مسالۀ مهم تر از ” فرار مغزها “!

رفیق عزیزم حمید شعبانی در مطلبی بنام “ما به خود افتخار می‌کنیمکه بتاریخ ۲۷ مهر۱۴۰۰ در سایت آزادی بیان درج شده است، به یک لیست بلند بالا از اقدامات جنایتکارانه جمهوری اسلامی و عرصه های که ما کمونیست ها با افتخار علیه آنها مبارزه کردیم، اشاره کرده و به درست از آن تاریخ دفاع می نماید. اما در میان اقدامات جنایتکارانه جمهوری اسلامی  به اصطلاحاتی چون “فراری دادن مغزها” و “تخریب اماکن تاریخی و فرهنگی”- اشاره دارد و آنچه هم باید ما به خود افتخار ‌کنیم، یکی هم دفاع ما از حق ملل در تعیین سرنوشت خویش می داند! حمید عزیز با بی دقتی حیرت اوری از کنار معانی و کاربرد امروزی این سه اصطلاح یا سه ترمینولوژی می گذرد. تا جائی که من اطلاع دارم، مبارزه “علیه فراری دادن مغزها” و “تخریب اماکن تاریخی و فرهنگی” و دفاع از حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، هیچ کدام نقطه عزیمت و شاخص های مبارزاتی ما با رژیم نبوده و نیست. نقطه عزیمت مبارزه ما با جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت سرمایه داری، اساساً تلاش برای متحد کردن طبقه کارگر، مبارزه برای برابری اقتصادی و آزادی و حکومت کارگری است. و چون شعارهای “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، حفاظت از اماکن تاریخی و فرهنگی و فراری ندادن مغزها به خارج”- شعارهایی هستند که توسط جنبش های دیگر بخشاً برای کمرنگ کردن ضرورت سوسیالیسم مطرح شده؛ و متاسفانه در خیلی از نوشته های اشخاص چپ نیز تکرار می شوند، باید خیلی خلاصه به نقد هر سه مورد بپردازم.

۱- رفیق شعبانی فراموش می کند که مورد اول یعنی “جمهوری اسلامی مغزها را به خارج فراری داده…” اعتراضی است که توسط فعالینی مطرح می شود که منظورشان از “مغزها” یک الیت خاص است که در میان آنان یک کارگر یافت نمی شود. مطرح کنندگان این استعاره، بیشتر سلطنت طلبانند. از نظر آنان فرار کارگران و مردم پایین شهرها که تخصص ویژه ای ندارند از ایران، جنایت عظیمی محسوب نمی شود؛ فاجعه را جای می بینند که مغزها که اکنون مشخص شده یعنی چه، فراری دادند! با معیار نامبردگان، من و حمید شامل این “مغزهای فراری| نمی شویم. آنان نا امنی محیط کار و زندگی نا امن و نبود تامین معیشت و فرار کردن کارگران، برایشان مساله حیاتی و مهمی نیست.  اگر مهم بود، عبارت “فرار مغزها” دیگر چه صیغه ای است؟ مگر تا به امروز آدمی بی مغز از ایران فرار کرده است؟ این استعاره، ضد ارزشهای کمونیستی ما است که انسان ها را صرف نظر از میزان تخصص شان برابر می دانیم و فرار هر کارگری را همان اندازه جنایت می دانیم که فرار هرمغزی. در مبارزه با نظام سرمایه داری و نمایند امروزی آن یعنی جمهوری سلامی، نقش کارگر برای ما بیشتر از هر الیت دیگری است و به این خاطر برای مبارزه با سرمایه داری، مطلقاً نباید از این ترم “فرارمغزها” استفاده کرد.

۲-  ایراد دیگر، ترم “دفاع ما از حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” است- که اگر منظور حمید عزیز از “ما” همه کمونیست ها است؛ ما چهل سال است که برای حق ملل… مبارزه نکرده و نمی کنیم. شما با بی دقتی ترم حق ملل را جای مبارزه ما برای رفع ستم ملی نشانده اید. منصور حکمت طی مباحثات جامعی که حدود چهل سال پیش بر سر برنامه کومله برای خودمختاری کردستان و مفهوم ملت مطرح شد، تفاوت های ماهوی بین ماهیت مبارزه برای رفع ستم ملی با مبارزه برای حق ملل… را بسیار شفاف توضیح داده است. من فرضم این است حمید این نوشته ها را مطالعه کرده و انتظارم این بود از ترم دفاع از حق ملل بعنوان سند افتخار مبارزه ما با رژیم بعد از چهل سال استفاده نکند.

۳-   مشکل دیگر، اصطلاح ” تخریب اماکن تاریخی و فرهنگی” است.  اولاً ما از تاریخ و فرهنگ کمونیستی خودمان دفاع می کنیم که هنوز در هیچ کشوری متاسفانه اینقدرها نهادینه، تاریخی و فرهنگی نشده است. گفتمان اماکن تاریخی و فرهنگی که حول و حوش مشهور کوروش و آثار تخت جمشید و پادشاهان صورت گرفته و می گیرد، به ما چه ربط؟ این میراث فرهنگ ناسیونالیستی است. و میراث و فرهنگ ناسیونالیستی امروز به اندازه مذهب مانع اتحاد طبقه کارگر است. شما نگران” تخریب اماکن تاریخی و فرهنگی” ملی نباشید، جهت اطلاع وارثان ناسیونالیسم فارس و عرب اینقدر ماتریال در اختیار دارند که بالقوه بر سر اسم خلیج عربی باشد یا خلیج فارس، بین کارگران دو طرف جنگی مانند جنگ هشت ساله ایران و عراق راه بی اندازند.  ثانیاً، تداوم فرهنگ نژاد پرستانه و تبعیض جنسی و سنت های نسبیت فرهنگی نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای دمکراتیک آمریکا و انگلیس باعث شده که باید هر هفته صدها هزار نفر در اعتراض به کشتن سیاهپوستان (جروج فلوید) که در تاریخ ۲۵ ماه مه ۲۰۲۰ در امریکا توسط پلیس محافظان این سیستم کشته شد؛ تظاهرات کنند! تظاهر کنندگان ضد راسیتی در اعتراض به کشتن جروج فلوید در کشور انگلیس، مجسمه ادوارد کلستن سمبل خرید و فروش برده ها در شهر بریستل پایین کشیدند و تداوم آن به چند شهر دیگر کشیده شد و این گفتمان را به دنبال داشت که باید تمام مجسه های “اماکن تاریخی و فرهنگی” که سمبل برده داران در همه شهرها را پایین کشید.

حمید جای نوشته است: “نسل ما علیرغم هر عیب و اشکالی که در سوسیالیسم مان بوده باشد اینها قیمت گران و آسمان خراش این مقاومت ها بوده است”. از نظر من به کاربردن این ترمینولوی ها هنوز عیب و اشکال درک ناکافی نسل ما از فرهنگ سوسیالیستی است . جهت روشن تر شدن این مساله، توجه شما را به سه پاراگراف خلاصه شده از قسمت “انقلاب ۱۳۵۷و احساس پشیمانی- پشیمان شدگان! از کتاب “تشکل های کارگری قلب جامعه!” جلب می کنم.

سایت بی بی سی به نخبه ستیزی رژیم و فراری دادن مغزها اعتراض دارد!

سازمان خارج از کشور دو خردادی ها، یعنی سایت بی بی سی، در یک مقاله تحت عنوان “نخبگانی (ایرانی) که به دلیل ناملایمات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مجبور به ترک خانه و سرزمین خود شده اند”، نمونه تیپیک نارضایتی اقشار خرده بورژوازی پشیمان شده از گذشته خویش را به نمایش گذاشته است. نویسنده مقاله مانند هر منتقد اقشار خرده بورژوازی نگران از سهم خود در جمهوری اسلامی، نقدش این است که: رژیم نخبه ستیزی می کند و مغزها را به خارج فراری داده است. انتقادشان به رژیم این است که ایدئولوژی مذهبی را دست آخوند و اقتصاد را دست متخصص و کارشناسان بازار عرضه و تقاضا نمی دهد. جامعه شناسان، فیلسوفان نئولیبرالیست و پسامدرنیست های گرداننده سایت بی بی سی، حتی شعور و شرافت دیدن میلیون ها کارگری که قادر به ترک زندان (کشور) نیستند را ندارند. اعتراض آنان به جمهوری اسلامی این است که نخبگان را با مشکل ناملایمات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روبرو کرده و مجبورشان کرده است که خانه و سرزمین خود را ترک نماید و نتوانند بجای استثمارگرانی که مستقیماً اریکه قدرت حکومت در ایران در درست دارند، کارگران را استثمار نمایند! نامبردگان از مهاجرت کارگران به خارج، شکوائیه ای ندارد. تمام جریانات بورژوایی مگر زمانی که صاحب سرمایه “وطنی” به نیروی کار کارگران نیاز داشته باشد، از مهاجرت به خارج آنان شکایت کنند. تنها در نبود نیروی کار کافی و پر و بال بسته بودن بورژوازی برای مصرف بیشتر نیروی کار کارگران است که از مهاجرت نگران می شوند. اگر اعتراض نویسندگان مقاله “نخبگانی (ایرانی) به دلیل ناملایمات…” به مقوله استثمار بود، باید از آنهایی که بیشتر و شدیدتر از هر کس دیگری استثمار می شوند، یعنی کارگران، شروع می کرد. معضل میلیون ها کارگر که حتی توانایی ترک زندان (کشور) را ندارند، سر تیتر می کرد. به این خاطر، کادر خرده بورژوازی پشیمان شده بی بی سی و” نخبگان “ معترض به رژیم، این مفروض است که کارگر چه در “سرزمین خود” و چه هر جای دیگر، مادامی که کارگر است، حق اش کارکردن و استثمار شدن است.

اکنون بخش هایی از خرده بورژوازی، از تاریخ گذشته خود پشیمان هستند. اما برعکس، ما که هدفمان از انتقاد به احزاب کمونیسم کارگری، خرد کردن کاسه کوزه ها بر سر آنان و احساس پشیمانی و تردید از اصول کمونیسم نیست، بلکه پاکسازی ایده ها و پراتیک خرده بورژوایی در مسیر راه مان برای سعادت، رهایی و برقراری جامعه کمونیستی است.  نقد ما به تاریخ گذشته خود، برای بدست گرفتن متدولوژی، سنت ها و پراتیک کارگری در همه عرصه های فعالیت های اجتماعی، تئوریک، سیاسی، عملی و حزبی در سطح کلان تر است. به این منظور به رویکرد تاکنونی چپ به طبقه کارگر انتقاد داریم که بند ناف خود را از سنت های خرده بورژوازی ملی- مذهبی های جنبش نهضت ملی، “سکولارها و چپ ” های طیف توده ای ها و ” اعتدال گرا” و دمکراسی طلب های بی بی سی قطع نکرده است. نقطه عزیمت این تلاش، تصفیه گرایش ها و روش و آلترناتیوهای نئولیبرالیستی و پسامدرنیستی در صفوف طبقه کارگر برای عبور از وضعیت فعلی است. احزاب چپ به محض اینکه زمین کنونی خرده بورژوازی را ترک کنند، جهانی از انرژی و ایده های کارساز برای پراتیک انقلابی و پیشروی به روی خویش باز خواهند کرد و قادر خواهند بود که برنامه بلند مدت و کوتاه مدت خود را برای پروژه های کارگری کردن کمونیسم و کمونیست کردن کارگران بطور سحرآسا فراهم و تدارک ببینند. ستاره اقبال چپ، زمانی می درخشد که کانون بحث و نظر برای نظر رسانه پسند را ترک کرده و هر معمایی در عالم مبارزه طبقاتی را تحت سایه مسائل ذهنی کشف نکند. خلاصه هر درجه از صرف انرژی با جهتگیری کارگری، اثر مثبت خود را برای ما خواهد داشت و امکانی برای پیروزی نهایی فراهم می نماید. چپ با انتقال دفتر مباحثات غیرکارگری به اتاق عمل طبقه کارگر برای تغییر شرایط مشخص بیکاری، از بین بردن رقابت در صفوف طبقه کارگر و… هم صفوف خود و هم جهان را متحول خواهد کرد. معنی نقد ما به گذشته خود پشیمانی نیست. پروژه ای برای درس گرفتن از این تاریخ، صیقل دادن مبارزه نظری برای سوسیالیسم و تأکید بر تحزب کمونیستی- کارگری است.

زمانی که سلطه نظام سرمایه داری تماماً حاکم است، مبارزه صرفاً ضد رژیمی جریانات خرده بورژوا با (بخش تمامیت خواه رژیم) قادر به پاسخ ریشه ای به طبقه کارگر و به تناقضات جامعه سرمایه داری نیست. در واقع، در عصر سرمایه داری گزینه های مبارزاتی خرده بورژوایی بی ثمر است. بگذار خرده بورژوازی ناراضی نتیجه تلاش هر چند سال مبارزه خود با بخش (تمامیت خواه حکومت اش) را بی ثمر و باطل اعلام کند. بگذار فرخ نگهدار از گذشته خود- دفاع از شوروی پشیمان شده و کتاب تجدید نظر از کمونیسم: “دمکراسی برای ایران” بنویسد. از این نظر، آنان حق دارند از گذشته خود (حمایت از این و آن جناح جمهوری اسلامی و از شوروی) پشیمان شوند. چپ های که وضعیت فعلی را ناشی از سیاست و تاکتیک های “تند روانه” و رادیکالیسم چپ می نامند و تشکیل حزب کمونیستی را زودرس برای کارگر ایرانی می نامند، باید از “ روزی روزگاری “ چپ بودن خود، احساس خجلت و پشیمانی نمایند.  آنان از دو منظر به گذشته خود برخورد می نمایند: یا آن را نفرین می کنند یا دچار نوستالژی می شوند. اما ما شریک هیچ کدامشان نیستیم.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate