دو شعر … من زندگی را دوست دارم … خودکشی

من زندگی را دوست دارم
به خاطر بوی گلی در جنگلی دور
 آنطرف آبهای گرم
 زیر چتر هوای مه آلوده فصل سرد
که دلم می طلبد….»
 [آشناست!!
مرا به سرزمینهای دور،
به ساحل دریا ودشتهای وسیع مهربانی می برد
با لطافت خاص غرق رویا می کند.
«من زندگی را دوست دارم»
 فقط به خاطر دو چشم نسبتا بزرگ یک آهوی گریخته از دست صیاد که لبانی جذاب به شکر دارد.
تا یک بار از نزدیکترین خط مقدس عبور کنم
 تابوها را بشکنم وغرق نگاهش بشوم
چون همچون گلوله‌ای پرتاب شد از دور،
دل که مرا نشانه می رود
تا من عاشقانه تر از همیشه
سروده تازه‌ی از رازهای زندگانی را
با تصویری تازه تر از عشق نثارش کنم.
می بویمش، می بوسمش و-
 شب را با تصویری از زیبائی چشمهایش
در خلوت خود نثری یا شعری هر آن چه که از دل بر آید بنویسم.
«من زندگی را دوست دارم»
به خاطر گسیوانش که هر تارش معجزه ای از لطافتهای زندگی است.
به خاطر اینکه چشمهایش نشان زیبائی ها در قصه هااست
به خاطر گردن بلورینش
 به این امید تا شاید روزی گل بچینم  از ان،
 زیباترین رویاست، مگر نه رفیق
من با این رویاها شادمان خواهم زیست و- بوسه‌ها را با لطافت در اوج مهربانی نثارش میکنم
 او نازنین نازنین هاست.
که چشمهای آتشین دارد و-
گردین بلورینی که
در سینه باغ دلم
جای گرفته و پیام دل را می رباید.
بدون اغراق رفیق!!
 خداوندگار   لطافت هاست….»
تابستان ۱۳۶۷خورشید  شمی صلواتی
#شمی_صلواتی
::::::::::::::::::::::::::
«خودکشی»
پایانی تلخ
برای دختر«نجمه» گل فروش
در خیابان جلفا اصفهان!!
شهری که همچون زلفان پریشان او«نجمه»
اما بدوراز مهربانی ها، پراز فاجعه،
 با بی رحمی تمام که در آن «شعور انسان بودن گم شده» دیدنی‌تر است…..»
این سرزمین  شوم ما!!
[خالق واژه‌های ‌تلخ
ریشه تمام رنج ها
با واژه‌های رانت و اختلاص
قتلگاه کودکان کار و- خیابانی
همراه با قتل‌های ناموسی
با جسدهای سلاخی شده
رها گشت در مکان‌های خلوت شهر،
خون است و اشک،
با سرهای که هرروزه بردار است…..»
سوال ساده است!!
آیا آتش زدن سینما رکس آبادان « ۲۸ مرداد ماه ۵۷» کافی نبود
تا ما به خود آئیم و بیش از چهار ده حاکمیت جهل وجنایت مذهبی‌ها را تجربه نکنیم
آیا فتوای آیت‌الله خمینی  «۲۸ مرداد ۱۳۵۸»  برای قتل‌عام مردم کردستان کافی نبود تا ما به خود آئیم و بیش از چهار ده حاکمیت جهل و جنایت مذهبی‌ها را تجربه نکنیم
آيا قتل عام و سرکوب ترکمن صحرا  «۲۹ بهمن ۱۳۵۸»کافی نبود تا ما بخود آئیم و بیش از چهار ده حاکمیت جهل و جنایت را تجربه نکنیم
آیا جنگ هشت ساله ایران و عراق با مرگ هزاران انسان، تا ما بخود آئیم و بیش از چهار ده حاکمیت جهل و جنایت مذهبی‌ها را تجربه نکنیم.
آیا کشتار و اعدام هزاران زندانی سیاسی  کافی نبود«۶۷» تا بخود آئیم و بیش از چهار ده حاکمیت جهل و جنایت مذهبی‌ها را تجربه نکنیم
آیا کشتار «۸۸» کافی نبود تا ما بخود آئیم و به نکبتی حکومت اسلامی در ایران  پایان دهیم
آیا کشتار «آبان ۹۸» کافی نبود تا به جنایت هر روزه‌ این حکومت جنایکار مذهبی‌ها پایان دهیم
[ تا زمانی که مردگان شفا بخشند
 شیخ و سوفی با بساط تکیه و خانقاه، ما را از شعور دور می کنند
تا زمانی که ما بادر مساجد وپای منبر آیت‌الله ها حضور پر رنگ داریم نه تنها با منطق زندگی بیگانه‌ایم بلکه از انسان بودن  دور شده‌ايم.
[ تا زمانیکه این معلمین اخلاق، این مدرسین جهل و جنایت را ترک نکنیم
ما در بیگانگی با علم و شعور، انسان بودن، زیر بار سیلاب جهل وجنایت در حال خفه شدن هستیم‌ و آسمان شهرمان سیاهتر از سیاهی ست.
«معلمین اخلاق، قاضیان، مردان خدا
همه این‌ها میکروب‌ها خطرناک، آفات جان ما هستند»
با فروش کالاهای از توهم وجهل، خرافه با قیمت بس ارزن به ما می فروشند…
شمی صلواتی
#شمی_صلواتی
#نجمه
#کودک
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate