" /> ديدگاه ها: November 2019 Archives

« October 2019 | Main | December 2019 »

November 30, 2019

آیا دموکراسی مشارکتی واقعاً طرفدار حکومت شورایی است؟

اسماعیل سپهر در نقد خود زیر عنوان «مجلس مؤسسان یا کنگرۀ شوراها، کدام یک [از این دو] ظرف بهتری برای تبلور ارادۀ بی واسطۀ مردمان فراهم می آورد؟» (۱) که نقدی به نظرات روبن مارکاریان دربارۀ طرفداری او از مجلس مؤسسان است، دیدگاه «دموکراسی مشارکتی» خود را در این باره ارائه کرده است. ما در اینجا به مجلس مؤسسان و دیدگاه اسماعیل سپهر از موضع دموکراسی مشارکتی نسبت به حکومت شورایی برخورد می کنیم.

دربارۀ مجلس مؤسسان روشن است که ارادۀ بی واسطه یا ارادۀ مستقیم رأی دهندگان نمی تواند مطرح باشد. اعضای مجلس مؤسسان، که مجلسی موقت است، نمایندگان منتخب رأی دهندگان در یک انتخابات همگانی اند. این مجلس بنا به تعریف خود مجلسی برای تعیین قانون اساسی کشور یا تغییر برخی مواد آن و یا احتمالاً برخی امور بسیار مهم و استثنائی است و در پایان کار خود منحل می شود. تشکیل مجلس مؤسسان در کشورهایی ممکن بوده است که در آنها بخشی از مردم (یعنی بخشی از مردان ِ دارای میزانی از مالکیت و در مرتبه ای بالاتر همۀ مردان) یا در مرتبه ای باز بالاتر همگان (یعنی هم همۀ مردان و هم همۀ زنان) در نتیجۀ انقلاب ها یا رفرم های بورژوایی حقوق شهروندی کسب کردند. پس مجلس مؤسسان: ۱ – مجلسی موقت است. ٢ – فقط برای تعیین قانون اساسی یا تغییر جزئی یا کلی آن است. ٣ – اعضای مجلس مؤسسان نمایندگان منتخب رأی دهندگان در یک انتخابات همگانی و در بهترین حالت منتخب رأی همگان، بی تمایز طبقاتی، اند.

آیا ویژگی های شکلی کنگرۀ نمایندگان شوراها با این سه ویژگی شکلی مجلس مؤسسان همسان است؟ تاریخ نشان داده است که: ۱– کنگرۀ نمایندگان شوراها، کنگره یا مجلسی موقت نیست، به عبارت دیگر وظایفی که برعهدۀ کنگرۀ نمایندگان شوراهاست آن را به مجلس دائمی تبدیل می کند. ٢ – کنگرۀ نمایندگان شوراها فقط برای تعیین قانون اساسی نیست، بلکه علاوه بر قانون اساسی به تعیین قوانین عادی و امور اجرایی کشور می پردازد. ٣ – اعضای کنگرۀ شوراها مانند اعضای مجلس مؤسسان به طور معمول در محدودۀ جغرافیایی با جمعیت زیاد، نمایندگان منتخب رأی دهندگان اند.

ظاهراً به لحاظ شکل بین اعضای مجلس مؤسسان و اعضای کنگرۀ شوراها که هر دو نمایندگان منتخب اند و نه مجری ارادۀ بی واسطه یا مستقیم رأی دهندگان، تفاوتی وجود ندارد. زیرا در جوامع معاصر حضور رأی دهندگان در یک مجلس یا یک تجمع برای تصمیم گیری مانند یونان و روم باستان ممکن نیست. اما به لحاظ محتوا، آنها تفاوت های اساسی با هم دارند. اعضای مجلس مؤسسان معمولا به دنبال انقلاب ها یا رفرم های بورژوایی گردهم می آیند. ولی اعضای کنگرۀ شوراها معمولا به دنبال یک انقلاب کارگری گردهم می آیند. البته این بدان معنی نیست که تنها شوراهای کارگری امر انقلاب و پیشبرد آن را برعهده دارند یا تنها شوراهای کارگری شکل و استخوان بندی دولت آینده را تشکیل می دهند. در واقع – و چنان که تجارب تاریخی روسیه، آلمان و غیره نشان داده – علاوه بر شوراهای کارگران، شوراهای دهقانان و دیگر زحمتکشان نیز براساس مدل شوراهای کارگری تشکیل می شوند و وظایفی مشابه شوراهای کارگری دارند. شوراها در این معنی همۀ توده های مردم را دربرمی گیرند. نکتۀ مهم دیگر این است که شوراها باید تمام مناطق کشور را بپوشانند: شوراها جزیره هائی در میان دریای توده های مردم نیستند، بلکه بافت های مختلف یک پیکرند. اما این پیکر از طبقات گوناگون تشکیل شده است و به همین دلیل شوراهای طبقات مختلف (که در سوسیالیسم هم هنوز تا مدت ها وجود خواهند داشت) از یکدیگر متمایزند و در کنگرۀ سراسری نمایندگان شوراها و ارگان های مشابه محلی یا استانی نمایندگان شوراهای کارگران، دهقانان و غیره گرد هم می آیند. اعضای مجلس مؤسسان نمایندگان منتخب آرای همگانی اند و معمولا ربط مستقیم و از پیش تعیین شده ای به مختصات طبقاتی رأی دهندگان ندارند. در حالی که اعضای کنگرۀ شوراها مستقیماً نمایندگان پایه های طبقاتی خود اند. در بین اعضای مجلس مؤسسان تمایزهای طبقاتی و خطوط سیاسی مشترک امری ظاهراً تصادفی است. به این معنی که بسیار مشکل است مشخص شود در مجلس مؤسسان چند نفر کارگر نمایندۀ کارگران، چند نفر دهقان نمایندۀ دهقانان، چند نفر زحمتکش نمایندۀ زحمتکشان، چند نفر خرده بورژوا نمایندۀ خرده بورژوازی اند. هرچند که می توان مشخص کرد چه عده ای از منتخبان مجلس مؤسسان اعضای چه احزابی اند ولی این به مفهوم تمایز طبقاتی انتخاب کنندگان و انتخاب شدگان نیست. در هیچ کجای جهان تاکنون تعیین نشده است که اعضای مجلس مؤسسان باید به نسبت معینی از نمایندگان جمعیت این یا آن طبقه باشند. اما شرایط سیاسی، فرهنگی و جغرافیائی تشکیل و نحوۀ انتخاب و شکل آن طوری است که در اکثریت عظیم موارد، نمایندگان طبقات دارا در آن اکثریت و هژمونی خواهند داشت. در حالی که در کنگرۀ شوراها اعضا براساس تمایزهای طبقاتی و خطوط سیاسی مشترک از پیش معین شناخته شده، انتخاب می شوند. اعضای مجلس مؤسسان نمایندگان شمار معینی از جمعیت بدون تمایزهای طبقاتی اند، در حالی که اعضای کنگرۀ شوراها نمایندگان طبقات اند. بنابراین نسبت جمعیت طبقات در انتخاب اعضای کنگرۀ شوراها اهمیت تعیین کننده دارد. یعنی طبعاً شمار مجاز اعضای منتخب کنگرۀ شوراها باید به نفع جمعیت طبقاتی که دارای اکثریت اند معین شود و از آنجا که توده های مردم یعنی کارگران و زحمتکشان اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند نمایندگان منتخب طبقاتی آنان باید اکثریت اعضای کنگرۀ شوراها باشند.

مجلس مؤسسان به عنوان پارلمان بنیانگذار نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور، و نیز پارلمان معمولی که منتجه ای از مجلس مؤسسان است، وسایل یا ابزارهای ساختاری اشکال مختلفی از حکومت اند. دموکراسی یک شکل حکومت است. اما دموکراسی به عنوان یک شکل حکومت مبتنی بر ماهیت طبقاتی ِ حکومتی است که قدرت سیاسی را در دست دارد. از این جهت ماهیت دموکراسی بورژوایی و ماهیت دموکراسی پرولتری کاملا متفاوت اند و ابزارهای ساختاری این دو نوع دموکراسی نیز کاملا متفاوتند. در حالی که مجلس مؤسسان و پارلمان معمولی ابزارهای ساختاری متناسب با دموکراسی بورژوایی اند، حکومت شورایی و کنگرۀ نمایندگان شوراها ابزارهای ساختاری دموکراسی پرولتری اند. در برخورد به مجلس مؤسسان و کنگرۀ نمایندگان شوراها مسأله اساساً این نیست که کدام یک از اینها آنچنان که اسماعیل سپهر می گوید، «دموکراتیک ترند». مسألۀ اساسی این است که ماهیت این دو نوع دموکراسی و ابزارهای اجرای آنها کاملا متفاوتند. اگر این دیدگاه را بپذیریم آنگاه خواهیم دید که سخن روبن مارکاریان از «تعین بخشی به حق رای عمومی و تأمین اراده دموکراتیک مردم در تعیین نظام حکومتی» برای تأیید مجلس مؤسسان در مقابل کنگرۀ نمایندگان شوراها، صرفاً یک موضع راست روانه و رفرمیستی است و درست به همین دلیل ادعای اینکه نظام شورایی از «ساختار غیر دموکراتیک» برخوردار است چون «تناسب آرای عمومی» را رعایت نمی کند، نیز دیدگاهی راست روانه و رفرمیستی است.  

در بالا گفتیم که دموکراسی شکلی از حکومت است، این تعریف از یک سو به این معنی است که دموکراسی اساساً خصلت سیاسی دارد و از سوی دیگر به این معنی است که تنها در مقایسه با اشکال دیگر حکومت مانند مونارشی (سلطنت)، اریستوکراسی و غیره هویت متمایزی دارد. ولی دموکراسی نه در شکل یگانه است و نه در محتوا یا مضمون. به همین علت است که در تاریخ، با انواع مختلف کاملا شناخته شده ای از دموکراسی مواجه هستیم: ۱ – دموکراسی برده دار ٢ – دموکراسی بورژوایی ٣ – دموکراسی پرولتری. دموکراسی برده دار، دموکراسی برای برده داران (پاتریسین ها) و فرمانروایی بر بردگان و پرولتاریای باستانی (پلب ها) بود. دموکراسی بورژوایی، دموکراسی برای بورژواها و زمینداران و فرمانروایی (دیکتاتوری) بر طبقات زیر ستم، بر تودۀ مردم (بر کارگران و زحمتکشان) است. دموکراسی پرولتری، دموکراسی برای تودۀ مردم (کارگران و زحمتکشان) و فرمانروایی (دیکتاتوری) بر طبقات استثمارگر (بورژواها و زمینداران) است.

اما نوع دیگری از دموکراسی، به نام «دموکراسی مشارکتی»، بدون نمونۀ تاریخی، در میان محافلی مطرح و تبلیغ می شود. دموکراسی مشارکتی چیست؟ یا بهتر است پرسیده شود دموکراسی مشارکتی برای کیست و در آن بر چه کسانی فرمانروایی اِعمال می شود؟ طرفداران دموکراسی مشارکتی این نوع دموکراسی را برای همۀ مردم می دانند، برخی ممکن است تصور کنند که دموکراسی مشارکتی فرمانروائی بر استثمارگران است هرچند تئوریسین های «دموکراسی مشارکتی» چنین دیدی ندارند. مفهوم «دموکراسی مشارکتی» در دهه های ۱٩٥۰ و ۱٩٦۰ بر این مبنا شکل گرفت که ارائه دهندگان این مفهوم و تئوری پردازان آن معایب دموکراسی پارلمانی مبتنی بر نمایندگی را مشاهده کردند و در صدد رفع آن در چارچوب همان دموکراسی و پارلمانتاریسم بورژوائی برآمدند، بی آنکه پارلمانتاریسم را به زیر سؤال ببرند. برخی از معایب دموکراسی بورژوائی و پارلمانتاریسم که نظریه پردازان سیاسی و جامعه شناسان بورژوائی هم بر آن واقفند و آنها را مطرح می کنند از این قرارند: نمایندگان منتخب پارلمان پاسخگو در مقابل مردم و انتخاب کنندگان خود نیستند و جز در مواردی که جرم بزرگ و آشکاری مرتکب شوند از مقام خود برکنار نمی شوند. آنان معمولا جز در هنگام انتخابات با انتخاب کنندگان تماس واقعی و نزدیک ندارند. نمایندگان می توانند دفترهائی با دستیاران و غیره داشته باشند که معمولا نقش آنها فراهم ساختن شرایط انتخاب مجدد نماینده، ارتباط با حزب حامی نمایندۀ مورد نظر، ارتباط با لابی ها، جمع آوری کمک های مالی برای انتخابات های بعدی، ارتباط با نهادهائی مانند شهرداری ها، فرمانداری ها، پلیس، اتاق های بازرگانی و صنایع و معادن و کشاورزی، بانک ها، بورس، برخی سندیکاها و غیره است. نمایندگان مجلس یا سناتورهای شهرهای بزرگ و کشورهای بزرگ معمولا بوروکراسی عریض و طویلی مانند همقطاران خود در قوۀ مجریه و قضائیه دارند و فاصلۀ بین آنها و تودۀ مردم و از جمله انتخاب کنندگانشان فاصله ای فزاینده است. این امر در کنار فعالیت های غیر شفاف و یا فعالیت های شفاف و ضد منافع اکثریت شان در پارلمان باعث دلزدگی مردم از سیاست و بی میلی به فعالیت سیاسی می گردد که به صورت امتناع از رأی دادن و غیره نمودار می شود. نظریه پردازان دموکراسی مشارکتی برآنند که باید نهادها و ساز و کارهائی به وجود آید که مردم هم در سیاست «مشارکت» داشته باشند! یعنی به طور ضمنی و یا علنی می پذیرند که عرصۀ اصلی سیاست کار نمایندگان است که وقتی انتخاب شدند دیگر با مردم سر و کار چندانی ندارند، اما در عرصه های فرعی و محلی مردم هم باید مشارکت کنند یا خوب است که مشارکت کنند! این مشارکت به صورت فعالیت در نهادهای ادارۀ محلی، انجمن های مدنی، رفراندم های با ابتکار توده ای، انجمن های دفاع از محیط زیست و غیره تحقق می یابد. قانونگذاری کلان و اجرای قوانین و عملکرد اصلی دولت در اختیار پارلمان، ماشین اداری - نظامی و دستگاه قضائی مرتبط با آنهاست. دموکراسی مشارکتی مکملی بر آنهاست که در بهترین حالت نقش چرخ زاپاس ماشین قانونگذاری و اجرائی بورژوائی را ایفا می کند. در دموکراسی شورائی نیازی به این چرخ زاپاس نیست. زیرا ارگان های حکومتی از پائین ترین تا بالاترین ارگان، انتخابی و قابل عزل اند و توده ها در تمام سطوح به لحاظ سیاسی فعال و تصمیم گیرنده اند و نیازی به اینکه از سوی جمعی خیرخواه، روشن بین و عاقبت اندیش در امور سیاسی و مدنی «مشارکت داده شوند» ندارند. کسانی که می خواهند به اصطلاح کمبودهای نظام شورائی را با «دموکراسی مشارکتی» رفع کنند نه مفهوم و نقش و عملکرد شورا را به درستی درک کرده اند و نه مفهوم دموکراسی مشارکتی را. بویژه هنگامی که از «دموکراسی برای مردم» دم می زنند.اما «دموکراسی برای مردم»، مبهم است. زیرا مردم یک جامعه، عبارتند از طبقاتی که آن جامعه را تشکیل می دهند. بنابراین دموکراسی مشارکتی نمی تواند چیزی جز مشارکت یا همکاری همۀ طبقات مردم باشد. در این به اصطلاح دموکراسی، مشارکت و همکاری طبقات مردم در قدرت سیاسی یا در حکومت، سوی دیگر مسأله را نیز مبهم و مخدوش می کند. زیرا هنگامی که طبقات مختلف، که طبعاً اهداف طبقاتی مختلف یا حتی متضاد دارند، در قدرت سیاسی مشارکت داشته باشند، فرمانروایی بر استثمارگران نیز مخدوش و مبهم می شود. این دیدگاه در واقع در حال فروپاشاندن خیالی دولت و حکومت با همکاری طبقات است. این موضوع را هنگامی می توان بهتر فهمید که در نظر داشته باشیم دولت ابزار حاکمیت طبقۀ حاکم است و از بین نخواهد رفت مگر آنکه طبقات از بین رفته باشند. روشن است که محو دولت و حکومت با مبارزۀ طبقاتی برای محو طبقات ممکن است و نه با همکاری طبقات. این دیدگاه مانند آنارشیسسم رسمی مخالف دولت و حکومت نیست. اما در واقع از طریق مشارکت و همکاری طبقات در حال تبلیغ آنارشیسمی راست است.

طرفداران ایرانی دموکراسی مشارکتی در برخورد به طرفداران مجلس مؤسسان، که یک خط سیاسی ِ روشن ِ راست روانه و رفرمیستی است، کنگرۀ نمایندگان شوراها را در مقابل مجلس مؤسسان قرار می دهند و از شوراها و کنگرۀ نمایندگان شوراها دفاع می کنند، اما با عمیق شدن در نظرات طرفداران دموکراسی مشارکتی می بینیم دفاع آنان از کنگرۀ نمایندگان شوراها در مقابل مجلس مؤسسان، ظاهری بیش نیست.

دیدگاه اسماعیل سپهر از دموکراسی مشارکتی با مقایسۀ کمٌی بین دموکراسی کنگرۀ شوراها و دموکراسی مجلس مؤسسان، اینکه کنگره سراسری شوراها «شکل دموکراتیک تر» و «کارآمدتری» از مجلس مؤسسان دارد و اینکه کنگره سراسری شوراها از «دموکراسی بیشتر» و «غلظت دموکراتیک بسیار بیشتر» نسبت به مجلس مؤسسان، برخوردار است، به نفع کنگرۀ شوراها موضع می گیرد. این مقایسه های کمٌی چیزی از ماهیت متفاوت دموکراسی این دو ارگان که محصول متفاوت مبارزۀ طبقاتی طبقات مختلف اند، آشکار نمی کند. این دید کلی کمٌی دموکراسی مشارکتی، نسبت به دموکراسی، ثابت است و نه موقت و موردی.

دیدگاه اسماعیل سپهر از دموکراسی مشارکتی با «تعین بخشی حق رای عمومی و تامین اراده دموکراتیک مردم» که مورد تأیید طرفداران مجلس مؤسسان مانند روبن مارکاریان است مشکل و اختلافی ندارد. این دیدگاه در حالی که به «مؤلفه های اساسی هرگونه دموکراسی» معتقد است، ساختار «نظام شورایی روسیه» در دورۀ انقلاب اکتبر را «ساختار غیر دموکراتیک تناسب آراء» اعلام می کند. به عبارت دیگر معتقد است که «تناسب آراء» که یکی از شیوه های به عمل درآوردن ارادۀ اکثریت جامعه، یعنی ارادۀ توده های مردم (کارگران و زحمتکشان) است، «غیر دموکراتیک» می باشد. غیر دموکراتیک دانستن تناسب آراء، نمی تواند چیزی جز تأیید «تعین بخشی حق رای عمومی و تامین اراده دموکراتیک مردم» در دیدگاه طرفداران مجلس مؤسسان باشد. پس عجیب نیست که یک طرفدار دموکراسی مشارکتی بگوید «به میزان زیاد خود را ... همراه» یک طرفدار مجلس مؤسسان می یابد.

اسماعیل سپهر به عنوان طرفدار دموکراسی مشارکتی دربارۀ یک «مشخصه عمومی» این دموکراسی می گوید: «دموکراسی مشارکتی بیش از هرچیز با تامین شرایط لازم برای قدرت ورزی سیاسی هرچه همگانی تر و هرچه برابرتر مردمان ... به تصویر کشیده می شود.» (تأکید از من است. انگار استثمارگران انسان و جزء مردم جامعه نیستند!) روشن است که «قدرت ورزی سیاسی هرچه همگانی تر و هرچه برابرتر مردمان» چیزی کاملا متفاوت از دموکراسی پرولتری است، زیرا دموکراسی پرولتری تعمیم شوراها به تمام تودۀ مردم را سیاست خود قرار می دهد به طوری که بازنشستگان، بیکاران، زنان غیر شاغل، بیماران، صاحبان مشاغل آزاد و غیره هم بتوانند در حیات سیاسی فعالیت داشته باشند و نه به صورت چرخ پنجم یا چرخ زاپاس سیاستمداران حرفه ای درآیند.این دیدگاه دموکراسی مشارکتی اسماعیل سپهر بی شباهت با آن ظاهری که دموکراسی بورژوایی خود را با آن توصیف می کند نیست. او می گوید: «با حرکت از چنین الگویی از دموکراسی، بدیهی است که ساختار هیچیک از نهادهای انتخابی مستقر در زمین دموکراسی مشارکتی نمی تواند بر نقض حق قدرت ورزی برابر افراد و متاثر از آن، بر نقض حق رای آزاد و برابر همۀ آحاد جامعه (همچون مورد شوراهای روسیه) بنا شود.» (تأکید از من است) او از «تامین حق قدرت ورزی سیاسی و حق رأی آزاد، برابر و همگانی، همۀ آحاد مردم» دفاع می کند و در ادامه می نویسد: «حق برابر برای شرکت در هر انتخابات و از حق برابر در گزینش نمایندگان و یا گزین شدن به عنوان نماینده برخوردار خواهند شد. به این اعتبار، در همه انواع انتخابات، بورژواها و دهقانان به عنوان فرد از حق رأی برابری با کارگران و زحمتکشان برخوردار خواهند شد و تحت هیچ شرایطی، حق دموکراتیک هیچکس به دلیل تعلق آن به طبقه یا قشر و گروه اجتماعی معین و یا به دلیل داشتن اعتقادات و گرایش سیاسی معین، از وی سلب نخواهد شد.» (تأکید از من است) پس از دیدگاه اسماعیل سپهر دربارۀ دموکراسی مشارکتی «حق دموکراتیک» باید به معنی نادیده گرفتن تعلق به طبقه یا قشر و گروه اجتماعی معین و برابری بورژواها با کارگران و زحمتکشان در همۀ انواع انتخابات باشد. او در دموکراسی مشارکتی «حق دموکراتیک» را برتر از منافع طبقاتی که در واقع منشأ چنین حقی است قرار می دهد! اگر این ادعا را بپذیریم نباید در صدد برانداختن دولت بورژوائی ای که به صورت دموکراتیک به وجود آمده و تجلی یک «حق دموکراتیک» است برآئیم! «حق دموکراتیک» که در این دیدگاه از محتوای طبقاتی خود تهی شده امر مقدسی تلقی می شود که برفراز همه چیز، حتی انقلاب که هم موجد، هم نافی و هم تغییر دهندۀ حق موجود است قرار می گیرد. آیا اگر یک نهاد دموکراتیک «حق مالکیت خصوصی بر وسایل تولید» یا «حق چند همسری» را به رسمیت بشناسد طبقۀ کارگر و انقلابیان پرولتری هم باید آنها را بپذیرند؟

از نظر اسماعیل سپهر در دموکراسی مشارکتی، نظام شورایی نه یک نظام دولتی متناسب با اعمال قدرت سیاسی کارگران، نه شوراها به مثابه دولت کارگری، بلکه صرفاً ظرف انتخابی مناسب برای تحقق دموکراسی با غلظت بیشتر است. به نظر او در دموکراسی مشارکتی: «در حقیقت، تا آنجا که به نهاد شورایی محل زیست، یعنی فراگیرترین و قدرتمند ترین نهاد نوع شورایی مربوط می شود، این نهاد، به عنوان یک ظرف انتخابی، نه یک نهاد طبقاتی و نه نهادی مبتنی بر اعطاء حق ویژه به کارگران و یا قشر و گروه اجتماعی معین، که نهادی کاملا دموکراتیک و به تعبیری بسی بیش از نهاد نوع پارلمانی از جهت گیری طبقاتی درونی خالی است.» (تأکید از من است). اصرار اسماعیل سپهر از اینکه در دموکراسی مشارکتی نهاد شورایی «یک ظرف انتخابی» با «غلظت بیشتر» و «خالی از جهت گیری طبقاتی» است تا آنجا پیش می رود که معتقد است: «در نهادهای شورایی هیچ تضمینی برای ایجاد برتری هژمونیک استراتژی سوسیالیستی و بلوک طبقاتی کارگران نیست. در نهادهای شورایی نیز بورژواها و همه مخالفان سوسیالیسم از آزادی و حق قدرت ورزی برابر برای تبدیل ایده ها و مطالبات خود به سیاست مصوب شوراها برخوردارند.» (تأکید از من است).

مارکس سهم ویژۀ خود را نه کشف مبارزۀ طبقاتی، بلکه ارتقای مبارزۀ طبقاتی کارگران به دیکتاتوری (فرمانروایی) پرولتاریا می دانست. روشن است که او دیکتاتوری پرولتاریا را برای خود این فرمانروایی نمی خواست، بلکه آن را برای پیشبرد سوسیالیسم با اتکا به قدرت سیاسی کارگران می خواست. با توجه به آنچه اسماعیل سپهر از دموکراسی مشارکتی در بالا در رابطۀ بین نهاد شورایی و سوسیالیسم می گوید فقط به این نتیجه می توان رسید که دموکراسی مشارکتی ربطی به مارکسیسم ندارد، بلکه دموکراسی مشارکتی اساسا از سوی تئوریسن های بورژوا طرح شده و می شود. این تئوریسن ها برخلاف آنارشیست ها دموکراسی مبتنی بر نمایندگی را قبول دارند اما آن را دارای کمبودها و کاستی هائی می دانند. هدف آنها چنانکه گفته شد رفع این معایب است و دموکراسی مشارکتی مکملی بر دموکراسی پارلمانی است و نه آلترناتیوی در مقابل آن. بنابراین از دیدگاه دموکراسی مشارکتی، انقلاب کارگری و نتایج آن، که باید در خدمت پیشبرد سوسیالیسم باشد، امر مرگ و زندگی ساختار اقتصادی – اجتماعی موجود و آینده نیست. در واقع دموکراسی مشارکتی اسماعیل سپهر به امکان فراهم شدن بازگشت طبقات استثمار کننده و ستمگر به قدرت سیاسی و قدرت گیری طبقۀ کارگر میدان مساوی می دهد؛ اما در این میدان به اصطلاح مساوی به هیچ وجه برابری وجود ندارد. با دلایل زیاد و بسیار روشن به راحتی می توان نشان داد این میدان به نفع طبقات استثمارگر می چرخد.

اسماعیل سپهر معتقد است: «نهادهای شورایی محل کار را باید نهادهای شورایی تخصصی و معطوف به دخالت گری موثر مردمان در اداره و مدیریت حوزه های خرد و کلان اقتصاد تعریف کرد.» اینجا فقط اشاره می کنیم که دموکراسی مشارکتی اسماعیل سپهر کمیتۀ کارخانه و محل کار را با شوراها در کارخانه ها و محل کار عوضی گرفته است.

اسماعیل سپهر معتقد است در دموکراسی مشارکتی: «نهادهای شورایی محل زیست در همه حال از جایگاه قدرتی بالاتر و از قدرت دخالت گری قابل توجهی در همه حوزهای سیاست گذاری خرد و کلان برخوردار خواهند بود و نهادهای شورایی محل کار، تنها در کنار نهادهای شورایی محل زیست از مدخلیت [؟] در سیاست سازی ها و سیاست گذاری های مربوط به اقتصاد کلان - و به این اعتبار، برخورداری از درصد معینی حق رای در تنظیم این سیاست گذاری ها - و ایفاء نقش در مدیریت حوزه های مختلف اقتصاد خرد (که البته هم نقشی تعیین کننده و بی بدیل است و هم از اهمیت بسزایی در بسط دموکراسی از حوزۀ سیاست به حوزۀ اقتصاد برخوردار است) برخوردار خواهند شد.» نگرش ویژۀ اسماعیل سپهر به «نهادهای شورایی» در دموکراسی مشارکتی سبب شده است که این نهاد را به شیوۀ نادرستی که یکی بر دیگری تفوق دارد، تقسیم کند. در بالا دیدیم که از نظر او شورای محل زیست در همه حال قدرتی بالاتر از شورای محل کار دارد. در اینجا دموکراسی مشارکتی مورد نظر اسماعیل سپهر با تقسیم نهادهای شورایی و در جایگاه قدرت بالاتر قراردادن شورای محل زیست به طرفداران مجلس مؤسسان اطمینان می دهد که به هر حال این شکل ویژه بسیار نزدیک تر به انتخابات همگانی است و اهداف طرفداران مجلس مؤسسان را برآورده خواهد کرد. اما شورا نه همچون ظرف انتخاباتی، بلکه همچون وسیلۀ اعمال قدرت سیاسی طبقۀ کارگر نمی تواند چنین تقسیم شود. شوراها در هر جا تشکیل شوند چه در کارخانه ها، چه در محلات و غیره باید در کنگرۀ سراسری شوراها به عنوان قدرت سیاسی متمرکز توده های مردم (کارگران و زحمتکشان) وحدت یابند و در آن هیچ بخشی در جایگاه قدرتی بالاتر قرار ندارد.

اسماعیل سپهر در دیدگاه دموکراسی مشارکتی خود توصیف و تصویر زیر را از کنگرۀ شوراها ارائه می دهد: «کنگره سراسری شوراهای محل زیست، به لحاظ ظرفیت بی بدیل آن برای تجسم بخشی به شکل پر عمق و دامنه ای از حق رای آزاد، برابر و همگانی و مدخلیت دادن آحاد جامعه در تعیین سیاست گذاری های مربوط به زندگی و سرنوشت آنها، از هر نظر شایسته ترین نهاد برای به عهده گرفتن وظیفه تدوین یک قانون اساسی جدید، در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی است. در چهارچوب کارکرد عمومی این نهاد، مردمان فرصت خواهند یافت با مدخلیت جدی در کم و بیش همۀ مباحث مربوط به بندهای مختلف قانون اساسی، در قالب کاربست اشکال مختلفی از همه پرسی و دموکراسی مستقیم، در تدوین بند بند قانون اساسی شرکت فعال بجویند». دم خروس دموکراسی مشارکتی اسماعیل سپهر در طرح کنگرۀ سراسری شوراها به خوبی نمایان است. در این طرح کنگرۀ سراسری شوراها نه بالاترین ارگان قدرت سیاسی کشور، بلکه فقط «هیئت متولی تدوین قانون اساسی» است. یعنی همان مجلس مؤسسان با نام دیگر است و از این بدتر این هیئت صرفاً از شوراهای محل زیست تشکیل می شود و در آن برای شوراهای محل کار جایی وجود ندارد. به عبارت دیگر در این هیئت جایی برای کارگران متشکل و سیاست طبقاتی مشخص کارگری وجود ندارد. خواه و ناخواه تعیین ارگان قدرت سیاسی آینده نیز به قانون اساسی حواله داده می شود که ممکن است دولت آینده را نه دولت شورایی، بلکه نوع دیگری از دولت اعلام کند. اینجاست که دموکراسی مشارکتی اسماعیل سپهر از مقاومت طرفداران مجلس مؤسسان در تعجب است زیرا می داند که بزرگترین فرصت توافق را به طرفداران مجلس مؤسسان داده است.

اینکه در یک انقلاب چه جربان طبقاتی، چه خط سیاسی، کدام احزاب سیاسی و یا کدام ائتلاف رو خواهد آمد و احتمالا به قدرت خواهد رسید از یک سو به طبقات متشکل شرکت کننده در این انقلاب و به رابطۀ طبقات و احزاب سیاسی و نیز به تدارکی که از سال ها پیش از این انقلاب برای بسیج توده ها صورت گرفته است، بستگی دارد. اما در هنگامۀ انقلاب این امر اساساً به دوعامل مهم نهایی بستگی دارد این دو عامل عبارتند از اینکه: ۱ – توده های وسیع مردم تا چه حد آگاه و متشکل به عنوان جبهۀ انقلاب با چه جریان سیاسی همراه خواهند بود. و اینکه: ٢ – آیا یک نیروی مسلح قوی و آماده برای پیشبرد انقلاب با این یا آن خط سیاسی همراه خوهد بود یا نه. درست همین دو عامل است، که مشروط به وجود یا عدم وجود آگاهی معین برای انقلاب، سرنوشت انقلاب و قدرت سیاسی آینده را، پیش از پیروزی انقلاب، تعیین خواهد کرد. بنابراین طرح پرسش هایی از این قبیل که در یک انقلاب پیروزمند کدام خطوط سیاسی، کدام احزاب سیاسی، کدام طبقات اجتماعی، کدام ائتلاف طبقاتی باید در رأس انقلاب قرارگیرد، بستگی به این دارد که به مسایل طرح شده در بالا از پیش چگونه برخورد شده است و مسیر روند انقلاب چگونه طی شده است. اگر در انقلاب، حزب کمونیست انقلابی از پیش وجود داشته باشد و توده های مردم را آگاه کرده باشد، متکی به نیروی مسلح انقلابی باشد، ائتلاف انقلابی، جبهه انقلاب و رهبری قیام مسلح توده های مردم را رهبری کرده باشد و در خدمت برقراری قدرت سیاسی طبقۀ کارگر عمل کرده باشد، آری این حزب طبعاً این پرسش را که «کدام یک ظرف بهتری برای تبلور ارادۀ بی واسطۀ مردمان فراهم می آورد؟» «مجلس مؤسسان یا کنگرۀ شوراها؟»، خلاصه اینکه مجلس مؤسسان بهتر است یا نهاد شورایی دموکراسی مشارکتی، حتی به همه پرسی نخواهد گذاشت. این حزب دولت شورایی را همچون قدرت و نظام سیاسی برامده از انقلاب به رسمیت خواهد شناخت و در خدمت تحقق آن عمل خواهد کرد و هرگز ایده های طرفداران مجلس مؤسسان یا «کنگره سراسری شوراهای محل زیست برای تدوین قانون اساسی» دموکراسی مشارکتی، او را به تردید نخواهد انداخت. باید پرسش های مدرسی (اسکولاستیک) بی زمینه های واقعی را دور ریخت و بر زمین محکم مبارزۀ طبقاتی گام برداشت.

 (۱) ما نمی خواهیم بر سر الفاظ جدل کنیم تنها به این اشاره می کنیم که مجلس موسسان و کنگرۀ نمایندگان شوراها را «ظرف ِ ارادۀ بی واسطۀ مردمان» دانستن، جنبۀ غیر فعال این هر دو را نشان می دهد در حالی که هم مجلس موسسان و هم کنگره شوراها به عنوان ابزارها یا وسایل قدرت سیاسی جنبۀ فعال دارند.

 آبان ۱۳۹۸

www.aazarakhsh.org

azarakhshi@gmail.com

رویای حاکمیت مذهبی ایران برای ورود به زمین بازی بزرگان

رویای حاکمیت مذهبی ایران برای ورود به زمین بازی بزرگان


چهل و یکسال از انقلاب بهمن ماه می گذرد. حاکمیت مذهبی ایران برغم همه ادعاهای استکبار ستیز، از پایان جنگ با عراق، بی وقفه در استحکام  حاکمیت سرمایه‌ و احیای دوران طلایی سرمایه‌داری وابسته شاهنشاهی تلاش کرده است.
یکی از موانع کلان در احیای سرمایه‌داری وابسته، نظام پولی-مالی منتج از انقلاب و سال‌های آغاز مصادره قدرت بوسیله حاکمیت مذهبی ایران است. در طول این سال‌ها تمامی نهادهای امپریالیستی از قبیل بانک جهانی پول و سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول و دیگر نهادهای امپریالیستی خواهان حذف سوبسیدها و بقولی عادی شدن اوضاع اقتصادی و سیاسی ایران بوده اند و هستند.
حاکمیت مذهبی ایران نیز برغم اشعار و شعارهای گوش‌خراش برای حفظ نیروهای خود و جذب حمایت فرودستان مسلمان دیگر کشورهای جهان، در داخل کشور دست چپاول نهادهای سرمایه‌داری داری را بازگذاشته است. عدم اجرای قانون باعث شده است تا سرمایه‌های «اسلامی» بنیادها و سپاه در سراسر ایران جولان دهند و با حمایت نیروهای سرکوب، آنچنان تسمه از گرده فاقدان سرمایه بکشد که اوضاع ناهنجار اقتصادی کنونی را ببار آورد و حتی بضرب اخراج و دستگیری و شکنجه و گلوله و اعدام، حاکمیت اسلامی مدعی نمایندگی مستضعفان، از فقر اکثریت و رفاه اقلیتی ناچیز، با گلوله پاسداری کند. امروز بچشم می بینم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دیگر فقط پاسدار سرمایه در ایران نیست بلکه خود به کلان سرمایه‌دار تبدیل شده است!
سرمایه های مالی و نظامی در ایران آنچنان در یکدیگر ادغام شده اند که تفکیک آنها از یکدیگر ناممکن است. تولید در ایران روز به روز در حال کاهش است و واردات نیازهای اولیه همچنان رو به فزونی ست. اگر چه تحریم ها این روند وابستگی مالی و اقتصادی به کشورهای امپریالیستی را بالاجبار کاهش داده است ولی با رفع تحریم ها که با خوشرقصی های حاکمیت اسلامی در مقابل امپریالیسم جهانی در چشم انداز است، سرعت بیشتری خواهد یافت چه سرمایه‌داری ایران بدنبال سود بدون زحمت و بدون ریسک است و برای کسب چنین سودی چه بهتر از فروش نفت و گاز و دیگر منابع ملی و خرید مایحتاج از چین و ماچین های امپریالیستی؟
اما آنچه باعث درد دل و نوشتن این دردنامه شده است، تهاجم ناگهانی و بدون اعلام قبلی سران حاکمیت به مردم در بدترین شرایط زیست است. مردمی که در اثر تحریم ها سنگ به شکم‌های خود می بندند، ناگهان در روزی «سعید» باخبر افزایش سه صد درصدی قیمت سوخت روبرو می شوند!
توده‌های مردم که چهل و یک سال جنگ و گریز با حاکمیت اپارتاید جنسی در ایران را تجربه کرده‌اند، بخوبی می دانند که افزایش قیمت هر کالای اساسی بر قیمت دیگر کالاها اثر افزاینده دارد و از عواقب این تصمیم ناگهانی خیلی خوب باخبرند. این آگاهی به توطیه سران سه قوه و عواقب آن، چنان روان گرسنگان را می‌آزارد که به خیابان‌ها می آیند و تمامی مظاهر این حکومت آزار و تبعیض ضدانسانی را به آتش می کشند.
کارشناسان سرمایه که بخوبی از خشم مردم در حذف سوبسیدها باخبرند، با آمادگی کامل و با گلوله از معترضین استقبال می کنند. این همه نشان می دهد که این لحظه بدقت از طرف سران رژیم انتخاب شده است. انتخاب این لحظه از یک سو به مانورهای نظامی- انتظامی هفته‌های گذشته در داخل کشور و آمادگی‌ نظامی کسب شده و از یک سو گرفتاری‌های کشورهای امپریالیستی از جمله چین در هنگ کنگ و بریتانیا در خروج بریتانیا از اروپا و استیضاح رییس جمهور آمریکا و برهم خوردن نظم کشورهای آمریکای جنوبی و به خیابان آمدن مردم در کشور‌های همسایه مربوط می شود.
بواقع در چنین شرایطی ست که دولت‌های امپریالیستی از برداشتن سوبسیدها حمایت می کنند و مردم دنیا در مورد کشتار مردم بیگناه و معترض به تهاجم ناگهانی رژیم، عکس‌العمل درخور نمی توانند نشان دهند. آنچه در ده روز گذشته بر بیش از ۲۰ میلیون خانوار زیر خط فقر گذشت، حاکی از آن است که سران حاکمیت از این جنگ ناگهانی، که خود تاریخ آنرا رقم زدند، پیروز بیرون آمده اند. پیروزی به قیمت بر زمین ریختن خون صدها بیگناه!
و اما این آغاز ماجراست. آغاز ماجرایی که خود آغاز کرده اند. آغاز آگاهی توده‌های مردم به سبعیت و عزم جزم حاکمیت در دفاع از ربا و ترویج ربا. کم نبودند کسانی که گول شعارهای دهن پرکن حاکمیت در مبارزه با استکبار را می خوردند و کم نبودند کسانی که از سیاست های میانه بازانه حاکمیت در برخورد با مفاسد، جوانه های امید در دلشان سبز شده بود، این فریب خوردگان که برای حفظ اسلام و ایران به جنگ حتی با الدواعش می رفتند، به آنی فهمیدند که شعارهای حاکمیت دروغی بیش نیستند و حاکمیت ایران هیچ سرسازشی با مردم ایران ندارد و هر آنکس که با حاکمیت مذهبی ایران نباشد، محارب است و خونش حلال!
اما چه عاملی باعث شده است که حکومت مذهبی ایران این‌چنین شداد و غلاظ به دفاع از دولت ۱۲م و سرکوب بیرحمانه مردم معترض بپردازد؟
به باور من مشکل اصلی امروز حاکمیت مذهبی ایران، درونی و در بالای جامعه است. قرن هاست که اسلام ربح و ربا را حرام اعلام کرده و حتی برخی از سران و نظریه‌پردازان اسلامی ربا را حرام اندر حرام می‌دانند. بعبارتی حرامی که هرگز و در هیچ شرایطی، حلال نخواهد شد!
حاکمیت مذهبی ایران در این لحظه تصمیم خود را گرفت که این تضاد تاریخی را حل کند و با جراحی به قیمت خون مردم گرسنه، تقدس سرمایه را برای همیشه .تثبیت کند و آب پاکی بر توهمات توده ها در ضداستکبار بودن خود ریزد.
حل این تضاد باعث می شود که حاکمیت مذهبی ایران یک به یک دست از ادعاهای دوران انقلاب بکشد تا همانطور که «دنیای آزاد» (بخوانید امپریالیسم جهانی) می خواهد، تبدیل به یک دولت عادی شود. دولت عادی که قوانین پولی و مالی و تجاری امپریالیستی را هم به رسمیت شناسد و هم به این قوانین گردن نهد و در مقابل این حاکمیت «الهی» از طرف امپریالیسم برسمیت شناخته شود!
تحقق این رویا اگرچه ناممکن نیست اما مشکلات عدیده ای در مقابل حاکمیت مذهبی ایران قرار می دهد. اهم این مشکلات تعیین تکلیف مالکیت اموال عمومی ست. روند غالب دولت های ایران سرباززدن از فهم مالکیت عمومی و بعبارتی ملی و کوشش در احیای مالکیت خصوصی و حتی فروش اموال عمومی (بیت المال) به نورچشمی‌ها به بهای نازل بوده است. با حذف سوبسیدها و کسب حمایت سرمایه‌های حهانی بی تردید این روند در ایران سرعت خواهد گرفت و تقسیم ثروت در سراسر ایران از این هم ناعادلانه تر خواهد شد.
تقسیم ناعادلانه ثروت گسترده‌تر و سراسری خواهد شد و جمعیت کثیر حاشیه شهرهای بزرگ به شرایط زیست حومه های سایوپولوی دهه ۶۰ میلادی در برزیل دچار خواهند شد. تهران بزرگ روزبه‌روز بزرگتر و حومه های کلانشهرها بویژه تهران، روزبه‌روز پرجمعیت‌تر و فقیرتر خواهند شد.
بواقع اگر حاکمیت مذهبی ایران در میان مدت نتواند این روند گسترش و تعمیق فقر و فلاکت را دگرگون کند، موج انسانی عظیمی از جنوب شهر تهران بحرکت درخواهد آمد و تا سینه‌کش البرز بالا خواهد رفت و در بازگشت خود، همچون سونامی، هر چه هست را با خود به پایین خواهد کشید.
حاکمیت مذهبی ایران با تهاجم ناگهانی به سوبسید سوخت و کشتار کور معترضان، به مردم سراسر ایران نشان داد که پس از چهار دهه، کماکان هیچ درسی از کشتار جمعی زندانیان سیاسی و عقیدتی در تابستان ۱۳۶۷ نگرفته است و برای حفظ حاکمیت خود از هیچ جنایتی فروگذار نخواهد کرد.
مردم بی‌دفاع که عزیزان خود را در طول این ۴۱ سال از دست داده‌اند، با آگاهی روزافزون از عدم تغییر جوهر حاکمیت مذهبی ایران و سبعیت ناشی از لزوم حفظ حاکمیت به هرشکل، در آینده حساب شده تر، متشکل تر، بی‌سروصدا تر و هدفمندتر به میدان خواهند آمد و مردم کلان‌شهر تهران در یک تهاجم آرام از جنوبی ترین منطقه تهران، نیروهای نظامی و انتظامی را نخست وادار به عقب‌نشینی به ارتفاعات البرز و سپس خلع سلاح خواهند کرد.
این روند در صورت عقب نشینی حاکمیت ناگزیر نیست اما در صورتی که عقب‌نشینی حاکمیت بفوریت صورت نگیرد، مسولیت آینده سیاه و خون هایی که بر زمین ریخته خواهد شد، خانه‌هایی که بی سرپرست خواهند شد و معلولینی که از کار و زندگی طبیعی تمام عمر بازخواهند ماند، بر عهده چه کسی بجز سران حاکمیت مذهبی ایران خواهد بود؟

جواد قاسم آبادی

آبان‌ماه ۱۳۹۸، در تبعید

ghassemabadi@yahoo.fr

قیام آبان ٩٨ : دامنه ها و پیامدها

قیام آبان ٩٨ : دامنه ها و پیامدها

خیزش دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸،شب تمرین  انقلاب مردم ایران برای سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی یا به طور مشخص و معین برای فروپاشی رژیم سیاسی ولایت فقیه و دستگاه‌های ستمگری وابسته به آن است.

این دو رویداد نشانه آشکار خیز بلندی برای سرنگونی رژیم می باشد و در هر دو ،از جنبه ستیزه جویی و جنگاوری-میلیتانت- تاکتیکی و جنگ و گریز خیابانی رو به جلو و پیروزمندانه بوده است.

دو عامل تکمیلی و تمام کننده این جنبش عبارت است از:

1 – تظاهرات توده‌ای در شهرها به منظور غلبه و سلطه بر خیابان و فضای شهری.

2 - اعتصاب عمومی در بخش های مختلف اداری ،صنعتی، خدماتی، مدارس و دانشگاه ها و نیز شاهرگ های اقتصادی سیستم به منظور از کار انداختن فرایند تولیدی و باز تولیدی کل نظام اقتصادی سیاسی و حکومت گری رژیم .

در صورت تکمیل این مجموعه شرایط برای یکسره کردن کار رژیم و آغاز تغییرات رادیکال در سازواره نظم کهنه و فرسوده قطعیت پیدا میکند.ورود به وضعیت انقلابی مستلزم تکمیل این منظومه است.

در عین حال پیش قراولان انقلاب پیشِ رو در طی دو خیزش ۹۶ و ۹۸ زنگ ها را برای سرنگونی و ورود به مرحله انقلاب به صدا درآورد ه اند.

رژیم جنایت کار اسلامی،هراسان از عمق نفرت انقلابی توده ها،و رسوایی و افلاس و فساد درمان ناپذیر و بی افقی خود و بحران عدم مشروعیت ،فوراً به شیوه ای وحشیانه و فاشیستی عکس العمل نشان داد و با اعزام مزدوران و آدم کشان جیره خوار ،به مقابله با موج های سراسری و خشم گین جوانان و معترضان که عمدتا در مقایسه با کلان شهرها،در فضاها و شهرهای پیرامونی به حرکت در آمده بودند و به جنگ و گریز با مزدوران امنیتی و سپاهی و بسیجی پرداختند،دست به کشتار مردم به پا خاسته زد.در عین حال به طور بی سابقه ای در کلان شهرها هم چون تهران،اصفهان،تبریز،شیراز،مشهد و اهواز،خیزش توده ای اشکال بی بدیل و رزمنده ای را به نمایش گذاشتند که در روزهای اول قیام،رژیم را در چنبره ای از عقب نشینی ،قول تجدید نظر در بهای بنزین،وعده ی واریز درآمد حاصل از این افزایش در حساب دریافت کنندگان یارانه های نقدی و غیره کرد.با مداخله ولی فقیه این سرکرده جنایتکاران اسلامی،این عقب نشینی ظاهراً متوقف شد و مزدوران و مجموعه دستگاه های سرکوبگر ،به تشدید مقابله با اعتراضات دست زد.آمارهای تاکنونی رسمی و غیر رسمی ،حکایت از شمار کم سابقه  و گسترده جان باخته گان ،زخمی ها و دستگیر شده گان در سراسر کشور می دهد .این آمار هم چنین به طور آشکار،جنبه طبقاتی شرکت کننده گان و جغرافیای سیاسی آن را نشان می دهد.بیش از 300 کشته،7000 بازداشتی و هزاران زخمی که در دژخیمانه ترین شرایط امنیتی مورد تعقیب هستند و برخی از بیم بازداشت  در خانه ها و توسط پزشکان و خانواده ها به طور پنهانی مراقبت می شوند،کارنامه سیاه و رسوایی را برای رژیم رقم زده است.توحش و جنایت پیشه گی  و ماهیت ضد بشری رژیم فاسد ولایت فقیه و دارودسته های امنیتی و راهزن و پلید رژیم  ،خصلت نمای ماهیت شبه فاشیستی آن است.هم اکنون نگرانی از سرنوشت بازداشت شدگان در میان خانواده ها و بستگان و یاران این عزیران وجود دارد و پشتیبانی و تلاش همگانی در داخل و خارج برای رهایی آنان از چنگال حاکمان سرمایه و مزدوران استبداد را می طلبد.

وجه دیگر  عملکرد رژیم به منظور سرکوب هرچه سریع تر جنبش و ترس از فراگیر شدن آن،بستن راه های خبر رسانی و تنگ تر کردن حلقه محاصره مردم بوده است.از این رو در یک اقدام ضد مردمی دیگر با قطع سراسری شبکه اینترنت،این مجرای مهم خبررسانی را به روی تمام مردم بست که گفته می شود در نوع خود در  دنیا بی سابقه است.تخمین زده می شود که خسارت قطعی اینترنت روزانه معادل 60 ملیون دلار می باشد که این رقم حدود 200 هزار شغل و بنگاه کوچک اقتصادی که برخی دچار زیان های جبران ناپذیری از این قطعی شده اند،در نظر نگرفته است.بنابراین می توان تخمین زد که مثلا برای یک هقته از آغاز قطعی تا پایان نسبی آن،نزدیک به یک میلیارد دلار به اقتصادملی آسیب وارد آمد.به تنگنا رسیدن فوری خود سیستم که به میزان زیادی وابسته به این شاهراه ارتباطی است و برخی فشارهای بین المللی،به طور نسبی به تدریج این قطعی کاهش یافته و هنوز تا تکمیل آن فاصله دارد.به نظر می رسد رژیم تصمیم داشته با این محاصره خبری اولا موج اعتراض ها را محدود و امکان ارتباط گیری و گسترش آن را  مانع شود؛ و نیز اعمال سرکوبگرانه خود را در تاریکی و دور از چشم رسانه ها به پیش برد.بنا به اظهار وزیر خارجه آمریکا ،علیرغم قطع شبکه اینترنت،جوانان معترض با استفاده از دانش فنی خود قریب 20000 ویدئو از حوادث را به خارج ارسال کردند.طبعا در حال حضور حجم عظیمی از خبرهای رویداد ها به رسانه های داخلی و جهان آزاد ارسال می شود.این امر نشان می دهد که سناریوهای رژیم تا جه اندازه خام و ناشیانه است.

هم زمانی قیام و اعتراض توده ها در ایران ، اندکی پس از شروع این درگیری ها در عراق و لبنان،دو کشوری که رژیم اسلامی بیشترین نفوذ و عوامل خود را طی سال های اخیر و با هزینه کردن میلیاردها دلار از سرمایه های ملی  با ایجاد و تقویت دسته جات تروریستی و ارتجاعی تولید کرده ،نشانه معنا داری از هم سویی و اشتراک هدف و منافع معترضان در این سه کشور است.در عراق گروه مزدور حشدالشعبی از روی الگوی حزب الله لبنان ،توسط سپاه قدس،شاخه برون مرزی سپاه پاسداران،سازمان دهی شد تا بتواند بلندپروازی های رژیم و ایجاد دولت سایه و مسلح را در این کشور فلاکت زده و تیره روز به سود نیات پلید خود به عمل آورد.در لبنان گروه تروریست و مزدور حزب الله همین الگو را دنبال می کند و اکنون مدتهاست که عملیات پولشویی و دور زدن تحریم ها را به صورت غیر قانونی ،به نفع رژیم به عهده دارد.در عین حال آشکار گردیده که تداوم این نقش یعنی انتقال دلارهای کثیف(قاچاق ارز)از لبنان به ایران ،اقتصاد لبنان را به زودی با بحران های پولی و مالی مواجه خواهد کرد.

تقارن نسبی جنبش اعتراضی در سه کشور نامبرده و علیرغم تفاوت ها و تناقض ها ،در عین حال به سبب حضور دشمن مشترک ،یعنی مجموعه ای از گرایش های پان اسلامیستی،قوم گرایانه و ارتجاعی ، با اتکا و دخالت مستقیم منشأ اصلی آن یعنی رژیم ورشکسته جمهوری اسلامی ،این پیام را به پیش روان و فعالان و سازمان دهنده گان این جنبش ها می دهد که بایستی مقدمات اتحاد و همبستگی نزدیک تر و عمیق تری میان این جنبش ها و قلمروهای سیاسی جداگانه فراهم آید.این امر ظرفیت و توان و دستاوردهای آنان را بسیار فراتر از آن چه که در حال حاضر آنان به طور جداگانه واجد آن هستند،ارتقا و اعتلا می بخشد.بنابراین بایستی تدارک و تمهیدات لازم از سوی نیروهای مترقی،انقلابی و پیشرو هر یک از این جنبش ها آغاز گردد.

  در آستانه سرنگونی رژیم و در صورت شکل گیری وضعیت انقلابی، ضد انقلاب حاکم و مجموعه قوای سرکوبگر آن به ویژه محافل جنایتکار سپاه پاسداران، این سگ های زنجیری استبداد مطلقه دینی ولایت فقیه،که از خون مردم ارتزاق می کنند، به دو صورت ناگزیر و اجتناب ناپذیر دست به اقدام خواهد زد:

اول مقاومت به هر قیمت که در این صورت در آستانه جنگ داخلی قرار خواهیم گرفت.

دوم تن دادن به فروپاشی ،سازش، فرار، برخی اصلاحات درآخرین لحظه،تسویه های داخلی، کودتا و غیره.

در حالت اول رژیم به شیوه‌ی رادیکال و بنیادین نابود خواهد شد و بسیاری از نهادها ،تاسیسات ،باندها و محافل و عوامل آن در جریان انقلاب از میان برداشته خواهد شد.

در حالت دوم رژیم و ارگان‌ها و دستگاه‌های آن به طرز ملایم تری از صحنه رو بیده می‌شود و در پناه رویدادهایی که سنگر به سنگر به عقب رانده می شود،به هزیمت و سرنگونی تن خواهد داد.

در هر کدام از دو روند بالا ،علیرغم نتیجه واحدی که بر آن مترتب می باشد، اما بازیگران این رویدادها تا اندازه‌ای با تاکتیک‌های متفاوتی ظاهر خواهند شد و نقش های متمایزی ایفا خواهند کرد:

در فرایند نخستین صورت مسئله از شفافیت و دستور کار و تکالیف مشخصه بیشتری برخوردار است و سرنگونی به شیوه مستقیم تر و ساده تری انجام می گیرد:جنگاوری و نبرد خیابانی و احتمالاً توأم با قیام سراسری توده‌ها کار سرنگونی را یکسره خواهد کرد.

در فرایند دوم به سبب تغییر مداوم در صحنه سیاسی و تعویض بازیگران رژیم و تغییر های احتمالی در صف بندی های دو طرف نبرد، حضور احتمالی بسیاری نیروهای میانجی و میانه رو، تاکتیک های پیچیده تر و مرکب در پیش پای جنبش انقلابی مردم قرار می‌گیرد .اتخاذ تاکتیک های آزادیبخش و تهاجمی و پیش روانه این فرایند را نیز به پیروزی نهایی خواهد رساند؛ هرچند با پیچیدگی بیشتر و زمان طولانی تر.

طبقات اجتماعی و محافل و احزابی که خود را به این طبقات منسوب می‌کنند به میزان آمادگی، تشکل یافتگی، داشتن گفتمان و بدیل مطلوب و حضور در عرصه ها و جبهه های مختلف مبارزه طبقاتی،در انقلاب دموکراتیک و ضد دیکتاتوری پیشِ ‌رو که در خود برخی از مهم ترین بنیان های سرمایه داری جامعه را نیز مورد حمله قرار می‌دهد از تاثیرگذاری و اعتبار بیشتری برخوردار خواهد شد. آنچه که در این تحول انقلابی نقش بی بدیل و درجه اول دارد همانا خود جنبش انقلابی و سرنگونی طلب می باشد که با توجه به آمادگی ذهنی و عینی، نمایندگان و سخن وران و رهبران و نیز شوراهای خود را در دوره گذار فرا می رویاند.از همین‌رو طبقه کارگر و زحمتکشان و اردوی بزرگ کارکنان مزدی،به ویژه کارگران صنایع بزرگ نفت ، پتروشیمی و خودروسازی، حمل و نقل، ساختمان و غیره در صورت برخورداری از چنین تدارک و آمادگی می‌توانند و باید نقش درجه اول، رادیکال و پیشرو را در انقلاب آتی به عهده گیرند .گرایش‌های مختلف درون طبقاتی که هم اینک کم و زیاد به شکل احزاب و سازمانهای چپ در دوران اخیر پایه ریزی شده و عمدتاً محصول دوران انقلاب 57 هستند و به حیات حاشیه ای خود ادامه می دهند، می توانند در این تحولات تحرک بیشتری یافته و به تناسب اجرای تاکتیک های واقعی و موثر، نفوذ و اعتبار خود را در درون توده های کارگر و زحمتکش اشاعه و گسترش دهند. جبهه متحد سوسیالیستی،تنها ساختار مطلوبی است که با  اتکای اصلی خود بر جنبش ها وتشکل‌های خودجوش کارگران و زحمتکشان و به ویژه با اتکای مستقیم و ریشه ای به شوراهایی که به طور طبیعی و خودجوش توسط توده ها خلق می شوند،این نقش را در تحولات پیش‌رو ایفا نماید و اردوی بزرگ کار را در مصاف های اصلی علیه سرمایه و بدیل های بورژوایی موجود متشکل و متحد و قدرتمند نماید .

شرط اصلی برای اتخاذ تاکتیک های آزادیبخش و تعیین کننده، تشخیص و درک درست از شرایط متحول و متغیر جامعه و صف بندی های درون آن و نیز تحلیل دقیق از نقاط قوت و ضعف بزرگ ترین دشمن طبقاتی توده های کارگر و زحمتکش یعنی رژیم ضد انقلابی و ارتجاعی جمهوری اسلامی می باشد.

کاوه دادگری

29نوامبر 2019-هشتم آذرماه  1398

kavedadgari@gmail.com

باجگیری سیاسی- اقتصادی ترکیه ومماشات دولت های بورژوا فرسوده اروپا با این دولت فاشیستی!

باجگیری سیاسی- اقتصادی ترکیه ومماشات دولت های بورژوا فرسوده اروپا با این دولت فاشیستی!

سالهاست که ترکیه مسئله پناهندگان و آوارگان جنگی را به عنوان بزرگترین فشارسیاسی بر جامعه اروپا بکار گرفته و از این طریق سالانه میلیاردها دولار از دولت های اروپایی باج مستقیم می گیرد. مسئله پناهندگان برای ترکیه از باج مستقیم فراتر رفته و کل ابعاد سیاسی و ساپورت و سکوت مطلق دولت های اروپا نسبت به کل جنایات جنگی هر روزه ترکیه فاشیزم را هم با خود به همراه دارد.

همه میدانیم که با سر کار آمدن حزب راستگرا اسلامی (عدالت و توسعه) به رهبری اردوغان این حزب و دولت ، روزی نیست که ده ها انسان آزادیخواه و حق طلب را روانه زندان های مخوف و شنکنجه گاهای قرون وسطایی خلفای جنایتکار اسلامی نکند. فقط از وقوع جعلی و ساخته و پرداخته کودتای ٢٠١٦ تا کنون دولت ترکیه صدها هزار انسان را به عناوین مختلف دستگیر و روانه زندان و شکنجه کرده است. مسئله ملت کرد و رفتار وحشیانه دولت ترکیه نسبت به این ملت دیگر تمام مرزهای انسانی و بین الملی را زیر چکمه های ژنرال های نازی ترکیه  فرو برده است.

خانه خرابی و آوارگی و کوچ اجباری و ژینوساید کردن مردم زجر کشیده کرد و بکار بردن چند تن گاز کشنده فسفر «غیره قانونی» عڵیه کودکان و زنان کرد و دیگر اقلیت های قومی مخالف سیاست ترکیه به دست جلادان حاکم ترکیه ، دیگر جای هیچگونه شک و تردیدی برای اضافه کردن پسوند "فاشیزم" به این دولت باقی نگذاشته است.

سکوت و خفقان دولت های اروپا در مقابل کل این جنایات جنگی و غیره انسانی دولت فاشیزم اسلامی ترکیه همگی تحت الشعاع مسئله پناهندگان مستقر در ترکیه قرار گرفته است. هر گاه کلمه ای در مخالفت ترکیه از زبان سرمداران کنسرواتیو بورژوای اروپا نسبت به دولت ترکیه ابراز شده فورا مسئله روانه کردن پناهندگان به اروپا به میان کشیده شده است. مسئله میان دولت های اروپایی و ترکیه به مسئله و حکایت چوپان و ترساندن «بز سرکش» از گرگ  توسط چوپان تبدیل شده است.

این پناهندگان چه کسانی هستند که دولت های اروپا اینقدر از آنها بیزار و ترس دارند؟

حداقل هشتاد در صد این پناهندگان از کشورهای خاورمیانه از جمله (افغانستان، ایران، عراق، سوریه، فلسطێن و بعضی کشورهای افریقا مثل سومال و سودان) و غیره هستند. اگر ما نظری اجمالی به کل کشورهای که مردم از آنها فرار می کنند بیاندازیم خواهیم دید که خود این ممالک کلا مملو و سرشار از منابع طبیعی و زیستی می باشد و به لحاظ آب و هوایی نسبت به اروپا صد برابر قابل زیست و زندگی کردن انسان هاست. اما این مردم از دو مسئله اساسی کاملا رنج می برند: یکی از حاکمان و دولت های توتالیتر و دیکتاتوری خودی که همیشه در اریکه قدرت بوده اند و دیگری جنگ افروزی و به راه انداختن جنگ های ارتجاعی طولانی و ادواری دولت های بزرگ سرمایه داری جهانی همچو آمریکا و روسیه و دولت های اروپایی.

ناگفته پیداست که در به راه انداختن این جنگ ها و پشت سناریوی مستهجن این دولت ها ، کلی اهداف سیاسی و بخصوص اقتصادی نهفته است. اصلا ماندگاری و پایداری خود دولت ها و حاکمان مرتجع و مستبد اسلامی در خاورمیانه و کشورهای آفریقایی زایده تداخل و به راه انداختن این جنگ هاست. این جنگ ها و نابرابری های اجتماعی و نبود آزادی های فردی و اجتماعی ناشی از آن که خود دولت های سرمایه داری جهانی و اروپا مسبب و خالق آنند آوارگی و کوچ میلیونی انسان ها را بوجود می آورد.

در این میان دولت توتالیتر اسلامی ترکیه نقش بسزایی در این جنگ های منطقه ای و تشنج زدایی و معاملات سیاسی دارد. امروز دولت ترکیه از طرفی برای مسکوت گذاشتن تمام و کامل دولت های اروپایی و باج گرفتن سیاسی و اقتصادی از آنها و از طرف دیگر برای پیشبرد اهداف ارتجاعی و سرکوب شدید و وحشیانه مخالفان سیاسی درون جامعه ترکیه به وجود پناهنده در کشورش احتیاج مبرم دارد و برای نیل و دستیابی به این اهداف پلید توانسته از طریق شعله ور نگه داشتن جنگ و آوارگی مردم و پذیرفتن آنها بطور موقت بدان دست یابد. هم اکنون و بعد از هجوم ترکیه به کردهای سوریه و گرفتن برخی مناطق در داخل این کشور و دسترسی مستقیم ترکیه به ده ها هزار زندانی گروه فوق ارتجاعی (داعش) که در اسارت نیروهای " هه سه ده" هستند، مسئله برگشت و روانه کردن این جانیان دست پرورده (ترکیه و آمریکا) به نیرو فشار دیگری بر کشورهای اروپایی افزوده گشطه است.

بله ، این همان بازی سیاسی است که  هر ساله باعث و بانی آوارگی میلیونها انسان می شود. این همان عملکرد مستدام و مونارشی دولت های منطقه خاورمیانه به ساپورت و رهبری دولت های بورژوازی جهانی است که رقت بارترین زندگی را به صدها میلیون انسان این منطقه تحمیل کرده است.

چرا باید دولت های اروپایی از سرازیر شدن پناهنده به این کشورها نگران باشند در صورتیکه خود این دولت ها زیر چتر "ناتو" جنگ افروز یکی از بازیگران اصلی این جنگ ها و عوامل آوارگی میلیون ها انسان فراری از آن دوزخی که آنها بوجود آورده اند می باشند؟ فقط با هزینه نظامی یک سال «ناتو»ی جنگ افروز می توان کل گرسنگان و کارتون خوابان جهان را سیر و تامین کرد.

کی و چه دولت های در کشورهای سرشار از منابع طبیعی (ایران، عراق، سوریه، لبنان، لیبی، افغانستان، یمن) و غیره جنگ بر پا نمود و صدها گروه و حزب اسلامی فوق ارتجاعی بوجود آورد و دخالت کرد و دولت های فوق ارتجاعی اسلامی را در همه آنها به کرسی نشاند و موجبات این همه آوارگی و سیاه روزی مردم شده است؟ غیر از شما دولت های اروپایی و آمریکا و ناتوی محترمتان و روسیه مگر دولتی از آسمان نازل شده که کل مردم جهان را به این زندگی جهنمی وادار کند.؟

اگر شماها دست از تداخل منفعت پرستانه و توسعه گریهای امپریالیستی و ساپورت دولت های مرتجع منطقه بردارید، مردم خود این کشورها آنقدر هوشیار و زیرک هستند که قادرند تکلیف همه دولت های توتالیتر اسلامی منطقه را روشن کنند و آنها را به گور بسپارند و حکومت دمکراتیک رئال و واقعی خود را به کرسی بنشانند و دیگر از آوارگی و قتلوعام مردم ستمدیده هم خبری نباشد. بفرمائید و نگاه کنید که در اثر دخالت مستقیم و منفتعت پرستانه و همه جانبه شما فقط در سوریه و عراق چند میلیون انسان آواره و کشته شدند و این سناریو سیاه که به دست شماها پدید آمده است نه تنها بعد از شانزده سال هنوز پایانی ندارد، بلکه بر عمق و فاجعه آوارگی و قتلوعام و جنایت های وحشتناک که بر روح و روان  تک تک انسانهای تاثیرات بس مخربی را بوجود آورده افزرده می شود. در کدام مراحل و دوران حیات بشری، انسانها را بطور جمعی در قفس های آهنی انداخته و آنها را زنده زنده با دست و پاهای بسته با بنزین سوزانده و به خاکستر تبدیل کرده اند و شماها نیز در خانه های طلایی اتان با وجدان راحت از راه مدرنترین دستگاه های تصویری به  تماشای این جنایات هولناک نشسته اید و پیک کنیاک خود را همراه با زنان جوان و زیبا سر می کشید؟ بوی گاز فسفر ریخته شده توسط ترکیه بر روی کودکان بی گناه سوری ، سربازان مستقر روسی و امریکی را هم مسموم کرده ولی پوتین و ترامپ سخیف و بدسگال به خاطر اهداف سیاسی پلید خود نه تنها لام تا کام حرفی از دهانشان بیرون نیامد بلکه سعی در لاپوشانی این جنایات جنگی هولناک می کنند.

حرف آخر و واقعی مردم ستمدیده و زله شده دنیا و منطقه خاورمیانه این است که دیگر انسان کشی و نسل کشی و دخالت و ماجراجویی نظامی و سیاسی و مماشات کردن با دولت های فوق ارتجاعی - اسلامی در این منطقه بس است. ایجاد مشابغه و بلبشو و بزر نفاق و خصومت پاشیدن میان اقلیت های مذهبی و قومی بس است. مردم دیگربطور صائب از پوتیچ و ماجراجویی و به راه انداختن جنگ و نا آرامی و مماشات و مفسده جویی  شماها کاملا و عمیقا خسته و متنفرند.  سرنوشت و تکلیف دولت های مستبد و اسلامی را برای خود مردم این منطقه به جا بگذارید، زیرا مردم خاورمیانه خود بطور ابژکتیوی توان و نیرو سیاسی و قوه درک آنرا دارند که چگونه همه این فسیل های تاریخی را امحاء و در جای واقعی خود بنشانند.

عزت دارابی

30-11-2019

انقلاب انقلاب انقلاب سرخ کارگران و زحمتکشان، تنها وسیله انتقام و راه رهائی است!

انقلاب انقلاب انقلاب سرخ کارگران و زحمتکشان، تنها وسیله انتقام و راه رهائی است!

 

ماُ دوباره، دوباره و دوباره برمی خیزیم، ما کارگران و زحمتکشان تمیتوانیم برنخیزیم، ما مسلحانه برخواهیم خاست، ما باید و باید پیروز شویم و گرنه، نابودی ما حتمی است!

 

حرف انقلاب لغو شرایط موجود اجتماعی – لغو مالکیت خصوصی و کار مزدوری است!

 

پاسخ واقعی کارگران و زحمتکشان به این شرایط خفقانی و گسترش فقز و کشت و کشتار دسته جمعی، تنها میتواند این باشد که خود را مسلح نمایند و بر این وضعیت بشورند. نباید به هیچ چیز قانع شد، جز درهم کوبیدن بساط دولت دیکتاتور طبقه سرمایه دار و ایجاد دولت مسلح کارگران و زحمتکشان!

 

دولت سرمایه داری ارتجاعی - فاشیست جمهوری اسلامی باید برود، اینکه چگونه برود مهم است، فقط سقوطش با پیروزی انقلاب قهری کمونیستی به نفع پرولتارهاست! این امکان پذیر نمیشود، مگر اینکه کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست موفق به ایجاد حزب مخفی - حزب مسلحانه کمونیستی گردند!

 این حزب از راه ایجاد کمیته های سرخ - کمیته های مخفی و بهم پیوستن آنها، موجودیت مییابد! این حزب از درون مبارزه طبقاتی میجوشد و نه چتد ده نفر تحصیل کرده و روشنفکر و مارکس خوانده، از فرزندان طبقات دارا و استثمارگر و یا کار بدستان دولت های سرمایه داری و در خارج از کشور و بدون حضور کارگران آگاه، حزبی را بوجود آورند و اسم آنرا حزب کمونیست، حزب کمونیست کارگری و غیره گذارند که در بعد از تشکیل نسبت به کارگران بی اعتنا باشد و بخواهد با یاری گروه ها، احزاب خرده بورژوازی و بورژازی پروغرب  ناراضی از دولت – رژیم -  موجود و مخالف انقلاب قهری پرولتارهای مسلح  و بویژه ضدیت با دیکتاتوری پرولتاریا که دولت مسلح کارگران و زحمتکشان جامعه، یعنی 99% جمعیت جامعه است وموافق سرکوب گری های طبقه سرمایه دار، هستند و دوستی و مجیز گوئی دولت های سرمایه داری امپریالیست، سازمان های جهانی این طبقه مانند سازمان ملل متحد که در واقع سازمان بین دولتین است،  کارگران اهلی شده را به دنبال خویش بکشند و باصطلاح رژیم را سرنگون و خود جانشین شوند! در صورتی که باید نظام سرمایه داری امپریالیستی و ارتجاعی را واژگون نمود!

 

انقلاب کمونیستی انقلابی است که کارگران آن را به پیروزی میرسانند و نه هیچ نیروی اجتماعی دیگری! زیرا که انقلاب کمونیستی برای ایجاد کمونیسم، یعنی لغو شرایط موجود اجتماعی توسط حرکت مسلحانه کارگران میباشد!

شعارهای اساسی : مرگ بر سرمایه، مرگ بر امپریالیسم و سگ های زنجیری اش، مرگ بر جمهوری اسلامی، نان، مسکن، آزادی، پیروز باد انقلاب قهری کمونیستی، مستقر باد دیکتاتوری پرولتاریای مسلح، زنده باد کمونیسم!

امروزه تبلیغ و ترویج چنین شعارهائی و تلاش برای به عمل در آوردن شان، صف کمونیست های انقلابی را از رفرمیست ها، کنفورمیست ها، همه اپورتونیست ها و خائنین به طبقه کارگر جدا میکند!

برای درک ضرورت انقلاب قهری – انقلاب مسلحانه، دیدن این ویدئو کمک کننده می باشد.

https://t.me/kkfsf/11944

حمبد قربانی – ۳۰ نوامبر ۲۰۹۲ اسپارتاکوسی!

 


November 29, 2019

تازیانه ای بر باورمندان به پرچم شیر و خورشید؛ باز هم به بهانه دموکراسی!

تازیانه ای بر باورمندان به پرچم شیر و خورشید؛ باز هم به بهانه دموکراسی!

 

دوستی امروز مطلبی برایم فرستاده از آقای رضا کرمی، زیر عنوان «پرچم؛ تمایزات را به میدان واقعی بکشانیم».

راستش مطلب ایشان مرا یاد حرف هایی انداخت که اکبر گنجی در جریان جنبش سبز نوشته بود؛ با همان استدلال های اصلاح طلبانه ی (چپ و راستی) که در فرم های متفاوت انشاء نویسی،  از زبان خاتمی تا گنجی نوشته و یا گفته شده است.

آقای کرمی مطلب خودشان را این گونه شروع کرده اند که:  «من طى این روزها هر چه چشم چرخاندم در تصاویر و فیلمهایی که از ایران مى رسد، ندیدم که معترضى در خیابان، پرچمى افراشته باشد، از هر نوع آن که فکر کنید. برخلافِ لبنانى ها و  عراقى ها.» درست به سان گفته ی گنجی که چون مردم در ایران پرچم سبز دست گرفته اند خارج کشوری ها هم باید فقط پرچم سبز داشته باشند. یعنی ما خارج کشوری ها، که در سرزمین های آزاد و دموکرات هم زندگی می کنیم، مجبوریم همان کارهایی را انجام دهیم که مردمان در بند و زیر سلطه ی حکومت اسلامی ناچارند که انجام دهند.

اولا ایشان متوجه این مهم نیستند که در دست داشتن پرچم شیر و خورشید در ایران خودش جرم بزرگی ست که تاوانش به مراتب بیش از اعتراض های خیابانی ست. در حالی که معترضین عراقی و لبنانی پرچمی را در دست می گیرند که قبل از حکومت موجود هم آن را حمل می کردند، و در حال حاضر هم حمل آن هیچ مشکلی برای آن ها بوجود نمی آورد.

استدلال های آقای کرمی در مورد «حقانیت قانونی» پرچمِ حکومت اسلامی هم شباهت زیادی به استدلال های ضد و نقیض اکبر گنجی(البته منهای برخوردهای دیکتاتورمآبانه ی او) دارد. و خوشبختانه مطلب ایشان نتیجه گیری متفاوتی هم دارد. ایشان می گوید:« راه درست، سپردن سرنوشت پرچم به مجلس مؤسسانى است که {در آینده} به همراه مسائلى  بسیار اساسى تر، کل حق حاکمیت مردم بر سرنوشتشان را مورد بررسى قرار مى دهد  اما تا آن روز مى توان پرچمى را بر افراشت که مهر نخستین انقلاب دمکراتیک مردم ایران {انقلاب مشروطیت} را بر خود دارد، که همان پرچم سه رنگ شیر و خورشید مى باشد»

اما در این نیتجه گیری نیز زهری سخت تلخ را بر جان کسانی ریخته که پرچم شیر و خورشید را حمل می کنند. او می نویسد: « بویژه اینروزها، نیرویى آنرا «پرچم خود کرده است» که، بزرگترین تیشه را به ریشه همان انقلاب {مشروطیت} زده است و شیخ نیز با انتقام گرفتن از آن انقلاب به کلى آنرا از ماهیت ترقیخواهانه اش تهى کرده است»

آقای کرمی  با این سخن نهایی درست همچون اکبر گنجی، همه ی باورمندان یه پرچم شیرو خورشید را همطراز حکومت اسلامی قرار داده است. تا اگر به ناچار چوبی بر جمهوری اسلامی می زند مخالفان جدی آن را نیز بی نصیب نگذارد.

دوست دارم به جای پرداختن بیشتر  به این نوع برخوردها مطلبی را در این جا بیاورم، که در جریان «جنبش سبز» در ارتباط با سخنان گنجی نوشته بودم و اکنون می بینم که می تواند پاسخی به افراد دیگری نیز باشد که پس از هر جنبش مردمی در ایران، به سراغ پرچم شیر و خورشید می روند و با یک نوع ادبیات خاص، و به بهانه دموکراسی، به جان باورمندان به آن می افتند.

شکوه میرزادگی

29 اکتبر 2019

 

ديکتاتوری حذف با رنگ دموکراسی

درباره ی نوشته ی اکبر گنجی

 

اين متن خطاب يا جوابی به آقای اکبر گنجی نيست، چرا که ايشان «فقيه وار» سخن می گويند و عادت به خواندن و شنيدن مطالب «کافران» را ندارند، و فقط نوعی رمزگشایی چند مورد از  قسمت های مختلف مطلب اخير ايشان است؛ مطلبی که با اشاره به مواردی کاملاً درست در زير نام دموکراسی آغاز می شوند اما، زيرکانه، به حذف پرچم و حتی حذف مردمانی مخالف با عقيده ايشان در تظاهرات خارج از کشور می انجامند. در عين حال در راستای تصحيح اظهار نظرهاي غلطی که ايشان، دانسته يا نادانسته، در مورد قوانين مردمان کشورهای متمدن در ارتباط با پرچم، يا تظاهرات، و يا همراهی و همگامی با جنبش های مردمی بيان داشته اند کوشش شده است.

 

.

1ـ ايشان مقاله ی خود «دموکراسی و ديکتاتوری پرچم»  را با مساله پرچم شروع کرده اند و، به طور غير مستقيم، همه ی تقصيرها را به گردن آن انداخته اند و می گويند پرچم رسمی و ملی ايرانيان در حال حاضر پرچم جمهوری اسلامی است و بر اين اساس نتيجه می گيرند که: «اگر روزی گذار ایران به دموکراسی محقق شد، در آن روز مردم حق دارند که  از طریق همه پرسی پرچم ملی خود را انتخاب کنند»؛ و اضافه می کنند که یک نمونه ی چنین کاری در کشور کانادا انجام شده است: تعیین پرچم ملی از طریق رفراندم و، «بنابر این، هیچ گروهی نباید پرچمی را که خود پرچم ایران به شمار می آورد، به عنوان پرچم ملی به دیگران تحمیل کند. در شرایط دموکراتیک، هر کس قادر خواهد بود پرچمی را به عنوان پرچم ملی پیشنهاد کند، اما تصمیم گیر نهایی، مردم ایران اند که با رأی خود پرچمی را بالا خواهند برد.» ايشان با اين استدلال، در واقع بدون آن که متوجه باشند، حقانيت پرچم شير و خورشيد را ثابت می کند. يعنی، اگر به گفته ی ايشان، انجام يک همه پرسی دموکراتيک تنها راه حل قانونی  تغيير پرچم يک کشور است، بهتر است بفرمايند که در جمهوری اسلامی کی و کجا برای تغيير پرچم و برداشتن شير و خورشيد و گذاشتن طرحی محجور بجای آن همه پرسی صورت گرفته است؟ و از آنجا که تغيير پرچم و رسمی شناختن پرجم کنونی بدون رفراندوم ملت و فقط به خواست بخشی از سردمداران حکومت جمهوری اسلامی و با زور انجام شده، ما می توانيم به حق و درستی ادعا کنيم که پرچم ما هنوز پرچم شير و خورشيد است.

 

بهانه ی ديگر آقای گنجی، برای تاييد پرچم جمهوری اسلامی، اين است که: «کشورهای دنيا همه اين پرچم را به رسميت می شناسند». ولی آيا به رسميت شناخته شدن چيزی يا کسی از جانب دولت های دنيا برای آن حقانيتی غير قابل ترديد می آورد؟ اگر چنين باشد ماجرای رياست جمهوری احمدی نژاد چه می شود که بسياری از کشورها آن را به رسميت شناخته اند و حتی دبير کل سازمان ملل نيز به ايشان تبريک گفته است؟ آيا ما معترضين به تقلبی بودن رياست جمهوری ايشان بايد همه ی بساط مان را جمع کنيم و خفه شويم و فرياد نکنيم که اين حکومت يک حکومت کودتايي و غاصب است؟

آيا نه اينکه حق ملی و حقوق بشری هر ملتی فراتر از هر مصلحت انديشی سياسی است؟ اگر آقای گنجی اين حق را نديده گرفته و  با به رسميت شناخته شدن رياست جمهوری احمدی نژاد از جانب دولت های دنيا دست از اعتراض به کودتای او و ولی فقيه برداشتند ما هم دست از اعتراض به کودتايي فرهنگی که طی آن بدون اين که رای ما را در نظر بگيرند پرچم ما را تغيير دادند برخواهيم داشت.

 

2ـ ايشان در بخش 1-2 مطلب خود پرچم شير و خورشيد را متعلق به سلطنت طلب ها يا مجاهدين دانسته اند و می گويند: «البته ممکن است برخی از ایرانیانی که سلطنت طلب نیستند هم این پرچم را به دلیل قدمت آن پرچم ملی به شمار می آورند، اما تفکیک این دو از یکدیگر دشوار است»!  اما در جای جای مطلب به اين نکته اشاره کرده اند که دست گرفتن چنين پرچمی خطرناک است چون جمهوری اسلامی با سلطنت طلب ها و مجاهدين مخالف است. در واقع اين نوع اظهار نظر ـ اگر عمدی در آن نباشد ـ ناشی از سهوی خطرناک است. ابتدا اينکه از سخن ايشان می توان نتيجه گرفت که، نه تنها مجاهدين و سلطنت طلب ها و پادشاهی خواه ها، بلکه همه ی آن «برخی ايرانيان» علاقمند ديگر ـ که در ميان شان از سوسياليست ها و جبهه ملی ها و انواع جمهوری خواهان لاييک و حتی مذهبی ها وجود دارند ـ نبايد جرأت اين را داشته باشند که پرجم ملی ايران را در دست بگيرند چون، در اين صورت، در ايران همه را به سلطنت طلبی و مجاهدی نسبت می دهند و مردم را آزار می دهند. ايشان اصلاً به روی خودشان نمی آورند که اين هزارها بازداشتی و زندانی و شکنجه ديده و صدها کشته شده، قبل از آن که پرچمی در دست گرفته باشند، يا اتفاقاً بخاطر پارچه ی  سبزی که در دست داشته اند، و قبل از اينکه مردمان در سراسر دنيا برای آن ها به پا خيزند و دست به تظاهرات بزنند، مورد خشم حکومت قرار گرفته اند. پس برحذر داشتن مردم از دست گرفتن پرچم ربطی به آن کشتار ها ندارد. نوشته ی روزنامه ی کيهان عليه خود ايشان ثابت کننده ی آن است که اينگونه احتياط ها بهانه است و حتی شخصی مثل ايشان که مسلمانی مومن هستند، هميشه به نظام جمهوری اسلامی باور داشته اند، و اعلام هم کرده اند که کسی حق آوردن پرچم به دم و دستگاه ايشان را ندارد، از اتهام های ناروا و دريافت ناسزا در امان نيست و، در نتيجه، حرکات و حمايت های ايشان هم می تواند باعث درد سر مردم داخل کشور شود. پس اين ماجرای پرچم جز يک بهانه چيست؟

 

       3ـ ايشان در بخشی از مطلب خود که به دموکراسی می پردازد می نويسند: « در نظام های دموکراتیک هر گروه و دسته ای مجاز به فعالیت به صورت سازمان یافته و با پارچه ی رنگینی  است که نماد آن گروه خاص است. به همین دلیل، گروه های ورزشی، نمادهای  خاص خود را دارند. گروه های سیاسی و احزاب هم دارای نمادهای خاص خود هستند. آزادی فعالیت جمعی، و داشتن نماد خاص، مقتضای دموکراسی است».

اين سخن کاملاً درست است، اما به شرطی که گروهی در ميان باشد که رسميت داشته، اساسنامه اش مشخص بوده و نماد سبز يا سرخ  يا زرد و بنفش خود را به ثبت رسانده، و رهبر و اعضايي داشته باشد؛ سخنگويي رسمی داشته باشد و اعلام کند که تنها کسانی می توانند به اين گروه بپيوندند که سبز بپوشند، مخالف نظام جمهوری اسلامی نباشند، و پرچم ملی شان هم پرچمی باشد که جمهوری اسلامی تعيين کرده است. اين کار با گفتن يک فرد، يعنی آقای گنجی که سخنگويي بدون جواز جنبشی را بر عهده گرفته اند نه رسميت پيدا می کند و نه می تواند قابل اجرا باشد.

درعين حال، جنبش سبز، که سبزی آن در تضاد با پرچم شير و خورشيد يا هيچ پرچم ديگری نيست و در هيئت اپوزيسيون سياسی حکومت به راه افتاده، اگر چه رنگ سبز خود را به نشانه ی پشتيبانی از يکی از کانديداهای رياست جمهوری گرفته است، اما اکنون و هنوز هيچ رهبر و عضو ثبت شده و اساسنامه ای ندارد. حتی، برخلاف آقای گنجی ، افراد ديگری که  می توانند سخنگوی آن باشند و عملا بيشترين تلاش ها را در خارج از کشور برای کانديدای خود (که آقای موسوی باشد) به کار برده اند ـ يعنی افرادی چون آقای دکتر سازگارا يا آقای محسن مخملباف ـ بارها اعلام کرده اند که «جنبش از مساله ی شخص آقای موسوی گذشته و شکلی همه گير پيدا کرده و متعلق به همه ی ايرانيان است». در عمل هم، با نگاهی به ليست زندانيان و کشته شدگان و مطالب نوشته شده در اين مورد به وسيله ی نويسندگان و روزنامه نويس هایی از گروه های مختلف در سراسر دنيا، نشان از حضور انواع تفکرها در اين جنبش داشته و به ما می گويد که اين جنبش مختص گروه خاصی نيست، و هر فردی با عقايد راست يا چپ و يا موافق «نظام جمهوری اسلامی» يا مخالف آن حق دارد در اين جنبش شرکتی کاملاً فعال داشته باشد، و آقای گنجی هم نمی تواند از نظر قانونی (حداقل در کشورهایی با قوانين دموکرات) مانع آن ها شود؛ و ايرانيان حق دارند و يا می توانند در هر کجای دنيا نه تنها پرچم شير و خورشيد، که پرچم سرخ و يا سفيد و هر رنگی را که دوست داشته باشند، بياورند و بر دست هاشان هم هر رنگی که دوست دارند ببندند. کما اين که با نگاهی به تظاهرات خيابان های ايران می بينيم که، پس از خطبه ی خونين نماز جمعه ی ولی فقيه و کشتار مردم به وسيله ی حکومت جمهوری اسلامی، رنگ سبز همانقدر مورد استفاده قرار گرفته که رنگ سياه و سفيد. و اگر آقای گنجی فکر می کنند که مردم در ايران از ترس ماموران حکومت سبز نمی بندند بايد اين را هم بپذيرند که استفاده از رنگ سبز در جنبش سبز و در خارج از کشور همانقدربرای کسانی که می خواهند (به قول ايشان به ايران رفت و آمد کنند و سياسی نباشند!) خطرناک است که گرفتن پرچم شير و خورشيد. پس حق نيست که بيهوده مردم را بترسانيم، تا پرچم سه رنگ را رها کرده و فقط پرچم سبز ايشان را به دست بگيرند

4- و اما ايشان در همين بخش «دموکراسی» مطلب شان مثالی کاملاً بی ربط را مطرح کرده و نوشته اند: «به عنوان مثال، در آمریکا احزاب دموکرات و جمهوری خواه، نماد های خاص خود را دارند. این مقتضای دموکراسی است. حال  در عالم خیال یک صحنه را به تصویر کشید. حزب دموکرات اجلاس حزبی برگزار کرده است. افراد حزب جمهوری خواه به اجلاس  وارد می شوند  و پارچه های  نماد حزب خود را در اجلاس دموکرات ها بالا می برند. دموکرات ها به آنها می گویند این اجلاس ماست، شما چرا پارچه ای را که نماد حزب شماست، در اجلاس ما بالا برده اید؟ جمهوری خواهان در پاسخ می گویند: شما اگر نگذارید ما نماد مقبول خود را در برنامه ی شما بالا بریم، اثبات می شود  که شما دیکتاتور هستيد.»

آقای گنجی البته حق دارند که پس از سه سال زندگی در خارج از ايران ـ اندکی در اروپا و مدت بيشتری در آمريکا ـ متوجه نباشند که در جلسات حزبی و کمپين های انتخاباتی اين احزاب نه تنها همه می توانند، علاوه بر نماد آن حزب، پرچم خاص ملی خودشان را هم بالا ببرند، بلکه اکثريت قریب به اتفاق اشخاص سرشناس سياسی هر دو حزب و احزاب منفرد هم هميشه پرچم ملی آمريکا را بر سينه ی خود زده اند. (و بيهوده نيست که پرچم آمريکا يکی از پرفروش ترين کالاها در اقتصاد آمريکا است).

در عين حال، اين جلسات سياسی درون حزبی يا کمپين های انتخاباتی با تظاهرات خيابانی کاملا متفاوت اند و مردمان در تظاهراتی که در خيابان ها برگزار می کنند ـ از، مثلاً، تظاهرات گسترده عليه جنگ گرفته تا تظاهرات زنانی که برای به دست آوردن حق سقط جنين به خيابان آمده اند ـ هر کسی می تواند با هر پرچم و نماد و رنگی بر سر و سينه و دست خود در اين تظاهرات شرکت کند، حتی اگر که فراخوان اين تظاهرات را حزب يا گروه يا دسته ای خاص داده باشند.

مردمان آشنا به دموکراسی ِ اين کشورها اعلام نمی کنند: «کسی حق ندارد سبز بپوشد، يا زرد؛ پرچم ايالت کلرادو را بياورد يا ايالت نيويورک را»؛ ولی معمولاً مردمانی که مخالف يک تظاهرات خيابانی هستند يا به محل نمی روند و يا در چند قدمی آن ها می ايستند و تظاهرات خودشان را برگزار می کنند. (البته، برخلاف برخی از هموطنان ما، بدون کتک کاری و ناسزا و تهمت و افترا؛ و با آرامشی مدنی).

 

5. اما در ارتباط با تظاهراتی که در شهرهای مختلف جهان بوسيله ی ايرانيان برپا شده است، بايد بياد داشت که اکثر اين تظاهرات از سوی افرادی علاقمند به سرزمين شان بوده و بيشتر (تا آنجا که من ديده و خوانده و شنيده ام) به خاطر حمايت از تظاهرات بر حق مردمان ايران و در اعتراض به بازداشت و شکنجه و کشته شدن هموطنان شان انجام شده است. در همه ی اين تظاهرات نيز، تا وقتی سر و صدای امثال آقای گنجی در نيامده بود، مردمان با رنگ ها و پرچم ها و شکل ها و شمايل های رنگارنگ به تظاهرات رفته اند و کسی هم به آن ها چيری را تحميل نکرده است؛ چرا که ـ بر اساس همان دموکراسی که ايشان مرتب از آن نام می برند ـ کسی حق ندارد به مردم  بگويد که فقط در صورتی می توانند در تظاهراتی عمومی شرکت کنيد که از فلان رنگ استفاده نمائيد يا فلان پرچم را همراه بياوريد يا نياوريد.

من، بی آن مثل آقای گنجی مدعی باشم که اکثريت مردمی که به تظاهرات می روند علاقمندند که جمهوری اسلامی بماند يا نماند، می توانم  بگويم که به طور قطع در بين شرکت کنندگان در هر تظاهراتی هم از موافقين نظام جمهوری اسلامی حضور دارند و هم از مخالفين آن، و ـ پس ـ نه تنها آقای گنجی که هيچ شخص ديگری (با توجه به معنای دموکراسی) حق ندارد برای کل اين مردم در سراسر خارج کشور برنامه ی «چه بپوش و چه بگو» تعيين کند.

 6ـ ايشان در جايي می فرمايند «جنبش سبز ایران، نه سلطنت طلب است، نه به هیچ گروه دیگری تعلق دارد. اتصال این جنبش به گروهی خاص، نه تنها هیچ کمکی به این جنبش نمی کند، بلکه بهانه ی سرکوب را در اختیار رژیم قرار می دهد.»  و نيز، در همان پاراگراف، می گويند: «چهره های شاخص این جنبش بارها و بارها ارتباط این جنبش با گروه های یاد شده را به صراحت تمام انکار کرده اند». حال، اگر جنبش به گروه خاصی ربط ندارد چطور ايشان فقط گروه های مورد نظر خود را انکار می کنند؟

همه آشکارا می دانند که اين جنبش به هيچ کس ربطی ندارد و متعلق به مردمی است که در ايران مقابل توپ و تفنگ ايستاده اند و در زندان ها تن به شکنجه و تجاوز و مرگ می دهند. همه می دانند که همانقدر آقای گنجی خارجه نشين بر اين جنبش حق دارد که ديگر خارجه نشين ها و همانطور که بستن اين جنبش به هر گروهی تقلب است جدا کردن آن از هر گروهی که نام ايرانی بر خود دارد نيز تقلبی بززگتر بشمار می رود.

 

7. آقای گنجی می گويند: «نکته ی ظریف دیگری هم وجود دارد. اگر آنها که در داخل کشور زندگی می کنند، حاضر نباشند با جمهوری اسلامی بجنگند و کشته شوند تا این رژیم سرنگون شود، چه باید کرد؟ آیا راهی جز آن وجود دارد که آمریکا یا اسرائیل از طریق حمله ی نظامی رژیم را سرنگون سازند تا معتقدان به سرنگونی  برای اداره ی کشور به ایران باز گردند؟»

و من هم فکر می کنم که نکته ی ظريف تر ديگری نير وجود دارد که آقای گنجی به عمد آن را نديده می گيرند، و آن اينکه اگر مردم ايران نخواهند با جمهوری اسلامی بجنگند و نخواهند کشته شوند اما جمهوری اسلامی دست از سر آن ها بر ندارد و (همچون اکنون بازداشت کند، شکنجنه کند و به زندان بياندازد، تجاوز کند و  بکشد) چه بايد بکنند؟ آيا نبايد خواستار برکناری چنين حکومتی ضد مردمی باشند؟ و آيا نبايد، در خارج از کشور، ما که از موهبت آزادی برخورداريم حداقل  همان شعارهايي را تکرار کنيم که مردم در کوچه و خيابان های ايران فرياد می کنند؟ حال اگر آنها فرياد سرنگونی جمهوری اسلامی سر داده اند تکرار شعارشان بوسيله ی ما به معنای آن است که ما می خواهيم آمريکا يا اسراييل به ايران حمله ی نظامی کند؟ آخر اين چه منطق و استدلال پوسيده و تهمت مکرر است که طرفداران نظام اسلامی چندين و چند سال است به ما می بندند؟ چرا اصرار شما برای حفظ حکومت اسلامی که مسلماً منجر به اتمی شدن آن و يا نابودی کشور بخاطر آن خواهد شد عاقلانه است اما اصرار ما برای يافتن راهی که موجب برکناری جمهوری اسلامی باشد آب به آسياب جنگ انداختن است؟

. در خاتمه چون آقای گنجی در اين سه سال گذشته مرتب «خارج کشوری، خارج کشوری» می کنند و تصورشان اين است که خارج کشوری بودن ايشان با خارج کشوری بودن ما خيلی فرق دارد، به نظرم می آيد که ايشان حتما نمی دانند که بيشتر ايرانيان خارج کشور (يعنی بخش وسيعی از اين افراد، چه مهاجر و چه تبعيدی) بخاطر زندگی در کشورهای دموکراتيک حداقل با چيزی به نام «حقوق بشر» آشنا شده اند و از جوان و پيرشان همگی، در همه ی اين سی ساله، از هر زندانی و شکنجه شده ای در جمهوری اسلامی حمايت کرده اند، و به دفاع از هر حرکت اعتراضی مردم در داخل ايران برخاسته اند. ايشان اگر سری به سازمان های حقوق بشر بزنند ليست هزارها هزار شکايت را در آنجا خواهند ديد. يا اگر سری به اينترنت بزنند و نام هر زندانی در ايران را جستجو کنند پتی شنی را برای نجات او پيدا خواهند کرد. اين کارها از سه سال قبل که آقای گنجی به خارج آمده اند شروع نشده و سی سال است که ادامه داشته. حتی اگر نام خود آقای گنجی هم به وسيله ی همين خارج نشين ها مطرح نشده بود هنوز تعداد کسانی که ایشان را می شناختند بيش از تعداد تيراژ اولين کتاب ايشان نبود. من و ما خارجه نشين ها برای ايشان هم پتی شنی تهيه کرديم و هم ماه ها برای آشنا کردن مردم جهان با وضعيت شان وقت گذاشتيم. پتی شنی که امضاهايش خيلی خيلی بيشتر از آن نامه ای بود که بعدها دوستان اصلاح طلب ايشان با جمع آوری پول و با پرداخت 110 هزار دلار در نشريه ای آمريکايي منتشر نموده و برايشان تبليغ کردند. ايشان حتما نمی دانند، يا ترجيح می دهند که ندانند، چه کسانی صاحب اين هزارها امضايي بودند که ما برای نجات ايشان از شکنجه و زندان جمع کرديم. در ميان اين امضا کنندگان پادشاهی خواه ها، کمونيست ها، جبهه ملی ها، چپ ها و راست ها، هنرمندان، تجار، روشنفکر ها و متخصصين، يعنی پير و جوان خارجه نشين، با هر نوع عقيده و مذهب و سياستی حضور داشتند. و از آنجا که ما امضا کنندگان، مثل هميشه و بر خلاف ايشان، در يک امر، يعنی «باور به حقوق بشر» مشترک بوديم به هنگام امضا ی حمايت از ايشان دست مان نلرزيد.  با اين که بيشتر ما به خوبی می دانستيم که آقای اکبر گنجی از قلب جمهوری اسلامی برخاسته و حتی اگر مخالفتی با ولايت فقيه يا آقای رفسنجانی داشته باشد کلاً موافق و حتی مدافع نظام اسلامی است، اما از آنجايي که باور داشتيم هيچ انسانی را نبايد به دليل عقيده و مرامش زندانی و شکنجه کرد؛ ديگر برای ما فرقی نمی کرد که عقيده ی ايشان چيست. چرا که ما مذهبی نبوديم تا افراد را به مسلمان و نامسلمان، دوزخی و بهشتی، کافر و غير کافر تقسيم بندی کنيم و درد کافر و لامذهب را درد ندانيم.

ما و من، برای کارگران اتوبوس رانی تهران هم پتی شن نوشتيم، برای شخصيت ارزشمندی چون اصانلو هم پتی شن درست کرديم که صد و هشتاد درجه تفکرش با آقای گنجی فرق می کند. برای زنان زندانی که برای تغيير قوانين زن ستير جمهوری اسلامی هر ماه يکی دو تاشان در زندانی بوده و هستند نيز مرتب پتی شن نوشته و پتی شن امضا کرده و آن را به مراجع جهانی فرستاده ايم. در اوايل انقلاب برای افسرانی که دسته دسته در جمهوری اسلامی شکنجه شده و کشته شدند اعتراض کرديم، در دهه ی 60  برای قتل عام مجاهدين و کمونيست ها خود را به در و ديوار زديم و با همه ی مراجع بين المللی نامه نگاری کرديم. آن وقت ها ماهيت جمهوری اسلامی مثل اکنون برای همگان روشن نبود که نشريات خارجی هم با ما همزبانی کنند. پس در تنهایي رنج می برديم اما با عشق می دويديم. من و ما برای ماندلاها، برای ايرلندی ها، برای عراقی ها و فلسطينی ها، برای افغان ها و بهايي ها هم صف اعتراض می بستيم. برای ما  اعتراض به هر بی عدالتی از جانب هر کسی هم وظيفه است و هم عشق.

حالا آقای گنجی به ما می گويد چون پرچم مان با پرچم ايشان فرق دارد حق اعتراض به کشتار بچه هايمان در ايران را نداريم؟  آن هم مایی که پرچم مان را از آن رو دوست داريم که برآمده از همان  فرهنگی است که خورشيد مهروش و روشنايي بخش اش در قلب هامان به جای نفرت عشق می پراکند.

 

ما خارجه نشين ها همچنان و اکنون نيز برای همه ی زندانيان عقيدتی تظاهرات می گذاريم و پتی شن می نويسيم، حتی برای آنها  که نمی دانيم چه عقيده و مرامی دارند. من به عنوان يک جمهوری خواه مستقل و سکولار، و بسيارانی چون من حتی نمی پرسيم که آنها  که در زندان اند طرفدار آقای موسوی اند  يا آيت الله کروبی، طرفدار شاهزاده رضا پهلوی اند يا هوادار دکتر  مصدق ؟ چپ اند يا راست؟ مسلمان اند يا کافر.

سال ها زيستن در فضای جاری دموکراسی و درک حقوق بشر حداقل به ما آموخته است که از ميان فرهنگ مان آنچه هايي را بيرون کشيم که هموزن انسان متمدن باشد و وقتی می گوييم «اگر از اين سر دنيا تا آن سر دنيا خاری به انگشت کسی رود آن انگشت من است» به راستی درد خاری را که ديکتاتوری هايي چون جمهوری اسلامی بر جان مردمان فرو می کند در اعماق جان مان حس می کنيم.

 

من می فهمم که از سراسر متن آقای اکبر گنجی بوی تماميت خواهی قلدرمآبانه برمی خيزد و ايشان می کوشند تا با محدود کردن کل جنبش رنگارنگ و ضد ديکتاتوری مردم ايران آن را به تصاحب انحصاری خود در آورده و در انتها از انحلال حکومتی که اهميت خود ايشان بوجود آن بسته است جلوگيری کنند. در اين راه پرچم و احتياط برای جان مردم و کنترل شعارها جملگی بهانه بنظر می رسند.

اما نه آقای گنجی، و نه هيچ کس ديگری، قادر است که در کشورهای متمدن نيز نوع ديگری از حکومت «فقيه وار» راه بياندازد. ايشان البته که می توانند به فکر خودشان و پرچم اسلامی شان و تلاش برای رسيدن به قدرت و حکومت شان در ايران باشند؛ اما هرگز نمی توانند ما را که برای بچه هايمان، برای نجات فرهنگ مان، و برای نجات حقوق بشری مان تلاش می کنيم و زبان مان زبانی متمدنانه است به بهانه های غير منطقی خفه کنند 

12 آگوست 2009 - 21 مرداد 88

 

فرهنگ مدرن و هژمونی جهانی ـ نقدی بر عوامل تقابل دولت آمریکا با جمهوری اسلامی ایران

فرهنگ مدرن و هژمونی جهانی ـ نقدی بر عوامل تقابل دولت آمریکا با جمهوری اسلامی ایران

http://www.azadi-b.com/G/file/farhang_m_F.F.pdf

دو نگاه در طیف چپ به خیزش آبان و راه پیشروی

دو نگاه در طیف چپ به خیزش آبان و راه پیشروی

از میان نوشته های بیشمار در طیف چپ که به خیزش آبان 98 اختصاص یافته، دو نوشته شایسته تامل و بحث بیشتر است: «از خودسوزی به کوکتل سازی» (کمیته عمل سازمانده کارگری) و «این صدای قیام مردم ایران است» (کمیته جواد نظری فتح آبادی).

این حرف به هیچ وجه به معنی بی اهمیت بودن نوشته های دیگران نیست. اما در این دو نوشته نکات و جهت گیری هایی مطرح شده که با پرداختن به آن ها، سریعتر و مستقیم تر به مباحثات اصلی و وظایف عاجل در قبال شرایط و رویدادهای کنونی می رسیم.

 ـ از خودسوزی به کوکتل سازی» نگاه دست اول و جمعبندی فشرده ای از میدان نبرد ارائه می کند و در دو سطح [تشکل چپ و جنبش کارگری] به تعیین وظیفه می پردازد.

ـ «این صدای قیام مردم ایران است» رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک گوناگون به خیزش مردم را مورد نقد و بررسی قرار می دهد و رهنمودهایی فوری پیش می گذارد.

در نوشته «کمیته عمل» با چند مشاهده مهم و تیزبینانه، چند رهنمود تاکتیکی به موقع، و البته یک دورنمای مبهم روبروییم. آن ها به درستی بر خودانگیخته بودن خیزش تاکید می گذارند و این واقعیت را «هشداری بر وظایفِ هنوز بر زمین ماندۀ ما» تلقی می کنند. نتیجه گیری شان این است که: «این خشم و خشونت اگر بخواهد راه به انقلاب و تحول ریشه‌ای اجتماعی ببرد شدیداً نیازمندِ چشم‌انداز و برنامۀ انقلابی و تشکیلات است.»

«از خودسوزی به کوکتل سازی» از تابوشکنی خیزش آبان در مورد ضرورت خشونت عادلانه می گوید و از ضربه ای که ذهنیت «مسالمت آمیز» خورده است. باید اضافه کنیم که این تحول مهم بدون شک بر سیاست گذاری و نقشه ریزی کمونیست ها در تعیین مراحل، روش ها و وظایف پروسه تدارک انقلاب اجتماعی تاثیر مستقیم دارد. در عین حال، باید تاکید کنیم که تحول ایجاد شده را نباید یک پروسه بی بازگشت و فارغ از تاثیر ضد گرایش ها تصویر کرد. از بیرون و بالا و میانه جامعه، «مسالمت و سازش و عقلانیت» به شدت تبلیغ خواهد شد و تئوری پردازان و سیاستمداران بورژوا با استدلالات و توجیهات گوناگون [بی هیچ مسالمتی] بر خشونت عادلانه و قهر انقلابی مردم شمشیر خواهند کشید. حافظان وضع موجود، همه تلاش خود را برای عوض کردن فضای رادیکالیزه و آنتاگونیزه شده [به ویژه در بین جوانان] به کار خواهند برد.

«از خودسوزی به کوکتل سازی» به برخی تاکتیک های جنگ خیابانی نظیر تخریب دوربین های مدار بسته و بستن اتوبان ها هم پرداخته، به توانایی رژیم در قطع سریع شبکه اینترنت اشاره کرده و ضرورت یافتن راه های ارتباطی آلترناتیو را برای حل این معضل گوشزد کرده است. نکته مهم دیگر در این نوشته، تاکید صحیح بر ضرورت سازماندهی مخفی و پرهیز از علنی کاری است. تاکید بر وظیفه عاجل دفاع از جان دستگیرشدگان در جریان خیزش آبانماه، اعلام همبستگی انترناسیونالیستی با توده های مبارز در عراق و لبنان، و مرزبندی مشخص با همه بلوک های مرتجع در منطقه به عنوان وظیفه مبرم نیروهای انقلابی و سخنگویان خیابان، از نکات مهم و مثبت دیگر این نوشته است. در اینجا می خوانیم که: در تبلیغ و ترویج باید از فرصت استفاده کرد و نقش آمریکا و نهادهای سرمایه داری جهانی مانند صندوق بین المللی پول و کل سیاست های تهاجم وحشیانه سرمایه به معیشت و حیات مردم را در بین توده ها افشا کرد و به این وسیله راه نفوذ اپوزیسیون پرو امپریالیست را بست. «کمیته عمل» با توجه به طرح افزایش بهای انواع سوخت مشخصا گازوئیل در مرحله بعدی، اشاره ای در خور به احتمال شروع مجدد اعتصاب کامیونداران و تاثیراتش بر روند کنونی دارد.  

اما «از خودسوزی تا کوکتل سازی»، آنجا که می خواهد بین مبارزه و جنگ توده ای خیابانی با جنبش کارگری ارتباط معین برقرار کند [ارتباطی که به هم افزایی و تقویت متقابل منجر شود] گرفتار ابهام و ناروشنی است. گفته اند که:

«رادیکالیسمِ... طیف وسیع بیکاران و تهیدستان شهری باید و ضروری است که به رادیکالیسم کارگرانی که اقتصاد کشور را با دستانشان سرپا نگه داشته‌اند گره بخورد، اگر سلاحِ یکی، جاده بستن و جنگ خیابانی است، آن یکی هم سلاح اعتصاب و خواباندن تولید را دارد. این دو سلاح مکمل یکدیگرند و در جنگ پیش رو باید توامان به کار روند تا بتوانند طبقۀ حاکم را از پا بیاندازند.»

و ادامه:

«در واقع وارد شدن بخش متشکل طبقۀ کارگر، با سلاح مهم "اعتصابش" سرنوشت جنگ فرسایشی خیابانی را می‌توانست و در آینده می‌تواند به نفع معترضان تغییر دهد.»

در اینجا ناگهان مشاهدات و تحلیل های مشخص «کمیته عمل» جای خود را به خیال پردازی و عدم تحلیل مشخص از شرایط مشخص جنبش کارگری می دهد. این که کارگران «سلاح اعتصاب و خواباندن تولید را دارند» موضوعی عام و مجرد و بی ارتباط با زمان و مکان نیست. واقعیت این است که نه هر اعتصابی بلکه فقط اعتصاب سیاسی در واحدهای تولیدی که شعارها و خواسته های عمومی همسو با آنچه در خیابان می گذرد را به روشنی جلو بگذارد، می تواند نقش و تاثیری را که «کمیته عمل» انتظار دارد در پی داشته باشد. آیا کارگران [همان بخش متشکل طبقه کارگر از نظر کمیته عمل]، آگاهی و آمادگی و اراده رفتن پای چنین اعتصاب را دارند؟ آیا بدنه این جنبش در همان واحدها و شهرهایی که طی سال های اخیر شاهد مبارزات و اعتراضات حق طلبانه کارگری بوده، می تواند و می خواهد پا از دایره خواسته های معیشتی و اقتصادی [یا حتی خواسته هایی مثل آزادی رهبران و فعالان جنبش کارگری] فراتر بگذارد؟ اعتصابات کارگری [یا به تعبیر بعضی از نیروهای چپ، اعتصاب عمومی که مراکز آموزشی و ادارات و... را هم در بر بگیرد] فقط در شرایطی می تواند از دایره خواب و خیال خارج شده و صورت واقعیت به خود بگیرد و «سرنوشت جنگ فرسایشی خیابانی را تغییر دهد» که جزیی از یک استراتژی و نقشه حساب شده (رهبری شده) تبدیل باشد.

تصویری که «از خودسوزی تا کوکتل سازی» از حداقل ترین کاری که بخش های متشکل کارگری در روزهای خیزش آبان می توانستند بکنند نیز کاملا ذهنی گرایانه است. می گویند:

«در روزهای اول شورش، به زعم ما حداقل‌ترین کاری که بخش‌های متشکل کارگری می‌توانستند بکنند، "تهدید به اعتصاب" بود.»

و در ادامه:

«تهدید به اعتصاب، هم باعث آمادگی ذهنی سایر کارکنان خاموش می‌شد و هم وقت تنفسی حداقلی فراهم می‌کرد که تدارکات لازم برای سازماندهی و هماهنگی‌ها و مشورت‌ ها و ارزیابی از شرایط صورت گیرد (بدون آنکه معنی سکوت و کنار کشیدن این بخش‌ها از این اعتراضات را بدهد). علاوه بر این در طول این مهلت، شرایط رو به رشد اعتراضات خیابانی و از آنسو واکنش وحشیانه حکومت، خودبخود توازن قوا را به نفع درگیر کردن اکثریت کارگران شاغل و آمادگی ذهنی آن‌ها به نفع اعتصاب در روزهای آتی تغییر می‌ داد.»

احتمالات بالا بدون در نظر گرفتن سطح آگاهی و انگیزه های بدنه جنبش کارگری، و میزان و کیفیت نفوذ فعالان و رهبران این جنبش در بخش هایی که متشکل عمل می کنند، مطرح می شود. «کمیته عمل» درست زمانی این نکات را روی کاغذ آورد که اعتصاب کارگران هفت تپه همزمان با خیزش آبان، حول خواسته های حق طلبانه کارگری (بدون مطرح کردن هیچ خواسته و شعار دیگری که نشان از تاثیرات خیزش داشته باشد) به پیش رفت. احتمالات [یا در واقع انتظاراتی] که در نوشته «کمیته عمل» می بینیم بازتاب دیدگاه و ذهنیتی جان سخت در طیف نیروهای چپ نسبت به جنبش کارگری است. با این دیدگاه و ذهنیت نمی توان راه و روش گسترده کردن افق دید و متحول کردن ذهنیت توده های درگیر در جنبش کارگری را پیدا کرد. جنبش کارگری تحت تاثیر وقایع جاری خود به خود ریل عوض نخواهد کرد و اعتصابات کارگری، این چنین مکمل جنگ خیابانی نخواهد شد. چنین تحولی در گرو تبلیغ و ترویج و سازماندهی حول شعارها و خواسته های سیاسی و اجتماعی در میان توده های کارگر است. این یعنی ضرورت پرداختن و عکس العمل نشان دادن کارگران به اموری غیر از «امر خود»؛ عکس العمل نشان دادن نسبت به انواع و اقسام ستم ها و نابرابری های اجتماعی و جنسیتی و ملی و مذهبی در مورد قشرهای گوناگون جامعه. پشت تجربه اعتصابات کارگری در دوران بحران انقلابی 1357 [مشخصا اعتصاب نفتگران که خیلی از چپ ها هنوز که هنوز است آن را به عنوان الگویی برای مبارزات امروز مطرح می کنند] یک واقعیت غیر قابل چشم پوشی وجود داشت؛ هر چند بسیاری ترجیح می دهند آن را نادیده بگیرند: تحولات جامعه از مقطع پاییز 1357، عملا تحت رهبری یک ستاد ایدئولوژیک ـ سیاسی با هدایت ائتلاف مرتجعین حلقه زده حول خمینی، قرار گرفته بود. رهبران عملی اعتصاب نفت و برخی گروه های سیاسی دخیل در آن اعتصاب عملا از این رهبری دنباله روی کردند؛ پرچم آلترناتیوی دیگر را در برابرش قرار ندادند و با موج مسلط همراه شدند. به یک کلام، وقوع اعتصاب یا اعتصابات عمومی در غیاب یک ستاد رهبری کننده عمومی، به شدت نامحتمل است. و مهم تر اینکه، ماهیت و سیاست این ستاد رهبری کننده است که نهایتا تعیین می کند اعتصاب عمومی در خدمت کدام هدف و استراتژی قرار گیرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مقاله «این صدای قیام مردم ایران است» در ستایش خودانگیختگی است. دقیق تر بگوییم، به خودانگیختگی مبارزات مردم به عنوان یک تضاد با ضعف ها و مشکلات و محدودیت هایی که در بر دارد، نگاه نمی کند. بلکه آن را طبیعت کنش سیاسی و قیام مردم می بیند. از دید نویسندگان مقاله، سوژه مردم «از دل کارگران معترض به روابط طبقاتی، اقوام معترض به تصویر دولت ـ ملت، و زنان معترض به مردسالاری» ساخته می شود. و این سوژه [فاعل آگاه] فقط با اتکاء به «دلسپردگی به ابتکارات عرصه پراکسیس و بازاندیشی های مکرر آن است که قوام می یابد».

نویسندگان مقاله از حرکات مبارزاتی خودانگیخته مردم تحت عنوان پراکسیس یاد می کنند. و پراکسیس، حاوی و حامل آگاهی انقلابی یا ضد سرمایه داری است. از دید آن ها، آگاهی مردم یک پروسه در حال تکامل است و نه پدیده ای تمام و کمال که یک شبه به وجود آید. بحث شان این است که مردم به مثابه سوژه در ابتکارات یا عمل خود مکررا بازاندیشی می کنند و پروسه تکوین و تکامل آگاهی طبقاتی یا انقلابی اینگونه پیش می رود:

«به این ترتیب "آغاز مردم شدن جمعیت" نوعی واکنش حیاتی است که در جریان تداوم یافتن آن طی تاریخ، بازاندیشی انتقادی تجربه هایش و زدودن "ضرورت های آغازین شکل گیری به شکل واکنشی" به نفع "ضرورت های تداوم ایجابی به شکل اجتماع ساز"، آن "مردم"ی خلق می شود که به عوض انتظام بخشی به "دموکراسی" از خلال "نمایندگان" و "قانون گذاری"، هر بار دموکراسی را از خلال هم افزایی "شوراها"ی حوزه های "کاری"، "اقوام" و "زنان" خلق می کند.»

چنین تبیینی از حرکت یا عمل مردم چیزی جز ستایش خودانگیختگی نیست. با چنین نگاه و رویکردی، در شرایط وقوع خیزش توده ها [و پتانسیل وقوع خیزش های گسترده تر]، هیچ وظیفه و راهی فراتر از پیوستن و غرق شدن در این امواج باقی نمی ماند. در حالی که بیش از هر زمان دیگر، نیاز به انتقال آگاهی انقلابی به میان توده های شورشگر و سازماندهی [از جمله در میدان جنگ خیابانی] و تلاش برای ایجاد یک قطب انقلابی بر پایه هدف دگرگونی اساسی جامعه در همه عرصه های اقتصادی ـ اجتماعی، سیاسی ـ فرهنگی و زیست محیطی است.  

افکار و رفتار نویسندگان «این صدای قیام مردم ایران است» به عنوان یک روشنفکر رادیکال به شدت متناقض است. از یک طرف، وظیفه تحلیل از اوضاع و ارائه رهنمود را بر دوش خویش احساس می کنند و دست به قلم می برند. از طرف دیگر، معلوم نمی کنند که رابطه این نقش فکری و تعهد روشنفکری با دریای همیشه جاری پراکسیس مردم چیست؟ آیا خود را صرفا قطره ای در این دریای همیشه جاری می بینند، یا برای خود وظیفه ای دیگر معین کرده اند: بازاندیشی مکرر در عمل مردم با هدف تکامل آگاهی انقلابی؟ که اگر این دومی باشد، یعنی برای خود جایگاهی متفاوت از توده ها در حرکات خودانگیخته قائلند.

البته «کمیته جواد نظری فتح آبادی» در سراسر نوشته اش از بکار بردن واژه ها و مفاهیمی مثل «رهبری مردم»، «رهبری قیام»، یا «رهبری انقلاب» پرهیز و وظایف فوری چپ ها را چنین مشخص می کند:

«جهت جلوگیری از پمپاژ پاس و ناامیدی یا برجسته سازی ابعاد سرکوب (از خلال ایستادن بر اعداد بازداشتی هایا کشته شدگان)، باید به سرعت دست به کار "معنا کردن" این مبارزات به عنوان "یک گام به پیش" و "پیروزی" شویم. نشانه های کمک کننده به ایدئولوژی انقلابی خودمان را از دل روایت ها بیرون بکشیم و مداوما باگ ها و تناقض گویی های نهفته در قرائت های راست را در نظر توده ها برملا کنیم.»

اینجا علیرغم ستایش ها و فروتنی نشان دادن های نویسندگان مقاله در برابر پراکسیس مردم، با رهنمودهایی مواجهیم که هدف از آن ها، رهبری کردن یا جهت دادن به ذهنیت و حرکت توده ها است. نتیجه ای که ما از جملات بالا می گیریم این است که:

یکم، توده ها در عمل مبارزاتی خودانگیخته خود که پروسه مداوم و پر افت و خیز است، خود به خود به آگاهی و تشکل مورد نیاز برای به پیروزی رساندن جنبش در حد یک انقلاب اجتماعی ریشه ای دست نمی یابند.

دوم، امکان اینکه «پراکسیس مردم ساز» به مسیر یاس و ناامیدی راه بگشاید وجود دارد.

سوم، افشای قرائت های راست در نظر توده ها ضروری است چون ممکن است این قرائت ها بر عمل مردم سایه بیفکند و آن را به جهتی نامطلوب سوق دهد.

چهارم، عاملی تحت عنوان ایدئولوژی انقلابی هم داریم که باید آگاهانه به آن یاری رساند. [و باید اضافه کنیم، زمانی که از کمک به ایدئولوژی انقلابی حرف می زنیم یعنی داریم به رهبری کردن، به اعمال اتوریته، و به کسب هژمونی فکر می کنیم.]

نویسندگان مقاله «این صدای قیام مردم ایران است»، نتایجی که برشمردیم را مستقیما به زبان نمی آورند. و شاید در حیطه تئوریک، اصولا چنین بحث هایی را به رسمیت نشناسند، چون قبولش در تناقض با «طبیعت کنش مردم» است. در مقابل این درک و رویکرد متناقض، باید از واقعیات حرکت کرد و به حقایق تکیه کرد. پیشرفت و تکامل و پیروزی جنبش مردم (با همه افت و خیزهایش) وابسته به نقش فعال و دگرگون کننده آگاهی انقلابی است. آگاهی انقلابی [کمونیستی] به معنی علم شناخت و تغییر و تحول بنیادین جامعه و جهان سرمایه داریم. این علم حاصل جمعبندی و سنتز دائمی عرصه های گوناگون فعالیت بشری (و نه فقط مبارزات طبقاتی و اجتماعی) است. کمونیسم متکی بر داده های مبارزه طبقاتی، فعالیت تولیدی و آزمون های علمی است. تکوین و تدوین آن نیازمند وجود کلکتیوهای منضبط و منسجم حزبی متشکل روشنفکران انقلابی پرولتاریا است که به شکل متمرکز و تخصصی در حیطه نظری به آن بپردازند و آن را در پروسه رهبری کردن مبارزات توده ها و به عمل گذاشتن و محک زدن به سیاست و استراتژی و تاکتیک های ضروری برای پیشبرد انقلاب اجتماعی ترجمه کنند. این پروسه ای کیفیتا متفاوت از «پراکسیس» یا کنش سیاسی خودانگیخته مردم است؛ هر چند کاملا با آن مرتبط است؛ بر آن تاثیر می گذارد و از آن تاثیر می گیرد.

تنها بر پایه چنین درک و رویکردی است که ضرورت شدید «تبلیغ و ترویج در این شرایط» به قول نویسندگان مقاله، می تواند معنا و جایگاه واقعی خود را پیدا کند. و گرنه با درکی نادرست از رابطه تئوری و عمل، و آگاهی و خودانگیختگی، و رویکردی محدود به مقوله رهبری کردن و رهنمود دادن، نقش و تاثیر «تبلیغ و ترویج» نیز به شدت محدود خواهد شد. با درک و رویکردی که مقاله ارائه می دهد، وظیفه مبرم نیروی آگاه محدود می شود به حرکت به سوی تشکیل «اجتماعات محلی ـ قومی ـ کاری ـ زنانه». فکر و ذکرش فعلا می شود: « حفظ روند همبستگی، تشدید خشم و کینه و بازخوانی نبردها» تا بتوان «فاصله دورهای بعدی مبارزه را از یکدیگر کم و کمتر» کرد. آیا واقعا این کار، حتی اگر به طور کامل و بدون دردسر محقق شود، به انقلاب اجتماعی و رهایی راه می گشاید؟

بگذارید بحث از «این صدای قیام مردم ایران است» را با اشاره به دو ناروشنی و ابهام مهم خاتمه دهیم؛ هر چند ممکن است فرعی به نظر برسد.

اولا در چند جای نوشته، آگاهانه از مقوله «قوم» و «قومیتی» به جای ملت یا ملیت استفاده شده است. این به معنی «ترجیح» یک روایت معین از میان «روایت های موجود» در مورد تبعیض و نابرابری ملی است که از ارکان نظم مستقر در جامعه ایران و جهان سرمایه داری به شمار می آید. نویسندگان مقاله، مفهوم قوم را که اشاره به یک گروه بندی اجتماعی ـ فرهنگی در چارچوب یک ملت به رسمیت شناخته شده دارد بر تئوری های علمی مارکسیستی در مورد ملت، ملیت، مسئله ملی و کنش سیاسی و اجتماعی سوژه در مقابل واقعیت مستقر [مبارزه علیه ستمگری ملی] ترجیح داده اند. در این مورد توجه یا تمایل چندانی هم به «پراکسیس سوژه» [مردمی که از علاوه بر ستم های طبقاتی و جنسیتی، مشخصا از ستم ملی هم در رنجند] از خود نشان نداده اند. این ترجیح در سطح موضع گیری یک مقاله، شاید مشکل چندانی ایجاد نکند. اما اگر فرض کنیم مردمی ستمدیده در مقطعی خواست تعیین سرنوشت خود و به رسمیت شناخته شدن به مثابه یک واحد مجزای ملی را وسط بگذارند، این رویکرد می تواند به یک معضل جدی سیاسی تبدیل شود.

ثانیا در کل مقاله، نامی از انقلاب به مثابه هدف و دورنما در میان نیست. آنچه به عنوان تحول سیاسی در جامعه مطرح شده صرفا همانی است که بالاتر نقل کردیم: پروسه زایش دمکراسی مستقیم (شورایی) به جای دمکراسی پارلمانی. جای خالی انقلاب در مقاله، کاملا به رویکرد و جهت گیری نویسندگان نسبت به خودانگیختگی و درک شان از پراکسیس ربط دارد. از دید آن ها، این پروسه تکاملی کنش خودانگیخته است که تعیین می کند حرکت مردم به کجا بینجامد. یعنی پیشاپیش نمی توان استراتژی و نقشه معینی را به کنش اجتماعی «تحمیل» کرد یا حرکت خودانگیخته را به قول لنین از مسیرش منحرف کرد؛ توده های درگیر را متحول کرد و جنبشی با هدف انقلاب را شکل داد. با این حساب، ضرورت «بازاندیشی انتقادی» و «تداوم ایجابی» و «تبلیغ و ترویج» و «تشکیل اجتماعاتی» که در مقاله می خوانیم فقط در محدوده ای مطرح است که با این مسیر «طبیعی» کنش سیاسی مردم به سوی دمکراسی مستقیم شورایی همخوان باشد. معلوم نیست که «ایدئولوژی انقلابی» این وسط چکاره است. آیا به جز اینکه نقش یک عنوان هویتی را برای «کمیته جواد نظری فتح آبادی» بازی کند، کاری از دستش برمی آید یا نه.

حمید محصص

نشانی وبلاگ: enghelabenovin.blogspot.com 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1) لینک مقاله https://ksazmandeh.wordpress.com/2019/11/22/%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b3%d9%88%d8%b2%db%8c-%da%a9%d9%88%da%a9%d8%aa%d9%84%e2%80%8c%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d8%b1%db%8c-%d8%a2/

2) لینک مقاله http://manjanigh.de/wp-content/uploads/2019/11/falakhan150.pdf

 

حمایت دولت های روسیه، ترکیه و سوئد از آدم کشی های اخیر حکومت اسلامی ایران!

bahram.rehmani@gmail.com

 

در حالی که اعتراض بر حق و عادلانه مردم ایران بر علیه گرانی بنزین، به خونین ترین شکلی سرکوب شد و صدها و فیلم و تصویر از این جنایات ماموران حکومت اسلامی در شبکه های اجتماعی متشر شده اند و بیننده را به شدت متاثر می کنند اما عکس العمل دولت های جهانی و هم چنین رسانه های بین المللی، بسیار ضعیف و حاشیه ای بود.

یک دیپلمات مقامات آمریکایی در آلمان در رابطه با بستن اینترنت در ایران، ادعا کرده بود که این شبکه جهانی را برای مردم ایران باز خواهند کرد اما چنین ادعایی هرگز عملی نشد.

سخنگوی اتحادیه اروپا در بیانیه ‌ای از نیروهای امنیتی ایران خواست که در برخورد با معترضان حداکثر خویشتن داری را از خود نشان دهند و از معترضان هم خواسته که مسالمت ‌آمیز تظاهرات کنند.

در این میان، عکس العمل دولت سوسیال دموکرات سوئد، روسیه و ترکیه، بسیار جانب دارانه بوده است. این سه دولت از حکومت اسلامی دفاع کردند و نشان دادند که حقوق بشر برای آن ها اسم رمز سرکوب و کشتار است.

 

 

آن لینده (Anna Linde) وزیر امور خارجه سوسیال دموکرات سوئد، در تویئیتی در رابطه با اعتراض های اخیر مردم ایران در اعتراض به گرانی بنزین، مردم را «دعوت به آرامش» کرد برایش مشکل ساز شد و انتقادهای زیادی به سوی او سرازیر شد. اما او در توئیت دیگری درباره یکی از کشته شدگان «ابراز وحشت» کرده و نوشته که «آزادی بیان، تظاهرات مسالمت آمیز و دسترسی آزادانه به اینترنت» «ضروری است. او اضافه کرده است: «امروز سفیر ایران در سوئد از نظریات ما مطلع شد.» اما او هیچ توضیحی مبنی بر این که به سفیر ایران چه گفته است نداد؟!

 

به گزارش «پژواک»، رادیو فارسی زبان دولتی سوئد، سه شنبه ١٩ نوامبر ٢٠١٩، نوشت: «وزیر امور خارجه سوئد، آن لینده، در تویتر خود نوشته که تعداد زیادی از سوندی ها اقربا و دوستانی در ایران دارند و رشد وقایع در رابطه با اعتراضات آخر هفته در آن کشور نگران ‌کننده است.

او هم چنان نوشته که «وزارت امور خارجه و سفارت سوئد در تهران وضعیت کنونی در ایران را با دقت دنبال می ‌کنند.» او نوشته: «مهم است که جهانیان طرفین در ایران را به آرامش دعوت کنند.»

 

اخیرا مارگوت والستروم  وزیر امور خارجه‌ سوئد از سمت خود استعفا کرد و به جای «آن لینده»، انتصاب شد که قبل از این وزیر تجارت دولت سوئد بود. آنا لینده، یکی از طرفداران پر و پا قرص حکومت آدم کش اسلامی ایران است.

 

 

به گزارش خبرگزاری مشرق چاپ تهران، ۲۵ بهمن ۱۳۹۷، نوشت: «جشن چهلمین سال گرد حکومت اسلامی در محل اقامتگاه، یعنی این مرکز جاسوسی و ترور سفیر حکومت اسلامی ایران در استکهلم برگزار شد.»

بنا به همین گزارش، «در این جشن با شکوه که با حضور گسترده سفرا و دیپلمات های خارجی مقیم، مقامات وزارتخانه های مختلف و بخش خصوصی سوئد برگزار شد، خانم «لینده» وزیر تجارت خارجی سوئد که هم زمان وزیر کمیسیون مشترک دو کشور نیز است، به نمایندگی از دولت سوئد شرکت و پس از سخنرانی سفیر کشورمان در استکهلم، به ایراد سخنرانی پرداخت.»

خانم لینده وزیر تجارت خارجی سوئد، در بخشی از سخنانش گفت: «مایلم از این که فرصت یافتم که به همراه استفان لوون نخست وزیر سوئد در دو سال پیش در چنین روزهایی از ایران دیدن کنم، خرسندی خود را ابراز کنم. این سفر منحصر به فرد به همراه یک هیات بزرگ سوئدی بود که در مذاکرات شان در تهران بحث های متعدد و متنوعی را با مقامات ایران داشتند و این گفتگوها و دیدارهای متنوع هم چنان مبتنی بر خواست و منافع دو طرف ادامه یافته است.»

وزیر تجارت خارجی سوئد، با بیان این که سوئد و بقیه کشورهای اروپایی قویا از برجام حمایت می کنند، گفت: «ما به همراه همه اروپایی ها تمام تلاش خود را به کار خواهیم برد تا روابط مان را با ایران تعمیق بخشیم و تجارت و همکاری های اقتصادی با ایران را هر چه بیش تر متنوع و تسهیل سازیم.»

 

هم چنین محمد‌‌جواد ظریف، وزیر امور خارجه حکومت اسلامی ایران، این نماینده حکومت تبه کار، مافیایی، غارتگر، اعدام، سنگسار و… در روزهای ۲۰ و ۲۱ اوت ۲۰۱۹ در استکهلم بود. در حالی که این نماینده حکومت وحشت و ترور با روسای دولت به اصطلاح حامی حقوق بشر سوئد سر بر سفره خونینی نشستند و احتمالا با شادی و سرور و تعظیم و چاپلوسی قراردادهایی در زمینه فروش سلاح، دست‌گاه ‌های سمعی و بصری و شنود پلیسی و جاسوسی، ابزارهای شکنجه و غیره سوئد به حکومت اسلامی را امضاء کردند.

 

 

اما پلیس وحشی خود را در خیابان‌ های پایتخت سوئد به جان اپوزیسیون حکومت اسلامی انداختد. به ‌عبارت دیگر، این بار برخورد پلیس سوئد با معترضین ایرانی با برخوردهای قبلی بسیار متفاوت بود و رفتارشان بسیار خصمانه و به‌ شدت تهاجمی بود.

 

 

یک روزنامه‌ نگار سوئدی درباره‌ی سفر هیئت فمینستی دولت سوئد به ایران و هم چنین حضور آنا لینده در سفارت حکومت اسلامی در استکهلم، نوشته بود: آنا لینده با حجاب اسلامی و ادعای فمینستی همراه با هیات دولت ‌اش به ایران سفر کرده در حالی که در آن جا، زنان را به خاطر حجاب مورد ضرب و جرح و زندان و شکنجه قرار می ‌دهند ولی او با مسئولین حکومتی دیدار می کند.

روزنامه ‌نگار سوئدی، در ادامه می‌ نویسد: آنا لینده  تا کمر هم برای سران نظام اسلامی خم می ‌شود و خود را دربست مطیع آن حکومت ضد بشری می‌ نماید. او از آن روز به بعد که هم چنان ادامه دارد، و حتی در فوریه سال جاری برای بزرگ داشت چهلمین سال حکومت اسلامی ایران، به سفارت آن ها در استکهلم رفته و به پشتیبانی سیاسی از حکومت اسلامی و در عمل از سرکوب زنان حمایت کرده است.

کشور سوئد، که روزگاری از بهترین و والاترین حامیان حقوق زنان و حقوق بشر در دنیا به شمار می ‌آمد، سال هاست تا این حد نزول کرده و حتی به فلاکت اسلامیست ‌ها تن داده است.

در سه دهه اخیر، حزب سوسیال دموکرات سوئد، برای این که از یک سو بتواند قدرت خویش را در رقابت با احزاب راست و محافظه کار نگه دارد، در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی و دیپلماسی، همواره برنامه های راست را به مرحله اجرا درآورده است و از سوی از آن جایی که این حزب در درون اتحادیه کارگری نفوذ دارد در پاسیو کردن جنبش کارگری نیز موفق بوده است. اکنون همه این سیاست های داخلی و خارجی حزب حاکم سوسیال دموکرات سوئد، منجر به ظهور یک حزب نژادپرست به نام «دموکرات های سوئد» شده است. در حال حاضر به گفته نظرسنجی ها، این حزب دومین حزب بزرگ سوئد محسوب می شود.

 

تصاویری از جان باختگان اخیر اعتراض های ایران

 

وزیر امورخارجه ترکیه، در واکنش به اعتراضات در ایران، ابراز امیدواری کرد که این حوادث هرچه زودتر پایان یابد.

مولود چاووش اوغلو، وزیر امورخارجه ترکیه روز دوشنبه ٢٧ آبان - ١٨ نوامبر، اظهار داشت: ما امیدواریم که حوادث اخیر در ایران هرچه زودتر پایان یابد و آرامش به این کشور بازگردد.

به نوشته خبرگزاری آناتولی ترکیه، «چاووش اوغلو» در پارلمان ترکیه، گفت که این کشور تلاش می ‌کند سیاست حسن همجواری با ایران در راستای منافع دو طرف را ادامه و همکاری‌ ها با ایران در زمینه‌ های مختلف به خصوص تجارت، گردشگری، ارتباطات و انرژی را توسعه دهد.

وزیر خارجه ترکیه، هم چنین بر ادامه مشورت‌ ها با ایران در موضوعات منطقه‌ ای به ویژه سوریه تاکید کرد و گفت که ترکیه مخالفت خود را با تحریم ‌ها علیه ایران که به مردم این کشور و تجارت منطقه‌ای ضربه می ‌زند، اعلام کرده است.

او با بیان این که ترکیه در منطقه مملو از تهدید قرار گرفته، گفت که این کشور باید سیاست خارجی چند جانبه در شرایط موجود منطقه اتخاذ کند.

او در خصوص اعتراضات عراق نیز گفت که ترکیه به زودی کنسولگری خود در بصره و موصل را بازگشایی می ‌کند.

 

 

دولت روسیه در جنگ اخیر حکومت اسلامی ایران علیه مردم این کشور، با تمام قدرت از حکومت اسلامی دفاع کرده است.

در حالی اسپوتنیک، خبرگزاری رسمی روسیه، به کشتار مدرم ایارن توسط حکومت اسلامی کم ترین اهمیتی نمی دهد و هم چنان اخبار و گزارشات دروغین سران و مقامات حکومت اسلامی در رابطه با حرکت اعتراضی مردم انعکاس می دهد نسبت به فوت صدیقه فریدون، خواهر رییس جمهور اسلامی ایران، جایگاه خاصی می دهد و نامه دفتر حسن روحانی را به طور کامل انتشار می دهد:

به گزارش اسپوتنیک به نقل از ایرنا، دفتر رییس جمهوری ایران در پی درگذشت صدیقه فریدون، خواهر حسن روحانی، رییس جمهور ایران در اطلاعیه ای آورده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله وانا الیه راجعون

با کمال تهسف و تاثر به اطلاع عموم می‌رساند بانوی مؤمنه خانم «صدیقه فریدون» خواهر گرامی رییس جمهور محترم روز یک شنبه ٣ آذر ٩٨ پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت.

دفتر رییس جمهور ضمن تسلیت این مصیبت وارده به حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران، به اطلاع هموطنان عزیز میرساند زمان مراسم تشییع و خاکسپاری آن مرحومه متعاقبا اعلام خواهد شد.»

آری، این مهم ترین خبر، خبرگزاری رسمی دولت روسیه در بحبوبه کشتار مردم ایران توسط دولت به ریاست حسن روحانی است!

 

وزارت امور خارجه روسیه نیز همان ادعای های سران و مقامت سیاسی و نظامی حکومت اسلامی را تکرار کرده و گفته است که «گسترش اغتشاشات در ایران ممکن است کار طرف‌ های خارجی باشد.»

به گزارش اسپوتنیک، وزارت امور خارجه روسیه امروز (دوشنبه) اعلام کرده که «افزایش اغتشاشات در ایران پس از اصلاح قیمت بنزین، ممکن است به تحریک نیروهای خارجی باشد.»

مدیر بخش امور آسیا در وزارت خارجه روسیه گفت: «از نظر روسیه طرف ‌های خارجی در تشدید ناآرامی‌ ها فعالیت دارند.»

 

 

ریچارد گرنل، سفیر آمریکا در آلمان، با انتشار پیامی در شبکه توییتر گفته است که آمریکا توانایی تامین اینترنت برای مردم ایران را دارد. او از تولید ‌کنندگان بزرگ تلفن ‌های همراه، گردانندگان موتورهای جستجو و رسانه ‌های اجتماعی خواسته است برای اجرای چنین وعده ‌ای نیروی خود را متحد کنند.

ریچارد گرنل، سفیر ایالات متحده آمریکا در آلمان روز یک شنبه ١٧ نوامبر ٢٠١٩ اعلام کرد که واشنگتن می ‌تواند با همکاری برلین به قطعی اینترنت در ایران پایان داده و اینترنت را وصل کند. وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران اعلام کرده که اتصال مجدد اینترنت نیاز به مجوز شورای عالی امنیت ملی دارد.

سازمان «نت بلاکز» که در زمینه امنیت سایبری فعالیت می‌ کند، اعلام کرد که شبکه اینترنت در ایران به شکل تقریبا کامل قطع شد. اینترنت پس از آن در ایران قطع شد که در روزهای گذشته اکثر شهرهای کشور شاهد اعتراضات گسترده‌ ای در اعتراض به افزایش ٣٠٠ درصدی قیمت بنزین بودند.

داده‌های شبکه‌ اینترنت نشان می ‌دهد که در حال حاضر در ایران کم تر از ٧ درصد در مقایسه با حجم طبیعی شبکه کماکان متصل است. این داده‌ ها مربوط به ١٢ ساعت پس از قطع تدریجی شبکه اینترنت در ایران را نشان می‌ دهد.

اوایل دهه ۹۰ میلادی پیش ‌از این که شبکه جهانی وب همه‌ گیر شود، بسیاری از اینترنت برای ارتباط با یکدیگر استفاده می کردند آن‌ هم بدون این که، به صورت دائم آنلاین باشند.

آن زمان از برنامه های CrossPoint استفاده می ‌شد. این برنامه‌ ها نرم ‌افزارهای بحث و گفتگو را با یک برنامه ایمیل همراه می کردند. سرور آن‌‌ ها هم رایانه ‌های شخصی خانگی بودند که مجهز به یک یا دو مودم تلفنی بودند.

این سرورها با یک تماس تلفنی به هم متصل می ‌شدند و داده‌ ها را مبادله می ‌کردند. این روش در حکومت‌ های استبدادی هم پاسخ گو بود. برای مثال، سال ۱۹۹۱ در جریان جنگ داخلی یوگسلاوی شبکه ای به نام «زمیر» فعال بود. به محض این که یکی از کامپیوترهای خانگی این شبکه با یک خط تلفن در کشوری آزاد مرتبط می‌ شد، ارتباط شبکه با اینترنت هم برقرار می ‌‌شد.

کارشناسان بر این عقیده اند که روشن است، راه حلی که بتواند به مردم ایران و شهروندان سایر حکومت ‌های مستبد امروزی کمک کند، باید بهتر باشد. سیستمی که سفیر آمریکا از آن صحبت می ‌کند بر اصل ارتباط صدها هزار یا میلیون‌ ها تلفن هوشمند استوار است. به این ترتیب که تمام کسانی که می ‌خواهند به چنین سیستمی بپیوندند، می‌ توانند با نصب یک اپ به طور مستقیم با هم مرتبط شوند. در این وضعیت هر گوشی تلفن خود تبدیل به یک سرور می‌ شود و با تلفن‌ های دیگری که در مجاورت آن است مرتبط می‌ شود.

چنین سیستمی یک اینترنت موازی ایجاد می‌ کند که برقراری ارتباط با یکدیگر را برای کاربران فراهم می‌ سازد.

چنین سیستمی پیش تر نمونه‌ ای به نام برنامه Bridgefy داشته است. در این برنامه، گوشی ‌های هوشمند از طریق بلوتوث به هم متصل می ‌شوند. تظاهر کنندگان در هنگ کنگ قبلا از این برنامه با موفقیت استفاده کرده ‌اند. معترضان در لبنان هم از این سیستم استفاده می ‌کنند.

 

آیت الله خامنه ای، این سردسته آدم کشان حکومت اسلامی، که معترضان را «اشرار» نامیده بود ادعای جدید نیز به زبان آورده است: «آمریکا و صهیونیست ها، دولت های پول دار خلیج فارس و منافقین  سه ضلعی هستند که در پس تبدیل مطالبات اخیر مردمی به اغتشاشات دست داشتند.»

این سخنان سخیف خامنه ای را تمامی مقام‌ های سیاسی و نظامی حکومتی تکرار کرده اند و گفته اند اعتراض ‌ها به گرانی قیمت بنزین، کار «اشرار»، «دشمنان»، «منافقین»، «فرصت‌ طلبان» و غیره دانسته و تاکید کرده اند که با آن ها برخورد خواهند کرد.

شیخ حسن روحانی نیز ادعا کرده است که «آشوب‌ طلبان سازمان ‌یافته، برنامه ‌ریزی شده و مسلح بودند که کاملا بر اساس برنامه طراحی شده از سوی ارتجاع منطقه، صهیونیست ‌ها و آمریکایی‌ ها اقدام کردند.»

 

۲۴ آبان ١٣٩٨، شرکت ملی پخش فرآورده‌ های نفتی ایران بر اساس تصمیم فراقانونی سران قوا قیمت بنزین را ۳۰۰ درصد افزایش داد. با آغاز اعتراضات در شهرهای اهواز، مشهد، سیرجان و شیراز و سپس سرایت آن به سایر شهرهای ایران، فراکسیون امید مجلس دو طرح درباره لغو افزایش قیمت بنزین تهیه کرد اما با سخنرانی خامنه ‌ای در ۲۶ آبان در حمایت از تصمیم سران قوا، مجلس عقب نشست. شامگاه سه ‌شنبه ۵ آذر عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور در برنامه نگاه یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی گزارشی از اعتراضات سراسری از ۲۴ تا ۲۶ آبان ارائه داد. این نخستین واکنش وزیر کشور به اعتراضات سراسری آبان ۹۸ است.

رحمانی فضلی در این برنامه اعلام کرد: بحران از ساعت ۱۶ تا ۱۷ جمعه ۲۴ آبان با پوشش خبری اعتراضات در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور بالا گرفت. کانون درگیری‌ها در حومه تهران در ملارد، بهارستان، شهر قدس و اسلامشهر بود. به گفته وزیر کشور جمعیتی حدود ۱۳۰ تا ۲۰۰ هزار نفر در تجمعات اعتراضی حومه تهران شرکت کرده‌ بودند. علاوه بر این ۱۰۰ نقطه از تهران نیز درگیر اعتراضات مردمی بود. در این نقاط، در حومه تهران و در شهرستان‌های درگیر به گفته رحمانی فضلی زنان معترض هدایت و رهبری گروه‌های کوچک معترضان را به عهده داشتند.

وزیر کشور اعلام کرد در اعتراضات به بیش از ۵۰ پایگاه و پاسگاه نظامی و انتظامی حمله شد و ۷۳۱ بانک، ۱۴۰ مکان عمومی، ۹ مرکز مذهبی، ۷۰ پمپ بنزین، ۳۰۷ خودروی شخصی، ۱۸۳ خودرو انتظامی و ۱۰۷۶ موتور سیکلت مورد حمله قرار گرفتند. عبدالرحمان فضلی گفت:

«شبی بنده با آقای علی عسکری صحبت کردم و ‌گفتم نزدیک به ۵۰۰ نفر قصد حمله به صدا و سیما را دارند و‌ تا رسیدن مأمور انتظامی مراقبت‌های لازم را خودتان انجام دهید.»

 

 

بنا بر گزارش عبدالرحمان فضلی، علاوه بر استان تهران، استان ‌های خوزستان، اصفهان و فارس به طور ویژه درگیر اعتراضات گسترده مردمی بودند. به گفته وزیر کشور در مجموع در ۲۷ استان کشور اعتراضات اتفاق افتاد. رحمانی فضلی درباره گستردگی دامنه اعتراضات گفت معترضان جاده ماهشهر به بندر امام را به مدت سه روز بسته بودند. هم چنین جاده مازندران به مشهد، جم به عسلویه و بزرگراه تهران- کرج از جمله مسیرهایی بود که در جریان اعتراضات توسط معترضان بسته شد.

عبدالرضا رحمانی فضلی درباره تعداد کشته‌ شدگان و مجروحان سکوت کرد. او صرفه ادعا کرد که تعداد کشته ‌شدگان و مجروحان نیروهای امنیتی دو برابر معترضان بوده است. سندی اما ارائه نداد. وزیر کشور خواهان پخش اعترافات تلویزیونی معترضان بازداشتی شد.

او، قطع اتصال ایران به شبکه جهانی اینترنت را یک اقدام ضروری برای مقابله با معترضان جلوه داد.

خامنه ای، سردست آدم کشان تبه کار اسلامی، دو روز بعد از اعلام حمایت از تصمیم سران قوا  در پنجمین روز اعتراضات، معترضان را با دشمنی اشغال گر یک سان دانست و اعلام پیروزی کرد. ابعاد سرکوب و کشتار هنوز مشخص نیست. عفو بین ‌الملل شامگاه دوشنبه ۴ آذر با انتشار بیانیه ‌ای اعلام کرد در درگیری ماموران امنیتی با معترضان دست ‌کم ۱۴۳ نفر کشته شده ‌اند و اغلب کشته‌ شدگان نیز با سلاح گرم به قتل رسیده ‌اند. در جریان این اعتراضات به گفته سیدحسین نقوی ‌حسینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی حدود ۷ هزار نفر بازداشت شده ‌اند.

هنوز اطلاع دقیقی از آمار کشته ‌شدگان در اعتراض های اخیر نیست. کاربران شبکه‌ های اجتماعی از شمار بالای کشته‌ ها و تحویل جسد در ازای پرداخت پول می ‌نویسند.

علی فدوی، جانشین فرمانده سپاه گفته است: «به بسیاری از مردم از فاصله یک متری و نیم متری شلیک شده است. این یعنی گلوله از میان خودشان شلیک شده است. اشرار با کلت‌های خفیف خود از پشت مردم را می‌کشتند.»

کانال تلگرام وب سایت «کلمه»، روز پنج شنبه ٦ آذر ١٣٩٨، نوشت: «یک منبع آگاه در تماس با کلمه، شمار جان باختگان ثبت شده حوادث اخیر را تاکنون ۳۶۶ نفر اعلام کرد.»

بنا به گزارش ‌های مختلف، ماموران وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی در بسیاری از شهرهای ایران در حال بازداشت و دستگیری بسیاری از شرکت کنندگان و از جمله ربودن مجروحان تظاهرات اعتراض مردم به گرانی بنزین از بیمارستان‌ ها هستند.

ماموران وزارت اطلاعات با همکاری سپاه و لباس شخصی‌ های بسیجی این مجروحان را در حالی که وضعیت اکثر آن ها بسیار حاد است و بدون این که اجازه ادامه درمان به پزشکان و پرستاران بدهند از بیمارستان خارج کرده و به زندان منتقل می‌ کنند.

این اعمال وحشیانه این جنایت کاران، طی این چهل سال بارها و بارها در مقطع اعتراضات گسترده ادامه داشته است. آن ها به این ترتیب، با ربودن زخمی ‌ها و انتقال آن ها به شکنجه ‌گاه‌ ها، در حال زمینه ‌سازی برای اعتراف‌ گیری‌ های اجباری و یا دست آخر سر به نیست کردن و کشتن آن ها هستند.

یک هدف دیگرشان از این اقداکمات جنایت کارانه، پوشاندن آثار جرم و جنایات شان است.

در تجمعات اعتراضی مردم در آبان ماه امسال، نیروهای سرکوبگر یگان ویژه و لباس شخصی‌ های بسیجی با شلیک مستقیم به سوی مردم، تعداد بسیار زیادی از مردم معترض را به قتل رساندند. در این سرکوب، حتی تک تیراندازها و هلیکوپترهای حکومتی نیز مردم معترض را کشتار کردند.

 

 

سه دولت روسیه، ترکیه و ایران، هشت سال است که در دفاع از حکومت بشار اسد جانی، مردم این کشور را کشتار و آواره کرده اند. هیچ روستا و شهر سوریه ای از جنگ و ویرانی آن ها با مخالفان حکومت بشار اسد که آن ها دست کمی از نیروهای آدم کش دولتی در سرکوب و کشتار مردم سوریه ندارند.

تنها منطقه آرام سوریه، روژاوا (کردستان) این کشور بوده است که اتفاقا این منطقه نیز با حمایت همین دولت ها و آمریکا و غیره یا اشغال شده اند و باقی مانده آن نیز همواره در معرض تهدید و جنگ و تعرض دولت و ارتش فاشیست ترکیه هستند.

 

در چنین شرایطی، دولت های سوئد، ترکیه، ایران، روسیه و سایر دولت های سرمایه داری جهان، صدای انقلاب مردم را از ایران تا شیلی هم شنیده اند و به همین دلیل، همه دولت های سرمایه داری جهان، به شدت دست پاچه شده اند و منافع اقتصادی خود را در خطر می بینند. تا آن جا که به تحولات ایران برمی گردد با خیزش اخیر مردمی در ایران، سخت نگران پیروزی انقلاب دیگری در ایران و نگران قراردادهایی هستند که در این چهار دهه، دولت ها و شرکت دولتی و خصوصی با ایران بسته اند.

بی گمان مردم ایران، چنین موضع گیری های شنیع دولت ها نفرت انگیز ارزیابی می کنند و هرگز فراموش نخواهند کرد!

 

جمعه  هشتم آذر ١٣٩٨ - بیست و نهم نوامبر ٢٠١٩

 

* یکی از کارشناسان صدا و سیمای حکومت اسلامی با وقاحت و بی شرمی تمام و با استناد به قرآن حکم بریدن دست و پا و کشتن مردم معترض را صادر کرده است.

ابوالفضل بهرام پور، که از او به عنوان کارشناس صدا و سیمای حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی نام برده می شود، در این تلویزیون درباره اعتراضات به افزایش قیمت بنزین در برنامه روز سه شنبه هفته شبکه یک گفته است: «معترضان را باید قطعه قطعه و زجرکش کرد.»

فیلم این گفتگو: https://www.rouydad24.ir/files/fa/news/1398/9/6/267664_779.mp4

جنبش ادامه دارد!

جنبش ادامه دارد!

خامنه ای فرمانده نیروهای مسلح در یک شبیخون و کودتای اقتصادی علیه معیشت مردم افزایش سه برابری بهای بنزین را اعلام کرد. فرماندهی نظامی نظام همزمان ارتش و سپاه و بسیج و ناجا و دستجات پلیسی مخفی و باند سیاهی اش را پشت خاکریز آماده باش نگه داشت. بمحض تعرض متقابل میلیون ها انسان معترض این نیرو از پشت سنگرها بیرون آمده و در همان لحظات اول کشتار جمعی را شروع کرد.

فرمانده نیروهای مسلح رژیم اما در یک اشتباه محاسبه فرض کرد که اولین ضربه ی نظامی با گلوله باران مردم از هوا و زمین و آوردن زره پو شها به خیابان مردم عقب خواهند نشست و غائله در همان ساعات اول فرو نشسته و در نطفه خفه خواهد شد. اما این اتفاق نیفتاد. یک هفته کامل مردم در خیابان ماندند و بادستان خالی در مقابل نیروهای نظامی مقاومت کردند.

حالا دیکتاتوری حاکم با کشتن صدها نفر، زخمی و اسیر کردن هزاران نفر اعلام پیروزی کرده. اگر ایران را میدان جنگ دو ارتش متخاصم بدانیم، نیروهای مسلح  حاکمیت در یک حمله همه جانبه مسلحانه، ارتش میلیونی مردم را سنگری به عقب نشانده. ما این عقب نشینی تاکتیکی از خیابان را بعنوان نتیجه ی اولین دور جنگ تا امروز یعنی نهمین روز آغاز خیزش آبانماه از 25 ابان تا سوم آذر را به رسمیت می شناسیم.

اما در بعد سیاسی و تقابل میلیونی مردم در مقابل حاکمیت، جمهوری اسلامی بطور قطع و کامل شکست خورده. جمهوری اسلامی به معنای دولت و تظاهر به حاکمیت سیاسی تعطیل شده است.

ما برسمیت می شناسیم و جامعه ی بین المللی شرافتنمند هم باید به رسمیت بشناسد که درایران دیگر دولتی حتی به معنای قبل از خیزشهای دیماه و ابان سر کار نیست.  قوه مجریه و قضاییه و مقننه ی کارتنی تعطیل شده. امروز در ایران خامنه ای بعنوان فرمانده نیروهای مسلح و روحانی و رییسی و لاریجانی و فرماندهان سپاه بعنوان دستیارانش سر کار است. این را حتی بخشی از حاکمیت کارتنی سابق بخصوص در مجلس پذیرفته و اذعان کرده است.

رابطه مردم وحاکمیت پس از این جنگ دیگر رابطه یک نظام با تظاهر به نهادهای قانونی مثل دولت و دستگاه قضایی و مجلس نیست. رابطه میلیون ها کارگر و زحمتکش و محروم با دستگاه سرکوب پلیسی و  نظامی است. اینکه حاکمیت رسما و علنا اعلام کودتای اقتصادی و حکومت نظامی علیه مردم نمی کند تفاوتی در اصل ماجرا نمیدهد.

جنگ ادامه دارد. نیروی میلیونی مردم به پشت سنگرهای خود عقب نشسته و در تدارک تعرض متقابل پی در پی است. سنگرها از خیابان به محلات و مدارس و کارخانه ها و ادارات منتقل می شود. این تغییر تاکتیک برای جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی ضروری و حیاتی شده است.

جامعه در تدارک  سازماندهی تجمعات و میتینگ های محلات است

 جامعه در تدارک اعتصابات کارگری، معلمان ، آموزش و پرورش، کارمندان و اعتصاب عمومی شهرها است.

جامعه در تدارک برگشتن  با سازمان ها و رهبری معین خود به خیابان و برگزاری تظاهراتهای میلیونی است.

تا اینجا و در نتیجه یک هفته مقاومت در مقابل تعرض نظامی و مسلحانه به اعتراضات مردم، ما پیروزیم. دیگر نه رژیم توان حکومت کردن دارد و نه مردم حاکمیتش را می پذیرند. جمهوری اسلامی تعطیل شده است.

جامعه در تداوم این پروسه که مداوم و پی در پی وکوبنده خواهد بود، قیام سراسری  و نهایی برای سرنگونی را آغاز می کند. زمانی بار دیگر مردم به خیابان برگردند، آغاز یک قیام سراسری برای تعیین تکلیف قدرت مردم و حاکمیتی است که تنها ابزارش اسلحه است. تاریخ نشان داده که اسلحه و کشتار در قیام های پشت سر هم مردم و قیام نهایی مطلقا کارساز نیست.

پیام مردم به حاکمیت نظامیان به فرماندهی خامنه ای این است: بجنگ تا بجنگیم!

مظفر محمدی

رويدادهاى سياسى هفته

رويدادهاى سياسى هفته

-اسب ها در سربالايي همديگر را گاز ميگيرند!

-مردم کردستان ايران، از احزاب ناسيوناليست کرد عبور کردند!

-زنده باد سنديکاهاي کارگري در فرانسه!

 

اسب ها در سربالايي همديگر را گاز ميگيرند! اين حال و هواي جنازه متعفن نظام و جناح هاي حاکميت بعد از خيزشهاي آبانماه ۹۸ است؛ حسن روحانی، امروز صبح اعلام کرد که ”من هم مثل شما، صبح جمعه ديدم قيمت بنزين تغيير کرده است؛ من کلا اين امر را واگذار کردم به وزير کشور و شوراي امنيت کشور“؛

آقا هم که از قبل اعلام کرده بود که ”تخصصي در اين رشته ندارد“؛

از طرف ديگر، شاهد آماده شدن استعفاي تعدادي از مجلس نشينان هستيم. علي گلمرادي به حسن روحاني گفت: ”شما چه کردید که شاه بی‌شرف نکرد“. جنتي هم ضمن قدردانی از چماق بدستان نيروي انتظامی و تير خلاص زنهاي دستگاه‌ مخوف اطلاعات و سپاه در سرکوب و بخون کشيدن مردم، خطاب به داوطلبان انتخابات مجلس توصيه کرده است که: ”خونسردي را حفظ کرده و قانون را مطالعه کنید“.

سعيد معيدفر، جامعه شناس حکومتي در گفتگويي با راديو فرانسه هشدار ميدهد که: ”بزودی سیل دهها میلیون گرسنۀ ایرانی همه چیز را ویران می‌کند؛ لشکر گرسنگان در آینده چنان قدرتی خواهند داشت که هیچ کسی جلودار آنها نیست“.

 

همه شواهد حکايت از يک تجديد آرايش جديد در بالاي نظام دارد!! تجديد آرايشي براي کندن گور نظام توسط نظام! جمهوري اسلامي و جناح هاي آن در مقابل مردم نه راه پس دارند و نه راه پيش! در تجديد آرايش جديد نظام، تمام کله گنده ها و طلبه هاي جنبش ”اصلاحات“ که زماني ناگهان يک شبه نقاب ولتر به صورت زده بودند، امروز اما راهي جز بازگشت به خويشتن خويش، به پيشه چاقوکشي نخواهند داشت؛ اين محصول عبور مردم از جناح هاي جمهوري اسلامي است!

در حاليکه جامعه در ابعاد توده اي حکم به رفتن کليت جمهوري اسلامي داده، اما اين ابله ها فکر ميکنند که هنوز جا براي سناريوي دفع وقت باز است؛ هنوز فکر ميکنند با ”کي بود کي بود من نبودم“ و تقصير را گردن اين و آن جناح و مسول انداختن، بازاري براي مشروعيت نظام شان و انتخابات مجلس شان دست و پا خواهند کرد! اما در هر حلقه تقابل اينها عليه هم اين لشکر گرسنگان و جنبش سرنگوني طلبي است که گامها به سمت قلعه آقايان نزديک تر خواهد شد؛ اينها خود علنا به خطر هجوم گرسنگان و يک جنبش سرنگوني که که بيخ گوششان در کمين جنگ آخر نشسته است اذعان دارند؛ خامنه اي عليه مردم منبر ميرود و بلافاصله هر دو جناح يکديگر را به آب ريختن به آسياب دشمن متهم ميکنند؛ ”دشمني“ که از ديماه ۹۶ تاکنون رفاه و آزادي و برابري ميخواهد، ”دشمني“ که از انحلال و خلع سلاح ارتش و سپاه و ارگانهاي سرکوب رژيم کوتاه نمي آيد! ”دشمني“ که ميخواهد سران رژيم را دستگير و محاکمه کند؛ ”دشمني“ که با قدرت مردم از محلات کار و زندگي، نقشه پيروزي بر جمهوري اسلامي را ميکشد؛ سرنوشت جامعه ايران را اينبار اين دشمن آقايان رقم خواهد زد؛ ”دشمني“ که ميليونها همسنگر و هم رزم خود را نه در صفوف نظام و مدافعين ساختار قدرت که در صفوف کارگران و محرومين جستجو ميکند؛ دشمني که از قلب اروپا تا آمريکاي لاتين، از قلب بغداد تا بيروت بر سر پايان دادن به فقر و گرسنگي و بي خانماني به غليان افتاده است؛ آري آقايان! دشمن شما تنها دشمني در محدوده جغرافياي ايران نيست؛ صف طبقه کارگري است که در هر گوشه جهان چيزي جز زنجيرها بر دست و پايش باقي نمانده است؛ اين عظيم ترين قدرتي است که هيچ زرادخانه تسليحاتي بورژوازي در مقابل اش تاب مقاومت نخواهد داشت؛ 

آري! آقايان؛ شما با يک دشمن طبقاتي در سطح جهان روبروييد! ترس شما و همپالگي هاي شما در اپوزيسيون راست از اين دشمن طبقاتي است که طبقه کارگر ايران بخشي از آن است؛ ما کاملا اگاهيم که هر نيرويي بخواهد ساختار قدرت بورژوازي در ايران، از دولت تا ارتش و نهادهاي سرکوبگر آن را از زير تيغ حمله مستقيم مردم بدر برد، در کنار شما و دوست شماست؛ به اين اعتبار، از اصلاح طلب حکومتي و بيرون حکومتي، تا سلطنت طلبان و مجاهدين و احزاب ناسيوناليست کرد، مدافعين حفظ ساختار دولت بورژوايي در ايران اند؛ اينها امروز آمده اند تا ساختار موجود را از گزند قيام محرومين و طبقه کارگر دور کنند؛ قدرشان را بدانيد! آنقدر عليه شان نخوانيد! از يک سنخيد! اينها لشکر ضد کارگر و ضد کمونيسمي اند که منتظر ظهور گوادلوپ بعدي و خميني بعدي اند.

اما کور خوانده ايد! کمونيسم و کارگر يک نيروي فوق العاده قوي است که مستقيما در سرنوشت قدرت سياسي در ايران دخيل است؛ هراس و تکاپوي بورژوازي ايران از جمهوري اسلامي تا کل اپوزيسيون راست از اين لشکر ميليوني گرسنگان، بطور سمبليکي آغاز يک جنگ تمام عيار طبقاتي را اعلام ميکند. سياست از ديماه ۹۶ با حضور مستقل لشکر ما آغاز شده است؛ دوران ولترهاي نوظهور، ”مسالمت آري يا نه، ارتش آري يا نه، دولت
آري يا نه“ به پايان رسيده است؛ پشت بورژوازي ايران هم اکنون به ديوار است.

——-

مردم کردستان ايران، از احزاب ناسيوناليست کرد عبور کردند!

همانگونه که مردم ايران در ديماه ۹۶ از اصلاح طلبان عبور کردند. مردم کردستان هم در خيزشهاي آبان ۹۸ از احزاب ناسيوناليست کرد عبور کردند؛ مردم کردستان در اعتراض بر سر فقر و بيکاري و معيشت دوش بدوش لشکر گرسنگان در صد شهر ايران به خيابانها آمدند و اعلام همبستگي و هم سرنوشتي کردند. مردم و طبقه کارگر در کردستان اعلام کردند که مبارزه عليه جمهوري اسلامي يک مبارزه آزاديخواهانه و سراسري است؛ در اين مبارزه، قوميت و قومپرستي جايگاهي ندارد؛ در اين مبارزه، زبان و نژاد و مليت و قبيله پرستي پوچ است.

مردم کردستان، صفوف مبارزه خود را به صفوف مبارزه سراسري محرومان عليه سرمايه داران در ايران  پيوند زده است؛ و پته احزاب قومي و ناسيوناليست کرد را روي آب ريخته است؛ مردم امروز اعلام کرده اند که کردستان ايران برخلاف ”پارچه“ های دیگر کردستان، حیاط خلوت جریانات ناسیونالیست کرد نیست. مردم کردستان خوب ميدانند که اينها احزابي اند که تا ديروز در محاسباتشآن تکرار سناریوي به قدرت رسیدن احزاب ناسيوناليست کرد در عراق را برای کردستان ایران، زير سايه حمله نظامي آمريکا تمرين ميکردند؛ و در صدد بودند قدرت سياسي را بر خاکستر اجساد مردم در این سناریو و تحت فشار محاصره اقتصادی و فروپاشی مدنیت جامعه ایران، قبضه کنند؛ اينها ميخواستند از روي دست برادرانشان در کردستان عراق، ”هه ریم“ (منطقه) کردستان در ايران تاسيس کنند؛ گوشه اي از آن تحت ریاست سازمان و طایفه و عشیره مهتدي و گوشه ديگر آن تحت زعامت حزب دمکرات! اينها براي اين امر مقدس شان تا توانستند علیه کارگر و کمونيسم، علیه جهان متمدن و علیه خطر مهلک و فاجعه بار دخالت نظامی آمریکا در ایران و محاصره اقتصادی، مهمل بافتند؛ چيزي نگذشت که باد آمريکا خوابيد و اين احزاب جملگي به پادوهاي جنگ نيابتي عربستان عليه ايران تبديل شدند! باد عربستان هم خوابيد و اينها اينبار با ”مرکز همکاري احزاب کردستان ايران“ شان بر سر ميز مذاکره با جمهوري اسلامي تشريف بردند؛ باد ايران هم که توسط خيزش هاي آبان ماه و تحولات در عراق و لبنان خوابيد باد احزاب قومي کرد هم کلا ترکيد!

نهايتا هرزگي سياسي، سرنوشت اين جماعت قوم گرا و فدرالیست است؛ به قدرت رسيدن اينها و موضوعيت يافتن شان عینا همچون اسلام سیاسی، بدون یک تعرض افسارگسیخته به شیرازه مدنیت جامعه و فراهم کردن شرایطی که در آن امکان ابراز وجود اراده مردم دشوار شود، نا ممکن است. اینها جریاناتی هستند که در دل میلیتاریسم آمریکا و در لجنزار قتل و کشتار و بمباران و زیر و رو کردن شیرازه مدنیت جامعه، مجال رشد و نما پیدا میکنند.

این فاکتور به ما شهروندان جامعه ایران و به مردم کردستان نشان میدهد که اوضاع چه در منطقه و چه در ايران در ايندوره نه به نفع رشد اسلام سياسي است و نه به نفع احزاب قومي مذهبي؛ در شرايطي که منطقه آبستن انقلابات و تحولات عميق اجتماعي است اين نيروهاي سياه دوران هزيمت شان است؛ امروز زمین زیرپای باندها و دستجات اسلامي و قوم پرست در کل خاورميانه داغ شده است؛ بي خود نيست که لباس حمايت از اعتراضات مردم را به تن کرده اند؛ نگران آتيه خود هستند؛ پلاريزه کردن بيشتر اين تحولات بسمت کمونيستها، طبقه کارگر و جبهه آزاديخواهي، گام اول در متواري کردن کامل احزاب قومي - مذهبي و پاک کردنشان از صحن جامعه است. 

زنده باد سنديکاهاي کارگري در فرانسه!

 

هيچ چيز شعف انگيزتر از اعلام همبستگي طبقاتي طبقه کارگر در يک گوشه دنيا با برادران و خواهران هم طبقه اي خود در آن گوشه دنيا نيست؛ سنديکاهاي کارگري در فرانسه اعلام کرده اند که سرکوب جنبش محرومان و طبقه کارگر توسط جمهوري اسلامي محکوم است؛ اعلام کرده اند که مبارزه براي رفاه و آزادي در ايران ادامه دارد و در کنار طبقه کارگر ايران خواهند ايستاد!

رژيم اسلامي رفتني است و اين حکم مردم ايران، حکم طبقه کارگر و حکم زنان ايران است؛ حکم همه کساني است که براي آزادي و برابري و رفاه و امنيت و حرمت انساني چشم به تحولات ايران دوخته اند و دل ميسوزانند؛ روند سرنگوني جمهوري اسلامي آغاز شده است و اين نقش کليدي طبقه کارگر را برجسته ميکند؛ اين آن طبقه اي است که اگر برخيزد طومار اردوي ارتجاع ملي و بين المللي را در هم مي پيچد؛ سپاه و ارتش را خلع سلاح ميکند.

همه ميدانند که شيشه عمر کثيف نظام اسلامي سرمايه در دست طبقه کارگر ايران است؛ جهان چشم به پتانسيل اين طبقه دوخته است.

فواد عبداللهي

 

November 28, 2019

برخی مشاهدات؛ برخی نکات! کنکاشی در باب مسئله ملی و انترناسیونالیسم

برخی مشاهدات؛ برخی نکات!

کنکاشی در باب مسئله ملی و انترناسیونالیسم

 

این یادداشت در دوره لشکرکشی فاشیستی ارتش ترکیه به شمال سوریه در پاسخ به پرسش های یکی از رفقا در مورد مسئله ملی و حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی و تفاوت پایه مادی انترناسیونالیسم پرولتری در دوران امپریالیسم با دوران رقابت آزاد، نگاشته شده است.

موضوع  مورد مداقه این متن شاید در مقطع خیزش کنونی، چندان به بحث های جاری مرتبط نباشد. اما واقعیت این است که این نوع خیزش‌ها در فرایند پیشروی شان ضرورتاً با دیگر گسل های موجود در جامعه تداخل خواهند کرد و پروسه تکاملی خیزش های انقلابی پیچیده تر خواهد شد. یکی از این گسل های مهم درایران، گسل ناشی از ستم ملی  است. این ستم یکی از ارکان اصلی دولت مدرن از زمان رضا شاه تا کنون بوده و هست. هر خیزش انقلابی یا هر روند انقلابی در ایران به ناگزیر با موضوع ستم ملی و نابرابری موجود میان مناطق روبرو خواهد شد و در پروسه تحولات درونی خویش آن را بازتاب خواهد داد. خیزش اخیر بدون فداکاری های مردم مناطق محروم تری مانند کردستان و خوزستان که از ستم ملی (بر کردها و عرب ها) و ستم مذهبی (شیعی بر سنی) نیز در رنجند، نمی توانست این چنین گسترده و توده ای شود. بی جهت نیست که بیشترین  آمار کشته شدگانِ تا کنون منتشر شده ی اعتراضات اخیر از منطقه خوزستان، کردستان و کرمانشاه است.

روند انقلابی عموماً با ترکیب داغ  تضادهای گوناگون همراه است که می تواند موجب عیان شدن بیشتر نقاط ضعف دشمن و ایجاد خلأهای سیاسی معین در برخی مناطق شود و زمینه را برای انکشاف  فرصت های انقلابی فراهم کند. بی تردید هر فرصتی با خطر نیز همراه است. به ویژه آنکه در بسیاری از مناطق تحت ستم ملی، نیروهای ناسیونالیست بورژوایی در کمین نشسته اند تا با تکیه به قدرت های امپریالیستی یا با اتکا به دیگر قدرت های ارتجاعی منطقه مبارزه مردم را به کژ راهه برند. شرط غلبه فرصت‌ها، آن است که در هنگامه شکل گیری ترکیب های داغ انقلابی، نه تنها کلیت آن فرصت بلکه اجزاء و جوانب گوناگون تشکیل دهنده آن نیز به ‌درستی در دست گرفته شوند. این امر نیازمند خط و جهت گیری ای است که منطبق بر خوانش صحیح از واقعیت تضادمند جامعه باشد. یکی از شاخص های مهم این واقعیت، تحلیل از ستم ملی و جایگاه نیروهای ناسیونالیستی در جهان امروز است. از این زاویه خواندن این یادداشت برای علاقمندان خالی از فایده نخواهد بود.

این یادداشت در نیمه دوم اکتبر نگاشته شده و تغییری در لحن و نکات مطروحه آن داده نشد.

 

امید بهرنگ – 26 نوامبر 2019

 

 

اوضاع جدیدی در حال شکل گیری است. از لبنان، عراق و شیلی گرفته تا دیگر گوشه کنار جهان و منطقه. هر چند تحرکات شکل گرفته خودبخودی است و مانند هر حرکت خودبخودی به قول لنین تقلا دارد زیر پر و بال بورژوازی بغلتد، اما بطورعینی پتانسیل تغییر روندهای ارتجاعی حاکم بر دنیا در چند دهه اخیر را دارد. این اوضاع اهمیت تلاش های آگاهی بخش کمونیستی را صد چندان می کند. هرگز نباید به نقش این تلاش های آگاهی بخش کم بها داد. مسابقه ای در جریان است و یا در حال آغاز شدن است که سرنوشت اش به‌ طور قطع به همین  تلاش‌ها و گام های به ظاهر کوچک بستگی خواهد داشت. از این زاویه نباید فرایند مبارزه را کوتاه مدت دید یا صرفاً به دنبال موفقیت های لحظه ای بود.  داشتن دید همه جانبه، استراتژیک و درازمدت بسیار ضروری ست. این امر مانع از چپ و راست زدن می شود. «عاقلانه و صحیح عمل کردن» در اوضاع کنونی اهمیت استراتژیک دارد.

سعی می کنم تا حد ممکن به دو پرسشی که طرح کرده ای پاسخی کوتاه دهم. همراه با معرفی چند منبع. به نظر می رسد با وقایع اخیر روژئآوا بحث مسئله ملی دوباره داغ شده است. ارائه درک روشن و صحیح در این زمینه مهم است. بسیاری از چپ ها تحت عنوان عادلانه بودن مبارزات مردم کردستان سوریه به دنباله روی وحشتناک از آن پرداخته اند. برخی ها حتی کاسه داغ تر از آش شده و صحبت از مقاومت تا آخرین قطره خون می کنند. آن هم در جایی که رهبری اش پیشاپیش تصمیم گرفته تن به سازش و تسلیم دهد. تمامی ناسیونالیست‌های کرد بسیج شده اند تا دولت آمریکا را قانع کنند که رها کردن کردستان سوریه به نفع اش نیست. کسی هم نیست بگوید به تو چه؟ مگر وکیل  وصی آمریکا هستی؟ همه خود را به نفهمی می زنند که انگار نه انگار نیروهای بورژوایی در رأس این جنبش قرار دارند. (1)

مشاهده شخصی از چند تظاهرات کردها علیه یورش ارتجاعی ترکیه به کردستان سوریه مرا به این نتیجه رساند که تقریباً عزم و اراده ای برای پیشبرد مقاومت نیست. حال و هوای شان بسیار متفاوت از دوره مقاومت کوبانی است. رهبران شان تصمیم شان را گرفته اند. آنان می خواهند با توافقاتی که بین آمریکا و روسیه و ترکیه صورت گرفته، کنار آیند. این امر یک گیجی و سردرگمی و بخشا نارضایتی در میان بخشی از رزمندگان کرد و بخش هایی از مردم به وجود آورده است. تم تبلیغی رهبران کرد سوریه این است که یا مردم کشته می شوند یا باید سازش کنیم! عین این استدلال را زمانی حزب کمونیست نپال (مائوئیست) طرح کرده بود. در دوره ای که رهبران حزب پس از 12 سال پیشبرد جنگ خلق، قصد آن کردند که با پیشبرد تغییراتی اندک در نظام سیاسی حاکم جایی در آن برای خود پیدا کنند. به قول یکی از رفقا معمولاً استدلال "کشته شدن یا تسلیم" معنایش هم تسلیم شدن و هم کشته شدن است. از نظر رهبران کرد راه دیگری موجود نیست. آنان به نوعی پیشاپیش قبل از نبرد اعلام شکست کرده اند. و این بدترین انتخاب ممکنه است. پذیرش شکست بدون زورآزمایی و بدون شرکت در نبرد عوارض منفی بسیاری  برای مردم کرد و جهان ببار خواهد آورد. هر چند اوضاع پیچیده است و صف بندی های سیاسی، مدام در حال تغییرند، مسئله اصلی این است که رهبری کردها به قول باب آواکیان مانند نپالی ها «ضرورت های غیر ضروری» برای خود درست کرده اند، با  سیاست های آمریکا در منطقه همراه شدند و سرانجام در این مخمصه گیر افتاده اند.

پرسش اصلی که باید پیش روی روشنفکران کرد و مردم کرد و هر انسان مترقی در دنیا گذاشت این نیست که آیا راه چاره ای برای بیرون آمدن از این مخمصه هست یا نه؟ پرسش اصلی این است که چرا چنین شد؟ مگر از قبل معلوم نبود که تکیه به خونخوارترین دشمن مردم جهان یعنی امپریالیسم آمریکا که بارها به ملت کرد نیز خیانت کرده، به چنین سرنوشتی دچار خواهد شد. بهترین فرصت است که نشان دهیم با بینش و خط ناسیونالیستی نمی توان در مبارزات عادلانه برای رفع ستم ملی به پیروزی رسید. عینک ناسیونالیستی مانع از دیدن همه جانبه واقعیات عینی و تشخیص درست دوست و دشمن خواهد شد، مانع از مشاهده امکانات واقعی و روش‌های واقعی مبارزه خواهد شد. این روزها مطلبی در مورد دوران شورش بارزانی ها که مورد حمایت شاه و کیسینجر وزیر خارجه وقت آمریکا بودند، می خواندم. فاکتی توجهم ام را جلب کرد. در آن دوره ارتش ایران و دولت آمریکا هرگز بیشتر از سه روز به کردها در جنگ علیه صدام مهمات نمی دادند تا کنترل امور از دست شان خارج نشود. عین این مسئله دوباره تکرار شده است. آمریکا نیز سلاح پیشرفته ای که توان مقابله با ارتش ترکیه داشته باشد را در اختیار نیروهای کرد سوریه قرار نداد. (2)  

با این مقدمه برگردم به بحث حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدایی. در نامه ات نوشته ای :

«لنین حق تعیین سرنوشت ملل تا سر حد جدایی را مشروط نمی کند و به عنوان یک حق اساساً و بدون هیچ قید و شرطی آن را برای ملل تحت ستم به رسمیت می شناسد. البته این نکته درست است که لنین به گره خوردگی ستم ملی و طبقاتی توجه داشت و مثالی که در مورد فنلاند زده شده، مبین همین مسئله است، اما نکته این است که  حق تعیین سرنوشت ملی و مکانیسم های ستم ملی را به واسطهٔ حق تعیین سرنوشت طبقاتی حد نمی زند و بدان مشروط نمی کند.» (3)

 

درست است. لنین مدافع پیگیر شعار حق ملل در تعیین سرنوشت خویش بود. اما او همواره بر حق تعیین سرنوشت طبقاتی نیز تأکید می کرد. تاریخا هر حقی مشخص و مشروط است. زیرا:

یکم، در سطح کلی تر و عمومی تر هر حقی نمی تواند مشروط نباشد. به قول مارکس حق ناگزیر توسط ساختار اقتصادی اجتماعی و فرهنگی جامعه مشروط و تعیین می شود. مثالی بزنم در شوروی در اوان انقلاب اکتبر برای هر ملیت و اقلیت های قومی - فرهنگی به درجات مختلف خودمختاری سیاسی - فرهنگی قائل شدند و تا جایی که می دانم یک شِبه  حکومت برای جمعیت های چند صد هزار نفره نیز ایجاد می کردند، اما در عمل مجبور به تغییراتی در این اشکال حکومتی شدند. به دلیل محدودیت‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی مجبور شدند مناطق مختلف را در هم ادغام کنند.

دوم، بین حق های مختلف به عنوان مثال حق تعیین سرنوشت ملی و حق تعیین سرنوشت طبقاتی به ناگزیر تداخل صورت می گیرد. نمی توان دیوار چین بین حقوق در حیطه های مختلف کشید. (همه این انتزاعات برای فهم بهتر سطوح مختلف واقعیات عینی جامعه است. در عمل و در واقع ما با کلیتی به عنوان جامعه همراه با ستم طبقاتی، ملی، جنسیتی و ... روبرو هستیم) این تداخل بیش از هر جایی، خود را در زمینه راه حل برای بر طرف کردن ستم ملی نشان می دهد. راه حل ها به ناگزیر مهر و نشان طبقاتی برخود دارند. راه حل های بورژوایی (در بهترین حالت به عنوان یک رفرم در سیستم) همواره به قصد گرفتن امتیازات محدود برای قشری محدود است و مانند هر رفرمی که از بالا صورت می‌گیرد بطئی، طولانی و زجر آور و هر آن قابل برگشت است. در صورتی که راه حل پرولتری، حل قطعی مسئله را مد نظر قرار می دهد. نمی توان گفت هیچگاه در این زمینه شاهد رفرم یا تغییراتی نخواهیم شد. آنچه مهم است کیفیت رفرم و شیوه انجام آن است.

وقتی می گوییم مسئله ملی راه حل طبقاتی دارد، به معنای این نیست که به مطالبات و خواست‌های طبقه کارگر جایگاه ویژه می دهیم. بلکه به معنای چگونگی حل مسئله ملی است. چگونگی برخورد به سیستمی است که ستم ملی یکی از ارکان اصلی آن است. نقطه عزیمت تحلیل در این زمینه باید تحلیل طبقاتی باشد. چرا که راه حل طبقاتی - یا انقلاب کمونیستی - مبتنی بر تغییر کلیت جامعه است و رهایی از همه اشکال ستم را در بردارد. به تعبیر مارکس جامعه سرمایه داری متکی بر چهار کلیت یعنی تمایزات طبقاتی، روابط تولیدی استثمارگرایانه، روابط اجتماعی ستمگرانه و ایده های ستنی حافظ این مجموعه است. در این چهار کلیت این روابط تولیدی استثمارگرایانه (یا به عبارت کلی تر شیوه تولیدی) است که نقش تعیین کننده دارد. هر چند به هیچ وجه نمی توان و نباید نقش دیگر روابط را نادیده گرفت اما نباید آن مؤلفه ای را کنار زد که خصلت کلیت را تعیین می کند.

سوم، لنین در بحث هایش در مورد مسئله ملی و دفاعش از شعار حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی، بر جنبه «اثباتی» آن تأکید نداشت. یعنی اینکه در مورد شرایط مشخص تحقق این حق از پیش تعیین تکلیف نمی کرد. بلکه اساساً بر جنبه «سلبی» آن تأکید داشت. یعنی مدام بر مقابله با ستم ملی و از بین بردن قطعی آن انگشت می گذاشت. اینکه راه حل در جدایی هست یا خیر را به تحلیل مشخص از شرایط مشخص احاله می داد. فنلاند مورد مشخص بود. پرولتاریای در قدرت با ضرورتی معین مواجه شده بود که اگر پاسخ درست نمی گرفت،  به ضدش بدل می شد. اشغال فنلاند و اعمال ستم ملی سیستماتیزهٔ روس‌ها بر فنلاندی ها آن هم در بحبوحه جنگ جهانی اول، اگر پاسخ نمی گرفت عوارض وخیمی برای پیشرفت انقلاب پرولتری در فنلاند و کلا در سطح اروپا داشت. امری که بسیاری از سوسیالیست های هم دوره لنین  آن را درک نمی کردند.

به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت فنلاندی ها راه را برای مبارزه طبقاتی انقلابی باز می کرد و این چنین نیز شد.  (همان ‌طور که در دیگر مناطق ملی تحت سیطره تزار این راه را باز کرد) اینکه توازن قوا به نفع کمونیست‌های فنلاندی نبود، امری جداگانه است. این توازن قوا با به رسمیت نشناختن حق تعیین سرنوشت ملی بیشتر به ضرر کمونیست‌ها می شد. کارگران مهاجر روس یکی از پایه های مهم جنگ داخلی علیه بورژوازی فنلاند بودند. باید درک دقیق تری از تاریخ فنلاند و جنگ داخلی در آن دوران به دست آورد. باید سراغ مناطق و سنگرهایی رفت که سرخ‌ها تا آخرین قطره خون در آن جنگیدند. برای مثال  جزیره ورودی هلسینکی که جز آخرین سنگرهای سرخ ها بود، سفیدهای فنلاندی با کمک ارتش آلمان آن را در هم کوبیدند. سرخ‌ها تا آخرین گلوله توپ مقاومت کردند. سفیدها هزاران تن از  اردوی سرخ ها را در جنگ داخلی به اسارت گرفتند. آنان اسرا را وادار می کردند که تا دو بشمارند. این عمل برای شناسایی کارگران روس بود. زیرا  کارگران روس مقیم فنلاند که فعالانه در جنگ داخلی علیه سفیدها شرکت داشتند، عدد 2 را به زبان فنلاندی با لهجه تلفظ می کردند. این دسته از کارگران بدون هیچ محاکمه ای اعدام می  شدند. اکثریت اسرای دیگر نیز در محاکمه های چند دقیقه ای صحرایی اعدام شدند.

از ذکر وقایع تاریخی که بگذریم،  مسئله تحلیل مشخص از شرایط مشخص است. در یک نگاه کلی می توان امر جدایی یا عدم جدایی را با این معیار سنجید که آیا در جهت تقویت و پیشرفت انقلاب پرولتری در سطح یک کشور و منطقه و جهان و مشخصاً در جهت از بین بردن ستم ملی هست یا نه؟ درست است وقتی در رأس یک جنبش ملی، بورژوازی قرار می گیرد، قضیه پیچیده تر می شود. افشای اهداف امپریالیست‌ها و بورژوازی ملت تحت ستم در این مواقع مهم است. لبه تیز افشاگری باید در مورد خصلت طبقاتی دولت باشد. اینکه این دولت چه ساز و کاری در زمینه حقوق مردم  منجمله رفع عملکرد ستم ملی خواهد داشت و چگونه با بورژوازی ملت ستمگر کنار می آید.

 با توجه به خصلت بورژوایی مسئله ملی – به این معنا که پدیده ای است متعلق به عصر بورژوایی - نباید نتیجه گرفت که در هیچ شرایط معینی برخی ملل تحت ستم به حق تعیین سرنوشت خویش دست نخواهند یافت و به درجاتی در ستم ملی تخفیف نخواهد یافت یا اشکال پیچیده تری به خود نخواهد گرفت. هر چند در دوره اخیر شاهد آن هستیم که اغلب شکل های دیگری از ستم بازتولید می شوند. مثال مشخص این موضوع در دوره معاصر دولت های سربرآورده از فروپاشی یوگسلاوی سابق یا برپایی دولت تحت الحفاظه آمریکا در کردستان عراق است. برگزاری رفراندوم در کرستان عراق نشان داد که چگونه دولت مرکزی کماکان کنترل اهرم های کلیدی قدرت را که در دست داشته و می تواند با استفاده از آن حد و مرز برای اعمال حاکمیت اقلیم تعیین کند. هر چند که همزمان شاهد آن هستیم که اعمال ستم عرب ها بر کردها همانند دوران صدام نیست و تغییرات زیادی در این زمینه صورت گرفته است. بورژوازی کرد عراق از امتیازاتی برخوردار شده که براحتی از آن برای اعمال ستم بر کارگران ایرانی، عرب و بنگلادشی سود می جوید و شوونیسم نسبت به آنان را در بین اهالی کردستان عراق تقویت می کند. 

قضیه کمی متناقض به نظر می رسد. چگونه می توان هم مخالف ستم ملی بود هم زمینه را برای رشد ناسیونالیسم به عنوان ایدئولوژی و سیاست بورژوایی فراهم نکرد.  یک نکته کاملا روشن است اگر پرولتاریای ملت غالب حق تعیین سرنوشت را برسمیت نشناسد، پرولتاریای ملت مغلوب را در وضعیت نامساعد و ناگوار قرار می دهد از همین رو در عین تأکید بر جهت گیری های عمومی و پایه ای انقلاب پرولتری، وظایف سیاسی مشخص کمونیستهای ملت غالب با ملت مغلوب متفاوت خواهد بود. این به معنای عدم دخالت کمونیست‌های ملت غالب در حمایت از کمونیست‌های ملت مغلوب نیست. هشدار به کمونیست‌های ملت مغلوب لازم است تا  تحت هیچ شرایطی دنباله رو ناسیونالیسم نشوند. وقتی کمونیست‌های ملت غالب موضع درست علیه شوونیسم ملی و لشگر کشی های شوونیستی بگیرند، دست و بال کمونیست‌های ملت مغلوب برای اتخاذ یک  سیاست انترناسیونالیستی، بیشتر باز خواهد شد. آنچه مهم است  تأکید بر "راه حل واقعی" است. ملت مغلوب هم یک دست نیست وبا مسائل و معضلات عدیده روبرو است. به‌طور عینی مسائل طبقاتی و جنسیتی در امر ملی شکاف ایجاد می کنند و انگشت نهادن بر این مسائل خود زمینه ای برای افشا و به گوشه راندن بورژوازی ملل تحت ستم است.

در این زمینه دو مقاله از لنین بسیار مهم هستند. اولی در نقد نظرات رزا لوکزامبورگ به نام اکونومیسم امپریالیستی و کاریکاتوری از مارکسیسم است و دومی ملاحظات انتقادی در مورد مسئله ملی و خود مختاری فرهنگی. مقالهٔ ابراهیم کایپاکایا نیز در مورد ستم ملی کرد حائز اهمیت است.

امروزه در این زمینه نیاز به مفهوم سازی های جدید تر در چارچوب سنتز نوین است. مفهوم سازی هایی که ناظر بر تغییرات عینی چند دهه اخیر باشد. مفهوم سازی های قبلی جنبش کمونیستی مهم و در بسیاری از زمینه ها قابل اتکا هستند. اما کافی نیستند و به کاربست آنها می تواند اینجا و آنجا ره به خطا برد. زیرا چند مؤلفه مهم تغییر کرده اند. زمانی لنین در ترسیم مسئله ملی در دوره خود گفت ما سه گونه مسئله ملی داریم. یکی مربوط به گذشته است. مثال دولت - ملت های اروپایی را مطرح می کرد. دیگری  مربوط به حال است و برای توضیح آن از ایرلند و لهستان نام می برد و بقیه مربوط به آینده است که مثال مستعمرات را می زد. مستعمراتی که بیداری ملی در آنها  تازه آغاز شده بود. قطعاً آن وضعیتی که لنین بر شمرد عوض شده است. وانگهی لنین در تزهای ملی و مستعمراتی خویش این را هم در نظر می گرفت که وجود اردوگاه سوسیالیستی در جهان نقش مهمی بر جهت گیری های جنبش های رهایی بخش ملی دارد. به طور عینی  این جنبش‌ها در آن مقطع جزئی از جبهه انقلاب پرولتری بودند. این فاکتور متاسفانه امروز موجود نیست. مضاف بر این در دوره اوج جنبش های رهاییبخش ملی در دهه ۶۰ میلادی، نیروهای بورژوائی اغلب این کشورها از ناسیونالیسم انقلابی پیروی می کردند و ضد امپریالیست بودند. امروزه به دلیل رشد سرمایه داری و ادغام بیشتر جهان از چنین خصیصه ای برخوردار نیستند. در تمامی کشورهایی که نیروهای ناسیونالیست به قدرت رسیدند، تمامی ساز و کارهای ستم (حتی ستم ملی به اشکال دیگر) را بازتولید کردند و خود به ارباب توده ها بدل شدند. در نظر گرفتن این قبیل مسائل و افزوده شدن موضوع بنیادگرایی مذهبی نیاز به مفهوم سازی های جدید در زمینه ستم ملی در عصر کنونی را نشان می دهد.  

برای مثال تضاد میان بنیادگرایان مذهبی و امپریالیست ها را نباید در چارچوب تضاد ملی ارزیابی کرد. بسیاری از مائوئیست های سابق سعی کردند این تضاد را با تئوری هایی که مائو در جریان جنگ مقاومت ضد ژاپنی فرموله کرده بود و آن زمان برای چین در آن مقطع  صدق می کرد، پاسخ دهند. سیاستی که نتیجه ای جز راست روی و شکست ببار نیاورد. در دست گرفتن مفهوم سازی دو منسوخ که باب آواکیان در زمینه رابطه میان امپریالیسم و بنیاد گرایی مذهبی پیش گذاشته بسیار مهم است و راه را برای اتخاذ استراتژی و تاکتیک صحیح نسبت به این تضاد باز می کند. (4)

در پروسه تکامل مفاهیم تئوریک در هر زمینه مهم است که نسبت مفاهیم نو با مفاهیم قبلی روشن شود. برای مثال کمونیست‌ها با توجه یه تغییراتی که در واقعیات مادی صورت گرفته نیازمند آن هستند که هم دست به مفهوم سازی جدید نسبت به ستم ملی، جایگاه آن در تولید و بازتولیدِ تقسیم کار جهانی به ویژه میان کشورهای امپریالیستی و کشورهای تحت سلطه بزنند. مهمتر از آن راه حلِ بر طرف کردن این ستم را دوباره صورت بندی کنند و هم نسبت میان مفهوم سازی جدید با تزهایی که در زمینه طرح و حل مسئله  ملی و مستعمراتی توسط لنین و استالین و مائو جلو گذاشته شد را روشن کنند.

 

حال به پرسش دوم می پردازم.

«در تبیین پایه های مادی انترناسیونالیسم در کتاب کمونیسم نوین و همچنین در جاهای دیگر گفته شده: پایه های مادی انترناسیونالیسم در توسعهٔ هر چه بیشتر نظام سرمایه دارانه و تبدیل آن به نظام سرمایه داری امپریالیستی و ویژگی های مختلف آن، از جمله سرمایه گذاری و استثمار هر چه کاملتر در مقیاس بین المللی است. چگونه می توانیم از "پایه های مادی انترناسیونالیسم" پیش از دوران امپریالیسم صحبت کنیم؟»

 

همان‌ طور که در نقل قول آورده شد، بحث بر سر توسعه هر چه بیشتر سرمایه داری و استثمار هر چه کاملتر در مقیاس بین المللی است. یعنی خود صفت «تر» قضیه را روشن می کند. پیش از عصر امپریالیسم یعنی دوران غلبه رقابت آزاد نیز این موارد موجودیت داشتند. به همان درجه موجودیت شان، پایه مادی انترناسیونالیسم پرولتری نیز وجود داشت. سرمایه داری از ابتدا نظامی جهانی بود. یعنی شکل گیریش بدون دیگر مؤلفه های مهم در سطح جهانی غیر ممکن بود. اما مسئله اصلی بروز پدیده ای است به نام اجتماعی شدن تولید در مقیاس جهانی. اجتماعی شدن تولید به این معنا که به قول انگلس در کتاب آنتی دورینگ، کسی نمی تواند مدعی شود که فلان کالا را "من ساخته ام، این محصول کار من است.» هر چند اجتماعی شدن تولید در طول تاریخ نسبی بوده – به این معنا که تولید همواره اجتماعی بوده نه فردی - اما اساسا آنچه که به عنوان اجتماعی شدن در تولید از آن نام می بریم، در چارچوب نظام سرمایه داری تحقق یافته است.  این جهشی کیفی در تاریخ جوامع بشری بود. درست است که در زمان مارکس هنوز مدار تولید بر خلاف مدار پول و کالا به شکل بین المللی ادغام نشده بود. هنوز در کشورهای مستعمراتی شاهد شیوه تولید سرمایه داری و ظهور طبقه ای به نام پرولتاریا نبودیم. آن زمان درجه ادغام و کیفیت ادغام متفاوت بود. به این معنا که مناطق پرت و دور افتاده از طریق مدار تولیدی واحد تا این اندازه در هم ادغام نشده بودند و کشورهای مجزا و  دور از هم تا این اندازه در شبکه واحد بین المللی در هم ادغام نشده بودند و تا این حد بین کشورها تقسیم کار تولیدی شکل نگرفته نبود.

البته مارکس در کتاب سرمایه فرازهایی دارد بر این مبنا که علیرغم اینکه کالاها در مستعمرات به شیوه های سرمایه دارانه تولید نمی شوند، ولی به محض اینکه این کالاها وارد مدار پولی و کالایی می شوند خصلت سرمایه دارانه پیدا خواهند کرد و مشمول قانون ارزش خواهند شد. این امر خود نشان دهنده این بود که دینامیک های جوامع مختلف،  دیگر درونی نبوده و تابع دینامیکی جهانی شده اند. دینامیکی که توسط تضادی به نام تضاد اساسی عصر یعنی تضاد میان  مالکیت خصوصی  با تولید اجتماعی رقم می خورد. با ظهور امپریالیسم و بین المللی شدن مدار تولید در این امر جهشی کیفی صورت گرفت. به قول لنین این امر موجب گسترش پایه های مادی انقلاب پرولتری در مستعمرات شد و طبقه کارگر در این کشورها نیز شکل گرفت.

این واقعیت دارد که  در دوره مارکس ما چندان شاهد ظهور این طبقه در کشورهای غیر اروپایی نشدیم. تا حدی می توان گفت که هنوز مارکس از این زاویه تا حدی دچار دیدگاه "ارو سنتریک" (اروپا – محور) بود. می توان گفت شعار درج شده در انتهای مانیفست کمونیست "پرولترهای همه کشورها، متحد شوید." عمدتاً ناظر بر کشورهای اروپایی بود. این شعار در ترجمه های بعدی مانیفست – مانند ترجمه اداره نشریات زبان های خارجی  پکن – به "پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید" بدل شد و در دوره لنین این شعار به "کارگران و خلق های ستمدیده جهان متحد شوید" تغییر یافت. نمی خواهم بحث را بر سر شعارها بکشم. ولی این امر خو انعکاسی از درک ها و مسائلی بوده که جنبش کمونیستی بین المللی با آن در مقاطع مختلف روبرو بوده است. در هر صورت مسئله بر سر «توسعه بیشتر» و «استثمار هر چه  بیشتر» سرمایه دارانه در مقیاس جهانی است و ظهور طبقه ای که دیگر ریشه ملی ندارد. طبقه ای که ریشه هایش افقی است. یعنی در ارتباط بین کشورها تعیین می شود. نه عمودی و در اعماق تاریخ یک کشور معین. مارکس این مسئله پایه ای را تشخیص داد و به این معنا درک علمی از انترناسیونالیسم پرولتری نخستین بار توسط او جلو گذاشته شد. این درک پایه ای صحیح در سند مانیفست منعکس است. مارکس به جای شعار «همه برادریم» شعار «کارگران همه کشورها متحد شوید» را جلو گذاشت. و این جهشی در درک بشریت به وجود آورد که در سرود انترناسیونال که در بحبوحه کمون پاریس سروده شد، جاودانه گردید. "انترناسیونال است نژاد بشر". انترناسیونالیسم «هویتی» است که نه ریشه در گذشته دارد نه بر پایه اتوپی طراحی شده است. بیان خصلت عینی طبقه ای است که ریشه در واقعیات مادی جهان عصر سرمایه داری  دارد و آینده را نمایندگی می کند. آینده  ای که تنها با رهایی کل بشریت می تواند رقم زده شود.

دقیقاً نمی دانم پرسشی که طرح کردی از زاویه مقابله با چه گرایشی طرح شده است. مهم این است که درک جنبش کمونیستی از مفهوم انترناسیونالیسم پرولتری توسط باب آواکیان تکامل یافت. به‌ ویژه در مواجه با تضاد بین انقلاب در یک کشور با انقلاب جهانی. این درک هم متکی بر دستاوردها و خطاهایی است که در این زمینه بر بستر تجارب انقلابی قرن بیستم با آن روبرو بوده ایم. هم بیان درک علمی تر از دینامیک‌های نظام سرمایه داری امپریالیستی و  نقطه عزیمت قرار دادن اوضاع جهانی به عنوان فاکتور تعیین کننده در ترسیم اوضاع سیاسی در هر کشور معین است. بدون این درک عمیق نمی توان تحلیل درستی از زمین بازی و بازیگران اصلی ارائه داد. بدون توجه به این عینیت بزرگ  نمی توان هم سرنوشتی مردم جهان را نشان داد، استراتژی ها و تاکتیک های پیروزمند برای سازماندهی انقلاب در هر کشور طراحی کرد و به پیروزی انقلاب جهانی یاری رساند.

 

منابع و توضیحات:

1 – برای آشنایی با تفکر استراتژیک رهبری جنبش روژئآوا و ماهیت طبقاتی آن به کتاب "نقد جهان اوجلان" (نوشته صلاح قاضی زاده با همکاری امید بهرنگ) رجوع شود این کتاب در سایت حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) قابل دسترس است.

 

2- در خبرها بود که ارتش آمریکا حتی قبل از خروج از یکی از شهرها، انبار مهمات اصلی خودشان را منفجر کردند تا  دست کردها نیفتد.

 

3 - این بخش از نامه اشاره به نکاتی دارد که در نوشتاری به نام "پاسخ به پرسشی که پاسخ نگرفت! یادداشتی بر برگزاری رفراندوم استقلال در کردستان عراق" از امید بهرنگ در مورد تجربه فنلاند طرح شده است.

 

4 - سال ‌ها پیش باب آواکیان رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا در تحلیل از این تضاد، تحلیل راهگشایی ارائه داد که اهمیت زیادی برای همه استثمارشدگان و ستمدیدگان جهان دارد. او در مقاله‌ای به نام "پیش گذاشتن راهی دیگر" که بعد از حملات 11 سپتامبر 2001 نوشت چنین مطرح کرد: «آنچه ما در دعوای میان جهادی ‌ها و صلیبی‌های مَک- جهان mc world می ‌بینیم، جدال دو قشر است که ازنظر تاریخی منسوخ و پوسیده‌ اند. یکی در بین مردم تحت استعمار و ستم جای دارد و دیگری قشر حاکم بر نظام امپریالیستی است. این دو قطب مرتجع باوجود ضدیتی که باهم دارند، یکدیگر را تقویت می ‌کنند. اگر شما جانب هر یک از این دو پوسیده را بگیرید، دست ‌آخر هر دو را تقویت خواهید کرد. در عین ‌حال که فرمول ‌بندی بالا بسیار مهم است و برای درک قوای محرکهٔ آنچه امروز در دنیا می‌گذرد حیاتی است، اما روشن است که کدام‌یک از این دو "تاریخا منسوخ و پوسیده" آسیب بیشتری به نوع بشر زده و تهدید بزرگ ‌تری برای بشریت به ‌حساب می‌آید: قشر تاریخا منسوخ حاکم بر نظام امپریالیستی و به‌ ویژه امپریالیست‌های آمریکایی.»

جملات فوق بیان ‌یک مفهوم‌ سازی انقلابی و جسورانه از یک واقعیت عینی بزرگ است. بدون تکیه به این مفهوم نمی‌توان درک روشنی از ظهور پدیده بنیادگرایی دینی به‌عنوان شکلی از تشدید تضاد اساسی عصر سرمایه‌داری (تضاد میان مالکیت خصوصی با تولید اجتماعی) ارائه داد و مرز تمایز روشنی میان دوستان و دشمنان مردم کشید و فعالیت های انقلابی را در بین توده ها سازمان داد. هرگونه امتیاز دادن ـ حتی به‌اندازه سرسوزن ـ به یکی از این دو قطب ارتجاعی تنها ظهور بدیل و دورنمای انقلابی را به تعویق می‌اندازد.

 

محلات را سریع کنترل کنید. فردا دیر است. تو دهن خامنه ای بزنید!

محلات را سریع کنترل کنید. فردا دیر است. تو دهن خامنه ای  بزنید!

کل نظام اسلامی و بویژه خامنه ای، پیام سرنگون شدنشان را گرفته اند

خیزش و اعتراض  توده ای- اجتماعی جاری که سراسر ایران و از جمله کردستان را، فرا گرفته است. عیلرغم خون پاشیدن فاشستهای اسلامی به آن و دستگیری و زندانی کردن هزاران هزار نفر از مبارزین آزادیخواه، همچنان برای سرنگونی کردن و خلاص شدن از شر آن، در جریان است. حکومت اسلامی را جدا از هر ادعائی که میکند در موضع " تدافعی " قرار داده است. کل نظام اسلامی سرمایه داران و بویژه " علی خامنه ای این سمبل ارتجاع و کشتار آزادیخواهان، در راس آن "  گذشته از رجز خوانی هایش کاملن ترسیده است.

 روز چهار شنبه 6 آذر 1398- 27 نوامبر 2019 در دیدار با فرماندهان بسیج و برخی اعضای بسیج  تاکید کرد" که اعتراضات اخیر که در پی افزایش سه‌برابری قیمت بنزین رخ داد-  عمیق وسیع بسیار گسترده و خطرناک بوده و ...  که بتوانند در یک بزنگاهی این حرکت را انجام دهند- لکن به شکلی جزیی شکست خورده است. در ادامه به نقش نیروی انتظامی، بسیج و سپاه پاسداران در سرکوب اعتراضات اشاره کرد، و ... بسیج را  بعنوان بزرگ‌ترین شبکهٔ فرهنگی، اجتماعی و نظامی در دنیا اسم برد  و گفت که تهدیدهای زیادی داریم که با ابتکار بسیج باید به فرصت تبدیل بشود. در ادامه خطاب به بسیجی‌ها گفت که در همه محله‌ها حضور داشته باشند و در همه محله‌های کشور در مقابل حوادث گوناگون راهبرد و تاکتیک آماده داشته باشند. و ... به نیروهای بسیج توصیه کرد که ارتباطاتشان را با مسجدها تقویت کنند و اسیر پابندهای رایج اداری نشود. و ...  در تمامی امورات محله دخالت و کنترل کنند و ...  همزمان روحانی هم در تبریز تاکید کرد که، فکر می‌کردند کار نظام تمام است"

جدا از رجز خوانی های علی خامنه ای و روحانی و حالت تعرضی بخود گرفتن و طبق تبلیغات همیشگی اعتراضات توده ای – اجتماعی مسخره آمیز"  توطئه " نام بردن. اما، کاملن ترسیده و میدانند مردم مترصد فرصتتند. رژیمشان را سرنگون کنند . زیرا سرنگونی رژیم اسلامی در دستور جامعه قرار گرفته است!

این تقابل و کشمکش جدی اجتماعی- طبقاتی است که در جریان است. هرچند هنوز " توده وسیعی از مردم بطور خاموش دارند عمل می کنند ولی بدون شک خواهان سرنگون شدن این رژیم و خلاص شدن از این وضعیت فلاکتبار تحمیل شده، هستند " آگاهانه و با برنامه ریزی دقیق باید عمل کرد، قطعا در تداوم خود آن اکثریت خاموش هم پا بمیدان خواهند، گذاشت.

 اشاره کردم که، پیام روشن این اعتراضات قاطعانه، سرنگونی حکومت اسلامی سرمایه داران در ایران است. نفس پیام را، سردمداران حکومت اسلامی و کل دارودسته اصلاح طلبان و مدافعین بقاء آن نیز گرفته اند. سخنان " خامنه ای و روحانی " مؤید این واقعیت میباشد.  به همین خاطر حفظ موجودیت و بقاء حکومت دراولویتش قرار گرفته است. در این راستاست که، حافظان رنگا و رنگ  قدرت سیاسی موجود، در مخالفت با اعتراضات توده ای- اجتماعی جاری  تحت عنوان " خشونت گریزی " تلاش میکنند با تحمیل بدترین شرایط ممکن، چند صباحی دیگر به حاکمیت ضد انسانی شان ادامه بدهند.  و تاکنون نیز سرکوبگران از هر گونه خشونت و کشتار ممکن دریغ نکرده اند و حتی ممکن است برای حفظ بقاء شان سناریوی سیاه را  در صورت تند تر شدن اوضاع و رشد و گسترش رادیکالیسم سیاسی- اجتماعی و طبقاتی، در پروسه این روند، بر جامعه تحمیل کنند. زیرا " سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی را باید تعریف کرد. استراتیژی آنرا روشن تر کرد. چون بدون برنامه ریزی، هدفمند که ستون فقرات اساسی آن طبقه کارگر سازمانیافته و آگاه و متشکل در پیوند ناگسستنی با جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبی در بعد اجتماعی  و بدون رهبری سیاسی قطب کمونیستی و چپ، ممکن نیست. باید از اجنتاب ناپذیری سرنگونی طلبی صرف، حذر کرد. این بعد اساسی قضیه را لازم است، تامین کرد. لازم است که، جنبش ازادیخواهانه و برابری طلبی آلترناتیو کمونیستی و چپ را برای جایگزنی رژیم اسلامی انتخاب بکند. ارتجاع در هر شکل و قامتی را عقب بزند!

تداوم جنبش در بعد سراسری در جامعه کردستان را باید تضمین کرد.

بمیدان آمدن وگسترش اعتراضات در شهرهای کردستان، همگام و همبسته با خیزش و اعتراض توده ای- اجتماعی جاری سراسری بر خلاف منادیان راست و محافظه کار تحت عنوان " خشونت گریزی " بر حق و قابل تحسین است. زیرا حکومت اسلامی و نیروهای سرکوبگرش هستند که تا کنون بدون شک و تردید طی این چند روز دست به خشونت و کشتار معترضین در اقصی شهرهای ایران و شهرهای سنندج. جوانرود، مریوان. بوکان و ... زده اند. صدها نفررا کشتار، هزاران نفر را زخمی و طبق اعتراف نهادهای امنیتی رژیم اسلامی تاکنون هزار نفر از فعالیت اصلی را دستگیر کرده اند.

در نتیجه وظیفه مردم وجوانان، فعالین جنبشهای آزادیخواه و برابری طلب، محافل رهبران عملی در کردستان است که از هم اکنون آگاه و هوشیار بوده، با دورنماو چشم انداز روشن. برای ایجاد همبستگی اجتماعی و سازماندهی با برنامه، هدفمند تلاش کنند. ارتجاع در هر شکل و رنگی و تحت هر عنوانی را باید، افشاء و برای ایزوله کردنشان اقدام کرد و فضای آزادیخواهی جامعه را علیه آنها بسیج و گسترش داد. باید سریعا و بدون فوت وقت عمل کرد. زیرا، راه چاره اساسی برای خلاص شدن از این وضعیت تحمیل شده به اکثریت مردم زحمتکش در جامعه ایران،  بجز سرنگونی تمامیت جمهوری اسلامی ممکن نیست!

محلات را سریع کنترل کنید. فردا دیر است. تو دهن خامنه ای  بزنید!

  • کنترل محلات را بفوریت دردست گرفت. در محلات خود را سازماندهی از جمله" واحدهای گارد آزادی در سطح محلات " زیست و کار " و دیگرگاردهای،  تدارکاتی- لجستیگی، درمانی. حفاظتی- امنیتی و اطلاعاتی  و .. را کرده وباید متشکل شد. بسیج نیرو را در دستورگذاشت. اعتراضات را همزمان در مراکز شهرها ودر محلات متعدد سازمان و برپا کرد. جنگ و گریز را به خیابان و کوچه و پس کوچه ها کشاند. نیروهای سرکوبگر را بطور فرسایشی این چنین، فرسوده کرد. زیرا کنترل همزمان در اقصی نقاط و محلات شهرها برایش ممکن نیست.  فضای آزادیخواهی را دامن زد. و از ابراز وجود و ازهرگونه مزاحمت ارتجاع و مزدورانش، جلوگیری کرد.
  • شبکه وسیعی از سازماندهی گروههای پیشرو آزادیخواه در سطح شهرهای کردستان، را تشکیل داده وبه تبادل اطلاعات و همفکری و سازماندهی همزمانی اعتراضات و شناسائی مدافعین حکومتی، با همدیگر پرداخت.
  • گارد های حفاظتی- امنیتی و تامین تدارکاتی و معترضین در میدان شهرها وساکنین را تشکیل داده و چون شبکه ای بهم بافته شده، عمل کرد. در برابر هر گونه جریان ارتجاعی بویژه مزدوران کهنه و تازه رژیم ، واکنش نشان دهند و با آگاهگری و بسیج فضای آزادیخواهی علیه تحرکات ارتجاعی شان، محیط را بر آنها تنگ کرده و از محله و شهر طرد کنند. صف محکم و سازمانیافته ازادیخواهان در برابر ارتجاع قومی - مذهبی وبرای ایجاد دورنمای آینده ای روشن ودردفاع از اعتراضات بر حق اجتماعی را تضمین کنید.
  • در هر مرکز و رشته کارگری، در محلات و شهرها باید شوراها را ایجاد کرد و از این طریق اعمال اراده مستقیم توده کارگر و مردم را در مبارزات جاری و در فردای تحولات تضمین کرد.
  • در خاتمه برای تقابل تداوم مبارزات جاری و آتی و جدی و اساسی با حکومت اسلامی در کردستان هم ، سازماندهی سراسری در ابعاد وسیع درجامعه کردستان را می طلبد. باید گامهای عملی را بر داشت . محافل فعالین و رهبران جنبشهای اجتماعی آزادیخواه و برابری طلب در تمامی شهرهای کردستان وجود دارند. وظیفه رهبران عملی کارگری، کمونیست، و جنبشهای توده ای اجتماعی این است که برای مرتبط شدن و ایجاد شبکه سازماندهی وسیع این محافل برای مادیت بخشیدن به مفاد چه باید کردشان اقدام کنند. قبلا زمینه فعالیتهای مشترک و هماهنگ شده وجود داشته است. سالهاست در شهرهای سنندج، مریوان، کامیاران و سقز بمناست برگزاری مراسم های اول ماه مه، هشت مارس، روزجهانی کودک و فستیوال های آدم برفی ها این هماهنگی ایجاد شده است. این تجارب را مبنای سازماندهی هدفمند در تقابل با ارتجاع و برای سرنگونی رژیم اسلامی قرار بدهید. این تنها راه تقابل جدی و پیشروی در ابعاد اجتماعی در حال حاضر برای به عقب راندن حکومت اسلامی و تضمین پیشروهای آتی، می باشد . این وظیفه ای اساسی و پایه ای محافل رهبران عملی کارگری، توده ای- اجتماعی در این شرایط خطیر سیاسی- اجتماعی میباشد. نباید غافل بود. سریع باید وارد عمل بشوند!. زیرا فردا دیر است!

زنده باد همبستگی اجتماعی و مبارزاتی توده های مردم زحمتکش!

مرگ بر جمهوری اسلامی!

اسماعیل ویسی

7 آذر ماه 1398- 28 نوامبر2019  esmail.waisi@gmail.com

 

بنزین و مبارزۀ اقتصادی کارگران

بنزین و مبارزۀ اقتصادی کارگران

 

  1. پنجشنبه 11 مرداد 1397 است. مدیرعامل شرکت ملی پالایش ‌و پخش فراورده‌های نفتی ایران تأکید می‌کند، «دولت هیچ برنامه‌ای برای تغییر قیمت بنزین یا سهمیه‌بندی آن ندارد.»[1] به گفتۀ محمدرضا تابش، نمایندۀ مجلس، «موضوع [افزایش قیمت بنزین] از یک سال و نیم پیش [یعنی پیش از 11 مرداد 1397] در جلسۀ شورای هماهنگی اقتصادی سران قوا مطرح شده و کلیات امر در خصوص سامان‌دهی نرخ بنزین به تأیید رهبری رسیده.»[2] رئیس جمهوری نیز می‌گوید که برای افزایش قیمت بنزین از سال 1396 پیشنهادهایی برای مجلس داشته است.[3]
  2. یکشنبه 19 آبان 1398 است. «آن‌طور که مسئولان دولتی اعلام کرده‌اند فعلاً خبری از سهمیه‌بندی و اصلاح قیمت این فراوردۀ نفتی نیست و هنوز دولت تصمیم نهایی در این باره را اتخاذ نکرده است.»[4] و جمعۀ همان هفته، 24 آبان، قیمت بنزین بر اساس تصمیم سران قوا افزایش یافت.
  3. تزویر و ریاکاریْ خصلت‌نمای دولت حسن روحانی است. قیمت بنزین افزایش یافته است و طبق گفتۀ مسئولان دولتی، بین 30 تا 31 هزار میلیارد تومان پیش‌بینی درآمد حاصل از افزایش قیمت بنزین است. دولت می‌خواهد بباوراند که این میزان پول را صرف اقشار فقیر می‌کند و قرار نیست کسری بودجه‌اش را از این طریق جبران کند. حتی اگر شم و تحلیل طبقاتی‌مان را کنار بگذاریم، همین دو مورد از گفته‌های دولتی‌ها، که بالاتر ذکر شد، کفایت می‌کند که به سخنان دولتی‌ها لبخندی بزنیم و این ادعایشان را جدی تلقی نکنیم. گویا قرار است افزایش قیمت بنزین فقط افزایش قیمت بنزین باشد، نه کالاهای دیگر. این هم از آن ادعاهاست که از همین الان وضعیت صحتش مشخص است: رئیس اتحادیۀ‌ سواری کرایه می‌گوید سهمیۀ رانندگان سواری‌های بین شهری مانند مردم عادی 60 لیتر در ماه است ولی این رانندگان ماهانه 1000 تا 1200 لیتر بنزین مصرف می‌کنند. بنابراین، ضمن رایزنی برای افزایش سهمیه، «در پی افزایش جدید قیمت بنزین حتماً باید نرخ‌هایمان را افزایش دهیم»[5]. «گزارش‌های میدانی حکایت از افزایش قیمت برخی کالاها دارد... نرخ حمل و نقل مسافران درون‌شهری و میوه‌ و تره‌بار گاهی بین ۲۵ تا ۵۰ درصد رشد داشته و بنابراین به طور غیر مستقیم بر هزینۀ تولید و در نهایت قیمت مصرف‌کننده تأثیر گذاشته‌ است.»[6] هنوز چند روز نگذشته و با وجود بسیج نیروهای حکومت برای جلوگیری از افزایش قیمت کالاها، وضعیت این‌گونه است، تا چه رسد به یک ماه دیگر.

***

برنامه‌های تعدیل ساختاری، که مبتنی بر سیاست‌های نئولیبرالی است، سال‌هاست دارد در ایران اجرا می‌شود: خصوصی‌سازی، حذف یارانه‌های دولتی، واگذاری دارایی‌های دولتی و غیره. اجرای این برنامه‌ها به بورژوازی اجازه می‌دهد موانع انباشت سرمایه را رفع کند و بر استثمار کارگران بیفزاید. نتیجتاً، در یک سو ثروت انباشته می‌شود و در سوی دیگر فقر. قانون هدفمندسازی یارانه‌ها نیز مبتنی بر همین برنامه‌های تعدیل ساختاری پدید آمد و افزایش قیمت حامل‌های انرژی (از جمله بنزین) پیرو این قانون اجرایی شده است. بنابراین، بستر عام افزایش قیمت بنزین رفع موانع کلی انباشت سرمایه و مبتنی بر سیاست‌های نئولیبرالی است و این افزایش دیر یا زود محقق می‌شد. اما بستر مشخص افزایش قیمت بنزین ناشی از مشکلات مشخص جمهوری اسلامی است. این مشکلات ناشی از تحریم‌های امریکا و کاهش درآمدهای هنگفت نفتی است. درهم‌تنیدگیِ این دو در وضعیت کنونی سبب افزایش قیمت بنزین شده است. بی‌دلیل نبود که رهبر جمهوری اسلامی در بهمن 97 دستور اصلاح نظام بودجه‌ریزی را داد. علی لاریجانی، رئیس مجلس، در توضیح این دستور گفته است، «رهبر معظم انقلاب در خصوص بودجۀ ٩٨ تأکید داشتند که بودجۀ سال آتی باید متناسب با شرایط تحریم، تغییرات لازم را داشته باشد که در این راستا جلساتی برگزار شد... بر اساس این جلسات مشخص شد که باید در ساختار بودجه‌ریزی کشور تغییراتی اعمال شود، حجم دولت باید بر اساس سیاست‌های کوچک‌سازی و چابک‌سازی این مجموعه شکل گیرد و سطح بهره‌وری کار در بخش‌های مختلف ارتقا یابد که تحقق این امر مستلزم وجود نظامات خاصی است.»[7] دیدار اخیر علی خامنه‌ای با دوهزاروپانصد نفر از «فعالان اقتصادی» (در بحبوحۀ شورش بنزین) نیز تأکیدی بر این درهم‌تنیدگی بود: اجرای خصوصی‌سازی، حذف یارانه‌های انرژی، اصلاح نظام بودجه‌ریزی، و تسهیل و تغییر قوانین بانکی برای تولیدکنندگان داخلی. یکی از اقتصاددانان بورژوا در تیرماه گفته بود ساده‌اندیشی است اگر تصور شود که بدون تغییر در نقش و جایگاه دولت و نحوۀ دسترسی آن به درآمدهای نفتی، ترکیب منابع بودجه در راستای رفع وابستگی به درآمدهای نفتی تغییر کند. خامنه‌ای در همین دیدار تصریح کرد که «حضور همه‌جانبۀ بخش خصوصی و تعاونی را در بخش نفت و گاز ضروری» می‌داند.[8] اینها سخنان آشکار سران حکومت از درهم‌تنیدگی نئولیبرالیسم و سیاست‌های ضد تحریمی است. بنابراین، بر خطا نیستیم اگر سیاست‌های کنونی جمهوری اسلامی را نئولیبرالیسمِ ضد تحریمی بنامیم.

بر همین اساس، بودجۀ جاری سال 1399 قرار است مستقل از درآمدهای نفتی بسته شود و «بودجۀ امسال 70 تا 80 هزار میلیارد تومان کسری دارد.»[9] با شدت گرفتن تحریم‌ها، دولت برای تأمین منابع مالی خود تحت فشار قرار گرفته است[10] و برای تأمین این منابع باید دست به اقدامی می‌زد ــ که با تحریم صنعت نفت، یا قیمت بنزین یا درآمدهای مالیاتی باید افزایش می‌یافت.[11] در نهایت، دولت میان افزایش مالیات از ثروتمندان و افزایش قیمت بنزین دومی را برمی‌گزیند، آن‌هم وقتی که «... نسبت مالیات بر ثروت در تولید ناخالص داخلی حدود 07/0 درصد است در حالی که میانگین جهانی سهم مالیات پنج درصد است»[12]. حکومت مجری و محافظ قوانین مالکیت خصوصی است و عجیب نیست که در اوضاع کنونی بار بحران اقتصادی را بر دوش طبقۀ کارگر و زحمت‌کشان بیندازد تا اینکه با گرفتن مالیات از ثروتمندان حاشیۀ سود آنها را کاهش دهد. میان گزینه‌های موجود افزایش قیمت بنزین محتمل بود. دولت در دو سال گذشته، چند بار تلاش کرد که موافقت مجلس را برای گران کردن بنزین بگیرد. افزایش قیمت بنزین تصمیم از پیش گرفته‌شده‌ای بود. برنامه‌های تعدیل ساختاری که در قالب قانون هدفمندی یارانه‌ها و برنامۀ ششم توسعه عرضه شده «دولت را مکلف به اصلاح در قیمت حامل‌های انرژی می‌کند تا زمانی که نزدیک به قیمتی برسیم که در بازار خلیج فارس و فوب خلیج فارس است»[13]. طبق پیش‌بینی اقتصاددانان بورژوا، افزایش قیمت بنزین، علاوه بر تأمین منابع مالی برای جبران کسری بودجه، به کاهش مصرف بنزین منجر می‌شود. این‌گونه وضعیت برای صادرات بنزین مهیا می‌شود ــ که برای دولت سود بیشتری دارد تا دادن آن به مصرف‌کنندۀ داخلی.[14]

تبعات آنی افزایش قیمت بنزین تقریباً برای همه مشخص بود: شورش بنزین. تبعات اقتصادی و معیشتیِ این تصمیم برای طبقۀ کارگر (و اقشارِ از لحاظ اقتصادی ضعیف‌ترِ طبقۀ متوسط) در وضع کنونی چنان مهلک است که صدا و سیما را نیز مجبور کرده است بر آن صحه بگذارد. ارزاق اساسی طبقۀ کارگر ــ برنج، گوجه‌فرنگی و غیره ــ با خودروهای بنزین‌سوز حمل می‌شود و کرایۀ حمل و نقلِ خود افراد را نیز باید بر آن افزود. تمام این موارد تحت تأثیر افزایش قیمت بنزین قرار می‌گیرد. کارگرانی که سالی یک بار فرصت داشتند به سفر بروند با افزایش کرایه‌ها دیگر چنین امکانی نخواهند داشت. همۀ اینها ــ در حالی که دستمزد کارگر ثابت مانده است ــ به معنی کاهش ارزش نیروی کار و هر چه نزدیک‌تر شدن به حد پایینی خود است.

ارزش نیروی کار یعنی میزان کالایی که کارگر باید برای بازتولید خود مصرف کند تا روز بعد، هفتۀ‌ بعد و ماه بعد همان‌طور که روز اول بود بتواند کار کند و این شامل بازتولید نسل خود هم می‌شود. علاوه بر اینها، عوامل تاریخی و جغرافیایی نیز دخیل‌اند؛ مثلاً، کارگران در نقاط سردسیر کرۀ زمین برای زنده ماندن حتماً به پوشاک گرم نیاز دارند ولی در برخی مناطق ممکن است در هیچ وقت سال به پوشاک گرم نیازی نباشد. بنابراین، پوشاک گرم در مناطق سردسیر از کالاهایی است که کارگران باید داشته باشند و بخشی از ارزش نیروی کار است. ارزش نیروی کار همیشه بازه‌مند است و حد پایینی و بالایی دارد. بورژوازی و دولت آن همیشه سعی می‌کنند ارزش نیروی کار را به پایین‌ترین حد خود برسانند و طبقۀ کارگر نیز برای جلوگیری از آن و نیز رساندن ارزش نیروی کار به بالاترین حد خود تلاش می‌کند. چگونگی پیشبرد این مبارزه مانند تمام نبردها مبتنی بر استراتژی و تاکتیک‌های مشخصی است. مانند هر نبردی باید قوای دشمن، قوای خودی، ابزارهای نبرد و محل نبرد را بررسی کرد. از این رو، در مبارزات کارگران، توازن قوای طبقاتی اهمیت بسزایی دارد. مبارزه بر سر تعیین ارزش نیروی کار در بازۀ مذکورْ نطفه‌های مبارزه در راه سوسیالیسم و برقراری دیکتاتوری پرولتاریاست و تأثیر بسزایی در پخته شدن، و تعلیم و تربیت کارگران دارد. مبارزۀ اقتصادی مدرسۀ انقلابی کارگران است. کارگران در این مبارزه است که می‌آموزند در برابر سرمایه‌دار منفرد باید متشکل شد تا حقوق خود را استیفا کرد و در این راه، یکی از ابزارهای مؤثر نبرد ــ سندیکاهای کارگری ــ را ایجاد می‌کنند. آنان از دل این تشکل‌یابی و مبارزه با سرمایه‌دار منفرد ــ از دل مبارزۀ اقتصادی ــ که فقط نطفۀ مبارزۀ طبقاتی را در خود دارد، می‌آموزند که حریف آنان سرمایه‌دار منفرد نیست، بلکه کل طبقۀ سرمایه‌دار است و این‌گونه مبارزۀ اقتصادی به مبارزۀ طبقاتی تبدیل می‌شود.

توازن قوای طبقاتی در چند سال اخیر همیشه به ضرر طبقۀ کارگر بوده است. سال‌هاست که اعتصاب‌های اقتصادی کارگران تدافعی است و تقریباً همیشه برای گرفتن حقوقی است که در همان قانونِ سرمایه‌دارها برای آنان در نظر گرفته شده است. رزمنده‌ترین اعتصاب‌های چند سال اخیر بر سر دستمزدهای چندماهه‌ای بوده که پرداخت نشده و از این رهگذر بوده که به خصوصی‌سازی بنگاه‌های اقتصادی اعتراض شده است. حتی اعتصاب‌های اقتصادی تهاجمی، اگر نگوییم رخ نداده، بسیار اندک بوده است، تا چه رسد به اعتصاب‌های سیاسی ــ که در واقع نشان‌دهندۀ بلوغ آگاهی طبقاتی پرولتاریاست. کمیت و کیفیت این‌چنینیِ اعتصاب‌های کارگران و کم تعداد بودن تشکلات کارگری مستقل، که نشان می‌دهد میزان تأثیرگذاری کارگران برای تغییر این توازن تا چه حد کم است، وضعیت توازن طبقاتی را به ما نشان می‌دهد.

چندی پیش، در شیلی در واکنش به افزایش قیمت بلیت مترو عدۀ زیادی به خیابان ریختند و توانستند دولت دست راستی را مجبور کنند از سیاست‌های ضد کارگری عقب‌نشینی کند و حتی به این اکتفا نکردند و به قانون اساسی برجامانده از دوران پینوشه اعتراض کردند. اما نباید فقط ظاهر رویدادها را دید، زیرا این باور را ایجاد می‌کند که اگر در شیلی شد، اگر در فرانسه شد، چرا در ایران نشود. این باور، که در میان چپ‌های ایران غالب است، پیشاپیش یک چیز را کنار گذاشته است: تحلیل مشخص از اوضاع مشخص. چپ باور دارد آنچه برای فرانسه ممکن است برای شیلی هم ممکن است و آنچه برای این دو ممکن است برای ایران نیز. اما دیدگاه چپ‌ها ــ که مبتنی بر دوگانۀ جامعۀ مدنی/دولت است ــ با دیدگاه کمونیستی ــ که مبتنی بر تضاد کار و سرمایه، یعنی جدال طبقاتی، است ــ متفاوت است. مبتنی بر دیدگاه کمونیستی، جدال طبقاتیْ پیش‌برنده و تعیین‌کنندۀ وضع جامعه است. بر این اساس، اگر به توازن قوای طبقاتی در شیلی نگاه کنیم، با تعداد کثیر سندیکاهای کارگری و وجود احزاب سیاسی طبقۀ کارگر مواجه می‌شویم؛ مثلاً، در اعتراضات اخیر، سندیکاهای کارگری در صنایع مختلف، از جمله صنعت مس، دست به اعتصاب سراسری زده بودند و فدراسیون اتحادیه‌های کارگری شیلی نیز فراخوان اعتصاب داده بود. در شیلی، اعتراض به سیاست‌های ضد کارگری دولت، تا جایی که به حضور افرادِ جداجدا در اعتراض خیابانی برمی‌گردد، به نظر می‌رسد تفاوت تعیین‌کننده‌ای با کشورهای دیگر ندارد؛ تفاوت تعیین‌کننده آنجاست که سندیکاهای کارگری اعلام اعتصاب می‌کنند و اعتصابشان گارد دفاعی دولت را پایین می‌آورد و همین سندیکاها و احزاب سیاسیِ طبقۀ کارگر توان راهبری اعتراضات خیابانی را دارند. آنان پیشاپیش به صورت متشکل در حوزه‌ها حضور دارند. تفاوت شیلی با ایران در این است. با اتکا به حوزه‌ها و کار حوزه‌ای است که سیاست خیابانی کنار می‌رود و خود خیابان نیز در خدمت مطالبۀ مشخص و کار حوزه‌ای درمی‌آید. وجود سندیکاهای کارگری و احزاب سیاسی طبقۀ کارگر امکان راهبری اعتراضات خیابانی و هدایت آن در جهت منافع طبقۀ کارگر را می‌دهد و این چیزی است که در ایران اصلاً وجود ندارد.

در ایران، در فقدان ابزارهای مؤثر نبرد ــ سندیکاهای کارگری متعدد و قدرتمند و احزاب سیاسی طبقۀ کارگر ــ سازمان‌یافته‌ترین نیروهای سیاسی امکان سازمان‌دهی و راهبری اعتراضات خیابانی را دارند و اگر مانند چپ‌ها نخواهیم خود را فریب دهیم، آن سازمان‌یافته‌ترین نیروهای سیاسی مشخصاً سازمان‌ها و گروه‌های دست‌ساخته و مزدور امریکا و اسرائیل‌اند. اعتراض‌های خیابانی را کارگران منفردِ فاقد انسجام راهبری نمی‌کنند؛ آن را سازمان‌یافته‌ترین گروه‌ها راهبری می‌کنند. در نتیجه، در اوضاع کنونی، هر اعتراض خیابانی حتی اگر با شعارهای مناسب آغاز شود در خدمت آن سازمان‌یافته‌ترین گروه‌ها برای نیل به اهدافشان قرار می‌گیرد.

شعارهایی مانند «بنزین سه‌تومنی نمی‌خوایم» بی‌درنگ در خیابان به شعارهایی چون «مرگ بر دیکتاتور» تغییر می‌کند. اولی شعاری است که مطالبۀ مشخص را می‌نمایاند و دومی اساساً مطالبه‌ای ندارد و فضا را مهیا می‌بیند که بدون طرح هر گونه مطالبه‌ای دست به سرنگونی بزند. اولی امکان پشتیبانی توده‌ای از اعتراضات مطالبه‌محور را فراهم می‌کند، اما دومی بی‌درنگ برای اهداف سرنگونی‌طلبانه دست به ایجاد آشوب می‌زند. تجربه نشان داده است که خود حکومت نیز با شعارهای از جنس دوم و ایجاد آشوب موافق است تا بدین ترتیب اعتراضات مطالبه‌محور را از حالت توده‌ای بودن خارج کند یا جلوِ توده‌ای شدنش را بگیرد و سرکوب آن را راحت کند. در شورش بنزین می‌بینیم که روح حاکم بر اعتراضات فرصت را هم برای سرنگونی‌طلبان و هم نیروهای امنیتی فراهم می‌کند تا از آشوب استقبال کنند، در تنور آن بدمند و خود پدیدآور آشوب نیز باشند.

مطالبۀ معیشتی مشخصی وجود دارد و آن بازگشت قیمت بنزین از سه‌هزار تومان به هزار تومان است. مطالبۀ مشخص را باید مشخص نیز مطرح کرد و پشتیبانی توده‌ها را به دست آورد. هر انحرافی از طرح مطالبۀ مشخصِ موجود (و پیامدهای مشخص و مستقیم حاصل از آن) درغلتیدن به سمت سرنگونی‌طلبی است. با توجه به توازن قوای طبقاتی، طرح مطالبۀ مشخص در خیابان به انحراف از آن مطالبه می‌انجامد و گروه‌های سیاسی منسجم‌تر و سازمان‌دهی‌شده‌تر (انواع گوناگون سرنگونی‌طلبان) راهبر اعتراضات می‌شوند و با ایجاد و دامن زدن به آشوب فرصت مناسبی برای نیروهای امنیتی فراهم می‌کنند تا اعتراضات را در نطفه خفه کنند و اجازۀ توده‌ای شدن مطالبات را ندهند. طرح این مطالبه فقط از طریق کار حوزه‌ای است که امکان پیگیری واقعی دارد و ممکن است در سازمان‌دهی طبقۀ کارگر مؤثر افتد ــ فقط با در حوزه‌ها ماندن و دمیدن روح کار حوزه‌ای در حوزه‌ها. استراتژی کار حوزه‌ای به این معناست که حتی مطالبات سراسری طبقۀ کارگر هم باید از حوزه‌ها برخیزد و با منش کار حوزه‌ای و مشخص مطرح شود. طرح مطالبۀ «یا کاهش نرخ بنزین یا افزایش دستمزد»، که مطالبه‌ای سراسری است، فقط در میان کارگران و زحمت‌کشان و فقط با اعتراضات مطالبه‌محور و حوزه‌ای ممکن است نتیجه دهد. اعتراض‌های حوزه‌ای و اعتصاب برای افزایش دستمزد و تشکل‌یابی حوزه‌ای کارگران گام مناسبی برای تبدیل مبارزۀ اقتصادی تدافعی به مبارزۀ اقتصادی تهاجمی است. روزها، ماه‌ها و سال‌های آینده آبستن حوادث مهم و تعیین‌کننده برای کارگران ایران است. کارگران باید هرچه سریع‌تر ابزارهای نبرد خود را مهیا کنند؛ بدون ابزارهای نبرد، کارگران در رویدادهای آینده آلت دست بورژوازی داخلی و بورژوازی امپریالیستی می‌شوند.

 

محمدرضا حنانه

7 آذر 98

[1]. «پرونده افزایش قیمت یا سهمیه‌بندی بنزین بسته شد»، ایسنا، 11 مرداد 1397.

[2]. «روند افزایش قیمت بنزین در شورای هماهنگی سران قوا به روایت ”تابش“»، ایسنا، 26 آبان 1398.

[3]. «اعتراض حق مردم است اما حساب اعتراض از اغتشاش جداست/ آغاز پرداخت کمک‌های معیشتی از دوشنبه»، ایسنا، 26 آبان 1398.

[4]. «هنوز تصمیمی برای سهمیه بندی یا افزایش قیمت بنزین گرفته نشده است»، ایسنا، 19 آبان 1398.

[5]. «درخواست افزایش ۱۰ تا ۲۰ درصدی کرایه سواری‌های بین‌شهری»، ایسنا، 24 ابان 1398.

[6]. «وقتی بنزین بهانه گرانی گوجه و آهن شد»، ایرناپلاس، 3 آذر 1398.

[7]. «بودجه کشور باید بر اساس عملکرد تدوین شود»، ایسنا، 18 بهمن 1397.

[8]. «در حوادث امنیتی چند روز اخیر، دشمن را عقب زدیم/ تصور پایان تحریم‌ها در یکی دو سال آینده، خیال باطل است»، فارس، 28 آبان 1398.

[9]. «کاهش درآمد نفتی یک فرصت برای کشور است/کسری بودجه 70 هزار میلیارد تومانی امسال»، ایسنا، 14 آبان 1398.

[10]. «روند افزایش قیمت بنزین در شورای هماهنگی سران قوا به روایت ”تابش“»، ایسنا، 26 آبان 1398.

[11]. «اعتراض حق مردم است اما حساب اعتراض از اغتشاش جداست/ آغاز پرداخت کمک‌های معیشتی از دوشنبه»، ایسنا، 26 آبان 1398. همچنین به همین منظور مرکز پژوهش‌های مجلس برای به صفر رساندن سهم نفت در بودجه راهکارهایی پیشنهاد می‌کند: «کاهش معافیت مالیات بر عملکرد در حوزۀ صادرات مواد خام، حذف برخی معافیت‌ها در سایر حوزه‌ها، جلوگیری از فرار مالیاتی، افزایش نرخ برخی پایه‌های مالیاتی موجود، حذف ۳ دهک از دریافت یارانۀ نقدی، فروش دارایی‌های غیر منقول دولت، اصلاح حداقلی قیمت سوخت، افزایش صادرات فراورده‌ها [مثل بنزین]، پایه‌های مالیاتی جدید و مولدسازی دارایی‌های دولت» («برنامه اداره کشور بدون نفت»، مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، خرداد 1398).

[12]. حسین موحدی، «نکاتی درباره افزایش قیمت بنزین»، شرق، س 17، ش 3575، 28 آبان 1398.

[13]. «اعتراض حق مردم است اما حساب اعتراض از اغتشاش جداست/ آغاز پرداخت کمک‌های معیشتی از دوشنبه»، ایسنا، 26 آبان 1398.

[14]. تولید بنزین در ایران در سال 98 به 107 میلیون لیتر در روز رسیده است و کشور در زمینۀ بنزین خودکفا شده است. مصرف روزانۀ بنزین رشد کرده است و امسال مصرف روزانۀ بنزین 97 میلیون لیتر بوده است. «بنزین تولیدی را الان بخواهیم در بازار بفروشیم هر لیتر بنزین بین 5 هزار و 500 تا 6 هزار تومان است، پس قیمت بنزین بین 5500 تا 6 هزار تومان است. همین الان در بازار بخشی از آن را می‌فروشیم» (همان).

«بر اساس تخمین‌ها، اصلاح قیمت بنزین به کاهش 20 درصدی مصرف بنزین در کشور... می‌انجامد و این یعنی روزانه ظرفیتی به میزان 20 میلیون لیتر صادرات فراهم می‌شود... این رقم [صادرات بنزین] با احتساب دلار 11 هزار و 500 تومانی در یک سال بالغ بر 37 هزار و 700 میلیارد تومان معادل 3/3 میلیارد دلار خواهد شد.» (علیرضا سلطانی، «فرصت صادرات بنزین به جای قاچاق»، شرق، س 17، ش 3575، 28 آبان 1398.)

درس های آبان

خیزش ِ عمومی و سراسری ِ آبان ِ98 چندین درس آموزی ِ مهم ِ تاکتیکی و راهبردی در مقطع ِ کنونی برای ایرانی ها دارد که باید در کانون ِ توجه ِ جامعه و کنشگران و تحلیلگران ِ سیاسی اش قرار گیرد، که در یک نگاه و جمع بندی ِ کلی عبارت اند از:

درس آموزی ِ نخست این که اصلی ترین مطالبه ی 98 هنوز همان مطالبه ی اصلی ِ تحقق نیافته و سرکوب شده ی 57 است که در مرگ بر دیکتاتور بیان می شود، و نشانگر ِ این واقعییت است که محصول و برآمد ِ مرگ بر دیکتاتور ِ 57 دموکراسی نبود، بلکه استبداد ِ کیش ِ شخصییتی ِ پدرسالار و مردسالار ِ تازه نفسی بود که جایگزین ِ دیکتاتوری ِ پیشین شد. امروز ما موظفیم دلایل ِ این جایگزینی را که بخش ِ عمده ی آن در وهله ی نخست و پیش از هر چیز ناشی از عوامفریبی ِ ملاها و ایدئولوژی ِ واپسگرای آنها و دروهله ی بعد بر عهده ی سازمان ها و شخصییت هایی است که با عمده کردن ِ ضدییت با امپریالیسم و لیبرالیسم خاک به چشم ِ« توده های » متوهم پاشیدند و در تبدیل شدن شان به گوشت دم ِ توپ و سرباز ِ جانباز ِ دیکتاتور ِ از راه رسیده کوتاهی نکردند، یافته و در تحلیل های مان از خیزش ِ آبان دخالت دهیم، تا بتوانیم هم راه ِ قدرت گیری را براستبداد ِ منتظرالحکومه ی بعدی بسته و هم بر چشم انداز ِ دموکراتیک ِ بعدی بگشاییم. این هدف ِ دو منظوره نیز جز با شناخت از نیروهای حاضر و غایب در خیزش و درک و برداشت و قضاوت ِ هرکدام از هدف ِ اصلی ِ خیزش در ایران به طور ِ عام، و خیزش ِ آبان به طور ِ خاص به مثابه رشته حرکت های همبسته و همپیوسته امکان پذیر نیست. رشته حرکت هایی که استبداد ستیزی و متضاد ِ آن دموکراسی خواهی همچون حلقه ی رابط آنها را به هم پیوند می زند.

خود ِ دو سویه ی متضاد ِ مطالبه گری و سرکوب، گویای تقابل ِ دو ضد( دو گرایش و عملکرد ِ همستیز) ِ دموکراسی خواهی به مثابه ِ سویه ی فراگیر و عمومی ِ جامعه، و سرکوب گری به مثابه ِ سویه ی  استبداد ِ حکومتی است که با دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی هیچگونه همخوانی و همسویی ِ تاریخی نداشته بلکه به دلیل ِ واپسگرایی ِ ایدئولوژیک، همستیزی ِ تاریخی نیز دارد.

هرگونه برداشت و تعبیر و تفسیر ِ دلبخواهی و فرقه گرایانه غیر از بیان ِ تحلیلی ِ علمی عقلانی( ماتریالیستی- نظرورانه) ی این همستیزی ِ تاریخن آشتی ناپذیر( ایدئولوژی ِ واپسگرای حاکمییت و دموکراسی ِ پیشرفت خواه و تکامل گرای جامعه)، اگر نه ازموضع ِ استبداد ِ حکومتی، که از جایگاه ِ یک استبداد ِ  پادگانی ِ یونیفورم پوش و یونیفورم اندیش ِ دیگر، گیرم با نام و عنوان ِ دیگرخواهد بود. یعنی در حالی که شهروندان ِ ایرانی در جدال با استبداد ِ سرتا پا مسلح ِ نظامی پادگانی با هدف ِ برقراری ِ فوری ِ دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی اند، یونیفورم اندیشان تنها سر گرم ِ تبلیغ ِ ایده ها یا درواقع نقشه های فرقه گرایانه و فرقه سازانه ی آزمون پس داده ی کیش شخصییتی ِ خود و به انحراف کشاندن ِ مضمون ِ اصلی ِ جدال و هل دادن ِ جامعه به سمت ِ قدرت گیری ِ خود یعنی از آن ِ خود کردن ِ تمام ِ سهم ِ قدرت پس از به زیر کشیده شدن ِ رژیم ِ اسلامی به نیروی خیزش ِ عمومی و یکپارچه ی شهروندان است. به بیان ِ دیگر، تعبیر و تفسیر ِ دلبخواهی ِ فرقه گرایان ِ قدرت طلب از مرگ بردیکتاتور نه برقرارباد دموکراسی بلکه برقرارباد سرکردگی و حاکمیت ِ ما( یعنی خودشان) است. اینان با تمام ِ ادعاهای شان فرق ِ دیکتاتوری ِ فردی که استبداد است را با دیکتاتوری ِ طبقاتی نمی دانند، وتمام ِ تحلیل های نادرست و غیر ِ علمی و غیر ِ تاریخی ِ تاکنونی شان از جنبش ها و خیزش های شهروندان ِ ایرانی از اینجا ناشی می شود. آنها به دلیل ِ فقدان ِ دانش ِ تئوریک نمی دانند که در جامعه های پیشرفته است که دیکتاتوری ِ سرمایه و مالکییت ِ خصوصی برابزار ِ تولید توام با دموکراسی ِ تاریخی طبقاتی ِ بورژوایی برای حفظ و بقای سرکردگی ِ دولت ِ بورژوایی بر جامعه اعمال می گردد، و این دموکراسی است که امکان ِ کسب ِ آگاهی ِ طبقاتی را به طبقه ی کارگر برای ارتقای خود از طبقه ی درخود به طبقه ی برای خود و مآلن کسب ِ قدرت ِ سیاسی می دهد. در حالی که در ایران چنین مکانیسم ( سازوکار وکرد و کار) ِ دوگانه سوز ِ دیکتاتوری ِ توام با دموکراسی ِ طبقاتی وجود ندارد و هرچه هست استبداد ِ فردی ِ پدرشاهی است که  معلول ِ ایدئولوژی ِ پیشاسرمایه داری است. در آنجا، بنابر تاریخ- دوران، یک طبقه است که نماینده ی جامعه و کارگزار ِ تاریخ برای تکامل دادن و فرابرد ِ جامعه به مرحله ی عالی تر است، درحالی که در اینجا فرمانفرمای مستبد است که با نیروهای مسلح اش بر کل ِ جامعه و تاریخ حکومت می کند و در نتیجه مانع رشد و تکامل ِ جامعه می گردد. با اینهمه، در چنین شرایط ِ اختناق آمیز و سرکوبگرانه ای ایرانی ها به طور ِ مداوم و پیگیر- اگرچه با افت و خیز- برای چندین حق و حقوق ِ معوقه ی خود به اشکال ِ مختلف در حال جدال اند: کارگران که اکثرن پیمانی و درواقع روزمزدند هم برای حقوق و دستمزد ِ ناچیزی که ماه ها به تاخیر می افتد، و هم با دیگر شهروندان برای دموکراسی و آزادی های صنفی و سیاسی مبارزه می کنند. همچنان که زنان برای برابری ِ حقوق در همه ی عرصه ها با مردان، و اقلییت های دینی- مذهبی برای حق و حقوق برابر با دین ِ رسمی، اقوام و ملییت های غیر ِ فارس برای برابری و همترازی با ملت ِ فارس. مطالبات و مبارزاتی که همه در چارچوب ِ دموکراسی و آزادی های بدون ِ حد و منع و قید و شرطی قرار دارند و در واقع تحقق شان در گروی تحقق دموکراسی ِ این دوران است. این ها همه نشانگر ِ تفاوت ِ استبداد ِ نظامی پادگانی ِ حاکم بر ایران و دیکتاتوری ِ توام با دموکراسی در کشورهای پیشرفته و بیانگر این واقعییت است که چرا در جامعه های پیشرفته که دموکراسی ِ بورژوایی وجود دارد هیچ معترضی در خیابان شعار ِ مرگ بر دیکتاتور که مفهوم و مضمون ِ فردی به معنای مستبد دارد، یا شعار ِ مرگ بر دیکتاتوری که مضمون ِ طبقاتی دارد نمی دهد، و این شعارفقط مختص ِ جامعه های کم توسعه یافته و حکومت های استبدادی است. در اینجاست که مفهوم ِ ضمنی ِ مرگ بر دیکتاتور ، برقرار باد دموکراسی است. شعاری که خود ِ رژیم و دیکتاتور، مضمون و مفهوم ِ خاص و عام آن را که شامل ِ رهبر و کلییت ِ رژیم می شود به خوبی می دانند و آن را به درستی هم اهانت به رهبر و هم براندازانه تلقی می کنند.

دومین درس آموزی: ماهمه با هم هستیم.

خیزش ِ آبان ِ 98 برخلاف ِ خیزش ِ 57 که در آن وزنه ی وابسته گی ِ دینی مذهبی بر دیگر گرایش های ایدئولوژیک سیاسی چربش ِ غیر ِ قابل ِ قیاس داشت، اولن نه تنها به ایدئولوژی ِ دینی مذهبی اتکا و اعتنا نداشت بلکه تا آنجا که از شعارها بر می آید خارج از مدار و محورییت ِ دین و مذهب بود. به طوری که در هیچ تجمع ِ اعتراضی به خصوص در تهران و کرج حتا یک شعار ِ مذهبی داده نشد یا نامی از هیچ شخصییت ِ مذهبی چه معمم چه مکلا به عنوان ِ الگوی اعتراض برده نشد. چرا که معترضان به خوبی می دانند در گیر ِ مخالفت و مبارزه با استبدادی هستند که هم با پشتوانه ی دین و مذهب سرکوب می کند، و هم دین و مذهب اصل ِ مقدم بر کرد و کارها وسازوکارهای تمامییت خواهانه و انحصارطلبانه و واپسگرایانه ی آموزشی، فرهنگی و تبلیغاتی ِ آن است. ثانیین، غیر از این مورد، هیچ شعاری به نفع ِ هیچ گروه و دار و دسته ی تمامییت خواهی داده نشد- جز در یک مورد که در میان ِ شعارهای دموکراسی خواهانه و وحدت طلبانه گم شد-. یعنی در تمام ِ مدت ِ اعتراضات، اصلی ترین و عمومی ترین شعارها همان شعار مرگ بر استبداد و در مرتبه ی بعد شعار ِ ما همه با هم هستیم ( نترسیم ، نترسیم، ما همه باهم هستیم) بود.( این شعارهابرروی تمام ِ دیوارهای شهرهای بزرگ با رنگ ِ مشکی و فونت ِ بزرگ نوشته شده و هنوز هم با آنکه روی آنها رنگ پاشیده اند خوانا هستند).   ما همه با هم هستیم در واقع بیانگر ِاتحاد ِ عمل ِ عموم طبقاتی و دموکراتیسم ِ حاکم بر تمام ِ تجمع های اعتراضی و نشانگر ِ آشکار ِ پلورالیسم ِ ایدئولوژیک سیاسی ِ جامعه ی ایرانی درمقطع ِ تاریخی  ِ 57 تا کنون در مواجهه با استبداد ِ انحصارطلب و تمامییت خواه ِ رژیم ِ اسلامی بوده که یقینن هرچه زمان به پیش می رود و هرقدر چهره ی استبداد ِ حاکم و استبدادگرایان ِ قدرت طلب ِ ضد ِ پلورالیسم ِ عقیدتی سیاسی عیان تر می شود، این شعار نیز بیش تر و بیش تر بر زبان و بیان جاری خواهد شد.

سومین درس ِ آبان ِ 98:

اینترنت، همراه ِ اول ِ معترضان علیه ِ استبداد، سانسور و خفقان. برخلاف ِ تبلیغات ِ مرتجعانه ی تجدد ستیزان ِ جامانده ازتاریخ علیه صنعت و تکنولوژی ِ پیشرفته، که علاوه بر توضیح المسائل نویسان و آل احمدها و شریعتی ها شامل ِ بسیاری- و بلکه اکثر ِ- به اصطلاح نظریه پردازان ِ موسوم به چپ هم می شود، خیزش ِ آبان 98 نشان داد اینترنت به مثابه ِ پیشرفته ترین نماد ِ تکنولوژی و یکی از مهم ترین دستآوردهای تاریخی ِ انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز، می تواند به همدست و همراه و در واقع به سلاحی در دست ِ معترضان ِ استبداد و سانسور و اختناق تبدیل گردد. رژیم با آگاهی از این واقعییت، با قطع ِ اینترنت در سومین روز ِ اعتراضات  و همزمان با آن پارازیت اندازی بر آنتن های ماهواره ای هم بیچاره گی ِ توام با ناتوانی ِ خود را در مقابله ی مستقیم با معترضان و نا گزیری اش در کار برد ِ حد اکثری از زور ِ نظامی پادگانی  نشان داد ، وهم فقط با توسل به کاربرد ِ این زور ِ حد اکثری ِ فاشیستی- میلیتاریستی ِ توام با کشتار و بگیر و ببند بودکه توانست معترضان ِ دموکراسیخواه رادر وضعییت ِ بلاتکلیفی و بی خبری از همدیگر قرار دهد و وحدت ِ عمل ِ حساب شده ، هدف مند و آگاهانه ی آنان را که صرفن متکی بر آگاهی از برتری ِ کممی و کیفی ِ خود بر سرکوب گران بود از هم بپاشاند و به زور ِ تهدید و ارعاب از خیابان به خانه برگرداند.

رژیمی که به دلیل ِ ماهییت ِ واپسگرایانه اش نه می تواند و نه می خواهد خود را با جهان ِ امروز و پیشرفت های تکنیکی- مناسباتی آن سازگار نماید( فقط در عرصه ی نظامیگری آنهم با همکاری ِ تسلیحاتی و حتا امنییتی ِ کره ی شمالی، چین و روسیه فعالییت و تخصص ِ تکنیکی و مناسبات بسیار عمیق و دوستانه دارد که ناشی از ایدئولوژی ِ ماقبل ِ سرمایه داری و پدرشاهی ِ آنهاست)، تلاش می کند جهان ِ امروز و به خصوص جامعه ی زیر سلطه ی خود را به عقب برگرداند تا بدین وسیله عمر ِ خود را هرچه می تواند طولانی تر سازد. فیلتر کردن و بستن ِ اینترنت به روی ِ شهروندان و پارازیت اندازی بر روی آنتن های ماهواره ای با هدف ِ جلو گیری از ترویج ِ آگاهی و اتحاد ِ عمل ِ جامعه ی آزادی خواه، یک نمونه ی این تلاش ِ مرتجعانه و سرکوب گرانه است. جامعه ی بیزار از استبداد نیز نشان داده که با این تمهیدات و تهدیدات عرصه ی مطالبه گری را ترک نکرده و تلاش برای کسب ِ آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی را هربار مصمم تر و بیش ازپیش ادامه خواهد داد.

دشمن چە میگوید؟ واقعیت چیست؟


دشمن چە میگوید؟ واقعیت چیست؟

جمھوری اسلامی اعتراضات را متاثر از سازمان مجاھدین خلق و خانوادە پھلوی،در سطح سراسری و در مناطقی چون کردستان آن را متاثر از احزاب سیاسی کردستان اعلام کردە است.البتە لیست بلند بالای دیگری ھم چون آمریکا،اسرائیل،عربستان سعودی و ...را نیز اضافه کرده اند.  بە گفتە یکی از سرکردگان سپاە در مقابل ھمە این دولتھا، احزاب و خانوادە پھلوی البتە فقط خدا به یاری  جمهوری شرارت اسلامی آمده  و آنرا نجات داده است.  پس احتمالا این ھزاران سپاھی و بسیجی شرور، ھزاران دست و پای بسیجی در واقع یک خدای پاسداری بودە کە از آسمان بر شھرھای ایران آویزان شدە و با باتومها و اسلحە ھای خداییش شھروندان را نشانە گرفتە است و چون ھزاران چشم آسمانیش بر ھمە چیز مسلط است ھمە نشانە ھا را  خوب رصد کردە و بە شیوە خدایی کشتارگاە راە انداختە است.چنان کە مشھود است رژیم بە پریشانگویی ھای شعبدە بازانە ی مذھبی افتادە تا پدیدە ای را کە از فهمش عاجز است انکار کند.شاید گفتارھا و پروپاگاندای رژیمھای در حال سقوط را اگر در ھمین ایران کنار ھم قرار دھیم نقاط مشترکی در آن بیابیم کە بتوان نامش را گذاشت روانشانسی سقوط.

اما صرفنظر از این پریشانگویی ھای شرورانە


در ھمین چند سال گذشتە شھری در ایران نیست کە کارگران،معلمان،پرستاران،دانشجویان،مالباختگان،زنان معترض،جوانان گریزان از حکومت مذھبی و اقلیتھای ملی و عقیدتی در آن بە مسالمت آمیزترین و مدنی ترین  شکل ممکن اعتراض خود را بە فساد،ستمگری،بی حقوقی و سیاستھای شرورانە این رژیم در منطقە بیان نکردە باشند.

کە پاسخی غیر از شکنجە،زندان،سرکوب و اعترافات تلوزیونی برای سلب مشروعیت از مبارزاتشان را در بر نداشتە است.کارگران را وابستە بە احزاب مشروع چپ خارج از کشور قلمداد می کردند تا مشروعیت مبارزاتشان را زیر سوال ببرند،در حالی کە خود این احزاب خود از دل این جنبش و در مبارزات حق طلبانە و مشروع شکل گرفتە اند و از دست قتل عام و جنایتھای این رژیم است کە سالھاست در خارج کشور بە سر می برند.کاش دیوار سرکوب و ترور و شکنجە چنان مانع کشندە ای از انتقال تجربە ی رھبران و فعالین احزاب چپ ممانعت نمی کرد بە یقین  کیفیت سیاسی و طبقاتی، شتاب و کوبندگیش بیشتر می بود.اما با ھمە این احوال درست یا غلط، خودآگاە یا ناخودآگاە،سازمان یافتە یا غیر سازمانیافتە بخشی از مردم نجات از این حکومت را در ھر جریان سیاسی و حزب مسلح و غیر مسلح و در ھر بیت و خانوادە ممکن است جستجو کنند. نە در سپاە،جناحی از حکومت و یا بیت ولی شرور البتە ھمە اینھا بە اذعان خود حکومت.

اما واقعیت چیست؟


واقعیت این است کە اگر رفراندم اری یا نە بە جمھوری اسلامی برگزار شود و از ھر ایرانی در ھر شھر ایران، با ھر عقیدە ای سوال شود چە حکومتی می خواھید، جمھوری اسلامی بە اضافه بخشی از آخوندھا،رانت خواران،آقا زادە ھا و مزدورانش یعنی تقریبا پنج تا ھفت درصد رای خواھند آورد.در طول تمام دوران حاکمیت این دیکتاتوری اعدام و شکنجە ھمیشە شیوه این بودە؛سرکوب ھمە نیروھا و جریانات و انتخاب از میان خود جلادھای حاکم، در این صورت حاکمین ایران تنھا و بھترین انتخاب مردم ایران بودە و خواھند بود.

از ھمان دورانی کە در خود حاکمیت شکافھای نظری برای حفظ و تداوم این حکومت شکل متشکلتری پیدا کرد و در جنبش اصلاحات  سرمایە دارانە ی اسلامی، ابراز وجود کرد معلوم بود کە خود کھنە جلادان ھم بە تغییراتی متمایل و متفاھم شدە اند اما استفادە زیرکانە و ابزاری جامعە از اصلاح طلبی حکومتی برای ایجاد درز و شکاف بیشتر در حکومت این پروژە را بە شکست کشاند.انتخابات کە در خود جمهوری اسلامی بە" انتقامات" تبدیل شدە بود در خرداد ٨٨ اولین فرصت را برای مخالفین جمھوری اسلامی ایجاد کرد کە از ھر دو جناح گذر کردە و توازن قوا را بە سوی مسیر سرنگونی کل حاکمیت و اصل ولایت وقیح تغییر دھد.اصطلاحھایی چون خواص بی بصیرت و فتنە گر در ادبیات حکومتی بە آن بخش از حاکمین اطلاق می شد کە نا آگاھانە و ناخواستە در ایجاد شرایطی سھیم بودند کە مردم جرات ابراز وجود در قامتی سرنگونی طلبانە پیدا کنند. اصلاح طلبان کە بخشی محبوس و نادم و بخشی دیگر نادم محجوب شدە اند چون فریب خوردگانی کە از جامعە ایران فریب خوردە اند کنار گذاشتە شدە اند تا میانە ھا و اصول چیھای حکومت بە ھمان شیوەی حکیمانە خمینی از فروپاشی نظام البتە بە کمک «فقط خدا» جلوگیری کنند.

اگر جریانات ٨٨ پایانی بر فریب صندوق رای و مردم سالاری دینی بود،اعتراضات سراسری دی ماە ٩٦و آبان ٩٨ می رود کە پایانی بر نعمت شکنجە،سرکوب و جنگھای منطقە ای برای جمھوری شرارت اسلامی باشد.صندوق رای کە قرار بود بە صندق جمع آوری گلولە برای  جمھوری اعدام تبدیل شود به صندوق شکاف و سلب مشروعیتش تبدیل شد. در ضمن حضور این حکومت در بیرون برای جبران عدم مشروعیت داخلیش نیز بە عدم مقبولیت در منطقە  ختم شدە است.آنچە کە این حکومت و ھر ایرانی بە خوبی می داند این است که بعید نیست در جامعە ھشتاد میلیونی ایران طرفدار ھر دستە،حزب و گروھی کم یا بیش پیدا بشود، اما قدر مسلم آنچە کە در ھر شھر و استان و  در میان ھر گروە و قشر و طبقە مشترک است انزجار از این رژیم و آرزوی تغییر آن است.


  تا تحقق این آرزو چقدر ماندە؟


تعداد اعتراضات کارگران،زنان،معلمان، اقلیتھا،جوانان وسرکشی های ھر روزە اقشار و طیف ھای مختلف مردم ایران از نرم ھای این حکومت،اعتراضات سراسری،شعارھا و خشونت ھای متقابلی کە در پانزدە سال گذشتە در جریان بودە و در دو سال گذشتە با شتاب گستردەتری اوج گرفتە نشان می دھد کە ارادە ی آھنین و پر شمار در جامعە ی ایران بر گذر از این حکومت است.اینترنت،رسانە ھا،احزابی کە دفاتر علنی در خارج کشور دارند در کنار تودە ھای جان بە لب رسیدە ی ایران ھر کدام در حجم کم و زیاد نقش ایفا می کند کە ھر قدم بە قدم بعدی منجر شود،اما بە یقین  گشت ارشاد،رسانە ی حکومتی،حزب و جناح و شخصیت مصنوعی حکومتی،و نھایتا خدای کشتار و جنایت، بسیجی و سپاھی نمی توانند مردم را بە آشتی با حکومت و قبول دوبارە آن وا دارند؛ھر چند کە ممکن است در رویدادی ناخواستە با کشتار بر آتش آن خونی بپاشند کە از بنزین سریعتر شعلە ورش کند،یا برعکس از شتاب آن برای یک دورە کوتاەبکاھد.

بخشی از ذات و شیرینی زندگی بر غیر قابل پیش بینی بودن ھمەروند پیش رو  با جزئیات و زمان دقیق استوار ات،اما بە لحاظ اجتماعی تمام تلاش ھای جوامع در تاریخ متکی بە اطمینان از امکان واقعی تمام ناممکن ھایی استوار بودە، کە  نھایتا ممکن شدە است.قدر مسلم انقلاب جاری ایران بە ھمە دلایلی کە ذکر شد در شرف وقوع است و جامعە ایران روزھای تلخ، دراماتیک و البتە پر ھیجانی را پیش رو دارد.آنچە کە تلخش میکند جان باختن انسان ھایی خواھد بود کە بە امید روزی کە در آن زندگی کنند،نە اینکە فقط زندە باشند،ناکام می مانند.آنچە کە دراماتیکش می کند وحشت غول بی شاخ و دم اما مسلح جمھوری وحشت از سقوط است کە فراز و فرود و عقب نشینی و پیشروی ھای این انقلاب را متاثر می کند.مضافا آنچە کە پر ھیجانش می کند حس و شور نزدیک شدن بە پایان این دشمن شرور و درماندگیش است، در برابر دیدگان ملتی کە سالھا از دستش درماندە بو دە اند.

سلام قادری

امان از« دازاین» انسان ها!

امان از« دازاین» انسان ها

طنزگفته ای پیرامون مدال قهرمانی که ترامپ به سگ مصدوم داد

دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا از «کونان»؛ سگی که در پی مشارکت در عملیات قتل «ابوبکر البغدادی» سرکرده گروه تروریستی داعش زخمی شده است در کاخ سفید پذیرایی کرد و به آن مدال و لوح تقدیر داد.

رئیس‌جمهورایالات متحده آمریکا در این مراسم گفت: «به کونان» بابت مشارکت در عملیات مذکور لوح تقدیر و مدال دادم. کونان مشهور‌ترین سگ جهان است و می‌داند که در آن عملیات چه گذشت. زخم‌های این سگ قهرمان خوب شده و ماموریت خود را ادامه می‌دهد. بالآخره پس از بهره برداری های توئیتی، سگ مصدومی که گویا در تعقیب ابوبکرالبغدادی توسط ارتش آمریکا حضورداشته و واردتونل شده بود و از ترکش های عملیات هم مصون نمانده و مصدوم گشته بود، اینک پس ازمداوا، موفق به دیداربا فرمانده اصلی خود که دستورحمله را صادره کرده بود نائل آمد! البته در واقعیت امر این فرمانده کل قوا بود که به شکل مشهود بدلایل قابل فهم مشتاق عکس گرفتن با او بود و بهمین دلیل مدت ها باید تحت آموزش ویژه (بخوانید انواع مقررات انضباطی و رفتاری ) قرار می گرفت تا به این دیدارنائل گردد.

با این همه در این دیدارچندنکته طنزآلود برغم تقدیم لوح تقدیر و قهرمان نامیدن او قابل توجه است : الفـ- فاصله ترامپ با سگ. قاعدتا با آن همه شیفتگی انتظار می رفت که ترامپ سگ را در آغوش خود می فشرد و حتی به عنوان دست خوش سگ مصدوم را بازنشسته می کرد و از طبقه بندی محرمانه بیرون می کشید و اجازه می داد که این سگ قهرمان بقیه عمر را با اسم و هویت واقعی خود، «دازاین خود»، سپری کند و اندکی هم مزه آزادی، آزادی از سلطه ارباب و مقررات خشن نظامی را بچشد!. ب- بی انصاف ها حتی قلاده سگ را بازنکردند! قاعدتا در این مدتی که او تحت آموزش های سخت بود باید باو یاد می دادند که چنددقیقه ای بدون افسارخواهد بود و در این فاصله باید مراقب رفتارخود باشد! ج- بدتر از آن در این مراسم ترامپ بجای آن که روبه سگ قهرمان سخن بگوید و نگاه «مهربانش» را به چشمان او بدوزد و احساساتش را در مقابل او بروزدهد، لااقل برای جبران دلگیری سگ به مناسبت آن چه در توئیت قبلی اش گفته بود: البغدادی مثل یک «سگ»کشته شد!. اما دیده می شود که او کاملا به سوی دیگری یعنی دوربین ها و مخاطبین و... چشم دوخته است. گوئی (زبانمان لال) که مدال را به جای سگ و به نام سگ دارد به سینه خودنصب می کند! امان از «دازاین» انسان ها!

درهمین رابطه می توانید نگاه کنید به:

نسبت «دازاین» انسان و «دازاین» حیوانات در دوپرده

http://taghiroozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_8.html

 

هفته خونین در ایران که بوسیله دولت ارتجاعی - فاشیستِ سرمایه آفریده شد!

هفته خونین در ایران که بوسیله دولت ارتجاعی - فاشیستِ سرمایه آفریده شد!

 که بیش از ۳۶۶ نفر کشته، ۷۰۰۰ هزار نفر اسیر و بیش از ۲۰۰۰ نفر زخمی داشت.*۱

آری، زیبایان را کشتند، ابلهان ابلهانه*۲ به توصیفش مشغول!

اما، فقط، انقلاب سرخ کارگران جواب آنست! باید نظام حاکم، طبقه سرمایه دار و دولت دیکتاتورش را انقلاب مسلحانه کمونیستی طبقه کارگر نشانه بگیرد و نه چیز دیگری را! طبقه کارگر باید سازمان یابد، متحزب، متحد شده و مسلح گردد! جز به خویش بعنوان یک طبقه به طبقه، نیروی دیگری باور نداشته باشد! حزب نوین*۳ را موجودیت دهد که هیج دولت، حزب، سازمان، تشکل جهانی و ملی موجود متعلق به او نیست، زیرا که ضد نظام موجود، برای واژگون نمودن جامعه سرمایه داری از طریق زور و قهر سازمان یافته پرولتارها و برای دولت طبقه کارگر – دیکتاتوری پرولتارهای مسلح نیستند!

طبقه میتواند، این ترانه سرود جان لنون را رو به همه زحمتکشان بخواند :  به هیچ چیز باور نداشته باشید، به خدا باور نداشته باشید که تو آفریدی! به مذهب و ملت باور نداشته باشید، به حاکم  و پیشوا باور نداشته باشید، فقط به من باور داشته باشید! من طبقه کارگر، من پرومته قهرمان روشنی آور، من نجات دهنده شما و خود هستم!

https://www.youtube.com/watch?v=WNLUn3dDrhk

 

نگاهی گذرا به بیانیۀ کانون نویسندگان ایران و یک نوشته از محمد قراگوزلو! و... در رابطه با اعتراضات اخیر و برخورد جنایت کارانه دولت سرمایه داری ایران به اعتراض کنندگان!

وجود دولت از آنجا در جامعۀ سرمایه داری ضرورت پیدا کرد که دستمزد طبقه کارگر را در آن حد و حدودی نگاه دارد که طبقه سرمایه دار بدان تمایل دارد. اقتباس از کاپیتال، جلد اول، کارل مارکس، ۱۸۶۴.

کانون نویسندگان ایران: به سرکوب مردم معترض پایان دهید!

کانون نویسندگان ... می نویسد : « کانون نویسندگان ایران مقابله‌ی خشونت‌بار با آزادی بیان مردم را محکوم می‌کند و خواهان رهایی همه‌ی بازداشت‌شدگان اعتراض‌های اخیر است و هشدار می‌دهد: « حاکمان به جای تحقیر، تهدید و سرکوب معترضانی که جز فریاد سلاحی ندارند، به حق آزادی بیان آنها تمکین کنند، نیروهای امنیتی و انتظامی را با آلات و ادوات سرکوبگریشان از خیابان‌ها جمع کنند و به مردم فرصت اعتراض و بیان خواسته‌هایشان را بدهند.»

یک هفته اعتراض کارد به مغز استخوان رسیدگان،  تجاوز و شکنجه شدگان، پا برهنه شدگان، گرسنگان، کارگران و زحمتکشان استثمارشده  و سرکوب گری نیروهای دولتی و خون و آنش در ایران که باعث بیش از ۳۶۶ کشته، ۷۰۰۰ باز داشتی و بیش از ۲۰۰۰ زخمی گشت، پایان یافت. گروه ها،احزاب سیاسی و غیره در باره آن، هرکدام به قدر توان و وسع  طبقاتی خودشان بیانیه دادند و به توجیه و تفسیر و توصیف آن پرداختند  و از آنجمله، عالی جنابان جمع شده در کانون نویسندگان ایران، این وجدانان آگاه؟ جامعه  اطلاعیه ای  داده اند و ضمن تشریح فقر و گرانی و دادن پاسخ به فریاد های از درد نداری و اما از دولت دیکتاتور و جانی و جنایت کار، دولت خفه کننده زنان با حجاب شان، کشتن و مثله کردن نویسندگان متعرض مثل سعید سلطانپور، سعید سیرجانی، محمد مختاری و محمد جعفز پوینده، دولتی رهبر و بنیاد گذار درهمان سال ۱۳۵۸ فریاد کشید و مسئولان و قصابان "با دشنه  ای در دست" با امام اول شیعیان که در یک روز ۷۰۰ اسیر جنگی را به دستور پیغمبر اسلام  سر بریده بود و سر ها را در چاه آب انداخته بود، تشبیه نمود و به آنها امر که همان کار را با مخالفین نمایند و... خواستار تمکین دولت " به حق آزادی بیان  آنها تمکین کنند، ..."، شده اند تا نقش خود را  به باور من، در توهم آفرینی خود آگاه و یا ناخودآگاه که جامعه طبقاتی برایشان تعیین و معین کرده است به نقش دولت در جوامع طبقاتی و خاصه در جامعه  ادغام شده در سرمایه داری جهانی ایران  بازی کرده باشند، جامعه ای  که در ۱۰۰ ساله اخیر ، روزی نبوده که دولت دست از سرکوب و بگیر و ببند و کشتار برداشته باشد که وظیفه ای نیز، جز این نداشته است و به وظیفه گردن نهاده عمل نمایند!

همه می دانیم که نقش دولت و تمامی دستگاههای وابسته بدان، فقط در سرکوب مستقیم و در استخدام؛ آموزش  مجهز کردن  نیروهای باتوم بدست و تفنگ بردوش  خلاصه نشده و نیست، بلکه با استفاده از امکانات مادی و معنوی که از دسترنج کارگران و زحمتکشان  در اختیار گرفته است، دستگاه های دیگری  مانند دستگاه مذهب، مدیا  و ایدئولوژی های دیگر مانند ناسیونالیسم، عدالت پروری "عدل علی"، سرکوب ذهنی و مغزی کارگران و زحمتکشان را نیز، بر عهده دارد و سعی میکند که خود را یک دستگاه صالح و به نفع همه طبقات و اقشار جا بزند و به خود  تقدس ببخشد " هگل – دولت پیاده شدن  ایده آل آسمانی - خدائی بر روی زمین است. " و برای همین است که نیاز به قوانین و دستگاه های دروغ پراکن و توهم آفرین دارد.

این تا آنجاست که کارل مارکس در کتاب هجدهم برومر- لوئی ناپلئون – ارکان جامعه طبقاتی را این چنین بر می شمارد : - مالکیت خصوصی، خانواده، مذهب، نظم و آرامش – که البته بلافاصله مدیا و نقش اش  را، بر آنها می افزاید.

باید به این آقایان و خانم های نویسنده و... گفت که اگر دولت میخواست « به حق آزادی بیان آنها تمکین کنند، نیروهای امنیتی و انتظامی را با آلات و ادوات سرکوبگریشان از خیابان‌ها جمع کنند و به مردم فرصت اعتراض و بیان خواسته‌هایشان را بدهند.» که دولت طبقاتی  - دستگاه سرکوب طبقه حاکمه بر علیه طبقه محکوم نبود که بساط استثمار مفتخوران سرمایه دار، این انگل های زالو صفت از نخست اصولا و اساسا بنیاد گذاشته نمیشد و یا سال ها قبل برچیده شده بود که این همه زندان، زندانبان، جلاد، مسجد، کلیسا، کنیسه و... لازم نبود! مؤسسه و سازمان جهانی و کشوری، خدا و مذهب بعنوان تریاک توده های رنج و زحمت نبود و...

براستی، چرا نمیتوان در زمان تشدید مبارزه طبقاتی از دولت سرمایه داری جز تشدید  سرکوب و کشتار مخالفین و بویژه کارگران و زحمتکشان انتظار دیگری داشت؟ زیرا که دولت سرمایه داری یعنی دستگاه سرکوب طبقه سرمایه دار بر علیه طبقه کارگر و متحدین آن میباشد و این سرکوب را دولت  تا آنجا و اندازه ای ادامه میدهد  که یا  کارگران فرمان سرمایه را تمکین نمایند و یا اینکه، کارگران و زحمتکشان دولت را درهم شکنند. این مبارزه از طرف طبقه کارگر و سرکوب از جانب دولت  تا درهم شکستن دولت سرمایه داران از جانب کارگران که جز با به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی میسر نیست و یا بر گردن کشیدن طوق استثمار و سکوت و تمکین نمودن کارگران به فرامین طبقه سرمایه دار که دولت طبقاتی در جامعه جاری و ساری مینماید و مرگ ناگزیرآنها، ادامه می یابد!

 این را تاریخ  خونین جوامع طبقاتی و بویژه مبارزه طبقاتی این ۳ قرن طبقه کارگر جهانی و طبقه کارگر در ایران در ۱۰۰ سال اخیر، بر علیه طبقه سرمایه دار، آشکارا و بعینه نشان داده است.

تنها کافی است که حتی بمثابۀ یک کارگر و زحمتکش عادی ، نه کارگر آگاه، انقلابی و کمونیست، اما اپورتونیست نشده  و به کاسه لیس طبقه سرمایه دار تبدیل نشده، به نوشته های عمومی – تاریخی در باره کمون پاریسِ سال ۱۸۷۱ نگاه کنید! تا نقش دولت را بفهمید!

به باور من، این را،  فقط اپورتونیست ها، سازشکاران و صلح طبقاتی موعظه کن های سوسیال دمکرات و خرده بورژواهای لباس کمونیست به تن کرده و مزدوران نفوذی سرمایه داران در صفوف کارگران، میتوانند انکار نمایند! 

برای این است که لنین در مقاله ی برنامه نظامی انقلاب پرولتری بعد از نقد این خائنین می نویسد :  « طبقه ستمکشى که براى آموختن طرز استعمال اسلحه و بدست آوردن آن نکوشد فقط شايسته آن است که با وى همانند برده رفتار کنند. زيرا اگر ما به پاسيفيستهاى بورژوا و يا اپورتونيست مبدل نشده باشيم نميتوانيم اين نکته را فراموش نماييم که در جامعه طبقاتى زندگى ميکنيم و جز مبارزه طبقاتى راه خروج ديگرى از آن وجود ندارد و نميتواند داشته باشد. در هر جامعه طبقاتى، اعم از اينکه بنايش بر بردگى يا سرواژ باشد و يا، مانند امروز، بر کار مزدى، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است. نه تنها ارتش دائمى فعلى بلکه ميليس فعلى هم - حتى در دمکراسى‌ترين جمهوريهاى بورژوازى مثل سوئيس - تسليح بورژوازى بر ضد پرولتاريا است. اين حقيقت آنقدر ساده و روشن است که تصور نميرود به مکث در روى آن نيازى باشد. همينقدر کافى است يادآور شويم که چگونه در کشورهاى سرمايه‌دارى از ارتش بر ضد اعتصاب کنندگان استفاده ميشود.». لنین برنامه نظامی انقلاب پرولتری سال ۱۹۱۶.

به باور من،

واقعا هم و بویژه در جامعه ای همچون ایران امروز، تا لحظه ای که اعتراض کنندگان – کارگران و زحمتکشان  " جز فریاد سلاحی" نداشته باشند، یعنی خود را سازمان جنگی نداده و به سلاح آتشین مسلح نکرده باشند، کمیته های سرخ مسلح  و حزب مسلحانه کمونیست را موجودیت نداده باشند،  بر نیروهای سرکوب گر دولتی نتاخته باشند،  همانطور که بارها در تاریخ مبارزه طبقاتی و همین چند سال دیده ایم، همچنان سرکوب شده، کشته گردیده و زخمی و زندانی میشوند! هیچ انتظار دیگری هم نباید داشته داشته باشند، نمیتوانند داشته باشند، زیرا که جامعه طبقاتی است و دولت دستگاه سرکوب و دیکتاتوری طبقه حاکم – سرمایه داراست! یا باید به همه چیز، به استثمار وحشیانه، تحقیر و گرسنگی و خواری، مورد  علاقه سرمایه داران و دولتیان آنها، تمکین کنند، یا سرکوب میگردند و تن بیجانشان را بر روی اسفالت خیابانها می کشند.  

خیرخواهان، عدالت پروران، برابری طلبان، آزادیخواهان برای همه  و خیر اندیشان به حال دولت هم همچنان می توانند، یاوه تمکین دولت به خواستهای کارگران بسُرایند!  و به دولت نصحیت نمایند که «  به حق آزادی بیان آنها تمکین کنند، نیروهای امنیتی و انتظامی را با آلات و ادوات سرکوبگریشان از خیابان‌ها جمع کنند و به مردم فرصت اعتراض و بیان خواسته‌هایشان را بدهند.»  و دولت یک خنده تمسخرآمیز زده و کار جنایت آمیز خود را که خوب  بلد است و بارها آن را تجربه کرده است، ادامه داده و در آینده نیز ادامه میدهد!  مگر اینکه سمبه پر زور باشد، یعنی کارگران سازمان یافته باشند، اعتصابات اقتصادی سیاسی راه انداخته و بویژه مسلح شده و به جنگ طبقاتی برخاسته باشند.

کارگران در یونان در چند سال قبل، ۳۵ اعتصاب عمومی ۲۴ ساعته و ۴۸ ساعته سازمان دادند، ولی به این دلائل اساسی که  چون حزب انقلابی نداشتند و مسلح نبودند،  برنامه ای برای انقلاب کردن نداشتند، نتوانستند، کاری از پیش ببرند. اینجاست که باید به خاطر سپرد که هرگز سلاح نقد را نباید جانشین نقد سلاح  نمود. سازمان و سلاح در دست کارگران میتواند پیروزی را به ارمغان آورد!

 

این عزیز دردانه های جامعه، این  نویسنده و شاعر و نمایش نامه نویسان  و اقتصاددانان و جامعه شناسان و چه چه ها! یعنی نقش دولت را در جوامع طبقاتی نمی دانند و از آن بی اطلاعند؟ اینها که بسیاری شان  به چند زبان خارجی نیز، مهارت دارند و از مترجمان  به نام و مشهورآثار مارکس و انگلس و گرامشی و لنین و... هستند، آیا اثر دورانساز کارل مارکس و دوست اش انگلس به نام مانی فست حزب کمونیست را نخوانده اند؟ یا منافع نویسندگی شان!! ایجاب می کند و کرده است، آن به فراموشی سپرده شود؟ 

آقایان و خانم های دانا و با احساس را تشویق به خواندن دو باره و یا چندین باره  این اثر می کنم که در آن، از جمله در فصل ۲ آن، چنین نوشته میشود : « تاریخ جامعه هائی که تا کنون وجود داشته ( البته غیر از کمون اولیه که تا آن زمان هنوز کشف نشده بود - من - حمید) تاریخ مبارزه  طبقاتی است» ، «دولت  مدرن کمیته ایست برای اداره امور طبقه بورژوا ...» و « در اوضاع و احوال زندگی پرولتاریا، دیگر شرایط جامعه کهن نابوده شده است. پرولتاریا مایملکی ندارد؛ مناسبات وی با زن و فرزند با مناسبات خانواده های بورژوازی هیچگونه وجه مشترکی ندارد؛ کار نوین صنعتی و شیوه نوین اسارت در زیر یوغ سرمایه، که خواه در انگلستان و فرانسه و خواه در آمریکا و آلمان یک نواخت است،(خواه در ترکیه و ایران، خواه در شیلی و آفریقای جنوبی و... – من)  هر گونه جنبه ملی را از پرولتاریا گرفته است. قانون، اخلاق، مذهب، برای وی چیز دیگری نیست جز تعصب بورژوازی که در پس آنها منافع بورژوازی پنهان شده است. » ، در پایان این فصل آنها چنین جمع بندی می کنند : « قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از زور متشکل  یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر. هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را از طریق اعمال جبر ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات کهن تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی*** و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین می برد.

بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید می آید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. » تأکید از من است.

البته لنین هم، بعنوان  یکی از شاگردان ساعی و انقلابی ، این آموزگاران پرولتاریای جهانی ، چگونگی موجودیت یافتن و کارکرد دولت طبقاتی را، چنین ارزیابی و توصیف می کند :  « ﻓﺼﻞ ۱-  ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ "دولت"، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است.» به بیان دیگر: در نظام سرمایه داری، ما با دولت به معنی حقیقی آن یعنی با ماشین سرکوب یک طبقه به دست طبقۀ دیگر و آنهم سرکوب اکثریت به دست اقلیت روبرو هستیم، روشن است که برای توفیق در امری چون سرکوب منظم اکثریت استثمار شونده به دست اقلیت استثمارگر حد اعلای بیدادگری و درنده خویی و دریاهایی از خون لازم است و از میان همین دریاها است که جامعۀ بشری نیز در نظام بردگی، نظام سرواژ و نظام مزدوری ( سرمایه داری- م) راه خود را طی می کند.

 و اما بعد، هنگام گذار از سرمایه داری به کمونیسم، دستگاه خاص یا ماشین خاص برای سرکوب یعنی "دولت" هنوز لازم است، ولی این یک دولت گذرا است، دولت به معنی حقیقی نیست، زیرا سرکوب اقلیت استثمارگر به دست اکثریت بردگان مزد بگیر دیروزی، کاری است نسبتآ چنان آسان و ساده و طبیعی که به بهای خونهای خیلی کمتر از سرکوب قیام بردگان، دهقانان صرف (رعایای مملوک- م) و کارگران مزدبگیر تمام شده و برای جامعۀ بشری خیلی ارزانتر تمام خواهد شد. این سرکوبی با اشاعۀ دموکراسی برای چنان اکثریت عظیمی از جمعیت همراه است که نیاز به داشتن ماشین خاص برای سرکوب، به تدریج از بین می رود. استثمارگران بدون داشتن ماشین بسیار پیچیده و بغرنج طبعاُ نمی توانند مردم را سرکوب کنند، ولی مردم با "ماشین" بسیار ساده و حتی تقریبا بدون این "ماشین"، بدون دستگاه خاص، تنها با عمل ساده تشکل توده های مسلح (در این جا پیش دویده میتوانیم بگوئیم نظیر شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان) می توانند استثمارگران را سرکوب کنند. سرانجام کمونیسم است که دولت را به کلی غیر لازم می سازد، زیرا در آن هنگام دیگر کسی نیست که سرکوبش لازم باشد. یعنی به مفهوم یک طبقه، به مفهوم مبارزۀ دائمی و سیستماتیک با بخش معینی از اهالی "هیچکس نیست" ما خیالباف نیستیم و امکان و ناگزیری تندروی های تازه ی افراد و نیز ضرورت سرکوبی این این قبیل تندروی ها را به هیچوجه نفی نمی کنیم. ولی اولا، این کار نیازی به ماشین خاص و دستگاه خاص سرکوب ندارد، زیرا خود مردم مسلح این کار را با همان سادگی و سهولتی انجام می دهند که هر جماعتی از افراد متمدن در همین جامعۀ کنونی نزاع کنندگان را از هم جدا می سازند یا رفتار خشونت آمیز نسبت به زن را روا نمی دارند. ثانیا، ما میدانیم که علت اساسی اجتماعی تندروی ها در زمینۀ تخطی از قواعد زندگی جمعی استثمار توده ها و احتیاج و فقر آنان است. با از میان رفتن این علت عمده، تندروی ها نیز ناگزیر رو به "زوال" خواهند رفت. ما نمیدانیم که این امر با چه سرعت و با چه تدریجی صورت خواهد گرفت، ولی می دانیم که تندروی ها زوال خواهند پذیرفت و با زوال آنها دولت نیز زوال خواهدیافت.

 

« بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.

 

اما و این امای برزگی است و براستی،

این آقایان و خانم های نویسنده گرامی،  از چه کسانی انتظار دارند که به "سرکوب مردم متعرض " پایان دهند؟ چرا، باید پایان دهند؟ از دولتی که  اساسا برای سرکوب هر گونه حرکت طبقه ی کارگر و زحمتکش و فرزندان روشنفکر و متعرض آنها موجودیت یافته است، آیا میتوان انتظاری غیر از سرکوب حرکاتی داشت که اوضاع اجتماعی موجود را در خطر می اندازند؟ نکند این امر بر کانون نویسندگان مستولی شده است و  کانون نویسندگان ایران در این اندیشه واهی است که در اتاق فرماندهی نشسته است و یا دولتمداران چیزی نمی دانند و منتظرند که آقایان و خانم های نویسنده شان به آنها علم سیاستمداری و دولتمداری  یاد داده و یا  به آنها  فرمان ایست دهند.

 آیا تا کنون دولت سرمایه داری ای در جهان سراغ دارند که هنگامی که احساس کند که سرمایه در خطر است،  که مالکیت خصوصی مورد حمله قرار گرفته باشد، سود طبقه سرمایه دار در خطر است که موجودیت خودش در خطر است که مالکیت خصوصی و کار مزدوری در خطر افتاده است، در سرکوب و تار و مارکردن اعتراض کنندگان از خود و بخود کوچکترین تردید و دو دلی نشان داده  و یا راه داده باشد؟

آیا نمی بینند و ندیده اند که در همین فرانسه  زادگاه  دموکراسی نوین، حقوق بشر، شعار برابری آزادی برادری، در همین یک سال  در مقابل اعتراض و تظاهرات نه چنین گسترده بخشی از طبقه کارگر فرانسه – جنبش پیراهن زردها- چه برخوردهای خشنی انجام گرفته است؟ آیا تانک های ارتشی و۳۰ هزار نیروی ویژه و رنجر  ارتش فرانسه را در خیابانهای پاریس ودیگر شهرها ندیده اند؟ که حتی به پیر زن ۷۰ساله نیز رحم نکرده  و او را زیر پوتین های خویش له کردند!

آیا  آقایان و خانم ها، از دولت سیاه پوستان آفریقای جنوبی دموکراتیک تر و ملی تر و مردمی تر دولتی را میشناسند؟ همین دولت آفریقای جنوبی در سال ۲۰۱۲ با کارگران اعتصابی معدن طلای سفید ماریکانا که فقط برای افزایش دستمزد( من روزی ۱۴ ساعت، در ۱۰۰۰ متری زیر زمین کار میکنم ، طلا تولید میکنم،  با خطرات مرگ آفرین روبرو هستم و اما پول خرجی برای فرستادن دخترم به مدرسه را ندارم- کارگری در مصاحبه با روزنامه نگاران) چه رفتاری داشت؟ مگر غیر از این بود که از زمین و هوا، مانند دولت اصلاحات محمد خاتمی در ایران، در مورد کارگران اعتصابی در خاتون آباد – شهر بابک - کرمان، به فرمان سرمایه داران نشسته در دفتر لندن  شرکت صاحب معدن، خانم هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه دولت دمکرات  اوباما و مشاوره و فرمان سرمایه دار سیاه پوست و پفیوزی - سیریل راماپوسا - که هم اکنون رئیس جمهور آفریقای جنوبی است، کارگران را به رگبار بستند، ۳۴ نفر را در یک آن قتل عام کردند، ۱۷۶ نفر را زخمی و ۲۷۶ نفر را دستگیر و به زندانهائی که بوسیله دولت نژاد پرست سرمایه داران سفید پوست ساخته شده بودند،  تحویل دادند برای ادب شدن؟!

آیا واقعا  نویسندگاه،  شاعران و مترجمان جمع شده در کانون، نمی دانند و یا نخوانده اند که دولت  در جامعه سرمایه داری اساسا، دستگاه سرکوب طبقه سرمایه دار برعلیه طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان است و هر گاه احساس شود که سرمایه و مالکیت خصوصی  درخطراست، باید نیروی سرکوب گر را گسیل نماید و سرکوب کند.

 

 این شرط بقاء هر گونه دولت سرمایه داری در طول این ۳۰۰ یا ۲۰۰ساله در سراسر جهان بوده و تا وقتی که سیستم سرمایه داری امپریالیستی بر جهان حاکم باشد، چنین خواهد بود و هست!

یک لحظه سرکوب کمون پاریس را به یاد آورید! سرکوب حرکت کارگران درآمریکای خیلی دموکرات و آزاد! در اول ماه مه ۱۸۸۶ را به یاد آورید! فقط ۵۰ هزار کمونارد را یا در خیابانهای پاریس به قتل رساندند و یا ۸ روز از صبحگاهان، یعنی، طلوع اشعه های خورشید  تا غروب آفتاب دسته دسته، کمونارد های اسیر و زخمی از زن و مرد و حتی کودک را پای دیوار قبرستان پرلاشز می گذاشتند و به قتل می رساندند و حدود ۵۰ هزار را اسیر و روانه جزائر مستعمرات خطرناک  دولت فرانسه، با حیوانات وحشی و مارهای سمی  نمودند که اکثریت آنها یا از گرسنگی مردند، از گرما خفه شدند، خوراک حیوانات درنده شدند و یا با نیش ماران سمی مردند.

حالا شما، از دولت دیکتاتور و ارتجاعی ای همچون جمهوری اسلامی سرمایه داری  که حتی به کودک ۱۲ ساله،  در سقز و در سال ۱۳۵۸ رحم نکرد، یک جنگ ۸ ساله را رهبرش " نعمت خداوند "نامید که منجر به کشته و زخمی شدن میلیونها انسان گردید، دهها هزار زندانی سیاسی که  حکم گرفته و برخی آزاد شده بودند را، به دستور همان رهبر - خمینی و در دادگاههای۳ دقیقه ای به سرپرستی جلادانی همچون سرپرست کنونی  قوه قضائیه اش – سید ایراهیم رئیسی قصاب و رئیس جمهوری همچون حسن روحانی که در این ۴۰سال در مقام های بالای  اطلاعاتی - امنیتی بوده است و رهبری که در دهه ۱۳۶۰ رئیس جمهور بوده است و سر به فرمانان سرمایه جهانی، چنین انتظاری را دارید.

شما را به خواندن این فاکت از برشت آلمانی تبار، نویسنده ی کمونیست و ضد فاشیست هیتلری که جمهوری اسلامی ایران شباهت زیادی با فاشیسم هیتلری دارد، فرا میخوانم تا شاید بخود آئید و دست ار توهم پراکنی بردارید و در کنار کارگران و زحمتکشان در ایران قرار گیرید و برای سازمان یافتن و مسلح شدنشان یاریگر باشید که نجات دهنده ی جامعه  از نابودی تحمیلی طبقه سرمایه دارهستند.

برشت :  « آنکس که حقیقت را نمی داند بیشعور است، ولی آنکس که حقیقت را می داند و آنرا دروغ می پندارد، تبهکار است! »

ﻣﺎدامﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮاﻧﮕﻴﺮﻧﺪ درﭘﺲ هر ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهاﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هموارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهند ﺑﻮد. و .ای. لنین، سه منبع و سه جزء مارکسیسم. تأکید از من است.

 

فقط در صورتی دولت سرمایه داری از سرکوب طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان دست بر میدارد و یا بدرستی گفته باشم، عاجز میشود که طبقه کارگر سازمان یافته و خود آگاه شده و مسلحانه برخاسته باشد.

آری،  در چنین زمانی است که دولت دیکتاتوری سرمایه داران نه تنها موفق به سرکوب نمی شود، بلکه خودش بوسیله کارگران و زحمتکشان که به جنگ طبقاتی برخاسته اند، با به پیروزی رساندن چنین جنگی – انقلاب قهری کمونیستی، میتواند درهم شکسته شده و جای خود را به دولت کارگران و زحمتکشان مسلح – دیکتاتوری مسلح  پرولتاریا  بعنوان آخرین دولت جامعه طبقاتی، دولتی که جامعه  طبقاتی سرمایه داری را به جامعه بی طبقه کمونیستی تبدیل می کند و خود زوال می یابد و نه درهم شکسته شود، زیرا دیگر ضرورت خود را ازدست  داده و به خواب ابدی رفته و یا  به دیار فانی روانه میگردد، دهد.

 دیکتاتوری پرولتاریا آن دولتی است که میتواند به جامعه طبقاتی، به استثمار انسان از انسان و به عمر خودش، بعنوان دستگاه زور سازمان یافته طبقه حاکمه بر علیه طبقه محکوم  پایان دهد، زیرا دیگر طبقاتی برای سرکوب شدن موجود نیستند و جامعه جهانی  را بنا نهد که به قول کارل مارکس و انگلس در فاکت بالا :

« بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید می آید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. » .

البته این فقط کانون نویسندگان ایران نیست که چنین در باره نقش دولت طبقاتی دچار توهم است و توهمات خویش را در میان کارگران و زحمتکشان می پراکند، بلکه بسیاری موجودند، از آن جمله، میتوان به جناب  عالی قدر آقای دکترمحمد قراگوزلو اشاره نمود که  به یک باره ۱۳۸۸ سوسیالیست کارگری شده و تا سال ۱۳۸۷ با ، پدر زن پسر خامنه ای  یا احمدی نژاد، یعنی،  حداد عادل  " رفیق گرمابه " بود و در سعدی نامه از عشق الهی و قرآن مجید و انقلاب نور – انقلاب اسلامی تمجید میکرد، اراجیف می بافت و می نوشت.  او هم ، با دغلبازی مخصوص خویش به اجرای نقش دلقکی و توهم پراکنی  در باره دولت طبقاتی و با کلمات دیگری مشغول است. او در آخرین نوشته اش به نام شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند-محمد قراگوزلو که درسایت باصطلاح  چپ اخبار روز – سایت خائنین اکثریت سازمان فدائیان درج شده است، مقاله طولانی دارد که واقعا خسته کننده است، ولی باید خواند،  او در پاراگراف آخرمقصود خود را  که بیمار هم هست و در بیمارستان مثل اینکه بستری است، چنین بیان میکند : «وقتی دولتی و نظامی برای بهبودی حال مردم اعم از رفاه و معیشت و افزایش دستمزد بالای خط فقط ۷ میلیونی و…. دست به هیچ حرکت ملموس و موثری نمی زند و فقط شعار می دهد و تنها دغدغه اش واگذاری اموال دولتی و باز کردن هر چه بیشتر زنجیرهای بازار و خصوصی سازی و انجماد دستمزد و مشابه است دقیقا روی انبار باروت فقر و بیکاری و حاشیه نشینی نشسته و بدون افزایش سه برابری بهای بنزین نیز باید منتظر انفجار این انبار باروت باشد. ماجرای بنزین ظاهرا تمام شد و عوارض تورمی اش سه چهار ماه دیگر چنان بیرون خواهد زد که....»،

مارکس در کتاب فقر فلسفه در مقابل گفته های پرودن، مبنی بر اینکه، برای مقابله با بحران، سرمایه داران دستمزد طبقه کارگر را افزایش دهند، با تمسخر مخصوص چنین چیزی می نویسد : اولاغ اگر سرمایه داری چنین می کرد که دیگر سرمایه داری نبود – نقل از ذهن.

آقای دانشمند، دکتر اقتصاد، جناب آقای محمد قراگوزلوی طرفدار انقلاب نور، اگر دولت در ایران  کارهایی که شما پیشنهاد میکنید، انجام می داد که دیگر دولت سرمایه داری نبود! دیگر دستگاه سرکوب، دستگاه ظلم و ستم طبقاتی نبود که دیگر زندان و شکنجه گر و قصاب انسان لازم نداشت! اصولا و اساسا طبقه سرمایه دار جهانی و داخلی، یک روزه بساط چنین دولتی را بر می چیدند.

اندرز گویان اندرز دهند، ولی دولت مجبور از اجرای نقش سرکوب گر خود است، دولت با نصایح از عملکرد اساسی خویش،  یعنی، سرکوب هرگونه حرکت اعتراضی در جامعه  که سرمایه را تهدید نماید، باعث بی نظمی در نظم مورد علاقه سرمایه داران زالو صفت گردد، دست نمیکشد و قادر نیست بکشد، دولت سرکوب گر طبقه ی سرمایه دار ارتجاعی را باید ساقط کرد، باید درهم شکست،باید داغان کرد، باید نابود نمود. کارگران متحزب، متمرکز، متحد و مسلح توان این کار را دارند. آنها باید به خود باور آورند و خویش را سازمان داده و مسلح کنند!

البته، یک سازمان بورژوازی ایران در خارج از کشوربه نام شورای گذار از ... هم، با کلماتی شبیه بیانیه ی کانون نویسندگان ایران به سازمان بین دولتین که اسم رسمی اش سازمان ملل متحد است، نامه ای نوشته است که در پایان چنین می نویسد : « بطورخاص، ما از شما می‌خواهیم که خواستار عاجل تماس های بین المللی شده و از ایران بخواهید که فوراً به استفاده از نیروی مرگبار بر علیه مردم خود و ارتکاب به سایر جنایات بین المللی و نقض حقوق بشر را پایان دهد. با احترام ما از شما میخواهیم که پیش از مراجعه به دادستان دادگاه کیفری بین المللی برای تحقیقات در مورد جنایات ادعا شده علیه بشریت یک مصوبه فوری به شورای امنیت سازمان ملل ارائه شود.» ،

اینها هم آگاهانه سعی کرده اند که دولت را از عامل سرکوب طبقاتی به دولت مردم در ایران « مردم خود »، تبدیل نمایند. این کاریست که از رهبر جنایت کار جمهوری اسلامی ایران  در رأس تا کانون نویسندگان و دکتر محمد قراگوزلوها و شورای گذار و غیره در مخرج ، هر کدام با ادبیات و زبان  مخصوص خویش، انجام می دهند.

کارگران در ایران اما، برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی که ضرورت آن، برای نجات نسل انسان و بطور کلی کره ارض از زیر و رو شدن بوسیله طبقه سرمایه دار امپریالیست، فوری شده است، نیازمند سازمان یافتن، متحزب، متحد و مسلح شدن هستند! شعارهای اساسی این نبرد طبقاتی کارگران میتوانند: مرگ بر سرمایه، مرگ بر جمهوری اسلامی –( دولت دیکتاتور سرمایه در ایران -)، زنده باد انقلاب مداوم،  زنده باد کمونیسم! باشند.

 

حمید قربانی ۲۸ نوامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی

 

منابع  نوشته ها :

1-                  کانون نویسندگان ایران: به سرکوب مردم معترض پایان دهید!

 

https://www.akhbar-rooz.com/%da%a9%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%d9%86%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%b1%da%a9%d9%88%d8%a8-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d9%85%d8%b9-2/

  • شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند-محمد قراگوزلو

https://www.akhbar-rooz.com/%d8%b4%da%a9%d9%88%d9%87%d9%90-%d8%ae%db%8c%d8%b2%d8%b4%d9%90-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%d9%90-%d8%a8%db%8c-%d9%84%d8%a8%d8%ae%d9%86%d8%af%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d9%82%d8%b1%d8%a7%da%af%d9%88%d8%b2/

3- نامه ی شورای مدیریت گذار به دبیر کل سازمان ملل در مورد سرکوب اعتراضات مردم ایران

https://www.akhbar-rooz.com/%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%db%8c-%d8%b4%d9%88%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa-%da%af%d8%b0%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%a8%db%8c%d8%b1-%da%a9%d9%84-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85/

 

زیرنویس ها -ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*۱- البته، این آماریست که اولا از سوی سازمان ها و جریانات موجود مانند سازمان عفو بین الملل، حقوق بشر و غیره اعلام شده ااست که متعلق به طبقه سرمایه دار امپریالیست جهانی هستند و و به طریق اولی دشمن کارگران و زحمتکشان می باشند و نه دوست کارگران و زحمتکشان جهان و در ایران نیز! دوما، هنوز تازه کمکم اینترنت دو باره وصل شده است و سوما خیلی از خانواده ها از ترس و وحشت قادر نیستند که اعلام نمایند که عزیزانشان بوسیله جانیان دولت سرمایه داری  و ارتجاعی ایران به قتل رسیده اند! چهارماُ اصولا و اساسا آمارها نمیتوانند واقعی باشند، مخصوصا در ایران تحت حاکمیت فاشیست های اسلامی سرمایه!

-  عدوی تو نیستم من انکارِ توام – احمد شاملو

نمی‌توانم زیبا نباشم
عشوه‌یی نباشم در تجلی جاودانه
چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهاری نابه‌خویش آذین می‌کند
در جهان پیرامنم
هرگز
خون
عریانی‌ جان نیست
و کبک را
هراسناکی سرب
از خرام
باز
نمی‌دارد

چنان زیبایم من
که الله‌اکبر
وصفی‌ست ناگزیر
که از من می‌کنی
زهری بی‌پادزهرم در معرض تو
جهان اگر زیباست
مجیز حضور مرا می‌گوید

ابلهامردا
عدوی تو نیستم من
انکار توام

احمد شاملو

  • اگر کارگران آلمان بدون گذر کامل از یک پروسۀ رشد طولانی انقلابی قادر به گرفتن قدرت سیاسی و اجرای کامل منافع طبقاتی خودشان نیستند، ...ولی، آنها باید با درک روشنی از منافع طبقاتی خود، با اتخاذ هر چه سریعتر موضع مستقل حزبی خود، و با بستن راه عبارات سالوسانه خرده بورژوازی دمکرات، مبنی بر عدم نیاز به تشکیلات مستقل حزبی پرولتاریا، بخش عطیمی از پیروزی نهائی شان را خود به سرانجام برسانند. ندای جنگ آنها باید این باشد: "انقلاب مداوم". ( لندن، مارس 1850 مارکس- انگلس کلیات آثار مارکس- انگلس به انگلیسی، جلد 10، صفحات 277-287-
  • کارل مارکس - _ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
    (تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، اسناد انترناسیونال اول. تأکید از من.

 

 

November 27, 2019

آنچه باید آموخت! درباره خشم و عصیان توده های مردم در عراق در ٩ پرده

پرده اول؛ عراق و بحران خاورمیانه

عراق بیش از دو دهه است در  آتش و بمب و جنگ گرفتار شده، که خود نیز در متن پرتحول دنیای پس از جنگ سرد و تلاش آمریکا برای تعریف موقعیت و نقش خود بعنوان یک ابر قدرت  در دنیا به مردم تحمیل شد. قربانیان نمایش ابر قدرتی آمریکا بیشمارند، آنها در عراق هزاران انسان شریفی بودند که جنگی ناخواسته زندگی و کرامت انسایشان را به نابودی کشاند!. جنگی خونبار در شرایطی به مردم عراق تحمیل شد  که هنوز از  مشقات و محرومیتهای ناشی از یک جنگ هشت ساله (ایران و عراق)  رها نشده بودند.

 

پرده دم؛ سرنگونی صدام 

با سرنگونی یکی از جنایتکارترین دیکتاتور دنیا صدام حسین، آنچه بر مردم عراق تحمیل شد، شیرازه جامعه عراق  از هم پاشیده شد!. تروریسم جریانات اسلامی از یک سو و ماشین نظامی آمریكا از سوی دیگر، امنیت و آسایش را از مردم سلب و وضعیت تیره و تاری بر جامعه حاكم شد!. باندهای تروریست اسلامی و نیروهای اشغالگر نظامی عملا زندگی مردم عراق را به گروگان گرفتند!.  قانون اساسی و نظام  مذهبی ــ قومی مبتنی بر بند و بست آمریکا و متحدینش با جریانات اسلامی و قوم پرست تحت نام "دمکراسی"  به مردم تحمیل شد!. در طی این پروسه بیش از سه دهه  ناامنی، فقر و فلاكت و فقدان امكانات اولیه اجتماعی مردم را عاصی كرده است!.

 

پره سوم؛  داعش در عراق

داعش بر متن رقابت بین جمهوری اسلامی- رژیم اسد- دولت مالکی- حزب الله از یکسو و ترکیه- عربستان سعودی- قطر- نیروهای سلفی از سوی دیگر شکل گرفت و بجلو رانده شد. داعش با حملات خونین و سربریدن انسانها و قتل عام مردم،  اسیر کردن زنان جوان و کنیز کردن و فروش آنها به عنوان غنایم جنگی،  سال ٢٠١٤ را برای مردم عراق سالی خونین و پرمخاطره رقم زد.  تصرف و استقرار خلافت اسلامی توسط  داعش در موصل دامنه تروریسم اسلامی و تحمیل شرایط خونبار و سهمگین را بر مردم عراق سنگین تر و پُر هزینه کرد. 

 

پرده چهارم؛ شکاف طبقاتی و چپاول  درآمدها و تولید نفت

اگر در عراق از دو دهه گذشته بر مردم زندگی خونبار و فلاکتباری تحمیل شده، شکاف طبقاتی عمیقی بر میلیونها نفر از  کارگران  و کارکنان تحمیل شده. بر تعداد تهیدستان و بیکاران افزوده شده، شانس موقعیت شغلی برای جوانان کم و کمتر شده،  در عوض حاکمان خودگمارده سیستم قومی ـ مذهبی از بالاترین درجه از رفاه و درآمدهای میلیاردی برخوردارهستند. تولید نفت بر اساس آمار اداره اطلاعات انرژی آمریکا  و دپارتمان امور اقتصادی و اجتماعی ملل متحد در سال ٢٠١٩، در عراق با تولید روزانه بیش از  ٤٤٥١٥١٦ بشکه در روز در رتبه چهارم تولید نفت قرار دارد (ایران با تولید ٣٩٩٠٩٥٦ در رتبه پنچم است). در آمدهای میلیاردی کلان که در چنگ مشتی از دزدهای حرفه ای و سیستم "دمکراسی" قومی ـ مذهبی چپاول میشود. 

 

پرده پنچم؛ ٢٠٠٣ 

با فروپاشی الیگارشی طایفه ای ــ فاشیسم بعث و صدام حسین در سال ٢٠٠٣  عراق تبدیل به مملکت مانور سلاحهای کشنده و انتحاری شد. هزاران نفر در انفجار های خیابانی و جنگ قدرت فرقه های قومی و مذهبی کشته شدند. جمهوری اسلامی  که در انزوای بین المللی و منطقه ای قرار داشت، با میداندار شدن نیروهای سناریوی سیاه جان گرفت، بمیدان آمد و بعنوان عنصر اصلی سناریوی سیاه پا به مداخله های نظامی ــ اقتصادی در عراق و سوریه گذاشت. و عملا میدان برای تروریسم اسلامی آماده و باز شد. در مناطق مختلف شمال و جنوب عراق  در بغداد در کنار نیروهای حاکم، برای تحکیم و قدر قدرتی نظام و سیستم قومی ــ مذهبی  قرار گرفت، دولت و سیستم را حمایت و میلیونها دلار برای خفظ این نظام سرتاپا  تروریستی و ظالمانه هزینه داد. با ایجاد و سازماندهی حشد شعبی متشکل از فرماندهان عراقی عضو سپاه قدس و از حزب اللهی ها عملا شاخه های نظامی و حیطه نظامی خودش را تحکیم کرد.  با میدانداری در عراق، در کردستان عراق در همکاری فعال  با اتحادیه میهنی ده ها نفر از مخالفین سیاسی ایرانی که درعراق و کردستان عراق زندگی میکردند را ترور و عملن بعنوان بازوی  سیاسی ـ نظامی و حمایت کننده اتحادیه میهنی کردستان و احزاب حاکم در اقلیم کردستان موقعیتش را  تحکیم و در تکثیر انواع و اقسام نیروهای اسلامی و ارتجاع مذهبی با هزینه  میلیونها دلاری حضور پیدا کرده است. مردم عراق نتایج حضور این نیروی سیاه و حافظ ارتجاع و پیام آور تروریسم را خطری جدی برای خود و کرامت انسانیشان میدانند. به این دلیل در اعتراضات 25 اکتبر گذشته خشم چند ساله آنها از اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی فواران و خواهان پاکسازی  و بیرون راندن جمهوری اسلامی شده اند.  عکسهای خمینی ــ خامنه ای و قاسم سلیمانی را لگدمال کردند. 

 

پرده ششم؛  شکست در مضحکه "انتخابات" ٢٠١٨

فاصله سیاسی توده مردم از سیستم قومی ـ مذهبی در ٢٠١٨ در عمیقترین شرایط قرار گرفت.  "انتخابات" ٢٠١٨، چهارمین انتخابات پس از سقوط رژیم بعث؛ دومین انتخابات پس از خروج آمریکا از عراق (٢٠١١) و اولین انتخابات پس از داعش بود. تعداد واجدان شرایط رأی دادن ٢٤ میلیون (و ٣٥٢ هزار و ٢٥٣) نفر بود. در این مضحکه انتخاباتی  فقط ٩ میلیون شرکت کردند. استارت  اعتراضات توده ای مردم در عراق با شرکت نکردن  آنها و شکست این مضحکه، زده شد. 

 

پرده هفتم؛ میدان تحریر؛ 

میدان تحریر به محل حاکمیت انقلابی مردم (دولت انقلابی) تبدیل شده؛ از بازار مناقصه،  مالیات و تابلوی نرخ اجناس و جلب مشتری، نماز جمعه و ... خبری نیست. 25 اکتبر میدان تحریر به مرکز سازماندهی هزاران مبارز انقلابی تبدیل شده است. جنب و جوش انقلابی مردم، زنان، و مردان جوان با کاریکاتورهایشان و نقاشی های نقدگرایانه و بنرهای مضمونی در محکومیت نظام حاکم، با سرودهای انقلابی و پُرشور این میدان و اطراف میدان را احاطه کرده است. برج عظیم (رستوران ترک) که صدها نفر از انقلابیون با پلاکاردهایشان در آن مستقر شده اند، تمام قد از میدان تحریر حفاظت میکند و به دنیای بیرون از خودش از "میدیای اجتماعی" پیام استواری، شور انقلابی، اعتراض و مبارزه و دست رد زدن به دمکراسی موزائیکی قومی و مذهبی را میفرستد. میدان تحریر شعار محور و عمل محور است. شعار محور "نه" بزرگ به کل سیستم و نظام است، عمل محور میخواهد کاخ سبز محل اسکان جانوران مفتخور سیستم و دولت را تصرف کند. میدان تحریر قلب اعتراضات مردم در بیش از ٧ استان و ده ها شهر از جمله بصره، نصر، کربلا و نجف است.  میدان تحریر پیام آور قهر، قیام و عصیان میلیونها نفر از تهیدستان و ناراضیان به حاکمیت جمهوری اسلامی است. چشمها به این میدان دوخته شده، در این میدان همه چیز برای ادامه مبارزه مجانی است. در میدان تحریر ده ها چادر مستقر شده که محلی برای استراحت و بازیابی قدرت و توان جسمی است. مبارزین انقلابی در چادرها استراحت میکنند، و از آنچه در محل از قبیل نوشیدنی و مواد خوراکی و امکانات پزشکی و دارویی است بشکل مجانی استفاده میکنند و بشکل جمعی در تمیز و پاکیزه نگهداشتن میدان تحریر کار میکنند. از وجود سردار و سرباز خبری نیست. هزاران نفر ساکن میدان تحریر با روحیه انقلابی، صمیمانه و رزمجویانه شهروندان یکسان و متساوی الحقوق در این رزم و مبارزه انقلابی هستند. آرایشگاه رایگان است. برقراری امنیت و مواظبت از ساکنین میدان مجانی است، از حضور شرکت مسلح روسی و امریکایی و سپاه قدس و حزب الله لبنان خبری نیست. این جوانان و مردم مبارز هستند که با جان و دل امنیت  میدان تحریر را حفظ کرده اند. 

 

پرده هشتم؛ اعتراض ادامه دارد!

در ٣ نوامبر در بغداد مردم معترض در اتومبیل‌هایشان را در تقاطع‌های کلیدی پارک کردند و خیابان‎های اصلی آن را بستند. مردم معترض در اقداماتی تعرضی  خیابان‌ها و جاده‌های بغداد و چند شهر دیگر عراق را مسدود کرده‌اند. اعتراض‌های مشابهی هم در شهر کوت در جنوب شرقی بغداد انجام شده  است. دانش‌آموزان و دانشجویان همچنان در اعتصاب هستند و در جنوب عراق بسیاری از دفاتر دولتی و مدارس در شهرهای بزرگ و کوچک تعطیلند. معلمان به اعتصاب عمومی پیوسته اند. دانش آموزان در شهرها  و در همبستگی با مبارزین  دست به تظاهرات میزنند. در ٢٤نوامبر اعتراضات در بغداد، در شهر ناصریه و در جنوب عراق اعتراضات وارد فاز جدید خیابانی شده است که متاسفانه دو نفر کشته شده اند. تظاهرات از صبح ٢٥نوامبر در کربلا و بندر ام‌قصر نزدیک بصره ادامه دارد.  درگیری شدید خیابانی با نیروهای نظامی ادامه دارد متاسفانه چهار نفر جان باختنه اند.

 

پرده نهم؛ داستان سر و دم اژدها(حمهوری اسلامی)!

یک روز بعد از خشم و عصیان توده ای  علیه گرانی و فقر در ایران یکی از شرکت کنندگان در میدان تحریر در همبستگی با اعتراضات در ایران گفت؛ «در ایران در ٢٨ استان و بیش از ١٠٠ شهر سر اژدها کوبیده شد و در عراق  دم اژدها (جمهوری اسلامی) کوبیده میشود». 

ایران و عراق در تب عصیان و قیام برای زیرو رو کردن سیستم و نظم سرمایه حاکم قرار دارد. میلیونها نفر از کارگران، زنان و جوانان حاضر نیستند شرایط فلاکتبار  کنونی را بپذیرند. اعتراض به فساد، دزدی و سرکوب هر روز وارد فاز جدید میشود، سازماندهی توده ای مردم، سازماندهی شوراهای اعتراضی و مبارزاتی مردم و شوراهای همبستگی محلات و شهرها در شرایط کنونی محوریترین فعالیتهایی است که باید در دستور کار مردم و جامعه و فعالین اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد. 

 

٥ آذر ١٣٩٨

٢٦ نوامبر ٢٠١٩  

 

ایسکرا ۱۰۱۶

 

آن روزهای مفت خوری!

آن روزهای مفت خوری!


 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


وزیر خارجه آمریکا برای ساکنان وال استریت و کاخ سفید ارزوی ایرانی مرفه کرد ، حدود 5000 نفر دستگیری اعتراضات اخیر و حدود 300 کشته و خلاصه یک کاخ سفید با کارنامه ایی سرشار از" هیچی" برای مردم ایران ...

نکته ایی جهت یادآوری بگویم دولت آمریکا و غرب فعلا روی همین سیستم فاشیسم دینی حاکم حساب زیادی کرده اند تا استحاله شود ... حتی اگر فرض بگیریم این سناریو محقق میشود ولی قطعا همینطوری نمیشود .

یعنی وقتی حکومت در قبال اعمال خودش سرسوزنی پاسخگو نباشد و کسی نباشد بازخواست کند ... با خیال راحت میکشد و میداند تبعات ندارد ، ولی وقتی یک بار عملا خفتش گرفته شود و به خاطر سرکوب عریان مجازات شود دفعه بعد میداند که سرکوب کند مجازات میشود و سرکوب نکند باید برود .این قانون ساده را کاخ سفید هم میداند فقط انگار دوست دارد همینطوری باشد .

ازهمان زمان که با پروژه برجام حکومت اسلامی در ایران را نجات دادند کاملا واضح بود که غرب همین فاشیسم مذهبی را نگه میداد به امید اینکه بالاخره استحاله شود ، اگر روزی و در صبحگاهی این اتفاق بدون هیچ قدمی عملی و فشار جدی از طرف غرب ... همینطوری افتاد ، یا پدیده معجزه خارج از انفعالات مادی حقیقت دارد و یا شما حتما مرحوم شده ایی ...


بعد از شکست معترضین ( کشتار ) توسط حکومت اسلامی فرمانده سپاه پاسداران گفت : باور کنید جنگی که این روزها در خیابان های ما آغاز شد یک سناریوی جهانی بود...


جناب سپاه پاسداران شما تا هر وقت هستید درگیر یک جنگ جهانی با همه مولفه های خارج از نظام هستید . در داخل ایران با سرکوب عریان کنترل میکنی ولی تعامل با دنیای خارج از ایران قوانینش تفاوت دارد . پرواضح است که غرب وضعییت مردم ایران اساسا به تخمش هم نیست . اگر واقعا ظرفییت تعامل و تعادل با دنیای پیرامون خودتان را دارید پس دست بجنبون حیوان ... فعلا حمایت دولتها را دارید ولی زیاد روی این حمایتهای دولتها حساب نکنید قذافی و صدام هم شاید خیلی حساب کرده بودند ولی دنیای سیاست در مقام سود و زیان فهمش پیچیده نیست .


روز شنبه در حمایت از اعتراضات مردم ایران تجمعی اعتراضی در شهر ژنو برگزار شد ... طرفداران سطلنت هم آمده بودند و با عکس بچه شاه انگار سر سفره ایی آماده رسیده باشند به جای آرزو کردن برای پایان دیکتاتوری شعار میدادند جاوید شاه...

برای شخص من به عنوان ناظری بیرونی موضوع خیلی کودکانه بود ، از شعارها و حرکات عاشقان سلطنت تعجب نکردم و فقط خندیدم .  حتی وقتی گزارشی از این اعتراض توسط تلویزیون فارسی آمریکا نمایش VOA داده شد ، تلویزیون  فارسی آمریکا بدون شک هدفش خبررسانی نیست . تنها نکته ایی که با قاطعیت میشود گفت این است که همزمانی این تحرکات در شهرهای مختلف اروپا ... یعنی نمیتواند خود جوش باشد ، یک مبتکر و طراحی دارند . حالا هدفشان از این حرکات غیر سیاسی چیست ؟ راستش من هم نمیدانم ولی میشود حدس زد که دنبال گرفتن ابتکار عمل سیاسی هستند ... در خارج از ایران البته نه عملی هست و نه ابتکاری ... کنگره و گردهمایی و نشست و برخواست به صرف چایی و بیسکویت ربطی به ابتکارعمل ندارد . هر چه عمل و ابتکار هست داخل ایران در کف خیابان است  .


تلویزیون فارسی آمریکا خوب میداند که جریان سلطنت ظرفیتی در سپهر سیاست رئال قرن 21 ندارد ، آنها خیلی خوب میدانند که بعد از عبور از فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران تمام مولفه های مربوط به جغرافیای ایران باید بتوانند با هم و کنار هم کار کنند ، ولی تلویزیون فارسی آمریکا با چنین رویکردی وارد نمیشود ، یعنی به کسی کردیت سیاسی میخواهد بدهد که هیچ استعدادی برای ورود به شراکت و کار جدی ندارد وهنوز با خاطرات کودتای 28 مرداد وساواک  و مفت خوری میخواهد بیاید ، برای سیاست جدی شعارها و پیله قرن پیش را بشکنید وکمی نوآوری کنید ... هیچ کرمی در پیله خودش تبدیل به پروانه نمیشود .


ولیعهد خودخوانده و اطرافیانشان تشخیص نمیدهد که در زمین سیاست قرن 21 بعد از فروپاشی شوروی سابق فصل تاج و تخت پادشاهی تمام است ، همانطور که در افغانستان بعد از طالبان نظام سلطنتی احیاء نشد ... در مقام سیاسی جریان سلطنتی که فقط با چماق و کودتا حکومت میکرد ، ابتدا باید خودش را تعیین تکلیف کند و پوزسیون سیاسی بگیرد ، تلویزیون آمریکا وقتی بازتاب میدهد هدفش چیست ؟ آن هم هنگامی که همزمان غرب ، دستش پشت سیستم فاشیسم مذهبی ولایت اسلامی قرار دارد تا سقط نشود ... اسکولت کردن عزیزم !


‏سخنگوی وزارت خارجه حکومت اسلامی ایران پیشاپیش نسبت به تحریم قریب الوقوع دولتمردان نظام در شبکه های اجتماعی اعتراض کرده و گفته :این بر خلاف حقوق بین المللی جریان ازاد اطلاعات است و سانسور محکوم است...


خیلی صریح حساب مردم را از خودشان جدا معرفی میکنند و اوج طنز تلخ اینجاست که غرب هم در تمامیتش این جدا سازی را به رسمیت میشناسد و البته در حرف مفت بی عمل مستمر میگوید کنار مردم است ولی در عمل فقط مراقب نظام است تا یهویی سقط نشود . فشار از طریق مردم یا عنصر اجتماعی را میخواهد در کنترل و دست خودش داشته باشد تا به عنوان اهرمی در مراودات دیپلماتیک و مذاکرات از آن استفاده کند و اگرقرار باشد مردم باشند و غرب نتواند به عنوان اهرم فشار از آن استفاده کند آنوقت صحنه همین میشود که میبینید . 300 کشته و حصر اینترنتی مردم در 2 هفته ... و بی عملی مفرط بقیه جهان .

 

 


27.11.2019
اسماعیل هوشیار
 

در مقابل دسیسه چینی های مقامات حکومت اسلامی برای اعدام دستگیر شدگان سکوت نکنیم!

bahram.rehmani@gmail.com

 

حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی ایران، نه تنها آماری از جان باختگان و دستگیر شدگان اعتراضات اخیر نمی دهند، بلکه همه سران و مقامات سیاسی و نظامی، همواره دستگیر شدگان را وابسته به «خارجیان، مجاهدین خلق و سلطنت طلبان و اشرار» معرفی می کنند و این که آن ها به اموال عمومی آسیب رسانده اند در حقیقت دارند برای اعدام دسته جمعی دستگیر شدگان دسیسه چینی می کنند. این ها، حتی بی شرمانه و وقیحانه اعلام می کنند که کشته شدگان توسط خود معترضین و از فاصله نزدیک تیر و چاقو خورده اند.

حکومت اسلامی ایران، از اعلام دقیق آمار تلفات اعتراضات آبان ‌‌ماه که پس از اعلام افزایش ۳۰۰ درصدی نرخ بنزین به راه افتاد خودداری می ‌‌کند. بر اساس آمار اولیه تعداد کشته‌‌ های نیروی انتظامی و بسیج و سپاه دست ‌کم ۷ نفر است و در مقابل ژه تا امروز سه شنبه ٢٦ نوامبر، اسامی ٣٥١ نفر در شبکه های اجتماعی منتشر شده است.

حسین نقوی حسینی سخن گوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ایران، امروز سه‌ شنبه پنجم آذر -٢٦ نوامبر، گفت که تاکنون ٧٠٠٠ تن از معترضان دستگیر شده‌اند.

از دیگر خبرهایی که در ارتباط با کشته شدگان تظاهرات اخیر، به دفعات در شبکه ‌های اجتماعی منتشر شده است، می‌ توان به تحویل جنازه کشته‌ ها در ازای پرداخت پول اشاره کرد. کاربران به مبالغ متفاوتی اشاره کرده ‌اند که در شهرهای مختلف ایران در ازای تحویل جنازه، خانواده مجبور به پرداخت آن بوده است؛ از ۴۰ تا ۸۰ میلیون تومان. در بسیاری از این نوشته ‌ها آمده است که ماموران جسد را به شرط عدم عزاداری و اطلاع رسانی به خانواده تحویل می ‌دهند.

اکنون وزارت ارشاد نیز وارد میدان شده و رونامه نگاران را تهدید می کند که درباره وقایع اخیر، چیزی ننویسند. در «توصیه نامه» وزارت ارشاد خطاب به رسانه‌ ها، از جمله آمده است: «از نحوه اعتراضات که باعث ایجاد اجماع و الگوبرداری می ‌شود خودداری شود. خبرهای مربوط به اعتراضات سر خط خبرها نباشد... فراگیری تجمعات تداعی نشود... به جای انتشار خبرهای فوری و متعدد، خبرها صرفا در یک گزارش کار شوند و پایان تجمع‌ ها حتما در هر خبر اعلام شود...»

اصغر جهانگیر، رییس سازمان زندان ‌های ایران، در جلسه شورای‌عالی قوه قضاییه گزارش داده که سه استان کشور در جریان اعتراضات اخیر، هیچ گونه ورودی به زندان‌ ها نداشته ‌اند. او نام این استان ‌ها را قید نکرده است.

خبرگزاری مهر از قول جهانگیر، نوشته که تعداد قابل توجهی از دستگیر شدگان آزاد شده‌ اند: «با پیگیری دادستان تهران و بازپرس‌ ها که تا ساعت ۲ نیمه شب گذشته مشغول کار بودند، آمار این افراد افزایش می ‌یابد.» اما فرماندهان پلیس فارس، لرستان و همدان از بازداشت مجموعا ۳۴ معترض دیگر در شیراز، همدان و خرم آباد خبر داده ‌اند.

سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، از قول نماینده وزارت اطلاعات، گفته است: «اغلب دستگیر شده‌ ها بیکار یا دارای مشاغل کم درآمد هستند.»

سردار پاسدار حسین نجات، معاون فرهنگی اجتماعی سپاه پاسداران و از مسئولان ارشد امنیتی «بیت رهبری»، در سخنانی که امروز سه شنبه پنجم آذر ماه، در جمع بسیجی های شهرستان اراک ایراد کرد، گفت که اگر علی خامنه ای از تصمیم سران سه قوه مبنی بر افزایش بهای بنزین حمایت نمی کرد کار به انقلاب یا خیابان و بالاخره سقوط سران و ارکان نظام اسلامی می کشید.

 

آمنه شهبازی ۳۴ ساله، یکی دیگر از جان باختگان اعتراضات اخیر در شهر کرج است. وی یک شنبه ۲۶ آبان ماه ١٣٩٨، در مارلیک کرج هدف شلیک مستقیم گلوله قرار گرفته است. او برای گرفتن دارو از خانه بیرون رفته بود که متوجه شلوغی‌ ها می‌ شود. در نزدیکی او، یک نفر تیر می خورد. او دولا شده بوده تا شال‌‌ اش را به پای فرد تیر خورده ببند که از پشت سر به گردن خودش شلیک می ‌شود.»

 

 

آمنه خانه ‌دار و مادر یک دختر چهار ساله است. همسرش پیک موتوری است. به گفته این فرد مطلع، جنازه آمنه را تحویل نمی ‌دادند: «آشنایی در پزشکی قانونی پیدا شد و بعد گفتند جنازه را می ‌فرستند به بهشت ‌زهرا. اما وقت مراجعه به بهشت ‌زهرا، پذیرش آن جا گفته بود که جنازه به ما تحویل داده نشده است. اصرار و التماس‌ ها باعث شد بگویند به قسمت سردخانه بروند. در سردخانه هم می ‌گفتند نمی توانیم جنازه را تحویل بدهیم. به ما گفته ‌اند جنازه‌ ها را برگردانید پزشکی قانونی، خودشان خاک سپاری می ‌کنند و بعد به شما خبر می‌ دهند.»

در پزشکی قانونی هم پیش از تحویل جنازه برای خانواده‌ ها کلاس توجیهی برگزار می ‌شود: «گفتند مراسم نباید اشخاص خاص شرکت کنند. اجازه ندارید با جایی مصاحبه کنید.»

سرانجام سه شنبه گذشته خانواده آمنه با وساطت آشناهایی در پزشکی قانونی و بهشت ‌زهرا جنازه عزیزشان را تحویل می ‌گیرند: «با این حال موقع تحویل جنازه پرسیده بودند. چه قدر می ‌توانید پرداخت کنید؟ اما وقتی گفته بودند همسرش با موتور کار می ‌کند، پولی نگرفتند.»

 

نیکتا اسفندانی، با اصابت گلوله ای به سرش در اعتراضات اخیر کشته شد. در شبکه های اجتماعی نوشته شده است، به خانواده اش گفتند چون نوجوان است بی گناه است و لازم نیست پولی برای تحویل گرفتن جسد تحویل دهید. جسد با مراسم خانوادگی دفن شد.

 

 

یکی از روزنامه ‌نگاران داخل ایران، در بحبوحه‌ اعتراض های اخیر نوشت: «پسر خاله عزیزم، فرزاد تزمی ‌پور در بهبهان به ضرب گلوله نیروهای امنیتی به پیشانی ‌اش کشته شده است. صورتش طوری متلاشی شده که مادرش او را نشناخت.» توییت او پس از چند ساعت «حذف» شد. چند روز بعد، توییت دیگری از تحویل پیکر و خاک سپاری خبر داد.

 

ساسان عیدی وندی، ۱۷ ساله، محصل، از جان باختگان حوادث اخیر به ضرب گلوله نیروهای امنیتی در یزدانشهر اصفهان. آزادسازی جنازه با پرداخت!

 

فرزانه آئینی، خبرنگار پارلمانی در توئیتر خود به نقل از قاسم میرزایی نیکو، نماینده دماوند در مجلس شورای اسلامی گفته که كدر اعتراضات گرانی بنزين بيش از ٥٠٠ نقطه در كشور در گير و ناآرام بودند و تعداد كشته شدگان نيز بيش از ١٣٠ نفرند، از تعداد بازداشتی ها آماری نداريم.»

فرماندار شهرستان بهارستان استان تهران، مجتبی خانجانی، در مصاحبه با ایلنا گفته است که او آمار کشته شدگان و بازداشت شدگان ناآرامی های اخیر دست کم در شهرستان بهارستان را می داند، اما، اجازه ندارد بگوید. فرماندار بهارستان افزوده است: «آمار کشته شدگان از جمله مواردی است که جنبه امنیتی دارد و (اعلام یا عدم اعلام آن) به دستگاه های قضایی و امنیتی برمی گردد و باید از آن ها پرسیده شود. اما تاجایی که قانون گذار پیش بینی کرده ما هم جزئیات را می دانیم، مگر می شود ندانیم.»

اخبار و گزارشات زیادی منتشر شده که گفته می شود مسئولان دولتی برای تحویل دادن جنازه ها به خانواده هایشان مبلغی پول طلب می کنند.

در همین حال از روز چهارشنبه موج بازداشت فعالان سیاسی و دانشجویی در استان‌ های ایران آغاز شده و بر اساس گزارش‌ ها ۵۰ دانشجوی دانشگاه تهران بازداشت شده‌ اند.

جمع ‌بندی رادیو فردا از اظهار نظرهای پراکنده مقامات رسمی و نیز گزارش‌های نهادهای حقوق بشری حاکی است که در اعتراض‌ های اخیر ایران دست کم ۴۸۰۰ نفر در ۱۸ استان ایران بازداشت شد‌ه ‌اند.

 

گفته می شود در خراسان رضوی ۴۰۰ نفر؛ خوزستان ۴۵۰ نفر؛ کردستان ۳۰۰ نفر؛ کرمانشاه ۷۰۰ نفر؛ آذربایجان غربی ۱۰۰ نفر؛ اصفهان ۲۰۰ نفر؛ تهران ۸۰۰ نفر؛ البرز ۴۰۰ نفر؛ شیراز ۳۰۰ نفر؛ آذربایجان شرقی ۳۰ نفر؛  مازندران ۱۰۰ نفر؛ کهگیلویه و بویر احمد ۲۵۰ نفر؛ کرمان ۱۰۰ نفر؛ لرستان ۳۰۰ نفر؛  یزد ۴۳ نفر؛ زنجان ۳۰ نفر؛ خراسان جنوبی ۲۹ نفر؛ بوشهر ۱۰۰ نفر.طردئدر این میان نورالله طاهری، فرماندار شهرستان شهریار، تنها از بازداشت حدود ۸۰ نفر در این شهرستان خبر داده است.

محمدحسین قاسم ‌پور، دادستان عمومی و انقلاب رباط‌ کریم، هم از بازداشت ۳۴ نفر خبر داده است. غلامرضا صادقی، دادستان بهارستان، نیز روز ۲۷ آبان از بازداشت ۳۵ نفر در اعتراضات خبر داد و پنج نفر از آنان را «لیدر» این اعتراضات خواند.

علیرضا تقیان، مسئول حوزه قضایی رودهن، نیز از بازداشت حدود ۳۰ نفر در این شهرستان خبر داده است. مسعود مرسلپور، فرماندار شهرستان اسلامشهر، نیز از بازداشت ۲۵ نفر تنها تا روز ۲۶ آبان خبر داده بود.

 

سازمان عفو بین ‌الملل نیز اخیرا در بیانیه خود درباره اعتراضات به گرانی قیمت بنزین گفته در جریان اعتراضات، «حکومت ایران عامدانه و مرگبار از سلاح گرم استفاده کرده و به طور نامتناسبی به زور متوسل شد.»

در بسیاری از ویدیوهای منتشر شده از اعتراضات، ماموران پلیس مستقیم به جمعیت تیراندازی می‌ کنند. هم چنین در تصاویر، شماری از کشته‌ شدگان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته ‌اند.

صدها بانک و ساختمان دولتی در این اعتراضات به آتش کشیده شده یا تخریب شدند. رسانه ‌های داخلی در ایران به نقل از دولت گزارش داده ‌اند این آسیب‌ ها دست کم در سه روز اول ۲۳۳۳ میلیارد تومان خسارت زده است. البته روشن نیست که چه اندازه بانک ها و ساختمان های دولتی توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی حکومتی ویران شده اند که به حساب مردم می گذارند.

هم چنان که نهادهای ناظر و شاهدان عینی تایید می ‌کنند که ماموران حکومت اسلامی ایران، از گلوله جنگی و از فاصله نزدیک و با هدف کشتن معترضان، علیه آن ها استفاده کرده است.

قطع اینترنت، اختلال در شبکه تلفن همراه، محدودیت اطلاع‌ رسانی، تعطیلی برخی از مدارس و مراکز دولتی و هم چنین استفاده از قوای نظامی، انتظامی، پلیس، ارتش، سپاه، بسیج، حشد الشعبی، لباس شخص ها، نیروی ضدشورش، انواع و اقسام نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، حزب الله، نیروهای امر به معروف و نهی از منکر، دفاتر امام جمعه ها، حوزه های علمیه و... هم چون سپاه پاسداران در شهرهای مختلف کشور، به جان شهروندان افتادند و حتی کسانی که در پیاده روها رفت و آمد می کردند و در میان صف تظاهر کنندگان نبودند به گلوله بستند تا رعب و وحشت بی سابقه ای در جامعه ایجاد کنند.

در طول سال ١٣٩٧، با وجود این که شمار اعتراضات کارگری در مقایسه با ۴۰ سال گذشته به بیش ترین حد ممکن رسید اما در پایان این سال، عملا فعالیت نهادهای مستقل مدنی تا حد زیادی محدود و فعالان این حوزه با احکام قضایی سنگین مواجه شدند.

 

 

از روز جمعه ۲۴ آبان تا روز سه شنبه ۲۸ آبان شمار زیادی از شهروندان ایرانی براثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی به شهادت رسیدند. «کانون حقوق بشری نه به زندان - نه به اعدام» تاکنون ۳۵۱ کشته را به ثبت رسانده است که همراه با اسامی برخی از آنان منشر شده است.

شمار جان باختگان در ۱۵ استان و ۴۳ شهر جمعا به ۳۵۱ تن رسیده است. این تنها بخشی از ابعاد جنایت ماموران حکومت اسلامی است که به ثبت رسیده است. آمار واقعی بسیار بیش از این می ‌باشد.

به دلیل قطع کامل اینترنت در ایران هنوز اخبار کامل کشته ها و دستگیر شدگان به بیرون درز نکرده است.

 

تعداد کشته ها مشخص نیست؛ ولی اغلب از اقوام و مردم ضعیف نگه داشته شده و سرکوب ‌شده عرب بودند. در میان کشته ‌شدگان چندین خانم و حتی دختر نوجوان بودند. چند روز اول که کل شهر عملا در اعتصاب و تعطیل بود.

پدرام جعفری ۱۸ سالش بود! از باشگاه به خانه شان در فردیس کرج برمی گشت هزار آرزو داشت و به فرداهای زیبایی که در انتظارش بودند می اندیشید... اما توسط گلوله شب پرستان به خاک افتاد!

 

روز شنبه ۲ آذر ماه ۹۸، نیروهای امنیتی جسد یکی از دستگیر ‌شدگان اعتراضات مردم به نام حمید شیخانی را که در زیر شکنجه به قتل رسیده است، تحویل خانواده او داده اند.

به گزارش سایت ایران کارگر، زنده یاد حمید شیخانی در روز یک شنبه ۲۶ آبان ماه، در جریان تظاهرات و اعتراضات مردم شهرك طالقانی بندر ماهشهر به گرانی بنزین، دستگیر شده بود. مقامات امنیتی، یک هفته پس از دستگیری حمید شمخانی، روز شنبه دوم آذر ماه از خانواده ‌اش می‌ خواهند تا برای تحویل‌ گیری جنازه فرزندشان اقدام کند.

حميد شیخانی ۳۵ سال سن داشت و پدر یک کودک ۷ ساله بود. وی هنگام دستگیری سالم بوده و به گفته شاهدان در زیر شکنجه در حین بازداشت کشته شده است.

یکی از اهالی شهرستان ماهشهر در رابطه با حوادث اخیر در این شهر می ‌نویسد: «در شهرستان ماهشهر استان خوزستان و شهرها و شهرک ها و مناطق اطرافش مثل شهرک مدنی، طالقانی، جراحی، کوره‌ها و نیزار، نیروهای گارد ویژه (غیر بومی از تیپ فاطمیون افغان) و سپاه، اقدام به جنایت و نسل ‌کشی کردند.

 

هویت چهار شهروند دیگر کرد کە در اعتراضات اخیر کرمانشاه جان شان را از دست دادەاند احراز شد. برپایە گزارش رسیدە بە سازمان حقوق بشری هە نگاو، در جریان اعتراضات اخیر استان کرمانشاه نیروهای امنیتی اقدام بە تیراندازی بە سوی معترضین کردەاند دە ها تن کشتە و زخمی شدە اند.

در اعتراضات استان کرمانشاه ٣٤ شهروند کرد در شهرهای جوانرود و کرمانشاه با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جان شان را از دست دادە اند.

با احراز هویت چهار نفر دیگر از جان باختگان کرمانشاه، اکنون هویت ٨ نفر از جان باختگان این شهر برای هەنگاو احراز شدە است.

بر طبق گزارش رسیدە، در اعتراضات اخیر کرمانشاه یک دکتر اهل مریوان با هویت «برهان منصور نیا» فرزند رحیم جانش را از دست دادە است.

همچنین، هویت سە نفر دیگر بە نام های «عبدالرضا شیرزادی» ٢٠ سالە و فرزند کاظم، اهل روستای داوران جلالوند کرمانشاه، سجاد باقری فرزند درویش علی و «مصطفی فرزامی» فرزند کرمعلی در جریان این اعتراضات جانشان را از دست دادەاند، احراز شدە است.

 

اجساد این چهار شهروند طی روزهای گذشتە بە خانوادە هایشان تحویل دادە شدە است.

تاکنون هویت ٨ نفر از جان باختگان کرمانشاه برای هەنگاو احراز شدە است کە بە شرح زیر می باشد:

١- محمد میرزایی ٢- نادربیژنوند ٣- مظهر ظهیری ٤- یونس عزتی ٥- برهان منصور نیا ٦- عبدالرضا شیرزادی ٧- سجاد باقری ٨- مصطفی فرزامی.

 

 

یکی از افرادی کە هویتش بە عنوان یکی از جان باختگان مریوان منتشر شدە بود، جانش را از دست ندادە است و با این حساب از ١٠ جان باختە مریوان تنها هویت ٦ نفر احراز شدە است.

شاهو ولیدی کە پیش تر  از سوی هەنگاو و چندین منبع دیگر  نامش بە عنوان یکی از جان باختگان منتشر شدە بود، جانش را از دست ندادە و خانوادە اش با وجود خونریزی شدید و از ترس این کە بازداشت نشود از بیمارستان بە مکان دیگری منتقل کردە اند.

برادر شاهو ولیدی، طی تماسی تلفنی با خبرنگار هەنگاو ضمن تایید این خبر اعلام کرد کە «آن روز برادرم بە دلیل این کە تیر بە کمرش برخورد و دچار خونریزی شدید شدە، شاهدان عینی خبر وی را بە عنوان یکی از جان باختگان اعلام کردە اند، اما وی جانش را از دست ندادە و هرچند درد شدیدی دارد، اما در مکانی غیر از بیمارستان تحت مداوا قرار دارد.»

وی هم چنین اعلام کرد کە آن ها بە دلیل قطعی اینترنت و خطوط تلفن نتوانستە اند کە خبر جان باختن برادر خود را تکذیب کنند.

١٠ نفر در مریوان جان شان را از دست دادە و جسد ٨ نفر از آن ها تحویل خانوادە هایشان دادە شدە، تنها هویت ٦ نفر از آن ها احراز شدە است کە بە شرح زیر است:

١- عثمان نادری ٢- مهران تاک ٣- آرین رجبی ٤- بهروز ملکی ٥- ادریس بیوارە ٦- دانیال استواری.

 

 

در اعتراضات روز یک شنبە ٢٦ آبان ٩٨ - ١٧ نوامبر ٢٠١٩، در اسلامشهر، نیروهای مسلح ایران در محلە ٢٠ متری خیابان «خمینی» بە سوی معترضین آتش گشودە و یک شهروند را بە قتل رساندە اند.

با پیگیری های هەنگاو معلوم شد کە این شهروند با هویت «محسن جعفرپناه» ٣١ سالە از کردهای بیجار  در استان کردستان و ساکن تهران می باشد.

یک منبع نزدیک بە خانوادە جعفرپناه ضمن تایید این خبر، بە هەنگاو اعلام کرد کە با گذشت چند روز تاکنون جسد وی را بە خانوادەاش تحویل ندادە اند.

محسن جعفرپناه ٣١ سالە، متاهل و پدر دو فرزند خردسال نیز است.

روز شنبە نیز یک زن ٥٠ سالە اهل سقز با هویت «مینا شیخی» در اعتراضات تهران با شلیک مستقیم نیروهای مسلح بە قتل رسیدە بود.

 

نیروهای سپاه پاسداران روزهای شنبە و یک شنبە ٢٦ و ٢٧ آبان در جوانرود  بە سوی معترضین آتش گشودە و دست کم ١٥ شهروند در نتیجە این تیراندازی جان شان را از دست دادە اند.

هەنگاو با پیگیری های مستمر خود هویت یکی دیگر از جان باختگان را بە نام «سلمان رحمانی» احراز کردە است

بدین ترتیب، تاکنون هویت ٨ نفر از جان باختگان جوانرود برای هەنگاو احراز شدە است کە بە شرح زیر می باشد؛

١- کاوە محمدی ٢- حمزە نقدی ٣- ابراهیم مرادی ٤- مبین عبداللهی ٥- عزیز (کارمند شهرداری) ٦- جبار تجارە ٧- یونس هوشنگی ٨- سلمان رحمانی.

بە گفتە منابع هەنگاو، غروب روز دوشنبە اجساد ٦ تن از جان باختگان بە خانوادە های آن ها تحویل دادە شدە است و زیر فشار نهادهای امنیتی بە طور مخفیانە دفن شدە اند.

 

از ابتدای اعتراضات تاکنون بیش از ١٠٠٠ شهروند در شهرهای کرمانشاه، جوانرود، سنندج، مریوان، سقز، بوکان، ایلام، مهران و ارومیە از سوی نهادهای امنیتی حکومت ایران بازداشت شدە اند.

تاکنون هویت ٤٠ نفر از بازداشت شدگان برای هەنگاو احراز شدە است کە بە شرح زیر است:

جوانرود

١- شعبان مریدی ٢- ریبوار سید رستمی ٣- وحید عبدی ٤- امجد شاهمرادی ٥- عمران ولدی ٦- ماکوان سلیمانی ٧- ارکان سلیمانی ٨- لقمان سلیمانی ٩- فرید محمودی (اهل روانسر) ١٠- ابراهیم نقدی ١١- صادق عثمانی ١٢- امین کاسب ١٣- محمد ابراهیمی

مریوان

١- میثم محمدی ٢- لقمان خوراب (اهل سروآباد) ٣- ارشاد خونزر (اهل سروآباد)  ٤- صدیق عزیزی ٥- پوریا علی پور ٦- علی تاجر

سنندج

١- رشاد محمدپور ٢- داریوش سیاری ٣- سیروان (فامیلی نامعلوم) ٤- صابر قدیر ٥- امیر خالدی ٦- محمد زارع

ارومیە

١- نحو امینی ٢- رزگار صداقت ٣- سعید محمدزادە

کرمانشاه

١- رضا جابری - مبین مرادی ٣- محمد . م (منبع نیروی انتظامی کرمانشاه) ٤- علی ذولفقار نسبت ٥- محمد یاری

ایلام

١- سهراب اعرابی ٢- محمد ویسی ٣- رضا احدی ٤- مهین رزاق

مهران

١- امیر حسین جیران

بوکان

١- سلیمان نادری - صادق خضری

 

 

با گذشت بیش از ۱۰ روز از بازداشت پریسا سیفی، شهروند اهل کامیاران توسط نیروهای امنیتی، کماکان از علت بازداشت و محل نگه داری این شهروند کرد اطلاعاتی در دست نیست.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، ظهر روز سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸، پریسا سیفی، توسط نیروهای امنیتی در منزل پدری خود در سنندج بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

یک منبع مطلع در این رابطه به کمپین گفت: «ماموران امنیتی بدون در دست داشتن حکم قضایی سه شنبه هفته گذشته، خانم سیفی را در منزل پدری خود در سنندج بازداشت کردند و از آن زمان تاکنون ایشان تنها یک‌بار موفق به برقراری تماس کوتاه تلفنی با خانواده خود شده است.»

با وجود پیگیری‌ های مداوم خانواده سیفی تا این لحظه از دلایل بازداشت و محل نگه داری ایشان پس از گذشت ده روز اطلاعاتی در دست نیست.

گفته می ‌شود وی پیش از بازداشت در زمینه فرهنگی و هنری فعالیت‌ های را انجام داده است.

 

یاشار فعال چپ، پیش از این در بیدادگاه به پنج سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بود. او آبان ماه سال ۱۳۹۱ خود را برای اجرای حکم ۵ ساله اش به اوین معرفی کرده و ۲۵ آبان ۹۵ با حکم آزادی مشروط آزاد شده بود. دلایل بازداشت مجدد یاشار اعلام نشده است.

ساعت ۷ صبح با شکستن درب منزل اقدام به دستگیری او کرده اند. یاشار که بعد از حوادث ۸۸، چهار سال از جوانی اش را در زندان گذرانده وضعیت جسمی مناسبی ندارد؛ او درد شدید کمر و پا دارد و حتی در زندان اوین نیز همیشه برای داشتن یک جفت دمپایی مناسب خانواده اش می بایست ماه ها پیگیری می کردند.

 

ملیکا قره گوزلو دانشجوی روزنامه ‌نگاری دانشگاه علامه طباطبایی روز یک هفته پیش، در خیابان دستگیر شده و در تماسی کوتاه که با خانواده خود داشته خبر داده که در بازداشتگاه اوین هست اما هنوز مشخص نیست که توسط کدام نهاد امنیتی بازداشت شده است.

 

شهرام معینی ٤٤ ساله، متاهل و پدر دو دختر، اهل منجیل که در کرج شاغل و ساکن بود و روز شنبه ٢٥ آبان در جریان اعتراضات با تیراندازی مستقیم ماموران امنیتی کشته شد امروز در منجیل به خاک سپرده شد.

پیکر او را پس از دو روز دوندگی و با اعمال نفوذ یکی از بستگان او که فرماندار رودبار است تحویل دادند و امروز در منجیل به خاک سپردند.

 

آشور کلتا شهروند مسیحی آشوری اهل شهرستان ارومیه ساکن فردیس، کرج متولد بهمن ۱۳۶۰، توسط ماموران امنیتی و شلیک مستقیم از سوی آن ها جان خود را از دست داد.

 

این وضعیت خانواده های جان باختگان است که از هر طرف تحت فشار و تهدید نیروهای امنیتی قرار داند. از سوی دیگر، خانواده های دستگیر شدگان هم، همواره تهدید می شوند که اطلاع رسانی نکنند و سکوت کنند.

در حالی گزارش ‌های غیررسمی حاکی از آمار بالای بازداشت شدگان در اعتراضات اخیر در ایران است که رییس شورای اسلامی شهرستان ری نیز نسبت به وضعیت زندان مرکزی تهران معروف به زندان فشافویه و تعداد بالای بازداشتی ‌ها در این زندان هشدار داده است.

به گزارش رسانه ها، حسن خلیل آبادی رییس شورای اسلامی شهرستان ری، روز دوشنبه ۴ آذر ماه گفت که زندان فشافویه «امکانات لازم» را ندارد و استقرار «این تعداد بازداشتی در این مکان سخت است.»

هشدار رئیس شورای اسلامی شهرستان ری درباره وضعیت زندان فشافویه در شرایطی است که وضعیت نابسامان زندان‌ ها و بازداشتگاه ‌های حکومت اسلامی بارها رسانه ای شده و انتقادهای بین المللی را در پی داشته است.

 

ماجرای بازداشتگاه کهریزک در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ که در این بازداشتگاه دست کم سه تن از بازداشت شدگان به قتل رسیدند و شمار بیش تری مورد شکنجه قرار گرفتند. هم چنین مرگ مشکوک سینا قنبری، بازداشتی اعتراضات دی ماه ۹۶ در قرنطینه زندان اوین یکی دیگر از این نمونه هاست.

پیش از این بارها گزارش ‌هایی از وضعیت نامناسب زندان فشافویه نیز منتشر شده است. رسول هویدا فیزیوتراپیست و درویش زندانی سال گذشته با انتشار یک فایل صوتی از مرگ و میر زندانیان محبوس در فشافویه به دلیل وضعیت بد بهداشتی و درمانی غیراستاندارد خبر داده بود.

علیرضا شیرمحمدی، زندانی سیاسی که خردادماه امسال در زندان فشافویه به قتل رسید، هم در نامه مشترک خود با برزان محمدی یکی دیگر زندانیان سیاسی، نوشته بود که امکانات بدیهی و ابتدایی در زندان فشافویه وجود ندارد و زندانیان بسیاری «به خاطر نبود این امکانات اولیه جان خود را از دست داده‌اند.»

با این حال محمدجواد منتظری دادستان کل حکومت اسلامی ایران، در اظهارات اخیرش مدعی شده است که «همه این دستگیر شدگان» در اعتراضات اخیر ایران «از وضعیت زندان و نگه داری‌ خود اعلام رضایت کرده ‌اند.» موضوعی که با شرح وضعیت زندان فشافویه از سوی زندانیان و حتی رییس شورای شهرستان ری هم خوانی ندارد.

 

مصطفی رضایی (کارمند شهرداری ملارد)، مجید شیخی بسیجی ۲۱ ساله در شهرستان بهارستان و مرتضی ابراهیمی سه نفر از نیروهای سپاه پاسداران و بسیج برای سرکوب اعتراضات در غرب تهران هستند که ۲۶ آبان در درگیری ‌‌ها کشته شدند.

ابراهیمی فرمانده یکی از گردان ‌‌های سپاه پاسداران حکومت اسلامی در ملارد بود که سابقه حضور در جنگ سوریه را هم داشت. مادرش به رسانه‌‌ ها گفته او «عاشق حضور در میدان سوریه بود، اما در تهران شهید شد… لیاقتش شهادت بود… اگر ۱۰ پسر دیگر هم داشتم تقدیم انقلاب می ‌‌کردم.» این مادر حرف‌‌ های پرتناقضی می ‌‌زند از جمله این که در جریان اعتراضات نگران فرزندش بوده و از او خواسته «بیرون نرو» ولی ابراهیمی در پاسخ به مادرش گفته «کار ما همین است که حضور داشته باشیم تا اشرار نتوانند به اهداف شان برسند… دعا کن شهید شوم!»

رحیم امین ‌‌آبادی ساکن فردیس کرج از اعضای فعال بسیج نیز از جمله کسانی است که در اعتراضات اخیر کشته شده است. خبرگزاری امنیتی تسنیم، می ‌‌نویسد او در دوران احمدی ‌‌نژاد در تیم محافظان وزرا و و حراست وزارتخانه‌‌ ها بود. نزدیکانش مرگ او را مشکوک می ‌‌دانند.

سرگرد ایرج جواهری از ماموران کلانتری ۲۴ الهیه کرمانشاه، سروان اکبر مرادی و سروان رضا صیادی در ماهشهر هر دو عضو یگان ویژه ضدشورش در جریان اعتراضات سراسری و سرکوب مردم کشته شدند.

جانشین فرمانده سپاه اعلام کرد که از «فاصله نزدیک» به معترضان کشته شده شلیک شده بود. علی فدوی، جانشین فرمانده سپاه، روز یک شنبه سوم آذر، ادعا کرد: «در جریان اخیر، خیلی از مردم در حالی ‌که از فاصله یک متری و یک‌‌ونیم متری از پشت به آن ها شلیک شده بود، کشته شدند و این یعنی گلوله از میان خودشان شلیک شده است.»

او با ادعای این که عاملان کشتار معترضان، «یک مشت شرور» بودند که «به تحریک دشمنان» این کار را کردند، افزود:‌ «پزشک قانونی حتما گزارش می‌ دهد. به شکم بسیاری از مردم از فاصله یک متری یا نیم متری شلیک شده است و کشته شدند یعنی آن ها با کلت‌های خفیف مردم را کشتند.»

سخنان فدوی در حالی بیان شده که در روزهای گذشته فیلم‌ های زیادی از شلیک مستقیم گلوله به سوی مردم توسط ماموران امنیتی در شهرهای مختلف منتشر شده است.

از جمله، «شبکه حقوق بشر کردستان» فیلمی از جوانرود منتشر کرد که در آن‌ ماموران امنیتی از پشت ‌بام ساختمان دادگستری به صورت ممتد به سمت معترضان شلیک می ‌کنند.

اقدامی که نیروهای حشد الشعبی که تحت کنترل حکومت اسلامی ایران هستند تک تیراندازان آن از ساختمان های بلند، مستقیما به تظاهر کنندگان شلیک می کنند. در عراق، از بلندی

شکرالله بهرامی، رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح، نیز روز یک شنبه در مورد کشته ‌شدگان و مجروحان سرکوب اعتراضات اخیر ایران گفت که در اتفاقات اخیر «ممکن است کسی هم به صورت عبوری لطمه ‌ای خورده باشد، که این اتفاق در جنگ ‌های شهری طبیعی است.»

در همین حال علیرضا ادیانی، رییس سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی، روز یک شنبه مدعی شد در بازجویی ‌ها مشخص شده که «۱۸۲ لیدر» معترضان «با سازمان ‌دهی و هدایت دشمن فعالیت می ‌کردند.»

او هیچ جزئیاتی درباره این ادعای خود بیان نکرد.

روز جمعه نیز ​سخنگوی قوه قضاییه خبر داده بود که حدود ۱۰۰ نفر از به گفته او، «لیدرها، سردسته ها و عوامل اصلی» اعتراضات در نقاط مختلف کشور توسط سپاه پاسداران بازداشت شدند.

غلامحسین اسماعیلی، هم چنین گفته بود که «جمع قابل توجهی به مراتب بیش از این تعداد از ناحیه وزارت اطلاعات شناسایی و تعدادی از آن ها بازداشت شدند و یا در شرف بازداشت هستند.»

 

آمار سنگین و بی ‌‌سابقه تلفات طی سه چهار روز اعتراضات و مقایسه آن با تلفات اعتراضات سال ۹۶ و ۹۷ و پیش از آن در اعتراضات سال ۸۸ تایید می‌‌ کند که نهادهای امنیتی حکومتی این ‌بار فرمان سرکوب شدید و فوری داشتند و احتمالا حکومت حدس می ‌زده است که با اعلام افزایش قیمت بنزین با اعتراضات مردمی رو به رو خواهد شد پیشاپیش موازین امنیتی خود را در نظر گرفته و نیروهایش را برای سرکوب شدیدتر مردم بسیج کرده بود.

سرتیپ پاسدار سالار آبنوش فرمانده عملیات سازمان بسیج، پنج شنبه ۳۰ آبان، اعتراضات سراسری در ایران را «جنگ تمام‌عیار علیه نظام» توصیف کرد و در سخنانی کم ‌سابقه گفت «این فتنه، فتنه دیگری بود. فقط خدا ما را نجات داد!» برای برآورد میزان تلفات و دلایل ضربات سنگین میدانی که به نیروهای امنیتی حکومتی در جریان اعتراضات آبان ‌ماه ۹۸ وارد شد به گذشت زمان و اطلاعات دقیق نیاز است اما برآوردهای اولیه نشان می ‌‌دهد که به دلیل گستردگی اعتراضات و پراکندگی جغرافیایی آن، دستگاه‌‌ سرکوب با کمبود نیرو مواجه شده و از این رو نهادهای امنیتی مجبور شده‌‌ اند برای جمع کردن اوضاع به سرعت و به شدیدترین شکل ممکن دست به کشتار بزنند.

 

 

بسیاری از نیروهای سرکوبگر عضو سپاه پاسداران حکومت اسلامی و بسیج طی هفت سال گذشته در سوریه و عراق کشته و مجروح شدند. این افراد در دورانی که در ماموریت ‌‌های برون ‌مرزی نبودند در مواقع ضروری برای مقابله با اعتراضات در یگان‌‌های امنیتی فعال بودند.

بخشی از نیروهای سرکوبگر نیز غیرایرانی و عضو لشکر افغان‌‌ها (فاطمیون) بودند که صدها نفر از آن ها هم چنان در سوریه مستقرند. در مجموع بین ۵ تا ۶ هزار نفر از نیروهای سپاه و بسیج که پیش از این ها در سرکوب اعتراضات مشارکت داشتند در سوریه و عراق کشته شدند.

بر اساس گزارش‌‌های میدانی از سوریه، نیروهای وابسته به حکومت اسلامی ایران، در چند منطقه از جمله ابوکمال با اسرائیل درگیر هستند. بنابراین این امکان که از نیروهای مستقر در سوریه برای تقویت یگان ‌‌های سرکوب استفاده شود ممکن نبوده است.

دلیل دیگری که در اعتراضات اخیر باعث کمبود نیروی سرکوبگر شد هم زمانی تظاهرات سراسری در ایران با اعتراضات در عراق و لبنان بود. نیروهای حزب ‌‌الله لبنان و حشد الشعبی همواره برای تقویت گردان ‌‌های امنیتی در ایران در مواقع ضروری مورد استفاده قرار می ‌‌گرفتند اما این بار خودشان درگیر سرکوب اعتراضات گسترده در کشورهایشان بودند.

در تظاهرات آبان ‌‌ماه، مردم خشمگین از سرکوب و کشتار ماموران امنیتی و گرانی و بیکاری و فقر، به تعداد زیادی از مقرهای بسیج و سپاه و کلانتری ‌‌ها حمله شد و به ادعای مسئولان ارشد حکومت اسلامی این موضوع اقدامی بی ‌‌سابقه بوده و حتی معترضان برای خروج اسلحه از این مراکز تلاش کرده ‌اند. به آتش کشیدن ماشین و موتور و اتوبوس‌‌ های نظامی و انتظامی و حمله به پاسگاه‌‌ ها و کیوسک‌‌ های پلیس و حتی حمله به پادگان ‌‌های کوچک درون شهرها از رویدادهای مهم اعتراضات اخیر است.

اگر این گفته های سران و فرماندهان حکومتی درست باشد حق طبیعی و مسلم مردم است که در مقابل کشتار، به مراکز نظامی آن یورش ببرند و با مصادره اسلحه ها آن ها به روی ماموران دشمن که حکومت اسلامی است بگیرند. مبارزه مسلحانه یکی از تاکتیکی های مبارزاتی بر حق و عادلانه مردم علیه حکومت آدم کش اسلامی است.

از عوامل آسیب ‌‌پذیر شدن این مراکز نظامی و امنیتی، کمبود نیرو به خصوص نیروی آموزش دیده است. از جمله حمله به یکی از پایگاه‌‌ های بسیج در شهرک اندیشه واقع در غرب استان تهران.

فرمانده عملیات بسیج می ‌‌گوید: «خدا ما را نجات داد.» اما فرمانده مرزبانی ناجا معتقد است مقاومت نیروی انتظامی باعث شد فتنه ‌‌گران به اهداف خود نرسند.

در این میان، نیروی انتظامی از مردم خواسته «اغتشاش گران» را به پلیس معرفی کنند و برای این منظور یک سامانه ارتباطی هم ایجاد شده است! این که نیروهای امنیتی برای شناسایی معترضان دست به دامان افراد غیرمسئول و شهروندان عادی شده‌اند نیز از نشانه‌‌ های کمبود و ضعف سازماندهی است.

شمار تلفات نیروهای امنیتی و در مقابل کشتار وسیع مردم تنها در سه الی چهار روز اعتراض، خسارات سنگین به پمپ‌‌ های بنزین و بانک‌‌ ها و حوزه ‌‌های علمیه که مسئولیت حفاظت از آن ها با دستگاه‌‌ های انتظامی است، با آتش کشیدن پاسگاه ‌‌ها و مقرهای بسیج و پلیس و کیوسک ‌‌ها و حجم بالای به آتش کشیده شدن انواع وسایل نقلیه نظامی و انتظامی و طولانی شدن قطع اینترنت توسط دولت از عواملی است که تایید می ‌‌کند دستگاه‌‌ های انتظامی و نظامیحکومت اسلامی با وجود پیش ‌‌بینی اعتراضات از مدت‌‌‌ ها پیش، توان و آمادگی کافی برای رو به رو شدن با آن را نداشته ‌اند.

دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ابوالفضل حسن بیگی عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی گفت پلیس ۵۰ هزار نفر کمبود نیروی انسانی دارد. او هم چنین تاکید کرد نیروی انتظامی برای پیش برد ماموریت‌‌ های خود ۱۸ هزار میلیارد تومان کسری بودجه دارد. کمبود بودجه از عواملی است که از یک سو جذب نیرو و از سوی دیگر راضی نگه ‌‌داشتن نیروهای درون سازمان را کاهش می ‌‌دهد.

با وجود این که هزاران نفر از جوانان در ایران بیکارند اما به دلایل مختلف حاضر نیستند جذب نیروی‌‌های نظامی و انتظامی شوند. بخشی از آن مالی و بخش دیگر اعتقادی است. با وجود فقر و بیکاری گسترده شمار افرادی که حاضر به خدمت در یگان‌‌ های سرکوبگر و ضدمردمی نمی‌‌ شوند کم نیست. در واقع آن ها قید ماهانه دو الی سه میلیون تومان را می ‌‌زنند اما تن به ضرب و جرح یا شلیک به شهروندان و هموطنان خود نمی‌‌ دهند.

در جریان خیزش اعتراضی مردم روحانی و دستیارانش در دولت بارها وعده دادند که پول افزایش بنزین را به مردم بر می گردانند و به آن ها کمک های معیشتی تعقل می گیرد. نماینده شاهین شهر در مجلس، روز یک شنبه گفت که این وعده ها تحقق نیافته است. او به نحوه تخصیص کمک‌ های معیشتی اعتراض کرد و گفت: «این کمک ‌ها سه چهارم جمعیت کشور را پوشش نداده است.»

در جلسه علنی عصر روز یک شنبه مجلس شورای اسلامی، حسینعلی حاجی دلیگانی در جریان بررسی لایحه تجارت در تذکری، گفت: «امروز مردم مراجعات زیادی به دفاتر نمایندگان در مورد واریز کمک های معیشتی داشتند.»

او تاکید کرد: «طبق وعده دولت باید سه چهارم جمعیت کشور کمک معیشتی دریافت کنند اما برآورد ما از میزان افرادی که کمک های معیشتی دریافت کردند نشان می دهد این تعداد از جمعیت کشور کمک معیشتی دریافت نکردند.»

هم چنین برخلاف وعده مقام ‌های حکومت اسلامی ایران، مبنی بر حفظ ثبات قیمت کالاها و خدمات پس از ۳ برابر شدن بهای بنزین، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ایرنا روز یک شنبه سوم آذر از آغاز موج جدید گرانی‌ ها خبر داد.

به گزارش ایرنا، نرخ حمل‎ونقل مسافران درون ‌شهری و میوه‌ و تره‌ بار گاهی بین ۲۵ تا ۵۰ درصد رشد داشته و بنابراین به ‌طور مستقیم بر هزینه تولید و در نهایت قیمت مصرف‌ کننده تاثیر گذاشته‌ است.

مطابق این گزارش، قیمت هر کیلوگرم گوجه ‌فرنگی به رقمی بین ۸.۵ تا ۱۳ هزار تومان رسیده است. هم چنین قیمت نارنگی و پرتقال هم در روزهای اخیر رشد قیمت داشته‌اند و بهای هر کیلوگرم انار درجه یک از ۹۰۰۰ تومان به ۱۲ هزار تومان رسیده است.

خبرگزاری رسمی دولت اسلامی ایران، پیش ‌بینی کرده که در هفته جاری موج کوچکی از گرانی فراگیر شود. به طوری که مطابق ادعای صاحب یک رستوران قیمت برنج ایرانی و مرغ، روز شنبه گذشته افزایش یافته و یک هایپر مارکت هم اعلام کرده که بر پایه فاکتور خرید روز شنبه گذشته، قیمت بسیاری از کالاها مانند ماکارونی یک برند خاص و هم چنین یک نوع شربت آماده بالا رفته است.

این گزارش، هم چنین تایید کرده که در بازار آهن هم قیمت ‌ها با افزایش ۷۰ تا ۸۰ هزار تومانی برای هر قطعه تیرآهن مواجه بوده‌ است.

عامل اصلی اعتراضات اخیر، نابسامانی ها و بحران های اقتصادی - اجتماعی حاصل از سیاست ‌های سرکوبگرانه و غیرانسانی حکومت است.

  اکثر معترضان، از فقر و فساد و تبعیض دولتی و ناتوان از تامین معیشت خود و خانواده شان بودند. در حالی که وظیفه کنونی حکومت این است که از مردم عذرخواهی کند و نه تنها باید به آسیب دیدگان خسارت بپردازد، بلکه همه دستگیر شدگان و سایر زندانیان سیاسی و اجتماعی را نیز باید آزاد کند. اما همگان می دانند که حکومت اسلامی ایران، چنین ماهیتی ندارد  و جز سرکوب و شکنجه و اعدام راه دیگری برای بقای ظالمانه خود نمی شناسد. تنها با سرنگونی کلیت این حکومت جانی، مردم ایران به آرامش و رفاه و عدالت خواهند رسید!

 

 

شنبه ۲۳ نوامبر، جلیقه ‌زردها برای پنجاه و چهارمین هفته متوالی در پاریس و چندشهر دیگر فرانسه به خیابان آمدند. در پاریس، جلیقه‌ زردها ضمن ابراز مخالفت با سیاست ‌های دولت مکرون از جنبش ‌های مردمی در سطح جهان از جمله در ایران، ‌عراق، لبنان، و شیلی پشتیبانی کردند.

جلیقه ‌زردها در پاریس پلاکارد بزرگی با خود حمل می‌کردند که روی آن حک شده بود: «فرانسه، ایران، عراق، لبنان، شیلی… یک نبرد. به نئولیبرالیسم پایان ببخشید.»

اعلامیه جلیقه ‌زردها با این عبارت آغاز شده است: «از پاریس تا تهران، خیزش گاهی مسیرهای را طی می ‌کند که به شکل ملموسی به هم شبیه‌ اند.» اشاره اعلامیه به جنس و ماهیت اعتراضی مشابه اعتراضات در ایران، فرانسه، شیلی و… است که جملگی در اعتراض به سیاست ‌های نئولیبرالیستی شکل گرفته‌ اند.

حرکت جلیقه‌ زردها در فرانسه یک سال قبل در روز ۱۷ نوامبر ۲۰۱۸ در اعتراض به افزایش مالیات بر سوخت و با مسدود کردن جاده ‌های بین ‌شهری شروع شد.

در طول یک سال گذشته، «خبرنگاران صداوسیمای جمهوری اسلامی در اغلب اکت ‌های جلیقە زردها حضور داشتە اند تا گزارش ‌های مربوط بە بالا رفتن قیمت سوخت (حدود سە درصد) را پوشش دهند، این در حالی است کە اعتراضات مردمی در ایران نسبت بە افزایش سه برابر قیمت سوخت در صداوسیمای این کشور بازتابی صرفا امنیتی داشتە است.

برخورد دوگانه و ریاکارانه صدا و سیمای جمهوری اسلامی در حالی توجه جلیقه ‌زردها را جلب و اعتراض آن ها را برانگیخته است که قبل از این نیزِ، در ژانویه ۲۰۱۹، یکی از این گزارش ‌های صدا وسیمای جمهوری اسلامی از پاریس و صحنه پردازی این رسانه با لباس جلیقه ‌زردها و  پوستر قاسم سلیمانی جنجالی شده و مورد اعتراض قرار گرفته بود.

در ۹ نوامبر سال گذشته نیز، گروهی از بسیجیان و طرفداران حکومت اسلامی، با پوشیدن جلیقه ‌زردهای اعتراض به خشونت و برخورد دولت فرانسه با مردم این کشور مقابل سفارت فرانسه در تهران تجمع کرده بودند.

این اولین بار نیست که جلیقه‌زردها نسبت به وقایع ایران واکنش نشان می‌دهند و با اعتراضات مردمی در ایران اعلام همبستگی می‌کنند.

روز سه‌شنبه ۱۹ نوامبر، یکی از بنیان ‌گذاران جلیقه ‌زردها در فرانسه، پریسیلیا لودسکی در فیس ‌بوک از حرکت اعتراضی مردم ایران حمایت کرد. او کسی است که با انتشار یک دادخواست آنلاین در رابطە با «نیاز بە کاهش نرخ ‌های مالیاتی بر روی کالاهای اساسی، کاهش نرخ کرایە و حق دسترسی بە مسکن» به نوعی آغازگر جنبش جلیقه ‌زردها بود. بیش از یک میلیون شهروند فرانسوی به طرزی بی‌سابقه دادخواست او را امضاء کردند. و چند ماه بعد او به همراه اریک دروت از مردم خواستند بە خیابان‌ ها بیایند؛ اتفاقی که در ۱۷ نوامبر ۲۰۱۸ رخ داد ویکی از طولانی‌ترین جنبش‌های تاریخ معاصر در دنیا کلید خورد.

پیش تر نیز در اکت ۴۴ نیز، جلیقه‌زردها خواستار آزادی زندانیان سیاسی در ایران شده بودند.

 

 

پلاکارد تصاویر اسماعیل بخشی، سپیدە قلیان، امیر امیرقلی، عسل محمدی، حسین کمانگر، زهرا محمدی و سهیل عربشاهی با شعار «پاریس، تهران، آزادی برای زندانیان سیاسی در ایران»

 

شایان ذکر است که در جریان اعتراضات هنگ ‌کنگ در ماه‌ های اخیر، تنها دو نفر کشته شد. در اعتراضات جلیقه زردهای فرانسه که از سال ۲۰۱۸ آغاز شد و حکومت اسلامی هم روی آن مانور زیادی می ‌‌دهد تا کنون ۱۱ نفر کشته شده ‌اند. در ۳۰ روز اعتراضات عراق، ۳۵۰ نفر کشته شدند که میانگین روزی ۱۲ نفر است. در این کشتار نیروی های سپاه قدس حکومت اسلامی با نیروهای شیعی حشد الشعبی عراق همکاری تنگاتنگ دارد و فرماندهی آن ها با قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس حکومت اسلامی ایران است. به این ترتیب، تظاهرات اعتراضی آبان ‌ماه ۹۸ در ایران، یکی از خونین ‌‌ترین اعتراضات خاورمیانه در دهه ‌‌های اخیر بوده است.

این نیروها آدم کش، در سال های ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶ باعث وحشت مردم و پراکنده شدن آن ها می ‌شد اما امسال خشونت شدید آن ها به جای آن که باعث پراکنده شدن مردم شود مانند بنزین روی آتش بود و خشم مردم را بیش تر ‌کرد. در شب اول اعتراضات صدای تیراندازی ‌های زیادی به گوش می ‌رسید که مربوط به سلاح کلاشینکف و کلت های کمری بود و از سمت کلانتری ‌ها، پشت ‌بام اماکن دولتی و از طرف نیروهای بسیجی و لباس ‌شخصی بود. اما از ظهر روز دوم، اعتراضات صدای شلیک ‌های متفاوتی شنیده‌ می ‌شد که مردم معتقد بودند مربوط به سلاح‌ های تک ‌تیرانداز است.

از سوی دیگر، حضور زنان در این اعتراضات نسبت به تظاهرات های سابق چشم گیر بود. سردار رمضان شریف، سخنگو و مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران، دوشنبه ۴ آذر گفت: «سخنگوی سپاه پاسداران هم چون دیگر مقام‌ های امنیتی و حکومتی خشوت ‌های کم‌ سابقه در جریان اعتراضات اخیر در ایران را به معترضان نسبت داد. او از «بهره ‌گیری از زنان» در درگیری ها خبر داد و آن را تجربه جدیدی خواند و...»

خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران، چهارشنبه ۲۹ آبان در گزارشی از اعتراضات نوشت: «میان ‌داری و میدان‌ داری ویژه زنان در اغتشاشات اخیر، چشم گیر به ‌نظر می رسد. در نقاط متعدد به‌ ویژه حومه تهران، زنان ظاهرا ۳۰ تا ۳۵‌ سال، نقش ویژه‌ ای در لیدری اغتشاشات به ‌عهده دارند.»

 

پس لرزه‌ های اعتراض‌ های اعتراض های هفته گذشته در اکثر استان‌ های ایران هنوز هم حضور نمایانی در این کشور، به ویژه در بین مسئولان دارد. دعوای جناح ها تشدید شده است.

اگرچه رییس جمهوری، رهبر حکومت و سپاه پاسداران ایران این اعتراضات را جنگ و «توطئه بزرگ اشرار» تلقی کردند، اما مجمع تشخیص مصلحت نظام روز یک شنبه گذشته، ضمن تاکید بر خطر بزرگ این رویداد، اعتراف کرد، اصلاحات اقتصادی بیش از پیش فوریت یافته است.

محسن رضایی دبیرکل مجمع تشخیص مصلحت نظام اظهار داشت: «اگر در سیستم اقتصادی اصلاحاتی ایجاد نکنیم، باید در انتظار سقوط ارزش پول ملی و رسیدن به مرز یک دلار برابر با ٢٥٠٠٠ تومان باشیم.»

اکنون تلاش برای آزادی دستگیر شدگان و سایر زندانی سیاسی یک امر عاجل برای جامعه ایران است. چرا که سکوت، سران و مقامات حکومتی را هارتر می کند و ممکن است بخشی از دستگیر شدگان را مخفیانه اعدام کنند و واقعه هولناک سال ١٣٦٧ را تکرار نمایند. بخش آگاه جامعه ایران، نباید خانواده های جان باختگان و دستگیر شدگان را تنها بگذارد!

یک انفجار بزرگ اجتماعی در راه است. چرا که این بار ارتش بیکاران و ستم دیدگان و گرسنگان خود را برای یک انقلاب سرنوشت ساز آماده می کنند. حکومت آدم کش با اقتصاد فاسد و ورشکسته، با سیاست های جانیانه، با سرکوب، سانسور نفس گیرش و تبعیض ها و سیاست های وحشیانه اش که طی ٤٠ سال است بر اکثریت مردم ایران تحمیل کرده است بیش از این قابل تحمل نیست.

اکنون و پس از سرکوب وحشیانه قیام اخیر، شکاف بسیار عیمقی بین مردم و حکومت به وجود آمده که برای هر اقدامی خیلی دیر شده است و دیگر هیچ ترفند حکومتی از سوی مردم پذیرفته شده نیست.

اکنون یک اعتصاب عمومی و سراسری، می تواند کمر این حکومت جانی را بشکند و واژگون سازد!

 

سه شنبه پنجم آذر ١٣٩٨ - بیست ششم نوامبر ٢٠١٩

ضمیمه:

ویکی ‌پدیای فارسی صفحه ‌ای با عنوان «اعتراضات سراسری ۱۳۹۸ ایران» باز کرده است؛ این صفحه تا حال حاضر به زبان ‌های انگلیسی، فرانسوی، عربی، آذری، لهستانی و ویتنامی به‌ روز شده است.

لطفاً این صفحه را به هر زبان که می ‌دانید، با داده‌ هایِ تازه و با رعایت ضوابط دانشنامه‌ ای تکمیل و تصحیح کنید تا جنایت به‌ دقت ثبت شود. امید آن که روزی آمران و عاملان این جنایت هولناک به کیفرِ کارهای خود برسند.

نشانی ‌ها:

اعتراضات سراسری ۱۳۹۸ ایران

https://fa.wikipedia.org/…/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D…

2019 Iranian protests

https://en.wikipedia.org/wiki/2019_Iranian_protests

Manifestations de 2019 en Iran

https://fr.wikipedia.org/wiki/Manifestations_de_2019_en_Iran

الاحتجاجات الإيرانية 2019

https://ar.wikipedia.org/…/%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D…

Yanacağın qiymət artımına görə İran etirazları (2019)

https://az.wikipedia.org/…/Yanaca%C4%9F%C4%B1n_qiym%C9%99t_…

Biểu tình Iran 2019

https://vi.wikipedia.org/w…/Bi%E1%BB%83u_t%C3%ACnh_Iran_2019

در ضمن اطلاعاتِ خود را می‌توانید برایِ سازمانِ عفوِ بین‌الملل به نشانیِ زیر نیز بفرستید:

https://t.me/Amnesty_International

تلفن:‌
۰۰۴۴-۷۹۶-۱۴۲-۱۵-۶۵

۰۰۴۴-۷۹۶-۱۴۲-۱۵-۷۸

November 26, 2019

نکاتی پیرامون خیزش آبان ماه

 نکاتی پیرامون خیزش آبان ماه

در یک هفته گذشته شاهد حماسه ای پرشکوه دیگر از مردم بی لبخند بودیم. هفته ای که در پی گران شدن نرخ بنزین در ایران هم چون آتشی از هر گوشه و کناری به پا خاست. مردمی که دیگر احساس می کنند چیزی برای از دست دادن ندارند. مردمی که زیر چکمه های استبداد حکومت اسلامی، قرار بود له شوند، مطیع باشند، توسری بخورند و تحمل کنند، خشم فروخفته مردم طغیان کرد، شور به دست گرفتن اراده خویش را، حتی اگر در ساعات و یا روزهای کوتاهی، اما تجربه کردند. با هم بودن و با هم رزمیدن، با هم حرکت کردن و با هم صفوف مزدوران پست فطرت را عقب راندن، لذت فریاد بر علیه هر آنچه پایه های این نظام منحوس دیکتاتوری بر روی آن بنا شده است. اشتیاق برای برانداختنِ حکومت یک اقلیت کهنه پرست و عقب افتاده و ساختنِ جامعه ای آزاد و برابر. در این جنگ نابرابر عده زیادی از جوانان پرشور که جرم شان فقط اعتراض به اوضاع فاجعه بار زندگی بود، جانباختند، هزاران نفر زخمی شدند و  هزاران نفر نیز بازداشت شدند.

سازندگان این حماسه، این نقطه عطف تاریخی را خوب میشناسیم، از خشم و نفرتی که از صداهای بغض آلودشان، در هنگامه صف آرایی مردم بی لبخند و دستگاه سرکوب، لرزه بر پیکر حافظان وضع موجود می اندازد. آنها را می توان، از صورت های تکیده و پشت های خمیده شان زیر بار گذران زندگی شناخت. آنها را می توان از دست های سفت و سخت شان شناخت، همان دست هایی که نسل در نسل برای سرمایه داران و حکومت ها ثروت تولید کرده اند، همان دست های که انواع مواد غذایی، کالاهای مرغوب، برج های سر به فلک کشیده، آپارتمان های لوکس، ویلاهای درجه یک، اتومبیل های گران قیمت، لباس های مرغوب، جاده ها و خیابان ها، قطارها و کشتی ها را، میسازند و در آخر منبع همه چپاول ها را یعنی طلای سیاه " نفت" را از دل زمین بیرون می کشند ، اما خود از همه آنها بی بهره اند. معلمان، کارمندان، پرستاران، بازنشستگانی که آینده شان را نیز با قسط های کمرشکن پیش فروش کرده اند، تا شاید چرخ زندگی را همچنان بچرخانند، جوانان تحصیلکرده ای که با هزینه ها، مشکلات و مصائب فراوان فارغ التحصیل شده اند، اما حتی مکانی نیست که در آنجا نیرویِ بدنشان را نیز به نرخی سه و چهار برابر زیر خط فقر بفروشند، زنانی که عمریست در این جامعه سرکوب می شوند، تحقیر می شوند، مورد شدیدترین و ارتجاعی ترین بی حقوقی های جنسیتی و طبقاتی قرار می گیرند، مردمی که از خوزستان، کردستان، سیستان و بلوچستان تا آذربایجان مورد ستم ملی و انواع تبعیض ها، سرکوب ها و بی حقوقی ها قرار گرفته اند، بله آنها بودند و هستند که حماسه می آفرینند. آنها بودند که کاخ ستم را به لرزه درآوردند و خواب را بر حاکمان به کابوس مبدل کردند.

در ارتباط با رویدادهای یک هفته گذشته تاکید بر چند نکته ضروری است:

یکم، رژیم جمهوری اسلامی به رغم اینکه وانمود می کند بر اوضاع مسلط شده است، اما در واقع به شدت از خیزش های دوره کنونی به وحشت افتاده است. در روزهای ابتدایی خیزش های اخیر شاهد دستپاچگی کل نهادهای رهبری رژیم بودیم، از ادعای پوچ ارائه طرح مخالفت با گران شدن نرخ بنزین نمایندگان به اصطلاح مجلس شورای اسلامی و مراجع تقلید، تا تاختن بعضی چهرهای اصولگرا به دولت. خامنه ای با سخنرانی که کرد، و تاکید بر اینکه او هم موافق این طرح بوده و اشرار خواندن مردم معترض و همچنین صدور فرمان سرکوب، اوضاع آشفته و متزلزل حکومت را مقداری جمع و جور کرد. مطالبه های سیاسی و اقتصادی مردم با سرب داغ، باتوم، دستگیری، شکنجه و آخرین نمونه اعترافات اجباری داده شد. رژیم با درندانه ترین شیوه که در تاریخ پر از جنایت اش چنین مواردی کم نبوده است، اعتراضات به حق مردم را به خاک و خون کشید. در این دوره شاید سرکوب وحشیانه و قطع اینترنت توانست برای دوره کوتاهی هم باشد، به داد حکومت برسد، اما دائمی نیست. حکومتی که جواب اعتراض را با سرکوب و گلوله می دهد، معلوم است که دیگر راهی برایش باقی نمانده است و راه حل ماندن در قدرت را فقط در خشونت عریان می بیند. تمام شاخه و شانه کشیدن های این روزهای سران ریز و درشت حکومت را برای اکثریت مردم تحت ستم ایران باید از این زاویه دید. اگر در دوره گذشته و بعد از خیزش دی ماه 96 رژیم به خوبی میدانست که هر دو جناح حاکمیت به دلیل فقر، فلاکت، بیکاری، ناکارآمدی، فساد و دیکتاتوری که به جامعه تحمیل کرده اند، نزد اکثریت مردم اعتباری ندارند. با سرکار آوردن یکی از قاتلین کشتارهای دهه 60 به عنوان رئیس قوه قضایی و بگیر و ببندهای که به ظاهر در زمینه فساد اقتصادی و اداری انجام داد، سعی در ترمیم این بی اعتمادی عمومی داشتند. ولی خیزش 24 آبان ماه نشان داد که این نمایش های کمدی نزد مردم خریداری نداشته است. رژیم اسلامی اگر هم بخواهد، دیگر توان بازگرداندن بی اعتمادی و ضدیتی که گوشه های کوچکی از آن را مشاهده کردیم، ندارد. میلیادردها دلار صرف پروژه اتمی کردند، میلیاردها دلار صرف کمک به گروه های تروریستی از حزب الله تا حشدالشعبی و میلیاردها دلار صرف کمک به دولت های عراق و سوریه دیگر منابعی را برای هزینه کردن در اختیارشان باقی نگذاشته است. تحریم های امریکا و به نزدیک صفر رساندن صادرات نفتی که اصلی ترین منبع درآمد رژیم است، عملا رژیم را فلج کرده است. به این موارد می بایست لیست غارت ها و چپاول های شخصی و به تاراج گذاشتن اموال عمومی را اضافه کرد. در نتیجه رژیم اسلامی تنها سلاحی که در اختیار دارد، زبان تهدید و زور و نیروهای سرکوبگر است.

دوم، حکومت که از فریب و تفرقه اندازی در صفوف اکثریت مردم که به آنها قول پرداخت یارانه بیشتر از محل گران کردن قیمت بنزین داده بود نا امید شده است. گام بعدی رژیم قطع رابطه پیشروان با توده های مردم معترض است. دستگیرهای شبانه و بگیر و ببندهای روزهای اخیر در این راستا است. آمارهای نیمه رسمی خبر از بازداشت بیش از 5000 نفر می دهند. سرکوب فوری و چنگ و دندان نشان دادن های رژیم هم در این جهت بود که پیوند این دو بخش را مختل یا به تعویق بیاندازد. گرچه در خیزش سراسری اخیر شاهد تجمعات عظیم و توده ای بودیم ولی جمعیت واقعی معترضین بسیار فراتر از این مقیاس است. رژیم به خوبی میداند که ارتباط و به میدان آمدن این بخش بزرگ به معنای سرنگونی و پایان حکومت اسلامی خواهد بود و عملا این پیوند است که حربه سرکوب رژیم را خنثی خواهد کرد. اگر توجه کرده باشید مردم معترض در روزهای اول نارضایتی ها با تجمع در میادین و خیابان های اصلی قصد پیگیری مطالبات و خواسته های خود را داشتند که رفته رفته بر تعداد معترضین افزوده می شد، حکومت برای مهار اوضاع و جلوگیری از تجمعات چند صد هزار نفری، دست به تاکتیک تعرض در برابر نارضایتی ها زد، تا برای دوره کوتاهی هم که شده، نارضایتی ها را به طرف درگیری ها زودرس بکشاند. اهمیت این موضوع برای رژیم از این نظر است که در چنین زمانی توازن قوا به نفع نیروهای سرکوبگر است و توان آنها در صورت درگیر شدن در رویارویی های زودرس بیشتر خواهد بود. مضافا اینکه موفق خواهد شد از پیوستن بخش بزرگی از معترضین خاموش جلوگیری کند. بنابراین تاکتیک درست در این شرایط انتخاب تاکتیک های ست که این دو بخش یعنی اکثریت معترض خاموش را با پیشروان پیوند دهد و ابزار سرکوب رژیم را خنثی کند.

سوم، اپوزیسیون رژیم اسلامی به دو بخش، فارغ از ادعای چپ یا راست بودن، تقسیم می شوند. طیف اول سرنگونی طلب است. در این بخش از اپوزیسیون سلطنت طلبان، مجاهدینی ها، احزاب و سازمان های شوینیست و راست قرار دارند. طیف سرنگونی طلب به دنبال سرنگونی همه با هم است. اغلب رو به احزاب چپ و مترقی شعار می دهند که اختلافات را کنار بگذاریم و همه با هم متحد شویم. اختلافات را برای بعد از سرنگونی حکومت اسلامی نگه داریم. چرا چنین شعارهای را مطرح می کنند ؟ زیرا که منافع آنها و تضمین به قدرت رسیدن آنها در گرو بیان نکردن اختلافات برنامه ای و استراتژیک است. طی 40 ساله گذشته حکومت اسلامی چنان سرکوب خشنی را رهبری کرده است که مردم به دنبال هر چیزی جز رژیم اسلامی هستند. طیف سرنگونی طلبان اگر چه شانس کمی برای به قدرت رسیدن، دارند، اما از آنجایی که از امکانات مالی و تبلیغی خوبی برخوردارند می توانند مقطعی هم که باشد توجه بخشی از مردم را که به دنبال آلترناتیو هستند، جلب کنند. این طیف از اپوزیسیون راست و ارتجاعی به دنبال رسیدن به قدرت است و خواسته ها و مطالبات مردم محروم و تهی دست را نه تنها نمی توانند جواب دهند، بلکه یک دوره از فرومایگی، ناکارآمدی و دیکتاتوری ننگین آنها را هنوز نسل پیشین فراموش نکرده اند. این طیف اغلب تمایل دارد تکلیف قدرت را در بالا و با کمک قدرت های چون آمریکا یکسره کنند. شعارهای آزادی و دمکراسی برای آنها وسیله یا تاکتیک به قدرت رسیدن است. زمانی هم که قدرت را در دست گرفتند، در سریع ترین زمان ممکن دستگاه سرکوب قبلی را ترمیم یا بازسازی کرده و جنبش های اجتماعی را سرکوب خواهند کرد.

طیف دوم اپوزیسیون انقلابی است. اگرچه این طیف در شرایط کنونی از لحاظ کمی و کیفی دچار سردرگمی و به نوعی انزوا است، اما اگر بتواند در دوره پیش رو فعالیت خود را ارتقا دهد، به دلیل ریشه های اصیل اجتماعی که دارد، قادر خواهد بود بر اوضاع مسلط شده و جنبش را هدایت کند. در این طیف احزاب و سازمان های چپ و کمونیست و بعضا دمکراتیک و مترقی وجود دارند. استراتژی سیاسی برای این طیف نه تنها سرنگونی رژیم اسلامی، بلکه تغییر و دگرگونی ریشه ای در تمام اشکال زندگی اجتماع است. اگر چه برای طیف راست و سرنگونی طلب تغییر یا جابه جایی قدرت بدون پیگیری مطالبات مردم، استراتژی سیاسی آنهاست، اما برای طیف انقلابی آزادی، رفاه، کیفیت زندگی، کار، مسکن، بیمه های اجتماعی، امنیت اجتماع، حقوق اجتماعی و برابری معیار پیروزی جنبش است. بنابراین اپوزیسیون چپ و انقلابی که نه تنها سرنگون کردن رژیم را در دستور کار دارد، بلکه برای ساختن جامعه ای آزاد و برابر نیز مبارزه می کنند، می بایست در عین حال که هیچ خلائی را برای اپوزیسیون راست و ارتجاعی باقی نمی گذارند ، تفاوت های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با آنان را نیز برای توده ها روشن کند. جریان های چپ و انقلابی فقط در میدان مبارزه و قدرت بهره گیری از ابزارهای رسانه ای است که قادر خواهند بود از نفوذ و گفتمان سلطنت و یا مجاهدین جلوگیری کنند.

چهارم، پروسه ای که شروع شده است، اگرچه با دردهای بسیاری همراه است، اما نوید بخش است. حرکت توده های مردم بی لبخند، بازیابی اراده مردم حاشیه شهرها، شکل گیری هسته های جوانانی که می خواهند دیگر اسیر زنجیرهایشان نباشند و دیوار اختناق و استبداد را به چالش بطلبند، آن را نابود و بر ویران های آن بنای جامعه ای آزاد و برابر را بنا کنند، امید بخش است. این جنبشی است که گرچه اکنون با حکومت اسلامی می جنگد، اما از دوران مشروطه آغاز شده است. جوانان انقلابی بسیاری در این راه قدم نهادند، دو بار موفق شدند دیوار بلند استبداد و دیکتاتوری را فرو بریزند، اما در مرحله آخر نیروهای ارتجاعی موفق شده اند، در نبود ارگان های رهبری از پایین و اعماق جامعه، قدرت را به دست بگیرند. تاریخ انقلاب ها نشان می دهد که هر چه توده های مردم تهی دست ارگان ها، سازمان ها و کمیته های خود را از پایین و توسط خود همین توده های رنجبر تشکیل دهند، تضمین پیروزی و به سرانجام رساندن انقلاب بیشتر است. در صورتی که توده های تحت ستم ارگان ها و کمیته های رهبری خود را ایجاد کرده باشند، دیگر نه شاهزاده و دار و دسته اش و نه هیچ قدرت دیگری نمی تواند از بالای سر مردم حکومت دیکتاتوری برقرار کند. ما باید از این نقطه عطف تاریخی نهایت بهره را ببریم، صفوف خود را مستحکم تر، باور به نیروی رهایی بخش خود را افزایش، بخش بزرگ معترضین خاموش را با تاکتیک های سنجیده به مبارزه کشیدن، طرح شعارهای اساسی  که توان بسیج اکثریت توده های تحت ستم را داشته باشد و تمرین اداره جامعه از طریق ارگان های مردمی را، در دستور کار قرار دهیم. نباید اجازه داد که پروسه انقلاب توسط هیچ نیروی قیچی شود و از پیمودن سیر تکاملی خود، باز بماند. قیچی کردن انقلاب در شرایطی که مردم رهبران، ارگان ها، سازمانها، شوراها و در نهایت حزب خود را نداشته باشند، یکی از جدی ترین مسائل پیش روی جنبش است.

شورش کریمی

 

برای ورود امام زمان به صحنه بمب اتم و موشک میخواهند مردم برای آوردن آزادی به صحنه به چه احتیاج دارند؟‎

برای ورود امام زمان به صحنه بمب اتم و موشک میخواهند مردم برای آوردن آزادی به صحنه به چه احتیاج دارند؟‎
 
 
شیعیان معتقدند برای ورود امام زمان باید خود را به برنده ترین و مدرن ترین سلاحها برای کشتن کفار مجهز کنند، آنطور که گفته و توسط این شیعیان نوشته شده امام زمان اینقدر از کفار خواهد کشت تا زانوی اسبش را خون بگیرد برای این منظور باید بمب اتم داشت و انواع موشکهای دور برد و میان برد و قوای سرکوبگر داشت تا فاشیزم اسلامی بتواند بر کفار پیروز شود.
 
شاید تعدادی ساده لوح تصور کنند که آخوند قرون وسطی ای و شیعیان یک غلطی کرده اند و حرفی زده اند مگر می توانند به امیالش برسند؟
 
نگاهی بر قفا کافیست وقتی روشنفکران و رهبران سیاسی یک جامعه همچون دوران پهلوی تصور میکردند در کنار آخوند و اسلام و شیعه گری میشود به صلح و هم زیستی مسالمت آمیز رسید . مار در آستین پرورش میدادند، امروز با سلاح دیگری بنام آزادی مذاهب که هیچ ربطی به فاشیزم اسلامی ندارد وارد صحنه شده اند، در حالی که دیگ جوشان انواع توطئه های شیعه گری فاشیزم اسلامی که از قوانین قرون وسطی ای آنان سرچشمه میگیرد و همذات فاشیزم هیتلری است مرتب و در روند تاریخی به گذاشتن چوب در لای چرخ پیشرفت و ترقی و آزادیخواهی انجامیده و این فاشیزم اسلامی همچون جویباری لجن آلوده و متعفن در سطح تاریخ ایران جریان داشته و حرث و نسل سرزمینی را به نابودی کشانده است.
 
نگاهی به پروسه اسلام وشیعه گری و فاشیزم اسلامی از صدر مشروطیت تا به امروز گواه آن است که تا ریش و ریشه این تفکر با هر لباسی و با هر هیبتی از سطح جامعه و کشوری برچیده نشود در انتها همین بمب اتم و همین موشکها فرق مردم را خواهد شکافت و بنام مبارزه با کفار و عوامل بیگانه همچنان که همین امروز سران حکومت میگویند عمل خواهد کرد.
 
نیروهای سیاسی مبارزین آزادی! مبارزه به زبان ساده
 
چهل سال فاشیزم اسلامی مردم ایران و نیروهای سیاسی را بازی داده تا به بمب اتم و موشکهای دور بردش برسد تا  بتواند بعنوان مثال  پالایشگاه نفت عربستان را هدف قرار دهد و یا در سوریه و عراق و لبنان و افغانستان و غزه یمن و کشور های افریقائی و غیرو جنگ های نیابتی راه بیندازد و جهان را تهدید به باج خواهی بکند. و امروز با خیزش مردم این سرزمینها با سرکوب قهار نظامی امنیتی و قتل عام مردم ایران ، سوریه و عراق ،حسن نصرالله در لبنان را سر قدرت شیعه گری نگاه دارد.
 
 روزی با سیاست استحاله رفسنجانی، روزی با سیاست گفتگوی انتقادی و گفتگوی تمدنها خاتمی در زیر پوش 18 سال مخفی کاری اتمی نطنز و اراک، روزی کشیدن نیروها پشت سر حسن نصرالله دست دراز شده تروریسم و مواد مخدر اسلامی در منطقه و لبنان زیر پوش مبارزه با صهیونیسم و حمایت از فلسطین و همزمان  حامی پیدا کردن برای قاسم سلیمانی و سپاه قدس و سپاه پاسداران، روزی کشاندن مردم به دنبال اصلاحات و اصلاح طلبی و جناح بازی های کشک که امروز در سرکوب خشنونت بار شش روزه اخیر و دروغ درمانی ها و چپاول حسن روحانی از سفره خالی مردم بنام سه برابر کردن قیمت بنزین و مایحتاج عمومی بوضوح آشکار شده که هدف هر دو جناح کشتار و سرکوب و اعدام و چپاول است و بس و پایان دادن به این بازی جناحی با شعار مردمی اصول گرا اصلاح طلب دیگه تمومه ماجرا تاریخا خاتمه یافته است.
 
خوب تا به اینجای کار رژیم توانسته از غفلت سیاسی نیروهای سیاسی ایران و جامعه جهانی استفاده کند و از سیاست مماشات و باج دهی به بیگانه خودش را در عراق و افغانستان و لبنان و یمن و سوریه و بعضی کشور ها در افریقا و امریکای جنوبی جا بیندازد بلی برای زمینه سازی و آوردن امام زمان به جنین دست آویز هائی احتیاج داشته .
 
سئوال اینستکه
 
سازمانهای سیاسی و بخشی از مردم ایران در مقابل این تهاجم فاشیزم اسلامی هنوز دارند دنبال رفرندام و اصلاحات و اعتراضات مدنی و گوشی شما اسلحه شما و غیرو میگردند که جزعی از همان پروژه اصلاحات تاریخ مصرف گذشته است. در صورتی که فاز این برنامه ها گذشته است.  در حالی که تمام موشکها و بمب های رژیم و مخرب ترین حملات فاشیستی روزانه  مردم را قلع و قمع میکند بطرف آنان شلیک میکند و بطرف آنان نشانه رفته است آیا باز هم میتوان اصلاح طلب بود و ساده لوح و همکار آخوند و فاشیزم اسلامی در زیر پرده نبود؟
 
باز هم میتوان وقتی با شلیک مستقیم خیابانی روبرو میشویم به شعار حرکت های مدنی آویز شویم و در مقابل رگبار مسلسل ها گوشی را از جیب خارج کرده چند شات قشنگ و هنری بگیریم که مطبوعات را خشنود کند مطبوعاتی  که در تمام دنیا بدتر از زمان اوباما زبان در کام لال مانده اند و هیچ دولتی قطره اشکی هم برای این سرکوب خونین فاشیزم اسلام بر گونه نلغزانده ما مدعی سلاح ما گوشی ما بشویم؟.
 
تاریخ مصرف این سیاست شاه سلطان حسینی گذشته است تحلیل مشخص از شرایط مشخص این نیست، رژیم اسلامی آماده است که اگر سلاح کاربردی در سرکوب توده ها موثر واقع نشد، مستقیم از موشکهایش در شهر ها استفاده کند و حتی اگر بمب اتم داشت لحظه از استفاده آن بر علیه مردم درنگ نمیکرد.دیگر نمیشود آویز حمایت از آزادی مذاهب( منظور آزادی فاشیزم اسلامی است) بر خلاف کشور های حوزه دریای خزر که به ممنوعیت اسلام و آخوند و مسجد و قرآن رای داده اند و مردم ایران در پارلمان خیابانی ده ها مسجد و حوزه علمیه و هزاران قرآن منفور را در کف خیابانها به آتش کشیده اند، پیامی مردمی تر از این آیا تا بحال از طرف مردمی دیده اید؟ در تحلیل نهائی باید گفت مسلمن در حرکت آینده انقلابی، سوزاندن این حوزه های فاشیزم اسلامی و حوزوی همراه با آخوند و خشم توده ها همراه خواهد بود  چه ما بخواهیم و چه نخواهیم هدف ، اسلام آخوند و قرآن است بنزین فقط بهانه است.
 
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با پایان یافتن اصلاحات بازی و منشعبات آن نظیر اسلحه ما گوشی ماست و یا با اعتراضات مدنی و یا رفرندام زیر قبای رژیم این رژیم فاشیستی  مردم وقتی متوجه بشوند که گوشی شان سلاح کار بردی نیست آنرا تبدیل به سلاح کاربردی برای مقابله با دشمن در سطح خیابانها میکنند و فاز قدیمی را پشت سر نهاده و وارد فاز جدیدی میشوند که تحلیل مشخص از شرایط مشخص نام دارد. مردم را به سلاح روز تئوریک و عنملی مجهز کنیم خامنه ای و پاسداران خونخوارش باید جواب تاریخی خود را در کف خیابانها بگیرند مردم را دست خالی به نبرد با مسلسل های علی خامنه ای فرستادن یک عمل ضد انقلابی است مرگ یکبار شیون یکبار این رژیم آدمخوار که از زمان محمد علی و حسین تا ادامه اینها تا امروز و خمینی و خامنه ای و روحانی جلادانی خونخوار و ضد ایرانی بوده و هستند و باید از ایران بیرون ریخته شوند با قرآنشان سنتشان و با آخوندشان و امامانشان تحقیر و توهین بمردم ایران دیگر بس است دیگر مردم ایران با آتش کشیدن مساجد و حوزه های آخوندی و مصلا ها و قرآنها این پیام را به سراسر جهان مخابره کرده اند
 
نوید اخگر
26 ماه نوامبر سال 2019 میلادی سوئد استکهلم

چگونگی نابودسازی سرخپوستان، دهشتناکتر از هر نسلکشی

چگونگی نابودسازی سرخپوستان، دهشتناکتر از هر نسلکشی

سرخپوستان (جمعیت بومی آمریکا) بواسطه لشکر فاتحان سرزمینها و دیگر جنایتکارانی که ایالات متحده و کانادا هنوز هم آنها را قهرمان ملی خود حساب میکنند، تقریبا بطور کامل نابود گردیدند...

سکوت در مقابل کشتار بومیان شجاع به سبب تعلق ملی آنها در آمریکای شمالی بسیار ناگوار است. از هولوکاست یهودیان همه آگاهند، از هولوکاست سرخپوستان چه... جامعه دموکرات بر آن چشم فروبست. این، یعنی همان نسلکشی! مردم را فقط به این دلیل که آنها سرخپوست بودند، میکشتند! نیم قرن پس از کشف آمریکا جمعیت بومی را بطور کلی آدم حساب نمیکردند. در حقیقت، سرخپوستان را بر اساس اینکه در کتاب مقدس (انجیل) از آنها یاد نشده، حیوان حساب میکردند. انگار آنها وجود نداشتهاند.

هیتلر در قیاس «استیلاگران آمریکا» توله سگ بود: در نتیجه هولوکاست سرخپوستان آمریکا، همچنین در جریان «جنگهای پانصد ساله» مشهور، ۹۵ میلیون نفر از ۱۱۴ میلیون نفر بومیان قلمرو کنونی ایالات متحده آمریکا و کانادا نابود گردید.

ایده اردوگاههای مرگ هیتلر حاصل تسلط او به زبان انگلیسی و مطالعه تاریخ ایالات متحده است. او از ایجاد اردوگاههای مرگ برای نگهداری بورها (یکی از قبایل آفریقایی) در آفریقای جنوبی و برای  سرخپوستان در غرب وحشی به وجد میآمد و اغلب در محفل نزدیک به خود اثربخشی نسلکشی جمعیت بومی آمریکا، سرخهای وحشی در نتیجه گرسنگی و جنگهای نابرابر را که نمیتوانند به اسارت دربیایند و تربیت شوند، مورد تمجید قرار میداد.

اصطلاح ژنوساید (نسلکشی) دارای ریشه لاتینی گنوس بمعنی نژاد و ساید بمفهوم کشتار بوده و دقیقا بمعنی نابودسازی یا قتلعام کامل یک قبیله یا ملت است. در فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد با استناد به رفائیل لمکین که اصطلاح ژنوساید را نخستین بار برای توصیف اقدامات نازیها در کشورهای اشغالی اروپا به کار برد، بمعنی «نابود کردن عمدی و منظم گروههای قومی یا ملی» آمده است.

ایالات متحده آمریکا از تصویب اعلامیه سازمان ملل متحد راجع به نسلکشی امتناع کرد. البته، جای شگفتی نیست. بسیاری از اشکال نسلکشی بر علیه ساکنان بومی آمریکای شمالی به اجرا گذاشته شد.

لیست سیاستهای نسلکشی آمریکا شامل کشتار انبوه، جنگ بیولوژیک، کوچ اجباری از محل آبا و اجدادی، محرومیت از آزادی، تحمیل ارزشهای متفاوت با ارزشهای بومی، عقیم کردن اجباری زنان محلی با روش جراحی، ممانعت از انجام مناسک مذهبی و غیره میباشد.

حل نهایی

از حل نهایی مسئله سرخپوستان آمریکای شمالی بمثابه الگو برای هولوکاست یهودیان و نژادپرستی در آفریقای جنوبی استفاده شد. اما چرا بزرگترین هولوکاست از جامعه پنهان میشود؟ آیا نه برای اینکه چنان طولانی مدت ادامه یافت، که عادی بنظر برسد؟ قابل توجه این است، که اطلاعات مربوط به این هولوکاست عامدانه از پایگاه دانش و شعور جمعیت آمریکای شمالی و همه جهان حذف شده است.

به محصلین هنوز هم میآموزند که حریم آمریکای شمالی خالی از سکنه بوده است. اما تا مهاجرت اروپائیان در اینجا شهرهای سرخپوستان آمریکا توسعه مییافتند. شهر مکزیک بیش از هر شهر اروپا جمعیت داشت. انسانها سالم و سیر بودند. اروپائیان حیرت میکردند. محصولات کشاورزی تولید شده توسط مردمان بومی در مقیاس بینالمللی شهرت داشت.

هولوکاست سرخپوستان آمریکای شمالی دهشتناکتر از نژادپرستی در آفریقای جنوبی و نسلکشی یهودیان در سالهای جنگ جهانی دوم بود. یادواره آن کو؟ مراسم یادبود آن کجا برگزار میشود؟

آمریکای شمالی بر خلاف آلمان پس از جنگ از برسمیت شناختن نسلکشی سرخپوستان خودداری میکند. حاکمیت آمریکای شمالی نمیخواهد اعتراف کند که بخش اعظم جمعیت بومی طبق برنامه منظم نابود گردید.

اصطلاح «حل نهایی» از ابداعات نازیها نبود. آن بواسطه دانکن کمبول اسکات، مدیر اداره امور سرخپوستان، کانادا آدولف آیشمان که در سال ۱۹۱٠ نگران «مسئله سرخپوستان» بود، ابداع شد: «ما میدانیم کودکان سرخپوست در این مدارس تنگ نیروی مقاومت خود در مقابل بیماریهای را از دست میدهند و با سرعت بیشتر از روستای خود میمیرند. ولی این بخودیخود نمیتواند مبنای تغییر سیاست اداره ما برای حل نهایی مسئله سرخپوستان باشد».

استعمار اروپایی آمریکا زندگی و فرهنگ بومیان آمریکا را برای همیشه تغییر داد. در قرون ۱۵- ۱۹ شهرهای آنها ویران گردید، ملتها قتلعام شدند یا به بردگی درآمدند.

به نام خدا

مارلن براندو چند صفحه از کتاب شرححال خود را به نسلکشی سرخپوستان آمریکا اختصاص داده است. او مینویسد: «پس از آنکه زمینهای آنها را تصرف کردند، جان بدر بردگان را به اردوگاهها راندند، و دولت مبلغان دینی به نزد آنها فرستاد که سعی میکردند آنها به قبول مسیحیت مجبور نمایند. پس از اینکه مسئله سرخپوستان توجه مرا جلب کرد، متوجه شدم، که افراد بسیاری آنها را بطور کلی بعنوان انسان نمیشناسند. از ابتدا نیز همینطور بود.

کوتن ماتر (Cotton Mather)، مدرس مدرسه عالی هاروارد، دکتر افتخاری دانشگاه گلاسکو، وزیر پاکدینی (وزیر ارشاد)، نویسنده و ناشر پرکار، پژوهشگر مشهور جادوگران سالمی، سرخپوستان را فرزندان شیطان (منحرف) تصور میکرد و قتل وحشیان مشرک (مفسدین فیالارض) را که در مقابل مسیحیت ایستادهاند، خواست خدا میدانست.

در سال ۱۸۶۴ یک سرهنگ ارتش آمریکا بنام جان شوینگتن یک روستای سرخپوستان را به زیر آتش توپخانه سنگین گرفت و گفت: به کودکان سرخپوستان نباید رحم کرد، زیرا شپش از تخم برون آید. او به افسران تحت امر خود دستور داد سرخپوستان را بکشند و گفت این یک حق و وظیفه افتخارآمیز است. و برای کشتن سرخپوستان باید از هر وسیله در زیر آسمان خدا استفاده کرد».

سربازان مهبل زنان سرخپوست را میبریدند و از آنها برای کمان خود روکش درست میکردند، و از رحم و پوست پستان زنان سرخپوست کیسه تنباکو درست میکردند و سپس، این غنایم را بهمراه گوشها، بینیهای بریده و سرهای پوستکنده سرخپوستان کشته شده در اپرا- تئاتر دنور به نمایش میگذاشتند. به تمدنسازان متدین، با فرهنگ و متمدن چه باید گفت؟

هر گاه که ایالات متحده آمریکا تصمیم خود را برای متمدن کردن یک ملت غرق در توحش، فاقد معنویت و تمامیتخواه اعلام میکند، نباید فراموش کرد که خود آمریکا را بوی گند گرفته، ابزار مورد استفاده آن را نمیتوان متمدنانه نامید و بعید است هدف از آن منافع خودش نباشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

پینوشت مترجم به این سند تکاندهنده

تمامی حاکمیتهای امپریالیسم ایالات متحده آمریکا جنایات خارج از تصور بشری اسلاف بردهدار، فئودال و سرمایهدار متدین، «با فرهنگ» و «متمدن» خود علیه سرخپوستان آمریکای شمالی، نسلکشی کامل آنها را کماکان به انحاء و اشکال مختلف- از طریق جنگ و تروریسم دولتی و کودتا، جنگهای نیابتی، بشکل محاصره و تروریسم اقتصادی علیه کل بشریت جهان همواره ادامه داده و میدهند. کشتارهای میلیونی مردم کره، کامبوج، ویتنام، ژاپن... یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، سومالی... فقط چند نمونه است. علت وجودی قریب به هزار پایگاه نظامی- تروریستی آمریکا در بیش از ۱۵٠ کشور جهان همین هدف شوم است.

امپریالیسم، تضاد اصلی و عمده دوران ماست و ایالات متحده آمریکا سرکرده امپریالیسم جهانی را همه باید بعنوان خطر اصلی بشناسند، همه! نسل اندر نسل تمام بشریت، بویژه، دوستان آمریکا و علاقمندان به شیوه زندگی و دموکراسی و حقوق بشر آمریکایی! بدون این شناخت، بدون دفع خطر آمریکا توسعه، ترقی، اعتلا و آزادی امکانپذیر نیست. حوادث کودتایی اخیر در ونزوئلا، بولیوی، لبنان، عراق و ... گواه است.

منابع:

http://ecology.md/page/kak-unichtozhali-indejcev-postrashnee-ljubogo-massovogo-genocida

https://eb1384.wordpress.com/2019/11/26/

۵ آذر- قوس ۱۳۹۸

--

نقدی بر رادیو فردا: حیاط خلوت اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها

نقدی بر رادیو فردا: حیاط خلوت اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها 

در طی ده روز گذشته اکثر رسانه های فارسی زبان برونمرزی رسالت ژورنالیستی خود را به نحو احسن انجام دادند. با کمی ارفاق, این جمله را شاید بتوان تا حدی در مورد رادیو فردا نیز به کار برد. اما بر خلاف بقیه رسانه ها, زاویه نگاه اصلاح طلبی و بعد ملی مذهبی گزارشات و تحلیل های رادیو فردا و بخصوص باندبازی جناحی و فرقه گرایی شیب دار این رسانه بسوی مفسرین و به اصطلاح کارشناسان تحلیلگر عمدتا اصلاح طلب و ملی مذهبی که عقبه روزنامه نگاری در نشریه های رسمی جمهوری اسلامی داشتند, آن را از بقیه رسانه های فارسی زبان متمایز می سازد. اگرچه در مورد نقدناپذیری و نابردباری نسبت به منتقدین شاید بتوان آن را در لیگ ناروادارتلویزیون من و تو, و تلویزیون مذهبی و تکفیری کلمه قرار داد.

 

نگارنده شخصا هیچگونه مشکلی با رادیو فردا نداشته و انتصاب مدیر محترم فعلی این رسانه را صمیمانه به او تبریک گفتم. زیرا او را بمدت سالهای مدیدی در لندن می شناختم و بارها میهمان برنامه های او در بی بی سی فارسی بوده ام. لهذا مشکل و معضل اساسی فرد و یا افراد, حتی در سطح مدیریت بالا نیست. بلکه گرفتاری رفتاری در ساختار معیوب و جهت دار رادیو فردا است که بیش از ١٧ سال پیش بعنوان بخش فارسی رادیوی رسمی دولت آمریکا با بکارگیری طیف بخصوصی از خبرنگاران درونمرزی اصلاح طلب کار خود را آغاز کرد. و اینجاست که می گویند خشت اول چون نهد معمار کج, تا ثریا می رود دیوار کج!

 

بر اساس دانشنامه آزاد ویکی پدیا رادیو فردا در سالهای آغازین کار خویش توسط رژیم جمهوری اسلامی تحمل می شد و این رادیو با سیاستمداران ایرانی آزادانه مصاحبه می کرد. تا اینکه در ٧ فوریه سال ٢٠١٠ میلادی این رابطه شکر آب شد. اما علیرغم تامین بودجه این رادیو توسط مالیات دهندگان آمریکا, دولت اوباما که در صدد مماشات و مذاکره با جمهوری اسلامی بود, هیچگونه اقدامی در جهت تغییر رویه اصلاح طلبی رادیو فردا نکرد. تا اینکه بعد از انتخاب دونالد ترامپ بعنوان رئیس جمهور جدید آمریکا بتدریج کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و کشتی بی لنگر رادیو فردا را سکانداری دیگر. اما شوربختانه همانگونه که ذکر شد, مشکل سرشتی و نهادینه رادیو فردا در سکان شکسته و سکاندار نیست, بلکه تاریخی, بوروکراتیک (دیوان‌سالاری) و بنیادین است که در آن نه تنها تبعیض بیداد می کند؛ بلکه به پاتوق سیاسی و یا بعبارتی حیاط خلوت اصلاح طلبان و طیف وسیعی از ملی مذهبی هایی که تا به اکنون ناف خود را از رحم "مادری" جمهوری اسلامی نبریده اند می باشد. طیف هایی که اگرچه به ظاهر مخالف جناح اصولگرای جمهوری اسلامی و سیاست سرکوبگرانه آن در مقابل معترضین می باشند, اما با استفاده از "اما" و "اگرها" در تحلیل های خود تلاش می کنند نه سیخ بسوزد و نه کباب.

 

تا آنجایی که نگارنده مطلع است, در طی سالیان متعدد شکایت های فراوانی بر علیه رادیو فردا توسط ایرانیان برونمرزی نزد دولت آمریکا شده است. تغییر مدیر رادیو فردا یکی از پیامدهای آن شکایت های بیشمار است. اما ظاهرا در تغییر رویه این رسانه کارساز نبوده و درب ء زنگ زده رادیو فردا بر روی همان پاشنه سابق می چرخد. حتی خبرنگاران متعددی که در رادیو فردا کار می کرده اند, پس از ترک یا اخراج شدن شاهد این ادعا هستند که رادیو فردا گرایشات اصلاح طلبی دارد. محمدرضا یزدان‌پناه از روزنامه‌نگاران فعال در بخش فارسی رادیو اروپای آزاد موسوم به “رادیوفردا” به دلیل انتقاد از عملکرد این رادیو، که به گفته وی به تریبونی برای تبلیغات اصلاح طلبان حکومتی ایران تیدیل شده است، از این رسانه متعلق به دولت ایالات متحده اخراج شد. او می گوید "من در نهایت، تاوان اعتراضات فراوان سال‌های اخیرم به سانسور گسترده و هوشمندانه، حذف مخالفان جمهوری اسلامی از پوشش خبری، فاصله گرفتن از ماموریت‌ و فلسفه وجودی، دست‌کاری کردن اخبار به نفع جمهوری اسلامی، فساد و رانت‌خواری گستره در رادیوفردا را دادم و از این رسانه اخراج شدم". اخراج بسیاری از خبرنگاران رادیو فردا از جمله جواد کوروشی همواره با حاشیه های خبرساز و جنجالی همراه بوده است.  اغلب نوشته های جواد کوروشی شدیدا ضد جمهوری اسلامی است.

 

در اواسط سال ٢٠١٧ میلادی نشریه معروف وال استریت ژورنال در مقاله ای تحت عنوان "در ایران، رادیو آزادی (رادیو فردا) نتوانسته در حد و انتظار نام خود عمل کند" نوشت: " این رادیو اغلب اوقات، حرف‌های رسانه‌های حکومتی ایران را طوطی ‌وار تکرار می‌کند". مجید محمدی جامعه شناس و تحلیلگر و نویسنده توانای سابق سایت رادیو فردا ظاهرا به دلیل نوشته های تند بر علیه جمهوری اسلامی کنار گذاشته شد. او در کتاب خود بنام "چرا و چگونه ماموریت خود را وانهادند؟ ارزیابی رسانه‌های دولتی فارسی زبان خارج از کشور" می نویسد: " رادیو فردا به یک خانه ‌تکانی جدی نیاز دارد (صفحه ١٥٢)". محمدی در صفحه ١٥٨ کتاب خود می نویسد: "اکثر نویسندگان سایت رادیو فردا از نیروهای اصلاح طلب مذهبی و چپ ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی هستند". البته تجربه خود نگارنده که وقتی در گوگل "دوشوکی + رادیو فردا" را جستجو (سرچ) کردم, موید این واقعیت تلخ است که مسئولین سایت رادیو فردا اکثر مطلق مقاله های بنده را مناسب انتشار ندانستند و فقط سه مقاله نسبتا بی یال و دم را منتشر کردند, که قابل امتنان است. نیک بیاد دارم اکثر مقالات انتقادی بنده نسبت به رژیم که حتی اختصاصی برای رادیو فردا فرستاده بوده اجازه انتشار نیافتند. در صورتی که بعنوان مثال سایت بی بی سی فارسی بسیاری از مقالات انتقادی بنده را منتشر کرده است.

 

نمونه دیگری از این رویه تبعیض آمیز دیروز اتفاق افتاد. غروب یکشنبه ٣ آذر ماه یکی از خبرنگاران رادیو فردا به نگارنده زنگ زد و گفته که مشغول تدوین گزارشی در مورد تعداد بازداشت شدگان در استانهای مختلف کشور است. بعد از گفتگوی نسبتا طولانی به وی گفتم که در آن لحظه اخبار کشته شدن دو نفر در تظاهرات زاهدان را نمی توانم تائید کنم. اما بازداشت بین ٥٠ تا ٧٠ نفر از معترضین را می توانم تائید کنم. و شما علاوه بر استناد به بقیه منابع بلوچستان و فعالین بلوچ, می توانید حداقل رقم دستگیر شدگان را ٥٠ نفر در شهرهای مختلف استان سیستان و بلوچستان ذکر کنید؛ که ظاهرا موافقت شد.  اما با کمال حیرت و شگفتی روز بعد گزارش مفصلی بقلم احسان مهرابی تحت عنوان " برآورد رادیو فردا؛ بازداشت ۴۸۰۰ معترض در ۱۸ استان ایران" را در سایت رادیو فردا مشاهده کردم, که آمار بازداشتی های استان های مختلف نظیر آذربایجان شرقی (٣٠ بازداشتی), یزد (٤٣ بازداشتی), و زنجان (٣٠ بازداشتی) و خراسان جنوبی با ٢٩ بازداشتی را منتشر کرده بود. اما خبری از بازداشتی های بلوچستان نبود.  حقیقتا از این همه بی مهری و غیر حرفه ای بودن سخت آزرده شدم که برای اینان نه کلام ما بلوچها ارزشی دارد و نه تعداد دستگیر شدگان در محرومترین استان کشور. در صورتی که ویدئوهای تظاهرات در چابهار, سرباز, زاهدان و دیگر شهرها در طی هفته گذشته منتشر شده اند. این یعنی چی؟ یعنی جمهوری اسلامی بر طبق گزارش رادیو فردا  ۴۸۰۰ معترض را در استانهای مختلف کشور بازداشت کرده, اما نسبت به بلوچها آنقدر مهربان بوده, که حتی یک نفر هم بازداشت نشده؟ به این می گویند ظلم و ستم مضاعف از نوع روزنامه نگاری رادیو فردایی! رادیویی که متعلق به دولت آمریکا است.

 

در مرامنامه رادیو فردا  آمده است: "کارکنان و همکاران رادیو اروپای آزاد - رادیو آزادی، باید عالی‌ترین موازین اخلاقی را در رفتار و کار حرفه‌ای خود رعایت کنند. آنها باید در مناسبات خود با گروه‌های سیاسی و اقتصادی یا افراد چه در داخل و چه در خارج از حریم کار خود، به‌ویژه اصل پرهیز از تداخل منافع شخصی با کار حرفه‌ای را محترم بشمارند".  باید گفت نه تنها تجربه دیگران آنگونه که در این نوشتار ذکر شد, بلکه تجربه دیروز نگارنده ثابت می کند که درب رادیو فردا هنوز هم بر همان پاشنه می چرخد. زیرا از "حرف" تا  "عمل" زمین تا آسمان فاصله است.

 

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

سه شنبه ٥ آذر ١٣٩٨

doshoki@gmail.com

 

 

 

ما برای گروگان گیری آمده ایم

ما برای گروگان گیری آمده ایم  !

 

این ما که درست نقطه مقابل مای اکثریت مردم ، اکثریت کارگران و زحمتکشان ایران قرار میگیرد ، مای حکومت اسلامی است . این حکومت اسلامی ، این آخوندا و این سرداران اسلام تمامی وجود شان ، همه تار و پود و رگ و ریشه اشان از گروگان و گروگانگیری ساخته و تشکیل شده است . اینان ، یعنی همین اقلیت آخوند و سرداران اسلام آمده اند تا همه چیز اکثریت ، خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و جان و مال و شرف و حیثیت مردم را گروگان بگیرند ! و حال اینترنت و گروگان گیری اینترنت اکثریت مردم ! ماموریت دیگری برای وطن اشان ندارند ! حکومت گروگان گیرها !

این آخوندا ، این سرداران اسلام روز روشن و سر راست از دیوار خانه اکثریت  رفتند بالا و همان نان و پنیر " شاعرانه " حقیرانه مردم را هم گروگان گرفتند ؛ راست و راست از دیوار کارخانه ها رفتند بالا ؛ تولید و توزیع و نفت و بنزین اکثریت مردم را گروگان گرفتند ؛ راست و راست از دیوار مطبوعات رفتند بالا ؛ کاغذ و قلم و چاپ و مطبوعات آزاد اکثریت مردم را گروگان گرفتند ؛ روز روشن از دیوار احزاب و سازمانها رفتند بالا ؛ سازمانها و احزاب اکثریت مردم را گروگان گرفتند ؛ و حال اینترنت ! روز روشن و شب تاریک از دیوار جامعه رفتند بالا ؛ گرفتند از جامعه هر آنچه قابل گرفتن و گروگان گیری است . چهل سال است که کارشان همین است .

بلاخره گروگان گیرها یه خواستی ، یه مطالبه ای دارند ! خواست و مطالبه گروگان گیرها چیست ؟ گروگان گیرها : یا اسلام می آورید ؛ یا به قوانین ناب شریعت گردن میگذارید یا از این همه خبری نیست !

بنزین مردم را گران کردند ، گروگان گرفتند و متعاقب اش اینترنت را ! بنزین مردم را سه برابری گران کردند ، شارلاتانهای ضد امپریالیست – اکثریت و نه همه -  که طبق معمول و بر اساس شامه تیزشان بو بردند که در این میدان آتش ممکن است  مردم هوس کنند آخوند کباب کنند ، سریع نیروهای آتش نشانی اشان را وارد میدان کردند تا آتش را خاموش کنند ، فورآ دست بکار شدند تا سپر بلای ضد آتش برای این آخوندا و این سرداران اسلام درست کنند . گفتند این سه برابر شدن بنزین ربطی به حکومت اسلامی و گروگان گیرها ندارد ! گفتند و نوشتند این بنزین سه برابری بنابه دستور تروئیکا و منویات بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و لیبرالیسم است ! شاید فرجی شد ، شاید بتوانند توجهات مردم از تهاجم به آخوندا و سرداران اسلام را به جاهای دیگری ، برای رد گم کنی ، جلب کنند .

این بنزین سه برابری هیچ ام ربطی به تروئیکا و بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و اجرای منویات لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و جفنگیاتی از این دست ندارد ، هیچ ام اینطور نیست که این هایک و لیبرالیسم و نئولیبرالیسم است که دارد پوست از سر جامعه میکند . نه خیر ! این آخوندا و سرداران اسلام هستند که دارند از سر اکثریت جامعه پوست کنی میکنند . به هایک و لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و فریدمن و شوک درمانی و اوامر تروئیکا ربطی ندارد ! هیچ ام از این خبرا نیست و آدرس عوضی و الکی و اشتباهی به مردم ندهید .

مردم نه حال و حوصله شنیدن دگر بار این جفنگیات را دارند ، و خوشبختانه ! و نه امکان اش را و نه پول اش را تا به جنگ این ارواح خبیثه رد گم کنی بروند ! امکان اش را ندارند یعنی برایشان ممکن نیست تا اینهمه اتوبوس و قطار و هواپیما کرایه کنند تا خودشان را به مقر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول (در فلان جا) و لیبرالیسمی که معلوم نیست کیست برسانند تا صدای اعتراض اشان را به گوش ناشنوای آنها برسانند . تازه امکان اش هم فراهم میبود ، پول اش را ندارند !

این گرانی بنزین و گرانی معیشت مردم  مستقیم بنابه امر و منویات کوارتت اسلامی ، امر بیت رهبری وحوش ، بیت وحوش دولتی ، بیت وحوش قضایی و بیت وحوش مجلس ( رد قم ) است ، برای درمان اسلام و اسلام درمانی جامعه ! چهل سال است که هی سعی میکنند جامعه را اسلام درمانی کنند و هی با سنگر نه و مقاومت مردم روبرو میشوند .

اسلام درمانی خود درد امروز جامعه ایران است و اکثریت مردم ، اکثریت کارگران و محرومین ایران ، محرومین از خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و بنزین و اینترنت و ... بدرستی و برخلاف میل شارلاتانهای ضد امپریالیست عاملین و آمرین این محرومیت ها را تشخیص داده اند و بدرستی به همین امر کنندگان داخلی حمله ور میشوند !

 امر کنندگانی که نه انگلیسی اند و نه آمریکایی ! نه سگ زنجیری آمریکا هستند و نه از ملکه انگلیس دستور میگیرند -  سگ زنجیری هم باشند ، سنگ زنجیری روسها درست تر است – اینان ، این آخوندا و سرداران اسلام  کاملن ایرانی هستند و شناسنامه ایرانی دارند ، آدرس الکی و اشتباهی به مردم ندهید که مردم باید اول بروند پوزه امپریالیسم آمریکا را بمالند ، بعد بروند پوزه امپریالیسم پیر انگلیس را بمالند و بعد آسیاب به نوبت بروند سراغ امپریالیسم فرانسه و آلمان و ایتالیا و ژاپن و ... و آخر سر اگر کسی و جمعیتی از ایران در این نبردهای " بی حاصل " خونین باقی ماند و اصولن کره زمینی وجود داشت ، آخر سر بروند سراغ حجج اسلام و سرداران اسلام ! خب حالا تو چی میگی ؟ حالا حرف حساب تو چیه ؟ و حساب آخوندا و سرداران اسلام را کف دست شان بگذارند ! تصفیه حساب کنند ! نه خیر ! هیچ ام از این خبرا نیست ! معلوم شد که میتوان سگ زنجیری آمریکا هم نبود و جنایت کرد ، توحش و جنایاتی بمراتب وسیع تر و بزرگتر و وحشتناک تر از سگ زنجیری ! 

از آنجا که در عالم واقع و بر اساس عقل سالم انسانی gesunder Menschen Verstand  امکان به روی صحنه آوردن یک چنین نمایش کمیک – تراژدیکی از سوی ضد امپریالیست های شارلاتان غیرممکن است ، و این نیز برای سلامتی عقل جامعه زیان آور است und das Schadet der Gesundheit  ، از این رو اکثریت مردم  " بر اساس عقل سالم سیاسی " خود بدرستی تشخیص داده اند که با هر بدبختی و با هر ضعف و ناتوانی هم که شده به جنگ این گروگان گیرها بروند ، بدرستی تشخیص داده اند که اگر قرار است جامعه را از دست این گروگان گیرها آزاد کنند باید به این کوارتت اسلامی (رد قم) حمله ور شوند .

اینان یعنی همین حکومت اسلامی ایران با آخوندا و سرداران اسلام اش برای گروگان گیری آمده اند ، مثل دیگر برادران اشان در آفریقا که دختر بچه های مدرسه ای را گروگان گرفتند و بعد به عقد و ازدواج خویش در آوردند ! مثل دیگر برادران چچنی اشان که بچه مدرسه ایها را در روسیه گروگان گرفتند ، و مثل برادران داعشی اشان و فروش زنان ایزدی !

 با این گروگان گیرها چه باید کرد ؟ با این گروگان گیرها فکر میکنم همان برخورد کماندوهای روسی به گروگان گیرهای چچنی – یک نفرشان هم قصر در نرفت – برخورد " علمی – منطقی " و منطق درستی باشد .

 

اژدر امیری  :  26.11.2019  

                          

November 25, 2019

آماج و هدف , دوگانگی ذاتی مبارزۀ سیاسی

این سخنرانی برای گردهمایی جبهۀ جمهوری دوم، ۱۶ نوامبر ۲۰۱۹ در پاریس تهیه شده است

 

نقطۀ شروع مطلبی که میخواهم مطرح کنم، سخنی کوتاه از مصدق است که گذرا نقل شده و معمولاً توجه چندانی جلب نمیکند. در کشاکش مبارزات اول دهۀ چهل شمسی که جبهۀ ملی، با وجود هزار مشکل، میکوشید تا به صحنۀ سیاست بازگردد و عملاً هم از سوی همه، نه فقط صاحب اعتبار که تنها جایگزین پذیرفتنی برای دولتهای دست نشاندۀ آمریکا، به حساب میامد، مکاتبات با مصدق در جریان بود و در یکی از آنها مصدق خطاب به رهبران جبهۀ ملی دوم، میگوید که در آن زمان ما شعار ملی شدن نفت را در میان نهادیم، شما هم باید به فکر یافتن شعاری از همین دست باشید.

وقتی اول بار به این مطلب برخوردم، مایۀ تعجبم شد. چرا مصدق وجود چنین شعاری را لازم شمرده؟ مگر همان خواستاری اجرای قانون اساسی که جبهۀ ملی همیشه طالب آن بود کافی نبود؟ به هر صورت چه چیزی اساسی تر از خواستاری برقراری دمکراسی و آزادیهای سیاسی؟ میدانیم که جبهۀ ملی در نهایت از این حد فراتر نرفت و نتوانست در برابر برنامۀ اصلاحات اجتماعی شاه و انقلاب سفیدش، حرفی بیش از «اصلاحات آری، دیکتاتوری، نه!» در میان بیاورد و به هر صورت از میدان بیرون رانده شد و به دلایل مختلف که فقط مربوط به ناتوانی خودش نبود، نتوانست ـ چنانکه امید میرفت ـ عرض اندامی بکند.

مطالبی که میخواهم امروز به شما عرضه بکنم، در حقیقت کوششی است در کاویدن آن اشارۀ مصدق. دیدن اینکه معنایش چه بود، در آن زمان چرا به کار بسته نشد و در دورۀ ما، چگونه میتوان به کارش بست. تصور میکنم این کار، در درجۀ اول، مستلزم انداختن نگاهی به نفس مبارزۀ سیاسی است.

 

مبارزه ای دو وجهه

مبارزۀ سیاسی دو وجه مثبت و منفی دارد که لازم و ملزوم هم است. ما معمولاً به وجه مثبت کار بیشتر توجه میکنیم: به آنچه که هدف میشمریم، میخواهیم به دست بیاوریم، به آنچه که میخواهیم بسازیم. منطقی هم هست که چنین باشد، هدف غایی، همین بنا کردن چیزی، ایجاد وضعیتی است که مطلوب ماست و حاضریم در راهش کوشش و حتی فداکاری کنیم. صرف تخریب که نمیتواند هدف غایی سیاست باشد.

وجه دوم کار که منفی است، از بابت منطقی در ردیف دوم قرار میگیرد ولی از بابت زمانی مقدم است، کمتر مورد توجه ما واقع میشود. این یکی متوجه به حذف موانعی است که میخواهیم از سر راه برداریم، به عبارتی تخریبی است. کاربرد کلمۀ «هدف» که گاه در مورد این موانع هم انجام میپذیرد، موجد نوعی ابهام میگردد. تصور میکنم که در این مورد بهتر است از کلمۀ «آماج» استفاده کنیم که معنای محدود و دقیقی دارد. آماج صرفاً به هدفی اطلاق میشود که ضربه متوجه آن میگردد. به تصور من بهتر است که «هدف» را نگه داریم برای آنچه که میخواهیم بسازیم و از «آماج» برای آنچه که میخواهیم تخریب کنیم، استفاده نماییم.

موضوع اصلی سخنرانی من، پرداختن به اهمیت همین آماج است.

معین کردن آماج حمله، هم در تعریف استراتژی و هم تاکتیک ما، نقش تعیین کننده دارد. اگر فقط هدف را مد نظر داشته باشیم، در طرح استراتژی و بخصوص تاکتیک درست، در میمانیم. میتوان در انتخاب هدف نهایی که فرضاً میتواند، بازگشت آزادی یا برقراری دمکراسی باشد، به استفاده از مفاهیم کلی اکتفا کرد. ولی در تعریف موانع و بخصوص در آماج قرار دادن آنها، نمیتوان در این سطح ماند، آماج باید ملموس و در دسترس، یا به عبارت دقیتر، در معرض ضربات مستقیم ما باشد. آماج، جایی بین ما و هدفمان قرار دارد و باید از میان برداشته شود. روشن است که اگر مانعی نباشد، مبارزه ای نیست. مبارزه ـ نه کوشش ـ در درجۀ اول محتاج آماج است.

نکته در این است که هر مانعی را هم نمیتوان آماج شمرد و کوشش در راه هر تغییری را مبارزه خواند. یکی دو مثال عرضه تان میکنم تا مقصودم روشن شود.

مثلاً ما گاه از مبارزۀ این و آن شخص با بیماری، مثلاً سرطان، سخن میگوییم. مقصود معمولاً این است که وی در پیگیری مداوا کوتاهی نکرده و بخصوص اینکه روحیۀ خود را از دست نداده و با اطلاع از بیماری سهمگینی که بدان گرفتار شده، خود را نباخته است. ولی آیا میتوان گفت که تومور سرطانی هم صاحب اراده است و میکوشد، به معنای انسانی کوشیدن که تعیین آزادانۀ هدف و سعی در راه رسیدن بدان است، بر بیمار غالب بیاید؟ تصور نمیکنم.

برویم سراغ مثالی دیگر. ما فرضاً از مبارزه با بیسوادی صحبت میکنیم، عبارت بسیار رایج است. در اینجا ما از یک وضعیت اجتماعی صحبت میکنیم که مطلوبش نمیشماریم و قصد تغییر آنرا داریم. چنین وضعیتی برآمده از کنشهای بیشمار است که الزاماً معطوف به ترویج بیسوادی نبوده. ولی ما باز هم از مبارزه صحبت میکنیم، بدون اینکه بتوانیم پیدایش وضعیت موجود را به مرجع و ارادۀ معینی نسبت بدهیم.

مبارزه با موانع طبیعی معنی ندارد و مبارزه با آن پدیده های اجتماعی که برآیند اعمال متنوع و پیگیر اهداف غیرمشابه است، فقط در صورتی معنی پیدا میکند که بتوانیم مدافعانی صاحب اراده و قدرت برای آنها پیدا کنیم تا آماج حملۀ ما شوند. مبارزۀ سیاسی بدون«حریف» ممکن نیست، اوست که میتواند آماج مبارزه قرار بگیرد. مسئله به اندازه ای مهم و لازم است که برخی، در جایی که نمیتوان ارادۀ واحدی هم پیدا کرد و در برابرش موضع گرفت، آنرا از پیش خود اختراع میکنند تا مبارزه شان معنایی پیدا کند. مبارزۀ سیاسی بر سر قدرت است، به وسیلۀ قدرت. ولی نه با هر قدرتی، با قدرتی که اراده ای پشتش باشد. مبارزه معطوف است به شکست دادن این اراده.

 

نمونه ها

حال ببینیم که این ترتیب تقدم بین آماج و هدف، چگونه در تاریخ معاصر ما عمل کرده، چند مورد مثال بیاوریم که برای همه آشناست. ولی قبل از پرداختن به آنها، یادآوری بکنم که روایت تاریخی معمولاً هدف را در مرکز توجه قرار میدهد و گاه چنان سامان میگیرد که که گویی این هدف از اول روشن و معین بوده و همۀ بازیگران صحنه با آگاهی کامل در جهت تحقق آن و یا خلاف این جهت عمل کرده اند. نباید از یاد برد که آنچه وقایع تاریخی مینامیم، تفاوتی با همین وقایعی که در حیات روزمره شاهدشان هستیم، ندارد و آنچه هم که تاریخ مینامند، به همین اندازه در هم و بر هم است که وقایعی که در اطراف ما میگذرد. روایتهای تاریخی که از دل هرج و مرج، گفتاری منظم بیرون میکشد، معمولاً آماج را نیز تحت الشعاع هدف قرار میدهد. کار از بابت منطقی پذیرفته است، چون اصل، هدف است و هر چه انجام شده، در راه رسیدن به آن انجام گرفته است، نقطۀ نهایی پرسپکتیو برای نظم بخشیدن به گفتار، آنجاست. ولی از یک جهت قابل ایراد است: اینکه اهمیتی را که آماج در هر قدم از واقعه داشته و اینرا که بسا اوقات، بسیار بیشتر از هدف غایی، مورد توجه مردم بوده و به حرکتشان واداشته، از قلم میاندازد. همانطور که بازیگران کوچک، به رغم اهمیت موضعی شان، در سایۀ بازیگران بزرگ قرار میگیرند، آماج هم تحت الشعاع هدف واقع میشود.

 

از انقلاب مشروطیت شروع میکنم.

اول نکته ای که در مورد انقلاب مشروطیت باید در نظر داشت، این است که هدفش، هدف نهاییش، چنانکه در کتب تاریخ برای ما نقل شده است، از ابتدا معلوم و روشن نبود. اول خواست عدالتخانه در میان آمد، سپس تأسیس مجلس و در نهایت، مشروطیت. سیر انقلاب، هم سیر تعیین هدف نهایی بود و هم تعیین معنای کلمۀ مشروطیت که برای نامیدن آن به کار گرفته شد. انگیزۀ حرکت، خواستاری عدالت بود. کار از عدالت روزمره و رفتار حاکم وقت شروع شد، همان داستان چوب خوردن سید قندی، سپس، به صورتی بسیار منطقی، از مصداق عینی و ملموس عدالتی که پذیرفته نبود، رفت تا تعریف دوباره و نوین عدالت که مستلزم تعریف دوبارۀ عدالت سیاسی بود و تغییر نظام کشورداری را از استبداد سنتی به حکومت پارلمانی لازم میاورد. این شکل جدید حکومت بود که مشروطیت نام گرفت. مورخان، چنانکه معمول است، دستاورد نهایی را هدف انقلاب شمردند و همین باعث شد تا برخی تصور کنند که همین هدف، از ابتدا و به صورتی که در نهایت تعریف شده، هدف انقلابیان بوده است.

در آن واقعه، نهادهای مسئول اجرای عدالت، آماج فشار سیاسی انقلابیان بود. از حاکم تهران شروع شد و به پادشاه وقت رسید. اینرا اضافه بکنم که پادشاه تنها نهاد قدرت در نظام قدیم نبود و تنها محل تمرکز قدرت هم نبود. زمینداران بزرگ، ایلات و روحانیان هم بودند که اعضای هر کدام در دعوا موضعی اتخاذ کردند. ولی هیچکدام اینها، آماج اصلی حملۀ آزادیخواهان نشدند. اعتراض به حکم حکومتی نقطۀ شروع کار بود و از آنجا که دستگاه حکومتی و پادشاه، ضامن اصلی اجرای عدالت بودند و مظهر اراده ای که وضعیت نامطلوب را سر پا نگاه داشته بود، آماج حمله شدند. در نهایت، ساختار اولی و حوزۀ قدرت دومی از نو تعریف گشت.

 

مورد دوم نهضت ملی شدن صنعت نفت است.

گاه ممکن است به نظر بیاید که هدف نهضت ملی شدن صنعت نفت، دوگانه بوده. از یک طرف ملی کردن نفت و کوتاه کردن دست خارجی، از سوی دیگر، مسئلۀ تثبیت و اجرای برداشت لیبرال از قانون اساسی که تنها تفسیر معتبر آن متن بود و مترادف تحکیم دمکراسی پارلمانی. ولی این دو در امتداد یکدیگر بود. چون همانطور که خود مصدق هم بارها گفت، استقلال لازمۀ آزادی بود و تا وقتی حاصل نمیشد، کوشش برای برقراری دمکراسی در ایران ناکام میماند. جنگی بود که نمیشد در یک جبهه جنگید، هرچند میشد یکی را موقتاً بر دیگری مقدم داشت.

تصور میکنم که در میان این دو خواست که در امتداد هم قرار دارد، ملی شدن نفت، یعنی مبارزه با شرکت نفت، دولت انگلستان و عمال داخلی آنها را میتوان آماج مقدم حرکت مردمی شمرد و بسیج کنندۀ اصلی نیرو. طرحی که به نهایت برانگیزاننده بود و بسیار از سوی ملتی که از ابتدای قرن نوزدهم، توسط قدرتهای استعماری تحقیر شده بود، پذیرفته بود؛میتوانست نیرویی عظیم را به میدان بکشد و چنانکه دیدیم، کشید. متوجه شدن لبۀ مبارزه به سوی دربار و شاه که در آن زمان رمقی برای برقراری استبداد نداشت، در درجۀ اول به خاطر این واقع گشت که بر سر راه ملی شدن نفت قرار گرفته بودند. البته تحدید امکانات عمل اینها، به نوبۀ خود، لازمۀ برقراری دمکراسی بود و در دستور کار. ولی آن چیزی که باید در وهلۀ اول نابود میشد، اسباب دخالت خارجی بود. هم هدف روشن بود و هم آماج و هر دو درست و کارآمد.

 

در سالهای چهل تا چهل و دو که سخن نقل شده از مصدق به آن بازمیگردد، داستان صورت دیگری گرفت.

همه میدانیم که جبهۀ ملی، هم به دلیل فشار بسیار زیاد حکومت و هم به دلیل مشکلات داخلی، نتوانست چنانکه باید، در میدان قدرتنمایی کند و منشأ اثر گردد. در مورد فشار بیرونی که مربوط است به دیکتاتوری و برای همه آشناست، سخنی نمیگویم، بخش داخلی را مد نظر دارم. به تصور من، مشکل اصلی جبهۀ ملی در این دوران، نداشتن آماج بود، همان چیزی که مصدق به لزوم یافتنش اشاره کرده بود و ملی کردن صنعت نفت را الگوی آن شمرده بود. این بود مقصود مصدق.

در آن شرایط، جبهۀ ملی کماکان طالب اجرای قانون اساسی بود که هدفی بود کلی و سابقه اش به نهضتهای مشروطیت و ملی، بازمیگشت. ولی برای اینکه آماجی به مردم عرضه بدارد و بتواند آنها را بسیج نماید و به حرکت وادارد، میباید سیر مخالفت را معطوف به دربار میکرد و ملت را به مبارزه با دیکتاتوری محمدرضا شاهی که ارتباطی به سالهای سی و سی و دو نداشت، فرامیخواند ـ راه دیگری نبود. ولی جبهۀ ملی این کار را نکرد و در ابتدای کار، توانی هم برای آن نداشت، البته روشن هم بود که حکومت شدید واکنش نشان خواهد داد. در آن زمان، جبهۀ ملی منتظر این بود که از طرف پادشاه به تشکیل دولت فراخوانده شود. کار البته به تکرار بازی دوران مصدق میمانست، ولی نه شاه آن شاه ده سال پیش بود و نه جبهۀ ملی اهرم فشاری مانند خواست ملی کردن نفت، در دست داشت. نه مجلسی بود و نه مطبوعات آزادی و نه فرصتی برای گرد هم آوردن مردم. اسباب کار فراهم نبود و این انتظار، چنانکه میشد حدس زد، بی حاصل ماند. بخصوص که در این میان، امینی با تظاهر به اینکه قصد رفرم دارد و با علم به اینکه نزد شاه، حتماً مقبولتر از جبهۀ ملی است، به میدان آمد تا نقش دولتی متفاوت و به ظاهر آزادیخواه را ایفا نماید که هیچکدام نبود ـ خاتمی دستگاه آریامهر.

در این دوران ضعف استبداد، خمینی هم که با انقلاب سفید مخالفت کرد و آماجی برای بسیج مردم بدانها عرضه نمود، شکست خورد. شکست خورد چون خواستهایش برای مردم قابل قبول نبود و در بین گروه های سیاسی هم، خارج از حوزۀ اسلامگرایان، کسی را به سوی خود نکشید. ولی وی از فرصت دیگری که برای ایجاد تحرک و عرضۀ آماج جدیدی به مردم پیش آمد، یعنی مسئلۀ کاپیتولاسیون در حق مستشاران آمریکایی، به درستی و با موقع شناسی استفاده کرد. متأسفانه، در اینجا هم جبهۀ ملی که بنیانگذارش اولین مقالۀ حقوقی به زبان فارسی را در باب این مسئله نگاشته بود و از مخالفان سرسخت این روش و طرفدار لغو آن بود، ساکت ماند. اینجا هم دلیل سکوت، بی شباهت به مورد مخالفت با شاه نبود. برخی از زعمای جبهۀ ملی و در رأس آنها اللهیار صالح، خواستار دوستی با آمریکا بودند و موضع بی طرفی مصدق را که آن زمان در قالب جنبش جهان سوم، در دنیا گسترده شده بود، عملاً رها کرده بودند. اعلامیۀ یکتنه و معروف صالح در قبول دکترین آیزنهاور که چند سال پیش از آن و در گیر و دار جنگ سرد منتشر شده بود، بسیار روشن بود. خلاصه اینکه جبهۀ ملی، در عمل به این فرصت که میتوانست در مردم حرکت ایجاد کند، بی اعتنایی کرد. در مقابل، خمینی که اصولاً با اساس ملی گرایانۀ کاپیتولاسیون بیگانه بود، از موقعیت بهره گرفت و پرچم مخالفت با آنرا بلند کرد تا برای خود وجهۀ وطنخواهی دست و پا کند. داستان به بازداشت و تبعید او انجامید. آماجی که وی برگزیده بود، در آن زمان، فرصت جذب افکار عمومی را پیدا نکرد، ولی مخالفت با امپریالیسم آمریکا که از آبشخور به کودتای بیست و هشت مرداد سیراب میشد، آینده ای درخشان در پیش رو داشت و روز به روز بر فضای سیاست ایران، بیشتر مسلط گشت. به این ترتیب، موقعیت خمینی به عنوان مخالف شاه، از موضعی ضدآمریکایی و نه ضدتجدد، تثبیت شد و پایۀ بازگشتش به صحنه و در نهایت پیروزیش گشت.

شاید در نهایت بتوان گفت که آنچه جبهۀ ملی نداشت، قصد وارد شدن در مبارزه ای بزرگ بود. در یک جا، نگرفتن موضع صریح و قاطع در برابر شاه و در جای دیگر، مماشات با آمریکا. خلاصه: اجتناب از دردسر و امید راهیابی به رأس قدرت، با نرمش و با نرماندن حریفان. اینطور بود که توصیۀ مصدق به کار بسته نشد و در هیچ بخش داستان، جبهه نتوانست آماجی در خور، به مردم ایران عرضه بدارد. شاید برخی بگویند که امکاناتش را نداشت. ولی اراده ای هم که در جهت فراهم آوردن امکانات عمل کند، از وی دیده نشد. باید گفت که پیشینۀ جبهه هم چنین اقتضأ نمینمود. وجه انقلابی عمل مصدق همیشه در سایۀ اتکای به قانون اساسی و پیشروی تدریجی به سوی هدف، قرار گرفته بود و به نوعی سرمشق پیروانش بود. ولی اینها فراموش کرده بودند که وی از مرجع قدرت نخست وزیری که به پشتیبانی ملت بر اریکۀ قدرت تکیه زده، چنین میکرد نه از موضع ضعف کسی که تازه میخواهد به سوی قدرت راه باز کند.

 

مورد آخر، انقلاب اسلامی است که از همه به ما نزدیکتر است و برایمان آشناتر.

در این مورد هم جبهۀ ملی، علامت شروع حرکت را با نگارش نامه به شاه، داد. لحن نرم نامه، نباید ما را در اهمیت آن به شک بیاندازد. نکته در این بود که پس از شروع حرکت، خود جبهۀ ملی از آن عقب ماند. اینجا هم البته نباید عامل بیرونی را که دست و پای جبهه را بسته بود، از قلم انداخت. ولی حرکت، محتاج آماجی روشن و جذاب بود. باز هم نفس درخواست اجرای قانون اساسی که هدف اصلی بود، نمیتوانست به تنهایی کارساز باشد. خوب، چه آماجی میشد در آن زمان و در آن موقعیت سیاسی به مردم عرضه نمود و به حرکتشان واداشت؟ مثل سالهای چهل تا چهل و دو، دو راه موجود بود که البته میشد در کنار هم به کارشان گرفت، چون به هم وابسته بود: یکی شخص شاه و استبدادش و دیگری آمریکا و دخالتهایش در ایران. تفاوت در این بود که هر دو، از پانزده سال قبل، خیلی بیشتر مورد توجه واقع گشته بود و توان بسیجشان افزایش یافته بود. دست جبهۀ ملی در مورد اولی بسته بود و البته احساس بستگی به غرب دمکراتیک و دوری جستن از شوروی در دوران جنگ سرد نیز، به نوبۀ خود، نقش ایفا کرد. راه بیطرفی و گزینۀ جهان سومی کماکان جذاب نمینمود.

در این فرصت، باز هم خمینی، البته با تصحیح مسیر و کنار گذاشتن شعار ابتدای سالهای چهل، یعنی مخالفت با حق رأی زنان و اصلاحات ارضی که انجام شده بود و دیگر موضوعیت نداشت، هر دو آماج کارساز را از سوی خود پیش روی مخالفان نهاد و دوریش هم از ایران، به وی فرصت داد تا هر دو را به صراحت به همگان عرضه کند و در نهایت، با گرفتن رهبری نبرد علیه این هر دو، پیروز شود تا برسد به هدف نهاییش که برقراری حکومت اسلامی بود. البته اینرا هم اضافه کنم که هدف انقلاب که در عمل، در پشت این دو مانع قرار گرفته بود، به روشنی و به صورت یکسره، معلوم و معین نبود. اینرا البته خمینی که رهبری مبارزه را در دست گرفته بود، در عمل و با خدعه ای که خودش هم بدان اعتراف کرد، از میانۀ راه و تحت عنوان مبهم جمهوری اسلامی، به حرکت انقلابی تحمیل نمود. پیروزی در تعیین و حذف موانع، پیروزی در مرحله نهایی و تعیین نظام جدید را نصیب وی ساخت. مبارزه، بدون هدف یا با نداشتن توافق بر سر آن، ممکن است، ولی بدون داشتن آماج و توافق بر سر آن، ممکن نیست.

 

برسیم به امروزمان

امروز هم شاهدیم که همه صحبت از هدف مشترک میکنند که ظاهراً قرار است برای همه، برقراری دمکراسی در ایران باشد. این همان هدف اصلی و غایی حرکتی است که باید ما را از شر نظام اسلامی خلاص کند. به عبارتی، بر خلاف انقلاب اسلامی که به قول بسیاری، میدانستیم چه نمیخواهیم، ولی نمیدانستیم چه میخواهیم؛ این بار، میدانیم که چه میخواهیم، ولی نمیدانیم چه نمیخواهیم. مقصودم دو نظام سیاسی نیست که باید به یکدیگر جا بسپرند، این روشن است. هدف نهایی داریم، ولی آماجی که بتوانیم به مردم عرضه کنیم و کانون تمرکز نیروی تخریبگر آنها بکنیم، نداریم. لااقل به طوری که برای همه روشن باشد و قبول عام یافته باشد.

میخواهیم رژیم فعلی را از میان برداریم؟ بسیار خوب، ولی نظام سیاسی به خودی خود، گسترده تر و ذوجوانب تر از آن است که بتوان خودش را در کل نشانه گرفت. نظام سیاسی نامطلوب، همینطوری و مستقیم و طور کلی و یکپارچه هدف قرار نمیگیرد. شاهدیم که به هزار جایش حمله میشود. ولی بخشی، زاویه ای از آن باید مورد حمله واقع گردد که محدود است و آسیب پذیر. باید دید کدام وجه آن است که میتواند بهترین آماج را به ما عرضه بدارد. یعنی روشن باشد، همه فهم باشد، آسیب پذیر باشد، حذفش کاری باشد. خلاصه اینکه بهترین نقطه برای تمرکز حمله، کدام است؟

امروز ـ مانند مواردی که شمردم ـ پیروزی ما در گروه عرضه کردن آماجی درست است به ملت ایران. ایرانیان، امروز میجوشند و دائم میپرسند که چه کنیم. باید به آنان پاسخی شایسته عرضه کرد. همینکه رژیم را ساقط کنید کافی نیست. پاسخی دقیقتر از این لازم است، پاسخی که معلوم کند به کجا باید ضربه زد. باید یک نبرد بزرگ ملی به آنها عرضه کرد، چیزی که ابعادش به حرکت در آوردن ملتی را بطلبد.

آنچه بیشترین نیرو را بسیج میکند، نخواستن است، نه خواستن. قدرت را باید در شعار منفی جست که مردم را به هیجان میاورد و نیرو میزاید. نخواستن میتواند بدون خواستن عمل کند چنانکه در انقلاب اسلامی کرد، در جایی که هدف نهایی پشتش نهان شده بود. خواستنی که نخواستنی در پیش نداشته باشد، آنچنان برانگیزنده نیست. سخن شاید چندان مطبوع نباشد، ولی وجه منفی و تخریبی کار نیروی بیشتری میافریند تا سازندگی. مانع را باید به مردم نشان داد تا از سر راه برش دارند. مبارزه، در درجۀ اول متوجه است به حذف موانع.

این آماج، اختلاط دین و سیاست است در ایران؛ اراده ای که حافظ آن است، از سوی اسلامگرایان و بخصوص از سوی روحانیت ابراز میگردد؛ قدرتی که به خدمت آن گرفته شده، قدرت دستگاه دولت است. این آماجی است در خور که میتواند به مبارزۀ سیاسی مجال بدهد و نیروی ملت را برای این کار بسیج نماید. این آماج به نهایت روشن و ملموس است و در معرض حمله. این اختلاط، همان چیزیست که ما نمیخواهیم و باید به همین روشنی بیان کنیم: روحانیت را باید از سیاست بیرون راند. این وجه تخریبی کار ماست، هم راه رسیدن به هدف اصلی است و هم وسیله و واسطۀ رسیدن به آن.

لائیسیته، بیان درست و دقیق و قاطع این خواست است. اگر میبینید برخی این اندازه از کلمۀ لائیسیته احتراز میکنند و حتی میتوان گفت که از آن وحشت دارند، به این دلیل است که مخالفت و مبارزه با نظام فعلی را با بالاترین غلظت بیان مینماید. اینها در حقیقت از مبارزه میترسند و از آن است که رو میتابند. اگر با حریف طرف نشوید، انتظار شکست خوردنش بیجاست.

اگر در این راه موفق نشویم، تمامی مساعیمان در راه تعیین هدف و تعریف استراتژی و... همۀ این داستانها، بی ثمر خواهد ماند. آنچه کلید پیروزی ماست، شعار لائیسیته است. به کمک آن است که خواهیم توانست روحانیتی را که بر قدرت چنگ انداخته است، در کانون فشار مردمی قرار بدهیم و در نهایت از میدان بیرونش برانیم. نیروی ملت را که اول باید به تخریب آنچه که هست، گرفته شود تا نوبت ساختمان آنچه که نیست، برسد، به این ترتیبه میتوان برانگیخت و مؤثر کرد. دو وجه مبارزۀ سیاسی را که در ابتدا به آنها اشاره کردم، امروز به این شکل میتوان با هم جمع آورد و تصویر را کامل کرد. لنگ زدن مبارزه، تا به حال ما را از رسیدن به هدف باز داشته است. علاج این علت، با گزیدن و همه گیر کردن خواست لائیسیته ممکن خواهد شد.

 

 

 

ایران- بذرهای بالنده انقلاب

ایران- بذرهای بالنده انقلاب

ما شرکای همه انقلابیون در پیگرد عدالت و برابری، در سراسر جهان هستیم.

همه چیز در ایران در حال فروپاشی است، بجز استبداد مفرطش و سیاست های ظالمانه ضد کارگری اش. ایران نمونه کاملی از این تصور است که (ضد سرمایه داری - ضد امپریالیسم بودن چیزی بیشتز از یک کمدی نیست وقتیکه به طور ارگانیک متجانس با آزادی عملیات اتحادیه های مستقل کارگری، اقتصاد برنامه ریزی شده و کلیه آزادی ها واقدامات مدنی نباشد).

رژیم ایران هزاران هزار نفر از فعالان سیاسی ایرانی از اقشار مختلف اجتماعی، اقلیت های ملی / مذهبی، فعالان کارگری و اتحادیه ای را با اتهامات دروغین مرتکب شدن تخلفات بر ضد امنیت ملی و موارد دیگر زندانی و اعدام کرده است. تعدادی از فعالان در سلول های خود کشته شده اند، برخی از فعالان برای همیشه ناپدید گشته اند و برخی از آنها در حال حاضر در حال گذراندن حبس های طولانی مدت و کامل خود در زتدان هستند.1.2.

در حین آنکه سیاست های ضد کارگری رژیم از روز بعد از انقلاب سال 1979 همیشه با چالش های روزمره اش گره خورده است ، وضعیت اقتصادی اش به مثابه یک اقتصاد نفتی تک کالایی هرگز پایدار نبوده است ، و از زمانیکه توافق هسته ای سال 2015 با ایران دیگر در حال اجرا نیست و تحریم های سال گذشته توسط ترامپ بر ایران اعمال شده است، ایران در بحران عمیق تری قرار گرفته است.

برای بررسی اعتراضات اخیر در ایران ، در مطبوعات می خوانیم که صادرات ایران از حدود 2 میلیون بشکه نفت در روز ، در ماه اکتبر به 500 بشکه در روز کاهش یافته است و طبق آمار بانک جهانی ، میزان بیکاری ایران در ماه سپتامبر به حدود %12 رسیده است. البته این آمارها پرداخته رژیم جمهوری اسلامی است و و اقعیت چیزی دیگر می تواند باشد. با این حال اما به نظر می رسد که این کاهش نه در نتیجه ایجاد شغل های جدید و اقتصاد بهتر باشد ، بلکه تعریف ایران از اشتغال است که می گوید هر کسی بیش از 10 سال داشته باشد و در هفته حتی یک ساعت  کار کند، شاغل در نظر گرفته میشود. از 82 میلیون ایرانی، 40٪ آنها زیر 25 سال سن دارند و البته بسیاری از آنها فقط هفته ای چند ساعت کار می کنند.

تورم درایران ، در ماه اپریل 2019 تا به اندازه 42.2 بوده و پیش بینی می شود که در سال 2020 بیشتر از 30٪ بشود. در سال 2019 قیمت مواد غذایی به 62.8 افزایش یافت و پیش بینی می شود فقر در سال 2021 به  12.8 درصد برسد. ایران تا سال 2020 ، بیشتر دستخوش تورم و رکود اقتصادی خواهد گردید، و واحد پول آن (تومان برابر با 10 ریال) در این روزها به 1 دلار، رسیده است.3.

با همه این عوامل و آمار نوسانی اقتصادی ، ایران از انقلاب 1979 تا کنون با آشفتگی سیاسی مداومی روبرو است که هر روز که می گذرد ، وسعت و عواقب سیاسی اقتصادی اش  دارد به طور فزاینده ای مرگبارتر میشود و بی تفاوتی وعدم تلاش برای بهتر شدن زندگی زحمتکشان را از خود به نمایش می گذارد- این اثبات تلخی ست که نشان میدهد که رژیم ایران یک رژیم سرمایه داری است که  چشم انداز و مأموریت اش را برای خدمت به سرمایه داری جهانی در ایران و منطقه استوار کرده است  و آشکارا بر نوک تیز شمشیر حاکمیت کرده است تا با آخرین نفسش سرمایه داری را محافظت کرده  و نجات دهد.

پرونده رژیم ایران بسیار خونین تر از آن چیزی است که جهان خارج شاهد آن بوده است. رژیم ایران به مثابه عضوی از سازمان بین المللی کار و کنوانسیون 87  ILO ، که خواستار آزادی اجتماع و حق سازماندهی است ، را تصویب کرده است، اما ایران  نمایندگی کارگری را فقط از طریق شورای کارگری اسلامی خود می پذیرد. کاندیداهای کارگری باید توسط هیئت های کار اسلامی تایید شوند. حق داوری ، میانجیگری و مذاکرات جمعی توسط رژیم محافظت نمی شود و در نتیجه، این پروسه، همه اعضای مترقی اتحادیه ها را حذف کرده وغیرقانونی بودن اتحادیه های مستقل را اعلام می نماید، و کارگران را که بطور دوره ای دست به اعتراضات مربوط به کار می یازند، مورد محاکمه ، بازداشت ، اخراج  و مجازاتهای طولانی مدت زندان قرار میدهد.

رژیم اسلامی ایران و برنامه های سرمایه داری پوسیده اش، کارگران و رنجبران ایرانی را ناکام کرده، مرگ و بدبختی را برای میلیون ها نفر به ارمغان آورده است ، و باید توسط زحمتکشان، کارگران و جنبش دانشجویی ایران که از 15 نوامبر 2019 در خیابانهای ایران با آواها، خونها و جانهای خود طنین گر نیازهای واقعی خود برای رهایی از سرمایه داری و امپریالیسم اند، در هم شکسته سود.

محرک اعتراضات اخیر در ایران ، افزایش ناگهانی و شدید 300 درصدی قیمت بنزین ، جیره بندی و کاهش یارانه ها بوده است. اخگر اعتراضات که به سرعت به بیش از صدها شهر گسترش یافت ، مهلک ترین و خونین ترین اعتراضاتی است که از زمان انقلاب 1979 تا حال در خیابان های ایران روی داده  و رژیم ایران را از نظر اقتصادی و سیاسی به طور گسترده ای زیر سوال برده است. بانکها، این تصاویر نمادین سرمایه داری پوسیده و چندین مغازه سوخته شد، دانشجویان در چند دانشگاه دست به تحصن زده، و جاده ها توسط اتومبیل ها مسدود گردیدند ، ضمن آنکه  فیلم های دهشتناک نشان می دهد که چگونه نیروهای امنیتی ایران از پشت بام*، زمین و هلیکوپتر با بیرحمی به مردم شلیک می کنند.

*https://www.facebook.com/100024513930723/videos/588096665350793/

گزارش های آمده و عفو بین الملل که آمار مختلفی را گزارش کرده اند، حاکی از آن است که بین 100 تا 300 معترض کشته شده اند ، بیش از 1000 نفر دستگیر و بیش از 4000 نفر زخمی شده اند. حداقل 48 دانشجو در منزلهای خود و در خیابان دستگیر گرییده اند. دستگاههای رژیم ایران رحمی نشان نداده و گزارش شده است که آنها مجروحانی را که تحت معالجه قرار داشتند از بیمارستانها در آورده و دستگیر کرده اند.

این اعتراضات در سطح وسیعی توسط حاشیه رانده شده ترین واستثمارشده ترین جمعیت ها از جمله کردها و عرب ها در استان های کردستان و خوزستان پیوسته شده، جایی که تا حدی بالاتر، حضور ستم سیاسی، فلاکت اقتصادی و فقر همیشه چهره ای زشت تر و نمایان تری هم در رژیم شاه و هم در رژیم اسلامی داشته است.

رژیم اینترنت را به 4٪ تقلیل داد تا سیل اطلاعات به دنیای خارج را مسدود كند ، یا مانع از سازماندهی اعتراضات آتی مردم شود. معترضین، مأمورین قدرتهای خارجی اعلام گردیدند; تهمت ننگینی که رژیم ایران همواره پس از انقلاب 1979 برای بی اعتبار کردن، بدنام کردن و سرکوب وحشیانه صدای مخالفان، کارگران و زحمتکشان ایران بکار برده است.

علی خامنه ای در بیانیه خود معترضین را "لات وشریر" خواند، روحانی معترضین را "عناصر خرابکار سازمان یافته نامید كه دقیقاً براساس نقشه ای كه مرتجعین منطقه ای [عربستان سعودی] ، صهیونیستها [اسرائیل] و آمریكایی ها تدوین كرده اند عمل کرده اند". کیهان ، روزنامه دست نشانده نوشت که "آیت الله علی خامنه ای ، گفته است که معترضین باید به دار آویخته شوند."

رژیم اسلامی ایران نه تنها در بحرانی عمیق در ایران قرار دارد ، بلکه یک رژیم مورد نفرت در منطقه است و شریک  منفورترین و بی رحم ترین رژیم ها مانند سوریه و یمن است. موج اخیر اعتراضات در عراق و لبنان احساسات عمیق سیاسی هر دو ملت را  که بسیار تحت تأثیر رژیم ایران چه از نظر عقیدتی و چه از لحاظ پولی قرار دارند، مصور نموده و زحمتکشان هر دو کشور می خواهند که دست رژیم ایران از دیپلماسی آنها بریده گردد و این همان چیزی است که همه انقلابیون ایرانی و بین المللی قاطعانه تصدیق می کنند.

ما معتقدیم که نه تنها تحریم های بلند مدت آمریکا و فسخ توافق های هسته ای که  اخیرا توسط ترامپ، (که عمدتاً طبقه کارگر ایران و معیشت او را قربانی میکند) بلکه سیستم سرمایه داری بیمار و روبنای مرتجع رژیم با سیاست های استبدادی اش، دلایل ریشه ای عدم رضایت ایرانیان از رژیم اسلامی است و هیچ چیزی نمی تواند در این رژیم تغییری ایجاد نماید، بجز انقلابی با اقتصاد برنامه ریزی شده.

تحت فشار اقتصادی فزاینده ای که کارگران ایرانی قراردارند، هم رژیم جمهوری اسلامی ایران و هم امپریالسیم ایالات متحده، سبعانه با تمام قدرت تلاش خواهند کرد تا از قدرت بدست گرفتن ما در ایران  و به صورت کلی در سراسر جهان جلوگیری نمایند و این پیوند مشترک بین هر دو رژیم یا بین همه مرتجعین است.  به مثابه انترناسیونالیست ها، استقرار سوسیالیسم و ​​سازماندهی طبقه کارگر در ایران و در سراسر جهان هدف ماست و ما باید برای دست یازیدن به این هژمونی انقلابی تنها با کمک های رفیقانه شرکای خود و نیروهای انقلابی در سراسر کشور تا آخرین نفس بجنگیم.

به کشتار مردم بی گناه پایان دهید!

زندانیان سیاسی بی قید و شرط  آزاد باید گردند!

دستگیر شدگان تظاهرات اخیر بی قید و شرط ازاد باید گردند!

مرگ بر امپریالیسم به سرکردگی آمریکا!

مرگ بر رژیم اسلامی ایران!

زنده باد انقلاب سوسیالیستی!

زنده باد تلاش مردم ایران برای آزادی و برابری!

 

 

1-https: //workers-iran.org/iran-workers-under-continued-political-repression/

2-https: //www.fidh.org/IMG/pdf/Rapport_Iran_final.pdf

3-http: //pubdocs.worldbank.org/fa/930061553672411223/Iran-

در گرامیداشت ۲۵ نوامبر!


در گرامیداشت ۲۵ نوامبر!

مبارزه علیه خشونت بر زنان باید به امری روزانه در جامعه تبدیل شود!

خشونت در جامعه تابعی است از ضدبشری بودن فرهنگ موجود و دستگاه حاکمه و نیز نابرابربودن وشکل گرفتن حاکمیت. خشونت ابزاری است برای کنترل، تحکم کردن بر دیگری و جلوگیری از ابراز نظر مخالف، بکار گرفته میشود. جامعه سرمایه داری چون براستثمار و نابرابری پایه ریزی شده در نتیجه خشونت جزي لاتجزای آن است. درجامعه سرمایه داری اساسا رسمیت دادن به خشونت و اشاعه فرهنگ خشونت از طرف حاکمان است تا جامعه را مریض کنند و افراد جامعه را به خشونت عادت دهند. بدلیل اینکه اکثر حاکمان امروز دنیا خود با خشونت سرکار آمده اند و یا با خشونت حاکمیت خودرا نگهداشته اند. زیرا کسی که مورد تعدی و خشونت قرار میگیرد، یاد میگیرد که برای زندگی خود به دیگران تجاوز و تعدی کند . جامعه فاسد سرمایه داری که خود با خشونت و تهدید به حیاتش ادامه میدهد تلاش میکند خشونت را بعنوان پایه فرهنگ جامعه، در جامعه نهادیه کند. در این فرهنگ مجددا به شخص یاد داده میشود؛ بکش تا کشته نشوی. این سنت و فرهنگ اساسا حرمت و عزت نفس را در آدمها کم ارزش میکند و همین راهی میشود برای اداره خانواده، اداره جامعه و نیز جزیی از تربیت اجتماعی در جامعه شده و میشود.

در سالهای اخیر حرکتی برابری طلبانه در سراسر اروپا براه افتاد بنام هشتاک منهم Me Too# که از مسله تجاوزات جنسیتی در اروپا پرده برداشت، ونشان داده شد که از کاخ سلطنتی انگلستان تا پارلمان اروپا و کاخ سفید آمریکا و نیز اکثر روسا و قدرتمندان جهان امروز, تجاوزجنسیتی به زنان را به امری عمومی تبدیل کنند. با راه افتادن موج مبارزه علیه تجاوزات جنسیتی آشکار شد که عمق فاجعه تا کجاست.

تاریخچه ۲۵ نوامبر

چرا ۲۵ نوامبر برابر است با روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان در جامعه است. تاریخچه این روز بر میگردد به ۵۸ سال پیش که در ۲۵ نوامبر سال ۱۹۶۱ در جمهوری دومینیکن در زمان حاکمیت فاشیستی بنام رافائل توریجلو ، سه خواهر مبارز (بنام خواهران میرابل “مینرا، ماریا و ترزا” در شهر سالسیدو در دومینیکن که برای سرنگونی رژیم فاشیستی رافائل مبارزه میکردند دستگیر و بعد از ماهها شکنجه اعدام شدند.

خواهر جوان دیگر آنها بنام بلژیک که بیشتر درده شناخته میشود, موزه ای از فعالیتهای خواهران اعدام شده اش درست کرده. که مورد توجه مردم جامعه آمریکای لاتین و مردم کارائیب است. در سال ۱۹۸۱ جمعی از کشور های آمریکای لاتین و کارائب روز اعدام خواهران میرابل را به روز مبارزه علیه خشونت بر زنان برسمیت شناختند. در سال ۱۹۹۹ سازمان ملل رسما روز ۲۵ نوامبر (روز اعدام خواهران میرابل) را بنام روز جهانی مبارزه علیه خشونت بر زنان را اعلام کرد. اکنون از سال ۱۹۹۹ هر ساله مراسمی بعنوان روزمبارزه علیه خشونت بر زنان در سراسر جهان برگزار میشود که در سال ۲۰۰۰ این روز بنام روز صلح و امنیت در جامعه نام کذاری شده.

خشونتهای ناموسی

خشونتهای ناموسی یکی از غیر انسانی ترین خشونت هاست که دختر، زن یا مرد جوان در خانواده و جامعه قربانی آن هستند. خشونت ناموسی پای مردان جوان را هم میگیرد (که بزور کسی را به عقدش در میآورند و یا اگر تمایلاتی غیر معمول مثل همجنسگرایی داشته باشد) در خشونت ناموسی افرادی که دوستشان داری و یا دوستت میداشتند، را دشمن میکند. والدینی که تصمیم میگیرند فرزند خودرا بکشند، برادری که همراه عموها و دایی ها تصمیم میگیرند ترا بکشند؟؟؟ اینها جزو غیر انسانی ترین رفتار است، که انسان میتواند و یا بخود جرئت بدهد بهش فکر کند. خشونت ناموسی تنها علیه فردی نیست که سنت را زیر پا گذاشته بلکه تلاشی است برای بقا و تداوم دادن به یک روش غیر انسانی است. در جامعه هم مکانی نیست که پناه بگیرد، پس نا امیدانه به نابودی جسمی و روحی خود فکر میکند. همه اینها نتیجه فرهنگ ضد انسانی است که آزادی و حقوقش را برسمیت نمیشناسند. عواقبی که خشونت دارد تاثیر جدی بر تربیت نسل آینده میگذارد و نیز همین باعث تداوم خشونت در جامعه خواهد شد. زیرا نسل آینده از اطراف و اکناف زندگی خود یاد گرفته اند و خشونت را بعوان یک پارامتر جدی در زندگی خود به رسمیت میشناسند. فکر کن که نسلی جوان نابودی و آزار روحی و جسمی را برای خود برسمیت بشناسد چه سر نوشتی در انتظارش خواهد بود. عواقب خشونت تنها جامعه حال را در بر نمیگیرد بلکه بصورت سیستمایتک جامعه و زندگی اجتماعی را برای نسلهای آینده دچار انواع و اقسام بیماری ها و ناهنجاری های روحی و روانی خواهد کرد.

در جوامعی که خشونتهای ناموسی علیه زنان و دختران و پسران جوان اجرا میشود. در اصل تجاوزی است به حرمت انسان ونیز باز سازی دوباره فرهنگ مرد سالار که در دهه های زیادی به یمن مبارزات آزادیخواهانه زنان و مردان برابری طلب به عقب رانده شده بود. در این جوامع که عموما مذهب دست بالا را دارد و یا در حاکمیت است نصف جامعه که زنان باشند رسما و قانونا از حقوق انسانی خود محروم اند و دولتها با تقویت فرهنگ غیر انسانی مرد سالار جامعه را به محیطی برای اجرای قوانین آپارتاید جنسی تبدیل میکنند. در قوانین آپارتاید جنسی لازم نیست هر روز آنرا برایت دیکته کنند بلکه اساسا آنرا در سنتها و روش زندگی اجتماعی وارد میکنند که آدمها خود همدیگر را کنترل کنند. خشونت ناموسی گذشته از عواقب جسمی ناراحتی های روانی و روحی را در جامعه گسترش میدهد. خودسوزی، خودکشی با مصرف دارو یا انواع وسایل دیگر از عواقب بارز خشونتهای ناموسی در جامعه است زیرا شخصی که به خودسوزی فکر میکند و یا کسی که به خودکشی فکر میاندیشد نشان میدهد که از زندگیش سیر شده و حرمت و کرامت شخصی اش ازش گرفته شده است. کسی که از نظر روانی بیمار نباشد به نابودی فیزیکی و جسمی خود فکر نخواهد کرد ویا نشان میدهد که فشار از اطراف و نیز تهدید و تحقیر شخص را به دامان خودکشی سوق میدهند. این نوع برخورد با جسم و روان، خود ریشه در رفتار، منش و برخورد جامعه دارد. جامعه ای که افرادش چنین افکاری دارند و یا خود در رواج چنین افکاری تلاش میکند مریض و ناسالم است. مثلا در نظر بگیر” دختر جوانی میخواهد زندگی جوانیش را خوش بگذراند و بر زندگی خود دخالت داشته باشد. اما اطرافیانش به انواع و اقسام روش مانع او میشوند. مثلا اول نصیحتش میکنند همراه با تهدید، تحقیرش میکنند، از جمع و اطرافیان خود دورش میکنند تا ایزوله و تنها شود.

همه واقف و آگاهیم که اکثریت خشونتها علیه زنان از جانب نزدیکان اوست(همسر، والدین، دوست پسر یا برادر و مردان طایفه است) خشونت در خانواده یکی از غیر انسانی ترین و موذی ترین روش تربیتی است که ریشه در جهل خرافه و برسمیت نشناختن حقوق انسانی فرد است همچنین خشونت پایه اداری و اقتصادی فرهنگی جامعه فاسد سرمایه داریست. این سنت و روش غیر انسانی که فرهنگ مردسالار نامدارد سنتی ضد بشری و قرون وسطی است که حکومتهای سرمایه داری، دیکتاتور، مذهبی آنرا پاس میدارند ، برای اینکه حرمت انسانهارا لکه دار کنند. جمهوری اسلامی در ایران در پناه فرهنگ مرد سالار، خرافات مذهبی، سنت عقب افتاده و قرون وسطی و نیز مزدوران مسلح خود آپارتاید جنسیتی را قانونی کرده و نیمه جامعه انسانی در ایران را به انسانهای درجه دوم تبدیل کرده است. چرا؟ بدلیل اینکه در فضای سیاسی و اجتماعی جامعه سرمایه داری، دنیایی که برابری انسان زیر سوال است، اندیشیدن به آزادی انسانها جرم میشود. در این میان زنان بیشترین قربانیان این وضعیت هستند. بنابراین در دولتهای سرمایه داری، دیکتاتور و مذهبی خشونت علیه زنان جزو هویت آنهاست. در جوامع سرمایه داری خشونتهای خانگی و نیز خشونت در محل کار ، خانه و نیز در کل جامعه به نرمی معمولی تبدیل شده است زیرا طبق قانون جامعه سرمایه داری باید اختلاف در بازارکار و همچنین اختلاف جنسیت وجود داشته باشد تا جامعه را بتوان کنترل کرد. این تز غیر انسانی در قونین محل کار، زندگی و نرمهای اجتماعی و اداری خودرا نشان میدهد. خشونت را میتوان در نوعهای مختلف دید، مثلا حق حضانت کودکان، مسله دستمزد برابر در مقابل کار برابر (که همیشه زنان کمترین دستمزد را دارند) اختلاف در موقعیت اجتماعی و اداری مثلا مسله طلاق در کشورها و جوامع مذهبی، خشونتهای خانگی مضاف بر اینهاست و در همین رابطه میتوان به خشونتهای ناموسی و آزار های روانی که ، در توهین و تحقیر زنان و دختران جوان در خانواده خودرا نشان میدهند.

خشونت علیه زنان در هر لباسی بازمانده از دوران بربریت بشر است و باید خاتمه یابد. خاتمه دادن به خشونت علیه زنان و دختران امر مبارزه زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب در جامعه و نیز امر جدی مبارزه طبقه کارگر باید باشد . باید در سالروز ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه علیه خشونت بر زنان در جامعه به حرکت جهانی  تبدیل کرد.


Esmail Moloudi Socionom & Samtalsterapeut  Tel: 0046-704920349 www.emoloudi.blogspot.com

اگر غم لشکر انگیزد...! ‎

اگر غم لشکر انگیزد...! ‎

در عرض چهل سال حاکمیت رژیم متعفن خمینی رسوا حشری(بخوان اثنی عشری) ، برای هزارمین بار‌ ثابت شد که ایران پایگاه امپریالیسم غرب در خاورمیانه، و‌جمهوری اسلامی سگ زنجیری آن می باشد!

در واقع خمینی ملعون و خامنه ای منفور‌‌ بیان فشرده و‌ اسارهٔ سرمایه داری وابسته به انحصارات امپریالیستی اند  که در راستای منافع سرمایه داری مالی، به هر‌جنایت و‌شقاوتی در حق خلق‌های ستمدیدهٔ ای ایران و‌منطقه دست زده و می زنند. در واقع غلظت بالای‌ توحش ودرنده خویی ارتجاع اسلامی حاکم بر ایران در اینست که با صدها رشتهٔ مرئی و نامرئی به امپریالیسم جهانی پیوند خورده است.

به همین جهت، دولت‌های متمدن و مدرن غرب با تمام وجود از قتل عام مردم ستمدیدهٔ ایران‌ توسط‌ نیروهای سپاه وبسیج و‌سربازان بدنام امام‌زمان حمایت می کنند ‌و از شادی در پوست خویش نمی گنجند و فقط بعد از  مطمئن شدن از سرکوب‌معترضین و قیام کنندگان توسط رژیم دست نشاندهٔ خود ، با دادن تعدادی بیانیه و‌ اطلاعیهٔ رژیم شاهد کن، عده ای خرفت سیاسی را سرکار می گذارند و مثلا می خواهند نشان بدهند که دارند بلانسبت پاسدار شاهزاده رضا پهلوی،   به سردمداران ‌ حکومت آخوندی - پاسداری اعتراض می کنند !  به نظر من این اطلاعیه ها و بیانیه های نفرت انگیز آمریکا ‌و اروپا ، صرفا به درد چاه مستراح و سپس جواله شدن آنها‌به قبر خمینی و ریش خامنه ای می خورد!

حقیقت اینست که رژیم خمینی بعنوان یکی از دست راست ترین نظام‌ های نژاد پرست و هیتلرنشان جهان، محصول عصر امپریالیسم ‌ و‌سرمایه داری مالی است! به همین دلیل، با هر خواست و مطالبهٔ انقلابی - دمکراتیک‌ خلق‌های اسیر و‌بردهٔ ایران با بی رحمی و‌شقاوت تمام برخورد و مقابله می کند و به صغیر ‌‌و کبیر هم رحم نمی کند. به واقع در ایران تحت حاکمیت امپریالیسم، ما با یک جنبش همگانی و تمام خلقی روبرو هستیم که بدنبال رهایی از قید ‌و   بندهای حکومتی هستند  که دشمن هر تحول انسانی و‌ رهایبخشی است که در عمل به ضرر منافع انحصارات باشد.

بر خلاف کسانی که فکر‌ می کنند ما در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی‌، با یک جنبش کارگری شسته ‌و  رفته مواجه ایم که برای رهایی از سطلهٔ سرمایه و‌ «کارمزدی» مبارزه می کند، در اصل با یک سری اعتراضات پراکنده ‌و تدافعی روبرو هستیم که عملا در رابطه با سرنگونی حاکمیت‌ فاشیسم اسلامی  زیر سلطهٔ انحصارات کاری از پیش نمی برد و نخواهد برد!

اعنرضات پراکنده و خودبخودی کارگری فقط در ارتباط‌ با جنبش همگانی و تمام خلقی مردم ایران‌که خود را در‌اعتراضات سال ۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ نشان داد، قادر است  با سردادن شعار مرگ بر خامنه ای و تمامیت جمهوری پلید اسلامی و حمایت از قهر انقلابی و  ستم‌سوز‌ جوانان شورشگر‌ ‌و نترس به نتیجه دلخواه  برسد، وگرنه نیروهای سرگوبگر‌ سپاه و بسیج با دیدن چند اعتصاب کارگران‌ نیشکر هفت تپه و تعدادی راننده اتوبوس شرکت واحد تهران دست از سرکوب و حمایت از منافع آقازاده ها و آخو‌ند های انگل و‌هرجایی بر نخواهند داشت.

هم اکنون وحشت امپریالیستهای غربی از‌جنبش همگانی ‌‌مردم  ایران در اینست که  بعد از گران‌ شدن بنزین و سرکوب وحشیانهٔ  اعتراضات توده های هیچ ندار و داغ لعنت خورده که بدنبال آن شروع شد باعث شود آنان  دست به اسلحه ببرند ‌‌و‌ تاروپود نظام‌ جنایتکار حاکم را در هم‌ببیچند! حس انتقام و خشم ونفرت همگانی در جای جای  ایران‌موج‌می زند و جوانان انقلابی‌و‌مبارز‌‌ به چیزی کمتر از کشتن و‌بدرک واصل کردن نیروهای سرکوبگر‌ پاسدار و‌بسیج و جاسوسان‌ و خبرچینان رژیم راضی نیستند و نخواهند بود. اینکه عده ای سعی می کنند بر‌ اساس حدس و گمان تعداد کشته شدگان قیام امسال را ۱۳۰ یا ۳۰۰ نفر اعلام کنند، درست نیست،  زیرا با توجه به ابعاد اعتراضات سرتاسری توده های ستمدیدهٔ ایران، رژیم برای خاموش کردن ‌‌‌‌‌آن هزاران ‌ نفر را قتل عام‌ کرده است!  آخر!  مگر‌ می شود در بیش از صد شهر و شهرک اعتراض و تظاهرات ضد دولتی حکومتی برگزار شود و آمار کشته شدگان این همه پایین باشد؟!

 فقط در دو‌‌ منطقهٔ فقرنشین آبادان پاسداران دهها نفر را به قتل رسانده اند.

 به هر حال، اوضاع حکومت اسلامی درهم ریخته است و حامیان غربی رژیم نیز بر این نکته آگاهی دارند، بنابراین‌، هیچ بعید نیست برای حفظ نظم و ساختار موجود بویژه حفظ و نگهداری نیروهای سرکوبگر‌ سپاه ‌ بسیج ‌‌‌‌و وزارت اطلاعات دست به یکسری‌مانورهای سرکاری و فریبکارانه بزنند که نتیجهٔ نهایی آن حفظ جمهوری اسلامی با رنگ و لعاب دیگری است، اما برای رسیدن به یک نظام‌دمکراتیک و آزادیبخش نابودی تمامیت جمهوری اسلامی و انحلال و انهدام کلیت نیروهای نظامی‌ آن یک‌ ضرورت حیاتی و لازم می باشد.

سیامک‌ دهقانی‌

زنده و پاینده باد قیام مردم قهرمان تبریز!

bahram.rehmani@gmail.com

من اگر برخيزم

تو اگر برخيزی

همه بر می خيزند

...

حمید مصدق

 

تبریز بار دیگر، ضربه بزرگی به هیکل هیولایی حکومت اسلامی وارد در این شهر وارد ساخت و تجارب تاریخی گذشته را در ذهن مردم زنده کرد. قیام عمومی مردم تبریز در ٢٩ بهمن ماه سال ١٣٥٦، اولین شوک سیاسی بزرگی را به حکومت پهلوی وارد کرد که سرانجام به سرنگونی آن در ٢٢ بهمن سال ٥٧ انجامید.

صبح روز شنبه ۲۵ آبان ۹۸، در تبریز بر اثر توقف ماشین ها در خیابان ها و میادین اصلی شهر از جمله آبرسان، چای‌ کنار، اتوبان پاسداران، میدان فهیمده و ... عبور و مرور به طور کامل متوقف شده و شمار زیادی از نیروهای سرکوبگر در خیابان ها مستقر شده بودند. 

نیروهای سرکوبگر حکومت اسلامی ایران در برخی خیابان های تبریز، برای جلوگیری از تجمعات اعتراضی به مردم هجوم برده و شیشه ماشین های معترضین را خرد کردند.

مردم معترض تبریز نیز با بستن خیابان ها شعار دادند: «آذربایجان یاتمییب، غیرتینی آتمییب - آذربایجان نخوابیده؛ غیرتش را دور نینداخته»؛ معترضین تبریز نه تنها در مقابل آدم کشان یگان ویژه حکومتی عقب نشنستند، بلکه آن ها را فراری دادند.

 

شنبه ٢٥ ام آبان ماه ١٣٩٨، مردم اورمیه در راستای حمایت از تظاهرات گسترده در تبریز هم صدا شعار دادند: «اورمیه اویاقدی، تبریزه دایاقدی - ارومیه بیدار است، حامی تبریز است»؛ همبستگی خود را از مبارزات جسورانه مردم تبریز اعلام کردند.

در اورمیه نیز مردم ماشین های خود را در خیابان ها پارک کرده و شمار زیادی از معترضین در مقابل استانداری آذربایجان غربی در اورمیه تجمع کرده و شعار «آذربایجان میلتی، چکنمز بو ذلتی –مردم آذربایجان، چنین ذلتی را تحمل نمی کند»، سر دادند.

 

آذربایجان در تاریخ معاصر ایران، همواره از نقش ویژه ای برخوردار بوده است و خصوصا در جریان انقلاب مشروطیت و و روند پیروزی انقلاب ١٣٥٧ جایگاه مهمی دارد. قیام شورانگیز ٢٩ بهمن مردم تبریز در سال ١٣٥٦، از زنجیره علل شتاب دهنده ای بود که حکومت پهلوی را به سرنگونی سوق داد.

برای آن که بتوانیم تصویری روشن از این قیام و اهمیت آن ارائه دهیم، نگاهی گذرا به گذشته تبریز می اندازیم.

 

پیشگامی مردم تبریز در مبارزه علیه قرارداد انحصاری توتون و تنباکو، حرکت مردم تبریز در نهضت مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان، نقش شیخ محمد خیابانی در اعتراض به قرارداد استعماری ١٩١٩، نشان از پیشگامی مردم تبریز در امر مبارزه دارد.

ناصرالدین شاه قاجار، بعد از سومین سفر خود به اروپا طی قراردادی، امتياز انحصار خريد و فروش توتون و تنباکو در سراسر ايران را به مدت ٥٠ سال به تالبوت واگذار کرد و در عوض صاحبان امتیاز متعهد شدند سالانه مبلغ ١٥ هزار لیره انگلیسی و یک چهارم سود کمپانی را پس از کم کردن همه مخارج، به دولت ایران بپردازند.

این قرار داد استعماری موجی از مخالفت ‌ها را در میان مردم به وجود آورد. تبریز یکی از نخستین شهرهایی بود که به رهبری میرزا جواد آقا تبریزی علیه این قرارداد استعماری دست به قیام زد.

به گزارش منابع و اسناد تاریخی، خیزش مردم تبریز، برای حاکمان و درباریان بسیار نگران کننده بود به طوری که امیر نظام، حاکم تبریز از ترس، خانواده خود را نزد کنسول روس فرستاد.

علاوه بر این، مردم تبریز، با تجمع در مقابل عمارت ولیعهد، خواستار رعایت حقوق خود شدند. این حرکت مردم تبریز، دولت را به شدت نگران کرد و شاه که کنترل امور از دستش خارج شده بود، حاکم تبریز را عزل کرد. اما این کار شاه هم نتوانست سدی در مقابل قیام مردم باشد.

دولت که در برابر اعتراضات مردم تبریز خود را باخته بود ناچار دست به دامان سفارت روس شده و از سفیر روس درخواست کرد با مداخله در اوضاع تبریز اعتراضات مردم را سرکوب کند. شرکت انگلیسی نیز، طی امتیازی به مردم تبریز اعلام کرد به جای استفاده از کارکنان انگلیسی از کارکنان ایرانی در آذربایجان استفاده می ‌کند؛ اما هیچ کدام از این ها خشم مردم را فروننشاند. به مردم قول داده شد که عملیات شرکت انحصار دخانیات در آذربایجان شروع نخواهد شد؛ باز مردم قانع نشدند و مبارزه را ادامه دادند. قیام مردم تبریز چنان گسترش یافت که به زودی دولت متوجه شد این قیام جنبه عمومی پیدا کرده است. بدین ترتیب انتشار اخبار مقاومت مردم تبریز در برابر این قرارداد استعماری، دامنه گسترش اعتراضات را به شهرهای مختلف ایران نیز کشاند.

سرانجام شاه و امین ‌السلطان از ترس شورش مردمردم، امتیاز این قرارداد را در در روز ۲۴ اردیبهشت ۱۲۷۰ هجری شمسی لغو کرده و امین ‌السلطان طی تلگرافی به ولایات، الغای قرارداد تنباکو را اعلام کرد.

محمدعلی شاه كه از زمان مرگ پدرش (مظفرالدين شاه‌) مايل به هيچ گونه سازش و مماشات با رهبران نهضت مشروطه نبود، پس از ٢ سال مقاومت در برابر مشروطه‌، سرانجام در خرداد ١٢٨٧ با به توپ بستن مجلس برنامه خود را برای سركوب مشروطه‌ خواهان به اجرا درآورد. این اقدام محمدعلی شاه و سرکوب مشروطه ‌خواهان موجی از اعتراضات را در کشور بوجود آورد.

تبریز یکی از نخستین شهرهایی بود که با رهبری ستارخان علیه استبداد محمد علی ‌شاه به پا خاست.

قیام ستارخان و باقرخان و مقاومت آن ‌ها در برابر استبداد نه فقط در سرتاسر ایران جنب و جوش تازه‌ ای برای حفظ اساس مشروطیت ایران به وجود آورد، بلکه انعکاس این اخبار به خارج از مرزهای کشور، باعث شد که بعضی از خوانین و رجال ایرانی مقیم خارج نیز علیه استبداد محمدعلی ‌شاه وارد عمل شوند تا قیام علیه استمعار ابعاد گسترده ‌تری به خود گیرد.

بعد از مدتی به دلیل بالاگرفتن قیام مردم تبریز به رهبری ستارخان و گسترش آن به سایر نقاط کشور، محمدعلی شاه به ناچار فرمان مشروطیت و اعلان انتخابات و افتتاح مجلس شورای ملی را در کلیه ایالات و ولایات ایران صادر کرد و سرانجام این قیام همگانی با برکناری محمدعلی‌شاه از سلطنت و تعیین فرزند دوازده ‌ساله او احمدشاه به سلطنت پایان یافت.

پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگليسی ‌ها برای تثبيت نفوذ خود در ايران، در مرداد ١٢٩٨، قراردادی با نخست وزير وقت ايران ـ وثوق الدوله ـ امضاء كردند.

به موجب قرارداد ١٩١٩، امتياز راه ‌آهن و راه‌های شوسه در سراسر كشور به انگليس واگذار شد و ارتش و دستگاه ماليه ايران زير نظر مستشاران سياسی و اقتصادی بريتانيا قرار گرفت.

پس از امضای اين قرارداد، انگلستان منتظر تصويب قرارداد از طرف مجلس ايران نشد و يک هيات نظامی به رياست ژنرال ديكسون و يک هيئت مالی به سرپرستک آرميتاژ اسميت برای تشكيل سازمان جديد ارتش و اداره امور ماليه اعزام كرد.

در این میان، مردم تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی که پس از تعطيلی مجلس دوم برای سازماندهی مجدد مبارزات سیاسی خود به تبریز برگشته بود، علیه این قرارداد دست به قیام زدند.

خیابانی قرارداد ١٩١٩ را ناقض حاكميت ملی و استقلال ايران دانست و در تهران با سخنرانی و نگارش مقاله به تشريح ابعاد خطرناک اين پيمان پرداخت. وی  برای واداشتن وثوق‌الدوله به لغو معاهده، در بهار ١٢٩٩ شمسی به مبارزه مسلحانه روی آورد و در روزهای ميانی فروردين همان سال تمامی ادارات و مراكز دولتی تبريز را تصرف كرد. با گسترش اين قيام به ديگر شهرهای آذربايجان، این منطقه از حاكميت دولت وثوق ‌الدوله خارج شد.

انتشار اخبار قیام مردم تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی موج تازه‌ای از مخالفت‌های عمومی را در میان اقشار مختلف مردم به وجود آورد. به طوری که احمدشاه قاجار نيز تحت تاثير مخالفت ‌های گسترده مردم، حاضر نشد اين قرارداد را تاييد كند.

سرانجام در پی گسترش مخالفت‌ های مردم، به ویژه تبریزی‌ ها، وثوق‌ الدوله در چهارم تير ١٢٩٩ استعفا داد و روز ٨ اسفند ١٢٩٩ سيدضياء الدين طباطبايی ریيس ‌الوزراء طی اعلاميه ای رسمی قرارداد ١٩١٩ را غيرقابل اجرا اعلام كرد.

 

با شکست انقلاب مشروطیت و با استقرار رضاشاه بر سلطنت، بار دیگر عکس العمل نشان داند.

حکومت دیکتاتوری رضاشاه بر ایران و سرکوبی هر صدای مخالفی به بدترین شکل، وضعیتی را آماده کرده بود، اما مردم آذربایجان و فرقه دموکرات به رهبری جعفر پیش وری در مدت کوتاهی توانستند، حکومت محلی خود را ایجاد کنند.

با سقوط حکومت پیشه وری، آذربایجان به تصرف ارتش محمدرضا پهلوی درآمد. محمدرضا پهلوی در نزد مردم آگاه تبریز بسیار منفور بود

دانشگاه تبریز هم، پشتوانه ای بزرگ برای جریان انقلابی تبریز بود.

روز ۱۲ شهریور ۱۳۲۴، «فرقه دموکرات آذربایجان» در تبریز اعلام موجودیت کرد. این اعلام موجودیت با تظاهرات دسته‌ های مسلح هوادار فرقه در شهرهای آذربایجان همراه بود.

تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان، هنوز به معنای تشکیل حکومت مستقل و تصرف نهادهای قدرت در این بخش از کشور نبود. چرا که فرقه  ورهبران آن خواهان بر قراری آزادی و دموکراسی در سراسر ایران بودند. واحد‌های مسلح هوادار فرقه دموکرات در شهرهای آذربایجان پادگان‌ ها و پاسگاه ‌های ارتش و ژاندارمری را در محاصر گرفتند که قصد داشتند مردم به پا خواسته هم چون گذشته کشتار و سرکوب کنند. تا این که روز ۲۱ آذر ۱۳۲۴ پادگان ارتش در تبریز تسلیم نیروهای مسلح فرقه شد و جعفر پیشه‌ وری،‌ رهبر فرقه دموکرات، تاسیس حکومت محلی آذربایجان را اعلام کرد.

چهل روز پس از آن، حزب دموکرات کردستان به رهبری قاضی محمد نیز در شهر مهاباد جمهوری خودمختاری اعلام کرد. تفاوت بزرگ سیاسی - طبقاتی بین جریان آذربایجان و کردستان، وجود داشت: فرقه دموکرات گرایشات سویالیستی داشت اما فرقه دموکرات گرایشات ناسونالیستی! با این وجود، روابط بسیار نزدیک و دوستانه ای بین آن ها بر قرار بود.

 

در خردادماه ۱۳۲۵، پیشه‌ ورى و دولت مرکزی در تهران توافق نامه ‌ای امضاء کردند که به موجب آن حکومت محلی آذربایجان به یک «انجمن ایالتی» و مجلس ملی آن به یک «انجمن محلی» تغییر یافت.

در آذرماه ۱۳۲۵ ارتش حکومت شاه به آذربایجان حمله کرد و بدیت ترتیب حکومت محلی آذربایجان یک سال پس از تاسیس از هم پاشید. دو روز پس از آذربایجان، جمهوری خودمختار مهاباد به رهبری قاضی محمد نیز برچیده شد.

برخی از رهبران و فرماندهان نظامی فرقه دموکرات آذربایجان، تواستند از بگیرند و به شوروی پناهنده شوند اما از آن ها، به همراه مردم عادی توسط ارتش حکومتی و فئودال های محلی قتل عام شدند. اما قاضی محمد با تنی چند از همکارانش در مهاباد دستگیر به سرعت در دادگاه نظامی محکوم و اعدام شدند.

 

حکومت خودمختار آذربایجان در مدت کوتاه عمر خود، کارهای سازنده ای را در آذربایجان انجام داد وججه مجبوبی در میان مردم پیدا کرد و از حمایت مردمی چشم‌ گیری،‌ برخوردار بود. حکومت فرقه در زمانی تشکیل شد که روستاییان از ظلم و تعدیات ارباب‌ ها و زمین ‌داران بزرگ و ژاندارم ‌های حامی آن ها به‌ ستوه آمده بودند و جامعه‌ شهری از اختناق سیاسی و تبعیض ملیتی حکومت رضا شاه در عذاب بود.

وجود ناامنی، بیکاری گسترده، کمبود ارزاق عمومی و حتی بروز قحطی و شیوع بیماری‌ های واگیر در مناطق زیادی از آذربایجان در کنار برنامه ‌های اصلاحی پرجاذبه و پیشرفته‌ فرقه دموکرات، توجه حمایت ‌آمیز اکثریت اهالی آذربایجان را نسبت به حکومت محلی جلب کرده بود.

تاسیس دانشگاه در تبریز، ایجاد مدارس در شهرها و روستاها، دادن حق رای به زنان و اعلام تساوی حقوق زنان و مردان، وضع قوانين جديد به نفع كارگران از جمله قانون ۸ ساعت کار در روز، اصلاحات ارضی به نفع دهقانان، احداث مراکز فرهنگی، درمانی و لوله کشی و تامین آب آشامیدنی سالم از اقدامات حکومت فرقه دموکرات آذربایجان بود. در مدارس آذربایجان، آموزش به زبان مادری متداول شد و در تبریز دختران دوشادوش پسران برای نخستین بار به دانشگاه رفتند.

این برنامه‌ ها و اصلاحات با هر عنوان و نامی که ارائه می ‌شد، در آن زمان و در آن شرایط آذربایجان، چیزی نبود که به ‌آسانی از سوی مردم نادیده گرفته شود. ضمن آن که به هیچ وجه نشانه‌ هایی از سیاست های «جدایی ‌طلبانه» در برنامه و تبلیغات فرقه دموکرات آذربایجان وجود نداشت. علاوه بر این، فرقه دموکرات آذربایجان در بیانیه‌ اعلام موجوددیت خود تاکید کرده بود که به استقلال و تمامیت ارضی ایران احترام می‌ گذارد.

با همه این ها، حکومت پهلوی وحشیانه به آذربایجان و شمال کردستان یورش آورد و انسان های بی شماری را قتل عام کرد. در همه شهرهای آذربایجان چوبه‌ های دار بسیاری بر پا شد و انتقام ‌گیری خونینی به راه افتاد. افراد مسلح ارباب ‌ها، ملایان مرتجع و بسیاری از کسانی که در حکومت محلی کنار گذاشته شده یا به ‌نحوی از آن آسیب دیده بودند، راه انتقام‌ جویی در پیش گرفتند و با حماتی حکومت و ارتش، آسیب‌ های جانی و مالی زیادی به بار آوردند.

آمار دقیقی از تلفات انسانی پس از سقوط حکومت فرقه دموکرات آذربایجان وجود ندارد: از ۸۰۰ نفر تا ۱۰ هزار نفر قربانی تسویه ‌های خونین پس از سقوط حکومت فرقه دموکرات سخن گفته می ‌شود.

 

اندک اندک دوران تدارک صبورانه مردم به سر آمد. با روی کار آمدن جمشید آموزگار در سال ١٣٥٦، سیاست حکومت پهلوی در قبال مردم عوض شد. بعد از این وقایع و تغییر سیاست دولت جدید، انتقادها از حکومت بازتر شد. این هم موضوع مهمی در آن شرایط بود.

در ادارات، کارخانجات خصوصا کارخانه تراکتورسازی و حتی در خود ادارات دولتی افراد زیادی جذب جنبش انقلابی شده بود. تدارک گسترده ای در جریان بود که از این فرصت ایجاد شده چیزی را که مردم سال ها در انتظارش بودند به نحو احسن به اجرا درآورد.

روز ٢٩ بهمن، اعلامیه هایی بر علیه حکومت پهلوی در سطح شهر به ویژه بازار تبریز توزیع شد. همان شب، کارگران تراکتورسازی تبریز، یک آتش سوزی عمدی در این کارخانه ترتیب دادند. با به آتش کشیدن چوب های بی مصرف در محوطه کارخانه، که از تمام نقاط شهر تبریز رویت شد، پیامی برای مردم و مبارزان اعلام شد که فردا صبح چه باید بکنند.

شرایط، همه دست به دست هم داده بودند تا بار دیگر نام تبریز در تاریخ ایران به اهمیت و بزرگی ثبت شود. طلوع خورشید روز سرد زمستانی شنبه ٢٩ بهمن، خبر از رخدادی عظیم داشت. مردم از آغاز صبح در تب و تاب برگزاری مراسم بزرگ داشت چهلمین روز کشته شدگان قم به دست ماموران حکومتی بودند. با تعطیلی عمومی بازار در این روز، چند ساعت قبل از شروع زمان مجلس ختم، مردم راهی مسجد قزللی شدند. به دستور استاندار تراکتورسازی، در مسجد بسته بود.

هرلحظه بر انبوه مردم گردآمده در بازار تبریز افزوده می شد. شهربانی از باز کردن مسجد ممانعت کرده بود. حق شناس رییس کلانتری ٦ تبریز (کلانتری بازار)، با تعدادی از نیروهای تحت امرش برای متفرق کردن مردم وارد عمل شد. ضمن فحاشی، با تهدید به مردم گفت: «در طویله بسته است، به دنبال کارتان بروید.» این برخورد گستاخانه، با مردم تبریز بسیار گران بود. جوانی تبریزی به نام «محمد تجلا»، از سخنان او عصبانی شد و به سروان مزبور اعتراض کرد. حق شناس با اسلحه ای که در دست داشت به سمت محمد حمله کرد، سینه او را هدف قرار داد و شلیک کرد.

 گلوله تفنگ حق شناس، سینه محمد را شکافت. این آغاز قیام بود. مردم جسد غرق در خون محمد تجلا، اولین جان باخته قیام خود را بر دست گرفته و به راه افتادند. خون به ناحق ریخته این جان باخته بود که تا بهمن سال دیگر، حکومت پهلوی را سرنگون کرد. به قول صائب تبریزی:

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را                                          گندان اما نداد که شب را سحر کند

 

یکی از شاهدان عینی، نوشته است:

«نخست هزاران نفر بودند، ساعت ٩ صبح به ده ها هزار تن رسیدند و ساعتی بعد، این جنگل روینده انسانی روی تمام شهر سایه انداخت، شکوه قیام و نبرد، شعارهای تند و آتشین بود. اکثر آن ها بر دیکتاتور و دیکتاتوری می تاخت. ... پلیس به دلیل انبوه تظاهرکنندگان بی پروا در دقایق نخستین، جرات هجوم به آن ها را نداشت، اما پس از آن که کامیون های لبریز از پلیس به اصطلاح ضداغتشاش و گرازهای تربیت شده اونیفورم پوش سر رسیدند، حمله به تظاهر کنندگان آغاز شد. همین که صدای گلوله ها در شهر طنین انداخت، هزاران تن از مردم با چوب و چماق و سنگ به حمله متقابل دست زدند...»

قیام شورانگیز سازمان یافته مردم تبریز، شروع شد. تبریز می خروشید و تا فروکشیدن نظام شاهنشاهی از جوش و خروش نیفتاد. در اولین ساعات قیام، نیروهای پلیس و شهربانی با گستردگی غیرقابل تصور از کنترل اوضاع عاجز شدند. مراکز دولتی در خشم انقلابی مردم سوختند. هرآن چه تداعی گر سلطه شاهنشاهی بود، پایگاه حزب رستاخیز، کاخ جوانان، بانک صادرات، بانک های ایران و انگلیس، ایران و آمریکا و... همه مورد حمله واقع شدند. با وجود قهرآمیز بودن قیام مردم، نظم خاصی بر حرکت توفنده مردم حاکم بود. آن ها مواظب مدارس، بیمارستان ها، مهدکودک ها، و اموال مردم بودند که آسیبی وارد نشود. دانشجویان دانشگاه تبریز نیز در هدایت و سازماندهی به این خیزش مردمی نقش حساسی ایفا کردند. عوامل متعددی در گسترش قیام موثر بود. ظهر، مدارس شهر تعطیل شد و جوانان نیز به قیام پیوستند. اوضاع وخیم تر از آن بود که تصور می شد. شاه شخصا دستورات موکدی در خصوص سرکوبی قیام صادر کرد:

«الف: فرمان همایونی که در ساعت ١١ به وسیله تیمسار سپهبد جعفری جانشین ریاست به استاندار ابلاغ گردیده بود به شرح زیر قرائت گردید:

١- در نظام امور و وظایف محوله، به هیچ وجه سستی به کار برده نشود.

٢- دستگیرشدگان و زخمی ها بازجویی و شناسایی شوند.

٣- کسانی که مغازه ها را بسته اند، نهایت شدت عمل به آن ها اعمال شود.

٤- مامورین درباره بانک هایی که به آن ها خسارت وارد شده، گزارش تهیه کرده و مشخصات متهمین به دادگاه داده شوند، تا خسارات وارده جبران گردد.

ب: نتیجه مکالمه تلفن تیمسار استاندار تراکتورسازی شرقی با نخست وزیر هم به شرح زیر مطرح گردید:

١- استاندار تراکتورسازی شرقی، با نهایت قدرت عمل نماید.

٢- دستگیر شدگان بازجویی شوند.

٣- در صورت مقاومت سرکوب گردند.

٤- تیم فیلم برداری از تهران اعزام می گردد. مامورین در انجام ماموریت آنان، جهت فیلم برداری از اماکن و تاسیسات خسارت دیده تسهیلات لازم فراهم نمایند.

٥- بنابه اوامر مطاع مبارک شاهنشاه آریامهر، کلیه پمپ بنزین ها و مخازن نفت و بنزین و کارخانجات باید تحت مراقبت شدید قرار گیرند.

٦- تیمسار استاندار با آقای قاضی واعظ شهر تماس تلفنی حاصل نموده و مقرر گردید که همراه چند نفر از روحانیان در مساجد مختلف شهر تبریز مردم را به رعایت نظم و آرامش دعوت نمایند.» (انقلاب به روایت اسناد ساواک، جلد سوم، تهران، وزارت اطلاعات، ١٣٧٧، ص ٢١)

درپی این اقدام ها، ساعت ١٦ نیز جلسه ای با حضور مقامات مسمول ‌آذربایجان شرقی برای رسیدگی و ارزیابی این قیام تشکیل شد. با مقاومت هایی که در پادگان تبریز برای سرکوبی مردم صورت گرفته بود، امکان استفاده از نیروهای این پادگان برای حکومت فراهم نشد. از این رو، از پادگان های شهر عجب شیر و مراغه و مرند درخواست کمک کردند.

آیت الله قاضی طباطبایی امام جمعه تبریز، وقتی از عزیمت این نیروها اطلاع پیدا کرد، تلاش کرد هیجان های مردم را کنترل کند.

اما تظاهرات مردم از ساعت ١٠ صبح تا ساعت ٣٠/١٧ ادامه داشت و از ساعت ٦ بعد از ظهر، دیگر آرامش برقرار شد و نیروهای حکومتی به وسیله جرثقیل های ارتشی، خودروهای سوخته را از خیابان ها جمع آوری کردند. (انقلاب به روایت اسناد ساواک، جلد سوم، ص ٢٦) روز بعد هم تظاهرات های پراکنده ای روی داد.

چند روز پس از قیام، هیات عالی رتبه ای به ریاست ارتشبد جعفر شفقت، مامور رسیدگی به این قیام شدند و جلساتی متعدد با حضور ریش سفیدان تبریز برگزار کردند.

ضربه ای که حکومت شاه از این قیام مردم تبریز خورد بسیار موثر و غیرمنتظره بود. اولین واکنشی که حکومت شاه پس از اعلام حکومت نظامی در تبریز نشان داد، آغاز موج دستگیری بعضی از مردم، به ویژه دانشجویان مظنون به شرکت در قیام بود. شاه دستور داد مامورانی را که در پیش بینی و جلوگیری از واقعه تبریز قصور کرده اند، تنبیه شوند. (روزنامه رستاخیز، ١٧/١٢/١٣٥٦) سپهبد اسکندر آزموده استاندار آذربایجان به تهران احضار شد و رییس شهربانی هم تسلیم کمیسیون بررسی واقعه شد. کلماتی نظیر کمونیست ها، مارکسیست های اسلامی و مزدوران خارجی، مرتب از سوی عوامل بلندپایه حکومت شاه تکرار می شد.

 

 

حکومت برای جبران شکست ٢٩ بهمن، بر آن شد تا میتینگی با حضور جمشید آموزگار در تبریز برپا کند. ساواک در تدارک آوردن مردم روستاهای اطراف، به تبریز بود، اما طرفداران حکومت با حضور جمشید آموزگار نخست وزیر و مسئول حزب رستاخیز تشکیل دادند، نه تنها توفیقی نیافت، بلکه در نهایت به ضرر حکومت هم تمام شد و سرانجام رد انقلاب ٢٢ بهمن ١٣٥٧، مردم ایران حکومت پهلوی را به گورستان تاریخ فرستادند.

 

تبریز پس از تهران بزرگ ترین شهر ایران و ولیعهد نشین بود، به همین جهت با وجود فاصله زیاد همیشه با تهران در تماس بود و از پیش آمدهای تهران زودتر از جاهای دیگر آگاه می شد. از تهران به تبریز دو سیم تلگراف کشیده شده بود: یکی دولتی و دیگری مال کمپانی. آگاهی از وضع تهران خود مایه بیداری مردم بود. نزدیکی آذربایجان به خاک قفقاز و عثمانی و رفت و آمد بی حد مردم این دو جا نیز در بیداری آذربایجانیان موثر بود. اصولا تبریز سر راه اروپا واقع شده بود.

سالانه گروه انبوهی از مردم از بازرگانان و دهقانان و کارگران و خیل بیکاران در جستجوی کار به قفقاز و عراق و … می ‌رفتند و در شهرهای مختلف به کارهای مختلف دست می‌ زدند. تاریخ تبریز، حتی در ادبیات آذری آن روزگار به خوبی منعکس شده است. برای نمونه داستان «اوستا زینال» را از جلیل محمد قلی زاده و نمایشنامه «سرگذشت مرد خسیس» را از میرزا فتحعلی آخوندوف نام برد.

اغلب شدت فقر و بیکاری بود که توده مردم از دهقانان و شهری را به آن سو می کشاند. هنوز هم پیرمردان آذربایجان فراموش نکرده اند که چگونه هر از گاهی بار سفر می‌ بستند که بروند و با اندوخته ای برگردند.

این رفت و آمدها ناگزیر راه چیزهای تازه و افکار نو را به داخل کشور باز می‌ کرد و سبب بیداری مردم می ‌شد. سفر استانبول نیز همین اثر را داشت.

آذربایجان همیشه به طریقه‌ های گوناگون با استانبول در تماس بوده است. چنان که در دوره استبداد محمدعلی میرزا و شدت جنگ های تبریز، در استانبول انجمنی به نام سعادت دایر شد که بیش تر اعضایش از میان بازرگانان آذربایجان بودند و خود را نماینده انجمن ایالتی تبریز معرفی می ‌کردند.

 

اولین دبستان ایران در تبریز به وسیله حسن رشدیه پا گرفت و بعد به وسیله هم او در تهران. از روزنامه ‌های رسمی که بگذریم (تبریز خود در زمان ولیعهدی مظفرالدین میرزا روزنامه رسمی ‌داشته)، نخستین روزنامه غیر رسمی «اختر» بوده که کسانی از تبریزیان آن را در استانبول می ‌نوشته اند. بعد که در خود شهرها روزنامه درآمده، تبریز پس از تهران اولین شهر بوده که روزنامه بیرون می ‌داده. به علاوه تاثیر مجله معروف ملانصرالدین و روزنامه ‌های نظیر آن را که به زبان خود مردم نوشته می‌ شد و نسخه‌ هایش دست به دست میان توده مردم می ‌گشت نباید دست کم گرفت. هنوز پیرمردان تبریز اشعاری از همان مجله را از حفظ دارند.

همه این عوامل و نیز تاسیس اولین چاپ خانه ایران در تبریز در زمان عباس میرزا خود مایه بیداری مردم و آمادگی آن ها برای مقابله با محمدعلی میرزا می ‌شده است.

حیدر خان عمواوغلو چراغ برقی (مهندس تاروردی یوف) اجدادا اهل سلماس بود. وی تحصیلات ابتدایی را در گمری (از شهرهای ارمنستان) و تحصیلات متوسطه و عالی را در تفلیس و باکو تمام کرد. در سال های ۱۳۱۹ و ۱۳۲۰ هجری قمری در بادکوبه به سمت مهندسی برق کار می‌ کرد. از پانزده شانزده سالگی داخل مبارزات سیاسی شد و از ۱۹۰۰ میلادی - ۱۲۷۷ شمسی، با نریمانوف شروع به همکاری کرد و عضو «اجتماعیون عامیون» شد. بعد به دستور همین تشکیلات «اجتماعیون عامیون» تبریز را به ریاست علی مسیو تشکیل داد. کارخانه برق صحن رضا را در زمان مظفرالدین شاه، او نصب و دایر کرد. حیدر عمواوغلو در مدت اقامت خود در مشهد شروع به تبلیغات کرد و با استفاده از موضوع نان مردم را بر ضد حاکم وقت شوراند و مردم عزل او را خواستند.

حیدر عمواوغلو، خیلی کوشید که شعبه اجتماعیون عامیون را در مشهد تاسیس کند ولی به عللی موفق نشد. حیدر عمواوغلو، به تهران آمد و به کارهای مختلف و تبلیغات دامنه دار در میان طبقات مختلف دست زد تا موضوع تحصن در سفارت انگلیس پیش آمد. (۱۲۸۵ شمسی) حیدر عمواوغلو در این موقع، سرپرست سیم کشان مدرسه سپهسالار بود. حیدر عمواوغلو، با متحصنین تماس نزدیک و دائم برقرار کرده بود و از خارج به کمک چند نفر دیگر آن ها را به درخواست مشروطه تشویق می ‌کرد. به کمک حیدر عمواوغلو در تهران، چند رقم عملیات خطرناک مسلحانه طرح و اجرا شد که مستبدان و سردمداران را به ترس انداخت. از آن جمله است بمب انداختن در خانه یکی از وزیران وقت و بمب انداختن در خانه علاء الدوله که حیدر عمواوغلو شخصا و به تنهایی این کار را انجام داد، قتل اتابک اعظم به وسیله عباس آقا تبریزی و بمب انداختن بر کالسکه محمد علیشاه در سه راه اکباتان. حیدر عمواوغلو، غالبا تحت نظر بود. بارها زندانی شد، بارها متواری شد و دوباره با لباس مبدل به ایران برگشت و فعالیت خود را از سر گرفت.

یک بار پس از گرفتاری خود را مامور خارجه معرفی کرد و به فرانسه صحبت کرد و بدین ترتیب ماموران دولتی را گول زد و آزاد شد. پس از این آزادی که به تبریز آمد، با ستار خان همکاری نزدیک داشت. حیدر عمواوغلو به پنج زبان آشنایی کامل داشت.

یکی دیگر از کارهای جالب حیدر عمواوغلو، حل مسئله نان در خوی بود. محتکران و انبارداران مردم را در گرسنگی و زحمت نگاه می ‌داشتند و حاضر نمی شدند گندم خود را بفروشند. حیدر عمواوغلو با کاردانی و جان فشانی در مدت کوتاهی (۱۰ روزه) مشکل نان را در خوی به خوبی حل کرد و پوزه محتکران و دشمنان خلق را به خاک مالید و مردم به قدردانی از قهرمان رزمنده خود به نامش شعر گفتند و سر زبان ها انداختند:

 

عمواوغلو گلدی خویا                                                            عمو اوغلو به خوی آمد

خویلولارا قرار قویا                                                               تا برای خویی ها مقررات تعیین کند

یتیملرین قارنی دویا                                                              شکم یتیمان سیر شود

یاشاسین گؤزل عمواوغلو!                                                     زنده باد عمو اوغلوی زیبا!

عمواوغلو مینیب فایتونا                                                         عمو اوغلو سوار درشکه است

تومار و ئریب ئوز آتینا                                                           تومار داده به اسب خود

چؤرک یئنیب یوز آلتینا                                                           قیمت نان به زیر صد آلتین افتاده

یاشاسین گؤزل عمواوغلو!                                                     زنده باد عمو اوغلوی زیبا!

راستا بازار لار راستاسی                                                       در راستای بازارها

گلیر مجاهد دسته سی                                                            می آیند دسته های مجاهد

عمواوغلو دور سر کرده سی                                                  فرمانده شان عمو اوغلو است

یاشاسین گؤزل عمواوغلو!                                                     زنده باد عمو اوغلوی زیبا!

باققال – بازار چیراق قویدو                                                    بقال - بازار چراغ گذاشتند

کاسیب باخدی قارنی دویدو                                                     فقرا دیدند شکم شان سیر شد

هر بیرایشه قانون قویدو                                                        بر هر کاری قانون وضع کرد

یاشاسین گؤزل عمواوغلو!                                                     زنده باد عمو اوغلوی زیبا!

 

پس از فتح تهران (سال ۱۲۸۸ شمسی) عده ای از آزادی خواهان که حیدر عمواوغلو نیز جزو آن ها بود، با تلاش ‌های پیگیری فرقه دمکرات ایران را تشکیل دادند. از این تاریخ به بعد حیدر عمواوغلو مرتب برای ماموریت های مخفی به شهرهای مختلف (مشهد، اصفهان، قم و ایل بختیاری) رفته است.

کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان، قیام کرده بود و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان. حیدر عمواوغلو در صدد ارتباط مستقیم با این سه قیام که می ‌توان گفت دنباله انقلاب ناتمام مشروطه بود، برآمد. متاسفانه نمایندگان حیدر عمواوغلو، وقتی به خراسان و آذربایجان رسیدند که کلنل و خیابانی را قداره بندان از پای درآورده بودند و آتش قیام خاموش شده بود. حیدر عمواوغلو، مخفیانه با چند نفر دیگر به گیلان آمد تا دست کم دسته‌ های مختلف قیام جنگل را یک پارچه کند و از نزدیک با میرزا کوچک خان مذاکره کند. حیدر عمواوغلو در این ماموریت به دست عناصر ارتجاعی و احیانا فریب خورده جان باخت.

ستار خان، بازوی نیرومند انقلاب مشروطه، همیشه می ‌گفته است: «حرف همان است که حیدر خان بگوید.»

در پایان سال ۱۲۸۵ و آغاز ۱۲۸۶ پیش از بمباران مجلس (دوم تیر ماه ۱۲۸۷) آزادی خواهان تهران و تبریز با دو روش کاملا متقابل مبارزه می ‌کردند.

در تبریز در همان روزها به دستور انجمن ایالتی، روزهای جمعه بازارها بسته می ‌شد و مردم گرد هم می ‌آمدند و سخنگویان با آن ها سخن می ‌گفتند و شعرهایی شورانگیز به دو زبان فارسی و ترکی قرائت می ‌شد. سخن از قانون و برابری و همبستگی می‌ راندند، مردم را به گرفتن تفنگ و آموختن تیراندازی و فنون جنگ تشویق می ‌کردند. مردم بیرون از آجی کؤرپوسو (پل تلخه رود) که آن موقع دشت و بیابان بود، دسته دسته و پیاده و سواره جمع می شدند. سوارگان به اسب سواری و پیادگان به تیراندازی می ‌پرداختند.

در تبریز هزاران مجاهد مسلح و از جان گذشته تربیت شد که پول و مزدی نمی ‌گرفتند و حتی اسلحه و فشنگ را هم خود می ‌خریدند. انجمن فقط بعدها از پول‌ های جمع شده فشنگ می‌ خرید. آذربایجان و محمدعلی میرزا یکدیگر را خوب شناخته بودند. از همین رو بود که وی بعد از به شاهی رسیدن، بزرگ ترین دشمن خود را آذربایجان می ‌شمرد و تمام قوای خود را برای برانداختن تشکیلات آن جا به کار می ‌برد و برای نابود ساختن کادر رهبری و هسته مرکزی نهضت تلاش می ‌کرد. او توطئه می‌ چید، آدم های معلوم الحالی را سر وقت تبریز می ‌فرستاد، ایل ها و مخصوصاَ شاهسون ها را می‌ شوراند و به غارت و چپاول شهرها و روستاهای آذربایجان وا می‌ داشت، عثمانی ها را به دشمنی برمی ‌انگیخت، قشون می ‌فرستاد و بالاخره راه را برای ورود روس های تزاری به آذربایجان و تبریز و کشتار و اعدام های بی رحمانه آن ها هموار می ‌کرد.

محمدعلی میرزا در تمام خلافکاری هایش انجمن ایالتی را سنگ راه خود می ‌دید، حتی پس از بمباران مجلس که انجمن ایالتی خود را جانشین آن اعلام کرد و رشته کارها را در دست گرفت، موقعی که محمدعلی میرزا خواست خودسرانه از دولت های بیگانه پول قرض کند. انجمن ایالتی به جای مجلس به تمام کشورهای دنیا اعلام کرد که استقراض محمدعلی میرزا «نظر بر این که باعث اضمحلال ملتی خواهد شد که در راه اخذ حقوق انسانیه خود جان سپاری می‌ کند، ملت ایران هم به هیچ وجه خود را ذمه دار این استقراض نخواهد دانست.»

اثر و نتیجه مبارزه‌ های چهار ماهه نخست تبریز (از تیر ماه تا آخر مهر ماه ۱۲۸۷) این شد که آزادی خواهان شهرهای دیگر ایران که بعد از بمباران مجلس خاموش شده بودند، تکانی خوردند و به همکاری با آذربایجان پرداختند و همین تکان و همکاری بود که پس از سیزده ماه که از بمباران مجلس می‌ گذشت، به فتح تهران و فرار محمدعلی میرزا انجامید.

امیرخیزی در کتاب خود می ‌نویسد آن روز که در تبریز بر سر خانه‌ های مردم بیرق سفید می ‌زدند و آن ها را به پناه روسیه تزاری می ‌خواندند، اگر ستار خان به کوچه‌ ها نمی‌ آمد و بیرق های سفید را یکی یکی بر نمی ‌داشت، جنبش مشروطه در همان لحظه خفه می ‌شد. چرا که فقط در محله کوچکی از تبریز جنبش باقی مانده بود و آن هم در حال خفه شدن.

شرح اثرات و کارهای مثبت انجمن ایالتی بی شمار است. همین قدر بگوییم که غیر از کارهایی که برای پیش بردن نهضت انقلابی در سراسر ایران می ‌کرد، در خود تبریز و آذربایجان هم دست به تحولات دامنه داری زد.

انجمن برای سر و سامان دادن به کار شهرهای دیگر آذربایجان کسانی را روانه می‌ کرد و در تمام نقاط مختلف انجمن راه می ‌انداخت و به جنبش را جان می ‌داد. انجمن روزنامه مخصوص هم چاپ و نشر می ‌کرد.

نتیجه همه این جان فشانی ها، این شد که از روزی که محمدعلی میرزا مجلس را به توپ بست و آزادی خواهان تهران را در سه چهار ساعت پرا کنده کرد (زیرا آمادگی نداشتند) تبریز بنای جنگ را گذاشت و یازده ماه شجاعانه ایستادگی کرد و در این یازده ماه قربانی هایی داد و سختی‌ هایی کشید که با گفتن تمام نمی ‌شود.

مثلا وقتی که تمام راه ها بسته بود و شهر در محاصره، مجاهدان تنها سبزیجات می ‌خوردند و جنگ می ‌کردند.

جنگجویی بی باک چون ستارخان، فرمانده این جنگ ها بود. جنگ هایی که در شرایط سختی می ‌گذشت. غیر از دو محله بزرگ تبریز که در دست دولتیان بود و با مشروطه چی ‌ها دشمنی می‌ کرد، از چهار سو قشون بر سر مجاهدان ریخته بود:

۱- سپاه قره داغ زیر فرمان رحیم خان.

۲- سپاه مرند زیر فرمان شجاع نظام.

۳- سپاه ماکو زیر فرمان عزت الله خان.

۴- سپاه عین الدوله که قسمتی را از تهران آورده بود و قسمتی از اسکو و سردری و آن طرف ها جمع کرده بود.

کارشکنی دشمنان داخلی را هم نباید فراموش کرد که سفارت روس تزاری و جمعی از ملایان انباردار و مالک (مثلا میرهاشم دوه چی، امام جمعه و حاجی میرزا حسن مجتهد) و قداره کشان و لومپن های شهری بودند. مثلا یکی از همین قداره کشان در کشاکش دعوا آب شهر را قطع کرد.

در همین جنگ ها بود که محمدعلی میرزا به رحیم خان نوشت: «هر چه زودتر مخالفین دولت را سرکوبی کردی زیادتر مورد مرحمت ملوکانه ما خواهید بود. شرط و شروط مصالحت یعنی چه؟ رعیت باید در مقابل احکام دولت تسلیم محض باشد. مشورت با جنرال کونسول روس بنما و تحصن را به هیچ مشمار.»

مطالعه کتاب «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت» نوشته غلامحسین ساعدی و هم چنین داستان بلند «توپ» اثر همین نویسنده، برای فهم اوضاع آذربایجان و احوال مردم آن روزگار بسیار مفید است.

پیکار آذربایجانیان به خصوص تبریز در نهضت مشروطه خواهی، نیروی محرکه توده ‌ها بود و هدایت نهضت به مسیر درست و مبارزه پیگیر بود آن گاه که احتمال از راه به در شدن و گمراهی می ‌رفت.

مشروطه دوباره برقرار شد اما وضع توده‌ های مردم فرقی نکرد. ستار خان در تهران در دوران حکومت مشروطه، به دست همان هایی که سنگ آزادی خواهی و مشروطه به سینه می ‌زدند گلوله خورد و خانه نشین شد. بعد حیدر عمواوغلو اجبارا راه تبعید را در پیش گرفت. چرا که امثال این چهره های سرشناس و محبوب مردم، سد راهستم و استثمار و ظلم حکومت و اشراف بورژوا ـ فئودال بودند که درخت مشروطه را آبیاری کردن بی آن که میوه ان را بچینند!

به این ترتیب، ضرورت دارد که جوانان ایارن به ویژه تبریز به این تاریخ خود آگاه باشند و از تجارب ارزنده ان در راه مبارزه کنونی خود بهره گیرند. حکومت های شوونیسم پهلوی انقلاب مشروطیت مردم ایران را به خاک و خون کشیدند و حکومت اسلامی نیز انقلاب 57 ما را به خونین ترین شکلی سرکوب کرد و هنوز هم این هیولای اسلامی، هر روزه از جامعه ایران قربانی می گیرد.

 

نفوذی های اطلاعاتی حکومت اسلامی، شعار «رضا شاه روحت شاد» را در میان برخی راهپیمایی های سر دادند تا ادعاهای سران خود را اثبات کنند که مدعی اند حرکت اخیر از جمله زیر سر «سلطنت طلبان» است. احتمالا یک هدف آن ها از سر دادن این شعار در راهپیمایی های اعتراضی اخیر و یا سال ٩٦، می تواند زمینه سازی برای اعدام دستگیر شدگان باشد. خانواده پهلوی در این چهل سال، با مبالغ هنگفت و ده ها هزار میلیارد دلاری که در انقلاب ٥٧ از ایران خارج کرده اند مشغول مفت خوری و تجارت هستند و هر بار مردم ایران علیه حکومت اسلامی اعتراض می کنند رضا پهلوی و مادرش چند گفتگوی تلویزیون انجام می دهند و سپس مشغول کسب و کار تجاری خود می شوند.

اما اکثریت مردم ایران جنایات حکومت پهلوی را فراموش نکرده اند. اساسا دلایل و ریشه های به قدرت رسیدن حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی را نیز باید در اهداف و سیاست ها و عمکردهای حکومت پهلوی و حمایت همه جانبه آن از دستگاه مذهب و روحانیت و دشمنی با جنبش های اجتماعی – سیاسی پیشرو و سرکوب شدید نیروهای چپ و غیرمذهبی، نهفته است.

قیام هفته گذشته مردم تبریز، هم زمان در صد شهر ایران، جواب دندان شکنی به ساندیس خورها، پان ترکیست ها و فاشیست های طرفدار اردوغان و مهم تر از همه درس آموزنده بزرگی برای حکومت جنایت کاران اسلامی بود! تبریز به پا خواسته و تا تغییر حکومت اسلامی، قرار آرام نخواهد داشت و تجریه انقلاب مشروطیت و انقلاب ٥٧ را تکرار خواهد کرد!

 

امروز نسل دیگری از چپ شکل گرفته است، نسلی که نه فقط خواهان سوسیالیسم علمی، بلکه در عین حال خود را موظف به دفاع از حقوق زنان و محیط ‌زیست و خلق های تحت ستم می‌داند. این اهداف فقط با گسترش آزادی، برابری، تعمیق دموکراسی مستقیم و همبستگی جهانی با همه نیروهای تحت ستم و عدالت خواه، و در نهایت لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید میسر است.

در ایران در صدر مشروطه ما با روشنفکرانی چون طالبوف را داریم که متاثر از اندیشه‌های سوسیالیستی بودند. طالبوف، به درستی تاکید داشت که آزادی باید «متحد با مساوات» باشد. میرزااقاخان کرمانی یکی دیگر از کسانی بود که به سوسیالیسم توجه داشت. کمی بعدتر فرقه اجتماعیون عامیون در باکو شکل گرفت.

اجتماعیون عامیون اولین حزب چپ ایرانی بود که هدف خود را دفاع از حقوق طبقات فرودست جامعه و برقراری مساوات، عدالت و آزادی اعلام کرد. مُهر انان مزین به کلمات حریت، عدالت و مساوات بود. شعبه باکو و نیز شعبه ‌های ایرانی آن به طور موثری در انقلاب مشروطه شرکت داشتند. نشریاتی چون نسیم شمال، مساوات و صوراسرافیل از اهداف آن‌ ها حمایت می ‌کردند.

امروز سرمایه ‌داری نه فقط به استثمار نیروی کار، بلکه طبیعت نیز مشغول است.

امروز چه در منطقه و اروپا و چه در ایران، نیروهای زیادی وجود دارند که فکر می ‌کنند بدون اتحاد با جنبش زنان و محیط زیست و یا بدون اتحاد با مبارزه کارگران و محرومان جامعه، امکان کسب دستاوردهای بزرگ مساوات‌ طلبانه بسیار سخت و دشوار است. مسلما می ‌توان در هر عرصه‌ ای موفقیت ‌های نسبی کسب نمود اما این موفقیت ‌ها محدود خواهند ماند. هدف یک حزب رادیکال رهایی انسان، رهایی از قیود سرمایه‌ داری و پایان بخشیدن به استثمار از انسان و طبیعت، پایان ستم جنسیتی و ملی در جامعه، و ایجاد جامعه‌ ای است که در آن هیچ ‌کس گرسنه نخوابد، هیچ ‌کس شاهد زندان، شکنجه، اعدام، ترور و هم چنین جنگ و خونریزی نباشد. انسانی آزاد همبسته با دیگر انسان‌ ها و در عین حال همبسته با طبیعت و نسل‌ های آینده!

امروز دیگر صرفِ عنوانِ «چپ» داشتن کافی نیست. بسیاری، از فرصت طلب و اصلاح طلب گرفته تا نئولیبرال، که اعتقاد عمیقی به برابری ندارند، در پشت آن سنگر گرفته ‌اند. باید سوسیالیست و گرایشات رادیکال فمینیست و مدافع محیط زیست بود. باید این راه را انتخاب کرد.

در این میان، آذربایجان، تاریخی درخشان دارد و یاد از چهره های معروفی هم چون ستارخان، باقرخان، حید عمواوغلو، جعفر پیشه وری، صمد بهرنگی و ...، نه تنها در نزد مردم آذریابجان، بلکه در سراسر ایران نیز عزیز است. چرا که آن ها، نقش های تاریخی مهمی را در تحولات سیاسی و اجتماعی سراسر ایران عهده دار بوده اند.

خانواده های جان باختگان و دستگیر شدگان را تنها نگذاریم. وسیعا در گرامی داشت یاد عزیزان از دست رفته مان شرکت کنیم. برای آزادی دستگیر شدگان تلاش نماییم. راه بر حق جان باختگان برای دست یابی به یک جامعه آزاد، برابر، مرفه و عادلانه را با مبارزه پیگیر در جهت سرنگونی کلیت حکومت اسلامی ادامه دهیم! مهم تر از همه، همواره و با جدیت به فکر سازمان دهی اعتصاب عمومی و سراسری و تاسیس شوراهای محلات باشیم!

قاسم میرزایی نیکو نماینده دماوند، گفته است: در اعتراضات گرانی بنزین بیش از ۵٠٠ نقطه در کشور در گیر و ناآرام بودند و تعداد کشته شدگان نیز بیش از ١٣٠ نفرند، از تعداد بازداشتی ها آماری نداریم.

 یک شنبه سوم آذر ١٣٩٨ - بیست و چهارم نوامبر ٢٠١٩

 

فیلم هایی از تظاهرات مردم تبریز و ارومیه:

نیروهای سرکوبگر ایران در تبریز به مردم آذربایجان حمله برده و شیشه ماشین های معترضین را خرد کردند:

https://youtu.be/3cQ-j1PtnOY

 

تبریز - درگیری در اتوبان پاسداران میدان فهمیده – ۲۵ آبان ماه ۹۸

https://youtu.be/5-zlezgyN-4

https://youtu.be/Dj2aJJEondk

 

تبریز – به آتش کشیدن اتوبوس نیروی سرکوبگر انتظامی - ۲۵ آبان ماه ۹۸:

https://youtu.be/X55thnKcfxs

 

تبریز- شکستن شیشه بانک صادرات - ۲۵‌آبان ماه ۹۸

https://youtu.be/DugA3qEVlLE

 

ارومیه:

https://youtu.be/HqsQmDhHZaA

 

https://youtu.be/8CENuh62ozM

November 24, 2019

مباهلۀ شیخ و شاهزاده

مباهلۀ شیخ و شاهزاده
https://gozareshbekhakeiran.blogspot.com/2019/11/blog-post_24.html
سیامک مهر (پورشجری)

با درود فراوان به کارگران و زحمتکشان مبارز / مزدک

با درود فراوان به کارگران و زحمتکشان مبارز
چهل سال پیش سرمایه داری بحران زده ایران با دست بدامن شدن به ارواح مردگان تاریخی , اینبار از نوع مذهبی اش , و اشاعه سخنان فریبکارانه "آب , برق ونفت مجانی برای مستمندان " با دزدیدن قیام 57 حاکمیت سیاسی و اقتصادی خود را در شکل و شمایل جمهوری اسلامی بازسازی نمود . در این جابجائی شمایل سیستم حاکمیت جدید از حمایت امپریالیسم برخوردار بودند. نکات اشتراک حاکمیت اسلامی با امپریالیسم دشمنی تاریخی با کمونیسم , عدالت اجتماعی , آزادی و رهائی توده های کارگر و زحمتکشان ایران و منطقه است که همچنان ادامه دارد. گر چه فریب  " نفت مجانی"  ملایان را به حاکمیت نشاند. اما تراژدی هولناک سرکوبهای توصیف ناپذیر علیه توده ها را به همراه داشت و دارد . حال پس از چهل سال چپاول و فساد و در اوج ورشکستگی اقتصادی با گران کردن سرسام آور بنزین با دست به دامن شدن فریب " گرانی بنزین بنفع مردم است " خود را بکاریکاتور تنفر و مشمعز کننده ائی  کرده و با سرکوبهای سفاکانه درصدد بقای خویش است. گر چه جمهوری اسلامی با همیاری همه جانبه امپریالیسم بقدرت خزیده است , اما همواره با دشمن جلوه دادن امپریالیسم و منتسب کردن اعتراضات توده ها به توطئه امپریالیسم سرکوبهای ددمنشانه ائی را سامان داده است . سرکوبهای اعتراضات توده ائی و کارگری  78 ,88 , 96 ,97 هفت تپه , هپکو , کشتار زندانیان و اعتراضات اخیر آنچنان هولناک است که با هیچ معیار موجود قابل مقایسه نیست . اعتراضات توده ائی و کارگری علیه حکومتها تنها مربوط به ایران نیست . هم اکنون در شیلی , لبنان , عراق, بولیوی , ونزوئلا , هنگ کنک و ... اعتراضاتی و بعضا تهاجمی علیه حا کمین  برپاست. و در تمامی این اعتراضات نیروهای سرکوبگر حکومتی در تقابل با توده ها هستند. اما در هیچکام از آنها باستثنای عراق , چنین سفاکی و درنده خوئی که نیروهای جوروا جور رژیم جمهوری اسلامی انجام میدهد , دیده نمیشود. در  عراق نیز این مزدوران رژیم ایران است که کشتار توده ها عراق را  سامان میدهد. این سفاکی و ددمنشی شیوه سرکوبها و مجریانش ریشه تاریخی هزاران ساله دارد. سرکوب و کشتار توده ها توسط پادشاهان سلسله های مختلف از هخامنشیان و ساسانیان گرفته تا قاجار و دوران کنونی آنچنان وسیع و شدید است که هر گونه سرنگونی حاکمین جبار با تجاوزات خارجی همچون اسکندر , اعراب , مغولان و ترکان همراه بوده است و توده ها خود را فدای پادشاهان و خلفای خونبار نکردند. همین سنت سرکوبهای مستمر و سبوعانه را در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی بعنوان حاکمین سرمایه داری شاهد هستیم . سرمایه داری در ایران که اساسا در ارتباط با سرمایه داری و بازارآن تولد یافت , عمدتا در بخش سرمایه تجاری عملکرد داشته و تولید ثانوی به آن و اکثرا در بحران مزمن گرفتار است. ماحصل این سرمایه داری فرتوت و عقب مانده بیکاری مزمن , فقر و فلاکت , تخریب اخلاقیات انسانی و زایش کثیری لومپن و لات و چاقوکش میباشد. سرمایه داران و رژیم جمهوری اسلامی نه تنها از قبل استثمار و فقیر کردن کارگران و زحمتکشان ثروت اندورزی میکنند بلکه با اجیر کردن لومپن ها و چاقوکشها  سرکوبهای بربرمنشانه را سامان میدهند. مزدورانی که مواجبشان در گرو هر چه بیشتر سبوعیت و درنده خوئی است و با فرمان " اتش به خود بودن " رهبرشان مجوز کامل کشتار را دارند. رژیم جمهوری اسلامی برای سرکوب کارگران و زحمتکشان فقط از سازماندادن و سازمان یافتگی مزدوران بسیجی , امنیتی , اطاعات و سپاه .... بهره نمی جوید. رژیم از پراکندگی و بی رهبری و نداشتن سازمان سیاسی انقلابی کارگران و زحمتکشان بزرکترین بهره را میبرد. تمامی اعتراضات و مبارزات توده ها در 88 , 96 , 97 و کنونی فاقد یک عامل بسیار حیاتی است , و رژیم سرمایه داری ایران با وحشت بی پایان از ایجاد آن جلوگیری کرده است . آن عامل حیاتی داشتن سازمان سیاسی انقلابی طبقه کارگر است . سازمانی بغایت آگاه به تئوری مبارزه طبقاتی و انقلاب اجتماعی  جهت برپائی جامعه ائی رها از استثمار و حاکمیت شورائی تولیدکنندگان بلاواسطه . بدون حزب سیاسی انقلابی کارگری اعتراضات و مبارزات کارگران و زحمتکشان با توجه به سرشت نیروهای سرکوبگر  سرکوب گشته و یا به انحراف کشیده میشود. برای تقابل و شکست دشمنی بغایت تشکل یافته و وحشی همچون رژیم حاضر و ضد انقلابیون در حایشه و امپریالیسم , کارگران و زحمتکشان نیازمند ستاد رهبری و هماهنگی دهنده مبارزاتشانند. کارگران پیشرو و مبارزه ایجاد چنین سازمان حزبی در الویت مبارزات پیش رو میباشد. قطعا آغاز ایجاد حزب طبقاتی کارگری در شرایط فعلی ایران مخفی خواهد بود. هیچ انقلاب رهائی بخش بدون تدارک و سازماندهی کارگری به پیروزی نرسیده است . در مسیر ایجاد حزب رزمنده انقلابی .      پیروز باشید.  19 /11/ 20      مزدک

رنگرزی رفرمیستی، یاور خودکامگان مذهبی

رنگرزی رفرمیستی، یاور خودکامگان مذهبی

از هنگامی که خودکامگی واپسگرا، برده پرور و هزاررنگ اسلامی با فرار خدایگان محمدرضا یهلوی شاه شاهان حاکم شد، کشور ما بیش از هرزمانی دکان چهاربر رنگرزان پلید شیعی، آرمانگرایان مکار الهی و سیاستورزان چپ ستیز و ضد مردمی بی چشم و رو شد و یک مشت انگل فریبکار مذهبی یا ایدئولوژیک گرا، توانستند هولناکتر از گذشته تاریخی به میدان کلاشی و مردمفریبی پانهند و نهادند. خود خمینی جزو یکمین ها بود که او با یاری چپ بر پا ایستاد و سپس با سرکوب نیروهای مترقی پیشین مجاهد و چپ، اشتلم کنان و شتابان جای خود خدایش را گرفت و منزل در ماه ساخت. بنی صدر سردسته رنگرزی طیف راست لیبرال و لیبرال ملی مذهبی ها شد و دکانش کپک زده اش را تاکنون چارطاق همه جا گشاده است. دار و دسته رفسنجانی، موسوی، کروبی سر همگی خورده شد و سرآخر سید گریان یا محمد خاتمی خائن، با ایجاد امید در دل مردم به گفتمان آزاد و متمدنانه اسلامی، با دروغپردازی از استعداد نرمش پذیری دمکراتیک اسلامی، وی مبتکر و مضمحل دولت اصلاحگری دینی شد و با موتور رفرمسیم مذهبی دو دهه هراسناک و تلخ، مانع فروریزی بساط ولایت توسط مردم بجان آمده شد و سرنگونی مذهب حکومتی را به تعویق انداخت. بویژه همین خاتمی خنده دار، اوئی ایکه خودش ده سال آزگار وزیر سانسور بود، و هشت سال پسین جز رنگرزی ولایتمداری کار دیگری را برعهده نداشت. همچنین به سبک رنگرزی رجوی و شورا ملی مقاومتش از اسلام سیاسی بنگرید که در گذشته چه کرده و اینک چکارمی کند. مریم رجوی بسان طیف راست و سلطنتی ها امید از مردم بریده و پیوسته دست و پا بوس امپریالیسم آمریکا و دیگر بنیادگراهای وهابی سعودی بوده و مانده و با نام خدا و حست و تقی و نقی مدام، ماجراجوئی های آوانگارد مذهبی و جدا از مردم می کند و تاکنون، جز هیزم خشک به جهنم مذهب حکومتی ولایت نگذارده است.

بیادآوریم، همسوئی نیروهای چپ رفرمیست در استوارساختن خلافت خمینی را تا که تاریخ سیاه و خونین خودکامگان دوباره در ایران تکرارنشود. بد فرجامی ایکه با نقش تنوری ویرانگر"اسلام مردمی ضدامپریالیستی" آغازگشت و با میخ خیانت عملی حزب توده ـ اکثریت در انقلابی خواندن اهداف امام با وی همراه شد و در آنزمان به دین دولتی او جان سترگ داد. سپس هیولای جماران با شگرد الهی ـ آسمانی خود و با به بازی گرفتن هدف و توان کارگران و توده های در خیابان و بخانه بردن آنان بسادگی شرورتر شد؛ زیرا نیروئی توانمند و مردمی در برابر شرارت هایش دیگر برجانماند. همزمان فراموش نکرده و نمی کنیم دلایل همکاری هردو جریان با واپسگرایان رنگین را که تا فرجام شکست انقلاب 57 سران آنان همگام با امام اعدام ها، ترور ها و نسل کشی ها همراه بودند تا بدانجا که شامگاه 26 مرداد 1358، خمینی تبهکار، آن بنیانگذار رژیم فاشیستی اسلامی در تلویزون "فرمان جهاد"علیه مردم آزادیخواه و صلحدوست کردستان را صادر کرد. بهانه خمینی برای اعلام جهاد و اجرای کشتارهای گذشته و تاکنونی اشاز کردها تنها زندانی کردن چند زن مسلمان در مسجد جامع شهر سنندج بود که  توسط کمونیست ها دستگیرشده بودند. همین امروز نیز بدنیست به واکنش مرگبار مریم رجوی نسبت به خیزش سراسری آبان توده ها بنگرید! مجاهدین و مریم رجوی در گذشته با ماجراجوئی های آوانگارد مذهبی و جدا از مردم، جز هیزم خشک به جهنم مذهب حکومتی و علیه مردم نگذارده، اینک نیز کوچکترین نشانه آن بی باوری بمردم و همسوئی با دشمن درین جریان خودفریب این است که مریم خانم در چنین ورطه ی مرگ و زندگی دوسویه می آید و به "اعدام کاران ولائی" در سایت همبستگی ملی اش بی هر اما و اگری با (( مجاهد خواندن هزاران بپا خاسته ی اسیر )) آنانیکه همینک در اسارت رژیم اند؛ می گوید اسرا را بکش! مریم رجوی می داند که رژیم می باید و ناگزیر است برای جان بدربردن خویش، بیش از همیشه تور اعدام و کمین مرگ بگذارد و این خانم سرکرده می خواهد این اسرای بیدادرس را به قیمت نشان دادن نفوذ ریاکارانه ی مردمی خود، همگی آنها را بدست جلادان حرفه ای آقا بسپارد.

همین حالا مردم بیدارتر و هوشیارتر از گذشته و بیرون از خواست گهراه کننده ی طیف های رنگین رفرمیست و خائن، در نبرد سازش ناپذیر با مذهب حکومتی برپاایستاده اند و جای تردید ندارد که تا زدودن کلیت آن هرچند هم بدرازکشد دست از سر خلافت خائن به بشر دست برنخواهندکشید. هدف ما و سرانجام گمراهان در این مسیر مردمی آشکاراست و دیدیم که جلاد جماران با تثبیت رژیم خود چه دماری از روزگار نیروهای مترقی، مردمی، چپ و کمونیست درآورد! مسخره تر و چندش انگیزتر از خود سرسپردگی، دامنه ی خون آشامی خمینی از یاوران آغازین خود در کشاندن سران و بدنه ی آنان به کشتارگاهای که آن بیداد اسلامی ست که هرگز فراموش شدنی نیست! و بی گمان جایگاه بررسی تاریخی و قضائی دیروزین، و چالش و سنجش جداگانه امروزینِ ویژه ای را می خواهد؛ چراکه بسیاری از هردو طیف به نقد دید و همکاری گذشته ی خویش با خمینی برخاستند که می باید از دید ناقدان مسئول چپ پنهان نماند! اما درین میان پرسیدنی! با رُل همچنان ریاکارانه و رنگرزانه و رفرمیست فرخ نگهدارها یا اصطلاح گرایان چپ، مهاجرانی های راست مذهبی رانده شده و ناراضی از خیمه، و همچنین با بهنودهای نان به نرخ روز بخورهای کاسه لیس اسلام ولائی که همچنان پای سفره خونین خیانت نشسته و بمردم دروغ رفرمیسم مذهبی عرضه می کنند چکار بایدکرد؟ پرسیدنی ست! آیا پشتوانه ی جسارت اعدام ها و نسل کشی های 60 و 67، آغاز و تداوم جنگ ویرانگر 8 ساله، تبهکارهای مافیای مالی آخوندی ـ بازاری و شبیخون های ضدبشری خمینی و خامنه ای از دید مردمسالاران جز، همسوئی این رنگرزان رنگین ضدمردمی با ولایتمداری نبوده و نیست که اینک و پس از 41 سال هولناک دیگر بر کسی پوشیده نمانده است؟! آری چنین بوده و نقش دکان رنگرزی هریک از این گروه ها پیوسته در خدمت به بقای خودکامگی اسلامی شیعی بکاررفته، و به تبع آن ریاکاری ها و ریاکاران بوده و هست که رژیم توانسته و می تواند برای از کارانداخنن خردورزی انتقادی اجتماعی همین حالا رسانه ها و ایتنت را خصوصی ملائی کند و بی شرمانه کرده است. برده پروری در جامعه ی رنگین برپاسازد و شگفتا ساخته است. و درین مسیر دور و دراز هریک از آنان بسهم خود ( رژیم و وابستگان رفرمیست اش) همگی مشوق جامعه مدنی و باز اسلامی بوده و هنوز می باشند و هیچکدام درین قتلگاه های روزانه به مردم فلکزده هیچ راهی جز مبارزه سالم و مسالمت آمیز دینی نمی شناسانند و مردم آخوندزده می باید مردمسالاری دینی را از آقا و یارانش بیآموزند و در قلب خود برقرارکنند. و خامنه ای خائن به بشر با یاری جستن از چنین ترفندهای آخوندی و رفرمیستی و ماجراجویانه بوده که تاکنون توانسته بود مردم بیکار و بی نان و بی آرامش را چنین که اینروزها می بینیم بی مهابا ترورکند و 80%مردم بپاخاسته را تا سرحد مرگ به پذیر زور و گرسنگی وادارکند؛ آنهم به نحوی که آنان به پرهیز از خشونت و در برابر درندگی روزمره آخوندی مطیع و سرسپرده بمانند. آرام و راضی به رضای خدا و ملا آنهم، در یک حکومت مقدس آدمخوار اسلامی آسمانی منتظر معاد باشد و تا دم مرگ بماند. ولی فقیه، خیمه نشینان و کاسه لیسانش برای همیشه کورخوانده و خود آنها بهتر از مردم می دانند که راه مردم و فردای آنها برای همیشه جدا و در برابر دین دولتی ست و اوضاع طوفانی ایران، منطقه و جهان چندان بر وفق مراد ولایت و ولایت سواران نیست و خرد صیانت نفس می باید راهبر عمکرد و بازتاب کنونی و فرادئی آنها باشد. رژیم کوچکترین فریاد دادخواهی را شرارت و ضدحکومت الله می نامد و تازه آقا و دستگاهش بی آبروی قضایش می خواهد با اسرائی که جز در پی نان و کار و آزدادی نبودند آنها به میدان های اعدام گروهی بسان 67 بکشاند و نمی باید تردید داشت که اگر بتواند، بویژه با مجاهد خواندن آنان توسط مریم رجوی، دست اعدام ها از دستگاه مرگکار بدرآید و باید هرچه بیشتر علیه این ترفند و اهداف بیرحمانه ی آن روشنگری و افشاگری کرد. نباید این فرصت و جسارت دوباره را به خامنه ای داد!

بهنم چنگائی سوم آذر 98

 

یادداشت‌ها ... (١)

یادداشت‌ها ... (١)

حکومت جنایتکار اسلامی در وقایع اخیر سرنگونیش را دید و سرنوشتش را . در مقابل میخواهد زهر چشم بگیرد و جنایت کند. باید به گورش سپرد .

ظرفیت ها و قابلیت این رژیم ضد بشری برای جنایات و قتل عام ها در جهت بقای خودش حد و مرزی ندارد . حکومتی سرشار از کینه و نفرت است .

این حکومت نماد عملی قرآن واسلام است که غیر بندۀ خود همه را مستوجب مجازات و مرگ میداند . اسلام فاشیستی .

از جنبش طبقۀ کارگر و همراهی اقشار ستمدیده و جنبش دانشجویی خبری نیست . جنبش آزادیخواهی را جوانان انقلابی و قشر پیشرو به پیش میبرند.

در شرایط کنونی نبض مردم در دست حکومت است و نبض حکومت در دست قشر پیشرو .

در تاریخ مبارزۀ طبقاتی سد استبداد را قشر پیشرو خواهد شکست و پیشروی مبارزه را طبقات ستمدیده به سرانجام خواهد رساند .

فراخوان اعتصاب در شرایطی که جنگ در خیابان هاست ، یعنی لیبرالیسم و تن به شکست دادن . گر چه کسی هم به این فراخوان جواب نخواهد داد .

احزاب مدعی فراخوان اعتصاب میتوانستند هوادار خود را به مبارزات جاری در خیابانها بکشانند . اگر داشته باشند !

بهروز شادیمقدم‏

24.11.2019

یادداشت کارگری هفته

یادداشت کارگری هفته 

خیابان و محلات دوسویه یک مبارزه اند !

امیر جواهری لنگرودی

ingo@karegari.com

  


نظربه اینکه باردیگرمردم دربیش از۱۰۰شهربه خیابان آمده وبه پا خاسته اند ونظربه اینکه خیابان باردیگردربرابرکلیت نظام جمهوری اسلامی،عرصه ی سیاست وکامیابی وزمینه تغییرازپائین تعریف می گردد.جای دارد که حول آن تمرکز ویژه ای داشته باشیم !

می بینیم که عظمت توده های به پاخاسته وتحت ستم را که برعلیه شکاف طبقاتی حاد درون جامعه، گرانی سرسام آور،ونشانه گزاری برعلیه حاکمیت ارتجاعی ومرد سالارجمهوری اسلامی، چه به لحاظ ساختاری وچه ازلحاظ محتوای قیام وخیزش گرجامعه ما به سنگراصلی رودررویی بدل کرده وجامعه ی تغییرپذیر، فارغ ازهرگونه ستم ساختارشکنانه راهمچنان طلب می کنند وبه جلودعوت می نماید،جنبش خیابان وفراوریی مبارزه درآن را بازشناسیم وبدان چشم بدوزیم!

  امروزهمچون دیروز،خیابان است که انحصاررودررویی درپهنه سیاست دربرابراستبداد حاکم را تعیین می کند.در خیابان ماندن نیروهای اجتماعی،دربرابرکاخ ها،قلعه های با پا خواسته وفروریزاندن آنها بربسترخواسته ها ومطالبات بیواسطه مردم به پاخاسته تعریف می گردد. طی این یک هفته دربهبهان،شیراز، جوانرود کرمانشاه،کردستان (مریوان و سنندج. )، کرج ونقاط مختلف تهران ، قلعه حسنخان ( شهرک قدس) و .... نموداررودررویی ها با به آتش زدن مراکز قدرت واماکن امام جمعه هاوپمپ بنزین هاوبرخی قرارگاههای بسیجی ها منتهی شده است.                                        امروزسیاست درمفهوم رویارویی،درسطح خیابان جاری است.ازاینرواین خیابان است که سیاست کنونی وآتی را درمصاف دیروزوامروزباید به امرتغییربکشاند! اما آیا صرف خیابان آمدن وماندن و بدون سلاح اندیشگی وداشتن اطاق فکری درخوربرای پیشروی، دربرابرسلاح خون چکان حاکمیت کافی است؟!

باید بیندیشیم؛ که ظرفیت مقاومت نسلی که دیگربا همه توهم فراهم آمده گذشته ودیروز،بعد ازدی ماه ۹۶ خود را رها ساخته،ودیدیم پیگیرشعارپایان یافتن دوره اصلاح طلبی واصول گرایی وسرآمدن کلیت نظام ورهایی ازچنگ کلیت حاکمیت نظام اسلامی است. ازاینروامروزدرپهنه خیابان های ایران،شعارمی دهند:

چهل سال خون گریستیم / بسه دیگه می ایستیم!

گرانی بنزین بهانه است / کل نظام نشانه است!                                                                                        برما است که برای درهم شکستن تهاجم یک پارچه نظام درپس فرمان خامنه ای که همه اجتماع کنند گان و معترضان کف خیابان  را « اشرار»،« معاند»، « کینه ورزان» و«انسان های ناباب»  و صفاتی از نوع منتصب کرده اند و این به مثابه فرمان سرکوب آنان تلقی می گردد... حاکمان کشورچنانچه حدی انصاف ومنزلت دردرونشان بود، به جای تحقیر، تهدید وسرکوب و" اوباش" نامیدن معترضانی که جزفریاد وسنگ برداشتن، سلاحی ندارند. به حق آزادی بیان آنها تمکین می کردندوصدای آنها را با گلوله وتوپ وتانک وپروازهلیکوپترها پاسخ نمی دادند!

مبارزه برحق ومشروع مردمان جامعه ما آنجا تجلی می یابد که دربرابرگلوله باران قوای سرکوب به ناگزیر از سنگ بهره می گیرند وخیابان می بندند ولاستیک آتش میزنند.نظام منحوش اسلامی ازجنبش " انتفاضه " فلسطین که فرزندانش با سنگ دربرابراشغالگران اسرائیل می ایستند. همواره مشروعیت مقاومت ودفاع آنان را علم و عثمان می کنند تا خود راطرفدارفلسطین جا بزنند وازآن خوب بشمارند،چگونه است همین مقاومت وپایداری فرزندان ایران دربرابر سلاح سرد قوای سرکوب که اززمین وهوا بررویشان نشانه می رود را به حضور«اشرار» درکف خیابان یادمی کنند؟ وهمین نگاه بیمار گونه خامنه ای فرمان سرکوب راعینیت می بخشد وهمه قوای سرکوب یکپارچه وهمصدا ازآمادگی خود برای درهم‌شکستن مقاومت مردم سخن می‌گویند، تهدید می‌کنند،می کشندوازدرون خانه هایشان می ربایند ودستگیروروانه بازداشتگاهها می سازند.

همین مقاومت وایستادگی درسطح وسیع تا حال هزینه بس سختی را متوجه مقاومت پذیری جامعه ما نموده است. به ‌گزارش سازمان عفو بین‌الملل، تنها تا این لحظه دست کم ۱۰۶ (صد و شش) نفردراثرشلیک گلوله ازسوی نیروهای انتظامی وقوای ضد شورش جان باخته اند. این همه درحالیست که مقامات رژیم دروحشت ازواکنش‌ افکارعمومی درون جامعه وجهان، تلاش می‌نمایند که آمارواقعی جان باختگان را پنهان سازند. با اینهمه سه رقمی که حتی تحویل صد ها تن ازاعضاء خانواده هایشان نشده وتنها به سان قاب عکسی دردست مادران وپدران خودنمایی می کند وحتی بسیاری ازآنان قادربه شناسایی و قطعیت کشتارفرزندان خود نشده اند وبه خاک نسپرده اند.

آیا باید همچنان با دستان خالی درکف خیابان جان ببازیم یا درحد ممکن ازدادن تلفات پرهیزکنیم تا امکان حضورودامن گسترساختن حضورهمگانی را درپهنه رودررویی ها فراهم بسازد؟

 بیگمان منطقی این خواهد بود که خودمان را سازمان بدهیم و متشکل عمل نماییم . راه سازمانیابی و متشکل نمودن توده عظیم جوانان ، با کشاندن جنبش خیابان به محلات راه می گشاید. با سازماندهی کمیته ها وشوراهای محلات ومتشکل ساختن نیروی جوان محلات به شکل سازمان یافته اعتراضات می توان هزینه تلفات را پائین کشاند وسپردفاعی عمق یافته تری را ایجاد نمود. اینرا تجریه قیام عمومی بهمن وهمه اتفاقات پرشورجهان پیش پای ما می گذارد.

ماباید مبارزه بودن وماندن درخیابان را به پیش ببریم وهزینه رودررویی را پایین آوریم . برای حرکت سه تا چهارروزه اول درطی هفته گذشته تا به امروزبه بیش از۲۰۰ کشته ، هزاران مجروح و هزاران هزاردستگیری درسطح ۲۲ استان بغایت پرهزینه وپرمخاطره می نماید وهمه گستردگی تلفات جان ها خیلی از خانواده ها را فسرده وزمین گیر می سازد و دشمن را درپیشروی گستاخ تر می نماید.

  عده ای به دروغ برآنند که اگراین جنبش فاقد رهبری نبود، این می شد وآن می شد. هرجنبش قائم به ذاتی، رهبران طبیعی خود را درکُوران مبارزه واقعا موجودش پیدا می کند. این قیام عظیم و خیزش توده ای پیشاروی نیازی نه به شاه، نه به شیخ، نه به آسمان ونه به دسترسی به کمک های خارجی نداشته وندارد. چرا که اینان همه سروته یک کرباسنند. تکرارتاریخ هیچ تفاوتی میان حرفهای خامنه ای وسردسته پهلوی ها درآبان ۴۰ سال قبل ،دربرابر پیشروی مردم در خیابان های سراسرایران،نداشته وندارد. پهلوی مجبورشد به پای تلویزیون بیایدوبگوید:« صدای پای انقلاب تان را شنیدم »،اینان دیروزوامروز،هردوازنیروی مسلح خود برای کشتارو سرکوب بهره می برند وهردوازایات عظام وحربه مذهب برای پشتیبانی ازخود وسرکوب انقلابیون پا بیراق کف خیابان ها بهره می جویند. گویا مردم ایران محکوم هستند که حکومت شان همواره بین شاه وشیخ دست به دست شود.برنسل ماآشکاراست. پاشنه آشیل این حکومت ها راه انداختن حمام خون درمیدان ژاله ها؛ونیزبستن مراکزکاروصنعت،- همانگونه که به فرمان مدیریت بخش خصوصی، نیشکرهفت تپه درشوش- راتعطیل اعلام داشتند ودرش را گِل گرفتند واگرمقاومت ادامه پیدا کند وبه اعتصاب عمومی کشانده شود، حفظ نظام که ازاوجب واجبات است،وسیله خواهد شدکه صنعت نفت واعتصابات گسترده وسراسری، خصوصا اعتصابات کارگری را به همه قوا وعمله نظام به خاک وخون بکشانند وسرکوب نمایند.

این ها هنوزودرهمه جای کشور، ساندیس خورها ، زنجبروقمه بدستان ،کارد به شکم فرو کنندگان بسیجی را به میدان نیاورده اند بلکه درآب نمک برای لحظات موعود،خوابانده اند .حاصل کلام آنکه؛ ما برای بودن وماندن درخیابان، بایدخودمان را سازمان بدهیم ومتشکل بسازیم. ازهمه تجارب تاکنونی بهره گیریم وبا زنجیره ارتباطات محله به محله وشناسایی همه عوامل سرکوب درمحلات اعم ازبسیج و سپاه وکمیته مستقردرمحلات، قوای سرکوب امام جمعه ها ، انجمن های سرکوبگر اسلامی محلات، قوای متشکل خود را در محلات به خیابان بکشانیم وبا حمله وگریز، ازخشم مقدس خود دربرابرکلیت نظام و فروریزاندن آن بهره بگیریم.

درامرسازماندهی محلات لازم می نماید؛ درب یکایک خانه هادرمحلات را بزنیم ودریاری رساندن به کمبودها، نیازمندی ها،حضوروغیاب فرزندان آمارداشته، وچنانچه پیکرجوانی ازمحله ای برخاک افتاد، آنرا ازآن همه محله وشهرخود بشناسیم .عوامل سرکوب محلات را شناسایی کنیم ودرافشاء آنها و برملا کردن موقعیتی که هر یک آنان درسوخت وسازشهری دارند، پرونده روشن برای فردای دادخواهی محله فراهم آوریم . ما باید با سازماندهی جنبشی درمحلات درتقابل باکلیت حاکمیت اسلامی خود را برای دست یابی به نان- کار- آزادی،شادی- رفاه - آبادی ،بسان به یک نیروی عظیم اجتماعی درصحنه رقابت ها بدل به آلترنیو قدرتمند مبارزات بسازیم.اینبارنباید با عقب نشینی،فرصت به صاحبان قدرت دهیم تا با استفاده ازقوه‌ قهریه خویش، اعتراضات به حق ومشروع مان را پس بزنند وزمانی دیگر،با توان،سرعت وخشم بیشتربرسرکوبی مان، درهرکوه وبرزنی سربرآوردند!

درامرسازماندهی محلات مانباید همه قوای آماده وسازمانگرخود را به پیش صحنه بکشانیم ونیروی خود را به شکل لخت وعوردربرابرقوای سرکوب وعمله خون آشام حاکم به سردست ببریم. برای اینکه بیشتروقدرتمند تردرخیابان بمانیم، باید خودراسازمان بدهیم . ما تنها با سازمانیافتگی هرچه بیشترمی توانیم،ازحق ماندن،زیستن وداشتن زندگی بهترتا سرحد وصول آزادی،برابری ورهایی همگانی، درمقابل زنجیرهای اسارت وبندگی، دفاع مشروع نماییم!

  ما می توانیم چنین کنیم!                                                                                                                                   جمعه۱ آذر ۱۳۹۸ برابر ۲۲نوامبر ۲۰۱۹

قطعی اینترنت یا قطعی ما...؟

قطعی اینترنت یا قطعی ما...؟

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
یک هفته بعد از فوران مجدد خشم مردم ایران در آبان 1398 ، ترامپ بالاخره ظهورکرد و گفت : اینترنت قطع است و مردم ایران دیده میشوند و سرکوب میشوند و خلاصه حکومت اسلامی ایران بی ثبات شده ... حالا که اینطوریه ... کاخ سفید فردو را تمدید نمیکند ...

تصمیم «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور کاخ سفید در تمدید نکردن معافیت‌های تاسیسات هسته‌ای فردو چنان ضربه ای به استراتژی ولایت فقیه زد که ساکنان کاخ سفید خودشان گیج شدند...چند ساعت بعد این ظهور در کاخ سفید وغیب گفتن ترامپ با چشم بسته ، اینترنت وصل شد ...و معلوم شد چرا سوسکها در جنگ هسته ایی فرضی زنده میمانند و از میله ها بالا میروند ؟
 
آیا وصل اینترنت در ایران از طرف حکومت اسلامی ، نشانه قدرت حکومت اسلامی است ؟ جواب قطعا منفی است . اگرنشانه قدرت میبود اساسا از ابتدا قطع نمیشد ولی در مهار اعتراضات کمکشان کرد به خصوص که غرب هم فقط حرف مفت زد و عملا مثل خرداد 1388 در کنار حکومت اسلامی ماند .

این فروکش کردن نشانه پایان مشکلات حکومت اسلامی و جامعه نیست . از جایی و به بهانه ایی دیگر سرباز میکند . حکایت زخمی است که به هر شکلی رویش را میپوشانند ولی زخم سرجای خودش هست و نیاز به جراحی دارد برای بهبودی نسبی ... این دور از اعتراضات هم ربطی به گرانی بنزین نداشت والا سیستم به سرعت بنزین را ارزان میکرد ، ولی نکرد . چون خودشان هم میدانند هر اعتراضی یک ریشه اصلی دارد و آن هم استمرار حکومت اسلامی ایران است . تصمیات یا قدمهای سیاسی حکومت فقط بهانه است .

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نوشت : هدف نهایی برقراری صلح در خاورمیانه است...

خبرنگار : پس چرا کمک نمیکنید حکومت اسلامی ایران زودتر برود تا صلح برقرار شود ؟

سخنگو : نمیشه جانم ، این برود ما با کدام دشمن فرضی در خاورمیانه سرگرم شویم و سود کنیم و اسرائیل را وسیعتر کنیم ...مرگ برضد ولایت فقیه
 
اینترنت را در ایران قطع کردند ، معترضین را با خیال راحت در حکومت اسلامی ایران سلاخی می‌کنند و دولت‌ها ی نامتبوع جهان هم فقط حرف مفت میزنند...
پیام واضح آمریکا ، مایک پنس : مردم آمریکا در کنار مردم ایران ایستاده‌اند و دولت آمریکا کنار حکومت اسلامی ایران ...
فرانسه میگوید کمتر بکش ، آلمان میگوید بد نکش ، و آمریکا همچنان ایستاده است و بر این کشتار نظارت میکند و تصمیم را به عهده حکومت اسلامی ایران گذاشته است ... در حالی که تمام ابزارهای فشار عملا دست غرب است . هر جنایتی اتفاق بیافتد غرب با بی عملی ابزار کشتار مردم ایران و مسیر سیاسی آن را هموار می‌کند و شریک جرم اول است . تاریخ فراموش نمیکند .
کاخ سفید نظام ارزشی چین و روسیه و حکومت اسلامی ولایت فقیه را در حالی مخالف ارزشهای خودش معرفی میکند که در هنگ گنگ شش ماه است اعتراضات مردم ادامه دارد با یک کشته و در حکومت اسلامی ایران شش روز اعتراضات با 200 کشته ...

 

درمورد پرهیز از خشونت در هر اعتراضی، کاملا موافقم . فقط یادآوری کنم که این جاده ای یک طرفه نیست که حاکم هر غلطی خواست بکند و نیروی معترض مثل گوسفند کاری نکند . وقتی نیروی حاکم در مقابل اعتراضات مسالمت آمیز مردم کهریزک میسازد و جلوی چشم دنیا آدم میکشد...نیروی معترض حق دارد به هر شکلی عکس العمل نشان دهد . هرشکلی از اعتراض در برابر سرکوب عریان نیروی حاکم اسمش خشونت نیست . هیچ انسانی خشن متولد نمیشود . پدیده ایی به نام خشونت معلول و نتیجه است . علت را از نیروی حاکم سوال کنید . در واقع نیروی حاکم با نحوه برخورد خودش با انسان معترض خشونت را بازتولید و ترویج میکند . و شمایی که این روزها در پرهیز از خشونت قافیه میسازی...یک شب کهریزک مهمان فرزندان محمد عبدالله باشی و کونت بذارن احتمالا نظرت در مورد پرهیز از خشونت عوض میشه ....



سمبلهای تاریخی مبارزه بدون خشونت یکی گاندی بود که اکبر گنجی خودش را برای این جایگاه کاندید کرد ، مادر ترزا که حالا مسیح علینژاد جایش نشسته است و با وزیر خارجه آمریکا عکس میگیرد . مارتین لوترکینک که سروش جایش است ، که ایشان هم در کاخ سفید ساکن است ، و فیلسوفهای دیگر ساکن کاخ سفید که خمینی را دانشمند بزرگ قرن میدانند ... تنها نکته ظریف این است که حرکات و کارهای این مبارزان مخالف خشونت فقط طول عمر حکومت را افزایش میدهد . اینها کسانی هستند که حتما با شخص دیکتاتور مخالفند ولی قطعا فرهنگ دیکتاتوری را مستمر با نظراتشان ترویج میکنند !

 

با نظر یک کارشناس غربی موافقم که سرعت رشد اقتصاد جهان کُند است ، محیط زیست در خطر است ، سرمایه داری بخشی از تاریخ است و نمیشود مثل 40 سال گذشته کار کرد ...

ولی عملا تمام سیاست سیستم بورژوازی مثل همان 40 سال گذشته است و دریغ از پوست اندازی حتی برای جوامع خودشان ... جوامع موسوم به سوم که هیچ . الان دو دهه است آمده اند ساکن خاورمیانه شده اند و همان سیاستی را مثل لاکپشت دنبال میکنند که قرن پیش زمان امام خمینی میکردند و انتظار دارند اقتصاد رشد کند ...

سیاست باید عوض شود نه اینکه مثل ثروت به شیوه نابرابر تقسیم شود . به عربستان منجمد که میرسد دیسکو و لغو حجاب اجباری و ... ، به مردم ایران که میرسد فقط گلوله و زندان و فقر ... نمیشود هم سیاست قدیم عهد عتیق را را حفظ کرد وهم سرعت رشد اقتصاد بالا برود ، این دو در هماهنگی مستقیم با هم هستند .
دراوج که باشند مشتی اکبر و اصغر را تحریم میکنند و یا حداکثر پیام میدهند مردم بروند خیابان و کشته و زخمی بشن ، بعد فیلم و عکس بفرستید نگاه کنیم . شاید فردو را تمدید نکنیم ... به تخمم تمدید نکن جاکش . اگر قرار باشد عملا کاری نکنی و فقط میخواهی فیلم مرگ و میر ببینی برو سینما و هالیوود ...اون تحریم کردن هم به درد عمه کاخ سفید میخوره وقتی هنوز سیستم ولایت فقیه پشتش به سیاستهای غرب گرم است .
حالا بعد 40 سال تجربه مشخص عادت کردیم که هر وقت غرب گفت کنار مردم ایران است ... فقط نگران شویم .
 

 
23.11.2019
اسماعیل هوشیار
 

 

ترس واقعی نظام ولایت فقیه از چیست؟ از "اشرار" یا ارزشهای جدیدیست که جایگزین ارزشهای طبقه حاکم می شوند؟

ترس واقعی نظام ولایت فقیه از چیست؟ از "اشرار" یا ارزشهای جدیدیست که جایگزین ارزشهای طبقه حاکم می شوند؟
"بکوشید آنچه به خاطر آن شما را زیر سئوال می برند یک ارزش باشد و نه یک قانون شکنی ساده عصیانگرانه برخاسته از احساسات و هیجانات!"...
خامنه ای می گوید: ما در عرصه جنگهای نظامی، سیاسی، امنیتی دشمن را عقب راندیم!
رهبران نظام تظاهرات کنندگان را اشرار وابسته به خارج از کشور نامیدند!...
فریب جهان قصهٔ روشن است *** سحر تا چه زاید شب آبستن است. (حافظ)
از نظر رهبران نظام هر کسی می تواند مقصر باشد بجز نظام حاکم!... فرض کنیم که جنایتکاران حاکم توانسته اند فعلا جنبش را سرکوب کوب کنند، سئوالی که باید جواب داد این استکه پیروزی موقتی طبقه حاکم به چه قیمتی، چگونه و با کدام پیامدها بدست آمده؟ هنوز تا سحر وقت زیاد است... پیروزی نظامی که ستونهایش بر خون جوانان استوار گشته اثبات ورشکستگی و آخرین مراحل سقوط نظام است... نظامی که قربانیان سیاستهای خود را اشرار و مزدوران خارجی می نامد گوشها و چشمهایش را بروی واقعیات جاری بسته است... ناپلئون بدرستی می گوید: با سرنیزه می توان دهن های زیای را بست و خیلی کارها کرد ولی نمی توان بر روی آن نشست و حکومت کرد!...
ظرفیت تحمیق توده ها توسط دین ، ایدئولوژی، استطورها و باورهای خردستیز جمهوری اسلامی به پایان رسیده! به همین دلیل به آخرین سلاح خود یعنی دستگاه نظامی و کشتار دگراندیشان و معترضین روی آورده اند!
جنبشهای خودجوش در اکثر شهرهای ایران تازه آغاز شده و جرقه های اولیه آتشفشان خشم توده ها را در سوزاندن ریشه نظام نشان می دهد!

به استثنای دمکراسی همه چیز از جمله اشکال سرکوب و تحمیق جهانی شده!
توالی جنبش ها در ایران و سایر کشورهای جهان علیرغم شدت سرکوب بیرحمانه، نشانه بارزی از ناکارآمدی نظام سرمایه داری در اشکال اسلامی، مسیحی، یهودی، مذهبی و غیرمذهبی است! در تمام کشورهای جهان بطور دائم شکاف میان فقرا و ثروتمندان و حاکمان و قربانیان بیشتر می شود، علیرغم شدت سرکوب و کنترل با توسل به آخرین تکنولوژیهای نظامی و اینترنتی و رسانه ها... جنبشهای خودجوش و قیامهای توده ای در اقصا نقاط جهان افتان و خیزان در امواج متوالی به میدان می آیند و هر بار قویتر و با تجربه تر از گذشته در مقابل حریف قد علم می کنند!... نظام سرمایه داری ولایت فقیه که در مقابل تهیدستان و زحمتکشان ایران دنکیشوت وار شمشیر از نیام کشیده اند وعده کشتار و قتل عام "اشرار" را می دهند، در مقابل دستورهای اشرار واقعی یعنی رهبران بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و... برای حذف یارانه های بنزین و غیره برده وار تسلیم مطلق هستند!... نسخه های نئولیبرالی اربان جهان را جهت نابودی اقتصاد ایران و انتقال هزینه ها به گردن تهیدستان مو به مو اجرا می کنند!
منافع آقازاده ها و طبقه حاکم دیگر با راه حلهای "مسالمت آمیز" قابل دفاع نیست! مطالبات قربانیان نظام را با توسل به خرافات و باورهای مقدس مذهبی و گلوله پاسخ میدهند. چاره ای ندارند جز اینکه آنها را اشرار، تروریست، اجنبی، خرابکار، مجرم... بنامند!
نظام سرمایه داری در تمام اشکال مذهبی و غیرمذهبی خود با توسل به هر بهانه ای تلاش می کند میلیاردرهای حاکم بر جهان را از مالیات معاف کند، اما کادوهای بخشش مالیاتی میلیاردی را که به شرکتهای چندملیتی داده با وادار کردن توده ها به صرفه جویی بی رحمانه و قطع یارانه ها و سوبسیدهای دولتی و دزدی "قانونی" از جیب زحمتکشان، جبران کند! بی جهت نیست که هر روز بر شکاف بین فقرا و ثروتمندان افزوده می شود! اینجا نه دست نامرئی بازار، نه تصادف، نه دست خدا درکار است! با برنامه ریزی دقیق و حساب شده و دزدی قانونی میلیاردها یورو سرمایه حاصل دسترنج زحمتکشان را به حسابهای بانکی طبقه حاکم سرازیر می کنند! گوگل تنها از طریق دولت هلند از دادن 20 میلیارد دلار مالیات در اروپا در رفته!...
روشن است که چنین الگویی در حال نابود کردن بشریت و سیاره ماست!
برای رهایی واقعی از دست دزدها و غارتگران ملی و بین المللی باید هم با ایدئولوژی و باورهای خردستیز مذهبی نظام ولایت مبارزه کنیم و هم با ریشه بی عدالتی ها و فقر رشدیابنده جهانی یعنی نظام سرمایه داری مبارزه کنیم!...

اشرار یا ارزشها؟
چیزی که رژیم را می ترساند این نیست که مشتی اشرار، تروریست، اجنبی، خرابکار، مجرم... به مبارزه با رژیم برخاسته اند، آنها بهتر از هر فردی می دانند که صدها هزار جوان جان برکف به میدان آمده اند تا الگو و تجسم بخش انسجام میان گفتار و کردار یا تئوری و عمل باشند! آنچه ترس آور و نابخشودنی است، همین است!... چیزی که واقعا مورد حمله واقع می شود نه اشرار، بلکه ایده ها و ارزشهای نوینی هستند که جایگزین ارزشهای طبقه حاکم می شوند و در شدت و وسعت انتشارشان دیگر قابل کنترل نیستند! ارزشهای نوینی که آینده ارزشهای طبقه حاکم را به گذشته و گورستان تاریخ ختم می کنند! ... آنها قدرت ایده ها و ارزشهای نوین را می شناسند. ضدیت با اندیشه های عدالت خواهانه، انسان محور، طبیعت محور و سوسیالیستی بی جهت نیست و میدان واقعی مبارزه است که بنام ها و بهانه های مختلف توسط دولتها به پیش می رود! طبقه حاکم برای تداوم حکومت خود تلاش می کند هر وضعیت بحرانی را به فرصتی برای سرکوب و کنترل بیشتر توده ها تبدیل کند. و ما باید آنرا به فرصتی برای دامن زدن به مقاومت خلاق، خودسازماندهی در اشکال متنوع و ضروری، ارتقاء آگاهی، گسترش همبستگی، تحکیم درجه پیوند توده ها، ... تبدیل کنیم. این مهمترین موضوع رقابت و چالش بین دشمن سرکوبگر و انقلابیون و توده های زحمتکش است...

دگماتیسم و شیطان سازی از دشمن راه حل نیست!
هیچ انقلابی با الگوهای از پیش آماده و تعیین شده به پیش نمی رود... تحمیل الگوها و اشکال سازماندهی فرمالیستی به جنبش های خودجوش مردمی نه یک راه حل، بلکه سد و مانع است... باید ابتکار عمل و درجه پیوند و همبستگی توده ها را در میدان مبارزه مشخص تقویت کرد... اشکال متنوع مبارزه را در رابطه با حفظ امنیت، گسترش شرکت و حمایت فعال توده ها و تضمین تداوم مبارزه در سطوح مختلف، انتخاب کرد...
اتهام اشرار به معترضانی که برای بدست آوردن مینیمومهای زندگی انسانی دست از جان شسته اند، جنایتکاران را نجات نخواهد داد! آنها شریفترین انسانهای زحمتکشی هستند که حتی ماه ها و سالها بدون دریافت حقوق و دستمزد کار کرده اند! خواهان دستمزدهای عقب افتاده یا کاری شرافتمندانه برای تضمین مینیمومهای زندگی انسانی هستند!... تمامی دولتهای دیکتاتور چه در ایران، چه در اروپا و امریکا جهت انحراف افکار عمومی از ریشه مسائل، نیازمند تولید دائمی دشمنانی شیطان صفت هستند تا با ضعفهای نظام روبرو نشوند و آنرا به دشمنان شیطان صفت نسبت دهند!... از آنجائیکه شیطان را از تمامی صفات انسانی لخت کرده اند، پرواضح است که زمنیه را برای هرگونه سرکوب جنایتبار آماده کرده اند!...
رهبران امریکا هم به مدت بیش از 70 سال تمامی ضعفهای نظام و هر چیزی را که درک نمی کردند یا از آن می ترسیدند، با برچسب کمونیستم مشخص می کردند!... تئوریسین های نظام سرمایه داری سرمست از باده پیروزی در جنگ سرد تا دیروز فتوای پایان تاریخ و ابدی بودن نظام سرمایه را در جهان منتشر می کردند. طنز تاریخ آنجاست که نظام سرمایه داری بدون داشتن رقیب ایدئولوژیک و دشمن شیطان صفت، اکنون با هیچ طرفندی قادر به پنهان کردن ضعفهای ساختاری و درونی اش نیست! در تمام کشورهای جهان توده ها علیه فقر و بیکاری و بی عدالتی... بپاخواسته اند و آغاز فروپاشی ارزشهای نظام سرمایه داری را در مقابل چشمان جهانیان رقم می زنند... بدون درک ارتباط و ریشه تمامی جنبشهای کشورهای دیگر امکان رهایی و آزادی واقعی میسر نیست! بی جهت نیست که مردم ایران از زمان مشروطیت تا حالا علیرغم دادن میلیونها جانباخته راه آزادی تنها به تعویض دیکتاتورها نایل شده اند!... ولایت فقیه یکی از اشکال نظام سرمایه داری در لباس اسلامی است که خود را با نسخه های نئولیبرالی سازگار کرده! انواع دیگر اینگونه حکومتهای دیکتاتوری مذهبی عبارتند از: عربستان، مصر، اسرائیل،... و سایر کشورهای افریقایی، اما انواع سکولار و غیرمذهبی آن در کشورهای اروپا و امریکاست!...
مسئله دیگر پیش گویی فروپاشی نظام جنایتکار، و آنالیز و اثبات ضرورت براندازی آن نیست! اینها دیگر رویاهای لذت بخش دوردست نیستند، مسئله زمان رخداد و چگونگی وقوع آن و کیفیت آماده شدن پرشور و گسترده و هوشمندانه توده ها برای رویارویی با رخدادی است که به ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل شده.

مسئولیت تاریخی ما
غارتگران جهان به این دلیل توانسته اند براریکه قدرت باقی بمانند که بدلایل مختلف توانسته اند ما را از مبارزه و رویارویی با طبقه حاکم ناامید و ناتوان کنند! یا ما مسئولیت تاریخی خود را ایفا کرده و از این بحرانها بعنوان فرصتی برای تحقق رویاهای انسانی و ساختن جهانی بهتر استفاده می کنیم، یا ما براثر نظاره گری و بی عملی، فرصت سرکوب جنبش توسط طبقه حاکم را فراهم کرده و اجازه میدهیم با مدیریت بحران، و تبدیل بحران به وسیله ای برای تداوم حکومت، فروپاشی خود را به تعویق بیندازند یا تا خیزش موج عظیم اعتراضات دیگر غیرممکن کنند!

در حقیقت زمانیکه تمدنی شروع به فروپاشی می کند، چه از نوع اسلامی یا سرمایه داری سکولار آن، رشد ارزشها و تمدن جدید را در درون خود پرورده... در اقصا نقاط جهان ما شاهد قیام توده های ناراضی و اضمحلال و فروپاشی نظم کهنه و فرسوده نظام سرمایه داری هستیم. نظام سرمایه داری در شکل ولایت فقیه در ایران یا در شکل سکولار در فرانسه و امریکا و اروپا و... در رویارویی با اعتراضات توده ها، نه از طریق اصلاحات ساختاری و یا جزئی و محلی، بلکه از طریق سرکوب قربانیانش به نجات خود دل بسته! بی جهت نیست که اروپا و امریکا بجای حل ریشه ای مسئله پناهندگی به برپا کردن دیوارهای مرئی و نامرئی تودرتو و سرکوب خشن و بی رحمانه روی آورده اند! درست به همین دلیل باید فضا را برای نوزایی و تولد ارزشهای نوین آماده کنیم... نظام نوینی که بر بالاترین دستاوردهای نظم کهن و ارزشهای جدید استوار خواهد شد!...
هرچند که پروسه جان کندن نظم کهن آغاز شده، اما هنوز قدرت براه انداختن انواع جنگهای بزرگ و منطقه ای و جهانی و حتی نابودی منابع و بشریت را دارند!
این روزها زحمتکشان، زنان، جوانان، کارگران، بیکاران،... با شرکت در تظاهراتها در خیابانها نه با انگشتان دست خود که پاهای خود رای می دهند! سکوت و بی عملی ما در حقیقت همراهی با جنایتکاران سرکوبگر است!...

حق انتخاب با شما قربانیان نظام حاکم بر جهان است! یا ما با آگاهی، اتحاد و همبستگی موفق می شویم آنها را از اسب قدرت پائین کشیم، یا آنها با سازماندهی تفرقه و سرکوب ما، تا مدت نامعلومی بردگی و غارت و استثمار ما را عملی می کنند!

برای پیروزی در تمام مراحل مبارزه باید حداقل به سه اصل بنیادی زیر وفادار باشیم.
یک: مبارزه علیه کلیت نظام حاکم و هرگونه باورهای خردستیز.
دو: مبارزه علیه هرگونه وابستگی و مزدوری به کشورهای دیگر.
سه: مبارزه علیه هرگونه جنگ افروزان و بحران آفرینان داخلی و خارجی.

با احترام،
احمد پوری (هلند) 22 – 11 – 2019

پیوند این یادداشت در صفحه فیس بوک:
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2980455201973695?__tn__=K-R
در همین رابطه: پیروزی جنبش به کدام فاکتورها وابسته است؟

تروریست های حاکم بر ایران درنده تر و بیرحم تر از هر اشغالگری هستند!

تروریست های حاکم بر ایران درنده تر و بیرحم تر از هر اشغالگری هستند!

http://azadi-b.com/G/file/teroristha_M.T.B.pdf

برخی از تناقضات «چپ» که در اعتراضات جاری از آنها رونمایی شد!

برخی از تناقضات «چپ» که در اعتراضات جاری از آنها رونمایی شد!

مقدمه: اعتراضات مردمی که هم‌چنان در سطحی از شهرها جاری است نه انقلاب و نه اعتلای انقلابی، و البته نه یک تظاهرات معمول کوچک نیست اما در همین حد موجود می‌تواند سنگ‌محک مهم برخی مواضع و ادعاهای گروه‌ها و گرایشات سیاسی باشد. در شرایط اعتلای انقلابی این سنگ‌محک در حد تعیین‌تکلیف و مبنای صحت یا عدم صحت مواضع گرایشات فوق به کار آمده و به عنوان یک داورِ نشسته در بزنگاه قضاوت احزاب و گرایشات سیاسی عمل می‌کند. از جمله تناقضاتی که در این اعتراضات نمایان شد عبارتند از؛

اول:هر حزبی که مدعی رهبری طبقه کارگر بوده و هست  نتوانست طبقه کارگر را چه به صورت یک طبقه و یا پراکنده به مرکز این اعتراضات بکشاند. سهل است که خود این احزاب هم نتوانستند کمترین مابه‌ازایی در این جنبش خودانگیخته داشته باشند. حال آن‌که فلسفه وجود یک تشکیلات حزبی دقیقا حضور و دخالت در چنین اعتراضاتی است و اصلا برای این منظور ساخته شده‌اند. اما احزاب موجود که قبلا نقش خبرنگار وقایع را ایفا می‌کردند این‌بار به دلیل قطع اینترنت از ایفای همین نقش هم باز ماندند. نام واقعی و سیاسی این وضعیت بحران درون احزاب است و هر حزب مدعی که با کلمات روشن،‌ صریح و سراست به بحران موجود درون حزب خود اعتراف نکند نه تنها در خیزش‌های بعدی به کلی منزوی و از مدار سیاست به بیرون پرتاب می‌شوند،‌ بل‌که با پنهان ساختن این بحران به سانتریسم خود خصلت بارز فرصت‌طلبی خواهد داد. قدم اول غلبه بر بحران درون احزاب اعتراف به آن بحران است. احزابی که مدعی رهبری طبقه کارگرند و نمی‌توانند طبقه کارگر را رهبری کنند و در عین‌حال به بحران رهبری خود نیز اعتراف نمی‌کنند از موانع جدی رفع بحران رهبری طبقه کارگر به شمار می‌آیند.

 

دوم: در این اعتراضات طنز تلخی خودنمایی کرد و آن عبارت بود از بالاتر بودن سطح آگاهی سیاسی سلطنت‌طلبان از حزب کمونیسم کارگری. سلطنت‌طلبان دائما سعی می‌کنند شعارهایی را رواج دهند که در عین حال معطوف به بازگشت آقازاده‌شان باشد. به این معنی که شعار مرگ بر دیکتاتور را به منظور تدارک جایگزینی با زائیده شاه مُرده‌ سابق خود مطرح می‌کنند و بدون سعی برای جایگزینی پسر آن «شاه» کاری هم به دیکتاتوری موجود ندارند. اما حزب کمونیسم کارگری بر پایه یک تز مندرآوردی و غیرمارکسیستی تحت عنوان « سلبی و ایجابی» ابتدا درصدد سرنگونی رژیم حاکم است و پس از آن، «حالا ببیند چه پیش می‌آید»! برای این جریان سرنگونی به عنوان امر سلبی پدیده جدای از آنچه که باید جایگزین شود است. در نتیجه در پروسه سرنگونی در کنار هر کسی که هدف سرنگونی را برایش تامین کند قرار می‌گیرد. با این تناقض که وقتی به این منظور در کنار سلطنت‌طلبان قرار می‌گیرد،‌ و نظر به این‌که فعلا کاری به کار جایگزنی ندارند و تنها خواهان سرنگونی است، لذا  به تسمه نقاله همان سلطنت طلبان جهت بازگشت «شاهزاده‌شان» تبدیل می‌شود. حزبی که قادر نیست صف مستقلی از خود ترسیم کند و ابزار چنین کاری را هم در اختیار ندارد، حتی اگر هم رهبر طبقه کارگر باشد در فرجام نهایی این طبقه را به نفع دم‌دست‌ترین جریانی که بیشترین امتیاز را به او بدهد رهبری خواهد کرد. چه سلطنت‌طلب، چه مشروطه‌خواه یا هر جریانی که تضمین چند وزیر در دولت ائتلافی آینده به او بدهد.

 

سوم: تناقض مهم دیگری با قطع اینترنت بروز کرد. نیروهایی که ادعای حضور در صحنه و دخالت‌گری میدانی دارند مفهوم ارتباط ارگانیک با بدنه جنبش‌ها را به سطح در جریان قرار گرفتن امور از طریق اینترنت و امکانات مجازی تنزل داده  و قطع ارتباط با بدنه جنبش اعتراضی جهت سمت‌وسو دادن به آن به دنبال قطع اینترنت این تناقض را آشکار کرد. البته این به معنی بی اعتنایی به امکان وسیع و مهم اینترنت نیست، بلکه موضوع ارتباط ارگانیک به معنی ارتباط متصل به اینترنت نیست. اینجا‌ است که صحت سنت بلشویکی هسته‌های مخفی جهت دخالت‌گری عملی در میان جنبش‌ها دوباره اثبات می‌شود. هسته‌هایی که در کارخانه‌ها و محل زندگی زحمتکشان در طول دوره تدارکات به صورت چشم در چشم شکل گرفته و نقش بسیار بسیار مهم در رهبری جنبش‌های خود‌انگیخته ایفا می‌کند. تمایلات روشنفکری که تصور می‌کنند از طریق ارائه منابع مفید می‌توانند نقشی در چنین جنبش‌هایی ایفا کنند با این تناقض روبرو می‌شوند که اگر قرار بود به این ترتیب تاثیر و مابه‌ازایی در جنش‌ها داشت دیگر چیزی به نام جنبش خودانگیخته معنا نداشت و هرجنبشی لزوما یک جنبش خودآگاه بود. نیروی خودانگیخته ابتدا مطالب و مقالات مفید را مطالعه نمی‌کند که بعد وارد جنبش اعتراضی شود، که اگر چنین بود دیگر منتظر گران شدن بنزین نمی‌بود و در ارزانی بنزین هم وارد میدان می‌شد. نیروی خودانگیخته تنها از طریق دخالت هسته‌های حرفه‌ای از قبل تدارک دیده شده رهبری و هدایت می‌شود،‌ وگرنه در غیاب  آن ای‌بسا در پشت هر آلترناتیو دیگری هم قرار گیرد. حزب پیشتاز انقلابی که این روزها با تعاریف مندرآوردی مانند «تحزب و تحزب‌یابی» از شکل و قیافه بلشویکی انداخته می‌شود دقیقا جمع‌بندی و نتیجه اتصال هسته‌‌های مخفی کارگری و رزمنده است. درست از همین سمت،‌ یعنی سازمان‌یافتن این هسته‌ها است که یک حزب، و فقط یک حزب‌ (و نه چیزی به نام «تحزب») شکل می‌گیرد. امری که از سوی سانتریسم کاملا وارونه شده ، به صورتی که ابتدا حزب تشکیل می‌شود و سپس درخواست پیوستن به آن صادر می‌شود!

چهارم: همه‌ی نیروها و محافل علنی‌گرا در این نوع اعتراضات باید در خانه بمانند چون از قبل شناخته شده و خطر دستگیری آنها بسیار بالا می‌رود. در نتیجه یک فعال علنی به ناچار قانون‌گرا هم می‌شود و نمی‌تواند در زمان خشم توده‌ها به همان نسبت خشمگین باشد! تناقض بارز در این‌جا این است که نیروی علنی‌کار هدف فراگیر شدن اعتراضات علنی گذشته خود را فراموش می‌کند و درست وقتی که اعتراضات فراگیر می‌شود به ناچار باید دست از اعتراض بشوید!

 

پنجم: همه جریاناتی که یا به دنبال تئوری مبارزه مسلحانه و یا نقدا مسلح بوده‌اند در این اعترضات غایب و این اعتراضات مردمی به تنهایی پوچ بودن ادعای آنها را نمایان می‌کند. به خصوص چطور می‌توان پذیرفت در کردستان با وجود احزاب مسلح کرد این تعداد از معترضین کشته شوند. تناقض در این‌جا است که درست در این منطقه با وجود احزاب مسلح بیشترین آمار کشته شده‌ها منتشر شده شده است!

پی نوشت:

بدیهی است که می‌توان به این لیست تناقضات بیشتری افزود،‌ در این مجال سعی شده است به برخی از مهمترین‌های آنها اشاره شود.

حق هر گرایش و جریانی که در متن بالا نامشان آورده شده است که به این متن واکنش نشان داده و نقد خود را ارائه دهند. در واقع اصلا به این دلیل نام آنها ذکر می‌شود که دخالت کرده و از مواضع خود دفاع کنند. شخصا برای مناظره و بحث حول موارد فوق با هر جریانی که خود را شامل مبحث مذکور می‌داند اعلام آمادگی می‌کنم، و از این فراتر مدعی‌ام احزاب موجود به دلیل عدم توان دفاع از مواضع خویش است که وارد این حوزه، یعنی بحث و مناظره نمی‌شوند،‌ و این به نوبه خود به معنی واقعی بودن بحران یادش شده در احزاب موجود است.

علیرضا بیانی

۲۳ نوامبر ۲۰۱۹

November 23, 2019

این چه خدایی ست که فقط جانیان را نجات می دهد؟!

این چه خدایی ست که فقط جانیان را نجات می دهد؟!

bahram.rehmani@gmail.com

 

در قیام اخیر مردم ایران، دست کم ٢٧٠ تن کشته ۳۷۰۰ تن مجروح و ۷۰۰۰ تن دستگیر شدند. اسامی ۸۵ تن از جان باختگان قیام در شهرهای مختلف ایران در زیر همین مطلب آمده است.

یک سایت ایرانی در خارج از کشور از قول یک مقام امنیتی حکومت اسلامی نوشت: «در اعتراضات روزهای اخیر دست کم ۲۷۰ نفر به قتل رسیده اند.»

سایت زیتون (وابسته به گرایش ملی - مذهبی)، در گزارشی نوشته است که یک مقام امنیتی که نخواسته است نامش فاش شود گفته که آمار کشته شدگان در ایران بیش از۲۷۰ تن است و حکومت از انتشار امار دقیق ان وحشت دارد .

این در حالی ست که امام جمعه خامنه ای در تهران، گفته است: «هدایت اعتراض ‌ات را آمریکا، فرانسه و آلمان بر عهده داشتند.» احمد خاتمی گفت: «سازماندهی شرارت بر همه روشن است. در راس شرارت آمریکا بود؛ با اعتراف خودشان. متاسفانه فرانسه و آلمان هم همراهی کردند.»

 

 

در حالی که یک فرمانده ارشد سپاه پاسداران اعتراضات مردمی گسترده به افزایش ٣٠٠ درصدی قیمت بنزین را «جنگ جهانی تمام عیار» خوانده و اعتراف کرده که «فقط خدا ما را نجات داد»، اما گزارش‌ ها حاکی از مشارکت نیروهای خارجی در سرکوب مردم معترض و هم چنین مشارکت در راه پیمایی‌ های دولتی دارد.

به گزارش خبرگزاری حکومتی ایسنا، سرتیپ سالار آبنوش، فرمانده عملیات سازمان بسیج، اعتراض ‌های اخیر در ایران را «جنگ جهانی تمام عیار» توصیف کرده که «یک دفعه کل کشور را فرا گرفت» و تاکید کرده که «فقط خدا ما را نجات داد.»

واقعا این چه خدایی ست که فقط جانیان را نجات می دهد؟!

البته باید تاکید کرد که خدا در آسمان ها نیست و هر کدام از حاکمان قداره بند و مطلق و ابدی جهان، خدای همان جامعه ای هستند که بر آن حکم رانی مطلق دارند. خدای کنونی حکومت اسلامی ایران، همان خامنه ای است که در کاخی نشسته؛ ده ها هزار نیرو نیز حفاظ او هستند و فرمان هایش هم باید بدون چون و چرا اجرا گردد!

در دنیای واقعی، خدایی وجود ندارد که به کسی کمک کند و یا نجات دهد! بنابراین حکومت اسلامی را نه خدا، بلکه تانک ها و هیکوپترها و صدها هزار مامور آدم کش انتظامی، پلیس ضدشورش، سپاه، بسیج و لباس شخصی ها نجات دادند. بخش زیادی از کسانی که جان باخته اند گلوله ها مستقیما به سرشان و یا قلب شان اصابت کرده است.

 

در دو فیلمی که در زیر همین مطلب آمده است به روشنی یک نمونه از تخریب اموال عمومی مردم توسط نیروهای بسیج و سپاه و... را می بینید و در فیلم دوم خارج کردن میلیاردها دلار پول مردم از کشور!

 

علی فدوی، جانشین فرمانده کل سپاه، اعتراض‌های اخیر در ایران را به عملیات «کربلای ۴» تشبیه کرد. او که روز جمعه، اول آذر، در جمع یگان ‌های امنیتی «صاحب ‌الزمان» در تهران سخنرانی می‌ کرد، گفت روز اول ۲۸ استان درگیر اعتراض‌ ها بودند و «۴۸ ساعت جنگ کردیم» و اعتراض‌ ها را «جمع کردیم.»

پیش از این نیز استاندار تهران اعلام کرده بود که روز اول اعتراض ‌ها ۲۲ استان درگیر بودند.

جانشین فرمانده سپاه توضیحی درباره شباهت اعتراض‌ های اخیر با کربلای ۴ توضیحی نداده است. جزئیات عملیات کربلای ۴ که دی‌ماه ۱۳۶۵ در جریان جنگ ایران و عراق از سوی ایران طراحی شد لو رفت و با لو رفتن این عملیات، بدترین شکست نظامی ایران رقم خورد.

 

غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوه قضائیه حکومت اسلامی، ادعا کرده است که سپاه پاسداران به این نهاد اطلاع داده است که حدود ۱۰۰ نفر از «لیدرها، سردسته‌ ها و عوامل اصلی» اعتراض های روزهای گذشته در ایران را دستگیر کرده است.

او که عصر روز جمعه و پس از بازدید از متهمان بازداشت شده در زندان اوین گفته است که شماری از دیگر بازداشت ‌شدگان در این زمینه آزاد شده ‌اند و افزود:‌ «تاکید شده است تا غربالگری سریع‌ تر انجام شود و افرادی که احیانا بی ‌‌تقصیر یا کم ‌تقصیراند سریع آزاد شوند و درباره کسانی که نقش مهم داشته‌ اند باید شدید و در اسرع وقت دادرسی انجام شود.» (خبرگزاری های حکومتی فارس و ایسنا)

 

اولا این سخن سخنگوی ماشین کشتار حکومت اسلامی، هشدار دهنده است که تعدادی را اعدام خواهند کرد. ثانیا ویژه گی بزرگ جنبش های خودجوش این است که لیدر ندارند و هر کس در جایگاه خود یک لیدر و یک قهرمان است یعنی بیش از ١٦ میلیون نفری که در صد شهر بزرگ و کوچک ایران به خیابان ها آمدند و حکومت جهل و جنایت اسلامی ر ابه چالش کشیدند و رسوایش کردند خوشبختانه لیدر ندارند. حتی کسانی هم که از موضع اپوزیسیون نگران نداشتن لیدر این جنبش هستند در واقع نگران لیدری خودشان هستند. اما همان طور که گفتم این سخن قوه فضاییه حکومت اسلامی، می تواند این طور تعبیر شود که این ها قصد دارند صد نفر از معترضین را به عنوان لیدرهای صد شهر معترض اعدام کنند.

 

البته همه این سخنان در حالی اعلام می شوند که اینترنت برای شهروندان جامعه ٨٤ میلیونی ایران بسته شده و تنها سران و مقامات سیاسی و فرماندهان نظامی و سپاهی و بسیجی هستند که بلندگوها را در دست دارند هر چه دل شان می خواهد می گویند.

 

شهربانو امانی، عضو شورای شهر تهران، می گوید قطع اینترنت در ایران روزانه حدود چهار هزار میلیارد تومان «بار مالی» دارد. به گزارش ایلنا، امانی منبع این برآورد را ذکر نکرده اما گفته است این خسارت تنها یکی از هزینه‌ های سنگینی است که با افزایش قیمت بنزین و پیامدهای آن به بار آمده است.

***

دلیل افزایش قیمت حامل‌ های انرژی را جبران کسری بودجه دولت دانسته و گفته اند: دولت می‌ خواهد از این محل ۳۵ هزار میلیارد تومان کسری بودجه خود را جبران کند.

سئوال این است که چرا کسری بودجه دولت را مردم بپردازند مردمی که دست هفت برابر زیر خط فقر زندگی می کنند. در حالی که دستمزد کارگران یک میلیون و پانصد هزار تومان است کارشناسان اعلام کرده اند که خط فقر در ایران هشت میلیون تومان است.

آیا منبع دیگری در ایران وجود ندارد که دولت کسری بودجه خود را از آن جا تامین کند؟

در حال حاضر مصرف بنزین معادل ٩٧ میلیون لیتر در روز است که نیمی از آن صرف مصارف شخصی و نیمی دیگر صرف خدمات می‌شود.

به نوشته روزنامه وطن امروز، بر اساس الگوی جدید سهمیه ‌بندی ١٧ میلیون خودروی شخصی با سهمیه روزانه ٢ لیتر و موتوسیکلت ‌های شخصی با سهمیه روزانه ٨٣/٠ لیتر، مجموعا ٣٧ میلیون لیتر از بنزین ١٥٠٠ تومانی استفاده خواهند کرد. از طرفی چنان چه ٢ ثلث از مصارف خدماتی، از بنزین سهمیه ‌ای بهره ‌مند شود، مقدار مصرف بنزین سهمیه ‌ای در کل کشور معادل ٧٠ میلیون لیتر در روز خواهد بود. بر اساس تجربه سال ٨٦ و استفاده از کارت سوخت در آن سال، مصرف بنزین ١٢ درصد کاهش یافت لذا فرض می ‌شود که مصرف ٩٧ میلیون لیتری به ٨٧ میلیون لیتر کاهش یابد و ١٠ میلیون لیتر به صادرات بنزین افزوده شود که قیمت صادراتی نیز ٥٠٠٠ تومان فرض شده است.

با توجه به محاسبات، عواید جدید دولت بابت سهمیه ‌بندی بنزین بالغ بر ٤٠ هزار میلیارد تومان برآورد می‌ شود. از آن جایی که کاهش مصرف بنزین، کاهش هزینه انتقال و توزیع آن را به همراه خواهد داشت، عواید دولت اندکی بیشتر از مقدار محاسبه شده خواهد بود. هم چنین کاهش هزینه بیمه، ترافیک، تعطیلی روزهای آلوده و... موجب افزایش عواید جدید دولت خواهد شد که به راحتی قابل محاسبه نیست. اگر تعداد افرادی که یارانه می‌گیرند را ٦٠ میلیون نفر در نظر بگیریم، دولت باید نزدیک به ٣٤ هزار میلیارد تومان از این مبلغ را صرف پرداخت یارانه به مردم کند. سرنوشت ٦ هزار میلیارد تومان دیگر اما مشخص نیست و این احتمال وجود دارد که دولت این مبلغ را برای جبران کسری بودجه خود استفاده کند و به عبارت دیگر بودجه خود را از جیب ملت پرداخت کند. 

دولت اسلامی ایران، مدعی است که افزایش ۳ برابری قیمت بنزین آزاد و بالا بردن ۵۰ درصدی بهای بنزین سهمیه ‌ای با هدف بهبود سطح معیشت مردم انجام شده و یک ریال از درآمد حاصل از این محل صرف امور دیگر از جمله پوشش کسری بودجه دولت نمی ‌شود. اما واقعیت ها نشان می دهد که این ادعا صحت ندارد و دروغی بیش نیست.

دولت اسلامی ایران، قصد دارد ماهانه حدود ۳ هزار میلیارد تومان یارانه از محل افزایش قیمت بنزین به ۶۰ میلیون نفر پرداخت کند.

این در حالی است که درآمد و سود ماهانه دولت از محل افزایش قیمت بنزین حدود ۲ هزار و ۳۱۸ میلیارد تومان افزایش یافته و در عین حال بنا بر فرضیه مطرح شده سود صادرات بنزین به ۲ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان در ماه و یا نفع قاچاق سازمان یافته آن می تواند ماهانه به ۳ هزار میلیارد تومان بالغ می ‌شود.

بنابراین، رشد قیمت بنزین نه تنها منابع لازم برای پرداخت یارانه نقدی را فراهم کرده، بلکه می‌ تواند ماهانه حداقل هزار و ۷۲۰ میلیارد تومان مازاد عایدی از محل درآمد فروش و سود صادرات نصیب دولت اسلامی ایران می ‌کند.

با این وجود، دولت اسلامی ایران، تاکید دارد که هدفش از اجرای طرح افزایش قیمت بنزین، ارتقاء سطح معیشت خانوارهای نیازمند ایرانی بوده و هدف درآمدی از اجرای آن را نداشته است یاوه گویی بیش نیست.

 

اما بحث اصلاح سیستم یارانه ‌ها به ماه‌ های پیش‌ رو به تصمیم دولت مبنی بر حذف یارانه نقدی سه دهک بالای درآمدی برمی ‌گردد.

مسئولان دولتی از همان ابتدا بر سهم بالای دهک ‌های بالای درآمدی از یارانه‌ های انرژی تاکید داشتند و خواستار تغییر رویه سیاستی خود در پرداخت یارانه های پنهان بودند. براساس گزارش سازمان برنامه و بودجه، ثروتمندان در ایران ۲۳ برابر فقرا از یارانه بنزین برخوردارند اما در عین حال که سیاست گذار با اعلام قیمت‌ های جدید انرژی می‌ تواند بخشی از کسری بودجه خود را جبران کند در همین حال به نگرانی ها در خصوص افزایش سطح عمومی قیمت‌ ها از محل آزادسازی قیمت حامل‌های انرژی می ‌افزاید.

قیمت سوخت یکی از مهم ‌ترین فاکتورها در تعیین قیمت تمام ‌شده در صنعت حمل‌ونقل است که حالا با افزایش قیمت بنزین ممکن است هزینه ‌های رفت و آمد شهروندان را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.

سابقه تاثیر قیمت بنزین بر هزینه حمل‌ونقل در مقاطعی که دولت اقدام به اصلاح یارانه‌ ها کرده است نشان می ‌دهد که بلافاصله پس از افزایش نرخ بنزین، هزینه حمل‌ونقل در تمامی بخش‌ ها با تورم مواجه شده است.

فاکتورهای دیگری مانند هزینه نگه داری وسایل نقلیه، خدمات ‌رسانی، ویژگی ‌های منحصر به فرد هر صنعت و چند شاخص دیگر نیز در کنار هزینه سوخت در تعیین قیمت تمام ‌شده موثر است. در این میان افزایش هزینه کلیه بخش‌ های حمل‌ونقلی با وجود پرداخت یارانه های دولتی قطعی است؛ موضوعی که مسئولان هم چنان آن را انکار می ‌کنند تا احتمالا از شوک قیمتی حاصل از این اصلاح بکاهند. پس از آزادسازی نرخ بنزین در بامداد روز گذشته مسئولان بخش‌ های مختلف حمل‌ونقلی بر ثبات قیمت با وجود گرانی بنزین خبر داده ‌اند.

اگر نرخ سوخت پروازهای مسافری افزایش یابد، قطعا این افزایش نرخ سوخت تاثیر به سزایی در قیمت بلیت پروازها دارد زیرا یکی از هزینه ‌های اصلی شرکت‌های هواپیمایی، نرخ سوخت است.

در حال حاضر ۳۵ تا ۳۶ هزار دستگاه خودروی سواری کرایه جاده ‌ای عمومی با پلاک «ع» در جاده ‌ها تردد دارند که تحت نظارت سازمان راهداری و حمل‌ونقل جاده ‌ای به مسافران خدمات می‌ دهند و مشمول اصلاح نرخ بنزین هستند.

قیمت بنزین در اتفاقی عجیب افزایش یافت و نرخ آن ٣ برابر شد، با توجه به افزایش هزینه تاکسیرانان، بی ‌شک افزایش قیمت بنزین تاثیر خود را بر معیشت این قشر مانند دیگر اقشار جامعه بر جا خواهد گذاشت. طبیبی به فعالیت حدود ٣٢٠ هزار تاکسی در سراسر کشور که حدود ٨٠ هزار دستگاه آن در کلانشهر تهران مشغول کار هستند.

به علاوه تجربه نشان داده با افزایش قیمت سوخت، هزینه ‌های جانبی خودرو نیز افزایش می ‌یابد. از طرفی دستور به افزایش نیافتن نرخ کرایه نیز در چنین شرایطی خیلی نمی ‌تواند کار‌ساز باشد.

علاوه بر اتحادیه حمل‌ونقل شهر، اتحادیه وانت ‌بارها نیز ٧ هزار عضو دارد که در مجموع ١٤ هزار وانت‌ بار تحت پوشش این ٢ اتحادیه قرار دارند. به همین اندازه وانت ‌بار شخصی نیز که تحت پوشش اتحادیه نیستند فعالیت می‌ کنند که هم چنان بلاتکلیف هستند.

بنابراین، بنزین به عنوان یکی از حامل‌ های انرژی اثرگذار در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سایر ابعاد آن حضور دارد به طوری که نمی ‌توان منکر تاثیر روانی گرانی بنزین بر جامعه شد. این در حالی است که علاوه بر ایجاد جو روانی، با تبعاتی هم چون افزایش قیمت حمل‌ونقل کالاها و هم چنین ایجاد تورم روبه‌رو خواهیم بود.

با در نظر گرفتن اثر قیمت سوخت بر بهای تمام شده کالاها و با در نظر گرفتن ابعاد روانی گرانی بنزین به طور درصد بالای به قیمت صنایع غذایی افزوده می ‌شود.

به گفته صاحب نظران اقتصادی، از این پس حمل‌ونقل و جا به‌ جایی کالا گران ‌تر   و همین موضوع باعث افزایش قیمت تمام شده کالا به طور غیرمستقیم خواهد شد. در این شرایط کالاهایی با حجم زیاد و با وزن کم تر با افزایش قیمت سوخت گران ‌تر شده و کالاهای با حجم کم و وزن زیاد کم تر از گرانی بنزین متاثر می ‌شوند. به همین دلیل نه تنها احتمال افزایش قیمت‌های خودسرانه در کالاهای مختلف به خصوص صنایع غذایی و کشاورزی افزایش پیدا می‌ کند، بلکه بعید نیست که سازمان حمایت نیز مجوز گرانی ‌های جدیدی را صادر کند چرا که سازمان حمایت از مصرف ‌کنندگان و تولید کنندگان در قوانین خود تنها در صورتی اجازه افزایش نرخ به ‌خصوص برای کالاهای اساسی را به یک شرکت تولیدی می‌ دهد که هزینه‌های آن شرکت به هر دلیلی افزایش یافته باشد.

***

نخست با نگاهی ساده به فصل مختلف بودجه ٩٨ دولت به این نتیجه می رسیم که فصل هایی در بودجه وجود دارد که قطع بودجه آن ها هیچ ضرری به کسی نمی رساند جز چند گردن کفت حکومتی.

یکی از حوزه‌ های شاخص امور فرهنگ، فصل دین و مذهب است. اما بیش ترین رشد را در لایحه بودجه ۹۸ نسبت به قانون بودجه ۹۷، کدام برنامه دینی و مذهبی داشته است؟ مطابق گزارش مرکز پژوهش‌ های مجلس، بیش ترین رشد اعتبارات در برنامه «شناسایی و تامین نیازهای فکری - دینی» دیده شده که در لایحه بودجه ۹۸ نسبت به سال جاری، به نزدیک ۴ برابر خود رسیده و معادل ۷/ ۲۹ میلیارد تومان شده است. در رتبه دوم بیش ترین افزایش، برنامه «تامین خدمات فرهنگی و تبلیغی مبلغان» قرار دارد که در لایحه بودجه ۹۸ نسبت به قانون بودجه امسال، ۱۸۳ درصد رشد را ثبت کرده و معادل ۷/ ۶ میلیارد تومان شده است.

راه پیمایی اربعین مراسم بسیار گرانی برای ایران است. محاسباتی که شرح‌شان در ادامه آمده نشان می‌دهد، چیزی قریب به ۸۰۰ میلیارد تومان رسما از منابع عمومی صرف برگزاری این مراسم می‌شود. آن هم در شرایطی که دولت برای تامین نیازهای اساسی جامعه دچار مضیقه است، به جز این راه پیمایی اربعین مخاطرات سیاسی، امنیتی و اجتماعی هم دارد که حاصل جمع هزینه‌ ها را به مراتب بزرگ‌ تر از ۸۰۰ میلیارد تومان می‌کند.

روحانی، با تخفیف ۳۵ درصدی ارز نسبت به نرخ «نیما» موافقت کرده است. این در حالی است که رسانه‌ ها از تعیین ۱۰۰ دلار ارز مسافرتی برای زائران اربعین خبر داده‌اند. اگر نرخ هر دلار آمریکا را در بازار نیما، ۱۴۱۵۰ تومان در نظر بگیریم، به هر زائر به ازای هر دلار، حدود ۵ هزار تومان و برای ۱۰۰ دلار ۵۰۰ هزار تومان تخفیف داده خواهد شد. با این حساب دولت چیزی نزدیک به ۵۰۰ میلیارد تومان سوبسید ارزی برای این راه پیمایی اختصاص می‌دهد.

از سوی دیگر، دولت به ازای هر زائر حدود ۱۵۰ هزار تومان دیگر برای تامین هزینه ۴۰ دلاری ویزای عراق کمک کرد. این رقم به ازای یک میلیون نفر راه ‌پیمای اربعین در حدود ۱۵۰ هزار میلیارد تومان آب می‌ خورد.

اعتبارات اربعین ۹۸ برای ایلام ‌به ۷۶ میلیارد تومان افزایش یافت. جمع این ارقام سوبسید دولتی چیزی در حدود ۸۰۰ میلیارد تومان است.

 

در لایحه بودجه ۱۳۹۸ ایران، سهم نهادهای مذهبی و تبلیغاتی حکومت و سازمان صدا و سیمای ایران در مجموع به بیش از پنج تریلیون تومان (۵۳۰۰ میلیون تومان) می ‌رسد که حدود ۱۳ برابر بودجه «امور محیط زیست» است.

کل بودجه امور محیط زیست ایران که شامل مقابله با آلودگی‌هوا هم می ‌شود ۴۰۳ میلیارد تومان است.

بودجه ۵ تریلیون تومانی نهادهای مذهبی و تبلیغاتی (به اضافه صدا و سیما)، به این معناست که حکومت ایران به ازای هر نفر حدود ۶۶ هزار تومان خرج نهادهای مذهبی و تبلیغاتی می‌ کند.

این در حالی است که بودجه محیط زیست به ازای هر ایرانی، کم تر از پنج هزار تومان است.

برای یک مقایسه دیگر،‌ سازمان بهزیستی ایران که برای ارائه خدمات حمایتی و تامین حداقل نیازهای اساسی افراد کم در آمد تاسیس شده است، امسال حدود ۴ هزار میلیارد تومان بودجه می ‌گیرد. یعنی کم تر از ۵۰ هزار تومان به ازای هر ایرانی.

سازمان صدا و سیما،‌ به تنهایی به عنوان بزرگ ترین نهاد تبلیغاتی حکومت ایران، حدود ۲ تریلیون تومان (۱۹۸۹ میلیارد تومان) بودجه می ‌گیرد که به معنی ۲۵ هزار تومان به ازای هر نفر از جمعیت ایران است. این بودجه علاوه بر درآمد نامشخص این سازمان از تبلیغات، فروش برنامه‌ ها و گرفتن پول از حامیان برنامه ‌های مختلف است.

در لایحه بودجه هرسال بودجه مربوط به كامور دین و مذهبڵ مشخص می‌ شود. بودجه این بخش امسال یک تریلیون و ۳۰۰ میلیارد تومان (۱۳۲۲ میلیارد تومان) است که نسبت به پارسال دو درصد افزایش داشته است.

این نهاد‌های مذهبی و تبلیغاتی، مشخصا وظایف شان تبلیغ تفکرات رهبران حکومت ار نظر سیاسی،‌ فرهنگی و مذهبی است.

در این فهرست، بیش ترین سهم به «مرکز خدمات حوزه های علیمه» می ‌رسد. بودجه این بخش بیش از یک تریلیون تومان است که بیش از یک سوم آن صرف «حق بیمه طلاب و روحانیون غیر شاغل» می‌ شود؛ به عبارت دیگر، بیمه بیکاری روحانیون.

در فهرست بلند سایر نهاد‌های تبلیغاتی و مذهبی، بودجه ‌های هنگفتی به نهادها یا بخش ‌هایی اختصاص یافته که وظایف مذهبی یا تبلیغاتی مشخص و محدودی دارند. برای نمونه «ستاد مرکزی راهیان نور» که مشخصا وظیفه‌ اش تبلیغ روایت ‌های رسمی از جنگ و ترتیب دادن سفر‌های دانش ‌آموزان به مناطق جنگی است، ۲۵ میلیادر تومان بودجه دارد.

چند موسسه که وظایف شان حفظ آثار یا نگه داری از مقبره آیت الله روح الله خمینی است، در مجموع ۷۳ میلیارد تومان بودجه می ‌گیرند.

البته جمع بودجه این نهاد‌ها نسبت به پارسال حدود ۱۱ درصد کم تر شده است که با توجه به تورم حدودا ۴۰ درصدی،‌ می ‌تواند به معنی کاهش بودجه این نهاد‌ها باشد.

جدول هفتم این لایحه «خلاصه بودجه دستگاه های اصلی و زیر مجموعه» نام دارد و در آن نام نهادها و موسسه‌ های مذهبی گوناگونی به چشم می خورد که حوزه فعالیت برخی از آن ها مشخص نیست و برخی دیگر مانند «مجمع جهانی اهل بیت» و «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» کارهای کمابیش مشابهی انجام می ‌دهند.

تقریبا تمام نهادهای مذهبی که هر سال صدها میلیارد از بودجه عمومی کشور را می ‌بلعند اگر حوزه ‌های فعالیت مشابه یا مشترکی نیز نداشته باشند دست ‌کم در یک مورد شباهت دارند: گریز از نظارت و عدم پاسخ گویی به مقامات رسمی.

روزنامه شرق ۲۲ آذر به نقل از نوبخت و درباره موسسه‌ هایی که به اسم فعالیت فرهنگی بودجه می‌ گیرند، نوشته بود: «برخی از این نهادها و موسسات هستند که اصلا ما نمی ‌دانیم چه می‌ کنند و نمی شود به آن ها نزدیک شد. نه‌ تنها نمی ‌توانستیم از آن ها سئوالی بپرسیم، بلکه آن ها از ما می‌ پرسیدند که چه طور به خودتان جرئت داده ‌اید از ما بپرسید با بودجه چه می ‌کنیم؟»

مطابق لایحه بودجه دولت حسن روحانی در سال جاری، شوراهای عالی حوزه‌ های علمیه ۴۴۶ میلیارد تومان، مرکز خدمات حوزه ‌های علمیه نزدیک به ۹۰۰ میلیارد، شورای سیاست ‌گذاری حوزه‌ های علمیه خواهران ۲۷۱ میلیارد و دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم به تنهایی ۹۶ میلیارد اعتبار دریافت می ‌کنند.

در کنار این ها، صدها میلیارد تومان دیگر صرف دیگر حوزه‌ های علمیه، مدارس علوم دینی و حمایت از فعالیت‌ های فرهنگی و تبلیغی طلاب سراسر کشور می ‌شود.

 

در چنین شرایطی، علیرضا سلیمی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس روز ۲۰ آذر به خبرگزاری مجلس «خانه ملت» گفت: «مناطق زلزله ‌زده و مدارسی که تخریب شده‌ اند، نیازمند ساماندهی هستند و این در حالی است که هم اکنون آموزش و پرورش با کسری ۶ هزار میلیارد تومانی رو به رو است بنابراین به نظر نمی ‌رسد با توجه به شرایط هزینه ای آموزش و پرورش بودجه فعلی تعیین شده برای سال ۹۷ پاسخ گوی هزینه ‌ها به طور کامل و کسری وزارت آموزش و پرورش باشد.»

در این میان، نهاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران نیز در سال جاری، ۹۴ میلیارد تومان بودجه دریافت می‌ کند که صرف کارهایی نظیر اعزام مبلغان روحانی، «توانمندسازی طلاب رزمی ـ تبلیغی» و «برگزاری مراسم، مناسبت‌ ها و فضاسازی معنوی» شود.

علاوه بر این، سازمان تبلیغات اسلامی نیز در سال جاری، برای اموری چون «حمایت از فعالیت ‌های تبلیغی و ترویجی تشکل ‌ها و آحاد و اقشار تاثیرگذار، هدایت و حمایت از اجرای مراسم و فعالیت‌ های فرهنگی، دینی و انقلابی و اطلاع ‌رسانی و تبلیغات دینی رسانه ‌ای» ۱۶۹ میلیارد تومان بودجه دریافت کند.

غیر از ۳۷ میلیارد تومان برای مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۴۷ میلیارد تومان برای مجمع جهانی اهل بیت و مبالغ هنگفت دیگری است که به موسسه و نهادهای مشابه اختصاص داده اند. علاوه بر این ها، در لایحه دولت برای موسسه آموزشی موسوم به «جامعه المصطفی العالمیه» که مرکز آن در قم قرار دارد و برای ترویج و تعلیم علوم اسلامی در کشورهای دیگر فعالیت می ‌کند ۳۰۳ میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است.

فهرست نهادهای مذهبی در لایحه بودجه سال ۹۷ بسیار طولانی است. آن چه در لایحه ١٣٩٨، مانند بودجه سالیان گذشته جلب نظر می کند عدم تناسب میان منابعی است که برای بخش‌ های مختلف در نظر گرفته شده است.

به عنوان نمونه، بودجه شورای سیاست ‌گذاری حوزه‌های علمیه خواهران نزدیک به ۱۳ برابر کل بودجه‌ معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و بیش از دو برابر ۱۳۸ میلیارد تومانی است که برای برنامه حمایت از خانواده و زنان سرپرست خانوار پیش ‌بینی شده است.

از میان ده‌ ها تشکلی که برای «تبلیغات اسلامی» بودجه دریافت می‌ کنند، برای تنها دو مرکز (دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و سازمان تبلیغات اسلامی) روی هم ۳۰۳ میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است.

این گشاده ‌دستی دولت حسن روحانی، در حالی است که سازمان حفاظت محیط زیست و پژوهشکده آن روی هم، با وجود انبوه مشکلات و تهدیدهایی که محیط زیست و سلامت شهروندان با آن روبرو هستند، کم تر از ۲۷۴ میلیارد تومان بودجه دارد.

عیسی کلانتری، معاون رییس جمهور و رئیس سازمان محیط زیست که هم زمان مدیریت ستاد احیای دریاچه ارومیه را بر عهده دارد اخیرا به خبرگزاری ایسنا گفته بود دولت قادر به تامین بودجه لازم برای احیای این دریاچه نیست و چاره دیگری جز وام گرفتن از بانک‌های خارجی وجود ندارد.

 

کل بودجه تخصیص یافته سال جاری به نهادهای اصلی نظامی و امنیتی، به حدود ۶۲ هزار میلیادر تومان می‌ رسد. بیش ترین افزایش بودجه نسبت به سال ٩٧، ‌به ترتیب به وزارت اطلاعات با ۳۱ درصد و ستاد مشترک سپاه پاسداران با ۲۶ درصد رسیده است. در همین حال بودجه ستاد کل نیروهای مسلح، ۷۵ درصد و وزارت دفاع ۵۰ درصد کاهش داشته است.

سپاه با ۲۵/۵ هزار میلیارد تومان بالاترین سهم را دارد.

هم چنین آیت ‌الله خامنه ‌ای موافقت کرده است در سال ۹۷ نزدیک به ۲.۵ میلیارد دلار از این صندوق برای «تقویت بنیه دفاعی» - علاوه بر بودجه نظامی ایران - هزینه شود.

***

آستان قدس رضوی، بزرگ ترین بنیاد مذهبی جهان و از بزرگ ترین بنگاه‌ های اقتصادی در ایران است. کار اقتصادی این نهاد، هم چون کار اقتصادی هر سازمان دیگری نه تنها بد نیست، بلکه بسیار هم پول ساز و سودآور است. آستان قدس امتیازهای انحصاری را به چنگ می آورد، گزارشی در مورد سود و زیان نمی ‌دهد و مالیات هم نمی ‌پردازد و از این رو، به بنیاد اقتصاد ملی و کار و زندگی مردم آسیب می ‌رساند.

تقدس ترساننده حرم امام رضا، پشتیبانی قدرت سیاسی، پیچیدگی دارایی ‌ها و حساب رسی ناروشن برآورد ثروت آستان قدس رضوی را سخت کرده است. چنان چه با آن که همه می دانند آستان بسیار داراست، کم تر کسی می ‌داند به چه میزان. با وجود این، داده ها آن قدر هست که بتوان تصویری از چند و چون ثروت آستان رضوی به دست آورد.

علی بن موسی، مشهور به رضا، تنها امام شیعی به خاک خفته در ایران است. او در سال ۷۶۵ میلادی در مدینه عربستان به دنیا آمد و در ۳۵ سالگى جانشین پدرش، موسى کاظم، ‏شد و به مدت ۱۷ سال در همان مدینه امامت کرد تا آن که به دعوت خلیفه مامون عباسی در سال ۸۱۵ میلادی از مدینه به توس خراسان رفت تا ولیعهد وی باشد. اما پس از دو سال و چهار ماه ولایتعهدی، گویا به دستور همان مامون او را با زهر کشتند (۸۱۷ میلادی) و در کنار قبر هارون خلیفه عباسى به خاک سپردند. از این پس بود که شهر توس را مشهد الرضا (جای مرگ رضا) و کم کم تنها مشهد نامیدند.

سلطان سنجر سلجوقی گنبدی از کاشی برای آن ساخت و صفویان هم آن را طلاکاری کردند. این بود تا رسید به پادشاهی محمدرضا پهلوی. در آن دوران عبدالعظیم ولیان، استاندار خراسان و نایب ‌التولیه آستان قدس رضوی، حرم را گسترش داد و گنبد طلایی را بازسازی کرد.

عمر آستان قدس رضوى بدین ترتیب به بیش از ۱۲۰۰ سال مى ‌رسد، اما تولیت (سرپرستی) آن کوتاه ‌تر است. گویا از دوره صفویان رسم شد که شاهان سرپرستی برای حرم برگزینند. پس از پیروزی انقلاب ٥٧، آیت‌ الله خمینی سرپرستی را به عباس واعظ طبسی واگذاشت. او در پایه ‌گذاری کمیته انقلاب و سپاه پاسداران در خراسان شرکت داشت. در مجلس خبرگان قانون اساسی سال ۱۳۵۸ و مجلس خبرگان رهبری هم حضوری بلند داشت (۱۳۶۷، ۱۳۷۳، ۱۳۷۹ و ۱۳۸۵) و با حکم آیت ‌الله خامنه ‌ای علاوه بر نمایندگی ولی فقیه در استان خراسان، در سال ۱۳۷۵ عضو مجمع تشخیص مصلحت شد. با چنین اهرم‌ های سیاسی توانمندی، آیت ‌الله طبسی امتیازهای اقتصادی بسیاری را با کنار زدن رقابت به دست آورد و بدین ترتیب آستان قدس به یکی از بزرگ ترین نیروهای اقتصادی در کشور و بلکه در خاورمیانه شد.

زمانی که واعظ طبسی دست از جهان شست، سیدابراهیم رئیسی به دستور رهبر حکومت اسلامی جانشین طبسی در سرپرستی آستان قدس شد. (۱۳۹۴)

رئیسی ۲۰ سالگی از دادستان کرج و همدان آغاز کرد و با معاونت دادستانی تهران در دوره اعدام ‌های دسته جمعی زندانی ‌ها در تابستان ۱۳۶۷، ریاست سازمان بازرسی کل کشور، دادستانی کل کشور، دادستانی ویژه روحانیت، عضویت در هیئت رییسه مجلس خبرگان و سرپرستی حرم امامزاده صالح ادامه داد تا شد سرپرست آستان قدس در اسفند ۱۳۹۴.

رئیسی اکنون در راس قوه قضاییه این ماشین کشتار حکومت اسلامی قرار دارد و رییس قوه قضاییه است.

بسیاری از امامزاده‌ ها هم چون شاه عبدالعظیم، معصومه، شاه‌چراغ و به ویژه امام رضا زمین و ساختمان وقفی بسیار در اختیار دارند. در زبان فقه، وقف در اختیار گذاردن زمین و ملک است برای مصرف درآمد آن در راستای «نیکوکاری» (مفت خوری). بدین ترتیب است که واقف (سرپرست وقف) مثلا آموزشگاه و درمانگاه و زیارتگاه و کاروان‌ سرا و مهمان ‌سرا می ‌سازد و...

هیچ وقفی را نمی ‌توان فروخت. از همین رو، سرمایه های و اموال وقفی همواره انباشته می شوند. موقوفه‌ ها منقول (کتاب‌ های خطی، جواهرات و دیگر) و غیرمنقول (زمین، باغ، ساختمان و دیگر) و درآمدزا (فروشگاه) و هزینه برند (آموزشگاه، بیمارستان). وقف را فسخ هم نمی ‌توان کرد. از همین رو، سرپرستی (تولیت) اداره موقوفه‌ ها ابدی و حتی در بسیاری موارد موروثی است مگر آن که یکی از طرفین پیمان شکند یا از اسلام خروج کند.

دارایی‌ های آستان بیش تر زمین و ساختمان ‌هایی هستند که باورمندان به رای خود وقف امام رضا کرده ‌اند و یا در این دوره، با تهدید و تطمیع و زور غصب کرده اند. آستان قدس، نه تنها در خراسان، بلکه در سرتاسر ایران زمین و بوستان و چاه و آب دارد. گویا بیش از ۴۳ درصد از مساحت ۳۱ هزار هکتاری شهر مشهد وقف حرم رضوی است. اما آستان رضوی زمین ‌های بسیاری در سرخس و زیارانِ قزوین و آبیک تهران را به زور به دست آورده است. شهروندان سرخس بین سال‌ های ۱۳۸۸ ـ ۹۲ بارها در برابر اداره‌ های دولتی گرد آمدند و به مصادره زمین‌ های منطقه از سوی آستان قدس رضوی اعتراض کردند. اما با وجود صدور رای دادگاه، اداره ثبت اسناد سرخس از صدور سند مالکیت به نام شهروندان خودداری کرد. شهروندان به تملک زمین ‌های آبیک هم از سوی آستان قدس رضوی اعتراض کردند، اما دادگاه رسیدگی سرانجام رای به سود آستان داد. گفتنی است که آیت الله خمینی تا بود با حکم ‌هایی از عباس واعظ طبسی، سرپرست وقت آستان، پشتیبانی می ‌کرد.

بر پایه تخمینی، ثروت آستان قدس در آغاز سال‌ های ۱۳۸۰، بیش از ۱۵ میلیارد دلار و بیش از ثروت برآورد شد. این داستان ریشه دارایی ‌ها بود. اما برای پی بردن به سرشت و سازوکار ثروت ‌اندوزی آستان قدس رضوی، می ‌بایستی میان دارایی ‌ها و درآمدها تمیز داد.

سرپرست آستان قدس دارنده موقوفه ‌ها نیست، اما با اجاره و به کار انداختن آن ها درآمد هنگفتی به دست می‌آورد. گویا آستان در سرتاسر ایران ۳۲۰ هزار مستاجر دارد. از اجاره گذشته، زیارت، نذر و صدقه و دهش، فعالیت‌ های اقتصادی از دیگر درآمدهای آستانند.

زیارت درآمد پایای حرم امام رضاست. حدود ۲۰ میلیون نفر زائر در سال برای گردشگری و هتل و رستوران و فروشگاه هزینه می‌ کنند که بیش تر آن ها وابسته به حرمند و بدین ترتیب برای آستان تولید درآمد می کنند.

نذر و دهش باورمندان به امام هشتم هم از درآمدهای بزرگ آستان رضوی است، از پول نقد و طلا و جواهر گرفته تا دام و خوراک و حتی خودرو و موتورسیکلت. کسی به درستی از ارزش پولی نذور و دهش آگاهی ندارد. اما اگر میانگین ارزش نذر هر زائری را فقط ۱۰ دلار فرض کنیم، آن گاه درآمد آستان قدس از نذورات به ۲۰۰ میلیون دلار در سال می‌ رسد. شاید گمانه ۱۰ دلار کم تر از واقعیت باشد، چه هم چنان که شرحش رفت دام و خودرو و جواهر هم جزو دهش‌ هاست.

افزون بر درآمدهای اجاره و زیارت و نذر و دهش، آستان قدس رضوى «سازمان اقتصادی رضوی» را هم در سال ۱۳۸۳ برای اداره دیگر فعالیت‌ های انحصاری پول‌سازی به راه انداخته است.

«سازمان اقتصادی رضوی» آستان به کمک قدرت مذهبی و سیاسی خود توانست طرح ‌های دولتی بزرگی را به دور از رقابت به دست آورد. گویا شرکت توسعه نفت و گاز رضوی از نخستین شرکت‌ های بخش غیردولتی بود که از شرکت بازرگانی نفت ایران در پایان سال ۱۳۸۹ سهمیه فروش نفت خام و سپس از شرکت ملی نفت ایران سهمیه برای خرید نفت خام دریافت کرد. شرکت نفت و گاز رضوی در تولید گاز مایع (LPG) و بنزین سوپر در منطقه ویژه اقتصادی سرخس هم فعال است.

در آبان ۱۳۹۵ هم استانداری خراسان رضوی بدون برگزاری مناقصه و مزایده و بر اساس توافق مشترک پنج طرح بزرگ عمرانی به آستان قدس واگذار کرد: انتقال آب دریای عمان به سه استان خراسان رضوی، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان، خط آهن مشهد - زاهدان، خط آهن مشهد - گرگان، آزاد‌راه مشهد- چناران- قوچان و واگذاری پنج هکتار زمین برای ساخت بیمارستان ۵۴۰ تخت‌ خوابی.

داستان «مکاسب» هم از دیگر نشانه‌ های قدرت رانتی ـ اقتصادی آستان قدس است که در زمان خود سر و صدای بسیاری به پا کرد. داستان این بود که بانک ملی ایران در سال ۱۳۶۳ شرکتی را به نام المکاسب در دوبی تاسیس کرد. موسسه منطقه ویژه اقتصادی سرخس وابسته به آستان قدس رضوی در حدود ۵۰ درصد و شماری از فرماندهان سپاه و بلندپایگان امنیتی حکومتی هم، هر یک به نسبتی، سهام این شرکت را خریدند. پس از چندی، ناصر واعظ طبسی فرزند آیت ‌الله عباس واعظ طبسی، سرپرست وقت آستان قدس و مدیر اجرایی امور اقتصادی و زیربنایی منطقه آزاد سرخس تصمیم گرفت که سهم آستان قدس در این شرکت را در نزد بانک ملی گرو بگذارد و ۳۰ میلیون وام بگیرد. چند تن از فرماندهان پاسدار شریک پس از اعتراضی بی ‌نتیجه شکایت می‌ کنند. قاضی دادگاه تهران در تابستان ۱۳۷۹، حکم به بازداشت ناصر واعظ طبسی داد، اما بی ‌درنگ برکنار شد و قاضی دیگری به نام عباسعلی زارع پرونده را در دست گرفت. سرانجام در بهار ۱۳۸۱، دادگاه به دلیل این که ناصر طبسی نمی‌ دانسته کارهایی که می ‌کرده، غیرقانونی بوده، رای به بی ‌گناهی و آزادی او داد. در جریان این پرونده، هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه بود. پرونده شرکت المکاسب دارای دو بخش بود، یکی شکایت بانک ملی برای دریافت وام ۳۰ میلیونی و دیگری شکایت مدعی العموم در مورد سهم ۵۰ درصدی موسسه سرخس. در مورد نخست، بانک ملی با دریافت ۷ میلیارد تومان شکایت خود را پس گرفت. در مورد دوم، دادگاه اعلام کرد حق رسیدگی به موسسه های وابسته به آستان قدس را ندارد.

«مهاب قدس» ‌دیگر داستان پر سر و صدای رانت‌خ واری آستان قدس است. وزارت راه و شهرسازی در دولت محمود احمدی‌ نژاد کشیدن خط راه آهن گرگان ـ بجنورد ـ مشهد را با قراردادی ۴ هزار میلیاردی به کنسرسیومی چینی ـ ایرانی واگذار کرد. پیمان کار ایرانی این کنسرسیوم، وابسته به آستان قدس رضوی بود. برای تأمین مالی طرح، قرار شد چینی‌ ها ۸۵ درصد آن رابه صورت فاینانس تامین کنند و برای ۱۵ درصد باقی مانده هم قرار شد که آستان قدس ۶۰۰ میلیارد تومان بپردازد و به ازای آن دولت سهام ۴۹ درصدی خود در شرکت مهاب قدس، از بزرگ ترین شرکت ‌های مهندسی آب‌ رسانی و مشاور وزارت نیرو برای سدسازی و تولید برق و تصفیه آب، را به آستان قدس واگذار کند.

اما ارزش این سهام بیش از ۱۲ هزار و ۶۰۰ میلیارد بود، یعنی چندین برابر و حتی بیش از ارزش کلی پروژه. این شرکت بیش از ۲۵۰۰ نفر در استخدام خود داشت و حتی خدمات مهندسی خود را به کشورهای دیگر نیز صادر می‌ کرد. البته وزارت خزانه ‌داری آمریکا، در تابستان ۱۳۸۹ شرکت مهاب قدس را به اتهام شرکت در ساخت یک نیروگاه اتمی تحریم‌ کرده بود. واگذاری این شرکت در ۱۰ روز آخر دولت دهم و با دستور هیات دولت صورت گرفته است! این قرارداد سرانجام به طور رسمی فسخ شد. البته هنوز کسی از چند و چون و پیآمدهای این پرونده آگاهی ندارد. اما پاسخ روابط عمومی آستان قدس رضوی هم به فسخ این واگذاری درخور اندیشه است که گیریم بخش حقوقی وزارت خانه نیرو و دست اندرکاران دولت محمود احمدی ‌نژاد ناآگاهانه شرکت مهاب قدس‌ را واگذار کردند، اما نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم که این واگذاری را قانونی کردند. روشن که با این گفتآوری، آهنگ ما تایید واگذاری مهاب قدس‌ به آستان قدس نیست، بلکه نشان دادن در هم آمیختگی نهادهای وابسته به ولایت فقیه در پشتیبانی از رانت‌ خواری خودی ‌هاست تا روزی که هزینه این هم دستی سنگین شود.

دیگر درآمد آستان قدس رضوی، ناشی از مالیاتی است که می‌ بایستی بپردازد و نمی‌ پردازد. آیت ‌الله خمینی در نامه ‌ای به میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، آستان قدس رضوی را از مالیات بر درآمد و دارایی شرکت ‌ها وابسته و نیز دهش ‌های نقدی و جنسی دریافتی معاف کرد. مجلس شورای اسلامی در سال ۱۹۹۳ در بررسی قانون مالیات ‌ها، نهادهای مذهبی و نظامی را نیز به پرداخت مالیات موظف کرد. اما شورای نگهبان و رهبر حکومت اسلامی مخالف کردند و این قانون نیامده از میان رفت. اسمش این است که آستان قدس رضوی به دلیل فعالیت ‌های نیکوکاری و مذهبی از پرداخت مالیات معاف است. اما در حقیقت با نپرداختن مالیات دولت را از انجام کارهای بهزیستی و کمک به مردم باز می ‌دارد. آستان قدس نه تنها مالیات نمی ‌پردازد، بلکه تخفیف ‌هایی نیز برای تعرفه خدمات دولتی دریافت می ‌کند. این درست که تعرفه‌ های دولتی آب و برق برای همه سازمان ‌های نیکوکاری کم تر است، اما آستان فعالیت ‌های اقتصادی نیز دارد و بدین ترتیب به رانتی برای رقابت ‌پذیری دست پیدا می ‌کند.

شرح دارایی و درآمد آستان قدس رضوی که رفت. این همه پول و ثروت خرج چه می ‌شود؟ هزینه‌ های آستان را می‌ توان به سه دسته بزرگ تقسیم کرد: هرینه‌ های جاری نگه داشت نهادها و شرکت‌ها، هزینه‌های نیکوکاری و هزینه تبلیغات.

هزینه‌ های جاری هم چون در هر سازمان دیگری، برای نگه داشت دارندگی‌ ها و پرداخت مصرف آب و برق و گاز و نیز برگزاری جشن و سوگواری به کار می ‌رود. البته آستان قدس، هزینه آب و برق خود را به بهای ویژه و کم تر از تعرفه‌ های معمول می ‌پردازد. دیگر هزینه جاری پرداختن دستمزد به ۱۱ تا ۱۸ هزار نفری است که در بنگاه ‌های اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى آستان کار می ‌کنند. متولی وقف نیز ۱۰ درصد درآمد را به عنوان دستمزد دریافت می ‌کند.

آستان قدس رضوی هزینه‌ های ساختمانی هم دارد، چنان چه در دهه ۱۹۹۰ میلادی، برای پروژه سرخس صدها میلیارد هزینه ساختن خط آهن ایران - ترکمنستان، بزرگراه، فرودگاه بین ‌المللی، هتل و ساختمان‌ های اداری کرد. افزون بر این برای بازگشایی راه آهن ایران و ترکمنستان ۲.۳ میلیون دلار به یک شرکت سوئیسی داده شد تا چادر بزرگی برپا کند.

هزینه‌ های امور تبلیغی و فرهنگی ردیف دیگری از هزینه ‌های آستان قدس رضوی است. بنیاد پژوهش‌ هاى اسلامى وابسته به شوراى عالى فرهنگى آستان قدس رضوى، در سال ۱۳۶۴ در مشهد آغاز به کار کرد برای ترویج و نشر فرهنگ اسلامى از راه بسیج پژوهش گران حوزوی و دانشگاهی و در درون و برون مرز.

گویا آستان قدس رضوی، برای «نیکوکاری» هم هزینه می ‌کند، هم چون برای بهداشت (دارالشفاء، خدمات دارویی رضوی، بیمارستان رضوی، داروسازی ثامن) و آموزش (برای کارکنان و جوانان، تربیت بدنی، اماکن و امور زائرین، بنیاد فرهنگی رضوی) و پشتیبانی از «بینوایان». «نیکوکاری» ‌های آستان قدس به جای خود. اما بدون گزارش و پاسخ گویی در مورد چند و چون نیکوکاری‌ ها، این گمان ‌هست که انگیزه اصلی دهش و کمک، گسترش نفوذ و قدرت تاثیرگذاری و چانه زنی آستان قدس رضوی است. می‌ توان پرسید که آستان در برابر دهش، از دریافت‌ کننده چه می‌ خواهد؟ زمانی که دریافت‌ کننده کمک، نهاد یا سازمان دولتی چون وزارت آموزش و پرورش و بنیاد مسکن اسلامى باشد، این پرسش وزنه ‌ای صد چندان دارد. جای این گمانه هست که با چنین کمک ‌هایی، استان برای خود رانت هواداری می ‌سازد.

این سنت مدنی «نیکوکاری»، اما در حکومت اسلامی و به ویژه در دست متولی‌ های آستان قدس، به یکی از ستون پایه‌ های اقتصاد رانت‌ خواری و خراج‌ گزار برخی سران بلندپایه حاکمیت سیاسی، به ویژه خامنه تبدیل شده است.

آستان امتیازهای اقتصادی را به زور و با حمایت دولت و سپاه و غیره به چنگ می آورد و به هیچ کس و نهادی هم در مورد درآمد و هزینه خود حساب پس نمی ‌دهد و پاسخ گو نیست.

از دیدگاه اقتصاد آزاد بازار- بنیاد، امتیاز رانتی، معافیت مالیاتی و حساب رسی ناروشن از نمونه‌ های فسادند. آستان قدس در پایگاه اطلاع ‌رسانی رسمی خود به روشنی اعلام می ‌کند که موسسه حساب رسی که در سال ۱۳۶۵ ایجاد کرده است در صورت لزوم با سازمان حساب رسی کل کشور همکاری می‌ کند. سید ابراهیم رئیسی، پس از آن که سرپرست آستان قدس رضوی شد، اعلام کرد که از شرکت ‌ها و موسسه ‌های وابسته هم حساب رسی داخلی می ‌شود و هم حساب رسی بیرونی زیر نظر دفتر رهبر حکومت اسلامی!

نهایتا تعریف «وقف» در قانون مدنى پیش و پس از انقلاب برآمده از فقه است و بر پایه همان واژگان فقهی اشاره دارد به بذل منفعت. متولی (سرپرست) هم دارایی وقف شده را مدیریت می کند و پس از برداشتن هزینه لازم برای نگه دارى و رتق و فتق آن، هر چه را که ماند صرف مورد نظر واقف (وقف کننده) می کند.

شرکت بازرگانی نفت ایران وابسته به شرکت ملی نفت و کارش واردات بنزین و گازوئیل و نیز فروش و سوآپ نفت خام ایران است. دفتر مرکزی این شرکت که بیشتر به نام شرکت نیکو، کوتاه شده نام انگلیسی (Naftiran Intertrade Company) است شناخته می‌ شود در شهر لوزان، سوئیس قرار دارد.

اما لیست فقط تعدادی از این شرکت های صنعتی و هلدینگ های اقتصادی آستان قدس رضوی، عبارتند از:  

١- کارخانجات سیمان سمنگان؛ ٢- کارخانجات تهیه و تولید فرش آستان قدس رضوی؛ ٣- کارخانجات سنگ قدس رضوی؛ ٤- کارخانجات صنایع چوبی آستان؛ ٥- کارخانجات معادن و گرانیت قدس؛ ٦- کارخانجات نخ ریسی و نساجی خسروی؛ ٧- شرکت  چاپ و انتشارات آستان.

 

موسسات و شرکت‌ های غذایی:

١- شرکت آرد قدس رضوی؛ ٢- شرکت خمیر مایه رضوی؛ ٣- شرکت فرآورده‌های غذایی رضوی؛ ٤- شرکت فرآورده‌های لبنی رضوی؛ ٥- شرکت قند آبکوه؛ ٦- شرکت قند تربت حیدریه؛ ٧- شرکت قند چناران؛ ٨- شرکت قند خراسان رضوی؛ ٩- شرکت نان قدس رضوی؛

 

موسسات و شرکت‌ های کشاورزی:

١- شرکت کشاورزی رضوی؛ ٢- شرکت عمران جنگل‌های قدس؛ ٣- شرکت کشاورزی وموقوفات چناران؛ ٤- شرکت کشت وصنعت اسفراین؛ ٥- شرکت کشت وصنعت انابد؛ ٦- شرکت کشت وصنعت سرخس؛ ٧- موسسه باغات آستان قدس رضوی؛ ٨- موسسه کشت و دام کنه بیست؛ ٩- موسسه کشت وصنعت مزرعه نمونه؛ ١٠- موسسه موقوفات ملک؛ ١١- موسسه کشاورزی جنوب خراسان؛ ١٢- موسسه موقوفات و کشاورزی سمنان.

 

موسسات و شرکت ‌های خدماتی:

١- شرکت پخش رضوی؛ ٢- شرکت داروسازی ثامن؛ ٣- شرکت ساختمانی بتن قدس رضوی؛ ٤- شرکت فن آوری اطلاعات رضوی فاوا؛ ٥- شرکت کارگزاری رضوی؛ ٦- شرکت مسکن وعمران قدس رضوی؛ ٧- شرکت مهندسان مشاور آستان قدس؛ ٨- شرکت مهندسی آب و خاک؛ ٩- موسسه اعتباری رضوی؛ ١٠- موسسه خدمات عمران خراسان؛ ١١- موسسه منطقه ویژه اقتصادی سرخس؛  ١٢- موسسات و شرکت ‌های خودروسازی؛ ١٣- شرکت خودرو سازی شهاب خودرو؛ ١٤- شرکت شهاب یار؛ ١٥- شرکت کمباین سازی ایران.

 

املاک آستان قدس رضوی:

١- ۴٣ درصد از مساحت مشهد متعلق به آستان قدس است یعنی بیش از ۱۳ هزار هکتار از مساحت این شهر جزو موقوفات آستان قدس رضوی است اما این موقوفات محدود به مشهد و خراسان نیست و آستان قدس در سرتاسر ایران املاک و زمین و باغ و چاه و قنات دارد و بیش از ٣٠٠ هزار مستاجر، از همدان و آذربایجان شرقی و گلستان و گیلان تا تهران و اصفهان و سمنان و یزد …

ارزش تقریبی زمین های آستان قدس را حدود  ۳۰ میلیارد دلار (۲۰۰ هزار میلیارد تومان یا ۲۰۰ تریلیارد تومان) تخمین می ‌زنند …

 

موسسات، شرکت‌ ها و کارخانه‌ هایی که آستان قدس رضوی یکی از سهام داران اصلی آن هاست:

١- راه ‌آهن مشهد؛ ٢- فرودگاه بین‌المللی سرخبخشی؛ ٣- پارکینگ طبقاتی صحن رضوی؛ ٤- شرکت فولاد مبارکه اصفهان.

نهادی که روزگاری قرار بود با موقوفات شهروندان فعالیت «خیریه» در پیش گیرد اکنون آن قدر بزرگ و قدرتمند شده است که به طور مستقل هم چون یک دولت عمل می کند و هیچ کس هم جرات نزدیک شدن به حریم و حوزه استحفاظی امپراطوری علم الهدی و ابراهیم رئیسی به رهبری خامنه ای را ندارند!

وقتی بنگاه‌ های اقتصادی آستان قدس رضوی که از آن به عنوان بزرگ ترین امپراطوری مالی خاورمیانه یاد می ‌شود نه تنها مالیات نمی دهد، بلکه دفتر و دستک‌ روشنی ندارد و به هیچ مرجعی غیر از «رهبر» هم حساب پس نمی ‌دهد. رهبری که روزگاری یک روضه خوان ساده در یکی از مساجد مشهد بود امروز رهبر یک جامعه ٨٤ میلونی است که فتواها و فرمان هایش بالاتر از هر قانونی ست و برای همه لازم اجرا است. رهبری که گفته می شود صاحب بیش از ٩٢ میلیارد دلار ثروت است که در جهان سرمایه داری امروز، شاید هیچ رهبری چنین حاکمیت مطلق و ابدی و ثروتی را ندارد!

اکنون این نهاد صاحب نیروی نظامی مخصوص خود را نیز دارد.

علی اکبر افراسیابی، در سال ٢٠١٨، حکم فرماندهی یگان حفاظت آستان قدس رضوی را از ابراهیم رئیسی دریافت کرده است. 

گزارش‌ ها از ایران حاکی است که تولیت آستان قدس رضوی یگان حفاظت از حرم امام هشتم شیعیان در مشهد تشکیل داده است، امری که با انتصاب علی اکبر افراسیابی به عنوان فرمانده این یگان از روز پنج‌ شنبه ۱۰ آبان ١٣٩٧، کلید خورد.

بر اساس گزارش خبرگزاری تسنیم، حکم انتصاب افراسیابی به سمت «یگان حفاظت آستان قدس رضوی» را حسین اشتری، فرمانده نیروی انتظامی ایران، امضاء کرده و مراسم معارفه او هم با حضور ابراهیم رئیسی، تولیت وقت آستان قدس رضوی، انجام شده است.

رئیسی در این مراسم، به دلایل تشکیل این یگان حفاظتی پرداخته و گفته است: «یکی از ماموریت‌ های ما حفظ اماکن متبرکه از هرگونه آسیب است، زیرا همیشه این اماکن مورد طمع افراد شرور و و شیاد قرار دارد.»

اما او مشخص نکرد که این «افراد شرور و شیاد» چه کسانی هستند.

این نخستین بار است که برای حفاظت از حرم امام هشتم شیعیان و دیگر چهره ‌های «مقدس شیعیان» در ایران، یگان حفاظتی تشکیل می ‌شود. ابراهیم رئیسی نیز در اظهارات روز پنج‌ شنبه خود به بی‌ سابقه بودن این امر اشاره کرده است.

او در ادامه گفت: «آرامش زائر نکته ‌ای بسیار کلیدی است و این آرامش با سخنرانی و بخشنامه به دست نمی ‌آید، بلکه برای ایجاد آن باید فرآیندی طی شود تا زائران با خاطر آسوده زیارت دلنشینی را تجربه کنند.»

در این حال ابراهیم رئیسی، گفته که تشکیل یگان حفاظت از آستان قدس رضوی «پیگیری قانونمند فعالیت ‌هایی است که صبغه انتظامی دارند.»

رئیسی، نامزد اصلی اصول ‌گرایان در انتخابات ریاست‌ جمهوری سال ۹۶ بود که از حسن روحانی شکست خورد. او هم چنین یکی از اعضای کمیته چهار نفره منصوب آیت‌الله خمینی بود که در سال ۱۳۶۷ هزاران زندانیان سیاسی ایران را در زندان های سراسر ایران، اعدام کردند. همان طور که در بالا نیز اشاره کردیم چند ماهی که رئیسی از سوی خامنه ای به ریاست قوه قضاییه حکومت اسلامی منصوب شده است.

***

 

بودجه نظامی حکومت اسلامی و منابع آن، همواره در هاله ‌ای از ابهام قرار دارد. این بودجه، جدا از آن چه که سالانه در چارچوب بودجه رسمی کشور به مجلس ارائه می ‌شود، منابع و ابعادی ناپیدا دارد که کشف، محاسبه و ارزیابی آن ها ذهن و فکر اغلب کارشناسان نظامی و اقتصاددانان امور دفاعی را به خود مشغول کرده است.

دراین راستا، «موسسه بین ‌المللی مطالعات استراتژیک» در لندن که هر ساله ارزیابی جامع خود از توان نظامی و هزینه دفاعی کشورهای جهان را در کتابی به نام «موازنه نظامی» انتشار می ‌دهد، در  گزارش خود می ‌گوید واکاوی دقیق لایحه بودجه سال ۲۰۱۸-۲۰۱۹ ایران، از سیر صعودی هزینه نظامی و تغییرات اساسی در نحوه تخصیص منابع مالی به بودجه نظامی حکایت دارد.

گزارش این موسسه با اشاره به این که بودجه سالانه ایران فقط یک تصویر لحظه ‌ای از هزینه ‌های رسمی و آشکار کشور است، می ‌گوید بسیاری از سازمان‌ ها به ویژه نیروی مسلح به منابع مالی در بیرون از دایره بودجه دسترسی دارند که با استفاده از آن ها می توانند بودجه خود را افزایش دهند.

برای این کار، سپاه پاسداران در راه ‌اندازی شرکت‌ های خصوصی در سطح کشور به منظور جمع ‌آوری سرمایه و انباشتن منابع مالی به جِد فعالیت می‌ کند. هم چنین سپاه با نفوذ فوق ‌العاده سیاسی ‌اش توانسته قراردادهای زیادی را در عرصه ‌های مختلف اقتصادی از آن خود کند از جمله در بخش‌ های ساختمان، انرژی، جاده‌ سازی، غذا و ترابری.

برای رسیدن به کل هزینه نظامی ایران، افزدون هزینه‌ های ارتش، سپاه و بسیج کافی نیست، و باید اقلام دیگری را نیز در نظر گرفت؛ از جمله هزینه نیروی انتظامی، هزینه سازمان ‌ها و اقدامات رفاهی برای پرسنل نیروهای مسلح و هم چنین بودجه مراکز پرشمارِ ویژه آموزش ‌های عقیدتی و سیاسی، و سازمان ‌ها و دانشگاه‌ هایی که به تحقیقات امور دفاعی و ارائه خدمات به نیروهای نظامی مشغولند.

 

 

از آن جا که شفافیت در کارها راه را برای پاسخ گویی هموار می‌ کند، روند تهیه و ارائه بودجه نظامی ایران به عمد در هاله‌ ای از ابهام قرار داده شده و گنگ است. تهیه بودجه ایران بیش از آن که به برآورده کردن نیاز وزارتخانه ‌ها و سازمان ‌ها و اجزای متشکله آن ها توجه داشته باشد، حاصل چانه ‌زنی ‌ها و بده و بستان ‌های جناح ‌ها و گروه‌ های قدرت است. نفوذ و قدرت سیاسی گروه ‌ها و جناح‌ ها عامل اصلی در تخصیص بودجه به آن هاست.

با وجود این چالش ‌ها و کاستی ‌ها، بررسی ‌های ژرفکاوانه بودجه سال ۲۰۱۸-۲۰۱۹ ایران از سوی «موسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک» به پنج نتیجه کلیدی رسیده است.

۱- هزینه ‌های رسمی برای امور نظامی و دفاعی به مراتب بالاتر از مقداری است که عموما لابی‌ ها و مقام ‌های تندرو در مجلس و خارج از آن طلب می ‌کنند. رسانه ‌های وابسته به سپاه و مقام‌ های بلندپایه نظامی و دفاعی، مانند سرلشگر محمد باقری، رییس ستاد کل نیروهای مسلح، و علاء الدین بروجردی، رییس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ایران، به اضافه شماری از تندروها و اصول گرایان مجلس، بارها از دولت خواسته‌ اند که پنج درصد بودجه کشور را به امور نظامی اختصاص دهد. مجلس در سال ۲۰۱۶ این خواسته را اجابت کرد و در نتیجه کل هزینه نظامی این سال، با در نظر گرفتن همه جوانب آن، به ۹۲۱ تریلیون ریال (۱۹.۶ میلیارد دلار) رسید.

دولت اسلامی ایران، بودجه سال ۲۰۱۸-۱۰۱۹ کشور را ۱۲ هزار تریلیون ریال (۲۶۰ میلیارد دلار) تعیین کرده و ۷.۵ درصد این بودجه به هزینه های نظامی اختصاص دارد.

۲- اُفت ارزش ریال در مقابل دلار از آوریل تا اکتبر ۲۰۱۸ (فروردین تا آبان ۱۳۹۷) باعث شده هزینه دفاعی از نظر دلاری در عرض شش ماه از ۲۱.۴ میلیارد دلار به ۱۹.۶ میلیارد دلار کاهش یابد. این پدیده نشان می ‌دهد که افزایش فوق ‌العاده بودجه به ریال با این که چشم گیر و قابل توجه است، لزوما به معنای اولویت دادن جمهوری اسلامی به همه امور دفاعی نیست.

با این همه، هزینه‌ های نظامی ایران در سال ۲۰۱۸ به قیمت واقعی، ۵۳ درصد نسبت به پنج سال قبل از آن افزایش یافته است.

۳- بودجه اختصاص داده شده در سال ۲۰۱۸-۲۰۱۹ به قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا (با قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا اشتباه نشود) با سپردن فرماندهی آن به سرلشگر غلامعلی رشید از اهمیت و افزایش نفوذ این سازمان نشان دارد.

این قرارگاه که در زمان جنگ ایران و عراق مسئولیت هماهنگی میان ارتش و سپاه را به عهده داشت با شکل‌ گیری ستادکل نیروهای مسلح در سایه قرار گرفت. اما در سال ۲۰۱۶ با تجدید فعالیت و بازخیزی قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا اعلام شد که در صورت بروز جنگ این قرارگاه مسئولیت طراحی و هماهنگی و نظارت عملیاتی نیروهای مسلح را به عهده خواهد داشت، نه ستاد کل نیروهای مسلح. جانشین سرلشگر رشید، سرلشگر حسین حسنی سعدی است که پیش تر فرمانده نیروی زمینی ارتش بود.

به گزارش برخی از رسانه ‌های حکومت اسلامی، قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا مسئول «هماهنگی ‌های مهم و حساس در خاورمیانه» است. غلامعلی رشید یکی از سرداران کلیدی سپاه است که روابط نزدیکی با سرلشگر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، دارد که اجرای عملیات برون‌مرزی از وظایف آن است.

۴- بررسی بودجه نظامی ایران برای سال ۲۰۱۸-۲۰۱۹ نشان می ‌دهد که بودجه نیروی انتظامی نسبت به سال قبل از آن به میزان ۸۴ درصد افزایش یافته است که در واقع بالاترین افزایش پس از تلفیق بودجه آن در کل بودجه نظامی کشور محسوب می ‌شود.

با این حساب، بودجه نیروی انتظامی که نزدیک به ۱۶ درصد بودجه نظامی ایران است، نسبت به بودجه ارتش فزونی دارد. ارتش ۱۲.۱ درصد بودجه نظامی کشور را در اختیار دارد.

افزایش چشم گیر بودجه نیروی انتظامی یا پلیس که مسئول تامین امنیت داخلی است، به احتمال قوی به اعتراض‌ های عمومی و نارضایتی مردم از دولت ارتباط دارد. مهم‌ ترین این اعتراض ‌ها در فاصله زمانی هفتم تا هفدهم دی ‌ماه ۱۳۹۶ بود.

هم چنین بررسی بودجه ۲۰۱۸-۲۰۱۹ نشان می ‌دهد که ۳۳ درصد بودجه نظامی کشور به سپاه پاسداران اختصاص داده شده است. بودجه مراکز و تسهیلات آموزشی و عقیدتی و سیاسی که کدهای جداگانه ‌ای دارند در تعیین بودجه سپاه منظور نشده‌ اند.

با این حساب، بودجه سپاه حدود ۳۰۳ تریلیون ریال است. (برابر با ۶.۴ میلیارد دلار)

۵- در لایحه بودجه‌ ای که سال ۱۳۹۶ به مجلس تقدیم شد، بودجه نیروی قدس ۱۰ تریلیون ریال (۲۱۳ میلیون دلار) بود. همین میزان بودجه برای برنامه ‌های موشکی در نظر گرفته شده بود. ولی در لایحه بودجه سال ۱۳۹۷ نشانه ‌ای از بودجه برای این دو مورد وجود نداشت. این نشان می دهد که خارج از بودجه رسمی نظامی کشور، منابع مالی دیگری برای هزینه ‌های نظامی وجود دارد به ویژه برای آن دسته از برنامه‌ ها و سازمان‌ های نظامی که برای رهبر و دیگر مقام‌ های حکومت اسلامی ارجحیت ویژه ‌ای دارند.

در پایان، گزارش موسسه مطالعات استراتژیک می‌ گوید این یافته ‌های اولیه و مقدماتی حکایت از تغییرات در سطح و نحوه تخصیص منابع مالی به هزینه‌ های نظامی ایران دارد و این که ایران چگونه برنامه‌های امنیتی و دفاعی خود را دنبال می ‌کند.

***

هم چنین گروه اقدام ویژه ایران در وزارت خارجه آمریکا، با انتشار گزارشی اعلام کرد که حکومت اسلامی از سال ۲۰۱۲ میلادی ۱۶ میلیارد دلار برای حمایت از بشار اسد و گروه‌ های مورد حمایت خود در یمن و عراق هزینه کرده است.

خبرگزاری بلومبرگ سال ۹۴، بر اساس برآورد‌ها و تحقیقات اعلام کرده بود که تهران سالانه شش میلیارد دلار هزینه حکومت اسد می‌ کند و در مواردی این کمک مبلغی تا ۱۵ میلیارد دلار را در بر گرفته‌ است.

ایران در سال‌ های گذشته، کمک ‌های مالی زیادی به سوریه کرده‌ است که از جمله آن ها ایجاد دو خط اعتباری یک میلیارد دلاری و ۳.۶ میلیارد دلاری برای صادرات کالا به این کشور است.

ایران و سوریه، هم چنین توافق ‌نامه ‌های متعددی را در زمینه سرمایه ‌گذاری در حوزه نفت، برق، انرژی و دیگر حوزه‌های صنعتی به امضاء رسانده ‌اند.

پیش از این یحیی رحیم صفوی، دستیار ویژه رهبر حکومت اسلامی در امور نظامی، در یک سخنرانی گفته بود، ایران باید هزینه ‌هایی را که در سوریه کرده است از طریق «نفت، گاز و معادن فسفات» این کشور برگرداند.»

گروه اقدام ویژه ایران، هم چنین حکومت اسلامی را متهم کرده که به اعضای گروه القاعده اجازه اقامت در ایران را داده و آنان از این طریق امکان انتقال نیرو و پول به سوریه و جنوب آسیا را دارند.

١٥ گروهی که «به نیابت از حکومت اسلامی ایران» در سوریه و عراق می جنگند عبارتند از:

«مدافعان حرم اهل بیت» یا «مدافعان حرم» به گروهی از اعضای سپاه و بسیج، نیرو‌های مذهبی حامی آیت ‌الله خامنه‌ای و برخی مراجع تقلید شیعه و ۱۵ گروه از شبه ‌نظامیان شیعه گفته می‌ شود که با عنوان «دفاع» از آرامگاه ‌های امامان شیعه و نوادگان آن ها در سوریه و عراق مشغول جنگ هستند.

اعضای این گروه شبه ‌نظامی که نیروی «قدس» سپاه پاسداران با همکاری حزب ‌الله لبنان در آموزش و ساماندهی آن ها نقش دارد را ترکیبی از شیعیان ایران، افغان‌، پاکستان، عراق، سوریه و لبنان تشکیل داده ‌اند.

در ایران از مجموعه‌ ای به نام قرارگاه مرکزی «امام حسین» وابسته به سپاه پاسداران که حسین همدانی جانشین آن است به عنوان مهم ترین مرکز سازماندهی و هدایت نیرو‌های «مدافعان حرم» نام برده می ‌شود.

از قرارگاه مرکزی «امام حسین» اطلاعات چندانی در دست نیست اما به نظر می ‌رسد این قرارگاه با هدف هدایت جنگ در سوریه و عراق راه‌ اندازی شده باشد.

حسین همدانی فرمانده سابق سپاه تهران، شناخته ‌شده‌ ترین عضو ارشد این قرارگاه است که در دو سال اخیر بارها درباره تحولات سوریه و چگونگی راه ‌اندازی واحد‌های «بسیج» و سایر گروه ‌های مسلح در این کشور سخنرانی کرده است.

همدانی در سخنرانی‌ ها و گفت ‌و گو‌های رسانه‌ ای خود، جزییات زیادی درباره عملکرد ایران در سوریه بیان کرده و گفته در حال حاضر۷۰ هزار جوان «علوی»، «سنی» و «شیعی» در سوریه توسط سپاه برای جنگ سازماندهی شده‌ اند.

همدانی افزوده این جوانان در قالب ۴۲ گروه و ۱۲۸ گردان در سوریه در حال جنگ بوده و ۱۳۰ هزار بسیجی آموزش ‌دیده ایران نیز به منظور جنگ منتظر ورود به سوریه هستند.

محمد اسکندری، فرمانده سپاه «ملایر» یکی دیگر از فرماندهان سپاه است که اعلام کرده این سازمان نظامی ۴۲ تیپ و ۱۳۸ گردان مجهز را برای جنگ با مخالفان بشار اسد در داخل خاک سوریه آماده کرده است.

محمد‌علی جعفری، فرمانده وقت کل سپاه پاسداران نیز تعداد نیروی‌ های جنگ جو در عراق و سوریه را در مجموعه ۲۰۰ هزار نفر اعلام کرده که در قالب نیرو‌های «مسلح مردمی» مشغول جنگ هستند.

همه این نیرو‌ها در قالب سپاه بین المللی «مدافعان حرم» در سوریه و عراق می ‌جنگند.

سپاه بین‌المللی «مدافعان حرم»، با عضوت غیررسمی نیرو‌های «قدس» سپاه پاسداران و دست‌ کم ۱۵ گروه نظامی مشهور تشکیل شده که در حال حاضر در سوریه و عراق در حال جنگ با گروه «داعش» هستند.

هسته اولیه گروه «مدافعان حرم» را آن ‌طور که رسانه ‌های ایران گزارش کرده ‌اند گردان «ابوالفضل العباس» به رهبری فردی به نام «عبدالامیر الربیعی» تشکیل داده است.

اعضای گردان «ابوالفضل العباس» که در شهر نجف و با فتوای «شیخ قاسم الطائی» یکی از علمای شیعه عراق در سال ۲۰۰۵ میلادی پایه ‌گذاری شده، شامل «گردان ‌های حز‌ب‌الله» شیعه و برخی دیگر از نیرو‌های شبه‌ نظامی شیعی این کشور هستند که سابقه فعالیت بعضی از آن ها به دوران صدام حسین می‌رسد.

گردان «ابوالفضل العباس» یکی از نخستین گروه‌ های شیعه عراقی بود که با آغاز درگیری ‌ها در سوریه راهی این کشور شد و در اول فوریه ۲۰۱۳ میلادی رهبری چندین گروه دیگر جنگ جویان شیعی در سوریه را برعهده گرفت و با انتشار بیانیه ‌ای رسمی اعلام موجودیت کرد.

در این بیانیه، به تشکیل گروهی جدید و بین ‌المللی با همین نام اشاره شده که هدف آن «ایمان به اسلام و مقاومت در برابر گروه‌ های تکفیری» اعلام شده بود.

مهم ترین گروه‌ هایی که در حال حاضر در سوریه و عراق مشغول جنگ با گروه «داعش» هستند را نیرو‌های زیر تشکیل می ‌دهند:

۱- نیروی «قدس» سپاه پاسداران:

از این نیرو بعد از نیرو‌ی زمینی، هوایی، دریایی و بسیج به عنوان پنجمین نیروی سپاه پاسداران نام برده می ‌شود که ماموریت ‌های «برون ‌مرزی» این نهاد را برعهده دارد. نیروی «قدس» در جریان جنگ ایران و عراق راه ‌اندازی شد و هدف آن انجام ماموریت ‌های شناسایی و نظامی در خاک عراق بود.

پس از آغاز ناآرامی‌ ها در سوریه در سال ۲۰۱۱، دور جدیدی از ماموریت ‌های نیروی «قدس» سپاه در منطقه به خصوص سوریه آغاز شد. ضمن این که این ماموریت با حمله گروه «داعش» به عراق، گسترده‌ تر از قبل نیز شده است.

نیروی «قدس» سپاه پس از دستگیری و آزادی چندین فرمانده ارشد خود در ماه‌ های نخستین درگیری سوریه، به آرامی رویکردش در اعزام نیرو را تغییر داد و به حزب ‌الله لبنان در زمینه اعزام، آموزش و سازماندهی این نیرو‌ها نقش بیش تری داد.

در این تغییر رویکرد، فرماندهان این نیرو تصمیم به راه‌ اندازی «ستاد مردمی مدافعان حرم» در ایران گرفتند تا از این طریق بتوانند نیرو‌های داوطلب جنگ در سوریه را سازماندهی و به این کشور اعزام کنند.

این ستاد تاکنون بیش از ۱۰ تجمع با عنوان «مدافعان حرم» در تهران و تجمعات فراوان دیگری در سایر شهر‌های ایران به منظور تشویق جوانان مذهبی برای پیوستن به جنگ سوریه برگزار کرده است.

مسئولیت برگزاری این تجمع را هیاتی در تهران به نام «هیات ‌الرضا» برعهده دارد که مداح آن یعنی عبدالرضا هلالی یکی از کارمندان سپاه تهران است.

این ستاد طی سه سال گذشته توانسته ده‌ ها تن از جوانان مذهبی فعال در مساجد، حسینیه‌ ها، پایگاه‌های بسیج و حتی برخی اعضای سپاه شهر‌ستان‌ ها را از ایران برای جنگ به سوریه اعزام کند.

پیکر صدها تن از اعضای این گروه تاکنون در شهر‌های مختلف ایران تشییع و به خاک سپرده شده و از تعداد دقیق این کشته ‌ها اطلاع دقیقی در دست نیست.

سپاه پاسداران، با وجود تشدید درگیری ‌ها در سوریه و عراق و حضور رسمی قاسم سلیمانی در میادین جنگی عراق، هم چنان از طریق گروه «مدافعان حرم» اقدام به اعزام نیرو به این دو کشور می ‌کند تا هزینه ‌های منطقه ‌ای و بین ‌المللی دخالت ‌های خود در امور داخلی برخی کشور‌های منطقه را کاهش دهد.

 

۲- حزب ‌الله لبنان

حزب ‌الله لبنان شناخته ‌شده ‌ترین گروه در جنگ شیعیان با گروه «داعش» در سوریه و عراق است که حسن نصر‌‌الله، دبیرکل آن بارها حضور نظامی نیرو‌های این گروه در سوریه را تایید کرده است.

حزب ‌الله لبنان از اواخر سال ۲۰۱۲، در درگیری‌های سوریه مشارکت داشته و شمار کشته ‌های آن تا بیش از ۲۵۰ نفر اعلام شده است.

این گروه به عنوان مهم ترین مرجع آموزش و طراح جنگ شهری در عراق و سوریه محسوب می ‌شود که به خواست ایران وارد درگیری‌ ها در این دو کشور شده است. بسیاری از شبه‌ نظامیان شیعی در این دو کشور از سوی فرماندهان زبده حزب‌ الله لبنان آموزش داده می‌ شوند.

علت واگذاری این ماموریت به حزب ‌الله لبنان از سوی نیروی «قدس» سپاه، تجربه بالای این گروه در جنگ چندین ساله با اسرائیل است؛ سال‌ ها جنگ شهری و منطقه‌ ای، فرماندهان این نیرو در جنگ شهری را زبده کرده است.

«حز‌ب ‌الله لبنان» با الهام گرفتن از الگوی همکاری خود با نیروی «قدس» سپاه، دست ‌کم از دو گروه «کتائب حزب ‌الله» و «عصائب اهل الحق» در عراق برای تعلیم و تجهیز چند گروه شبه ‌نظامی شیعی دیگر استفاده می کند.

در سایت رسمی آیت ‌الله خامنه ‌ای، صفحه ویژه‌ای به نام «مقاومت» راه اندازی شده که محتوای بسیاری از آن مربوط به حسن نصر‌الله، فعالیت ‌های حزب ‌الله لبنان و سخنان رهبر حکومت اسلامی درباره تحولات این مناطق است.

در این صفحه، نقشه ‌ای وجود دارد که کشور‌های ایران، بحرین، سوریه، عراق، یمن، لبنان، پاکستان، میانمار، هندوستان، فلسطین، مصر، لیبی و تونس را با رنگ ‌های متفاوتی ترسیم کرده و این کشور‌ها را محور «مقاومت اسلامی» معرفی کرده است.

مدیریت اصلی اجرای این پروژه آن‌ طور که سردارعلی شادمانی، معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرده از سوی آیت ‌الله خامنه‌ ای به سپاه پاسداران واگذار شده است.

این نقشه، نشانه‌ دقیق و روشنی از سیاست ‌های حکومت اسلامی برای گسترش نفوذ خود در این کشور‌ها است که در حال حاضر با عاملیت حزب ‌الله لبنان دنبال می ‌شود.

در این سیاست، حزب ‌الله لبنان ماموریت یافته در کشور‌های مذکور اقدام به راه ‌اندازی «هسته‌‌ های مقاومت» به نام «حزب ‌الله» کند.

حزب ‌الله لبنان براساس این نقشه و با همکاری نیروی «قدس» سپاه پاسداران تاکنون توانسته در سوریه، عراق، پاکستان، یمن، فلسطین و تونس اقدام به راه ‌اندازی تشکیلات «حزب ‌الله» کند.

حزب ‌الله لبنان در سال‌ های اخیر، هم سو با حکومت اسلامی درباره تحولات داخلی این کشور‌ها موضع ‌گیری روشنی داشته و از تخولات این کشور‌ها هم سو با منافع ایران دفاع کرده است.

 

۳- حزب ‌الله سوریه

حزب ‌الله سوریه، شاخه دوم حزب ‌الله لبنان در کشور سوریه است که حسین همدانی، جانشین قرار‌گاه مرکزی «امام حسین» تشکیل این مجموعه از سوی حکومت اسلامی را تایید کرده است.

این گروه شامل جنگ جویان حامی بشار اسد در سوریه است و به صورت محدود به ارتش این کشور در پیکار با مخالفان اسد کمک می ‌کند.

حزب ‌الله سوریه در آوریل ۲۰۱۴ میلادی، ضمن اعلام کشته شدن هشت تن از اعضای خود با صدور بیانیه ‌‌ای اعلام موجودیت کرد.

طبق گزارش‌ ها، اعضای حزب ‌الله از شیعیان ۱۲ امامی سوریه تشکیل شده‌ و آموزش آن ها بر عهده فرماندهان حزب ‌الله لبنان و سپاه پاسداران است.

تعداد نیروهای این گروه ۱۵ هزار نفر برآورد می‌ شود و اعضای آن در فیلمی که در شبکه های اجتماعی منتشر شده، اعلام کرده‌ اند راه روح ‌الله خمینی را ادامه خواهند داد و به دفاع از آرامگاه «حضرت زینب» خواهند پرداخت.

 

۴- سپاه «بدر»

سپاه «بدر»، مشهورترین عضو «مدافعان حرم» در عراق است که رابطه بسیار نزدیکی با حکومت اسلامی و سپاه پاسداران در ایران دارد.

این سپاه، جزء ۴۲ گروه شبه ‌نظامی فعال در عراق است که به همراه ۲۸ گروه شبه‌ نظامی دیگر «مستقیما مورد حمایت ایران» قرار دارند.

سپاه «بدر»، شاخه نظامی مجلس اعلای اسلامی عراق بوده که در سال ۱۹۸۰ میلادی توسط محمدباقر حکیم رییس وقت این تشکل سیاسی - نظامی و با عضویت گروهی از اسرا و پناهندگان عراقی در ایران تاسیس شد.

اعضای این سپاه خود را از فداییان روح ‌الله خمینی، بنیان گذار حکومت اسلامی، می‌ دانند و در زمان حکومت صدام حسین، مبارزه با حکومت او را «جهاد فی‌سبیل ‌الله» عنوان می‌ کردند.

فرماندهی سپاه «بدر» را در حال حاضر هادی عامری بر عهده دارد که پیش تر نماینده مجلس و وزیر حمل و نقل دولت عراق بوده و شخصیت مهمی در «بسیج مردمی» عراق علیه گروه «داعش» است.

هادی عامری، ارتباط بسیار نزدیکی با قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی «قدس» سپاه دارد و تاکنون تصاویر متعددی از این دو فرمانده نظامی در عراق منتشر شده است.

پنجم نوامبر سال ۲۰۱۴ نیز تصویری از عامری و سلیمانی در خانه رهبر حکومت اسلامی منتشر شد که در آن زمان بازتاب ‌های فراوانی به همراه داشت و نشانه نزدیکی این فرمانده سپاه عراق به رهبر حکومت اسلامی بود.

این سپاه چندی پیش، ویدیویی در تعریف و تمجید از آیت ‌الله خامنه ‌ای ساخته و پخش کرده است.

مقر کنونی این سپاه در عراق، پادگان «اشرف» مقر سابق اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است که در جولای سال ۲۰۱۴ در اختیار این سازمان نظامی قرار گرفت.

 

۵- گردان «ابوالفضل العباس» یا «لواء ابوالفضل العباس»

گردان «لواء ابوالفضل العباس»، که متشکل از چند گروه نظامی شیعی عراقی است، به طور رسمی در اول فوریه سال ۲۰۱۳ با هدف حفاظت از آرامگاه زینب، دختر امام اول شیعیان در سوریه اعلام موجودیت کرد.

اعضای این گردان را علاوه بر گروه «الیوم الموعود» وابسته به «جریان صدر» به رهبری «مقتدى الصدر» و گروه «عصائب اهل الحق» به رهبری «شیخ قیس الخزعلی» وابسته به «جیش المهدی»، گروهی از اعضای حزب ‌الله لبنان و اتباع عراقی ساکن دمشق تشکیل می‌دهند.

تاکنون چندین فیلم از گردان‌ «ابوالفضل العباس» در سایت ‌های مختلف اینترنتی پخش شده که در یکی از آن‌ ها، اعضای این گردان تاکید می‌ کنند تنها با هدف دفاع از آرامگاه «حضرت زینب» وارد دمشق شده‌ اند.

برخی اعضای این گردان، پس از حمله گروه «داعش» به خاک عراق به جمع سایر شیعیانی پیوسته ‌اند که با هدف مقابله با گروه «داعش» در این کشور سلاح به دست گرفته‌ اند.

«علاء الکعبی»، مسئول نظامی گردان «ابوالفضل العباس» تعداد نیرو‌های فعلی این گردان در خاک عراق را ۵۰۰ نفر اعلام کرده است.

برخی خبرگزاری ‌‌های رسمی در ایران، تشکیل این گردان در سوریه را اقدامی از سوی حزب ‌الله لبنان و شخص حسن نصر‌الله اعلام کرده ‌اند.

فرماندهی این گردان را فردی به نام حسین ابوعجیب از شیعیان عراقی ساکن سوریه برعهده دارد که دارای ارتباط نزدیکی با نیروی «قدس» سپاه پاسداران است.

 

۶- گردان «فاطمیون»

گردان «فاطمیون» یکی دیگر از گروه جنگ جویان شیعه حاضر در سوریه است که بسیاری اعضای آن را شماری از افغان ‌های مقیم ایران تشکیل می ‌دهند؛ آن ها پس از جذب، آموزش و سازماندهی در پادگان ‌های سپاه به این کشور اعزام می ‌شوند.

این گردان آن‌ طور که رسانه ‌های ایران، اعلام کرده ‌اند ابتدا از سوی ۱۷ نفر از افغان‌ های شیعه مقیم دمشق تشکیل شد و پس از گسترده شدن جنگ در سوریه٬ به یک گردان نظامی تبدیل شد.

براساس برخی گزارش ‌ها، در حال حاضر بیش از دو هزار و ۵۰۰ عضو این گردان که از شیعیان افغان مقیم کابل، ایران و سوریه هستند در مناطق مختلفی از خاک سوریه به جنگ مشغولند.

این گزارش ‌ها، تعداد افغان‌های کشته شده عضو این گردان در درگیری ‌های سوریه را بیش از ۲۰۰ نفر اعلام کرده ‌اند.

پیکر تعداد قابل توجهی از اعضای کشته شده این گردان در سال های گذشته، در شهر‌های مختلف ایران به خصوص قم و مشهد تشییع و به خاک سپرده شده است.

افغان‌ های شیعه مهاجر بسیاری سال‌ هاست که در دو شهر مذهبی قم و مشهد زندگی می‌ کنند.

بسیاری از اعضای گردان «فاطمیون»، ساکن این دو شهر بوده و کار سازماندهی و اعزام آن ها را سپاه‌ استانی قم و خراسان رضوی برعهده دارند.

فرماندهی اصلی این گردان را فردی به نام عليرضا توسلی معروف به «ابوحامد» برعهده داشت که ۲۸ فوریه سال ۲۰۱۵ در «درعای» سوریه کشته و پیکر او چند روز بعد در مشهد به خاک سپرده شد.

پس از مرگ توسلی که گزارش شده در جنگ ایران و عراق نیز حضور داشته است، تصاویر قابل توجهی از او با قاسم سلیمانی منتشر شد.

در شبکه ‌های تلویزیونی ایران، چندین فیلم‌ از گردان «فاطمیون» و اعضای کشته شده آن تهیه و پخش شده است.

 

۷- گردان «زینبیون»

گردان نوپای «زینبیون» سومین گروه نظامی سازماندهی شده از داخل ایران برای جنگ در سوریه است که اعضای آن را شیعیان پاکستانی مقیم ایران تشکیل داده ‌اند.

این گردان پس از حمله گروه «داعش» به عراق و با حمایت نیروی «قدس» سپاه راه ‌اندازی شده و ماموریت اصلی آن در عراق تعریف شده است.

پایگاه اصلی این گردان در شهر مذهبی قم و اسلام ‌آباد پاکستان قرار دارد. تاکنون پیکر چندین عضو کشته شده این گردان در قم تشییع و به خاک سپرده شده است.

گفته می‌ شود این گردان ارتباط نزدیکی با «حزب ‌الله پاکستان» دارد و دبیر کلی آن را فردی به نام «هادی نقوی» عهده ‌دار است. نقوی به صراحت اعلام کرده که این گروه زیر مجموعه حزب ‌الله لبنان است.

حزب ‌الله لبنان علاوه بر پاکستان، چندین شاخه نظامی دیگر در سوریه و عراق راه ‌اندازی کرده که این گروه ‌ها هدف خود را مقابله با نیرو‌های «تکفیری» اعلام کرده ‌اند.

 

۸- گردان « لواء ذوالفقار»

این گردان بعد از گردان «ابوالفضل العباس» دومین گروه مسلح شیعی عراقی در دمشق است که اعضای آن اعلام کرده ‌اند مشغول «دفاع» از آرامگاه دختر امام اول شیعیان هستند.

فرماندهی این گردان را «ابوشهد الجبوری» برعهده داشت که او نیز فوریه سال ۲۰۱۴ در درگیری ‌های دمشق جان خود را از دست داد.

«الجبوری» پیش از مرگ ارتباط نزدیکی با حکومت اسلامی و سپاه پاسداران داشت و تصاویر متعددی از وی در ایران منتشر شده که نشانه ‌ای از میزان ارتباط او با حکومت اسلامی است.

جانشین «الجبوری»، فردی به نام «فاضل صبحی» معروف به «ابوهاجر» از اعضای گروه «عصائب ‌الحق» عراق بود که در درگیری ‌های سوریه کشته شد و از سفر‌های وی به ایران نیز تصاویر متعددی منتشر شده است.

از این گردان اطلاعات زیادی در دست نیست٬ اما دو فرمانده آن یعنی «ابوشهد الجبوری» و «فاضل صبحی» از شناخته‌شده‌ترین اعضای «مدافع حرم» در ایران به شمار می ‌روند.

 

۹- گروه عصائب اهل حق

مجوز فعالیت نظامی گروه «عصائب اهل‌ حق» عراق به دبیر کلی «شیخ قیس خزعلی» را محمود هاشمی شاهرودی صادر کرده است.

محمود هاشمی شاهرودی، رییس سابق قوه قضاییه حکومت اسلامی ایران و سپس عضو هیات رییسه مجلس خبرگان و متولد عراق است.

«عصائب اهل حق» اعلام کرده حضور نیرو‌های آمریکایی در خاک عراق به نام «ائتلاف» در برابر «داعش» را به منزله اشغال خاک این کشور می ‌داند و با این نیرو‌ها وارد جنگ خواهد شد.

آگوست و اکتبر سال ۲۰۱۴، دو گروه از اعضای «عصائب اهل‌ حق» برای تمرین‌ های نظامی و دیدار با برخی روحانیون بلند‌پایه قم به ایران سفر کردند که در آن زمان انتشار تصاویری از آن ها بازتاب‌ های زیادی در رسانه‌ ها به همراه داشت.

اعضای این گروه، جزء نخستین افرادی بودند که با آغاز درگیری ‌ها در سوریه وارد این کشور شده و علیه مخالفان بشار اسد مشغول جنگ شدند و در حال حاضر نیز در عراق مشغول جنگ هستند.

جوانی به نام مهدی بختیاری، نماینده گروه «عصائب اهل‌ حق» در ایران است.

«عصائب اهل حق» از جمله گروه‌‌ های شیعه عراقی است که معتقد به «ولایت فقیه» و ولایت آیت ‌الله علی خامنه‌ ای است.

این گروه که «حزب‌ الله لبنان» را از الگوهای خود معرفی می ‌کند، قبل از حمله گروه «داعش» به عراق حدود سه هزار نفر عضو داشت و در حال حاضر تعداد نیرو‌هایش را بیش از ۵۰ هزار نفر اعلام کرده است.

 

۱۰- «سرایا السلام»

نام قبلی این گروه «جیش ‌المهدی» بود و مقتدی صدر، روحانی تندروی شیعه در عراق رهبری آن را بر عهده دارد. «لواء الیوم» نام دیگر گروه «سرایا السلام» است.

سرایا السلام یکی از گروه‌ های نظامی در عراق است که پس از سقوط شهر موصل به دست داعش، توسط مقتدی صدر راه ‌اندازی شد.

نام مقتدی صدر در سال ۲۰۰۳، پس از سقوط حکومت صدام بر سر زبان‌ ها افتاد. او که فرزند آیت ‌الله محمد محمدصادق صدر از مراجع عظام تقلید عراق بود، پس از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ توسط آمریکا، گروهی به نام «جیش المهدی» تشکیل داد.

مقتدی صدر هدف از تشکیل این گروه مسلح را مبارزه با «اشغال گران» اعلام کرد و نیروهای «جیش ‌المهدی» بار‌ها با نیروهای آمریکا در شهرهای مختلف عراق به خصوص در شهر نجف درگیر شدند.

صدر به دلایلی در سال ۲۰۰۹ نام این گروه را به «لواء الیوم الموعود» تغییر داد، اما هدف اصلی آن که مبارزه با نیروهای آمریکایی بود، هم چنان به قوت خود باقی مانده است.

مقتدی صدر پس از اشغال شهر موصل به دست داعش و صدور فتوای جهاد کفایی از سوی آیت ‌الله علی سیستانی، گروه «سرایا‌‌السلام» را تشکیل داد.

بسیاری از اعضای این گروه در گذشته عضو «جیش المهدی» و«لواء الیوم الموعود» بودند.

در ابتدا هدف گروه «سرایا السلام» تنها حفاظت از مساجد و اماکن مقدس شیعیان و اهل سنت عراق بود، اما بعدا اعضای این گروه در درگیری ‌های متعدد با «داعش» در مناطق مختلفی، هم چون سامراء، دیالی، آمرلی و جرف الصخر شرکت کردند.

 

۱۱- «سرایا الخراسانی»

اعضای گردان «سرایا خراسانی» را بیشتر شیعیان جنوب و مرکز عراق تشکیل داده ‌اند و هدف اصلی آن مبارزه با گروه «داعش» است.

فرماندهی این گردان شیعی را فردی به نام «سیدعلی الیاسری» بر عهده دارد و در گفت‌ و گویی به صراحت خواستار تشکیل سپاه پاسداران در عراق شده بود.

یکی از ویژگی ‌هایی که گردان نظامی «سرایا خراسانی» را از دیگر گروه‌های نظامی در عراق و سوریه متمایز می ‌کند لوگو و نشانی است که این گروه برای خود انتخاب کرده که مانند نشان سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران است.

این گروه به علت وابستگی ‌های مستقیم به تهران، از دیگر گروه‌ های شیعه پیشی گرفته و به خوبی از لحاظ نظامی و لجستیکی پشتیبانی می‌ شود.

در یکی از ویدیو‌کلیپ ‌هایی که از سوی گروه «سرایا الخراسانی» تولید و منتشر شده از حمید تقوی، یکی از فرماندهان کشته شده سپاه در عراق، به عنوان موسس این گروه نام برده شده است.

حمید تقوی، یکی از فرماندهان نیروی «قدس» سپاه بود که در دسامبر سال ۲۰۱۴ در سامرا کشته شد و تصاویری از او در برخی خیابان‌ های شهر عراق نصب شده است.

تلویزیون «افق» وابسته به سپاه پاسداران نیز هفت آوریل سال ۲۰۱۵ مستندی از یکی از عملیات‌ این گروه در آزادی شهر «بلد» را پخش کرده که برخی از اعضای آن بر روی لباس‌ های خود تصاویری از ‌آیت‌ الله علی خامنه ‌ای حمل می‌ کنند.

 

۱۲- «کتائب حزب ‌الله»

گردا‌ن‌های حزب‌الله عراق (کتائب حزب ‌الله فی‌العراق) یکی دیگر از گروه‌ های جنگ جوی شیعه در عراق است که بیش تر اعضای آن را مقلدان آیت‌ الله محمدباقر صدر و آیت ‌الله خمینی دو تن از مراجع تقلید شیعه تشکیل داده‌ اند.

«کتائب حزب ‌الله» در سال ۲۰۰۳ میلادی، تاسیس شد. این گروه با این که جزء مخالفان سرسخت صدام حسین بود، اما به شدت اشغال کشور به دست نیروهای خارجی را رد می کرد.

«کتائب حزب ‌الله» پس از سقوط صدام، نخستین عملیات ضد‌ آمریکایی خود را در تاریخ ۲۳ اکتبر سال ۲۰۰۳ در منطقه «بلدیات» شهر بغداد انجام داد و تا سال ۲۰۱۱ به انجام این نوع عملیات مبادرت می ‌کرد.

«گردان های حزب ‌الله عراق»، تنها گروه شبه ن‌ظامی شیعه عراقی است که در لیست سیاه تروریستی آمریکا قرار دارد.

پس از آغاز بحران سوریه، نیرو‌های «کتائب حزب ‌الله» برای دفاع از حکومت بشار اسد وارد سوریه شدند که این حضور هم چنان ادامه دارد.

این گروه از توانایی بالای امنیتی و عملیاتی برخوردار است، زیرا هدف آن ها از ابتدا نفوذ به سرویس ‌های اطلاعاتی آمریکا یا عراق بود.

«رحمان الجزائری»، دبیرکل «گردان‌ های حزب ‌الله» عراق اعلام کرده که این تشکیلات در حال حاضر بیش از پنج هزار نیرو در قالب سه گردان در عراق دارد.

 

۱۳- حزب ‌الله عراق

«حزب‌الله عراق» در واقع بخشی از «حزب ‌الله لبنان» به رهبری حسن نصرالله است که از سوی «واثق البطاط» بنیان گذاشته شد.

واثق البطاط متولد سال ۱۹۷۳ میلادی در استان «میسان» عراق بود که از سال ۱۹۹۳ میلادی به همراه گروهی از مخالفان صدام حسین به ایران مهاجرت کرد.

البطاط که سال‌ های زیادی در ایران زندگی کرده بود و سابقه عضویت در سپاه «بدر» را داشت در سال ۲۰۰۲ اقدام به راه‌ اندازی تشکیلاتی به نام «ثار‌الله» کرد و به گروه «جبش ‌المهدی» پیوست.

البطاط در سال ۲۰۰۶ در لبنان، نام تشکیلات «ثارالله» را به «حزب ‌الله» تغییر داد و بنای کار آن را بر «مقاومت اسلامی» گذاشت و بعد از خروج آمریکا از عراق عنوان «مقاومت» را به «نهضت» تغییر داد.

شمار اعضای «حزب ‌الله عراق» آن‌طور که مسئولان آن اعلام کرده ‌اند بیش از ۳۸۰ هزار نفر است که همگی آن ها مسلح بوده و در مجموع بیش از ۱۰ هزار موشک نیز در اختیار دارند.

 

۱۴- کتائب امام علی

گروهی از شبه ‌نظامیان شیعی مقیم عراق را اعضای این گروه تشکیل داده‌اند و فرماندهی آن ها را «محمد شبل الزیدی» برعهده دارد.

این گروه یک ماه پس از اشغال شهر موصل از سوی گروه «داعش» تشکیل شد.

«کتائب امام علی»، هم چون سایر گروه‌ های شیعی با حمایت حکومت اسلامی ایران و با هدف از مقابله با گروه «داعش» تشکیل شده است.

تصاویر بسیاری از فرماندهان این گروه در کنار قاسم سلیمانی در شبکه‌ های اجتماعی و سایت‌های خبری منتشر شده که نشان از ارتباط نزدیک موسسان آن با نیروی «قدس» سپاه دارد.

 

۱۵- کتائب سید‌الشهداء

«کتائب سیدالشهداء» یکی از گردان‌ هایی است که از سال ۲۰۰۳ با نیرو‌های آمریکا در عراق می ‌جنگید و از سال ۲۰۱۱ نقش موثری در جنگ سوریه ایفا کرده است.

اعضای این گردان را شیعیان عراقی تشکیل داده‌اند و هدف خود از حضور در سوریه را محافظت از آرامگاه «حضرت زینب» اعلام کرده‌ اند.

براساس برخی گزارش ‌ها تاکنون ۳۰ تن از اعضای این گروه در درگیری‌های سوریه جان خود را از دست داده ‌اند.

از ابومصطفی خزعلی به عنوان فرمانده این گردان و از «ابو الاء الولائی» به عنوان دبیرکل این گروه نام برده می‌ شود که تصاویر و اطلاعات چندانی درباره آن ها در دسترس نیست.

تلویزیون رسمی حکومت اسلامی ایران نیز مستندی درباره این گروه ساخته و پخش کرده است.

 

۱۶- «حرکة النجباء»

«جنبش مقاومت اسلامی حرکت حزب ‌الله النجباء» که به اختصار گردان «النجباء» نامیده می ‌شود را گروهی از شیعیان نزدیک به جمهوری اسلامی تشکیل داده ‌اند.

گردان «حزب ‌الله نجباء» همانند گردان «اباالفضل‌العباس» از زیرشاخه ‌های گروه «عصائب اهل الحق» بوده که فرماندهی آن را «شیخ اکرم الکعبی» از مشاوران و معاونان سابق «مقتدی صدر» برعهده دارد.

این گروه رابطه بسیاری نزدیکی هم با حزب ‌الله لبنان دارد و در سایت‌ های اینترنتی تصاویری از فرمانده آن با حسن نصر‌الله در سفری که به لبنان داشته، وجود دارد.

«ابوعیسی اقلیم» از فرماندهان نظامی حزب‌ الله لبنان مسئولیت اصلی آموزش نظامی این گروه در عراق را برعهده داشته است.

از این فرمانده حزب ‌الله نیز تصویری در کنار «الاکرم الکعبی» در سایت‌ های خبری منتشر شده است.

«ابوعیسی اقلیم» در پی حمله بالگرد‌های اسرائیل به یک کاروان نظامی حزب ‌الله لبنان در استان «قنیطره» سوریه به همراه جهاد مغنیه، یکی از فرمانده سپاه پاسداران و چند عضو دیگر حزب ‌الله کشته شد.

از «حرکة النجباء» اطلاعات زیادی در دست نیست، اما این گروه در تمجید از قاسم سلیمانی ویدیویی منتشر کرده است.

از «شیخ اکرم الکعبی» تصاویر مشترکی با قاسم سلیمانی منتشر شده است.

«حرکة النجباء» تنها گروهی است که در جریان جنگ با گروه «داعش» در عراق ادعا کرده پهپادی به نام «یسیر» به منظور شناسایی مناطق عملیاتی ساخته و به پرواز درآورده است.

از «یحیی الشبری» به عنوان نماینده «جنبش حزب ‌الله النجباء» در ایران نام برده می‌ شود که ۱۷ مارس سال ۲۰۱۵ در مراسمی که سفارت عراق در تهران برگزار کرد، حضور داشت.

 

١٧- گروه «حشد الشعبی»

البته مهم ‌ترین گروه متحد حکومت اسلامی در عراق است. بر اساس بخشنامه ای که آن را ابومهدی المهندس، معاون این گروه شبه ‌نظامی، صادر کرده، تشکیل نیروی هوایی در راستای دستورالعمل‌ های پنج سال پیش، «وظایف محوله» و «شرایط مربوط به منافع ملی» صورت گرفته است.

معاون حشد الشعبی همچنین «صلاح مهدی حنتوش» را به عنوان سرپرست واحد «نیروی هوایی» منصوب کرده است.

تاکنون گزارشی درباره چگونگی تجهیز این واحد نظامی جدید گروه حشدالشعبی منتشر نشده است ولی در طول‌ سال‌ های گذشته، مهم‌ ترین منبع تامین تسلیحات نظامی این گروه، نیروی قدس سپاه پاسداران بوده است.

قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه ۲۰ تیرماه ۱۳۹۶ گفته بود: «فرمانده حشدالشعبی توانست کلید درب انبارهای تسلیحات جمهوری اسلامی را در خدمت خودش بگیرد.»

به گفته سلیمانی، علی خامنه ای، «همواره تاکید داشتند دولت جمهوری اسلامی ایران از هرگونه کمکی به مردم عراق دریغ نکند و بر همین اساس وزارت دفاع ایران به صورت سه شیفت برای عراق سلاح تولید و به آن جا ارسال کرد.»

بخشنامه اخیر حشد الشعبی درباره تشکیل نیروی هوایی در حالی منتشر شده است که در ماه های‌ اخیر چندین حمله هوایی مشکوک علیه پایگاه‌ های این گروه صورت گرفت و برخی از آن ها به اسرائیل نسبت داده شد.

از اواخر تیرماه امسال، چند حمله هوایی مشکوک به پایگاه های نیروهای حشد‌ الشعبی موجب وارد شدن خسارات گسترده به این نیرو شده است. این حملات به طور عمده به اسرائیل نسبت داده می ‌شوند.

حمله هوایی علیه انبار راکت حشد الشعبی در آمرلی، واقع در استان صلاح ‌الدین، که ۲۸ تیر روی داد نخستین حمله از این نوع بود. به گزارش آسوشیتدپرس، کمیته تحقیق ارتش عراق بعدا اعلام کرد که در این انفجار «دو فرمانده ایرانی کشته شدند.»

پس از حمله آمرلی، به ترتیب انبار تسلیحاتی حشد الشعبی در پادگان «ابو منتظر محمداوی» (کمپ پیشین اشرف) در روز ۸ مرداد، انبار راکت ‌های پادگان «الصقر» در جنوب بغداد در شامگاه ۲۱ مرداد، و سرانجام پادگان نیروی هوایی «البلد» در استان صلاح‌ الدین در ۶۵ کیلومتری شمال بغداد، شامگاه سه ‌شنبه ۲۹ مرداد منفجر شدند.

۳۰ مرداد امسال، ابومهدی المهندس، جانشین رییس گروه حشد الشعبی در بیانیه ‌ای با مسئول دانستن آمریکا در حملات هوایی به پایگاه‌ های این گروه، گفت از امروز به بعد، هر اتفاقی که برای نظامیان آمریکایی رخ دهد، مقصر آن واشینگتن خواهد بود.

با این حال،‌ یک روز بعد، فالح الفیاض، رییس «حشد الشعبی»، اظهارات معاونش درباره نقش داشتن آمریکا در انفجارهای اخیر در زاغه ‌های مهمات این گروه را رد کرد.

فالح الفیاض با اشاره به تحقیقاتی که به دستور نخست وزیر عراق در این باره آغاز شده است گفت این تحقیقات هنوز به نتیجه نهایی نرسیده و در این مرحله تنها می ‌توان گفت که حملات اخیر «عواملی خارجی داشته است.»

بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل که ۲۸ مرداد در مورد انفجارهای صورت گرفته در پایگاه‌ های نیروهای متحد ایران در عراق گفته بود از نظر اسرائیل «ایران در هیچ جا مصونیت ندارد»، شامگاه پنج شنبه ۳۱ مرداد، صریحا گفت «ما علیه ایران در همه منطقه اقدام می ‌کنیم؛ نه فقط عراق.»

از سوی دیگر، به دنبال حملات اخیر در عراق، «ائتلاف فتح»، یکی از قدرتمندترین نیروهای سیاسی در پارلمان عراق، روز دوشنبه در بیانیه‌ ای خواستار خروج تمام نیروهای آمریکایی از این کشور شد.

ائتلاف فتح که جبهه ‌ای متشکل از بازوی سیاسی حشد الشعبی و چند گروه سیاسی شیعه عراقی است، اعلام کرد که آمریکا را مسئول حملاتی می ‌داند که به اسرائیل نسبت داده می شود. این ائتلاف می ‌گوید، این حملات «اعلام جنگ به عراق و مردم این کشور تلقی می ‌شود.»

ایران تاکنون واکنشی به حملات هوایی علیه مهم ترین گروه متحدش در عراق نشان نداده است.

 

اکنون حشد الشعبی و سپاه قدس حکومت اسلامی ایران، مشترکا هم در عراق و هم در ایران، معترضین را به شکل وحشیانه ای سرکوب می کنند و حتی تک تیراندازهای این نیروهای وحشی از بالای ساختمان ها، مستقیما به سر معترضین شلیک می کنند و می کشند. در حقیقت امروز به نوعی مبارزات مردم لبنان و عراق با مبارزات مردم ایران علیه حکومت اسلامی، تقویت کننده همدیگر محسوب می شوند.

***

ضرر و زیان هایی که حکومت اسلامی ایران بر جامعه ایران وارد کرد:

برآورد‌ها نشان می ‌دهد طی چهار روز نزدیک به ٥/١ میلیارد دلار (با دلار ۱۲ هزار تومانی چیزی معادل ۱۸ هزار میلیارد تومان) به اقتصاد کشور و ۹۰۰ میلیارد تومان در سه روز اول به کسب‌وکار‌های اینترنتی زیان وارد شده است.

وزیر ارتباطات حکومت اسلامی، اعتراف کرده که قطع اینترنت خسارات جبران ناپذیری برای حکومت دارد.

هم چنین بررسی‌ های سایت «نت‌بلاکز» که قطعی و اختلال در اینترنت را رصد می کند، نشان می‌ دهد که میزان خسارت ناشی از قطع اینترنت در ایران ظرف پنج روز گذشته بیش از ۳۰۶ میلیون دلار بوده است.

این رقم با توجه به دلار ۱۲۰۰۰ تومانی در ایران، معادل سه هزار و ۶۷۲ میلیارد تومان است.

اینترنت در ایران ساعت شش عصر روز ۲۵ آبان به دستور شورای امنیت کشور که زیر نظر وزیر کشور است قطع شد و سطح دسترسی آن حداکثر پنج درصد بود.

عصر پنج شنبه ٢١ نومابر ٢٠١٩، اعلام شد که اینترنت در برخی از نقاط کشور به صورت محدود بازگشته است. سایت «نت‌بلاکز» می ‌گوید که سطح دسترسی به اینترنت در ایران اکنون به هشت درصد رسیده است.

روزنامه دولتی ایران، روز چهارشنبه ۲۹ آبان در صفحه اینترنتی خود گزارش داد که در سه روز اول اعتراض ‌های کشور ۲۳۳۳ میلیارد تومان به اموال عمومی خسارت وارد شد.

بر اساس این گزارش، تنها میزان خسارت‌ های وارده به ۴۵۰ بانک در چهار شهر، ۸۰ فروشگاه زنجیره‌ ای در مناطق مختلف کشور، تخریب ۱۲۰ آمبولانس و ۴۰ پایگاه اورژانس، ۱۸۰ جایگاه سوخت و خسارت به زیرساخت‌ های شهر اصفهان طی سه روز اول اعتراضات حدود ۲۳۳۳ میلیارد تومان بوده است.

این گزارش می ‌گوید هنوز برخی از استان ‌ها میزان خسارت‌های وارده را گزارش نکرده‌اند، اما خسارت‌ های وارده بر مواردی که گفته شد، برابر با ۷.۵ درصد از کل درآمدهای سالانه ناسی از افزایش قیمت بنزین است.

افزایش قیمت بنزین توسط دولت در بامداد ۲۴ آبان به موجی از اعتراضات در شهرهای مختلف ایران دامن زد.

خبرگزاری مهر میزان خسارت وارده بر پمپ بنزین‌ ها، شبکه اورژانس و شبکه بانکی کشور را به ترتیب ۶۴ میلیارد، ۶۰ میلیارد و ۶۰۰ میلیارد تومان ارزیابی کرده است.

خسارت به فروشگاه‌ های زنجیره ‌ای حدود ۲۰۰ میلیارد، خسارت به فروشگاه ‌های اینترنتی ۹۰۰ میلیارد تومان (به خاطر قطعی اینترنت) و خسارت به زیرساخت ‌های شهری اصفهان ۳۰۰ میلیارد تومان برآورد شده است.

***

در نتیجه گیری تاکید کنم که شکل اعتراض و خیزش های سال‌ های اخیر، بیش از هر مسئله ای به بن‌ بست سیاسی، افزایش روزمره بی ‌اعتمادی عمیق به حکومت اسلامی و انباشت مطالبات، عدم توجه حکومت به اعتراض ها و عدم ذره ای آزادی، عدالت و رفاه عمومی است.

شعارهایی مانند «خامنه ‌ای حیا کن مملکتو رها کن» و «روحانی حیا کن مملکتو رها کن» همگی نشان دهنده اعتراض به کلیت حاکمیت و عدم توهم به جناح های بندی های آن و نارضایی عمومی و خشم عمیق مردمی است که هر روز بیش از گذشته با مشکلات زندگی در حکومت اسلامی دست و پنجه نرم می‌ کنند. مدرمی که روزانه شاهد بدتر شدن اوضاع در همه عرصه های اقتصاد، سیاسی، احتماعی و فرهنگی و از اشتغال در بازار کار گرفته تا محیط زیست، وضعیت زنان، جوانان و کودکان، بازنشستگان، خلق های تحت ستم و اقلیت‌ های مذهبی هستند.

واکنش های ارتجاعی و وحشیانه و سرکوبگری مسئولان حکومتی و نظامی و قضایی به اعتراض های مردمی، نشان چندانی از درک عمق نارضایتی و خشم مردمی ندارد. رهبر حکومت با «خونسردی» معترضین را «اشرار» می نامد و رییس جمهور آن ها را وابسته به عوامل خارجی. سخنگوی دولت ادعا می‌کند که عوامل خارجی به مخالفان «سلاح» داده است و تلویزون این حکومت، فیلمی را از نی نشان می دهد که در داعتراض ها دستگیر شده و از کردستان عراق وارد ایران شده است و... روشن است که اراجیفی از این قبیل، معرضین را خشمگین تر می کند تا در مقابل کشتار بی رحمانی ماموران امنیتی حکومت، به مرکز دولتی حمله کنند. قطعا در ادامه هیمن مردم خشمگین با اشغال پاسگاه های پلیس و قرارگاه های بسیج و سپاه و نیروی انتظامی مسلح خواهند شد و این بار مسلحانه در مقابل آدم کشان حکومتی از خود دفاع خواهند کرد! بنابراین، در چنین وضعیتی هرگونه اعتراض و اعتصاب و راه پیمایی و مبارزه مسلحانه حق طبیعی شهروندان معترض ایران است.  

یک جنبش سراسری اجتماعی - سیاسی تمام‌عیار، از همین حرکت های کوچک و بزرگ آغاز می شود و گام به گام به مراحل عالی تر انقلابی می رسد و زمان سرنوشت ساز تعیین تکلیف یا حاکمیت آدم کش و غارتگر و تبه کار فرامی رسد. اکنون جامعه ما، آهسته آهسته اما پیوسته و افتان و خیزان به این مرحله نزدیک می شود.

هم چنین چالش اصلی در جنبش ‌های اجتماعی - سیاسی، مسئله تغییر توازن قوا است. ما این تغییر وسیع را نیز در همین چند روز اخیر شاهد بودیم. پتانسیل مبارزاتی و اعتراضی در جامعه ما به حدی بالاست که دولت نصف شب و در حالی که مردم در خوابند افزایش قیمت بنزین را اعلام می کند اما چند ساعت بعد صدها هزار انسان معترض به خیابان ها می ریزند و ٢٤ ساعت طول نمی کشد که هم شعارها سیاسی تر و رادیکل تر می کردد و کل حاکمیت را در برمی گیرد و هم رقم جمعیت معترض به میلیون ها شهروند بالغ می گردد و حکام قداره بند را غافلگیر می کند. این حرکت عظیم و بسیار تحسین برانگیز است. بی تردید مخالفان و نیروهای خواستار دگرگونی دارند به تغییر توازن نیرو به نفع خود نزدیک تر شده اند. و شانس آن‌ ها برای موفقیت هم بیش تر شده است.

اما شکی نیست که معترضان برای موفقیت بیش تر نیاز به تشکل های خود دارند. در این شرایط، هر نوع تشکل یابی و کار جمعی معنی و مفهوم واقعی و در عین حال عاجل دارد. اما تشکلی که بتواند از تفرقه و رقابت و چند دستگی جلوگیری کند تشکیل شوراهای محلات است. در این شوراها از مادران و پدران گرفته تا جوانان، هنرمندان، نویسندگان، روزنامه نگاران، معلمان، دانش جویان، کارگران، بیکاران، بازنشستگان و فعالین سیاسی شرکت می کنند و در فضایی رفیقانه و صمیمی و آرام با همدیگر تبادل نظر و مشورت و نهایت تصمیم گیری می کنند که به چه اقداماتی دست بزنند. در این شوراها، هسته های مختلفی هم چون برای تعیین و طرح شعارها، شناسایی دشمن و پیدا کردن نقاط ضعف نیروهای سرکوبگر حکومتی، تدارکات، یاری رسانی، خبررسانی و...، به وجود می آید و همه احتمالات و پیش بینی ها را مورد ارزیابی قرار می دهند. هسته این شوراها می تواند در روابط عادی همسایه های یک محله، البته با در نظر گرفتن کلیه موازین امنیتی و مخفی شکل بگیرد و نمایندگان خود را برای هدایت مبارزه انتخاب کنند. نمایندگان این هسته ها می توانند در ارتباط با هم قرار گیرند و سطح شهر را بپوشانند. همگان می دانند که بدون تشکل نمی توان در مقابل نیروهای متشکل و تا دندان مسلح و هار حکومتی ایستادگی کرد. این شوراها باید بتوانند هم دردی و همبستگی نیروهای بزرگ‌ تر را به مشارکت عملی در جنبش بکشانند. فقط در این صورت است که جنبش همگانی، سراسری، قدرتمند و سرکوب ‌ناپذیر می‌ شود و به مثابه یک نیروی اجتماعی - سیاسی تعیین‌ کننده به حرکت درمی ‌آید.

این که حکومت اسلامی با مشت آهنین و با کشتار بی سابقه مردم در برابر این جنبش از حاکمیت و منافع اقتصادی و سیاسی خود دفاع می کند حرکت جدیدی نیست و در تمام طول تاریخ بشر، تحولات اجتماعی - سیاسی کمابیش در همه جهان چنین بوده است. درو واقع دیکتاتورها به آسانی از حاکمیت و منافع خود دست برنمی دارند. مهم تر از آن، عزم شهروندان جامعه ای است که برای تغییرات بنیادی و به عقب راندن حکومت از سر راه پیشروی جنبش خود دارند و وحشت و تزلزلی است که سرانجام به صفوف حاکمیت تحمیل کرده است. سرانجام حکومت اسلامی، محکوم به نابودی توسط مردم آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جو است.

نگاهی کلی به نیروهای دخیل در اعتراضات اخیر، ترکیب آن ها، مضمون و محتوا و جهت ‌گیری شعارهای شش روز اخیر، که سیاست های حکومت اسلامی در داخل و منطقه را هدف قرار دادند؛ به خوبی نشان می ‌دهد که معترضان در ایران هم آمادگی دارند و هم از هر فرصت به عنوان یک بهانه برای نشان دادن مخالفت ‌شان با کلیت سیاست‌ ها و ساختار حکومت اسلامی، به خوبی بهره می ‌گیرند. البته که این رویکرد تازه نیست و ریشه در تجارب مباراتی چند دهه اخیر دارد و هر بار بیش از پیش قوی تر و رادیکال تر ظاهر می گردد! خلاصه کلام، کلی حکومت اسلامی، به زور کلی پس از جنایات اخیرش، آن پایگاه ضعیفی هم که در میان مردم متوهم مذهبی داشت از دست داد و اکنون تنها نیروهای بسیجی و سپاه و دار و دست حکومتیان در کنار این حکومت هستند.

شنبه دوم آذر ١٣٩٨ - بیست و سوم نوامبر ٢٠١٩

 

ضمائم:

*لطفا این فیلم را به دقت نگاه کنید و در سطح وسیعی هم توزیع کنید.

در لینک زیر، فیلم توحشی را نشان می دهد که بسیج و پاسدار و لباس شخصی ها و نیروهای گارد ویژه در جریان اعتراض به تقلب انتخابات در سال ١٣٨٨ در تهران به وجود آوردند و اکنون در آبان ١٣٩٨ نیز همین سیاست تخریب اموال عمومی مردم و مغازه ها و خانه های مردم و ماشین های شخصی را تکرار کرده اند. در این فیلم، صحنه های کوتاهی از توحش هفته گذشته همین نیروها در جریان قیام مردم به بهانه بنزین، اما علیه تمام سرکوب ها، سانسورها، بیکاری، گرانی، فقر و هم چنین مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیز در این فیلم گنجانده شده است. یعنی مامورین آدم کش حکومتی جنایات سال ١٣٨٨1388 خود را علیه مردم حق طلب و معترض، شدیدتر در قیام هفته گذشته تکرار کردند:

www.pyknet.net/1398/04azar/02/page/98.mp4

 

*در فیلم زیر می بینید که حکومت اسلامی همانند سال ١٣٨٨ که حدود ٢٠ میلیادر دلار پول نقد و شکمش طلا، از ثروت های عمومی جامعه را از ایران خارج و به ترکیه انتقال داده بود فیلم آن نیز در شبکه های اجتماعی در دسترس است این بار نیز، همان دزدی ها و غارتگری هایش را تکرار کرده است و یک نمونه اش در دبی، گیر افتاده است.

مقامات امنیتی فرودگاه بین المللی دبی، محموله دلارسرقت شده از خزانه ايرانمان را تصرف می کنند

١٧٠ میلیارد دلار كه در یک هواپیما خصوصی ايرانى، به همراه ٣ مقام ايـرانى به سرپرستی دیپلمات های حکومت اسلامی، که قصد قاچاق به یک کشور اروپایی را داشتند.

إمارات گفته بـه زودی نام ديپلمات هاى حکومت اسلامی ايران را افشا خواهد کرد:

https://www.facebook.com/omar.minaei.1/videos/2484130765164298/?t=9

 

*اسامی ٨٥ تن از جان باختگان هفته گذشته اعتراض های ایران:
در قیام اخیر مردم ایران، دست کم۲۵۱ تن کشته ۳۷۰۰ تن مجروح و ۷۰۰۰ تن دستگیر شدند. اسامی ۸۵
تن از جان باختگان قیام در شهرهای مختلف ایران.
اسامی ۸۵
تن از شهیدان عبارتند از:
۱-
تهران مینا شیخی
۲-
تهران گلناز سمسامی
۳- تهران - اسلامشهر ایمان رسولی

۴- تهران - اسلامشهر محسن جعفرپناه
۵- تهران - اسلامشهر آرش کهزادی
۶- تهران - اسلامشهر محمدمهدی حقگوی
۷- تهران - شهریار رضا حسن وند
۸- تهران - شهریار ابراهیم محمد پور
۹- تهران - شهریار آزاده ضربی
۱۰- تهران - شهریار مهدی پاپی
۱۱- تهران - شهریار حسین قدمی
۱۲- تهران - شهریار مهدی دائمی
۱۳- تهران - شهریار احسان شیری
۱۴- تهران - شهریار میلاد نجهوند
۱۵- تهران -شهریار....... مومنی
۱۶- تهران - بهارستان فاطمه حبیبی
۱۷- تهران - بهارستان گل آقا نوری
۱۸- تهران علی بهبودی
۱۹- اهواز محمدرضا عسافی زرگانی
۲۰- اهواز حمزه سواری
۲۱- بهبهان محمد حسین قنواتی
۲۲- بهبهان مهرداد دشتی زاده
۲۳- بهبهان احسان عبدالله نژاد
۲۴- بهبهان محمود دشتی‌زاده
۲۵- بهبهان احمد حشم دار
۲۶- بهبهان شبنم دیانی
۲۷- بهبهان....... تدین
۲۸- بهبهان فرزاد انصاری (فرزاد تز می‌پور)
۲۹- ماهشهر خانم عتقی
۳۰- خرمشهر میثم منیعات
۳۱- خرمشهر میلاد حمیداوی
۳۲- خرمشهر میثم عبدالوهاب عدگی‌پور
۳۳- خرمشهر خالد منیعات
۳۴- خرمشهر علی غزلاوی
۳۵- خرمشهر ابراهیم مطوری
۳۶- خوزستان هادی قربانی
۳۷- شوشتر احمد موسوی جعاوله
۳۸- آبادان علی بغلانی
۳۹- ماهشهر.... حطاوی
۴۰- ماهشهر قاسم باوی
۴۱- ماهشهر محمد خالقی
۴۲- ماهشهر عدنان هلالی
۴۳- ماهشهر مجتبی عبادی
۴۴- ماهشهر منصور دریس
۴۵- ماهشهر عباس(رضا) عساکره
۴۶- ماهشهر احمد خواجه آلبوغلی
۴۷- اهواز میثم مجدم
۴۸- ماهشهر محمد خالدی
۴۹- ماهشهر علی خواجه آلبو علی
۵۰- شیراز -کلار رسول قویمی
۵۱- شیراز مهدی نکویی علی آبادی
۵۲- شیراز رضا جعفری
۵۳- شیراز مجید هاشمی
۵۴- شیراز عبدالله قویمی
۵۵- شیراز..... پارسایی
۵۶- شیراز..... پارسایی
۵۷- سنندج مظفر صیفی
۵۸- بوکان شلیر دادوند
۵۹- بوکان هیوا نادری
۶۰- سنندج علی بغلانی
۶۱- سیرجان روح الله نظری فتح آبادی
۶۲- مریوان مهران تاک
۶۳- مریوان بهروز ملکی
۶۴- مریوان شاهو ولیدی
۶۵- مریوان عثمان نادری
۶۶- مریوان دانیال استواری
۶۷- مریوان ادریس بیواره
۶۸- مریوان عثمان احمدی
۶۹- مریوان آرین رجبی
۷۰- جوانرود حمزه نقدی
۷۱- جوانرود یونس هوشنگی
۷۲- جوانرود کاوه رضایی
۷۳- جوانرود جبار تجاره
۷۴- جوانرود سلمان رحمانی
۷۵- جوانرود کاوه محمدی
۷۶- جوانرود ابراهیم مرادی
۷۷- جوانرود.... عزیز (کارمند شهرداری)
۷۸- جوانرود مبین عبداللهی
۷۹- جوانرود عمران ولیدی
۸۰- کرمانشاه مظفر ظهیری
۸۱- کرمانشاه نادر بیراموند
۸۲- کرمانشاه محمد میرزایی
۸۳- کرمانشاه مظفر وطن دوست
۸۴- کرج شهرام معینی
۸۵- تبریز علی حسینی

پرچم و سرود ای ایران قواره مناسب آزادیخواهی نیست

پرچم و سرود ای ایران قواره مناسب آزادیخواهی نیست

تاریخ هشتاد سال گذشته که حکومت پادشاهی و جمهوری اسلامی در ایران  قدرت را در دست داشته اند، مانند تاریخ همه جوامع دیگر، سراسر مبارزه و کشمکش طبقاتی بوده است. تاریخ ما هم مملو از تحمیل منافع طبقه دارا و ثروتمند جامعه اعم از مالک تا سرمایه دار را شامل شده است. جامعه ما در طول این تاریخ و این حاکمیت ها هر نوع جنبش اعتراضی و هر فعال و رهبر اعتراض مردم به این شرایط های بردگی را با شدیدترین شیوه سرکوب پاسخگو بوده اند. دوران  حکومت سلطنتی و"پیش بسوی تمدن بزرگ " شاه در ایران همراه با ایجاد بزرگترین و دهشتناک ترین ابزارها و شرایط سرکوب و خفقان برای حفظ وضعیتی که نیازمند حفظ آن مناسبات بود ممکن شد. دقیقا همین، زمینه را برای سرکار آمدن جمهوری اسلامی فراهم کرد و اجرای ادامه لیست تمام نشده بوسیله حاکمیت جدید از همان روز های نخست سر کار آمدن، شمشیر قساوت ، زندان، اعدام ،سرکوب، قتل عام، بمباران وحشیانه و ... را از رو بست و هر صدای آزادیخواهی و انسانی را با وحشیانه ترین شیوه ها پاسخ داده است. نسل جوان و انقلابی امروز ایران، کارگران آگاه و پیشروان سوسیالیست در جامعه هر گاه از مرور این تاریخ غفلت کنند و در برابر الترناتیو های رنگارنگ بورژوایی و امپریالیستی بی تفاوت باشند، همه قهرمانی و مبارزاتشان یکروزه به جیب دیگران واریز میشود. پرورش دادن بازمانده خاندان پادشاهی (که راس آنها نه "بیکاره" است و نه "مفتخور"، بلکه یک فعال سیاسی و یک بورژوای میلیاردر و حافظ سر سخت منافع طبقاتی اش) ایران برای آمریکا و روابط امپریالیستی کنونی آنها لازم و حیاتی است و اگر لازم بشوند تا چهل سال دیگر "نگهداری" خواهند شد؛ اجیر کردن مجاهد و دیگر جریانات ملی و ناسیونالیست مرتبط و خدمتکار تا هر اندازه و بهر شکلی که ممکن شود، همگی برای حفظ جامعه و بازاری که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی باید به حوزه قدرت و تسلط آنها برگردد، یک کشمکش جدی برای سرمایه داری جهانی است. این چشم انداز ها قرار است با سیاهی لشگری و سواری بر اعتراض توده مردم ممکن شود. تمام کشورهای غربی و چین و روسیه و اسرائیل و عربستان  حلقه های رنگارنگی از این سیستم هستند که با همه امکانات در پی منفعت خود بوده و مطلقا ربطی به منفعت مردم ندارند.

آنچه مردم در ایران و مبارزاتشان را میتواند قدرتمند کند صرفا توان تشخیص و قدرتمندی آنها در سازمانهای بزرگ و کوچک اجتماعی شان است. هر قیام و انقلابی اگر نسل پیشبرنده آن نخواهد به دامن امثال جمهوری اسلامی و مجاهد و سلطنت پادشاهی بیفتد، باید به قدرت اجتماع طبقات جامعه متکی شود.این قدرت عظیم در محل کار و زندگی و در سطح سراسری مطالبه دارد، خواست کار و بیمه بیکاری دارد، مطالبه زندگی بهتر و با حفظ کرامتش را دارد و قدم به قدم  این مطالبات را در اتکا به تحصن و اعتصابات محلی و سراسری اش باید بتواند تحمیل کند و توازن قوا را تغییر دهد و بتواند جامعه را به جامعه ای آزاد و برابر هدایت کند. جامعه ایران مانند هر جامعه طبقاتی دیگری کشمکش های طبقاتی را از طریق جنبش ها و جریانات سیاسی آن دنبال میکند. طبقه کارگر و مردم زحمتکش در ایران جنبش رهایی از جمهوری اسلامی را میتواند و باید بر پرچم آزادی و برابری حک کند.

بر پرچم پر از جرم و جنایت و اعدام و کشتار جمهوری اسلامی، بر پرچم پادشاهی که سراسر زندگی برده وار و سرکوبگری را بر مردم تحمیل کرد؛ اولی بنام خدا و دیگری بنام میهن، هشتاد سال از زندگی و سرنوشت مردم ما را رقم زده اند. امروز و در دنیای واقعی سرود ای ایران و پرچم ایران  مدافعان میهن پرست بهتری از خامنه ای و احمدی نژاد و خاتمی و روحانی و ... ندارند که برای حفظ میهن و ایران و وضعیت کنونی میتوانند مصیبت های عظیم تر و خونین تری در ایران و منطقه بیافریند. پرچم ایران و سرود ای ایران امروز پرچم و سرود طبقه حاکمه در ایران و اپوزیسیون بورژوایی است. جنبش بورژوایی طرفدار سلطنت یا هر نوع دیگر، در خارج کشور نیز با پرچم ایران و سرود ای ایران، تعهد عمیق به حفظ نظام و میهن را دنبال میکند و برای خود سیاهی لشگر متوهم سازمان میدهد.

 در کشمکش مهم و تعیین کننده چند سال آینده،  و در رودر رویی های بسیار خونین تر از آنچه در آبانماه امسال شاهد بودیم، فراهم کردن رودر رویی اجتماعی، توده ای و انقلابی در اتکا به مکانیزم های کار و زندگی، برای همه طبقات اجتماعی و جنبش هایشان در ایران ضروری میشود؛  این راه حل طبقه کارگر و سوسیالیستها برای جامعه و منطبق با وضعیت است، این برازنده نسل امروز و جامعه آینده ایران است. سرود و پرچم ای ایران را با جمهوری اسلامی دفن کنیم! سرود و پرچمی که حقوق جهان شمول انسان را منعکس کند بر افرازیم!

چنانچه مایل به خواندن بحث مفصل در این زمینه هستید به لینک زیر مراجعه کنید:

https://www.dar-rah.com/engelabe-ati-dar-iran

2 آذر 1398

23 نوامبر 2019

asadgolchini@gmail.com

 

 

 

ایران رو پس میگیریم، بهتره قبلش اسلامشون رو پس بدین‎

ایران رو پس میگیریم، بهتره قبلش اسلامشون رو پس بدین‎

 
  تحلیل مشخص از شرایط مشخص در حالی صورت می پذیرد که قیام های مردمی یکی بعد از دیگری و هر کدام در فرازی بالاتر از دیگری بوقوع میپیوندد اینهائی که تصور میکنند که به اسلام معتقد هستند باید از خود بپرسند که کدام بلا را اسلامیون از داعشی های از صدر اسلام محمد و حسین و علی و عمر تا به امروز بر سرشان نیاورده اند ، از حملات حسین و حملات بفرمان علی تا کشت و کشتار بنام اسلام در دوره های مختلف تاریخی تا به امروز و سرکوب های خمینی و خامنه ای با قطع اینترنت و کشتار بیرحمانه ایرانیان که یاد آور
 
حملات حسین و حسن و علی و عمر به ایرانیان و باج و خراج گرفتن از آنان و به کنیزی و بردگی بردن آنان است.
 
جامعه ایرانی را اسلام و آخوند و قرآن به جائی کشیده اند که 60 ملیون از 80 میلیون ایرانی در زیر خط صدقه زندگی میکنند و حس روحانی افتخار میکند که به 60 میلیون صدقه بکیر ایرانی بعد از خالی کردن جیب هایشان با سه برابر کردن بنزین و اقلام روز مره کمک معیشتی میکند.
 
در تحلیل نهائی برای هر شکست و هر پیروزی باید مشخص کرد که نقاط ضعف و قوتمان در کجا بوده و هست.
 
یکی از نقاط ضعف ایرانیانی که قصد پس گرفت ایران را از اسلامیون و داعشی های خونخوار و آدمکش خامنه ای دارند تعین تکلیف با اسلام درونی خودشان و اعتقاد به قرآن و آخوند است.
 
چه بهتر که هشتکی برای اینکار تهیه شود که ایرانیان تک به تک در آن اسلامشان را پس بدهند و بخویشتن ملی خویش باز گردند سپس ادعای پس گرفتن ایرانشان را بنمایند
 
تا موقعی که دشمن در درون انسانها خانه و لانه کرده مانند ویروسی که در یک ارگانیزم سالم و زنده جا خوش کرده نمیتوان به آن ارگانیزم اطمینان کرد و آنرا در مسیر سلامت روانی و جسمی قرار داد.
 
برای رسیدن به آزادی و رهائی باید از خانه تکانی درون خود آغاز کنیم اسلام قرآن و آخوند را بیرون بریزیم تا مستحق فعالیت برای گرفتن مجدد  ایرانمان شویم. آخوند و اسلام وقرآن نیامده که با تظاهرات و فعالیت های مدنی و رفرندام و فعالیت های ایضائی برود همانطور که اجازه نداد بشار اسد برود اجازه نمیدهد که سران منحط عراق بروند و اجازه نمیدهد حسن نصرالله و خامنه ای از قدرت کنار بروند این نظام کشتار گر ضد انسانی اسلامی میخواهد با زور بمب اتم و موشکهای خود و سرکوب عریان و قطع اینترنت اسلام را در منطقه و جهان نهادینه کنند و اسرائیل را از نقشه جهان حذف کند و اروپائیان را به دریوزگی همکاری و باج دهی و باج گیری سکوت بکشاند با این رژیم باید با زبان قهر و زبان سرخ آتشین سخن گفت و آنرا تاریخا بزیر کشید و این مهیا نمیشود مگر مردم ایران اسلام و آخوند و قرآن را پسشان بدهند و ایرانشان را پس بگیرند
 
نوید اخگر
 
23 ماه نوامبر سال 2019 میلادی سوئد استکهلم

ادامە اعتراضات عراق، معترضین پرچم ایران را بە آتش کشیدند

امروز جمعه ۲۲ نوامبر ٢٠١٩ برابر با ١آذر ١٣٩٨در جریان تیراندازی و درگیری نیروهای امنیتی عراق با معترضان در مرکز بغداد کە بە سوی منطقە سبز کە محل استقرار  نهادهای مهم حکومتی از جمله پارلمان ، ریاست جمهوری، دفتر نخست وزیر و کابینە حکومت، سفارت آمریکا و ایران است، ٤ تظاهر کنندە کشته و۳۰ نفر دیگر مجروح  شدند. بە گفتە خبرگزاریها، منابع بیمارستانی بغداد در باره کشته شدگان امروز اعلام داشتەاند "  دو معترض به ضرب گلوله کشته شدند و دو نفر  دیگر بر اثر اصابت نارنجک گاز اشک آور پلیس ، که  کیفیت نظامی دارد و ده برابر سنگین تر از نارنجک های  گاز اشک آور متداول و مورد استفاده در نقاط دیگر جهان است، جان خود را از دست دادەاند. طبق گزارش ها و با کشته شدن این ٤ تظاهر کنندە ، شمار جانباختگان اعتراضات  عراق از ابتدای ماه اکتبر گذشتە  در این کشور تا امروز به بیش از ۳۴۰ نفر و شمار مجروحین بالغ بر ١٥ هزار نفر است.  در بغداد، پایتخت عراق، معترضین در هفتەهای گذشتە ، روز و شب ،  میدان "تحریر" و  ٣ پل الجمهوریه، السنک و الاحرار" که بر روی دجله است و به منطقه سبز بغداد منتهی می شود را بە کنترل خود در آوردە و با برپای چادر و ادامە  اعتراض و  نارضایتی علیە فساد، تغییر حکومت ، تغییر قانون اساسی و پایان دادن بە دخالت ایران در این کشور ، بە اعتراضات روزانە خود در پایتخت و مناطق جنوب این کشور ادامە دادەاند. معترضین با تداوم مبارزات متحدانە ، خواستار تحقق مطالبات حق طلبانە خود می باشند،  کە یکی از خواست های برحق و قابل پشتیبانی آنان  پایان دادن بە سلطە جمهوری اسلامی حاکم بر ایران در عراق است . اکثریت مردم  عراق جمهوری اسلامی حاکم بر ایران  را معمار اصلی به فساد کشاندن سیستم سیاسی عراق از طریق دخالت های سیاسی ، اقتصادی و نظامی سپاە پاسداران و نیروی برون مرزی " قدس " این سپاە در امورات داخلی عراق  میدانند. معترضین  توطئه ها و اهداف کثیف جمهوری اسلامی در عراق را بارها محکوم کردە و بە نشانە حضور نیروهای ایرانی، پرچم های جمهوری اسلامی حاکم بر ایران  را در اماکن عمومی و در صفوف تظاهر کنندگان در شهرهای مختلف به آتش کشیدەاند. بە آتش کشیدن پرچم جمهوری اسلامی توسط معترضین عراقی در تظاهرات های اخیر بە معنای بە آتش کشیدن سلطە و حضور سرکوبگرانە و اشغالگرانە این حکومت در کشور همسایە است کە قرار بود "فتح قدس را از مسیر کربلا" طی کند کە اکنون بر ضد خودش تبدیل شدە است.

اکنون کە زمین زیر پای جمهوری اسلامی در لبنان ، عراق و سوریە داغ شدە و قیام هفتە اخیر مردم جان بە لب رسیدە ایران، جمهوری جنایتکار اسلامی را تا لبە پرتگاه سوق داد و سران قاتل و انسان کش این رژیم علیە مردم بە پا خواستە ایران شمشیر را از هر زمان دیگری عریانتر از رو بستە و بە کف چرانی و تهدید بە قتل عام عمومی علیە دستگیر شدەگان می پردازند، حمایت معترضین این کشورها از یکدیگر و بیرون راندن نیروی اشغالگر جمهوری اسلامی از هر کدام از کشورهای منطقە ، بە معنی شکست استراتژی منطقەای رژیم حاکم بر ایران و در جهت تضعیف پایەهای استبداد فاشیسم مذهبی در داخل ایران است .

جمعە ٢٢ نوامبر ٢٠١٩

 

تکامل خشم انقلابی و جیغ اپوزیسیون

مصطفی هجری از رهبران حدکا در پیامی مردم را به عدم خشنونت دعوت می کند:" تقاضا دارم در این مقاومت، از خشونت پرهیز نمایید و با شیوه‌ای مسالمت‌آمیز به مبارزات خویش ادامه دهید، برای اینکه رژیم برای سرکوب و خشونت بیشتر بهانه‌های واهی نیابد."

"بازتاب ریشخند این امر، که ستم دیده چیزی جز زبان زور سرش نمی شود این است که ستمگر جز زبان زور نمی شناسد "

" از کتاب دوزخیان روی زمین"

اگر من یک هنرمند بودم و میخواستم که امروز ایران را در اثری نشان دهم، صدای خشم مردم را به قطعه بولرو/ Bolero و سردرگمی اپوزیسیون را به تابلوی جیغ/   The Screamتشبیه می کردم.

بیگناهی ساده لوحانه نخبه های سیاسی ما هنگامی رخ برمی تابد که از  اصطلاحاتی چون {غافلگیری رژیم، ترس و خوف رژیم، عدم محاسبه این حجم از اعتراض و توصيه به عدم خشونت..) و مفاهیمی کودکانه از این دست، می خواهند تصویری اسطوره ای از یک ظالم احمق جلوه دهند؛ که گویا توان محاسبه حجم واکنش ها به اعمال خود را ندارد. نمی توان این برداشت از  یک "ظالم احمق" را در  تئوریهای این تحلیل گران متعجب دید و به یاد افسانه ها و اسطوره هایی نیافتاد که در آن مثلا "پولیفموس یک چشم" با همه دیو صفتی خود از حربه های ساده  اودیسئوس فریب می خورد و این سراغازی می شود برای این کلیشه که : "هرگاه ظالمی از خون خواری خود به وجد می آید، حرکات ناشیانه ای شبیه به میز کوفتن های هیتلر در کمدی هایی که از او می سازند، به خود می گیرد." در دنیای غیر سیاسی و ساده شده این نابغه های سیاسی ما، همه امور اینگونه راه خردستیزی را پیموده و پاشنه های آشیل همیشه مشخص و سرراست هستند. وقتی که از این فرمول های  پیش ساخته هم می خواهند؛ "چه باید کردی" به دست دهند، در میدان محدودی از کلیشه های آلترناتیو، به نتیجه گیری خوش باورانه  و آتشین و  البته خسته کننده ای از آرزوهایشان می رسند.

ساختار تدوینی این متون از سوی مولفان آنان به شیوه ای غیر خلاقانه با این کلمات شروع می شود، " (دور ه تازه ، آغاز دوباره خیزش، سردرگمی رژیم، ...) و در نهایت بعد از ارائه اخباری که قطعا همگان از آن مطلع هستند به این نام گذاری شامخ خواهند رسید که مثلا، این را "خیزش دی ماه بنامیم" این را " خیزش آبانماه بنامیم" و کسی نیست بگوید این "نازایی سیاسی شما را چه بنامیم" . انگار اعتراضات آینه ای است که هر کس رخ یار خود را در آن توان دیدن و  به این گونه است که یکی تاج شاهی و دیگری خدای مخلوع و سه دیگر لنین و گاندی و تصویر خود به مثابه رهبر آینده را می بینند. "دیالکتیک تباهی و تکرار" این خدایگان بی بنده را هر بار با انتظار اخر الزمانی شان شکرکزار بازگشت آرامش پیشین می کند. هرگز آیا جامعه ای این اندازه از ناجیان خود شکست خورده است؟ متفکرانی هم پیدا شده اند و می خواهند اولویت هایی را برای مبارزان خیابان برشمارند که ریسمان در چاه غلتیده را با شماره های آنان بیرون بیاورند. غافل از این که کسی که با لباس مرگ به خیابان آمده بهتر از هر  خارج از گودی اولویت هایش را می شناسد. بخشی از این اپوزیسیون که وحشت زده شده  اند، نه از عشق به آزادی که از بیم سهم خواهی دست به عصای راهنمایی دراز کرده است و بدون تفاوت گذاری ،مفت گویانی هستند که تمام راهکار هایشان هم مفت گران است. از سوی دیگر گاندی مسلکانی مردم را به اعتراضات آرام دعوت می کنند و آنجا که خون لازم است اینان متانت را تبلیغ می کنند، سارتر در مقدمه خود به کتاب درخشان فانون "دوزخیان روی زمین" به این اربابان ترس و سازش می گوید: "طرفداران عدم خشونت خوب وضعی دارند، نه قربانی و نه میر غضب، بزنید به چاک، اگر شما قربانی نیستید بدانید وقتی دولتی که شما به آن رای داده اید و ارتشی که برادران جوان شما بدون تردید و پشیمانی در آن خدمت کرده اند اقدام به کشتار دسته جمعی می کند یقینا میر غضب هستید…اگر قهر از امشب شروع شده بود و استثمار و ستمگری هرگز در این دنیا وجود نمی داشت شاید عدم خشونتی که شما تجویز می کنید می توانست دعوا را آرام کند ولی اگر تمامی رژیم و حتّی اندیشه های " غیر خشن" شما پروردهء یک ستمگری هزار ساله است، سکوت و بی حرکتی شما جز اینکه شما را در صف ستمگران قرار دهد کاری نمی کند …"

و نیروهای مترقی اما، هنوز انتظار رشد نیروهای انقلابی را می کشد و بر این  باور استوار پای می کوبد که "جبر تاریخ" همه آنچه را باید پیش بیاید در خو فراهم می کند و تنها می باید، منتظر بود و میوه پربار آنرا چید. و این انتظاری است که خود را همراه تاریخ به گور می برد، چرا که آنچه را ساختنی است در راههایی می جوید که هیچگاه "خود انگیخته" نیستند. مبارزه ای که  نیروی محرکه تاریخ را می جوید در دستان این ورزدهندگان به انتظار رشد آگاهی هایی می نشیند که قرار نیست هیچگاه پرورده شوند. و اگر چیزی روی داد، اینان اظهار می دارند که این بود آنچه ما وعده آمدنش را داده بودیم. اما شما تنها وعده تباهی می دهید و بی آنکه بدانید؛ سرایندگان این تباهی هستید.  چیزی که این فعالین  تفسیر وقایع می نامند، تنها لایق نام "وقایع نگاری" است و خالی از هر ایده مترقی و هیچ شاخه ای که در تاریکی به سوی نور گام زند. آنچه تاریخ را می سازد خشونت انقلابی است و این زایمان ایده های مسلح در بطن برش هایی برای نفی ستم ساختارگرایانه نظم حاکم است. باید با خون این سیاست پیشه گان مدارا طلب و دور از خشونت را هوشیار کرد که آنچه شما در همدری با خانواده های جانباختگان راهنماست، از بی افقی و بد افقی  شما ریشه می گیرد و  آنچه ما می خواهیم، انتقام است نه همدری.

"مبارزه مسلّحانه نشانه آنست که ملّت تصمیم دارد جز به قهر و مبارزه قهرآمیز اطمینان نکند. (کتاب دوزخیان روی زمینِ فانون)

ریشه اتهام رذیلانه خشونت به قیام کنندگان

ریشه اتهام رذیلانه خشونت به قیام کنندگان

 

این روزها در گرماگرم قیام و خونفشانی ملت ایران, متاسفانه عده ای تلاش دارند تا با پیش کشیدن بحث های انحرافی اذهان جامعه را مشوش کرده و از تمرکز بر روی دشمن اصلی باز دارند, تا بار دیگر انقلاب و فداکاری و جانفشانی مردم ما به مسیر انحرافی برده شود و مجددا دیکتاتوری در لباسی دیگر و در شکلی دیگر حاکم گردد و انقلاب را بر سر صاحبان ان خراب کنند.

عده ای به قیام کنندگان نصیحت و رهنمود پرهیز از خشونت می دهند, باید ابتدا پرسید خشونت را چه کسی دارد اعمال می کند؟ در این میان ابتدا باید مشخص کرد چه کسی جلاد و کدام قربانی است؟

 هدف این نصیحتگران در واقع جابجا کردن جای جلاد و قربانی با یک ترفتند و فریبکاری است و در خوشبینانه ترین حالت محصول ایستادن در یک فاصله برابر بین جانی و قربانی است, که در هر حال نتیجه ان در خدمت جنایتکاران می باشد.

ملایان از ابتدای شروع اعتراضات و به خیابان امدن مردم کلیه ارتباطات اینترنتی را بطور کامل قطع کردند, هدف از این اقدام البته محاصره وایزولاسیون انقلابیون و جلوگیری از  هر گونه امکان پوشش رسانه ای وقایع اعتراضات بود.

اقدامات ایزوله کردن قیام کنندگان تنها به قطع ارتباطات اینترنتی محدود نشد, بلکه مطبوعات داخل کشور را هم شامل شد و مطبوعات داخلی البته با دستور حکومتی ابتدا در برابر رویدادها باید سکوت می کردند و اخبار قیام را پوشش نمیدادند, این موضوع حتی به برنامه های صدا و سیما هم تعمیم یافت به طوری که صدای بسیاری  از هموطنان از یک بام و دو هوایی صدا و سیما در امد و می گفتند که از خیابانها صدای گلوله می اید و ملت را می کشند ولی صدا و سیما موسیقی کلاسیک پخش می کند!

جالب توجه این که رژیم ملایان تنها به عدم پوشش وقایع قیام اکتفا نکرد, بلکه در راستای شیطان سازی مخالفان, به مطبوعات داخلی خط داد که فقط اجازه دارند  اماکن اتش گرفته, بانک های سوخته و ماشین های منهدم شده را منعکس کنند, این کار هدفی جز زدن برچسب خشونتگری و اشوب طلبی به انقلابیون را دنبال نمی کند.

در طی قیام, مردم به جان امده ایران یکی از بزرگترین و گسترده ترین سانسورها را تجربه کردند و بزرگترین فریب افکار عمومی جهان از سوی یک حاکمیت در تاریخ معاصر صورت گرفته است.

بنابراین قطع پوشش اینترنتی جدای از این که امکان اطلاع رسانی را از نیروهای انقلابی گرفته است, بلکه بعنوان افراد خشونت طلب و خرابکار نیز شناخته خواهند شد, علاوه بر این ملایان با فریب افکار عمومی جهان پرتلفات ترین اعتراض های ایران در دهه اخیر را امری نه تنها عادی, بلکه خود را قربانی خشونت عده ای اشوبگر معرفی کنند. 

این حضرات نصیحت کننده که نسبت به استفاده از خشونت به قیام کنندگان هشدار میدهند کجا بودند وقتی که دختر خیابان انقلاب را نیروی انتظامی از بالای سکو به پایین پرتاب کرد و دختر بیچاره را با پای مجروح با خود بردند و بازداشت کردند؟!

این حضرات نصیحت کننده روزی که ستار بهشتی کارگر وبلاگنویس را در زیر شکنجه به طرز ناجوانمردانه ای به شهادت رساندند و مادر پیرش را تا همین امروز داغدار و سیاهپوش کردند کجا بودند؟!

چی میشه که عده ای در مملکتی که 14 فعال سیاسی و مدنی که در صلح امیز ترین روش و فقط با نوشتن نامه ای به خامنه ای خواستار کناره گیری ابرومندانه او می شوند را به زندان می اندازند, در تشخیص سرکوبگر و قربانی دچار اشتباه می شوند؟

چهل سال است که در کشورما چرخه کشتار و سرکوب و حذف دگر اندیشان لحظه ای از چرخش باز نایستاده است.

در جهنم اخوندها علاوه بر کشتار روزمره که در چهل سال حاکمیت ملایان هیچگاه تعطیل نشده است, چندین فقره نسل کشی و قتل عام نیز صورت گرفته است مانند:

 - قتل عام و کشتار دهه شصت.

 - قتل عام و نسل کشی سال 68.

 - قتل عام و کشتارهای زندان کهریزک بعد از وقایع سال 88.

 اتهام خشونت به مردمی که عاشق ازادی, دمکراسی و حقوق بشر هستند بی شک ناجوانمردانه ترین اتهام است.

ولی همه این تلاش های مذبوحانه قطعا نخواهد توانست حقیقت انچه در ایران تحت حاکمیت ملایان می گذرد را از دید انسانهای جویای حقیقت و تشنه عدالت مخفی کند.

 ریشه این اتهامات البته نه در عشق به عدم خشونت و مسالمت جویی, بلکه دقیقا ریشه در اندیشه کاسبکارانه و همسو با ملایان دارد, که از هر گونه تغییر هراس دارد. چنین اندیشه ای بی شک جدی ترین همدست ملایان سرکوبگر و جنایتکار است و منافع خود را در حفظ وضع موجود و ادامه کشتار و سرکوب و بی عدالتی می بیند.

کاوه ال حمودی

Kaveh179@gmail.com

 

دیالوگ و مناظره ها پیرامون نوشته: خشونت یا نافرمانی مدنی...

دیالوگ و مناظره ها پیرامون نوشته: خشونت یا نافرمانی مدنی...

من انتشار این کامنتها و رفت و برگشتها حول نوشته خویش: “خشونت یا نافرمانی مدنی، مساله این نیست”، که در ستون پیشخوان سایت اخبار روز همراه با اصل نوشته، قابل دسترس اند، در رابطه با اوضاع کنونی جامعه ایران و در بطن یک تقابل اجتماعی وسیع با جمهوری اسلامی، مفید میدانم. کارگزاران رژیم اسلامی، تماما پانیک کرده اند و در رویاروئی با طغیان خشم مردم، از کابوس یک “جنگ جهانی” سخن به میان آورده اند. مثل هر دوره بحران انقلابی، مهره های رژیم دارند “صدای انقلاب” را میشنوند و به گفته آنها در “این دوران سختی ها”، مهره های اصلی “پشت همدیگر را خالی میکنند”.

کاملا واضح است که بحث رفتن رژیم اسلامی، به اقرار خود سران رژیم، برگشت ناپذیر شده است. سوال این است که آیا لایه ای که در دوره جامعه سرمایه داری ایران در ایام رژیم پهلویها، در حاشیه سیاست و اقتصاد بودند و با “انقلاب اسلامی” بر اریکه قدرت تکیه زدند، به همان سادگی شاه، “صدای انقلاب مردم” را واقعا شنیده اند و آماده “رفتن” اند؟ یا به گفته مدافعان ایدئولوژیک نظام اسلام سیاسی، در مواجهه با خطر سقوط، شیرازه مدنیت جامعه ایران را از هم خواهند پاشید و دست به یک مقاومت “روز آخرت” خواهند زد تا “امام زمان ظهور کند”؟ اسلام سیاسی، مثل ناسیونالیسم نیست که با نسخه ها و سیماهای دیگری غیر از سلطنت، به حیات خود به عنوان روبنای سیاسی جامعه سرمایه داری ایران، کنار بیاید. ناسونالیسم میتواند ردای دمکراسی، لیبرالیسم و پارلمانتاریسم غربی را حتی با نفی میراث ۲۵۰۰ ساله و فرهنگ “ایران کهن سال” بر تن کند. اسلام سیاسی، برعکس، این اولین و آخرین اریکه قدرت دولتی در خاورمیانه را به راحتی و در دسیسه ها و توطئه های امثال “کنفرانس گوادلوپ”، رها نخواهد کرد. یا “جنگ آخر زمان” را شروع خواهد کرد و یا ناجار، در نقشه ها و سناریوهای به مراتب پیچیده تر، راهی برای بقاء بخش اصلی حاکمیت و نهادهای نظامی و سپاهی و اطلاعاتی را در دولتهای آینده، در پیش خواهد گرفت. “مدیریت های دوران گذار” دقیقا چنین راه خروج و “چتر نجات” را به رژیم اسلامی سیاسی نشان داده اند. آقای حسن شریعتمداری رئیس خودگمارده یکی از این دورانها و سناریوهای گذار، شاید از دستپاچگی و یا ذوق زدگی ناشی از رویت یک فرصت “مُفت چنگ”، گوشه ای از این سناریوها را رو کرده است: “کریدورهای مذیریت دوران گذار” فقط بروی کسانی باز است که “شغل” دارند. مشخص است که از نظر این دوایر، سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و کارکنان نهاد مقام معظم و “لباس شخصی” ها، “شغل” دارند و اکثریت مردم جامعه ایران که در بحران اقتصادی تحت حاکمیت اسلامی، بیکار شده اند و کارگران مراکز صنعتی چون هپکو و هفت تپه، که تعطیل و غارت شده اند، به تعبیر تحقیر آمیز جنابان و “خاتون” های: ” ما دولت تعیین میکنیم، ما توی دهن دولت میزنیم”، بیکاره های “غارتگر و  تالانگر” به حساب می آیند.

انتشار این رفت و برگشت ها در رابطه با بحث من، تلاشی برای درک عمیق تر اتفاقات و  جلوگیری از تکرار کابوسی است که قیام و مبارزه و اعتصابات سالهای آخر دهه ۱۳۵۰ را به عقب مانده ترین گرایش سیاسی جامعه ایران و اقشار طفیلی اقتصاد سرمایه داری ایران، دو دستی تقدیم کرد. اگر محدودیتهای تاریخی چپ و سوسیالیسم ملی و خلقی ایران، و ریشه داشتن سوسیالیسم آن دوره ها در آرمانهای کشوری “مستقل” و صنعتی، آن خطاهای مُهلک را بهرحال توجیه کردند، اکنون و در این دوره که پایه های اقتصادی، سیاسی و “بینشی و تئوریک” همان سوسیالیسم سرمایه داری دولتی فروریخته و با ادبیات شفاف و انتقادی کمونیسم کارگری روبرو هستیم، نه تنها تکرار آن بی تفاوتی سیاسی مجاز نیست، برعکس امکان به میدان آمدن یک آلترناتیو و “بدیل دوران” گذار، سوسیالیستی و متکی به مبارزه کارگران صنعتی و مبارزات مدنی مردم آگاه تر و پیشرو تر و مترقی تر به نسبت دوران انقلاب ۵ِ۷، ممکن و میسر است. باید تمام نیروها را برای شکل دادن به یک حزب انقلابی و متکی به نیروی مردم و طبقه کارگر صنعتی بر اساس ادبیات سوسیالیسمی که منصور حکمت تدوین کننده مبانی آن است، بکار گرفت. این بار نباید سناریو نویسان پشت پرده و دوایر “رژبم چینج” و مدیران دوران گذارها، با خلاء یک حزب سیاسی انقلابی، مواجه باشند. این بار این مردم شریف و پاک و خوش طینت، باید راسا به قدرت خود اعتماد کنند و از رویت شبح مخوف دولتهای در حال “گذار” در هاله مقدس و نورانی در “ماه” یک بار و برای همیشه دست بردارند. این ادبیات کمونیسم سیاسی اگر با نیروی عظیم کارگران صنعتی و قشر عظیم جوانان انقلابی و اهل علم و دانش و نیروی رزمنده و پویای زنان و مدافعان حق کودک، پیوند بخورد، هیچ قدرت سیاه و هیچ دم و دستگاه سازنده نیروهای مرتجع و دست آموز و مسلح به آخرین سلاحهای کشتار، جلودار آن نخواهند بود.  گرهگاه اصلی و مساله مهم، کشف و بدست گرفتن این منبع نور و انرژی و قدرت خلاق است.

  ۲۲ نوامبر ۲۰۱ِ۹

 مسعود :سه‌شنبه, ۱۹ نوامبر, ۲۰۱۹

تحلیلی بسیار هوشمندانه و در خور اوضاع، دستتان را می فشارم کاک ایرج. مسعود

کیا :چهارشنبه, ۲۰ نوامبر, ۲۰۱۹

سیاه چاله ای متاثر از ماده سیاه !

تئوری و عمل، چه باید کرد، را از درون حادثه ها بیرون بکشیم. نویسنده چنین سعی را دارد ولی روشن و قابل لمس نیست.

سوسن سه‌شنبه, ۱۹ نوامبر, ۲۰۱۹

من به سهم خودم بر ذهن تحلیلگر آقای فرزاد درود می فرستم. او سعی نموده است یک اصل پذیرفته شده در فیزیک نجوم را به شرایط سیاسی-اجتماعی ایران تسری دهد. لیک این تحلیل در میانه-ی راه از حرکت باز می ماند آنهم به یک دلیل ساده: سایه-ی تئوری توطعه بر روی آن دامن گسترده و هر حرکتی را انکار می کند و توطعه می بیند به مثل “مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد”.

۱- هشدار خوبیست |نباید خام بود و خیال خود را راحت کرد که “فعلا سرنگونی رژیم اسلامی”.| ولی آیا به واقع اپوزسیون؟! به این مرحله رسیده است؟

۲- آیا با این تئوری هر کدام از “اتحاد”های نیم بند شکل گرفته را نمی توان یکی از آن “سیاهچاله”ها دید و ارزیابی کرد؟

۳- آیا دلیل اصلی اینکه ما هر ریسمان سیاه و سفیدی را مار می بینیم، یک بیماری نیست؟ و این بیماری بدان دلیل نیست که ما چنان ترس خورده و وحشتزده از گندی که زدیم (۲۲ بهمن ۵۷) هستیم که به لطایف الحیل همگان را دعوت به انفعال می کنیم؟

بسیار پسندیده است که از همین امروز به فکر فردای جمهوری اسلامی باشیم ولی راهش این نیست که دیگران را تخطئه کنیم

بهزاد کریمی: سه‌شنبه, ۱۹ نوامبر, ۲۰۱۹

سلام ایرج گرامی و دستت درد نکند. ترا از زندان ۴۵ سال پیش می شناسم و به عنوان رفیقی خوش فکر که همیشه می اندیشد و حرفی برای گفتن دارد و در قبال هر آنچه می گذرد و می خواهد بگذرد احساس مسئولیت می کند. این نوشته تو با وجود آنکه در مقایسه با نوشته های دیگرت بسی بیشتر با موضوع مشخص تماس گرفته است – که دوره های برآمد مردمی همواره زاینده چنین مشخص حرف زدن ها هستند- هنوز هم اما بیان نگرشی است کلی و نه که سیاست مشخص. همدیگر را خوب می شناسیم و می دانی که پای سیاست اگر در میان آید حرف را بی تعارف خواهیم زد. اما بگو که اصل حرفت چیست عزیز؟ این را درست نوشته ای که چهل سال پیش در دامچاله سیاهی فرو رفتیم و اکنون لازم است که سیاهچال را دریابیم، ولی این فقط هشدار است و نه چیزی نشان از سیاست مشخص. بگو که خود تو کدام ستاره قطبی رصد کرده ای و مسئولیت سیاسی می پذیری تا این رصد کرده را مشروط به عمل در اقتضائات آن به جامعه پیشنهاد می کنی؟ یادآوری مدام خطرات و برشماردن آنها خوبست و لازم، اما برای پراتیک سیاسی هیچ چیز نیست! باید مسئولیت پذیرفت و گفت اینست آن راه نجاتی که من پیشنهاد دارم. ایرج بگو که حرف مشخص تو چیست و پیشنهادت برای نجات کدام؟ در واقع، اگر خوب بیندیشی این خودت هستی که نمی خواهی وارد عرصه ریسک پذیری سیاسی بشوی چون بنا به تجربه می دانی در رابطه با تهذب سیاسی چنین ورودی چه هزینه ها که در برندارد! ایرج عزیز من البته بارها گفته و نوشته ام که احزاب و تشکل های سیاسی سیاست ورز، رسانه ها، نهادهای مدنی، آکادمیسین ها و افراد سیاسی و … اعضای ارکستری واحد در مقیاس ملی هستند که لازم است هر یک ساز مستقل خود نماینگی کنند و نیز فقط هم در جایگاه خود بنوازند اما با تکمیل کردن همدیگر تا جامعه از آهنگ فکری و سیاسی راهنما محور برخوردار باشد و اکنون هم استقبال می کنم که انسان هایی چون تو از جایگاه خود و متکی بر دانش و تجربه خویش فیلار مونیک ملی ما را تکمیل کنند مشروط به پذیرش فروتنانه داعیه تاثیر گذاری از جایگاه خود. به نوشته هایت نیاز است و حتی به انتقاد کردن هایت از موضع تک فرد. علاقمندان فکر و سیاست مراجع این سایت ترا می شنوند به انگیزه نجات ملی و رهیافت های مرمی برای گذر از جمهوری اسلامی به جامعه ای دمکراتیک و مبتنی بر عدالت. ام فقط بنویس از همان جایگاهی که داری به سود همه این ارکستر. دستت را به رفاقت می فشارم.

مسعود : چهارشنبه, ۲۰ نوامبر, ۲۰۱۹

آقای کریمی، حقیقتا دوست دارم باور کنم که وقت نداشته اید متن آقای فرزاد را با حوصله بخوانید. چرا که دریافت مبهم تان از این نوشته  باحجم سوابق و کارکشتگی تان فاصله ایی باور نکردنی  دارد. از ایرج همبندتان با ملاطفت و اصرار حرف دلش را خواسته‌اید،حرفی که ایشان نه تنها از همان ابتدا، بلکه در جای جای نوشته، به روشنی روی کاغذ ریخته است.ایشان می گویند چانه زدن بر سر این یا آن شکل مبارزه، ما را از آنچه که برای آن مبارزه می کنیم نباید غافل کند. حرف از این روشن‌تر؟ شما که تجربهٔ زندهٔ یک انقلاب را در خرجین دارید، حتما بهتر از هر حاشیه نویسی می دانید که شکل مبارزه، پوسته ایست که مجموعه ایی از عوامل، یعنی ماهیت مبارزه آنرا تعیین می کند. واماندن و کف بر دهان آوردن بر سر این یا آن پوسته از مبارزه، وانهادن میدان و غافل ماندن از همان سیاه چاله ایست که هم پوستهٔ مبارزه، هم آش را با جاش می روبد وتاراج می کند. در یک مبارزه، تقدم و تاخر دو پرسش “برای چه” و “با چه” فاجعه آفرین است. چنانکه آفرید. سیاهچال در آنجا دهان باز می کند که پیش از آنکه بدانم “برای چه” می جنگم، ابتدا دل دل کنم که “با چه” بجنگم.
جایی که ما برسر رخت “مبازه ” کف بر لب می  آوریم،  نباید غافل بود که دیگران سخت درکارند تا بخت مبارزه را با خود همراه کنند. آن چالهٔ سیاه، هم اکنون هم با قلم هم با قمه در این میانه می چرخد، همانطور که در بهمن و بعد از آن چرخید و ما ندیدیم و دل خوش داشتیم که شکل مبارزه می دانیم. اما دریغا که نیم قرن گذشت و هنوز دانایان ما نمی دانند که در بیخ گوششان سیاه چال از جایی با نفیر سنگ ، “حزب همان حزب رضا” را نقش می زند و از جایی دیگر درجلوهٔ نرم “گذار” ی غبار آلودو مبهم، قعر همان سیاهی را پیش پای می گذارد.
دغدغهٔ آقای فرزاد در این نوشته، به گمان من، به درستی غفلت از جوهر و سمت و سوی مبارزه است،بد نیست جانب انصاف نگه دارید و با خواندن دوبارهٔ متن، حق دوستی به جا آورید.

محمّدرضا مهجوریان :چهارشنبه, ۲۰ نوامبر, ۲۰۱۹

( یک اشاره: این یادداشت مربوط به دیروز و پیش از یادداشت های امروزِ دوستان است)من هرگز نمی‌خواهم در بحثِ آقای ا. فرزاد وارد شوم. او مسائلی را طرح می‌کند که جای تردید دارند. فقط دوست دارم بر آن “هُشدارِ”ی دو سویه که در این‌جا طرح شد تأکید کنم: هُشدار نسبت‌به “خطرها” و نسبت‌به “توطئه‌ها”- اگرچه، “توطئه” خود یکی از “خطرها” است.

برای شنیدنِ این هُشدارِ درست، نیازی به کنکاش در نوشته‌ی ا. فرزاد نیست، چون ا. فرزاد نتوانسته این هُشدار را روشن بیان کند؛ البتّه بیانِ این هُشدار از سوی هر کسی که باشد خوب است امّا می‌توان به‌آسانی دریافت که اندیشیدن در باره‌ی این هُشدار، یقیناً و به فراوانی و با روشنیِ بیش‌تر، در میانِ خودِ انسانی‌هایی که در کشور هستند وجود دارد- چه آن انسان هایی که در این اعتراض‌ها هستند و چه آن خیلِ عظیمی که اگر مستقیم در آن شرکت ندارند ولی مسئولانه در باره‌ی آن اندیشه می‌کنند-.

در رابطه با این هُشدار، به دو نکته خواستم اشاره بکنم:

۱- ب. کریمی، در انتقاد از این هُشدار، می‌گوید: “یادآوریِ مدامِ خطرات و برشماردنِ آن‌ها خوب است و لازم، امّا برای «پراتیکِ سیاسی» هیچ چیز نیست!” من فکر می‌کنم آن “پراتیکِ سیاسی” که برای آن، “یادآوریِ مدامِ خطرات و برشماردنِ آن‌ها” «هیچ نیست»، نه تنها به هیچ دردی نمی‌خورَد بل‌که خود یکی از “خطر”ها، و در همان‌حال، یکی از منشاء‌های مهمّ نادیده‌گرفته‌شدنِ “خطرها” است.

۲- در باره‌ی مقوله‌ی”توطئه”، خانمِ سوسن، در انتقاد از این هُشدار و با متّهم ساختنِ این هُشدار به پیروی از “تئوریِ توطئه”، می‌نویسد: “آیا با این تئوری[ منظورِشان تئوریِ توطئه است]، هر کدام از “اتحاد”های نیم بندِ شکل گرفته را نمی‌توان یکی از آن “سیاهچاله”ها دید و ارزیابی کرد؟” چرا نتوان خانمِ عزیز! اگرکه احساس شود که این “اتّحادهای نیم بند”، خود را از چارچوبِ حوزه‌ی سیاست/ قدرت/ مداری بیرون نمی‌کشند، و مرزِ خود را با این حوزه روشن نمی‌کنند؟

آیا این تردیدها نسبت به این “خطرها”، از آدمی چون شما – که به درست یا به نادرست، ولی دردمندانه اعتراف می‌کنید که در انقلابِ۵۷ “گَند رده اید”- قدری عجیب نیست؟

با این‌حال، اگرچه چندان نادرست نیست که مقوله‌ی خطرِ “توطئه” را، حتّی به این “اتّحادهای نیم بند” نیز کشاند، امّا حرف بر سرِ حوزه‌ای بسیار گسترده‌تر و پُر قدرت‌تر است که خطرِ این توطئه در آن همیشه وجود دارد: یعنی حوزه‌ی قدرت/ سیاست/ مداری. نگاه بکنید که “بویِ گَندِ” این حوزه، امروزه در سراسرِ دنیا به مشام می‌رسد؛ توطئه، یکی از مهم‌ترین ابزارها و راه‌ها در این حوزه‌ی فاسدشده‌ است. اگر توطئه، در این حوزه، روزگاری معمولاً در خَفا انجام می‌گیرد، امروزه آشکارا و در جلوی چشم ها انجام می‌شود.
در موضوعِ توطئه، حرف بر سرِ “تئوریِ” توطئه نیست، بل که بر سرِ “مقوله”ی توطئه است. ظاهراً همه چیز به این بر می‌گردد که برداشتِ ما از مقوله‌ی “توطئه” چه باشد. این طور می‌نماید که برخی برداشت‌ها از مقوله‌ی توطئه چنان نادرست- و یا شاید باید بگویم، چنان متفاوت- هستند که نشانه ها و مصداق‌های آشکار توطئه را توطئه نمی‌نامند…

ایرج فرزادچهارشنبه, ۲۰ نوامبر, ۲۰۱۹

با سپاس از دوستان گرامی، مسعود، بهزاد و سوسن.

از آنجا که بهزاد گرامی، ضمن ابراز محبت به من و قدرشناسی از پیشینه رفاقتها و هم بند بودن در زندان شاه، در یادداشت خویش در باره نوشته من به درست تاکید کرده است:” همدیگر را خوب می شناسیم و می دانی که پای سیاست اگر در میان آید حرف را بی تعارف خواهیم زد.”؛ و اضافه کرده است که نوشته من :” هنوز هم اما بیان نگرشی است کلی و نه که سیاست مشخص”؛ من هم “بی تعارف” به “سیاست مشخصی” که او در تکه پایانی ملاحظاتش، طرح کرده است، نکاتی را مینویسم:

بحث من، به گفته مسعود گرامی روشن و صریح است. نوشته ام که فضای نور و آتش و احساسات پرشور، نباید ما را از سیاه چاله های سیاسی دیگری، غافل کند. در دوره “انقلاب ۵۷” آن سیاست “همه باهم” دست برقضا فضائی ایجاد کرد برای انکار وجود سیاه چاله اسلام سیاسی. و بهزاد عزیز در انتقاد از نوشته من که از “کلی گوئی” فاصله بگیرم و مسئولیت و ریسک قبول کنم، یک کارت زرد هم به من نشان داده است: ” رابطه با تهذب سیاسی چنین ورودی چه هزینه ها که در برندارد!”

اما، بهزاد، به باور من، امیدوارم اشتباه کنم، متوجه جوهر بحث من نشده و یا اینکه متوجه شده است، اما با رویکرد من موافق نیست. چه، او تصادفا به همان روش “همه با هم” و پذیرش مسئولیت و خطر در روایت دیگر همان همه با هم، یک فراخوان رو به من دارد: ” اکنون هم استقبال می کنم که انسان هایی چون تو از جایگاه خود و متکی بر دانش و تجربه خویش فیلار مونیک ملی ما را تکمیل کنند”.

بحث من، دقیقا و “مشخصا”، هشدار به خطر دوباره این “همه با هم” و برحذر بودن از پذیرش ریسک و مسئولیت در “فیلارمونیک ملی” بود و کماکان هست.

بهزاد گرامی! من یک انسان سوسیالیست و نه “ملی” هستم. دنیای پس از فروپاشی جهان دوقطبی، میدان را برای سیاه چاله های سیاسی چندین خرده قطبی هموار کرد. اگر در دوره شاه امثال شریعتی و رفسنجانی، حسینیه ارشاد را با همکاری پنهان ساواک، در اختیار داشتند تا سیاه چاله اسلام سیاسی و ضد کمونیسم و سوسیالیسم علمی را در اعماق روح و روان شهروندان و حتی انقلابیون پاک باخته حک کنند، اکنون جریانات سوپر ارتجاع اسلامی و فاشیست و ارتش هائی مثل “بلک واتر”، به سلاح کشتار جمعی مجهزاند. بند و بست و توافق های پنهان بین این دوایر را برای آینده ایران پس از جمهوری اسلامی نباید دست کم گرفت.
من، برخلاف نظر شما، به این “ریسک” تن نخواهم داد و در هیچ ارکستر فلارمونیک “ملی” مسئولیت و نقش نمی پذیرم. میدانم که با من موافق نخواهی بود، اما بقول معروف میتوانیم توافق کنیم که در این مورد مهم “توافق” نداریم.

برایت سلامت و بهروزی آرزو دارم.   ایرج فرزاد

مسعود :پنج‌شنبه, ۲۱ نوامبر, ۲۰۱۹

سلام آقای کریمی،دیده یا ندیده،در حقم مهربانی کرده اید و این مایۀ سپاس گرم من است.آشنایی و همکاری سیاسی من با کاک ایرج ،به پیش از انقلاب و سابقۀ جدایی وحتی تقابل سیاسی ما به بلندی عمر انقلاب و سالهای طولانی آن است.این را گفتم تا دامنهٔ سخن را از دندان قروچه های گروهی واکنم و اگر جانبی از نگاه روای ایرج را گرفته ام،خاطرتان را قرص کرده باشم، که گرچه کاکا برادر است اماحساب سیاسی مان عمریست که به یک جوی نیست. با این حال، قرار هم ندارم گوش بر دنیا ببندم و خود شیفتۀ آواز خود شوم.ودرست بر این پایه است که حرف من و شما را، دو کلام معقول از ایرج ،چنین به هم پیچانده است.

جان مطلب  گنگ و نا پیدا  نیست،او می گوید :  مدنی  یا خَشٍنی بودن مبارزه نباید ما را از جوهر  وسمت و سوی آن غافل کند. کجای این حرف، غیر میدانی یا تهذیب سیاسی و کناره نشینی و  یااز بالا بر جهان نگریستن است؟ لازم نیست ۵۰ سال در آسیاب سیاست چرخید  تا سر انجام فهمید که  هر  سفیدی آرد نیست  و هر گردی  هم گردو نیست.به همین قیاس نه هر عربده جویی عدالت جوست و نه هر سفید پوشی صلح خواه.زیرا حرف بر سر اشکال نیست ، بر سر احوال است.حال اگر ایرجی  پیدا شود و بگوید آقا  چشمتان را باز کنید نه هر خر سواری عیسی است و نه هر عصا بدستی موسی،  می شود نامیدانی؟ بهزاد عزیز خیلی میخواستم این فیلارمونی زیبا و خیال انگیز شما را به حال خود بگذارم.اما می ترسم در میانۀ آن، جنازه های نیم مردۀ تاریخ دوباره برخیزند و با  سنج و سیخ و شیر و خورشید ، سمفونی کشتاری دیگر بنوازند.تازه مگر برنخواسته اند؟مگر صدای پایشان به گوش شما نرسیده است؟مگر بر در و دروازه های «گذار »جا خوش نکرده اند؟این را شما می گویید میدانی ، اما اگرکسی نشانی از کمین خطر در میدان رساند، میشود فرا میدانی؟من فکر می کنم دغدغۀ ایرج هم مثل شما شکار هیولاست اما راهش سوای آن بیشه و میدانی است که شغال در آن زوزه می کشد .برای شما ،ایرج و خودم روزگاری بهتر از این را آرزو دارم.

بهزاد کریمی :چهارشنبه, ۲۰ نوامبر, ۲۰۱۹

سلام مسعود گرامی شاید هم شانس دیدارت را داشته ام و شاید هم از نادیده ها هستی و به امید اینکه روزی ببینمت. ممنون از تذکرات تو. شاید اگر تاکنون وقت و فرصت این را داشته ای تا نگاهی به نوشتجات و کامنت گذاری های من بیندازی، متوجه شده ای که بسیار می کوشم تا “بی انصافی” در حق هیچ کسی نکنم چه بماند در حق آنی چون ایرج که نوشته بودم می دانم درد مردم دارد، در درونش می جوشد و در سرش می اندیشد. گفتم و می گویم که در مقام کسی که می خواهد میدانی حرف بزند باید میدانی سخن بگوید. ایرج دلیل افتادن به سیاهچال افتادن ها در چهل سال پیش را سرگیجگی جریانات مترقی می داند و شکل مبارزه “سازشکارانه” و “انقلابی”. این ساده کردن قضییه است! مسئله اصلی این بود بخش بزرگی از این نیروها که متعلق به چپ بودند، تنها بر نفی حکومت مستقر شاه کوبیدند و امر قدرت جایگزین را به دیگران وانهادند. همه توش و توان آنها بر رفتن شاه متمرکز شد و نه کیستی قدرتی که دارد برای تسخیر قدرت خیز بر می دارد و در عمل جا می افتد. ایرج همش بعد انقلاب را می بیند که می دانیم، دیگر بسیار دیر شده بود! من در اندیشه ایرج هنوز هم بیشتر نفی قدرت می بینم تا برخورد او به قدرت مشخص را که الزاماً به معرفی قدرت جایگزین هم نیاز دارد. ایرج فرموله بگوید که جایگزین پیشنهادی او برای این جمهوری اسلامی شوم که فاصله زیادی هم با تشریف بردنش نداریم چیست؟ دولت سوسیالیستی؟ شورایی؟ دمکراتیک؟ اینست که می گویم هنوز کلی گویی است و نه که ورود مشخص به وضعیت مشخص. این را می گویم که حرف او برای این لحظه از میدان گشوده شده از سوی مردمان کدام است؟ او در نوشته هایش به همه انتقاد دارد – که حقش هم است- و طوری می نمایاند که در قله ای نشسته مشرف بر اعمال همگان و حتی در هیچ یک از آنان چیز مثبتی سراغ ندارد. این نوع برخورد نقد علمی نیست و لذا نه که معطوف به نیفتادن در سیاهچال! از کسی دارای نزدیک به ۵۰ سال تجربه ناشی از حضور در فراز و فرودهای تاریخ این سرزمین، انتظار آنست که اثباتی مشخص حرف بزند، ریسک گفته و رهنمودش را بپذیرد و آماده مالیات دهی سیاسی در این زمینه باشد. حرف و پیشنهاد من اینست و نه که تخطئه! تخطئه دردمندان رنج مردم کار من نیست. هم دست تو و هم دست ایرج فرزاد را به رفاقت می فشارم

حسن فرزامی :چهارشنبه, ۲۰ نوامبر, ۲۰۱۹

نوشته جناب ایرج فرزاد بسیار کلی است، هر چند درابتدا ژست خوبی میگیرند و میکوشند بی دقتی و عدم دانائی طرفهای دیگر را به آنان نشان دهند، اما در نهایت ما با مقاله و نوشته ائی کلی روبرو هستیم که خود از سوال های مهم فرار میکند و خود را در پشت بحث سیاه چاله ها مخفی میکند،

با اعلام خطر به دیگر که نمیتوان خود را از مسائلی که میدیا فارسی سالها بر روی آن سرمایه گذاری کرده اند دور کرد و آن مباحث را هم جزو سیاه چالها تصور کرد.

خشونت نکنیم ! خشنونت شد، خشونت میکنید، ساکت باشید و خشونت نکنید، مخالف خشونت هستیم و … اینها همگی به ابزاری در درست دیگران علیه طبقات و لایه ضعیف در جامعه تبدیل شده است، خودشان جنایت میکنند، نوکرانش در دانشگاه های خارج کشور و ژورنالیسم نوکر و خودفروخته مرتب به مردم میگویند خشونت نکنید.

باید از جناب فرزاد پرسید شما در این بحث کجا هستید؟ کجا ایستاده اید؟ با مباحث کلی و سیاه چال های گوناگون که نمیتوان از این مباحث جدی و مطرح فرار کرد.

من دانا هستم و شما نادان که حرف نشد. ژستی که مدام و همیشه از جانب کمونیسم کارگری ها می بینیم

ایرج فرزاد : پنج‌شنبه, ۲۱ نوامبر, ۲۰۱۹

حسن فرزامی گرامی

ضمن سلام، میخواهم اطمینان بدهم که من از انتقاد و دست نشان کردن کژیها در نوشته مورد بحث، استقبال میکنم. بحث “خشونت نکنیم” اتفاقا در همان تیتر یادداشت من، مورد انتقاد است.

من کجای نوشته خود، این جسارت را بخود داده ام که خود را دانا و مخاطبان را نادان بنامم؟ به عنوان انسانی سیاسی که رویدادهای انقلاب ۵۷ را ناظر بوده و سالها در سازماندهی مقاومت علیه جمهوری منحوس اسلامی نقش داشته ام و قتل و کشتار بسیاری ازعزیزترین یاران و شریف ترین انسانهای این سرزمین را بدست اراذل و اوباش اسلام سیاسی دیده ام، نه حتی با “دانائی” وعلم و دانش خویش، بلکه در تجربه تلخ و خونین چهل سال حاکمیت اسلام سیاسی، فقط هشدار داده ام که مواظب باشیم در فضای شور و شوق مقدس خیزش مردم برای بزیر کشیدن رژیم جنایتکاران، چنان از خود سرمست نشویم که آن تجربه خونین و آن سیاه چاله، در رنگین چاله های جدید، تکراربشود. ممکن است من زیاده روی کرده باشم، ممکن است ارزیابی شما این باشد که چنین خطری مبارزه مردم ایران را تهدید نمیکند. کافی بود در دو جمله استدلال میکردید که ارزیابی من چرا غیر واقعی و یا مثلا در میان مدیران شورای گذار، وجود عناصری مثل سازگارا و علیرضا نوریزاده، نباید شاخک های حسی ما را تیز کند. میدانید آقای حسن شریعتمداری گفته است کریدورهای شورای کذائی فقط بروی کسانی باز است که شغل و کار دارند و “آدمهای بیکاره فقط غارت میکنند؟”. یعنی ۹۰ درصد مردم ایران، که جمهوری اسلامی آنها را بیکار کرده و ده ها هزار انسان تحصیلکرده که کاری برایشان نیست، کارگران صنایع که بسته شده و تعطیل شده اند، اکثریت قریب به اتفاق نیمه جمعیت ایران، یعنی زنان، که از منظر اسلامیون آدم به حساب نمی آیند که حتی تماشاگر مسابقات ورزشی باشند، در مژدگانی: “شورای گذار دولت تعیین میکند!” جائی ندارند، اما همقطاران جناب سازگارا که در جمهوری اسلامی “کار” دارند، مقام و منصبشان محفوظ؟ تازه این تابلو علنی و نیمه مردم پسند چنان حفره های سیاه اند که من نسبت به وجود آنها هشدار دادم. مطمئن باشید، نسخه های به مراتب توطئه گرانه چنین مدیریت های “رژیم چینج”، و با چهره های به مراتب مرموزتر و جاسوس صفت تر، در جریان است. من قطعا به ملاحظات جدی فکر میکنم اگر حقیقتا با فکت و استدلال و منطق برایم روشن کنید که اشتباه میکنم.

اما، تکرار میکنم فخر فروشی و تحقیر دیگران با دانش و دانائی خود و سرکوفت به مخاطبان نوشته هایم، با پرنسیپ های سیاسی ام، در تناقض است. شاید منظورتان استفاده از تعبیر “سیاه چاله” برای رساندن منظورم باشد؟ اما، همه میدانند که کاشف سیاه چاله دانشمند محترم استیون هاوکینز بود و مترجمین کتابهای او، نه من که اکثرا جوانان تحصیلکرده و فهیم در ایران اند. من فقط از دریای علم و دانش این عزیزان، قطره ای را به منظور گویا ساختن مقصد خویش، وام گرفتم، نیتم “سرقت ادبی” نبود.

زنده باشید و پایدار     ایرج فرزاد

بهزاد کریمی :پنج‌شنبه, ۲۱ نوامبر, ۲۰۱۹

با سلام به رضا، مسعود و ایرج گرامی.

رضای دل آزرده “گذشته” که ترا همواره به شرافت سیاسی و پاسداری از اخلاق و پرنسیپ شناخته ام. از گفته من خطا برداشت کرده ای عزیز. من کی گفتم و یا می گویم نباید درگیر هشدار دادن ها و هشدار شنیدن ها شد؟ من که از طرح خطرهای “سیاه چاله” قویاً استقبال می کنم و هم از اینرو ورود ایرج فرزاد به خطر “سیاه چاله” را در کلیت آن تایید کردم و فقط از او خواستم تا از کلیات به مشخص تر گذر کند، فقط در “چه نباید کرد؟” نماند و از “چه باید کرد؟” بگوید. بیشترینه جامعه سیاسی ما و اکنون دیگر اکثریت قاطع خود جامعه ایران در پی پاسخی مشخص به این پرسش مشخص در این زمان مشخص هستند. اندیشه سیاسی آنگاه نافذ می افتد که از دل خود سیاست عملی بیرون دهد، وگرنه همان “هچ” می شود که عرض کردم! دستانت را به صمیمت می فشارم.
مسعود عزیز با بیانی موجز و قلمی شیوا سخن گفته ای. اما خودمانیم حالا چرا اول مرزبندی با ایرج و اعلام از هم جدا بودنتان طی چندین دهه ای و فقط آنگاه تایید اصل حرف او؟ من اصلاً نمی فهمم که لزوم ذکر این جدایی ها به چیست؟ شاید هم ناشی از آن عادت مانده در سر همه ما چپ ها باشد که اول همه با هم مرز می کشیم و بعد تعارف به ساختن خانه مشترک می کنیم و هیچوقت هم البته نه در یک تالار بلکه در پستویی نیز جمع نمی آییم! این روش اتفاقا با هسته اصلی این گفتگو رابطه مستقیم دارد و چون همه تاکیدت بر درست بودن سخن ایرج است و نگرانی ات هم اینکه من حرف درست او و اصل حرفش را نگرفته ام پس اجازه بده که ادامه بحث مان را میان این چند نکته در زیر آمده با ایرج پی بگیرم. زنده و پایدار باشی عزیز.

ایرج عزیز یادت باشد که هنوز هم پرسش مشخص مرا پاسخ نگفته ای! پرسشی که در پاسخ به سخن مسعود پیش کشیدم. تو و من این توافق را داریم که قدرت شوم مستقر به نام جمهوری اسلامی اصلاً نباشد و برود و هر چه زودتر از میان برخیزد بهمان اندازه بهتر. توافق هم داریم که نمی توان در جرم سیاه سماوی و خلاء به سر برد و فرو بلعیده نشد! زیرا که می دانیم رفتن قدرت آمدن قدرتی دیگر در پی دارد؛ مگر اینکه به فرض محال بگویی مسئله ات اصلاً قدرت نیست که اگر این باشد آنگاه دیگر ادامه بحث مان هم بیهوده خواهد بود. ولی من چنین می پندارم که تو دغدغه این داری که قدرت حاکم برود و چیزی مردمی جای آن را گیرد. در این کامنت گذاری، پرسیدم تو کدام قدرت و از چه نوع و جنس را می خواهی که فقط هم در رویا نماند بلکه چیزی شود زمینی و سنجش پذیر در برنامه سیاسی خود؟ دولت سوسیالیستی؟ شورایی؟ دمکراتیک؟

اما در این کامنت آخرت با مقداری فرود آمدن بر سر موضوع، خوشبختانه بحث را روشنتر کرده ای و تجربه خود از آن دام چاله چهل و اندی سال پیش را این چنین فرموله کرده ای:دیگر نه هرگز “همه با هم” و بگفته خودت “من به این “ریسک” تن نخواهم داد و در هیچ ارکستر فلارمونیک “ملی” مسئولیت و نقش نمی پذیرم.” بله گرهگاه، همینجاست! در اینست که تو عزیز، مشکل محوری در آستانه انقلاب و حین انقلاب را در خود ایده “همه با هم” بودن می دانی، اما من در آن”همه با من” بودن مشخص! منشاء اصلی گرفتاری مجموعه چپ – و البته هر یک در اندازه وزن خود و به میزان خطایش- در این بود که فقط مشغول “مرگ بر شاه” شد و پنداشت که شاه اگر تشریف ببرد بقیه ره هم دیگر گشوده است! هم از اینرو بود که با هر حد از اشتیاق در صفوف خود تا غرغر زدن ها در آن، جملگی با کله توی سیاهچال “همه با من” افتاد. رویکرد سیاسی ماها، جدا از نگاه سیاسی مان نبود. ما هر فاز از مبارزه علیه شاه را از منشور برنامه مشخص و امکانات و ظرفیت های موجود ندیدیم و نسنجیدیم و خود را با آن عیار نکردیم. مبارزه با رژیم دیکتاتوری شاه که خطا نبود – که می دانم همچنان بر آن هستی- عدم تشخیص امکانات در این مسیر را باید کور چشمی دانست با پیامد ناخواسته سقوط به دامچاله تیره. برای آنکه شاه را از اریکه خدایی به زیر کشید مگر می شد خودسرانه آن “همه” را کنار گذاشت و مدعی انحصاری مبارزه با قدرت مستقر شد؟ آیا ما سیاست می کنیم تا قوی بشویم و توازن قوا بهم بزنیم و مانع مشخص از سر راه را برداریم تا زمینه تحقق برنامه مد نظر مان را فراهم آوریم که بر آنیم در خدمت ازادی، دمکراسی، پیشرفت و عدالت است یا که کارمان فقط هشدار دادن هاست و عملاً کنار نشستن ها؟ موضوع گرهی اینست. امروز هم تنها به نیروی “همه با هم” اما درس آموخته از آن تجربه تلخ “همه با من” است که می توان با این جمهوری اسلامی تعیین تکلیف کرد. بین اینکه چه نوع قدرتی جایگزین این قدرت باشد با نیروی لازم برای رسیدن به این قدرت، رابطه ارگانیک برقرار است. این رابطه را باید شناخت و درست تبیین کرد. هیولای جمهوری اسلامی را نمی توان با پراکندگی نیرو از میان برداشت، همه مسئله، همزمان ناپیوستگی های مرگبار کنونی است و شکل دادن به نوع همبستگی لازم و درست. تمرکز را بر این ترکیب باید گذاشت نه که هراسناک به صدا درآمدن فیلارمونیک ملی شد.گوش ها بیشتر منتظر “چه باید کرد؟” هستند و نه فقط “چه نباید کرد؟”. آری، هر دو با هم، اما بار اصلی با اولی! من به اعتبار “همه با هم” می خواهم یک “ملی” باشم که در ضمن با انواع ناسیونالیسم هم مرز دارد! پایدار باشی کاک ایرج گیان

ایرج فرزاد : جمعه, ۲۲ نوامبر, ۲۰۱۹

بهزاد گرامی، با سلام مجدد

بحث من، کلا، “سلبی” بود. تصور من این است که خطرات بسیاری پیش پای مبارزه مردم ایران قرار دارد و البته “سناریو”هائی هم در راستای آن تهدیدات. این نقشه های راه و مدیریتهای دوران “گذار”، که نسخه های اصلی هنوز مخفی اند، اسمشان با خودشان است. دوره سرنگونی، فروپاشی، از هم گسیختن شیرازه حاکمیت، تخاصم جناحهای رژیم بر سر بقا در دنیای پس از جمهوری اسلامی، سرنگونی به طریق انقلابی و یا قیام و یا گسترش نافرمانی های مدنی وهر پروسه محتمل دیگر که اکنون غیر قابل پیش بینی اند، همگی سناریو نویسان دارای پول و امکانات و ارتباط را فعال کرده است که مهره های سیاسی مورد نظر خود را روی میز بگذارند. به باور من، این نقشه و برنامه ها، به مراتب پیچیده تر و خطرناکتر از مهندسی یک رهبر انقلاب از چهره حاشیه تاریخ ایران، کسی که در “قیام ۱۵ خرداد ۴۲”، صریح و وقیح گفته بود مخالف رای زنان است و مخالف سپاه دانش شدن دختران و اصلاحات ارضی است. پیچیده تر از ماجرای کنفرانس گوادلوپ و ماجرای “کمیته امام در جوار سفارت آمریکا تحت هدایت ماشاالله قصاب” و دیگر قضایا است که خودت شخصا از آنها خاطره داری. تصور من این است که ابعاد خطرات و ماهیت سناریوهای مختلف، یا شناخته شده نیست و یا دستکم گرفته میشوند. تمرکز بحث من به این لیل بود که تقریبا تمام سلبی بود.

در رابطه با نظر اثباتی من در مورد اوضاع، من قصد نداشتم که در آن نوشته وارد آن بشوم. اما چون شما تکرار کرده اید که من از پاسخ به سوال طفره میروم، و یا انگار حرفی برای گفتن ندارم، کوتاه برخی نکات را مینویسم:
من سوسیالیست و مارکسیست هستم. آرمانی دارم که میخواهم جامعه هم بسوی آن حرکت کند. عقیده دارم که در جامعه ایران میتوان سوسیالیسم را برقرار کرد. و طبعا حتما در جریان هستی که من سوسیالیسم اردوگاهی را به عنوان سوسیالیسم قبول نداشتم و اکنون هم قبول ندارم. “یک دنیای بهتر” برنامه من و پرچم آرمانهای سیاسی ام است که روشن است برای چگونه جامعه ای مبارزه میکنم. متاسفانه حزبی که بر اساس آن برنامه شکل گرفت، اکنون تکه پاره شده است و از این نظر من از مهمترین ابزار پیاده کردن آرمانم محروم مانده ام. گرچه، هنوز امید دارم که بر اساس ادبیات کمونیسم مورد قبول خود، امکان تشکیل حزب مورد نظر من، وجود دارد. از این نظر، من اسکولاستیک به قضایا نمی نگرم، اگر ببینم که جریانی در راستای آرمانهای من، در صحنه سیاست ایران فعال است، “اشکال” نزدیک شدن به قدرت برایم اهمیت ندارد. من برای مثال “مجلس موسسان”، “حکومت شورائی”، را به عنوان پدیده هائی که خود بخود به سوسیالیسم مورد نظر من خواهد انجامید، در نظر ندارم. لنین در دوره ای گفت تمام قدرت به شوراها، اما وقتی نفوذ جریانات منشویک و اس ار ها در شوراها دست بالا پیدا کرد، او متوجه شد که قدرت گیری شوراها، یعنی به قدرت رسیدن آرمان های سوسیالیسم بورژوائی و خرده بورژوائی. میدانم میدان برای امثال من تنگتر شده است، اما من در هر حال از آن نوع کمونیستهای “کلاسیک” هستم که کاپیتال مارکس و انترناسیونال اول و “حزب لنینی”، دیدگاه و نیز ابزارهایم برای تغییر جهان است.

این بطور کلی، بطور “مشخص”، اما، در اوضاع فعلی چنین فکر میکنم و برای رساندن منظورم به تجربه خود شما در سازمان فدائیان خلق اشاره ای میکنم:

به نظر من فدائیان خلق در دوره انقلاب ۵۷ “می توانستند”، برای مدتی یک حاکمیت دوگانه را شکل بدهند. درست در آن لحظه که خمینی گفت من فدائیان را نمی پذیرم چون آنها کمونیست اند، و در روزهای بعد اراذل حزب الهی را بطرف مقر فدائیان در خیابان “میکده” تهران سازمان دادند، فدائیان این اقبال جامعه را با خود داشتند که اعلام حکومت اسلامی را به چالنج بگیرند. به مردم فراخوان میدادند که سلاحها را به فدائیان تحویل بدهند و در دفاع از حق ابراز وجود سیاسی آنان، یک صف متشکل و در آنروزها مسلح ایجاد کنند. به نظر من اگر فدائیان آن اشتهای سیاسی را داشتند، حتی علیرغم هر توهم به ماهیت “ملی” بودن خمینی، جامعه را در برابر تهاجم ضدانقلاب اسلامی، در آمادگی نگاه میداشتند و بسیاری از جنایات، از جمله لشکر کشی به کردستان، با توجه به نفوذ آنوقت فدائیان در میان ارتش، چه بسا نا ممکن و یا با مشکلات بسیار مواجه میشد.

عین همین نظر را در باره نیروهائی که خود را طرفدار عدالت اجتماعی، سکولار و…مینامند، در اوضاع فعلی دارم. “اگر” نیروی قابل ملاحظه ای را نمایندگی میکنند، نباید آنرا در هیچ ائتلاف دیگر، بویژه در مقطع سرازیری رژیم اسلامی، منحل و ادغام کنند. مردم باید نیروهای مختلف با آرمانها و اهداف سیاسی مختلف را صریح ببینند که درست در دوره هائی که مرتجعین مهندسی شده “دولت تعیین میکنند”، امکان انتخاب متفاوت و قابل رویت داشته باشند. قبل از دوره تعیین تکلیف شدن سرنوشت حکومت اسلامی، که بحثها بر “دوره گذار” است، مردم در حال انقلاب و جنگ و گریز خیابانی باید نیروی مورد حمایت خویش را “مستقلا” در صحنه ببینند و چنان هم بر استقلال خود اصرار کنند که هیچ سناریو نویسی نتواند آنان را نادیده بگیرد. به نظر من اگرخودداری فدائی از دوگانه کردن قدرت در سالهای انقلاب و بی تفاوتی در آن نقطه چرخش، یک اشتباه مُهلک سیاسی بود، اکنون مُنحل کردن هر نیروی مدعی فکر مترقی و خواهان عدالت اجتماعی و سیاست متفاوت از عناصر ابن الوقت و دست آموز، در اتحادها و ائتلافها حول سرنگونی، سًم است. بعضی اوقات حتی شاهد یک نوع خود فریبی هستیم که: “آخر باید به چند صدائی، احترام گذاشت”. این نیرنگ حریفان کهنه کار است که وقتی بحث از سیاست مستقل و رای مستقل به میان می آید، برای ساکت کردن، فریاد” آی امان از این سنت توتالیتاریستها” بلند میشود، اما اجازه میدهند که “خود توتالیتر”ها از آن تبری جویند! از این نظر من، با این ارکستر “فلارمونیک” شما، واقعا مساله دارم. فکر میکنم در جبران خطاهای گذشته، که اتفاقا فدائیان اشتباه کردند که در دوره بحران انقلابی ۵۷ نگفتند مردم “به من بپیوندید”، در یک سنت عرفانی و فروتنی شرقی از آن ور بام افتاده اید: “من اصلا وجود مستقل سیاسی ندارم”!!

تصور میکنم اکنون سایه روشنهای بحث و اختلافها روشن تر شده باشند. آدرس ای میل من را احتمالا دارید، اما هم برای شما و نیز دیگر عزیزان که احتملا ممکن است ملاحظاتی داشته باشند، ذیلا مینویسم تا اگر مایل بودید، دیالوگ را ادامه بدهیم.

زنده باشید   ایرج فرزاد

آدرس ای میل من: iraj.farzad@gmail.com

تأثير مدگرايى بر هويت اجتماعى

تأثير مدگرايى بر هويت اجتماعى

درك اين مسئله كه ويروس مدگرايي تا چه حد سراسر جهان را فراگرفته كار سختي نيست.اما فراگير شدن اين ويروس در خاورميانه به خصوص كشورهايي كه درگير مختلفي قومي،مذهبي،فرهنگي هستند صد برابر بقيه ي مناطق جهان خطرناك تر و غير قابل سازمان دهي تر شده است به طرزي كه كمتر انساني از زن،مرد و رده هاي سني مختلف وجود دارند كه دنبال روي بُعد هاي مختلف مد گرايي نباشد.مدگرايي در اين كشور ها پاي خود را از عرصه ي لباس،ساعت،ماشين،وسايل خانه و حتي فيزيك فرد فرا تر گذاشته و در عرصه هاي مختلف عقيده هاي اجتماعي،فرهنگي،سياسي،اقتصادي تأثير عميقي گذاشته است به طرزي كه بسياري از مردم خاورميانه تفكر مستقل را رد كرده اند تقليد فرهنگي(از نوع مخرب)را دنبال كرده اند.با ظهور تب مدرنیته یا مدرنیزاسیون و جهانی شدن و تحول در برخی مفاهیم و معیارها، فضای زندگی بشر تبدیل به فضایی مصرف زده، سطحی و کاملاً صوری سوق داده میشود.

 

در این فضا انسان به دنبال این است که شکل ظاهری خود را تغییر دهد و از آنجا که این تغییر به زودی او را دلزده میکند، به سرعت به دنبال اشکال ظاهری جدیدی میرود. چنانچه، این ظواهر نوین به شکل صحیح و در قالب فرهنگ ملی و مذهبی جامعه در اختیار وی قرار نگیرد،ممكن است ذهن را از زندگي عادي و فكر كردن به بقيه ي موارد مورد نياز فرد باز دارد. جوامعی که در قبال این رفتار جوانان و نوجوانان، واکنش های تحقیرآمیز و مقابله هايی درپیش میگیرند، به نتایجی وخیم تر درمسأله ی بحران نسلها رسیده و بخش مهمی از نیروی کارآمد انسانی خود را مضمحل خواهند یافت.(همانطور كه در دو دهه ي اخير در ايران كه توجه بيشتر رسانه هاي غربي بر روي تغيير چهاچوبه ي جامعه با روش هاي زندگي مختلف بوده است و تا حد زيادي هم در عادي سازي بسياري از چيز ها موفق عمل كرده است)انسان ها با ارتباطات گسترده ای كه با جوامع و فرهنگ های گوناگون یافته اند و موقعیت آنها در شناخت و فهم  ارزش ها، باورها و انتخاب هنجارهای مطلوب، پیچیده تر و مشکل تر شده است و چه بسا زمینه های موجود، باعث شده تا زنان و دختران جوانان و نوجوانان به رفتارها و هنجارهای متضاد با ارزشهای جامعه ی خویش رو آورند.

 

حس تنوع طلبی توأم با گرایش به خودنمایی در محیط اجتماعی، تغییرات چشمگیری در نوع پوشش، آرایش، الگو، رفتار و اغلب گرایشهای بشری را به همراه داشته است.تاجفل یکی از نظریه پردازان هویت اجتماعی است که در سال 1978 نظریه ی هویت اجتماعی خود رامطرح کرده است كه با اهمیت ارزشی آن جامعه  و هويت اجتماعي انسان ها را تا حدي بيان ميكند اكثر فرضيه هاي روانشناسي  از تاجفل سرچشمه میگیرد. اساس نظریه ی تاجفل توجه به جنبه های مختلفی از هویت است که از عضویت گروهی ناشی میشود و میتواند در برگیرندهی هویت تاریخی، ملی، دینی و فرهنگی باشد. به نظر وی، اجتماع از افرادی تشکیل شده است که با هم و بر اساس پایگاه و قدرشان رابطه دارند و ساختار این ارتباط گروهی برای شکل بندی هویت دارای اهمیت است.مقصود مقاله جلوگيري از انسان ها براي انتخاب وعملكرد آزادانه در نوع و روش لباس پوشيدن دكوراسيون خانه يا بقيه ي نياز هاي آن ها نيست بلكه مقصود جلوگيري از رخنه ي تفكر مصرف گرايي بي رويه و بدون هدف  در جامعه است كه در نهايت سودي جز پر كردن جيب عده اي سودجو در جهان ندارد كه براي آنها اهميتي ندارد كه كالاي مصرفي كه در خريد فروش آن هستند پارچه باشد يا بدن زنان و يا كودكان و نوجوانان است بلكه آنها تنها سود كلان اقتصادي و نفوذ هدفمند سياسي براي تغييرات فرهنگي،ديني، اجتماعي (بدون توجه به زواياي مختلف تأثير بر جامعه)بر جوامعي كه  غير قابل دسترس براي اشغال مستقيم هستند. به زبان ساده تر آن ها با تحميل كردن مد و لباس، آرايش ، دكوراسيون خانه، لاغري يا چاقي بدن و تبليغ آن به عنوان فرهنگ برتر بر شما خواهان به دست آوردن تفكر و عقايدتان هستند (كه بر بسياري از جوامع تأثيرات نا هنجار رواني خود را نيز به جا گذاشته است).

 

منبع: نشریه سوسیالیسم امروز ١١٣

 

١ آذر ٩٨

٢٢ نوامبر ٢٠١٩

 

 

 

فوری:همه در دفاع از بازداشت شدگان آبان ٩٨

فوری:همه در دفاع از بازداشت شدگان آبان ٩٨!

 جنبش عظیم سرنگونی طلبی که در اعتراض به افزایش قیمت بنزین بود و در واقع با مطالبه نان به معنای وسیع کلمه به میدان آمد از همان ابتدا با خشم و کینه ی انباشته شده، به یک جنبش سرنگونی طلبی همه جانبه تبدیل شد. اعتراضات در اکثر شهر ها همراه با رودررویی با سرکوب گران بود و حتی در مقابل تیراندازی مستقیم ماموران که صدها کشته به جای گذاشت مقاومت و مبارزه همه جانبه ای انجام شد. فروکش کردن موقت این جنبش نشانه پیروزی رژیم جمهوری اسلامی نیست. شرایط دیگر به گذشته باز نمیگردد و جنبش های مردمی  88 ، 96 و اکنون آبان 98 به همراه موج وسیع مبارزات و اعتصابات کارگری و دیگر جنبش ها در همه این سال ها گام به گام جنبش را جلو برده و رژیم را تضعیف کرده است و شرایط را بیش از پیش برای جدال های نهایی برای سرنگونی جمهوری اسلامی مهیا کرده است.

اکنون که رژیم جمهوری اسلامی زخم خورده و در داخل و منطقه به شدت تضعیف شده است، جنایتکاران حاکم تلاش دارند تا با اتکا به دستگاه سرکوب فضای رعب و وحشت ایجاد کنند تا شاید چند صباحی بیشتر بتوانند به حیات ننگینشان ادامه بدهند. قافل از آنکه این جنبش جنبش گرسنگان است که کینه و نفرتی عمیق به مسببان آن یعنی جمهوری اسلامی دارند. انگیزه ی آنها برای شورش و قیام را نمی توان تنها با سرنیزه از بین برد.

اکنون که هزاران بازداشتی این جنبش در چنگ دژخیمان هستند، حاکمان تلاش دارند تا با کشتن عده ای از آنها و یا شکنجه و حبس های طویل المدت از مردم انتقام بگیرند و رعب و وحشت ایجاد کنند. لذا با توجه به اینکه این دوران، دوران دهه شصت و هفتاد نیست و شرایط به ضرر جمهوری اسلامی است، همه باید به نوبه ی خود مبارزه برای آزادی بازداشت شدگان را در الویت قرار بدهند و موج دیگری از مبارزه به راه بیندازند. اگر می خواهیم از عزیزان در بندمان حمایت کنیم فعالیت همه جانبه ای ضروری است. در درجه اول خانواده زندانیان نقش بسزایی دارند. تجمع آنها در مقابل بازداشتگاه ها و مراکز مربوطه جهت پیگیری وضعیت دربندان و مطالبه آزادی آنها. دوم نقش مردم با تمرکز به شعار آزادی زندانی سیاسی و اعلام اسامی بازداشت شدگان و شرایط آنها چه در جامعه و چه در سطح رساناهای مستقل و مردمی و اعتراضات خیابانی. نقش احزاب،رسانه ها و فعالین سیاسی خارج کشور با محوریت تبلیغ برای آزادی زندانیان سیاسی نیز اهمیت بسزایی دارد. باید حاکمان بدانند که در صورت ارتکاب جنایت علیه بازداشت شدگان با موج بیشتری از مبارزه روبرو خواهند شد وعواقب بسیاری برای آنها به دنبال خواهد داشت.

به هر طریق ممکن باید به یاری زندانیان در بند بشتابیم. تنها با به راه افتادن موج اعتراضی برای آزادی آنها است که روند سرکوب و کشتار آنها محدود یا متوقف می شود. بازداشت شدگان را دریابیم و موج دیگری از جنبش و مبارزه را با محوریت آزادی زندانیان دربند راه بیندازیم. نقش تک تک کسانی که در این جنبش گسترده شرکت داشته اند اکنون حمایت از بازداشت شدگان است. زمان را از دست ندهیم و دستگاه آدم کشی جمهوری اسلامی را متوقف کنیم.

 

زندانی سیاسی آزاد باید گردد!

سرنگون باد جمهوری اسلامی!

زنده باد سوسیالیسم!

محمد حسین مهرزاد

اول آذر 1398 برابر با 22/11/2019

خشونت یا نافرمانی مدنی، مساله این نیست!

خشونت یا نافرمانی مدنی، مساله این نیست! 

دو نوشته، با نگاه های نسبتا متفاوت، در باره اعتراضات جاری، از جانب آقایان احمد هاشمی و فرج سرکوهی را در سایت اخبار روز خواندم. جوهر اختلاف در رویکردها را در دو نوشته مذکور، میتوان در رویه خشونت و قهر و یا نافرمانی مدنی خلاصه کرد. تیتر یادداشت آقای سرکوهی، گویا است: “گاندی های نا بهنگام”. به نظر میرسد، انتخاب تعبیر “نابهنگام” در تقابل با رویکرد آقای هاشمی است: نافرمانی مدنی، در “منطقه خاکستری” میان “خشونت” و “اخطار”. من، اما، سعی میکنم در “میان سطر”های دو یادداشت ذکر شده، به یک “حفره سیاه”، خیره بشوم. تعبیر حفره سیاه را با هیچ منظور تحقیرآمیز بکار نگرفته ام. قصدم یک استعاره است با اشاره به ظرفیت حفره ها و سیاه چاله ها در میلیاردها کهکشان، که از چنان قدرت جاذبه ای برخوردارند که سیارات و ستاره ها را میبلعند. تصورم این است که دوستان گرامی در نوشته های خود، نسبت به این حفره های سیاه در تاریخ جامعه ایران، دستکم از اوائل دهه ۱۳۴۰، چندان خود آگاه نیستند و یا اینکه خطر را، چون من، بزرگ و جدی نمی بینند. بحث مُهم و گرهگاه اصلی در متن مبارزات و اعتراضات علیه جمهوری اسلامی، خشونت و یا مبارزه مدنی نیست. از این نظر، بازهم برای رساندن منظورم، استفاده از استعاره حفره سیاه را قدری میشکافم:

 

در سالها و ماههای دهه آخر ۱۳۵۰، جامعه ایران در یک تلاطم سیاسی بسر میبرد. آنوقتها، اساسا تفاوتها در صفوف اپوزیسیون رژیم شاه، بین “سازشکاران” و “انقلابیون”، مورد توجه بود و همه اختلافات بین نیروهای اپوزیسیون به “بعد از شاه” موکول میشد. اما پس از چهل سال از گذشت آن ایام، و در بازنگریهای بسیاری که در باره سرنوشت انقلاب ۵۷ انجام گرفته است، اکنون شاید بتوان با قطعیت بیشتری ادعا کرد که یکی از آن نوع حفره ها و نیروی سیاه در بطن رویدادهای آن سالها، خود را در مرکز سیاست جامعه ایران، پنهان کرده بود. آن مردم خوش قلب حتی اگر برخی بروزات آن را مشاهده و حس کرده بودند، اما وجود مخوف آنرا منکر شدند. درست در بحبوحه تعیین تکلیف شدن سرنوشت “حکومت جانشین”، در حالی که اختلافات بر سر “شیوه” های مبارزه در “پائین” و در میان مردم و در میان هواداران گروههای چپ با شور و حرارت در جریان بود، درست آنوقت که صاحبان قدرت درجهان فهمیده بودند که شاه رفتنی است، تلاشها برای استقرار حفره سیاه مورد نظر، شتاب گرفت. جامعه در تب و تاب بود، کشتارهای خیابانی ادامه داشت و اعتصاب همه مراکز کار و کارخانه ها و صنایع کلیدی را در برگرفته بود. اختلافات بر سر شیوه مبارزه، در مصاف با رویدادها، به حاشیه رفت و مردم و جامعه و نیز همه جریانات سیاسی “چپ” و “راست” بطور غیر رسمی حول یک محور، متفق بودند. فعلا “شاه باید برود” و اختلاف را بگذاریم برای دوران پس از شاه.

 

گرچه مرحوم خمینی در صحن ظاهر، هنوز “حجت” را تمام نکرده و “حکم جهاد” نداده بود، اما حقیقت این بود که همه طرفهای سیاسی از دست زدن به هر شیوه، چه مسالمت آمیز یا قهرآمیز برای قطعیت بخشیدن به سقوط رژیم شاه، ابائی نداشتند. با اینحال، درست مانند حفره ها و سیاه چاله ها در کهکشانها، هیچکس حفره سیاهی را که در بطن آن تحولات پدید آمده بود، رویت نکرد. اگر وجود سیاه چاله ها با برخی خصوصیات، انتزاع میشوند، از جمله اینکه نور را از خود عبور نمیدهند و یا اینکه قدرت جاذبه بسیار زیادی دارند، هیچ نیروئی در آن سالهای پُر تلاطم نتوانست برای اثبات وجود حفره سیاه اسلام سیاسی، حتی به خصوصیات و بروزات آن دقت کند. فضای غرق در نور و آتش و احساسات شورانگیز آن ماه ها و آن روزها چنان فریبنده بود که کسی تصور نمیکرد یک عنصر مرتجع حاشیه تاریخ ایران، بتواند آن منبع عظیم نور و انرژی را در سیاهی و  جاذبه حفره سیاه اسلام سیاسی، فرو بلعد.

 “حزب فقط حزب اله، رهبر فقط روح الله” در صف اعتراضات آن سالها، بویژه در ماههای آخر، صرفا و فقط جلوه ای از حضور جریانات مرتجع اسلامی نبود. آن شعار مُکمل یک پدیده برای شکل دادن به “حکومت پس از شاه” بود، بخشی از تدارک و آمادگی برای قبضه کردن صحنه سیاست توسط “کمیته های امام”. آن شعار گوشه ای از توافقات پشت پرده بودند: “کنفرانس گوادلوپ” و سفر ژنرال هایزر جهت ملاقات با سران نیروهای مسلح رژیم شاه در راستای خودداری از کودتا و “بیعت” با اسلامیون و دیگر ماجراها که تاکنون کتابها در باره آنها نوشته شده اند.

 

بهیچوجه نباید تردید داشت که شکل دادن به سیاه چاله های جدید و با ظرفیت بسیار بالاتر برای بلعیدن هر ستاره و منبع نور در دوره سرازیری رژیم اسلام سیاسی، فی الحال در جریان است. خود سران رژیم اسلامی میدانند که هرگونه امکان سرکوب خونین، با توجه به وضعیت آنها از نظر اقتصادی، از محالات است. میدانند پیش شرط هر “کودتا” و قبضه کردن قدرت در دست سپاه اسلام، منوط به امکان فراهم کردن درجه ای از رفاه اقتصادی برای لایه اجتماعی و پایه رژیم است. الان سالهاست که “جانبازان” انقلاب و خانواده شهداء اسلام، بخاطر همین مشکل اقتصادی، به صف معترضان و ناراضیان پیوسته اند. نفس اعتراضات کنونی جامعه، به گفته ظاهرا طنز آمیز در جنگ جناحها، به خاطر “تعطیل کردن” اقتصاد است. روشن است وعده پرداخت “یارانه” برای کم کردن فشار افزایش قیمت بنزین و سوخت، ابعاد نارضایتی عمیق از فلاکت اقتصادی را، مطلقا کاهش نخواهد داد.

 

رژیم اسلامی با توجه به اوضاع اقتصادی و نیز جهت گیری اعتراضات مردم عراق و لبنان علیه دخالتهای این رژیم در زندگی آنها، با سر رو به فروپاشی و سقوط است.

 

سوال این نیست که آیا مردم در این نقطه عطف بحرانی، “خویشتن دار” خواهند بود و فقط به نافرمانی مدنی بسنده خواهند کرد و یا به “خشونت” روی خواهند آورد. مساله مهمتر، آگاهی همین مردم به حفره های سیاهی است که برای شکل دادن به حکومت بعد از اسلام سیاسی، در حال تکوین اند. این را نیک میدانند که در یک حکومت اندک معتقد به دمکراسی و قدری حقوق بشری، لایه هائی از بورژوازی ایران میتوانند اقتصاد “ایران کهن سال” را که در حکومت مشتی” آخوند نالایق و دزد” از جهان منزوی کرده است، دوباره به بازار جهانی وصل کنند. بیجهت نیست که با توجه به شعار برخی از مردم ناراضی: “رضا شاه روحت شاد”، پُز میدهند که با از سرگیری سیر انباشت سرمایه در ایران، حمایت جامعه را نیز با خود دارند. این دورنما قبل از هر عامل دیگر، به صاحبان پول و سرمایه نوید میدهد که با رفتن رژیم اسلامی، دلیلی برای “مهاجرت و فرار” سرمایه به ترکیه و شیخ نشین های حاشیه خلیج، وجود نخواهد داشت. از “برکت” حاکمیت خونین اسلامی هم کارگر و مزد بگیر و کارمند و بازنشسته راضی میشوند که به یک حکومت “قانون” و متعهد به قواعد بازار جهانی گردن بگذارند. از این نظر نیز کاملا روشن است که دست اندر کاران و معماران رژیم چینج و “دمکراسی” خواه، روز و روزگار زندگی مردم اروپای شرقی، قبل و بعد از فروپاشی دولتهای “توتالیتر” را فی الحال در برابر مردم ایران نیز گذاشته اند و باز هم خواهند گذاشت. لابد چند نفر از “خودسر”ها و علنی ترین و منفورترین عوامل رژیم اسلامی را نیز به عنوان “فدیه” به دادگاه خواهند کشاند تا خشم مردم فروکش کند و همه جنایات و قتل عامها را در پرونده آنها بگذارند. از این نظر، برعکس ایام انقلاب ۵۷، اختلاف بر سر چگونگی حکومت آینده را مطلقا نباید به “بعد از رژیم اسلام” موکول کرد. چه کسی میداند که ممکن است درست در این لحظات، “رایزنی” ها بین برخی دوایر سپاهی و اطلاعاتی و دوایر و سازمانهای جاسوسی و ضد جاسوسی غرب، در جریان باشد؟ مگر نه اینکه، “سید اصلاحات” در رژیم “آخوندی” ممنوع التصویر است؟ ایران از نظر مکان در جغرافیای سیاسی جهان، موقعیت مُهمی دارد، طبیعی است که صاحبان پول و سرمایه و تکنولوژی، برای ایران پس از جمهوری اسلامی، حتی با دخیل کردن لایه های کمتر علنی شده و کمتر رسوا شده همین رژیم اسلامی، برنامه و سناریوهای کارشده و بسیار پیچیده دارند. از این نظر نباید خام بود و خیال خود را راحت کرد که “فعلا سرنگونی رژیم اسلامی”، ریسمان وحدت است. از کنجکاوی در باره سناریوهای پشت پرده و مرموز و افشاء آنها به این بهانه و توجیه که در صف اپوزیسیون رژیم اسلامی “تفرقه اندازی”، نکنید”، نباید لحظه ای غافل ماند.

 

مهمترین وظیفه هر انسان و حزب سیاسی مسئول در برابر سرنوشت جامعه، این نیست که به جامعه بگویند به چه اشکالی مبارزه بکنند یا نکنند. با توجه به تجربه خونین و چرکین پرتاب شدن اسلام سیاسی به حاکمیت دولت در بطن یک انقلاب واقعی، این بار وظیفه همه نیروهای دلسوز مردم و بویژه نیروهای مترقی و سوسیالیست، کمک کردن به آنان برای تعیین تکلیف با مساله حاکمیت و دولت، به اتکاء قدرت مستقیم خود آنان و از طریق دخیل کردن شهروندان است. خنثی کردن سیاه چاله های سیاسی، که در دورانهای برزخ، “دولت تعیین میکنند” و هر منشا نور وعلم و دانش و آگاهی و  ترقی خواهی و اعتماد به نفس را “می بلعند”، دیگر نه فقط یکی از درسهای تلخ و خونین انقلاب ۵۷، که شرط اولیه تعهد به مردم و طبقه کارگر ایران است.

 

بروزات و نمودهای چنین سیاه چاله هائی را در برخی “مدیریت دورانهای گذار”، مشاهده کرده ایم، این بار باید باور کنیم که سیاه چاله نه فقط در دنیای فیزیک و در کهکشانها، که در میدان سیاست و در دوره بحران سیاسی نیز، واقعا وجود دارند. طرح انواع “آلترناتیو” ها از جانب عافیت طلبان و ابن الوقتهای سیاسی، که در چنین دوره هائی ناگهان از زیر هر علف و گل و لای سر بر میآورند، دلیل بر وجود آنهاست. گرچه وقتی که به جهان انسانها  برمیگردد، این حفره ها میتوانند نه سیاه و تاریک و مخوف، مثل اسلام سیاسی، که “رنگین چاله” و بسیار خوش خط و خال؛ و بطرز سانتی مانتال “دمکراسی”خواه و “حقوق بشری” به نظر آیند.

 

باید فوق العاده هوشیار بود.

 

۱۸ نوامبر ۲۰۱ِ۹

iraj.farzad@gmail.com

 

November 22, 2019

ایران پس از خیزش آبانماه ٩٨- خطوط کلی

ایران پس از خیزش آبانماه ٩٨- خطوط کلی  

از سال 88 تا 98 و طی ده سال شعار مردم از "مجتبی بمیری، رهبری رو نبینی"، تبدیل شد به "خامنه ای نمیری انقلابو ببینی" 

 

1 - خیزش دیماه 96 اولین و خیزش آبانماه 98 دومین حرکت تمرینی مردم برای انقلاب علیه رژیم اسلامی است. طی کمتر از دوسال حاکمیت گفتمان انقلابی و سرنگونی طلبی در سیاست ایران تثبیت شد. نا امیدی از بهبود اوضاع در حاکمیت رژیم اسلامی تبدیل شد به امید به امکان بهبود همه جانبه اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران با سرنگونی رژیم اسلامی. بستر اصلی و محور سیاست در ایران مبارزه مردم علیه کلیت رژیم اسلامی و جدال آلترناتیوها برای کسب مقبولیت نزد مردم ایران است.

 

2 - خیزش دیماه 96 با شعار "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمام ماجرا"، مرگ سیاسی اصلاح طلبان را اعلام کرد و با خیزش آبانماه 98 تابوت سیاسی اصلاح طلبان دفن شد. شدت خشونت رژیم در سرکوب اعتراض مردم خسته، عاصی و گرسنه گور سیاسی اصلاح طلبان را گود تر کرد. سرکوبهای سال 88 به امید مردم در اتکا به صندوق رای برای دستیابی به خواستهایشان ضربه اساسی زد. ناتوانی مجلس حتی به انتقاد به گرانی بنزین کاه آخر مرگ جایگاه مجلس نزد میلیون ها توده مردم بود و یکبار دیگر نشان داد مجلس با و یا بدون نظارت استصوابی همواره تحت اراده ولی فقیه است و قدرتی در سلسله مراتب قدرت ندارد.

گران شدن بنزین جرقه ای به جامعه عاصی، خسته و آماده انفجار ایران بود تا ظرف کمتر از یک روز بسرعت کل ایران را فرا بگیرد بطوریکه اعتراض مردم حتی در شهر شیراز بسیار عظیم تر از کل اعتراضات ارتجاعی 15 خرداد 42 بود که از نظر امثال حسن روحانی "عددی" بودند و قدرت گیری اسلامی ها در سال 57 را کلید زدند. نسبتهای کثیف حسن روحانی به مردم معترض ایران و همراهی اصلاح طلبان با سرکوب بیسابقه اعتراض مردم به گرانی بنزین، ادبیات سیاسی اصلاح طلبان و از جمله "هسته سخت و نرم قدرت" و یا "بخش انتخابی و انتصابی" را بی معنا و بی اعتبار کرد. شکاف بین مردم و رژیم اسلامی پرناشدنی است و تا سرنگونی رژیم افزایش می یابد.

 

3 - رژیم اسلامی در گرانی بنزین و سرکوب وحشیانه آن یک اشتباه مرگبار مرتکب شد. اشتباهات نظامهای حاکم بخشی جدایی ناپذیر از فراهم آمدن شرایط پیروزی مردم است. معمولا بعد از هر انقلابی تحلیلگران خطاهای حاکمان را بررسی می کنند تا مشخص شود  کدامیک نقش اساسی در شکست رژیم مورد نظر داشته است. منتها سئوال این است که چرا متفکران نظام سرنگون شده متوجه خطا بودن تصمیم خود نشدند تا از آن اجتناب کنند. رژیمها طی سالها و دهه ها فرصت ها را از دست می دهند و در موقعیتی قرار می گیرند که همه راههایی که برای رفع بحرانها برایشان باقی مانده به ضررشان است و فقط می توانند اشتباه کنند. بسر آمدن عمر رژیم ها با اجتناب ناپذیر شدن اشتباهات آنها توام است. رژیم اسلامی تمام فرصتها برای کاهش فاصله خود با مردم را از دست داده است و در موقعیتی قرار دارد که دائم مرتکب اشتباه و خطاهای مرگبار میشود تا سرنگون گردد.

 

4 – عدم شرکت مردم مناطق آذربایجان و کردستان در اعتراضات سال 88 و خیزش دیماه 96 سئوالات بسیاری را نزد تحلیل گران اوضاع سیاسی ایران ایجاد کرده بود. احزاب فعال در این مناطق توجیهات بسیاری برای جدا کردن منافع مردم این مناطق با مردم مناطق دیگر ایران می تراشیدند. اما در خیزش آبانماه 98 مردم مناطق آذربایجان و کردستان، خود را هم منفعت و هم سرنوشت با مردم سراسر ایران دانستند و دوشادوش به میدان مبارزه علیه رژیم اسلامی آمدند و تلاشهای احزابی که سالها کوشیدند منافع مردم این مناطق را از منافع مردم سراسر ایران جدا کنند را شکست دادند. در کردستان حزب کومله زحمتکشان کردستان، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب کومله انقلابی زحمتکشان و همچنین حزب دموکرات کردستان که همگی عضو مرکز همکاری احزاب کردستان هستند به واسطه یک نهاد وابسته به وزارت امور خارجه نروژ با رژیم وارد مذاکره مخفیانه شدند. کومه له و حزب کمونیست ایران نیز با پذیرش اصل مذاکره با رژیم اسلامی شروطی گذاشته بودند که به مذاکره دعوتشان نکردند. بعلاوه در راستای جدا کردن منافع مردم کردستان از منافع سایر نقاط ایران مسئولین کومه له از کردستان ایران بعنوان "روژه هلات" (کردستان شرقی) نام می بردند تا "خرج" مردم کردستان را در مبارزه با رژیم اسلامی از مردم بقیه ایران جدا کنند. مردم کردستان به مبارزات سراسری پیوستند و کلیه این احزاب را غافلگیر کردند. پیوستن مردم مناطق کردستان و آذربایجان به مبارزات سراسری مردم علیه رژیم اسلامی یک تحول مثبت و مهم حداقل در دهساله گذشته است.

 

5 – ادامه حیات رژیم اسلامی از جمله به فقدان یک آلترناتیو معتبر و مقبول مردم ایران هم گره خورده است. از خیزش دیماه 96 که مردم از رژیم اسلامی عبور کردند مسئله نظام جانشین به یک موضوع محوری در سیاست و برای مردم تبدیل شده است. در مجموع دو گروه بندی سوسیالیست و لیبرال که بر مبنای سیاستهای اقتصادیشان و ساختار حکومت مورد نظرشان از هم تفکیک میشوند، وجود دارد.

در گروه بندی آلترناتیوهای راست و لیبرال تا آنجا که به سیاستهای اقتصادی بر می گردد تفاوت چندانی با هم ندارند اما درباره نظام پادشاهی و جمهوری اختلاف شدید دارند. در چارچوب رقابتهای جانشینی در گروه بندی راست و لیبرال خامنه ای رضا پهلوی را بعنوان یکی از راه اندازان اعتراضات اخیر مطرح کرد و یک پاس گل به سلطنت طلبان داد. گویا شیخ قدرت را از شاه ناتوان از ادامه سرکوب به امانت گرفته تا در هنگامی که دوران ناتوانی خودش رسید آنرا به شاه برگرداند. گویا مردم ایران محکوم هستند که حکومتشان بین شاه و شیخ دست بدست شود.

سیاستهای اقتصادی در گروه بندی آلترناتیوهای راست و لیبرال تفاوت چندانی با رژیم اسلامی ندارند. در واقع اختلاف آنها با رژیم اسلامی اساسا سیاسی است تا اختلافات بر سر سیاستهای بنیادی اقتصادی. اینها همگی طرفدار خصوصی سازیهای گسترده و حذف هر نوع یارانه بر کالاهای اساسی مورد استفاده مردم هستند. از نظر اقتصاددانان اینها یکی از دلایل معضلات اقتصاد ایران ناپیگیری رژیم اسلامی در خصوصی سازی هاست. از نگاه اینها خصوصی سازی ها و حذف یارانه ها که فقر و فلاکت بزرگی برای مردم به ارمغان آورده است و کارگران هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو و آذرآب را به خیابان آورده، باید بشدت ادامه یابد.

گروه بندی سوسیالیست ها همگی خواهان یک نظام سیاسی دموکراتیک هستند تا امکانات اعمال اراده مستقیم مردم را در تعیین سرنوشتشان فراهم بیاورد و همچنین خواهان یک سیستم اجتماعی اقتصادی هستند که آزادی و رفاه و آسایش مردم را تامین کند، از جمله از طریق سیستم بهداشت و تحصیل مجانی. با توجه به اوضاع ایران که حتی از نظر رژیم اسلامی 60 میلیون نفر برای ادامه زندگی نیاز به کمکهای دولتی دارند تنها سیاستهای اقتصادی سوسیالیستی قادر است خواستهای مردم ایران را تامین کند.

در گروهبندی سوسیالیستها که احزاب متعددی دارد جنبش مستقل کارگری ایران با شعار "نان کار آزادی اداره شورایی" که متحدینی در جنبش دانشجویی، جنبش زنان و معلمان و بازنشستگان دارد بزرگترین نیروی اجتماعی قابل رویت است. "نان کار آزادی اداره شورایی" بعنوان شعار محوری اتحاد جنبشهای کارگری، زنان، دانشجویی، راه حل کارگری رفع ستم ملی، و همچنین معلمان و بازنشستگان ظرفیت بسیج و سازماندهی یک جنبش اجتماعی دهها میلیونی را برای مقابله با تمام آلترناتیوهای راست، لیبرالی و سلطنت طلبانه دارد. هیچ یک از جریانات سوسیالیستی امکان سازماندهی جنبشی در تقابل با جنبش "نان کار آزادی اداره شورایی" را ندارند و این تنها حرکتی است که می تواند کلیه جریانات سوسیالیست را به یک نیروی اجتماعی در صحنه رقابت آلترناتیوها تبدیل کند.

 

6 - قطع ارتباط مردم با هم از طریق قطع اینترنت جنبش های اجتماعی و طبقاتی مردم را بطرف سازمانیابی کلاسیک سوق خواهد داد تا در عین استفاده از فن آوری جدید ارتباطاتی بتوانند بگونه ای سازمان یابند تا قطع اینترنت نتواند لطمات جدی به تامین ارتباط آنها برای سازماندهی مبارزه بزند.

 

7- مطابق تحلیل اتاق فکر رژیم اسلامی معمولا داشتن امنیت در ردیف اول لیست خواستهای مردم است. به همین دلیل رژیم اسلامی تظاهرات و اعتراضات مردم و ایجاد راه بندانها را به خشونت کشید تا موضوع گرانی بنزین و خواستهای شورش گرسنگان را به موضوع خشونت، تخریب و نا امنی تبدیل کند. این رژیمی است که سربازان گمنام امام زمانش حرم امام هشتمشان را منفجر کردند و همچنین یک کشیش را کشتند و جسدش را تکه تکه کردند تا به گردن مخالفان رژیم بیاندازند. نه سرکوب وحشیانه به اعتراضات مردم عاصی، خسته و گرسنه پایان می دهد و نه گران کردن بنزین از معضلات کشنده اقتصادی رژیم اسلامی می کاهد. این کشاکش قطعا ادامه خواهد یافت. 

 

8 – تحریمها درآمد رژیم اسلامی از فروش نفت را شدیدا کاهش داده است. دولت روحانی برای اداره کشور به ۴۵۰ هزار میلیارد تومان نیاز دارد که مجموعا 160 هزار میلیارد تومانش از طریق مالیات و گمرک تامین میشود. هدف اصلی رژیم اسلامی برای گران کردن بنزین کمک به کسر بودجه است نه کمک به 60 میلیون مردم ایران که توسط رژیم اسلامی به زندگی در قعر جهنم فقر رانده شده اند. رژیم اسلامی که محل تلاقی قدرت، مذهب شیعه و ثروت است نه تنها از آستان قدس یا امپراتوری مالی صد میلیارد دلاری خامنه ای مالیات نمی گیرد بلکه حتی کمک مالی میلیاردی به نهادهای مذهبی را هم قطع نمی کند. بعلاوه رژیم اسلامی از کمک مالی به حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، حزب اله در لبنان و حشد الشعبی و دهها گروه مشابه در عراق و حوثی های یمن هم نمی کاهد و ساختن اماکن عظیم مذهبی در سوریه و عراق را هم قطع نمی کند. اما بجایش دست در جیب مردم ایران می کند تا آنها بازهم فقیر تر شوند. حمله به آخوندها و اماکن دین فروشی و همچنین اعتراض به "عمق استراتژیک" نفوذ فرا مرزی خامنه ای بخش جدایی ناپذیر مبارزه مردم علیه رژیم اسلامی است.

 

9- رفع تحریمها اگر چه به بحران عمیق بانکی و بحران اقتصادی ایران خاتمه نمی دهد اما روزنه ای تنفسی برای اقتصاد بوجود می آورد تا حداقل فاصله دخل و خرج دولت روحانی کاهش یابد. رفع تحریمها یا با تسلیم رژیم اسلامی به خواستهای آمریکا در زمینه موشکها، برنامه اتمی و دخالت در کشورهای منطقه و یا انتخاب نشدن مجدد ترامپ و انتخاب یک رئیس جمهور دمکرات پایان می یابد. سیاست رژیم اسلامی انتظار در خارج و سرکوب در داخل است. رژیم اسلامی هدفش حفظ قدرت تا انتحابات سال آینده آمریکا و عدم تحمل هر نوع نارضایتی و سرکوب خشن هر و مبارزه و اعتراض است. سوال بزرگ این است که اگر ترامپ مجددا انتخاب شود و تحریمها ادامه یابد سرنوشت رژیم اسلامی چه میشود؟ آیا تسلیم ترامپ در دور دوم خواهد شد؟ آیا تا آنزمان ما شاهد خیزش عظیم تری توسط مردم گرسنه و عاصی و خسته از رژیم اسلامی خواهیم بود؟

 

حزب توده یا افیون توده؟ ـ نقدی بر بنیادها و پیامدهای ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم

حزب توده یا افیون توده؟ ـ نقدی بر بنیادها و پیامدهای ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم

http://www.azadi-b.com/G/file/hezb_todeh_F.F.pdf

پاسخ به چند پرسش کلیدی! پیرامون بپاخیزی توده ها از منظری دیگر!

محرک های خیزش اخیر کداماند؟ آیا گردانندگان جمهوری اسلامی از عواقب تصمیم خود مبنی بر افزایش قیمت  بنزین مطلع نبودند؟

 

این بار نه این یا آن جناح هیئت حاکمِ بلکه کلیت آن جرقه این خیزش را زده است.  گردانندگان جمهوری اسلامی پیش بینی اعتراضات مردم را داشتند. اما تصور نمی کردند  با چنین انفجار توده ای روبرو شوند. آنان بهتر از هر کسی دیگر می دانستند و می دانند که بر دهانه آتشفشان نشسته اند. اما گریزی از اتخاذ این تصمیم نبود. آنان می بایست  پاسخگوی نهادهای مالی جهانی باشند. سران جمهوری اسلامی از مدت‌ها پیش خواستار عملی کردن این تصمیم بودند. بارها در نشست های دولت و مجلس در این مورد بحث کرده اند. اما احتیاط مانع از اقدام آنان می شد. درواقع خیزش دی ماه 1396 اعلان و اجرای این تصمیم را به عقب انداخت. اما فشارها و اجبارات نظام سرمایه داری جهانی آنان را وادار کرد تا خود به دست خود جرقه بر انبار باروت خشم مردم زنند.

مارکس در کتاب «سرمایه» می گوید سرمایه داران می دانند چه می خواهند اما نمی دانند چه در انتظارشان است. این در مورد تصمیمات سیاسی دولت بورژوایی نیز صادق است. محرک این خیزش قوانین بنیادین نظام سرمایه داری – امپریالیستی در سطح جهانی است. هرج و مرج و رقابت اقتصادی دیوانه وار و کاهش روند رشد اقتصادی در اغلب کشورهای جهان دلیل اصلی اتخاذ این تصمیم در گوشه و کنار جهان است. اقتصاد ایران جزئی ارگانیک از نظام جهانی امپریالیستی است و باید طبق منطق این نظام عمل کند. این اجبار برخاسته از تضادی به نام آنارشی و ارگانیزاسیون است. (1) تضادی که محرک اصلی نظام سرمایه داری و تشدیدکننده مدام استثمار نیروی کار است. تمامی کشورها مجبورند برای رقابتی کردن اقتصاد و کارآمد کردن بیشتر آن به چنین تعدیلات ساختاری دست زنند. تعدیلاتی که توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول دیکته می شود.

با توجه به جایگاه هر کشور در تقسیم کار جهانی معضلات، موانع و مشکلات پیش رو متفاوت است. آنچه مشترک است هرج ‌و مرج حاکم بر اقتصاد جهانی و اقتصاد هر کشور و منطق به حداکثر رساندن سود سرمایه داران است. جمهوری اسلامی سالهاست که همانند دیگر کشورهای جهان به ویژه کشورهای تحت سلطه با شتری روبرو است که جلوی در خانه خوابیده است. همان‌گونه که لبنان و عراق، شیلی و آرژانتین و حتی کشور امپریالیستی چون فرانسه با آن روبرو بوده و هستند. در شرایط بحرانی، سرمایه داران در هر کشوری باید برای مقابله با کاهش نرخ سود و بالا بردن توان رقابتی در بازار جهانی، مدام به سطح معیشت توده ها حمله برند. بی جهت نیست که طی روزهای اخیر تمامی قدرت ‌های امپریالیستی و تحلیل گران بورژوازی هیچ گونه مخالفتی  با اتخاذ این تصمیم جمهوری اسلامی از خود نشان ندادند و حداکثر بر سر نحوه اجرای آن مخالفت‌های کوچکی ابراز کردند.

البته جمهوری اسلامی تحت فشارهای اقتصادی - سیاسی معین نیز قرار دارد. این فشارها بر اجبارات پیش روی جمهوری اسلامی اضافه کرده است. فروپاشی و بحران اقتصادی (2) ، کاهش فروش نفت در اثر تحریم ها و کسر بودجه عظیم دولتی بر فوریت افزایش قیمت بنزین افزود. امروزه شاهد افزایش قیمت سوخت و مالیات ها در بسیاری از کشورها هستیم. اما مسئله بنزین در اقتصاد ایران نقش متفاوتی نسبت به دیگر کشورها ایفا می کند. بنزین ارزان (و همچنین نان ارزان)  نقش مهمی در ساختار اقتصادی ایران داشته و دارد. جمهوری اسلامی ثبات نسبی خویش را به عنوان کشور صادر کننده نفت مدیون نقشی است که مواد سوختی فسیلی در کل اقتصاد ایران بر عهده دارد. جدا از درآمد حاصله از فروش نفت، این کالا به ‌عنوان شکلی از سرمایه ثابت در گردش - نقش کلیدی در تولید و بازتولید ارزان صنایع ایران داشته و مضافاً بنزین نیز نقش مهمی در ایجاد اشتغال داشته است. مطابق آمار منتشره شده باید به سیصد هزار راننده رسمی تاکسی، چندین میلیون نفر دیگر را که به طور غیررسمی در خدمات حمل و نقل و به صورت پاره وقت یا تمام وقت مشغول به کار هستند، افزود. به این رقم باید حداقل چند صد هزار موتورسوار جوان در سراسر کشور را نیز اضافه کرد که حول و حوش بازار تهران و دیگر شهرهای بزرگ به کارهای خدماتی مختلف مشغول اند. افزایش قیمت بنزین به معنای اشتغال زدایی بزرگ نیز هست. بسیاری از صنایع کوچک و بزرگ که هم اکنون دچار رکودند آسیب خواهند دید و بخشی از کارکنان آن بیکار خواهند شد. بسیاری از کسانی که در حیطه حمل و نقل غیررسمی به سختی لقمه نانی به دست می آورند، یا از سطح معیشت شان بشدت کاسته خواهد شد یا کلاً از دور خارج می شوند. قیمت کالای صنعتی و کشاورزی به دلیل بالا رفتن قیمت سوخت و هزینه حمل و نقل بیشتر خواهد شد و این به نوبه خود به شکل تصاعدی نرخ تورم موجود را بالاتر خواهد برد.

منطق متناقض نظامی که بر پایه وابستگی ساختاری و به حداکثر رساندن سود به نفع  تعداد قلیل صاحبان قدرت و  سرمایه می چرخد، گردانندگان جمهوری اسلامی را واداشت که خود به دست خود عصب حساس اقتصاد و سیاست ایران را تحت فشار قرار دهند. اثرات کارکرد این تناقض ساختاری به ‌راحتی قابل مشاهده است. همه این‌ها برای مردم معنایی جز تشدید ستم و استثمار و نابرابری نخواهد داشت. از این رو انفجار خشم توده ها و نفرت و انزجار عمیق مردم از حاکمان سیاسی برای هر انسان شرافتمندی قابل درک است.

انگشت نهادن بر محرک های واقعی این خیزش مهم است زیرا اگر واقعیات درست درک نشوند، مردم بپاخاسته سرچشمه درد و رنج های خود یعنی نظام سرمایه داری را در نخواهند یافت. بدون درک تئوریک صحیح و زنده از محرک‌های بنیادین، نمی توان راه حل های پایه ای درست را پیدا کرد.  اهداف و خصلت مبارزه را تشخیص داد و شیوه های مبارزاتی منطبق بر آن را سازمان داد.  

به ‌ویژه آن که بسیاری تلاش دارند آماج مبارزه مردم را محدود کنند. آنان تصمیم فوق را صرفاً به رانت خواری  و فساد ناشی از آن یا نحوه غیر "دمکراتیک "تصمیم گیری و استبداد دینی، شرایط ناشی از تحریم ها و غیره تقلیل می دهند. درست است که ما در ایران با شکل "رانتی – دینی" سرمایه داری روبرو هستیم اما این نظام بر مبنای تضاد اساسی به نام تضاد میان مالکیت خصوصی با تولید اجتماعی می چرخد. این تضاد مانع از آن می شود که مردم به سازمان‌دهی اجتماعی مستقیم تولید مایحتاج زندگی خود بپردازند. زیرا انحصاری شدن ثروت و ابزار تولید ثروت توسط طبقه سرمایه دار که نیروی کار را کنترل می کند و رقابت دائمی میان آنان، مانع از برنامه ریزی آگاهانه اقتصاد در جهت تامین نیازهای اساسی جامعه و جهان می شود. تا زمانی که این تضاد حل نشود، شاهد بهبودی اساسی در زندگی مردم نخواهیم شد. از همین رو تنها راه حل واقعی و پایه ای انقلاب کمونیستی است. راه حل های دیگر به تداوم وضع موجود منجر خواهد شد.  

 

ویژگی خیزش اخیر چیست؟ بیان چه وضعیتی در جامعه و جهان است؟ تفاوتش با خیزش های قبلی چیست؟ مردم واقعاً چه می خواهند؟

 

این بار خیزش بسیار توده ای و گسترده ، تعرضی تر و فراگیرتراست و در مقابله با سرکوب گری رژیم شکل قهری به خود گرفته است. توده های تهیدست شهری – ساکن در شهرها و شهرک های فقیر نشین و حاشیه شهرهای بزرگ - موتور محرک این خیزش هستند. این بار بر خلاف خیزش دی ماه 1396 ، خیزش از حمایت نسبتاً گسترده لایه های میانی جامعه برخوردار است. جوانان بی باک اند و با شجاعت می رزمند و از مرگ هراسی ندارند. همه این ویژگی ها، آینده را نوید می دهند. آینده جامعه به پیشروی و تکامل این قبیل خیزش ‌ها و روحیات انقلابی وابسته است.

در شرایط کنونی شاهد ظهور عناصری از وضعیت انقلابی هستیم. بالایی ها نمی توانند حکومت کنند و پایینی ها تن به حکومت نمی دهند. هر چند فقدان عنصر سوم، یعنی فقدان حضور حزب انقلابی یا عدم حضور فاکتور ذهنی عامل منفی است که مانع از شکل گیری اوضاع انقلابی به شکل کلاسیک می شود.

بر خلاف تصورات اولیه این خیزش،  یک جنبش مطالباتی نیست. درست است که در مخالفت با امر مشخص یعنی گران شدن بنزین به راه افتاده، اما از همان ابتدا خصلت سیاسی و ضد دولتی خود را آشکارا نشان داد. نه تنها تراکم تیزترین خواست های دی ماه 96 را در خود دارد بلکه در فرصت زمانی کوتاه‌تری از خط اوج دی 96 گذر کرد. هر چند خیزش خصلت سرنگونی طلبانه دارد اما تاکید بر انگیزه اولیه خیزش یعنی مقابله با گرانی بنزین برای کسب حقانیت بیشتر در بین توده های گسترده تر کماکان ضروری است. اینکه خیزش خصلت سیاسی و ضد حکومتی و رادیکال به خود گرفته هم ناظر بر موقعیت ویژه جمهوری اسلامی است، هم برخاسته از ویژگی های دوران جدیدی است که در سطح بین المللی ظهور یافته است.

تا جایی که به وضعیت جامعه بر می گردد، ما با ذهنیت های رادیکال شده روبرو هستیم. این قضیه بیان تاثیرات و دستاوردهای مهم خیزش دی‌ ماه 96 بوده که تا حد امکان جامعه را شخم زد و به شکل تعیین کننده ای گنداب اصلاح طلبی را رو آورد و ضربه ای خرد کننده بر آن وارد کرد. مردم به تجربه دریافته اند که نمی توان جمهوری اسلامی را در یک زمینه مشخص به عقب نشینی واداشت اگر در همه زمینه ها نتوان رژیم را به عقب راند. یعنی "مطالبه" ای کاملا براندازانه! این امر ناظر بر وضعیت کنونی جهان امروز است. "کسی نمی تواند چیزی را تغییر دهد مگر آنکه همه چیز را تغییر دهد."

این هم واقعیتی است که خیزش بر بستر اوضاع منطقه ای و بین المللی مشخص به راه افتاده است. بستری پر از تب و تاب مبارزاتی و التهاب انقلابی. جوانان شیلیایی و عراقی و لبنانی با جان فشانی شان به جوانان ایرانی درس دادند. جوانان عراقی ماهیت رذیلانه جمهوری اسلامی را بار دیگر به مردم جهان نشان دادند. قدر قدرتی جمهوری اسلامی در منطقه زیر ضرب رفت و ضعف هایش عیان شد. اگر دم اژدها را می توان در دست گرفت چرا نتوان سر اژدها را در هم کوبید. مبارزات مردم عراق این ‌گونه در ایران پژواک یافت.   

این خیزش بخشی از موج مبارزاتی است که در مقطع کنونی جهان را در نوردید. اگرچه نشانه های این موج جدید اینجا و آنجا از ده سال پیش دیده می شد، اما از سال  2014 بر دامنه آن افزوده شد. افزایش فقر و بیکاری، نابرابری و تبعیض و تخریب جهش وار محیط زیست در اثر آنچه با عنوان «نئو لیبرالیسم» و «جهانی شدن» شناخته شد. مقاومت و اعتراض توده ای را نسبت به نظم بین المللی کنونی در اشکال گوناگون ببار آورد. اوضاع جدیدی در دنیا و منطقه در حال شکل گیری است. هر چند به دلیل خودبخودی بودن این جنبش ‌ها و فقدان رهبری انقلابی هنوز نمی توان گفت که اوضاع جهانی به چه سمتی خواهد چرخید اما بطور عینی این جنبش‌ها می توانند روندهای ارتجاعی که طی چند دهه اخیر در دنیا (به‌ویژه در منطقه خاورمیانه) حاکم شده بود را تغییر دهند. موضوعات، اهداف و روش‌های مبارزاتی مشترک اند و بیان هم سرنوشتی مردم جهان است. نیاز به دیدی انترناسیونالیستی است تا بتوان به حداکثر از فرصت‌های انقلابی شکل گرفته در هر کشور سود جست و به رهایی بشریت یاری رساند.

 

چرا رژیم با این میزان از خشونت به این خیزش برخورد می کند؟

 

جمهوری اسلامی با مسئله مرگ و زندگی روبروست. به ‌ویژه آنکه روحیه تعرضی در میان توده ها بالاست. این امر می تواند موجب شکاف هایی در پایه اجتماعی حاکمیت شود. تضعیف این پایه اجتماعی سازمان یافته می تواند جمهوری اسلامی را به مرحله آخر حیاتش نزدیک کند.

به همین دلیل رژیم تمامی روش‌های خونین سرکوب گرانه ای را که مزدورانش در عراق علیه جوانان معترض تجربه کرده اند را بکار می برد: با مستقر کردن تک تیراندازها در پشت بام ها جوانان را هدف قرار می دهند، بسیجی ها در خیابان با کلت مغز جوانان را نشانه می روند. زخمی ها را به اسارت می گیرند،  روش‌های ارعاب گرایانه دهه شصت را به رخ مردم می کشند و برای تحویل جنازه ها  از خانواده های کشته شده ها طلب پول تیر یا وثیقه می کنند. با هلی کوپتر به سمت مردم تیراندازی می کنند. رسما در برخی مناطق و شهرهایی که کنترل را از دست داده بودند حکومت نظامی برقرار می کنند.

همه این روش‌ها ناظر بر مشکل اساسی جمهوری اسلامی است. غالباً زمانی دولت‌ها این حد از خشونت را بکار می گیرند که ناکارآمدی شان هویدا شده باشد. اگر چه جمهوری اسلامی هیچ‌گاه از اعمال خشونت عریان پرهیز نداشت اما از دهه هفتاد اشکالی از تحمیق سیاسی را چاشنی این سرکوب کرد تا نظام را کارآمدتر کند. از دست دادن مشروعیت سیاسی و ورشکستگی مطلق ایدئولوژی اسلامی، بدبینی و بی اعتمادی مطلق مردم نسبت به حاکمان، سوخته شدن کارت اصلاح طلبان و فریب کاری های سیاسی شان، به بن بست رسیدن طرح برجام، بی آبرو شدن مداخلات سیاسی نظامی در لبنان و عراق، عیان شدن فساد ساختاری بر همگان و ده‌ها مؤلفه دیگر جمهوری اسلامی را در بدترین و ضعیف ترین موقعیتش پس از تابستان سال 1360  قرار داد.

رژیم می داند که کوچک‌ترین عقب نشینی در موقعیت کنونی به معنای از دست رفتن کل حاکمیت خواهد بود. از همین رو شمشیر از رو بسته است. البته نباید تصور کرد که تحت شرایط معین رژیم دست به مانورهای سیاسی نخواهد زد یا حتی محتمل طرح افزایش قیمت بنزین را تعدیل نخواهد کرد. اما همه این‌ها منوط به آن است که اول تکلیف خیابان مشخص شود. آیا رژیم موفق خواهد شد؟ پاسخ به این پرسش به سرنوشت نبردی بستگی دارد که هم اکنون جاری است. البته می توان گفت حتی اگر رژیم بتواند در کوتاه مدت به درجاتی موفقیت کسب کند، هر آن - به فاصله زمانی نه چندان طولانی - آتش زیر خاکستر  دوباره می تواند گُر گیرد.

 

آیا این خیزش تداوم خواهد یافت یا در شکل های تکامل یافته تری ظهور خواهد کرد؟

 

هیچ کس به یقین نمی تواند بگوید که اوضاع چگونه پیش خواهد رفت. حتی اگر از معضل فقدان رهبری که نقش کلیدی در مسیر تکاملی این خیزش دارد، بگذریم. تداوم و تکامل خیزش به لحاظ عینی امری در خود نیست. نیروهای سیاسی با خصلت های سیاسی طبقاتی متفاوت ناظر میدان اند و هر آن ممکن است در اوضاع دخالت گری کنند. برای مثال سیاست های دولت آمریکا در قبال جمهوری اسلامی می تواند تاثیرات متضادی بر روند این خیزش داشته باشد. آمریکا و دیگر قدرت‌های امپریالیستی از این نوع بی ثباتی که خصلت و ماهیت انقلابی دارند، ناراحت اند. برخی مقامات آمریکایی اعلان کردند که در چنین شرایطی خواهان تغییر رژیم نیستند. (3)  هر چند در صورت ادامه یابی این خیزش، این قدرت‌ها می توانند تغییراتی در سیاست خویش دهند و وارد رقابت یا تبانی با روسیه و چین که مدافع سرسخت جمهوری اسلامی هستند، شوند. اگر فقط به مؤلفه هایی که خیلی سرراست و مستقیم هستند، نگاه کنیم تضادهای گوناگون و تداخل شان را در هم نخواهیم دید. اوضاع به گونه ای است که در عمل هر آن می توان با وقایع غیر منتظره دیگری مواجه شد.

اما به‌طور قطع و یقین بر پایه ضرورت و آزادی که این خیزش انقلابی و رادیکال به وجود آورد می توان گفت که باید به حداکثر تا جایی که ممکن است این خیزش را به جلو سوق داد. باید با توده ها در خیابان همراه و درگیر اشکال مختلف مبارزه و سازماندهی شد. تا جایی که ممکن است باید به دیوار محدودیت‌های عینی و ذهنی فشار آورد و خیزش را گسترش داد. زمانی لنین گفت نباید هیچ مبارزه ای را بر مبنای "کشش مقاومت حداقلی" به پیش راند. از قبل و سر خود نباید برای مبارزه ای که جاری است حد پیشروی تعیین کرد و برای اشکال مختلف مبارزه ای که توده ها می کنند قید و شرط گذاشت. (4) در این مسیر حتی اگر خیزش با افت روبرو شود یا حتی دچار شکست موقتی یا سخت شود، زمین برای دور بعدی خیزش های توده ای حاصلخیزتر خواهد شد.

 

آیا می توان امید داشت که از دل خیابان آگاهی، سازماندهی و رهبری انقلابی به وجود آید؟

 

قطعاً شرکت کنندگان در هر مبارزه انقلابی به درجات گوناگون در سطوح مختلف آگاهی کسب خواهند کرد. هر لحظه از یک خیزش انقلابی برابر با سال ها دوران آرامش درس و تجربه سیاسی دربردارد. اما این آگاهی و تجربه به هیچ وجه برای پیشبرد امر انقلاب کافی نیست. از دل این سطح از آگاهی رهبری انقلابی و سازمان‌دهی لازمه برای انقلاب -  به ‌طور مشخص برای انقلاب کمونیستی - بیرون نخواهد آمد. رهبری انقلابی یعنی تعیین اهداف، چارچوب ها و جهت گیری ها. از دل مبارزه در خیابان، رهبری انقلابی شکل نخواهد گرفت. مسیر و سمت خیابان را کسانی تعیین می کنند که در گوشه و کنار آن نشانه های راهنما  نصب می کنند. نصب نشانه ها در خیابان وظیفه و تلاش جداگانه ای است. مبارزات خیابانی مصالح و مواد لازمه برای شکل گیری و تقویت یک رهبری انقلابی را فراهم می کند اما این کار خودبخود صورت نمی پذیرد. اگر چنین بود ما به ازای هزاران هزار جنبشی که طی سال‌های اخیر در گوشه و کنار جهان به راه افتاده حداقل چند صد رهبر انقلابی می بایست به وجود آید. اما نیم دوجین از این رهبران نیز شکل نگرفتند. مسئله رهبری انقلابی یعنی ظهور کسانی که خوانش صحیحی از واقعیات عینی جامعه و چگونگی تغییر آن را داشته باشند. این امر در درجه اول به معنای آن است که پیشروانی که توسط تضادهای جامعه به جلو رانده می شوند به خط و تئوری انقلابی کمونیستی مجهز شوند. کسانی که با اتخاذ رویکرد و متد علمی دریابند که دنیا چگونه کار می کند و چگونه می توان تغییرش داد. کسانی که به پیشرفته ترین دانش انباشت شده بشر در زمینه اهداف و  سازمان‌دهی انقلاب مسلح شوند و توانایی به کارگیری و پیوند علم انقلاب را در ارتباط با مبارزات مردم کسب کنند. کسانی که بدانند چه می خواهند و چگونه باید آن را به دست آورند. پیشروترین جوانانی که در هنگامه آتش و خون و نبرد با این پرسش حاد روبرو نشوند نه تنها قادر نخواهند بود با چشمانی باز بجنگند بلکه یا بار دیگر شکستی را تجربه خواهند کرد یا حاصل مبارزاتشان را دیگر طبقات دارا خواهند ربود.

نباید فراموش کرد که هر خیزش خودبخودی حتی در انقلابی ترین شکل آن، دیر یا زود به قول لنین تقلا می کند که به زیر پر و بال بورژوازی بخزد.  این امر جدا از تلاش‌های سازمان یافته صاحبان قدرت و ثروت است که از طریق رسانه ها مدام خلق افکار می کنند و برای مردم هدف، جهت و رهبر تعیین می کنند. اگر پیشاهنگ کمونیستی رهبری نکند کسان دیگری رهبری خواهند کرد یا رهبری را به دست خواهند آورد. این یکی از سخت ترین واقعیت های جهان کنونی است.

برای مثال می توان به  یکی از نقاط قوت خیزش اخیر اشاره کرد. این خیزش همانند بسیاری از جنبش های مشابه ای که در گوشه و کنار جهان علیه نظم کنونی جهان به وجود آمده اند، خوشبختانه بر خلاف دو سه دهه گذشته نه هویت طلب اند نه قومی مذهبی و نه دنبال راه حلهای هویتی و دینی اند. این قبیل جنبش ها بر مسایلی مهم و مشابه مانند مقابله با فقر، بیکاری و نابرابری های طبقاتی و تبعیضات اجتماعی یا مقابله با تخریب محیط زیست انگشت می گذارند. مسائلی کلان که راه حل های کلان و انترناسیونالیستی می طلبند. هر چند این خیزش‌ها در چارچوب ملی جریان دارند و علیرغم اینکه بینش ناسیونالیستی در آن‌ها  قوی است اما به معنای کلاسیک جنبش ناسیونالیستی نیستند. اما تا زمانی که مردم با راه حل واقعی علمی و عملی  کمونیستی و با آرمان خواهی کمونیستی روبرو نشوند، می توانند به راه حل های دم دستی بازگردند. تا زمانی که آینده ای متفاوت ترسیم نشود، هر آن بازگشت به گذشته میسر است. جایی که امید به آینده کم رنگ و بی معنا شود نوستالژی و گذشته گرایی جایش را پر خواهد کرد. دوباره می توان شاهد احیای راه حل‌های دینی و ناسیونالیستی یا ترکیبی از هر دو یا انواع و اقسام راه حل های پوپولیستی و رفرمیستی در اشکال جدید بود. راه حل هایی که به ناگزیر مهر منافع نیروهای سیاسی طبقاتی معین بر خود دارند. شعار «رضا شاه روحت شاد» که توسط بخش‌ هایی از مردم تکرار می شود تنها یکی از اشکال بروز آن است. (5)

 

آیا پایه عینی برای تقویت خط و رهبری کمونیستی در این خیزش موجود است؟

 

بدون شک آری. مسئله فقط این نیست که خود واقعیت تضادمند سرمایه داری مدام بر راه حل انقلاب کمونیستی پرتو می افکند. وجه برجسته و مهم اوضاع این است که پایه های مادی شکل گیری چنین روندی در ایران بیش از هر زمانی فراهم شده است. جمهوری اسلامی و به ‌طور کلی دولت ارتجاعی قادر به پاسخگوئی بحرانی که جامعه را فراگرفته، نیست. هیچ دار و دسته ای از حاکمیت برای حل مشکلات واقعی جامعه راه حلی در چنته ندارند. این امر شامل اپوزیسیون‌های ارتجاعی مانند سلطنت طلبان و مجاهدین نیز می گردد. با تکیه به این نقطه ضعف استراتژیک آنان، کمونیست‌ها شانس آن را دارند که با استفاده از این فرصت انقلابی پایه های خود را گسترش دهند. وضعیت، نیروی کمونیستی را طلب می کند که بتواند برای برون رفت جامعه از بحران برنامه و راه حل صحیح و واقعی ارائه دهد. راه حل صرفاً تکرار شعارها و خواست‌های عادلانه مردم نیست، مسئله چگونگی متحقق ساختن آن ها بر پایه اهداف استراتژیک و درازمدت و افق کمونیستی است. مسئله بر سر این نیست که هر یک از این شعارها و خواست‌های عادلانه خصلت سوسیالیستی دارند یا بیانگر کلیت برنامه کمونیستی اند. مسئله بر سر آن است که پاسخگویی به این خواست‌ها حتی به لحاظ تاکتیکی با پیش برد انقلاب کمونیستی گره خورده است. امروزه این شانس به لحاظ عینی به وجود آمده که این خواست‌های عادلانه با کلیت برنامه کمونیستی در نقطه ای بهم رسند و بر هم منطبق شوند. به این معنا پایه مادی قوی تر و مشخص تری برای به اهتزاز در آوردن پرچم انقلاب کمونیستی در ایران فراهم شده است. این امر مستلزم آن است که کمونیست‌ها نه تنها مختصات دولت سوسیالیستی آینده را ترسیم کنند بلکه نقشه راه برای کسب قدرت سیاسی را جلو گذارند. به لحاظ تاکتیکی پرداختن به گام‌های فوری و راستای دگرگونی ها، در فردای کسب قدرت سیاسی مهم است. به ویژه در شرایط خاص ایران که ضرورت ارائه  راه حل برای مشکلات خاص و عدیده کشور تمام قد به وسط میدان آمده است.

برای پاسخ دادن به این ضرورت ها کمونیست ها باید از دو ذهنیت غلط گسست کنند. گسست از "ذهنیت شکست خورده" و گسست از " ذهنیت تکرار تجارب انقلابی پیشین" که مانع از فعال شدن مغز و بازوانشان می شود.

"ذهنیت شکست خورده" امروزه سدی در مقابل طرح آلترناتیو کمونیستی است. انواع و اقسام شعارهایی که به ظاهر در دفاع از قدرت شورایی یا حکومت انسانی یا مجلس موسسان جلو گذاشته می شود پیشاپیش نفی مسئولیت رهبری از خود و واگذاری آن به بورژوازی تحت لوای قدرت مردم است. با شعارهایی چون "نان - کار - اداره شورایی" کوچک ترین خلا قدرت سیاسی در جامعه را نمی توان پر کرد. بدون برخورد عینی و علمی با تضادهای پیش روی جنبش ها و اعتراضات توده ای نمی توان تغییری بنیادین در روابط اقتصادی - جتماعی و  روابط سیاسی ایدئولوژیک حاکم بر جامعه به وجود آورد.

امروزه بدون تکیه به سنتز نوین که حاصل جمع‌بندی علمی – انتقادی از موج اول انقلاب‌های کمونیستی به‌ ویژه تجارب ساختمان سوسیالیسم در چین و شوروی در قرن بیستم است،  نمی توان از "ذهنیت شکست خورده" گسست کرد. تنها با اتکا به این تئوری پیشرفته که دستاورد چهار دهه فعالیت تئوریک انقلابی نظام مند باب آواکیان است می توان آلترناتیو جمهوری سوسیالیستی با حداکثر خودمختاری ملی فرهنگی برای ملل ستم دیده را طراحی کرد و برای رهایی جامعه از هر شکل از استثمار طبقاتی، ستم جنسیتی و مذهبی جنگید و مانع تخریب محیط زیست شد. (6)

از سویی دیگر نمی توان با تکرار تجارب انقلابی پیشین، انقلابی در جهان امروز سازمان داد. "ذهنیت تکرار" مانع از دیدن تغییراتی عظیمی است که در ساختار اقتصادی - اجتماعی و ساخت قدرت سیاسی منجمله در زمینه نظامی  صورت گرفته است. درس‌ها و دستاوردهای انقلاب های قرن بیستم در جای خود ارزشمندند. اما با استراتژی قیامی از نوع اکتبر روسیه نمی توان به قدرت رسید، زیرا در فاصله زمانی کوتاه درهم شکسته خواهد شد. با استراتژی محاصره شهرها از طریق دهات نیز نمی توان پاسخگوی معضلات عظیمی شد که در اثر تغییر ترکیب جمعیتی شهر و روستا در اغلب کشورهای تحت سلطه به وجود آمد. ترسیم خطوط کلی راه انقلاب در هر کشور مشخص، به تحلیل صحیح از روابط و شرایط اقتصادی – اجتماعی (مشخصاً ساخت دولت) و موقعیت سیاسی کلی (مشخصاً چگونگی ظهور بحران انقلابی و اوضاع انقلابی) بستگی دارد.

تکرار تجارب پیشین انقلابی آن هم به شکل سر و دم بریده نه تنها عملی نیست بلکه امروزه به پوششی برای تهی کردن مفهوم انقلابی کسب قدرت سیاسی بدل شده است. کسی نمی تواند در مورد سیاست سخن راند اما از قدرت سیاسی و کسب آن چیزی نگوید. همچنین از کسب قدرت سیاسی حرف بزند اما از چگونگی در هم شکستن نیروهای امنیتی و قوای مسلح سرکوبگر سخن نراند.  "ذهنیت تکرار" در ایران بدل به کاریکاتوری از "راه انقلاب" شده است. این ذهنیت یا به دنبال آن است که دری به تخته خورد و شاهد قیامی از نوع   22 بهمن 57 شود یا از طریق اعتصابات کارگری در انتظار قیامی به وقت گل نی بماند. این تخیلات سدی است برای تفکر واقعی در مورد حل مشکلات تئوریکی و پراتیکی که در زمینه راه انقلاب و چگونگی در هم شکستن ماشین دولتی و از بین بردن قوای نظامی – امنیتی پیش روی  کمونیست‌ها و مردم قرار دارد.

"ذهنیت تکرار" مانع از آن می شود که به تجارب زنده و غنی که توده ها در نبردها و جنگ و گریزهای خیابانی کسب می کنند رجوع شود. تجاربی که نشان می دهد "قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید" و بدون سازماندهی جنگ داخلی انقلابی نمی توان هیچ دولتی را برانداخت. در همین چند روزه بسیاری از نقاط قوت و ضعف دشمن (از نظر ساخت نظامی – امنیتی) و به لحاظ استراتژیک و تاکتیکی آشکار شد. بدون ارزیابی دقیق علمی از نقاط قوت و ضعف اردوی انقلاب و ضد انقلاب، نمی توان امکان کسب پیروزی جنگ انقلابی در ایران را نشان داد. مشاهدات تجربی غنی که حاصل مبارزات قهرمانانه مردم است، نیازمند مفهوم سازی های تئوریک جدید است. بدون انسجام تئوریک  کافی و لازمه (از زاویه برخورد به الگوهای تئوریک پیشین و مفهوم سازی های تئوریک جدید) نمی توان صحبت از پیروزی انقلاب کرد. (7)

فروپاشی نظم کهن در حال رسیدن به موقعیتی است که به قول انگلس "تاج ها بر زمین در خواهند غلتید و کسی برای برداشتن آنها گام به جلو نخواهد برداشت.» اگر کمونیست‌ها و مردم آمادگی لازمه برای رویارویی با چنین وضعیتی را کسب نکنند بار دیگر نظم کهن چه بسا به اشکال ارتجاعی تر می تواند بازسازی شود. پرسش حیاتی روشن است: آیا زنجیرهای نظم کهن تنها تکانی خواهند خورد یا زمینه نوینی برای امر آزادی و در هم شکستن تمامی زنجیرهای بردگی کسب خواهد شد؟ آیا مردم کورکورانه (هر چند تا مدتی با شدت) خواهند جنگید یا با سری افراشته و با چشمانی باز، دوخته شده به افق برای کسب پیروزی و پایه ریزی آینده و جامعه ای کیفیتا متفاوت خواهند جنگید؟ این است مسئله اساسی!

 

 

منابع و توضیحات:  

 

1 - منظور از تضاد میان آنارشی و ارگانیزاسیون اشاره به تخاصمی است که بین سازمان یافتگی تولید در سطح هر یک از کارگاه ها، کارخانه ها، شرکت ها و واحد سرمایه، با هرج و مرج تولید در سطح کل جامعه موجود است. این تضاد شکلی از حرکت تضاد اساسی عصر سرمایه داری یعنی تضاد میان مالکیت خصوصی با تولید اجتماعی است.  شکل دیگر حرکت تضاد اساسی تضاد میان کار و سرمایه است. بحث بر سر رابطه میان این دو تضاد و به ‌طور کلی دینامیک تغییرات در نظام سرمایه داری است. برای بحث بیشتر در این زمینه به مقاله در باره "نیروی محرکه آنارشی و دینامیک تغییرات سرمایه داری" - اثر ریموند لوتا رجوع شود.  ترجمه این اثر به فارسی در سایت حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) موجود است.

 

2 – برای آشنایی با جوانب بیشتر بحران اقتصادی حاکم بر ایران به این مقاله از نگارنده که هنگام خیزش دی ماه 1396 نگاشته شد، رجوع شود. "از گستره اعماق تا افق های دور؛ تحلیلی بر خیزش انقلابی اخیر، اقتصاد سیاسی شورش". این نوشتار در لینک زیر قابل دسترس است:

http://dialogt.org/matlab-25

 

3 – مصاحبه هایی که رضا پهلوی در چند روز گذشته انجام داد بیشتر نشانگر آن است که دولت آمریکا فعلاً تمایلی ندارد که به این خیزش دامن زند. رضا پهلوی می گوید کسی از من نخواهد که بگویم چکار کند. این "سلب مسئولیت" بیشتر ناظر بر هماهنگی رضا پهلوی با سیاست های "منفعلانه" آمریکا در قبال اوضاع سیاسی ایران در مقطع کنونی است.

 

4 – باب آواکیان نکته لنین را در سطحی بالاتر و عمیق‌تر چنین تدوین کرده است: «معلوم نیست به اصطلاح تکان های  جامعه به کجا بیانجامد. خیزش های توده ای را در نظر بگیرید: نمی توانید از قبل بگویید که این خیزش ها به جزیی از کدام ترکیب تبدیل خواهند شد.  چیزی که می دانید این است که باید  تا جایی که زورتان می رسد و هر چه سریع تر،‌شرایط را  به جلو، به سمت هدف انقلاب، هل دهید و تا حد ممکن هم نیروهایی را که در چنین مواقعی برای انقلاب پا پیش می گذارند تحکیم کنید تا در این بحبوحه پیشرفت کرده باشید ... اصل قضیه این است چه کار کنیم که شرایط عینی را تا جایی که می شود تغییر دهیم و پیشاپیش یا در هر مقطعی، محدودهٔ پیشروی تعیین نکنیم. ما نمی دانیم که مسائل قرار است به کجا ختم  شوند چون که چیزهای مختلفی  در دنیا دارد اتفاق می افتد و ما نمی توانیم همه آنها را  دقیقاً در هر زمان معینی حساب کنیم. یک روند تبدیل می شود به روند دیگر، با روند دیگر تداخل می کند و یک چیز دیگر می شود، شاید به مسیر مشخصی بیفتد و پیشروی نکند، شاید هم بکند. نکته اینجاست که نمی توانیم پیشاپیش و دلبخواهی بگوییم که در هر مقطع تا کجا می توانیم پیشروی کنیم. در عین حال نمی توانیم وضع موجود را در هر مقطع نادیده بگیریم و هر کاری  که دلمان خواست بکنیم. این هم تضادی است که باید به درستی حل کرد.» (به نقل از کتاب کمونیسم نوین فصل سوم، رویکرد استراتژیک نسبت به انقلاب واقعی صفحات 9 – 248 ترجمه فارسی) این اثر در سایت حزب کمونیست ایران (م ل م ) قابل دسترس است.

 

5 – به دلایل تکرار شعار "رضا شاه روحت شاد" در آتیه بیشتر خواهم پرداخت.

 

 6- یک نمونه از این تلاش برای تعیین مختصات دولت آینده، ارائه "پیش نویس پیشنهادی قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران" توسط حزب کمونیست ایران ( م ل م) است. جا دارد که در جنبش سیاسی حول این سند و مقایسه آن با دیگر قانون اساسی های پیشنهاد شده بحث و جدل جدی صورت گیرد.

 

7 – برای بحث بیشتر درزمینهٔ راه انقلاب از نگاه سنتز نوین می توان به این آثار باب آواکیان رجوع کرد: «در باره امکان انقلاب» و «چگونه می توانیم پیروز شویم؟» و «برخی نکات در مورد راه انقلاب در کشورهای جهان سوم» این آثار در سایت حزب کمونیست ایران ( م ل م ) قابل دسترس است.

در حاشیه این خیزشِ سرفرازِ بی سر

 در حاشیه این خیزشِ سرفرازِ بی سر

امروز وقت نسخه پیچیدن و رهنمود عملی دادن از خارج گود برای جوانان شورشگر و دست از جان شسته نیست.

نیازی به تکرار اخبار و تفسیر وقایع صرفا به قصد تفسیر، یا به هدف پیشدستی و رقابت با هم نیست.

توهم و اغراق در مورد اینکه انگار حرکتی آگاهانه علیه نظام سرمایه داری و برای سرنگونی جمهوری اسلامی آغاز شده، هیچ دردی را دوا نمی کند.

می شود از دیدن صحنه های الهام بخش و تکان دهنده به شور وهیجان آمد، که آمده ایم. 

می شود در برابر این همه جنایت و قساوت و دروغ بافی حاکمان اسلامی از خشم به حد جنون رسید، که رسیده ایم. 

می توان از صبح تا شب در شبکه های اجتماعی پرسه زد و کامنت گذاشت و دنبال راهی برای آسوده کردن وجدان گشت و دوباره با همان پرسش همیشگی روبرو شد:

شکاف میان آگاهی و خودانگیختگی، جای خالی سیاست و نقشه و استراتژی انقلابی در روزهای انفجار خشم و نفرت و حق طلبی، معضل جدا افتادن نیروهای کمونیست و چپ انقلابی از نیروی جوان شورشگر پشت مرزهای نسلی، زبانی، لحنی و سلیقه ای، و حتی جغرافیایی، چگونه و چه زمان رفع خواهد شد؟ هر کس که خود را کمونیست انقلابی می داند، متشکل یا غیر متشکل، باید به این پرسش پاسخ دهد که شکاف میان آگاهی انقلابی و عمل خودانگیخته توده ها را چگونه می توان پر کرد؟ به اضطرار چه قدم هایی باید برداشت تا فداکاری و قهرمانی صدها جانباخته و هزاران زخم خورده و اسیر به هدر نرود؟

انگیزه کارگران و زحمتکشان و بیکاران و بی آیندگانی از زن و مرد، که خودانگیخته خیابان ها را با دست خالی و بی هراس از گلوله و زندان تسخیر می کنند تغییر وضع موجود است؛ رسیدن به یک زندگی بهتر است. برای اینکه این انگیزه به حرکتی پایدار و منسجم و بنیان کن تبدیل شود باید پرچم و شعار و آلترناتیو سیاسی و قطب انقلابی روشن و قابل دسترسی در میدان باشد. و گرنه همیشه نیروهایی برخوردار از مهارت های تبلیغی و امکانات رسانه ای و حمایت بین المللی وجود دارند که بازگشت به گذشته را به عنوان آینده ای ممکن و مطلوب جا بزنند. نظم مستقر را رنگ و لعابی نو بزنند و به جامعه بفروشند. 

ساختن قطب انقلابی در گرو متحد شدن و مبارزه و همکاری نیروها و عناصر گوناگون به گرد شعارها و تغییر و تحولات مشخص است. تغییر و تحولاتی که انجامش به معنی دگرگونی واقعی وضع موجود از نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و زیست محیطی باشد. محو ستمگری و نابرابری طبقاتی و جنسیتی و ملی و مذهبی را معنا دهد. با بنیان نهادن نظام سوسیالیستی و حرکت در جهت انقلاب جهانی کمونیستی معنا شود. 

وقتی که از ضرورت اتحاد نیروها می گوییم یعنی کسانی که به درجه ای هم دیدگاه های متفاوت دارند و هم گرایشات سیاسی متفاوت. اما جهت گیری های سیاسی و منافع طبقاتی مشترکی هم دارند که بر اختلاف نظرها می چربد و با اتکا به آن می توان قطبی متحد را پی ریزی کرد و سازمان داد.

ساختن قطب انقلابی در گرو تغییر یک معادله دیگر هم هست. شورشگران در پی هر هجوم خونین نیروی مسلح سرکوبگر از خود می پرسند که چگونه می توان بر این دستگاه سازمان یافته و مجهز نظامی ـ امنیتی ـ رسانه ای پیروز شد و از دور باطل مبارزه ـ شکست در این جنگ نابرابر بیرون آمد. 

توده های مردم حتی اگر چندین قیام خودانگیخته را هم تجربه کنند، خود به خود مسلح نخواهند شد و خود به خود دانش و توان و تشکل لازم برای ضربه زدن و در هم شکستن ماشین دولتی را بدست نخواهند آورد. جنگ انقلابی پیروزمند، استراتژی می خواهد. نقشه و تاکتیک های دائما متغیر می خواهد. ابتکار عمل و فرصت سنجی می خواهد. و همه این ها به یک مغز و مرکز برای تحلیل و تصمیم گیری و رهبری نیاز دارد. ابتکارات میدانی توده های شورشگر فقط در صورتی می تواند واقعا شکوفا و فراگیر شود و به جایی برسد که جذب استراتژی و تاکتیک های جنگ انقلابی شود و جای خود را در نقشه هایش پیدا کند. شکل دادن به چنین مغز و مرکزی، وظیفه کمونیست ها و انقلابیونی است که ضرورت سازماندهی قهر انقلابی برای کسب پیروزی را درک کرده اند.

 

در این بحث، دنبال حزب پیشاهنگ پرولتاریا و نقش و جایگاه آن در سازماندهی و رهبری انقلاب اجتماعی می گردید؟ 

ایجاد پیشاهنگ کمونیستی در جامعه، وظیفه ای مجزا و مجرد از بحث و مبارزه و همکاری و هم اندیشی برای پاسخ به تضادها و پرسش هایی که برشمردیم نیست. تئوری انقلابی کمونیستی [کمونیسم نوین] که پایه و اساس خط ایدئولوژیک و سیاسی چنین حزبی را تشکیل خواهد داد، در جریان پاسخگویی به این تضادها و نیازها است که نقش تعیین کننده خود را بازی می کند و به عمل تبدیل می شود. در دسترس جامعه قرار می گیرد، محک می خورد، عمیق تر و دقیق تر می شود و جای پای خود را محکم می کند.

 

حمید محصص         سی آبان 1398    

 

نشانی وبلاگ: enghelabenovin.blogspot.com

 

 

 

فقط خودتان را مسخره میکنید !

فقط خودتان را مسخره میکنید !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

 

اعتراضات در ایران ادامه دارد ، تاکنون بالای صد کشته و هزاران زخمی و دستگیری...هنوز خیلی ها ساکت هستند از طبقه متوسط تا قشر هنرمندان و خیلی های دیگر که امیدوارم روزی قبل از مرگ بفهمند این دردی مشترک است ...

علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی شامگاه سه‌شنبه ۲۸ آبان در ششمین روز اعتراضات ایران، در دیدار با گروهی از عاشقان ولی فقیه گفت : دوستان و دشمنان بدانند ما در عرصه‌ جنگ نظامی و سیاسی و امنیتی دشمن را عقب زدیم؛ همین کارهای این چند روز کارهای امنیتی بود، مردمی که نبود. در عرصه‌های مختلف دشمن را عقب زدیم و به‌توفیق الهی در عرصه‌ جنگ اقتصادی هم به‌طور قاطع دشمن را عقب خواهیم زد ...

خدمت مقام ولایت فقیه اسکول عرض شود که اولا چائیدی ، دوما اصلا تو درست میگی مثلا ... ولی هنگامه رفتن است . نگاهی به پشت سرتان ( تاریخ ) بکنید تا بفهمید که گنده تر از شماها وقت رفتن را نخواستن تشخیص بدن و چه بد و درد آور و تلخ رفتند ، جنبش عمومی خرداد 1388 فرصت مناسبی بود تا محترمانه گورتان را گم کنید ... شاید در این رفتن داوطلبانه کمی از تقصیرات تاریخی روحانییت هم کم میشد ، حالا هم همان حکایت است امروز نروید فردا و پس فردا ... قدرت سرکوب زیاد هم داشته باشید ، ولی جلوی رسیدن تغییرات در فصول اجتماعی سیاسی را نمیشود گرفت . فقط قیمت رفتن در هر زمانی متفاوت است ...

درمیانه اعتراضات سراسری مردم ایران ، دیروز فیلمی از ایرانیان مقیم گرجستان رسید در حمایت از اعتراضات ...
مثبت است ... اما وقتی در آخر فیلم یکی گفت رضاخان جاوید شاه...فهمیدم تهیه کننده خیلی اسکول تشریف دارند که از این شرایط دنبال صید خودش است . هر جریان و تفکر و حزب دیگری هم برای صید از تلاشهای مردم بیاید اسکول است . عرصه آزادی ایران و خلاصی مردم از بختک دینی حاکم ، حزبی و گروهی و فکری نیست . چنین شعاری همانقدر جدی است که عده ایی دیگر هم با شعار درود بر خمینی بخواهند از اعتراضات پشتیبانی کنند . نه خمینی و تفکرش به آزادی و دموکراسی ربطی داشت و نه نظام سلطنتی چنین ظرفیتی داشت... بزرگترین خدمت شماها این است که هیچ کاری نکنید ، فقط کمی بزرگ شوید !

زمانی و شرایطی برای انتخاب آزاد پیش آمد آنوقت بیائید با شعار وحمایت از دیکتاتور مطالبه آزادی کنید ، وزن سیاسی این شعار جاوید شاه رضا خان ، هم مثل همان شعاری است که جریان سلطنت در آمریکا پشت سر خمینی ادامه داد ، مرگ بر مجاهد ... فقط خودتان را مسخره میکنید...
چیزی که هنوز باورش برای خیلی ها سخت است این است که دوران رهبری فردی مثل شاه و شیخ تمام شده است . شرایط سیاسی جهان به گونه ای است که شروع کاری جمعی را میطلبد ... یا همه نیروهای سیاسی موجود ظرفییت نشستن و کار جمعی را دارند و یا اگر به استمرار رهبری فردی باشد همین آخوندها میمانند !
امریکا که گفته بود اینترنت مفتی به مردم می‌دهد نظرش عوض شد ...
لن خودورکوفسکی، مشاور ارشد وزارت خارجه آمریکا از شرکت‌های دیجیتال رسانه‌‌ای خواست حساب‌های کاربری مقام‌های دولت ایران را ببندند...
خبرنگار : ولی کاخ سفید گفته بود اینترنت مجانی به مردم ایران میدهد ...
مشاور وزیر : حرف دهن ما نذار ، ما کی گفتیم مفتی میدیم ؟ بعدشم رفتیم حساب کردیم سودی نداشت . به همین خاطر به دیجیتال گفتیم به مردم چیزی ندید ولی حساب بقیه را هم ببندید تا عدالت برقرار بشه . همانطور که فیلسوف بزرگ قرن امام خمینی گفته بود همه را مجانی میکنیم و به قولش عمل کرد ، ما هم اگه گفته بودیم عمل میکردیم ... خلاصه که مردم ایران امیدشون به ما نباشه که از همه مفلستریم.

 
خبرنگار : کاخ سفید فکر نمیکند الان وقت بالا بردن فشار حداکثری است ؟

مشاور : نه ما اینطور فکر نمیکنیم . اولا که ما خودمون محتاج فشاریم برادر...بعدشم فشار حداکثری مال موقعی هست که مردم تو خیابان نباشند حالا باید حواسمون باشه تا فشاری نیاریم که ریق عظما بیرون بزنه که واسه حال و روز وال استریت خوب نیست ...

 

 

 
20.11.2019

اسماعیل هوشیار

 

 

‌آن هایی که باد می کارند طوفان درو می کنند!

bahram.rehmani@gmail.com

 

گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام

و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است

با ریشه چه می کنید؟

گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید

پرواز را علامت ممنوع می زنید

با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟

گیرم که می کشید

گیرم که می برید

گیرم که می زنید

با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟ 

زنده یاد «خسرو گلسرخی»

 

سرانجام خبر افزایش قیمت سوخت در اولین دقایق بامداد جمعه ۲۴ آبان ‌ماه در رسانه های مختلف خبری پیچید. خبری که برای بسیاری از شهروندان ایرانی شوک ‌آور بود. قیمت بنزین که آخرین بار در تاریخ ٤ خرداد ٩٤ روی قیمت هزار تومان تک ‌نرخی شد، بعد از گذشت نزدیک به ٤ سال و نیم، با یک جهش قیمتی رو به رو شد. طبق مصوبه سران سه قوه حکومت اسلامی، بنزین سه برابر گران تر شد. این افزایش قیمت ناگهانی شرایط را برای اعتراضات بخش ‌های مختلف جامعه فراهم کرد.

از سوی دیگر، مقامات حکومتی نیز در توجیه این اقدام خود علیه زیست و زندگی و معیشت مردم، حنتی به دروغ های شاخ دار و اهانت بی شرمانه به معترضین و سرکوب وحشیانه آن ها نیز سنگ تمام گذاشتند.

امروز کانون نویسندگان ایران، با انشتار بیانیه ای از جمله نوشته است:

«هما‌‌ن ‌طور که در چهار دهه گذشته هرگاه کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان و نویسندگان و فعالان مدنی و سیاسی مستقل برای بیان مطالبات خود، حتی مطالبات جزیی صنفی، ناگزیر دست به اعتراض زدند یا تشکلی ایجاد کردند، با انگ‌هایی چون «اخلالگر»، «وابسته به بیگانه»، «مخل امنیت ملی» و با یورش ماموران امنیتی و انتظامی و زندان مواجه شدند.» (این بیانیه را در ضمیمه همین مطلب مطالعه کنید)

هم چنین شوراهای صنفی دانشجویان کشور، اعلام کرد که در جریان تجمع عصر و شامگاه دوشنبه دانشجویان دانشگاه تهران «چندین آمبولانس حاوی نیروهای لباس شخصی وارد این دانشگاه شدند» و ده‌ ها تن از دانشجویان را بازداشت و بعد از انتقال به آمبولانس‌ ها، دانشجویان بازداشتی  را به بازداشتگاه‌ ها بردند. (ضمیمه ٢)

 

 

شیخ حسن روحانی، رییس جمهوری ریاکار حکومت اسلامی، روز پنج ‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۸ -۲۲ اوت ۲۰۱۹، در مراسم رونمایی سامانه پدافند هوایی در تهران، گفته بود که «ما پیروز شدیم! مردم امسال آرام‌ ترند و وضع ما به ‌مراتب بهتر است.»!

اما اکنون هیمن شیخ، اقرار می کند که در حال حاضر ۷۵ درصد از مردم تحت فشارهای اقتصادی هستند ادعا کرده است درآمد ناشی از افزایش قیمت بنزین قرار است به ۶۰ میلیون ایرانی تعلق گیرد.

دلیل افزایش قیمت حامل ‌های انرژی را جبران کسری بودجه دولت دانسته و گفته اند: «دولت می‌ خواهد از این محل ۳۵ هزار میلیارد تومان کسری بودجه خود را جبران کند.»

خامنه ای هم همواره عربده می کشد که بر دشمن پیروز شده ایم! و اخیرا نیز مردم معترض به افزایش قیمت بنزین را نیز «اشرار» می نامد. البته این نوع ریاکاری و دروغ پردازی، نه تنها اهانت به مردم، بلکه کشتار هر معترض و منتقد حکومت، فرهنگ اسلامی - ارتجاعی قشر روحانیت مفت خور و همه سران و مقامات سیاسی، نظامی و قضایی حکومت اسلامی است.

به عنوان نمونه، دولت، مجمع تشخیص مصلحت نظام و برخی نمایندگان مجلس ایران اعلام کرده ‌اند که مسئول این افزایش قیمت نیستند. بهرام پارسایی، نماینده شیراز در مجلس شورای اسلامی در توییتر‌ نوشت: «مردم بدانید که این تصمیم ‌گیرى بدون نظر نمایندگان صورت گرفته است.»

همین نمونه ها نشان می دهد که سران و مقامات و نهادهای حکومت اسلامی چه قدر به دروغ گفتن و سرکوب و کشتار مردم، عادت کرده اند!

آن ها از یک سو، شهروندان معترض را «اشرار» و عامل «خارجی» و «دشمن» می نامند و ریختن خود آن ها را در سنگ فرش های خیابان ها صادر می کنند و از سوی دیگر، سرکوب مردم و افزایش قیمت بنزین و سایر جنایت هایشان را نیز به نفع مردم معرفی می کنند!

آن هم در شرایطی که از ماه می ۲۰۱۸ تاکنون، ریال ایران ارزش خود را در برابر دلار آمریکا از دست داده و نرخ تورم سالانه به ۴۰ درصد رسیده است.

هم چنین بر اساس گزارش ‌های صندوق بین المللی پول، اقتصاد ایران تا پایان سال جاری میلادی ۹ درصد کوچک می‌ شود و در سال ۲۰۲۰ دچار رکود خواهد شد.

به این ترتیب حکومت اسلامی ایران، در چهل سال حاکمیت خونین خود با کشتار، دزدی، زندان، شکنجه، اعدام، تروریسم و استثمار وحشیانه نیروی کار، «طوفان کاشته و حالا در سراسر ایران، طوفان درو می‌ کند.»!

خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران، تعداد کل معترضان و «آشوبگران» در ١٠٠ نقطه کشور از شب جمعه تا دوشنبه را مجموعا ٨٧٤٠٠ نفر (میانگین هر نقطه ٨٧ نفر) برآورد کرده که از این میزان حدود ٨٢٢٠٠ نفر مرد و ٥٢٠٠ نفر آن ها زن بوده ‌اند.

از سویی خامنه ای و روحانی و سایر مقامات ریز و درشت حکومت، تظاهر کنندگان را «اشرار»، «عوامل خارجی»، «ناچیز» و «اغتشاش گر» نامیده اند اما خبرگزاری رویترز در خبری درباره اعتراضات در ایران، اعلام کرده با توجه به گستردگی و حجم اعتراضات حداقل ١٦ میلیون نفر از ایرانیان در این تظاهرات شرکت کرده ‌اند. (این خبر، حتی در خبرگزاری نیمه حکومتی بهار نیز منتشر شده است)

آمار رسمی از کشته شدگان و زخمی ها و دستگیر شدگان منتشر نشده است و به دلیل قطع اینترنت، دسترسی به گزارش های میدانی نیز چندان امکان پذیر نیست. اما گفته می شود حدود ٢٠٠ کشته و صدها زخمی و تنها در ١٢ استان ایران نیز سه هزار نفر دستگیر شده اند.

یک گزارشگر امور آزادی بیانط به سی.‌ان‌.ان گفتح که قطع اینترنت کار سازماندهی و ارتباط را از کار می ‌اندازد و یکی از ابزارهای سرکوب است. و می ‌تواند نشانه‌ این باشد که حکومت اسلامی ایران، فقط به دنبال قطع ارتباط مردم نیست، بلکه حتی نمی‌ خواهد کسی از درون ایران بتواند به خارج از ایران بگوید که چه چیزی در جریان است.

این در حالی ست که ادامه اعتراض های مردمی در ایران، بحران اقتصادی دولت را وخیم تر ساخته و به آن آسیب مالی سنگین رسانده است.

برآورد‌ها نشان می ‌دهد طی چهار روز نزدیک به ٥/١ میلیارد دلار (با دلار ۱۲ هزار تومانی چیزی معادل ۱۸ هزار میلیارد تومان) به اقتصاد کشور و ۹۰۰ میلیارد تومان در سه روز اول به کسب‌وکار‌های اینترنتی زیان وارد شده است.

پنج روز از قطع اینترنت کشور می ‌گذرد و هنوز کسی نمی ‌داند که چه زمانی اوضاع اینترنت کشور به حالت عادی برمی ‌گردد. سایت‌های خبری به نقل از یک مسئول وزارت ارتباطات نوشتند هنوز زمان وصل شدن مجدد اینترنت کشور مشخص نیست و قبل ‌تر «آذری جهرمی» وزیر ارتباطات جمهوری اسلامی  هم گفته بود «اینترنت با مصوبه شورای امنیت ملی قطع شده و پیگیر برقراری اینترنت هستیم»؛ از طرفی سخنگوی قوه قضاییه دیروز گفته اینترنت اصلا باید زودتر هم قطع می ‌شد.

زرآبادی، نماینده مجلس شورای اسلامی خواستار رفع محدودیت دسترسی به اینترنت شد و گفت: «اختلال در شبکه جهانی اینترنت خود «نارضایتی جدیدی» در میان شهروندان ایجاد کرده است.»

به گفته زرآبادی، قطع اینترنت وضعیت خبررسانی را دچار مشکل کرده است و بر «التهاب» در جامعه افزوده است.

گفته می شود که قطع اینترنت در کسب و کار در ایران نیز اخلال به‌ وجود آورده است. وزیر ارتباطات حکومت اسلامی نیز اعتراف کرده که قطع اینترنت خسارات جبران ناپذیری برای حکومت دارد.

دیرتر یا زودتر، اینترنت هم دوباره وصل می شود و فیلم‌ ها و تصاویر این روزها و ابعاد خرابی ‌ها و خشونت‌ های دستگاه‌ های حکومتی و ماموران کشتار، بیرون خواهد آمد و مردم را خشمگین تر هم خواهد کرد.

اعتراضات در خوزستان قبل از این که اعتراض به افزایش بنزین آغاز شود مردم به دلیل مرگ مشکوک شاعر اهوازی، به ویژه در این شهر، به خیابان ها آمده بودند و اکنون نیز این استان، یکی از مراکز مهم اعتراض علیه حکومت اسلامی است.

در اهواز درگیری ادامه دارد و عملا حکومت نظامی اعلام نشده در مناطق چهارصد دستگاه و شلنگ آباد و آخر اسفالت، که اساسا مناطق کارگری است، برقرار است.

کارگران هفت تپه، از دیروز ۲۸ آبان در اعتصاب هستند. کارگران اعلام کرده اند یا خواست هایمان را می دهید یا اعتصاب را ادامه می دهیم. کارگران پتروشیمی پلی اتیلن نیز هم چنان در اعتصاب هستند.

مدیرعامل مجتمع نیشکر هفت‌ تپه با صدور بخشنامه‌ ای، این مجتمع را تا اطلاع ثانوی تعطیل کرد؛ اعتصابات کارگری دلیل این اقدام عنوان شد.

به گزارش ایلنا، مدیرعامل مجتمع نیشکر هفت ‌تپه با صدور بخشنامه ‌ای، دستور تعطیلی موقت مجتمع را صادر کرده است. در این بخشنامه با اشاره به اورهال کارخانه و تعمیرات و هم چنین اعتراضات کارگری، اعلام شده فقط نیروهای حراست حق ورود به مجتمع را دارند. برای بازگشایی مجتمع، زمان خاصی اعلام نشده است. سرپرست کارخانه با تایید این خبر، این اقدام ضدکارگری خود را چنین توجیه کرده است: «اعتراضات و اعتصابات کارگران باعث شد کار انجام نشود و متاسفانه نتوانستیم تولید داشته باشیم از کارگران خواستیم بگذارید تولید صورت بگیرد بعد مزایا پرداخت شود اما متاسفانه یک عده ‌ای نمی‌ گذارند کار پیش برود.» اسدبیگی تاکید کرد: «تا زمانی که تولید صورت نگیرد، نمی‌ توانیم حقوق بدهیم؛ حقوق ها به‌ روز بود که اعتصاب شروع شد و نگذاشتند اورهال انجام شود؛ عدم اورهال کارخانه موجب شد نی‌ ها روی زمین بماند؛ شکر تولید نشد و کار زمین ماند.

شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت ‌تپه با ۲۴ هزار هکتار وسعت زمین‌ های کشاورزی و کارخانه و حدود پنج هزار و ۵۰۰ نفر نیروی رسمی، پیمانی، قراردادی و پیمان کاری در ۱۵ کیلومتری شهر شوش در شمال استان خوزستان واقع است.

اسماعیل بخشی نماینده جوان کارگران این شرکت را بارها تهدید و زندانی و شکنجه کرده اند که خواهان خودمدیریتی شورایی شده است. سپیده قلیان، خبرنگار جوان و جسور مدافع کارگران این شرکت نیز که بارها دستگیر و شکنجه شده و اخیرا با وثیقه سنگین آزاد شده بود به دلیل این که در اعتراض به افزایش قیمت نفت شرکت کرده بود مجددا با خشونت دستگیر کرده اند.

تجمع خانواده های دستگیر شدگان و مردم در مقابل زندان های اهواز، شوش، بهبهان، خرمشهر و امیدیه ادامه دارد. خانواده های جان باختگان و مردم در مقابل پزشگی قانونی نیز دست به تجمع زده اند. گزارشات حاکی از جان باختن حداقل ٣۵ نفر در شهرهای خوزستان است.

در ماهشهر با وجود مستقر شدن تانک ها در خیابان های شهر، مردم هم چنان در حال اعتراض بسر می برند و شهر حالت نیمه جنگی دارد. گفته می شود تاکنون ۱۷ نفر توسط آدم کشان حکومت در این شهر، به قتل رسیده اند.

در خرمشهر از جمله در خیابان های امام و آزادی شلوغ بود. شب گذشته نیز تا نزدیک صبح درگیری بوده. مردم تلاش کردند به فرمانداری حمله کنند ولی با مقابله نیروی انتظامی و تیراندازی به سمت مردم ناگزیر عقب نشستند.

زنان نقش فعالی در اعتراضات در این استان دارند. دستگیری ها زیاد است و بیش تر از مناطق پایین شهر و کارگری است.

امروز پنج شنبه، ٣٠ آبان ماه ١٣٩٨ – ٢١ نوامبر ٢٠١٩، معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم خطاب به دانشجویانی که در روزهای اخیر به گرانی بنزین اعتراضاتی داشتند، گفت: ما باید اعتراض خودمان را به صورت منطقی و در قالبی که بتوان از آن دفاع کرد، بیان کنیم.

«غلامرضا غفاری» در گفت ‌و گو با خبرنگار ایلنا، در پاسخ به سئوالی درباره آمار دانشجویان بازداشتی گفت: «من هیچ آماری در این زمینه ندارم.»

این در حالی ست که شوراهای صنفی دانشجویان کشور اعلام کرد که در تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه تهران، «چندین ‎آمبولانس حاوی نیروهای‎ لباس شخصی ها» وارد این دانشگاه شدند و ده‌ ها تن از ‎دانشجویان را بازداشت و بعد از انتقال به آمبولانس‌ها به بازداشتگاه ‌ها منتقل کردند.

گفته شده است که در شب های گذشته نیز یک آمبولانس حامل ماموران لباس ‌شخصی وارد خوابگاه دانشگاه تهران شده است. بعد از ایجاد درگیری با دانشجویان، حراست دانشجویان را از خوابگاه بیرون کرده و ۵۰ تا۶۰ دانشجو بیرون درها بازداشت شده ‌اند. از شرایط آن ‌ها هیچ اطلاعی در دست نیست.

این اعتراض‌ها از روز ۲۴ آبان آغاز شد و کمابیش اعتراض ها در برخی شهرها هم چنان ادامه دارد. استان هایی مانند کردستان و خوزستان کاملا میلیتاریزه شده اند.

***

شاید هیچ ‌کس تصورش را نمی ‌کرد که در زمان خواب شهروندان، رییس سازمان برنامه و بودجه در یک ویدئوی آرشیوی اعلام کند از این لحظه دیگر قیمت بنزین ٣ برابر سابق است و در ازای آن می‌‎ خواهیم یک بسته حمایتی به ١٨ میلیون خانواده ایرانی بدهیم.

طبق گفته محمدباقر نوبخت، رییس سازمان برنامه و بودجه، یارانه‌ای که قرار است به ازای گرانی دست مردم را بگیرد از ٥٥ هزار تومان تا حداکثر ٢٠٥ هزار تومان است. برای خانوارهای یک نفره ٥٥ هزار تومان، برای خانوارهای ٢ نفره ١٠٣ هزار تومان، خانوارهای ٣ نفره ١٣٨ هزار تومان،‌ خانوارهای ٤ نفره ١٧٢ هزار تومان و خانوارهای ٥ نفره و بیش تر ٢٠٥ هزار تومان خواهد بود.

این مبالغ در حالی اعلام می شود که «گزارش میدانی حاکی است، قیمت هر کیلو ران و دست گوشت گوساله در بازار کیلویی ٧٦ هزار تومان به فروش می‌رسد. گوشت مخلوط گوساله کیلویی ٧٠ هزار تومان است. هم چنین گوشت چرخ کرده گوساله ٥٨ هزار تومان و گوشت منجمد کیلویی ٥٢ هزار تومان به فروش می ‌رود.

با این وجود، دامداران می گویند مازاد تولید دارند و دام های آن ها در دامداری ‌ها انباشته شده و خریداری برای آن ها پیدا نمی‌ شود و این در حالی است که قیمت بازار هم چنان چسبندگی خود را حفظ کرده و قطره چکانی پایین می ‌آید. افزایش تولید و انباشت در دامداری ‌ها را معاون وزیر جهاد کشاورزی هم تائید کرده است.» (مشرق، ٢١ ابان ١٣٩٨)

بنابراین، حتی اگر دولت دروغ و ریا، به وعده خود عمل کند و این یارانه ها را به حساب بخشی از شهروندان ایران واریز کند در بهترین حالت، می تواند یک کیلو گوشت در ماه به سر سفره آن ها بیاورد. پس این همه هیاهوی دولت بر سر چیست؟!

در این زمینه حسن روحانی در نشست خبری اخیرش با توجیه آن که قیمت بنزین در ترکیه ١٥ هزار تومان، در اروپا ٢٠ هزار تومان و در کشورهای عربی جنوب ما ٦ هزار تومان است، گفت: «ما که نمی ‌خواهیم بنزین را ١٥ هزار تومان کنیم.» این‌گونه اظهارات نشان می دهد تصمیم دولت برای افزایش میزان قیمت بنزین چه قدر کارشناسی است.

در حالی که معیار تعیین قیمت در بسیاری از کشورهای دنیا، سطح دستمزدها و قدرت خرید مردم است، این معیار در دولت روحانی مقایسه آن با سایر کشورها به شدت دروغ و ریاکانه است. بررسی‌ ها در این زمینه نشان می ‌دهد با وجود آن که ایران به‌ لحاظ ارزش قیمت بنزین بر حسب دلار چهارمین کشور ارزان دنیاست ولی با معیار سرانه درآمد به قیمت بنزین، ایران رتبه ٥٣ را در دنیا دارد. یعنی بر حسب قدرت خرید، قیمت بنزین در ٥٢ کشور دنیا از ایران ارزان ‌تر است.

۲۶ کشوری که بر حسب معیار «درآمد سرانه به قیمت بنزین» قیمت بنزین در آن ها از ایران گران ‌تر است، آورده شده است که نشان می ‌دهد قیمت بنزین در کشورهایی نظیر آمریکا، آلمان، انگلیس، کره ‌جنوبی، عربستان و امارات از ایران ارزان ‌تر است.

از سوی دیگر اگر در بسیاری از کشورها حقوق میانگان هزار تا ١٥٠ دلار است در ایران تنها ١٥ دلار است.

 

سابقه تاثیر قیمت بنزین بر هزینه حمل‌ونقل در مقاطعی که دولت اقدام به اصلاح یارانه‌ ها کرده است نشان می ‌دهد که بلافاصله پس از افزایش نرخ بنزین، هزینه حمل‌ونقل در تمامی بخش‌ ها با تورم مواجه شده است.

فاکتورهای دیگری مانند هزینه نگه داری وسایل نقلیه، خدمات ‌رسانی، ویژگی ‌های منحصر به فرد هر صنعت و چند شاخص دیگر نیز در کنار هزینه سوخت در تعیین قیمت تمام ‌شده موثر است. در این میان افزایش هزینه کلیه بخش‌ های حمل‌ونقلی با وجود پرداخت یارانه های دولتی قطعی است؛ موضوعی که مسئولان هم چنان آن را انکار می ‌کنند تا احتمالا از شوک قیمتی حاصل از این اصلاح بکاهند. پس از آزادسازی نرخ بنزین در بامداد روز گذشته مسئولان بخش‌ های مختلف حمل‌ونقلی بر ثبات قیمت با وجود گرانی بنزین خبر داده ‌اند.

اگر نرخ سوخت پروازهای مسافری افزایش یابد، قطعا این افزایش نرخ سوخت تاثیر به سزایی در قیمت بلیت پروازها دارد زیرا یکی از هزینه‌های اصلی شرکت‌های هواپیمایی، نرخ سوخت است.

در حال حاضر ۳۵ تا ۳۶ هزار دستگاه خودروی سواری کرایه جاده ‌ای عمومی با پلاک «ع» در جاده ‌ها تردد دارند که تحت نظارت سازمان راهداری و حمل‌ونقل جاده ‌ای به مسافران خدمات می‌ دهند و مشمول اصلاح نرخ بنزین هستند.

قیمت بنزین در اتفاقی عجیب افزایش یافت و نرخ آن ٣ برابر شد، با توجه به افزایش هزینه تاکسیرانان، بی ‌شک افزایش قیمت بنزین تاثیر خود را بر معیشت این قشر مانند دیگر اقشار جامعه بر جا خواهد گذاشت. طبیبی به فعالیت حدود ٣٢٠ هزار تاکسی در سراسر کشور که حدود ٨٠ هزار دستگاه آن در کلانشهر تهران مشغول کار هستند.

به علاوه تجربه نشان داده با افزایش قیمت سوخت، هزینه ‌های جانبی خودرو نیز افزایش می ‌یابد. از طرفی دستور به افزایش نیافتن نرخ کرایه نیز در چنین شرایطی خیلی نمی ‌تواند کار‌ساز باشد.

علاوه بر اتحادیه حمل‌ونقل شهر، اتحادیه وانت ‌بارها نیز ٧ هزار عضو دارد که در مجموع ١٤ هزار وانت‌ بار تحت پوشش این ٢ اتحادیه قرار دارند. به همین اندازه وانت ‌بار شخصی نیز که تحت پوشش اتحادیه نیستند فعالیت می‌ کنند که هم چنان بلاتکلیف هستند.

بنابراین، بنزین به عنوان یکی از حامل‌ های انرژی اثرگذار در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سایر ابعاد آن حضور دارد به طوری که نمی ‌توان منکر تاثیر روانی گرانی بنزین بر جامعه شد. این در حالی است که علاوه بر ایجاد جو روانی، با تبعاتی هم چون افزایش قیمت حمل‌ونقل کالاها و همچنین ایجاد تورم رو به‌ رو خواهیم بود.

با در نظر گرفتن اثر قیمت سوخت بر بهای تمام شده کالاها و با در نظر گرفتن ابعاد روانی گرانی بنزین به طور درصد بالای به قیمت صنایع غذایی افزوده می ‌شود.

به گفته صاحب نظران اقتصادی، از این پس حمل‌ونقل و جابه‌جایی کالا گران ‌تر و همین موضوع باعث افزایش قیمت تمام شده کالا به طور غیرمستقیم خواهد شد. در این شرایط کالاهایی با حجم زیاد و با وزن کم تر با افزایش قیمت سوخت گران ‌تر شده و کالاهای با حجم کم و وزن زیاد کم تر از گرانی بنزین متاثر می ‌شوند. به همین دلیل، نه تنها احتمال افزایش قیمت ‌های خودسرانه در کالاهای مختلف به خصوص صنایع غذایی و کشاورزی افزایش پیدا می‌ کند، بلکه بعید نیست که سازمان حمایت نیز مجوز گرانی‌های جدیدی را صادر کند چرا که سازمان حمایت از مصرف ‌کنندگان و تولیدکنندگان در قوانین خود تنها در صورتی اجازه افزایش نرخ به ‌خصوص برای کالاهای اساسی را به یک شرکت تولیدی می‌ دهد که هزینه‌ های آن شرکت به هر دلیلی افزایش یافته باشد.

 

گفته اند: «دولت می‌ خواهد از این محل ۳۵ هزار میلیارد تومان کسری بودجه خود را جبران کند.»

 

سئوال این است که چرا کسری بودجه دولت را مردم بپردازند؛ مردمی که دست هفت برابر زیر خط فقر قرار دارند! در حالی که دستمزد کارگران رسمی یک میلیون و پانصد هزار تومان است اما کارشناسان اعلام کرده اند که خط فقر در ایران هشت میلیون تومان است. در این میان، دستمزد میلیون ها کارگر پیمانی و غیراستخدامی بسیار پایین تر از دستمزدها رسمی است.

 

آیا واقعا منبع دیگری در ایران وجود ندارد که دولت کسری بودجه خود را از آن جا تامین کند؟ جواب یان سئوال بسیار ساده است و آن هم اگر کمی از بودجه نهادهای فرهنگی کاسته شود کسر بودجه دولت تامین می شود و نیازی نداشت دست به جیب مردم فقیر جامعه بکند و با جواب محکم و قاطع و دندان شکن آن ها رو به رو گردند.

فصل هایی در بودجه وجود دارد که قطع آن ها هیچ ضرری به کسی نمی رساند جز کمی از ریخت و  پاش چند گردن کلفت حکومتی کاسته شود.

یکی از از حوزه‌ های شاخص امور فرهنگ، فصل دین و مذهب است. این فصل بیش ترین رشد را در لایحه بودجه ۹۸ نسبت به قانون بودجه ۹۷ داشت. مطابق گزارش مرکز پژوهش های مجلس، بیش ترین رشد اعتبارات در برنامه «شناسایی و تامین نیازهای فکری - دینی» دیده شده که در لایحه بودجه ۹۸ نسبت به سال جاری، نزدیک به ۴ برابر خود رسیده و معادل ۷/۲۹ میلیارد تومان شده است. در رتبه دوم، بیش ترین افزایش، برنامه «تامین خدمات فرهنگی و تبلیغی مبلغان» قرار دارد که در لایحه بودجه ۹۸ نسبت به قانون بودجه امسال، ۱۸۳ درصد رشد را ثبت کرده و معادل ۷/ ۶ میلیارد تومان شده است.

اعتبار «تکمیل و توسعه زیرساخت های استان ایلام در راستای اربعین» با رشد ۳۰ درصدی منابع به ۲۶ میلیارد تومان رسیده است. اعتبار «احداث مساجد و اماکن فرهنگی و مذهبی» نیز بدون تغییر بررسی مرکز پژوهش ‌ها نشان می ‌دهد که اعتبار ردیف کمک به ستاد بازسازی عتبات عالیات با رشد ۶/۴ درصدی در لایحه بودجه ۹۸ به ۲۵۰ میلیارد تومان رسیده است.

در لایحه بودجه ۱۳۹۸ ایران، سهم نهادهای مذهبی و تبلیغاتی حکومت و سازمان صدا و سیمای ایران در مجموع به بیش از پنج تریلیون تومان (۵۳۰۰ میلیون تومان) رسیده که حدود ۱۳ برابر بودجه «امور محیط زیست» است.

کل بودجه امور محیط زیست ایران که شامل مقابله با آلودگی‌ هوا هم می ‌شود ۴۰۳ میلیارد تومان است.

بودجه ۵ تریلیون تومانی نهادهای مذهبی و تبلیغاتی (به اضافه صدا و سیما)، به این معناست که حکومت ایران به ازای هر نفر، حدود ۶۶ هزار تومان خرج نهادهای مذهبی و تبلیغاتی می‌ کند.

برای یک مقایسه دیگر،‌ سازمان بهزیستی ایران که برای ارائه خدمات حمایتی و تامین حداقل نیازهای اساسی افراد کم درآمد تاسیس شده است، امسال حدود ۴ هزار میلیارد تومان بودجه می‌ گیرد. یعنی کم تر از ۵۰ هزار تومان به ازای هر ایرانی.

سازمان صدا و سیما،‌ به تنهایی به عنوان بزرگ ترین نهاد تبلیغاتی حکومت ایران، حدود ۲ تریلیون تومان (۱۹۸۹ میلیارد تومان) بودجه می ‌گیرد که به معنی ۲۵ هزار تومان به ازای هر نفر از جمعیت ایران است. این بودجه، علاوه بر درآمد نامشخص این سازمان از تبلیغات، فروش برنامه‌ ها و گرفتن پول از حامیان برنامه ‌های مختلف است.

در فهرست بلند سایر نهاد‌های تبلیغاتی و مذهبی، بودجه‌ های هنگفتی به نهادها یا بخش‌ هایی اختصاص یافته که وظایف مذهبی یا تبلیغاتی مشخص و محدودی دارند. برای نمونه «ستاد مرکزی راهیان نور» که مشخصا وظیفه ‌اش تبلیغ روایت ‌های جنگ و ترتیب دادن سفر‌های دانش ‌آموزان به مناطق جنگی است، ۲۵ میلیادر تومان بودجه دارد.

چند موسسه که وظایف شان حفظ آثار یا نگه داری از مقبره آیت الله روح الله خمینی است، در مجموع ۷۳ میلیارد تومان بودجه می‌گیرند.

البته جمع بودجه این نهاد‌ها نسبت به پارسال حدود ۱۱ درصد کم تر شده است که با توجه به تورم حدودا ۴۰ درصدی،‌ می ‌تواند به معنی کاهش بودجه این نهاد‌ها باشد.

جدول هفتم این لایحه «خلاصه بودجه دستگاه‌ های اصلی و زیر مجموعه» نام دارد و در آن نام نهادها و موسسه های مذهبی گوناگونی به چشم می‌ خورد که حوزه فعالیت برخی از آن ها مشخص نیست و برخی دیگر مانند «مجمع جهانی اهل بیت» و «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» کارهای کمابیش مشابهی انجام می ‌دهند.

تقریبا تمام نهادهای مذهبی که هر سال صدها میلیارد از بودجه عمومی کشور را می ‌بلعند اگر حوزه‌ های فعالیت مشابه یا مشترکی نیز نداشته باشند دست ‌کم در یک مورد شباهت دارند: «گریز از نظارت و عدم پاسخ گویی به مقامات رسمی، عدم پرداخت مالیات و عدم شفافیت در دخل و خرج آن ها.

روزنامه شرق ۲۲ آذر به نقل از نوبخت و درباره موسسه‌ هایی که به اسم فعالیت فرهنگی بودجه می ‌گیرند، نوشت: «برخی از این نهادها و موسسات هستند که اصلا ما نمی ‌دانیم چه می‌ کنند و نمی‌ شود به آن ها نزدیک شد. نه‌ تنها نمی ‌توانستیم از آن ها سئوالی بپرسیم، بلکه آن ها از ما می ‌پرسیدند که چه طور به خودتان جرئت داده ‌اید از ما بپرسید با بودجه چه می ‌کنیم؟»

البته این نوع اقرارهایی مفامات دولتی ناشی از ریاکاری و رقابت های جناحی آن هاست. چر ا که همه آن ها در غارت اموال عمومی مردم نقش و سهم دارند و هیچ مقام و منصب دولتی و هیچ نهاد دولتی، از فساد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مبرا نیستند.

مطابق لایحه بودجه دولت حسن روحانی در سال جاری، بر خلاف گفته محمدباقر نوبخت معاون رییس جمهور و رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی و سخنگوی دولت، شوراهای عالی حوزه‌ های علمیه ۴۴۶ میلیارد تومان، مرکز خدمات حوزه‌ های علمیه نزدیک به ۹۰۰ میلیارد، شورای سیاست ‌گذاری حوزه ‌های علمیه خواهران ۲۷۱ میلیارد و دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم به تنهایی ۹۶ میلیارد اعتبار دریافت می کنند.

در کنار این ها صدها میلیارد تومان دیگر صرف دیگر حوزه‌ های علمیه، مدارس علوم دینی و حمایت از فعالیت‌ های فرهنگی و تبلیغی طلاب سراسر کشور می‌ شود که خارج از مبالغ هنگفت بودجه اختصاصی به آن هاست.

 

نهاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران نیز در سال جاری، ۹۴ میلیارد تومان بودجه دریافت کرده است که صرف کارهایی نظیر اعزام مبلغان روحانی، «توانمندسازی طلاب رزمی ـ تبلیغی» و «برگزاری مراسم، مناسبت ‌ها و فضاسازی معنوی» شود.

علاوه بر این، سازمان تبلیغات اسلامی نیز قرار است اموری چون «حمایت از فعالیت‌ های تبلیغی و ترویجی تشکل‌ها و آحاد و اقشار تاثیرگذار، هدایت و حمایت از اجرای مراسم و فعالیت‌ های فرهنگی، دینی و انقلابی و اطلاع ‌رسانی و تبلیغات دینی رسانه ‌ای»، ۱۶۹ میلیارد تومان بودجه دریافت کرده است.

غیر از ۳۷ میلیارد تومان برای مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۴۷ میلیارد تومان برای مجمع جهانی اهل بیت و مبالغ هنگفت دیگری است که به موسسه و نهادهای مشابه اختصاص یافته است. علاوه بر این ها، در لایحه پیشنهادی دولت برای موسسه آموزشی موسوم به «جامعه المصطفی العالمیه» که مرکز آن در قم قرار دارد و برای ترویج و تعلیم علوم اسلامی در کشورهای دیگر فعالیت می‌ کند ۳۰۳ میلیارد تومان بودجه اختصاص یافته است.

 

به این ترتیب، فهرست نهادهای مذهبی در لایحه بودجه سال ۹۷ بسیار طولانی است. آن چه در این لایحه، مانند بودجه سالیان گذشته جلب نظر می کند عدم تناسب میان منابعی است که برای بخش ‌های مختلف در نظر گرفته شده است.

به عنوان نمونه، بودجه شورای سیاست ‌گذاری حوزه‌ های علمیه خواهران نزدیک به ۱۳ برابر کل بودجه‌ معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و بیش از دو برابر ۱۳۸ میلیارد تومانی است که برای برنامه حمایت از خانواده و زنان سرپرست خانوار پیش‌ بینی شده است.

از میان ده‌ ها تشکلی که برای «تبلیغات اسلامی» بودجه دریافت می‌ کنند، برای تنها دو مرکز (دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و سازمان تبلیغات اسلامی) روی هم ۳۰۳ میلیارد تومان بودجه دریافت کرده اند.

این گشاده ‌دستی دولت شیخ حسن روحانی، در حالی است که سازمان حفاظت محیط زیست و پژوهشکده آن روی هم، با وجود انبوه مشکلات و تهدیدهایی که محیط زیست و سلامت شهروندان با آن رو به رو هستند، کم تر از ۲۷۴ میلیارد تومان بودجه دارد.

عیسی کلانتری، معاون رییس جمهور و رییس سازمان محیط زیست که هم زمان مدیریت ستاد احیای دریاچه ارومیه را بر عهده دارد به خبرگزاری ایسنا گفته بود دولت قادر به تامین بودجه لازم برای احیای این دریاچه نیست و چاره دیگری جز وام گرفتن از بانک‌ های خارجی وجود ندارد.

 

راه پیمایی اربعین مراسم بسیار گرانی برای ایران است چیزی قریب به ۸۰۰ میلیارد تومان که رسما از منابع دولتی صرف برگزاری این مراسم می‌ شود. آن هم در شرایطی که دولت برای تامین نیازهای اساسی جامعه دچار مضیقه است، به جز این راه پیمایی اربعین مخاطرات سیاسی، امنیتی و اجتماعی هم دارد که حاصل جمع هزینه ‌ها را به مراتب بزرگ‌ تر از ۸۰۰ میلیارد تومان می ‌کند.

امسال رییس‌ جمهوری حکومت ایران با تخفیف ۳۵ درصدی ارز نسبت به نرخ «نیما» موافقت کرد. این در حالی است که رسانه ‌ها از تعیین ۱۰۰ دلار ارز مسافرتی برای زائران اربعین خبر داده بودند. اگر نرخ هر دلار آمریکا را در بازار نیما، ۱۴۱۵۰ تومان در نظر بگیریم، به هر زائر به ازای هر دلار، حدود ۵ هزار تومان و برای ۱۰۰ دلار ۵۰۰ هزار تومان تخفیف داده شد. با این حساب، دولت چیزی نزدیک به ۵۰۰ میلیارد تومان سوبسید ارزی برای این راه پیمایی اختصاص داد.

از سوی دیگر، دولت متعهد شده است به ازای هر زائر حدود ۱۵۰ هزار تومان دیگر برای تامین هزینه ۴۰ دلاری ویزای عراق کمک کند. این رقم به ازای یک میلیون نفر راه‌ پیمای اربعین در حدود ۱۵۰ هزار میلیارد تومان آب خورد. جمع این ارقام چیزی و سوبسید دولتی در حدود ۸۰۰ میلیارد تومان است.

 

از سوی دیگر، کل بودجه تخصیص یافته به نهادهای اصلی نظامی و امنیتی به حدود ۶۲ هزار میلیادر تومان ‌رسیده است. بیش ترین افزایش بودجه نسبت به سال ٩٧، ‌به ترتیب به وزارت اطلاعات با ۳۱ درصد و ستاد مشترک سپاه پاسداران با ۲۶ درصد رسیده است.

سپاه پاسداران افزایشی ٥ هزار میلیاردی را در رقم بودجه خود به همراه داشته است و رقمی معادل 25.5 هزار میلیارد تومان در ردیف بودجه این نهاد درج گردیده است که تقریبا نسبت به دو سال قبل 2.5 برابر شده و بیش تر از دو برابر کل بودجه ارتش است.

در دیگر بخش‌ها نیز می ‌توان به سازمان بسیج و قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا اشاره کرد که هر دو مورد افزایش کمی داشته ‌اند و در  سال ٩٨ به ترتیب مقدار ٣٣/١ و ٣٣/٠ هزار میلیارد تومان برای مصارف هر یک در نظر گرفته شده است. بودجه وزارت اطلاعات نیز با افزایش نسبتا قابل توجهی همراه بوده است.

هم چنین آیت ‌الله خامنه‌ ای موافقت کرده است در سال ۹۷ نزدیک به ۲.۵ میلیارد دلار از این صندوق برای «تقویت بنیه دفاعی» - علاوه بر بودجه نظامی ایران - هزینه شود.


دستگاه ‌های دولتی که بیش از ٧٥ درصد کل بودجه را می ‌بلعند. موسسه و شرکت دولتی، ۷۷۹ شرکت و نهاد عمومی، ۳۲ نهاد و م،سسه غیر دولتی، ۵۹۵ موسسه و ۲۰ صندوق بازنشستگی و نیز ۱۲۳۶ شهرداری در ساختار دولت وجود دارند که به لحاظ مالیاتی فاقد شفافیت هستند.

 

علاوه بر این ها، پایه تخمینی ثروت آستان قدس در آغاز سال ‌های ۱۳۸۰، بیش از ۱۵ میلیارد دلار برآورد شده بود. 

۲۰ میلیون نفر زائر در سال  برای گردشگری و هتل و رستوران و فروشگاه هزینه می ‌کنند که بیش تر آن ها وابسته به حرمند و بدین ترتیب برای آستان تولید درآمد می کنند.

***

صندوق بین ‌المللی پول در کنار بانک جهانی دو نهاد بین ‌المللی توسعه نظم نئولیبرالیسم در سرتاسر جهان هستند. این دو نهاد مالی سیستم سرمایه داری جهانی، وام‌ ها و کمک‌ های مالی را منوط به انجام اصلاحات ساختاری در راستای نئولیبرالیزه ‌کردن اقتصاد می ‌کنند.

افزایش قیمت سوخت و کاستن از یارانه‌ های دولتی به آن پیشنهاد همیشگی صندوق بین ‌المللی پول (IMF) بوده است. اکنون حکومت اسلامی ایران نیز در حال پیاده ‌کردن همین پیشنهاد است.

صندوق بین‌ المللی پول مارس ۲۰۱۳ در گزارشی مربوط به پیشنهادهای سیاست ‌گذاری اعلام کرد که برداشتن یارانه از سوخت «مزیت‌ های بزرگی» دارد. کارلو کوتارلی، مدیر بخش امور مالی صندوق بین ‌المللی پول در توجیه این پیشنهاد همان دلیل ‌هایی را گفت که اکنون سیاست مداران حکومت اسلامی ایران، از رهبر تا رییس‌ جمهور بر آن پای می ‌فشارند.

پس از بر سر کار آمدن دولت حسن روحانی، صندوق بین ‌المللی پول در آوریل ۲۰۱۴، در گزارشی اعلام کرد که ایران اصلاحات ساختاری را آغاز کرده اما باید به این اصلاحات ادامه بدهد. یکی از این اصلاحات کاهش یارانه‌ های سوخت بود.

در ۲۹ مارس ۲۰۱۸، پس از دیدار مشورتی هیات مدیره صندوق بین‌ المللی پول با مقام ‌های حکومت اسلامی، کاهش یارانه سوخت مورد توافق هر دو طرف قرار گرفت. در گزارش IMF از این نشست آمده است:

«مدیران تاکید کردند که تلاش ‌های تعدیلی باید تدریجی باشند و شامل افزایش درآمدهای مالیاتی، برداشتن معافیت ‌ها، کاهش یارانه سوخت و اصلاح نظام بازنشستگی شوند.»

اما حکومت اسلامی، به جای برداشتن معافیت مالیاتی بنگاه‌ های بزرگ دینی و نهادهای وابسته به بیت رهبری، بنزین را سه برابر کرد و بازنشستگان را به فقر کشاند.

۲۴ دسامبر همان سال کریستین لاگارد، مدیرکل IMF با حسن روحانی در نیویورک دیدار کرد و گفت که هر دو درباره «اولویت‌ های مربوط به اصلاحات کلیدی» برای اقتصاد ایران به بحث نشستند.» (منبع: رادیو زمانه، ٢٩ آبان ٨٩)

***

یورو نیوز فارسی، ١٨ نومابر ٢٠١٩، درباره افزایش قیمت بنزین در ایران، نوشته است:

چرا در حالی که قیمت جهانی هر لیتر بنزین در فاصله سال‌ های ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۸ نزدیک به ۵ برابر شده، قیمت ریالی آن در ایران ۳ هزار برابر شده است؟

دولت ‌ها در ایران، به ویژه از ۴۱ سال گذشته برای جبران کسری بودجه فزاینده ناشی از صعود هزینه‌ ها و نرخ تورم سالانه، به افزایش نرخ خدمات و کالاهای عمومی و فروش گران ‌تر دلار روی آورده ‌اند، سیاستی که آن ها را وارد یک دور باطل بی‌پایان کرده است.

هر چند کسری بودجه دولت با رشد قیمت فروش دلار به طور موقت تامین می ‌شود ولی موجب رشد قاچاق سوخت و هزینه دولت برای پوشش تفاوت قیمت داخلی و جهانی حامل‌ های انرژی می‌ شود، در نتیجه دولت دست به افزایش قیمت حامل ‌های انرژی می ‌زند که خود به شکل ‌گیری موج جدید تورمی و افت ارزش ریال دامن می ‌زند.

تشدید رشد نرخ تورم و افت ارزش ریال، هزینه‌ های دولت پرخرج ایران را با شتاب بیش تری افزایش می ‌دهد و کسری بودجه دولت را اضافه می ‌کند، امری که موجب اجرای دوباره سیاست افزایش نرخ فروش دلار (تضعیف ریال) می ‌شود و همین امر بار دیگر فاصله قیمت داخلی حامل‌ های انرژی با بازار جهانی را افزایش می‌ دهد و دولت برای کاهش هزینه پوشش فاصله این دو نرخ، خود را ناگزیر از افزایش حامل ‌های انرژی می ‌بیند.

البته دولت ‌ها پوشش فاصله دو نرخ داخلی و جهانی حامل ‌های انرژی را به عنوان «یارانه دولت به مردم» تفسیر کرده، در حالی که این شکاف به دلیل تضعیف ارزش ریال و رشد نرخ تورم بروز می ‌کند که کاملا متاثر از سیاست ‌های و عملکرد اقتصادی دولت است.

بنابراین، در حالی که قیمت جهانی هر لیتر بنزین از حدود ۰.۲ دلار (۲۰ سنت) در سال ۱۳۵۷ به نزدیکی ۱ دلار رسیده، بهای بنزین در ایران طی ۴۱ سال گذشته تحت تاثیر افزایش ۱۴۶۰ برابری شاخص تورم و ۱۲۵۰ برابر شد نرخ دلار آزاد، ۳ هزار برابر شده است. جهشی که با ادامه رشد نرخ تورم و صعود قیمت دلار طی ماه‌ ها و سال‌ های آینده می ‌تواند بیش تر و بیش تر شود.

***

نگاهی کلی به ترکیب، محتوا و جهت ‌گیری و طبقاتی شعارهای شش روز اخیر که طیف وسیعی از سیاست‌ های حکومت اسلامی در داخل و منطقه را هدف قرار داده است، به خوبی نشان می ‌دهد که معترضان در ایران از هر فرصت به عنوان نشان دادن مخالفت‌ شان با کلیت سیاست‌ ها یا ساختار حکومت اسلامی استفاده می ‌کنند.

نگاهی به شعارهای معترضان در اعتراضات اخیر:

معیشت، زندگی؛ حق مسلم ماست از جمله شعارهای مردم در یزد در این اعتراضات بود و معترضان در سرپل ذهاب کرمانشاه شعار مرگ بر گرانی سر دادند.

از «آخوند باید گم بشه» تا «رهبر بی کفایت، نمی‌خوایم»

شعارها در یاسوج از سوی مردم در روز شنبه ۲۵ آبان ماه «دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن - سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن» بوده است.

در تهران نیز مردم «شعار مرگ بر خامنه ‌ای» سر دادند. شعار معترضان در میدان صادقیه تهران هم «توپ، تانک فشفشه، آخود باید گم بشه» بود.

دانشجویان دانشگاه تهران نیز با شعار «پول نفت گم شده، خرج بسیجی شده» به معترضان پیوستند.

معترضان در شیراز با شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» اعتراضات خود را ادامه دادند.

در رشت، مردم با شعار «واویلادیگه پول نداریم» به گرانی ها اعتراض کردند و در کرج مردم در دومین روز اعتراضات شعار «رهبر بی کفایت، نمی خوایم نمی‌ خوایم؛ شعار مردم معترض در کرج»

در اعتراض‌های آبان ۹۸ شعارهایی چون «ننگ ما ننگ ما،‌ رهبر الدنگ ما»، «مرگ بر دیکتاتور»، «دیکتاتور رها کن، مملکتو رها کن» و «مرگ بر خامنه‌ ای» هم چون سال ۹۶ با صراحت رهبر حکومت اسلامی و «اصل ولایت فقیه» را نشانه ‌گیری کرده بودند و به آتش زدن برخی تصاویر خامنه‌ ای و خمینی یا نمادهایی چون مهر آیت‌ الله خمینی تسری یافت.

اعتراض به خامنه ای، پس از انتشار سخنان او در حمایت از افزایش قیمت هم با شعارهایی چون «ما مردمیم نه اوباش، بنزین باید ارزون شه» هم نمایانگر بود. آیت ‌الله خامنه ‌ای در سخنرانی خود، با وقاحت از کلمه «اشرار» برای توصیف برخی رفتارها استفاده کرده بود.

اما یک نکته بارز در شعارهای معترضان آبان ۹۸،‌ دعوت مکرر از مردم برای همراهی و مشارکت و همبستگی در اعتراض ‌ها بود. شعارهایی چون «ایرانی بسه دیگه، غیرتتو نشون بده»، «اهوازی با غیرت، ماشینت رو خاموش کن»، «ملت چرا نشستی، منجی خود تو هستی» و ... نمونه‌ هایی از این شعارها بودند که در ترکیب با حرکت ‌هایی چون رها کردن خودرو در خیابان ‌ها و بستن جاده‌ ها و اتوبان ها، ابتکارات اعتراضی تازه‌ ای محسوب می ‌شدند.

جهت‌ گیری و محتوای شعارهای اعتراض‌ های آبان ۹۸، ترکیبی از شعارهای سال ۸۸ تاکنون بود؛ از شعارهایی چون «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم» که یکی از نمادهای سال ۸۸ بود.

با این حال برخی شعارهای مهم سال ۹۶ مانند «پشت به میهن، رو به دشمن»، «اصلاح‌ طلب اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» یا شعار «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست» در اعتراض‌ های آبان ۹۸ کم تر شنیده شد که شاید به این علت بود که از یک سو تمرکز شعارها روی یک سوژه خاص یعنی بنزین بود و از سوی دیگر، شعارها علیه کلیت حکومت اسلامی بود.

«بنزین گرون ‌تر شده، فقیر فقیر‌تر شده»، شعار تازه‌ و متناسب با وضعیت تازه بود که کلیت سیاست‌ های اقتصادی حکومت را تحلیل می ‌کرد.

...

***

گفته می شود ماموران حکومتی از خانواده کشته شدگان خواستند تا برای تحویل جنازه‌ عزیزان شان ۴۰ میلیون تومان به عنوان حق دولت پرداخت کنند و به آن ها گفته شده که حق برگزاری مراسم تشییع یا گفتگو با رسانه‌ ها را ندارند. برخی خانواده های داغدار می گویند که حتی جرات نمی کنند برای تحویل گرفتن جنازه، به دستگاه های امنیتی مراجعه کنند، زیرا ممکن است خود آنان نیز بازداشت شوند.

به گفته ناظران، حکومت ایران در جریان سرکوب اعتراضات نشان داد که سپاه از حشد الشعبی خواسته خواسته تا در کشتن معترضان، از تک تیراندازها استفاده کنند اکنون خود این سپاه در ایران، حمام خون راه انداخته است.

عفو بین ‌الملل می گوید که حکومت ایران از تحویل اجساد کشته شدگان به خانواده ها خودداری می کنند. در این گزارش آمده است که ماموران حکومتی مجروحان درگیری‌ ها و هم چنین اجساد کشته شدگان را از خیابان ها و بیمارستان ها به مکانی دیگر منتقل می ‌کنند.

سازمان عفو بین‌ الملل در گزارش خود گفته است که گزارش هایی مبنی بر کشته شدن حدود ۲۰۰ نفر دریافت کرده است. بنا به گزارش این سازمان مدافع حقوق بشر این افراد در ۲۱ شهر ایران کشته شدند.

عفو بین ‌الملل اعلام کرده است که تصاویر ویدئویی راست یابی شده، شهادت شاهدان عینی و اطلاعات به دست آمده از فعالان خارج از کشور نشان می دهد که نیروهای امنیتی ایران رویه ‌ای «دل خراش» از «کشتار غیرقانونی» را در پیش گرفته اند.

این گزارش در حالی منتشر شد که مقام‌ های حکومت اسلامی ایران، هم چنان از ارائه آمار دقیق قربانیان سر باز می‌ زنند.

خوزستان و کرمانشاه بیش ترین شمار قربانیان اعتراض به افزایش بهای بنزین را داشتند

بنا به گزارش عفو بین‌الملل:

در استان خوزستان ۳۵ نفر (۲ نفر در آبادان، ۲ نفر در اهواز، ۱۴ نفر در بندر ماهشهر و نواحی اطراف آن، ۸ نفر در بهبهان، ۶ نفر در رامهرمز و ۳ نفر در خرمشهر) در جریان اعتراض ‌ها جان خود را از دست داده اند.

در استان کرمانشاه، ۳۰ نفر کشته شده اند. شمار قربانیان در شهرهای کرمانشاه (۱۶ نفر) و جوانرود ( ۱۴ نفر) بوده است.

در استان فارس ۱۲ نفر کشته شده اند: ۶ نفر در صدرا و ۶ نفر در شیراز.

در استان کردستان ۱۰ نفر جان باخته‌اند: ۹ نفر در شهر مریوان و یک نفر در سنندج، مرکز استان.

در استان تهران ۹ نفر کشته شده اند. در رباط کریم ۴ نفر، در بومهن ۲ نفر و در هرکدام از شهرهای تهران، اسلامشهر و شهریار ۱ نفر جان خود را از دست داده اند.

در استان آذربایجان غربی ۴ نفر کشته شده اند. همگی این افراد در ناآرامی ‌های شهرستان بوکان جان خود را از دست داده اند.

در استان البرز ۴ نفر در شهر کرج کشته شده اند.

در استان اصفهان ۱ نفر در شهر اصفهان کشته شده است.

در استان کرمان ۱ نفر در شهر سیرجان کشته شده است.

در این گزارش، آمده است که ماموران حکومتی مجروحان درگیری‌ ها و هم چنین اجساد کشته شدگان را از خیابان ها و بیمارستان ها به مکانی دیگر منتقل می‌ کنند.

در گزارش عفو بین ‌الملل، هم چنین آمده است که حکومت ایران از تحویل اجساد کشته شدگان به خانواده ها خودداری می کنند.

 

 

در جمع بندی ضرورت به این تاکید دارد که اعتراض های شش روز اخیر، نشان داده است که مردم دروغ های دولت روحانی را که مدعی شد افزایش قیت بنزین به این دلیل است که به ٦٠ میلیون ایرانی تحت فشار کمک کند باور نکردند و به خیابان ها ریختند.

نه تنها فاصله های اعتراضی مردم علیه حکومت اسلامی، نسبت به دهه های نخست حکومت اسلامی، کم و کم تر شده است، بلکه مضمون و محتوای آن ها نیز تفاوت کرد است. برای مقال اگر بخش عمده شعارها در ساعات ٨٨ «رای من کو» و عمدتا دعوای جناحی بود و شب ها از پشت بام ها شعار «یا حسین میرحسین» داده می شد اما از خیزش سال ٩٦، شعارها کاملا سکولار شده و نه تنها شعارهای مذهبی داده نمی شود، بلکه شعارهایی نیز علیه ایدئولوژی اسلامی حاکمیت سر داده شده است. حمله به مراکز مذهبی نیز نشان دهنده مخالفت عمومی با مذهب رسمی است.

مهم تر از همه، از سال ٩٦ اعتراض ها، علیه گرانی، بیکاری و فقر و پیکار طبقاتی است.

در سال ۱۳۹۵، صدها اعتراض برگزار گردید. به عنوان مثال، در آذرماه ۱۳۹۵ بیش از ۲۱۰ حرکت اعتراضی ثبت شد، اهمیت این عدد وقتی بهتر قابل درک است به طوری که ماه قبل از آن یعنی آبان ماه ۱۳۹۵، حکومت اسلامی ایران بیش از ۴۷ نفر را اعدام کرد.

اگر به حرکات اعتراضی در سطح جامعه در سال‌های قبل از سال ۹۶ نگاهی بیاندازیم، تقریبا روزی نیست که در ایران اعتراض، اعتصاب و یا حرکت اعتراضی وجود نداشته باشد.

برای مثال، در سال ۱۳۹۴ حداقل ۵۷۴۹ حرکت اعتراضی در سراسر ایران ثبت شده است:

کارگران ۱۶۴۸حرکت اعتراضی، اعتصاب یا تظاهرات؛

کارمندان ۳۲۹ اعتراض؛ معلمان ۴۴۲ اعتراض؛ دانشجویان ۴۶۲ اعتراض؛ بازاریان ۴۲۶ اعتراض؛ زندانیان ۳۵۶ اعتراض؛

کادرهای درمانی، کشاورزان و دست ‌فروشان نیز ده ها حرکت اعتراضی برپا کردند.

۲۱۶ مورد هم درگیری جوانان با نیروهای حکومت و لباس‌ شخصی ها.

حسین ذوالفقاری، معاون امنیتی وزیر کشور دولت روحانی، در خصوص آمار اعتراضات سال ۹۶  گفت:‌

«تا آخر آذرماه حدود ۵ هزار تجمع عمده در کشور برگزار شد... ۸۴ درصد معترضان زیر ۳۵ سال سن و فاقد سابقه امنیتی بودند.»

در سال ۱۳۹۶  حداقل ۵۷۶۲ مورد حرکت اعتراض صورت گرفت، یعنی ماهانه ۴۸۰ حرکت اعتراضی. سید سلمان سامانی، سخنگوی وزارت کشور حسن روحانی، در اشاره به اعتراض ها و سابقه آن گفت:‌

«از ابتدای رژیم تدبیر و امید، ۴۳ هزار تجمع را شاهد بودیم که برخی با مجوز و برخی بدون مجوز برگزار شده است.»

در یک حساب سرانگشتی، ابتدای دولت حسن روحانی، روز ۱۲مرداد سال ۱۳۹۲ بوده که تا تاریخی که سخنگوی وزارت کشور، این آمار را روز ۲۳ دی ۱۳۹۶، علنی کرد. یعنی به‌ اقرار سخنگوی رسمی وزارت کشور دولت اسلامی، در آن دوره زمانی،‌ در ایران روزانه تقریبا ۲۶ حرکت اعتراضی انجام شده است. یعنی تقریباً هر ۵۵ دقیقه یک تظاهرات یا تجمع اعتراضی. این آمار و ارقام و وضعیت انقلابی جامعه را نشان می ‌دهد؛ نبض سیاسی جامعه در یک روند شتابان بالا رفت تا یک جنبش اجتماعی شکل گیرد.

خیزش دی ماه ۱۳۹۶ مردم ایران، یک نقطه تحول کیفی در سلسله اعتراض های پیش از خودش است.

در حاکمیت جمهوری اسلامی، قانون اساسی و سایر قوانین روز کاغذ اند. چرا که فتوا های رهبری و سایر آیت الله ها بالاتر از هر قانون مصوب مجلس و دولت و غیره است. تاکنون فتواهای خیمنی تا خامنه ای، بدون کم وکاستی بارد اجرا شوند و هیچ مقام و نهادی قدرت سئوال از آن ها را ندارند و باید مجری آن ها باشند!

به این ترتیب حکومت اسلامی ایران، در چهل سال حاکمیت خونین خود با کشتار، دزدی، زندان، شکنجه، اعدام، تروریسم و استثمار وحشیانه نیروی کار، «طوفان کاشته و حالا در سراسر ایران، طوفان درو می کند»!

امروز گفتمان سیاسی نه بین جناح های حکومت اسلامی، بلکه دقیقا بین مردم و حاکمیت است و از جنبه تحلیل اقتصادی و سیاسی، پیکار طبقاتی است. به همین دلیل، در خیزش اخیر، معترضان به دو عرصه مهم حاکمیت، وسیعا حمله کرده اند: ١- بانک ها به عنوان نماد سرمایه داری و ٢- مراکز مذهبی به عنوان ایدئولوژی حاکم بر جامعه!

هم چنین از ١٣٨٨ تا ١٣٩٦ حدود ٨ سال و اکنون به فاصله دو سال ما شاهد یک شورش وسیع و بی سابقه دیگر هستیم که دیگر شباهتی نه با ٨٨ دارد و نه ٧٨، هر چند که بنیان خواست ‌های آن ها چندان متفاوت نیست: آزادی، برابری، دموکراسی، رفاه و عدالت اجتماعی.

تفاوت مهم اعتراض کنونی با دی ماه ١٣٩٦، در این جاست که در ٩٦، قشرهای متوسط جامعه خود را از اعتراض ها کنار کشیدند، در حالی که این بار به آن پیوستند. این یک تحول بزرگ است که هم مربوط به وخیم تر شدن زندگی اقشار بیش تری از شهروندان و هم نارضایتی و در واقع سقوط قشرهای متوسط به طبقه محرومان و فرودستان دارد.

اکنون هیچ کس نمی تواند آینده را از هم اکنون پیش بینی کند و هیچ کس نمی داند حکومت درسی از شورش بنزین خواهد گرفت یا نه. ولی بسیاری از شهروندان آگاه و تحلیل گران سیاسی، می دانند که دوران بازی های تبلیغاتی حکومت با مردم و هم چنین توهم نسبی به جناح «اصلاح طلب» به سر رسیده است. اکنون بی تردید نیروهای مردمی به ویژه جوانان پرشور و تشنه آزادی، خود را در محلات به ویژه در شوراها متشکل می کنند و خود را برای قیام ها و شورش‌ های نوبتی با فواصل کوتاه و کوتاه تر و ورادیکال تر آماده می کنند. بود. شورش‌ هایی که با همه مشکلات و دل خراشی هایش، درون خود پرورنده امید به تغییر بنیادی هستند. با ادامه همین اعتراض ‌های مداوم و پیگیر و نوبتی است که همبستگی ها، رقاقت ها و احساس سرنوشت مشترک میان مردم تقویت می شود و به یک جنبش سراسری تبدیل می گردد. به خصوص که شرایط منطقه ای و جهانی هم در حال تغییر است. تقریبا کمابیش همه جهان به سمت جنبش و انقلاب در حرکتند و جامعه ایران نیز از این سرنوشت جدا نیست!

اعتراض های شش روز اخیر و شعارهایشان، نسبت به اعتراض های سال ٩٦، رادیکال تر و به لحاظ اجتماعی نیز وسیع تر و به همین دلایل بربریت و وحشی گری حکومت نیز خون بارتر است.

خشونت بی حد و حصر، بی رحمی و به راه انداختن حمام خون، نه نشان وضعیت مناسب حاکمیت و قدرقدرتی آن، بلکه دقیقا نشانه ضعف مطلق آنان و باور حاکمان به پایان خود است.

امروز روزنامه ایران ارگان رسمی دولت، در آماری اعلام کرده است بیش از ۲ هزار و سیصد میلیارد تومان در آتش به خشونت کشیده شدن اعتراضات مردم به بنزین سوخته و دود شده است.

شورش وسیعی که در هفته گذشته و با اعلام سح برابر شدن نرخ بنزین ده ها شهر کوچک و بزرگ ایران را در برگرفت دیر یا زود مانند همه شورش ‌های مشابه در همه جای جهان، شاید آرام و خاموش شود ولی تاریخ را، برای یک دوران، به قبل و بعد خود تقسیم می کند.

اکنون خواست آزادی فوری و بدون قید و شرط همه دستگیر شدگان اخیر و همه زندانیان سیاسی و اجتماعی، پایان دادن به سانسور و سرکوب، پرداخت خسارت به همه خانواده های آسیب دیده، پرداخت دستمزدهای معوقه کارگران، افزایش دستمزدهای کارگران و سایر مزدبگیران تا سطح 8 میلیون تومان در ماه و هم چنین پس گرفتن افزایش قمیت بنزین و عذرخواهی خامنه ای و روحانی به دلیل توهین و اهانت به تظاهر کنندگان و کشتار آنان و هم چنین به رسمیت شناختن آزادی تجمعات و اعتراض و تظاهرات را باید به خواست عمومی جامعه ایران تبدیل کرد.

در چنین شرایطی، حکومت اسلامی از یک طرف با کشتار و از سوی دیگر با واریز کردن یارانه به حساب بخشی از مردم، در تلاش است بحران موجود را پشت سر بگذارد و جنایاتش را توجیه کند. اما این بن ست برای حکومت اسلامی، خروجی ندارد و جنگی بین مرگ و بقا است. چرا که مردم این ترفندهای حکومت اسلامی را بارها تجربه کرده اند و از این رو، اکنون با عزم و اراده راسخی وارد صحنه سیاسی جامعه ایران شده اند تا به حاکمیت جنایت کارانه جمهوری اسلامی در جامعه خود، پایان دهند.

از این پس، هر حرکت کوچکی از این پس هم ظرفیت تبدیل شدن به تظاهرات میلیونی را دارد و هم ظرفیت تبدیل شدن به شورش وسیع و سراسر خشم گین تر و گسترده تر را دارد!

پنج شنبه سی ام آبان ١٣٩٨ - بیست و یکم نوامبر ٢٠١٩

 

ضمیمه:

کانون نویسندگان ایران: «به سرکوب مردم معترض پایان دهید»!

 

برآمدن دوره ‌ای اعتراض‌ های گسترده در ایران گواه حل نشدن مسایل و مصایب مزمنی است که گریبان جامعه را در چنگ گرفته است. هر بار که صاحبان قدرت با استفاده از قوه‌ی قهریه اعتراض ‌ها را پس زده‌ اند، زمانی دیگر، با توان، سرعت و خشم بیشتر سر برآورده است؛ چنان‌ که دور تازه‌ اعتراض مردم که از ۲۴ آبان آغاز شده، به سرعت گسترش یافت و دامنه‌اش در کم تر از ۲۴ ساعت به ده ‌ها شهر کوچک و بزرگ رسید.

با اعلام ضربتی افزایش چند برابری قیمت بنزین، مردم به جان آمده از فقر و تبعیض و سرکوب، همان‌ ها که به اقرار دست ‌اندرکاران دولت، توان تامین معاش خانواده را ندارند و نزدیک به ۸۰ درصدند، صدای اعتراض خود را بلند کردند؛ آن ها که کوچکی سفره ‌شان، جای دستبردی دیگر نداشت، رنج تلنبار شده در دل و جان شان را به خیابان بردند مگر گوش شنوایی بیابند؛ اما این بار نیز با ضرب و جرح و بازداشت و گلوله پاسخ گرفتند.

هما‌‌ن ‌طور که در چهار دهه گذشته هرگاه کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان و نویسندگان و فعالان مدنی و سیاسی مستقل برای بیان مطالبات خود، حتی مطالبات جزیی صنفی، ناگزیر دست به اعتراض زدند یا تشکلی ایجاد کردند، با انگ‌هایی چون «اخلالگر»، «وابسته به بیگانه»، «مخل امنیت ملی» و با یورش ماموران امنیتی و انتظامی و زندان مواجه شدند.

هم‌ اکنون پرونده‌ های امنیتی که برای فعالان عرصه‌ های گوناگون ساخته شده، از شمار خارج است. نتیجه‌ی این واکنش‌ ها خفه کردن صدای مردم بوده است. تحمیل سکوت در شرایطی که هر دم بر رنج مردم افزوده می ‌شود، فوران خشم و برخاستن فریاد اعتراض را به دنبال دارد و این همان اتفاقی است که اکنون در حال روی دادن است.

اعتراض به هر اجحاف و ستم، بخشی از آزادی بیان و حق مردم است؛ مقابله با آن با دستبند و باتوم و گلوله، گرچه روال معمول حاکمیت در چند دهه‌ اخیر بوده است، این ‌بار شدتی بیش تر یافته طوری که فقط در پنج روز نخست صدها کشته و هزاران زخمی و بازداشتی بر جا گذاشته است.

قطع سراسری اینترنت و محروم کردن مردم ایران و جهان از دسترسی به اخبار رویدادها، شگردی دیگر برای سرکوب اعتراض‌ها دور از چشم جهانیان و شکلی دیگر از سانسور است. طرفه آن که در همین وضع، مقامات پشت تریبون‌ ها از حق قانونی مردم برای اعتراض داد سخن می‌دهند! با تبدیل کردن خیابان‌های شهرها به میدان جنگ و با استفاده از خشونت و بگیر و ببند و قطع اینترنت شاید بتوان آتش مطالبات مردم را زیر خاکستر برد، اما قطعا نمی ‌توان آن را خاموش کرد.

کانون نویسندگان ایران مقابله‌ خشونت‌بار با آزادی بیان مردم را محکوم می ‌کند و خواهان رهایی همه‌ بازداشت‌شدگان اعتراض ‌های اخیر است و هشدار می ‌دهد: حاکمان به جای تحقیر، تهدید و سرکوب معترضانی که جز فریاد سلاحی ندارند، به حق آزادی بیان آن ها تمکین کنند، نیروهای امنیتی و انتظامی را با آلات و ادوات سرکوبگری شان از خیابان‌ ها جمع کنند و به مردم فرصت اعتراض و بیان خواسته‌هایشان را بدهند.

 

کانون نویسندگان ایران 

۲۹ آبان  ۱۳۹۸

 

ضمیمه ٢:

شورای صنفی دانشجویان: بیش از ۴۰ تا ۵۰ دانشجو بازداشت شده اند

پنج ‌شنبه ٢١ نوامبر ٢٠١٩

 

شورای صنفی دانشجویان:

آمبولانس‌‌های حامل لباس شخصی‌ ها در دانشگاه تهران، ده‌ ها دانشجو را بازداشت کردند

شوراهای صنفی دانشجویان کشور، اعلام کرد که در جریان تجمع عصر و شامگاه دوشنبه دانشجویان دانشگاه تهران «چندین آمبولانس حاوی نیروهای لباس شخصی وارد این دانشگاه شدند» و ده‌ ها تن از دانشجویان را بازداشت و بعد از انتقال به آمبولانس‌ ها، دانشجویان بازداشتی  را به بازداشتگاه‌ ها بردند.

علاوه بر بازداشت گسترده دانشجویان، به ‌دلیل نگرانی از گسترش اعتراض ‌ها به دانشگاه‌ ها، بنا به گفته فعالان دانشجویی و تایید شوراهای صنفی دانشجویان «در سه روز گذشته نهادهای امنیتی در تماس‌ های تهدیدآمیز با بسیاری از دانشجویان و خانواده‌ هایشان، تهدید کرده‌ اند که اگر این دانشجویان در محیط دانشگاه دیده شوند، بازداشت خواهند شد.»  ماموران امنیتی، هم چنین به منازل تعدادی از دانشجویان برای بازداشت‌شان مراجعه کرده ‌اند.

در بیانیه شوراهای صنفی دانشجویان کشور تعداد دانشجویانی که فقط عصر دوشنبه پس از برگزاری تجمع دانشجویان در دانشگاه تهران بازداشت شدند ۴٠ تا ۵٠ تن اعلام شده است که از این تعداد پنج تن از دانشجویان علامه هستند.

بنابر اعلام شوراهای صنفی دانشجویان، روز دوشنبه ٢٧ آبان دانشجویان دانشگاه تهران «تجمعی در اعتراض به سه برابر شدن قیمت بنزین، وضعیت فاجعه ‌بار معیشتی و سرکوب‌ های سنگین» معترضان، برگزار کردند و این تا ساعت هشت شب ادامه داشت اما «با نزدیک شدن به ساعات تاریکی شب، چندین آمبولانس حاوی نیروهای لباس شخصی وارد دانشگاه شدند و تعدادی از دانشجویان را دستگیر و داخل آمبولانس کردند.»

در بیانیه شوراهای صنفی دانشگاه‌ها، آمده که نیروهای امنیتی «در ادامه جهت خروج از دانشگاه درب منتهی به خیابان ۱۶ آذر را گشوده و باقی دانشجویان را  از دانشگاه بیرون می‌ رانند و سپس تعدادی از دانشجویان را نیز بیرون از دانشگاه دستگیر کردند.»

شورای صنفی دانشجویان کشور، با اشاره به اینکه «شماری از دانشجویان بازداشت شده به زندان فشافویه و تعدادی دیگر  به زندان اوین منتقل شده‌ اند»، اعلام کرد: «تعداد بازداشتیان عصر دوشنبه در دانشگاه تهران ۴٠ تا ۵٠ تن عنوان شده است که از این تعداد پنج تن از دانشجویان علامه هستند» اما هنوز هویت همه دانشجویان بازداشت شده مشخص نیست.

در این بیانیه، تاکید شده که علاوه بر پنج تن از دانشجویان بازداشت شده در جریان اعتراضات دانشگاه تهران، تعدادی دیگر از دانشجویان دانشگاه علامه نیز خارج از این تجمع بازداشت شده‌ اند.

سعید حبیبا، معاون دانشجویی دانشگاه تهران، روز سه‌ شنبه خبر بازداشت دانشجویان دانشگاه تهران را تایید کرد اما گفت: «در پی تجمع روز گذشته تعدادی از دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به حوادث اخیر و مشکلات اقتصادی کشور، برخی از این دانشجویان بعد از پایان تجمعات در محوطه بیرون از دانشگاه دستگیر شدند.»

او تعداد دانشجویان بازداشت شده را اعلام نکرد اما گفت که یکی از بازداشت شدگان خانم سها مرتضایی، دانشجوی ستاره‌ دار بوده است.

حبیبا، هم چنین گفت که دانشگاه تهران نیز اطلاع ندارد که این دانشجویان از سوی چه نهادی بازداشت شده ‌اند و تاکید کرد که «حراست و مسئولان دانشگاه در حال پیگیری وضعیت دانشجویان دستگیر شده هستند، که دانشجویان توسط چه سازمان یا نهادی دستگیر شدند.»

علاوه بر این شماری از دانشجویان نیز از روز یک‌ شنبه و با گسترش اعتراضات سراسری در ایران از سوی دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی در تهران و شهرهای مختلف ایران بازداشت شده‌ اند.

شوراهای صنفی دانشجویان کشور از بازداشت ملیکا قرگوزلو، دانشجوی روزنامه‌ نگاری دانشگاه علامه تهران، خبر داد. این دانشجو از روز یک‌ شنبه ٢۶ آبان بازداشت شده و در تماسی کوتاه با خانواده خود گفته است که در یکی از بازداشتگاه‌ های زندان اوین است.

کامیار ذوقی، دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه تهران و فعال صنفی این دانشگاه، دوشنبه شب، ٢٧ آبان، در منزل خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است. شوراهای صنفی دانشجویان کشور اعلام کرد که تاکنون خبری از سرنوشت این دانشجو و این که از سوی کدام دستگاه امنیتی بازداشت شده در دست نیست.

علی نانوایی، دانشجوی دانشگاه تهران، نیز از روز دوشنبه ۲۷ آبان پس از تجمع دانشجویان در دانشگاه تهران و بازداشت گروهی شماری از دانشجویان در محوطه این دانشگاه،  هنگام خروج از دانشگاه بازداشت شده است.

سها مرتضایی،  دانشجوی ستاره‌ دار نیز یک ‌شنبه ۲۶ آبان به همراه دو دانشجوی دیگر در خوابگاه دانشجویی خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

دو دانشجوی دیگر که همراه با سها مرتضایی بازداشت شدند امیر فرصتی، دانشجوی موسیقی هنرهای زیبا و نرگس باقری از دانشگاه هنر هستند.

در دانشگاه نوشیروانی  بابل نیز شماری از دانشجویان بعد از تجمع روز دوشنبه بازداشت یا تهدید به بازداشت شده ‌اند. هم چنین محمدامین حسینی، دبیر سابق شورای صنفی دانشگاه نوشیروانی بابل و دانشجوی حقوق دانشگاه گرگان، دوشنبه از سوی ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شده بود که که روز ٢٨ آبان آزاد شد.

November 21, 2019

آیا زمان آن نرسیده است که زنگ پر صدای شوراهای ضد سرمایه داری را در سطح جامعه به صدا درآوریم؟

آیا زمان آن نرسیده است که زنگ پر صدای شوراهای ضد سرمایه داری را در سطح جامعه به صدا درآوریم؟

 

آیا صدای پای انقلاب را می شنوید؟ جنبش کارگران و مزد بگیران جنگ فرسایشمان را بشکل اعتصاب وتظاهرات علیه سیستم سرمایه دار به حاکمیت جمهوری اسلامی را در سال های گذشته بخصوص از سال 1396  تا هم اکنون شروع کرده اند و این وضعیت تا تغییر اساسی و انقلابی  این سیستم در جهت برابری  سیاسی و اقتصادی کارگران ومزدبگیران ادامه خواهد داشت. امروز جوانان و در کل مردم معترض و بخشی از طبقه ی کارگر در شهرهای مختلف علیه گرانی، و بخصوص گرانی بنزین وارد خیابان ها شده اند. به باور من بدون  ورود کل جنبش طبقه ی کارگر و مزدبگیران ضد سرمایه به عرصه ی مبارزه ی طبقاتی سرنگونی سیستم سرمایه داری ایران امکان پذیرنیست، تنها جنبش طبقه کارگر ومزد بگیران است، که با ایجاد شوراهای انقلابی ضد سرمایه داری درکارخانه ها، مؤسسات دولتی و غیر دولتی توانایی  تغیر اساسی  سیستم سرمایه داری را داراست.

از این رو حاکمان  ضد انقلابی خود  می دانند، که با گران کردن بنزین، سبد مطالباتی مزدبگیران سرریز شده و دست به اعتراض وتظاهرات خیابانی زده اند. سرمایه داران  چه از جنس دولتی و چه از جنس غیر دولتی پله به پله ودر عرض چهل سال مزدبگیران  را فقیر و فقیرتر کرده است. امروزه  دیگر کسی نمی توان  به درهم شکستن این سیستم  و رژیم ارتجاعی نیندیشد و به نابودیش بی تفاوت باشد. کارگران ومزد بگیران ضد سرمایه  در روند مبارزات خود، مداوم در اعتصابات و تظاهرات های خیابانی زنگ نزدیک شدن صدای پای انقلاب را پر صدا تر کرده است وتوانسته آوای خطر انقلاب و نابودی سیستم را پر صدا تر به گوش سران رژیم  برساند، اگرما  فقط از مبارزات دوسال گذشته  مزدبگیران نام ببریم، کارگران هپکو وآذرآب ، کارگران هفت تپه، گروه صنعتی فولاد،عسلویه، راه آهن، معلمین، کارگران ومزدبگیران بیمارستان ها ، باز نشستگان و هزاران کارگر کارخانه ها ومؤسسات دیگر به نوبت یک پایشان در اعتصاب و پای دیگرشان در تظاهرات های  خیابای بوده است و چنانکه با خبر هستید، کارگران هفت تپه هنوز در اعتصاب می باشند. اما لازم به یاد آوری است ، که اعتراضات  ویا حتی اعتصاب عمومی، بدون حرکت عملی شورا های انقلابی کارگران و مزد بگیران ضد سرمایه  که هدفش هدایت سیاسی و اقتصادی جامعه و کارخانه ها و مؤسسات دولتی و غیر دولتی است، پیروز نخواهد شد. لازم است که ما از همان قدم اول مبارزه خود، با تشکیل شورا های انقلابی تصمیم به بیرون ریختن سرمایه داران خصوصی و دولتی از کارخانه ها کرده و ابزار و وسایل تولید را از زیر فرمان آنها خارج نموده و شوراهای انقلابی،  هدایت سیاسی و اقتصادی نحوه ی تولید را به نفع جامعه بعهده بگیرند.  با هدف خود مدیریتی در کل جامعه،  با تصمیم گیری جمعی، هدایت سیاسی و اقتصادی تولیدات و محصول کار یدی و فکری خود را به عهده بگیریم. ما کارگران ومزدبگیران بدون حاکمیت جمعی خود در جامعه نمی توانیم آزاد باشیم . تاریخ مبارزه کارگران ومزدبگیران نشان داد ه است، که رهای ما کارگران ومزد بگیران فقط و فقط بدست خودمان امکان پذیر است و رهایی ما زمانی امکان پذیر است که کار مزدی ملغی شود.

همکاران و مبارزان انقلابی! کارگران ومزد بگیران ضد سرمایه!

 شعار ما ایجاد شوراهای انقلابی در کارخانه ها، مؤسسات دولتی و غیر دولتی، بیمارستان ها،دانشگاه ها،  مدارس و محلات ودر کل، ایجاد شورای سراسری درکشور به منظور بدست گرفتن هدایت سیاسی و اقتصادی در جامعه است. 

اما تجربه ی انقلابات کارگری به ما می آموزد، که ما بدون خارج کردن ابزارو وسایل تولیدی از زیر فرمان  سرمایه داران دولتی و خصوصی، نمی توانیم  خود را از ستثمار و سود دهی به سرمایه داران رها کنیم.

زنده باد حاکمیت سیاسی و اقتصادی  شورا های انقلابی کارگران و مزدبگیران ضد سرمایه

علی برومند

آبان 1398

21 نوامبر 2019

 

قهرانقلابی توده ها، پاسخ قهرارتجاع هار!

قهرانقلابی توده ها، پاسخ قهرارتجاع هار!

مبارزات طوفان زای توده های عصیانگر، اینک با صلابت و رزمندگی، ضربه های محکم بر پیکر فرتوت رژیم کشتار وجنایت وارد میسازد . خیزش های عظیم مردم به پا خاسته درسرتاسر کشور، عرصه را بر جنایت کاران حاکم، سخت تنگ ساخته است. جوانان مبارز به ستوه آمده ازاستبداد و سرکوب رژیم و شرایط ناهنجار زندگی، در خیابان ها و کوچه های شهرهای ایران، از شمال گرفته تا جنوب، از شرق تا غرب کشور، رزمنده و مقاوم سلطه پوشالی رژیم ضد مردمی را به مبارزه می طلبند. این پیکار متهورانه صدها هزار انسان آزاده و بی باک ، سردمداران سرکوبگر رژیم را سخت نگران و غافلگیر ساخته است. در طول چهل سال گذشته جنبش ضدرژیمی توده های محروم و زحمتکش ایران، این همه صلابت و اتحاد و سهمگینی، نداشته است. در بیش از 130 شهرکشور، انبوه بیشماری از جوانان مبارز، از مرد و زن، متحد و مصمم وارد میدان شده، با سر دادن شعارهای رزمنده ضد رژیمی، درگیری با پاسداران ، بسیجی ها و دیگر نیروهای منفوررژیم آزادیکش و حمله به مراکز و اماکن متعلق به حکومت کشتار و جنایت، نهایت بیزازی و انزجار خود را از ارتجاع هار حاکم در ایران، به نمایش گذاشته اند. آنها قهرارتجاع کینه توزرا با قهر انقلابی پاسخ داده و با رزمندگی و استقامت در خور تحسین خود، این واقعیت را به ثبوت می رسانند که تا سرنگونی سلطه ننگین رژیم مافیائی، دست از پیکار حق طلبانه بر نداشته و ساکت و آرام نخواهند نشست. جنبش و خیزشی چنین دلیرانه که اینک لرزه بر اندام سردمداران رژیم دزد و چپاولگر انداخته، مغلوب نشدنی و شکست ناپذیر است .
+++++
باید تمام نیروهای مترقی خواهان رهائی ایران از چنگ رژیم قرون وسطائی حاکم، همه جانبه از این خیزش گسترده و پرجوش و خروش ضد رژیمی توده های مبارز و به پا خاسته، پشتیبانی به عمل آورند. منعکس ساختن هرچه گسترده تر فریاد خشم و اعتراض مبارزین درون کشور در سرتاسر جهان از طریق حرکت ها و تظاهرات اعتراضی و برملا کردن هر چه بیشتر ماهیت ضد مردمی و سرکوبگر رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی، اینک به وظیفه عاجل کلیه نیروهای سیاسی ترقی خواه خارج از کشور، مبدل شده است . چهل سال تمام است رژیم مافیائی و آزادیکش جمهوری اسلامی، کوچک ترین فریاد آزادیخواهی توده های محروم و زحمتکش را با حبس و شکنجه و اعدام پاسخ میدهد. چهل سال تمام است کارگران ایران که به شدت توسط سرمایه داران و مفت خوران دزد و چپاولگر- از تجار بازار گرفته تا آخوندهای مکار و آقا زاده ها و سرداران سرکوبگرسپاه، استثمار میشوند، از کلیه حقوق سیاسی و صنفی، محروم می باشند. چهل سال تمام است زنان ستمدیده ایران در چنگال قوانین پوسیده قرون وسطائی اسیر بوده ، نصف مرد حساب شده و در معرض انواغ محرومیت ها و تبعیضات، قرار دارند. چهل سال تمام است به فریاد دادخواهی ملت های تحت ستم کرد ، آذربایجانی، بلوچ ، عرب و ترکمن و صاحبان ادیان و مذاهب غیرمذهب رسمی، با خشن ترین سرکوبگری ها پاسخ داده میشود . اینک پس از چهل سال تحمل بدترین استبداد ها و استثمارگریها، توده های زحمتکش ایران یک پارچه به پا خاسته اند که با پیکار ها و جانفشانی های بیدریغ خود ، سلطه رژیم جنایتکار حاکم را با تمام جناح های آن، سرنگون سارند.
+++++
در چند روزگذشته، ده ها تن از مبارزین دلیر و از چان گذشته، توسط عمال جنایتگر رژیم کشته شده و هزاران تن از شرکت کنندگان درحرکت های اعتراضی سهمگین و پرخروش شهرهای عصیانگر ، مجروح شده اند. رژیم خون آشام که از عزم راسخ جوانان شورشگر سرنگونی طلب، سخت دچار ترس و وحشت شده است، مذبوجانه میکوشد با توسل به کشتار و سرکوب فاشیستی، شعله های فروزان آتش قیام های پرشور سرتاسری علیه یکی از جنایت کارترین رژیم های موجود در جهان را خاموش سازد. غافل از اینکه سرکوبگری های آدم کشان حرفه ای، مزدوران پاسدار و بسیجی ، لباس شخصی ها و دیگرعمال جنایت پیشه رژیم خون آشام نه تنها قادر نیست از شدت و حدت خشم و عصیان حق طلبانه توده های به پا خاسته به کاهد ، بلکه بدون تردید دامنه جنبش های قهر آمیز توده های زحمتکش را گسترده تر هم، خواهد ساخت. رژیم قرون وسطائی مافیائی هرگز قادر نخواهد بود با اعمال وحشیانه ترین شیوه های ترور و سرکوب، جلو مبارزات توده های محروم و زحمتکش را که از ظلم و بیداگریهای حاکمان تبه کار اسلامی به ستوه آمده اند، بگیرد .در شرایط حساس در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه در ایران اسیر و دربند، دفاع بی قید و شرط از مبارزات پر شکوه توده های به پا خاسته، اعتراض همه جانبه علیه کشتار وحشیانه مبارزین و سرکوب پیکار حق طلبانه مردم به پاخاسته و افشای جنایات و آدمکشی های رژیم آزادیکش، وظیفه کلیه عناصر و نیروهای انقلابی در خارج از کشور میباشد . با در نظر داشتن این واقعیت که جنبش ها و قیام های سرتاسری خونین چند روز اخیر توده های زحمتکش، خصلتی خود جوش دارند، تردیدی نباید داشت که قدرت های سلطه گر امپریالیستی، ارتحاع منطقه و نیرو های سیاسی وابسته و مرتحع داخلی خواهند کوشید تلاش و جانفشانی میلیون ها توده به پا خاسته را به وسیله ای برای پیش برد امیال و اهداف شوم ضد مردمی خود ، مبدل سازند. شرکت فعال نیروهای رادیکال و انقلابی در مبارزات طوفانزای توده های میلیونی، می تواند جلو این سوء استفاده ها و به هرز رفتن تلاش های توده های زحمتکش را گرفته و حرکت های اعتراضی خونین روزهای اخیر را به مسیر دموکراتیک و انقلابی سوق دهد.
ابان ماه 1398

پیروزی جنبش به کدام فاکتورها وابسته است؟

پیروزی جنبش به کدام فاکتورها وابسته است؟

آیا این جنبش در برابر نمایش قدرت رژیم قابل شکست و بازگشت به نظم قدیم است؟
در شرایط امروز چگونه می تواند در جهت موفقیت نهایی حرکت کند؟
تا کنون دشمن سرکوبگر ریتم خود را بر جنبش ها و تظاهراتهای خیابانی تحمیل می کرد، تا از رادیکالیزه شدن و حرکت بسوی انقلاب پیشگیری و در نطفه خفه کند، اکنون جنبش ریتم خود را در تمام شهرها به دولت تحمیل کرده... عکس العمل تمامی دولتها در مقابل قیام توده ها بر این اصل استوار است: از دست ندادن کنترل بر جمعیت، تضمین بقای خود و به تعویق انداختن لحظه ای که توسط توده ها از اریکه قدرت به زیر کشیده می شوند!... آگاهی طبقاتی واقعی چیزی نیست که ما با خود به مجالس و محافل می بریم... چیزیست که ما را همراه خود می برد، ما را به مقاومت خلاق و خودسازماندهی هوشیارانه وامی دارد، ما را از برخی دور می کند و به بسیاری نزدیک می سازد، "من سابق" و منفرد را طرد می کند و با هم سرنوشتها پیوند می زند... هر خیزش واقعی توده ها از آگاهی به حقیقتی آغاز می شود که مهر خود را بر جنبش می کوبد و تاثیری پایدار بر فعالین و شرکت کنندگان جنبش برجای می گذارد...

جنبش خودجوش توده ها و شدت مقاومت در برابر سرکوب دشمن از نقطه عطفی گذر کرده است که بازگشت به وضعیت سابق نه عادی، نه مطلوب و نه حتی قابل تصور است!
یادمان باشد که در جنبش سبز، رهبران جنبش و هوادارانشان با افتخار می گفتند: "ما سیاسی نیستیم! سرنگونی طلب نیستیم، خشونتگرا نیستیم، ایدئولوژی نداریم! انقلاب نمی خواهیم! سازماندهی نمی خواهیم!... ما مطالبه محور هستیم! مبارزه مسالمت آمیز، هم استراتژی و هم تاکتیک ماست!"...
اما جنبش با تمام افت و خیزها و با توجه به تجربیات مشخص خود اکنون کجا ایستاده؟ توهمات و امیدی که در اعتراضات قبلی به بخش هایی از دولت و اصلاح پذیری آن بسته شده بود، اکنون بطور کامل دود شده و از بین رفته! قربانیان نظام و فقرا به این حقیقت واقف شده اند که هیچ چیزی شکاف بین تظاهرات کنندگان و دولت را نمی تواند پر کند و به اهداف خود نخواهند رسید مگر با انقلاب و محو ریشه ای نظام حاکم!... هر روز بخش فزاینده ای از فعالین جنبش بجای متوسل شدن به میر حسین ها و چاههای جمکران و التماس به ولی فقیه، به خودباوری رسیده اند و بجای شعار مقدس " مبارزه مسالمت آمیز هم استراتژی و هم تاکتیک" به انواع و اشکال مبارزات ممکن از جمله مبارزه مسلحانه روی آور می شوند!... روشن است که مسئله فقط گرانی بنزین نیست، بلکه سرنگونی ریشه تمامی مشکلات یعنی نظام حاکم است!...

ما در میانه فروپاشی نظم ولایت فقیه و اقتصاد نئولیبرالی هستیم، در چنین میدانی هرکس باید جبهه خود را برگزیند. فاجعه چیزی نیست که در آینده اتفاق خواهد افتاد، ما در میان فاجعه ایستاده ایم...
در پانزدهم نوامبر یعنی یک روز قبل از خیزش توده ها در باره اهمیت اعتصابات و مدرسه انقلاب نوشته بودم:
" ایران و خاورمیانه آبستن حوادث غیرقابل تصور و آتشفشان خشم توده های سرکوب شده هستند!
حوادث اخیر در کردستان سوریه، عراق، لبنان،... نشان می دهد که بی ثباتی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در خاورمیانه چه ابعادی دارد و چقدر سریع جرقه ای در یک کشور به شعله ورشدن خشم تودها منجر می شود و حتی به کشورهای دیگر نیز سرایت می کند!...
ایران هم به هیچ وجه در این میدان استثنائی بر قاعده نیست که هیچ، سالهاست که از این بحران به بحران دیگر پناه می برد و هر آن مستعد شعله ور شدن خشم بنیان کن توده هاست! جنگ افروزان و جنایتکاران بین المللی هم در اطراف کشور ما خیمیه زده و منتظر فرصت مناسب هستند تا از آب گل آلود برای خود ماهی بگیرند!... خاورمیانه به انبار باروت و سلاحهای مدرن و ویرانگر جهان تبدیل شده! هنوز دروازه های جهنم بروی ساکنان خاورمیانه گشوده نشده!... در چنین شرایطی چه می توان کرد؟..."

حوادث روزهای اخیر تایید بخش مهمی از سطور فوق بود...
تقریبا دو سال پیش در قیام بهمن ماه 1396 یادداشت زیر را نوشته بودم که برای امروز هم صادق است! در نهایت تاسف نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج از ایران نتوانسته اند همگام با جنبش های خودجوش قویتر و متحدتر شوند و طبق معمول فوران خشم توده های بجان آمده از دست جنایتکاران سرکوبگر همه را غافلگیر می کند!...

برگردیم به سئوالی که در بالا مطرح کردم: " پیروزی جنبش به کدام فاکتورها وابسته است؟"
از نظر من موفقیت جنبش بر تضمین اصول زیر استوار است.
یک: به میدان آوردن بیشترین توده های ممکن از کنج خانه ها به صحنه تظاهرات و اعتصابات، در گسترده ترین شکل ممکن در بیشترین تعداد شهرها و دهات...
اصل اساسی حاکم بر تمام میدانهای جنگ، تقویت نیرویهای خود و تضعیف و شکست نیروهای دشمن است!

دو: تضمین تداوم جنبش، درک خودویژکیهای این جنبش و دست زدن به فعالیتهایی که حتی با پیروزیهای موقتی روحیه توده ها را بالا نگهدارد، مکانیسم های دفاع از خود و خودسازماندهی توده ها را تقویت کند و در تحلیل نهایی تداوم این جنبش را در تمامی سطوح ممکن تضمین کند.

سه: ایجاد رهبری برای جنبش در سطوح مختلف محلی و ملی و داشتن برنامه و استراتژی و تاکتیک روشن برای پیروزی. رهبریی که از دل جنبش برآمده و در میدان عمل درایت و شجاعت خود را نشان داده اند... هیچ جنبشی بدون برنامه انقلابی و رهبری و استراتژی و تاکتیک هوشمندانه، به پیروزی نرسیده و نخواهد رسید!...

چهار: هیچ شکلی از مبارزه مقدس نیست. هر شکلی از مبارزه که به افزایش امنیت قیام کنندگان، وتعداد شرکت کنندگان و تداوم آن کمک کند، در شرایط مشخص کنونی بهترین و رادیکالترین شکل مبارزه است!... رادیکالیسم با ادعا و شعار سنجیده نمی شود! بقول مارکس توانایی دست بردن به ریشه مشکلات است! هر شکلی از مبارزه که به امنیت، تداوم، و گسترش مبارزه ضربه بزند رادیکالیسم واقعی جنبش را تضعیف و نابود می کند!... افزایش شرکت کنندگان به امنیت و تداوم آن کمک می کند!...

پنج: تضمین استقلال جنبش از نظام ولایت فقیه و نفوذ بیگانگان و مزدورانشان!
کارگران هفت تپه نشان دادند که در مبارزه با جمهوری اسلامی جنایتکار به بجای تکیه بر جنایتکاران میلیاردر، امثال ترامپ ها و بن سلمان ها... می توان به توده های فقیر و محروم ایران تکیه کرد!
چه تکیه گاهی!... کسانیکه در فلب توده ها جای دارند، قابل شکست نیستند! قلب توده ها تنها دژ تسخیر ناپذیری است که توسط هیچ دشمنی قابل فتح نیست! قلب توده ها را تنها خادمان واقعی و فرزندان صادق و مبارز می توانند فتح کنند نه دشمنان و جنگ افروزانی که به تمامی سلاحهای جنایتبار متکی هستند!...
" شما نمی توانید، ما می توانیم! "
کارگران هفت تپه اوج رادیکالیسم و تداوم جنبش را در کوتاه ترین جمله به نمایش گذاشتند!
اگر شما نمی توانید شرکت کشت و صنعت هفت تپه را مدیریت و اداره کنید، ما کارگران می توانیم مدیریت این شرکت را بعهده بگیریم!...

شش: در کشورهای اروپایی هدف تظاهرات ما باید به حرکت درآوردن بیشترین تعداد ایرانیان و خارجی های مترقی در همبستگی و حمایت از جنبش داخلی باشد، نه متوسل شدن به احزاب نئوفاشیست و جنگ طلب و غیره... ما باید صدای بی صدایان ایران را به گوش جهانیان برسانیم. از آنها بخواهیم که دولت ایران را از کاربرد خشونت و جنایت علیه مردمی که برای احقاق حقوق خود بپا خواسته اند، منع کنند! اگر ماشین سرکوب جنایتکاران فلج شود جنبش با تمام مشکلات و افت و خیزها می تواند سایر مشکلات را حل کرده و بسوی پیروزی نهایی حرکت کند!

امید یا ناامیدی؟
پیام تمامی دولتها در مقابل خیزش توده ها، در این جمله با نوی آهنین خانم مارگارت تاچر خلاصه می شود: " هیچ آلترناتیوی برای نظم حاکم موجود نیست!" بزبان دیگر توده ها هیچ چاره ای جز ناامیدی و تسلیم ندارند!... ولی واقعیات میدان مبارزه چه می گوید؟ دولتی که حقوق کارمندان و کارگرانش را نمی تواند بپردازد، چگونه می تواند بطور دائم هر روز دهها یا صدها هزار نیروی نظامی را برای نمایش قدرت و سرکوب توده ها در خیابانهای تمامی شهرها نگهدارد؟! پس بزودی نمایش قدرت مردم شروع خواهد شد و زلزله های عمیقتر سیاسی در راهند! برای کمتر کردن هزینه پیروزی و رنج قربانیان باید با توجه به اصول فوق و ارتقای آگاهی سیاسی، خودمان و قربانیان نظام را برای رویایی با زلزله های بنیان کن آماده کنیم و بیشترین تعداد ممکن را بحرکت در بیاوریم... در غیر اینصورت این بار نیز موقعیت انقلابی به انقلاب منتهی نخواهد شد و یک فرصت تاریخی دیگر از دست خواهد رفت.
یک چیز مسلم است تمامی اسطوره ها و میتولوژیهای مذهبی و خرافاتی که جمهوری اسلامی بکمک آنها بر مغزهای توده ها حکومت می کرد، توسط تجربه مشخص تاریخی از ذهن توده ها به زباله دان تاریخ ریخته شده و موقعیت سابق غیرقابل بازگشت است!
جمهوری اسلامی سراپا فاسد و جنایتکار از برآورد کردن خواست توده ها که سهل است، از امکان ایجاد اصلاحات جدی و حل تضادهای در درون رهبری طبقه حاکم ناتوان است! به همین دلیل، هم از امکان سرکوب همه جانبه موثر و هم از برآورد کردن بخشی از مطالبات توده ها، بویژه کارگران و بیکاران و فقرا ناتوان است!...
توده ها ترس رژیم و نشانه های سردرگمی رهبران نظام را ... بطور مستقیم در میدان مبارزه تجربه کردند. این امر اعتماد بنفس و امید آنها را به موفقیت جنبش بیشتر کرده... شکاف غیرقابل پنهان کردن درون طبقه حاکم، و گسلهای باورنکردنی میان شهروندان و دولت، خبر از زلزله های سیاسی و اجتماعی بزرگتری می دهد که در راهند. باید با تمام توان در جهت اصلاح ضعف های موجود و تقویت این جنبش کوشید. در چنین شرایطی بدلیل ضعفهای جنبش و اپوزیسیون مستقل، حتی در صورتیکه این جنبش شکست بخورد، هربار قویتر از سابق در فرصتهای مناسب تاریخی قدعلم خواهد کرد و گستردگی و ابعاد حضور توده ها، بیشتر از بار قبل همه را غافلگیر و شگفت زده خواهند کرد!
در خار ببین گل را، بیرون همه کس بیند
در جزو ببین کل را، این باشد نشان اهلیت! (مولوی)

این جنبش را سر ایستادن نیست!
دزدیدن جوانان و سرکوب و قتل فرزندان دلیر این مرز و بوم به هر دلیل و بهانه ای که باشد پیامدهایش درست بر عکس انتظارات جنایتکاران حاکم بجای ترساندن مردم آنها را در مبارزه برای دادخواهی و عدالت اجتماعی و سیاسی جسورتر خواهد کرد! تمامی آنچه که اتفاق افتاده پیش لرزه های زلزله های سیاسی و اجتماعی بنیان کن و غیرقابل تصوری هستند که در راهند و در گسل های سیاسی و فرهنگی و اقتصای و اجتماعی بین دولت و ملت ریشه دارند!...
زمانیکه جامعه ای از یک نقطه عطف تاریخی و انقلابی گذر می کند در شرایط استثنائی قرار دارد، ولی رهبران نادان طبق عادت عمل می کنند بی آنکه بفهمند در شرایط استثنائی نتیجه کاملا برعکس دریافت خواهند کرد! مشاوران متملق خامنه ای، با توجه به تجربیات غنی قتل عام های دهه 60 و قتلهای زنجیره ای... نوشداروی حفظ تاج و تخت پوسیده نظام ولایت فقیه را در توسل به شیوه مالوف 39 ساله و برپا کردن چوبه دار و جوخه اعدام جستجو می کنند... آنها خود را مسیح زمان می نامند و در توهم خود می گویند:
هریکی از ما طبیب عالمی است *** هر الم را در کف ما مرحمی است.
ولی مولوی در مورد اینگونه شرایط استثنائی هشدار می دهد که هر "دارویی" می تواند درست برخلاف انتظارات ما نتایج متضادی ببار آورد، او می گوید:
از قضا سرکنگبین صفرا فزود *** روغن بادام خشکی می فزود!
هرچه کردند از علاج و از دوا *** گشت رنج افزون و حاجت ناروا
از هلیله قبض شد اطلاق رفت *** آب آتش را مدد شد همچو نفت!
آبی را که آنها به توهم خود برای سرد کردن جنبش می ریزند همچو نفت گرما و شعله هایش را بیشتر و فروزانتر خواهد کرد!...
جمهوری اسلامی توان جوابگویی به مشکلات بیکاری، حقوق عقب مانده کارگران و کارمندان، مسائل ملیتها، زنان و هزاران خواست ریز و درشت توده ها را ندارد! کودکان کار نابود می شوند، کارگران و کارمندان با فروش اجزای بدنشان به مرگ تدریجی ادامه می دهند! میلیونها دانشجو به ارتش بیکاران پیوسته و زندگی 99% مردم فدای عیش و عشرت 1%ها شده است! این مهمترین دستاورد نظام سرمایه داری و نئولیبرالیسم حاکم بر ایران و جهان است! هر روز شکاف بین فقیر و غنی بیشتر می شود و بجای مبارزه با فقر به مبارزه با فقرا می پردازند!...
اکنون بخشی از پیشروان طبقه کارگر بیدار شده اند و پرچم مقاومت را به اهتزاز در آورده اند...

این جنبش فصل جدیدی را در مبارزات تاریخی مردم ایران رقم زد. خودباوری توده ها و گذر از تمامیت جمهوری اسلامی، هرگز قابل بازگشت به نظم قدیم نیست! بی دلیل نیست که کارگران و گرسنگان و بیکاران و تمامی قربانیان نظام جمهوری اسلامی سرمایه داری، چنین قهرمانانه برای نبرد یا مرگ یا زندگی بپا خواسته اند!...
نور امید و پیروزی در افق های دور دست بر پیشانی این حرکت نمایان شده، به این نور تن بسپارید، به این نور، به این نور!
با احترام،
احمد پوری (هلند) 19 – 11 – 2019

***************
یادداشت فوق خلاصه بسیار کوتاهی از یادداشتهای زیر است که دو سال پیش در قیام دی ماه 1396 نوشته بودم.
پیوند این یادداشتها در صفحه فیس بوک:
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2973246779361204?__tn__=K-R
پیروزی جنبش گرسنگان به کدام فاکتورها وابسته است؟
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1940861392599753
کارگران مبارز هفت تپه در دژهای تسخیرناپذیر، یعنی قلب توده ها جای گرفته اند!
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2344085608943994?__tn__=C-R
دو شعاری که بر تارک جنبشها و مبارزات 39 ساله مردم ایران، علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی تا ابد خواهد درخشید. (بخش اول)
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1958834284135797
اعتصاب عمومی و مدرسه انقلاب
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2294959610523261?__xts__[0]=68.ARBRZF-yF2w92JNiCOawwzl628_uocuViJ9zGZ5XK9FGDvkgBv5ryWYR6Etp67l-znbv1eoLym7mrn3bfNKjPqXw6IO3A1wuv5Wi4pLgotgjkjIW4hBq3INNANpy5OGhf4-vbqPNv0CQ4GoAkA61UM5I4HR4K7Y7EOg0hX2JlM-0URS9C5DSNFBPgakO-EnSv9T9XPCKaNIUGo4sjJ_uGA2eBeHVExmywwLBPiavjtKmDVeF-DNsSJOGqsZr0zTRRrwwELQMcpc0VGlsEkCGugq2VQLdg9_YLvAipHwhYYpZuTEeM5irDVNDpBrBBU_3Hxbd5wFpbJ46bNMBdd1Gq0DdeoLd5G8fomYEM1ffb7KJ0obl5d8&__tn__=C-R
تا کی ملت ایران بین بد و بدتر در نوسان خواهد ماند؟ آیا تنها حق انتخاب ایرانیان یکی از دو گزینه، جهل و جنایت خواهد بود؟
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1931588256860400

رژیم نه راه پیش دارد نه پس!«مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد»

رژیم نه راه پیش دارد نه پس!

«مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد»

 

مبارزه توده های مردم بپاخاسته علیه فقر، گرانی و بیکاری و تورم که از روز جمعه 25 آبان با گرانی قیمت بنزین جرقه آن زده شد، در ششمین روز متوالی خود برغم سرکوب وحشیانه و به خون کشیدن آن از سوی آتش به اختیاران از هوا و زمین، کماکان قدرتمند به پیش می تازد. هر منطقه ای از کشور تا کنون به اعتراضات مردم پیوسته، با سرکوب شدید نیروی چماقداران مواجه شده، اما مناطق، استان و شهرهایی که رژیم از آنان ترس و وحشت فراوانتری دارد کشتار را فاجعه آمیزتر در آن به راه انداخته تا شاید از سرایت آن به دیگر شهرها جلوگیری کند. رژیم تا دندان مسلح در برابر رزمندگی و مقاومت جسارت آمیز مردم و خصوصا جوانان و ابتکارات آنان در مناطقی از شهرها توان رویارویی را از دست داده اند و پا به فرار گذاشته اند و در سوراخهایشان قایم شدند.

شیراز مرکز استان فارس، موج اعتراضات در آن بحدی وسیع و قدرتمند بوده که از همان شب اول رژیم در وضعیت فوق العاده قرار گرفته. روزهای بعد رژیم وقتی دید قدرت سرکوب نیروی زمینی در برابر موج خروشان مبارزاتی مردم جوابگو نیست، به نیروی هوایی متوسل گشت. برغم اینکه هلکوپترها بر فراز شهر به پرواز درآمدند تا با شلیک از هوا مردمی که خیابانها را تسخیر کرده بودند و مراکز دولتی را به آتش کشیده بودند، به عقب نشینی وادارند، اما تا به امروز هم مناطقی از شهر کاملا از کنترل رژیم خارج شده. خلاصه در این جنگ نابرابر که از شیراز استارت خورد و به دنبال آن روز بعد پائین شهر تهران و کرج نیز به این اعتراض پیوستند، جزو شهرهایی هستند که درگیریها در آن شدید بوده و متاسفانه تلافات جانی در انها لحظه به لحظه افزایش یافته. و تا کنون بدلیل اینکه رژیم راههای ارتباطی اعم از اینترنت و مخابرات را مختل نموده، هنوز آمار دقیقی از میزان کشته، زخمی و دستگیریها در دست نیست.

بهبهان و ماهشهر و چندین شهر دیگر استان خوزستان نیز طی چند روز گذشته در وضعیت مشابه بسر میبرند. کرمانشاه هم بشدت میلیتاریزه شده و درگیریهای بسیار شدید میان توده های معترض در خیابانها و نیروی ها ضد شورش در گرفته. مناطقی از شهر بواقع دیگر برای نیروهای دولتی قابل تردد نیست. سنندج، مریوان، جوانرود و بوکان نیز جزوه شهرهایی بودند که از سایر شهرها که اعتراضات توده ای در آنان براه افتاده بمراتب موج سرکوب و کشتارها در آن شدیدتر است.

در بسیاری از شهرهای بپاخاسته، مردم برنامه ریزی کردند تا جدا از تسخیر خیابانها مراکز دولتی و نظامی اعم از پاسگاه و کلانتری ها محلات را نیز مورد هجوم قرار دهند. خبرها حاکی از اینست در بعضی از شهرها مراکز نظامی به ساعتها در محاصره نیروهای مردم بوده. در چندین شهر اعم از «فسا» و «صدرا» در استان فارس دفتر امام جمعه ها که فتوای کشتار معترضین را در کرده بودند به آتش کشیده شدند. در یزد نیز جوانان پر شور به منزل نماینده ولایت فقیه و امام جمعه یورش برده و آنها را فراری داده اند.

رژیم بیش از پیش فضای ترس و وحشت پیکره فرتوتش را به لرزه افکنده. به همین خاطر خود را شدیدا در سراشیبی سقوط دیده و دستور شلیک به سر تظاهرات کنندگان را تاکید نموده که بیرحمانه بکشند و جوی خون راه بیاندازند! و تا کنون خبرگزاریها میزان جانباختگان در این خیزش را صدها نفر و زخمی ها هزاران نفر تخمین زده اند. اما بنا به ابعاد فاجعه بار حملات وحشیانه، گمان می رود متاسفانه میزان تلفات جانی بسیار بیشتر از آمارهای منتشره باشد. خلاصه تداوم مبارزه و مقاومت در برابر سرکوبها چنان سران ریز و درشت جنایتکار رژیم را وحشت زده نموده که دنبال اینند راهی پیدا کنند که اگر بشود "عقب نشینی قهرمانانه" کنند و نرخ بنزین را به حالت اول برگردانند! ولی گفتیم گرانی بنزین تنها جرقه ای بود جهت اینکه خشم فرو خورده مردم را برافروزد. مردمی که بیش از چهار دهه فقر، بیکاری، گرانی خفقان سیاسی و ده ها و صدها پدیده دیگر زندگی را برایشان به جهنمی تبدیل کرده، خصوصا وقتی خیزش مردم در غالب شهرها به خون کشیده شده، روز به روز سنگربندیهای در برابر نیروی اشغالگر مستحکمتر میگردد. بعید بنظر می رسد، ولو رژیم این عقبی نشینی به وی تحمیل شود و طرحش را پس بگیرد، مردم به این زودیها دست از اعتراض بردارند. یعنی علنا رژیم نه راه پیش دارد نه پس!

مردم بپاخاسته علیه وضع موجود، اینبار در این نبرد خونبار خیابانی چون تجربه و دستاوردهای خیزش دی ماه را نیز پشت سر دارند بسیار آماده به کارتر و مجربتر پا به میدان گذاشته اند. یعنی رژیم بهتر از هر کسی فهمیده بعد از خیزش دی ماه و عروج اعتراضات و اعتصابهای دوره ای اگر کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان همه آزادیخواهان دخیل در جنبشهای پیشرو اعم از جنبش رهایی زن، جنبش کمونیستی در کردستان و جنبش دانشجویی وووو که دل در گرو آزادی و رهایی از قید استثمار دارند به دینامیزهایی تشکل یابی خود دستیابی پیدا کنند و ظرفیت بالقوه شان بالفعل گردد، در کوتاهترین زمان ممکنه رژیم را مثل آب خوردن زمین گیر و جارو میکنند این از یکسو. اما از سوی دیگر رژیم اینرا هم میداند دستیبابی به چنین مکانیزمهایی جهت به سرانجام رساندن پیروزمندانه چنین حرکت عظیمی، قبل از هر چیزی مستلزم رهبری و سازماندهی است از جنس تغییری که قرار است مناسبات را ملغا و در هم بکوبد. یعنی رژیم میداند تا دیروز در اشکال مختلف با ایجاد تفرقه و چند دستگی میان طبقات توانسته بود مانع رفتن بسوی چنین اتحاد و همبستگی شود، دیگر امروز کار از اینها گذشته. همبستگی و اتحاد در صفوف مبارزات تا امده بیشتر خود را نشان داده و دارد هر چه بیشتر ابعاد سراسری تر بخود میگیرد. حال لپ کلام اینست آیا در شرایط سرنوشت ساز کنونی خصوصا طبقه کارگر ایران به این مرحله رسیده که بتواند در قامت رهبری کل جامعه ابراز وجود کند. آیا طبقه کارگر از تشخیص بموقع در این بزنگاه تاریخی برخوردار است که بر پراکندگی موجود فائق آید و با دست زدن به تشکلهای پایه ای خود در محل کار و زیست پیشقروال جامعه گردد و نه تنها اعتماد بنفس جامعه را جهت رویارویی با رژیم تقویت کند بلکه عملا نشان دهد، حکومت شورایی آلترناتیویست که از همین حالا گارانتی میکند آینده را. یعنی شکل حکومتی بعد از سرنگونی انقلابی رژیم ایران را؟ در یک کلام از همین حالا باید نشان بدهد قادر است مناسباتی مبتنی بر دخالت دادن شهروندان در سرنوشت سیاسی خود و رفتن بسوی جامعه ای عاری از نابرابری و استثمار و بردگی را تضمین کند. در این روزها کارگران پتروشیمی ماهشهر نیز به اعتراضات مردم پیوستند و دیروز نیشکر هفت تپه برغم همه تهدیدات و سرکوبها بر تداوم اعتصابات خود و حمایت از اعتراضات مردم مصرانه پای فشرد. این اقدام بسیار بجاست و اگر چنین نباشد یک جای کار می لنگد! خود همین میزان مشارکت و همبستگی مایه دلگرمی بیشتر مبارزات است اما آن کارایی را ندارد که کل طبقه کارگر ابراز وجود کند. کما اینکه اعتصاب و اعتراضهای دوره ای فولاد و هپکو و آذرآب فولاد هر چند بینهایت ارزشمند و جایگاه برجسته در پیشرفت مبارزات جنبش کارگری ایران داشته و دارد. اما دقیقا بخاطر اینکه مبارزاتشان هنوز سراسری نگردیده، اعتصاب و اعتراضات مداوم در چند شهر و کارخانه نتوانسته تناسب قوا را به نفع طبقه کارگر و مبارزات سراسری تغییر دهد. لابد اساسی ترین گام طبقه کارگر در این مرحله اینست در مبارزات پیشارو پیشقدم شوند آنگونه که وظایف تاریخشان اقتضاء میکند. مبارزات پر از شور رزمندگی چند روزه مردم در برابر نیروهای متوحش سرمایه داری بسیار ارزشمند و رمز پیروزی هم در این مقاومت و از جان گذشتگی است. و تا کنون هم همین روحیه موجب شده دستاوردهای بسیار ارزنده حاصل گردد. و دقیقا توده های مبارز در این زورآزمایی با رژیم توان خود را سنجیده اند و اساسا از آن قوت گرفته اند و عاملی بوده جهت تداوم آن، اما این عزم مبارزاتی هنوز از فقدان هدایت و رهبری سازمانده که بتواند با کم هزینه ترین تلفات جانی دستاوردها حاصل و پیروزی را تثبیت کند، رنج میبرد.

رژیم طی این شش روزه برغم جوی خون راه انداختن، توان سرکوب آن بشدت به تحلیل رفته، مقاومت و مبارزه مردم از جان گذشته پایه های حاکمیت ننگینش را به لرزه در آورده. اکنون موقع آن رسیده، تازه اگر دیر نباشد، طبقه کارگر نه در این یا انبخش تولیدی بلکه در ابعاد سراسر بمثابه یک طبقه واحد ضربات نهایی را وارد کند. یعنی قاطعانه نشان دهد کارگران توانایی گرفتن قدرت سیاسی را دارند. نباید بگذارد رژیم نفس تازه کند. یقینا چنین اقدامی بعید نیست در آغاز با سرکوب و مانعهای جان سخت مواجهه شود اما که راه افتاد رژیم را نه تها به عقب نشینی وادار خواهد کرد بلکه کل نظام را زمین گیر خواهد نمود. یعنی کارگران بایستی جدا از دست بکار شدن جهت تشکیل شوراهای محیط کار، به امر تشکیل شوراهای سراسری مبادرت ورزند و شوراهای شهر و محلات زیست را نیز سریعا دائر کنند. فراتر از آن در خیزش توده ای امر هدایت و سازماندهی نبرد با رژیم در این تند پیچ تاریخی را نیز به امر عاجل خود تبدیل کند. کاراترین راه جهت خلع سلاح رژیم اینست طبقه کارگر ایران متحد و یکپارچه در برابر تعرض رژیم ابراز وجود کند. همبستگی سراسری خود را با این خیزش نه تنها اعلام کند بلکه در قامت رهبر و سازمانده جامعه آنگونه که شایسته موقعیت طبقاتیش است ایفای نقش کند. در پایان جا دارد باریدگر از اینطریق به خانواده یکایک عزیزانی که جانشان را در راه آزادی و رهایی از دست داده اند صمیمانه تسلیت گفت و ابراز همدردی عمیق نمود و برای مجروحین آرزوی بهبودی کرد.

پیش بسوی هر چه سراسری تر کردن مبارزه

پیش بسوی سوسیالیزم

 

ناصر بابامیری 20.11.2019

تداوم اعتراضات و اقدامات عاجل و ضروری در کردستان

تداوم اعتراضات و اقدامات عاجل و ضروری در کردستان!

با شروع اعتراضات سراسری علیه گرانی قیمت بنزین از ٢٤ آبان در سطح سراسری ایران و  کردستان همگام و هم جهت و با شعارهای سراسری علیه گرانی و استبداد و دیکتاتوری چندین میلیون نفر در بیش از صد شهر به  خیابانها  آمده اند. در کردستان در شهرهای سنندج، مریوان، جوانرود، سقز، کامیاران و بوکان   هزاران نفر از مردم نارضایتی، اعتراضات کوبنده خود را علیه استبداد جمهوری اسلامی و علیه گرانی، فساد و دیکتاتوری به نمایش گذاشتند. دانشجوها بویژه دانشجویان  شهر سنندج با شعار مرگ بر گرانی به اعتراضات پیوستند. 

 

آنچه ما در تهران، شیراز، اصفهان، مریون و سنندج شاهد هستیم ادامه  الگو و شیوه مبارزات رادیکال توده وسیعی از مردمی است که  در عراق در شهرهای نصر، بصره و کربلا و میدان تحریر در بغداد  که علیه استبداد قومی ــ مذهبی قیام کرده اند.  در بغداد ده ها بار تصاویر خمینی، خامنه ای و قاسم سلیمانی بعنوان نماد تروریسم اسلامی و نماد حمایت کننده حاکمان فاسد و جنایتکار توسط مردم لگد مال شد. "ایران بره بره" به معنی کوتاه شدن دست جنایتکار جمهوری اسلامی از عراق و زندگی مردم،  پرچم و شعار محوری تظاهرکنندگان است. و در تظاهرات مردم در  ایران ده ها پرچم  جمهوری اسلامی با نماد چهل سال اعدام، سرکوب و جنایت جمهوری اسلامی به اتش کشیده شد. 

 

شرایط کنونی و شور اعتراضی امروز را چگونه و با کدام اقدامات میتوانیم ادامه دهیم، حاصل این  قیام توده ای در جهت تغییر در زندگی مردم کدامها هستند، پیشروی های انقلابی کنونی را چگونه تثبیت کنیم. سوالهای اساسی هر فعال سیاسی و اجتماعی در شرایط کنونی باید باشد. 

اولین گام؛

جمهوری اسلامی از ٢٤ آبان تاکنون چند هزار نفر را دستگیر و  ده ها نفر از مردم مبارز و از شرکت کنندگان در تظاهراتها در سطح سراسری را کشته است. در مریوان، جوانرود و بوکان در اعتراضات چند روز گذشته توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ده ها نفر  کشته شده اند. صدها نفر هم دستگیر شده اند.  جواب قاطع ما در محکومیت کشتارهای چند روز گذشته و برای آزادی دستگیر شدگان قطعا اقداماتی توده ای و کارساز است.  یک روز اعتصاب عمومی و حضور فعال در خیابانها در محکومیت کشتارها، با خواست آزادی فوری تمامی بازداشت شدگان  موثرترین اقدام اعتراضی و توده ای خواهد بود. برای سازماندهی اعتصاب در شهرها حضور فعالین اجتماعی، کارگران و زنان اصلی ترین فاکتور است. فعالین با توجه به نفوذ توده ای و اعتماد اجتماعی که در جامعه دارند میتوانند فراخوان مشترک را اعلام کنند. در کردستان پتانسیل بالایی برای فراخوان اعتصاب توسط فعالین اجتماعی وجود دارد. فراخوان میتواند با امضا صدها نفر در شهرها صادر و در هماهنگی با یکدیگر و استفاده از روابط اجتماعی(جمهموری اسلامی فعلا دسترسی به میدیای احتماعی را قطع و یا بسیار محدود کرده است، در نتیجه فعال کردن روابط اجتماعی اهرم مهمی برای تدارک فراخوان است) طیف وسیعی از فعالین را متحد و همبسته کند. اعتصاب خون تازه ای به ادامع مبارزه و تظاهرات میدهد. اعتصاب در محکومیت گشتارها و برای آزادی دستگیر شدگان پیام محکم توده های میلیونی علیه وضع موجود است. مردم کردستان تاثیرات اعتصاب در چند سال گذشته را تجربه کرده اند. اعتصاب عمومی مردم کردستان و بخشهایی از شهرهای آذربایجان غربی و کرمانشاه در چهارشنبه ٢١ شهریور ١٣٩٧ مشت محکم و قدرتمند مردم علیه اعدام بود.   این تجربه درخشان و نقش مهم و تعین کننده فعالین اجتماعی را امروز باید باردیگر بکار گرفت. 

گام دوم؛ 

دها نفر از شرکت کنندگان در تظاهراتها در کردستان دستگیر شده اند. خانواده های دستگیرشدگان باید در مقابل زندان ها در هر جا دستگیر شدگان هستند، تجمع کنند، همراهی و حمایت وسیع مردم  امری ضروری و عاجل است.

گام سوم؛

طبق اخبار در چند روز گذشته در مریوان کنترل محلات تجربه شده است. با تاریکی هوا جوانان شهر تعدادی زیادی از محلات را در هماهنگی با هم به کنترل خود درآورده اند. دور هم جمع شده و تجارب حضور فعال در خیابانها را جمعبندی کرده اند. نفس جمع شدن و تصمیم به کنترل محلات گامی مهم در راستای آماده شدن برای اداره شورایی شهرها است. شوراهای محلات و شوراهای سازماندهی اعتراضات را همه جا باید  ایجاد کرد. 

 

به حزب کمونیست کارگری بپیوندید!

صدای میلیونها انسان رنجدیده و عصبانی از شرایط کنونی که ما امروز میشنویم به تشکل و سازمان حزبی مدرن و خوشنام نیاز دارد. این صدای میلیونی علیه فقر و نابرابری را باید متشکل کرد. حزب کمونیست کارگری حزبی آشنا برای شما مردم در کردستان است. حزب کمونیست کارگری نماینده آمال و اهداف آزادیخواهانه مردم است. به حزب کمونیست کارگری ایران بپیوندید. 

 

٢٨ آبان ١٣٩٨

١٩ نوامبر ٢٠١٩

ایسکرا ۱۰۱۵

مبارزات و انقلاب قهرآمیز و سخنانی در باره آن!

مبارزات و انقلاب قهرآمیز و سخنانی در باره آن!
آقای نلسون ماندلا که در سال ۲۰۱۲ در برابر حملات مرگبار دولتی که خودش بانی آن بود، به کارگران اعتصابی معدن طلای سفید ماریکانا سکوت اختیارکرد، لبته، در سال های قبل از و هنوز یک رادیکال بورژوایی بود، در باره مبارزات خشونت آمیز و غیر خشونت آمیز، چنین ابراز نظر نموده است : « «مقاومت منفعل بدون خشونت هنگامی اثربخش است که دشمن ما نیز به قواعد آن احترام بگذارد. اما گر اعتراضات صلح طلبانه تنها با خشونت طرف مقابل پاسخ داده شود، این نوع مبارزات اثربخشی‌اش را از دست می دهد. برای من مبارزات بدون خشونت یک اصل اخلاقی نیست بلکه یک استراتژی است. هیج حسن اخلاقی‌ایی در استفاده از سلاحی ناکارآمد وجود ندارد.»،
باید به یاد داشت، همین ماندلا کسی بوده است که برای زیارت قبر خمینی هم شتافته است.
ولی کارل مارکس در دو قرن و نیم قبل تشخیص داد که مبارزات قهر آمیز و غیر آمیز چه ثمری دارند. برای همین بود که درسال ۱۸۴۷ فقر فلسفه اش با این عبارت به پایان رساند :
[« طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.
در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.
در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟
نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.
در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:
« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »
(ژرژ ساند ) (1) ]
آنها، یعنی، کارل مارکس و فردریش انگلس مانیفست حزب کمونیست را هم با این عبارت به پایان رساندند : « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی برخود بلزند. پرولتارها دراین میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.
پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید!»
و دوست کارل مارکس، یعنی، انگلس در سال های ۱۸۷۷ تا ۱۸۷۸ در آنتی دورینگ جمع بندی از قهر نمود و در باره نقش قهر در جوامع طبقاتی چنین نوشت : « - نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️
« درباره اين که قوه قهريه در تاريخ نقش ديگرى نيز ايفا ميکند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره اين که قوه قهريه، بنا به گفته مارکس، براى هر جامعه کهنه‌اى که آبستن جامعه نوين است، بمنزله ماماست، درباره اين که قوه قهريه آنچنان سلاحيست که جنبش اجتماعى بوسيله آن راه خود را هموار ميسازد و شکلهاى سياسى متحجر و مرده را در هم ميشکند - درباره هيچيک از اينها آقاى دورينگ سخنى نميگويد. فقط با آه و ناله اين احتمال را ميدهد که براى برانداختن سيادت استثمارگران، شايد قوه قهريه لازم آيد - واقعا که جاى تأسف است! زيرا هرگونه بکار بردن قوه قهريه بنا به گفته ايشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار ميبرند و اين مطالب عليرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته ميشود که هر انقلاب پيروزمندانه‌اى با خود به همراه ميآورد!»
که لنین با توجه به این گفته و نیز تجربیات خود که جنگ جهانی اول که جنگی بود برای باز تقسیم جهان بین سرمایه داران امپریالیست را، نیز از سر گذرانده بود، بعد از نقل قول بالا در اثر داهیانه ی خود ، یعنی، دولت و انقلاب چنین نوشت : « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب.
حالا دریافته ایم که حقیقتا نمیتوان از تغییر جامعه حرفی زد، بدون اینکه چنین انقلابی را به پیروز رساند. همچنین این نکته هم برایمان روشن شده است که در جامعه طبقاتی منافع طبقاتی و تضاد طبقاتی و مبارزه طبقاتی تا جنگ طبقاتی حرف نخست و آخر را می زند و بنا براین، کسی چیزی نمیگوید، نمی نویسد، فلسفه ای را نمیبافد، ایدئولوژی را تفسیر و تبلیغ و ترویج نمیکند، مگر منافع طبقه اجتماعی مشخصی را نمایندگی نماید، هیچ منافعی جمعی همه طبقات در یک جامعه طبقاتی موجود نیست. بنا براین کسانی که از دموکراسی برای همه، آزادی برای همه طبقات، دولت به نفع همه طبقات حرف میزنند، در اصل از منافع طبقه حاکمه، طبقه سرمایه دار دفاع می کنند و اینکه براین امر آگاه هستند و یا نیستند، هیچ ارزشی ندارد.
و باز بنا به گفته لنین : «ﻣﺎدامﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮا ﻧﮕﻴﺮﻧﺪ درﭘﺲ هر ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهاﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هموارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهند ﺑﻮد. و .ای. لنین، سه منبع و سه جزء مارکسیسم.» .
ما کارگران و زحمتکشان بیش از این، دوست نداریم که مورد تمسخر قرار گرفته و نمیخواهیم که سفیه و نادان باشیم!
حمید قربانی- ۲۰ نوامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی!

https://t.me/GoftandNO/1741

«اصلاح» قیمت بنزین یا جیب‌بری قانونی

«اصلاح» قیمت بنزین یا جیب‌بری قانونی

ا. م. شیری

سرمایه‌داری از بدو پیدایش در مراحل مختلف رشد خود از روش‌های و شیوه‌های متفاوت، از قتل‌عام‌های گسترده تا استعمارگری و به بردگی گرفتن ملت‌های مستعمرات تا روش‌های حیله‌گرانه و نیرنگ‌بازانه بهره برده است تا دارایی‌های عموم بشری را هر چه بیشتر چپاول نموده و سرمایه‌های سرقتی هر چه بیشتری را در دست «سارقان قانونی» انباشت ‌نماید.

عبارت «پشم‌ها آدم می‌خوردند»، در جریان توسعه صنایع نساجی منچستر پس از انقلاب صنعتی، هنوز از حافظه تاریخ پاک نشده است. حادثه جمع‌آوری۷٠ هزار نفر دامدار و جوینده کار از کوچه‌ها و خیابان‌های لندن و گردن زدن آنها در برج لندن در یک روز؛ قتل‌عام و نسل‌کشی سرخپوستان آمریکای شمالی و ایجاد کشور ایالات متحده آمریکا؛ به بردگی گرفتن خلقهای آفریقا و دیگر مناطق جهان، همچنین، قتل‌عام بومیان استرالیا، نیوزیلاند و یکسری کشورهای دیگر تنها نمونه‌های چند از قساوت سرمایه‌داری برای سرقت و انباشت سرمایه است.

سارقان ثروتهای بشری پس از مواجه با مقاومت‌های جدی در مقابل یغماگری‌های جنایتکارانه و زورمدارانه خود و رشد آگاهی‌های انسان مجبور شدند از روش‌های ریاکارانه و عوافریبانه برای بدست آوردن ثروت، کسب سود و کشتار تدریجی بشر استفاده نمایند. افزایش مداوم قیمت‌ کالاها یکی از همین روش‌ها است، که صاحبان سرمایه از چندین دهه پیش برای انباشت ثروت به‌کار می‌برند. نظریه‌پردازان سرمایه‌داری این شیوه ریاکارانه را «اصلاح قیمت» نام داده‌اند. در صورتی که چنین نیست و در طول تاریخ «افزایش قیمت‌ها» در کل جهان حتی یک نمونه هم وجود ندارد که «اصلاح» قیمت‌ها موجب رونق اقتصادی و بهبودی شرایط زندگی اجتماعی شده باشد. بر اساس نتایج گران‌بار افزایش دائمی قیمت‌ها در همه‌ کشورها، این حقه‌بازی را می‌توان فقط جیب‌بری قانونی نامید.

سرمایه‌داری در میهن ما ایران بعنوان بخشی از سرمایه‌داری جهانی نیز همواره از سازوکارهای عمومی سرمایه برای ثروت‌اندوزی بهره‌ برده و می‌برد. بویژه، پس از انقلاب سال ۵۷ و تشکیل دولتهای عمدتا نئولیبرال، آخرین شیوه غارتگری بطرز بشدت افراطی به کار بسته شد. با یک حساب سرانگشتی مشخص می‌شود، که ارزش پول کشور در طول چهل سال حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تقریبا ۱۶٠٠ برابر، یعنی سالانه بطور میانگین ۴٠ برابر کاسته شده است. به همین سبب، کاهش ارزش پول ملی به موضوع تمسخر افواه تبدیل گردیده است: (یازده هزار خمینی برابر است با یک جورج).

با این تفاصیل، ساعت صفر روز ۲۴ آبان با تصویب «کارشناسانه» سران سه قوه و تأئید تصمیم آنها توسط آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب، قیمت بنزین سه برابر افزایش یافت. بعبارت دقیق‌تر، قدرت خرید ارز ملی ناگهان سه برابر کاهش داده شد و سران قوا این اقدام تبه‌کارانه خود را «تصمیم کارشناسانه» نامیدند.

بعد از حوادث مشکوک عراق و لبنان، که امپریالیسم مهاجم بسردمداری امپراطور آمریکا در آشوب‌های آن‌ها کشور ما را هدف گرفته و با وجود دست بردن به اقدامات جنایتکارانه تروریسم اقتصادی و اعمال تحریم‌های خفه‌کننده بر علیه ملت ایران و در شرایط رشد منفی ۴ و نیم درصدی اقتصادی کشور، در پی سوءقصد به استقلال و تمامیت میهن بوده هست، سران سه قوه ایران موقع را مغتنم شمرده، با علم یقین به اینکه افزایش سه برابری قیمت بنزین با اعتراض عمومی مواجه خواهد شد، در واقع، همگام با امپریالیسم آمریکا، زمان بسیار مناسبی را برای به آشوب کشیدن کشور و ایجاد نا‌امنی انتخاب کردند.

با این وجود، ادعای «تصمیم کارشناسانه» توسط سران قوا قدری مبهم بنظر می‌رسد. اگر منظور از آن تحریک مردم به اعتراض، دامن زدن به ناامنی و در نهایت، سوءقصد به استقلال کشور باشد، آری، تصمیم آقایان را واقعا هم می‌توان کارشناسانه حساب کرد. اما، اگر نه، منظور کمک به توسعه و رونق اقتصاد و بهبودی شرایط زندگی اجتماعی باشد، تصمیم آقایان نماد آشکار بلاهت است و بایسته است کارشناسان مورد اتکاء و اعتماد آقایان سران قوا به سؤالات زیر پاسخ روشن بدهند:

۱ــ بنزین در حالی سه برابر گران شد که قیمت آن تا قبل از گران شدن و حتی همه حامل‌های انرژی در ایران، چهار تا پنج برابر گران‌تر از کشورهای اروپا و آمریکا بود (با احتساب درآمد متوسط خانوارها). پس، دلیل زالا بردن قیمت بنزین چه بود؟

۲ــ با کدام سازوکار می‌توان از تأثیر افزایش بهای بنزین بر دیگر کالاها ممانعت کرد؟

۳ــ در کدام کشور و در چه تاریخی افزایش قیمت بنزین با رشد تساعدی قیمت کالاهای دیگر همراه نبوده است؟

۴ــ در کدام کشور و در چه تاریخی افزایش قیمت بنزین و حتی سایر کالاها موجب شکوفایی اقتصادی و بهبودی شرایط زندگی اجتماعی شده که در ایران هم بشود؟

۵ــ افزیش دائمی قیمت‌ها یا بعبارت دقیق‌تر، کاهش مستمر قدرت خرید پول ملی تا کی و تا چه حد ادامه خواهد یافت؟ نقطه توقفی وجود دارد یا نه؟ اگر آری، آن نقطه کجاست؟

۶ــ آیا کاهش ۱۶٠٠ برابری ارزش پول ملی در مدت چهل سال گذشته، هیچ کمکی به تغییر مثبت در شرایط اجتماعی- اقتصادی کشور منجر گردیده است؟

۷ــ چرا قیمت‌ها نباید ثابت باشد؟

۸ــ آیا افزایش دائمی قیمت‌ها همان روش ریاکارانه جیب‌بری قانونی نیست؟ اگر نه، به چه دلیل؟

...

بر اساس پاسخ منطقی سؤالات فوق، می‌توان افزایش دائمی قیمتها را بمعنی جیب‌بری قانونی سرمایه‌داری برای مکیدن حداکثری خون از رگ‌های اقشار و لایه‌های ستمدیده و محروم شده جامعه از حداقل‌های زندگی دانست. و گر نه، چرا باید قیمت بنزین از لیتری ۵ ریال تا ۶٠٠٠ برابر امروزی افزایش یابد در حالی که در اثر توسعه صنایع و فن‌آوری هزینه تولید کالاها بطور کلی با کاهش چشمگیری همراه بوده است.

به هر حال، آنچه که نباید اتفاق می‌افتاد، اتفاق ‌افتاد. سران قوای سه‌گانه کشور تصمیم «کارشناسانه» گرفتند و اعتراضات عمومی نیز شروع شد. سرعت واکنش عمومی به افزایش بهای بنزین نشان از التهاب شدید در جامعه ایران و آمادگی عمومی برای اعتراض دارد.

اعتراضات به افزایش بهای بنزین تقریبا سراسر کشور را فراگرفت. بنا به گزارش اغلب رسانه‌های داخلی و خارجی از آغاز اعتراضات تا کنون خسارات انسانی و مادی فراوانی به کشور وارد شده است. در میان اخبار و اطلاعات ضد و نقیض مشکل بتوان راست را از دروغ تمیز داد و میزان واقعی تلفات و خسارات را مشخص کرد. با این وجود، آیت‌الله خامنه‌ای از تخریب‌کنندگان اموال عمومی بعنوان اشرار نام برد.

آما، بهتر است آیت‌الله خامنه‌ای بعنوان بالاترین شخص مسئول در قبال حفاظت  استقلال کشور و امنیت مردم با لغو تصمیم سران قوا برای افزایش قیمت بنزین، اخلالگران و اشرار را در میان سران سه قوه، در میان مجلسیان و دولت نئولیبرال بنفش، در دفتر ریاست جمهوری و وزارتخانه‌های تابعه، بویژه وزارت خارجه، نفت و اقتصاد، در میان نیروهای وابسته به رانت‌خواران و صاحبان «باستی هیلز‌ها»، مفسدان اقتصادی و بدهکاران بانکی و بالاخره، در میان مشاوران اقتصادی خود و «کارشناسانی» که رأی به اجرای منویات شوم امپریالیسم در سخت‌ترین موقعیت کشور دادند و اعتراض عمومی را برانگیختند، جستجو کند، نه در میان معترضین محروم شده از حداقل‌های زندگی!

۲۹ آبان- عقرب ۱۳۹۸

November 20, 2019

جرقه ای از امید بسوی پیروزی! نکاتی با و جهت اطلاع رهبران و سازماندهندگان

جرقه ای از امید بسوی پیروزی!

نکاتی با و جهت اطلاع رهبران و سازماندهندگان

تظاهراتها و اعتراضات روبه گسترش در اکثریت شهرهای ایران در چند روز اخیر، جرقهُ امیدواری به خلاصی از سایهُ سیاه و منحوس این رژیم چپاول و بیحقوقی و تحقیر در دل هرانسان آزاده و شرافتمندی را درخشان و درخشانتر کرده است. میلیونها زن و مرد، پیرو جوان، کارگر و دانشجو و کارمندان و اقشار وسیع کم درآمد جان به لب رسیده  از بیکاری، گرانی، بیحقوقی، بی آیندگی، سختیهای روزمره زندگی معمولی، و تداوم شرایط بسیار ناهنجار و غیر انسانی تحمیلی از سوی دم و دستگاههای سرکوبگر و چپاولگر این رژیم، به خیابانها ریخته و صدای اعتراض و نفرت خود از این شرایط را فریاد میزنند. در چنین شرایطی آنچه مهم و اساسی و پیش برندهُ بهتر و موفقتر این اعتراضات است نه صرفاُ ادامه اعتراضها در خیابان، بلکه درجه معینی از هماهنگی، تمرکز بر خواستهای معین و فراگیر، هدایت و رهبری این حرکتهای وسیع و مردمیست. این نوشته به نکاتی در این زمینه خواهد پرداخت.

نکاتی کلی و عمومی

اعتراض به شرایط کنونی تحمیلی بر زندگی و جان و مال مردم حقی کاملا انسانی ست. هرکسی حق دارد صدای نفرت و بیزاری خود از این شرایط را به هرگونه که میخواهد بیان دارد. مردم برای دستیابی به شرایطی که میخواهند دست به اعتراض میزنند و بخیابانها میریزند. نکته بسیار مهم و ارزشمند اعتراضات اخیر شرکت دسته جمعی و عمومی زنان و مردان است. این نکته میتواند قدرت و توان نیروی اعتراضی در جامعه را ده چندان بکند. مردم عاصی اند، خسته اند، بیزارند، متنفرند، و میخواهند این شرایط تغییر کند. در نتیجه بایستی تاکتیک و تکنیکهای مبارزاتی عمومی ره به پیروز ببرد و نتیجهُ تلاششان آنها و شرایط رندگیشان را چندین قدم جلوتر ببرد و امکان تثبیت کامل دستاوردها در برابر قوانین و دم و دستگاه حاکمیت را بوجود بیاورد. عدم توجه به این نکات، با وجود فداکاریها و اعتراضات خیلی بیشتر، باز هم میتواند در شرایطیکه نیروهای سرکوبگر امکان کنترل و یا تضعیف این مبارزات را بدست بیاورند، امکان تحمیل همان شرایطی (و حتی بدتر از آن) که علیه آنها بخیابانها آمده بودند را برای دولت و نیروهای سرکوب بوجود آورد. در نتیجه، آنچه بدواُ بایستی بدان توجه داشت این امر است که بایستی هر قدم از مبارزه و تحمیل خواستی را با همان نیروی مبارزاتی به دولت و دم و دستگاههای رژیم تحمیل کرد.

مبارزه بایستی به نتیجه و دستاوردهای مشخصی برای جامعه برسد. رهبران و هماهنگ کنندگان و پیشروان این اعتراضات ضروریست به این نکته اهمیت بدهند که هرنوع عقب نشینی دولت و یا تقبل خواستهایی از جانب آنان بایستی رسما اعلام و تائید شود. بایستی در هرقدم مسئولین را وادار کرد تا به عقب نشینی خود، حال خواه در قالب تقبل یکی یا چند خواست معترضین و یا خواه دست برداشتن از تصمیماتیکه منجر به شروع اعتراضات شده، اذعان کرده و اعلام کنند که به چه چیزی تن داده اند و رسما آن را اعلام کنند. بایستی متوجه بود که پیشروی همیشه و ناگهان ممکن نیست و یا حداقل بسیار سنگین و سخت است.

در همین رابطه طرح خواسته هایی مشخص و معین که منعکس کننده نیات و هدف اعتراضات بوده و هست قدمی مهم در پیشبرد مبارزات و تثبیت دستاوردهاست. معمولا وقتی مردم بخیابانها میریزند هرکسی شعاری و خواستی مطرح میکند چون همه دل خونی از بیدادگری و بیعدالتیهای تحمیل شده برخود دارند. داد و هوارهای ناشی از عصیان مردم قابل درک هستند، اما رهبران و پیشروان این اعتراضات بایستی این را مدنظر داشته باشند که گردآوری مردم هرچه وسیعتری دور هم نیازمند همصدا کردن آنهاست. طرح شعارهایی مشخص به این هدف کمک میکند. همصدایی هرچه وسیعتر معترضین، امکان جلب آنها بعنوان متحدین یک هدف مشترک و همچنین جلب مردمی وسیعتر و بیشتر دور همین گروه رابیشتر و بهتر فراهم میکند. در ضمن، همنوایی میان گروههای معترض بزرگ در خیابانها، امکان انعکاس مشخصتر و روشنتر آن در سطوح مختلفی در شهرها و داخل و حتی خارج کشور را نیز دارد.

این را بایستی قبول داشت این مردم برای تحقق خواستهای خود بمیدان آمده اند. این بمعنی هدایت اعتراضات بسوی کانالی ست که امکان تحقق خواستها و پیروزیهای مشخص و معین را بوجود میآورد.

نکاتی پیرامون نیروهای سرکوبگر حاضر در صحنه

آنچه قابل انتظار هم بود و هست، قاعدتا برای حفظ اقتدار ننگین موجود، نیروهای سرکوبگر نیز به میدانها ریخته و خیلی وحشیانه و بیرحمانه بمقابله با مردم معترض خواهند پرداخت. هدف اساسی حضور این نیروها گسترش رعب و وحشت در میان مردم و وادار کردنشان به رفتن به خانه هایشان است. در همین راستا البته که از دستگیری و تیراندازی و کشتن و بزن بکوب هم آبایی ندارند و تا همین لحظه به اندازه کافی زور و توان سرکوبگرانه خود را نشان داده اند. حضور این نیروها انعکاس ترس و نگرانی حاکمیت از پیشرفت و موفقیت مردم معترض است. در نتیجه بایستی نیروی مبارزاتی مردم هم بتواند با این حربه بدرستی مقابله کند. تجربه نشان داده که به همان اندازه که مردم دور هم بیشتر جمع شده و از پراکندگی و یورشهای دوسه نفره به نیروهای مسلح دوری جسته اند امکان موفقیتشان در وارد آوردن ضربه های محکم و کاری به آنها بیشتر شده است. در چنین شرایطی ایستادن و اجازه به پیشروی موتورسوارها و گروههای باتون بدست دادن خود امکان پیشروی آنها را بیشتر کرده و میکند. ضروریست رهبران و سازماندهندگان این اعتراضات نیروهای موجود دوروبر خود را برای یورشهای پی در پی به نیروهای سرکوبگر آماده کرده و سازمان دهند. تاکتیکهای تعرضی از دوسه طرف و با نیروی بیشتر مردم امکان سازمانیابی کامل را از آنها میگیرد. این نیروها را بایستی به حالتی تدافعی نگه داشت، چون اگر امکان یورش داشته باشند آنها از قبل طرحها و آموزشهای کافی و مربوطه را دیده اند. اساسا برای چنین روز و نیتی هم سازمان داده شده اند. حضور متشکل، تعرضی و سازمانیافته مردم معترض این نیروها را زمینگیر کرده و بحالتی کاملا تدافعی میکشاند. در چندین روز گذشته نمونه های ارزشمندی از یورش وسیع و گوشمالی دادن این نیروها را شاهد بوده ایم. این روش تعرض بایستی به نرم روزانه تبدیل شود تا بتواند ضمن تدافعی نگه داشتن این نیروها امکان تعرض وسیعتر و بیشتر مردم به ارگانها و اماکن و نقاط حساس دولت و نمایندگان رهبری و پایگاههای نظامی رژیم و .... را بوجود بیاورد.

مسایلی مشخص و معین تر

اولین مسئله در این رابطه و باتوجه به نشانه گرفتن دم و دستگاه کامل رژیم اسلامی و خواستهُ بسیار ارزشمند سرنگونی رژیم، تلاش و برنامه ریزی برای ایجاد نیروی جایگزین است. مردمیکه این رژیم را نمیخواهند و غرق در نفرت و بیزاری از این حاکمیت هستند، بایستی خودشان اولین و مصممترین و سازمانیافته ترین نیروی جایگزین این حاکمیت باشند. این حق این مردم است که بر زندگی و جان و مال خود حاکم باشند. برقراری حاکمیت مردم در چنین روزهایی که هنوز درگیری و بزن و بکوب با نیروهای رژیم در خیابانها به سرنوشتی کاملا معلوم و معین دست نیافته، تنها از طریق ایجاد شوراهای مردمی که دربرگیرنده تمامی معترضین و حق طلبانیست که با مشت گره کرده در مقابل ارتش و سپاه تا دندان مسلح ایستاده اند، میسر است. فعالین، رهبران و سازماندهندگان ضروریست دست بکار سازماندادن این مردم در این شوراها برای اعمال حاکمیت بر خود، بر محل زندگی و کار خود باشند. این شوراها میتوانند و بایستی وسیله و ابزار اعمال قدرت و حاکمیت همین مردم باشند. میتوان و بایستی این حرکت و جمع آوری مردم را به مسیر و راه تصمیم

گیری در مورد نحوه اداره و پیشبرد محلات زندگی و کار خود سوق داد. این، گامی بسیار مهم در دخالت دادن مردم در تعیین سرنوشت و ادارهُ زندگی و کار خود بوده و همزمان نیروی متحد آنها را بشکلی سازمانیافته تر بمیدان میآورد. بدست گرفتن نحوه و راه ادارهُ محل کار و زندگی خود، اعتماد بنفس این مردم را بسیار بالاتر برده و حس همبستگی و همدردی برای برداشتن گامهای مهمتر در میان آنان را قویتر میکند.

دومین مسئله، انتخاب کمیته های پیشبرد امور، مثلا حفظ امنیت محلات، اداره و سازماندهی تعیین قیمت مواد خوراکی و ضروری مردم، بازرسی مستمر انبارها و مکانهای نگه داری مواد خوراکی و غلات و دیگر نیازمندیهای مردم، اداره و نظارت بر بیمارستانها و رسیدگی به نیازمندیهایشان، رسیدگی به بهداشت و نظافت محلات، جوابگویی به نیازهای روزانه و عمومی مردم، سازماندادن مردم برای ادامه تظاهراتها و حرکتهای اعتراضی و نحوه مقابله با نیروهای سرکوبگر رژیم، و ...میباشد.

برنامه ریزی برای این مسئله و سازماندادن مردم در ادارهُ زندگی خود، گامی مهم در شل و بی اعتبار کردن توان و نیت سازمانهای دولتی تاکنون موجود بوده و به مردم امکان نشاندادن میزان توانایی و قدرت تصمیم گیری و دخالت مستقیم را فراهم میاورد.

سوم، تشویق و ترغیب این مردم به تعیین و تبیین قوانین و مقرراتی ست که امکان پیشبرد امر زندگی و کار روزانهُ آنها را مشخص و معین کند. این مردم دیگر حاضر نیستند به اقتدار سیاه و مملو از بدبختی و بیکاری و بی افقی تاکنون موجود تن بدهند. سازماندادن مردم برای تصویب قوانین و مقرراتی برای پیشبرد زندگی و کارشان بهترین و مناسبترین و عملی ترین روش برای باجرا درآوردن اعمال حاکمیت خود آنان است. مردم بپاخاسته بایستی نتیجه نفرت و بیزاری از این حاکمیت سیاه و بخیابانها ریختن علیه آن را در اعمال قدرت و توان نیروی متحد خود ببینند. طعم تلخ اقتدار 40 سالهُ اسلامی را بایستی با طعم شیرین حاکمیت مردم بپاخاسته جایگزین کرد.

چهارم، نیروی معترض مردم ضروریست به تعرض خود، هم علیه و در مقابله با نیروهای سرکوبگر در خیابانها و هم به ادارات و مکانهای اعمال حاکمیت سیاه و سرکوبگرانه ادامه دهد. قطعا رژیم و نیروهایش به تلاش خود جهت بخاموشی واداشتن و عقب راندن مبارزات مردم بخیابانها ریخته ادامه میدهند و از هیچ نوع ترفند و بگیر و بکشی پرهیز نخواهند کرد. نیروی مبارزاتی مردم نیز، برای بپیروزی رساندن تلاش خود بایستی همین روش را در پیش گیرد. این نیروی معترض همزمان با یورش به نیروهای رژیم بایستی میدان دستگیری فعالین و شرکت کنندگان در این اعتراضات را سد کند. اولین گام در این راه، تعرض وسیع به نیروهای سرکوبگر جهت بازپس گیری عزیزانی ست که بدام آنها میافتند. نبایستی اجازه داد کسی را دستگیر و باخود ببرند. میتوان دسته جمعی و متحد جلو و اطراف ماشینهای حمل دستگیرشدگان بست نشست و راه آنها را بست و بمحاصره خود درآورد و خواهان آزادکردن دستگیر شدگان شد.

پنجم، فعالین و رهبران و دست اندرکاران سازماندادن این اعتراضات بایستی میدان همنظری و مراوده و تبادل نظر و آرا بین خود جهت تربیت و پرورش تعداد هرچه بیشتری از فعالین و سازماندهندگان را کاملا باز بگذارند. هرفعالی بایستی خود را بخشی موثر در جریان این حرکات ببیند. درضمن ضروریست میدان روی آوری و دخالت هرکسی که خواهان دخالت موثر در این اعتراضات هست را کاملا باز گذاشت. وجود چنین مناسباتی و بمیدان آوردن هرچه بیشتری از فعالین و سازماندهندگان، امکان هدایت امور روزمره و ضروری این حرکات اعتراضی را بیشتر و بیشتر فراهم میکند و امکان تربیت نسل بیشتری از فعالین و رهبران را میدهد. تربیت و پرورش سازماندهندگان و فعالین بیشتر را فراهم کرده و امکان خستگی شدید فعالین کنونی و در صحنه را تقلیل میدهد، حتی در صورت دستگیری و ایجاد محدودیتهایی سرراه فعالین فعلا موجود، امکان ادامه کاری و تداوم اعتراضات را نیز فراهم میکند.

ششم، مسئله حضور وسیع و فعال زنان در این اعتراضات است. حاکمیت سیاه اسلامی 40 سال گذشته میدان حضور و دخالت بیش از 40 میلیون انسان جامعه ما را فقط بجرم "دختر بدنیا آمدن" بست. قوانین و مقررات بغایت ارتجاعی و قرون وسطایی را علیه تمامی خواهران و مادران و دختران و همسران و .... همهُ ما بر کل جامعه تحمیل کرد. شرکت وسیع زنان در این اعتراضات اخیر خود مشت محکمی در مقابل این حکومت و قوانین اش است. رهبران و سازماندهندگان و پیشروان ضروریست به این امر توجه کامل کرده و در تمامی گامهای این اعتراضات و پیشرویها این بخش از مردم جان بلب رسیده را در تمامی فعالیتها، تصمیم گیریها و سازمانیابیها دخالت مستقیم داده و آنان را تشویق و ترغیب و حمایت کامل کنند. شرکت و دخالت فعال و مستقیم زنان در این اعتراضات، جواب تمامی جامعه به اقتدار منحوس قوانین و مقررات اسلامی تحمیل شده بر جامعه است. برچیدن بساط اقتدار اسلامی موجود با وجود و حضور زنان در این موج وسیع ابراز نفرت از حاکمیت موجود تضمین و استحکام مییابد. این، اولین گام برچیدن سایهُ منحوس قوانین عصر حجری تحمیل شده بر کل جامعه است.

 

 در آخر لازم میبینم به نکاتی پیرامونی نیز اشاره کوتاهی داشته باشم.

نفرت و بیزاری از کل این سیستم حاکم مرزی ندارد. حاکمان فعلی بانی و مسبب این انفجار بزرگ اجتماعی اند و آنها هستند که بایستی هزینه اصلی آن را بپردازند. اگرچه این اعتراضات ظاهرا با افزایش بهای بنزین جرقه خورد اما بیزاری و جان بلب رسیدن کل جامعه اکنون تمامی این حاکمیت را نشانه گرفته است. این رژیم با تمامی قوانین و مصوبات و احکامش باید برود. تضمین پیروزی و بنتیجه مثبت رساندن این تلاش و اعتراض میلیونی، در حرکت دقیق و برنامه ریزی شده و آگاهانهُ همهُ رهبران و فعالین و دست اندرکاران است. دشمنان مردم و آمال و آرزوهای انسانی و حق طلبانهُ آنها کم نیستند. اتفاقا بسیار سازمانیافته و آموزش دیده و تربیت شده اند. از خود سران حاکمیت منحوس اسلامی کنونی و مورد نفرت وسیع مردم تا ابرقدرتهای غربی و شرقی خواهان بخاموشی و بشکست کشاندن تلاش مردم هستند. تنها نیروی متضمن موفقیت مردم و بنیاد جامعه ای بر مبنا و برپایهُ نیازها و خواستهای همین مردم، نیروی متشکل و سازمانیافته و هدایت شدهُ خود آنان است. ضامن اصلی پیشبرد این اعتراضات تا نقطه موفقیت و پیروزی، دخالت آگاهانه و با برنامه و مسئولانهُ همهُ رهبران، فعالین و دست اندرکاران کنونی ست که در تمامی سنگرهای مبارزه نقش خود را ایفا میکنند.

دست تمامی این فعالین و رهبران و سازماندهندگان را بگرمی میفشارم و خود را عضوی از نیروی شما برای بنیاد جامعه ای که لایق بشر امروز است میدانم.

 

مصطفی یونسی

29 آبان 1398

mysheno@yahoo.ca

 

باز هم و هنوز هم منافقین

 تاریخ انتشار : 18.11.2019
باز هم و هنوز هم منافقین !
 
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 
اعتراضات لبنان و عراق در دومین ماه ادامه دارد ، اعتراضات مردم ایران هم پیوند بخورد و به هر قیمت ادامه پیدا کند هلال شیعی میرود لای قبر امام خمینی ...


قطعی اینترنت در ایران تصمیم شورای امنیت اسلامی ایران ، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ اینترنت جهان است که بنا به گفته متخصصان فنی چنین حجمی از خاموشی بیست و چهار ساعت زمان میخواهد مثل اینکه شما بخواهید کلید لامپ خانه ای را خاموش کنید و 24 ساعت زمان لازم دارد تا به کلید برق برسید و خاموش کنید . اینترنت ملی اسلامی هم فقط 5 درصد فعال است ...

ریچارد گرینل، سفیر آمریکا در آلمان در توییتی از توانایی فنی برای بازگرداندن اینترنت برای مردم ایران خبر داد. او تضمین کرد که این اینترنت "آزاد از مسدودکننده‌های دولت" ایران خواهد بود ... بله که میتواند اگر بخواهند جاکشها...


تاکنون 2 نماینده مجلس اسلامی استعفاء دادند ، یکی شان هم گفت میشود اعتراضات را مثل همیشه سرکوب کرد ولی خاموش نمیشود ...

روحانی رئیس جمهور سپاه پاسداران گفت : آنقدر دوربین داریم که همه معترضان را شناسایی و دستگیر کنیم ...

مقام معذب رهبری هم گفت این شلوغی ها کار منافقین است و باز هم دژمن...


این اقرار به نقش یا نفوذ مجاهدین در ایران شاید از عصبانییت عظما باشد ولی بی دلیل هم نیست . موضوع مثل آتشی زیر خاکستر میماند که منافقین و یا آمریکا فقط آن را عریان میکنند . ریشه این اعتراضات ابتداعا نه به عملکرد منافقین ربط دارد و نه سیاستهای غرب . ریشه این اعتراضات که حالا به نام گرانی بنزین سرباز کرده است تماما به سیاستهای 40 ساله حکومت اسلامی ایران برمیگردد . این روش و سیاستهای مافیای دینی در زمانه فعلی نمیتواند ادامه و استمرار پیدا کند . سرکوب و چماق و تیرباران ، کهریزک ... موقتا آرام میکند مثل خرداد 1388 و بقیه ها...ولی معالجه نمیکند . سیستم حاضر در پیکره نظم نوین جهانی بیمار است و علاجی هم ندارد ، مگر شیمی درمانی و ماهیتش عوض شود و یا عوضش میکنند با جراحی سخت و خونین...

رفسنجانی زمانی گفته بود 95 درصد ضرباتی که منافقین از ما میخورند به خاطر رفتار وعملکرد خودشان است ... حالا هم اعتراضات مردم ایران ریشه در عملکرد اسلامی خود حکومت دارد . غرب و یا منافقین حداکثر مثل کاتالیزور عمل میکنند . هیچ گروه یا سیاستی نمیتواند اعتراضات مصنوعی بسازد و سازماندهی کند . بعضی وقتها نگاهی هم به خودتان ، سیاستان ، تفکرتان و بیلان 40 سال گذشته تان بکنید ...


فقط زمانی راه حل واقعی مشکلات را پیدا میکنید که برای یافتن مقصر از خودتان شروع کنید . این قانون را فراموش نکنید ...
 
 


اسماعیل هوشیار
18.11.2019

قیام سر باز ایستادن ندارد!


قیام سر باز ایستادن ندارد!
امروز سه شنبه 28 ابان (19نوامبر 2019) 5 روز از قیامی که درشامگاه پنجشنبه 23 ابان (14نوامبر 2019) با اعلام افزایش سه برابری قیمت بنزین از سوی دولت اخوند روحانی کلید خورد می گذرد. اقدامی که باعث زبانه کشیدن شعله های خشم عمومی و امدن مردم به خیابانها گردید.
مردم در واکنش به این اقدام و به دلیل شرایط بسیار وخیم اقتصادی و در حقیقت نوعی انسداد در زندگی در اثر فشار کمر شکن گرانی, اتوموبیل های خود را در خیابانها, شاهراه ها و بزرگراه ها خاموش کردند و به این وسیله اعتراض خود را نسبت به فساد دولت و اقدامات ضدمردمی ان در سراسر کشور نشان دادند.
دامنه اعتراضات بسرعت گسترش یافت و این حرکت به سرعت برق و باد شکل قیام بخود گرفت و شعارها رادیکال تر گردید و مستقیما راس نظام را نشانه رفتند.
نیروهای سرکوبگر متشکل از سپاه پاسداران,نیروی انتظامی و لباس شخصی ها بسرعت جهت سرکوب و متفرق کردن معترضین به خشونت بار ترین شکل اقدام کردند و تعدادی از هموطنان در مناطق مختلف کشور در اثر تیراندازی مستقیم به شهادت رساندند, در این بین تعدادی محروح و تعداد بیشماری نیز دستگیر شدند.
امروز مردم ایران زمین پنجمین روز قیام قهرمانانه و شجاعانه خود را هم در زیر شدید ترین سرکوب ها و با دادن کشته ها و مجروحین بسیار و در شرایط قطع کامل اینترنت و ارتباطات با دنیای ازاد پشت سر گذاشتند.
گفته می شود تا کنون حداقل 200 نفر در اثر تیراندازی مستقیم نیروهای سرکوبگر رژیم بشهادت رسیده اند و شمار زیاد نیز مجروح شدند.
همچنین گزارشاتی مبنی یورش نیروهای سرکوبگر به بیمارستان ها و اقدام به دستگیری مجروحین نیز وجود دارد.
اتش قیام به سرعت برق و باد به گستره دستکم 100 شهر ایران چون اتشی برخرمن نظام ولی فقیه افتاد.
گزارشات حاکی است که در جریان خیزش مردم تا کنون دست کم به 9 مرکز جهل و جنایت (حوزه علمیه و دفاتر امامان جمعه) حمله شده و یا به اتش کشیده شده اند.
حوزه های علمیه ای که تا کنون به اتش کشیده شدند عبارتند از:
- مدرسه علمیه امام مهدی در شهر اهواز در محله ی زرگان.
- حوزه علیمه ی خوزستان.
- حوزه علمیه ی زنان کوثر در فردیس کرج.
- حوزه علمیه زینبیه اصفهان.
- مدرسه علمیه صالحیه در کازرون.
- مدرسه علمیه ی خاتم الانبیاء شیراز.
دفاتر ائمه جمعه ی در سراسر کشور که مورد حمله واقع شدند:
- دفتر امام جمعه ی بندر امام در استان خوزستان.
- مصلا و دفتر امام جمعه شهر «قدس» درغرب تهران.
- دفتر «محمدرضا ناصری یزدی» نماینده ولی فقیه در یزد.
روز یکشنبه 26 ابان خامنه ای ولی فقیه ارتجاع همه تعارفات را به کناری گذاشت و در یک موضع گیری با “اشرار” نامیدن ملت بپاخاسته, از سه برابر شدن قیمت بنزین حمایت کرد و به این وسیله چراغ سبز سرکوب قیام کنندگان را به نیروهای سرکوبگر داد.
خامنه ای همچنین راه را برای یک عقب نشینی و نرمش قهرمانانه هم باز گذاشت که مثلا مجلس بتواند افزایش قیمت بنزین را لغو کند و به زعم خود اوضاع را به این وسیله رفع و رجوع کند و مردم را به خانه هایشان بازگرداند.
گزارشاتی مبنی بر تحرک برخی نمایندگان درون مجلس برای جمع اوری امضا بمنظور استیضاح روحانی با محورهای زیر وجود دارد:
- سخنان تفرقه انگیز
- بی کفایتی در زمینه اقتصاد, مدیریت اجرایی کشور و سیاست ارزی
- تاکنون تعداد 50 امضای موافق با استیضاح روحانی جمع اوری شده است.
این سناریو چندان هم دور از انتظار نمی باشد که خامنه ای قصد داشته باشد برای مهار خشم جامعه رئیس جمهور خود را سپر بلای خود کند و با شکستن کاسه کوزه ها بر سر روحانی و با کشیدن پای مجلس به یک فقره غلط کردم یعنی همان نرمش قهرمانانه دست بزند تا موضوع را رفع و رجوع کند.
دولت اما در اقدامی عجولانه امروز دست به واریز یارانه معیشتی 18 میلیون خانواده ایرانی زده است این کار به نوعی عقب نشینی حاکمیت و تلاشی نومیدانه و از سر استیصال برای بازگرداندن اب رفته به جوی است که کسی را نمی تواند فریب دهد, زمان برای چنین مانور ها و ترفندهایی بسیار دیر شده است
اخرین اخبار حاکی است که خامنه ای از تهران خارج شده و شایعاتی مبنی بر انتقال وی به مشهد وجود دارد .
قلب سبز گل سرخ
با صدایی خونین در شب باغ سرود:
از شب سرد زمستان تا سحر
سحر سرخ بهار..
فاصله فریاد است!
شاخ ولایت فقیه شکسته است و قیام سرباز ایستادن ندارد!
کاوه ال حمودی
Kaveh179@gmail.com

چهل سال خون گریستیم بسه دیگه می ایستیم!

    bahram.rehmani@gmail.com

 

روز جمعه ٢٤ آبان ١٣٩٨ - ١٥ نوامبر ٢٠١٩، پس از اعلام افزایش قیمت بنزین توسطه دولت اسلامی ایران، مردم بیش از صد شهر ایران، به خیابان ها ریختند و به این مسئله اعتراض کردند.

اما «بازنشستگان متحد ایران» با صدور قطعنامه ای اعلام کرده اند: «گسترده تر شدن فقر و فلاکت در جامعه، بنیان های زندگی بازنشستگان را هم چون سایر اقشار زحمت کش به سوی فروپاشی کشانده است.

تبعیض و نابرابری های اقتصادی و اجتماعی فاصله میان اکثریت زحمت کش جامعه با ثروتمندان و صاحبان قدرت را به شکل عریانی نشان می دهد. این تضادها و تفاوت ها موجب گردیده است که بازنشستگان نیز از این مناسبات رنج برده و به اشکال مختلف، نارضایتی خود را اعلام نموده و به بیان خواست های خود بپردازند.» (ضمیمه شماره ١)

به گفته انوشیروان محسنی‌ بندپی، استاندار تهران در اعتراضات مردمی به افزایش قیمت بنزین در ایران از ۳۱ استان، ۲۲ استان کشور درگیر بودند. در چهارمین روز اعتراضات شهر شیراز خبرساز بود. معترضان کنترل بخشی از محله ‌های این کلانشهر ایران را به دست گرفتند. با تاریکی هوا، ابتدا تهران ‌پارس در شرق تهران شلوغ شد، سپس خبر رسید که گروهی از لباس شخصی‌ ها، بسیجی‌ ها و پاسداران به دانشجویان معترض دانشگاه تهران حمله کردند.

سپاه پاسداران حکومت اسلامی، دوشنبه ۲۷ آبان در چهارمین روز اعتراضات سراسری در بیش از یکصد شهر ایران اعلام کرد که با «ادامه هرگونه ناامنی و اقدامات مخل آسایش و آرامش مردم» قاطعانه برخورد می ‌کند.

ارتش حکومت اسلامی ایران نیز با صدور بیانیه‌ای، اعتراض‌ های چند روز گذشته ایران «فتنه جدید» توصیف کرده و نوشته است «دشمنان زخم ‌خورده»، «افراد مزدور یا فریب ‌خورده» و «رسانه‌ های شیطانی» قصد مقابله با جمهوری اسلامی را دارند. ارتش ایران در این بیانیه گفته است که در برابر چنین حوادثی «با تمام قدرت ایستاده است.»

فرماندهان ارتش حکومت اسلامی ایران، هم چنین امروز خبر از برگزاری یک رزمایش زمینی در منطقه شمال غرب داده‌ اند. بر اساس گزارش برخی رسانه‌ های داخلی این رزمایش از عصر دوشنبه ۲۷ آبان شروع شده است.

در روزهای اخیر برخی استان‌های شمال غرب و غرب ایران مانند آذربایجان شرقی، کرمانشاه، کردستان و زنجان شاهد تجمعات اعتراضی بود که منجر به درگیری بین معترضان و نیروهای انتظامی و امنیتی شد.

‌‌آن چه که مقامات حکومت اسلالمی و ایسنا از آن به عنوان خسازت زدن به «اموال عمومی» اسم می برند، اکثرا بانک ها، دفاتر مذهبی وابسته به خامنه ای و امام جمعه ها و هم چنین مراکز دولتی و محل های استقرار نیروهای سرکوبگر حکومتی هستند که در جریان اعتراضات اخیر به گرانی بنزین، توسط مردم خشمگین به آتش کشیده شده اند.

 

 

نیروهای امنیتی برای سرکوب شدیدتر معترضین شیراز، حتی از طریق هلیکوپتر به مردم تیراندازی کردند.

منابع مختلف، از جمله رسانه های رسمی حکومت اسلامی از اعتراض و تظاهرات گسترده در سراسر ایران خبر داده‌ اند. دست کم هزار نفر بازداشت، گروهی کشته و بسیاری زخمی‌ شده ‌اند که شمار دقیق آن ها به ویژه به دلیل مسدود کردن شبکه های اجتماعی توسط حکومت اسلامی، روشن نیست. در طول پنج روز گذشته، با وجود قطع اینترنت بسیاری از معترضین و شاهدان عینی تلاش کردند اخبار اعتراضات را به رسانه‌ های خارج از کشور می ‌رسانند.

مقام‌های رسمی تاکنون مرگ هفت نفر از ماموران امنیتی یا اداری حکومت شامل سه نفر بسیجی، دو افسر پلیس، یک کارمند شهرداری و یک کارمند جهاد دانشگاهی را تایید کرده ‌اند.

هم زمان سازمان عفو بین ‌الملل اعلام کرده است در جریان اعتراض‌های چند روز اخیر در ایران، حداقل ۱۰۶ نفر در ۲۱ شهر ایران کشته شده ‌اند.

این سازمان در بیانیه خود نوشته که باور دارد تعداد کشته ‌شدگان بیشتر از رقمی است که اعلام کرده است. پیش از این در برخی گزارش‌ های غیررسمی تعداد کشته ‌شدگان ۲۰۰ نفر اعلام شده بود.

بر اساس گزارش ‌ها در استان فارس ۱۰ نفر و در استان اصفهان شش نفر از معترضان کشته شده ‌اند.

مقامات محلی در شهرهای مختلف از کشته شدن یک نفر در سیرجان، یک نفر در شهریار، یک نفر در اسلامشهر، دو نفر در بومهن و یک نفر در ملارد خبر داده ‌اند.

برخی از فعالان سیاسی سیرجان خبر داده‌اند که یک نفر دیگر نیز در این شهر کشته شده است.

خوزستان یکی از استان‌ هایی بود که اولین اعتراضات در آن شکل گرفت و فیلم ‌های منتشر شده از برخی شهرهای این استان حکایت از درگیری شدید بین مردم و نیروهای امنیتی داشته است.

کریم دحیمی، فعال حقوق بشر، در این زمینه به رادیو فردا گفت که بر اساس اطلاعاتی که تا روز سه شنبه دریافت کرده، ۲۸ نفر در ماهشهر، ۱۰ نفر در بهبهان، شش نفر در خرمشهر، دو نفر در اهواز و چهار نفر در کوت عبدالله باوی کشته شده‌ اند.

به گفته دحیمی، در درگیری ‌های روز دوشنبه در ماهشهر حداقل ۲۰ نفر کشته شده ‌اند. او اسامی ۱۳ نفر از این افراد را در اختیار رادیو فردا گذاشته است. در روزهای گذشته نیز هشت نفر در این شهر کشته شده بودند.

هم چنین بر اساس گزارش‌ ها، درگیری‌ ها در شهرهای اطراف تهران از جمله ملارد، بهارستان و اسلامشهر شدید بوده است.

شدت این درگیری ‌ها به اندازه‌ای بوده که خبرگزاری ایسنا شامگاه دوشنبه خبر داد یک فرمانده گردان و دو بسیجی در این مناطق کشته شده ‌اند.

ایسنا به نقل از سپاه سیدالشهدا استان تهران مدعی شده که مرتضی ابراهیمی، فرمانده گردان امام حسین، و مصطفی رضایی، بسیجی، در شهرستان ملارد کشته شده‌ اند.

بر اساس این گزارش، مجید شیخی نیز در شهرستان بهارستان کشته شده است.

این خبرگزاری اشاره ‌ای به تعداد معترضان کشته شده در این درگیری ‌ها نکرده است.

با این حال، بر اساس آمار پنج نفر در شهرهای استان تهران کشته شده ‌اند.

نهادهای رسمی نیز از کشته شدن یک سرگرد نیروی انتظامی به نام ایرج جواهری در کرمانشاه خبر داده ‌اند.

در همین حال، شبکه حقوق بشر کردستان از کشته شدن ۱۶ نفر در درگیری ‌های کرمانشاه خبر داده است. سازمان حقوق بشری «هه‌نگاو» نیز تعداد افراد کشته شده در این شهر را ۱۶ نفر اعلام کرده است.

شبکه حقوق بشر کردستان از کشته شدن هشت نفر در جوانرود، یک نفر در سنندج و هفت نفر در مریوان خبر داده است.

روز شنبه و قبل از قطع کامل اینترنت در ایران چندین فیلم از منابع مختلف درباره شلیک گلوله مستقیم ماموران امنیتی در جاده ساوه به یک نفر منتشر شد. فیلمی نیز از شلیک گلوله به یک نفر در منطقه زینبیه اصفهان منتشر شده است.

با وجود این آمارها، مقامات حکومت اسلامی، هم چنان درباره تعداد کل کشته ‌شدگان سکوت کرده ‌اند.

تنها خبرگزاری فارس، اعلام کرد که «تلفات جانی» در این اعتراضات نسبت به اعتراضات دی‌ماه بیش تر بوده است. در اعتراضات دی‌ ماه بر اساس آمار رسمی حداقل ۲۵ نفر کشته شدند.

 

هم چنین گزارش شده که سپیده قلیان، خبرنگار جوان حامی کارگران شرکت هفت تپه، که به تازگی با وثیقه به طور موقت آزاد شده بود بار دیگر توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. تصاویر ویدئویی منتشرشده در شبکه ‌های اجتماعی نشان می‌ دهد که او در تجمعی مردمی در خوزستان در حالی که برگه ‌ای را به دست دارد شعار می ‌دهد: «نه تهدید، نه زندان دیگر اثر ندارد.» روی این برگه نوشته شده است: «بنزین را ۳۰۰ درصد گران کردید، دستمزدها را هم زیاد کردید؟»

 

حمیده زرآبادی‌، نماینده مجلس شورای اسلامی خواستار رفع محدودیت دسترسی به اینترنت شد. به گفته زرآبادی اختلال در شبکه جهانی اینترنت خود «نارضایتی جدیدی» در میان شهروندان ایجاد کرده است. زرآبادی تاکید کرد: «حتی قطعی اینترنت در مناطقی که هیچ مشکلی وجود ندارد هم وجود دارد.»

مسئولان امنیتی برای مهار اعتراض ها در ایران، ارتباطات اینترنتی را کند یا به ‌طور کلی قطع کرده‌ اند. به گفته زرآبادی، قطع اینترنت وضعیت خبررسانی را دچار مشکل کرده است و بر «التهاب» در جامعه افزوده است. قطع اینترنت در کسب و کار در ایران نیز اخلال به‌ وجود آورده است.

 

سازمان عفو بین الملل روز دوشنبه اعلام کرد که گزارش هایی مبنی بر کشته شدن ده ها نفر در ناآرامی های ایران دریافت کرده است. این نهاد مدافع حقوق بشر گفته است که از دریافت این گزارش ها که با مسدود شدن اینترنت در ایران همراه بوده «وحشت زده» شده است. عفو بین الملل اعلام کرده است که در مورد گزارش های دریافتی از ایران تحقیق خواهد کرد.

این سازمان مدافع حقوق بشر، اعلام کرده است که بنا به گزارش های دریافتی صدها نفر در اعتراضات ایران زخمی شده اند. عفو بین الملل افزوده است که بنا به گزارش های دریافتی بیش از هزار نفر از روز جمعه در ایران بازداشت شده اند.

 

هم چنین سخنگوی سازمان ملل  اعلام کرد که آنتونیو گوترش دبیرکل با نگرانی روند سرکوب اعتراضات در ایران را دنبال می ‌کند. استفان دوجاریک بر حق راه پیمایی آزادانه مردم تاکید کرد.

نشست حبری روزانه استفان دوجاریک، سخنگوی سازمان ملل درباره منع گسترش سلاح‌ های هسته‌ ای در خاورمیانه بود. اما یکی از خبرنگاران با طرح پرسشی بحث را به اعتراضات سراسری در ایران و سرکوب بی‌ سابقه معترضان کشاند. دوجاریک در پاسخ گفت:

«ما یک چارچوب حقوق بشری داریم که بین آزادی راهپیمایی مردم و احترام به حقوق دیگران از جمله تمایل مردم برای ادامه زندگی، تعادل برقرار کرده است. اما موضوع اصلی این است که مردم حق راه پیمایی آزادانه دارند.»

 

بدین ترتیب، اعتراض های بر حق و عادلانه مردم ایران هم چون گذشته، با خشونت دولتی مواجه شد؛ با فرمان مستقیم علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی، کلیه نیروهای سرکوبگر پلیس، بسیح، سپاه، نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها، مستقیما به مردم معترض تیراندازی کردند. در چنین روندی، تظاهرات کنندگان خشمگین تر شدند و به پاسگاه های پلیس و اماکن دولتی یورش بردند و با سر دادن شعارهایی علیه حکومت اسلامی هم چون «خامنه ای، روحانی، حیا کن ممکلت را رها کن»، تصاویر خامنه ای و خمینی به آتش کشیدند.

نیروهای سرکوبگر حکومتی، حتی با هلیکوپتر به سمت مردم تیراندازی کرده اند. اما با این وجود، اعتراض مردم لحظه به لحظه در حال گسترش است و خیابان های بسیاری از شهرهای ایران به تسخیر مردم درآمده اند.

 

بهروز بنیادی نماینده مجلس شورای اسلامی ایران در گفت و گو با ایلنا، خبرگزاری کار ایران، با اشاره به اعتراض های جاری اجتماعی به افزایش بهای بنزین در كشور، چنین اقرار کرده است كه سران قوا و كل حاكمیت در تصمیم گیری های خود دچار سردرگمی هستند و حقیقت را نیز در مورد تصمیم های خود به مردم نمی گویند.

عضو فراكسیون «امید» مجلس شورای اسلامی گفته است كه عدم صراحت و شفافیت در تصمیم گیری ها از دلایل مهم اعتراض های جاری است كه به گفته او، كل حكمرانان را زیر سئوال برده اند.

بهروز بنیادی اعتراضات جاری را واكنش قابل فهم به «عدم صداقت حكمرانان نظام اسلامی» خوانده و افزوده است كه مقامات به مردم حقیقت را نمی گویند زیرا بر اساس محاسبات یارانه هر یك از شصت میلیون ایرانی نیازمند از محل افزایش بهای بنزین باید بین ١٠٠ تا ١٥٠ هزار تومان باشد نه ٥٠ هزار تومان و دولت كه مدعی است ریالی از این پول صرف امور دیگر نخواهد شد باید بگوید با دو سوم این پول پس از پرداخت یارانه ها چه می خواهد بكند.

بهروزی بنیادی گفته است: «این نشان می‌دهد که مجموعه حکمرانی دچار سردرگمی است و یک تحلیل درست از شرایط (کشور) ندارد و برنامه ‌ریزی دقیقی را انجام نمی ‌دهد و مکررا با تصمیماتی منجر به نارضایتی و افزایش فشار به مردم می ‌شود و این یک واقعیت است.»

بهروز بنیادی تصریح نموده كه در موضوع افزایش بهای بنزین كه با تائید رهبر جمهوری اسلامی صورت پذیرفته یكی از سران قوا گفته است كه با این تصمیم موافق نبوده و سخنگوی مجلس نیز افزوده است كه در این تصمیم گیری نقشی نداشته است. مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز كوچك ترین نقش خود را در گرفتن این تصمیم تكذیب كرده و مهم تر از همه خود رهبر حكومت اسلامی ایران، علی خامنه ای، گفته است كه از افزایش بهای بنزین از آن رو حمایت كرده که تصمیم سران سه قوه بوده است والا خود او شناخت كارشناسانه ای از موضوع ندارد، هر چند هیچ كدام از تصمیم های سران سه قوه بدون تایید رهبر جمهوری اسلامی دارای اعتبار نیست.

بهروز بنیادی در جای دیگری از سخنانش افزوده است كه رویدادهای جاری كشور نشان می دهند كه تحریم ها كاغذ پاره نیستند و مجلس نیز جایگاه و مقامی در تصمیم گیری های نظام ندارد.

 

در چنین شرایطی، غیر از این که دولت های روسیه و ترکیه و سوئد، علنا از حکومت اسلامی دفاع می کنند اما سایر دولت ها جهان سرمایه داری تیز نگران تحولات ایران هستند. برای مثال، آلمان و آمریکا اعلام کرده اند که می خواهند شبکه خبررسانی را برای معترضان ایران مهیا کنند اما هنوز هیچ کاری انجام نداده اند.

در شرایط حساس کنونی جامعه ما، ضرورت دارد که مردم به مبارزه مستقل و قدرتمند خود متکی باشند و اجازه ندهند هیچ دولتی از مبارزه بر حق و عادلانه و جان فشانی هایشان در راستای رقابت های خود با حکومت اسلامی سوء استفاده سیاسی کنند. هر چند که پیشاپیش سران مرتجع و دروغگوی حکومت اسلامی از رهبر تا رییس جمهورشان، از وزیر اطلاعات تا سپاه پاسداران شان، همگی ریاکارانه اعتراضات مردم را به «توطئه دشمن» نسبت می دهند.

به علاوه در تظاهرات ها نباید اجازه داد تا شعارهایی هم چون «رضا شاه روحت شاد» و یا وابستگی به جریاتات فرصت طلب، سر داده شود. اگر یادمان باشد شعار «رضا شاه روحت شاد» در دی ماه ٩٦ نیز در یکی دو شهر سر دادح شده بود حتی روزنامه جمهوری اسلامی (ضمیمه ٢)، طی مقاله ای به وزارت اطلاعات شان انتقاد کرده بود که چرا و به چه دلیلی این شعار را به درون تظاهرات ها انداختید؟ آیا مردم با شنیدن نام رضا شاه می ترسند و به خانه هایشان می روند؟ بنابراین، چنین شعارهای برای جنبش مستقل مردمی ایران و در پیشاپیش همه جنش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش محیط زیست و هم چنین جنبش خلق های تحت ستم و آزادی خواه و برابری طلب و عدالت جوی سراسر ایران، بسیار مضر هستند. باید از سر دادن شعارهای تفرقه انگیر «ملی و مذهبی» پرهیز شود و به کلی شعارهای معترضین را علیه کلیت حکومت اسلامی متمرکز کرد به ویژه، همواره خبرهای تفرقه انگیر و منحرف کننده ای از دهان سران و مقامات حق باز و دزد و آدم کش حکومت اسلامی و رسانه های وابسته به آن ها شنیده می شود.

برای مثال، ربیعی این عنصر اطلاعاتی با سابقه حکومت اسلامی که اکنون سخنگویی دولت ریاکار شیخ حسن روحانی را به عهده دارد درباره تظاهر کنندگان این چنین دروغ شاخداری ساخته است:

«... گزارشاتی داریم که به طور مکرر از سلاح گرم و سرد استفاده کردند و تعدادی از ماموران امنیتی و انتظامی را مورد حمله قرار داده، آنان را گروگان گرفتند یا کشتند.» او در ادامه اعاهای دروغش افزود: «قطعا حساب معترضین که ما چیزی جز خدمت به آنان نداریم و برای آنان آمده ایم و حساب آنان که نگران معیشت و زندگی خودشان هستند، با کسانی که با سلاحی که وقتی مطالعه شده گلوله این سلاح ها از گلوله های متعارف مورد استفاده دولتی نیست و سلاح هایی که از جاهای مختلف تهیه شده و دست به تیراندازی زدند، جدا است.»

به نظر می رسد ربیعی که سیاست های سخنگوی حکومت هیتلر، «گوبلز» را خوب حفظ کرده است که گفته: دروغ هر چه بزرگ تر باشد باورش از سوی مردم بیش تر است؛ در ادامه گفت «این قبیل رفتارها را با سیاست های تروریست های قدیمی کشور مقایسه کرد:، کرد: «در حوادث روزهای اخیر مردم گزارش داده اند که عده ای با ماسک یا پوشاندن صورت خود و به صورت حرفه ای، خشونت بالایی به خرج می دهند. همین جا اعلام می کنم نظام جمهوری اسلامی ایران و دولت ایران اعتراض را حق همه مردم می داند، اما معترض با اغتشاشگر متفاوت است.»

ربیعی و سایر مرتجعین آدمش حکومت اسلامی از طریق رسانه های سراسر که در اختیار مطلق خود دارند و شبکه های اجتماعی را نیز بسته اند یک طرفه و مدوام این دروغ های خود را تکرا می کنند و از جمله مدعی اند معترضین به اموال عمومی مردم آسیب رسانده اند. در حالی که روز جمعه، مردم جان به لب رسیده با افزایش قیمت بنزین به خیابان ها آمدند، همواره با تهدیدهای خامنه ای، روحانی، سپاه و عناصر ریز و درشت حکومت مواجه شدند. هنگامی نیروهای سرکوبگر مستقیما به روی مردمی تیراندازی کردند و سینه هایشان را شکافتند که تنها سلاح شان اعتراض و سر دادن شعار بود. در چنین حمله وحشیانه از زمین و از هوا با هلیکوپتر مردم چاره ای جز حمله به پاسگاه های ادم کشان و بانک ها و مراکز دولتی نداشتند. بنابراین، پرواضع است که عکس العملل و خشم مردم در مقابل فرمان های آدم کشی خامنه ای و روحانی و آدم کشی نیروهای حکومتی، یک اقدام انسانی و سیاسی است.

یا حمید بعیدی ‌نژاد، سفیر حکومت اسلامی در لندن مدعی شد که افزایش قیمت بنزین در شرایط تحریم ‌ها «نشان ‌دهنده پیوند قوی میان حکومت و مردم است.» به گفته بعیدی ‌نژاد، این موضوع در کشورهای غربی نادیده گرفته می ‌شود. 

اما بعیدی ‌نژاد به اعتراض‌ های گسترده‌ای که در بیش از ۱۰۰ شهر ایران جریان دارد، اشاره‌ ای نکرد.

خامنه ای سردسته آدم کشان حکومت اسلامی، بدون اشاره به تعداد افراد کشته شده توسط مامورینش، اعلام کرد که در این اعتراضات «تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد.»

لازم به ذکر است که در ویدیوهایی که از اعتراضات منتشر شده، مشاهده می ‌شود که نیروهای امنیتی ملبس به لباس مخصوص و کلاه ‌های ماسک دار اقدام به شکستن شیشه خودروها می‌ کنند. در شبکه‌ های اجتماعی، تخریب و به آتش کشیده شدن اماکن به این نیروها نسبت داده شده است.

 

لطف الله دژکام، امام جمعه شیراز به مسئولان شورای تامین استان فارس هشدار داد و ادعا کرد در صورت عدم مدیریت ناآرامی‌ های پس از افزایش قیمت بنزین خود شخصا به همراه اعضای نیروی مقاومت بسیج وارد میدان خواهد شد.

به گزارش ایسنا، نماینده رهبر در استان فارس که روز دوشنبه در جمع روحانیون و بسیجیان استان سخن می‌ گفت با اشاره به ادامه تحرکات معترضان که وی از آن ها به عنوان «عده قلیل اغتشاشگران» یاد کرد این افراد را شیرازی و از اهالی استان فارس ندانست و بهترین راه برای «پیش برد سامانمند مسائل امنیتی» را استفاده از ظرفیت بسیج توصیف کرد.

امام جمعه شیراز در ادامه با تاکید بر آمادگی نیروی بسیج گفت: «ما انقلاب، دیانت، اسلامیت خود را حفظ خواهیم کرد، رضاخان با تمام قلدری ‌اش نتوانست عمامه از سر آخوند بردارد، شما چه جایگاهی دارید که می‌ گویید آخوند باید برود؛ هر آخوندی دزدی کند من و افراد انقلابی اولین دشمن او هستیم، بسیج و عاشقان نظام اسلامی هم دشمن او هستند؛ اما این‌که تابلوی بسیج را پایین می کشند، غلط می‌ کنند، نمی ‌نشینیم که هرکس هر کار دلش خواست بکند.»

 

محمد، یکی از شهروندان شیرازی با ارسال پیامی برای دویچه ‌وله  از وضعیت محله خود نوشته است:

«سلام من از شیراز پیغام میدم، نمی دونم چه جوری تونستم وصل بشم

اوضاع شهر کاملا امنیتی است به خاطر بارندگی مردم امروز خیلی در سطح شهر نبودند اکثر مغازه ها تعطیل هستند.

تمام مناطقی که  دیروز، دیشب درگیری بود، امروز نیروهای امنیتی آن جا بودند. 

چند تا از محله ها مثل شهرک گلستان وشهرک بِزن مردم درگیر شدند با نیروهای لباس شخصی.

پمپ بنزین‌ها تعطیل هستند چند تایی که باز هستند صف فروش زیاده و پلیس نیروهای امنیتی حضور دارند.

در تمام خیابون ‌هایی که اعتراضات بود تمام بانک ‌ها و امکان دولتی شهرداری آسیب دیدند، می شه گفت هشتاد درصد تخریب شدند.»

 

 

سایت فرارو روز دوشنبه خبر داده که در جریان اعتراضات به افزایش قیمت بنزین در شهرستان کازرون، به حوزه علمیه این شهر حمله شده و بخش‌ هایی از آن به آتش کشیده شده است.

در همین رابطه مدیریت حوزه استان فارس بیانیه‌ ای صادر کرده و در آن  «از مسئولان امنیتی و انتظامی خواست که با فرصت طلبان و حرمت شکنان به مقدسات برخورد جدی تری داشته باشند.»

سایت فرارو عکس ‌هایی نیز از بخش‌ های آتش گرفته این مدرسه علمیه منتشر کرده است.

دفتر نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد نیز هدف قرار گرفته است. روز دوشنبه خبرگزاری های دولتی نوشتند چند مهاجم به دفتر امام جمعه یزد دستگیر شده اند. دفتر آیت ‌الله محمدرضا ناصری یزدی، نماینده ولی فقیه در یزد مورد حمله قرار گرفته بود.

از مکان های وابسته به حوزه و ائمه جمعه شهرستان ها که با حمله معترضین واقع شده اند عبارتند از:

دفتر امام جمعه شهر قدس در غرب شهر تهران

دفتر امام جمعه بندر امام خوزستان

مدرسه علمیه امام مهدی در شهر اهواز

مدرسه علمیه زنان کوثر در فردیس کرج

حوزه علمیه زینبیه اصفهان

مدرسه علمیه صالحیه مکتب الصادق کازرون

مدرسه علمیه خاتم الانبیاء شیراز

بسیاری از معترضان در روزهای گذشته شعارهایی چون «توپ تانک فشفشه، آخوند باید گم بشه» سر دادند.

یک فیلم نشان می ‌دهد دفتر امام جمعه شهرک صدرا در نزدیکی شیراز به آتش کشیده شده است.

 

با تاریک شدن هوا، گروهی از بسیجیان، همراه با لباس شخصی ‌ها به تجمع دانشجویان معترض دانشگاه تهران در خیابان ۱۶ آذر حمله کردند.

دانشجویان با انتشار اطلاعیه ‌هایی از مردم درخواست کمک کرده ‌اند. آن‌ ها هشدار داده ‌اند که مبادا حادثه کوی دانشگاه در تیر ۷۸ یک بار دیگر تکرار شود.

روز گذشته نیز دانشجویان دانشگاه تهران در همبستگی با اعتراضات مردمی تجمعاتی را برپا کرده بودند. سعید حبیبا، معاون دانشجویی دانشگاه تهران، دوشنبه ۲۷ آبان در گفت ‌و گو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از دانشجویان گروهی از دانشجویان خبر داد و گفت: «حراست و مسئولان دانشگاه در حال پیگیری وضعیت دانشجویان دستگیر شده هستند.»

هم چنین گزارش شده که شامگاه دوشنبه، مردم در میدان صادقیه تهران هم تجمع کردند. عده ‌ای شعارهایی علیه خامنه‌ای سر داده بودند. بر اساس شنیده‌ها، نیروهای لباس شخصی با معترضان درگیر شدند.

 

 

استانداری البرز  تمامی مدارس در این استان را در روز دوشنبه تعطیل اعلام کرده است. استانداری خوزستان نیز مدارس را در تمامی مقاطع در روز دوشنبه تعطیل و دلیل آن را نیز «آلودگی هوا؟!» اعلام کرده است. 

 

معاون حمل و نقل و ترافیک شهردار اصفهان از تعطیلی متروی این شهر به دلیل «نبود امنیت» خبر داده است. به گزارش ایرنا، علیرضا صلواتی گفت، قطار شهری اصفهان بعد از «تامین امنیت» در ایستگاه‌های شمال شهر آماده راه‌ اندازی است. 

صلواتی از خسارت دیدن پنج ایستگاه شهری اصفهان در روزهای شنبه و یک شنبه خبر داد. 

 

دانشجویان دانشگاه تهران، با شعار «پول نفت گم شده، خرج بسیجی شده» به معترضان پیوستند.

معترضان در شیراز با شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه اعتراضات خود را ادامه دادند.

هم چنین در شهریار روز شنبه ۲۵ آبان ماه معترضان انگشتر نمادین خمینی را آتش زدند.

در رشت نیز مردم با شعار «واویلادیگه پول نداریم» به گرانی‌ ها اعتراض کردند و در کرج مردم در دومین روز اعتراضات شعار «رهبر بی کفایت، نمی ‌خوایم نمی ‌خوایم»؛ شعار مردم معترض در کرج.

معیشت، زندگی؛ حق مسلم ماست از جمله شعارهای مردم در یزد در این اعتراضات بود و معترضان در سرپل ذهاب کرمانشاه شعار مرگ بر گرانی سر دادند.

شعارها اما در یاسوج از سوی مردم در روز شنبه ۲۵ آبان ماه «دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن - سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن» بوده است.

در تهران نیز مردم «شعار مرگ بر خامنه ‌ای» سر دادند. شعار معترضان در میدان صادقیه تهران هم «توپ، تانک فشفشه، آخود باید گم بشه» بود.

فیلم هایی از تجمعات اعتراضی در شهرهای تبریز، آبادان، اراک، اردبیل، ارومیه، اصفهان، اهواز، ایلام، بندرعباس، بوشهر ، بهبهان، بهمئی (در استان کهگیلویه و بویراحمد)، پاسارگاد، پلدختر، پرند رباط کریم، تبریز، تهران، خرم‌آباد، خرمشهر، دورود، دزفول، دماوند، رشت، رودهن، ساری، ساوه، سرپل ذهاب، سنندج، سیرجان، شاهرود، شوشتر، شهرکرد، شهریار، شیراز، فسا، قائمشهر، قزوین، قلعه حسن‌خان، (شهرقدس) در غرب شهر تهران، قم، کرج، کرمانشاه، کهنوج، گچساران، گرگان، گرمسار، ماهشهر، مریوان، مهدی‌شهر (سنگسر) در سمنان، مشهد، ملک شهر، نجف آباد، نیشابور، ورامین، یاسوج، یزد و... منتشر شده است.

اعتراضات روز شنبه ۲۵ آبان نشان می‌ دهد که بر اثر تیراندازی ماموران دست کم هفت نفر در شهرهای شیراز، بهارستان، کرج، شهریار، بهبهان، مریوان، و سیرجان کشته شده اند.

 

معترضان در شریف آباد شیراز ضمن بستن خیابان‌ ها و آتش زدن لاستیک ها، برخی اماکن دولتی را به آتش کشیده بودند.

آیت ‌الله لطف ‌الله دژکام،  نماینده ولی فقیه در استان فارس دوشنبه ۲۸ آبان، ادعا کرد چنان چه شورای تامین استان نمی ‌تواند اعترضات مردمی یا به تعبیر او «اغتشاشات را جمع کند»، «فردا شخصا و به همراه بسیج به میدان خواهد آمد.» دژکام از مخالفت گسترده مردم شیراز با معممان خبر داد:

«رضا خان با تمام قلدری ‌اش نتوانست عمامه از سر آخوند بردارد، شما چه جایگاهی دارید که می‌گویید آخوند باید برود. هر آخوندی دزدی کند، من و افراد انقلابی اولین دشمن او هستند اما نمی نشینیم که هر کس هر کار خواست بکنند.»

شامگاه دوشنبه معترضان حوزه علمیه کازرون را به آتش کشیدند. خبرهایی هم از حمله به حوزه علمیه زینبیه اصفهان منتشر شده است. دژکام در ادامه سخنانش تلویحا از اختلاف با شورای تامین استان پرده برداشت:

«کسانی که قرآن را در مدرسه کازرون سوزانده ‌اند، کسی که مسجد را آتش می زند و غارت می ‌کند، یعنی هیچ کس را و قرآن و اسلام را قبول ندارد. انتظار ما از شورای تامین استان برخورد با این عوامل است. بحث ما در مورد بنزین نیست، بحث این ست که مسجد را آتش می ‌زنند.»

علاوه بر شیراز، کرمانشاه هم هم چنان ناآرام است. بیش ترین درگیری ‌ها بین معترضان و نیروهای امنیتی، بسیجی ‌ها و لباس شخصی ‌ها دراین شهر در محله‌ های دولت‌آباد، سیده فاطمه، شیرین، رشیدی و جعفرآباد اتفاق افتاد. نیروهای امنیتی برای متفرق کردن معترضان اقدام به شلیک مستقیم کرده ‌اند.

به گزارش شبکه حقوق بشر کردستان، تعداد کشته ‌شدگان اعتراضات در این شهر تنها در بیمارستان امام رضای کرمانشاه به ۱۶ نفر رسید. به گزارش یک شاهد عینی، این افراد با شلیک مستقیم گلوله به سر کشته شده ‌اند. حدود ۱۰۰ نفر از معترضان که در درگیری با ماموران مجروح شده ‌اند در بیمارستان امام رضا تحت درمان قرار گرفته ‌اند. شامگاه یک شنبه ۲۶ تا ۲۷ آبان بیش ترین درگیری ‌ها بین معترضان و نیروهای امنیتی، بسیجی ‌ها و لباس شخصی ‌ها در کرمانشاه در محله‌ های دولت‌آباد، سیده فاطمه، شیرین، رشیدی و جعفرآباد اتفاق افتاد. نیروهای امنیتی برای متفرق کردن معترضان اقدام به شلیک مستقیم کرده‌اند، شمار دقیق جان باختگان به دلیل بازپس ندادن جنازه‌ ها مشخص نیست.

 

 

بر اساس گزارش‌ هایی در کرج، عده ‌ای از بسیحیان برای متفرق کردن مردم شروع به تیراندازی به سوی معترضان کردند. در همان حال؛ فرمانده بسیج همکاری بسیج با ناجا در سرکوب معترضان را تایید کرد.

از تعداد مجروحان یا کشته شدگان احتمالی در حمله بسیجیان به معترضان کرج اطلاعی در دست نیست.

بر اساس گزارش‌هایی که شهروندان منتشر کرده ‌اند شامگاه گذشته هم در ۴۵ متری کرج هم ماموران امنیتی و بسیجی‌ ها به سمت مردم شلیک کرده بودند اما معترضان در مقابل آن ها ایستادند.

سردار غلامرضا سلیمانی رییس سازمان بسیج، صبح دوشنبه ۲۷ آبان در سخنانی که به مناسبت چهلمین سالگرد تاسیس بسیج ایراد کرد گفت:

«بسیج پشتیبان همه دستگاه ‌های نظام است اگر نیروی انتظامی هم در این موضوع (سرکوب معترضان) نیاز به کمک داشته، بسیج در حد توان به ناجا کمک کرده است. اگر جایی لازم بوده است بنابر مصوبه شورای تامین استان‌ ها بسیج وارد عمل شود با اقتدار وارد عمل شده و در آینده هم همین طور خواهد بود.»

 

به گزارش رسانه‌های ایرانی، استاندار تهران، خبر کشته شدن یک افسر سپاه پاسداران در اعتراض های ملارد را تائید کرد.

بر اساس این گزارش در ادامه نوشت نیروی انتظامی شهر ماهشهر تاکید کرده در جریان درگیری ها یک نیروی انتظامی کشته و دوتن زخمی شدند.

 

در جریان درگیری ها در اهواز، ٢٠ تظاهر کننده و ٦ تن از عناصر بسیج کشته شدند. پیش تر خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران خبر از کشته شدن یک عضو سپاه و دو عضو بسیج در درگیری های غرب تهران داده بود.

منابع العربیه و الحدث نیز از کشته شدن تظاهر کنندگان و عناصرامنیتی در درگیری شهر فلاحیه خبر دادند. درخبری مشابه از شهر شیراز زد و خوردهایی میان عناصر بسیجی و تظاهر کنندگان رخ داده است.

کلیپ هایی به اشتراک گذاشته شده اند که نشان می دهند نیروهای امنیتی تظاهرات شبانه در اهواز را در محاصره گرفته و معترضان شعار «ما با هم هستیم ، نمی ترسیم» را سر می دهند.

 

برگزاری تمامی مسابقات ورزشی در ایران، تا اطلاع ثانوی ممنوع اعلام شده است. خبرها حاکی از دستور محرمانه وزارت ورزش و جوانان به همه فدراسیون ‌های ورزشی برای لغو برگزاری مسابقات در همه شهرها دارد.

دوشنبه ۲۷ آبان خبرگزاری تسنیم (وابسته به سپاه پاسداران) به نقل از فدراسیون بسکتبال، خبر از لغو دو بازی از هفته پنجم لیگ برتر بسکتبال به میزبانی قزوین و اصفهان داد. هم چنین خبرگزاری تسنیم بر طبق اعلام فدارسیون والیبال، خبر از لغو مسابقات هفته ششم لیگ ‌برتر والیبال و موکول شدن آن ها به زمان دیگری داده بود.

یک‌شنبه ۲۶ آبان خبرگزاری مهر نیز به نقل از فدارسیون فوتسال ایران، از لغو شدن چهار مسابقه از لیگ برتر فوتسال در شهرهای ساری، کرمانشاه، بهبهان و اصفهان و برگزاری جلسه برای لغو سه مسابقه دیگر خبر داد. شهرهایی که مسابقات فوتسال در آن ها لغو شده، از جمله شهرهایی هستند که در روزهای گذشته شاهد اعتراضات گسترده مردمی بودند. فدارسیون ‌های والیبال و فوتسال به دلایل لغو این مسابقات هیچ اشاره‌ای نکرده ‌اند. لغو مسابقات ورزشی در ایران هنگام اعتراضات مردمی قبلا هم سابقه داشته و در زمان خیزش مردمی در دی‌ماه ۹۶ نیز بسیاری از مسابقات ورزشی داخلی لغو شدند.

 

در خارج از ایران، نهادهای دموکراتیک، سازمان و احزاب سیاسی در حمایت از مبارزات مردم ایرا بر علیه حکومت اسلامی، در کشورهای مختلف تجمعات اعتراضی برگزار کرده اند.

 

در پایان می توان تاکید کرد که شیخ حسن روحانی که چند هفته پیش ادعا کرده بود وضع کشور و مردم خوب است اکنون عربده می کشند که دولت ورشکسته و بی ‌پول است پس باید دست در جیب مردم محروم جامعه بکند و از این طریق بودجه ماشین جنگی حکومت را تامین کند. مردم نه فقط از دولت حسن روحانی، بلکه از کل حکومت اسلامی نفرت دارند.

همگان می دانند که یک مشت دزد و غارتگر و آدم کش بر ایران حاکمیت می کنند. برای مثال، گفته می شود دانیال ‌زاده از طریق حسین فریدون برادر رییس جمهوری ایران و یک از مشاورانش، بسیاری از مدیران بانک ‌ها را با همراه کند؛ فقط ٣١ میلیارد توام رشوه به حسین فریدون داده اند.

ماه گذشته دادگاه تجدیدنظر، ظاهرا حسین فریدون را به اتهام اخذ رشوه به ٥ سال حبس قطعی محکوم کرد و همچنین وی به پرداخت جزای نقدی و رد مال به مبلغ ٣١ میلیارد تومان نیز محکوم شده است.  او ٢٤ مهر ماه در دادسرای مجری حکم حاضر شد و به زندان اوین رفت. 

پس از دستگیری رسول دانیال ‌زاده ابربدهکار بانکی برخی از نمایندگان مجلس و مقامات از بررسی مجدد پرونده حسین فریدون خبر داده و تأکید کرده بودند به دلیل این که باید تکلیف چک ‌های داده شده و رشوه‌ های اخذ شده مشخص شود باید مجدد پرونده برادر رییس جمهور بررسی شود.

واقعیت این است که حکومت اسلامی در یک بن بست اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار گرفته است. این وضعیت قابل ادامه نیست و با هر محاسبه ‌ای روزی به پایان خواهد رسید.

در هر صورت شرایط فعلی را می ‌توان با اعتراضات و تظاهرات در سال ۵۶ ایران مقایسه کرد و تا اعتراض ‌ها و تظاهرات ‌های تابستان سال ۵۷ هنوز فاصله داریم. اما مجموعه این تظاهرات و مجموعه تحولاتی که در حال حاضر دارد رخ می ‌دهد منطقا سرنگونی کلیت حکومت اسلامی را به یک گفتمان فراگیر و اجتماعی  در ایران و خارج از مرزهای آن تبدیل کرده است.

تا این جا حکومت اسلامی ایران، به شدت تکان خورده است و خودش را در لبه پرتگاه به گورستان تاریخ می بیند و از سوی دیگر، مردم نیز بیش از پیش به قدرت و همبستگی خود باور بیش تری پیدا کرده اند و با اعتماد به نفس بیش تری به مبارزه رهایی بخش خود ادامه می دهند!

سه شنبه بیست و هشتم آبان ١٣٩٨ –  نوزدهم نوامبر ٢٠١٩

 

ضمیمه ١:

قطع نامه مشترک گروه‌های مستقل بازنشستگان در ۱۹ آبان

گسترده تر شدن فقر و فلاکت در جامعه، بنیان های زندگی بازنشستگان را هم چون سایر اقشار زحمت کش به سوی فروپاشی کشانده است.

تبعیض و نابرابری های اقتصادی و اجتماعی فاصله میان اکثریت زحمت کش جامعه با ثروتمندان و صاحبان قدرت را به شکل عریانی نشان می دهد. این تضادها و تفاوت ها موجب گردیده است که بازنشستگان نیز از این مناسبات رنج برده و به اشکال مختلف، نارضایتی خود را اعلام نموده و به بیان خواست های خود بپردازند.

ناتوانی در تامین هزینه های زندگی و پایین بودن سطح حقوق و مستمری و وجود تبعیض های گوناگون، نیروهای بازنشسته را به صف معترضان جامعه کشانده است. برآیند این اعتراضات، ازجمله تجمع های متعددی می باشد که بازنشستگان برای رساندن صدای خود در مقابل نهادهای مختلف رسمی برپا می دارند. تجمع های خیابانی نشان دهندۀ عملی اجتماعی است که بر پیگیری و تلاش بالفعل آن ها برای تغییر اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دلالت دارد.

بازنشستگان برای نتیجه بخش بودن و تاثیری گذاری بیش تر این تجمعات، باید تلاش کنند تشکل های فراگیر و مستقل خود را ایجاد نمایند و با تدوین خواست های خود بر پایه یک منشور مشترک، همبستگی و اشکال اعتراضات خود را نیز ارتقاء داده، به سمت ایجاد وحدت و تشکل فراگیر که اساسا ابزار مبارزه برای خواست های اقتصادی، اجتماعی و رفاهی خود می باشند، پیش بروند.

ما بازنشستگان برای تحقق خواسته های به حق و قانونی ذیل تلاش می کنیم

۱. افزایش مزد متناسب با سطح هزینه های زندگی خانوار ۴ نفره با احتساب نرخ تورم و برون رفت از خط فقر، برابر با ۸ میلیون تومان برای سال ۹۸

۲. اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری مصوب سال ۸۶

۳. شفاف سازی وضعیت صندوق های بازنشستگی و بازگرداندن اموال غارت شده به صندوق ها و حق کنترل و نظارت نمایندگان منتخب بازنشستگان بر صندوق ها

۴. تامین آسایش و رفاه اجتماعی، درمان رایگان و بیمه کارآمد و جامع به جای بیمه تکمیلی و پرهزینه

۵. لغو سیاست های خصوصی سازی در تمام زمینه ها

۶. آموزش رایگان در تمام سطوح آموزشی و ایجاد تسهیلات لازم برای ادامه تحصیل تمام بازماندگان از تحصیل و منع کار کودکان

۷. ایجاد تشکل مستقل، آزادی بیان، تجمع، اعتصاب فارغ از شرایط امنیتی

۸. صندوق بازنشستگی ملزم به اجرای رای دیوان محاسبات در مورد تخطی آن صندوق نسبت به افزایش حقوق و صدور حکم های حقوقی خلاف قانون در دهه ۸۰ و ۹۰ است که باید این احکام اصلاح شوند.

۹. آزادی بی قید و شرط و بدون سپردن وثیقه معلمان، کارگران، دانشجویان، زنان، هنرمندان، نویسندگان و... .

«بازنشستگان متحد ایران»

۱۹ آبان ١٣٩٨

 

ضمیمه ٢:

*روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: در شرایطی که افکار عمومی سخت به جام‌ جهانی فوتبال مشغول است، حادثه روز گذشته در مقابل مجلس تکمیل ‌کننده حلقه سیاست ‌های مخالفین دولت برای سقوط آن است.

 یک برنامه از پیش طراحی شده که با ایجاد آشفته ‌بازار هرج و مرج، سکه سه میلیون تومانی و دلار افسارگسیخته، گرانی و اعتراضات و بزرگ نمایی مشکلات از طریق رسانه‌ های همگانی، همه و همه یک هدف را تعقیب می ‌کنند: تبلیغ بی ‌کفایتی دولت و فشار‌های مستقیم و غیرمستقیم برای کناره ‌گیری زود هنگام دولت.

این جماعت آن قدر بی ‌پروا شده ‌اند که عده ‌ای را با شعارهای بی ‌سابقه رضا شاه روحت شاد و مرگ بر مفت ‌خور، روانه مجلس می ‌کنند و آن ها نیز با مشایعت پلیس آزادانه مانور می ‌دهند. این جماعت دقیقا همان دسته و گروهی هستند که در نماز جمعه تهران و راه پیمایی ‌ها حضور دارند و پایان تکبیرشان مرگ بر غارتگر بیت ‌المال است. همه آن ها را به ‌خوبی می ‌شناسند و ظاهرا ماموریت جدیدشان ریشه‌ کنی دولت با سوء استفاده از شرایط حاد اقتصادی است. در این جا تذکر دو نکته ضروری است:

اول این که اگر طراحان این سیاست گمان کرده ‌اند برنامه‌ شان موجب سلطه مجدد انحصارطلبان خواهد شد، سخت در اشتباه هستند زیرا اگر این دولت اسیر چنین دام ‌هایی شود، مردم به همه چیز پشت پا خواهند زد و این جماعت که همواره با رای منفی ملت مواجه شده ‌اند، باید به فکر نوع دیگری از حکومت باشند.

دوم وظیفه متولیان اصلی نظام و سایر قوا حمایت از دولت برای حل مشکلات است و قطعا برخلاف قانون اساسی و رای مردم است اگر سیاست سکوت و صبر و انتظار را در پیش بگیرند چون آتشی که برافروخته می ‌شود اول دامن خودشان را می ‌گیرد. چنین حرکتی دقیقا در راستای سیاست ترامپ و دشمنان است، شک نکنند.

در آخر این آقای روحانی است که برای پاسداری از اعتماد ملی با تمام قدرت به این عرصه که دارد تبدیل به یک جنگ آشکار می‌گردد شده و از همه قدرت و اختیاراتش استفاده نماید و بفهمد با حادثه روز گذشته اطراف مجلس، دیگر حجت بر مخالفان کینه ‌توز تمام است. (منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، ٥ تیر  ماه ١٣٩٧)

حاکمیت ایران زیر ضربه اعتراضات مردم!نگاهی مختصر به رویدادهای اخیر و نکاتی مهم در آن.

حاکمیت ایران زیر ضربه اعتراضات مردم!
نگاهی مختصر به رویدادهای اخیر و نکاتی مهم در آن.

قریب به چهار روز است جامعه ایران مملو از اعتراضات اجتماعی و تنشهای سیاسی در ابعادی گسترده است. بقول استاندار تهران در ۷۰٪ استانهای ایران اعتراض وجود دارد. عده ای از بازگشت قدرت مردم به خیابانها حرف میزنند و نیروهای سرکوبگر رژیم در شمال غربی ایران مانور نظامی راه انداخته اند و نیز سپاه پاسداران و نیروی انتظامی تهدید کرده اند که اگر صبرشان تمام شود معترضین را بشدت سرکوب خواهند کرد.
از طرفی دیگر نا آرامی ها در شیراز و اصفهان شدید تر از جاهای دیگر بوده و مزدوران رژیم در شهر مریوان و سنندج و جوانرود دهها نفر از تظاهر کنندگان را کشته اند و فرماندار مریوان میگوید کشته ها آنقدر زیاد است اجازه ندارد تعداد و اسامی شان را علنی کند.
روحانی از رشد تکنیک حرف میزند و میگوید دوربین زیاد داریم ورانندگانی که جاده هارا می بندند را میتوانیم شناسایی کنیم. در ضمن خیلی صفیهانه جناب روحانی از زور فشار مردم معترض به هذیان گفتن افتاده ومقایسه ای بین نرخ بنزین در اروپا و ایران را ارايه داده که حقیقتا شرم آوراست. فشار سیاسی و نیز بحران در صف حکومت مداران شدید شده ، هر مزدوری به نوعی چنگ و دندان به مردم معترض نشان میدهند.
وقتی به جغرافیای جامعه امروز ایران نگاه میکنیم اکثر شهرهای ایران به میدان جنگ تبدیل شده و از طرف دیگر معترضین عراقی شعار میدهند جوانان ایران باهم جمهوری نکبت اسلامی در ایران و توله سگش در عراق را به خاک بسپاریم. این شعار و این ندا نشان میدهد که جرثومه فاشیسم اسلامی در منطقه را میتوان زیر ضربه های خرد کننده گذاشت و مجال نداد نفس تاز کنند ، معترضین در منطقه میتوانند در یک صف معین سیاسی بهم دیگر کمک کنند. این شعار از طرف معترضین عراقی نشان از همسویی و همبستگی مبارزه آزادیخواهانه مردم در منطقه را دارد که هم اکنون در لبنان علیه مزدوران رژیم اسلامی در جریان است. برای هر انسان آگاهی این سوالها مطرح است.
۱-آیا اعتراضات امروز در ایران تنها به گرانی بنزین محدود است؟
۲- آیا اعتراضات امروز در ایران از جنس همان اعتراضات دوسال قبل در دیماه ۹۶ است؟
۳- آیا رژیم فاشیست قدرت سرکوب مثل دوسال پیش را داراست؟

جواب به این سوالها میتواند کمی موضع را روشن و حداقل تلاشی برای این است که جهت گیری سیاسی اعتراضات امروز را بیشتر بشکافد و شفاف کند.
۱- اعتراضات امروز در جامعه فورا چهل سال تحمیل نداری و نابودی آزادیهای فردی و اجتماعی، نبودن امنیت شغلی /اجتماعی از بین بردن تمامی امکانات طبیعی و معادن در ایران از طرف حاکمیت فاشیست اسلامی است. مردم بجان آمده خواستار آزادی ، برابری هستند و حاکمیت اسلامی بکلی با آنها بیگانه است. در نتیجه گرانی بنزین بر تمام مایحتاج جامعه اثر میگذارد و مردم قدرت ادامه زندگی در این وضعیت را ندارند، در نتیجه بنزین بهانه است برای به زیر کشیدن فاشیسم اسلامی است. مردم دیگر کمرشان زیر بار تمامی مصايبی که از طرف حاکمیت به آنها تحمیل شده خم شده است. همین باعث شده که طاقت و توان خودرا بر مبارزه علیه رژیمی که مسبب تمامی بدبختی ها در جامعه است بگذارند. رژیمی که آپارتاید جنسیتی را قانونی کرده، قاتل صد ها هزار زندانی سیاسی و فعالین سیاسی در ایران وخارج از ایران است. مایحتاج ضروری مردم را به حداقل ممکن رسانده اند، قدرت زیست و خرید مردم را رو به صفر برده، آزادیهای فردی و اجتماعی را از جامعه سلب کرده و در حاکمیت یک مشت دزد و راهزن وجود دارند که مثل گله گرگها بجان تم‍امی جامعه ایران و امکاناتش افتاده اند. تمامی ثروت جامعه در اختیار مزدران منطقه ای رژیم فاشیست است در نتیجه مردم بار گرانی و نداری در جامعه را بدوش میکشند. دلالان مواد مخدر در بیت رهبری و برای اینکه جامعه و مردمش را ذلیل و قدرتشان را تحت کنترل بگیرند، با مواد مخدر میلونها نفر مردم را به حلقوم اعتیاد و فساد و تباهی زندگی کشانده اند، سرنوشت آینده جامعه ایران را دارند به تباهی میکشانند. اینهاست که مردم را بجان آورده و بناید اجازه دهند فاشیسم اسلامی سر بلند کند. برای به زیر کشیدن حاکمیت کافی نیست تنها به مزدوران در خیابان اعتراض یا حمله کرد. باید سازمان یافته و متحد دستگاه اداری و قانون گذاری و سیستم اقتصادی و نظامی جامعه را مورد تعرض مبارزاتی قرار داد. با اعتصابات سراسری گلوی رژیم را باید فشار داد. اعتراضات امروز مردم و تهیدستان جامعه تنها به بنزین نیست بلکه تلاششان برای نجات زندگی خود و فرزندانشان است.
.
در اعتراضات دوسال پیش یعنی در دیماه ۱۳۹۶ رژیم راحت توانست بعد از یک هفته بر اوضاع کنترل پیدا کند و با آوردن مزدوران حدش الشعبی از عراق و نیز مزدوران دیگر از لبنان توانست نیروی های خودرا تقویت کند و به آنها روحیه دهد. اعتراضات دیماه ۹۶ محدود و نیز بعد از ۸۸ اولین حرکت گسترده بود و هنوز مردم تجربه و یا جسارت رو در رویی با نیروهای فاشیست اسلامی را کم داشتند. مسِله ۹۶ تنها یک مسله معیشتی بود اما امروز با توجه به بحران و سردر گمی که در دستگاه حاکمیت است اعتراضات با مسله معیشتی شروع شد ولی بعد از یک روز بشدت سیاسی و نقطه حرکتش نابودی رژیم اسلامی است. مردم بجان آمده از مسله گرانی برای نابودی رژیم خیز برداشته اند. پس باید به این وضعیت از زاویه ای دیگر نگریست و باید قبول کرد که فاکتورهایی به نفع مبارزات مردم بمیدان آمده است که در مقایسه با دوسال پیش.
۳- الف، رژیم فاشیست قدرت دوسال قبل را ندارد زیرا در وهله اول از بحران درونی خود رنج میبرد و نیز هماهنگی در سطح رهبری ضعیف است.
ب، باتوجه به اوضاع عراق و لبنان و نیز هجوم مردم آزادیخواه در این کشور ها به فاشیسم اسلامی، در نتیجه رژیم ایران قدرت مانور و بسکوت کشاندن را کمتر دارد و نیز همپالگی هایش در جاهای دیگر مورد تعرض مردم هستند. همین باعث شده در سطح منطقه سمپاتی به مبارزات مردم در ایران مورد پشتیبانی است. چیزی که در دیماه ۹۶ رژیم از ان بخوبی استفاده کرد. زیرا میدانیم در اعتراضات دیماه سال ۱۳۹۶ مزدوران حدش الشعبی در سرکوب مردم ایران بخصوص در جنوب ایران خیلی نقش ایفا کردند. بهمین خاطر است که میتوان گفت قدرت سرکوب رژیم مثل دیماه ۹۶ نیست. از طرف دیگر فشار اقتصادی امروز بر رژیم خیلی سنگین تر از سال ۹۶ است. تنها رژيم های فاسد در منطقه مثل روسیه و ترکیه بر اعتراضات ایران چشم پوشانده اند و در سایتهایشان اصلا نشانی از اوضاع آشفته ایران را نشان نمیدهند.
جمعبندی:
اعتراضات امروز ایران نتیجه دهها سال بحرانی است که در جامعه و جود دارد و رژیم اسلامی از آنجا که زاییده بحران جهانی است و نیز خود در درون خود بحران زا و رسوا شده است، باید در پرداختن بدان چند فاکتور را در نظر گرفت. الف بخاطر اینکه بتوانیم اعتراضاتمان را به نقطه ای مثبت برسانیم باید خودرا متحد کنیم و سازمان یابی کنیم، چون هیچ اعتراض و انقلابی بدون سازماندهی سراسری و ایجاد ارتباط بین فعالین آن نمیتواند به ثمر برسد. باید سریعا برای دسترسی به یک تشکل مخفی/علنی سراسری وارد عمل شویم، شعارهایمان و پلاتفرممان را حدادی و آب بندی کنیم. شعارهایی که متحد کننده و در عین حال در جهت تقویت خواست مردم که علیه استثمار و تبعیض هستند. شعار آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی اساسی و متحد کننده است.


ب نقش کارگران مبارز مراکز صنعتی کشور در این جریان کلیدی و حیاتی است، زیرا با فشار اقتصادی بر رژیم میتوان دستگاه حاکمیت را در یک مصاف جدی قرار داد. اگر ما خواهان رهایی از فاشیسم اسلامی هستیم باید گلو گاه های حیاتی قدرت آنها را تحت فشار قرار دهیم و آرامش سیاسی آنهارا بر هم بزنیم. چون در دنیای واقعی اگر ما نتوانیم گلوی قدر اقتصادی و سیاسی آنهارا بفشاریم علیرغم هر تلاشی آنها میتوانند با سرکوب شدید مارا به عقب بنشانند و دوباره خودرا بما تحمیل کنند. ما باید نشان دهیم که آماده قبضه قدرت هستیم و میتوانیم نفس شان را قطع کنیم. والا تنها اعتراضات و خشونت بدون هدف، هم نیروهای مارا فرسوده و خسته میکند و هم دشمن را حدادی میکند. باید خودرا برای یک تعین تکلیف حیاتی با فاشیسم اسلامی آماده کنیم.

زنده باد آزادی برابر ی!

زنده باد سوسیالیسم!

کارگران آگاه و شعار متحد شوید!


کارگران آگاه و شعار متحد شوید!


کمونیست ها در یک جامعه سرمایه داری از چه شعاری استفاده میکنند؟ و یا مجازهستند استفاده نمایند!


از شعار کارگران متحد شوید - پرولتارها متحد شوید - یا، تودۀ مردم متحد شوید- مردم متحد شوید - خلق متحد - ملت متحد، جوانان متحد، زنان متحد شوید و غیره.


به باور من، در یک جامعه سرمایه داری که انقلاب پیروزمند، تنها می تواند انقلاب قهری کمونیستی باشد، کمونیست ها از شعار پرولتارهای متحد مجازهستند، استفاده نمایند.


جامعه ایران یک جامعه طبقاتی سرمایه داری نسبتا پیشرفته است ودو طبقۀ مشخص، یعنی، طبقه کارگر و سرمایه دار هستند که اساسا، در آن در مقابل هم قرار گرفته اند و یا باید در تقابل قرار بگیرند، مبارزه بین آنها سرنوشت جامعه را تعیین میکند. بنابراین، کمونیستها - کارگران آگاه، در چنین جامعه ای مجاز نیستند، به جای کارگران متحد پیروز میشوند، مانند ناسیونالیست ها و یا پوپولیست ها و مردم گرایان راست و چپ از: تودۀ مردم متحد، نهایتاً پیروز خواهند شد. ملت متحد و یا خلق متحد نهایتا پیروز میشود، یا مردم متحد هرگز شکست نمیخورند که همیشه شکست خورده اند، زیرا اساسا اراده مشترک که از منافع مشترک ناشی میشود، ندارند، استفاده نمایند، مگر اینکه پیروزی را در پیروزی انقلاب کمونیستی ندانند که آنگاه، کمونیست نیستند!


البته، پرولتارها و تودۀ زحمتکش شکست میخورند و بورژواها پیروز میشوند!


ما مجاز نیستیم که به میل طبقات و اقشار دیکرعمل کنیم و شعاری را که کارل مارکس و فردریش انگلس در مانیفست حزب کمونیست در سال۱۸۴۸ از آن استفاده کردند، فراموش کنیم و یا آنرا غیر طبقاتی نمائیم. شعارمانیفست چنین بود: « پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید!»


ما می توانیم، درشرایط خاصی و بطور تاکتیکی و تهیجی از شعار : پرولتارهای سراسر ایران یا کارگران و زحمتکشان سراسر ایران، متحد شوید! استفاده کنیم، به قید اینکه شعار : پرولتارهای سراسر جهان همبستگی! یا همان شعار مانیفست را، قبلا و به شکلی مطرح کرده باشیم .


زیرا که ما کارگران نباید از یاد ببریم پیروزی ما نهایتا وفقط، جهانی میتواند باشد و نه کشوری - ملی- ! زیرا که دشمن ما، طبقه سرمایه دار یک طبقه جهانی است!


از طرف دیگر، کمونیسم جامعه ایست که در فاز عالی خویش، فقط، می تواند، یک جامعه جهانی باشد!


اقتصاد کمونیستی اساسا یک اقتصاد متفاوت با اقتصاد کاپیتالیستی - سرمایه داری است و این دو نمیتوانند، بطور مسالمت آمیز و درکنارهم، قرار داشته باشند! یکی نافی دیگری است. به قول معروف نمیتوان: هم سرمایه دار بود و هم کمونیست! هم این و هم آن! یک بام و دو هوا! برای اینکه با طبقه کارگر صادق باشیم، اول با خود صادق باشیم!


حمید قربانی 19 نوامبر سال 2092 اسپارتاکوسی.


یادداشت روزچهارم: فرمان سرکوب و تشدید مقاومت!

یادداشت روزچهارم:

فرمان سرکوب و تشدیدمقاومت!

نبردی که حول قلمروزدائی و قلمرزائی توسط قیام و جنبش جوانان در جریان است!.

تحلیلی فشرده از مهمترین رویدادها و روندها:

۱- مشت آهنین: پس از آن که خامنه ای در جلسه درس خود با اتلاق اشرار به معترضان افزایش قیمت بنزین فرمان داد که «مسئولین به وظایف امنیتی خود عمل کنند، جوازشلیک های بی مهابا و سرکوب به هرقیمتی صادرشد. روحانی گفت عددی نیستند و دولت هیچ قانون شکنی را تحمل نخواهد کرد. استاندارتهران گفت که فرمایشات رهبری داروی شفابخشی بود برای کنترل اغتشاشات. حتی علی مطهری به شکل مضحکی رویکردخامنه ای را جوانمردانه خواند که گویا مظلومانه حاضرشده هم چون سلف خویش امام منتفی که مسئولیت آتش بس جنگ با عراق را پذیرفت وبه قائله بزرگی در درون اصحاب قدرت پایان داد، امام زنده و هنوزمنتفی نشده هم  با به میدان آمدن و دفاع سرراست  از تصمیم سران سه قوه، با نوشیدن یک قلپ (قورت) جام زهر همان شجاعت را به خرج داد وبه یک قائله بزرگ پایان داد. البته آقازاده مطهری در این برهه حساس به سهم خود روی دست مجلسی که در رأس امور است بلند می  شود. چنان که مجلس قبل از آن که خامنه ای ابرازنظرکند و ناچارشود شمشیرخود را غلاف کند، به مخالفت با تصمیم سه قوه برخسته و خواهان تجدیدنظردر آن بود. بهرحال، با فرودمشت آهنین و در شرایطی که خطوط اینترنت بسته شده است و حتی تلفن ها و گوشی هاهم به شکل نامنظمی قطع و دچاراختلال های مداوم می شوند، ابعاددستگیری ها و زخمی ها و کشته ها به سرعت افزایش پیداکرده است و هیچ کس و هیچ خبرگزاری نمی تواند از ابعاد سرکوب ها ارزیابی درست و قابل اتکائی ارائه کند. با این همه گزارش ها از هزاران دستگیری و زخمی و دستکم  دهها تا صدها کشته خبر می دهند. عمق فاجعه و سرکوب بسی گسترده است. در این میان  تحرکاتی توسط باندهای رژیم و اصول گرایان و امامان جمعه برای ایجادراه پیمائی های باصطلاح خود جوش درجریان است که ازدیرباز در این گونه مواقع به عنوان بخشی از شیوه سرکوب رژیم، امرشناخته شده است. به عنوان نمونه چنین راه پیمائی  در زنجان توسط  امام جمعه و باندهای حاکمیت صورت گرفته است. ناگفته نماند که در زنجان به ادعای خودشان نیز اعتشاشاتی صورت گرفته است و ۳۰ تن اغتشاشگر بازداشت شده اند که در قیاس با سایرنقاط کشور از نقاطی است که نسبتا آرام گزارش شده است. هم چنین رژیم با تولید و تکثیرانواع ویدئوها و عکس و ها وگزارش های جعلی و ساختگی و برزگ نمائی آتش زدن قران و مساجد و تخریب ها و کسانی که تخریب می کنند اهداف خود مبنی بر افکندن خشونت به گردن جنبش را دنبال می کند که همگی نیازمندافشاگری های گسترده و پیوسته است.

۲-ورود به فازدوم جنبش ها در راستای ایجاد ضدقدرت موازی، به چنگ آوردن  و اشغال فضا و مکان ها و قلمرو زائی برای جنبش و قلمروزدائی از سلطه دشمن، همواره سخت ترین و خطیرترین لحظه های گذار و بسط جنبش انقلابی برای تثبیت خود را تشکیل می دهد که در آن رژیم های سلطه و سرکوب  سعی می کند که به هرقیمتی شده از شکل گیری چنین دوگانه های مهلکی ممانعت به عمل آورند و به هر بهائی شده قلمروسازی جنبش را درهم شکسته و به عقب برانند. در عراق و لبنان جنبش ها با توجه به شرایط ویژه خود توانسته اند بطورنسبی وارداین فازشده و عملا آن را به رژیم های خود تحمیل نمایند و برای تثبیت آن ها مبارزه کنند. اما در ایران ورود به همین مرحله بدلیل وجودقدرت منسجم تر و مصمم تر و بدلیل ساختارسلب و بشدت ارتجاعی تر و داشتن نهادهای سرکوب و سازمان یافته، با دشواری بیشتری همراه است و طبعا خیزش مردم با تعرض ها و سرکوب های به مراتب سخت تری از سوی حاکمیت مواجه است.

با این وجود دقیقا روشن نیست در معرکه نبردی که دراقصی نقاط کشور، در بیش از صدشهر، جریان دارد واقعا چه می گذرد. اما  برخی گزارش ها از عزم جوانان و نیروهای میدانی برای آزادکردن برخی مناطق زیست و زندگی از چنگ سیستم حکایت دارند. به عنوان نمونه وضعیت اسلام شهرمنطقه ای  تهیدست  و به حاشیه رانده شده با جمعیت وسیع چنان است که فرماندارآن رسما در مقابله با معترضان کم آورده و از استاندارتهران و سایراستانهای هم جوار استمدادطلبیده است. هم چنین خبرهائی از آزادسازی مناطقی در شیراز و یا برخی خیابان ها و محلات در تهران و یا البرز... و یا اصفهان و...  گویای نبرد برای اشغال و آزادی فضا مکان ها و حتی انتشارمقاومت به محلات است. تنها در کرج از حمله به ۸ کلا نتری و سه ایستگاه پلیس و ۴۳ بانگ استان و چندین مکان دولتی گزارش شده است. همین نوع اقدامات در اصفهان و شیراز و نقاط دیگری مثل استان اهواز…هم جریان داشته است. البته متقابلا رژیم نیز با نگرانی از سمت و سویی که تحولات به خودگرفته است، بسرعت نیروهای بیشتری را بسیج کرده و با جابجائی آن ها به نقاط بحران و بکارگیری خشونت بیشتر به مقابله پرداخته است. صدوربیانیه تهدیدآمیزسپاه مبنی بر ورودتمام قد به سرکوب، گویای آن است که دیگر اعاده «نظم و قانون»  به صرف تکیه بر نیروهای درگیر انتظامی و لباس شخصی ها و بسیجی ها که خود به سپاه وابسته است و ونیرهای اطلاعاتی.... که حلقه های نخست ضدشورش را تشکیل می دهند ممکن نیست. اعلام خطر باصطلاح از مرحله نارنجی گذشته و به خط قرمزرسیده است. چنین رویدادهای شگفت انگیزی نشان دهنده وضعیت انفجاری جامعه و ظرفیت توفندگی جنبش مقاومت است. برهمین اساس بدون تردید می توان قیام اخیرمردم ایران را از زمره «رخدادهای بزرگی » شمرد که نا غافلگیرانه رخ می نمایند و پی آمدها و  تأثیرات  مهمی  در جامعه و بر پیرامون خود می نهند!

 

۳- علاوه برآمادگی سپاه برای ورودمستقیم و تمام قد به  صحنه مقدم نبرد، رژیم با بستن مدارس و بعضا دانشگاه ها و...  سعی می کند که از گسترش اعتراضات به چنین اماکن مستعداعتراضی جلوگیری کند. با این همه تجمعات اعتراضی دانشجویان و اعتصاب بخش های از  حمل و نقل و نیز اعتصاب های بازاراراک و کرمانشاه و بخش های از تهران و شهرهای دیگر نشان می دهد که بخش های اقتصادی تا چه حدنگران سمت و سوی روندها و آینده  وسست شدن افسانه های رژیم پیرامون استحکامات امنیتی نظام خود هستند.  بخصوص که بستن خطوط اینترنت هم چون شمشیردودم موجب افت فضای کسب و فعالیت های مالی و اختلال در کارشرکت هائی که با خارج ارتباط دارند و نیز ده ها هزار شغل اینترنی شده است.

 

حمله به نمادهای ثروت، قدرت و دین دولتی!

۴- با اندکی دقت به اقدامات و آماج های حملات معترضان معلوم می شود که سه آماج عمده مشهوداست: حمله به مراکزمالی (بانک ها و یا بعضا فروشگاه های بزرگ )، نیروهای سرکوب مثل کلانتری ها و بسیج و... و نیز برخی اماکن ونمادهای دولتی و بالأخره به امام جمعه ها و آخوندها و برخی نمادهای مذهبی-دولتی برجسته و پرمعناست. می توان آن ها را به عنوان نمادثروت، نمادقدرت و نماددینی سیستم تعبیرکرد. نشانگانی واضح و رمززدائی شده و بدون نیاز به تفسیر. از لحاظ ترکیب طبقاتی یکی از مهمترین نکات جنبش اخیرنقش و حضوربرجسته جوانان وابسته به اقشارتهیدست و حاشیه نشین ها و بیکاران است. در واقع آن ها مین هائی هستند که رژیم در طی سالیان متمادی  حتی علیرغم هشدارهای مکرر زیرپای خودکاشته است که اکنون منفجر می شوند: رشدسرطانی حاشیه نشینی های در هم تینده با شهرها و در متن و اطراف آن ها. چندسال پیش یکی از نهادهای نظامی دقیقا به چنین خطری انگشت تأکید نهاد و با آمار و تحلیل خاص خود ( با نگاه امنیتی) حتی پیشنهادانتقال پایتخت با هدف بیرون کشیدن چاشنی انفجار را داد. لایه های تهیدست و فقیرو محروم انباشته شده در جغرافیای ایران در شهرهای کوچک و متوسط اینک یکدیگر را  در کلان شهرها و شهرهای کوچک و متوسط دراقصی نقاط کشور پیدا می کنند. برای این جوانان نه کار، نه شادی  و نه امید به آینده هیچ کدم وجود ندارد و تا ظهورامام زمان جز سیاهی و برهوت چشم اندازی در مقابل آن ها وجود ندارد. دقیقا همین نسل تباه شده و  برآمده ازبرساخته های چندین دهه ای نظام نیروی محرکه براندازی اند. در این مورد مو لای دیالکتیک نمی رود! وجوداجتماعی آن ها هم چون انبارباروتی است که اگر این مین های  میلیونی در سراسرکشور مشتعل و منفجر شوند از رژیم  نه تاکی باقی ماند و نه تاک نشانی! صحبت از دهها میلیون نفراست!

 

نان و آزادی و گفتمان الکن مدافعان سرمایه داری

۵- همین تبارطبقاتی و مطالبات آن ها نشان دهنده آن است که تا چه حدگفتمان لیبرال های وطنی و غیروطنی آن ها  که به عدالت ا جتماعی هم چون خودرژیم بی اعتنایند، الکن  و فاقدچسبندگی هستند!. برای این جوانان و البته  اکثریت بسیاربزرگی از مردم ایران ترکیب سرمایه ومذهب نمادآن چیزی است که حاصل آن را هم چون فقر و تباه شدگی و سرکوب هرروز تجربه می می کنند که باید برافکننده شوند . تصافی نیست که لحن این لییبرال ها  چه در داخل و چه خارج  و حتی قدرت های غربی (قدرت های شرقی که جای خود دارند) نسبت به رژیم و سرکوب گسترده و ضدبشری اش با جوانان تباه شده و همه چیز از دست داده سکوت پیشه کرده و یا  تا این درجه نرم خویانه برخوردمی کنند و ان گونه که  شایسته است این قیام بزرگ بازتاب درخوری در جهان نیافته است ( که البته نقش و وظیفه  فعال خارج  را دو چندان می کند)؟.  شاید بتوان دلائل گوناگونی برای آن برشمرد، اما یکی از آن ها هم پوشانی سیاست آن ها با  قطع سوبسید بنزین و خدمات و بطورکلی سیاست واقعی کردن قیمت هاست که  به عنوان یک سیاست توصیه شده نهادهای مالی جهانی برهمگان شناخته شده است. آن ها با اصل واقعی کردن قیمت ها و مشخصا افزایش قیمت بنزین و سوخت ها و اعمال ریاضت های اقتصادی هیچ مشکلی ندارند. مگر جرقه شورش و انقلاب مردم لبنان بدنبال توصیه همین نهادهای مالی و مشروط کردن وام دریافتی به آن برافروخته نشد؟ مواردبسیارند.  حداکثرانتقاد و یا بهتراست بگوئیم نق زدن لیبرال های وطنی، درحد شیوه پیش برداین سیاست یعنی زمان و شکل ناگهانی وعدم توان رژیم پیرامون توضیح اقناع کننده و امثال آن هاست. با این همه سعی می کنند که مشت خود را در برابرافکارعمومی بسته نگهدارند و با فریب و دروغ سطح امواج سواری کنند. رژیم هم به نوبه خود سعی می کند که به شکل عامدانه و غیر واقعی، انقلاب جوشیده از متن مردم ایران را با فرافکنی به امثال مجاهدین و یا رضاپهلوی و قدرت های حامی آن ها وصل کند و آن را به عنوان یک توطئه وارداتی و سازمان یافته از خارج وسیعا تبلیغ کند. حتی شواهد و قرائن حاکی از آن است که از هم اکنون  قبل از باصطلاح اعلام پیروزی خود، مشغول اعتراف گیری و سرهم بندی و تولید و تدارک انواع سناریوها و برنامه های نمایشی و تبلیغی است تا شاید از آن طریق بتواند اندکی براقتدارفروپاشیده اش رنگ و لعابی بزند. بی تردید برای رژیمی که نشان دادن اقتدار در هرلحظه مهمترین وجه هستی اش را تشکیل می دهد، ریسیدن اقتدارپنبه شده اش آسان نیست. با این وجود گفتمان نان و آزادی نیازمند شفاف ترشدن هرچه بیشتر و یافتن بیان گفتمانی متناظر با آن است که هم چون راهنمای حرکت به جلو اهمیت تعیین کننده دارد.

 

۶- متافیزیک قدرت

منشأجوشان قدرت خودجامعه است. قدرت از بدن جامعه برمی خیزد اما با جداشدن ( وجداکردن) آن از بدن جامعه هم چون نیروی بیگانه و سرکوبگر و هاله پوش به شکل یک قدرت مستقل ابرازوجود می کند. همانگونه که ارزش افزوده به شکل سرمایه و انباشت آن چنین می کن، انباشت قدرت هم چیزی جزبیرون کشیدن قدرت  از بدن جامعه و تک تک شهروندان نیست. آن ها جفت جدانشدنی از یکدیگرهستند و جنبش ها و قیام ها در اصل و در تناسب با آگاهی خود برای بازپس گیری سرمایه و قدرت تصاحب شده به میدان می آیند. و اساسا معنای انقلاب لحظه ها و بزنگاه های  تلاقی آن هاست. آنها لحظه های  تبلوراوج دموکراسی مستقیم وبی واسط توسط بی شماران و انبوهه هاهستند. بهمین دلیل ماهیت «قدرت» بی شماران  ضد«قدرت» است و در اصل حفظ گوهرآن در دستان خود و نه تفویض و واگذاری آن به «ازمابهتران» رنگ و رخسارعوض کرده ای که با زمزمه های اغواگرانه خواهان تفویض و تن سپردن به بازنمائی آن می گردند.

 

اما سخن پایانی یادداشت های روزچهارم را با این سخن به یادماندنی امام جمعه وحشت کرده شیراز به پایان می برم:

او خطاب به شورشگران شیرازی می گوید: شما در چه جایگاهی هستید که می گوئید آخوند باید برود!

 

دراین جا ما شاهد رویاروئی قدرت مومیايی شده و قدرت زنده در بدن جامعه هستیم!. او خود را به فراموشی عامدانه زده است  که چگونه همین نظام نفرت انگیزش زمانی تأسیس خود را مدیون همان هائی است که خمینی کوخ نشینان نامیدش. او اما به نحوشیادانه ای توانست آن ها را فریب هد و با ایجاد نوعی هم پوشانی کاذب و همذات پنداری دروغین بین خود وآن ها بر اریکه قدرت سوار شود. اکنون اما مدت هاست که پرده ها فروافتاده و آن هم پوشانی ها دود شده و به هوارفته است (و پادشاه لخت شده است) و اینک آن بنیان گذاران و تأسیس کنندگان واقعی هستند که باردیگربه میدان آمده اند و عزم آن دارند که این نظام نفرین شده  و زامبی های فراتاریخی را به جایگاه واقعی خود روانه سازند: به مقبره ها و موزه ها!. نبردبین قدرت و ضدقدرت هم چنان جریان  دارد. آیا می توان متصور شد که هنوز هم هزارجرعه نانوشیده  در رگ تاک باشد؟! فعلا هیچ چیز قطعی نیست…

تقی روزبه ۱۰ نوامبر۲۰۱۹

*- یادداشت های قبلی

کالای استراتژیک و خطای استراتژیک و غلیان خشم عمومی

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_27.html#more

*- ورودجنبش به فازدوم و چالش های پیشاروی آن

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_17.html#more

برخی از منابع گزارش ها:

https://www.hra-news.org/2019/hranews/a-22680/

*- https://aftabnews.ir/fa/news/622137

 

  

 

نهضت جلیقه زردها یکساله شد!


نهضت جلیقه زردها یکساله شد!

شنبه گذشته، نهضت جلیقه زردهای فرانسه یکساله شد. برخلاف بسیاری از تحلیل‌ها که نهضت جلیقه زردها را بخاطر نداشتن برنامه و تشکیلات، موسمی و گذرا می دیدند، این نهضت یک‌سالگی خود را در سراسر فرانسه جشن گرفت.
این سالگرد بیش از هر چیز اهمیت ویژه دارد چه با همه افت و خیزها، این نهضت می رود تا با اعتصابات سراسری کارگری در اعتراض به قوانین کار و بازنشستگی که از پنجم دسامبر؛ کمتر از سه هفته دیکر؛ آغاز خواهد شد، فصلی دیگر در مبارزات مردم فرانسه برای توزیع عادلانه ثروت را رقم بزند.
بواقع اعتصابات کارگری شهروندان حومه های شهرهای بزرگ و مناطق صنعتی را به حرکت در می آورد و نهضت جلیقه زردها ساکنین مناطق کشاورزی و دور از شهرهای بزرگ را یکسالی ست که به میدان آورده است.
در طول سه دهه گذشته دولت فرانسه در قبال هر یک از این فشارها مقاومت کرده است و اگر چه در مواردی دست به عقب نشینی موقت زده است اما در مجموع سیاست تهاجمی داشته است و در زمینه کم کردن کمک‌های اجتماعی و بازنشستگی و قانون کار، امتیازات بدست آمده در آغاز بقدرت رسیدن حزب «سوسیالیست» در سال ۱۹۸۱، موفق بوده است.
حال هم‌زمان شدن این دو حرکت اجتماعی با دو زمینه گوناگون و جغرافیای متفاوت شرایطی را بوجود خواهد آورد که تا کنون تجربه نشده است. اگر چه پیوند این دو حرکت سراسری بخاطر عدم سنخیت اجتماعی نه امری محال و دور از چشم انداز است، اما هماهنگی طبیعی این دو حرکت در اعتراض به تبعیض و عدم تقسیم ثروت، کار دولت فرانسه را در عقب زدن این دو حرکت نه دو چندان که چند چندان مشکل‌تر خواهد نمود.
براستی تفاوت نهضت جلیقه زردها با اعتراضات موسمی همچون نهضت ۹۹ درصدی ها در «وال ستریت» یا دیگر اعتراضات خیابانی موسمی بر علیه تبعیض و بی عدالتی در چیست؟
- این نهضت برغم شعار استعفای رییس جمهور، بیش از آنکه سیاسی باشد اجتماعی ست و در محور آن کاهش قدرت خرید مردم و عدم وجود خدمات شهری در مناطق دور از شهرهای بزرگ است. مردم این مناطق که از بسیاری خدمات شهری از جمله گاز شهری و خدمات ترابری جمعی بی بهره اند، در ازای کار مشابه با شهروندان، از قدرت خرید کمتری برخوردارند. از این رو این حرکت بطور غالب اقتصادی و در جهت رفع تبعیض است.

- این حرکت با توجه به تجربیات مشابه در کشورهای دیگر سرمایه داری، از همان آغاز با اعتصابات دایم و اشغال میدان ها که بیشتر مورد حمایت بیکاران و فعالین سیاسی قرار می گیرد، از طرف کارگران و کارمندان مناطق دور از شهرهای بزرگ، به شکل پارتیزانی هفتگی و غیرمتمرکز و در سراسر فرانسه و حتی جزایر ماوراء بخار فرانسه، آغاز بکار کرد. این تاکتیک ضمن ایجاد امکان برای تجدید قوا و تمدد اعصاب جلیقه زردها و کم کردن لطمات این مبارزه با زندگی فردی و خانوادگی جلیقه زردها، ضمن اینکه امکان سرکوب قاطع از سوی دولت را گرفته است، باعث خستگی و فرسایش نیروهای سرکوب شده است.
- بطوری که در شهادت زیر خواهیم دید، موتور اصلی این حرکت که زندگی در زیر خط فقر در مناطق دور از شهرهای بزرگ است، عاملی ست که برغم عقب نشینی های دولت برطرف نشده است و این حرکت در هماهنگی طبیعی با اعتصابات سراسری که از ماه آینده آغاز خواهد شد، دو سال آخر ریاست جمهوری را به صحنه رودررویی نظام سرمایه‌داری فرانسه با فاقدان سرمایه در شهر و روستا تبدیل خواهد کرد!
جهان امروز سراسر اعتراض به نظمی و تبعیض و بی عدالتی ست. بی تردید این موج اعتراضات اگر فاقدان سرمایه را بقدرت نرساند اما تردیدی نیست که دولت های امپریالیستی را وادار به عقب نشینی خواهند کرد و چه بسا در نقاطی که سرمایه‌داری از رشد کافی و دولت مدرن بی بهره است، دولت‌های فاسد بوسیله توده ها بزیر کشیده شوند.

تجربه شکست پی در پی انقلابات قرن گذشته نشان می دهد که حتی در صورت بزیر کشیدن دولت هر کشور، تا زمانی که پرولتاریا ساز و کار بدست گرفتن قدرت را نداشته باشد، بورژوازی به لطایف الحیل مجددا قدرت را در دست خواهد گرفت!


جواد قاسم آبادی


سالگرد نهضت جلیقه زردها در تبعید


ghassemabadi@yahoo.fr

November 19, 2019

قهر انقلابی

قهر انقلابی

در بستر بپا خواستن های انقلابی ، به میدان آمدن پیشروان شوری به همراه خواهد داشت که حاکمیت مضطرب را به نابودی بکشاند .

شعار"دیکتاتور حیا کن ، مملکتو رها کن

جرقه ای دیگر در مسیر سرنگونی حکومت پلید اسلامی

جنبش اقشار آوانگارد و پیشرو جامعه حمایت اقشار میانی و طبقۀ کارگر را میطلبد .

این جنبش نفرت وآتش است .
حکومت ننگین و جلاد اسلامی را باید

در آتش این نفرت سوزاند و بر باد داد .

برآیند این جنبش سرنوشت ساز است اقشار میانی محافظه کار تر و ترسو تراز آنند که به میدان آیند .

رژیم آخوند ها برای سرکوب و مرعوب کردن و شکستن جنبش جاری به کشتن های حساب شده دست زده است .

در کوردستان بیشتر و درنقاط دیگر کمتر .

اگر در کوردستان جنبش همه گیر و همگانی شود ، دیگر نقاط ایران را هم در بر خواهد گرفت و حکومت ساقط خواهد شد .

تنها راه پیروزی و به سرانجام رساندن مبارزۀ جاری ، ادامۀ سرسختانۀ آن است

حزب دمکرات کوردستان

فشفشه ( اسلحه ! ) بدست

شعار پرهیز از خشونت را در مقابل خشونت دشمن تجویز کرده است .

در شرایطی که جنبش خونین ایران در جریان است ، مذاکرۀ حزب دمکرات و هر جریان دیگر خیانت محسوب میشود .

حزب دمکراتی که روزی با طرح و توطئه کمونیست های کوردستان را قتل عام میکرد ، امروز به مردم قتل عام شدۀ ایران درس کرنش و سازش میدهد .

بار دیگر جنبش آوانگارد و آزادیخواهی بدون حضور طبقۀ کارگر و اقشار ستمدیده باز ماند . اما شعله های آتش این جنبش هنوز زبانه میکشد .

این بار و این جنبش به حکومت جلاد و عواملش فهماند که راه فرار وجود ندارد .

همۀ آنها در آتش این جنبش خواهند سوخت .

جنبش اخیر سراسر کینه و نفرت بود .

قهر بود . قهر انقلابی . قهر طبقاتی .

پیروز باد جنبش آزادیخواهی ایران

بهروز شادیمقدم‏

19.11.2019

بنزین بهانه است،کل رژیم نشانه است


بنزین بهانه است،کل رژیم نشانه است


روز جمعه مصادف با ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۸ از سوی رژیم فاشیست اسلامی ایران اعلام شد که در سهمیه بندی جدید بنزین قیمت هر لیتر بنزین سهمیه بندی ۱۵۰۰ تومان و هر لیتر آزاد ۳۰۰۰ تومان است. بدنبال این اظهارات مردم مبارز و شریف ایران در بیش از ۵۱ شهر و در سطح سراسری ایران از جمله تهران، مشهد،‌ارومیه، تبریز، شیراز، اصفهان،‌اهواز،‌یزد، رشت، ‌گرمسار، نیشابور، بوکان، کرج، قزوین و … به خیابان ها آمده و شروع به تجمعات اعتراضی کرده اند. با توجه به شرایط حاضر، احتمال این میرود که در روزهای آتی سایر شهرها نیز به این موج اعتراضی جهت سرنگونی رژیم ملحق شوند. خوشبختانه مردم شریف و انقلابی کردستان هم از قافله عقب نمانده و در کنار سایر شهروندان ایرانی با عزم کردن جزم خود بار دیگر عدم مشروعیت خود را به رژیم فاشیستی اسلامی ایران اعلام کردند.  در طول این چهار روز درگیری های زیادی میان معترضین و نیروهای سرکوبگر رژیم جنایتکار صورت گرفته است که همین امر موجب شده است که تمایلات مردم معترض و به ستوه آمده گسترده تر و قالب رادیکالتری نسبت به چند ساعت اولیه بخود بگیرد. بنا به اخبار، گزارش ها و فیلم هایی که از داخل ایران و در سایت های اینرنتی و رسانه های ارتباط جمعی پخش شده است، در جریان درگیری های چند روزه دهها نفر کشته و زخمی شده اند. پس از سپری شدن چهار روز از اعتراضات هنوز آمار دقیقی از شمار کشته شدگان اعلان نشده است. صحنه هایی که انسان را به یاد اعتراضات شکل گرفته و انقلاب ۱۳۵۷ بر علیه ی رژیم دیکتاتور آریا مهری می اندازد. رژیم جمهوری اسلامی به نقطه ای رسیده است که سرنگونی خود را به معنای کلمه احساس می کند. تمام علائم و نشانه هایی که امروزه در جامعه مشاهده می کنیم دال بر این ادعا است که جمهوری اسلامی واپسین روزهای عمر ننگینش را سپری می کند. دیگر، نه شکنجه و سرکوب و قتل عام و خونریزی نمی تواند مانع از جزم انقلابی ارتش گرسنگان و مردم به جان آمده باشد.


گرسنگان، کارگران، معترضین و مردم مبارز با یورش به بانکها،‌ آتش زدن پاسگاه های نظامی و مراکز سرکوب و لانه های پرورش تروریسم،آتش زدن مراکز جهلیه از جمله در کازرون و سایر اقدامات سعی کرده اند که به هر طریقی که شده ضرباتی را به رژیم وارد سازند. بسیار مهم است که در چنین شرایطی به صدا و سیمای رژیم یورش برده و با کنترل رسانه ها و ارتباطات جمعی، صدای رژیم جنایتکار را خفه کنند. وضعیت رژیم بسیار وخیم است و شرایط طوری به نظر می رسد که وخیمتر خواهد شد.


کلیه ی مسئولین جنایتکار رژیم فاشیست اسلامی ایران از موج عظیمی که به بهانه ی گران شدن بنزین در خیابان ها صورت گرفته نگران و در حال زوزه کشیده هستند. رئیس تمامی لمپنها، مافیاها و باندهای فوق ارتجاعی رژیم “خامنه ای دیکتاتور” در حاشیه ی دیداری که از کانال تلویزیونی ایران پخش شد با اعلام اینکه (سران قوا به پشتوانه کارشناسی یک تصمیمی گرفتند و طبعاً باید اجرا شود یقینا برخی مردم از این تصمیم نگران و ناراحت می شوند یا به ضرر آنهاست] به طور غیرمستقیم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده و در همان حال حمایت خود را از تصمیم – به قول خامنه ای- سران سه قوه به عمل آورد. او در ادامه اقدامات صورت گرفته از سوی معترضین و گرسنگان را کار مردم ندانسته و آن را به [اشرار] منتسب کرد.


رژیم فاشیستی ایران با بحران فروپاشی در کشورهای عراق ،لبنان،یمن و سوریه مواجه شده است. آ‌رزوها و اهداف جمهوری اسلامی نه تنها در ایران بلکه در عراق و کشورهای نامبرده نیز به گور سپرده شده و پایه های این رژیم در حال تضعیف شدن هستند. در هفته های گذشته نیز شاهد به خیابان آمدن شمار زیادی از شهروندان عراقی معترض،طبقه کارگر و‌ مردم زحمتکش در شماری از شهرهای این کشور بوده ایم. دلیل اصلی این اعتراضات که تا به امروز در جریان است ریشه در فساد، اختلاس،‌بحران بیکاری و بحران اقتصادی دارد که در سال های اخیر دامنگیر این کشور شده است. اما در این بین شمار زیادی از معترضین، یکی از عوامل بحران و فساد حاکم در عراق را حضور میلیشیا،باندهای قاچاقچی،مافیا و نیروهای سرکوبگر و تروریستی رژیم فاشیستی اسلامی ایران دانسته ،‌چیزی که از جانب مسئولین رژیم جنایتکار اسلامی ایران بشدت مورد تکذیب قرار گرفته است. مزدوران و قاتلان الترالمپن رژیم هم در عراق و هم در ایران از هیچ روش و ابزار سرکوب دریغ نخواهند کرد . حضور نیروهای سرکوبگر رژیم به دوران پسا صدام بر می گردد. بخصوص در سال های اخیر حضور داعش بهانه ایی دست رژیم داد که بواسطه ی آن رژیم حضور خود را در عراق مشروعیت بخشیده بود. بنا بر آماری که در دسترس است،‌رژیم جمهوری اسلامی در چند سال اخیر ۱۶ میلیارد دلار در کشورهای عراق و سوریه برای حفظ و تثبیت قدرت سیاسی خود در منطقه سرمایه گذاری کرده است. خامنه ای دیکتاتور بمثابه اعتراضات شکل گرفته در ایران،‌ معترضین عراقی را نیز اشوبگر خواند و به نیروهای تروریستی و سرکوبگر توصیه کرد که برای مقابله با [اشرار] و جلوگیری از [فتنه] خودشان را مهیا کنند.


در شرایطی که پایه های رژیم در داخل و خارج در حال تضعیف شدن ساختاری است و سر تا پای رژیم را ترس فرا گرفته است، دست بردن به اسلحه و‌ مبارزه ی مسلحانه بهترین نتیجه را به دنبال خواهد داشت. هر گونه انشعاب و عدم هماهنگی لازم بین معترضین، به طور آشکار لطمات جدی و سنگینی را به مبارزات شکل گرفته وارد خواهد کرد. انقلابیون برای سرنگونی رژیم فاشیستی اسلامی و کسب قدرت و تحقق اهداف و دستاوردهایی که در چهار دهه ی اخیر در جستجوی آن بوده اند بایستی روی اتحاد و یکپارچگی سراسری حساب ویژه ای باز کنند. با توجه به همه ای عناصر و فاکتورهایی که در چهار دهه ی گذشته جامعه کسب کرده است، بایستی آشکارا اعلام کرد که کسب توفیق در شرایط حساس امروزی ، بدون پشتیبانی از این امر و همزمان دست بردن به مبارزه ی مسلحانه و قهر انقلابی امری غیر ممکن به نظر می رسد. تکلیف رژیم را باید در یک نبرد طبقاتی و با اراده ی آهنین پرولتاریا و ارتش بیکاران تعیین کرد.


 نابود باد ارتجاع مذهبی ناسیونالیستی

مرگ بر رژیم فاشیست-اسلامی ایران

زنده باد حکومت شورایی کارگران


ژوبین خضری


2019.11.18 – هایدلبرگ

جنبش امید وارد فاز انقلابی گشت انقلاب را باور کنیم!

جنبش امید وارد فاز انقلابی گشت  انقلاب را باور کنیم!

با جرات میتوان گفت در تداوم مقاومت قهرمانان سرزمینمان علی رغم کشتار خونین و بیسابقه جنبش امید * وارد مرحله انقلابی شده است.گسترش موج جنبش در بیش از صد شهر از دلایل این ادعاست.شرکت همه ستم دیدگان خصوصا تهیدستان جامعه در نبرد قهرمانانه علی رغم کشتار و سرکوب خونین انان و پی گیری مبارزه در همه اشکال مقاومت و دفاع مشروع انان بسان نیروی عظیم اجتماعی مشابه روزهای انقلاب است.پیوند و شراکت همه طبقات اجتماعی در موج جنبش و اعلام موضع عملی و حضور پر رنگ انان در همه صحنه های اعتراضی ستودنیست.دانشجویان و کارگران و تهیدستان و حاشیه نشینان بهمراه قهرمانیهای زنان پیشرو بهمراه ستم دیدگان برابری خواه ملی در گستردگی سرزمینمان اتحاد مبارزاتی انان را بدرستی نشان میدهد.اتحاد عمل جنبش زنان و ستم دیدگان طبقاتی بهمراه جنبش زنان و دانشجویان و همه محرومان جامعه و برابری طلبان هویت خواه ملی ارزوی دیرینه و ضرورت ایجاد جنبش انقلابی و سرنگونی خواه بود که اینک بوقوع پیوست.در طی چهل سال از تاریخ مقاومت نیروهای انقلابی هیچ قیامی نتوانسته بود همبستگی ملی ( در بعد واقعی ان و شراکت دادن همه ملیتهای ساکن سرزمینمان) را بدین شکل و در ابعاد واقعی و بزرگ ان ایجاد کند.علی رغم تلاش همه قیامهای گذشته برای کسب اتحاد مبارزاتی جنبشهای موجود و ملتهای ساکن سرزمینمان و ایجاد همبستگی ملی ؛ همه این تلاشها شکست خورده بود و در نتیجه شکست قیامها را رقم زده بود.عامل سیاستهای دقیق و توطئه تفرقه حاکمان جنایتکار دلیل دیگر شکست این قیامها بود.اینک جنبش امید توانست با جرقه ای کوچک موج مقاومت قهرمانانه و مبارزه را در همه سرزمینمان با شراکت دادن همه مردمان علیرغم تقسیم بندی های هویتهای جنسی و طبقاتی وملی و ایدئولوژیک متحد سازد.(این جرقه در شکل اعتراض بخاطر اینکه درد اصلی همه جامعه را بیان میکرد شعله ورتر گشت و تبدیل به قیام گشت) 

بنابر این باور دارم این جنبش با کسب این اتحاد مقدس که رمز پیروزی مبارزه ان است وارد مرحله انقلاب گشته است.تداوم مقاومت قهرمانانه قیام کنندگان در جبهه های جنگ نابرابر علی رغم سرکوب خونین و محاصره همه گیر و قطع شریان حیاتی اطلاعاتی با یکدیگر و جهان شگفت انگیز و تحسین امیز است.بکارگیری همه شیوه های مبارزه و مقاومت از نافرمانی مدنی تا جنگ مسلحانه ؛ همه تفکرها و مدلهای مبارزاتی را حول اهداف مشترک و علیه دشمن مشترک بسیج ساخت.نمیتوان و نباید هیچ یک از مدلهای مبارزه که اساس تنوع تفکر مبارزاتی نیروهای شرکت کننده و بر اساس پایگاههای طبقاتی  خود را نمایان میکنند  را ممنوع و منسوخ و یا توبیخ کرد.اتحاد عمل مبارزاتی مقاومت و گستردگی ان در همه اشکال مبارزاتی و اعتراضی نمونه موفق جنبش بوده و هست.

اهداف جنبش .

برخلاف قیامهای پیشین جنبش امید اینبار با موفقیت تمام اهداف استراتژیک و هستی منفور نظام را برای سرنگونی تمام عیار نشانه گرفته است.شعارهای رادیکال انقلابی و تخریب دستگاه غارتگری مالی و بانکها حوزه های علمیه و دفاتر امامان جمعه و دستگاههای سرکوبگر پایگاههای بسیج و سپاه و کلانتریها و حتی پادگانها در همه شهرها ( و نه به یکسان) نشانه های دقیق از بروز انقلاب اجتماعی و وارد شدن جنبش به مرحله و فاز انقلاب و سرنگونیست.دستور سریع کشتار حاکمان جنایتکار و مقاومت قهرمانانه مبارزان * علی رغم کشتارهای خونین و همه صحنه های واقعی نبرد و دلیل بروز انقلاب اجتماعی در گستردگی همه سرزمینمان است.انقلاب اجتماعی شکل گرفته را میبایست با توجه به این فرایندها باور کرد.ایجاد شکاف در بین دستگاههای حاکمیت ستمگر و نیروهای سرکوبگر نکته مهم دیگر پیروزی جنبش و رسیدن به مرحله انقلابیست.امتناع بخش اعظم نیروهای مسلح برای سرکوب خونین و کشتار و درگیریهای خونین مابین انان علی رغم دستور صریح حاکمان در همه نهادهای حکومتی نوید گسترش و خلع سلاح معنوی انان است.فروپاشی اقتصادی رژیم ونبود پرداخت منابع مالی برای نیروهای سرکوبگر نیز دلیل دیگریست.شکل گیری خود جوش هسته های مقاومت در تمامی جبهه های رویارویی و اتحاد عمل ملی فرایند همبستگی و هم یاری ملیست که میبایست تقویت شود.تسخیر موقتی شهرها و از کنترل خارج کردن محلات در اکثر شهرها از نیروهای حاکمیت دستاور بزرگ دیگر جنبش است.شرکت عظیم تهیدستان جامعه که چیزی جز زنجیرهایشان را برای از دست دادن ندارند ماحصل پیروزی جنبشیست که ارزوی پیوستن انان را در قیامهای پیشین محقق نساخته بود.حضور اکثر جوانان و بیکاران و بی ایندگان سرزمینمان علی رغم دانش و فن اوری و تخصص نیز در شکل انقلابی در صحنه های نبرد بشکل قهرمانانه حضور دارند بدون حضور اکثریت جمعیت جوان هیچ جنبشی موق نخواهد گشت.

شعارهای درخواست اعتصابات عمومی که تضمین پیروزی جنبش و ساخت انقلاب اجتماعیست نیاز جنبش به پیروزی کامل است.علی رغم تفاوتهای رنگین شعارها که نشان از شراکت و تنوع تفکرات رهایی و سرنگونی طلبان است  شعارهای رادیکال تر و انقلابی از سایر قیامهای سابق مشهود است. جنبش امید توانسته با رواج شعارهای رادیکالتر که اصل نظام و براندازی ان را واضح تر و با هوشیاری بیان کند و کل نظام را هدف قرار داده است.این شعارها اعتراضی نیستند رادیکال و نمونه بارز انقلابی گری و براندازهستند.

جهانی کردن همبستگی ملی

اینک در مرحله کنونی با تداوم مبارزه و رادیکال تر شدن ان و تسخیر شهرها و محلات نیاز جنبش به حمایت مادی و معنوی و همبستگی جهانی اشکار میگردد.اری جنبش امید توانسته است وارد فاز انقلاب گردد و میبایست نیروهای انقلابی در سراسر جهان با حمایت بی چون و چرا و فراهم کردن نیازهای فوری این جنبش را به پیروزی برساند .تسلیح توده ها ؛کمک و یاری به ایجاد هسته های مقاومت و اموزش دفاع مشروع و افشاگری جنایت و تدارک اعتراضات حمایتی در جهان و کسب حمایتهای مردمی در جهان گسترش جنبش در خارج با اقدامات عملی از جمله تسخیر سفارتخانه ها و همه لانه های جاسوسی و مهمترین مسئله ؛ اغاز  اعتصابات سراسری جزو خواسته های فوری جنبش و تضمین پیروزی انقلاب پیش روست.

فراخوان به اعتصابات عمومی تنها با حمایتهای مادی و عملی جهانی با ایجاد صندوقهای کمک به انان فراهم میگردد و نه با شعار .کمک مادی به خانواده های جانباخته که جانشان را در راه ارمان مشترکمان گذاشتند وظیفه وجدانهای بیدار جهان است.

کمک مادی به ایجاد صندوقهای اعتصاب تضمین پیروزی جنبش امید و ساخت انقلاب اجتماعی است محکومیتهای کشتار کاغذی و حمایتهای کاغذی را به احزاب و سازمانهای کاغذی اپوزسیون نما بسپارید .جنبش حمایتهای عملی و مادی را در همه سطوح خواستار است.سرنگونی رژیم مستاصل که که مرحله فروپاشی کامل را میگذراند مهیاست تنها کافیست جنبش امید را که امید همه بشریت را با قهرمانیهایشان زنده کرده است را تقویت کرد.

درخواست (گدایی) ازادی زندانیان سیاسی با ساختن نیروی منسجم برای حمله به زندانها و ازاد کردن همه زندانیان سیاسی فرق نیروهای واقعی و احزاب سیاسی واقعیست.

جنبش امید تنها نجات دهنده مردم سرزمینمان نیست .با نجات سرزمینمان از حاکمان جنایتکار بشری مردم منطقه و سپس جهان از شر حکومتهای جنایتکار و کارگزار در منطقه خلاصی خواهند یافت.همچنانکه بارها بازگو کرده ام اینبار نیز باور دارم الترناتیو اینده نظام بعد از مرحله سرنگونی نظام خونخوار از دل این جنبشها و در صحنه مبارزاتی مستقیم و از میان قهرمانهای رهبران واقعی جنبش بیرون خواهد امد.رهبران واقعی این جنبش بسان سپیده قلیانها از صحنه مبارزات مستقیم بر میخیزند و انان چگونگی  اینده نظام را تعیین خواهند کرد .بنابر این واقعیت محض ؛ هر تفکر انقلابی که با حضور و یا حمایت مادی معنوی از جنبش خود را اثبات نماید توان رهبری و ساخت الترناتیو را تضمین خواهد ساخت.

اتحاد عمل انقلابیون و ایجاد همبستگی ملی در بعد جهانی ان  با شعاری که در خیابانهای سرزمینمان از دهان همه قهرمانها جاریست میتواند و باید میسر شود.

 باور دارم که شعار *نان.کار.آزادی حکومتهای شورایی* محور تفکر مبارزاتی و انقلابیون واقعیست که پیروز مبارزات جنبش امید و انقلاب ازادیبخش سرزمینمان خواهد بود.

سرنگونی رژیم جنایتکار نزدیک است کافیست که انقلاب را در دل جنبش امید سرباز کرده است را باور کنیم.

زنده باد سوسیالیزم زنده باد همه قهرمانهای جاوید بخون خفته سرزمینمان که امید را برای رهایی به ما و بشریت اهدا کردند.عشق اولسون.

باریش نصیریان

 

 

 *                     نام امید برازنده جنبشیست که امید و شرافت انسان و هویت ان را به سرزمینمان بازگرداند.جنبشی که از دل تاریکی و ترس و رنج و مرگ تدریجی ؛ انسان و امیدش را زنده ساخت.رستاخیز جنبش امید میتواند و باید به مقصد ازادی نهایی برسد ؛مشروط بر انکه از حمایت جهانی برخوردار باشد.تداوم مقاومت و مبارزه شرط پیروزیست.جانیان حاکم با همه توان و با بدترین شیوه ها جنایت میکنند.مرگ و زندگی انان بسته به مقاومت و قهرمانیهای جنبش است.اعتصاب عمومی و مقاومت مسلحانه و همه شیوه های مبارزه تداوم جنبش و پیروزی ان و رسیدن به رهایی را تضمین خواهد کرد.الترناتیو نظام از دل جنبش و قهرمانیهای مبارزه تشکیل خواهد شد.شوراهای مقاومت از دل هسته های مقاومت رهبری جنبش و سپس کنترل محلات و شهرها را بر عهده خواهند گرفت.هدف سرنگونی و پیروزیست.اتحاد عمل رمز پیروزی.با شعار نان کار ازادی حکومتهای شورایی.علی رغم سرکوب خونین کنترل سه شهر در دست جنبش امید است.

 

 

*چه سخت است برای برپایی صلح جنگیدن.و چه درناک است که بهترینهای نام انسان و شرافتش را از دست دادن.تاریخ و همه انسانیت مدیون شماست ؛ شمایی که با جنایتکارترین حاکمان جهان نابرابر جنگیدید.من و ما مدیون شماییم.ای کاش میتوانستم مرهمی بر داغتان باشم ای کاش بتوانیم مرهمی بر زخم عمیق خانواده تان باشیم.ای کاش من نیز توان یاری شما را در جبهه جنگ علیه دژخیمان را 

سخنی با عطاالله مهاجرانی و توهین های ایشان به ملت ایران

سخنی با عطاالله مهاجرانی و توهین های ایشان به ملت ایران

جناب آقای مهاجرانی

نیک می دانید که بنده علیرغم اختلاف نظر بنیادین همواره نسبت به جنابعالی رعایت ادب, نیک گفتاری و مدنیت رفتاری را داشته ام؛ و به دلیل نزاکت در کلام با جنابعالی حتی مورد حملات تند و سخیف برخی از دوآتشه های مخالفان قرار گرفته ام. لهذا خیلی متاسف شدم از اینکه مرقوم فرموده اید " اپوزسيون منحوس برانداز، برای بار چهارم، كوشيد بر موج اعتراض مردمی سوار شود و گاری شكسته بسته اش را  . . . . . ." و اینکه با اشاره به خیزش های  دانشجویی و مردمی سالهای ٧٨, ٨٨, و٩٦ جمع مخالفان (یعنی اپوزیسیون که بخشی از ملت ایران است و قیام کنندگان درونمرزی آن سه دوره ) را "جمع شلخته چارلنگی مات و مبهوت" لقب داده اید. باید اعتراف کنم این نوع ادبیات را در شان شخصیتی که نویسنده و سیاستمدار و عضو هئیت علمی دانشگاه و وزیر فرهنگ و ارشاد بوده است نمی دانم.

 

درست است که ما اپوزیسیون برانداز و بخشی لایتجزا از ملت به پا خاسته ایران هستیم تا متحدانه خود را از این بختک دهشتناک منحوس و کابوس گونه چهل ساله رها سازیم, اما موج سواری نمی کنیم زیرا خودمان بخش لاینفک از امواج سونامی انقلاب رهایی بخش ملت ایران هستیم که پدیدار شده است. بقول اقبال لاهوری موجیم که آسودگی ما عدم ماست.  بنابراین ملتی موج وار هستیم  و نه موج سوار؛ که تصمیم گرفته است نه "امت" باشد و نه "مقلد" ء بی عقل و چشم و گوش؛  بلکه آزاد باشد, و نه گاو شیرده بیگانگانی چون بشار اسد, حزب الله, حماس, جهاد اسلامی, حوثی ها, حشد الشعبی ها, فاطمیون, زینبیون و دیگر "ریزه خواران" ریز و درشتی در اقصاء نقاط جهان که از بیت المال همین ملت مظلوم و بتاراج رفته ارتزاق می کنند.  اگرچه بیاد دارم در اوایل انقلاب جنابعالی جزو مسئولین و نویسندگان نشریه ای بنام والفجر (نشریه جنبش آزادیبخش مستضعفین جهان) بودید که قلبشان از همان روزهای آغازین انقلاب برای آزادی مستضعفین جهان می طپید و نه برای رفاه مستضعفین ایران.

 

جناب آقای مهاجرانی, سوال خیلی ساده است: چرا باید مردم مظلوم سیستان و بلوچستان (مثل مردمان بقیه نقاط کشور) در فقر مطلق زندگی بکنند و پول آنها صرف فرصت طلبان اجنبی تحت عنوان "محور مقاومت" بشود؟  بنده بعنوان مدیر شرکت های پزشکی نظیر فایزر و ایلای لیلی و غیره به کشورهای خاور میانه بارها سفر کرده ام. به لبنان و مناطق شیعه نشین آن کشور نیز سفر کرده ام. بنده با چشم خود امکانات رفاهی, بهداشتی و بیمارستان, آموزشی, مسکن, ورزشی و تفریحی درجه یک (در حد و استاندارد کشورهای پیشرفته غربی) را دیده ام که جمهوری اسلامی برای مردم شیعه لبنان ساخته است. بنده بینوایی اسفبار سوته دلان گورخواب و حاشیه نشین و نداری محض و فقر مطلق را نیز در بسیاری از مناطق کشور از جمله سیستان و بلوچستان نه تنها از نزدیک مشاهده کرده, بلکه تلخی آن را با وجود خویش لمس کرده ام. مخالفت من با مظالم و بیدادگری غارتگونه جمهوری اسلامی به دلیل تحریکات وهابیت و استکبار و آمریکا و انگلیس و دیگران نیست. زیرا ماتم زده را به نوحه گر حاجت نیست!  بلکه به دلیل تجربه های شخصی, و فقر و فرقی است که جمهوری اسلامی با تزویر و تهدید خودی و تطمیع غیرخودی بوجود آورده.

 

در پزشکی ضرب المثلی است که می گوید "هر کسی که یرقان دارد, همه دنیا را زرد می بیند". یا بعبارت خودمان "کافر همه را به کیش خود پندارد". رژیم جمهوری اسلامی عملا یک بیگانه پرست مطلق است. به همین دلیل مردم خودی را در فقر نگه داشته و بیرحمانه سرکوب می کند. اما برای اجنبی ء غیر ایرانی نظیر بشار اسد و حزب الله و جهاد اسلامی و حوثی ها جان و مال می دهد. شواهد انکارناپذیر نشان می دهد که باید به این رژیم گفت "بیگانه پرست و نوکر اجنبی"؛  و نه به تبعیدیان وطنپرستی که آنها نیز همانند جنابعالی نفی بلد شده اند و در دفاع از ملتی برخاسته اند که می خواهد وطن خویش از "اجنبی پرستان" پس بگیرد. تعجب آور نیست که مسئولین حال و گذشته این نظام ء ضد ایرانی با دادن آدرس اشتباهی دیگران را "اجنبی پرست" می خوانند؛ تا بقول حافظ با اینگونه خرقه پوشی های رندانه و تبلیغاتی پرده بر سر صد عیب نهان و عیان خود بپوشانند.

 

هزار افسوس که جنابعالی بهترین فرزندان بپاخاسته این ملت شوریده و داغدیده ( از جمله بر طبق گزارش بی بی سی فارسی قریب به ٢٠٠ شهید چهار روز گذشته) را "جمع شلخته چارلنگی و مات و مبهوت" خوانده اید. اسفاء از استفاده از چنین ادبیاتی که بمصداق پاشیدن نمک بر روی زخم های یک ملت داغدار می باشد و الاغیر! جنابعالی می توانید طرفدار پروپا قرص نظامی باشید که حتی شما را برنتابید و دفع و نفی بلد کرد؛ و میر حسین موسوی را که شما زمانی معاون وی در دوران نخست وزیری ایشان بودید سالها به حصر خانگی گرفتار آورد. از جنابعالی انتظار می رود از ادبیات متین و درخور شان یک انسان ساکن در یک کشور دمکراتیک نسبت به مخالفان نظام استفاده کنید. نمی دانم آیا این درخواست مودبانه و محترمانه بنده از وزیر سابق فرهنگ و ارشاد زیاده خواهی و به دور از انتظار است یا نه؟  حداقل بنده و جنابعالی که سالهاست در انگلیس زندگی می کنیم باید این نکته بدیهی مولفه دمکراسی و مدنیت را تا به امروز آموخته باشیم.

 

به امید پیروزی ادب بر نفرت و حق بر باطل

عبدالستار دوشوکی

سه شنبه ٢٨ آبان ١٣٩٨

doshoki@gmail.com

پاسدار رضا پهلوی و قیام مردم! ‎

پاسدار رضا پهلوی و قیام مردم! ‎

با شروع رعدآسای اعتراضات خلق‌های ستمدیدهٔ ایران بر علیه یکی از  پایگاههای امپریالیسم جهانی و سگ‌زنجیری آن یعنی رژیم جنایتکار خامنه ای، لرزهٔ مرگ بر اندام دوستداران و پاسداران‌ شاه وشیخ افتاده است. مثلا پسمانده ها و تپاله های خاندان آخوندپرور و کمونیست کش پهلوی که در دهها کلیپ ویدئویی سرسپاری ‌و چاکرمنشی خود ،نسبت به سپاه پاسداران و فرمانده هان متجاوز و قاتل آن را ابراز داشته اند، به ناگهان در طول چند روز‌گذشته به طرفداران مردم معترضی تبدیل شده اند که بدست نیروهای سپاه و بسیج مورد حمایت شاهدوستان در حال قتل عام شدن هستند. به نظر من وزارت آدمکش اطلاعات رژیم  و سربازان بدنام امام زمان برای به انحراف کشاندن قیام ‌ مردم ستم سوز ایران، به عمد با مطرح کردن‌شعار  نفرت انگیز‌:« رضا شاه روحت شاد» قصد ریدمال نمودن ‌ولوث کردن‌ خشم و‌نفرت بخشی از  اعتراض کنندگان را دارند! در ضمن کسانی که در عالم خیال خواهان بازگشت  نظام مرده و گندیدهٔ سلطنتی هستند، قلبا از ماندن جمهوری منفور خمینی ملعون راضی اند، چون حکومت اسلامی ادامه و امتداد سلسلهٔ کودتاچی و ساواک پرور پهلوی است! خوشبختانه جوانان رزمنده و نترس ایران با حمله به مراکز مالی و نظامی و سیاسی و ایدئولوژی جمهوری اسلامی، نشان داده اند که عملا پشیزی برای زوزه های شاهزاده رضا پهلوی پاسدار پرست و آخوندنشان قائل نیستد ‌ و به چیزی کمتر‌ از نابودی و انهدام کلییت نظم موجود راضی نیستند. در این میان فراخوان سازمان مجاهدین خلق ایران و‌بعضی نیروهای چپ و کمونیست در رابطه با حمله به نیروهای درنده خوی سپاه و بسیج بازتاب   خشم و کینهٔ هیچ بودگانی است که به قول مارکس : چیزی برای از دست دادن ندارند، بجز زنجیرهای دست و پایشان! کلا، هشیاری در مقابل سیاستهای ضد انسانی و ارتجاعی طرفداران شاه و‌ شیخ یکی از عوامل پیشروی جنبش سرنگونی طلبانه و دمکراتیک خلق‌های مبارز ایران است.

سیامک دهقانی   

آنکه سینما رکس آبادان را در سال ۵٧ آتش زد محور شرارت بود امروز تحویل بگیرد‎

آنکه سینما رکس آبادان را در سال ۵٧ آتش زد محور شرارت بود امروز تحویل بگیرد‎
 
علی خامنه ای آتش زننده سینما رکس آبادان در سال 57 قیام کنندگان را پس از چهل سال زندان و شکنجه و کشتار و اعدام . حاکمیت ننگین ترور اسلامی در داخل و خارج اشرار مینمامد و
 
آخوند دژکام  امام جمعه شیرازدر واکنش به آتش زدن  بانکها و مساجد و شعار مردمی و انقلابی توپ تانگ فشفشه آخوند باید کشته شه
 
میگوید: رضا شاه با آن غدر قدرتی نتوانست عمامه از سر آخوند بردارد شما که هستید که میخواهید عمامه از سر ما بردارید.
 
آخوند دژکام توجه ندارد که اینبار با آمدن مردم به میدان مبارزه پس از اینهمه جنایت و چپاول ریسک خطر این میرود که مردم برخورد رضا شاه را بشمایان بسیار محترمانه ارزیابی کنند . امروز نتنها قصد برداشتن عمامه از سرتان که یادمان بالا کشیدن شیخ فضل الله نوری ها نیز زنده و گویا در خیابانها راه میرود
 
 به آتش کشیدن مساجد و مراکز فساد اسلامی جهل جنون هشداری است واضح و تاریخی به تمامی آخوند ها مفت خور زالو صفت جلاد و جانی که نه تنها ایران بلکه لبنات عراق یمن سوریه افغانستان پاکستان و کشور های عربی منطقه را .........تخریب کرده اید و به ذلت مواد مخدر و افیون کشیده اید. امروز موضوع فقط برداشتن عمامه از سرتان نیست پرتاب کردن فاشیزم اسلامی به جایگاه تاریخی خودش و تعین تکلیف کردن با سر شمایان است. مردم عراق اجازه ورود آخوند و و اسلامیست تروریست را بدرون حاکمیت نمیدهند و نیز مردم لبنان همین نغمه را میخوانند فکر میکنید مردم ایران از عراقی ها و لبنانی ها عقب ترند؟
 
آخوند روحانی درب گدا خانه آخوندی را برای تحقیر بمردم ایران گشوده  و میگوید میخواهد به 60 ملیون ایرانیانی یارانه یعنی صدقه بدهد به ایرانی هائی صدقه بدهد که بر روی منابع نفتی گازی و انواع معادن ذیقیمت طبیعی و میلیاردی نشسته اند میخواهد یارانه بدهد به یکی از کشور های ثروتمند جهان و به 60 ملیون از 80 ملیون صدقه بدهد البته آن که صدقه نمیگیرد جزو رانت خوران و ارباب جمعی آخوند و از اختلاس گران است
 
برای ایران این بزرگترین فاجعه قرن است که 60 ملیون از 80 میلون آن را گدا و مستمندانی تشکیل بدهند که دست در جلو آخوند برای گرفتن یارانه و صدقه دراز کنند و نام آنرا بسته حمایتی معیشتی گذاشتته اند تازه برای دادن این بسته معیشتی اول بنزین را سه برابر میکنند که سریع از جیب مردم بردارند ولی دست به اینهمه موقوفات اسلامی و بنیاد های چپاول اسلامی نمیزنند و قرآنی از آنان مالیات هم نمیگیرند.
 
قیام مردم ایران در نزدیک به 120 شهر ایران در جریان است و خامنه ای و پاسدارانش بیش از 60 نفر از مردم ایران را در همین چند روز با زدن گلوله به سر و بدنشان به شهادت رسانده اند و مردم سمبلیک مراکز چپاول یعنی بانکها و مساجد مراکز تحمیق اسلامی اخوندی را به آتش میکشند تا اشرار بر سر قدرت نشسته را بزیر کشیده عمامه از شرشان بردارند و با سرهایشان بطور تاریخی تعین تکلیف کنند آنطور که شایسته شیخ فضل الله نوری ها باشد
 
نوید اخگر
 
18 ماه نوامبر سال 2019 میلادی سوئد استکهلم

یادداشت روزسوم: ورودجنبش به فازدوم و چالش های پیشاروی آن

یادداشت روزسوم:

                   ورودجنبش به فازدوم و چالش های پیشاروی آن

الف ـ اهنگ گسترش جنبش بسیارسریع بود. بلافاصله به بیش از ۱۰۰شهرسرایت کرد. در قیاس با خیزش ۹۶ نه فقط ازشهرهای متوسط و کوچک به کلان شهرها و از جمله  تهران و تبریز و اصفهان و مشهد و شیراز و رشت  ... سرایت کرد بلکه مهم تر از آن، ترکیب شرکت کنندگان  بازتابی از جماعات رنگین کمان ایران  یعنی ترک و کرد و عرب و فارس و لر و گیلک...  در برگرفت که دستاوردمهمی برای جنبش و بستری ضروری برای سراسری شدن آن است. باین ترتیب جنبش انقلابی توانست در همان گام های اولیه بسرعت با افروزش جرقه ها توسط جوانان و بخش های پیشتار و خط شکن به سرعت خود را در بعدجغرافی گسترش دهد و به جلب بخش های تازه ای موفق شود. تا همین جا موفقیت بزرگی بدست آمده است که رژیم تصورش را نمی کرد. تاکتیک راه بندان جاده ها تاکتیک درخشانی بوده است که حضورجنبش و غافلگیری رژیم را به نمایش گذاشت. اگر تاکتیک و نقشه راه این نوع جنبش ها جدید را اشغال فضا و مکان ها و بیرون کشیدن خیابان ها و تثبیت نوعی حضور و قدرت موازی و دوگانه بدانیم، حرکت جنبش بدان سمت بوده است. اما برای تثبیت آن لازم است که جنبش بتواند به موازات گسترش بعدجغرافی بعدتوده ای هم پیداکند. سوای سرکوب سنگین اکنون جنبش با دو چالش مهم مواجه است که تداومش در گرو حل آن هاست: الف با شتاب مناسبی توده ای شدن. نقش مردم در حفاظت از موج های خط شکن و میدانی بسیارمهم و تعیین کننده است.  ب- مقابله مؤثر و کارآیند با قطع اینترنت از طریق بدیل های مکملی که می تواند مانع از گسست قاطع ارتباطات در داخل و نیز با جهان شود. در این مورد اگر مقاومت جنبش طولانی شود، حاکمیت مشکل بتواند همین قطع گسترده را تداوم دهد. ضمن آن که همواره عرصه ها و گسست هائی در کاررژیم وجود دارند که فعالین از آن بهره می گیرند. نکته اصلی در این مورد آن است که شبکه های واقعی تعیین کننده هستند و چون این شبکه ها وجود دارند و خلاقیت اصلی از آن آن سرچشمه می گیرد قاعدتا بدرجاتی قادر به خلق و یا استفاده از ارتباطات مکمل بین شبکه ای و بازتاب دادن مبارزات خود خواهند بود. البته فعال سازی تلفن و ارتباطات غیراینترنتی و یا استفاده ازگسست های سیستم رژیم  و احتمالا ناتوانی وی از قطع کامل و انواع راه های خلاقی که بهرحال نسل های جدید خود بهتربه  آن ها واقفند وجود دارند. در عراق اینترنت را برای چند روز قطع کردند. در ایران هم احتمالا رژیم نمی تواند طولانی مدت آن را ادامه دهد. بهرحال این یک چالش واقعی است. با وجود چالش های فنی-ارتباطی، این وجوه استراتژیک و سیاسی –اجتماعی است که تعیین کننده است و اکنون مهمترین مساله همانا تقویت همبستگی و حمایت فعال و  پیوستن قشرها و لایه های گوناگون جامعه به جنبش یا همان ضرورت توده ای شدن جنبش است. کارگران و معلمان و دانشجویان و دانش آموزان و جنبش زنان و .... می توانند  این حمایت فعال را با دامن زدن به مبارزات خود در محل زیست و نیز حضوردر جنبش های خیابانی به منصه ظهور برسانند و به جنبش نفس تازه ای بدمند و تداوم آن را تضمین کنند. علاوه برآن با حضورخود در شفاف سازی مطالبات و تعمیق گفتمان جنبش نیز موثرباشند. نکته مهم دیگر آن است که گرچه خشونت را رژیم با سرکوب و تیراندازی خود شروع کرده است و گرچه واکنش های دفاعی و دفع آن در این جنبش های ضداستبدادی اجتناب ناپذیراست، اما در عین حال فعالین و اکتیویست های جنبش تا آنجا که به آن ها مربوط است باید به سهم خود هوشیارباشند که دامنه خشونت از کنترل خارج نشود. چرا که اولا بخصوص به صورت زودرس مانع توده ای شدن جنبش که امری حیاتی است می گردد و ثانیا موردبهره برداری رژیم برای ترساندن و سرکوب بیشتر به بهانه برقراری امنیت قرار می گیرد و نتیجتا می تواند به تداوم جنبش آسیب برساند. و بالاخره باید به آکسیون ها و حمایت های فعالین خارج از کشور اشاره کرد که آنها نیز باید با حدکثر توان و احساس مسئولیت در این لحظات سرنوشت  بسهم خود بتوانند در مقابله با این چالش های بکوشند.

ب- با این که رژیم با ارتکاب حماقت تاریخی خود بدست خود و با زدن کبریت به بنزین آتش گسترده ای را بر افروخت، اما راس هرم قدرت این را فهمید که هرگونه تردید و تزل و عقب نشنینی می تواند دودمان آن ها را برافکند. بهمین دلیل با مداخله سریع خامنه ای و با اشرار و اوباش خواندن مردم به جان رسیده و دفاع از تصمیم سران نظام  راه عقب نشینی را بست. با ا ین همه تحقق آن با قیمت بقول خودشان فشل کردن مجلس و فرمان سانسورمطبوعات پیرامون هرنوع انتقادی صورت گرفت و نشان داد که ابزارهای میانجی رژیم واقعا نمایشی و هیچکاره و نخودسیاه هستند که  فقط پول و هزینه های ملت را بباد می دهند و این که جنبش باید کجای ساختارهرم قدرت را نشانه بگیرد. با این همه رژیم اگر پل پشت سرش را ویران کرد اما در مقابل خود نیز گریزگاهی واقعی مگر از این ستون به آن ستون فرارکردن ندارد. برعکس در چهاردیواری و چنبره چندین بحران بزرگ و نفس گیر بطورهمزمان محاصره شده است که مطلقا راه گربزی ندارد و مشخصا مساله بحران هسته ای که به اوج بن بست خودر رسیده و آماده منفجرشدن است (و خیزش اخیر بسی به قدرت چانه زنی و آشوب افکنی اش در منطقه رخم کاری زده است) و نیز انتخابات مجلسی که در پیش است و با تنش های درونی و رویکرد به مراتب گسترده تری از تحریم مردم مواجه است و رژیم مجروح باید  از گردنه های نفس گیردیگری هم عبور کند.  و فرصتی برای برآمد و  تداوم انقلاب!

ج- فرسایش قدرت: ممکن است اصابت امواج سهمگین به صخره های قدرت  نتواند به طورضربتی همه پی های آن را درهم بشکند و نظام را سرنگون کند و در این نقطه رژیم را وادار به عقب نشینی کند. اما رژیم حتی اگر بتواند از دست  این موج بلند و سهمگین هم قسر دربرود اما دیگر همان رژیم قبل از خیزش مردم نیست. همه چیز حتی اگر فروکش هم بکند عوض شده و هیچ چیز آن نخواهد بود که قبلا وجود داشت. و این یعنی آن که  تا همین جا هم رژیم ضربات سنگینی خورده و اتوریته اش به شدت در داخل و حتی در درون صفوف خود بخصوص اتوریته «رهبرمعظم» در انظارجهانی و در منطقه بشدت آسیب دیده است و بشدت از اعتمادبه نفس نظام کاسته شده است. همانطور که اشاره شد تا همین جا دست آوردهای جنبش کنونی از خیزش های قبلی و دیماه جلوتررفته و حتی اگر با وقفه های کوتاه مدت هم مواجه شود در فاصله حضورمجدد می تواند هم با بازتولیدجبنش های دیگر کارزارتمرین مبارزه را گرم نگهداد وهم همانطور که گفته شد با ترصدگردنه های پیشاروی رژیم (باتوجه به آن که بین بحران بنزین و بحران تحریم و سیاست های کلان رژیم در این مورد و در منطقه و نیزسیاست های ریاضی بودجه بدون نفت ارتباط تنگاتنگی برقرارشده است )، در انتظارتعرض مجدد باشد.

بطورکلی یکی از پیش شرط های فراگیرشدن جنبش درهم شکستن اراده معطوف به سرکوب رژیم و درجه روحیه و آمادگی نهادهای سرکوب است (فاکتورنتوانستن). با این همه  پدیده نتوانستن یک امر مطلق نیست  و ممکن است به شکل ضربتی صورت نگیرد و در چندضربه درهم نوردیده شود. بعنی به مثابه فرایندی باشد که بر افکندنش نه با اصابت یک موج بلکه با موج های چندی همراه باشد. خیزش ها و  موج های ۸۸ (که تاحدی دو رگه بود: از درون سیستم برخاست و به بیرون سیستم جهت گیری کرد) و موج دوم بزرگ خیزش دیماه بود ... و بالأخره اکنون با موج بزرگ سوم مواجهیم. درایران شاید به یک، دو، سه و چندخیزش و برآمدانقلاب نیاز باشد.... خوشبختانه کاهش فاصله زمانی این موج های بلند نشان می دهد که توان خودترمیمی جنبش از توان خودبازسازی رژیم سبقت می گیرد. زخم ها وجود دارند اما چه باک! یکی در حال شکفتن است و دیگری در حال فرسوده شدن و هم چون چرم ساغری کهنه درحال چروکیدن و ترک خوردن...  این مردم هستند که بنیان گذاران واقعی هستند...

تقی روزبه ۱۷ نوامبر۲۰۱۹

 

 

سکوت در جنگ نابرابر بین ملت و رژیم جابر جایز نیست

سکوت در جنگ نابرابر بین ملت و رژیم جابر جایز نیست

 

در عرض سه روز گذشته جنگی نابرابر بین ملت ء به پا خاسته ایران و رژیم تا به دندان مسلح جمهوری اسلامی در جریان است. تا به اکنون دهها شهید و تعداد بیشمار و نامعلومی زخمی و زندانی حاصل این جنگ نابرابر است. جمهوری اسلامی ماهیت ضد مردمی و دریده خویی خود را بصورت عریان به نمایش گذاشته تا قیام مردم را با بیرحمی تمام در نطفه خفه کند. مبارزان حاضر در صحنه از تک تک ما ایرانیان در داخل و خارج کشور انتظار دارند که در چنین شرایطی سکوت را بنا به هر دلیلی جایز ندانسته  و همانند یک مدافع آزادی از سربازان خط مقدم با تمام وجود حمایت کنند. در چنین شرایط جنگی که سینه جوانان کشور در شهرهای مختلف ایران آماج گلوله های سفاکان بیرحم است, سکوت و عافیت طلبی گوشه نشینانه قابل بخشش نیست. به همین دلیل شرایط جنگی غیر قابل پیش بینی شده حکم می کند که دوری از فعالیت سیاسی و سکوت ضمنی در چنین شرایطی, خیانت است به خون شهیدان گلگون کفن شهرهای ایران.

 

رژیمی که برای رساندن نفت مجانی توسط تانکرهای دو میلیون بشکه ای به رژیم تبهکار بشار اسد در سوریه هزینه های هنگفتی را به ملت در بند ایران تحمیل می کند, اکنون که تحت تحریم های شدید, کفگیر آن به ته دیگ خورده با بی پراویی تمام قیمت بنزین را ( آن هم همانند دزدان در نیمه شب جمعه) برای ملت بینوای ایران دو یا سه برابر می کند و روز بعد هر گونه اعتراض مدنی و مسالمت آمیز را با خشونت و کشتار وحشیانه جواب می دهد. تصمیم نابخردانه و ضد مردمی نظام جمهوری اسلامی در مورد نرخ بنزین به مثابه ریختن آن بر روی آتش زیر خاکستر خشم نهفته مردم ایران بود که آن را شعله ور نمود. شعله هایی که بنیادهای پوسیده نظام را به لرزه در آورده است؛ و هر دو جناح فریبکار را در سرکوب ملت متحد کرده.

 

براستی چرا  سوریه, حزب الله لبنان, حوثی های یمن, حشد الشعبی عراق, حماس و جهاد اسلامی فلسطین می توانند تحت عنوان به اصطلاح "محور مقاومت" نفت مجانی یا پول مجانی حاصل از آن را دریافت کنند و هزینه آن را ملت ایران باید بپردازند؟ چرا؟  در شرایطی که قریب به یک میلیون از عوامل ثروتمند نظام از پرداخت هر نوع مالیات عملا معاف هستند, چرا باید مردم از طریق افزایش قیمت نفت, بجای مفسدان و اختلاسگران حکومتی بدینصورت مالیات بپردازند؟ آن هم در شرایطی که ربیعی سخنگوی دولت بی تدبیر می گوید افزایش مالیات بر درآمد قشرهای ثروتمند و اختلاسگر وابسته به حکومت منطقی و علمی نیست.

 

رژیم در سرکوب جنبش های مردمی نه تنها در ایران بلکه بعنوان مشاور و عامل مستقیم در کشورهای دیگر نظیر سوریه, لبنان, عراق, ونزئولا و یمن تجربه های فراوانی دارد. به همین دلیل تمام قوای خود را برای سرکوب قیام ملت ایران به کار خواهد گرفت. در این راستا دودوزه بازی و مماشات و یا دوپهلوگویی نه تنها مقامات برخی از کشورهای اروپایی بلکه اصلاح طلبان و طرفداران آنها در خارج از کشور قابل تامل است. همان اصلاح طلبانی که در دوران انتخابات ریاست جمهوری, بدون استثناء, همواره مردم را برای آمدن به پای صندوق رای و انتخاب بین مار غاشیه و عقرب جراره تشویق می کنند, امروز ادبیات خود را همسو با سران امنیتی رژیم هماهنگ کرده و بطور غیر مستقیم اما هوشمندانه ای مردم را متهم به اعمال خشونت می کنند و از آنها می خواهند که از خشونت پرهیز کنند. در حالی که خشونت مهلک از سوی مامورین امنیتی رژیم اعمال می شود.

 

کلام خلاصه آخر اینکه یک جنگ نابرابر در جریان است. از یک سو رژیم و نیروهای سرکوب گر آن و برخی از توجیه گران شرمنده و خجالتی؛ و از سوی دیگر ملتی به پا خاسته که فریاد می زند دیگر بس است! در خلال این جنگ آزادیبخش که رژیم آن را با گلوله و زندان به مردم تحمیل کرده, زمان تامل, عافیت طلبی, سکوت و نظاره گری نیست. این پیام صریح و روشنی است که نگارنده از داخل ایران دریافت کرده. و بر همین اساس وظیفه همه ماست که در این شرایط غیر منتظره و انقلابی بدون درنگ از مردم حمایت بکنیم.  اپوزیسیون  و ایرانیان خارج از کشور باید با تشکیل ستاد اطلاع رسانی و کمیته های حمایت از مبارزان داخلی اختلافات خود را به کنار گذاشته و متحدانه برای انعکاس صدای حق طلبانه ملت ایران در کنار یکدیگر قرار گیرند. در شرایطی که اینترنت در ایران قطع است, ستاد هماهنگ کننده اطلاع رسانی با بهره گیری از تکنولوژی ارتباطات مدرن از اهمیت حیاتی و عاجل برخوردار است.

 

پاورقی:  بعد از پیوستن مردم شهرهای سیستان و بلوچستان به اعتراضات گسترده ملی سراسر کشور, امروز اخبار رسیده از  شهرهای سیستان و بلوچستان حاکی از آن است که مامورین رژیم از جمله نیروهای انتظامی, اداره اطلاعات و اطلاعات سپاه استان تعد زیادی از جوانان را در شهرهای مختلف استان از جمله چابهار, ایرانشهر, زاهدان و سرباز دستگیر کرده. متاسفانه اینترنت در استان مثل بقیه نقاط کشور قطع است.  طبق گزارشات از زاهدان بیش از چهل نفر در زاهدان و حدود سی جوان در چابهار دستگیر شدند. از تعداد دستگیر شدگان در بقیه شهرهای استان اطلاع دقیقی در دست نیست.  فعالان داخل از ما درخواست کرده اند که بجای سکوت باید صدای اتحاد همه ایرانیان از جمله مردم بلوچ در همرایی و همگامی با بقیه هموطنان در این شرایط واقعا حساس که تعداد زیادی از هموطنان شهید و یا دستگیر شده اند, باید منعکس کننده صدای مبارزات و شهامت های بی نظیر آنها باشیم.

 

 

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

دوشنبه ٢٧ آبان ١٣٩٨

doshoki@gmail.com

 

 

 

November 18, 2019

انفجار آتش فشان خشم و نفرت حکومت شوندگان

 انفجار آتش فشان خشم و نفرت  حکومت شوندگان

 اینک آتش خشم کارگران و زحمتکشان در سراسر ایران شعله ور شده است. ستمبران دیگر نمی خواهند مانند گذشته ستم برند. گذشته درگذشت! زنده باد آینده که در نبردهای خیابانی و طبقاتی امروز شالوده می گیرد. خیابانها سنگر می شوند و سران رژیم مانند شغال زوزه می کشند. امروز، سر دسته اشرار از لانه زوزه کشید و صاحبان این سرزمین را «اشرار» خواند. اینک خامنه ای، سردسته باندها، وقیحانه به فقاهت سرمایه و سرقت که در دخمه خزیده است با باند سارق خویش به خود می لرزد. او که دیگر خونی برای تزریق به ماشین سرکوب و کشتار خویش ندارد، دست ربایش به سوی آخرین لقمه ی نان گرسنگان گشود. سران سه قوه حکومتی، روحانی- رئیسی-لاریجانی با دست خود به فرمان خامنه ای، آتش به عمر خود زدند. حکومت اسلامی در ایران، چهل سال خون و خونریزی و ترور و تزریق خون به باندهای ترور در لبنان، عراق، یمن و سوریه و هرجایی که می توانست  مزدور وعنصری برای نابودی اصول انسانی بیابد، به بحران فروپاشی فروافتاده. برای چنین روزی، آنان سپاهی می خواستند مجهز به بمب هسته ای تا برای حفظ قدرت، جهان را به تخریب بکشانند. دی ماه 96 شعار: کار، نان آزادی ، حکومت شورایی! نشان داد که  تکلیف رژیم را یک نبرد طبقاتی تعیین می کند. اینک زمان حضور رهبری و سازمانیابی طبقاتی کارگران  برخوردار از سازمان انقلابی و کمونیستی خویش بیش از هر زمان دیگر حیاتی است.

اگر طبقه کارگر بی درنگ پلاتفرم و مانیفست خود را در این برهه ی تاریخی و سرنوشت ساز، پیش روی نگذارد و سرنوشت خویش و جامعه را تعیین نکند، سوم شخص های سلطه گر و به کمین نشسته، سرنوشت طبقه کارگر وجامعه را به همان روال تا کنونی، رقم خواهند زد. طبقه کارگر افزون بر 40 میلیونی که هستی بخش جامعه است، باید و وظیفه مند است که این مسئولیت تاریخی- رهایی بخش را به دست بگیرد و جان برکفی توده های به پا خاسته را به پیروزی برساند. پیروزی این قیام مشروط به به رهبری انقلابی طبقه کارگر سازمانیافته و آگاه ست.

در این روزهای تاریخی، تکلیف رژیم در سنگرهای خیابانی و در کارخانه و محل تولید و کار یکسره می شود. برای پیروزی باید شوراهای سازمانده با شعار نان، کار، آزادی، حکومت شورایی! در سراسر ایران برپا شوند.

پیش به سوی یکسره سازی سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی!

 پیش به سوی سازمانیابی بی درنگِ جایگزین انقلابی کارگران!

 پیش به سوی سازمانیابی شوراهای سازمانده کارگران و حکومت شوندگان، برای اعلام  جایگزین خودگردان شورایی و کنگره شوراها!

پیروز باد همبستگی جنبش های انقلابی ایران-عراق – لبنان و روژآوا!

عباس منصوران- روژآوا

 17 نوامبر2019                                                  

 

بشتابید ، سرداران اسلام نیاز به پول دارند

بشتابید ، سرداران اسلام نیاز به پول دارند  !

 

دکتر حجت الاسلام والمسلمین روحانی سه شنبه گذشته در یک سخنرانی در کرمان ، در نشست شورای اداری استان کرمان فرمودند :

" شرایط کشور عادی نیست  " !

عادی نبودن شرایط  در کشور  ، " در کشور عزیزمان ایران " ، چیزی نیست که مربوط به امروز و دیروز و برجام و فرجام برجام و امسال و پارسال باشد ، چهل سال است که شرایط کشور عادی نیست ! از همان نکبت الیومی که شما ماشین قراضه ، زنگ زده دولت اسلامی ، حکومت اسلامی را به همت گوادولوپی ها جانشین ماشین نیمه مدرن سلطنت کردید ، از همان زمانیکه شما " بسوی توحش بزرگ " ، را جانشین  " بسوی تمدن بزرگ " شاه کردید ، از همان زمان تا به امروز شرایط  این کشور عادی نیست ! غیر عادی است !

حکومتی غیر عادی با قوانینی غیر عادی ، قوانینی مربوط به عصر شتر چرانی و بز چرانی و گوسفند چرانی ! و مردمانی غیر عادی !

غیر عادی بودن مردم نه از آنروست که نمیخواهند ، نمیتوانند و یا دوست ندارند عادی باشند ، بلکه از اینروست که با زور چماق و چاقو و تیز بر و اسلحه ، غیر عادی ترین شکل حکومت ، شکل دولت را به عادت مردم تبدیل کرده اند !

خوشبختانه علائم و نشانه هایی در جامعه هست که نشان میدهد اکثریت جامعه میخواهد و دوست دارد به شرایط  عادی برگردد ، زور میزند و تلاش میکند تا از این شرایط  غیر عادی خارج شود ، حداقل و دست کم مردی با پنج ، شش متر پارچه دور سر  رئیس قوه قضائیه ، رئیس جمهور و رهبر شان نباشد ، حداقل و دست کم  قوانین شریعت ناب محمدی  بر آنها حکومت نکند ، حداقل و دست کم ، حالا کاپیتالیسم که کاپیتالیسم ! خب باشه " اشکالی ندارد " ! حالا استثمار انسان از انسان که استثمار انسان از انسان ، باشه " خیلی هم خوب " ، و سر جای خودش ! اما این آخوندا ، این حجج الاسلام و سرداران اسلام و قوانین شریعت اسلامی دست شان کوتاه و بریده از سر جامعه !

 حداکثر و دست بالا ی اش هم که سئوالی است باز و میدان مانوری برای دخالتگری سوسیالیسم ، کمونیسم !

 حداقل اش را فویرباخ ، پیامبر آنتروپولوگی ، چنین فرموله میکند :

" هدف نوشته های من رهایی انسانها است ، رهایی انسانها  از خداشناسی به انسان شناسی ، رهایی از خداپرستی  به انسان پرستی ، رهایی از نماینده گان آن جهانی به دانشجویان این جهانی  ، رهایی از خادمان مذهبی و سیاسی  آسمانی و زمینی ، رهایی از مونارشی و آریستوکراسی  ،  و از آنها شهروندان خودآگاه زمینی بسازم  . "

این حداقل پیامبر آنتروپولوگی ، فویرباخ ، برای جامعه امروز ایران است . حداقلی است که ، در آن دوره ای که فویر باخ زندگی میکرد بنظر میرسید حداکثر و ایده آلی است برای جامعه آنروزی آلمان و نیز اروپا ! بیهوده نبود که مارکس زمانی ، در آغاز کار و جوانی ، و در بازی با کلمات نوشت :

" و هیچ راه دیگری برای شما برای رسیدن به حقیقت و آزادی ، جز از راه جوی – آتش وجود ندارد . "

Und es gibt keinen andern Weg für euch zur Wahrheit und Freiheit , als durch den Feuer- bach .    

 

رهایی از مونارشی و آریستوکراسی ، بعلاوه رهایی از تئوکراسی و نه فقط برای ایران و ایرانیها ، بلکه برای کل منطقه !

حداقل یا حداکثر ؟ حداقل ماتریالیسم قدیمی فویرباخ یا حداکثر ماتریالیسم جدید مارکس ؟ حداقل جامعه مدنی فویرباخ یا حداکثر جامعه انسانی مارکس ؟ فویرباخ انسان شناس ، انسان دوست و دانشجوی این جهانی یا مارکس اینهمه – انسان شناس ، انسان دوست و دانشجوی این جهانی -  بعلاوه مسئله مالکیت ، بعلاوه مسئله مالکیت خصوصی و کار مزدی و لغو این دو ، و بنابراین مالکیت کمونیستی و آنتروپولوگی کمونیستی !

" شرایط کشور عادی نیست " یعنی چی ؟ در این شرایط غیر عادی سرنوشت پادوان داخلی و بخصوص پادوان خارج کشوری ( در اینجا مشخصآ سایتهای حکومتی هفته و تدارک منظور است ) ، که خیلی عرق تئوریک ریختند تا نشان دهند حکومت اسلامی عادی است ، متعارف است ، در حال متعارف شدن است چه میشود ؟

 وضعیت زار و ذلیل این تزها ، این تئوریها خیلی شبیه به ذلیلی و زاری خود حکومت ، و خیلی شبیه به لایحه دو فوریتی تحریم شرکت ها و شخصیت های آمریکایی در مجلس وحوش میباشد ! کسی میداند سرنوشت آن تحریمها چی شد !

 

حجت الاسلام و المسلمین دکتر روحانی در همانجا فرمودند :

" بدون پول که نمیشود کاری کرد ، بالاخره به یک منبع مالی نیاز است . " ، و افزودند : " تصور کنید به اندازه لازم در خزانه ریال داریم " !

جناب پرزیدنت با اونا ، شنیدی ! حکومت اسلامی برای حوضه های عملیه و " علمیه "  ، برای موتور سواران چاقو کش ، برای برادران سپاه و بسیج ، برای امامان جمعه ، برای نگهداری بیت رهبری و کل آپارات دولتی نیاز به پول دارد ! حالا نمیشه یکبار دیگر شبانه و دزدانه ، گونی ، گونی دلار بار هواپیما کنی و بدست حجج اسلام و سرداران سپاه برسانی ! شما که هم به بازار سیاه و هم به بازار سفید آشنایی " کامل " داری ، در راه تحقق تصورات دکتر حجت الاسلام و المسلمین روحانی به اندازه لازم ( و نه زیادی ) به " خزانه " حکومت اسلامی دلار تزریق کنی – اونا خودشون بعدآ به ریال تبدیل میکنند ! – بیچاره ها پول ندارند ها ! دارند از بی پولی میمیرند !   

همشیره موگرینی تو چی ، شنیدی  ! سرداران اسلام  نیاز به پول دارند ، و آنهم فوری ! پس این اینستکس و تلاش شبانه روزی برای بازار سیاه دور زدن تحریمها چی شد ؟ کی قرار است شروع بکار کند ؟ قرار است چه وقت در راه تحقق تصورات حجت الاسلام والمسلمین دکتر روحانی به اندازه لازم ( و نه زیادی ، حالا زیادی هم اشکالی ندارد ) یورو به خزانه حکومت اسلامی تزریق کند ؟ بیچاره ها پول ندارند !

دکتر حجت الاسلام والمسلمین روحانی ، " رئیس قوه مجریه " اضافه کرد :

" اینکه پول نفت را کجا مصرف کنیم بحث دیگری است . اما کشور چگونه باید اداره شود وقتی اداره کشور به ریال نیاز دارد . " !

آره ! دقیقآ ! اینکه پول نفت کجا مصرف شود ! اینکه مصرف عتابات عالیه کنیم ، مصرف گله امامان جمعه کنیم ، مصرف گله موتورسواران چاقو کش کنیم ، مصرف گله وحوش مجلس کنیم ، مصرف دفتر و دستک وزرا کنیم ، مصرف بیت رهبری کنیم یا مصرف حزب الله و حوثی و جهاد اسلامی ، این دیگر  بحثی  است داخلی و مربوط به خودمان و ربطی به رعایا ندارد !

شاید هیچ چیز دیگر به اندازه آن تابلوی انتخاباتی روحانی و همین عنوان " دکتر حجت الاسلام و المسلمین روحانی " این جهان پَست و حقیر  پُست مدرنیسم را بنمایش نگذارد !

 

و شما کارگران و زحمتکشان ایران چی ، شنیدید ! سرداران اسلام نیاز به پول دارند و " شرایط کشور عادی نیست " ! حتمآ شنیده اید ، خیلی پیشتر از آنکه دیگران بشنوند ، شمایی که  با گوشت و پوست و استخوان ، با حقوقهای حقیر و پرداخت نشده صدای بی پولی سرداران اسلام و شرایط کشور عادی نیست را شنیده اید ، و همین فرصتی فراهم میکند تا رعایا بشتابند برای برگرداندن شرایط عادی به کشور ، بشتابند برای چگونگی اداره کشور و دست به کاری غیر عادی بزنند ! یکبار و برای همیشه با این عادات زشت و پلیدی که حکومت اسلامی با زور و سرنیزه به آنها تحمیل کرده وداع کنند ، کاری غیر عادی کنند یعنی اینکه انقلاب کنند و حکومت اسلامی را بزیر کشند  ، که اینهم خود البته عادت مبارزه طبقاتی در تاریخ بوده است . شرایط کشور آماده برای همه چیز است !  

 

اژدر امیری  :  18.11.2019

تاکید بر ضرورت کنترل محلات !

 تاکید بر ضرورت کنترل محلات !

مردم آزادیخواه و مبارز کردستان. همبستگی اعتراضی تان بر حق و قابل تحسین است. 

خیزش و اعتراض  توده ای- اجتماعی جاری که سراسر ایران و از جمله کردستان را، فرا گرفته است. دور تازه ای از تلاطم  بنیادی عظیم اجتماعی است که هر آن میلیتانتر و رادیکالتر به هر شیوه ممکن، خودنمائی می کند. بدون شک، روند و پروسه ای ملموس سرنگونی حکومت اسلامی سرمایه داران در ایران میباشد که در دستور جامعه قرار گرفته است.  پایه های اساسی این رژیم هار و فوق ارتجاعی و در حال فروپاشی را، به لرزه درآورده است. پیام عملی آن را، سردمداران حکومت اسلامی و کل دارودسته اصلاح طلبان و مدافعین رنگا و رنگ بقاء آن و آنهائی که دم از " خشونت گریزی " میزنند نیز، گرفته اند. برایشان ملموستر از گذشته گردیده است که اکثریت مردم ایران بدون اما و اگر، خواهان سرنگون شدنشان هستند.

زیرا، طی مدت حاکمیت ننگین و استثمارگرانه اش، ارمغانی بجز " به رسمیت نشناختن هر گونه حق و حقوق انسانی-  اجتماعی سرکوبگری، بگیر و ببند، زندانی کردن، شکنجه و کشت و کشتار فعالین کارگری- اجتماعی و آزادیخواه، به تباهی کشانیدن آن جامعه، دامن زدن به خشونت اجتماعی، اوباشی گری و تروریسم اسلامی، حاشیه نشینی، اعتیاد و فقر و فلاکت و عملا تحمیل گرسنگی بر اکثریت مردم در ایران " نداشته است. سیستم اقتصادی و زیر بناهایش ویران و از کار افتاده و در حال فروپاشی است. ادامه  چنین موقعیتی ممکن نیست و هیچ راه گریزی جز سرنگون کردنش در پیش پای جامعه قرار ندارد!

تقابل و کشمکش جدی اجتماعی- طبقاتی هم اکنون در جریان است. هرچند هنوز " توده وسیعی از مردم بطور خاموش دارند عمل می کنند ولی بدون شک خواهان سرنگون شدن این رژیم و خلاص شدن از این وضعیت فلاکتبار تحمیل شده، هستند " آگاهانه و با برنامه ریزی دقیق باید عمل کرد، قطعا در تداوم خود آن اکثریت خاموش هم پا بمیدان خواهند، گذاشت.

 اشاره کردم که، پیام روشن این اعتراضات قاطعانه، سرنگونی حکومت اسلامی سرمایه داران در ایران است. نفس پیام را، سردمداران حکومت اسلامی و کل دارودسته اصلاح طلبان و مدافعین بقاء آن نیز گرفته اند. به همین خاطر حفظ موجودیت و بقاء حکومت دراولویتش قرار گرفته است. در این راستاست که، حافظان رنگا و رنگ  قدرت سیاسی موجود، در مخالفت با اعتراضات توده ای- اجتماعی جاری  تحت عنوان " خشونت گریزی " تلاش میکنند با تحمیل بدترین شرایط ممکن، چند صباحی دیگر به حاکمیت ضد انسانی شان ادامه بدهند.  و تاکنون نیز سرکوبگران از هر گونه خشونت و کشتار ممکن دریغ نکرده اند و حتی ممکن است برای حفظ بقاء شان سناریوی سیاه را  در صورت تند تر شدن اوضاع و رشد و گسترش رادیکالیسم سیاسی- اجتماعی و طبقاتی، در پروسه این روند، بر جامعه تحمیل کنند. زیرا " سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی را باید تعریف کرد. استراتیژی آنرا روشن تر کرد. چون بدون برنامه ریزی، هدفمند که ستون فقرات اساسی آن طبقه کارگر سازمانیافته و آگاه و متشکل در پیوند ناگسستنی با جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبی در بعد اجتماعی  و بدون رهبری سیاسی قطب کمونیستی و چپ، ممکن نیست. باید از اجنتاب ناپذیری سرنگونی طلبی صرف، حذر کرد. این بعد اساسی قضیه را لازم است، تامین کرد!

تداوم جنبش در بعد سراسری در جامعه کردستان را باید تضمین کرد.

واضح است، تمامی آن مصائب اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که به یمن موجودیت حکومت اسلامی به اکثریت مردم ایران تحمیل شده است. در کردستان نیز خودنمائی می کند. بر اساس همین زمینه اجتماعی است که  گسترش اعتراضات در شهرهای کردستان، همگام و همبسته با خیزش و اعتراض توده ای- اجتماعی جاری سراسری بر خلاف منادیان راست و محافظه کار تحت عنوان " خشونت گریزی " بمیدان آمده است که، بر حق و قابل تحسین است. زیرا حکومت اسلامی و نیروهای سرکوبگرش هستند که تا کنون بدون شک و تردید طی این چند روز دست به خشونت و کشتار معترضین در اقصی شهرهای ایران و شهرهای سنندج. جوانرود، مریوان. بوکان و ... زده اند. صدها نفررا کشتار، هزاران نفر را زخمی و طبق اعتراف نهادهای امنیتی رژیم اسلامی تاکنون هزار نفر از فعالیت اصلی را دستگیر کرده اند.

در نتیجه وظیفه مردم وجوانان، فعالین جنبشهای آزادیخواه و برابری طلب، محافل رهبران عملی در کردستان است که از هم اکنون آگاه و هوشیار بوده، با دورنماو چشم انداز روشن. برای ایجاد همبستگی اجتماعی و سازماندهی با برنامه، هدفمند تلاش کنند. ارتجاع در هر شکل و رنگی و تحت هر عنوانی را باید، افشاء و برای ایزوله کردنشان اقدام کرد و فضای آزادیخواهی جامعه را علیه آنها بسیج و گسترش داد. باید سریعا و بدون فوت وقت عمل کرد.

زیرا، تاکید می کنم، راه چاره اساسی برای خلاص شدن از این وضعیت تحمیل شده به اکثریت توده مردم زحمتکش در جامعه ایران، سرنگونی قاطع جمهوری اسلامی تحت "  رهبری و هژمونی سیاسی- اجتماعی با برنامه و هدفمند،  قطب کمونیستی و چپ  با ارائه آلترناتیو جایگزین سیاسی- طبقاتی، که تضمین کننده اساس اعمال اراده مستقیم توده کارگر و مردم از طریق شوراهای مردمی" باشد، است. که طرد و افشای جریانات ملون قومی- مذهبی بورژوائی و آلترناتیوسازی راست و اصلاح طلبان در سراسری ایران و احزاب سیاسی جنبش بورژوا ناسیونالیسم کرد در کردستان که بویژه اکنون در مرکز همکاری کرد متشکل و در حال زد و بند با رژیم اسلامی هستند، می باشد. از هم اکنون باید زمینه های ایجاد تشکیل شوراهای کارگری و مردمی را برای کنترل محل های کاری و محلات مسکونی، فراهم و پایه ریزی کرد. تا با آمادگی کامل بر سر بزنگاه سیاسی تعیین کننده، بموقع، بدون فوت وقت اعمال اراده مردم را از طریق مکانیزم شوراها برای اداره جامعه، مادیت بخشید!

زیرا جنبش ناسیونالیستی در کردستان ایران به مثابه جنبش سیاسی بورژوازی کرد با اظهار نظرات تا کنونی شان و سیر روند " مذاکره – در واقع و عملا تلاش برای زد و بند با حکومت اسلامی " برای رسیدن و شریک کردنشان در حاکمیت سیاسی که بدست گرفتن سکان اداره جامعه کردستان میباشد. در این پروسه و اعتراضات جاری سرنگونی طلبانه برای مهار و جلوگیری از رشد روند رادیکالیزه شدن اعتراضات اجتماعی، از هیچ تلاشی دریغ نخواهند، کرد.

  در نتییجه در این راستا بویژه در حال حاضر لازم است:

  • کنترل محلات را بفوریت دردست گرفت. در محلات خود را سازماندهی و گاردهای، تدارکاتی- لجستیگی، درمانی. حفاظتی- امنیتی و اطلاعاتی  و .. را کرده وباید متشکل شد. بسیج نیرو را در دستورگذاشت. اعتراضات را همزمان در مراکز شهرها ودر محلات متعدد سازمان و برپا کرد. جنگ و گریز را به خیابان و کوچه و پس کوچه ها کشاند. نیروهای سرکوبگر را بطور فرسایشی این چنین، فرسوده کرد. زیرا کنترل همزمان در اقصی نقاط و محلات شهرها برایش ممکن نیست.  فضای آزادیخواهی را دامن زد. و از ابراز وجود و ازهرگونه مزاحمت ارتجاع و مزدورانش، جلوگیری کرد.
  • شبکه وسیعی از سازماندهی گروههای پیشرو آزادیخواه در سطح شهرهای کردستان، را تشکیل داده وبه تبادل اطلاعات و همفکری و سازماندهی همزمانی اعتراضات و شناسائی مدافعین حکومتی، با همدیگر پرداخت.
  • گارد های حفاظتی- امنیتی و تامین تدارکاتی و معترضین در میدان شهرها وساکنین را تشکیل داده و چون شبکه ای بهم بافته شده، عمل کرد. در برابر هر گونه جریان ارتجاعی بویژه مزدوران کهنه و تازه رژیم ، واکنش نشان دهند و با آگاهگری و بسیج فضای آزادیخواهی علیه تحرکات ارتجاعی شان، محیط را بر آنها تنگ کرده و از محله و شهر طرد کنند. صف محکم و سازمانیافته ازادیخواهان در برابر ارتجاع قومی - مذهبی وبرای ایجاد دورنمای آینده ای روشن ودردفاع از اعتراضات بر حق اجتماعی را تضمین کنید.
  • در هر مرکز و رشته کارگری، در محلات و شهرها باید شوراها را ایجاد کرد و از این طریق اعمال اراده مستقیم توده کارگر و مردم را در مبارزات جاری و در فردای تحولات تضمین کرد.
  • در خاتمه برای تقابل تداوم مبارزات جاری و آتی و جدی و اساسی با حکومت اسلامی در کردستان هم ، سازماندهی سراسری در ابعاد وسیع درجامعه کردستان را می طلبد. باید گامهای عملی را بر داشت . محافل فعالین و رهبران جنبشهای اجتماعی آزادیخواه و برابری طلب در تمامی شهرهای کردستان وجود دارند. وظیفه رهبران عملی کارگری، کمونیست، و جنبشهای توده ای اجتماعی این است که برای مرتبط شدن و ایجاد شبکه سازماندهی وسیع این محافل برای مادیت بخشیدن به مفاد چه باید کردشان اقدام کنند. قبلا زمینه فعالیتهای مشترک و هماهنگ شده وجود داشته است. سالهاست در شهرهای سنندج، مریوان، کامیاران و سقز بمناست برگزاری مراسم های اول ماه مه، هشت مارس، روزجهانی کودک و فستیوال های آدم برفی ها این هماهنگی ایجاد شده است. این تجارب را مبنای سازماندهی هدفمند در تقابل با ارتجاع و برای سرنگونی رژیم اسلامی قرار بدهید. این تنها راه تقابل جدی و پیشروی در ابعاد اجتماعی در حال حاضر برای به عقب راندن حکومت اسلامی و تضمین پیشروهای آتی، می باشد . این وظیفه ای اساسی و پایه ای محافل رهبران عملی کارگری، توده ای- اجتماعی در این شرایط خطیر سیاسی- اجتماعی میباشد. نباید غافل بود. سریع باید وارد عمل بشوند!

زنده باد همبستگی اجتماعی و مبارزاتی توده های مردم زحمتکش!

اسماعیل ویسی

27 آبان 1398- نوامبر2019  esmail.waisi@gmail.com

 

اتاق جنگ با مردم !

اتاق جنگ با مردم !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 
با شدت گرفتن اعتراضات در ایران، مردم معترض به بانک‌های برخی از شهرهای ایران حمله کردند و برخی از معترضان نیز شعار «مرگ بر خامنه‌ای» سر دادند. اعتراضات علیه گرانی ناگهانی بنزین تا 3 برابر ، حدود 50 شهر را فرا گرفته است . در برخی از شهرهای ایران از جمله تبریز، کرج، شیراز، قم ، اصفهان ، بهبهان، مریوان ، سیرجان و اهواز به خشونت کشیده شده است...خامنه ای از تصمیم گران شدن بنزین حمایت کرد و اتاق جنگ با مردم را تشکیل داد به نام شورای هماهنگی اقتصاد ...
اینترنت ایران را قطع کردند ، آمریکا قطع اینترنت را محکوم کرد ، تعداد کشته ها تا کنون 17 نفر
دادستان حکومت اسلامی ایران معترضان را اخلال گر خواند ...
 
به نظر من گرانی بنزین یک جبری از طرف حکومت است تا بتواند بخشی از مشکلات اقتصادی خودش را حل کند . مواردی مثل گرانی بنزین یک حرکت آگاهانه نیست دولت اسلامی ایران قدرت ریسک ندارد . توان مقابله با بحران‌های اجتماعی را نمیتواند ریسک کند و انتخاب نمیکند تا مثلا بنزین را گران کند جهت بازی با افکار عمومی . مشکلات داخلی و بحرانهای زیادی دارد که هر آینه میتواند شعله بکشد و غیر قابل کنترل . گرانی بنزین انتخاب حکومت نیست ، جبری عمومی برای حاکمان است جهت مقابله با بحرانهای اقتصادی داخلی . ولی عکس العمل مردم نسبت به این فشار مضاعف یک انتخاب است ... حالا همه چیز بستگی به شیوه جذب این شوک در جامعه دارد .
شورای مدیریت گذار که یادتان هست ؟
در جایی بحثی شد که فرض کنیم حکومت مجبور شود ریل عوض کند آیا شورای مدیریت گذار واقعا توان و ظرفییت این گذار از مافیای دینی حاکم را دارد ؟
جناب دوستی که ارادت به نظام سلطنتی هم دارد یا داشته ، نهایتا آهی کشید و گفت ظاهرا فقط سپاه پاسداران این توان را دارد و میتواند
من هم در جواب گفتم نتیجه جالبی نیست ولی اگر در عالم فرض به همین نتیجه عملی رسیدیم نمیدانم سپاه پاسداران چطور ظرفییت تغییر قانون اساسی دینی را میتواند داشته باشد که به شراکت بقیه در امور مملکت داری میرسد.
خلاصه : دوست من حق داشت که از همه جریانات سیاسی ناامید باشد...
منم حق داشتم تا به توانایی سپاه پاسداران در این مورد گذارازسیستم مافیای دینی موجود در ایران شک کنم . سپاه در سرکوب مردم قدرت دارد ، توهم قدرت در مقابل غرب را مدیون همان غرب است ... ظرفییت فکری در اجرای عملی چنین حرکتی که به کاری جمعی برسد . ولی اگر سپاه ظرفییت تشستن با بقیه مجاهد ، سلطنت ، کمونیست و...را داشته باشد پس میتواند دوران گذار را هم خودش مدیریت کند . منظورم از ظرفییت نشستن با بقیه ورژن 40 سال پیش نیست ، با هرکس در هرمقامی و هرکجا نشستند در ابتدا یا وسط یا انتهای مذاکره ، با خون طرف مقابل وضو گرفتند تا نماز شکر در جماران بخوانند با دسته گلی در فرودگاه...
ورژن جدید گفتگو و تعامل در نسخه جدید کلوپ قدرت جهانی مستتر است مش قاسم...

آیت‌الله سیستانی : عراق برای همیشه تغییر کرده...

و این بیشترین نگرانی برای ولایت فقیه حاکم در ایران است ...

 

........................
فرد دستگیر شده در سوئد حمید نوری از دست اندرکاران قتل عام 1367 یک سلول است مربوط به یک پیکره . پیکره ای به نام حکومت اسلامی که مغز یا رهبر دارد ، رئیس جمهور ، مجالس ، قانون اساسی شریعت ، نیروی نظامی و کردیت سیاسی غرب در تمام زمینه ها ... یعنی هرجنایت یا قتل عامی توسط تفکر حاکم و به شکلی جمعی صورت گرفته است . نقش افراد یا مسئولییت فردی قطعا قابل چشم پوشی نیست و از همین منظر دستگیری حمید نوری مثبت است پس ما در ورای دستگیری هر فرد جنایتکاری با یک سیستم فاشیسم دینی مواجه هستیم .

سایت ایران اینترلینک مستقر در لندن اعضای جدا شده مجاهدین را پوشش میدهد این سایت از تهران و توسط همین سیستم حاکم در ایران اداره و کتترل و مدیریت و مخارج میشود ...
 
آقای ایرج مصداقی به عنوان قهرمان ملی عده ایی ... مدتی پیش با مدیر سایت اینترلینک در تلویزیون اینترنشنال فالوده کوفت کرد و این بیعت سیاسی با ولایت فقیه حاکم در ایران را نشان داد و جار زد .
شاید بشود هر جاکش سیاسی را در میان جمعی جاسازی کرد ، ولی چون در دوران قاجاریه نیستم و در عصر اینترنیت و آگاهی هستیم ، پس به سرعت همه چیز معنی مشخص میگیرد .

تمام کسانی که مصداقی را بچه قهرمان این دستگیری معرفی کردند در واقع ولایت فقیه حاکم در ایران را تشویق میکنند و مصداقی هم در بیعت سیاسی با مدیر اینترلینک مستقر در لندن به عنوان نماینده ولایت فقیه حاکم در ایران سیستم اسلامی را کردیت سیاسی داد ... حالا حکومت اسلامی ایران با کمک همین مخالفان درخارج از ایران برای خودش جا باز کرده است ... مصداقی رفیق سیاسی آیت الله در خارج از ایران هم برای قربانی روضه میخواند و هم قاتل را در بیعت سیاسی با سیستم تطهیر میکند ؟ شرمتان باد . همین.

صد رحمت به امثال گلزار و تتلو...رفیقان داخلی ایت الله وضعیت روشنی دارند ...

 

 

17.11.2019
اسماعیل هوشیار

      

 

سیصد کلمە سیاست ١

سیصد کلمە سیاست 1

 

مسئلە رھبری

 

در اندیشیدن بە چگونگی جابجایی قدرت در تحولات پیش رو

اولین مسئلە کە ھر فرد ایرانی را نا امید میکند نبود رھبری متشخص است.بااینکە شبکە ای از ھدایتگران در داخل و خارج کشور حول دو گرایش اصلی شکل گرفتە.در خوزستان،ازربایجان ،کردستان و سیستان و بلوچستان حول رھایی از ستم ملی و البتە  حول مسائل بھائیان،دراویش گنابادی  و دیگر اقلیتھای مذھبی و در سطح سراسری ھم حول باستانگرایی ناسیونالیسم تمامیت خواە ایرانی و لیبرالھای از صفوف حکومت پرت شدە. ھمە این جریانات ھم نقاط مشترک و ھم نقاط متضاد مشخصی دارند و فعالانشان در ردھای بالا و پایین در داخلا و خارج کشور بە خوبی می دانند کە چە می خواھند.در مقابل در ھمین مناطق پیرامونی و مرکزی طیف چپی متشکل از انواع گرایشات کارگری انقلابی و رفرمیستی،کمونیست،سوسیالیست،سوسیال دمکرات،مکتب فرانکفورتی و حتی لیبرال دمکرات قرار دارد کە در خارج و داخل بە نسبت جرایان مقابل  خودش را سازمان دادە و می داند چە می خواھد.فعالان این دو جریان در داخل و در میدان عمل از  حمایت و پوشش رسانە ای برابری بە لحاظ ھویت سیاسیشان برخوردار نیستند اما در ھر صورت این امر نشان می دھد گرایش سیاسی،خواست و رھبری بە یک تعبیر شکل گرفتە است.ھمان مشکلات معیشتی و عدم کفایت مدیریتی،فقدان ازادیھای پوشش و غیرە کە ممکن است کسانی را بە افراطگرایی ناسیونالیستی فارس محور و  پان ترکیست و.. بکشاند،جبھە دیگر را بە فکوس بر مشکلات اقتصادی و مسائل ازادی پوشش و دیگر ازادیھا سوق می دھد. نھایتا دو جرایان متشکل از طیفھای درونی متفاوت را شکل دادە  است.و این دو جریان  و شبکە رھبرانش بە زعم ارزو و امال ھم خوان و ناھمخوان، با مشکلات واقعی کشور، تنھا و بە درستی در این مرحلە خود را در مقابل جمھوری اسلامی می بینند و وحدت عملشان را در انجام کنش زد حکومتی سراسری بە وضوح نشان دادە اند.در اعتراضات دی ماە٩٦ و در اعتراضات کنونی این امر عیان و آشکار است؛پس شکل و کیفیت مشخصی از سازماندھی،استراتیژی و رھبری زیر پوست این اعتراضات و در کنشھای مرتجعانە و مترقیانە ی چندین سال گذشتە ایران شکل گرفتە است.رھبران انقلاب ٥٧  ھم در کل ایران حتی در میان خود جریان مذھبی تنھا خمینی و دار و دستە اش نبودند بلکە در یک پروسە چندین و چند سالە دمادم سقوط شاە و بعد از آن با قتل عام دیگر رھبران و دیگر جنبشھا بر آن سلطە برقرارکردند.مسئلە ای کە امروز گرەگشا ھست این است کە بە وجود این رھبری پنھان و آشکار واقف باشیم و در ھماھنگی اقدامات تا سرنگونی حکومت مدلی از ھماھنگی سراسری را از طریق شبکە ھای اجتماعی و دیگر ابزارھا را بە وجود بیاوریم،کە خارج از ارادە ما و با شتاب کمتری خود در جریان شکل گیری است.حداقل وقوف بر وجودش اگر حتی موافق یا مخالف با جھتگیری عقیدتی و سیاسیش ھستیم کمک می کند تا از کارکردھا و ظرفیتھای دورەایش در این مرحلە تقریبا جنینی استفادە بھینە بکنیم.طبیعطا جدال نظری و درونی این جریانات در خود و برای تدقیق جوھرە نھایی و شناسایی و شناساند چھرھای سیاسیشان در فردای شکست جمھوری اسلامی شتاب گرفتە و در ایندە ایران و برای ھمیشە در تلاش برای ادراە جامعە ایران در مقابل ھم قرار خواند گرفت.آنچە کە مھم است پتانسیل،خواست و رھبری در شکلی شبکە ای شکل گرفتە و ھماھنگی این شبکە در این مرحلە برای پیروز شدن و گذر از جمھوری شرارت اسلامی حیاتی است.

سلام قادری

گفتارھای کوتاە

سیصد کلمە سیاست ١

دزدی از جیب مردم ایران

دزدی از جیب مردم ایران

رنگ سیاه نظریات این قلم، و رنگ های دیگر از گزارش سخنان سید علی رهبر دزدان ایران است.
با افزایش بهای حمل و نقل، مستقیم همۀ قیمت ها بالا می کشند بغیر از حقوق مردم. و این در جایی است که آنان دارای شغل و کاری باشند. و گر نه در زیر فشار گرانی نابود خواهند شد. درک این مسئله نیاز به تخصص کارشناس ندارد که سید علی با کمال وقاهت، آتش را به امر اربابان خود روشن می کند و حیله گرانه گناه آن را به سه قوه منسوب می کند.
به گزارش رسانه‌های ایران، رهبر جمهوری اسلامی در درس خارج فقه خود، امروز این سخنان را بیان کرده و افزوده است: "در این کار سررشته ندارم و نظرات کارشناسی نیز متفاوت است اما گفته بودم اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند از آن حمایت می‌کنم.
پس قبل از این که سران سه قوه تصمیم بگیرند به آنان دستور داده شده و سنبل کردن قضیه به سه قوه محول شده است. از این رو مجلس را نیز از شرکت در تصمیم گیری محروم کرده اند.
فرماندار سیرجان: یک نفر در اعتراضات شب گذشته کشته شده است.
چه نهادی در بارۀ افزایش قیمت بنزین تصمیم گیری کرد؟
مسلما سید علی رهبر دزدان ایران ، به امر اربابان انگلیسی اش. 
به گفته رهبر ایران "سران قوا به پشتوانه کارشناسی یک تصمیمی گرفتند و طبعاً باید اجرا شود .
این دیکتاتوری پنهان و هالو پنداشتن مردم ایران است. و برای خفه کردن اعتراضات به حق مردم ، موذیانه آن را به دشمنان نسبت دادن.
آقای خامنه‌ای اعتراضات را به " ضد انقلاب و دشمنان ایران" نسبت داد و گفت که آنان "همیشه از اینگونه تخریب‌ها و ناامنی‌ها حمایت کرده‌اند که اکنون نیز به همین کار مشغولند.".
او گفته: "اینگونه مسائل ناامنی را که می‌تواند بزرگترین مصیبت هر کشور و جامعه بشود تشدید
می‌کند هیچ انسان عاقل و علاقه‌مند به کشورش به این کارها دست نمی‌زند شود".
و رضای مردم برای دزدی از جییب شان، عاقلانه و لازم برای امنیت کشور ارزیابی شد.
 و خواستار آن شده که افزایش قیمت بنزین منجر به "افزایش قیمت دیگر کالاها منجر نشود" . و
"این مراقبت کاملاً لازم است" زیرا "گرانی برای مردم مشکلات زیادی ایجاد می‌کند ".
 و خواهان فشار دو جانبه به بخشی از مردم شد که مثلا برای حقوق عقب افتاده مسافر کشی میکنند.
آقای خامنه‌ای اعتراضات مردم را "مفاسد" دانسته و گفته که این مسئله "هیچ مشکلی را درست نمیکند جز اینکه علاوه‌ی بر هر مشکلی که هست،
اعتراضات اولین گام در حل مشگل اصلی که سرنگونی رژیم از ریشه فاسد است می باشد.
ناامنی را هم اضافه میکند. افزایش قیمت بنزین طبق مصوبه شورایی به نام شورای عالی هماهنگی روسای سه قوه صورت گرفته که حسن روحانی، علی لاریجانی و ابراهیم رئیسی در آن عضویت دارند.
شورای عالی هماهنگی قوای سه گانه به دستور آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران شکل گرفته و اختیارات نامحدود و بی‌سابقه‌ای دارد
شورایی متشکل از سه قوۀ بی شخصیت و مستعمراتی ایجاد شده که برای ارائۀ فرمان غیر مستقم سید علی (صادره از انگلیس) است. 
با افزایش قیمت بنزین در ایران این نگرانی وجود دارد که قیمت سایر کالاها و خدمات نیز افزایش پیدا کند اما سازمان تعزیرات گفته است "با افراد خاطی در افزایش غیرقانونی قیمت‌ها برخورد جدی خواهد شد.
با وقاهت تمام خط و نشان برای سود خالص افزایش قیمت بنزین، انحصاری برای رژیم ملاست.
در این میان وزیر امور خارجۀ پر خوردۀ آمریکا، اظهار می دارد که ما در کنار مردم ایران هستیم. منظور این که، سهم 1% های آمریکا ازغارت ایران عقب افتاده ، و آنان نیز سهم خود را می خواهند. سید علی رهبر وقیح دزدان ایران، از وقار و صبوری مردم مظلوم ایران تحت فشار همه جا
آمریکا، سوء استفادۀ مکرر کرده و با خنده ، مردم را به صبوری بیشترفرا می خواند. و با اعلان وظیفۀ حفظ امنیت برای مأموران ، دستور قتل و عام صادر کرده است.
افزایش قیمت بنزین طبق مصوبه شورایی به نام شورای عالی هماهنگی روسای سه قوه صورت
گرفته که حسن روحانی، علی لاریجانی و ابراهیم رئیسی در آن عضویت دارند.
این شورای من درآوردی سید علی نوکر انگلیس، دقیقا توهین به شعور ملت ایران است.
جریان بنزین، با مشعل دفاع از شرف انسانی مردم به پا خاستۀ ایران، نه تنها در تمام ایران بلکه در تمام خاور میانه چنان آتشی بر پا خواهد کرد که زمین را از آلودگی این انگل های وابسته به امپریالیسم پاک خواهد کرد.
نابود باد امپریالیسم آمریکا…نابود باد رژیم ملا
زنده باد قیام مردم در دفاع از شرف انسانی


ای زنان هموطن
جنگ حقیقی ما براستی در دو جبهه است.
جنگ با آمریکای جهانخوار و جنگ با رژیم ملا. و این در جایی است که هیچیک بر دیگری ارجحیت ندارد. چون دشمن داخلی ما نیز، خارجی و از وابسته گان به انگلیس و شیفته گان آمریکا است.
احزاب و سازمان های سیاسی ایران کلا مردانه هستند. و مردان هریک به فراخور شرایط ایدئولوژیک خود، نزدیکی به یکی از این دو دشمن را علیه دیگری برگزیده اند. جنگیدن در دو جبهه کار مشکلی است. ولی نفرت از هر کدام از این دشمنان کریه، اجازۀ نزدیک شدن به هیجیک از آنان را به خط سه، "جبهۀ مردم برای نجات ایران" نمی دهد.
ما زنان ایرانی، در جمهوری نکبت ملا، برای بقای خود، ناچار به جنگیدن در چندین جبهۀ همزمان بوده ایم. امروز حضور ما در عرصۀ زندگی، خود سند پیروزی ما در این جنگ چند وجهی است. طلاق خلعی و سرپرستی کودکان، با دستان خالی، از جبهه های عمومی و شناخته شده است که هر زن با شخصیت ایرانی درد آن را بجان خریده است. از این رو، در این برهه، خط اول مبارزه علیه آمریکا-ملا ، زنان رزمندۀ ایران در عرصۀ گستردۀ جنگ بی امان زندگی را می طلبد، تا دست این زنان جنگجو و قدرتمند بر سر تمامی کودکان خیابانی در تمام ایران باشد.

womens-power.farah-notash.com
www.farah-notash.com
Women’s Power

دو مطلب

انقلاب قهری کمونیستی با درهمشکستن دولت سرمایه داران، ایجاد دولت کارگران و زحمتکشان مسلح، تنها وسیله نجات است.

 

کارگران و زحمتکشان سازمان یافته و متحزب و مسلح، قادر به پیروزی چنین انقلابی هستند!

 

سازمان سازمان سازمان، رفقا سازمان، دوستان سازمان انقلابی و مسلحانه کمونیستی!

 

در سال 1388 یکی از سرداران سپاه  در ویدئوئی طرح می کرد که تظاهرات تا کنون ، تظاهرات از میدان انقلاب به بالاست و خطری ندارند، ولی اگر به تظاهرات پائین تر از میدان انقلاب تبدیل شوند، آنگاه اوضاع دگرگونه میشود. گزارشات نشان می دهند که این اعتراضات مال مردم زحمتکش و کارگران پابرهنه است! این را باید دریافت و درک کرد!

 

جمهوری اسلامی در حال مرگ است، زنده باد کمونیسم کارگران و زحمتکشان!

کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست و فرزندان آگاه شان، ضمن شرکت در این تظاهرات و اعتراضات برحق، ولی فراموش نکنند که وظیفه اصلی و اساسی آنها، ایجاد تشکلات توده ای طبقاتی- سیاسی نظامی از قبیل کمیته های مخفی انقلابی می باشد.

این کمیته ها را باید در اسرع وقت تشکیل دهند که بطور مسلحانه از تظاهر کنندگان محافظت نمایند و خاطیان را به مجازات برسانند. نباید اجازه داد، فرماندهانی که دستور تیراندازی مستقیم بسوی تظاهرکنندگان و متعرضین را می دهند، بدون مجازات بمانند.

این کمینه ها باید قادرگردند : شعارهای انقلابی و به نفع انقلاب قهری کمونیستی، شعارهائی که کلیت نظام اجتماعی یعنی سرمایه داری و رهبران نظام را هدف قرار می دهند ، تعیین کرده و از دادن شعارهای انحرافی ناسیوناسیونالیستی و احیانن به پشتیبانی از این و آن دولت سرمایه داری امپریالیستی و عقب گرایانه و به نفع شاهان که در وقت خویش، همچون حاکمان کنونی قاتل بوده اند، جلوگیری کنند، یعنی اعتراض کنندگان را به ماهیت این دولت ها و شاهان آگاه نمایند.

باید بیشتر تخریب اماکن دولتی مثل بانک ها و مخصوصا متعلق به نیروهای سرکوب گر مثل پلیس، سپاه و بسیج و غیره باشند.

اما، در لحظه تعیین کننده ،یعنی قیام مسلحانه توده ای طبقاتی که با احتمال زیاد خیلی سریع میرسد، سازمان و داشتن سلاح و آموزش به کار بردن و اهداف سلاح تعیین کننده است.

بنابراین یکی از وظایف اساسی کمیته های مخفی محل کار و محل زندگی بجز اینکه باید بهم پیوسته و ستاد انقلاب یعنی حزب سیاسی طبقه کارگر - حزب مخفی کارگران آگاه را موجودیت دهند، این است که خود را مسلح نمایند.

کارگران آگاه بدانند که جنگی بزرگ و سهمگین - جنگ طبقاتی - در پیشروی دارند، اگر که، خواستار رهائی هستند.

اعتراضات خیابانی با اعتصابات کارگری مخصووصا در مراکز تعیین کتننده مثل نفت و گاز و توانیر و برق، همراهی شان دولت را فلج میکنند. یادمان نرفته است که اعتصاب کارگران پالایشگاههای نفت در سال 1357 باعث شدند که تانگ ها وزره پوش های نظامی عازم برای سرکوب تظاهرکنندگان را در بین راه متوقف گردند و شاه صدای انقلاب را شنید!

کارگران سراسر ایران متحد، متحزب و مسلح شوید که شما نیروی نجات دهنده خویش و جامعه هستید. شما لیاقت رهبری و حاکمیت را دارید و نه مفتخوران سرمایه دار و حاکمان قصاب انسان!

حمید قربانی 17 نوامبر سال 2092 اسپارتاکوسی

 

https://www.facebook.com/watchparty/1061093904245000/?entry_source=USER_TIMELINE


+++

پیروزی انقلاب سرخ - انقلاب قهری کمونیستی در ایران ممکن است!

 زیرا که طبقه کارگر اکثریت بالاتفاق جمعیت جامعه را تشکیل می دهد!

طبقه کارگردرایران با متحدینش – خیل وسیع زحمتکشان توانائی به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی را دارد، پیروزی انقلاب، یعنی، درهم شکستن دستگاه دولت کنونی و موجودیت دادن به دولت کارگران – دیکتاتوری پرولتاریای مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان، اما باید نخست حزب کمونیستی مسلحانه – حزب مخفی کارگران آگاه، انقلابی و کمونیستی را ایجاد کند. چنین حزبی اساسا توسط کارگران آگاه و فرزندان روشنفکرش با ایجاد کمیته های سرخ محل کار و زندگی موجودیت مییابد و با شرکت در مبارزات جاری با قبول هزینه توده ای میشود. بدون چنین حزبی پیروزی انقلاب بالا، غیرمحال است، زیرا که نیروی دشمن، سازمان یافته و مسلح است. دولت حاضر، نیروی سرکوب گر طبقه سرمایه دار- دشمن طبقه کارگر است. اعتصابات اقتصادی سیاسی طبقه کارگر، همراه با اعتراضات خیابانی کمر رژیم را می شکند و شرایط را برای قیام مسلحانه وپیروزی انقلاب سرخ آماده می کند. این پیروزی سخت و خونین است و اما، بدست آمدنی!

«بين الملل کمونيستی اين نظريه را که پرولتاريا بدون يک حزب سياسی مستقل کارگری می تواند انقلاب خود را به پيروزی برساند قاطعانه رد می کند. هر مبارزه طبقاتی يک مبارزه سياسی است. هدف اين مبارزه سياسی که به ناچار به يک جنگ داخلی تبديل می شود، تصرف قدرت سياسی است. قدرت سياسی را جز از طريق يک حزب سياسی نمی توان به دست آورد، سازمان داد و به کار گرفت. تنها در صورتی که حزبی متشکل و با تجربه با هدف هائی روشن و برنامه عملی برای اقدامات فوری، به منظور روياروئی با دشواريهای سياست داخلی و خارجی در رهبری طبقه کارگر قرار داشته باشد، آنگاه می توان گفت که قدرت به دست آمده پديده ای تصادفی نيست، بلکه سرآغاز ساختمان جامعه کمونيستی پايداری است که به دست پرولتاريا بنا می شود. لازمه اين مبارزه طبقاتی نيز رهبری متمرکز و وحدت يافته شکلهای گوناگون جنبش پرولتری  (اتحاديه های کارگری، تعاونيها، شوراهای کارخانه ، فعاليت های آموزشی، انتخابات و جز آن) است. تنها يک حزب سياسی می تواند يک چنين مرکز هماهنگ کننده و رهبری کننده ای بشود. مخالفت با ايجاد و تقويت چنين حزبی و پيروی از آن به مفهوم انکار وحدت نيروهای مختلف رزمندگان و کارگران در ميدان های مختلف نبرد است. مبارزه طبقاتی پرولتاريا به تهييج متمرکزی نياز دارد که مراحل گوناگون مبارزه را از يک ديدگاه روشن می سازد و در هر لحظه خاص توجه کارگران را به وظايف مشخصی که بايد تمام طبقه انجام دهد جلب می کند. این  منظور بدون يک دستگاه سياسی متمرکز، يعنی بدون يک حزب سياسی برآورده نمی شود. بنابراين تبليغاتی که سنديکاليستهای انقلابی و طرفداران «کارگران صنعتی جهان» عليه ضرورت تشکيل حزب مستقل کارگران انجام دادند از نظر عينی به تقويت بورژوازی و «سوسيال دمکراتهای» ضدانقلابی کمک کرده و می کند. سنديکاليست ها و «کارگران صنعتی جهان» که می خواهند فقط اتحاديه های کارگری يا اتحاديه های «عمومی» بی شکل کارگران را به جای حزب بنشانند در تبليغات خود عليه حزب کمونيست به فرصت طلبان معروف نزديک می شوند. پس از شکست انقلاب ١٩٠۵ ،منشويکهای روسيه سالها از نظريه به اصطلاح کنگره کارگران که قرار بود جانشين حزب انقلابی طبقه کارگر شود دفاع می کردند. اعضای حزب کارگر در اتحاديه های زرد با عقايد گوناگون سياسی، در انگليس و آمريکا تشکيل اتحاديه های بی شکل کارگری با سازمانهای بی هويت و صرفاً پارلمانی را به جای حزب سياسی به کارگران تلقين می کنند و در عين حال سياستهای کاملاً بورژوائی را به کار می بندند. سنديکاليستهای انقلابی و «کارگران صنعتی جهان» مشتاقند که عليه ديکتاتوری بورژوازی به نبرد برخيزند اما نمی دانند چگونه دست به اين کار بزنند. آنها نمی دانند که طبقه کارگر بدون يک حزب سياسی مستقل مانند بدنی بدون سر است. سنديکاليسم و صنعتی گرائی انقلابی، در مقايسه با ايدئولوژی کهنه ، پوسيده و ضد انقلابی بين الملل دوم خود گامی به جلوست، اما اين هر دو در مقايسه با مارکسيسم انقلابی يعنی کمونيسم ، گامی به عقب است. بيانيه کمونيستهای «چپ» آلمانی در نخستين کنگره افتتاحيه در ماه آوريل که می گفتند حزبی را تأسيس می کنند، اما «نه حزبی به معنی سنتی کلمه» تسليم ايدئولوژيک به اين نظرات ارتجاعی سنديکاليستی و صنعتی گرائی است. طبقه کارگر تنها با تکيه بر اعتصابات عمومی و متحد شدن نمی تواند بر بورژوازی چيره شود. طبقه کارگر بايد به قيام مسلحانه روی آورد. هر کس که معتقد به قيام مسلحانه باشد بايد ضرورت يک حزب سياسی متشکل را نيز درک کند و بداند که اتحاديه های بی شکل کارگری کافی نيستند. سنديکاليستهای انقلابی غالباً از نقش بزرگی سخن می گويند که اقليت انقلابی مصمم می تواند بر عهده داشته باشد. اقليت به راستی مصمم طبقه کارگر، اقليتی که کمونيست است و می خواهد عمل کند و دارای برنامه ای است يعنی می خواهد مبارزات توده ها را سازمان دهد، اين اقليت دقيقاً همان حزب کمونيست است. »، مصوب دومين کنگره بين الملل کمونيستی در سال ١٩٢٠ – منبع سایت کمونیستهای انقلابی. رنک آمیزی از من است.

 

کارگران و زحمتکشان - پرولتارها متحد، متحزب، آگاه و مسلح شوید! آزادی خویش را در جنگ طبقاتی ممکن کنید!

حمید قربانی – ۱۸ نوامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی!

 

November 17, 2019

گرانی بنزین مساوی با تعرض به معیشت

گرانی بنزین مساوی با تعرض به معیشت

براساس اطلاعیه شرکت ملی پخش فراورده‌های نفتی، قیمت بنزین معمولی سهمیه‌ای هر لیتر ۱۵۰۰ تومان و قیمت بنزین معمولی غیرسهمیه‌ای به ازای هر لیتر ۳ هزار تومان خواهد بود، همچنین قیمت بنزین سوپر هر لیتر ۳۵۰۰ تومان تعیین شده است.

در همین رابطه حسن روحانی با دفاع از افزایش قیمت بنزین گفت: "هیچ‌کس تصور نکند چون شرایط اقتصادی دولت سخت شده دست به این اقدام زده است تا بخواهد بودجه خود را جبران کند. ریالی از این پول به خزانه نخواهد رفت. این کار به نفع مردم و اقشار تحت فشار جامعه بوده و می‌تواند مفید و موثر باشد".

امامی کاشانی، امام‌ جمعه تهران نیز در این رابطه گفت:

" نباید همه بگویند حالا که بنزین گران شده است مابقی کالاها هم باید گران شود. گرانی بنزین چه ربطی به خانه و میوه و اجناس دارد که گران شوند؟ باید انصاف باشد".

آنچه مشخص است و نیاز به تحلیل و تفسیر ندارد، بحران همه جانبه ای است که حکومت اسلامی ایران و مشخصا دولت حسن روحانی در آن دست و پا میزند و با گران کردن سه برابر قیمت بنزین، هدفی جزء این ندارند که بحران به وجود آمده را با گران کردن بنزین، بر دوش اکثریت مردم تحت ستم ایران بگذارد. این اقدام یعنی تعرض به معیشت و گسترش فلاکت بیشتر. حکومت اسلامی در کلیت خویش برای اجرایی کردن چنین تصمیمات بزرگی نیاز به اجماع همه ی جناح های در حکومت دارد. به همین منظور است که امام جمعه تهران مردم را به خویشتن داری دعوت می کند. ذخیره پولی، به دلیل عدم امکان فروش نفت ناشی از تحریم های آمریکا و غارت و فسادی که کل حکومت را فرا گرفته، دچار بحران شده است. در نتیجه حکومت برای جبران کسری بودجه خود ناچار است قیمت بنزین را تا سه برابر افزایش دهد و عملا مردم باید تاوان ناکارآمدی، فساد و ماجراجویی های حکومت اسلامی را در منطقه بپردازند. برای اینکه مشخصا بدانیم که دولت روحانی چه فاجعه ای را در ایران به وجود آورده است، کافی ست نگاهی به گزارشی که مرکز آمار ایران که نهادی حکومتی است، بیندازیم تا بدانیم دروغ های که در زمینه اقتصاد و رفاه مردم می گویید تا چه اندازه صحت دارد. بر اساس این مرکز آمار حکومتی که فقط گوشه های از فقر و فلاکتی که به اکثریت جامعه تحمیل شده است، بروز می دهند: " از ابتدای دولت روحانی تا مرداد ماه 1398 ارزش ریال در برابر دلار آمریکا 70 درصد کاهش یافته است. نرخ تورم به بیش از 42 درصد رسیده است که بالاترین نرخ تورم در پانزده سال گذشته است. شاخص فلاکت که از مجموع نرخ تورم و بیکاری به دست می آید در خرداد سال 98 به بالاترین حد خود در بیش از دو دهه اخیر رسیده است. بدهی دولت روحانی به بانک مرکزی نسبت به دولت محمود احمدی نژاد 286 درصد افزایش داشته است.بر اساس آمار بانک مرکزی سال گذشته از لحاظ ارزش برابری حداقل دستمزد کارگران نسبت به دلار بدترین سال برای کارگران بوده است. بر طبق این شاخص دستمزد حداقل کارگران در سال 97 حتی از 84 دلار کمتر بوده است. در نتیجه این امر اقلام مهمی از مواد غذایی ضروری برای هر فرد از سفره طبقه کارگر و متوسط رو به پایین حذف شده است. همچنین قیمت مواد غذایی پر مصرف تا سه برابر افزایش یافته است. افزایش اجاره بهاء نیز جمعیتی میلیونی از اجتماع را به حاشیه شهرها و حلبی آبادها کشانده است ".

به این گزارش حکومتی می توان آمار خرید فروش جنین نوزاد، کودکان، کلیه، قرینه چشم، گور خوابی، کودکان کار که در نتیجه فقر و فلاکتی که حکومت اسلامی ایران به اکثریت جامعه تحمیل کرده است، را افزود.

جدی گرفتن اینکه مازاد پول های که از طریق گران کردن بنزین به صندوق بی چیزان جامعه پرداخت می شود، همانند جدی گرفتن وعده های است که خمینی در ابتدای تثبیت حکومت اسلامی به مردم میداد. خمینی در سخنان مشهورش در دوازده بهمن ۵۷ در بهشت زهرا، میگوید:

" دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم! آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم، دلخوش به این مقدار نباشید! معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدیم. شما را به مقام انسانیت میرسانیم. اینها شما را منحط کردند، اینقدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. ما هم دنیا را آباد میکنیم و هم آخرت را. یکی از اموری که باید بشد همین معناست، که خواهد شد. این دارائی از غنائم اسلام است، و مال ملت است، و مستضعفین. و من امر کردم به مستضعفین بدهند، و خواهم داد. و پس از این هم تخفیف های دیگه در امور خواهد حاصل شد. لاکن یک قدری باید تحمل کنیم. به این نق نق های باطل گوش نکنید. اونها حرف میزنند، ما عمل میکنیم. اونها شما را میخوان دلسرد کنند از اسلام. اسلام پشتیبان شماست. ما پس از این راجع به بانکها هم طرحهائی داریم که از این وضع رقت بار برگردد".

اکنون با گذشت بیش از چهل سال از وعده های خمینی، دیده ایم که نه تنها آب و برق مجانی نشد، نه تنها پول نفت به سفره مردم آورده نشد، نه تنها خانه ای برای خانه به دوشان ساخته نشد، بلکه این حکومت برای کم کردن از بحرانی که آفریده است و پر کردن هر چه بیشتر جیب سرمایه داران، مسئولان حکومتی، نظامی و آقازاده هایشان اندک خونی که در بدن کارگران و زحمتکشان این جامعه مانده است، می مکند. در نتیجه وعده های که هر کدام از سران این رژیم جنایتکار، از روحانی تا خامنه ای و جناح هایشان می دهند، دروغی بیش نیست. دروغی به بزرگی عملی کردن وعده های قبلی شان.

چه کسی است که نداند اکثریت بازنشستگان، معلمان، پرستاران، جوانان تحصیلکرده، کارگران بیکار، رانندگان تاکسی از طریق مسافر کشی که بعضا شغل چندم آنهاست برای تهیه مایحتاج زندگی اقدام می کنند. چه کسی ست که نداند گران شدن بنزین یعنی بالا رفتن قیمت کالاها، بالا رفتن قیمت حمل و نقل، بالا رفتن هزینه های زندگی و در نتیجه کوچکتر شدن سفره های اکثریت این جامعه که در فقر و فلاکت زندگی می کتد.

ما عظمت و شکوه به پا خواستن در مقابل این اقتصاد های دیکته شده از جانب صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را اکنون و در برابر دیده گانمان می بینیم، به پا خواستن و ایستادن در مقابل حکومت های دیکتاتور و تا خر خره فاسد را در شیلی، لبنان و عراق می بینیم. در مقابل دیده گانمان دیدیم که مردم به پا خواسته، گران کردن نرخ مکالمات تلفنی که هیچ، رئیس جمهور را در لبنان وادار به استعفا می کنند. در شیلی مردم معترض مطالبه هایشان که کار، نان و آزادیست را به حکومت تحمیل می کنند. جهان در حال تحول است و تحول و تعالی جامعه از راه تجربه و آزمودن به دست خواهد آمد. تمکین و سکوت راه را برای ستم و فلاکت بیشتر می گشاید. اکثریت چند دهه میلیونی جامعه ایران که از حکومت یک اقلیت فاسد و جنایتکار به تنگ آمده اند، می توانند به هم بپیوندند و درد مشترک را فریاد بزنند، آنگاه خواهیم دید که چگونه تصویر وحشتناکی که حکومت گران غارتگر از خود ساخته اند، فرو می ریزد. می بینیم که شور و اشتیاق چگونه به زندگی باز خواهد گذشت و بساط فریب، فساد، غارت و دیکتاتوری جمع خواهد شد. برای چنین شکوه بزرگی اراده و سازماندهی لازم است. اراده ای که مردم به تنگ آمده را به هم پیوند دهد و به پا خیزند. در برابر گرانی، فقر، فلاکت و دیکتاتوری. برای آزادی، برابری و رفاه اجتماعی.

شورش کریمی

 

 

اتحاد شرط پیروزی است!

اتحاد شرط پیروزی است!
نگاهی مختصر به وضعیت امروز ایران.

اعتراضاتی که از دیروز ۱۵ آبان در دهها شهر ایران علیه گرانی بنزین شروع شده یاد آور اعتراضات رادیکال دیماه ۱۳۹۶ خورشیدی است. دوسال بعد از آن اکنون جامعه ایران در تب و تاب اعتراضات خیابانی و شعار مرگ بر حاکمیت فاشیست اسلامی دوباره طنین انداز است. رژیم فاشیست اسلامی در حال از دست دادن کنترل خود بر جامعه است فقط مزدوران مسلح و لباس شخصی که به مردم حمله میکنند و سازمان یافته و بدون هیچ دلیلی مردم را ترور و لینچ میکنند ابزار دست این حاکمیت است. نیروی نظامی و کل دستگاه حاکم مورد تنفر عمومی مردم مبارز جامعه ایران است. مردم جامعه ایران لایق یک زندگی انسانی هستند و این زمانی تحقق میپذیرد که متحدانه علیه فاشیسم حاکم بمیدان آیند. بر کسی پوشیده نیست که اعتراضات جسته و گریخته کار بجایی نخواهد برد اکنون بیشتر از هر زمانی تشکل و همبستگی طبقاتی ضروری و نجات دهنده خواهد بود.
تا بتوانیم جواب مناسبی به جنایات دهها ساله رژیم فاشیست اسلامی بدهیم. دولت و دستگاه رهبری دارند تمرکز و کنترل را از دست میدهند، هر کسی سازی میزند. امروز دولت کاری میکند، دیگری آنرا برسمیت نمیشناسد یا از آن سلب مسولیت میکند. نماینده مجلس استعفا میدهد و رهبر جنایتکاران ادعا میکند متخصص نیست ولی از تصمیم دولت فاشیستش حمایت میکند.
در دنیای واقعی این یعنی غافل گیر شدن از طرف اعتراضات خیابانی مردم و از دست دادن تدبیر سیاسی و فقط به ترور و ایجاد وحشت روی آوردن. دولتی که بدین شیوه روی می آورد نشان میدهد که نه به منفع ملت فکر میکند و نه قدرت ادراه کشور را دارد.
کارگران مبارز! امروز بیش از هر زمانی اعتراضات و اعتصابات سراسری شما میتواند در پشتیبانی از مبارزات اجتماعی مردم آزادیخواه جامعه تعیین کننده باشد. با اعتراضات سراسری خود پشتیبان اعتراضات خیابانی مردم باشید. کارگران و مردم آزاده ایران از هر زمانی به اتحاد و تشکل یابی بدور پلاتفرم سرنگونی رژیم و نیز ایجاد جامعه ای بون استثمار نیاز دارند. هیچ جریان ملی، مذهبی یا ناسیونالیستی نمیتواند نیاز جامعه را بر آورد و جلو اضمحلال جامعه را بگیرد. تنها اعتراضات سراسری کارگران و مردم برابری طلب برای یک دنیای عاری از استثمار میتواند جوابگوی این وضعیت باشد.
مردم باید خودرا مسلح کنند، ایجاد واحد های خبر رسانی و نیز ایجاد شبکه های سازماندهی اعتراضات منظم و غافل گیر کردن دشمن در سراسر ایران باید در دستور هر رهبر اعتراض اجتماعی و کارگری باشد..
زنده باد اتحاد و همبستگی طبقاتی طبقه کارگر و مردم ندار جامعه!
مرگ بر رژیم فاشیسم اسلامی در ایران

بنزین بهانه است! کل نظام نشانه است!

bahram.rehmani@gmail.com

 

امروز یک شنبه ٢٦ آبان ١٣٩٨ - ١٧ نوامبر ٢٠١٩، به دنبال سخنان علی خامنه ای که راه هر گونه عقب نشینی در افزایش بهای بنزین را بست و نیروهای امنیتی را موظف به «برخورد قاطع» با معترضین کرد، فضای امنیتی در سرتاسر کشور تشدید شد. اما با وجود سرکوب و تهدید، اعتراض ها ادامه یافته و با تاریکی هوا شدت گرفته است.

سران و مقامات و جناح های رنگارنگ حکومت اسلامی ایران، از اعتراض های مردم در بیش از صد شهر ایران به حدی سراسیمه شده اند که حتی برخی نمایندگان مجلس ارتجاع نیز تصمیم به استعفا گرفته اند.

رسانه‌ های ایران، گزارش داده ‌اند که تعدادی از نمایندگان مجلس در حال جمع کردن امضا برای ارائه طرح استیضاح حسن روحانی، رییس جمهور و همین طور برکناری علی لاریجانی، رییس مجلس در پی گران شدن ناگهانی قیمت بنزین و سوخت در ایران هستند.

 

بنا بر این گزارش حدود ۶۰ نماینده تا کنون طرح استیضاح روحانی را امضا کرده ‌اند. خبرگزاری ایلنا تعداد امضا کنندگان این طرح را ۵۰ نفر گزارش کرده است. جلال محمود زاده، نماینده مهاباد و عضو فراکسیون امید هم به سایت الف گفته است که طرح استیضاح روحانی شش محور عمدتا اقتصادی دارد و «در جلسه امروز یک شنبه به امضای ۲۸ نماینده رسیده و جمع آوری امضا برای آن ادامه دارد.»

بر اساس آیین‌ نامه داخلی مجلس، طرح استیضاح رییس جمهور برای ارائه به هیئت رییسه به امضای حداقل یک سوم از نمایندگان مجلس نیاز دارد.

خبرگزاری‌ های ایران امروز یک شنبه ۲۶ آبان خبر دادند که محمد قسیم عثمانی، نماینده بوکان در مجلس شورای اسلامی، در اعتراض به نقش نداشتن مجلس در موضوع تصمیم ‌گیری برای افزایش قیمت بنزین استفعا داده است.

در همین حال، سایت «اعتماد آنلاین» نوشته که علاوه بر عثمانی، قاسم جاسمی نماینده کرمانشاه، محمدجواد ابطحی نماینده خمینی شهر، محمدجواد فتحی نماینده تهران، قصد دارند استعفا دهند. محمود صادقی نماینده تهران هم صبح روز یک شنبه اعلام کرده بود که تصمیم دارد استعفا دهد.

در حالی که هنوز از آمار و اطلاعات رسمی در مورد ناآرامی ‌های اخیر اطلاعی در دست نیست، خبرگزاری نزدیک به سپاه آماری را در این زمینه منتشر کرده است.

به نوشته خبرگزاری فارس، تعداد کل معترضان و «آشوبگران» از شب جمعه تاکنون مجموعا ۸۷۴۰۰ نفر برآورد شده که از این میزان حدود ۸۲۲۰۰ مرد و ۵۲۰۰ نفر آن ها زن بوده‌ اند.

این در حالی ست که به گزارش بهارنیوز، خبرگزاری رویترز در خبری درباره اعتراضات ایران اعلام کرده با توجه به گستردگی و حجم اعتراضات حداقل ١٦ میلیون نفر از ایرانیان در این تظاهرات شرکت کرده‌ اند.

بازاریان تهران، امروز یک شنبه دست به اعتصاب زدند. احمد کریمی اصفهانی، دبیر کل جامعه انجمن‌ های اسلامی اصناف و بازار با تایید این خبر، عاملان اعتراض در بازار تهران را «عده ‌ای از خارج از خود بازاری‌ ها» خوانده که «بازار را به تشنج کشیده‌ اند.»

شهر مریوان کاملا تعطیل است. در شهر حکومت نظامی برقرار است. اعتراضات همچنان ادامه دارد. شمار مجروحین بین ۷۰ تا ۸۰ نفر است. اینترنت شهر کاملا قطع است. کلیه مسیرهای ورودی به شهر مسدود است.

تدابیر اتخاذ شده توسط شورای تامین استان کردستان، تجمع‌های اعتراضی در سنندج ادامه دارد. معترضان در مناطقی چون خیابان حسن آباد، خیابان سیروس، چهار باغ، خیابان فرح، خیابن شریف آباد، عباس آباد و فیض آباد با نیروهای امنیتی درگیر شده‌اند.

از ارومیه خبر می رسد اوضاع به شدت ملتهب است. نیروهای نیروهای یگان ویژه، یگان امداد، سپاه و‌ مرزبانی در تمامی خیابان ها مستقر شده اند.

بنا بر اعلام روابط عمومی آموزش و پرورش فارس تمام مدارس دوره‌ های تحصیلی شهر شیراز در نوبت صبح روز یک شنبه ۲۶ آبان ماه ۹۸ تعطیل شد.

در شبکه های اجتماعی اسامی ده نفر از قربانیان اعتراضات مردمی در روز شنبه به شرح زیر اعلام شده است:

جواد نظری فتح آبادی ۳۷ ساله: سیرجان؛ احسان عبدالله نژاد: بهبهان؛ محمدحسین قنواتی: بهبهان؛ مهرداد دشتی زاد: بهبهان؛ عثمان نادری: مریوان؛ مهران تاک: مریوان؛ بهروز: مریوان؛ میثم عبدالوهاب، عدگی پور: خرمشهر؛ کاوه محمدی: جوانرود؛ حمزه: جوانرود.

به گزارش العربیه، پس از کشته شدن ٥ معترض دیگر در شامگاه شنبه ١٦ نوامبر در استان کردستان، تعداد کشته‌ های اعتراضات بنزین در ایران به ٢٥ نفر رسید.

یک افسر ارشد نیروی انتظامی در جریان درگیری‌ های روز شنبه در این شهر کشته شده است. به گفته محمدرضا آمویی، فرمانده نیروی انتظامی استان کرمانشاه این فرد ایرج جواهری نام دارد و درجه سرگردی داشته است.

فرمانده پلیس کرمانشاه گفت که سرگرد جواهری از ماموران کلانتری ۲۴ الهیه بوده است. او کسانی را که در این درگیری حضور داشتند «اراذل و اوباش واغتشاشگران» توصیف کرده است.

 

آیت ‌الله خامنه‌ ای، سردسته چماق داران و تبه کاران اسلامی ایران، از تصمیم شورای عالی هماهنگی اقتصادی مبنی بر افزایش قیمت بنزین حمایت کرد.

پس از حمایت خامنه ای از افزایش قیمت بنزین، نمایندگان مجلس شورای اسلامی طرح خود مبنی بر لغو افزایش قیمت بنزین را پس گرفتند. او بی شرمانه معترضین را «اشرار» نامید.

محمدجواد منتظری، دادستان کل کشور و حسام‌الدین آشنا، مشاور حسن روحانی از دخالت «خارجی» در اعتراض‌ها گفته‌اند و معترضان را تهدید کرده‌اند. علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران نیز معترضان را وابسته به «منافقین و ضدانقلاب» خوانده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، روحانی به اعتراضات مردمی به افزایش قیمت بنزین اشاره کرد و مدعی شد: «خوشبختانه طبق آمار این سه روزه، آن هایی که اغتشاش کردند عددشان بسیار کم است.» حالا در این اعتراض، ممکن است عده ای آمدند و فرمودند که این کار خوب و یا بد است، هر چند خوب بوده، اما آن هایی که دنبال اغتشاش بودند تخریب اموال عمومی، آتش زدن، حمله کردن بودند، عددشان بسیار کم است. روحانی در سخنان امروز خود، هیچ اشاره ای به سرکوب ها و جنایات هایشان نکرد.

 

در اعتراض ‌های چند بانک در تهران، اسلام ‌شهر، بهبهان و جاده ساوه و یک حوزه علمیه در اصفهان به آتش کشیده شده ‌اند.

اعتراض ‌هایی به روش و ابتکارات متفاوت مانند خالی کردن کامیون ماسه در جاده، بستن بزرگراه توسط مردمی که در حال بازی هستند، رقص به نشانه اعتراض و توقف خودرو در خیابان در این دوره از اعتراض ها بیش تر دیده شد که به نظر می ‌رسد متاثر از تصاویر و رویدادهای اعتراض‌ های فرانسه، لبنان و عراق باشند.

تصاویری از آتش زدن تصویر رهبر حکومت اسلامی منتشر شده و معترضان شعارهایی علیه کمک ‌های حکومت اسلامی به گروه‌ های مسلح تروریستی  در فلسطین و لبنان و عراق سر داده ‌اند.

شبکه ناظران اینترنت موسوم به «نت‌بلاکز» که اختلال و قطع اینترنت را در نقاط مختلف جهان رصد می ‌کند، می ‌گوید، اینترنت در ایران با اختلال قابل توجهی روبه ‌رو شده است و شبکه ‌های تلفن «همراه اول»، «رایتل» و «ایران ‌سل» در ایران شنبه از ساعت شش عصر به وقت محلی خاموش شده ‌اند.

 

 

قانونی که پنج شنبه شب در رابطه با افزایش قیمت بنزین ابلاغ شد، از سوی شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا بود. اما ساعتی از صدور آن نگذشته بود که ارکان مختلف شروع به تکذیب نقش خود در آن کردند.

در ابتدا نزدیکان ابراهیم رئیسی، رییس قوه قضاییه و یکی از اعضای این شورای عالی بود که در شبکه‌ های اجتماعی از مخالفت او با افزایش قیمت بنزین نوشتند؛ اگرچه این موضوع روز جمعه از سوی رییس قوه قضاییه تکذیب شد، اما پس از آن رشته مخالفت‌ها، ادامه یافت.

پیش از ظهر روز شنبه، مجمع تشخیص مصلحت نظام با این که بخشی از اعضای شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا عضو آن هستند٬ طی بیانیه‌ ای هرگونه ایفای نقش در تصویب و ابلاغ چنین قانونی را تکذیب کرد.

شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوای سه ‌گانه، در نهم خرداد ماه سال ۹۷ تشکیل شد. از قوه مجریه  رییس جمهوری، معاون اول رییس جمهوری، رییس دفتر رییس جمهوری، رییس سازمان برنامه و بودجه، معاون امور اقتصادی رییس جمهوری، وزیر اقتصاد، وزیر امور خارجه، معاون وزیر امور خارجه و مذاکره کننده ارشد تیم هسته ‌ای، وزیر نفت و رییس کل بانک مرکزی در این شورا عضویت دارند.

هم چنین رییس قوه قضاییه، معاون اول و سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور، از قوه قضاییه، رییس مجلس، رییس مرکز پژوهش های مجلس، رییس کمیسیون برنامه و بودجه و رییس کمیسیون اقتصادی مجلس از دیگر اعضای این شورا هستند.

شورای هماهنگی اقتصادی سران قوا، اما نام دیگری نیز دارد «اتاق جنگ اقتصادی نظام» که مورد تاکید رهبر حکومت اسلامی و برگرفته از یکی از سخنرانی اوست.

خامنه ‌ای هشتم اردیبهشت ماه سال ۹۷ در نخستین جلسه محرمانه خود دستور تشکیل این اتاق جنگ را صادر کرده و از سران خواسته بود با جدیت در جلسات آن شرکت کنند. دبیرخانه این اتاق جنگ هم معاونت اقتصادی ریاست جمهوری است.

نشریه خط حزب ‌الله اردیبهشت ماه امسال در مورد نقش خامنه ‌ای در خصوص مصوبات این شورا نوشت: «تشکیل اتاق جنگ اقتصادی پیش از این نیز سابقه داشته است، در دوران جنگ تحمیلی به فرمان خمینی  اتاق جنگی با مختصات مشابه تشکیل شده بود که مصوبات آن هم چون مصوبات این شورا به سمع و نظر ایشان می‌ رسید و سپس به عنوان قانون ابلاغ می‌شد.»

دولت اسلامی ایران، بدون اعلام قبلی بامداد جمعه ۲۴ آبان ١٣٩٨، ناگهان قیمت بنزین آزاد را سه برابر کرد که این تصمیم با اعتراض مردم رو به رو شود. نورالله طاهری فرماندار شهریار در استان تهران؛ در گفتگو با ایلنا، یک شنبه ٢٦ آبان ١٣٩٨ - ١٧ نوامبر ٢٠١٩؛ با بیان این که آمار دقیقی از میزان افرادی که در درگیری ‌ها زخمی شده‌ اند، ندارد و در حال جمع ‌بندی آمار دقیقی از تعداد آسیب‌ دیدگان هستند، گفته است: «حدود ۶۰- ۷۰ نفر مجروح شده ‌اند که البته باید آمار دقیق آن به دست بیاید تا ببینم که چند نفر از آن‌ها افراد عادی و چند نفر از نیرو‌های امنیتی و انتظامی بوده ‌اند.»

 

محمد حدادزاده، دادستان شهر یزد گفته است که ۴۰ نفر از معترضان در جریان اعتراضات روز گذشته این شهر دستگیر شده‌ اند.

رییس انجمن جایگاه ‌داران سوخت استان اصفهان گفته است در جریان اعتراضات روز گذشته نسبت به افزایش قیمت بنزین «۱۵ جایگاه سوخت بنزین دچار آسیب شده ‌اند.» به گفته او، «۱۰ درصد جایگاه‌ ها بدلیل حوادث روز گذشته دچار آسیب و از مدار خارج شده ‌اند.»

مردم ارومیه شعار دادند:‌ «بیزیم دوشمن بوردادی، یالاندی آمریکادی / دشمن ما همین جاست دروغ میگن آمریکاست!»

اصفهان، کرج، سنندج، ایلام، شیراز، تهران، گرمسار، تبریز سقز، چابهار، رشت، اهر، اسلام ‌شهر، بهبهان، یزد، سرپل‌ ذهاب، گرگان، ارومیه، بوشهر، رودهن، دماوند، جم، یاسوج، بابل، فسا، کنگان، تبریز، قم، مشهد، اصفهان، مریوان، جوانرود، کرمانشاه و …، از جمله شهرهایی هستند که در اعتراضات امروز حضور داشته ‌اند.

در مشهد معترضان شعار می ‌دهند: دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن، روحانی حیا کن، مملکتو رها کن!

دانشجویان دانشگاه تبریز در اعتراض به افزایش قیمت بنزین، تجمعی برگزار کردند. دانشجویان در این تجمع به وضعیت «اقتصادی و معیشتی» اعتراض داشتند.

خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران وحشت و ترور اسلامی، تعداد کل بازداشت شدگان در کل کشور را ۱۰۰۰ نفر قید کرده و می‌ نویسد بیش از ۱۰۰ بانک و ۵۷ فروشگاه بزرگ فقط در یک استان آتش کشیده شده یا غارت شده‌ اند.

این خبرگزاری آمار دقیقی از تعداد کشته ‌شدگان دو روز اخیر نداده است و نوشته که «آسیب ‌های جانی و مالی» نسبت به دی ‌ماه ۱۳۹۶ بیش تر بوده است.

بر اساس گزارش خبرگزاری فارس بیش ترین درگیری ‌ها در استان ‌های خوزستان، تهران، فارس و کرمان بوده و بیش از ۱۰۰ بانک و ۵۷ فروشگاه بزرگ فقط در یک استان به آتش کشیده شده یا «غارت» شده است.

رسانه‌ های رسمی آماری از کشته شدگان ارائه نکرده‌ اند اما بر اساس خبرها، ده ها تن با تیراندازی مستقیم مامورین امنیتی حکومت اسلامی جان باخته اند و صدها تن زخمی شده اند از جمله هشت نفر در شهریار، کرمانشاه، سیرجان، بهبهان و مریوان جان خود را از دست داده ‌اند. فرد کشته شده در کرمانشاه یک سرگرد نیروی انتظامی معرفی شده ‌است.

تنها دو روز پیش، قائم مقام رییس کمیته امداد ایران گفته بود که ۱۶ میلیون ایرانی زیر خط فقر هستند.

سخنگوی دولت روحانی و دستیار او در امور ارتباطات اجتماعی، امروز چهارشنبه ٢٢ آبان ماه؛ اقرار کرده بود که ٦۰ میلیون ایرانی محتاج حمایت های غذایی هستند. اما او به عامل این سیه روزی مردم که حکومت شان باشد اشاره ای نکرد.

ربیعی در ادامه سخنانش افزود که طرح دولت درباره حمایت غذایی شامل «بیش از ١٨ میلیون خانوار و احیاناً افرادی که بیرون از این محاسبات مانده اند» می شود.

او گفت که در مجموع «حدود ۶۰ میلیون نفر در کشور (یعنی ٧٠ درصد جمعیت کل کشور) مشمول دریافت» حمایت های غذایی هستند که ترکیبی است از ساکنان مناطق محروم جامعه، «مددجویان، زنان سرپرست خانوار، افراد درآمد ثابت مانند کارگران و بازنشستگان» که به آن البته باید، به گفته خود علی ربیعی، «طبقات متوسط و پایین» را هم اضافه کرد.

سخنگوی دولت روحانی در توضیحات خود از بیکاران کشور سخنی به به زبان نیاورد نگفت که شمار بالایی از جمعیت فعال کشور را تشکیل می دهند.

خامنه ای سردسته تبه کاران و آدم کشان حکومت اسلامی ایران، امروز با حمایت از افزایش قیمت بنزین و فرمان سرکوب، مردم رنج دیده و معترض ایران را بی شرمانه و با وقاحت تمام «اشرار» نامید و گفت: «در یک چنین حوادثی معمولا اشرار، کینه ‌ورزان، انسان‌ های ناباب وارد میدان می شوند، گاهی بعضی از جوان‌ ها هم این ‌جور مفاسد را به بار می ‌آوردند. این کار‌ها کار مردم معمولی نیست. این ‌ها اشرارند.»

پس از سخنرانی خامنه ‌ای و حمایت او از افزایش قیمت بنزین، نمایندگان مجلس ولایت نیز در افزایش قیمت بنزین با حکومت همراه شدند.

خامنه ای در ادامه از مسئولین حفظ امنیت نظام هم خواست به وظایف شان عمل کنند، و با نگرانی از گسترش اعتراضات افزود: «مردم عزیز ما هم بدانند که این حوادث تلخ از ناحیه‌ کیست و چگونه است، این آتش زدن و خراب کردن و ویران کردن و دعوا کردن و ناامنی ایجاد کردن مال چه کسی است، این را بفهمند و از این ‌ها فاصله بگیرند.»

 

 

علی شمخانی، دبیر شورایعالی امنیت ملی در جلسه غیرعلنی صبح یک شنبه ۲۶ آبان، اعتراض‌ های مردم را سناریویی از پیش تعیین شده برای آشوب در ایران، عراق، لبنان و برخی دیگر از کشورها خواند. شمخانی ادعا کرد اسناد حمله گروه‌ های سازماندهی شده‌ «منافقین و ضد انقلاب» به ماموران انتظامی و آسیب رسانی آن ها به بانک‌ ها و اموال عمومی و خصوصی را در اختیار دارد. او افزود که برخی از تظاهرکنندگان سلاح گرم به همراه داشته اند.

 

در حالی که اعتراضات علیه گران شدن شدید و ناگهانی بنزین در شهرهای مختلف ایران، هم چنان ادامه دارد، علی ربیعی، سخنگوی دولت حکومت اسلامی ایران، روز شنبه گفت: «سران قوا از تلاش وزیر کشور برای اجرای طرح افزایش قیمت بنزین تشکر کردند.»

ربیعی در گفت‌ و گو با تلویزیون ایران، ادامه داد که سران قوا خواستار همکاری همه دستگاه‌ ها و قوا برای اجرای بهتر طرح افزایش قیمت شدند.

در حالی که گفته می‌ شود تصمیم برای گران شدن بنزین در جلسه سران سه قوه اتخاذ شده، ربیعی درباره جلسه شورای عالی هماهنگی اقتصادی که روز شنبه با حضور سران سه قوه برگزار شد، اضافه کرد: «ما در این جلسه در مورد لزوم برقراری عدالت اجتماعی و برخوردار شدن شصت میلیون نفر در کشور از مزایای این طرح و از جمله خانوده‌های کم درآمد بحث کردیم.»

ربیعی مانند رییس خود روحانی به دروغ گویی و یاوه گویی متوسل شده و با تاکید بر هماهنگی کامل قوه قضاییه در این زمینه گفته است: «هدف مهم ما از اجرای این طرح، مبارزه با قاچاق بود و نیز مدیریت مصرف و بهتر شدن وضعیت اقتصادی.»

پیش تر نیز حسن روحانی، ادعا کرده بود که افزایش قیمت بنزین «به نفع مردم» است. او روز جمعه گفت: «دولت مدت‌ها به دنبال آن بود تا از طریقی بتواند از اقشار ضعیف کشور که بواسطه شرایط اقتصادی در فشار هستند، حمایت و به آن ها کمک کند، اما به دلیل کمبود منابع درآمدی و بودجه توان اجرای آن وجود نداشت.»

با شدت گرفتن اعتراضات در ایران، مردم معترض به بانک ‌های برخی از شهرهای ایران حمله کردند و برخی از معترضان نیز شعار «مرگ بر خامنه ‌ای» سر دادند.

بر اساس گزارش‌ ها، اعتراضات علیه گرانی شدید و ناگهانی بنزین در بسیاری از استان ها و شهرهای ایران از جمله استان های مرکزی، کردستان، خوزستان، آذربایجان و... کرج، شیراز، بهبهان، قم، اصفهان، یزد، سیرجان، اهواز و...، به خشونت کشیده شده است.

بر اساس ویدئوهایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، در بعضی از شهرها خودروی پلیس به آتش کشیده شده‌ است. هم چنین پلیس برای متفرق کردن مردم از گاز اشک ‌آور و شلیک گلوله استفاده می‌ کند.

هم چنین بر اساس این ویدئوها، یک شعبه بانک ملی در بهبهان به آتش کشیده شده و مردم به یک بانک دیگر نیز سنگ‌پرانی می‌کنند.

براساس مصوبه «شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا» قیمت بنزین از ساعت صفر بامداد جمعه سه برابر شد. اعلام ناگهانی این افزایش قیمت، مردمی را که پیش از این نیز با هزینه‌ های زندگی حداقل دست و پنجه نرم می ‌کردند، شوکه کرد. «شورای بازنشستگان ایران» می ‌گوید افزایش بهای بنزین در وضعیت کنونی «بقایای توان زندگی مردم را خواهد بلعید.»

هر چند که به نوشته خبرگزاری حکومتی ایلنا، قطع اینترنت در ایران به «دلایل امنیتی» رخ داده و ارتباطی به شرکت ‌های موبایل ندارد. در گزارش خبرگزاری ایلنا به نقل از منبع آگاهی که نامش فاش نشده آمده است: «ناامنی های اخیر موجب شده شورای امنیت تصمیم به قطع اینترنت بگیرد.» بنا به این گزارش، هم چنان زمان بازگشت اینترنت به وضعیت عادی هنوز روشن نیست.

 

محمد باقر نوبخت، رییس سازمان برنامه و بودجه اعلام کرده است که افزایش قیمت بنزین و سایر حامل‌های انرژی در شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا تصویب شده است. بنا بر ادعای نوبخت ۱۰۰ درصد منابع حاصل از اصلاح قیمت ‌ها و سهمیه‌ بندی به صورت حمایت معیشتی به خانوارهای مورد نظر توزیع می ‌شود.‌

هم زمان با اعلام افزایش فیمت بنزین، سایت ‌ها و خبرگزاری ‌های نزدیک به دولت فرازهایی از سخنان علی خامنه ‌ای، رهبر جمهوری اسلامی درباره ضرورت اصلاح الگوی مصرف بنزین و دستور او برای افزایش قیمت بنزین را منتشر کردند، نشانه‌ای از این معنا که پشت درهای بسته اجماعی به دست آمده و دستور از بالا ابلاغ شده است.

روحانی در سخنانی متناقض ادعا کرد که افزایش ۳۰۰ درصدی قیمت بنزین «به نفع مردم و اقشار تحت فشار جامعه» است و ممکن است «در حل مشکلات آنان مفید و موثر» باشد.

 

 

 

نرخ هر لیتر بنزین در سایه حکومت اسلامی، در دوازده سال گذشته ۳۰ برابر شده است. بنزین در سال ۱۳۸۶ لیتری ۱۰۰ تومان بود و حال به لیتری سه هزار تومان رسیده است. دولت ریاکار و دروغگو و سرکوبگر شیخ حسن روحانی، برای افزایش قیمت بنزین ماه‌ ها پیش زمینه سازی را آغاز کرده بود، ولی از ترس واکنش و اعتراض ‌های مردم آن را به عقب می ‌انداخت. تجربه دهه ‌های اخیر بر این واقعیت تاکید دارد که سیاست ‌های کلان حکومت اسلامی که از سوی ولی فقیه به دیگر ارگان‌ های کشور دیکته می ‌شود، ثمره ‌اش چیزی جز تخریب زیر ساختار تولیدی و نابودی بسیاری از واحدهای تولیدی کشور و راندن میلیون‌ ها انسان به زیر خط فقر و محرومیت نبوده است. ظلم و ستم و سرکوب، حاکمیت کنونی و بی ‌توجهی حاکمان به خواست‌ های مردم، روز به روز عرصۀ زندگی و بقا را بر مردم ایران تنگ ‌تر می‌ کند.

افزایش سه برابری نرخ بنزین در وضعیت بسیار وخیم اقتصادی، کمبودها، و گرانی کمرشکن، به ‌طور قطع نمی تواند در حکم حمایت از اکثریت مردم، به ‌ویژه کارگران و حاشیه نشینان و محرومان با دستمزدهایی بیش از پنج مرتبه زیر خط فقر باشد. افزون بر این، از جمله دیگر پیامدهای این افزایش بهای بنزین می ‌تواند به افزایش قیمت محصولات غذایی، کرایه وسایل حمل و نقل عمومی و تمامی مایحتاج روزانه خانواده ‌ها نیز منجر گردد.

حکومت اسلامی، در برابر این گرانی کمرشکن و هراس از واکنش توده‌ های مردم جان‌ به ‌لب رسیده تنها ساعاتی بعد از افزایش ناگهانی قیمت بنزین، نیروهای انتظامی و پلیس ضدشورش را به ‌طور گسترده در سطح کشور مستقر کرد تا جلو هرنوع اعتراض مردمی گرفته و آن را سرکوب کنند.

اما در پی این افزایش قیمت بنزین، در شماری از شهرهای کشور از جمله تهران، مشهد، شیراز، بهبهان، گرگان و تبریز و... مردم در اعتراض به این گرانی و سیاست ‌های ویران گر حکومت اسلامی، به خیابان‌ ها آمدند که با یورش نیروهای انتظامی و امنیتی رو به رو گردید و به خشونت کشیده شدند.

معترضین در بهبهان معترضان شعار می‌ دادند: «بنزین گران ‌تر شده، فقیر فقیرتر شده.»

در ویدیویی انتشار یافته از اعتراض ‌ها در مشهد، مردم معترض در حال سر دادن شعارهایی علیه حسن روحانی و دیگر سران حکومت اسلامی، فریاد می ‌زنند: «روحانی حیا کن، مملکت را رها کن»، «دیکتاتور حیا کن، مملکت را رها کن» و شعاری که در بسیاری از شهرها طنین ‌انداز بود و تکرار می‌ شد و به ‌خوبی بیانگر وضع عمومی جامعه است، این شعار بود: «ما دیگه خسته شدیم.»

بر اساس گزارش ‌های منتشر شده در رسانه‌ های عمومی و شبکه‌ های اجتماعی، بر اثر یورش وحشیانه نیروهای امنیتی حکومت اسلامی در استان های کردستان، خوزستان، کرمانشاه، مرکز و سایر شهرها ده ها تن جان باخته اند.

شورای عالی امنیت ملی، یک نهاد حکومتی است که اعضای آن توسط خامنه ای رهبر حکومت اسلامی منصوب می شود و تقریبا نیمی از اعضای آن اعضای کابینه دولت حسن روحانی هستند. رییس جمهوری ایران ریاست این شورا را بر عهده دارد.

شرکت ملی پخش فراورده‌ های نفتی ایران بامداد جمعه ۲۴ آبان اعلام کرد قیمت بنزین معمولی غیرسهمیه ‌ای یا آزاد به ازای هر لیتر ۳ هزار تومان خواهد بود. قیمت بنزین غیرسهمیه ‌ای پیش از این هر لیتر، هزار تومان بود. قیمت بنزین معمولی سهمیه ای هم لیتری ۱۵۰۰ تومان اعلام شد.

این افزایش قیمت و سهمیه ‌بندی بدون اعلام قبلی انجام شد خامنه ای، دولت روحانی و سایر قوا با این تصمیم موافق بوده‌ اند. به گفته شرکت ملی پخش فراورده‌های نفتی ایران افزایش قیمت بنزین براساس مصوبه شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا بوده است.

با تصمیم شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا، بنزین را برای تمام وسایل نقلیه بنزین سوز سهمیه بندی کرده است.

براساس فهرست جدید سهمیه بندی خودروها به این شکل خواهد بود:

سواری شخصی بنزینی، ۶۰ لیتر

سواری شخصی دوگانه سوز، ۳۰ لیتر

تاکسی بنزینی،۴۰۰ لیتر

تاکسی دوگانه سوز، ۲۰۰ لیتر

موتورسیکلت، ۲۵ لیتر

وانت کم مصرف بنزینی، ۲۰۰ لیتر

وانت پر مصرف بنزینی، ۳۰۰ لیتر

در اعلام جدید، قیمت بنزین سهمیه ‌ای نسبت به قبل ۵۰ درصد گران شده و و بنزین آزاد هم سه برابر شد.

 

تعداد شهرهایی که به این اعتراضات پیوسته ‌اند، هر لحظه بیش تر می شود. مردم با بستن جاده ‌ها و خیابان‌ ها، آتش زدن لاستیک و سر دادن شعار اعتراض می‌ کنند. در مقابل، نیروهای امنیتی و انتظامی با باتوم، گاز اشک آور، ماشین آپ پاش و در مواردی تیراندازی با معترضان برخورد می ‌کنند.

ویدئویی که از شلیک به سمت معترضان در معالی آباد شیراز منتشر شده، جوانی را نشان می‌ دهد که به نظر می رسد تیر به قلبش برخورد کرده است. فیلم مشابهی درباره جاده ساوه منتشر شده است.

 

 

در محله آریاشهر تهران، شعار «مرگ بر خامنه‌ ای» سر داده شده و علیه مردم از گاز اشک ‌آور استفاده شده است. در خیابان پیروزی تهران، مردم زیادی به معترضان پیوسته ‌اند و در تهران پارس هم بانکی به آتش گرفته است.

در میدان شوش، تهران ماموران با مردم درگیر شدند. در شیراز یک خودروی پلیس به آتش کشیده شد. در کرج بنر نوری همدانی، مرجع تقلید شیعه را پایین آوردند.

فیلمی از شهریار در استان تهران منتشر شده که فرار نیروی انتظامی را در حال شلیک به سمت مردم نشان می ‌دهد.

اوضاع در شهریار و کرج متشنج بوده است. در کرج اداره راهنمایی و رانندگی به آتش کشیده شد. معترضان به افزایش قیمت بنزین، یکی از جایگاه‌های سوخت در حوالی شهریار را به آتش کشیدند. جاده تهران شهریار مسدود شد. معترضان با تجمع در مقابل دانشگاه آزاد در گوهردشت شعار دادند: ««ملت ما عاصیه، برده‌ داری کافیه.» در سرآسیاب ملارد هم بانکی آتش زده شد. حضور ماموران گارد ویژه در تهرانسر پررنگ بوده است.

در شهریار و کرج راهپیمایی ‌هایی در اعتراض به افزایش قیمت بنزین در جریان بود. سرعت اینترنت در شهریار و کرج کاهش پیدا کرد، به شکلی که عملا شبکه ‌های اجتماعی از دسترس خارج شدند.

در کرج، خیابان طالقانی، معترضان از کسبه خواستند که مغازه‌هایشان را تعطیل کنند.

معترضان خیابان‌های اصلی بهارستان، رباط کریم، خیابان ولیعصر شهریار، خیابان کامیون ‌داران پردیس به سوی تهران و برخی دیگر از خیابان‌‌ ها را با توقف خودورهایشان مسدود کردند. آمد و رفت در اتوبان کرج به تهران نیز مختل شد.

در بهارستان اصفهان، میدان اصلی شهر، چهارراه ولیعصر خیابان بسته شد. در گرگان، مردم در خیابان شالیکوبی تجمع کردند.

در هشتگرد استان البرز هم مردم تجمع کرده و شعار دادند. فولادشهر و مریوان هم به اعتراضات پیوستند.

در اهواز، فرمانده پلیس این شهر به رانندگانی که خودروهای خود را به نشانه اعتراض در خیابان ‌ها خاموش و متوقف می ‌کنند، هشدار داد و گفت: «نخست سعی می کنیم با افرادی که خودروهای خود را در خیابان‌ ها خاموش می ‌کنند به صورت لسانی تذکر دهیم و در مرحله بعد با این افراد برخورد خواهد شد و پس از ضبط پلاک خودرو، از طریق پیامک به آن ‌ها اطلاع رسانی می ‌شود و سپس موضوع از طریق دادگاه پیگیری خواهد شد.»

پیش تر، محمد محمودآبادی، سرپرست فرمانداری سیرجان، به خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا، گفت: «متاسفانه یک نفر در این ماجراها کشته شده اما هنوز دلیل کشته شدن این فرد مشخص نیست که تیر خورده یا خیر و اکنون در پزشکی قانونی شهرستان سیرجان در حال بررسی این موضوع هستیم.»

او گفت که معترضان به برخی پمپ بنزین ‌ها حمله کردند و «قصد داشتند به مخازن اصلی شرکت نفت دسترسی داشته باشند و آن ها را به آتش بکشند.»

 

 

 

 

 

 

 

شهریور ماه سال جاری خبرگزاری ایسنا در گزارشی، اعلام کرد به گفته مشاور رییس سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ‌ای ایران حدود هفت درصد از خودروهای کل ایران و ۶۱ درصد از اتوبوس ‌های شهری فرسوده ‌اند، با این حال اخبار از گوشه و کنار نشان از جولان خودروهای لوکس میلیاردی در شهرهای مختلف ایران می ‌دهد.

 

در حالی سال گذشته رسانه‌ های داخلی ایران تصاویری از مدرسه علمیه آیت ‌الله خوانساری به عنوان یکی از مدرن ‌ترین و مجلل ‌ترین مدارس علمیه جهان در قم را منتشر کردند که چندی پیش وزیر آموزش و پرورش در گزارشی اعلام کرده بود که ۳۰ درصد مدارس ایران تخریبی و نیازمند بازسازی است و کمبود فضا، نیروی انسانی و منابع مالی از جمله مشکلات اساسی در آموزش و پرورش ایران هستند.

 

در روزهای اخیر اعداد و ارقام مختلفی درباره فساد مطرح شده است. از جمله «حسن روحانی» در سخنرانی روز یک شنبه ۱۹ آبان در یزد، به ‌طور مشخص به ۶ رقم از فصاد حکومت شان اقرار کرد: ۲.۷ میلیارد دلار؛ ۲ میلیارد دلار؛ ۹۴۷ میلیون دلار؛ ۷۰۰ میلیون دلار؛ ۱۸ میلیارد دلار؛ ۷.۳ میلیارد دلار و ۱۲ میلیارد دلار. روحانی، -به‌جز مورد ۲.۷ میلیاردی بابک زنجانی- در مورد بقیه توضیحی نداد و سربسته برخی افراد و نهادها را متهم به فساد کرد. پیش‌تر «اسحاق جهانگیری»، معاون اول رییس‌جمهوری ایران بدون نام بردن از کسی از «بر باد دادن ۲۲ میلیارد دلار» صحبت کرده بود.


تا سه هفته پیش صحبتی از ۲۲ میلیارد دلار مطرح نبوده است. اسحاق جهانگیری روز سی ‌ام مهر، به ناگهان اعلام کرد: «کسانی در مقطعی ۲۲ میلیارد دلار منابع کشور را به استانبول و دبی بردند تا به گفته خودشان قیمت ارز را در کشور کاهش دهند، درحالی‌که نه قیمت دلار کاهش پیدا کرد و نه مشخص شد که ۲۲ میلیارد دلار چه شد؟»

هم‌ زمان با سخنرانی روحانی در یزد، روزنامه ایران در گزارشی به نقل از «جعفرزاده ایمن ‌آبادی»، نماینده مجلس نوشت:‌ «سخنان آقای جهانگیری در زمینه خروج ۲۲ میلیارد دلار از کشور در دولت سابق برای مبارزه با افزایش قیمت ارز، درست است و ما خیلی قبل ‌ترها نیز از این موضوع خبر داشتیم. یکی از اتهاماتی که منجر به محاکمه یکی از اطرافیان «محمود احمدی ‌نژاد» شد، همین موضوع خروج ۲۲ میلیارد دلار ارز از کشور بود.»

این نماینده مجلس ارتجاع، گفته اسناد و مدارک این موضوع را در اختیار دارد و آن را منتشر خواهد کرد؛ اما دقیقا معلوم نیست کدام ‌یک از اطرافیان احمدی ‌نژاد این حجم از پول را از کشور خارج کرده ‌‌اند و سرنوشت این پول چه شده است؟

 

اقرارهای روحانی و جهانگیری، ظاهرا هر دو در واکنش به اتهامی است که از سوی رسانه‌ های مخالف داخلی علیه دولت مطرح شده است. از جمله می ‌توان به سئوال روزنامه کیهان در نشست خبری روز ۲۲ مهر حسن روحانی اشاره کرد. خبرنگار کیهان از رییس‌ جمهوری ایران پرسید «مسئولیت بر باد رفتن ۱۸ میلیارد دلار از ذخایر ارزی کشور در قالب ارز ۴۲۰۰ تومانی با چه کسی است؟»

این رقم به اقرار روحانی، بخشی از ۱۸ میلیارد دلار ارز ۴۲۰۰ تومانی است. حسن روحانی در سخنرانی یزد گفته ۱۲ میلیارد دلار صرف واردات کالاهای غیراساسی شده است. با استناد به اطلاعاتی که در گزارش ‌های بانک مرکزی و گمرک ایران موجود است، نمی ‌توان این گفته روحانی را تکذیب یا تایید کرد.

روحانی مدعی است از ۱۸ دلاری که صحبت آن است، ۷ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار صرف واردات کالاهای اساسی و دارویی شده است. معلوم نیست این میزان واردات مربوط به چه بازه زمانی است؛ اما زمینه صحبت مربوط به سال ۱۳۹۷ است، آمارهای رسمی تجارت خارجی ایران در سال ۱۳۹۷ نشان می ‌دهد حجم واردات دارو و کالاهای اساسی در این سال به‌ طور قطع بیش از ۷ میلیارد دلار بوده است، اما عدد دقیق و جزییات آن مشخص نیست.

این رقم ظاهرا مربوط به بدهی «بابک زنجانی» است. حسن روحانی در یزد درباره این پول گفته «هنوز بعد از گذشت چند سال برای ما روشن نیست آقایی که ۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار پول مردم را خورد و او را دستگیر کرده و حتی حکم اعدام هم برایش صادر شد و اکنون در زندان است الان، این پول کجاست و چه کسانی مسئول هستند و چرا آن‌هایی که در این زمینه نقش داشتند برای مردم توضیح داده نمی‌شود.»

در واکنش سخنگوی قوه قضائیه نیز گفته است: «رقمی بین ۲ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تا ۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون یورو مجموعه بدهی‌ها و مراودات مالی بابک زنجانی با وزارت نفت و هم چنین بانک مرکزی اعلام شده است که برخی از آن مربوط به پول فروش نفت و برخی ارزهای دریافتی از بانک مرکزی بوده است.» «غلامحسین اسماعیلی»، دولت روحانی را متهم کرد به چند نفر از مسوولانی که در پرونده بابک زنجانی برایشان کیفرخواست صادرشده، ارتقای درجه داده است.

حسن روحانی در سخنرانی یزد به این پول این‌ طور اشاره‌ کرده که «از همه مسئولین و ارگان‌ ها می ‌خواهم درباره ۲ میلیارد دلار پولی که به حلقوم آمریکا ریخته شد و دولت قبل ۱۰ ماه فرصت داشت که آن پول را از حلقوم آمریکا درآورد، اما دست روی دست گذاشت به مردم توضیح دهند.» او حتی گفت شورای عالی امنیت ملی هم خواستار رسیدگی به این ماجرا شده است.

خبرگزاری ایسنا، ساعتی پس از سخنرانی روحانی، نوشت؛ داستان مربوط به سال ۱۳۸۷ و دولت اول احمدی ‌نژاد و تعلل در فروش حدود ۲ میلیارد دلار اوراق بهادار پیش از محدودیت وزارت خزانه ‌داری آمریکا برای معامله با بانک‌ هایی است که با بانک ‌های آمریکایی ارتباط نداشتند. ظاهرا دولت وقت طمع کرده اوراق را به قیمت بیشتر بفروشد که به این مصوبه خورده و نتوانسته این کار را انجام دهد. بعد هم در سال‌ ۱۳۹۱ این پول به دلیل تحریم بلوکه‌ شده و در سال ۱۳۹۵ با تصمیم دادگاهی در آمریکا به قربانیان انفجار سفارت آمریکا در بیروت پرداخته شده است.

این رقم در فهرست افشاگری‌ ها کم ترین عدد است، اما نباید فراموش کرد که ۹۴۷ میلیون دلار عدد بسیار بزرگی است. به قیمت آزاد دلار امروز حدود ۱۱ هزار میلیارد تومان می ‌شود و به قیمت دلار ۴۲۰۰ تومانی حدود ۴ هزار میلیارد تومان درمی ‌آید.

روحانی در سخنرانی خود مدعی شده «یک نهادی ۹۴۷ میلیون دلار گرفته و پس نداده.» او از این نهاد نامی نبرده، اما برخی با مطابقت دادن این رقم با کتاب «محمد سرافراز»، رییس پیشین صداوسیما احتمال داده ‌اند که این نهاد صداوسیما است. سرافراز در کتاب خود نوشته «کمک ارزی ۹۴۷ میلیون دلاری به سازمان در سال ۱۳۹۳ به پایان رسید.» ۹۴۷ میلیون دلار عدد رندی نیست و نهادهای زیادی در حد و اندازه صداوسیما وجود ندارند که روحانی بخواهد با طعنه و کنایه آن‌ ها را متهم به فساد و حیف ‌و میل منابع مالی در این حد و اندازه کنند.

 

 

بازنشستگان که به ‌گفته مقامات حکومتی بیش از ۶۰ درصد آن‌ ها زیر خط فقر زندگی می ‌کنند، بارها تظاهرات و اجتماعاتی را در اعتراض به وضعیت معیشت خود سازمان داده‌اند. آن ‌ها آخرین بار روز ۱۹ آبان قصد تجمع مقابل مجلس و سازمان برنامه و بودجه را داشتند که نیروهای امنیتی از تجمع آنان جلوگیری کرده و شماری از بازنشستگان را دستگیر کردند.

شورای بازنشستگان خبر سه برابر شدن بهای بنزین را در کنار خبر چند روز قبل یعنی کشف یکی از بزرگ ترین ذخایر نفتی جهان با ظرفیت ۵۳ میلیارد بشکه در خوزستان، کنار هم گذاشته و آن را با دستمزدهای چند برابر زیر خط فقر حقوق ‌بگیران مقایسه کرده و زندگی در این شرایط را سیمای واقعی حال و روز مردم دانسته‌اند که برای بقاء تلاش می ‌کنند.

شورای بازنشستگان در ارتباط با چرایی افزایش بهای بنزین و تاثیر آن بر زندگی مردم نوشته است:

«بدیهی‌ست که جامعه نمی ‌تواند ساکت بنشیند حتی اگر پاسخ اعتراض‌شان چون همیشه هجوم نیروهای امنیتی باشد. فرجام این کشمکش اجتناب ‌ناپذیر، تکلیف جامعه را یک سره خواهد کرد. این رویکرد اصلی است که حکومت عزم خود را جزم کرده که برای حل بحران سرمایه و تأمین نیازهایش، بازهم بیش تر و بیش تر به ‌قول وزیرش، «تا جایی که مردم تحمل می ‌کنند» دست در جیب مردم کند. شریان ‌های سرمایه برای بقا و رونق در ایران راهی جز مکیدن از زندگی مردم نمی ‌بیند. بی ‌توجهی به مطالبات اقشار مختلف مردم، فقط هر روز عرصه را بر آنان تنگ ‌تر کرده، فقر و فلاکت و آسیب‌ های اجتماعی را نیز تا خصوصی ‌ترین زوایای زندگی می ‌کشاند.»

به‌ گفته شورای بازنشستگان تاثیر بنیادی قیمت سوخت بر کل زندگی، شرایط برای اکثریت مردم اعم از حقوق بگیران و بازنشستگان و میلیون‌ ها بیکار را در یک وضعیت بحرانی‌ تر از قبل قرار خواهد داد:

«پیامد این تورم و گرانی، جدا از جست‌وجو در زباله‌ ها، کارتن‌ خوابی و ماشین‌ خوابی برای لقمه‌ای نان، ناامنی و معضلات اجتماعی دیگری در جامعه مانند نزاع و خشونت، خودکشی، دگرکشی و سرقت که نشات گرفته از سفره خالی ‌ست، روز به ‌روز افزایش می ‌یابد.»

به نوشته بازنشستگان، فشارها آستانه تحمل مردم را پشت سر گذاشته ‌اند و خشم متراکم شده مردم در آستانه انفجار قرار دارد.

 

مقامات اقتصاد حکومت اسلامی، می گویند که دولت برای بودجه بیش از ١۵۰ هزار میلیارد تومان کسری دارد و نمی داند این کسری را چگونه تامین کند. در این حالتِ بحرانی، دولت برای پرداخت های خود، زورش به مردم رسیده که با افزایش قیمت بنزین، کسر بودجه خود را تامین کند در حالی که همه نهادهای حکومت اسلامی، شب و روز به فکر غارت اموال عمومی هستند. در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، کم تر مقام و مسئول و نهادی را می توان سرغ داشت که دزدی نکرده و به فساد اقتصادی آلوده نشده باشد. بنابراین، بیش تر از این نباید اجازه داد حکومت اسلامی، فشار بحران های اقتصادی خود را بر دوش مزدبگیران و محرومان جامعه بیاندازد. این حکومت می تواند کسر بودجه خود را از منابعی دیگری هم چون بیت رهبری، آقازاده ها، سپاه پاسداران، امام زاده ها، مساجد، قبر امام رضا و غیره که پر از پول است، تامین کند.

حکومت اسلامی ایران، چهل سال است که برای ٩٩ درصد شهروندان جامعه ما، یک زندگی جهنمی درست کرده است. حکومتی که هر روزه به آزادی های فردی و جمعی، برابری و رفاه و همه آرمان های مردم تعرض کرده است. این حکومت را باید سرنگون کرد و برای این امر، مردم باید در سطح وسیع و سراسری متحد شود. عالی ترین نهادی که امروز مردم به آن در همه جای ایران، از مدارس تا دانشگاه ها، از کارخانه ها تا ادارات، از سربازخانه ها تا محلات نیاز عاجل دارند؛ شوراهاست. شوراهایی که در مجامع عمومی آن، بدون توجه به ملیت، جنسیت، تفاوت های سیاسی و مذهبی، همه برای رسیدن به یک جامعه آزاد، برابر، دموکراسی واقعی، عادلانه و انسانی بحث و تبادل نظر می کنند و تصمیمات لازم را اتخاذ کرده و جمعی نیز پیش می برند.

این شوراها قرار نیست سکوی پرش حزبی و فردی را به قدرت باشند، بلکه بر عکس همین شوراهاست که از فردای سرنگونی حکومت اسلامی، کنترل جامعه را در همه عرص های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، زیست محیطی، دیپلماسی و دفاعی عمومی به عهده می گیرند.

اگر همین امروز که اعتراضات و تظاهرات های پرشور و رادیکال کنونی علیه گرانی بنزین فرصتی فراهم آورده است، تشکل های موجود و فعالین جنبش های اجتماعی وظیفه دارند بلافاصله به فکر سازمان دهی اعتصابی عظیم و توده ای علیه گرانی علیه کلیت حکومت اسلامی باشند.

مردمی که بلافاصله با گران شدن بنزین، به طور خودجوش و با قدرت به خیابان ها ریختند پتانسیل بالای اعتراضی در جامعه ایران را نشان می دهد؛ اعتراضی که تمام سران و مقامات و جناح های حکومت اسلامی را به وحشت انداخته است و اکنون بحث استعفای برخی نمایندگان مجلس و استیضاح دولت روحانی و سخنان لرزان خامنه ای و به نوعی کنار کشیدن خودش، همگی بحران و شکاف های حکومت را نشان مید هند. در چنین وضعیتی باید تعرض مردمی به همه نهادهای این حکومت را ارتقا داد و در خیابان ها سنگربندی کرد کاری که مردم عراق انجام داده اند. اکنون باید یک همبستگی به ویژه در خارج کشور بین گرایشات رادیکال لبنانی، روژآوایی و عراقی به وجود آورد. چرا که با وجود تفاوت هایی که بین این جوامع وجود دادر اما آن ها در مبارزه علیه حکومت اسلامی ایران، منافع مشترک سیاسی و مبارزاتی دارند!

یک شنبه بیست و ششم آبان ١٣٩٨ - هفدهم نوامبر ٢٠١٩

یادداشت کارگری هفته

یادداشت کارگری هفته 

شورش گرانی بنزین درشهرهای مختلف کشور،چه وظایفی درپهنه جهان درامر دفاع از اعتراضات مردم ایران را متوجه ما می سازد؟!

امیرجواهری لنگرودی

info@karegari.com


بیا به خیابان !
بیا و دست و پای تغییر باش، که وقتش رسیده است .

                                            شهریار دادور

بنزین گران شد !

این آغازجرقه ای است که ازروزجمعه ۲۴ آبان ۹۸درپهنه خیابان های ایران وزیدن گرفت واینبارمردم پای این شعاربسیج شدند : گرانی بهانه است ، کل نظام نشانه است ! آغاز این حرکت نشان می دهد که تجمعات توده ای طی سال‌های اخیر٬حداقل ازسال ۹۶ به اینسو، عمدتابرپایه دلایل معیشتی یا اقتصادی آغازوبه سرعت آیینه خشم مردم علیه کل ارکان نظام هویدا می گردد.

همه شاهد این بودیم جایگاه مردم معترض درآفرینش صحنه های اعتراضی درمقابله با افزایش قیمت بنزین تنها پس ازچند ساعت ازاعتراض به دولت وشخص حسن روحانی نسبت به افزایش قیمت بنزین٬ مردم بلافاصله پیکان خشم خود را به سمت شخص رهبروولی مطلق وسیاست‌های منطقه‌ای اونشانه گرفتند.تصاویرخامنه ای را به آتش کشیدند٬امروز که ایران با تحریم‌های سنگین مواجه است ومردم فشاراقتصادی سنگینی را دراثر تحریم‌ها وناکارآمدی دولت وسایر نهادهای حکومتی تحمل می‌کنند. خشم مردم علیه حضورنظامی ایران درسوریه،عراق ویاهزینه‌های سرسام آورایران درفلسطین ولبنان وشعاربرعلیه این دخالتگری های پُرهزینه ازکسیه مردم ایران،.علت اصلی واکنش مردم علیه خامنه‌ای بعنوان عمود خیمه ونماد نظام باید بازشناخت. مردم به تجربه به نقش اودرتمامی ناکامی ها، نا کارآمدی ها ازیکطرف وکمی ها وکاستی ها ی موجود نظام ازطرف دیگرنگاه می کنند .ازاینرو خشم فروخفته خویش را درهر فرصتی در سلسله اعتراضات خیابانی برفرق او می کوبند!.

اینبارنیزپایه اقتصادی و فلاکت موجود درجامعه با سهميه‌بندی بنزين با کارت سوخت بهانه اعتراض شد . بطوری که شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی ايران در اطلاعيه‌ای اعلام کرد:
براساس مصوبه "شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوای سه گانه،ازساعت صفربامداد روزجمعه (۲۴ آبان) سهميه بندی بنزين برای همه وسايل نقليه بنزين سوزبه شرح زير است:
قيمت بنزين معمولی سهميه‌ای هر ليتر ۱۵۰۰ تومان
قيمت بنزين معمولی غير سهميه‌ای هر ليتر۳۰۰۰  تومان
قيمت بنزين سوپر هر ليتر۳۵۰۰  تومان

بااینکه حاکمیت اسلامی اینترنت وکانال های خبری به این سوی جهان را قطع کرده اند ولی اخبارانعکاس یافته درسطح شبکه های مجازی موئد این استکه ؛«شورای هماهنگی اقتصادی سه قوه» اعلان جنگی نا خواسته را به کل جامعه ما تحمیل کرده است .  

اعلان جنگ سه قوه حاکمیت اسلامی به مردم، پیرامون افزایش قیمت بنزین، آن هم به شیوه توطئه گرانه وغافلگیرانه آن ماده محترقه ای بود که شورای هماهنگی قوای سه گانه حاکمیت برجرقه های خشم متراکم انبوه جنبش اعماق وتوده میلیونی جامعه پاشیدودور جدید خیزش نیرومندضددیکتاتوری را کلید زد. وامروزهم به زبان وزیرکشوربه تکاپوافتادند که شوخی نداریم سرکوبش خواهیم کرد .عبدالرضا رحمانی فضلی وزیرکشوردولت حسن روحانی مدعی شده که تاکنون بامعترضان «مدارا» شده است.اودرتهدیدمعترضان گفته:«تصمیم براین شد،اگراین موضوع ادامه پیداکند،باوجود خویشتن‌داری نیروهای انتظامی وامنیتی طبعا این نیروها وظیفه خود راانجام دهند.» وزیرکشورهمچنین افزود:«تذکرات لازم داده شد وانتظارمااین بود که این موضوع با اعلام نظر، به عنوان اعتراض پایان پذیرد، اما عده اندکی ازاین فضای عمومی سوء استفاده کردند وموجب ارعاب، وحشت، ناراحتی ورنجش مردم شدند».

ادعای وزیرکشوربا معترضان درحالی بیان شده است که انگارقوای سرکوب تا دیروزبه معترضان گل پخش می نمود وبررویشان گلوله نمی ریخت.براساس گزارش‌های غیررسمی حداقل بیش از ۱۰نفرازمعترضان درجای جای کشور کشته شده‌اند

رئیس جمهورحسن روحانی،روزجمعه دردیداربابرخی ازاعضای دولت ومسوولان کشوربااشاره به اقدام اخیردولت در افزایش نرخ بنزین که ازشب گذشته اجراشده است،گفت:"دولت مدت‌ها به دنبال آن بود تا ازطریقی بتواند ازاقشار ضعیف کشورکه بواسطه شرایط اقتصادی درفشارهستند، حمایت و به آن‌ها کمک کند، اما به دلیل کمبود منابع درآمدی و بودجه توان اجرای آن وجود نداشت.با تاکید برضرورت واهمیت اقدام دولت درافزایش نرخ بنزین وکمک به خانوار‌های ضعیف ومتوسط کشورازمحل درآمد حاصل ازآن،" وی اظهارداشت:" این کاربه نفع مردم واقشارتحت فشارجامعه بوده ومی‌تواند درحل مشکلات آنان مفید وموثرباشد." روحانی گفت:" فشار‌های اقتصادی شدید درسال ۹۷ و ۹۸به زندگی مردم واردشد ودولت می‌خواهد درحد تامین نیازمندی‌های ضروری،حمایتی ازمردم کرده وبه خانواده‌هایی که احساس می‌کنیم درفشاربیشترهستند، کمکی کرده باشیم." روحانی با بیان اینکه برای تعیین اقشار ضعیف جامعه نیاز به آمار و ارقام دقیق داریم،گفت:"می‌توانیم جامعه را به دوبخش تقسیم کنیم، براین اساس حدود ۷۵ درصد درشرایط فشارقرار دارند وحدود ۲۵درصد هم شرایط زندگی شان خوب است وبرمبنای محاسبات ۱۸ تا ۱۹ میلیون خانواروجمعیتی درحدود ۶۰ میلیون نفرمشمول طرح حمایتی دولت خواهند بود و این مبلغ هم کمک به فرد نبوده و کمک به خانواربه شمار می‌رود. رئیس جمهور خاطرنشان کرد: باید این را برای مردم توضیح دهیم که این اقدام به نفع آنان خواهد بود و دولت علیرغم مشکلات اقتصادی که دارد هرگز قصد برداشت از این پول را نداشته و هرچه درآمد از این محل عاید شود به خانوار‌ها بازخواهد گشت"(۱).

دربرابرچنین ادعایی همین چند روزگذشته حسن روحانی دراستان کرمان اعلام کرد: " بیشتر از هیجده میلیون خانوار ازمجموع بیست وچهارمیلیون خانواردرکشورزیرپوشش بسته های حمایتی قرارخواهند گرفت ومبالغی به صورت ماهانه به خانواده ها پرداخت خواهد شد." با این ادعا که دولت قصد حمایت اقتصادی ازدهک های پایین جامعه را دارد ، با این تصمیم یکی ازبزرگترین حملات اخیرخود به سفره خالی ومعیشت مردم و دررأس آن طبقه کارگر کلید زدند. بطوری که همزمان باافزایش قیمت بنزین، مبالغ ناچیزی را نیزبه عنوان بسته حمایتی به خانواده ها اعلام نموده اند که به خیال خود سوپاپ اطمینانی درمقابل اعتراض جامعه باشد. می توان اعلام داشت؛ آزادسازی یکباره قیمت بنزین آن هم بدون درنظرداشت تأمین بسترهای اصلی سیستم حمل ونقل عمومی و با توجه به وخامت شدید وضعیت اقتصادی جامعه که اکثریت مردم وطبقه کارگرایران با دستمزدهای بیش ازپنج برابرزیرخط فقردرحال گذران زندگی هستند و بخشی از کارگران و معلمان و دانشجویان فارغ اتحصیل به کار رانندگی و دنده عوض کردن برای گذران زندگی شان مشغولند،این سیاست گزاری دروغین درامرحمایت ازاقشارتهیدست، قطعاً نمی توانند به عنوان حمایت ازاقشارپایین جامعه تلقی گردد.

حاکمیت اسلامی طی هشت ماهه اول سال ۹۸، تمام همّ خود را به تعرض وسرکوب جامعه بخصوص کارگران وفعالین جنبش مطالباتی مردم ایران اززنان- معلمان - بازنشستگان - دانشجویان وآنانی که با قلم پیکارمی کنند، مصروف نمود و در بین اینان ده ها و صدها تن از فعالین این عرصه ها را دستگیرو به احکام طویل المدت زندان و شلاق محکوم نمودند تا بتوانند تعرضات جدید اقتصادی را به جامعه تحمیل نمایند.

ازاینرو بیانات حسن روحانی،"درحدتامین نیازمندی‌های ضروری"،ادعایی بیش نیست. همه افکار عمومی ما شاهد این می باشد که نیروهای پلیس وضد شورش ولباس شخصی ها،به مانند همیشه دست به سرکوب خشونت بارمردم معترض زده اند.گزارش هاازکشته شدن دست کم چندین نفردرشهرهای مختلف ازجمله:شیراز،کرج وبهبهان خبرمی دهند. بنابریک گزارش منتشره تعداد کشته ها دربهبهان بیشتراست وبه چند نفررسیده است. دربسیاری ازشهرها،مدارس راتعطیل کرده اند.مردم خاصه جوانان دختروپسربا حضورگسترده درخیآبان ها،بابستن معابر،روشن کردن مشعل، درمواردی حمله به مراکزدولتی وبه آتش کشیدن آن ها، ضمن ادامه ی اعتراض ها،ازخوددربرابرخشونت دولتی دفاع می کنند.درچندین شهردانشگاهی،دانشجویان به اعتراضات پیوسته اند وبه آن ها رنگ وبوی سیاسی روشنتری داده اند.ازجمله دانشجویان دانشگاه آزاد گوهردشت کرج  با شعار«ملت ما عاصیه / برده داری کافیه» ویا با شعار؛« پیش به سوی تشکیل فوری شوراهای محلات» یا «پیش به سوی مهارنیروهای سرکوبگر» به خیابان آمده اند.فهرستی ازشهرهای معترض که درکانال های تلگرامی منتشرشده ، گستردگی ابعاد این دوره حرکت اعتراضی مردم را نشان می دهد . درخبرهای شبکه های مجازی آمده است : درحال حاضردر نقاط مختلف تهران بزرگ - اصفهان- شیراز- تبریز- مشهد- بوشهر- سرپل ذهاب- اندیمشک- ارومیه- قم- گرگان- کازرون- کرمانشاه- بهبهان- کرج - قزوین - ساری- خرم آباد- شهریار- بابل-  کنگان- اسلام آباد غرب- بندر ریگ-  گجساران- لرستان- نیشابور- قائم شهر- شوش- سلماس- قدس- جاجرود- رشت- یزد- رباط کریم- خمین- سنندج- کامیاران- نیکشهر- سقز- زاهدان- چابهار- مریوان- رودهن- نیکشهر- سقز- چابهار- مریوان- شاه آباد کرمانشاه- رودهن- نیشابورو... اخبار منتشره و خاصه ویدئوهایی که هرلحظه درشبکه های اجتماعی قرارمی گیرد، نشان می دهد که شهرهای بیشتری به موج اعتراضی می پیوندد وبا تظاهرات، شعارهای سیاسی، خاموش کردن اتوموبیل ها،لاستیک آتش زدن ها ، پاره کردن بنرها،سوراخ کردن پرچم جمهوری اسلامی،ایجاد راه بندان های مصنوعی و دهها روش دیگری اعتراضی ،خشم ونفرت خود را به امرگرانی بنزین وکل حاکمیت بیان می دارند.

امروزهمچون دیروز،وظیفه ما است که خارج ازکشوررا به میدان دفاع ازمبارزات برحق مردم بپاخواسته بخش های وسیع ایران تبدیل کنیم!

اعتراضات سراسری امری ابتداء به ساکن نبوده بلکه حاصل تداوم اعتصابات واعتراضات مردم به ستوده آمده است. وظیفه همه ماست که بدورازنگاه انحصارطلبانه ومحدود نگر، امردفاع وپشتیبانی این جنبش اعتراضی را دربرابرافکار عمومی جامعه میزبان وبرانگیختن سازمان ها و اتحادیه های کارگری ومجامع حقوقی به حمایت ازمبارزات اعتراضی دوراخیرمردم ایران ، تشویق وترغیب نماییم .

برگزاری آکسیون های اعتراضی وشب های همبستگی با خانواده هایی که عزیزان خود را طی حرکات روزهای اخیر ازدست داده اند ، به منظورجلب حمایت سازمان های جهانی در امر دادخواهی آنان دست به اقدامی موثروجمعی بزنیم .

تحرکات دوره اخیردرون کشور،ازیکایک ما درجای جای جهان تحرک وحمایت، پشتیبانی وهمبستگی همه جانبه را طلب می کند ... نباید سکوت نماییم

جمعه۲۴آبان ۱۳۹۸ برابر ۱۵نوامبر ۲۰۱۹

منبع:

 (۱) - ( سایت فرارو، روحانی : گرانی بنزین به نفع مردم است ،جمعه ۲۴ آبانماه ۹۸)

https://fararu.com/fa/news/418083/

 

تاملی بر کتابِ: «شورا: شکل سیاسیِ سرانجام مکشوف» / نازنین و یامین

تاملی بر کتابِ: 

«شورا: شکل سیاسیِ سرانجام مکشوف»

نوشته: امانوئل نس و داریو آزلینی

ترجمه: گروه مترجمان «نقد اقتصاد سیاسی، نقد بت‌وارگی، نقد ایدئولوژی»

از: نازنین و یامین

مقدمه

مبارزات تاکنونیِ کارگران هفت‌تپه، فولاد و هپکو، ضرورتِ برقراری یک پیوندِ پویا میان اهدافِ مبارزهٔ طبقاتی و جنبش کارگری را عینی کرد؛ که نمودش استقبالِ فعالان و نمایندگان اردوی کار ایران، از مباحث نظریِ مربوط به شورا، مجمع عمومی، کنترل کارگری، کمیته کارخانه و ... بود. با بالاتر رفتن تقاضا، بازار عرضه نیز داغ‌تر شد!

آنارشیست‌ها، آنارکوسندیکالیست‌ها، کمونالیست‌ها، اتونومیست‌ها، کمونیستها و ... خلاصه همه آنانی که منافعی برای حفظ یا ازدست دادن در این نبردِ تعیین‌کنندهٔ طبقاتی دارند، مسلح به ماتریالِ نظری‌شان بمیدان آمده‌اند! که از آن جمله کتاب جدیدالا‌نتشار سایت «نقد» با عنوان «شورا: شکل سیاسیِ سرانجام مکشوف» است که ترجمهٔ تقریبا کاملِ کتابِ «, Ours to Master and to Own» (۲۰۱۱) می‌باشد.

این کتاب اطلاعات ارزشمندی راجع به مبارزاتِ اردوی کارِ جهانی –در تلاش برای رهایی از انقیاد سرمایه- فراهم آورده‌است؛ بعلاوه تجاربی را که کارگرانِ مناطق گوناگون جهان، در مقاطع مختلف تاریخی، در رابطه با نحوهٔ برپایی تشکلاتِ متنوع کارگری اندوخته‌ و نتایجی که از آنها بدست آورده‌اند را به خواننده منتقل می‌کند.

اما آنچه که از میان مطالب متنوع و متعددِ کتاب –بیش از همه قابل توجه است، تجزیه و تحلیل نهاییِ این تجارب، و استنتاجاتِ نویسندگان آن است؛ که موضوع مورد بحثِ نوشتار حاضر ست.

برای مطالعه این مطلب از لینک زیر استفاده کنید:

http://revolutionary-socialism.com/nessrs-nazanin-yamin-naghde-ketab/

ویژگی‌های اعتراضات به گرانی بنزین

ویژگی‌های اعتراضات به گرانی بنزین

 تظاهرات کنندگان دیروز و امروز به بانکها، مراکز بسیج، شهرداری، پمپ بنزین، ستاد خبری، شهرداری  و امثالهم حمله میکنند، به ماشین های شخصی آسیبی نمی زنند، راه بسته شده را برای آمبولانس باز میکنند، زخمی ها را سریع از محل دور میکنند، بنرهای خامنه ای را به آتش میکشند، مجسمه بزرگ " انگشتر خمینی" را شکسته و به آتش کشیدند، پرچم الله را پاره و سوزاندند، هوای همدیگر را دارند، در چند جا گارد ویژه را فراری دادند، شعارهایشان سرراست رو به کل حاکمیت و برای سرنگونی آن است.
این مسائل نشان از بالا رفتن درک و آگاهی مردم معترض نسبت به کل حاکمیت و آینده خودشان است.
خیزش های دی ماه ۹۶ و مرداد ۹۷ و این شورش های آبان ماه، جرقه های انقلاب محرومان و کارگران است که به خوبی میدانند گرانی بنزین چگونه روی ابتدایی ترین مایحتاج زندگی شان تاثیر منفی میگذارد. میدانند اگر امروز قبول کنند بنزین گرانتر شود، فردا نان و برنج و .... را هم دوباره گرانتر میکنند.
این شورش ها را اگر چه میتوان " شورش بنزین" نام گذاری کرد اما آنچنان که از شعارههای خود معترضین و عکس العمل هایشان پیداست فقط علیه گرانی بنزین نیست بلکه علیه گرانی سرسام آور مواد غذایی، اجاره خانه و تمام مایحتاج و سبد زندگی و همچنین علیه چهار دهه سرکوب و کشتار و عدم آزادی و..... است. در یک کلام علیه حاکمیت سرمایه و اسلامی است که بیش از چهل سال است کارگر را استثمار کرده و دهها هزار اعدام، زندان، تجاوز، سرکوب و .... را در کارنامه ننگین ش دارد.


کارگر صنعتی نفت، گاز، برق، پتروشیمی و ..... در وقت خودش که تشخیص بدهد وضعش بدتر نمیشود، پشت همچین اعتراضاتی میرود. این اعتراضات پیش زمینه اعتراضات سراسری تر و بزرگ تر برای سرنگونی حاکمیت به دست طبقه کارگر و محروم جامعه و زنان به ستوه آمده است که حتی بعضی از سران خود مستبدین خونخوار و فاسد به آن اذهان میکنند.

این حکومت رفتنی است، این را خیزش دی ماه، اعتراضات زنان، اعتصابات و اعتراضات کارگری، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان و .... به مردم محروم و زحمتکش جامعه وعده دادند.

پیش به سوی تشکیل شوراهای کارگری و محلات

پیش بسوی سرنگونی حاکمیت سرمایه و اسلامی
زنده باد مردم معترض و جسور
 زنده باد شوراها

 بختیار پیرخصری
 ۲۵ آبان ۹۸

هلال شیعە در محاصرە نفرت تودەهای بە پا خواستە

اعتراضات برحق و مردمی در عراق یک ماه است آدامە دارد و نشانی از فروکش کردن آن تا رسیدن بە مطالبات معترضین از جملە ضدیت با فساد ، بیکاری ، نبود امکانات رفاهی ، اجتماعی و بهداشتی ، احزاب  و سیاستمداران فاسد حزبی ، حکومتی و مذهبی ، بە چشم نمی خورد . خروج نیروهای اشغالگر از این کشور ، بویژە جمهوری اسلامی و سپاە پاسداران و بە آتش کشیدن مراکز نظامی و امنیتی وابستە به جمهوری اسلامی از دیگر مطالبات مردم بە پا خواستە است.

اعتراضات مردمی در لبنان کە با افزایش مالیات بر شبکەهای اجتماعی تلفن اینترنیتی آغاز شد ، جرقەای بر آتش خشم و نفرت مردم ناراضی از حاکمان فاسد و سیستم گندیدە حکومتی در این کشور بود کە بە استعفای نخست وزیر آن کشور(سعد حریری) منجر شد. کوتاە کردن دست جریانات مذهبی در امور دولت و جامعە و توجە نکردن بە خواست و فراخوان های "حزب اللە"  توسط معترضین  کە از مزدوران و جیرەخواران جمهوری اسلامی است ، چرخشی عظیم در فضای سیاسی لبنان و ضدیت آشکار با جمهوری اسلامی حاکم بر ایران محسوب می شود . جمهوری اسلامی ، کشورهای عراق ، لبنان و سوریە(هلال شیعە) را حیاط خلوت خود بە حساب می آورد . شعار صدور "انقلاب اسلامی " از مسیر این ٣ کشور و فتح "قدس از راە کربلا" از شعارهای استراتژی نظام در حراست از مرزهای خود و پایداری طولانی مدت ولایت مطلقە فقیە بە حساب می آورد. اما اکنون این شعارهای استراتژی با جالش و تقابل جدی روبرو شدە و رژیم را در عرصە منطقەای بە بن بست رساندە است.

اعتراضات دو روز اخیر در ایران کە این بار جرقە آن با گران شدن ٣ برابر قیمت بنزین زدە شد ، در واقع پاشیدن بنزین بر آتش خشم فروخوردە تودەهای میلیونی ناراضی در طول چهل سال گذشتە است .اگرچە  گران شدن بنزین تاثیر بلاواسطە بر سطح زندگی روزانە مردم دارد ، اما آنچە در روز شنبە در دەها شهر ایران اتفاق افتاد و بیش از دە کشتە و دەهها مجروح بە همراە داشت ، تنها با گران شدن بنزین توضیح دادە نمی شود . بلکە این خشم خیابانی و علنی ،علیە  فساد گستردە اداری و حکومتی در "ام القری اسلام" ، بیکاری میلیونی، کاهش قدرت خرید و هزینە زندگی بیش از نصف جامعە ،هدردادن ثروت های عظیم این کشور توسط جانیان سپاە پاسدارن و بیت رهبری در حمایت از گروەهای بنیادگرای اسلامی و وابستە بە رژیم در کشورهای منطقە از جملە عراق ، لبنان ، فلسطین، سوریە ، یمن و ... مربوط است .

با قدرت گیری جمهوری اسلامی در ٤٠ سال قبل ، سیر بنیادگرایی اسلامی چە شیعە و چە سنی در تقابل با آن در منطقە گسترش و حدت یافت کە چیزی جز جنگ ، ویرانی ، تروریسم و وحشت بە همراە نداشت. اکنون سیر رو بە نزول جمهوری اسلامی در منطقە ، شرایط مناسب تری برای نبرد نهایی مردم ایران با این رژیم فاشیستی و جنایتکار را فراهم نمودە است .

در طول تاریخ بارها اتفاق افتادە کە کلید سقوط دولت های استبدادی و توسعە طلب در خارج از مرزهای آن و در جنگ های زدە شدە است . شکست فرانسە در جنگ با المان و پیروزی اولین حکومت کارگری جهان (کمون پارس)، سقوط  استبداد تزاری در جنگ جهانی اول و پیروزی انقلاب کارگری روسیە در سال ١٩١٧، سقوط فاشیسم هیتلری در جنگ جهانی دوم، از نمونە های بارز جهانی آن است.  جمهوری اسلامی بعنوان یک نظام و سیستم فاشیست اسلامی ،هم مشغول توسعەطلبی هژمونیک از لحاظ سیاسی و ایدئولوژی بودە و هم درگیر جنگ های نظامی منطقەای است. عقب نشینی در این سطح ، همراە با گسترش مبارزات داخل کشور، هزیمت رژیم و سقوط آنرا آسان تر و کوتاه مدت تر میکند.

کارل مارکس رهبر انقلابی و تیزبین طبقە کارگر جهانی در مورد همبستگی و بە سرآنجام رساندن مبارزات کارگران و تودەهای تحت ستم ١٥٠ سال قبل نوشت " کارگران در انگلستان شروع میکنند ، فرانسە آدامە می دهد و المان بە سرآنجام می رساند" . این سخن امروز از هر زمان دیگری و بویژە در "دهکدە کوچک جهانی" و در منطقە استبداد زدە خاورمیانە،  کە دردها ، رنج ها ، شعار و مطالبات یکسان و دیکتاتورها دوقلو و مشابەهند ، از هر زمان دیگری بیشتر صدق می کند. مردم عراق جرقە قیام را زدند ، لبنان آدامە داد و مردم ایران میتوانند آنرا بە سرآنجام برسانند. کلید سقوط نظام های مذهبی حاکم در عراق ، لبنان ، سوریە و برخی کشورهای دیگر نیز در تهران زدە می شود . این رسالت اکنون بر دوش طبقە کارگر ایران ، مردم ستمدیدە این کشور و تودەهای ناراضی و بە پا خواستە آن است.

با روح و درک انقلابی و انترناسیونالیستی از مبارزات جاری در منطقە و دیگر کشورهای جهان کە در جریان است ، حمایت کنیم . با فعالیت و دخالت عملی ، سازمان دهی مردمی ، تودەای و طرح شعار و مطالبات انقلابی و وحدت بخش در مبارزات جاری در ایران سهیم شویم و افق و امید بە پیروزی در این مبارزات را گسترش دهیم . سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی حاکم بر ایران ، پایەهای اصلی استبداد مذهبی و سیاسی ، بویژە هلال شیعە کە اکنون در محاصرە خشم تودەها در کشورهای عراق ، لبنان ، ایران و ... است را بە لرزە در آوردە و با پیروزی خود ، جهان را برای زندگی امن تر خواهد نمود. 

 

شنبە ١٦ نوامبر ٢٠١٩ 

  

یاداشت هائی پیرامون: کالای استراتژیک و «خطای» استراتژیک و غلیان خشم عمومی!

یاداشت هائی پیرامون:

کالای استراتژیک و «خطای» استراتژیک و غلیان خشم عمومی!*

 

جنبش اعتراضی و برخی چالش ها:

در دومین روز تظاهرات در شهرهای مختلف، بیش از ۵۰ شهر به موج اعتراض پیوستند و تعدادکشته ها و زخمی ها رو به افزایش  است.

 گزارش ها حکایت از آن دارند که دامنه گسترش جنبش اعتراضی سریع است و اگر با همین سرعت پیش برود امکان سراسری شدن و خارج از کنترل شدن آن هست... بخصوص گذر از شهرهای متوسط و کوچک به شهرهای بزرگ می تواند به توان جنبش بیافزاید. کاری که در خیزش ۹۶ نتوانست به نحومطلوبی یپش برود. اما این بارهم موضوع برانگیزاننده یعنی امرمشترک و نقش کالائی که نقش مهمی چه مستقیم و چه غیرمستقیم در سبدهزینه های ۸ دهک متوسط و پائین جامعه داشت. پدیده بنزین در ایران به نحومساله نمائی گره گاه محل اتصال فساد و ناکفایتی رژیم در تمشیت امورمعیشتی مردم و تبلور بحران اقتصادی ( از جمله سرشکن کردن اقتصادبدون نفت بدوش مردم) و هم تجلی بحران  بین المللی یعنی بحرانی  برآمده از سیاست های ماجراجویانه هسته ای و مداخله گرانه منطقه ای است که منجر به بی سابقه ترین  تحریم ها و محاصره اقتصادی تاریخی شده است که با سیاست های تنش زای رژیم ارتباط تنگاتنگی دارد. وجه دیگر ی مربوط می شود به شیوه پنهانی و ابلاغ تصمیم گیری از بالا بدون اعلام قبلی و حتی بدون احساس  نیاز به بهره گیری از ابزارهای میانجی گری چون مجلس و رسانه ها برای باصطلاح زمینه سازی و متقاعدکردن افکارعمومی. چنین منشی بیانگر اوج رفتاراستبدادی و نخوت آمیزرژیمی است که در آن مردمان به هیچ و مطلقا هیچ گرفته می شوند. یعنی همان صغیرانی که باید فقط بر سرشان کوبید و توسط نظامی که این رفتارتحقیرآمیز و اقتدارگرایانه و ضدانسانی را مردم هر ساعت و هرلحظه در تمامی شئون زندگی اشان به عمیق ترین وجهی  تجربه  و لمس می کنند.

 

زائل شدن مکانیزم های میانجی گرانه پاشنه آشیل نظام های مستبد!

رژیم شاه در پیش از انقلاب بهمن ۵۷ تجسم اقتداری بود بدون ابزارهای میانجی. از همین رو وقتی طوفان وزیدن گرفت به سادگی ریشه کن شد. رژیم اسلامی نیز بدست خود در پویش به سمت اقتدارمطلقه بتدریج و یک به یک وسائل میانجی گرانه خود را سوزانده است بطور که امروزه هیچ و شخصیت و حزب و رسانه ای است که بتواند در شرایط بحران بدادش برسد ندارد. بهترین شان همان خاتمی و موسوی و کروبی بودند که آن ها را نیز بدست خود از حیزانتفاع انداخته است...  بهمین دلیل دوگانه سرنگونی و انقلاب را ( سوای آن که امروز از انقلاب چه می فهمیم و باید جداگانه به آن پرداخت) بیش از پیش به یک امرمحتمل الوقوع  در برابرخود تبدیل کرده است.

 

نقشه راه بطورکلی روشن است و دارد هم چون پارادیمی با سیمای آشنا و قابل رؤیت رخ نشان می دهد

-بهره گیری از جرقه های انفجاری که غالبا هم توسط خود رژیم ها زده می شود به انبارانباشته شده از نارضایتی ها و مطالبات سرکوب شده مردم.

-آغاز حرکت ها و خیرش های کوچک و اولیه و غافلگیرانه در نقاط مختلف کمابیش همزمانی  که عموما هم نسل های جوان نقش اصلی را دارند و رژیم را غافگیر می سازند.

- بهره گیری از شبکه ها و جامعه ثانویه برای اعلام حضور. گذر ازمجازی به واقعی و از واقعی به مجازی و ترکیب خلاق آن ها همانگونه که در مقابل چشمانمان اتفاق می افتد (البته یکی از تاکتیک های رژیم ایجادگسست بین این دوحوزه است).

- هدف بیرون کشیدن فضا و زمان از چنگ رژیم است: گذر از اشغال فضا و زمان های خرد به فضا و زمان های فراخ تر، توده ای کردن خود به همراه اشغال میادین و نقاط حساس. یعنی حرکت به سمت ایجادقدرت موازی در برابر رژیم و بهم ریختن یکه تازی ها و اتوریته یک جانبه اش. شکل گیری و شروع تحصن ها و اعتصابات سراسری به موازات آن ها.

-در عرصه مطالبات با رادیکالیزه شدن سریع آن ها، گذربه مطالبات اصلی که در ذهنیت جامعه کمابیش حک شده و حی و حاضراست: تغییرقانون اساسی، تغییرنظام ( و سرنگونی).... مردم دیگر به این سادگی به خانه های خود بر نمی گردند... اگر همه چیز به سامان برسد انقلاب دیگری در حال متولد شدن است!

با این همه در ایران با توجه به رژیم سرکوبگر و هار و بکارگیری انواع تهدیدها و خشونت ها بویژه تاکتیک تک تیراندازی که رژیم برای ایجادهراس به آن بسیار دلبسته است، بویژه  در وهله ها و فاصله های دشوارگذر از خرده قیام ها و خرده اعتراضات اولیه تا زمان به میدان آمدن انبوهه ها. رژیم در خیزش دیماه آن را بکارگرفت و همین تجربه را در عراق هم بکارگرفته است. در بهترین حالت ترکیبی از سرکوب و ترور با باصطلاح عقب نشینی و  بسته های اصلاحی تجویز می شود که در عراق نیز بکارگرفته شده اند. اما در ایران کله تیزان یکدنه ای مثل خامنه ای و اصول گرایانی که عادت دارند پل های پشت سرشان را خراب کنند تاراه عقب نشینی باقی نماند و نهادهای سرکوب منتسب به آن ها که سخت به تجربیات پییشین و سفت کردن چاپای کنونی خود غره هستند، هنوز هم عمق خطر را در نیافته اند: افزایش فاحش قیمت یک کالای استراتژیک یعنی آن حلقه ای که می تواند حلقات متعددی را به حرکت در آورد در شرایط بس دشواراقتصادی و معیشتی که ظرف تحمل توده های مردم پرشده است و مستعدلبریزشدن است، معنائی جز ارتکاب حماقت و «خطای» استراتژیک ندارد، البته از همان «خطاهائی» که هیچ نظام مستبدی از ارتکاب به آن مصون نیست!. ضمن آن که رژیم فی االواقع به چنان درجه ای از افلاس رسیده است که اگر هم بخواهد چیزی برای دادن به جامعه ندارد. سیستم چنان خود و جامعه را غرق بحران ها و چاه ویل هزینه ها و فسادها و تنگناها  کرده است که چیزی مگر دروغ و فریب برای ارائه به جامعه در چنته ندارد. میانجی های سیاسی و اغواگر نیز جملگی سوخته و بی اعتبارشده اند. بنابراین چالش اصلی لحظه های کنونی اساسا همانا گذر از سرکوب و تاکتیک های هراس افکنانه ترور و خشونت برای تاسیس قدرت موازی خیابانی و میادین است. جنبش بدون آن که بیش از حدلازم بدام مقابه به مثل با آن بیفتد و هدف گسترش صفوف خود را قربانی تشدیدخشونت کند، تنها می تواند با تکیه بر شورفزاینده و گسترش سریع صفوف خود،‌توده ای کردن خود، خود را بیمه کرده و براین چالش غلبه کند. تجربه ای که از سوی جنبش مردم عراق و تا کنون، تاحدی شاهد قرین موفقیت آن هستیم. یعنی وقتی جنبش به مرحله گسترش کیفی و شورلازم برسد تاکتیک ترور و هراس افکنی به ضدخویش عمل می کند و چه بسا موجب تقویت عزم و بسیج گسترده تر جنبش و افزایش تردید و شکاف در صفوف حاکمیت شود. در ایران امکان وقوع ریزش و شکاف و پیوستن به صفوف مردم توسط بخش های از حاکمیت و البته رده های پایین آن کم نیست و حتی در قیاس با عراق هم ، محمتل تر است. اما به شرط آن عبوراز لحظات گذار از تجمعات اولیه به تجمعات گسترده تر و پایداراست.  

- حلقه مکمل بعدی مربوط می شود به تولیدمیانجی های جایگزینی و مرتبط با خودجنبش و یا تحت تاثیرجنبش ( و طبعا از میان سرمایه های ساخته و پرداخته شده مبارزات پیشین، اعم از نهادها و  تشکل های مستقل و رزمنده و پیشروان و فعالین که می توانند در چنین شرایطی به سرعت شکل بگیرند). جنبش ها عموما از این طریق و در تناسب با وضعیت و توازن نیروهای موجود .. مسیرپیشروی خود را می گشایند. این فرایند گام به گام با تعینات متناسب با هرکشور ویژگی های حاکمیت، درجه  انعطاف ها و عقب نشینی ها و یا تعرض های سوی مقابل تعیین می شود (نمونه نهادهای میانجی در سودان و روندپیشروی آن ها به نوبه خود قابل درنگ است....) بطورکلی این میانجی ها با اشکال سنتی بازنمائی ها و نمایندگی ها کیفیتا متفاوت است و مدام و بطورمستقیم زیرفشاریک جنبش حاضر در صحنه عمل می کند تا اشکال نهادی های کهنی که  مشرف بر جنبش هستند. مناسبات سنتی در این زمانه بالکل معکوس شده است.  بنظر می رسد در ایران با توجه به ساختارصلب و انعطاف ناپذیرقدرت، نسبت و رابطه قدرت موازی و مردمی که  در خیابان ها و میادین عمومی و از خلال اعتصابات عمومی می توانند سربرآورند، بدلیل سرشت حاکمیت آنتاگونیستی بوده و با درهم شکستن ساختارهای قدرت صلب و تغییرکلی نظام به عنوان فرجام جنبش خیابانی به عنوان محمتل ترین حالت همراه باشد. اما هیچ چیز از پیش قطعی نیست... شرایط بسیارپیچیده و متغیرها بسیاراست...

 

ضرورت صیقل یافتن گفتمان آزادی و برابری

 به موازات همه این ها، صیقل یافتن گفتمانی که بتواند نقش هژمونیک داشته باشد اهمیت به سزائی دارد. درایران شاید فراتر از دیگرکشورهای منطقه شکاف گفتمانی در صفوف جنبش بیشتر باشد. این شکاف بزرگ پیرامون رشدضدسرمایه دارانه و رشدضدسرمایه دارانه است. شکاف بین آن ها در رابطه با راهبردخصوصی سازی ها و کالاسازی ها و عدالت اجتماعی و مشخصا مخالفت با آن یکی از عناصرکلیدی گفتمان ضدسرمایه دارانه برابری و آزادی محسوب می شود، کاملا آشکار است. در مقابل آن گفتمان دیگر برآن است که اگر رژیم برود با پیوستن به بازارجهانی همه مسائل و معضلات حل می شوند. این اختلافات در حوزه های دیگری هم وجود دارد.  از این منظر تاحدی که شفافیت دارند از هم اکنون شاهدصف آرائی این دو گفتمان در صفوف جنبش عمومی ضداستبدادی و ضدمذهبی حاکم هستیم. مناسبات پیچیده مربوط به این دو، یعنی همسوئی ها و منازعات آن ها برسرمبارزه مشترک علیه نظام حاکم از یکسو و بر سرهژمونی در صفوف جنبش از سوی دیگر از مهم ترین چالش های درونی صفوف جنبش است. بی تردید پیشبردچنین چالشی در عین گسترش مبارزه علیه استبدادحاکم هم چون اولویت هردو گفتمان بخصوص با توجه به تجربه منفی انقلاب بهمن در این عرصه کارساده ای نیست و ضروری است که گفتمان آزادی و برابری از اکنون روی نحوه پیشبرداصولی و بهینه  تمرکز کند. در فرصت های دیگر به این مساله باز خواهیم گشت.

 

فصل همبستگی عملی جنبش انقلابی مردم ایران و عراق و لبنان و ....

آیا امکان سرایت موج دوم بهارعربی به ایران هم وجود دارد؟. با برگشت موج حضور و مداخله ایران درمنطقه هم چون مکمل اقتدار، اینک دارد به به نقطه ضعفی برای رژیم تبدیل می شود؟.

برای مردم ایران، رژیم ایران هم چون ژاندارم خودخوانده منطقه هرچه به قلمرو و مناطق نفوذش آسیب وارد شود به معنی تضعیف اقتدارژاندارم و تقویت جنبش ایران و موجب رشد همبستگی خلق های منطقه است. همانگونه که شکست و ناکام شدن ژاندارم منطقه ای- جهانی تزار درسال های پیشا ۱۹۰۵منجر به بروزانقلاب در داخل روسیه شد.... این رابطه به گونه ای دیگر با برگشت موج های نفوذایران به مسیرخلاف خود، در کنارعوامل دیگر می تواند در تقویت و نفس کشیدن جنبش داخل ایران موثر باشد.... تجارب تاریخی نشان داده است که همواره تحولات ایران در منطقه ای که خود بخشی از جغرافیای سیاسی آن محسوب می شود و متقابلا تحولات منطقه در ایران تاثیرگذاربوده اند... این واقعیت چه در تاثیرپذیری شکل گیری نطفه های اولیه پارادایم اسلام سیاسی از سیدقطب به این سو و چه در جهت معکوس آن با پیدایش حکومت اسلامی در منطقه واضح است. و اینک نیز شعله ورشدن مناطق جدیدی از منطقه ای که در آن زیست می کنیم بخصوص در مناطق تحت تفوذ ایران و از قضا گره خوردگی آن از طریق خود رژیم و هم چون بستری برای واگشت موج نفوذ که ار مداخله روزمره رژیم ایران در منطقه ناشی می شود، چه بسا به ایران هم تسری یابد و با گسترش موج دوم بهارعرب در این مناطق مرتبط با ایران، فرصتی و فرجه ای برای مردم ایران علیه رژیم و پاردایم منحط و به پایان خط رسیده نظام اسلام سیاسی فراهم شود.

 

بازهم در باره افزایش قیمت بنزین و پی آمدها:

این که رژیم از یکسو هم بحران بیافریند هم و از سوی دیگر تحت عنوان اقتصادبدون نفت بخواهد بارآن را به دوش مردم و بیش از همه به گرده بیش از ۶۰ میلیون نفرزحمتکش بیافکند قابل تحمل نیست.

اما این تصمیم سران نظام است که به گفته نوبخت موردتاییدخامنه ای هم بوده است. از همین رو قوه قضائیه هم اعلام کرده است که همکاری کاملی با آن خواهدکرد. در همین راستاست که دادستان کل با بستن شمشیر از رو به میدان آمده و می گوید:

اعمالی که منجر به اخلال در نظم می‌شود به موجب قانون جرم است / با اخلالگران و مسببان بی نظمی عمومی برخورد می‌کنیم / مطمئنم مردم خط خود را از اخلالگران جدا می‌کنند.... اخلالگران قطعا ریشه در خارج از کشور دارند و با آن ها مقابله خواهد شد....

با این همه نشست فوق العاده سران نظام همین امروز روزشنبه حاکی از آن است که سران رژیم آن را یک تصمیم حیاتی برای نظام و کل نظام و طبق قانون می دانند و با تاکید برحفط آن بر مدیریت هماهنگ برای پیشبردآن تاکید کردند....

اما از سو ی دیگر گزارش های رسمی حاکی از گسترش اعتراض به شهرهای مختلف و ا زجمله برخی شهرهای بزرگ است. همه چیز برمی گردد که این اعتراضات با چه شتاب و ابعادعرضی و عمقی به پیشن برود....

بنا بر این گزارش ایلنا، شب گذشته رانندگان سرویس به خانواده‌ها خبر دادند که به دلیل گرانی بنزین قادر به رساندن فرزندان‌شان به مدارس نبوده و نمی‌توانند وظیفه حمل و نقل دانش آموزان را با وضعیت فعلی عهده‌دار باشند.

بنزین یک کالای استراتژیک در سبدهزینه ها و هم چون سقوط یک مهره کلیدی در بازی دومینو!
مقوله بنزین و افزایش سه برابری قیمت آن بطورمشخص و ملموس در زندگی دهها میلیون لایه و قشرهای ضعیف مستقیما تاثیرگذاراست (حتی در فرانسه هم شاهدبودیم که جرقه اعتراضی جلیقه زردها از افزایش قیمت سوخت آغازشد. با توجه به این که نقش اتوموبیل های شخصی در ایران کنونی در زندگی جامعه هم چون تتها ابزارزندگی نقشی به مراتب حیاتی تر دارد). هم چنین با افزایش قیمت بسیاری از مایحتاج زندگی و هزینه تمام شده حمل ونقل و تولیدکالاها و.... نیز ارتباط مستقیم دارد. به همین دلیل یک کالای استراتژیک در سبدمعاش زندگی جمعیت بسیاربزرگی محسوب می شود و این ظرفیت را دارد که به اعتراضات گسترده ای دامن بزند. مردم هم آنقدرآگاه بودند که گول حقه بازی های رژیم مبنی بر بازپس دادن مداخل آن از طریق افزایش یارانه ها را نخورند.... از همین رو دست روی این کالای استراتژیک گذاشتن کاری که سالها بود رژیم سعی می کرد با احتیاط به آن نزدیک شود همواره باریسک بالائی همراه بوده است که با خوردکفکیر به ته دیگ رژیم ناگزیرشده است که این جام زهر را به نوشد. و از همین رو می تواند هم چون سقوط یک مهره حساس دومینوعمل کرده و موج وار به اعتراضات دامن بزند. چنانکه بنا بر گزارش ایلنا، شب گذشته رانندگان سرویس حمل و نقل دانش آموزان به خانواده‌ها خبر دادند که به دلیل گرانی بنزین قادر به رساندن فرزندان‌شان به مدارس نبوده و نمی‌توانند وظیفه حمل و نقل دانش آموزان را با وضعیت فعلی عهده‌دار باشند. باین ترتیب در شیراز عملا با اعتصاب اتوبوس های حمل و نقل دانش آموزان موجب تعطیلی مدارس (با چه وسعتی؟) شده است... اعتراض دو تن از مراجع نزدیک به رژیم (در کنارهیاهوی عناصری چون ذوالنور در مجلس که خواهان لغو این تصمیم شده اند ) هم نشان می دهد که در عین حال این تصمیم و بازخوردهایش در جامعه از آن گونه مسائلی نیست که به تقویت انسجام رژیم کمک کند. یکی دیگر از جنبه های انفجاری این تصمیم آن است که رژیم تصمیم گرفته است که از افزایش ناگهانی و سریع قیمت سایرکالاها با تمام قوا ( البته در کوتاه مدت جلوگیری کند. و این یعنی به جنگ قانون آهنین و بدیهی اقتصاد رفتن که به نوبه خود هم چون کاتالیزوری موجب برانگیختگی و پیوستن بخش های مختلف جامعه ـ بویژه در وهله نخست بخش گسترده وکلیدی حمل و نقل خواهد شد. هم چنان که می تواند موجب سقوط بیشتر ارزش ریال و افزایش قیمت ها و کاهش ارزش واقعی دستمزدها و درآمدها بشود.

بهرحال همانطور که در یادداشت قبلی اشاره کردم چالش تاکتیکی اصلی در کوتاه مدت آهنگ به هم پیوستن حرکت ها و رشد آن نه فقط درشهرهای کوچک و متوسط که شهرهای بزرگ هم (با تجربه خیزش ۹۶) است. که می تواند تیغ سرکوب را کندکند. پرورده شدن مطالبات معضلی چندان نیست و همانطور که در مناطق تحت نفوذ رژیم در منطقه و عراق هم شاهدیم، می تواند به سرعت تبدیل به مطالبات کلانی چون تغییرقانون اسالسی و تغییرنظام و مطالبات کلان اقتصادی و علیه فساد و سیاست های بحران آفرین منطقه و بین المللی گردد... مردم زندگی و شادابی می خواهند.... شکاف و دوگانه جامعه رسمی و جامعه واقعی در ایران حتی از کشورهای عراق و لبنان و ... هم حادتراست.. رژیم در برزمین سراسرمین گذاری شده جلوس کرده است بدست خود چاشنی انفجار را کشیده است... اگر با همین فرمان جلو برود فقط بر انرژی فنرفشرده شده و پتانسیل انفجاری آن می افزاید و اگر هم فرمان عوض کند با خطر بازشدن گاردش و بهم ریختن آرایش اش منجر خواهد شد. باین ترتیب واقعیت حرکت در مسیربن بست و محاصره شدن در چنبره بحران ها راه های گربز را می بندد.

مهم ترین چالش های پیشاروی جنبش

اعتراضات و انقلاب های مردم عراق و لبنان هم از مطالبات مشخص شروع شد اما به سرعت رنگ و بوی مطالبات کلان وسیاسی و اقتصادی پیداکرد. حکومت اسلامی ایران خیلی به خودش اطمینان داشت که به ثبات و امنیت لازمه رسیده و به اقتدارش می بالید که به گمان خود نه فقط مصون از سرایت شعله های آتشی است که در منطقه و در کشورهای دارای نفوذی چون عراق و لبنان است و خود چون ژاندارم منطقه مشغول خاموش کردن آن بود و به آن ها برنامه و درس و رهنمودهای حکومت مداری می داد. غافل از آن بود و هست که دارد برروی زمین مین گذاری شده و اشباع از بحران های بزرگ سترگ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و داخلی و خارجی راه می رود که هرلحظه می توانند منفجرشوند. سرمست از این توهم که با دادن چندشعارضدفساد آن هم با مضمون تصفیه حساب های داخلی و بستن بودجه بدون نفت و خط و نشان کشیدن برای قدرت های منطقه و جهان که خواهد توانست براحتی از پل صراط  ردشود. با تکیه بر همین اعتمادبه نفس کاذب که چه بسا قاتل جانش هم بشود، سرشار از همین اعتمادبه نفس کاذب در حساس ترین و بدترین موقعیت زمانی دست به تعدیل قیمت ها و مشخصا افزایش قیمت بنزین زد که که هم چو چاشنی یک انفجاربزرگ عمل کرد. باید دید که در فضای آغشته به اشتعال داخلی و تحت تاثیرات انتقال بحران از مناطق در گیری این پتانسیل انفجاری بحران چه گونه پیش خواهد رفت. تظاهرات تقریبا مثل خیزش ۹۶ از همان شهرهای مشهد و شیراز و عمدتا با گسترش سریع در شهرهای متوسط و کوچک و فقیر و جوانان و اقشارفرودست و تحت فشارشروع گشت که درصورت تسری آن به شهرهای بزرگی مثل تهران و البته با گسترش دامنه توده ای این امکان کنترل آن دشوار و دشوارتر خواهد شد. گرچه تجربه و دست به خشونت رژیم بالاست و از توسل به تاکتیک جنایتکارانه تک تیزاندازی (تیرهای غیبی ) که آن را به نیروهای امنیتی عراق به عنوان راه حل بازدارنده و هراس آفرین نیز صادرکرده است ابائی ندارد. ناگفته نماند که تا کنون در عراق تاثیرموردنظر حاکمان را به همراه نداشته است.

چالش و مساله مهم تاکتیکی در ایران آن است که جنبش چگونه بتواند با سرکوب متراکم اولیه مقابله کند و با گسترش و تکثیرسریع و سراسری کردن خود آن را خنثی کرده و سرکردگان رژیم را وادارسازد که از بیم خارج شدن کنترل زمام امور از چنگشان، ناگزیرا دست به عقب نشینی هائی بزنند که البته با شرایط موجود می تواند هم چون ریختن نفت به روی آتش موجب تقویت جنبش و روحیه تعرضی آن و  گسترش دامنه توده ای و ارتقاء مطالبات و تداوم و پیشروی جنبش و کندشدن تیغ سرکوب شود. بنظر می رسد که این احتمال وجود داشته باشد که علیرغم عزم و سوگندرژیم بویژه هسته سفت قدرت برای امتناع از هرگونه عقب نشینی و ابراز نشانه های ضعف، اما بدلیل شکاف ها درونی ساختار و حجم و عمق بحران های همزمان فعال داخلی و فشارهای خارجی، و لاجرم تحمل ناپایرشدن سنگینی بحران بویژه از جنبه معیشتی برای توده های مردم، و با وزیدن نسیم انقلاب از منطقه، حفظ عزم یک پارچه تعرض و سرکوب برای رژیم دشوارباشد. در چنین حالتی آغازعقب نشنیی ها نیز با توجه به انباشت مطالبات و بحران و خشم متراکم مردم این پتانسیل را دارد که به نقطه عطفی برای تعرضی جنبش تبدیل شده و با حضورگسترده مردمی و در راستای تثبیت یک جنبش سراسری با مطالبات کلان همراه شود. چرا که گره خوردگی و پیوندبین مشکلات اقتصادی و سیاسی داخلی روزمره با راهبردها و سیاست های تنش زای کلان داخلی و منطقه ای و جهانی برای مردم ایران روشن شده  و به خواست های عمومی تبدیل شده است. و بهمین دلیل به سرعت می تواند به مطالبات شفافی چون خواست دست کشیدن از مداخله ایران در امورکشورهای منطقه و دست برداشتن از سیاست های تنش زای بین المللی، علیه فسادسیستماتیک سیستم و سرکوب و سیاست های فلاکت آفرین اقتصادی و نیز علیه سرکوب شادی و سبک زندگی و انواع تبعیض های گوناگون جنسیتی و عقیدتی و ... و مطالباتی چون آزادی زندانیان سیاسی، و نهایتا خواست تغییرقانون اساسی و تغییرنظام و سرنگونی رژیم فراروید. رژیم نشسته بر روی مین های انفجاری با اعتمادبه نفس کاذبی که عموما نظام های استبدادی گرفتارآن می شوند، گمان می برد که می تواند انتخابات پیش رو را در فضای ارام و کنترل شده آن هم با تصرف مجلس بدست تندترین نیروها و یک دست سازی و باصطلاح با جوان کردن نیروهای خود و برداشتن خیز دوم برای تصرف قوه مجربه بدست ذوب شدگان در ولایت برگذار کند. اما اکنون با توجه به  فضای جدید ناشی از گسترش اعتراضات و همرمان با شعله ورترشدن تضادهای درونی و جناحی و در حالی که بحران هسته ای که به نقاط سرنوشت سازی زمان بندی شده خود نزدیک می شود، بعیدنیست که خودبرگزاری «انتخابات» به یک معضل بزرگ تبدل شود و همانطور که رئیس دستگاه انتظامی هشدارگونه گفته بود آماده مقابله با وقوع حوادث احتمالی مشابه سال ۸۸ باشد.

*- این ها یادداشت های هستند که در چندین نوبت و ارتباط با گزارش های خبری درج در فیسبوک درج شدند.

تقی روزبه  ۱۶ نوامبر ۲۰۱۹

ولایت بنزین و نفت پناه، و ریای رایگانش

ولایت بنزین و نفت پناه، و ریای رایگانش

حکومت اسلام پناه و ضدبشری آخوندی در برابر کارگران و شهروندان بیکار، گرسنه، لهیده و زمینگیر ما پیوسته بسان عزرائیل پیام آور نابودی بوده و علیه حق زندگی آزاد و شاد و پویای مان با خشونت کور و برتریجوئی ملائی خودکامانه ایستاده است، آنهم فرشته مرگی که پس از 41 سال آزگار ِفریب دادن مذهبی و داشتن پشتیبانی و بردباری بیکران مردمی؛ بویژه اینک و با سرانجام بن بست های سیاسی ـ اقتصادی کامل کنونی اش که برای قربانیان خود "مزدبگیران" جز انتخاب راه مرگ یا گرسنگی، چاره دیگری را برجا نگذاشته است؛ حالیا دو روز است که در ایران ملازده زندگی کردن بیش از همیشه آواز بهاری دارد که در سراسر کشور سروده و نواخته و خوانده می شود.

 

البته چاره آغازین و امروزین ما دوری از خشونت و پرهیز از خوشبینی به وعده های آتی آقا و اسلام پناهان ریز و درشت اصلاحجو و اصولگراست. همزمان سازماندهی مقاومت کارگری توده ای و در صورت لزوم ایستادگی متقابل در برابر نیروی سرکوبگر مزدور است! و سرآخر چنین روند کلان و مردمگیری بی گمان نمی تواند جز گذر از کلیت رژیم و یا بهتر گفته شود سرنگونی بساط دینکاران، دستآوردی دیگر داشته باشد و غیر از این هم نیست و نخواهدشد؛ و می بایست رژیم مذهبی را نابود و همه اش را یکجا وارد آشغال دادن تاریخ نمود. البته آنهم مگر با انقلاب توده ای بسان انقلاب 57 ربوده شده، و این بار آگاهانه و با خروش دریای میلیونی پاکباختگانی که توان طوفانی آنان دیگر نیازی به شلیک گوله ای هم نخواهدداشت. چراکه دیرست ارکان پوسیده دین حکومتی درهمریخته و چنین که مردم در سرتاسر ایران بپاخاسته اند و دست بدست هم داده و به پیش راندن خیزش رهائی یاری می رسانند، و فریاد دادخواهی جنبش اجتماعی سرداده و سفیر بیداری و خردورزی شان نچندان دور به کهکشان های مکاران مذهبی خواهدرسید و رساندن فریاد یکپارچه دادخواهی سلاح ماست، ایستادگی در برابر کلیت رژیمی که دیگر چیزی در پاتیل دررفته اش برای پختن حیله و تزویر و پرت و پلا گفتن و سفتن ندارد. (چاره ی ما باهم بودن است) همگام و همراه شدن و برای رهائی و ساختن زندگی خویش و برافراشتن پرچم فردای آزاد کشورِمان، هستی کشور که ملاها آنرا بر لبه ی پرتگاه نابودی گذارده است. آری شایسته و بایسته است که باهم کاری کارستانی کنیم. راه سخت و کاری امیدبخشی که در دو روز گذشته ما در برابر آخوندها سرفرازساخته، اگرچه درین مقاومت مزدوران رژیم غزیزانی از ما را گرفته است.

 

همانگونه که در دو روز گذشته دیدیم و می دانیم آخرین تله و کمین ولایت در کشتارگاهش علیه بجان آمدگان میلیونی، بدست گرفتن تیغ تیز گرانی هنگفت نفت و بنزین می باشد که این آقای شریف قصدکرده و می خواهد پوست خشکیده بر تن و استخوان کارگران و توده های زحمتکش را بی شرمانه تر از همیشه ببرد و بکند، و مردم ما در برابر این هیولای مذهبی و برای زنده ماندن چاره ای جز ایستادگی در برابر زور، ریا و چپاولگری (( رژیم اسلامی نفت و بنزین پناه)) ندارد. آنهم رژیم "نفت پناهی" که به دلخواهِ مصلحت فرقه ای خویش تاکنون و آنگونه که میل اش کشیده و همچنان می کشد، بنزین و نفت مردم گرسنه وبینوای ما را رایگان به مزدورانش در لبنان و سوریه و کجاها... که نداده و نمی دهد؛ و شگفتا که همو بنزین را برای مردمان بیکار و بیدادرس ایران گران تر می کند و این است همان رحمت و رهبانیت حکومت و اقتصاد اسلامی ولایت خداگونه اش.

 

از همینرو دور از انتظار نبود که آیت الله سیستانی، در برابر مردم بپاخاسته عراق علیه باندبازی های شیعی، فسادها و دخالت علی خامنه ای در آن کشور از خواست و اعتراض مردم پشتیبانی کرد؛ و مفهوم روشن و بازتابی آن حمایت آشکار، چیزی نیست جز انگشت اتهام و تهدید بسوی نظام پلید آخوندی گرفتن که سرکرده و رژیم اش دیگر چهره زشت و مذهبی خود را بیش از پیش حتی برای شعیان نیز باخته است.

 

اینک بیش از همیشه مردم بیدارشده ی ما پی برده و می دانند که گراني بنزين و نفت، و همه ی برنامه های مرگبار، خودکامگی ها و ویرانی ها و تاراجگری های سیاسی اقتصادی تاکنونی و در منطقه و جهان به فرمان مستقیم شخص سید علی به اجرا درآمده است؛ همانگونه که پیشتر خمینی حرف اول و آخر را می زد. خامنه ‌ای در فرمان مصلحتی تازه ی خود چاره ای جز پوست کنی بیش از پیش مردمی با بالابردن قیمت بنزین ندارد تا مگر او و خلافتش فرصت جان بدربردن از فشار تحریم ها را تمدیدکند و با خریدن اندکی زمان بقیمت گرسنگی و نالانی هرچه بیشتر کارگری توده ای برای بقای خود و دستگاه پوسیده اش حیله های تازه ای بیابد و پیاده کند. ولی چنین که درین دو روز دیدیم اینگونه می نماید که وی کورخوانده و می تواند فرمانش فرجامی هولناک برای دکانش و خیمه اش دربرداشته باشد و در انتظار او و کلیت آن جز نابودی قرارنگرفته است. چراکه او با ریای همیشگی و آخوندی دم از حفظ محیط زیست می زند تا با این ترفند و برای پايين آوردن مصرف بنزین از 105 به 65 میلیون در روز، و همچنین با بالابردن قیمت سوخت، هم درآمد فروش افزون شود و هم بتواند با گرانی بنزین فرصت باندبازی فرقه ای و قاچاق بنزین بیاری سپاه و بسیج در منطقه را ادامه دهد.

 

همینک و با بالاگرفتن اعتراض های سراسری مردم ایران به افزایش قیمت بنزین، در بسیاری از شهرها و استان های ایران و از جمله رشت، تهران، خرم آباد، مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز، مرند، اهواز، سیرجان، تبریز، سرپل زهاب، کرمانشاه، شا آبادغرب، ایرانشهر، اراک، اردبیل و شهر دیگر تسخیر خیابان ها و میدان ها و راه بندان ها ادامه دارد، و بسیاری از مردم یا با خاموش گذاردن و خواباندن خودروهای خود در خیابان ها راه هجوم نیروهای رژیم را می بندند و از همینرو رژیم با قطع کردن اینترنت و تلفن های همراه می خواهد بپاخاستگان را ناگزیر به تسلیم و عقب نشینی کند که با مقاومت سخت و جسورانه سرایری روبرو شده است.

 

مردم آسیب پذیر ما دیریست دیگر بجان آمده اند و سر سازش با رژیم هزاررنگ، دیکتاتور و واپسگرای مذهبی را ندارند. این حکومت مافیائی و پیوسته دسیسه پیچ سال هاست که در میان مردم اعتباری ندارد و آبرو باخته است و می باید هرچه زودتر می رفت که بدرازا انجامیده و ینک ناگزیر است که تا دیرتر و هراسبارتر برای شان نشده است دم روی کول بگذارد و برود. چراکه از شمال تا جنوب، از شرق کشور تا به اعماق غرب همه بیدادزدگان و گرسنگان سرنگونی رژیم ملایان و سرداران سپاهی بسیجی را می خواهند. بیشترین آسیب های از این رژیم به قشر ناتوان و مزدبگیر و زحمتکش جامعه که بالای 80% مردم هستند واردشده و هر بار با چنین دست درازی به سفره ی تهی آنان بردباری ته کشیده ی آنان به سمت و سوی انفجاری کشیده می شود که بارها کشیده شده و رژیم بی رحمانه و خونین آن دادخواهی را خفه کرده و پیشروان کارگری توده ا را در زندان ها به سیخ و کباب کشیده است  و حق تأمین زندگی اندک خانواده ها را ربوده است.

 

این ستم سیاسی و فشار مالی اقتصادی در کلان شهرها و برای مردم کم درآمد و بویژه برای حاشیه نشینان چندمیلیونی آنها جز تنگدستی و رنج سنگین تری را تحمیل نمی کند. بویژه با افزایش قیمت بنزین کنونی، نرخ بسیاری از مواد سبد ضروری زندگی و دیگر کالاهای لازم نیز گران تر خواهدشد و این گرانی ها به احتکار می انجامد و به بازار قاچاق رونق چشمگیرتری از پیش خواهندبخشید که سودش به جیب باندهای چندسویهريال و به ضرر توده های کار و تلاش خواهدرفت؛ و در این میان کک آقا، آیت الله ها، داراها، خود ملاها، وابستگان آنها، جیره خوران سپاهی بسیجی و مهمتر از همه شریف زادگان آنان نخواهدگزید. کوتاه سخن؛ ما چاره ای جز همبستگی و نبرد با بساط آخوندی، آنهم برای سرنگونی آن نداریم تا بتوانیم با اراده ی مشترک و خرد اجتماعی طبقاتی فرادی ما را بسازیم.

بهنام چنگائی 26 آبان 1398

مسئلۀ پرچم

مسئلۀ پرچم
http://gozareshbekhakeiran.blogspot.com/2019/11/blog-post.html

November 16, 2019

مردم به پا خاسته علیه فقر و گرانی!

مردم به پا خاسته علیه فقر و گرانی!

طرح افزایش نرخ بنزین سهمیه ای و سه برابر کردن بنزین غیر سهمیه ای که بعد از تصویب مجلس، دیروز جمعه 24 آبان علنی و به اجرا گذاشته شد در همان ساعات آغازین با اعتراضات مردم علیه آن از شیراز استارت خورد و خوزستان و دیگر استانها در نقاط مختلف ایران را فرا گرفت. گرانی ناگهانی قیمت بنزین تنها جرقه ای بود جهت اینکه باریدگر شعله های خشم فرو خورده مردم معترض علیه رژیم را که بیش از چهار دهه بر همه موجودیتشان چنگ انداخته بود برافروزد. رژیم در همان ساعات نخست هر چند تلاش نمود با قشون کشی و چنگ و دندان نشان دادن مبارزه و اعتراض را در شیراز و استان خوزستان به عقب براند و خاموش کند اما ناکام ماند و دید لحظه به لحظه بیشتر بر دامنه آن افزوده میشود. بلاخره دیدیم این حرکت اعتراضی امروز صبح نیز صدها شهر دیگر را در بر گرفت و با سر دادن شعار علیه رژیم به خیابانها سرازیر شدند. تا قبل از ظهر امروز 25 آبان اعتراض علیه گرانی شهرهای: شیراز، اهواز، یاسوج، تهران، کرج، اصفهان، رشت، تبریز، ارومیه، کرمانشاه، سنندج، سقز، مریوان، کامیاران، خمین، کنگان، چاه بهار، خرم آباد، رشت سیرجان، بندرعباس، ماهشهر، بهبهان، مشهد، آغاجاری، زاهدان، امیدیه ... را در نوردیده و رژیم در اوج استیصال و سراسیمگی هر چند نیروی ضد شورش و چماقدارانش را به شیوه وحشیانه جهت سرکوب مردم شهرها گسیل داده، اما نتوانسته جلو اعتراض وسیع مردم به پاخاسته علیه فقر و گرانی و بیکاری و در یک کلام مبارزه علیه کلیت نظام ننگین سرمایه داری اسلامی را بگیرد!
مبرهن است، بعد از اینکه سران حکومتی و دولت روحانی همه درآمدهای سالانه ناشی از استثمار و بهره کشی کارگران و سایر اقشار فرودست جامعه را غارت و بالا کشیدند؛ بعد از اینکه با اعمال فقر، گرانی، بیکاری و تورم روز افزون زندگی و معیشت اکثریت عظیم مردم را هر ساله به گرو گرفتند؛ بعد از اینکه علیه خانوده های کارگری و جنبش کارگری و سایر جنبشها قشون کشی کردند و گروگانگیری نمودند؛ بعد از اینکه گروگانها را شکنجه و اذیت و آزار کردند و فیلمهای ساختگی از آنان گذاشتند؛ بعد از اینکه نتوانستند با همه این تهدیدات مبارزات کارگری و نارضایتها در اقصی نقاط کشور اعم از فولاد اهواز، هفت تپه و هپکو و آذرآب و سایر بخشهای دیگر را منکوب کند و مبارزات در حال رشد در کارخانه و خیابانها را به عقب براند، می بینیم دگر باره جهت سرپا نگه داشتن رژیم مستاصل خود و تامین هزینه ها جهت بقای ننگینشان، بیش از پیش به سفره مردم هجوم آورده اند. روحانی با ادعای توخالی و دروغین مبنی بر اینکه این اقدام دولت به بهبودی وضعیت طبقات پائینی کمک می رساند خواست عوامفریبی کند، غافل از اینکه مردم حسابگرتر از آنند که متوجه این امر نباشند که افزایش نرخ بنزین اتوماتیک به بالارفتن نرخ حمل و نقل و افزایش نرخ کالاهای اساسی زندگی نیز می انجامد. دیگر بر کسی پوشیده نیست این رژیم تمام ظرفیتهای فریب و غارت و سرکوب را تا کنون از خود نشان داده که توانسته به بقای ننگینش ادامه دهد، اما در عین حال برای همه و حتی سران ریز و درست رژیم نیز عیان شده از خیزش دی ماه 96 به اینسو که جامعه فاز نوین مبارزه و اعتصابات مداوم آن روز به روز اوج بیشتری گرفته، دیگر بخش عمده سیاست و تاکتیک هایی که رژیم در عرصه به انحراف کشاندن مبارزاتشان بکار گرفته، یکی پس از دیگری با روشنبینی و درایت سیاسی مردم بی نتیجه و روی دستشان مانده است.
امید آن میرود مردم بپاخاسته علیه وضع موجود این حرکت اعتراضی را هر چه وسیعتر و متحدتر در سراسر ایران تقویت و بهمدیگر وصل کنند. جا دارد همینجا هم ضمن تسلیت به خانواده جانباختگان اعلام کرد، خود را در اندوهشان سهیم میبینم و برای یکایک مجروحین آرزوی بهبودی هر چه سریعتر داریم و خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط دستگیر شدگان هستیم.
زنده باد مبارزه و رزمتان
مبارزه تا سرنگونی انقلابی رژیم سرمایه داری ایران پا برجاست

16.11.2019

آنارشیسم،- یاد داشتهای پائیزی از راه دور.

 آنارشیسم،- یاد داشتهای پائیزی از راه دور.

آنارشیستها،- مخالفت با وجود و تداوم دولت جدید؟

 

از آغاز قرن 19 میلادی، مبارزان کلاسیک آنارشیسم میگفتند، آزادی مقدمه بنیادین هستی بشر است و عقل تنها معیار حقیقت میباشد.عملی نمودن آزادی در عدالت و برابری است، و آزادی تنها اصل مشروط عام سازمانهای اجتماعی، اقتصادی،و سیاسی است. برابری سیاسی بدون برابری اجتماعی و اقتصادی غیرممکن است. در نظام آینده، مدارس باید جای کلیساها را بگیرند و نگاهها باید بدلیل رضایت بدرخشند. نتیجه جنگهای طبقاتی سرمایه داری تاکنون فقط" رقص مرگ" بجای رقص اعضاء و افراد بوده.برای تغییر جامعه باید انسانها را تغییر داد و برای تغییر انسانها باید جامعه را تغییر داد. برای حذف فقر در جامعه باید انسان را به سلاح "اراده و وجدان بیدار" اجتماعی مسلح نمود. در" فلسفه عمل" علاقه به نابودی و تخریب همزمان علاقه به خلاقیت و آبادانی است. دیکتاتوری نظری تئوریک، منجر به دیکتاتوری عملی و استثمار میشود. "تئوری مطلق" سرانجام به پوچی و شرایط آبزورد میرسد. نظریه و تئوری مطلق در اصل چیزی نیست غیراز اینکه دیکتاتور گروهی، تبدیل به دیکتاتوری و سلطه بر عوام گردد. سلطه نتیجه نادانی است ،و نادانی موضوع تربیت. باید به دانایی و توانایی احترام گذاشت. سلطه چیزی نیست غیر از خشونت منظم و مداوم. نخستین قدم برای استقلال، عقلگرایی است. بردگی روان و اندیشه، منبع انواع سلطه و دیکتاوری است.

یکی از نظریه پردازان و عملگرایان مبارز جنبش آنارشیسم، "میکائیل باکونین" است که بین سالهای 1876-1814 میلادی زیست. وی همدوره مارکس و 4 سال از او مسن تر بود. باکونین یک اشرافزاده روس، در سال 1838 میلادی در مسکو به تحصیل فلسفه پرداخت. فیشته، هگل، و شلینگ روی افکار او تاثیر مهمی گذاشتند. از جمله محفل دوستان وی، دو انقلابی و اندیشمند دیگر روس بنامهای هرتسن و بلینسکی بودند. باکونین در سال 1840 برای ادامه تحصیل به برلین رفت و در آنجا زیر تاثیر فویرباخ و هگلی های جوان، ماتریالیست و انقلابی شد. او در سال 1844 در پاریس با پرودن و مارکس آشنا شد. باکونین در سال 1848 در نامه ای به" پان اسلاویست های روس" نوشت که مشکلات ملی و اجتماعی غیرقابل جدا از هم هستند. او در سال 1849 در کشور اتریش و در شرق آلمان دولت پروس، به 2 بار مرگ و اعدام محکوم گردید. وی سرانجام در سال 1868 با"رادیکالیسم دمکراتیک بورژوایی" و" سوسیالیسم بورژوایی" قطع رابطه نمود و عضو انترناسیونال اول شد که مارکسیستها در آن بسیار فعال بودند. باکونین در سال 1869 در انترناسیونال اول در کشور سوئیس روی موضوع "مالکیت ارثی" با مارکس اختلاف پیدا کرد و در سال 1872 به کوشش مارکس از انترناسیونال اول اخراج شد. امروزه اشاره میشود که این نخستین پاکسازی سیاسی ایدئولوژیک در میان جنبش چپ بود که شباهتی به پاکسازیهای کلیسایی داشت. پیش از آن مارکس در نامه ای به انگلس در سال 1868 نوشت، باکونین بشکل ارباب منشی میخواهد جنبش کارگری را زیر سلطه و رهبری روسها دربیاورد و میخواهد یک دیکتاتور در جنبش کارگری اروپا گردد، شعار فریب دهنده وی "کمونیسم غیراتوریته" است.

باکونین در سال 1868 نوشت، امید است جنبش سراسری گرفتار سوسیالیسم دکترین زده و اتوریته، در آینده نشود. وی در سال 1872 میگفت، نخستین وظیفه پرولتاریا باید تخریب و نابودی قدرت و حاکمیت سیاسی دولت باشد و قدرت سیاسی را باید به یک نیروی موقت انقلابی مانند شوراها و فدرالها واگذار نمود و نه آنطور که مارکس میگوید، دولت دیکتاتوری پرولتاریا، سوسیالیسم اتوریته دولتی را براه بیندازد و بخواهد از طریق برده نمودن مجدد زحمت کشان، آنها را در درازمدت آزاد کند. سرانجام در همان سال، آنارشیستها و مارکسیستها در سازمان انترناسیونال از هم جدا شدند و این نقطه آغازین انحلال انترناسیونال اول بود.

مارکس در سال 1870 باکونین را یک"توطئه گر خطرناک و یک مامور تزاری" نامیده بود و سرانجام وی را به اتهام رویزیونیستی و انحراف، از انترناسیونال اول اخراج نمود. "هرتسن" در باره باکونین گفته است او انقلاب را به یک پرسش شور انگیز در زندگی نمود. باکونین مدعی بود که مارکسیستها برای آزادی تودههای شاغل، اول میخواهند آنان را برده خود و برده دیکتاتوری پرولتاریا نمایند.

موضوع اختلاف میان آنارشیستها و مارکسیستها، آنزمان غیر از نابودی نظام سرمایه داری، روی ایده وجود و تداوم دولت نوین بود. سرانجام باکونین سرخورده از مبارزه اجتماعی در سال 1874و دو سال پیش از مرگ، در نامه ای به" رکلس" نوشت ،زمان انقلاب و شورشگری سپری شده، چون افکار انقلابی، امید انقلابی، و شور انقلابی در میان تودهها از بین رفته.

اختلاف باکونین با مارکس در انترناسیونال اول موجب قطع رابطه نهایی میان طرفدران "سوسیالیسم آنارشیستی و سوسیالیسم مارکسیستی" شد. امروزه اشاره میشود که او خلاف مارکس یک مبلغ بود تا یک تحلیلگر، یک دکترین گرا بود تا یک تئوریسین، و از نظر اصالت اندیشه در رتبه پایین تری از مارکس و پرودن قرار داشت. باکونین گرچه خالق نظراتی روشنگرانه بود و قلبی سوزان و شورانگیز داشت، ولی از نظر تئوریک زیاد قابل اعتماد نبود. او در باره مارکس گفته بود، وی آدمی خودخواه، کینه توز، و دیکتاتورمآب است و بعنوان" یک یهودی و یک آلمانی"، سرتاپا فردی است اتوریته و سلطه جو.

امروزه اشاره میشود که اهمیت تاریخی باکونین درسه زمینه است. 1. او پایه گذار آنارشیسم جمعی اجتماعی است. 2. از طریق وی آنارشیسم جنبشی سازمانیافته انقلابی در مقیاس بین المللی شد. 3. او در انترناسیونال اول بعنوان نماینده سوسیالیسم ضد اتوریته در مقابل و در مخالفت با مارکس و مارکسیستها قرار گرفت، گرچه شکست باکونین بدلیل بی صبری درمان ناپذیر انقلابی اش بود. ایده آلیسم و خیال پردازی درخشان اش،شیفتگی بدون قید و شرطش در موضوع انقلاب سوسیالیستی موجب امید و تغییر انسانها شد، ولی شوق عجیبش در تخریب رادیکال،نتایح بدست آمده را نیز نابود نمود. شور و شوق عدالت و برابری و خشم مقدس طبقاتی اش باعث شد که مذهبیون در باره او بگویند، در جسم و وجودش شیطان لانه کرده!

پیرامون پرودن،آنارشیست دیگر، گفته شده، او بهتراز مارکس مفهوم آزادی را فهمید و احساس نمود، گرچه شیطان را میپرستید ولی آنارشیسم را می ستود و اعلان نمود، و اگر دچار متافیزیک و دکترین نبود،استعداد و غریزه عجیبی برای انقلابی بودن داشت.

باکونین درکتاب "خدا و دولت" مینویسد، زندگی اجتماعی تاکنون براساس کیش خدا پرستی بوده و نه برپایه احترام به انسان. او میگفت 3 زنجیر انسان، یعنی دین،دولت طبقاتی، و نظام سرمایه داری، هستند؛  سه استثمارگر و سه تحقیرکننده حرمت و کرامت انسانی. هواداران باکونین میگفتند، سوسیالیسم آنارشیستی وی، هومانیسم ناب عدالت خواهانه و جمعی بود. وی خواهان" آزادی مطلق از طریق تخریب کامل" بود.

باکونین با اشاره به دولت پرولتری مارکس میگفت، او از طریق اصول و با کمک  قبرستان اش میخواهد تمام آرزوها، خواسته ها، زندگی خصوصی، محلی و تمام منافع زحمتکشان را دفن کند. باید دولت و سرمایه داری و استثمار و اتوریته را با یک ضربه بی درنگ نابود کرد. پرودن نیز میگفت، دولت سیاسی و دولت حقوقی باید حذف شوند، چون آنان برادر کوچگ کلیسا هستند.

باکونین "نظام اتوریته" مارکسیستی را نتیجه"مکتب آلمانی" آنزمان حاکم میدانست. در نظر او "کمونیستهای آلمانی" سازمان انترناسیونال اول را اشغال نموده اند. هنر مهم باکونین انتقاد از سوسیالیسم دولتی مارکسیستها بود که منجر به دیکتاتوری اقتصادی و سیاسی نیز میشد.

هدف آنارشیستها همیشه شکستن توطئه، اتحاد مقدس ارتجاع جهانی و عواملش مانند شاه، روحانیت،فئودالها، اشرافیت، بورژوازی، ارتش، و بوروکراتی بوده.آنها میگفتند بجای کیش خداپرستی باید به انسانیت احترام گذاشت. آنارشیستها در سال 1866 میگفتند هیچ کلیسایی نباید با هزینه دولت به حماقت مردم بپردازد. اساس آنارشیسم باید بر پایه نظام شورایی و فدرالی باشد. در برنامه آنارشیستهای اسپانیا آمده بود، اعلان جنگ به همه ادیان و دروغگویان دیگر،آموزش علمی پیشرفته برای همه آحاد جامعه! از جمله دیگر ایده آلهای آنارشیستی، ترمیم و بازسازی خانواده بر اساس عمل و احساس عشق بود و نه براساس فشار مالی و مذهبی.

در جامعه طبقاتی بورژوایی فئودالی، ما با انسانهایی روبرو هستیم که در بدترین وضعیت مادی و اخلاقی قرار دارند. ساده لوحانه است  اگر به این امید دل بسته باشیم که حاکمان و نمایندگان طبقات استثمارگر بشکل دلبخواه از مالکیت وسایل تولید و قدرت سیاسی اجتماعی خود دست بردارند. دستمزدها نباید چنان باشند که زیر حداقل هزینه زندگی باشند و نه در سطحی باشند که سرمایه دار و کارخانه دار به سود و ارزش اضافی؛ناشی از استثمار زحمتکشان برسند.

تئوری" سوسیالیسم ضد دولتی و ضد اتوریته" آنارشیستها همیشه در مقابل" کمونیسم دولتی" مارکسیستها قرار داشت. کمونیسم اتوریته مارکسیستها همیشه در برابر کمونیسم انقلابی و سوسیالیستی آنارشیستها بود. انقلاب اتوریته مارکسیستها همیشه مخالف سوسیالیسم انقلابی و لیبرال آنارشیستها قرار داشت. آنارشیستها مدعی هستند که کمونیستها همیشه هوادار اصل و عمل اتوریته هستند ولی آنها اعتماد را روی آزادی فرد بنا خواهند کرد. در سوسیالیسم آنارشیستی هرگونه سیستم مزدی؛ خلاف سوسیالیسم پلیسی مارکسیستی، حذف خواهد شد. بحث، جدل و ادعای سوسیالیسم ضد دولتی آنارشیستها، در مقابل کمونیسم دولتی مارکسیستها، بیش از 180 سال است که ادامه دارد.

             -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اسامی مهم آمده در متن نوشته/

- michail bakkunin 1814-1876

- william godwin      1756-1836

- karl marx               1818- 1883

منبع این نوشته، کتاب زیر است/

- Anarchismus, Theorie, Kritik, Utopie, (Hg) Achim von Borries, und Ingeborg Weber, 2007, Graswurzelrevolution-verlag, Nettersheim. s. 7- 422

 

چهل سال دروغ، سرکوب، شکنجه، اعدام، ترور، دزدی و استثمار!

bahram.rehmani@gmail.com

 

جورج سانتایانا، فیلسوف برجسته دانشگاه هاروارد، می ‌گوید: «کسانی که گذشته خود را به یاد نمی آورند محکوم به تکرار آن هستند!»

 

در این روزها، دو خبر برای شهروندان آزادی خواه و ضد حکومت اسلامی جامعه ایران در داخل و خارج کشور، بسیار خوشحال کننده اند: اولی دستیگری یک مقام قضایی جنایت کار حکومت اسلامی ایران در سوئد و دومی اعتراض مردمی در شهرهای ایران در اعتراض به افزایش قیمت بنزین!

بحث بر سر اعتراض های داخل ایران، نیاز به مطلب جداگانه ای دارد اما «حمید نوری» یکی از جنایت کاران حکومت اسلامی ایران، روز شنبه ۹ نوامبر ٢٠١٩، به محض ورود به فرودگاه استکهلم بازداشت شد و روز چهارشنبه ۱۳ نوامبر، حکم بازداشت او برای یک ماه تمدید شد تا شاکیان زمان کافی برای جمع‌ آوری ادله داشته باشند.

خبرگزاری سوئد نوشته این مرد ۵۸ ساله که اکنون به ظن نقض قوانین بین ‌المللی و دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷، در سوئد تحت بازداشت است، برای ملاقات با بستگانش به این کشور سفر کرده بود.

سایت تلویزیون کشوری سوئد (SVT) در گزارشی که روز چهارشنبه منتشر کرده، به نقل از دادستان سوئد نوشته است که یک مرد ۵۸ ساله ایرانی به ظن دست داشتن در قتل عام سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ که در ایران پس از جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد، روز شنبه ۹ نوامبر بلافاصله پس از ورود به فرودگاه آرلاندا در استکهلم، بازداشت شده است. این فرد که برای دیدار با اقوام خود به سوئد سفر کرده بود احتمالا در زمان قتل عام سیاسی در زندان گوهردشت کرج مسئولیت قضایی داشته است. به گفته پلیس، قرار است دادگاه حداکثر تا ۱۱ دسامبر در مورد وضعیت اتهامات وی تصمیم بگیرد.

اما لارس هولتگرن، وکیل حمید نوری که به ظن دست داشتن در اعدام ‌های سال ۱۳۶۷ در سوئد در زندان است، می ‌گوید موکلش «بی گناه» و شواهد ارائه شده «ضعیف» است؛ اما کاوه موسوی، شاکی پرونده، در واکنش به این اظهارات می ‌گوید که «دادستان ‌های با تجربه متخصص اداره جنایات جنگی، دلایل ما را کافی دانستند که حکم بازداشت در فرودگاه را صادر کردند.»

به گزارش بی.بی.سی به نقل از خبرگزاری سوئد لارس هولتگرن، معتقد است که پرونده بر شواهد بسیار ضعیف استوار است و انتساب عکس و هویت مظنون به درستی انجام نشده است.

هولتگرن در پاسخ به تماس بی.بی.سی فارسی گفته که «اجازه اظهار نظر در این مورد را ندارم.»

اکنون زندانیان سیاسی سابق، کانون زندانیان سیاسی در تبعید، سازمان و احزا اپوزیسیون در تلاشند تا این عنصر جنایت کار حکومت اسلامی مجبور گردد دست کم بخشی از مسایل پشت پرده قتل عام زندانیان سیاسی را به زبان بیاورد و جنایت کاران دیگری که هنوز اسم شان مطرح نشده است به جامعه معرفی گردد.

در پی بازداشت حمید نوری، متهم به مشارکت در اعدام‌ های جمعی سال ۶۷ در ایران، خانم آگنس کالامارد، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور اعدام‌های خودسرانه، در شبکه توییتر واکنش نشان داد. کالامارد در پیام توییتری خود از بازداشت حمید نوری توسط مقامات قضایی سوئد استقبال کرد و نوشت: «نخستین گام مهم در راستای عدالت در قبال قتل‌عام ۱۹۸۸ ایران. این برای نخستین بار است که فردی در رابطه با رویدادهای ۱۹۸۸ محاکمه می‌شود که طی آن هزاران نفر به قتل رسیدند.»

***

نام این جنایت کار حکومت اسلامی، «حمید نوری» ۵۸ ساله معروف به «عباسی» است. برخی گزارش ها حاکی است که او با نام مستعار «حمید عباسی» دادیار سابق قوه قضاییه و در سال ۶۷ «عضو هیات اعدام در گوهردشت کرج» بوده است.

در جریان اعدام های سال ۶۷، چند هزار نفر از زندانیان سیاسی و عقیدتی به دستور روح الله خمینی، بنیان گذار حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، مخفیانه به دار آویخته و سپس در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند. زمان دقیق آغاز اعدام ها در زندان های ایران مشخص نیست اما در کتاب های تاریخی به هفته آخر تیرماه و هفته اول مرداد ۶۷ اشاره شده است. روند محاکمه های کوتاه و به دار آویختن های فوری تا شهریور ماه ادامه داشت.

این اولین بار است که یکی از افراد مظنون به دست داشتن در کشتار سال ۶۷ زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران در خارج از کشور بازداشت می شود.

در پی بازداشت این مرد ۵۸ ساله ایرانی در سوئد که مظنون به ارتکاب جنایت علیه بشریت است، رادیوی سوئد با «اوه برینگ» استاد باز نشسته دانشگاه در رشته روابط بین الملل گفتگو کرده است.

این مرد ایرانی مظنون به دست داشتن در اعدام‌ های زندانیان سیاسی در ایران و در تابستان سال ۶۷ است.

اوه برینگ در مورد این که بازداشت این مرد چه تاثیری بر روابط ایران و سوئد خواهد گذاشت می ‌گوید که در ایران این موضوع به عنوان مداخله در امور داخلی کشورعنوان خواهد شد. این قضیه تا حدی باعث افزایش تنش سیاسی میان این دو کشور خواهد شد. از سوی دیگر، دستگاه قضایی سوئد مستقل است و دولت نمی ‌تواند در امور آن مداخله کند.

کارولینا ویسلاندر دادستان در دادگاه ابتدایی استکهلم گفت که این مرد مظنون به جنایات ضدبشری و یک مورد قتل در زندان کرج در تابستان ۱۹۸۸ است.

لارش هولتگرین، وکیل این فرد می‌گوید که موکلش بی‌ گناه است و این فرد به اشتباه بازداشت شده است. این مرد نهم نوامبر ٢٠١٩، وارد سویدن شد و در فرودگاه دستگیر شده است.

 

 

نوری از دهه ۶۰ با ابراهیم رئیسی، ریاست کنونی قوه قضائیه و عضو هیات مرگ رابطه نزدیکی داشت. او به عنوان دادیار قضایی تحت نظر رئیسی، دادستان به کار مشغول بود.

حمید نوری سپس به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منتقل شد و در آن جا با مصطفی پورمحمدی و علی فلاحیان همکاری کرد.

حمید نوری، به شهادت زندانیانی که روزگاری در زندان گوهردشت محبوس بوده‌‌ اند، از اعضای فعال «هیات اعدام در زندان گوهردشت» بوده است

دادگاهی در سوئد حکم بازداشت یک شهروند ایرانی را به ظن جنایت علیه بشریت و کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ تمدید کرد تا شاکیان پرونده فرصت یابند مدارک بیش تری علیه او جمع کنند.

شماری از زندانیان سیاسی سابق برای شهادت درباره هویت فردی با نام اصلی «حمید نوری» و نام مستعار «عباسی» به دادگاهی در سوئد فراخوانده شدند.

این نخستین بار است که یک ایرانی به اتهام شرکت در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ و جنایت علیه بشریت در داخل ایران در خارج از این کشور بازداشت می‎شود. بلافاصله پس از تمدید قرار بازداشت «حمید نوری» در سوئد، این خبر به تیتر یک تمام رسانه‌ ها تبدیل شد و اگنس کالامارد، گزارشگر ویژه اعدام ‌های فراقانونی در سازمان ملل متحد گفت: «این اولین گام مهم به سوی عدالت درباره اعدام‌های سال ۱۳۶۷ است.»

بیش ترین گزارش‌ های به جا مانده از بند مردان در کشتار سال ۱۳۶۷ نیز مربوط به زندان گوهردشت است، در دیگر زندان آن زمان استان تهران. گمان می ‌رود در دوران اعدام ‌ها، زندان گوهردشت از جمله زندان ‌هایی بود که شمار زیادی از زندانیان سیاسی مرد در آن جا محبوس بودند.

در خاطرات زندانیان گزارش ‌های مفصلی از زندان گوهردشت بیرون آمده است، گزارش‌ هایی که حکایت از خشونت شدید زندان بانان علیه زندانیان سرموضعی و مقاوم دارد؛ گزارش‌ هایی که حالا می ‌تواند نتیجه دادگاه را رقم زند.

می‌ گویند فرد بازداشت شده حالا وکیل است؛ درست شبیه مرتضی اشراقی دادستان وقت تهران در زمان اعدام‌ ها و از اعضای اصلی هیات تصمیم ‌گیرنده درباره کشتارها که اکنون به شغل وکالت مشغول شده است.

اگر در کار دادگاه خللی از سوی همکاری های ئولت سوئد و ایران، وارد نشود و داداگه هم چنان به استقلال خود متکی باشد شاکیان و شاهدان پرونده اسناد کافی جمع ارائه خواهند داد تا حمید نوری نخستین مقام حکومت اسلامی باشد که به اتهام جنایت علیه بشریت و شرکت در کشتار تابستان ۶۷ در خارج از ایران محاکمه می ‌شود؛ آن چه برای دادخواهان اعدام‌ های سال ۱۳۶۷ گامی بلند به سوی تحقق عدالت است.

هنوز روشن نیست که دادگاه و پلیس سوئد از چه طریقی متوجه ورود او به سوئد شده است. هم چنین این سئوال مطرح است که چرا بارها به آلمان سفر کرده است؟

به گزارش رادیو فارسی زبان آلمان «دويچه وله»، برای اولین بار در تاریخ حکومت اسلامی ایران، یکی از کارگزاران حکومت ایران به دلیل کارهایش در داخل کشور، در اروپا دستگیر و محاکمه می ‌شود. حمید نوری به اتهام «جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت، شکنجه و مشارکت در امر جرم مستمر» در دادگاه کیفری سوئد محاکمه می ‌شود.

عفو بین‌الملل در برابر دفاع اخیر مصطفی پورمحمدی، مشاور قوه قضاییه، از اعدام‌ های جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ واکنش نشان داده، آن را دلیل مصونیت مسئولان کشتار در برابر مجازات دانسته و خواستار برقراری عدالت شده است.

***

بیش از سی سال از اعدام های تابستان ۱۳۶۷ در ایران گذشته است. اعدام‌ هایی که با فتوای آیت ‌الله خمینی جنایت کار، بنیان گذار حکومت اسلامی ایران، آغاز شد و تمام تابستان و پاییز آن سال در سراسر زندان‌ های ایران اجرا شد.

آیت ‌الله خمینی در فتوای معروف خود که در آن حکم به اعدام زندانیان سر موضع داده است، می ‌گوید: «کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری می کنند، محکوم به اعدام می‌ باشند. تشخیص در تهران، «با آقایان نیری (حاکم شرع)، اشراقی (دادستان تهران) و نماینده وزارت اطلاعات است.»

براساس فایل صوتی که از آیت ‌الله منتظری منتشر شده است، او تنها مقام مخالف در حکومت وقت ایران با این احکام بوده است..

آیت الله منتظری در بخشی از این فایل صوتی گفته است: «به نظر من بزرگ ترین جنایت که به جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما را محکوم می ‌کنند به دست شما انجام شده است و شما را در آینده جزء جنایت کاران در تاریخ می نویسند، این را بدون رو دروایسی می گم.»

آیت الله علی رازینی، یکی از جناتی کاران حکومت اسلامی، پندی پیش در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی در سال ٦٧، گفته است: «... خمینی در این زمینه کاری انجام دادند که هیچ کدام از فقهای گذشته در طول تاریخ انجام نداده بودند.»

«...  خمینی قاطع بودند و ملاحظه کاری در حکم خدا نداشتند چون حکم خدا این است که محارب باید اعدام شود. امام به ادعاهای حقوق بشری غربی ‌ها توجه نکردند و گوش شان به این حرف ‌ها بدهکار نبود.»

«...٨٠ الی ٩٠ درصد بچه ‌های دبیرستانی و دانشجو گروهکی بودند. ما شروع کردیم به محاکمه و رسیدگی به پرونده‌ آن ها. وقتی که آن ها را محاکمه کردیم پس از دو سه ماه ورق برگشت.»

مسئولان دخیل در قتل‌عام ٦٧، نیری، رئیسی، ری ‌شهری، اشراقی، پورمحمدی بودند.

 

اعترافات تکان ‌دهنده از زبان یک جنایت کار حکومت اسلامی است؛ جنایت کاری که از بالاترین مهره‌ های قلع و قمع و سرکوب در در حکومت جهل و جنایت اسلامی محسوب می ‌شود. او رییس فعلی شعبه ٤١ دیوان عالی کشور است. در گذشته نیز ریاست کل دیوان به ‌اصطلاح عدالت اداری، ریاست دادگاه ویژه روحانیت، معاونت اجرایی دیوان عالی کشور، ریاست کل دادگستری استان تهران، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور، ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ به حکم خمینی را به عهده داشته و همچنین عضو مجلس خبرگان (در دوره چهارم) بوده است.

 

پس از سال ها سکوت درباره یکی از گسترده ‌ترین کشتارهای انجام شده بعد از اسلامی 57، آیت ‌الله علی خامنه‌ ای، رهبر ایران روز ۱۴ خرداد ماه ١٣٩٦، در یک سخنرانی با دفاع از اعدام های دهه شصت و انتقاد از کسانی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری بر علیه اعدام‌ها و عملکرد ابراهیم رئیسی موضع گرفتند، گفت: «دهه شصت یک دهه مظلوم و در عین حال بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ انقلاب اسلامی است که متاسفانه ناشناخته مانده و اخیرا هم به وسیله برخی بلندگوها و صاحبان آن‌ ها مورد تهاجم قرار گرفته است.»

او در سخنرانی خود در سال گرد مرگ آیت ‌الله خمینی، بنیان گذار حکومت تبه کار و مافیایی اسلامی در ایران، روز ۱۴ خرداد ماه گفت: «دهه شصت، دهه افتخارات بزرگ است، دهه مبارزه با تجزیه طلبی است.» اشاره غیر مستقیم رهبری به «برخی بلندگوها و صاحبان آن ‌ها» حسن روحانی، رییس جمهور ایران است که در تاریخ ۱۸ اردبیهشت ماه غیرمستقیم به ابراهیم رئیسی رقیب خود تاخت و برای اولین بار گفت: «مردم به آن هایی که فقط زندان و اعدام بلدند» رای نخواهند داد. 

خامنه ای با تهدید غیر مستقیم منتقدان اعدام ‌های دهه شصت گفت:‌ «مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود.» او با اظهار این‌که ملت ایران از اعدام‌ ها راضی هستند، گفت: «به دلیل این که تروریست‌ ها و منافقین و پشتیبانان آن ‌ها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد.»

سه روز قبل از صحبت های خامنه ای، غلامعلی حداد عادل، عضو شورای مرکزی جبهه مردمی و از نزدیکان خامنه ای، برای اولین بار پس از انتقادهای مفصل که از ابراهیم رئیسی در جریان انتخابات ریاست جمهوری شده بود با دفاع مستقیم از او و اعدام‌ های دهه شصت گفت: «آیا باید گفت که مردم به کسی که حکم اعدام داده رای نمی‌ دهند؟»

 

به گواه زندانیان سیاسی سابق که از این اعدام ها جان به در برده اند، اکثر هم‌بندیان آن ها که اعدام شدند افرادی بودند که در حال گذراندن دوران محکومیت بوده یا محکومیت شان تمام شده بود و حاضر به امضای «انزجارنامه» نبودند. بسیاری از بازداشت ‌شدگان در دهه ۶۰ جوانانی در دهه ۲۰ زندگی خود بودند که به گفته خود زندانیان عمدتا به دلیل «داشتن اعلامیه و نه فعالیت مسلحانه بازداشت شده بودند» و در تابستان ۶۷ در حال گذراندن محکومیت خود بودند.

مشخص نیست چه تعداد از زندانیان اعضا و هواداران سازمان ها و احزاب چپ چه تعداد اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق در تابستان ۶۷ اعدام شدند. به علاوه اعدام ها نه سال ٦٧، بلکه از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن حکومت اسلامی با اعدام ژنرال ها و برخی مقامات حکومت شاه آغاز شد و طولی نکشید که خلخالی از سوی خمینی مامور کشتار نیروهای انقلابی غیرمذهبی و یا مذهبی منتقد مانند مجاهدین و حزب خلق مسلمان و... شد.

دهه ۶۰ در تاریخ ایران فراموش نشدنی است. طی این سال ها و تا همین امروز و فرداهای دیگر هزاران خانواده با یاد بستگان اعدام شده‌شان روزگار می ‌گذرانند. سال های بین ٥٧ تا ٦٧، در سرکوب و ساسنور و اعدام های همه عناصر و جناح های رنگارنگ حکومت اسلامی مستقیما سهیم بودند. تنها در اعدام های ۱۳۶۰ تا ١٣٦٤، حدود ۱۱ هزار نفر براساس آمارهای موجود در زندان های مختلف تیرباران یا اعدام و یا زیرشکنجه کشته شدند و مقطع ۶۷ که با فرمان آیت الله خمینی، رهبر وقت حکومت اسلامی ایران، بسیاری از زندانیانی که دوران محکومیت شان را سپری می کردند طی سه ماه به جوخه های اعدام سپرده شدند و از مردادماه تا اواسط آذر همان سال براساس آمارهای موجود بیش از ۴ هزار نفر کشته شدند. اما گفته می شود این رقم مربوط به تهران بوده است و ‌آماری از اعدامیان شهرهای سراسر ایران در دست نیست.

کشتارهای دهه شصت به ویژه کشتار ١٣٦٧، وقایع تابستان ۶۷ در زندان‌ های ایران را جنایتی خواند که «بر پیکر جامعه ایرانی زخمی عمیق و باز بر جا گذاشته» که تنها از طریق دادگاهی همه جنایت کاران حکومت اسلامی و یافتن حقیقت درباره این جنایت می ‌تواند التیام یابد.

در گزارش آذر ماه ١٣٩٧، «عفو بین الملل»، حکومت ایران در «جنایات مداوم علیه بشریت» برآمده از قتل عام هزاران مخالف سیاسی در سال ۱۳۶۷ دست دارد.

درباره شمار اعدام شدگان روایت های متفاوتی از ۳۰ هزار نفر تا نزدیک به ۴۵۰۰ نفر وجود دارد که عفو بین الملل به این آخری قائل است. در گزارش تازه «عفو بین الملل» با عنوان «اسرار خون آلود ایران: چرا کشتار ایران در زندان در سال ۱۳۶۷ جنایات مداوم علیه بشریت است»، قید شده که با تلاش قربانیان برای اجرای عدالت در مورد عزیزان شان جزئیات بیش تری از آن کشتار فاش شده است.

در این گزارش ۲۰۱ صفحه ای که ۴ دسامبر ٢٠١٨، منتشر شد، آمده است: «در فاصله ژوئیه و سپتامبر ۱۹۸۸، مقام های ایران هزاران زندانی سیاسی مخالف را پنهانی به زور و به شکلی فراقانونی ناپدید یا اعدام کرده و اجسادشان را در گورهای جمعی بی نشان دفن کردند.»

«از آن زمان تا کنون، مقام های مسئول با این کشتارها به عنوان اسرار حکومتی برخورد کرده و با سر باز زدن از ارائه هر گونه توضیحی درباره چگونگی و چرایی کشتارها و محل دفن اعدام شدگان بستگان آن ها را عذاب می دهند.»

«هیچ مقام مسئولی محاکمه نشده است، در بعضی موارد، افراد درگیر در آن کشتار هم چنان یا پیش تر در موضع قدرت بوده اند.»

سازمان مدافع حقوق بشر عفو بین‌ الملل در اطلاعیه‌ مطبوعاتی‌ای که سه‌ شنبه ۳۰ ژوئیه ٢٠١٩ - ۸ مرداد ١٣٩٨، منتشر کرده اظهارات اخیر مصطفی پورمحمدی درباره قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ در ایران را نشانه مصونیت او و دیگر مسئولان آن کشتار جمعی در برابر محاکمه و مجازات دانسته است.

مصطفی پورمحمدی، وزیر سابق دادگستری و مشاور کنونی قوه قضایيه که رئیس آن ابراهیم رئیسی هم مانند پورمحمدی به عنوان یکی از مسئولان کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ شناخته شده، در مصاحبه‌ای که به تازگی داشته از این اعدام‌ها دفاع کرده است. سازمان عفو بین‌الملل دفاع پورمحمدی را نشان گر مصونیت او در قبال مجازات و پاسخ گویی می‌داند.

پورمحمدی در مصاحبه با هفته‌نامه «مثلث» از قتل‌های گوناگونی چون «قتل‌های زنجیره ‌ای» در دهه ۱۳۷۰ دفاع کرده و در رابطه با قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ گفته است که او نیست که باید در رابطه با اعدام‌های سیاسی پاسخ گو باشد بلکه «منافقین باید پای میز محاکمه بیایند و به حساب تک تک آنان رسیدگی شود.» حکومت اسلامی لفظ «منافقین» را برای «مجاهدین خلق ایران» به کار می برد.

این اعدام ‌ها که ناقض بسیاری از پیمان ‌ها و کنوانسیون‌ های بین‌المللی و قوانین داخلی بود. خاوران، مزار بسیاری از قربانیان اعدام‌های جمعی زندانیان سیاسی ۶۷؛ عفو بین ‌الملل می‌گوید که جان‌به‌دربردگان، خانواده‌ها و فعالان حقوق بشر در معرض خطرند چون پورمحمدی می ‌گوید آن ها باید تحت پیگرد قرار گیرند.

سازمان عفو بین ‌الملل به خصوص نگران اتهام ‌هایی چون طرفداری از «تروریسم» و «توطئه» و هم دستی با دشمنان ژئوپلیتیک ایران است که مصطفی پورمحمدی به کسانی می ‌زند که خواستار پاسخ گویی مسئولان کشتار زندانیان سیاسی و حقیقت هستند. پورمحمدی، معتقد است که این افراد هستند که باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرند.

عفو بین‌ الملل هشدار می ‌دهد که اظهارات پورمحمدی و نیز انتصاب ابراهیم رئیسی در ماه مارس ۲۰۱۹ به ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی به معنای آن است که جان ‌به‌ دربردگان از اعدام ‌های جمعی و خانواده‌ های اعدام ‌شدگان و مدافعان حقوق بشر در معرض خطر آزار و تعقیب قرار گرفته ‌اند تنها به این دلیل که آن ها خواستار روشن شدن حقیقت هستند.

این سازمان بین ‌المللی مدافع حقوق بشر، با اشاره به دست یازی مقامات مسئول جمهوری اسلامی به تهدید و سرکوب کسانی که در پی پاسخ گویی و حقیقت هستند می‌ نویسد که مقامات رسمی کنونی و قدیم جمهوری اسلامی نباید اجازه یابند که سپری محافظ در برابر مسئولیت‌ خواهی نسبت به اعدام‌ های جمعی زندانیان سیاسی داشته باشند که عفو بین‌ الملل آن را «فراقضایی» خوانده است. برخی از فعالان حقوق بشر به استفاده از صفت «فراقضایی» برای اعدام‌ های جمعی سیاسی در چارچوب نظامی که مجموع قوه قضاییه آن زیر سئوال است، انتقاد کرده ‌اند.

از همین رو، عفو بین ‌الملل بار دیگر از سازمان ملل خواسته تا به روشنی و صراحت درباره مصونیتی که در حال حاضر مسئولان قتل عام زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷ از آن برخوردارند صحبت کند.

عفو بین ‌الملل، هم چنین از جامعه بین ‌الملل خواسته تا راه هایی مشخص برای رسیدن به حقیقت و عدالت بیابد راه هایی که تضمین ‌گر محاکمه و پاسخ گویی مسئولان جنایت ‌ها باشند. سازمان عفو بین ‌الملل خواستار آن است که چنین محاکماتی بدون توسل به مجازات اعدام برگزار شوند.

این سازمان حقوق بشری درباره وظیفه ‌ای که در برابر بازماندگان و خانواده‌ های قربانیان اعدام‌ های جمعی وجود دارد می‌ نویسد: «بازماندگان و خانواده‌ های قربانیان باید از غرامت‌ های مطابق با موازین بین ‌المللی برخوردار شوند. این جبران خسارت باید شامل تسهیل در استرداد اجساد قربانیان به خانواده ‌هایشان و هم چنین فراهم آوردن امکان خاک سپاری و برگزاری آیین سوگواری برای آنان باشد.»

***

تاکنون صدها اعلان جرم بر علیه کشتارهای و شکنجه ها و ترورهای اعمال شده توسط حکومت اسلامی، و نیز اشخاص معینی درد اخل و خارج کشور در جریان بوده و هنوز هم هست.

به طور خاص در ارتباط با محاکمه دیکتاتور سابق شیلی، پینوشه که قبلا از آن صحبت شد، هم چنین در مورد تثبیت دادگاه بین المللی سازمان ملل در ارتباط با(جنایت های انجام شده در) یوگسلاوی سابق یا روآندا و یا دادگاهی که در مورد کشته شدن رفیق حریری (نخست وزیر سابق لبنان) فعال است، در همه این موارد، پرونده محاکمه پینوشه استانداردهای جدید حقوقی را موجب شد. از آن زمان یک نظام بین المللی حقوقی وجود دارد که به نام: «دادگاه جنایت بر علیه بشریت.»

این جنایات، جنایاتی هستند که به همه انسان ها، همه کشورها، و همه مناطق و نظام های قضائی  در سراسر جهان مربوط است، چرا که ماهیت جرم به وقوع پیوسته محدود به فقط منطقه و خاک تحت حاکمیتی که جرم در آن جا به وقوع  پیوسته نمی باشد. این بدان معنی است که هر کسی که مرتکب چنین جنایاتی شود، که شکنجه، ناپدید شدگان، نسل کشی و قتل عام  که به طور سازمان یافته انجام شده اند، در این همین ردیف قرار دارند، هر کس و هر جریان و هر دولتی که مرتکب چنین جنایاتی شده باشد، نمی تواند در هیچ جائی در جهان از مجازات بگریزد و پناهندگی نیز به او تعلق نخواهد گرفت. چنین شخصی باید از سوی همه کشورها تحت تعقیب باشد و باید یا در دادگاه به محاکمه کشیده شود یا به کشوری که جرم در آن جا به وقوع پیوسته استرداد شود به شرطی که حکومت تغییر کرده باشد. ابزارهای حقوقی مشخصی نیز وجود دارند که این حقوق بین المللی را تقویت می کنند. مدت زمانی طولانی  قبل از شکل گیری این دادگاه نیز ما کنوانسیون منع شکنجه را داشتیم. این کنوانسیون کشورهای عضوی که این قرارداد را امضاء کرده اند موظف اند که مجرمین را، هر کجا که اقامت داشته باشند، تحت تعقیب قرار داده و آن ها را مورد حمایت قرا ندهند. در این میان، از اواخر سال ٢٠٠٧ و سال قبل از آن نیز یک کنوانسیون مبارزه با ناپدید شدگی وجود دارد که خواسته های مشابه ای را مطرح می کند. هم چنین منشوری به نام «منشور رم» وجود دارد که بر اساس آن دادگاه  بین الملی جنائی در دن هاگ تاسیس شده است که کشورهای عضو را موظف می کند که موارد سنگین نقض حقوق بشر و جرائم خاص بر علیه بشریت  را به عنوان جرم، تحت تعقیب قرار دهند. اما متاسفانه در دوره حاضر شرایط بین المللی، روابط و مناسبات دولت ها و نهادهای بین المللی وابسته به دولت ها هم چون سازمان ملل متحد، نه تنها برای جفظ منافع سرمایه داری و قدرت خود به هرگونه فساد و جنلایت و جنگ متوسط می شوندد، بلک ههمین قوانینی که با فشار افکار عمومی و فشار جنبش هایا جتماعی به دولت ها و نهادهای بین المللی تحمیل شده است را رعایت نیم کنند. نمونه اش به خاک و خون کشیدن جنبش «بهار عربی». اشغال نظامی افغانستان، عراق، تکه تکه کردن لیبی، جنگ هشت ساله در سوریه، چهار ساله در یمن، ادامه اشغال سرزمین های فلسطینی توسط حکومت اسرائیل، اشغال نظامی برخی شهرهای روژآوا (کردستان سوریه) توسط ارتش اشغال گر و فاشیست حکومت ترکیه و...

***

اخیرا دولت آرژانتین از جمهوری آذربایجان خواسته بود تا علی اکبر ولایتی، مشاور امور بین ‌المللی رهبر حکومت اسلامی را بازداشت کرده و تحویل آن کشور دهد. ولایتی از جمله متهمان دست داشتن در انفجار مرکز یهودیان آرژانتین با ۸۵ کشته است.

علی اکبر ولایتی، مشاور امور بین ‌الملل علی خامنه ‌ای، به دست داشتن در رابطه با بمب ‌گذاری در مرکز یهودیان بوئنوس آیرس موسوم به «آمیا» در سال ۱۹۹۴، متهم است.

انفجار یک خودرو در ژوئیه سال ۱۹۹۴ میلادی در مرکز یهودیان آرژانتین «آمیا» در بوئنوس ‌آیرس، ۸۵ کشته و بیش از ۳۰۰ زخمی بر جای گذاشت. این انفجار همچنین سبب ویرانی یا آسیب‌دیدگی شدید حدود ۴۰۰ واحد مسکونی در پیرامون محل انفجار شد.

تاکنون هیچ گروهی مسئولیت انفجار «آمیا» را برعهده نگرفته و جمهوری اسلامی نیز این اتهام را رد کرده است، اما اسرائیل و بازرسان آرژانتینی رد پای ایران را در این حادثه تروریستی می‌بینند.

ولایتی که در زمان انفجار «آمیا» وزیر خارجه حکومت اسلامی ایران بود، متهم به دست داشتن در این حمله تروریستی است. او اینک مشاور رهبر حکومت اسلامی در امور بین ‌الملل و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است که تمام اعضایش با حکم مستقیم علی خامنه ‌ای منتصب می‌ شوند.

نام بسیاری از چهره ‌های سرشناس حکومت اسلامی در پرونده «آمیا» مطرح شد. اکبر هاشمی رفسنجانی،علی فلاحیان و علی اکبر ولایتی، به ترتیب رییس جمهوری، وزیر اطلاعات و وزیر خارجه وقت حکومت اسلامی ایران و نیز احمد وحیدی، محسن رضایی، احمدرضا اصغری و محسن ربانی، به ترتیب فرمانده وقت نیروی قدس، فرمانده وقت سپاه پاسداران، دبیر سوم وقت سفارت حکومت اسلامی ایران در آرژانتین و رایزن فرهنگی وقت این سفارت و هم چنین چند فرد و سازمان لبنانی از جمله به عنوان متهمان این پرونده معرفی شدند.

آرژانتین پیش از این دو بار دیگر، یک بار در جریان سفر ولایتی به سنگاپور و مالزی در سال ۲۰۱۶ و یک بار هم دوسال بعد در جریان سفر او به روسیه و چین، خواستار بازداشت و استرداد مشاور رهبر حکومت اسلامی شده بود. این درخواست ‌ها اما با پاسخ مثبت این کشورها مواجه نشد.

از باز شدن پرونده «آمیا» بیش از ۲۵ سال می ‌گذرد. آلبرتو نیسمن، دادستان سابق آرژانتین که کریستینا کیرشنر، رییس جمهوری وقت این کشور را به «تبانی» با حکومت اسلامی ایران متهم کرد، تلاش کرده بود تا پرونده را دوباره به جریان بیندازد. جسد نیسمن اما در سال ۲۰۱۵ میلادی در وان حمام خانه ‌اش پیدا شد. در حالی که برخی شائبه «خودکشی» دادستان سابق آرژانتین را مطرح می ‌کردند، یکی از دادگاه ‌های این کشور اوایل ژوئن ۲۰۱۸ طی حکمی اعلام کرد که آلبرتو نیسمن قطعا به قتل رسیده است.

آرژانتین در حالی خواستار بازداشت و استرداد علی اکبر ولایتی توسط دولت آذربایجان شده که آمریکا حدود یک هفته پیش شماری از نزدیکان رهبر حکومت اسلامی، از جمله ولایتی را در فهرست جدید تحریم‌ های خود قرار داد. به گفته وزیر خزانه ‌داری آمریکا، افراد حقیقی تحریم ‌شده در فهرستی که ۱۳ آبان منتشر شد، مقام ‌هایی انتصابی هستند که در شمار زیادی از «اقدامات شرارت ‌آمیز» حکومت اسلامی، از جمله انفجار پایگاه تفنگ داران نیروی دریایی ایالات متحده در بیروت در سال ۱۹۸۳ و انفجار «آمیا» در بوئنوس‌آیرس دست داشته ‌اند.

اکنون معلوم نیست فرد دستگیر شده ایرانی در سوئد، رابطه ای با سیاست های آمریکا علیه مقامات حکومت اسلامی ایران دارد یا نه؟

***

روز ۳۰ اوت - هشتم شهریور، روز جهانی «ناپدیدسازی قهری» به سرنوشت کسانی اشاره دارد که سر به ‌نیست شده ‌اند. آن ها کسانی هستند که در حکومت ‌های دیکتاتوری، جنگ، درگیری ‌های سیاسی یا در مسیر مهاجرت به دلایل نامعلومی ناپدید شده ‌اند.

در بیانیه عفو ‌بین ‌الملل کخه در بالا به آن اشاره کردیم، از جمله آمده است: «دنیا چشم خود را بر فاجعه اعدام‌ های جمعی و ناپدیدشدگان سال ۶۷ در ایران بسته است.»

در این بیانیه، تاکید شده که بستگان کسانی که سال ۶۷ در خفا در زندان کشته شدند هنوز در رنج و عذاب هستند. فیلیپ لوتر، مدیر بخش تحقیقات و امور حقوقی خاورمیانه و شمال آفریقای عفو بین ‌الملل می ‌گوید: «آن ها و افرد پرشمار دیگری که در جستجوی اجساد مفقوده شده هستند، تا به امروز از بی‌ عدالتی سیستم قضایی ایران عذاب می‌ کشند.»

عفو بین ‌الملل تاکید کرده است که بر اساس حقوق ‌بین ‌الملل تا زمانی که یک دولت در مورد سرنوشت یا محل نگه داری قربانیان روشنگری نکند، یا در صورت مرگ او جنازه ‌اش را به خانواد‌ه ‌اش تحویل نداده باشد، ارتکاب جرم به پایان نرسیده است.

عفو ‌بین‌ الملل با اشاره به گزارش ۳۰۰ صفحه ‌ای خود در مورد اعدا‌م‌های سال ۶۷  که دسامبر سال ۲۰۱۸ میلادی منتشر شد، تاکید کرده است: که مرگ هزاران قربانی هنوز ثبت نشده و هزاران جنازه ناپدیدشده در نقاط مختلف ایران دفن شده ‌اند.

***

دادگاه بین المللی «ایران تریبونال» که با تلاش . پیگیری جمعی از زندانیان سیاسی جان به در برده از اعدام‌ های دهه شصت، خانواده‌ های جان‌ باختگان و کنشگران عرصه‌ های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تشکیل شده بود، در دو مرحله رسیدگی در «لندن و لاهه»، حکومت اسلامی را به ارتکاب «جنایت علیه بشریت» محکوم کرده است. حکم ۵۱ صفحه ‌ای و ۱۷۰ ماده ای این دادگاه نمادین، حذف و سرکوب زندانیان سیاسی در دهه شصت را نسل‌ کشی می ‌خواند.

ایران تریبونال از کارگروه‌های مختلف، کمیسیون حقیقت ‌یاب و تیم‌ های حقوقی و دادستانی تشکیل شده و وکلای سرشناسی چون جان دوگارد (پروفسور حقوق بین‌الملل)، اریک دیوید (پروفسور حقوق جنایی بین ‌المللی)، نانسی هورماشیا (دکتر حقوق)، جفری نایس (پروفسور حقوق) و ...، با آن همکاری کردند.

هیچ کدام از وکلا پول و دستمزد نگرفتند و از خودشان هم خرج کردند. حتی خانواده‌ ها و شاهدان نیز به خرج خودشان به دادگاه آمدند. بعضی از وکلا باورشان نمی‌ شد. بعد از شنیدن شهادت افراد می ‌گفتند ما در ثبت ماجرا مدیون شما هستیم.

کارزار ایران تریبونال، در کلیت خودش از الگو و قانون‌ مندی دادگاه راسل پیروی می کرد؛ دادگاهی که به کوشش برتراند راسل و ژان پل سارتر، نویسندگان انگلیسی و فرانسوی در سال ۱۹۶۵ برای محکومیت آمریکا در جنگ ویتنام برپا شد و توجه افکار عمومی جهان را به جنایات انجام شده در این جنگ جلب کرد.

در ایران تریبونال، زیر مجموعه ‌ای به نام «کمیته دید‌بان» درست شده تا برای تک تک عاملان و آمران جنایت‌ ها  فهرست عملکردشان را تهیه کرده و هنوز هم مشغول است.در این مورد اطلاعیه مطبوعاتی منتشر شده که در آن اعلام کرده اند با کمک وکلا، مستندات اعمال این افراد در حال تهیه است. البته دادگاه واقعی مورد نظر ما برای محاکمه آمران و عاملان جنایات و اعدام‌ ها، صرفا وقتی تشکیل خواهد شد که کلیت حکومت اسلامی سرنگون شده باشد. بنابراین در مرحله کنونی فعالیت ‌ها در این چارچوب است.

اسناد تلاش ‌ها برای روشنگری و دادخواهی از دایره برگزاری دادگاه فرتر رفته و به زبان انگلسی و فارسی منتشر شده اند که نسل ‌جوان از اتفاق ‌های دهه شصت با خبر شده است. نسل جدید را هم باید در چارچوب سرکوب و خفقان موجود در ایران دید. به عقیده من، با اسناد و یادمان ‌ها و مراسمی که گرفته می ‌شود و دادگاهی برگزار شد، واقعیت جنایت بازگویی شده و تاثیر گذاشته است.

اگر جنبش دادخواهی مادران خاوران راه نیفتاده بود، مادران پارک لاله شکل نمی ‌گرفت و در ادامه جریان مادران عزادار پدید نمی‌ آمد شاید این دادگاه نیز با موفقیت برگزار نمی شد. دهه شصت و سال ‌های ۶۷، ۷۸، ۸۸، ٩٦ و الان ٩٨، کنشگری‌ ها در هر مرحله ادامه هم و تکمیل کننده هم بودند. خاوران تهران و خاوران‌ های سراسر ایران اسناد مهم زنده نگاه داشتن جنایایت حکومت اسلامی هستند. می ‌دانیم نیروهای سرکوبگر حکومتی چه قدر با تجمع کننندگان خاوران حمله کرده اند، چه قدر خانواده‌ ها را اذیت کرده اند و جلوی‌شان را گرفته اند؟ بنابراین، مبارزه علیه حکومت اسلامی و دادخواهی در عرصه های مختلفی در داخل و خارج کشور پیگیرانه دنبال شده است.

دادگاه ایران تریبونال، در آخر به این نتیجه رسید که اعدام های دسته‌ جمعی دهه ۱۳۶۰، تحت قانون بین المللی، مشمول «جنایت علیه بشریت» بوده و جمهوری اسلامی ایران باید به خاطر آن محاکمه شود. ولی شاید بتوان گفت که مهم ‌ترین بخش این فرایند، گواهی های ارائه شده از سوی شاهدان دادگاه بود و نه جمع ‌بندی حقوقی ارائه شده. همه کسانی که در این فرایند شرکت داشتند، از جمله قضات و وکلای برجسته غیرایرانی، اعلام کردند که قدرت کسانی که شهامت بیان این فجایع توصیف ناپذیر را داشتند را هیچ‌ گاه فراموش نخواهند کرد. نام فرد دستگیرشده بارها در این دادگاه برده شده بود.

***

مهدی خزعلی پسر آیت الله خزعلی که سال ‌ها در حکومت اسلامی ایران دارای مسئولیت‌ های مختلف بوده است، در مصاحبه ‌‌ای که روز ٥ شهریور ١٣٩٥ درباره کشتارهای سال ٦٧ در اینترنت گذاشته شده، این‌ چنین اعتراف کرده است:

«اما اين هوادار در سال ٦٠ و در دهه ٦٠ دستگير شدن محاكمه‌شدن با احكام شديد و غليظی كه باز هم آن احكام نيز بسياريش واقعا منصفانه و ‌(نامفهوم) قانون نبود به ‌سال‌ها ٥ سال و ٦ سال حبس طرف با يك اعلاميه كه در جيب ‌اش داشت ٥ سال حبس گرفته است،  بسياری از افراد در آن سال ‌ها، با يك اعلاميه در خوابگاه دانشجوی طب بود اعدام شده است. همه اين ‌ها رو داريم اما با تمام احكام شديدالحن شما با همين دادگاه ‌هایی كه خيلی سريع  و تند محاكمه می ‌كردن اين ‌ها  به‌ حبس محكوم شده بودن و می ‌بايستی آزاد می ‌شدند اين كه ما بهانه ‌ای بياوريم اين ‌ها رو از سلول‌ ها بياوريم بيرون و بدار بياويزيم هيچ توجيه ‌ای ندارد و مهم ‌تر اين‌ كه آئين دادرسی در اين ‌ها رعايت نشده است. اين ‌كه محاكمه عادلانه ‌ای بشود حكمی ابلاغ بشود وكيلی داشته باشند  فرجام خواهی بكنند ديوانی برود قضات ديوان اين حكم رو تایيد كنند اين مراحل كه بايستی انجام شود و زمان ‌هايی كه آيين دادرسی تعيين كرده است  اصلا شدنی نيست آقايونی كه می ‌گويند ما به‌حكم عمل كرديم  برای حكم اعدام حداقل زمان رعايت همان ابلاغ‌ (نامفهوم) تجديد نظرخواهی همه اين ‌ها امكانش بود ظرف يك‌ماه به ‌روايتی، روايت آقای منتطری قريب ٤ هزار نفر به ‌روايت معاونت وزارت اطلاعات قريب ٢٠ هزار نفر در تهران و استان ‌ها يعنی ٤ هزار نفر مال تهران هست و به ‌روايتی كسی مثل آقای ملكی قريب ٣٣ هزار نفر ظرف يك‌ ماه و چندروز سی و چند روز به دار آويخته شدن اين ‌ها آيا جنازه‌ هاشون تحويل شد آيا خانواده‌ها اطلاع پيدا كردن آيا قبری به‌ خانواده‌ ها تحويل داديد. همه اين ‌ها حقوق شهروندی است كه شما زير پا گذاشتيد اما چه كسانی اين كار رو كردن؟ قطعا بایستی این سه نفری که الان یکی شون وزیر است، یکی شون رییس آستان قدس است، و یکی شون ریاست دادگاه انتظامی قضات را داره، باید پاسخ گو باشند.»

او در ادامه می ‌گويد: «… قبل از اين‌كه بخواهم به ‌خاطرات ریيس زندان و مسئول فرهنگی و كارشناس فرهنگی زندان كه تكان‌ دهنده است و مو بر تن آدم راست می ‌شود و به‌ آن بپردازم، فكر می‌ كنم يعنی چرا در آن ماه ‌ها اين ‌ها می‌خواستند چه  كنند، واقعيت اين است كه امام جام زهر را نوشيد، رهبر كاريزماتيك و مقتدری كه با انقلاب خودش نظام سلطنت ٢٥٠٠ ساله رو سرنگون كرده و نظام جمهوری اسلامی را برقرار كرده و در طول ٨ سال دفاع گفته است، جنگ‌ جنگ تا پيروزی، جنگ‌ جنگ تا رفع كل فتنه از جهان و راه قدس از كربلا می ‌گذارد، ناچار شده است در آخر جنگ بعد از دو هفته ‌ای بعد از اين‌كه هواپيمای مسافربری ما رو زدند و مسائل ديگر، وقتی كه می ‌بيند فرمانده سپاه می ‌گويد پوتين برای سربازان مون نداريم، برای رزمندگان مون نداريم، ناچار می‌ شود به‌ مصلحت مملكت اقدام شجاعانه ‌ای بكند و جام زهر را بنوشد، اما بعد از آن می ‌گويد دو روز امام از اتاقش بيرون نيامد، چيزی نخورد، بعد از آن ديگر به‌ تعبير آقای توسلی كسی لب ‌خند امام رو نديد، بعد از آن در ملاء‌ عام ظاهر نشد، و شرايط  كاملا عوض شده بود من فكر می ‌كنم اطرافيان امام و بالاخره مسئولين آن‌زمان می‌ دانستند كه  با رفتن امام خطراتی تهديداشان می ‌كند، حالا آن‌ ها تعبيرشان اين بود كه نظام رو تهديد می ‌كند اما شايد در دل ‌شان تجربه ‌ای از نظام باشد كه ما مسئولين نظام مورد تهديد هستيم و می ‌خواستند با اتوريته شخصيت كاريزماتيك امام دو كار بزرگ بكنند.»

 

خمینی به نامه پسرش احمد خمینی، که در مورد وضعیت زندانیان سیاسی که احکام شان در حال پایان است پرسش کرده بود، چنین جواب داده بود:

«بسمه تعالی

در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پرونده ‌ها در هر صورت که حکم سریع تر اجرا گردد همان مورد نظر است.»

نامه آیت الله منتظری به آیت الله خمینی پس از اطلاع از اعدام‌ ها، در کتاب خاطرات آیت الله منتظری، چنین آمده است:

«آیا می دانید که جنایاتى در زندان هاى جمهورى اسلامى به نام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا می دانید که تعداد زیادى از زندانی ها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده اند؟ آیا می دانید که در زندان (شهر) مشهد، حدود ۲۵ دختر به خاطر آن چه بر آن ها رفته بود … مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می دانید که در برخى زندان هاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می ‌گیرند؟»

 

نامه آیت الله منتظری به عبدالکریم موسوی اردبیلی، رییس شورای عالی قضایی:

«مگر قاضی های شما این ها را به ۵ یا ۱۰ سال زندان محکوم نکرده اند، مگر شما مسئول نبوده اید، آن وقت تلفنی به احمد آقا می گویید که این ها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان. شما خودت می رفتی با آن ها صحبت می کردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به ۵ سال زندان محکوم شده و روحش هم از فعالیت های منافقین خبر دار نبوده چه طور ما او را اعدام کنیم.»

 

متن نامه حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان به آیت الله خمینی در مورد چگونگی اجرای احکام، ۲۳/۵/۱۳۶۷

«بسمه تعالی

حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دامت برکاته

با عرض سلام، در رابطه با حکم اخیر حضرت عالی راجع به منافقین گرچه اینجانب کوچک تر از آنم که در این باره صحبتی بکنم ولی از جهت کسب رهنمود و من باب وظیفه شرعی و مسئولیت خطیری که در تشخیص موضوع به عهده می‎ باشد معروض می ‎دارد که بر سر نفاق بودن یا پافشاری بر موضع منافقین، تفسیرها و تحلیل های گوناگونی می ‎شود و نظرها و سلیقه ها بین افراط و تفریط قرار دارد که به تفصیل خدمت حاج احمد آقا عرض کردم و از تکرار آن خودداری می ‎شود. من باب مثال در دزفول تعدادی از زندانیان به نام های طاهر رنجبر - مصطفی بهزادی - احمد آسخ و محمدرضا آشوع با این که منافقین را محکوم می ‎کردند و حاضر به هر نوع مصاحبه و افشاگری در رادیو و تلویزیون و ویدئو و یا اعلام موضع در جمع زندانیان بودند، نماینده اطلاعات از آن ها سئوال کرد شما که جمهوری اسلامی را بر حق و منافقین را بر باطل می ‎دانید حاضرید همین الان به نفع جمهوری اسلامی در جبهه و جنگ و گلوگاه ها و غیره شرکت کنید، بعضی اظهار تردید و بعضی نفی کردند، نماینده اطلاعات گفت این ها سر موضع هستند چون حاضر نیستند که در راه نظام حق بجنگند. به ایشان گفتم پس اکثریت مردم ایران که حاضر نیستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب این ها با مردم عادی فرق می ‎کند و در هر صورت با رای اکثریت نام بردگان محکوم شدند فقط فرد اخیر در مسیر اجرای حکم فرار کرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاک و معیاری برای این امر مشخص فرمایید تا مسئولین اجرا دچار اشتباه و افراط و تفریط نشوند.

حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان - محمد حسین احمدی

رونوشت: حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری مدظله»

***

به نظر می رسد که دستگیری «حمید نوری» با هماهنگی دولت سوئد نبوده است چرا که دولت سوسیال دموکرات سوئد فراتر از روابط معمولی دیپلماتیک، با حکومت اسلامی بده وبستان دارد.

 

فتوای خمینی حدود ٢٤٠، ٢٥٠ کلمه و کم تر از یک صفحه است. در این تعداد کلمه، هم فتوا و حکم مذهبی و کشتار داد و هم نهاد و افرادی را که این را تشخیص می‌دهند، مشخص نمود. در ٢٤٠ ـ ٢٥٠ کلمه حرف هایی زده است که شاید در تاریخ بشر کم تر سابقه دارد و هزاران انسان صرفا به دلیل مبارزه و مخالفت با حکومت، به کام مرگ فرستاده شدند.

این جنایت فراموش شدنی نیست. این جنایت، گریبان جنایت کاران را هرگز خلاص نخواهد کرد. به همین ‌خاطر هم جنبش دادخواهی، جنبشی است که تا سرنگونی کلیت حکومت اسلامی و محاکمه علنی همه سران و مقامات حکومت اسلامی پیش خواهد رفت. به عبرات دیگر، پایان این جنبش دادخواهی، سرنگونی کلیت حکومت اسلامی است. هیچ‌ چیزی کم تر از این برای مردم ایران و برای صاحبان خون جان باختگان و قتل‌ عام شدگان نخواهد بود. صاحبان این خون ها، نه تنها خانواده آن ها و سازمان آن ها، بلکه همه شهروندان آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جوی جامعه ایران است که هرگز حکومت اسلامی را رها نخواهند کرد.

بر اساس روایت بازماندگان، زندانیان سیاسی در جلسه‌ هایی بدون تشریفات قضایی معمول، ظرف چند دقیقه به اعدام محکوم شدند. اجساد این زندانیان سیاسی مخفیانه و بدون اطلاع به خانواده ‌هایشان در گورهای دسته ‌جمعی به خاک سپرده شد. مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی، مرتضی اشراقی و حسینعلی نیری از مقام ‌هایی بودند که درباره اعدام زندانیان تصمیم گرفتند.

از صمیم قلب برای مادران و پدران و همسران و فرزندان داغ‌ دیده و جان بدربردگانی که نزدیک به ‌سه دهه باری سنگین و جگرخراشی را با خود حمل کرده ‌اند اما لحظه‌ ای دست از مقاومت و مبارزه برنداشته ‌اند درود بفرستم و دست ‌شان را به‌گرمی بفشارم!

برای مثال، سفیر كشور سوئد در تهران، در اواخر خرداد ۱۳۹۷ - یونی ٢٠١٨ ، با بیان این كه روابط خوبی بین ایران و سوئد برقرار است، گفت: «استكهلم و تهران در حال گسترش و تقویت روابط خود در زمینه اقتصادی هستند و این روابط در آینده بیش تر از گذشته تقویت خواهد شد.»

 

 

«هلنا سونگلند» (Helena sangeland)، سال گذشته در گفت و گو با خبرنگار ایرنا، گفته است: «ما روابط خیلی خوبی با ایران داریم كه این روابط از 2 سال گذشته تاكنون بسیار بهتر از گذشته شده است.»

او اضافه كرد: «از تیر ماه سال ٩٤ پس از توافق هسته ای ایران با كشورهای عضو گروه ٥+١، كشورهای اروپایی روابط خود در تمامی زمینه ها را با ایران گسترش دادند.»

سفیر سوئد در ایران با بیان این كه تهران و استكهلم بیانیه های بسیاری در زمینه همكاری های مشترك صادر كرده اند، گفت: «سال گذشته نخست وزیر سوئد به ایران سفر كرد و در این سفر در رابطه با مسائل مختلف از جمله مسائل اقتصادی با مقامات ایران به بحث و گفت و گو پرداخت.»

سونگلند به سفر معصومه ابتكار معاون رییس جمهوری ایران به سوئد اشاره كرد و گفت: «افزایش سفرهای ٢ طرفه مقامات ایرانی و سوئدی را می توان یكی از نشانه های روابط مطلوب بین 2 كشور دانست.»

او با بیان این كه یك درصد كل جمعیت سوئد را ایرانیان مقیم این كشور تشكیل می دهند، گفت: «تهران و استكهلم مبادلات اقتصادی خوبی با یكدیگر دارند و به دنبال افزایش آن هستند.»

سفیر سوئد در تهران اعلام كرد: «در راستای گسترش مبادلات اقتصادی بین ایران و سوئد، 2 هفته دیگر هفتمین كمیسیون اقتصادی را به صورت مشترك برگزار خواهیم كرد.»

سونگلند در بخش دیگری از صحبت های خود، در پاسخ به سئوالی در رابطه با حضور كارخانه های خودروسازی سوئدی در ایران گفت: «امروز كارخانه های ولوو و اسكانیا خودروهای سنگین خود را در ایران مونتاژ می كنند و ما می توانیم محصولات این كارخانه ها را به وفور در جاده های ایران ببینیم.»

او افزود: «این كارخانه ها به منظور ساخت خودروهای سواری نیز در ایران به دنبال یك شریك اقتصادی قدرتمند هستند و اگر شركایی را پیدا كنند به احتمال زیاد در بازار ایران حاضر می شوند.

سفیر سوئد در تهران با بیان این كه ایران و سوئد در مسائل اجتماعی و فرهنگی نیز با یكدیگر همكاری می كنند نیز گفت: «ایران و سوئد ماه آینده همایش مشتركی در رابطه با حقوق زنان در تهران برگزار خواهند كرد.»

براساس اعلام اتاق مشترك بازرگانی ایران و سوئد، این ٢ كشور سالانه ٣٥٠ میلیون دلار مبادلات تجاری با یكدیگر دارند كه این میزان در سال ٢٠١٦ نسبت به سال های قبل از آن ٣٠ درصد افزایش پیدا كرده است.

 

آن لینده، وزیر امور اروپایی و تجارت سوئد چندی پیش در همایش اقتصادی ایران و سوئد، روابط ٢ كشور در قبل و در زمان تحریم ‌ها را مستحكم دانست و گفت كه این كشور از پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی حمایت می كند.

او به بازگشایی دفتر نمایندگی شورای تجارت سوئد در تهران اشاره كرد و گفت: «ایران و سوئد تفاهم ­نامه هایی در زمینه‌­ های ICT، حمل و نقل، تحقیقات و علم و فناوری امضاء كرده اند.»

ایلوا بری، رئیس شورای تجارت سوئد نیز در این همایش از مذاكرات مقامات بانكی ایران و سوئد برای رفع مشكل تامین مالی و فاینانس خبر داد و افزود: «بیش از 70 شركت مهم و بزرگ سوئد در این همایش حضور دارند كه آماده توسعه روابط با ایران هستند، امیدواریم كار مشترك در زمینه‌ های بهداشت، آی ‌تی، انرژی و بهداشت افزایش پیدا كند.»

در حاشیه سفر نخست ‌وزیر سوئد به ایران، هیئت تجاری سوئدی به ریاست وزیر تجارت خارجی این کشور در اجلاس مجمع تجاری ایران و سوئد شرکت نمود. جلسه مذکور در روز شنبه ٢٣/١١/٩٥ در سالن کنفرانس اتاق بازرگانی ایران با حضور مهندس شافعی رییس اتاق ایران، دکتر هنجنی رییس اتاق ایران و سوئد و خانم یلوا بری رییس شورای بازرگانی سوئد برگزار گردید. در جلسه مذکور ابتدا مهندس شافعی به همراه دکتر کرباسی معاون امور بین ‌الملل اتاق ایران ضمن اشاره به پتانسیل‌ های موجود در روابط دو جانبه بر لزوم توسعه همکاری ‌های اقتصادی فی‌ مابین با محوریت اتاق بازرگانی ایران و سوئد تاکید نمودند. رییس و معاون بین‌الملل اتاق ایران هم چنین بر لزوم سرمایه‌ گذاری طرف‌ های سوئدی در پروژه‌های ایرانی به ویژه در حوزه صنعت نفت و گاز تاکید داشتند.

لینده، وزیر تجارت خارجی سوئد نیز با اشاره به این که در تاریخ سوئد هرگز هیئتی به این بزرگی (٩٠‌ نفر) به یک کشور خارجی سفر نکرده، بر اهمیت همکاری سوئد با ایران تاکید نموده و اظهار داشت شرکت‌ های سوئدی مایل هستند در پروژه‌ های ایرانی مشارکت نمایند. نام برده هم چنین اظهار داشت سوئد سعی خواهد کرد کلیه کشورهای اسکاندیناوی را به ایران نزدیک نماید.

در جلسه مذکور هنجنی رییس اتاق ایران و سوئد با اشاره به تاریخچه روابط اقتصادی دو کشور ایران و سوئد ضمن تاکید بر پتانسیل ‌های موجود در توسعه روابط در صنعت حمل و نقل، خودرو، بانکی و بیمه ‌ای، مخابرات، معادن و ذوب فلزات، بسته ‌بندی و نیروگاه از طرف سوئدی خواست تا ضمن برقراری تسهیلات بانکی برای توسعه مراوده تجاری شرکت‌ های دو کشور نسبت به مشارکت در پروژه ‌های جدید به شکل سرمایه ‌گذاری مشترک اقدام نمایند.

رییس اتاق ایران و سوئد، ضمن ابراز گلایه از تمایل زیاد شرکت ‌های سوئدی به همکاری با شرکت ‌های دولتی و یا پروژه ‌های دولتی تأکید نمود زمان آن رسیده تا همکاری با بخش خصوصی ایران بیشتر از پیش مدنظر شرکت‌های خصوصی و سازمان‌ های دولتی سوئدی قرار گیرد. ایشان اظهار نمود تجارت‌ های زودبازده و بنگاه ‌های اقتصادی کوچک و متوسط بایستی مورد حمایت شرکت‌ های بزرگ سوئدی قرار گرفته و سازمان‌ های ذی ربط از قبیل اتاق های بازرگانی، شورای بازرگانی سوئد (Business Sweden) ، اتحادیه بین ‌المللی صاحبان صنایع سوئد (NIR)، سازمان تضمین اعتبارات صادرات سوئد (EKNB) به همراه بانک‌ها و بیمه ‌های سوئدی از تجارت بنگاه‌ های اقتصادی کوچک و متوسط حمایت کنند.

یلوا بری رییس شورای تجارت سوئد نیز ضمن حمایت از اظهارات رییس اتاق بازرگانی ایران و سوئد اظهار داشت وظیفه اصلی شورای بازرگانی ایران و سوئد حمایت از این مجموعه بوده و حتماً این موضوع با جدیت بیش تر پیگیری خواهدشد.

در حاشیه این اجلاس روسای اتاق بازرگانی ایران و سوئد و شورای تجارت سوئد توافق نمودند یک هیات تجاری به طور مشترک از سوی اتاق بازرگانی ایران و اتاق ایران و سوئد جهت بازدید و مذاکره با از فعالین اقتصادی کشور سوئد در اوایل یا اواسط خردادماه عازم سوئد گردند.

 

 

هیئتی از شرکت‌ های بزرگ تجاری و تولیدی سوئد با نخست وزیر، استفان لوون و وزیر تجارت، انن لیندی در یک سفر دو روزه روز شنبه ١١ فوریه ٢٠١٧، به تهران صفر کرده بودند. گفته شده است این بزرگ ترین هیات تجاری سوئد است که تا کنون به ایران رفته است.

براساس آمار منتشره در سایت سازمان ملی تجارت سوئد و آژانس ملی آمار این کشور، حجم مبادلات دوجانبه تجاری در سه ماهه اول ٢٠١٩ به ٢٩٩ میلیون کرون (حدود ٩/٢٩ میلیون یورو) رسید که از این میزان ٢ میلیون کرون (٣/٢٦ میلیون یورو) را صادرات سوئد به ایران و ٣٦ میلیون کرون (٦/٣ میلیون یورو) واردات از حکومت اسلامی ایران به این کشور بوده است.

 

شایان ذکر است که دولت و پلیس سوئد در سفر اخیر ظریف وزیر خارجه حکومت اسلامی به استکهلم، با سرکوب اوزیسیون ایرانی در این شهر، با گماردن ١٠٠ افسر پلیس برای حفاظت از طریف، پذیرایی گرامی از این نماینده ده ها هزار اعدام، ترو و سنگسار کردند! که با گذشته بسیار متقاوت بود. تقریاب استکهلم به ویژه جاهایی طریف رفت و امد می کرد به حالت فوق العاده نظامی درآمده بود و انواع و اقسام پلیس ها معمولی، ضدشورش، مخفی و غیره با سگ و اسب و مسلح در خیابان ها مستقر شده بودند و شدیدا و با خشونت بی سابقه ای به تظاهر کنندگان ایران علیه ظریف و هیات همراه او، حمله می کردند.

 

 

در آن موقع طی مطلبی نوشته بودم: «محمد‌‌جواد ظریف، وزیر امور خارجه حکومت اسلامی ایران، این نماینده رسمی حکومت تبه ‌کار اسلامی، حکومت ده‌ ها هزار اعدام، سنگسار، ترور، حکومت زن ‌ستیز، آزادی ‌ستیز، کودک آزار، جنگ‌طلب و آدم‌ کش، به‌ دعوت رسمی دولت سوئد در روزهای ٢٠ و ٢١ اوت ٢٠١٩، به استکهلم می ‌آید تا بر سر سفره خونین مشترک بنشینند. هم ‌چنین قرار است ظریف در سفارتخانه‌شان در استکهلم، در این مرکز جاسوسی و ترور، سفره خونین دیگری برای برخی از ایرانی‌ ها پهن کند. هرگونه همکاری نهان و آشکار با حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی ایران، مورد انزجار افکار عمومی مترقی و آگاه مردم ایران، سوئد و جهان است. هیچ توجیه و عذر و بهانه دولت سوئد، در رابطه با دعوت از این نماینده حکومت اسلامی جنگ ‌طلب و آدم ‌کش ایران، نه تنها پذیرفتنی نیست، بلکه باید این دیپلماسی شرم‌آور و چندش‌آور را شدیدا محکوم کرد! وظیفه آگاهانه و داوطلبانه هر نیرو و فرد آزادی ‌خواه و برابری‌ طلب است که در اعتراضات این دو روز فعالانه شرکت کند.»

 

در مطلب دیگری که پس از سفر ظریف به سوئد، تحت عنوان «حکومت اسلامی ایران جنایت می‌ کند حکومت سوئد حمایت می ‌کند!»، نوشته بودم از جمله آمده است:

«محمد‌‌جواد ظریف، وزیر امور خارجه حکومت اسلامی ایران، این نماینده حکومت تبه‌ کار، مافیایی، غارتگر، اعدام، سنگسار و… در روزهای ۲۰ و ۲۱ اوت ۲۰۱۹ در استکهلم بود. در حالی که این نماینده حکومت دیکتاتور و ترور با روسای دولت به اصطلاح حامی حقوق بشر سوئد سر بر سفره خونینی نشستند و احتمالا با شادی و سرور و تعظیم و چاپلوسی قراردادهایی در زمینه فروش سلاح، دست ‌گاه‌ های سمعی و بصری و شنود پلیسی و جاسوسی، ابزارهای شکنجه و غیره سوئد به حکومت اسلامی را امضاء کردند. اما پلیس وحشی خود را در خیابان ‌های پایتخت سوئد به جان اپوزیسیون حکومت اسلامی انداختد. هنگامی که پلیس فردی از معترضین را دستگیر می‌ کرد جمعی از تظاهرکنندگان پلیس ‌ها را محاصره می‌ کردند تا رفیق دستگیر شده‌ شان آزاد نکنند عقب ‌نشینی نکنند. به‌ عبارت دیگر، این بار برخورد پلیس سوئد با معترضین ایرانی با برخوردهای قبلی بسیار متفاوت بود و رفتارشان بسیار خصمانه و به‌ شدت تهاجمی بود. اما با این وجود ماشین ظریف با گوجه فرنگی و…، هم ‌چنین یکی از ماشین‌ های دیپلماتیک مورد حمله قرار گرفتند.

واحدهای مختلف پلیس سوئد، یعنی پلیس مخفی ‌(سپو)، پلیس معمولی، پلیس ضدشورش و گارد ویژه را با اسلحه و باتوم‌ برقی، سگ و اسب به اپوزیسیون سرنگونی‌ طلب ایرانی در استکهلم به ‌شدت و خصمانه حمله کردند. در این حملات وحشیانه پلیس سوئد، تعدادی دستگیر و تعدادی آسیب دیدند. در حالی که مقامات دولت سوئد به گرمی از ظریف جنایت‌ کار و نماینده حکومت رعب و وحشت و ترور، استقبال ‌کردند.

محمد جواد ظریف به همراه یک هیات بزرگ به استکهلم سفر کرده بود. به‌ گفته مقامات پلیس، بیش از ۱۰۰ افسر پلیس جهت تامین امنیت سفر ظریف به کار گمارده شده بودند...»

اکنون باید منتظر باشیم تا احتاملا خبر معامله دولت سوئد با حکومت اسلامی بر سر جنایت کار دستگیر شده حکومت اسلامی ایرانی بشنویم!

***

سران حکومت‌ ها و دولت ‌ها تا پیش از قرن بیستم مصونیت قضایی داشتند و در هیچ دادگاه بین ‌المللی محاکمه مافوق ‌ها امکان‌ پذیر نبود. با تشکیل دیوان های کیفری بین‌ المللی تعدادی از حکمرانان یا دولت مردان پای میز محاکمه کشیده شدند و جامعه جهانی متوجه یک ضمانت اجرای کیفری بین ‌المللی شد که شاید بتواند رویای «عدالت برای همه» را محقق کند.

پس از جنگ جهانی دوم به خاطر عمق فجایع و جنایاتی که واقع شد، وضع به کلی تغییرکرد و تغییر جهتی اساسی در نورنبرگ صورت گرفت. نخستین‌ باری که دکترین مسئولیت مافوق رسما شناسایی شد، در محاکمات بعد از جنگ جهانی دوم در زمینه محاکمه جنایت کاران جنگی آلمان نازی و ژاپن بود. هم چنین، برای نخستین ‌بار اساسنامه دیوان نورنبرگ بود که صریحا اعلام کرد دفاع اطاعت از دستور مافوق موجب معافیت زیردست از مجازات نمی‌ شود و به دیوان اجازه داد در صورت لزوم آن را در تخفیف مجازات مد نظر قرار دهد. دیوان بین ‌المللی نورنبرگ نه تنها اعلام کرد که کسی نباید از دستورهای غیرقانونی که خلاف قوانین ملی است تبعیت کند، بلکه هم چنین مقرر داشت (و این نخستین ‌بار در تاریخ بود) که در برابر تعارض بین قواعد بین ‌المللی که حافظ ارزش‌های انسانی است و قواعد کشوری خلاف این ارزش ‌ها، هر فردی مکلف است که قوانین کشوری را زیر پا بگذارد.

با وجود حذف مصونیت‌ ها و امتیازات سران دولت‌ ها، تا دهه ٩٠ هیچ رییس حکومتی در قبال جنایات بین‌ المللی که مرتکب شده بود محاکمه و مجازات نشد. تلاش ‌های زیادی جهت محاکمه سران و مقامات مافوق از سوی دادگاه‌ های داخلی صورت گرفت، اما، وجود امتیازات و مصونیت ‌ها در قوانین داخلی مانع از انجام این کار می‌ شد. برای مثال، تلاش برای محاکمه ژنرال پینوشه در شیلی در قبال جنایات ارتکابی، و هم چنین، تلاش آلفونسین رییس‌ جمهوری آرژانتین برای محاکمه و مجازات عاملان و آمران سرکوب در دوران هشت سال دیکتاتوری نظامیان با وجود قانون عفوی که زیر فشار نظامیان تصویب شده بود، نافرجام ماند.

تاکنون دیوان‌ های کیفری بین ‌المللی برای یوگسلاوی سابق و روآندا آرای زیادی صادر کرده‌ اند و متهمان زیادی را به حبس‌های کوتاه و بلندمدت محکوم کرده‌اند که محکومان که بسیاری از آنان از مقامات عالی رتبه و تراز اول آن کشورها بوده ‌اند، در حال سپری کردن دوران محکومیت خود هستند.

شکیل دیوان کیفری بین ‌المللی یکی از بزرگ ‌ترین رویدادهای قضایی سده بیستم در صیانت و پاسداری از ارزش ‌ها و گوهرهای والای حقوق بشر است. به همین دلیل برخی آن را با سازمان تجارت جهانی و برخی آن را با سازمان ملل متحد مقایسه و هم ‌تراز می ‌کنند. نگاهی مختصر به تاریخ حوادث جهان در طول قرن بیستم نشان می ‌دهد که در این قرن بیش از ٢٦٠ جنگ کوچک و بزرگ رخ داده است و حاصل آن کشته شدن بیش از ١٧٠ میلیون انسان بی ‌گناه بوده است. به عنوان آخرین سخن بهتر است، گفته کوفی عنان، دبیرکل سازمان ملل متحد را زمزمه کنیم که: « دیوان را هدیه ای از امید برای نسل‌های آینده می ‌داند.»

سران حاکمیت نیز باید نتایج اعمال خود را در نظر بگیرند و بدانند که فریاد عدالت خواهی در برابر جنایات شان، بدون نوعی حساب رسی، به فراموشی سپرده نخواهد شد.

این پرونده، اگر چه منجر به آن نشد که دیکتاتور سابق شیلی به اسپانیا مسترد شود، اما توانست خیلی استانداردهای جدید حقوقی را تعیین کرده و به دنبال بیاورد که به لحاظ بین المللی بسیار با اهمیت هستند. البته که متاسفانه پینوشه موفق شد از این حکم جلب، جان سلام بدر ببرد، اما این به این خاطر نبود که  دادگاهی حکم بر بی گناهی اش صادر کرده بود. بلکه به این خاطر بود که دولت وقت در لندن، فراتر از حکم دادگاه وارد عمل شد و پینوشه را به دلایل عدم «سلامتی جسمی» به شیلی باز گرداند.

اکنون ما باید منتظر بمانیم و ببینیم دولت سوئد چه دلایلی برلی آزادی این جنایت کار حکومت اسلامی و یا معامله ای بر سر مبادله با یک شهروند ایرانی - سوئدی که در ایران زندانی است صورت گیرد. و یا این که حرکت دادخواهی به حدی قوی و وسیع و گسترده و موثر خواهد شد تا دادگاهی این جنایت کار علنی برگزار شود و او به مسایل پشت پرده جنایات خود و همکاران شان و حکومت شان اقرار کند!

شنبه بیست و پنجم آبان ١٣٩٨ - شانزدهم نوامبر ٢٠١٩

دو درس از یک اعتصاب کارگری

دو درس از یک اعتصاب کارگری

 

به دنبال اعتصاب و تجمعات اعتراضی طولانی مدت کارگران مبارز شرکت آذر آب در اراک، یک بار دیگر این تجربه مهم و آموزنده که جمهوری اسلامی جهت حفظ شرایط استثمار وحشیانه کارگران به نفع سرمایه داران از هیچ رذالت و جنایتی در حق کارگران ابائی ندارد، برای کارگران سراسر کشور یادآوری گردید.

 

در جریان مبارزات حق طلبانه اخیر کارگران آذرآب، از یک سو "شورای اسلامی کار" این نهاد رژیم ساخته ، یک بار دیگر چهره واقعی و ضد کارگری خود در این کارخانه را برای کارگران آشکار ساخت و از طرف دیگر کارگران یک بار دیگر با چشمان خود ابعاد وحشیگری مزدوران یگان های ویژه نیروی انتظامی که به خواست کارفرما و مقامات محلی جمهوری اسلامی، جهت سرکوب اعتراضات بر حق کارگران همچون سگی درنده و هار بسوی کارگران، کیش داده شده بودند را مشاهده نمودند. با مروری به آنچه در جریان اعتصاب کارگران آذر آب گذشت به دو درس از تجربه عینی این کارگران می پردازیم.

 

مبارزه کارگران و خواسته های آنان:

کارگران مبارز شرکت آذر آب در اراک از نیمۀ مهر ماه سال جاری، دور جدیدی از اعتراضات خود را شروع کردند. این کارگران که با انتقال مالکیت کارخانه به بخش خصوصی شاهد نزول سطح تولیدکارخانه و بیکاری کارگران بوده و می ببنند که کارفرمای شرکت حتی از پرداخت حقوق ماهانه آنها نیر سرباز می زند، مدت هاست که خواهان بازگشت مالکیت شرکت به دولت می باشند. آنها همچنین نسبت به عدم پرداخت چند ماه حقوق شان نیز معترض اند و با توجه به وضع معیشت خود و خانواده هایشان خواهان پرداخت هر چه سریعتر حقوق های معوقه خود می باشند. کارگران می گویند، دستمزد ماه ‌های تیر و مرداد را هنوز دریافت نکرده‌اند و بخشی از دستمزد خرداد را نیز طلبکارند. این امر در شرایطی است که بنا به اعتراف خود مقامات دولتی، حقوق کارگران حتی تکافوی یک چهارم هزینه های زندگی آنان را نمی کند. با این حال همین حقوق نیز با تأخیر چند ماهه به آنها پرداخت می شود.

 

پشتیبانی جمهوری اسلامی از کارفرمای شرکت آذر آب

در مقابل خواست های برحق کارگران، کارفرمای شرکت که حتی حاضر نبود علیرغم سودهای کلانی که از استثمار کارگران به جیب زده، حداقل هزینه زندگی آنان یعنی مزد نیروی کاری که برای تولید به کار برده اند را بپردازد، جهت خاموش کردن مبارزات کارگران و به تمکین و تسلیم واداشتن آنها، از نیروهای انتظامی رژیم کمک خواست و این نیروهای سرکوبگر با توافق مقامات محلی رژیم جمهوری اسلامی، برای سرکوب کارگران به محل کارخانه اعزام شدند.

مأموران انتظامی در گام اول، شرکت را محاصره و از تجمع کارگران در خارج از شرکت جلوگیری نمودند تا کارگران قادر نشوند با تجمع در مقابل استانداری و دیگر مراکز دولتی، صدای حق طلبانه و فریادهای خشم خود از ظلم بی حد و ستم هائی که بر آنان می رود را به گوش اهالی شهر برسانند.

 

ترفندهای شورای اسلامی کار علیه کارگران

در تمام مدتی که کارگران در جهت تحقق خواست های خویش، خود را ناچار به تداوم اعتصاب می دیدند، "شورای اسلامی کار" این شرکت، با توسل به ترفند های مختلف تلاش می کرد در عزم کارگران جهت ادامه اعتصاب خلل وارد کند. این شورا با دادن اطلاعات نادرست به کارگران از جمله این که گویا از مقامات بالا قول رسیدگی به خواست های کارگران داده شده، سعی می کرد از تداوم مبارزات کارگران به خصوص از کشیده شدن آن به خیابان جلوگیری نماید. شورای اسلامی شرکت، یک بار نیز با بی شرمی تمام اعلام کردکه کارگران در جلسه ای به پایان اعتصاب رای داده اند، در حالی که چنین نبود و این نیز ترفندی بود که شورای اسلامی کار آذر آب، جهت ایجاد تفرقه در میان کارگران به آن دست زده بود.

 

تداوم مبارزات کارگران آذرآب

به رغم همه ترفند های شورای اسلامی کار و توطئه های کارفرما و سرکوبگری های نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، کارگران آذرآب در دوازدهمین روز اعتصاب خود، با توجه به این واقعیت که هیچ پاسخ قانع کننده ای از کارفرما و مقامات دولتی دریافت نکردند، روز یکشنبه 28 مهر ماه با عزمی راسخ اقدام به بستن ریل راه آهن شمال به جنوب نمودند تا بتوانند از این طریق مسئولین را مجبور به پاسخگویی به مطالبات بر حقشان نمایند.

 

یورش مجدد نیروهای سرکوبگر رژیم به تجمع کارگران

اگر کارگران برای نجات خانواده هایشان از گرسنگی و دفاع از شرف و حق انسانی خود، به هر تلاش مبارزاتی که می توانستند دست زدند، اما مقامات دولتی استان، به جای پاسخگویی به کارگران، طبق معمول، نیروی انتظامی سرکوبگر را به جان کارگران معترض انداختند که بر اثر برخورد های وحسیانه این نیرو با کارگران اعتصابی، تعدادی از کارگران، زخمی و به بیمارستان منتقل شدند. تازه، مزدوران رژیم به این وحشی گری در حق کارگران بسنده نکرده و به داخل شرکت هم یورش بردند. آنها در داخل شرکت شیشه ها را شکسته و حتی از خرد کردن خودروهای پرسنل شرکت نیز دریغ نورزیدند. وحشیگری نیروی سرکوب جمهوری اسلامی علیه کارگرانی که حقوق بدیهی خود را خواستارند در این حد هم باقی نماند و بر اساس گزارشات کارگران این شرکت، یگان های ویژه جهت دستگیری کارگران مجروح حتی به بیمارستان ولیعصر اراک هم حمله کرده و باعث شدند که تعداد بسیار زیادی از کارگران مجروح، برای جلوگیری از بازداشت، با تن و بدن زخمی و بدون مداوا از بیمارستان بگریزند.

 

دادستان اراک در مقابل کارگران آذرآب

به دنبال سرکوبگری های ددمنشانه کارگران توسط نیروهای مسلح رژیم، روز دوشنبه 29 مهر ماه دادستان اراک اعتراف نمود که در جریان درگیری یگان های ویژه با کارگران، حدود 21 کارگر آذر آب دستگیر و زندانی شده اند. اگر چه در واقعیت امر تعداد دستگیر شدگان به حدود 43 نفر رسید؛ اما نه آن یورش های وحشیانه و زخمی و خونین کردن کارگران و نه این بگیر و ببندها قادر نشدند مانع از مبارزه و مقاومت کارگران رنج دیده گردند، برعکس، مقاومت کارگران ادامه یافت و کارگران آذرآب در تجمع اعتراضی خود در روز دوشنبه ۲۹ مهر، شعار "کارگر زندانی آزاد باید گردد" را هم به شعار های قبلی خود اضافه کرده و خواهان آزادی همکاران خود که در تجمع روز یکشنبه دستگیر شده بودند، گردیدند.

 

دو درس مهم از تجربه مبارزات کارگران آذر آب

کارگران مبارز آذرآب در جریان اعتصاب و تجمعات اعتراضی خود هر چه بیشتر به این حقیقت پی بردند که شورای اسلامی کار در همراهی با سهامداران شرکت تماما می کوشید که خواست های کارگران را تعدیل نموده و به هر ترتیب از ادامه اعتصاب آنان جلوگیری نماید. آگاهی از این امر بر تجربه کارگران مبنی بر این که گردانندگان شورای اسلامی کار دست شان با سهامداران آن واحد تولیدی در یک کاسه بوده و تماما به نفع سرمایه داران و به ضرر کارگران کار می کنند، افزود. از طرف دیگر، در طول اعتصاب در کارخانه با توجه به رویدادهائی که در جریان آن پیش آمد کارگران به عینه دیدند که چه همکاری و همراهی تنگاتنگی بین اعضای شورای اسلامی کار و سهامداران آذرآب و ماموران نیروی انتظامی وجود دارد و دیگر بار بر آنان مسلم شد که وقتی شورای اسلامی و سهامداران شرکت قادر به خاموش کردن مبارزات کارگران نشدند، نیروهای مزدور رژیم برای به کرسی نشاندن خواست آنان به کارگران یورش برده و به ضرب و شتم کارگران پرداختند. چنین بود که مبارزات کارگران آذر آب تجربه بزرگی برای این کارگران به ارمغان آورد. این مبارزات، هم ماهیت ضد کارگری شورای اسلامی کار را افشاء نمود و هم نشان داد که دولت و نیروی سرکوبش حامی و پشتیبان کارفرما بوده و کارگران برای رسیدن به خواست هایشان باید هشیار باشند و فریب وعده های دروغین دشمنان خود که در لباس های رنگارنگ ظاهر می شوند را نخورند.

 

رمز موفقیت کارگران در اتحاد و تشکل آنهاست. درست به همین دلیل است که همه تلاش جمهوری اسلامی و نیروی سرکوبش نیز جلوگیری از متشکل شدن کارگران و تفرقه اندازی در صفوف کارگران می باشد. در تجربه مبارزات کارگران شریف و رزمنده آذرآب، نکته مهم دیگری نیز نهفته است و آن این که وقتی کارفرما و دولت حامیش در مقابل بدیهی ترین خواست کارگران که همانا خواست پرداخت دستمزد به آنها در ازای کار روزانه شان می باشد دست به چنین سرکوبگری خونینی می زنند، در مصاف با کارگرانی که برای رهائی خود از قید هرگونه ظلم و ستم -که الزاما با نابودی سرمایه داران معنا می یابد- به چه وحشیگری هایی اقدام خواهند کرد! اتفاقاً درک این امر، خود به کارگران می آموزد اگر خواهان تحقق خواست های برحق خویش می باشند، اگر رفع هر گونه استثمار و ظلم و ستم و رسیدن به آزادی خواست قلبی آنان می باشد پس باید خود را برای جنگی که سرمایه داران آن را به کارگران تحمیل می کنند، آماده نمایند. در واقع این به عهده کارگران آگاه و پیشرو است که از همین امروز قدم در راه مبارزه ای بگذارند که به آنها امکان متشکل شدن در شرایط دیکتاتوری حاکم را داده و مسیر پیروزمند جنگ با نیروهای مسلح رژیم حامی سرمایه داران در جهت رهائی طبقه کارگر و به واقع رهائی همه ستمدیدگان ایران را ترسیم می کند.

اُسکول یاب !


اُسکول یاب  !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

مایک پمپئو: جنگ علیه داعش یک آزمون بلندمدت تمدن در برابر توحش است...

نماینده ویژه آمریکا در امور سوریه جیمز جفری روز پنجشنبه و پس از برگزاری نشست وزیران ائتلاف ضدداعش در واشنگتن گفت، راه درازی برای برطرف کردن کامل تهدیدهای تروریستی در عراق، سوریه و در سراسر جهان باقی مانده است و خاورمیانه حالا حالاها جا دارد برای بازی و چپاندن ... مرگ بر ضد ولایت فقیه...


نقل است در زمان شوروی سابق گروههای استعداد یاب از طرف مسکو به همه جای روسیه میرفت و با سوالاتی ابتدایی از کودکان تشخیص میدادند که این استعدادی بالقوه دارد و به درد سیستم میخورد. میخائیل گورباچف راهمین گروههای استعداد یاب کشف کردند و در 50 سالگی دبیر کل حزب کمونیست شوروی شد و پرچم فروپاشی یا استحاله شوروی را به دوش کشید .

در غرب خیلی پیچیده تر عمل میشود . استعداد یابی شیوه هایش حتما تفاوت دارد . اما به موازات مراکز استعداد یاب نُخبه ، گروههایی هم هستند به نام "اسکول یاب" که این گروهها کارشان سختر از استعداد یابی است .

اسکول یاب چیست ؟ ترکیبی از متخصصین پزشکی ، روان پزشکی و اینا...که روی شخصییت افرادی کار میکنند که میدانند به درد منافع سیستم میخورند . افرادی که اسکول هستند ، و در زمین سیاست مطابق میل سیاسی ارباب بی مروت ملق بزند ...

رادیو زمانه با مصداقی صحبت کرد و مصداقی هم دیروز نوشته بود با عملیاتی فوق پیچیده جیمزباندی موفق شده یک جنایتکار دستگیر کند .
بازداشت حمید نوری، از مجریان موثر قتل عام ۶۷ در گوهردشت در سوئد ...


رادیو زمانه و امثالهم باید در تاریخ محاکمه و محکوم شود به جرم انجام کارهایی که بیماری و توهم افرادی مثل مصداقی را تشدید میکند ... بیماری مصداقی چیز پنهانی نبود از همان زمان که رهبری همه اپوزسیون را به دست گرفت تا آلترناتیو بسازد تا حالا که یک تنه مثل بتمن شکنجه گر دستگیر میکند و پلیس اینترپل را سوسک میکند . بیماری توهم یک حرف است و کسانی که درعملکردی مشخص ... این بیماری را تشدید میکنند مثل رادیو زمانه و هر کسی که پوشش میدهد...مقصر ردیف اول محسوب میشوند ...


وزن سیاسی جریان مصداقی و همراهان سیاسی اش ، فرقی با وزن سیاسی شعبان جعفری و همراهانش ندارد ... منتها سلیقه ها فرق میکند کسانی که امروز در زمین سیاست برای مصداقی اسکول کلاه برمیدارند از همان نسلی هستند که زمان کودتا 28 مرداد برای شعبان بی مخ کلاه برداشتند و در تحول سیاسی 1357 هم برای خمینی کلاه برداشتند و حتی بعد چهل سال هنوز لایه هایی از همان بی شعور های جامعه نفهمیدند برای چه تاپاله ایی در تاریخ سیاسی ایران کلاه برداشتند . شعور سیاسی و سلیقه آدمها فرق میکند . این تفاوتها را بدور از هر تعصبی به رسمییت بشناسیم .

 
 


اسماعیل هوشیار
15.11.2019
 
 

سه مطلب

انقلاب پیروزمند پرولتاریا و کمونیستها!

 

امروزه و درعصر ما، یعنی، عصر گندیده گی سرمایه، فرد و جریانی که از حزبیت یافتن مستقل طبقاتی پرولتاریای آگاه، انقلابی و کمونیست، به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی، درهم شکستن دولت بورژوائی در تمامی اشکال آن و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریای مسلح بطور روشن و بدون اما و اگر دفاع ننماید و بر نخیزد و اساس تئوری و پراکتیک خود را برای عملی کردن آنها، انجام ندهد، هر اسمی که بر خود نهد و برنامه ای که داشته باشد، مارکسیست و بطریق اولی کمونیست نیست! چنین فرد و جریان متعلق به طبقه حاکمه امروزی، یعنی، طبقه سرمایه دار در عصر امپریالیسم با خصوصیات لنینی آن، می باشد!

 

تئوری کارل مارکس در باره جامعه کمونیستی در مراحل مختلف آن، یعنی، در دو فاز اولیه و عالی خویش که به باور من، با پیروزی انقلاب قهری کمونیستی پرولتارها، درهم شکستن دولت سرمایه داری در تمامی اشکال آن و ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریا آغاز میشود و با بر چیدن مالکیت خصوصی، خانواده، مذهب، طبقات اجتماعی و محو دولت و ایجاد جامعه ی انسان نوین، انسان رها، انسان انسان شده و تبدلات و تحولات دائمی ادامه مییابد...!

 

 

کارل مارکس در نقدی بر برنامۀ گوتا : « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد. در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش! بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا. اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ. رنگ آمیزی از من است.

http://www.peykarandeesh.org/articles/723-marxnaghdbarnamehgotha.html

 
حمید قربانی ۱۵ نوامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی

+++

انقلاب انقلاب انقلاب قهری کمونیستی کارگران و زحمتکشان سازمان یافته و مسلح، تنها راه پیروز شدن و رهایی است!

طلیعه های یک مبارزه ی سراسری برعلیه گرانی بنزین دیده میشود، باید این جویبارها بهم پیوند خورند و این وظیفه بیش از همه برعهده و در مسئولیت کارگران آگاه و فرزندان روشنفکر آنهاست.

 

کارگران و زحمتکشان سازمان یافته، مسلحانه برخیزید! پیروزی تان امکان پذیر است، اگر چه ساده و آسان نیست. جنگ طبقاتی راه آغاز کنید و بدانید که:  هرگزسلاح نقد جانشین نقد سلاح نمی گردد! رفقا!

باید برخاست، متحد و سازمان یافته و مسلح شده برخاست و برعلیه این وضعیت شورید. باید دانست و آگاه بود که طبقه کارگر سازمان یافته و مسلح شده، قادراست، ابن وضعیت بس نابسامان و نا انسانانه را تغییر بنیادی دهد و جامعه ای پر از رفاه و شادی بیآفریند، امکانات ماد اش آماده اند! باید بر جهل و ترس که مانند خوره روح مقاومت و پیروزی را میخورد،  فائق آمد!

باید دانست که این نیرو سرکوبگر و مسلح  با تمام نیرومندی اش قابل شکست هست! سال 1357 را به یاد آورید که دو سال قبل اعلام کردند: همه چیز تمام شد! شاه خود را قدر قدرت منطقه اعلام می نمود و فقط خدا را قابل مشورت میدانست! ولی این بار باید کار را تمام کنید، باید سرمایه را محو کنید و بر نیروهای تولیدی حاکم شوید، شما این قدرت و لیاقت  را دارید.

 آری، باید کارگران و زحمت کشان جامعه  مسلح، متحد و بویژه متحزب شده برخیزند، همه چیز در گرو چنین برخاستی است.

طبقه کارگربرای اینکه بتواند این پیروزی را نصیب خویش و جامعه نماید، نیازمند تشکلات توده ای طبقاتی اش و بویژه  نیازمند حزب انقلابی اش می باشد. حزبی که بر علیه سرمایه و کارمزدوری است و دولت را دستگاه سرکوب و دیکتاتوری طبقه سرمایه دار می داند و نه چیز دیگری . حزبی که  دشمن را طبقه سرمایه دار داخلی و خارجی - امپریالیست  و ارتجاعی میداند و هیچ توهمی به هیچ دولت سرمایه داری و سازمانهای جهانی موجود ندارد.

 این حزب اساسا توسط کارگران و زحمتکشان آگاه، انقلابی و کمونیست و بصورت مخفی موجودیت می یابد و تا هنگام پیروزی همچنان مخفی و غیرعلنی است.

این حزب قادر است که کل طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را  برای غلبه بر سرمایه داران و دولت دیکتاتورشان که در هر جامعه ای این طبقه  اقلیت ناچیز را تشکیل می دهد، یعنی 1% ، آماده کند.

بدون چنین سازمانی انقلاب پرولتاریا که تنها راه نجات است به پیروزی نمی رسد، زیرا نیروی طبقه سرمایه در ارگانی به نام دولت در دوگروه و یا دو دستگاه  جدا و در عین حال درهم تنیده، سازمان یافته است :
1.قوای سرکوبگر جسمی به صورت پلیس های مختلف، ارتش، ژاندارمری و در جامعه ی ایران در شکل سپاه پاسداران و بسیج می باشند، زندان و دادگستری هم این نیروی مسلح را پشتیبان است و اعمال جنایت کارانه را با توجیه قوانین که بوسیله نماینگان مجالس تدوین و تصویب شده و بوسیله دستگاه اجرائی متشکل از رهبر، رئیس جمهور، وزراء، استانداران، فرمانداران، بخشداران، شهرداران  و ده داران - کدخدایان و باصطلاح ریش سفیدان  که امروزه در شوراهای شهر و روستا سازمان یافته اند، برای اجراء اعلام میشوند، توجیه و به کارگران و زحمتکشان قبول میشوند، ولی
2.یک دستگاه و یا دستگاه های دیگر هم هستند که در میان آنها دستگاه دین و مذهب از همه مهمتراست، زیرا که این دستگاه خرافات و ترس و امید های بیهوده و پوچ آن جهانی ناموجود - بهشت و جهنم -  را   تبلیغ و ترویج می کنند و مغز را کرخت مینماید، این دستگاه را در وجود، رهبریا امام، آیت الله ها، سقط الاسلام ها، امام جمعه ها و درخیل  آخوند های مساجد و تکایا و متولیان امامزاده ها که گاهی موقع محل دفن حیوانات مرده و سقط شده  و یا هیچ  و پوچ هستند، امروزه مشاهده می کنیم.
3.حال دستگاه رادیو و تلویزیون و آموزش و پرورش، ثبت ازدواج  و مرگ وغیره را هم، درنظر آورید و به اینها اضافه کنید!
4.این دو دستگاه که رویهم رفته دولت نامیده میشود که امروزه اکثریت بودجه جامعه را میبلعند، نمیتوان به آسانی و بدون سازمان به شکست کشاند و ازهم پاشاند.
5. از اینجا ضرورت حزب سیاسی - حزب با پرنسیپ های آهنین و آگاهانه - حزب مخفی و غیر علنی - حزب پرولتارهای آکاه برمی خیزد.
6. این راه پیروز شدن بر قوای سازمان یافته طبقه سرمایه دار می باشد که خود را در یک جنگ طبقاتی - جنگ داخلی - پیروزی انقلاب قهری کمونیستی که با درهم شکستن دولت موجود و ایجاد دولت کارگران و زحمتکشان- دیکتاتوری پرولتاریا - شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان - همراه است، نشان داده و نامید میشود.
7.با چنین سازمان و مبارزه و جنگ طبقاتی میتوان مالکیت خصوصی و کارمزدوری ، طبقات و دولت طبقاتی را محو کرد و به رهائی رسید.
8. کارگران و زحمتکشان به خود باور آورید که شما نیروی تولید کننده اصلی و اساسی  نعم مادی جامعه و  همچنین رهائی بخش خویش و جامعه هستید و جز شما، نیروی دیگر ی موجود نیست که این وظیفه تاریخی را به انجام رساند.
9.باید این نوع مبارزات  پراکنده، خودجوش و خود انگیخته را به آن مبارزه سراسری، مبارزه با شعارهای سراسری و مشخص، مبارزه طبقه برعلیه طبقه و جنگ طبقاتی تبدیل کرد و به پیروزی رساند. راه و چاره دیگری نیست!
10.باید قبول کرد یا آزادی یا مرگ یعنی یا پیروزی انقلاب قهری کمونیستی و یا نابودی و نیستی است!

اعتراضات بر علیه 300 درصد افزایش قیمت بنزین – یاسوج

https://t.me/kkfsf/11710

اصفهان

                   https://t.me/kkfsf/11711

سیرجان

https://t.me/kkfsf/11719

و...

https://t.me/kkfsf/11724

حمید قربانی – 16 نوامبر 2092 اسپارتاکوسی


+++

اعتراضات تودۀ کارگران و زحمتکشان جامعه، غارت شده گان و اموال به یغما برده شده کان بر حق هستند و باید مورد پشتیبانی قرار گیرند!

 

در شهرهای مختلف ایران، بر علیه ۲۰۰ درصد افزایش قیمت بنزین، بیرون کشیدن قطرات باقی مانده خون کارگران و زحمتکشان، اعتراضات همه گیر به وقوع پیوسته و ادامه دارد.

 

این اعتراضات باید سازمان یابند و هم بسته گردند و با هدف درهم شکستن دولت کنونی و ایجاد دولت  مسلح کارگران و زحمتکشان، تا رسیدن به اهداف شان - لغو شرایط موجود اجتماعی، پیش روند و گر نه، کاری انجام نمیگیرد! باز با وعده و وعید و سرکوب ، آنها را پس میزنند. باید اینکار سالیان دراز به تأخیر افتاده را به سرانجام رساند!
 
فقط، با انقلاب مسلحانه - کمونیستی پرولتارها - انسان رها میشود، انسان از برده بودن به انسان آزاد تبدیل میشود! باید دانست که این کار سخت است و طاقت فرسا و اما شدنی  و ممکن!


باید این روباه صفتان حیله گر و نظم اجتماعی شان را ساقط کرد و اگر نه، این نظم و این دولت های سرکوب گر، ما، کارگران و زحمتکشان را از زندگی ساقط میکنند. باید مسلح شد، باید انقلابی قهری، انقلابی همه جانبه، انقلابی سرخ را به پیروزی رساند!

 

باید فرخی وار با دهان دوخته فریاد کشید:

 


توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود
کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود
در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای
این دو صف را کاملا از هم جدا باید نمود
این بنای کهنه پوسیده ویران گشته است
جای آن با طرح نو از نو بنا باید نمود
تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود
انقلابی سخت در دنیا بپا باید نمود
مسکنت را محو باید کرد بین شیخ و شاب
معدلت را شامل شاه و گدا باید نمود
از حصیر شیخ آید دمبدم بوی ریا
چاره آن باریا و بوریا باید نمود
فرخی بی ترک جان گفتن در این ره پا منه
زانکه در اول قدم جان را فدا باید نمود
فرخی یزدی

 

باید پویان وار با گلوی خونین شعار داد : مرگ بر سرمایه، مرگ  بر دولت  سرمایه - مرگ بر جمهوری اسلامی ، مرگ بر امپریالیسم و سگ های زنجیری اش، پیروز باد انقلاب سرخ، زنده کمونیسم! در سراسر جهان، در سراسر ایران پراکند!

 

اما، اگر قبول داشته باشیم که جامعه ی ایران، یک جامعه طبقاتی سرمایه داری است، باید قبول کنیم که در جامعه ی سرمایه داری دو نیروی اجتماعی مختلف موجود هستند که مبارزه ی طبقاتی اساسا بین این دو نیروی کاملا تضادمند اجتماعی در جامع مهم و اساسی است. این دو طبقه که یکی سرمایه دار یعنی صاحب ابزار تولید است و دیگری فاقد مالکیت ابزار تولید که تولیدی در جامعه انجام نمیگیرد، یعنی، کالائی و یا خدماتی موجودیت نمییابد، مگر اینکه، این طبقه در تولید آن نقش اساسی داشته باشد، طبقه کارگر یا در آثار کلاسیک ها به آن پرولتاریا هم گفته شده است.
طبقه سرمایه دار به دلیل مالک ابزار تولید بودن، طبقه کارگر تولید کننده را استثمار کرده و از این استثمار یعنی سود که با فروش کالاهای تولید شده، ثروت هنگفتی را انباشته کرده و روز بروز بر این ثروت می افزاید. با بخشی از این سود، دستگاهی به نام دولت موجودیت داده و یافته و یا می دهد که دارای نیروی سرکوب جسمانی یعنی پلیسهای مختلف، ژاندارمری، ارتش و زندان بان و در ایران امروز، مخصوصا نیروی سرکوب گر جدیدی به نام سپاه پاسداران و حتی لباس شخصی و غیر لباس شخصی به نام بسیج و امروزه "آتش به اختیار" وامثالهم می باشند که ما امروزه این ها را سوار بر ماشین و موتور و مجهز به انواع مختلف سلاح می بینیم که در خیابانها به متعرضین حمله ور می شوند و در کنار این نیروی سرکوب گر جسمی، دولت دارای دستگاهی است که دستگاه سرکوب ذهنی و مغزی می باشد که در میان آنها مذهب و دین نقش اساسی را بازی می کنند که بوسیله خیل وسیع مزدور و بیکاره به نام ، رهبر، امام، آیت الله، سفط الاسلام و آخوند و منبر دار و دفتر ثبت و احوال نگه دار می باشند. اینه مفت خوران هستند که در تولید جامعه هیچ نقشی ندارند، ولی برای خودشان نقش رهبریت جامعه قائل هستند و گردن شان کلفت شده است، در کنار آنها مدیای رسمی و غیر رسمی مانند رادیو و تلویزیون، روزنامه و مجله و حتی آموزش و پرورش عمومی، مجالس قانون گزار و دستگاه های ریز و درشت دیگر قرار دارند.
طبقه کارگر، از همه این دستگاه ها محروم است و نباید فریب بخورد که اندیشه کند که مثلا دستگاه های سرکوب جسمانی و روحی در خدمت همه اقشار و طبقات جامعه و از جمله این طبقه هم هستند. ولی رسیدن به این درجه از آگاهی اولا ساده نیست و بسیار مشکل و دوما، حتی با رسیدن به این درجه آگاهی هم، در برابر این همه نیروی سرکوب گر کاری از دست کارگران بطور انفرادی و حتی یک کارخانه و یک منطقه کشور هم ساخته نیست.
این را می بینیم که کارگران که با گوشت و پوست شان، استثمار را احساس می کنند، فقر را تجربه میکنند و حتی کارفرمایان حریص و پر آز دستمزد کارشان را نمیدهند و اگر هم بدهند، آن قدر هست که فقط باید نان و پنیر بخورند و بچه شان هم نتواند، مدرسه برود و غیره، می گویند که کاری نمیشود کرد.
این جا است که اولا نقش کارگران آگاه، پیشرو ، انقلابی و کمونیست و فرزندان دانشجو و نویسنده ، بخش وسیع کارگران یعنی معلمان، دبیران و اساتید خود نه فروخته دانشگاه ها طرح میشود. اینها هستند که با قبول خطر و دادن هزینه، باید اولا خود را متشکل کرده و سازمان دهند، ارگانهای مخفی انقلابی موجودیت دهند و در نهایت یک ارگان سراسری مخفی و غیر علنی به نام حزب سیاسی ایجاد کنند نا قادر گردند، هم مبارزات خویش را سازمان دهند و هم اینکه مهمترین و اساسی ترین وظیفه، یعنی آگاه کردن، سازمان دادن توده ی طبقه کارگر که اسیر خرافات دینی و ملی و دموکراسی خواهی و باورمند شده به انتخابات که در جامعه ای به نام ایران، انتصابات می باشد، متمرکز کردن نیروی آنها و نشان دادن اینکه به عنوان یک طبقه در برابر یک طبقه به نام سرمایه دار و دولت شان هستند، آنها را تجمع دهند و برای شان تشریح کنند که باید متحد بود، باید از مرز مذهب و ملیت و جنسیت گذشت و در نهایت مسلح شد، زیرا که دستگاه دولت اساسا مسلح است و نباید به هیچ سرمایه داری ، چه خودی و چه غیر خودی، دولتی و غیر دولتی و هیچ دولت سرمایه داری خارجی و حامیان در قدرت و یا مغضوب قدرت و بیرون رانده شدهی آنها، باوری داشت که آنها همه در برابر طبقه کارگر و خیل وسیع زحمتکشان قرار دارند.

 

البته، در هر جامعه طبقاتی، از ابتدا تا روزی این جوامع موجود هستند، طبقات و اقشار دیگری هم موجود هستند و جمعیت شان کثیرالعده و بویژه  امروزه چندین برابر، طبقه حاکم، یعنی،  طبقه سرمایه دار درد و همه چیز دار می باشند، ولی به علت چگونگی نقش شان در تولید جامعه و نیز نداشتن برنامه و طرح اقتصادی متفاوت با اقتصاد سرمایه داری و یا برگشت دادن جامعه به عقب که هم غیر ممکن است و هم غیر ضرور و اصولا ارتجاعی مثلا برگشت به دوران فئودالی و یا برگشت به دوران مالکیت خِرد و کوچک، خود مبارزات این طبقات و اقشار را، خود بخود و با برنامه و اهداف آنها، ارتجاعی میکند و رسیدن به اهداف شان را غیر ممکن میگرداند.

 

طبقه کارگر متحد، آگاه، حزبیت یافته و مسلح، میتواند و قادر است،  همه اقشار زحمتکش را جمع نماید و خود را رها کند، زیرا که قادر است، دستگاه دولت را درهم شکند، دولتی را ایجاد نماید که در خدمت خود و سایر زحمتکشان باشد، مالکیت خصوصی و کارمزدوری را لغو کند. طبقه کارگر دارای اقتصادی است که بالاتر و مفید تر از سرمایه داری که سود انگیزه اساسی و همیشگی او است، به حال بشر و طبیعت می باشد.
 طبقه کارگر میتواند جامعه ای را موجودیت دهد که مالکیت بر ابزار تولید را عمومی و اشتراکی نماید و همه ارکان جامعه را به یکدیگر ربط دهد . همبسته با طبیعت و نه  برعلیۀ  طبیعت و محیط زیست باشد. این جامعه را جامعه کمونیستی گویند که شعار آن چنین است : - از هر کس به اندازه توان و استعداد، فعالیت مفید، بهر کس به اندازه نیاز - . از محصول جامعه داده شود.

 

کارگران متحد، سازمان و تسلیح طبقاتی یافته، میتوانند سرور خود گشته و سرنوشت خود و جامعه را در دستان توانای خویش گیرند، زیرا که آنها تولید کننده هستند و اکثریت بالاتفاق جمعیت را تشکیل میدهند و نباید فراموش کنند که اکثریت نیروی سرکوب گر، یعنی پلیس و ارتش و غیره هم، فرزندان آنها هستند و در نهایت دستگاه سرکوب را ترک میکنند و به پدران و مادران، خواهران و برادران، همکاران آنها میپیوندند.

 

کارگران سراسر جهان، منطقه خاورمیانه و بویژه سراسر ایران، متحد، سازمان یافته،  تحزب یافته و مسلح شوید که شما قدرت هر کاری را دارید!
 
حمید قربانی ۱۶ نوامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی!
لینک اینترنتی
https://www.akhbar-rooz.com/%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d9%82%db%8c%d9%85%d8%aa-%d8%a8%d9%86%d8%b2%db%8c%d9%86-%d8%af%d8%b1/?fbclid=IwAR0oWDphZ-Fy1fVYuNtXLhm64pyE49ZBO07bEvgUApc1IMP_1hTLDxBxH0I
جز به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی کارگران و زحمتکشان، همه چیز پوچ و بیهوده خواهد بود!
بنا براین،
باید اساس  تلاش کارگران آگاه، انقلابی و کمونیستی، ضمن شرکت در این نوع اعتراضات خیابان و جهت دادن به این اعتراضات،  بر این قرار گیرد، خود را اولا در کمیته های انقلابی و مخفی سازمان داه و مسلح نمایند و دوما اینکه باید از بهم پیوستن این کمیته ها حزب شان را به عنوان ستاد جنگ طبقاتی ایجاد نمایند و رهبری جنبش محرومان جامعه را بدست گیرند. نباید فریب قانونگرا ها، رفرمیست ها و حقه بارزان سیاسی را خورد و دانست که فقط پیروزی انقلاب قهری کمونیستی با درهم شکستن دولت طبقاتی سرمایه داران  و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریای مسلح، میتواند حلال  مشکلات باشد و لاغیر! بنا براین، تا پیروزی انقلاب سرخ نباید از پای نشست! مار زخمی را نمی توان رها شده به حال خویش گذاشت که خطرناکترین جیوان است! دولت ایران هم همچنین است، اکنون!                 
                                                                                                       
        باید با سازمان یافتن طبقاتی و تسلیح طبقاتی بر دهان این صهیونیست - فاشیست های اسرائیل  و رادیو فردا، صدای آمریکا و...  هم کوبید که این ها دشمن ترین  دشمنان طبقه کارگر و زحمتکشان خاورمیانه و به طریق اولی ایران هستند که لباش دوستداران کارگران و زحمتکشان در ایران بتن کرده اند. اینها با پخش و درج گزارشات مبارزات، دارند، زمینه چینی کشتار بزرگ توسط جمهوری اسلامی سرمایه داری را تدارک  می بینند، زیرا که دوست دارند که جمهوری اسلامی جنبش را به اینها نسبت دهد تا بتواند توده های ناآگاه  را فریب دهد و سرکوب ددمنشانه خویش را توجیه نمایید.  ایبنها همچون کرکسان و لاشخوران می مانند و بو می کشند و به پرواز برای دریدن می آیند! همین دولت اسرائیل دستانش تا مرفق در خون زحمتکشان و اطفال در فلسطین است!                                                                        بنا بر این، کارگران آگاه در ایران، امروزه وظایف بزرگ و تاریخ سازی بر عهده دارند. باید در جبهه های مختلف خود را آماده جنگ نمایند. از طرفی با خود جمهوری اسلامی و از طرف دیگر با سرمایه داران و حامیان آنها و مدیا و مذهب و ناسیونالیسم طبقه سرمایه دار امپریالیست و فاشیست جهانی.                                                              

    رفقای و دوستان کارگر امپریالیست های تجربه اندوخته اند و اکنون  تاکتیک و حتی استراتژی های گوناگونی دارد و به کار می گیرد.                                              
     باید پویان وار شعار داد:                              
       مرگ بر سرمایه، مرگ بر امپریالیسم و سگ های زنجیری اش، مرگ  بر دولت جمهوری اسلامی، مرگ بر هر نوع فاشیسمی، پیروز باد انقلاب قهری کمونیستی ، بر قرار باد دیکتاتوری پرولتاریای مسلح، زنده باد کمونیسم!
https://www.youtube.com/watch?time_continue=8&v=4eKsk8pSwGU&feature=emb_logo&fbclid=IwAR38IQntcqIaC_i7XdjfJEanjI_xm9EpWh-o5TOaY8qXF318phlkVkYW7YU

November 15, 2019

سرنوشت بهم بافته مجمع عمومی و اعتراضات جاری کارگری

بخش اول: ضرورت یک تشکل پویا و "آموزنده"

اعتراضات کارگری یکی دو ساله اخیر در ایران به طرز آشکاری مهر مجمع عمومی را بر خود دارد.  آنچه در سالهای طولانی بعنوان خصلت عصیانی اعتراضات کارگری در ایران شناخته شده است، در عرض مدت کوتاه متحول شده است. سوالات  و ابهامات قدیمی تر  و تمام حواشی  شدنی بودن و یا مطلوبیت مجمع عمومی  جای خود را به این سوال داده است که مجمع عمومی کارگری بعنوان ظرف تشکل یابی توده ای کارگری در ایران چگونه میتواند به ابزار قوی  برای اتحاد توده  هر چه وسیع تر کارگر تبدیل شود؟ این یک سوال واقعی و کاملا موجه است. اگر تا دیروز بخشنامه ضد کارگری مدیریت با مجمع عمومی خودبخودی کارگران روبرو میشد، متعاقبا  تصمیم جمعی و همان درجه از  تشکل برای چلنج  و در بسیاری موارد به عقب راندن کارفرما کفایت میکرد؛ امروز، هم کارگران و هم مجمع عمومی در مقابل مصاف های دشوارتر و پیچیده تری از جانب دولت و سرمایه داران قرار گرفته اند.  یک تشکل توده ای کارگری باید بتواند علنی باشد و

اولا،  بستر کشمکش های فرساینده و طولانی مدت با کارفرما و دولت قرار بگیرد؛

ثانیا، آمادگی مقابله موثر با حمله نیروهای سرکوب  را فراهم کند؛

برای پاسخگویی به این شرایط لازم است که تشکل کارگری همزمان به توده هر چه بیشتری از کارگران متکی باشد و در عین حال استحکام، انسجام و انعطاف خود را حفظ کند.  این دقیقا همان خصوصیاتی است که در مجمع عمومی منظم نهفته است. با منظم بودن مجمع عمومی رهبری تشکل در نزدیک ترین ارتباط ممکن با توده فعالین و اعضا قرار میگیرد و همچنین بدنه و رهبری تشکیلات کارگری در یک فعل و انفعال زنده دائما در حال تکامل و انکشاف سازمان خود باشند. اجازه دهید روی این جنبه از کارکرد مجمع عمومی مکث کنیم.

همه میدانند که کارگر برای زنده ماندن چاره ای جز مبارزه ندارد و بدون مبارزه این نظام  حتی برخورداری از حداقل  امکانات معیشت را هم از او مضایقه میکند. کارگر به تنهایی در این مبارزه نه پول دارد، نه قدرت و نه سلاح.  برگ برنده  کارگر در این مبارزه این است که خود تولید کننده همه ثروت و امکانات جامعه است. اما کارگر زمانی میتواند از این برگ برنده استفاده کند که متحد و یکپارچه شده باشد. هر اندازه که رشته های همبستگی مستحکم تر باشد قدرتی که نصیب کارگران میشود بیشتر است. این صرفا یک ادعا نیست. هر جا کارگران در مقابل دشمن خود متحد و یک صدا شده باشند تک تکشان این قدرت افسانه ای را با گوشت و پوست خود احساس میکنند. این احساس را همه کارگرانی که در اعتصابات و اعتراضات توده ای شرکت داشته اند تجربه کرده اند. اما احساس شدن این قدرت توسط توده های کارگر پدیده ای موقت و گذرا است.

به عبارت دیگر کارگر متحد قدرت دارد و اگر بتواند از قدرتش بدرست استفاده کند از هر مبارزه ای پیروز بیرون میاید. اما مشکل اینجاست که اتحاد و همبستگی عملی در مبارزه خود بخود بدست نمیاید. برای بدست آوردن اتحاد هم مبارزه و کار لازم است. نفس کار مزدی، مجبور بودن کارگران به فروش نیروی کار برای تامین زندگی بین آنها رقابت ایجاد میکند. این اصلی ترین مانع برای تخریب پایه های اتحاد میان کارگران عمل میکند. بعلاوه ایدئولوژی حاکم و مورد دفاع جامعه که توجیه گر نظام موجود و اقتدار و منافع طبقه حاکمه است موجب اشاعه ناباوری به تغییر و تسلیم و لاقیدی هستند. در رابطه با اتحاد میان کارگران باید اضافه نمود که بورژوازی نه صرفا با اتکا به مکانیسم های خودبخودی ناشی از ایئولوژی حاکم بلکه فعالانه به این شکاف ها دامن زده و دائما با همه ابزارها علیه اتحاد کارگری عمل میکند.  به ایت ترتیب نه فقط ایجاد رشته های اتحاد در میان کارگران مستلزم تلاش و کار جدی است بلک حفظ پیوندهای فعلا موجود از گزند تعرضات مخرب بورژوازی کار و مبارزه دائمی را طلب میکند. بعبارت دیگر هیچ اتحادی بدست آ»ده بدون کار آگاهگرانه کارگران بخودی خود محفوظ نمیماند.

برای بازگشت به سرنخ اصلی نوشته یعنی مجامع عمومی منظم کارگری باید بر روی یک جنبه مهم حلقه های اتحاد کارگری انگشت گذاشت. اعتقاد به اینکه اتحاد راه نجات کارگران است از راه استدلال تنها میتواند بخش کوچکی از کارگران، یعنی همان بخش آگاه و پیشرو را بخود جلب کند. توده کارگر نه با استدلال صرف بلکه عمدتا با تجربه به این حکم اعتقاد پیدا یکنند. اعتراض و اعتصاب موفقیت آمیز که خود جز با سطح بالایی از اتحاد و همبستگی بوقوع نمیپیوندد، موثرتر از هر استدلالی توده کارگر را به لزوم و ابزاز حفظ اتحاد در میان خود متقاعد میسازد و این اعتقاتد را به شعور عمومی آنان تبدیل کند.

کشمکش دائمی کار و سرمایه مکررا شرایطی را پیش میاورد که کارگران ناگزیر باید بطور دست جمعی به اعتراض و عمل مستقیم دست بزنند. وقتی مساله واحدی بطور یکسان در دستور همه قرار بگیرد، بخش مهمی از همبستگی حل شده است. اینجا دیگر به عهده فعالین و رهبران عملی است با اتخاذ تاکتیک و شعارها و روشهای مناسب این حرکت را در دل مصاف ها به سمت پیروزی هدایت کنند. به این معنا کارگران و تشکل آنها همواره در حال پوست انداختن و تجربه تازه تری از توازن قوا  و روشهای کشمکش هستند.

آنچه در تمام این پروسه نقش محوری ایفا میکند رابطه و دینامیک میان رهبران تشکیلات و توده های کارگر در بدنه تشکل است. مجمع عمومی منظم بنا به تعریف حول  این رابطه شکل گرفته است.

در بخش دوم این نوشته  مساله ابتکار عمل در مبارزات، مبارزات دفاع و یا تعرضی و سراسری  و نقش مجمع عمومی  را مورد بحث قرار خواهیم داد. 

روحانی، بازی با کارت سوخته

سخنرانی ١٩ آبان ) ١٠ نوامبر(  حسن روحانی در یزد و تلاش بی ثمر او برای کسب اعتبار نداشته، با پرچم "مبارزه با فساد"، در میان حکام،   دسته و جناحهای آن بحث برانگیز شد وعکس العمل های زیادی را بر انگیخت.

روحانی در این سخنرانی تلویحا قوه قضائیه را به باد انتقاد گرفته است. او از رسیدگی نکردن قوه قضائیه به "فساد دانه درشتها" انتقاد کرده است. روحانی اشاره کرده است که: وقتی قوه قضائیه ایران "با فسادهای میلیونی و میلیاردی برخورد می‌کند" در خصوص "فسادهای میلیارد دلاری هم توضیح دهد". او در عکس العمل به اقدامات قوه قضائیه در این دوره و پرچم " مبارزه" رئیسی با فساد و ادعاهای او گفته است: "با بردن چند نفر به دادگاه در خصوص مبارزه با فساد، سر مردم کلاه نمی‌رود و مردم باید بدانند پول‌های بزرگی که از جیب بیت‌المال رفته به چه سرنوشتی دچار شده است."

سخنان روحانی هر چند هیچ نکته ای جدید در مورد ماهیت جمهوری اسلامی و سران آن و از جمله قوه قضائیه و رئیسی نمیگوید، اما چنین اعترافاتی از زبان رئیس دولت و یکی از مهره های اصلی حاکمیت در چهل سال گذشته، بیان دوره ای جدید از تقابل طبقه کارگر و صف استثمار شدگان با بورژوازی ایران و نمایندگان آن از جمله شخص روحانی در حاکمیت است. سخنان روحانی و تلاش او برای آبرو خریدن برای خود و دولتش، در همان  گرد همایی از جانب حضار با شعارهای آنها علیه بیکاری، گرانی، فساد و فقر، جواب گرفت و رئیس جمهور مملکت جز اعتراف به دزی و فساد حاکمیت، چیزی به چنگ نیاورد.

بی تردید یکی از اهداف روحانی در این سخنرانی، سرمایه گذاری روی نفرت عمومی از فساد و قوه قضائیه،  در دوره نزدیک شدن به انتخابات است. مبارزه با فساد و تلاش برای فاصله گرفتن از "مفسدین اقتصادی" در حاکمیت، تلاش برای فاصله گرفتن از قوه قضائیه و مستبدین و چهره لیبرال گرفتن و سنگ دلسوزاندن برای دهها میلیون کارگر، زن معترض و نسل جوان و مردم معترض، کارت ورود به کارزار انتخابات و تنها ابزار باقیمانده برای فریب است. روحانی با علم به اعتراض میلیونی به فقر و فلاکت، این راه را انتخاب و پرچم "مبارزه" با فساد و قوه قضائیه را برداشته است. مشکل روحانی اینجا است که این کارت سوخته است و سران جمهوری اسلامی از شخص روحانی تا بقیه چنان بی آبرو و مورد نفرت اند، که هیچ دادرسی و از جمله ادعای مبارزه با فساد و فاصله گرفتن از جلاد، به داد او نمیرسد. جناب روحانی روی اسب بازنده شرط بندی میکند. کسانی که هم فاسدند و هم شریک جلاد، کسانی که چهل سال است نه تنها عاملین دزدی و چپاول، که در تلاش استثمار و بردگی و حفظ این سیستم اند، که در همه توحش و جنایات آن نیز شریکند، نمیتوانند با پرچم مبارزه با فساد و مخفی شدن پشت نفرت مردم از رئیس جنایتکار قوه قضائیه، خود را از خشم طبقه کارگر و مردم محروم برحذر دارند.

این تنها روحانی نیست که به عنوان رئیس دولت لب به اعتراف گشوده است. این دوره ما شاهد اعترافات بالاترین مقامات جمهوری اسلامی به دزدی، فساد، چپاول، پرونده سازی و فساد سیاسی بوده ایم. کسی سخنان احمدی نژاد رئیس پیشین دولت را در این خصوص فراموش نکرده است. جنگ و جدال دیروز صادق لاریجای با محمد یزدی و افشای گوشه هایی کوچک از دزدی های کلان و چپاول، علیه همدیگر و تهدید به افشا گری های همه جانبه و دزدی های کلان در بالای جمهوری اسلامی، پای شخص اول این مملکت را به میدان آورد تا همه را متوجه وخامت  اوضاع کند و آنها را به سکوت دعوت کند. خامنه ای که خطر را نزدیک دید به این دو یار دیرین خود و نظام اعلام کرد: "بر سر يكديگر كمتر فرياد بكشيد. دشمن اصلی را با دوستانی که با آنها اختلاف نظر داریم اشتباه نگیریم."

اما اعترافات روحانی و بقیه ، بیان یک حقیقت اساسی تر است و آن اینکه، جامعه در ابعاد وسیع و به اشکال مختلف به کل سیستم، به استثمار و بردگی، به فساد سیاسی و اقتصادی، به زندان و قوانین حاکمان و همه پایه های اساسی نظام نه گفته است. صدای این نه گفتن و نفرت عمیق طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه، به گوش همه رسیده است. همه خطر عروج طبقه کارگر و صف محرومین را با گوشت و استخوان حس کرده است.

مشکل حاکمیت این است که مستقل از اینکه هیچ گروه و جریان و جناحی راه حل و جوابی برای معضلات اصلی جامعه از فقر تا گرانی، بیکاری، استبداد و... ندارند، بعلاوه جامعه به همه آنها نه  میگوید و هر روز قوی تر و مصمم تر برای پایان دادن به عمر کل این سیستم پا پیش میگذارد. نگرانی رژیم و کل بورژوازی، خطر اتحاد وسیع در جامعه حول عدالتخواهی کارگری است. نگرانی بورژوازی ایران و همه سخنگویان و متفکرین اصلی آن، خطر عروج کارگر متحد و آگاهی است که زمزمه های اتحاد او حول مهمترین مطالبات سیاسی و اقتصادی آن از مراکز صنعتی جوانه داده است و جامعه او را دیده است.

بی تردید روحانی و همه سران حاکمیت به این حقایق آگاهند. آنها همراه همه متفکرین بورژوا در تلاشند به هر قیمت و با استفاده از هر امکانی سر طبقه کارگر کلاه بگذارند، دست روی معضلات او بگذارند، از فقر و تهدیدستی، از بی عدالتی و... بگویند تا بتوانند سر کارگر را زیر گیوتین ببرند. اما دوره این بازی ها گذشته است.

جامعه ایران وارد دوره ای تازه از حیات سیاسی خود شده است. دوره ای که هر روز اتحاد و همبستگی طبقه کارگر ابعاد بیشتری پیدا میکند. دوره ای که کارگران در مراکز صنعتی با صدای بلند علیه استثمار و کل سیستم و با افق و آلترناتیو خود پا پیش میگذارد. از تجارب تا کنونی و از همه جدالهای تا امرزو خود با بورژوازی ، درس گرفته است، صفوف خود را متحد میکند و نیروی طبقه خود را آماده جدال نهایی میکند.

بعلاوه امروز بر خلاف ده سال قبل، در تمام دنیا و از جمله در خاورمیانه شاهد عروج جنبشهای انقلابی و اعتراضی هستیم. امروز اعتراض به فقر، بی عدالتی، بی امکاناتی و به  جنایت و توحش بورژوازی و دول نماینده اش، بسیاری از کشورهای جهان را در برگرفته است. امروز در عراق، لبنان، شیلی، الجزیره و...  شاهد اعتراضات میلیونی مردم محروم به حکام جنایتکار، به تقسیم بندی های قومی و مذهبی و به استبداد و بردگی هستیم. جناب روحانی و حکومتش در بخشی از این کشورها همراه با حاکمان فاسد به مصاف طلبیده شده اند.

آقای روحانی دیر چرتش پاره شده است. انتخابات شان برای اکثریت بزرگی از مردم ایران، دیگر جایگاهی ندارد. مردم ایران و در راس آن طبقه کارگر انتخاب خود را کرده است. طبقه کارگر ایران و مردم آزادیخواه خواهان پایان بردگی، خواهان جامعه ای مرفه، آزاد و امن است. رفتن جمهوری اسلامی اولین قدم در این راه است و امروز چگونگی رفتن اینها و حاکمیت سیاه شان، امر روی میز جامعه است.

١٤ نوامبر ٢٠١٩

ناسیونالیسم یکی از موانع سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی

خیزش های توده ای از عراق و لبنان تا شیلی و هائتی دورجدیدی از برآمد مبارزات گسترده مردم برای سرنگونی دولت های مستبد و قومی مذهبی را به نمایش در آورد. این خیزش ها در صورت یک رهبری رادیکال، میتواند به جزء مهمی از یک تحول ناگهانی، شدید و بنیادین در زندگی توده های عظیم مردم تبدیل شود، در دل این جنبش ها معلوم میشود که هر یک از طبقات چه هدفی را تعقیب میکنند و کارگران و بخش آگاه و آزادیخواه جامعه نیز در روند سرنگونی پخته تر میشوند و گام های سریعتری در راستای اتحاد و همبستگی بر خواهند داشت. گامهای که در شرایط عادی و حتی در پروسه مبارزات پراکنده اگر غیر ممکن نباشد بسیار سخت و دشوار است. متشکل شدن کارگران و همبستگی و اتحاد لازم بین طبقه کارگر و اقشار فرو دست جامعه آنطور که در شرایط انقلابی حاصل میشود، در شرایط عادی امکان پذیر نیست، مگر از قبل و در یک تحول تاریخی جامعه و طبقات اجتماعی توسط احزاب پلاریزه شده و به هم پیوند خرده باشند. در روند سرنگونی نقش احزاب سیاسی رادیکال و احزاب کمونیستی برای تسریع پروسه سرنگونی و تبدیل آن به قیام مسلحانه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. امروز ایران در صورت شکل گیری مجدد یک خیزش توده ای رادیکال، مساعد ترین کشوری است که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، شانش آن را دارد که یک انقلاب کارگری زندگی توده های عظیم مردم را از بنیاد دگرگون نماید.

 

 جنبش سرنگونی در ایران

 

مبارزات کارگری، مبارزات زنان و کلا جنبش سرنگونی در ایران برای پایان دادن به عمر ننگین جمهوری اسلامی در امتداد رهگذری سخت، پیچیده و صعب العبوری به پیش میرود. بدنبال هر اعتلا و اعتراضی و یا هر موفقیت جزئی، کارگران، زنان و مبارزین راه آزادی با زندان، شکنجه و خشونت استبداد مذهبی روبرو میشوند. زخمهای زیادی بر پیکر جمهوری اسلامی وارد آمده است، اما هنوز زنده است و خود را با پانسمان و زخم بند پوشانده و سرپا نگاه داشته است، هنوز زوزه میکشد و در حین اینکه جریان زندگش رو به زوال میرود و بقایش با مخاطره جدی روبرو است، وحشی تر عمل میکند و با چنگ و دندان از حاکمیت سیاهش دفاع میکند. در مقابل طبقه کارگر، فعالین جنبش آزادی زن، جوانان و مردم معترض وظایف جدی ای قرار دارد. پایه های استبداد اسلامی سست شده است. جنگ سخت و فرسایشی که استبداد سیاه اسلامی با شما کارگران و جامعه ایران شروع کرده اساس حکومتش را در هم ریخته است. این شرایط  که جمهوری اسلامی در آن دست به تعرض علیه کارگران، زنان و سایر آزادی خواهان زده است، ناشی از قدرت جمهوی اسلامی نیست، همه شواهد نشان میدهد که جمهوری اسلامی در بدترین شرایط ممکن قرار دارد، آنچه چنین امکانی را به جمهوری اسلامی داده که کارگران، زنان و فعالین اجتماعی را زندانی و شکنجه کند و سپس با وثیقه چند صد میلیونی آزاد کند، عدم آمادگی طبقه کارگر و فقر و استیصالی است که جمهوری اسلامی جامعه را در آن گرفتار کرده است. طبقه کارگر و سایر اقشار ناراضی جامعه، در دو سالی که گذشت فعالیت های متنوع و اعتصابات و اعتراضات بسیاری را علیه صاحبان سرمایه و حکومت جمهورای اسلامی سازمان دادند، اما به اندازه کافی متشکل و آماده نبودند که به پراکندگی صفوف خود خاتمه دهند و از اوضاع مساعد و فوق العاده ای که پیش آمده بود، استفاده مطلوبی بنمایند و تا حد امکان وسیع ترین توده های استثمار شده را به تکان در آورند و بخشی از آن را بدور خود جمع نمایند. طی این دو سال بارها دولت در نامساعد ترن و نابسامانترین موقعیت قرار گرفت و بالاترین جنب و جوش و خیزش شکل گرفت. ولی در شرایط مبارزات پراکنده کارگران و نبود یک همبستگی قوی طبقاتی و یک اعتراض سازمان یافته سراسری با سرکوب جمهوری اسلامی روبه رو شد. با وجود این بحران جمهوری اسلامی حادتر شده است و اگر شاهد موج جدید اعتراضات قدرتمندتر توده ای برای تعیین تکلیف نهایی با جمهوری اسلامی و پایان دادن به عمر این حکومت فاسد نباشیم، این احتمال وجود دارد که روند فروپاشی آن شروع شود، در این حالت ناسیونالیسم و جریانات راست بیش از کارگران و کمونیستها از آن سود میبرند. برای ما کارگران و کمونیستها هر چه مبارزه حادتر شود و هر چه زمان نبرد تعیین کننده نزدیکتر شود مفید تر است و باید وزنه سنگین کارمان و تمرکز اصلی فعالیت های سیاسی مان این باشد که طبقه کارگر، زنان و اقشار فاقذ سرمایه را مستقلا برای نبرد بخاطر رهای از جمهوری فاسد اسلامی آماده سازیم و از این طریق جنبش سرنگونی را به سمت قیام و در هم کوبیدن ارگان های نظامی و امنیتی و تسخیر مراکز قدرت ببریم.

 

اما این روند بر بستر همواری پیش نخواهد رفت. امروز خواستهای طبقاتی در میان انبوهی از تبلیغات ناسیونالیسم و جریانات راست کنار زده میشود، واقعیت این است، بخش قابل توجهی از توده روشنفکرانی که در فعالیت فرهنگی - رفرمیستی شرکت دارند همراه با کلیه سیاستمدارن راست و ناسیونالیست از دها تریبون پر بیننده مبارزه طبقاتی و عمق تضادهای طبقاتی در جامعه ایران را به یمن حکومت جمهوری اسلامی نفی میکنند و بر آن سرپوش میگذارند و خواهان مبارزه مدنی و بری از خشونت هستند. ما نمایندگانی از طبقات دارا را در مقابل خود داریم که بطور کلی خواهان براندازی جمهوری اسلامی است، ولی ابدا بفکر تغییر اساسی در نظام اقتصادی نیستند. ناسیونالیسم و جریانات راست و قوم پرستان یکی از موانع کند کردن پروسه مبارزه مردم برای سرنگونی رادیکال جمهوری اسلامی هستند، اما در کنار این  موانع مهم دیگری مانند، خلاء آلترناتیو رادیکال کمونیستی، ضعف تشکلات کارگری، عدم همبستگی طبقاتی، بویژه در سطح سراسری، فقر و استیصال اجتماعی وجود دارد، جمهوری اسلامی علیرغم شرایط بشدت بحرانی و ضعف ناتوانی که در آن قرار دارد، اما بر بستر چنین موانعی امکان یافته است تا مبارزات اجتماعی و اعتراضات کارگری را سرکوب کند و فعالین اجتماعی و رهبران گارگری دستگیر و زندانی نماید.

مبارزه طبقاتی در اشکال متنوع و وسیع اجتماعی و در قالب کشمکشهای سیاسی بر سر مشکلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در جنبش جاری به جلو رانده میشود. آنچه از شرایط ایران پیدا است، مبارزات مردم گاه به شکل خیزش دی ماه و گاه در اشکال محدودتر تا سرنگونی جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت. اما ناسیونالیسم ایرانی و جریانات راست میخواهند چوب لای چرخ حرکت و خیزش رادیکال مردم برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بگذارند. تا کنون پروژه و طرح های زیادی را همراه با تبلیغات جنجالی به خورد مردم ایران داده اند، که آخرین ش تشکیل شورای مدیریت گذار است که میخواهند روند فروپاشی جمهوری اسلامی را تسریع کنند تا از سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی توسط خیزش مردم جلوگیری نمایند و زمینه گذار آرام به دمکراسی سکولار مورد ادعای خود را فراهم نمایند. این پروژه و طرح های متوهمانه دیگر همراه با مصاحبه ها، میزگردها فراوان حول آن، نه تنها به روند سرنگونی کمک نکرده و نمی کند، بلکه لبه تیز مبارزه مردم را کند میکند، فرجه بیشتری به جمهوری اسلامی برای ادامه حیاط ننگینش میدهد. هر چه اتحاد طبقاتی گسترده تر و فضا انقلابی و میلیتانت شود، شانس قدرت گیری آنها کا‌هش می یابد و فضای سیاسی برای کمونیسم هموارتر میشود و هر چه مردم بیشتر در فعالیت سیاسی شرکت کنند کمونیسم قویتر میشود و نیرو میگیرد. به هر درجه مبارزه آرام و محدود شود، شانش جریانات راست پروغرب بیشتر میشود. با توجه به این، جریانات راست مردم را به مبارزه آرام و نافرمانی مدنی و براندازی از طریق جنبش های خشونت پرهیز دعوت و نسبت به دخالت امریکا و غرب متوهم و خوش بین میکنند.

 ناسیونالیسم ایرانی بطور روزمره در رسانه های پر بیننده مردم را به حکومت سابق به عنوان یک مدل و الگوی بهتر از جمهوری اسلامی مراجعه میدهند و در میان بد و بدتر، بد را خوب جلوه میدهند تا در خلاء یک  آلترناتیوی رادیکال، مردم را به سمت یک آلترناتیو بورژوایی ببرند. ناسیونالیسم با شناخت از روانشناسی و فرهنگ حاکم بر افکار جامعه که همان فرهنگ طبقات دارا و طبقه حاکم است، مردم را در سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی به تزلزل میکشاند که بسیار زیانبخش است. باید بطور مدام این جریانات و اهدافی که از طریق این طرح ها و پروژه ها دنبال میکنند برای جامعه توضیح داد و ماهیت قضیه را بطور مدام برای مردم روشن کرد که قدرت را نمیتوان از طریق مبارزه مدنی و گذار آرام به سمت دمکراسی بدست آورد، بلکه آنرا فقط در صورت پیروزی قطعی، در یک مبارزه واقعی و همه جانبه علیه استبداد سیاه اسلامی میتوان بدست آورد و پیروزی را با روی برگرداندن مردم از ناسیونالیسم و جریانات که بشدت و از طریق مختلف مشغول قیچی کردن رادیکالیسم اعتراضات مردم زحمتکش و حق طلب ایران هستند، میتوان تکمیل کرد. یک نگاه واقعی به موقعیت و شرایطی که جامعه ایران بطور کلی و جمهوری اسلامی بطور اخص در آن قرار دارد و مروری بر خیزش دی ماه ٩٦ و اعترضات وسیع قبل و بعد از دی ماه نشاندهنده آن است که جامعه با خلاء یک آلترناتیو رادیکال روبرو است، جریانات راست نیز بشدت در تلاش اند تا پتانسیل اعتراض رادیکال مردم را کاهش دهند، و این دست جمهوری اسلامی را در تعرض و سرکوب مردم باز میگذارد، ما باید تمام و کمال روی فعالیت، وجدان طبقاتی، تشکل پذیری طبقه کارگر و نفوذ در توده های زحمتکش و فاقد سرمایه و استثمار شده حساب کنیم. مسئله بر سر نشان دادن راه درست و عطف توجه به آن است، برای خنثی کردن فعالیت ناسیونالیسم باید بدون تزلزل به جلو گام برداشت. بویژه اعتراضات مردم عراق و لبنان علیه حکومیت های مستبد و قومی مذهبی این دو کشور که جمهوری اسلامی را نیز به چالش کشیده اند و زیر ضرب قرار داده اند، شرایط بسیار مساعدی برای شروع یک خیزش وسیع و گسترده و توده ای در ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی بوجود آورده است.

 

  

٢٠١٩/١١/١٤

تفکر دینی و فعالیت سیاسی ـ از حوزه ی علمیه تا کمیته ی مرکزی حزب توده

تفکر دینی و فعالیت سیاسی ـ از حوزه ی علمیه تا کمیته ی مرکزی حزب توده

http://www.azadi-b.com/G/file/tafakor_dini_F.F.pdf

توشه آخرت آنها و ضرورت هشیاری ما

توشه آخرت آنها و ضرورت هشیاری ما

روحانی در جریان سفر به یزد و سخنرانی در میدان “امیر چخماق” این شهر، تور نجات “وحدت کلمه” بین جناحهای رژیم اسلامی را پاره کرد و در سقوط آزاد، آمادگی خود و بخشی از لایه های اسلام سیاسی را برای فرود در روزگاران پس از سرازیری رژیم، اعلام کرد.

 

در میان “افشاگری”های روحانی در آن سخنرانی چند مورد، داد روزنامه هائی مثل کیهان شریعتمداری و رسالت را در آورد:

 

“من در اینجا اعلام می‌کنم و از قوه قضائیه می‌خواهم حالا که با فسادهای میلیونی و میلیارد تومانی برخورد می‌کند مبارزه با فساد چند ده میلیارد دلاری هم برای مردم توضیح بدهد.

اینکه هنوز بعد از چند سال برای ما روشن نیست آقایی که ۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان پول این مملکت مردم را خورد و آن را دستگیر کردند و حکم اعدام هم برایش صادر کردند و الان در زندان است، این پول کجا رفت؟ من از همه مسئولین می‌خواهم ۲ میلیارد دلار پولی که به حلقوم آمریکا رفت و دولت قبل ۱۰ ماه وقت داشت این پول را پس بگیرد و دست ـ دست کرد. شورای عالی امنیت ملی تصویب کرد که قوه قضائیه باید به سرعت به این پرونده رسیدگی ‌کند و تا امروز خبری نشده است.”

 

روزنامه های جناحهای دیگر، قبل از هر چیز از بی تفاوتی روحانی نسبت به “وحدت کلمه” نوشتند:

” مايه شرمساری است که فردی در جايگاه رئيس جمهور و با لباس روحانيت چنين رفتاری می کند”. چه، از منظر این جناح ها و دارو دسته ها، روحانی:” فضا را به سمت دو قطبی کردن و سياسی شدن موضوعات برد که برخلاف توصيه های رهبری است”.

 

اما، اینها هم میدانند که پشم و پیله ولی فقیه ریخته است و نصایح و رهنمودهای مقام معظم در آستانه فروپاشی نظام، نه تنها “فوت بر باد” اند، بلکه هر جناح سعی میکند که در پاره کردن تور الهی و تار عنکبوتی وحدت کلمه از دیگری سبقت بگیرد و خود را برای دوران پس از جمهوری اسلامی، تنظیم کند. آنها از پیش میدانستند که روحانی با افشاگریهایش در یزد، برای اطرافیان خویش و هم خطها، از جمله به گفته جناح ولایتمدارها “اسم بردن بی دلیل از خاتمی”، فی الحال دست خود را رو کرده بود. از این نظر، در حین سخنرانی او، عده ای با سر دادن شعار، به او هشدار دادند که “کارنامه” دولت روحانی در این شش سال، چنان شفاف نیست که بتواند دفاعیات جناحهای مقابل را در دوران پسا رژیم اسلامی، از درجه اعتبار ساقط کند. شعار دادند: ” روحانی حاشیه را رها کن؛ فکر به حال ما کن”

 

پاتک جناحهای مقابل در رابطه با افشاگریهای روحانی که در یزد هم تاکید کرد که در سخنرانیهای اُستانی ابعاد دزدی و اختلاسها را روشن تر بیان خواهد کرد، در نوع خود “افشاگرانه” بود.

 

اینها گفتند: “فرار ممنوع” آقای روحانی! اگر از دزدان “دانه درشت” حرف میزنید، چه کسی دانه درشت تر از برادر جنابتان!

 

جوانب سرسام آوری آوری از دزدیها و “رانت خواریها” در ماجرای “ارز دلار ۴۲۰۰ تومانی و ” ییش فروش سکه” با نرخ در حدود یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان، جامعه را مات و مبهوت کرده بود. معلوم شد که دریافت کنندگان ارز دولتی کالاهای وارداتی را با چند برابر بیشتر از معادل ارز ۴۲۰۰ تومانی به مردم میفروختند و بخش عمده دریافت کنندگان دلار دولتی، اصلا کالائی وارد نکرده بودند. آنهم در شرایطی که به گفته مقامات رسمی دولتی، ارزش “پول ملی” تا سطح یک هفتم سقوط کرده بود. یعنی باز به اقرار مقامات بانکی رژیم اسلام، تزریق نقدینگی بدون پشتوانه و تورم و بالا رفتن قیمت مایحتاج مردم.

 

پیش فروش سکه هم با نرخ مذکور، موجب شده بود که دولت هفت میلیون قطعه سکه را پیش فروش کند که آن اقدام نه تنها قیمت سکه را کاهش نداد، بلکه عملا تا حدود شصت تُن شمش طلا از ذخائر کشور و پشتوانه پول ملی، کاسته شد. پشت اعدام “سلطان سکه”، شبکه های سر در دوایر رسمی، از انظار پنهان ماند.

 

جناحها به این ترتیب همه گرفتاراند و در تاراج و حراج زندگی و اموال جامعه و پنهان کردن حقیقت ماجرا از مردم، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده اند. طنز “فرار ممنوع” جناح ولایتمدار به همان میزان اخطاریه ای به خود آنها نیز هست.

 

این افشاگریها، سالهاست میدان جنگ و جدال جناحهای رژیم اسلامی بوده است و بستری در اختلاف بر سر چگونگی بقاء. اما آنچه ماهیت این تخاصم را در شرایط کنونی توضیح میدهد، صرف تنازع بقاء و یا چند و چونی شیوه های دوام اسلام سیاسی در ایران نیست. اکنون همه جناحها، خیر ابراز وجود در جریان انتخابات ها را به لقایش بخشیده اند. به این خاطر است که از بین رفتن میدان تاکنونی “حضور در صحنه” را جملگی با پند و اندرز به مردم: “از صندوق انتخابات قهر نکنید”، تعبیر کرده اند. بنابراین برخلاف ظاهر دعوا و کشمکش و توجیهات جناحهای ولایتمدار، افشاگریهای روحانی، فقط و صرفا به دلیل نزدیک بودن انتخابات مجلس اسلامی نیست، بسیار فراتر از آن است. در میدان واقعی، هر جناح با شنیدن بوی الرحمن رژیم اسلام سیاسی، به فکر “توشه آخرت” خویش و امکان بقاء در دوران پسا رژیم اسلامی است. افشاگریها و جنگ و تنازع بقا، دیگر کمتر و کمتر بر سر “شیوه”های تداوم حاکمیت اسلام سیاسی در ایران است. این جویدن متقابل خرخره ها، جنگ و مسابقه حول تنظیم مردم پسندترین دفاعیات برای دوران پس از سقوط رژیم اسلامی است. جنگ و دفاعیه ای که چه بسا، در سناریوهای پشت پرده و در نقشه های ظاهرا تعیین شده توسط عناصر “میهن پرست” در جلو صحنه، از قبیل “مدیریت دوران گذار”، و دیگر “نقشه راه”های هنوز رونمائی نشده؛ جائی برایشان حفظ شده است. عبور دادن ایران تحت سلطه “تمامیت خواهان اسلامی” به دنیای “دمکراسی” مورد نیاز بازار پول و تکنولوژی و سرمایه، با هر اندازه کم کردن دخالت مردم و یا همراه کردن جامعه و “عامه پسند” کردن سناریوهای طراحی شده. این ها تلاشهائی در دادگاههای رسیدگی به جنایات خوفناک حاکمان اسلامی، برای دریافت حکم از پیشی “تبرئه” اند. حرکاتی معنی دار برای شریک شدن و به “حساب آمدن” در دوران “عبور” از حاکمیت اسلام سیاسی در ایران.

 

 افشاگریها در این دوره، ظاهرا تقابل بین جناحها؛ و خطاب به لایه های درونی آنهاست، اما در حقیقت، توشه آخرت اند و رو به بیرون و دوایر دست اندرکار رژیم چینج و مدیران رنگارنگ دورانهای گذار و “دولت”های سایه و در تبعید؛ و ثبت نام در لیستهای مرموز و سًری دوایر به مراتب مرموزتر و هزار چهره.

 

آیا واقعا وظیفه مردم، قرار است کماکان انتظار باشد و چشم به بالائیها؟ آیا جنبش کارگری، این مردم که چهل سال است ایستاده اند و تن به سیادت اسلام سیاسی و قوانین ضد بشری آن نداده اند، این قشر وسیع جوان تحصیکرده و فکور و شجاع که اکثرا از اعماق جامعه اند، میتوانند از تکرار سرنوشت انقلاب ۱۳۵۷ جلوگیری کنند و این بار نه فقط از پائین و در سطح کارخانه ها و محل کار و در خیابانها و پشت سنگر باریکادهای خیابانی و در دانشگاهها و مدارس و در زندان و شکنجه گاه ها، که از “بالا” نیز، در دست بدست شدن قدرت و نوع و شیوه “تعیین دولت”، حرف و اراده خویش را به کرسی بنشانند؟ آیا این مردمِ شریف آبدیده در سخت ترین دورانها و بحرانها، در مصاف با قتل عامها و جنگ هشت ساله؛ برای دوران به گور سپردن رژیم اسلام سیاسی در ایران نیز، انسجام و پایداری خویش را حفظ خواهند کرد؟ آیا بالاخره حزب و اراده سیاسی “مدیریت” دوران گذار خویش را به صحنه معادلات سیاسی وارد خواهند کرد و مُهر پایانی به گوشت دم توپ شدن نیروی عظیم خویش در دست بدست شدن قدرت دولت بین دشمنان رنگارنگ، خواهند کوبید؟

 

اگر نه، زیر هر لجن و در دهلیزها و سیاه چاله های مرموز دوایر دولت ساز و مهندسین”تغییر رفتار”، خرده شخصیتهای حاشیه جامعه، باز هم “دولت تعیین خواهند کرد” و “توی دهن دولت میزنند”. افشاگریهای متقابل جناحهای کنونی جمهوری اسلامی، هشداری دیگر برای تغییر چهره و به صحنه آمدن جنایتکارانی است که در دوره های سرازیری، از دَرِ تملق به مردم ظاهر میشوند. تملق مردم را میگویند تا در پوشش دوستان دروغین مردم، علاوه بر فرار از پاسخگوئی به جنایات چندین ساله در حق مردم ایران، دست در دست دشمنان خوش خط و خال و در سالن آرایش “دمکراسی” بَزَک شده، مردم را از دخالت مستقیم در سرنوشت سیاسی جامعه، برکنار نگهدارند.

 

۱۱ نوامبر ۲۰۱۹

٢٢ ابان ١٣٦٤(«جنگ و فاجعه مرگور، جنایت فراموش نشدنی حزب دمکرات کردستان ایران»

کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران

 ٢٢ ابان ١٣٦٤(«جنگ و فاجعه مرگور، جنایت فراموش نشدنی حزب دمکرات کردستان ایران»

رهبری کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران سالها زیادی است موضع برادری و به اصطلاح تفاهم و همزیستی با حزب دموکرات کردستان از هر دو شاخه را در پیش گرفته است. سازمان کومله در مورد «جنگ و فاجعه مرگور، جنایت فراموش نشدنی حزب دمکرات کردستان ایران»  ٢٢ ابان ١٣٦٤ کشتار هورامان، حمله به کومله در بانه و... و چندین مورد از انسان کشی و موضع ضد کمونیستی احزاب دمکرات کردستان چیزی نمیگوید. این سازمان کشتن کمونیستها توسط احزاب دمکرات کردستان را به دوران "سپری" شده به دوران موضعگیری "جنجالی" و "غیر مسئولانه" دهه ٦٠ خورشیدی کومله و حزب کمونیست ایران  سپرده است.

فاجعه مرگور، جنایت فراموش نشدنی حزب دمکرات کردستان ایران ادامه جنگ حزب دمکرات علیه موجودیت کومله و فعالیتهای کمونیستی این سازمان بود. حزب دمکرات با عزیمت از یک منفعت طبقاتی و برجسته دیدن تضاد طبقاتی خود با کومله جنگ با کومله را شروع کرد. و آن سالها که هنوز رادیکالیسم کومله قربانی فاکتورهای دیپلماسی و مماشات با احزاب ناسیونالیستی و حزب دمکرات کردستان ایران نشده بود به دلیل ضرورت دفاع از منافع طبقاتی خود(در آن سالها نماینده پیگیر منافع طبقاتی کارگران و مدافع پیگیری کمونیسم بود) با قاطعیت پای به جنگ با حزب دمکرات گذاشت و در شرایطی دوفاکتو  شکست سیاستهای  ضدکمونیستی حزب دمکرات را ثبت کرد. و دوره ای نوین از تاریخ سیاسی و طبقاتی علیه احزاب ناسیونالیستی ـ بورژوایی در دفاع از کمونیسم، آزادی و برابری زنان، شورا  و حاکمیت مردم در سرنوشتشان  در کردستان را رقم زد.

و امروز ما در شرایطی بیاد عزیزان گردان  ٢٢ اورومیه می نشینیم که دو شاخه حزب دمکرات و دو شاخه کومله(باندهای مهتدی ــ ایلخانی زاده) در بند و بست با هارترین و جنایتکارترین نظام(جمهوری اسلامی) مشغولند. فداکاری و قاطعیت  ده ها کمونیست مبارز که توسط حزب دمکرات کردستان ایران جانباخته اند، امروز با خودآگاهی و مبارزه پیگیر مردم گرامی داشته میشود که توده وسیعی از مردم و مخالفین جمهوری اسلامی با تمام نیرو از دستاوردهای جنبش سرنگونی و جنبش های حق طلبانه دفاع میکنند و نمیگذارند دستاوردها و پیشروی های مبارزه برای سرنگونی حکومت ننگین اسلامی با توطئه حکومت و احزاب ناسیونالیست از دست برود. بهترین و زیباترین گلهایی که مردم در گرامیداشت کمونیستهایی که در جنگ ضد کمونیستی حزب دمکرات کردستان به آنها هدیه میکنند این است که بند و بست چهار احزاب ناسیونالیست کردستان یعنی دو حزب دمکرات و دو حزب زحمتکشان با جمهوری اسلامی در هیچ شرایطی ترمزی در مقابل مبارزه مردم برای سرنگونی حکومت، نخواهد بود. مردم  بی آبرویی و  سابقه سیاه آنها و در عین حال ترسشان از رشد کمونیسم و آزادیخواهی و مبارزات رادیکال بخش های مختلف مردم را  به رسوایی بیشتر این احزاب تبدیل میکنند.

نسان نودینیان

٢٤ آبام ١٣٩٨

١٥ نوامبر ٢٠١٩

 

 

 

مارتیاخوار - دفترچه دوم _ زن جادو

مارتیاخوار - دفترچه دوم _ زن جادو

http://www.didgah.net/khabarMaghalehMatnKamel.php?id=29319 

سیاست یک تیر و دو نشان ناسیونالیسم کرد

سیاست یک تیر و دو نشان ناسیونالیسم کرد

 

نگاهی کوتاه به اظهارات نچیروان بارزانی و مستر مزدور(1*)

 

به دنبال حملات ارتش فاشیستی ترکیه در ماه اخیر به منطقه روژآوا “شمال سوریه”، نیچروان بارزانی ( رئیس به اصطلاح حکومت کردستان عراق) در برنامه ایی که از کانال رووداو،‌رسانه ی  وابسته به نیچروان بارزانی و پارت دموکرات کردستان عراق ، پخش شد، در واکنش به عملیات نامبرده گفت که مشکل ترکیه نه با کردهای سوریه ، بلکه با “پ ک ک” است. او در ادامه اعلام کرد که: « مقامات ترکیه به ما اعلام کرده اند که نمی توانند پرچم های پ ک ک را در مرزهای خود با سوریه تحمل کنند. او با این اظهارات نه تنها جنایت های مرتکب شده ی رژیم فاشیستی ترکیه را محکوم نکرد، بلکه مهر تاییدی بر آن زد. او و کومپانیای مطبوعش ٬٬ پارت دموکرات کردستان٬٬ سالها رابطه ی نزدیکی با رژیم های فاشیستی همسایه ایران و ترکیه داشته و دارند. همانطور که بارزانی اظهار داشت، روابط نامبرده شده بین طرفین به روال همیشگی پیش می رود. اما در شرایط کنونی، بارزانی وابستگی به رژیم فاشیستی ترکیه و کومپانیای طالبلانی وابستگی به رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی را ترجیح داده است.

 

نیچروان بارزانی در حالی چنین سیاستی را اتخاذ می کند که اعتراضات برحق مردمی دامنه ی جامعه ی عراق و کشورهای منطقه را دربرگرفته و هر لحظه امکان میرود که دامنه ای این اعتراضات به کردستان عراق گسترش پیدا کند. نیچروان بارزانی طی سخنانی در پنل برگزار شده توسط موسسه مطالعات خاورمیانه گفت که برای ایجاد تغییرات نیازمند فضای آرام و بدون تنش و درگیری هستیم. در مقاله ی بعدی سعی خواهم کرد که به جزئیات اعتراضات شکل گرفته شده در عراق و همچنین موضع گیری به اصطلاح حکومت کردی بپردازم.

 

جریانات ناسیونالیست و در راس آنان کومپانیای بارزانی در کنار اتحادیه اروپا،‌آمریکا، شمار کثیری از دول امپریالیستی و سرمایه داری غربی و شرقی تا دول فوق ارتجاعی و دیکتاتور منطقه گرفته، از سیاستی که در روژآوا در جریان بود بشدت به خشم آمده بودند. هر کدام از این جریانات و دول نامبرده به سهم خود تلاش کردند که در تغییر و تحولاتی که باعث شکست خوردن این تجربه می شود نقش آفرینی کنند. از زمان شکل گیری روژآوا،‌کومپانیای بارزانی با نفوذ خود در این منطقه درصدد بوده است که در قالب سازماندهی کاملن سیستماتیک و هدفمند باعث دودستگی و تفرقه در میان شهروندان منطقه و همچنین نیروهای نظامی کرد شود.

 

از آغاز تاسیس پارت دمکرات کردستان موسوم به [پارتی] تقریبا ۷۳ سال می گذرد. حزبی که یکی از قوی ترین احزاب سیاسی در کردستان عراق بشمار می آید. حزبی که از زمان تاسیس اش تا به امروز به معنای کلمه دشمن قسم خورده ی جامعه ی کردستان و از وفادارترین شرکا و درباریان دول مرتجع و دیکتاتورهای منطقه در راستای سرکوب جنبش های آزادیخواه و مترقی در جامعه ی کردستان بوده است. در طول این هفتاد و اندی سال، در سطح کلی جامعه ی کردستان تحولات زیادی در سطح چشمگیری رخ داده است که بی گمان هر یک از این رویدادها تاثیرات خود را بر دیگر مناطق کردستان برجای گذاشته اند. این حزب همانند تمامی دیگر جریانات ناسیونالیست کردی با توجه به شرایط زمانی و مکانی، همیشه در راستای منافع و برنامه های دیکتاتورهای منطقه و دشمنان جامعه ی کردستان در سطح عمومی و طبقه کارگر و مردم زحمتکش بطور اخص نقش ایفا کرده است.

 

مستقل از اینکه نیروهای وابسته به پ ک ک در سال های اخیر چه نقشی را در روژآوا ایفا کرده اند،‌ بایستی حملات ارتش فاشیستی ترکیه به روژآوا از جانب تمامی انسان های آزادیخواه و انقلابی بشدت محکوم  و در سطح جهانی، افشاگری لازم در این زمینه به عمل بیاید. از یکسو با توجه به روابط تجاری و سیاسی که بین کومپانیای بارزانی و رژیم فاشیستی ترکیه در سال های اخیر صورت گرفته و از سوی دیگر به دلیل کینه و دشمنی دیرینه ی که بین جناح بارزانی و پ ک ک وجود دارد،‌ اتخاذ چنین مواضعی از جانب نیچروان بارزانی و عشیره ای وی، هم برای جامعه کردستان و هم برای مردم منطقه،‌مساله ی دور از انتظار نبوده و نخواهد بود. بنابراین دلیل چنین اظهاراتی را بایستی از این دو زاویه مورد بررسی و تحلیل قرار داد. بر اساس این تفکر است که نیچروان بارزانی سیاست سرکوبگرانه ی رژیم فاشیستی ترکیه را مشروع دانسته و به مدح و ستایش اردوغان می پردازد.

 

گذشته از اختلافات ایدئولوژیک و تاریخی،‌این دو جریان در چند سال گذشته، هم بر سر هژمونی و کنترل “کنگره با ملی کرد” و هم بر سر موضوع روژآوا دچار تنش های متعدد شده بودند. هر دو جریان از گسترش نفوذ جریان رقیب در بین توده های مردم به شدت نگران هستند. بی دلیل نیست که مسئولین پارتی بدفعات تکرار کرده اند که پ ک ک در اقلیم کردستان مسافر است و باید خاک این منطقه را ترک کند. این اظهارات دقیقن در راستای همان مطالبات و هدفی است که رژیم فاشیستی ترکیه در تعقیب آن است . زیرا هم کومپانیای بارزانی و هم رژیم فاشیستی ترکیه با استقرار و هرگونه فعالیت جریان پ ک ک و جریانات وابسته به آن در منطقه و روژآوا حساس و نگران هستند و برای تضعیف جریانات نامبرده، از دست بردن به هیچ روش و ابزاری دریغ نخواهند کرد.

 

از سوی دیگر، پ ک ک خود را رهبر تمام جریانات تمام ناسیونالیستی و حتی چپ کردستانی میداند و نسبت به فعالیت های هر حزبی عکس العمل جدی نشان می دهد. هر دو جریان (کومپانیای بارزانی و پ ک‌ ک) مدام در تلاش بوده اند که از طریق میدیا و رسانه های ارتباط جمعی وابسته ایی که در اختیار خود دارند، با وارونه نشان دادن واقعیات جامعه در سطح کردستان و با بزرگ جلوه دادن رهبران خود،‌چهره ای کاریزماتیک برای خود و رهبرشان در سایر بخش های کوردستان ارائه بدهند و با تکیه بر چهارچوب فکری و برنامه ی مربوطه پایگاه توده ای برای خود کسب کنند. اسطوره گرایی در میان احزاب ایدئولوژیک بطور عام به مساله ی حیاتی و روتینی مبدل گشته که در چهارچوب چنین ساختمان ذهنی، منطق، شعور و نقد از هیچ جایگاهی برخوردار نیست. در صورتی که سطحی ترین نقد در قبال رهبر ایدئولوژیک یکی از این جریانات مطرح شود،‌بلافاصله با واکنش های هیستریک و عاطفی که سرشار از خشم و نفرت است روبرو خواهیم گشت. افسانه جعل کردن و تقدیس رهبر ایدئولوژیک، ریشه در هژمونی رهبر در میان طیف وابسته به خود و همچنین عدم درک رادیکال از مسائل سیاسی و سواد تئوریک در چهارچوب ذهن همان افراد دارد. فرهنگ اسطوره گرایی نه تنها در بین اعضای پ ک ک و خط موسوم به “آپو”  و همچنین عشیره ای بارزانی،‌بلکه در میان جریانات ناسیونالیست کردی به موضوعی تبدیل شده است که دیگر قادر نیستند مخالفانشان را ببینند و تحمل کنند. در شرایطی که تحمل انتقاد و برسمیت شناختن جناح مخالف در دستور کار نیست، اعضای این سازمان ها برای بدر کردن رقبای خود از هیچ سیاست،اصول و پرنسیب اخلاقی دریغ نخواهند کرد.

 

هر گونه فعالیت نظامی و مسلحانه از دیدگاه این حزب در چهارچوب نوعی قلدری تعریف می شود. برای نمونه میتوان به درگیری حزب دمکرات کردستان ایران با جریان “پ ک ک” در سال ۲۰۱۵ اشاره کرد. با توجه به ماهیت طبقاتی و تاریخ پر از لجنی که این جریانات از خود برجای گذاشته اند، منافع جامعه ی کردستان هیچ وقت در دستور کارشان نبوده است. اما باوجود این هر نوع درگیری در منطقه و بین جریانات ناسیونالیست کردی به ضرر جامعه ی کردستان و مبارزات انقلابی و برحق آنان در سطوح کلی تمام می شود.

 

ریشه ای سیاست های قلدرمنشانه ی احزاب ناسیونالیست کردی را تنها نمیتوان به کومپانیای بارزانی یا جریان پ ک ک ربط داد،‌بلکه چنین سیاستی با تاریخ احزاب ناسیونالیست کردی عجین شده است. بر پایه ای چنین تفکر احمقانه و قلدرمنشانه بود که حزب دمکرات کردستان ایران در سال ۱۳۶۳ جنگ خونینی را با کومله ( سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) که بسیاری از آن به عنوان جنگ برادرکشی نام می برند، آغاز کرد. بدون شک بانی و مقصر اصلی این جنگ حزب ارتجاعی دمکرات کردستان ایران به رهبری قاسملو بود که در نهایت از سوی کومله با شکست سنگینی مواجه شد. حزب دمکرات کردستان ایران و حزب برادرش “کومپانیای بارزانی” نمونه هایی از احزاب فوق ارتجاعی و ضد انقلابی در سطح عمومی کردستان هستند که در طول تاریخ سیاه و ننگینشان برای حذف جریانات مخالف،‌انسان های آزادیخواه و برابری طلب و کمونیست ها،‌زنان مبارز، مطالبات انقلابی و بر حق مردم کردستان،‌ضدیت با طبقه کارگر کردستان و صدها موارد دیگر از هیچ سیاست های متجاوزکارانه و جنایتکارانه ایی دریغ نکرده اند.

 

مستر مزدور و حزب دمکرات کردستان ایران

 

خوانندگان محترم در جریان هستند که دیروز مستر مزدور به بهانه ی نشست خبری بین ترامپ و اردوغان فاشیست در کاخ سفید از دونالد ترامپ بخاطر “حمایت”های دولت آمریکا از کردها تشکر و قدردانی کرد. البته چنین اظهاراتی کمک بیشتری به ما در راستای افشای ماهیت جریانات ناسیونالیست نمی کند،‌زیرا با توجه به کارنامه ی ننگین و سیاه و فاکت های تاریخی که جریانات نامبرده از خود برجای گذاشته اند، اثبات این ادعا موضوع چنان پیچیده و گنگی به نظر نمی رسد. همه می دانند که حزب دمکرات به عنوان یک جریان بورژواـ ناسیونالیستی همانند کلیه ی احزاب ناسیونالیست ماهیت متضاد و ناخوانایی با هرگونه آزادی و برابری و منافع طبقه کارگر و مردم زحمتکش کردستان دارد. حزب دمکرات کردستان ایران همیشه خصلت طبقاتی جامعه و تضاد منافع بین طبقه کارگر و بورژوازی در کردستان را انکار کرده است. این همان تبیین و دیدگاهی است که حزب دمکرات در طول حیات ننگینش بر آن پافشاری کرده و زیر همین شعار کمونیست های را به عنوان نوکر فارس زبان ها و افراد تفرقه افکن تعریف کرده است. هر کسی که با تاریخ این حزب سیاه و ننگین و نقش بازدارنده ی حزب نامبرده در مقابل احزاب و جریانات مخالف سیاسی و همچنین مبارزات انقلابی مردم شریف کردستان واقف باشد، بلافاصله متوجه خواهد شد که هدف من از این اظهارات بهیچ وجه نقدی خصمانه و یا انتقام گیرانه نیست.

 

آیا مغایرتی بین سیاست و موضع گیری مستر مزدور با سیاست و استراتژی حزب دمکرات کردستان ایران و سایر احزاب ناسیونالیست کرد وجود دارد؟ میتوان گفت که اظهارات مستر مزدور ادامه ی همان پیام تبریک مصطفی هجری ( لیدر حزب دمکرات کردستان ایران) (2*)به اردوغان فاشیست به بهانه ی انتخاب وی به عنوان رئیس جمهوری ترکیه می باشد. شرایط منطقه ایی شکل گرفته و ماهیت طبقاتی حزب دمکرات و احزاب ناسیونالیست ایجاب می کند که سیاست و استراتژی این قبیل جریانات بر اساس استراتژی و سیاست مزدورمنشانه برای دول امپریالیستی و رژیم های فاشیستی ترکیه و ایران طرح ریزی شود.

 

در شرایطی که امروزه در منطقه در جریان است و دو جریان پ ک ک و کومپانیای بارزانی در حال رقابت جهت سهم گیری بیشتر از قدرت هستند، احزاب اردوگاه نشین دمکرات، سازمان اسلامی خه بات،‌سازمان زحمتکشان ۱ و ۲ به رهبری عمر ایلخانی زاده و عبداله مهتدی، پارت آزادی به رهبری حسین یزدان پناه و شماردیگری از احزاب با تاثیر گرفتن از کمک های مالی، حمایت سیاسی و شرایط عینی که در آن قرار دارند، همگی در راستای سیاست های کومپانیای مسعود بارزانی گام برداشته و در جهت تضغیف پ ک ک و احزاب وابسته به آن از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند. همگی این جریانات از مسعود بارزانی به عنوان یک مرجع تقلید یاد می کنند. این نوع نگرش و برخوردها را تنها نمیتوان یک موضع گیری یا ائتلاف مقطعی دانست،‌بلکه انتخاب سیاسی و استراتژی سیاسی جریانات نامبرده است. بنابراین تشکر و قدردانی مستر مزدور تکرار همان اظهارات نیچروان بارزانی  است که در کنار اثبات نوکر صفتی خود به دول امپریالیستی و مشروعیت بخشیدن به جنایت های رژیم فاشیستی اردوغان، ضدیت و دشمنی تاریخی خودشان را در مقابل “پ ک ک” نیز به نمایش می گذارند. 

 

احزاب ناسیونالیست کرد و بسیاری از کردهای خوش باور منطقه در این خیال بودند که بعد از سرنگونی رژیم فاشیستی بعث، منطقه ی کردستان عراق آزاد خواهد شد و مردم روی آزادی را خواهند دید. اما نه تنها چنین مطالبات و آرزوهایی به تحقق نرسید،‌بلکه جامعه در سطوح کلی از لحاظ مناسبات سیاسی -اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی رو به افول رفت. 

 

اگرچه امروزه رژیم بعث سرنگون شده است، با وجود این روش و عملکرد دستگاه های اطلاعاتی این به اصطلاح حکومت هیچ تفاوتی با رژیم سابق ندارد. میتوان گفت که به معنای کلمه کلیه ی قوانین مربوط به سلطه و سرکوب مخالفین و مردم معترض از مکانیزم و روش های سرکوب رژیم بعث استنباط شده است. دو “حزبی” که به واسطه ی نیروی پیشمرگ و نیروهای امنیتی قدرت را بین خود تقسیم کرده اند.

 

این خانواده به همراه خانواده ی طالبانی نزدیک به ۳ دهه است که ثروت و نفت کردستان را به انحصار خود درآورده و برای یک لحظه هم که شده از سیاست تاراج و غارتگری نفت و واریز کردن پول نفت به حسابهای شخصی دریغ نکرده اند. تمامی شرکت های نفت و تجارتی که در کردستان مشغول به فعالیت هستند مجبوراند که پشت پرده و به دور از انظار عموم با دو کومپانیای  بارزانی و طالبانی رابطه برقرار کرده و با این دو جناح شریک شوند.

 

مسعود بارزانی پسر،‌برادرزاده و تمامی اعضای عشیره اش را هر کدام به عنوان مدیر بخش های مهم و استراتژیک “حکومتی”همچون رئیس اقلیم،‌ مدیر بخش های امنیتی پاراستن و دستگاه “آسایش”،رئیس دانشگاه،‌مدیریت مطبوعات و رسانه ها و غیره برگزیده است. از طرف دیگر،‌اتحادیه ی میهنی کردستان هم بر اساس همین تفکر و چهارچوب فکری به سیاست های به اصطلاح حکومت مداری کردی خویش در منطقه سبز ادامه می دهند.

 

کلیه ی این موارد تنها بخش کوچکی از  ریشه های فساد و غارتگری و بحران اقتصادی در کردستان عراق است که نتیجه ی این به اصطلاح حکومت کردی آن است که فاصله ی طبقاتی در بین دو طبقه متخاصم سر به فلک کشیده است. سیستم حاکم در کردستان عراق، همان بهشت گمشده ی مستر کرد و حزب ارتجاعی حزب  دمکرات کردستان ایران و کلیه ی احزاب ناسیونالیست کرد ایرانی است که تحت نام “ ملت های تحت ستم” مطرح شده و از آن به عنوان راه حلی برای مساله ی کردها در کردستان ایران نام می برند. 

 

مردم شریف کردستان بایستی به این امرواقف باشند که تا زمانی که لاشه ی تعفن این احزاب توسط آنان به گور سپرده نشود،‌جامعه ی کوردستان رنگ آزادی، آسایش و رفاه را به خود نخواهد دید.  

 

ژوبین خضری

 

2019.11.15

 

۱: رحیم رشیدی از اعضای سابق حزب فوق ارتجاعی ( حزب دمکرات کردستان ایران) و معروف به مستر کرد “مستر مزدور” که قبلا در شبکه ی تیشک، شبکه وابسته به این حزب، مسئؤل اجرای یکی از برنامه های تلویزیونی این کانال بود. مستر کرد همان لقبی است که ترامپ فاشیست به رحیم رشیدی داده،‌چیزی که موجب خوشحالی عجیب و توصیف نشدنی او شد. او بعدها همین صفت را در دنیای مجازی به خود مرتبط ساخت و نام خود را به مستر کرد٬ “مستر مزدور” تغییر داد.

۲: 

https://kurdistanmedia.com/fa/news/%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85-%d8%aa%d8%a8%d8%b1%db%8c%da%a9-%d9%85%d8%b5%d8%b7%d9%81%db%8c-%d9%87%d8%ac%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%d8%b1%d8%af%d9%88%d8%ba%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8-%d9%88%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%b9%d9%86%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%b1%db%8c%d8%b3%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%da%a9%db%8c%d9%87

دستگیری، داداگاه و محاکمه حمید عباسی (نوری) باید از تبلیغات گروه گرایانه بری بماند

دستگیری، داداگاه و محاکمه حمید عباسی (نوری) باید از تبلیغات گروهگرایانه بری بماند

 

دستگیری و محاکمه حمید نوری یکی از شکنجه گران و یکی از عناصر مهم دست اندر کار کشتار سال 67 شادی بخش است. اما اگر از هم اکنون قرار باشد این مسئله وسیله ای برای لانسه کردن یک آلترناتیو و یا گرایش خاص نظیر " شورای مدیریت گذار" قرار گیرد، مسئله عوض میشود. تاکنون دکتر کاوه موسوی در اینجا و آنجا نه تنها با عنوان مشاور حقوقی "شورای مدیریت گذار" در گفتگوها و مدیای عمومی ظاهر شده است، بلکه خود این مسئله دستگیری و محاکمه حمید نوری را دارد به عنوان بخشی از سیاست و فعالیت " شورای مدیریت گذار" طرح میکند.

من ضمن خسته نباشید به آقایان کاوه موسوی و ایرج مصداقی از آنها میخواهم که به عنوان اشخاص غیرجانب دار و به عنوان حقوقدان، وکیل و شاهد به این مسئله بپردازند و آن را پیگیری کنند. فکر میکنم در غیر این صورت حمایت همه جانبه از این حرکت را از دست خواهند داد. دکتر کاوه موسوی باید تقبل کند تا آنجایی که به این مسئله برمیگردد، به عنوان حقوق دان بین المللی، قاضی بین المللی و بقیه عنوانهای تخصصیش با مدیا گفتگو کند و یا اطلاعیه صادر کند  و از عنوان مشاور حقوقی "مدیریت شورای دوران گذار" خودداری کند.

دستگیری و محاکمه حمید نوری برای میلیونها نفر از مردم ایران، دهها هزار نفر از خانواده های اعدامی و زندانیان و شکنجه شده ها  شادی بخش بوده است و همه دارند با امید به این حرکت نگاه میکنند. اما اگر قرار باشد این حرکت مورد استفاده یکجانبه گروهی به دلیل موقعیت خاص افراد قرار گیرد، در این روند مشکل و پراکندگی ایجاد میشود. چیزی که جمهوری اسلامی از آن بهره میبرد و شاد میشود.

چنین روندی نمیتواند مورد پشتیبانی من و هزاران زندانی دهه شصت، خانواده اعدامیان و نیروهای چپ و مبارز جامعه قرار گیرد.

امیدوارم همه اشخاص، سازمانها، احزاب کمونیست و چپ از آقایان کاوه موسوی و ایرج مصداقی بخواهند که با دادگاه و محاکمه حمید نوری برخورد " بیطرفنه" داشته باشند و گرایش و تعلق سیاسی خود را وارد مسئله نکنند.

چه امروز و چه در اینده، یعنی زمان پس از جمهوری اسلامی باید دادگاهها و محاکمات سران و دست اندرکاران رژیم خارج از گرایشات سیاسی و گروهگرایانه باشد و این حرکت خود آزمونی برای آینده میباشد.

 

 

محمود رضا وطنی ( محمود قزوینی)

از زندانیان دهه شصت

دانمارک 15 نوامبر 2019

Ghazvini.m@gmail.com

004542150761

November 14, 2019

یاداشتی کوتاه، روزنامه نگار رحیم رشیدی(مِستِر کُرد، سکوتش در قبال کشتار مردم روژآوا)

یاداشتی کوتاه، روزنامه نگار رحیم رشیدی

(مِستِر کُرد، سکوتش در قبال کشتار مردم روژآوا)

 

آزادیخواهی و ژِست دمکراسی خواهی فقط با پوشیدن کت و شلوار، بستن کراوات درسمینارها، حرف زدن و سوال پرسیدن در نشست های خبری نیست بلکه در عملکرد، اتخاذ مواضع سیاسی اجتماعی، فرآیند و باز تولید دارد و زیر ذربین مخاطبان خاص و عام قرار میگیرد. روز چهارشنبه ۱۳ نوامبر در یک نشست خبری بین دو جنایتکار دولتی از جمله دونالد ترامپ و رجب طیب آردوغان در واشنگتن پیرامون روابط دولت آمریکا و ترکیه و همچنین شرایط کشور سوریه برگزار گردید. در این میان رحیم رشیدی به عنوان روزنامه نگار با مطرح کردن دو سوال بحث های را برانگیخت، که در انتقاد از این ژورنالیست و طرح سوالات اش اعتراضاتی در شبکه های اجتماعی روبه بیرون انتشار پیدا کرد. برای نگارنده ی این مطلب جایگاه سیاسی این ژورنالیست ها و بطور مشخص رحیم رشیدی، در دورانی که ما در شهر وان در کشور ترکیه پناهجو بودیم و به عنوان نماینده ی پناهجویان در شورای دفاع از پناهجویان برای مدت کوتاهی فعالیت مشترک داشتیم کاملن پُر واضح و شناخته شده است بر همین اساس سوالات مطرح شده توسط این به اصطلاح روزنامه نگار اصلن جای تعجب نیست. باید گفت این یکی از ملیجکانه روزنامه نگار است که در ارتباط میان احزاب بورژوا- ناسیونالیست و بطور مشخص حزب دمکرات کردستان ایران و سناتورهای آمریکای فعالیت و جولان دارد.

 

رحیم رشیدی در راستای منافع مردم کوردستان افشاگری نمی کند بلکه با دماگوژی سیاسی و چاکر منشانه، با خندهای مضحک نوکرمنشی، حمایت اش را تلویحن در نشست خبری از دو جنایتکار جهانی ازجمله ترامپ و اردوغان و چشم میلیونها کُرد به نمایش گذاشت. و درهمین راستا، همچین روزنامه نگاری ماهیت سیاسی و طبقاتی اش حکم میکند در راستای سیاست یکی از احزاب بورژوا ناسیونالیست کوردستان ایران از جمله حزب دمکرات کوردستان ایران، در یک لباس دروغین به عنوان روزنامه نگار، ملیجک غیر مستقیم پارت دمکرات کوردستان عراق و عشیره ی بارزانی بر علیه روژآوا و دستاوردهای سیاسی اش عمل کند. از این زاویه باید تاکید نمود که ماهیت سیاسی طبقاتی این عالی جنابان در هلال سیاسی استراتژی کشورهای عربستان،قطر، ترکیه، عشیره بارزانی و احزاب ناسیونالیست از جمله حزب دمکرات کردستان ایران عمل میکند. کما اینکه دیدیم مصطفی هجری و خالد عزیزی در سال ۲۰۱۴ در پیام تبریک به مناسبت انتخاب اردوغان به عنوان رئیس جمهور ترکیه از همدیگر سبقت میگرفتند. این اقدامات چه در سطح احزاب بورژا- ناسیونالیست و چه در سطح روزنامه نگاران وابسته به این احزاب اتفاقی نیست در واقع بر متن استراتژی آنها استوار است که آنها را بارها در کریدورهای سازمان سنا آمریکا مترسک وار دیده ایم و با هر تصمیم آمریکا در قبال مردم کردستان، آنها عروسک های خیمه شب بازی بوده اند که نه تنها نتوانسته اند در راستای منافع مردم کردستان اقدامی کنند بلکه اینها خودشان یکی از موانع جدی در حل رفع ستم ملی در کردستان هستند به این معنا در آینده ی تحولات کردستان ایران موی دماغ هر جریان رادیکال پیشرو و احزاب و فعالین سیاسی آزادیخواه و برابری طلبی در دل جامعه کردستان ایران هستند.

 

باید گفت روزنامه نگاری که در قبال برابر تهاجم ارتش اشغالگر دولت فاشیست اردوغان و صحنه های  کشتار و قتل عام و بمبارانهای فسفری  علیه جنبش حق طلبانه مردم  بی دفاع کردستان سوریه توسط دولت ترکیه و در مقابل آمرین وعامرین این جنایات جنگی سکوت اختیارکرده، نوکر مآبانه و خجولانه خود را کُرد معرفی می کند و به تمجید جنایتکاران دولتی می پردازد، باید ماهیت اش را افشا نمود. نشان داد اینها نه تنها در راستای منافع مردم کردستان قدمی برنمیدارند بلکه حضورشان در همچین نشست های خبری، هیچ ربطی به منافع مردم زحمتکش کردستان ندارد. اینها تمام تلاششان فقط عکس گرفتن در کنار سناتورهای آمریکایی است که دستشان به خون میلیونها انسان در دل جنگ های خاورمیانه آغشته است. این دست از روزنامه نگاران مطبوعاتی، مزدورانی هستند که عامدانه و در راستای مسکوت گذاشتن اعمال جنایتکارانه، در واقع در خدمت سیاست های تامین کنندگان منابع مالی شان عمل میکنند، کما اینکه دیدیم در سال ۲۰۱۸ نشریه آمریکایی واشنگتن فری بیکن رحیم رشیدی را به عنوان یکی از چهرهای سال معرفی نمود. اگر ترامپ این روزنامه نگار را مِستِر کُرد (آقای کُرد) خطاب میکند نه به خاطر احترام به این شخص به عنوان یک ملیجک دَرباری، بلکه به دلیل سکوت عامدانه ی این روزنامه نگار کُرد در قبال این همه جنایت در روژآوا بود، که عاملان و دستور دهندگان این جنایت در مقابلش ایستاده اند، اما به قول ترامپ، مِستِر کُرد لام تا کام حرفی به زبان نمی آورد و آگاهانه در قبال این همه جنایات جنگی چشم پوشی و سکوت اختیار میکند.

 

باید به مِستِر کُرد یادآوری کرد که انگشت اتهام از طرف مردم زحمتکش کردستان به سوی حزب مرتجع شما دراز است. به اعتقاد من سیاست شما (حزب دمکرات کردستان ایران) در راستای سیاست های حزبی که غیر مستقیم از آن با یک دماگوژی سیاسی میخواهید چهره ایی انسان دوستانه و به عنوان یک روزنامه نگار بی طرف به پیش ببرید، سخت در اشتباهی چونکه مردم آگاه و فهیم در کردستان ایران اجازه نخواهند داد یک حکت اقلیم کردستان دیگری و به عبارتی یک مسعود بارزانی دیگری با تمام عوان و انصارش در آینده ی تحولات کوردستان ایران تکرار شود. به این معنا که عملن سیاست احزاب بورژوا ناسیونالیست در دو بخش کردستان ایران و عراق در حل مسله ملی، دو روی یک سکه هستند، و از یک ظرفیت سیاسی – طبقاتی، از همان چهارچوب افق بورژوازی در سطح سراسری تغذیه میکنند. وظیفه هر انسان کمونیست رادیکال و آزادیخواهی است که چهره ی واقعی و ماهیت سیاسی این آدمکهای چارغ جادو به مانند روزنامه نگارانی امثال مِستِر کُرد که به مانند ویروس های ارگانیک ظاهر میشوند را افشاء نمایند و نشان دهند که سیاست این دست از احزاب با اعوان و انصارشان هیچ ربطی به منافع مردم زحمتکش و توده های ستمدیده در کردستان ندارد.  

 

ناصر زمانی

۱۴ نوامبر ۲۰۱۹

 

 

برداشتن چوب و فرار کردن سگِ هارِ دزد، رو به جلو

" برداشتن چوب و فرار کردن سگِ هارِ دزد، رو به جلو "

 

اخیرا رژیم پر از نکبت خمینی برای خودش مثلا استراتژی تعیین کرده است که به هر قیمتی در منبر خلافت باقی بماند. از این منظر ست که تاکتیک های جنایتکارانه ای را اتخاذ نموده که تخت منبرش را قرص و محکم چار میخ کند تا با کله به پایین سقوط نکند و سقط نشود.

به پیرو این استراتژی باید حسابی قبل از تکه و پاره شدنش توسط کانونهای شورشی، توده های به جان آمده و شعله های خشم کارگران و زحمتکشان، حواسش را دقیق به اوضاع و احوال منطقه و کشورهای همسایه جمع نماید. چونکه در آنجا قیام ها و شورشهای مردمی از دست ستمگران و دیکتاتورها رو به افزایش است. این قیامها چونکه بر علیه ستمگری است؛ در درون و جانمایه اش مطالباتی دمکراتیک و آزادیخواهانه و مترقی را می طلبد، و باعث ترس و وحشت رژیم آدمیخوارخمینی خامنه ای می شود. اگر این قیامها مثلا در عراق و یا هر کشور همسایه دور و نزدیک دیگری به ثمر بنشیند، و دستاوردهای دمکراتیک خود را به ارمغان بیاورد؛ بدون شک و تردید روی قیامها و انقلاب رو به رشد توده های زحمتکش و عاصی ایران اثر خواهد گذاشت و آن را تصریح می کند تا اینکه منیر خلافت خامنه ای را خُرد کرده و به فاضلاب تاریخ پرتاب کند.

بنا بر این، صورت مسئله و پاسخ آن از پیش مشخص و تعیین شده است، و این جنایتکاران که می خواهند بر سریر قدرت به هر قیمتی بمانند، خیلی سریع وارد این معدله می شوند تا سرنگونی شان را به تعویق بیندازند.

از آنجائیکه مطالبات آزادیخواهانه، پایه ای و دمکراتیک خلقهای ایران در کل پروسه تاریخی اش به تعویق افتاده و متحقق نشده است، زمینۀ تاثیر پذیری از قیامها و انقلابات کشورهای منطقه و همسایه را دارا می باشد. لذا نمیتوان از روند رو به رشد این قیامها جلوگیری کرد مگر اینکه مثل رژیم هار ، وحشی و قرون وسطایی آخوندی به سرکوب مستقیم آن مبادرت نمود و تا بر آمد قیام دیگری فرصتی موقتی برای خود خریداری کرد.

نیز؛ باید افزود که انقلاب قهر آمیز و دمکراتیک آینده ایران هم روی کلیت منطقه خاورمیانه به عنوان کشوری سوق الجیشی به لحاظ جغرافیای سیاسی (ژئوپلیتیک) تاثیر مستقیم و مطلوب خود را خواهد گذاشت، نتیجه اینکه تحولات دمکراتیک در هر کدام از کشورهای منطقه بر روی هم تاثیر مثبت خواهند گذاشت.

پس از این روی می باشد که رژیم جنایت کار حاکم بر ایران توسط نیروهای قدس و برون مرزی خود و آدم کشان حرفه ای اش، از ترس کشانده  نشدن آتش قیامها و انقلابات  منطقه به ایران سعی در مداخله گری جنایتکارانه می کند تا بلکه این آتش فرو کش کرده و دامن خودش را نسوزاند. باری یک تیر و چند نشان می زند؛ یکی این که از تاثیر گذاری قیامها و دستاوردهای دمکراتیک آن به داخل ایران جلو گیری می کند، دیگر اینکه چنگ و دندان به توده های خشمگین و ستم کشیدۀ ایران نشان می دهد که اگر ما با قیام همسایگان این چنین خونین بر خورد می کنیم، حساب شما با کرامت الکاتبین است.

مورد دیگر قدر قدرتی در منطقه است که سیاستهای افراط گرایی اسلام سیاسی خمینیستی و بنیاد گرایی مذهبی را توسعه دهد و اینها بتوانند روی تنشهای منطقه تاثیر گذار باشند، منتها نه از زاویۀ ترقی خواهی بلکه از زاویۀ ارتجایی گری انهم با ضرب پول نفت و کشتار و جنایت بیرحمانه.

نکتۀ دیگر اینکه به عنوان سگ زنجیری امپریالیسم در منطقه واق واق کند و با تنش و بحران سازی منافع اَبرقدرتها را تامین کند تا با جنازۀ متعفن خودش کاری نداشته باشند. و در آخر اینکه به عنوان لات و قلدر منطقه به رسمیت شناخته شود که هم ارتجایی گری و عقب افتادگی و وحشی گری را توسعه دهد که خواست خدایان زر و زورِ بورژوازی جهانی است و هم اینکه همگی با هم از مدرنیسم و انقلاب دمکراتیک ایران جلو گیری کنند.

از این زاویه است که " چوب را برمی داری سگ دزد به جلو فرار می کند".

اما یک نکته را رژیم رو به زوال خمینی؛ امپریالیستها و عوامل ارتجایی رنگا رنگشان یا فراموش کرده اند و یا در معادلاتشان در نظر نگرفته اند و یا اینکه میدانند ولی در صدد مهارش هستند و آنهم نیازها و مطالبات آزادیخواهانه و دمکراتیک تاریخی و به حق شان است که طبق شواهد و گواه تاریخ ستاندنی است و به هر شکل ممکن و با هر بهای لازم گرفته خواهد شد.

دیر و زود دارد ولی سوخت وسوز ندارد، این قانون تکامل تاریخ است. درخت پُر هیبت آزادی سایه گستر است و همتی به بلندای قلۀ البرز دارد که شور و نشاط به سر سبزی و باغها و جنگلها می آفریند. این بار سگ دزد و هار نه می تواند به جلو فرار کند و نه به عقب بلکه سگ کُش خواهد شد.

 

هوشنگ اسدیان (پگاه) 13 نوامبر 2019

تظاهرات و اعتراضات گسترده مردم و جوانان عراق منبعث کدام پدیده سیاسی ـ اجتماعی است؟

تظاهرات و اعتراضات گسترده مردم و جوانان عراق منبعث کدام پدیده سیاسی ـ اجتماعی است؟

برای پاسخ به این پرسش قبل از هر خط و ربطی لازم است زمینه سیاسی و اجتماعی که این اعتراضات عمومی را موجب گشته مورد تحلیل و کنکاش  قرار داد. من زیاد به گذشته دور باز نمی گردم ، همین قدر کافی میدانم که بگویم بخش بزرگی از این مصائب سیاسی و اجتماعی که امروز در عراق مردم را به ستوه آورده است خود نشأت گرفته از عملکردهای دیکتاتوری حکومت و دولت پیشین عراق (حکومت بعث) می باشد. قتلوعام و اعدام بێ رویه و ناسگالیده ده ها هزار از مخالفان سیاسی، ژنوساید و انفال صد و هشتاد هزار خانوار کرد و سرکوب خونین برخی از شیعه یان همگی گوشه کوچکی از اعمال سایکوتیک ذاتی و روانی سران پیشین حکومت عراق بود.  اما عراق بعد از سرنگونی رژیم دیکتاتور بعث، به خاطر دخالتگریهای مستقیم و غیره مستقیم ، پنهان و آشکار دولت های مرتجع اسلامی همچو ایران، ترکیه، و دولت های عربی( منطقه خلیج ) و اشغالگریهای آمریکا و شرکای محترم اروپایی اش نتوانسته که در واقع به دولتی نرمال و متعارف دست یابد.

عراق بعد از سال ٢٠٠٣ تا کنون بطور برجسته به میدان کشمکش های سیاسی و دخالت مستقیم میان آمریکا و ایران تبدیل شده است. گر چه این دولت ها مستقیما وارد جنگ نشده اند ، اما هر یک بطور متباین و از طریق سازمان دادن گروه های آدمکش اسلامی می کوشند که مهر خود را بر دولت عراق بکوبد. در این میان ایران به خاطر وجود جمعیت شیعه مذهب و تابوی سیاه امامان شیعه در چند شهر عراق ، آنجا را به میدان گسترده ای برای هژمونی سیاسی در منطقه  خاورمیانه و بهره مندی کلان و عظیم اقتصادی تبدیل نموده است.

بعد از سرنگونی رژیم بعث ، ایران توانست که از طڕیق افکار پوسیده (شیعه گرایی) کاملا بر کل روند سیاسی، اقتصادی ، امنیتی  و نظامی عراق چنگ بیاندازد و آنجا را همچو ایالتی از ایران به میدان رویارویی با آمریکا و شرکای منطقه ایش  تبدیل کند. به لحاظ نظامی نیروای مرکب از فرمانده های نظامی ایران و اوباشان شیعه مذهب عراق را بنام (حشدالشعبی) در عراق تشکیل داده که این نیرو کاملا تحت پوشش مالی و لجستیکی ایران است و قصد بر آن است که بتدریج آنرا جایگزین ارتش رسمی عراق نمایند. غیراز این خود سپاه قدس ایران با مسئولیت قاسم سلیمانی در آنجا مستقر و روند سیاسی ـ نظامی عراق را کاملا در اختیار دارند. حزب الله عراق که به سان همان حزب الله لبنان تشکیل شده همراه با چند گروه تروریست ـ اسلامی دیگر نیز کاملن ساخته و پرداخته ایران هستند.

اگر بخواهم روده درازی نکنم و کل روند و دخالتگری و نفوذ مستقیم دولت ایران را از سال ٢٠٠٣ تا کنون در عراق تشریح کنم ، باید بگویم که ایران در واقع دست بالای در ستاپ فکری و تحمیق و سلیب و به روز سیاه نشاندن مردم عراق داشته است و در واقع آزادی عراق از کل این مصائب سیاسی و اجتماعی و سرکار آمدن دولتی سکولار و مردمی حقیقتا در گرو سرنگونی رژیم فاسد ملایان ایران می گذرد. عراق اکنون فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی خاص یک مملکت مستقل است ، بلکه به ایالتی از ایران تبدیل شده که کل فعل و انفعالات سیاسی، نظامی و اقتصادی عراق از تهران و توسط ملایان و فسیل های تاریخی می گذرد. دولت و رئیس دولت عراق باید مورد قبول و تائید ایران باشند و .... مسئله ماندگاری رژیم فسیل های تاریخی ایران هم  تا اندازه زیادی به تکرار شعارهای توخالی ضد آمریکایی و اسرائیلی و جنگ و درگیریهای منطقه ای وابسته است و با این کار کل نابسامانیهای اقتصادی ، اجتماعی و مدنی دامنگیر مردم ایران را تحت شعاع قرار داده و بدون این چرندیات مضحک نمی تواند که یک سال هم به حیات ننگین خود ادامه دهد.

اما آمریکا که متحد (دروغین و دوشاندن) دول عربی منطقه خاورمیانه است ، از طریق بخش سنی مذهب عراق و به بهانه جنگ با تروریزم و "داعش" میخواهد که ماندگاری و دخالت خود را در درون دولت عراق گسترش داده ، تا از اینطریق از رقیب منطقه ای خود و در واقع از " بلوک رقیب " پیشی گیرد و کل منطقه خاورمیانه را زیر کنترل خود داشته باشد.

سیاست فریبکارانه آمریکا در کل جهان و خاورمیانه بر مبنای تشدید اختلافات مذهبی و قومی و زنده کردن عقب افتاده ترین تفکرات و سنت های پوسیده میان دولت و ملت های متلون منطقه استوار است. از یک طرف عمدا به ایران میدان داده تا در امور داخلی دولت های منطقه دخالت کند، و از طرف دیگر دولت های منطقه را بطور دهشت آوری از عملکردهای ایران ترسانیده و آنها را ناگزیر به خرید صدها  میلیاردها دولار تجهیزات نظامی کرده و برای فراگیری این ادوات نظامی ، هزاران کارشناس و مهندس آمریکایی را هم با بودجه ای هنگفت به آنها تحمیل می کند. آمریکا با این قمار و بازی سیاسی درمدت همین سه سال اخیر بلیاردها دولار به خزانه دولت مفسده جوی آمریکا وارد کرده است.

این رقابت و پوتچ های منطقه ای بطور ابژکتیوی بر کل روند سیاسی و اقتصادی عراق تاثیر ژرفی گذاشته است ، بطوریکه: 1ـ  دولت عراق را میان احزاب قومی و اسلامی تقسیم نموده و رقابت درون دولتی میان این احزاب مرتجع را به حد اعلاء رسانیده است. 2 ـ  کارآیی دولت در  بازسای و رونق اقتصادی کشور را به صفر رسانیده است. 3 ـ اختلاس و حیف و میل کردن و فساد مالی و ملی  توسط این احزاب متلون به طرز وحشت انگیزی رشد کرده و عراق را به ورطه سقوط و ورشکستگی کشانده است. 4 ـ  دئانت ، شقاوت و تروریسم کور میان اقوام و مذاهب جداگانه را به اوج وحشیگری و قتلوعام دسته جمعی و حتی پاکسازی قومی برخی عشیره و طوایف رسانده است. 5 ـ دراثر فساد مالی بی پروا و ورشکستگی اقتصادی و جنگ داخلی و دائمی  چرخ و رونق اقتصادی مملکت از کار افتاده و بیکاری جوانان و تحصیلکردگان بیداد می کند. 6 ـ  مردم عراق در کل از کمبود کار و رفاهیات اجتماعی و زیستی به تنگنا افتاده اند و فقر و فلاکت اکثریت مردم را از پای در آورده است.

7 ـ آوارگی بخشی زیادی از مردم از ترس " داعش" و گروه های آدمکش و تروریست و ترک خانه و کاشانه و زمینهای زراعتی و نبود هیچگونه امنیت اجتماعی و شغلی، همگی در سیاه روزی مردم عراق تاثیر به سزای داشته و دارد.

در کل این ماجراجویی و بی ثباتی امنیتی، اقتصادی و اجتماعی درعراق ، نقش ایران و آمریکا نسبت به بقیه دولت های مرتجع  منطقه در صدر قرار دارند. نتیجه این همه فلاکت و بیکاری و فقر و آوارگی و قتلوعام و جنگ خانمانسوز لاینقطع ، اکنون چند هفته تمام است که مردم و جوانان عراق بر علیه این همه جور و ستم و ناآرامی و فساد مالی و بیکاری و گرسنگی ، در اکثریت شهرهای بزرگ  دست به اعتراضات گسترده و بزرگی زده اند. شعار و خواست بر حق این مردم ستمدیده کل نظام فاسد و مذهبی عراق را نشانه گرفته است، حتی به شیوه ای قاطعانه سران جنایتکار جمهوری اسلامی ایران را به خاطر عمق دخالتگریش مورد استهزاء و اعتراض شدید قرار داده اند. این مردم به جان آمده با وصف عملکرد وحشیانه نیروهای امنیتی تروریستی عراق و ایران در کشتار و زخمی کردن هزاران نفر از آنها ، هنوز به مبارزه خود در میدان های بزرگ بغدا، بصره، کربلا ، نجف و استان میسان و بقیه شهرهای دیگر ادامه می دهند و به کمتر از رفتن همه این دم و دستگاه فاسد مذهبی راضی نیستند. اقدامات و اعتراضات  گسترده مردم مبارز عراق در واقع لزره بر اندام تمام جنایتکاران مذهبی چه در عراق و چه در ایران انداخته است. این اعتراضات مردم عراق می بایستی از طرف کل احزاب سوسیالیستی و مردم شرافتمند و انقلابی داخل و خارچ عراق مورد پشتیبانی قاطع قرار می گرفت. می بایستی تظاهرات و اعتراضات بزرگی در جهت پشتیبانی آنها به راه انداخته می شد، اما متاسفانه تا کنون فقط در سطح محکوم کردن روی کاغذ باقی مانده است. حتی اعتراضات بر حق این مردم مورد پشتیبانی گرم مردم کردستان عراق هم قرار نگرفت. تنها ماندن آنها در واقع سرکوب و ترور کل شخصیت های رهبری کننده این خیزش اجتماعی بزرگ را توسط چماقداران و اوباشان و گروه های تروریست اسلامی ایران و عراق را آسان تر می کند. به زیر کشیدن حکومت جنایتکار قومی ـ مذهبی عراق و سر کار آمدن دولتی سکولار و دمکراتیک مبارزه آزادیخواهان و سوسیالیست های منطقه را چند گام به پیش می برد، به همین خاطر قابل همه گونه پشتیبانی از طرف مردم و کلیه احزاب آزادیخواه و سوسیالیست منطقه و جهان است.  

عزت دارابی

2019/11/14

 

سکس و سیاست

سکس و سیاست !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
روحانی رئیس جمهور سپاه پاسداران : منافع ما ماندن در برجام و رفع تحریم تسلیحاتی در سال آینده است...
کاخ سفید : مایک پومپئو در حساب کاربری توئیتر خود با اشاره به اظهارات حسن روحانی نوشت : بهترین دلیلی که روحانی رئیس جمهور سپاه پاسداران برای باقی ماندن در این توافق فاجعه‌بار ارائه کرد این است که مفسدان جمهوری تروریستی اسلامی بتوانند پهپاد، موشک، تانک، جنگنده و تجهیزات دیگر بخرند و بفروشند».

وی تاکید کرد که «روحانی به آرزوی خود خواهد رسید مگر اینکه شورای امنیت سازمان ملل تحریم تسلیحاتی ایران را پیش از ۱۸ اکتبر ۲۰۲۰ تمدید کند».

آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ایران ذرات اورانیوم پیدا کرد...

قتل عام مخالفان در دهه شصت توسط حکومت اسلامی ایران و جستجوی یک حقیقت در غرب...
کشف شبکه انتقال پول توسط حکومت اسلامی بە گروەهای تروریستی، سالیانە ٣٠ میلیون دلار فقط بە حماس ...
 سازمان اطلاعات و امنیت اسرائیل (شاباک) در تازەترین گزارش خود از کشف شبکە انتقال پول جمهوری اسلامی بە سازمان حماس و گروە جهاد اسلامی در فلسطین خبر دادە است...

پس ذرات اورانیوم ، انتقال پول قاچاق به تروریستها ، شمارش نفسهای قاسم سلیمانی ... خلاصه همه چیز واضح و در کنترل است فقط موضوع قتل عام هزاران انسان در دهه 1360 نیاز به تحقیق دارد هنوز ...

اوو مورالس یک روز بعد از استعفا از ریاست جمهوری بولیوی در خلال اعتراضات گسترده توسط مردم بولیوی ، می گوید پیشنهاد پناهندگی مکزیک را پذیرفته است.
او در توییتی گفت ترک بولیوی برایش دردناک است ولی چوبی که به کون قذافی کردند احتمالا دردناکتر است امیدوارم ولایت فقیه حاکم در ایران درس بگیرد ...

مجاهدین خلق؛ گروهی که اعضایش نباید به سکس فکر کنند...
تیتر بالا در بی بی سی فارسی زده شد ، با قلم لیندا پرسلی و آلبانا کاساپی...در میانه موجهای سیاسی جهان و منطقه ایی ...

موضوعات مطرح شده در مطلب کمی ناقصی دارد که اشاره ای میکنم ، چون یادم مانده ، زمان صدام و در عراق فکر کردن به سکس ممنوع نبود ولی بیانش بایدی بود و حتی مواردی یواشکی سکس هم داشتند مثل آزادیهای یواشکی مسیح علینژاد ...
یک گروه سکت خطرناک فرقه منافق ... از جهنم عراق با حوله چراغ قوه الهی راهی اروپا و آلبانی میشود . این گروه در اطراف تیرانا برای خودش مقری خفن میسازد . آمریکای بیچاره هم خبر ندارد که چه ماری در آستین دارد . بعد افرادی با شجاعت از داخل مقر فرار میکنند و به تیرانا میرسند . این افراد خیلی دوستدارند بعد از خیلی سال جدایی پیش خانواده و کانون مامانش اینا... برگردد . ولی هی برنمیگردد و همانجا میماند تا از بی بی سی فارسی بروند با آنها مصاحبه کنند...
آنطور که گزارش تنظیم و نوشته شده یعنی اگر مجاهدین اساسا نبودند و یا سکس را ممنوع نمیکردن ولایت فقیه خوب و آزادیخواه میشد...
خیر جانم این یک مسیر مشترک است . فکرش مشترک است ، تخمش مشترک است ، مجاهدین خلق با هر موقعیتی بد و خوب و متوسطی مربوط به همین پازل است . قبلا هم گفته بودم اگر مجاهدین بدند ، حکومت اسلامی ایران بعد چهل سال عملکرد مشخص در حاکمییت سیاسی ثابت کرد ، صد برابر بدتر است . آن پدیده ایی که فعلا در بازی خون با چراغ سبز غرب مشغول شخم زدن خاورمیانه است مجاهدین نیستند جناب بی بی سی .
صحنه واقعی این نیست که چون مجاهدین سکس ندارند حکومت اسلامی موشک و انفجار و جنگ و خرابی و زندان و بمب و پولشویی و فساد و اختلاس و زندانها پر ... شده است که اگر مجاهدین سکس میداشتند ما حالا با یک حکومت متعارف مواجه بودیم وآزادی داشتیم...
 

 صحنه برعکس تصویری که بی بی سی ارائه میکند . حکومت اسلامی در ایران محصول و برآمده از سیاستهای کلان غرب در خاورمیانه است که تا همین حالا با سیاست "مماشات حداکثری" این پدیده را نوازش کرده است . غرب از پشت حکومت اسلامی دستش را بردارد تا مافیای مسلمان حاکم در ایران گورش را گم کنند ، مجاهدین هم برمیگردند خانه و اگر حالی داشتند سکس هم میکنند ...

کلیه رسانه های فارسی زبان یا هر وزغی خواست نظری در تاریخ سیاسی ایران بزند بهتر است کل پازل را اشاره کند و الا خیلی خری ، گاومنی ...



آیت الله سیستانی مرجع تقلید عراقی ، همکاری با قاسم سلیمانی و صدر جهت ماندن دولت ایرانی را درعراق تکذیب کرد...لبنان و بولیوی و اوکراین ...هم شعله ور است ...

آمریکا برای اطلاعاتی پیرامون رابرت لوینسون 20 میلیون دلار جایزه مشخص کرده بود ، حکومت اسلامی گفت پیش خودمان است پرونده باز دارد؛ قرار منع پیگرد صادر شده ، 20 میلیون دلار بسلف داداش ...

احتمال خروج از ام پی تی ، خروج از برجام ، خروج از اونجا ، خروج از اینجا ، فقط حاکمان نظام ولایت فقیه در ایران اگر میتوانند کمی فکر یزنن که بعد خروج از همه جا به کی میخوان حکومت کنن ؟ به سنگهای آسمانی ، سیاهچاله های خدای جاکش ؟

یک مقام حکومت اسلامی صراحتا گفت : حفظ نظام از حفظ برجام واجبتر است ، این مقام مسئول هنوز نمیداند که این 2 روی یک سکه هستند . اساسا برجام خلق شد تا نظام بماند ... ولی در ورژنی جدید ، افسار خورده و رام شده ... نظام حاکم در ایران با ساکنان کاخ سفید تفاوتی محتوایی ندارند آنها فقط در روش چپاول اختلاف نظر و با هم فاصله دارند . ساکنان کاخ سفید چپشان پراست و مجرب و با خونسردی قدم برمیدارند ، حاکمان مسلمان در ایران با تجربه ای خیلی کمتر ، هنوز بر روشهای قرون وسطی 400 سال پیش در حکومت کردن اصرار میکنند ذهنشان بیشتر از این ظرفییت ندارد ...

 



اسماعیل هوشیار

13.11.2019

 

 

 

نگاه به یک بیانیه!

نگاه به یک بیانیه!

آزادی برای همگان، فقط زمانی است که دیگر از دمکراسی و دولت بطور کلی خبری نباشد! آزادی در جامعه طبقاتی، فقط میتواند تا حدود کم و بیش برای طبقه حاکم باشد و نه برای همۀ ابنای بشرِ زنده! یا توده های مردم  - ملت - که شامل همه طبقات*۱ داخل یک جامعه میشود، مگر در اذهان و گفته های کاسه لیسان، خرافه گویان و حیله گران! برای فریب کارگران و زحمتکشان!، پوششی برای پوشاندن دیکتاتوری سرمایه داران  و جنایاتشان درحق تولید کنندگان نعم مادی و خود محرومان و به طریق اولی در دیکتاتوری پرولتاریا نیز، اساسا، چنین است، یعنی آزادی برای طبقه کارگر و متحدینش و سرکوب طبقه سرمایه دار!  لازمه آن، به پیروزی رساندنِ انقلاب قهری کمونیستی طبقه پرولتارها در سطح جهانی است!

مطلب مندرج در آدرس زیر این نوشته، بیانیه ای است که از جانب - کارگران انقلابی متحد ایران، در رابطه با آزادی موقت کارگران  و فعالان کارگری از زندان های رژیم قاتل جمهوری اسلامی سرمایه داری ایران و در نقد نظرات سازمان های باصطلاح چپ و کمونیست و سوسیالیست، نوشته شده است.  این رفقا در نخست این آزاد شدن را تبریک گفته و آنرا  در مرحله نخست، ثمره مقاومت های این فعالین در زندان و بعد اعتراضات در بیرون می دانند.

دوم، در این نوشته، چنانکه از متن آن بر میآید،  رفقا به نقد گرایش هائی  پرداخته اند که تسلیم طلب، رفرمیست،  سازشکار،  صلح بین طبقات  ذاتا با تضاد منافع طبقاتی آشتی ناپذیر، طبقات در حال جنگ و نبرد همیشگی " گاه آشکار و گاه پنهان، گاه حاد و خونین و گاه آرام "*۲ را تبلیغ کن، تهی کن کلمات از محتوای انقلابی و رادیکال خویش، مطابق میل  طبقات حاکم و حاکمین  در جامعه صحبت کن، طبقات  اجتماعی، منافع متضاد طبقات و مبارزات طبقات، ضد دولت طبقاتی  را  نادیده گیر، آنها را  به مبارزات جنسیتی، قومیتی، ملیتی، ضد رژیمی،  به دنباله رو مبارزات بین جناح های مختلف طبقه حاکم تبدیل کن، مانند طرفدار دولتی شدن و یا برعکس، یعنی خصوصی شدن، مالکیت بر ابزار تولید و در کل به قول این ضرب المثل فارسی « خر مُهره رنگ کردن  و به نرخ مروارید فروختن»، میباشند!

اما، به باور من، و متأسفانه خود این رفقا هم، هنوز کما بیش آلوده  به آنچه که اساس سیاست اکثرِ سازمانها، احزاب، گروه ها و جریانات باصطلاح  مدافع منافع طبقه کارگر، سوسیالیست، کمونیست و رادیکال، فعالان کارگری، کارگران فعال،  ولی در اصل و در عمل و پراتیک، آگاهانه و ناآگاهانه طرفدار و تثبیت کنندۀ  نظام حاکم بودن، می باشند، هستند که دراین نوشته، مورد نقد قرار گرفته اند. 

اساس و پایه سیاست جریانات بالا  بر یک  همه باهمی ضد رژیمی،  مبارزات مدنی، برای آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی،  حکومت شورائی، اداره جامعه به شکل شورائی، دموکراسی شورائی، انقلاب انسانی با همکاری نیروهای پیرو سیاست دولت های غربی، انقلاب  زنانه ، آزادی، برابری حکومت کارگری ، مجلس مؤسسانی و امثالهم  قرار گرفته است که مبارزه طبقاتی طبقه کارگر  بر ضد طبقه سرمایه د ار*۳ و دولت طبقاتی و  دیکتاتورش را که ادامه آن باید به در هم شکستن  این دولت، یعنی، دستگاه سرکوب طبقه سرمایه دار بر علیه طبقه کارگر و ایجاد  دیکتاتوری پرولتاریای مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان ( بهترین شکل کشف شده تا کنون دولت طبقه کارگر)، دولت محو کننده و یا محدودیت گذار بر فعالیت طبقه سرمایه دار در داخل که از مالکیت بر ابزار تولید بوسیله به پیروزی رساندن انقلاب قهری پرولتارهای آگاه، متحد، تحزب یافته و مسلح، محروم شده است، ولی هنوز زنده است و اگر فرصت پیدا کند از هیچ توطئه و خراب کاری و چه بس جنگ و کشتار کارگران دریغ نمیکند، دولت گسترش دهنده انقلاب از طریق یاری دادن همه جانبه به همطبقه ایهای منطقه ای و جهانی اش و سنگر مستحکمی در برابر یورش دولت های امپریالیستی و ارتجاعی به انقلاب پیروزمند کارگران و زحمتکشان در جامعه مفروض،  دولتی که جز بر قدرت کارگران مسلح به چیز دیگری – قانونی- ، متکی نیست، دولت تبدیل کن جامعه سرمایه داری به جامعه کمونیستی  منجر گردد، نادیده گرفته  و یا آنرا مغشوش، کُند و بی اثر میکنند!

یعنی هسته اصلی آموزش های کارل مارکس، فردریش انگلس در رابطه با طبقات اجتماعی با منافع تضادمند و آشتی ناپذیر که از آن مبارزه طبقاتی همیشگی و دائمی ناشی میشود - دولت*۴ بمثابۀ  وسیلۀ  زور سازمانیافته طبقۀ حاکمه - خصلت دیکتاتوری  دولت  حتی در دموکراتیک ترین جوامع سرمایه داری هم قابل دیدن است و این را در سرکوب و حتی کشتار کارگران اعتصابی دیده و هر روز می بینیم، مانند کشتار کارگران اعتصابی معدن مس در خاتون آباد به دستور سید خاتمی طرفدار گفتگو تمدنها، کارگران اعتصابی  معدن طلای سفید ماریکانا در آفریقای جنوبی آتش زدن ۵۲ دانشجو در  مکزیک ، ریختن بمب ۱۰ تنی بر روی خانه های کاهگلی در افغانستان به دستور ترامپ  رپیس جمهور  آمریکای متمدن   و... آری، رفقای کارگر «  قدرت دولتی نوین فقط کمیته ایست که امور مشترک همه طبقه بورژوازی را اداره می کند.  مانیفست حزب کمونیست ۱۸۴۸)    و بویژه مبارزات لنین بر علیه اپورتونیست ها که آموزش های مارکس و انگلس را در رابطه با مبارزه طبقاتی و جانشین ساختن آن با سازش طبقاتی و همزیستی مسالمت آمیز، دولت طبقاتی را با دولت برای اداره امور جامعه به نفع همه  و با بکار بردن کلماتی مثل دموکراسی خالص، دولت آزاد خلقی، دموکراسی مشارکتی و حتی همین دمکراسی شورائی و امثالهم، آبکی و نرم نموده  و مورد قبول طبقه سرمایه دار ساخته بودن  را، به عمد و یا به سهو، از سر آگاهی و منافع طبقاتی و یا از نادانی و وحشت خرده بورژوائی،  به بوته فراموشی سپُردن می باشد!

 به قول لنین از زبان انگلس دولت کارگران یا دیکتاتوری پرولتاریا، برای بسط دموکراسی و آزادی نیست، بلکه برای محو و یا محدود کردن فعالیت طبقه سرمایه دارخلع ید شده از مالکیت بر ابزار تولید، ولی زنده است که درنده خوئی و توطئه گری اش بر علیه کارگران بمثابۀ طبقه پیروز به علت همین خلع ید شدن از مالکیت بر ابزار تولید چندین برابر شده است!

درک این مسئله ما، طبقه پرولتار در کل و بویژه کارگران آگاه را یاری می دهد : تا هنگامی که مالکیت خصوصی، کارمزدوری،  بطور کلی جامعه طبقاتی، تضاد و مبارزه طبقاتی و بالنتیجه دولت، بعنوان دیکتاتوری طبقاتی موجود هست، سلاح نقد هرگز جای نقد سلاح را نمی گیرد! قهر انقلابی در دیکتاتوری پرولتاریا نیز موجود است. بطور کلی قهر روزی از جامعه بشری رخت خواهد بست که دولت زوال یافته و یا به خواب ابدی فرو رفته باشد!

 البته، امروزه کمتر جریان، حزب، سازمان و تشکلی که خود را کمونیست و یا سوسیالیست و چه بسا طرفدار دو آتشه مارکس و انگلس و حتی لنین میداند، از دیکتاتوری پرولتاریای مسلح، حرف و یا دفاعی میکند، مگر برای آبکی کردن آن، مثلا آنرا با حق وتو برای کارگران و با تصویب مجلس مؤسسان که از نمایندگان همه طبقات تشکیل شده اند، به نامند! این نوع صحبت کردن ها، بیشتر از آنکه به دیکتاتوری پرولتارها شباهت داشته باشد، همین وتوی دولت های فخیمه سرمایه داری در سازمان ملل متحد که در اصل سازمان جهانی طبقه سرمایه دار است را، یاد آوری میکنند، برای اینکه "کمونیست ها؟!" را دمکراسی خواه جلوه دهند و نه سرکوب گر!! یعنی رام و بی عمل انقلابی یا بدرستی گفته شود، اخته و سترون!!

البته، در دولت کارگران – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان، مانند هر دولت تا کنون در جوامع بشری، دمکراسی و آزادی هست و خیلی نیز، واقعی تر و گسترده تر از هر نوع دولت باصطلاح دمکراتیک  دیگر طبقاتی خواهد بود، زیرا که برای اولین بار توده ی کارگر و زحمتکش، بطور واقعی و نه مانند جوامع مدرن هر ۴ سال یکبار به پای صندوقهای رأی کشاندن، در دولت، توسط شوراهایش شرکت میکند، ولی این آزادی و یا باصطلاح دمکراسی بر طبق نظرات حضرات! برای طبقه کارگر و زحمتکشان سرکوب شده، مورد بهره برداری قرار گرفته در نظام پیشین و نه برای مفتخوران سرمایه دار که تا به زیر کشیده شدنشان از اریکه قدرت جز ظلم و ستم بر اکثریت بالاتفاق ( ۱٪ درصد بر علیه ۹۹٪ و حالا ۹۹٪  بر علیه ۱٪ )، ننموده اند! جنگ هائی را سازمان داده اند و می دهند که ده ها میلیون انسان را قتل عام کرده اند، مانند جنگ اول و دوم جهانی و ... که امروزه خاورمیانه غرقه در خون و آتش، یک نمونه زنده  این جنگهای امپریالیستی است!

 بنا بر این، دیکتاتوری پرولتاریا  دستگاه سرکوب و جنگ بر علیه سرمایه داران داخلی و خارجی و دموکراسی و آزادی برای پرولتارها و زحمتکشان می باشد. دیکتاتوری پرولتاریا،  دیکتاتوری طبقه پرولتاراست و نه عده ای برگزیده و حتی اعضای حزب کمونیست، دیکتاتوری پرولتاریا هم حتما اشکال متفاوت خواهد داشت و یک شکل نخواهد بود،  دیکتاتوری پرولتاریا، وسیله آموزش و پرورش و ارتقاء برده گان مزدی به سروری جامعه و وسیلۀ حاکمیت پرولتاریا بر سرنوشت خویش است. این دیکتاتوری با هر چه جامعه و انسان های زنده آن، پیشرفت میکنند، اذهانشان از خوف و ترس و خرافات هزاران ساله تمیز و منزه می شود و  ارتقاء مقام می یابند، دانش بشر بطور عمومی رشد یافته و توسعه می یابد، از شدت اش کمتر شده،  بر ملایمت آن افزوده می گردد و برای این بوده و هست  که این را دولت به خواب رونده، زوال یابنده، غیر ضرور شده  و نه درهم شکسته  شونده نامیده اند و هست*۵. واقعا هم، هنگامی که سرکوب ۱٪ در میان باشد به جای ۹۹٪ خیلی ساده و حتما که  کمتر خونین خواهد بود.

اما، اینکه رفقای " کارگران انقلابی متحد ایران" و در این بیانیه،  مبارزه طبقاتی حتی پرولتاریا و نه مبارزه «تودۀ مردم» که خود جای سئوال بزرگی است، « برای آزادی، دموکراسی» دانسته اند، مبارزه ای که ادامه آن باید به دیکتاتوری پرولتاریا  نه چیز دیگری ختم گردد، خود، چنین مبازه ای را  می پوشاند، آنرا پنهان می سازد و یا از برندگی  و انقلابی بودن آن میاندازد و به چیزی که بیانیه « شوراها در همان حال شکل دولت و حکومت آیندۀ کارگران و زحمتکشان را تشکیل می دهند»، نام گزاری نموده اند، تبدیل می کند که آنرا « شعار کارگران و همۀ نیروهای مدافع رهایی طبقۀ کارگر باید براین پایه استوار باشد که تودۀ مردم متحد، نهایتاً پیروز خواهند شد.» و یا  « طبقه کارگر باید با اتکا به نیروی متحد و متشکل خود و ایجاد حس اعتماد و همبستگی میان خود و نیروهای متحد اجتماعی اش برای آزادی، دموکراسی و تحول اقتصادی و سیاسی، از اعتماد به سرمایه داران و نهادهای مدافع آنها پرهیز نماید.»، می دانند. در این فاکت  رنگ آمیزی از من – حمید قربانی می باشد.

 اولا دولت کارگران بی نام نیست و نام دارد و برای محو استثمار انسان توسط انسان با جبر و زور است که نام آن، در آثار کارل مارکس، انگلس، لنین، رزا لوکزامبورگ و دیگر کمونیست ها، یعنی، کارگران آگاه  دیکتاتوری پرولتاریاست. این دیکتاتور ی وسیله ای است، برای نابود ی  طبقات و لغو کنندۀ روابط موجود اجتماعی، یعنی،  محو کنندۀ مالکیت خصوصی و کارمزدوری  که لنین جمع بندی اش از آنرا ، در آثار ی مانند : چپ روی بیماری کودکی در کمونیسم،  دولت و انقلاب و مخصوصا انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد، چنین اعلام می کند.

تعریف لنین  از دیکتاتوری بطور کلی و دیکتاتوری پرولتاریا بطور اخص : « دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و بهیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می گردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست.»

 و یا باز هم، لنین  از زبان مارکس و انگلس :

[ مارکس... «اگر کارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند... تا مقاومت بورژوازی را درهم شکنند... بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.»...

انگلس...« حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم»...

هم او میگوید: « از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظور سرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»...] ، لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

آیا روشن تر از این، میشد و یا میشود، « دولت و حکومت آیندۀ کارگران و زحمتکشان را»، بیان کرد؟ ، بنا بر این، اگر روشن و آشکار است که دولت کارگران  یعنی کارگران مسلح یا  شوراهای کارگران و زحمتکشان مسلح، « از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظورسرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»، چرا؟ این رفقا، چنین خلط بحث می کنند که اولا « آزادی ، دمکراسی» را در کنار یکدیگر قرار میدهند و دوما چنین شیر بی یال و اشکم  را جانشین دیکتاتوری پرولتاریا میکنند؟

 مگر در آثار متعدد از این آموزگاران  که خود این رفقا از مترجمان خیلی خوب آنهایند، نخوانده ایم که دموکراسی  جز شکلی و بهترین شکل از دولت مدرن، دولت بورژوائی، دیکتاتوری بورژوائی، کمیته ای برای اداره امور همه طبقه بورژوا است، دولت مدرن ضرورتش را از حفظ دستمزد کارگران بر طبق میل سرمایه داران می گیرد، و... نیست؟ راستی رفقا آزادی را به چه مفهومی درک میکنند که با دمکراسی، شکلی از دولت، حالا گیریم که دمکراسی پرولتری همتراز می نمایند؟ آیا آزادی را مثلا با نابودی جمهوری اسلامی ایران، یا هر دولت بورژوائی دیگری یکی می گیرند؟ یا اینکه آزادی را به معنی کلی یعنی تولد انسان نوین، انسان غیر طبقاتی، انسان رها از روابط اجتماعی طبقاتی و ستم و استثمار می دانند؟   اصلا آیا میتوان از آزادی برای همه طبقات و یا بطور کلی  در جامعه طبقاتی حرفی زد؟ به یاد داشته باشیم که  حتی، جامعه کمونیستی در فاز نخست خود، هنوز یک جامعه طبقاتی است و نه، بدون طبقات، بدون دولت! ولی دولت در آن، دیگر  دیکتاتوری پرولتارهای  مسلح و وسیلۀ سرکوب پرولتاریا بر علیه بورژوازی – سرمایه دار - محو کننده یا محدود کننده که شکلی از محو است، فعالیت این طبقه استثمارگراست و نه برعکس!

اگر این چنین نبود، آنگاه این  گفته کارل مارکس، به چیزی متناقض تبدیل می گردید.

  • کارل مارکس در نقدی بر برنامۀ گوتا : « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

 

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ. رنگ آمیزی از من است.

  

سرشت دولت در جامعۀ کمونیستی، بطور کلی میتواند در این عبارت خلاصه شود که دولت در جامعه کمونیستی فار نخست این جامعه، زیرا که در فار دوم یا عالی آن، دیگر دولت زوال یافته است، به جای دیکتاتوری طبقات استثمار گر، اقلیت ، بر علیه طبقات و طبقه تولید کننده و در جامعه سرمایه داری، دیکتاتوری طبقه سرمایه دار بر علیه طبقه پرولتار و تثبیت کننده و تکمیل کنندۀ  مالکیت خصوصی، دیکتاتوری طبقه کارگر – پرولتارها -  بر علیه طبقات استثمارگر بطور کلی و طبقه سرمایه دار بطور ویژه  و از بین برنده مالکیت خصوصی و کار مزدوری و استقرار و تکمیل  کننده مالکیت اشتراکی و کمونیستی است.

 البته، این عبارت میتواند  نقد و تکمیل گردد، نباید دگُم بود و حرف و درک خویش را  کلام آخر نامید که کسی را جرئت نقد نباشد.  همه چیز در تغییر و تحولات دائمی است و انسان و درک اش از همه چیز نیز.

این را میتوان به روشنی در این گفته کارل مارکس به باور من یافت : «...ولی انقلاب های پرولتری... مدام ازخود انتقاد میکنند، پی در پی حرکت خود را متوقف می سازند و به آنچه انجام یافته به نظر می رسد باز می گردند تا بار دیگر آن را از سر گیرند، خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاش های اولیه خود را بی رحمانه به باد استهزا میگیرند، دشمن خود را گوئی فقط برای آن بر زمین می کوبند که از زمین نیروی تازه بگیرد و بار دیگر غول آسا علیه آنها قد برافرازد ... مارکس، هجدهم برومر».

 

 خصلت دولت در کمون پاریس باقتباس از مقدمه  انگلس بر جنگ داخلی در فرانسه، چنین بود : خصلت های اساسی کمون کدام ها بودند که او را تبدیل به " دولت رهائی کار از قید سرمایه – دیکتاتوری پرولتارها -  ساخت:

الف – کمون اساسا دولت طبقه کارگر -  پرولتارها - بود.  ب-  همۀ مقامات کمون از ذیل تا رأس انتخابی بودند. پ - همۀ انتخاب شوندگان بوسیله انتخاب کنندگان قابل عزل،هر وقت انتخاب کنندگان مقتضی بدانند. ت- حقوق و مزایای تمامی مقامات کمون، همان مزایا و دستمزدی است که به یک کارگر پرداخت می شود. ث-کمون فقط مؤسسه قانونگزاری نبود، بلکه مجری قوانین خویش نیز، بود. ج - کمون در ابتدا نیروی  سازمان یافته  و همیشگی سرکوب جسمی طبقه سرمایه دار یعنی ارتش و پلیس و غیره را درهم کوبیده و ملیشیا مسلح پرولتاریائی را جانشین آن ساخت، بعد از آن فورا دست بکار محو نیروی سرکوب روحی و فکری یعنی مذهب و غیره شد و مالکیت کلیسا ها  بر اموال عمومی را ملغی و املاک را  ظبط کرد . چ - در کمِون مذهب و محل تولد افراد – خدا و ملت- هیچگونه دخالتی نداشتند. مذهب یک امر کاملا شخصی افراد شمرده شد. حقوق و مزایای متوّلیان هر مذهبی، نه از اموال عمومی، بلکه از نذوراتِ باورمندان به همان مذهب پرداخت باید می شد.  ح–  بر عکس دولت های تا کنونی در جوامع طبقاتی، کمون دولت اکثریت تولید کننده  یعنی طبقه کارگر پاریس و زحمتکشان  بر علیه اقلیت انگل و نامولد و مفتخور یعنی سرمایه دار بود،  خ - کمون دولت نگه دارنده و بسط و گسترش دهندۀ  مالکیت خصوصی نبود، بلکه دولت از بین برنده و محو کنندۀ مالکیت خصوصی  و تبدیل آن به مالکیت اشتراکی بود،د -  کمون آموزش و پرورش را از زیر نفوذ کشیشان و خرافات مذهبی و نژادی نجات داد. گر چه عمر کمون خیلی کم بود( فقط ۲ ماه)  و بوسیله سرمایه دارانی که مثل مار زخمی بودند، در خون  حدود ۵۰۰۰۰ کمونارد از زن و مرد و حتی کودکانشان غرق شد. برای اینکه، آنها "بعرش اعلای" طبقات حاکمه ، یعنی، مالکیت خصوصی، منبع اساسی استثمار طبقه کارگر و سود بورژواها یورش برده بودند! ولی از خود درسها و تجربیات گرانبهائی برای ما کارگران و زحمتکشان بجا گذاشت. جمع بندی این درس ها را کارل  مارکس در جنگ داخلی در فرانسه، تئوریزه نموده است و برای استفاده ما کارگران به یادگار گذاشته است!

آری،  این خصلت های اساسی کمون پاریس – کمون سرخ  پرولتارهای فرانسه -  را لایق نام و به دولت کارگران مسلح بر علیه سرمایه داران – دیکتاتوری پرولتاریا - تبدیل ساخت.

 اما، دولتی چنین در صورتی قابل تحقق و دوام  بود وهست که پرولتاریا قبل از آن دستگاه دولت قبلی را در یک جنگ داخلی*۶ -  جنگ طبقاتی – انقلاب قهری- کاملا درهم شکسته باشد.  کمون پاریس متأسفانه بر اثر عوامل چندی  و در اساس فاقد حزب سیاسی بودن طبقه کارگر و حاکمیت تفکرات آنارشیستی، پرودونیستی و باکونیستی بر آن و یا عدم درک از نقش دولت، این کار را با موفقیت  و تا آخر ادامه نداد ، به فراری دادن  نیروهای دولت پیشین به ورسای قناعت ورزید و خود مشغول رتق و فتق امور شد و اساسا  با این کار، ادامه عمر دولت خون مکان سرمایه دار را باعث شد، زمان باز سازماندهی را به سرمایه داران تشنه خون  و سرنوشت  خونین و تراژیک خود را موجودیت داد!

بعد هم، اگر جامعه ایران یک جامعه  طبقاتی سرمایه داری است و طبقات مشخصی، یعنی، طبقه کارگر و سرمایه دار هستند که اساسا، در آن در مقابل هم قرار گرفته اند و یا باید بگیرند، مبارزه بین آنها سرنوشت جامعه را تعیین میکند،  چرا به جای  کارگران متحد، این رفقا به رسم تمام پوپولیست ها و مردم گرایان راست و چپ از « تودۀ مردم متحد، نهایتاً پیروز خواهند شد.»، میشوند، صحبت میکنند؟ آیا رفقا شعار مانیفست کمونیستی « پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید!» را نخوانده اند؟، یا  از یاد برده اند؟ یا اینکه، چرا  زمانی که از انقلاب صحبت میکنند؟، انقلاب را بدون پسوند میآورند؟ مگر، باز هم ، کارل مارکس و فردریش انگلس بارها از انقلاب قهر آمیز، جنگ داخلی ، جنگ تن به تن صحبت نکرده اند. یا بطور مشخص نظر این رفقا نسبت به اینکه لنین می نویسد : « بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه "زوال" از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب. چیست؟ رنگ آمیزی از من است.

البته، اینکه، این طبقۀ کارگر است که انقلاب قهری کمونیستی را به پیروزی میرساند  و نه "تودۀ مردم متحد" که متشکل از طبقات متضادالمنافع  و در برابر هم صف بسته اند  و اساسا در لحظات تعیین کننده نمیتوانند از اراده واحدی برخوردار باشند، زیرا وحدت منافع ندارند،  به بهترین وجه در این دو فاکت از دو نوشته کارل مارکس ، توصیف شده است.

« پس امکان مثبت رهایی آلمان در کجاست؟

پاسخ : در سامان یابی طبقه ای با زنجیرهای رادیکال؛ طبقه ای از جامعه مدنی که طبقه ای از جامعه مدنی نیست؛ رسته ای، که انحلال همۀ رسته هاست، سپهری که سرشت عامش را از رنج(۱۲۹) عامش دارد و هیچ حق ویژه ای طلب نمی کند؛ چرا که نه ناحقی ای ویژه، بلکه نفس ناحقی بر او اعمال می شود؛ {طبقه ای} که دیگر نه عنوانی تاریخی، بلکه عنوانی انسانی را می تواند طلب  کند؛ {طبقه ای} که در تقابل یکجانبه با پی آمدها نیست، بلکه در تقابل همه جانبه با همۀ پیش – شرط های دولت آلمانی  قرار دارد؛ و سرانجام سپهری که نمی تواند خویش را رها کند، مگر آنکه خود را از همۀ سپهرهای  دیگر و از آنجا، همۀ سپهرهای دیگر جامعه را رها کند؛ در یک کلام، {طبقه ای} که گمگشتگی(۱۳۰ ) تام انسان است و بنا براین تنها از طریق بازیابی(۱۳۱ ) تام انسان است که می تواند خویش را باز یابد. این انحلال(۱۳۲ ) جامعه، در پیکر رسته ای ویژه، همانا پرولتاریاست.

دو پاراگراف  بعد:

پرولتاریا با اعلام انحلال نظم تاکنونی جهان، تنها راز هستی خویش را برملا می کند، زیرا اوست که انحلال واقعی(۱۳۳ ) این نظم جهانی است، اگر پرولتاریاست که نفی مالکیت خصوصی را خواستار است، از آنروست که او آنچه را که جامعه به پرنسیپش ارتقاء داده است، آنچه را که در او به مثابۀ دستآورد منفی جامعه - بی آنکه خود در آن دخالتی داشته است – پیکر یافته است، به پرنسیپ جامعه ارتقاء خواهد داد.  در نتیجه، پرولتاریا با همان حقی خود را به جهان در حال تکوین مرتبط می سازد، که پادشاه آلمان – آنزمان که خلق را خلق خود، همانگونه که اسب را اسب خویش نامید – خود را با جهانی سپری شونده مرتبط می یافت(۱۳۴). پادشاه با اعلام اینکه خلق مایملک اوست، تنها این راز را برملا ساخت که مالک خصوصی پادشاه است.»، نقد فلسفه حق - مقدمه، ترجمۀ رضا سلحشور. ص۱۳- ۱۲.

« مانند دوران کلاسیک علم اقتصاد بورژوائی، آلمان ها در زمان انحطاط آن نیز، دانش آموزانی ساده، مقلد و دنبال رو باقی ماندند و هم چون خرده فروشانی حقیر آن چه بیگانه به طور عمده می ساخت آب کردند. بنابراین تحول تاریخی خاص جامعه ی آلمان هرگونه پیشرفت ابداعی را در زمینه ی اقتصاد بورژوائی نفی می نمود. لیکن انتقاد از آن را منع نمی کرد. تا آن جا که این انتقاد معرف یک طبقه است تنها می تواند طبقه ای را معرفی کند که مأموریت تاریخیش انهدام طرز تولید سرمایه داری و سر انجام الغاء طبقات است یعنی طبقه ی کارگر.» کارل مارکس- پیگفتار بر جلد اول سرمایه  به آلمانی - ۱۸۷۳

 کمونیسم را فقط طبقۀ کارگر میتواند برقرارنماید و خود و بشر را از نابود شدن بوسیلۀ سیستم سرمایه داری پرتناقض و تضاد برهاند، ولی این طبقه باید سازمان یابد، باید حزب خویش- حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست مخفی و یا نیمه مخفی را داشته باشد، ایجاد نماید و مسلح گردد. کمونیسم آرزو و رویا نیست، کمونیسم اندیشه ی مصلحان اجتماعی نیست، کمونیسم  اساسا حتی علم نیست، گرچه با شیوه علمی قابل پیاده شدن است.

کمونیسم حرکت است، حرکت یک نیروی اجتماعی مشخص، برای انهدام یک اوضاع اجتماعی مشخص است. این نیروی اجتماعی نمیتواند طبقه ای جز طبقه کارگر باشد، همچنانکه مارکس و انگلس « کمونیسم حرکت جهانروای طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است.»، مارکس و انگلس، ایدئولوژی آلمانی –۱۸۴۶،  تاکید از من است.

حال پرسیدنی است که،

آیا زمان آن، فرا نرسیده است که تمام قد بایستیم ؟ و در برابر طبقه سرمایه دار امپریالیست و هار شده که جز به سود، سود و بازهم سود به چیزی دیگر قادر نیست، اندیشه کند تا برسد به عمل، این طبقه جنگ طلب که جهان را تبدیل به یک دیوانه خانه و یا بدرستی گفته شود، یک قصابخانه برای قصابی انسان بطور کلی و انسان تولید کننده یعنی کارگر و زحمتکش بویژه  نموده است و آنرا در ورطۀ نابودی حتمی قرار داده است،  بعنوان کارگران آگاه یعنی کمونیست ها، به پیروی از آموزگاران خود، اعلام نمائیم : « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح  و... حمید قربانی) وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

اما، به باورمن،  امروز این شعار را باید با افزودن  مخصوصا کلمه مسلح، به شکل زیر نوشت : پرولتارهای سراسر جهان متحد، متحزب، مسلح شوید.*۷! 

حمید قربانی ۱۴نوامبر۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی

آزادی موقت کارگران از زندان و نکاتی در ضرورت تحول جنبش کارگری در ایران

کارگران انقلابی متحد ایران –

 www.aazarakhsh.org

زیر نویس ها_____________________________

*۱- این مفهوم‌پردازی طبقات اساساً همان تعریف لنین از طبقه‌ی اجتماعی در «آغازی باشکوه» برمبنای ابعاد مختلف روابط تولید سرمایه‌داری است: «طبقات گروه‌های بزرگی از مردم هستند که برمبنای جایگاهی که در یک نظام تولید اجتماعی با تعیّن تاریخی اشغال می‌کنند، برمبنای رابطه (در اغلب موارد ثابت و صورت‌بندی شده در قانون) با وسایل تولید، برمبنای نقش آن‌ها در سازمان‌دهی اجتماعی کار، و درنتیجه برمبنای ابعاد سهمی از ثروت اجتماعی که مصرف می‌کنند و شیوه‌های دست‌یابی به آن، با یکدیگر فرق دارند. طبقات گروه‌های مردم هستند که به سبب جایگاه متفاوتی که در نظام معین اقتصاد اجتماعی اشغال می‌کنند یکی از آن‌ها قدرت تصاحب کار دیگری را دارد.» (لنین، آغازی باشکوه، ۱۹۱۹- به نقل از  مقاله دوم، ساختار اقتصادی سرمایه داری در سطح ناب  و طبقات همپای آن – فرهاد نعمانی و سهراب بهداد. منبع: نقد اقتصاد سیاسی

فصل ۵۲ - کاپیتال جلد سوم -  طبقات

آنکه تنها صاحب نيروی کارش است، صاحب سرمايه و صاحب زمين که درآمدهای شان به ترتيب دستمزد، سود و اجارۀ زمين است، يعنی کارگر مزدی، سرمايه دار و مالک زمين تشکيل دهندۀ سه طبقۀ بزرگ در جامعۀ مدرن که بر پايۀ شيوۀ توليد سرمايه داری بنا شده است را ميدهند. در انگليس جامعۀ مدرن در ساختار اقتصاديش بی شک بيشترين و کلاسيک ترين تکامل را داراست. با اين همه طبقه بندی طبقات در اينجا نيز در شکل خالص خود پديدار نميگردد. طبقات ميانی و واسط نير در اينجا ( هر چند که در روستا در مقايسه با شهر بسيار کمتر ) باعث پوشاندن خط مرز ها در همه جا ميشوند. معهذا اين برای برسی ما فاقد اهميت است. ديديم که تمايل مداوم و قوانين تکامل شيوۀ توليد سرمايه داری هر چه بيشتر و بيشتر وسايل توليد را از کار جدا کرده و وسايل توليد تفکيک شده را هرچه بيشتر در گروهای عظيم متمرکز ميکند، با اين ترتيب کار را به کار مزدی و وسايل توليد را به سرمايه تبديل ميکند. از سوی ديگرمطابق يا بديگر سخن i با اين تمايل، جداسازی مستقل مالکيت زمين از سرمايه و کار می باشد، (۵٨( تبديل کل مالکيت ارضی به آن شکلی از مالکيت ارضی که با شيوۀ توليد سرمايه داری منطبق است. منبع سایت – کمونیستهای انقلابی

*۲-  ۱- بورژواها و پرولتارها

تاریخ کلیه جامعه هائی که تا کنون وجود داشته اند (غیر از کمونیست اولیه – من حمید قربانی) تاریخ مبارزه طبقاتی است.

... جامعه نوین بورژوازی، که از درون جامعه زوال یافته فئودال برون آمده، تضاد طبقاتی را از میان نبرده است، بلکه تنها طبقات نوین، شرایط نوین جور و ستم و اشکال نوین  مبارزه را جانشین آنچه که کهنه بوده ساخته است.

ولی دوران ما، یعنی دوران بورژوازی، دارای صفت مشخصه است که تضاد طبقاتی را ساده کرده است. سراسر جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقیما در برابر یکدیگر ایستاده اند تقسیم می شوند : بورژوازی و پرولتاریا. مانیفست کمونیست – کارل مارکس فردریش انگلس – ۱۸۴۸. کتاب جیبی- از آلمانی – مترجم نامعلوم.

*۳- ۲- پرولتارها و کمونیستها

 قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه  یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش  را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات  کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.

بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. »، تؤکید از من است.  مانیفست حزب کمونیست. 

۴* - دوﻟﺖ و اﻧﻘﻼب، نوشتۀ لنین

(۱)   ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ درﺑﺎرۀ دوﻟﺖ و وﻇﺎﯾﻒ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در اﻧﻘﻼب

(۲)   ﭘﻴﺸﮕﻔﺘﺎر ﺑﺮاﯼ ﭼﺎپ اول

(۳)    ﻣﺴﺌﻠۀ دوﻟﺖ اﮐﻨﻮن ﺧﻮاﻩ ازﻧﻈﺮﺗﺌﻮرﯼ وﺧﻮاﻩ ازﻧﻈر ﻋﻤﻠﯽ و ﺳﻴﺎﺳﯽ اهمیت وﻳﮋﻩ اﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺟﻨﮓ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﻴﺴﺘﯽ، ﭘﺮوﺳۀ ﺗﺒﺪﯾﻞﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ انحصاری ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ اﻧﺤﺼﺎرﯼ دولتی را ﺑه ﻣﻨﺘﻬﺎ درﺟه ﺳﺮﻋﺖ و ﺷﺪت ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ اﺳﺖ. ﺳﺘﻤﮕﺮﯼ ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮدﻩ هاﯼ زﺣﻤﺘﮑﺶ ﮐﻪ از ﻃﺮف دوﻟﺘﯽ اﻋﻤﺎل ﻣﯽ ﮔﺮدد ﮐﻪ روز ﺑﻪ روز ﺑﺎ اﺗﺤﺎدهاﯼ  پر توان ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ داران ﺑﻴﺸﺘﺮ در هم ﻣﯽ ﺁﻣﻴﺰد، دم ﺑﻪ دم ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﺗﺮ ﻣﯽشود. ﮐﺸﻮرهاﯼ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ــﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎ "جبهۀ ﭘﺸﺖ" ﺁﻧﻬﺎﺳﺖــ ﺑﺮاﯼ ﮐﺎرﮔﺮان ﺑﻪ زﻧﺪان هاﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺗﻮأم ﺑﺎ اﻋﻤﺎل ﺷﺎﻗﻪ ﻣﺒﺪل ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.» و .اﯼ .ﻟﻨﻴﻦ

ﻓﺼﻞ ۱-  ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ "دولت"، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است. اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺲ همان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ  ﺑﺎرها در ﭘﻮیۀ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش هاﯼ ﻣﺘﻔﮑﺮان اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﻴﺸﻮاﯾﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ در ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺒﺎرزۀ ﺁزادﯾﺨﻮاهاﻧۀ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮕﺮ اﻧﻘﻼبی های ﺑﺰرگ را در زﻣﺎن ﺣﻴﺎﺗﺸﺎن ﻣﻮرد ﭘﻴﮕﺮدهاﯼ داﺋﻤﯽ ﻗﺮار دادﻩ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻣﻮزش ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺸﻤﯽ ﺑﺲ وﺣﺸﻴﺎﻧﻪ و ﻧﻔﺮﺗﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﻮن ﺁﻣﻴﺰ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادﻩ اﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﻴﻠﯽ از دروغ و ﺗﻬﻤﺖ های ﺑﺴﻴﺎر رذﯾﻼﻧﻪ ﺑﺎ ﺁن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ﭘﺲ از ﻣﺮﮔﺸﺎن ﺗﻼش هایی به کار ﺑﺮدﻩ اﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﯾﻞ هاﯼ ﺑﯽ زﺑﺎﻧﯽ از ﺁﻧﺎن ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺷﺎن ﮐﻨﻨﺪ، ( تقدیس شان کنند- حمید قربانی)، ﺑﺮاﯼ ﻧﺎم ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر "ﺗﺴﻠﯽ "ﻗلب ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ و ﻓﺮﯾﺐ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﻓﺘﺨﺎر ﻣﻌﻴﻦ قایل ﺷﻮﻧﺪ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﺁﻣﻮزش اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺎن را از ﻣﺤﺘﻮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻧﺪ و ﺑﺮﻧﺪﮔﯽ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻣﺒﺘﺬﻟﺶ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮرژوازﯼ و اﭘﻮرﺗﻮنیست هاﯼ درون ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮﯼ ﺑﺮاﯼ "ﻣﺴﺦ ﮐﺮدن" ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ همداﺳﺘﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﯼ جنبۀ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﻦ ﺁﻣﻮزش و روح اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﯽ زداﯾﻨﺪ و ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و هرﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻮرژوازﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، در درﺟۀ اول اهمیت ﻗﺮار ﻣﯽ دهند و ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ. ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن همۀ ﺳﻮﺳﻴﺎل ﺷﻮﯾﻨﻴﺴﺖ ها "ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ"ﺷﺪﻩ اند! ﻣﺘﺨﺼﺼان، داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮرژواﻣﺸﺮب ﺁﻟﻤﺎنی، ﯾﻌﻨﯽ  اﻴﻦ دﯾﺮوز اﻣﺤﺎء کنندگان ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ از ﯾﮏ ﻣﺎرﮐﺲ "ﻣﻠﯽ ـ آﻟﻤﺎﻧﯽ"، ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﺗﺤﺎدﯾﻪ هاﯼ ﮐﺎرﮔﺮﯼ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺟﻨﮓ ﻏﺎرﺗﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮ ﻋﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﭘﺮوردﻩ اﺳﺖ!

 *۵- کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است.  اینجا کارل مارکس به ضرورت دولتی پی می برد که پرولتاریا با استفاده از آن است که می تواند، به سرنگون کردن سلطۀ  بورژوازی  بر ابزار تولید نایل آید . پرولتاریا نمیتواند جز با سازمان یافتن، ایجاد تشکلات توده ای طبقاتی و مخصوصا حزب سیاسی خویش، تسلیح طبقاتی یافتن، به پیروزی رساندن انقلاب قهری – کمونیستی، درهم شکستن دولت کهنه – دولت طبقه سرمایه دار، ایجاد دیکتاتوری خویش،  بدین وظیفۀ سترگ و تاریخی، یعنی لغو شرایط موجود اجتماعی، یعنی ایجاد مالکیت اجتماعی – مالکیت اشتراکی – کمونیستی - عمل نماید. این را بیش از همه چیز  کمون پاریس نشان همگان داد و مارکس و انگلس را به نوشتن این مطلب، در رابطۀ با مانیفست حزب کمونیست واداشت : « نظر به تکامل فوق العاده صنایع بزرگ در عرض بیست و پنج سال اخیر و رشد سازمانهای حزبی طبقه کارگر که با این تکامل صنعتی همراه است، و نیز نظر به تجربیات عملی که اولا در انقلاب فوریه و آنگاه بمیزان بیشتری در کمون پاریس -  یعنی هنگامیکه برای نخستین بار مدت دو ماه پرولتاریا حکومت را بدست داشت – حاصل آمده این برنامه اکنون در برخی قسمتها کهنه شده است. بویژه اینکه کمون ثابت کرد که " طبقه کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ایرا تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد. " ( رجوع کنید به « جنگ داخلی در فرانسه؛ پیام شورای کل جمعیت بین المللی کارگران »، چاپ آلمانی، صفحه ۱۹، کهدر آنجا این فکر بطور کاملتری شرح و بسط داده شده است.)ُ، پیشگفتار چاپ آلمانی ۱۸۷۲، کارل مارکس، فردریش انگلس.

از اینجا به بعد است که به نوشته ی لنین در مارکسیسم در باره دولت، در آثار شان، مارکس و انگلس از درهم شکستن، خُرد کردن، نابود کردن، درهم کوبیدن، در رابطۀ با دولت بورژوائی صحبت میکنند.

*۶- بين الملل کمونيستی اين نظريه را که پرولتاريا بدون يک حزب سياسی مستقل کارگری می تواند انقلاب خود را به پيروزی برساند قاطعانه رد می کند. هر مبارزه طبقاتی يک مبارزه سياسی است. هدف اين مبارزه سياسی که به ناچار به يک جنگ داخلی تبديل می شود، تصرف قدرت سياسی است. قدرت سياسی را جز از طريق يک حزب سياسی نمی توان به دست آورد، سازمان داد و به کار گرفت. تنها در صورتی که حزبی متشکل و با تجربه با هدف هائی روشن و برنامه عملی برای اقدامات فوری، به منظور روياروئی با دشواريهای سياست داخلی و خارجی در رهبری طبقه کارگر قرار داشته باشد، آنگاه می توان گفت که قدرت به دست آمده پديده ای تصادفی نيست، بلکه سرآغاز ساختمان جامعه کمونيستی پايداری است که به دست پرولتاريا بنا می شود. لازمه اين مبارزه طبقاتی نيز رهبری متمرکز و وحدت يافته شکلهای گوناگون جنبش پرولتری (اتحاديه های کارگری، تعاونيها، شوراهای کارخانه ، فعاليت های آموزشی، انتخابات و جز آن) است. تنها يک حزب سياسی می تواند يک چنين مرکز هماهنگ کننده و رهبری کننده ای بشود. مخالفت با ايجاد و تقويت چنين حزبی و پيروی از آن به مفهوم انکار وحدت نيروهای مختلف رزمندگان و کارگران در ميدان های مختلف نبرد است. مبارزه طبقاتی پرولتاريا به تهييج متمرکزی نياز دارد که مراحل گوناگون مبارزه را از يک ديدگاه روشن می سازد و در هر لحظه خاص توجه کارگران را به وظايف مشخصی که بايد تمام طبقه انجام دهد جلب می کند. این  منظور بدون يک دستگاه سياسی متمرکز، يعنی بدون يک حزب سياسی برآورده نمی شود. بنابراين تبليغاتی که سنديکاليستهای انقلابی و طرفداران «کارگران صنعتی جهان» عليه ضرورت تشکيل حزب مستقل کارگران انجام دادند از نظر عينی به تقويت بورژوازی و «سوسيال دمکراتهای» ضدانقلابی کمک کرده و می کند. سنديکاليست ها و «کارگران صنعتی جهان» که می خواهند فقط اتحاديه های کارگری يا اتحاديه های «عمومی» بی شکل کارگران را به جای حزب بنشانند در تبليغات خود عليه حزب کمونيست به فرصت طلبان معروف نزديک می شوند. پس از شکست انقلاب ١٩٠۵ ،منشويکهای روسيه سالها از نظريه به اصطلاح کنگره کارگران که قرار بود جانشين حزب انقلابی طبقه کارگر شود دفاع می کردند. اعضای حزب کارگر در اتحاديه های زرد با عقايد گوناگون سياسی، در انگليس و آمريکا تشکيل اتحاديه های بی شکل کارگری با سازمانهای بی هويت و صرفاً پارلمانی را به جای حزب سياسی به کارگران تلقين می کنند و در عين حال سياستهای کاملاً بورژوائی را به کار می بندند. سنديکاليستهای انقلابی و «کارگران صنعتی جهان» مشتاقند که عليه ديکتاتوری بورژوازی به نبرد برخيزند اما نمی دانند چگونه دست به اين کار بزنند. آنها نمی دانند که طبقه کارگر بدون يک حزب سياسی مستقل مانند بدنی بدون سر است. سنديکاليسم و صنعتی گرائی انقلابی، در مقايسه با ايدئولوژی کهنه ، پوسيده و ضد انقلابی بين الملل دوم خود گامی به جلوست، اما اين هر دو در مقايسه با مارکسيسم انقلابی يعنی کمونيسم ، گامی به عقب است. بيانيه کمونيستهای «چپ» آلمانی در نخستين کنگره افتتاحيه در ماه آوريل که می گفتند حزبی را تأسيس می کنند، اما «نه حزبی به معنی سنتی کلمه» تسليم ايدئولوژيک به اين نظرات ارتجاعی سنديکاليستی و صنعتی گرائی است. طبقه کارگر تنها با تکيه بر اعتصابات عمومی و متحد شدن نمی تواند بر بورژوازی چيره شود. طبقه کارگر بايد به قيام مسلحانه روی آورد. هر کس که معتقد به قيام مسلحانه باشد بايد ضرورت يک حزب سياسی متشکل را نيز درک کند و بداند که اتحاديه های بی شکل کارگری کافی نيستند. سنديکاليستهای انقلابی غالباً از نقش بزرگی سخن می گويند که اقليت انقلابی مصمم می تواند بر عهده داشته باشد. اقليت به راستی مصمم طبقه کارگر، اقليتی که کمونيست است و می خواهد عمل کند و دارای برنامه ای است يعنی می خواهد مبارزات توده ها را سازمان دهد، اين اقليت دقيقاً همان حزب کمونيست است.  مصوب دومين کنگره بين الملل کمونيستی در سال ١٩٢٠ – منبع سایت کمونیستهای انقلابی.

*۷-  زیر نویس ۷ باکمی تغییرات

*۷-  آ. سلطانزاده - «لکن در آینده ضرورتا تغییرات تمام عیاری پدید خواهد گشت. طبقات دارا که امروز در رأس انقلابهای ملی قرار دارند، پس از کسب استقلال نسبی، بزودی مجبور خواهند گشت در اثر تشدید تضادهای طبقاتی با قدرتهای امپریالیستی، یعنی با کسانیکه با شدت بسیار علیه شان جنگیده اند، دست اتحاد دهند. » رویداد های خاور نزدیک – ص ۵۷ آثار : آ. سلطانزاده –  اسناد جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران- (جلد چهارم ) انتشارات مزدک.

سلطانزاده در پاراگراف پایان این اثر کوتاه خود اعلام می دارد : « سرمایه داری میرنده بهر اقدامی متوسل میشود تا مرگ خود را به تعویق بیاندازد. بشریت جالبترین مرحله تاریخ خود را میگذراند. در میدان مبارزۀ طبقاتی دو نیروی عظیم در مقابل هم ایستاده اند و هر یک از دلبستگی و امیدهای یک طبقه در این جهان برخوردار است. ». این دو طبقه هم در آن زمان و روشن تر از آن، در عصرما، طبقه سرمایه داری و طبقه کارگر – پرولتار- می باشند.

« بدین سان در مقابل اتحادیه های ایران، میدان فعالیت مساعدی برای نجات هزار ( هزاران درست تر است- حمید قربانی) کارگر زن و مرد از استثمار دهشتناک و بالا بردن سطح زندگی اقتصادی و فرهنگی آنان گشوده میشود. البته اگر زمام حکومت در دست خود طبقه کارگر میبود آسان تر میشد باین هدف نائل آمد. ... همزمان با اینکار، ما ( مقصود حزب کمونیست ایران – تأسیس ۱۹۲۰در بندر انزلی است- حمید قربانی)  می باید سازمان های خود را مستحکم و نیرومند سازیم زیرا در جریان پیکار تا آخرین دقیقه، تشکل و یک پارچگی طبقه مبارز ( طبقه پرولتار – حمید قربانی) بخاطر آزادی خود بصورت عامل قاطعی برای تمام روند آتی انقلاب در می آید. »، کتاب اوضاع سیاسی اجتماعی  و جنبش های اجتماعی در ایران – سلطانزاده – مسکو ۲۱ ژوئیه  سال ۱۹۲۲.  ص ۱۰۳- ۱۰۴ آثار...

از اینجا می توان به امیر پرویز  پویان یکی از تئوریسین های اصلی و بانیان سازمان چریک فدائی خلق که با شعار های : مرگ بر سرمایه، مرگ بر امپریالیسم و سگ های زنجیری اش، پیروز باد انقلاب ( مسلحانه – من)، زنده باد کمونیسم! در خون خویش غلطید، رسید. رفیق پویان در اثری که در نقد خرده بورژوازی  وبخصوص  نمایندگانش، البته،  هما ن طور که خود نوشته است، مقدمه ای بر چنین نقدی  ودر قالب  نقد جلال آل احمد  روشنفکر خرده بورژوا و نویسنده، به نام ( خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب - ۱۳۴۸ )  چنین می نویسد :

«: آل احمد، به عنوان یک خرده بورژوای ناراضی- برای دشمنی که نمایندۀ امپریالیست است- در سطحی روشنفکری یک دشمن بالفعل بود، اما در رابطه با انقلاب همواره متحد بالقوۀ این دشمن بود. هر چند به سلطۀ امپریالیسم کینه می ورزید، اما وحشت فراوانش از دیکتاتوری پرولتاریا- دشمن بالقوه ای که لیبرالیسم او، از هیچ چیز به اندازۀ آن نمی ترسید- او را نسبت به دیکتاتوری بورژوازی انعطاف پذیر می ساخت و آل احمد به عنوان خرده بورژوایی که طبقه اش را قربانی این هر دو دیکتاتوری می دید، دست خود را به سوی چیزی دراز کرد که قربانیان غالباّ و به هنگام تنگنا در آن پناهی می جویند. به این ترتیب بود که نویسندۀ ما، که روزگاری ظاهرا کمونیست شده بود، از صف به هم فشردۀ خلایقی که دور خانۀ کعبه طواف می کردند، چنان به وجد آمد و صاحب خانه را چنان ملجاء آرامش بخشی شناخت که علی رغم اندویدوآلیسم، خویش را "خسی" دید که به "میقات" رفته است و نه حتا "کسی" که به "میعاد" رفته است. مذهب- به عنوان بنیان سیاسی فرهنگ ایران- برای آل احمد همچنین یک پشتوانۀ ایدئولوژیک بود. چیزی که برای خرده بورژوازی همۀ ملت های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در جریان مبارزات انقلابی یک پشتوانه بوده است. در هند، مصر، الجزایر، کنگو و مارتینیک، همه جا خرده بورژوازی سوار بر مرکب "سنت" به میدان کارزار آمده است. زرهی که پشتش را دولا بافته اند، زیرا که در برابر کمونیسم آسیب پذیرتر است تا در برابر امپریالیسم. این سلاح که همچون خود خرده بورژوازی خاصیتی دو گانه دارد، با شعار "احیای فرهنگ بومی به شیوه های نوست" به جنگ امپریالیسم می رود ودر همان زمان دُم خود را بر فرق کمونیست ها که می خواهند فرهنگی نو بنیاد بگذارند، فرود می آورد.

یا در جای دیگری در همان اثر می نویسد:

« دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند، او را نه فقط هراسناک ساخته بود، بلکه به حق امید استقرار حاکمیت سیاسی خرده بورژوازی میانه رو را به تمامی از او گرفته بود. چنین است که او بی آن که پیلۀ سنت را بدرد، به نهیلیسم هم می رسد. هر گونه حکومتی را نفی میکند و این آخرین تیر بی رمقی است که خرده بورژوازی ناامید از دست یافتن به قدرت سیاسی از ترکش ایدئولوژی خود پرتاب می کند. این را در "نون والقلم" به روشنی می توانید پیدا کنید.»، تأکیدهای دو فاکت از من هستند.» ، منبع سایت آلترناتیو- مجموعۀ آثار امیر پرویز پویان - خواندن با گلوی خونین!

http://www.peykarandeesh.org/files/pdf/safAzad/pooyan.pdf

 

رفیق مسعود احمدزاده دیگر تئوریسین  و بنیان گذار سازمان چریک های فدائی خلق، در سال ۱۳۵۰ در کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک که این اثر مبنای حرکت سازمان در سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ ظاهرا، قرار گرفت، می نویسد : 

« با استقرار و بسط سلطۀ امپریالیستی، نخست تقسیم قدرت سیاسی میان فئودالیسم و امپریالیسم و سپس تبدیل فئودالیسم به فئودالیسم وابسته و بالاخره نابودی فئودالیسم، بورژوازی ملی هنوز رشد نکرده، تحت فشار سرمایۀ خارجی ضعیف شده، امکان تشکل طبقاتی را از دست می‌دهد و بالاخره به‌ تدریج از میان می‌رود. به این ترتیب بورژوازی ملی نمی‌تواند یک نیروی مستقل سیاسی را تشکیل دهد. از طرفی مبارزه با سلطۀ امپریالیستی، یعنی سرمایه جهانی، عناصری از مبارزه با خود سرمایه را در بر دارد، از طرف دیگر این مبارزه محتاج بسیج وسیع توده‌ها است. به این دلیل عناصری از یک انقلاب سوسیالیستی نیز در بطن این مبارزۀ ضدامپریالیستی متولد شده و در جریان مبارزه شروع به رشد می‌کند. بورژوازی ملی به دلیل ماهیت خویش نمی‌تواند در چنین مبارزه‌ای پیگیر باشد و به دلیل شرایط تاریخی وجودش و پیوندهایش با سرمایۀ خارجی، در بسیج توده‌ها مردد و ناتوان است. دهقانان نیز به دلایل شرایط مادی تولید خود هیچگاه نمی‌توانند یک نیروی مستقل سیاسی را تشکیل دهند. به این ترتیب یا باید تحت رهبری پرولتاریا قرار گیرند و یا خود را به بورژوازی بسپارند. تنها نیرویی که باقی می‌ماند پرولتاریاست. پرولتاریا اگر چه از لحاظ کمی ضعیف است، اما از لحاظ کیفی و امکان تشکل بسیار قدرتمند است.»،

امروزه این پرولتاریاست که اکثریت جمعیت زنده و بویژه تولید کننده نعم مادی جامعه ایران را تشکیل می دهد. امروزه دیگر هیچ بهانه ای، برای کمونیست ها، یعنی، اساسا کارگران آگاه، از اینکه تمام قد بایستند و از انقلاب قهری کمونیستی پرولتاریا، برای درهم شکستن دولت موجود، برای ایجاد دیکتاتوری پرولتاریای مسلح،  برای لغو مالکیت خصوصی و کار مزدوری، برای ایجاد یک جامعه کمونیستی که البته، جهانی خواهد بود، دفاع نمایند، نمانده است، مگر اینکه، کمونیست نباشند، مگر اینکه اپورتونیست و خائن بوده و همکاسه سرمایه داران جنایت کار و قتل عام کن پرولتاریا و دیگر زحمتکشان شده باشند که متأسفانه  در مورد اکثریت بالاتفاق احزاب، سازمانها و جریانات با نام کمونیسم، کمونیسم کارگری، سوسیالیسم، سوسیالیسم کارگری، سوسیالیسم انقلابی، راه کارگری  و حتی باقی ماندگان سازمان چریک های فدائی خلق، این گفته صادق شده است.  آنها، همچنانکه در بالاهم نوشته ام، هیچ کدام نه از انقلاب مسلحانه پرولتاریا دفاع میکنند و نه از دیکتاتوری پرولتاریا! سرنوشت تراژیک جامعه هم در این است! زیرا که در نبود ارگان سیاسی پرولتاریا که این طبقه و متحدین اش را آماده برای پیروز شدن نماید، جامعه ی ایران مجبور به ماندن در باتلاق موجود و هر لحظه غرق شدن بیشتر در آن است، زیرا که فقط انقلاب سرخ پرولتاریا  و دولت پرولتاریای مسلح نجات دهنده است و نه هیچ چیز دیگر!

 

November 13, 2019

به یاد گرامی بهروز دهقانی که در پیوند اندیشه و عمل صمیمی بود! (١۵)

به یاد گرامی بهروز دهقانی که در پیوند اندیشه و عمل صمیمی بود! (١۵)

 

در جامعه تحت سلطه اختناق و سانسور که راه را بر انتشار هرگونه کتاب و مقاله آگاه گرانه بسته و سدی در مقابل جوانان جهت کسب شناخت و آگاهی از  جامعه و چگونگی تغییر آن ایجاد کرده بود، برای بهروز و همین طور صمد و کاظم خواندن آثار مترقی و آگاه گرانه به زبان ترکی نعمت بسیار بزرگی بود. خواندن این آثار حتی در رابطه با کار و زندگی آنان تأثیر به سزائی داشت، چنانچه مثلاً مطالعه زندگی جلیل محمد قلی‌زاده که وی نیز زمانی معلم روستا بود در چگونگی برخورد آنان به شاگردانشان کاملاً تأثیر گذار بود. در همین مورد یکی از رفقای آن دوره در رابطه با صمد نوشته است: "از تعریف هائی که می کرد به نظر می رسید که مطالعه شرح حال جلیل محمد قلی‌زاده، نویسنده آذربایجانی که او نیز مدت ها به کار معلمی در روستاها مشغول بوده است در او تأثیر به سزائی داشته است. از دلسوزی ها و مهربانی های این معلم بزرگ در حق شاگردانش یاد می کرد و بی آن که ابراز دارد، خود نیز راه او را می پیمود." (یادمان صمد بهرنگی، علی اشرف درویشیان – "صمد چگونه رشد کرد" ، صفحه 529).

 

در شرایط دیکتاتوری بعد از کودتای 28 مرداد 1332، بهروز همچنان که از آموزش و ارتقاء سطح آگاهی و دانش خود لحظه ای غافل نبود سعی داشت به هر ترتیب که می‌توانست ایده‌ها و نظرات مترقی را در میان خانواده، شاگردان و دوستان و در سطح جامعه رواج دهد. یکی از این راه ها ترجمه آثاری از نویسندگان مترقی جهان بود که در مواردی ترجمه و انتشار آنها مجاز بود. او هنوز دانشگاه را تمام نکرده بود که دست‌اندرکار ترجمه اثری از ماکسیم گورکی از انگلیسی به فارسی شد که در همان مقطع تحت عنوان "افسانه‌های ایتالیا"، ترجمه بهروز دهقانی، از چاپ بیرون آمد. ترجمه این اثر، به طور گویا بیانگر توجه و گرایش بهروز به کارگران و زحمتکشان و دغدغه های فکری او می‌باشد. در "افسانه‌های ایتالیا" تصویر گویائی از زندگی کارگران و محرومترین توده‌های مردم آن دیار همراه با آمال و آرزوهایشان ارائه شده است که خواننده با ترجمه کاملاً روان و دلنشین بهروز در جریان آنها قرار می‌گیرد. در مقدمه ای که بهروز در اسفند ماه 1340 بر این اثر نوشته است می توان دید که عشق به انسان و انسان دوستی تا چه حد با وجود او در آمیخته بود. پاراگرافی از آن مقدمه چنین است: "از لابلای قصه ها، عشق به انسان نیک آشکار است. در "فوماگاردیف" از زبان یکی از آدم ها می گوید: " من هیچ حقیقت نوشته در کتاب ها را نمی شناسم ک در نظرم از انسان ارزشمندتر باشد!" و از این میان به مادران که آفرینندگان زندگیند و به کودگان که مردان و سازندگان فردایند، بیشتر عشق می ورزد. کودکان را "قاصدان بهار" می نامد و فریاد می زند: " آهای جوان ها، آینده از آن شما باد!" آینده ای که پدران و مادران با دست های نیرومند خود برای فرزندان می سازند." بی‌مناسبت نیست یادآوری شود که صمد با افتخار از این اقدام بهروز صحبت می‌کرد و آن را به عنوان اولین کار بهروز در زمینه ترجمه به دوستان و آشنایان خود معرفی می نمود. نویسنده " صمد چگونه رشد کرد" در کتاب "یادمان صمد بهرنگی- علی اشرف درویشیان، صفحه 528 ، اهمیت این کار بهروز را به طور مختصر چنین توضیح می دهد: "در آن روزها کتاب افسانه های ایتالیا اثر ماکسیم گورگی توسط بهروز از متن انگلیسی به فارسی ترجمه شده بود. انتشار این کتاب فرصتی بود برای بحث در باره گورگی و مبارزات او. شناخت راه گورگی هر روز شور بیشتری به بحث های ما می بخشید. ولی باید اذعان داشت که هنوز تا شناخت واقعی نقطه نظرهای فلسفه علمی و مارکسیسم- لنینیسم راه زیادی در پیش داشتیم."

 

در مقطع مورد بحث، برگزاری جلسه بحث و گفتگو در مورد مسایل اجتماعی، یکی دیگر از فعالیت های بهروز به همراه دوستانش بود. خانه ما تنها دو اتاق داشت که راهروی کوچکی که آن را دهلیز می نامیدیم، آنها را از هم جدا می‌کرد. یکی از این اتاق ها هر هفته، در روزهای جمعه پذیرای دوستان بهروز که در رأس آنها صمد بهرنگی و کاظم سعادتی قرار داشتند، می‌شد. نویسنده عالیقدر، غلامحسین ساعدی نیز یکی از آن دوستان بود که تا زمانی که در تبریز بود همراه با دوستان دیگرِ بهروز هر هفته به خانه ما می‌آمد. بعدها هم که وی در تهران ساکن شد، هر وقت از تهران به تبریز می‌آمد در خانه ما در جمع دوستان بهروز حضور می‌یافت. این جمع دوستان به واقع هر هفته با هم جلسه بحث و گفتگو در مورد مسایل مختلف جامعه، کتاب ها و یا مجلات تازه منتشر شده و از این قبیل برگزار می‌کردند. برگزاری چنان جلسات هفتگی مبین درگیری بهروز و دوستانش با مسایل اجتماعی و ادبی و فرهنگی می‌باشد و حکایت از دلمشغولی‌های بهروز دارد. آبا برای آنها چائی تهیه می‌کرد و کلاً ما یعنی همه اهالی خانه، دوستان نزدیک بهروز که همانا دوستان نزدیک صمد و کاظم هم بودند را همیشه می‌دیدیم و کاملاً آنها را می‌شناختیم. گاه دوستان جدیدی هم به دوستان قدیمی اضافه می‌شدند. البته صمد و کاظم در میان همه این دوستان جایگاه ویژه‌ای در نزد ما داشتند. آبا این دو را در کنار بهروز انسان های بسیار والائی می‌دانست و علاقه خاصی نسبت به آنها داشت. این علاقه تا آنجا بود که آبا درباره آنها می‌گفت آنچه در مورد امامان می‌گویند دروغ است. امامان صاحب آن خصال خوب و معرفت‌هائی که به آنها نسبت می‌دهند نبودند. معرف چنان خصال و معرفت‌ها و عظمت‌ها، بهروز و صمد و کاظم هستند.

 

در فاصله بین سال های 1338 تا پانزده خرداد 1342، در شرایطی که سیستم اقتصادی–اجتماعی حاکم بر کشور با بحران مواجه بود شدت‌یابی مبارزات توده‌ها، فضای سیاسی جامعه را کاملاً دگرگون نمود. در این فاصله چندین اعتصاب کارگری که یکی از مشهورترین آنها اعتصاب 30 هزار کارگر کوره‌پزخانه‌های تهران بود و نیز اعتصاب رانندگان تاکسی به وقوع پیوست. همچین باید از تظاهرات بزرگ چهارم اسفند 1339در دانشگاه تهران یاد نمود که طی آن، دانشجویان مبارز ماشین منوچهر اقبال را به آتش کشیدند. منوچهر اقبال در آن مقطع رئیس دانشگاه تهران و رهبر حزب میلیون بود ولی پیش از آن از سال 1336 به مدت سه سال و نیم مقام نخست‌وزیری شاه به عنوان دیکتاتور حاکم را داشت و یکی از خدمات او به دستگاه سرکوب شاه، برپا نمودن "ساواک" که مخفف "سازمان اطلاعات و امنیت کشور" می‌باشد، به شمار می‌رفت. همچنین در آن دوره در میان مبارزات توده‌ها اعتصاب سراسری معلمان کشور مبارزات بسیار پُرشوری بود که با توجه به وقایعی که به دنبال آن اعتصاب پیش آمد، برجستگی بیشتری هم یافت. شکی نیست که این اعتصاب با زندگی بهروز به عنوان معلم در ارتباط بود و لذا توضیح بیشتر در مورد آن لازم است.

 

در شرایطی که بحران اقتصادی کشور را فرا گرفته و قیمت‌ها به طور سرسام‌آور بالا رفته بود، شرایط معیشتی معلمان با توجه به حقوق ناچیزشان غیرقابل‌تحمل گشته بود. این دلیل اصلی مبارزات معلمان بود. در عین حال درست در چنین شرایطی شریف امامی که در پی تضادهای درونی حکومت شاه و سقوط دولت اقبال به مقام نخست‌وزیری رسیده بود بی‌اعتناء به شرایط زندگی معلمان اعلام کرده بود که قصد محدود کردن تعطیلات مدارس را دارد. مجموعه این فشارها باعث نارضایتی شدید معلمان کشور گشته و آنها را به مبارزه می‌طلبید. واضح است که در شرایط دیکتاتوری و اختناق حاکم بر جامعه بعد از کودتای 28 مرداد، معلمان خود از امکان داشتن تشکل محروم بودند. اما در فقدان تشکل راستین معلمان، ارگانی به نام "باشگاه مهرگان" به وجود آمده بود که در رأس آن یکی از نمایندگان مجلس هیجدهم شورای ملی از تهران به نام محمد درخشش که پیشتر دبیر یکی از دبیرستان های تهران بود قرار داشت. این تشکل که به واقع توسط بالائی‌ها به وجود آمده و اصلاح‌طلب و نقش سوپاپ اطمینان برای خاموش کردن آتش مبارزات معلمان را داشت، خود را به عنوان"مجمع صنفی" معلمان معرفی می‌کرد.

 

"باشگاه مهرگان" در ۱۸ بهمن ۱۳۳۹ طی قطعنامه‌ای درخواست افزایش حقوق معلمان را مطرح کرد. مطالعه این قطعنامه وضع اقتصادی معلمان در آن زمان را تا حدی آشکار می‌کند. در آنجا نوشته شده بود: "معلمین می‌گویند حقوق یک دبیر لیسانسه کمتر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کمتر از حقوق یک راننده دولتی و به مراتب کمتر از یک راننده تاکسی است. یک لیسانسه در وزارت فرهنگ ماهی ۴۰۰ تومان می‌گیرد ولی لیسانسه دیگر با همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر ۲۵۰۰ تومان دریافت می‌کند." ( در واقعیت امر اما حقوق بهروز در زمانی که لیسانسه زبان انگلیسی شده بود، فقط 300 تومان بود و نه 400 تومان و در ضمن افرادی هم با همان مدرک لیسانس در برخی از ادارات بیش از سه هزار تومان حقوق ماهیانه داشتند).

 

باشگاه مذکور قطعنامه و اعلامیه‌های خود را به مدارس سراسر ایران می‌فرستاد. این امر در مقطعی بود که شرایط جدیدی در جامعه ایجاد شده و منجر به کاهش شدت اختناق و ایجاد فضای نسبتاً باز سیاسی در جامعه شده بود. به واقع  شدت‌گیری تضادهای درونی حکومت که رژیم را با یک بحران سیاسی روبرو ساخته بود از یک طرف و رشد و گسترش مبارزات توده‌ها از طرف دیگر و در شرایطی که برنامه انجام اصلاحات ارضی در دهات ایران از طرف امپریالیسم آمریکا به رژیم شاه دیکته شده بود، لزوم یک فضای باز سیاسی را ایجاب می‌نمود. با اینحال رعب و وحشت غیرقابل‌تصوری که ساواک با بگیر و ببندها و جنایاتش در دل مردم آفریده بود هنوز پابرجا بود. از این رو علیرغم ارسال اعلامیه های باشگاه فرهنگیان به مدارس، هر مدیری جرأت پاسخ به آن اعلامیه‌ها و پخش آنها را به خود نمی‌داد. در این زمان بهروز که مدیریت یک مدرسه را به عهده داشت، بی هیچ ترسی و به عنوان یک وظیفه مبارزاتی، اعلامیه‌های رسیده را که به هر حال در دفاع از معلم نوشته شده بودند فوری در میان معلمان پخش می‌کرد. حتی او به همراه صمد و کاظم آن اعلامیه‌ها را کپی کرده و به دست معلمان مدارس دیگر که مدیرانشان از ترس، آنها را در اختیارشان نگذاشته بودند، می‌رساندند. بهروز که در آن زمان هنوز 21 سالگی خود را تمام نکرده بود، یکی از اولین تجربه‌های سیاسی از این دست را از سر می‌گذراند. فعالیت‌های پُرشور او به همراه صمد و کاظم این ثمر را داشت که آنها توانستند معلمان آذرشهر و دهات اطراف را در آذرشهر گرد آورده و آنها را به اعتصاب سراسری معلمان که روز 12 اردیبهشت (1340) تعیین شده بود بکشانند. نکته قابل توجه در برگزاری اعتصاب توسط بهروز و صمد و کاظم و دوستانشان در قصبه یا شهرک آذرشهر این بود که در آن شرایط در برخی شهرستان‌ها که از آذرشهر هم بسیار بزرگتر بودند خبری از اعتصاب نبود. اما در روز موعود، معلم‌های آذرشهر و دهات اطراف در وسط خیابانی در این شهرک تجمع کرده و دست به یک اعتراض عملی علیه رژیم شاه زدند که بعد از کودتای 28 مرداد اولین اعتراض از این دست بود.

 

همانطور که می‌دانیم تظاهرات مسالمت‌آمیز معلمان و دانش‌آموزان در تهران در میدان بهارستان مقابل مجلس در روز 12 اردیبهشت 1340 با حمله وحشیانه نیروهای انتظامی رژیم شاه روبرو شد و منجر به واقعه خونین تیراندازی مأموران به سوی تظاهرکنند‌گان و کشته شدن معلم مبارز، ابوالحسن خانعلی گردید. پس از شهادت خانعلی، مبارزه معلمان با شور بیشتری ادامه یافت و اگر چه در شرایط فقدان یک رهبری انقلابی در جامعه به نتایج چشمگیری دست نیافت، اما در تغییر فضای سیاسی به نفع مبارزه و اعتراض و رشد آگاهی و ارتقای روحیه مبارزاتی در میان توده‌ها تأثیرگذار بود. اعتصاب سراسری معلمان و رویداد خونین متعاقب آن در میدان بهارستان و تداوم مبارزه، تضادهای درونی حکومت را شدت بیشتری داد و منجر به استعفای شریف امامی از پست نخست‌وزیری گردید. بعد از سقوط شریف امامی، علی امینی جانشین وی شد و در پاسخگوئی به مبارزات معلمان، در کابینه خود به محمد درخشش (رئیس یا مسئول باشگاه مهرگان) سمت وزارت فرهنگ را داد. با این انتصاب اما نه در شرایط زندگی معلمان و نه در سیستم فاسد حاکم بر آموزش و پرورش کشور تغییری حاصل نشد و مبارزات صورت گرفته توسط معلمان سراسر کشور تا جائی که به شرایط زیستی آنها مربوط بود تنها این ثمره را داشت که چندرغازی به حقوقشان اضافه شد- که البته در مقابل افزایش هزینه‌های زندگی به هیچوجه کافی نبود.

 

روز 12 اردیبهشت به یاد خانعلی، روز معلم نام گرفت و از آن زمان به بعد معلمان مبارز روز معلم را هر سال به طریقی گرامی می‌داشتند تا با زنده نگاه داشتن خاطره آن مبارزات، مشوق اعتراض و مبارزه در مقابل تسلیم‌طلبی باشند. بهروز و دوستانش نیز از جمله معلمان مبارزی بودند که چنین می‌کردند. در اولین سالگرد شهادت خانعلی بهروز به همراه صمد و کاظم سعی کردند یاد معلم مبارز، خانعلی را با اجرای نمایشنامه‌ای در مدرسه خود زنده نگه دارند؛ و در سال های بعد نیز بهروز همراه با صمد برای یادآوری و گرامیداشت روز معلم اعلامیه‌هائی را با دست نوشته و آنها را مخفیانه پخش می‌کردند. در مورد این اعلامیه‌ها اسد بهرنگی (در کتاب "برادرم صمد بهرنگی" ، صفحه 86) مطرح کرده است: "من مضمون تقریبی یکی از آن اعلامیه‌ها را تا آنجا که در ذهنم مانده است می‌آورم...." معلمان، فرهنگیان! بدانید که امروز روز شهادت دکتر خانعلی معلم بزرگ و یادآور اعتصاب بزرگ معلمان کشور و اعتراض آنها بر علیه جور و بیداد حکومت‌هاست. این روز، روز معلم است. این روز بر شما مبارک باد. از معلم شجاع دکتر خانعلی یاد بگیرید، حق تان را بخواهید."

 

طی سال های 1339 تا 1342، در فضای باز سیاسی، تشکل‌های ملی‌ای به وجود آمدند و نیروهای بورژوائی (ملی) و خرده‌بورژوائی مشخصاً در "جبهه ملی دوم" و سازمان‌های وابسته به آن متشکل شدند. می‌دانیم که در فقدان یک تشکل چپ، برخی از روشنفکران چپ‌گرا نیز وارد جبهه ملی شده و در آن تشکل به فعالیت سیاسی پرداختند. در این دوره اما بهروز (همینطور صمد و کاظم) به چنان تشکل‌های ملی وارد نشدند ولی خود مستقلاً به هر فعالیت سیاسی و روشنگرانه که امکان داشت و در اینجا تاحدی در موردشان صحبت شد دست می‌زدند.

 

(ادامه دارد)

تاریخ ایران از برده داری کوروش تا برده داری نوین حکومت اسلامی ایران!

تاریخ ایران از برده داری کوروش تا برده داری نوین حکومت اسلامی ایران!

bahram.rehmani@gmail.com

 

«از دیروز درس بگیر، برای امروز، زندگی کن و به فردا امیدوار باش. مهم ‌ترین چیز این است که از پرسیدن دست نکشی.» (آلبرت اینشتین)

 

برای اینشتین، یادگیری همواره مهم‌ ترین جنبه‌ زندگی بود. در این نقل ‌قول، اینشتین اهمیت یادگیری را با مفهوم امید ترکیب کرده است. او معتقد بود که ما هرگز نباید از پرسش ‌گری دست بکشیم؛ شاید فردا، پاسخ‌ های جدیدی برای سؤالات خود پیدا کنیم.

هیچ چیز نمی ‌تواند گذشته را تغییر بدهد اما آینده می ‌تواند فرصتی برای جبران اشتباهات گذشته باشد؛ اشتباهاتی که شاید در زمان خودشان، درست به نظر می ‌رسیدند. نقل ‌قول‌ های زیادی در مورد آینده وجود دارد از جمله این نقل‌ قول از جان گوئیر که معتقد است امیدی هرچند کوچک به آینده، می ‌تواند فرصتی برای جبران ناکامی‌ های گذشته باشد.

 

 

یا پابلو نرودا، با طبع شاعریش به زیبایی گفته است: «ممکن است بتوانید همه‌ گل‌ ها را بچینید، اما نمی ‌توانید از آمدن بهار جلوگیری کنید.»

در واقع پابلو نرودا، امید را با بهار مقایسه می ‌کند که پس از پاییز و زمستان سرد و طولانی، از راه می رسد. حتی اگر انسان از تمام قدرت خود برای جلوگیری از آن ها استفاده کند، امید و بهار، هر دو از مفاهیم اجتناب ‌ناپذیر زندگی هستند.

یکی از کاربردهای علم و منطق و عقل در زندگی آدمیان، آن ست که گذشته خود را همیشه به یاد آورد از یاد آن عبرت گیرد و در عین حال آینده را با دید عبرت نگر به گذشته بسازد. اگر آینده را مبهم و تاریک می بینیم شاید یکی از جهت های آن همین عدم اعتنا به گذشته است. اعتنا به گذشته به معنای ماندن و درجا زدن نیست، بلکه ساختن پلکان و دورنمایی برای آینده است. از گذشته باید درس گرفت، نیکی های آن را تقویت کرد از بدی های آن پرهیز نمود.

از این جهت است که ما به تاریخ قرن ها پیش ساده نگاه می کنیم و برخی از حاکمان و تاریخ نویسان باور خود را به جای باورهای تاریخی گذشته اند تا حقانیت خود را اثبات کنند. بنابراین، خواندن تاریخ و نقد واقع بینانه آن، می تواند تا حدودی از جعل تاریخ جلوگیری کند. جعل تاریخ نه روشن کردن گذشته است و نه به آینده روشنایی می بخشد و به درجا زدن و چه بسا عقب ماندن از سیر تاریخی منجر می گردد. پس باید چشم ها را تیز کرد و با دید بازتر و همه جانبه گری به تاریخ نگریست.

جوامع بشری در تاریخ خود، وقایعی چون کشتارها و جنگ های مختلفی را از سر گذرانده اند؛ اما تاریخ بشر، از دو دیدگاه متفاوت سیاسی - طبقاتی نوشته شده است: ١- تاریخ فاتحان و ٢- تاریخ شکست خوردگان.

تاریخ فاتحان، همواره با سرمایه گذاری های کلان حکومت ها بازتولید شده و حتی در دروس مدارس و دانشگاه ها نیز گنجانده شده است. اما تاریخ شکست خوردگان، در حاشیه جامعه قرار گرفته و برخی از تاریخ دانان متعهد و مردمی، آن را تکرار کرده اند که در مقابل بمباران تبلیغاتی فاتحان، تقریبا هیچ به حساب می آید. از این رو، تاریخی که درباره کوروش نوشته شده است عمدتا از سوی فاتحان و حکومت ها، به ویژه حکومت پهلوی تولید شده است. متاسفانه امروز نیز برخی تاریخ دانان، حقوق  و نویسندگان و تحلیل گران سیاسی، همین تاریخ نویسان فاتحان را تکرار می کنند؛ بدون این که از خود سئوال کنند اگر واقعا کوروش پایه گذار دموکراسی و حقوق بشر بود و حتی سازمان ملل نیز آن را سرلوحه خود قرار داده است پس چرا هزاران سال بعد، از دل این منشور کوروش، حکومت اسلامی ایران زاییده شده است؟ مملکت گل و بلبلی که حقوق بشر در آن، ابدا وجود خارجی ندارد. هر چند که تاریخ فراز و نشیب های متفاوتی دارد و همه را نمی توان به طور دقیق و یک سان مورد بحث و بررسی و نقد قرار داد و به یک نتیجه واقعی تاریخی رسید اما دست کم می توان درباره آن نسخه ١٠٠ درصد نچیچید.

منشور کوروش برای آن بخش از ایرانیانی که پادشاه هخامنشی را بخشی از تاریخ خود می ‌دانند، و اگر اولین بیانیه حقوق بشر منتسب به پیشینیان ایرانیان است اکنون طرح این تاریخ مبهم، چه افتخاری دارد؟ اگر هدف نگاهی به تاریخ و نقد آناست بحث دیگری ست. اما اثبات تاریخ بسیار قدیم و سجده در مقابل قبر کوروش، کار کسانی ست که یا کم ترین اطلاعاتی از این تاریخ ندارند و یا با هدف خاص سیاسی آن را تبلیغ و ترویج می کنند.

این منشور تا کنون دو بار به طور موقت به ایران آورده شده، اولین بار در زمان پهلوی دوم برای جشن ‌‌های ٢٥٠٠ ساله که در برج آزادی به نمایش درآمد و بار دوم در سال ١٣٨٩، توسط احمدی نژاد رییس جمهوری وقت حکومت اسلامی و البته با اجازه «معظم اله»، در موزه ملی جای گرفت.

از جمله ما روایت های تاریخی مختلفی از منشور حقوق بشر کوروش داریم که بدون هرگونه پیش داروی و قضاوتی، علم و منطق بر ما حکم می کند که بگوییم ما اطلاعات دقیقی از مضمون و محتوای منشور حقوق بشر کوروش نداریم. چرا که تا جشن های ٢٥٠٠ ساله بلندپروازانه و عضمت طلب حکومت محمدرضا شاه پهلوی، جامعه ما شناخت چندانی از چنین تاریخی نداشت. در این جشن ها بود که محمدرضا با اختصاص هزینه های کلان از جیب مردم به این جشن ها و ترجمه و تبلیغ منشور کوروش تمام قدرت و امکانات و روابط داخلی و بین المللی خود را به کار گرفت تا ایدئولوژی ناسیونالیستی پهلوی را تدوین کند و تاریخ خود را به تاریخ «کوروش کبیر» پیوند بزند.

محمدرضا شاه در آخر سخنرانی خود در جشن های ٢٥٠٠ ساله شیراز، گفت: «کوروش! شاه بزرگ، شاه شاهان، آزادمرد آزادمردان و قهرمان تاریخ ایران و جهان، آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم و همواره بیدار خواهیم بود.»!!

«مارسل هودر»، پیشخدمت حاضر در این مراسم نیز معتقد است: «بودجه دو سال سوئیس را ظرف دو روز خرج کردند...» دانته مرنزنتی، مسئول بار این جشن‌ ها، نظری مشابه اما تندتر از همکارش دارد: «اگر صدها میلیون دلار ول خرجی کنی، باید حساب پس بدهی! روزی تاوانش را می ‌دهی!»

***

آیا می دانید محمدرضا شاه و کلیه دم و دستگاه حکومت پهلوی، برای قبولاندن منشور حقوق بشر کوروش به دولت ها و نهادهای بین المللی، رشوه ها و امکانات کلانی اختصاص داد؟ جشن های ٢٥٠٠ ساله، فقظ بخشی از این پروژه بزرگ جا انداختن ایدئولوژی پهلوی ها بود. در این مقاله، به این موضوع و ضرورت توجه به تاریخ از گذر مسائل جامعه و شیوه‌ بازخوانی تاریخ و مراجعه به منابع مختلف، برای پاسخ ‌گویی به نیازها و مسائل مبتلا به بیماری ناسیونالیسم و شوونیسم جامعه‌ عصر حاضر، مورد بررسی قرار گرفته است.

اغلب نوشته های تاریخی در قالب روایت، نقل می شود و از آن جا که بسیاری از روایت ‌ها غیرواقعی هستند بنابراین، ضرورت دارد که منابع مختلفی مدنظر گرفته شود تا از این طریق کمی به واقعیت ها نزدیک شد.

در سال ۱۲۵۸ خورشیدی - ۱۸۷۹ میلادی، به هنگام کاوش های باستان ‌شناسی هیات بریتانیایی در محوطه باستانی بابل در بین‌ النهرین، هرمز رسام (١٩١٠-۱۸۲۶) باستان ‌شناس بریتانیایی آسوری ‌تبار، استوانه گلی‌ را یافت که شامل نوشته هایی به خط میخی بود.

محل اصلی نگه داری این منشور، موزه بریتانیاست. بدلی از این منشور، در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگه داری می ‌شود.

در جریان جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران، منشور کوروش با وجود مخالفت دولت وقت بریتانیا، برای چند روز به ایران آورده شد و به نمایش در آمد.

 

 

گروهی از ایرانی‌ های ثروت مند مقیم آمریکا نیز یک مجسمه الهام ‌گرفته از منشور کورش را پنجم یولی ٢٠١٧، به مناسبت جشن ‌های روز استقلال در آمریکا، به شهر لس ‌آنجلس هدیه کردند. به گزارش لس ‌نجلس ‌تایمز، این مجسمه که توسط بنیاد ایرانی - آمریکایی فرهنگ، با نام «مجسمه آزادی» در بلوار سانتامونیکا در لس ‌آنجلس رونمایی شد.

این مجسمه با وزن حدود ۱۰ تن از سنگ تراورتن و توسط یک هنرمند طراح بریتانیایی - سریلانکایی به نام «سیسیل بالموند» طراحی و ساخته شده که طرح وی از میان ۳۰۰ طرح دیگر انتخاب شده است.

این مجسمه ۲.۲ میلیون دلاری در حالی با همت ایرانیان مقیم آمریکا ساخته ساخته شده است.

استوانه از گل پخته است (از جنس ظروف سفالی) و در قرن نوزدهم در بقايای شهر باستانی بابـِل، در عراق كنونی كه بخشی از مملكت عثمانی بود، به دست آمد. بخشی از آن كه زير خاك از بدنه اصلی كنده شده بود بعدها پيدا شد اما يك تكه هم چنان مفقود است. نوشته‌ های خط ميخی اَكدی را (به فتح الف و تشديدی روی كاف كه گاه به دال منتقل می‌ كنند) چند باستان شناس ترجمه كرده‌ اند و به تحليل پيام، سبك زبان، اشارات، و لحن خطاب پرداخته ‌اند. آنان معتقدند نه منشور است، نه قانون، نه فرمان؛ يكی از بسيار متونی است حاوی جملاتی رايج كه در شالوده بناها می ‌گذاشتند.

 

یکی از منابعی که برای وصف کوروش به فراوانی بدان استناد می ‌شود، کورش ‌نامه (سیروپدی) نوشته گزنفون است. اما در این استنادها معمولا به بازگویی بخش‌ های دل پسند آن اکتفا می‌ شود و بقیه متن را نادیده می ‌انگارند و کوچک ترین نقد به رفتار کوروش، برابر با وطن‌ فروشی قلمداد می‌ شود.

از حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان آن دوران، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت گرفت و با دروغ ها و جعلیات فراوان، کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری و حتی فراتر از آن بالا بردند و داستان‌ ها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن تلاش هایی زیادی به خرج داده شد تا رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را به این خاندان کهن پیوند بزنند.

البته واضح است کوروش نیز مانند اکثر شاهان تاریخ از در کنار جنگ ها و خشونت ‌های بی حد و حصرش گاهی بخشش های «ملوکانه ای» نیز از خود نشان می داده است که توجه مردم آن روز را به خود جلب کند. چنان که اکبر مغول پادشاه هند ضمن کشت و کشتارهای خود در خلال جنگ های گسترش طلبانه اش با اسیران جنگی به مهربانی رفتار می کرد و عدالت میان ادیان و مذاهب هند را رعایت می‌ کرد.

گزنفون مورخ یونانی که در کتاب خود، کوروش نامه به تجلیل از شخصیت و اخلاق کوروش هخامنشی پرداخته است، از مصادره خانه ‌های مردم توسط کورش  به نفع سردارانی که مجاهدت بیش تری کرده بودند، یاد کرده است. و برخی از ایران شناسان غربی نیز به این موضوع اشاره کرده اند. (کورت، آملی، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقب ‌فر، تهران، ۱۳۷۸، صفحه ۱۱۹ تا ۱۲۲)؛ (بریان، پی ‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۹۲ تا ۱۹۵)

یکی از جنگ ‌های کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان - اکباتان) بود. غلبه ‌ای که با مساعدت اشراف و فئودال‌ ها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد.

او توانست از به اسارت گرفتن آمیتیس (دختر آخرین پادشاه ماد) و تهدید مبنی بر شکنجه او و فرزندانش، شاه را وادار به تسلیم کند و سپس با کشتن شوهر آمیتیس، او را به همسری خود در آورد. در نهایت نیز شاه شکست خورده در بیابانی دورافتاده رها شد تا از گرسنگی و تشنگی جان بسپارد.

در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود.» (ص ۲۴۱) او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت.» (ص ۲۴۰)

با این که مادها دست کم دو بار در زمان داریوش بزرگ کوشیدند تا استقلال خود را از سلطه هخامنشیان باز یابند، اما در هر دوبار با سرکوب خشونت‌بار داریوش مواجه شدند و۳۸۰۰۰ نفر از آنان قتل ‌عام گردیدند. (گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران دوره ماد، از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۷، صفحه ۲۳۸ تا ۲۴۱

گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند. او به سپاهیان خود می‌ گوید که خانه‌ های مردم قابل احتراق است و ما می ‌توانیم با پشتیبانی خدا و با مشعل‌ های فراوانی که داریم، آن ها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعله‌ های آتش بسوزند.

آنان در حالی که بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آن کس را که می ‌دیدند به ضرب تیغ از پای در می‌ آوردند. گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچه‌ها یافتند، بکشند.»

پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.

کورش، هم چنین فرمان داد تا خانه ‌های بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیش تری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.

کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین می‌ کند، فرمان برداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند. (گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱۶)

یکی دیگر از تمدن‌هایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود. با این که اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش بزرگ و به خشن‌ترین شکل ممکن سرکوب شد.

کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیام ‌کنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند. او هم چنین دستور داد لیدیایی‌ ها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود.

سپاه کورش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیایی‌ ها می ‌زند و رهبر آنان را به اسارت می ‌گیرد. شهرهای پری‌ین و مگنزی غارت می ‌شوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانه ‌های خود را رها کرده و راه فرار در پیش می ‌گیرند. ساکنان کاریه به بردگی کشیده می‌ شوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار می ‌زنند و مرگ را بر تعبد و بندگی ترجیح می ‌دهند. شهرها یکی پس از دیگری تسخیر می ‌شوند و پس از این که تاراج می ‌گردند، پادگان‌ های نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آن ها مستقر می ‌شوند. (بریان، پی ‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۱۴ تا ۱۱۷)

یکی دیگر از تمدن ‌های کهن ایران ‌زمین که به دست کورش بزرگ بر افتاد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان / خوزیان بود. تمدنی که به مدت زمانی بس طولانی یعنی متجاوز از دو هزار سال در جنوب‌ غربی فلات ایران تداوم داشت و آثار هنری و معماری فراوانی از آن برجای مانده است. این در حالی بود که پس از سلطه هخامنشیان بر این سرزمین چیزی جز کاخ سلطنتی آنان در شوش ساخته نشد. کاخی که بنا به اظهارات داریوش در کتیبه ششم او در شوش  پارسیان کم ترین نقشی در ساخت آن نداشتند.

با این که خوزیان دست کم یک بار کوشیدند تا در زمان داریوش یکم از سلطه هخامنشیان رهایی یابند و تا حد زیادی نیز در این کار موفق شدند، اما به گفته داریوش در کتیبه بیستون با سرکوب شدید او مواجه شدند و برای همیشه منکوب گردیدند و از صفحه تاریخ محو شدند.

در این زمینه پی ‌یر بریان، آورده است: «قتل ‌عام ‌هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت ارتش نوبابلی حکایت می‌ کند. احتمالا در همین زمان (یا شاید اندکی پیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته و آخرین پادشاهی نوعیلامی برای همیشه نابود شده است.» (بریان، پی‌ یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۲۵)

یکی دیگر از اعمالی که پس از تجاوز کورش به بابل و تصرف آن کشور متداول شد، موظف کردن معابد و نیایشگاه‌ ها به تامین مخارج دربار از قبل نذورات مردمی بود. معابد موظف بوده ‌اند که مرتبا و بنا به نیاز، بخشی از مایحتاج و هزینه ‌های کمرشکن خاندان سلطنتی و تشریفات دربار را که همواره بر دوش مردم سنگینی می‌ کرده است، تامین کنند. در یک سند بازمانده از سال ۵۲۸ پیش از میلاد، معبد اِئانا موظف شده است تا برای یکی از مهمانی ‌های شاهانه در اسرع وقت ۲۰۰ بره شیرخوار و ۸۰ گاو چاق فراهم کند و تحویل رئیس تشریفات بدهد. چنین درخواست‌ هایی معمولا با کمبود منابع مالی معبد مواجه می‌شده و آنان ناچار بوده ‌اند تا برای تامین آن به راه ‌های دیگری هم چون وام گرفتن از رباخواران زیر نظر حکومت یا اجحاف به مردم روی بیاورند. علاوه بر این، معابد موظف بودند در هر زمان که دربار تقاضا کند، برده و کارگر و نیروی انسانی لازم را به خدمت گسیل کنند و حتی گله‌ های احشام سلطنتی را به خرج خود پرورش دهند و نگه داری کنند. (بریان، پی ‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۹۲ تا ۱۹۳)

زنان یکی از ضعیف ترین و ستم ‌کشیده ‌ترین اعضای جوامع انسانی بوده‌ اند که قربانی جنگ‌ ها و تجاوزهای متجاوزان و جهان‌ گشایان می ‌شدند. زنانی که شوهران یا پدران خود را از دست می‌دادند و به اسارت و بردگی گرفته می‌ شدند. رفتار کورش با زنان نیز از این قاعده همیشگی تاریخ جنگ ‌ها و تجاوزات بشری مستثنا نبوده است.

همان طور که اشاره شد یکی از منابعی که برای وصف کورش و به خصوص بخشندگی‌ های او بدان استناد می ‌شود، کورش ‌نامه گزنفون است. اما در این استنادها  جزئیات این «بخشندگی» دقیقا مشخص نمی شود. به موجب این متن، کورش پس از آن که دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمین‌ های غربی ایران رفت. او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازنده ‌ای خوش ‌الحان بود، به یکی از هم دستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگی ‌اش دلکش ‌تر و روح ‌پرورتر از خانه‌ اش شود.» (گزنفون، کوروش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۸)

کتزیاس مورخ و زشک رسمی دربار اردشیر دوم هخامنشی  آورده است که کورش پس از غلبه بر ماد اسپیتاماس را کشت و زن او را که آمیتیس نام داشت، تصرف کرد. آمیتیس دختر آستیاگ و خواهر ماندانا و خاله کورش بود. (تاریخ کتزیاس؛ خلاصه فوتیوس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۹)

کورش در متن عهد عتیق تورات گرامی داشته شده و نجات دهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است. اما در همان کتاب، او مجری خواست و اراده و این سخن خدای یهودیان برای نابودی بابل نیز بوده است:

«من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آن را نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشه کن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند.

بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند، با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هرچه دارد از بین برود. (کتاب اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳)

پس از هفتاد سال پادشاه بابل وقوم او را به خاطر گناهان شان مجازات خواهم کرد و سرزمین ایشان را به ویرانه ای ابدی تبدیل خواهم کرد. (کتاب ارمیا، باب ۲۵، بند ۱۲)

شواهد تاریخی و اکتشافات باستان شناسان نشان از نابودی تمدن بابل پس از کورش می دهد.

کتزیاس می گوید: «کورش پسر چوپانی بود از ایل مردها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد.

کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید.» (حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص ۲۴۰)

هرودوت در کتاب اول خود، ضمن گزارش نبرد کوروش با کرزوس (شاه لیدی)، ضمن این که گزارش می دهد کوروش ابتدا تصمیم به اعدام کرزوس میگیرد ولی بعدا پشیمان می شود، در بند ۸۷-۹۵ می گوید:

«کرزوس … چون دید که پارسی ها خانه های مردم را غارت می کنند، رو به کوروش کرده گفت: «شاها آیا اجازه دارم بگویم در چه باب فکر می کنم یا باید خاموش بنشینم؟» کوروش جواب داد:«هر چه خواهی بگو» کرزوس پرسید این جمعیت با این جد چه می کنند؟ کوروش:«شهر تو را غارت می کنند و خزانه تو را می ‌ربایند» کرزوس: «نه شهر مرا غارت نمی کنند و نه خزاین مرا می ربایند، من دارای چیزی نیستم، آن چه می کنند با مال و منال توست» کوروش از این جواب متنبه شد و اطرافیان خود را دور کرده به کرزوس گفت: «عقیده تو در باب این اوضاع چیست؟»… در ادامه کرزوس پیشنهاد می کند که عشر اموال غارت شده را به بهانه نیاز خدا بگیرند و جالب این که کوروش نیز این فریب کاری را می ‌پذیرد! (اصل متن در کتاب ایران باستان مرحوم پیرنیا صفحه ۲۵۰)

معمولا ادعا می شود که کوروش پادشاهان دشمن را نمی کشت اما آیا واقعا این مطلب صحت دارد؟ برای مثال در مورد کرزوس شاه لیدیه، مورخین یونانی ادعا می ‌کنند که کوروش او را نکشت، ولی در اسناد بابلی سال نهم سلطنت نبونید بابلی نوشته شده است:

«در ماه نیسان، کوروش شاه در نزدیکی آربل از دجله عبور کرده در ماه ایار به طرف مملکت لودی رفت و پادشاه آن را کشت، ثروت او را ربود و ساخلوی در آن جا گذاشت.»

مرحوم پیرنیا در مورد این بخش می ‌نویسد که وقایع نگاران بابلی اشتباه کرده اند زیرا یونانی ‌ها خلاف این را می ‌گویند ولی معلوم نیست که چرا وی نظر مورخین یونانی که سال ها با زمان کوروش فاصله داشته اند را بر اسناد معاصر کوروش برتری می‌ دهد، حال آن که روش مورخین این است که معمولا سند کهن ‌تر و معاصر واقعه بیش ترین اعتبار را دارد.

با قبول سخن این کهن ‌ترین سند در مورد جنگ لیدی، باید بپذیریم که حداقل این قانون همیشگی نبوده است و گاهی هم کوروش پادشاهان عصر خود را می ‌کشته است.

در اسناد تاریخی هیچ جا نمی ‌بینیم که از سوی شاه بابل به کوروش حمله شده باشد. بلکه این کوروش است که به بابل حمله می‌کند. به نظر مرحوم پیرنیا «شاهی مانند کوروش نمیتوانست در همسایگی خود دولت مستقلی را مانند بابل تحمل کند.» (ایران باستان، مرحوم پیرنیا، ص۳۳۳)

جالب این است که پیرنیا از نخستین نویسندگانی بود که به دستور دربار پهلوی به تعریف و تمجید از ایران باستان می پردازد.

طبق این نظر و با توجه به عدم اعلان جنگ از طرف بابل به کوروش می توان به این نتیجه رسید که کوروش صرفا جهت افزایش قلمرو حکومتش به یک کشور مستقل هجوم برد و جالب این است که پس از فتح این کشور در منشورش ادعا می کند که بدون جنگ و خونریزی وارد بابل شده و مردم را از دست پادشاه بابل نجات داده است.

هم چنین در مورد حمله به ماد، به غیر از کزنفون که معتقد به وراثتی بودن پادشاهی کوروش است کتزیاس، هرودوت و کتیبه های بابلی همگی تاکید دارند که این کوروش بود که به ماد حمله کرد و آغازگر جنگ بود.

 

پس از تسلط کوروش بر فنيقيه و بابل، او خواست ماساژت ها را هم مطيع شاهنشاهی ايران كند. ماساژت ها چنان كه هرودوت می نويسد: «مردمی بودند كه از لحاظ خشونت و تندخويی معروف بودند. با اين حال هرودوت از آن ها به عنوان ملتی شجاع و بزرگ ياد می كند. آن ها در اطراف رود سيحون (ماورالنهر) زندگی می كردند. بعضی ها اين مردم را سكايی می دانند.

انگيزه لشكركشی كوروش به شمال شرقی ايران متعدد است. برای نمونه می گويند كه كوروش ابتدا به ملكه ماساژت ها كه بيوه پادشاه آن ها بود، پيشنهاد اتحاد داد و حتی از او خوستگاری كرد، اما ملكه ماساژت ها از آن بيم داشت كه كشورش در دست شاهی كه تمام منطقه را تسخير كرده بود، گرفتار شود. در نتيجه پيشنهاد كوروش را رد كرد. اما كوروش با راهنمایی بزرگان و درباريان خود و با ترفندهای ويژه ای به كشور آن ها حمله می كند و سربازان هخامنشی موفق می شوند پسر ملكه ماساژت ها اسير كنند. ملكه از ترفندهای كوروش بسيار ناراحت می شود و با باقی مانده سپاهيان خود به ايرانيان حمله می كند. در اين نبرد، كوروش پس از ٢٨ سال پادشاهي كشته می شود و سپاه ايران شكست می خورد. اين رويداد در سال ٥٣٠ (پ. م) واقع شد. البته كوروش توانست به اعماق قلمروی سكاها نفوذ كند و ازآمودريا هم بگذرد ولی بخت با او يار نبود. برابر نوشته های هرودت كوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب ديده بود كه داريوش پسر بزرگ تر هيستاسپ (ويشتاسب) ، بر روی دو شانه اش پرهایی دارد كه با يكی آسيا را پوشانده و با ديگری بر اروپا سايه افكنده است. داريوش در آن زمان نتها بيست سال داشت و در پارس بود، كوروش از ديدن اين خواب بسيار هراسان شد و انديشيد كه شاهزاده جوان در فكر فرو ريختن شهرياری او است.

بنابراين دستور داد كه داريوش را از پارس به نزد او بياورند. آن گاه كوروش به نگرانی مهم تر خود كه جنگ با ماساژت ها بود برگشت، اما در نبردی كه روی داد كشته شد.

 

پس از كشته شدن كوروش در جنگ، پيكر او را به پارس منتقل كردند و با آيين ويژه نظامی و درباری در محل پاسارگاد كنونی به خاك سپردند. رهبر و گرداننده اصلی آئين خاك سپاری كوروش، داريوش بود كه سخنرانی مفصلی در مورد جنگ ها و خصوصيات اخلاقی كوروش و كارهای او ايراد كرد.

***

نخست به كوروش پرستی حکومت پهلوی بیاندازیم سپس حکومت اسلامی.

در روز ۲۰ مهرماه ۱۳۵۰ جشن ‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در تخت ‌جمشید آغاز شد؛ مراسمی پر زرق و برق با حضور سران برخی کشورهای جهان که هرچند از سال ۱۳۴۶ قرار برگزاری آن گذاشته شده بود اما به دلایل مالی و این که جشن تاج ‌گذاری نیز قرار بود در همین سال برپا گردد، برگزاری ‌اش تا چهار سال بعد به تعویق افتاد. 

این جشن در میان انتقادات مخالفان حکومت، در رسانه ‌های رسمی بازتاب عجیبی داشت. همین امر شاید حساسیت ‌ها و مخالفت‌ ها را در برابر برگزاری این جشن موجب شد. روزنامه اطلاعات، در گزارشی که در شماره‌‌ همان روز به چاپ رساند، با توصیفی لحظه به لحظه از برگزاری این مراسم نوشت: «ساعت ۱۱ و ۱۵ دقیقه هلی ‌کوپتر حامل شاهنشاه در محوطه مخصوص در پاسارگاد که به وسیله پرچم ‌های ایران تزیین شده است بر زمین نشست. پاسارگاد آرامگاه کوروش بزرگ در میان پرچم ‌های ایران ابهت خاصی به خود گرفته بود. هزاران شرکت ‌کننده با لباس رسمی و در جایگاه مخصوص خود قرار داشتند و از شاهنشاه و شهبانو استقبال کردند. چند دقیقه بعد شاهنشاه، علیاحضرت شهبانو، والاحضرت ولایتعهد و سایر والاحضرت ‌ها به جایگاه مخصوص نزدیک شدند. شاهنشاه و شهبانو و والاحضرت ولیعهد به جایگاه نزول اجلال فرمودند. سکوت، پاسارگاد را که ۵۲ قرن قبل از آن جا بر دنیای متمدن آن زمان فرمانروایی می ‌شد فرا گرفته بود. شکوه و عظمت مراسم که تاکنون نظیر آن را دنیا به خود ندیده است، نفس‌ ها را در سینه حبس کرده بود.

 

 

شرکت ‌کنندگان در مراسم در جایگاه ‌های روباز در زیر آفتاب درخشان پاییزی فارس ایستاده بودند. شاه در حالی که همسرش فرح دیبا در سمت راست و ولیعهد در سمت چپ و والاحضرت ‌ها در پست سر «معظم‌ له» قرار داشتند، رهسپار آرامگاه کوروش شدند. در طول مسیری که ان ها در حرکت بودند در سمت راست مدعوین به صفوف ایستاده بودند. آن ها در حالی که شلیک توپ ادامه داشت از مقابل شرکت ‌کنندگان در مراسم می ‌گذشتند. توپ ها ۱۰۱ گلوله شلیک کردند و شاه ساعت یازده و سی دقیقه تاج گلی که به وسیله دو افسر حمل می شد بر آرامگاه کوروش گذاشت. او سپس با‌‌ همان تشریفاتی که به آرامگاه رفته بود، به مقابل محوطه بازگشتند و رو به روی آرامگاه کوروش قرار گرفتند و نطق تاریخی اش را ایراد کردند. 

به گزارش روزنامه ها، با آغاز پخش مراسم پاسارگاد از رادیو و تلویزیون، خیابان های تهران به تدریج خلوت و خلوت ‌تر می ‌شد و مردم پایتخت خود را به پای تلویزیون می ‌رساندند تا این مراسم را مشاهده کنند. گزارش خبرنگار اطلاعات حاکی است امروز برخلاف روزهای تعطیل گذشته نقاط خارج از شهر و گردشگاه ‌ها خالی از مردم بود و اکثرا در خانه، کوچه و بازار به تماشای پخش مراسم پاسارگاد پرداخته و به گزارش رادیویی این مراسم گوش می‌دادند.

 

نطق محمدرضا شاه خطاب به کوروش هم بسیار پرطمطراق بود. آن جا که او گفت: «کوروش! ما امروز در برابر آرامگاه ابدی تو گرد آمده ‌ایم تا به تو بگوییم: آسوده بخواب که ما بیداریم و برای نگاهبانی میراث پرافتخار تو همواره بیدار خواهیم بود. سوگند یاد می ‌کنیم که آن پرچمی را که تو دو هزار و پانصد سال پیش برافراشتی، هم چنان افراشته و در اهتزاز نگاه خواهیم داشت. ... اکنون ما در این جا گرد آمده‌ ایم تا با سربلندی به تو بگوییم که: پس از گذشت بیست و پنج قرن، امروز نیز مانند دوران پر افتخار تو، نام ایران در سراسر گیتی با احترام و ستایش بسیار در آمیخته است. امروز نیز همانند عصر تو، ایران در صحنه پر آشوب جهان پیام‌ آور آزادگی و بشردوستی و پاسدار والا‌ترین آرمان‌های انسانی است. مشعلی که تو بر افروختی و در طول دو هزار و پانصد سال هرگز در برابر تندبادهای حوادث خاموش نشد، امروز نیز فروزان‌ تر و تابناک ‌تر از همیشه در این سرزمین نورافشان است، و فروغ آن هم چون دوران تو، از مرزهای ایران زمین بسیار فرا‌تر رفته است…»

اگر ما محمدرضا شاه را نمی شناختیم و با سیاست های غیرانسانی او هم چون کودتاها، کشتارها، غارت ها، زندان ها، شکنجه ها، اعدام ها و ساواک (پلیس مخفی) او آشنا نبودیم و امروز سخنان آن روز او می خواندیم شاید این توهم را پیدا می کردیم که اعلیحضرت ما بسیار آزادی خواه، عادل، مردم دوست و یکی از نویسنده حقوق بشر عصر حاضر بود؟!

هرچند روزنامه‌ هایی مثل اطلاعات در آن زمان چنین گزارش‌ های غلوآمیزی را از فضای حاکم بر کشور در روزهای برگزاری جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله به چاپ می‌ رساندند اما این مراسم مخالفان زیادی هم داشت.

محمدرضا پهلوی هرچند با برگزاری جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله به ظاهر ۲۵ قرن تاریخ پادشاهی در ایران را به جشن نشسته بود اما در حقیقت شاهان در گور خفته را به حملات هر روزه مخالفانش مهمان کرد. 

یکی از مهم ‌ترین محورهای مخالفت منتقدان برگزاری جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله، علاوه بر عرصه سیاسی در عرصه اقتصادی نیز، مخارج برگزاری این جشن بود. بسیاری معتقد بودند با توجه به سطح پایین رفاه در میان بخش عمده ‌ای از جامعه و تعدد فقرا برگزاری جشن‌ هایی با مخارج این چنین سرسام‌ آور نه تنها جایز نیست که گناهی نابخشودنی است. اما خرج برگزاری این مراسم که با حضور سران بسیاری از کشورهای جهان در تخت ‌جمشید برگزار شد، چه قدر بود؟

ویلیام شوکراس در «آخرین سفر شاه» درباره هزینه ‌های جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی می ‌نویسد: «در اکتبر ۱۹۷۱ - ۲۰ مهر ۱۳۵۰، محمدرضا پهلوی ضیافتی ترتیب داد که از تمام میهمانی‌ ها بر‌تر بود. او از تمام رهبران جهان دعوت کرد. البته همه نیامدند… همه چیز جشن را هم از پاریس آورده بودند. در دشت خاکی خشک و مرتفع تخت جمشید اردوگاهی مرکب از خیمه‌ های گران ‌بها به وسیله ژانسن دکوراتور فرانسوی برپا شده بود... آرایشگران طراز اول از سالن‌ های کارینا و الکساندر پاریس به تخت ‌جمشید پرواز کردند. الیزابت آردن یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را فرح گذاشت تا در جعبه ‌های مخصوص به میهمانان هدیه شود. باکارا، گیلاس پایه‌ دار کریستال طراحی کرد، سرالین جایگاه میهمانان را روی سفال‌ های قرن پنجم پیش از میلاد ساخت‌. رابرت هاویلند، فنجان و نعلبکی ‌هایی ساخت که فقط یک بار مورد مصرف میهمانان قرار گرفت‌... لان ون اونیفورم های جدیدی برای کارمندان دربار تهیه کرد که نیم‌تنه آن به طرز شکیل ولی نه زننده با بیش از یک و نیم کیلو نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر یک از این اونیفورم ‌ها، نزدیک به ۵۰۰ ساعت کار لازم داشت‌. غذاهای ضیافت تخت‌ جمشید را اصولا رستوران ماکسیم تهیه می ‌کرد... لویی ورایل رییس ماکسیم‌... به این مناسبت یک بشقاب جدید و بسیار عالی محتوی خاویار و تخم بلدرچین آب‌ پز اختراع کرد... صورت غذای ضیافت شام اصلی با مرکب سیاه روی صفحات پوست آهو نقش شده و با یک ریسمان تابیده طلایی به صورت یک کتاب کوچک با جلد ابریشمی آبی و طلایی صحافی شده بود. پس از تخم بلدرچین با مروارید دریای خزر، غذای بعدی با ته دم خرچنگ با سس نانتوآ بود، غذای اصلی خوراک پشت بازوی بره سرخ‌ شده در روغن خودش بود که درون آن را با سبزی ‌های خوشبو انباشته بودند. برای تازه کردن گلوی میهمانان‌، شربت یا شامپاین کهنه فرانسوی (موئت ۱۹۱۱) می ‌آوردند. آن گاه خوراک طاووس به سبک شاهنشاهی با سالاد مخلوط طبق سلیقه الکساندر دوما صرف شد. به عنوان دسر، بشقاب انجیر به شکل حلقه ‌ای که درون آن را با تمشک یا پورتو انباشته بودند، آوردند و در پایان قهوه موکا... همراه با قهوه نیز کونیاک پرنس اوژن مخصوص خم‌ خانه ماکسیم صرف شد...»

این شرح دقیق از منوی غذا‌ها و مخارج برگزاری جشن ‌های مهر ۵۰ شاید درصدی از تخیل را نیز با خود همراه داشته باشد اما اسناد ساواک نشان می ‌دهد مخارج این مراسم چندان هم از این تخیلات فاصله ندارد. 

گزارش‌ نویس ساواک در توصیف تجهیزات، چادر‌ها و وسایل پیشرفته و گران‌ بهای مخابراتی آن روز می ‌نویسد: «این کمپ و چادرهای پذیرایی تخت ‌جمشید… به وسایل شگفت‌ انگیزی مجهز است که آمیخته است از تجمل قدیمی و وسایل مدرن عصر فضا (از آن جمله حمام مرمر فرش‌ های ابریشمی و ایرانی و...) سران کشور‌ها در تمام ۲۴ ساعت از طریق شبکه مخابراتی ماه مصنوعی با پایتخت‌ های خود به وسیله تلفن و تلکس در تماس خواهند بود. شبکه مخابراتی میکروویو که ۲۷۵ میلیون دلار خرج آن شده است و گران‌ ترین و دقیق ‌ترین شبکه مخابراتی جهان به شمار می ‌رود...» 

شهرداری تهران طی مکاتبه ‌ای که در ۲۰ بهمن ۱۳۴۹ با شورای مرکزی جشن شاهنشاهی انجام می ‌دهد، ریز برخی مخارج مربوط به جشن را چنین عنوان می ‌کند: «… در خصوص اعتباراتی که برای اجرای برنامه مصوب شهرداری پایتخت در مراسم جشن شاهنشاهی ایران در نظر گرفته شده است به استحضار می ‌رساند: قرارداد اجرای چراغانی و تزیین میادین و مسیرهای فوق ‌الذکر با شرکت اروین مارتین به مبلغ ۱۹ میلیون و ۴۸۶ هزار ریال به امضاء رسیده و پیمان کار مشغول آماده کردن مقدمات اجرای کار می ‌باشد... متعاقب افتتاح میدان شهیاد آریامهر، برنامه آتش‌ بازی باشکوهی به مدت دو و نیم ساعت به موقع اجرا گذاشته خواهد شد که قرارداد آن به مبلغ یک میلیون و ۹۰۰ هزار ریال با شرکت موگ تنظیم و شرکت نام برده مشغول تهیه لوازم مربوطه می ‌باشد... هنگام افتتاح شهیاد آریامهر لوحه‌ ای از طلای ناب از طرف شهردار پایتخت از طرف تمام مردم شاه دوست شهر به پیشگاه شاهنشاه تقدیم خواهد شد. وزن لوحه ده کیلو می ‌باشد که حدود ۱۶ میلیون ریال برآورد قیمت می ‌شود. در اجرای برنامه کاروان شادی که یکی از موارد مصوب شهرداری پایتخت می ‌باشد اقدامات مقدماتی به عمل آمده و اعتباری معادل سه میلیون ریال پیش ‌بینی شده است‌... علاوه بر این دو میلیون ریال برای مخارج پیش ‌بینی نشده در نظر گرفته خواهد شد... برای پارک آرامگاه رضاشاه مبلغی معادل بیست میلیون ریال در نظر گرفته شده است‌... با این تفصیل از طریق شهرداری پایتخت مبلغی حدود صد و هشتاد میلیون ریال بابت جشن و کارهایی که به مناسبت و مقارن آن انجام می ‌شود به مصرف خواهد رسید.» 

با وجود این اسناد، آخرین شاه ایران با رد انتقادات درباره مخارج جشن ‌های ۲۵۰۰ ساله در جریان نشستی مطبوعاتی که با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی در روز ۲۶ مهر ۱۳۵۰ در کاخ سعدآباد برگزار شد، با رد انتقادات از مخارج زیادی که برای این جشن هزینه شده بود، گفت چه ایرادی دارد ملتی برای غرور ملی ‌اش خرج کند؟ در این نشست، مازندی خبرنگار یونایتدپرس پرسید: اعلیحضرتا! در مطبوعات خارج بحث خیلی زیادی درباره مخارج جشن شاهنشاهی شده است، مطبوعات نوشته ‌اند ملتی که ۳ هزار میلیون دلار بدهکار است چرا باید این خرج ‌ها را بکند. ممکن است اعلیحضرت همایونی نظر خودشان را بیان بفرمایند؟ محمدرضا شاه پهلوی گفت: «این بحثی که راجع به خرج‌ ها کردند می ‌خواهیم ببینیم که اساسش بر چه مبنایی است؟ اگر منظور از خرج‌ ها ساختمان است هتل است یا جاده است یا سیستم ‌های مخابراتی که این در برنامه پنج ساله چهارم ایران پیش ‌بینی شده بود و به هر صورت ایران در برنامه پنج ساله چهارمش از تمام هدف ‌هایی که در اول برنامه تعیین کرده بود بسیار پا را فرا‌تر نهاده است. برنامه پنج ساله ما یک رشد ۹/۴ درصد پیش ‌بینی کرده بود در صورتی که تا به حال رشد ما به قیمت‌ های ثابت از ده و نیم درصد هم بیش تر است، یعنی نزدیک به ۱۱ درصد و شاید امسال با وجود به اصطلاح مخارجی که می ‌گویید شده است از هر سال رشد ما بیش تر است، شاید دستور بدهیم که حتی جزییات مخارجی که شده منتشر بشود. البته می ‌دانیم که تمام مخارج آن را افراد ایرانی (بیش ترشان صاحب صنایع و تجارت) تامین کردند و اسامی‌شان و مبالغی هم که هر کسی تعهد کرده معلوم است و منتشر شده شاید تنها خرجی که می‌ شود گفت جنبه سرمایه ‌گذاری نداشته یا برای توریسم یا برای زیربنای ایران نبوده چند تا مهمانی بوده است که به افتخار میهمانان ایران داده شد و اگر ما می‌ خواستیم این میهمانان عالی‌ قدر را هرکدام را علیحده به این مملکت دعوت کنیم به تناسب تعداد میهمانان مخارج تقریبا به‌‌ همان تناسب اضافه می ‌شد. این است که نمی ‌دانم کدام فکری از اول این مطلب را در دهان‌ ها انداخت و یک عده ‌ای هم کورکورانه موضوع را دنبال کردند ولی به فرضی که مطلب صحیح بود و مملکت ایران که می ‌گویید ۳ میلیارد دلار مقروض است چرا این خرج را کرده، ممالکی را می ‌شناسم (چه فرق می ‌کند انسان چه به خارج مقروض باشد چه به داخل به خصوص اگر پولش ارزش بین ‌المللی داشته باشد و قابل تبدیل به پول ‌های دیگر باشد) که چند صد میلیارد دلار مقروض هستند و ضمنا مخارج تبلیغاتی شرکت‌ های داخلی آن ها در سال از چندین میلیارد دلار تجاوز می ‌کند، نه جنبه تاریخ است نه جنبه غرور ملی است نه هیچ چیز، فقط برای حرفی که خودشان اسمش را (پابلیک ریلیشن) می ‌گذارند میلیارد‌ها دلار خرج می ‌کنند، آن وقت ایران به حداقل و به قیمت چند میهمانی این معروفیت جهانی را پیدا کرده است، پس جواب این که بدون این که ما بخواهیم به این سئوال البته قدری خیرخواهانه (نه از طرف شما مقصودم از طرف کسانی که این سوال را می‌ کنند) جواب تند و بی ‌اعتنایی بدهیم این توضیحات را من به شما دادم.» (منابع: آرشیو روزنامه اطلاعات، مهر ۱۳۵۰؛ آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ انصاری، نشر البرز؛ جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، موسسه مطالعات و پژوهش‌ های سیاسی و...)

***

دوم نگاهی به کوروش دوستی حکومت اسلامی:

«محمود احمدی نژاد رییس ‌جمهوری وقت حکومت اسلامی ایران و مورد تایید خامنه ای رهبر این حکومت، کوروش را «شاه جهان» نامید؛ مشایی گفت اندیشه، مرام و ادبیات کوروش از جنس پیامبران بوده. منشور کوروش هفته گذشته از بریتانیا به ایران آورده شد تا برای چهار ماه در موزه ملی ایران به نمایش درآیدو» (خبرگزاری داخل ایران «فردا»، ۲۱ شهريور ۱۳۸۹)

رییس‌ جمهور اسلامی ایران و رییس‌ دفتر وی از منشور حقوق بشر کوروش و پادشاه هخامنشی تمجید کردند.

به گزارش «فردا»، محمود احمدی‌نژاد روز ۲۱ شهریور ١٣٨٩، در مراسم رونمایی از منشور کوروش در ایران گفت منشور کوروش «منشور عشق» است و کوروش «شاه جهان.»

ریيس جمهور، منشور كوروش را يك معيار بسيار ارزشمند برای ارزيابی ‌های تاريخی و عملكرد سياست مداران و حاكمان تاريخ و تاكيدی بر آزادگی و آزادی دانست.

احمدی ‌نژاد، فتح بابل بوسیله کوروش و تدوین منشور حقوق بشر را «همان چیزی که همه پیامبران و یگانه پرستان فریاد می ‌زدند» خواند.

او با بیان این‌ که رونمایی از منشور کوروش در ایران «تاکید مجدد بر ارزش ‌ها و اصولی که بشر امروز به شدت به آن نیازمند است» گفت جلسه امروز هشدار و بيدارباشی به  همه حاكمان، مديران و مدعيان است كه اگر می ‌خواهند در آنان جاويد بمانند، راه اين است.

احمدی‌ نژاد در این جلسه که خبرگزاری وابسته سپاه پاسداران حکومت اسلامی «فارس» در آن زمان گزارش کرده، به قرائت بخش ‌هایی از منشور کوروش پرداخت:

جلسه رونمایی از منشور کوروش در ایران در پی تحویل این منشور به موزه ملی ایران از سوی موزه ملی بریتانیا صورت گرفت. جمعه ۲۹ شهریور، این منشور تحت تدابیر امنیتی و حفاظت ویژه وارد ایران شد و قرار است تا ۴ ماه در ایران بماند.

گفته می شود «منشور حقوق بشر کورش» که نام استوانه کورش نیز شناخته می‌شود، استوانه ‌ای سفالین است که در سال ٥٣٩ پیش از میلاد به فرمان کورش دوم هخامنشی، فرمان‌روای وقت ایران ساخته شده است.

دور تا دور این استوانه که ٢٣ سانتیمتر طول و ١١ سانتیمتر عرض دارد، در حدود ٤٠ سطر به خط میخی بابلی، مجموعه ‌ای از سخنان و فرمان‌ های کورش دوم، ملقب به کورش کبیر حک شده است.

رییس ‌جمهور، رییس ‌دفتر وی و رییس سازمان میراث فرهنگی، نمایش منشور کوروش را یک «موفقیت دیپلماتیک» و «قابل توجه» می ‌دانند.

 



اسفندیار رحیم مشایی، رییس‌ دفتر رییس ‌جمهور وقت نیز در مراسم رونمایی از این منشور در موزه ملی ایران گفت امروز برای ملت بزرگ ايران روزی با غرور و افتخار است؛ براي مردم و زنانی كه در سراسر تاريخ به نيكی شناخته شده ‌اند و به زيبایی سيرت و صورت شهره آفاق هستند؛ ملت بزرگی كه از اصلی ترين پايه‌ گذاران تمدن بشر و آشكار كننده حكمت متعالی آفرينش و خلقت و پاسدار ارزش ‌های كثير الهی و انسانی است.

او جلسه رونمایی از منشور کوروش را «جمع خداگرایان» نامید.

بنابر گزارش منتشره خبرگزاری فارس، مشایی با بیان این‌ که «منشور کوروش امروز بیش از همیشه تاریخ ذی ‌قیمت است» گفت ایرانیان از دیرباز این ‌گونه بودند که سر به آسمان داشتند.

او گفت توجه به ارزش‌های اصیل الهی و انسانی که ریشه در آسمان دارد، دلیل اهمیت منشور کوروش است. امروز منشور كوروش مايه فخر و مباهات هر انسانی و هر از قوم، قبيله، نژاد‌ و سرزمين‌ است كه به ارزش ‌های الهی و انسانی افتخار می كند.

به اعتقاد مشايی، گرايش به خوبی ‌ها و نيكی ‌ها انسان را به ارزش ‌گذاری به منشور كوروش و مفاد ماندگار تاريخی آن ملزم می ‌كند.

ریيس ‌دفتر رییس ‌جمهور تاکید کرد منشور کوروش «سند رفاه، ‌آزادی و اعتقادات ارزشمند آسمانی و تولیدی و الزامات انسانی و بشری» است.

او بار دیگر سخنان خود در مورد «تکریم تجلیل انسان یعنی تکریم و تجلیل خداوند» گفت اگر بخواهيم علم خدا را ببينيم بايد علم انسان را ببينيم و اگر بخواهيم جمال الهی را زيارت كنيم بايد جمال انسان را زيارت كنيم.

او افزود عظمت خداوند در انسان متجلی شده است.

مشایی گفت  درس گرفتن امروز ‌از منشور كوروش بسيار بزرگ تر از فرصت ‌هایی است كه در گذشته برای درس ‌آموزی وجود داشت.

او در ادامه گفت چرا منشور كوروش را آيت خدا ندانيم؟

هم چنین رییس کمیسیون فرهنگی دولت نیز در این رابطه گفت  هزار و ۳۰۰ سال پيش منشور كوروش ظاهر و كشف شد و ۲۴۰۰ سال از فنا محفوظ ماند، چرا اين را آيت و نشانه خدا ندانيم؟ اگر جسد فرعون باقی می ماند تا نشانه ‌ای برای عبرت آيندگان باشد، چرا اين منشور را نشانه ‌ای ندانيم كه آری مرد و زن! امروز بعد از ٢ هزار سال پس از ميلاد مجددا در رفتار و گفتار، ‌منطق، مرام، انديشه‌ ها، كردار و عمل خود ‌بازنگری كنيد.

او بازگشت به اندیشه کوروش را «بسیار بسیار ضروری» دانست.

مشایی معتقد بود که انديشه، مرام و ادبيات كوروش از جنس پيامبران بوده است.

او افزود برخی از علمای بزرگ گفته‌ اند كه كوروش پيامبر بوده است، البته من در مقام اثبات يا نفی اين موضوع نيستم، اما آن چه می توان در مقياس حداقلی بر آن تكيه كرد و تاكيد داشت، اين است كه انديشه و مرام و ادبيات كوروش از اين جنس بوده است و اميدوارم اين فرصت برای ملت بزرگ ما به‌ خوبی قدر شناخته شود و مورد قدردانی قرار بگيرد.

***

منشور کوروش به خط «اکدی» نوشته شده است. چه کسی امروز به این زبان آشنایی دارد و آن را دقیق ترجمه کرده است. در حالی که گفته می شود منشور کوروش بیش از ٢٣٥٠ سال پیش نوشته شده است.

ظاهرا این منشور در سال ۱۲۵۸ خورشیدی در عراق، جایی نزدیک شهر باستانی بابل در کاوش‌ های باستان ‌شناسی از زیر خاک بیرون آمد. نام باستان شناسی که این منشور را پیدا کرد «هرمزد رسام» بود.

منشور کوروش پس از کشف، به موزه بریتانیا منتقل شد و از همان زمان در این موزه نگه‌ داری می‌ شود. چرا که موزه بریتانیا به کنوانسیون استرداد آثار تاریخی نپیوسته بود و منشور را که برای بررسی به آن جا فرستاده شده‌ بود پیش خود نگه داشت.

این منشور تا کنون دو بار به ایران آمده، اولین بار در زمان پهلوی دوم برای جشن‌‌ های ٢٥٠٠ ساله که در برج  آزادی به نمایش درآمد و بار دوم در سال ١٣٨٩ که در موزه ملی جای گرفت.

در برخی از ادعاهای تاریخ آمده است کوروش پس از فتح بابل بر خلاف آن چه رایج بود نه مردم شهر را غارت کرد و نه اجازه داد که معابد و پرستشگاه‌ های مردم مورد آسیب قرار بگیرد. او در سخنرانی خود به مردم بابل گفت که آزاد هستند خدایان خود را بپرستند و زندگی خود را داشته باشند و... حالا فرض کنیم این سخنان کوروش درست است اما بلافصله این سئوال پیش می آید که لشکریان کوروش چگونه برای چه کاری و به چه منظوری این دیار رفته بودند؟ عیر از جنگ و کشورگشایی و آدم کشی!؟

***

هفته نامه «اشپیگل» چاپ آلمان در شماره ٢٨ سال ٢٠٠٨ نوشته ای به نام «فرمانروای قلابی صلح» به قلم ماتیاس شولتس Matthias Schulz منتشر کرده است. در این مطلب، نویسنده می گوید که کوروش پیام آور صلح و حقوق بشر نبوده است و یکی چون دیگر دیکتاتورهای زمان خویش بوده است و در این راستا منشور حقوق بشر کوروش را یک «سند تبلیغاتی» می خواند.

این نوشته که در هفته نامه معتبر «اشپیگل» چاپ شده بود، توجه همگان را جلب می کرد. ایرانیان آلمانی زبان، چند واکنش به این نوشته نشان دادند.

نوشته «اشپیگل»، شماره ٢٨-٢٠٠٨؛ این بود که تا هر کس درک مستقل خود را از نوشته اصلی به دست آورد.

ماتیاس شولتس:

در سازمان ملل متحد در نیویورک در ویترینی شیشه ای لوح ٢٥٠٠ ساله به خط میخی نام «منشور باستانی حقوق بشر» وجود دارد که به آن احترام فراوان می گذارند. اکنون آشکار می گردد: این لوح را یک دیکتاتور باستانی نوشته است که مخالفان خود را شکنجه می کرده است.

قرار بود آن چه که محمد رضا شاه پهلوی در نظر داشت، جشن رکوردها گردد.

او نخست «انقلاب سفید» (اصلاحات ارضی) را اعلام کرد و خود را «آریامهر» خواند. حال، در سال ١٩٧١ نیاز آن را حس کرد که «٢٥٠٠ سال پادشاهی ایران» را جشن بگیرد و این گونه بود که اجرای «بزرگ ترین نمایش جهان» اعلام گشت.

او دستور داد که پنجاه خیمه باشکوه بر ویرانه های تخت جمشید (پرسپولیس) برپا سازند. ٦٩ نفر از سران کشورها و پادشاهان و در میان آن ها پادشاه ژاپن به آن جا رفتند. در آن جا ٢٠٠٠٠ لیتر شراب نوشیده شد به همراه خوراک بلدرچین، طاووس و خاویار در ظرف طلا. بر روی میزها نیز بطری های شراب «شاتو لافیت» Château Lafite گردانده می شد.

در نقطه اوج جشن شاه به سوی آرامگاه کوروش دوم گام نهاد که در سده ششم پیش از میلاد در یک جنگ درازمدت خونین بیش از پنج میلیون کیلومتر مربع را تسخیر کرده بود.

 

 

با بیش از صد میلیون دلار هزینه، ستایش از پادشاه باستانی ایرانیان امری پرهزینه و مورد انتقاد بود. شاه در پاسخ با این انتقادها گلایه وار گفته بود: «یعنی با نان و تربچه از سران کشورها پذیرایی کنم؟»

... در روز ١٤ اکتبر که جشن در تخت جمشید در اوج خود بود، خواهر دوقلوی او (اشرف پهلوی) گام به بنای سازمان ملل متحد در نیویورک نهاد. در آن جا او کپی لوح منشور حقوق بشر را به «سیتو اوتانت»، دبیر کل سازمان ملل هدیه داد. او نیز برای این هدیه تشکر کرد و آن را به عنوان «منشور باستانی حقوق بشر» مورد ستایش قرار داد.

اکنون این دبیر کل سازمان ملل بود که می گفت: پادشاه پارسی این «هوشمندی را در احترام به تمدن های دیگر نشان داد.» سپس اوتانت دستور داد این لوح گلی را که بیانیه این کوروش دوم به اصطلاح انسان دوست سال ٥٣٩ پیش از میلاد را در بر دارد، در یک ویترین شیشه ای در بنای اصلی سازمان ملل به نمایش بگذارند. این لوح هنوز آن جاست، در کنار قدیمی ترین قرارداد صلح جهان.

به نظر می رسد که سازمان ملل متحد قربانی یک حقه بازی شده است. بر خلاف ادعای شاه، جوزف ویزهوفر (Josef Wiesehofer) شرق شناس پرسابقه از شهر کیل می گوید که این لوح خط میخی بیش از یک «پروپاگاند» (تبلیغ) نیست. او می گوید: «این که نخستین بار کوروش اندیشه های حقوق بشر را طرح کرده است، سخنی پوچ است.»

هانس پتر شاودیگ (Hanspeter Schaudig)، آشورشناس از هایدلبرگ نیز در این فرمانروای باستانی، مبارز پیشاهنگ برابری و احترام نمی بیند. زیردستان او باید پاهای او را می بوسیدند.

این فرمانروا، نزدیک به سی سال شرق را به جنگ کشید و میلیون ها انسان را در بند مالیاتی خود اسیر ساخت. به دستور او بینی و گوش نافرمایان را می بریدند. محکومان به مرگ را تا سر در خاک می کردند و خورشید کار را به پایان می رساند.

آیا سازمان ملل این دروغ تاریخی ساخته و پرداخته شده توسط شاه را بدون تحقیق پذیرفته است؟

کلاوس گالاس (Klaus Gallas) متخصص تاریخ هنر که در شهر وایمار گرم تدارک فستیوال فرهنگی آلمان و ایران «دیوان غربی - شرقی، تابستان ٢٠٠٩» بود این بحث را به افکار عمومی کشاند. در تدارک این فستیوال بود که او متوجه ناهمخوانی هایی در این منشور شد. او می گوید: «سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است.»

با وجود درخواست های فراوان «اشپیگل» سازمان ملل حاضر به ابراز نظر در این مورد نیست. «سرویس اطلاعات سازمان ملل» در وین کماکان بیان می دارد که این سنگ نبشته شرقی توسط بسیاری به عنوان «نخستین سند حقوق بشر» پذیرفته شده است.

پیامدهای این کار بسیار سنگین است. در این میان حتی در کتاب های درسی مدرسه های آلمان نیز این ایرانی باستانی (کوروش) به عنوان پیشاهنگ سیاست بشردوستی تدریس می شود. در اینترنت نیز یک ترجمه جعلی پخش شده است که در آن کوروش حتی حداقل دستمزد و حق پناهندگی را نیز تدوین کرده است. «برده داری باید در تمام جهان برچیده شود. هر کشوری می تواند آزادانه تصمیم بگیرد که آیا رهبری مرا می خواهد یا نه.» این ها سخنانی هستند که در آن جا گفته شده اند...

دانشمندان حیرت زده مانده اند که یک شایعه چگونه خود به خود گسترش می یابد. تا این میزان روشن است که در مرکز این بلوف بزرگ چهره ای ایستاده است که شرق باستان را بیش ار هر کس دیگری به لرزه درآورد.

«گالاس» فاش ساخت که: «حتی چندی پیش از پارلمان آلمان درخواست شده بود که نمونه این لوح را در یک ویترین شیشه ای در پارلمان به نمایش گذارند. این درخواست البته بازپس گرفته شده است. اما خدشه سازی تاریخ متوقف نشده است. با این ستایش منحوس از سوی سازمان ملل متحد، شایعه ای متولد شده است که کماکان تغذیه جدید می یابد.

یک ضرب المثل شرقی می گوید: «یک نادان سنگی را در چاه می اندازد که ده عاقل نمی توانند آن را بیرون آورند.»

***

سرمایه گذاری ها برای جا انداختن تاریخ کوروش و ایدلوژی پهلوی، محدود به این روزهای جشن نبود، بلکه تقریبا حکومت پهلوی در ابعاد جهانی در همکاری دولت های وقت و نهادهای بین المللی، این سیاست را دنبال می کرد.

جشن‌ های دوهزار و پانصد سال بنیان گذاری شاهنشاهی ایران، در روزهای ۱۷ تا ۲۶ مهر ماه ۱۳۵۰ در سی ‌امین سال گرد حکومت محمدرضا شاه پهلوی برای برجسته کردن هویت «ایرانی - پهلوی»، برگزار شد. اما مدت ها قبل از برگزاری این مراسم پرهزینه برای مردم ایران، بنیادی تشکیل شده بود که در سطح جهانی مشغول سازمان دهی آن بود.

در واقع بنیاد کمیته عالی جشن ‌های بنیان گذاری ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی، گام بعدی نوشتن کتاب‌ هایی درباره تاریخ ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران و زندگی کوروش هخامنشی به زبان های فارسی و دیگر زبان ‌ها بود. مسئولین این کمیته با حمایت سفارتخانه ها و کنسولگری ها و سایر نهادهای حکومت پهلوی در خارج کشور، سراغ بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان جهان رفتند.

در این جشن، بیست پادشاه و امیر عرب ، چهار معاون رییس جمهوری و دو وزیر خارجه و ٦٩ وزیر کشور شرکت کردند. علاوه بر مقامات مذکور، ده ها تن از شخصیت های علمی، هنری، صنعتی، فرهنگی و نمایندگان رسانه های خبری جهان و نیز نخبگان ایرانی در جشنی که یک هفته طول کشید، حضور یافته بودند.

مدعوین در سه چادر عظیم و پنج چادر بزرگ که از خارج تهیه شده بود، پذیرایی شدند. برای تامین روشنایی محل از تهران و شیراز شش هزار مایل کابل کشی و بیست مایل حلقه گل زمینه شامل ٠٠٠/١٣٠ لامپ چراغ مصرف شده بود. غذا شامل تخم بلدرچین با خاویار، خوراک خرچنگ، کباب بره با قارچ، طاووس بریان انباشته از جگر غاز و دسر تمشک تازه محصول فرانسه با لعاب انجیر و تمشک مخصوص بود.

ماکس باوئه فرانسویط که با ٢٥٩ سرآشپز، آشپز و پیشخدمت، از ده روز پیش از برگزاری مراسم جشن از فرانسه آمده بود، سرپرستی پذیرایی ها را به عهده داشت. رستوران ماکسیم پاریس، غذا و مشروب از جمله ٢٥٠٠٠ بطری شراب مخصوص تهیه دیده بود.

در مراسم جشن پرسیولیس، ٦٠٠ روزنامه نگار، عکاس و فیلم بردار از اکناف جهان به تخت جمشید آمده بودند و بیش از یک میلیون کلمه خبر به سراسر دنیا مخابره کردند. شبکه تلویزیونی NBC از ‌آمریکا مراسم جشن را با استفاده از ماهواره برای ده ها میلیون بیننده امریکایی پخش کرد. در پرسپولیس، شاه بر سرمزار کوروش رفت و نطقی ایراد نمود: «کوروش بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنشیان، شاه سرزمین ایران آسوده بخواب زیرا ما بیداریم و پیوسته بیدار خواهیم ماند.»

مدعوین جشن ٢٥٠٠ ساله شاهنشاهی، صدها تن میهمان خارجی و گروهی از نخبگان مورد اعتماد دستگاه بودند ولی مردم ایران به آن جا راه نداشتند. همه راه هایی که به تخت جمشید منتهی می شد، به وسیله افراد نظامی و امنیتی بسته شده بود. صدها زن و مرد ایرانی که نسبت به آن ها سوء ظن می رفت، مطبوعات امریکا مطالب انتقادی را پیرامون بی نظمی های آن نوشتند و برخی شاه و حکومت او را به باد حمله گرفتند. دنباله انتقاد به محافل و شخصیت های سیاسی کشیده شد.

جورج بال معاون وقت وزارت خارجه امریکا، گفت: «چه مناظر پوچ و زننده ای! فرزند یک سرهنگ و فوج قزاق در کشوری که درآمد سرانه مردم آن ٢٥٠ دلار در سال است. مانند یک امپراطور جشن برپاکرده و با ادعای رفورم و نوگرایی البسه و پوشاک دوران استعداد باستانی را به نمایش گذاشته است.»

 

از هارولد آلبرت لمب، تاریخ‌ نویس و نویسنده آمریکایی که زبان پارسی را به خوبی می ‌دانست خواسته شد که کتاب «کوروش بزرگ» را بنویسد. این کتاب نخستین کتاب درباره کوروش بزرگ در سال ۱۹۶۰ برابر با ۱۳۳۹ در نیویورک چاپ شد که هم زمان با تشکیل شورای جشن‌ های ٢٥٠٠ ساله بود. کتاب کورورش از سوی دکتر رضازاده شفق به فارسی برگردانده شد و با همکاری «موسسه انتشارات فرانکلین» در تیرماه ۱۳۴۰ در تهران به چاپ رسید.

با تلاش ‌های بی وقفه این کمیته و دبیر آن شجاع الدین شفا، کمیته‌ های کوروش در بسیاری از کشورها جهان تاسیس شد. در خرداد ماه سال ۱۳۳۸ خورشیدی، یک «کمیته کوروش بزرگ» در ایتالیا به ریاست باستان ‌شناس و شرق ‌شناس نامی ایتالیا «جوزپه توچی» بنیان گذاری شد. هم چنین در همین سال، در فرانسه «کمیته فرانسوی کوروش بزرگ» بنیان نهاده شد.

اتحادیه فرهنگستان‌ های ۲۷ کشور بزرگ جهان در بروکسل، خبر داد که به در بزرگ داشت جشن ‌های ۲۵۰۰ سال بنیان گذاری شاهنشاهی ایران، پروژه نوشتن و چاپ فرهنگ علمی بزرگی با همکاری دانشمندان کارشناس از نوشتارهای کتیبه‌ های هخامنشی و برگردان و تفسیر رسای آن ها به چندین زبان زنده دنیا آغاز می ‌شود. هم ‌چنین اتحادیه جهانی سازمان ‌های آموزگاران و استادان دربرگیرنده ۱۴۰ سازمان ملی، آموزگاران و دبیران و استادان از ۸۷ کشور با ۱۸ میلیون هموند، در نشست سالانه خود در «جاماییکا» شرکت این اتحادیه را در آیین بزرگ داشت ۲۵۰۰ ساله ایران به آگاهی رسانید.

سرانجام کمیته عالی توانست در ۴۵ کشور، ۵۰ کمیته کوروش بزرگ و جشن ‌های ۲۵۰۰ سال بنیان گذاری شاهنشاهی ایران را بنیان نهد که ریاست و هموندی آن ها با ۲۹ شاه و رییس جمهور، ۱۳۴ نخست ‌وزیر و وزیر، ۱۲۸ عضوپارلمان، ۳۸۱ تن دانشگاهیان و ۳۶۲ تن سیاست مدار، ۱۲۴ تن کارخانه‌ دار و ۱۲ روزنامه ‌نگار بود.

بیش از ۶۰۰ خبرنگار، فیلم بردار، و عکاسان از ایران و دیگر کشورها و گروهی از میهمانان ایران‌ شناس در درازای جشن ‌ها حضور داشتند.

کمیته اندونزی کوروش بزرگ جایزه ‌ای به مبلغ ۷۵۰۰۰ روپیه برای دو تن که بهترین سرود و موسیقی درباره جشن‌ های شاهنشاهی ایران و بهترین نوشته پیرامون شناساندن و معنا و ارزش اعلامیه کوروش را بسرایند تعیین کرد. هم چنین نشست ‌هایی برای دو ماه برای سخنرانی درباره فرهنگ و تمدن و شاهنشاهی کهن ایران در دانشگاه اندونزی برپا شد.

موزه متروپلیتن از روی ۲۶۵ مینیاتور عالی شاهنامه خطی شاه تهماسب، فیلم رنگی ساخت. این فیلم و دیگر فیلم های سینمایی و تلویزیونی و چاپ کتاب ‌های ارزنده عملی پیرامون فرهنگ و هنر ایران از برنامه هایی بود که دولت وقت آمریکا فراهم ساخت.

دولت دانمارک، چاپ و پخش کتاب انقلاب شاه و مردم به زبان دانمارکی و یک نوشتارهای پژوهشی درباره ایران امروز و پخش برنامه‌ های رادیویی، تلویزیون و سینمایی را آغاز کرد. از روز ۱۵ مهر ماه ۱۳۵۰ «هفته ایران» در دانمارک آغاز شد.

دولت سوئد، کنفرانس‌ های علمی پیرامون فرهنگ و تمدن برگزار کرد و هم چنین با چاپ کتاب «ایران»، گشایش یک «چای خانه» در موزه ملی سوئد و پخش گفتارهای رادیویی و نمایش فیلم‌ های مستند درباره ایران «از کوروش تا به امروز» را جشن گرفت. نمایشگاه «چهارهزار سال هنر ایران» در موزه‌ های سوئد برپا شد. در روز ۴ آبان ماه ۱۳۵۰ برابر با زادروز محمدرضا شاه، ولیعهد سوئد در موزه ملی نمایشگاه قالی‌ های ایرانی پادشاه سوئد را گشود، این نخستین نمایشگاه در بزرگ ترین موزه سوئد بود که درباره هنر یک کشور خارجی است.

ولت سویس، کتاب «پارس باستانی» کتابی درباره ایران کهن با فرتورهای بی مانند، و کتاب «ایران سازندگان» نوشته یکی از دانشمندان برجسته سویس را در بزرگ داشت ۲۵۰۰ ساله ایران به چاپ رساند. هم چنین نمایش فیلم «انسان در جست و جوی گذشته خود» درباره میراث فرهنگی ایران و برگزاری نمایشگاه‌ هایی از صنایع دستی، نقاشی، برجای ماندنی‌ های باستانی و برگزاری یک سری کنفرانس‌ های علمی در دانشگاه‌ های معتبر بخشی از برنامه‌ های گسترده دولت سویس در بزرگ داشت جشن های ۲۵۰۰ ساله بود.

نمایشگاه بزرگ برجای ماندنی ‌های باستانی ایران در موزه «آرمیتاژ» لنینگراد گشوده شد. این نمایشگاه برای دو ماه همراه با دیگر نمایشگاه‌ ها، کنگره‌ ها و نشست ‌های علمی، چاپ کتاب ‌های بی شمار درباره ایران امروز و پیشرفت‌ های آن و پخش برنامه‌ های فرهنگی و تمدن ایران، برگزاری هفته فیلم‌ های ایرانی در مسکو و ایراوان بخشی از آیین بزرگ داشت جشن‌ های شاهنشاهی ایران در شوروی سابق بود.

سازمان فروشگاه‌ های بزرگ فرانسه، شهریور ماه ۱۳۵۰ برابر با سپتامبر ۱۹۷۱ را «ماه ایران» نامید و به آگاهی رساند که در این آیین فروشگاه‌ های بزرگ فرانسه با هنر کهن ایران آذین بسته خواهد شد و به خریداران غذاهای ایرانی می ‌دهند.

از سوی مرکز علمی کاتولیکی واتیکان، برای بزرگ داشت جشن ‌های شاهنشاهی ایران نشستی با ۵۰۰ تن از کاردینال ‌ها و رییس‌ های نمایندگی ‌های سیاسی در دربار واتیکان با ایراد کنفرانسی به نام «کوروش بزرگ و بیست و پنج قرن تمدن» برگزار شد. در روز ۷ مهر ماه ۱۳۵۰، نمایشگاه کتاب ‌های خطی پارسی کتاب خانه واتیکان همراه با کلکسیون یک هزار تعزیه ایرانی که سفیر پیشین ایتالیا در ایران گردآوری و به کتاب خانه واتیکان داده بود، گشایش یافت.

شورای جهانی کلیساهای دربرگیرنده ۲۳۹ سازمان کلیسایی غیرکاتولیک در ۸۰ کشور جهان، در نشست سالانه خود در شهر ژنو همه کلیساهای وابسته به این شورا را فراخواند تا در یکی از روزهای یک شنبه ۱۸ مهر ماه و یا ۲۵ مهر ماه در دهه بزرگ داشت بنیان گذاری شاهنشاهی ایران از سوی کوروش بزرگ در آیین مذهبی از کتاب مقدس آیه‌ هایی که درباره کوروش شاهنشاه هخامنشی و بزرگ داشت ایران است خوانده شوند و برای ملت و کشور ایران در پیشگاه خداوند دعا کنند.

یونسکو - سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد، بزرگ داشت جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله ایران را یک رویداد جهانی جهانی خواند که به همه «بشریت» تعلق دارد. یونسکو یک سری برنامه رادیویی پانزده دقیقه ‌ای به زبان ‌های گوناگون پیرامون فرهنگ و تمدن ایران برای پخش در رادیوهای جهان را فراهم ساخت. هم چنین یک شماره «پیام یونسکو» با تیراژ دو میلیون نیم به دوازده زبان به شناساندن تاریخ و هنر ایران از زمان باستان تا به امروز به چاپ رسید.

برای برگزاری جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله ایران از سوی سازمان ملل متحد، دو لوحه کوروش بزرگ یکی در تالار کمیسیون حقوق بشر در نیویورک و دیگری در ساختمان ملل متحد در ژنو در آیین ویژه ای قرار داده شده است.

جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله ایران بیش تر جنبه سیاسی داشت و جنبه فرهنگی آن چاشنی ماجرا بود. در این زمان، بیش از ۱۰۰ کمیته در سراسر جهان تاسیس شد که ریاست آن ها با برجسته ترین شخصیت ‌های علمی و فرهنگی و ادبی و هنری آن کشور بود. صدها آکادمی، دانشگاه، انستیتوهای پژوهشی، موزه ‌ها، نگارخانه‌ ها و کتابخانه‌ ها با برگزاری کنگره ‌ها و سمینارها و سمپوزیوم‌ ها جلوه ‌های گوناگون فرهنگ و هنر چند هزار ساله ایران و نقش بنیادی آن را در تمدن و فرهنگ گیتی به میلیون ‌ها تن از مردم دنیا نشان دادند. البته با سرمایه گذاری های کلان حکومت پهلوی!

چاپ ۲۶۰ کتاب و نشریه پژوهشی به ۳۰ زبان زنده در ۴۲ کشور درباره تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران.

چاپ ۱۰۰۰ مقاله علمی و پژوهشی نوشته شده از سوی ۷۰۰ دانشمند و پژوهش گر بلندپایه از ۴۳ کشور به ۳۰ زبان در زمینه ‌های گوناگون تاریخ، باستان شناسی، زبان شناسی، دین ها، علوم، ادبیات، هنرها، حکمت و فلسفه و مسایل اجتماعی و اقتصادی ایران. هم چنین قرار بود که نوشتارها و برگردان ‌ها به زبان پارسی در ۱۰۰ پوشینه (جلد) در ۵۰٬۰۰۰ رویه از سوی کتابخانه پهلوی چاپ شود. فهرست این نوشتارها پس از برگزاری جشن‌ ها در ۲۴۰ رویه از سوی کتابخانه پهلوی به چاپ رسید.

چاپ Acta Iranica دانشنامه تمدن و فرهنگ ایرانی که از سال ۱۹۷۲ از سوی دانشگاه لیژ در بلژیک آغاز شد؛ بیش از ۳۰ پوشینه این دانشنامه پیاپی از سوی یکی از سرشناس ‌ترین چاپخانه ‌های جهان به چاپ رسیده است.

برگزاری ۵۷ نمایشگاه کتاب‌ های خطی پارسی و اوستایی و پهلوی. افزون بر آن ۱۱۲ دانشگاه از ۵ قاره گیتی آیین‌ های ویژه ‌ای در برپایی نمایشگاه‌ ها برگزار کردند.

گشایش دومین کنگره جهانی ایران ‌شناسان در ۲۱ مهر ماه ۱۳۵۰ در دانشگاه پهلوی شیراز، با سخنان محمدرضا شاه پهلوی. در این کنگره، بیش از ۵۰۰ دانشمند سرشناس بودند و این کنگره بزرگ ترین کنگره بین المللی ایران شناسی هزاره کنونی نامیده شد.

رژه ۲۵ قرن تاریخ ایران در تخت جمشید که از سوی صدها فرستنده تلویزیونی برای میلیاردها تن در سراسر جهان پخش شد و...

برپایی دو کپی از لوحه کوروش یا «نخستین اعلامیه حقوق بشر» در تاریخ جهان، در تالار کمیسیون حقوق بشر در نیویورک و در دفتر اروپایی سازمان حقوق بشر در ژنو.

گشایش برج شهیاد آریامهر و موزه.

فیلم برداری جشن‌ ها با هنر شاهرخ گلستان و نمایش فیلم مستند «فروغ جاودان» با صدای اورسن ولر به انگلیسی برای جهانیانو

...

تخمین بزنید که چند میلیارد دلار به پروژه طرح «حقوق بشر کوروش» در جهان، اختصاص داده شده بود؟!

در سال‌ های ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۴ تولید ناخالص ملی ایران از ۱۳.۴ به ۴۵.۴ میلیارد دلار افزایش یافت. شاه تنها از بابت فروش نفت طی سال‌ های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۷ نزدیک به ۸۵ میلیارد دلار درآمد کسب کرد و این رقم در نوع خود بی ‌نظیر بود.

قیمت نفت پیوسته کاهش یافت اما شاه همان درآمدهای میلیارد دلاری کاهش یافته را هم با تمام توان به ویژه برای ارتش خرج می‌ کرد. در سال ۱۹۷۷ بودجه نظامی کشور در حال توسعه ایران به ۸ میلیارد رسید و از این نظر جایگاه هفتم را در میان کشورهای جهان به خود اختصاص داد.

دسترسی حیاتی به آب ‌های خلیج فارس را ناوگان جنگی هاورکرافت‌ ایران تضمین می ‌کرد. این ناوگان تنها ناوگان هاورکرافت در جهان سوم محسوب می ‌شد. ۴۰ هزار آمریکایی تلاش داشتند که به سربازان شاه نحوه استفاده از دستگاه‌ ها و تجهیزات الکترونیکی فوق پیشرفته را بیاموزند، دستگاه‌ هایی که گاه پیش از آن که در ارتش آمریکا استفاده شود، به ارتش ایران راه یافته است.

محمدرضاشاه در پاسخ به پرسش ‌ها در مورد دلایل توسعه بیش از اندازه ارتش با تلخی تکرار می ‌کند که کشورش مرزهایی طولانی و غیرقابل کنترل دارد. اما این گزارش محرمانه سیا بود که در سال ۱۹۷۵ توسط روزنامه‌ نگار آمریکایی یعنی «جک اندرسون» منتشر شد و توانست پاسخی مفصل در این مورد ارائه دهد: «تصورات جنون‌ آمیز شاه به مراتب فراتر از امکانات مالی کشورش است.» در این گزارش، سیا ادعا شده است که عشق شاه به اسلحه ریشه در عقده‌ های دوران کودکی وی دارد و شاه می‌ خواهد خود را «به رخ دنیا بکشد.»

حکومت پهلوی هم چون حکومت اسلامی ایران، یک حکوم فاسد بود. تنها در سال ١٣٥٤ - ١٣٥٣، فرمانده نیروی دریایی به خاطر اختلاس مبلغ ٧/٣ میلیون دلار و فرمانده نیروی هوایی نیز به خاطر اختلاس 5 میلون دلار مقصر شناخته شدند. فساد مالی ، دزدی، اختلاس و رشوه خواری در نیروهای مسلح، خروج ارز از کشور توسط سازمان هایی همچون بنیاد پهلوی، شرکت ملی نفت ایران و اختلاس های مشابه در هواپیمایی ملی ابعاد گسترده ای داشت. حتی برآوردهای محافظ کارائه نشان می دهد که میزان مبالغ اختلاس شده بین سال های ١٣٥٤- ١٣٥١ از یک میلیارد دلار بیش تر بوده است. در نتیجه می بینیم که قسمت اعظم افزایش قیمت های نفتی در سال های دهه ٥٠ به جیب هیئت حاکمه و خانواده های اقماری رفت، کسانی که در بهترین کالج های داخل و خارج تحصیل می کردند، بهترین خانه ها، ماشین ها، لباس ها، و... را در اختیار و حتی به حقوق مردم محروم نیز رحم نکردند و ارز حاصل از نفت را از کشور خارج نمودند و در بانک های خارجی انباشته ساختند.

این ولخرجی‌ ها و اتلاف سرمایه ‌های ملی در حالی انجام می ‌شد که مردم ایران در فقر و تنگدستی به سر می ‌بردند. در اکثر شهرها و روستاهای کشور، اثری از وسایل اولیه و مقدماتی رفاه عمومی و حداقل امتیازات زندگی ساده برای عامه مردم وجود نداشت‌. حتی «تایمز» و «نیوزویک‌» تحسین کنندگان همیشگی شاه، هر دو گزارش‌ های انتقادی در مورد وقایع تخت جمشید منتشر کردند.

حتی برخی از عناصر درگاه شاه نیز زبان به اعتراض و تعجب گشودند. سپهبد فریدون سنجر که خود یکی از آجودان‌ های سران کشورهای آفریقایی در جشن بود، در خاطراتش چنین می ‌گوید: 

«وقتی چشمم به آن بلوار زیبا و درخت های زینتی و گلکاری‌ ها و فواره ‌ها و آب نماها در شهرک چادرها که به این مناسبت (جشن ٢٥٠٠ ساله‌) برپا کرده بودند، افتاد در دلم گفتم برای ساخت این ویلاهای چادری و این بلوارها و گلگاری‌ ها چقدر انرژی و پول مصرف شده است‌؟ آیا نمی‌ شد این پول ها را در راهی خرج کرد که به درد جامعه بخورد؟...»

***

«جونا لندرینگ»، مورخ هلندی نگاهی دیگر به کوروش و منشور معروف او دارد و می ‌گوید: «تمامی آن چه در تاریخ در مورد کوروش، پادشاه هخامنشیان نقل شده دروغی بیش نیست؛ یک دسیسه تاریخی.»

لندرینگ معتقد است که استفاده از نام و هویت کوروش کبیر تنها ابزار تبلیغاتی محمدرضا شاه پهلوی، آخرین پادشاه ایران بود. محمدرضا شاه با تبلیغاتی ساختگی از نام کوروش و استوانه برجای مانده از او تنها برای تثبیت حکومت پهلوی استفاده کرد و بس.

 

لندرینگ درباره سخنان و نقل ‌های تاریخی مطرح شده در رابطه با دوران حکومت کوروش کبیر در بین ‌النهرین و رفتار متعادل و مسالمت ‌آمیز وی در مواجهه با تمامی ادیان و اقوام در منطقه می ‌گوید: «همه این ها تبلیغات است. تبلیغاتی که در دوران حکومت پهلوی و آغاز جشن ‌های ۲۵۰۰ ساله به اوج خود رسید. کسانی که این موضوع را قبول ندارند فعالان سیاسی هستند که به گونه ‌ای درگیر بازی تبلیغاتی پهلوی محمدرضا شاه شده بودند. استوانه کوروش بیش ترین نقش تبلیغاتی را در جشن ‌های ۲۵۰۰ ساله محمد رضاه ایفا کرد. یک نسخه از این استوانه به عنوان پیشکش به سازمان ملل متحد داده شده تا شاه از این طریق از کشورش، ایرانی سکولار با نمایی از آزادی مذهبی به نمایش بگذارد. کاری که استوانه کوروش به راستی برای او انجام داد.» وی می ‌افزاید: «تفسیری که از منشور شد و از آن به عنوان منشور حقوق بشر نام برده شد، تفسیری اشتباه بود که بسیاری از حقایق در آن نادیده گرفته شد. با این حال گویی هم چنان بر روی این موضوع که منشور کوروش نقش به سزایی را در تاریخ حقوق بشر ایفا کرده، سماجت‌ های زیادی می‌ شود.» لندرینگ همین طرز فکر خود را در دسامبر ۲۰۰۶ به شرح صفحه انگلیسی ویکی ‌پدیای منشور کوروش اضافه کرد.

اما این فقط لندرینگ نیست که به آنچه تاکنون درباره نخستین پادشاه هخامنشیان نقل شده و یا حتی متن ترجمه شده بر روی منشور برجای مانده از وی، کوچک ‌ترین اعتقادی ندارد.

«متیوس شولز»، مورخ آلمانی هم از جمله افرادی بود که در سال ۲۰۰۸ در مقاله‌ ای در مجله اشپیگل آلمان نوشت: خیرخواهی و سخاوتمندی که در تاریخ به کوروش کبیر نسبت داده شده، تنها یک شوخی فریبنده است.

شولز افزود: «استوانه ‌ای که در حال حاضر از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد می‌کنند و یک کپی از آن را به عنوان نماد حقوق بشر در سازمان ملل متحد قرار داده‌ اند چیزی جز یک نماد تبلیغاتی بی‌شرمانه نیست.» شولز در اشپیگل به این موضوع اشاره کرده است که حتی بعضی از خطوط میخی هک شده بر روی استوانه کوروش به درستی ترجمه نشده ‌اند.  

در سال ۲۰۰۳، روزنامه دیلی ‌تلگراف گزارشی درباره استوانه معروف برجای مانده از نخستین پادشاه هخامنشی به قلم «هری دی کویته ویله» منتشر کرد. گزارش دیلی‌ تلگراف با امانت گرفتن استوانه کوروش از موزه بریتانیا از سوی محمدرضا شاه در جریان جشن ‌های‌ ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی آغاز شد و افزود پس از پایان این جشن نمونه‌ ای مشابه منشور کوروش ساخته و از سوی اشرف پهلوی به سازمان ملل متحد اهدا شد تا برای همیشه در جایگاهی ویژه‌ از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد شود. 

سه محور اصلی در گزارش دیلی تلگراف برجسته شد:

۱- این که کوروش یکی از پادشاهان ظالم و خون خوار بود که مردم را به زور مجبور به فرمان برداری از خود کرد.

۲- سیاست ‌های نسبت داده شده به کوروش که همگی حاکی از احترام او به حقوق بشر و تمدن‌ های مختلف ذکر شده، دروغ و تبلیغاتی بیش نیست. دروغی که خاندان پهلوی در سال ۱۹۷۰ آن را مطرح کردند.

۳- تمامی آن چه از آن تحت عنوان تاریخ و متون بابلی یاد شده، تبلیغی بیش نبوده است. 

 

دیلی تلگراف گزارش خود را این‌ گونه آغاز کرد: «گویا آن چه از منشور کوروش تاکنون در تاریخ نقل شده، از سوی مورخ آلمانی به چالش کشیده شده است.‌‌ همان منشوری که از موزه بریتانیا به امانت گرفته شد تا در زمان برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله توسط محمدرضا پهلوی در خاک ایران باشد و به نمادی برای افتخار ملی بدل شود. منشوری که یک کپی از آن به عنوان نماد حقوق بشر در مقر سازمان ملل متحد نگه داری می‌ شود و تا کنون به شش زبان ترجمه شده است.

«کلائوس گالاس»، مورخ آلمانی معتقد است که سازمان ملل متحد مرتکب اشتباه بزرگی شده و این که بزرگ‌ نمایی طومار نگاشته شده بر روی منشور از سازمان ملل کاملا نادرست است. او معتقد است سازمان ملل به کوروش اقتدار کاذب اعطا کرده است.» 

دیلی تلگراف نوشت: «متخصصان آلمانی اکنون مصرانه در تلاشند تا سوء برداشت‌ها از آن چه در اذهان در رابطه با کوروش و منشور برجای مانده از وی هک شده را کمرنگ کنند.

«پروفسور ژوزف ویشفر»، روز گذشته منشور را با تمسخر یک «کتیبه تبلیغاتی» معرفی کرد و گفت: منشور در حال حاضر به یک سند مجلل بدل شده. باید گفت که کوروش تنها برای این که خود را پرهیزگار و درست کار معرفی کند دستور ساخت این استوانه را صادر کرد. اما حقیقت این است که کوروش واقعی در غارت و ستم گری هیچ تفاوتی با دیگر شاهان قبل و بعد از خود نداشته است. کوروش نیز فردی چون خشایارشاه بود. البته کمی باهوش ‌تر از او.»

 

دیلی تلگراف در ادامه گزارش خود، با استناد به نظر یک مورخ دیگر در ارتباط با استوانه کوروش نوشت: «تام هلند»، نویسنده و مورخ بریتانیایی هم به تقدس حقوق بشری منشور کوروش اعتراض دارد. او می ‌گوید این ها چرندیات هستند. آن چه مطرح می ‌شود چیزی جز مزخرفات نیست. مطمئنا فتح امپراتوری به این بزرگی در آن دوره بدون تصور غارت و کشتار و خونریزی امکان پذیر نیست. کوروش نیز مطمئنا بابل را به سادگی فتح نکرد.

«دی کویته ویله» گزارش خود در دیلی تلگراف را با این گفته پرفسور «هلند» این گونه خاتمه داد: «علی‌ رغم تمامی نقدهای مطرح شده در رابطه با منشور، مردم ایران حاضر به تغییر دیدگاه خود در مورد کوروش و منشور برجای ماده از وی نیستند. آن ها کوروش را یک افتخار و غرور ملی می ‌دانند. اما این نیز مانند خیلی چیزهای بی‌ خود دیگری است که در مورد ایرانیان در ایران نقل می‌ شود.»

از اواخر سال ۱۹۷۰ میلادی شمار اندکی از مورخان سعی کردند تا چهره های متفاوت از آن چه در تاریخ به ثبت رسیده از کوروش و میراث برجای مانده از وی ارائه دهند. آغازگر این حرکت پروفسور «روت» بود که در کتاب خود در سال ۱۹۷۹ میلادی از واژه «تبلیغات» استفاده کرد و بزرگ نمایی کوروش را تنها یک اقدام تبلیغاتی خواند. بعد از روت، پروفسور «ون در اسپک» در سال ۱۹۸۲ میلادی، در نظریات تاریخی خود در رابطه با کوروش و حکومت او گفت: «کوروش هیچ ‌گونه طرح و یا سیاست نوینی را در مقابل مردمی که تنها مطیع او بودند اجرا نکرده است. به دستور او معابد تخریب شدند. هگمتانه غارت زده شد. کوروش پس از یکی از بزرگ ‌ترین نبردهای خود (اوپیس)، چپاول و غارت گری کرد و شمار زیادی از مردم را به کام مرگ فرو برد.»

 پروفسور «امیلیه کوهرت» نیز اولین زنی بود که از چهره معرفی شده از کوروش در سازمان ملل انتقاد کرد و آن را تحریف تاریخ خواند و گفت تصور این که امپراتوری فارس یک امپراتوری برجسته و تحسین برانگیز است، نشات گرفته از ضعف اطلاعاتی از سیاست ‌های پارسیان است. وی گفت: آن چه در رابطه با کوروش مطرح می ‌شود تنها یک بزرگ ‌نمایی تبلیغاتی است.

استناد سخنان روت، وان در اسپک و کوهرت تفسیر و ترجمه برجای مانده از «گریسان» در سال ۱۹۷۷ از نبرد اوپیس (در کنار دجله) کوروش است؛ نبردی که کوروش در ده اکتبر ۵۳۹ در آن پیروز شد. گریسان معتقد است که پیروزی کوروش در این نبرد با تصرف غنایم فراوان و کشتار کسانی که مقاومت می ‌کردند همراه بوده است و این که بعید به نظر می ‌رسد که بابل بی ‌مقاومت سقوط کرده باشد.  

اندیشه آریایی و اعتقاد به یک پادشاه مقتدر و یک دیکتاتور مصلح از اصول ایدئولوژی حکومت پهلوی بود و اشخاصی نظیر محمدعلی فروغی به تبیین آن پرداختند و بدین سان جلوس کوروش هخامنشی بر اریکه قدرت مبدا تاریخ ایران قرار گرفت و این جریان در دو دهه پایانی حکومت پهلوی شدت گرفت.

محمدرضا پهلوی در مهر ماه سال ١٣٥٠ به رویاهای خود جامه عمل پوشاند و یکی از عظیم‌ ترین و پرهزینه ‌ترین جشن های تاریخ معاصر ایران و جهان را در تخت جمشید شیراز در کنار آثار به جا مانده از کاخ‌ های پادشاهان هخامنشی برگزار نمود.

یکی از برنامه های این جشن نمایش این سنگ نوشته و استوانه برای حضار به عنوان اولین متن حقوق بشر بود. دستگاه فرهنگی محمدرضا پهلوی از این متن ترجمه‌ ای رسمی فراهم کرده به شش زبان ترجمه نمود و بدل استوانه را به سازمان ملل به عنوان اولین منشور حقوق بشر فرستاد. دستگاه تبلیغاتی باستان گرای  پهلوی متن استوانه را به شرح زیر اعلام کرد:

یکی از برنامه های این جشن نمایش این سنگ نوشته و استوانه برای حضار به عنوان اولین متن حقوق بشر بود. دستگاه فرهنگی محمدرضا پهلوی از این متن ترجمه ‌ای رسمی فراهم کرده به شش زبان ترجمه نمود و بدل استوانه را به سازمان ملل به عنوان اولین منشور حقوق بشر فرستاد.

***

به گفته باستان شناسان و زبان شناسان، استوانه کوروش آسیب‌ هایی جدی دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نوشته ‌های بخش‌ های آسیب ‌دیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن می ‌توان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بی ‌گمان احتمال اشتباه‌ هایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل این که در خوانش و ترجمه نبشته‌ های بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کورش در ترجمه‌ های گوناگون به تفاوت ‌هایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچ یک از ترجمه ‌‌های امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای عبارت‌ های اصلی آن را ارائه نمی ‌کنند.

اوج توجه به منشور کورش به سال ‌های پایانی دهه ۱۳۴۰ هجری شمسی و مقدمات برگزاری جشن ‌های دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی باز می ‌گردد. در آن سال ‌ها که قرار بود تبلیغات و بهره ‌برداری ‌های گسترده ‌ای بر روی کورش و منشور منسوب به او انجام شود و هویتی تاریخی به خاندان سلطنتی بدهد، ترجمه ‌ای فارسی و بدون امضاء از سوی اشرف پهلوی و جزو سلسله «انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران» تهیه و منتشر شد. عموم ترجمه های فارسی که پس از آن منتشر شدند (و از جمله ویرایش نخست این نگارنده*)، دانسته یا نادانسته تا اندازه زیادی تحت تاثیر آن ترجمه و شدت تبلیغاتی که بر روی آن انجام شد، قرار داشته و دارند. سپس به دستور همو، ترجمه‌ ای به زبان انگلیسی بر اساس همان متن فارسی انجام شد و در کشورهای بسیاری توزیع گردید. اشرف که در سال ۱۳۵۰ -۱۹۷۱ میلادی، رییس هیئت نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بود، نسخه ‌ای از متن خودساخته کتیبه را همراه با نسخه بدلی از استوانه که موزه بریتانیا آن را ساخته بود، به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد تحویل داد تا در ضمن اشیایی که همه کشورها به دل خواه و تصمیم خود به سازمان تقدیم می‌کنند، در ویترین گذارده شود.

 

اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۷ - ۱۹۶۸ میلادی، رییس بیست و ششمین نشست کمیسیون حقوق بشر، و در سال ۱۳۴۹ - ۱۹۷۰ میلادی) رییس کنفرانس بین ‌الملی حقوق بشر بوده است.

اشرف پهلوی در سال ۱۳۴۸ هجری شمسی، ضمن دعوت از تعدادی حقوقدان و برگزاری مراسمی در مشهد مادرسلیمان (پاسارگاد احتمالی)، از منشور کورش با عنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» یاد کرد و ترتیبی داد تا نام کورش به عنوان «نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان» بر سر زبان‌ها بیفتد.۴ در حالی که چنین ادعایی نمی‌ توانست درست باشد و محتوای منشور کورش ارتباط و شباهتی با مفهوم امروزی یا دیروزی حقوق بشر ندارد.

به طوری کلی می ‌توان گفت ادعاهایی که یک «فاتح» برای توجیه حمله خود و یا برای کسب مشروعیت بیان می ‌دارد، مشمول قاعده ‌ای می‌ شود که اعتراف و ادعای هر شخص را فقط علیه خودش دارای اعتبار می‌ داند و نه به نفع خودش. بر همین اساس، آن چه کوروش در متن منشور نوشته است، فقط علیه او- و نه به نفع او- کاربرد دارد. از هیچ فتح‌ نامه ‌ای که یک مهاجم مسلح در شرایط غلبه و برخورداری از قدرت نوشته است، نمی ‌توان به نفع آن مهاجم و به زیان کشور یا مردم مغلوب استفاده کرد.

 

*(نویسنده: رضا مرادی غیاث‌آبادی. در ویکی پیدیا، درباره رضا غیاث آبادی این چنین آمده است: رضا مرادی غیاث‌آبادی پژوهش گر و نویسنده کتاب‌هایی در زمینه باستان شناسی، اختر باستان شناسی، گاهشماری، باستان شناسی پسااستعماری و انسان گرایی است. او نظریه ‌پرداز کاربرد بناهای تقویمی و سازه ‌های خورشیدی (هم چون چهارتاقی نیاسر) در ایران است و فرضیه وی در زمینه کاربرد خورشیدی بناهای باستانی است.

رضا مرادی غیاث ‌آبادی در دومین همایش بین ‌المللی باستان‌ شناسی تمدن (هلیل رود جیرفت) به ارائه مقاله ‌ای پرداخت که طی آن یکی از کهن‌ ترین سنگ‌ نوشته‌ های ایران به نام خط هندسی را معرفی کرد. کتیبه کفترلی از لحاظ شکل و سبک با کتیبه کن ‌چرمی متفاوت است.)

رضا مرادی غیاث آبادی «کمبود منابع» و «تردید در فهم درست منابع مکتوب باستانی و کتیبه ‌ها» را دو دلیل اصلی شکل‌گیری روایات متناقض از زندگی کوروش می ‌داند و در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» می ‌گوید: «کوروش یک شخصیت مبهم تاریخی است که مجموع اطلاعات قطعی تاریخی در پیرامون او از چند سطر فراتر نمی ‌رود.» 

این پژوهش گر فرهنگ ایران باستان و نویسنده کتاب «منشور کورش هخامنشی» نقد و بررسی‌ ها در زمینه دست یابی به واقعیت ‌های زندگی کوروش را بسیار گسترده دانسته و خاطرنشان می ‌کند: «هیچ کدام از این روایات واقعیت محض یا کذب محض نیست بلکه همگی کوششی برای دست یابی به واقعیتی است که فعلا مبهم و دور از دسترس است.» (تارنمای تاریخ ایرانی، ٤ اردیبهشت ١٣٩٠)

وی در گفتگویی که از وی در این تارنما منتشر شده است در جوای سئوالی چنین می گوید:

«کوروش یک پادشاه و شخصیت تاریخی است. پادشاه سرزمینی که بعدها ایران نامیده شد و در زمان خودش چنین نامی به کار نمی ‌رفت و متداول نبود. کوروش مانند هر شخصیت تاریخی دیگر قابل نقد و بررسی است. پژوهش گران کوشش می ‌کنند تا با واقعیت ‌های مرتبط با کوروش آشنا شوند. کاری که به دلیل کمبود و نقصان منابع بسیار دشوار و حتی غیرممکن است. در آثار و منابع ایرانی تقریبا هیچ یادی از کوروش نشده است و ایرانیان تا این اواخر به کلی با او بیگانه بوده‌ و او را نمی ‌شناخته ‌اند. این نشان می ‌دهد که از نظر سابقه تاریخی، کوروش در اندیشه ایرانیان یک قهرمان یا شخصیت برتر نبوده است. نام کوروش حتی در اوستا، متون پهلوی و شاهنامه نیز نیامده است.»

وی در جای دیگری در همین گفتگو نیز می گوید:

«آن چه که ماتیاس شولتس در هفته ‌نامه اشپیگل - چاپ آلمان- نوشت، در واقع اعتراض و واکنش به متنی قلابی از منشور کوروش است که در سال‌ های اخیر به فراوانی منتشر شده و نسخه‌ ای تحریف شده از متن واقعی منشور است. این روش سنجیده ‌ای نیست که ما هم متنی قلابی تهیه و منتشر کنیم و هم با فحاشی و تهمت به مقابله با معترضان برویم. این متن قلابی در سخنرانی بلندپایه ‌ترین شخصیت دولتی در مراسم افتتاح نمایشگاه کوروش خوانده شد و اسباب حیرت همگان را فراهم آورد.»

***

بسیاری از مورخین قدیمی و معاصر درباره مرگ و مقبره منتسب به کورش هخامنشی در پاسارگاد تردید کرده ‌اند و آن را متعلق به فرد دیگری و یا حتی زمانه دیگری دانسته ‌اند.

درباره مرگ کورش دوم (مشهور به کورش کبیر یا کورش بزرگ) در سال ٥٢٩ پیش از میلاد، امروزه موضع ‌گیری ‌هایی زیادی وجود دارد. برخی این مسئله را یک رخداد سخت در تاریخ دانسته و معتقدند که مرگ کورش، مرگ یک انسان بزرگ بود. از سویی بسیاری نیز معتقدند که مرگ کورش، نقطه پایان بسیاری از جنگ ‌ها، خشونت ‌ها و خون خواری‌ ها بود. به این دلیل که او شخصیتی بود در پی قدرت و بخش عظیمی از زندگی خود را صرف تجاوز به دیگر سرزمین‌ ها نمود. گذشته از این قضاوت ‌ها، نکته ‌ای که جالب به نظر می ‌رسد، چگونگی مرگ کورش کبیر است.

گزنفون (یکی از مورخین یونانی) معتقد است که کورش در بستر بیماری از دنیا - به مرگ طبیعی - رفت. از سویی دیگر، اکثر مورخین قدیم معتقدند که کورش کبیر در جنگ کشته شد.

هرودوت (مورخ مشهور یونانی) درباره مرگ کورش می‌ گوید که کورش دوم، پس از فتح بابل (بابیلون)، خواست ماساژت‌ ها (قومی سلحشور در حوالی آراکس - رود سیحون در ازبکستان امروزی-) را مطیع و سرزمین آن‌ ها را تصاحب کند. هرودوت معتقد است که دلیل تجاوز کورش کبیر به سرزمین ماساژت‌ ها این بود که کورش کبیر، خود را از جهت نژاد برتر از دیگران می ‌دانست. هم چنین بر سرزمین ماساژت‌ ها ملکه ‌ای (به نام تومیریسTomyris) ) حکومت می‌ کرد، که کورش قصد داشت او را به مالکیت خود دربیاورد! ملکه ماساژت‌ ها در ابتدا، پیامی برای کورش فرستاد و او را از جنگ و خونریزی برحذر داشت، لیکن کورش توجهی به سخن تومیریس نکرد، او با تمام قوا در فکر حمله و تصاحب سرزمین ماساژت‌ ها بود. ارتش هخامنشی به سرزمین ماساژت‌ ها وارد شد، در مراحل اولیه نبرد، هخامنشیان پیروزی ‌هایی کسب کردند، اما در ادامه پیروزی از آن ماساژت‌ ها شد. بخش عظیمی از ارتش متجاوز هخامنشی تارومار شد، کورش کبیر نیز کشته شد. جنازه کورش هم به دست تومیریس افتاد، سر از بدن کورش جدا کردند، سپس آن سر را درون ظرفی پر از خون گذاشتند، تومیریس در این هنگام گفت: «هرچند من تو را در جنگ شکست دادم، ولى تو از راه فریب مصیبتى بر من وارد کردى و پسر مرا از من گرفتى (به کام مرگ فرستادی). ای کوروش! چنان که به تو گفته بودم، اکنون تو را از خوردن خون سیر می‌ کنم.»

هرودوت این نقل تاریخی را معتبرتر و صحیح ‌تر از دیگر نقل ‌ها می ‌داند.

کتزیاس، دیگر مورخ یونانی، می‌ گوید که کورش کبیر به جنگ قوم دربیک (Derbikkes) رفت. جنگی که ده ‌ها هزار نفر در آن کشته شدند. کورش نیز در این جنگ زخمی شد، لیکن توانست بر دربیک‌ ها پیروز شود. به گفته کتزیاس، کورش پس از پیروزی در این نبرد، وصیت کرد و حکومتش را میان فرزندان تقسیم نمود و پس از ٣ روز از دنیا رفت.

برس،‏ مورخ کلدانى هم معتقد است که کورش کبیر در میدان جنگ علیه قوم دها (که یک قوم سکایی در شمال و شمال شرق فلات ایران بودند) کشته شد.

نقاشی‌ هایی از کشته شدن کوروش در موزه‌ های اروپایی، که سر بریده او در تشتی از خون، وجود دارد.

 

 

نتیجه این که از تمام روایات، غیر از روایت گزنفون، چنین استنباط می‌ شود که کوروش در انتهای زندگی به سرزمین‌ های شمال شرقی فلات ایران یورش برد، لیکن درباره جنگى که در آن کشته شده یا زخم برداشته گفته‌‏ هاى مورخین اندکی مختلف است، یعنى قومى را که با کوروش طرف بوده، هرودوت آن ‌ها را ماساژت‏ مى ‏‌نامد، کتزیاس آنان را دربیک‏ و برس کلدانى نیز آنان را دها نامید. در جغرافیاى استرابون نیز دیده مى ‌‏شود، که این مردمان هر سه از اقوام سکایى بوده‏‌ اند. (https://www.adyannet.com/fa/news/16058)

گفتنی است که بنا بر نقل هرودت، ارتش هخامنشی در نبرد ماساژت‌ ها شکست سختی خورد و به دستور ملکه ماساژت‌ ها سر از بدن کورش جدا شد، و از این روی، بعید است که مابقی ارتش شکست خورده و فرار کرده هخامنشی جسد کورش را از ماساژت ‌ها پس گرفته باشند و از همین روی، دفن کوروش در پاسارگاد - نقطه ‌ای هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین ماساژت‌ ها - معقول به نطر نمی آید.

در دوران پس از اسلام، مورخین اسلامی کم تر به آرامگاه پاسارگاد پرداخته ‌اند، به طوری که اشاره به آرامگاه کوروش در این منابع مختصر و محدود است. نخستین مورخ به اصطلاح مسلمانی که به آرامگاه پاسارگاد اشاره کرده «ابن بلخی» است که در حدود ٤٩٨ تا ٥١١ هجری قمری کتاب فارس ‌نامه را نگاشته است. ابن بلخی در کتاب «فارس ‌نامه»، شرح آرامگاه کوروش را چنین بیان می ‌کند: «مرغزار کالان نزدیکی گور مادر سلیمان است طول آن چهار فرسنگ، اما عرض ندارد مگر اندکی و گور مادر سلیمان از سنگ کرده ‌اند.»

پس از ابن بلخی، «حمد الله مستوفی» صاحب کتاب «نزهةالقلوب» در حدود سال ٧٤٠ هجری قمری از این آرامگاه یاد کرده است، اما تشابه بسیار نوشته‌ های او با توضیحات ابن بلخی نشان می‌ دهد که احتمالا از روی کتاب «فارس ‌نامه» نگاشته شده باشد. او این مکان را متعلق به مادر «حضرت سلیمان» می ‌داند.

حاج میرزا حسن حسینی فسایی در کتاب «فارس‌ نامه ناصری» این بنا را به نام «مشهد ام‌ نبی» یاد کرده است.

اولین جهانگرد اروپایی که از این آرامگاه یاد می‌ کند جوزپه باربارو (Barbaro Josafat)  جهانگرد ونیزی است که در سال ١٤٧٤ میلادی بازدیدی از آن داشته است. جوزپه باربارو در این باره می ‌نویسد: گوری است که گویند قبر مادر سلیمان است و بر فراز آن کلیسای کوچکی است که خطوط عربی بر آن کنده ‌اند، ایرانیان آن را مادر سلیمان خوانند و این بنا رو به مشرق است. (http://yon.ir/coQyB)

در این جا اختلاف نظر وجود دارد که مادر سلیمان، منظور مادر «حضرت سلیمان» است یا فرد دیگری. برخی این سلیمان را یکی از خلفای اموی یا عباسی می ‌دانند و برخی نیز سلیمان را فرد مومنی می‌ دانند که در آن منطقه می ‌زیسته است.

نخستین کسی که نظریه آرامگاه کورش برای این بنا را اظهار داشت، جیمز موریه بود که دو بار در سال‌ های ١٨٠٨ و ١٨١١ میلادی بدان ‌جا سفر کرده بود. با این که موریه بعدها از این نظر خود پشیمان شد و آرامگاه کورش و پاسارگاد را جایی در اطراف فسا گمان داد، اما دیگرانی هم چون سِر رابرت کرپورتر در سال ١٨١٨ میلادی و کلودیوس جیمز ریچ در سال ١٨٢١ میلادی نظریه او را پذیرفتند. این در حالی بود که عده ‌ای دیگر و از جمله دلاواله، اوزلی، لاسِن، اوپرت، سایس و ژان دیولافوآ آرامگاه کورش و پاسارگاد را در اطراف فسا می ‌دانستند. علاوه بر این، عده‌ ای دیگر نیز نظرات متفاوتی داشته‌ اند.

آلبرشت فون ماندِلسو، در سال ١٦٣٨ میلادی و به تاسی از روحانیون مسیحی مقیم شیراز، این مقبره را مدفن مادر سلیمان چهاردهمین خلیفه پس حضرت علی دانسته است. سِر ویلیام اوزلی در سال ١٨١١ میلادی مدعی می ‌شود که تخت ‌جمشید یا پرسپولیس همان پاسارگاد / پارسه‌گرد و محل آرامگاه کورش است و زاکارتی نیز بنای موسوم به زندان سلیمان را آرامگاه او دانست. چریکف در سال ١٨٤٧ مقبره مادر سلیمان را قبر بهمن پادشاه کیانی معرفی کرد. مارسل دیولافوآ آن را مقبره ماندانا (مادر کوروش) و اوپرت نیز آن را مقبره کاساندان (زن کوروش) دانسته ‌اند. ویسباخ بدون آن که نظری در مورد محل آرامگاه کورش بدهد، بنای فعلی موسوم به مقبره مادر سلیمان را آرامگاه کورش نمی ‌داند.

از جمله دلایل کسانی که مقبره مادر سلیمان را آرامگاه کورش نمی ‌دانند، این است که گزارش ‌های مورخان یونانی (بنایی در یک منطقه کوهستانی با کتیبه و ده سکوی مطبق و اطاق بزرگی که بتواند تابوت و تخت و میز و ساغرها و هدایای گوناگون را در خود جای دهد) با وضعیت ظاهری این منطقه هموار و مقبره ‌ای با شش سکوی مطبق و اطاق بسیار کوچک و بدون کتیبه یا جای کتیبه، سازگاری ندارد. (http://irania.ir/ie/4234)

پروفسور عبدالمجید ارفعی (نخستین مترجم استوانه کوروش از زبان اصلی بابلی ‌نو به فارسی) در خصوص آرامگاه کوروش در پاسارگاد معتقد است: هیچ سندی برای آن که تایید کند که این آرامگاه در پاسارگاد، مقبره کوروش است، در دست نداریم. عده ‌ای براساس شواهد گفتند که این آرامگاه منسوب به کوروش است. حال آن که پاسخی برای سئوالاتی از جمله این که این بنا واقعا آرامگاه است یا خیر! بعد از کوروش ساخته شده یا خیر و ده‌ ها سئوال دیگر نداریم. این آرامگاه با توصیفی که در کتاب ‌های یونانی آمده، مطابقت ندارد. این بنا نوشته ‌ای مبنی بر تایید آرامگاه کوروش بودن در خود ندارد.

مسعود گلزاری (باستان شناس) نیز در خصوص واقعیت ‌های تاریخی که در خصوص آرامگاه کوروش مطرح می ‌شود و این که آیا این بنا آرامگاه کوروش هست یا خیر می‌ گوید: می ‌دانیم کوروش این آرامگاه را برای همسر خود ساخته است. اما در این آرامگاه و حتی زیر شیروانی آن جز چند قطعه استخوان چیز دیگری پیدا نکردیم. هیچ اطلاع دقیقی هم در این خصوص نداریم. فقط می ‌دانیم که در دوران کهن این بنا را به عنوان گور صخره ‌ای یا سنگی برای کوروش در نظر گرفته ‌اند و ساخت این بنا براساس بناهای اورارتویی است.

ارفعی و گلزاری بر این مهم تاکید دارند که بنای پاسارگاد نمی‌ تواند آرامگاه کوروش باشد. کامیار عبدی (باستان‌ شناس متخصص در حوزه هخامنشیان) نیز در این باره معتقد است: در متون باستانی و در کتیبه ‌ها به این اشاره شده که این آرامگاه را کوروش ساخته البته در آن زمان سنت بر آن نبود که برای مرده‌ ها سنگ قبر بگذارند؛ در خصوص داریوش نیز استثنا وجود دارد. البته در متون یونانی آمده که در گذشته کتیبه ‌ای در این مکان وجود داشته و اسکندر آن را خوانده و مضمون آن کتیبه آن بود که این بنا آرامگاه کوروش است. البته مدارک مکتوب و باستان ‌شناختی داریم که این بنا مربوط به دوران کوروش است، اما این که آرامگاه همسرش بوده یا خیر را بعید می ‌دانم. البته کمی آن ‌سوتر بنایی به نام زندان سلیمان قرار دارد که گفته می شود ممکن است این مکان آرامگاه همسر کوروش باشد که البته به آن هم مطمئن نیستیم. (http://yon.ir/dmWkb)

 

جشن ‌های ۲۵۰۰ ساله در تخت ‌جمشید نمایشی از رویا‌ها و بلندپروازی‌ های محمدرضا پهلوی بود. او بیش از پیش دچار توهم فکری درباره سلطنت خود و اهمیت جانشینی مستقیم خود بر اریکه کوروش بود. شاه با برگزاری جشن‌ های ۲۵۰۰ ساله و تعریف و تمجید متقلبانه اش، در واقع بزرگ داشت خود و حکومتش را به رخ مردمی می کشید که در فقر و بیکاری و گرانی و یا حلبی آبادها زندگی می کردند؛ نویسندگان و هنرمندان مترقی و همه مخالفین حکومت شاه از نیروهای چپ تا راست در زندان های مخوف زیر شکنجه های سیتماتیک ساواک قرار داشتند. ساواک، آن چنان ترسی بر جامعه حاکم کرده بود که اگر شاه خالی می گفتید احتمال داشت تحت تعقیب قرار بگیرید که چرا اعلیحضرت و معظم له و شاه شاهان نگفته اید! اگر کوروش افسانه نیست و واقعیت است سیاست هایش اگر از سیاست های خاندان پهلوی بدتر نبود هرگز بهتر هم نبود. اگر کوروش پیامبر یهود بوده هیچ تفاوتی با محمد پیامبر اسلام در جنگ طلبی، کشورگشایی، کشتار، ویرانی، تجاوز و غارت کم نداشته است.

***

تاریخ ١٤٠٠ سال اسلام در شبه جزیره عربستان را نیز به تاریخ ایران پیوند زده اند. امام خمینی، که روزگاری حتی دیدن تصوریش در ماه، از رادیو بین المللی فارسی زبان بی. بی. سی انگلستان هم پخش شد در واقع پیامبر وقت اسلام بود و همه سیاست های دوران بربریت بشر در شبه جزیره عربستان محمد را تقدیس می کرد و تلاش هم می کرد تا همه سیاست های جنایت کارانه و غیرانسانی ١٤٠٠ سال محمد را در این قرن پیاده کند و منشور حقوق بشر اسلامی تدیون کند! محدرضا هم با تقدیر و تقدیس از کوروش، تمام تلاش خود را به کار بسته بود تا با تهدید، ترور، سرکوب، زندان و اعدام سیاست ها و تاریخ کوروش را تکرار کند و منشور حقوق بشر بنویسید!

برای مثال برخی از ملی - مذهبیون، کمی قوانین اسلامی را ملایم تر می کنند تا بگویند بین اسلام و دموکراسی، اسلام و آزادی، اسلام و برابری و اسلامی عدالت، تعادل بر قرار کرد بنابراین، اسلامی معایرتی با مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، برابری و عدالت ندارد در حالی که این یک دروغ بزرگ و تزویر و ریاکاری است و عملا خاک پاشیدن به چشم جامعه. چرا که کسی که مسلمان است و به خدا و قراآن و پیامبران و امامان و ظهور امام زمان باور دارد نمی تواند آن ها به نرخ روز تغییر و بالا و پایین کند.

همه آن قوانین جنایت کارانه ای که گروه داعش، حکومت عربستان سعودی و حکومت اسلامی ایران انجام داده اند و می دهند هم چون سرکوب سیتماتیک زنان، دخالت در امر خصوصی انسان ها حتی در نوع لباس پوشیدن آن ها، ازدواج دختربچه ها، قوانین قصاص چشم در مقابل چشم، بریدن دست و پای دزدان نیازمند، شکنجه، اعدام، ترور، گروگان گیری زنان و کودکان در جنگ ها و تقسیم آن ها بین لشکریان اسلامی به عنوان غنایم جنگی، امر به معروف و نهی از منکر، کشتن فردی و جمعی اسرا و زندانیان سیاسی، جنگ و جهاد دایمی با کفار، سنگسار، زن باید در کنترل و تحت فرمان مرد باشد، چند همسری، صیغه، تلاش برای تشکیل امپراطوری اسلامی و...، جر. قئانین الهی و قرآنی است و هیگ مسلمانی مجاز نیست آن ها را تغییر دهد.

برای اجرای مجازات سنگسار محکوم مرد را تا کمر و محکوم زن را تا گردن در زمين دفن می کنند و سپس بدنش را هدف پرتاب سنگ قرار می دهند. اين سنگ ها نبايد آن قدر بزرگ باشد که محکوم را در جا بکشد، بلکه بايد به تدريج بايد سبب مرگ او شود.

ماهیت و ذات وجودی اسلام دقیقا همین است که سالیان سال مظاهرغیرانسانی آن را شنیده و دیده ایم، وقتی امام علی، امام اول شیعیان در یک شب (به روایت خود اسلامیون) چند صد نفر مسلمان نماز شب خوان را گردن می زند و خمینی با آمدنش که مجری حکومت اسلامی و رواج دهنده عدل علی است برای کسی که به مقدسات اسلامی توهین کند حکم مفسد فی الارض صادر کرده و در کوچه و خیابان مجوز مرگش را صادر می کرد و دست به قتل عام های چند هزار نفری می زد، همان مظهر اسلام ناب محمدی است که مردم ١٤٠٠ سال است آن را بر گرده خود کشیده اند، ترکیبی از بی عدالتی و خوی غیرانسانی که متولیان آن از بدو ظهورش تا کنون با جنایت های هر روزه خود زندگی مردم را تباه کرده اند.

دستاورد اسلام ناب محمدی از همان ابتدا تا به امروز که پایش به هر جای جهان رسید جنایت های هولناک و تکان دهنده و ویرانگری آفرید.

آیه ۱۷۹ سوره بقره. آیه ‌ای که بر اساس آن، قصاص به قوانین مجازات اسلامی در ایران افزوده شده است. مجازات مجرم به همان شیوه‌ ای که او جرم را مرتکب شده است؛ چشم در برابر چشم، اعدام سازمان یافته دولتی در مقابل قتل اتفاقی فردی.

در قرآن در سوره احزاب در آیه شماره (۵۰) به «هبه و هدیه» کردن زنان بر محمد اشاره شده است:

«و نیز زن مومنه ای که خود را به رسول بی شرط و مهر ببخشد و رسول هم به نکاحش مایل باشد که این حکم هبه و بخشیدن زن و حلال شدن او مخصوص تو است دون مومنان که ما حکم زنان عقدی و کنیزان ملکی مومنان را بیان کرده ایم. این زنان همه را که بر تو حلال کردیم.»

همانطور که می بنید هبه نمودن زنان بر محمد در قرآن آیه دارد. این آیه شده است سندی برای مومنان و مسلمانانی که خود را امروزه در این جایگاه قرار بدهند و زنان به اصطلاح مومنه را بر خود هبه و هدیه نمایند!

برابر روایات اسلامی گویند: ام شریک همسر شماره بیستم محمد به همراه میمومنه - زینب - خوله جز چهار زنی بودند که خود را هبه محمد نمودند. عایشه زن محبوب محمد، در اعتراض بر نزول احزاب(۵۰) می گوید: «می بینم خدایت به انجام خواهش های نفسانی تو می شتابد.» محمد بالای ٥٠ سال سن با عایشه حدود هشت و سال و نیم و یا نه ساله ازدواج کرد و همبستر شد.

محمد از این سخن عایشه برآشفته می گردد و احزاب(۵۱) را رو می کند. احزاب(۵۱): «تو ای رسول هر یک از زنانت را خواهی نوبتش را موخر دار و هر که را که خواهی به خود بپذیر.»

در سوره نساء آیه ٢٤ آمده اگر زنان کفار به اسارت مسلمانان درآیند بر مسلمانان حلال است و زناشویی با آن ها اشکال ندارد. چون با اسارت آن ها عقدشان باطل می شود .

 

آیا سربازان گمنام امام زمان به چه شکلی فروهرها، مختاری، پوینده، زال‌ زاده، حاجی زاده و فرزند ده ساله وی، بختیار، فرویدن فرخزاد، صدیق کمانگر، غلام کشاورز، کاظم رجوی، نقدی، زهرا رجبی، حمید بهمنی، اویسی‌ ها و... را ترور کردند؟ آیا تروریست ‌های حکومت اسلامی، چگونه شرفکندی و همراهانش را در رستوران میکونوس برلین به چه شکل هولناکی کشتند و حتا به کله آن ‌ها تیر خلاص زدند؟ این تروریست‌ ها چگونه قاسملو و همراهانش را در اتریش و در سر میز مذاکره کشتند؟ لیست ترورهای حکومت اسلامی بسیار بلند بالاست و کارنامه سیاه سنگینی دارد.

اگر به این همه جنایات چهل ساله حکومت اسلامی ایران، سیاست ‌ها و اعمال امروز داعش و جبهه النصره، طالبان، القاعده، بوکو حرام، حزب ‌الله لبنان، و هم‌ چنین حکومت سوریه، شیوخ خاورمیانه که هر کدام در راس ٢٢ کشور عربی قرار گرفته ‌اند اضافه کنیم آن موقع است که عمیقا معنی «دينی رحمانی» را درک می ‌کنیم؟! دین رحمانی، یعنی دست و پا بریدن و چشم درآوردن با اتکا به قوانین اسلامی قصاص، سنگسار، تجاوز به زندانیان به ویژه دختران «باکره»، بریدن سر روزنامه‌ نگاران، دار زدن انسان‌ ها در خیابان ‌ها، پاشیدن اسید به صورت زنان در خیابان ‌ها، راه ‌انداختن قتل‌ های زنجیره‌ ای زنان، قتل‌ های زنجیره ‌ای فعالین سیاسی و نویسندگان، تشویق دختربچه‌ ها برای ازوداج، سرکوب سیتماتیک زنان، داشتن چهار زن و ده‌ها صیغه برای مردان مسلمان و...

اسلام یعنی مانند محمد پیامبر و علی امام اول مسلمانان که در طول یک روز گردن زدن ٨٠٠ یا ٩٠٠ نفر از مخالفین و یا اسرا زدند. خمینی نیز در سال ١٣٥٨، در یکی از سخنرانی‌هایش به خودش انتقاد کرد که چرا هنوز در یک روز به اندازه محمد و علی اعدام نکرده‌اند. او تاکید کرد چرا از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن شان زبان‌ها را بنریدند و قلم‌ها نشکستند و در هر کوی و برزن محالفین را اعدام نکردند و... به همین دلیل خمینی، خلخالی را که بیش از خود او جنون آدم‌کشی داشت بر راس دادگاه‌های انقلاب اسلامی، به عبارت دیگر همان دادگاه‌های نظامی صحرایی قرار داد تا هر کس را هر جا گیر آورد اعدام کند. پورمحمدی که در حال حاضر وزیر دادگستری دولت شیخ حسین روحانی است فقط در سال ٦٧ با فتوای خمینی، در کشتار هزاران زندانی سیاسی نقش مستقیم داشت. اسلام، یعنی اسیر گرفتن کودکان و زنان و تقسیم آن‌ها مانند غنایم جنگی بین نیروهای «خودی» و... اگر این اعمال حکومت اسلامی محمد و علی و ابوبکر و عمر و عثمان در ١٤٠٠ سال پیش بود امروز این پرچم را داعش، بوکو حرام، حکومت اسلامی ایران، حکومت عربستان، حکومت عراق، القاعده و دیگر گروه‌های تروریستی اسلامی بر دوش گرفته‌اند.

چند ماه پیش گروه اسلامی بوکوحرام در نیجریه، حدود ٣٠٠ دختر ١٦ تا ١٨ ساله را ربود. دست‌کم ٢٢٣ نفر از این دختران هنوز گرفتارند و در ویدئویی که ابوبکر شکائو‌(رهبر گروه) اعلام کرد که آن‌ها را خواهد فروخت.

بوکو حرام به معنای «حرام بودن تحصیل به روش غربی حرام» است. بوکو حرام یک گروه مسلح اسلامی تروریستی در کشور نیجریه است که خواستار تعطیلی تمامی مدارس و علوم نوین و هم‌چنین اجرای قانون شریعت به روایت خودشان در تمامی نیجریه است.

اعضای گروه اسلامی - تروریستی طالبان، روز سه ‌شنبه ١٦ دسامبر ٢٠١٤ - ٢٥ آذر ١٣٩٣، به یک مدرسه ‌در شهر پیشاور پاکستان حمله کردند و دانش‌آموزان ٩ تا ١٤ ساله را کشتند. دست ‌کم ۸۴ دانش‌آموز و تعدادی از معلمان در این حمله کشته شدند. طالبان ۵۰۰ دانش ‌آموز ابتدایی را گروگان گرفته ‌اند. این مدرسه وابسته به ارتش پاکستان است.

در این حمله تروریستی، دست ‌کم‌ ۳۶ دانش‌آموز دیگر مجروح شد‌ه‌اند که به نقل از مقامات بیمارستان محلی پبشاور وضعیت سلامت تعدادی از آن‌ها و هم‌چنین تعدادی از معلمان مجروح، بحرانی است.

در یک گزارش سازمان ملل تاکید شده که از سال ۲۰۱۴ و از زمانی که داعش به شهرستان سنجار در شمال عراق یورش برد، حدود ۳۰۰ هزار ایزدی آواره شدند. طبق برآوردهای سازمان ملل، حدود ۲۵۰۰ تا ۵۵۰۰ ایزدی در حمله داعش به شهرستان سنجار کشته شدند و هم چنین ۶۳۰۰ ایزدی از زن و مرد ربوده شدند.

ایدئولوژی اسلامی، انسان‌ها را از خود بی‌خود می ‌کند، مغزشان را شستشو می‌ دهد، به آن‌ها «جهاد»، یعنی کشتن و کشته ‌شدن در راه خدا، یعنی هیچ و پوچ یاد می ‌دهد. اسلام، به خصوص برای مسلمانانی که زمینه‌اش را دارند سیرت و خوی درنده‌ خویی می‌ دهد تا بتوانند سر انسان ‌ها ببرند، تیرباران کنند، به دختربچه‌ ها تجاوز نمایند و...

***

در پایان به این نتیجه گیری می رسیم که با مطالعه متن واقعی استوانه کوروش واقعیت‌ های مهمی برای خواننده آشکار می‌ شود. در ابتدا از تحریف محتوا و بزرگ نمایی بخش هایی از آن توسط برخی دست اندرکاران فرهنگی سابق شگفت زده می شویم.

اگرچه محتوا به ظاهر یکی است اما جا به جایی جملات، حذف تاکیدات، پررنگ سازی برخی بخش ‌ها، متن جدیدی ارائه می ‌دهد که حاوی عناصری مانند لغو برده ‌داری، آزادی مذهبی، صلح جهانی و ... باشد. این متن قرن بیستمی بیش تر تامین کننده نیازهای دستگاه‌ های فرهنگی دولت پهلوی برای نزدیکی با غرب بود.

یک سئوال مهم این است که چرا با وجود گذشت بیش از ٢٥٠٠ سال از تاریخ منشور حقوق بشر منتسب به کوروش، هنوز حقوق بشر در ایران، وجود خارجی ندارد؟

نهایتا در ابعاد جهانی، سابقه تدوین و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر به سال ‌های ١٩٤٨ و پایان جنگ جهانی دوم بازمی ‌گردد. پس چگونه ادعا می شود در سال ١٥٣٤ پیش از میلاد، کوروش مبادرت به تنظیم و تصویب قانونی جامع برای بشر طرح ‌ریزی کرده است که به ویژه منشور کوروش، به عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر، تلقی شود؟!

چرا منشور کوروش پس از قرن‌ ها، در ایران تبدیل به قانون نشد تا ماندگارتر شود و در تاریخ ایران نقش عملی بیش تری ایفا کند؟

درست است که آدمی ‌نباید در گذشته زندگی کند، ولی باید از گذشته استفاده کرده و از اشتباهات عبرت گرفت که اگر در گذشته خوب عمل نشده، چرا چنین بوده است و براساس آن تاریخ حال و آینده موفقیت تر ساخت.

نمی ‌توان گذشتـه را نفی کرد و یا تغییر داد، ولی می ‌توان از آن درس گرفت. وقتی جامعه در موقعیت مشـابه قرار گرفت می‌تواند به طرز متفاوتی عمل کند و در زمان حال بهتر و موفق ‌تر گام بردارد.

درس گرفتن از گذشته به معنای يادآوری و تکرار آن نيست، بلکه به معنای آگاهی، بيداری و عدم تکرار اشتباهات است. گذشته، يعنی تجربه و آينده، يعنی ساختن. اين همان تعبير زيبا از زندگی و مبارزه است، مفهومی که به سادگی می توان به آن دست يافت، به شرطی که اراده و همت داشته و باور کرد که «گذشته ارزش عبرت، حال ارزش زيستن و آينده ارزش ساختن را دارد.»

نهایتا کسانی که امروز درباره کوروش و منشور آن و تقلید تکراری قلم فرسایی، سخن رانی و تبلیغ و ترویج می کنند جدا از موقعیت و جایگاه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شان، متاسفانه تاریخ جامعه ما را آگاهانه و ناآهانه، به بیرانه می برند!

به علاوه مهم تر از همه، کسانی که از دل تاریخ کهن حقوق بشر دوستی شاهان را بیرون می کشند تا عظمت طلبی «ایرانیان باستان» را به جهانیان نشان دهند بهتر است کمی هم درباره تاریخ کنونی و جنایت های بی شمار خاندان پهلوی پدر و پسر که دستاوردهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی انقلاب مشروطیت را نابود کردند و با کودتا و ساواک حاکمیت خود را بر مردم تحمیل نمودند و حکومت اسلامی که از دل سرنگونی حکومت اسلامی مانند هیولایی بیرون جهید و دلیل به قدرت رسیدن این هولا نیز، ریشه در سیاست ها و عمکردهای حکومت پهلوی ها دارد نیز کمی حقوق بشر کشف کنند تا شاید به درد کسی بخورد!

تاریخ ایران از برده داری کوروش تا برده داری نوین حکومت اسلامی ایران، چه ربطی به «حقوق بشر» دارد؟! بنا به مواردی که ذکر شد، مشخص است که نه تنها مستندات کافی برای منشور حققو بشر کوروش در ایران باستان، در دست نیست، بلکه شواهدی نیز در دست هست که نشان گر جنگ ها و کشتارهای امپراطوری هخامنشی همانند همه امپراطوری هاست!

 

بحث دیگری که درباره منشور کوروش مطرح است، لغو برده داری است. به راستی آیا کوروش برده ‌داری را لغو کرد؟ تاریخ ٢٥ قرن پیش و اوضاع جهان در آن دوره و اسناد معتبر تاریخی و هم چنین علم و منطق به ما می گوید که کورش هیچ‌ گاه برده‌ داری را لغو نکرد. بنابراین، روشن است که برده‌ داری در عصر هخامنشیان، امری کاملا رایج بود. بردگان، همواره بخشی از بدنه‌ جامعه‌ طبقاتی بودند، بردگان و کنیزان، رسما خرید و فروش می‌ شدند، و در مقابلِ دریافت جیره ‌ای بسیار اندک، مجبور به کارکردن برای اشراف و ثروتمندان بودند.

حتی در جهان امروز، که به ظاهر برده داری در همه کشورهای جهان ممنوع است، بیش از ۴۰ میلیون برده در جهان وجود دارد. بیش تر این برده ها را زنان و کودکان تشکیل می دهند. ایران و افغانستان جزء ۱۰ کشوری هستند که بیش ترین شمار برده را نسبت به جمعیت ‌شان دارند.

گزارش «شاخص جهانی برده‌داری مدرن» نشان می‌ دهد که حدود ۴۶ میلیون نفر در جهان در بردگی به سر می ‌برند. ایران، کره شمالی، گینه استوایی و اریتره از جمله کشورهایی هستند که در این زمینه از  بدنام‌ ترین کشورها هستند.

این گزارش جدید که توسط بنیاد «واک فری» (Walk Free) منتشر شده  از تعداد انسان هایی که در سراسر جهان در «بردگی مدرن» به سر می ‌برند پرده برداشته است. این گزارش پیرامون «شاخص جهانی برده‌ داری» در دوران معاصر است.

«بردگان مدرن» اشخاصی هستند که بر اثر تهدید، خشونت و نیرنگ نمی توانند برخی کارها را رد کنند و یا به طور کلی دست از کار بکشند. آن ها هم چنین به دلیل استثماری که قربانی آن هستند حتی امکان تصمیم گیری در مورد بدن خود را نیز ندارند.

بنا به گزارش بنیاد «واک فری»  ۷۱ درصد قربانیان «برده داری مدرن» را زنان و دختران نوجوان تشکیل می دهد. بیش از ۱۵ میلیون نفر از این «بردگان مدرن» قربانی ازدواج اجباری و ناخواسته بوده اند.

بر اساس این گزارش، تخمین زده می شود که ۲۶ درصد برده‌های مدرن را کودکان تشکیل می دهند. برده‌ های مذکر بالغ، اغلب به خاطر بدهی‌ های مالی مجبور به بیگاری می ‌شوند، در حالی که زنان اغلب برای روسپی گری مورد بهره‌ کشی قرار می ‌گیرند.

قاچاق انسان در ایران به مثابه برده‌ داری عصر جدید، رشد نگران ‌کننده‌ای در طی سال های گذشته داشته است.

چهارشنبه بیست و چهارم آبان ١٣٩٨ - سیزدهم نوامبر ٢٠١٩

November 12, 2019

سالهای زندگی یک کارگر و مبارزه برای رهایی طبقه کارگر( بخش ٨)

سالهای زندگی یک کارگر و مبارزه برای رهایی طبقه کارگر( بخش ٨)

 

ضرورت تشکیل سندیکا و موانع سر راه پیشرفت و پیشبرد آن

 

  در ایران سندیکا و یا هر اتحادیه و انجمنی مستقل نیست و بدون رسمیت یافتن قانونی نمیتوانند کاری را انجام دهند. سندیکا و یا هر اتحادیه و انجمنی تنها از زاویه حقوقی تعریف شده‌ است و همچنین از لحاظ حقوقی مجوز فعالیت داده می‌شود در صورتیکه از لحاظ سیاسی جرم محسوب می‌شود. هر فعال کارگری که بخواهد در راستای سازمانیابی سیاسی فعالیت کنند فوراً دستگیر و شکنجه و اعدام می‌شود. جالب اینجاست که اجازه مجوز به تشکیل اتحادیه و یا هر انجمنی به لحاظ حقوقی آزاد است ولی آزادی فعالیت سیاسی در همان اتحادیه یا انجمن کاملا ممنوع است

 

  به همین مبنا و به لحاظ حقوقی گواهینامه ثبت انجمن صنفی کارگران خباز شهرستان بوکان بموجب ماده 131 قانون کار جمهوری اسلامی ایران در تاریخ  07.12.79  بشماره 102 در اداره کارو امور اجتماعی استان آذربایجانغربی به ثبت رسید و رسما و  قانوناً  شروع به کار  و فعالیت کرد. در حقیقت چاره‌ای نبود جز اینکه تاکتیکا  از یکطرف به سندیکا یا اتحادیه رسمیت قانونی داد و همزمان از طرف دیگر مستقل از دولت سازمانیابی کارگری و فعالیت سیاسی کرد

 

 در بخش 6  به طور کاملاً از شرایط و وضعیت کارگران نانوایی نوشتم اینجا تنها  به نکات کوتاهی از آن اشاره میکنم آنزمان اغلب ﮐﺎرﻓرﻣﺎﯾﺎن زیرکانه ﺧود ﯾﺎ اﻋﺿﺎی ﺧﺎﻧواده ﺧود را بجای ﮐﺎرﮔران بیمه ﻣﯾﮑردند این موضوع را دولت و بازرسان بخوبی میدانستند بازرسان اداره ﺗﺎﻣﯾن اﺟﺗﻣﺎﻋﯽ اکثرا رﺷوه ﺧوار بودند و به ﻧﻔﻊ ﮐﺎرﻓرﻣﺎﯾﺎن ﮔزارﺷﺎت ﺧود را ﻣﻧﻌﮑس ﻣﯾﮑردﻧد

 

  دﺳﺗﻣزد ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ به اﺷﮑﺎل ﮔوﻧﺎﮔون ﺗﻌﯾﯾن میشد سالانه درصد خیلی کمی به دستمزد کارگران افزوده می‌شد گاها دستمزد ثابت میماند و تغییر نمیکرد. علاوه بر اینکه دستمزد کارگران نانوایی یکسان ﻧبود بلکه از ﯾﮏ ﻧﺎﻧواﯾﯽ به ﻧﺎﻧواﯾﯽ دیگر  و از یک شهر به شهر دﯾﮕر ﻓرق ﻣﯾکرد و کاملاً متفاوت بود. سطح دستمزدها خیلی پایین بود طوری که دستمزد بیشتر  کارگران کمتر از حداقل دستمزد شورای عالی کار  بود

 

ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﻣﺷﺧﺻﯽ در ﻧﺎﻧواﯾﯽ ھﺎ وﺟود ﻧداشت و دﺳﺗﻣزد ﮐﺎرﮔران ﺑر ﺣﺳب ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﺗﻌﯾﯾن ﻧﻣﯾﮕردد ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر در ﻧﺎﻧواﯾﯽ ھﺎ ﺑرﺣﺳب ﺳرﻋت و ﺷدت ﮐﺎر و زﻣﺎن ﻣﺻرف ﭘﺧت ﻣﺣﺎسبه و تعیین میشد. شغل نانوایی جزء کارهای سخت و زیان آور محسوب میشود که کارگران نباید بیشتر از 30 ساعت در هفته کار کنند در صورتیکه ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ ﺳﺎﻋﺎت ھﺎی طوﻻﻧﯽ و اﻏﻠب ﺑﯾﺷﺗر از 14 ﺳﺎﻋت در ﺷﺑﺎنه روز به ﻣﺎﻧﻧد دستگاه ﻣﺎﺷﯾن در شرایط ناگوار و طاقت فرسای ﮐﺎر ﻣﯾﮑردند ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ در هفته ﺑﯾﺷﺗر از  84  ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﻣﯾﮑردند اﯾن شرایط تحمیلی اوج فاجعه و ﺑردگی بود

 

بطور کلی کارگران نانوایی بشکل پراکنده و بدون هیجگونه حقوق و مزایای کار میکردند. مکان خاصی هم نبود که کارگران برای خواست و مطالبات خود اقدام کنند و حول آن ظرف متشکل و متحد شوند. کارگران به همدیگر دسترسی نداشتند و کانال ارتباطی بین آن‌ها وجود نداشت. همچنین سطح آگاهی طبقاتی و شعور سیاسی کارگران پایین بود و کارگران حتی با ابتدایی ترین حق و حقوق خود نیز آشنا نبودند

 

بنا به چنین شرایطی خیلی ضروری بود کارگران بتوانند در ظرفی بنام سندیکا متحد و متشکل شوند. حقیقتاً  سندیکا یک هدف برای سازمانیابی کارگران محسوب میشد. تشکیل سندیکا  در چنین شرایطی به لحاظ حقوقی و سیاسی به دفاع از خواست و مطالبات کارگران امری ضروری بود. مهمترین و اساسی ترین اهدافی که سندیکا در آن دوره دنبال میکرد عبارت بود  از

بالا بردن سطح آگاهی سیاسی و طبقاتی کارگران

ممنوعیت و لغو کار کودکان

حمایت از کار زنان

حق بیمه برای تمامی کارگران

تقلیل ساعات کار

افزایش دستمزد و خواست و مطالبات کارگران از طریق پیمان های دسته‌جمعی و یا از هر طریق ممکن

سازماندهی اعتصاب و سازمانیابی جمعی

 

 اگر چه تشکیل سندیکا در آن مقطع کار آسانی نبود اما اقدام برای ایجاد سندیکا غیر ممکن نبود. موانع اصلی و اساسی بر سر راه تشکیل سندیکا قرار داشت که کار و فعالیت فعالین کارگری را سخت  و کندتر میکرد همچنین این موانع در  پیشرفت و پیشبرد سندیکا نقش بسزایی داشت که البته با در نظر گرفتن پاره‌ای مسایل امنیتی به توضیح آن خواهم پرداخت

الف ّ رژیم اسلامی از طریق عوامل و دارو دسته و باندها اطلاعاتی فعالین کارگری را تعقیب، کنترل و با ذربین کار و فعالیت آنان را زیر نظر داشتند  و با ایجاد رعب و وحشت در سندیکا و در میان کارگران میخواستند بر سندیکا نظارت کنند و از طریق عوامل نفوذی سندیکا را به کنترل خود در آورند. همچنین رژیم از طریق مزدوران خود خیلی برنامه‌ریزی شده و دقیق فضای مسموم تبلیغاتی را علیه فعالین کارگرن راه میانداختند تا مانع  پیشرفت و پیشبرد سندیکا شوند

 

البته سندیکا، اتحادیه و یا هر انجمنی کارگری که بخواهد به دفاع از خواست و مطالبات کارگران در ایران مبارزه و فعالیت کنند همواره در صف اول سرکوب ها قرار میگیرد سندیکای کارگران خباز بوکان هم از این قاعده مستثنی نبود. رژیم جمهوری اسلامی از طریق باند های امنیتی و اطلاعاتی اش چند هدف مهم را تعقیب میکردند که بشرح زیر است

 

شناسایی فعالین چپ و کمونیست  و اقدام برای شکنجه و دستگیری آن‌ها

اخراج نمایندگان کارگران از کار و اقدام برای بیکار  کردن آن‌ها

پیشنهاد سهمیه نانوایی یا  سهمیه های دیگر  به نماینده واقعی کارگران تا از این طریق  بتوانند اعتراض کارگران را از جانب نماینده کارگران به سکوت وادارند

تضعیف سندیکا  از روند استقلال یافته خود و اقدام برای تغییر آن به شکل اتحادیه های زرد و دولتی

 کنترل و تسلط داشتن بر سندیکا و مسایل درون تشکیلاتی و همچنین کنترل و نظارت از طریق ستون پنجم و نیروهای نفوذی

مسموم کردن فضای سندیکا و ایجاد اختلاف و تفرقه در بین فعالین کارگری و کارگران به شیوهای طراحی و برنامه‌ریزی شده

منحرف کردن و به بیراه بردن جهت گیری کارگران از مسایل سیاسی به مسایل اقتصادی و حاشیه‌ای

 تشویق کارگران برای تشکیل و ایجاد خانه کارگر  و تبلیغ برای عضو شدن کارگران در شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر 

 

ب ّ در شهرستان بوکان قهوه خانه‌ای به اسم قهوه خانه رضا دایر بود که سالهای مدیدی پاتق کارگران نانوایی شده بود رضا در قهوه خانه اش سیگار و چای میفروخت هم از دو طریق دیگر پول در میاورد حقیقتاً رضا یک دلال حرفه‌ای بود و از کارفرما و کارگر بابت دلالی مبلغی پول میگرفت. اکثر کارفرمایان جیره خوار رژیم بودند و با نیروهای اطلاعتی و امنیتی همکاری داشتند و از همین طریق هم سهمه نانوایی گرفته بودند (به زبان کوردی اکثراً جاش بودند).  رضا بخاطر اینکه منافعش به خطر نیفتد با کارفرمایان همدست بود

 

  کارفرمایان بنا به موج عظیم نیروی کار ارزان در بازار( از کارگران بیکار گرفته تا نیروی کار مهاجران الخصوص کارگران عراقی و سوء استفاده از موقعیت آنها و همچنین کارگران فصلی و …. )به بهانه‌های مختلف کارگران خود را اخراج و کارگران دیگری را با دستمزد کمتر و بدون هیچگونه مزایایی با قراردادهای سفید یا لفظی جایگزین میکردند. در چنین شرایطی دست کارفرما برای اخراج کارگر باز بود و کارفرمایان از این فرصت بخوبی سوء استفاده میکردند. خیلی واضعتر بگویم کارگر  بدون هیچگونه حقوق و مزایای، خیلی راحت از کار اخراج میشد بدون اینکه اعتزاضی از جانب کارگر صورت بگیرد طوریکه اخراج کارگر به یک سنت همیشگی تبدیل شده بود

 

علاوه براینکه برای رضا مهم نبود که کارگر بدون هیچگونه حقوق و مزایایی از کارش اخراج می‌شود بلکه این وضعیت و شرایطی که رژیم و کارفرمایان به کارگران تحمیل کرده بودند برای ایشان یک بازار گرمی خوبی محسوب میشد. رضا بعنوان یک دلال حرفه ای، کارگر را خرید و فروش میگرد در حقیقت خود کارگر مورد معامله واقع میشد بدون اینکه قراردادی بین کارگر و کارفرما صورت گرفته باشد

 

آگاهی و سطح شعور سیاسی و طبقاتی کارگران نانوایی نیز به آن درجه از رشد نرسیده بود که از سندیکا و یا حتی از حق و حقوق خود دفاع کنند و خود را در آن ظرف متحد و  متشکل کنند به همین دلیل اکثریت کارگران نانوایی تا مدت زمان طولانی همان قهوخانه رضا (که آنجا مورد معامله کارفرمایان واقع میشدند )را به سندیکا ترجیع میدادند

 

پ ّ بیشک نقد سیاسی جز ابتدایی ترین حقوق هر انسانی است اما اینجا و در این نوشته بحث من در چهارچوب نقد سیاست حزب کمونیست کارگری و شاخهای  انشعابی نیست این موضوع  مربوط به دوره ای است هنوز حزب کمونیست کارگری  انشعاب نکرده بود. در آن دوره اعضا و فعالین حزب کمونیست کارگری (فارغ از یکی دو نفر ) کارشان فقط تخریت فعالین کارگری و خصوصا سندیکا بود. آنان که به اصطلاح خود را روشنفکر، انقلابی و مارکسیست مینامیدند فعالین کارگری را ناسیونالیست میدانستند. آنان بر این باور بودند هر فعالین کارگری که شالوار کردی تن کرده است و ریش پرفسوری نیست پس مشخص است، کمونیست نیست همچنین معتقد بودند هر فعال کارگری که آثار  مارکس و منصور حکمت را نخوانده است کهنه پرست،عقب مانده و مرتجع است ( البته ناگفته نماند غیر از خودشان همگی را مرتجع و عقب‌مانده و کهنه پرست  میدانستند و  پراکتیکا کمونیست را از این زوایا تعریف میکردند

 

این دوستان حزب کمونیست کارگری از شهرهای سقز و بوکان و مهاباد که آنزمان تعداد همگی شان از انگشتان دست بالاتر نمیرفت، تمام تلاششان این بود فعالین کارگری در سندیکا  اقدم مثبتی را برای کارگران انجام دهد و آنان بلافاصله گزارشی را در این زمینه  تهیه و آماده کنند و  در جهت منافع حزبی برای سازمانشان ارسال نمایند. هرچند آنان  فقط از دورادور  نظاره‌گر بودند و در سندیکا حضور رسمی نداشتند درصورتیکه مسایل درونی سندیکا را به نفع سازمان خود منعکس مینمودند

 

 متأسفانه این دوستان از حزب کمونیست کارگری برایشان عار و ننگ بود پیش  کارگرانی که لباس کار تن داشتند نزدیک شوند و با کارگران بنشینند و دست دو نفر کارگر را به نشانه اتحاد و دوستی در دست هم بگذارند  و کارگران را به حق و حقوق خود آگاه کنند و به فکر تشکل های پایه‌ای و توده‌ای کارگران باشند متأسفانه آن‌ها فقط منافع محفلی و حزبی خود را دنبال میکردند

 

حقیقتاً این دوستان چند اتشه  حزب کمونیست کارگری بجای اینکه در محل کار و زندگی بتوانند کارگران را سازماندهی کنند و کمیته های کارگری تحت هر نامی باشد تشکیل دهند و کارگران را به حق و حقوق سیاسی و طبقاتی خود آشنا و آگاه نمایند بر این باور بودند که جامعه ابستن و مهیای انقلاب کارگری است. همچنین بر این باور بودند هر شخص یا فعال کارگری ریش پرفسوری گذاشت، کت و شلوار شیک پوشید، کراوات سرخ زد،  گردن بند ملون را به گردن و پا آویزان کرد یا با زبان فارسی صحبت کرد بدون شک درجه کمونیستیش بالاتر است و به مارکس، حکمت و همچنین انقلاب کارگری نزدیکتر است. صادقانه خیلی واضحتر بگوییم متأسفانه آنموقع نیز این‌ دوستان تنها دنبال پست و مقام تشکیلاتی بودند که تعدادی به اهدافشان رسیدند و درحال حاضر بعنوان کمیته مرکزی بنام دفاع از کارگر و کمونیست با همان بینش و سبک کار سابق کراوات سرخ خود برتر بینی بسته اند

 

جمعی از دوستان چند اتشه حککا  نیز که در این دنیا غیر از خود کسی را نمیدیدند و با خواندن و مطالعه چند کتاب از آثار مارکس و لنین به کارگران فخر فروشی میکردند و اینجا و آنجا خود را انقلابی، مارکسیست و حکمتیست معرفی میکردند و برای کارگران نسخه میپیچیدند و خود را ناجی کارگران میدانستند همه را غیر از خودشان مرتجع و ناسیونالیست میپنداشتند و  نیز کومله را جریانی ناسیونالیست میدانستند. این رفقا حتی با هم نیز در رقابت بودند که چه کسی در بین آن‌ها  میتواند از کلمات زرق و برق دارتری استفاده کنند تا درجه سواد خود را به دیگران نشان دهد متأسفانه این رفقا با این نگرشی که داشتند حتی حاضر نبودند از اندک معلوماتی سیاسی که داشتند به همطبقه ای های خود و خصوصا  کارگران و زحمتکشان انتقال دهند. دقیقاً به مانند لیدر و  رهبران حزبی اشان که برای از دست ندادن کرسی و قدرت سیاسی همین کار را کردند و علاوه بر اینکه کادر پروری نکردند و شخصیت‌های انقلابی را درست نکردند انهای که دوروبرشان  بودند هم از دست دادند

 

 دیری نپایید همین دوستان بعد از انشعاب حککا به جریان و سازمانی که در سابق آن را ناسیونالیست معرفی میکردند پیوستند و در حالا حاضر در کومله سازمان حزب کمونیست ایران فعالیت دارند در رسانه‌ها به زبان کوردی صحبت میکنند و با زبان کوردی مینویسند و لباس اصیل کوردی را با افتخار میپوشند. در صورتیکه هر فعال سیاسی و یا انسان ازادیخواهی شالوار کردی میپوشید یا کوردی صحبت میکرد به ایشان میگفتند فلانی  ناسونالیست، کهنه پرست و مرتجع است

 

ت ّ  کومله سازمان حزب کمونیست ایران نیز از طریق فعالینش که خودم یکی از آن‌ها بودم توانسته بود نقش عمده‌ای در جنبش کارگری و خصوصا سندیکا  ایفا کند در حقیقت رفقای کومله خیلی سیاسیانه تر و صادقانه تر با مسایل پیش رو نسبت به دیگر احزاب چپ و خصوصا حزب کمونیست کارگری  اقدام میکردند سازمانیابی کارگری، بالا بردن سطح آگاهی طبقاتی، همچنین حضور عملی، نفوذ در بین کارگران و اقدام برای اتحاد و همبستگی کارگران  از  اهداف آنان بود البته و متأسفانه حوزه فعالیت اصلی آنان  در گوشه کوچکی از ایران بنام کردستان خلاصه میشد. همچنین رفقای کومله در بطن جامعه و در محل کار و زندگی  در ارتباط مستقیم با کارگران بودند  و فعالیت و مبارزه سیاسی میکردند

 

البته ناگفته نماند کومله نیز بمانند حککا برای تسلط داشتن در سندیکا اهداف سیاسی برای پیشبرد سازمانیش تعقیب میکرد و میخواست که اهداف سازمانی و سیاسی خود را از این طریق دنبال کند و این نقطه مشترک احزاب و سازمان های به اصطلاح چپ بشمار میرفت در‌ واقع کومله سازمان حزب کمونیست ایران و همچنین حککا برای به کنترل درآوردن سندیکا در چهاچوب اختیارت خود به اشکال گوناگون در رقابت شدید با همدیگر بودند ضمناً سر این موضوعات حتی به همدیگر می تاختند و هر کدام بنحوی در سندیکا دنبال سهمخواهی  سازمانی خودشان بودند و سندیکا را متعلق به سازمان خود میدانستند بدون اینکه منافع کارگران و طبقه کارگر را در نظر بگیرند

 

حقیقتاً این احزاب چه کومله و چه حککا لطمه سنگینی به پیکر جنبش کارگری زدند  به لحاظ سهمخواهی جنبش کارگری را تکه‌تکه کردند همچنین باعث تفرقه و اختلاف بین فعالین این جنبش شدند و متأسفانه بخاطر دیدگاه‌های متفاوت در بین کارگران کار بجای رسید فعالین کارگری که روزی با هم  علیه نظام سرمایه داری و رژیم هار اسلامی در یک سنگر مبارزه میکردند همدیگر را تحریم و بایکوت کنند و انگشت توهین و اتهام تو چشم هم بگذارند( همچنانکه اعضا و رهبران حکا و حککا نسبت به همدیگر همین کار رو کردند). امروزه فعالین کارگری بخاطر همین موضوعات همدیگر را دشنام میدهند و به همدیگر  میتازند و هر کدام دیگری را دشمن خود میپندارد و از مبارزه اصلی فاصله گرفته و همدیگر تخریب میکنند. رژیم اسلامی ایران نیز بخوبی برای بقای بیشتر خود و سرکوب بیشتر طبقه کارگر از این فضا و موقعیت های بوجود آمده استفاده کرد. در بخش‌های بعدی به توضیح آن خواهم پرداخت

 

ث ّ علارغم این موانع که بر سر راه سندیکا کارگران در شهرستان بوکان وجود داشت به لحاظ اقتصادی نیز مشکل اساسی داشت طوریکه در ابتدا نمی توانستیم کرایه مغازه ای را  که برای سندیکا اجاره کرده بودیم تأمین کند. تنها در‌آمد سندیکا  از طریق حق عضویت کارگران تأمین میشد و منبع در‌آمد دیگری نداشت. تمام خرج و مخارج و هزینه جلسات سندیکا (چه دردرون سندیکا و چه در خارج از سندیکا) دوستان و رفقای که جلسات را  سازمان دهی میکردند برعهده میگرفتند. در حقیقت جلسات در منازل دوستان و رفقایی که دلسوز سندیکا و کارگران بودند با هزینه خودشان تشکیل میشد

 

 ج ّ  در سندیکا غیر از گرایش چپ گرایش های متفاوتی وجود داشت  گرایش چپ بطور کلی ضعیف و کم رنگ بود و باید بگویم متأسفانه گرایش چپی که بتواند تأثیر گذار باشد در بین اعضای سندیکا و حتی در بین کارگران وجود نداشت بنابراین در مورد تصمیمات، مصوبه ها و دیگر  مسایل درونی  سندیکا آسان نبود که رأی  اکثریت را بدست آورد به همین دلیل ما مجبورا سر موضوعات مهم تنها چانه زنی میکردیم تا بتوان دیگر اعضای هیئت مدیره را اقناع کنیم تا برنامه و مصوبه های تصویب شده را در راستای منافع کارگران تغییر دهیم  و این امر نیز مانع مهمی در جهتگیری سیاسی سندیکا بشمار میرفت

 

چ ّ  متأسفانه تعداد زیادی از کارگران به نیت اینکه میتوانند از طریق عضویت در سندیکا به نان و نوایی برسند به همین دلیل هم عضو شده بودند و  پست های مهمی را نیز با همان نیت در سندیکا برعهده گرفته بودند البته انگیزه خاصی از فعالیت و کار کردن در سندیکا را نداشتند با توجه به اینکه سندیکا با ارگانهای دولتی در ارتباط بود تعدادی از آن‌ها صرفاً دنبال سهمیه نانوایی از طریق این ارگانها بودند این دسته از کارگران بر این باور بودند که هرچه سریعتر  از این طریق کارفرما شوند و خود به نان و نوایی برسند

 

در پایان میخواهم بگویم که حقیقتاً در این مدت علاوه بر اینکه سندیکا برای کارگران کار خاصی را انجام نداد بلکه در پشت پرده مذاکراتی با مسولین رژیم صورت میگرفت که کارگران از آن بی‌خبر بودند و رژیم اسلامی از این طریق میخواست علاوه بر کنترل و نظارت بر سندیکا ، جهت گیری سیاسی  سندیکا را نیز به بیراه بکشانند. جمعی  از اعضای  هیئت مدیره بر این باور بودند از طریق التماس و خواهش از ادارات دولتی خواست و مطالبات کارگران را پیگیری کنند( در بخش‌های بعد در این رابطه بطور مفصل توضیح خواهم داد)

 

بلاخره دیری نپایید که بازرسان سندیکا (اعم از بازرس اصلی و بازرس علل البدل) از وظیفه‌ای که برعهده داشتند منصرف شده و استعفا دادند. و البته کار بجای رسیده بود که کارگران هم تمایلی به عضویت و حضور در سندیکا را نداشتند و قهوه خانه رضا را به سندیکا ترجیح میدادند

 

بلاخره بنا به اتفاقاتی که در سندیکا  رخ داده بود و همچنین بخاطر انتخاب بازرسان جدید در سالن اجتماعات کتابخانه فرهنگی هنری بوکان واقع در سه راه آتش نشانی پارک دروازه قبران (پارک ملت) مجمع عمومی برگزار شد

به همین دلیل تصمیم بر این شد که فعالیتم را در سندیکا علنی کنم

 

 ادامه دارد

 حضور مستقیم کومله در محیط کار و زندگی و در بطن جامعه و رویارویی در برابر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم  و فراری دادن حافظان سرمایه و  نیروهای دولتی را در بخش بعدی پی میگیریم

اسماعیل خودکام

12.11.2019

چراهمستیزی مشروط به همزیستی است( چند گزاره ی تکمیلی بر خلق و امپریالیسم)

چراهمستیزی مشروط به همزیستی است

( چند گزاره ی تکمیلی بر خلق و امپریالیسم)

یکم:

من در مقاله ی « همستیزی ِ خلق و امپریالیسم: فروکاستن ِ همستیزی ِ دیالکتیکی به دشمنی ِ ملییتی» توضیح دادم که همستیزی معادلی رساتر و گویاتر از تضاد برای فهم ِ دقیق تر ِ دیالکتیک و کارکرد ِ قانون مند ِ آن و به طور ِ مشخص فهم ِ چگونگی ِ رابطه ی خلق با امپریالیسم و این که دو قطب  یا دو سویه ی همستیز( متضاد) لزومن و ضرورتن باید همزیست نیز باشند،و ازآنجا که خلق و امپریالیسم همزیستی ِ جغرافیایی- ملییتی ندارند – و تمثیل ِ یکی در جابلقا و دیگری در جابلسا بودن را به کار بردم- ، پس این دو هستی ِ تاریخی اجتماعی که نه به لحاظ ِ جغرافیایی و ملییتی و نه خصوصن به لحاظ ِ تولیدی مناسباتی رابطه ی مستقیم و رو در رویی ِ همزیستانه با یکدیگر ندارند، هرگزنه می توانند همستیز باشند، و نه آنکه تقدم ِ همستیزی- آن هم همستیزی از جایگاه ِ انقلابی – با خلق باشد. به عبارت ِ دیگر،خلق (های) کشور(های) عقب مانده با جایگاه ِ تولیدی مناسباتی ِ عقب مانده در تکامل ِ تاریخی، نمی توانند با نظام ِ اجتماعی ِ کشور ِ پیشرفته ی ناهمتراز با کشور ِ خود و در جایگاه ِ تولیدی مناسباتی و تاریخی ِ بالاتر، همستیزی ِ دورانی داشته باشند، چرا که آنها در چارچوب ِ آنتاگونیسم ِ اقتصادی اجتماعی ِ ایجاب کننده همستیزی قرار ندارند. همچنان که عکس ِ این قضیه نیز صادق است.

دوم:

اگرچه همزمانی و همدورانی ِ دوسویه و دو قطب ِ همستیزی یک ضرورت ِ تاریخی و دیالکتیکی است اما، این به آن معنا نیست که هر همزمانی و همدورانی یی لزومن و ضرورتن ایجاب کننده ی همستیزی آنهم همستیزی ِ آنتاگونیستی ِ غایت مند ِ فرابرنده از پیشین ِ تاریخ منقضی به پسین ِ تاریخن نوین باشد. به همین دلیل، دهقانان و حزب های منسوب به آنان( احزاب ِ خلقی) در جامعه های کم توسعه یافته اگرچه در این دوران با نظام ِ سرمایه داری همزمانی و همدورانی دارند اما یک عامل و نیروی اجتماعی ِ تعیین کننده ی همستیزی ِ دورانی ِ کارساز به حساب نمی آیند. بلکه فقط می توانند از جایگاه ضدییت با کلییت نظام و کردوکار های پیشرفت گرایانه و تکاملی ِ آن دشمنی ِ ایدئولوژیک داشته و خواهان بازگرداندن ِ چرخ ِ تاریخ به گذشته باشند، و از این رو و ازچنین موضعی نه تنها نقش ِ سازنده ای در تکامل ِاجتماعی ندارند بلکه مانع ِ بزرگی هم بر سر ِ راه ِ تکامل ِ اجتماعی هستند. به همین دلیل است که می گوییم همستیزی( تضاد ِ) خلق با امپریالیسم یک تز ِ جعلی، دروغین، غیر ِ دیالکتیکی و غیر ِ مارکسیستی، و از لحاظ ِ آگاهی بخشی وارونه نما و گمراه کننده است.            سوم: همزیستی و همستیزی ِ دیالکتیکی- طبقاتی موجب ِ بقا و تکامل ، یا تکامل و بقای جامعه های انسانی می شود که با رفع و حل ِ این همستیزی ِ تاریخی طبقاتی، جامعه ی انسانی در وحدت ِ همبسته ی انداموارش در نهایت به عالی ترین درجه ی بقا و تکامل خود فرا رفته و درنتیجه و در چشم انداز ِ غایی، همستیزی محدود به رابطه و فعالییت ِ شناخت شناسانه ی انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز در طبیعت و از قوانین ِ طبیعت خواهد شد که عامل ِ بقای نوع ِ انسان در وحدت ِ همبسته ی تاریخی اش است.

چهارم:

خلق در همستیزی ِ دیالکتیکی ِ نو با کهنه، به دلیل ِ جهان بینی و ایدئولوژی ِ واپس گرایانه اش جانبدار ِ کهنه است و از این رو،نه تنها نقش ِ ایجابی و مثبت گرایانه در فرآیندهای اجتماعی سیاسی و حتا اقتصادی ِ جامعه ندارد – با تکنولوژی و صنعت که آن را عامل ِ بی اعتنایی به سنت ها و بی اعتقادی به دین و مذهب می داند به شدت سر ِ ستیز دارد- ،بلکه با فردگرایی و فرقه سازی و خرافه پرستی اش مدام در این فرایندها نیز ایجاد ِ اخلال می کند. ( شریعتی و آل احمد و حوزوی های مفاتیح الجنان خوان ِ دعانویس از چنین جایگاه ِ تمدن گریزانه و پیشرفت ستیزانه ای با ماشینیسم و مدرنیته ضدییت و دشمنی می ورزند. آل احمد با این نگرش ِ واپسگرایانه بود که غرب زده گی را نوشت و هرچه فحش و ناسزا بود نثار ِ تکنولولوژی و صنعت و دستآوردهای تاریخی ِ بشرییت یعنی نثار ِ ماتریالیسم ِ تاریخی نمود. همچنان که حزب های خلقی نیز با همین نگرش و از همین موضع است که با نظام ِ تاریخی دورانی ِ سرمایه داری به مثابه زیر ساخت ِ اقتصادی اجتماعی ِ سوسیالیسم و کمونیسم ضدییت دارند.).

پنجم:

واپسگرایی از این رو، همزمانی و حضور ِ فیزیکی- شناسنامه ای و تقویمی در تاریخ- دوران، و ناهمزمانی ِ جهان بینی و جهان شناسی و خصوصن ناهمزمانی ِ ایدئولوژیک است در این دوران. واپسگرا، اگرچه حضور ِ همزیستانه ی جبری در این دوران ِ تاریخی دارد( اگر به میل و اراده ی خودش بود ترجیح می داد در در دوران ِ پیشاسرمایه داری که صنعت و تکنولوژی اینهمه پیشرفت نکرده بود زاده شود.)، اما ضدییت ِ خود با دستآوردهای تاریخی ِ بشرییت را که در پیشرفته ترین کشورهای صنعتی تجمع یافته اند هیچگاه کتمان نمی کند و مدام بر طبل بیزاری و نابودی ِ این دستآوردها که به زعم ِ او موجب ِ بدبختی ِ انسان شده می کوبد و با شعار ِ مرگ بر امپریالیسم خواهان ِ بر گرداندن ِ جامعه ی انسانی و تاریخ به گذشته و درنتیجه آگاهانه یا ناآگاهانه ممانعت از تحقق ِ سوسیالیسم و کمونیسم می شود.

ششم:

درایران که واپسگرایی ِ مذهبی وسیاسی درهم آمیخته وایدئولوژی ِ مذهبی برسیاست های راهبردی ِ حاکمییت غلبه یافته، از یک سو ضدییت با دستآوردهای تاریخی ِ علمی نظری ِ انسانییت تبدیل به راهبرد ِ آموزشی ِ حاکمییت شده و حوزه های تربیت ِ روحانی و آخوند با حمایت ِ رژیم تبدیل به کانون های رشد و تکثیر ِ ویروس ِ ضدییت با تمدن وآموزه های علمی و فرهنگی شده، و از سوی دیگر اپوزیسیون ِ سیاسی ِ رژیم نیزاگر نه از موضع ِ دین و مذهب ِ حاکمییت، که از نظرگاه ِ ایدئولوژی ِ خلقی ِ خود مدام بر طبل ِ دشمنی با پیشرفت گرایی به شیوه ی سرمایه داری و مناسبات ِ آن که نمود ِ عینی ِ آن در هستی ِ اجتماعی اقتصادی ِ جامعه های پیش رفته ( امپریالیستی به تعبیر ِ آنان) عملکرد دارد می کوبند، که آن را به غلط همستیزی ِ طبقاتی با امپریالیسم می پندارند و تبلیغ می کنند. یعنی در یک موضع گیری ِ مشابه و همسو، رژیم دشمنی و ضدییت ِ ایدئولوژیک مذهبی ِ واپسگرای اش با آنچه استکبار ِ جهانی می نامد ، و اپوزیسیون ِ خلقی خصومت ِ ایدئولوژیک سیاسی اش با آنچه در همان معنا امپریالیسم می خواند، یا به بیان ِ واقعی تر ضدییت ِ مشترک شان با تمدن و تجدد و دستاورد های تاریخی ِ بشرییت را توجیه کرده و به سیاست ِ راهبردی ِ خود تبدیل نموده اند.

هفتم:

این دو نمونه ی برای جامعه ی ما عینی و تجربی را از آن جهت آوردم که اولن بیانگر ِ این واقعییت اند که هر همزمانی وهمزیستی ِ تقویمی به تنهایی موجب ِ قطبییت ِ همستیزی ِ دورانی نمی شود، و ثانیین با فاکت آوری و استدلال بر اساس ِ فاکت ها نشان دهم که اشتراک ِ نظر و همسویی ِ ایدئولوژیک رژیم و اپوزیسیون ِ خلقی اش نه تنها صوری یا تصادفی یا پنهان کردنی نیست بلکه می توان آن را هم در شیوه ی کسب ِ قدرت ِ سیاسی با تکیه بر نیروی غیر ِ طبقاتی ِ خلق، و هم در شیوه ی سرکوب مخالفان ِ عقیدتی سیاسی شان با اتهام ِ نوکری ِ امپریالیسم،  درنظرات و عملکردهای مشابه شان به روشنی ردیابی و مشاهده نمود. افزون بر اینها، آیا وجود ِ آشکار ِ مردسالاری در رهبری ِ تشکیلاتی و حاکمییتی ِ رژیم و حزب های خلقی خود دلیل ِ محکم و غیر ِ قابل ِ انکاری برای اشتراک ِ نظر و همسویی ِ ایدئولوژیک ِ شان نیست؟ اینها را اضافه کنید به آنچه در بالا در مورد ِ تمدن ستیزی و پیشرفت ستیزی و ضدییت شان با دستآوردهای تاریخی ِ نظام های تاکنونی و به خصوص نظام ِ سرمایه داری که فراهم کننده ی پیش نیازهای مادی ِ سوسیالیسم و کمونیسم است نوشتم.

هشتم:

ازاین رو، همزیستی در قلمرو و چارچوب ِملت و دوران ِ معیین با قطب یا نیروی طبقاتی ِ همدوران ِ خود پیش شرط و تمام شرط ِ هم ستیزی ِ دورانی است. در غیر ِ این صورت، هر درگیری میان ِ دو کشور و دو ملت می شود جنگ و لشکرکشی ِ یک ملت علیه ِ ملت ِ دیگر یا همان جنگ ِ جابلقایی ها و جابلسایی ها که معنای اش همستیزی ِ طبقاتی نیست. به همین دلیل است که مارکس هم در گروندریسه و هم در کاپیتال فقط از همستیزی ِ کار ِ اجتماعی و مالکییت ِ خصوصی در انگلستان ِ زمان ِ خودش سخن گفته و آن را معیار و الگوی همستیزی ِ طبقاتی در دیگر کشورهای پیشرفته قرار داده است. در حالی که لنین و به پیروی از او لنینیست ها نه تنها چنین کاری نکرده اند بلکه دشمنی ِ ملت های عقب مانده با ملت ها ی پیشرفته را جایگزین ِ همستیزی ِ دیالکتیکی نموده اند.

نهم:

خلق برخلاف ِدو طبقه ی اجتماعی و اصلی ِ این دوران- پرولتاریا و بورژوازی- ، نه وحدت ِ طبقاتی دارد، نه آگاهی ِ طبقاتی، و نه از این رو اراده ی واحد که بتواند به عنوان ِ یک نیروی کارساز ِ متحد و یکپارچه وارد ِ کارزار ِ اجتماعی سیاسی و طبقاتی آنهم به شیوه ی انقلابی گردد. خلق با ایدئولوژی ِ پدرشاهی اش وحدت ِ جامعه را پاره پاره و فرقه فرقه می سازد، با خرافه پرستی اش آگاهی را به ضد ِ آگاهی تبدیل می کند، با تمامییت خواهی و انحصار طلبی ِ به ارث برده از مناسبات ِ پیشاسرمایه داری اش  اراده های واحد را نیز تبدیل به اراده های تکین و پراکنده می کند که هر کدام برای خود ادعای قلمروی ِ جداگانه به شیوه ی ملوک الطوایفی دارد. از این رو، وحدت ِ صوری که رژیم های خلقی به زور ِ سرکوب و نه داوطلبانه برجامعه تحمیل می کنند تا قلمرو ِ حاکمییتی ِ خود را توسعه دهند، به محض ِ سرنگونی ِ رژیم به جدایی ِ قلمروهای قومی و ملییتی خواهد انجامید و حکومت ِ واحد ِ تحمیلی نیز همچون حزب ِ ظاهرن واحد و یکپارچه ی خلقی که به محض ِ مرگ ِ رهبر ِ اصلی دچار ِ انشعاب و پراکندگی می شود ، دچار پراکندگی خواهدشد. مانند ِ آنچه در شوروی و اروپای شرقی اتفاق افتاد.

دهم:

کشور ِ پیشرفته( امپریالیسم) همچون آینه ای است که تئوری ِ مارکسیستی( ماتریالیسم ِ تاریخی) پیش ِ روی ِ جامعه های عقب مانده می گذارد تا آینده ی خود را در آن ببینند و برای رسیدن به آن و برگذشتن از آن برای محو ِ هرگونه بهره کشی ِ انسان از انسان تلاش نمایند.( کاری که مارکس در گروندریسه و کاپیتال کرد و هر مارکسیستی موظف است چنین کند وگرنه نمی تواند و نباید خود را مارکسیست بنامد).

یازدهم:

این گزاره ها، آموزه های تئوریک در چارچوب ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک و ماتریالیسم ِ تاریخی است و هرکس ادعای مارکسیست بودن دارد اما این آموزه ها را قبول ندارد، یا باید آنهارا با استدلال ِ تئوریک رد کند، یا دست از ادعای مارکسیست بودن بردارد.

 

November 11, 2019

نه به قوميت پرستی!

نه به قوميت پرستی!


اخیرا همانطور که در رسانه ها مشاهده کردید در یک محل ورزشی که جای ورزش و شادی است، یک عده تماشاگر نما در بازی فوتبال تراکتور سازی تبریز با تیم استقلال تهران، در اقدامی از قبل  برنامه ریزی شده در کمال بهت وناباوری شعار مرگ بر کرد سر دادند. این قوم گرایان ترک  طی بازی  این دو تیم ورزشی شروع به فحاشی بر علیه وریا غفوری کاپیتان تیم فوتبال استقلال کردند. روشن است که با این اقدامات وقیحانه بیشتر قصد بر نفرت پراکنی و نژاد پرستی بین اقوام کرد وسایر قومیت ها وبا هدف تفرقه افکنی سعی بر تخریب قومیت ها اعم از کرد وفارس و.... غیره نمودند. ودر اقدامی خود جوش با در دست داشتن پرچم ترکیه، وسلام نظامی حمایت خود را از کشتار. نسل کشی ملت مظلوم و ستمدیده، کردستان سوریه روژاوا توسط اردوغان فاشیست اعلام نمودند با توجه به کارنامهٔ ننگين دولت فاشیست ترکیه اعم از کشتار ارامنه در سال1915 و همچنین ونسل کشی وقتل عام، ملت کرد از سال‌های دور تا به امروز دولت سفاک وخونریز اردوغان همچنان با کشتار وسیعی که در روژاوا به راه انداخته است برگ سياه وتاریک دیگری بر کارنامه خود افزوده است.

و حال بسیار جای تعجب است در کشور ایران، مردمی که دم از فرهنگ وتمدن می‌دهند اینچنین بازی فوتبال را تبدیل به بازار اغتشاش و بی نظمی و با سردادن شعار های فاشیستی ونژاد پرستانه مرگ بر کرد سعی بر ایجاد تفرقه واختلاف بین قومیت ها میکنن چرا در بازی فوتبال تبدیل به فضای سیاسی و بی نظمی در زمین فوتبال شود، همه مردم ایران در طی 40 سال روی کار آمدن رژیم جنایتکار اسلامی بر این مسله واقف هستند که این حکومت ننگين از گذشته های دور تا به امروز دشمن دیرینه وسر سخت اقوام کرد. لر، بلوچ و.... غیره بوده است مردم مظلوم وستمدیده کردستان همیشه آماج سرکوب واعدام بوده وهست وهنوز هم به قوت خود باقیست. وجایی بس تاسف است که عده‌ای تماشاگر نما از این اقدامات سرکوب مردم کردستان روژاوا اینچنین وقیحانه سو استفاده ابزاری می‌کنند، وبه اسم تشویق تیم مورد علاقه خود وسردادن شعار های موسوم به زمان شاهی البته با تغییر اینچنین منظم، حرفه ای شعار مرگ سر می‌دهند.

به عقیده من بسیاری از مردم ایران سوای سو استفاده قومیتی ونژاد پرستی، ید طولایی در تقلید وچشم وهم چشمی دارند که جا دارد در پایان اشاره‌ای داشته باشم به سلام نظامي بازیکنان فوتبال تیم  ترکیه، وتیم مقابل به لحاظ حمایت و پشتیبانی از حملات نظامی دولت فاشیست وخونخوار ترکیه نسبت به کشتار ونسل کشی مردم بیگناه ومظلوم

کردستان سوریه، وحال به تازگی شاهد تکرار چنین حرکت نفرت پراکنی و قومیت پرستی در تبریز ایران باشیم.

ومسلم است و به عینه مشاهده کردیم که نه تنها مربيان ودست اندر کاران تیم تراکتور سازی تبریز وقعی به این اقدام ننهادند بلکه با سکوت وبی تفاوتی راه را بر آن‌ عده تماشاگر نما هموار کردند.

من به شخصه امیدوارم دیگر شاهد چنین رویداد غیر انسانی نباشم وبهتر است قومیت پرستی، جای خود را به برابری انسانها و مساوات حقوق بین مردم اعم از زن ومرد باشیم. چرا که از مهمتر   انسانیت وانسان بودن است.

سحر بابا سلجی استکهلم

از روژآوا تا آوارگى / اسد گلچینی – بهرام مدرسی

از Rojawaتا آوارگی

 

بدنبال توافقات دول ترکیه، روسیه و آمریکا دررابطه با سرنوشت منطقه  تحت کنترل  نیروهای دمکراتیک سوریه ، منطقه ای که جنبش ناسیونالیسم کرد به آن نام "روژاوا"داده است، تمرکز میدیای بورژوایی جهانی و به طبع آنها هم، همه نیروهای سیاسی که  در این رابطه اظهار نظر کرده بودند،  به صفر رسیده است.

قهرمانانی و کسانی که تحت نام کمونیست و سوسیالیست تا آخرین قطره خون خود برای نجات این مردم  شعار سر دادند، در کنار مدافعین دوآتشهSave Rojawaهمراه  با کل میدیای ارتجاعی و با تبعیت از آن سکوت کرده اند. همه این نیروها، صدها هزار انسانی  که به ناسیونالیسم کرد  باور کردند را بفراموشی سپردند. عکسها و تصاویر کودکان گریان، خانه‌های ویران‌ شده، آوارگی صدهزار نفری، غم و شیون انسانها تا آنجا راه به مدیای جهانی میابد که به تحت فشار گذاشتن این یا آن نیرو یا دولت خدمت کند، پس از آن توافق  صدها هزار کودک، پیر و جوانی که در این منطقه بدون حمایت و بدون هیچ امیدی قربانی توحش فاشیسم ترک هستند، لایق گزارش دادن نیستند. انسانهایی که برای زندگی بهتر سرنوشت خود را به جنبش ناسیونالیسم کرد گرده زدند و امروز شاهد ویران شدن نه تنها امید و آرزویشان، بلکه کل بنیادهای زندگی خود هستند.

اگر سکوت و خفه شدن کل میدیای جهانی در این رابطه را میتوان با اهداف ارتجاعی کل دستگاههای حکومتی دخیل در منطقه  توضیح داد، خفه خان گرفتن آن لشکری که قصد دفاع از"روژاوا"را داشت را چگونه باید فهمید؟ دلیل سکوت آن همه  صاحب نظران و فعالین جنبش ناسیونالیستی و ناسیونالیست چپ ها  را چگونه باید توضیح داد؟ نگاهی به استراتژی این جنبش ضروری است.

مظلوم عبدی (کوبانی) فرمانده نیروهای دمکراتیک سوریه  در مصاحبه ای با خبرگزاری "روداو"استراتژی این جنبش را بیان میکند. در بخشی  از این مصاحبه که به شکل آزاد ترجمه شده است، آمده است:

"... عبدی دو مساله را مطرح میکند.

اول:اداره منطقه ما، بعنوان بخشی از سیستم اداره عمومی در قانون اساسی  سوریه باشد.

و دوم:نیروی دمکراتیک سوریه (نیروی نظامی) بعنوان یک نیروی مستقل و یا اینکه بعنوان نیرویی با اختیارات، در چهارچوب عمومی حفاظت از سوریه باشد. وی ادامه میدهد که: ما مخالف نیستیم که بعنوان یک بخش از سیستم دفاعی سوریه باشیم اما نیروی دمکراتیک سوریه باید حق حفاظت از خود را داشته باشد و مساله کرد بطور قطع مساله ای اساسی است و حقوق کرد ها باید در قانون اساسی سوریه ملحوظ شود.

... فردای آنروز و علیرغم انتقاداتی که وی به ترامپ برای بیرون بردن بخشی از نیروهای نظامی اش داشت، عبدی اعلام کرد که گروه وی"برای تضمین شکست داعش برنامه موفقیت آمیز ضد تروریستی را در حفاظت مشترک از چاه های نفت دوباره دنبال میکند"

این زندگی  در انتظار مردم  کردستان سوریه به رهبری این سازمان ناسیونالیستی است.  ابتدا زندگی  تحت حاکمیت نیروهای فاشیست ترکیه، شاید روزی اگر قمار رهبران ناسیونالیست کرد موفق باشد، زندگی تحت حاکمیت  حکومت مرکزی سوریه، در چهارچوب قانون اساسی سوریه و با ملحوظ کردن "حقوق مردم کرد"و با ادغام ارتشی که برای حفاظت از جان و زندگیش قیام کرد، در ارتش سوریه اما با حقوق ویژه!

تا آن هنگام و تا زمان دست یافتن به این حقوق، نیروهای نظامی آن‌ها مردم را رها و برای حفاظت از چاه های نفت،  منطقه را تخلیه و تحویل نیروهایی میدهند که زندگی مردم را ویران کرده اند.

کسی که به این استراتژی نام خیانت میدهد در اشتباه است! کار احزاب و شخصیتهای این جنبش خیانت کردن نیست. دروغ گفتن هم نیست. آنها  فداکاریهای زیادی هم برای این استراتژی، جنبششان و اهدافشان  میکنند. سراسر تاریخ مبارزه جنبش ناسیونالیسم کرد همین است. استثنایی وجود ندارد. سیاست جنبش کردایتی، قطب نما و استراتژی آن خیانت نیست، بلکه دقیقا دنبال سهیم کردن بورژوازی کرد درسیستم بورژوایی دولت مرکزی است. آنچه امروز در میان احزابی که در رهبری جنبش ناسیونالیستی در ایران و سوریه قرار دارند دقیقا طلب همین سهم خواهی است و آنچه امروزمظلوم عبدی طرح میکند آینه تمام قد این جنبش، جریانات سیاسی آن و شخصیت و فعالینش است، آنها به مردم خیانت نمیکنند، آن‌ها محتاج مردم بعنوان سیاهی لشگر برای به پیروزی رساندن جنبششان هستند. حق کرد، حق مردم کرد، حقی جز تداخل بورژوازی کرد در کل سیستم دستگاه حکومت مرکزی نیست. بازی با زندگی و آینده و سرنوشت صدها هزار انسانی که دخیل به نیروهای ناسیونالیست کرد بستند، سرنوشت امروز شان عمق ارتجاع ناسیونالیسم کرد را نشان میدهد.

اتفاقات پس از توافقات فوق یکبار دیگر گفته‌ کمونیست ها را تأیید میکند:

"کردستان سوریه و مساله کرد، ناسیونالیسم یا سوسیالیسم

همه جریانات سیاسی، احزاب و جنبشها، دولتها و نویسندگان ، شاعران و توده های مردم درسراسر جهان  در برخورد به فجایع کردستان سوریه عکس العمل های مختلف، مشابه و متفاوتی داشتند. کارگران کمونیست، پیشروان آگاه طبقه کارگر و کمونیستها نیز به این اتفاق عظیم نگریستند و اعلام موضع کردند. بررسی موشکافانه تر این وقایع و نقش دولتها، جنبش ها و احزاب و جریانات سیاسی از هر لحاظ میتواند به شناخت واقعی تر و انتخابی آگاهانه تر منجر شود. این مساله بویژه برای کمونیستها و کارگران در کردستان ایران، عراق، سوریه و ترکیه حائز اهمیت دو چندان است. این نوشته تلاشی در این زمینه است.

عروج فاشیسم ملی اسلامی دولت ترکیه

یک بار دیگر عمق فجایع انسانی در کردستان سوریه به اطلاع جهان رسانده شد و چهره تمام نمای ملی گرایی و فاشیسم دو لت ناسیونالیست-اسلامی ترکیه را به همگان نشان داد. بشریت متمدن یکبار دیگر نه در فیلم و کتاب‌های تاریخ بلکه در گزارشهای روزانه بنگاه های خبری فاشیسم دولت ترکیه را دید. این دیگر گزارشی  در باره نازیسم آلمان هیتلری نبود، واقعیات امروز و عمق این فاشیسم قرن ۲۱ بود.دولت های درگیر و متحدانشان از یک طرف اشک تمساح ریختند و از طرف دیگر جواز کشتار و جنایت، بی خانمانی کوچ  صد ها هزار انسان ستم دیده را صادر کردند. سوریه باز هم شاهد فاجعه دیگری است، فاجعه‌ای که بدون تردید تا زمانی که "توازن قوا"بین دولتهای درگیر و تصمیم گیرنده مهیا نشود ادامه خواهد داشت. این فاجعه انسانی در کردستان سوریه در مدت کمتر از ده روز یکبار دیگر عمق چهره سرمایه داری جهانی و کشورهای درگیر را نشان داد. فاشیسم، کشتار انسانها، بی‌خانمان کردن آن‌ها نه اتفاقی است و نه غیر قابل اجتناب. تصمیمی آگاهانه از طرف نمایندگان بزرگ و کوچک سرمایه از دولت ملی- اسلامی ترکیه تا نماینده مفتخر دستگاه حکومتی آمریکا و روسیه است.

قربانیان اصلی این فاجعه انسانی تنها مردم کرد در سوریه نیستند. این هجومی به کل بشریتی است که   زندگی، آینده و امید و آرزویش ازطرف این نمایندگان سرمایه به گروگان گرفته شده است. مردمی که باید هر لحظه در انتظار چنین توافقاتی، چنین لشکرکشی هایی باشند.

 

فجایع انسانی جنگ، محکومیت کدام سیاست؟

در برابر این هجوم نقشه مند ترکیه و آمریکا و ساخت و پاخت  دیگر دولتها، بدون تردید مقابله مسلحانه ارتش دمکراتیک سوریه و توده مردم پاسخی  عادلانه و قابل دفاع  بود.  جنگ و مقابله توده ای عادلانه ای که همراه با آوارگی صد ها هزار نفر در عین حال چهره ای دوگانه از آینده ای ناروشن مستتراز این مقاومت  و حاکمیت در کردستان سوریه را با خود همراه داشت. مقاومتی که حمایت مردمی در اقصی نقاط جهان را سبب میشد. این  بویژه بنا به هم سرنوشتی سایر بخشهای مردم کرد زبان در ایران، عراق و ترکیه قطعا ابعاد گسترده تری می یافت. اعتراض و ابراز خشم و تنفر از چنین فاجعه‌ای امر مشترک همه انسانهای متمدن جهان امروز بود.

اما آگاهی به اینکه چه جنبش و جریان سیاسی در رهبری این اعتراض و مبارزه علیه این جنگ  قرار میگیرد هم در عین حال حیاتی است. ناسیونالیسم و احزاب و جریانات اش از یکطرف و سوسیالیسم و احزاب و جریاناتش از طرف دیگر پاسخ ها و دیدگاهای کاملا متفاوتی را نمایندگی میکنند. با کمی فاصله از سطح به کنه مسایل اما میتوان رد پای سیاستها و استراتژی های این جنبشها و نمایندگانشان را دید.

در پی هر اظهار نظر، گفته و یا شعاری میتوان سیاست های روشن طبقاتی را تشخیص داد. در همین چند هفته اخیر و در رابطه با  اتفاقات کردستان سوریه ما شاهد ابراز نظر های بسیار جسورانه ای از طرف نماینده پارلمان کرد زبان در مجلس ترکیه ویا سخنان ابراهیم علیزاده در کنگره ملی کرد بوده ایم. آنها با حرارات و جسارت تمام از نقطه نظرات ملی و ناسیونالیستی خود دفاع میکنند و بعنوان  قهرمانان جنبشی که به آن تعلق دارند قول میدهند که تا آخرین قطره خون خود برای ملت شان مبارزه و جان فشانی کنند. همه اینها منتهی نشات گرفته از جنبش و استراتژی و سیاست هایی است که آنها دنبال میکنند. تفاوت حمایت ها و طرفداری ها هم باید روشن باشد. جریانات و شخصیتها و کسانی که از زاویه ملی گرایی از جنبش خود حمایت میکنند به اشکال مختلف سیاست و استراتژی جنبششان را دنبال میکنند و در تلاشند تا دیگران را هم به آن ملحق کنند.

همه قهرمانی ها و فداکاریهای اینان در برابر دشمنانی که زندگی و کاشانه مردم را بر سرشان خراب میکنند قابل تحسین است اما در پس همه این فداکاری ها باید دید که کدام جنبش و کدام سیاست تقویت میشود؟ آنچه در کردستان سوریه در جریان است بخشی از مبارزه و تلاش جنبش ناسیونالیستی است که فعالین و جریانات سیاسی آن جنبش خود را بعنوان منفعت همگان معرفی میکنند. این اما واقعیت ندارد  چرا که کردستان هم جامعه‌ای طبقاتی است. طبقاتی که  جنبشهای مختلف ناسیونالیستی و  سوسیالیستی آن‌ها را در مبارزه علیه حکومت های مرکزی و علیه این ستم کشی آشکار نمایندگی میکنند. جنبش هایی که هریک افق و سیاست های خود را علیه این تهاجم ارتجاعی دنبال میکنند.تلاش ناسیونالیستها برای یک کاسه کردن منفعت دروغین همه مردم کرد زبان با هم، نباید و نمیتواند براحتی در جامعه ای با این خصوصیات طبقاتی هضم شود. در برابر سرکوب و بی عدالتی و فاشیسم باید مبارزه و اعتراض کرد. اما آگاهانه باید به این مساله هم پرداخت که کدام جنبش و کدام جریانات سیاسی دارای استراتژی رهایی بخش برای مردم در کردستان سوریه و دیگر مناطق کرد نشین هستند. این به جامعه و بویژه به طبقه کارگرامکان میدهد تا افق و سیاستهای جنبش خود را در برابر جنبش ناسیونالیستی در برخورد به مساله کرد صیقل دهد.

 

کدام پرچم و استراتژی؟

در کردستان ترکیه نیروی ارتش دمکراتیک سوریه و هسته مرکزی آن که سازمان ی.پ.گ  باشد رهبری جنبش مقاومت و همینطور برقراری سیستم حکومتی در این منطقه را مسئول بود. این سازمان در مقایسه با سازمان مادر و دیگر احزاب خواهر خود دارای تجربه نسبتا متفاوت تری در اداره جامعه است. اداره  دمکراتیک تر و اتکا به ازادی های فردی و اجتماعی بدون تردید دستاوردهای مهمی برای کردستان سوریه هستند. این دستاوردها بدون تردید میتوانستند مایه توده ای شدن حاکمیت و به همان اندازه جنگ و مقاومت در برابر حمله کنندگان به آن باشند. این اگر بخش مهمی از پیشروی مردم و احزاب سیاسی در محل است، اما همه مساله نیست. مساله مهمتر در کردستان سوریه ورهبری آن داشتن استراتژی و سیاستی است که قادر به ماندگار کردن این دستاورد ها باشد. جواب به سوال اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی ممکن را باید در سیاستهایی دید که اوضاع امروز را سبب شده اند.دستاوردهای تاکنونی ارتش آزاد سوریه هنوز نمیتواند کل استراتژی و سیاست های جریانات اصلی این جبهه را بیان کند. بخش اساسی  استراتژی این جریان را باید در سیاست های آن درقبال طرف های درگیر در مساله سوریه دنبال کرد.

اینجا ما شاهد استراتژی آشنای  جنبش ناسیونالیستی در کردستان هستیم. سیاست همراهی با دولت آمریکا و یا بقول سخنگوی دولت آمریکا "به خدمت گرفتن کرد ها"، سیاست همراهی با دولت اسرائیل، سیاست همراهی با دولت مرکزی سوریه و غیره آن "ممکن های"پیشروی جنبش ناسیونالیستی کرد را نشان میدهد. ناسیونالسیم کرد همیشه امکانات خود را در تناقضات منطقه ای و دوری و نزدیکی دول منطقه با یکدیگر دنبال کرده است.تصاویر مردم، زحمتکشان، کودکان و زنان  همواره نقش کفن های به گورسپاردن توهمات و آرزوهایی بوده‌اند که همین مردم، زنان و زحمتکشان به آن باور کردند. دیروز در کردستان عراق و امروز در کردستان سوریه. تصاویر آوارگی مردم، زخمی ها و بی خانمانی ها پیش از اینکه تاییدی بر این استراتژی ناسیونالیسم کرد باشند، حکم باطل بودن آن است. رهبری اعتراضات و جنبش های اجتماعی را نمیتوان آرزو کرد، توازن قوا، نیروهای دخیل و قدرت بسیج این نیروها عملاً رهبری جنبش های اجتماعی به دست این یا آن نیروی سیاسی میدهد. اگر سازمان ی. پ. گ.  استراتژی خود را بر "به خدمت گرفته شدن"قرار نمیداد، آنگاه امکان این را میداشت که اساساً به سازمان دادن مقاومت علیه حمله نظامی ترکیه حتی فکر کند. این اما  در دامنه "ممکن های"جنبش ناسیونالیستی کرد قرار نمیگیرد. "به خدمت گرفته شدن"میتواند تنها در ادامه‌ خود به توافق با دولت مرکزی سوریه، دولت آمریکا و روسیه، مهاجرت صدها هزار نفر، کشتار و عقب نشینی برسد.در سال۱۹۹۱ در عراق با هجوم مجدد ارتش صدام حسین این رهبران و نیروهای مسلح احزاب کرد بودند که پیش از مردم شهرها را ترک و مردم را بدون سازمان و بدون حمایت تنها گذاشتند. چند ماه پس از آن  و با پیشروی ارتش آمریکا اما مجدداً بعنوان قهرمانان مقاومت به شهرها بازگشتند. سال ۲۰۱۴در شنگال همین نیروها ی ناسیونالیست کرد عراق بودند که منطقه را ترک و مردم را بدون سازمان و حمایت تقدیم داعش کردند، یکسال بعد قهرمانانه با حمایت دولت آمریکا و متحدینش بازگشتند. آنروز ی.پ.گ نیرویی بود که دفاع از حیات و زندگی مردم آواره را سیاست خود کرد. اقدامی بشدت انسانی و قابل دفاع. عقب نشینی امروز ی.پ.گ اما   سناریویی بشدت آشنا در سنت کل جریانات ناسیونالیسم کرد است.جواب به سؤال اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی ممکن را باید در این کانتکس دید.

ناسیونالیستهای کرد میگویند راه دیگری وجود ندارد ومساله کرد فقط از این طریق میتواند حل شود. در پس هر آوارگی و کشتار مردم در کردستان، همیشه همین ناسیونالیست ها هستند که قربانی هستند، قهرمانانی که یکبار دیگر به آن‌ها خیانت شده است. برای یک مارکسیست و کارگر آگاهی که جهان را نه از دریچه جنبش ناسیونالیسم و استراتژی آن میبیند پاسخ اما این است که این استراتژی جنبش ناسیونالیستی و سیاستهایش خود بخشی از صورت مساله است، جنبش ناسیونالیستی که هیچگاه  خود را مسبب نمیداند و همیشه "مسئول"است و در هر حال قهرمان مردمی است که باورشان کردند.

در ادامه همین سیاست است که حفاظت از چاههای نفت در همان منطقه برای آنها ارزشمند تر از حفاظت از آزادی و زندگی میلیونها انسان در شمال سوریه میشود.جواب این سؤال که کدام استراتژی این امکان را به این نیروها میدهد تا در رکاب آمریکا قرار بگیرند و یا چگونه میتوان همکار و هم جبهه و هم سنگر و یا بقول آمریکایی ها در "خدمت آمریکا"بود؟ جواب تاریخی که راه دیگری وجود ندارد، میگیرد.

دلیل رهبری احزاب ناسیونالیست و استراتژی بالا را باید  در غیبت جریان اجتماعی کمونیستی دید. کمونیسمی که اجتماعی است، قدرت اقناع و بسیج مردم را دارد و میتواند جامعه و مقاومت علیه حمله به آن را سازمان دهد.

استراتژی نیرویی مانند ی. پ. گ  بر اساس استفاده از شکاف دولتها و متکی به قدرتی بزرگ برای نجات جامعه بوده است و این  نه برای تغییرات اساسی در زندگی مردم و در اتکا به آنها بلکه در امید به رهایی از طریق دولتهایی که مسبب اوضاع هستند، میباشد. استراتژی جنبش های ناسیونالیستی شامل مشارکت در قدرت مرکزی و یا تقسیم بخشی از قدرت مرکزی است. این را ما در کردستان عراق، ایران و سوریه و ترکیه  میبینیم.

 

راه حل چیست؟

جواب راه حل چیست؟ امروز در شرایطی که نیروهای ی.پ. گ عقب نشینی میکنند و امرشان بجای حفاظت از حیات و زیست و زندگی میلیونها انسانی که به آن‌ها باور کردند، حفاظت از چاه های نفت و معامله با دولت مرکزی و آمریکا و روسیه است. مشکل است.

این روشن است که مردم در همه مناطق کرد نشین به دلیل ستم ملی که از طرف دولتهای مرکزی بر آنها روا داشته شده است حق دارند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند. همه مردم کرد زبان  حق دارند در رفراندمی تصمیم بگیرند که یا با دولت مرکزی بمانند یا دولتی مستقل تشکیل دهند.مساله کرد دقیقا مانند مساله  فلسطین تنها از طریق داشتن این حق میتواند حل شود. اینکه همه"چهار پارچه"این منطقه کرد زبان میخواهند یک کشور مستقل جمع شوند، موضوعی  است که حتی دیگر برای  بنیانگذاران آن هم معنی عملی ندارد. اینکه در هر کشوری مردم کرد زبان مایلند چگونه زندگی کنند را کشمکش های آنها با دولتهای مرکزی خود و تغییرات بنیادی دراین دولتها حل و فصل میکند. این واقعیت را  باید برجسته  کرد که مردم کرد زبان در همه این کشورها مانند هر جامعه دیگری دارای طبقات اجتماعی و جنبش های سیاسی و اجتماعی خود هستند. عراق و یا ایران جوامعی قبیله ای و عشایری نیستند. جوامعی سرمایه داری با صد ها هزار پرولتر و مردم زحمتکش  سرمایه داران و طبقه متوسط خود هستند. از این لحاظ منفعت مشترکی اساساً وجود ندارد. منافع سرمایه دار کرد در ایران یا عراق و سوریه بیش از هرچیز به منافع سرمایه مرکزی دولتهای آن‌ها وابسته است. منافع کارگر کرد هم به همین درجه علیه همین منافع این طبقه با پیوندهایش به دولت مرکزی و در کنار هم طبقه ای هایش در آن جغرافیای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. از ا ین رو مساله کرد هم مانند همه مسائل سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در اساس با دو جنبش و دو استراتژی که  نقطه مقابل هم هستند، دو جواب متفاوت دارد.

راه حل مساله کرد رفراندمی آزاد برای تصمیم گیری به ماندن یا جدایی از دولت مرکزی است.  طبقه کارگر و کمونیست‌ها  درهر یک از این کشورها اما  در اتکا به هم سرنوشتی طبقاتیشان با طبقه کارگر آن کشورها مبلغ ماندن در آن چهارچوب جغرافیایی   و مبارزه برای بزیر کشیدن دولتهایی است که در راس قدرت قرار گرفته اند، است.

این اما تنها وقتی ممکن است که کارگران آگاه و کمونیست در این کشورها  در شرایطی باشند که بتوانند سیاستها و استراتژی ناسیونالیسم کرد را نقد کنند، مردم و هم طبقه ای هایشان را به آن اقناع کنند، متشکل باشند و قدرت بسیج اجتماعی داشته باشند. در عدم حضور چنین نیرویی، چنین تحزبی و چنین قدرت اجتماعی، استراتژی ناسیونالیستهای کرد که نتیجه‌ای جز سرکوب، آوارگی، کشتار و بیخانمانی ندارد، تکرار خواهد شد."

 

 

 

دفتر پژوهش های تحزب کمونیستی در ایران

اسد گلچینی – بهرام مدرسی

۲۰ آبان ۱۳۹۸-  ۱۱ نوامبر۲۰۱۹

www.dar-rah.com

mail@dar-rah.com

mail@bahram-modarresi.com

asadgolchini@gmail.com

 

از تظاهرات مردم اهواز در اعتراض به مرگ مشکوک«حسن حیدری» شاعر عرب زبان حمایت کنیم!

bahram.rehmani@gmail.com

 

شامگاه یک شنبه نوزدهم آبان ١٣٩٨ - دهم نوامبر ٢٠١٩، مناطق مختلف شهر اهواز شاهد اعتراضات گسترده مردم خلق عرب بود. این اعتراضات پس از آن آغاز شد که یک شاعر سیاسی عرب، مدتی پس از آزادی از زندان، صبح روز یک شنبه پس از انتقال به بیمارستان جان باخت.

تصاویر منتشر شده در شبکه ‌های اجتماعی نشان می دهد صدها نفر از مردم اهواز در مناطق کوت عبدالله، کوی علوی و شکاره راهپیمایی کرده و با سر دادن شعارهایی خواستار روشن شدن دلیل مرگ حسن حیدری شدند.

 

 

این شاعر پیش از این و به دلیل سرودن اشعار سیاسی و فعالیت در زمینه مطالبه حقوق مردم عرب اهواز بارها بازداشت و زندانی شده بود.

در یکی از این ویدئوها دیده می شود که مردم مسیر مواصلاتی کوت‌عبدالله را با سوزاندن لاستیک خودرو بسته و علیه حکومت اسلامی ایران شعار سر دادند. برخی از فعالان اهوازی نیز حکومت اسلامی ایران را به ترور «بیولوژیک» حسن حیدری متهم کرده و می ‌گویند که او احتمالا زمانی که در بازداشت بوده، مسموم شده است. این شاعر عرب اهوازی، ماه گذشته به قید ضمانت آزاد شده بود.

فعالان اهوازی می ‌گویند که موضوع ترور نخبگان اهوازی از سوی حکومت اسلامی ایران، موضوع جدیدی نیست و این حکومت به روش‌ های گوناگون از جمله مسموم کردن، تصادفات ساختگی، غرق کردن و روش‌ های دیگر تا کنون جان تعداد قابل توجهی از فعالان و نخبگان عرب اهوازی را گرفته است.

البته این نوع قتل ها و ترورها، محدود به خلق عرب جنوب ایران نبوده، بلکه در سراسر ایران صورت گرفته است.

 

فیلم ‌های متعدد منتشر شده در شبکه‌ های اجتماعی حاکی است که گروهی از مردم اهواز شامگاه یک شنبه ۱۹ آبان در نقاطی از این شهر تجمع کرده و دست به اعتراض زده ‌اند. (*لینک این فیلم ها در زیر همین مطلب آمده است).

حیدری مرداد پارسال بازداشت و شهریور همان سال با قید وثیقه آزاد شده بود.

جوانان با قرار دادن کنده‌ های درختان نخل و هم چنین پر کردن مسیر جاده ‌ها با سنگ، عبور و مرور در جاده ‌ها را مختل کردند.

ماموران انتظامی با هجوم به تجمع کنندگان در کوی علوی اهواز سعی در  بر هم زدن تجمع جوانان کردند.

 

در این میان توجیه و دروغ رضا نجفی مهر مدیرکل امنیتی و انتظامی استانداری خوزستان، جالب است: «از آن جایی که وی یکی از شاعران معروف اهواز بود طرفداران وی برای عرض تسلیت در منطقه تجمع کردند.

خبرگزاری فارس، ۲۰ آبان ۱۳۹۸، وابسته به سپاه پاسداران در این مورد نوشت: رضا نجفی مهر مدیرکل امنیتی و انتظامی استانداری خوزستان در رابطه با سوء استفاده برخی رسانه ‌ها از تجمع اهالی کوت عبدالله در رابطه با فوت شاعر اهوازی اظهار کرد: «طبق اخباری که به دست ما رسیده حسن حیدری بر اثر سکته فوت شده است و از آن جایی که یکی از شاعران معروف اهواز بود طرفداران وی برای عرض تسلیت در منطقه تجمع کردند.»

 

نجفی، با اشاره به آداب و رسومی که در منطقه پس از فوت شخصی انجام می ‌دهند، افزود: «دوستان وی برای شرکت در مراسم فوت وی حاضر شده بودند ولی برخی از رسانه های خارج نشین از روی ناآگاهی از آیین‌ های عرب ‌های خوزستان این موضوع را امنیتی جلوه دادند.»

 

خبرگزاری حکومتی مهر نیز در این باره نوشت: «بزرگان اهالی کوت عبدالله بعد از برخی سوء استفاده ‌های محدود صفحه‌ های مجازی خارجی از فوت شاعر محلی اهواز به نام حسن حیدری با انتشار مطالبی در فضای مجازی دلیل این عارضه را مرگ طبیعی اعلام کردند.»

به گزارش همین خبرگزاری، فرماندار شادگان گفت: «در حال حاضر در سطح شهرستان شادگان امنیت مطلوب و فوق ‌العاده است و وضعیت شهر آرام است.»

سعید حاجیان در گفت‌وگو با خبرنگار مهر، درباره خبر منتشرشده در فضای مجازی مبنی بر تجمع ‌کنندگان اهالی منطقه سعدی این شهر اظهار کرد: «چنین خبری صحت ندارد و هیچ تجمع ‌کننده‌ ای در شادگان صورت نگرفته بلکه تنها توسط معدودی از افراد در منطقه سعدی دست به حرکاتی زدند که توسط نیروی انتظامی به موقع کنترل شد.»

او افزود: «وضعیت شهر شادگان هم اکنون آرام است.»

حاجیان در پایان گفت: «در حال حاضر امنیت در سطح شهرستان شادگان پایدار و مطلوب است.»

البته دروغ و ریاکاری و انکار، نه تنها کسب کار دایمی رسانه های وابسته به حکومت اسلامی ایران، بلکه کسب و کار همه سران و مقامات و مدیران و فرماندهان حکومت اسلامی است!

 

 

جمع کثیری در مراسم ختم این شاعر در منطقه شکاره در شهر کوت عبدالله شرکت کردند. این مراسم همانند آیین‌های عزاداری عرب‌ های خوزستان، با شعرخوانی حماسی و یزله همراه بود.

 

شاعر اهوازی حسن حیدری، فرزند ناصر، ۲۹ ساله، از اهالی شکاره ۳ صبح روز یک شنبه ۱۹ آبان ماه ۹۸، به طرز مشکوکی در بیمارستان شفای اهواز فوت کرد.

نزدیکان و آشنایان این شاعر، علت مرگ وی را ناشناخته و در اثر «زهر» می ‌دانند. یکی از بستگان حیدری می ‌گوید: «در ابتداء حسن حس کرد که مسموم شده، نصف شب او را به بیمارستان منتقل کردیم و در همان لحظات اولیه پرستاران سعی کردند به او کمک کنند؛ اما بامداد امروز دچار تشنج شد.»

او اضافه کرد: «امروز صبح وضعیت او خیلی وخیم شد و به ما گفتند در اثر تسمم سکته گرفت و جان خود را از دست داد.»

بستگان این شاعر منتقد می‌ گویند: «حسن از سلامت خوبی برخوردار بود و جوان تنومند و سالمی بود و از هیچ گونه بیماری یا مشکلات قلبی که سبب سکته می شوند، رنج نمی‌ برد.»

بستگان حسن حیدری، نهادهای امنیتی ایران را در فوت این جوان متهم می ‌کنند.

حسن حیدری چندین بار به دلیل شعرهای حماسی و انتقاد از وجود خرافات در مذهب و حاکمیت و نقد سیاست های حکومت اسلامی ایران، توسط اداره اطلاعات اهواز بازداشت شده بود. وی آخرین بار در مردادماه ۹۷ بازداشت شد و سپس با قرار وثیقه آزاد گردید.

در سال ‌های اخیر شعراء و فعالان فرهنگی عرب اهوازی به طرز مشکوکی کشته یا فوت شده ‌اند. برای نمونه می ‌توان به فوت مشکوک شاعر اهوازی در آبان ۹۱، ستار صیاحی اشاره کرد.

هم چنین قتل مشکوک سه شاعر پر آوازه عرب در شهر خرمشهر به نام ‌های طاهر سلامی، عباس جعاوله و ناظم‌ هاشمی که در جاده آبادان بندر ماهشهر در سه ‌شنبه شب ششم فروردین ۸۷ شمسی، دچار حادثه مشکوک می‌ شوند و هر سه در دم جان می‌ سپارند.

ایوب خنافره نام شاعر دیگری است که در سال ۸۵ شمسی در جاده کوت عبدالله به طرز فجیعی کشته شد. در آذر ماه سال ۹۰ شمسی هم به خانه شاعر عرب دیگری که ناصر جبر زرگانی نام داشت یورش می ‌برند و او را به قصد کشتن در جلوی فرزندانش شکنجه می ‌کنند که هم اکنون زمین گیر و فلج است.

 

لازم به یادآوری است که حسن حیدری، ٢٠ مرداد ماه ١٣٩٧، از سوی ماموران اداره اطلاعات بازداشت و روز دوشنبه ٢٦ شهریور ماه ١٣٩٧، با سپردن وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی به صورت موقت از زندان شیبان اهواز آزاد شده‌ بود.

کریم دحیمی فعال حقوق بشر عرب، بازداشت این فعال فرهنگی را مرتبط با سرودن شعر جدید وی در نقد سیاست هاى روحانیون در ایران دانسته است.

حسن حیدری متولد ١٣٧٣ است. این پسر جوان علاقه زیادی به شعر داشته و از دوران نوجوانی سعی می کرده که با مفاهیم و فلسفه آن آشنا شود تا بتواند شعرهای خود را به صورت صحیح بسراید.

وقتی که اطرافیان و دوستانش متوجه شدند که او در این زمینه استعداد دارد او را تشویق کردند تا این راه را ادامه بدهد.

حسن حیدری شاعر جوان اهوازی، به سرودن شعرهای سیاسی و اعتراضی در محافل مردمی معروف بود.

 

نرخ تورم و بیکاری دو نرخ بسیار مهم در اقتصاد ایران و سایر کشورهاست که مردم برای بیان خوب یا بد بودن اوضاع اقتصادی، معمولا به این دو مورد اشاره می ‌کنند. به همین منظور، اقتصاددانان با جمع این دو نرخ به شاخص جدیدی به نام شاخص فلاکت دست می یابند. این شاخص رابطه مستقیمی با رفاه مردم دارد. بررسی‌ ها نشان می‌ دهند، در سال ۱۳۹۷ در مقایسه با سال ۱۳۹۶ این شاخص به شدت رشد کرده و دلیل عمده این رشد، افزایش میزان تورم بوده است.

اهمیت این دو نرخ آن قدر زیاد بود که در ابتدای دهه ۷۰ میلادی، آرتور اوکان سعی نمود با جمع زدن این دو نرخ اقتصادی، شاخصی به نام شاخص فلاکت را خلق کند. این شاخص همان گونه از نام و روش محاسبه اش پیداست، بیانگر اتفاقات مثبت و امیدوارکننده در اقتصاد نیست.

در سال ‌های بعد اقتصاددانانی نظیر روبرت بارو، استیو هنک، کارستن هیوق و هینز ولش با اضافه کردن متغیر‌های دیگری نظیر نرخ ناخالص داخلی، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی سرانه، نرخ بهره و نرخ تورم مسکن سعی کردند، نحوه محاسبه شاخص فلاکت را کامل تر و دقیق‌ تر کنند.

از آن جایی که با افزایش میزان شاخص فلاکت، رفاه جامعه مستقیم تحت تاثیر قرار می ‌گیرد؛ بنابراین، می‌ توان این شاخص را یکی از مهم ترین معیار‌های سنجش عملکرد دولت‌ ها و بقای آنان در نظر گرفت. هر چه این شاخص کم تر باشد، رفاه مردم بیش تر است و این نشان دهنده عملکرد مناسب دولت ‌هاست.

 

اواخر سال ١٣٩٧، بخش های وسیعی از جامعه ایران زیر پوشش سیل شدید و ویران گری قرار گرفت که علاوه بر خسارات هنگفت به کشاورزان محروم و زحمت کش، به ‌دلیل تخریب زیر بناهای شهری و روستایی و شکستن آب‌ بندها، و سدها، میلیون‌ ها تن از مردم ستم ‌دیده این مناطق را در فلاکت مضاعف فرو برده است.

تصاویر، فیلم ها و روایت ها، حاکی ست که محل زندگی‌ تان در محاصره آب است، تصور کنید غیر از محدوده ‌ای که در باران بسیاری از روستاهای استان خوزستان تحت تاثیر آن قرار گرفته ‌اند هستید و در حالت عادی امکان خروج ندارید و...

این‌ ها بخشی از اعترافات رسانه ‌های حکومتی از وضعیت روستاهای سیل ‌زده مردم خوزستان است که در ۱۴ بهمن ۹۷ در خبرگزاری حکومتی ایرنا منعکس گردیده است.

در میان تمامی استان های سیل‌زده، شهرها و شهرک های خوزستان، بیش ترین خسارت را دیدند و بسیاری از کشاورزان تمامی حاصل کشت و زرع شان را از دست دادند. ابعاد عظیم این بحران تا آن جا فراگیر شد که ارگان قدس ۱۸ بهمن ۹۷ بعد از اعتراف به این ‌که خسارات سیل در خوزستان قیمت صیفی ‌جات را در سراسر کشور افزایش داده است اضافه کرد: «بعد از بارندگی‌ های شدید و سیل‌ آسا در استان خوزستان، بسیاری از محصولات مزارع صیفی ‌جات از بین رفته و با کمبود محصول مواجه شده ‌ایم.»

خبرگزاری حکومتی مهر ۱۴ بهمن ۹۷ با عنوان هزینه مالی مهار سیل باید قبلا خرج لایروبی رودخانه می ‌شد به صراحت این‌ چنین اعتراف می ‌کند:

«بی ‌شک در صورتی که رودخانه‌ های این شهرستان در این چند سال اخیر لایروبی می ‌شدند، در این زمان با معضلی به نام سیل دست و پنجه نرم نمی ‌کردیم.»

این در حالی است که استان خوزستان جزء مناطق سیل‌ خیز کشور به ‌شمار می ‌آید و هر ساله سیل بیش ترین زیان ها و خسارات را به زیر بنای این استان وارد می‌ نماید.

خبرگزاری حکومتی مهر، ۱۰ بهمن ۹۷ به نقل از مدیرکل بحران خوزستان نوشت: «سال ۹۵ میزان خسارت ۹۰۰ میلیارد تومان و امسال نیز تاکنون ۸۰۰ میلیارد تومان خسارت به این استان وارد شده است.»

 

 

در مواردی با وجود این ‌که سیل ۲۴ ساعت یا بیش تر ادامه داشته حتی یک دستگاه ماشین‌آلات یا سایر امکانات ضروری به این مناطق ارسال نشده است. مرد با دست خالی سعی می کردند سیل ‌بندها را ترمیم کنند.

در این زمینه هم خبرگزاری حکومتی مهر۱۰ بهمن ۹۷ به نقل از یکی از اعضای مجلس ارتجاع، این ‌چنین اعتراف می ‌کند: «هزار هکتار از اراضی حاشیه رودخانه دز تخریب نشده اما اکثر لودر و بولدوزرهای اعزامی به مناطق خراب هستند؛ مدیران باید همت بیش تری داشته باشند که یا وسایل سالم اعزام کنند و یا این‌ که اعتبار پرداخت کنند که ما از بخش خصوصی تجهیزات بگیریم.»

از سوی دیگر خسارات این سیل خانمان ‌سوز که تماما محصول چهار دهه حاکمیت جنگ، ترور، اعدام، سرکوب، غارت و چپاول اسلامی بر جامعه ماست به این حد محدود نماند و زندگی مردم عزب زبان خوزستانی را در تمامی عرصه ها تحت تاثیر قرار داد به ‌صورتی که رسانه‌ های حکومتی در وحشت از گسترش اعتراضات اجتماعی مردم، مجبور شدند گوشه‌ هایی از آن را بازتاب دهند:

«در حال حاضر مناطقی از شهرستان های شوش، دزفول، دشت آزادگان و شوشتر از سیلاب و آب‌ گرفتگی متاثر شده ‌اند. در شهرستان شوش، روستا‌های شیخ مندی، بیت یدی، کاظم حیدر، خلیفه حیدر، مزرعه شبلی، زلید دبات، بیت یباره، بیت سیدخلف، بیت نور، بیت غایب و بیت محارب درگیر سیلاب اولیه هستند. در شهرستان دزفول، روستای بنه عاطی در بخش چغامیش و مناطق زاویه مشعلی، زاویه حمودی، زاویه عزیب و روستا‌های شهید بهشتی و ده نور نیز متأثر از سیلاب اولیه هستند. در شهرستان دشت آزادگان روستا‌ها و مناطق حاشیه رودخانه کرخه از جمله آلبوعفری، حجیه، چولانه، سمومیه، بنی نعامه، بیت کوار، رمیم، میهن‌آباد، دفار، مچریه، کصر و شهر‌های بستان و رفیع متاثر از سیلاب اولیه هستند. همچنین سیل‌بند روستا‌های آلبوعفری و رفیع شکسته شده‌اند و آب وارد روستا‌ها شده است. در شهرستان شوشتر، روستاهای چم کنار(تخلیه)، یذاب، دوهول، یباله رحمان، یریح و عبدالنبی درگیر سیلاب اولیه شده‌اند.» (روزنامه قدس، ۸ بهمن ۹۷)

تخریب و ویرانی تاسیسات راه خوزستان، خسارات هنگفت و بی‌ سابقه به تاسیسات کشاورزی، شکستن سدها و آب ‌بندها، تعطیلی مدارس و کلاس های درس، گوشه دیگری از خسارات این سیل ویران ‌کننده بود.

خبرگزاری حکومتی مهر ۲۳ بهمن به‌ نقل از یکی از مقامات حکومتی نوشت: «نامه ‌ای اخیرا به استاندار دادیم که ۵۴ روستا در سطح استان خوزستان در حریم بستر رودخانه قرار دارند که یا باید جابه‌جا شوند و یا استحکام ‌های لازم برای آن ها تهیه شود؛ یکی از آن ها دراویزه در شهرستان باوی هست که وضعیت فوق ‌العاده خطرناک دارد و تعدادی از واحدها تخلیه شده است.»

- محصولات کشاورزی بسیاری از روستاها و شهرها و شهرک‌ های خوزستان از دست رفت و وزارت جهاد کشاورزی برآورد اولیه خسارت سیل اخیر به زمین های کشاورزی خوزستان را ۲ هزار و ۵۴۰ میلیارد ریال اعلام کرد.(سایت حکومتی اقتصاد آنلاین، ۱۴ بهمن ۹۷)

- آب شرب تعدادی از روستاهای شهرستان های استان خوزستان قطع شد در این باره هم خبرگزاری حکومتی ایسنا، ۱۴ بهمن ۹۷، ضمن اذعان به خسارت ۷ میلیارد تومانی سیل به تاسیسات آب رسانی استان خوزستان اعلام کرد:

«با توجه به ‌وقوع این سیلاب تعداد ۲۰۰ روستا با جمعیتی بالغ بر ۱۲۰ هزار نفر با مشکل بی ‌آبی مواجه شدند و تعدادی از روستاها نیز در محاصره سیلاب قرار گرفتند.»

«پارک‌های ساحلی دووه، رعنا و علی مالک و هم چنین موزه آب و رستوران ساحلی دزفول زیر آب رفت و خسارت هایی به زیرساخت ‌های آن وارد شد.» (خبرگزاری حکومتی مهر، ۲۹ دی ماه ۹۷)

- تاسیسات راه خوزستان در معرض خسارت جدی قرار گرفت و معاون وزیر راه و شهرسازی دولت شیخ حسن روحانی اعلام کرد: «خسارت سیل به تاسیسات راه خوزستان بررسی و در این مرحله حدود ۸ میلیارد تومان برآورد شده است». (خبرگزاری حکومتی مهر، ۱۷ بهمن ۹۷)

- بهداشت و سلامت محیط و مردم خوزستان در معرض خطرات جدی قرار گرفت تا آن جا که متولیان حکومتی ضمن اذعان به این ‌که پس از سیلاب بیماری های ناشی از آلودگی های آب و فاضلاب ایجاد می‌ شود اعلام کردند:

«بالا آمدن سطح آب موجب بیرون زدگی فاضلاب می ‌شود، به‌ عنوان مثال در بسیاری از شهرها به ‌ویژه در اهواز و شهرهایی مانند رفیع، بوستان و غیره به‌ دلیل بالا بودن سطح آب، آب به خیابان‌ ها رسیده که مستلزم حضور تیم ‌های امداد نجات و شرکت ‌های آب و فاضلاب است تا دستگاه های مکنده را به‌ طور مستمر در منطقه به‌ صورت آماده‌ باش مستقر کنند و اگر جایی نیاز به لایروبی و یا هدایت فاضلاب دارد کار لایروبی را انجام دهند».(خبرگزاری مهر، ۲۳ بهمن ۹۷)

و در نهایت مدیرکل مدیریت بحران خوزستان این‌ چنین اعتراف کرد:

«از ابتدای سال جاری تاکنون ۸۰۰ میلیارد تومان خسارت ناشی از سیل به استان وارد شده است.» (خبرگزاری مهر،  ۱۰بهمن ۹۷)

تا آن جا که رسانه ‌های حکومتی ضمن اذعان به شرایط اسفبار و دردناک مناطق سیل زده مجبور شدند پرده ‌های فریب را کنار زده و این ‌چنین اعتراف کنند:

«محاصره منطقه رُفیع، سیل اعتراضات اهالی آن را به سمت «غلامرضا شریعتی» استاندار خوزستان که به رُفیع در دشت آزادگان آمده بود، برد. آن ها بیش از هر چیزی معترضند چرا برای حفاظت از «بند» ‌ها تجهیزات لازم وجود ندارد. در نهایت هم مردم دشت آزادگان جمع شدند تا با مرمت بند از خسارت بیش تر جلوگیری کنند. بارندگی در دشت آزادگان به تخریب ۲ سیل بند منجر شد.» (روزنامه حکومتی ایران، ۱۰ بهمن ۹۷)

در نمونه ای دیگر، خبرگزاری مهر ۳ بهمن ۹۷، این‌ چنین اعتراف می‌ کند:

«متاسفانه این مدیران نه توان پیشگیری از خسارت ها را دارند و نه جسارت پیگیری های دریافت مطالبات کشاورزان حادثه ‌دیده را. بود و نبود آن ها فرقی نمی ‌کند و فقط مناصب دولتی را اشغال کرده ‌اند.»

ریشه‌ ها و عوامل موثر و دخیل در سیل خوزستان را به اعتراف برخی مقامات محلی و رسانه ها را می ‌توان این چنین دسته‌ بندی کرد:

- زمین‌ خواری ارگان های رنگارنگ حکومتی و ساخت و سازهای غیراستاندارد در اطراف رودخانه ها که مانع پخش طبیعی سیلاب های رودخانه‌ های خوزستان شد.

- مدیریت فاسد و ثروت اندوز حکومتی

- عدم لایروبی رودخانه ‌های خوزستان

- عدم اختصاص بودجه توسط دولت ضدمردمی جهت اجرای طرح‌ های آب خیزداری و طرح‌ های زیست ‌محیطی استان.

- بی ‌توجهی به هشدارهای سازمان هواشناسی

- عدم رسیدگی های لازم به سدها و سیل ‌بندها و شکستن آن ها پیش از وقوع سیل

- ...

علاوه بر این‌ ها، رهاسازی دیرهنگام آب سدها، زمینه‌ ساز سیل بود. در این باره خبرگزاری ایرنا به نقل از یک کارشناس حکومتی که خواستار «شفاف سازی» نسبت به مدیریت سیلاب اخیر در حوزه رودخانه‌ های دز و کرخه شده بود می ‌نویسد: «۲ پرسش اساسی درباره سیلاب اخیر مطرح است: نخست آن که دلیل تداوم سوء مدیریت بر سد دز و عدم رعایت الزامات محیط‌ زیستی در فرآیند رسوب ‌زدایی و باز کردن بی‌ برنامه دریچه ‌های آن چیست؟ پرسش دوم این است که چرا آب مخزن سد کرخه به‌ رغم خالی بودن نیمی از ظرفیت این سد، با این حجم رهاسازی شده است؟»

مهم تر از همه، سایت حکومتی سلامت نیوز، ۱۰ بهمن ۹۷ با عنوان خوزستان در محاصره سیلاب این ‌چنین اعتراف کرده است:

«۳۰ سال از جنگ تحمیلی می‌ گذرد، اما خوزستان هر روز زخمی تازه بر‌می ‌دارد. یک روز گرد و غبار نفس‌ مردمانش را بند می ‌آورد، روزی دیگر خشک سالی و بی ‌آبی بر سرشان نازل می‌ شود. اکنون نیز سیل به زندگی ‌شان افتاده و جان و مال‌ شان را تهدید می ‌کند... بی‌ تدبیری و تعلل برخی از مسئولان استانی سخاوت آسمان را تبدیل به خسارت کرده و پایتخت نفتی ایران را که مشکلات ‌اش سال، ماه و روز نمی ‌شناسد و رنجش به تناسب و توالی اتفاقات تمدید می‌ شود، با بحران جدیدی مواجه کرده است.»!

تحمیل خانمانسوز هشت ساله ایارن و عراق با تاکید خمینی «جنگ جنگ تا پیروزی»، به ویژه سرنوشت ساحل آرام خوزستان را كاملا متلاطم و دگرگون كرد.

در آخرین روزهای شهریور ۱۳۵۹ جنگ با یورش عراق و ایران آغاز شد.

چرایی و چگونگی آغاز جنگ و این كه چگونه این جنگ یکی از طولانی ترین جنگ های تاریخ بشر شد خود داستانی است مفصل كه خارج از چارچوب نوشتار حاضر است. تیرماه ۱۳۶۷ با پذیرش قطع نامه ۵۸۶ آتش بس اعلام و تلاش برای بازسازی مناطق آسیب دیده از جنگ هشت ساله هم چون خوزستان، ظاهرا از سال ۱۳۶۸ آغاز شد. اگر چه بعد از چند سال به صورت رسمی ختم بازسازی اعلام شد اما وضعیت شهرهای استان خوزستان به ویژه شهرهای آبادان و خرمشهر به گونه ای است كه گویی جنگ چند ماه پیش به پایان رسیده است.

بیکاری، فقر و تبعیض و سرکوب سیستماتیک در کنار بی ‌آبی و پدیده گرد و غبار، مصائب مردم این استان را دو چندان کرده است.

همان‌ طور که در خرداد ماه سال ۱۳۸۹، سخنرانی محمود احمدی‌ نژاد، رییس دولت دهم در خرمشهر، با شعار «بیکاری بیکاری» عده ‌ای از حاضران مختل شد، نخستین سفر استانی حسن روحانی به استان خوزستان نیز با اعتراض ‌های کارگری مواجه شد.

طبق آمار، خرمشهر در فهرست ۲۰ شهر اول ایران در بیکاری است. نرخ بیکاری در این شهر بالای ۳۰ درصد اعلام شده اما آمار حقیقی بیش از آن چیزی است که گفته شده است. قبلا پالایشگاه خرمشهر، بزرگ‌ ترین پالایشگاه خاورمیانه به شمار می‌ رفت اما اکنون بخشی از این پالایشگاه کار می‌ کند و سایر بخش ‌های آن به نقاط دیگر کشور منتقل شده‌ اند.

بقای اشتغال و کسب و کار در استانی که روی دریای از گاز و نفت و معادن طبیعی قرار گرفته به دلیل سیاست های تبعیض آمیز حکومت و هم چنین  پدیده گرد و غبار، برای شهروندان استان خوزستان بسیار دشوار شده است. با شدت گرفتن پدیده گرد و غبار در این استان، فعالیت بسیاری از واحدهای تولیدی و کارخانه‌ ها متوقف شده و بسیاری از این واحد‌ها به کار خود پایان داده . کارگرانش بی کار مانده اند.

گفته می شود خوزستان قرار بود قلب تپنده اقتصاد ایران است و منابع سرشار نفتی و ظرفیت بی ‌نظیر آن در کشاورزی یک امتیاز ویژه برای توسعه خوزستان در جغرافیای ایران و منطقه بوده و است، اما چه حاصل که تنها محصول دست به نقد آن، بیکاری فزانیده، محیط زیست ویران گر، فقر، رکود، حاشیه‌ نشینی، بحران ‌های فزاینده‌ و مهم تر از همه، سرکوب دایمی مردم این دیار توسط حکومت اسلامی ایران است.

 

نهایتا مرگ مشکوک حسن حیدری در عین حال، یادآور ترورهای وزارات اطلاعات  حکومت اسلامی ایران، موسوم به «قتل های زنحیره ای» است.

درست  در ۱۵ دی ماه سال ۱۳۷۷ هجری شمسی،  وزارت اطلاعات حپکومت اسلامی ایران در اثر فشار افکار عمومی  طی اعلامیه ای،  اقرار کرد که عواملی از رده های بالای  وزارت اطلاعات اقدام به کشتن تعدادی از فعالین سیاسی و نویسندگان و دگراندیشان کرده است.

در پی آن ماجراها، وزیر اطلاعات وقت عزل شد و چندین نفر از اعضا وزارت اطلاعات، دستگیر و روانه زندان شدند. از آن جمله می توان به سعید امامی معاون امنیتی وزارت اطلاعات در زمان تصدی علی فلاحیان بر مسند وزارت اطلاعات، مصطفی کاظمی معاون وقت وزارت اطلاعات، مهرداد عالیخانی و تنی چند از اعضا و رییس وقت حراست سازمان بهشت زهرای تهران، اشاره کرد.

تخمین هایی که از تعداد قربانیان زده شده است، متفاوت است. طبق بعضی از گفته های متهمان، ۱۰۳ تن قربانیان قتل های زنجیره ای بوده اند که قرار بوده خیلی بیش تر از این اعداد و ارقام باشد اما فقط محل و زمان قتل ۵۷ تن از آنان گزارش شده است و ۴۶ نفر دیگر ناپدید گشته و بعدها جسد تکه تکه شده آنان در نواحی مختلف و حومه شهرها پیدا شده است.

از جمله افراد شناخته شده قتل های زنجیره ای می توان از سعید سیرجانی که  در زندان اوین توسط تیم سعید امامی، به وسیله کپسول پتاسیم فوت کرد.

یا از مرگ مجید شریف نویسنده و مترجم، محمد مختاری شاعر پژوهش گر و عضو کانون نویسندگان ایران، محمد جعفر پوینده مترجم و یکی دیگر از اعضای کانون نویسندگان، پروانه مجد اسکندری و همسرش داریوش فروهر دو فعال شناخته شده سیاسی ذکر کرد.

 

با کشف اجساد هر یک از قربانیان قتل های زنجیره ای پرونده های قضایی جداگانه ای تشکیل شد. مدتی بعد محمد خاتمی رییس جمهوری وقت، علی ربیعی مشاور امنیتی خود و علی یونسی رییس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح و علی سرمدی معاون وقت امنیتی وزارت اطلاعات را مامور تشکیل کمیته تحقیق کرد که وظیفه داشتند تا درباره این قتل ها که فضای جامعه را ملتهب کرده بود تحقیق کنند و پس از شناسایی عاملان آن نتیجه را گزارش بدهند. ولی هنوز کسی به درستی نمی داند نتایج واقعی تحقیق این کمیته چه بوده است؟

در همان موقع، نخست گروهی ناشناخته با نام فدائیان اسلام ناب محمدی و مصطفی نواب، با انتشار اطلاعیه ای مسئولیت قتل ها را بر عهده گرفت و اعلام کرد که قتل پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، گام اول این گروه است و تعدادی دیگر از نویسندگان و فعالان سیاسی و فرهنگی را به زودی به قتل می رساند.

اما سپس با اطلاعیه وزارت اطلاعات که اعلام کرده بود، معدودی از همکاران «مسئولیت نشناس» و «کج اندیش» و «خودسر» این وزارت، دست کم برای بخش آگاه جامعه ایران، هیچ شکی باقی نماند که این ترورها نیز بخشی از پروژه های جنایت کارانه حکومت اسلامی حذف فیزیکی مخالفین فرهنگی و هنری و سیاسی در وزارت اطلاعات این حکومت بود و اعلام مواضعی چون این قتل ها زیر سر چند مامور «خودسر» است هیچ کس را قانع نکرد و محکم و قاطع انگشت اتهام به سوی کلیت حکومت اسلامی نشانه رفت! از این رو، این پرونده مانند همه جنایات بی شمار حکومت اسلامی ایران در چهار دهه گذشته، هم چنان باز است و روزی جامعه از سران و مقامات این حکومت حسابرسی خواهد کرد!

به گفته بسیاری اهمیت این قتل ها از آن جا است که فتوا و صدور آن توسط فقهای بلندپایه حکومت اسلامی بوده است. به هر حال با یادآوری این مسئله که در زمان خود به یکی از پر رمز و رازترین پرونده های جنایی جامعه ایران محسوب می شد اکنون با مرگ مشکوک حسن حیدری جوان اهوازی، بازگویی آن به نسل حال و آینده وظیفه آگاهانه همه نویسندگان و هنرمندان و نیروهای سیاسی برای جلوگیری از تکرار آن است.

 

 

جنازه حسن حیدری، امروز بامداد دوشنبه ۲۰ آبان ١٣٩٨، در محاصره نیروهای امنیتی به خاک سپرده شد. در پی خاک سپاری، جمع وسیعی در مراسم ختم او شرکت کردند. برخی خبرگزاری ‌های حکومت اسلامی خبر و تصویر این تشییع جنازه را منتشر کرده ‌اند.

از تظاهرات مردم اهواز در اعتراض به مرگ مشکوک «حسن حیدری» شاعر عرب زبان حمایت کنیم!

ضمن ارج نهادن بر فعالیت ها و جسارت حسن حیدری به عنوان یک هنرمند و شاعر سیاسی آزادی خواه، فقدان ایشان را به خانواده، رفقا و دوستانش تسلیت می گویم و خود را غم از دست دادن این شاعر جوان، شریک می دانم.

 

دوشنبه بیستم آبان ١٣٩٨ - یازدهم نوامبر ٢٠١٩

*لینک فیلم های اعتراضات ١٩ آبان مردم اهواز:

https://twitter.com/hashtag/%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B2?src=hash

 

https://twitter.com/hashtag/%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B2?src=hash

 

https://twitter.com/hashtag/%D8%A7%DA%BE%D9%88%D8%A7%D8%B2?src=hash

بساط حقوق بشر از طرف نوادگان هیتلر !

بساط حقوق بشر از طرف نوادگان هیتلر !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


سخنگوی وزارت خارجه آمریکا روز جمعه ۱۷ آبان در توئیتی برگزاری نمایشگاه «دستاوردهای جمهوری اسلامی» در حوزه حقوق بشر را در مقر اروپایی سازمان ملل در ژنو یک «ریاکاری شرم‌آور» خواند...

جناب وزیر خارجه آمریکا حکومت اسلامی ایران حق دارد شوخی نکند چون پشتش به بودن در کلوپ قدرت جهانی گرم است همان کلوپی که همه دولتها در آن ساکن هستند و جوازش را غرب صادر میکند حکومت اسلامی ایران حق دارد نمایشگاه برای حقوق بشر بزند چون اقتصادش را خود شماها نجات دادید با تزریق 150 میلیارد دلار نقد در برجام ... حکومت اسلامی حق دارد نمایشگاه حقوق بشر بزند ، چون نگاهش به رفتار و عملکرد بقیه جهان است ، همان جهانی که در راسش دولت آمریکا به نظام سیاسی حاکم در ایران کردیت سیاسی برای ماندن و بازی و دیپلماسی میدهد و ساپورتش میکند .

غرب و دولت آمریکا زمان امضاء برجام برای نجات سیستم ولایت فقیه با مردم ایران شوخی نکرد و حاکمان مسلمان ایران هم حق دارند شوخی نکنند و مثل شماها موضوع حقوق بشر را جلوی چشم همه جهان به تمسخر بگیرند . وقتی قتل عام میکند زندانها پر است ، فقر و فحشاء و اعتیاد ، ترور و انفجار و دخالت ... را گسترش میدهد و همزمان برای حقوق بشر نمایشگاه میزند یعنی اینکه همه دولتهای دنیا را مسخره کرده و دولتهای دنیا هم حقوق بشر را به سخره گرفته اند، یعنی همه با هم هستید و مردم را مسخره کرده اید .


ریاکاری شرم آور ابتدا شایسته دولتها و قدرتهایی است که حکومت اسلامی ایران را به رسمییت میشناسند .


مکرون: اروپا نباید شریک کوچک‌تر آمریکا در خاورمیانه باشد...

امانول مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، رویکرد دولت فعلی آمریکا نسبت به پیمان اتلانتیک شمالی - ناتو - را مورد انتقاد قرار داده و خواستار نقش مستقل اروپا در خاورمیانه شده است...
 


صحنه جالبی نیست خاورمیانه مثل صیدی شده است که تعدادی شکارچی سرش دعوا میکنند . اما به نظر من انتخاب این شکارچی ها توسط صید خودش حکایت و نعمتی است بهتر ... در تاریخ انسان حداقل بنویسند که خاورمیانه توسط مشتی درنده کراواتی مثلا متمدن غربی پاره شد ، خیلی بهتر است که بنویسند خاورمیانه توسط مشتی کفتار به اسم آخوند و ولایت فقیه و پوتین زنده زنده سوزانده شد .



وقایع عراق و لبنان مسیرش مثل سوریه نخواهد بود . وقایع سوریه طی یک دهه خونین و خرابی همان چانه زنی های مختلف در بالا بود که عنصر اجتماعی و مردم بدون دخالتی مستقیم خرج این بازی خون میشد . حالا فرش سرخ امپراطوری ریقوی ولایت فقیه را طوری از زیر پایش در خاورمیانه میکشند که نتیجه اش از بمباران جنگنده های اسرائیلی قطعا بهتر خواهد بود . صحنه های جلوی چشم ما به سادگی فریاد میزند که زمان به عقب برنمیگردد . و حضور عنصر اجتماعی یا مردم نتیجه اش از جنگنده های اسرائیل خیلی بهتر است .



حدود 2 ماه از وقایع انفجاری مردم در خیابانهای لبنان و عراق میگذرد ... این یعنی داستان تمام نمیشود مگر با قطع دست و پای حکومت اسلامی ایران و در هر شکلی از پایان حضور مردم در خیابان ، اوضاع دیگر و مطلقا مثل سابق نخواهد شد . اگر میتوانستند در مدت 2 هفته این آتش را مهار کنند مثل سرکوب جنبش 1388 موقتا برنده بودند ، ولی وقتی استمرار پیدا کرد یعنی فاتحه نفوذ ولایت فقیه در خارج ایران خوانده شده است ، مهر پایانی بر صفحه ایی دیگر از پروژه غربی برجام ... یعنی مقام معذب ولایت قفیه حالا برگرد درون کوزه خودت ، تا صفحه جدید برجام داخلی شروع شود.



روسیه در تجربه 10 ساله سوریه عملا نشان داد که هنوز حرفی برای زدن دارد . اما در لبنان و عراق و هر جایی که پای عنصر اجتماعی وسط باشد توان مانور ندارد ، پولش را هم ندارد . در زمینه توان تسلیحاتی و بازی در بالا روسها میتوانند ، چینی ها هم در اقتصاد حرف جدی دارند اما هیچکدام هنوز نمیتوانند در مقابل استفاده غرب از عنصر اجتماعی چه باید کرد ؟ در هنگ کنگ و خاورمیانه و آمریکای لاتین و هر جایی که مردم در خیابان بودند مبادا خدایی نکرده فکر کنید معجزه ای فرازمینی رخ داده است ، و یا هنوز قوانین 2 قظبی قرن 20 کار میکند...این همان مرز ظریف توانایی غرب نسبت به بقیه رغبای حاضر است که خیلی ها اسمش را انقلاب مردم عراق و لبنان گذاشته اند و برایش دنبال رهبر هستند.



رهبری هر حرکتی توسط مردم در قرن 21 در وال استریت نشسته است و محرکهای لازم برای انقلاب را خودش در سینی طلایی به مردم تعارف میکند آن هم توسط افراد و احزاب و شخصیتهایی که از همان بافت فرهنگی و جغرافیایی هستند . وقایع زمین سیاسی از سیری و دلخوشی اتفاق نمیافتد . کاخ سفید از زبان آقای پومپئو از تمام کشورها خواسته تا "باج‌گیری هسته‌ سپاه پاسداران " را رد کنند و "گام‌هایی جدی" برای افزایش فشار علیه ولایت فقیه بردارند مثل حمایت از مسیح علینژاد ... یعنی آگاهانه میخواهد بازی ادامه پیدا کند ... اسکولم خودتی و اجدادت در کاخ سفید.



سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه، به صورت آشکار اعتراف کرد که "جنگ سوریه، فرصت خوبی برای کسب تجارب نظامی و آزمایش سلاح های سنگین و موشک ها بود...



زمان لازم دارند تا بفهمند در زمینه استفاده بهینه از نقش مستیقم عنصر اجتماعی دیگر تجارب و توانایی تسلیحاتی قرن 20 به درد کشک روی آش هم نمیخورد . به همین نسبت به حکومت اسلامی هم به هر شکلی فهمانده میشود حتی اگر سلاح اتمی میداشت باز هم برتری نبود. برتری تسلیحاتی در معادلات سیاسی مربوط به قرن پیش است . وقتی از تاثیر و نقش مردم غافل شدی صحنه را خیلی سخت و زشت واگذار میکنی ...



به گزارش رسانه‌های خبری کویت، شامگاه گذشته چند صد نفر هم با تجمع در برابر پارلمان این کشور آنچه را که تعلل دولت در مقابله با فساد می خواندند مورد انتقاد قرار دادند و خواستار اقدام جدی در این زمینه شدند...ساکنان کویت برای نان شب و از گرسنگی به خیابان نمیآیند اما در بافت جغرافیایی خاورمیانه باید سیستم با شرایط جدید هماهنگ شود اسمش در تمام خاورمیانه مبارزه با فساد است.

 




09.11.2019
اسماعیل هوشیار

به بهانه سرکوب اعتراضاتِ کارگران آذرآب , به سازمان شورائی و حزب نیاز داریم

 به بهانه سرکوب اعتراضاتِ کارگران آذرآب

به سازمان شورائی و حزب نیاز داریم 

کمونیستها همیشه گفته اند که این دنیا وارونه است، باید آن را زیر و رو کرد و از قاعده اش بر زمین گذاشت. چرا؟

کارگرانِ آذرآب، مثلِ دیگر هم طبقه ای هایشان در دیگر واحدهای تولیدی رآس ساعت مقرر، طبق قرارداد منعقد شده با کارفرما، در محلِ کار حاضر شده و با بکار انداختنِ دستگاه تولید و صرف نیروی کارشان کالای مورد نظر کارفرما را تولید میکنند. صاحبِ کارخانه کالایی را که کارگران تولید کرده اند به بازار برده فروخته و سودش را به جیب زده، اما دستمزد کارگر را نمی دهد! تو گویی کارگر با باد هوا زندگی می کند و اداره آب، برق، صاحب خانه و درمانگاهِ و بقالِ سرِ محل از کارگران میپذیرند که بدون پرداخت پول سرپناهی برای خانواده و یا پزشکی برای معالجه کودکانشان و یا غذایی برای خوردن داشته باشند. طبقِ قرارداد کارگر به توافقاتِ خود با کارفرما عمل کرده اما صاحب کارخانه نه. آنگاه هم که کارگران تجمع کرده و خواهان پرداخت فوری حقوقِ معوقه و دیگر خواستهای برحقشان که کارفرما موظف به انجام آن بوده، میشوند جوابشان را با گسیل داشتن نیروهای سرکوبگر و مزدورشان به کارخانه و تبدیلِ آن به پادگان، تجمع حق طلبانه شان را با گاز اشگ آور، باطوم، دستگیری، پرونده سازی، شکنجه و زندان میدهند! آیا این وارونگی نیست؟ البته حقوقهای معوقه تنها خواست کارگران آذرآب و هپکو و هفت تپه نیست، کارگران این صنایع و بسیاری دیگر علیه خصوصی سازی و تاراج کارخانه و بیکاری و ناامنی شغلی و کارفرماهای فاسد مبارزه میکنند. اما نپرداختن دستمزدها مسئله ای وسیع تر در بخش اعظم مراکز کارگری ایران است.

نقش و جایگاه طبقه کارگر در دنیای سرمایه داری
ما در جهانِ کالاها زندگی میکنیم. تمامی نیازهای مادی جامعه توسطِ ما کارگران خلق میشود. نان، لباس، ماشین، کامپیوتر، تلویزیون، رادیو، روزنامه، ساختمان ها، کاغذ، مداد، برق، نفت، هواپیما، کفش، شیشه، زندان، اسلحه و همه آنچه را که در جامعه و محیط پیرامونِمان مشاهده میکنیم ثمره و ساخته و پرداخته نیروی کار ما کارگران است. ولی خود کمترین سهم ممکن، آنقدر که بتوانیم زنده بمانیم و روز بعد در محلِ کار حاضر شده و به این چرخش وارونه ادامه دهیم، را از محصولاتی که ثمره نیروی کارمان است میبریم. این در حالی ست که صاحبانِ سرمایه که مطلقآ هیچ نقشی در تولید این کالآها ندارند، بیشترین سهم را از ثمره کار ما میبرند. نگاهی به زندگی آنها یعنی سرمایه داران و زندگی ما کارگران بیندازیم تا متوجه واقعیتِ دردناکِ این وارونگی شویم. در این چرخش وارونه هرچقدر سرمایه، که مخلوقِ دستان ماست، بزرگتر میشود فقر عمومی طبقه ما بیشتر و بیشتر میشود. این را واقعیتِ تلخِ امروزِ جامعه ایران به وضوح نشان میدهد. اگر این وارونگی نیست، پس چیست؟

بدون کارما کارگران چرخ جامعه از حرکت باز می ایستد. تصور کالایی که در جامعه موجود باشد و یکی از نیازهای ما را برآورده کند و همزمان ساخته و پرداخته دست ما کارگران نباشد غیر ممکن است. همه نیازهای موجودِ در جامعه بشری زائیده نیروی کار ما کارگران است.

باید از خود پرسید: چرا چنین است؟ تنها دلیلِ این وارونگی وجود طبقه انگلی به نام سرمایه دار است که بر ما حکومت میکند. سرمایه داران و حکومتشان مالکیتِ وسایل و ابزارهای تولید و قدرتِ سیاسی را با زور از ما غصب کرده و دم و دستگاهی به نام دولت با وزارتخانه های متعدد، مجلسِ به اصطلاح نمایندگان، دستگاه قضائی و بورکراسی اداری درست کرده، “قانون” وضع کرده و بخشی از آنچه را که از ما دزدیده خرج ارگانهای سرکوب و آموزش مزدورانشان میکنند که حق خواهی ما را آنجا که به این رابطه وارونه اعتراض کرده و حق و حقوقمان را طلب میکنیم، سرکوب کنند و بدین صورت این رابطه وارونه را، یعنی دزدیدنِ بخشی از دسترنج و نیروی کار ما که سرچشمه لایزالِ سود سرمایه هاشان است، جاودانی و تضمین کنند. این آن وارونگی ست که باعث و بانی تمامی مصائب و مشقاتی است که به طبقه ما تحمیل کرده اند. جهنمی به تمام معنا. دولت و حکومت سرمایه داری تولید را نه برای رفع نیازها و رفاه جامعه بلکه بر اساسِ نیازهای سرمایه، که همانا سودآوری سرمایه هاشان میباشد، سازمان داده اند. این اساسِ تمام وارونگی موجود است که کمونیستها همیشه آن را یادآوری میکنند. این بیانِ حقیقت است وقتی کمونیستهاست میگویند این دنیا وارونه است.

چگونه میشود این رابطه وارونه و بساط این وارونگی را برچید و جامعه ای را سازمان داد که در آن تولید برای رفع نیازهای جامعه و به این اعتبار رفاه همگانی باشد و نه برعکس برای سودِ سرمایه؟ رژیمِ جمهوری اسلامی هیچ زمانی به اندازه امروز، چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی، منزوی، مفلوک و خوار نبوده، هیچ وقت به مانند امروز بینِ خودشان تفرقه نبوده، هیچ وقت به اندازه امروز مورد تنفرِ عمیق و بی حد و حصرِ اکثریت عظیمِ کارگران و توده عظیمِ مردم نبوده است. از طرفِ دیگر هیچوقت طبقه کارگر در ایران به این اندازه خودآگاه نبوده، هیچوقت مبارزات کارگری تا این حد مورد توجه و حمایتِ دیگر اقشار زحمتکش و دیگر جنبشهای اجتماعی حق طلبِ جامعه نبوده است. این را اعتراضات دی ماه ٩٦ نشان داد. همچنین سمپاتی عمومی به خواسته کارگران نیشکر هفت تپه. اداره شوریی جامعه که از زبانِ اسماعیلِ بخشی به عنوان یکی از نمایندگانشان بیان شد نشان میدهد. اینها فاکتورهایی هستند که دلالت به ممکن و عملی بودن یک قیام پیروزمند کارگری را به ما گوش زد میکند.

رژیم اگر هنوز در قدرت باقیست و به جنایتهایش ادامه میدهد تنها به این دلیل است که آنها، که اقلیتی محض بیش نیستند، متشکل و سازمان یافته اند. وزارتخانه های متعددشان را دارند. نهادهای مختلف سرکوب و جنایتشان را دارند. گله های مختلف بسیجشان را دارند. شکنجه گران شان را دارند. زندانبانان شان را دارند، و ستاد رهبری شان در سطح سراسری یعنی دولت شان را دارند. اما ما کارگران پراکنده ایم و غیرِ سازمان یافته. اگر بخواهیم این رابطه وارونه را از میان برداریم آنوقت بدونِ هیچ شکی، ما باید قدرت سیاسی و تمامی دَم و دستگاه های سرکوب طبقه حاکمه سرمایه داران را به زیر بکشیم. این حکومت و نظام را که اساسِ این وارونگی ست را باید به زور به زیر کشید. خودش نخواهد افتاد.

برای عملی کردنِ این مهم یعنی تصرف و به زیر کشیدنِ رژیم و ارکانهای قدرتش، باید در دو سطح متشکل و متحد شده و خود را سازمان داد. درغیر اینصورت در برهمان پاشنه خواهد چرخید که تا به حال چرخیده و این یعنی ادامه زندگی ما در جهنمی که آنها برایمان ساخته اند و ادامه زندگیِ حکومتیان در بهشتی که از قِبَلِ دزدیدنِ بخشی از نیروی کار ما برای خود ساخته اند.

اولین اقدام لازم برای زیر ورو کردنِ این وارونگی و به زیر کشیدنِ حکومت، سازمان دادن خود در شوراهای محل کار و زیست است و این دست فعالینِ کمونیست، جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی را میبوسد. همانطور که ما در محلِ کارمان با همکاران خود، همچون کارگران هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو، آذر آب و … دورِ هم جمع میشویم و مجمع عمومی برگزار کرده و در باره دستمزد و دیگر خواستها و مشکلات کاری مشترکمان بعد از مشورت و تبادل نظر تصمیم برای اقدام مشترک میگیریم، همانطور هم، ما حق داریم و باید در محلاتِ زندگی مان بتوانیم به همراه خانواده هایمان دور هم جمع شده و در مورد مشکلات مشترک محله و زندگی مان مثلِ: سرنوشتِ حال و آینده کودکان مان، تحصیلِ کودکانمان، بهداشتِ محله، مشکلِ آب و برق، فقر عمومی، آزادی زندانیان سیاسی، امنیتّ ساکنین محل، چگونگی برچیدن بساط فقر و هر آنچه را که مشکلِ مشترکمان است، با همدیگر شور و مشورت کرده و بعد از گرفتن تصمیمات و تقسیم کار برای عملی کردن آن تصمیمات به شکلِ دسته جمعی اقدام کنیم. ما همین حالا همین کار را، بحث و تبادلِ نظر، در خانه ها و محافلِ مان انجام میدهیم. دخالت در سیاست امر روز همگان شده، فقط باید آن را سازمان داد. و اینرا ساکنین هر محلی خود تشخیص میدهند که کی و کجا، تجمع کرده و مجمع عمومی شورا را برگزار کنند. بعد از بحث و تبادل نظر در این تجمعات حولِ این مشکلات، تصمیمات مشترک اتخاذ کرده و برای عملی کردن این تصمیمات تقسیم کار کرده و گروه های کاری با مسئولیت های متفاوتی را درست کنیم. این ممکن و عملی است. جمهوری اسلامی ایران در موقعیتِ سالِ ٥٧ نیست که بتواند سدی در مقابلِ ما باشد و تازه اگر در آن موقعیت هم بود باز نمیتوانست که جلوی تجمع ما را در محلات که صدها هزار است و ساکنین اش سر به ده ها میلیون میزند را کنترل و سرکوب کند.

اما دومین اقدام لازم متشکل و متحد شدنِ همین شوراها در یک تشکلِ سراسری هست که سیاست ها و تاکتیک ها و نقشه عملهایی سراسری برای پراتیکِ مشترک را تآمین، رهبری و هدایت کند. باید زیر و حولِ پرچمِ حزبی جمع و متحد شد که هدفش زیر و رو کردنِ این نظم و از بین بردن وارونگی دنیای موجود است. در اهمیتِ متحد و متشکل شدن در سطحِ حزبی باید گفت: آنچه که باعثِ شکستِ انقلابِ ٥٧ شد، گرچه اهدافش همان اهدافی بود که جنبشهای اجتماعی امروز دارند یعنی آزادی و برابری و رفاه، اما در نبودِ حزبی بود که بتواند آن اعتراضات را تا دستیابی به اهدافش رهبری و هدایت کند. شکستش محتوم بود. گرچه طبقه کارگر و مردم ایران به رهبری کارگران نفت (کارگر نفتِ ما رهبر سرسخت ما را که در ابعادِ میلیونی در تظاهراتهای خیابانی فریاد زده میشد انقلابیونِ آن دوران را به خوبی به یاد دارند) موفق شدند که حکومتِ اختناق و دیکتاتوری آریامهری را به زیر بکشند اما در نیمه راه متوقفش کردند. در نبودِ چنین حزبی بر ما آن رفت که که رفت و همه ما آنرا با گوشت و پوست و خونِ خود در این ٤٢ سال لمس کرده و شاهد و ناظرآن بوده ایم. هزاران فعال و رهبر کارگری و انقلابی کمونیست و آزادیخواه را برای نجات نظامشان به جوخه های اعدام سپرد. اما آنچه که آنزمان وجود نداشت، یعنی حزبی که هدفش آزادی و برابری و رفاه برای همگان باشد، امروز خوشبختانه وجود دارد. حزب حکمتیست حزبی است که هدفش برقراری حکومتِ شورایی، به بیانِ دیگر جمهوری سوسیالیستی است، همان چیزی که کارگران قهرمانِ هفت تپه در ابعادِ هزاران نفره، سالِ گذشته، در خیابانهای شوش فریاد زدند و موردِ استقبالِ وسیع دیگر جنبشهای اجتماعی در سراسر ایران قرار گرفت. حزبی که برای سرنگونی انقلابی رژیمِ اسلامی سرمایه و استقرار سوسیالیسم در ایران ساخته شده است. این حزب کارگران و اکثریت مردم محروم ایران است و ضروری است برای پیروزی به این حزب پیوست.

ما چنانچه در این دو سطح متشکل شویم، میتوانیم زمانِ، روز و حتی ساعتِ، حمله به ارکانهای قدرت رژیم و سرنگونی انقلابی آن را با یک قیام کارگری به رهبری حزب تعیین کنیم. ما خیلِ عظیمِ ده ها میلیونیِ بردگانِ کار مزدی جامعه ای هستیم که تمامِ هست و نیستش را ما تولید میکنیم و میسازیم ولی خود از آن کمترین سهم را میبریم، طوری که بیشترِ وقتها برای نان شب هم محتاجیم و خجلِ روی فرزندانمان که باید با شکمِ گرسنه سر به بالین بگذارند. ماخیلِ عظیمِ طبقه ای هستیم که میخواهیم فرزندانِ ما هم دسترسی به علم و دست آوردهای امروزی جامعه بشری داشته باشد. ما خیلِ عظیمِ طبقه ای هستیم که نمی خواهیم عزیزترین هایمان یعنی خواهران، مادران، همسران و دخترانمان برای رفع ابتدایی ترین نیازهای خود و خانواده هایشان در ابعادِ میلیونی به خاطر فقری که حکومتیان به ما تحمیل کرده اند مجبور به تن فروشی باشند. ما خیلِ عظیمِ طبقه ای هستیم که نمی خواهیم هم طبقه ای هایمان شب را در خیابانها، گورها، حاشیه شهرها و در آلونک ها شب را به روز برسانند. ما سرنگونی انقلابی این رژیمِ خونخوار و انسان ستیز را به خودمان و نسلهای آتی بدهکاریم. اگر این خیلِ عظیم یعنی ما کارگران و دیگر زحمتکشان به همراه خانواده هایمان، اراده کنیم هیچ نیرویی جلودارمان نخواهد بود. این اراده را فقط با متشکل شدنمان در شورایِ محلات و محلِ کار و متحد شدن در زیرِ پرچمِ حزبِ حکمتیست میتوانیم متجلی کنیم. این دو نوع از تشکل کلیدِ پیروزی ما برای زیر و رو کردن این دنیای وارونه است. سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی! زنده باد جمهوری سوسیالیستی!

١٦ آبان ١٣٩٨

November 10, 2019

ناسیونالیسم کرد، جایگاه ما و کمونیسم در کردستان

مقدمه کمونیست: نوشته ای که ملاحظه میکنید، متن پیاده شده سخنرانی خالد حاج محمدی در پلنوم ٤٦ کمیته مرکزی حزب به تاریخ ٦ اکتبر ٢٠١٩ تحت نا "ناسیونالیسم کرد، جایگاه ما و کمونیسم در کردستان" است. این متن پیاده و توسط سخنران برای انتشار بیرونی آماده شده است.

رفقای عزیز بحث ناسیونالیسم کرد، جایگاه ما و موقعیت کمونیسم در کردستان، بحث جدیدی نیست و جزو مباحث آشنا برای جریان ماست که مکرارا در مورد آن صحبت کرده ایم. امروز و در پرتو تحولات منطقه و اتفاقاتی بزرگی که افتاد و خصوصا در دل تحولات این دوره جامعه ایران، نگاه دوباره به موقعیت احزاب  ناسیونالیسم کرد و کمونیستها در کردستان و نقش و جایگاه جریان حزب ما ضروری است.

ابتدا اشاره کنم که تمرکز بحث من بر کردستان ایران و بررسی احزاب این دو جنبش در این جغرافیا است. اما تحولات این دوره در کل خاورمیانه، افق مشترک احزاب ناسیونالیست در دل بحران خاورمیانه، تقسیم بندی آنها در قطب بندی های جهانی و منطقه ای، لازم میکند نگاهی گذرا به موقعیت شاخه های مختلف این جنبش در کشورهای مختلف در این دوره داشته باشیم. این را خصوصا از آن جهت لازم میدانم که مستقل از کشمکش میان این احزاب و جنگ و جدلهای همیشگی آنها باهم، عروج و افول موقعیت هر کدام از شاخه های این جنبش تا ثیرات مثبت و منفی مستقیم بر موقعیت بقیه دارد.

در این بحث من اشاره کوتاهی به موقعیت شاخه های مختلف ناسیونالیسم کرد در پرتو بحران خاورمیانه و به تجربه کردستان عراق خواهم کرد. سرانجام به ایران و بن بست و سردرگمی در صف احزاب ناسیونالیست کرد و شکست و ناکامی های آنها در همین دوره خواهم پرداخت. بعلاوه مختصرا اشاره ای به جایگاه کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) در این جنبش خواهم کرد. و سرانجام نگاهی به موقعیت کمونیستها و مشخصا حزب حکمتیست (خط رسمی) در پرتو تحولات این دوره در جامعه کردستان و وظایف خطیر این حزب و کمونیستها خواهم انداخت.

 

احزاب ناسیونالیست کرد و بحران خاورمیانه

ما در همین دوره اخیر و در دل بحران خاورمیانه و جنگ و ویرانی که در این منطقه راه افتاد، دخالتگری های امپریالیستی و جنگ و جدال دول مرتجع منطقه، دسته بندی ها و قطب بندی های شکل گرفته، به جایگاه احزاب و جریانات ناسیونالیستی نیز بکرات پرداخته ا یم. اکنون لازم به اثبات نیست که بحران خاورمیانه و ویرانی چند کشور، نتیجه اختلافات قطبهای بزرگ اقتصادی و امپریالیستی، نماندن توازن قدیمی و به هم ریختن مناسبات و قول و قرارهای گذشته، جدال برای تقسیم دوباره جهان و سهم هر دولت امپریالیستی در توازن جدید است. جنگ دولتهای بزرگ امپریالیستی بر خلاف جنگ جهانی اول یا دوم نه در شکل مستقیم و لشکر کشی علیه همدیگر، بلکه به شکل جنگهای نیابتی پیش رفت. خاورمیانه به میدان جنگ و رقابتهای آنها تبدیل شد. مردم خاورمیانه از لیبی تا سوریه و عراق قربانی سیاست و نزاع آنها با هم شدند و خیل عظیم آوارگی و کشتار و خانه خرابی و خانه بدوشی و همه محنت و مرارتی که بر مردم این منطقه رفت، نتیجه این کشمکش است.

در این کشمکش احزاب ناسیونالیست کرد در کل منطقه، در کنار قطبهای مختلف و دولتهای مرتجع منطقه قرار گرفتند و امیال و آرزوهای خود را به این یا آن قطب و این یا آن دولت گره زدند. تلاش کردند در شکاف میان این دولتها آرمانهای خود را باز یابند و عملا متحد دول مختلف جهانی و منطقه ای شدند. تما این احزاب در این کشمکش با یکی از دو قطب آمریکا، عربستان، اسرائیل و.. . و متحد آنها یا قطب روسیه، سوریه و ایران و.....بودند. همه این جریانات از ایران و عراق تا ترکیه و سوریه، افق و اهداف خود را زیر چتر و سیاست یکی از این قطبها دنبال کردند. هر کدام به یکی از این قطبها پیوسته و در میان خود به دو صف متمایز و بخشا متضاد تقسیم شدند و حتی در مواقعی علیه هم رسما و عملا وارد جنگ شدند. جریان بارزانی همراه با دو حزب دمکرات و دو جریان زحمتکشان مهتدی و ایلخانی زاده در کرستان ایران عموما در چند سال گذشته متحد آمریکا، عربستان و ترکیه بودند و جناح پ ک ک و شعبات او همراه اتحادیه میهنی، متحد روسیه، ایران و سوریه بودند.

این اتفاق چیزی دور از انتظار نبود. احزاب ناسیونالیست کرد در کل تاریخ خود از زمان شیخ محمود برزنجی  در دوره عثمانی تا جمهوری مهاباد و دوره قاضی محمد، دوره مصطفی بارزانی و بعد تر دوره طالبانی،  تا دوره اخیر در کردستان ایران و حتی در ترکیه و دوران عروج پ ک ک، هیچ زمانی استراتژی مستقلی نداشته اند. در تمام این تاریخ همه احزاب جنبش ناسیونالیست کرد افق و استراتژی آنها شراکت در قدرت و سهم خواهی از دول مرتجع حاکم زیر نام مسئله کرد بوده است. این سهم خواهی را زیر عنوان ستم بر کردها، در شکاف و جدال دولتهای مختلف و با اتکا به تخاصمات آنها دنبال کرده اند. در تمام این دوران این احزاب هر کدام به عصای دست دولتی تبدیل شده و به یکی از دول مرتجع منطقه یا دول بزرگ امپریالیستی تکیه زده اند. سرانجام در توافقات میان دولتها، در دیپلماسی و زدوبند میان آنها، سرنوشت این جریانات نیز رقم خورده و غالبا شکست و بن بستهای آنها عواقب سهمناکی برای مردم محرومی بدنبال داشته است که زیر نفوذ سیاسی و متوهم به آنها بوده اند. خود این احزاب که نهایتا سرشان بی کلاه مانده معمولا اعلام کرده اند که به "کرد خیانت" کردند، از پشت خنجر زدند و بعضا گفته اند، فریب خوردیم. در حقیقت طول عمر "خیانت" به "کرد" و فریب خوردن رهبران این جنبش و احزابش، به قدمت طول عمر ناسیونالیسم کرد است. در این تاریخ از دوره عثمانی تا امروز هیچ رهبر نامداری در این جنبش نیست، که شکست خود و افق و آرمانش در تبانی و اتحاد با دولتی مهر "خانت به کرد" از جانب آن دولت و فریب خوردن این رهبر را بر خود ندیده باشد. تا امروز در کل این جنبش در منطقه حتی یک رهبر مشهور از آن سراغ نخواهید داشت که چند دوره "کلاه سرش نرفته و فریب" نخورد باشد.

پرچم مسئله کرد و ستم گری ملی برای این احزاب، مضمونا چیزی جز سهم خواهی بورژوازی کرد یا بخشی از آن و احزابش از دولت مرکزی نیست. لذا نه آزادی خواهی و نه عدالت و بهبود زندگی مردم کرد زبان امر آنها نبوده و نیست. آنها مصائب مردم کرد زبان، جنایات و زورگوی های دول حاکم علیه آنها و از جمله ستم گری ملی را دستمایه و اهرم تحریک مردم کرد زبان و فریب آنها برای بسیج توده  ای در خدمت رسیدن به سهم خود و شراکت و آشتی با دولتهای حاکم کرده اند.

جنگ و صلح آنها، مذاکره و آشتی آنها با دول منطقه، در همه دوره ها برای رسیدن به توافق و شراکت در همین حاکمیتهای مستبد بوده است. لذا تا جایی که به کارگر و مردم زحمتکش کرد زبان برگردد، این احزاب حامل هیچ درجه از آزادیخواهی و تلاش علیه ستم کشی و تامین رفاه و امنیت و بهبودی برای آنها نبوده اند. آنها به عنوان احزاب بورژوایی هر جا و در هر مقطعی اگر دستی در قدرت داشته اند، درست مانند خود دول حاکم در استثمار و بی حقوقی علیه طبقه کارگر و مردم محروم، از هیچ تلاشی کوتاهی نکرده اند.

 

تجربه کردستان سوریه

کردستان سوریه در دل حمله دول امپریالیستی و جنگ و ویرانی سوریه، در توافقی اعلام نشده از جانب دولت اسد به احزاب ناسیونالیست کرد و مشخصا حزب اتحاد دمکراتیک واگذار شد. این جریان که به عنوان شاخه متحد پ ک ک شناخته میشود، عملا بر مناطق شمال سوریه در خلا قدرت دولت اسد حاکم شد. با عروج داعش و شروع حملات به این مناطق که هم دولت ترکیه مستقیم دخالت داشت و همزمان حزب بارزانی نیز به عنوان متحد دولت اردوغان کلا نقش مخربی ایفا کرد، حزب اتحاد دمکراتیک کردستان سوریه و خود پ ک ک به دفاع از این منطقه و حاکمیت خود در مقابل داعش پرداختند. ما در این دوره شاهد نقش برجسته آنها در جنگ علیه داعش و دفاع از این مناطق از کوبانی تا عفرین و... هستیم. آنها از حاکمیت خود همه جانبه دفاع کردند و در مقابل داعش از هیچ تلاشی فروگذار نبودند و مردم را برای دفاع از خانه و کاشانه خود سازمان دادند. مقابله با داعش و سازمان دادن مردم این منطقه در دفاع از زندگی و هستی خود، سمپاتی وسیعی را در بسیاری کشورها به نسبت این مقاومت بر انگیخت. در بسیاری از کشورهای منطقه و کشورهای اروپایی جوانان چپ و آزادیخواه و انسان دوست به کوبانی رفتند و در جنگ علیه داعش شرکت کردند.

جنگ با داعش در کوبانی و در امتداد در شهرهای دیگر این منطقه، یک بار دیگر موقعیت ناسیونالیسم کرد و یک شاخه معین آن یعنی پ ک ک و متحدین او را تقویت کرد. این بار جریان پ ک ک به عنوان یک جریان میلیتانت و حزب اتحاد دمکراتیک موقعیت به مراتب مهمتری در منطقه و در کل این جنبش کسب کردند.

اما در دوره اخیر به دلایل معینی و از جمله عدم سیاست مستقل و برنامه ای برای دخالت مردم در سرنوشت خود و اتکا به جدال قدرتهای امپریالیستی و متحدین آنها، کل این جنبش و از جمله موقعیت خود پ ک ک، حزب اتحاد دمکراتک و متحدین او هم رو به افول رفت.

ادامه جنگ در سوریه در کنار لشکر کشی و تهدیدات دولت اردوغان علیه حزب اتحاد دمکراتیک کردستان سوریه و حاکمیت آنها و متحدین شان در شمال این کشور، ادامه جنگ در مناطقی از سوریه علیه داعش و...، احزاب ناسیونالیست کردستان سوریه و متحدین آنها که به نام نیروهای سوریه دمکراتیک فعالیت داشتند را وارد همکاری با دولت امریکا و نیروهای آنها کرد. این اتفاق در ذهن بسیاری از مردم متمدن دنیا با توجه به نقش مخرب دول غربی، ناتو و در راس آنها امریکا در این منطقه، علاوه بر نگرانی جدی به نسب آینده مردم در شمال سوریه، سمپاتی به نسب احزاب ناسیونالیسم کرد در این منطقه را کاهش داد. شکست آمریکا در کیس سوریه و بحث عقب نشینی از این منطقه، جایگاه ترکیه به عنوان عضو مهم ناتو برای آمریکا، نگرانی دولت ترامپ از نزدیکی بیشتر ترکیه به بلوک روسیه و ...، تلاش ترامپ برای معامله و توافقی با ترکیه، بحث منطقه امن در نوار مرزی ترکیه و...، همگی مناطق کرد نشین و کل شمال سوریه و آینده مردم این منطقه را با مخاطراتی جدی طرف کرده است. احزاب ناسیونالیست کرد در این کشور که نهایتا هم پیمان آمریکا شدند، عملا با تحولات اخیر موقعیت آنها هم تغییر یافته است. آمریکا و متحدین او در سوریه شکست خوردند و اکنون در حال عقب نشینی هستند. سوریه در حال تعیین تکلیف است و دولت اسد به کمک متحدین خود و مشخصا روسیه و ایران در تلاش است حاکمیت خود را اعمال کند. همین روزها وزیر امور خارجه سوریه خطاب به آمریکا و ترکیه خواهان بیرون رفتن آنها از خاک این کشوربود و ماندن آنها در سوریه را اشغالگری نام میگذاشت، و این بیان توازنی جدید به نفع دولت اسد است.

در دنیای واقعی کشور سوریه در حال تعیین تکلیف است و آمریکا به خاطر دفاع از متحدین "کرد" خود به سوریه نیامده بود تا برای دفاع از آنها ماندگار شود. او سعی کرد از احزب ناسیونالیست کرد در سوریه در خدمت اهداف خود استفاده کند و امروز که کارش پایان یافته است، خود این احزاب را هم رها خواهد کرد. بدین صورت عملا برای حزب اتحاد دمکراتیک کردستان سوریه، با افق و استراتژی ای که برای خود گذاشته بود، نهایتا در توازن قوایی به مراتب نامناسب تر از گذشته، راهی جز توافق با دولت اسد نمانده است. اینکه توافقات دول اصلی از امریکا و روسیه تا ایران، سوریه و ترکیه چه خواهد شد را باید دید و قصد وارد شدن به آن ندارم، اما مسلم اینکه مردم کردستان سوریه و کل شمال سوریه و نیروها و احزاب ناسیوالیست کرد در این منطقه در موقعیت بسیار نامناسبی قرار گرفته اند. بی ترید عواقب این وضعیت را مردم محروم این منطقه خواهند پرداخت. مستقل از مصائب انسانی و معضلات جدی ای که در انتظار مردم محروم این منطقه است، مستقل از جنایاتی که ترکیه علیه آنها انجام دهد و یا دولت اسد وارد جنگ شود، خود احزاب ناسیونالیست کرد و قدرت و موقعیت خوب تا کنونی آنها عملا رو به افول جدی است.

 

پ ک ک و ترکیه

پ ک ک هم امروز با مشکلات زیادی روبرو است که اینجا فرصت پرداختن به آن نیست و تنها چند نکته را در مورد موقعیت رو به افول این جریان بیان میکنم.

نامه اوجلا از زندان و اینکه میخواهد با دولت اردوغان آشتی کند و در مدت یک هفته به جنگ با ترکیه خاتمه دهد و ... و استقبال رهبری پ ک ک از این سیاست، بیان توازن جدید در منطقه و افول موقعیت این جریان است که قبلا به آن پرداخته ایم. در دنیای واقعی نمیتوان روی موضع کسی که بیست سال است در زندان است حساب کرد. زبان اوجلان در نامه فوق زبان اپوزیسیون نیست و بیشر زبان حاکمیت در ترکیه است. اما زمانی که رهبری پ ک ک اعلام میکند اوجلان رهبر آنها و تصمیمات او قابل اجر است، دیگر راهی باقی نیست و نامه اوجلا به عنوان جهت و سیاست پ ک ک رسمیت می یابد.

موقعیت پ ک ک هم عوض شده است، کردستان سوریه امروز و با تحولاتی که در جریان است و موقعیت اپوزیسیون کرد اسد در این کشور، برای پ ک ک مثل گذشته قابل استفاده نیست. این منطقه در حال تعیین تکلیف است و دیگر امکانی برای پ ک ک به عنوان یک پشت جبهه قابل اتکا نمی ماند.

کردستان عراق تا کنون به مکانی برای نیروهای پ ک ک تبدیل شده بود، امروز این منطقه هم مثل قبل برای این جریان قابل استفاده نیست. دولت عراق تلاش میکند کنترل بر کل عراق را داشته باشد و با دولت ترکیه توافقاتی کرده اند. احزاب ناسیونالیست کرد تلاش میکنند در کردستان عراق برای حضور پ ک ک محدودیت قائل شوند و تا امروز هم مشکلات زیادی برای حضور آنها و استفاده از این منطقه ایجاد کرده اند. آنها رسمی و غیر رسمی در سطوح مختلف علیه پ ک ک به دولت اردوغان کمک میکنند. کردستان عراق در حال حاضر علاوه بر ایران به محل صدها مرکز اطلاعاتی، جاسوسی و تروریستی دولت ترکیه است. بعلاوه حملات وسیع دولت اردوغان به کوههای قندیل و مناطقی از شمال کردستان عراق که محل حضور پ ک ک بود نیز بر این محدودیتها اضافه شده است.

پ ک ک در کل این دوران متحد ایران بوده است و در این دوران این جریان و شعباتش در ایران از جمهوری اسلامی دفاع کرده اند و راه و چاه به آنها در مقابل اعتراضات توده ای، نشان داده اند. کل این حقایق نه تنها به موقعیت آنها لطمه زده است که بعلاوه توهمات به این جریان هم بدرجه ای کاهش یافته است. خلاصه اینکه خود جریان پ ک ک و جریانات متحد و شعبات او نیز با مشکلات سرنوشت سازی طرف هستند. بدون تردید چیزی که پ ک ک را به عنوان یک نیروی بزرگ و یکی از احزاب مهم ناسیونالیست کرد در منطقه روی پا نگه داشته است، توحش و جنایات حاکمان بر ترکیه است. پ ک ک از یک طرف نان توحش و بربریت حاکم دولت اردوغا را میخورد و از طرف دیگر نبود حزب و جریانی قوی و انقلابی و آزادیخواه در کردستان ترکیه و به عنوان اپوزیسیون دولت حاکم، پ ک ک را به عنوان جریانی قوی و بزرگ ماندگار کرده است.

 

قدرت گیری ناسیونالیسم کرد در عراق

احزاب ناسیونالیست کرد در دوره جنگ خلیج و متعاقبا حمله به عراق توسط آمریکا و متحدین او، در کردستان عراق به قدرت رسیدند.  پرتاب شدن آنها به قدرت در دل یک جنگ ویرانگر و یک جنایت عظیم علیه بشریت توسط ناتو و تحت نام مبارزه با صدام حسین، موقعیتی برای آنها ایجاد کرد و اکنون حدود ٣٠ سال است، کردستان عراق عملا زیر حاکمیت احزاب اصلی این جنبش است.

به قدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست کرد در عراق، توهمات زیادی در میان مردم عادی و مردم متوهم نسبت به این احزاب و آینده زندگی خود ایجاد کرد. در حقیقت بخشی قابل توجه از مردم کرد زبان در کردستان عراق و منطقه این توهم را داشتند که اگر "کردها" به قدرت برسند وضع زندگی آنها بهبود پیدا میکند. در این دوره در کل منطقه ناسیونالیسم کرد تقویت شد. آنها بلاخره الگویی دست داده بودند که میتوان در کردستان به قدرت رسید و در حاکمیت بر کشور سهیم شد.

با حاکم شدن احزاب ناسیونالیست کرد بر کردستان عراق، کم کم توهمات و خوشبینی نسبت به آنها ریخته شد. اگر دیروز مردم کارگر و زحمتکش عامل فقر و محرومیت خود را دولت مرکزی و او را طرف حساب خود میدانستند، این بار دولت "کرد" به طرف حساب و مرجع جوابگو در مقابل جامعه تبدیل شد. این دوره کسب مطالبات رفاهی و بهبود و توقعاتی که کارگران و مردم زحمتکش کردستان عراق داشتند، عملا دیگر از حاکمیت جدید و "دولت کردی" توقع تامین آنرا داشتند و در مقابل آنها قرار گرفتند. مبارزات مردم محروم در کردستان عراق کم کم شروع شد. در این جامعه عده ای سرمایه دار صاحب همه چیز شدند و در مدت کمی به میلیاردرهای آن جامعه تبدیل و اکثریت کارگر و زحمتکش هم در فلاکت فرو رفتند. رشد اعتراضات توده ای در این سه دهه هر روز بیشتر شده و بارها احزاب حاکم توسط محرومین جامعه به چالش کشیده شده اند. اعتراضات علیه دزی و فساد حاکمین، علیه فقر، بیکاری، حقوق پرداخت نشده، برای تامین آب، برق، بهداشت و دکتر و درمان و... در همه کردستان عراق در جریان و تا جایی پیش رفته که همین مردم کرد زبان مقر و دفاتر احزاب ناسیونالیست کرد را سوزانده اند. کارگر و زحمتکش این جامعه دیدند که این احزاب در حکومت هستند، سهم پول و امکانات این بخش را میگیرند، هستی و نیستی جامعه کردستان دست آنها است، در مجلس عراق پایی از قدرتند، رئیس جمهور مملکت هم "کرد" است و سهم آنان کماکان فقر و بی حقوقی است. در میان "دولت" کرد و دو جناح و حزب اصلی آن، دارایی و امکانات جامعه تقسیم شده است و عملا بر این جامعه دو حزب حاکم اند، دو "دولت" وجود دارد و میان آنها بر سر پول و ثروت و سهم هر کدام از چپاول دسترنج طبقه کارگر جنگ و دعوای همیشگی در جریان است.

بدینصورت توهم به حکومت "کرد" و قدرت گیری "کردها" هم نزد کارگر و زحمتکش به میزان بالایی فروریخت. معلوم شد که بورژوازی خوب و بد با هر زبان و مذهبی نداریم. بورژوازی حاکم مستقل از هویت ملی یا مذهبی کارش استثمار کارگر و بی حقوقی او است و از این راه سرمایه جمع میکند. وقتی بورژوا حاکم است، کرد یا ترک، فارس یا عرب و...، شرط ماندگاریش به عنوان سرمایه دار ماندن اکثریتی به عنوان کارگر است.

شکست این تجربه برای طبقه کارگر در کردستان عراق و کل منطقه یک واقعیت است. اما این هنوز برای بورژوازی کرد در منطقه یک الگوی ارزشمند است. سه دهه حاکمیت اقلیتی مفت خور و احزاب ناسیوانلیست کرد، این اقلیت را صاحب سرمایه های باد آورده عظیمی کرده است. رسیدن به چنین بهشتی هنوز آرزوی عده ای بورژوا و احزابشان به نام و بهانه مسئله کرد است.

 

کردستان ایران و احزاب ناسیونالیست کرد

در مورد کردستان ایران و موقعیت ناسیونالیستهای کرد جریان ما در دوره های مختلف بحث کرده، نقد کرده ایم و گفته و نوشته ایم. اینجا بسیار مختصر نکاتی را در مورد بن بستها و موقعیت رو به افول و سردرگمی جریانات اصلی ناسیونالیست کرد اشاره میکنم.  احزاب ناسیونالیست کرد در این سالها به هر امکانی چنگ زده اند و هر دوره با شکست و ناکامی مواجه شده که اینجا اشاره خواهم کرد.

افق و استراتژی احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان ایران نیز مثل بقیه احزاب ناسیونالیست تلاش برای توافق با جمهوری اسلامی و گرفتن سهم از قدرت است. این استراتژی را با اتکا به جدالهای منطقه ای دولتها با حکومت ایران و استفاده از شکاف میان آنها در اشکال مختلف دنبال کرده اند. پرچم آنها برای شریک شدن در قدرت، آویزان شدن به ستم گری ملی و به نام مبارزه علیه این ستمگری است. در حقیقت مصائب مردم کردستان دستمایه آنها برای شراکت و یافتن جایگاهی در همین حاکمیت مستبد است. اینجا وارد تاریخ چند دهه گذشته نمیشوم، هم قبلا صحبت کرده ایم و همه در جریانند و هم از نظر زمانی امکان آن را نداریم . اما در مورد وضع آنها در دوره اخیر نکاتی را بیان میکنم.

بخشی از بورژوازی کرد در کردستان ایران، امیال خود را در شراکت با جمهوری اسلامی دنبال کرد و در حال حاضر در مجلس و فراکسیون کردهای مجلس و... حضور دارند که مورد بحث من نیست. در دوره اخیر احزاب اصلی جنبش ناسیونالیست کرد در اپوزیسیون مدتی امید خود را به جدال آمریکا با ایران بستند. اما این افق کور شد و به جایی نرسید. حتی در دوره ترامپ اینها امیدوار بودند دعوای دولت ترامپ با ایران تشدید شود، جنگی شروع شود و اینها هم جایگاهی در استراتژی آمریکا پیدا کنند. اما امیدورای آنها بسیار سریع به سراب تبدیل شد. ترامپ به کرات اعلام کرد که روی اپوزیسیون ایران حساب نمیکند و میخواهد با خود حاکمیت به توافقی برسد. در نتیجه این بار هم به روال همیشگی اپوزیسیون امیدوار به دخالت آمریکا سرش بی کلاه ماند. لذا امیدواری به دخالت آمریکا و جنگ غرب با ایران مرده متولد شد.

در این اواخر و در دل تخاصمات منطقه ای و قطب بندی های شکل گرفته، دعوای عربستان و ایران و موشدوانی های آنها در امورات همدیگر، حزب دمکرات پروژه ای به نام "راسا" را زیر سایه عربستان و جنگ نیابتی او در کردستان ایران در دستور گذاشت که همگی شاهد آن بودیم.عربستان تلاش کرد با اختصاص پول و امکانات و از کانال حزب دمکرات در کردستان ایران ناامنی ایجاد کند. این پروژه هم عملا شکست خورد. احزاب ناسیونالیست تحرکاتی کوچک نظامی انجام دادند و اما لطمات زیادی خوردند. نه توازن قوا برای کار نظامی مناسب بود و نه جامعه از آن استقبال کرد. هر آدم عاقلی میفهمید که این پروژه سرانجامی جز بی آبرویی و شکست ندارد و حقیقتا این ماجرا از چشم خود حزب دمکرات هم بدور نبود. اما این حزب از سر استیصال و البته برای کسب پول و امکانات از عربستان به آن تن داد و عملا به ابزار سیاست عربستان و متحدین او تبدیل شد که خود این هم بی اعتباری زیادی برای خود این جریان به ارمغان آورد. در ذهن مردم ایران عربستان کشوری عقب مانده، ارتجاعی، ضد زن و مرکز ارتجاع در منطقه است و حاکمان بر این کشور منفورند و کسی به نگاه مثبت به آنها نگاه نمیکند. لذا جریاناتی که به عصای دست عربستان تبدیل شوند و سیاست ناامنی در کردستان را در خدمت اهداف عربستان دنبال کنند و به تخاصم این کشور با ایران دل ببندند، مسلما نزد مردم ایران و کردستان بی آبرو خواهند شد. خصوصا اینکه در این دوره مبارزه توده ای و اعتراضات کارگری در ایران راه افتاده بود و تحرکات نظامی حزب دمکرات به زیان مردم معترض بود و به جمهوری اسلامی بهانه ای میداد که جامعه کردستان را میلیتاریزه و مبارزات مردم آزادیخواه را به بهانه حضور نظامی آنها سرکوب کند. بهر صورت این سیاست حزب دمکرات نیز از جانب مردم کردستان پذیرفته نشد و خود پروژه هم همچناکه شاهد هستیم شکست خورد و نیروهای این حزب هم لطمات زیادی خوردند.

کردستان عراق هم هر چند هیچ زمانی جایی امن برای اپوزیسیون کرد ایران نبوده است، اما در این دوره بیش از گذشته ناامن شد و ادامه ماندگاری احزاب اپوزیسیون با مخاطرات بیشتری طرف شد. در همین مدت بارها مستقیم مراکز و اردوگاههای آنها توسط جمهوری اسلامی توپ باران شد. عراق به محل حضور وسیع جمهوری اسلامی تبدیل شده است. دولت حاکم متحد ایران است. بخشی از احزاب حاکم بر کردستان عراق متحد جمهوری اسلامی هستند و پای جمهوری اسلامی را به همه جا باز کرده اند. دولت مرکزی با توجه به نزدیکی با جمهوری اسلامی تلاش میکند اپوزیسیون جمهوری اسلامی را محدود کند و حتی اگر بتواند و شرایط مناسب باشد خلع سلاح کند و به حضور آنها پایان دهد. همه اینها محدودیت زیادی را برای احزاب ناسیونالیست کرد ایجاد کرده است. احزاب ناسیونالیست حاکم بر کردستان عراق رابطه با جمهوری اسلامی و مناسبات اقتصادی با این کشور و... را به ماندگاری این احزاب ترجیح میدهند و حاضر نیستند به خاطر مثلا حفظ امنیت آنها در منطقه، ریسکی متحمل شوند.

در همین اوضاع است که مسئله مذاکره با جمهوری اسلامی مطرح میشود که همگی در جریان آن هستید و در این مورد هم سیاست ما روشن و جامعه بدرجه زیادی از ماجرا مطلع است. حزب دمکرات و بقیه جریانات ناسیونالیستی که زیر نام "مرکز همکاری"(دو شاخه حزب دمکرات و دو جریان "کومه له"زحمتکشان عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده) فعالیت دارند، سرانجام امید به توافق با جمهوری اسلامی و بازگشت به دامن این حاکمیت بسته اند. مذاکره مخفیانه و دور از چشم جامعه و تلاش برای آشتی با جمهوری اسلامی در شرایطی در جریان است که جامعه ایران آبستن تحولات جدی است. در دیماه ٩٦ توده های محروم جامعه در بیش از صد شهر به میدان آمدند و اعلام کردن این حاکمیت را نمیخواهند. مردم ایران با شعار "اصلاح طلب اصول گرا، دیگر تمام است ماجرا"، کل این حاکمیت را چلنج کردند. اکثریت بزرگی از طبقه کارگر و اقشار محروم، اکثریت بزرگی از مردم ایران اعلام کرده اند که این حاکمیت باید برود. مردم در کردستان هیچوقت دل خوشی از جمهوری اسلامی جز اقلیتی پولدار نداشته اند. ما در دوره ای هستیم که مردم آزادیخواه در ایران فکر میکنند میتوان جمهوری اسلامی را انداخت. در چنین دوره ای که مردم امیدوارند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، مرکز همکاری این جریانات در تلاش است جمهوری اسلامی او را بپذیرد و قطعا این سیاست مورد نفرت مردم آزادیخوا در کردستان است.

جمهوری اسلامی در تمام تاریخ چهار دهه گذشته غیر از اوایل به قدرت رسیدن که کل کردستان در دست جریانات اپوزیسیون بود، حاضر به مذاکره و دادن هیچ امتیازی نبوده است. گرچه حزب دمکرات در تمام این چهل سال تلاش کرده است جمهوری اسلامی او را قبول کند و در چهار چوب قوانین این حاکمیت مجری این قوانین در کردستان باشد، چیزی که هیچوقت جمهوری اسلامی بپذیرفت.

مذاکره از جانب جمهوری اسلامی در این دوره، با هدف ساکت کردن این جریانات و سد کردن هر نوع دخالت آنها در کردستان در دوره ای است که آمریکا و متحدین او وارد یک دوره از تخاصمات با ایران شده اند. دوره ای که دولت ترامپ از برجام خارج شده است، ایران تحریم اقتصادی همه جانبه است، خلیج فارس تماما به جوالانگاه ناوگانهای بزرگ جنگی تبدیل شده است. نگرانی از وقوق جنگی حتی بدون برنامه و نقشه آگاهانه امریکا، نگرانی جدی هم برای مردم ایران و هم حاکمین بود. در این شرایط جمهوری اسلامی میخواهد خطر استفاده از ناسیوانالیستهای کرد و راه انداختن جنگ نیابتی در کردستان و یا در صورت وقوع احتمالی جنگ ممانعت از پیوستن آنها و تبدیل آنها به ابزار دست آمریکا، اسرائیل، عربستان و را ببندد. لذا فکر نکنم جمهوری اسلامی هیچ امتیازی به آنها بدهد و حقیقتا این مذاکرات هم سرانجامی برای آنها ندارد. اما در چشم جامعه یک بار دیگر ضدیت این جریانات با هر نوع عدالتخواهی و آمادگی آنها برای پیوستن به هر ارتجاعی از جمله تبدیل به بازوی جمهوری اسلامی، برای هزارمین بار به اثبات رسید.

اکنون و در پروسه مذاکره این جریانات با جمهوری اسلامی، روابط آنها با کل جریان پ ک ک هم حتی اگر موقت هم باشد بهبود پیدا کرده است. حزب دمکرات کردستان ایران و حتی مرکز همکاری آنها تاریخا روابط خوبی با پ ک ک و شعبه های او نداشته اند. آنها تاریخا جزو قطب دیگر ناسیونالیست کرد به محوریت جریان بارزانی بودند و با ترکیه و قطب غرب خود را نزدیک میدانستند.

پ ک ک همچنانکه قبلا اشاره شد، با جمهوری اسلامی رابطه نزدیک دارد، این جریان و زیر مجموعه او در ایران( کودار، پژاک و..) پرو جمهوری اسلامی هستند و رسما در بسیاری از مقاطع مهم از جمهوری اسلامی دفاع کرده اند. باید اضافه کنم در کل دوران اخیر و خیزش دیما تا امروز پ ک ک رسما تلاش کرده است راه حلی برای نجات جمهوری اسلامی در مقابل مردم معترض ارائه دهد، بحث توافق و راه مسالمت آمیز را در برخورد به ایران در مقابل جامعه میگذارد. در بسیاری از شهرها هوادران و کسانی که در سایتهای آنها و به عنوان فعال آنها قلم میزنند، به نام "دفاع از خلقها"، مستقیم و غیر مستقیم گرای امنیتی به جمهوری اسلامی داده اند و بخشا حتی با اسم و رسم کسانی را به نیروهای سرنگونی طلب منتسب کرده و عملا کار پلیسی کرده اند. در مورد دفاع آنها از جمهوری اسلامی نمونه کم نیست اما آخرین نمونه اعلامیه شاخه ایرانی پ ک ک در مورد عاشورا در این اواخر است که خود جمهوری اسلامی هم به این اندازه از حسین و "عدالتخواهی" او و اینکه او نماد "عدالت" بوده است و تقدیس عاشوار و تاسوعا نگفته است. اینها بیان عقاید آنها نیست، آنها نه مسلمان هستند و نه شیعه و نه به حسین اعتقادی دارند و اما آنچه بیان میکنند و از سینه زنی برای حسن دفاع میکنند، تبلیغات خود جمهوری اسلامی است که از زبان اینها بیان میشود. لذا در ایران این نگرانی موجود است که در دوره ای حساس و با رشد اعتراضات توده ای، جمهوری اسلامی در کردستان بتواند از پ ک ک در خدمت اهداف خود و علیه مردم معترض و علیه کمونیستها استفاده کند.

خلاصه اینکه کل احزاب ناسیونالیست کرد با مرکز همکاری و جریانات در برگیرنده آن تا پ ک ک و اقمار آن در کردستان ایران در این دوره امید به ماندگاری جمهوری اسلامی و توافق با آنها را دنبال میکنند. این افق و آرزو مورد نفرت مردم آزادیخواه در کردستان و ایران است و بیان استیصال و در ماندگی و بن بست این جریانات و صد البته ماهیت ارتجاعی آنها است. این استیصال و در ماندگی را در کل دوره ای که تا اکنون به آن اشاره کردم میتوان دید. اشاره کردم که ناسیونالیستها کرد در ایران هر روز به قطبی ارتجاعی، به دولتی در منطقه امید بسته و در هر دوره هم این افق شکست خورده است. بی تردید افق توافق با ایران و باز گشت زیر چتر جمهوری اسلامی که البته در تاریخ چهار دهه اخیر هیچ زمانی از دستور آنها خارج نشده، این بار هم راه به جایی نخواهد برد.

 

جایگاه کومه له

در مورد کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) هم اینجا چند نکته را بیان کنم. ما در دوره های مختلف به ارزیابی از این جریان، به نقد سیاستهای آن به عنوان جناح چپ جنبش ملی کرد، پرداخته ایم. اینجا قصد تکرار این بحثها را ندارم و تنها آشاره ای به موقعیت امروز این جریان در متن تحولات این دوره خواهم کرد.

جریانی که در حدود سه دهه اخیر به نام کومه له و حزب کمونیست ایران فعالیت کرده است، بیشترین لطمه را به کمونیسم و به اعتبار کمونیستی و تاریخ واقعی حزب کمونیست و کومه له کمونیست زده است و بیشترین خدمت را به ناسیونالیسم کرد کرده است. کومه له سالهای سال است انتخاب خود را کرده است و رسما به ناسیونالیستها پیوسته است. کومه له، قلبش با جنبش ناسیونالیست کرد میزند، مشغله ها و سیاست و پراتیک آن در خدمت این جنبش است. تلاش این جریان تماما حفظ یکپارچگی و وحدت در صفوف این جنبش است. امروز هر بحثی از ابراهیم علیزاده را نگاه کنید، پایه اصلی آن اتحاد و عدم انشقاق در جنبش ناسیونالیست کرد و احزاب آن زیر نام وحدت "جنبش کردستان" است. و امروز ناسیونالیسم کومه له چنان عریان است که واقعا نیازی به اثبات ندارد. این جریان هنوز هم نان یک تاریخ را میخورد (تاریخ کمونیسم در کردستان) و به یک جنبش دیگر خدمت میکند که جنبش ناسیونالیسم کرد است و این بزرگترین لطمه به طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی این طبقه است.

در کومه له و حزب کمونیست ایران متاسفانه هیچ جریانی کمونیسم و تاریخ کمونیسم در کردستان را و تاریخ حزب کمونیست و کومه له قبل از جدایی ما را نمایندگی نمیکند. بعد از رفتن ما یک گرایش دیگر که ناسیونالیسم چپ است در رهبری این جریان قرار گرفت، گرایشی که در دوره ما در حاشیه بود. این گرایش یک جریان قدیمی در کومه له بود که در مقابل جریان کمونیستی و خط رسمی کومه له و حزب کمونیست ایران، ساکت و تمکین کرده بود. این جریان سالها است روی پای خود ایستاده است و خط و جهت خود را پیش میبرد. آرزو داشتم در این جریان جمعی، گرایشی شکل میگرفت و از این تاریخ و از اعتبار کمونیستی آن دفاع میکرد. بحث من انشعاب و انشقاق نیست، ولی در کنار خط رسمی و حاکم بر کل این جریان، کاش عده ای هم رسما و روشن و با اعتماد به نفس و با افتخار از گذشته این حزب و تشکیلات کردستان آن دفاع میکرد و در مقابل خط رسمی و حاکم بر این جریان حرف و سیاست دیگری بیان میکرد و می ایستاد. عدم وجود چنین جریانی و چنین گرایشی یا خطی، پدیده بسیار منفی است و لطمه بزرگی به کمونیسم در کردستان است. این معضل باعث شده هر از چندگاهی تعدادی آدم کمونیست فردی و حتی جمعی از این جریان فاصله بگیرند، استعفا بدهند و غالبا پراکنده شوند. ناسیونالیسم در کومه له با همه ابزارها، با تحریک احساسات عقب مانده، با شایعه و پرونده سازی و جعل تاریخ علیه کمونیستها و صاحبان واقعی تاریخ کمونیسم در کردستان، دیوار نفرت علیه جریان ما ساخته است. با توجه به همه این اوصاف هر از چند گاهی جناحی از آن از موضع راست جدا میشود و "کومه له ای" جدید را اعلام میکنند که ناسیونالیسم أن از احزاب رسمی ناسیونالیسم کرد، غلظت بالاتری دارد.

کومه له پرچمی را به نام "جنبش کردستان" بلند کرده است و مدافع "جنبش کردستان" است. در این جنبش کردستان همه چیز یافت میشود، از خود این جریان که مدافع یک جنبش واحد کرد است تا هر ارتجاعی که در این منطقه و به نام مخالفت با جمهوری اسلامی فعالیت دارد و در اپوزیسیون جمهوری اسلامی است. از نظر این کومه له این جنبش مقدس است، اتحاد آن و احزابش مقدس است. اینجا من منظورم کومه له ابراهیم علیزاده است و بحث شاخه های دیگری که به نام کومه له فعالیت دارند نیست. تکلیف آنها مشخص است و آنها جریانات حاشیه ای تر و بی ریشه تری هستند.

لذا کومه له درست مانند همه احزاب اصلی ناسیونالیست کرد طرفدار جنبش "کرد" است. او نیز مانند احزاب اصلی ناسیونالیست کرد، اتحاد "کردها" یکی بودن و منافع "مشترک" آنها، خط قرمز اوست. درست مانند پ ک ک که مثلا کنگره ملی کرد را درست کرده و در این کنگره ملی همه چیز یافت میشود. در این کنگره ملی همه احزاب، گروهها و سازمانها و فرقه های ناسیونالیست کرد، گروههای سنی مذهب از ارتجاعی ترین و ضد کمونیستی ترین تا همین کومه له حضور دارند. از نظر این جریان اختلافاتی هم اگر در این جنبش هست، بلاخره طبیعی است و اختلاف درون خانوادگی در یک جنبش واحد و با منافع مشترک است. اساس این است که "کرد" باشید! در این جنبش برای مثال حتی جریان رزگاری هم میتواند حضور داشته باشد و انواع جریانات مثل رزگاری در اتحاد ها و همگرایی های این جنبش از کنگره ملی تا ... موجودند. رزگاری را وقت خودش کومه له خلع سلاح کرد. خلاصه هر ارتجاعی در کردستان به شرط اینکه مخالف جمهوری اسلامی باشد در "جنبش کردستان" کومه له جای میگیرد. امرزو پرچم کومه له هم به نام "جنبش کردستان" همین است.

کردستان یک دست و جنبش واحد آن تاریخا پرچم همه ناسیونالیستهای کرد بوده که اکنون سالهاست پرچم کومه له ابراهیم علیزاده هم هست. در این تصور جامعه طبقاتی، جایی ندارد، صف متضاد و منافع متضاد کارگر و بورژوا موجود نیست، جامعه کردستان یک جامعه یکدست است که نه کارگر و نه بورژوا و منافع طبقاتی متضاد آنها و جنگ طبقات جایی ندارد. کارگر و بورژوای کرد و تضاد منافع اینها در کردستان و در جنبش آن موجود نسیت. این پرچم تاریخا در دست حزب دمکرات بوده است و هزاران بار در تاریخ ما، در تاریخ حزب کمونیست ایران و کومه له دوره ما و در تاریخ گذشته خود رفقا و دوستانی که در کومه له جدید و حزب کمونیستش فعالیت دارند، نقد شده است. در تمام تاریخ کومه له از قیام ٥٧ و خصوصا از تشکیل حزب کمونیست ایران تا جدایی ما، یک جدال بزرگ ما با حزب دمکرات و همه احزاب ناسیونالیسم کرد بر سر این پدیده بوده است که جنبش واحد کردستان موجود نیست. گفته ایم جامعه کردستان مثل هر جامعه بورژوایی دنیا طبقاتی است و جنبشهای مختلف سیاسی که منافع متضادی را نمایندگی میکنند در کردستان موجودند. گفته ایم جنبش واحد در کردستان پایه و بنیاد ناسیونالیسم کرد است، چیزی که پرچم امروز ابراهیم علیزاده است.

در تاریخ حزب کمونیست ایران و کومه له قبل از جدایی کمونیسم کارگری، هیچ زمانی بحث یک جنبش واحد کردستان را نکرده ایم. هیچ وقت قائل به یک جنبش واحد در این منطقه و هیچ جای دنیا نبوده ایم. ما در کردستان و در مقابل جمهوری اسلامی بحث وجود دو جنبش متضاد را که یکی جنبش ناسیونالیست کرد است به رهبری حزب دمکرات و دیگری جنبش انقلابی کردستان را داشته ایم. جنبش انقلابی کردستان بحث از جنبشی بود که کمونیستها و مشخصا کومه له آن دوره رهبری آن را در دست داشت. اما امروز اینها همه در قالب جنبش واحد کردستان توسط این جریان جمع شده اند. و البته در این جنبش مورد نظر این دوستان، کومه له بخش پیگیر آن است. نقد این جریان به احزاب دیگر "جنبش کردستان" ناپیگیری و سازشکاری آنها با جمهوری اسلامی است. و به همین دلایل ما همیشه به آنها گفته ایم جناح چپ جنبش ناسیونالیسم کرد.

اما در دنیای واقعی نه کارگر کرد زبان با بورژوای کرد زبان یکی شده و تضاد و دشمنی طبقاتی آنها از بین رفته و نه کمونیسم با ناسیونالیسم آشتی کرده و نه آشتی ممکن است. بلکه این جریان کومه له است که امروز متاسفانه یکدست به عنوان جریانی نایسونالیستی و البته جناح چپ جنبش ملی کرد، از ناسیونالیسم دفاع میکند.

این "کومه له" نان یک تاریخ کمونیستی را میخورد، به نام آن فعالیت میکند، اسم و رسم آن را به گردن آویزان میکند، شهید پرستی و شهید پروری و خون شهیدان یک تاریخ کمونیستی را قسم میخورد و رسما در جنبش ناسیونالیست کرد، به یک جنبش ارتجاعی و ضد کارگری خدمت میکند. این جریان با سو استفاده از تاریخ کمونیسم در کردستان، از تاریخ کمونیستی کومه له  و از چند دهه مبارزه کارگری و کمونیستی در این جامعه، برای آشتی کارگر کرد زبان با بورژوازی کرد و در حقیقت برای در انقیاد نگهداشتن طبقه کارگر تحت نام منفعت مشترک "کردها" سو استفاده میکند. اینجا جای پرداختن به همه جوانب این ماجرا و سیاستهای کومه له جدید در حدود سه دهه گذشته نیست. اما همه مباحثات این جریان و شخص ابراهیم علیزاده به عنوان سخنگوی این کومه له در مورد ضرورت اتحاد احزاب و جریانات ناسیونالیسم کرد، فاصله نیفتادن میان آنها، تلاش برای به هم آوردن هر شکافی در میان آنها و... نشانه تعلق کامل این جریان به این جنبش است. در حقیقت اینجا سر کارگر و کمونیسم او است که در خدمت بورژوازی کرد و احزابش در اپوزیسیون جمهوری اسلامی، بریده میشود. کارگر دوستی این جریان، دیپلماسی و ریاکاری است. به سر کارگر اگر قسم میخورند و کارگرا را میخواهند، برای خدمت به جنبش بورژوازی ناراضی کرد است. کاری که همه جنبش های سیاسی بورژوایی در دنیا و خصوصا جناح چپ آنها کرده است، کاری که سوسیال دمکراسی در همین اروپا میکند.

این جریان در دل بحران خاورمیانه مستقل از تفاوتهای آن با احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد مثلا در مورد دخالتگری های امپریالیستی، یا اتکا به عربستان و تخاصمات این کشور و بقیه با ایران، یا تحریم اقتصادی و..، اما در بلوکبندی های ناسیونالیسم کرد شریک شد. عشق به اتحاد جنبش ناسیونالیسم کرد( جنبش کردستان) باعث شد حتی در سیاه ترین دوران، در دوره ای که احزاب اصلی جنبش ناسیونالیست کرد، امید و آرزوهای خود را به بادبان کشتی ناتو، ترامپ، عربستان و یا بلوک مقابل، روسیه، ایران، سوریه و... آویزان کردند، او هم به عنوان عضو صالح این جنبش با یکی از دو قطب ناسیونالیسم کرد متحد شد. میگویم عضو صالح به این دلیل که همیشه ضمن حضور در یک قطب، هوای قطب دیگر را داشته و مناسبات حسنه خود با قطب مقابل را بهم نزده است. دوره ای عملا هم پیمان نیروهای "مرکز همکاری"( دو شاخه حزب دمکرات، دو جریان زحمتکشان مهتدی و ایلخانی زاده و خبات) بود و دوره اخیر با شروع مذاکرات این مرکز با جمهوری اسلامی به دلایل مختلف به قطب پ ک ک پ پیوست. همزمان و با توجه به تحولات رادیکال در ایران پرچم رنگ باخته حزب کمونیست خود را هم در دست داشته و در بعد سراسری با تعدادی از جریانات "چپ" عملا جبهه ای درست کرده و در کردستان هم به نام تشکیلات کردستان خود نیز همین سیاست را دنبال کرد. ضمنا این همگرایی و اتحاد با "چپ" ابزاری برای این جریان است که در جنبش ناسیونالیسم کرد جایگاه و وزنه سنگین تری در مقابل رقبای خود احراز کند.

در مورد چپ ایران و جریانات و احزاب و سازمانهایی که به نام چپ فعالیت دارند، غیر از جریان ما ، بقیه به ناسیونالیسم و خصوصا ناسیونالیسم کرد باج داده اند. این چپ عموما از موضع و جایگاه ناسیونالیسم چپ ایرانی از موضع بدهکار به ناسیونالیسم کرد برخورد کرده و در تمام تاریخ چند دهه گذشته به آن باج داده است. بخشی از این چپ هم که خود عمیقا به ناسیونالیسم کرد آغشته است و از نقد جدی آن ناتوان است و بخشی هم ناسیونالیسم چپ ایرانی است و خود را مقروض ناسیونالیسم "ملت" زیر دست میداند. این بحث قطعا از جانب جریان ما در مقاطع مختلف طرح شده است و اینجا نمیخواهم توضیحات بیشتری بدهم.

 

حزب ما و موقعیت کمویسم در کردستان

در تاریخ چند دهه گذشته تحولاتی در کل جامعه ایران و از جمله در کردستان هم اتفاق افتاده است. ما زمانی که در سال ١٩٩١ حزب کمونیست ایران را جا گذاشتیم و حزب کمونیست کارگری ایران تشکیل شد، در یک دوره تاریخی مهم بود که بحثها و جدلهای آن همگی موجودند و قابل مراجعه. جدایی ما در دل بحران خلیج، حمله آمریکا به عراق، بمباران ویرانی یک جامعه در دل تحولات بزرگ جهانی و پایان جنگ سرد بود. دوره ای که ناسیونالیستهای کرد در دل یک نسل کشی عظیم در عراق ، در کردستان عراق با اتکا به ناتو به قدرت پرتاب شدند. دوره ای که در دنیا پرچم بازار آزاد و پایان کمونیسم اعلام میشد و ناسیونالیسم کرد در حزب ما هم سخنگو پیدا کرد. در آن دوره تاریخی کمونیسم و گرایش کمونیستی که رهبری حزب کمونیست و کومه له و سیاستهای رسمی این جریان را صاحب بود، میبایست مستقلا به میدان بیاید و همزیستی با گرایش ناسیونالیسم کرد دیگر مقدور و به صرفه نبود. بحث این نبود که گویا ما تاریخ مبارزه کمونیستها در کردستان و تاریخ کومه له و حزب کمونیست ایران را برای ابراهیم علیزاده، عبدالله مهتدی و آن چیزی که به نام حزب کمونیست و کومه له باقی ماند، جا خواهیم گذاشت. تابلوی حزب کمونیست و کومه له با خود آن حزب و کومه له یکی نبود و ما هیچوقت این دوستان را به عنوان امتداد آن حزب و تشکیلات کردستان آن یعنی کومه له برسمیت نشناختیم. گفتم بحثهای دوره جدایی ما موجودند و هر آدمی که دنبال حقیقت بگردد میتواند به آن تاریخ نگاه کند و اسناد و بحثهای آن را ببیند. آن تاریخ تاریخ کمونیسم است و دفاع از آن بر دوش ما است و تاریخ ما است. متاسفانه چیزی که به نام حزب کمونیست اکنون موجود است هیچوقت از آن تاریخ و آن کمونیسم دفاع نکرد و سخنگو و مدافع آن در این جریان باز متاسفانه پیدا نشد.

بهر صورت امروز و در دل تحولات این دوره در کردستان و در مقابل جمهوری اسلامی دو جنبش متضا قرار دارند، همچنانکه در سطح سراسری هم ما یک جنبش واحد سرنگونی نداریم. یکی جنبش ناسیونالیسم کرد است و یکی هم جنبش کمونیستی طبقه کارگر. هر دوی این جنبش در چند دهه گذشته در کردستان ایران احزاب و سخنگویان خود را داشته اند. اینجا لازم میدانم نکته ای را اشاره کنم و آنهم این که در هر کشوری که جنبش کمونیستی نتوانسته در قامت حزب خود و به عنوان جریانی دخیل و اجتماعی حضور داشته باشد، جنبشهای دیگر و از جمله جنبش ناسیونالیسم کرد، با همه معضلات و ضدیتی که با منافع کارگر و زحمتکش دارد، سرنوشت تحولات را رقم زده است و افق و امیال او اعمال شده است. ترکیه مثلا نمونه بارز آن است و ماندگاری پ ک ک به عنوان یک جریان قوی بخشا بدلیل قامت نگرفتن یک جریان رادیکال و اجتماعی کمونیستی است.

در کردستان ایران احزاب ناسیونالیست کرد به نسبت ما امتیازاتی دارند. هر کدام با یک دولت مرتجع رابطه و نزدیکی دارند و متکی به امکانات آنها از پول و اسلحه تا میدیا هستند. در این دوره و علیرغم بی اعتبار شدن و سردرگمی و استیصال آنها، امکانات زیادی از دولتهای مختلف گرفته اند.

نقش آنها در کردستان به هر میزان که نفوذ کلام داشته باشند، جدا کردن مبارزات مردم کردستان از جنبش سراسری علیه جمهوری اسلامی است. این نقش منفی را همیشه به میزان توان خود داشته اند و مبارزات مردم آزادیخواه در کردستان را سعی کرده اند از مبارزه سراسری جدا و عملا منزوی کنند و بعلاوه جنبش اعتراضی کارگری تا محرومین و تا زن و... در بعد سراسری را تضعیف کنند. در اعتراضات دیماه نیز همین نقش را ایفا کردند و سعی کردنگ فاصله ای میان مردم آزادیخواه در کردستان و جنبش سراسری بیندازند. در آینده نیز باید فاکتور اینها و نقش منفی که در کردستان میتوانند ایفا کنند، مد نظر باشد. اینها جنگ خونینی را علیه ما کمونیستها در ایران، علیه مشخصا کومه له آن دوره در پرونده خود دارند و این نباید بفراموشی سپرده شود. در آینده اینکه مثلا اینها در مرکز همکاری چوبدست کدام دولت مرتجع خواهند شد و در سیر تحولات چه موانعی برای مبارزات آزادیخواهانه ایجاد میکنند، اینکه آیا فردا روز در دوره تحرکات توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی، پ ک ک مانند جریان بازرانی در دوره قیام ٥٧ ایران، به ابزار جمهوری اسلامی تبدیل میشود یا نه و احتمال چنین مخاطره ای نباید در نظر گرفته نشود و انواع احتمالات اینجوری در مقابل مردم کردستان و کمونیستهای این جامعه و حزب ما موجود است.

این دوره تحولاتی در جامعه ایران اتفاق افاتده است. تحرکات وسیع اعتراضی و سراسری دیماه برای رفاه و آزادی و علیه فقر و محرومیتت و در ادامه، اعتراضات کارگری این دوره ، مهر یک عدالتخواهی کارگری را بر سیاست این جامعه زده است.

در اعتراضات کارگری این دوره یک گرایش معین دست بالا پیدا کرده که خودش را ضد سرمایه دار، ضد استثمار و ظلم و نابرابری میداند. خواهان نه تنها بهبود و آزادی های وسیع سیاسی، که بعلاوه خواهان پایان بردگی و حاکمیت نظام سرمایه داری است. این تحولی بزرگ در تاریخ سیاسی ایران و مهمترین اتفاق سیاسی در چهار دهه اخیر است که  سیمای سیاسی جامعه ایران و توازن قوا را به نفع طبقه کارگر و پایین جامعه تغییر داده است.

این اتفاق موقعیت کل اپوزیسون راست جمهوری اسلامی را و از جمله ناسیونالیسم کرد را تضعیف کرده است. این تحول امید به کارگر و کمونیسم این طبقه را بالا برده است و یک آلترناتیو کارگری را نه تنها در مقابل جمهوری اسلامی که بعلاوه در مقابل همه جنبشها و احزاب راست و افقهای آنها قرار داده است.

این واقعیت موقعیت ناسیونالیست های کرد را هم تضیف کرده است. جامعه کردستان حیاط خلوت احزاب و جریانات مختلف ناسیونالیسم کرد نبوده و نیست و کمونیستها در چهار دهه گذشته علیرغم نقش منفی کومه له در دوره اخیر، یک پای جدی تحولات این جامعه و یک وزنه مهم بوده اند. امید به یک جنبش سراسری، به اتحاد سراسری طبقه کارگر، میدان دار شدن آلترناتیو کارگری در مقابل بقیه آلترناتیوها، چشم دوختن به یک مبارزه سراسری و انسانی و برابری طلبانه ، امید به انواع جریانات مختلف قومی، ملی و ناسیونالیستی از جمله ناسیونالیسم کرد آنهم با وضعی که دارند را شدیدا کاهش داده است. این اوضاع امکان پیشروی برای کمونیستها و حزب ما به عنوان بخش تحزب یافته یک جنبش بزرگ را فراهم کرده است.

فاکتور دیگر فاکتور نسلی و تحولات اجتماعی در خود کردستان ایران است. نسلی که امروز در کل ایران و در جامعه کردستان به میدان آمده، در جمهوری اسلامی بزرگ شده است. این نسل در کردستان خود را بدهکار نسل قدیم ٥٧ و یا جنبش ملا مصطفی و قاضی محمد و... نمیداند. نسل امروز با امکانات امروز بشر و تحولات سریع در وسایل ارتباط جمعی خود را با جوان فرانسوی، آلمانی و غربی مقایسه میکند. برای جنبش شیخ محمود، بارزانی و طالبانی و ... تره خرد نمیکند. حتی اینکه روزگار گذشته ما کومه له بودیم و اتحادیه دهقانان سازمان دادیم و هزار کار باارزش کرده ایم نیز برای این نسل تنها داستانهایی است که ممکن است شنیده باشد. این نسل خود را بدهکار نسل قدیم نمیداند.

در عین حال جامعه ایران با دوره پهلوی قابل قیاس نیست. یک طبقه کارگر بزرگ در این دوره رشد کرده که از هیچ زاویه ای موقعیت او با موقعیت این طبقه در ٥٧ قابل قیاس نیست. طبقه کارگر در کردستان نیز بر خلاف تصور بعضی جریانات، نه تنها کارگران کوره پزخانه های سال ٥٧ نیست و نه تنها فقط "کولبران" مناطق مرزی نیست، که در تولید صنعتی هم در ایران و هم در کردستان نقش دارد، رشد کرده و بزرگ شده است. این طبقه به یمن موقعیت واقعی خود در اقتصاد ایران و به یمن تاریخ این طبقه و کمونیستها در ایران، خود را بخشی از طبقه کارگر ایران میداند و به آن وصل است.

امروز در کردستان نسلی از کمونیستها به میدان آمده اند که در جمهوری اسلامی بزرگ شده اند، کمونیسم آنها مستقیما به کمونیسم مارکس و لنین و حکمت و به اعتراض کارگر صنعتی ایران وصل است.این نسل و این کمونیستها با آنچه ناسیونالیسم چپ در کردستان است، چفت نمیشود، با آن بیگانه است، با آن هیچ احساس مشترکی ندارد. خود را بدهکار این چپ و ناسیونالیسم کرد نمیداند. شهری است و به تهران و کارگر صنعتی نزدیک است و بخشا خود از درون این طبقه رشد کرده است. این کمونیسم از جنسی دیگر است و با سنت چپ کردستان از نوع کومه له و طیفی از نزدیکان و همپیمانان او احساس تشابهی ندارد.

پدیده جدی دیگر حزب حکمتیست( خط رسمی)  است. این پدیده کل تاریخ چهار دهه اخیر از قیام ٥٧ و اتحاد مبارزان کمونیست و حزب کمونیست و کومه له آن دوره تا حزب کمونیست کارگری دوره منصور حکمت و حزب حکمتیست خود ما و این نوع از کمونیسم را به عنوان یک تاریخ ممتد نمایندگی کرده و به هم وصل کرده است. این پدید چه در جامعه ایران و چه در جامعه کردستان یک پدیده متمایز از انواع جریاناتی است که به نام کمونیسم و چپ فعالیت دارند. این جریان بر خلاف چپهای موجود که هر روز برای جریانی ناسیونالیستی و بورژوایی از جنبش سبز تا تحرک ناسیونالیسم ترک و عرب تا طالبانی و پ ک ک و.. غش میکنند، در مقابل کل این صف منفعت طبقه کارگر در ایران را نمایندگی میکند. این پدیده بر خلاف تلاش کل کمونیسم بورژوایی که تلاش میکنند به روال همیشه وجودش را انکار کنند، آرزو دارند حتی اسمش جایی شنید نشود، یک پدیده جدی و قابل احترام و عزیز در میان کمونیستهای ایران و از جمله کمونیستها در کردستان است. امروز این حزب و این کمونیسم در جامعه کردستان روی زمین واقعی یک وزنه است. امروز در کردستان تاریخ کمونیسم و تاریخ خود کومه له قدیم نه با ابراهیم علیزاده و مهتدی و..، تداعی میشود بلکه این جریان و این حزب است که نماینده آن تاریخ است و کمونیسم را در این جامعه نمایندگی میکند و بر فضای سیاسی و فکری تاثیر میگذارد و در میان فعالین طبقه کارگر اعتبار و اتوریته دارد.

لذا جامعه کردستان جولانگاه جریانات ناسیونالیستی و حیاط خلوت آنها نیست. کمونیسم در این جامعه یک تاریخ پر افتخار دارد و کمونیستها در تحولات این جامعه علاوه بر جمهوری اسلامی در مقابل ناسیونالیستهای کرد یک وزنه بزرگ و جدی بوده اند و امروز هم هستند. همچنانکه اشاره شد، کومه له متحد ناسیونالیستها است و قلبش با جنبش ملی کرد میزند و متاسفانه در حزب کمونیست ایران کنونی هیچ جریان متشکلی پیدا نشد که مستقل و روی پای خود و بدون باجدهی به ناسیونالیسم کرد، آن تاریخ را نمایندگی کند. هر وقت اعتراض کارگری و فضای چپ در ایران بالا میرود، شاهد چند اطلاعیه از جانب حزب کمونیست و نیروهای دیگر میشویم که اسم چپ برخود دارند و در دنیای واقعی انواع ناسیوانلیستهای مختلف و البته ناسیونالیسم چپ را نمایندگی میکنند. این ابراز وجودهای گاه و بیگاه و عکس جمعی با اعلام موضع کردن آنها، بیان فشار یک جنبش اعتراضی واقعی در جامعه و در جنبش کارگری است.

بهر صورت ناسیونالیسم کرد و احزاب او در جامعه کردستان همیشه بوده و امروز هم موجودند، هر چند احزاب این جنبش و بخشی که در دولت و مجلس جمهوری اسلامی نیستند و در اپوزیسون قرار دارند، امروز در موقعیت خوبی نیستند.

اما کمونیسم در کردستان علیرغم لطماتی که مشخصا جریان ابراهیم علیزاده به نام دفاع از تاریخ آن به ریشه تاریخ آن زد، یک جریان جدی است. جامعه کردستان با سازماندهی توده ای و مقابله با جمهوری اسلامی، با جبگ ٢٤ روزه سنندج و همه تقابلهای جدی دیگر در این جامعه و از جانب کمونیستها، با ٨ مارس های آن، با مراسم های اول مه، با مقابله جدی با بورژوازی کرد و در دفاع از کارگران و هسرنوشتی این طبقه، و با مقابله با جنگ افروزی حزب دمکرات علیه کارگر و حزب سیاسی آن و شکست حزب دمکرات در جنگی که به ما تحمیل کرد، یک جریان جدی است. مقابله با افکار ناسیونالیستی در این جامعه، باز کردن چشم کارگران در کردستان به منافع مشترک و سراسری او با کل طبقه کارگر ایران به عنوان یک طبقه واحد، مقابله با مرد سالاری و قوانین ارتجاعی و سنت و تعصبات عقب مانده در این جامعه، همگی بیان فعالیت کمونیستها در این جامعه بوده است و بخشی از تاریخ ما است. ابراهیم علیزاده با همه تلاش این دوره در ساختن تاریخی جعلی برای حزب کمونیست ایران و کومه له به عنوان عضوی از خانواده ناسیونالیسم کرد، در مقابل حقایق این تاریخ، حقایق جدال طبقاتی در این جامعه و فعالیت کمونیستی در آن، راه به جایی نبرد. بهر صورت دفاع از آن تاریخ در مقابل مشتی جعلیات ساخته و پرداخته گروهای قومی امثال مهتدی و شاخه های مختلفی که به نام کومه له فعالیت دارند، بر دوش جریان ماست.

اکنون در جامعه کردستان هیچ آدم جدی سیاسی، نه تنها جریانات اولترا راست امثال مهتدی را به تاریخ کمونیست و کومه له نامربط میداند، بعلاوه ابراهیم علیزاده را هم نماینده آن تاریخ و آن فعالیتها بحساب نمی آورد. امروز حتی هوادارن قبلی و صادق کومه له این حقیقت را اذعان میکنند. آقای مهتدی و جریان او پدیده دیگری است، او روزی اعلام کرد از این صف خارج و به جنبش دیگری میپیوندد و رسما گفته است ناسیونالیست و ضد کمونیست است. اما جریان علیزاده بیشترین خدمت را به ناسیونالیسم کرد با اتکا به اعتبار تاریخ کمونیسم در این جامعه کرده است.

لذا امروز حزب و جریان ما متاسفانه تنها جریانی است که از تاریخ کمونیسم در کردستان دفاع میکند، تلاش میکند به نام همگرایی توده ها و وحدت طلبی آنها، سر کارگر شیره مالیده نشود و از ضروت استقلال سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر و تفاوتهای جنبش برابری طلبانه این طبقه از بقیه و از جمله از ناسیوالیسم چپ ، تاکید میکند و تمایزات و تضاد منافع را نشان میدهد. این جریان است که در تاریخ چند دهه گذشته تمایز خود از جریان علیزاده را همیشه بیان کرده و ناسیونالیسم حاکم بر این جریان را زیر نقد گذشته است. تنها جریانی هستیم که روی زمین واقعی تلاش کرده ایم خودآگاهی کارگر را بالا ببریم و تلاش کنیم به نام کارگر و کمونیست از کارگران کرد زبان و مردم زحمتکش در کردستان برای خدمت به جنبشهای ضد کارگری و بورژوایی سربازگیر نکنند.

لذا در آینده نیز در جامعه کردستان نمایندگی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر بر دوش جریان ما و کمونیستهای طبقه کارگر در این جامعه است. مقابله با نقش منفی ناسیونالیستها در فاصله و شکاف انداختن میان طبقه کارگر و جنبش اعتراضی سراسری تا اعتراضات مردم در کردستان، بر دوش ما است. نقد جدی ناسیونالیسم کرد در همه ابعاد مختلف و تلاش برای زدودن تفکرات ناسیونالیستی در ذهم کارگران و مردم زحمتکش در کردستان بر دوش جریان ماست.

در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی و حتی بعد از آن، ممکن است احزاب و جریانات ناسیونالیستی بستگی به نوع سرنگونی و فاکتورهای دیگری، در جامعه کردستان از فاکتور اسلحه به عنوان ابزاری علیه کارگر و کمونیسم استفاده کنند و موی دماغ جامعه شوند. همچنانکه همیشه گفته ایم، ایجاد عملی آمادگی برای چنین اوضاعی وظیفه ماست. تلاش ما فضای باز سیاسی و ایجاد فرهنگ بالای سیاسی و امکان نقد و مبارزه سیاسی آزاد در این جامعه است. اما همه اپوزیسیون جمهوری اسلامی در کردستان مسلح اند و در تحولات آتی میتوانند با اتکا به دولتهای مرتجع منطقه موی دماغ جامعه شوند. این جریانات خودآگاهند و تجربه تحولات این دوره و انقلاب ٥٧ ایران را دارند. با هر کس و جریانی سر آشتی داشته باشند با کارگر و کمونیسم ندارند. خطر کمونیسم را میدانند و با تحولات دوره اخیر بوی خطر یک رهایی سوسیالیستی را کشیده اند. سرنگون طلبی آنها دلیلی بر وجود یک سرسوزن از آزادیخواهی و حتی انسان دوستی نیست. منافع مادی و طبقاتی آنها ایجاب میکند، ضد کمونیست و ضد کارگر و انقلاب کارگری باشند. لذا ایجاد امکان دفاع از خود در مقابل توطئه گری آنها، در مقابل ایجاد ناامنی، دست بردن به اسلحه علیه کمونیستها و حزب ما و اعتراضات رادیکال و حتی ترور و آدم ربایی از رهبران و فعالین با نفوذ کارگری و اجتماعی ، بر دوش ما است.

حزب ما وظیفه دارد هم در صفوف خود و هم در جامعه و در میان کمونیستهای آن جامعه، برای چنین اوضاعی هم ذهنا و خصوصا بطور عملی امکان دفاع از خود را فراهم کند و این کار امروز است. باید شرایطی فراهم کرد و عملا چنان آماده بود که آنها هم حساب دستشان باشد. باید در نظر داشت که اینها پول و اسلحه دارند و همیشه هم بند ناف آنها به یک دولت ارتجاعی در منطقه وصل است. ما علاوه بر بسیج توده ای باید قدرت دفاع از خود را ایجاد کرده باشیم.

یک عرصه جدی تقابل ما با ناسیونالیسم کرد، در کردستان عرصه مسئله زن است. احزاب ناسیونالیست کرد تاریخا به نام عقاید مردم و احترام به آن، به مذهب امتیاز داده اند، از مردسالاری و زن ستیزی دفاع کرده اند و زن ستیزی و فرهنگ عقب مانده و مرسالاری در همه جریانات این جنبش نهادینه است. آمار زن کشی در کردستان عراق و زیر حاکمیت احزاب ناسیونالیست کرد، از بسیاری از کشورهای منطقه بالاتر است. بهر صورت این یک میدان جدال جدی ما علیه همه سنن و فرهنگ و قوانین اسلامی و عقب مانده است که ناسیونالیستها همیشه به نام فرهنگ و سنت و احترام به آن، مدافع آن بوده اند. این یک میدان جدی کار سیاسی، روشنگری و بسیج و سازماندهی ما است.

اشاره کردم که ناسیونالیستهای کرد، در تلاشند که اتحاد و همبستگی و یک جنبش سراسری عدالتخواهانه اگر هم شکل بگیرد، کردستان را از آن جدا کنند و پیوستگی و احساس یکی بودن را به نام "ملیت" و زبان و سنن و فرهنگ و تقدیس عقب ماندگی، بشکنند. تضمین این پیوستگی و رشد اتحاد کارگری در میان طبقه کارگر مستقل از هر نوع انتصاب به مذاهب و زبان و فرهنگی، کار جدی حزب ما و کمونیستها در این جامعه است. ناسیونالیستها تلاش میکنند میان کارگران و مردم محروم به نام ملیت، مذهب و.. انشقاق بیندازند و از این انشقاق و احساس دشمنی سود میبرند و ما باید پرچم همسرنوشتی کل طبقه کارگر و هم منفعتی مردم محروم را در این جامعه بلند کنیم.

همچنانکه اشاره کردم احزاب ناسیونالیست کرد، خواهان راه یافتن به قدرت مرکزی و سهم خواهی از پول و امکاناتی هستند که بورژوازی ایران و دولتش در اختیار دارد. همین الان هم که قرار است بزودی دومین دور مذاکره آنها با جمهوری اسلامی در این راستا پیش ببرند. آنها این سهم خواهی را با آویزان کردن خود به ستم گری ملی علیه مردم کرد زبان و با پرچم مسئله کرد بیان میکنند. جواب صریح و روش ما به این ستم گری و تلاش برای حل واقعی آن و راه حل این مسئله برای پایان دادن به شکاف و انشقاق در میان طبقه کارگر و مردم زحمتکش، امری جدی است. بهر صورت در تاریخ چند دهه گذاشته احزاب ناسیونالیست کرد هیچ کجا راه حلی برای پایان ستمگری ملی، سرهم آوردن شکافی که میان مردم به نام ملیت ایجاد شده است، نداشته اند، خواهان حل و پایان آن نیستند و خواهان رسمیت دادن و ماندگاری آن به نام خودمختاری و فدرالیسم هستند. حل مسئله کرد و جواب به این معضل اجتماعی بر دوش جنبش ما است. راه حل ما برای حل مسئله کرد روشن و شفاف است. رفراندم و مراجعه به رای مردم مناطق کرد نشین برای ماندگاری با ایران و حق شهروندی متساوی یا جدایی و تشکیل دولتی مستقل، اصولی ترین و انسانی ترین راه حلی است که چند دهه است بیان کرده ایم. کوبیدن روی این جواب و نقد انواع راه حلهای بینابینی که نفاق ملی و این دمل چرکین را مانگار و ابدی میکند، کار جدی ما است.

اشاره کردم که بیشترین لطمه را به کمونیسم و کارگر در جامعه کردستان جریان ابراهیم علیزاده زده است. او با اتکا به خوشنامی کمونیستها، با اتکا به تاریخ مبارزه کمونیستی در این جامعه، به نام صاحب آن تاریخ و کومه له قدیم، از اعتبار این تاریخ برای دفاع از ناسیونالیسم استفاده کرده است. نقد این جریان و کل ناسیونالیسم چپی که در کردستان موجود است و باز کردن چشم کارگر کرد زبا به حقایق جامعه طبقاتی، نشان دادن نامربوطی این نوع از چپ به کارگر و منافع او، کماکان بر دوش ما است. باید توجه داشت که امروز هر کس در کومه له و حزب کمونیست ایران، به نقد خط رسمی و ناسیونالیستی این جریان بپردازد، هر کس علیه ناسیونالیسم باشد، فوری مهر حکمتیست(خط رسمی) را به او میزنند. در گذشته در دوره منصور حکمت اگر کسانی در حزب کمونیست و کومه له از زاویه چپ منتقد این جریان بودند، میگفتند اینها کمونیست کارگری هستند. امروز کسی نمیگوید اینها با حمید تقوایی هستند. یا رفقای قبلی ما که هنوز تابلوی حزب حکمتیست را به گردن کرده و در میان کمونیستها در ایران به آنها میگویند خط فرعی ها، کسی نمیگوید اینها خط فرعی ها هستند. این دوستان خودشان در نقد ناسیونالیسم کرد و تقابل با آن جای محکمی و قابل اتکایی ندارند. در حقیقت هر کس در این جریان مقداری از موضع چپ منتقد باشد، میگویند این آدم حکمتیست (خط رسمی) است. لذا نقد این کمونیسم ملی و ناسیونالیستی از وظایف ما است.

بهر صورت در خاتمه اشاره کنم که جامعه کردستان هم دستخوش تحولاتی شده است. پلاریزاسیون در این جامعه بیش از گذشته ایجاد شده است. کمونیسم با نسل جوان او در این جامعه یک پای تحولات است. پا پیش گذاشتن جنبش کارگری و اعتراضات متحدانه کارگری در این دوره بر فضای جامعه کردستان هم تاثیر گذاشته است. امید به یک جنبش عدالتخواهی کارگری با کمونیسم این طبقه به عنوان یک راه حل و یک افق افزایش یافته است. این دوره دریچه ای قابل اتکا بر روی ما و همه کمونیستهای نوع ما باز شده است. وظایف جدی ای بر دوش ما است که اینجا سعی کردم به چند میدان و عرصه جدال جدی در کردستان اشاره کنم. همه این جدالها در کنار یک جدال اساسی حزب ما علیه جمهوری اسلامی و برای سرنگونی آن در برابر ما است.

باید توجه کرد استیصال و بی افقی جریانات ناسیونالیسم کرد، به معنای آن نیست که گویا فردا همه جا پرچم کمونیسم بلند خواهد شد و ما هم میداندار. عدم حضور ما و عدم تقابل جدی ما در همه میدانها و در عدم ایفای نقش لایق جریان ما و نقشه و پراتیک آگاهانه ما و همه کمونیستهای این جامعه، تحولات آتی را هر جریان ارتجاعی و حتی همین احزاب سردرگم و به بن بست رسیده در کردستان میتوانند رقم بزنند. لذا در موقعیت کنونی، اتخاذ تاکتیکهای مناسب متکی به یک آلترناتیو و افق سوسیالیستی و ایفای نقش عملی و آگاهانه و جدی ما و همه کمونیستهای این جامعه، یک کاسه شدن همه کمونیستها این جامعه در یک حزب واحد که این حزب معین است، شرط فوری و لازم است.

این دوره دوره کمونیسم است. حتی در کردستان میدان برای ما و کمونیسم نوع ما باز شده است. ما باید بتوانیم و میتوانیم نقش بزرگی در تاریخ خود در کل ایران و این منطقه ایفا کنیم و این وظیفه را به طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران و در جامعه کردستان بدهکاریم

ایران یک کشور جنگ‌زده و غارت شده است!(قسمت نهم)

bahram.rehmani@gmail.com

 

فساد سیاسی، فساد اقتصادی و مالی، فساد اداری، فساد اجتماعی، فساد زیست محیطی، فساد شخصی و اخلاقی در حکومت اسلامی ایران عمومیت دارد.

ترور، تبه کاری، دزدی، باج گیری، رشوه خواری اداری، به همراه توسعه شبکه فحشا و مواد مخدر، احتکار و قاچاق محصولات، سوء استفاده از نفوذ برای ارتقاء مقام، ورودیه دانشگاه ها و زمین خواری و ارث خواری، پول پرستی و حقه بازی در اجتماع و خانواده، عوام فریبی ‌های مذهبی و چاپلوسی و دروغ گویی و به طور کلی نقض ارزش‌های انسانی از جمله اشکال این فساد سیستماتیک در ایران تحت کنترل حکومت اسلامی ایران هستند.

این فساد از بیت رهبری حکومت اسلامی و کاخ ریاست جمهوری گرفته تا قوای سه گانه و نیروهای نظامی و امنیتی، ارتش و پلیس، بسیج و سپاه پاسداران  و هم چنین امام جمعه ها و استانداری ها، فرمانداری ها، شهرداری ها و همه نهادهای به اصللاح فرهنگی و مذهبی حکومت اسلامی را فراگرفته است.

سال ١٣٩٦، شیخ حسن روحانی رییس جمهوری و صادق آملی لاریجانی رییس قوه قضاییه، سه بار کنار یکدیگر و بارها در روی هم در رسانه ها ایستادند. سال ٩٥ و در سال برگزاری دو انتخابات گرچه روابط دولت و مجلس در آرامش بود اما سران دو قوه مجریه و قضاییه آن چنان علیه یکدیگر سخنرانی می کردند که هیچ شبهه ای در عمق و ابعاد گسترده فساد و اختلاس در حکومت اسلامی، برای مخاطب باقی نمی گذاشت.

دولت دوم احمدی نژاد در رویارویی با برادران لاریجانی کم نگذاشت. ارتباط قوه مجریه و قوه قضاییه در ٤ سال ابتدایی دولت روحانی ارتباط مطلوب و متنوعی برای سران این دو قوه نبود اما از چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری اردیبهشت ١٣٩٦، تنش میان دو نماد اجرایی و قضایی کشور بالا گرفت.

 

آبان ١٣٩٥، اخباری در مورد ٦٢ حساب بانکی قوه قضاییه به نام صادق آملی لاریجانی منتشر شد. محمود صادقی، نماینده فراکسیون امید با تذکری در مجلس خواستار شفاف سازی درباره این حساب ها شد. این خبر آغاز بسیاری اظهارنظرها بود. حسن روحانی هم در دی همان سال نسبت به این اتفاق واکنش نشان داد. او در جریان یک گفتگوی تلویزیونی وقتی با سئوالی در مورد حقوق های نجومی مواجه شد از اصلاح حسا های نجومی استفاده و از ابزار انتخاباتی رقبا گلایه کرد.

روحانی در بخشی از پاسخ به این پرسش گفت: «البته نهضت ادامه دارد، یعنی همین جور تا شب انتخابات این حقوق ها را ادامه می دهیم. عده ای می گویند املا نجومی، عده ای می گویند حساب های نجومی، همین گونه ادامه می دهیم. این ها را باید حل و فصل کنیم.»

حقوق های نجومی مربوط به دولت و املاک نجومی مربوط به شهرداری با مدیریت قالیباف پیش از آن جنجال رسانه ای گسترده ای به وجود آورده بود و از آبان سال ٩٥ بحث در مورد حساب های شخصی قوه قضاییه داغ تر شده بود. البته صادق آملی لاریجانی، رییس دستگاه قضا نه اتهامات را بی پاسخ گذاشت و نه کنایه حسن روحانی را.

لاریجانی ترجیح داد در این شرایط پای پرونده بابک زنجانی را پیش بکشد. او تلویحا به کمک های مالی بابک زنجانی به ستاد انتخاباتی روحانی در سال ٩٢ اشاره کرد و از چگونگی هزینه کرد پول های نهاد ریاست جمهوری پرسید.

روحانی به سرعت در مورد این اظهارات واکنش نشان داد و در توییتر خود نوشت دولت حاضر است با تشکیل سامانه ای، تمام دخل و خرج و حساب های خود را شفاف کند. سپس در دیدار با یکی از کمیسیون های مجلس از برخی بی تدبیری ها و فرافکنی ها گلایه کرد.

گرچه بعد از این سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور، دولت را با کنایه خطاب قرار دادند تا صحبت های رییس شان را تایید کنند و از آن سو اعضای ستاد روحانی هم چون اکبر ترکان هم ادعایی چون پرداخت هزینه های انتخاباتی روحانی از سوی زنجانی را تکذیب کردند.

او هم چنین در پاسخ به ادعای روحانی که گفته بود: «از قوه قضاییه خواستیم پرونده بابک زنجانی را در اختیار وزارت اطلاعات قرار دهند اما این درخواست اجرا نشد.» تلاش کرد در لفافه برخی اعضای دولت را متهم کند و گفت که در این مورد به دادستان دستورات لازم را داده اما «بعد مکشوف شد که موانعی سر این کار است و این موانع هم از ناحیه قوه قضاییه نبوده است.» موانعی که بنا بر ادعای آملی لاریجانی از ناحیه برخی وزارت خانه ها و نیروهای امنیتی بوده است.

تقریبا ٥ ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری اتفاقاتی با محوریت حساب های شخصی قوه قضاییه و پرونده بابک زنجانی اولین و پررنگ ترین چالش میان دولتی ها و مقامات قضایی بود. این روند البته بعد از انتخابات هم ادامه داشت.

لاریجانی امروز دوشنبه ۱۳ دی ١٣٩٥، در دیدار با مسئولان عالی قضایی گفت تاخیر در رسیدگی به تخلفات مقامات مسئول، به این علت است که اولویت اصلی بازگرداندن اموال بوده است.

لاریجانی از بابک زنجانی نقل کرده که این متهم «میلیاردها تومان به انتخابات رئیس جمهور کمک کرده است.»

حساب ‌‎های مالی قوه قضاییه پس از آن بالا گرفت که سال ۱۳۹۵ محمود صادقی، نماینده مجلس از صادق لاریجانی، ردیس وقت این قوه خواست تا درباره كشایعهڵ واریز هزاران میلیارد تومان از حساب ‌های این نهاد حکومتی به حساب‌ های شخصی خود توضیح دهد.

پس از این اظهارات، آقای صادقی تحت تعقیب قضایی قرار گرفت و صادق لاریجانی نیز اعلام کرد که نگه داری پول ‌های قوه قضاییه در حساب‌ های شخصی ردیس قوه با مجوز رهبر جمهوری اسلامی صورت پذیرفته و از سال ۱۳۷۴ رواج داشته است.

اشاره صادقی به گزارشی بود که بر اساس ‌ک، سالانه به طور غیرقانونی ۲۵۰ میلیارد تومان به ۶۳ حساب شخصی صادق آملی لاریجانیڵ واریز می ‌شده است.

حساب شخصی به نام صادق لاریجانی، ردیس قوه قضائیه. موجودی حساب ‌ها هزار میلیارد تومان و سود ماهانه آن ۲۲ میلیارد تومان. محل تامین موجودی نیز وجوه واریزی از سوی اشخاص حقیقی و اصحاب دعاوی حقوقی و کیفری و برخی متهمان دادسراها که بابت قرارهای وثیقه و تودیع خسارات به حساب قوه قضادیه واریز می‌شود.

رئیسی که جای لاریجانی را در ریاست قوقه قضاییه گرفت عصر سه‌ شنبه دوم مهر ١٣٩٨ - ۲۴ سپتامبر ٢٠١٩، در نشست نوبت دوم هفتمین اجلاسیه مجلس خبرگان در دوره پنجم، گفت: «در خود قوه قضاییه با مواردی مواجه و متوجه شدیم رشوه ‌هایی اخذ شده است که بهت ‌آور است؛ از آپارتمان‌ های ۶۰۰ متری گرفته تا ویلاهای چهارهزار متری در شمال که در نوع خود کم ‌نظیر است.»

از سوی دیگر، به گزارش خبرگزاری ایرنا، حسن روحانی روز یک ‌شنبه ۱۹ آبان به قوه قضاییه کنایه زد که سراغ دانه درشت ‌ها نمی ‌رود و پرونده «نهادها و افرادی» را که مرتکب فسادهای میلیارد دلاری شده ‌اند پیگیری نمی ‌کند.

ایسنا، امروز ١٩ آبان ١٣٩٨، به نقل از روحانی که در جمع مردم یزد گفت: «قوه قضاییه درباره فساد میلیارد دلاری توضیح دهد. نهادهایی بیش از ۷۰۰ میلیون دلار بدهکاری دارند. از رییس دستگاه قضا تعیین تکلیف پرونده بابک زنجانی و اجرای مصوبه شورای عالی امنیت ملی در سرعت رسیدگی به پرونده دو میلیارد دلاری را خواستار شد که به گفته او دولت یازدهم ۱۰ ماه وقت داشت آن را از دست آمریکا درآورد، اما کاری نکرد .»

او اضافه کرد کرد: «از قوه قضاییه می‌ خواهم حالا که با فسادهای میلیونی و میلیارد تومانی برخورد می‌ کند، مبارزه با فساد میلیارد دلاری را نیز برای مردم توضیح دهند؛ هنوز بعد از چند سال برای ما روشن نیست؛ آقایی  دو میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار پول این مردم را خورده و او را دستگیر و حکم اعدام برای او صادر کردند و الان نیز این فرد در زندان است اما آن پول کجا رفته است؟»

روحانی افزود: «چند سال پیش شورای عالی امنیت ملی تصویب کرد که قوه قضاییه باید به سرعت به این پرونده رسیدگی کند و تا امروز خبری نشده است؛ ما می ‌خواهیم پرونده دو میلیارد دلاری برای مردم روشن شود. ...»

احمد توکلی چهار دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بوده، مدتی ریاست مرکز پژوهش‌ های مجلس را بر عهده داشته و اکنون رییس هیئت مدیره سازمان دیده‌ بان شفافیت و عدالت است.

او پنج‌ شنبه ۱۵ مهر 1398 در برنامه تلویزیونی دست‌ خط، به پرسش‌هایی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی، از جمله فساد فراگیر در حکومت اسلامی پاسخ داد.

توکلی با بیان این که هیچ خطری مانند فساد بقای حکومت ایران را تهدید نمی‌ کند گفت: «اگر با فساد مبارزه نکنیم حتما جمهوری اسلامی را ساقط می ‌سازد.»

محمود صادقی، نماینده تهران در نشست علنی مجلس شورای اسلامی در یک تذکر شفاهی از  وجود حکم محکومیت قطعی ۱۲ هزار میلیارد تومانی علیه احمدی‌نژاد و ۴۸ هزار میلیاردی علیه دولت گذشته در دیوان محاسبات خبر داد و خواهان اجرایی شدن این احکام شد.

سازمان «شفافیت بین‌الملل» (Transparency International) در آخرین گزارش خود میزان فساد و رشوه ‌در ۱۷۴ کشور جهان را منتشر کرده است. شاخص فساد با توجه به رفتار و کردار کارمندان دولتی و سوء استفاده سیاست مداران از موقعیت خود در کشورهای مختلف اندازه‌ گیری می‌شود.

ایران نسبت به سال ۲۰۱۳ دو امتیاز بیش تر کسب کرده و جایگاه خود را در جدول شاخص فساد بهبود بخشیده است. ایران در سال ۲۰۱۳ در ردیف ۱۴۵ جدول «شفافیت بین ‌الملل» بود و در سال ۲۰۱۴ به مقام ۱۳۶ صعود کرده است. ایران در گزارش سال ٢٠١٩ این سازمان، با ۲۸ امتیاز در رده ۱۳۸ این جدول قرار دارد. سال گذشته ایران در جایگاه ۱۳۰ قرار گرفته بود.

امیر خجسته، رییس فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس ایران، از فساد در «همه وزارت خانه‌ ها» خبر داد و خواستار «قطع دست غارتگران بیت ‌المال» شد. هم ‌زمان اعلام شد که رییس سازمان صنعت، معدن و تجارت خراسان شمالی و فرماندار سابق چابهار، به ترتیب به اتهام «اختلاس و تضییع اموال دولتی» و «اخذ رشوه» بازداشت شده ‌اند.

به گزارش خبرگزاری خانه ملت، رییس فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس ایران روز پنج شنبه ۱۰ آبان ١٣٩٧- اول نوامبر ٢٠١٨، ضمن تاکید بر لزوم پیگیری «موضوع قیمت دلار و محتکران» توسط وزیران گفت: «موضوع مهم ‌تر مسئله فساد ستیزی است. وزرا باید بدانند که در وزارت خانه آن ها به هر طریقی فساد وجود دارد، چرا که در کشور با آن ها و رانت ‌های قوی از گمرک گرفته تا بانک‌ها حاکم است. باید فساد ستیزی از وزارت خانه‌ ها آغاز شود و در مقابل باندها و شبکه ‌های مخوف اقتصادی که بیت‌ المال را غارت می‌ کنند تمام قد ایستاد.»

 

حسین فریدون دستیار پیشین رییس جمهور و برادر شیخ حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران که صبح روز چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸، برای تحمل ۵ سال حبس راهی اوین شد. اما چند روز بعد، ابتدا گفته شد که او مرخصی رفته اما سپس تکذیب شد. 

به گزارش ایسنا، حسین فریدون  لحظاتی قبل از معرفی خود به اوین گفت:

«اجرای حکم اینجانب نشان داد که «برادر رییس جمهور بودن» نه تنها هیچ مزیتی برای من نبود  که می تواند خودش یک اتهام باشد! و من خوشحالم که حتی در این مقام برای انقلاب و نظامی که آن را دوست داشته  و تلاش کرده ام قربانی می شوم...»

به گزارش ایسنا، غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوه قضاییه در نشست خبری سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸، در پاسخ به سئوال خبرنگاری مبنی بر آخرین وضعیت پرونده «حسین فریدون»، گفت: «در رابطه با آقای حسین فریدون دادگاه تجدید نظر تصمیم گرفته و رای نهایی خود را صادر کرده است. در دادگاه تجدید نظر در مورد سه نفر از متهمان این پرونده ارفاق‌هایی مورد لحاظ قرار گرفته است.»

او ادامه داد: «در مورد خود آقای «حسین فریدون»، هفت سال حبسی را که دادگاه بدوی تعیین کرده بود به ۵ سال تقلیل داده؛ اما بقیه مجازات های وی یعنی جزای نقدی و آن مبلغی که به عنوان رشوه مطرح بود (۳۱ میلیارد و خرده ‌ای) را باید بپردازد. در مورد یک نفر از متهمان، دادگاه رای برائت صادر کرده و در مورد یکی از بانوان که دادگاه بدوی دو سوم از مجازاتش را تعلیق کرده بود و باید یک سوم اجرا می‌شد، دادگاه تجدید نظر یک سوم باقی مانده را نیز تعلیق کرده است.»

اسماعیلی افزود: «این که در سیاست ‌های کیفری ما اعلام شده که واقعا وضعیت بانوان چه بانوان سرپرست خانوار چه بانوانی که دارای اطفال خردسال هستند و چه بانوانی که دارای کهولت سن هستند، مورد توجه قرار می‌ گیرد و جز سیاست ‌های کیفری ابلاغی از ناحیه ریاست قوه قضاییه است این رای و این تصمیم در ارتباط با احدی از خانم‌ هایی که در این پرونده وجود دارد مبین این است که سیاست ‌های کیفری عملیاتی و اجرایی می‌شود.»

اسماعیلی در پاسخ به سئوالی در مورد جرم حسین فریدون، اخذ رشوه را مورد اشاره قرار داد.

 

یک نماینده مجلس شورای اسلامی، اعتراف کرده است که فساد به اندازه‌ ای در ساختار ایران گسترده شده که بعید است قانون بتواند با آن مقابله کند و خوب است مبارزه با فساد ابتدا از «دفتر» رهبر حکومت اسلامی آغاز شود.

غلامعلی جعفرزاده ایمن ‌آبادی، نماینده رشت در مجلس، این اظهارات را در گفت‌و‌گو با وب‌ سایت «رویداد ۲۴»، گفته که «فساد در ساختار کشور دامنه ‌دار شده و جا خوش کرده و من هیچ امیدی ندارم که این قانون بتواند جلوی این حجم فساد را بگیرد.»

او افزوده است: از آن رو به توان مقابله قانونی با این حجم از فساد در ایران بدبین است که در «تشکیلات» حضور دارد و «این اتفاقات ناخوشایند را از نزدیک» می ‌بیند.

این نماینده بدون اشاره به جزئیات بیش تر، هشدار داده که «اگر روزی انقلاب ما با مشکل رو به رو شود بدانید به خاطر همین فسادهای گسترده است.»

ایمن ‌آبادی، هم چنین پیشنهاد کرده که «مبارزه با فساد از دفتر خود رهبری شروع شود.»

به گفته او، «اگر این اتفاق بیافتد و سپس در قوه قضائیه با فساد مبارزه شود و پس از آن قوه مجریه به پالایش فساد در درون خود بپردازد حداقل دستاوردی که از آن حاصل می ‌شود اعتمادسازی در جامعه است.»

این نماینده، علاوه بر فساد مالی، به وجود «فساد گسترده اخلاقی» در ایران هم اشاره کرده و افزوده که «متاسفانه امروز افراد خیلی واضح و روشن سفارش یکدیگر را به مسئولین می ‌کنند و ابایی هم از این موضوع ندارند.»

ایمن ‌آبادی که عضو کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی است، سال گذشته نیز گفته بود که برخی دستگاه‌ های دولتی در ایران از نظارت و حسابرسی این دیوان بر فعالیت‌های خود «فرار» می‌کنند و برخی نهادها به هیچ کس پاسخ گو نیستند.

اظهارات او در حالی بیان شده که از نبود یا ضعف نظارت بر فعالیت بسیاری از دستگاه‌ های حاکمیتی و دولتی در ایران به عنوان یکی از مهم ‌ترین عوامل افزایش فساد در حکومت اسلامی نام برده می ‌شود.

 

خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران، در سال ۱۳۹۰ و پس از مطرح شدن جزییات پرونده فساد معروف به اختلاس ۳ هزار میلون تومانی، خامنه‌ ای با لحنی تند از رسانه‌ ها خواسته بود تا «این قضیه را کش ندهند.» خامنه ‌ای این بار نیز اطلاع مسئولان سه قوه از وضعیت فساد در کشور را کافی دانسته و در پاسخ به جهانگیری نوشته است: «این سمینار و امثال آن بناست چه معجزه ‌ای بکند؟ مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟»

بنا بر گزارش ایرنا، لاریجانی گفت: «رهبر معظم انقلاب و مجمع تشخیص مصلحت نظام راه‌ گشای بسیاری از بن‌بست‌ها در کشور هستند». او هم‌چنین گفت: «باید سازمانی فراقوه‌ای برای جلوگیری از فساد و جرم در کشور تشکیل شود که بر هر سه قوه نظارت داشته باشد.»

او گفت: «در کشور ما احتیاج زیادی به برگزاری همایش درباره فساد وجود ندارد. باید به جای برگزاری این همایش‌ها کارهای عملی و اجرایی انجام شود و متخصصان بنشینند و نظر دهند و اگر لازم بود در سطح کلان ‌تر و در جای دیگری تصمیم ‌گیری شود. راه قانون ‌گذاری در مبارزه فساد باز است، اما در دولت قبل عملکرد مبارزه با فساد بسیار ضعیف بود.»

اگر پرونده های وزرا و وکلا و مقامات و مسئولات سیاسی، نظامی، قضایی و دیپلماتیک حکومت اسلامی ایران، از سوی یک گروه کارشناسی بی طرف مورد بررسی قرار گیرند به احتمال قوی در میان آن ها، کسی را نمی توان پیدا کرد که مترکب جنایت و فساد سیاسی و اخلاقی و اقتصادی نباشد. از بیت رهبری حکومت اسلامی گرفته تا همه رده های پایین این حکومت، به انواع و اقسام جنایت ها و فسادها آلوده اند: از وزیر آدم کش تا وزیر دزد!

به این ترتیب در این در همایش «مبارزه با فساد»، دیدگاه‌ های جناحی در حکومت اسلامی، انعکاس یافته است.

***

حکم تبعید و شلاق سلمان خدادادی، نماینده ملکان در مجلس به اتهام داشتن رابطه «نامشروع» از سوی دیوان‌عالی کشور نقض شد. خدادادی چندی پیش از سوی شعبه پنج دادگاه کیفری استان تهران به ۹۹ ضربه شلاق و دو سال تبعید و محرومیت از مناصب انتخابی و انتصابی محکوم شده بود.

این رای مورد اعتراض متهم قرار گرفت و پرونده به شعبه ۴۷ دیوان‌عالی کشور رفت.

زهرا نویدپور اهل شهرستان «ملکان» بود که علیه سلمان خدادادی، نماینده این شهر در مجلس اقامه دعوی کرد.

 

ظهر روز سه ‌شنبه هفت خرداد ١٣٩٨، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران خبر قتل میترا استاد را به رسانه ‌ها اعلام کرد. هم ‌زمان با انتشار خبر قتل استاد خبرنگار انصاف‌ نیوز، یکی از سایت‌ های خبری در ایران، در توییتر خود نوشت که میترا استاد روز دوشنبه ۶ خرداد با این سایت تماس گرفته و برای مصاحبه در روز سه ‌شنبه با آن ها قرار مصاحبه گذاشته بود.

گفته شده که متقول یک پسر حدود ۱۳ ساله نیز دارد که امروز ظهر پس از آن که بعد از مدرسه به منزل بازگشته با جسد خونین مادرش مواجه شده ‌است.

رییس پلیس آگاهی تهران، درباره جزئیات حادثه قتل میترا استاد، همسر دوم محمدعلی نجفی گفته ‌است: «ساعت ۱۰:۳۰ صبح امروز پسر او به همراه دخترش و راننده وارد خانه شدند و با جسد مقتول در داخل حمام مواجه شدند.»

پسر ۱۳ ساله میترا استاد گفت: نجفی دست بزن داشت. مدام مادرم را کتک می ‌زد یک بار مانع شدم دست مرا شکست. قرار بود با مادرم بیرون برویم من از مدرسه با آژانس بازگشتم پول آژانس نداشتم آمدم تا از مادرم پول آژانس را بگیرم که متوجه شدم مادرم مرده‌ است.

وی گفت: شوهر مادرم مجوز اسلحه داشت و همیشه اسلحه را در خانه نگه می ‌داشت. وقتی به خانه رسیدم یک زن و مرد که دختر آقای نجفی و راننده وی بود در حال شکستن در خانه بودند و در نهایت وارد خانه شدیم و جسد مادرم را پیدا کردیم.

رسانه‌ های ایران در سال ۱۳۹۷ و چند ماه بعد از کناره ‌گیری نجفی از شهرداری تهران گزارش ‌هایی درباره ازدواج جدید او منتشر کردند.

ازدواج موقت، ازدواج پنهانی و...، از موارد شایعاتی بود که برخی آن را با کناره ‌گیری نجفی مرتبط می ‌دانستند، اما استاد پس از کناره‌ گیری نجفی تمام این شایعات را رد کرد و گفت که ازدواج قانونی و رسمی آن ها ربطی به این کناره ‌گیری نداشته‌ است.

یکی از ساکنان این برج در گفت‌وگو با خبرنگاران اعلام کرد؛ ظهر امروز صدای مشاجره شدیدی از واحد محل سکونت همسر نجفی شنیده شده ‌است. ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه امروز ۷ خرداد، وقوع این قتل به پلیس ۱۱۰ اعلام شد.

پس از استقرار تیم‌های بازپرسی، فیلم‌ های آسانسور و هم چنین لابی این برج مسکونی از سوی پلیس و بازپرس پرونده مورد بازبینی قرار گرفت. سرانجام نحفی به این قتل اعتراف کرد.

محمدعلی نجفی علاوه بر شهرداری تهران مقام‌ های مختلفی را در سه دهه گذشته به عهده داشته ‌است. او از سال ۶۷ تا ۷۶ خورشیدی وزیر آموزش و پرورش بود و بعد از آن به ریاست سازمان برنامه و بودجه رسید.

نجفی از سال ۸۶ تا ۹۲ عضو شورای شهر تهران بود و در دوره‌ ای کوتاه ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را بر عهده داشت.

او در ابتدای دهه شصت به عنوان وزیر علوم و همین ‌طور در زمان ریاست جمهوری روحانی به مدت چند ماه به عنوان سرپرست این وزارتخانه در کابینه حضور داشت.

نجفی در آخرین سال نخست ‌وزیری میرحسین موسوی وزارت آموزش و پرورش را بر عهده گرفت که این مسئولیت در هشت سال ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی نیز ادامه داشت.

او با ۱۲ سال سابقه وزارت، در کنار کسانی چون محمد سعیدی کیا، علی اکبر ولایتی، بیژن زنگنه و محمد غرضی از جمله کسانی است که بیش ترین سابقه وزارت را در تاریخ ایران داشته ‌است.

او از پایه ‌گذاران حزب کارگزاران سازندگی از احزاب «میانه ‌رو» نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی بوده‌است.

 

آخوند علی یونسی، وزیر پیشین اطلاعات حکومت اسلامی گفته است استفاده از «پرستو» در وزارت اطلاعات ممنوع است و رهبر حکومت اسلامی هم این موضوع را «به ‌شدت منع» کرده است.

در حکومت اسلامی ایران، واژه پرستو درباره زنانی به کار می ‌رود که نهادهای امنیتی بر سر راه مقامات، چهره‌ های سیاسی، منتقدان و مخالفان حکومت و حتی دیپلمات‌ های خارجی قرار می‌ دهند تا برای آنان پرونده ‌سازی کنند.

یونسی که از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۴ در دولت محمد خاتمی وزیر اطلاعات بود، در مصاحبه مفصلی که در ضمیمه مهرماه سال جاری روزنامه دولتی ایران منتشر شده است، گفته ریشه این ممنوعیت به دهه ۶۰ باز می‌گردد و «این موضوع الان در وزارت اطلاعات و همه سازمان‌ های اطلاعاتی امنیتی ممنوع است.»

این ادعا در حالی مطرح می ‌شود که در ماه‌ های گذشته در جریان پرونده محمدعلی نجفی، شهردار پیشین تهران که همسرش، میترا استاد را به قتل رساند، تعدادی از چهره‌ های اصلاح ‌طلب و علی مطهری، نماینده مجلس شورای اسلامی، میترا استاد را متهم کردند که «پرستو» بوده است.

یونسی، هم چنین گفته است دستگاه‌ های اطلاعاتی ایران کارمند یا مامور در خدمت به عنوان «پرستو» ندارند و اگر بخواهند از کسی نقطه ضعف پیدا کنند، «می ‌توانند روی مسائل سیاسی یا مالی دست بگذارند و آن را پررنگ کنند.»

وزیر پیشین اطلاعات حکومت اسلامی ایران، گفته که ریشه این واژه به دوران شاه بر می ‌گردد و ساواک «زنانی ویژه و آب و رنگ دار را تربیت می‌کرد تا مخالفان خود را به دام بیندازد.»

او، هم چنین مدعی شده که در دوران او در وزارت اطلاعات مواردی مثل شکنجه، سختگیری و دروغ ‌گفتن به متهمان را تعطیل کرده بود ولی گفته است که شنود همیشه برای «افراد خاص، مثل تروریست ‌ها، جاسوسان و خیانت کاران به بیت‌المال، قاچاق ‌فروشان مواد مخدر و آدم‌ ربایان» وجود دارد.

وزیر پیشین اطلاعات حکومت اسلامی ایران، هم چنین به پرونده قتل‌ های زنجیره ‌ای پاییز سال ۱۳۷۷ اشاره کرده است. او در تطهیر بازجوها و شکنجه گران وزارت اطلاعات گفته است: «بازجوها و شکنجه ‌گرها» که در این پرونده نام‌ شان مطرح شد، «از پرسنل وزارت اطلاعات بودند» ولی «ارتباط اداری» با این وزارت خانه نداشتند.

یونسی، هم چنین به گفت‌وشنود خودش در زمان پذیرش سمت وزارت اطلاعات در دولت خاتمی اشاره کرده و گفته است محمد خاتمی از او پرسیده که «علت مشکلی که در ماجرای قتل ‌های زنجیره‌‌ای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند را می‌کشد؟»

او اشاره نکرده که منظور خاتمی کدام «دانشمند» بوده ولی یونسی به ریيس ‌جمهور وقت ایران پاسخ داده که چون وزارت اطلاعات «از دل نظامی ها» و به طور عمده از «سپاه» در آمده است، لذا «این نیروها به این جا نیامده ‌اند تا کار اطلاعاتی بکنند، بلکه آمده‌‌ اند تا کار عملیاتی بکنند؛ آمده‌‌ اند بجنگند؛ آمده ‌‌اند بروند جبهه و شهید شوند؛ آمده‌‌ اند ضد انقلاب را بگیرند و بکشند.»

در جریان قتل ‌های زنجیره‌ ای، داریوش و پروانه فروهر فعال سیاسی و محمد جعفر پوینده و محمد مختاری نویسنده و عضو سرشناس کانون نویسندگان ایران بودند، توسط عوامل وزارت اطلاعات حکومت اسلامی کشته شدند.

 

خدادادی در اعتراض به رای صادره در لایحه ‌ای نوشت دچار بیماری قند خون است و این مسئله به ‌قدری حاد است که روی شرایط جسمانی او تاثیر گذاشته، ضمن این که رابطه نامشروع در هیچ سطحی را قبول ندارد و فقط قصد کمک به زن جوان را داشته است.

دیوان‌عالی کشور هم بعد از مطالعه لایحه نماینده مجلس و وکیل‌ مدافعش حکم صادره را نقض کرده است. دیوان در رای خود شکایت زهرا نویدپور مبنی بر تجاوز سلمان خدادادی به او را وارد ندانسته است. با این رای دیوان، پرونده یک‌بار دیگر به دادگاه کیفری استان تهران برگشته تا در شعبه هم‌عرض رسیدگی شود.

نوید‌پور این نماینده مجلس را به تجاوز، آزار جنسی و سوء استفاده از موقعیت متهم کرده بود که در نهایت  جسد او در ۱۶ دی ۱۳۹۷ در خانه مادری او در شهر ملکان پیدا شد.

 

پرونده سعید طوسی که به اتهام آزار جنسی شاگردان خود چندی پیش در فضای مجازی جنجالی شده بود بالاخره به پایان خود رسید و رای دادگاه تجدید نظر صادر شد. اما صدور این حکم بازهم بهانه‌ ای شد برای جنجال علیه قوه قضاییه؛ و نماینده‌ ای که از ابتدای ورودش به مجلس دهم، وظیفه حمله به قوه قضاییه را بر عهده گرفته و آن را همگام با چند کانال ضدانقلاب، بی.بی.سی فارسی و صدای آمریکا به پیش می‌برد.

محمود صادقی نماینده اصلاح طلب مجلس شورای اسلامی در تاریخ بهمن ماه ١٣٩٦، طی رشته توییتی با انتشار این خبر نوشت: «شعبه ۵۶ دادگاه تجدیدنظر تهران بدون امضای رییس دادگاه با رأی دو مستشار از شعبه دیگر حکم صادره علیه مربی صوت و لحن مبنی بر ۴ سال حبس را نقض و او را تبرئه کرد.

صادقی سپس با انتشار چند توییت دیگر علیه قوه قضاییه، مدعی شد: «اسناد پرونده حاکی از اعمال نفوذ آشکار در فرایند دادرسی است. حدود ۲ سال بود که مدیرکل دادگستری پرونده را از دادگاه گرفته بود.»

اما سعید طوسی نیز در اولین واکنش به این اقدام صادقی، در گفت و گو با یک وب سایت خبری نزدیک به اصلاح طلبان (انصاف نیوز)، در پاسخ به ادعای زد و بند در این پرونده که از سوی محمود صادقی، مطرح شده بود، گفت:

«من این آقا را اصلا نمی‌ شناسم. قطعا ایشان هر کسی هست دروغ می ‌گوید و ادعای بی‌ خودی دارد و برای خودش حرف زده است. اگر ایشان مشکلی دارند با وکیلم، آقای حمید هروی تماس بگیرند تا توجیه شوند.»

او ضمن تایید خبر تبرئه خود گفت: «رای تبرئه‌ام صادر شده و به وکیلم نیز ابلاغ شده به زودی منتشر می ‌شود.»

محسنی اژه ای سخن گوی قوه قضاییه در آبان ماه ۹۵، در خصوص پرونده طوسی گفته بود: در این پرونده کسی آمده شکایت کرده و شکایت بررسی شده اما هنوز مرحله رسیدگی به پایان نرسیده است. این پرونده که در ابتدا یک شاکی داشت و بعدا سه یا چهار نفر شدند در مسئله خلاف عفت عمومی قرار منع تعقیب صادر شده و این قرار قطعی است.

او هم چنین درباره دیگر اتهام مطرح شده علیه طوسی گفت: ادعای دیگری شده که تشویق به فساد صورت گرفته در مورد این مسئله هم قرار منع تغقیب صادر شد اما اعتراض شد و به دادگاه رفت و دادگاه با قرائن و شواهدی گفته که باید رسیدگی ادامه پیدا کند به همین دلیل قرار منع تعقیب را نقض کرده است.

اژه ای گفت: کسی که شکایت می کند اما آن فرد دلیل و شاهدی ندارد بنابراین با اظهاراتی که شاکی مطرح می‌کند و تحقیقاتی که صورت می‌گیرد اگر قاضی علم پیدا کند حکم می‌دهد. ممکن است واقعا هم حق با شاکی باشد اما گاهی اثبات نمی‌شود.

 

سعید گندم نژاد طوسی متولد ۱۳۴۹ در تهران است. او از یک ‌سالگی به مشهد رفته و از پنج ‌سالگی فعالیت ‌های قرآنی خود را آغاز کرد.

او قاری بین‌ المللی قرآن، کارشناس شورای عالی قرآن، آموزگار کلاس‌ های قرآن با تمرکز بر آموزش نوجوانان است. سعید طوسی بارها برنده مسابقات قرائت قرآن در کشورهای مختلف شده است.

او نفر اول مسابقات بین ‌المللی سوریه ۱۳۷۲، نفر اول مسابقات بین ‌المللی مالزی ۱۳۷۷، نفر اول مسابقه کشوری ابتهال و دعا، نفر اول مسابقات کشوری قرائت قرآن ۱۳۷۹ است.

طوسی در مراسم‌ های رسمی مختلفی چون افتتاحیه مجلس دهم، مراسم احیای شب‌ های قدر در مصلای تهران به قرائت قرآن پرداخت. او از اعضای شورای عالی قرآن کشور است.

ماجرای اتهامات علیه طوسی از کجا آغاز شد؟

برای اولین بار در خرداد ماه ۹۵ برخی رسانه ها از وجود پرونده علیه سعید طوسی به دلیل اعمال منافی عفت خبر دادند. این اخبار آن چنان مورد توجه قرار نگرفت تا این که اوایل مهر ماه یکی از رسانه های خارج از ایران اتهامات سنگینی علیه او مطرح کرد.

این اتهامات بازتاب گسترده ای در شبکه های مجازی داشت. برخی شاکیان این پرونده نیز گفت و گوهایی با رسانه های خارج از ایران داشته اند که درآن ادعاها و اتهامات خودر را علیه سعید طوسی مطرح کردند. در واکنش به این اتهامات سعید طوسی دو بیانیه صادر کرد و همه ادعاها را رد کرد.

او در بیانیه اول که روز پنج شنبه صادر کرد نوشت:

«این‌جانب سعید طوسی، شاگرد و خادم قرآن کریم، شایعاتی مبنی بر دستگیری خود به جرم ‌های مختلف با آمار و اعداد عجیب و غریب و داستان‌ های متناقض و سراپا کذب شنیدم که گویا از طریق برخی خبرگزاری‌ها و سایت ‌های یهودی به طور هماهنگ و با کمک برخی از ایادی خود در داخل و یا خارج مستند سازی شده و با ارتباط‌ دادن آن به ساحت مقدس قرآن و جامعه قرآنی و نیز شخص مقام معظم رهبری ناخواسته پرده از مقاصد شوم و خباثت‌آلود خود برداشته‌ اند.»

سعید طوسی خطاب به مقام معظم رهبری نوشته است:

«رهبرا! سلام و درود بر تو و صلابتت. هیبتت مستدام که دشمنانت چنان خار و زبون شده ‌اند که چون در مقابل اقتدار و نفوذ کلامت درمانده گشته‌اند، فرصت را غنیمت شمرده و توطئه ‌های ناجوانمردانه خود را با بهانه قراردادن من، متوجه مقام ولایت سازند! شرمسارم که قرعه آنان به نام من افتاد و مرا بهانه تهمت و تخریب کرده‌ اند و درعین ‌حال، سرفرازم از این که مرا قاری محبوب شما می‌خوانند.»

اما او در همان روز بیانیه دومی نیز صادر کرد و کلیه اتهامات را رد کرد.

او در این بیانیه نوشت: «مستندات و اظهارات ارائه شده در سایت ‌ها و برنامه ها و نمایش‌ های تلویزیونی، سراسر کذب و جعلی است و به درد همان فیلم های سینمایی می‌ خورد.»

***

همین نمونه های جدید فساد اقتصادی در حکومت اسلامی ایران، یک ریشه تاریخی به اندازه عمر این حکومت دارد.

ریاست بنیاد مستضعفان تا سال ۶۸ بر عهده نخست ‌وزیر وقت میرحسین موسوی بود. با مرگ خمینی و جانشینی او توسط علی خامنه ‌ای فعالیت ‌های اقتصادی نظامیان و نهادهایی که خارج از کنترل دولت و نهادهای نظارتی و به طور مشخص زیر نظر رهبر حکومت اسلامی قرار دارند، بیش از پیش در هم تنیده شد. بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، ستاد اجرایی فرمان امام و آستان قدس رضوی مهم ‌ترین نهادهایی هستند که زیر نظر رهبر فعالیت می‌ کنند و بخش بزرگی از فعالیت‌ های اقتصادی در ایران را در اختیار دارند.

از آن زمان وزیر پیشین سپاه، محسن رفیق ‌دوست از سوی خامنه ‌ای به این سمت منصوب شد. بنیاد در سال ۶۸ بیش از ۸۰۰ شرکت مصادره ‌ای را در اختیار داشت و با مصادره اموال مالکان بزرگ و وابستگان و نزدیکان به حکومت پهلوی بزرگ‌ ترین زمین ‌دار کشور محسوب می ‌شد.

 

دولت رفسنجانی به نام «سازندگی»، نقش تعیین کننده ‌ای در شکل ‌گیری فساد سازمان‌ یافته و رانت ‌خواری فراگیر در ایران داشته است. او بعدها، ظاهرا منتقد دخالت نظامیان در اقتصاد شد.

رفسنجانی پیش از انتخابات سال ۹۲، در دیدار با استانداران سابق گفته است: «مهندسی رزمی سپاه امکاناتی از جنگ داشت که در سازندگی کشور می‌ توانست موثر باشد و ما در آن زمان پروژه‌ هایی مثل راه ‌سازی به آنان دادیم، هم برای کشور مفید بود و هم برای سپاه، اما حالا سپاه نبض اقتصاد، و سیاست خارجه و داخله را در دست گرفته و به کم تر از کل کشور راضی نیست.»

بعدها سپاهیان که در رسانه‌ ها، مجلس و دستگاه اجرایی نفوذی قابل توجه و موثر پیدا کردند به شبکه‌ های وسیعی از نیروهای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی وصل هستند که حکومت ادامه حیات خود را مدیون قدرت نظامی و امنیتی و سرکوبگرانه آن‌ هاست.

وجود فساد فراگیر در ایران، از همان آغاز به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، عملیات تروریستی علیه مخالفین و کمک به گروه‌ های مذهبی تروریستی در خاورمیانه آغاز شد، با جنگ ایران و عراق شده یافت و در دوران ریاست جمهوری علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی به اوج خود رسید به طوری که تاکنون هزاران خبر و مطلب در این ‌باره در رسانه‌ های رسمی و نیمه ‌رسمی داخل کشور و در خارج کشور در رسانه‌ های بین‌ المللی و اپوزیسیون منتشر شده است.

 

با به قدرت رسیدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶، در مجلس ششم بحث هایی درباره فساد مالی در سازمان صدا و سیما و قاچاق کالا توسط سپاه و از طریق اسکله‌ های غیرمجاز انجام شد که با واکنش ‌های موافق و مخالفت فراوانی رو به رو بود اما نتیجه ‌ای در برنداشت.

 

«شهرام جزایری ‌عرب»، در سال ۱۳۸۱ در ۲۹ سالگی و در جریان بزرگ‌ ترین و جنجالی ‌ترین پرونده فساد اقتصادی ایران بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران بازداشت شد. او فعالیت تجاری خود را از دست فروشی شروع کرد. در بزرگ ‌ترین پرونده مفاسد اقتصادی دولت اصلاحات یعنی پرونده شهرام جزایری هم جرم اصلی نه اختلاس و برداشت وجوه بانکی، بلکه دریافت وام‌ های هنگفت از سیستم بانکی بود که مجموع رقم وام ‌های باز پس‌نداده ‌شده شهرام جزایری حدود ۸۰ میلیاردتومان اعلام شد که البته اسناد و وثیقه ‌های این وام‌ ها نیز نزد بانک موجود بوده است.

اتهامات جزایری را ایجاد و تاسیس حدود ۵۰ شرکت مختلف بازرگانی، کسب اعتبار موهوم از طریق مانورهای متقلبانه، برداشت ۳۸ میلیارد و ۱۰ میلیون ‌ریال به دفعات مختلف و پرداخت آن به اشخاص به عنوان رشوه، جعل اسناد اعلام کرد. تبانی در معاملات دولتی، اغوای مسئولان بانک ‌ها، تسهیل و دریافت ارز، عدم به‌ کارگیری تسهیلات در امر صادرات و واردات و ایجاد رکود در امر صادرات واردات، تهیه پیمان ‌نامه‌ های غیرقانونی و اخذ مقادیر قابل توجهی از این طریق از جمله کیفرخواست نماینده مدعی ‌العموم است.

علی مژدهی نماینده مدعی‌ العموم در دادگاه ضمن قرائت کیفرخواست صادره درباره شهرام جزایری به تشریح مشخصات متهمان و عناوین اتهامی هر یک از آنان پرداخت. در آن پرونده شهرام جزایری با اتهامات بسیاری از جمله ارتشا، صادرات غیرقانونی، جعل اسناد دولتی و اختلاس‌ های کلان رو به ‌رو شد و بیش از ۵۰ نفر به عنوان شرکای جرم وی روانه دادگاه شدند که اغلب آنان را فرزندان مسئولان تشکیل می‌ دادند. شهرام جزایری در آن دادگاه به ۲۷ سال حبس محکوم شد ولی پس از اعتراض وی به حکم دادگاه، دیوان عالی کشور حکم دادگاه را نقض و دستور رسیدگی مجدد به پرونده او را صادر کرد.

شهرام جزایری بابت اتهاماتش به ۱۱ سال حبس تعزیری، رد مبلغ ۴۸ میلیون ‌و۶۰۰ هزار و ۱۸۵ دلار آمریکا به بانک ملی ایران و صندوق ضمانت صادرات، پرداخت جزای نقدی معادل دوبرابر مبلغ فوق‌الذکر ‌(۹۷ میلیون ‌و۲۰۰ هزار و۳۷۰ دلار آمریکا) به صندوق و محرومیت از فعالیت بازرگانی در بخش صادرات و واردات و نیز محرومیت از اخذ هرگونه تسهیلات بانکی اعم از ریالی و ارزی به مدت ۱۰ سال محکوم شد.

حتی درباره شهرام جزایری، نخست سناریویی ساختند که گویا او از دست ماموران فرار کرده و از کشور خارج شده است. سپس مدعی شدند که «سربازان غیبی امام زمان» او را در یکی از شیخ ‌نشین ‌های منطقه دستگیر کرده و به ایران انتقال داده‌اند.

 

پرونده شرکت المکاسب یکی از جنجالی‌ ترین نمونه‌ های فساد مالی بود که نهایتا با حکم دادگاه و تبرئه‌ کردن همه متهمان به خاطر «عدم‌آگاهی» مختومه شد. دادگاه به خاطر بیماری قاضی زارع بیش از دو سال به طول انجامید. این پرونده به ‌دلیل متهم ‌شدن «ن. و» فرزند یکی از مسئولان سرشناس، از اهمیت بیش ‌تری برخوردار بود. شرکت المکاسب وابسته به بانک ملی ایران در سال ۱۳۶۳ تاسیس شد. این موسسه به همراه چند شرکت دیگر در سال ۱۳۷۵ به موسسه خصوصی همیاری کوثر واگذار شدند. اما شرکت خصوصی همیاری کوثر در واقع متعلق به همان مدیران وقت بانک ملی بود که یکی از متهمان پرونده مکاسب هم یکی از روسای بانک مذکور است. در پرونده مکاسب هم پای مردان میانسالی در میان بود که پروژه فساد مالی را کلید زده بودند اما به هر حال این پرونده به‌ دلیل «نبود آگاهی» مختومه شد. یک سال پس از مختومه ‌شدن پرونده مکاسب در سال ۷۶ «افشای مفاسد مالی»، باز هم به یکی از موضوعات جذاب سیاسی کشور تبدیل شد و این‌بار شهردار وقت تهران در سال ۱۳۷۶ با اتهامات مالی روبه‌رو شد و در سال ۱۳۷۷ بازداشت و در دادگاهی که غلامحسین محسنی‌ اژه ‌ای قاضی آن بود با وکالت بهمن کشاورز و مسعود حائری محاکمه شد. شهردار تهران به اتهام برداشت ۲۶۰ میلیون‌ تومان جهت ستاد کارگزاران، ۲۵ میلیون ‌تومان به تاجران و تقوامنش نامزدهای انتخابات مجلس، ۶۰ میلیون‌ تومان به بهزادیان، ۸۷ میلیون ‌تومان برای خود، خرید ۹۰ هزار دلار از حساب مدیران شهرداری و پرداخت به نماینده حکومت‌اسلامی در نیویورک، پرداخت ۵۰ میلیون ‌تومان به تعدادی از مدیران شهرداری به سه ‌سال زندان و ۱۰ سال انفصال از خدمات دولتی و بازگرداندن اموال محکوم شد. او هم ‌چنین به دلیل تضییع سه‌ و نیم‌ میلیارد به چهار سال حبس و ۶۰ ضربه شلاق تعلیقی محکوم شد.

 

در سال های نخست انقلاب ١٣٥٧ ایران، یکی از بزرگ‌ ترین پرونده ‌ها، دادگاه فساد اقتصادی کشور مربوط به متهمی در دهه ۷۰ شمسی به نام «فاضل خداداد» به اتهام تبانی با کارمندان بانک صادرات و ۱۲۳ میلیارد تومان اختلاس از این بانک بود که در ‌‌نهایت با حکم محسنی ‌اژه‌ای به اعدام محکوم شد. او نخستین مجرم اقتصادی اعدامی در تاریخ حکومت اسلامی بود که تا سال ۱۳۸۹ رکورددار اختلاس بود.

مرتضی رفیق‌ دوست برادر محسن رفیق دوست دیگر متهم این پرونده نیز به حبس ابد محکوم شد. در سال ۱۳۹۰ ماجرا و دادگاه فساد سه هزار میلیارد تومانی نقطه اوج فساد در حکومت اسلامی است. این دادگاه حکم اعدام چهار نفر از محکومان از جمله «مه‌ آفرید امیرخسروی» مدیرعامل شرکت توسعه سرمایه گذاری را تایید کرد و سه نفر دیگر از هیات مدیره شرکت گروه ملی فولاد ایران و از مسئولان بانک صادرات جزو محکوم شدگان قرار گرفتند. اتهام اصلی این محکومان «افساد فی الارض از طریق اخلال در نظام اقتصادی کشور» اما نام بردگان به اتهام ‌های دیگری از جمله ارتشاء، اختلاس، کلاهبرداری، تحصیل مال نامشروع، پول شویی، جعل و استفاده از اسناد مجعول و صوری متهم شده بودند. فساد افرادی از خانواده‌ های حاکم حکومتی مانند خانواده خامنه ‌ای، هاشمی رفسنجانی، لاریجانی، روحانی و...، نمونه های دیگری از فساد مالی و اقتصادی در ایران است. باغ های پسته ۳۴۲ هکتاری غصبی جواد لاریجانی در ورامین و حفر ۷۲ چاه عمیق غیرقانونی که منجر به خشک شدن زمین های کشاورزان منطقه شد؛ نشانه جزئی از فساد مالی و اداری هیات حاکمه در حکومت اسلامی ایران است. تعداد ۷۶۵۰ قراردادی که ۸۱۲ شرکت وابسته به سپاه پاسداران با دولت بسته ‌اند فقط بر پایه ساخت و پاخت با ارگان های دولتی و اشخاص قدرتمند سیاسی صورت گرفته و فاقد هرگونه شفافیت هستند.

 

گذشته از زمان جنگ و دولت موسوی و هاشمی رفسنجانی و همه فساد اقتصادی و جنایت های حکومت اسلامی، برخی از مقامات و مسئولین دوره ریاست جمهوری خاتمی را بسیار برجسته کرده و ریاکارانه دوران شکوفایی حکومت اسلامی و شکل گیری جامعه مدنی نامیده اند!؛ به طوری که انگار خاتمی و دولت او نه ادامه حکومت جهل و جنایت اسلامی، بلکه از کرات دیگر آمده است!

در زمان دولت خاتمی نیز سرکوب و سانسور و دزدی حکومیتان و ارگان های حکومتی، به شدت گذشته ادامه یافت؛ به ویژه در این دوره، حضور سرادران سپاه پاسدارن در عرصه های مختلف امنیتی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دیپلماسی که پس از پایان جنگ و دوره ریاست جمهوی رفسنجانی آغاز شده بود در این دوره، بسیار شد.

در این دوره است که هواپیمای چهل میلیارد تومانی از سلطان برونئی، به عنوان هواپیمای اختصاصی رییس ‌جمهور خریداری شد.

 

دراواخر دی ماه ١٣٩٢، پرونده داغ بابک زنجانی نقل مجالس سیاسی و غیرسیاسی ایران بود. البته ماجرا از آن جایی داغ تر شد که هاشمی رفسنجانی نیز به جرگه مبارزین با بروز چنین فسادهایی اضافه شد.

روزنامه‌ های اصلاح طلب نیز در انتساب این رانت خواری به اصول گرایان کم نگذاشتند. هاشمی رفسنجانی در جمع طلاب، روحانیون، استان کرمان گفت: غارت بیت ‌المال، فساد اداری و حاتم‌ بخشی از حقوق بازنشستگان در دولت گذشته پذیرفتنی نیست»!

هاشمی در افتتاح یکی از پروژه‌ های دوران «سازندگی»، چنین گفته بود: «وقتی که ما یک سدی را می سازیم و مثلا ۱۰ میلیارد خرج می ‌کنیم ممکن است از قبل آن ۵۰۰ میلیون هم اختلاس شود اما این سد برای کشور می‌ ماند و هیچ کس نمی ‌تواند از این سد اختلاس و دزدی کند!»

در ادمه به گوشه هایی از اختلاس های کلان در اوج قدرت اصلاح طلبان می پردازیم.

 

دانشگاه هاوایی با فروش مدارک کاغذی بی ‌آزمون به مدیران دولت اصلاحات، سود هنگفتی را به دست آورده بود. در فهرست دانش ‌آموختگان این دانشگاه غیرقانونی، اسامی مدیران اصلاح‌ طلبی هم چون مرتضی حاجی، رضا ویسه، محمد ملاکی، سیدحسن الحسینی، حسن جاهد و علی رئوف به چشم می‌خورد.

 

پرونده شرکت ایران مارین، سرویس نمونه ‌ای از مفاسد اقتصادی و ثروت ‌های بادآورده است که حاکی از غارت حداقل ۱۰۰ میلیارد تومان از بیت ‌المال و پرداخت ۶۰۰ میلیون تومان رشوه به مسئولان میانی دولت اصلاحات است.

 

مدیر عامل شرکت نفتی پتروپارس - که اکنون در دولت سمت دارد - همان زمان (خرداد ۱۳۸۱)، گفت: «اگر ما رانتی را در دولت قرار دادیم و عده ‌ای از آن رانت استفاده کردند و ثروتمند شدند، حق نداریم یقه آن ها را بگیریم.»

آن روز سخن از واگذاری پروژه چند میلیارد دلاری به شرکت پتروپارس بدون برگزاری تشریفات قانونی مناقصه بود و هنور دشواری ‌های تحریم به اقتصاد کشور تحمیل نشده بود.

 

کرباسچی شهردار وقت تهران که از حمایت خاتمی و هاشمی برخوردار بود به اتهام برداشت ۲۶۰ میلیون تومان جهت ستاد کارگزاران، ۲۵ میلیون تومان به تاجران و تقوامنش نامزدهای انتخابات مجلس، ۶۰ میلیون تومان به بهزادیان، ۸۷ میلیون تومان برای خود، خرید ۹۰ هزار دلار از حساب مدیران شهرداری و پرداخت به نماینده جمهوری‌ اسلامی در نیویورک، پرداخت ۵۰ میلیون تومان به تعدادی از مدیران شهرداری به سه ‌سال زندان و ۱۰ سال انفصال از خدمات دولتی و بازگرداندن اموال محکوم شد. او همچنین به دلیل تضییع سه و نیم میلیارد به چهار سال حبس و ۶۰ ضربه شلاق تعلیقی محکوم شد.

 

مبلغ ۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برداشت از صندوق ذخیره ارزی طی سال های ریاست جمهوری خاتمی، مصداق بارز جارو کردن حساب ذخیره ارزی است. دولت آقای خاتمی با برداشت ۱۳۰ درصدی از این حساب رکوردار تخلف از قانون در این حوزه است.

 

در زمان دولت خاتمی، هواپیمای چهل میلیارد تومانی از سلطان برونئی به‌ عنوان هواپیمای اختصاصی رییس ‌جمهور خریداری شد. این هواپیمای تشریفاتی از نوع ایرباس ۳۲۱ و متعلق به سال ۲۰۰۲ بود و در سال ۱۳۸۲ پس از خرید هواپیما، قرارداد تبدیل آن به هواپیمای اختصاصی با هزینه ‌ای نزدیک به ۲۰ میلیون دلار یعنی نزدیک ۲۰ میلیارد تومان با شرکت «سوژرما» منعقد شد.

 

دیوان محاسبات پس از بررسی مدیریت صنعت نفت دولت هشتم در گزارش تفریغ بودجه سال ۸۳ آخرین سال دولت خاتمی به صورت رسمی اعلام کرد بیش از ۶ میلیارد دلار درآمدهای حاصل از فروش نفت به خزانه دولت واریز نشده است، خاتمی هیچ گاه به ابهاماتی که در این زمینه ایجاد شد، پاسخ نداد. دیوان محاسبات در گزارش تفریغ بودجه سال ۱۳۸۳ می‌گوید که ۱۰۲۹ دستگاه دولتی اصلا جواب دیوان را هم نداده ‌اند!

 

طرح «اکتشاف گاز در منطقه حفاظت شده سراج» در عسلویه در حالی با پیشنهاد وزارت نفت در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۸۴ به تصویب هیات وزیران رسید که بر اساس آن دولت موظف شد پانزده هزار هکتار از اراضی بخش‌ هایی از منطقه حفاظت شده سراج و نیز محدوده پیرامون آن را جهت اکتشاف گاز به وزارت نفت واگذار کند. پرداخت مبلغ ۳۰۰ میلیارد تومان بابت خسارت وارد شده به یک شرکت پرورش میگو که در منطقه حفاظت شده سراج مجوز فعالیت داشت در دستور کار وزارت نفت قرار گرفت. اما شرکت مذکور که اعضای هیات مدیره آن را افرادی چون آقایان «ک»، «ق» و «م» از سران حزب کارگزاران تشکیل می ‌دادند، تنها چند ماه قبل و باز هم با تصویب هیات وزیران دولت اصلاحات توانسته بودند مجوز فعالیت در منطقه حفاظت شده سراج، برای پرورش میگو را دریافت کند.

 

در دوره تصدی ولی الله سیف بر بانک صادرات دولت سازندگی - رییس بانک مرکزی فعلی - اختلاسی به مبلغ ۱۲۴ میلیارد تومان در بانک صادرات صورت گرفت که «فاضل خداداد» را به دام مرگ کشاند. اگر یک میلیارد دلار آن روز را به ریال امروز تبدیل کنیم حدود ۳ هزار میلیارد تومان می ‌شود.

 

احمد خرم وزیر راه و ترابری دولت اصلاحات به خاطر حادثه نیشابور و کشته شدن حدود ۴۰۰ نفر در آن و هزینه ‌کرد حدود ۱/۷ میلیارد تومان فقط برای افتتاح فرودگاه ناتمام امام خمینی و صرف هزینه های دو میلیاردی به قیمت سال ۱۳۸۲ برای دکوراسیون دفتر وزیر توسط مجلس عزل شد. میز جلسه با خبرنگاران این اتاق ۴۲ میلیون تومان، و درب اتاق پنج میلیون تومان ارزش ریالی داشته است.

 

خسارت حداقل و سالیانه قرارداد کرسنت معادل ۲۴ هزار میلیارد تومان تخمین زده می ‌شود. م. هاشمی تنها در قرارداد کرسنت، ۸۵ میلیون دلار پورسانت گرفته است.

پرونده استات اویل مربوط به اتهام رشوه ‌گیری از م. هاشمی است که از این شرکت نروژی مبلغ ۱/۵ میلیون دلار آمریکا در سال برای مدت ۱۰ سال از ژوئن ۲۰۰۲ رشوه دریافت کرده است. شرکت نروژی استات اویل به دلیل پرداخت رشوه به مهدی هاشمی محکوم شد و با آن برخورد شد در حالی‌که این شرکت برای کسب منافع برای کشورش چنین رشوه‌ ای را داده بود، اما در ایران با رشوه ‌گیر که منافع ملی کشور را مورد هجمه قرار داده بود برخوردی نشد.

«استات اویل به پرداخت رشوه ۱۵ میلیون دلاری به مقام سابق ایرانی اذعان کرد.»

 
فروش گاز ایران برای مدت ۲۰ سال به قیمت ٥/١٧ دلار - ۱۴ برابر زیر قیمت جهانی به طرف اماراتی با رشوه های کلان برای دلالان دولتی و…

 

۴۸۰ هزار صفحه سند در قالب ۴۳ جلد گزارش از تحقیق و تفحص زمان جاسبی و به ریاست هیات مدیرگی هاشمی رفسنجانی به مجلس ارائه شد. در این گزارشات ۹۰ سند فساد و مشکلات این دانشگاه ثبت شده بود که شخص مدیر دانشگاه آزاد اسلامی در آن نقش ایفا می ‌کرد. یکی از صدها تخلف دانشگاه آزاد پرداخت ماهانه هزاران پوند به حساب واحد آکسفورد در کشور انگلستان بوده است که بعدها معلوم شد چنین دانشگاهی اصلا وجود ندارد. م. هاشمی بابت ماموریت خودساخته به دانشگاه آزاد واحد آکسفورد به مدت ۱۹ ماه ماهیانه ۳۲۰۰ پوند همراه با ۴ میلیون تومان از دانشگاه آزاد دریافت می‌کرده است.

 
بر اساس مستندات بانک مرکزی که توسط مقامات این بانک در دولت خاتمی منتشر شده، هزینه‌ های جاری دولت گذشته به طور متوسط هر سال دچار افزایش ۱۰۰ درصدی شده است و از ۴۴۰۰ میلیارد تومان در سال ۷۶ به ۳۹ هزار و ۴۷۰ میلیارد تومان در سال ۸۳ افزایش یافته است.

م. هاشمی در زمان مدیریت شرکت بهینه سازی مصرف سوخت در سال های ۸۲ تا ۸۴ مبلغ ده میلیارد و بیست و سه میلیون و پانصد و سی و یک هزار تومان که با احتساب کاهش ارزش وجه مذکور به مدت ۷ سال اکنون به مبلغ شانزده میلیارد و یکصد و شصت و دو میلیون و هشتصد و سی و یک هزار تومان رسیده اختلاس نموده و اسناد و فاکتورهای جعلی ارائه کرده است.

 

براساس گزارش سازمان بازرسی کل کشور به شماره ۴۰۹۵۶/۸۵/۳۲ م. هاشمی مبلغ ۵۲۰ میلیون ریال از وجوه شرکت مهندسی ساخت تاسیسات دریایی را اختلاس کرده است. هم چنین مشارکت مدنی وی با شرکتی به نام شناور سکوساز (شنکو) فاقد وجاهت قانونی عنوان شده است.

 

هادی عرب قبادی درباره فساد اقتصادی در دولت خاتمی می‌ گوید: قرار بود در ستاد بهینه سازی مصرف سوخت صدها هزار نسخه کتاب برای کودکان منتشر کنیم که به جای آن ۲۵ هزار نسخه چاپ شد و مابه التفاوت ۳۵۰ میلیون تومانی بابت تسویه مطالبات حسن معادی خواه - نشرذره - به وی پرداخت گردید.

 

روزنامه بیلد ام زونتانگ چاپ آلمان طی گزارشی نوشته بود، مردی که تلاش داشت ماه گذشته میلادی با یک برگ چک به مبلغ ۷۰ میلیون دلار وارد آلمان شود، یک چک متعلق به رییس سابق بانک مرکزی جمهوری اسلامی، در دولت خاتمی بوده است. گزارش ‌های منتشر حاکی از آن بود ماموران گمرک در فرودگاه دوسلدورف در چمدان یک مرد یک برگ چک به مبلغ ۳۰۰ میلیون بولیوار ونزوئلا، معادل ۷۰ میلیون دلار پیدا کرده ‌اند. پلیس و ماموران گمرک آلمان سرگرم بررسی احتمال پول شویی های بیش تر هستند.

 

سعید مرتضوی در چندین نوبت به برخی روزنامه‌ ها مبالغ قابل توجهی پرداخت کرده است که در میان این روزنامه ‌ها نام‌ هایی نظیر اعتماد، آرمان و آفتاب یزد به چشم می‌ خورد. علاوه بر این، نام هوشنگ سفیدی مدیرمسئول وقت روزنامه آرمان در میان دریافت ‌کنندگان کارت هدیه به مبلغ ۱۰ میلیون تومان و هم چنین دریافت ۵۰ میلیون تومان جهت سمپوزیوم موسسه آرمان به چشم می ‌خورد. سعید مرتضوی در آخرین روز کاری خود ۱۶ مرداد ماه دستور پرداخت ۹۶ میلیون تومان پول را برای خبازها فعال کارگری اصلاح طلب (رییس کانون کارگران بازنشسته) صادر می ‌کند. مبلغ ۴۵۰ میلیون ریال وجه نقد هم به ناصر برهانی دیگر فعال اصلاح طلب، بابت فعالیت‌ های فرهنگی و تبلیغاتی و آموزشی پرداخت شده است. هم چنین برهانی مبلغ ۵۰۰ میلیون ریال از مرتضوی گرفته که در سند امور مالی سازمان، دلیل آن ذکر نشده است!

 
مدیرکل منابع طبیعی استان تهران (غلامعباس عبدی ‌نژاد) در تاریخ ٢٦-٠٤-١٣٨٣، طی نامه شماره ۱۱۶۹۷/۶۷ خطاب به دفترخانه اسناد رسمی شماره ۵۳۹ تهران، درخواست نموده تا نسبت به ثبت و انتقال قطعی ۱۲۴۵۰ مترمربع از اراضی منابع ‌ملی پلاک ۲۴ موسوم به لالان، با استناد به مجوز شماره ۵/۲۳۲۱ صادره در تاریخ ۷/۳/۸۰ از ریاست سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور، به محمد.ه اقدام نماید.

 

در پی درخواست صدور مجوز فروش برای باغی به وسعت ۲۲۷۰ مترمربع جنب پارک جمشیدیه، از طرف مالک آن (خانم فرزین)، با تبانی صورت گرفته بین آقای علی.ه و کرباسچی به بهانهی طرح گسترش پارک جمشیدیه، این مجوز صادر نگردید و علی.ه به عنوان نماینده شهرداری، ملک فوق را به نام مریم هاشمی‌نژاد (همسر وی)، به مبلغ ناچیز ۹۰ میلیون تومان خریداری نمود و...

 

یاسر.ه در زمان ریاست کرباسچی در شهرداری تهران، با استفاده از نفوذ خود در شهرداری توانست ۴۵ هزار متر مربع از اراضی پارک چیتگر را تحت عنوان فدراسیون سوارکاری کشور در اختیار بگیرد.

متعاقبا او در مرحله دیگری، ۳۰ هزار مترمربع از پارک مذکور را هم افزون بر متراژ قبلی تصرف می ‌نماید.

 

حسین ثابت بکتاش در سال ۱۳۷۲ توسط اعضای حزب کارگزاران، جهت فعالیت در کیش به یزدان ‌پناه (رییس سابق منطقهی آزاد کیش) معرفی می ‌گردد و به توصیه آن ‌ها، ٠٠٠/٧٧٠ مترمربع زمین (هر متر ٤ هزار تومان، جمعا معادل ٠٠٠/٠٠٠/٣٨٠ تومان در اختیار او قرار می گیرد.

 

احمد توکلی، نماینده پیشین مجلس، نخستین کسی بود که از «سیستماتیک» شدن فساد در حکومت اسلامی سخن گفته و افزوده بود که «نهادهای مسئول مبارزه با فساد نیز خود به درجاتی از فساد مبتلا شده‌اند.»

توکلی به صراحت هشدار داده که اگر با فساد مبارزه نشود، جمهوری اسلامی، «ساقط» خواهد شد.

احمد توکلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، با تاکید بر وجود فساد گسترده در حوزه ‌های دارو، واردات و صادرات، ‌زمین خواری و مالیات، گفت: «فساد بیش تر از آن است که تصور می ‌کردیم.»

این نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی طی سخنانی در «همایش زیست بوم همگانی برای دسترسی به اطلاعات»، گفت: «در جامعه ما مشکل این جاست که فساد بیشتر از آن است که تصور می‌کردیم. این در حالی است که ما هم با فساد و هم با مفسده باید مبارزه کنیم.»

توکلی «وضع روش‌ های مالیاتی» و «تغییر برخی قوانین و آیین‌ نامه‌ ها» و «اصلاح ساختارها» به ویژه در بخش‌ های اقتصادی را برای مبارزه با فساد ضروری دانست و گفت: «تصویب بعضی از لوایح در زمانی که در مجلس شواری اسلامی بودم برای مبارزه با مفسدان کمک کرد اما هم چنان فسادهایی در تولید دارو، واردات و صادرات، ‌ زمین خواری و غیره وجود دارد که پیش از این موفق شدیم بعضی را شناسایی و از بین ببریم.»

این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، از «زمین خواری گسترده» به‌ عنوان یک نمونه از «فساد سیستمی» اشاره کرد و گفت: «زمانی این فساد رخ می‌ دهد که دستگاه‌ هایی ذی ‌ربط به فساد آلوده شوند و در چنین مواقعی این نهادها از خود دفاع نمی‌ کنند زیرا همه آن ‌ها زنجیر وار در این فساد به یکدیگر متصل هستند.»

توکلی که پس از عدم راه یابی به مجلس شورای اسلامی با راه اندازی موسسه ‌ای به نام «دیدبان شفافیت و عدالت» و در مقام رییس هیات مدیره آن فعالیت می ‌کند، باردیگر سخنان قبلی خود درباره خطرات فساد برای حکومت فعلی را تکرار کرد و گفت: «جمهوری اسلامی ایران با کودتا، جنگ، حمله نظامی و غیره ساقط نمی‌ شود بلکه این فساد است که سبب سقوط هر حکومتی خواهد شد.»

او، هم چنین با تاکید بر این‌ که «شفافیت آسان ‌ترین و کوتاه‌ ترین راه برای مبارزه با فساد است»، گفت: «سازمان‌های مردم نهاد نیز می ‌توانند فاسد شوند ولی اگر شفافیت را در برنامه خود قرار دهند تاثیر به سزایی در جلوگیری از فاسد شدن آنان دارد.»

 

پرونده فساد سه هزار میلیاردی یکی از مهم ‌ترین پرونده‌ های فساد مالی طی سال‌ های اخیر است که در دوران محمود احمدی‌نژاد مطرح شد. یکی از متهمان این پرونده سوم خردادماه سال گذشته اعدام شد. احتمالا اعدام این فرد دلایل دیگری غیر از فساد اقتصادی داشت. چرا که اوایل انقلاب هم یک نفر به دلیل فساد مالی اعدام کردند که بعدها گفته شد اعدام او دلایل سیاسی داشت.

با مشخص ‌شدن ابعاد تخلف سه‌ هزارمیلیاردی احمد توکلی گفت: «خودکشی پیش کش دولت، از سمت خود استعفا دهید.»‌ اما حسینی وزیر اقتصاد وقت دلیل عدم استعفای خود را «بی ‌ارزش ‌بودن استعفای خاموش در برابر استیضاح روشنگرانه» دانست و قسم خورد که از وقوع جرم در پرونده فساد بانکی اخیر بی  اطلاع بوده و از مردم عذرخواهی کرد.

ماجرای تخلف سه‌ هزارمیلیاردی که تقریبا هم ‌زمان با بیمه ایران افشا شد، از این قرار بود که مه ‌آفرید امیرخسروی با نام مستعار امیرمنصور آریا مدیرعامل «شرکت توسعه سرمایه ‌گذاری امیرمنصور آریا» و رییس هیات ‌مدیره باشگاه ورزشی داماش ایرانیان مردی ۴۳ ساله است. این شرکت هلدینگی بود که مجموعه وسیعی از شرکت ‌های فعال در بخش ‌های مختلف صنعت و هم‌ چنین فعالیت ‌های ورزشی را در اختیار داشت. موافقت بانک‌ مرکزی برای تاسیس بانک انتقادات گسترده‌ ای از بانک ‌مرکزی را رقم زد اما از فعالیت این بانک جلوگیری شد.

«آریا» ابتدا با دامداری شروع به فعالیت اقتصادی کرد و بعد از مدتی از طریق جلب مشارکت نماینده رودبار توانست کارخانه آب ‌معدنی را در روستای داماش راه‌ اندازی کند. شرکت توسعه سرمایه‌ گذاری امیرمنصور آریا در سال ۸۹ در راستای اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی جمهوری ‌اسلامی ایران در اقداماتی مشکوک توانست ۹۴/۹۶ درصد از سهام ماشین ‌سازی لرستان، ۹۵/۲ درصد از سهام گروه صنعتی فولاد ایران، ۹۵ درصد از سهام مهندسی خط و ابنیه فنی راه ‌آهن‌ (تراورس) و ۳۹/۵ درصد از سهام فولاد اکسین خوزستان را خریداری کند. گفتنی است «شرکت توسعه سرمایه ‌گذاری امیرمنصور آریا» در ۲۸ خرداد ۱۳۸۵ با سرمایه ۵۰ میلیون ‌تومانی تاسیس شده ‌است!

مجموعه شرکت های زیر نظر امیرمنصور آریای ۴۳ ساله بی ‌شباهت با مجموعه فعالیت‌ های اقتصادی بابک زنجانی ۳۹ ساله نیست. امیر خسروی مالک برخی مجموعه ‌های صنعتی از جمله: شرکت آب ‌معدنی داماش گیلان، باشگاه ورزشی داماش ایرانیان، شرکت داماش ‌ترابر ایرانیان، شرکت آهن و فولاد لوشان، شرکت پخش امیرمنصور ایرانیان، شرکت خدمات مهندسی کشاورزی میثاق گیلان، شرکت شفاف شیمی ‌پلاست، شرکت صنایع غذایی دریاچه گهر لرستان، گروه صنعتی نمونه منصور گیلان، گروه «ملی» صنعتی فولاد ایران، شرکت گردشگری و جهانگردی ستاره درخشان درفک، شرکت مشاوره و مدیریت تدبیر منصور، شرکت معدن‌ شکافان تهران، شرکت مهندسین مشاور مدیریت پردازش‌ زمان، شرکت نوآوران صنعت الکترونیک قم، شرکت تجارت‌ گستران منصور، شرکت سامانه ‌های برنامه ‌ریزی منابع کرانه، شرکت سبک ‌سازان لوشان ‌(سهامی خاص)، شرکت کیمه ‌طرح ایرانیان، شرکت ماشین ‌سازی لرستان، شرکت تراورس و بانک آریا است. مه ‌آفرید امیرخسروی با «اقدام به دریافت وام ‌های هنگفت بانکی، خرید شرکت‌ های دولتی با پیش ‌قسط حاصل از وجوه سیستم بانکی و گشایش اعتبارهای مکرر می‌ کند.» و سرمایه خود را افزایش می‌ دهد.

امیرمنصور آریا یا مه ‌آفرید خسروی برادر کوچک خانواده‌ است و سه برادر دیگرش نیز در فعالیت‌ های اقتصادی وی شریک‌ هستند که مهرگان، مردآویج و مسعود امیرخسروی نام دارند. مهرگان متولد ۱۳۴۲ است و از دو سال پیش همسر و فرزندانش در کانادا زندگی می‌ کنند. بعد از دستگیری مه ‌آفرید در مرداد ۱۳۹۰، مهرگان که در ترکیه به ‌سر می ‌برد، به کانادا گریخت. مردآویج و مسعود امیرخسروی نیز ساکن تهران هستند اما همسر و فرزندان مسعود ساکن تگزاس.

رسانه ‌های ایران از محمودرضا خاوری، رییس پیشین بانک ملی و محمد جهرمی، رییس پیشین بانک صادرات به عنوان دو «متهم» پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی نام می ‌برند.

مسئولان قوه قضاییه حکومت اسلامی، بارها وعده داده‌اند که به تخلفات احتمالی محمد جهرمی در مراحل بعدی دادگاه این پرونده رسیدگی می‌شود.

محمود رضا خاوری دیگر «متهم» این پرونده نیز در هفته اول مهر ماه ۱۳۹۰ به کانادا فرار کرد و به ایران بازنگشت.

 

بابک زنجانی که از قضا با سه تن از روسای جمهور سابق، یعنی رفسنجانی، خاتمی و احمدی ‌نژاد رابطه خوبی داشته و با حسن روحانی نیز از سابق آشنا بوده و با همه آن ها نیز عکس‌های «یادگاری» دارد. او به گفته خودش، مالک بیش از ۷۰ شرکت و ده‌ ها میلیارد دلار سرمایه در ایران و خارج از کشور است.

بابک زنجانی در عرض کم تر از چند ماه تبدیل به یک چهره آشنا و نامی شناخته ‌شده در ایران شد. زنجانی مالک و رییس هیات مدیره «هلدینگ سورینت» به سرمایه ‌ای بالغ بر ۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۲۵ تومان دست می ‌یابد. او می‌گوید این رقم عجیب و غریب در این مدت تنها با «یاری خدا» حاصل شده و هیچ‌ گونه دست‌ های پشت ‌پرده یا سفارش ‌های آقایان از بالا در کار نبوده؛ او معتقد است تنها گاهی اوقات شانس به یاری‌اش آمده و فقط و فقط «خدا برایش خواسته» است با این حال او در حال حاضر در زندان اوین به علت «فساد مالی» بازداشت است.

او مالک ۶۴ شرکت داخلی و خارجی است و مدیریت حدود ۱۷ هزار کارمند را بر عهده دارد؛ شرکت هلدینگ توسعه سورینت قشم، اولین بانک سرمایه ‌گذاری اسلامی در مالزی، سهام دار شرکت هواپیمایی انور ترکیه، موسسه مالی‌اعتباری در امارات، بانک ارزش تاجیکستان، باشگاه فوتبال راه ‌آهن و هواپیمایی قشم بخشی از دارایی ‌های زنجانی است.

طبق گفته بابک زنجانی وی در کل فقط حدود ۱۰ میلیارد دلار بدهکار است. او درباره بدهی های خود هم می گوید: «وزیر نفت گفته است من بیش از دومیلیارددلار بدهی دارم اما بدهی من به این وزارتخانه یک‌ میلیاردو۲۰۰ میلیون ‌یورو بیش‌ تر نیست.»

اگرچه ارقام بیش‌ تری از میزان بدهی زنجانی بابت وجوه فروش نفت در سطح ۲/۸ میلیارد دلار نیز مطرح شده، اما خود زنجانی می ‌گوید کل معاملات نفت وی برای شرکت نیکو و نفت یک‌ میلیارد و۹۰۰ میلیون‌ یورو بوده است که یک‌ میلیارد و۲۰۰ میلیون‌ یورو از این مبلغ در حساب‌ های بانکی وی در مالزی بلوکه شده و به دلیل قطع سوییفت این بانک امکان انتقال آن به ایران را ندارد. زنجانی در دسامبر ۲۰۱۲ توسط اتحادیه اروپا به دلیل آن چه «کمک به دورزدن تحریم ‌ها از طریق داشتن نقش کلیدی در تجارت نفت ایران و انتقال پول مربوط به فروش آن به دولت ایران» خوانده شد، در فهرست تحریم قرار گرفت. خودش در مصاحبه با رویترز ورود به این فهرست را اشتباه خوانده و گفته کاری خلاف قواعد اتحادیه اروپا نکرده و نفت را در کشورهای معاف از تحریم و طبق قوانین بین ‌المللی فروخته است. او هم‌ چنین در این مصاحبه می‌ گوید یک مجموعه تجاری خصوصی دارد که هیچ رابطه خاصی با دولت ایران ندارد و شرکت نفتی او در عراق فعالیت تجاری می‌ کند.

اتحادیه اروپا بابک زنجانی را متهم کرده که در یک جزیره کوچک مالزی در سال ۲۰۱۲ میلیون ‌ها بشکه نفت را از نفتکشی به نفتکش دیگر منتقل کرده و به این ترتیب با پنهان‌کردن ایرانی‌بودنش، آن را در بازار آزاد فروخته است. او گفته در مجموع ۲۴ میلیون ‌بشکه نفت را به خریدارانی در سنگاپور، مالزی و هند فروخته و سپس پول فروش نفت را از طریق «نخستین بانک اسلامی مالزی» که اکنون در فهرست تحریم‌ ها قرار دارد، منتقل کرده است.  او و موسسه‌ های مرتبط با او در آوریل ۲۰۱۳ نیز توسط آمریکا به پول شویی برای دورزدن تحریم ‌های اعمال ‌شده علیه ایران متهم شده ‌اند. دیوید کوهن، معاون وزارت دارایی آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی، با اعلام این خبر، ایران را به توسل به تمهیدات مجرمانه و پول شویی برای جا به‌ جایی نفت و پول خود متهم کرد. در واقع نام زنجانی بیش ‌تر از زمانی که در فهرست تحریم ‌های آمریکا و اروپا قرار گرفت مطرح شد زیرا با توجه به این که اتحادیه اروپا و آمریکا یک فرد غیردولتی و غیرنظامی ایرانی را به ندرت در فهرست تحریم‌ ها قرار می‌دهند، این سوال مطرح شد که آیا وی از نیروهای دولتی است یا وابستگی به فعالیت‌ های دولت دارد. بابک زنجانی یکی از افرادی بود که در فیلم افشاگرانه محمود احمدی ‌نژاد در جلسه مجلس در ۱۵ بهمن سال ۹۱ حضور داشت. این فیلم مربوط به ملاقات سعید مرتضوی، رییس سابق سازمان تامین ‌اجتماعی و فاضل لاریجانی بود.

 

نام رضا ضراب هم ‌زمان با افشای فساد مالی در ترکیه به گوش رسید. هر چند پیش از این ضراب به علت ازدواج با «ابرو گوندش» خواننده ترک مطرح شده بود، اما ماجرای فساد مالی در ترکیه و تغییرات در کابینه این دولت و ارتباط ضراب با بابک زنجانی نام این تاجر ایرانی را بیش از پیش مطرح کرد.

 در زمان جنگ، خانواده ضراب به دوبی رفته و رضا پسر کوچک خانواده در ترکیه مانده و آن جا به فعالیت می‌ پردازد که پس از چند سال حسین ضراب پس از بازگشت به ایران کارخانه فولاد‌سازی «تیکمه ‌داش» را تاسیس می ‌کند. این کارخانه هم‌ اکنون به نام اوست و هم‌ چنان به فعالیت خود ادامه می‌ دهد. مدیرعامل این کارخانه حسین ضراب پدر رضا و رییس هیات ‌مدیره کارخانه هم «رضا ضراب» پسر او است. آگهی تاسیس کارخانه به ‌طور کلی به ‌نام خانواده ضراب است. در سال ۱۳۸۶ طرح توجیهی ساخت کارخانه فولاد کاوه تیکمه داش در سفر استانی هیات دولت مستقیما از طرف خود «ضراب» در جلسه تقدیر رییس ‌جمهوری از کارآفرینان تبریزی به او‌(احمدی ‌نژاد) داده شده و در پایان جلسه دستور موافقت «احمدی ‌نژاد» صادر می‌ شود. سرانجام در مدت کوتاهی کلنگ افتتاح کارخانه فولاد کاوه تیکمه ‌داش با حضور مقامات کشوری و استانی به زمین زده شد.» تاسیس و اداره شرکت بین ‌المللی واردات و صادرات، تاسیس و فعالیت کشتیرانی ‌(در استانبول ترکیه)، کارخانه فولادسازی ‌(در تیکمه ‌داش آذربایجان شرقی)، صرافی ‌(در دوبی) و… از جمله فعالیت‌ های پدر رضا ضراب عنوان شده است. پسر جوان این ضراب ثروتمند هم علاوه بر این که در استانبول مالک هلدینگ «رویال» است، در تجارت سنگ ‌های قیمتی نیز فعال است و ۴۶‌ درصد صادرات طلای ترکیه را در اختیار دارد، در ایران نیز فعالیت تجاری دارد. ««شرکت فولادگستران قائم سهند، شرکت صنایع فولاد سدید تیکمه‌داش، شرکت فولادسازان نصر تیکمه‌داش، شرکت مجتمع صنایع فولاد قائم تیکمه ‌داش، شرکت صنایع فولاد نوین تیکمه‌داش، شرکت صنایع فولاد کاوه تیکمه ‌داش، شرکت صنایع نورد مهر تیکمه ‌داش، شرکت صنایع ذوب‌الغدیر تیکمه‌داش و شرکت مجتمع صنعتی آذر سهند تیکمه ‌داش» از جمله شرکت‌ هایی هستند که رسانه ‌ها، رضا ضراب را به‌ عنوان عضو هیات ‌مدیره آن ها معرفی کرده‌ اند. این شرکت ‌ها به جز صنایع فولاد کاوه، در دو تاریخ یعنی در تاریخ ۲۹ و ۱۵ آبان سال ۸۷، تاسیس شده‌اند. ضراب در یکی از اعتراف‌ هایش اعلام کرد بابک زنجانی رییس اوست. زنجانی در ایران و ضراب در ترکیه بازداشت هستند باید دید نام چه افراد دیگری در پرونده اختلاس بزرگ مطرح خواهد شد.

رضا ضراب هم اکنون در آمریکا تحت نظر قرار دارد.

 

به گزارش خبرگزاری ایسنا، محمدرضا تابش، نماینده اردکان در مجلس در این رابطه گفته بود: «در ترکیه ۱۰ نفر از وزرا در ارتباط با این پرونده مستعفی یا برکنار شدند و برخی وابستگان آن‌ ها نیز بازداشت شده‌ اند، مردم هم تظاهرات کرده و خواستار برکناری دولت هستند در حالی ‌که سر اصلی قضیه در ایران است اما هیچ مقام رسمی و مسئولی در داخل کشور به این موضوع واکنش نشان نداده است. ما که منادی اسلام ناب محمدی هستیم و دیگران را سلفی و تکفیری می‌ دانیم، باید نسبت به ادعاهای‌ مان صادق باشیم و ملاک تصمیم‌ گیری ها و برخوردهای ‌مان تعالیم منبعث از اسلام ناب باشد.»

به گزارش سایت آینده، اطلاعات تازه از این پرونده نشان می ‌دهد که مافیای بانکی ایران برای پول شویی چهار میلیارد یورو حق ‌العمل دریافت کرده است.

دستگیری رضا ضراب در ترکیه و در پی آن متهم شدن بسیاری از فرزندان مقامات و مسئولان دولتی ترکیه به دریافت رشوه و پول شویی، زلزله ‌ای سیاسی اقتصادی در ترکیه پدید آورد که ده تن از وزیران دولت ترکیه را قربانی خود کرد.

سایت آینده می ‌نویسد: «در این میان وضعیت طرف ایرانی ماجرا در هاله ‌ای از ابهام و سکوت است.» به نظر می ‌آید منظور «طرف ایرانی» همان بابک زنجانی است که رضا ضراب برای او کار می‌ کرده است.

گفته شد حق‌ العمل پول ‌شویی ۸۷ میلیارد یورو معادل ۵ درصد آن یعنی چهار میلیارد یورو بوده است که عاید مافیای بانکی ایران، یا به گفته برخی از منتقدان داخلی بابک زنجانی، شده است.

چهار میلیارد یورو معادل است با ۱۲هزار میلیارد تومان و این چهار برابر اختلاس سه هزار میلیاردی تومانی است که دادگاه آن در ایران چندین سال به طول انجامید و سرنوشت آن تا کنون در هاله ‌ای از ابهام مانده است.

رضا ضراب به اتهام مشارکت در پول‌ شویی ۸۷ میلیارد یورویی، قاچاق طلا و پرداخت رشوه به مقامات ترکیه برای فعالیت ‌های مالی غیرقانونی کوتاه مدت بازداش شد اما به دلیل نفوذی که در دولت اردوغان نخست وزیر وقت ترکیه و حتی خانواده او داشت سریعا آزاد گردید.

رسانه‌های ترکیه در همان زمان از قول مقامات دادستانی گزارش دادند که ضراب در بازجویی ‌ها ادعا کرده است که رییس وی بابک زنجانی است.

 

محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس ‌جمهور سابق هم با اتهام اختلاس رو به روست و با قید وثیقه آزاد است. بنابر گزارش رسانه ‌های دولتی، هم‌ چون روزنامه دولتی ایران، محمدرضا رحیمی به ۱۴ سال حبس و پرداخت ۴ میلیارد تومان جزای نقدی محکوم شده است.

وکیل محمدرضا رحیمی گفته است پای ۱۷۰ یا ۱۸۰ نماینده اصول گرای مجلس در پرونده فساد سیاسی و اقتصادی معاون اول سابق رییس ‌جمهور، گیر است و رحیمی به آن ‌ها پول داده تا در انتخابات هزینه کنند.

محمدرضا رحیمی به میلیاردها تومان اختلاس در چند پرونده مختلف و رانت ‌خواری متهم است که مشهورترین آن ‌ها پرونده اختلاس از بیمه ایران است.

پرویز سروری، سردار سابق سپاه و نماینده مجلس هشتم، نیز همان زمان فاش کرده بود که رحیمی ۹۰۰ میلیون تومان را به عنوان «کمک افراد خیر به مساجد» به نمایندگان مجلس هفتم و هشتم پول داده تا هزینه تبلیغات انتخاباتی کنند.

 

در آن دوره، دو نماینده‌ مجلس شورای اسلامی ایران مدعی شدند که ۳ صراف در سال ۱۳۹۰ با استفاده از رانت و همکاری با بانک مرکزی توانستند ۷ هزار میلیارد تومان سود ببرند.

ارسلان فتحی ‌پور، رییس کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی با اعلام این خبر گفت که کمیسیون اقتصادی مجلس «تمام اسناد و مدارک» مربوط به این رسوایی مالی را گردآوری کرده و پرونده نیز به قوه‌ قضاییه ارسال شده است.

هم ‌زمان کمال ‌الدین پیرموذن، نماینده‌ مردم اردبیل در مجلس شورای اسلامی نیز روز چهارشنبه ۹ مهر، خواستار پیگیری قضایی و جدیت مجلس درباره‌ این پرونده شد. وی از آن به عنوان «پرونده‌ ۷ هزار میلیارد تومانی» یاد کرد.

پیرموذن به «باشگاه خبرنگاران جوان» که از رسانه‌ های وابسته به صدا و سیمای جمهوری اسلامی است، گفت که اهمیت این پرونده‌ تازه از پرونده‌ اختلاس معروف «۳ هزار میلیارد تومانی» بیش ‌تر است.

با اعلام خبر کشف این فساد مالی هنگفت، محمدباقر نوبخت، سخن گوی دولت یازدهم به این موضع بسنده کرد که «دولت در صورت لزوم» پیگیری‌ های لازم را انجام خواهد داد.

 

نادر قاضی‌ پور، نماینده ارومیه و عضو هیات تحقیق و تفحص مجلس ایران از سازمان تامین اجتماعی، در واکنش به مصاحبه سعید مرتضوی با روزنامه «شرق»، نامه ‌ای به این روزنامه فرستاده است. شرق می ‌نویسد که این جوابیه «مستندات تازه‌ای از فساد» در تامین اجتماعی و «تحلف» محمد رضا رحیمی، معاون اول احمدی ‌نژاد را برملا می‌سازد.

در نامه قاضی ‌پور و در تکذیب مدعای مرتضوی، آمده که معاون اول احمدی ‌نژاد، کارت ۵۰ میلیون تومانی هدیه از سازمان تامین اجتماعی را به جای آن که هزینه «ایتام و بیماران» کند، به پرسنل نهاد ریاست جمهوری بخشیده است.

سعید مرتضوی، پیش ‌تر در گفتگو با شرق، ادعا کرده بود که پول پرداختی به رحیمی به منظور کمک به ایتام و هزینه درمان مراجعان بوده و تصویر این مدرک نیز در اسناد سازمان بوده و تحویل هیئت تحقیق و تفحص شده است.

قاضی‌ پور، در جوابیه خود به شرق نوشته که چنین تصویری در اسناد مالی سازمان موجود نیست.

سعید مرتضوی، متهم شماره یک پرونده کهریزک و رئیس پیشین سازمان تامین اجتماعی، متهم به سوءاستفاده مالی و رشوه پردازی به نهادها و افراد مختلف در دولت دهم است.

بخشی از گزارش هیئت تحقیق و تفحص مجلس به یک معامله غیرمعمول ۴ میلیارد یورویی میان سازمان تامین اجتماعی و بابک زنجانی اختصاص دارد.

نادر قاضی‌ پور، در نامه خود به روزنامه «شرق» تاکید کرده که مرتضوی، اموال بیمه‌ شدگان را با انعقاد «تفاهم‌ نامه هلدینگ سورینت قشم» به مسلخ برده است. طبق تفاهم‌ نامه سازمان تامین اجتماعی و بابک زنجانی، ۱۳۸ شرکت متعلق به این سازمان به شرکت یاد شده واگذار شده بودند. او با مرور توضیحات مرتضوی و تخلفات تامین اجتماعی، یادآوری کرده که «ردای مدیرعاملی سازمان به تن ایشان گشاد بود.»

مرتضوی در مصاحبه با شرق، از روبرو بودن بابک زنجانی با خطر تحریم اتحادیه اروپا و آمریکا و عدم امکان خروج از کشور یاد کرده بود. قاضی ‌پور، با اتکاء به همین توضیح، تاکید کرده که مرتضوی از «همان ابتدا از ریسک بسیار بالای تفاهم‌ نامه مطلع بوده و به چه جراتی چک‌های تضمینی به هلدینگ مذکور با مدیرعاملی بابک زنجانی داده است؟»

در گزارش هیئت تحقیق و تفحص مجلس آمده که شرکت‌ هایی که بحث واگذاری آن ها به بابک زنجانی مطرح است، ۵۰ هزار میلیارد تومان ارزش داشته ‌اند اما به ۱۷ هزار میلیارد تومان واگذار شده‌ اند. گزارش ۸۴ صفحه ‌ای هیئت تحقیق و تفحص مجلس ایران، نشانگر نمونه‌ های متعددی از فساد، حیف و میل اموال و انتصاب‌های مبتنی بر رابطه است.

مرتضوی متقابلا و در نامه ‌ای به رییس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس مدعی شده که ۲۸۵ نفر از نمایندگان دوره پیشین مجلس و از جمله رییس هیات تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی، از این سازمان، «کارت هدیه» و «بن خرید» گرفته ‌اند.

در این میان، مرتضوی از وزیر کار و امور اجتماعی و رییس هیئت تحقیق و تفحص مجلس شکایت کرده است. او در شکایت خود که به دادسرای کارکنان دولت فرستاده شده، علی ربیعی و علیرضا محجوب را متهم به «نشر اکاذیب به قصد تشویق اذهان عمومی و ایراد تهمت و افترا» کرده است.

محجوب و ربیعی، در مصاحبه ‌ها و سخنرانی های خود، از برخی اقدامات مرتضوی هم‌ چون پرداخت رشوه به شبکه سوم صدا و سیما، کانون عالی بازنشستگان کشور و فروش و انتقال شرکت‌ های تابع سازمان تامین اجتماعی به شرکتی متعلق به بابک زنجانی، پرده برداشته ‌اند.

محجوب از جمله گفته است که مرتضوی مبلغ ۸۴ میلیون تومان از اموال تامین اجتماعی را به پدر امیر جوادی ‌فر، از قربانیان بازداشتگاه کهریزک پرداخته تا وی از شکایت خود صرف‌ نظر کند.

مرتضوی در واکنش به اتهاماتی که اینک علیه او طرح می ‌شوند، تهدید کرده که اگر دادگاهی علنی در این رابطه برگزار شود، دادگاه را با ارائه اسناد و مدارک رسمی، تبدیل به «صحنه رسوایی عوامل انتشار این دروغ بزرگ» می ‌کند.

مرتضوی در تازه ‌ترین واکنش نیز از شش روزنامه به اتهام افترا و نشر اکاذیب شکایت کرده‌ است. وکیل او می ‌گوید موکلش از روزنامه‌ های شرق، اعتماد، همشهری، مردم سالاری، جوان و ایران شاکی شده است که بر خلاف تاکید قانون مطبوعات، جوابیه مرتضوی درباره کمیته تحقیق و تفحص را منتشر نکرده ‌اند.

شکایت مرتضوی از روزنامه‌ ها در حالی اعلام می ‌شود که وی در جامعه مطبوعاتی ایران، مسئول «توقیف فله ‌‌ای» روزنامه‌ها در سال ۱۳۷۹ معرفی می ‌شود. مرتضوی دو روز پیش، ۱۶ آذرماه سال گذشته، در واکنش به این گزارش دفاعیه مفصلی منتشر کرد که در آن علیرضا محجوب، عضو کمیسیون اجتماعی و رییس هیئت تحقیق و ۱۵۰ نماینده مجلس به دریافت «هدایایی» از سازمان تامین اجتماعی متهم شده‌ اند. محجوب روز دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، به این اتهام‌ ها واکنش نشان داد.

علی لاریجانی رییس مجلس، در توجبه رشوه به نمایندگان مجلس، به خبرنگاران گفته است: «این بن ‌ها برای نمایندگان پرداخت نشده است، بلکه برای حمایت از افراد فقیر در اختیار نمایندگان به‌عنوان واسطه قرار گرفته است؛ البته این اقدام در گذشته از سوی کمیته امداد نیز صورت می ‌گرفت.»

سعید مرتضوی، درستی بخش‌ هایی از گزارش تحقیق و تفحص مجلس را رد کرد. او در نامه‌ ای به رییس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، مدعی شد که ۲۸۵ نفر از نمایندگان دوره پیشین مجلس، از جمله رییس هیئت تحقیق و تفحص از تامین اجتماعی، از این سازمان «کارت هدیه» و «بن خرید» تامین دریافت کرده ‌اند.

علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی دوشنبه، ۱۸ آذر در دیدار با مدیران تامین اجتماعی ابراز تاسف می ‌کند که در روزهای اخیر درباره برخی از جنبه‌های گزارش به ویژه پرداخت‌ های میلیونی به مدیران زیاد بحث شده در حالی که به سایر موضوع ‌ها از جمله قرارداد ۱۷ هزار میلیارد تومانی و مسائل مربوط به آن کم ‌تر توجه شده است.

پایگاه اینترنتی خبرگزاری مجلس شورای اسلامی، در بخش دیگری از گزارش خود به گوشه دیگری از «تخصیص اعتبار به هزینه‌ کرد غیرضرور» در سازمان تامین اجتماعی اشاره کرده است: «از مصادیق این هزینه ‌کردها مراسمی برای تجلیل از رییس جمهور بود که تنها برای اجرای مجری برنامه ۴۰ میلیون ریال و برای فیلم ‌برداری، عکاسی و سایر تبلیغات مراسم ۳۲۰ میلیون ریال هزینه شده است.»

بر اساس اسناد منتشر شده توسط مجلس، به مناسبت شصتمین سال روز تاسیس سازمان تامین اجتماعی در سه روز مختلف در سه محل مراسمی برگزار شده است: ۲۵ تیرماه در سالن اجلاس سران، ۲۹ تیرماه در سالن وزارت کشور و ۳۱ تیرماه در سالن هتل همای تهران.

تنها هزینه پذیرایی در سالن اجلاس سران بیش از ۶۰۴ میلیون تومان بوده است. تندیس ‌های اهدایی در این مراسم ۱۲ میلیون تومان و لباس نیرو‌های تامین اجتماعی برای حضور در مراسم بیش از ۱۳ میلیون تومان هزینه برداشته است؛ حدود ۸۰ میلیون تومان هم برای درج پوستری در روزنامه‌ های کثیرالانتشار پرداخت شده است.

بر این اساس، اجرای مراسم در هتل همای تهران نیز بیش از ۱۰۶ میلیون تومان هزینه در برداشته است؛ هتلی که ۱۰۰ درصد سهام آن به خود سازمان تأمین اجتماعی تعلق دارد.

علاوه بر این در شصتمین سال گرد تاسیس سازمان تامین اجتماعی همایشی برای «تجلیل از چهره‌های ماندگار سازمان تامین اجتماعی» با حدود ۶۰ میلیون تومان هزینه برگزار شده است. در این مراسم از قرار معلوم به ۶۰ نفر سکه طلا اعطا شده اما «امضا یا رسیدی از دریافت ‌کنندگان برای تایید دریافت ‌هایشان وجود ندارد.»

سعید مرتضوی، دادستان پیشین عمومی و انقلاب تهران، متهم ردیف اول پرونده «کهریزک» معرفی شده است. در جریان سرکوب اعتراضات به نتایج انتخابات ۱۳۸۸ ریاست جمهوری در ایران دست‌کم سه تن‌(امیر جوادی ‌فر، محمد کامرانی و محسن روح‌الامینی) در اثر ضرب و شتم و هم ‌چنین نبود امکانات پزشکی و بهداشتی در بازداشتگاه کهریزک در جنوب تهران کشته شدند. در خلال رسیدگی به این پرونده علاوه بر سعید مرتضوی، نام حسن زارع دهنوی، معروف به «قاضی حداد» و علی اکبر حیدری‌فر نیز مطرح شد.

 

حبیب ‌الله عسگراولادی‌ (۱۳۱۱- ۱۳۹۲)، دبیرکل وقت حزب موئتلفه، وزیر بازرگانی در دولت ‌های مهدی بازرگان و میرحسین موسوی بود و از طریق راه‌اندازی مرکز تهیه و توزیع کالا راه بازاریان برای تسلط بر صادرات و واردات را هموار کرد.

رانت امتیازی است که در اختیار عده ‌ای یا گروهی قرار می ‌گیرد تا از طریق آن بدون ملاک قرار گرفتن کارآمدی و رقابت آزاد با دیگران کسب درآمد کنند. نزدیکی به نهادهای قدرت، راه رانت‌خواری را هموار می ‌کند و در هر صورت زمینه‌ ساز فساد دولتی است.

تسلط نهادهای انتصابی از سوی خامنه ‌ای، نظیر شورای نگهبان و دستگاه قضایی و انتظامی، امام جمعه‌ ها، سپاه پاسداران، بسیج و غیره رقابت اقتصادی و سیاسی واقعی در جامعه را به کشمکش و دعوای میان «خودی‌ ها» کشانده و مانع هر حرکتی می‌ شود که منافع این گروه‌ های مافیایی را به طور جدی به خطر بیندازد.

اسدالله عسگراولادی: «دفاتری در هامبورگ ، دبی و لندن دارم که دفاتر تجاری‌ ام هستند. من افتخار می‌ کنم که میلیاردر هستم. همان خانه ۵۶۰۰ تومانی امروز بیش از ۵/۱ میلیارد تومان می ‌ارزد. پس میلیاردر شدن کاری ندارد. خانه‌ ای که ۱۴۰ هزار تومان خریدم امروز یک میلیارد تومان می ‌ارزد، خانه دیگرم در خیابان ولیعصر ۱۳۰۰ متر مساحت دارد. چرا بگویم گدا هستم؟ … اولین خانه‌ ام را ۵۶۰۰ تومان، دومی را ۳۳ هزار تومان، سومی را از درخشش، وزیر فرهنگ شاه معدوم ۱۴۰ هزار تومان، چهارمی را ۵۰۰ هزار تومان و پنجمی را ۱۴۰ میلیون تومان خریدم که الان در آن ساکن هستم. اکثر این خانه‌ ها را هنوز دارم آن‌ ها را اجاره داده ‌ام و هیچ‌ یک را نفروخته ‌ام …‌ (ایشان رمز موفقیت خود را پای مجسمه راکفلر در نیویورک یافته است) یادم نمی‌ رود در اولین سفرم به نیویورک پای ساختمان معروف امپریالیست که مجسمه راکفلر قرار دارد، ۳ جمله نوشته بود: موفقیت من به این ۳ جمله است: زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و وقتی تصمیم گرفتم چشمم را بستم و عمل کردم. این ۳ جمله اثر زیادی روی من گذاشت. سعی کردم در تجارتم به این ۳ جمله متعهد باشم. این‌ها در تجارت خیلی مهم است. چون تجارت بی‌رحم است. تجارت در محیط رقابت بی‌رحم است. این شعار هم است: اگر می ‌خواهی رقابت کنی باید با چشم بسته بی ‌رحمی کنی. می‌ شود البته با رافت و مهربانی کار کنی اما آن‌ جا که می‌ خواهی رقابت کنی نه رافت کاربرد دارد و نه مهربانی باید بی‌رحم باشی.»…‌ اسدالله عسگراولادی به مرد ۴۰۰ میلیون دلاری نیز مشهوراست. (گزیده ‌ای از عصر ایران)

 

واژه «آقازاده» ‌ها، به گروهی از سرمایه‌ داران ایران گفته می ‌شود که ثروت بادآورده خود را مدیون پدران رانت‌خوار خود هستند به طوری که اخیرا یکی از تفریح‌ ها و قدرت‌ نمایی آن‌ ها، راه‌انداختن دسته‌های «عزاداری سواره» به مناسبت محرم و غیره است که با خودروهای چندصد میلیون تومانی لوکس و پخش نوحه و مداحی در خیابان‌های شمال تهران جولان می ‌دهند.

این آقازاده‌ ها در همه عرصه ‌های اقتصادی کشور، حضور فعالی دارند. حتی اخیرا محمدعلی نجفی، سرپرست وزارت علوم و تحقیقات و فناوری، از اخراج ۳۶ دانشجویی که از بورسیه غیرقانونی استفاده کرده بودند خبرداد. او یادآور شد که دلیل دیگر اخراج این عده آن بوده که معدل‌ هایشان را هم به دروغ و بالاتر از معدل واقعی اعلام کرده بودند.

سرپرست وزارت علوم روز یک‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۳ - ۲۶ اکتبر ۲۰۱۴، در نشست خبری درباره تخلفات صورت گرفته در پرونده بورسیه‌ ها گفت: «یک گروه بورسیه ‌های خود را تبدیل به داخلی کرد‌ه‌ اند که باید شرایطی مانند شرکت در آزمون زبان و پذیرش از سوی دانشگاه که مورد تایید وزارت علوم باشد را می‌ گذراندند که هیچ ‌کدام از این فرآیندها طی نشده است. بر اساس بررسی‌ ها ۱۸۶۰ نفر تخلف انجام داده ‌اند و از این عده ۵۰۸ نفر حتی شرایط اولیه آیین ‌نامه را نداشته و ۳۶ نفر نه تنها شرایط را نداشته‌اند بلکه اطلاعات دروغ ارائه داده ‌اند که همگی آنان هم اینک از دانشگاه اخراج شده‌ اند.»

نجفی یادآور شده است: «در دوره گذشته یک نفر در وزارت علوم به تنهایی ۷۵۰ نفر و مسئول دیگری ۹۰ نفر را برای اعطای بورسیه معرفی کرده است. هم‌ چنین فهرست بلندی از افرادی که با روابط خاص بورسیه دریافت کرده ‌اند در دست من است که این فهرست را فقط به رییس جمهوری تقدیم خواهم کرد.»

به گزارش سحام‌ نیوز، عامل بورس گرفتن ۷۵۰ نفر از این افراد شخصی به نام «غلامرضا خواجه ‌سروی» بوده که در دولت قبل با عنوان «معاون فرهنگی» کامران دانشجو در وزارت علوم فعالیت کرده است.

خواجه سروی، برای فرزندان برخی از مقامات، بورسیه «جور» کرده است. پیگیری بورسیه ‌ای برای دخترعلی اکبر ولایتی، با اخذ نظرمثبت کامران دانشجو، از نمونه ‌هایی است که سبب شده دختر ولایتی، بدون داشتن شرایط اولیه دریافت بورس در فهرست بورسیه‌ ها قرار بگیرد.

بر اساس این گزارش، بیش از۷۵۰ معرفی نامه و توصیه ‌نامه توسط خواجه سروی و با امضای این فرد در پرونده‌های بورسیه‌ شدگان یافت شده است.

درمیان افراد بورسیه شده نام‌ های منصوره مصلحی ‌‌(دخترحیدرمصلحی وزیر سابق اطلاعات)، حنانه سادات صفوی‌ (دخترسید یحیی رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران و دستیار ارشد رهبر ایران)، محمد آقاسی ‌(داماد یحیی رحیم صفوی)، حسن اشتری‌ (فرزند سردارحسین اشتری جانشین فرمانده نیروی انتظامی)، زهرا موسوی گرکانی ‌(فرزند آیت‌ الله موسوی گرکانی رییس دیوان عالی کشور)، سید نظام موسوی‌(مدیرعامل خبرگزاری فارس)، محسن پیرهادی ‌(عضو کنونی شورای شهر)، مهدی پیرهادی (داماد حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی) دیده می‌شود.

 

روزنامه لیبراسیون چاپ پاریس، از فساد مالی فرزند رهبر حکومت اسلامی خبر داده است. این روزنامه، در گزارشی از دویست هزار سند موجود در وزارت اطلاعات حکومت اسلامی که برخی از آن‌ ها به خارج کردن پول و سپرده‌های مجتبی خامنه ‌ای از بانک‌ های خارجی مربوط می ‌شود، خبر داده است.

خبررسانی درباره فساد مالی مجتبی خامنه‌ ای در حالی است که چندی پیش نیز مصطفی تاج ‌زاده گفته بود مجتبی خامنه ‌ای شخصا پیگیر پرونده وی و همسرش است. هم‌چنین مهدی کروبی نیز در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ از دخالت فرزند رهبر حکومت اسلامی در این انتخابات خبر داده بود. طی اعتراضات دو سال‌ اخیر ایران نیز شعارهای بسیاری علیه مجتبی خامنه ‌ای از سوی مردم معترض سر داده شده است.

 

محسن صفایی فراهانی، از روسای «جبهه مشارکت ایران اسلامی» است در گفت‌وگویی با «خبرآنلاین» حضور نهادها و بنیادهای خارج از کنترل دولت را مهم ‌ترین عوامل فساد در کشور معرفی کرده است. به گفته صفایی فراهانی، در حال حاضر در کشور حدود ۱۲۰ نهاد، ارگان و بنیاد مختلف فعالیت بسیار وسیع اقتصادى دارند که مطلقا کنترل درستی بر عملکردشان وجود ندارد. هم اکنون نزدیک به ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی ایران در اختیار این نهادهاست، به عبارت دیگر، ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی ما در اختیار بخش ‌هایی است که هیچ‌ گونه حسابرسی قانونمند و کنترل منظمی روی آن‌ها اعمال نمی ‌شود.

به گفته صفایی فراهانی، «ستاد اجرایی فرمان امام»، «بنیاد مستضعفان»، قرارگاه‌هاى متعدد و ده ها نهاد و ارگان دیگر، از جمله نهادهایی هستند که به هیچ یک از ارکان دولت اجازه کنترل و حسابرسی نمی‌ دهند. این بخش‌ها با تمام قدرت از رانت‌هاى حکومت استفاده می ‌کنند و اکثر آن ‌ها مالیات هم به دولت نمی‌ پردازند.

صفایی فراهانی، به درآمدهای نفتی ایران در سال‌های پیش و پس از برقراری نظام «جمهوری اسلامی» در ایران نیز اشاره می ‌کند. او می گوید: کل درآمدهای نفتی کشور از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ کم‌ تر از ۱۳۰ میلیارد دلار بود. این درآمد در طول هشت سال دوره ریاست جمهوری ‌هاشمی نیز کم ‌تر از ۱۳۰ میلیارد دلار بود و در هشت سال دولت خاتمی نیز به حدود ۱۵۷ میلیارد دلار رسید.

او می‌ افزاید، اما زمانی که این اعداد را با درآمد ۷۵۰ میلیارد دلاری فروش نفت در هشت سال دولت احمدی ‌نژاد قیاس می‌ کنیم، این سئوال مطرح می ‌شود که در طول این مدت با درآمدی چنین بالا، عملا چه اتفاقی در کشور افتاد؟

به گفته صفایی فراهانی «واقعا باید پاسخ داده شود که ۷۵۰ میلیارد دلاری که در خلال هشت سال نصیب کشور شد، نزد چه کسانی است؟ در کجا هزینه شد؟ اگر می ‌گویند این پول صرف کشور و سرمایه ‌گذاری در پروژه‌ های بزرگ شده، بگویند کدام پروژه ها؟»

 

مقایسه عملکرد دولت ها در سه دهه گذشته بر اساس مهم ترین شاخص های کلان اقتصادی نشان گر آن است که دولت دهم با رقم زدن ۲ سال رشد اقتصادی منفی برای کشور با وجود بیش ترین درآمد نفتی ناموفق ترین کارنامه را دارد.

به گزارش ایرنا،‌ بیش ترین درآمد نفتی در سی سال اخیر نصیب دولت دهم شده است، در چهار سال زمام داری این دولت میزان درآمد نفتی کشور به رقم کم سابقه ٣٦١ میلیارد دلار رسید ، با وجود این کشور در این دوره ٢ سال رشد اقتصادی منفی را تجربه کرد.

رتبه نخست واردات کالا و خدمات با بیش از ٩٥ میلیارد دلار نیز طی سی سال اخیر متعلق به دولت دهم است .

«مسعود نیلی» رییس موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی آماری، عملکرد اقتصادی هشت دولت پس از انقلاب را با استناد به شاخص های درآمد نفتی، رشد اقتصادی و سرانه واردات به قیمت ثابت سال ١٣٩٤ و طی سی سال گذشته بررسی کرده است .

براساس آمارها، بیش ترین درآمد نفتی کل دوره مربوط به دولت احمدی نژاد (دولت دهم) با بیش از ٣٦١ میلیارد دلار و کم ترین درآمد نفتی مربوط به دوره ریاست جمهوری خامنه ای در سال های ١٣٦٥ تا ١٣٦٨ با ١٠١ میلیارد دلار و دور اول دولت خاتمی (دولت هفتم) با  ١٠٢ میلیارد است.

درآمد نفتی دولت یازدهم ١٨٨ میلیارد و ٦٥٢ میلیون دلار و دولت هاشمی رفسنجانی به ترتیب در دوره اول ١٣٤ میلیارد و ٨٠ میلیون دلار و در دور دوم ١٠٨ میلیارد و ٥٨ میلیون دلار است .

درآمد نفتی احمدی نژاد در دولت نهم ٣٨٤ میلیارد و ٨٨ میلیون دلار و خاتمی در دولت هشتم ١٨٢ میلیارد و ٨٤ میلیون دلار است. 

براساس آمار مسعود نیلی، بیش ترین درآمد نفتی سرانه با رقم ١٢١٤ دلار مربوط به دولت احمدی نژاد (دولت نهم) و کم ترین درآمد سرانه با ٤٠٦ دلار مربوط به دولت خاتمی (دولت هفتم) است.

هم چنین به ترتیب بیش ترین درآمدهای نفتی سرانه دولت ها عبارتند از؛ دولت دهم ١١٩٨ دلار، دولت هشتم ٦٦٨ دلار، دولت پنجم ٦٠٥ دلار، دولت یازدهم ٥٩٨ دلار، در دوره جنگ ٤٩٥ دلار و دولت ششم ٤٥٥ دلار است.

بخشی از این درآمدها کجا رفته و چگونه هزینه شده است کسی جز خود سران و مقامات و «برادارن قاچاقچی» در سپاه و دولت و سایر ارگان های حکومت اسلامی خبر ندارد.

یک شنبه نوزدهم آبان ١٣٩٨ – دهم نوامبر ٢٠١٩

ادامه دارد

 

میخواهند با طرح "اداره تعاونی کارخانه" سر کارگران هپکو و هفت تپه را به سنگ بکوبند

میخواهند با طرح "اداره تعاونی کارخانه" سر کارگران هپکو و هفت تپه را به سنگ بکوبند

مقدمه

طرح سوال

کارگران در انتخاب شعار مبارزه خود  مختار نیستند

"خصوصی یا دولتی" دغدغه کیست؟

ادامه تعرض بورژوازی در قالب "کنترل تعاونی کارگری کارخانه"!

میگویند: کارگران بهتر از مدیران دزد و فاسد  خصوصی    کارخانه را اداره میکنند

میگویند: کارگران تولید را بدست میگیرند!

میگویند: وضع کارگران بهبود خواهد یافت.

میگویند انگیزه کار بالا میرود، کارگران برای خود کار میکنند

میگویند کارگران روی پای خود می ایستند و تولید ملی تقویت خواهد شد

کنترل کارگری و تعاونی ها از توهم تا واقعیت روزمره

اول کنترل کارگری

دوم تعاونی ها

بازگشت به اصل مطلب

 

مقدمه

"بفرمایید، با نفری یکی دو میلیون تومان کارخانه را بخرید، به صورت تعاونی بدست بگیرید، مال شما، اداره اش کنید!"

این تازه ترین و بحث محافل کارگری در رابطه با سرنوشت کارخانه هپکو و هفت تپه است. چند ماه پیشتر در گرماگرم اعتصابات  نیز همین بحث  تحت عنوان کنترل کارگری بطور محدود و پراکنده  مطرح بوده است. این بار مساله از جانب سازمان خصوصی سازی، وزارت  اقتصاد و خانه کارگر دامن زده میشود.  حرف حساب نوشته آن است که  با این پانزده کلمه امید دارند سر کارگر را به سنگ بکوبند.  تامین انسجام صفوف کارگران در خنثی کردن این توطئه موضوع نوشته است.

مقدمتا لازم است اشاره شود بحث نوشته اساس روی هپکو و هفت تپه متمرکز است. در مورد اهمیت این دو بنگاه تولیدی و بخصوص با دو اعتصاب بزرگ کارگران جای تردید نیست. در نوشته نشان خواهیم داد که اعتصابات در هپکو و هفت تپه از یک طرف کل بورژوازی را با ستیزه جویی خود غافلگیر کرد. و از طرف دیگر صف اعتصاب کارگری  با در جا زدن در چهارچوب خصوصی – دولتی  در دام توهمات و اهداف گنگ خود اسیر ماند. اداره تعاونی کارخانه بر خلاف سیاست های وقت خریدن متداول، یک نسخه تعرضی است و توپ را به زمین کارگران میاندازد. تعرضی، به این معنا که رهبران کارگری باید فعالانه و بروشنی علیه آن در میان کارگران دست به بسیج بزنند، آنرا دست کم نگیرند و سیاست های مخالف آنرا فعالانه بکار بیاندازند.

خیلی خلاصه، طرح اداره تعاونی کارخانه طرحی  است که کارگران را در همان چهارچوب خصوصی – دولتی محصور میکند و بعلاوه نیروی اعتراضی کارگران را با شکاف در منافع کاذب رو در روی یکدیگر قرار میدهد. این طرح بر یک توهم پوچ نخ نمای ضد کارگری استوار است، شانس موفقیت آن به ناامیدی صفوف کارگران از مبارزه جویی استوار است، زیر پای اتحاد طبقاتی کارگران را برای دوره طولانی خالی میکند و مبارزات جاری را تضعیف میسازد.

مبارزه فعال علیه این طرح میتواند کج اندیشی های مهمی را در عرصه های مختلف چلنج کند، و مبارزات جاری را با خلاصی از حصار خصوصی – دولتی به جلو براند. چشم طبقه کارگر به پیش‌تازان اراک و شوش دوخته شده است.

طرح سوال

هپکو، صاف و ساده یک بنگاه تولیدی است که در رقابت با محصولات مشابه وامانده است. مطابق منطق ساده تولید سرمایه داری مشتری  و سفارشات در جای با صرفه تری صف بسته اند. آیا این اتفاق نادری است؟ آیا غیر قابل پیش بینی بود؟ کسی هست که نتواند  لیست کارخانه های زمانی بزرگ که از یک تند پیچ مشابه، کمر راست نکردند را بخاطر نیاورد؟ آیا کارگری هست که یک روز شغل خود را فارغ از تهدید همین سرنوشت سپری کرده باشد؟ بحران و رقابت و ورشکستگی جزو ذاتی حرکت سرمایه و تولید مبتنی بر رقابت است. این را همه میدانند. و آنچه که همه بهتر میدانند این است که بورژوازی همواره تلاش میکند بحران را بر سر کارگر خراب کند، نه فقط روی سر کارگران همان بنگاه  بحران زده بلکه روی سر کل طبقه کارگر! هر مورد از بحران در واحد های تولیدی عروسی و پایکوبی در خیمه و خرگاه طبقه حاکم پا میگیرد. در یک چشم به هم زدن یک خروار تحلیل گر و مفسر و کاردان و راه نجات به روی جامعه استفراغ میشود؛ که بند ناف همگی به یک ریسمان بند است: تقصیر توقعات کارگران است! به خروار شوالیه نجات از هر سو سر برمیاورند که بحران را با تعدیل نیروی کار، اخراج تعدادی، با کمر بندهای ریاضت کشی دور توقعات و حقوق کارگران و حرمت و زندگی کارگر پشت سر گذاشته شود. یک مرتبه از رسانه ها و سیاستمداران تا انواع متخصصین ظاهر میشوند که سنگ تظلم و بینوایی کارگر را به سینه میزنند، قوانین یکی پس از دیگری تصویب میشود. این وضعیت ادامه پیدا میکند تا تب اعتراض و چاره جویی و واکنش تند کارگران فرو بنشیند.

 

کارگران در انتخاب شعار مبارزه خود  مختار نیستند

هیچ چیز طبیعی تر از دخالت کارگران در سرنوشت کارخانه نیست. صرف "خصوصی و دولتی سر و ته یک کرباس هستند"، نمی تواند پاسخ مبارزاتی باشد. آنچه که برای مفسران و مدیران و سیاستمداران منحنی و ارقام است، برای کارگران عین زندگی است، نان بلافاصله سر سفره، دستمزد و امید و دلخوشی و پس اندازهای روز مبادا و بیماری و بازنشستگی است.  تکلیف انواع قسط و قوله است که صبر سرشان نمیشود.  یک سوال قد علم میکند: پایان فعالیت کارخانه یا ادامه حیات آن، و در هر دو حالت  بر گرده کارگر؟  در مواجهه با این سوال دو طبقه در مقابل هم صف کشیده اند، طبقه سرمایه دار با همه زرادخانه دولتی، مجلس، بنگاههای فکری و دستگاه سرکوب، و از طرف دیگر طبقه کارگر. اینکه کشمکش اصلی در کدام سوالات مشخص خود را تداعی میکند و کدام جبهه ها را باز میکند بستگی مستقیم به قدرت مادی، ظرفیت ها و قدرت بسیج  طرفین کشمکش دارد. صف بندی طبقاتی در ایران عمدتا بدلیل انسجام هر چه بیشتر طبقه بورژوا حول حکومت جمهوری اسلامی به آن حد از بلوغ رسیده است که بتوان با اطمینان خاطر فاکتور فریب و گول زدن و گول خوردن را به کناری نهاد. مساله بسادگی بر سر اینستکه طبقه کارگر توانسته کدام سوالات را به بورژوازی تحمیل کند؟ کجا و به چه ترتیبی توپ را بداخل زمین بورژوازی بیاندازد، یا از پذیرش کدام سوالات پرهیز نماید که در این رهگذر بتواند صفوف طبقه کارگر را از توهم و تفرقه دور کرده و کلا رزمندگی این صف را بالاتر ببرد. "انتخاب" این سوالات به طریق اولی نه اختیاری و ذهنی بلکه مهر انسجام سازمانی و فکری محافل رهبران عملی، و قدرت مادی و انسجام تشکیلاتی بدنه کارگری کارخانه را حمل میکند.

 "خصوصی یا دولتی" دغدغه کیست؟  

شش ماهه اول کشمکش ها در هفت تپه و هپکو زیر چتر "خصوصی یا دولتی" سپری شده است. سوال، سوالی بود که بورژوازی در دامن کارگران قرار داد و خواست بازگشت به دولت، موضع دفاعی تحمیلی منتج از آن کارگران را دنباله رو نمایشات مسخره، عملیات ایذایی و وقت خریدن نقشه مند  دولت میساخت.  ابدا دشوار نیست که تصور نمود کارگران دل خوشی به اداره دولتی کارخانه نداشتند. اما کارگران با توجه به قدرت بسیج خود تکیه بر فساد و ناتوانی صاحب و مدیران خصوصی را سنگر دفاعی قابل اتکا در مقابل هجوم بورژوازی  تشخیص دادند. طشت رسوایی فساد یکی پس از دیگری از بام صاحبان منصب‌ و دوایر دولتی می‌ افتاد و بسیج کارگری با مبانی ساده تر از کشمکش های طبقاتی ممکن بود، اکسیونهای علیه فساد پوشش بهتری در مقابل واحدهای سرکوب نشان میداد و چتر ملی و ضد رژیمی آن در مقابل انگ های امنیتی قابل اطمینان تر مینمود.

بسیج و محبوبیت گسترده اعتراضات کارگری هفت تپه هپکو تا آنجا پیش رفت که شکاف در دولت و مجلس را منجر گردید. متعاقبا رئیس قوه قضائیه به "نفع کارگران" وارد صحنه شدند. این شکافها جز نمایشهای مسخره و مجاری تازه تر برای سردواندن کارگران و فرسودگی صفوف کارگران نبود.  اینجا زور کارگران به تحمیل خواست عام و گسترده  "دولتی کردن" نرسید. اما در عین حال کارگران شاید میتوانستند روی خواستهای مشخص و محدودتر در بند وقت خریدن و نمایشات در عمل موهوم دوایر دولتی باقی نمانند. از طرف دیگر شاید میشد انتظار داشت که این فرصت امکان مغتنمی  در اختیار کارگران قرار داده باشد تا از نظر سازمانی و تشکیلاتی خود را برای مصاف های بعدی آماده کنند.

تعرض بورژوازی در قالب "کنترل تعاونی کارگری کارخانه"!

یک ذره شرافت و وجدان کافی است تا از صحنه در جریان خونتان به جوش بیاید. در سر گردنه اراک و شوش و در زیر سایه قوه قضائیه و گردان سرکوب،  نان کارگر  به گرو گرفته شده  و در دل یک تعزیه خوانی چندش آور، یک مشت خفاش و تبهکار حرفه ای میدان دار است. "فروش سهام کارخانجات و اداره شورایی کارگران" جدیدترین تحفه این بازار برای کندن پوست کارگر است.

"کارگران صاحب کارخانه" یک نسخه نخ نمای دولت سرمایه از سود ویژه حکومت شاه تا بندهای قانون خصوصی سازی جمهوری اسلامی  هیچ وقت در بسیج کارگران موفق نبوده است. دلیل آن روشن تر از خورشید، نیازی به اثبات ندارد. دولتی که کارگر را آدم حساب نمیکند، دولتی که تنها ابزار دخالت کارگر در کارخانه یعنی حق تشکل و حق اعتصاب را به رسمیت نمی‌شناسد، نمیتواند مورد اعتماد کارگران قرار بگیرد. خانه کارگر و وزارت صنایع  و در بازار گرمی تازه شان، بیهوده خود را در مقابل سابقه دهن کجی کارگران به کوچه علی چپ میزنند. واقعیت این است، طبق محاسبات حضرات چند ماه فرسودگی کارگران را به اندازه کافی ناامید و دستپاچه کرده است که تن به این طرح بدهند.

میگویند: کارگران بهتر از مدیران دزد و فاسد  خصوصی  کارخانه را اداره میکنند

پر واضح است جای مدیران دزد، و نه فقط این، جای قضات محاکمه کارگران، جای فرماندهان گردان سرکوب، جای قانون گذاران و فریب کاران ضد کارگر و جای اعضا دولت و دست اندرکاران دستمزد زیر خط فقر و مقررات جهنمی کار همگی زندان است. مشکل اصلی هپکو ابدا خصوصی و دولتی نیست. مشکل حتی با بازگشت به دولت و یا پیدا کردن یک مدیر غیر دزد به قوت خود باقی است. برای شروع بکار خط تولید در هپکو و هفت تپه باید نیروی کار را تعدیل کرد، کارگران را اخراج و دستمزدها را کاهش داد... بیش از هر کس کارگران باید سابقه هپکو را به گذشته بسپارند، هپکو در قاموس و در قالب های جدید، و تنها در مقابل رقابت بسیار بیرحمانه تر میتواند سودآور شود. سابقه  خشت های عمارت یک هپکو و هفت تپه رو به راه فقط میتواند روی گرده کارگران و در رقابت و تشتت و تشویش نان روی هم چیده شود. از نظر دولت و سرمایه در مواجهه با مقاومت و روحیه همبستگی درخشان کارگری موجود؛ (با این طرح جدید) چه بهتر که این ماموریت به خود کارگران سپرده شود.

 

میگویند: کارگران تولید را بدست میگیرند!

این یک دروغ ساده لوحانه است. صد البته کار مزدی و سود حاصل از استثمار نیروی کار کارگر هسته اصلی  و موتور محرک نظام سرمایه داری را شکل میدهد. اما از تامین مواد خام تا تولید تا فروش و کسب سود و سر پا نگه داشتن سیکل تولید یک کلیت واحد و بهم پیوسته است. تقلیل تولید سرمایه داری به کارکرد جزایر جداگانه ای از کارخانجات یک تصویر زیادی کودکانه از آب در میاید. این تصویری است که بورژوازی از خود بدست میدهد. گویا سرمایه دار فردی است که با تدبیر و کاردانی او کارخانه میچرخد، سود حاصل از تولید سهم عادلانه او  بخاطر نقش مهم او در این پروسه است. گویا کارخانه و تولید یک چهار دیواری است  که همکاری و تفاهم کارگر و کارفرما را ممکن میسازد. در ادامه همین تصویر است که سر و کله دولت در نقش یک مبصر و میانجی پیدا میشود که مانع زیاده خواهی یکی از طرفین میشود!

سر هم کردن یک سرمایه اولیه و بدست گرفتن اتاق فرمان کارخانه توسط کارگران، چرخاندن تولید به امید برگرداندن سود به خود کارگران سابقه ای به قدمت نظام سرمایه داری و در سطح بین المللی دارد. در بخش بزرگی از این تاریخچه این خود بورژوازی است که مشوق است خود بانکها هستند که با کمال میل تامین سرمایه اولیه را با وام های کم بهره وسوسه در دل کارگران میاندازند و سود کلان از نتیجه این توهم را به جیب میزنند. حکایت این تعاونی های تولیدی جز روایت تلاش سخت کارگران و شکست اجتناب ناپذیر و اما تراژیک آنها در مقابل طبقه واحد و متحد سرمایه و اهرم های مالی، بانکی، قانون، دولتی و همکاری های قسم خوردگان منافع سرمایه نبوده است.

یک چیز را نباید از قلم انداخت، از همان نخستین گامهای اولین شرکت تعاونی کارگری قطعا دولت مسئولیت همه  تحولات مربوط به تولید و همه خواستها و انتظارات کارگران را متوجه خود کارگران خواهد کرد. مشوقین امروز دولتی همان خفّاشان  هستند که از هر ترازنامه منفی و از هر ناکامی داستان ناتوانی طبقه کارگر و بی حاصلی کل مبارزات و آرمانهای کارگری را خواهند ساخت.  

میگویند: وضع کارگران بهبود خواهد یافت.

بر عکس. در تمام جوامع، در جامعه سرمایه داری و در ایران هم روابط کار در جزییات و در تمامی عرصه ها توسط دولت و قانون کار رقم میخورد. هر درجه از رفاهیات، هر درجه از برخورداری از خواسته های کارگری در گرو کشمکش مبارزاتی و سازمان یافته کارگران علیه کارفرما و دولت میباشد. بیمه های درمانی، بازنشستگی، ساعات و رفاهیات و امنیت کار مستقیما با درجه آگاهی و ستیزه جویی کارگران رقم میخورد. در اداره تعاونی کارخانه خواستها و مطالبات کارگری و هر درجه از بهبود شرایط کار  به ناچار در مقابل اداره تعاونی خود قرار میگیرد و در نطفه پس رانده میشود.

همیشه بخشی از کارگران (بنا به میل خود، با فروش سهام خود به هر دلیل)  در بیرون از جمع سهامداران قرار میگیرند، و همین موجب شکاف میان کارگران میشود. و زمانیکه این دو دسته از کارگران بر سر شدت تولید از یک طرف و مطالبه رفاهیات از طرف دیگر رو در روی هم قرار بگیرند؛ این شکافها دیگر به حد خطرناکی رسیده است. جای همبستگی حق طلبانه  کارگری در مقابل کارفرمای سودجو را نمیتوان با باشگاه تضمین سود سهامداران یکی گرفت. بخصوص که سود اعضای این باشگاه در گرو کار شدیدتر و بی چشم داشت سایر اعضا است! این تعاونی در بهترین حالت خود  چیزی بیشتر از تقسیم  داوطلبانه و عادلانه استثمار کارگران نیست.  مطابق قانون خصوصی سازیها ٤٩ در صد سهام میتواند به کارگران واگذار شود. به این ترتیب این تعاونی سازمان خدمات داوطلبانه بردگان برای تسهیل سودجویی اکثریت دو درصدی مدیران و سهامداران اکثریت بیش نخواهد بود.

 

میگویند انگیزه کار بالا میرود، کارگران برای خود کار میکنند

این برداشت متاسفانه میتواند درست از آب در بیاید. همه تلاش بورژوازی و دولت همواره بر روی پنهان ساختن رابطه کار مزدی متمرکز است. و این وضعیت میتواند خاک بر چشم کارگران بپاشد. طی سالیان دراز مالکیت دولتی تلاشی بوده است که رابطه بهره کشی و استثمار را پنهان دارد. تصویر فرا طبقاتی از دولت، خزانه مشترک، حکومت قانون، برابری شهروندان در مقابل قانون و برداشتهای مشابه همیشه در پنهان ساختن جنبه طبقاتی تولید موثر بوده اند. کارگر تولید و کارخانه را از آن خود تصور کند. از خود فداکاری نشان دهد. بیشتر کار کند و کمتر توقع داشته باشد. مضافا اینکه با بحث تعاونی ها،  کارگر نسبت به وسایل و پروسه تولید احساس تملک نزدیک تری احساس خواهد کرد. به این ترتیب کارگر سهامدار باید هم برای پروسه تولید و هم برای تامین قرض و قوله هزینه خرید سهام کار کند و دندان به جگر بگذارد.

اما این توهّمات بسیار سریع در مواجهه با واقعیت از هم میپاشد. با تولید کالایی و تولید برای عرضه در بازار موقعیت کارمزدی پا بر جا است و هر کارگر تنها به میزان کارش از قیمت محصولات بفروش رسیده برخوردار میشود. بخش مهم از فروش محصولات باید صرف بازتولید پروسه تولید شود. باید توجه داشت که بخش اصلی ماشین آلات کارخانه های موجود قدیمی  است و خط تولید و تکنیک و آموزش پرسنلی در مقابل رقبا چشم انداز تداوم کار تا چه برسد به سود دهی را تاریک میسازد.

میگویند کارگران روی پای خود می ایستند و تولید ملی تقویت خواهد شد

کمتر حقیقتی از زاویه منافع طبقه کارگر در این ادعا میتوان سراغ گرفت. کنترل مرزها و نظارت بر لیست محصولاتی که اجازه ورود و یا خروج داشته باشند مستقیما تابع منافع و سود آن برای طبقه حاکمه و بورژوازی است. از یک طرف تولید کالایی و رقابت در عرضه و قیمت کالاها کارآیی دیوارهای مرزی را بشدت کاهش داده است و از طرف دیگر   بخش مهمی از بودجه و نقش دولت صرف کنترل ورود و خروج محصولات مختلف میگردد. کمی توجه نشان میدهد که اقدامات دولت نه بر اساس نیازمندیها و رفع نیاز توده وسیع کارگر و زحمتکش بلکه بر اساس سود طبقه حاکمه رقم میخورد.  سوبسیدهای دولتی در واردات مواد خام تا قیمت گذاری تا تسهیلات ارزی هیچ کدام ربط مستقیمی با کیفیت و ارزش تولید کارخانه های داخل در چهارچوب اقلام مورد نیاز طبقه کارگر  ندارد.  در عین حال لیست  واردات  محصولات نیز ابدا منافع طبقاتی کارگران را منعکس نمیسازد.

به عنوان مثال تولید اتوموبیل در فابریکهای داخل را در نظر بگیرید. تجربه نشان داده است که اتوموبیل های تولید داخل تنها با ممنوعیت ورود اتوموبیل های رقیب شانس فروش دارند. دروغ کثیف دولت و طبقه حاکمه مبنی بر دفاع از اشتغال نیروی کار ایرانی مشمئز کننده است. اینها با درز گرفتن از مجموعه بزرگی از ملزومات تکنیکی محصولات مادر و با کنترل مرزها و قیمت گذاری بدون رقابت گردن کثیف خود را کلفت میکنند و منت اشتغال بر سر کارگر ایرانی میگذارند در حالیکه از حاصل سود بیکران ناشی از استثمار کارگران خودرو سازیها، نوبت به خودشان که میرسد، از اتوموبیل های تماما ساخت خارج کوتاهی بخرج نمیدهند. بی شرمی حضرات در حواله دادن نقص و کیفیت محصولات به کار کارگران ایرانی دیگر خنده آور است.

اینجا حاشیه کاملا موجه است که اشاره نمود کارگران هیچ مسئولیتی در قبال کمبودها و ایرادات  پروسه و کیفیت محصولات بعهده ندارند. اینکه چه باید تولید شود، و فعل و انفعالات  پروسه تولید  تنها مصلحت و سود سرمایه داران تعیین کننده است. کارفرما و دولت با فشار کشنده دستمزدهای نازل و شرایط دشوار کار از نظر فیزیکی قدرت و انرژی کارگر در محیطهای کار را به تحلیل میبرد و بورژوازی خود مسئول عواقب آن باید باشد.

اینجا میرسیم به سوالات اصلی  که در میان جنون تبلیغات طبقه بورژوا زیر خاک مدفون میماند: چرا باید کارگر ایرانی به تولید برای مثال  ماشین های سنگین بپردازد در حالیکه محصولات مشابه با شرایط بهتر در کنار مرزها در دسترس است؟ تا کی باید خود طبقه کارگر از بهره بکارگیری تکنیک بهتر و قیمت ارزانتر اینگونه محصولات محروم بماند؟ تا کی باید طبقه کارگر هزینه گزاف قاچاق چیان طبقه حاکم، هزینه تولید یاوه و دروغ و زباله های "مدافع تولید داخلی" را پس بدهد؟

و هنوز در مقابل  یک سوال قرار میگیریم. قرار بود که کارگران با طرح تعاونی، کنترل تولید را در اختیار بگیرند، اما چگونه است که  کارگران شرکت تعاونی فرضی هپکو، با فرض موفقیت در تمام مراحل تولید، در مقابل استانداری و دولت به زانو درمیایند که با اعمال گمرک و محدودیت های گوناگون مشتریان را وادار به خرید محصولات آنها نماید! این "مشتریان" در نهایت خود کارگران هستند که باید هزینه پروژه های شهرداری و انواع شرکت های ریز و درشت را مستقیم و غیر مستقیم به عهده بگیرند.  این طرح بستر اختلاف و کشمکشهای میان بخش های مختلف کارگران و بنگاه های تولیدی است، فساد و دزدی های ارز و بند و بستهای گمرکی بالایی و مقامات را به گردن کارگران خواهد انداخت.

کنترل کارگری و تعاونی ها از توهم تا واقعیت روزمره

کنترل کارگری بر تولید سرمایه داری در خلاصه ترین توصیف آن در دو سوال است: چه چیزی باید تولید شود دوم اینکه چگونه منطبق با بالاترین شایسته ترین و استانداردهای بین المللی برای زندگی تمامی شهروندان بدور از سودجویی کثیف دولت و طبقه سرمایه دار تولید شود. بحث بر سر سازمان دادن تولید بر پایه های اساسا متفاوت است. سازمان تولید سوسیالیستی باید با ماتریال انسانی موجود طبقه کارگر شکل بگیرد و ماتریال مادی موجود از معادن تا کارخانجات موجود از ملزومات اساسی تولید تراز نوین کارگری خواهد بود. به این منظور هم کنترل کارگری و هم تعاونی های کارگری در دستور کار فوری کارگران سوسیالیست هم هست، اما  به اندازه زمین تا آسمان با طرح "خرید سهام و کنترل تعاونی" کارخانه متفاوت است.

اول کنترل کارگری

مهمترین و واقع بینانه ترین کنترل کارگران بر تولید، انقلاب و اعمال حکومت کارگری است. اعمال حکومت کارگری و انقلاب کارگری به معنای دقیق کلمه یک امر جاری و روزمره است، این یک مدینه فاضله و یا یک هدف غایی نیست، این یک قطب نما در مصافهای جاری است که در کشمکش های یک فابریک تا بهم پیوستگی مبارزات عمومی تر خصلت نما است. مهر خود را میکوبد. در این قالب، مبارزات جاری و اعتصابات بر سر خواستها و تحمیل شرایط بهتر کار باید حلقه های تفکیک ناپذیر از کنترل کارگری بر تولید تعریف شود. تشکیل مجامع عمومی منظم، تحمیل خواست بازرسی از دفاتر مخارج، ممنوعیت اخراج بدون اجازه مجمع عمومی و اعمال نظارت بر امنیت کار و غیره از ستونهای اصلی کنترل کارگران بر نفس تولید است. بخش مهمی از خواستها و مولفه های کنترل کارگری از خصلت عمومی تر برخوردارند، ساعات کار؛ بیمه بیکاری و دستمزدها هر کدام به سهم خود مبارزات و رهبران محلی را به توسل به افق ها و روشهای کار سراسری تر کرده و به همان اندازه کنترل کارگران بر شرایط امروز کار و امر حکومت کارگری را با واقعیت گره زده و در دسترس قرار میدهد.

دوم تعاونی ها

تعاونی ها قربانیان میدانداری عمیقا ضد کارگری شوراهای اسلامی و خانه کارگر و از زخمهای عمیق پیکره مبارزات کارگری ایران است. چهار دهه منجلاب "کارگران مظلوم"، گدایی از آستان حکومت سرکوب  بورژوازی هار و چهار دهه دزدی آشکار از صندوقهای مختلف کارگری پرونده تعاونی ها در ایران را بسته است. این در حالی است که طبقه کارگر در وانفسای تباهی و بحران جاری برای دستیابی به هر ذره از بهبود حاصل از همت مشترک صفوف خود ( و نه به صدقه و ...) سخت نیازمند است و از طرف دیگر تعاونی ها در خنثی کردن و دور زدن فشار سرکوب و فضای امنیتی همواره بستر مناسبی برای وحدت و آگاهی کارگران فراهم آورده است. تعاونی ها در ایجاد نمونه و جلوه های جامعه سوسیالیستی بر پایه همکاری آگاهانه و داوطلبانه شهروندان از اهمیت ویژه ای در کل مبارزه طبقاتی کارگران برخوردار است.

آنچه در این زمینه باید مورد توجه قرار بگیرد تعاونی های مصرف کارگری از محلات تا کارخانه ها است. در این مورد جداگانه نوشته شده است، خیلی خلاصه تعاونی ها میتوانند ابزار متشکل کارگران برای اعمال فشار به دولت جهت تامین و تهیه نیازهای خانواده کارگری بکارگرفته شود. این مهم است که تعاونی ها مسئولیت تهیه نیازمندیها را به کارفرما و دولت واگذار کرده و خود راسا مسئولیت توزیع را عهده دار گردند.

 

بازگشت به اصل مطلب

سوالات و پاسخ های تاکنونی این نوشته  ناشی از انتزاع و خیال پردازی نیست، همگی این وضعیت، زمینه ها، سوالات و پاسخ ها صدها بار در متن رویدادهای اقتصادی و سیاسی روزمره در حال جریان است، یقه کارگران را میگیرد و آنها آگاهانه یا ناآگاهانه، ارادی و یا غیر ارادی عملا در یک پاسخ معین شریک میشوند. اعتصاب هفت تپه و اراک خمیازه خانه کارگر و دولت در مواجهه با اعتراضات نیمه جان دستمزدهای عقب افتاده را پاره کرد. طرح خرید تعاونی کارخانجات یک طرح بیشتر اقتصادی بود و در انتظار موقعیت مناسب و اجرای رهنمودی در کارخانه های با زمینه مناسب خاک میخورد. خدمت بزرگ هفت تپه و اراک به طبقه   کارگر در این است که این طرح خصلت سیاسی زیادی  گرفته است. طرح تعاون های کارگری را باید یک تعرض طبقه سرمایه دار و تلاشی در قرار دادن توپ در زمین طبقه کارگر دید.

طرح کنترل تعاونی کارخانه  باید با دست رد یکپارچه روبرو شود.  با ذخیره مبارزاتی این دو مرکز کارگری طبقه کارگر سریع تر میتواند توهمات حاشیه این طرح را خنثی کند و با دامن زدن به جنبش مطالباتی حول خواستهای هر چه سراسری تر زمینه های یک جنبش طبقاتی تعرضی را فراهم آورد.

دیر یا زود طبقه کارگر  ناچار است سنگر دفاعی خصوصی - دولتی  را پشت سر بگذارد. زمان گام های بزرگ و گستاخی سی ساعت کار، بیمه بیکاری و "بیقراری" یاغیان کارگری برای دستمزدهای شایسته است. طبقه کارگر، قبل از هر کس، خود این طبقه، باید باور کند، که این طبقه نیازی به انکار ندارد که  جنبش مطالباتی او بنیادهای حاکمیت بورژوازی را هدف قرار میدهد. طبقه کارگر هرگز وظیفه بَزَک و مصلحت جویی کارکرد "بهتر" سرمایه را به عهده ندارد.  این طناب برای فرورفتن در چاه ساخته و پرداخته خانه کارگر  توحش اسلامی سرمایه در ایران زیادی مسخره است. سازندگی در ایران، با تمام هیبت شکوهمند آن با نیروی خلاقه و توانمند طبقه شصت میلیونی کارگر ایران با گام های استوار در پاسخ به دو سوال "چه چیزی تولید کنیم؟" و "چگونه تولید کنیم؟" راه به جلو باز خواهد کرد.

اکتبر ۲۰۱۹ نوید تکوین "جامعه بهتر"

                                                اکتبر ۲۰۱۹ نوید تکوین "جامعه بهتر"

 

اعتراضات مطالباتیِ میلیونی نیروهای کار از تشدید نابرابری و بی حقوقی و مبارزه شهروندانِ خواهان آزادی و تغییر، از اول ماه اکتبر ۲۰۱۹ در خیابان­ های بغداد - بیروت - سانتیاگو - آذربایجان - کاتالونیا - شیگاگو - پاریس - کوبانی - قامشلو - اکوادور - بارسلونا - باکو - هنگ کنگ - اراک - الجزایر  . . .  برآمدی تازه یافته است، و دولت­ های مدافع مالکیت و سودبری با خشونت و خونریزی، به­ پا خاستگان را سرکوب می­ کنند.

رهبر مستبد ایران که در ۲۹ خرداد  1388، عبارات "اردوکشی" و "زورآزمایی خیابانی" را در مورد اعتراضات  پس از انتخابات  به کار برد و گفت اگر نامزدهای انتخاباتی یا فعالان سیاسی به "افراط گری" دامن بزنند، کار به جاهای "حساس و بسیار خطرناک" خواهد رسید که "خود آنها هم دیگر نمی توانند آن را جمع کنند"؛ اینک نیز برای مردم عراق و لبنان در ۸ آبان ۱۳۹۸ فتوا می ­ دهد:

«مردمشان هم مطالباتی دارند، به‌حق هم هست اما باید بدانند این مطالبات در چارچوب ساختارهای قانونی [کشورشان] قابل تحقق و ممکن است.»

خامنه‌ ای بدون آن‌که مشخصاً به اعتراضات سراسری در دیماه ۹۶ اشاره کند، اعتراضات لبنان و عراق را به اعتراضات سراسری در ایران ربط داد و گفت: «برای کشور عزیز ما هم از این فکرها کرده بودند که خوشبختانه مردم به موقع در میدان حضور پیدا کردند و خنثی شد.»

خبرگزاری رویترز نیز به نقل از پنج منبع آگاه از سفر قاسم سلیمانی برای دیدار و گفت‌وگو با هادی عامری رهبر ائتلاف انتخاباتی فتح و دبیرکل سازمان نظامی- سیاسی بدر و از متحدان سپاه قدس برای جلوگیری از سقوط دولت عبدالمهدی خبر داده است.

خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارشی به‌نقل از دو منبع آگاه عراقی، از نقش سپاه قدس در سرکوب اعتراضات در عراق نوشته است. این منابع گفته­ اند قاسم سلیمانی در سفر خود به بغداد به مقامات امنیتی عراق توصیه کرده است که از تجارب جمهوری اسلامی در سرکوب تظاهرات استفاده کنند.

دو مقام بلند پایه عراقی گفته ‌اند که قاسم سلیمانی در این دیدار به مقامات امنیتی عراق گفته است: «ما در ایران می‌ دانیم که چگونه باید با اعتراضات برخورد کنیم. این رویداد در ایران نیز رخ داد و ما آن را کنترل کردیم.»

وحشت رژیم اسلامی از تداوم و گسترش خیزش مردم منطقه، زمانی آشکار می شود که حسن روحانی اعلام می­ کند: «روزی خواهم گفت که چه کسی کشور را تعطیل کرده است»

رئیس جمهور که خود مقام امنیتی سابقه­ دار ایران است، بعد از چهل سال مدیریت تباهی و خفقان، اعتراف می ­ کند: « تا زمانی که در کشور شفافیت نباشد، بقیه امور در مسیر مبارزه با فساد جنبه نمایشی دارد».

هنوز حضور میلیونی توده­ ها تحقق نیافته است اما مدعی کلید داری بحران ­های ایران کشور را تعطیل اعلام می­ کند.

 برای جبهه سوسیالیست ها، دموکرات ها، سکولارها و ملی مذهبی­ های خواهان آزادی و برابری ، شرایط کنونی جهانی زمینه ­ای امید آفرین است.

 گسترش اعتراضات اخیر را پژوهشگران عدالت خواه، روندی رو به‌ رشد می­ دانند، زیرا ده‌ ها سال است که جوامع در سراسر دنیا توانستند از طریق اشغال خیابان‌ ها به تغییرات سیاسی نائل آیند.

در موج جدید اعتراضات ضد دولتی در الجزیره، روز جمعه ۱۰ آبان (اول نوامبر) بیش از صدهزار نفر به خیابان ها آمدند و نسبت به حاکمیت طبقاتی اعتراض کردند و خواستار انقلاب جدیدی شدند.

همگرایی یک سلسله عوامل گوناگون باعث رشد میزان اعتراضات شده است: نرخ پایین رشد اقتصاد جهانی، شکاف‌ های عمیق بین ثروتمندان و فقرا و افزایش جمعیت جوان در بسیاری از کشورها، نسل جدید و ناآرامی را ایجاد کرده که همچون دیگ جوشانی از آرزوهای ناکام ‌‌مانده است. علاوه بر این، بسط دموکراسی در سطح جهان متوقف شده است، و شهروندان سرخورده اسیر دولت ‌هایی مسئولیت‌ ناپذیر مانده‌ اند و فعالان سیاسی به این نتیجه رسیده‌ اند که کنش در سطح خیابان تنها راه اعمال فشار برای ایجاد تغییر است.

اما علی ‌رغم رشد جنبش ‌های اعتراضی، نرخ موفقیت آنها در حال افت است.

بیست سال پیش، ۷۰ درصد از اعتراضاتِ خواستارِ تغییرات سیاسی نظام‌ مند به هدف خود می‌ رسیدند؛ آن‌ طور که پژوهش ها نشان می‌ دهند، این رقم از دهه ۱۹۵۰ به‌ طور پیوسته رشد کرده بود. در اواسط دهه ۲۰۰۰ اما، این روند معکوس شد. حالا نرخ موفقیت اعتراضات ۳۰ درصد است.

این دو روند ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. اعتراضات با بیشتر شدنِ تعداد و در عین حال بالا رفتنِ احتمال به‌ سرانجام‌ نرسیدن و دچار مشکل‌ شدن‌ آنها، برای مدت طولانی ‌تری کش می‌ آیند، ستیزه‌ جویانه ‌تر و نمایان تر می‌شوند، و احتمال بازگشت‌ مردم معترض به خیابان در صورت عدم تحقق مطالبات بیشتر می ‌شود. نتیجه ممکن است جهانی باشد که در آن خیزش های مردمی برجستگی و اهمیت خود را از دست بدهند و صرفاً به بخشی از چشم‌ انداز موجود تبدیل شوند.

در سال های اخیر شهرهای مختلف جهان، از غنی و توسعه‌ یافته یا در حال توسعه کانون اعتراض‌ ها و شورش‌ های بخش‌ های مختلف جامعه بوده‌ اند. از اعتراضات پارک گزی استانبول در سال ۲۰۱۴ تا اعتراضات سال گذشته پاریس و جنبش جلیقه زردها تا اکتبر که قیام و اعتراض در قاهره، هنگ‌کنگ، بغداد، بیروت، سانتیاگو (شیلی) و کیوتو (اکوادور) را فرا گرفته است. می‌ توان جنبش دی ۱۳۹۶ را نیز در همین ردیف دسته‌ بندی کرد.

 جفری ساکس، استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا و مشاور سازمان ملل در مسائل توسعه در مقاله خود توضیح می‌ دهد که چرا شهرهای ثروتمندی مانند هنگ‌کنگ و سانتیاگو و پاریس در ایام اخیر به کانون اعتراض و اغتشاش بدل شده‌اند. البته در مورد هنگ‌ کنگ بعضا چالش‌های میان غرب و چین هم بی‌تاثیر نیست، ولی در مجموع ناآرامی در هر سه شهر به رغم برخی تفاوت ‌ها؛  زمینه‌ ها و وجوه مشترکی هم دارد. این مقاله توضیح می‌ دهد که چرا تکیه بر تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه که به خصوص در دوران رواج نئولیبرالیسم در نیم قرن اخیر به معیارهای اصلی در تعیین پیشرفت شهر یا کشور بدل شدند سر از بیراهه درمی ‌آورد.

هرچند شیلی در میان کشورهای آمریکای جنوبی بالاترین درآمد سرانه را دارد و نرخ تورم هم رقم پائین دو درصد است، اما همان طور که جفری ساکس اشاره می‌ کند، این ارقام و آمار لزوما بیانگر توزیع عادلانه ثروت و امکانات و دسترسی حداقلی همگان به خدمات عمومی نیستند. در فرانسه هم سختی و هزینه بری بالای زندگی در پاریس که زیستی راحت را برای بسیاری از شاغلان این شهر دشوار و حومه‌نشینی را به آنها تحمیل کرده عاملی مهم در بروز جنبش جلیقه زردها بوده است.

اما بیکاری جوانان، فساد سیاستمداران: زنجیر اتصال اعتراض‌ها در عراق،‌ لبنان، اکوادور، هائیتی و شیلی است

 دلایل جنبش اعتراضی و شورش‌های اخیر در شهرهای مختلف دنیا موضوعی تک‌ عاملی نیست و به رغم اشتراکات زیاد، هر منطقه و شهر بررسی ویژه خود را می‌طلبد. مثلا قانون اساسی رانت‌ محور دوران پینوشه که مطابق با منافع و مصالح بخشی از الیت سیاسی و نظامی کشور تنظیم شده یا نظام انتخاباتی غیرمنصفانه و ناعادلانه آن، به علاوه  واگذاری همه عرصه‌های خدمات عمومی به سود و سرمایه که به بالا رفتن هزینه‌ های زندگی، سطح نازل دستمزدها و فقر گسترده در میان بازنشستگان و گرانی خدمات درمانی و آموزش و حمل و نقل انجامیده نقش کمی در بروز اعتراضات اخیر ندارند. مصاحبه خانم ایزابل آلنده، نویسنده معروف شیلیایی در این زمینه گویاست.

در مورد کشورهایی مانند لبنان و عراق ساختار ناکارآمد سیاسی و مبتنی بر سهم‌ بری قوم و مذهب و طایفه، فساد و انسداد ناشی از آن که جایی برای شکل گیری یک اپوزیسیون قوی باقی نمی‌ گذارد و نیز نقشی که مناقشه و رقابت نیابتی کشورهای خارجی بر بستر این نوع توزیع قدرت در صحنه سیاسی این ممالک بازی می‌ کنند عامل مهمی است. در ایران نکات مورد اشاره جعفری ساکس مصداق عینی دارند ولی برای درک بهتر ابعاد بحران در این کشور تاکید بر ساختار سیاسی عقب مانده مبتنی بر ولایت فقیه، که در قانون اساسی به سود قدرت ولی فقیه و نهادهای منتصب از سوی او تعبیه شده، ضروری می نماید. صدور ایدئولوژیک انقلاب اسلامی توسط حکومت منشا بحران اتمی و موشکی در منطقه است، که خود نشان دهنده تعیین بسیاری از سیاست‌ های کلان کشور می باشد.

اعتراضات گسترده که بیشتر از یک ماه است در لبنان و عراق ادامه یافته، اگرچه تازه پا به حیات گذاشته اند اما ریشه های آنها قدیمی است و در آینده راه پرفراز و نشیبی در پیش روی خود دارند؛ تازه جوانه زده اند اما تا کنون یک دولت را برکنار کرده و در آستانه برکناری حکومت دیگری هستند. قدرت این دو جنبش به قدری زیاد است که مقام های جمهوری اسلامی که خود را جزیره ثبات خاورمیانه می دانند را ترسانده است. قابل پیش بینی است که پادشاهی های پیرامون خلیج فارس و همه دیکتاتوری های خاورمیانه از اعتراضات لبنان و عراق ترسیده باشند. این اعتراضات می تواند موج دوم بهار عربی را در خاورمیانه به راه بیاندازد.

جوانان بیکار که بیکاری آنها نه ناشی از تنبلی که ناشی از چندین دهه اشتباهات حاکمان ناکارآمد و فاسد بوده است، تبدیل به انقلابیون جدید خاورمیانه شده اند. خواسته سیاسی آنها متفاوت از آن چیزی است که احزاب سیاسی، اصلاح طلبان با تکنوکرات های این کشورها قادر باشند آن را نمایندگی یا مهار کنند. جوانان معترض در عراق و لیبی خواستار برکناری کل حاکمیت از جمله سران سه قوه، وزرا، نمایندگان و همه مدیران دولتی هستند. احتمال وقوع این اتفاق در ایران نیز بسیار زیاد است و اعتراضات دیماه 1396 نشانه آمادگی انبار باروت برای انفجار است.

مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ایران در آمار جدید خود اعلام کرد که 30درصد جوانان بین 15تا 24 سال در ایران نه درس می خوانند و نه کار می کنند. بر این اساس، جوانانی که مسولیت خانوادگی مثل نگهداری از سالمندان یا کودکان، آن ها را از ورود به بازار کار و تحصیل باز داشته است، جوانان بیمار، افرادی که فاقد مشکل مالی هستند، اما به دنبال شغلی خاص می گردند و کسانی که خود می خواهند که بیکار بمانند افرادی هستند که در زمره جوانان بیکاری که درس هم نمی خوانند طبقه بندی می شوند.  

به تعبیر دکتر غلامرضا کاشی جامعه ایران:

[انقلاب که شد، "جامعه آرزومند" شد. روحانیون و روشنفکران و فعالان پرسابقه، "جامعه  هدایت ‌پذیر" می‌ خواستند. شمار کثیری از مردم به راه هدایت پیوستند و شماری دیگر، نشستند، باور نکردند، و  به‌ تدریج کسانی به زندگی شخصی خود بازگشتند. دهه شصت به پایان رسید، در دهه هفتاد "جامعه پرسشگر" شد. هرکس از جایی برخاست، و سمبل های هدایت را به پرسش کشید. کار و بار روشنفکری و تولید و ترویج فکر و اندیشه گرم شد. همه دلمشغول تولید پرسش‌های تازه شدند یا به پاسخ‌ گویی به پرسش‌های جاری در کوچه و بازار شهر پرداختند. دهه هشتاد، به‌تدریج "جامعه معترض" شد. پرسش‌های پاسخ‌نگفته انباشت شده بود و مردمانی به اعتراض می‌اندیشیدند. اوج آن سال ۱۳۸۸ بود. اما اعتراضاتشان به جایی نرسید. کتک خوردند، آواره شدند و یا به خانه‌ هاشان بازگشتند. به آنها تفهیم شد قدرتی ندارند. شکست‌خوردگان تحقیر شدند. تمسخرشان کردند. طعم ذلت به آنان چشاندند. دهه نود، دهه پرتلاطمی بود. جامعه ابتدا بازیگر شد. از زمین بازی انتخابات و صندوق رای استفاده کرد تا بازی کند. فرصت‌های کوچک را جدی گرفت. چندان به دستاوردها و فرداها نیاندیشید. بیشتر ذوق بازی‌ کردن گرمش می‌ کرد. در بازی‌ هم به جایی نرسید. هیچ چیز برای یک بازی منصفانه فراهم نبود. از نیمه دهه ۹۰ دست از بازیگری کشید، معترض شد. روزهایی را به اعتراض گذراند. اما سرخورده به خانه بازگشت. پس از آن، به "تماشاگری" روی آورد. حال دیگر تماشاگر است. کسانی در صحنه‌ اند، بازی می‌ کنند، شجاعت می ‌ورزند، اما هیچ‌چیز تماشاگران را از روی صندلی ‌هاشان بلند              نمی‌ کند."جامعه تماشاگر" دوام ندارد. هیچ زایشی در آن  نیست. ملال ‌آور و کسالت ‌بار است. خوب اگر نگاه کنی، کسانی برخاسته‌ اند، صندلی‌ ها را ترک کرده‌اند. بیرون سالن تماشا، بگومگوهای آرامی در جریان است. به نظر دوران تازه‌ای در راه است. آنها از چیزی فاصله می ‌گیرند که همه دوران ‌های گذشته را به هم پیوند می ‌داد: آرزومندی، پرسشگری، اعتراض و بازیگری و تماشا، میدان‌ های متفاوتی برای با نشاندن نظام سیاسی در کانون توجه عمومی بود. اما در بگومگوهای تازه، مردم فرصتی برای بازتعریف حیات سیاسی ‌شان می‌ گشایند. سخن و نگاه دیگر متوجه بالا نیست. کلام به تدریج از نسبت‌های عمودی به نسبت‌های افقی راه می‌گشاید. به جای بالا، نگاه متوجه           رو به‌ روست. جامعه به خود می‌نگرد. می‌توان نام این فصل تازه را "جامعه جستجوگر" نامید. جامعه خود را جستجو می‌کند. لاغر و سرخورده است. تنها در بازیابی خود چاق می ‌شود و منطق از دست رفته زندگی را باز خواهد کرد.]

مسئله مبرم فرودستان جامعه بشری جستجوی راهی مؤثر و نتیجه بخش در عقب راندن دولت­های موجود است که بر حفظ وضع موجود با سرکوب و کشتار ایستادگی می­کنند تا منافع یک درصدی ها را تأمین و تضمین نمایند.

زنان و مردان به تنگ آمده از وضعیت جنگ و آوارگی و بی حقوقی در زادگاه و محل کار و زندگی­ شان، با الهام از شوراهای اکتبر 1917 در روسیه تزاری "خودگردانی" را مایه همت بلند خود قرار داده اند.

 

الگوی انقلاب روژاوا و اقتصاد اجتماعی

هورین خلف سیاستمدار فمنیست کرد و دبیرکل حزب «سوریه فردا» سال پیش مصاحبه ­ای  با عزیزه اصلان داشت با برگردانی آرش گنجی.  این زن مبارز چند روز پس از تهاجم ترکیه به روژاوا  طی حمله ای هنگام بازگشت از یک نشست در حسکه حوالی قامشلی در جنوب شهر تل ابیض به همراه راننده و دستیارش در تاریخ ۱۲ اکتبر در ۳۵ سالگی به ضرب گلوله کشته شدند. او در دیدارهای دیپلماتیک با هیئت‌  های نمایندگی خارجی نقش فعالی بر عهده داشت. نیروهای هم‌ پیمان ترکیه وی را بدون محاکمه اعدام صحرایی کردند.

گزیده از اندیشه "هورین خلف" به نقل از مصاحبه:

" . . . این چیز نادری در خاورمیانه نیست اما به ویژه در روژاوا هنوز یک همبستگی و اتحاد قدرتمند میان مردم ما وجود دارد. زندگی با هم یا آن چه ما «زندگی کمونی» می نامیم هنوز امروز زنده است و رایج. من نیز بخشی از این جامعه­ ی کمونی هستم.

سه رکن مهم در سازماندهی یک اقتصاد اجتماعی وجود دارد. اول این که اقتصاد برای نیازهای اجتماعی، برخلاف یک اقتصاد سرمایه داری، بر حداکثرسازی سود متمرکز نیست. رکن دوم بوم شناسی است و تولید مسئولانه از نظر بوم شناسی برای نیازهای جامعه. رکن سوم ایجاد و کنترل یک بازار منصفانه است. این سه رکن برای اقتصاد اجتماعی بسیار اهمیت دارد، و ما می  خواهیم این را به واقعیت تبدیل کنیم. باید تفاوت اصلی میان انقلاب در باقی سوریه و انقلاب در روژاوا را درک کنیم. بگذار یک مثال بیاورم، شب گذشته یک گردهمایی مردمی بود. یک معلم هم از درعا در آن جا بود. احتمالاً اهمیت درعا را می­ دانی که اولین جرقه­ ی انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ در آن جا زده شد. گیرم، کار در آن جا به جایی نرسید.

دیروز در همین باره برای ما می گفت. هفت سال پیش بعد از آزادی شهر از دست رژیم، هیچ کار دیگری انجام نشده؛ نه سازماندهی نه خدماتی نه مدیریتی. فقط گروهی از سربازها به قدرت رسیدند. این یعنی هر کس در آنجا تفنگی داشته باشد قدرت هم دارد. مهم­ ترین تفاوت ما همین جاست. در زمان براندازی یک سیستم باید با نگاهی بدیل، چیزی جای آن چه پیشتر بوده بیاورید. اگر آلترناتیوی نداشته باشید، چیزی را که نابود کرده­ اید ممکن است به چیزی بدتر تبدیل شود. به بیان دیگر، زمانی که انقلاب آغاز شد و دولت با تمام نهادهایش رخت بربست – فقط در معدود جاهایی باقی ماند – اگر ما سیستم آلترناتیو خود را نداشتیم و مردم ما آمادگی آن را نداشتند، ممکن نبود فقط با توسل به استقرار تشکیلاتی جدید، به یک رهایی واقعی دست یابیم.

زمانی که مردم از انقلاب در روژاوا می گویند، آن را شورشا ژن [انقلاب زنان] می نامند. زنان کار را با ساخت خانه  های زنان شروع کردند که هدف اش سازماندهی جنبش زنان بود. این خانه­ ها بنا شد تا ذهنیتی رایج برای زنان رقم بزند و ایشان را از اوضاع حرمان و تاریکی برهاند، و آن ها را به رهبران این انقلاب اجتماعی تبدیل کند. از آن جا که می دانیم که زمانی که یک زن به رهبر تبدیل شود، جامعه نیز توأم با او به رهبر تبدیل می شود و خود را دگرگون می سازد. آزادی زن و جامعه در بستگی متقابل قرار دارند. اگر فقط یک چیز خوب در این خودمختاری دمکراتیک باشد اتحاد مردم است. یک آسوری با کردها کار می کند، یک کرد با عرب ها. این چیزی نبود که در گذشته به آسانی به دست آید. همین یک قلم کار یک انقلاب است.

برای مثال، سیستم ریاست مشترک در بسیاری مناطق پذیرفته نشد. حتا در بسیاری از نهادهایی که از زمان آغاز انقلاب مستقر کردیم هنوز این امر به اندازه­ ی کافی نهادینه نشده. به عبارتی دیگر، پذیرفتن هم به عنوان رئیس مشترک و درک این که تصمیمات را باید با هم طور برابر اتخاذ کرد، اندیشه و روشی است که هنوز به طور کامل در فرهنگ ما به اجرا درنیامده. در بعضی جاها هم خیلی خوب جواب داده اما به خاطر داشته باشید که امکان ندارد ذهنیتی هزار ساله را ظرف فقط دو سال تغییر دهیم. ریاست مشترک ابتدا در کانتون جزیره شکل گرفت، سپس در کوبانی و حالا این سیستم کار خود را در عفرین هم شروع کرده. با این حال، مجلس کانتونی عفرین از آغاز با یک سیستم ریاست مشترکی دوفاکتو کار می­ کرد. به این ترتیب، این امر به ما می گوید که اگر رئیس یک مرد باشد، می توانند به صورت یک سیستم ریاستی به کار خود ادامه دهند، اما اگر یک زن رئیس باشد، اجازه ندارند بدون هم- رئیس مرد خود به کار ادامه دهد. "

آیا در دیگر نقاط دنیا که در این نوشتار وخامت و ویژگی حساس آنها را برشمردیم، می توان از پراتیک روژاوا رهنمود گرفت و با ایده هایی متفاوت به سازوکار و استقرار آن پرداخت.

نوبرانه‌ای برای فصل «گریز»

نوبرانه‌ای برای فصل «گریز»

«تحلیل سیاسیِ» رمانِ سیاست گریزِ «سعادت‌آباد کوچه سی‌و‌سوم»

آن‌چه که ادبیات باید بیان کند دقیقاً همان چیزی است که نمی‌توان آن را بیان کرد.

(اوژن یونسکو)

اگر رمان «سعادت‌آباد کوچه سی‌و‌سوم»1 را خوانده باشید بی‌تردید لذت خواندن یک نوبرانه‌ی دل‌فریب نصیب‌تان شده است. رمانی خوش‌ساخت با فرم روایی متمایز... صبر کنید امّا! «عجله کار شیطان است».

نوبرانه‌های اول فصل یک مشکل اساسی هم دارند؛ چاقاله‌بادام‌هایش کال‌اند، گوجه سبزهایش گس و توت فرنگی‌هایش طعم آب می‌دهند... نوبرانه‌ی «سعادت‌آباد... » از همین نوبرانه‌های اول فصل است؛ چشم‌نواز است و زیبا و رنگارنگ امّا فاقد طعم واقعی و بوی طبیعی و ما می‌دانیم که «چیستیِ» نوبرانه‌ها به «طعم واقعی و بوی طبیعی» آن‌هاست و نه رنگ‌و‌لعاب ظاهری‌شان؛ صرفاً. بگذریم!

لازم به‌ذکر است آن‌چه در این مختصر می‌آید چکیده‌ای است از رساله‌ی مبسوط «ادبیات و سیاست» که اگر «نواله‌ی ناگزیر» مجال دهد و دود و دَمِ «هوا پر از ناله‌های ماست»2 فرو بنشیند، تکمیل می‌شود و تقدیم! لذا بایسته است بر این نکته تأکید کنیم که دست و پای این نوشتار کوتاه‌تر از یک اثر تام و تمامِ «تئوریک» است.

  1. 1. در روزگاری نه چندان دور «خسرو گلسرخی» در گفت‌و‌شنیدی با «جُنگ چاپار» در پاسخ به پرسشی پیرامون «نقش هنر در جابه‌جایی نظام‌های اجتماعی» می‌گوید: «هیچ‌کس نمی‌تواند هر پدیده‌ای را به واقع بررسی کند بی‌آنکه آن را با زمان، ضرورت و یا دیالکتیک آن منطبق نماید و من با این اعتقاد هنر را بازتاب کنش‌های اجتماع و برای اجتماع می‌بینم و بررسی آن را نیز الزاماً چنین می‌دانم...»3
  2. 2. راقم این سطور در مقاله‌ی «طغیان پوشیده بر یأسِ مزمنِ تاریخی»(پراکنده‌هایی متصل در مورد درون‌مایه‌ی داستان کوتاهِ «مرد اسکلتی»)4 نوشته بود: «درون‌مایه‌ی هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسنده‌اش را نشان می‌دهد.» و افزوده بود: «... ادبیات، سیاست ورزیدن است؛ حتی آن که داستان عامه‌پسند می‌نویسد و آن که داستان می‌نویسد تا لذت خواندن داستان را به مخاطب بچشاند. ادبیات غیرسیاسی معنا ندارد. هیچ‌چیز غیرسیاسی‌ای در آن‌جایی که به اجتماع سنجاق می‌شود وجود ندارد. این موارد احکام خشک و مقدس نیست. این‌ها اصول مسلم «جامعه‌شناسی ادبیات» است.»

باری! در نقد رمانِ «سعادت‌‌آباد...» نوشته‌اند: «... تهرانی که در آن سیاست حضور ندارد، نه در دانشگاهش و نه در نمایشگاهش و نه در خیابان‌هایش. تهران 1386، روزی را بدون احمد‌ی‌نژاد سپری نکرده است و در این کتاب اثری از آن نیست.»5

در این‌جا می‌خواهیم بر همین گزاره تمرکز و تأمل کنیم. آیا در این رمان اثری از «سیاست» قابل مشاهده است؟! پاسخ راقم این سطور مثبت است. چرا؟!

  1. «سینا دادخواه» در جلسه‌ی نقد رمان «سعادت‌‌‌آباد...» که از سوی حلقه‌ی ادبیات جامعه‌ی فرهنگی دانشکد‌ه‌ی علوم اجتماعی در سِری نشست‌های «شهر و زندگی روزمره» برپا شد، در پاسخ به سؤال یکی از حاضران درباره‌ی این‌که چرا این آدم‌ها دغدغه ندارند، گفت: «این‌ها دغدغه‌ی اجتماعی ندارند؛ دغدغه‌ی آن‌ها، سبک زندگی و خرده‌بورژوازی است. این خرده‌بورژوازی به خاطر سایه‌ی ادبیات چپ مفهوم منفی داشته؛ اما من فکر می‌کنم این آدم‌ها دوست دارند از زندگی روزمره‌شان حرف بزند.»6

کل موضوع همین‌جاست؛ «سبک زنگی و خرده‌بورژوازی». به این اعتبار نقد رمان فوق بر مبنای «نویسنده‌ی جوان ما هنوز در مرحله‌ی نوشتن ذهنیات خود است، البته تا آن‌جا که به کسی برنخورد.» یک ساده‌گی محض است که ذهنیت خام منتقد را با آرام‌بخش قویِ «تحقیر خالق اثر» به افسانه‌ی «اصحاب کهف» سنجاق می‌کند!

  1. رمان «سعادت‌آباد...» ارجاع تمام به یک «شهر» دارد؛ «تهران» یک «مونث بزرگ»! شهر (Polis) اما خاستگاه سیاست(Politic)است. به همین دلیل است که در تمام زبان‌های زنده جهان ریشه‌ی کلمه شهر و سیاست یکی است. «اصولاً سیاست در شهر زاده می‌شود چون ساده‌گی آدم‌ها در دشت‌ها به پیچیده‌گی آن‌ها در شهرها بدل می‌شود و پیچیدگی را باید نام دیگر سیاست دانست».7

از این‌رو «تهران» در رمان «سعادت‌آباد...» میهنِ سیاست است. فانتزی‌هایی که سینا دادخواه با خلاقیت ادبی‌اش در قالب خیابان‌ها، پاساژها، رستوران‌ها و... خلق کرده است تماماً کارکرد «نقاب‌»ی را دارند که بر چهره‌ی سیاست زده شده است تا او با Voluntarism و به دلخواه‌اش از فصل سرد «یأس» به فصل گرم «گریز» وارد شود. سینا دادخواه اما غافل از این است که مرزهای ادبیات با اراده‌ی نویسندگان متوقف نمی‌شود.

  1. لذا تمام آن‌چه در رمان «سعادت‌‌آباد...» آمده است عیناً و حقیقتاً «سیاست» است؛ سیاست به شرط چاقویِ خرده‌بورژوازی، چاقوی خوشگلِ دسته طلایی که سَر ماست را هم نمی‌بُرد! تا دل‌تان بخواهد غُر می‌زند، عربده می‌کشد و پیراهن می‌دَرد که «اگه تقلب بشه، ایران قیامت می‌شه» و بعد... گام‌به‌گام سر جایش می‌نشیند. سکوت، سکوت است. چه در کف خیابان‌ و «تظاهرات سکوت»! و چه در مقابل تلویزیون‌های «من و تو» و «BBC» و «VOA» و حتی «GEM TV».

باری! مثل ریگ در بیابان لم‌یزرع گم‌و‌گور می‌شود. همه‌جا هست و هیچ‌جا نیست. یک روز از بغض «سردار سازنده‌گی» به حُب «سیدخندان» دچار می‌شود. روز دیگر ار بغض «تدارکات‌چی» به حُب «پوپولیسم» روی می‌‌آورد. روز بعد از بغض «دولت سیب‌زمینی» در روز روشن و با گِردسوز به دنبال «آغاسی» می‌گردد. روز بعدتر از بغض ماشین بی‌دنده و ترمز «هاله‌ی نور» به «نخست‌وزیر امام» دخیل می‌بندد و «سبز» می‌شود و بعدها پس از آن‌که طعم باطوم را چشید و کبود شد، «بنفش» می‌شود و هر جا که «مصلحت» ایجاب کرد از «غُر» به «قِر» تغییر حالت می‌دهد و بالعکس.

برای طبقة خرده‌بورژوا که آمال و آرزویش رسیدن به سطح بورژوازی است اما به وقتِ وقتش با تو سَری «امر واقع» مواجه می‌شود و وامی‌تمرکد سیاست یعنی همین! یعنی «لیکور» باشد و «گشت‌ ارشاد» نباشد. یعنی بدون ترس از حراست پارک دست در دست هم در پارک قدم زدن. یعنی می‌توان هنگام حضور ناگهانی نیروی انتظامی در عروسی مختلط در باغ شهریار، با لباس مهمانی از دیوار باغ بپرند و سوار ماشین بشوند و حتی تعارف تکه پاره کنند و آخر سر، بدون مانتو و روسری تا تهران بیایند و آب از آب هم تکان نخورد. در این میان اوج آوانگاردیسمِ(!) این طبقه عروج از «زن چادری» در اوایل انقلاب به زنی‌ست که امروز مانتوی سفید و صورتی می‌پوشد. و این یعنی همه‌ی دنیا و همه‌ی سیاست؛ یعنی کاترپیلار، بنتون، رانگلر، زارا، لوئی ویتون، آدیداس، ماسیمودوتی و کالوین کلین و... یعنی ولنتاین و شکلات وینک، یعنی پاساژ تیراژه و گلستان و آرین و... یعنی همه‌ی چشم‌ها به دنبال KFC و دیگر هیچ. هیچِ هیچ که نه. یعنی فردگرایی افسارگسیخته‌ای که شاخصه‌اش انزوا است و با «ویترین درمانی» آرام می‌گیرد و از «عصیان» می‌گریزد. به کجا؟! به خیابان‌ها، پاساژها، رستوران‌ها و... مکان‌هایی که در ناخودآگاهِ سینا دادخواه، سیاست‌اش مُرده است و اجتماع‌اش نیمه‌جان! و این‌چنین است که «سیاه‌چاله» آفریده می‌شود؛ یک «خلاء»، بدون مکان و بدون زمان. یاللعجب! سینا دادخواه در این «خلاء» از «سبک زندگی» صحبت می‌کند و مهم‌تر آن‌که این سبک زندگی بدون «دغدغه‌ی اجتماعی» شخصیت‌ها است.

  1. و امروز را ببینیم؛ به همین دلیل در این طبقه «فعال سیاسی» کیمیا است امّا در عوض «فعال حقوق بشر»، «فعال حقوق حیوانات»، «فعال حقوق زنان»، «فعال حقوق کودکان کار»، «فعال رسانه‌ای» و... و حتی «فعال کارگری» و هزار فعال ریز و درشت دیگر به وفور یافت می‌شوند. و به همین دلیل است که بسیاری از آرمان‌باخته‌گان نسل اول انقلاب 57 که از همین طبقه بودند و در دوران «دود و سوز»، انقلابی‌تر از خود انقلاب به «برائت از انقلاب» رسیدند و از خاندان پهلوی و جالب‌تر از آن؛ از نسل جوان به خاطر گناه ناکرده‌شان! پوزش می‌طلبند. چرا؟

به این دلیل ساده که در زمان حکومت پهلوی، مردم، حداقل در عرصه‌ی اجتماعی آزاد بودند و لذا «دغدغه‌ی اجتماعی» وجود نداشت. «سیاست» هم غلط اضافه‌ای بود که «رفقا» مرتکب شده بودند! تاوان این «غلط اضافه» امّا نه انقلابی برای «نان، مسکن، آزادی» که «انقلاب اسلامی» است و... پس از آن امّا «تبعید» و «غربت» و...!

در این وانفسای تئوریک آن‌چه چشم‌گیر است نه مطالبه‌ی «تعمیق انقلاب» و نه اعلام «شکست انقلاب» و متعاقباً «انقلاب دیگر» بلکه و مهم‌تر از آن در یک تغییر ریل آشکار طرفداری از «بختیار؛ نوکر بی‌اختیار» است. یا در خوش‌حالت‌ترین حالت تغییر شتابان ریل از «فعالیت سیاسی» به «فعالیت فرهنگی»!

باری! «ویترین درمانیِ» خرده‌بورژوازی داخل کشور روی دیگر سکه‌ی «بختیاردرمانی» همین طبقه‌ی کذایی در خارج از کشور است.

بگذریم...!

7- سینا دادخواه امّا این روایت سیاسی را در دو کلان‌‌روایت طرح‌ریزی کرده است؛

1/7- فردگرایی: هر چهار راوی رمان فردیت‌شان پررنگ است و دغدغه‌هایشان کاملاً شخصی. هیچ ارجاعی به اوضاع سیاسی‌- اجتماعی وجود ندارد و این عدم ارجاع به سیاست و اجتماع در رمانی که مرکز ثقل‌اش «تهران» به مثابه‌ی «شهر- پایتخت» است آشکارترین مفهوم سیاسی است. توجه داشته باشیم ما در ایران با مردمی مواجه هستیم که در عروسی‌ها و دید و بازدیدهای نوروز هم از سیاست و «دغدغه‌ی اجتماعی» حرف می‌زنند. وقتی به هم‌دیگر می‌گویند: «چه خبر؟» منظورشان دقیقاً ارجاع به «اخبار سیاسی‌- اجتماعی» است. چهار روای رمانِ سینا دادخواه امّا ایرانی نیستند. آن‌ها تهرانی‌اند! تهرانی‌هایی که سینا دادخواه با آمیزه‌ای از «فانتزی» ساخته است. بی‌دلیل نیست که برخی از منتقدین به کنایه، تهرانِ نویسنده را با «نیویورک» این‌همان دانسته‌اند.

2/7- تهران فانتزی: تهران فانتزیِ سینا دادخواه با «خطی‌های ونک- شهرک» آغاز می‌شود. از اتوبان همت با «یک لایی فرمول یکی» می‌گذرد و با خیابان‌ها، رستوران‌ها، پاساژها و... پیش می‌رود و همان‌طور که پیش می‌رود از سیاست می‌گریزد و با سیاست هم‌آغوش می‌شود و... و یک تهران متفاوت خلق می‌شود؛ یک جعل واقعی! چیزی که با «تسامح و تساهل» در حد و اندازه‌های فیلم‌های کوتاه و البته تبلیغاتی درباره‌ی گردشگران خارجی‌ است که عاشق ایران شده‌اند؛ یک تصویر کارت‌پستالی و توریست‌پسند از ایران که دلِ عاشقان سینه‌چاک «مرز پرگهر» را آب می‌کند و البته «می‌سوزاند»!

خُب! غم‌تان نباشد. «شهر» در امن‌وامان است! و داروغه سرجایش و پاساژ گلستان همین نزدیکی‌هاست و «لیکور» را در همین میدان اول هم می‌توان پیدا کرد. «تهران» دیگر «قیصر» و حتی «سید رسول» ندارد. «قدرت» که دیگر جای خود را دارد. وقتی «قیصر» مرد و چاقوی ضامن‌دارش نیست و نابود شد و وقتی «سید رسول» گفت: «نمردیم و گوله هم خوردیم» و زمین‌گیر شد و «قدرت»ها هم... آن وقت «نظم و قانون» هم متولد می‌شود.

و این‌چنین است؛ سیاست که هیچ، اجتماع هم رخت سفر می‌بندد، به کجا؟ به ناهشیار ذهن مخاطب که با اندکی سماجت هشیار می‌شود و روز از نو و روزی از نو. بله! دقیقاً در همین‌جاست که «سبک زندگی و خرده‌بورژوازی» به مثابه‌ی «امر سیاسی» معنا می‌یابد.

باری! در این اوضاع و احوال وقتی سینا دادخواه سرخوشانه می‌نویسد: «داد کشیدن گاهی از نفس کشیدن هم واجب‌تر است» فقط یک شعار گل‌درشت پوپولیستی نمی‌دهد مهم‌تر از آ می‌خواهد به بورژوازی (که کعبه‌ی آمال او و هم‌طبقه‌هایش رسیدن به سطح آن است امّا هر از چندی با تو سَری «امر واقع» و تمکین به «امر قدسی» مواجه می‌شود و این خودش یک «مارک» و «برند» برای خرده‌بورژوازی است) پیام «تفاهم» بدهد؛ «دلم می‌خواست فرار کنم از تمامی چیزهایی که بزرگ‌تر از من بودند و خارج از اختیار من.»

این پیام آمیزه‌ای است از «داد کشیدن» و «فرار کردن»؛ «غُر» و «قِر» و درون‌مایه‌اش به همین سادگی است؛ «لطفاً! اجازه بدهید نفس بکشیم» پیش شرط این استدعا و استمنا اما یک حُکم تاریخی است؛ «می‌خواستم بگویم در همین جهانی که ساخته‌اند و همه آه و ناله می‌کنند هم می‌شود زندگی کرد و لذت بُرد.»8

بله! سینا دادخواه راست می‌گوید: «این به معنی پذیرش وضع موجود نیست». موضوع و «موضع» آن‌ها پذیرشِ «همین جهانی که ساخته‌اند» نبوده و نیست، چرا که او و هم‌طبقه‌هایش خودِ خودِ خودِ «نظم موجود» هستند. آن‌ها که فیلم‌سازشان «عباس کیارستمی» است. نقاش‌شان «آیدین آغداشلو» و شاعرشان؛ «احمدرضا احمدی » و... و نویسنده‌ی جوان‌شان؛ «سینا دادخواه»ها.

  1. «نظم کهن به ناف شما بسته است»9. امّا؛

عمریه که اسم اتاق ما

یا انفرادی یا که تابوته

سیگارتو آهسته روشن کن

دنیای ما انبار باروته!10

  1. و نکته آخر؛

بایسته است؛ «این‌همه، در نظر دانشجویی که کار خود را صرفاً بحث درباره‌ی طرح داستان یا شخصیت‌پردازی می‌داند، ممکن است کاری دشوار بنماید. ممکن است این کار خلط نقد ادبی با رشته‌هایی چون سیاست و اقتصاد به نظر آید که باید از هم جدا باشند. با این همه، این کار برای توضیح تام و تمام هر اثر ادبی، ضرورت دارد.»11 چنان‌که گئورگی پلخانف، منتقد مارکسیست روسی، می‌گوید: «ذهنیت اجتماعی هر عصر را روابط اجتماعیِ آن عصر مشروط می‌سازد. این معنی هیچ‌جا به اندازه‌ی تاریخِ هنر و ادبیات آشکار نیست».12

 

تهران- نوزدهمِ آبان‌ماهِ یک‌هزاروسیصدونودوهشت

پی نوشت

  1. دادخواه، سینا؛ «یوسف‌آباد خیابان سی‌و‌سوم». نشر چشمه. چاپ هفتم 1390
  2. بکت، ساموئل؛ «در انتظار گودو». ترجمه‌ی علی اکبر علیزاد. نشر بیدگل. چاپ چهاردهم 1394. ص 156
  3. گلسرخی، خسرو؛ «دستی میان دشنه و دل»، مجموعه آثار (دفتر اول). به کوشش کاوه گوهرین. نشر آرویج. چاپ دوم 1387. ص 263
  4. خوش سرور، امیر؛ «طغیان پوشیده بر یأس مزمن تاریخی» (پراکنده‌های متصل در مورد درون‌مایه داستان کوتاه «مرد اسکلتی»). ماهنامه ادبیات داستانی چوک. شماره شصت و دوم. مهرماه 1394. سال ششم. ص 49
  5. جوادی یگانه،‌ محمدرضا؛ «این خانه قشنگ است، ولی خانه من نیست». سایت شخصی نویسنده به آدرس؛

http://www.mrjavadi.com/?PageName=news&ID=327Language=1

  1. رجوع کنید به؛

http://www.mrjavadi.com/?PageName=news&ID=384&Language=1

  1. قوچانی، محمد؛ «درباره‌ی «بادیگارد»: شهر دوباره آلوده است؟»

http://tarikhirani.ir/fa/news/5387           

  1. رجوع کنید به؛

http://www.mrjavadi.com/?PageName=news&ID=384&Language=1

  1. ماهان، سیروس؛ «سربداران»(مجموعه شعر)، قطعه‌ای از شعر «سربداران در خون»، انتشار الکترونیک، 1392
  2. موسوی، مهدی؛ قطعه‌ای از شعر «داستان تلخ»
  3. ایگلتون، تری؛ «مارکسیسم و نقد ادبی»، ترجمه‌ی اکبر معصوم بیگی، تهران، بوتیمار، 1393، چاپ دوم. ص 28
  4. همان؛ ص 27

 

 

خیزش های اخیر، قدرتمندی زنان و تغییر مناسبات جنسیتی

آنچه جنبش های اعتراضی اخیر را از جنبش های اعتراضی چند دهۀ اخیر متمایز می کند فقط وسعت، رادیکالیسم، سرنگونی خواهی بی قید و شرط و شعارهایی که دست به ریشه می برد نیست؛ نقش پر رنگ زنان چه از نظر تعداد، چه از جهت فعال بودن و نیز در نقش رهبری اعتراضات وجهی کاملا متفاوت، پیشرو و آزادیخواهانه به این اعتراضات بخشیده است. در تمام خیزش های توده ای اخیر نقش زنان از هر نظر برجسته است. تصاویر زنان در تظاهرات، در حال سخنرانی، در جلوی صف اعتراضات، در نبرد تن به تن با نیروهای سرکوب، در ایجاد صف های دفاعی در مقابل ارتش برای حمایت از مردان معترض تمام افسانه های "ضعیفه بودن"، اتکاء به مردان، "لطافت" تسلیم و تابع بودن زن را به مصاف می طلبد.

بویژه خاورمیانه که زنان زیر دست و پای اسلام و دولت های مرتجع مذهبی – ناسیونالیستی له شده اند، و همواره تصویری تابع و تسلیم و درجه دوم از آنها به دنیا ارائه شده است؛ تصاویر اعتراضات اخیر، بخصوص در لبنان زیبا و هیجان انگیز است. مقاومت و نبرد جنبش آزادی زن در ایران طی چهل سال در مقابل ارتجاع حاکم، حکومت اسلامی، قوانین اسلامی، حجاب اسلامی و آپارتاید جنسی زبانزد دنیا بوده است. در چند سال اخیر شرکت گسترده زنان مسلح در کوبانی و کردستان سوریه در نبرد با داعش و ارتش کثیف اسلامی ترکیه دنیا را مسحور و شگفت زده نمود. جنگیدن با جانورهای تروریسم اسلامی و به زانو درآوردن آنها رعشه بر اندام تروریسم اسلامی و دولتی، هر دو، انداخت. عقب نشاندن داعش و به اسارت گرفتن هزاران نفر از این جانوران، شکستی مهلک برای تروریسم اسلامی بود؛ جنبشی که حجاب اسلامی بیرقش و آپارتاید جنسی ستون محکم ایدئولوژیک سیاسی اش است در جنگ با زنان مسلح که شجاعانه و تا پای جان با آنها جنگیدند، نه تنها یک شکست نظامی تعیین کننده را تجربه کرد بلکه از نظر ایدئولوژیک و سیاسی نیز به یک عقب نشینی مهم وادار شد.

و اکنون لبنان با شرکت وسیع زنان به میدان آمده است. رقصیدن در برابر مقرهای حزب الله و امل حملۀ مستقیمی است به قلب این جریانات مذهبی قرون وسطایی مرتجع. حایل شدن میان صف فشرده تا دندان مسلح نیروهای سرکوب و مردان در صفوف اعتراضات صحنه ای نیست که به آسانی از خاطرات محو شود؛ چنین رویدادی دینامیسم مناسبات و توازن قوای جنسیتی را در جامعه عمیقا متحول می کند. افسانه زن "ضعیفه" که باید مورد حمایت مرد باشد را دود می کند و به هوا می برد. جنگ تن به تن با ارتش، و قرار گرفتن در نقش رهبری و سازماندهی اعتراضات نه تنها به مردان و به جامعه روایتی کاملا متفاوت از آنچه تاکنون شنیده اند از زنان ارائه می دهد، بلکه خود زنان را به قدرت و توانایی خویش واقف می سازد. این یک پروسه توانمندی زنان است که تاثیراتی عمیق و دیرپای خواهد داشت. هم اکنون این حقایق وسیعا منعکس شده است. خواست برابری زن و مرد که به روشنی در اعتراضات طرح شده بر سنگری محکم استوار است.

جنبش های اعتراضی اخیر با مبارزه علیه فقر، سرکوب، فساد و ارتشاء و برای آزادی و عدالت و با نقش برجسته زنان رویدادهای مهم تاریخی هستند که ارتجاع، سرکوب، سودجویی هایی عنان گسیخته استوار بر برده داری، جنگ های خانمان برانداز، ظهور دو نیروی وحشی تروریستی برای سرکوب هر ندای آزادیخواهانه و برابری طلبانه که خصلت نمای قرن بیست و یک بود را به مصافی مهم و تعیین کننده فرا خوانده اند.

هدف مشترک پرچم واحد لازم دارد!

هدف مشترک پرچم واحد لازم دارد!

 

جوان انقلابی عراقی در مصاحبه خیابانی می گوید: «بازوهای اختاپوس رژیم ایران را انقلابیون در عراق و لبنان و سوریه و یمن قطع خواهند کرد»، و با این حرف به ما راه نشان میدهد!

 

اما باید به این جوان انقلابی و به همه انقلابیون در عراق گفت: فراموش نکنید که ایران را در لیست کشورهائی که در آن انقلابیون باید بازوهای رژیم را قطع کنند حتما ذکر کنید! مگر نه اینست که بازوهای رژیم اگر در خود ایران هم قطع شود مردم در هر پنج کشور ایران و عراق و لبنان و سوریه و یمن، و در واقع باید گفت در همه دنیا، نفس راحتی خواهند کشید؟ مگر نه اینست که برای قطع بازوهای رژیم آدمخوار اسلامی در ایران جبهۀ ایران طبعا تعیین کننده‌ترین جبهه است؟ پس آیا جز اینست که ما مردم در این پنج کشور در خط مقدم یک جبهه مشترک با یک دشمن مشترک روبروئیم؟ و بنابراین آیا جز اینست که باید در هر پنج کشور مثل یک لشکر متحد عمل کنیم؟ آیا جز اینست که با اتحاد ما در طول این خط مقدم شر این دشمن مشترک خیلی زودتر کنده خواهد شد؟ اگر اینها را قبول دارید، که منطقا باید قبول داشته باشید، باید این را هم قبول کنید که لشکر متحد ما برای پیشروی و رسیدن به پیروزی راهی جز این نخواهد داشت که زیر یک پرچم واحد و با یک شعار واحد حرکت کند.

 

اما روشن است که سرنگونی رژیم ها یا بقول شما اسقاط نظامات حاکم در این پنج کشور تنها هدف ما یعنی پایان نبرد ما نیست. چرا؟ جواب اینست که اگر اینطور فکر کنیم ذهن خودمان را برای پذیرفتن یک فریب بزرگ آماده کرده ایم – فریبی که لااقل در چهل سال اخیر بیش از ده بار خورده ایم و نتیجه خونبارش را دیده ایم. آن فریب کهنه اینست:  اسقاط این نظام‌ها مساویست با پیروزی نهائی، مساویست با رها شدن ما از ستم و فقر و سرکوب!

 

اما بیایید از خودمان بپرسیم ما ده ها ملیون و بزودی صدها ملیون مردم زحمتکشی که در تمام دنیا برای رهائی از زنجیر ستم و یوغ استثمار انقلاب می‌کنیم، ما که جان و مال مان را کرور کرور فدای انقلاب مان می کنیم، چند بار دیگر باید اسقاط نظام ها را بعنوان پیروزی باور کنیم؟ چند بار دیگر باید مثل یک لشکر غافلگیر شده دست از مبارزه بکشیم، بخانه برگردیم، و نظام‌های بسا بدتری را با دست خودمان جانشین نظام های فعلی کنیم؟! چند بار دیگر باید این فریب را بخوریم؟ چند بار دیگر، در چند کشور دیگر، در چند خیزش انقلابی دیگر، با دادن چند ده هزار کشته و زخمی دیگر، با دادن چند میلیارد ضرر مالی دیگر، این اتفاق باید تکرار شود تا ما این درس ساده را بگیریم که نباید یک لحظه چشم از هدف اصلی که بخاطرش بلند شده‌ایم برداریم! و نباید فراموش کنیم که هدف اصلی ما از این خیزش‌های انقلابی و جان و مالی که در این راه فدا می کنیم چیزی جز کندن ریشه ستم و استثمار نیست، و نمی‌تواند باشد. بعلاوه، معنی کندن ریشه ستم و استثمار را هم باید بروشنی بدانیم. باید بدانیم که کندن ریشه ستم یعنی گرفتن زمام امور حکومت بدست خودمان، و سپردن آن بدست شوراهایمان در محل زندگی و در محل کارمان. و کندن ریشه استثمار یعنی آزاد شدن از چنگ هیولای سرمایه که مثل خفاش خون آشام خون ما را می‌مکد، و خودش چاق تر و چاق تر می شود. بنابراین برای قطعی شدن رهائی از چنگ سرمایه و استثمار باید آن حکومت شورایی که بپا می‌کنیم ماهیتا از طبقه خود ما باشد، باید ماهیتا کارگری باشد.

 

حاصل اینکه، نباید فراموش کنیم مبارزه را باید تا رسیدن به همین هدف رهایی از ستم و استثمار ادامه داد، و نه تا نقطه اسقاط نظام های حاکم.  اسقاط این نظام ها فقط قدم اول در راه نابود کردن ستم و استثمار است. نباید فراموش کنیم که پذیرفتن پیروزی کامل در این قدم اول، معنایش بر زمین گذاشتن اسلحه و پذیرفتن بی قید و شرط تسلیم است، معنایش امضای فرمان مرگ خودمان بدست خودمان است، معنایش پذیرفتن استثمار و غارت و قتل و حبس و شکنجه و تو سری خوردن هر روزه برای یک دوره چند ده سالۀ دیگر، اما زیر شلاق یک نظام مشابه جدید است.

 

گفتیم که ما ده ها میلیون کارگر و زحمتکش بجان آمده و بپاخاسته در ایران و عراق و لبنان و سوریه و یمن در جنگ خود با دشمنان مشترکمان، یعنی نظام های ضدمردمی حاکم در این پنج کشور، خط مقدم جبهه را تشکیل می‌دهیم، و بنابراین عقل حکم می‌کند که درست مثل یک لشکر متحد عمل کنیم. واضح است که این لشکر متحد پرچم واحد لازم دارد، و بر این پرچم واحد باید هر سه هدف مشترک ما  –  دو هدف ریشه ای و یک هدف عاجل ما – نوشته شده باشد. بعلاوه، اینهم کاملا بنفع اتحاد و بنفع پیشروی لشکر ماست که بمنظور تاکید بر اتحاد کل خط اول این جبهه در طول پنج کشور، این هدف مشترک عاجل اولیه، این قدم حیاتی اول، با یک  لفظ واحد یعنی «اسقاط نظام» بیان شود، که خوشبختانه برای اهل هر دو زبان فارسی و عربی هم قابل فهم است.

 

پس لشکر عظیم جان بر کف زحمتکشان در کشورهای خط مقدم جبهه در جنگ برای اسقاط نظام های حاکم در ایران، عراق، لبنان، سوریه و یمن زیر پرچم واحد «الحریة، مساواة، إسقاط النظام!» /  «آزادی، برابری، اسقاط النظام!» به پیش!

 

جمشید هادیان

کمونیست کارگری منفرد؛ فعال جنبش کارگری؛ مترجم

۹ نوامبر ۲۰۱۹ (۱۸ آبان ۱۳۹۸)

جواز چندهمسری، تباهی مهر و تحقیر زن

هدف این نوشته ی کوتاه هرگز با داشتن عقیده و باورِ باورمندان ِهیچ دین و مذهبی ستیز ندارد. بل بیشتر دعوت به چالش و گفتمانی همفکرانه، اخلاقی و بیطرفانه می باشد برای بررسی و شناخت تضادها و تناقض های احکام اسلام، ( دیگر ادیان) و بویژه ئقد خردمندانه از فرامین زن ستیز آن است. توامان کنجکاوی محترمانه و جسورانه ای برای یافتن علل ناسازگاری ها و ناهمخوانی های اسلام با زندگی و آرمان زنان، پویائی و حرکت سازنده ی آنان، و بسود بهبود زندگی نوع انسان، اندیشه ورزی پیشروانِ و ایده ی برابر سازی قرن 21. از نیروی آگاه و جوینده ای می گویم که او به ناتوانی ایدئولوژی اسلامی(دیگر ادیان) و نرمش ناپذیری او پی برده و دیگر نمی خواهد و نمی باید بیش ازین به این سنت مردسالار، ستم جنسی، جنسیتی آن، که جز به تمتع مردان دارا و دله از داشتن همبستران متنوع نیست تن دهد، و همزمان در برابر این بی عدالتی آشکار، و کالائی ساختن پیکر زن، و بدتر از همه ارزش گریزی اسلام از هویت مادرانه ی اوست که بردباری هر انسان سالم، صادق و مهرورزی را به چالش سازش ناپذیر با اسلام می کشد. مرام و باور نادرستی که یکراست و در طول تاریخ پیوسته به سرکوب دادخواست انسانی زن نه گفته، به برابری حقوق مساوی اش با مرد و بنام خدا لجوجانه ایستاده، اصالت پیشرو و برابریخواهی زنان را بی رحمانه کشته، و تاکنون سودی جز تباهی مهر و خودباوری، تحقیر زنان و ویرانی کانون خانوادگی بهره ای نداشته و ندارد. پرسیدنی ست! آیا شایسته است که در برابر این نابرابرسازی دینی بردبارماند؟

 

بنابرین این نوشته به روشنگری احکام ناخوان و زن ستیزانه این حکمت آسمانی می پردازد که با زندگی دشوار و چگونگی دایره هستی قریب به اتفاق زنان، مردان و تهیدستان همچنان بیگانه بوده و از چند و چون پیوند عاطفی در میان مسلمانان بسیار دور مانده است. البته چنانچه عدالتی می بود، و داشتن حق چندهمسری متقابل می گشت! که آن نیز جز بسود متمولان بالائی نبوده و نیست، آنگاه جواز چندهمسری با همه ی ستیزش با ارزش ها شاید قابل فهم تر می شد؛ که فراموش نشود دادن حق مساوی چندهمسری و اصولا چنین دیدگاهی در اسلام جز کفر محض نیست که جزای آم مرگ می باشد. من نام این جواز یکطرفه را خیانت به حقوق زنان می دانم. بویژه اگر به گستره ی طلاق ها، فسادها، چپاول ها، خودکامگی ها و مصیبت های فراوان ناشی از مذهب دولتی بنگریم که سوژه ی مقاله نیست، آنگاه همزمان به عملکردهای گذشته و بازتاب های کنونی اسلام سیاسی و خصوصا ویژگی شخصیت پیامبر آن در پهنه ی ایران و جهان اسلام نگاهی گذرا داشته باشیم؛ و با دلایل خِردورزانه ی خویش به برابریخواهی حقوق زن و مرد برسیم؛ و خصوصا با استقلال یابی نسبی شرایط مالی زنِ امروز و توان دانش پذیری و پردازی همه جانبه آنان، بی گان هریک با بقا، ادامه و پیشبرد فرامین و دستورهای اسلامی آن بهردلیل و بهانه ای که آورده شود مخالف خواهیدورزید، همانگونه نگارنده هست.

بیائید باهم و تنها به گوشه ای از جواز الهی چندهمسری بسود زنبارگی مردان دارا از یکسو، و فرجام و سرانجام تحکم آن اصول پایه و تخطی ناپذیری علیه زنان از دیگرسو بنگریم که رونق آن دیریست در ایران برپاست و اینروزها رسانه های حکومتی هم بیشتر بر طبل آن می کوبد. من از یک هرزگی آشکار و بی شرم می نویسم که دامن به فحشأ قانونی، آنهم از اعماق جامعه ندار داده، و بیشتر قربانیان خود را از خانواده های فقیر و دخترکان بینوا، نیازمند و آسیب پذیر در سراسر کشور می گیرد؛ علم و کتل زنبارگی ایکه در نماز جمعه ها برفراز شده، و شگفتا که به تأثیر ویرانگر اخلاق آخوندسالاری فراروئیده، و بسادگی و شفافی نشان می دهد که چگونه اسلام با زمانه ی ما بیگانه و علیه حقوق بشر ستیزه جو، و در برابر سهم یکسان و انسانی زن آشکارا نابردبار و خشونتگر ایستاده و حتی با خواست کوچک آزاد پوشش زن هم بی چشم و رو می جنگد و پیگیر فاجعه های اعتراف های اجباری تلویزیونی برای تبرئه زن ستیزی خود می آفریند.

این نوشتار، ناگزیر به بخش کوچکی از افشاگری و واقعیت های ناباورانه از فرامین الهی این دین و حق چندش انگیز چندهمسری تنها برای مردان می پردازد، و به چونگی گرایش شگفت انگیز سکسیستی و زنبارگی رهبر آن، باوجود داشتن ده ها زنان رسمی، پیامبر از زنان بیشماری نیز که در 75 جنگ پیاپی داشته و بنام جواز الهی از"اسرای زن " هم بنام کنیز، آنانرا تصاحب جنسی نموده است، به چرائی این استعداد غیر اخلاقی می پردازد؛ زیرا: پندار، رفتار و گفتار رسول بامرام سالم و ساده ی انسانی مردان متعهد سازگار نبوده و شیوه ی او زشت و بسیار بیگانه با زمانه ی دیروز و امروز ماست که ملایان بی آبرو امروزه در ایران مروج سیستماتیک آن تباهی شده اند.

 

با پیدائی حکومت خودکامه ولائی و مطلقگرائی مذهبی، بیش از پیش واپسگرائی های مذاهی سلام تشویق و تعمیق شد؛ و از همینرو نیز پته ی زن ستیزی هردو مذهب سنی وهابی و شیعی آخوندی جهانگیرتر گشت. زیرا: کم و بیش بخش کلانی از مومنان شیعی سنی ساده دل در ایران، منطقه و جهان توانستند بهتر به کنه اسلام رحمانی و پس و پشت پرده ی دین برتر او، و بویژه شخصیت پیامبرش که کاملترین مرد خدا بود پی برند و بردند. برجستگی این دوره و آشنائی تاریخی و آگاهی توده ها از روند آن دوران پیشین درین بوده و هست که درمی یابند که پیامبر و یا راهبر دین خدا، خودش بیش از بندگان خدایش منحرف جنسی بوده، و برابر با آنچه ما خوانده و یا از راهبران تاریخی اش شنیده ایم، وی اصولا می بایست فردی با گرایش های مهار ناپذیری به جنگ افروزی، خشونتگرائی، متکی به ظواهر مادی و این دنیائی بوده، و همچنین وابستگی و دلبستگی بالائی به لذایذ زمینی و از جمله آنها، همخوابگی با زنان بسیاری در پرونده اش موجود است که بی کم و کاست و دلیل وجدان بیدار هویت وی با رسالت الهی ای که برکول می کشید در تضاد و تناقض اشکار بوده و می باشد. آنهم محمد رسوا اللهی ایکه به تعریف از پاکدامنی اش، نمی بایست چنین که مدّرک و مدلل شده است بتواند خود الگوی این وابستگی ناباورانه به حرص و آز زمینی و زنبارگی بی بند و بار اخلاقی بوده باشد که بوده است. شاهکار پایانی او و همخوابگی اش با یک کودک 9 ساله عایشه باورکردنی نیست که وی بتواند با وجود داشتن و دسترسی آسان به آنهمه زن و کنیز و صیغه های فراوان و بدتر از همه بنام پدر که دارای دختران زیادی بوده، در 50 سالگی تن به تصاحب آن دختربچه کند که کرده است. و حیرت انگیزتر از همه اینکه پیامبر به زنانش دستور می دهد که پس از مرگش حق ندارند دوباره ازداج کنند و مردان را هم از چنین اقدامی پرهیزمی دهد و اقدام به آنرا گناهی نابخشودنی در درگاه الهی برمی شمارد! پرسیدنی ست که ما آدم های ساده و خاکی کدام مان چنین توانائی ویرانگرانه ای از همبستری با یک چنین دختربچه ای را داریم؟ پاسخ سراست: هیچکس، مگر بیمار روانی و یا خردمرده ای که دیکر عقلی برای شناخت ارزش و ارجمندی نداشته باشد. همین!

مگر نگفتتد و نمی دانیم که پیامبر خدا کامل ترین انسان بود؟ چرا پیامبر چنین طماع و خودخواه بود؟ چرا خود خدا چنین خصلت ناپسندی را در شخصیت رسول و نهادش بنانهاد؟ آیا احکام زن ستیزانه ی خدا و عملکرد رسوا اش عادلانه است؟ و هر آدم سالم و صادق و خانواده دوستی بی گمان پرسش های بسیار دیگری از چرائی وجود این همه تناقض ها و تضادهاو... اسلامی پیامبری دارد که مگو! به این چند فرامین زیر هم نگاهی بیندازیم:

 

 بنا بر فرامین الهی در قرآن زن مسلمان باید بپذیرد مطیع دستورات مرد باشد:  

" "    "      "  |"   " در آیه 3 سوره نساء شوهرش حق دارد 4 زن همزمان داشته باشد.

" "    "      "   "   " در آیه 34  نساء شوهرش مجاز است او را در صورت نافرمانی کتک بزند.

" "    "      "   "   " در آیه 11 سوره نساء به او ارث نیمه برسد.

" "   "      "   "   " در آیه 223 بقره باید بداند که او جز کشتزار مرد نمی باشد و عملا هم با این دستورات چنان هست؛ و مرد می تواند هرگونه که بخواهد با او نکاح کند.

" "   "      "   "   " باید بداند که طبق آیه 34 نساء از مرد کمتر است. و مرد به دلیل آنکه خرجش را می دهد ، مالک اوست.

" "   "    "   "    " در آیه 24 سوره نساء و تبهکارانه تر و ضدبشری تر از همه اینکه چنین می خوانیم: در هنگامه جنگ با دشمنان خدا و پس از جنگ و پیروزی و اسارتگیری ها می توان زنان را به عنوان یک کالا به غنیمت گرفت و به آنها تجاوز کرد.

 

بهنام چنگائی  هجدهم آبان 1398

و نگاهی گذرا هم به زادروز و انجام جنگ ها و سرانجام زندگی پیامبر بیفکنیم!

 

570 – تولد محمد در عربستان، در قبیله عربستان

577 – مادر محمد فوت می‌شود

580 – عبدلمطلب پدربزرگ محمد فوت می‌شود

583 – اولین مسافرت محمد به سوریه با اهداف تجاری

595 – محمد با خدیجه ازدواج می‌کند

595 – مسافرت دوم به سوریه

598 – پسرش، قاسم بدنیا می آید

600 – دخترش زینب بدنیا می آید

603 – دخترش ام کلثوم بدنیا می آید

604 – دخترش رقیه بدنیا می آید

605 – حجر الاسود در کنار کعبه قرار میگیرد

605 – دخترش فاطمه بدنیا می آید

610 – محمد در غار حرا جبرئیل را ملاقات می‌کند

613 – محمد ادعای پیامبری اش را بطور عمومی اعلام می‌کند

615 – مسلمانان توسط قریش مورد آزار قرار میگیرند

619 – با سوده و عایشه ازدواج می‌کند

620 – نمازهای پنجگانه اجباری میشوند

622 – محمد از مکه به مدینه مهاجرت می‌کند

623 – جنگ ودان

623 – جنگ صفوان

623 – جنگ ذوالعشير

624 – محمد و اطرافیانش آغاز به حملات پی در پی به کاروانهای تجارتی برای غارت ثروت آنها می‌کنند

624 – زکات اجباری می‌شود

624 – جنگ بدر

624 – جنگ بنی سلیم

624 – جنگ بنی قینقاع

624 – جنگ سویق

624 – جنگ بنی قطفان

624 – جنگ بحران

625 – جنگ احد

625 – جنگ حمراء الاسد

625 – جنگ بنی النضیر

625 – جنگ ذات الرقاع

626 – جنگ بدر الاخره

626 – جنگ دومه الجندل

626 – جنگ بنی المصطلق

627 – جنگ خندق

627 – جنگ بنی قریظه

627 – جنگ بنی لحیان

627 – جنگ غیبه

627 – جنگ خیبر

628 – محمد معاهده ای را با قریش امضا می‌کند

630 – محمد مکه را فتح می‌کند

630 – جنگ حنین.

630 – جنگ تبوک

632 – محمد میمیرد.

 

632 – ابوبکر، پدرزن محمد، و عمر حرکتی نظامی را آغاز می‌کنند تا اسلام را در عربستان تحمیل کنند

633 – جنگ در عمان

633 – جنگ حضرموت.

633 – جنگ کازیما

633 – جنگ ولاجه

633 – جنگ اولیس

633 – جنگ عنبر

634 – جنگ بصره,

634 – جنگ دمشق

634 – جنگ اجنادین.

634 – مرگ ابوبکر و به خلافت رسیدن عمر

 

634 – جنگ نمارق

634 – جنگ سقطیه.

635 – جنگ جسر.

635 – جنگ بویب.

635 – فتح دمشق.

635 – جنگ فحل.

636 – جنگ یرموک.

636 – جنگ قادسیه.

636 – فتح مدائن.

637 – جنگ جلولاء.

638 – جنگ یرموک.

638 – مسلمانان رومی ها را شکست می‌دهند و وارد جارالسلام میشوند

638 – فتح جزیره.

639 – فتح خوزستان و حرکت به سوی مصر.

641 – جنگ نهاوند

642 – جنگ ری در ایران

643 – فتح آذربایجان

644 – فتح فارس

644 – فتح خاران.

644 – عمر کشته می‌شود، عثمان خلیفه می‌شود

 

647 – فتح جزایر قبرس

648 – حمله به بیزانسی ها

651 – جنگ دریایی علیه بیزانسی ها

654 – اسلام در شمال افریقا پخش می‌شود

656 – عثمان کشته می‌شود، علی خلیفه میگردد

 

658 – جنگ نهران.

659 – فتح مصر

661 – علی کشته می‌شود.

662 – مصر به دست اسلامگرایان می افتد.

666 – مسلمانان به سیسیل ایتالیا حمله می‌کنند

677 – محاصره قسطنطنیه

687 – جنگ کوفه

691 – جنگ دیر الجلیغ

700 – حملات نظامی به شمال افریقا انجام میگیرد

702 – جنگ دیر الجمیرا

711 – مسلمانان به جبل الطارق حمله می‌کنند

711 – فتح اسپانیا

713 – فتح ملتان (منطقه ای در پاکستان)

716 – حمله به قسطنطنیه

732 – جنگ در فرانسه.

740 – جنگ نوبلز.

741 – جنگ بگدورا در شمال افریقا

744 – جنگ عین الجر

746 – جنگ روپار ثوثا

748 – جنگ ری.

749 – جنگ اصفهان

749 – جنگ نهاوند

750 – جنگ زب

772 – جنگ حنبی در شمال افریقا

777 – جنگ ساراگوسا در اسپانیا

 

دو مطلب

سخنان روبه صفتی همچون حسن روحانی!

گزارش زیر در باره سخنرانی حسن روحانی در یزد، در مورد دزدی ها و مفاسد اقتصادی ای است  که سر تا پای جامعه را فرا گرفته است. چندی قبل برادر این مرد همواره امنیتی و اطلاعاتی را به همین جرم زندانی نمودند و اواکنون  دارد، جناح مقابل خود را تهدید می کند. اما، به نظر من، دلیل اصلی این گرد و خاک به پا کردن ها ، انتخابات یا درست تر گفته شود، انتصابات  پیشاروی است و هدف اصلی شان کشاندن توده های کارگر و زحمتکش به پای صدوق های رأی گیری است.

 البته، این گزارش را بی بی سی زبان گویا امپریالیستهای انگلیس در سایت خویش درج کرده است.

همواره و در این سالها حاکمان ددمنش و خونآشام بر جامعه ی ایران، درسر بزنگاه ها یکدیگر را تهدید کرده و جو جامعه را متشنج نموده و ماهی شان را از آب گل آلود گرفته اند. اما این بار، به باور من،  طبقه کارگر میتواند با سازمان یافتن و تسلیح طبقاتی گشتن، خود آنها را شکار نماید! باید برای این آماده شود. شرط رهائی اش در همین است!

آری، رفقای کارگر و زحمتکش!

کفتارها و کرکسان دارند، پیکر مملکتی را میدرند و به یکدیگر چنگ و دندان نشان میدهند و برای دریدن یکدیگرهم، آماده میشوند و اما  طبقه سرمایه دار و دولتمداران آنرا یعنی این فاسدان و درندگان و خونآشامان را، فقط طبقه کارگر سازمان یافته در ارگانهای طبقاتی سیاسی خویش که مهمترین  و اساسی ترین آنها، حزب سیاسی اش، حزب کارگران آگاه، انقلابی، کمونیست و مخفی است، میتواند با مذهب و دین و نظام اجتماعی که اینها را برگرده ی کارگران سوار کرده است، به درک واصل کند و خود و جامعه رها نماید.

 این همان طبقه ای است که کارل مارکس  از آن برای رهاپی جامعه آلمان، چنین یاد می کند : « پس امکان مثبت رهایی آلمان در کجاست؟

پاسخ : در سامان یابی طبقه ای با زنجیرهای رادیکال؛ طبقه ای از جامعه مدنی که طبقه ای از جامعه مدنی نیست؛ رسته ای، که انحلال همۀ رسته هاست، سپهری که سرشت عامش را از رنج(۱۲۹) عامش دارد و هیچ حق ویژه ای طلب نمی کند؛ چرا که نه ناحقی ای ویژه، بلکه نفس ناحقی بر او اعمال می شود؛ {طبقه ای} که دیگر نه عنوانی تاریخی، بلکه عنوانی انسانی را میتواند طلب  کند؛ {طبقه ای} که در تقابل یکجانبه با پی آمدها نیست، بلکه در تقابل همه جانبه با همۀ پیش – شرط های دولت آلمانی  قرار دارد؛ و سرانجام سپهری که نمی تواند خویش را رها کند، مگر آنکه خود را از همۀ سپهرهای  دیگر و از آنجا، همۀ سپهرهای دیگر جامعه را رها کند؛ در یک کلام، {طبقه ای} که گمگشتگی(۱۳۰ ) تام انسان است و بنا براین تنها از طریق بازیابی(۱۳۱ ) تام انسان است که می تواند خویش را باز یابد. این انحلال(۱۳۲ ) جامعه، در پیکر رسته ای ویژه، همانا پرولتاریاست.

دو پاراگراف  بعد:

پرولتاریا با اعلام انحلال نظم تاکنونی جهان، تنها راز هستی خویش را برملا می کند، زیرا اوست که انحلال واقعی(۱۳۳ ) این نظم جهانی است، اگر پرولتاریاست که نفی مالکیت خصوصی را خواستار است، از آنروست که او آنچه را که جامعه به پرنسیپش ارتقاء داده است، آنچه را که در او به مثابۀ دستآورد منفی جامعه - بی آنکه خود در آن دخالتی داشته است – پیکر یافته است، به پرنسیپ جامعه ارتقاء خواهد داد.  در نتیجه، پرولتاریا با همان حقی خود را به جهان در حال تکوین مرتبط می سازد، که پادشاه آلمان – آنزمان که خلق را خلق خود، همانگونه که اسب را اسب خویش نامید – خود را با جهانی سپری شونده مرتبط می یافت(۱۳۴). پادشاه با اعلام اینکه خلق مایملک اوست، تنها این راز را برملا ساخت که مالک خصوصی پادشاه است.»، نقد فلسفه حق - مقدمه، ۱۸۴۴، ترجمۀ رضا سلحشور. ص۱۳- ۱۲.

آوانسیان سلطانزاده یکی از کمونیست های اولیه ایران و باحتمال قوی میتوان از او بعنوان، اولین کمونیست ایران و آسیا یاد کرد، در باره جامعه ایران و شروط رهاپی آن، می نویسد : « بدین سان در مقابل اتحادیه های ایران، میدان فعالیت مساعدی برای نجات هزار ( هزاران درست تر است- حمید قربانی) کارگر زن و مرد از استثمار دهشتناک و بالا بردن سطح زندگی اقتصادی و فرهنگی آنان گشوده میشود. البته اگر زمام حکومت در دست خود طبقه کارگر میبود آسان تر میشد باین هدف نائل آمد. ... همزمان با اینکار، ما ( مقصود حزب کمونیست ایران – تأسیس ۱۹۲۰در بندر انزلی است- حمید قربانی)  می باید سازمان های خود را مستحکم و نیرومند سازیم زیرا در جریان پیکار تا آخرین دقیقه، تشکل و یک پارچگی طبقه مبارز ( طبقه پرولتار – حمید قربانی) بخاطر آزادی خود بصورت عامل قاطعی برای تمام روند آتی انقلاب در می آید. کتاب اوضاع سیاسی اجتماعی   و جنبش های اجتماعی در ایران – سلطانزاده – مسکو ۲۱ ژوئیه  سال ۱۹۲۲. آثار : آ. سلطانزاده –  اسناد جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران- (جلد چهارم ) انتشارات مزدک.

اینجا، جا دارد از چریک قدائی خلق امیر پرویز پویان که  می گفت : از مارکسیسم صحبت کردن خوب است، عمل کردن به مارکسیسم سخت است.- یادی کنم و به نقل از او بنویسم « دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند، او را نه فقط هراسناک ساخته بود، بلکه به حق امید استقرار حاکمیت سیاسی خرده بورژوازی میانه رو را به تمامی از او گرفته بود. چنین است که او بی آن که پیلۀ سنت را بدرد، به نهیلیسم هم می رسد. هر گونه حکومتی را نفی میکند و این آخرین تیر بی رمقی است که خرده بورژوازی ناامید از دست یافتن به قدرت سیاسی از ترکش ایدئولوژی خود پرتاب می کند. این را در "نون والقلم" به روشنی می توانید پیدا کنید.» - خشمگین از امپریالیسم ترسان از انقلاب - ۱۳۴۸

امروز، خیلی روشن تر و شفاف تر شده است و می توان نوشت که : شرط اساسی  رهائی جامعه ایران حقیتا آماده شده است، امکانات مادی برای رهائی آن بطور واقعی آماده است، زیرا دارای اقتصاد سرمایه دارانهِ نسبتا پیشرفته است و صاحب طبقه کارگر ۵۰ و اندی میلیون نفر با اعضای خانواده اش میباشد، فقط شرط واقعی آن، در اینست که این طبقه خود را سازمان دهد، حزبش را موجودیت دهد و مسلح شده وبا اراده مصممانه خویش پا به میدان گذارد  و تصمیم به، به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی اش بگیرد و برای آن بر خیزد! این روباه صفتنان را با دولتشان به چاه عمیق تاریخ افکند!

حمید قربانی ۱۰ نوامبر ۲۰۹۲

لینک سخنرانی حسن روحانی

https://www.bbc.com/persian/iran-50365051#
+++

زنان و انقلاب قهری کمونیستی پرولتاریا!

آیا زنان بطورکلی، میتوانند، جزئی از نیروی انقلاب کمونیستی باشند؟ به باور من، نه! زیرا که در جامعه طبقاتی، همه ابنای بشر طبقاتی هستند!

لنین در مصاحبه با کلارا زتکین کمونیست آلمانی تبار، بعد از آنکه به نبرد و جنگ طبقاتی زنان پرولتار و بورژوا هر کدام در کنار مردان طبقه ی خود در ۱۸۷۱ یعنی کمون پاریس و ۱۹۱۷ یعنی انقلاب سرخ پرولتاریای مسلح در روسیه اشاره می کند، میگوید: - آزادی زنان بطور کلی فقط با پیروزی انقلاب کمونیستی قهری پرولتاریا میسر است. انقلاب کمونیستی قهری پرولتاریا به پیروزی نمی رسد، مگر با شرکت توده ی زنان پرولتاریا! –

 

این گفته لنین به باور من، بدین مفهوم و هوشداری است که زنان هم، در جامعه طبقاتی و مخصوصا جامعه طبقاتی بورژوائی - سرمایه داری جزئی از طبقات متضاد المنافع آشتی ناپذیر هستند و نمی شود و نمیتوان از زنان بطور کلی بعنوان نیرو و یا جنبشی صحبت کرد که در انقلاب پرولتاریا، برای رهاپی ابنای بشر و در کنار پرولتاریا قرار می گیرند.

 

البته، هم اکنون ما این را به صورت خیلی روشن می بینیم که زنان بورژوا در کلیه دستگاه های دولت بورژوازی و در کنار مردان این طبقه حضور دارند. آنها در لباس  صدراعظم، نخست وزیر، ملکه، رئیس جمهور، وزیر، نماینده مجالس قانون گذاری، در سازمانهای جهانی، وزیر جنک و ژنرال ارتش، پلیس، زندانبان، شکنجه گر و... حضور دارند و بر علیه زنان و مردان کارگر و زحمتکش با غرور مشغول خدمت و سرکوب هستند و انجام وظیفه می کنند و از آن طرف زنان کارگر و زحمتکش را شاهد هستیم که در کنار همطبقه ای های مردشان، رشادتها، فداکاری ها، از خود گذشتگی های فراوانی میکنند و این هم تاریخی است، در قیام برده گان در رُم قدیم زنان برده، بعنوان نمونه زن اسپارتاکوس زبانزد تاریخ نویسان است.

 

باید پذیرفت و خود فریبی نکرد که تا جامعه طبقاتی است، طبقات اساسا در مقابل هم قرار دارند و نبرد وجنگ طبقاتی رهائی بخش است و نه جنسیتی، قومیتی، نژادی و دیگر خرافات مانند مذهب و ملت و غیره!

در این رابطه نظرتان به این مطلب جلب میکنم.

 

https://www.facebook.com/photo.php?fbid=948338705539740&set=pcb.948169225556688&type=3&theater

حمید قربانی – ۱۰ نوامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی.


November 09, 2019

"یک بام و دو هوا"ی "بگیر و به بند" و آزادی زندانیان سیاسی!

"یک بام و دو هوا"ی "بگیر و به بند" و آزادی زندانیان سیاسی!

در روزهای اخیر تعدادی از زندانیان سیاسی بازداشت شده در رابطه با پرونده هفت تپه و روز جهانی کارگر به نام های سپیده قلیان، عاطفه رنگریز، مرضیه امیری، ساناز الهیاری، امیرحسین محمدی فرد، امیر امیرقلی، اسماعیل بخشی، عسل محمدی، نازیلا نوری و... با وثیقه های سنگین و به طور موقت آزاد شدند. آزادی این فعالین در شرایطی که چند هفته از دادن حکم های سنگین به آنها نمی گذشت، این سئوال را پیش آورده که چه علل و شرایطی این عقب نشینی را به رژیم تحمیل کرده است؟ آیا سیاست های رژیم در این رابطه تغییر کرده است و یا این یک عقب نشینی تاکتیکی است؟ و در هر حال چه باید کرد؟

درک ها از بکار گیری ابزار زور و سرکوب در طول عمر رژیم در میان جناح ها و گرایشات درونی رژیم هیچگاه یکسان نبوده است. در کلی ترین سطح، دو نگرش در بکار گیری دو حربه "سرکوب لجام گسیخته" و یا "سرکوب توام با فریب و تعمیق" در میان جناح های رژیم وجود داشته است. دسته ای زیاده روی در سرکوب را تنها راه بقا رژیم دیده و می بینند و بخشی سیاست سرکوبگری همراه با فریب را موثرتر دیده اند.

این "سخت گیری" و "نرمش" بدنبال آن در ظاهر شاید مصداق "به مرگت می گیرند تا به تب راضی شو" باشد، اما داستان فراتر از این نوع مانورها برای رژیم است. صدور حکم های سنگین زندان به فعالین جنبش های اجتماعی در دور اخیر آشکارا  از موضع ضعف رژیم بود و بیش از اینکه "قدرقدرتی" دستگاه های سرکوب و قضایی را نشان دهد، درماندگی آنها را به نمایش گذاشت، و کسی را نه تنها مرعوب نکرد، بلکه موجی از اعتراض و مبارزه را دامن زد و در میان خود رژیم هم به دودستگی دامن زد، به گونه ای که چهره منفوری مانند رئیسی که سابقه درندگی و جلادیش بر کسی پوشیده نیست را  به آن واداشت تا در نقش جلاد «مهربان» ظاهر شود.

آنچه که روی داده است اگر چه در ظاهر نشان دهنده "یک بام و دو هوای" دستگاه های سرکوب رژیم است، اما در عالم واقع "یک بام و یک هوا" بیشتر نیست و آنهم هوای ضغف و دستپاچگی رژیم در مواجه با بحران همه جانبه ای که با آن دست به گریبان است  و از این روی به مانور فریب روی آورده است.

این تاکتیک با هر انگیزه ای از طرف رژیم صورت گرفته باشد، نه از سر تغییر ماهیت و تغییر سیاست های رژیم، نه از سر تفاوت روش ها و دیدگاههای جناح های درونی رژیم، بلکه از عقب نشینی ای است که به رژیم در سطوح مختلف تحمیل شده است و دلایل روشن خود را دارد.

آنچه که برای ما در این رابطه اهمیت دارد، این است که فاکتورهای  این عقب نشینی موقتی را مورد توجه قرار دهیم و این روند را تثبیت و غیر قابل برگشت سازیم و دایره آزادی ها را به دیگر زندانیان سیاسی هنوز در بند و از آن فراتر به روند سرنگونی انقلابی رژیم گسترش دهیم.

دلایل عقب نشینی رژیم

1.بعد از مبارزات سراسری دیماه 68 هر چند جنبش های اعتراضی و اجتماعی در ایران، اگر چه در همان سطح "ده روز دیماه که پایه های حاکمیت رژیم را لزراند" در صحنه نبود، اما اعتصابات وسیع و دراز مدت و مبارزات کارگری، مبارزات بازنشستگان، معلمان، دانشجویان، زنان و فعالین مدنی همواره در جریان بوده است. جنبش های اجتماعی مستمرا و به گونه ای تعمیق یافته از هر فرصتی حتی در درون زندانهای رژیم  رژیم را تحت فشار گذاشته است و مبارزه و ایستادگی زندانیان علیرغم فشار و راه انداختن نمایش های تلویزیونی به منظور تضعبف روحیه فعالین جنبش های اجتماعی، یکی از دلایل اصلی عقب نشینی رژیم بوده است.

در بعد اجتماعی گرانی، بیکاری و فقر و فلاکت روزافزون بر زندگی و معیشت توده های تنگدست مردم، جامعه را به حالتی انفجاری سوق داده است. ترس و احتیاط، نه فقط در سطح رهبرانی که حذف و حبس آنها برای رژیم پرهزینه تر از همیشه شده است، بلکه حتی در میان مردم عادی هم، جایش را به گویشی اعتراضی و انتقادی و مبارزاتی داده است. از راننده تاکسی که مشتری اش را نمی شناسد، تا مغازه دار و بقال سرکوچه و هر شهروند عادی همه و همه از وضعیت غیر قابل دوام جامعه آشکارا سخن می گویند و از هر فرصتی برای بیان اعتراض و نارضایتی حود بهره می گیرند. سرکوب کارآیی خود را از دست داده است. امتیازات کوچکی که رژیم مجبور به دادن آنها شده، نه تنها مرهمی بر زخم های عمیق در ژرفای این جامعه بوجود نیاورده، بلکه باعث بالارفتن خواست های توقعات مردم شده است و جامعه را به موقعیتی انفجاری سوق داده است.

  1. سیاست های رژیم در رابطه با دخالت ها و نقش بحرانزایش در کانون های بحران در سطح منطقه با شکست روبرو شده است و هر روز بیشتر دامنه دخالتگری و سئواستفاده رژیم اسلامی ایران در کشورهای دیگر منطقه ای ضعبف تر می شود. خیزش های توده ای در عراق، لبنان و .... آشکارا منافع رژیم ایران را که با دخالت های جنگی و تروریستی اش می خواست به ظرفیت های معامله گیری و باج گیری ادامه دهد با محضوریت تنگناهای جدی روبرو کرده است و میزان این ظرفیت رژیم بیش از هر زمانی رو به کاهش رفته است. آتش زدن و به زیر کشیدن نمادهای جمهوری اسلامی از طرف توده های بپاخواسته در عراق در روزهای اخیر نشان دهنده تنفر نه تنها مردم ایران، بلکه توده های بپاخواسته کشورهای دیگر هم، از رژیم اسلامی ایران است که با حمایت و همسویی با حکومت های خودکامه مذهبی و سرمایه داری در این کشورها زندگی و گذران این مردمان را بیشتر به فلاکت و نابودی کشانده است.
  2. رژیم جمهوری اسلامی نه فقط از طرف توده های به ستوه آمده کارگر و زحمتکش و تهیدست جامعه، نه فقط از سوی توده های بپاخواسته و مبارز کشورهای منطقه، بلکه از طرف قدرت های امپریالیستی نیز بیش از گذشته تحت فشار در راستای "رام " کردن قرار گرفته است. فشار های بین المللی به جمهوری اسلامی ایران هر روز بیشتر افرایش می یاید و انزوای بین المللی رژیم روز بروز بیشتر شده است و این اوضاع  همه از داخل و هم از خارج موجب رشد تضادهای درونی رژیم برای برون رفت از این بحران همه جانبه گشته است.

و....

این نکات و مجموعه دلایل ریز و درشت دیگر نشان می دهد که دست این رژیم از زیاده خواهی ها و زورگویی ها از گذشته کوتاهتر گردیده و  بیشتر از گذشته به  چاره جویی افتاده که ضمن اینکه عقب نشینی هایش را "پیروزی" جلو دهد به  فکر  "نوشیدن جام زهری" دیگر باشد که از این رهگذر حداقل بتواند جلو خیزش های سرنگون طلبانه  از پایین را بگیرد. این روند نه ادعای نیروهای سرنگون طلب، بلکه اقراری است که در ماه های اخیر بارها از زبان بعضی از چهره ها و سخنگویان خود رژیم شنیده شده است. حال این بماند که نیروهایی بمانند همیشه از موضع "اپوزیسیون" کماکان و در این شرایط هم، مایلند "عصای دست" این رژیم منفور و رفتنی بشوند.

راه های پیشروی جنبش سرنگونی

بدون شک پیروزی های روزهای اخیر و آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی و کارگری سرشناس، نشانه یک پیروزی برای جنبش کارگری و آزادیخواهانه در ایران است. اما  این قدم به شرطی غیرقابل برگشت خواهد بود که عزمی سازمان یافته و متحدانه و سکویی برای پیشروی های آِینده گردد. از این روی خواست  "آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و فعالین کارگری" که هنوز در بند هستند باید پیگیرانه ادامه یابد. آزادی تعدادی از این عزیزان (هر چند با وثیقه های سنگین)، نشان دهنده تغییر توزان قوایی است که بر بستر آن می شود، قدم های بعدی را برداشت. این پیروزی را زمانی می توان به تمامی جشن گرفت که ما شاهد این باشیم که هیچ فعالی بخاطر مطالبه حقوق حقه اش در بند نیست.

این مهم تنها امر خود زندانیان و  خانواده هایشان نیست، بلکه به یک کمپین وسیع و همه جانبه هم در داخل کشور و هم در سطح جهانی که در آن رژیم جمهوری اسلامی نخ نما و مورد حمله قرار گیرد نیاز هست. این امر همه انسانهای آرادیخواه و مبارز زندان بزرگ ایران، همه تبعیدیان میلیونی در اقصا نقاط جهان است که پژواک صداهای حق طلبانه این مبارزان هنوز در بند باشند و رژیم را بر بستر توازن قوا و شرایط مساعدتری که بوجود آمده، بیش از بیش به عقب نشینی وادار کنند. باید به هر دری زد. باید طوفانی از طومارهای سندیکاه ها و اتحادیه های کارگری و انساندوست را بر سر این رژیم ضد کارگر، ضد زن و ضد انسان سرازیر کرد. باید در هر کوی و برزنی این صدا را رساتر ساخت.

"آزادی بدون قید و شرط همه زندنیان سیاسی" قدمی مهم در رشد و اعتلای جنبش  های سیاسی و جنبش های مطالباتی در ایران است. در پرتو شرکت فعال در جنبش های مطالباتی برای نان، برای کار، برای آزادی و جامعه ای برابر و بدون هر نوع تبعیضی می توان به سرنگونی انقلابی رژیمی رسید که بیش از چهار دهه است نان مردم را به گروگان گرفته و خون آنها را در شیشه کرده است. تنها با گذر از این رژیم ضد مردمی و مبارزه برای گزینه سوسیالیستی است که می توان به زخم هایی که هر روزه انسانها در این جامعه با عنواین مختلف بر تن و جسم و زندگی و معیشت آنان لمس کرده و می کنند التیام بخشد. یک زندگی بهتر در زیر سایه شوم جمهوری اسلامی مقدور نیست و همه نیروهایی که حافظ نظم وارونه سرمایه داری در این جامعه به شکلی از اشکال مماشات و راه آمدن با این رژیم را در برنامه کار خود دارند، باید رسوا و افشا شوند. جامعه ای نوین و برابر را باید بر ویرانه های این رژیم ساخت و این گزینه مقدور و ممکن است به  آن شرط که به نیروی سازمانیافته و متحد  و تاریخ ساز  طبقه کارگر آگاه و انقلابی متکی شد.

.

پیش بسوی تشکیل شوراها!

پیش بسوی تشکیل شوراها!

 

جوان ۱۸ ساله عراقی: «اینجا در خیابان می مانم تا وقتی که به آنچه نیاز دارم برسم. برای من مهم نیست شب کجا می خوابم؛ در خانه می خوابم اینجا هم می خوابم».

 

لنین می گوید وضع انقلابی وضعی است که در آن بالائی ها نمی توانند بشیوه سابق حکومت کنند، و پائینی ها دیگر نمی پزیرند بشیوه سابق بر آنها حکومت شود.

 

و خود انقلاب بنظر من وقتی شروع می شود، مردم وقتی به خیابان ها می ریزند، که معنی مرگ و زندگی اگر نه برای همه، باری، برای درصد چشمگیری از آنها یکسان شده باشد. معنی حرف جوان عراقی هم که می داند شاید دقایقی بعد کشته شود، اما می گوید در خیابان می مانم تا به خواسته هایم برسم چیزی جز این نیست.

 

انقلاب را مردمی شروع می کنند که دیگر شلاق انواع سرکوب را بر جسم و روحشان حس کرده اند، در دام انواع فریب افتاده اند، کاروان وعده های رنگارنگ را باور کرده و به انتظار نشسته اند، جان به معنی می توان گفت تحت اللفظ کلمه به لب شان رسیده، و حالا به این نتیجه رسیده اند که دیگر بس است، حالا دیگر وقت دخالت فعال در تعیین سرنوشت مان است. اقدام مستقیم (Direct Action) برای در هم شکستن دستگاه حکومت مافوق مردم، و بدست گرفتن قدرت حکومتی توسط خود آن مردم نیاز به اثبات ندارد؛ نطفۀ هر انقلاب است، بذر رویش هر انقلاب است. این نطفه، این بذر، اندکی پس از آنکه توده ها پا به میدان مبارزه انقلابی گذاشته اند در ذهن آنها باور می شود. بعبارت دیگر توده های انقلابی بسرعت به این درک می رسند که جانشین آن دستگاه حکومت مافوق مردم فقط می تواند دستگاهی با مکانیزم حکومت از پائین به بالا، دستگاهی با مکانیزم شورایی باشد. پس حتی نطفه ضرورت «حکومت شورایی» در ذهن تودهای انقلابی در این دوران هم دیگر یک واقعیت مسجل است.

واضح است که قدم اول برای رسیدن به حکومت شورائی بارور کردن نطفه تشکیل شوراها در جریان مبارزات جاری در محل زیست و کار است. تشکیل عملی شوراها از روی «غریزه» سیاسی را در انقلاب ۵۷ بچشم دیدیم؛ شصت و دو سال قبل از آنهم در انقلاب اکتبر دیده بودیم. پس ذهن توده های انقلابی در کشورهائی با وضعیت سیاسی - مبارزاتی مانند ایران و عراق و لبنان و شیلی اکنون بشدت مستعد پذیرش ایدۀ تشکیل شوراها در محل کار و زیست است.

 

نتیجه اینکه، تبلیغ برای تشکیل شوراها بعنوان ابزار اداره، بعنوان ابزار سازماندهی رفع احتیاجات ضروری زندگی و بعنوان ابزار سازماندهی مبارزه برای سرنگونی رژیم های ضدمردمی، و تبلیغ همزمان ضرورت مسلح شدن هر چه سریعتر این شوراها، یک وظیفه عاجل کمونیست ها در این کشورهاست.

زنده باد آزادی، برابری، حکومت شورایی!

 

جمشید هادیان

۸ نوامبر ۲۰۱۹ (۱۷ آبان ۹۸)

خیزش فقرا خواب از چمشان ثروتمندان ربوده است!

خیزش فقرا خواب از چمشان ثروتمندان ربوده است!

جان روپرت رئیس کل شرکت های کارتیه، مون بلان، کلویی و کالاهای لوکس دیگر روز دوشنبه در اجلاس سران تجارت کالاهای لوکس در موناکو از کابوس خیزش فقرا نالید! روپرت، با ثروت 7.5 بیلیون د دلار،  که از مرخصی یکسالۀ ماهیگیری به دنیای خیزش های عظیم در تمام قاره ها، از عراق، لبنان و الجزایر تا شیلی، تاهیتی، اکوادور، بولیوی و فرانسه بازگشته است در سخنرانیش گفت: هراس از خیزش فقرا "خواب از چشمانش ربوده است." روپرت دلیل وضعیت کنونی را "نابودی طبقه متوسط" می نامد.

انباشت ثروت در یک طرف و انباشت فقر در سوی دیگر محصول تبعی نظام سرمایه داری است. بورژوازی جهانی با حرص و ولع خاصی به هر گوشه جهان دست انداخته است؛ می برند و می دزدند و بی واهمه به گوشه ای دیگر چنگ می اندازند. فاصله فقیر و غنی به ابعادی غیر قابل تصور رسیده است. حدود سی میلیون برده که بخش بزرگی از آن کودک هستند در دنیای امروز وجود دارد؛ در اوج رسمیت برده داری این میزان برده نبود. اوضاع آنقدر خراب است که این بیلیونر نیز به صدا آمده است: "نمیتوان اجازه داد که یک دهم یک دهم درصد (جمعیت) همه غنائم را صاحب شوند!" بیهوده می کوشد خیزش های عظیمی را که در آن شعار "پولدارهای کثافت را بخورید!" (شیلی) با کشیدن دست ترحم به سر "طبقه متوسط" آرام کند. زهی خیال باطل!

گوش ها تیز شده است؛ اضطراب بالا گرفته است؛ نگاه ها ترسان از یک کشور به کشور دیگر و از یک شهر به شهر دیگر خیره می شوند. ژورنالیست های کاسه لیس می پرسند چرا تمام دنیا در شورش و خیزش است؟ می گویند از دهه شصت به این طرف در دنیا چنین شرایطی وجود نداشته است و به این نیتجه می رسند که "چیزی در هوا در گشت و گذار است." (اکونومیست) می کوشند یک روایت دروغین از ریشۀ خیزش ها و شورش های توده های بجان آمده از خاورمیانه تا آفریقا، از آمریکای لاتین تا اروپا و آسیا ارائه دهند. به حاکمین دنیا و به بورژوازی جهانی هشدار دهند که باید کاری کرد؛ و توده های بجان آمده را قانع کنند که ریشۀ این فقر و فلاکت، نابرابری و بی عدالتی نه سرمایه داری بلکه زیاده روی های دسته کوچکی از ثروتمندان است. اگر کمی کنترل بکار برود مسائل حل می شود.

بیخود نیست که دونالد ترامپ احمق نیز در اجلاس سازمان ملل از "شبح سوسیالیسم" سخن می گوید. اعلام می کند که سوسیالیسم جوامع را نابود می کند. به روسای دولت ها هشدار می دهد که "شبح سوسیالیسم و کمونیسم بزرگترین مصاف" امروز آنها است.

و بالاخره اروپای واحد به غائله می پیوندد و در 19 سپتامبر قطعنامه ای را به تصویب می رساند که در آن "ایدئولوژی های کمونیسم و نازیسم" (فاشیسم هیتلری) همردیف و به یک میزان خطرناک خوانده شده است؛ از جنایات کمونیسم و فاشیسم نازی در جنگ جهانی دوم همردیف و یکسان سخن می گوید. اگر پیش از این تا اینجا پیش می رفتند که استالین و هیتلر را همردیف قرار می دادند؛ الان در روز روشن بزرگترین دروغ ها را در سند مصوب شان می نویسند. آغاز جنگ جهانی دوم را نتیجه بلافاصله معاهده عدم تعرض میان دولت شوروی و هیتلر در سال  1939 می خوانند. و جنایات شوروی و فاشیسم هیتلری طی جنگ را یکسان و همردیف اعلام می کنند. هیچ اشاره ای به دولت های اسپانیا و ایتالیا که در زمان جنگ تحت حکومت فاشیستی فرانکو و موسولینی و موتلف هیتلر بودند نمی شود؛ به معاهدات همکاری یا صلح فرانسه و انگلستان نیز هیچ اشاره ای نمی شود. خانواده سلطنتی انگلستان به هیتلر نزدیکی بسیار داشت. و بالاخره کلیسای کاتولیک با هیتلر همکاری می کرد. قطعنامه همچنین خواهان ویران کردن کلیه مظاهر گرامیداشت قربانی های ارتش سرخ در جنگ جهانی دوم شده است.

بگذریم که استالین و دولت وقت شوروی بجز اسم اشتراک دیگری با کمونیسم نداشت. اما ارجاع به استالین و سرکوب های دولت او همواره ابزار بورژوازی برای بی اعتبار کردن کمونیسم بوده است. این بار دیگر تا آنجا پیش رفته اند که نه تنها نقش دولت شوروی در مقابله با فاشیسم هیتلری را قلم بگیرند؛ بلکه جنایات هیتلر را با جنایات دولت استالین، نه علی العموم، بلکه طی جنگ جهانی دوم یکسان و هم وزن اعلام کنند. وقاحت هم اندازه دارد!

آیا شواهد بیشتری لازم است تا نشان دهد که رعشه بر اندام بورژوازی جهانی و دولتهایشان افتاده است؟ وحشیانه معترضین را سرکوب می کنند؛ می کشند؛ کور می کنند؛ معلول می کنند؛ زندانی و شکنجه می کنند. از پیچیده ترین و کشنده ترین سلاح های سرکوب برخوردارند اما در هراس از شورش گرسنگان رعشه بر اندامشان افتاده است. به چنان ذلتی دچار شده اند که حتی از مانیفست کمونیست نقل قول می آورند؛ چه کسی تصور می کرد که ترامپ ابله برای بسیج دولت ها ممکن است از پاراگراف اول مانیفست کمونیست نقل کند؟ اما تمام این رویدادها در جلوی چشمان ما اتفاق می افتد. در خیزش توده ای سرکوب شدگان، استثمار شدگان، "هیچ بودگان" ناقوس مرگ بورژوازی و نظام سرکوب و استثمار سرمایه داری شنیده می شود. همانگونه که این اعتراضات و خیزش ها قلب ستمدیدگان و استثمار شدگان، آزادیخواهان، برابری طلبان و کمونیست ها را به هیجان می آورد؛ کابوس مرگ را در مقابل چشمان این اقلیت کثیف و حریص، دزد و جنایتکار قرار می دهد.

دوران خطیری است. هیجان انگیز و زیبا است؛ اما نمی توان بی خیال و دلخوش ماند. این شورش های عظیم که برای سرنگونی دولتهای حاکم براه افتاده است؛ و بسیار روشن و صریح از سرنگونی دولتها سخن می گوید؛ صریح و روشن علیه فقر و سرکوب شعار می دهد؛ صریح و روشن علیه تمام روایت های ارتجاعی که بر سر مردم خراب کردند موضع گرفته است، از فرقه گرایی مذهبی و ملی ابراز بیزاری می کند؛ زنان را در جلوی صف مبارزه بخط کرده است، نیاز به احزاب کمونیستی کارگری رادیکال و انقلابی دارد. بدون یک حزب کمونیستی کارگری انقلابی و میلیتانت بورژوازی قادر است این خیزش ها را بخاک و خون بکشد و بر تل اجساد جوانان معترض و انقلابی دوره ای دیگر از حکومت خویش را سازمان دهد. همبستگی و اتحاد دو حکم ضروری یک انقلاب است اما کافی نیست. سازماندهی و تشکل توده ای یک امر مهم و حیاتی است. اما در تحلیل نهایی بدون رهبری یک حزب کمونیستی کارگری انقلاب به ثمر نخواهد رسید.

 

هنوز هم نقطۀ امید قشر پیشرو جامعه است

هنوز هم نقطۀ امید قشر پیشرو جامعه است .

 

در جامعۀ طبقاتی ایران با سر کار آمدن جمهوری اسلامی دو گرایش متضاد با هم عمل کرده و هنوز هم میکند . تضاد طبقاتی و وجود مذهب .

طبقات ستمدیده معضلات زندگیشان را در حاکمیت و طبقات بالا دست دیده اند و مذهبشان با حکومت یکی بوده است .

تضاد های طبقاتی آنها به سمت مبارزه و اعتراض کشانده و مذهبشان آنان را ساکت و آرام کرده است . مذهب حلقۀ واسطه ای میان آنان و حکومت است .

میان حکومت و مردم تضاد ها دورشان میکند و حلقۀ واسطه نزدیک .

از حزب مارکسیستی طبقۀ کارگر خبری نیست و مبارزات کارگری هنوز گام های متعارف را برمیدارد .

چپ جریانی غایب و فراموش شده در داخل ایران است . بقایای این چپ در خارج کشور هم غیر منسجم و بی ربط با جامعه است . دوران چپ بسر آمده است .

عدم وجود حزب کارگری و مبارزات طبقۀ کارگر ، نبودن آلترناتیوی قوی در مقابل دشمن ، انفعال طبقات دیگر را به همراه خواهد داشت . بدون یک حزب و جریان قوی طبقات میانی جامعه به میدان نخواهند آمد .

 

قشر پیشرو و آوانگارد جامعه که در آخرین مبارزۀ خود و با شعار " نترسید ، نترسید . ما همه با هم هستیم . " تمام انرژیش را گذاشت و تنها ماند ، هم شکست خورد .

اکنون و در اوضاع و احوال کنونی هنوز نقطۀ امید همین قشر پیشرو جامعه است .

در بستر بپا خواستن های انقلابی در کشور های دیگر ، به میدان آمدن و حضور قشر پیشرو در میدان های شهر ، شوری به همراه خواهد داشت که حاکمیت مضطرب را به نابودی بکشاند .

بهروز شادیمقدم

9.11.2019

https://www.facebook.com/profile.php?id=100023685737970

"چشمه صلح" یا آبشار خون!

e.shafagh@yahoo.com

لشکر کشی ددمنشانه ارتش ضد خلقی ترکیه علیه خلق کرد در خاک سوریه که با مجوز دولت آمریکا و در هماهنگی با سایر قدرتهای امپریالیستی ذی نفع به وقوع پیوست، یک بار دیگر چهرۀ زشت و ضد مردمی امپریالیسم  را در سطح بین المللی به نمایش گذارد و نشان داد که چگونه در جهان تحت سیطرۀ مشتی از راهزنان بین المللی یعنی امپریالیستها، رهایی کارگران و خلقهای تحت ستم از هیولای جنگ و ویرانی، فقر و گرسنگی و بیکاری و فلاکت و استثمار و سرکوب، به طور شتابناک به گسترش و تعمیق مبارزه برای برافکندن سلطه امپریالیسم و نابودی مناسبات گندیده و ارتجاعی سرمایه داری گره خورده است.

 

از تاریخ 7 اکتبر 2019 بلافاصله پس از خروج هدفمند ولی موقتی نیروهای آمریکایی از بعضی مناطق تحت کنترل "نیروهای سوریه دمکراتیک"، حمله ارتش ترکیه، این چماق اتحادیه نظامی امپریالیستها به سرکردگی آمریکا یعنی ناتو به خاک سوریه آغاز شد. در جریان این یورش نظامی که عوامفریبانه عملیات "چشمه صلح" نام گذاری شده و هدفش به اصطلاح مبارزه با تروریسم اعلام شده بود، حکومت فاشیست اردوغان و تروریستهای داعشی همکار این حکومت، چنان جنایاتی علیه خلق کرد و ساکنین مناطق شمالی سوریه مرتکب شدند که شدت آن تنها با جنایاتی نظیر  جنایات صهیونیستهای حاکم بر اسراییل علیه خلق فلسطین قابل قیاس است. کشتار ساکنین غیر نظامی از طریق توپ باران و بمباران مناطق مسکونی و راه ها و زیر ساختهای منطقه که منجر به بی خانمان و آواره شدن صد ها هزار تن از اهالی شد؛ استفاده از سلاح های نامتعارف  نظیر بمبهای فسفری و ریختن آنها بر سر کودکان و زنان، اعدام مردم و نیرو های مدافع کردستان و یا بریدن سر به سبک داعش توسط ارتشیان ترکیه و فیلمبرداری و پخش صحنه های شنیع این جنایات برای ایجاد رعب در میان افکار عمومی، همه و همه جلوه هایی از یکی از کثیف ترین سیاستهای ضد انقلابی امپریالیسم آمریکا و شرکاء و وابستگانش در منطقه را به نمایش گذاردند. در همین رابطه می توان روی سخنان وزیر دفاع ترکیه "خلوصی آکار" در چهارمین روز تهاجم دقیق شد که  از  "هماهنگی با واشنگتن" در این "عملیات نظامی" صحبت می کند و یا به سخنان رجب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه توجه نمود که یکی دو روز بعد از اظهارات وزیر دفاع خود از "سیاست مثبت" روسیه در ارتباط با عملیات ارتش ترکیه نام می برد. همه این ها در حالی است که رهبران سازمانهای کرد منطقه از "جنایات شنیع" ارتش ترکیه و مزدورانش علیه "مردم بی دفاع" و "خیانت" آمریکا در دوستی با خود زبان به شکایت گشوده اند.

بدون هیچ تردیدی صحنه های نفرت انگیز جنایات ارتش ترکیه و مزدوران شبه داعشی اش علیه خلق کرد، این روزها قلب هر انسان آزاده ای را به درد می آورد و خشم هر فرد آزادیخواه و دارای وجدان را علیه دولت آمریکا و شرکایش، روسیه، ترکیه و... بر می انگیزد، علیه نیروهای ضدخلقی ای که در میان تمام تضادها و پیچیدگی های موجود، دست در دست یکدیگر به توطئه علیه جنبش آزادیخواهانه توده های تحت ستم  این منطقه و سلاخی آنها به ویژه خلق دلاور کرد سوریه پرداخته اند. شکی نیست که هدف همه این نیروهای ضد مردمی سرکوب انقلاب و هر گونه جنبش انقلابی توده ها علیه منافع امپریالیسم و نظام سرمایه داری و حفظ شر ایط استثمار و غارتگری می باشد.

 

 رسواتر آن که، جنایات کثیف و برنامه ریزی شده اخیر توسط امپریالیستها و وابستگانشان، علاوه برمردم بی دفاع منطقه، موجودیت احزاب و نیروهایی را هم نشانه گرفت که در سالهای اخیر در همکاری با دولت آمریکا تا آنجا پیش رفتند که نقش پیاده نظام ارتش آمریکا در سوریه را هم به عهده گرفتند. یعنی در شرایطی که سیاست های جنگ طلبانه امپریالیسم امریکا پس از ناکامی هائی در سوریه و انجام توافقاتی با روسیه، بر تضعیف داعش و باز پس گیری نقشی که بر گرده این نیروی وحشی گذاشته شده بود، قرار گرفت، با دادن هزاران کشته و مجروح در میادین جنگ، سیاست آن مقطع آمریکا و سایر قدرتهای امپریالیستی علیه داعش را متحقق کردند. درست با ایفای نقش پیاده نظام ارتش آمریکا توسط این احزاب و نیروها در سوریه بود که ترامپ با کبکبه و دبدبه در انظار رقبای اروپایی اش از تلاش های بزرگ خود برای "پیروزی" آمریکا در جنگ با داعش سخن گفت و در افکار عمومی مردم آمریکا اعلام کرد که چگونه آمریکا به کمک کردها که آنها را "جنگاوران معرکه" و "متحدان کلیدی" خود می خواند موفق به شکست داعش شده است.

 

اکنون، رهبران احزاب و نیروهای نامبرده در عکس العمل نسبت به  آبشار خونی که زیر نام "چشمه صلح" از تن توده های محروم خلق کرد در شمال سوریه به راه افتاده چه می کنند؟ آنها که پیشاپیش با عقد اتحاد با امپریالیسم آمریکا خود را در موقعیت بسیار شکننده ای قرار داده بودند، امروز در عمل به هر شرط خفت باری که مقامات آمریکایی برایشان می گذارند تن در می دهند. اگر چه در حرف از طریق بلند گوهای محدود خود از دشمنان قسم خورده خلق کرد (امپریالیسم آمریکا) دست به شکایت برده و از زبان فرمانده کل نیروهای "70 هزار نفری " موسوم به "نیروهای دمکراتیک سوریه" یعنی ژنرال مظلوم کوبانی مطرح می کنند که : " بر اساس تعهدات دولت آمریکا با ما قرار بود که ترکیه هیچگاه ما را مورد حمله قرار ندهد" در حالی که " اکنون ما با سینه های برهنه در مقابل چاقوهای ترکیه قرار گرفته ایم". مظلوم کوبانی می گوید که همواره به "نیروهایش توصیه کرده که نیروهای آمریکایی و دیگر نیروهای ائتلاف، شرکای ما هستند" و اضافه می کند که "با آمریکایی ها دست دادیم و حمایت سخاوتمندانه آنها را ارج نهادیم. به درخواست واشنگتن، ما موافقت کردیم که اسلحه های سنگین خودمان را از مناطق مرزی با سوریه کنار کشیده، استحکامات  دفاعیمان را خراب کنیم و رزمندگان با تجربه ما عقب نشستند." و می پرسد با وجود این آمریکا چرا به تعهدش به ما عمل نکرد.

 

نکته قابل تأکید دیگر این است که علیرغم همه دسیسه های دولت آمریکا علیه مردم کرد سوریه، سخنگوی نیروهای دمکراتیک سوری مطرح می کند که همچنان عملکرد یا به واقع دسیسه "پرزیدنت دونالد ترامپ در بیرون کشیدن نیروهای آمریکایی را درک و با آن همدردی" می کند! (نشریه فارین پالیسی). در چنین شرایطی ست که رویدادهای جاری در سوریه، به بستری تبدیل شده اند که هر ناظر آگاه می تواند با بررسی آنها قبل از هر چیز چهره ضد خلقی امپریالیسم آمریکا و وابستگان رنگارنگشان را مشاهده کند که در رقابت و تبانی با دیگر امپریالیستها برای نمونه روسیه چگونه در طول سالها با سرکوب جنبش ضد امپریالیستی و دمکراتیک در سوریه و به راه انداختن جنگهای نیابتی و ضد انقلابی، حیات و هستی خلقهای تحت ستم این کشور را لگد مال کرده اند.

 

حوادث سوریه همچنین به طور انکار ناپذیری منعکس کننده  درجۀ فداکاری و پایداری و رزمندگی توده های تحت ستم این کشور و بویژه خلق کرد نیز می باشد که در مسیر مبارزه برای رسیدن به رفاه و شرایط دموکراتیک و کسب حق تعیین سرنوشت مجبور به مبارزه همزمان با چندین نیروی اهریمنی و دشمنانی در لباس های مختلف هستند، خلقی که از جان و مال و هستی خویش برای نیل به یک شرایط دمکراتیک و زندگی انسانی مایه گذارده است. اما این لاپوشانی حقیقت خواهد بود اگر اذعان نشود که حوادث دردناک جاری در سوریه، همچنین عمق نتایج فاجعه بار ناشی از بن بست سیاستهای سازشکارانه و رفرمیستی حاکم بر نیروها و احزاب ناسیونالیست مدعی رهبری جنبش خلق کرد این کشور را نیز به نمایش گذارده اند. احزاب و نیروهایی که از فداکاریها و مبارزات تحسین برانگیز خلق کرد در مبارزه علیه نیروهای امپریالیستی و رژیمهای وابسته و گروه های مزدور رنگارنگ، سرمایه ای برای تجارت با استثمارگران و تاجران مرگ و نیستی ساخته اند و با توهم کسب قدرت و حفظ موقعیت از طریق اتکاء به نیروهای  اهریمنی، سرنوشت خود و خلقهای منطقه را به سیاستهای ضد مردمی آمریکا و سایر قدرتهای امپریالیستی گره زده اند که نه تنها در ذاتشان کمترین عنصر دمکراتیک و مردمی ای وجود ندارد بلکه سیاست های آنها علیه خلق کرد بوده و خود اساساً دشمن این خلق می باشند. امروز رویدادهای سوریه نقاب از چهره منادیان این سیاستها نیز بر کشیده و بن بست سازشکاری، سیاستهای پرو امپریالیستی و ناسیونالیسم تنگ نظر را در مقابل مردم به عینه به نمایش گذارده است. برای این که بتوان این واقعیت را با شفافیت هرچه بیشتری درک نمود باید کمی به عقب برگردیم.

 

همه می دانند که مدت کوتاهی پس از خیزش قهرمانانه توده های تحت ستم سوریه با شعار محوری "مرگ بر نظام" (اسقاط النظام) و خواست آزادی علیه رژیم وابسته به امپریالیسم اسد و اربابان بین المللی اش در سال2011 ، این کشور در متن تضادهای امپریالیستی بین قدرتهای جهانخوار، با دخالت امپریالیستها به ویژه آمریکا به منظور سرکوب انقلاب توده ها و توسعه سلطه امپریالیستی خود در سوریه ، به یکی از عرصه های کشمکش مستقیم و تضادهای امپریالیستی بدل شد.

دولت آمریکا در چارچوب سیاست تعرضی خود در منطقه، ضمن ایجاد شکاف در ارتش ضد خلقی سوریه و ایجاد یک نیروی سرکوبگر به نام "ارتش آزاد" و سپس تجزیه آن در قالب چندین دار و دسته مزدور اسلامی دیگر نظیر النصره و داعش و ... نه تنها موفق شد تا در آن مقطع، انقلاب توده های سوریه را سرکوب نموده و به حاشیه براند، بلکه با براه انداختن یک جنگ نیابتی کوشید تا مواضع و منافع یکی از رقبای خود یعنی دولت روسیه را در این منطقه زیر فشار قرار دهد؛ و کوشید با تغییر رژیم اسد و الغای توافقات نظامی این دولت با روسیه، حضور نیروی دریایی ارتش روسیه در بندر لاذقیه  را باطل و به این ترتیب تنها راه دسترسی نیروی دریایی روسیه به آبهای بین المللی در بندر لاذقیه را مسدود سازد. بدون شک این سیاست نمی توانست با مقاومت شدید دولت روسیه و تلاش آن برای حفظ به هر قیمتِ رژیم جنایتکار اسد مواجه نگردد. در نتیجه شعله های آتش جنگی ویرانگر بین این دو قدرت تمام سوریه را فرا گرفت و مجموعه ای از دولتهای وابسته  نظیر جمهوری اسلامی، عربستان، قطر، ترکیه به همراه ده ها هزار مزدور سوری و خارجی سازماندهی شده در گروه های سیا ساخته و پنتاگون ساخته (با نقش هائی که به هر یک از آنها واگذار شده بود) به جان مردم تحت ستم سوریه افتادند. در چنین شرایطی بود که نیروها و احزاب کرد سوریه در نتیجه ضعف دولت مرکزی و خروج آگاهانه نیرو های دولتی از این منطقه موفق به کنترل چند استان و گسترش نفوذ خود در منطقه شدند. با شرکت فعال توده هایی که برای آزادی و حق تعیین سرنوشت خویش به پا خاسته و مسلح بودند، این نیروهای سیاسی، سیستمی مبتنی بر نوعی خود مدیریتی در کانتونها – که برغم محدودیتهایش بسیار دمکراتیک تر از مناسبات ارتجاعی و سرکوبگرانه دولت سوریه بود- را کمابیش در این منطقه حکمفرما کردند. بدون شک چنین وضعیتی نمی توانست با منافع قدرتهای استثمارگر و امپریالیست منطبق باشد؛ درنتیجه آمریکا و وابستگانش با گسیل نیروهای مزدور خود  از داعش گرفته تا ارتش باصطلاح آزاد و النصره و ... و کمک های نظامی و لجستیک ترکیه از چند جبهه به توده های خلق کرد و مناطق و شهرهای تحت نفوذ آنان یورش برده و با قتل عام مردم و نابود کردن خانه و کاشانه و زیر ساختهای منطقه کوشیدند تا در جهت اشغال منطقه و تشدید فشار علیه مواضع دولت روسیه، خلق کرد را سلاخی نموده و تلاشهایش برای ساخت یک سیستم مستقل از نظام حاکم را در نطفه خفه و سرکوب کنند اما همانطور که جهانیان شاهد بودند، در این مقطع، توده های دلاور خلق کرد که از پیر و جوان و زن و مرد و کودک مسلح شده بودند، در یک مقاومت حماسی که بویژه در نبرد کوبانی تجلی یافت، پوزۀ امپریالیسم و وابستگانش و در راس آنها داعش را به خاک مالیدند و این برنامه ضد خلقی آنها را به شکل مفتضحانه ای شکست دادند. این مبارزه و مقاومت حماسی خلق کرد نقطه عطفی را در توازن قوای بین انقلاب و ضد انقلاب ایجاد کرد.

 

در چنین اوضاعی که تضادهای درونی هیأت حاکمه آمریکا نیر تشدید شده بود، دولت ترامپ به چرخشی ظاهری در سیاست پیشین دست زد و کوشید با مذاکره و به خدمت گرفتن نیروهای مدعی رهبری خلق کرد یعنی "نیروهای سوریه دمکراتیک" و بویژه نیروی موسوم به " یگانهای مدافع خلق" آنها را به پیاده نظام ارتش آمریکا تبدیل نماید. با سازش و تمکین نیروهای مذکور، وقتی سیاست امپریالیسم آمریکا به جمع آوری بساط داعش مزدور در برخی مناطق سوریه قرار گرفت با کمک و خون مردم کردستان سوریه این امر را به انجام رساند و با حرارت تمام "پیروزی" آمریکا در مبارزه با "خلافت داعش" را در همه جا فریاد زد. به واقع، احزاب و نیروهای نامبرده در دو سه سال اخیر، پروژه امپریالیستی علیه داعش در کردستان سوریه را به بهای خون 11 هزار جنگجوی کرد و 20 هزار زخمی از میان نیروها و توده های مسلح، به عنوان نیروی پیاده نظام ارتش آمریکا پیش بردند. با این حال همچنان که دیدیم با پایان کار داعش مزدور و پس از توافقات آمریکا و روسیه، همین نیروهای کرد به اولین قربانیان سیاست های امپریالیستی بدل گشتند. به برکت همین سیاستهاست که اکنون این احزاب و نیروها در موقعیتی قرار گرفته اند که یا باید با اتکاء به قدرت توده های دلاور و اعتقاد به نیروی آنها خود را برای یک نبرد سرنوشت ساز و تاریخی با هدف متعالی پیشرفت تاریخ آماده کنند و بهای گزاف آن را نیز بپردازند و یا به تدریج ولی در کمال رسوایی، در مرداب سیاستهای امپریالیستی فرو رفته و ننگ ارتجاع و تبدیل شدن به دار و دسته های وابسته و جدا از توده و زائده ماشین جنگی آمریکا و دیگر امپریالیستها شدن را به جان بخرند. در دنیای واقعی راه میانه ای برای آنها وجود نداشته و ندارد. نگاهی به مواضع رهبران این نیروها از زمان آغاز این بحران نشان می دهد که آنها مصممانه ، در مسیر راه دوم گام می زنند. به همین خاطر است که اکنون رهبران این احزاب به طور تأسف باری در حالی که توده ها گرفتار محاصره ارتش ترکیه و مزدورانش هستند، همچنان به گدایی "همکاری" با دولت ترامپ در راهروهای قدرت و تلاش برای نصیحت و بر سر "عقل" آوردن دولت آمریکا که توافقات خود با کردها را "فراموش" نکند، مشغولند. آنهم در حالی که ترامپ در مقابل موج انتقادات برخی محافل هیات حاکمه و نفرت عمومی ای که علیه او و دولتش به وجود آمده با بی شرمی تمام در توجیه هماهنگی و دادن اجازه به رژیم ترکیه برای حمله به خلق کرد سوریه گفت "قرار نیست به یک جنگ دیگر، یک "جنگ مسخره" بین افرادی که دویست سال است با هم می‌جنگند، وارد شویم. "


اما برای تمامی مردم تحت ستم و برای نیروهای مبارز و انقلابی منطقه که با بیم و امید و حساسیت، همواره از حقوق بر حق مردم کرد و غیر کرد سوریه در مبارزه با امپریالیستها و وابستگانشان به منظور رسیدن به آزادی و حق تعیین سرنوشت دفاع کرده اند، این سئوال طبیعی مطرح است که آیا چنین مواضعی، واقعی ترین سیاستی بود که می توانست توسط احزاب مدعی "رهبری" این جنبش اتخاذ شود؟ تازه، نیروهای کرد از ماه ها قبل و در واقع از دسامبر سال 2018 می دانستند که آمریکا در صدد بیرون کشیدن نیروهایش از مناطق تحت نفوذ آنها و صدور مجوز به ترکیه برای اشغال این منطقه و ایجاد منطقه حائل می باشد. این در زمانی بود که "جیمز جفری" رییس تیم ویژه ترامپ در مورد سوریه در تاریخ 17 دسامبر در کنفرانس شورای آتلانتیک گفته بود که "آمریکا نمی تواند اتحاد خود با نیروهای غیر دولتی از جمله کردهای سوریه را برای همیشه ادامه دهد." و یکی دیگر از مقامات وزارت خارجه آمریکا نیز به مخالفان بشار اسد اطلاع داده بود که: "رئیس جمهور از ماه دسامبر به طور صریح اعلام کرده بود که نیروهای آمریکایی به تدریج از سوریه خارج میشوند." و اضافه کرده بود که "تیم ویژه رئیس جمهور با همکاری وزارت دفاع در حال برنامه ریزی برای عقب نشینی نیروهای آمریکایی مطابق با یک جدول زمان بندی شده بوده اند. ما همچنین به همکاری با شرکای خود برای جلوگیری از احیای مجدد گروه تروریستی داعش ادامه می دهیم. البته من نمی توانم در مورد جزئیات تعاملات دیپلماتیک آمریکا با کشورهای دیگر صحبت کنم."

https://www.entekhab.ir/fa/news/509093/

با چنین آگاهی ای آیا رسیدن به این نقطه از توازن نیرو اجتناب ناپذیر بود؟ آیا از دست دادن بدون مقاومت چند هزار کیلومتر مربع از سرزمین هایی که برای سالها با خون توده های فداکار خلق کرد و رزمندگان مسلحش در مقابل تعرضات حکومت اسد و اردوغان و دار و دسته های مزدور اسلامی صیانت شده بود و سپردن آن به ارتش ترکیه که دشمنی اش با خلق کرد بر همگان آشکار است آنهم در جریان توافق بین قدرتهای ضد خلقی، یک سرنوشت طبیعی و اجتناب ناپذیر برای خلق کرد سوریه بود؟

بی شک پاسخ واقعی و فارغ از پیشداوری به سئوالات فوق با رویدادهائی که از دخالت آمریکا در سوریه آغاز شد مربوط است. چرا که وضعیت امروز حاصل روندهای دیروز می باشد. در اینجاست که باید سئوال کرد که آیا در مقابل نیروهای مدعی رهبری خلق کرد در این منطقه تنها آلترناتیو سازش با آمریکا و تبدیل به پیاده نظام ارتش این کشور قرار داشت؟ آیا اگر آنها تنگ نظری ناسیونالیستی نداشتند نمی بایست به جای کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم کرد و غرق شدن در توهم کسب قدرت (آنهم از طریق سازش با آمریکا به مثابه یکی از جنایتکارترین و مکارترین امپریالیستها)، کردستان را به پایگاهی برای بسیج و سازماندهی دیگر توده های تحت ستم سوریه برای مبارزه علیه دشمنانشان تبدیل نمایند؟ آیا نمی بایست بر نیروی خلقهای سوریه اعم از کرد و عرب و غیره تکیه کنند؟ اما دیدیم که مدعیان رهبری خلق کرد یعنی "نیروهای سوریه دمکراتیک" راهی را انتخاب کردند که امروز نتایج فاجعه بارش را شاهدیم.

 

بمباران و کشتار ددمنشانه صد ها تن از مردم ستمدیده منطقه و آواره و بی خانمان کردن بخشی از مردم کردستان سوریه پس از نااستواری هم پیمانان امپریالیست احزاب کرد که در جریان حملات چند روز اول ارتش ترکیه و مزدورانش روی داد، عمق فاجعه بود. در این حال، دولت آمریکا در میان نفرت عمومی مردم جهان، بیشرمانه مدعی شد که "جنگ کردها" جنگ آمریکا نیست و با بلاهت تمام به کردها انتقاد کرد که چرا در جریان جنگ جهانی به آمریکا کمک نکرده اند! او سپس عوامفریبانه زیر نام برقراری صلح و آتش بس، معاون خود را برای مذاکره با اردوغان (رییس جمهور ترکیه) به ترکیه فرستاد و با عقد یک توافق ننگین دیگر در واقع ضربه بزرگتری را به "هم پیمانان" ناسیونالیست و سازشکار خویش وارد نمود. در این توافق، دولت آمریکا ضمن تاکید بر حمایت از "متحد ناتویی" خود یعنی دولت ترکیه و ارتش ضد خلقی این کشور با شعار "همه برای یکی، یکی برای همه"  با تایید نقشه های ضد انقلابی ارتش ترکیه برای ایجاد یک منطقه امن امنیتی به طول 30 کیلومتر در داخل خاک سوریه به اخراج  نیروهای مسلح احزاب کرد از شهر ها و روستاهای این منطقه رسمیت بخشید. همچنین در حالی که بر "درک خلل‌ناپذیر از اصل "یکی برای همه و همه برای یکی" در این قرارداد تأکید نمود بر "عملیات مبارزه با تروریسم" و تسلط ترکیه بر منطقه ای به عمق  "30 کیلومتری" تا داخل خاک سوریه مهر تایید زد و "برای رفع نگرانی‌های امنیتی ترکیه" بر "جمع‌آوری مجدد سلاح‌های سنگین ی. پ . گ و از کاراندازی استحکامات و دیگر مواضع رزمی آنها" متعهد گشت. در این توافق نامه، آمریکا تایید می کند که هیچ "تحریم" دیگری را علیه ترکیه اعمال نکرده و تحریمهای نمادین چند روزه قبل را نیز "ملغی" می سازد. این توافقات در حالی ست که بنا به گفته منابع احزاب کرد، عملیات "چشمه صلح" ترکیه و مزدورانش حتی پس از "آتش بس" ادعایی علیه مردم بی دفاع کرد و نیرو های مسلح این سازمانها ادامه یافت و در واقع آتش بس مزبور جلوی تداوم قتل عام توده های تحت ستم کردستان را برخلاف انتظار و ادعای رهبران "نیروهای دمکراتیک سوریه" نگرفت. به این ترتیب صد ها هزار آواره و صد ها کشته و زخمی و سرانجام تسلیم محض نیروی نظامی احزاب کرد در مقابل نقشه های ضد انقلابی امپریالیستها و دولت ترکیه تنها دستاورد سیاست دوستی با آمریکا بود. با این حال، احزابی که به رغم مشاهده "خنجری" که به قول خودشان آمریکا از "پشت" به توده های خلق کرد زده است حتی با وجود آشکار شدن نتایج مخرب و ضد خلقی "دوستی" و "همکاری" با آمریکا و چشم به کمک های وی داشتن این نیروها، هنوز هم از آمریکا و دولت ترامپ به مثابه "پاسبان" نظم و امنیت جهانی نام برده و می خواهند که به جای خنجری که بر  قلب مجروح توده های تحت ستم خلق کرد وارد کرده به قول های خود در مورد تامین امنیت کردها و خالی نکردن "پشت" مردم کرد وفادار باشد! و همچنان با ندبه و زاری منتظر "همکاری" آمریکا و تغییر "سیاست" این بزرگترین جنایتکار جهانی هستند.

 

پس از عقد قرارداد بین آمریکا و ترکیه مبنی بر خروج بی قید و شرط نیروهای سوریه دمکراتیک از مناطق کردستان ، رهبران این احزاب با دعوت از ارتش سوریه و روسیه به دیگر مناطق تحت نفوذ خود، می پنداشتند که با استفاده از "تضادهای" نیروهای درگیر شاید بتوانند جلوی تداوم جنایات ارتش ترکیه و مزدورانش در قتل عام مردم کرد را گرفته و همچنین مناطق خود را حفظ و امتیازاتی را کسب کنند. غافل از این که قرار گرفتن در چنین مسیری، بخش دوم برنامه ضد انقلابی دشمنان خلق کرد برای تضعیف و سرکوب جنبش توده های محروم بود. چرا که پس از ورود نیروهای ارتش سوریه و نیروهای روسی به این مناطق، خبر از عقد قرارداد موسوم به "سوچی" اینبار بین روسیه و ترکیه رسید. در این قرارداد نیز که مکمل قرارداد آمریکا و ترکیه علیه منافع خلق کرد است، دولت روسیه ضمن تایید ادعاهای دولت تروریست اردوغان در تروریست خواندن نیروهای دمکراتیک سوریه، مطرح می کند که روسیه و ترکیه "به اراده خود" برای "مبارزه با هرگونه تروریسم و اقدامات تروریستی" (بخوان علیه مبارزه مسلحانه خلق کرد برای دفاع از خانه خود و نیل به آزادی) و "بی اثر کردن اقدامات برای جدایی طلبی"، تاکید می کنند. و توافق می شود که "نیروهای پلیس و ارتش روسیه به همراه نیروهای سوریه به منظور خارج کردن نیروهای YPG و سلاح های این گروه به عمق 30 کیلومتری از مرزهای ترکیه از مناطق بیرونی حوزه عملیات "چشمه صلح" اقدام خواهند کرد. این اقدامات در 150 ساعت به اتمام خواهد رسید " و تمامی عناصر YPG به همراه سلاح های خود از منبج و تل رفعت خارج خواهند شد.

 

این مختصری از رئوس تحولات مهم در کردستان سوریه و نمایش غم انگیزی از نتایج فاجعه بار دوستی و اطمینان رهبری نیروهای سازشکار کرد سوریه با امپریالیستهاست که خلق کرد سوریه و احزاب مدعی رهبری آن را در چنین موقعیت دردناکی قرار داده است. سیصدهزار آواره و بی خانمان، احزابی که قدم به قدم با پیروی از سیاست امپریالیستها بویژه آمریکا و با پیوند زدن سرنوشت مبارزات مردمی به سیاستهای این قدرت جنایتکار بین المللی عملا بخشی از منطقه فعالیت خود را از دست داده اند. همکاری در رکاب آمریکا  از احزاب کرد یک نیروی به لحاظ نظامی تضعیف شده و رسوا ساخت که به دلیل ماهیت طبقاتی خود و ناسیونالیسم شان نه می خواهند و نه می توانند از چنبره ایجاد شده برای خود بگسلند. جنگ در سوریه به طور اسفناکی پرده از چهره این نیروهای مدعی رهبری و سیاست های مماشات جویانه و نهایتا پرو امپریالیستی زدوده است.  

 

مقاومت و پایداری خلق کرد سوریه در سالهای اخیر و بویژه مبارزه با داعش و در کنار آن مشاهده سیاستهای مفتضحانه مدعیان رهبری این جنبش در اعتماد و نزدیکی به امپریالیستها می تواند درسهای ارزشمندی برای آینده مبارزات این خلق و همچنین خلقهای تحت ستم منطقه داشته باشد. به رغم اینها متاسفانه ما شاهدیم که در کوران به تسلیم محض کشاندن احزاب و نیروهای سازشکار و به زانو درآوردن جنبش خلق کرد سوریه،  برخی از افراد و نیروها و بویژه نیروهای ناسیونالیست و سازشکار ایرانی به دلیل منافع و خواستگاه های طبقاتی شان به جای درس گرفتن از جنگ سوریه، در جریان بررسی و توضیح رویدادهای سوریه به سلاخی حقیقت می پردازند و با گرفتن ظاهری دلسوزانه برای نیروهای کرد سوریه تنها بخشی از واقعیت را به مردم می گویند و اینطور جلوه می دهند که گویا نیل به چنین موقعیتی اجتناب ناپذیر بود و امروز نیز فقط باید روی جنایات ارتش ترکیه متمرکز شد و نباید احزاب و نیروهای مدعی رهبری جنبش خلق کرد سوریه را با انتقاد از سیاستهای سازشکارانه و فاجعه بارشان زیر "فشار" گذارد. این نیروها با چنین "تحلیل هایی" اولا نشان می دهند که در تفکرات و اعمالشان به طور شدیدی نسبت به ماهیت امپریالیسم و نظام سرمایه داری متوهمند و هنوز از این نیروی ارتجاعی و میرای تاریخی، خواهان "بشر دوستی" و "دمکراسی" بوده و برغم هر ادعایی، برای آن ماهیت مترقی و قابل اصلاح قائلند. در حالی که برای نیروهای واقعا کمونیست و آزادیخواه مثل روز روشن بود و هست که دولت نژاد پرست و ضد خلقی ترامپ و همکارانش در هیات حاکمه امپریالیسم آمریکا  قرار نبود کاری به غیر از آنچه که علیه خلق کرد سوریه انجام دادند در جهت تحقق منافع طبقاتی خویش انجام دهند. آیا سیاستهای امپریالیسم آمریکا و روسیه و ... در افغانستان، عراق و بویژه در جلوی چشمان همین "کارشناسان" در کردستان عراق نشان نداد که ماهیت آمریکا به عنوان بزرگترین نیروی ضد خلقی و اهریمنی دنیا، سرکوب انقلاب و سرکوب هر گونه جنبش توده ای که از کمترین خصلت مترقی و ضد امپریالیستی و ضد نظام وحشیانه سرمایه داری برخوردار است، می باشد؟

 

هر فرد نسبتا آگاه به رویدادهای جاری به روشنی می داند که جنایات انجام شده در بحران سوریه علیه خلق کرد با یک برنامه هدفمند از سوی دولت آمریکا و در هماهنگی با روسیه و سایر مرتجعین منطقه انجام گرفت و در واقع دولت ترامپ بر خلاف تمام وعده های داده شده، در نقطه ای حساس، افسار  سگ هار خود یعنی رژیم اردوغان را رها و در همان حال "سنگ" یعنی نیروهای مسلح احزاب کرد که می بایست در مقابل این هجوم بایستند را نیز با توافق گام به گام و رضایت خود آنان بست. رهبری "نیروهای دمکراتیک سوریه" و در مرکز آنها "ی پ گ" در جلوی چشم همگان جنبش خلق کرد سوریه و دستاوردهای ارزشمند آن را دودستی تقدیم امپریالیستها و دشمنان این خلق کردند. اما نیروهای ناسیونالیست و سازشکار ایرانی با اشک و ناله، ضمن پشتیبانی تام و تمام از "رهبری" نیروهای موسوم به "نیروهای دمکراتیک سوریه" و بویژه سازمانهای مدعی رهبری خلق کرد سوریه، تنها با اشاره به بخشی از واقعیت، به قلب حقیقت می پردازند. آنها با تقدیس "ناسیونالیسم"  و نیروهای مدعی رهبری خلق کرد سوریه، این سیاستهای ضد مردمی را مستقیم و غیر مسقیم تایید می کنند و با این کار و صرف نظر از نمایش سازشکاری و ماهیت خرده بورژوایی خود، توده های تحت ستم و مبارزین جویای حقیقت را از درس گیری از تاریخ خود باز می دارند و نمی گذارند تا آنها  از چنین اشتباهات فاحش و فاجعه باری برای آینده درس بگیرند. اما بر خلاف این نیروها، کمونیستها مجبورند که در همه حال واقعیت را به مردم بگویند.

در جمعبندی باید گفته شود که شرایط دردناکی که در این روزها بر توده های تحت ستم سوریه و خلق کرد این کشور حاکم شده شرایطی است که به هیچ وجه نه اجتناب ناپذیر بود و نه غیر قابل پیش بینی. شکی نیست که این شرایط نتیجه مستقیم سیاست های ارتجاعی و ضد انقلابی امپریالیستهای ذی نفع در این کشور می باشد که بر بستر سازشکاری و سیاستهای پرو امپریالیستی رهبران با بار  هر چه مخرب تر و وحشتناکتری بر دوش توده ها خراب می شود. در نتیجه تمامی نیروهای مبارزو انقلابی در منطقه و سراسر جهان باید با هر آنچه که در توان دارند سیاستهای تجاوزگرانه ضد خلقی و ضد انقلابی امپریالیستها و سگان زنجیریشان نظیر ترکیه علیه خلق کرد و عرب سوریه را محکوم کرده و علیه آن به هر شکلی که می توانند مبارزه کنند. جنگ جاری علیه خلق کرد نشان می دهد که گره زدن سرنوشت نیروها و احزاب مدعی مبارزه در صف خلق در هر شرایطی و با هر بهانه ای به سیاستهای امپریالیستها، نتیجه ای جز رسوایی و شکست و ضربه به توده ها در بر نخواهد داشت؛ نشان می دهد که مضرات تبدیل شدن نیروهای مسلح توده ای به پیاده نظام ارتش های امپریالیستی چقدر دهشتناک و زیان بار است و نشان می دهد که اتکاء به قدرتهای جهانخوار  و وعده های آنها به جای سیاست اتکاء به قدرت توده ها تنها به بن بست ختم خواهد شد. جنگ سوریه ماسکها را کنار زده و بن بست استراتژی های تنگ نظرانه و مضر ناسیونالیستهایی که به جای توده ها به امپریالیسم متکی می شوند را یک بار دیگر به نمایش گذارد. مسلماً، توده های آگاه و رزمنده کردستان با تداوم مبارزات خود اجازه نخواهند داد که امپریالیستها و سگان زنجیریشان به آرزوی اهریمنی خویش در تحقق اهداف ضد مردمی شان یعنی سرکوب و به تسلیم کشاندن خلق کرد سوریه برسند. اما آیا این رویدادها درس عبرتی برای نیروهای سازشکار درون صف خلق در ایران خواهد شد که با وجود آن که فاقد وزن و قدرت احزاب هم جنس خود در کردستان سوریه می باشند، در سالهای اخیر با تلاش برای نزدیکی به امپریالیستها به طور مضحکی به گام زدن در آغاز راه فاجعه باری پرداخته اند که نیروهای "برادر" و هم جنس آنها در سوریه در مراحل پایانی آن گام می زنند؟ برای هر نگاه خیره و کنکاش گر، جنگ جاری در سوریه ماسک این نیروهای ایرانی  را نیز به کنار زده است و نشان داده که برای رسیدن به آزادی تنها باید به نیروی توده ها تکیه کرد.

 

رسالتی برای رسانه ها !


hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

مکرون: آمریکا و سپاه پاسداران راه خروج از برجام را برگزیده‌اند، قبلا راه کربلا و قدس و هرزه گوئین را برگزیده بودند ...

سپاه پاسداران : گاز تزریق میکنیم ، گام چهارم و اینا ، سانتری فیوژ روشن میکنیم ، چند همسری رواج میدهیم ...

جنجال ، خطر ، مذاکره ، قهرمان ، زندان ، برجام ، جنگهای مقدس ، بازداشت خواهر و مادر البغدادی ، کشتن البغدادی... ترویج ، تبلیغ و مشخص کردن سقفی از بودن و فهمیدن ، رسالت رسانه های فارسی زبان با مسئولییت نامحدود...


مسیح علی‌نژاد از برندگان جایزه «رسانه‌های آمریکا در خارج از کشور»...روحی تزریقی و جدید از رزا لوکزامبورگ ... چنان مبارزه در بنیادهای آمریکایی میکنه که دست از دهن خبر دار نشه و بنیادهای خیرخواه زیر چتر رسانه های موجود هم چنان مبارزه را برای مخاطب ترسیم میکنند که فرق بین چگوارا و قاسم سلیمانی را نفهمی ...


وقتی جامعه ذهنش سر چند همسری و مزخرفاتی از همین قبیل هنوز به راحتی درگیر میشود ... ظاهرا همین تیترهای موجود زیادش هم هست ذهنش بیشتر از این توان و ظرفییت ندارد .

مست کردن با فروغ پیش کش ، قدم زدن زیر باران با سپهری و سیری در تاریخ با شاملو و الهام گرفتن از رزالوکزامبورک...

قبلا کف خیابان بود و تلاشی برای سقفهای بالاتر... حالا همان کف خیابان است با چاههایی عمیق از بی شعوری که مثل سیاهچاله میبلعد .

سقفی بالاتر پیش کش ، مقاومتی برای ماندن در همان کف خیابانم آرزوست ، حالا زرنگ باشیم با رسالت همین رسانه های موجود به ته چاه لیز نخوریم...
دنیای بدی شده و زمانه ای سخت که رئیس جمهور ابرقدرتش اسمش ترامپ است ، چگوارایش به قاسم سلیمانی تغییر نام پیدا کرده است ، مبارز خفنش مسیح علینژاد است ، رقص تانگو با فاشیسم مذهبی هم اسمش برجام و مذاکره است ...


حسن روحانی رئیس جمهور سپاه پاسداران اعلام کرد گام چهارم را برمیداریم ...


گام چهارم چیست ؟ جمله سازی با کلمات سانتریفیوژهای نصب‌شده در تأسیسات زیرزمینی فردو ، گازدهی ، غنی سازی هسته ، دسته ، اورانیوم...

کاخ سفید حکومت اسلامی در ایران را به باج خواهی هسته ای از جهان متهم کرد و همزمان معافییت های هسته ای ولایت فقیه را تمدید میکند ...

در بحبوحه فشار حداکثری روی هژمونی فاشیسم دینی حاکم در ایران ، روشن شدن آتش زیر کون عظما در عراق و لبنان و یمن و ... ناگهان تیتر چند همسری روانه بازار میشود و سرها گرم فرعییات مزخرف دینی ... تا مسائل اصلی تر مثل جر خوردن سیاسی ولایت فقیه حاکم در ایران ، در خاورمیانه کمتر دیده شود . قوانین اسلام در مورد زن و چند همسری از ابتدای خلقتش مزخرف مطلق بود و چیزی عوض نشده است . ولی مطرح شدنش یهویی یعنی چوبی که به کون عظما در زمین سیاست فرو میرود کمتر دیده شود . هر چند در همین تیترهای انحرافی برای عوام هم نکات جالبی دیده میشود ..

مطهری نماینده مسلمان مجلس اسلام معتقد است که چند همسری فحشاء را کم میکند و یک جامعه شناس اصول گرا معتقد است که چند همسری تفاوتی محتوایی با جنده خانه عفاف اسلامی ندارد و باعث ترویج فساد میشود . ابراهیم فیاض جامعه شناس اصول گرا میگوید : رواج صیغه در قم باعث گسترش فحشاء شده است صیغه همان چند همسری که در محتوا با فاحشگی یکی است ولی در شکل همه چیز رعایت میشود . چند روز پیش ماشینم در خراب شد پیاده شدم کمک بگیرم کسی نبود جز زنانی با حجاب کامل و چادر و مغنعه و قیمتهای متفاوت ... حرمسرای شاهان قدیم را به نام چند همسری تبلیغ نکنید ...


نهایتا اینکه موضوع چند همسری برای ذهنهایی که تنوع سکس را به نام خدا و دین توجیه میکنند...میشود طور دیگری هم دید . مثل چند همسری یک زن با 4 شوهر عقدی و بی نهایت صیغه ... با حفظ قوانین کامل دینی ... بعد جاری شدن صیغه عقد فرصت نمیکنند شورت مبارک را بالا بکشند این نوادگان پیامبر ...



اسماعیل هوشیار
07.11.2019

«قرارداد اجتماعی» فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه (روژاوا)

نسخه ی ترجمه شده ی «قرارداد اجتماعی» فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه (روژاوا) در پیئست این نوشتار است که اکنون در اختیار فعالین آزادی خواه؛ قرار می گیرد. نسخه ی اصلی به زبان عربی است، اما اخیرا این سند به زبان فارسی ترجمه شده است.

پیش از هر چیز بایستی به این نکته اشاره کنم که من در هیچ سازمان یا حزبی، عضویت ندارم و به عنوان انسانی آزادی خواه و مستقل؛ دافع ارزش های انسان و اجتماع جهانی هستم.

چنانچه فعالین سیاسی و آزادی خواهانی که در روژاوا فعالیت می کنند، بر این مسئله وقوف دارند که کانتونهای روژاوا این سند رانه تنها تدوین که به مرحله ی اجراء در آوردند. به اجراء گذاشتن مواد آن در سطوح شهرها و روستاها و کلیه ی کردستان غربی؛ باعث شد که حکومت های تمامیت خواه منطقه، که همگی دافع نظام «سرمایه » هستند؛ با هدف ویران کردن ساختار و عملکرد این دموکراسی مستقیم، به روژاوا حمله ای خونین توسط دومین ارتش ناتو صورت دادند که در حال حاضر نیز؛ این کشتارها و بمبارانها و جینوساید مردم کرد؛ ادامه دارد. به نظر من اگر روژاوا هم مانند حکومت حریم در عراق، دارای سیستمی ضد مردمی و در جهت منافع سرمایه می بود؛ هرگز روژاوای خونین، مورد حمله ی حامیان «سرمایه» قرار نمی گرفت. از اینرو این ناهمخوانی و تضاد عمیقی که بین سیستم مدرن روژاوا و حکومت های منطقه و جهان، وجود دارد؛ علت اصلی هجومی است به تمامی وحشی و بر ضد «ارزش های انسانی» و اجتماع جهانی.

من در روزهای اول، حمله ی نظامی ترکیه به روژاوا را به کشتار برونشتات، تشبیه کردم؛ اما امروز و پس از یکماه، هنوز اف16 ها و توپ باران های رژیم ترکیه، تمامی منطقه ی روژاوا را در بر گرفته است و به این خاطر کشتار برونشتات در مقایسه با این جنایت بزرگ، اندک به نظر می آید. دیگر اینکه اردوغان، به عنوان عضوی از ناتو و به نمایندگی از سرمایه ی جهانی، به این اقدام خشونت آمیز و ویرانگری شهرها و روستاهای روژاوا، دست زده است. و به همین خاطر است که محکوم کردن حکومت اردوغان و عملکرد ضد انسانی اش، تنها و تنها بر روی کاغذ و در رسانه ها؛ توسط اروپا و آمریکا؛ صورت گرفته و کمترین اقدامی برای جلوگیری از ویرانی و کشتار بیشتر؛ صورت نمی گیرد. چرا؟ زیرا که سیستم «سرمایه» می خواهد به این یقین برسد که روژاوای خونین از نظر توان اجرایی و عملی سازی «قرارداد اجتماعی» اش؛ به صفر برسد!


از نظر من روژاوا، یگانه امید برای پیروزی بر ساختار سرمایه؛ در منطقه و جهان است. این مسئله هم روشن است که به اجراء در آوردن مفاد این قرارداد در روژاوا؛ باعث خواهد شد، مردمان سرزمین های اطراف و به مرور تمامی جهان، آنرا به سیستم ها و حکومت های خود تحمیل کنند! و در این میان و از همسایگان کردستان غربی؛ اول رژیم ترکیه_ دوم حکومت حریم و سوم حکومت بشار اسد و اپوزیسیون عقب افتاده اش و همچنین رژیم اسلامی ایران؛ به شدت از تدوین و اجرای این قرارداد؛ وحشت داشته دارند؛ زیرا که به طور مثال پدیدار «زن» در این منطقه از جهان، کاملا با مرد برابر است و در آن مجازات اعدام مردود اعلام شده است و برای همین هم خانواده های داعشیان و فعالین داعش اعدام نشدند! و مهمتر از همه اینکه این سیستم مدرن؛ به صورت «شورایی» اداره می شود و دیگر اینکه پدیده ی «رهبری» در سیستم «خود مدیریتی» روژاوا؛ به صورت جمعی _ شورایی و اشتراکی است. در این سیستم دموکراتیک نوپا، به سرمایه این اجازه داده نمی شود که استثمار را در سطح جامعه به وجود بیاورد. از لحاظ اقتصادی، تولیدات و منافع طبیعی شامل نفت و گاز و غیره؛ توسط شورای اجرایی بین مردم تقسیم می شود! مفاد این قرارداد اجتماعی؛ به حدی بر ارزش های انسانی و اجتماعی تکیه دارد که در مقام مقایسه ی آن با کشورهای اروپایی نیز؛ مدرن بودن _ برابری و ارزش های راستین آن؛ برتری پیدا می کند. و آیا برای همین نکته نیز نیست، که ساکنان روستاها و شهرها؛ خواستار همین سیستم هستند؟ چرا؟! زیرا که این سیستم دموکراسی مستقیم را در گذار چند سال اخیر و حتی در جنگ با داعش؛ تجربه کرده اند.

به نظرم یکی از برجسته ترین نکات در مورد روژاوا، این است که مبارزین و آزادی خواهان انترناسیونالیست از هر کجای جهان؛ در آن فعالیت دارند. و خواننده متوجه این نکته هست که این مبارزین نیز توانسته اند از هر لحاظ بر روند کارکرد و نظام شورایی روژاوا؛ تاثیر بگذارند.


به نظر من دموکراسی مستقیم روژآوا، بخش هایی از اپوزیسیون ایرانی و حتی چند حزب و سازمان کردستانی را، میخکوب و گیج کرده است و به همین خاطر نیز، ایشان به دفاع از روژاوا بر نخاستند و عملا در کنار سرمایه ی جهانی قرار گرفتند. بخشی ازاین تشکل ها در ادعا، پیاده کنندگان مارکسیسم و طرفدار آزادی هستند! وبخشی دیگر مثل جریان مهتدی و یا بارزانی و طالبانی؛ راست های بی آبرویی هستند که گاه سر در گم می نمایند و گاه پرچم سرمایه را آشکارا بر می دارند. اما در هر صورت عملکرد این هر دو گرایش، یکی است و آن دفاع از سیستم «سرمایه» است. و گرنه چه انتظاری از تشکلات و احزاب چند نفره ی منفعل می توان داشت؟!

آری! انقلاب روژاوا، دست های بسیاری را در مقابل چشم جهانیان؛ گشود!

این نکته نیز حایز اهمیت است که مردمان ستمدیده ی عراق و لبنان و شیلی، همصدا ریزش حکومتهای سرمایه داری را فریاد زده و به خصوص در عراق انقلابی، چندین نفر برای آزادی از یوغ استثمار و نظام ضد انسانی سرمایه؛ جان خود را بخشیده اند. حکومت ضد انسانی حریم؛ به گونه ای بسیار هراسناک، منتظر بازتاب این خیزش های بسیار عظیم مردمی است که کردستان شمالی را نیز در بر گرفته و سیستم مافیایی آنرا واژگون سازد. به هر صورت «ستم سرمایه» نمی تواند برای همیشه ادامه داشته باشد. چنانکه موج های عظیم انقلاب، خامنه ای ها، قاسم سلیمانی ها، ورهم صالح ها، طالبانی ها، مسرور و نچیروان بارزانی ها و اردوغانها و ترامپ ها را؛ دیر یا زود پایین کشیده و نظامهای آنان را واژگون خواهد کرد.

و حالا پرسش این است: آیا سیستم سرمایه ی جهانی؛ در این مبارزه، روژاوا را به زانو درآوده و این قرارداد را مثل خواسته های کارگران و مبارزین برونشنتات؛ به دور می ریزد و آنرا از صفحه ی تاریخ محو می کند؟ یا اینکه انقلاب مردمی و انترناسیونالیست روژاوا؛ از این میدان خونین؛ پیروز و سر بلند؛ بیرون می آید؟!

http://azadi-b.com/G/file/qerardad_ejtemai_f.d.pdf

November 08, 2019

درعراق رادیکالیسم سوسیالیستی هرگز !

درعراق رادیکالیسم  سوسیالیستی هرگز !

هفته های اخیر برای چندمین بار است خیابانهای بغداد و شهرهای جنوبی عراق میدان زدوخورد مردم معترض شیعه با نیروهای نظامی بوده که گویاتعداد کشته و زخمیها به هزاران نفر رسیده است. پس از جنگهای مسلحانه با نیروهای آمریکایی بنام سپاه مهدی این چندمین بار است شیعه های معترض به خیابان میریزند. بااینکه از سال ٢٠٠٤ تاکنون عملا  شیعیان عراق حاکمیت را دردست داشته اند، ولی بزرگترین گروه مخالف اوضاع نیز خود شیعیان بوده اند. از سوی دیگر، دولت عربی شیعه عراق هیچگاه بادید شهروند یکسان به سنی ها و کردها ننگریسته اند و این موضوع در پیشبرد کاردولتهایی تاکنونی عراق بصورت منفی ماثر بوده است. دلیل اعتراضات اخیرشیعیان درشهرهای جنوبی عراق مثل هربار، مقابله با فساد، ناکارآمدی دولت،بیکاری، فقروبلاتکلیفی سیااسی ونفوذ ایران برنهاددهای تصمیمگیری عراق است که میلیونها انسان را تهدید میکند. اما گویا از بگومگوهای پشت پرده چنین برمیایدکه دسیسه های ایرانی- عراقی مشغول مشاوره درباره تغییر قانون و سیستم پارلمانی کنونی نیزباشند. بدین منظور همچون ١٤ اکتبر رئیس جمهور عراق راکه حاوی پیامی از بغداد بود به اربیل فرستادند.

اولین نشانه ها ازبکارگیری تاکتیک سیاسی وآرایش نظامی جدید ایران درقبال عراق به  ترور سید محمد باقرحکیم در ٢٩ آوگوست سال ٢٠٠٣برمیگردد . آن دوران نفوظ ایرانیها و امریکائیها درعراق برعکس این روزها بود. آن دوران آمریکائیها نقش فرشته نجات برای عراقیان را بازی میکردند، اما ایران با سیاست ترور وبمبگذاری سعی درتاثیرگذاری بر ذهنیت شیعه ها و سنی ها بود که  با ناامن کردن عراق بهمراه زرقاوی، مردم را به اهرم فشارعلیهه آمریکائیها  تشویق کرده واذهان عمومی را به خروج آمریکائیها آماده میکرند. باتوجه به اینکه محمد باقر حکیم که خود سالها در ایران زیسته بودو جریان خود را بنام مجلس اعلای اسلامی عراق را در ایران تشکیل داده بود، در ضمن میدانست که حکومت ایران درباره عراق وهلال شیعه چگونه فکر میکند. دولت ایران نیز باقرحکیم را مانعی اساسی برای رشد نفوذ خود در عراق میپنداشت که اورا باطرح بمبگذاری قاسم سلیمانی چند دقیقیه پس ازشروع سخنرانی اودر نجف منفجر کردند که کاملا متلاشی شد.. پس از آن مراجع شیعه، علی الرغم طرفداران زیاد، اما دیگر نتوانستند بصورت متحد وارد صحنه سیاسی عراق شده و به فرقه های مختلف تبدیل شدند.. درکنار شیعیان عراق، اوضاع کردها نیز ازدست رژیم ایران از یکسو و حکومت ترکیه از سوی دیگرچندان ستابیل نبوده است.  تاریخ نفوذ رژیم ایران دراحزاب کردی عراق به دوران جنگ ایران و عراق برمیگردد. فراموش نکنیم که سیاست انفال کردستان عراق  توسط رژیم بعث وپس از آن بمب باران شیمیایی حلبچه ناشی از دخالتهای نظامی ایران دربخشهای از کردستان عراق بود که در تصرف پیشمرگان و احزاب کرد عراقی بود وطرح های مشترک نظامی با ایران درکردستان اجرا میکردند. آن دوران کردستان عراق با نفوذ روزافزون رژیم ایران روبرو بود وایران برتصمیمگیریهای نظامی بخشی از احزاب کرد عراق نظارت داشت . اما تاثیرگذاری رژیم ایران بر احزاب شیعی عراق با اینکه بخش عمده آنان در ایران بوجود آمده بودند جنبه خانوادگی مذهبی داشت. امروز اما با مشکلتراشی ایران برای عراق خسته، نقش ایران در عراق از دید نسل جوانتر عراقی قابل پذیرش نیست.

در کناربحرانهای سیاسی که منشاء آن جنگ طولانی مدت ومافیای داخلی وخارجی وگروهکها وسردمداران شیعه است، رژیم ایران با دستبردن به جابجایی مهره ها اوضاع سیاسی را نه صرفه ن برای شیعیان بلکه برای کردها و سنی های عرب نیزآشفته تراز قبل کرده است. پس از حملات داعش به عراق وبهمریختن اوضاع اجتماعی اعراب سنی، سنی های عراق بدلیل شوک وارده به آنان این روزها یک تهدید سیاسی به حساب نمیایند وخیال شیعیان از این بابت راحت است. البته اعتراضات میلیونی اعراب سنی درعراق و بغداد علیهه تبعیض قبل از حملات داعش، علیهه حاکمیت شیعه بنحوی دست قبایل عرب(شیعه و سنی) درتمکین به هجوم داعش رافراهم ساخت. دولت اسلامی داعش موجب تخریب ساختار سیاسی، اجتماعی وفرهنگی مناطق سنی نشین عتراق تا مرز نابودی شد. اگر حمله داعش چراغ سبزی به برادران سنی عراقی  بودکه گویا برادران بعثی برمیگردند، دها هزار نیروی نظامی حتی یک فشنگ علیهه هجوم داعش به موسل شلیک نکردند. داعش اماچراغ سبز دیگری نیز از سوی شیعیان عراق دریافت نمودند که کار سنی های پردردسرطرفدار بحث را برایشان یکسره بکنند. دراین اوضاع اگر ایران پس از خروج آمریکائیها به روابط اقتصادی و مشاورات سیاسی در بغداد بسنده میکرد، اکنون باهدایت نیروی ارتش مستقل خود(حشدالشعبی وشاخه های آن)با میل خود به بازی "سلیمانی"درعراق ادامه میدهد. شرایط پس شکستهای داعش ، شیعیان عراق را واداشت که با تشکیل اطاق فکری با سپاه قدس ایران به تصویب قوانین جدید در مجلس عراق در مورد بودجه جدید، برنامه ریزی مرگ  زودرس جلال طالبانی توسط ایران، ایزوله کردن کردها وقانونیکردن حشدلشعبی وهجوم به مناطق کردنشین عراق برآیند.

اما مشکل امروز معترضان عراقی دیگر داعش نیست بلکه حکومت ایران است. رژیم ایران با تشکیل گروهکها و سازمانهای مافیایی نظامی تهدید آمیزدرعراق با معترضین شیعه به سبک سرکوب متضاهرین ایرانی توسط لباس شخصی و ساخت ارازل و اوباش حزب اللهی برخورد و مقابله نظامی سپاه قدسی دست میزند و در هفته های اخیربا ارسال شبهه نظامیان ایرانی و لباس مشکیها و نقابداران به عراق ولغو ویزای توریستی مرزی به عراق سعی در کشتن و هدف قرار دادن جوانان معترض داشتند. در هفته های اخیرالبته مردم معترض خیلی زود طرحها وفرستادگان رژیم ایران را آشکار ودر رسانه های جمعی لو دادند. جالب اینجاست که معمولا گلوله های گاز اشک آوررا باید رو به هوا شلیک کرد تا اولا فرصت بازشدن کپسول جهت نشت گاز ایجاد بشود ومتظاهرین آنرا ببیند و عکسالعمل نشان بدهد. اینجا خود گلوله نیست که باید معترضین را به عقب وادارد بلکه گاز داخل آن است.  اما نیروهایی که درعراق جهت کشتن معترضان در سنگر هستند همان گلوله ها را با استفاده از دوربین روی سلاح وبا استفاده از باروتهای قویتر در مخزن انفجاربطور هدفمند به" سر" معترضین شلیک میکنند.  بنا به سیستم مافیایی که رژیم ایران پس ازاشغال عراق توسط  آمریکا وهمکاری ایران/القاعده دربکارگیری بمبهای کنار جاده ای علیهه نظامیان آمریکایی ساخته است، پیداست که ایران نفوذ خودرا درمیان شیعیان عراق کاملا گسترش داده است واین نفوذ اکنون به باتلاق بزرگی برای عراقیها وسیاستمداران آن تبدیل شده است.

این درحالیست، طبق آمارهای رسمی حکومت ایران، بیش از دو سوم مردم ایران به نان شب محتاج هستند. بخش عظیمی ازجنگزدگان جنگ ایران وعراق هنوز هم آواره هستند. زلزله زدگان و سیل زدگان سال گذشته هنوز هم زیر چادرها زندگی میکنند. بیش از٢.٥ میلیون نفر(امار ثبت شده) در ایران معتاد هستند. نزدیک ٦٠ درصد جامعه دچار اختلالات روانی هستند. طبق گفته های یک وکیل دادگستری، در سال ١٣٥٧ با ٣٥ میلیون جمعیت ایران ٩٠٠ هزار پروه در دادگستریها موجودبوده است و ٩هزار نفر زندانی مختلف داشته اند.(مشخص نیست منظورش رژیم شاه است یا رژیم خمینی) امروز با چند درصد بیشتر ازدو برابر جمغیت، در ایران  ١٧ میلیون پرونده در دادگستریهاست.(البته پرونده های رسمی. بگیر وببندهای غیر رسمی محسوب نمیشود) این یعنی چند درصد کمتر ازدو سوم جمعیت ایران. طبق گفته های همان شخص،در ایران ٢٧٠هزار نفر(با آمار اعلام شد البته )در ایران زندانی هستند. او درادامه میگوید، سالانه ٦٠٠ هزار نفر سابقه زندان پیدا میکنند. با سیاستهای داخلی جمهوری اسلامی، یعنی تا ١٠ سال دیگر تمام شهروندان این کشور ٢بارسابقه زندان ومحکومیت خواهند داشت ویا قبل از تولد برایشان پرونده قضایی تشکیل خواهند داد.. دولت ایران با این جامعه مریض و اوضاع موجود خود به جنگ اتمی وساخت موشکهای هدایت شونده مشغول است و سعی درگسترش هلال شیعه و مرض شیعه نیز دارد.

ادامه بحرانهای روز افزون وعدم توانایی دولت ومجلس عراق درشفافیت قانونی وفساد سیاسی واقتصادی، عراق راه خود را درفرورفتن در بحران اقتصادی و سیاسی ادامه میدهد. بدلیل مشکل اقتصاد تک ماده ای فرش نفت وسازمانیافتگی مافیاهای پارلمانی ومفسدین برونمرزی ومنطقه حول و حوش پول نفت، نباید انتظار شفافیت سیاسی، اتکا به قانون و بهبود اقتصادی واجتماعی داشت. تنها موضوعی که در این ممالک اهمیت ندارد قانون است. علی الرغم اعتراضات خیابانی در چند دوره اخیرو وادارکردن رژیم عراق به تغییر درکابینه های خود بهبود چندانی حاصل نشده است. در عراق امروز اعلام وجود یک بدیل گارگری وسوسیالیستی که به آلترناتیو سیاسی تبدیل بشود، بسیار ضعیف و غیرممکن است. البته جامعه عراق بدون دخالت ایران ممکن بود بتواند پروسه گذار از رژیم بحث را سریعتر طی بکند اما با اوضاعیکه ایران فراهم ساخته است همان تصاویر جامعه وحشی وبربریت مذهبی است که چهل سال قبل خیابانهای پایتخت ایران را بیاد حسین سیاهپوش میکردند رابیاد میاورد.  تاجائیکه تظاهرکننده خواستار لغو سیستم پارلمانی هم هست چون "این سیستم به اصلاح آزاد" ضررش برای اقشار بی دفاع جامعه بیشتر بوده است. در دوره خاندان صدام به شکوفایی فکری وتشکلهای مدنی جامعه بازاجازه فعالیت داده نمیشد وخرج ومخارج همه از کیسه نفت سیاه صدام تامین میشد. و در دوره کنونی نیز عراق با اقتصاد نفت محوروطبق داتای بانک جهانی ٤٠٠ میلیارد دلار بدهی دارد. این بدهی بلیل حمله صدام به کویت واشغال عراق از سوی آمریکا در سال ٢٠٠٣، ٣٢٠ میلیار ددلار بود که حدود ٨٠ میلیار دلار آن بخشوده شد. درضمن عراق هنوز هم خسارت اشغال کویت توسط عراق را میپردازد. عراق امروز بیش از ٤٠٠ میلیارد دلار فقط به بانک جهانی بدهکار است. با این اوضاع نابسامان اقتصادی ،عراقیها اجازه میدهند که کشورشان به کارزار لشکریان تروریسم ایرانی تبدیل شود. باورهایکه دردرون مرزهای ایران دیگر خریداری ندارد.  به عبارت دیگر، بدلیل عدم وجود فضای باز اجتماعی غیر مذهبی، اقتصاد بد، فرهنگ بد، سیاست بد وعقبماندگی فرهنگی خوب،  رشد و نفوذ گرایشات چپ ، بدلیل بافت سیاسی اجتماعی، مذهبی وفرهنگی عراق ، بخصوص در مناطق شیعه نشین که به جولانگاه باندهای ترور ومسلح اسلامی وناسیونالیسم عرب وایرانی تبدیل شده است، این جامعه به هرسرزمین عجایبی شباهت دارد بجزمحل زیست انسانها درقرن ٢١. بدلیل وجود باورهای مذهبی بسیار خطرناک درعراق شیعه آرزوی آلترناتیو سوسیالیستی و کمونیستی برای آن جامعه یک خواب و خیال بیش نیست!  عراقیها بطور واقعی به بیش از- ٢٠٠ سال فرصت جهت شکوفایی  فکری نیاز دارند.

درچنین اوضاعی ، آینده بهترازآنچه که تاکنون عراق داشته است رانمیتوان انتظار داشت مگر آنکه باقطع شاهرگهای نفوذ ایران توسط اعراب شیعه و سنی  وکردها بطور همزمان وبا بستن مرزهاعملی بشود. چنین طرحی به یک پلاتفورم هوشمندانه بسیار بسیارجدی نیاز دارد که بتواند حساب تمام عواقب سیاسی، نظامی واقتصادی خودرا کرده باشد. سوال این است که آیا مردم عراق میتوانند متحدانه چنین عملی را به کرسی قانون تحمیل کنند؟ نه !  بنابر تجربه ورابطه و نفوذ رژیم ایران درسی سال گذشته درمیان کردها وشیعیان عراق چنین امری در سیستم مافیایی موجود غیرممکن است. اما اگر ادامه اوضاع کنونی، موجب دور تازه ای ازجنگهای داخلی درعراق بشود ویا در بهترین حالت یک تقصیمات فدرالی بین شیعیان، سنی ها و کردها بشود، بد نیست اما بازهم برسرتقصیمبندی ثروت در چنین جوامع عقب مانده ای جنگ و خونریزی ببار میاید. آنها سرخاک غیر حاصلخیزکویر همدیگر رامیکشند چه بسا بخواهاند نفت راتقصیم بکنند؟. اینجا مردم عراق(علی العموم) فهم خواست وتحمیل چنین سیستم مسالمت آمیزوعادلانه ای راندارند. در آنسو، سیستمهای مافیایی و مفسیدین سیاسی و اقتصادیی که در ١٦سال گذشته به سبک کار خود آشنایی کامل پیداکرده اند اجازه بکارگیری چنین سیستمی را نمیدهند. بنابر این راه سررات المستقیم به جهنم و ادامه جنگ و خونریزی، افتخارات آنها وتنها آلترناتیو ممکن درعراق و خاورمیانه خواهد بود.

فرهاد جوانمردی لینشوپینگ - ٦نوامبر ٢٠١٩

 

 

دنیا خانه من است , چهاردهمین جشنواره بین المللی سینمای تبعید

دنیا خانه من است

چهاردهمین جشنواره بین المللی سینمای تبعید

bahram.rehmani@gmail.com

 

«جشنواره جهانی سینمای تبعید» (International Exile Film Festival)، یک جشنواره سینمایی مستقل و متفاوت در سوئد است که هر دو سال یک بار در شهر گوتنبرگ سوئد برپا می ‌شود.

جشنواره جهانی سینمای تبعید، در آغاز با عنوان «جشنواره سینمای ایران در تبعید»، تنها به ساخته‌ های سینماگران مهاجر ایرانی اختصاص داشت ولی از سال ۱۹۹۳ حیط فعالیت خود را به آثار همه فیلم سازان تبعیدی یا آثار فیلم سازان با موضوع تبعید اختصاص داده است.

 

 

تالار هاگابیون، محل دفتر و از تالارهای اصلی جشنواره در مرکز گوتنبرگ است که مدیریت این جشنواره حسین مهینی به عهده دارد.

این جشنواره که ابتدا کار خود را با فیلم ‌های ایرانی شروع کرده بود، به یک فستیوال بین ‌المللی تبدیل شده است.

این جشنواره در ارتباط با مسائل جاری دنیا، و به لحاظ مضمون و محتوا متفاوت است؛ به ویژه شرایطی که عامل و اساس پناهندگی است و انسان‌ ها از جمله فیلم سازان به خاطر سرکوب و سانسور و اختناق در جامعه شان، راه تبعید را در پیش می گیرند تا در گوشه دیگری از جهان، آرمان ها و آرزوهای خود را تحقق بخشند.

***

چهاردهمین دوره جشنواره سینمای تبعید، بین روزهای هشتم الی چهاردهم نوامبر ٢٠١٩ در شهر گوتنبرگ - سوئد، برگزار خواهد شد.

در طول یک هفته، شصت فیلم در چهارچوب ده برنامه مختلف در هشت سینما و مرکز فرهنگی معتبر به نمایش گذاشته می شود.

طبق اطلاعیه جشنواره سینمای در تبعید، مراکز برگزاری جشنواره عبارتند از:

سینما دراکن، سینما روی، سینما هاگا، سینما آنگرد، خانه ادبیات جهان، مرکز فرهنگی هامارکولن، مرکز فرهنگی ویکتوریا و مرکز فرهنگی سلما لاگرلوف.

برنامه های جشنواره:

در این دوره، علاوه بر برنامه های اصلی «تبعید تجربه ای جهانی» که در آن آثار سینماگران تبعیدی و مهاجر، با تم ها و موضوع های آزاد به نمایش در می آیند، برنامه های ویژه و جنبی نیز تدارک دیده شده است. از جمله:

- روامداری   (Tolerance)برنامه ویژه علیه تعصب ها و نفرت های قومی - ملی، مذهبی و نژادی

- دیوارها - برنامه ای درباره سدها و موانعی که در راه رسیدن پناهجویان به سرزمین های حداقل امن و تامین جانی آن ها جلوگیری می کنند، از جمله دیوار مکزیک، دیوار غزه و …

و تاثیر این دیوارها بر انسان های دو سوی دیوار!

- انقلاب زنانه درباره مبارزات زنان، به خصوص در خاورمیانه و نقش محوری آن ها در این مبارزه ها:

از جمله فیلم هایی درباره روژآوا، مبارزات زنان در کشورهای عربی و افغانستان.

- پرتره تبعید

مجموعه سه گانه درباره زندگی و کار شاعران و نویسندگان در تبعید و تاثیر تبعید بر زندگی و آثار آن ها در این برنامه سه فیلم به نمایش گذاشته می شود:

- ترانه تبعید: درباره زندگی و آثار نسیم خاکسار

- سرزمین های ناآشنا: درباره زندگی آدونیس شاعر سوریه ای

- ناظم حکمت: سرود تبعید - درباره زندگی و شعر ناظم حکمت

هر سه برنامه همراه با اجرای آواز زنده از کشورهای مربوطه می باشد.

- برنامه های جنبی:

- اودیسه آزادی - اودیسه سینمایی

سفری سینمایی در جستجوی آزادی و عدالت اجتماعی، اعتراض به توسعه طلبی و نظم نوین جهان

- نگاهی دیگر بازشناسی چگونگی نگاه فیلم سازان تبعید و غیر مهاجر به تبعید و مهاجران.

«در گستره اودیسه گریز ناپذیر بشر امروزی، و در این فصل های گسست و پیوست، فصل های باور و تردید، و فصل های جستجو، و در امتداد هم نگاه ها و هم صداها، برگزاری چهاردهمین دوره جشنواره سینمای تبعید را آغاز می کنیم. جشنواره ای که در طول سال های برگزاری خود، تلاش کرده است که صحنهِ آزادی باشد برای انعکاس آثار سینماگران تبعیدی، مهاجر و مترقی، که همانند یک مانیفست جمعی با تکیه بر هنر سینما، علیه دیکتاتورها، علیه اختناق، علیه تاریک اندیشی و نابرابری های اجتماعی و سیاسی روشنگری کند و در راستای تحقق عدالت اجتماعی و برابری، و آزادی و همزیستی مشترک جدا از نفرت های قومی، مذهبی، نژادی و جنسی، برای تحقق جهانی انسانی، آگاهی های اجتماعی - عمومی را تقویت کند.»

 

برنامه فوق العاده:

- شب همبستگی با «روژآوا»: علیه سانسور و اختناق در ترکیه، در

محکومیت حمله ترکیه به روژآوا، و در همبستگی با مبارزات مردم آن جا.

برنامه نمایش فیلم همراه با سخنرانی.

در این دوره از جشنواره، آثار انتخاب شده از سینماگران ایرانی، به ویژه سینماگران زن، بخش عمده ای از جشنواره را تشکیل می دهد. از جمله:

- مریم زارع با فیلم تولد در اوین که درباره زندگی خود و خانواده سیاسی

فیلم ساز است که در زندان اوین  متولد شده است.

- دلناز آبادی با فیلم فتوای محرمانه - درباره کشتارهای تابستان ١٣٦٧

- اطاق انتظار: ساخته غزاله گل بخش، درباره دغدغه های پناهجویان در لحظه های انتظار برای بازجویی های اداره مهاجرت. 

- ویدا - ساخته بیتا الاهیان - داستان مادری که بعد از فرمان ترامپ درباره جلوگیری از ورود ایرانیان، امکان دیدار دخترش را از دست می دهد.

- روز تولد - ساخته نگین کیان فر، فیلمی تکان دهنده درباره وضعیت دگر جنسی ها در ایران و فیلم سازانی  دیگری از جمله:

پرویز صیاد: فیلم سرحد؛ درامی بر بستر تحولات اشغال سفارت آمریکا در تهران و فرمان کارتر در خصوص جلوگیری از ورود ایرانیان به آمریکا.

- ارسلان براهنی: خدای بازیگر، کنکاشی فلسفی تصویری درباره وجود و هستی .

- امین ضرغام: سال های ترس؛ بازگویی تصویری، صادقانه و صمیمانه از دوران کودکی. جوانی فیلم ساز، از خانواده ای بهایی.

ما همه باورمندان به امکان پذیری دنیای دیگر، همه دوست داران سینمای متفاوت، حقیقت جو و نوگرا را به شرکت در برنامه های این دوره دعوت می کنیم.

***

«جشنواره سینمای ایران در تبعید»، کار خود را از سال ۱۹۹۳ آغاز کرده است در سال های نخست، فقط روی سینماگران و تماشاگران ایرانی متمرکز بود. این جشنواره، از لحاظ تاریخی و شرایط موجود یک حرکت فرهنگی - اجتماعی منحصر به فرد بود و از زوایای مختلف می توان به نقد و بررسی آن پرداخت. چرا که برای اولین بار در تاریخ سینما، سینماگران ایرانی در تبعید، جشنواره‌ سینمای خود را برپا می کردند.

اما بعد از برگزاری چند دوره این جشنواره و آشنایی بیش تر با دنیای تبعید، جمع بندی دست اندرکاران این جشنواره به ویژه حسین مهینی، پیشنهادات و برخوردهای سینماگران و تماشاگران و هم چنین مجموعه‌ رویدادهای و استقبال از آن، عواملی بودند که جشنواره مورد نظر، از چهارچوب ایرانیان تبعیدی فراتر برود و ابعاد جهان شمول به خودش بگیرد. و تعریفی جدیدی از جشنواره به دست بدهد. برای مثال، هرچند همه پناهندگان و تبعیدیانی که از خاورمیانه و یا حتی آمریکای لاتین و قاره های هند و آفریقا می آیند با وجود تفاوت های فرهنگی و اجتماعی که دارند اما درد مشترک و تقریبا راه حل های مشترک نیز دارند. دردها، آرمان ها و آرزو های مشترک آن ها مبارزه با سختی های تبعید، حکومت های استبدادی کشورهای خودشان با هدف سرنگونی آن ها و برقراری سیستم های آزاد، برابر و انسانی و پایان دادن به جنگ و سرکوب و اختناق است. آن ها با این اهداف به همدیگر نزدیک تر می شوند و روابط و مناسبات و همبستگی خود را در ابعاد جهانی گسترش می دهند. یعنی هر کدام از تبعیدیان در عین حالی که ویژگی های خاص فرهنگی خود را دارند، ولی در عین حال اشتراکات زیادی با همدیگر دارند.

به علاوه اگر این جشنواره در همان چهارچوب هنرمندان و فیلم ‌سازان و تماشاگران ایرانی باقی می ماند چه بسا دور خود، یک دیوار چینی می کشید و نمی توانست تا به امروز این بار سنگین فرهنگی و هنری مترقی و پیشرو و انسان دوستانه و روشنگرانه را بکشد و به اهدافی که در مقابل خود قرار داده بود، دست پیدا کند. بنابراین، باز کردن صادقانه درهای جشنواره به روی سینماگران و هنرمندان جهان، هم مبارزه علیه حکومت جهل و جنایت اسلامی ایران را در ابعاد جهانی تقویت کرده و هم ملیت های مختلف با میانجی گری این جشنواره، شناخت بیش تر و نزدیک تری از فرهنگ ها و هنرهای مساوات طلبانه و عدالت جویانه خود پیدا کرده اند.

علاوه بر این دلایل و مسائل، انسان های آواره و تبعیدی تفاوت زیادی با همدیگر ندارند. وقتی این جشنواره با صدای بلند می گوید: «دنیا خانه من است»، صریحا به بهترین وجهی همبستگی و هم دردی و هم جهتی خود را با جهان بشری اعلام می کند. یعنی انسانی تبعیدی از هر کجای دنیا هم آمده باشد، وارد جامعه‌ جدیدی می ‌شود و در این گذار، وجوه مشترک و زوایای مثبت جامعه قبلی و فعلی را با هم وفق می دهد و فارغ از ملیت، به یک فرهنگ آزاد و برابر جهانی یاری می رساند. در واقع من انسان تبعیدی، آگاهانه و داوطلبانه موظفم برای بقای و دوام و بهتر شدن این جهان و آن هم از زوایای مختلف فرهنگی، هنری، سیاسی، اجتماعی، زیست محیطی یاری برسانم و در تبلیغ و ترویج همبستگی انسانی کوشا باشم و دردهای مشترک و راه حل های مشترک انسان ها را با صدای بلند و رسا، فریاد بزنم. کاری که سال هاست جشنواره سینمای در تبعید، سخت مشغول آن است و در این سال های طولانی، با کلیه سختی ها و موانعی که بر سر راهش بود غلبه کرده و پیش رفته است. این جشنواره، تاریخ واقعی خود را ساخته است که هر تاریخ نویس و محقق و تحلیل گری با مراجعه به آن و بدون اغراق می تواند ده ها تحلیل، مقاله، کتاب و فیلم تهیه و تدوین کند.

همگان می ‌دانند سینما برگرفته از مسائل جامعه ‌شناختی و موضوعاتی است كه در دل جامعه وجود دارد. با این وجود این مسئله در جهان یا دست كم در ایران، كم تر مورد تحقیق قرار گرفته است.

امروزه نقش و تاثیر سینما بر تمامی نهادهای زندگی بشر بر همه روشن است.

سرمایه، وقت و انرژی كه برای تولید فیلم در پیشرفته‌ ترین كشورهای دنیا صرف می‌ شود، حاكی از آن است كه نتیجه قطعی تاثیر سینما در حوزه‌ های مختلف به اثبات رسیده است.

برای بسیاری از دست ‌اندركاران و سرمایه‌ گذاران سینما و جشنواره ها، نقش هدایت گر و راه بردی آن در ایجاد ذهنیت افكار عمومی و ایجاد پشتوانه ذهنی و بسترسازی فرهنگی ثابت شده است. 

روزانه صدها فیلم در سینماهای مختلف دنیا به روی پرده می رود. و حاصل آن میلیاردها دلار درآمد برای شرکت های فیلم سازی و سرگرمی میلیون ها انسان در سراسر این کره خاکی است. دیگر امروزه فیلم و سینما جزء جدایی ناپذیری از زندگی آدمی است.

در کشورهای توسعه یافته که مردم برنامه مشخصی برای سینما رفتن و فیلم دیدن دارند این وابستگی بیش تر مشهود و ملموس است. در کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه نیز به تبع سینما مخاطبان خاص خود را دارد.

کافی ست کمی به اطراف خود بنگریم آن وقت تاثیر سینما را بر زندگی و اجتماع خود خواهیم دید. مثلا در هنگام برگزاری جشنواره ها و مشخصا در این جا جشنواره سینمای ایران در تبعید - گوتنبرگ، اکران فیلم ها، کم ترین شباهتی به سینمای سرمایه داری ندارد. چرا که قیلم های بارای مرسوم در این جشنواره به نمایش درنمی آید و فیلم ها با اهداف خاص فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و جهان بینی انتخاب می شوند. همان طور که از معرفی فیلم ها می بینیم به سادگی متوجه می شویم که این فیلم ها به طور کلی دردها و رنج ها و مشغه های مردمی را به نمایش می گذارند. در این فیلم ها، از تحولات انقلابی روژآوا گرفته تا مسئله زنان و پناه جویان و ادبیات از منظر انسان دوستی، آزادی، برابری، دموکراسی و جهان شمول را تصویر کشیده شده اند. در این فیلم ها، دیدگاه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرایشات مختلف سرمایه داری هم چون نئولیبرالیستی، ناسیونالیستی، فاشیستی، نژادپرستی، مذهبی، نابرابری، جنگ طلبی، خشونت و استثمار انسان از انسان به نقد کشیده می شوند و دنیایی عاری از تبعیض و ستم و خشونت و در یک کلام انسانی را در مقابل بینندگان قرار می دهد.

به این ترتیب، فیلم و سینما به عنوان مهم ترین وسایل ارتباط جمعی در زندگی روزمره افراد، روابط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ساختار زندگی انسان ها، چگونگی برقراری ارتباطات درون گروهی و برون گروهی و حتی اندیشه هر فرد برای چگونه زیستن، تاثیرگذار است. به طوری که می توان تاکید کرد باورها، اندیشه ها، عقاید، نگرش ها و در یک روند کلی، فلسفه زندگی انسان ها از جمله با فیلم شکل می گیرد، تغییر می کند، اصلاح یا تخریب می شود و...

برای مثال، احتمال دارد تماشای یک فیلم احساسی و عاطفی، سنگ دل ترین انسان ها را نیز به روابط عاطفی و هم زیستی مسالمت آمیز و دوستانه تشویق کند؛ و هم زمان فیلم دیگری می تواند به نفرت ملی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی دامن بزند و مشوق خصومت و دشمنی بین انسان ها باشد. از این رو، با اندکی دقت در زندگی روزانه افراد، می توان به نقش فیلم در سلیقه سازی و پرورش افکار عمومی پی برد و دریافت که از این راه، باورها، اندیشه ها و سلیقه های نو و خلاق و پویا در افراد قوت گرفته و بازتولید می شود.

در نتیجه فیلم ساز و مدیران جشنواره ها، با استفاده از فنون سینمایی و به کارگیری موضوعات خاص، می توانند جامعه را به مراتب عالی انسانی رهنمون نمایند. 

گاه تاثیر فیلم های سیاسی - اجتماعی از حد تقلید آنی فراتر می رود و مدت ها زندگی فرد را دگرگون می کند و ساخت شخصیتی او را تثبیت یا تغییر می دهد. چرا که بسیاری نقش خود و خواسته ها، آرزوها و احساسات خود را در فیلم ها می بینند.

برخی منتقدان و جامعه شناسان تاثير سينما بر جامعه را از زوایای مختلفی مورد بحث و بررسی قرار داده اند. در بحث و بررسی و نقد از سينمای جوامع و كشورها می توان رنگ و بو و مضامين فيلم ها را بر اساس ويژگی ها و ساخت های فرهنگی ـ اجتماعی آنان درک كرد. بدين ترتيب، سينما را نمی توان جدا از وضعيت مناسبات اجتماعی، ادبی، موسيقی، نمايشی، معماری و دیگر هنرهای يك جامعه دانست. 

در نتیجه اغلب هنرمندان و فیلم ‌سازانی که آثار آن ها در این جشنواره به تماشای عموم گذاشته شده است تبعیدیانی هستند که با تجارب تلخ و شیرین گذشته، اما چشم به آینده ‌بهتری دارند که در مبارزه با جنگ های فرقه ای مذهبی، ملی و منطقه ای نقش فعال خود را ایفا کنند و در مبارزه مشترک همه پیکارگران راه آزادی، به خانه خرابی ها و آوارگی انسان ها پایان دهند و دنیای شایسته انسان بسازند. مهم تر از همه، بساط حکومت های دیکتاتوری و ستم گر و استثمارگر را با خیزش ها و قیام ها و انقلابات مردمی برچینند تا جوامع بشری فارغ از مرزهای جغرافیایی، ملیتی، جنسیتی، باورهای سیاسی و عقاید مذهبی در کنار هم و در همبستگی با هم زندگی شاد و سالم و آزاد و برابری داشته باشند.

با توجه به همه این مسائل، به این نتیجه می رسیم که تاکنون این جشنوار‌ه‌، توانسته است با ملیت‌ های دیگر و در کنار آنان عرصه‌ وسیع ‌تری از روابط و مناسبات انسانی را ایجاد کند و به همین دلیل، طبیعی ست که فیلم ‌سازان و هم شرکت کنندگان و هم دست اندرکاران این جشنواره، ارزش کار و فعالیت های خود را بدانند و موقعیت کنونی خود را به مراحل بالاتری ارتقا دهند. این جشنواره و حضور فیلم ‌ساز در خارج از کشورش، حضور اجتماعی ‌اش به عنوان یک تبعیدی، فارغ از هر مسئله ای و برداشتی، اساسا یک حضور سیاسی است و طبیعتا در آثار آن، عشق به انسان، به مبارزه، به همبستگی و عشق به طبیعت جاری ا‌ست.

بی گمان تعریف ‌های متعددی از سینمای تبعید وجود دارد. اما سینمای تبعید یک تولید سینمایی و یک فرایند هنری نباید در خدمت بازار سرمایه داری و فرهنگ عامه پسند قرار گیرد، بلکه باید در موقعیت تبعید و معضلات و خواسته ها و آرزوهای تبعیدیان را برآورده سازد. این موقعیت هم به طور طبیعی، موقعیتی سیاسی - اجتماعی است. سیاستی که درباره دلایل و عوامل آوارگی و پناهندگی و تبعیدی روشنگری می کند و نشان می دهد که به چه دلیل و در چه شرایطی، فیلم ‌ساز جامعه خود را ترک کرده و در این جا و در دنیای تبعید حضور دارد؟!

البته باید تاکید کنم که فیلم ساز و به طور کلی هنرمندان، قرار نیست بار مسئولیت سیاسی سازمان ها و احزاب سیاسی را بر دوش بکشند، بلکه آن ها با قلم، بیان، تابلو، کاریکاتور، فیلم، شعر، قصه، داستان، نقد، تحقیق و بررسی خود، در موقعیت سیاسی قرار گیرند و به همین دلیل، فیلم ساز در تولید فیلم خود می ‌تواند مستقیم و یا غیرمستقیم به سیاست بپردازد بدون این که شعار سیاسی بدهد.

به این ترتیب، کار جشنواره سینمای در تبعید را نیز باید در همین راستا دید. کار این این جشنواره، فرهنگی است اما فرهنگ آزادی خواه، برابری طلب، عدالت جو و حق طلب است و از این زوایه در مقابل همه عواملی که حق و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند و آزادی او را محدود و یا سرکوب می کنند موضع گیری می کند. و از این طریق، خواه ناخواه از زاویه فرهنگی وارد سیاست های جاری جامعه می شود و نقش مستقل خود را ایفا می کند. در عین حال، پروسه‌ یک کار فرهنگی، یک حرکت آکسیونی نیست، بلکه هم زمان بر و هم طولانی است و به همین دلیل، به صبر و حوصله زیادی نیاز دارد.

واقعیت این است که این جشنواره، تاثیر خود را هم در میان فیلم ‌‌سازان و هم در میان مخاطبین در عرصه‌ های مختلف، به‌ خصوص در عرصه‌ فرهنگ سینما داشته است. از این رو، بی دلیل نیست که از این جشنواره‌، کارهای تحقیقی وسیعی در سطح آکادمی ‌های مختلف انجام شده و بر روی فلسفه وجودی‌ سینمای تبعید متمرکز شده ‌اند.

یک ویژه گی مهم دیگر جشنواره سینمای در تبعید، این است که پشت کاری و پیگیری تحسین برانگیزی داشته و تاریخ مستمر خود را ساخته است. در حالی که در این نزدیک به چهار دهه تبعید شدن بسیاری از ایرانیان از جهنم حکومت اسلامی ایران، آن ها تشکل های مختلف سیاسی، هنری و فرهنگی تاسیس کرده اند اما متاسفانه پس از مدتی به دلایل مختلف، این تشکل ها از هم پاشیده شده اند به طوری که حتی امروز هیچ آثاری هم از آن ها باقی نمانده است. احزاب سیاسی قدرت مندی فروپاشیده اند و در بین اعضا و هواداران خود یاس و سرخوردگی شدیدی به وجود آورده اند. البته در این جا، قصد من مقایسه جایگاه احزاب و تشکل های فرهنگی و هنری هم چون جشنواره سینمای در تبعید نیست اما به نظرم یک مقایسه در هر تشکلی و فعالیتی مهم است و آن هم، تضمین ادامه کاری، ماندگاری و تاریخ سازی و تاثیر آن است. در شرایط فعلی، در اثر بحران هایی که در جهان وجود دارد، امروز تمام جهان، از یک سو درگیر اعتراض ها و نابسامانی ها و سرکوب ها و جنگ ها و از سوی دیگر، خیزش های مردمی مواجه است. اکنون نشانه های زیادی در جهت تعییر جهان و وضع موجود به چشم می خورد. ما اکنون در یک مقطع تاریخی بسیار حساس و سرنوشت سازی به سر می بریم. هم اکنون مردم برخی کشورها، از خاورمیانه تا آمریکای لاتین و از هند تا اروپا، به خیابان ها آمده اند تا حق و حقوق خود را از حلقوم سیستم سرمایه داری جهانی ستم گر و استثمارگر بگیرند. چرا که اگر جهان سرمایه داری به همین شکل بخواهد ادامه پیدا کند، هم انسان ها و هم محیط زیست به حدی تخریب و ویران خواهد شد که دیگر دنیای قابل زیستی برای انسان و سایر موجودات زنده باقی نخواهد ماند به همین جهت، تلاش بخش آگاه شهروندان جهان، برای تغییر وضع موجود به نفع کارگران، محرومان، ستم دیدگان و تبعیدیان است؛ تغییر در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و…

از همین زاویه امسال هم جشنواره سینمای تبعید، سعی کرده است مجموعه‌ فیلم هایی را تهیه و به صحنه بیاورد که در این مبارزات جاری برای تغییر وضع موجود، سهم خود را ادا کند!

کارنامه بیش نزدیک به دو دهه حضور فعال جشنواره بین المللی سینمای تبعید و فعالیت در جهت فعالیت فرهنگی و هنری جهان شمول، بسیار شفاف و موثر و قابل لمس است. جشنواره سینمای در تبعید با فراهم کردن امکان نمایش گسترده آثار سینماگران تبعیدی، در راستای دفاع از آزادی بیان و اندیشه، آزادی همگانی، برابری و عدالت اجتماعی گام برمی دارد. کوشش جشنواره سینمای در تبعید، روشنگری و همبستگی در مبارزه با عقب ماندگی فرهنگی و هنری حکومت های مستبد و دیکتاتوری تاثیر گذار بوده است. چرا که حکومت های دیکتاتوری شوونیستی، ناسیونالیستی، مذهبی، میلیتاریستی، فاشیستی و نئولیبرالیسم، عاملان اصلی آوارگی و پناهندگی انسان ها در ابعاد جهانی هستند. از این رو، جشنواره سینمای در تبعید، در جهت تقویت همبستگی رفهنگ ها و ملیت های مختلف، هم زیستی مسالمت آمیز بین آن ها و رشد و گسترش فرهنگ خلاق و بالنده تبعیدیان در کشورهای پناهنده پذیر تلاش می کند. بنابراین، روشن است که محور اصلی برنامه های جشنواره، نمایش آثار سینماگران تبعیدی و مهاجر باشد.

در این سال های طولانی و تا آن جا که من از دور و نزدیک شاهد بودم جشنواره سینمای در تبعید، به ویژه تلاش های شبانه روزی رفیق عزیزم حسین مهینی بودم فیلم های بخش اصلی تاکنونی جشنواره، فیلم های سینماگران تبعیدی و مهاجر بوده اند که تجربه جهانی را پشت سر خود داشتند. چهارچوب این فیلم ها نیز وسیع است؛ فیلم هایی در اشکال مستند، داستانی، نقاشی متحرک و یا تجربی. بخش های جنبی آن نیز آثار سینماگران غیرتبعیدی و غیرمهاجر است که سناریو و موضوع فیلم های آن ها مربوط به مسائل و معضلات و زندگی تبعیدیان و مهاجرین بوده است.

همه ماهایی که پروسه گاه طولانی و سخت آواره گی، پناهندگی و تبعيدی را تجربه کرده ايم به خوبی می دانيم که دنیای آن تبعيدیانی که عوامل تبعیدی شان زورگویی، سانسور، سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام حکومت های مستبد است و سخت ترین شرایط و تجربه را پشت سر گذاشته اند تحقق و بقای و دوام جشنواره ای با موضوع «تبعيد» اقدامی مهم و ارزنده و برجسته است. چرا که ابعاد و اعماق و دامنه آن از محدوده هنر فيلم فراتر می رود و پيوندهای ماندگار همبستگی و رفاقت بين خلق های مختلف را محکم تر می کند. از این رو، به نظرم این جشنواره با جشنواره های بازاری و سرمایه گذاری بسیار متفاوت و فاصله طبقاتی دارد و کاری ست بس عظیم، ماندگار، تاریخ ساز و تحسین برانگیز!

آن هم در زمانی که بازار سینما و سایر عرصه های هنری را در کنترل خود گرفته، و زمانی که بازار، سینما را محاصره و در آن سرمایه گذاری همه جانبه ای می کند سینما را صرفا به یک کالای مصرفی تقلیل می دهد، نمایشی از تسلیم و تخریب خود را در این عرصه نیز نشان می دهد، حقیقتا وجود چنین جشنواره ای برای سینماگران رادیکال و مردمی، به ویژه برای هنرمندان جوان، یک امکان بزرگی است که هنر انقلابی و مردمی خود را به نمایش عموم بگذارند. این هم موفقیت بزرگی برای گرایشات رادیکال و متعهد و مردم سینماگران و هنرمندان تبعیدی، یک دستاورد مهمی محسوب می شود.

جشنواره سینمای تبعید، تلاشی برای نمایش آن دسته از فیلم‌های با ارزشی در میان فیلم‌ های بازاری و غیرتجاری است که اکران ‌شان می‌ تواند جایگاه شایسته و درخور سازندگان تبعیدی آن‌ ها و تماشاگران را در جامعه سینمایی روشن کند و به ارتقای دانش سینمایی تماشاگران و ارتقای کیفیت هنری سینمای در تبعید کمک شایانی کند.

 

سرانجام می خواهم اين موفقيت را به رفیق عزیزم حسين مهينی و حامیان و همکارانش که با صداقت، بدون چشم داشت و با سختی ها و مشکلات مادی و معنوی، این جشنواره را تا به امروز منظم و پربار و جذاب برگزار کرده اند و هم چنان در این راستا سخت می کوشند تبريک و تهنيت می گویم. بسیار متاسفم که به دلیل کسالت نتوانستم دعوت حسین عزیز را برای شرکت در این جشنواره ارزش مند و پویا و خاطره برانگیز، برآورده کنم و در کنار ایشان و همکاران و مهمانانش باشم!

 

مطلب را با شعر زیبایی از ناظم حکمت به پایان می برم:

به تو می ‌انديشم

بوی مادرم به مشامم می رسد

بوی مادرم که زیبای دنیاست

 

سوار شده ام

بر چرخ فلک عید دورنم

تو می چرخی

دامن‌ ها و گيسوانت ات پرواز می کنند

چهره سرخ شده ات را

گم می کنم و باز می یابم

سبب چیست

 

که تو را چون زخم چاقويی به یاد می آورم؟

سبب چیست

در حالی که دوری

صدایت را می شنوم و

از جا می ‌پرم

از چیست؟

 

زانو می ‌زنم و

به دست هایت خیره می شوم

دوست دارم

دست هایت را بگیرم

 

اما نمی ‌توانم

تو در آن سوی شیشه هستی.

من تماشاگر مبهوت نمایشی هستم

كه تو در تاریک روش من

بازی می کنی.

 

پنج شنبه شانزدهم آبان ١٣٩٨ - هفتم نوامبر ٢٠١٩

 

*تماس با دفتر جشنواره بین المللی سینمای تبعید- سوئد

ww.exilefilmfestival.com

info@exilefilmfestival.com

exile.filmfestival.com

کارگران و زحمتکشان شیلی دو باره برخاسته اند‎

کارگران و زحمتکشان شیلی دو باره برخاسته اند‎

به باور من، باید پرسید و این سؤال اساسی است که چه کسی می گوید که این ماشین را میتوان متوقف کرد؟ ، در صورتی که واقعیات نشان می دهند که باید این را درک کرد و فهمید که این ماشین را نمیتوان متوقف کرد، این ماشین همان قطار ترمز بریده است، دارد به سمت ته دره و از سر بلندی در حال سقوط است. این سقوط،  ولی، سقوطی است که اگر، رخ دهد، همه چیز زنده روی زمین را با خود به نیستی مبدل میکند.  این ماشین را فقط میتوان نابود کرد، درهم شکست، داغان کرد و با یک ماشین کاملا  نوین با فونکسیونهائی که کاملا متفاوت هست جانشین کرد، این ماشین- دولت -  دستگاه دیکتاتوری طبقه حاکمه - است . ماشین اقلیت استثمارگر  سرمایه دار است که قدمت  اش به قدمت  عمر خود جامعه طبقاتی میرسد و هر آنچه از عمرش گذشته است، سازمان یافته تر، مجهز تر و سرکوب گر تر شده است که امروز به صورت  و اشکال و نام های مختلف ، ولی با یک محتوا، یعنی،  دستگاه سرکوب طبقه سرمایه دار - دیکتاتوری مسلح طبقه ای که فقط با مکیدن خون طبقه کارگر و سایر زحمتکشان و حتی مکیدن خون زمین_ زنده است، ماشین مجهز و مسلح  1% بر علیه طبقه کارگر - پرولتارها - یعنی 99%  میباشد  و خود را ، این چنین در خیابانهای سانتیآگو، پاریس، دهلی نو، تهران و اراک، استانبول و... نشان می دهد. درهم شکستن این ماشین، یعنی ، به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی پرولتارها که نیازمند هستند خود را سازمان دهند، حزب شان، حزب مخفی - حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست -  را موجودیت دهند و از آن، هم بعنوان وسیله آگاهی دهنده و  هم وسیله تمرکز دادن نیروی شان، همچون پیستول موتور ماشین که بخار متصاعد شونده از سوخت بیزین و یا دیگر مواد سوختی را تمرکز می دهد و ماشین را به جلو میراند، هم ستاد جنگ طبقاتی شان یعنی در یک جمله : آماده کننده کل طبقه کارگر و دیگر اقشار زحمتکش  برای به پیروزی رساندن انقلابشان استفاده نمایند. سازمان سازمان، سازمان طبقاتی، تسلیح آگاهانه و طبقاتی و بر علیه طبقه سرمایه دار امپریالیست  و دولت اش برخاستن! جز این همه چیز دیگر آشغال است و پوچ!

حمید قربانی -  7 نوامبر 2092 اسپارتاکوسی

نوشته و ویدئو در باره شیلی  از کانال تلگرام گفتار نه!

https://t.me/GoftandNO/1700

چه کسی می تواند بگوید که این ماشین را نباید متوقف کرد؟ این ماشین اگر متوقف نشود جز سرکوب و له کردن بیشتر چیزی از آن بیرون نمی آید. شیلی است تاکنون ۲۰ نفر کشته شده اند، ۲۵۰۰ نفر زخمی شده اند و معترضان هنوز خیابان را ترک نکرده اند. در فیلم جدید پاتریسیو گوزمان با عنوان The Cordillera of dreams ، کارگردان شیلیایی که فیلم های آلنده، نبرد شیلی و البته فیلم فوق العاده شیلی، حافظه سرسخت را ساخته است، کارگردان به نکته جالبی اشاره می کند: گاهی روشی که برای مبارزه بکار می گیریم هدف را می کشد. 

#شیلی

#جنبش‌های‌اجتماعی

#مستند

راه تماس با ما: mailto:goftandnooo@gmail.com

اینستاگرام: goftandnohttps://t.me/GoftandNO/1700


November 07, 2019

نظریه پردازانِ تداومِ سرکوب و فلاکت

نظریه پردازانِ تداومِ سرکوب و فلاکت

به تازگی شورای به اصطلاح "سیاست گذاری اصلاح طلبان" طرحی را تصویب کرده است که بر اساس آن بدنه اجتماعی اصلاح طلبان شامل اعضای احزاب اصلاح طلب و همه فعالان سیاسی و مدنی اصلاح طلب با عضویت در یک فرایند شبکه ای رای سنجی می توانند در گزینش نامزدهای اصلاح طلبان برای انتخابات مجلس شرکت کنند. بر مبنای این طرح اعضای شورای عالی اصلاحات به عنوان اولین حلقه هر یک حداکثر 20 نفر از چهره های اصلاحات را به عنوان دومین حلقه در پروسه انتخاب گری را معرفی می کنند. در لایه دوم بهمین صورت هر یک از 20 نفر معرفی شده اختیار دارند حداکثر 20 نفر از چهره های مورد نظر اصلاح طلبان را که حلقه سوم را تشکیل می دهد، به همان روالی که خود برگزیده شده اند، معرفی کنند. در این صورت مجموع نیروهای انتخاب شده، معادل حاصل ضرب انتخاب گرانی خواهند بود که در سه حلقه تعیین شده اند. این مجموع بالغ بر 16هزار نفر خواهند شد. این جمع پس از تایید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی توسط شورای نگهبان، اختیار خواهند داشت که از میان نامزدهای اصلاح طلب تایید صلاحیت شده، بر مبنای اولویت نامزد مطلوب نظر خود را معرفی نمایند.

البته برای اجرایی کردن این طرح درون خود جبهه اصلاح طلبان حکومتی اختلافات شدیدی به وجود آمده است که از جمله می توان به واکنش غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران اشاره کرد. او در مخالفت با این طرح گفته بود که،" این تشکیلات سازی جای بحث دارد. چه احتیاجی به این بدنه سازی است؟ اگر قرار است چند سری واسطه از جانب شورایعالی معرفی شوند و در نهایت آنها افراد را معرفی کنند، از ابتدا خود اعضاء بگویند لیستی را مد نظر دارند".

در جریان این بحث ها مشاهده می کنیم جریانی که خود را با نام اصلاح طلب معرفی می کند و بیش از دو دهه است که استراتژی خود را بر اساس پیروز شدن در انتخابات و شریک شدن در قدرت و رانت های حکومتی با جناح اصولگرایان پی ریزه کرده است، پس از نقطه عطف دی ماه 96 و گذار مردم تحت ستم ایران از هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا و سراسری شدن شعار سرنگونی رژیم اسلامی ایران،در فکر مهندسی کردنِ مضحکه انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی هستند. تا از طریق چنین شعبده بازی ها و حقه بازی های، مردم را به پای صندوق های رای بکشانند.

دنبال کردن بحث های هر دو جناح اصلاح طلبان حکومتی و اصولگرایان نشان می دهد که آنها دریافته اند که دیگر نمی توانند شاهد حضور گسترده مردم، که سالهای پیش با هزار حقه و کلک به پای صندوق های رای می کشاندند، باشند.  چندی پیش همین غلام حسین کرباسچی که خود یکی از مهرهای اصلی رژیم اسلامی از ابتدای به وجود آمدن تا کنون بوده است، طی سخنانی اعلام کرد که انتخاب میان دو جناح اصولگرا و اصلاح طلبان در دوره پیش رو برای مردم به مانند انتخاب بینِ سرماخوردگی و سرطان است. سرماخوردگی اصلاح طلبان و سرطان اصولگرایان. نگاهی گذرا به پرونده این به اصطلاح پرچمداران اصلاح رژیم اسلامی ایران نشان میدهد که تا چه درجه ای در فساد، غارت اموال عمومی، رانت های حکومتی، سرکوب، شکنجه، بی عدالتی و توهین به شعور مردم نقش داشته اند.

اگر به حافظه تاریخی خود رجوع کنیم غلامحسین کرباسچی را به یاد خواهیم آورد، شهردار سابق تهران که در کارنامه درخشان مسولیت اجرایی خود موارد مشارکت در اختلاس به مبلغ چهارده میلیارد و پانصد و سی میلیون ریال، برداشت های دلبخواهی و شخصی از اموال عمومی، خرید و فروش و تصرف اموال عمومی را دارد و از طرف دیگر داعیه برقراری عدالت و اصلاح رژیم ارتجاعی اسلامی را دارد. این نمونه کوچکی از مدعیان اصلاح طلب حکومتی است. مشخص است که چنین اشخاصی با چنین سوابق درخشانی تا چه اندازه به مردم تحت ستم و استثمار ایران فکر می کنند. البته واضح است که توده های مردم دیگر فریب این دکان به اصطلاح اصلاح طلبی را نخواهد خورد و بیش از پیش بر اساس تجربه تاریخی دریافته اند که چگونه در جریان اعتراضات دی ماه 96 هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا در کنار یکدیگر به سرکوب مردم به جان آمده از حکومت اسلامی ایران برآمدند و مردم معترض و عاصی از این سیستم دیکتاتور و استثمارگر را با خشونتی درندانه به خاک و خون کشیدند. واقعیت این است که با روی کار آمدن دولت خاتمی در ۲ خرداد ۱۳۷۶ جناح موسوم به اصلاح طلبان حکومتی تلاش کرده اند، که مبارزه در چهارچوب تنگ قوانین اسلامی را به کانون اصلی اعتراضات علیه وضع موجود تبدیل کنند. در این راستا موفق شده بودند بخش های از اپوزیسیون بورژوازی و چپ های رفرمیست را به امید تغییرات نرم در حکومت اسلامی متوهم کنند و عملا به دنباله رو این جریان تبدیل شوند. اصلاح طلبان حکومتی نه تنها از طریق رسانه ها و محافل دانشگاهی که در اختیار داشتند سعی کردند که اصلاح طلبی را به گفتمان رایج در جامعه تبدیل کنند، بلکه سعی نمودند از طریق سازمان های غیر دولتی وابسته به خود سم استراتژی اصلاح طلبی را به بدنه جنبش های اجتماعی تزریق کنند و این جنبش ها را در چهارچوب محدود قوانین ارتجاعی حکومتی محصور کرده و به بیراهه ببرند. دلیل چنین نقشه مهندسی شده ای کنترل و به انحراف کشاندن جنبش های اجتماعی بود که بر بستر نارضایتی های تاثیر گرفته از سیستم ارتجاعی حکومت اسلامی ایران به وجود آمده بود، و جناح اصلاح طلبان حکومتی بر این بستر طی دوره های متوالی به ضامن اطمینان حفظ نظام تبدیل شده بودند. در جریان برگزاری نمایش های انتخاباتی حکومتی که به مثابه مکانیسمی جهت ادامه حیات جنایتکارانه حکومت بورژوا اسلامی عمل می کنند تلاش کردند که با قرار دادن مردم در مقابل گزینه بد و بدتر برای مضحکه های انتخاباتی حکومت بازار گرمی کنند. در واقع خیزش سراسری دی ماه به اعتبار عبور از اصلاح طلبان حکومتی فصل نوینی از مبارزه برای سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی ایران را گشود و به وعده و وعیده های دروغین گفتمان اصلاح طلبی که مانند ابزاری برای حقنه کردن مبارزات کارگران و زحمتکشان از طرف کلیت نظام مورد استفاده قرار می گرفت، پایان دهد.

هر دو جناح حکومتی اصولگرایان، اصلاح طلبان برای جذب لایه های از جامعه، بنا به موقعیتی که کدام جناح حکومت در راس دولت قرار گرفته باشد، خود را در موقعیت اپوزیسیون و منتقد و یا توجیه گر ستم و استثمار قرار داده است. برای نمونه اکنون که جناح اصلاح طلبان حکومتی به رهبری حسن روحانی دولت را در اختیار دارند، اصولگرایان بحران اقتصادی که محصول ۴۰ سال سیستم پوسیده و ارتجاعی حکومت اسلامی است را ناشی از سیاست های اشتباه اصلاح طلبان حکومتی میدانند و مشکل را نه ناشی از کل نظام بلکه یک بخش از حکومت میدانند.اما طبقه کارگر و زحمتکش و لایه های از قشرهای متوسط با تجربه دریافته اند که در بحران های ساختاری که کل حاکمیت و نظام را در خطر سقوط قرار میدهد، هردو جناح حکومتی به مثابه یک کلیت واحد عمل می کنند و در سرکوب هر چه وحشیانه اعتراضات متفق القولند.

اما مجموعه ای از این به اصطلاح فیلسوفان اصلاح طلب که فیگور نوگرایی و تغییر را نیز به خود می گیرند و اینجا و آنجا برای گرم کردن تنور عوام فریبی خود انتقادهای به سیستم دیکتاتوری و به صورت زیر پوستی علیه قدرت مطلقه خامنه ایی ابراز می کنند، این دسته از عوام فریبان خودشان را بالاتر از همه مردم می بینند و زمانی که می نویسند یا حرف می زنند، انتظار دارند جریان سیاسی و اجتماعی جامعه بر روی خط آنها پیش برود و همانند صدای تغییر و دگرگونی خود را معرفی می کنند. این مجموعه که فلسفه نئولیبرالیزم را پیام خود می دانند، در حقیقت نه در ردیف آن فیلسوف های قرار می گیرند که جامعه را تفسیر می کنند، نه در ردیف فیلسوف های که میخواهند جامعه را تغییر دهند. این ها مجموعه ای از اپورتونیست های بی مایه ای هستند که وظیفه شان نزدیک کردن حاکمان و قربانیان حاکمان است. این ها همزمان، در حالی که از سیستم و حکومت انتقاد می کنند، در همان حال ضروریات و شرط های در قدرت ماندن را آماده می کنند.

در بیشتر کشورهای جهان، مجلس یا پارلمان جایی برای تغییرات ریشه ای و دگرگونی نبوده است. در بیشتر سیستم های پارلمانی، پارلمان یا مجلس مکانی ست برای حفظ یک سیستم سیاسی و اقتصادی مشخص ( که منظور از سیستم سیاسی و اقتصادی مشخص در اینجا سیستم سرمایه داری است)، سازماندهی شهروندان در چهارچوب یک سیستم سیاسی و اقتصادی ، و فقط فرمولاسیون ها و مطالبه های سیاسی ست در قالب یک سیستم برای مشارکت دادن طبقه های اجتماعی در پروسه منفعت گرایی تشکیل دولت و قدرت سیاسی. این چهارچوب ظرفی نیست برای مشارکت توده های مردم در کار و فعالیت دولت و قدرت سیاسی، بلکه روکش و توجیهی است برای اجرایی کردن قدرت طبقه ای (سرمایه دارها) یا اقلیتی بر جامعه. اگرچه پر واضح است که سیستم پارلمانی در غرب با ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، قیاس مع الفارق است و فاصله زمین و آسمان. نامزدهای انتخاباتی در ایران مانند مراحل ساخت شراب باید از دهها فیلتر امنیتی، نظامی، ناظران شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت عبور کنند و چنانچه در طول زندگی فرد نامزد انتخابات، خوش خدمتی به حکومت و سهم داشتن در جنایات وجود نداشته باشد، کاندیداتوری وی رد خواهد شد. فقط مهره های مورد اعتماد حکومت اجازه دریافت پست های دولتی دارند ولاغیر. نمایش مضحکه انتخابات در ایران روشی است برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت، مکانیزمی ست برای به انحراف کشاندن و متوهم کردن توده های تحت ستم به تغییر از طریق انتخاب بین سرماخوردگی و سرطان. مسلم است که تغییر اساسی از راه مبارزه مستقیم با انواع بیماری ها، دگرگونی انقلابی و به دست گرفتن قدرت و سرنوشت خویش توسط اکثریت خلع ید شدگان، به وجود می آید.

در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، نه تنها نمی توان پروسه مجلس، انتخابات و صندوق رای را به عنوان بدیلی برای تغییرات ریشه ای در نظر گرفت، بلکه از این راه هرگز نمی توان سیستمی را نیز بنا کرد که قانون معیار باشد و انتخابات آزاد انجام پذیرد.

اگر یک راهکار برای اکثریت تحت ستم مردم ایران باقی مانده باشد، آنهم به میدان آمدن و قرار گرفتن در برابر کلیت نظام اسلامی ایران است. این کار هم با سازماندهی اعتراض های سراسری قابل انجام است تا قادر باشد این نیروهای ارتجاعی را از قدرت خلع، نیروهای نظامی حافظ حاکمیت شان را خلع سلاح کند، تمام مالکیت و ثروت هایشان را ضبط و حاکمیت مردمی را بنیاد گذاشت. این تنها راهی است که می تواند ما را به سوی جامعه ای آزاد و برابر هدایت کند. این راه حلی ست که کارگران و زحمتکشان به ضرورت آن رسیده اند، نه راه حلی که نظریه پردازان فقر، فلاکت، دیکتاتوری و سرکوب به خورد جامعه می دهند.

بنابراین توده های معترض و ناراضی از بحران های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به صورت عینی دریافته اند، که چرخه تکراری چند دهه گذشته و تغییر دولت ها و یا تغییر آرایش سیاسی جناح های حکومتی هیچ گونه تاثیری در زندگی واقعی آنها نداشته و از این روست که نه تنها باید از اصلاح طلبان حکومتی عبور کنند، بلکه باید از نیروهای اپوزیسیون بورژوازی که همین نسخه های لیبرالی را برای آنها می پیچند هم عبور کنند و آلترناتیو سوسیالیستی که عبارت است از، سرنگونی انقلابی حکومت بورژوا اسلامی و بنیاد نهادن جامعه ای آزاد و برابر و بدون ستم و استثمار را به افق خود تبدیل کنند. اما تا هنگام تحقق این هدف مردم کارگر و زحمتکش و توده های خواهان آزادی و رفاه بیکار نخواهند نشست. مسلم است که کارگرانی که ماهها حقوق معوقه دارند، دستمزدهایشان چندین برابر زیر خط فقر است و هیچ گونه امنیت شغلی ندارند، بیکارانی که جمعیت میلیونی را تشکیل می دهند، فارغ التحصیل های دانشگاهی که بعد از سالها تلاش و صرف هزینه های بالا هیچ گونه امیدی برای دستیابی به شغل مناسب ندارند، مالباختگانی که تنها اندوخته ناچیز خود را از دست داده اند، راهی جز مبارزه و مقاومت برایشان باقی نمی مانند. در قدم اول شاید این حرکات و جنبش ها منفصل از هم باشند، اما در قدم های بعدی نوید بخش آگاهی و تشکل و طرح خواسته ها و مطالبات طبقاتی رادیکال است.

شورش کریمی

 

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر

پیامدها و عواقب پیروزی و بر زمین افکندن آن

بازنشر بمناسبت یکصد و سومین سالروز پیروزی انقلاب دوران ساز اکتبر.

این جستار بمناسبت نود و نه سالگی انقلاب کبیر اکتبر نوشته شده و همان وقت نیز در چهار بخش تقدیم عاشقان آزادی و عدالت اجتماعی گردید. با گذشت زمان و برغم انحلال اتحاد شوروی و الغای سوسیالیسم در آن و یکسری کشورهای اروپایی، جوهره انسانی این انقلاب و حقانیت سوسیالیسم علمی رفته رفته واضح‌تر و آشکارتر می‌شود. بویژه در هنگامه‌ای که نظام انگلی سرمایه‌داری نه تنها زندگی نوع بشر، حتی، کل حیات در کره زمین را با مخاطرات جدی مواجه ساخته است.

گرامی باد خاطره جاودانۀ انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر!

ا. م. شیری

شانزدهم آبان- عقرب ۱۳۹۵ هجری شمسی برابر با هفتم نوامبر سال ۲٠۱۶ میلادی، نود و نهمین سالروز پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر روسیه است.

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر با تمامی انقلابات، جنبشها و نهضت‌های ماقبل و مابعدی خود بلحاظ ماهوی و ایده‌ایی کاملا متمایز بود. خود ویژه‌گی انقلاب اکتبر و وجه تمایز آن با انقلابهای دیگر در این است که برای اولین بار در تاریخ جهان، تقدس مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و زمین را در هم شکست و پایان دوران استثمار انسان از انسان، مرگ سرمایه‌داری و آغاز دوران بطور کلی نوین: دوران گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم را نوید داد.

انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ در شرایطی روی داد که در نتیجه اوجگیری تضادهای داخلی بین امپراطوریهای وقت برای تقسیم جهان به حوزه نفوذ خود، آتش جنگ ویرانگر جهانی اول از سه سال پیش از آن شعله‌ور بود. در چنین شرایطی که اتحاد و همبستگی طبقات استثمارگر و ستمگر، سرمایه‌داران و فئودالها برای مقابله مشترک با مبارزان عدالت اجتماعی تا حدود قابل ملاحظه‌ایی تضعیف شده بود، حزب بلشویکهای امپراطوری روسیه با رهبری خارق‌العاده ولادیمیر ایلیچ لنین، انقلابی کبیر، آموزگار کارگران همه دورانها موفق شد، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر سال ۱۹۱۷ را به ثمر برساند.

رمز پیروزی انقلاب اکتبر در وهله اول، نه گسست نسبی اتحاد و انسجام تاریخی طبقات غارتگر و بهره‌کش، بلکه، جلب و جذب کارگران، دهقانان و سایر اقشار زحمتکش همه خلقها و ملتهای جامعه کثیرالمله روسیه بسوی انقلاب ماهیتا متفاوت با همه انقلابها، سازماندهی و رهبری شگفت‌انگیز آنها توسط حزب بلشویکها بود.

تاریخ گواه است که جنگ جهانی اول موجب از هم پاشیدن سه امپراطوری: امپراطوریهای آلمان، اتریش- مجار و عثمانی گردید. اما، بلشویک‌های امپراطوری روسیه موفق شدند آن را بطور بنیادی متحول ساخته و در ویرانه‌های آن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی تحت حاکمیت شورایی کارگران و دهقانان را برای اولین بار در تاریخ جهان برقرار نمایند.

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر بر خلاف تفاسیر، تعابیر و تعاریف نظریه‌پردازان و بلندگوهای تبلیغاتی طبقات استثمارگر از انقلاب، یک انقلاب کاملا مسالمت‌آمیز بود که در جریان پیروزی آن، فقط ۸ نفر، آنها هم در حوادث مختلف جان خود را از دست دادند.

پیروزی انقلاب اکتبر و دستاوردهای سترگ و حیرت‌انگیز آن با وجود مقاومت شدید ضد انقلاب داخلی و خارجی و جنگهای دهشتناک با آنها، در مدت کمتر از دو دهه  سازندگی، ابتدا برهبری لنین کبیر و پس از درگذشت او در سال ۱۹۲۴، برهبری خردمندانه استالین، اتحاد شوروی را به جایگاه یکی از دو قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی، صنعتی و فرهنگی جهانی رساند. بطوریکه هیچ مشکل بین‌المللی بدون آن نمی‌توانست حل و فصل شود.

کشفیات، اختراعات و نوآوری‌های بی‌سابقه و بی‌نظیر دانشمندان اتحاد شوروی در تمامی عرصه‌های علمی- صنعتی، نشانه انکارناپذیر رشد و شکوفایی نبوغ و استعداد فرد در جمع، وجود فرصت برابر برای همه در جامعه سوسیالیستی، تحقق شعار «یکی برای همه و همه برای یکی» و در عین حال، بمعنی رد و طرد قاطعانه فردگرایی بورژوایی بود.

اتحاد شوروی ضامن صلح و امنیت جهانی، منادی، مروج و مدافع انترناسیونالیسم پرولتری و دوستی، برادری و همزیستی خلقها و ملتهای اتحاد شوروی و همچنین، سراسر جهان بود.

وجود اتحاد شوروی الهام‌بخش خیزشها و انقلابات سوسیالیستی، عدالتخواهانه، ملی- دموکراتیک و رهایی‌بخش ملی در جهان بود. به برکت مساعدتها و حمایت‌های فکری، معنوی و مادی اتحاد شوروی، نظام استعمارکهن بدست توانای خلقهای تحت ستم مستعمرات برهبری احزاب و سازمانهای مترقی در سراسر جهان در هم کوبیده شد.

انقلاب سوسیالیستی اکتبر، بنا به خصلت و ماهیت خود، هر قدر از احترام، اعتماد و محبت کشورها و انسانهای دربند، بردگان، کارگران و زحمتکشان، خلقها و ملل اسیر و استعمارزده جهان برخوردار گردید، به همان نسبت و شاید بسیار بیشتر از آن، موجب تشدید کینه، خصومت، نفـرت و دشمنی برده‌داران و فئودالان کهنه و نو (سرمایه‌داران)، صاحبان انبارهای پول (بانکسترها)، کنسرنهای مولد مرگ (اسلحه سازی)، راهزنان و غارتگران بین‌المللی، دشمنان صلح و آزادی، انسانیت و عدالـت گردید.

عربده‌کشی‌ها و دروغپراکنی‌های امپراطوری رسانه‌ایی امپریالیسم غرب و تولیدات انبوه روانی- تبلیغاتی اتاقهای جعلکاری بورژوازی چه در دوره حیات اتحاد شوروی و چه پس از نابودی آن، گواه روشن مدعای فوق است.

بازتاب جهانی انقلاب کبیر اکتبر، ابعاد تأثیرات بین‌المللی آن و گشایش افق روشن آینده در برابر چشمان بشریت، بدین معنی است که انقلاب اکتبر نه تنها به کارگران و زحمتکشان اتحاد شوروی، بلکه، به همه کارگران و زحمتکشان جهان، به همه خلقها و ملل تحت ستم و استثمار سراسر دنیا تعلق دارد و ارجمندترین ارثیه مبارزات عدالخواهانه بشریت است.

در پایان بخش اول، فرصت را غنیمت شمرده، نود و نهمین سالگشت پیروزی انقلاب دوران‌ساز اکتبر برهبری ولادیمیر ایلیچ لنین در رأس حزب بلشویکهای روسیه را به همۀ دوستداران حق و حقیقت و عدالت، به مبارزان راه آزادی کار و انسان از قیود استثمار و بردگی و بندگی، به همۀ انساندوستان و صلح‌جویان، به منادیان دوستی، برابری و برادری ملت‌ها و خلق‌ها، به مخالفان جنگ و سلطه‌طلبی و استعـمار، به پیروان افکار و اندیشه‌های ترقیخواهانه تبریک می‌گویم.

۲

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر برغم تمامی دستاوردهای خارق‌العاده و اعجازگونه‌اش، بویژه، در دوره سی ساله رهبری یوسف ویساریونویچ جوگاشویلی (استالین- همرزمانش او را در جوانی «کُبا»= شکست‌ناپذیر می‌نامیدند)، در سال ۱۹۹۱ مانند اولین انقلاب کارگری تاریخ- کمون پاریس در خون غلطید و بخاک افکنده شد. وحدت جمهوری‌های سوسیالیستی شوروی از هم گسست.

لازم به یادآوری است که امپراطوری دروغ سعی کرد شکست انقلاب کبیر اکتبر را بدون خونریزی و تنها بدست عوامل داخلی ضدانقلاب قلمداد نماید. اما، چنین ادعایی چیزی جز یک دروغ آشکار و جعل واقعیت نیست. شکست انقلاب اکتبر برعکس پیروزی بدون خشونت آن، قطع نظر از مصایب و پیامدهای فاجعه‌بار دیگرش، در پی خشونتهای دهشتناک و کشته شدن بیش از یک میلیون نفر و جنگ‌زدگی و آوارگی بیش از ۱۲ میلیون نفر میسر گردید.

البته، چنین درکی اشتباه است هر گاه  تصور شود که انقلاب اکتبر در سال ۱۹۹۱ سرکوب گردید. واقعیت امر این است که در آن سال نکبت فقط تیر خلاص بر پیشانی مبارک انقلاب شلیک شد. چرا که بسیار پیش از آن تاریخ، باند خائن و تبه‌کار تروتسکیستی در سیمای نیکیتا خروشچوف پس از درگذشت استالین در ۵ مارس سال۱۹۵۳، در جریان کنگره‌های بیستم (ماه فوریه سال ۱۹۵۶) و بیست و دوم (ماه اکتبر سال ۱۹۶۱) و سخنرانی محرمانه سراسر کذب خروشچوف در خصوص مبارزه با «کیش شخصیت‌ استالین»، «بمب‌های» تأخیری در زیر ساختمان سوسیالیسم و اتحاد جمهوری‌های سوسیالیستی شوروی  تعبیه کرد که بواسطه اخلاف شاخص این باند- میخائیل گارباچوف، الکساندر یاکولییف، باریس یلتسین، یگور گایدر و عده‌ای دیگر در آن سال منفجر گردید. با گذشت زمان واقعیتهای انکارناپذیری گواهی از آن می‌دهند که یگانه علت تأخیر در انفجار بمبها، شالوده استوار، دوام و استحکام فوق‌العاده ساختمان سوسیالیسم و پشتوانه خلقی آن بود.

بسیار از احزاب، سازمانها و یا شخصیت‌های منفرد سعی می‌کنند برای «حراست» از نزهت و پاکیزگی مارکسیسم- لنینیسم خروشچوف را سمبل رویزیونسیم (تجدیدنظرطلبی) قلمداد نموده و افشای آن را بمثابه مبارزه برعلیه رویزیونیسم تعریف نمایند. اما پیروان این دیدگاه متوجه نیستند که خروشچوف همانند «استاد اعظمش» تروتسکی، نه درکی از مارکسیسم- لنینیسم داشت و نه تصوری از سوسیالیسم علمی. او یک ماجراجو و احتمالا مأمور بود همانند اغلب پیروان تروتسکی، که در جنگ جهانی دوم و جنگ کبیر میهنی در جبهه فاشیزم سرمایه‌داری بر علیه اتحاد شوروی می جنگیدند. حتی در سالهای اخیر اسناد و مدارک زیادی حاکی از رابطه و پیوند پنهانی او با وینستون چرچیل، نخست وزیر انگل‌ستان و شعبه مبارزه با کمونیزم سازمان جاسوسی- خرابکاری این کشور (ام آی ۵) منتشر گردیده است. اگر چه این مسئله بعلت ممانعت لئونید ایلیچ برژنف از محاکمه خروشچوف و بسنده کردن به حبس خانگی مادام‌العمر او هنوز تا آخر روشن نیست، اما تعلق وی و اخلافش به جریان متزلزل و ماجراجوی خرده بورژوایی تروتسکیستی و حتا وابستگی برخی از آنها، از جمله، الکساندر یاکولییف طراح و مغز «متفکر نوسازی»، به سازمان سیا یک واقعیت آشکار است.

در همه حال، پس از آن که تیرخلاص انقلاب اکتبر در سال ۱۹۹۱ زده شد، امپراطوری رسانه‌ایی و «نظریه‌پردازان» امپریالیسم و ارتجاع جهانی سر سگ به دهان، بی‌وقفه، از شوق «فروپاشی» اتحاد شوروی از نقشه سیاسی جهان و شکست سوسیالیسم، در میدان خالی و بی‌رقیب به جست‌و‌خیز پرداختند، سرمایه‌داری «پیروزمند» را پایان تاریخ اعلام نمودند. البته، تا اینجا هیچ مشکلی نیست. چرا که آنها به اقتضای ماهیت و طبیعت خود عمل کردند و هنوز هم می‌کنند.

مشکل اما، آن مدعیانی بوده و هستند که قبل از هر گونه تحقیق و بررسی مستقل، بدون ارائه هیچگونه سند و مدرک، بی هیچ استدلال و منطق، بدون تأمل و تعقل، فقط بر اساس داده‌های جعلی امپراطوری دروغ، «فروپاشی» سوسیالیسم را سند اثباتی پیشداوری‌ها و احکام از قبل صادرۀ خویش اعلام نمودند و هلهله‌کنان صحت «نظرات» خود را جار زدند.

اگر نقطه‌نظرات این طیف رنگین‌کمانی از تخریب سوسیالیسم و اتحاد شوروی را بصورت سرفصل ارائه دهیم، مجموع آنها عبارتند از:

ــ ناکارآمدی اقتصاد سوسیالیستی؛

ــ برنامه‌ریزی مرکزی اقتصاد؛

ــ مشکلات اقتصادی؛

ــ حاکمیت تک حزبی و فقدان دموکراسی؛

ــ تن دادن به مسابقه تسلیحاتی؛

ــ «جنگ افغانستان»؛

ــ تسلط رویزیونیسم بر حاکمیت سیاسی اتحاد شوروی و تحول آن به سوسیال- امپریالیسم؛

ــ جنگ «سرد».

بحث را با نگاهی گذرا به سرفصل‌های فوق پی می‌گیریم:

ناکارآمدی اقتصاد سوسیالیستی

طراحان ادعای فوق به عمد فراموش می‌کنند، که بلشویکهای اتحاد شوروی پس از پیروزی انقلاب اکتبر، بویژه در دوره رهبری خردمندانه استالین موفق شدند، علاوه بر بازسازی و ترمیم ویرانی‌های عظیم سه جنگ- جنگ جهانی اول، جنگهای داخلی طولانی مدت با حمایت مستقیم چهارده کشور خارجی و جنگ کبیر میهنی، کشور پهناور اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را به جایگاه یکی از دو قدرت سیاسی، اقتصادی، صعنتی، علمی، نظامی جهان ارتقاء دهند بطوری که هیچ مشکل جهانی بدون مشارکت مستقیم آن حل و فصل نمی‌شد.

آنها همچنین موفق شدند ریشه بی‌کاری، بی‌مسکنی، بیسوادی را بخشکانند، امکانات تحصیل و آموزش رایگان از ابتدایی تا بالاترین مدارج، بهره‌بری از طب و مراقبتهای پزشکی و حتا استراحت رایگان و بیمه همگانی از نطفه تا گور بدون کمپانی‌های کلاهبرداری بیمه فراهم نمایند.

بنا بر این و بنا بر گواهی تمامی واقعیتهای جامعه سوسیالیستی اتحاد شوروی، ادعا ناکارآمدی اقتصاد سوسیالیستی کمترین قرابتی با واقعیت ندارد و بطور کلی نمی‌توانست مبنای تخریب سوسیالیسم باشد. طرفه اینکه، اگر ناکارآمدی اقتصادی می‌توانست باعث از هم پاشیدن یک نظام اجتماعی- اقتصادی بشود، نظام سرمایه‌داری توأم با بحرانهای ساختاری، ایجاد لشکر انبوه بی‌کاران، خانه‌بدوشان، فقرا، گرسنگان و قربانیان میلیونی و سایر مفاسد اجتماعی اعم از اعتیاد و فحشاء، بطور کلی نمی‌توانست شکل بگیرد.

برنامه‌ریزی مرکزی اقتصاد

مخالفان برنامه‌ریزی مرکزی اقتصاد نمی‌توانند بپذیرند که اقتصاد بدون برنامه بطور کلی اقتصاد نیست و بدون مدیریت آن از یک مرکز واحد، به هرج و مرج در تولید، اضافه تولید و انباشت برخی کالاها، کمبود و نارسایی برخی کالاهای ضروری دیگر منجر می‌گردد. برنامه‌ریزی مرکزی اقتصاد در واقعیت امر، تقسیم کار در عرصه تولیدات داخلی یک کشور نیز هست. با این وصف، برنامه‌ریزی مرکزی اقتصاد در اتحاد شوروی نه باعث بروز مشکلات اقتصادی در اتحاد شوروی گردید و نه می‌توانست چنان مشکلاتی ایجاد نماید که باعث نابودی کشور شود.

مشکلات اقتصادی

مشکلات اقتصادی اتحاد شوروی هیچ گاه، حتی در دوره‌های ترمیم و بازساز‌ی ویرانی‌های عظیم سه جنگ ویرانگر و پرکشتار به چنان درجه حاد و غیرقابل حل نرسید که بتواند بر سرنوشت انقلاب و کشور تأثیر بگذارد و مسیر آن را دگرگون سازد. طرفه اینکه، اگر رشد اقتصادی امپریالیسم آمریکا در دهه آخر موجودیت اتحاد شوروی در حدود سه درصد بود، رشد اقتصادی کشور شوراها در همین دوره ۴ و نیم درصد را نشان می‌داد. گذشته از این، اگر مشکلات اقتصادی بتوانند موجب نابودی یک نظام اجتماعی- اقتصادی بشوند، در این صورت، نظام سرمایه‌داری با مشکلات عدیده‌، بحرانهای ادواری و ساختاری خود باید خیلی وقتها پیش محو و نابود می‌شد. قاعده وقتی قاعده شمرده می‌شود که همه شمول باشد نه اینکه در اینجا عمل بکند، در جای دیگر نه.

وانگهی، مشکلات اقتصادی سامانه سرمایه‌داری چه در دوره حیات اتحاد شوروی و چه پس از آن تا امروز جلو چشم عموم است: بحران ساختاری غیرقابل کنترل و حل، لشکر عظیم بی‌کاران، خانه‌بدوشان، فقرا، گرسنگان و... در اینجا سؤال مطرح می‌شود: چگونه «آن» بر زمین افتاد، «این» ایستاده ماند؟ چرا اتحاد شوروی از نقشه سیاسی جهان محو گردید اما کشورهای سرمایه‌داری نه؟ آیا کشورهای سرمایه‌داری مشکلات اقتصادی نداشتند و امروزه هم ندارند؟ پاسخ سؤال روشن است: ادعاهای مبنی بر «مشکلات اقتصادی علت نابودی سوسیالیسم و اتحاد شوروی بود»، هیچ ارتباطی با استدلال و منطق علمی ندارد.

۳

حاکمیت تک حزبی، فقدان دموکراسی و حقوق‌بشر

در پاسخ به ادعای فوق، قبل از هر چیز، لازم به ذکر است که حاکمیتهای چند حزبی، دولتهای ائتلافی و یا تعدد احزاب، خاص جوامع طبقاتی هستند که در آنها، هر حزب یا گروهی به نمایندگی از سوی اقشار و لایه‌های مختلف طبقات اجتماعی، اساساً طبقات مالک ابزار تولید و زمین، استثمارگران و ستمگران در دولت شرکت می‌کنند و عمدتا احزاب و گروه‌های منتسب به طبقات و اقشار استثمارشونده و فرودست جامعه نیز از منافع آن‌ها در خارج از حاکمیت دفاع می‌کنند. بنا براین، این ایراد در جامعه‌ایی که طبقات بهره‌کش و ستمگر، مانند جامعه اتحاد شوروی برافتاده باشد، محلی از اعراب ندارد.

اما اگر دمکراسی را به معنی عام آن، بمفهوم شرکت مردم در قدرت سیاسی قبول کنیم، باید حاکمیت اتحاد شوروی را بمثابه نمونه کامل آن بپذیریم. زیرا، حاکمیت اساسا در دست شوراهای کارگران فکری و یدی، دهقانان و سایر عرصه‌های شغلی و فکری متمرکز بود و شورایعالی خلق از جمع نمایندگان آنها تشکیل می‌گردید.

در اینجا در خور توجه این است که اگر ترکیب نمایندگان شورای عالی خلق اتحاد شوروی را که مجموعا از کارگران، اعم از فکری و یدی، از متخصصان عرصه‌‌های مختلف علمی و صنعتی تا دوشنده و ریسنده و بافنده و دهقانان و تا علما و دانشمندان منتخب شوراها تشکیل می‌شد، با ترکیب نمایندگان مجالس قانونگذاری جوامع سرمایه‌داری، بویژه امپریالیستی که بطور سنتی از صاحبان کمپانیها، انحصارات و مؤسسات صنعتی و مالی، از اقشار بالائی بورژوازی، از ثروتمندان و میلیاردرها تشکیل می‌یابد،  مقایسه کنیم، بیهودگی مدعیاتی مانند «فقدان دموکراسی» در اتحاد شوروی روشن و معلوم می‌گردد.

اما اگر بخواهیم تعریف معمول امروز از دموکراسی، مانند نمونه هاید پارک لندن، آزادی فعالیت قمارخانه‌ها، کاباره‌ها، عشرتکده‌ها، سکس شاپها و یا انتشار روزنامه‌ها و مجلات پورنوگرافیک و سکسی را بعنوان مولفه‌های دمکراسی بپذیریم، در این حالت، بطور قطع باید اعتراف کرد، که پیش از آن که حاکمیت سیاسی چنین موانعی ایجاد نماید، طرز زندگی، فرهنگ و اخلاق والای جامعه سوسیالیستی اصولا نمی‌توانست به چنین «دموکراسی» اجازه خودنمایی بدهد.

گذشته از مختصر توصیف فوق، بفرض اگر قبول کنیم که فقدان «دموکراسی» یا در واقع، همان دیکتاتوری طبقاتی بعنوان یک قاعده می‌تواند عامل نابودی یک نظام اجتماعی- اقتصادی و یا یک کشور مانند اتحاد شوروی بشود، این تناقض را چگونه می‌توان حل کرد، که کشورهای سرمایه‌داری، بویژه، ممالک امپریالیستی غرب برغم اعمال خشن‌ترین نوع دیکتاتوری سرمایه در جامعه، چرا تخریب و تجزیه نشده‌اند؟‌

راه حل این تناقض بیشتر از دو تا نیست: اول- علمی، استدلالی و منطقی، دوم- انکار واقعیات موجود. اساساً نظریه‌پردازان سرمایه‌داری و نمایندگان فکری خجول آن که مدعیات خود را در لفافه شبه‌انقلابی عرضه می‌دارند، به روش دوم توسل می‌جویند و حتی مدعیات خود را امروز نیز بدین صورت بیان می‌دارند که «دیکتاتورها» (مثلا: میلوشویچ، صدام حسین، سرهنگ قذافی، بشار اسد و...) باعث حضور امپریالیسم در منطقه و نابودی کشورشان شدند... که خود این هم یعنی انکار آشکار ماهیت و سرشت ذاتی امپریالیسم، تعریف ناروا از دیکتاتوری طبقاتی، تأئید حق حمله و هجوم امپریالیسم به کشورها و شناسایی آن بمثابه عامل نشر و توسعه دمکراسی و حقوق‌بشر.

البته، در موارد زیادی هم «عدم رعایت» حقوق بشر را بعنوان عامل نابودی سوسیالیسم و انحلال اتحاد شوروی ذکر کردند. اما این ادعا در رویارویی با واقعیات جامعه کثیرالملله اتحاد شوروی، از جمله، عدم تقسیم جنسیتی انسان، حل تمام و کمال مسئله ملی و رعایت کامل حق و حقوق ملی، مدنی و فرهنگی همه خلقها و ملتهای کشور، دوستی، برابری، برادری و همزیستی مودت‌آمیز آنها، کار، مسکن، تحصیل، بهداشت و حتی استراحت رایگان تضمینی برای آحاد جامعه در پهناورترین کشور جهان، همچون یخ که در مقابل آفتاب نیمروزی تابستان یارای مقاومت ندارد، نتوانست دوام بیاورد.

مسابقه تسلیحاتی

مسابقه تسلیحاتی و «جنگ ستارگان» که امپریالیسم جهانی بزمامداری امپراطوری فاشیستی آمریکا بحساب غارت ثروتهای مردم جهان به اتحاد شوروی تحمیل کرد، اگر چه فشار زیادی به اقتصاد سوسیالیستی وارد آورد، اما بحساب ثروتهای مافوق تصور اتحاد شوروی، بخصوص ثروتهای هنگفت جمهوری فدراتیو روسیه و همچنین، کار و تولیدات داخلی آن همانطور که در بخش دوم نوشتار گفته شد، مشکلات اقتصادی این کشور را نه تنها به درجه حاد و ویران‌کننده نرساند، بلکه، شاخص رشد اقتصادی آن در آخرین دهه موجودیت‌اش ۴ و نیم درصد را نشان می‌داد. جهت اطلاع ، لازم به ذکر است که علاوه بر تمامی منابع و معادن تحت استفاده، بیش از هفت هزار معدن و منبع ثروت ملی در دوره رهبری استالین کشف و ثبت شد و بهره‌برداری از آنها به تصمیم نسلهای آینده منوط گردید. بنا بر اینها، این ادعا هم یعنی هیچ!

«جنگ افغانستان»

مقدم بر همه، ارائه یک تعریف روشن از ورود نیروهای اتحاد شوروی به افغانستان لازم است. زیرا، این واقعیت در اغلب اوقات با تعاریف نادرست و بدون درک معانی آنها عمدتا به صورت «اشغال افغانستان»، «لشکرکشی به افغانستان»، «حمله به افغانستان»، «جنگ با افغانستان» مطرح می‌شود.

می‌دانیم که نیروهای اتحاد شوروی در تاریخ ۶ دی- جدی ۱۳۵۸ بنا به درخواست دولت قانونی افغانستان برای کمک به این کشور در مبارزه با تروریسم دولتی غرب که به شکل سازماندهی افراطیون مذهبی در حال ارتقاء به سطح سیاست دولتی بود، اعزام گردید. این درخواست و پاسخ اتحاد شوروی به آن، فارغ از این که ما خوش‌مان بیاید یا نه، مخالف باشیم یا موافق، بلحاظ موازین و مقررات بین‌المللی، یک اقدام و عمل قانونی بود و بر این اساس هم ارائه تعاریف فوق‌الذکر، تعاریف جعلی و خودساخته محسوب می‌شوند.

اگر این حادثه مربوط به تاریخ نزدیک و بحث‌انگیز است، برای اینکه به احساسات و نظرات کسی برنخورد، مشابه امروزی آن را یادآوری می‌کنیم: درخواست دولت قانونی سوریه از دولت روسیه برای کمک به مبارزه برعلیه تروریسم بین‌المللی تحت فرماندهی غرب امپریالیستی در این کشور و پاسخ مثبت روسیه. در اینجا قطع نظر از شکست یا موفقیت جنگ با تروریسم دولتی غرب، هیچ عمل خلاف قوانین و مقررات بین‌المللی صورت نگرفته است.

حالا، مخالفت یا موافقت هر کسی با آن، امری دیگر و موضوع بحث دیگری است. مثلا، کسی می‌تواند بر این نظر باشد که روسیه نباید به تقاضای دولت سوریه پاسخ مثبت می‌داد تا امپریالیسم غرب خاک کشور سوریه را به توبره می‌کشید و آن را به وضعیت یوگسلاوی،  افغانستان، عراق، لیبی، سومالی، یمن و چندین کشور دیگر دچار می‌نمود.

با این توصیف، نه اعزام نیروهای اتحاد شوروی به افغانستان، بلکه، دستور خروج ضرب‌الاجلی آنها توسط دارودسته خائن میخائیل گارباچوف، یک اعتمادشکنی و بی‌مسئولیتی خطرناک و خیانت جبران‌ناپذیر به کشور و مردم افغانستان بود.

گذشته از اینکه، چه کسی چه تحلیل و نظری از این واقعه تاریخی داشته باشد، منطق صحیح این است که اگر کمکهای نظامی قانونی یا حتی جنگهای اشغالگرانه استعماری، تجاوزات و تهاجمات خیره‌سرانه یک یا چند کشور بر علیه یک یا چند کشور دیگر بمثابه یک قاعده می‌توانستند سرنوشت یک نظام اجتماعی- اقتصادی و یا حداقل، سرنوشت یک کشور را تغییر دهند و موجبات نابودی آن را فراهم کند، در این صورت، کشورهای سرمایه‌داری، بویژه امپریالیستهای غربی و در رأس آنها، امپراطوریهای آنگلوساکسونی که تمام  تاریخشان مشحون از جنگهای تجاوزگرانه استعماری و لشکرکشی‌های جنون‌آمیز متعدد به اغلب کشورهای جهان است، می‌بایست در همان اولین یا دومین جنگ نابود می‌گردیدند. اما اینکه معلوم نیست چرا این قاعده کلی در مورد اتحاد شوروی عمل کرد، اما در رابطه با غرب نه، جای سؤال بزرگ دارد.

سوسیال- امپریالیسم

ادعای فوق را شاید بتوان بی‌پایه‌ترین و در عین حال، ساده‌لوحانه‌ترین علتهای ادعایی برای تخریب  سوسیالیسم و انحلال اتحاد شوروی دانست.

اگر خروشچوف با سخنان جعلی خود در جلسه بسته کنگره بیستم آگاهانه زمینه انشعاب هلاکتبار در جنبش کمونیستی جهان را فراهم ساخت، پیروان «تئوری» سوسیال- امپریالیسم نیز برغم نیت‌خیر خود، در ادامه  مصممانه کار او، در عمل به رویارویی مستقیم با جنبش کمونیستی جهانی برخاستند و در ادامه، با طرح نظریه جعلی «امپریالیسم بالنده شوروی و امپریالیسم میرنده غرب» در موضعی از جبهه نبرد طبقاتی جهانی جای گرفتند که فاصله چندان محسوسی با موضع «امپریالیسم میرنده» غرب در قبال اتحاد شوروی نداشت.

پیروان این «نظریه» با این ادعا که تسلط رویزیونیسم بر حزب کمونیست و حاکمیت سیاسی اتحاد شوروی باعث تحول آن به سوسیال- امپریالیسم و در ادامه موجب نابودی آن گردید (حتا بفرض صحت این ‌نظریه، از همان ابتدا مرتکب دو اشتباه تئوریک شدند: اول- روبنا را معرف ساختار اجتماعی- اقتصادی دانستند؛ دوم- جریان فکری «خروشچوفی» را رویزیونیست، یعنی مارکسیست- لنینیست‌های تجدیدنظرطلب تعریف نمودند. در حالی که او حتا اگر یک مأمور نفوذی هم نبوده باشد، یک تروتسکیست با افکار ماجراجویانه خرده‌بورژوایی بود. حد اعلای درک خروشچوف از سوسیالیسم: عبارت «سوسیالیسم یعنی نان و، کره بیشتر» بود. وانگهی، بنا به تعریف همین جریان فکری، اگر همین فردا، مقامات حکومتی امپریالیسم آمریکا بدون دست زدن به ساختار اجتماعی- اقتصادی کشور و مناسبات تولیدی، خود را هواداران «سوسیالیسم» اعلام نمایند، ما مجبوریم امپراطوری آمریکا را بعنوان کشور سوسیالیستی بشناسیم. عجیب است، نه؟

پیروان این تفکر امروز نیز از خود نمی‌پرسند که چرا هیچیک از احزاب کمونیست و کارگری جمهوریهای سابقا متحد شوروی (اکنون شمار آنها به بیش از ۵٠ رسیده) با وجود در اختیار داشتن کامل‌ترین آمارها، اطلاعات و اسناد، حتی پس از نابودی اتحاد شوروی آن را سوسیال- امپریالیسم نمی‌دانند؟

این نکته بسیار درخور توجه است که گروهها و دسته‌های پیرو نظریه «سوسیال- امپریالیسم شوروی»، بدون در نظر گرفتن ساختار اجتماعی- اقتصادی اتحاد شوروی، بدون توجه به مناسبات تولیدی و بدون کمترین شناخت و ارزیابی از مبارزه درونی در حزب کمونیست و حاکمیت سیاسی اتحاد شوروی، تنها برای راحتی خیال خود، همه آنها را از دم و یکدست رویزیونیست اعلام نموده و در کمال بی‌انصافی، هیچ ارزش و اهمیتی به تلاشهای اتحاد شوروی برای دفاع از صلح و امنیت جهانی، به حمایتها و کمک‌های انترناسیونالیستی بی‌شائبه آن به انقلابات ملی- دموکرات، به جنبش‌ها و جنگهای آزادی‌بخش ملی در سراسر جهان که به نابودی نظام استعمار کهن انجامید، قائل نشدند. اگر پیروان این «نظریه» و یا هر جریان فکری دیگری بر این باور باشند که مقاومت و پیروزی ویتنام در مقابل تهاجمات جنون‌آمیز امپراطوری آمریکا و یا سقوط رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی بدست کنگره ملی آفریقا بدون حمایت‌ها و کمک‌های لجستیکی- انترناسیونالیستی اتحاد شوروی ممکن بود، یا بسیار ساده‌لوحند و یا بشدت متعصب و ایستاده بر روی پیشداوری‌های خود.

بالاخره، اگر بفرض محال قبول کنیم که تحول به سوسیال- امپریالیسم علت نابودی اتحاد شوروی بود و اگر بعنوان یک قاعده بپذیریم که هر کشوری در مرحله امپریالیستی «فرومی‌پاشد»، در این صورت سؤال پیش می‌آید:

ــ چرا امپریالیسم غرب بزمامداری امپریالیسم آمریکا که ادعای «سوسیال» هم ندارد و در ماهیت‌اش خلاف نیست و سابقه طولانی و بشدت سیاه نیز دارد، «فرونپاشید»؟

ــ در حالیکه امپراطوری آمریکا از پنجاه ایالت و چندین ایالت غیررسمی در اقصا نقاط جهان تشکیل شده و جامعه کشورهای اروپایی اتحادیه امپریالیستی تشکیل دادند، چرا همین حزب و دولت زیر تسلط رویزیونیستهای اتحاد شوروی بجای تلاش برای حفظ کشور متحد تحت رهبری خود در قالب یک کشور واحد اما با ساختار سرمایه‌داری، آن را متلاشی کردند؟

ــ کشورهای اروپای شرقی، از جمله، یوگسلاوی و، بویژه، آلبانی، که از قضا سوسیال- امپریالیست هم نبودند، به چه سرنوشتی دچار شدند؟ چرا و چگونه؟

ــ در حالیکه ما و حتا پیروان نظریه جعلی «سوسیال- امپریالیسم شوروی» بخوبی آگاهیم که در پی طرح تئودور هرتسل، پدر صهیونیسم و متعاقب آن طبق اعلامیه جمیز بالفور، وزیر خارجه انگل‌ستان در سال ۱۹۱۷ مبنی بر تشکیل کشور جداگانه برای باصطلاح «یهودیان»، در واقع برای صهیونیستها، سازمان ملل متحد سرزمین فلسطین را بدون شرکت نمایندگان آن به نسبت ۵۱ به ۴۹ بین مهاجران و مردم بومی تقسیم نمود و در سال ۱۹۴۸ کشور جعلی اسرائیل را برسمیت شناخت، اما حتا امروز هم با گذشت ۶۶ سال از آن تاریخ شوم، از شناسایی کشور فلسطین به بهانه‌های مختلف طفره می‌رود، چرا «استقلال» ۱۵ جمهوری اتحاد شوروی را بفوریت برسمیت شناخت؟

با این اوصاف و بر اساس پاسخ منطقی به پرسش‌های فوق، بطور قطع می‌توان گفت، که ادعای مبنی بر سوسیال- امپریالیسم یا حتا رویزیونیسم علت نابودی اتحادی شوروی بود، بی‌پایه‌ترین و در عین حال، ساده‌لوحانه‌ترین علتی است که پیروان نظریه جعلی «سوسیال- امپریالیسم اتحاد شوروی» بمنظور گریز از زیر بار مسئولیت سنگین خود در دامن زدن به انشعاب در جنبش کمونیستی جهانی مطرح می‌کنند.

جنگ «سرد»

طبق برنامه دولت پادشاهی انگل‌ستان و دولت مخفی «جهانی» قرار بود جنگ جهانی دوم پس از شکست آلمان فاشیستی با درهم کوبیدن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و شکل‌گیری ساختار جهانی کاملا دیگر  تمام شود. اما ورود نیروهای ارتش سرخ به برلین این برنامه را ناکام گذاشت.

وینستون چرچیل بعد از تسلیم آلمان فاشیستی در ۸ ماه مه سال ۱۹۴۵ با بیان اینکه از این پس خطر اتحاد شوروی جای آلمان فاشیستی را گرفته، در واقع، شروع جنگ «سرد» را اعلام نمود و هنگامی که در کنفرانس پوتسدام از دستیابی آمریکا به بمب هسته‌ایی اطلاع یافت، اظهار امیدواری کرد که این بمب بر علیه اتحاد شوروی به کار گرفته شود. بدنبال او، هری ترومن آمریکا را متعهد به ممانعت از گسترش نفوذ کمونیسم اعلام نمود.

جنگ «سرد» عبارت از کشمکش و رقابت بین دو قدرت جهانی اتحاد شوروی و آمریکا و متحدانشان در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، علمی- صنعتی، مسابقه تسلیحاتی، ایدئولوژیک، تبلیغاتی، روانی، فرهنگی و حتی ورزشی بود، که تقریبا بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم آغاز گردید و تا سال ۱۹۸۹، که میخائیل گارباچوف و جورج بوش (پدر) در نشست مالت (دوم و سوم دسامبر ۱۹۸۹) پایان آن را اعلام نمودند، ادامه داشت.

جنگ «سرد» در واقعیت امر، یک مبارزه طبقاتی شدید بین طبقات متخاصم اجتماعی- استثمارگران و استثمارشوندگان، بین مالکیت خصوصی و مالکیت اجتماعی در مقیاس جهانی، و نفوذ و براندازی به شکل تدریجی بود.

در دوره تقریبا نیم قرن جنگ «سرد» که هنوز تعادل  و توازن قوا در مقیاس جهانی به نفع سوسیالیسم جوان نبود، دشمن طبقاتی کارکشته و مجرب موفق شد نمایندگان خود را تا هرم رهبری حزب کمونیست و حاکمیت سیاسی اتحاد شوروی هدایت نماید. باریس یلتسین، الکساندر یاکوفلییف، ادوارد شواردنادزه، گنادی بوربولیس، سرگئی شاخرای و بسیاری دیگر هیچگاه ارتباط خود با آمریکا را کتمان نکردند. حتا میخائیل گارباچوف در دوره باصطلاح نوسازی نیمه دوم سالهای ۸٠، جورج سورس را به مقام مشاور اقتصادی خود برگزید...

البته، «این قصه سر دراز دارد» و شرح مبسوط آن بقول مشهور، «مثنوی هفتاد من کاغذ شود». از این رو، در اینجا فقط ذکر این نکته کافی بنظر می‌رسد که مهم نیست بمبها بواسطه چه دستها یا چگونه ساخته می‌شوند و حتما الزامی هم نیست بدست سازنده یا سازندگان آنها منفجر شوند، بلکه، مهم این است که در لحظات کاملاً غیرمنتظره‌ منفجر می‌گردند.

سرکوبی خشن انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و نابودی دستاوردهای آن، یعنی نظام سوسیالیستی و حاکمیت طبقه کارگر در اتحاد شوروی در پی انفجار بمبهایی بوقوع پیوست که بدست نیکیا خروشچوف بصورت هیولانمایی عامدانه استالین در زیر ساختمان سوسیالیسم و حاکمیت کارگری اتحاد شوروی کار گذاشته شده بودند. به بیان واضح‌تر، شکست انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و انحلال اتحاد شوروی، نخستین نمونه موفق «انقلابات رنگی» با انفجار بمبهای پیشتر کارگذاشته شده در جریان کودتای بلاوژسکی (۸ دسامبر سال ۱۹۹۱) بفرماندهی مستقیم جورج بوش (پدر) بدست عوامل مزدور تحت حمایتهای مالی، سیاسی، تشکیلاتی، تبلیغاتی، روانی و فرهنگی آمریکا و متحدان خارجی و داخلی آن و با رهبری و مدیریت «جامعه باز» جورج سورس و «خانه آزادی» آمریکا و در کمال بی‌اعتنایی وقیحانه به رأی نزدیک به۸٠ درصدی مردم شوروی در رفراندوم ۱۷ مارس سال ۱۹۹۱ مبنی بر حفظ سوسیالیسم و تمامیت اتحاد شوروی بوقوع پیوست و هیچ ارتباطی با علل برشمرده فوق، بویژه، با رویزیونیسم و مخالفان داخلی سوسیالیسم نداشت. زیرا، امپریالیسم غرب از سیاست «هر چه کوچکتر، بهتر» پیروی می‌کرد و به وجود یک «شریک» بزرگ، حتا با ساختار سرمایه‌داری در کنارش بهیچوجه راضی نبود.  اگر غیر از این ‌بود، همچنانکه امروز دولتهای برآمده از انحلال اتحاد شوروی به انحاء و اشکال مختلف، با تشکیل اتحادیه گمرکی، پیمان دفاع جمعی، اتحادیه آوروآسیا برای احیای اتحاد شوروی با نظام سرمایه‌داری تلاش می‌کنند، همان رویزیونیستها هم می‌توانستند «سوسیال- امپریالیسم اتحاد شوروی» را حداقل با حذف «سوسیال»، در قالب یک کشور واحد سرمایه‌داری حفظ ‌نمایند.

اما چرا اولین نمونه موفق «انقلابهای رنگی»؟ چون غرب، شکست این نوع «انقلابها» را هنگام اعزام گروه‌های شبه‌نظامی فاشیستی به بوداپست (مجارستان) در سال ۱۹۵۶ و به پراگ (چکوسلاواکی) در سال ۱۹۶۸و ایجاد آشوب در آن کشورها تجربه کرده بود.

به هر صورت، اگر چه دشمنان تاریخی- طبقاتی عدالت اجتماعی در نهایت موفق شدند تنه درخت  جوان و پر بار سوسیالیسم را بر خاک افکنند، اما ریشه آن همچنان در خاک است و بی‌تردید، باز هم به بار خواهد نشست و ثمر خواهد داد. چرا که، این جبر تاریخ است و آن «ریشه در خاک»، بدیل ناگزیر این به زور «ایستاده»!

۴

بالاخره، درخت جوان و پربار انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر سال ١۹۱۷ برغم تمام دستاوردها و ثمرات شگرف و بی‌نظیرش هم در بعد داخلی و هم در بعد جهانی، طی یک دوره نسبتا طولانی مبارزه طبقاتی شدید، بدلیل نابرابری و عدم توازن قوا در مقیاس جهانی، در زیر ضربات مداوم تبر زهرآگین خصم طبقاتی عدالت اجتماعی و در نهایت، در اثر وقوع «انقلاب رنگی» بشدت قهر‌آمیز، از جمله، مثله کردن، پرتاب از بلندی و کشتارهای خیابانی انسانها بدست دستجات و گروه‌های ناسیونالیستی- تروریستی بخوبی آموزش دیده، در سال ١۹۹۱ بر زمین افتاد.

تاریخ گواه است و همه تحقیق و بررسی‌های متعدد نیز نشان می‌دهند، که نه تشکیل جمهوری‌‌های متحده سوسیالیستی شوروی و ساختن سوسیالیسم در آن آسان بدست آمد و نه نابودی و تخریب آنها به همان راحتی که ناتوی رسانه‌ایی به اذهان عمومی القاء می کند، میسر شد.

«انقلاب رنگی» در اتحاد شوروی بعنوان اولین نمونه موفق این نوع «انفلابها» پیش از هر چیز، در مجموع به بهای جان بیش از یک میلیون نفر و آوارگی ١۲ میلیون انسان بی‌گناه «پیروز» گردید و پس از آن که اتحاد شوروی، از جایگاه یک قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی، صنعتی، فرهنگی و اخلاقی جهان پائین کشیده شد و از نقشه سیاسی آن حذف گردید، امپریالیسم غرب بسردمداری امپراطوری فاشیستی- صهیونیستی آمریکا قبل از هر اقدامی برای نابودی نائلیت‌های داخلی  و جهانی انقلاب اکتبر کمر همت بست.

طی یکسری حملات غافلگیرانه سراسری و ضربات پیاپی شوک‌آور، دهها هزار کارخانه، کارگاه، مؤسسه تولیدی، علمی- صنعتی، کشاورزی و خدماتی نابود گردید. تنها در جمهوری فدراتیو روسیه بیش از هفتاد هزار واحد تولیدی- صنعتی تعطیل گردید و بیش از ١۵ هزار روستا  در همان دو- سه سال اول از سکنه خالی شد. روند فرار علما، دانشمندان و بطور کلی مغزها از کشور آغاز گردید.

نظام آموزش و پرورش، خدمات بهداشتی- پزشکی و بیمه مادام‌العمر رایگان بمثابه بخشی از دستاوردهای ارزشمند و بی‌نظیر انقلاب اکتبر در کشور شوراها را طوفان «انقلاب رنگی» در هم کوبید، هنر و ادبیات انسان‌محور به ابتذال کشیده شد و... پول، معیار همه ارزشها و جایگزین آنها گردید.

در نتیجه غیرصنعتی کردن اجزاء منشعب از اتحاد شوروی و حذف بخش اعظم مؤسسات تولیدی، صعنتی و علمی، پدیده نحس بی‌کاری بعنوان مادر تمامی مفاسد اجتماعی جنبه عمومی بخود گرفت؛ اردوی دهها میلیونی بی‌کاران تشکیل گردید. در نتیجه، روند فزاینده فقر و گرسنگی، فروش اعضای بدن به یکی از راههای مبارزه برای بقاء تبدیل شد و باضافه آن، پدیده‌های ولگردی، روسپی‌گری، اعتیاد به مواد افیونی- پدیده‌های بطور کلی بیگانه با جامعه سوسیالیستی سابق، ابعاد دهشتناکی بخود گرفتند. بر اساس برآورد پیامدهای اولین دهه نابودی سوسیالیسم و انحلال اتحاد شوروی، تنها از اوکراین یک و نیم میلیون زن و دختر زیر ۲۵ سال به قصد تن‌فروشی کشور خود را ترک کردند. تعداد معتادان روسیه به بیش از پنج میلیون نفر و سن اعتیاد به ده سال رسید. شمار کودکان ولگرد و خیابانی در روسیه نیز به همین میزان تخمین زده می‌شد. با عطف توجه به اینکه چند آمار فوق مربوط به جمهوری فدرالی روسیه است که هنوز بطور کامل غیرصنعتی نشده، می‌توان تصور کرد که اوضاع در جمهوریهای بطور کامل غیرصنعتی شده قفقاز، آسیای میانه و حوزه دریای بالتیک و همچنین، در کشورهای اروپای شرقی  که به حیاط خلوت ناتو تبدیل شده‌اند، از چه قرار است.

دولتها و آژانسهای امنیتی- خرابکاری خارجی تحت عنوان «کمک به توسعه دموکراسی و حقوق بشر» برای معتقدان هر دین و مذهبی صدها کلیسا، کنیسه، مسجد، صومعه و معبد در هر یک از جمهوریها ساختند. فرهنگ، اخلاق و ارزشهای اجتماعی مسیر قهقرایی و انحطاط در پیش گرفت، باور به خرافات، موهوم‌پرستی، فال‌بینی، فال ستارگان و کف‌خوانی به سطح سیاست دولتی ارتقاء یافت و جایگزین علم و دانش گردید.

ناسیونالیسم افراطی جای انترناسیونالیسم پرولتری را گرفت و هر ملت و خلقی بی‌توجه به دوستی، برادری و همزیستی با دیگران طی قرون اعصار متمادی، ناگهان نزدیکترین همسایه خود را دشمن خود شمرد.

در نتیجه نابودی ساختار اجتماعی- اقتصادی کشور، همه جمهوریها با رشد جمعیتی منفی روبرو  شدند. آمار کاهش جمعیت روسیه تا سال ۲٠٠٠، سالانه یک میلیون نفر، در مجموع، ١٠ میلیون نفر اعلام شد.

امپریالیسم و ارتجاع جهانی به موازات تخریب و نابودی دستاوردها و ارزشهای داخلی انقلاب کبیر اکتبر، هجوم بشدت گسترده‌ایی را برای محو و لغو تبعات و دستاوردهای جهانی آن آغاز نمود. عواقب و پیامدهای فاجعه‌بار تهاجمات امپریالیسم و ارتجاع جهانی قبل از همه، موجب نابودی صلح، امنیت و آرامش در جهان گردید. زیرساختهای صنعتی و اقتصادی کشورهای اردوگاه سوسیالیستی سابق بطور کامل برچیده شد و همه آنها به مستعمره مفلوک غرب و پایگاه نظامی ناتو تبدیل شدند.

در پی وقوع «انقلابهای رنگی» پیاپی در کشورهای اردوگاه سوسیالیستی سابق، قدرت سیاسی بدست عوامل مزدور و مأمور دولتهای خارجی سپرده شد و همه آنها به عرصه تاخت‌و‌تاز مأموران امنیتی غرب بدل شدند. بی‌کاری، فقر و فاقه گسترده دامنگیر عموم مردم شد. مثلا، بلغارستان از جایگاه بیست و هفتمین کشور صنعتی جهان و بعنوان یک کشور فاقد بی‌کار تا سالهای ۱۹۹٠، به سطح یکی از فقیرترین کشورهای جهان سقوط کرد.

در این دوره، جمهوریهای چک و سلاواکی را از هم جدا کردند، جمهوری دموکراتیک آلمان طعمه آلمان امپریالیستی شد، جمهوری کوچک آلبانی در عرض فقط یک هفته «انقلاب رنگی» زیر و زبر گردید، اتحاد و ثبات از یوگسلاوی رخت بربست، روند قطعه- قطعه کشور آغاز شد و در پی بمبارانهای جنون‌آمیز ناتو در سال ١۹۹۹، تقسیم آن به هفت منطقه (کشور) تحت الحمایه غرب نهایی شد.

تهاجمات گسترده امپریالیسم در شرایط فقدان اتحاد شوروی بمثابه پشتیبان و ضامن صلح و امنیت جهانی، چه به شکل «انقلاب‌های رنگی»، چه به شکل حملات مسلحانه مرئی و یا نامرئی (جنگ نیابتی با دست دیگران) تنها به اردوگاه سوسیالیستی بمثابه ارجمندترین ثمره جهانی انقلاب اکتبر محدود نشد. بلکه، فاجعه عموم بشری زمانی به اوج خود رسید که امپریالیسم غرب بزمامداری رژیم فاشیستی امپراطوری آمریکا دو سال پس از حمله به یوگسلاوی، با کاربست متدولوژی سنتی «هیولاسازی» متناسب با هر مورد مشخص (خطر تروریسم، اسلام‌هراسی، دیکتاتورنمایی سران کشورها)، حملات استعماری به دیگر کشورها را با اشغال افغانستان به سفارش مافیای جهانی مواد مخدر تداوم بخشید. دو سال بعد از آن نیز به بهانه واهی «وجود تسلیحات کشتار جمعی»، اما در واقع، در اجرای طرح آمریکایی «سرزمین‌های بی‌صاحب» عراق را بخاک و خون کشید، بیش از ۶۵ درصد جمعیت آن را کشت، مجروح ساخت و یا در داخل و خارج کشور آواره کرد.

دهها کشور دیگر جهان، از جمله مالی، نیجر، نیجریه را با دست گروه‌های تروریستی دست‌ساز سازمانهای امنیتی- نظامی غرب به آشوب کشید، گرفتار هرج و مرج نمود. لیبی، سومالی را بعنوان یک کشور نابود ساخت. سودان، بزرگترین کشور قاره اغنیای فقیر را به بهای دستیابی به نفت ارزان تقسیم نمود. در کشور ساحل عاج رئیس جمهور منتخب را بزور نیروهای مسلح فرانسه برکنار و حسن واتارا، معاون بانک جهانی را بجای او گمارد. آتش جنگهای استعماری ویرانگرانه که برعلیه سوریه را از ۵ سال پیش و بر علیه یمن را از ۲ سال قبل برافروخت، هنوز هم با شدت تمام شعله می‌کشد. بزرگترین موج مهاجرت پس از جنگ جهانی را براه انداخت. برغم لفاظی‌ها در خصوص مبارزه با تروریسم، از هیچ کوششی برای ارتقاء تروریسم به سطح سیاست رسمی دولتی و به تبع آن، برای سازماندهی، آموزش، تسلیح و تجهیز باندها و گروه‌های جدید تروریستی  مانند «داعش»، «جبهةالنصره» و غیره کوتاهی نکرد. در نتیجه، غرب تروریسم را بمثابه ابزار مهم جهانی‌سازی بکار گرفت.

علاوه بر اینها، تلاش ارتجاع جهانی برای انجام «انقلابهای رنگی» و کودتاهای ضد دولتی با حدت و شدت هر چه تمامتر ادامه یافت. اگر چه این تلاشها مانند «انقلاب‌های رنگی» در قزاقستان، قرقیزستان، بلاروس، ارمنستان، ونزوئلا، ایران هنوز قرین موفقیت نشده، اما موارد بسیاری از آن، از جمله در مصر، تونس، یمن، اوکراین، گرجستان، مولداوی، هندوراس، بزریل به بار نشست و در اغلب موارد قدرت سیاسی در کشورهای نومستعمره بدست ناسیونالیست‌های افراطی و باندهای فاشیستی سپرده شد.

بموازات اینها، امپریالیسم جهانی برهبری امپراطوری آمریکا با گسترش هر چه بیشتر شبکه‌های باصطلاح دانشگاهی- علمی، اتاقهای «فکر» و سازمان‌های باصطلاح «غیردولتی»، کوشش‌ها برای مهندسی و مدیریت افکار عمومی را تشدید نمود؛ فکر و ذهن و شعور انسانی را هدف گرفت؛ با بهره‌گیری از ناتوی فرهنگی و رسانه‌ایی اذهان عمومی را برای تهاجمات سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک، فرهنگی و اخلاقی بیشتر و شدیدتر آماده ساخت؛ موضوع و مشغله فکری محققان، کارشناسان و تحلیلگران را تعریف و تعیین نمود. در نتیجه آن، آشفته فکری و پریشان‌گویی رونق بی‌سابقه بخود گرفت. بطوریکه اغلب احزاب و سازمانها، تحلیلگران و کارشناسان معتبر، قبل از ارزیابی از اقدام و عمل مهاجم، قبل از تعیین و تعریف ماهیت آن، با قربانی تصفیه حساب کردند. مثلا، هنگامی که در تحلیل یک حزب سیاسی پرسابقه یا یک تحلیلگر معتبر گفته می‌‌شود: «دیکتاتورها باعث حضور امپریالیسم در منطقه شدند» یا زمانی که هجوم استعمارگرانه امپریالیسم آنگلوساکسونی به عراق را «جنگ امپریالستی»، به لیبی، سوریه و یمن را «جنگ داخلی» می‌نامد، می‌توان به ژرفای تأثیرات مخرب تبلیغات ناتوی رسانه‌ایی پی برد.

به این ترتیب، ارتجاع جهانی برهبری رژیم فاشیستی- صهیونیستی آمریکا تا کنون موفق شده است تمامی پیامدهای ارجمند داخلی و جهانی انقلاب اکتبر و در صدر آنها،  صلح و امنیت جهانی را نابود ساخته؛ دوستی، برادری، همزیستی مودت‌آمیز دیرینه بین خلقها و ملتها، بین پیروان ادیان، مذاهب و عقاید مختلف را به نفرت، کینه و خصومت تصنعی و کور بین آنها تبدیل نماید؛ «جنگ همه با همه» راه بیاندازد؛ در جای خالی استعمارکهن نابود شده در اثر مبارزات خلقها و ملتهای مستعمرات و با کمکهای فکری، معنوی و انترناسیونالیستی اتحاد شوروی در دهه‌های ۶٠ و ۷٠ قرن گذشته میلادی، نظام نواستعماری را برقرار نماید.

در همه حال، واضح است که جهان ناامن و جنگ‌زده پساشوروی با منافع نامشروع و سیاستهای ضدبشری امپریالیسم و ارتجاع جهانی و، هوسها و امیال پیروان تز جعلی «سوسیال- امپریالیسم شوروی» بطور موقتی انطباق دارد. جالب اینکه بعقیده دومی‌ها، «امپریالیسم جوان و بالنده از درون پوسید و متلاشی شد»، اما «امپریالیسم فرتوت و میرنده» از درون نپوسید و متلاشی نشد! با این وجود، هیچ قدرتی قادر به نفی حقیقت سوسیالیسم و خشکاندن ریشه در خاک مانده آن نیست و دور نیست که دوباره سر از خاک برآورد و به بار نشیند!

در پایان این جستار چهار قسمتی ناگفته نگذارم که از نواقص و کمبودهای آن، بویژه، از عدم توضیح و تشریح جنایات هولناک ناسیونالیستهای افراطی خوب آموزش دیده در روند «انقلاب رنگی» و چگونگی وقوع آن در اتحاد شوروی غافل نیستم و یقین دارم همه آنچه را که حداقل خودم در نظر داشتم، بیان نکرده‌ام. این مختصر را صرفاً بمصداق «فردا را چه دیدی، کار امروز را به فردا نیافکن»، بمناسبت نود و نهمین سالروز پیروزی انقلاب دوران‌ساز اکتبر بطور ضرب‌الاجلی تنظیم و تقدیم نمودم. امیدوارم فرصتی دست دهد تا نواقص و نارسایی‌ها موجود در این مقال را با راهنمایی‌ها و کمک‌های آگاهان و منتقدان و با ارائه جمعبندی جامع‌تری از مطالعات و بررسی‌ها، ملاحظات و مشاهدات شخصی‌ام از دستاوردهای اعجازگونه و همچنین، از عواقب دهشتناک سرکوبی خونین انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را در آینده برطرف نمایم.

https://eb1384.wordpress.com/2019/11/06/

١۵ آبان- عقرب ١۳۹۵

علیه نژادپرستی زنده باد انسان و انسانیت

علیه نژادپرستی زنده باد انسان و انسانیت

مدیای اجتماعی این روزها در حواشی شعارهای نژادپرستانه در بازی استقلال تهران و تراکتورسازی تبریز اشباع شده است.

شعار علیه بازیکنان کُرد زبان و سلامهای نظامی تعدادی از بازیکنان تیمهای فوتبال در تراکتورسازی در حمایت از حمله ارتش ترکیه به مردم و احزاب سیاسی در کردستان سوریه  واکنش های سیاسی و مواردی انتقام جویانه را بدنبال داشته است.

نفرت پراکنی نژاد پرستانه وناسیونالیستی البته در ایران و در سطح دنیا پدیده تازه ای نیست. نژاد پرستی طی سالهای متمادی و بویژه با انکشاف سرمایه داری وجود داشته است و هر دوره ای با مشخصات و فاکتورهای سیاسی متفاوت مبتنی بر اوضاع سیاسی، آرایش و موقعیت سیاسی طبقات حاکم و دولتها ابراز وجود کرده است.

نژاد پرستی ونفرت پراکنی ناسیونالیستی در فوتبال و المپیادهای بزرگ و کوچک  بازیهای کشوری و بین المللی همواره مورد توجه مردم و رسانه ها است. به دلیل خصلت توده ای فوتبال مردم به تحرکات نفرت پراکنی ناسیونالیستی و نژادپرستی جواب فوری میدهند. لیگ های ورزشی و فدراسیونهای ورزشی قطعنامه علیه نژادپرستی مینویسند و در شروع هر بازی قطعنامه و پیامهای بازیکنان در ضدیت با نژادپرستی را برجسته میکنند  و  در میدیای اجتماعی  رسانه ای پوشش داده میشود.

در بازی استقلال تهران و تراکتورسازی تبریز تعدادی از نژاد پرستان با شعارهای نژادپرستانه علیه بازیکن کُرد زبان سلام نظامی دادند و از این طریق حمایت خود را از حمله ارتش ترکیه به مردم شمال و شرق کردستان سوریه  نشان دادند. نژادپرستان مدافع اردوغان فاشیست فضای شاد و ورزشی را مسموم کردند. این بازی و شعار نژاد پرستانه مرگ بر کرد و سلام نظامی در معیت یکی از  قاتلین مردم ایران  محسن رضایی در تلویزیونها رسانه ای شد.

در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نژاد پرستی و  نفرت پراکنی ناسیونالیستی محدود به این مورد و موارد مشابه نیست. همه ما روزمره شاهد فضای ضد عرب و علیه شهروندان افغانستانی ساکن در ایران هستیم. این نوع   نژاد پرستی و  نفرت پراکنی ناسیونالیستی دولتی است. حاصل عملکرد دولتها و گردش سرمایه و پیامدهای بحران سیاسی و اقتصادی سرمایه داری است.

در کردستان بدلیل حضور قدرتمند چپ و کمونیستها،  فضای سیاسی و باد زدن  نژادپرستی و نفرت پراکنی ناسیونالیستی خوشبختانه ضعیف شده است. چپ و کمونیسم در عرصه تئوریک، سیاسی و ایجاد سنت اعتراض توده ای و اجتماعی، جامعه کردستان را به درجات بیشتری چپ و انسانی کرده است. باوجود این پیشروی ها که حاصل بیش از چهاردهه مبارزه کمونیستها، جنبش برابری زنان و کارگران و مردم آزادیخواه و سوسیالیست است، باید مواظب ویروس ناسیونالیسم و نژادپرستی بود. در مقابل نژاد پرستان ترک باید مواظب بود که نژادپرستان کرد میداندار نشوند. کم نیستند سازمانهایی نظیر "پژاک"،  باندهای قوم پرست ایلخانی  ــ مهتدی  و حزب دمکرات و... که  فضای نژادپرستی قومی را تحت عنوان "کردا یه تی" و "دفاع از کرد" بخواهند به عنوان پاسخ نژاد پرستان ترک علم کنند.

فراخوان ما به مردم کردستان و آذربایجان این است مواظب سیاستهای تفرقه افکنانه باشند و در مقابل نژادپرستان بایستند. تفرقه قومی سیاست جمهوری اسلامی و حاکمان جنایتکار است.  گسترش فضای نژاد پرستی مردم را در مقابل هم قرار میدهد و چنین فضایی به نفع جمهوری اسلامی و جریانات مرتجع نژاد پرست ترک و کرد خواهد بود. باید با تمام قوا تلاش کرد اتحاد و همبستگی مردم را تقویت کرد. برخلاف سیاست جمهوری اسلامی و قومپرستان ترک و کرد مردم منتسب به اقوام و مذاهب مختلف دشمن همدیگر نیستند همه آنها بوسیله حاکمان فعلی سرکوب و بی حقوق شده اند. انسان قبل از اینکه در چه منطقه و کشوری متولد بشود یک موجود انسانی است. انسان بعد از تولد است که با ویروس ناسیونالیستی و مذهبی آغشته میشود.

اما امروز و در فضای سیاسی ایران جمهوری اسلامی معمار گسترش ویروس نژادپرستی و تفرقه قومی است. در مقابل نژادپرستان و تفرقه اندازان باید با اقداماتی سمبولیک بر روی بنرها در شهرها شعار «نه به نژادپرستی! زنده باد انسان و انسانیت!» را همه جا نصب کرد و اقدام جریانات نژاد پرست ترک را محکوم کرد.

 

١٣ آبان ١٣٩٨

٤ نوامبر ٢٠١٩

 

 ایسکرا ۱۰۱۳

 

سکوت دولت‌ها در مقابل جنایات جنگی دولت ترکیه علیه مردم کردستان سوریه مایه ننگ است!

سکوت دولت‌ها در مقابل جنایات جنگی دولت ترکیه علیه مردم کردستان سوریه مایه ننگ است!

مبارزان انترناسیونالیست در کنار مردم مبارز، مقاوم و آزادیخواه کردستان سوریه دوشادوش آنان علیه ارتجاع_اسلامی ، فاشیسم_اسلامی و تروریسم_اسلامی می‌جنگند و از انسانیت و کرامت انسانی مردم آزاده کردستان سوریه دفاع می کنند!

از زمان آغاز حملات تروریستی ارتش فاشیست ترکیه از زمین و آسمان بوسیله کلیه جنگ‌افزارهای سنگین هوایی و توپخانه‌ای علیه نیروهای دمکراتیک سوریه و قتل‌عام کودکان و شهروندان عادی و غیرنظامیان، دولت ترکیه شکست های سنگین و ضربات مهلک بسیاری متحمل شده که در رسانه‌های خود نه تنها میزان تلفات خود را سانسور و پنهان می‌کند بلکه وانمود می‌کند به پیروزی‌های زیادی هم دست یافته است.

در روزهای اخیر دولت آمریکا اعلام کرد بخشی از نیروهایش را به مناطق مورد نظر خود در کردستان سوریه برمی‌گرداند و آنها در آنجا خواهند ماند، درواقع این مانور و لشکرکشی این نیروهای ارتجاعی در راستای حفظ موقعیت خود و منافع دولت آمریکا از جمله محافظت از چاه‌های نفتی که خود در حال تصاحب آنها است و هیچ ربطی به مردم کردستان سوریه و دفاع از حق و حقوق این مردم ندارد.

کردستان سوریه به صحنه تاخت و تاز کلیه نیروهای ارتجاعی از تروریست های داعشی و گروه‌های تکفیری و جهادی و نیروهای ارتش ترکیه، سوریه و روسیه تبدیل شده است. مردم این منطقه اولین قربانيان این جنگ های ویرانگر و تروریسم بین‌المللی و نیروهای ارتجاعی و آدمکش هستند.

اما افکار عمومی جهان، انسانهای آزادیخواه و مدرن علیه تجاوزگری و حملات وحشیانه دولت جنایتکار ترکیه به رهبری رجب طیب اردوغان در ابعاد گسترده ای واکنش‌ های زیادی در محکومیت و برای بایکوت و تحریم‌های بین‌المللی  علیه ترکیه بهمراه داشته است. ازجمله اتحادیه عرب و اتحادیه اروپا این جنایات و کشتار و نسل‌کشی مردم کردستان سوریه را توسط دولت ترکیه محکوم کرده اند.

باتوجه به چراغ سبز آمریکا به دستور دونالد ترامپ به دولت متجاوزگر ترکیه مخالفت‌های زیادی نیز در داخل کاخ سفید از سوی نمایندگان هردو حزب دمکرات و جمهوری‌خواه با طرح مخالفت به خروج نیروهای آمریکایی از کردستان سوریه با ۳۵۴ رأی موافق در مقابل ۶۰ رأی مخالف در مجلس سنای این کشور به تصویب رسید و سناتورهای دمکراتها از رئیس مجلس سنا درخواست به رأی گذاشتن این طرح را کرده بودند.

دولت ترکیه متهم به استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی فسفری و ممنوعه علیه مردم کردستان سوریه است و در تصاویر و گزارشات و ویدئوهایی که همگان مشاهده کرده اند دیدیم که تعدادی از کودکان و شهروندان عادی بوسیله این سلاحهای مخرب کاملا سوخته اند و انزجار مردم جهان را برانگیخته است.

باید دادگاه های بین المللی جنایات علیه بشریت و سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری، در رأس آن ناتو و اتحادیه اروپا و آمریکا را نسبت به سکوت و مماشات و چشم‌پوشی این تراژدی هولناک و جنایات فجیعی که یکی از شرکای آنان علیه مردم کردستان سوریه مرتکب شده را محکوم و خواستار اقدامات فوری در بیرون انداختن رژیم جنایتکار ترکیه و تحریم‌های گسترده ای علیه سران جنایتکار  دولت ترکیه واداشت.

پایان دادن به جنگ، خشونت، کشتار و تروریسم بین‌المللی کار مردم مبارز، آزادیخواه، برابری طلب و کمونیست هایی هست که می‌توانند مردم کردستان و دنیا را به میدان بیاورند و به کابوس جنگ و تروریسم و جنایات دول ارتجاعی اسلامی و سرمایه داری خط بطلان کشیده و این بساط توحش و وحشی‌گری را برچینند.
زنده باد انسانیت ✌️
زنده باد سوسیالیسم ✌️
زنده باد مقاومت برحق و قهرمانانه مردم کردستان سوریه!
هەژار علی پور
چهارشنبه ۶ نوامبر ۲۰۱۹
#روژآوا_تنها_نیست
#InternationalSolidaritywithRojava
#KurdishGenocide
#solidaritywithrojava
#standup4rojava
#کردستان_سوریه
#تل‌تمر

November 06, 2019

بحران معیشتی در متن رونق سرمایه و اعتراضات جاری

مسئله اصلی انتخابات اخیر فدرالی در كانادا تامین معیشت بود  افزایش سرسام آور هزینه مسكن باعث افت قابل توجه استاندارد زندگی اغلب توده مزد بگیر در كانادا شده است. هو كردن خودبخودی داگ فورد نخست وزیر اونتاریو توسط (دهها) هزاران نفر در تابستان گذشته در یك مناسبت غیر سیاسی، مسئله محوری انتخابات و سرنوشت آن را مدتها پیش از شروع كمپینهای اخیر انتخاباتی بر همه عیان كرد. تنفر از داگ فورد ناشی از سیاستهای او در قطع خدمات درمانی، آموزشی و مددكاری اجتماعی است. اینهمه در ایامی رخ میدهد كه نرخ اشتغال در كانادا حدود 95 درصد و نرخ رشد اقتصادی حدود 2 درصد است. در آمریكا، ایالتهای لس آنجلس و نیویورك شاهد تظاهرات مزدبگیرانی است كه خواهان كنترل دولت بر نرخ اجاره های سرسام آور مسكن هستند. بروز بحران مالی سالهای 2007 و 8 در بازار مسكن تجلی پیدا كرد و امروز درست برعكس، بحران معیشتی كارگران در اغلب كشورهای غربی خود را در تامین هزینه مسكن نشان میدهد. آنچه مسلم است اینكه اقتصاد سرمایه داری آمریكا با نرخ اشتغال 96 درصدی همانند اقتصاد كانادا دچار بحران اقتصادی نیست. لزومی به تكرار آمارهای آكسفام و مجله فوربز در تصاحب ثروتهای افسانه ای انگشت شماری میلیاردر دو و سه رقمی نیست، همه میدانیم. میدانیم كه منشا ثروت، طبیعت و كار است. میدانیم كسانی كه جز قوه كاری چیزی برای فروش ندارند، این خالقین بیشترین ثروتها، امروزه روز به سختی قادر به تامین هزینه مسكن و معیشت خود هستند. انباشت ثروت در دست معدودی میلیاردر با بحران معیشتی توده وسیع مزدبگیر رابطه مستقیمی دارد. بحران معیشتی جاری نتیجه كاركرد عادی اقتصاد دردوران رونق سرمایه است. این نكته حائز اهمیت است. دم و دستگاه تبلیغاتی سرمایه داری چنین تلقین میكند كه اگر اقتصاد رونق داشته باشد همه آحاد جامعه، از سرمایه دار تا كارگر از آن بهره میبرند، دروغی كه هیلاری كلینتون آنرا با عبارت "تریكل داون" مشهور و همزمان خود را مضحكه خاص و عام كرد. همچنین به گزارش آكسفام سال گذشته درست به همان نسبتی كه بر ثروت افسانه ای میلیاردرها افزوده شد، كارگران و كم درآمدها فقیر تر شدند. در همین ایام نرخ رشد جهانی اقتصاد بالغ بر سه و نیم درصد بوده است. این نرخ بهیچوجه نشاندهنده بحران اقتصادی سرمایه نیست. سرمایه رشد كرده است، ثروت انباشت شده است و كم درآمد، فقیر ترشده است! این نتیجه كاركرد معمول سرمایه است، نتیجه بحران آن نیست. رفقائی از طیف سوسیالیستی كارگری متاسفانه با منطق سرمایه داری همراه میشوند، بحران معیشتی كارگر را ناشی از بحران سرمایه میدانند. آنها قیامها، شورشها و خیزشهای انقلابی در ماه گذشته را نتیجه بحران سرمایه میدانند غاقل از اینكه چنین خطائی اقرار ضمنی به این امر است كه اگر سرمایه دچار بحران نباشد، شرایط معیشتی كارگر خوب و مطلوب خواهد بود. این دیدگاه  در بهترین حالت دیدگاهی رفرمیستی به معضل است. این دیدگاه فراموش میكند كه دولتهای رفاه استثنائی در سیر تكاملی سرمایه داری بودند، قاعده نبودند. قاعده رابطه سرمایه داری، انباشد سرمایه و لاجرم به تنگنا گذاشتن سطح معیشت كارگر است. علت وجودی دولت رفاه رونق سرمایه نبود، خطر كمونیسم بود.

 

ممكن است گفته شود چه اهمیتی دارد كه بحران معیشتی كارگر ناشی از بحران سرمایه باشد یا ناشی از رونق آن. نتیجه در هر صورت طغیان توده عاصی مزدبگیر علیه وضعیت حاكم است. تا اینجا مشكلی نیست اما این تمام ماجرا نیست. سرمایه داری در شرایط بحران اقتصادی قدرت مانور كمتری در مقابل طغیان گرسنگان دارد. بحران سرمایه با انهدام سرمایه همراه است در حالیكه رونق سرمایه تمایل به گسترش سرمایه گذاری، افزایش اشتغال و همزمان كاهش هزینه قوه كار را دارد. رفرمیسم در دوره بحران سرمایه توان ابراز وجود ندارد، در دوره رونق دارد. شرط لازم رفرمیسم خطر سوسیالیسم و شرط كافی برای آن درجاتی از رونق سرمایه است. سرمایه داری در هیچیك از كشورهای لبنان، شیلی، عراق، هنگ كنگ و اكوادار دچار بحران نیست. در عراق و لبنان اشكال تمركز ثروت و انباشت سرمایه، بدلیل انحصار دولت در سرمایه گذاریهای اصلی آن كشورها، شكل دزدی مستقیم مسولین حكومتی را بخود گرفته است. در عراق پسا صدام بودجه چهار سال كشور را یكجا قورت دادند. در لبنان، حریری بمحض جدی شدن اعتراضات طرح اصلاحات "سخاوتمندانه" ای را پیش كشید. صرف اعلام آن طرح نشان داد كه پروپاگاندای دولت لبنان مبنی بر "بدهی" دولت به كشورهای دیگر بعنوان عامل فقر و فلاكت مردم پوچ بود. در شیلی نیز به همین ترتیب. بمحض جدی شدن اعتراضات، دولت بلافاصله از خزانه اش محلی برای تامین بودجه اصلاحات را پیدا كرد. این توان مانور بازگو كننده تفاوت دولت در دوره رونق با دولت در دوره بحران سرمایه است.

 

در صحنه سیاسی، علاوه بر مانور دولت برای مهار اعتراضات، اپوزیسیونهای رنگارنگ دم و دستگاهی با وعده اصلاحات پا بمیدان میگذارند، تلاش میكنند اعتراضات مردم را مهار كنند. ما در هر دو مورد عراق و لبنان شاهد بودیم كه شالوده اعتراضات چند هفته اخیر تماما كارگری بوده است. در عین حال ــ در كنار تمام نقاط قوت و ضعف فعالین سوسیالیسم كارگری ــ خطر تسلط اصلاح طلبی بر این اعتراضات جدی است چرا كه بورژوازی بدلیل رونق سرمایه توان وعده وعید و مانور دارد. 

بدون داشتن تصویری واقعی از موقعیت جاری رونق ــ هر چند شكننده ولی در هر صورت رونق ــ سرمایه و مابازای سیاسی آن نمیتوان با گرایشات باز دارنده ای مانند رفرمیسم مقابله كرد. نكته نوشته جاری همین است.

***

 

در مقابل دفاع گروهی نژادپرست از حمله نظامی ترکیه به روژآوا , با شعار «مرگ بر کرد» در تبریز، سکوت نکنید!

در مقابل دفاع گروهی نژادپرست از حمله نظامی ترکیه به روژآوا

با شعار «مرگ بر کرد» در تبریز، سکوت نکنید!

 

bahram.rehmani@gmail.com 

 

روز جمعه گذشته، مسابقه ای که با حضور حدود ٨٠ هزار تماشاگر در ورزشگاه «سهند» (یادگار امام) شهر تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی ایران برگزار شد و با نتیجه ٢-٤ به نفع استقلال پایان یافت، گروهی شعارهایی در دفاع از حمله نظامی ارتش فاشیست ترکیه به روژآوا و هم چنین شعار «مرگ بر کرد» سر دادند که از سوی تلویزیون سراسری حکومت اسلامی و بسیاری از رسانه های ترکیه مستقیما پخش می شد.

این اقدام به غایت نژادپرستانه و ستایش از تجاوز و جنگ را رسانه های ترکیه به ویژه رسانه های دولتی، بسیار برجسته کردند در حالی که در مقابل این اقدام خطرناک، نه تنها رسانه های دولتی ایران و مقامات و مسولین حکومتی این کشور، عکس العملل جدی نشان ندادند، بلکه از سوی سازمان ها و احزاب اپوزیسیون چپ نیز مورد اعتراض و افشاگری جدی قرار نگرفت.

 

 

در میان هواداران تیم‌ تراکتور تبریز، در زمان بازی این تیم با استقلال، این پلاکارد برافراشته ‌شده بود: «چکسلواکی یا یوگسلاوی؛ انتخاب با شما!»

آیا می توان باور کرد که بالا بردن شعار درباره «چکسلواکی و یوگسلاوی»، تنها کار چند ه اردار این تیم بوده است؟ یا آوردن پرچم آذربایجان و ترکیه و فریاد یک صدای نام این کشورها چه توجیهی دارد؟ آیا چیزی جز شعار و اقدام نژادپرستانه است؟!

 

آیا شعار بزرگی که روی باندرول ها نوشته شده و پرچم های بزرگ جمهوری آذربایجان و ترکیه، چگونه و از چه راهی وارد استادیوم شده بودند؟ در حالی که موجی از نیروی های رنگارنگ سرکوبگر انتظامی، لباس شخصی، مامورین امنیتی و غیره در مقابل درهای ورودی و همه جای ورزشگاه حضور دارند تا جلو کوچک ترین اقدام علیه حکومت شان را بگیرند اما اجازه داده بودند این همه پرچم ترکیه و شعارهای فاشیستی وارد ورزشگاه ٨٠ هزار نفری شود!

همه شواهد و شرایط ورود به همه استادیوم های ورزشی، نشان می دهد که این حرکت سازمان دهی شده از سوی حکومت و یا دست کم برخی مقامات محلی آن سازمان دهی شده بود که با حکومت و سرمایه داران ترکیه بده و بستان روزمره اقتصادی و سیاسی دارند.

***

برخی هواداران تراکتورسازی در این بازی، شعارهایی علیه کردها و هم چنین وریا غفوری بازیکن کرد زبان تیم فوتبال استقلال تهران سر دادند.

شعارهای هواداران تراکتورسازی در دفاع از ترکیه در حمله به کردهای سوریه بود. شعار علیه وریا غفوری نیز به این خاطر بود که او چند باری در حمایت از کردهای سوریه در برابر تهاجم ترکیه موضع ‌گیری کرده بود.

از سوی دیگر، فریاد زدن نام ترکیه و دادن سلام نظامی هنگام تلاوت قرآن در مراسم آغازین بازی، در رسانه ‌های ترکیه نیز بازتاب وسیعی داشته‌ است و آن ها از این موضوع استقبال کرده اند.

در همین خصوص، خبرگزاری دو لتی آناتولی ترکیه نوشت: «طرفداران تیم فوتبال تراکتور تبریز دیدار با استقلال تهران در ورزشگاه ۸۰ هزار نفری تبریز فریادهای «ترکیه، ترکیه، ترکیه» سر دادند. بسیاری از تماشاگران تبریزی نیز در زمان انجام این عملیات پرچم ترکیه را با خود به ورزشگاه مذکور برده بودند.»

علاوه بر این‌ها، شبکه‌ های تلویزیونی نزدیک به رجب طیب اردوغان رییس جمهوری فاشیست ترکیه نیز با پخش فیلم شعارهای ورزشگاه تبریز از آن ها به عنوان حمایت از عملیات نظامی در سوریه یاد کردند.

خبرگزاری «تسنیم» وابسته به سپاه پاسداران، در گزارشی با عنوان «تحرک مشکوک در تبریز؛ سلام نظامی به ترکیه»، نوشته ‌است: «البته که شعارها و اقدامات هواداران تراکتور در دیدار با استقلال، تازه نیست و فدراسیون فوتبال پیش از این هم بارها از اقدامات آن ها چشم ‌پوشی کرده ‌است. چشم ‌پوشی کردن از اقداماتی که باعث شد در این دیدار شعارها و اقدامات آن ها شدت بگیرد.»

باشگاه فوتبال تراکتور تبریز، در این مورد بی شرمانه در توئیتر خود نوشته است:

«حمایت ٨٠ هزار نفر از کشور برادر ما ترکیه! طرفداران ما در دیدار تراکتور با تیم استقلال فریادهای «ترکیه» زده و به این کشور سلام فرستادند.»

گفتنی است برخی از طرفداران این تیم، پیش از آغاز مسابقه با دادن سلام نظامی و سر دادن شعارهایی از جمله «مرگ بر کرد»، «ترکیه، ترکیه، ترکیه» و انتشار عکس یادگاری حمایت از نیروهای ارتش ترکیه و «عملیات چشمه صلح»، شعارهایی علیه سازمان کارگران کردستان (پ.ک.ک) و یگان های مدافع خلق روژآوا (ی.پ.گ) سر دادند.

برخی رسانه های ایران در این مورد نوشتند: «هواداران تراکتور سازی در بازی شب گذشته شعار‌هایی علیه «کردها» و هم چنین «وریا غفوری» بازیکن کرد زبان تیم فوتبال استقلال تهران سر دادند. شعار‌ها از دید ناظران نژادپرستانه بوده و قاعدتا باید با واکنش تند فدراسیون فوتبال روبه رو شود.»

شعار‌های هواداران تراکتورسازی در دفاع از ترکیه در حمله به مناطق کردنشین شمال سوریه بود. شعار علیه وریا غفوری نیز به این خاطر بود که او چند باری در حمایت از کرد‌های سوریه در برابر تهاجم ترکیه موضع گیری کرده بود.

 

 

البته این بازیکن قبلا نیز در دفاع از کارگران، کولبران، زنان و خودکشی سحر، عکس العملل نشان داده بود به طوری که وی در اسفند ماه سال گذشته، توسط خامنه ای رهبر حکومت اسلامی به خاطر این موضع گیری هایش مورد نکوهش قرار گرفته بود.

روزنامه پیروزی در صفحه نخست خود از استوری جنجالی ستاره تراکتور این گونه گلایه کرد: «پُستِ پَست»! در این روز‌ها که اغلب فوتبالیست‌ ها به اتفاقات خاورمیانه واکنش نشان می ‌دهند، مهدی ببری، بازیکن تراکتور نیز با اشاره به تحولات شمال سوریه، تصویری از پرچم ترکیه به همراه سربازان این کشور را منتشر کرد که خیلی صلح ‌جویانه به نظر نمی ‌رسید! سیروان قربانی بازیکن صنعت نفت آبادان در استوری جواب این بازیکن را داد.

سیروان قادری، در پاسخ به مهدی ببری نوشت: «اگر از مرد م خجالت نمی کشی حداقل از بازیکن هم تیمی خود که کرد است خجالت بکش!»

 

 

حیرت انگیزتر آن است که پس از انعکاس این اقدام نژادپرستانه و دفاعش از تروریسم دولتی ترکیه علیه مردم کرد شمال سوریه و جواب سیروان قربیان به او، کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال، هر دوی این بازی کن ها را به طور موقت از بازی محروم کرده و «کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال درباره اقدامات و انتشار تصویر غیراخلاقی توسط برخی از بازیکنان بیانیه صادر کرده است.»

در سایت رسمی فدراسیون فوتبال، در بخشی از این بیانیه، چنین آمده است:

«درباره انتشار پست غیراخلاقی و غیر ورزشی آقای مهدی ببری، بازیکن تیم فوتبال تراکتور و متقابل پست توهین آمیز آقای سیروان قربانی، بازیکن تیم فوتبال صنعت نفت آبادان، این کمیته ضمن صدور دستور موقت برای جلوگیری از فعالیت های فوتبالی ایشان، پرونده‌ای تشکیل داده و نام بردگان به همراه مدیران عامل باشگاه‌ های مربوطه برای ادای توضیحات احضار شده ‌اند.»

این اقدام نشان دهنده «عدالت» همانند دادگاه های حکومت اسلامی، در این کمیته است که نژادپرست و مدافع جنگ و تجاوز را با منتقد چنین فردی، در یک ردیف قرار داده است!

این اقدام به حدی شنیع و تکان دهنده بود که حتی نماینده ارومیه نیز اجبارا خواستار برخورد با عاملان شعار‌های نژادپرستانه در بازی تراکتورسازی تبریز شده است. نادر قاضی‌ پور، در گفتگو با  خانه ملت با اشاره به حواشی ایجاد شده در دیدار دو تیم استقلال و تراکتورسازی در تبریز و سردادن شعار‌های غیراخلاقی و سیاسی از سوی هواداران تیم تراکتورسازی، گفت: «قطعا باید با افرادی که شعار‌های انحرافی سر می ‌دهند و فضای پاک ورزش را آلوده می‌ کنند، برخورد انضباطی شود.»

اما مدیرکل ورزش و جوانان استان آذربایجان شرقی، می ‌گوید که در دیدار تیم ‌های تراکتور و استقلال شعار نامتعارفی از سوی هواداران تبریزی داده نشده است. ایوب بهتاج، شعار هواداران تراکتور علیه کرد‌ها و وریا غفوری را به شدت تکذیب کرد و گفت: «من چنین فیلمی ندیدم. ولی به هیچ عنوان چنین اتفاقی رخ نداده است! ای کاش دوستان در استادیوم بودند و فضا را می ‌دیدند. حتی در مورد این که گفته می‌ شد قرار است به وریا غفوری توهین شود، هم هیچ اتفاق بدی رخ نداد. در این مورد آقای فتحی را شاهد می‌ گیرم، هر حرفی او بزند قبول دارم.»

این مدیر حکومتی در حالی به «شدت» این اقدام را تکذیب می کند که میلیون ها نفر به طور زنده این اقدام زشت و زننده و شنیع را دیده و شاید متاثر هم شده اند.

درگیری در فرودگاه حواشی حضور تیم استقلال فقط به زمین فوتبال و سکو‌ها ختم نشد و این تیم در فرودگاه مدنی تبریز نیز با مسئله دیگری دست و پنجه نرم کرد. تاخیر اعضای تیم استقلال برای رسیدن به پرواز تبریز - تهران، باعث درگیری آن ‌ها با برخی از مسافران هواپیما شد. ماجرا هم از بی برنامه‌ گی در فوتبال ایران ناشی می شود. چند روز قبل، سازمان لیگ از تغییر زمان دیدار استقلال با تراکتور خبر داد و اعلام کرد که بازی به جای ۱۵:۳۰ ساعت ۱۸ برگزار می ‌شود. باشگاه استقلال به تغییر برنامه اعتراض و اعلام کرد که پیش از این، بلیت پرواز بازگشت به تهران را برای ساعت ۲۱ رزرو کرده و با توجه به زمان برگزاری بازی، به پرواز نمی ‌رسند. استقلالی‌ ها هم چنین به سازمان لیگ اعلام کردند که در صورتی که به پرواز نرسند، باید یک روز بعد به تهران بازگردند و آن وقت روز سه‌ شنبه در هفته دهم لیگ برتر مقابل صنعت نفت آبادان بازی نخواهند کرد.

زمانی که اعضای تیم سوار هواپیما می‌ شوند، برخی از مسافران که به دلیل تاخیر پرواز کلافه شده بودند، به استقلالی‌ها اعتراض می‌کنند. برخی نیز که طرفدار تراکتور بوده و از باخت تیم‌ شان ناراحت بودند، با برخی از بازیکنان استقلال درگیر می ‌شوند. در نهایت پرواز با حدود دو ساعت تاخیر فرودگاه تبریز را ترک کرد (منبع: فرارو، ١١ آبان ١٣٩٨)

 

برخی هواداران تراکتورسازی در بازی های قبلی خود نیز حواشی این چنینی خلق کرده بودند. حالا اقدام تازه آن ‌ها با استقبال رسانه ‌های ترکیه نیز همراه شده است. تنها ساعاتی بعد از پایان بازی دو تیم تراکتور و استقلال،  روزنامه «ینی شفق» ترکیه تیتر زد: «١٢٠ هزار نفر در ورزشگاه تبریز شعار جانم فدای ترکیه سر دادند.» «ینی شفق»، که به عنوان روزنامه ‌ای اسلام‌ گرا و محافظه کار در کشور ترکیه معروف است و غالب ناظران سیاسی از آن به عنوان ارگان غیررسمی حزب حاکم عدالت و توسعه - حزب اردوغان - یاد می‌ کنند، در ادامه، می ‌نویسد: «١٢٠ هزار طرفدار تراکتور در تبریز، یک‌ صدا فریاد زدند: جان و خونمان فدای تو ترکیه، وطن مادری ‌مان.»

هم زمان با این روزنامه نزدیک به اردوغان، خبرگزاری آناتولی که با سابقه ‌ترین خبرگزاری ترکیه بوده و حدود ٤٩ درصد سهام آن نیز دولتی است و در مقام رسانه‌ ای نزدیک به دولت شناخته می ‌شود، با انتشار عکسی این‌ گونه به حاشیه‌ های بازی استقلال - تراکتور پرداخت: «طرفداران پرشمار تیم فوتبال تراکتور تبریز امروز هنگام بازی با استقلال تهران در چارچوب هفته نهم لیگ برتر فوتبال ایران با شعار «ترکیه، ترکیه، ترکیه» از این کشور حمایت کردند... گفتنی است بسیاری از طرفداران این تیم پیش از آغاز مسابقه با دادن سلام نظامی و گرفتن و انتشار عکس یادگاری حمایت از نیروهای ارتش ترکیه و عملیات چشمه علیه تروریست ‌های پ.ک.ک/ی.پ.گ را ابراز داشتند.»

 

عکس منتشر شده از سوی خبرگزاری آناتولی در پوشش خبر حاشیه‌های بازی استقلال و تراکتور

 

علاوه بر «ینی شفق» و «آناتولی» که بازوهای رسانه ‌ای اردوغان و حزب عدالت و توسعه محسوب می‌ شوند، دیگر رسانه ‌های ترکیه نیز با انتشار عکس، تهیه گزارش و بازنشر برخی ویدئوها کنش برخی طرفداران تیم تراکتورسازی تبریز را بازتاب دادند.

برای نمونه، تلویزیونی دولتی TRT نیز بازی تراکتور و استقلال را پوشش داده و از بازداشت ٧ نفر از طرفداران تیم تبریزی خبر داد و حمایت هواداران تراکتور از عملیات «چشمه صلح» و سر دادن شعار «ترکیه» را منتشر کرد.

هم چنین، سایت «www.yeniasir.com» با تیتر «نتوانست اشک ‌هایش را متوقف کند»، واکنش «مصطفی دنیزلی»، سرمربی ترکیه ‌ای تیم تراکتورسازی به شعار ٨٠ هزار نفر در حمایت از عملیات «چشمه صلح» و سر دادن شعار «ترکیه» اشاره دارد که موجب احساساتی شدن او می ‌شود.

در سطحی دیگر، بسیاری از رسانه‌ های کشور ترکیه همانند سایت «www.haberturk.com» با گذاشتن ویدئوهایی از شعار «ترکیه، ترکیه، ...»، با تیترهای هم چون اشک، احساس و بر حمایت ٨٠ هزار نفر از عملیات ترکیه در شمال سوریه انگشت تایید گذاشتند.

 

هنگامی این قبیل فوتبالیست ها و هواداران آن ها از حمله ارتش ترکیه به شهرهای کردنشین شمال سوریه دفاع می کنند که حتی سازمان ملل و یا به درستی بگوییم «سازمان دول» نیز از خواب غفلت و یا بی تفاوتی و آن هم در اثر راهپیمایی های ده هزار نفری پیگیر و مداوم بر علیه ارتش و دولت فاشیست ترکیه و در همبستگی با مردم روژآوا در شهرهای بزرگ و کوچک اروپایی، آمریکای شمالی و غیره، بیدار شده و گفته است: «ترکیه در مورد ارتکاب به جنایات جنگی در مظان اتهام قرار دارد.»

در پی انتشار تصاویر ویدیویی از خشونت و قساوت ارتش و نیروهای مسلح تحت حمایت ترکیه علیه کردهای سوریه، ترکیه در مورد ارتکاب به جنایات جنگی در مظان اتهام قرار دارد. سازمان ملل هشدار داده ترکیه احتمالا در مورد اعمال نیروهای متحدش مسئول شناخته خواهد شد. دولت ترکیه در واکنش قول داده که در این مورد تحقیق کند.

به گزارش خبرگزاری بی.‌بی.‌سی نیز از قول مقامات ایالات متحده نوشته است که آن ها در واکنش به ویدیوهایی که پیش تر از خشونت هم پیمانان ترکیه در تهاجم به شمال شرقی سوریه منتشر شد اعلام کردند مردان مسلح حاضر در این تصاویر ویدیویی که با گوشی ‌های تلفن همراه ضبط شده ‌اند احتمالا مرتکب جنایات جنگی شده ‌اند.

این در حالی است که دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا، نخست به ترکیه برای حمله به روژآوا چراغ سبز نشان داد و ترکیه نیز در توافق روسیه و ایران این حمله ویرانگر خود علیه روژآوا را آغاز کرد. در عین حال آمریکا تحریم هایی را علیه ترکیه آغاز کرد و حتی ترامپ ترکیه را به تحریم هیا اقتصادی و ویرانگر تهدید کرد. اما چند روزی نگذشت که ترامپ مجددا تمامی تحریم های اقتصادی خود علیه ترکیه را لغو کرد.

همین نمونه های جدید از سیاست های ترکیه، آمریکا، روسیه و ایران و هم چنین دو نشست شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با حمله ترکیه به روژاوا، بی نتیجه ماندند به سادگی به جامعه بشری نشان می دهند که اولا همه حکومت های سرمایه داری، به شدت مخالف سیاست های دمکراتیک و مردمی جاری در روژآوا هستند و دوما آن ها جنگ و کشورگشایی را برای تقسم مجدد جهان همانند جنگ های جهانی اول و دوم، در دستور کار خود قرار داده اند و برای اجرای آن، منتظر فرصت های مناسب هستند. به همین دلایل، انتظار هرگونه اقدام حکومت های سرمایه داری جهانی در جهت صلح و رعایت حقوق مردم، توهمی بیش نیست. آن هم در حالی که آن ها برای حفظ قدرت و منافع خود، حاضرند خودی هایشان را نیز قربانی کنند.

سازمان ملل متحد از یک سو هشدار داده ترکیه ممکن است مسئول اعمال نیروهای متحدش شناخته شود و از سوی دیگر گفته می شود مقامات ترکیه و سازمان ملل در حال گفتگو برای اسکان دادن برخی پناهندگان سوری در منطقه امن و در خانه های مردم کرد هستند که آن ها را با جنگ و خشونت آواره کرده اند. بی تردید اولویت ترکیه برای اسکان آن بخش از پناهندگان سوری است که وابسته به نیروهای سوری طرفدار خودش است.

ارتش ترکیه از چهارشنبه ۹ اکتبر ٢٠١٩، حمله به این منطقه کردنشین را با همکاری جنگ جویان اسلامی سوری تحت حمایتش از جمله گروه «ارتش ملی سوریه»، آغاز کرد تا با پیشروی در عمق ۳۲ کیلومتری خاک سوریه یک «منطقه امن» بسازد و با ایجاد این منطقه حائل یگان‌ های مدافع خلق را از مرزهای خود دور نگه دارد.

چند روز پس از تهاجم ترکیه ویدیوهایی زیادی که نشان می دهند توسط جنگ جویان تحت حمایت آنکارا فیلم برداری شده ‌اند در شبکه‌ های اجتماعی منتشر شدند. در یکی از آن ‌ها چند مرد مسلح که هویت آن‌ ها مشخص نبود به عربی فریاد می ‌زدند:

«ما آمده ‌ایم تا شما کافران و مرتدان را سر ببریم.»

در یکی از تصاویر مذکور مردانی با ریش‌ های بلند فریاد الله اکبر سر می ‌دهند. یکی از آن‌ ها در حال ضبط صحنه با گوشی خود است و می‌ گوید ما مجاهدان گردان «فیلق المجد» (یکی از گروه ‌های مسلح زیر مجموعه «ارتش ملی سوریه») هستیم. در پس زمینه صحنه فیلم برداری شده اجساد نیروهای کرد دیده می‌ شود.

کمی جلوتر چند مرد پای خود را روی جسد خون ‌آلود یک زن می ‌گذارند و یکی از آن‌ ها زن را «فاحشه» می‌ خواند. هولناکی این تصاویر مانند تصاویری ست که توسط گروه تروریستی داعش ضبط و منتشر می ‌شوند اما مردان حاضر در این تصاویر وابسته به داعش نیستند. آن ‌ها جنگ جویان ائتلاف شورشی موسوم به «ارتش ملی سوریه» ‌اند که از سوی دولت و ارتش ترکیه، یکی از اعضای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) آموزش دیده و تجهیز و حمایت مالی می ‌شوند.

ویدیوی مذکور روز ۲۱ نوامبر ٢٠١٩، در شمال سوریه ضبط شده است. زنی که زیر آماج چکمه‌ های جنگ جویان است «آمارا ریناس»، یکی از اعضای یگان‌ های مدافع خلق است که نقشی اساسی در مبارزه با داعش در سوریه ایفا کردند. او در حمله اخیر ترکیه به روژآوا کشته شد.

در ویدیوی دیگری مرد سیاه ‌پوشی که نقاب به صورت دارد زن وحشت ‌زده ‌ای را در محاصره چند مرد مسلح با خود می ‌برد. مردی که در حال فیلم برداری ست زن را «خوک» خطاب می‌ کند و مرد دیگری می ‌گوید «ببریم سرش را ببریم.» این زن «چیچک کوبانی»، عضو دیگری از یگان‌ های مدافع خلق است که بنابر گزارش‌ های منتشر شده روز ۲۱ اکتبر ٢٠١٩ در پی حمله ارتش اشغال گر ترکیه به روستای «مشرفا» در عین عیسی، در حالی که زخمی بود، دستگیر شد.

چند روز پس از انتشار این تصاویر در شبکه های اجتماعی و اعتراضات گسترده کاربران، تلویزیون دولتی ترکیه تصاویری از چیچک کوبانی پخش کرد که او را در یک بیمارستان و تحت درمان نشان می‌ داد.

دوتل و ارتش و نیروهای امنیتی ترکیه، سال ‌هاست از نیروهای جهادی در سوریه حمایت می کنند و جنگ جویان مورد حمایت آن ها، بارها متهم به جنایت علیه بشریت شده اند.

برت مک گورک که قبلا نماینده ویژه ریاست جمهوری آمریکا در ائتلاف علیه داعش بود، در اکتبر اعلام کرد: «هر ۴۰ هزار جنگجوی خارجی و نیروی جهادی که از ۱۱۰ کشور وارد سوریه شدند، از طریق ترکیه به سوریه آمدند. او گفت تلاش کرده مقامات ترکیه را به بستن مرزهایشان متعاقد کند، آن ‌ها گفته ‌اند برایشان امکان ‌پذیر نیست، «اما به محض این ‌که کردها در مرز مستقر شدند، مرزهایشان را با یک دیوار حائل بستند.»

به گفته فعالین کرد، ترکیه علاوه بر ارتکاب جرائم جنگی در حمله اخیر این کشور به کردها، به جنایت جنگی و نقض حقوق بشر در برخورد با حزب کارگران کردستان متهم است. دولت ترکیه این حزب و هم چنین یگان‌ های مدافع خلق که ستون فقرات نیروهای سوریه دموکراتیک را تشکیل می ‌دهند، «تروریست» می خواند. مدافعان حقوق بشر در ترکیه، آمریکا و اروپا را نیز متهم به چشم‌ پوشی از برخورد‌های خشونت ‌آمیز دولت ترکیه با حزب کارگران کردستان می کنند.

دیده ‌بان حقوق بشر سوریه نیز پیش تر اعدام‌های صحرایی چندین غیرنظامی اسیر کرد از جمله یک رهبر سیاسی زن، به دست نیروهای تحت حمایت ترکیه را مشمول «جنایت جنگی» خوانده بود.

 

هم چنین بازرسان سلاح ‌های شیمیایی سازمان ملل متحد، اعلام کرده اند در حال جمع ‌آوری شواهد در خصوص استفاده ارتش ترکیه از بمب ‌های حاوی «فسفر سفید» علیه غیرنظامیان شمال سوریه هستند.

به نوشته روزنامه «گاردین»، ‌سازمان منع استفاده از سلاح های شیمیایی روز جمعه ٢٦ مهر ١٣٩٨، اعلام کرد: «از اوضاع با خبر است و در حال جمع ‌آوری اطلاعات در خصوص استفاده احتمالی از سلاح‌ های شیمیایی است.»

هفته گذشته، صلیب سرخ اعلام کرد شش شهروند و فرد نظامی که به بیمارستان شهر «حسکه» منتقل شدند به ‌وسیله «سلاح ‌های نامشخص» دچار سوختگی شده ‌اند.

«همیش دی برتون گوردون» فرمانده سابق انگلیسی متخصص در این زمینه گفت: «عامل (سوختگی ‌ها) به احتمال قوی فسفر سفید است. این سلاحی هولناک است و به کرات در جنگ داخلی سوریه مورد استفاده قرار گرفته است. متاسفانه استفاده از آن به ‌طور فزاینده ‌ای در حال عادی شدن است.»

مقامات کرد شمال سوریه، روز ده روز پیش، ترکیه را به استفاده از «سلاح‌ های نامتعارف» در شهر «راس‌ العین» محکوم کردند و اعلام نمودند موارد مشکوک را جمع ‌آوری کرده و از سازمان ‌های بین ‌المللی خواستار تحقیق بر روی آن‌ ها شده است.

ژنرال «حلوصی آکار» وزیر دفاع جنگ طلب ترکیه در واکنش به این اتهامات، این ادعای پوچ را پیش کشید که: «همه این واقعیت را قبول دارند که هیچ سلاح شیمیایی در انبارهای سلاح ترکیه وجود ندارد.»

انگار همه به مخفی گاه های سلاح هایی شیمیایی ترکیه دسترسی دارند؟

رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری فاشیست ترکیه، می ‌خواهد با نظر مساعد روسیه، چراغ سبز آمریکا، سکوت چین و...، در طول ۴۰۰ کیلومتر نوار مرزی خود با سوریه منطقه حائلی را به عمق ۳۰ کیلومتر در خاک آن کشور ایجاد کند. سوریه اما این اقدام ترکیه را «اشغال» خاک خود می ‌داند.

ارتش ترکیه و گروه های تروریستی همراهش در حمله وحشیانه به روژآوا، تاکنون صدها غیرنظامی را کشته و یا زخمی کرده اند. نیروهای هوایی و زمینی ترکیه، مناطق مسکونی و مدارس و بیمارستان ها را بمباران کردند. دولت ترکیه با اشغال مناطق میان سریکانی و گریسپی بیش از ٣٠٠ هزار نفر از ساکنان آن را آواره کرده و امروز در صدد انتقال خانواده های گروه های تبه کار و تروریست های سوری و طرفداران خودش از دیگر مناطق به این منطقه و اسکان آنان است تا با تغییر بافت جمعیتی، این مناطق کردنشین را در اشغال خود و طرفدارانش نگه دارد. به علاوه اردوغان از پناهندگان سوری به عنوان ابزار در جهت اهداف اشغال گری خود استفاده می کند. او هم چنین بر سر این پناهندگان زجر دیده و تحت ستم سوریه ای، حتی با اتحادیه اروپا معامله کرده و میلیاردها دلار رشوه گرفته است تا آن ها را به اروپا راه ندهد!

 

 

در چنین وضعیتی، یک مشت نژادپرست وابسته به حکومت اسلامی و یا گروه های پان ترکیست این چنین بی پروا از جنایت و آدم کشی های اردوغان داعشی و ارتش اشغالگر و فاشیست ترکیه دفاع می کنند و غربده های مرگ بر «کرد» سر می دهند. شادی بخشی از جوانان هواردار تیم تراکتور به طور احساسی با این گروه های هم زبان شده اند اما بخشی دیگر آگاهانه و عامدانه حمایت از تروریسم دولتی ترکیه را به زبان آورده اند.

تیم تراکتورسازی تبریز، سابقه طولانی دارد اما این تیم به ویژه از اواسط دهه ۸۰ خورشیدی، این تیم یا همان «تراختور» که برخی ها روی «خ» به جای کاف، تعصبی ویژه ای هم وجود دارند، بدل به پرچمی شده است که برای ترک‌ های ترکیه و آذربایجانی های جمهوری آذربایجان و برخی گروه های آذری ‌های ایران که با انواع و اقسام گرایش ‌های سیاسی، ایدئولوژیک ملی، مذهبی و نژاپرستی خود، کنار هم جمع شوند و به بهانه دفاع از تیم تراکتورسازی تبریز که بعدها به تیم سپاه پاسداران تبدیل شده است شعارهای نژادپرستانه سر دهند.

در سال ۱۳۸۵، برای اولین بار یک فرمانده سپاهی از تهران ماموریت یافت که به عنوان مدیرعامل باشگاه تراکتورسازی به تبریز برود.

سردار کریم ملاحی، با سابقه بیش از ۱۰ سال حضور در نیروی انتظامی و فرماندهی یگان‌ های ویژه، شش سال مدیریت باشگاه پاس نیروی انتظامی و چهار سال مدیریت بر باشگاه دوم نیروی انتظامی یعنی ابومسلم خراسان، از نگاه حکومت اسلامی ایران آن ‌قدر اقتدار و آشنایی با مدیریت قوتبال داشت که بتواند فضای حاکم بر سکوهای تراکتورسازی و هواداران تیم تراکتورسازی را کنترل کند.

کریم ملاحی به محض این که مدیر‌عاملی باشگاه تراکتورسازی را به دست گرفت، از سرهنگ مجتبی پیمبری به عنوان قائم مقام خود استفاده کرد. مجتبی پیمبری که آن روز‌ها فرمانده یگان ویژه غرب تهران بزرگ بود، بیش از آن که وظایفی ورزشی و تخصص فوتبالی داشته باشد، یک چهره نظامی سرکوب‌گر بود.

ملاحی و پیمبری پیش از هر چیز مسئولان ورزشگاه را که شعار‌های هواداران را مدیریت می ‌کردند، تغییر دادند. حتی گروهی را از مشهد و زنجان به تبریز آورد. مردان خشنی که وظیفه داشتند شعارهای هواداران تیم تراکتور را کنترل کنند.

این کنترل در تغییر یک شعار موفق بود و آن هم شعار «یاشاسین آذربایجان - زنده باد آذربایجان» را به «یاشاسین تراکتور- زنده باد تراکتور» تبدیل کرد. آن ها حتی پرچم‌ های سرخ رنگی که نقش و نگارهای سیاسی محلی داشتند، پیش از ورود به ورزشگاه از سوی ماموران نیروی انتظامی جمع ‌آوری می‌ کردند.

در چنین شرایطی، تراکتورسازی به لیگ بر‌تر رسید و هواداران این تیم حالا توانستند در بالا‌ترین سطح ممکن فوتبال در ایران فریاد «تراختور» سر دهند.

اما وقتی سال ۱۳۸۸ حکومت ایران و پس از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری، از جمله بهانه ای به دست مردم افتاد تا اعتراض ‌های مدنی خود را به خیابان ها بکشند، حکومت سعی کرد هر فضایی را که می ‌تواند مولد یک جریان سیاسی - اجتماعی باشد، هرچه بیش تر کنترل کند. در این دوره است که بر هواداران تیم تراکتور فشار می اورند تا شعارهای سیاسی سر ندهند.

سرانجام در سال ۱۳۸۹ و در روزهایی که در فوتبال ایران شعار خصوصی ‌سازی سر داده می ‌شد، تیم تراکتور از کارخانه تراکتورسازی تبریز به نیروی زمینی سپاه پاسداران منتقل گردید.

این بار سردار مصطفی آجرلو، از فرماندهان قدیمی سپاه که سال‌ ها در نیروی انتظامی مشغول به کار بود، ریاست باشگاه تراکتور را برعهده گرفت. هدف حکومت این بود که هرچه بیش تر کنترل ورزشی شهر تبریز در دست سپاه پاسداران باشد.

این اقدام، برخی هواداران تیم تراکتور را خشمگین کرد به طوری که در سال ۱۳۸۹،  بخش از هواداران تراکتور سازی در اعتراض به این روند و انتقال باشگاه به نیروی زمینی سپاه، با آتش زدن پرچم ایران یا فریاد «خلیج عربی» در ورزشگاه سهند تبریز، سعی کردند مقابله به مثل کنند.‌‌

همان روزها بود که فریادهای پان ترکیستی نیز در این ورزشگاه سر داده شد. یگان‌ های ضد‌شورش آذربایجان شرقی، هوادارانی را که از پیش شناسایی کرده بودند، بازداشت می‌ کردند. اقداماتی که با استقبال مدیریت باشگاه و فرماندهان عالی ‌رتبه انتظامی، حتی در تهران بود.

هم چنین بیش از چهل درصد از سهام این باشگاه در اختیار صندوق بازنشستگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار داده شد. باشگاهی که تاکنون یک باشگاه غیرنظامی بود و تا پیش از این نمی توانست بازیکن سرباز بگیرد با این روش قادر به انجام این کار شد. از ابن به بعد، هر بازیکن مشمولی که بخواهد خدمت سربازی خود را در ارگان سپاه بگذراند باید به این باشگاه نقل مکان کند. این اقدام هر چه بیش تری این تیم را به یک تیم نظامی ارتقا داد و در عین حال هوادران ناسیونایست خود را نیز هر چه بیش تر تحریک کرد.

علاوه بر این، بازی ‏‎های این تیم به طور ضمنی توسط برخی از هواداران آن، به صحنه استفاده برخی از گروه های ملی گرا و پان ترکیسم شده است. این حرکات عمدتا شامل سردادن شعارها و بردن باندرول با شعارهای نژادپرستانه بوده، در مواقعی هم مضامینی در حمایت از حکومت های ترکیه و جمهوری آذربایجان داشته اند.

این فضا و فعالیت ‌ها به پان ‌ترکیست‎ ها، یک «نعمت الهی» محسوب‎ می‏‏ شود. حتی شماری از هواداران تراکتورسازی در مقاطعی آتاتورک را تشویق کرده، شعار «خلیج عربی» سر داده ‌اند. گاهی واکنش ‌های آبکی مسئولان حکومت اسلامی به این گونه مسائل در میان هواداران تراکتورسازی، به دستگیری موقت چند نفر، خلاصه شده است و گاهی نیز انکار چنین اقدامات.

در همین دیدار اخیر دو تیم تراکتورسازی و پرسپولیس، از دور برگشت رقابتهای لیگ نهم، برخی هواداران تیم تراکتورسازی تبریز، به راحتی و بدون مانع بنرها و یا تصاویر تبلیغی و صدها پرچم ترکیه را وارد ورزشگاه سهند کردند اما تعدادی از زنان تبریزی، با حضور در استادیوم، خواهان ورود به ورزشگاه جهت تماشای بازی شدند. این هواداران، با مشاهده جلوگیری نیروهای امنیتی از ورود آن ها به ورزشگاه، با رفتن به تپه‌ های مشرف به زمین چمن، به تماشای بازی پرداختند.

بنابراین، این اقدامات به سادگی به ما می گویند که ورود زنان به روزشگاه ها برای حکومت اسلامی ایران بسیار مهلک و خطرناک است اما ورود گروه های نژاپرست، برخی خواص و فوایدی برای حکومت اسلامی دارد که حتی اقدامات نژادپرستانه این گروه ها، با همکاری نیروهای امنیتی آن نیز مواجه می گردد؟!

 

باشگاه تراکتورسازی تبریز یکی از معتبرترین باشگاه های ایران است که در سال ١٣٢٩ با امکانات اولیه تشکیل گردید.

در اولین تیم تراکتورسازی تبریز بازیکنانی چون حسام گلزار، حمید علاف بنایی، یعقوب آباذری، رضا فروغی، صمد رسولی، داریوش حاج رشیدی، رحمان قرقیش، سید افصحی و … حضور داشتند.

تراکتورسازی در سال ١٣٥٤ به جام تخت جمشید صعود کرد. آنان در جام تخت جمشید ١٣٥٤ شرکت کردند و در میان ١٦ تیم، در جایگاه شانزدهم ایستاده، به دسته پایین تر سقوط کردند. پس از یک سال دوری از سطح اول لیگ فوتبال ایران، آنان در جام تخت جمشید ١٣٥٦ شرکت کرده و جایگاه پنجم را کسب کردند.

در این دوران، سرمربی تراکتورسازی حسین فکری بود و بازیکنانی چون پرویز مظلومی، عباس کارگر و ابراهیم کیان طهماسبی در این تیم بازی می کردند.

این باشگاه در جام حذفی ١٣٥٦، که اولین دوره جام حذفی بود نیز به فینال راه یافت؛ اما در بازی پایانی، نتیجه را به ملوان بندرانزلی باخته و نایب قهرمان شد. در این سال ها ماشین سازی نیز به عنوان تیمی از شهر تبریز و قدرتی موازی با تراکتورسازی در فوتبال ایران حاضر بود.

تراکتورسازی در جام تخت جمشید ١٣٥٧ هم حاضر بود و تا پیش از تعطیلی مسابقات به دلیل وقوع انقلاب ١٣٥٧، در جایگاه نهم جدول بودند.

در دهه ١٣٦٠، به دلیل وقوع جنگ ایران و عراق، لیگ فوتبال ایران تعطیل بود و تنها جام های استانی برگزار می شد و تراکتورسازی در لیگ فوتبال تبریز بازی می کرد. در سال ١٣٦٥، منتخب تبریز متشکل از بازیکنان تراکتورسازی و ماشین سازی به فینال لیگ استانی قدس راه یافت، ولی از تیم استان اصفهان شکست خورد و دوم شد.

در این دهه بازیکنانی مانند احد شیخ لاری، حسین قوی فکر، غلامرضا باغ آبادی و امیر داداش ضیایی بازیکنان برجسته تراکتورسازی بودند که در تیم ملی فوتبال ایران نیز بازی کردند. در سالیان پایانی این دهه، واسیلی گوجا مربی اهل رومانی به تراکتورسازی آمد.

واسیلی گوجا، تیم های پایه تراکتورسازی را زیر نظر گرفت و به کارهای بنیانی پرداخت. تراکتورسازی متحول شد و دوران موفقی را گذراند. آنان در لیگ آزادگان ١٣٧١ در گروه یک بالاتر از استقلال و کشاورز اول شدند، اما در پلی آف با باخت به پاس تهران، به مقام سوم رسیدند.

در این تیم که بهترین نتیجه تاریخ تراکتورسازی در لیگ را به دست آورد؛ احد شیخ لاری به عنوان کاپیتان تیم، کریم باقری، سیروس دین محمدی و حسین خطیبی حضور داشتند. اسماعیل حلالی و علی باغمیشه نیز از آن تیم به تیم ملی فوتبال ایران راه یافتند.

تراکتورسازی در سال ١٣٧٣ با باخت به بهمن در جام حذفی، برای بار دوم در این جام دوم شد. با رفتن بازیکنان کلیدی از تیم، دوران افت باشگاه آغاز شد. محمدحسین ضیایی، جای گوجا را گرفت و بازیکن - مربی تیم شد.

باشگاه در لیگ آزادگان ١٣٧٩، آخر می شود ولی با این وجود سال بعد به حکم فدراسیون فوتبال ایران در لیگ حرفه ای تازه تاسیس شرکت می ‎کند. آنان در لیگ برتر فوتبال ایران ‎٨١-٨٠ با مربی گری رضا وطن خواه و محمود یاوری باز هم در لیگ آخر شدند و این بار به دسته پایین تر سقوط کردند.

در سالیان ١٣٨٨-١٣٨١، ارنست میدندروپ، فرشاد پیوس، احد شیخ لاری از مربیان باشگاه بودند. سرانجام تراکتورسازی در فصل ٨٨-٨٧ و با مربی گری فراز کمالوند به لیگ برتر صعود کرد.

تراکتورسازی در اولین تجربه آسیایی خود با تیم های الجزیره امارات، الجیش قطر و الشباب عربستان هم گروه بود و پس از یک شروع توفانی و پیروزی پرگل مقابل الجزیره در سهند رفته رفته نتایج این تیم دچار نوسان شد تا این که با یک پیروزی، یک مساوی، چهار شکست و چهار امتیاز شاهد حذف نماینده ایران در اولین تجربه آسیایی اش در مرحله گروهی بودیم.

سال ٢٠١٥ و سومین حضور متوالی سرخ پوشان شهر تبریز در لیگ قهرمانان آسیا باز هم حاصلی برای این تیم در پی نداشت. این تیم با هدایت تونی الیویرای پرتغالی در گروه دوم با تیم های الاهلی عربستان، الاهلی امارات و نسف قارشی ازبکستان هم گروه بود و باز هم نتوانست تعداد بردهای خود را از عدد یک فراتر ببرد و با یک پیروزی، یک مساوی، چهار شکست و چهار امتیاز بازهم کار خود را با قعرنشینی به پایان رساند.

سرانجام پس از سه دوره ناکامی تراکتورسازان، در سال ٢٠١٦ با ارائه بازی های تحسین برانگیز و کسب نتایج عالی یک هفته زودتر جشن صعود خود را به دور حذفی برپا کردند تا سرانجام به طلسم حضور در دور حذفی لیگ قهرمانان آسیا خاتمه ببخشند.

تیم تراکتور سازی تبریز تنها تیم شهرستانی است که بیش از ٤٠٠ هزار نفر  هوادار رسمی دارای کد هواداری دارد و تنها تیم شهرستانی که در پایتخت دارای زمین چمن اختصاصی و کانون هواداران می باشد.

بازیکنان شاخص تراکتورسازی تبریز:

میرمجید ناظمی، رحیم مه نمای اقدم، حسن آذرنیا، پرویز مظلومی، احد شیخ لاری، کریم باقری، سیروس دین محمدی، یونس باهنر، ستار همدانی، اسماعیل حلالی، علیرضا نیک مهر، حسن صادقیان، غلامحسین دین محمدی، جواد شالچی، رسول خطیبی، ابوالفضل حاجی زاده، علی کریمی، کریم انصاری فرد، محمد نصرتی، آندرانیک تیموریان، مهدی کیانی، جاسم کرار، محمدرضا اخباری، حسین خطیبی، علی ابراهیمیان و...

ورزشگاه سهند یا «یادگار امام» تبریز، از سال ۱۳۶۸ خورشیدی شروع به ساخت گردید و یکی از ۱۴ مکان ورزشی دهکده المپیک تبریز به‌ شمار می‌ رود؛ به‌ طوری که از مجموع ۳۶۰٬۰۰۰ هکتار مساحت این دهکده، ٥/١٢ هکتار به این ورزشگاه اختصاص یافته ‌است.

جالب است بدانید که این ورزشگاه، ظاهرا به‌ جهت نبود برخی امکانات مورد نیاز و یا دزدی های مسئولان، نیمه‌ کاره مانده‌ است؛ امکانات رفاهی، جایگاه خبرنگاران، حفاظ ‌های امنیتی لازم، رختکن برای تیم ها، سرویس ‌های بهداشتی، سیستم‌ های صوتی، نیمکت ذخیره ‌ها و وضعیت نامناسب راه دسترسی از مهم ‌ترین مشکلات این ورزشگاه است. هم چنین به ‌دلیل طولانی ‌شدن زمان افتتاح ورزشگاه «یادگار امام»، سازه‌ های بتنی و فلزی آن فرسوده شده ‌اند و نیاز به بازسازی دارند.

این ورزشگاه در بین عموم مردم تبریز و طرفداران و هواداران تیم تراکتورسازی به ورزشگاه «سهند» معروف است

در عین حال تراکتورسازی اولین باشگاه در سطح ایران است که توانسته بلیط فروشی را طبق استاندارد کنفدراسیون فوتبال آسیا به دست بگیرد در حالی که بلیط فروشی سایر باشگاه‌ ها، از طریق هیات فوتبال استان‌ها انجام می‌ گیرد.

اکثر بازی‌ های رسمی این باشگاه در لیگ برتر و جام حذفی از شبکه استانی سهند، به طور زنده پخش می ‌شود. برخی از بازی‌ های حساس تراکتورسازی از شبکه‌ های دیجیتال ورزش نیز پخش زنده می ‌شوند. افزون بر این بازی‌های مهم تراکتورسازی با باشگاه‌ های استقلال و پرسپولیس و سپاهان به صورت زنده از شبکه سراسری سوم سیما و شبکه جهانی جام جم نیز پخش می ‌گردد.

شاید این مزایای تیم تراکتوسازی تبریز را «مدیون» سپاه پاسداران حکومتی دانست که این تیم را در اختیار دارد!

 

اما در رابطه با شعار «چکسلواکی یا یوگسلاوی» که که در ورزشگاه بالا برده بودند در واقع یادآور جدایی در این کشورهاست.

نشریه رد استار ریوویو در ١٩٩٢، طی گزارشی در مورد جنگ صرب ها و کروات ها نوشت: شجاعان ستاره سرخی پرچم هایشان را روی سکوها گذاشته، تفنگ هایشان را برداشتند و به جبهه رفتند. کروات های طرفدار دینامو زاگراب نیز جوخه های مقاومتی سامان بخشیدند تا در خیابان و میادین شهرهای کرواسی برابر حملات صرب ها مقاومت کنند. طرفداران دینامو زاگرب در زمره اولین کسانی بودند که خود را به مراکز نظامی معرفی کردند، لباس ارتشی پوشیدند و اسلحه به کمر بستند. کشش های دیرپای ناسیونالیستی ملیت های مختلف یوگسلاوی که تا دیروز فقط در میادین فوتبال ابراز می شد، زبانه های جنگ را شعله ورتر ساخت و حداقل در ابتدای جنگ بسیار تعیین کننده بود. فوتبال دلیل جنگ نبود اما پیش درآمدی برای کینه توزی بعدی به شمار می رفت. پیش تر هم فوتبال تضاد بین ملیت های مختلف در یوگسلاوی را عیان می ساخت فقط کسی آن را جدی نگرفته بود.

در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۲ چکسلواکی طی یک فرآیند مسالمت ‌آمیز به دو کشور چک و اسلواکی تقسیم شد. چک‌ ها سالیان سال خواستار جدایی و تشکیل یک کشور مستقل بودند. جمهوری چک امروز در زمره کشورهای توسعه یافته محسوب و بالاترین شاخص توسعه انسانی را در اروپای مرکزی و شرقی به خود اختصاص داده است. 

در سال های ۱۹٨۹ تا ۱۹۹۲ نیز یوگسلاوی کشوری که پایه‌ های تجزیه در آن فعال گردیده بود با وجود کشتار و نسل‌ کشی از طریق جنگ های خونینِ داخلی به ۷ کشور تقسیم شد.

 

سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، که در جنگ داخلی یوگسلاوی، ظاهرا در دفاع از مسلمانان بوسنی حضور داشت احتمال دارد که تجربه تیم فوتبال این کشور را در تیم تراکتور سازی تبریز پیاده کرده است.

محمد حسین جعفری مدیرعامل فعلی و ناصر شفق مدیرعامل سابق باشگاه نیز از کادر سپاه پاسداران هستند. بر همین اساس، فرمانده سپاه عاشورا خطاب به هواداران باشگاه تراکتورسازی گفته است: «سردار محمدعلی جعفری فرمانده سپاه پاسداران به من دستور دادند تا سلام ایشان را به هواداران تراکتورسازی ابلاغ کنم. ما امسال کمک‌های نقدی و غیرنقدی به باشگاه را تا سقف ۸ میلیارد تومان اختصاص خواهیم داد و تیم را تنها نخواهیم گذاشت.»

تداوم حمایت سپاه از تراکتورسازی، پورجمشیدیان در حضور استاندار آذربایجان شرقی با بیان این که همواره از حامیان تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز است، گفت: من اعلام می‌ کنم که حمایت سپاه از تیم تراکتورسازی ادامه خواهد داشت و این را هم می‌ گویم که سردار جعفری، اعضای کادر فنی و بازیکنان تیم را هرگز تنها نخواهم گذاشت.

فرمانده سپاه عاشورا یادآور شد: «در کنار حمایت ‌های سپاه، موسسه جوانان خیّر نیز که ۳۰ درصد از سهام باشگاه تراکتورسازی را دارد حتما از تیم فوتبال این باشگاه حمایت مالی خواهد داشت. گفته می شود این تیم متعلق به سپاه عاشورا و بنیاد تعاون سپاه است.

اظهارات فرمانده سپاه عاشورا و اعلام حمایت علنی از یک تیم خاص در جشن باشگاه تراکتورسازی تبریز، بازتاب چشم گیری در سایت‌ ها و رسانه‌ های ورزشی پیدا کرده است. این در حالی بود که هوادارن تیم تراکتور قبلا دولت را متهم می کردند که مایل به بالا آمدن این تیم نیست. در حالی که سپاه و دولت مخفیانه در حال حمایت از تیم آن ها بودند. و به هیچ تیم دیگر در کشور چنین کمکی تا حالا نشده است. غیر از هشت میلیارد تومان اهدایی از طرف سپاه، موسسه‌ ای که گرداننده تراکتورسازی است نیز حامی این تیم خواهد بود.

در وب سایت موسسه‌ قرض ‌الحسنه جوانان خیّر، بدون اشاره به منابع مالی یا نحوه ارتباط این موسسه با سپاه پاسداران، در بخش معرفی آمده است این موسسه علاوه بر انجام امور سازمانی خود، «تقویت بنیه‌ اقتصاد خانواده‌ها و دستگیری از نیازمندان را در دستور کار خود قرار داده تا سنت حسنه رسول اکرم را در جامعه جاری سازد.»غیر از اداره باشگاه تراکتورسازی یا مشارکت در برنامه های قرآنی، عزاداری یا احسان عاشورا، فعالیت‌ های دیگری نیز در سوابق این موسسه مذهبی وجود دارد که صد‌ها میلیون تومان هزینه در بر داشته و نمونه‌ هایی از آن در شبکه های اجتماعی افشا شده است.

احداث و بازسازی حوزه‌ های علمیه* ساخت و تجهیز مساجد و مصلی‌ ها* یک میلیارد تومان وام بدون بهره به مصلی امام در تبریز* خرید ساختمان برای مجمع طلاب آذربایجان این موسسه هم چنین در بخش تاریخچه، تاکید می ‌کند که در قم، سابقه برطرف کردن بحران مالی موسسه جوانان پیرو ولایت را دارد. بازپرداخت بدهی‌ های هنگفت موسسه مالی - اعتباری ورشکسته «مولی الموحدین» هم از سوابق مالکان باشگاه تراکتورسازی تبریز است.

 

محمدرضا زنوزی، مالک کنونی تراکتورسازی، از سرمایه‌ گذاران اقتصادی مشهور و طرفدار حکومت اسلامی، در آذربایجان است که بعد از ورودش به فوتبال بیش تر از قبل شناخته شد. زنوزی مالک و سهام دار چندین شرکت تولیدی، صنعتی، خدماتی، علمی و ورزشی در ایران تحت‌ عنوان شرکت توسعه سرمایه‌ گذاری دریک است که بیش از ٧ هزار نفر در شرکت ‌ها و کارخانه‌ های وابسته به وی اشتغال دارند.

سایت ‎‎های خبری، عکس زنوزی مطلق را کنار احمدی ‎نژاد منتشر کردند و نوشتند که وی راحت ‎تر از برخی از وزرا به رییس ‎جمهوری دسترسی دارد! محمدرضا زنوزی، چهره ‎ای که با فعالیت فولادی و فوتبالی شناخته می‎ شود، هم ‎اکنون مالک حدود ۱۰ مجموعه بزرگ و عظیم اقتصادی است که در عرصه فوتبال نیز فعال بوده و باشگاه گسترش فولاد به وی تعلق دارد. شرکت سرمایه‎ گذاری گسترش فولاد تبریز، مجتمع فولاد بناب، مجتمع فولاد عجب شیر، کارخانجات گروه صنعتی درپاد تبریز، گروه کارخانجات یاقوت صنعت تبریز، گروه صنعتی توانگران سهند، کارخانه بنیان دیزل تبریز، گروه صنعتی الماس تبریز، مرکز آموزش سرمایه گذاری فولادگستر کوثر، موسسه فرهنگی ورزشی گسترش فولاد تبریز، گروه صنعتی ایران خودرو تبریز و هواپیمایی آتا‎ایر بخشی از اموال گروه او است. البته زنوزی به‎ تازگی کشف نشده و سایت مشرق در اواخر فروردین ماه سال جاری نوشته بود زنوزی در گذشته فقط یک سوله‎ دار بوده که با رانت دولتی موفق شده سرمایه سرسام‎ آوری را به هم بزند: فردی که ۱۰ سال قبل صاحب تنها یک سوله ۵۰۰ متری بود، هم ‎اینک تبدیل به یک کلان سرمایه‎ دار شده است. «محمدرضا زنوزی مطلق» از چند سال قبل با ‎استفاده از مشاوره یک مجری مشهور صدا و سیما که کمک شایانی به او برای اخذ وام‎‎ های کلان بانکی کرد، وارد بازار بورس، فولاد، خودرو و معدن کشور شد. بر اساس این گزارش، در حال حاضر این فرد جزو ۱۰ کلان سرمایه ‎دار ایران است که ۲۴ و ۳۰ درصد سهام دو بانک مطرح کشور را در اختیار دارد. زنوزی در اندک زمانی توانست مجوز تاسیس یک شرکت هواپیمایی را به ‎دست آورد و سپس بدون داشتن مسئولیت مشخص دولتی به دیدار یکی از مقامات ارشد ترکیه فرستاده شد تا مجوز پرواز‎های خود به فرودگاه آتاتورک استانبول را که ارائه مجوز آن در انحصار دولت ترکیه است، دریافت کند. مسئله دیگری که زنوزی را سر زبان ‎‎ها انداخت، شایعه خریداری خودروی احمدی ‎نژاد توسط او بود. هفته‎ نامه ۹ دی، نوشته بود که خریدار خودروی محمود احمدی ‎نژاد در حال حاضر ۳۰ درصد سهام بانک گردشگری و ۳۴ درصد بانک سامان و بخشی از سهام ایران خودروی تبریز و شرکت هواپیمایی «آتا» را در اختیار دارد. این هفته نامه اضافه کرده بود: این فرد در کارخانه ‎‎های فولاد سهام دارد و قریب به ۱۲۰۰ میلیارد تومان به شبکه‎‎های بانکی کشور بدهکار است؛ گفته می‎ شود که او جزو ۱۰ سرمایه‎ دار بر‎تر کشور است. اگر سیاسی‎‎ ها و اقتصادی‎‎ ها به ‎تازگی زنوزی را کشف کرده ‎اند اما ورزشی ‎‎ها چندین سال است که او را می ‎شناسند چرا که محمدرضا زنوزی مطلق یکی از چهره‎‎ های جنجالی ورزشی هم محسوب می ‎شود. زنوزی، صاحب باشگاه فوتبال گسترش فولاد تبریز هم هست و با حمایت خوب او، این تیم حتی تا پای فینال جام حذفی در سال ۱۳۸۹ رفت. این تیم در سال فوتبالی که گذشت در دسته اول بود و تا یک قدمی صعود به لیگ برتر هم رفت اما در گام آخر ناکام بود. البته مسئولان این تیم به ‎علت استفاده تیم حریف از بازیکن غیرمجاز بسیار جنجال به پا کردند. شاید دیگر برای‎ تان تعجب ‎آور نباشد که بدانید زنوزی مطلق رییس هیات بدمینتون آذربایجان شرقی هم هست. او برای بار دوم از سال ۱۳۸۸ برای مدت چهار سال از سوی مجمع انتخاب رییس هیات بدمینتون آذربایجان شرقی به ریاست فخاری، مدیر کل تربیت بدنی استان و با حضور محمدرضا پوریا، دبیر فدارسیون بدمینتون کشور انتخاب شد. والیبال و دو و میدانی از رشته‎‎ های دیگری است که زنوزی در آن فعالیت می‎ کند.

 

 

خبرگزاری آینده، در واکنش به ادعای وی مبنی بر عدم دریافت هیچ گونه رانت و تسهیلات خاص از دولت احمدی نژاد، سندی مربوط به نامه وی به شخص احمدی نژاد درباره دریافت سهمیه ماهیانه ٦٥ هزار تنی شمش از تولید فولاد خوزستان می باشد که با دستور عجیب احمدی نژاد مبنی بر عمل فوری و اعلام نتیجه همراه شده است. توضیح این که ما به التفاوت قیمت هر کیلو از این فولاد در بازار، حدود ١٣٠ تومان می باشد که برای ٦٥ هزار تن معادل ٨ و نیم میلیارد تومان در ماه و بیش از ١٠٠ میلیارد تومان در سال می باشد و اکنون باید پرسید این موضوع معنای ران. (منبع: قدس آنلاین، چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۰)

 

در اروپا نیز بسیاری از باشگاه های قوتبال در اختیار سرمایه داران و گرایشات نژاد پرست قرار داد. در حالی که تاریخا نژادپرستی در اوج خود به نازیسم و فاشیسم منجر شد که با روی کارآمدن هیتلر و موسیلینی به جنگ جهانی دوم منجر گردید. این جنگ خانمان سوز تلفاتی در حدود ٥٠ و در برخی برآوردها ٨٠ میلیون نفر داشته است و خونین‌ ترین جنگ تاریخ بشریت تا به امروز محسوب می ‌شود. از تلفات جنگ جهانی دوم چیزی در حدود ٣٨ تا ٥٥ میلیون نفر مربوط به افراد غیرنظامی بوده است و مابقی نیز مربوط به افراد نظامی بوده است، در طول این جنگ خانمان‌ سوز چیزی در حدود ٥ میلیون نفر اسیر جنگی در مدت حبس و زندان خود کشته‌ شدند از جمله میلیون ها یهودی قتل عام شدند.

با قدرت گیری هیتلر در آلمان و گسترش نژاد گرایی در اروپا، بار دیگر گرایش به نژاد و زبان و برتری آن نسبت به دیگران مورد توجه قرار گرفت.

حماسه ها، داستان ها و افسانه های کهن از سوی تاریخ سازان به گونه ای نقل و یا تحریف شدند که بتوانند پایه های برتری نژادی را برای کله تراشیده ها و کوته بینان و ارتشیان و پلیس و پارلمان نشیان فراهم آورند. موسولینی در ایتالیا، فرانکو در اسپانیا و هیتلر در آلمان بر اساس این افسانه ها تاریخ سازی کردند. در کشورها و جوامع دیگر هم، پیروان آن ها همان راه را انتخاب کردند. بنابراین از میانه دهه ٣۰ از قرن بیستم برخی از روزنامه های دست راستی ترکیه با نام گرگ خاکستری و عکس گرگ و شعار نژاد ترک، بر تر از همه نژادها، تزئین شدند.

افسانه بوزقورت (گرگ خاکستری) از زمان های بسیار دور در بین ملل ترک ریشه دارد. در افسانه ها آمده است، روزگاری دشمنان به سرزمین ترکان تاختند و همه را کشتند، پسرک جوانی جان سالم به در برد و به کوه و صحرا رفت و گرگی پسرک را بزرگ کرد و بار دیگر نسل ترک ها در روی زمین زیاد شدند و...

با آغاز جنگ دوم و پیروزی های نخستین هیتلر، فعالیت بوزقورت ها در ارتش ترکیه فزونی گرفت و جوانان کلوب آرمان (ئولکو اوجاق لاری) در مبارزه با اندیشه های چپ و کمونیستی شکل گرفت و تشدید شد، هدف نظامی ها به دست گرفتن قدرت دولتی بود، دولت ترکیه در ظاهر اعلان بی طرفی در جنگ کرده بود ولی با دولت آلمان رابطه دوستانه داشت، در حالی که مردم در داخل ترکیه با کمبود مواد غذایی رو به رو بودند و حتی تعدادی از گرسنگی جان می دادند، مواد غذایی به آلمان صادر می شد، عصمت اینونو سیاست مدار سرشناس ترکیه به آلمان می گفت: من از هم زبانان خود در اتحاد جماهیر شوروی کمک خواهم گرفت. شوکرو ساراج اوغلو نخست وزیر آن دوره آن چنان خود را باخته بود که فریاد می زد: من نخست وزیر ترک گرا هستم، ترک گرایی برای ما هم فرهنگ و هم خون یگانه است.ً در این دوره، نیروهای چپ به ویژه اعضای حزب کمونیست تحت پیگرد و آزار و اذیت قرار گرفتند.

یکی از شرایط کارمندی در ارگان ها و نهادهای دولتی، ترک نژاد بودن شد. در کتاب های درسی سخن از توران بزرگ بود. در این دوره روزنامه و نشریات زیادی از جمله ارگنکون، تانری داغ، اورهون و قوپوز انتشار یافت که به شدت تحت تاثیر شرایط روز و پیروزی های هیتلر بودند. با شکست آلمان برخی از افسران جوان که گرایش های فاشیستی داشتند محاکمه شدند. در میان آنان افسر جوانی به نام تورکش بود که در سال های ۷۰ در سازمان دهی بوزقورت (گرگ های خاکستری) ها نقش مهمی به عهده گرفت.

تورکش در سال ۱۹۵۰، برای آموزش های نظامی به آمریکا فرستاده شد، در آن جا جنگ های نامنظم، رنجر و پارنیزانی آموخت، بار دیگر در سال ۱۹۵۶ همراه با نیروهای ناتو به آمریکا رفت و آموزش های دیگر را دید. بخشی از این آموزش نظامی، کار گروهی و چگونگی مبارزه با کمونیسم و کاربرد اسلحه و آموزش برای جوانان بود. با کودتای نظامی سال ۱۹۶۰، بار دیگر تورکش به عنوان مستشار نظامی به هندوستان اعزام شد و بعد از مدتی به ترکیه برگشت و از ارتش کناره گیری کرد و در میدان سیاست پا گذاشت.

نخست در حزب «جمهوری روستایی ملت» وارد شد، سپس حزب خود را با نام حزب «حرکت ملی» تاسیس کرد. حزب بر اساس ملی گرایی، ترک گرایی و تورانیسم شکل گرفته و به شدت ضدکمونیست بود. در کنگره حزب، لقب «باش بوگ» (رهبر) که نام مهمی در افسانه های ترکی است به تورکش داده شد. تورکش اندیشه و باورهای خود را در کتابی با نام ۹ چراخ راه (دوقوز ایشیک)، منتشر کرد که مانیفست ترک ها نامیده شد. در کتاب، در آرزوهای تورکش، ترکستان بزرگ مطرح شده و خواستار اتحاد عمل همه ترک های درون و برون است.

تورکش برای نزدیک شدن به توده های مردم گرایش خود و حزب خود را به اسلام بیان کرد و آرم نخستین حزب را که بوزقورت (گرگ خاکستری) بود تغییر داد و سه هلال را جایگزین آن کرد. شعار به اندازه کوه تانری ترک و به اندازه کوه حرا مسلمان هستیم را مطرح کرد. حزب در مدت کوتاهی انجمن ها و کانون های جنبی خود را متشکل کرد. فعالیت حزب نظامی و سیاسی بود. در سال ۱۹۶٨ اولین کمپ کماندوئی را در شهر ازمیر بر پا کرد. سپس تعداد آن ها را به ٣۶ استان مختلف رساند. برای عضوگیری خاستگاه روستایی، فرزندان خانواده های فقیر، کینه ورز، ضد غرب از همه مهم تر ضد چپ بودن ارجح بود. جوانان بوزقورت از سوی افسران بازنشسته آموزش تئوری و رزمی می دیدند. این جوانان بعد از آموزش لازم به شهرهای بزرگ و دانشگاهی اعزام می شدند و در شکستن اعتصابات کارگری و اعتراضات دانشجویی شرکت می کردند و در صورت ضرورت از اسلحه گرم و سرد استفاده می کردند. آن ها برای تحریک مردم، شعار «رهبر قرآن و هدف توران» را سر می دادند.

با کودتای نظامی ۱۹٨۰، برای مدت کوتاهی فعالیت های حزبی و ارگان های وابسته به آن تعلیق شد و سازمان دهی نوین شکل گرفت. با فروپاشی اتحاد شوروی و از بین رفتن تهدید و نفوذ کمونیسم به ترکیه، حزب حرکت ملی به فعالیت های سیاسی روی آورد و در دولت های مختلف این دوره شرکت کرد.

پارنیزان های حزبی که در دهه ۷۰ و نیمه دهه ٨۰ فعالیت سیاسی را با نظامی هم سو پیش می بردند، وارد فعالیت های اقتصادی و سیاسی شدند و در کادرهای مهم اداری و سیاسی قرار گرفتند. به خصوص کادرهای پلیس مخفی (میت) از میان آن ها انتخاب می شد.

آن چه که این حزب و اعضایش در آن ثابت قدم ماندند، مخالفت با گرایش های چپ و کمونیسم بود. در این میان، با جنبش کردستان هم به شدت مخالفت می کنند و کردها را ترک های «کوهی» می نامند و هیچ گونه حق و حقوقی را برای آنان به رسمیت نمی شناسند. به همین دلیل، آن ها با آموزش زبان کردی در مدارس مخالفت کرده، رادیو و تلویزیون به زبان کردی را زمینه ساز تجزیه و مغایر با یک پارچگی کشور می دانند و تلاش های زیاید به خرج دادند تا عبدالله اوجالان رهبر حزب کارگران کردستان اعدام شود. اما دولت وقت ترکیه به دلیل درخواست عضویت در اتحادیه اروپا، قانون اعدام را لغو کرد و اخیرا اردوغان مجددا بحث از سرگیری اعدام را مطرح کرده است. اکنون حزب گرگ های خاکستری (بوزقورت) و یا حزب حرکت ملی در دولت اردوغان حضور دارند.

 

رجب طیب اردوغان، کسی ست که سال هاست فکر احیای امپراطوری عثمانی را در سر می پروراند و به خاطر آن مردم دو کشور عراق و سوریه را به خاک و خون کشیده است، بهتر است تاریخ جنگ های عثمانی را به خوبی مرور کند و بداند که دلایل اصلی فروپاشی این امپراطوری همانند امپراطوری های دیگر، دیکتاوری ها، جنگ ها و نسل کشی های آن ها بوده است.

به علاوه شاید یادآوری این تاریخ برای آذری های طرفدار حکومت فاشیست اردوغان، هم بی فایده نباشد. شکست شاه اسماعیل در جنگ چالداران باعث تسخیر تبریز توسط سپاه عثمانی شد. شهری که پایتخت دولت صفویه به حساب می آمد، موقعیت خود را از دست داد. قتل و غارت ارومیه و سلماس و خوی توسط مصطفی پاشا در سال ٩٥٨ هجری و در اوج آشفتگی صفویه و روی کار آمدن سلطان محمد خدابنده صفوی نیز از دیگر جنایات عثمانی ها در تبریز بود. وحشیانه ترین کشتار مردم آذربایجان و تبریز توسط عثمان پاشا و تصرف دیگر بار تبریز در سال ٩٩٣ هجری انجام شد.

مورخان عثمانی می نویسند:

عثمانیان در شهر پراکنده شدند و به دستور عثمان پاشا به غارت مردم پرداختند و رعایا را اسیر کردند و در اثر جنگ و آتش سوزی تبریز به ویرانه ای بدل شد.» (صبحی تعلیق زاده، صفحه ٣٢٤)

وقتی به فرمان عثمان پاشا، قتل عام اهالی تبریز آغاز شد، سادات و شرفا و بازرگانان و ارباب صنعت و هر که در شهر بود جمله را در سه شبانه روز از دم شمیر گدراندند.» (تاریخ پچوی، صفحات ٩٨ و ٩٩)

مرور این تاریخ به ما می آموزد که بار دیگر به کسانی اعتماد نکنیم که دست شان به خون گذشتگان و حال ما آغشته است. اردوغان باید بداند که مردم ایران، عاشق آزادی، برابری، عدالت اجتماعی هستند و از این منظر، اقدامات نوعثمانی گری و هیتلر دوستی اش و هم چنین حمله به مردم روژآوا ر شدیدا محکوم می کنند و از هرگونه تبعیض و نابرابری، جنگ و کشورگشایی، به ویژه حکومت های ملی، مذهبی و میلتاریستی، تروریسم دولتی و غیردولتی شدیدا متنفرند.

 

در این دوره، هم زمان با تحرک نازیسم در ترکیه، گرایش نژادپرستی حکومت وقت ایران را نیز فراگرفت. رضاشاه در بلوک هیتلر قرار گرفت. او حتی هدایای گران بهایی را برای هیتلر فرستاد.

یک قطعه عکس هدیه ای است که هیتلر به رضا شاه در قبال دو هدیه گران قیمت که رضا شاه به وی داده بود داد.

در خاطرات تاج الملوک آمده است که: «موقعی که ما به ملاقات هیتلر رفتیم آقای محتشم السلطنه اسفندیاری هم حضور داشت. هیتلر با من و اشرف و شمس دست داد و از من حال و احوال رضا را پرسید. از طرف سفارت ایران یک مرد جوان به عنوان دیلماج حضور داشت که مطالب هیتلر را برای ما و حرف‌ های ما را برای هیتلر ترجمه می ‌کرد.

ما برای هیتلر چند هدیه برده بودیم که عبارت بود از دو قطعه قالی نفیس ایرانی و مقداری پسته رفسنجان.

حاج محتشم السطنه اسفندیاری قالی ‌ها را در جلوی پای هیتلر باز کرد و شروع به توضیح کرد.

هیتلر خیلی از نقش قالی ‌ها و بافت و رنگ آن ها خوشش آمد. روی یک قالی که در تبریز بافته شده بود عکس خود هیتلر بود. روی قالی دیگر هم علامت آلمان را که عبارت از صلیب شکسته بود نقش کرده بودند.

از مطالب هیتلر دستگیرمان شد که باورش نمی شود این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند.

هیتلر هم متقابلا سه قطعه عکس خود را امضاء کرد و به من و دخترانم داد.

دیلماج سفارت گفت: «آقای هیتلر می گویند متاسفانه پیشوای آلمان مثل شاه ایران ثروتمند نیست و نمی تواند متقابلا هدیه گران قیمت به ما بدهد و از این بابت معذرت می خواهند!»

این عکس در کاخ صاحب قرانیه در مجموعه کاخ موزه نیاوران نگه داری می‌ شود.

هیتلر موقع حرف زدن آرام نمی گرفت، یا دور خودش می ‌پیچید و یا به این طرف و آن طرف اطاق می ‌رفت و حرف می ‌زد. در موقع حرف زدن هم مرتبا پلک چشمانش را به هم می ‌زد و دندان هایش را روی هم فشار می داد.

دست هایش را پشت کمر می برد و ناگهان جلو می آورد و ناگهان بالا می ‌برد و در هوا تکان می‌ داد.

در عین حال روی پنجه‌ های پا هم بلند می ‌شد. درست مثل این بود که زیرپایش آتش روشن است و نمی تواند آرام بگیرد. موقع حرف زدن هم با آن که ما در نزدیکش بودیم با صدای بلند صحبت می‌ کرد. از رضا خیلی تعریف کرد و گفت زندگی او را می ‌داند و از این که یک نظامی قدرت را در ایران به دست دارد خوشحال است.

رضا از این قسمت، خیلی خوشش می آمد و من هر وقت به این قسمت از ملاقات خودم با هیتلر می‌ رسیدم باید آن‌ را چند بار تکرار می کردم.

 

تفکر پان‌ ترکیسم از سال ۱۸۸۰م، از سوی برخی روشنفکران ناسیونالیست امپراطوری عثمانی و با هدف یک ‌پارچه ساختن همگی ترک ‌زبانان، بنیان ‌گذاری شده (فیش‌ من، ۲۰۱۱، ص ۲۶۹) و تاکنون در گزاره های گوناگون نمود پیدا کرده است. این تفکر افزون بر کشور ترکیه بر کشورهایی مانند روسیه، گرجستان، یونان، قبرس، اوکراین، ارمنستان، ازبکستان و چین تاثیرگذار بوده است. در حالی که ایران با توجه به جمعیت کثیر ترک ‌زبانی که در بخش شمال‌ غربی خود دارد، چندان تحت تاثیر تفکر پان ‌ترکیسم قرار نگرفته بود تا این که پس از انقلاب ١٣٥٧، در میان گروه هایی بروز بیرونی پیدا کرده است.

خشونت و نسل‌ کشی ارمنی ها از سوی ترکان جوان (۱۹۱٧-۱۹۱٥) و کوشش برای زدودن سهدڤ اقلیت‌ های ساکن آناتولی مانند کردها، آشوریان و یونانیان و...، ارتباط مستقیمی با تفکر پان‌ ترکیسم دارد.

کانون‌ هایی که اندیشه‌ های پان ‌ترکیستی را رواج می‌ دهند برای پیش ‌برد اهداف خود، موضوع‌ هایی را مطرح می ‌کنند که معمولا در محافل علمی دارای اعتبار نیستند و بیش ‌تر کوشش آن ‌ها بر تاثیرگذاری روی عامه‌ مردم است.

هدف پان ‌ترکیست ها از گردآمدن ترک ‌زبانان سراسر جهان زیر یک پرچم یگانه بدون توجه به پیشینه تاریخی، فرهنگی و زبانی، یک تفکر نژادپرسیت و خطرناک است. و احتمالا الگوی تاریخی خود را از دو امپراتوری عثمانی و مغول ‌ها می ‌گیرد. نظریه ‌های سیاسی پان ‌ترکیست‌ ها که مربوط به ایران می شود نه اعتباری دارد و نه نظریه پرداز و سازمان مطرح.

در واقع «پان» یک واژه و اصطلاح یونانی است به معنای کل، همه و… اندیشه‌ های سیاسی گوناگونی در سده ‌های اخیر به طور عمده برپایه‌ اشتراک زبانی شکل گرفته ‌اند که هر یک از این اندیشه ‌های سیاسی دارای تاریخ و پیشینه‌ تشکیلات حزبی و سیاسی مکتوب و ثبت شده هستند.

برای مثال، پان‌ اسلاویسم؛ جنبشی مربوط به سده‌ ۱۹ برپایه‌ نژاد اسلاو و یک پارچگی همگی ملیت اسلاو است. نخستین کنگره‌ پان‌اسلاویست ‌ها در ماه ژوئن ۱۸۴۸ در پراگ برگزار شد.

پان‌ عربیسم؛ جنبشی برای یکپارچه ‌سازی فرهنگی و سیاسی کشورهای عرب ‌زبان که در اواخر سده ۱۹ راه‌ اندازی شد. راه ‌اندازی حزب بعث در سوریه و عراق در سال ۱۹۴۳ و سپس راه ‌اندازی اتحادیه عرب در سال ۱۹۴۵ مراحل این اندیشه‌ سیاسی بودند. رهبر برجسته‌ این اندیشه جمال عبدالناصر در مصر بود که پس از مرگش حافظ اسد در سوریه، صدام حسین در عراق، معمر قذافی در لیبی کوشیدند رهبری این اندیشه را به‌دست بگیرند.

پان ‌ژرمنیسم؛ تفکری که هدف آن یکپارچه ساختن همگی مردم آلمانی و ژرمنی ‌زبان است. ریشه‌ های تاریخی پان ‌ژرمنیسم به دوران جنگ ‌های ناپلئون (سال ۱۸۱۵-۱۸۱۳) باز می‌ گردد.

پان ‌ایرانیسم؛ یک اندیشه‌ی سیاسی است که یک پارچگی ملیت ها و مردمان ساکن فلات ایران و بخش ‌هایی که ایران در آن‌ ها دارای نفوذ فرهنگی است می ‌شود. از جمله اوستیایی ‌ها، آذری ‌ها، کردها، تاجیک‌ ها، پشتون ‌ها و بلوچ‌ ها و… این اندیشه در سال ۱۳۲۶ از سوی محسن پزشک‌ پور بنیان‌گذاری شد.

پان‌ فارسیسیم، به‌ عنوان یک اصطلاح ساختگی، که در هیچ منبع معتبری از پیشینه، تشکیلات حزبی و سیاسی آن یاد نشده است

در مجموع همه «پان» ها و در این جا «پان تركیسم» را می توان چنین فرموله کرد:

۱- پان تركیسم به لحاظ ماهیت، یك ایدئولوژی نژادپرستانه است و این شونیزم نژادی و شعار «برتری نژاد ترك بر سایر نژادها» در نوشته های اغلب نویسندگان پان تركیست مشاهده می شود.

۲- پان تركیسم به همان اندازه كه یك ایدئولوژی نژادگرایانه است، به شدت تخیلی نیز هست. تاكید بر یگانگی نژاد ترك در كشورهای پراكنده دارای لهجه های متفاوت تركی، ایجاد یك امپراتوری رویایی از دل اروپا تا دل چین و استفاده از نمادهایی چون گرگ خاكستری (بوزكورت) در نشریات و تبلیغات گروه های پان تركیستی، نظیر حزب نژادپرست «حركت ملی» ترکیه که اکنون در انتلاف با اردوغان علیه، یعین ائتلاف «ملیون - مذهبیون» در حاکمیت، علیه کرد ترکیه، سوریه و پ.پ.ک می جنگند.

۳- پان تركیسم در نوع خود یك ایدئولوژی و جنبش الحاق گرایانه و متجاوز نیز هست؛ نوشته های پان تركیست و عملکرد رهبران آن ها برای نمونه «ترك های جوان» دیروزی و اردوغانیسم های اخوان المسلمینی امروزی، به فکر احیای نوعثمانی گری هستند و در تلاشند كه الحاق سایر سرزمین های دارای جمعیت های ترك زبان از اهداف عمده پروژه آن هاست؛ و امروز حمله به روژآوا و یا قبلا تهدید حمله به اقلیم کردستان عراق، از این تفکر ناشی می شود.

 

به این ترتیب، اگر گروهی نژادپرست دولتی و غیردولتی آذربایجان در ورزشگاه سهند تبریز، شعارهای جنایت کارانه سر دادند اما مردم آذربایجان تاریخ متفاوتی از تاریخ ترکیه دارند.

با این وجود، مردم آذربایجان قهرمانی ها و گفته های بابک خرمدین در مقابل معتصم عباسی فراموش نکرده اند.

آذربایجان، محل بروز انقلاب ها، حماسه کور اوغلوها، مبارزات عدالت جویانه حیدر عمواوغلوها، جعفر پیشه وری ها، صمد بهرنگی ها، دهقان ها و سرزمین زندگی مشترک و مسالمت آمیز با همه ملیت ها و زبان های مختلف، به ویژه مردم کرد است. نام آذربایجان از آتروپات که آذربایجان را از چنگال اسکندر رهاند و تا سالیان دراز خود و خاندانش سر رشته ‌دار این سرزمین بودند، گرفته شده است. بنابراین، تفکر پان ترکیسم در آذربایجان ایران ریشه ندارد.

برای مثال، حیدرخان عمواوغلو از شخصیت های برجسته و از انقلابیون مبارز آذربایجان و سراسر ایران بود. وی یکی از بنیادگذاران نهضت مشروطه و پایه گذاران جنبش کارگری و از پیشاهنگان ترویج اندیشه مارکسیسم در ایران بود. او هم اهل علم بود و هم اهل عمل.

ستارخان بازوی نیرومند انقلاب مشروطه، که دسته های فدایی تحت رهبری حیدرعمواوغلو را تا آخرین روزهای مقاومت تبریز در کنار خود داشت.

همیشه می گفته است: «حرف همان است که حیدر خان بگوید...»

حیدر عمو اوغلو از انقلابیون قفقاز و از پایه گذاران حزب سوسیال دمکرات، حزب عدالت و بعدها حزب کمونیست ایران بود. در بیستم دسامبر ۲۹ آذر ۱۲۵۹ - ۱۸۸۰ میلادی در شهر اورمیه از پدری به نام علی اکبر افشار و مادری به نام زهرا خانم متولد شد … پدرش پزشک داروساز بود و در تهران تحصیلات خود را به اتمام رسانده بود.

حیدر عمواوغلو همراه خانواده خود مقیم ارمنستان شد و در ۸ سالگی به مدرسه رفت و دوران تحصیلات را بعنوان شاگرد ممتاز به پایان رساند. سپس در دانشکده فنی تفلیس که تنها دانشکده فنی در تمام قفقاز بود تحصیلات خود را در رشته مهندسی برق به اتمام رساند. در همین سال ها بود که علاوه بر آشنائی با انقلابیون مشهور قفقاز به کشورهای اروپائی نیز سفر کرد. وی ضمن تسلط به زبان های آذربایجانی، فارسی، به روسی، ارمنی و گرجی و هم چنین به زبان های فرانسه، آلمانی و ایتالیائی نیز آشنایی داشت.

حیدرخان بعد از پایان تحصیلات به باکو رفت و در صنایع نفتی «تقی اف» به کار مشغول شد. در این هنگام حزب اجتماعیون به رهبری «نریمان نریمان اف» در باکو تشکیل شد و حیدرخان به عضویت کمیته مرکزی این تشکیلات سیاسی انتخاب گردید.

پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵ روسیه حیدر عمواغلی مسافرتی به کشورهای اروپایی نمود. وی در این مسافرت ها به تکمیل معلومات فنی و دانش سیاسی، خود پرداخت. حیدرخان طبق توصیه انجمن مجاهدین فنون ساختن بمب و سایر اسلحه و ادواتی که به کار مبارزه انقلابی می خورد آموخت. در سال ۱۹۰۷ میلادی - ۱۲٨۶ شمسی، وی مجددا به ایران بازگشت و فعالیت انقلابی خود را در راس مجاهدین و مبارزین نهضت مشروطیت از سر گرفت.

عارف قزوینی شاعر و ترانه سرای ایران، حیدرعمواوغلی را چکیده انقلاب نامیده و تصنیف معروف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را به حیدر عمواوغلی هدیه کرده است.

 

قیام تبریز در عصر استبداد صغیر که به تجدید بنای مشروطیت در ایران قرن نوزدهم منجر شد، نتیجه زمینه‌ های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن منطقه بود که پیش‌ تر به دلیل استبداد حکومتی ناشی از حضور محمدعلی‌میرزا، اجازه تبلور نمی ‌یافت. اما زمانی ‌که عامل سیاسی یادشده ضعیف تر شد، رخنه اندیشه‌ های نو در قالب افکار مشروطه‌ خواهی، در میان مردم آذربایجان بسیار سریع، گسترش یافت. تبریز، دروازه افکار سیاسی نو بود، از قبل آمادگی خیزشی عمومی را در خود داشت و اینک، نارضایتی از جو سیاسی، سیر شکل ‌گیری قیام را تسریع می ‌کرد. در غیاب ولیعهد محمدعلی‌میرزا، مراکزی مانند انجمن ایالتی و مرکز غیبی، اداره شهر را به دست گرفتند و رهبران قیام، با تاثیرپذیری از اندیشه ‌های سوسیال دموکرات ‌های مستقر در تبریز و مجاهدان قفقازی، پرچمدار سیل عظیمی از مردم شدند که هر یک با انگیزه‌ های مختلف به قیام پیوسته بودند و یگانه راه بهبود وضع خویش و انقلاب مشروطه در سراسر ایران می‌ دانستند. در این بین، هرچند دولت مرکزی تمام توان خویش را برای سرکوب این قیام به کار گرفت، اما مقاومت مردم تبریز سرانجام به عقب ‌نشینی حکومت و گسترش قیام به سایر شهرها منجر گردید که فرجام آن چیزی جز احیای مشروطیت نبود.

 

رضا خان که  توسط کودتایی طراحی شده در سوم اسفند ماه سال ١٢٩٩ شمسی به قدرت رسیده و در سال ١٣٠٤ با عزل  احمد شاه قاجار،  خود را شاه  خواند، تا شهریور ماه ١٣٢٠ در نهایت استبداد و در همکاری فکری و عملی تنگاتنگ با هیتلر حکومت کرد.

در طول این مدت، نه تنها  از آزادی و دموکراسی کوچک ترین نشانه ای  در ایران وجود نداشت، بلکه رضاخان کلیه دستاوردهای انقلاب مشروطیت را نیز از بین برده استاو در ثروت اندوزی و غصب اموال  مردم دست کمی از آخوند حاکم امروز نداشت. رضاخان میرپنج که پیش از رسیدن به قدرت آهی در بساط نداشت، با قلدری و زورگویی، املاک برخی از مالکین بزرگ را تصاحب کرد و به بزرگ ترین مالک ایران تبدیل شد. چنان که در زمان برافتادن از قدرت و تبعید از ایران توسط متفقین، مالک بیش از ۲ هزار  پارچه از آبادترین دهات ایران بود.

در چنین شرایطی، در سرتاسر آذربایجان، فرقه دموکرات به رهبری جعفر پیشه وری از کمونیست ها و مبارزین قدیمی، قدرت سیاسی را در دست گرفت. بی گمان این واقعه، در تاریخ معاصر ایران، بسیار مهم بوده است. در سال ١٣٢٤، جمهوری های دموکراتیک در آذربایجان و کردستان ایران تاسیس شدند.

فرقه دموکرات که در روز ۲۱ آذر سال ١٣٢٤ در آذربایجان، به قدرت رسید اصلاحاتی وسیعی در شرایط زنان، کارگران و آحاد مردم هم چون لوله کشی، اسفالت کشی، تاسیس مدرسه و داشنگاه و... به وجود آورد.

در نتیجه در ٢١ آذر ١٣٢٥، این جنبش مردمی به شکل وحشیانه ای از سیو حکومت مرکزی و اتش و فئودال های محلی سرکوب و هزاران نفر از افراد آن که برای آزادی، برابری و عدالت اجتمایع مبارزه کرده بودند به جوخه های اعدام سپرده شدند. برخی از تاریخ نگاران و روزنامه نگاران با استناد به منابع مختلف، تعداد اعدامی ها را در همان روز های نخست بیش از 2500 تن در تبریز نوشته اند. ٨٠٠٠ هزار زندانی، ٣٦٠٠٠ تبعیدی به مناطق جنوب و ٧٠ هزار پناهنده به آن سوی ارس، از اقدامات وحشیانه و سرکوبگرانه و نسل کشی حکومت مرکزی ایران بوده است.

آن چه در ٢١ آذر ١٣٢٥ در آذربایجان اتفاق افتاد، جنایت علیه بشریت و نسل کشی است و فراموش نخواهد شد تا چه برسد این بار نژادپرستان امروزی، آذربایجان را به سوی نسل کشی جدید سوق دهند.

 

این اقدامات شوک کننده در آذربایجان آزادی خواه و آن هم در تبریز که قلب انقلابات ایران، از انقلاب مشروطیت تا انقلاب ٥٧ در آن جا طپیده و اکنون اجازه بدهد یک مشت جاهلی که عمدتا طرفدار سپاه پاسداران حکومت اسلامی و یا گروه های پان ترکیست هستند که سرشان به مثلث شوم «آنکارا - باکو - واشینگتن» وصل است تا این چنین مردم آذربایجان و تاریخ درخشان آن را آلوده کنند. اکنون این وظیفه مردم تبریز و کارگران این شهر و همه شهرهای آذربایجان و سراسر ایران است که با محکوم کردن این اقدام نژادپرستانه علیه مردم کرد و دفاع از جنگ و کشتار ارتش و دولت فاشیستی ترکیه، از مردم کرد و روژآوا عذرخواهی کنند. مردمی که در زیر بمباران های هوایی و زمینی ارتش ترکیه و همه گروه های تروریستی سوری که دولت ترکیه از آن ها حمایت می کند قربانیان زیادی داده اند و تنها جرم شان نیز آزادی خواهی و دفاع از حقوق خود و مردم و خانه هایشان است.

اگر به وضعیت اقتصادی استان آذربایجان شرقی داشته نگاه کنیم، معنای دفاع از تیم تراکتور به جای دفاع از حقوق کارگران تراکتورسازی تبریز بهتر فهمیده شود؛ به اقرار استاندار برای اتمام پروژه های نیمه تمام استان سی میلیارد تومان اعتبار لازم است. بسیاری از واحدهای صنعتی استان در وضعیت ضرر یا آستانه ورشکستگی قرار دارند و به تبع آن، کارگران نیز حال و روز خوشی ندارند و برخی چندین ماه حقوق دریافت نکرده اند. در همین حال، یکی از مدیران سابق تیم تراکتورسازی خواستار کمک ٥ میلیاردی دولت روحانی به تیم فوتبال تراکتورسازی شده است! واقعیت این است که هزینه ها و مخارج تیم فوتبال این کارخانه، زندگی کارگران و اصل شرکت را تحت تاثیر قرار داده است. سال گذشته، صدها تن از کارگران کارخانه تراکتورسازی تبریز در اعتراض به عدم پرداخت حقوق چندماهه و واریز نشدن حق بیمه هفت ماهه، دست به اعتصاب زده بودند. با وجود کاستی هایی که در معیشت کارگران همین کارخانه وجود دارد، اندکی آن طرف تر قراردادهای میلیاردی با فوتبالیست ها امضاء می شود. چرا همین مسئولین خواستار کمک مالی دولت به بخش های صنعتی کارخانه تراکتورسازی نمی شوند تا علاوه بر تقویت صنعت و اشتغال زایی مشکلات مالی کارگرانی که آوازه این شرکت را تامین می کنند، حل شود؟

هر کدام از مقامات حکومتی که از تهران وارد تبریز می شوند هم زبان با مقامات محلی و رسانه های حکومتی، بحث شان بر سر کمک مالی به تیم تراکتور است نه کارگران تراکتورسازی تبریز و غیره.

بنابراین، دست رنج کارگر و محرومان نصیب باشگاهی می شود که در سلط سپاه پاسداران قرار دارد و کل درآمد سی ساله یک کارگر، تنها در یک قرارداد نصب قوتبالیست های این تیم می شود.

به علاوه تاریخ کردستان و آذربایجان تاریخ مشترک مبارزه و تلاش و آگاهی است و از این رو، نباید اجاز داد گروهی نژادپرست از درون حکومت فاشیست اسلامی و یا بیرون از آن، این روابط تاریخی و کنونی مثبت و آتی را خراب کنند و جنگ ترک و کرد نقده را که ملاحسنی امام جمعه معروف ارومیه و معبودی در اوایل انقلاب راه انداخته بودند در آینده نیز تکرار کنند. اکنون شهروندان کرد و ترک آذربایجانی به ویژه در آذربایجان غربی، آن چنان در هم تنیده شده اند و از هر نظر به هم وابسته اند که جدا کردن آن ها مانند جدا کردن گوشت و پوست است و امکان پذیر نیست.

به علاوه طبیعی ست که باید همه شهروندان جامعه ایران فارغ از ملیت، ملیت، باورهای سیاسی و عقاید مذهبی، از حقوق یک سان و برابری برخوردار گردند از جمله باید همه زبان های مادری در ایران آزاد شوند و این هم امر مبارزه مشترک همه خلق های تحت ستم ایران است. این مبارزه نیز نه بر علیه مردم فارس زبان، بلکه مسقیما بر علیه حکومت جهل و جنایت و فاشیست اسلامی ایران است. از این رو، حکومت اسلامی تلاش می کند با سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بین مردم ترک، فارس، عرب، بلوچ، کرد، ترکمن و غیره جدایی و خصومت بیاندازد تا از آب گل آلود ماهی خود را بگیرد. در حالی که همه خلق های سراسر ایران از تهران تا اهواز، از خراسان تا تبریز، از سنندج تا رشت درد مشترک و دشمن مشترک دارند. درد مشترک شان کمی آزادی، برابری، دموکراسی و عدالت و دشمن مشترک شان هم حکومت اسلامی و البته همه گروه های نژادپرست و فاشیست است. یعنی همه گرایشات عقب مانده و ارتجاعی تر سیستم سرمایه داری؛ سیستمی که نوع مدرن آن در اروپا و آمریکا سیاست های راست و نژاپرستانه پیش گرفته اند و نوع عقب مانده های آن نیز در سوریه، افغانستان، عراق، ترکیه، ایران، عربستان، اسرائیل، هند و قاره آفریقا مشغول جنگ های فرقه ای ملی و مذهبی و استثمار شدید نیروی کار هستند.

اما اکنون کل سیستم سرمایه داری جهانی از خاورمیانه تا اروپا و از آفریقا تا هند، در بحران به سر می برد و اعتراض ها و اعتصاب های جدید محرومان، ستم دیدگان و استثمارشدگان بر علیه بیکاری، فقر، گرانی و فساد دولتی، آن ها سراسیمه و نگران کرده است.

***

سرانجام برای من که جامعه آذربایجان را به خوبی می شناسم شگفت انگیزتر آن است که چرا تبریز با آن همه تاریخ درخشان انقلابی و آزادی خواهی در مواجهه با این حرکت اخیر نژادپرستان، «تب» نکرد، «لرز» نگرفت؟! چرا مردم به خیابان ها نریختند که بگویند نه تنها این هایی که در استادیوم سهند، شعار مرگ بر «کرد» سر دادند و از جنگ دولت و ارتش فاشیست ترکیه و تروریسم دولتی حمایت کردند از ما نیستند، بلکه در صف دشمنان ما و دشمنان آزادی و برابری و دوستی و همبستگی انسانی قرار دارند!

پیش از مسابقه تیم استقلال و تراکتور، چند تن از بازیکنان فوتبال این تیم مانند مهدی ببری و...، در شبکه های اجتماعی از عملیات تجاوزکارانه و تبه کارانه ارتش ترکیه و گروه های تروریستی مورد حمایت دولت ترکیه، حمایت کرده بودند. برخی از تماشاگران تبریزی نیز پرچم های بزرگ ترکیه و جمهوری آذربایجان را با خود به ورزشگاه سهند برده بودند. چرا و چگونه؟

هدف این مطلب، عموما مخالفت با بازی فوتبال به عنوان یک ورزش جمعی و مردمی و تفریح و هم چنین فوتبالیست ها و هواداران تیم تراکتور تبریز نیست. اتفاقا باید از هر فرصتی برای خوشحالی کردن علیه حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی اسلامی استفاده کرد. اما هدف من این است که نگذاریم این بازی ها به مکانی برای ابراز وجود نژادپرستان طرفدار حکومت اسلامی ایران و یا جمهوری آذربایجان و حکومت فاشیست ترکیه به ریاست جمهوری اردوغان فاشیست و جنگ طلب و عثمانی و هیتلر دوست و عوامل آذربایجانی این حکومت ها، تبدیل شود.

در جایی که سیاست در درون ورزش نفوذ کرده و به بخش جدایی ناپذیر آن تبدیل شده است، مردم آگاه باید از این ظرفیت، در عرصه های مبارزات بر حق و عادلانه خود استفاده کنند.

در واقع می توان گفت که فوتبال، مانند تیغی دو لبه قادر است ارزش های اجتماعی را تقویت و در مواردی، آن ها را نابود سازد. گواه تاریخی این امر، آتش بس میان کشورهای متخاصم در زمان برگزاری بازی های المپیک بوده است. این در حالی است که در برهه هایی از تاریخ، مانند بازی های ١٩٧٢ مونیخ، همین المپیک بهانه ای برای تسویه حساب های سیاسی و البته نمایش قدرت به شمار می رفته است.

شواهد بسیاری بر درستی این واقعیت که بازیکنان فوتبال می توانند به یکی از اصلی ترین نمادهای اجتماعی تبدیل شوند، وجود دارد. ورزشکاران سرشناسی هم چون وریا غفوری، در مبارزه علیه حق و ناحق و آزادی خواهی و دیکتاتور خواهی، صلح طلبی و جنگ طلبی، همواره طرف مردم انسان دوست و برابری طلب و آزادی خواه را می گیرد. این قهرمان فوتبال در عین حال، قهرمان مردم نیز هست! چرا که درد و غم و خواست آن ها را بر زبان می آورد.

بی تردید قبل از هر مسئله ای در رابطه با این جریان مخرب و خطرناک، باید انگشت اتهام را به سوی سران و مقامات حکومت اسلامی ایران، به ویژه سرداران سپاه پاسداران گرفت که این تیم را در اختیار دارند هر چند که ظاهرا مالکیت آن را به یک سرمایه دار حکومتی انتقال داده اند. با این وجود این تیم، یک تیم کاملا نظامی و در راستای اهداف حکومت جهل و جنایت اسلامی حرکت سازمان دهی می شود.

اگر امروز این اقدام نژادپرستانه و خشونت طلبانه از سوی نیروهای آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جوی داخل ایران و نیروهای اپوزیسیون خارج کشور، جواب مناسب نگیرد شاید فردا بسیار دیر شده باشد!

سه شنبه چهاردهم ابان ١٣٩٨ - پنجم نوامبر ٢٠١٩

 

 

*گفتگوی صدای نو در سیدنی با احمد اسکندری و بهرام رحمانی در باره  شعار  «مرگ بر کرد» در استادیوم تبریز، چرایی، تبعات و عملکرد و عکس العمل ها در قبال آن، ٥ نوامبر ٢٠١٩.

لینک این گفتگو:

https://www.youtube.com/watch?v=cfNOgRvqI_U

 

 

 

استراتژیک!

استراتژیک!

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 
وزارت خارجه آمریکا : چین رقیب استراتزیک ماست، روسیه آویزان استراتژیک ماست ، سیستم ولایت فقیه اسکولِ استراتژیک ماست ...

ادامه اعتراضات لبنان؛ تظاهرات بزرگ مخالفان در پی سخنرانی میشل عون
اعتراض‌های عراق؛ معترضان راه‌ها در بغداد و شهرهای دیگر را مسدود کردند
کنسولگری حکومت اسلامی ایران در کربلا هوتوتو سابید به الک و اشغال شد
خامنه‌ای: آمریکا از کودتای ۲۸ مرداد ضعیف‌تر اما وحشی‌تر و وقیح‌تر شده...ما آمریکا را به گوشه رینگ برده ایم
خامنه‌ای درباره تلاش ماکرون برای میانجی‌گری بین ایران و آمریکا: یا او خیلی ساده‌ است و یا همدست آمریکاست
کاخ سفید : وقایع لبنان و عراق در صورت لزوم به راحتی به ایران میرسد


درروز 13 آبان 1398، مردم عراق کنسول حکومت اسلامی در کربلا را تسخیر کردند.سالها قبل به دستور خمینی سفارت آمریکا در تهران تسخیر شد و حالا دیدی که چگونه گور سفارت گرفت . وقایع لبنان و عراق مثبت است شلیکی مستقیم به نفوذ ولایت فقیه و اینگونه عمق استراتژیک میسابد به الک ...
جناب خامنه ای آمریکا وحشی تر شده ، نوش جانتان . در مقابل فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران هر چقدر وحشی تر بشن مثبت تر است . در ضمن ماکرون ساده نیست حاکمان ایرانی مسلمان را ابله گیر کرده . والا از اول هم نقش اروپا و آمریکا در این صحنه مشخص بود . از اول هم معلوم بود که مسیر همه شان در چیدمان جدید خاورمیانه بدون فاشیسم مذهبی ایرانی و رهبری فردی و قبیله ای ، یکی است فقط در طول این مسیر هر کسی مسئولییت مشخصی به شکل نامحسوسی دارد ...

بعد یک دهه بازی غیر مستقیم نظامی غرب در جغرافیای سوریه ، حالا زیرپای فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران را در جامعه و مناطق مختلف مسلمان نشین خالی میکنند ... غرب تلاش کرد طی یک دهه در بالا و با کمی فشار نظامی غیر مستقیم توسط اهرمهای نیابتی به شرایط مورد دلخواه خودش نزدیک شود . هنوز هم دنبال همان نتیجه است منتها از پائین ...


موسسه شفافیت بین الملل هم در گزارشی از فساد اقتصادی در کشورهای مختلف جهان، با بررسی "شاخص تشخیص فساد" در ۱۶۷ کشور جهان، حکومت اسلامی در ایران با قانون اساسی شریعت را در رتبه ۱۳۰ قرار داده است.

غلامرضا انصاری، معاون دیپلماسی اقتصادی وزیر امور خارجه سپاه پاسداران در گفتگویی با روزنامه اعتماد چاپ تهران، گفته که در صورتیکه حکومت اسلامی لوایح مربوط به گروه ویژه اقدام مالی علیه پولشویی، اف‌ای‌تی‌اف را تا بهمن‌ماه که آخرین مهلت برای پیوستن نظام است، را تصویب نکند و "اگر ما این سد را رد نکنیم، مانند تیر خلاص به سیستم بانکی خودمان است که به علت تحریم‌ها به‌شدت آسیب دیده است."
 
انصاری گفته است که اف‌ای‌تی‌اف مانند داشتن پاسپورت است، یعنی "اگر سیستم بانکی ما می‌خواهد با سیستم بانکی جهان اعم از کوچک یا بزرگ آن هر نوع ارتباطی را برقرار کند، شرط آن اف‌ای‌تی‌اف است"... درست است غرب هی تمدید میکند ولی نهایتا مجبوریم قبول کنیم

 

وی گفته است که درحکومت اسلامی ایران به این مفهوم توجه نشده است که اف‌ای‌تی‌اف "شرط حضور سیستم بانکی نظام ولایت فقیه در بیرون از مرزهاست. خواه این بانک در افغانستان، سوریه و چین باشد یا در اروپا"...."کشورهایی که حتی از چین هم با ما دوست‌تر هستند به ما اعلام کرده‌اند که پس از عبور از این ضرب‌الاجل نمی‌توانند هیچ‌گونه نقل و انتقال بانکی با ما انجام دهند اعم از اینکه بانکی در تحریم باشد یا نباشد."
 

وزیر خارجه آمریکا : بنیان گذار اصلی امریکا از کور کبیر الهام گرفته است ... خدا بخواد داریم یواش یواش فامیل در میاییم ...

 

 


05.11.2019

اسماعیل هوشیار

  

 

بر لبه تیز پرتگاه

بر لبه تیز پرتگاه

جنگ بین جناحهای رژیم اسلامی، در نوع خود منحصر بفرد است. این کشمکش و تناقض و شکاف، برخلاف تصورات سطحی رایج در میان متوهمان به جوهر اسلام سیاسی در ایران، و در میان طرفداران سوسیالیسم ملی و خلقی، از جنس اختلافات در یک رژیم متعارف بورژوائی نیست. از نوع اختلاف دیرین در “تاریخ میهن” بین مشروطه خواهی و مشروعه طلبی نیز نیست. این تنازع بقاء خود مثل سلطه اسلام سیاسی بر جامعه سرمایه داری ایران با مردمی با این حد از سطح توقعات و انتظارات سیاسی و اجتماعی، نیز نامتعارف است.

هر جناح و لایه رژیم اسلام سیاسی در ایران، طی این چهل سال طوری عمل کرده است که از “تعیین تکلیف قطعی” با جناحهای مُقابل خود را کنار بکشد، اگر نه “آنها را کنار میکشند”. مثل دوران پر کبکبه و دبدبه “اصلاحات” و دوران خاتمی و “ممنوع التصویر” شدن “سید اصلاحات” و ترور تئوریسین “گفتمان اصلاحات”، سعید حجاریان. مثل ایام خیزش ۱۳۸۸ و “حصر خانگی” رقبای احمدی نژاد؛ و تواب سازی “حامیان” اصلاح طلب از جمله حجاریان به اتهام “همراه شدن” با “فتنه”. صحنه “اقرار” و ابراز ندامت حجاریان بسیار نخ نما بود: از او نخواسته بودند که فقط اعتراف کند که با فتنه همراه شده است، به او فشار آورده بودند که “کتبا و بر روی کاغذ” اعلام کند و بنویسد: “روشهای غربی اصلاح و رفرم و دکترین های غربی در نظام اسلامی کار نمیکنند”. این برایشان اهمیت درجه اول داشت، حتی اگر کاملا معلوم بود که او بخاطر اوضاع روانی ناشی از بازجوئیها و شکنجه ها، قرائت متن “عبرت نامه” را به شخص دیگری سپرده بود.

مواضع مقام معظم در این رابطه، بسیار گویا است: نگذارید بین مسئولان نظام و مردم، شکاف پر نشدنی ایجاد شود. جمهوری اسلامی تا زمان قطعیت یافتن فروپاشی و سقوط، “ناچار” است بر لبه تیز این پرتگاه حرکت کند. فرمایشات خامنه ای در مورد “مذاکره با آمریکا” و نوع و چگونگی روایت بازتاب آن در رسانه های جناحها، دیدنی است. روزنامه های منتسب به طیف اصلاح طلب، از “بیانات” مقام ولایت در “دیدار ۱۳ آبانی با دانش آموزان و دانشجویان” دست چین شده، این جمله را برجسته کردند:

“مذاکره با آمریکا، هیچ نتیجه ای ندارد”. اما روزنامه های سر در سپاه پاسداران و اصولگراهای “تند رو”، جمله دیگری را برجسته کردند: “اجازه نمیدهیم آمریکا بر گردد” و در اشاره به پا در میانی فرانسه در همین رابطه این جمله باب طبع همین لایه بود: “کشور را معطل رئیس جمهور فرانسه نکنید، او یا ساده لوح است یا همدست آمریکا”.

این تناقض غیر قابل رفع است، مادام و تا زمانی که اسلام سیاسی روبنای مناسبات اقتصاد کاپیتالیستی ایران است. در همان حال این کشمکش و تخاصم، نمیتواند تا زمان ظهور مهدی موعود(عج!) ادامه یابد.

رژیم اسلام سیاسی در ایران، پس از چهل سال، همه شیوه ها را برای بقاء و ادامه حرکت بر لبه تیز پرتگاه بکار برده است. از ماجرای “دانشجویان پیرو خط امام” در تسخیر سفارت آمریکا، تا جنگ با عراق و سرکوبهای خونین و قتل عام زندانیان سیاسی و جنایات زنحیره ای تا دیگر رویدادهائی که همه با آن آشنا هستند. سوپاپ اطمینانهای خارج از قلمرو جمهوری اسلامی هم که یکی پس از دیگری دارند مسدود میشوند: اوضاع سوریه، عراق و لبنان و آغاز یک شورش علنی علیه دخالتهای سپاه پاسداران و سپاه قدُس و باندها و دستجات قمه کش و مزدور و سرسپرده چون حشدالوحشی و حزب الله در عراق و لبنان.

تلاش مقام عظما و دوایر وزارت اطلاعات سپاه برای ادامه مسیر بقا بر لبه بُرًنده این پرتگاه، حتی در راستای برقراری نوعی توازن در جنگ بین اصلاح طلبان و  اصولگرایان، در  آخرین پله ها در مسیر سرازیری و سقوط، دیگر چاره ساز نیست. به گفته مردم عادی که هر یک از جناحها به روایت خود و باب طبع منافع جناحی خویش آنرا تفسیر و “تاویل” و مصادره میکنند، “دیگر تمام است ماجرا”.

مساله مُهم این است که آیا در پس فروپاشی و در جریان سقوط حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، این مردم که چهل سال است جنگیده اند، این کارگران که مقاومتها و ایستادگیها و اعتصاباتشان را دیده ایم، این قشر وسیع جوان تحصیلکرده که در شکاف نسلی با سازندگان مرتجع و عهد بوقی اسلامیون، ترس نمیشناسند؛ و به علم و دانش مجهزند و در امروز زندگی میکنند، قادر خواهند شد به اتکاء نیروی خود، از تکرار مهندسی آلترناتیوها در پس دیوارهای مخفی و اسرار آمیز و هزار لایه، جلوگیری کنند و خود حزب و ابزار سیاسی، برای ساختن جامعه ای شایسته انسان بسازند و به صحنه بیاورند؟ آیا طیف وسیع نیروی مُقدًسی که کودک و حقوق کودک را از قعر سیاهچال فراموشخانه تاریخ به صف اول جدالهای اجتماعی کشاند، آیا جنبش باشکوه دفاع از حقوق زنان و حرمت زن که چنین حماسی پنجه در پنجه مخوفترین استبداد قرون افکنده است، صحنه جدال بر سر قدرت سیاسی را نیز از آنِ خود خواهند کرد؟ و یا اینکه بازهم سناریو نویسان پشت پرده و دوایر مرموز جهان جاسوسی و ضد جاسوسی و روسای دوائر “رژیم چینج”، با انواع “مدیران دوران گذار”شان در نمای علنی و عامه پسند، بار دیگر خواهند توانست جامعه را با خود همراه کنند؟ آیا مردم، این موجودات شریف و پاک، بار دیگر از روی خوش قلبی خویش؛”اختیار”شان را به “از ما بهتران” و عناصر حاشیه ای دیگری، این بار شیک و امروزی و “دمکراسی بر تن”، متظاهر به “چند صدائی”، و مدافعان ریاکار “صدای ملت و حقوق ساکنین ایران زمین”، واگذار خواهند کرد که “دولت تشکیل بدهند و توی دهن دولت بزنند”؟

این مساله، کلیدی است.

۴ نوامبر ۲۰۱۹

در تقویت گزارش خوب پیمان شجیراتی

در تقویت گزارش خوب پیمان شجیراتی

گزارش اقای پیمان شجیراتی حاوی مطالب مهمی برای آموزش و کسب تجربه برای کارگران و کارگران فعال است. من نیز تلاش می کنم  تجارب خود را با کوشندگان جنبش کارگری به اشتراک بگذارم.

روند مبارزات کارگری پیچیدگی های خاص خود را دارد. این روند هر روز و هر اتفاقش حاوی آموزش، تجربه و حتی خطا برای کارگران است. وقتی در یک مبارزه کارگری مسائلی همچون نبود امنیت شغلی، اخراج و زندان کارگران را همواره تهدید می‏کند، هر تصمیمی که برای ادامه مبارزه گرفته می‏شود باید با همراهی و همدلی اکثریت کارگران باشد. باید دغدغه‏های تک ‏تک کارگران در مورد اخراج و هر نوع تهدیدی که زندگی خانواده کارگران را نیز متاثر خواهد کرد، مد نظر قرار گیرد. سبک کار شورایی در هر مبارزه کارگری باید در الویت کارگران فعال قرار گیرد، چون هر اعتصاب و اعتراضی بدون پشتیبانی همگانی در مسیر خود به شکست می‏انجامد. ممکن است در مسیر مبارزه، خواست اکثریت کارگران بر خلاف نظر کارگران فعال، رایکال‏تر، یا برگشت به عقب و یا حتی تکرار تجربه‏های تلخ گذشته باشد. در این شرایط کارگران فعال باید تلاش کنند که همکاران خود را از موانع موجود اگاه سازند اما درصورت عدم موفقیت در قانع کردن آنها چاره‏ای جز پذیرفتن نظر اکثریت را نخواهند داشت.

هر زمزمه اعتراضی علنی و یا مخفی در محیط‏های کار حول مطالبات کارگری در خود آبستن شکل‏گیری  کمیته کارگری است. کارگران فعال با تدبیر و دوراندیشی با شکل دادن کمیته های کارگری رهبری، هدایت، راهبری و پیگیری این زمزمه اعتراضی را به عهده دارند. کارگران فعال باید بدانند که تا چه اندازه خواست کارگران جدی و همه گیر بوده و آیا میتواند بستری برای اعتراض و اعتصاب و یا هر اقدامی دیگر باشد.

یک مطالبه و یا مشکلی در محیط کار ممکن است سرنوشت کارگران و خانواده های آنها را رقم زند مثل: تعطیلی محیط کارگری، اخراج دسته جمعی، انتقال سهام به بخش خصوصی و بالعکس و یا دستمزد های معوقه. هر مبارزه ای با توجه به نوع مطالبه باید با دور اندیشی، تدبیر و گام به گام به پیش رود، هر گامی به جلو باید با تصمیم شورایی و مبارزه برای شکل دادن مجمع عمومی که عالیترین شکل تصمیم‏گیری است همراه باشد، هر گامی به جلو باید قدرت و اعتماد به نفس کارگران را تقویت کند، کارگران خاموش را به میدان مبارزه بکشاند و قدرت سرمایه را به عقب براند، در غیر این صورت حرکت کارگری در همان شروع خود به شکست می‏انجامد.

تجربیات مبارزاتی و میزان آگاهی عموم کارگران برای پیشبرد امر مبارزه گامهای بعدی را تعریف میکند، هیچ نسخه از پیش تعیین شده‏ای و یا توصیه شده برای تمام محیط های کارگری کاربرد ندارد. مبارزه کارگری در محیط کار یک زندگی سراسر تلاطم، اراده و تدبیر و ابتکار مبارزاتی است که کارگران فعال با توجه به ویژگیهای محیط کار خود ، شکل و نوع اعتراض را طراحی کرده و آن را عملی سازند. البته مطالعه تجربیات دیگر کارگران و وسبک کار مبارزاتی آنها همیشه سرلوحه مبارزات کارگری است .

تجربه مبارزات کارگری در دهه های اخیر نشان میدهد که هر گونه حرکت کارگری بدون اطلاع رسانی ،حمایت ها و همبستگی های بیرون از محیط کارگری را، از خود محروم میسازد، دوران نشستن پشت در های بسته برای کارگران به اتمام رسیده، اعتراضات کارگری بدون همبستگی دیگر کارگران همجوار و همشهری و منطقه ای و سراسری ،در نطفه سرکوب خواهد شد. کارگران باید این توهم را کنار بگذارند که مبارزات کارگران دیگر به ما مربوط نمی باشد، اولا همیشه دستمزدهای عقب افتاده، تعطیلی و اخراج در کمین همه محیط های کارگری است، دوم اینکه هر شکستی در هر مبارزه کارگری آسیبی جدی برای دیگر کارگران است و هر دستاوردی در هر مبارزه کارگری منافع همه کارگران را تامین میکند، سوم اینکه قدرت طبقاتی، دستاورد همبستگی سراسری کارگران است.

ممکن است یک اعتصاب و اعتراضی بنا بر تصمیم کارگران پشت درهای بسته برگزار شود، اما باید اهداف و چگونگی آن اعتراض و دستاورد های آن فراتر ازدیوارهای محیط کارگری نفوذ کند.

اگر هر واحد تولیدی با بحران جدی و سرنوشت ساز مواجه شد،کارگران و کارگران فعال باید ریسک سرکوب را بپذیرند، در چنین شرایطی نوشتن نامه و طومار درگیر کردن مبارزه کارگری با پیچ و خم های اداری و یا راضی کردن فلان فرماندار و... خیانت به کارگران و خانواده های آنان بوده و سرنوشتی جزاخراج و بیکاری برای کارگران بدنبال نخواهد داشت.

آنجا که میتوان با قدرت کارگری و ابتکار مبارزاتی سینه سپر کرد و پیروز شد، چه نیازی به مماشات و از دست دادن فرصت ها. زمان نقش تعیین کنندگی در مبارزه کارگری را دارد، مدیریت زمان همراه با شجاعت کارگری میتواند گامهای مبارزه را به نفع کارگران رقم زند.

کمیته های کارگری برای عبور از بحرانهای کارگری نقش کلیدی دارند چه بسا این کمیته های کارگری که متشکل از کارگران فعال همان واحد تولیدی هستند، به عنوان نطفه های تشکل کارگری عمل میکنند. نوشتن گزارشات کارگری و ارائه تجربیات مبارزات کارگری بدست کمیته های کارگری در شرایط فعلی باعث ایجاد همبستگی سراسری کارگری خواهد شد. تجربه دیگری را که باید در مورد آن بحث کرد ، مسئله سازمان یابی کارگری است، کمیته های کارگری صرفا هسته ها و نطفه های موقت یک اعتراض و اعتصاب نیستند، بلکه در هر محیط تولیدی، خدماتی، پروژه ای، کارخانه ها و کارگاه ها که مبارزه کارگری در آن جریان دارد، کمیته های کارگری شکل میگیرند، سازماندهی زندگی مبارزاتی در محیط های کار، سازماندهی مبارزه برای ایجاد مجامع عمومی، سازماندهی برای شکل گیری و آموزش گفتمان شورایی، سازمان دادن اعتراضات گسترده، اعتصابات وسیع کارگری، و در نهایت ایجاد بستر مناسب برای شکل گیری تشکل های کارگری به ویژه شوراهای کارگری از وظایف مهم کمیته های کارگری است. کمیته های کارگری هسته های مخفی جریانات سیاسی بیرون از محیط های کارگری نیستند که سیاستهای ان را دیگران تعیین کنند بلکه نهاد های مستقل کارگری هستند که توسط خود کارگران اداره و رهبری می شوند.

در دهه های اخیر مبارزات کارگری پوسته های سخت خود را شکسته و با ابتکار عمل کارگری، شیوه مبارزات کارگری را تغییر داده اند و در نهایت خود را به سبک کار مبارزاتی جدید مجهز کرده اند. عبور از دیوارهای محیط های کار و درگیر کردن کارگران دیگر و تبدیل مبارزه درون محیط کارگری به جنبش فراگیر و سراسری، به کنترل در آوردن کف خیابانها و ریل های قطار و جاده ها از دستاورد های میارزاتی کارگران در دهه های اخیر بوده است.

انتقاد جدی که به مبارزات کارگری همچنان وارد است و نمیتوان بر آن سرپوش گذاشت ، ضعف جنبش کارگری در ایجاد همبستگی سراسری مابین واحدهای تولیدی و صنعتی است.به نظر من عمده ترین دلیل نبود این مهم نداشتن سبک کار لازم در این مورد است، سبک کاری که اولا ضرورت مبارزه سراسری را آشکار و اموزش دهد، دوم اینکه گام های عملی ایجاد این همبستگی را آموزش دهد، به نظر میرسد ایجاد ارتباط با کارگران دیگر و محیط های کاری در منطقه و سراسر کشور هزینه بسیار کمتر از دستگیری و زندان داشته باشد. کمیته های کارگری و کارگران فعال باید متوجه باشند بدون یک مبارزه سراسری و همبستگی کارگری شاید بتوان بطور موقت از یک بحران کارگری عبور کرد اما دستاورد های بدست آمده براحتی از دست خواهند رفت. اتاق فکر سرمایه داری به شکل جهانی رو در روی ما کارگران قد علم کرده و هر روز با طرح و برنامه ای جدید سعی در خنثی کردن مبارزات کارگری دارند، ساده انگاری است که ما کارگران بدون ابزار و قدرت سراسری بتوانیم در مقابل این اتاق فکر پیروز شویم، اگر کارگران هفت تپه و فولاد توانستند تا اینجا دوام آورند با تکبه بر سبک کار ایجاد همبستگی طبقاتی هر چند به شکل نیم بند بود.

راه کار این سبک از مبارزه؛ تعیین افراد و یا فرد مورد انتخاب کارگران و ماموریت دادن به او برای ارتباط با محیط های کارگری در منطقه است، گام نخست برای ایجاد همبستگی سراسری ایجاد همبستگی منطقه ای است، نمونه مشخص آن حمایت کارگران هفت تپه و فولاد خوزستان از مبارزات یکدیگر بود ، چرا نباید کارگران هپکو، ماشین سازی ، آذرآب و دیگر واحدهای تولیدی در اراک که مطالبات مشترک دارند اعتراضات مشترک داشته باشند؟ چرا نباید کارگران خدماتی شهرداری ها اعتراضات مشترک نداشته باشند؟ این ضعف جنبش کارگری است و باید آن را پذیرفت و برای رفع آن اقدام عملی کرد.

ایجاد گروه های مشترک اینترنتی، مبادله اخبار، هم اندیشی، ترتیب دادن مراسم مشترک، دعوت از کارگران فعال دیگر محیط های کارگری، و در نهایت ایجاد کمیته های کارگری جهت ارتباط سیستماتیک با دیگر کمیته های کارگری و پیوند دادن این کمیته ها به شکل کمیته های کارگری منطقه ای گامی محکم و اساسی در جهت سراسری کردن جنبش کارگری است.

صف مبارزه مبارزه کارگری جدا از صف مبارزاتی معلمان،پرستاران ،بازنشسته ها ودیگر مزد بگیران نیست،ضمن مبارزه برای مطالبات روز مره کارگری ، از مبارزات سراسری  کارگران حمایت و از تجربیات یکدیگر بیا موزیم.

من اطمینان دارم جنبش کارگری ایران با ابتکار عمل خود و با کار و تصمیم شورایی همبستگی و پیوند سراسری را ایجاد خواهد کرد.

 

«یافته»ها و «بافته»ها! تأملاتی زودگذر بر سبک برخورد رفیق «پویا محمدی»

«یافته»ها و «بافته»ها!

تأملاتی زودگذر بر سبک برخورد رفیق «پویا محمدی»

تا آن‌جا که بر راقم این سطور دانسته آمد، گویا رفیق‌مان؛ «پویا محمدی» آن هنگام که «حوصله»اش سر می‌رود، فیل‌اش یاد هندوستان می‌کند! ایشان اما برای رسیدن به مقصد و مقصود، ابتدا به «مکه» می‌رود و رو به سوی قبله‌ی کومه‌له با ذره‌بین و چه بسا میکروسکوپ و ایضاً تلسکوپ و... به دنبال تَرک و شیار و... می‌گردد و آن‌قدر می‌گردد و می‌گردد و می‌گردد تا چیزی یا چیزَکی بیابد و... و وقتی می‌یابد، مشعوف از یافته‌اش چنان «یافتم! یافتم!»ی سر می‌دهد که ارشمیدس را شرمسار می‌سازد و بس!  

در این میان اما وقتی قافیه به تنگ می‌آید، «یافته»ها به «بافته»ها تَبَدل می‌یابند و رفیقِ «ما» به «صحرای کربلا» مُشرف می‌شود و آن‌قدر تحت تأثر«آلام» قرار می‌گیرد که همان‌جا می‌ماند و «مُجاور» می‌شود و لاجرم «زمین‌گیر» و لذا اساساً «هندوستان» را به نسیان می‌سپارد! مقاله‌ی اخیر رفیق پویا از نوعِ همین «بافته»هایی است که به مدد علاقه‌ی زائدالوصف(!) ایشان به «قبله» پوستینِ «یافته» را بر تن‌اش پوشانده است!

از این منظر در این مختصر سعی‌مان را بر این مهم معطوف می‌کنیم تا در پس غریوهای «یافتم! یافتم» ببینیم و بگوییم که رفیق‌مان چه یافته و چه بافته و... و صد البته چرا و چگونه!

قبل از آن اما بر این نکته تأکید کنیم که رفیق، «صادق» است. صداقت ایشان را می‌توان در درج منبع اصلی اخبارِ مورد نظرشان و هم‌چنین توجه به متن اصلی و ترجمه‌ی اخبار مشاهده کرد. این «صداقت» که بر راقم این سطور دانسته آمد و بسیار مهم است، بی‌تردید می‌تواند راه‌گشای «پلمیک» باشد. چنین باد!

بیفزاییم که از سوی دیگر همین «صداقت» اما در ذهن مخاطب، طنابِ دارِ «سبک برخوردِ» ایشان نیز هست!

ملاحظه کنید!

رفیق پویا در مقاله‌ی «دور تازه‌ی "مذاکرات" احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی و موضع رفیق ابراهیم علیزاده! از تفکیک در مذاکره هم آبی گرم نمی‌شود»(1)، گزاره‌ی «تفکیک در مذاکره» را به‌مثابه‌ی «ادله‌ی جرم» ذیلِ عناوینِ شراکت در «پروسه‌ی شکل‌گیری مذاکره»، «توجیه مذاکره و در نوع خود سَبک کردن بار سنگین قباحتِ بر دوش احزاب ناسیونالیست»، «دوختن کلاه‌های شرعی» و تضاد و تناقض مواضع میدانی کومه‌له و حزب کمونیست ایران با «مصوبات مربوطه‌ی کنگره‌ها و مواضع تاکنونی»، مشخصاً «سند مصوب کنگره‌ی 15 کومه‌له» در گفتارِ رفیق «ابراهیم علیزاده» می‌یابد و ارشمیدس‌وار، غریوِ «یافتم! یافتم!» سر می‌دهد تا به زعم خود «رویکرد راست‌روانه و سازشکار در رهبری کومه‌له» را افشاء و «خاطر گرامی این دوستان دروغین مردم» را که البته به «فریادرس احزاب ناسیونالیست» نیز تبدیل گشته‌اند، بر این مهم معطوف کند که «هرگونه مذاکره از سوی اپوزوسیون با رژیم جمهوری اسلامی در خدمت تقویت این رژیم خواهد بود». یاللعجب! رفیق پویا، «امر بدیهی» را به‌مثابه‌ی امر بدیهی، بدیهی می‌داند، و آن را می‌یابد و جالب‌تر آن‌که آن را به رخِ کومه‌له نیز می‌کشاند!

«امر بدیهی» اما در گفتارِ رفیق «ابراهیم علیزاده» متناسب با «دال و مدلول» در پاسخ به پرسشِ «موضع شما در قبال این گفت‌وگوها چیست و چرا در آن شرکت ندارید» به شرح ذیل است:

  • «ما این ظرفیت را از جمهوری اسلامی نمی‌بینیم که نه به هیچ سازمان سیاسی مخالف خودش اجازه‌ی فعالیت سیاسی و قانونی بدهد و نه به حقوق پایمال شده‌ی مردم کردستان اذعان کند؛ نه در گذشته داشته و نه اکنون نیز هیچ نشانه‌ای دیده می‌شود که آن ظرفیت را پیدا کرده باشد.» (دال= دلالت‌کننده/راهنما)
  • رفیق ابراهیم اما پس از تبیینِ «دال» به ارائه‌ی «مدلول»(= مضمون/ منظور/ مفهوم) می‌پردازد و می‌گوید: «اما علاوه بر آن، دو موضوع می‌تواند برای چنین گفت‌وگویی وجود داشته باشد»:

2-1- «یکی از آن‌ها گفت‌وگو بر سر منافع حزبی، مانند مبارزه‌ی مسلحانه، فعالیت در چهارچوب جمهوری اسلامی، شرکت در انتخابات و موضوعات دیگری از این قبیل که به حزب خودشان مربوط است و حق خودشان است، هر بلایی که بر سرشان بیاید یا هر دستاوردی برای حزب خودشان به دست بیاورند، در خوب و بد آن خودشان مسئولند. ما نمی‌گوییم حق این را ندارید که بر سر این موضوعات مشی و جهت مخصوص به خودتان را داشته باشید و بر سر آن با جمهوری اسلامی گفت‌وگو کنید. اگر لازم دانستیم و برای روشن کردن افکار عمومی و ارتقای سطح هوشیاری مردم در این باره حرف خودمان را می‌زنیم».

2-2- «اما موضوع دوم گفت‌وگو بر سر سرنوشت مردم کردستان، حقوق مردم کردستان و مطالبات عمومی آن مردم است. در اینجا ما می‌گوییم حق آن را ندارند که بر سر جامعه‌ی کردستان و آینده‌ی آن مذاکره کنند. برای سرنوشت حزب خودشان هر تصمیمی که می‌گیرند بگذار بگیرند ما با این مسئله مشکلی نداریم، اما چه کسی این حق را به آن‌ها داده که بر سر سرنوشت مردم کردستان تصمیم بگیرند؟ این نمایندگی را از کی گرفته‌اند؟...»

خب! در گفتارِ رفیق ابراهیم، متناسب با دال، جمهوری اسلامی فاقد هرگونه «ظرفیت» است و لذا اساساً مذاکره از حیز انتفاع ساقط می‌شود.

از سوی دیگر، متناسب با مدلول، بورژوازی «هر غلطی که می‌خواهد، می‌تواند انجام دهد»، «هر خاکی که می‌خواهد، می‌تواند بر سر بریزد» و... آن‌ها این «حق» را دارند که چپ و راست «مذاکره» کنند و... و «کاتیوشا» نصیب‌شان شود و...؛ «هر بلایی که بر سرشان بیاید یا هر دستاوردی برای حزب خودشان به دست بیاورند، در خوب و بد آن خودشان مسئولند...»، اما و اما و اما مذاکره بر سر سرنوشت مردم کردستان، «غلط اضافه»‌ای است که «حق آن را ندارند». همین و بس!

رفیق پویا اما این صراحتِ گفتار در تبیینِ «حق» و «ناحق» را به «تفکیک در مذاکره» فرومی‌کاهد، معنای «فریادرس» را بر آن حمل می‌کند و آن را به اتهام ناچسبِ «رویکرد راست‌روانه و سازشکارانه» پیوند می‌زند و در صحرای کربلا، «زمین‌گیر» می‌شود!

واقعیت اما این است که در گفتار رفیق ابراهیم، به آن‌گونه که در بالا در پیوند با «متن» به مثابه‌ی مجموعه‌ای متشکل از نشانه‌های قراردادی، خصایصِ ساختاری- زبانی و... که به قصد انتقال «مفهومی مشخص» کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و مستقل از وجه فیزیکی این نشانه‌ها‌ و... صرفاً محتوای پیامی که می‌خواهند انتقال دهند اهمیت دارد- آمده است، فروکاستنِ سطحِ گفتمان گفت‌وگومحور و جایگاه بورژوازی در پروسه‌ی گفت‌وگو با جمهوری اسلامی به «منافع حزبی» و مواجهه‌ی رادیکال با «غلط اضافه»شان چنان «مشهود» است که برای رفیق پویا چاره‌ای جز توسل به «بافته»ها نمی‌ماند و لذا به همان بسنده می‌کند و «یافته»اش می‌پندارد!

***************

در خاتمه بر این مهم تأکید بگذاریم که موضوع این نوشتار نه دفاع بی‌چون و چرا از تمامی خط و خطوط کومه‌له و حزب کمونیست ایران بلکه بسا فراتر از آن نشاندن «نقد» در جایگاه واقعی‌اش و تمرکز و تأکید مضاعف بر مقوله‌ی «خوانش به‌سامان متن» در پروسه‌ی صورت‌بندیِ «نقد» است.

به این اعتبار مجادله‌ی رفیق «پویا محمدی» با کومه‌له صرفاً «دستمایه»ی بیانِ «مفهوم» بوده است و بس!

تهران- چهاردهم آبان‌ماهِ یک‌هزاروسیصدونودوهشت   

 

 

پی‌نوشت

 

   

حقایق و اطلاعات در جهان چندین قطبی

حقایق و اطلاعات در جهان چندین قطبی

 

در دوران جهان دوقطبی و ایام جنگ سرد، منافع راس دو اردوگاه “شرق و غرب” در جنگ بر سر حفظ و گسترش مناطق نفوذ،  ایجاب میکرد که از رخنه عوامل نفوذی، بطور متقابل جلوگیری کنند. دوائر جاسوسی و ضد جاسوسی  پیچیده؛ وعملیات نفوذ و نیز کشف و افشاء آنها نیز به همان درجه پیچیده و سرشار از شگردهای پلیسی بی سابقه بود. شاید اکثر خوانندگان این سطور با کتاب ” در تعقیب و شکار جاسوس” که نسخه انگلیسی آن با عنوان: ” spy catcher” انتشار یافت، آشنا باشند. این کتاب تا نزدیکیهای پایان دوران جنگ سرد در بریتانیا ممنوع بود، با این توجیه که محتویات آن، ” امنیت ملی بریتانیای کبیر را تهدید میکند”. اشاره ای مختصر به محتویات کتاب مذکور و کشمکشهائی که پیرامون ممنوعیت آن درگرفت، زوایائی از منظور و هدف من را در نگارش این نوشته، روشن میکند:

 

اسم نویسنده اصلی پیتر رایت ( Peter Wrigh) است که قبلا یک مقام عالی و معاون رئیس سازمان ضد جاسوسی و امنیت داخلی بریتانیا یعنی (MI5) بوده است. او در کتاب که عنوان کامل آن” جاسوس گیر، اتوبیوگرافی سرًی یک مقام عالیرتبه سازمانی ضد جاسوسی” بود؛ اولین بار در سال ۱۹۸۷ در استرالیا چاپ و منتشر شد. تلاشهای دولت بریتانیا برای ممنوعیت کامل انتشار کتاب و بویژه پخش آن در آن کشور، با شکست مواجه شد. در سال ۱۹۸۵ رایت سعی کرده بود که کتابش را در انگلستان به چاپ برساند، اما دادگاه عالی انگلیس مانع شد. پس از انتشار کتاب در استرالیا، دادگاههای انگلیس هر گزارش از کتاب را توسط روزنامه ها و مجلات انگلیس موجب تعقیب قانونی معرفی کردند. گرچه حتی دولت بریتانیا همه تلاش ها را به عمل آورد که از چاپ آن در استرالیا نیز جلوگیری کند، اما  مالکوم ترن بال(Malcolm Turnbull که بعدها نخست وزیر استرالیا شد و در زمان چاپ کتاب نماینده شرکت انتشاراتی چاپ کننده بود، مقاومت کرد و در برابر تجدید تقاضای منع کتاب در ژوئن سال ۱۹۸۸ ایستاد و در نتیجه انتشار کتاب ادامه یافت.سرانجام پس از اینکه تعدادی از روزنامه نگاران نسخه هائی را به داخل بریتانیا وارد کردند و قوانین مربوط به منع روزنامه نگاران و خبرنگاران از گزارش در باره کتاب مذکور، شامل اسکاتلند نمیشد، دولت بریتانیا در اعمال سانسور شکست خورد.

 

اما کتاب رایت چه اسراری را افشا کرده بود و چه تهدیدات از طریق استراق سمع های سرسام آور و جاسوسی از شهروندان و سلب امنیت آنان حتی در چهاردیواری خانه شان را سالهای سال موجب شده بود، که چنان واکنش های هیستریک مقامات را در پی داشت؟

 

یک مقام مُهم و معاون رئیس سازمان امنیت داخلی، حقایق و اطلاعات بسیاری را که کمتر کسی از آن خبر داشت، افشاء کرده بود، از جمله:

 

خود رایت مینویسد که او مامور بوده است که یکی از عوامل نفوذی کلیدی کی جی پی، یعنی سازمان ضدجاسوسی شوروی سابق، در سازمان امنیت داخلی، را شناسائی کند. آن شخص کس دیگری جز، راجرز هالیز(Roger Hollis)، یعنی مدیر کل همان سازمان نبود! معلوم شد که حداقل ۵ مقام کلیدی MI5، MI6، وزارت خارحه و دیپلومات برجسته و مامور امنیتی به قدمت ایام پایانی جنگ دوم جهانی، از نفوذیهای KGP بوده اند که بعضا از جمله مدیرکل MI5. به شوروی گریخته و در مسکو مرده بودند! از این نوع نفوذها در ایران هم خبر داشتیم، نمونه اش کشف سرلشکر مقربی در همکاری ساواک و سیا و اعدام او به جرم جاسوسی برای شوروی در سال ۱۳۵۶.

 

اما در کنار این عملیات متقابل نفوذ و جاسوس گیری در دوایر امنیتی دو اردوگاه، اطلاعات تکان دهنده ای که رایت در مورد کنترل و استراق سمع شهروندان، به بهانه نفوذی و ردیابی آنان، افشا کرده بود، وزن سنگین تری دارند. سازمان امنیت داخلی بریتانیا، در منازل همه اعضاء رهبری حزب کمونیست بریتانیا و نیز رهبران همه سندیکاهای کارگری، از جمله اسکار گیل، دستگاههای استراق سمع پیچیده و با کمترین امکان برانگیختن سوء ظن، تعبیه کرده بود. رایت مینویسد که سازمان امنیت داخلی در همه شرکتهائی که مصالح ساختمانی، درب و پنجره سازی و بویژه “قفل ساز”ها، لوله کشی، سیستم های برق و… تولید میکردند، یک شعبه وابسته به خود را داشت. به این معنی که تعبیه وسائل استراق سمع، با مهارت توسط شرکتهای مربوطه انجام میشد. منجمله نصب دستگاههای کوچک ضبط و ارسال رادیوئی صوتی و اطلاع دقیق از مکالمات داخل چهار دیواری شهروندان در باره همه چیز. ماموران با دریافت مکالمات متوجه میشدند که صاحب خانه چه اوقاتی در سمستر و تعطیلات بسر میبرد. آنگاه واحد قفل ساز وابسته به ام آی فایف، را مامور میکردند که درب منزل را در آن روزها، بدون اینکه کمترین اثری از خود بجای بگذارند، باز کنند و ماموران از هم اسناد، مکاتبات و نامه ها و عکسها، و هر “مدرک و سند” دیگر کپی میگرفتند و آنها را با همان نظم قبلی، سر جایش میگذاشتند. این عملیات “کارشناسانه” جاسوسی و نفوذ و استراق سمع و تعقیب و مراقبت، شامل همه اعضاء احزاب چپ و سوسیالیست و کمونیست و هر روزنامه نگار و خبر نگار اندکی مستقل نیز میشد.

 

جهان دوقطبی، به این ترتیب، در جریان جنگ برای نفوذ، و در سیر کشف و خنثی سازی دو سویه “نوطئه” های طرف مقابل، بسیاری اطلاعات را، ناخواسته، مثل همین مورد کتاب رایت، در اختیار مردم میگذاشتند.

 

اما، وضع در دنیای پس از فروپاشی دیوار برلین، دیگر چنین نیست. در جهان ناپایدار “چند قطبی” کنونی، که از جمله رژیم حمهوری اسلامی، در راس شبه بلوک اسلام سیاسی قرار گرفته است، اطلاعات به ندرت درز میکند. دلیل آن روشن است. همانطور که نوشتم موازنه بین این شبه قطب ها، ناپایدار و سیًال است. شاید ذکر چند مثال منطور من را روشن تر کند:

 

خیلی ها نسبت به سربرآوردن قارچ مانند جریانی مثل “داعش”، سرگیجه گرفته اند. دلایل زیادی هست که این جریان را اساسا سیا و پنتاگون، با قدری نظر مساعد میت ترکیه و موساد اسرائیل سرهم بندی کردند. خود این فکت، پر از راز و رموز است. در هر حال، طرفهای سازنده داعش ها، در یک قطب و یک کمپ واحد، مثل دوره جهان دوقطبی، قرار ندارند. به این معنی حتی اگر سیا و پنتاگون را سازمانده و تامین کننده منابع مالی و تسلیحاتی داعش مانند، فرض کنیم، رابطه دولت اسرائیل، ترکیه و حتی دولت عراق کنونی با دولت آمریکا و مناسبات و قول و قرار ها بین سازمانهای جاسوسی این دولتها، با مناسبات آمریکا در دوران جهان دو قطبی، از جنس “اقمار” همان دوره نیست. تضاد منافع و به درجه ای “استقلال” و یا عدم وابستگی کامل، از خصوصیات این جهان چند قطبی و تعادل و موازنه ناپایداراست. در نتیجه نه سیا و نه موساد و نه میت، هیچ اسراری را در باره عملیات جاسوسی و کنترل شهروندان، افشاء نمیکنند، چون این وضعیت ناپایدار و آویزان، ممکن است “مُهره”ها را حتی اگر صد در صد دست ساز، به سوی یکی از شبه قطبها بکشاند. با توجه به “ظاهر” اسلامی جریاناتی مثل داعش، قطبهای سازنده آن، مطمئن نبودند که رژیم اسلام سیاسی در ایران، برای مثال، از نفوذ در آن برکنار بماند. یک اتفاق بسیار عجیب گوشه هائی از این کلاف سردرگم را برملا میکند: قبل از اینکه داعش، موصل را در عراق تصرف کند، نشستی تماما مافوق سری در عمان پایتخت اردن انجام شده بود. خبر را یکی از منابع “کرد”ها در عراق اعلام کرده و به فاصله چند دقیقه پس از انتشار، آن را حذف کردند. طبق خبر که “خود سرانه” انتشار یافته بود، در نشست عمان، نمایندگانی از نهادهای امنیتی عراق، ایران، اردن و آمریکا همراه با شخص مسعود بارزانی، شرکت داشتند. قرار بر این بوده است که ارتش عراق بدون هیچ مقاومت، موصل را به داعش تسلیم کند و نیروهای “پیشمرگ” در کردستان عراق در جریان تسلیم موصل، که شهری مورد ادعای ناسیونالیسم کرد است، به هیچ مقاومتی دست نزنند. هنوز هم پس از این سالها و پس از شکست داعش، در عراق و سوریه و در پی کشته شدن البغدادی نیز، افکار عمومی جهان از ابعاد عملیات پر پیچ و خم دوایر جاسوسی و امنیتی خرده قطب های موجود، اطلاعات دقیقی ندارد. همه با این تصویر راه آمده اند که “داعش” یک نیروی افراطی و “تکفیری” اسلامی است و شکست آن را به عنوان پیروزی “دمکراسی” به خورد مردم جهان داده اند.

مورد دیگر، “حماس” است که اطلاعات زیادی تاکنون انتشار یافته دال بر اینکه، اسرائیل آن را ساخته است، به عنوان بدیلی در برابر الفتح و خنثی کننده آن. اما، در عین حال این را هم میدانیم که نهادهای اطلاعاتی و سپاهی جمهوری اسلامی در لبنان و از جمله در میان حماس، سرمایه گذاری کرده است. یعنی در تضاد منافع بین جمهوری اسبلامی و اسرائیل و جنگ جاسوسی بین ارگانهای امنیتی آنها، نمیتوان با اطمینان کامل گفت که مثلا حماس، “سر سپرده” جمهوری اسلامی و یا اسرائیل است. از این نظر دلیلی برای “افشاء” و “رو کردن” دست خود، از هر جانب، وجود ندارد. اینجا، ما با امثال و نمونه های “رایت” روبرو نمیشویم و بسیاری اطلاعات از ما شهروندان، در این اوضاع جهان خرده چند قطبی، پنهان میماند. ابعاد فعالیتهای جاسوسی رژیم اسلامی از شهروندان ایران، مطلقا قابل مقایسه با دوره شاه نیست. طرف را وادار کرده اند که علیه وجدان خود اقرار کند و اعتراف کند که جاسوس اسرائیل و آمریکا بوده است. یکی را هم به جرم مرتکب نشده، اما اعتراف شده تحت شکنجه و فشارهای روانی، اعدام کردند. بعد از اینکه معلوم شد، که اطلاعات سپاه پاسداران به نوعی در رقابت با وزارت اطلاعات تحت هدایت فرمال “دولت”، آن سناریو ها را ساخته و پرداخته بود، و کل قضیه از بنیاد دروغ بوده است، سخنگوی دولت روحانی گفت که از متهمان جاسوسی، از جمله آن اعدامی بیگناه و بی خبر، “دلجوئی” کرده اند! با این حال هنوز هم کسی از ابعاد پیچیده کنترل و ارعاب شهروندان اطلاع ندارد. دسترسی به اطلاعات و آنچه که نهادهای جاسوسی و “امنیت داخلی” بر سر شهروندان می آورند، بسیار سخت شده است. شبه “قطب”های موجود به دلیل اینکه وزن و جایگاه ایام جهان دو قطبی را، از جمله “ابر قدرت آمریکا”، دیگر ندارند، بطور جمعی و در یک توافق اعلام نشده، درز اطلاعات را به نفع خود نمیدانند. سرنوشت “اسانژ” و تصویری که از “ویکی پیدیای” او ساختند و مهندسی کردند، گواه روشنی بر منع و سانسور و ممنوعیت دسترسی شهروندان جهان، به اطلاعاتی است که بسیار فراتر از شگردههائی است که “رایت” در کتاب خود به گوشه هائی از آنها اشاره کرده است.

 

پس زدن روکش های ظاهری در تضاد منافع بین قطبهای موجود، و شناخت منابع اصلی اطلاعات توسط شهروندان جهان و به میان آمدن ژورنالیستها و خبرنگاران متعهد به حقیقت، پیش شرط عبور از این دوران تعادل ناپایدار بین قطبها و شبه قطبهای جهان موجود است. همه طرفهای این شبه بلوکها، در تلاش اند تا آنچه را که در ظاهر به عنوان جنگ با جریانات “افراطی” در دسیسه های پنهان و اسرار آمیز در جریان است، به عنوان حقیقت بخورد ما بدهند. این ظاهر فریبنده و جاسوس پسند را نباید پذیرفت. جهان متمدن و انبوه انسانهای مدافع حق و حقیقت، باید دیر یا زود به این شامورتی بازی “مدرن” نقطه پایانی بگذارد. ما شهروندان این جهان باید دیوار ضخیم و پر پیچ و خم کنترل، سانسور و مهندسی ضد حقیقت در پس سیستم بتون آرمه دژخیمان سیه جان و یکه تازی دوائر امنیتی و جاسوسی جهان چند قطبی را در هم بشکند. تا آن زمان باید به هر “حقیقت” که در این سیاه چالها  و حفره های سیاه ساخته و پرداخته میشوند، عمیقا شک کرد.

 

سرایت بیماری سرگرم شدن به سیاست در دنیای مجازی، که به نظر میرسد احزاب مدعی کمونیسم کارگری را هم مبتلا کرده است، گشت و گذار در همین ظواهر رویدادهای واقعی است که چون سوار شدن بر سطح اقیانوسها از تلاطمها و طوفانهای اعماق بی خبر، و اغلب، بی تفاوت است. آنچه را که در سطح میبنند و نقل فکتها و تحلیل ها از مجاری رسمی و “مجاز”، مبنای سیاست، قرار و قطعنامه و مصوبه قرار میدهند. به این ترتیب ما متاسفانه شاهد مواضع “سکولار”، “سوسیالیستی” و انقلایی بر مبنای روایاتی هستیم که رسانه های “رسمی” و اپوزیسیون مجاز همان قدرت ویران کننده و جعلی نهادهای جاسیوسی سیاه چاله ها، ساخته و پرداخته و به خورد افکار عمومی جهان میدهند. توجیه این است که انگار دنیای اینترنت و مجازی از بلعیده شدن توسط این حفره های سیاه، در امان مانده اند. از این دنیای فریبنده و غیر واقعی جهان مجازی در سیاست، باید جدا فاصله گرفت. این ظواهر، هیچ چیز در رابطه با حقایق و تحولات و رویدادهای پیچیده، مخفی و دسیسه های  مرموز و مخوف دوائر جاسوسی و ضد جاسوسی سیاست ساز، که در اعماق و ورای وسعت دید چشم در جریان است و مردم شریف و معصوم جهان از آن بی خبر، به ما نمیگوید. در این مورد، بویژه و اکیدا، باید نه با چشم و احساسات و “عاطفه”، که با مغز، خونسرد و فکور و مسئول و عمیق؛ جوهر و مکانیسمهای درونی رویدادها و حوادث را تشخیص و باز شناخت و مردم و افکار عمومی را از دنباله روی و قبول و تایید روایتهای دروغین و مهندسی شده، اما “رسمی” حفره های سیاه نهادهای جاسوسی و ضد جاسوسی برحذر داشت.

 

 شهروندان حق دسترسی به اطلاعات را دارند، کمونیسم و ترقی خواهی باید در این راستا نماینده تمام حقیقت و مدافع حق بی چون و چرای مردم برای دسترسی به اطلاعاتی باشند که به نفس زندگی و سرنوشت آنان مربوط است.

 

November 05, 2019

همستیزی ِ خلق و امپریالیسم: فروکاستن ِ همستیزی ِ دیالکتیکی به دشمنی ِ ملییتی

همستیزی ِ خلق و امپریالیسم: فروکاستن ِ همستیزی ِ دیالکتیکی به

دشمنی ِ ملییتی

مارکس نیروی محرک ِ تاریخ در میانه ی دو کمونیسم را همستیزی( تضاد ) ِ وحدت مندِ مالکییت ِ خصوصی بر ابزار ِ تولید و کار ِ اجتماعی می داند. پیش و پس از این همستیزی، همستیزی ِ وحدت مند ِ انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز است با طبیعت و قوانین ِ جبری آن که در فرآیند ِ کار و تولید ِ اجتماعی و تکامل ِ تاریخی ِ انسان به شناخت او در می آیند. همستیزی و فرآیند ِ رو به تکاملی که تا انسان بر روی زمین هست وجود خواهد داشت. در واقع این فرآیند، مراحل ِ تدریجی ِ گذار ِ انسان از شناخت ِ ساده به شناخت ِ پیچیده، و از نا آگاهی به آگاهی ازساده ترین حالت و محتوا تا پیچیده ترین حالت و محتوای آن است. یا به عبارتی، شناخت ِ مرحله به مرحله و گام به گام ِ حقیقت های مشخص ِ ماده ی در حرکت در شکل ِ پدیده های گونه گون ِ طبیعت ِ پایان ناپذیر ِ آن و از جمله جامعه ی انسانی است.

همستیزی ِ کار ِ اجتماعی و مالکییت ِ خصوصی بر وسایل ِ تولید که در هر دوران ِ تاریخی ِ معیین با تغییر ِ شیوه ی تولید و روابط ِ تولیدی و فرارفت ِ تکاملی ِ جامعه ی انسانی بر عهده ی دو طبقه ی اجتماعی ِ مشخص به عنوان ِ کارگزاران ِ تاریخی ِ دوران ِ معیینی قرار می گیرد، یک همستیزی ِ جنبی و حاشیه ای در کنار ِ همستیزی ِ حیاتی- تاریخی ِ انسان به مثابه ِ وحدتی نوعی و برآمده از تکامل ِ قانونمند ِ طبیعت ِ جاندار است.

به طور ِ مشخص، در دوران های مختلف ِ تاریخی، برده داران و برده گان، سپس اربابان( فئودال ها) و رعییت ها( دهقانان)، و در دوران ِ سرمایه داری بورژوازی و پرولتاریا کارگزاران( طبقات) ِ مختلف المنافع ِ تاریخ ِ تا کنونی ِ جامعه ی انسانی و حاملان و عاملان ِ همستیزی ِ  مالکییت ِ خصوصی بر ابزار ِ تولید و کار ِ اجتماعی بوده اند. امروزه این همزیستی و همستیزی ِ تاریخی دورانی ِ دیالکتیکی در کلییت ِ همبسته ی آن بر عهده ی دو طبقه ی بورژوازی و پرولتاریاست. اگرچه در کنار ِ این همستیزی ِ قانون مند و هنجارمند ِ تاریخی، به دلیل ِ ناهمترازی ِ اقتصادی اجتماعی ِ ناشی از عقب مانده گی ِ برخی جامعه ها و ازجمله ایران، بقایای فرماسیون های پیشاسرمایه داری نیز وجود دارد که موجب ِ به تاخیر افتادن و به حاشیه رفتن ِ همستیزی ِ اصلی ِ این دوران در این جامعه ها شده است. به طوری که تا این بقایا که بر مناسبات ِ سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک ِ جامعه هم چیره گی دارند از کرد و کارهای سیاسی اقتصادی و ایدئولوژیک ِ تحمیل شده از دولت و حاکمییت به جامعه زدوده نشوند، و جامعه در چارچوب ِ فرماسیون ِ غالب ِ سرمایه داری ِ هنجارمند قرار نگیرد در همچنان بر پاشنه ی عقب ماندگی خواهد چرخید و جامعه همچنان در حبس ِ مناسبات ِ پیشاسرمایه داری خواهد بود.        اما، همستیزی ِ تاریخی دورانی ِ ما چیست و چرا فقط آن است که تعیین کننده ی مسیر ِ تکامل ِ اجتماعی و تاریخ ِ انسان است . همستیزی ِ تاریخی دورانی ِ دوران ما عبارت است از ناهمخوانی و بی تناسبی ِ برخورداری از فرآورده های تولید ِ اجتماعی ِ آنان که فقط با  نیروی کارشان زنده گی می کنند و کم ترین بهره مندی از تولید ِ اجتماعی را دارند- چرا که از نیروی کارشان بهره کشی در شکل ِ ارزش ِ مصرفی و اضافی می شود-، وآنان که به دلیل ِ مالکییت شان بر سرمایه و ابزار ِ تولید ،هم دولت و حاکمییت را در اختیار دارند ، هم  از قبل ِ بهره کشی ازنیروی کار سرمایه شان را به طور ِ تصاعدی افزایش ِ می دهند و هم بیش ترین بهره مندی و برخورداری از فرآورده ها و امکانات ِ اقتصادی اجتماعی دارند. داشتن و نداشتن ِ مالکییت بر وسایل ِ تولید و سرکرده گی ِ طبقاتی در شکل ِ سازمان یافته ی دولت اگرچه در فرآیند ِ تکامل ِاجتماعی و در میانه ی دو دوران ِ کمونیسم یک ضرورت ِ تاریخی است،اما امری « خداخواسته» و « پیشانی نوشت» ِ جامعه نیست که نتوان بر آن غلبه نمود و آن را از فرآیند ِ تکامل زدود، بلکه خود ِ همستیزی ِ کار و مالکییت و ساز و کارهای اقتصادی اجتماعی و سیاسی ِ موجود در برهه ای از تکامل ضرورت ِ آن را نفی و پرولتاریای کارگزار ِ فرارفت ِ دوران را عامل ِ رفع و حل ِ این همستیزی ِ تاریخی در پیشرفته ترین حالت ِ آن خواهد نمود.

در همین جا توضیح دهم که به نظر ِ من همستیزی در مفهوم ِ تاریخی و سلطه گری ِ طبقاتی، دقیق تر و رساننده تر از مفهوم ِ تضاد است. زیرا همستیزی در یک وحدت ِ مادی سیستمی ِ مشخص مانند ِ جامعه  به معنای با هم بودن و درعین ِ حال با هم ستیزه داشتن ِ دو طبقه ی تاریخی بر سر ِ کسب ِ هژمونی ِ طبقاتی و میزان ِ بهره مندی و برخورداری از فرآورده ها و دستآوردهای تولیدی تاریخی است. در حالی که تضاد حامل و رساننده ی چنین مفهومی نیست. از این رو، همستیزی ِ تاریخی- دورانی که امری موقتی و تاریخن گذرا در وحدت ِ دیالکتیکی و مادی تولیدی ِ جامعه ی انسانی در کللیت و جزییت ِ همبسته و همپیوسته ی آن و در عین حال عامل ِ بقا و پیشرفت و تکامل ِ جامعه است و بدون ِ آن تکاملی در  میان ِ دو کمونیسم ِ تاریخی وجود نخواهد داشت،در کارکرد و مفهوم ِ تکاملی اش هرگز به معنای دشمنی و کین ورزی ِ انسان با انسان و ملت با ملت نیست، اگرچه می تواند درمقاطعی از تاریخ بنا به اراده ی یک دولت و حاکمییت ِ طبقاتی خصلت ِ ناسیونالیسم ِ عظمت طلبانه یافته و درتضاد با تکامل ِ تاریخ تغییر ِ ماهییت داده و  یکی از عوامل ِ ایجاد کننده ی جنگ ها و تجاوزات ِ ملت ها و اقوام برای حفظ ِ منافع ِ موجود یا کسب ِ منافع ِ جدید و تصرف ِ سرزمین علیه ملت ها و مردمان ِ دیگر سرزمین ها و کشورها نیز باشد. با اینهمه اما، همستیزی ِ تاریخی - طبقاتی، از جنبه ی تئوریک و خصوصن از دیدگاه ِ ماتریالیسم ِ تاریخی، کم ترین نسبتی  نه با دشمنی ِ انسان با انسان و ملت با ملت دارد، و نه بالاخص توجیه کننده ی ضدییت و خصومت ِ ملت ِ عقب مانده با ملت پیشرفته است. همچنان که مارکس ِ دیالکتیسین و تکامل گرا در پیشگفتار بر جلد یکم کاپیتال گفت « کشور ِ کم توسعه یافته در کشور ِ پیشرفته آینده ی خود را می بیند»، نیز به این معناست که یک جامعه ی عقب مانده ناگزیر است همان مراحلی را از سر بگذراند که جامعه ی پیشرفته از سر گذرانده تا همچون آن واجد ِ گذار به مرحله و دوران ِ عالی تر ِ سوسیالیسم و کمونیسم گردد. نه آنکه کشور و جامعه ی پیشرفته را دشمن ِ خود تلقی کرده و خواهان ِ نابودی ِ آن باشد.( فاشیسم غیراز این نیست که همستیزی ِ دیالکتیکی ِ کار و مالکییت را که یک همستیزی ِ موقتی وگذرا در تاریخ ِ انسان است، تبدیل به دشمنی ِ ملت باملت کنی وخواهان ِ نابودی ِ ملت ِ غیر ِ خودی شوی- امپریالیسم موقعییت ِ تاریخی دورانی ِ یک ملت، یعنی هستی ِ اجتماعی- اقتصادی ِ آن است-. حتا کارگران ِ خود ِ کشورهای پیشرفته( امپریالیستی) اگر بخواهند علیه رژیم و دولت ِ خود شعار دهند باید شعار ِ نابودباد مالکییت ِ خصوصی بر وسایل ِ تولید، و برقرارباد سوسیالیسم دهند ونه شعار ِ مرگ بر رهاوردهای تاریخی جامعه( ملت) ام که نظام ِ اقتصادی اجتماعی ِ سرمایه داری و دولت ِ بورژوایی یکی از آن رهاوردها ی تاریخی- تکاملی است و ازاین رو این شعار،  شعاری به غایت ارتجاعی و فاشیستی است و نه راهبرد ِ پرولتاریایی که باید دولت ِ موقت ِ خود رابرپایه های مادی ِ حاضر و آماده ی نظام ِ موجود ِ بورژوایی، فقط با لغو ِ مالکییت ِ خصوصی ِ سرمایه داران بنا کند تا بتواند به فاصله ی اندک کمونیسم ِ بی طبقه و دولت را در جهان مستقرنماید.ونه فاشیسمی که  نمونه اش را فقط می توان در دشمنی ِ دینی- مذهبی ِ معتقدان به یک دین(امت) با معتقدان به ادیان ِ غیرخودی( امت های دیگر) مشاهده نمود.).

این لنین بود که در تقابل با نظرات ِ مارکس و ماتریالیسم ِ تاریخی، و از جایگاه ِ ناسیونالیسم ِ عظمت طلبانه ی روسی( بخوانید مقاله ی« درباره ی غرور ِ ملی ِ ولیکاروس ها» را در جلد دوم مجموعه ی آثار. ترجمه ی پورهرمزان. ص.1077- 1081) با مطرح نمودن ِ ضدییت ِ خلق ها با امپریالیسم، دشمنی با جامعه ها و ملت های پیشرفته را جایگزین ِ همزیستی ِ همستیزانه ی طبقاتی ِ کار ِ اجتماعی و مالکییت ِ خصوصی نمود و با این درک و گرایش ِ مرتجعانه آستانه ی سوسیالیسم را از کشورها و جامعه های پیشرفته به جامعه های عقب مانده ی آسیایی با اکثرییت ِ بزرگ ِ دهقانی- روستایی منتقل نمود، و تحقق ِ سوسیالیسم و کمونیسم را ده ها سال و بلکه بیش تر به تاخیر انداخت.

لنین، امپریالیسم به مثابه ِ یک دوران را سال ِ 1916 وارد ِ بحث ها و پلمیک های خود با مارکسیست ها نمود در حالی که پیدایی ِ آن را به اواخر ِ سده ی نوزدهم و به طور مشخص سال ِ 1900 نسبت می دهد، و با این کار خود و پیروان اش را گرفتار ِ چندین ناسازنمایی و ضد ونقیض گویی ِ آشکار ِ نظری و تاریخی دورانی نمود: چرا لنین با آنهمه ادعاها تا سال ِ 1916 متوجه عصر ِ جدید با خود ویژگی های تولیدی مناسباتی اش در کرد وکارهای تاریخ ِ انسانی نشده بود؟ آیا غیر از این است که این تاخیر ِ شانزده ساله دلیلی غیراز نا همخوانی ِ آنچه ادعا می کرد با آنچه عمل می کرد داشت؟ واقعییت این است که اگر 1900 پایان ِ عصر ِ سرمایه داری ِ زمان ِ مارکس و انگلس- آنچنان که او درجایی گفت حیف که مارکس و انگلس زنده نماندند تا عصر جدید امپریالیسم را به چشم ببینند!- و آغاز ِ دوران ِ لنین و لنینیسم است، پس چرا او شانزده سال بعد آنهم زمانی که مصمم به کسب ِ قدرت ِ سیاسی در غیاب ِ طبقه ی کارگر ِ دراکثرییت و آگاه بود آن را اعلام و خلق و دهقانان و روستاییان و حزب ِ خودش را نیروی اصلی ِ انقلابی قلمداد کرد که از نگاه ِ مارکس و ماتریالیسم ِ تاریخی تنها نیروی عمل کننده و به پیروزی رساننده اش پرولتاریاست، و او با این بدعت گذاری خط ِ بطلان بر همستیزی ِ دیالکتیکی ِ کار ِ اجتماعی و مالکییت ِ خصوصی ِ یک دوران ِ مشخص موسوم به سرمایه داری و در نتیجه بر انقلاب ِ پرولتاریایی کشید؟ تمام ِ آثار ِ لنین را بخوانید. خواهید دید او نه به همستیزی ِ دیالکتیکی ِ کار و مالکییت اعتقاد داشت و نه از این رو به انقلاب ِ تاریخی- طبقاتی و پرولتاریایی ، و به همین دلیل هم هیچگاه این همستیزی ِ تاریخی دورانی را در تحلیل های سیاسی اش دخالت نداد.                انگلس، طبیعت را که شامل ِ جامعه ی انسانی و سازوکارها و کرد وکارهای آن هم می شود، آزمایشگاه ِ دیالکتیک می داند. این به آن معناست که تئوری، کشف و شناخت و بیان ِ قوانین ِ دیالکتیک ِ حاکم بر پدیده های مادی است و نه اختراع ِ قانون. به بیان ِ دیگر، انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز دیالکتیک ِ موجود در پدیده های مادی را در فعالییت های عملی و علمی عقلانی ِ دگرگون ساز ِ خود در طبیعت و جامعه کشف و بر طبق ِ این دیالکتیک عمل ِ دگرگون ساز انجام می دهد، نه آنکه قوانین را درذهن ِ خود و به اراده ی خود بسازد و بر پدیده اعمال کند. از این رو، دیالکتیک ِ همزیستی و همستیزی ِ دو طبقه ی اجتماعی ِ تاریخی دورانی ِ سرمایه داری یعنی بورژوازی ِ مالک ِ ابزار تولید و پرولتاریای مالک ِ نیروی ِ کار نه اختراع ِ مارکس و انگلس بود و نه منحصر به برهه ی زمانی ِ آنها، بلکه قانون ِ تاریخن روایی است که تا زمانی که این فرماسیون و این دو طبقه با دو گونه مالکییت ِ همزیست و همستیز وجود دارند روایی خواهد داشت. تنها راه ِ برون رفت از این حتمییت ِ دیالکتیکی ِ تاریخی دورانی نیز رفع و حل ِ همستیزی است به نیروی آگاهی و اتحاد ِ آگاهانه و هدفمند ِ خود ِ پرولتاریا به عنوان ِ یک سویه ی همزیست و همستیز، و نه هیچ فرد یا گروه یا فرقه و دار و دسته به نیابت از سوی او.               خلق در مفهوم ِ لنینی ِ آن، نه با امپریالیسم همزیستی و وحدت ِ ارگانیک دارد و نه از این رو می تواند همستیزی ِ رو در رو داشته باشد، چرا که با آن وحدت ِ تولیدی مناسباتی ندارد. این که گفته شود خلق یا حتا کارگران ِ یک کشور و جامعه ی عقب مانده با مناسبات ِ پدرشاهی ِ پیشاسرمایه داری با بورژوازی ِ یک کشور ِ پیشرفته همستیزی دارند نشان از فقر ِ تئوریک و فقدان ِ درک و شناخت ِ ماتریالیستی- دیالکتیکی و خصوصن فقدان ِ شناخت از ماتریالیسم ِ تاریخی دارد. خلق یا مردمان ِ جامعه ی عقب مانده با بورژوازی به طور عموم، و خصوصن بورژوازی ِ کشورهای پیشرفته و حتا بورژوازی ِ جامعه ی خودی فقط می تواند دشمنی ِ تاریخی دورانی داشته باشد و نه همستیزی ِ دیالکتیکی. یعنی همان خصومتی که همین امروز حاکمان و کارگزاران رژیم ِ ایران با کشورهای اروپایی، آمریکا و دیگر کشورهای« امپریالیستی و استکباری» دارند. لنین نیز با چنین درک و از چنین جایگاه ِ واپس گرایانه ی ضد ِ تکاملی بود که ضدییت با امپریالیسم را جایگزین ِ همستیزی ِ طبقاتی نمود.

مارکس گفت در انقلاب ِ اجتماعی( طبقاتی) ِ دوران ِ سرمایه داری از سلب ِ مالکییت کننده( بورژوازی ِ خودی) سلب ِ مالکییت می شود. یعنی: همستیزی فقط میان ِ دو طبقه ی اجتماعی ِ همزیست است و نه میان ِ « جابلقایی ها و جابلسایی ها» ی این سو و آن سوی عالم! چرا که میان جابلقایی ها و جابلسایی های این سو وآن سوی عالم ممکن است دشمنی بر سر ِ خیلی چیزها و ازجمله مهم ترین اش دشمنی میان ِ ایدئولوژی ِ تاریخ منقضی ِ پدرشاهی و ایدئولوژی ِ تاریخن پیشرفته ی سرمایه داری باشد  و نه همستیزی( تضاد) ِ تاریخی دورانی ِ کار ِ اجتماعی و مالکییت ِ خصوصی، که هیچ ربطی به دشمنی ِ اعتقادی ِ جابلقایی های واپس گرا با امپریالیست های دگراندیش با پلورالیسم ِ فکری و فاقد ِ خط ِ قرمز ِ اعتقادی و محدودییت ِ اندیشه ورزی ندارد.

به طور ِ مشخص ایران را مثال بزنیم. طبق ِ فرمول ِ لنین درایران خلق یا دهقانان و روستاییان( زحمت کشان)در انقلابی که کارگزار ِ تاریخی اش صرفن پرولتاریاست سهیم و شریک اند. این شرکا در انقلابی که به فعالییت ِ یک شرکت سهامی شباهت دارد تا به انقلاب ِ اجتماعی، علیه حکومت شورش می کنند و نه خود بلکه حزب ِ لنینی را به قدرت می رسانند تا رهبر یا در واقع مدیرعامل ِ شرکت ِ سهامی( رهبر ِ تشکیلات و حزب ِ چند طبقه!) تا وقتی که زنده است هم بر تشکیلات ِ حزبی و هم بر تشکیلات ِ اجتماعی اقتصادی و حتا نظامی- پادگانی ِ جامعه که مالکییت ِ همه را یکجا به نام ِ شخص ِ شخیص ِ خود کرده است فرمانروایی و خدایگانی کند. یعنی یک دشمنی ِ فراملییتی با ملت ِ غیر ِ خودی را تبدیل به دشمنی ِ درون ملییتی علیه تمام ِ اهالی ِ یک جامعه و کشور با هر بینش و گرایش ِ ایدئولوژیک می سازد تا ریاست و فرمانفرمایی ِ فردی بر حزب و فرمانفرمایی و مالکییت ِ حزب بر کشور و جامعه را تا آنجا که در قدرت و توان شان هست بر جان و مال ِ « خلق » ِ کشور و جامعه حاکم نمایند.

در این راهبرد یعنی راهبرد ِ « مرگ بر امپریالیسم، زنده باد خلق – یا درواقع فرقه ی- رزمنده»، هیچ نیازی به همزیستی و همستیزی ِ تاریخی دورانی ِ مالک و فروشنده ی نیروی کار، و مالک ِ ابزار ِ تولید و بهره کش از نیروی کار نیست، بلکه همان شعار ِ « مرگ بر» و « زنده باد» کافی است تا دار و دسته ای به نیت ِ خود یعنی کسب ِ قدرت ِ سیاسی جامه ی عمل بپوشاند وهمان بر سر ِ جامعه بیاورد که حکومت اسلامی آورد. اما، اگر جامعه نخواهد خود را به « بلای آسمانی » ِ دیگری نظیر ِ رژیم ِ اسلامی گرفتارسازد باید همواره این گفته ی مارکس و ماتریالیسم ِ تاریخی را پیش ِ روی خود داشته باشد که: « کشور ِ عقب مانده تصویر ِ آینده ی خود را در کشور ِ پیشرفته می بیند» نه در تز ِ من در آوردی و واپسگرایانه ی دشمنی ِ خلق با امپریالیسم. تا جامعه ی چهل ویک سال شلاق ِ استبداد بر تن خورده ی ما کدام راه و راهبرد را بر گزیند: تن دادن و عمل کردن به شعار ِ ضدییت با روند ِ تکاملی ِ تاریخ، یا همسویی و همراهی با روند ِ دیالکتیکی- تکاملی ِ تاریخ.

در یک جمله: یا ماتریالیسم ِ تاریخی ِ مارکس و انگلس و رشد و تکامل ِ قانونمند ِ جامعه، یا راه ِ ( ضد ِ) رشد ِ غیر ِ سرمایه داری و انحصاری رانتی ِ لنین و بلشویک ها.                           

   

 

قربون عمەت برم !

  

تاریخ انتشار : 03.11.2019

قربون عمه ت برم !

hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
وفات رافی خاچاطوریان تقریبا همزمان شد با حضور محمد رضا گلزار مبلغ سیاسی حکومت اسلامی ایران در آمریکا جهت تبلیغ برای سلیمانی تروریست ... کنسرت محمدرضا گلزار هنر بند عاشق ولایت فقیه در شهر «لس‌آنجلس» با هفت میلیون طرفدار ...
رقمش مهم نیست اصلا بگو هفت میلیارد . ولی پرنسیب سیاسی و هنری مهم است . گلزار سلیقه و ذهنش بیشتر از آخوند نیست . والا به قول اکبر حتی در صورت نیاز حیاتی هم صد سال از بی گوشتی بمیرم ، کلاغ از پشت قبرستون نگیرم ...

 

رافی خاچاطوریان چه سلیقه یا گرایش سیاسی داشت حرف آخر است ، اولین شاخص پرنسیب سیاسی و هنری ، کوک نکردن ساز ولایت است . والا همان حکایت بند تنبانی میشود که شاملو گفته بود و محمود دولت آبادی خودش را با بند تنبان حسن روحانی حلق آویز کرد . همه آدمها میمیرند چون قانون طبیعت است بعد مرگ خاک همه را با یک قانون تجزیه میکند و مرده هم برایش فرقی نمیکند چه اتفاقی میافتد چون نمیفهمد . ولی نام و تاریخ و سابقه هنر و هنربند در تاریخ و زندگی و ذهن بقیه عوام ثبت میشود ...
خامنه ای ظاهرا پیام داده به ایرانی های خارج ایران که برگردید و مجازات شوید برای کم شدن عذاب الهی ...
هیچ عذابی بدتر از اسمترار سیستم اسلامی ولایت فقیه در ایران نیست ... در انفجارات داخلی عراق و لبنان و منطقه که همه چیز داره خراب میشه روی سر سیستم ولایت فقیه ، چنین در خواستی یعنی چه ؟

با پاسگاه تماس گرفتم و گفتم : الو اونجا پاسگایه ؟
پاسگاه : آره بنال
من : رهبر معذب پیام داده که برگردید و مجازات شوید من خواستم ببینم حساب من چقدره داداش ؟
پاسگاه : صبر کن چرتکه بیارم ، حالا بوگو تا حساب کنم ...
من : سال 1365 از ایران اسلامی فرار کردم ...
پاسگاه :چی داشتی داداش ، کجا رفتی با کیا بودی ؟
من : با منافقین بودم ، بعد از جدا شدن از منافقین هم فقط به عمه عطار فحش دادم ...
پاسگاه : عمه عطار ربطی به ما نداره اصلا چی هست ؟ نکنه منظورت ائمه اطهاره ؟
من : آره همون که تو میگی
پاسگاه : یه لحظه گوشی دستت ... نفاق ، جنگ مسلحانه ، فحش به ائمه ، توهین به نظام و رهبر... 4 و 3 میشه هفت...هفت از پنج میکنه به سه ...
پاسگاه : ببین داداش اینطور که چرتکه حساب میکنه تو برگردی 3 بار اعدام باید بشی ، به خاطر همکاری با نفاق و فحش به ائمه ...
من : ولی فقط 2 تا جرم دارم چرا 3 بار اعدام ؟

پاسگاه : اون یه بار اضافی به خاطر کمتر شدن عذاب الهی ...
من : ولی من اصلا به الهیات و رموز جادوگری باور ندارم .
پاسگاه : پس باید بیایی تا باهات حضوری خشکه حساب کنیم از راه دور چرتکه نمیتونه...
من : حالا تو مطمئنی 3 بار که همه مخالفان نظام اعدام بشن مشکلات سیستم حل میشه ؟ برجام برمیگرده سرجاش ، عراق و لبنان آروم میشن ...
پاسگاه : نه مطمئن نیستم ، ما فقط برای رضایت خدای رحمن رحیم میکشیم تا ثواب کنیم ...
من : حالا با چی اعدام میکنید ؟ گلوله ، طناب دار ، حق انتخاب برای نحوه مردن داریم ؟
پاسگاه : با گلوله بحران اقتصادی پیدا میکنیم . اوائل انقلاب پول گلوله هم از اعدامی میگرفتیم ولی بازم نمیشد ما حق نداریم از بیت المال خرج نابودی دشمنان کنیم . با طناب منسوخ شده چون بیننده کم شده نمیصرفه . تنها راه کم خرج که به بیت المال ضرر نمیزنه ، لگد با پوتین یا زنده به گور هست . اینجا شما حق انتخاب دارید ...

من : راهی ساده تر ندارید که درد نداشته باشه ؟

پاسگاه : معلومه که داریم . یه راه بدون درد و خونریزی داریم تضمینی و بدون خرج ... تو میایی چند روزی توی هتل مهمان ما هستی . اول توبه نصوح میکنی و غلط کردن و تقاضای عفو ... بعد مثل استاد گلزار شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه میدی ، بعد مقام عظما ترا عفو میکنه و امان نامه میده و میری تا آخر عمر مثل گوسفند حالشو میبری ...

من : همه اینا روی هم یعنی چی ؟

پاسگاه : یعنی فقط ما خوبیم بقیه خیلی بدن...

من : قربون عمه ت برم....



 
03.10.2019
اسماعیل هوشیار
 

........................................................................................
شورای امنیت کمیسیون گزارشی مهم منتشر کرد . یک موجود خیلی مهم در تلویزیون میهن با سعید بهبهانی ( شیرماهی کودن ) در اول آبان 1398 ادعا کرده است در حالیکه برای بدرقه مادرش به فرودگاه آرلاندا در استکهلم رفته بود توسط تروریستها مورد قصد شیمیایی واقع شده ، ولی جا خالی داده تا سالم بمونه و کره زمین بی راهنما نمونه !

سعید بهبهانی توضیح بیشتری خواست که اون سالم سیاسی گفت : خیلی خفن بودن ، ولی چون من بادی نیستم که با هر بیدی بلرزم ، گفتم این را با هموطنان درمیان بگذارم که در واقع من و سعید بهبهانی و میهن تی وی خیلی مهم هستیم و از انواع ترور شیمیایی ، هسته ایی ، دسته ایی ... باکی نداریم .

سعید بهبهانی اعتراض کرد که چرا از من مایه میذاری اسکول ؟
ایرج گفت چون ماهمه مهم هستیم...

سعید بهبهانی یا همان شیرماهی کودن زیر لب گفت : بسوزه پدر شیتیل خوب که آدم رو بی مُخ میکنه ، حالا هم که دیگه دیره..

ولی به من پول دسته ندادند هااا

 
شورای کمیسیون ضد

آبان ۱۳۹۸
اکتبر 2019

 

November 03, 2019

دور تازۀ "مذاکرات" احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی و موضع رفیق ابراهیم علیزاده , از تفکیک در مذاکره هم آبی گرم نمی شود!

 

دور تازۀ "مذاکرات" احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی و موضع رفیق ابراهیم علیزاده

از تفکیک در مذاکره هم آبی گرم نمی شود!

 

 

دو روز قبل سایت اینترنتی "شارپرس" دربارۀ وجود اخباری در خصوص دور تازۀ "مذاکرات" و گفتگو میان رژیم اسلامی و چهار حزب و سازمان ناسیونالیست متشکل در "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" یعنی هر دو شاخۀ حزب دمکرات و هر دو شاخۀ سازمان زحمتکشان، مصاحبۀ ای کوتاه به زبان کردی با رفیق ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له-سازمان کردستان حزب کمونیست ایران انجام داده است.( ضمیمه است ۲. این متن را به فارسی ترجمه کرده ام، ضمیمه است ۱)

می دانیم که چهار ماه قبل نشستی میان رژیم اسلامی و چهار جریان سیاسی مذکور درکشور نروژ صورت گرفت. متعاقب انتشار خبر آن نشست در مدیای اجتماعی، معدودی از رفقای رهبری کومه له از جمله رفیق ابراهیم علیزاده طی مصاحبه هایی از وجود پروسۀ یک سال و نیمه مربوط به شکل گیری نشست و مذاکره با رژیم که خودشان نیز در آن پروسه قرار داشته اند خبر دادند. بر اساس این اظهارات، رهبری امروز کومه له دو نشست را با طرف میانجی گر مذاکره انجام می دهد و ایشان هم پیغام این جلساتشان با آنها و دیگر احزاب را به جمهوری اسلامی می رساند، در ادامه طرف میانجی گر به سراغ آنها نیامده و آنها عملاً از آن پروسه کنار نهاده می شوند. کل این پروسه بطور مخفیانه انجام می شود.

در این باره و در نقد این عمل رهبری کومه له و توجیهات و مواضع غیراصولی آنان، نوشتار و مواضع بسیاری انتشار یافت.

رهبری کومه له و در رأس آن رفیق ابراهیم علیزاده از آنجاییکه خود نیز به نوعی "شریک" در پروسۀ شکلگیری مذاکره بود اند قادر نبودند به طور صریح هرگونه مذاکره و گفتگو با رژیم اسلامی و طرفین حاضر در آنرا محکوم نمایند. همۀ تلاش شان این بود که احزاب ناسیونالیستی مذاکره کننده با رژیم را از تیغ انتقاد و انزجارعمومی مردم کردستان برهانند. در این میان صرفاً به برشمردن اهداف رژیم در یک چنین مذاکراتی پرداختند. همزمان به طور کسل کننده ای به تشریح اصول، شرایط و چگونگی مذاکره با رژیم می پرداختند. از ضرورت "اجماع" احزاب در مذاکره با رژیم می گفتند و با زبان بی زبانی گلایه شان این بود که "مذاکره" بدون حضور آنان صورت گرفته.... . این رفقا نه تنها رژیم اسلامی و احزاب ناسیونالیست مذاکره چی را به دلیل وارد نمودن ضربه به جنبش مبارزاتی مردم کردستان محکوم نکردند، بلکه برای این احزاب ابراز امیدواری می کردند که بلکه در قبال رژیم خوب عمل کرده باشند و مجدداً خواستار مراودات و ماندن در کنار آنان بودند. در یک کلام کار این رفقا، توجیه مذاکره و در نوع خود سبک کردن بار سنگین قباحت بر دوش احزاب ناسیونالیست بود.

در ادامه این رویکرد راست روانه و سازشکار در رهبری کومه له، امروز نیز که خبر از دور دوم این به اصطلاح مذاکرات است؛ رفیق ابراهیم علیزاده مجدداً به "فریاد رس" احزاب ناسیونالیست تبدیل گشته و در راستای توجیهات برای مذاکره با رژیم اسلامی و دوختن "کلاههای شرعی" برای این امر؛ این بار از تفکیک سطوح مذاکره سخن به میان می آورند.

ایشان در مصاحبۀ خود، موضوع مذاکره با رژیم بر سر آنچه که وی "منافع حزبی" می نامد و مواردی چون مبارزۀ مسلحانه و یا فعالیت در چهارچوب جمهوری اسلامی را مشمول بر آن می داند؛ جایز به حساب آورده و می گوید که این حق آنهاست که بر سر چنین مواردی با رژیم به مذاکره بنشینند.

در مقابل، مذاکره بر سر سرنوشت مردم کردستان و حقوق و مطالبات آنان را برای آن احزاب جایز نمی داند. ایشان از لزوم وجود هیأتی مورد اعتماد مردم کردستان برای مذاکره بر سر سرنوشت مردم وحقوق و مطالبات آنان (در زمانی که شرایط برای انجام آن فراهم شود) تأکید دارند.

جدای از شرایط لازم برای انجام مذاکره، روشن است که کومه له همواره مذاکره با دشمن بر سر خواستها و مطالبات مردم کردستان را نه امر يک حزب يا گروه، بلکه امر مردم کردستان دانسته است و مطابق اسناد و مصوبات روشن کنگره های کومه له، هر گونه تماسهای جداگانه بايستی تحريم گردد.

اما کومه له هیچگاه اینچنین به "تفکیک" سطوح مذاکره نپرداخته است. بنابراین چنین تبیینی، برای صفوف کومه له و جامعۀ سیاسی کردستان تازگی دارد. البته که با وجود تسلط جناح راست و ناسیونالیست در رهبری کومه له چنین تازگی هایی، قابل انتظار است!

 اظهارات رفیق ابراهیم علیزاده در خصوص قائل شدن به یک چنین تفکیکی در مذاکره، کاملاً در تضاد و تناقض با مصوبات مربوطۀ کنگره ها و مواضع تاکنونی کومه له و حزب کمونیست ایران است. به عنوان نمونه در سند مصوب کنگره ۱۵ کومه له آمده است:

"اجتناب از هرگونه ارتباط گرفتنی با رژیم، مذاکره با حکومت مرکزی در ارتباط با حقوق و خواستهای مردم کردستان، امری منحصر به هیچ حزب و یا سازمانی نیست. لازم است هرگونه ارتباط جداگانه با دولت مرکزی تحریم شود.... .

 

موضوع به تنهایی در مورد یک "حق" نیست، از رفیق ابراهیم بایستی پرسید با توجه به شرایط تحزب در جامعۀ کردستان و شرایط در هم تنیدگی مبارزات سیاسی و اجتماعی در این جامعه و به تبع آن اثر متقابل میان منافع حزبی و منافع توده ای مردم، آیا واقعاً چنین تفکیکی می تواند عملی شود؟

جدای از این، کیست که نداند تاریخاً تمامی مذاکرات و گفتگوهای انجام گرفته احزاب و جریانات ناسیونالیستی با دولتها، به نام "ملت کرد" و "مردم کردستان" و منافع و سرنوشت آنان صورت گرفته است؟ کیست که نداند احزاب ناسیونالیست، تمامی زدوبند و معاملات خود با دولتها را مذاکره و گفتگو برای مردم کردستان نام نهاده اند؟ کدام یک از آنان، عملاً تفکیکی بر این عرصه قائل بوده اند. آیا حزب دمکرات حاضر است مذاکرات خود را با رژیم اسلامی تحت عنوان "منافع حزبی" به حساب آورد؟

این اظهارات رفیق ابراهیم، نه تنها به نشست مخفیانۀ احزاب ناسیونالیست با رژیم اسلامی در تابستان گذشته، مشروعیت می دهد بلکه تمامی نشست و گفتگوهای مخفیانۀ حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان طی سالیان گذشته با مأموران رژیم را هم "تحت عنوان امورات و منافع حزبی"، جایز و مشروع به حساب می آورد.

بر اساس تعریف و منطق رفیق ابراهیم، پس رهبری امروز کومه له هم مجاز است بر سر آنچه که منافع حزبی می نامد، با رژیم به گفتگو و مذاکره بنشیند!

اگر در شرایط حاضر احزاب ناسیونالیست در کردستان جرأت این را ندارند که از نشست مخفیانۀ خود با رژیم اسلامی به عنوان "مذاکره بر سر مطالبات و سرنوشت مردم کردستان" یاد کنند، به منظور ایجاد تعدیل در فشار سیاسی است که از سوی جامعه متوجه ایشان خواهد شد. طی ماههای گذشته دیدیم که چه نفرت و بیزاری ای از احزاب مذاکره چی با رژیم، در میان مردم کردستان شکل گرفت.

در شرایط سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی امروز جامعۀ ایران و موقعیت رژیم اسلامی، هرگونه مذاکره از سوی اپوزیسیون با رژیم جمهوری اسلامی در خدمت تقویت این رژِیم خواهد بود. بنابراین سیاست اصولی در قبال مذاکره، نه ترویج اصول و شروط برای مذاکره، نه تفکیک قائل شدن در سطوح مذاکره و مشروعیت دادن به آن، بلکه محکوم نمودن صریح آن، افشای سیاست، اهداف و عملکردهای ضدمردمی هر دو طرف درگیر در مذاکره و نیز تشدید مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی است.

رفیق ابراهیم علیزاده در پایان مصاحبۀ خود به "هوشیاری مردم کردستان"، "مو از ماست کشیدن آنان" و نپذیرفتن از احزاب مذاکره کننده" اشاره دارد. این یک واقعیت انکار ناپذیر است. اما سؤال این است که چرا همین سه چهار ماه قبل و در جریان دور اول گفتگوهای این احزاب با رژیم اسلامی رفیق ابراهیم نه تنها به چنین واقعیاتی اشاره نمی کردند بلکه سعی می کردند هر طور که شده صحبتی از این واقعیات به میان نیاید تا "خاطر گرامی این دوستان دروغین مردم" آزرده نشود!؟ ایشان علاوه بر چشم پوشی بر لطماتی که این احزاب طی نشست خود با رژیم در نروژ بر جنبش حق طلبانۀ مردم کردستان وارد کرده بودند با نادیده گرفتن مصوبات کنگره های کومه له مبنی بر شروط همکاری با احزاب ناسیونالیست؛ تحت لوای اینکه می خواهد "مانع تفرقه" شود خواهان نزدیکی هر چه بیشتر و گفتگوهای زیادتر با اینان بودند. در حالیکه اینک "عوامل تفرقه" با دهن کجی به تمامی قول ها و گفتگوهای خود با ایشان، گویا دور دوم مذاکرات خود را هم با "موفقیت" پشت سرنهاده و با شعبۀ امام زمان در وزارت امور خارجه، مشغول معامله و زد و بندند.

 

پویا محمدی

۱۲ آبان ۱۳۹۸

۳ نوامبر ۲۰۱۹

 

 

 

 

 

ضمیمه ۱

 

شارپرس: شایعۀ این هست که میان چهار حزب کردستانی که در مرکز همکاری جمع شده اند و جمهوری اسلامی ایران دور تازه گفتگو شروع شده باشد، جزئیات آن نشست چیست؟

ابراهیم علیزاده: احزابی که شما نام بردید تا اکنون در این باره به طور رسمی اظهارنظری نکرده اند، اما بر طبق اخباری که به طور غیررسمی اینجا و آنجا درباره اش صحبت است و با در نظر داشت پیشینۀ ناشفاف دو نشست قبلی آنها، که ابتدا آنرا رد کرده و سپس به نحوی از انحاء بدان اذعان کردند، ممکن است آن نشست انجام گرفته باشد. پیشینۀ مسئله هم به میانجیگری سازمانی غیرحکومتی نروژی به سرپرستی وزارت خارجۀ آن کشور بر می گردد. محمد جواد زریف وزیر خارجۀ جمهوری اسلامی، در حاشیۀ کنفرانسی خبری به وجود چنین گفتگوهایی اذعان کرده است. آشکار است که در دو دور گذشتۀ گفتگوها توافقی در میان نبوده است. چونکه در واقع جمهوری اسلامی به منظور توافق با آنها نشست نداشته است، بر اساس معلومات ما هیأت ایرانی به آنها گفته است که جمهوری اسلامی ایران تنها در چهارچوب "دستور" یعنی قانون اساسی ایران آماده است با آنها رفتار کند. همه می دانند که بر اساس همین دستور است که جمهوری اسلامی ۴۰ سال است که مخالفین خود را در ایران و کردستان سرکوب می کند. اگر آن شایعه درست باشد، به معنای آن است که این پروژۀ جمهوری اسلامی برای بی ثمرکردن مبارزۀ آزادیبخش مردم کردستان است که پیش رفته است نه اهداف آن چند حزب.

 

شارپرس: موضع شما در قبال این گفتگوها چیست و چرا در آن شرکت ندارید؟

ابراهیم علیزاده: ما این ظرفیت را از جمهوری اسلامی نمی بینیم که نه به هیچ سازمان سیاسی مخالف خودش اجازۀ فعالیت سیاسی و قانونی بدهد و نه به حقوق پایمال شدۀ مردم کردستان اذعان کند. نه در گذشته داشته و نه اکنون نیز هیچ نشانه ای دیده می شود که آن ظرفیت را پیدا کرده باشد. توازن قوای میان آن احزاب و جمهوری اسلامی هم در سطحی نیست که بگوییم جبر زمانه او را به جلوی میز مذاکره آورده است. این است که ما آنرا توطئه ای می دانیم همانند آنکه در گذشته از او دیده ایم،

اما علاوه بر آن، دو موضوع می تواند برای چنین گفتگویی وجود داشته باشد، یکی از آنها گفتگو بر سر منافع حزبی، مانند مبارزۀ مسلحانه، فعالیت در چهارچوب جمهوری اسلامی، شرکت در انتخابات و موضوعات دیگری از این قبیل که به حزب خودشان مربوط است و حق خودشان است، هر بلایی که بر سرشان بیاید یا هر دستاوردی برای حزب خودشان به دست بیاورند، در خوب و بد آن خودشان مسؤلند. ما نمی گوییم حق این را ندارید که بر سر این موضوعات مشی و جهت مخصوص به خودتان را داشته باشید و بر سر آن با جمهوری اسلامی گفتگو کنید. اگر لازم دانستیم و برای روشن کردن افکار عمومی و ارتقای سطح هوشیاری مردم در این باره حرف خودمان را می زنیم، اما موضوع دوم گفتگو بر سر سرنوشت مردم کردستان، حقوق مردم کردستان و مطالبات عمومی آن مردم است. در اینجا ما می گوییم حق آن را ندارند که بر سر جامعۀ کردستان و آیندۀ آن مذاکره کنند برای سرنوشت حزب خودشان هر تصمیمی که می گیرند بگذار بگیرند ما با این مسئله مشکلی نداریم، اما چه کسی این حق را به آنها داده که بر سر سرنوشت مردم کردستان تصمیم بگیرند؟ این نمایندگی را از کی گرفته اند؟

اگر روزی از روزها در نتیجۀ توازن قوا و بر اساس وضعیت مشخص، شرایط مذاکره با دشمن فراهم شد، آنوقت مسئلۀ تعیین هیأت مذاکره کننده، که به نحوی از انحاء از طرف توده های مردم کردستان به آن اعتماد شده باشد مطرح می شود، لازم است احزابی که با جمهوری اسلامی به گفتگو می پردازند سطح حق خود را بشناسند، آنها مجاز نیستند به نمایندگی از طرف مردم کرد مذاکره بکنند. خوشبختانه اینک توده های مردم کردستان در این باره هوشیارند و تجارب ارزشمند بسیاری در این باره دارند و مو را از ماست می کشند و اگر آن احزاب دچار چنین اشتباهی بشوند، بیگمان مردم کردستان اینرا از ایشان نخواهند پذیرفت.

 

 

 

 

 

 

ضمیمه ۲

شارپرێس: سكرتێری رێكخراوی كوردستانی حیزبی كۆمۆنیستی ئێران باس له‌دانوستانی حزبه‌كانی ڕۆژهه‌ڵات له‌گه‌ڵ كۆماری ئیسلامی ئێران و ڕۆڵی حزبه‌كه‌ی ئه‌وان له‌و دانوستانانه‌ باسده‌كات. لەلایەن ئیبراهیم عه‌لیزاده‌، سكرتێری رێكخراوی كوردستانی حیزبی كۆمۆنیستی ئێران وه‌ڵامی پرسیاری شارپرێس-ی له‌باره‌ی دانوستانی حزبه‌كانی ڕۆژهه‌ڵاتی كوردستان دایه‌وه‌.

شارپرێس: دەنگۆی ئەوە هەیە كە لە نێوان چوار حیزبی كوردستانی كە لە ناوەندی هاوكاریدا كۆبونەتەوە و كۆماری ئیسلامی ئیران گه‌ڕێكی نوێی گفتوگۆی ده‌ستپێكردوه‌ته‌وه‌، وردەكاریەكانی  ئەو دانیشتنە چیە؟

ئیبراهیم عەلیزادە:  ئەو حیزبانەی كە ئێوە ناوتان برد تا ئێستا بە شێوەی رەسمی لێدوانێكیان لەم بابەتەوە نەداوە، بەڵام بە پێی ئەو هەواڵانەی كە بە شێوەی نارەسمی لێرەوە لەوێ قسەی لێدەكرێت و بە رلەبەرچاوگرتنی پێشینەی ناشەفافی دو دانیشتنەكەی پێشوی ئەوان، كە لە سەرەتاوە رەتیان دەكردەوە و دواجاریش كە بە شێوەیەك لە شێوەكان دانیان پێدانا، پێدەچێ‌ ئەو دانیشتنە رووی دابێت. پێشینەی مەسەلەكەش دەگەرێتەوە بۆ نیوبژیوانی رێكخراوێكی ناحكومی نه‌روێژی بە سه‌رپه‌رشتی وەزارەتی دەرەوەی ئەو وڵاتە. محەمەد جەواد زەریف وەزیری دەرەوەی كۆماری ئیسلامی،  لە پەراوێزی پرێس كونفرانسێكدا دانی بە بونی وەها گفتوگۆیەك داناوە.  ئاشكرایە كە  لە دوو دەوری پێشووی گوفتوگاندا رێكەوتنێك لە ئارادا نەبۆە. چونكە لە راستیدا كۆماری ئیسلامی بە مەبەستی رێكەوتن لە گەل ئەوان دانه‌نیشتوه‌، به‌گوێره‌ی زانیارییه‌كانی ئێمه‌ وەفدی ئیرانی پێی گوتون كە كۆماری ئیسلامی ئیران تەنها لە چوارچیوەی" دەستور"  واتە قانونی ئەساسی ئیران دا ئامادەیە لە گەڵیان هەلسوكەوت بكات. هەموان دەزانن كە هەر بە پێی ئەو دەستورەشە كە كۆماری ئیسلامی 40 ساڵە نەیارانی خۆی لە ئێران و كوردستان سەركوت دەكات. ئەگەر ئەو دەنگویە ڕاست بێت، بە واتای ئەوەیە كە ئەوە پرۆژەی كۆماری ئیسلامی بۆ لەباربردنی خەباتی رزگاری خوازانەی خەلكی كوردستان بەرەو پێش چۆە و نەك ئامانجەكانی ئەم چەند حیزبە.

شارپرێس: هەڵویستی ئێوە بەرانبەر بەم گفتوگۆیانه‌ چییە و بۆ تیایدا بە شدار نین؟

ئیبراهیم عەلیزادە: ئێمە ئەو ده‌رفه‌ته‌ لە كۆماری ئیسلامیدا نابینین كە نە رێگای چالاكی سیاسی و قانونی بە هیچ رێكخراوێكی سیاسی نەیاری خۆی بدات و نە دان بە مافەكانی پێشێلكراوی خەَلكی كوردستان دابنێت. نە لە رابردودا بویەتی و نە ئێستاش هیچ نیشانەیەك دەبیندرێت كە ئەو زەرفیەتەی پەیدا كردبێت. هاوسەنگی هێزی نیوان ئەو حیزبانە و كۆماری ئیسلامیش لە ئاستێك دانییە كە بڵیێن جەبری زەمانە هێناویەتە بەردەم مێزی دانوستان. هەربۆیە ئیمە بە پیلانێكی دەزانین هەر وەكوو لە رابردوودا لێمان دیوه‌،  
بەڵام سەرەرای ئەوە، دوو بابەت دەتوانێ بۆ وەها گفتوگۆیه‌ك هەبێت، یەكیان گفتوگۆ لە سەر بەرژەوەندیەكانی حیزبی، وەكوو خەباتی چەكداری، فەعالیەت لە چوارچێوەی كۆماری ئیسلامیدا، بەشداری كردن لە هەلبژاردن و بابەتی دیكەی لەم چەشنە كە ئەوانە پێوەندی بە حزبەكەی خۆیانەوە هەیە و مافی خۆیانە، هەر بەڵایەك بە سەریان بێت یان هەر دەسكەوتێك بۆ حزبه‌كەیان بە دەست بێنن، لە چاكە و خەراپەی خۆیان بەرپرسن. ئیمە ناڵێین مافی ئەوتان نییە لە سەر ئەم بابەتانە رێبازی و جیهەتی تایبەت بە خۆتانتان هەبێت و لە پێناویدا لەگەڵ كۆماری ئیسلامی گفتوگۆ بكەن. ئەگەر به‌پێویستمانزانی و بۆ رون كردنەوەی بیرورای گشتی و بردنە سەری رادەی ووشیاری جەماوەر لەم بابەتەوە قسەی خۆمان دەكەیەن، بەڵام بابەتی دووهەم گفتوگۆ لە سەر چارەنوسی خەڵكی كوردستان، مافەكانی خەڵكی كوردستان و داخوازیە گشتیەكانی ئەو خەڵكەیە. لێرەدا ئێمە دەڵێین مافی ئەوەیان نییە لە سەر  كۆمەڵگای كوردستان و داهاتوەكەی، دانوستان بكه‌ن بۆ چارەنوسی حیزبەكەی خۆیان هەر بریارێك دەدەن با بیدەن ئێمە لەگەڵ ئەو مەسەلەیە كێشەیەكمان نییە، بەڵام كێ مافی ئەوەی پێداون لە سەر چارەنوسی خەلكی كوردستان بریار بدەن؟ ئەو نوینەرایەتێیان لە كێ وه‌رگرتووه‌؟

ئەگەر رۆژێك لە رۆژان لە ئاكامی هاوسەنگی هێز و بە پێی هەلومەرجێكی دیاری كراو، بارودۆخی دانوستان لەگەڵ دوژمن پێك هات، ئەو جار مەسەلەی دیاریكردنی دەستەی دانوستانكار، كە بە شێوەیەك لە شێوەكان لە لایەن جەماوەری خەڵكی كوردستانەوە متمانەی پێدرابێت دێتە گۆرێ‌، پێویستە ئەو حیزبانەی كە دەچنە گفتوگۆوه‌ لەگەڵ كۆماری ئیسلامی رادەی مافی خۆیان بناسن، ئەوان بۆیان نییە بە نوێنەرایەتی لەلایەن خەڵكی كوردەوە دانوستان بكه‌ن. بە خۆشحاڵیه‌وه‌ ئێستا جەماوەری خەڵكی كوردستان لەم بابەتەوە ووشیارن و گەلێك ئەزمونی بەنرخیان لەم بابەتەوە هەیە و مو لە ماست دەكێشن و ئەگەر ئەو حیزبانە تووشی وەها هەڵەیەك بن، بێگومان خەڵكی كوردستان لێیان قبوڵ َناكەن.


جواب به فاشیست ها،


جواب به فاشیست ها، پان ها - ناسیونالیست ها، مذهبی ها، جنس گرایان و... فقط انترناسیولیسم پرولتارهای کمونیست - انقلابی است!


پرولتاریا وطن ندارد. پرولتاریا سراسرجهان متحد، متحزب و مسلح شوید!


بر این اوضاع بشورید، دولت کنونی را در سراسر و در هر شکل آن درهم شکنید که راه رهائی و نجات بشر در اتحاد مصممانه و مسلحانه و پیروزی جنگ طبقاتی شماست!


سر انجام هر جنگ ملی در عصر ما، عصر سلطه ی واقعی سرمایه امپریالیستی بر جهان، حفظ نظام موجود - سرمایه داری - و ارتجاعی است! جنگ انقلابی، تنها جنگ پرولتاریا بر علیه طبقه ی سرمایه دار برای درهم شکستن دولت های موجود و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا- شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان است. بنا براین در چنین عصری که ۶۴ یا ۶۸ نفر از ثروتمندان – سرمایه داران بر نیمی از درآمد و ثروت موجود در کره ارض چنگ انداخته اند و نیمی از جمعیت زنده و ساکن در جهان هیچ ثروتی ندارند، فقط احزاب و جریانات می توانند و قادرند که اسم خود را کمونیست – کارگر آگاه – نهند که برای پیروزی انقلابی تلاش نمایند که هدف آن، تغییر بنیادی و زیر و روکنندۀ اوضاع موجود در سراسر و بویژه جامعه ای است که در فعالیت میکنند و آن وظیفه عملی نمیشود جز توسط به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی کارگران و زحمتکشان تحت هژمونی این طبقه که شروع آن با درهم شکستن دولت های موجود و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان همراه است و پیروزی نهایی آن جز برقراری یک جامعۀ کمونیستی جهانی نیست. بقیه احزاب و سازمان ها و جنبش ها جرئی از طبقۀ حاکمه و جزیی از سیستم حاکم یعنی سرمایه داری امپریالیستی کره ارض گستر هستند که جهان را بسوی نابودی حتمی می برد!


امیر پرویز پویان چریک فدائی خلق، کمونیستی که می گفت : « از مارکسیسم صحبت کردن خوب است، به مارکسیسم عمل کردن سخت است». در جامعه ایران در سال 1348 چنین نوشت : « « دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند، او را نه فقط هراسناک ساخته بود، بلکه به حق امید استقرار حاکمیت سیاسی خرده بورژوازی میانه رو را به تمامی از او گرفته بود. چنین است که او بی آن که پیلۀ سنت را بدرد، به نهیلیسم هم می رسد. هر گونه حکومتی را نفی میکند و این آخرین تیر بی رمقی است که خرده بورژوازی ناامید از دست یافتن به قدرت سیاسی از ترکش ایدئولوژی خود پرتاب می کند. این را در "نون والقلم" به روشنی می توانید پیدا کنید.»، تأکید از من هست


اما، رفقای کارگر،


امروزه سرمایه داری امپریالیستی و دولت های دیکتاتور و نوکران رنگارنگ آن، سعی میکند که به جنبش های همه باهمی، ملی، جنسیتی، نژادی، تروریستی مذهبی - ملی و غیره ، با پرچم ها و سرودهای ملی و نژاد پرستانه دامن زند، تا طبقه کارگر را ار درک همسر نوشتی جهانی خویش محروم نماید! سرمایه داران می دانند که تا هنگامی که طبقه کارگر، خود را بعنوان یک طبقه جهانی در نیافته باشد، اوضاع جهانی تغییری نخواهد نمود و همه مبارزات و جانفشانی ها جاری به بیراهه رفته و به کشتار و به یأس و ناامیدی بیشتر از پیش منجر میشوند. این ، یعنی تضمین آقائی این طبقه انگل و طفیلی و برده گی همراه با مرک و میر و قتل عام های پی در پی کارگران و زحمتکشان - پرولتارها!


این را شما می توانید از این عبارت که مانیفست حزب کمونیست نوشته شده توسط کارل مارکس فردریک انگلس سال 1847-48 با آن خاتمه می یابد، به روشنی درک کنیم :


کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات در مقابل انقلاب کمونیستی ( انقلاب قهری کمونیستی - من) بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست می آورند.


پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید !


حمید قربانی 3 نوامبر 2092 سال اسپارتاکوسی


خیزش مردمی از خاورمیانه تا آمریکای لاتین، نشانه های بارز بحران سرمایه داری اند!

bahram.rehmani@gmail.com

مقدمه

در چند ماه اخیر علاوه بر شهرهای لبنان، عراق و شیلی کشورهای فرانسه، اسپانیا، هائیتی، سودان، روسیه، مصر، اوگاندا، اندونزی، اوکراین، پرو، هنگ کنگ، کلمبیا، ترکیه، ونزوئلا، برزیل، الجزیره، اکوادور و دیگر کشورهای جهان در سطوح مختلف شاهد اعتراضات مشابهی بودند که شدت آن در دوره های گوناگون متغیر بوده است.

تقریبا در همه این کشورها، این ویژگی مهم به چشم می خورد که تجمعات با یک توقع کوچک کلید می خورد و سپس خواسته های بسیار بزرگ و در سطوح عالی اجتماعی و سیاسی مطرح می شوند.

نگرانی از حذف سوبسیدهای دولتی در کنار افزایش هزینه های زندگی، بیکاری  و بی اعتمادی به سیاست دولت ها، تقریبا نقطه مشترک همه این تحولات بوده است.

روزنامه «نیویورک تایمز» در گزارشی آورده است: اعتراضات گسترده ای که بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرده است به شرایط جیب مردم و توانایی اقتصادی آن ها ارتباط دارد. طبق تحلیل روزنامه نیویورک تایمز، عوامل متعددی در رشد سریع این اعتراضات دخیل بوده اند؛ مسائلی هم چون کاهش رشد اقتصاد جهان، عمیق تر شدن شکاف میان طبقه فقیر و غنی در کنار افزایش چشم گیر جمعیت جوان کشورها، نسلی پرتحرک با آرزوهای عقیم را ایجاد کرده است. هم چنین متوقف شدن گسترش دموکراسی در سطح جهان، شهروندان را با دولت هایی غیرپاسخگو رو به رو کرده و همین امر موجب ناامیدی افکارعمومی شده است. شهروندان ریختن به خیابان ها را تنها راه برای تحمیل تغییرات تصور می کند.

خیزش ها، شورش ها، قیام های شهری و اعتراضات مردمی از خاورمیانه تا آمریکای لاتین را فرگرفته است که همگی نشانه های بارز بحران سیستم سرمایه داری جهانی را به نمایش می گذارند. همه این اعتراضت بر علیه بیکاری، گرانی، فقر و فساد و سرکوب دولتی است و به این معنی، طبقاتی و شورش کارگران، بیکاران، محرومان و ستم دیدگان است.

در عراق اعتراض های برعیه تبعیض و نابرابری، بیکاری، فقر و فساد دولتی آغاز شد. در شیلی افزایش بهای بلیت مترو اعتراضات را جرقه زد، و در لبنان مالیات بستن بر تماس‌ های واتس‌آپ.

 

 

 

حتی در عربستان سعودی، که به دلیل ترس از سرکوب دولتی، اعتراض عمومی در آن عملا غیرقابل‌ تصور می‌نماید، عصیان و شورش نادری بر سر افزایش ۱۰۰ درصدی مالیات روی قبض رستوران‌ های عرضه ‌کننده قلیان به‌راه افتاد و هشتگ آن در عربستان تبدیل به ترند شد.

افزایش قیمت پیاز در هند باعث شد کشاورزان بزرگراه ‌ها را مسدود کنند و اعتراضات کوتاه‌ مدتی را به راه بیندازند.

وسعت و شدت آن ها در حدی است که عنوان های اول بیش تر رسانه های جهان را به خود اختصاص داده اند. این اعتراضات از خواسته ها و مطالبات اقتصادی و اجتماعی آغاز می شوند و به سرعت کل قدرت سیاسی حاکم در کشورها را هدف می گیرند. منشاء این جنبش ها را در شکاف میان فقر و ثروت در جهان که روز بروز عمیق تر می شود، باید جست و جو و مورد بحث و بررسی قرار داد.

در سال‌ های اخیر کشورهای مختلف جهان، کانون اعتراض‌ ها و شورش‌ های بخش‌ های مختلف جامعه بوده ‌اند. از اعتراضات دی ماه ١٣٩٦ ایران تا حالا جنبش جلیقه زردها در فرانسه، قاهره، هنگ‌ کنگ، بغداد، بیروت، سانتیاگو (شیلی) و کیوتو (اکوادور) را فراگرفته است.

وجه مشترک این اعتراض ها، عمدتا به تبعیض و نابرابری، فقر، بیکاری و فساد دولتی است.

در ایران، بیش تر جمعیت جوان به خصوص فارغ التحصیلان دانشگاهی، بیکارند. بنا بر آمار وزارت علوم ایران، تنها در فاصله میان ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ مراکز آموزش عالی ایران  با رشد دو برابری از ۱۳۰۰ مرکز به دو هزار و ۵۰۴ مرکز افزایش یافت و تعداد دانشجویان کشور هم از دو میلیون و ۴۰۰ هزار با افزایش بیش از دو برابری به بیش از چهار میلیون و نیم در سال ۹۲ رسید.
معاون آموزشی وزارت علوم در همین رابطه اذعان می ‌کند که  این مراکز حالا «بعد از گذشت چند دهه نه تنها کمکی به رفع معضلات جامعه نکرده است، بلکه خود به معضل اصلی در کشور نیز تبدیل شده است،‌ به طوری که در حال حاضر از یک سو شاهد افزایش آمار بیکاری در بین فارغ التحصیلان دانشگاهی هستیم و از سوی دیگر صندلی ‌های خالی از دانشجو، سالیانه بودجه هنگفتی از سرمایه کشور را می بلعند.»

هم چنین تحصن در برابر کنسولگری ایران در کربلا، پایین کشیدن و پاره کردن عکس خامنه ‌ای و حمله به دفاتر و ساختمان ‌های احزاب و گروه‌ های شبه ‌نظامی عامل سپاه قدس حکومت اسلامی، نشان گر خشم بخش قابل ‌اعتنایی از شیعیان عراق علیه بنیادگرایی اسلامی شیعه ‌محور در عراق است که با تشکیل شبکه‌ ها و تشکل‌ ها درصدد نهادینه کردن نفوذ خود در ساختار قدرت عراق است.

شاید سران حکومت اسلامی و عاملین آن در عراق، هرگز تصور نمی ‌کردند شهر کربلا که دو هفته پیش محل گردهمایی میلیون ‌ها شیعه بود، به مرکز اعتراض علیه حکومت اسلامی تبدیل شود؛ به ‌خصوص پاره کردن عکس خامنه ‌ای!

روزنامه الشرق‌الاوسط لندن روز شنبه ۱۱ آبان ۹۸، از قول سردبیر سابق این روزنامه نوشت: چندان دشوار نیست که بفهمی نظام ایران چه قدر در لبنان و عراق منفور شده و این هم ربطی به شبکه «العربیه» یا هشتگ سپاه الکترونیکی ندارد آن طور که برخی مقامات دولت حسن روحانی ادعا می‌کنند... بلکه در عراق نه شبکه اینترنت وجود دارد و نه «سوشیال مدیا»؛

دولت عراق برای خشنودی ایرانی‌ هایی که فکر می‌ کنند امواج تشویق و تحریک از فضای الکترونیکی می ‌آیند، قطع کرد. اینترنت قطع است و شبکه‌ های اجتماعی مرده، اما انقلاب زنده و پویاست.

سردبیر سابق روزنامه «الشرق‌الاوسط» و مدیر سابق شبکه العربیه می ‌گوید: حکومت ایران، سعودی، آمریکا و اسراییل را سرزنش می ‌کند با این ادعا که میلیون ‌ها فردی که شهرهای عراقی و لبنانی را طی دو هفته‌ گذشته غرق در اعتراضات خود کردند، ساخته این کشورها هستند.

با ین وجود، سران حکومت اسلامی ایران، بسیار نگرانند که دیر و یا زود این اعتراضات به ایران نیز سرایت خواهد کرد. بی جهت نیست که رزمایش قطع اینترنت «به دستور حسن روحانی انجام شده است.»

محمدرضا فرجی ‌پور، جانشین قرارگاه سایبری سازمان پدافند غیرعامل گفته است «سال گذشته به ‌دستور رییس جمهور رزمایش قطع اینترنت» برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری امنیتی تسنیم، این سازمان در سال‌ جاری نیز «رزمایش هک، اختلال، نفوذ و تخریب» را انجام داده است. درباره جزییات این رزمایش گزارشی منتشر نشده است.

فرجی، هم چنین گفته که «ستاد مقابله با تحریم‌ ها و تهدیدهای سایبری» برای مقابله با تهدیدات سایبری آمریکا علیه ایران فعال شده است.

شیلی در میان کشورهای آمریکای جنوبی بالاترین درآمد سرانه را دارد و نرخ تورم هم رقم دو درصد است، اما این ارقام و آمار لزوما بیانگر توزیع عادلانه ثروت و امکانات و دسترسی حداقلی همگان به خدمات  عمومی نیستند.

در فرانسه هم سختی و هزینه‌ بری بالای زندگی در پاریس که زیستی راحت را برای بسیاری از شاغلان این شهر دشوار و حومه ‌نشینی را به آن ها تحمیل کرده عاملی مهم در بروز جنبش جلیقه زردها بوده است.

در مورد کشورهایی مانند عراق و لبنان، ساختار ناکارآمد سیاسی و مبتنی بر تقسیم بندی ملی و مذهبی و طایفه ای است که فساد دولتی را در این کشورها نهادینه کرده است.

بر اساس آماری که اخیرا از جانب سازمان غیر دولتی «اوکسفام» انتشار یافته است، ثروت ٢٦ نفر از میلیاردرهای جهان برابر با کل دارایی های ٣ ملیارد و ٨٠٠ ملیون نفر، یعنی نصف ساکنین کره زمین است. مطابق تحقیقات سالانه مجله «فوربس» چاپ آمریکا، بسیاری از این سرمایه داران هر ساعت بیش یک ملیون دلار درآمد دارند. در میان آن ها مالک کمپانی آمازون هر ساعت بیش از چهار و نیم ملیون دلار درآمد دارد. این در حالی است که بیش از نیمی از مردم جهان، روزانه تنها پنج و نیم دلار درآمد دارند. تردیدی نیست که کل ثروت جهان محصول کار کارگر است که از سوی سرمای هداران و دولت های حامی سرمایه داری به یغام برده می شوند.

سرمایه داران، همواره حاصل رنج و کار کارگران را غارت می کنند و تنها بخش کوچکی از ارزش کار کارگر، صرف زندگی بخور و نمیر وی و در واقع بازتولید نیروی کار می شود و بخش دیگر آن محصول کار، کارگر است که به صورت ثروت های نجومی در نزد سرمایه داران انباشته می گردد.

سیستم سرمایه داری صنعتی طی دو قرن گذشته، بارها با بحران های بزرگ و کوچک رو به‌ رو شده و منتقدین و مخالفینش هر بار، با اراده ای خلل ناپذیر به مرگ قریب الوقوع آن، مراسم خاک سپاری اش را تدارک دیده اند.

برخلاف تبلیغات بنگاه های بزرگ خبری، بحران اقتصادی به پایان نرسیده و نشانه های تداوم و ژرفش ان در اقتصادهای امریکا و کشورهای اصلی اتحادیه اروپا به چشم می خورد.

***

شیلی

یک روز قبل از آغاز اعتراضات، رییس ‌جمهور شیلی، سباستین پینرا، با افتخار کشورش را جزیره ثباتی در آمریکای لاتین خوانده بود. او در مصاحبه‌ با فایننشیال تایمز، گفته بود: «ما حاضریم هر کاری انجام دهیم تا به ورطه پوپولیسم و عوام‌ فریبی سقوط نکنیم.»

روز بعد از این مصاحبه، معترضان، در جریان جدی ‌ترین خیزش‌ مردمی شیلی طی دهه‌ های گذشته، به کارخانه‌ ها حمله ‌ور شدند، ایستگاه‌ های مترو را به آتش کشیدند و سوپرمارکت‌ ها را غارت کردند، و نهایتا پینرا را وادار به لشگرکشی به خیابان‌ ها کردند. ده‌ ها نفر کشته شدند، و پینرا که آشکارا عصبی و گیج بود از «جنگ علیه دشمنی قدرتمند و سرسخت» صحبت کرد.

 

حرکت‌ های اعتراضی در شیلی که از حدود ده هفته پیش آغاز شده مدام اوج گرفته و به درخواست کناره ‌گیری رییس جمهوری رسیده است. روز جمعه 25 اکتبر، تنها در پایتخت شیلی یک میلیون نفر به خیابان‌ ها آمدند و علیه دولت تظاهرات کردند.

بر پایه برآورد مدیریت شهری سانتیاگو، پایتخت شیلی روز جمعه سوم آبان - ۲۵ اکتبر، تنها در این شهر، یک میلیون نفر به خیابان آمدند تا علیه سیاست ‌های اقتصادی دولت اعتراض کنند.

اعتراض‌ ها یک هفته پیش و در واکنش به افزایش بهای بلیط مترو در سانیاگو آغاز شد. دامنه این اعتراض ‌ها به خصوص از روز چهارشنبه که اتحادیه ‌های کارگری اعلام اعتصاب عمومی کردند بسیار گسترش یافت.

اتحادیه‌ های کارگری و نهاد‌های مدنی از شهروندان خواسته بودند به خیابان ‌ها بیایند و بزرگ ترین جنبش اعتراضی تاریخ شیلی را رقم بزنند.

بنابر گزارش‌ ها این اتفاق روز جمعه رخ داد و در سانتیاگو حدود یک میلیون نفر به خیابان آمدند. در پایتخت شیلی، معترضان هنگام عبور از مقابل ساختمان ‌های دولتی خواستار کناره‌ گیری رییس جمهوری، «سباستیان پینرا» شدند.

کارلا روبیلار، شهردار سانتیاگو می ‌گوید حرکت ‌های اعتراضی پس از یک هفته به تجسم «قدرت تغییر» بدل شده است. او در یک پیام توئیتری روز جمعه را به خاطر حضور یک میلیون شهروند معترض در خیابان‌ های پایتخت «یک روز تاریخی» خواند.

شهردار سانتیاگو «راهپیمایی مسالمت ‌آمیز» حدود یک میلیون نفر در این شهر را نمایش «رویای یک شیلی جدید» توصیف کرد. هم زمان با این راهپیمایی صدها هزار شهروند شیلی در چند شهر دیگر دست به تظاهرات زدند.

طی یک هفته گذشته حرکت ‌های اعتراضی در شیلی در مواردی به خشونت کشیده شده است. پیش از این و در پی شدت گرفتن درگیری ‌ها در سانتیاگو و بندر والپارایسو برای دو هفته وضعیت اضطراری اعلام شده بود.

جنبش اعتراضی در شیلی در حالی اوج گرفته که دولت سباستیان پینرا ضمن لغو افزایش بهای بلیط مترو و عذرخواهی از شهروندان به خاطر سیاست ‌های ریاضتی وعده داده مجموعه ‌ای از اصلاحات اقتصادی را به اجرا بگذارد.

معترضان شیلی در این بین خواستار افزایش دستمزدها و بهبود خدمات بهداشتی و آموزشی شده ‌اند. برخی از تظاهر کنندگان هم چنین خواهان اصلاح قانون اساسی شیلی هستند.

خبرگزاری آلمان، به نقل از موسسه ملی حقوق بشر شیلی گزارش داده که در یک هفته گذشته دست ‌کم ۱۹ نفر در جریان ناآرامی ‌ها کشته شده ‌اند.

این موسسه می ‌گوید در درگیری ‌های روزهای گذشته میان معترضان و نیروهای انتظامی و پلیس ۵۸۵ نفر مجروح و دو هزار و ۸۴۰ نفر بازداشت شده ‌اند.

ده ها هزار نفر روز جمعه یکم نوامبر در سانتیاگو نیز پایتخت شیلی علیه سیاست‌ های اقتصادی دولت و «نابرابری اقتصادی» در این کشور تظاهرات کردند. تظاهرات اعتراض آمیز روز جمعه در حالی برگزار شد که دو هفته از آغاز موج اعتراضات می گذرد.

مقامات شیلی شمار شرکت کنندگان در تظاهرات روز جمعه در میدان «ایتالیا» در سانتیاگو را ۲۰ هزار نفر اعلام کرده اند. هر چند نیروهای امنیتی حضور پررنگی در جریان تظاهرات روز جمعه داشتند اما گزارش ها از بروز درگیری ‌های پراکنده بین پلیس و تظاهر کنندگان حکایت دارد.

نیروهای امنیتی شیلی، برای متفرق کردن تظاهر کنندگان به شلیک گاز اشک آور و استفاده از ماشین آب پاش متوسل شدند.

معترضان روز جمعه علاوه بر سانتیاگو، در دیگر شهرهای شیلی نیز به خیابان ‌ها آمدند. گزارش‌ ها حاکی است که گروهی از معترضان در شهرهای «والپارایسو»، «وینا دل مار» و «پونتا آرناس» نیز علیه سیاست‌ های دولت شیلی راهپیمایی کردند.

بازنگری در قانون اساسی و اصلاح نظام بازنشستگی شیلی دو خواسته اصلی معترضان است. این در حالی است که گروهی از شرکت کنندگان در تظاهرات خواستار کناره گیری سباستیان پینیرا، رییس جمهوری شیلی شده اند.

گزارش‌ ها حاکی است که با وجود اعلام محدودیت رفت و آمد، اعتراضات خیابانی در شیلی ادامه دارد.

در همین زمینه سازمان ملل خواستار تحقیقات درباره مرگ معترضان و استفاده از زور علیه مردم شده است.

میشل باچله، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، روز سه ‌شنبه گفت باید درباره کشته‌ شدن معترضان «تحقیقات مستقل» انجام شود.

او گفت برخی آمارها نشان می‌ دهد شمار کشته‌ ها به ۱۳ نفر و شمار زخمی ‌ها به ۴۴ نفر رسیده که وضع ۹ نفر از آن ها وخیم است.

بر اساس آمارهای رسمی دولت شیلی تاکنون ۱۹۰۰ نفر از معترضان بازداشت شده ‌اند.

این اعتراضات با افزایش قیمت بلیت مترو آغاز شد، اما طیف وسیعی از مطالبات، از جمله افزایش مستمری بازنشستگی، کاهش نابرابری‌ های اقتصادی، افزایش تسهیلات پزشکی و غیره در شعارهای اعتراضی مطرح شده‌ است.

سباستین پینیه ‌را، رییس‌ جمهوری شیلی روز شنبه افزایش قیمت بلیت مترو را لغو کرد، اما اعتراضات کماکان ادامه دارد.

 

عراق

اعتراض ‌های ضد دولتی از بامداد جمعه سوم آبان در بغداد و چند شهر دیگر عراق از سرگرفته شد و در ناصریه، مرکز استان ذی ‌قار، معترضان ساختمان استانداری را به آتش کشیدند. برخی گزارش ‌ها به کشته شدن یک معترض در بغداد و چهار تن از معترضان در ناصریه اشاره کرده ‌اند.

به گفته خبرگزاری های فرانسه و رویترز، در ناصریه چندهزار معترض وارد ساختمان استانداری شدند و بخشی از آن را به آتش کشیدند.

هم چنین به گفته پلیس عراق، در اعتراض ‌های روز جمعه یکم نوامبر، دفاتر چند حزب سیاسی در ناصریه و در چند شهر دیگر از مناطق جنوبی عراق به آتش کشیده شده است.

تظاهرات در بغداد از نیمه ‌شب و ساعتی پس از پخش شدن نطق تلویزیونی عادل عبدالمهدی، نخست وزیر عراق، آغاز شد.

عادل عبدالمهدی در سخنان خود وعده داد که ضمن پیگیری اصلاحات، هفته آینده ترمیم کابینه را آغاز کند.

عبدالمهدی در نطقش گفت: «درخواست برای سرنگونی دولت بدون یک قانون اساسی جایگزین، کشور را به آشوب می ‌کشد.»

با این حال پس از پخش این سخنان، معترضان در نزدیکی میدان التحریر بغداد جمع شدند و شعارهایی علیه دولت سردادند.

به گزارش خبرگزاری ها، هزاران عراقی بعد از ظهر روز شنبه دوم نوامبر، به سوی مرکز شهر بغداد به راه افتادند تا به تظاهرات و اعتراضات خود ادامه دهند.

تظاهر کنندگان در بخش‌هایی از پل جمهوری و میدان التحریر و اطراف آن تجمع کرده و علیه حکومت به گفته آن ها «فاسد و ناکارآمد» شعار دادند.

معترضین همچ نین برای جلوگیری از اصابت نارنجک‌ های گاز اشک آور که طی روزهای گذشته باعث کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از تظاهر کنندگان شد، بر روی پل جمهوری منهی به منطقه «الخضراء» سدی از آجر و بلوک‌ به بلندی چهار متر ایجاد کردند تا مانع اصابت مستقیم نارنجک ‌های گاز اشک آور به جسد معترضان شود.

در بصره جنوب عراق نیز اعتراضات از روز شنبه بار دیگر از سر گرفته شد به طوری که صدها تن از تظاهرکنندگان به سوی جاده منتهی به بند ام قصر راهپیمایی کرده و علیه فساد دولت شعار دادند.

تظاهرات، هم چنین در شهرهای ناصریه، مرکز استان ذی قار (جنوب شرقی عراق) برای نهمین روز در میدان «الحبوبی» در مرکز شهر از سر گرفته شد صدها نفر در مرکز شهر تجمع کرده و علیه آنچه که «دولت فاسد» نامیدند شعار دادند.

رعد سالم، فعال مدنی در تماس با العربیه گفت: «ما معترضان تصمیم گرفتیم صحنه را ترک نکنیم مگر اینکه تمام خواسته‌ های بویژه سرنگونی دولت فاسد برآورده شود.»

اعتراضات عراق، از اوایل اکتبر شروع شده و ۸۰۰۰ زخمی به جای گذاشته است. بیش از ۲۵۰ تن در جریان اعتراضات عراق کشته شده اند. منابع بیمارستانی شمار مجروحان درگیری‌ های روز جمعه سوم آبان در سراسر کشور را نزدیک به هزار و ۸۰۰ نفر ذکر کردند و خالد مهنی، سخنگوی وزیر کشور عراق نیز اعلام کرد که دست کم ۶۸ تن از ماموران پلیس در این درگیری‌ ها مجروح شده ‌اند.

رویداد۲۴، گزارش داد در نشست محرمانه قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس حکومت اسلامی با مقامات بغداد چه گذشت؟ آیا آتش اعتراضات عراق دامن تهران را خواهد گرفت؟

با وجود حمایت های هم زمان ایران و آمریکا از دولت عادل عبدالمهدی و با وجود انتشار تصاویر به آتش کشیده شدن پرچم آمریکا و اسرائیل در جریان تظاهرات مردم عراق، برخی رسانه ‌های مغرض دلیل اصلی ادامه کار دولت نخست وزیر عراق را حمایت ‌های ایران و دست داشتن ایران در سرکوب معترضان عراقی عنوان کرده اند.

هفته هاست که منطقه خارومیانه در آتش اعتراضات مردمی می ‌سوزد. معترضان در عراق و لبنان ، تظاهرات سراسری‌ای علیه سیاست مداران شان به راه انداخته اند و در این میان نام ایران با قاسم سلیمانی و حجت الاسلام احمد علم الهدی در صدر اخبار رسانه‌ های غربی و عربی است.

فارن پالسی در گزارشی مدعی شده بسیاری از تظاهرکنندگان عراقی، ایران و نیرو‌های مورد حمایت ایران را برای به خشونت کشیده شدن تظاهرات شان مقصر می دانند و خواستار از بین رفتن نفوذ ایران در عراقند. آن ‌ها در میدان تحریر مرکز بغداد شعار «ایران باید بیرون برود» سر می دهند و ویدئو‌هایی که روز جمعه از تظاهرات مردم منتشر شده حاکی از آن است که در برخی نقاط پرچم ایران را آتش زده اند. علی کاظم تظاهر کننده ۱۷ ساله عراقی به فارن. پالسی گفته: ایران به ما حمله کرده و ما را نابود کرده است. آن‌ ها پشت پرده وضعیت کنونی اند. ایران کشور عراق را هدایت می کند. فارن پالسی، مدعی شده ایران قدرت اصلی نگه دارنده عادل عبدالمهدی بر سر کار است و تظاهر کنندگان عراقی نیز خواستار دست یابی عراق به منافع شانند. ۶۰ درصد جمعیت ۴۰ میلیونی عراق زیر ۲۵ سال است و وضعیت اقتصادی این نسل را بیکار کرده است. بیکاری در عراق به ۲۵ درصد رسیده و یک پنجم مردم عراق زیر خط فقر زندگی می کنند در حالی که این کشور غنی از نفت است. روز پنج شنبه شایعه برکناری عادل عبدالمهدی در رسانه‌ ها منتشر شد. همان شب برهم صالح رری جمهور عراق در سخنرانی خود اعلام کرد عبدالمهدی قبول کرده استعفا دهد، اما این استعفا یک شرط دارد: پارلمان عراق باید کسی را جایگزین او کند و این در حالی است که رسیدن به توافق برای یک نخست وزیر جدید در عراق با تضاد منافع احزاب می تواند چندین ماه طول بکشد. رسانه ‌های غربی و عربی، به روی کار آمدن عبدالمهدی با ائتلافی که با الحشد الشعبی صورت گرفته بود اشاره کرده اند و مدعی اند مقامات حکومت اسلامی ایران، خواستار بر سر کار ماندن عبدالمهدی اند. عادل عبدالمهدی با ائتلاف دو بلوک بزرگ در پارلمان عراق بر سر کار آمد: ائتلاف سائرون به رهبری مقتدا صدر و ائتلاف فتح به ریاست هادی العامری که فرمانده گردان بدر از نیرو‌های نظامی مورد حمایت حکومت اسلامی ایران است. روز سه شنبه خبر‌هایی درباره ائتلاف عامری و صدر برای حذف عادل عبدالمهدی به گوش رسید.

اواخر روز سه شنبه عامری در بیانیه‌ ای اعلام کرد جریان بدر حاضر است برای رسیدن به توافق با صدر همکاری کند، اما روز چهارشنبه قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران سفری به بغداد داشت و با عامری دیدار کرد. رویترز در گزارشی مدعی شد در جریان این سفر از عامری خواسته شده تا به حمایتش از عادل عبدالمهدی ادامه دهد. رویترز مدعی شده یک مقام نزدیک به صدر گفته: بعد از دیدار عامری با سلیمانی، لحن او با صدر تغییر کرده و گفته کناره گیری عادل عبدالمهدی به بی ثباتی و آشوب در عراق دامن می‌زند. صدر هم در جواب به صورت علنی اعلام کرده بدون استعفای عبدالمهدی آشوب بیش تر خواهد شد و این که او حاضر نیست با عامری همکاری کند. صدر در بیانیه ‌ای علنی اعلام کرده از امروز دیگر هرگز وارد ائتلاف با عامری نخواهد شد. رویترز در گزارش خود نوشت: بعد از دو هفته تظاهرات ضد دولتی مردم عراق، ایران قدم‌ هایی برای جلوگیری از استعفای نخست وزیر مورد حمایتش در عراق برداشته است. این رسانه به نقل از ۵ منبع آگاه مدعی شده در نشست محرمانه روز چهارشنبه، قاسم سلیمانی در امور عراق دخالت کرده و از عامری و رهبران شبه نظامی عراقی خواسته تا از عبدالمهدی حمایت کنند. یک مقام ایرانی که نامش برده نشده نیز به رویترز گفته: امنیت عراق برای ایران بسیار مهم است و ایران در گذشته هم به عراق کمک کرده است. فرمانده سپاه قدس ایران به عراق و دیگر کشور‌های منطقه به طور معمول سفر می کند به خصوص وقتی از او درخواست کمک شده باشد. رویترز به نقل از مقامات امنیتی عراق بر شایعات و ادعا‌های یک ماه اخیر درباره دست داشتن ایران در تیراندازی و هدف قرار دادن تظاهر کنندگان عراقی توسط تک تیرانداز‌های ناشناس دامن زده و مدعی شده شبه نظامیان مورد حمایت ایران تک تیرانداز‌هایی را بر پشت بام خانه‌ ها در بغداد مستقر کرده اند که مستقیم تظاهر کنندگان عراقی را مورد هدف قرار می‌ دهند. این رسانه در یادداشتی مغرضانه مدعی شده اگر عراق در این بحران سقوط کند ایران نفوذی را که به واسطه روی کار امدن شیعیان بعد از سقوط صدام در پی حمله آمریکا به عراق کسب کرده از دست خواهد داد. یک فرمانده شیعه نزدیک به عامری نیز در گفتگو با رویترز از توافق بر سر کناره گیری عادل عبدالمهدی و ایجاد اصلاحات برای آرام کردن خیابان‌های بغداد خبر داده بود. منابع آگاه بی نام و نشان به رویترز گفته اند که بسیاری از فرماندهان الحشد الشعبی نگران تضعیف این نیرو در پی اخراج عبدالمهدی بوده اند.

فارن پالسی در گزارشی مدعی شده قاسم سلیمانی بار‌ها در نشست‌ های محرمانه ‌ای که با مقامات دولت عراق داشته درباره چگونگی مقابله با اعتراضات مردمی در این کشور گفته: ما می دانیم چه طور باید با معترضان برخورد کرد. آیت الله علی سیستانی مرجع تقلید شیعیان عراق، روز گذشته در سخنرانی‌ خود به قدرت ‌های خارجی که سعی می کنند اراده شان را بر دولت عراق اعمال کنند هشدار داده و به نیرو‌های امنیتی گفته از زور علیه تظاهر کنندگان استفاده نکنند چرا که ممکن است زمینه ساز آغاز جنگ داخلی، آشوب و خرابی کشور باشد.

فرانس۲۴ فرانسه نیز در گزارشی مدعی شده با توجه به نقش سیاسی مهم عراق و لبنان، بدیهی است که ایران نگران باشد. تهران باید قدرت و نفوذش را در این دو کشور حفظ کند. تقویت تئوری توطئه دست داشتن صهیونیست در جنبش مردم منطقه نشان دهنده ضعف ایران در برابر تحولات اخیر است. در عین حال ایران نگران تسری اعتراضات منطقه به سرزمین‌های خودش در شرایطی است که مردم از تحریم‌های آمریکا رنج می‌برند. موضع رسمی وزارت خارجه ایران، اما حمایت از دولت مستقر در عراق و مطالبات برحق مردم این کشور به طور هم زمان بوده است و سیدعباس موسوی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در خصوص تحولات جاری در عراق در کنفرانس خبری هفته گذشته گفت: جمهوری اسلامی ایران از مطالبات و خواسته ‌های مردم عراق که به روشنی در بیانیه ‌ها و اظهارات مرجعیت دینی و هم چنین جناب آقای «دکتر عادل عبدالمهدی» نخست وزیر عراق مورد تاکید قرار گرفته است، حمایت می ‌کند. سخنگوی وزارت امور خارجه با ابراز تاسف عمیق از وقایع اخیر عراق که منجر به کشته و زخمی شدن ده‌ ها نفر و تخریب اموال عمومی شده و هم چنین مصادره مطالبات مردمی و افزایش خشونت افزود: اطمینان داریم دولت و ملت عراق و مرجعیت می ‌توانند بر مشکلات فایق آمده و با یک پارچگی به آبادانی عراق مبادرت نمایند. هم زمان با این تحولات ویدئویی از یکی از سخنرانی قدیمی علم العدی امام جمعه مشهد با زیر نویس عربی و انگلیسی در شبکه ‌های اجتماعی دست به دست می ‌شود. علم الهدی در این سخنرانی که در پی حمله موشکی حوثی‌ ها به تاسیسات نفتی عربستان ایراد شده بود می ‌گوید: امروز حشد شعبی عراق، ایران است. حزب الله لبنان، ایران است. جهاد اسلامی فلسطین ایران است. حماس ایران است. اصلا شما نگاه کنید ایران کجاست امروز؟ مگر جنوب لبنان، ایران نیست؟ مگر حزب الله لبنان ایران نیست؟ مگر این پهپاد‌هایی که یمنی‌ ها فرستادند و سعودی ‌ها را به خاک سیاه کشاندند ایران نبود؟ می گویند این پهپاد‌ها از شمال آمده. هم جنوب تان ایران است، هم شمال تان ایران است. اعتراضات سراسری ۹۶ ابتدا در مشهد در اعتراض به گرانی آغاز شد و احمد علم‌ الهدی، امام جمعه مشهد و نماینده، ولی فقیه در خراسان رضوی نیز این اعتراضات را برحق دانسته بود. بعد‌ها که کار بالا گرفت، علم الهدی در نامه‌ای به شورای عالی امنیت ملی اتهام دست داشتن در اعتراضات ۷ دی در مشهد را رد کرد و گفت اعتراضات نه از مشهد که از تهران آغاز شد.

این اختلاف هنوز بر سر جای خود باقی است. به نظر می‌ رسد اظهارنظر‌های تحریک آمیز علم الهدی که یک بار در دی ماه ۹۶ به تظاهرات سراسری مردم ایران منجر شد، این بار به تظاهرات ضد ایرانی مردم منطقه دامن زده است. با این وجود ایران تنها کشوری نیست که دولت مستقر در عراق را حمایت می ‌کند. بسیاری از کشور‌ها از جمله آمریکا حمایت علنی خود را از عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق اعلام کرده اند. در حالی که عراقی ‌ها خواستار استعفای نخست وزیرشانند، دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا و چند تن از نمایندگان این کشور از نخست وزیر عراق حمایت کرده اند. یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه آمریکا به نیوزویک گفته: نخست وزیر و تیمش دولت خوبی دارند که احتمالا می توانیم به آن امیدوار باشم.

نیوزویک در گزارشی نوشته: بسیاری از نمایندگان آمریکایی عادل عبدالمهدی را دوست آمریکا می دانند. لیندسی گراهان نماینده جمهوری خواه سنای آمریکا درباره عادل عبدالمهدی گفته: من از او خوشم می ‌آید و فکر می کنم در بین کرد‌ها و سنی‌ ها جایگاه خوبی دارد. با وجود حمایت های هم زمان ایران و آمریکا از دولت عادل عبدالمهدی و با وجود انتشار تصاویر به آتش کشیده شدن پرچم آمریکا و اسرائیل در جریان تظاهرات مردم عراق، برخی رسانه ها دلیل اصلی ادامه کار دولت نخست وزیر عراق را حمایت های ایران و دست داشتن ایران در سرکوب معترضان عراقی عنوان کرده اند.

 

نگرانی از مطرح شدن نام ایران در میان حجم انبوه نارضایتی ‌ها در عراق را می ‌توان در موضع‌ گیری اخیر آیت ‌الله خامنه‌ای هم دید: آن جا که او ناآرامی ‌های عراق و لبنان را به آمریکا و «کشورهای مرتجع منطقه» نسبت داد.

اما این نگرانی ‌ها تمامی ندارد، چند صباحی دیگر دو تیم ملی ایران و عراق در چارچوب بازی‌ های جام جهانی قطر باید در این جو پرتنش در عراق برابر هم قرار بگیرند، مسئله ‌ای که از هم اکنون ذهن مقام‌ های ورزشی ایران را به خود مشغول کرده است.

مقام ‌های حکومت اسلامی، همواره غرب را به تشدید تفکر «ایران ‌هراسی در دنیا» متهم می ‌کردند، اما اکنون در کشورهای منطقه جایی که ایران تلاش دارد تا نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را با همه دشواری‌ ها و محدودیت‌ ها حفظ کند، نوعی ستیز با ایران در ادبیات برخی از شهروندان معترض شکل گرفته است.

مردم معترض در شهر سماوه واقع در استان مثنی در جنوب شرق عراق مقر چند حزب و گروه اسلامی از جمله حزب فضلیت، حزب الدعوه، عصائب اهل الحق و جریان حکمت را به آتش کشیدند. گردان‌ های عصایب‌ اهل حق، از گروه‌ های شبه ‌نظامی شیعه عراق هستند که روابط بسیار نزدیکی با ایران دارند.

بنا بر اعلام پلیس در شهر عماره در جنوب ‌شرق عراق نیز دست ‌کم ۱۸ نفر در تلاش برای حمله به دفاتر محلی شبه ‌نظامیان شیعه زخمی شده ‌اند. در جریان اعتراضات امروز در بغداد یک تن کشته و ۲۲۴ نفر دیگر مصدوم شده اند.

بر اساس اخبار و گزارشات منتشر شده در رسانه های عربی، تعدادی قابل توجهی از زنان عراقی به جمع تظاهر کنندگان در بغداد و دیگر شهرها به خیابان ‌ها آمده ‌اند. به گفته منابع خبری، زنان عراقی همراه با مردان با سردادن شعارهای ضد حکومتی به این تظاهرات پیوستند. العربیه به نقل از منابع حقوق بشری نیز از کشته شدن ۲ تظاهر کننده و زخمی شدن بیش از ۲۲۷ نفر دیگر از معترضین خبر دادند.

سازمان عفو بین ‌الملل با صدور گزارشی، رفتار پلیس عراق در هدف قرار دادن معترضان را، که به صورت مسالمت ‌آمیز تحصن کرده بودند، با سلاح گرم و گاز اشک‌ آور محکوم و اعلام کرد صحنه‌ های وحشتناک و فاجعه‌ باری خلق شده است. به گزارش این سازمان حقوق بشری معتبر بین‌المللی، ۱۴ نفر در اعتراضات کربلا جان باخته ‌اند. پلیس کربلا این خبر را تکذیب کرده و مدعی است برخوردها در شهر مذهبی کربلا منجر به کشته شدن کسی نشده و فقط افراد زیادی زخمی شده ‌اند. پلیس هم چنین اعلام کرده است فیلم ‌هایی که نشان می‌ دهند معترضان برای فرار از اصابت گلوله روی زمین دراز کشیده‌ اند، مربوط به تجمعات کربلا نیست. اما معترضان ادعای پلیس را رد می ‌کنند. شورای عالی حقوق بشر عراق جان باختن حداقل یک نفر را تایید کرده است.

 

آیت ‌الله سیستانی، مهم ‌ترین مرجع شیعه در عراق بار دیگر بر لزوم احقاق حقوق معترضان عراقی تاکید کرد.

به گزارش شفقنا، او در بیانیه ‌ای که در خطبه ‌های نماز جمعه کربلا قرائت شد با اشاره به تظاهرات خونین چند روز گذشته، تخریب اموال و درگیری تظاهر کنندگان با نیروهای امنیتی و سایر نیروها خواستار جلوگیری از خونریزی بیش ‌تر و سوق دادن کشور به «هرج و مرج و ویرانی» شد.

سیستانی حمله به تظاهرات مسالمت ‌آمیز را محکوم و بر لزوم مجازات عاملان آن تاکید کرد. در این بیانیه بر ضرورت جلوگیری از ورود «نیروهای مسلح تحت هر عنوانی» برای «برخورد با اعتراضات و تظاهرات مسالمت ‌آمیز به دلیل نگرانی نسبت به کشیده شدن آن به خشونت بیش ‌‌تر» تاکید شده است.

 

 

سازمان شفافیت عراق

سازمان شفافیت عراق از صدور حکم بازداشت برای ۶۰ نماینده و مسئول دولت کنونی عراق خبر داد که اتهام شان «فساد» و هدر دادن اموال عمومی عنوان شده است.

خبرگزاری فارس به نقل از شبکه خبری «السومریه» نوشت، احکامی نیز علیه یک وزیر، پنج نماینده کنونی پارلمان و دو وزیر سابق صادر شده است.

سازمان شفافیت عراق اعلام کرد، در اکتبر گذشته نیز حکم جلب ۳۸ عضو سابق و کنونی شورای استانداری‌های این کشور را صادر کرده بوده است. هم چنین حکم جلب یک استاندار، یک ریيس شورای استانداری و پنج مدیرکل نیز صادر شده بود.

 

نقش سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران در کشتار تظاهر کنندگان عراقی

سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، از تظاهرات در عراق با نگرانی خواستار سرکوب معترضان شد و تک تیراندازان وابسته به گروه‌ های شبه نظامیِ تحت حمایت ایران، تیراندازی به سوی تظاهر کنندگان را آغاز کردند. خبرگزاری رویترز که به منظور تهیه گزارشی درباره سرکوب تظاهرات اخیر در عراق با شماری از مسئولان امنیتی، فرماندهان گروه‌ های شبه نظامی و دیگر مقامات سیاسی و دیپلماتیک گفتگو کرده‌است، یادآوری می ‌کند که فرماندهان سپاه با تاکید بر «تجربه خود در سرکوب شورش ‌های شهری»، با توصیه ‌های خود دولت عراق را برای پایان دادن به طغیان همراهی کردند. به گفته یک مقام امنیتی عراقی، شبه نظامیان از یک سامانه ارتباطات خصوصی استفاده می‌ کردند که ایران در اختیار آنان قرار داده بود و دسترسی به مذاکرات میان آن ها برای مسئولان امنیتی عراق ممکن نبود.

در دومین روز تظاهراتی که در ابتدای ماه اکتبر برای اعتراض به فساد و بیکاری و فقدان خدمات شهری در بغداد و چند شهر دیگر عراق آغاز شد، به گفته یک دیپلمات مستقر در این کشور، یک گروه از فرماندهان سپاه پاسداران ایران به عراق آمدند و با مقامات امنیتی و اطلاعاتی این کشور دیدار و گفتگو کردند. یک فرمانده ارشد یکی از گروه‌ های شبه نظامی مورد حمایت تهران که به گفته او نفرات زیر فرمان وی درسرکوب تظاهر کنندگان شرکت نداشته ‌اند، به خبرگزاری رویترز می ‌گوید که در دومین روز تظاهرات «مستشاران سپاه برای ایفای نقش در این زمینه پافشاری کرده و خواستار سرکوب تظاهر کنندگان شدند، زیرا به گفته آنان در غیر این صورت پایه‌ های حکومت عادل عبدالمهدی فرو می ‌ریخت.»

منابع امنیتی عراقی به رویترز گفته‌ اند که دولت این کشور برای سرکوب تظاهرات از شبه نظامیان تقاضای کمک نکرده ‌است، بلکه آنان خود داوطلبانه خواستار شرکت در این کار شده‌ اند. دولت عادل عبدالمهدی بر پایه حمایت همین گروه‌ ها و برخی جناح ‌های سیاسی بر پا مانده است.

یکی از مقامات امنیتی عراق می ‌گوید: «ما به روشنی نشان دادیم که تک تیراندازان، نفرات یک گروه شبه نظامی وابسته به ایران بودند و دستورات را مستقیما از فرمانده خود، و نه از فرمانده کل نیروهای انتظامی عراق، دریافت می کردند.»

یک منبع امنیتی دیگر که هر روز در جلسات بررسی و ارزیابی وضعیت شرکت داشته می‌ گوید «شبه نظامیان سیاه پوش از روز سوم تظاهرات به سوی معترضین تیراندازی کردند. فرماندهی آنان را ابو زینب اللامی، مسئول امنیت حشد الشعبی، که یک گروه شبه نظامی مورد حمایت ایران است، بر عهده داشت.» به گفته این منبع امنیتی، «فرمانده این گروه از مسئولان ارشد این سازمان دستور گرفت تظاهرات را خاموش کند.»

در همین حال سخنگوی وزارت کشور عراق، سعد معن، تاکید کرد که «نیروهای دولتی به روی تظاهر کنندگان شلیک نکرده‌ اند و تیراندازان فاسد مسئول قتل و زخمی کردن معترضان بوده ‌اند.» او روز ٦ اکتبر در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت «دولت دستور انجام تحقیقی را به منظور شناسائی کسانی که دستور تیراندازی داده و آن هایی که به روی مردم تیراندازی کرده ‌اند را صادر کرده است.» نیروهای امنیتی عراق فردای آن روز اعلام کردند که در رویارویی با تظاهرات «یک نیروی زیاده از حد» به کار گرفته شده است و «افرادی که علیه غیرنظامیان خشونت به خرج داده ‌اند، مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.»

در همین حال، محمد رضا، رییس کمیته امنیت و دفاع پارلمان عراق، با انتشار بیانیه ‌ای فاش ساخت که تحقیقات اولیه نشان داده است که «برخی اجزاء دست به قتل هدفمند برخی تظاهر کنندگان زده‌ اند.»

گزارش رویترز یادآوری می ‌کند که، در ٣ اکتبر، سومین روز تظاهرات، تک تیراندازان بر بام ساختمان‌ های بغداد مستقر شدند. یک فیلم بردار این خبرگزاری خود یکی از این تیراندازان را با کلاه صورت پوش و لباس سیاه بر بالای یک ساختمان مشرف به میدان تحریر دیده است. او می‌ گوید «یکی از افرادی که از ناحیه سر هدف قرار گرفته بود توسط جمعیت برده شد و فرد دیگری نیز که گلوله بر سر او نشسته بود، به نظر می‌ رسد جان باخت. هنگامی که این فرد شروع به تیراندازی کرد، تظاهر کنندگان پا به فرار گذاشتند.»

یک منبع امنیتی دیگر به رویترز گفته است که «تک تیراندازان مجهز به سامانه ارتباطی ویژه خود بوده‌ اند که توسط ایران در اختیار آنان قرار داده شده بود. این سامانه هم چون یک شبکه خصوصی عمل می ‌کرد و بنابراین شنود مکالمات میان آنان (برای دیگران و از جمله نیروهای انتظامی کشور) مشکل بود.

تظاهرات در عراق در روز اول اکتبر برای اعتراض به فقدان کار، آب، برق و دیگران خدمات اولیه و نیز فساد گستردۀ دستگاه اداری آغاز شد و بشدت سرکوب گردید. در یک هفته تظاهرات حداقل ١٠٠ تن کشته و بیش از ٦٠٠٠ نفر زخمی شدند.

ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران، در تلاش کشف «پشت پرده‌ های آشوب در عراق»، به «ابهاماتی» اشاره دارد زیرا «تظاهرات و تجمعات» از نظر این خبرگزاری «به طرز مشکوکی به خشونت کشیده شده» است. این خبرگزاری البته نمی‌ گوید «طرز غیرمشکوک» به خشونت کشیده شدن تظاهرات صدها و یا هزارها جوانی که از بیکاری و ناامیدی و بی آیندگی و نبود امنیت به جان آمده ‌اند، چگونه است. این خبرگزاری در همین «تفسیر» خود پس از ابراز حیرت از این که چنین رویدادی در آستانۀ اربعین رخ داده است تاکید می ‌کند که «عراقی‌ها از هر چه بگذرند، از اربعین حسینی نخواهند گذشت» و بنابراین می‌ پرسد «حال با این همه حساسیت نسبت به اربعین، چرا بغداد باید به صحنه زد و خوردهای بی سابقه در این مقطع زمانی تبدیل شده باشد؟» این خبرگزاری با اشاره به میدان تحریر که یکی از مهم ترین مراکز گردهمایی‌ های اعتراضی این روزهاست می ‌نویسد «عراقی‌ ها در همین میدان تحریر بارها علیه رهبران سعودی و امارات، به خاطر حمایت های مالی و تسلیحاتی و انسانی از داعش، تظاهرات برگزار کرده‌اند!»

«فتنه ‌گران در عراق همان سربازان اجاره ‌ای حوادث سال ٨٨ در ایران هستند»

باشگاه خبرنگاران جوان، وابسته به سپاه پاسداران است که خود را «بزرگ ترین خبرگزاری فارسی زبان دنیا» معرفی می ‌کند برای بیان «پیدا و پنهان فتنه عراق» به سراغ «محمد ایمانی تحلیل گر سیاسی» رفته و به قلم وی «در واکنش به فتنه انگیزی ‌های عربستان سعودی، آمریکا و رژیم صهیونیستی» بنویسد که «به تدریج معلوم شد این قبیل مشکلات مردم -شرایط اقتصادی، بیکاری و فساد اداری-  فقط دستاویز سازمان دهندگان اصلی فتنه و آشوب است.» جالب این جاست که این تحلیل گر سیاسی تظاهر کنندگان امروز عراقی را به معترضان سال ٨٨ در ایران پیوند می ‌زند و می‌ نویسد «فتنه ‌گران در عراق، سربازان اجاره ‌ای همان اردوگاه «غربی - عبری – ارتجاعی» هستند که در حوادث سال ٨٨ شعار «نه غزه نه لبنان» دادند.» او می‌ نویسد «قاطبه ملت عراق، نه ضد اسلام و مرجعیت است و نه ایران را دشمن می ‌دارد» و این چنین به شعارهایی اشاره می ‌کند که به گزارش رسانه ‌ها تظاهر کنندگان عراقی در نفی «دخالت جمهوری اسلامی در امور کشور آنان» و در رد طبقه ‌ای از «روحانیون» در دست داشته ‌اند.

همین خبرگزاری، سخن «قیس خزعلی»، دبیرکل گردان ‌های اهل‌الحق عراق را نیز نقل کرده است که می‌ گوید «آن چه در تظاهرات دیده شد دلیلی بر وجود دست‌ های خبیثی است که می‌ خواهند ثبات عراق را بر هم زنند.»

خبرگزاری فارس، خبرگزاری دیگر وابسته به سپاه نیز در همین زمینه به سراغ دو تن از کارشناسان رفته است. سیدرضا صدرالحسینی، «کارشناس مسائل غرب آسیا» در تحلیل رویدادهای عراق می ‌گوید «آمریکایی‌ ها با توجه به سرمایه گذاری ‌های فراوانی که در عرصه‌ های مختلف انجام داده ‌اند و نتوانسته ‌اند بهره مورد نظر خود را از این سرمایه گذاری ‌ها بردارند، به دنبال ایجاد تشنجات و اغتشاشاتی (هستند که بتوانند) بخشی از این سرمایه گذاری را برگردانده و با ایجاد ناآرامی، مسائل اصلی عراق را به فراموشی بسپارند!» او می‌ گوید «آن چه مطرح می ‌شود، مطالبات واقعی مردم عراق نبوده و نوعی حرمت شکنی و براندازی دولت کنونی از آن به مشام می ‌رسد.»

خبرگزاری فارس با علی شجاعی، «کارشناس مسائل منطقه»، نیز گفتگو کرده است. او معتقد است «این ناآرامی‌ ها پشتوانه سیاسی در داخل کشور عراق ندارد چرا که جناح ‌های سیاسی از این اتفاق حمایت نکرده ‌اند.»

شاید بد نباشد یادآوری کنیم که تظاهر کنندگان «همین جناح ‌های سیاسی» را به فساد متهم می کنند و...

سردار محمدجعفر اسدی، معاون قرارگاه مرکزی خاتم ‌الانبیا، نیز «آن چه هم اکنون در عراق اتفاق افتاده است» را «ناشی از فتنه انگیزی بعضی کشورهای منطقه به خصوص عربستان سعودی» دانست. حسین امیرعبداللهیان، مدیرکل بین‌ الملل مجلس شورای اسلامی، هم «دست‌ های خبیث خارجی را در صدد بی ثبات کردن عراق» دید.

 

سفر قاسم سلیمانی به عراق برای آموزش مقابله با اعتراضات

آسوشیتدپرس از سفر فرمانده نیروی قدس سپاه به بغداد یک روز پس از شروع اعتراضات در عراق خبر داده است. به گزارش این خبرگزاری به نقل از دو مقام امنیتی عراقی، قاسم سلیمانی گفته «ما در ایران می‌ دانیم چه رفتاری با معترضان کنیم.»

خبرگزاری آسوشیتدپرس در گزارشی که چهارشنبه ۳۰ اکتبر منتشر کرده نوشته است که قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، یک روز پس از آغاز اعتراضات ضد دولتی در عراق با پروازی شبانه خود را به بغداد و سپس با هلیکوپتر به «منطقه سبز» پایتخت رساند. منطقه سبز بغداد محدوده‌ ای است که مراکز دولتی و ادارات مهم حکومت و سفارتخانه ‌ها و نیروهای نظامی چندملیتی باقی مانده در عراق در آن جا قرار دارند.

برای مقامات امنیتی عراق که در جلسه ‌ای امنیتی به نمایندگی از عادل عبدالمهدی، نخست وزیر این کشور، شرکت کرده بودند، دیدن سلیمانی غیرمنتظره بود.

دو مقام ارشد امنیتی عراقی که در جلسه دیدار با سلیمانی حضور داشته ‌اند و نخواسته ‌اند نام شان فاش شود به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته ‌اند که قاسم سلیمانی با اشاره به نمونه سرکوب اعتراضات در ایران، راه و روش سرکوب اعتراضات را به  مقامات امنیتی عراق معرفی کرده است. او گفته است: «ما در ایران می ‌دانیم چه رفتاری با معترضان بکنیم. این اتفاق در ایران افتاد و ما توانستیم آن را کنترل کنیم.»

به نوشته آسوشیتدپرس، سفر سلیمانی به عراق که به عنوان طراح دستگاه امنیتی این کشور شناخته شده نشان گر نگرانی ایران از جنبش اعتراضی عراق است که پایتخت و شهرهای مهم شیعی این کشور را فرا گرفته و در آن از جمله خواست جلوگیری از نفوذ و دخالت ‌های ایران در امور داخلی این کشور مطرح شده است.

در هفته اخیر که بار دیگر اعتراضات شدت گرفت مردانی با لباس سیاه و چهره های پوشیده در حالی که سربازان عراقی هم در صحنه حضور داشتند در برابر معترضان قرار گرفتند و به سمت آنان گاز اشک‌ آور پرتاب کردند. ساکنان منطقه گفته ‌اند که نمی‌ دانند این افراد که بوده ‌اند، برخی گمان می کنند که این افراد ایرانی بوده ‌اند.

هشام الهاشمی، تحلیل گر مسائل امنیتی عراق، به آسوشیتدپرس گفت: «ایران از این تظاهرات می‌ ترسد چون این کشور بیش ترین سود را از طریق احزابی که در دولت ‌و پارلمان هستند می ‌برد. ایران مایل نیست این منافع را از دست بدهد. برای همن هم تلاش کرده که از طریق احزابش اعتراضات را به روشی خیلی ایرانی فرو بنشاند.»

شامگاه سه‌ شنبه ۲۹ اکتبر نیز مردانی که لباس سیاه بر تن داشتند و چهره ‌شان را پوشانده بودند به سمت معترضان در کربلا آتش گشودند. دست کم ۱۸ نفر به قتل رسیدند و صدها نفر زخمی شدند. تحلیل گران معتقدند این حمله می ‌تواند به نقطه عطفی در جنبش اعتراضی عراق تبدیل شود. در بغداد معترضان پرچم ایران را سوزاندند. روزهای پیش از آن نیز شعار «ایران برو بیرون» در تظاهرات شنیده می‌شد.

 

گزارش سازمان عفو بین الملل از عراق

سازمان عفو بین الملل روز جمعه ۱ نوامبر ۲۰۱۹، در گزارشی تکان دهنده از قتل‌های «وحشتناک» در عراق خبر داد.

این سازمان در گزارشی مفصل که از شواهد، دلایل و تحقیقات میدانی به دست آمده است، گفته است، تحقیقات نشان می‌ دهد که معترضان عراقی با اسلحه ‌ای بسیار خطرناک و «کشنده» مورد هدف قرار گرفته ‌اند.

نیروهای امنیتی و شبه نظامیانی که در قتل تظاهر کنندگان دست داشتند از گلوله‌ های به ظاهر اشک آور اما کشنده استفاده کردند. آن ها با شلیک گلوله ‌های اشک ‌آور اما کشنده به سوی جمجمه افراد تظاهر کننده آن ها را به قتل می ‌رسانند.

سازمان عفو بین الملل با تاکید بر این که این نوع گلوله ‌ها تاکنون در هیچ جای دنیا مورد استفاده قرار نگرفته است، تاکید کرده که این نوع گلوله برای قتل تظاهر کنندگان مورد استفاده قرار گرفته و با هدف متفرق کردن آن ها.

این نهاد بین المللی گفته است اغلب قربانیان که تاکنون به بیش از ۳۰۰ نفر رسیده ‌اند بوسیله این گلوله‌ ها که به جمجمه آن ها اصابت کرده است کشته شدند. این گلوله ‌ها به طور مستقیم سمت تظاهر کنندگان شلیک شده تا آن ها را بکشند و نه پراکنده کند.

نوع گلوله که به ظاهر گاز اشک‌ آور است اما در واقع کشنده و وارد جمجمه یا جسم انسان می‌شود. سازمان عفو بین الملل از مقامات عراقی و پلیس و نیروهای این کشور خواسته است بلافاصله شلیک این نوع گلوله های کشنده و بی سابقه علیه معترضان را متوقف کنند. «معترضان با گلوله ‌های شبیه گلوله اشک‌ آور که وارد جمجمه آنه ا شده کشته شدند.»

طبق تحقیات عفو بین الملل، این نوع گلوله‌ها که به صورت بمب ‌های کوچک به سوی تظاهر کنندگان شلیک می شود، تاکنون ده ها نفر را از پای درآورده است.

عفو بین الملل در گزارش خود، به مصاحبه با شاهدان عینی و مدارک و تصاویری که از مراکز پزشک قانونی از قربانیان گرفته شده استناد کرده است. این سازمان برای بررسی دقیق این گزارش با متخصصان پزشکی در بیمارستان‌ های بغداد نیز مصاحبه کرده و گزارش خود را بر مبنای داده‌ های علمی و مشاهدات عینی تهیه کرده است. در این گزارش، آمده است نیروهای امنیتی عراق از ۲۵ اکتبر از این نوع گلوله ها علیه معترضان استفاده کرده‌ اند.

تیم سازمان عفو بین الملل گفته است شواهد و مدارک ویدئویی از قربانیان و زخمی شدگان در نزدیکی میدان تحریر بغداد را مشاهده کرده است و این دلایل و شواهد را تجزیه و تحلیل کرده است.

کارشناس نظامی انواع قوطی‌ های گاز اشک آور که مانند بمب ‌های کوچک هستند را مشاهده کردند این نوع گلوله‌ های کشنده از بلغارستان و صربستان به عراق آورده شده است.

عفو بین الملل گفته است این نوع اسلحه به ظاهر اشک آور اما هر گلوله آن ده برابر گلوله گاز اشک ‌آور وزن دارد و در اصابت به افراد وارد جمجمه آن ها می ‌شود و بلافاصله به قتل می ‌رسند به خصوص اگر از فاصله نزدیک به افراد شلیک شود.

این نهاد بین المللی، این نوع قتل ‌ها را یک جنایت «هولناک» توصیف کرده و گفته است عدم پاسخ گویی در مورد قتل‌ های غیر مجاز و مجروح کردن افراد غیرنظامی توسط نیروهای امنیتی یک جرم و جنایت به شمار می رود و عاملان این جنایت ‌ها نمی ‌توانند مصون از مجازات باشند. عفو بین الملل خواستار تحقیقات سریع، بی ‌طرفانه و موثر و هم چنین پیگرد قانونی افراد مسئول در این قتل ‌ها شده است.

 

بحران ایران

با مطالعه گزارشات درز شده از مرکز آمار ایران نشان می دهد که شرایط داخلی جامعه ما، به مرحله بسیار خطرناکی رسیده و به نظر می رسد که یک آلترناتیو ریشه ای در جغرافیای سیاسی ایران در شرف وقوع است که احتمالا نیروی جوان دختر و پسر که بیش از ۵۵ درصد جمعیت بیکاران جامعه ایران را تشکیل می دهند، رهبری این آلترناتیو را به عهده خواهند داشت. جوانان ایرانی به شدت به دنبال آزادی و زندگی شایسته و شرافتمندانه هستند.

در این میان، بحران ها و مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم ایران گسترش چشم گیری داشته که این مسئله در گزاش مرکز تحقیقات مجلس شورای اسلامی به وضوح مشاهده و بیش از ۴۰ درصد از خانواده های ایرانی زیر خط فقر زندگی می کنند و نرخ تورم در کشور به بیش از ۷۴ درصد رسیده است. در این راستا، قیمت کالاها و خدمات به دو برابر رسیده و بحران بیکاری بیش از نصف جامعه ایران را پریشان کرده است.

شایان ذکر است که افزایش نرخ جرایم و قاچاق مواد مخدر در جغرافیای سیاسی ایران، بحران بزرگ دیگری ست و چالش های فوق الذکر با رشد منفی اقتصادی ۶ درصد نیز همراه بوده است.

با این وجود، در صورت افزایش نرخ تورم اقتصادی، رقم ۵۵ درصدی زیر خط فقر بودن مردم ایران نیز افزایش خواهد یافت. در این بین، سید ناصر موسوی لاریجانی، عضو کمیته اقتصادی مجلس شورای اسلامی در سخنان اخیر خود گزارش مرکز آمار ایران که افزایش نرخ زیر خط فقر را به دلیل افزایش نرخ تورم و افزایش قیمت کالاها گزارش داده و گفته است که ۴۰ تا ۴۷ درصد مردم ایران زیر خط فقر هستند را تایید کرده است. البته مرکز آمار ایران و بانک مرکزی که آمارها را اعلام می کنند اغلب از فیلترهای حکومتی می گذرند و تعدیل شده را اعلام می کنند تا در جامعه شوک به وجود نیاید. در عین حال ما مرکز آمار مستقلی نداریم بنابراین هم آمارها توسط نهادهای دولتی اعلام می شوند و گاهی هم به شدت منتاقض و متفاوت هستند.

با مطالعه آن چه که در رسانه های ایران و شبکه های اجتماعی و نگاه عموم مردم ایران به وضعیت کنونی کشور در می یابیم که بحران های کنونی ناشی از سیاست های داخلی و خارجی و هم چنین به دلیل فساد سیستماتیک و گسترش یافته در بخش های دولت و حکومت اسلامی است. علاوه بر آن چه که ذکر شده تحریم های آمریکا علیه حکومت اسلامی، مزید بر علت بوده و دقیقا به دلیل سیاست های خارجی حکومت ایران و حضور فعال در عرصه تروریسم، فاچاق و جنگ های «نیابتی» و سوءمدیریت داخلی آن بوده است. این همه، دلایل اصلی بحران های ایران و تنها با سرنگونی حکومت اسلامی برطرف خواهند شد. جالب توجه این جاست که خیزش مردمی دی ماه سال ١٣٩٦ و در پیشاپیش همه جوانان، که حدود ١٤٠ شهر بزگ و کوچک ایران شهر را در بر گرفت و دستگاه های امنیتی را به هراس انداخته بود، نتیجه همین بحران ها و در اعتراض به فقر، گرانی، بیکاری و فساد دولتی بوده است.

با تحلیل آخرین تحولات اقتصادی ایران، به نظر می رسد که این کشور با بحران های عدیده ای رو به رو است که بحران افزایش نرخ فقر و بیکاری که در تاریخ ایران سابقه نداشته، تحریم صنعت و معادن ایران از سوی آمریکا و هم چنین فساد دولتی که ۲۰ درصد از صادرات غیرنفتی ایران را به خود اختصاص داده، کاهش شدید منابع مالی دولت به ویژه پس از کاهش صادرات نفتی و غیرنفتی ایران، احتمال اخراج ۷۰۰ هزار کارمند و کارگر صنعت خودرو در ایران که به جمعیت میلیونی بیکار ایران افزوده خواهند شد از جمله بحران هایی است که می توان به آن ها اشاره کرد.

هم چنین، گزارش ها حاکی است اوضاع داخلی ایران بسیار آشفته و هرج و مرج سیستم اقتصادی و مالی ایران را در بر گرفته و فساد مالی و ادارای در موسسات کشور بسیار گسترش یافته است. به ویژه، تسهیلات بانکی که همواره در اختیار برخی از افراد با نفوذ و خودی ها و ژن خوب ها قرار می گیرد نیز دوچندان شده است. این افراد با نفوذ برای به دست آوردن تسهیلات بانکی در رقابت هستند تا مبادا دیر شود.

به این ترتیب، امروز کم تر کسی است که تایید نکند جامعه ایران جامعه بیماری است و با بحران ‌های عدیده اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دیپلماسی مواجه است. به‌ همین ‌دلیل، سخن گفتن از نامطلوب ‌بودن کیفیت زندگی و شاخص‌ های رفاه و سلامت و رفاه عمومی جامعه بحث چندان تازه‌ ای نیست. در حال ‌حاضر، راجع ‌به شیوع آسیب‌ های اجتماعی و روند فزاینده آن ها در رسانه ‌ها و سخنرانی ‌های مختلف بحث می ‌شود.

شیوع روزافزون بیکاری، فقر، حاشیه نشنی، اعتیاد، تن ‌فروشی، خشونت علیه زنان، خشونت علیه کودکان، کودک کار و خیابان، نابرابری، احساس ناامنی، نبود سرمایه اجتماعی و … همه بحث‌ هایی است که ریشه همه آن ها در سیاس های اقتصادی و اجتماعی حکومت اسلامی نهفته است بارها تکرار شده و موضوع جدیدی نیست. یعنی این مسائل به قدری عام شده که انگار بخش جدایی ‌ناپذیری از جامعه ایران است. واقعیت این است که در زندگی روزمره شهروندان جامعه ‌مان هر‌ روز با این پدیده ‌ها سروکار داریم.

آسیب ‌پذیری بالا، یعنی افراد در برابر خطرات و شوک‌ هایی که به آن ها وارد می‌ شود، قادر به مقابله نیستند و بلافاصله در برابر هر شوک یا شرایط جدید، در معرض تهدید و وضعیت نامطلوب ‌تری نسبت‌ به وضعیت قبلی قرار می‌گیرند. در مقابل آن، دیگر تاب ‌آوری بی معنی می شود و به اصطلاح کارد به استخوان می رسد. پس جامعه ایران بر اساس یک ارزیابی کلی از وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و زیست‌ محیطی جامعه ‌ای است با آسیب ‌پذیری بالا. به این معنا که وضعیت جامعه به جایی رسیده است که قادر نیست خود را بازسازی کند. نمونه روشن آن زلزله اخیر کرمانشاه و سرپل ذهاب است که هنوز بعد از مدت‌ ها وضعیت نابسامانی دارد. ارزیابی روشن این است که جامعه این مناطق تا مدت ‌ها نمی‌تواند حتی به سطح استاندارهای قبلی برگردد، اگرچه وضعیت قبلی هم نامطلوب بود. جامعه ایران امروز در مواجهه با این شرایط قرار دارد. هر چه قدر جامعه توسعه ‌یافته ‌تر، عادلانه ‌تر و دموکراتیک ‌تر باشد، آسیب ‌پذیری کم تر و تاب ‌آوری بالاتر است.

تعمیق شکاف ‌های مختلف از درآمد گرفته تا شکاف‌ های منطقه ‌ای و تبعیض و تفاوت ‌هایی که بین استان ‌ها و مناطق مختلف ایران وجود دارد و شکاف در سلامت و آموزش و...، به هیچ وجه در چهارچوب حکومت اسلامی ایران، درمان پیر نیستند و روز به روز هم وضعیت بدتر و وخیم تر می گردد. عامل دیگری که بسیار مهم است تبعیض جنسیتی است که تقریبا در همه سطوح جامعه ایران وجود دارد و این تبعیض جنسیتی در  دسترسی به قدرت، سلامت، کار، اشتغال و حقوق عمومی نهادیه شده است. فقر شدید و مطلق آسیب‌ پذیری را بالا می ‌برد و این روند، به خصوص در دهه اخیر، افزایش داشته و جمعیت زیر خط فقر مطلق و شدید افزایش داشته است. عوامل زیست‌ محیطی شامل مصرف‌ گرایی، پل پرستی، نابودی جنگل‌ ها، تخریب مراتع، انتشار گازهای گلخانه ‌ای و آلودگی آب ‌هاست. این ها مجموعه عواملی است که بر اساس آمار و ارقام رسمی و مطالعات نشان داده می‌ شود و روندی را ایجاد کرده که موجب افزایش آسیب ‌پذیری شده است.

یکی از آن ها بی ‌ثباتی بازارهای مالی است که از سال ٢٠٠٨ با بحران مالی در آمریکا و اروپا و سپس کل جهان شروع شد. پیش ‌بینی می‌ شد ممکن است این بحران دوباره در سال ٢٠١٨ برگردد. وضعیت جهان در مقایسه با وضعیت ١٠ سال پیش به ‌شدت آسیب ‌پذیرتر است و آثار مخرب این شوک جدید و وقوع دوباره بحران بیش تر است.

موسسات اروپايد، از توتال تا رنو، از پژو تا فولکس واگن و بنز، با تسليم در برابر تحريم هاد آمريکا، به تدريج ايران را ترک کردند. ايرباس، حتد بدون آن که منتظر ايجاد سازوکار «اينستکس»، «سازوکار ابزار حمايت از مبادلات بازرگاند» (Instrument for Support of Trade Exchange) بماند، برنامه فروش هواپيماهای خود را تعليق کرد. «اينستکس» برنامه ای است که توسط لندن، برلن و پاريس برای حمايت از موسسات اروپايی در برابر تحريم های آمريکا ايجاد شده است. اين موسسات می دانستند که اين سازوکار به دردی نخواهد خورد زيرا يک پوسته توخالی است. برای آن که عملکرد اين سازوکار به گونه ای ديگر باشد، می بايست اراده ای سياسی برای رودررویی با آمریکا و دونالد ترامپ وجود می داشت. اروپا با ناتوانی ناظر خروج صنايع خود و پايان گرفتن روابط اقتصادی با ايران شد.

 

لبنان

قیام کنونی در لبنان صرفا به خاطر رخ دادهای اخیراتفاق نیفتاده است. مجموعه ای از رخ دادها وجود داشت که به انفجار اجتماعی در جامعه لبنان ختم شد.

لبنان از ١٧ اکتبر صحنه تظاهرات در نقاط مختلف بوده که طی آن تظاهر کنندگان خواستار برکناری نخبگان حاکم برکشور شدند که از دید آن ها متهم به فساد هستند.

در لبنان، نخست‌وزیر، سعد حریری، که از رسوایی اخیر در خصوص دادنِ هدیه ‌ای ۱۶ میلیون دلاری به یک مدل بیکینی جان سالم به در برده بود، هفته گذشته از اعمال مالیات بر تماس ‌های واتس اپ خبر داد و شورشی را به راه انداخت.

ده‌ ها سال نارضایتی از نابرابری، رکود و فساد نهایتا فوران کرد، و پای یک ‌چهارم از جمعیت کشور را به تظاهرات‌ های ضددولتی سرخوشانه و سردادن شعار «انقلاب!» کشانید.

لبنان با یکی از بالاترین میزان‌ های بدهی عمومی و نرخ‌ های بیکاری در جهان، از فراهم کردن خدمات عمومیِ پایه ای نظیر برق، آب آشامیدنی سالم یا خدمات اینترنتی قابل ‌اعتماد ناتوان است. تدابیر ریاضتی طبقه متوسط را تضعیف کرده است، در حالی که  ثروتمندان که بسیاری از آن ها سیاست مدار هستند و ٠/١ درصد از جمعیت کشور را تشکیل می ‌دهند و بخش اعظم درآمدهای ملی کشور را به جیب می ‌زنند، که بخش عمده آن با وجود منتقدان از غارت منابع کشور حاصل می‌ شود.

اخیرا، سعد حریری مالیات برنامه‌ ریزی‌شده را کنار گذاشت، و بسته اصلاحیِ شتاب ‌زده ‌ای را برای نجات اقتصاد راکد کشور ارائه و وعده داد که اعتماد عمومی را مجددا به دست می‌ آورد.

سعد الحریری نخست ‌وزیر لبنان در راستای قبول مطالبات تظاهر کنندگان؛ سه ‌شنبه گذشته از سمت خود استعفا داد و میشل عون رییس‌ جمهوری نیز در هم داستانی کامل با خواسته تظاهر کنندگان در تسریع روند تشکیل کابینه ‌ای مرکب از عناصر با تجربه، مستقل و بیرون از دایره احزاب سنتی، خواهان تشکیل کابینه تازه ‌ای مرکب از وزرای «شایسته و با تجرب» و نه هم سوی با «وابستگی‌ های سیاسی و جلب رضایت رهبران احزاب و جریان‌ های سیاسی» شد. این در حالی است که تظاهر کنندگان طی بیانیه‌ ای در روز جمعه تاکید کردند به تحرک خود تا دست یابی به تمامی خواسته ‌هایشان ادامه خواهند داد و در این راستا خواهان انجام رایزنی ‌های فوری نمایندگان مجلس برای تشکیل کابینه موقت مرکب از عناصر شایسته و کار آمد شدند.

 

با وجود درگیری ‌های به وجود آمده میان عوامل حزب ‌الله لبنان و مردم معترض در این کشور، شامگاه جمعه ۲۵ اکتبر ۲۰۱۹ مردم بیروت و دیگر شهرهای این کشور به تجمعات اعتراض‌ آمیز خود ادامه داده و خواستار استعفای دولت شدند.

معترضان با تاکید بر این که سخنان حسن نصرالله، دبیر کل حزب ‌الله لبنان و درگیری ‌های پیش ‌آمده میان اعضای حزبش و مردم معترض، آن ها را نمی ‌ترساند، اعلام کردند تا قبل از کناره ‌گیری دولت به خانه ‌هایشان باز نخواهند گشت.

هواداران حزب ‌الله عصر روز جمعه و پس از سخنرانی حس نصرالله از اعتراضات خارج شده، اما تجمعاتی در مناطق تحت سیطره حزب تشکیل داده و در ورودی‌های میدان‌ های محل تجمعات مردمی در بیروت دست به اغتشاش زدند.

خبرنگار العربیه از بیروت گزارش کرد که تعدادی از هواداران حزب‌الله به میان معترضان نفوذ کرده و شعارهایی در حمایت از نصرالله سر دادند و این موضوع موجب بروز درگیری‌هایی میان آن ها و معترضان در میدان ریاض الصلح بیروت شد.

پس از آن نیروهای ضد شورش برای متفرق کردن درگیری ‌ها وارد عمل شده و ورودی ‌های میدان شهدای بیروت را نیز بستند.

حسن نصرالله رهبر حزب الله در سخنان روز یکم نوامبر، بار دیگر ضمن متهم کردن تظاهر کنندگان معترض لبنانی به دریافت پول از کشورهای خارجی، یکی از جهات سیاسی را نیز به سوار شدن بر موج این جنبش مردمی به هدف ایجاد انقلاب سیاسی متهم کرد.

او در خصوص تعدی‌ اعمال شده از سوی طرفداران حزب ‌الله به تظاهر کنندگان در مرکز بیروت در سه‌ شنبه شب گذشته گفت: «واکنش‌ های بسیار محدودی بروز کرد. بسیاری از نیروهای سیاسی در جهت در دست گرفتن کنترل این تظاهرات تلاش کردند و اگر ما مردم را به حال خودشان می ‌گذاشتیم آن گاه می دیدید که چه اتفاقی ممکن بود روی بدهد. او افزود: «من تهدید نمی‌ کنم بلکه صرفا واقعیت بیرونی را توصیف می‌کنم.»

رهبر حزب‌ الله در انتقاد از اکثر کانال‌ های تلویزیونی داخلی که مبادرت به پخش زنده نظرات و شعارهای تظاهر کنندگان کردند، گفت: «کسانی که خواهان ادامه تظاهرات هستند، از این حق برخوردارند ولی باید از فحاشی در اعتراضات و تریبون‌ های خود ممانعت کنند و رسانه‌ ها هم نباید این گونه فحاشی‌ ها را پوشش دهند.»

مرکز بیروت چند روز قبل شاهد حمله‌ای از سوی گروهی از طرفداران حزب الله و جنبش امل، تعرض آن ها به برخی از تظاهر کنندگان و هم چنین شکستن و به آتش کشیدن تعدادی از چادرهای صحرائی معترضین لبنانی در میدان ‌های ریاض الصلح و شهداء بود.

نصرالله در ادامه افزود: «ما در راستای ممانعت از به آشوب کشاندن کشور کوشیدیم، به ویژه که برخی از گروه‌ ها کوشیدند تا با سوار شدن بر موج این اعتراضات خیابانی، خواستار سقوط نهادهای دولتی و ایجاد خلاء شوند، بدون این که گزینه‌ ای برای پر کردن این خلاء داشته باشند.»

او در ادامه با تاکید بر این که حزب ‌اش «مسئولانه رفتار کرده» عنوان کرد که حزب ‌الله مسئولیت مقابله با فروپاشی کشور و ممانعت از ورود آن به «خلاء قدرت» را بر گردن گرفته است.

نصرالله در مورد استعفای دولت گفت: «ظرف چند سال گذشته پاره ‌ای از اطراف نسبت به معرفی کابینه‌ های متوالی از جمله کابینه حریری به عنوان کابینه‌ های حزب ‌الله، اصرار ورزیدند در حالی که واقعیت این گونه نبود و ما در کابینه حریری هم صاحب قدرت نبودیم اما در عین حال ما نگران توان مقاومت و محور آن نیستیم (محور ایران).»

رهبر حزب الله لبنان افزود: «هیچ کس (در اثر این تظاهرات) بر خود نلرزید و حزب ‌الله مبادرت به استفاده از اهرم‌ ها و برگ ‌های برنده خود نکرد، لذا در ارزیابی اوضاع دچار اشتباه نشوید.»

نصرالله تاکید کرد که حزب ‌اش «حتی اگر کشور فلج شده و دولت قادر به پرداخت حقوق کارمندانش نباشد، توان پرداخت حقوق اعضای خود را دارد.»

 

لبنان کشوری با در آمد متوسط است و استثمار طبقاتی در این کشور، بسیار بالاست. یک درصد ثروت مندترین در لبنان مالکیت ۵۱ درصد سپرده های بانکی را دارد.

فقر ۳۵ درصدی، مهاجرت بسیار بالاتری وجود دارد. تقریبا یک چهارم مردم لبنان در خارج لبنان هستند. از این رو، آن ها برای در آوردن پول و ارسال آن به خانواده هایشان به اروپا، کانادا، استرالیا، عربستان سعودی مهاجرت می کنند. در هر خانواده، به طور متوسط یک مهاجر وجود دارد.

دوسال قبل دولت لبنان وام های بیش تری خواست. اما بانک ها تمایلی به دادن وام های بیشتر نداشتند، بازپرداخت آن برای دولت دشوار شد. از این رو، آن ها کنفرانسی بین المللی، کنفرانس سدر، را با شرکت بانک های لبنان، صندوق بین المللی پول، برخی دولت های اروپایی و برخی دولت های عربی در پاریس سازمان دادند. کنفرانس برای گرفتن وام های بیش تر سازمان داده شده بود و وام دهندگان گفتند: ما برای ارائه وام ۱۲ میلیاردی و ۵ ساله در شرایطی که کسری بودجه را به نصف کاهش دهید آماده ایم. و برای انجام این کار باید روی سوخت، برق، ارتباطات مالیات ببندید تا هزینه های خدمات عمومی را پایین تر بیاورد. پس از آن دولت اجرای این شرایط را برای گرفتن پول از کنفرانس آغاز کرد.

سال گذشته، در بودجه ۲۰۱۹، آن ها برای اعمال برخی از این مالیات ها تلاش کردند. اما احزاب و اتحادیه های کارگری تظاهراتی را علیه آن سازمان دادند. شرکت در تظاهرات بیروت ۱۰- ۱۵ هزار نفر بود و کارمندان دولت نیز اعتصاب هایی را انجام دادند. در پایان، دولت نتوانست برخی مالیات ها را، جز تعدادی اندک اعمال کند. از این رو، آن ها خشم مردم را خنثی کردند.

مردم ناامید و عصبانی شدند، بدون هیچ امید دیگری بدون هیچ اعتمادی، و باز هم در رنج، از این رو فراخوان «بیایید اعتراض کنیم، مالیات ها را رد کنیم» را آغاز کردند.

در جنوب یک میلیشیای فرقه ای است. جنوب پایگاه حزب الله و امل است. امل نیرویی است که مردم را سرکوب کرد. اما، این سرکوب سبب خشم بیش تر شد و مردم وقتی که با میلیشیا ها مواجه شدند مرعوب نشدند. آن ها نترسیدند و خیابان ها را ترک نکردند.

ویدیوهای بسیاری از تظاهرات ها وجود دارد که مردم به نظامیان می گویند: «باید شرم کنید، اگر می خواهید به ما شلیک کنید، ما نخواهیم رفت.» آن ها به مردم حمله کردند، نه با شلیک گلوله، بلکه با زدن آن ها به نحوی که مردم پراکنده شدند. روزهای بعد مردم دوباره آمدند و در جنوب بزرگراه را بند آوردند و از هر حرکتی در جنوب جلو گیری کردند. بعد میلیشیا ها با اتوموبیل ها آمدند، سلاح های خود را بلند کردند و هر کسی را که کلمه ای علیه رییس مجلس که (رهبر) حزب سوم، امل است، بگوید تهدید به مرگ کردند.

اما باز مردم بیش تری آمدند و آن ها وادار به ترک محل شدند. چند ساعت بعد، نزدیک ظهر، سخنگوی مجلس بیانیه ای صادر کرد. او اعتراض کننده ها را به «اقدام های فردی» دعوت کرد، آن ها را محکوم کرد و از مردم خواست خیابان ها را ترک کنند. اما وقتی این بیانیه منتشر شد، افراد بیش تری به خیابان ها هجوم آوردند، ده ها هزار نفر در جنوب در خیابان ها بودند. مردم مناطق دیگر که آن چه را رخ می داد از طریق شبکه های اجتماعی می بینند و شاهد بودند که چگونه مردم در جنوب توانستند با میلیشیاها مقابله کنند. مردم سراسر لبنان انگیزه پیدا کردند. حدود ۵۰ هزار نفر در بیروت تحمع کردند.

نصرالله دبیر کل حزب الله دیروز در تلویزیون سخنرانی کرد. او وعده لغو مالیات ها را داد. اما گات دولت باید باقی بماند، در غیر این صورت دچار هرج و مرج خواهیم شد. مردم از این سخنان ناامید شدند، حتی پایگاه او هم راضی نبود. رویکرد او این بود که «ما می خواهیم دولت را حفظ کنیم، ما می خواهیم رییس جمهور را حفظ کنیم»، بود. این امر مردم را عصبانی کرد و سبب شد مردم بیش تری، حتی افرادی  از حزب الله به اعتراضات بپیوندند.

این بار تمام خیابان های تمام بیروت پر شد، برآورد متوسط می گوید ۳۰۰ هزار نفر در بیرون بودند. حداقل ۱۰۰ هزار نفر شرکت کننده در سراسر کشور در جنوب و در شمال برآورده شده است. اکثریت مردم لبنان حمایت کردند.

 

یمن

در يمن، وضعيت انسانی فاجعه بار است. چهارده میلیون یمنی در آستانه گرسنگی و قحطی قرار دارند.

سازمان های غیردولتی یمنی و بین ‌المللی طی بیانیه‌ ای ضمن هشدار نسبت به این که ١٤ میلیون انسان در یمن در معرض گرسنگی و قحطی قرار دارند، خواستار توقف جنگ در این کشور شدند.

اسپوتنیک به نقل سانا، طبق این بیانیه، فدراسیون بین ‌المللی حقوق بشر، سازمان غیردولتی اقدام علیه گرسنگی، سازمان بین‌ المللی «کِر»، آکسفام، دکتران بین ‌المللی و سازمان ‌های یمنی این درخواست را امضاء کردند.

در این بیانیه، هم چنین آمده است: ١٤ میلیون زن، مرد و کودک در یمن در آستانه گرسنگی قرار دارند و اکنون اتخاذ اقدام فوری در این زمینه بیش از هر زمان دیگری لازم است.

این سازمان‌ها، هم چنین خواستار تضمین توقف فوری جنگ علیه یمن شدند.

این سازمان ‌ها، هم چنین اعلام کردند: ما از دولت‌ها می ‌خواهیم تلاش شان را برای تضمین ورود مواد ضروری بدون هیچ مانعی چند برابر کنند.

هم چنین سازمان برنامه‌ جهانی غذا نسبت به وضعیت فاجعه‌ بار انسانی در یمن هشدار داد و اعلام کرد که یمن از بدترین بحران انسانی در جهان رنج می برد.

سخنگوی برنامه جهانی غذا اعلام کرد: ما با مشکل عدم دسترسی به انبارهای گندم در الحدیده مواجه هستیم و اگر نتوانیم به این انبارها دسترسی بیابیم، نمی ‌توانیم هیچ کاری انجام دهیم. او در ادامه افزود: این بدترین بحران انسانی و غذایی در جهان است و باید در این زمینه اقدامی صورت گیرد.

حدود ٢٥ میلیون یمنی، تحت بمباران های نیروهای هوایی ائتلاف به رهبری عربستان سعودی و درگیری های بین گروه های افراطی مختلف به ویژه حوثی ها، در برابر گرسنگی، مرض و نگرانی متداوم از مرگ، دست و پنجه نرم می کنند.

بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، شیوع بیماری تب لرزه شدید در میان مردمان شهر ساحلی جنگزدهء عدن یمن افزایش یافته و بیش از 3 هزار نفر به این بیماری مبتلا شده اند.

از سوی دیگر، درجه حرارت بالاتر از ٤٠ درجه سانتی گراد نیز به افزایش و شیوع این بیماری کمک کرده است.

سازمان ملل متحد هم چنان می گوید، حدود سه هزار نفر در جنگ های یمن کشته و ١٦ هزار دیگر زخمی شده اند، بیش از یک میلیون نفر خانه های شان را ترک کرده اند و نصف از نفوس کشور به مواد غذایی دسترسی ندارند.

عربستان سعودی، به خاطر جلوگیری از انتقال هر نوع سلاح به گروه حوثی ها تصمیم گرفت تا نزدیک به همه واردات به یمن را متوقف و تدارکات مواد غذایی و سوخت و ادویه را کاهش داده است.

جستین گرینیگ مسئول اداره انکشاف بین المللی بریتانیا در این هفته گفت:

«یمن به واردات ٩٠ درصد مواد غذایی وابسته بوده و زمانی که مواد غذایی وارد این کشور هم می شوند، بخاطر جنگ در برخی از ساحات به مستحقان توزیع نمی گردند.»

مسئول اداره انکشاف بین المللی بریتانیا اضافه کرد، در حالی که هزاران نفر در درگیری ها و جنگ یمن جان های شان را از دست دادند، میلیون های نفر دیگر تا پایان امسال به خطر قحطی مواجه خواهند شد.

رد واقع مردم یمن بین دو رقیب بزرگ خارومیانه، یعنی حکومت اسلامی ایران و حکومت اسلامی عربستان گیر کرده اند. شبه ‌نظامیان حوثی هم چنان سرگرم الگوبرداری از حکومت اسلامی ایران هستند و از حمایت های همه جانبه حکومت اسلامی ایران برخوردارند.

 

 

کودکان یمنی، از آغاز جنگ حوثی ها، هم چنان نه تنها از آموزش محروم مانده اند، بلکه و بنا به گزارش ‌های مکرر سازمان ‌های حقوقی بشری هزاران تن از آن ها از سوی شبه ‌نظامیان حوثی به سربازی گرفته شده و به جبهه‌ های جنگ اعزام شده‌ اند و این در حالی است که خانواده ‌های این کودکان از هیچ ‌گونه حقی برای اعتراض برخوردار نیستند.

در مقابل اگر خانواده ‌های یمنی از اعزام کودکان ‌شان به جبهه ‌های جنگ حوثی ممانعت کنند چاره ‌ای جز تلاش برای فرار، آوارگی و عبور از میادین مینی که شبه‌ نظامیان حوثی در همه جا کار گذاشته ‌اند، ندارند.

این خانواده‌ ها در صورتی که موفق شوند خود را به اردوگاه ‌های آوارگان یمنی برسانند در این حالت در اردوگاه‌ ها بنا به داده‌ های سازمان ملل متحد، نزدیک به ٥ میلیون یمنی خواهند پیوست که از دوزخ یمن فرار کرده‌ اند.

 

سوریه

به محض آن که دونالد ترامپ، ریيس جمهوری آمريکا فرمان بازگشت نيروهای آمريکايی حاضر در شمال سوريه را داد عملا چراغ سبزی بود به رییس جمهوری جنگ طلب ترکیه؛ تا بلافاصله حمله به روژآوا را صادر کند. با حملات هوایی و زمینی ارتش فاشیست و اشغالگر ترکیه به همراه گروه های تروریستی اسلامی که دولت ترکیه از آن ها حمایت می کند به شهرها و روستاهای شمال سوریه، آغاز شد که در طول چند روز صدها انسان کشته و یا زخمی شدند و حدود ٣٠٠ هزار نفر از خانه هایشان رانده شدند و آواره کوه و دشت گردید.

رجب طيب اردوغان برای عقب نشينی احتمالی نيروهای خود، با تویجه این موضوع که سیستم خودگردان کردها در شمال سوريه هرگز توسط کشورهای منطقه و جامعه بين المللی به رسميت شناخته نشده، ترکيه اقدام به از بين بردن نهادهای دموکراتيک آن خواهد کرد. تلاش دیگر دولت ترکیه این است که که نيروهای جايگزين ارتش رسمی سوريه، يعنی ارتش جديدی که ترکيه با نام «ارتش ملی سوريه» در حال تشکيل دادن آن است، به رسميت شناخته شود. سرانجام، اردوغان که موفق به سرنگونی بشار اسد نشده، عملا تلاش می کنند که سوريه را تجزيه کند.

اردوغان رويای چند صد ساله عثمانی ها در مورد گسترش قلمرو، چنان که آتاتورک در سال ١٩٣٨ با بازپس گيری اسکندريه (هاتای کنونی) انجام داد، را تحقق می بخشد. در واقع تلاش اخیر اردوغان در نسل کشی مردم کرد، یادآور نسل کشی ارمنی ها در اواخر امپراطوری عثمانی است.

ترکیه از گروه های مسلح تروریستی که اغلب آن ها گرایش مذهبی دارند از تهاجم ترکيه به روژآوا و سوریه حمايت می کنند، شورشيانی «ميانه رو» نيستند و برعکس اکثر آن ها جهادگرند. بيش از ٥٠ سازمان (از جمله ترکمن هايی اند که همه نيز جنگ طلب هستند اما قدرتمندترين آن ها از نظر ايدئولوژيک و عملياتی سازمان های اسلامی مانند «القاعده»، «فتح الشام» جبهه النصره سابق در سال ٢٠١٦ نام خود را به جبهه فتح الشام تغيير داد «سازمان حکومت اسلامی» (داعش)، «حيات تحرير الشام» و... هستند. آن ها اکنون در کنار ارتش ترکيه علیه نیروهای مدافع حلق روژآوا قرار دارند. «ارتش ملی سوريه» که توسط ترکيه ايجاد شده و گرايش اسلامی دارد نيز از اين جمله است.

 

جنگ بی پایان حکومت ترکیه علیه مردم کرد

در آخرین تحولات رونده به سوی جنگی دیگر در سوریه، غروب سه ‌شنبه ۱۶ مهر - ۸ اکتبر ارتش ترکیه به منظور آغاز عملیات نظامی خود در شمال سوریه، روستاها و مناطق ترکیه ‌ای مقابل شهر «تل ابیض» را تخلیه کرد.

هم چنین پارلمان ترکیه، شامگاه سه ‌شنبه، مدت لایحه اعطای مجوز به رییس ‌جمهوری برای صدور فرمان عملیات نظامی در خارج از مرزهای خود را به مدت یک سال تا ۳۰ اکتبر سال ۲۰۲۰ تمدید کرد.

دولت و ارتش فاشیست ترکیه، از مدت ها پیش خواستار ایجاد «منطقه امن» در شمال سوریه شده بود. دولت این کشور قصد دارد با ایجاد این منطقه حائل یگان‌ های مدافع خلق (ی.پ.گ) را از مرزهای خود دور نگه دارد.

این نیروهای کرد از سال ۲۰۱۲ شمال سوریه را تحت کنترل خود دارند. ترکیه ی.‌پ.‌گ را یک «سازمان تروریستی» و وابسته به حزب کارگران کردستان (پ. ک.ک) می ‌داند که سال ها با دولت ترکیه در جنگ بوده است در حالی که حکومت و ارتش ترکیه، گرایش فاشیست دارند و اردوغان با تفکر نوعثمانی گری و مذهبی، همواره طالب جنگ و سرکوب و خشونت بوده است. ارگ قرار باشد فاشیسم را در این منطقه بشناسیم این نه یگانه های مدافع خلق روژاوا و نه حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک)، بلکه دقیقا حکومت و ارتش ترکیه است.

هدف دیگر ترکیه، ظاهرا اسکان بخشی از پناهجویان سوری در این منطقه به اصطلاح «امن» است. در واقع ترکیه بر سر پناهندگان با اتحادیه اروپا معامله کرده است و اکنون می خواهد در تحولات منطقه از این انسان های رنج کشیده به عنوان ابزار سیاسی - نظامی خود، استفاده کند.

آنکارا اعلام کرده است که ۱۴۰ روستا و ۱۰ شهر برای اسکان یک میلیون نفر (تا دو میلیون نفر) از پناهجویان سوری ساکن ترکیه ساخته خواهد شد. اردوغان اروپا را تهدید کرده که در صورت عدم حمایت از طرح ایجاد «منطقه امن» مرزهای خود برای عبور مهاجران به اروپا را باز خواهد کرد.

منطقه شمال شرق سوریه، به لحاظ وسعت پنج برابر وسعت کشور لبنان است و ۴۰۰ کیلومتر مرز مشترک با ترکیه دارد.۸۰ درصد منابع طبیعی سوریه به طور عمده شامل نفت، گاز، آب و گندم در این منطقه واقع شده. جمعیت این منطقه ساکنان منطقه خودگردان شمال شرقی سوریه حدود پنج میلیون نفر است. دستگاه اداری منطقه خودگردان حدود ۶۰ هزار نیروی دموکراتیک سوریه، ۳۰ هزار افسر پلیس، و ۱۴۰ هزار کارمند را در خدمت دارد.

دو حزب اپوزیسیون اصلی ترکیه، اقدام دولت برای عملیات فرامرزی یک ‌جانبه علیه نیروهای کرد در شمال سوریه را محکوم کردند. معاون حزب جمهوری‌ خواهان خلق ترکیه گفته بود که «هدف اصلی برای امنیت سوریه پایان دادن فوری به جنگ و ایجاد صلح است.» حزب جمهوری‌ خواه خلق با ارائه یک برنامه ۲۵ ماده ‌ای برای سوریه در یک کنفرانس مطبوعاتی هشدار داد که ترکیه ممکن است در صورت اقدام نظامی یک ‌جانبه، دچار جنگی بی ‌پایان شود.

حزب دموکراتیک خلق‌ ها نیز اعلام کرده بود که عملیات ترکیه «بدترین تهدید و اشتباه ‌ترین گام» است و تاکید کرده که سوریه نیاز دارد از این جنگ طولانی خلاصی یابد. این حزب در بیانیه خود، اقدام احتمالی ارتش ترکیه را در جهت تغییر جمعیتی منطقه کردنشین شمال شرقی سوریه دانست.

با وجود این مخالفت‌ ها پارلمان ترکیه مجوز عملیات فرامرزی از سوی ارتش این کشور را شامگاه سه‌ شنبه به مدت یک سال تمدید کرد و اردغان نیز دسترو حمله به روژاوا را صادر کرد.

دونالد ترامپ، رییس ‌جمهوری آمریکا در توئیتی گفت که زمان خارج شدن از این «جنگ مضحک» فرا رسیده است عملا برای حمله ترکیه به این منطقه چراغ سبز نشان داد. او ترکیه به «تحریم فلج‌ کننده اقتصادی» تهدید کرد اما پس از حمله تحریم های خود را از روی ترکیه برداشت.

این بار اردغان به بارگاه پوتین در روسیه شتافت و با توافق او ارتش سوریه خود را بهرمزهای ترکیه رساند و نیروهای مدافع خلق را وادار کردند ٣٠ کیلومتر از مرزهای ترکیه عقب نشینی کند.

مظلوم کوبانی، از فرماندهان نیروهای سوریه دموکراتیک بهار امسال گفته بود که یگان ‌های مدافع خلق کرد پیشنهاد داده ‌اند که نیروهای نظامی خود را پنج کیلومتر از منطقه مرزی (به استثنای شهرهای پرجمعیت نظیر قامشلی) عقب برانند.

اما با این وجود به روژآوا حمله کرد و با حملات هوایی و زمینی و حتی از بمب های ممنوعه فسفری علیه مردم روژآوا در شهر سریکانی استفاده کرد. ارتش ترکیه و گروه هایی ترویستی که آنکارا از آن ها حمایت می کند صدها انسان را کشتند و یا زخمی کردند و حدود 300 هزار انسان این منطقه را نیز آواره کردند.

اکنون وضعیت در منطقه به حدی بحرانی و پیچیده شده است که اکنون نمی توان پایانی برای این جنگ هشت ساله خانماتسوز سوریه متصور شد!

 

روسیه

در تاریخ ١٤ و ١٥ اکتبر، ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه  برای دیدار های رسمی  به  پادشاهی عربستان سعودی و امارات متحده عربی  سفر کرد.

ولادیمیر ساژین خاورشناس و تفسیرگر آژانس اسپوتنیک در این رابطه چنین می نویسد: از رهبر روسیه در ریاض و ابوظبی با بوغ و کرنای شرقی استقبال شد که نه تنها آداب و رسوم عربی، بلکه احترام عمیق به میهمان عالی مقام روس را بازتاب می دهد. در مذاکرات دو کشور، روابط دوجانبه و مشکلات منطقه خاور میانه مورد بحث قرار گرفت. 

پوتین در عربستان، بیش از ٢٠ سند در زمینه های مختلف امضاء کرده است، از جمله منشور همکاری دراز مدت کشورهای تولیدکننده نفت. «وزن» آن ها تقریبا ٢ میلیارد دلار است. در امارات دو طرف روسی و عربی  معاملاتی در رشته انرژی، پتروشیمی، حمل و نقل ، دارو و سایر رشته ها به مبلغ  ٤/١ میلیارد دلار منعقد کردند. سران روسیه، عربستان و امارات متحده عربی موافقت کردند که شرایط مطلوب را برای اجرای پروژه های مشترک تجاری ایجاد کنند.

مهم ترین موضوهای مذاکرات، مسایل امنیت در خاورمیانه بود. لازم به یادآوری است که این سفر دوم رییس جمهور روسیه به عربستان از سال ٢٠٠٧  بود. در طول ١٢ سال گذشته، خاورمیانه به طرز چشم گیری تغییر کرده است. این منطقه تکان های «بهار عربی» که ساختار قدرت را در بسیاری از کشورهای منطقه تغییر داده و جنگ داخلی در سوریه که یک چالش جهانی شد را تجربه کرد. درگیری در تنگه هرمز و خلیج فارس و مسئله هسته ای ایران موضاعتی هستند ک هرد تحولات منطقه مطرح هستند. این مشکلات، حکومت اسلامی را در مرکز سیاست های جهانی قرار داده و انگیزه های نارضایتی  بسیاری از قدرت های منطقه ای و سایر کشورها را به دور آن متمرکز کرده است.

البته  مسکو، ریاض و ابوظبی در مورد همه این مشکلات بی شمار، وحدت مطلق نظر را نداشتند. با این حال، یک سیاست متعادل مسکو در خاورمیانه بر اساس تکیه بر قدرت نیست، بلکه براساس اصل درک منافع شرکا است. همه این ها شرکا را به گفتگو با مسکو سوق می دهد.

بدون شک سیاست خاورمیانه ای حکومت اسلامی ایران، یکی از موضوع های اصلی مذاکرات پوتین با عربستان بوده است.

در همین زمان، رییس جمهور روسیه در مورد لزوم میانجی گری بین ایران و عربستان سعودی برای حل مشکلات موجود ابراز تردید کرد. او گفت: «نقش واسطه گر بسیار سپاس گزار نیست. من فکر می کنم که شرکای ما نه در ایران و نه در عربستان سعودی نیازی به وساطت ندارند.»

پوتین در مصاحبه با روزنامه نگاران عربی خاطرنشان كرد: تضادها بین ایران و اسرائیل، ایران و آمریكا وجود دارد كه باید آن ها را با یافتن راه حل ها برطرف کرد.» البته گفتگوها بین سران فدراسیون روسیه، عربستان  و امارات در مورد مسائل ایران، در راستای مصاحبه اخیر پوتین  با رسانه های کشورهای عرب صورت گرفت.

 

 

مسلما سوریه مسئله مهمی در گفتگوهای سران روسیه و دو کشور عرب بود و موضع مسکو همواره با دیدگاه ریاض و ابوظبی کاملا مطابقت ندارد.  بر هیچ کس پوشیده نیست که برای عربستان و سایر کشورهای عرب و اسرائیل، یک مشکل اصلی، حضور نظامی ایران در سوریه است. احتمالا این هم یکی از موضوع های گفتگو بین پوتین و مقامات عرستان با او بوده است. در همین زمان در ریاض، بیانیه اخیر پوتین در باره لزوم خروج تمام نیروهای خارجی از سوریه را مثبت ارزیابی کردند. پوتین در بیانیه یاد شده اظهار داشت که این امر در مورد همه کشورها صدق می کند. رییس جمهوری روسیه خاطرنشان كرد كه او بارها در مورد این موضوع «هم با شرکای ایرانی و هم با ترک ها» و هم چنین با آمریکایی ها بحث کرده است.

پوتین افزود: هر گاه سوریه درباره بدرد نخور بودن حضور روسیه در خاک سوریه اعلام کند، روسیه نیز این کشور را ترک خواهد کرد. در هر دو ریاض و ابوظبی، ولادیمیر پوتین سعی داشت تا مقامات عرب را متقاعد کند که شرکت آن ها در بازسازی سوریه ویران شده در جریان جنگ  لازم و ضروری است. مسکو هم چنین به عادی سازی کامل روابط  عربستان - سوریه - امارات - و هم چنین احیای عضویت  دمشق در جامعه کشورهای عرب علاقه مند است.

در جریان دیدار ولادیمیر پوتین، نکات غیر منتظره در مذاکرات،  توسط رییس جمهور ترکیه اردوغان وارد شد که عملیات نظامی «چشمه صلح» را در شمال شرقی سوریه علیه کردهای سوری آغاز کرد.

شاید کرملین از حمله ترکیه به  سوریه  نگران  شده و بیم آن دارد که این امر ممکن است. هم چنین ممکن است نقش روند سه جانبه آستانه (روسیه، ایران، ترکیه) کم ارزش شود. برای گفتگو با رییس جمهور روسیه  در مورد عملیات نظامی ترکیه در سوریه، اردوغان ٢٢ اکتبر به سوچی رفت و احتمالا تعهداتی نیز به پوتین داده است.

در مورد خلیج فارس باید گفت که روسیه اخیرا نظریه امنیت جمعی را در حوزه خلیج فارس مطرح کرده است که هدف آن کاهش خطر جنگ در منطقه است. این ابتکار توسط پوتین در ریاض و ابوظبی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

شکی نیست که حکومت روسیه، در تحولات منطقه به دنبال منافع سرمایه داری خود با رقبایش است و هرگز دلش برای مردم سوریه و غیره نمی سوزد. 

در پایان، ضمن جمع بندی نتایج سفر پوتین به عربستان سعودی و امارات متحده عربی، یکی از کانال های تلویزیونی برجسته آمریکا، یعنی سی.ان.ان اشاره کنم که این دیدارها در ریاض و ابوظبی را پیروزی پوتین خوانده بود. به گفته سی.ان.ان، این سفر به یک کودتای دیپلماتیک تبدیل شده  و رییس جمهور پوتین را در مرکز ژئوپلیتیک منطقه قرار داد. این تلویزیون، روسیه را «ابرقدرت نو ظهور خاورمیانه» نامید.

 

مصر

به ‌گزارش الجزیره، جمعه ۵ مهر - ۲۷ سپتامبر، مردم معترض در منطقه الوراق واقع در استان الجیزه در شرق مصر به خیابان‌ ها آمدند و خواهان برکناری عبدالفتاح السیسی، رییس جمهوری مصر شدند. آن‌ ها هم چنین شعارهایی علیه شرایط دشوار زندگی و گسترش فساد سر دادند.

گزارش‌هایی از تظاهرات مشابه در شهرهای الاقصر و قنا نیز منتشر شده است. هم زمان در اسکندریه در شمال مصر طرفداران السیسی نیز دست به تظاهرات زدند. در برخی خیابان ‌های قاهره از جمله بزرگراه النصر نیز طرفداران السیسی دست به تظاهرات زدند.

در قاهره نیروهای امنیتی مسیرهای منتهی به میدان التحریر را مسدود کرده بودند. التحریر مرکز تظاهرات ضدحکومتی در سال ۲۰۱۱ بود که به سرنگونی حکومت حسنی مبارک منجر شد.

حضور نیروهای امنیتی در اطراف میدان التحریر بسیار گسترده بود. ماموران در برخی از چهارراه‌ها  و مرکز قاهره نیز تجمع کرده بودند. برخی از سالن‌های مترو نیز بسته شده بودند.

 در روز ۲۰ سپتامبر، هزاران مصری در قاهره و چند شهر دیگر به خیابان ‌ها آمده و خواستار عزل دیکتاتور نظامی کشور، عبدالفتاح سیسی، شدند. در زمانه ‌ای که حداقل شصت ‌هزار زندانی سیاسی در گوشه زندان‌ ها محبوس اند، و احزاب سیاسی، اگر نگوییم نابود، مهار شده ‌اند،  در دورانی که آزادی‌های مدنی تماما سرکوب شده، و شکنجه سکه رایج است، احتمال وقوع چنین تظاهراتی بعید به نظر می رسید.

پیش از این ‌تظاهرات، به‌ دلیل سرکوب شدید تقریبا خبری از اعتراضات خیابانی نبود. آخرین تظاهرات نسبتا مهمی که با حضور تنها چند‌ هزار معترض و عمدتا در قاهره رخ داد، علیه یکی از اقدامات سیسی، یعنی واگذاری دو جزیره استراتژیک در دریای سرخ به عربستان سعودی شکل گرفته بود.

دولت با معترضان به ‌شیوه‌ ای برخورد کرد که پس از کودتای نظامی ۲۰۱۳ متداول شده‌ است. ارتباطات مخابراتی مختل شد و وب‌ سایت‌ ها سانسور شدند. بیش از سه ‌هزار نفر را دستگیر کردند. به خانه فعالین ‌سیاسی ریختند. وکلا و مخالفان را ربوده و تحت شکنجه شدند. از طرف دیگر، هم رسانه ‌های دولتی و هم رسانه‌ های خصوصی به‌ شکل هیستریکی به معترضان تهمت و افترا بستند.

در ماه های اخیر، مصری ‌ها شدیدا تحت تأثیر ویدئوهایی قرار داشته اند که محمد علی، بازیگر چهل‌وپنج ساله و پیمانکار ساختمانی پیشین در فیس بوک منتشر کرده است. علی که ارتباط تنگاتنگی  با ارتش مصر نیز داشت، سال گذشته بی سروصدا کشور را به مقصد اسپانیا ترک کرد. او ۲ سپتامبر جزئیات فساد فرماندهان ارتش، خانواده سیسی، و اطرافیانش را علنی ساخت.

اگرچه فساد نظامی بر عموم مصری ها آشکار بود، نفس مردم بند آمد وقتی که با خبر شدند سیسی و اطرافیانش چگونه میلیاردها پوندِ مصری را بر سر پروژه‌ های عجیب و غریب به باد داده و خرج اماکن و هتل‌ های لوکس کرده اند. این افشاگری توجه ویژه‌ای را به خود جلب کرد، چرا که مصادف بود با اجرای برنامه ریاضت اقتصادی و نیز سخنان تکراری سیسی در مورد «فقر» کشور.

علی در یک حرکت ناگهانی، از طریق پلاتفرم خود «میلیون‌ ها» مصری را فراخواند تا روز ۲۰ سپتامبر به خیابان‌ ها بروند. او ادعا کرد که ارتش و پلیس «کنار مردم خواهند ایستاد» و کار سیسی تمام است.

 

 

با توجه به همهمه ‌ای که در مورد محمد علی به راه افتاده بود، تئوری ‌هایی مبنی بر این که چه‌ کسی واقعا «پشت» محمد علی قرار داشت، در رسانه‌ های اجتماعی و جمع‌ های خصوصی طرح شد و زبان به زبان چرخید. شایعاتی نیز در میان مردم در جریان بود مبنی بر این که «نیروهای امنیتی دچار چنددستگی شده‌ اند.» می‌ گفتند که سازمان اطلاعات کل مصر پر از مامورهای مخالف با سیسی است که به‌ خشم ‌آمده و آماده ‌اند تا به حمایت از معترضان و عزل سیسی قد علم کنند. البته این نه نشانه عشق به ارتش یا سازمان اطلاعات کل، بلکه بیش تر گواه سطح ناامیدی‌ مصری ‌ها پس از نابودی تمام بدیل‌ های سیاسی در این دوران سخت بود.

در حقیقت، حتی یک حزب سیاسی هم فراخوان علی برای تظاهرات را تایید نکرد. این ‌امر نه لزوما به دلیل مشکوک بودن احزاب نسبت به علی، بلکه بیش تر برخاسته از این واقعیت بود که منع و سرکوب مداومِ سیسی بیش تر احزاب سیاسی و شبکه‌ های فعالان سیاسی را درهم ‌شکسته بود.

تظاهرات ناگهانی که ۲۰ سپتامبر شکل گرفت، همه را شگفت ‌زده کرد، و به طور کلی هیچ ‌یک از فعالان سیاسی قدیمی دارای پیشینه و سابقه در آن شرکت نکردند.

آن هایی که در قاهره و سایر شهرها به خیابان‌ ها ریختند، عموما جوانان و نوجوانانی بودند که تقریبا هیچ تجربه سیاسی نداشتند و البته به هیچ سازمانی متعلق نبودند. این ‌معترضان با گاز اشک ‌آور، خشونت نیروهای پلیس، و بازداشت انبوه مواجه شدند.

اما در شهر صنعتی سوئز در شمال مصر، که جرقه ‌های انقلاب ۲۵ ژانویه سال ۲۰۱۱ در آن جا افروخته شده بود، معترضان در طول دو روز با پلیس مبارزه کردند. در یک رویداد استثنائی نیز، سرمایه‌ دار بزرگی موافق با رژیم که صاحب یک کارخانه سرامیک بود، کارکنانش را جمع کرد تا برای حمایت از سیسی راهپیمایی کنند، اما کارگرانی که در کارخانه جمع شده بودند، شروع کردند به شعار دادن علیه فرد دیکتاتور: «ارحل! ارحل!» (برو یا در واقع، شرّت کم!)

نهایتا، ارتش اقدامی به نفع مردم نکرد و پلیس نیز کنار معترضان نایستاد. با این ‌وجود، علی تصمیم گرفت که فراخوان موج دیگری از تظاهرات اعتراض‌ آمیز را برای جمعه بعدی، یعنی ۲۷ سپتامبر، صادر کند. هیچ‌ کس به این فراخوان اعتنایی نکرد، نه در قاهره و نه در شهرهای بزرگ. تنها شمار کمی از معترضان در دو شهر جنوبی راهپیمایی کردند.

تقریبا غیرممکن بود که این تظاهرات تداوم یابد. سرکوب یکپارچه ‌ای که پس از ۲۰ سپتامبر رخ داد، عامل بازدارنده مهم بود. نه فقط حکومت بیش از سه‌ هزار معترض را دستگیر کرد، و نیروهای پلیس و لباس‌ شخصی تمام میادین مهم قاهره و دیگر شهرها را محاصره کردند، بلکه به افراد مشهور، کارمندان دولت، و کارگران کارخانه ‌ها دستور دادند و (به زور رشوه و تهدید) آن ها را بسیج کردند تا به‌ طور هم ‌زمان در حمایت از سیسی تظاهرات کنند.

به‌ دنبال اعتراضات ۲۰ سپتامبر، سطحی از ناامیدی و سرخوردگی و عدم اعتماد نسبت به فراخوان علی در مورد درگیر‌ی ‌های نیروهای امنیتی میان خودشان و تصمیم ارتش به برکناری سیسی ایجاد شد. این داستان از همان ابتدا یک بازی بود. اما این باور که ارتش و پلیس در فکر برکناری سیسی بودند، واقعا برخی را تشویق کرده بود که به این اعتراضات بپیوندند.

مهم‌ تر آن‌ که، برای استمرار بخشیدن به اعتراضات ناگهانی یا خودجوش، وجود یک سازمان ضروری‌ است تا چنین جنبشی را در خیابان‌ ها حفظ  کند و سامان بخشد، و یک بدیل سیاسی مشخص ارائه دهد. خودانگیختگی به‌ درازا نمی‌ انجامد و برای براندازی یک حکومت کافی نیست. در حقیقت، پس از کودتای نظامیِ ژوئیه ۲۰۱۳، سیسی توانسته تمام ساختارهای تشکیلاتی که قادر بودند چنین نقشی را بازی کنند، نابود سازد: احزاب سیاسی، اتحادیه ‌های مستقل، سازمان ‌های جوانان، و ساختارهایی از این قبیل. اتفاقی نبود که به ‌دنبال بازداشت ‌های انبوه معترضان، نیروهای امنیتی فورا سراغ فعالان کارکشته و رهبران احزاب سیاسی رفتند که هنوز زندانی نشده بودند، اگرچه این ‌افراد هیچ نقشی در بسیج نیروها در تظاهرات اخیر نداشتند.

در پاسخ به این عدم رضایت عمومی، حکومت نیز باعجله  مبارزه خود با فساد را اعلام، و از نو دادن یارانه‌ غذا به حدود دومیلیون مصری را آغاز کرد. تبلیغات‌چی‌ های دولت نیز اشاره کردند که قرار است در آینده نزدیک «اصلاحات سیاسی»‌ صورت گیرد. البته با نظر به هجوم مداوم حکومت به سمت چهره‌ های مخالف و شکجه کردن آن ها، و همین‌ طور قدغن کردن اعتراضات خیابانی، واضح است که در آینده هرگز چنین اصلاحاتی صورت نخواهند پذیرفت.

سیسی و دو پسرش هر یک نیروهای امنیتی متفاوتی را تحت کنترل خود دارند. فرماندهان ارتش به او وفادار است، چرا که امتیازات و منافع شان همواره محفوظ است؛ حتی زمانی ‌که ثابت شد عملیات ضدشورش‌ آن ها در شبه‌ جزیره سینا شکستی مفتضحانه بوده نیز تغییری از این بابت رخ نداد.

غلبه کودتای نظامی سیسی بر انقلاب مصر و جنگ کثیفی که به دنبال آن در گرفت، خسارات زیادی بر شبکه ‌ها و نهادهای فعالیت سیاسی وارد کرده؛ نهادهایی که می‌ توانستند میانجی بسیج معترضان در خیابان ‌ها و کارخانه‌ ها شوند. بهبود این وضعیت به گذر زمان و تلاش و کوشش نیاز دارد. طغیان منطقه‌ ای در سودان، الجزایر، و دیگر نواحی به‌ عنوان یک کاتالیزور زنجیره ‌ای به تحقق این  امر کمک خواهند کرد. اگر انقلاب فرآیندی انباشتی باشد، اعتراضات سپتامبر جهشی رو به جلو در این فرآیند بودند.

دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا پس از دیدار و گفت‌وگو با عبدالفتاح السیسی در حاشیه برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل از حکومت السیسی در برابر معترضان دفاع کرد.

 

هنگ کنگ

همه چيز در ماه آوريل گذشته، زمانی آغاز شد که خانم کاری لام، ریيس اجرايی يا فرماندار هنگ کنگ لايحه ای قانونی به مجلس ارايه کرد که استرداد مجرمان را مجاز می ساخت. به موجب اين لايحه، دستگاه قضايی تايوان می بايست يک دانشجوی هنگ کنگی که در تايپه دوست دختر خود را به قتل رسانده بود را به هنگ کنگ مسترد می کرد تا در آن جا محاکمه شود. حادثه ای که تا حدزيادي مردم هنگ کنگ را متاثر کرده بود. اما، مردم فهميدند که هدف اين قانون می تواند استرداد همه افراد متهم به بزهکاری به حکومت پکن باشد.

البته، قدرت حاکم در چين، در سال ٢٠١٥ هنگامی که ٥ ناشر هنگ کنگی که قصد انتشار آثاری ناخوشايند درباره ریيس جمهوری شی جين پينگ، يا يک بازرگان بسيار ثروتمند به نام شيائو جيانهوآ در سال ٢٠١٧ داشتند را دستگير کرد و به خاک چين برد چندان دربند وجود قانون استرداد مجرمين نبود... اين افراد چندماه بعد در حالی ظاهر شدند که به آن ها تفهيم شده بود که در آينده نبايد پا از گليم خود فراتر بگذارند. آن چه باقی می ماند اين است که در اين لايحه قانونی حقوق دان ها و مدافعان حقوق بشر نوع تازه ای از زير سئوال رفتن استقلال قضایی هنگ کنگ را می ديدند.

اين حقوق دان ها و مدافعان حقوق بشر در واقع نخستين کسانی بودند که در ماه های آوريل و مه زيرنظر تایيد کننده بازرگان های بزرگ و مهم به اين قانون اعتراض کردند. اين بازرگان ها صاحبان املاک بزرگ و سرمايه دارانی هستند که به گردش سرمايه های کم و بيش قانونی از داخل چين عادت دارند و اشتياق چندانی به اين ايده ندارند که پکن در امر مربوط به ايشان دخالت کند.

هنگ کنگی ها در آغاز، خواستار لغو لايحه قانونی استرداد مجرمين بودند؛ اکنون خواهان برگزاری انتخابات آزادهستند. هنگ کنگی هايی که صدها هزار نفرشان به خيابان ها ريخته اند، با وجود سرکوب شدید محلی و تهديدهای رهبران چين تضعيف نشده اند. درگيری هایی که برای پکن، در زمانی که واشنگتن می کوشد جلوی قدرتمند شدن آن را بگيرد، عواقب مهم دارد.

مانند همه جنبش های مردمی جهان، جنبش هنگ کنگ، که صدها هزار تن تظاهر کننده را گردهم آورده، از جريان های مختلفی تشکيل شده که برخی از آن ها مسالمت جو و برخی ديگر رادیکال هستند و مطالبات شان تنها در يک دستور کار خلاصه نمی شود.

دانشجويان، که «جنبش چترهای» ايشان ٥ سال پيش به يک رشته بازداشت ها منجر شد، پرچم دار تظاهرات هستند. صدها هزار تن هنگ کنگی به خیابان ها ریختند که از ديد آن ها، اين لايحه يک اعمال زور قانونی توسط حاکميت چين برای کاستن از خودمختاری شان است.

در روز يک شنبه ٩ ژوئن، يک ميليون تن خيابان های شهر را به تصرف خود درآوردند. يک هفته بعد، شمار آن ها به دو ميليون تن (از ٧/٢ ميليون جمعيت) رسيد. خانم لام در پيله سکوت فرو رفت و به پليس دستور برخورد داد. بايد تا ١٥ ژوئيه انتظار کشيده مد شد تا او بی سروصدا لايحه قانونی خود را تعليق کند.

بخشی از معترضان هوادار اقدامات رادیکال، مانند تخريب «شورای قانون گذاری»، از بين بردن پاسگاه های پليس و مسدود کردن فرودگاه ها شدند. گزينه فرماندار خشونت و سرکوب با گاز اشک آور، خودروهای آبپاش و استفاده از گلوله های پلاستيکی است.

لام، هم چنين دست به يک رشته (بيش از ٦٠٠) بازداشت زده و اقداماتی با هزينه کل ١٩/١ ميليارد دلار هنگ کنگ (٢/١ ميليارد يورو) در زمينه کاهش ماليات حقوق، پرداخت يارانه برق برای افراد کم درآمد و پرداخت کمک هزينه به دانشجويان کم بضاعت انجام داده است.

سردبير تحريريه روزنامه هنگ کنگی «ساوت چاينا مورنينگ پست» می گويد: «اين که خانم لام و آقای چان (پل چان، وزير امور مالی) بخواهند تنها با خرج کردن پول آرامش برقرار کنند ساده لوحانه است. بحران سياسی تنها از راه انجام اقدامات سياسی می تواند چاره جویی شود.»

 

اسپانیا

معترضان در این شهر از ۱۴ اکتبر - ۲۲ مهر، هر شب با پلیس درگیر شده اند. عصبانیت و خشم آن ها از تصمیم زندانی کردن رهبران شان است.

در آن روزها، معترضان در مقابل یورش پلیس ایستادند و با پرتاب بمب های بنزینی، اسید و مواد بتنی به سمت پلیس صدها سطل زباله را به آتش کشیده اند و به وسائل نقلیه پلیس آسیب رسانده اند.

اعتراض ها تاکنون به زخمی شدن بیش از ۵۰۰ نفر و بازداشت بیش از ۱۵۰ نفر منجر شده است.

اعتراض ها در ایالت کاتالونیا اسپانیا از سال ٢٠١٧ و با آغاز همه پرسی برای استقلال و جدایی این ایالت از اسپانیا شروع شد.

دادگاه کشور اسپانیا، چند روز قبل ٩ نفر از رهبران ایالت کاتالونیا را به ٩ تا ١٢ سال حبس محکوم کرد که باعث از سرگیری مجدد اعتراضات در این منطقه شد. این ٩ نفر متهم به اغتشاش و جرائم مالی در جریان بحران همه ‌پرسی استقلال کاتالونیا شدند که دولت اسپانیا آن را غیر قانونی اعلام کرده بود.

۳۵۰ هزار کاتالونیایی در روز ٢٧ اکتبر، در اعتراض به حکم زندان رهبران خود در بارسلونا تظاهرات کردند و از مقامات اسپانیا لغو حکم را خواستار شدند.

به گزارش یورونیوز، راهپیمایی اعتراض آمیز توسط مجمع ملی کاتالونیا و سازمان های عمومی فرهنگی اومنیوم برگزار شد، که رهبران آن ها هر کدام به ۹ سال زندان محکوم شدند.

این اعتراضات توسط بیش از ۱۰۰ سازمان، انجمن و اتحادیه صنفی حمایت می‌ شود. معترضان در این راهپیمایی خواستند که مقامات اسپانیایی رهبران زندانی شده کاتالونیا را آزاد کنند.

«کیوم تورا» رییس کاتالونیا، به حضور در راهپیمایی اعتراض آمیز مخالفین گفت: ما تا آن جا که مردم می خواهند پیش خواهیم رفت.

در ادامه تجمع های اعتراض آمیز، 27 اکتبر حزب راست گرای واکس راهپیمایی «در دفاع از وحدت اسپانیا» در مرکز مادرید برگزار کرد که بیش از ۲۰ هزار نفر در آن شرکت کردند.

«سانتیاگو آباسکال» رهبر حزب واکس از دولت اسپانیا خواست که فعالیت احزاب «جدایی طلب» را ممنوع، استقلال کاتالونیا را به حالت تعلیق درآورد و «کیم تورا» را بازداشت کند.

 

 

ساکنان بارسلون، مرکز منطقه کاتالونیای اسپانیا، اعتراض خود را در حالی آغاز کردند که بوی ناشی در مرکز شهر به مشام می ‌رسید و پاره ‌های سنگ، شیشه ‌های شکسته و گلوله‌ های پلاستیکی در میدان‌ ها و مناطق درگیری دیده می‌ شد.

پیش از آغاز درگیری‌ های شامگاه جمعه، نزدیک به ۵۰۰ هزار نفر از معترضان نیز در بارسلون دست به راهپیمایی مسالمت ‌آمیز زدند.

این اعتراضات، بامداد شنبه در برخی مکان‌های کاتالونیا هم چنان ادامه داشت؛ از جمله در پی راهپیمایی گروهی از طرفداران استقلال، بزرگراه مرزی اسپانیا - فرانسه بسته شد.

احکام سنگین ۹ تا ۱۳ سال زندان برای نقشی که ۱۲ رهبر منطقه کاتالونیا در جریان همه پرسی استقلال این منطقه از اسپانیا در سال ۲۰۱۷ داشتند، صادر شده است. احکامی که معترضان آنها را «ناعادلانه» می دانند.

کاتالونیا منطقه‌ ای صنعتی و ثروتمند در اسپانیا به شمار می رود که سال هاست از خودگردانی برخوردار است با این حال در سال های اخیر، جنبش استقلال طلب کاتالونیا تلاش کرده است تا این منطقه را از اسپانیا جدا کند.

 

بنگلادش

پلیس بنگلادش خبر داد که در برخورد نیروهای امنیتی با معترضان به یک پست فیس بوکی چهار تن کشته شده‌ اند. به گزارش خبرگزاری «اسوشیتدپرس»، ناآرامی در جنوب بنگلادش و در واکنش به یک مطلب انتقادی درباره محمد، پیامبر اسلام، رخ داد.

رییس پلیس محلی گفت که خشونت‌ ها روز یک شنبه ۲۰ اکتبر - ۲۸ مهر، در شهر برهان‌ الدین در حالی به وقوع پیوست که معترضان خشمگین خواستار مجازات یک مرد هندو به خاطر یک کامنت در فیس بوک شدند. این مرد گذاشتن چنین کامنتی را انکار کرد و گفت که حساب فیس بوکی ‌اش هک شده است. بر اثر تیراندازی پلیس که با هدف متوقف کردن جمعیت خشمگین صورت گرفت، علاوه بر کشته شدن چهار تن، دهها تن نیز زخمی شده اند.

موارد متعددی از تنش‌ های ملی و مذهبی در بنگلادش گزارش می‌ شود، و اقلیت ‌های این کشور از متحمل شدن تبعیض و خشونت شکایت دارند.

 

اکوادور

به نظر می ‌رسد که خشم مردم اکوادور از روز ١٣ اکتبر به بعد، تقریبا آرام شده باشد. آنان از روز اول اکتبر برای اعتراض به افزایش بهای سوخت به خیابان آمدند. بعد از کشته شدن ٨ نفر و زخمی شدن بیش از هزار نفر، دولت از افزایش قیمت صرف نظر کرد.

اخیرا وقتی دولت اکوادور اعلام کرد در راستای کاهش هزینه ‌های عمومی و طبق توافق با صندوق بین ‌المللی پول می ‌خواهد سوبسید سوخت که چندین دهه سابقه دارد را حذف کند، مردم به خیابان ها ریختند. این تغییر، افزایش شدید قیمت بنزین را به همراه داشت به طوری که بسیاری گفتند توانایی خرید آن را ندارند.

معترضانی که خواهان پایان یافتن ریاضت اقتصادی و بازگشت سوبسید‌ها بودند، بزرگراه‌ ها را بند آوردند، مجلس را به هم ریختند و با نیروهای امنیتی درگیر شدند. بعد از چند روز اعتراض عمومی، دولت عقب ‌نشینی و دستور خود برای حذف سوبسید را لغو کرد.

 

گینه

در این کشور آفریقایی، ادعای آلفا کنده، رییس جمهوری ٨١ ساله، برای یک دوره مجدد ریاست جمهوری مردم را عاصی کرد. تظاهرات در گینه از روز ٧ اکتبر شروع شد.

 

هزاران نفر در الجزایر علیه دولت تظاهرات کردند

هزاران نفر از مردم الجزایر در ۶۵مین سال گرد شروع جنگ‌ برای استقلال این کشور از استعمار فرانسه در الجزیره علیه دولت تظاهرات کردند.

به گزارش خبرگزاری ‌آلمان، شامگاه جمعه نیز هزاران نفر علیه عوامل باقی مانده از نظام عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس ‌جمهور مستعفی ‌این کشور تظاهرات کرده و خواستاری برکناری آن‌ ها شدند.

بنا بر گزارش ‌های رسانه ‌های محلی، ده‌ ها تظاهر کننده تاکنون توسط ماموران امنیتی بازداشت شده ‌اند.

الجزایر از ماه فوریه به بعد هر هفته شاهد تظاهراتی بزرگ است. در ماه آوریل، بوتفلیقه کناره ‌گیری کرد. قرار بود در تابستان سال جاری انتخابات جدید برپا شود اما این انتخابات به اواسط ماه دسامبر موکول شد.

 

بحران سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ و ٢٠١١

در بحران شدیدی که طی سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ میلادی دامن اقتصاد جهانی را گرفت، بار دیگر ناقوس مرگ سیستم سرمایه داری در این جا و آن جا به صدا در آمد، از جمله در حکومت اسلامی ایران که رییس جمهوری اسلامی آن، بی توجه به آن چه در دنیای امروز می گذرد، فریاد بر آورد که «به فضل الهی امروز نظام سرمایه ‌داری به بن بست رسیده است و... خداوند متعال با زمین خوردن اقتصاد سرمایه‌ داری هم به ما هشدار داد و هم باعث شد اقتصاد را از سیطره این نظام در جهان نجات دهیم.»

آن چه خامنه ای و روحانی و هم فکران او در طیف جریان های گوناگون مطرح می کنند نه مخالفت با سیستم سرماهیه داری، بلکه مخالف یک مدل آن در مقابل مدل دیگری ست: مدل اقتصاد دولتی مخالف مدل اقتصاد آزاد!

بحران سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ میلادی، آزمونی تازه در تاریخ اقتصادی جهان بود، به این دلیل ساده که برای نخستین بار تقریبا سراسر کره زمین را در بر گرفت. در بحران های پیشین اقتصادی، از جمله بحران سال ۱۹۲۹ میلادی، که سخت ترین آن ها بود، رکود و فروریزی فعالیت های اقتصادی عمدتا متوجه آمریکا و اروپای غربی بود و بر اقتصاد بسیاری دیگر از مناطق جهان، تنها به گونه ای حاشیه ای تاثیر گذاشت.

این بار اما بحران واقعا ابعاد جهانی به خود گرفت، زیرا سیستم سرمایه داری از روندها و بسترهای قدیمی خود خارج شده، صدها میلیون نفر از مردمان را در جهان، به ویژه به اصطلاح «جهان سوم» را در بر گرفته، در بخش های بزرگی از آسیا و آمریکای لاتین قدرت های اقتصادی نوظهور به وجود آورده و با تکیه بر امواج انقلابات تکنولوژی های مدرن، انقلاب بزرگی را در تقسیم بین المللی کار و نیز شکل بندی بازرگانی و توزیع سرمایه گذاری در جهان به وجود آورده است. با توجه به پیوند تنگاتنگ میان همه این اقتصادها، بحران و مظاهر آن از جمله سقوط نرخ رشد تولید ناخالص داخلی و اوج گیری تورم و بی کاری، به سرعت از چارچوب مرزهای یک کشور و یک منطقه و یک قاره فراتر رفته و به ویژه جا به جایی کالا، پول و سرمایه، با تکیه بر تکنیک نیرومند تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطی، به سرعت جهانی می شود.

اما خروج از بحران و بازگشت به رونق نیز به همان سرعت پراکنده می شوند و چرخ های فعالیت در اقتصادهای بحران زده، با تاثیر پذیری از یکدیگر، یکی پس از دیگری به کار می افتند. بدین سان، «همبستگی جهانی» در دنیان قرن بیست و یکم دیگر تنها یک موضوع انتزاعی مورد بحث مکاتب اخلاقی و فلسفی نیست. امروز این همبستگی به منافع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مردمان جهان گره خورده است.

آمریکا و چین، رقیب یکدیگرند و احتمالا طی چند دهه آینده در نقش دو ابر قدرت قرن بر سرنوشت روابط بین المللی بیش ترین تاثیر را دارند. با این همه این دو قدرت رقیب، متحد یکدیگر نیز هستند و به شدت به هم نیاز دارند. چین نمی تواند از بازار نیرومند آمریکا چشم پوشی کند و آمریکا نیز به بازار رو به گسترش چین، که طبقه متوسط و مصرف کننده آن به سرعت در حال پیشروی است، نیاز حیاتی دارد.

یکی دیگر از عوامل سیستم سرمایه داری، سطح بسیار بالای بدهی دولت ها در کشورهای بزرگ صنعتی است. در واقع برنامه های «تحریک اقتصادی»، که در پی بحران و به منظور مقابله با آن به اجرا گذاشته شد، کسری بودجه را در این کشورها سنگین تر و نیاز آن ها را به گرفتن وام های سنگین از بازارهای مالی، به شدت بالا برده است. کاهش بدهی های دولتی، یکی از مهم ترین چالش های اقتصادی این کشورها است.

عامل دیگر نا‌امنی غذایی است که در سطح جهانی وجود دارد. عوامل دیگر بلایای طبیعی، ‌تغییرات آب‌ و هوایی، زلزله و خشک‌ سالی است. و بالاخره منازعه و خشونت و جنگ که یکی از عواملی است که به‌ طورکلی در سطح جهانی تاثیرات زیادی بر کشورها گذاشته است. به طور مشخص منازعه و جنگ در سوریه، عراق، افغانستان، لیبی، یمن و... روی همه جوامعه تاثیر گذاشته است.

باید اذعان داشت که بحران های بزرگ سرمایه داری در سال‌ های ١٨٥٧، ١٨٧٠، ١٩٠٧، دهه‌ ١٩٢٠ و ١٩٣٠، دهه ١٩٧٠، دهه ١٩٩٠ و دهه اول قرن ٢١ نشان داد که سرمایه ‌داری بنا به ماهیت متناقض خود همیشه بحران زاست. این واقعیت را حتی بسیاری از طرفداران سرمایه‌‍ داری هم انکار نمی‌ کنند. سرمایه‌ داری نه قادر است بحران‌ های متعدد و متنوع ذاتی خود را از بین ببرد، و نه بیکاری را ریشه ‌کن نماید، یا عدالت اجتماعی واقعی برقرار کند.

 

فرانسه

به گزارش سی‌ ان ‌ان، برخلاف پیش‌ بینی‌ ها رشد اقتصادی فرانسه به دو دهم درصد رسیده که چند دهم کوچک تر از پیش ‌بینی ‌های قبلی است. کاهش رشد اقتصادی به سبب کاهش تقاضا در صنایع خودروسازی‌، پلاستیک و الکترونیک اتفاق افتاده است.

گفته می ‌شود که دولت فرانسه به منظور افزایش رشد اقتصادی، قصد تزریق ۱۹ میلیارد یورو را به اقتصاد دارد. در همین حال، دولت قصد دارد مالیات بر درآمد ثروتمندان را بکاهد تا آن ها بیش تر به سرمایه ‌گذاری تشویق شوند؛ امری که با توجه به حساسیت ‌های جلیقه زردها، به احتمال زیاد با مخالفت ‌های اجتماعی و حتی سیاسی جناح ‌های مخالف مواجه می ‌شود.

دفتر آمار اتحادیه اروپا، هم چنین اعلام کرد که سرعت رشد بخش تولید در آلمان کم شده و بر اساس ارزیابی آن در رکود به سر می ‌برد.

هم چنین به گزارش صندوق بین المللی پول، با اشاره به رسیدن سطح بدهی های فرانسه به بالاترین رقم چهار دهه اخیر پیش ‌بینی کرده است به زودی نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی فرانسه از ۱۰۰ درصد عبور کند که این مسئله یک ریسک جدی بر سر راه رشد اقتصادی بالای فرانسه محسوب می شود. نرخ بیکاری در فرانسه در مقایسه با بسیاری از کشورهای اروپایی کماکان در سطح بالایی قرار دارد.

نرخ بیکاری فرانسه، در حال حاضر بیش تر از متوسط کشورهای عضو اتحادیه اروپا و دو برابر نرخ بیکاری در همسایه شرقی این کشور یعنی آلمان است. طبق اعلام صندوق بین المللی پول تبعیض زیادی در محیط کاری برای مهاجرین خارجی به فرانسه وجود دارد به گونه ای که بیش از ۳۲ درصد مهاجران خارجی به فرانسه فاقد شغل هستند در حالی که این رقم برای آلمان تنها ۱۵ درصد و برای ۲۸ کشور عضو اتحادیه اروپا ۲۳ درصد است.

 

آمریکا

رشد سالانه تولید ناخالص داخلی که در اوایل ۲۰۱۸ به اوج رسیده بود، از آن زمان کاهش یافته و حالا تقریبا برابر با ۲۰۱۵ است. سرمایه گذاری تجاری بیش از حد انتظار سقوط کرده و به‌ نظر می‌رسد به ‌سمت یک رکود پیش می‌رود.

رشد اقتصادی کند شده و در سه ‌ماهه دوم ۲۰۱۵ کندتر شده است. اگر رشد اقتصادی هم چنان افت کند، در روز انتخابات ۲۰۲۰ کم تر از رشد اقتصادی ۲۰۱۵ خواهد بود، این یک خبر بد اقتصادی برای ترامپ است.

با وجود وعده ‌های دونالد ترامپ، کسری بودجه دولت آمریکا به مرز یک تریلیون دلار رسیده که در سال‌ های اخیر بی ‌سابقه بوده است. علت این افزایش سیاست‌ های دولت ترامپ در مورد کاهش مالیات و بالا رفتن هزینه‌ ها عنوان می‌ شود.

کاهش کسری بودجه یک از شعارهای چهل و پنجمین رییس جمهوری ایالات متحده، دونالد ترامپ بوده است. گزارش روز جمعه سوم آبان -۲۵ اکتبر، وزارت خزانه ‌داری آمریکا خلاف این وعده را نشان می‌ دهد.

بر پایه این گزارش، کسری بودجه آمریکا در سال مالی منتهی به سپتامبر ۲۰۱۹ به نسبت دوازده ماه قبل از آن ۲۶ درصد افزایش یافته و به ۹۸۴ میلیارد دلار رسیده است.

این میزان کسری معادل ۶/۴ درصد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده و از این منظر به نسبت سال گذشته هشت دهم درصد بیش تر است.

کارشناسان معتقدند کاهش مالیات بنگاه‌های اقتصادی توسط دولت دونالد ترامپ و افزایش هزینه‌ ها عامل اصلی نزدیک شدن کسری بودجه به یک تریلیون دلار است.

مطابق گزارش وزارت خزانه ‌داری آمریکا، افزایش هزینه ‌ها از جمله در حوزه ‌های خدمات اجتماعی، دفاعی و هزینه بدهی ‌های دولتی عامل کسری بودجه بوده است. این وزارت خانه میزان بدهی‌ های دولتی را در حال حاضر ۱۶ تریلیون و ۸۰۰ میلیارد دلار اعلام کرده است.

کسری بودجه در دومین سال مالی ریاست جمهوری دونالد ترامپ به بالاترین سطح در هفت سال اخیر رسیده است. در سال ۲۰۰۹ و در دولت اول باراک اوباما این میزان به یک تریلیون و ۴۰۰ میلیارد دلار رسیده بود.

اوباما در پی بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸، هزینه گزافی صرف نجات سیستم بانکی ایالات متحده کرد که علت اصلی افزایش سرسام‌ آور کسری بودجه محسوب می ‌شود. او در سال پایانی حضورش در کاخ سفید و پیش از به قدرت رسیدن ترامپ موفق شده بود این کسری را به ۵۸۵ میلیارد دلار کاهش دهد.

وزیر خزانه‌ داری آمریکا با وجود افزایش کسری بودجه، سیاست ‌های اقتصادی ترامپ را کارآمد می‌ داند.

دونالد ترامپ هنگام ورود به کاخ سفید وعده داده بود طی هشت سال کسری بودجه را به صفر برساند. تیم اقتصادی او وعده می‌ داد کاهش درآمدهای ناشی از کاهش مالیات واحدهای تولیدی از طریق رونق اقتصادی و بالا رفتن اشتغال جبران شود.

با این همه و با وجود رشد اقتصادی مثبت ایالات متحده هنوز پیش ‌بینی دولت برای جبران درآمد کاهش یافته مالیاتی تحقق نیافته است. کاهش درآمدهای مالیاتی در سال گذشته حدود یک و نیم تریلیون دلار برآورد می ‌شود.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

روزنامه وال استریت ژورنال ماه گذشته به نقل از کمیته بودجه فدرال آمریکا ابراز نگرانی کرده بود که با ادامه وضعیت کنونی کسری بودجه ایالات متحده تا سال ۲۰۲۸ به ۲ تریلیون دلار برسد.

با وجود ادامه روند افزایشی کسری بودجه، استیون منوچین، وزیر خزانه ‌داری آمریکا روز جمعه ادعا کرد که سیاست ها و رویکرد اقتصادی دونالد ترامپ «عمل می‌کند.» او از کنگره ایالات متحده خواست برای به ثبات رسیدن اقتصاد این کشور جلوی «هزینه ‌های بی ‌فایده و غیرمسئولانه» را بگیرد.

 

وال استریت قلب تپنده اقتصاد آمریکا محسوب می شود. ساختمان بازار بورس نیویورک که بزرگ‌ترین بورس جهان از نظر میزان معاملات و حجم مالی است، در خیابان وال استریت قرار دارد. همچنین مرکز بزرگ‌ترین مراکز اقتصادی ایالات متحده آمریکا و چند بورس مهم اقتصادی این کشور از جمله بازار بورس نیویورک (NYSE)، بازار بورس نزدَک (NASDAQ)، بازار بورس آمریکا (AMEX)، بازار بورس تجاری نیویورک (NYMEX) و میز بازرگانی نیویورک (NYBOT) در این منطقه قرار دارد.

در طول زمان، نام وال استریت به عنوان «مکان افراد دارای نفوذ اقتصادی در آمریکا» شهرت یافته است هم از این رو بود که اعتراض‌ها و تجمعاتی خیابانی که از تاریخ ١٧ سپتامبر ٢٠١١ در نیویورک آغاز شد از همین محل شروع شد و نام آن برگرفته از قلب اقتصادی آمریکا بود و به جنبش اشغال وال استریت شهره یافت.

«جنبش وال استریت را اشغال کنید» در وب سایت خود و در بخش معرفی آورده است: «ما ٩٩ درصدی هستیم که از خانه‌ های خود بیرون رانده شده ‌ایم. ما از خدمات درمانی مطلوب محروم بوده‌ ایم. ما از آلودگی محیط زیست رنج می‌ بریم. ما ساعات طولانی را برای مقدار اندکی دستمزد و بدون بهره‌ مندی از حقوق قانونی خود سخت کار می ‌کنیم، البته اگر بتوانیم کاری پیدا کنیم. در حالی که یک درصد دیگر از همه چیز برخوردار است، ما از هیچ چیز برخوردار نیستیم. ما ٩٩ درصد جامعه هستیم.»

این جنبش اعلام کرده بود که قصد دارد ٢٠ هزار نفر را به محله منهتن نیویورک بیاورد تا برای چند ماه این محله را تسخیر کنند. چنین اقداماتی از تجمعات اعتراض‌آمیز مردم مصر، یونان، اسپانیا و ایسلند الهام گرفته شده بود و به گفته گردانندگان جنبش، این لشکرکشی برای سرنگونی بزرگ‌ ترین انحراف ایجاد شده در دموکراسی، قلمداد می ‌شود.

اعتراض به مسائلی هم چون فقر، بیکاری، قدرت و نفوذ شرکت‌ های بزرگ، نابرابری اجتماعی، جنگ‌های خاورمیانه، بدهی دانشجویان و پاداش‌ های زیاد برای مجریان وال استریت، از جمله اهداف آغاز این جنبش اعلام شده است. تظاهر کنندگان، هم چنین خواهان وضع مالیات بیش تر بر طبقه ثروتمند و پاسخ گویی بانک ‌ها در قبال اقدامات شان هستند که به بحران اقتصادی آمریکا دامن زده است.

با آغاز این اعتراضات که نه تنها برای مقامات آمریکا بلکه برای دیگر مردم جهان نیز غیرمنتظره بود، در فاصله ای کم تر از یک ماه شعار محوری جنبش، «٩٩ در صد در برابر یک در صد» بازتاب جهانی عظیمی پیدا کرد و به بقیه نقاط جهان که در ارتباط با نظامی سرمایه داری بودند تسری یافت و اعتراض‌ های بین‌ المللی نسبت به آن چه «طمع سیستم بانکی» خوانده شده، ابعادی گسترده تر از قبل یافت.

برخی کارشناسان، تغییرات در ساختار فرهنگی و درونی جامعه آمریکا و برخی افزایش افسارگسیخته ناهمگونی اجتماعی و فاصله طبقاتی را مطرح می‌ کنند، برخی بر شرایط اقتصادی حاکم بر کشور و افزایش روز افزون فقر و گرسنگی و نیاز ٤٦ میلیون آمریکایی به کمک‌ های دولتی را اولویت دانسته‌ اند؛ برخی گسست میان مردم و سیاست مداران آمریکا را دلیل اعتراض‌ ها دانسته و برخی نیز سیاست خارجی و نارضایتی مردم از جنگ طلبی‌ های دولت آمریکا و تزلزل موقعیت جهانی آمریکا و بحران نظام سرمایه داری را دلیل این اعتراض‌ها عنوان کرده‌ اند.

کارشناسان اقتصادی، نقطه آغاز و منشاء بروز بحران اقتصاد سرمایه داری را در تشدید بحران اقتصادی آمریکا طی سال‌های اخیر و مشخصا از سال ٢٠٠٨ می ‌دانند. بحرانی که با رکود بازار مسکن آمریکا، افت شدید در بازارهای مالی آمریکا و کاهش ٣٠ تا ٣٥ درصدی ارزش دلار آغاز شد و تاثیر شدید آن بر اقتصادهای متاثر از آمریکا نظیر اقتصاد اروپا، اقتصاد شرق آسیا، آمریکای لاتین و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، این بحران را در ابعاد جهانی مطرح کرد.

در گزارشی که مرکز پژوهش های کنگره آمریکا آن را منتشر کرد آمده است که رویکرد نهادها و بنگاه های مالی و اقتصادی آمریکا به شکل گیری جنبش اعتراضی اشغال وال استریت کمک زیادی کرده است. در این گزارش اشاره شده است که اگر چه اعتراضات جنبش اشغال وال استریت که از سپتامبر سال ٢٠١١ آغاز شد، تقاضای واحد و مشخصی را مطرح نکرده و معترضان نمایانگر طیف وسیعی از نگرش ها، خواسته و اعتراض ها هستند اما شاید بتوان از گسترش فاصله طبقاتی میان یک درصد ثروتمند جامعه که شامل بانک داران و مدیران نهادهای مالی می شود و ٩٩ درصد دیگر جامعه به عنوان نگرانی اصلی اشغال کنندگان وال استریت یاد کرد. به اعتقاد معترضان، ثروت و قدرت هنگفتی در اختیار یک درصدی قرار گرفته که علاقه ‌ای به بهبود سلامت اقتصاد ندارند. 

هم چنین مطالعات مختلف نشان می دهند که بخش قابل توجهی از افزایش درآمد طی دهه های گذشته در آمریکا به ثروتمندان اختصاص یافته است. همان طور که در گزارش دفتر بودجه کنگره آمریکا که در اکتبر ٢٠١١ منتشر شد آمده طی سال های ١٩٧٩ تا ٢٠٠٧ درآمد یک درصد پردرآمد جامعه به میزان ٢٧٥ درصد رشد کرده در حالی که رشد درآمد ٦٠ درصد میانی جامعه کم تر از ٤٠ درصد بوده است.

«فرانکلین فیشر» استاد اقتصاد دانشگاه ماساچوست آمریکا درباره علل شکل گیری جنبش وال استریت می ‎گوید؛ این جنبش را عوامل زیادی پدید آورده‌اند؛ اما آن چه بیش از همه، مردم را دور هم جمع کرده است احساس و اعتقاد فزاینده نسبت به دو موضوع است. نخست آن که شرایط اقتصاد آمریکا باعث شده است آن ها به این اعتقاد برسند که نه تنها خودشان وضعیت مناسبی ندارند، بلکه کودکان شان نیز آینده مناسبی نخواهند داشت. تظاهر کنندگان با مشکلات اقتصادی قابل توجهی مواجه هستند.

دوم آن که تظاهر کنندگان از وجود نابرابری فزاینده در درآمد و ثروت در آمریکا خشمگین هستند؛ نابرابری‌ که جمهوری خواهان کنگره با اتخاذ هرگونه اقدام برای مقابله با آن مخالفت می ورزند. طرفداران جنبش وال استریت وضعیت جاری را شدیدا ناعادلانه و نامناسب می دانند.

روزنامه «گاردین» در اوج بحران اقتصادی غرب نوشت؛ «اگر کارل مارکس زنده بود از آشوب‌ های امروز در نظام سرمایه داری به ذوق می ‌آمد، زیرا در بحرانی که سراسر نظام مالی جهان را فرا گرفته، برخی از نظریات خود را محقق می ‌دید.»

در سال ٢٠١٢، یک درصد آمریکائی ‌ها درآمد ٣/١٩ درصد خانوارهای آمریکایی را به خود اختصاص دادند.

براساس این گزارش، نابرابری درآمدها افزایش یافته است، شکاف طبقاتی گسترش یافته است و کنگره آمریکا جز فقر و کاهش پشتیبانی از سیستم‌های حمایتی چیزی از خود نشان نداده است.

 

آلمان

بر اساس داده‌ های منتشر شده درباره صنعت چهارمین قدرت اقتصادی جهان، برخی اقتصاددانان می ‌گویند اقتصاد آلمان احتمالا وارد رکود شده است. آلمان بزرگ ‌ترین قدرت اقتصادی اروپاست و سلطه رکود بر اقتصاد این کشور می ‌تواند سایر اقتصادهای بزرگ اروپا را با بحران مالی رو به‌ رو کند. براساس این آمارها، تولیدات صنعتی ماه نوامبر آلمان کاهش ۹/۱ درصدی را تجربه کرد. نسبت به سال گذشته اما این تغییر به بیش از ۶/۴ درصد رسیده است، این بزرگ‌ترین کاهش از بحران مالی ۲۰۰۸ تاکنون است.

صادرات و واردات آلمان در ماه نوامبر سال جاری کاهش یافت. به عقیده کارشناسان، این کاهش نشانی دیگر از اثرپذیری غول اقتصادی اروپا از محیط پیچیده تجارت جهانی است. تجارت آلمان درون ناحیه یورو و خارج از این اتحادیه روندی کاهشی را تجربه کرد.

 

فعالان محیط زیست در تدارک اعتراض ‌های جهانی

«جمعه‌ ها برای آینده»، یک شبکه فراملی از فعالان نوجوان محیط زیست در تدارک برپایی یک روز دیگر از اعتراض‌های جهانی در ماه آینده میلادی است. این اعتراض‌ ها، اخیرا در آستانه برگزاری اجلاس بعدی سازمان ملل درباره تغییرات اقلیمی برگزار خواهند شد.

 

شورش نابودی در لوزان سوئیس، ۲۷ سپتامبر

 

«شورش نابودی»، یک شبکه فراملی دیگر از فعالان محیط زیست نیز در اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیز کشورهایی از دیگر قاره‌ ها در حال انجام یا تدارک کنش‌ های اعتراضی برای اعمال فشار بر سیاست‌گذاران است. شاخه‌های هر دو گروه در آلمان به شدت به نابسندگی سیاست‌ های اقلیمی تازه ‌اعلام‌شده دولت فدرال معترضند.

هم زمان آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل در یادداشتی بار دیگر هشدار داد که باید برای مقابله با تاثیرات وخیم گرمایش زمین هر چه زودتر دست به اقدام فوری زد.

جنبش جمعه‌ها برای آینده برای برگزاری یک دور جدید از اعتراض ‌های جهانی در ۲۹ نوامبر، برای واداشتن سیاست مداران به مقابله موثر با تغییرات اقلیمی فراخوان صادر کرد.

این جنبش، همراه دیگر سازمان ‌ها و شبکه ‌های حامی محیط زیست در آستانه اجلاس اقلیمی سازمان ملل در مجمع عمومی در نیویورک نیز «اعتصاب اقلیمی جهانی» را برگزار کرد.

جمعه ها برای آینده به ابتکار «گرتا تونبرگ»، فعال نوجوان سوئدی شکل گرفت. دانش ‌آموزان ملهم از تونبرگ جمعه‌ها با سر باز زدن از رفتن به مدرسه اعتصاب می ‌کنند تا دولت ها را به اقدام موثر در برابر تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیت‌ های بشر وادارند.

گرتا تونبرگ، ۱۶ ساله به عنوان یکی از نامزدهای جایزه صلح نوبل معرفی شده است. پس از سخنرانی شورمندانه تونبرگ در مجمع عمومی سازمان ملل، ولادیمیر پوتین، رییس‌ جمهوری روسیه این فعال نوجوان سرشناس را به ناآگاهی از «پیچیدگی‌ های دنیای مدرن» متهم کرد و دونالد ترامپ، همتای آمریکایی پوتین نیز در توئیتی تونبرگ را دست انداخت.

جنبش «شورش نابودی»، شبکه فراملی دیگری از فعالان محیط زیست نیز اعلام کرده بود که از دوشنبه آینده، ۷ اکتبر ٢٠١٩ خیابان ‌ها و میدان ها را در چندین کشور عمدتا غربی مسدود خواهند کرد.

 

شورش نابودی در پاریس، ۱۷ مه ۲۰۱۹

 

اعتراض ‌های شورش نابودی، تقریبا در بیش از ۶۰ شهر جهان از جمله در آلمان، هلند، بریتانیا، فرانسه، ایالات متحده، کانادا، آفریقای جنوبی، هندوستان، آرژانتین، استرالیا و … برگزار شد.

شورش نابودی که با اعتراض‌ های گسترده در لندن و اشغال برخی مکان‌ های مهم پایتخت بریتانیا توجه رسانه ‌های بین ‌المللی را به خود جلب کرد، پنج ‌شنبه سوم اکتبر نیز اعتراض دیگری در لندن ترتیب داد.

به گزارش روزنامه «گاردین»، فعالان شورش نابودی پنج ‌شنبه با یک خودروی آتش ‌نشانی مقابل ساختمان وزارت خزانه ‌داری بریتانیا در وست‌ مینیستر لندن رفتند و در حالی ‌که لباس‌ های عزاداری پوشیده بودند، مایعی سرخ ــ نماد خون ــ به سمت خزانه ‌داری پاشیدند.

فعالان به نقش نظامی بریتانیا در خاورمیانه و نیز سرمایه‌ گذاری این کشور در شرکت‌ های مرتبط با سوخت فسیلی معترض بودند.

به گزارش «رادیو آلمان»، جمعه‌ ها برای آینده در این کشور نیز در نامه‌ ای سرگشاده به دولت فدرال، بسته سیاست ‌گذاری اقلیمی اتخاذشده از سوی برلین را «اعلامیه سیاسی ورشکستگی» خواند و آن را نادیده‌ گرفتن اشتیاق صدها هزار نوجوان برای آینده‌ای قابل زندگی و بی‌توجهی به هشدارهای دانشمندان توصیف کرد.

آلمان در آستانه اجلاس اقلیمی در مجمع عمومی سازمان ملل بسته اقلیمی ۵۴ میلیارد یورویی خود را برای سال‌ های ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۳ رونمایی کرد. این بسته شامل مخارج جدید دولتی و یارانه‌ های مالیاتی برای گذار به اقتصادی سبزتر و پایدارتر می‌ شود.

برلین از جمله قرار است برای حمل و نقل و ساخت‌و‌ساز مالیات کربن مقرر کند، مشوق ساخت خودروهای الکترونیکی را افزایش دهد و تعرفه پروازهای داخلی را بالا ببرد.

کارشناسان و فعالان محیط زیست این بسته را کافی نمی ‌دانند و بسیاری، از جمله مدیران بانک ‌های سرمایه‌ گذاری آلمانی، ۵۴ میلیارد یورو بودجه در نظر گرفته ‌شده برای گذار به اقتصادی سبزتر را «ناچیز» توصیف کرده ‌اند.

شاخه آلمان شورش نابودی نیز اقدامات دولت فدرال را نابسنده خوانده است. به گزارش «زود دویچه زایتونگ»، ۹۰ چهره سرشناس آلمانی در نامه‌ ای به دولت فدرال از این اعتراض‌ها حمایت کرده ‌اند.

هم زمان با تلاش فعالان محیط زیست برای اعمال فشار بیش تر بر سیاست گذاران، دبیر کل سازمان ملل نیز در یادداشتی در روزنامه گاردین خواهان اقدام فوری برای مقابله با تغییرات اقلیمی شد.

آنتونیو گوترش یادداشت خود را با اشاره به اعتراض‌ های فعالان نوجوان و جوان زیست ‌محیطی شروع کرده بود:

«در آستانه اجلاس اقدام اقلیمی سازمان ملل در سپتامبر، میلیون ‌ها زن و مرد جوان در سرتاسر جهان بسیج شدند و به رهبران جهان گفتند: «شما دارید ما را پشت گوش می ‌اندازید»، حق با آن هاست.»

به نوشته دبیرکل سازمان ملل، انتشار گازهای گلخانه ‌ای رو به افزایش است و به تبع آن دمای جهانی بالاتر می ‌رود.

متخصصان سازمان ملل در سه گزارش هشدار دهنده در یک سال اخیر نسبت به عواقب وخیم گرمایش جهانی هشدار داده ‌اند:

تاثیرات تغییرات اقلیمی یعنی خشکسالی، قحطی، مهاجرت‌های اقلیمی انبوه، بیابان‌زایی،‌ پدیده‌های اقلیمی حاد،‌ سیل، خسارت‌ های اقتصادی، آتش ‌سوزی ‌های طبیعی گسترده و بسیاری موارد دیگر که به گفته سازمان ملل به «آپارتاید اقلیمی» ختم خواهد شد.

 

شورش نابودی در برایتون، ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۹

 

گوترش اما هشدار داده است که «آشوب اقلیمی» همین حالا به راه افتاده:

«علم را نمی‌ توان انکار کرد اما مردم در خیلی جاها به نمودار یا گراف برای فهمیدن بحران اقلیمی نیازی ندارند. آن ها می‌ توانند خیلی ساده به بیرون پنجره‌ هایشان نگاهی بیندازند.»

دبیرکل سازمان ملل از تعهد بیش از ۷۰ کشور و ۱۰۰ شهر برای به صفر رساندن انتشار گازهای کربنی تا سال ۲۰۵۰ خبر داده است، اگرچه اصلی ‌ترین آلایندگان جهان در این فهرست نیستند.

به نوشته گوترش، بیش از ۱۰۰ رهبر جهان در دیدارهای خصوصی به او گفته ‌اند که تلاش‌ هایشان برای مقابله با تغییرات اقلیمی را تشدید خواهند کرد.

هم چنین دولت‌ - ملت‌ های مستقر در جزیره‌ های کوچک وعده داده‌ اند که تا سال ۲۰۳۰ به طور ۱۰۰ درصد از انرژی ‌های تجدیدپذیر استفاده خواهند کرد. باشگاه تامین مالی توسعه بین ‌المللی نیز وعده فراهم کردن یک تریلیارد دلار بودجه برای سرمایه‌ گذاری در حوزه انرژی پاک در ۲۰ کشور پیشرفته را داده است.

همه این ها به نوشته دبیر کل سازمان ملل، گام‌ های مهمی هستند، اما: «کافی نیستند.»

او در نهایت با اشاره مجدد به کنش‌ گری فعالان جوان و نوجوان می ‌نویسد:

«اگر بخواهیم موفق شویم، بسیاری دیگر نیز باید به ما در دست زدن به کنش‌ اقلیمی بپیوندند.»

رهبران جهان ۲۰۱۵ در پاریس متعهد شده بودند که افزایش دمای هوای سیاره نسبت به دوران پیشاصنعتی را «تا حد خوبی زیر ۲ درجه سلسیوس» نگه دارند، اگرچه تعهد اصلی مبتنی بر نگه داشتن افزایش دما در مرز ۲ درجه است. کارشناسان و فعالان محیط زیست و متخصصان پنل اقلیمی سازمان ملل می ‌گویند که افزایش دمایی معادل ٥/١ درجه تمام تاثیرات ویرانگر تغییرات اقلیمی را به همراه خواهد آورد.

 

«نمایش مرگ» در اعتراض به خشونت خانگی علیه زنان

صدها زن برای اعتراض و جلب توجه افکار عمومی به مسئله خشونت خانگی علیه زنان در یکی از میدان‌ های اصلی شهر پاریس تجمع کردند و گروهی از آن ها با دراز کشیدن روی زمین به اصطلاح «مرگ» را به نمایش گذاشتند.

این تجمع اعتراضی عصر روز شنبه ۱۹ اکتبر در «پلاس دو لا رپوبلیک»، از میدان‌ های اصلی مرکز پاریس، برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری رویترز و بر اساس آمارهای رسمی از ابتدای سال جاری میلادی تا کنون بیش از ۱۲۰ زن در فرانسه در نتیجه خشونت‌ های خانگی جان خود را از دست داده اند.

بر اساس آمار وزارت کشور فرانسه، در سال ۲۰۱۷، صد و سی زن به دست همسر یا شریک زندگی خود کشته شدند در حالی که یک سال قبل آن، ۲۰۱۶ این آمار ۱۲۳ زن بوده است.

تجمع کنندگان که به دعوت انجمن‌ های غیردولتی مدافع حقوق زنان در این برنامه شرکت کرده بودند، در حالی که اسامی قربانیان خشونت‌ های خانگی را در دست داشتند ابتدا روی زمین دراز کشیدند و پس از برخاستن با هم فریاد زدند که حتی یک نفر دیگر هم نباید قربانی خشونت خانگی شود: «یک نفر دیگر هم نه!»

 

 

ساندرین بوچیت، که رییس یک انجمن حمایت از قربانیان خشونت‌ های خانگی است و خواهر خودش به دست شریک زندگی اش در مقابل چشمان دختر ۷ ساله اش به آتش کشیده و کشته شده به رویترز گفت که بالا رفتن آمار قربانیان خشونت خانگی «غیرقابل قبول است.»

 

شکست حقوق بین الملل و تجاوز به مرزها

چین در ٢٠١٤ شروع به حفاری چاه نفت در آب های اطراف ویتنام کرد و وقتی با اعتراضات ویتنام و فلیپین مواجه شد با تهدید نظامی این کشورها را وادار به عقب نشینی و سکوت کرد. تقریبا هیچ کشور قدرتمند دیگری به صورت جدی اقدامات چین را محکوم نکرد زیرا خود این کشورها نیز تفکرات سلطه گرانه ای در سر می پروراندند.

در سال ٢٠١٨، حکومت ترکیه به همین صورت  به آب های اطراف جزیره قبرس تعرض کرد. با وجود این که بیست درصد قبرس هنوز در اختیار انگلیسی ها است و انگلیسی ها عکس العمل خیلی جدی نسبت به این اقدام از خود نشان ندادند زیرا خود باید جبل الطارق را حفظ کنند و ترکیه زورگویانه حفاری های به اصطلاح نفتی خود را ادامه داد. در هیمن سال ارتش ترکیه از مرزهای سوریه گذشت و عفرین را اشغال کرد در سال ٢٠١٩ ترامپ اقدام به خرید گرونلند کرد و به دانمارک فروش این جزیره را  پیشنهاد داد اما دانمارک از فروش این جزیره بزرگ امتناع کرد. واکنش های جهانی به این اقدام آمریکا خیلی سطحی و گذرا بود. البته نا گفته نماند که آمریکا از سال ١٨٦٧ خواستار خرید این جزیره یخی از دانمارک بوده است. با وجود این که دانمارک توانست گرونلند را در تسلط خود نگه دارد ولی مجبور به فروش چند جزیره کوچک در نزدیکی گرونلند به آمریکا شد.

بی توجهی کشورهای قدرتمند جهان به تجاوزنظامی ترکیه به شمال سوریه نشانی است از این حقیقت که کشورهای سلطه گر خود نیز در همین تفکرات غرق هستند تا حدی که عکس العمل خیلی شدیدی نسبت به این اقدام تجاوز کارانه ترکیه از خود نشان نمی دهند. ترکیه می باید چراغ سبزی از آمریکا، روسیه و هم چنین حکومت اسلامی ایران دریافت کرده باشد که یک هم چنین اقدام بی محابایی را انجام دهد. روسیه که با ورود به شبه جزیره کریمه اشغال گری های نظامی و سلطه گرانه خود را هویت بخشید، طبیعی است که در مقابل اقدام سلطه گرانه و اشغال گرانه ترکیه سکوت کند.

حکومت اسلامی ایران که در رویای امپراطوری شیعه از مرزهای افغانستان تا کرانه های مدیترانه بود نیز در مقابل تجاوز ترکیه سکوت اختیار کرده است تا خود نیز از سیاست اشغال گرانه در آینده بتواند بهره برداری کند و هم چنین آمریکا به همین منوال سکوت می کند تا خود بتواند به سیاست های اشغال گرانه خود را در آینده ای نزدیک جامعه عمل بپوشاند.

جهان در انتظار بلوک های نظامی جدیدی است. هم چنان که در بالا ذکر شد ریشه این اشغال گری ها به ویژه در سیاست های احزاب دست راستی نهفته است. این احزاب با سیر واپس گرایانه سیاسی در کشورهای خود حقوق دمکراتیک را به چالش می کشند و بیگانه ستیزی را رواج می دهند.

ترامپ و جمهوری خواهان آمریکا مرزهای خود را یک بار با کشیدن دیوار میان مکزیک تعیین می کند و بار دیگر با گسترش مرزهای خود به جنوب کشور مکزیک و با گماشتن پنج هزار سرباز در خاک این کشور در عمل مرزهای کشور خود را به داخل کشور مکزیک می گستراند. به عبارت دیگر، ترامپ مکزیک را مجبور کرده است  تا با محافظت از مرزهای خود سد راه مهاجران آمریکای لاتین باشد. این یعنی سلطه گری و زورگویی به کشورهای همسایه در اعماق خاک آن ها برای حفظ منافع سرمایه داری خود است.

در همین مقیاس کشور ناسیونالیستی و مذهبی ترکیه به بهانه ایجاد یک منطقه امن برای کشور خود وارد شمال سوریه می شود تا هم مبارزین کرد را سرکوب کرده و هم جلوی مهاجرت میلیون ها سوری را بگیرد.

در اروپا بلوک نظامی جدیدی در حال شکل گیری است. فرانسه مبتکر این بلوک نظامی و دفاعی جدید است. از ده کشور اروپایی دعوت کرده است تا در این بلوک به اصطلاح دفاعی وارد شوند. بسیار جالب است که تعداد زیادی از این کشورها در ناتو نیز عضو هستند و به نظر می رسد که اعتماد به ناتو دیگر جای خود را به نگرانی داده است.

جهان به طرز فجیعی به سمت جنگ های سلطه گرانه جدیدی و درگیری های ناسیونالیستی تازه ای پیش می رود ما با پیروز شدن احزاب دست راستی و ناسیونالیستی آرامش جهانی را از دست خواهیم داد.

 

ثروتمندترین خانواده‌ های جهان

به گزارش فوربس، در حال حاضر ۲۰۲۸ میلیاردر از ۷۲ کشور جهان وجود دارند که مجموع ثروت آن‌ ها به رقم باورنکردنی ۹.۱ تریلیون دلار می رسد. در بین ثروتمندترین خانواده های جهان، نام ۲۵ خانواده به چشم می خورد که در مجموع ۱.۱ تریلیون دلا ثروت دارند.

ثروتمندترین خانواده های جهان:

۱-خانواده والتون

خالص ثروت: ۱۵۱.۵ میلیارد دلار

منبع ثروت: والمارت

در سال ۱۹۶۲ میلادی، سام والتون و باد والتون، اولین فروشگاه والمارت را افتتاح کردند. در حال حاضر والمارت بزرگ ‌ترین فروشگاه زنجیره ای در جهان است و ارزش بازار آن چیزی حدود ۱۵۱.۵ میلیارد دلار برآورد می شود.

۲- خانواده کوخ

خالص ثروت: ۹۸.۷ میلیارد دلار

منبع ثروت: صنایع کوخ

چارلز کوخ و دیوید کوخ با توسعه کسب و کار خانوادگی خود در زمینه پتروشیمی به یکی از ثروتمندترین خانواده های آمریکا تبدیل شده اند. درآمد سالانه صنایع کوخ، حدود ۱۰۰ میلیارد دلار در سال براورد می ‌شود.

۳- خانواده مارس

خالص ثروت: ۸۹.۷ میلیارد دلار

منبع ثروت: شکلات سازی مارس

یکی از برترین برندهای شکلاتی در جهان که مالک شکلات های «ام اند ام» و مارس است. تخمین زده می ‌شود این برند در سال ۳۵ میلیارد دلار درآمد داشته باشد.

۴- خانواده وان دام

خالص ثروت: ۵۴.۱ میلیارد دلار

منبع ثروت: صنایع بوش

صنایع بوش یکی از رو به رشدترین برندهای بزرگ جهان است به گونه ای که سال ۲۰۱۷ این برند ۱۷ درصد رشد سوداوری داشت.

۵- خانواده دوماش

خالص ثروت: ۴۹.۲ میلیارد دلار

منبع ثروت: هرمس

با گذشت حدود دو قرن از تاسیس هرمس، اکنون این برند یکی از شناخته شده ترین برندهای لوکس پوشاک در جهان است. خانواده دوماش اکثریت سهام و هم‌ چنین مدیریت برندهرمس را در اختیار دارند.

۶- خانواده ورتمایر

خالص ثروت: ۴۵.۶ میلیارد دلار

منبع ثروت: شنل

یکی دیگر از نمایندگان عرصه پوشاک در فهرست حاضر که برند آن ها سالانه حدود ۱۰ میلیارد دلار درآمد دارد.

۷- خانواده آمبانی

خالص ثروت: ۴۳.۳ میلیارد دلار

منبع ثروت: صنایع رلیانس

تنها نماینده آسیا در فهرست امسال که مالک بزرگ‌ ترین مجموع پالایشگاهی در آسیا هستند. این برند هم چنین در حوزه خرده فروشی و ارتباطات نیز فعالیت دارد.

 

سودآورترین شرکت های جهان

آرامکو بیش از هر شرکت دیگری در جهان سودآور بوده است.

به گزارش ویژوال کپیتالیست، انحصار شرکت های بزرگ بر بازارهای بازارهای مالی جهانی نسبت به قبل افزایش محسوسی داشته است و به این ترتیب، شرکت های بزرگ به سودآوری بسیار بالایی رسیده اند. برای نمونه در سال ۱۹۷۵ میلادی، ۵۰ درصد کل سود شرکت های آمریکایی در اختیار ۱۰۹ شرکت بود اما این رقم برای امسال به تنها ۳۰ شرکت کاهش پیدا کرده است.

سودآورترین شرکت های جهان بر حسب گزارش عملکرد آن‌ ها در بورس وال استریت و رتبه بندی مجله «فورچون»:

۱- آرامکو

کشور: عربستان

زمینه فعالیت: نفت

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۳۵۱۹ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۳۰۴ میلیون و ۳۹ هزار و ۷۲۶ دلار

۲- اپل

کشور: آمریکا

زمینه فعالیت: تجهیزات الکترونیکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۱۸۸۸ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۱۶۳ میلیون و ۹۸ هزار و ۶۳۰ دلار

۳- بانک بازرگانی چین

کشور: چین

زمینه فعالیت: بانکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۱۴۲۷ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۱۲۳ میلیون و ۲۹۳ هزار و ۹۷۳ دلار

۴- سامسونگ

کشور: کره جنوبی

زمینه فعالیت: تجهیزات الکترونیکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۱۲۶۵ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۱۰۹ میلیون و ۳۰۱ هزار و ۹۱۸ دلار

۵- بانک ساخت و ساز چین

کشور: چین

زمینه فعالیت: بانکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۱۲۲۱ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۱۰۵ میلیون و ۴۷۵ هزار و ۶۸ دلار

۶- بانک جی پی مورگان

کشور: آمریکا

زمینه فعالیت: بانکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۱۰۳۰ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۸۸ میلیون و ۹۶۹ هزار و ۸۶۳ دلار

۷- آلفابت

کشور: آمریکا

زمینه فعالیت: نرم افزاری

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۹۷۵ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۸۴ میلیون و ۲۰۸ هزار و ۲۱۹ دلار

۸- بانک کشاورزی چین

کشور: چین

زمینه فعالیت: بانکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۹۷۲ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۸۳ میلیون و ۹۹۰ هزار و ۴۱۱ دلار

۹- بانک آف امریکا

کشور: امریکا

زمینه فعالیت: بانکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۸۹۳ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۷۷ میلیون و ۱۱۵ هزار و ۶۸ دلار

۱۰- بانک اف چاینا

کشور: چین

زمینه فعالیت: بانکی

متوسط سودآوری در هر ثانیه: ۸۶۳ دلار

متوسط سودآوری ماهانه: ۷۴ میلیون و ۵۸۹ هزار و ۲۳۳ دلار

 

ثروت برنارد آرنو

به دنبال افزایش ۱۷ درصدی فروش برند مشهور «لوئی ویتون» در سه ماهه سوم سال، ثروت برنارد آرنو، مدیرعامل فرانسوی آن به ۹۹.۲ میلیارد دلار رسید که حاکی از افزایش ۵.۶ درصدی ثروت وی در مقایسه با هفته قبل آن است. لوئی ویتون یک هولدینگ بزرگ فعال در عرصه مد و لباس است که ۷۵ زیر مجموعه بزرگ از جمله «کریستین دیور» را تحت مالکیت خود دارد.

لوئی ویتون در سال ۱۸۵۴ توسط فردی به همین نام در پاریس آغاز به کار کرد و به تولید پوشاک، کتاب، ساعت و جواهر مشغول است. مقر اصلی این برند در شهر پاریس فرانسه قرار دارد و به گفته فوربس با ارزشی معادل ۳۹.۳ میلیارد دلار، اکنون دوازدهمین برند با ارزش جهان است.

آرنو فرانسوی اکنون ثروتمندترین فرد اروپا و سومین فرد ثروتمند جهان پس از جف بزوس (۱۰۷.۵ میلیارد دلار ثروت) و بیل گیتس (۹۹.۲ میلیارد دلار ثروت) است. رقیب آرنو در اروپا مالک برند مشهور «گوچی» یعنی فرانسوا پیناو است که ۳۰.۲ میلیارد دلار ثروت دارد.

با وجود تظاهرات گسترده در هنگ کنگ که به تنهایی بین ۵ تا ۱۰ درصد کل مصرف کالای لوکس در جهان را دارد، تحقیقات موسسه «برنشتاین ریسرچ» نشان می ‌دهد که فروش برند لوئی ویتون در آسیا ۱۲ درصد در سه ماهه سوم سال نسبت به فصل قبل افزایش پیدا کرده است.

آخرین بار ثروت آرنو در ژوئن امسال به ۱۰۰.۴ میلیارد دلار رسید و او را تبدیل به سومین فرد ثروتمند جهان کرد. با این حال از آن زمان به بعد ثروت او نتوانسته است از مرز ۱۰۰ میلیارد دلار عبور کند.

در آخرین روز از معاملات هفتگی بورس پاریس، ارزش هر سهم برند لوئی ویتون با ۰.۳۶ درصد افزایش نسبت به روز قبل خود به ۳۷۸.۲۰ یورو رسید.

 

میلیون ‌ها کودک از گرسنگی یا سوء تغذیه رنج می‌برند

دست کم یک سوم کودکان زیر پنج سال در جهان، یعنی ۲۰۰ میلیون دختر و پسر خردسال به اندازه کافی غذا نمی‌ خورند یا تغذیه با کیفیت ندارند. یونیسف می‌ گوید آن ها به همین دلیل دچار سوء تغذیه، اضافه وزن یا لاغری مفرط هستند. به گزارش دویچه وله، صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف) در گزارشی می ‌گوید دو سوم بچه‌ های شش ماهه تا دو ساله در دنیا به مواد غذایی مناسب برای رشد جسمی و ذهنی خودشان دسترسی ندارند. گزارش یونیسف در آستانه ۱۶ اکتبر، روز جهانی تغذیه منتشر شده است.

کارشناسان امر هشدار می ‌دهند که مغز بچه‌ها با غذای بد یا ناکافی، به خوبی رشد نمی ‌کند و آن ها بعدا در یادگیری دچار مشکل خواهند شد؛ ضمن آن که سیستم ایمنی بدن آن ها آن چنان ضعیف می شود که با کوچک ‌ترین بیماری از پا در می آیند.

خانم هنریتا فوره، مدیر اجرایی یونیسف می‌ گوید: «با وجود همه پیشرفت‌های تکنولوژیکی، فرهنگی و اجتماعی در سال‌های اخیر، ما از یک واقعیت اساسی غفلت کرده‌ایم؛ این که اگر کودکان بد تغذیه شوند، بد زندگی خواهند کرد.»این مقام یونیسف هشدار داده که باید راه و روش تشخیص سوءتغذیه و مقابله با آن تغییر کند: «مسئله این نیست که بچه‌ ها به اندازه کافی غذا بخورند، بلکه اصل مطلب این است که آن ها درست تغذیه شوند.»

گزارش یونیسف اشکال مختلف سوء‌تغذیه کودکان را فهرست کرده است. ۵۰ میلیون کودک از کم‌غذایی رنج می‌برند و بسیار لاغرند. ۴۰ میلیون بچه زیر پنج سال اضافه وزن دارند یا چاق هستند. ۱۴۹ میلیون خردسال دیگر به خاطر کمبودهای تغذیه‌ ای، به اندازه لازم رشد نکرده ‌اند و ۳۴۰ میلیون بچه نیز به عوارض ناشی از کمبود ویتامین یا مواد معدنی مبتلا هستند.

کارشناسان تغذیه بیش از هر چیز از فراگیری مصرف فست فود، جانک فود (هله‌هوله) و نوشیدنی‌ های گازدار و شیرین نزد بچه‌ ها انتقاد می ‌کنند.

این الگوی تغذیه از کشورهای صنعتی فراتر رفته و یونیسف نسبت به آن هشدار می ‌دهد. بیش از همه، خانواده ‌های فقیر کودکان خود را با خوراکی‌ های ارزان، حاضری و بی‌ کیفیت سیر می ‌کنند. آمار بچه‌ ها و نوجوانان بین ۵ تا ۱۹ ساله دارای اضافه وزن، به دلیل مصرف این گونه خوراکی‌ ها و نوشابه‌ ها، در فاصله سال‌ ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ دو برابر شده است. به طور نمونه در سال ۲۰۱۶، میزان کودکان آلمانی که اضافه وزن داشتند، ۶/ ۲۶ درصد بود که در مقایسه با سال ۱۹۹۰ معادل ۳۷ درصد افزایش داشت.

در گزارش یونیسف آمده که عادات غذایی بد از همان روز نخست زندگی یک نوزاد شروع می ‌شود. مثلا گرچه شیر مادر بهترین تغذیه بچه‌ هاست اما تنها ۴۲ درصد کودکان زیر شش ماهه شیر مادر می‌ خورند. فروش شیرخشک در کشورهایی با درآمد متوسط مثل برزیل، چین یا ترکیه نیز آشکارا بالا رفته و یونیسف، علت امر را بیش از هر چیز ناشی از «تبلیغات و بازاریابی نامناسب» می ‌داند؛ امری که موجب شده بچه‌ها بعد از شش ماهگی با غذاهای نامناسب حاضری و کارخانه‌ ای تغذیه شوند.

 

گرسنگان جهان

تازه ‌ترین گزارش مشترک سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) و دیگر نهادهای سازمان ملل نشان می دهد: آمار گرسنگان نسبت به سال گذشته که ۸۱۱ میلیون نفر برآورد شده بود، افزایش داشته است.

طبق تازه ‌ترین نسخه گزارش «وضعیت امنیت غذایی و تغذیه در جهان» که در نیویورک از آن رونمایی شد، روند کاهش شمار نوزادانی که در هنگام تولد وزن کمی دارند، بسیار کند است.

این در حالی است که اضافه وزن و چاقی، خصوصاً در بین کودکانِ در سن مدرسه و بزرگسالان در همه مناطق جهان، هم چنان در حال افزایش است.

در این گزارش که به صورت مشترک از سوی فائو، صندوق بین ‌المللی توسعه کشاورزی (ایفاد)، صندوق کودکان ملل متحد (یونیسف)، برنامه جهانی غذا و سازمان جهانی بهداشت ارائه شده، آمده است که احتمال مواجه شدن با عدم امنیت غذایی در همه قاره‌ ها در زنان بیش تر از مردان است؛ منطقه آمریکای لاتین دارای بیش ترین شکاف در این زمینه است.

روسا و مدیران‌کل فائو، ایفاد، یونیسف، برنامه جهانی غذا و سازمان جهانی بهداشت در دیباچه این گزارش مشترک تاکید کرده ‌اند: «اقدامات ما برای مقابله با این روند مشکل ‌آفرین نه تنها در مقیاس و گستره (عمل) بلکه از نظر همکاری‌ های بین ‌بخشی باید برجسته ‌تر شوند.»

در گزارش «وضعیت امنیت غذایی و تغذیه در جهان» آمده است که در بسیاری از کشورهایی که رشد اقتصادی کندی دارند، خصوصاً کشورهای با درآمد متوسط و آن‌هایی که اتکای بسیاری به تجارت بین ‌المللی کالاهای اولیه دارند، گرسنگی در حال افزایش است. هم چنین در بسیاری از کشورهایی که گرسنگی در حال افزایش است، نابرابری درآمد نیز در حال بالارفتن است، مسئله ‌ای که باعث می ‌شود فقرا، اقشار آسیب ‌پذیر و به حاشیه ‌رانده‌ شدگان برای مقابله با (شرایط ناشی از) کند شدن رشد اقتصادی با مشکلات بیش تری رو به‌ رو شوند.

طبق این گزارش، وضعیت قاره آفریقا با داشتن بیش ترین نرخ گرسنگی در جهان بسیار هشدارآمیز است؛ این در حالی است که نرخ گرسنگی در تمامی زیر منطقه‌ های آفریقا با سرعت کم اما مداومی در حال افزایش است. در شرق آفریقا حدود ۳۰ درصد جمعیت دچار تغذیه نابسنده هستند. علاوه بر تغییرات اقلیمی و منازعات، کند شدن رشد اقتصادی و افول اقتصادی نیز در این مسئله دخیل هستند. از سال ۲۰۱۱، نیمی از کشورهایی که به خاطر کاهش رشد یا رکود اقتصادی شاهد افزایش گرسنگی بوده‌اند، در آفریقا قرار داشته ‌اند.

بیش ترین افراد دارای تغذیه نابسنده (بیش از ۵۰۰ میلیون نفر) در آسیا و عمدتاً در کشورهای جنوبی این قاره زندگی می‌ کنند. آسیا به همراه آفریقا دارای بیش ترین سهم انواع اشکال سوء تغذیه هستند.

علاوه بر آن، آسیا و آفریقا میزبان حدود سه چهارم تمامی کودکان دارای اضافه وزن در جهان هستند، مسئله‌ ای که ناشی از داشتن رژیم غذایی ناسالم است.

۲ میلیارد نفر در جهان به غذای مغذی دسترسی ندارند. طبق این گزارش تخمین زده می ‌شود که بیش از دو میلیارد نفر از مردم جهان، به طور عمده در کشورهای با درآمد پایین و متوسط، دسترسی منظمی به غذای سالم، مغذی و کافی ندارند. با این حال، مسئله دسترسی نامنظم به غذای سالم، مغذی و کافی از جمله چالش ‌هایی است که حتی کشورهای با درآمد بالا نیز با آن مواجه هستد.

تعداد افراد گرسنه در جهان در سال ۲۰۱۸ برابر با ۸۲۱.۶ میلیون نفر یا یک نفر از هر ۹ نفر ساکن کره خاکی است که از این میزان تعداد گرسنگان در آسیا ۵۱۳.۹ میلیون نفر، تعداد گرسنگان در آفریقا ۲۵۶.۱ میلیون نفر، تعداد گرسنگان در آمریکای لاتین و منطقه کارائیب ۴۲.۵ میلیون نفر، تعداد افرادی که کم و بیش یا شدیدا دچار عدم امنیت غذایی هستند دو میلیارد نفر (۲۶.۴ درصد جمعیت جهان)، تعداد نوزدانی که با وزن کم به دنیا می ‌آیند: ۲۰.۵ میلیون نفر (یکی از هر ۷ نوزاد)، تعداد کودکان زیر ۵ سال که اضافه وزن دارند: ۴۰ میلیون نفر (۵.۹ درصد)، تعداد کودکان در سن مدرسه و نوجوانان که اضافه وزن دارند: ۳۳۸ میلیون نفر و تعداد بزرگسالان گرفتار چاقی: ۶۷۲ میلیون نفر (۱۳ درصد، یک از هر ۸ بزرگسال) تخمین زده شده است.

 

تاثیر نظریه مارکس برای تغییر جهان

کارل مارکس، پایه گذار سوسیالیسم علمی، بیش از هر متفکر دیگری در تاریخ علم اقتصاد درباره بحران در نظام سرمایه داری اندیشیده و قلم زده است.

هسته مرکزی در اندیشه‌ پایه ‌گذار «سوسیالیسم علمی» در نقد سیتم سرمایه‌ داری آن ست که بحران، همزاد این سیستم است و سرانجام آن را به سوی زوال و نابودی می ‌کشاند.

مارکس که در آرزوی برانداختن سیستم موجود و برپا کردن نظمی تازه بود، تصمیم گرفت نظریات سیاسی خود را با داده‌ های اقتصادی مستدل کند. وی که پس از شکست انقلابات ۱۸۴۸ در رشته ‌ای از کشورهای اروپایی، از سکونت در بیش تر کشورهای اروپای غربی منع شده بود، به ناچار از سال ۱۸۴۹ به لندن رفت و تا پایان عمر در این شهر زندگی کرد. در انگلستان او فرصت یافت که با دوری نسبی از فعالیت سیاسی، به مطالعه دقیق علم اقتصاد بپردازد. وی هر روز به کتاب خانه «بریتیش میوزیوم» می‌ رفت و تمام وقت به مطالعه متون، اسناد و مجلات اقتصادی می‌پرداخت و یادداشت برمی‌ داشت.

پیش از نگارش کار بزرگ «سرمایه»، مارکس مجموعه بزرگی از یادداشت‌ های خود را به عنوان «گروندریسه، یا کارپایه‌ نقد اقتصاد سیاسی» به رشته‌ تحریر در آورد، که مدت ها پس از مرگش در سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ نخستین بار در اتحاد شوروی (سابق) چاپ شد. این اثر که به فارسی نیز ترجمه شده، شالوده کتاب سرمایه و به طور کلی سنگ ‌بنای وجه اقتصادی مارکسیسم به شمار می ‌رود.

به عقیده مارکس، بزرگ و انبوه شدن در ذات سرمایه است، و ثابت ماندن در حکم مرگ آن است. او تلاش می‌ کند ثابت کند که این رشد تا ابد ممکن نیست و در جایی به رکود و سپس بحران می‌ کشد و آن گاه است که ساعت مرگ سرمایه فرا می‌ رسد.

مارکس برای خود وظیفه ‌ای عظیم در نظر گرفته بود: او قصد داشت در اثری یگانه، تمام ویژگی ‌ها، جوانب، روابط و موازین نظام سرمایه ‌داری را تحلیل و نقد کند. کتاب سرمایه اثری بسیار پرمغز و پیچیده است. از این رو، اغلب پیروان مارکس نه متن مفصل اصلی، بلکه متن فشرده و ساده شده‌ آن را می ‌خوانند، زیرا بیشتر به استنتاجات سیاسی آن نظر دارند.

«سرمایه»، حتی برای کارشناسان مخالف مارکسیسم، اثری کلیدی در نقد نظام سرمایه ‌داری کلاسیک، تحلیل ساختارها و تشریح مشکلات آن به شمار می‌رود.

جلد اول سرمایه تنها در هزار نسخه به سال ۱۸۶۷ در هامبورگ منتشر شد. (مارکس در سال ۱۸۸۳ درگذشت.) جلد دوم سرمایه در سال ۱۸۸۵ و جلد سوم آن در سال ۱۸۹۴ به همت دوست و یاور او فریدریش انگلس انتشار یافت.

بعدها از یادداشت ‌های تکمیلی مارکس، کتابی به عنوان «تئوری‌ های ارزش اضافی» تدوین شد، که گاه از آن به عنوان جلد چهارم سرمایه نام برده می‌ شود. این اثر نیز به ساز‌وکار نظام سرمایه ‌داری و نقد آن اختصاص دارد.

جلد اول کتاب سیر طولانی سرمایه را در طول تاریخ دنبال می ‌کند: از نخستین وجوه مبادله، پیدایش و رواج پول تا بالاترین جلوه‌ های سرمایه خالص انحصاری.

سرمایه از سه مرحله می‌ گذرد: پولی، تولیدی و کالایی. سرمایه پولی در ورود به بازار کار، با نیروی کار و وسایل تولید همراه می ‌شود، و به صورت سرمایه تولیدی یا سرمایه بارآور در‌می ‌آید. سرمایه تولیدی با تولید کالا به سرمایه کالایی متحول می ‌شود. کالا با ورود به بازار به نوبه خود، پول فراهم می‌ آورد که باز بخش اعظم آن به سرمایه پولی بر می ‌گردد و آن را با شتاب و شدت بیش تری به حرکت می ‌اندازد. به نظر مارکس این سیر دورانی، مدام تندتر و پیچیده‌ تر می ‌شود.

در روند رشد سرمایه و بازتولید آن، مارکس مراحلی مانند تجمع، انحصار و تمرکز را تشریح می کند. سرمایه تولیدی از آغاز دو بخش دارد: ثابت و شناور (ناپایدار). سرمایه شناور است که کار را به استخدام می‌گیرد (با تمایز میان کار مجرد و کار مشخص، کار مولد و غیرمولد). با ارزشی که بر اثر کار (یک نیروی اجتماعی) پدید می ‌آید و به صورت کالا مجسم می‌ شود، یک «ارزش افزوده» برمی ‌گردد که سرمایه را باز هم فربه‌ تر می کند. مارکس شکل‌ های گوناگون ارزش افزوده یا اضافی را به صورت مفصل و فنی توضیح می ‌دهد.

جلد دوم بار دیگر از فرایند تولید سرمایه ‌داری سخن می‌ گوید و از بازسازی فراگرد دورانی و بی ‌پایان سرمایه (از روند تبدیل سرمایه به کالا تا مرحله سرمایه به سرمایه و...) تا برخی از جوانبی که در جلد اول کتاب مسکوت مانده بود: انواع تولی (تولید کالا و مواد مصرفی تا تولید افزار تولیدی)، اشکال سود و بهره و...

مارکس نکته ‌ای را یادآور می ‌شود که برای درک بحران‌ های نظام مهم است: در فراگرد بغرنج انباشت سرمایه، پس از تراکم و تمرکز و انحصار، بخشی از نقدینه خود را از روند تولید آزاد می‌ کند و به صورت سرمایه خالص مالی به جریان می ‌افتد. انبوهه‌ ثروت فردی بر کل روند تولید چیره می ‌شود و بر سیر آن تاثیر می‌ گذارد. اصل «کم ترین سرمایه برای بیش ترین بهره» رقابت طبیعی کار با سرمایه را به رقابت شدید سرمایه با سرمایه متحول می‌ کند. هرگاه سرمایه به سودی هم ارز با موازین مشخص رقابت در بازار دست نیابد، کل نظام دچار بحران می ‌شود.

مارکس بار دیگر نتیجه می ‌گیرد: «انحصار سرمایه برای شیوه تولیدی که خود با آن و تحت ‌تاثیر آن شکوفا شده، به صورت مانع رشد در می ‌آید. تضاد میان تمرکز وسایل تولید از سویی و سرشت اجتماعی نیروی کار از سوی دیگر به حدی می‌رسد که همنشینی آن ها دیگر در پوسته‌ سرمایه ‌داری نمی ‌گنجد. این پوسته سرانجام می ‌ترکد.»

جلد سوم سرمایه به پدیده ‌ها و کارکردهای مشخص نظام سرمایه ‌داری بر پایه‌ داده ‌ها و گزاره ‌های نظری دو جلد پیشین کتاب می‌ پردازد. روابط کاری و موازین دستمزد، مناسبات تولید و توزیع و مصرف، رقابت بنگاه‌ های مالی و تجارتی، سرمایه گذاری در زمین و املاک غیرمنقول و سرانجام مقاومت مزدبگیران به صورت مبارزه متشکل طبقاتی...

مارکس از جمله توضیح می‌ دهد که با پیشرفت فنی، تناسب میان سرمایه ثابت و سرمایه شناور به سود اولی به هم می‌ ریزد، در حالی که بیش ترین سود همیشه از بخش دوم ناشی می ‌شود. با پایین آمدن میزان سود، انگیزه‌ تولید افت می‌ کند، و سرمایه از رشد و تکامل، یعنی عنصر حیاتی خود دور می ‌افتد. علایم بیماری به صورت رشته ‌ای از عارضه‌ های اقتصادی و اجتماعی ظاهر می ‌شود. سرانجام با یورش گورکنانی که سرمایه داری خود آفریده است (پرولتاریا) ناقوس مرگ آن به صدا در می ‌آید.

واقعیت این است که مارکس آثار خود را در دوره کلاسیک سرمایه ‌داری، در نقد نظرات آدام اسمیت و داوید ریکاردو و سایر اقتصاددانان قرن نوزدهم نوشته بود.

با این وجود، کتاب سرمایه هنوز روشنگر است: برای مارکس کار انسانی تنها سرچشمه‌ هرگونه ارزشی است. سرمایه‌ داری بر تولید ارزش متکی است، اما در نظمی آشفته و مهارگسسته، شیوه‌ های انحرافی و تقلب ‌آمیز رواج می‌ یابد که سودآوری را بدون هیچ ارزشی ممکن می ‌سازد. بورس ‌بازی و معاملات بی‌ پایان با اوراق بهادار...

در بورس هیچ ارزش تازه ‌ای تولید نمی ‌شود، همان ارزش ثابت است که مدام میان بورس‌ بازان دست به دست می‌ شود و قیمت صوری آن بالاتر و بالاتر می‌ رود. گرایش نئولیبرال که از اوایل دهه ۱۹۸۰ در نظام مالی رواج یافت، نه تنها با این بی بندوباری کاری نداشت، بلکه آن را تشویق نیز می ‌کرد.

 

مارکس فروپاشی قطعی حکومت سرمایه را با اتکا به علم و تجارب تاریخی، پیش بینی کرده است: «هر نظم تاریخی در تکامل جامعه، پایه های مادی سامانه ‌ای برتر را فراهم می ‌آورد. هر شکل اجتماعی در مرحله معینی از کمال، جای خود را به نظمی بالاتر می‌ دهد. هنگامی که تضاد میان مناسبات توزیع ثروت، که بازتاب شکل تاریخی مناسبات تولیدی هستند، با نیروهای تولید و ظرفیت ‌های تولیدی به نهایت برسد، تعارض دامنه و ژرفای بی‌سابقه ‌ای پیدا می ‌کند. در این حال برخوردی قطعی میان تکامل مادی تولید و شکل اجتماعی آن پدید می ‌آید.»

مارکس این شرایط را زمینه ‌‌ای برای انقلاب اجتماعی می‌ داند.

مارکس و انگلس فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی خود را به شرکت در محافل چپ و کارگری محدود نمی کردند، حتی آن ها، در کنفرانس ها و مجامع بورژوایی شرکت می کردند تا باورها و سیاست های خود را حتی به گوش دشمنان طبقاتی خود نیز برسانند. از جمله نام نویسی برای سخنرانی در کنگره بین الملل اقتصادانان در بروکسل!

 

جمع بندی

برخی کارشناسان بر این عقیده اند که تجربه نئولیبرالیسم - مالیات کم تر برای ثروتمندان، مقررات ‌زدایی از بازار کار و محصول، مالی ‌سازی اقتصاد و جهانی ‌سازی، با شکست‌ های چشم گیر مواجه شده است. شاخص رشد اقتصادی کم تر از ربع قرن بعد از جنگ جهانی دوم است و بیش تر سود آن نصیب افرادی با درآمدهایی با سطح بسیار بالا شده است. بعد از دهه‌ ها رکود و کاهش درآمد برای کسانی که در سطوح پایین‌ تر بوده ‌اند، اعلام پایان جریان نئولیبرالیسم ضروری به‌ نظر می‌رسد.

رشد اقتصادی پایین، افزایش نابرابری، بی‌ ثباتی مالی و تخریب محیط‌ زیست مشکلاتی است که از غلبه‌ بازار بر دیگر نهادها منتج می شود. دولت‌ ها سرمایه داری همگی به وظیفه محدودسازی و شکل‌ دهی به بازار از طریق عواملی مانند محیط ‌زیست، سلامت، امنیت شغلی و انواع دیگری از وضع مقررات اولویت داده اند. آن ها به سرمایه ‌گذاری در پژوهش ‌های پایه ‌ای، تکنولوژی، آموزش و سلامت اهمیتی نمی دهند. بنابراین، تا وقتی دولت ها سیاست های اقتصادی نئولیبرالیسم را تجویز می‌کنند، این مشکلات وخیم تر هم خواهند شد.

همه این عواملی که در بالا بدان ها اشاره کردیم به طور بالقوه منجر به نتایجی می ‌شود که ما حتی نمی‌ خواهیم آن را تصور کنیم. جهان به سوی جنگ های سلطه گرانه جدیدی پیش می رود!

مرزهای رسمی کشورهای جهان و آب های اطراف این کشورها دیگر مورد احترام کشورهای جنگ طلب سلطه جو نیست. تغییر مرزها در خاورمیانه و تشکیل کشورهای جدید بعد از فروپاشی شوروی و تجزیه یوگسلاوی سابق به طور جدی در دستور کار کشورهای سلطه گر قرار گرفته است.

هم چنین قدرت گرفتن احزاب دست راستی، ناسیونالیستی و فاشیستی در بسیاری از کشورهای جهان تفکر برتری طلبی و تنفر از پناهندگان و مهاجران را دامن زده است. در بسیاری از موارد تفکر ناسیونالیستی و فاشیستی با تفکر مذهبی هم راستا شده است.

عواملی چون گرم شدن زمین، افزایش جمعیت جهان، کمبود آب و کمبود منابع طبیعی و معدنی، فقر و بیکاری و تمایل به مهاجرت زمینه های به اصطلاح موجه برای کشورهای سلطه گر را برای تجاوز و تعرض به کشورهای دیگر به وجود آورده است.

سرعت ایجاد و گسترش اعتراضات نسبت به دهه‌ های پیش بیش تر شده است، در عوض این اعتراضات شکننده ‌تر نیز شده‌ اند. بسیج مردمی سابقا دشوار اما پایدار بود. اعتراضاتی که در شبکه ‌های اجتماعی سازماندهی می‌ شوند می ‌توانند زودتر پا بگیرند، اما شاید زودتر هم از پا می ‌افتند.

روز چهارشنبه، ۸ آبان - ۳۰ اکتبر، آیت ‌الله علی خامنه ‌ای سردمدار خشونت طلب و جنگ طلب حکومت اسلامی ایران در مراسمی که به مناسبت اعطای سردوشی به دانشجویان افسری ارتش برگزار شده بود شرکت کرد و در بخشی از سخنان خود، به بررسی شرایط بحرانی در عراق و سوریه پرداخت.

او ادعا کرد که «بزرگ‌ ترین لطمه ‌ای که دشمنان می‌ توانند به یک کشور بزنند، این است که امنیت را از آن سلب نمایند، یعنی کاری که امروز در برخی کشورهای منطقه شروع کردند و امنیت را از مردم می ‌گیرند.»

خامنه ‌ای طبق معمول آمریکا و برخی کشورهای منطقه را عامل ناآرامی در عراق و لبنان توصیف کرد و گفت: «در دنیا بیش تر از همه، آمریکا و سرویس‌ های اطلاعاتی غربی با پشتیبانی پول کشورهای مرتجع منطقه دارند آشوب به پا می‌ کنند. این بدترین دشمنی و خطرناک ‌ترین کینه ‌ورزی علیه یک ملت است.»

اما او نگفت که چرا قاسم سلیمانی فرمانده سپاس تروریستی قدس را راهی عراق کرد تا نگذارد نخست وزیر این کشور استعفا دهد چه ربطی به حکومت اسلامی ایران دارد؟

اگر تا دیروز نگرانی مقامات حکومت اسلامی ایران، از آمریکا و متحدان آن در منطقه بود اکنون در پی تحولات اخیر و تظاهرات گسترده در عراق و لبنان دو منبع نگرانی جدیدی نیز به نگرانی های قبلی ‌شان افزوده شده است.

تظاهرات در عراق و لبنان همراه با نوعی دشمنی نسبت به حکومت اسلامی ایران و از جمله آن آتش زدن پرچم این کشور و عکس‌ های خامنه ای و حمله به مقرهای احزاب مورد حمایت سپاه پاسداران بوده است که مستقیما منافع حکومت اسلامی ایران را در این کشورها و منطقه به خطر انداخته و بر نگرانی‌ های حکومت از احتمال وقوع تظاهرات مشابهی در خود ایران افزوده است. بنا به این گزارش نگرانی‌ های ایران از تحولات اوضاع در عراق و لبنان با سفر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس به بغداد جهت کمک در سرکوب تظاهر کنندگان بسیار واضح بود.

چندی پیش نیز مرکز آمار ایران نرخ تورم سالانه شهریور ۱۳۹۸ را ٧/٤٢ درصد اعلام کرد. مرکز آمار ایران افزایش قیمت اقلام خوراکی را یکی از عوامل اصلی نرخ رشد تورم به طور کلی معرفی کرده است. جامعه ایران، اعتراض مردمی که اکنون در کشورهایی که در بالا اشاره کردیم در جریان است هم چون علیه فقر، بیکاری، گرانی و فساد دولتی را تجربه کرده است بی تردید بسیاری از شهروندان ایرانی و در پیشاپیش همه جوانان، خود را آماده می کنند که این بار با قدرت و با هدف تغییر وارد تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران شود.

بحران خاورمیانه در راس بحران های جهانی قرار دارد و ابعاد تازه ای به خود گرفته و احتمال درگیری در منطقه به شدت رو به افزایش است. عمده ترین مسئله ای که محور بحث و بررسی نشست های منطقه ای و بین المللی را در این روزها شکل می دهد، نحوه واکنش و پاسخ مناسب به حمله ترکیه به روژآوا، احتمال ظهور مجدد داعش، تحولات عراق، لبنان، یمن و ایران و حمله بر تاسیسات نفتی بقیق و خریص است و تلاش ها از هر سو برای اتخاذ اقدامات فراخور با میزان خطر این حمله در جریان است با توجه به پیامدهای ناگوار اقتصادی و سیاسی و نظامی حمله به روژآوا و به تاسیسات نفتی آرامکو، به نظر می رسد واکنش به این حملات، سناریوهای متعددی داشته و  عرصه های مختلفی را در بر گیرد!

خلاصه کلام تا روزی که حکومت های سرمایه داری به عنوان اقلیتی نفع پرست، سرکوبگر و جنگ طلب حاکمند و در راستای منافع خود و حفظ حاکمیت شان به هر جنایتی متوسل می شوند اوضاع بشر نه تنها ببود نخواهد یافت، بلکه به مراتب بدتر از این هم هم خواهد شد. از این رو، رهایی، برابری و آزادی واقعی، زمانی فرا خواهد رسید که این حکومت ها با قدرت مردمی پایین کشیده شوند و مدیریت و شعور جمعی با روابط و مناسبات شورایی بر جوامع بشری، جایگزین آن ها گردد!

 

یک شنبه دوازدهم آبان ١٣٩٨ - سوم نوامبر ٢٠١٩

مرگ اینجاست؛ در این تپه ها (بخش اول)

مرگ اینجاست؛ در این تپه ها

بخش اول

برای معدنکاران منطقۀ آلادشت، کوهپایه های اطراف، روستای سوسرای استان گلستان،حاجی‌آباد، نرگس چال، فارسیان، و سراسر ایران که تلالوءِ شرافت انسانی در اندام کارکرده شان دیدگانمان را خیره میکند.

 

ابراهیم؛ کارگر معدن « آیا میدانید ۱۵ ساعت کار یدی آن هم در دو شیفت در عمق ۳۰۰ یا ۷۰۰ متری زمین، چه معنایی  دارد؟ تصوری از تاریکی، تنگی نفس یا افت فشار دارید؟»

معدنکاری؛ اکتشاف و استخراج ذخایر زیرزمینی، فراوری مواد معدنی از تحولات موسوم به انقلاب صنعتی نقش اساسی در تولید مواد اولیۀ صنایع وابسته به آن، تولید کالا، انرژی و زیرساختها، پیدا کرد. زمینها به موازاتِ حصارکشیها، احداث بزرگراهها، راه آهن، شهرسازی، کارخانههای عظیم، تسهیل، گستردگی و نوآوری اسلوب داد و ستد، شدیدتر و عمیقتر حفاری شدند. دوران توسعۀ سرمایه داری و بهره برداری از منابع جدید مواد خام، تخصصی شدن مهارتها، تشدید و تعیین تقسیم کار، استثمار و استعمار، شیوۀ تولید سرمایه داری نظام مند، افزایش و انباشت سرمایه، محمل تطور ساختمان طبقاتی، اجتماعی و اقتصادی و تبیین نیروی عظیم و مولد نوینی گشت.

در این میان، کارگران معدن از اواسط سدۀ هفدهم، درخشانترین سازمان گران، پیکارگران و در زمرۀ نخستین طلایه داران بر پایی تشکلهای صنفی کارگری، بحساب می آیند و مبارزات شان از خونین ترین، پر تب و تاب ترین فصولِ تاریخ جنبش طبقاتی جهان است.  در قرن هیجدهم، بمنظور احراز خواسته هایشان به ایجاد انجمنهای کارگری مبادرت ورزیدند. منتها، صاحبان معادن حاضر به گفتگو با نمایندگان کارگران نبوده و کنشگران را به جنگجو، آشوب طلب و پیروی از دکترین پیشتازان انقلابی دوران، متهم ساختند. مبارزه برای احقاق حقوق صنفی – سیاسی متاثر از  فشار صاحبان معادن، اخراج و سرکوب، به فعالیتِ مخفی و نیمه علنی، تمایل پیدا کرد. نشستهای مخفیانه پیش از طلوع آفتاب، برگزار می شدند و کارگران متقاضی عضویت توسط اعضای اتحادیه با چشم بند به مکان نشستها راهنمایی می شدند. عضویت در اتحادیه و انجمنهای کارگری ملزم به رعایت مناسک و ضوابط خاصی بود؛ کارگران متعهد به حراست از منافع طبقاتی کارگران می شدند و می بایست عالیترین حد امانتداری را در نگهداری اسرار رعایت می کردند. مراسم عضویت با خواندن دستجمعیِ سرود پایان می گرفت. انگلس در کتاب وضعیت کارگران در انگلیس می نویسد: «اين انجمنها از اعضای خود سوگند وفاداری و رازداری ميطلبيدند، ليستهای منظم و مستمر، خزانه‌دار، حسابدار، و شعبه‌های محلی داشتند...»

فرارو، سرمایه داری با سرکوب و تصویب قوانین ضد طلایه داران کارگری و جوانههای تشکل یابی معدنکاران، واکنش نشان میدادند. به عنوان مثال، ویلیام پیت؛ صدر اعظم انگلیس، از سال 1780 تا 1799، مجموعه قوانینی مبنی بر جنایی سازی گردهمایی و تشکل یابیِ معدنکاران، تصویب کرد.

قرن نوزدهم شاهد کوششهای بی وقفۀ کارگران پیشرو برای اتحاد و سازماندهی در کشورهای انگلیس، آمریکا و استرالیاست. سراسر عصر ویکتوریا، دهه های هفتاد، هشتاد، نود و اوایل قرن بیستم بنا بر  نیاز سرمایه داری به مواد خام، نیروی کار ارزان قیمت، حرص و ولع ارتزاق از ارزش اضافی، به دوران اوج اهتمام سازماندهی و برپایی اعتصابات و اعتراضات معدنکاران، مبدل گشت. تراکم جمعیت نیروی مولد و ظهور طبقه ای با هویت مشخص در بحبوحۀ توسعۀ سرمایه داری؛ راندن کشاورزان از روستاها، گسیل ناگهانی مردان و زنان جویای کار بسوی کشورهای انگلیس، آمریکا و استرالیا، زندگی و کار دوشادوش یکدیگر، حسِ نیاز همگامی با ماهیت متمایزی را بوجود آورد. عناصر پیشقراول در تکوین افزار رویارویی با آهنگ وسعت بازار سرمایه و انباشت ثروت فزاینده و درهم شکستن انقلابی وضع موجود، تدبیر، تبلیغ و ترویج می کردند. آلن اریار، نویسندۀ کتاب « مردم انگلیس» درباره کارگران معدن اظهار میدارد؛ « اهمیت معدنکاری، استخراج انواع فلزات و سنگ، بویژه زغال سنگ در کشوری بهرهمند از منابع سرشار زیرزمینی، پیامدهای مهمی دربرداشت. یک حفره نیازمند یک معدنکار و روستایی برای سکونت معدنکاران، بود. جمعیت کرانه های برخوردار از منابع خام زیرزمینی تا پیش از انقلاب صنعتی بسیار اندک و به مهاجران و کشاورزان، تعلق داشت. اما، بموازاتِ انقلاب صنعتی و سودآوری معدنکاری، سالهای 1703 تا 1801، از نود و هفت هزار به صد و شصت هزار تَن، افزایش یافت. کارگران بیشماری از مناطق و حتی کشورهای دیگر برای کار در معادن به کشور انگلیس هجوم آوردند، کودکان خانوارهای کارگری در سنین هشت، هفت و حتی کمتر، به کار دشوار در حفره های عمیق زمین، وادار گشتند و اگر خطایی از آنان سر می زد، در حفره ها خوابشان می برد یا بازیگوشی می کردند، توسط کافرما با ترکه درخت، تنبیه میشدند.» 

کارفرمایان برای هماهنگ سازی عرضۀ فراوان و فزایندۀ کار، سرمایه و زمین بسرعت عوامل تولید پیشین را با شیوه های جدید ترکیب می کردند و شدیداً مشتاق کشف معادن جدید و  سودهای کلان، بودند. فرایند تمرکز مالکیت در دست افرادی معدود با استخدام بیشتر معدنکاران برای کندن رگه ها، حمل آن در زیر زمین، و استخراج، استنشاق گازهای خفقان آور در تونلها، فجایع مرگبار کارگران همراه گشت. اوایل قرن بیستم، بیش از یک میلیون کارگر در معدنهای بسیار خطرناکِ انگلیس، در شرایط بسیار دشوار، کار میکردند. انفجارهای مهیب و شیوع بیماریهای گوناگون؛ اُفت شنوایی، آسم، آب مروارید، وخامت وضعیت بهداشتی، سلامتی و ایمنی برغم هیاهوی اختراعات افراد نابغه و فرصتهای باورنکردنی دوران، بسیار شایع و معمول بود. آمار و ارقام معتبر از مرگ دستکم  صد هزار کارگر معدن بین سالهای 1850 تا 1914، در کشور انگلیس و بیش از صد و بیست هزار کارگر، از 1900 تا 1947 در آمریکا، خبر میدهند.  

اریک هاپکنس، نویسندۀ کتاب « تاریخ اجتماعی طبقۀ کارگر» دربارۀ افزایش تضاد طبقاتی، ، تعدی و  وضعیت نابسامان و بغرنج زنان معدنکار می نویسد : « بدترین اجحاف و تمایزات معمولا در سکوت و تاریکی رخ میدهند. مردان تقریبا برهنه، دوشادوش زنان معدنکار کار میکردند. کارگران زن از کمر به بالا برهنه و تحقیر، آزار و اذیت می شدند. مضاف بر این، زمانی طولانی، حتی در واپسین ماههای بارداری به کار طاقت فرسا در ژرفنای تاریکی زمین، مشغول و غالباً همانجا وضع حمل میکردند. بتی واردل، از زنان معدنکار با توصیف و تشریح وضعیت اسفناک و دهشتناک کار در معادن، اظهار میدارد؛ « فرزندم را در معدن بدنیا آوردم، در دامنم گذاشتم و از معدن بیرون آوردم. در حین کار، زنجیر گاری حمل زغال سنگ به کمرم وصل، از میان پاهایم عبور میکرد و در پی زغال سنگ در عمق زمین می خزیدم، درد زایمان آغاز می شد. پنج بار، هنگام حمل زغال سنگ سقط جنین کردم. بیشتر فرزندانم را به دلیل کار در معدن از دست دادم.»

کاهش دستمزد مخصوصا در بحران بزرگ سرمایه داری، خانوارهای کارگری را به بن بست گرسنگی کشانده بود و راهی جز تمرکز قوا، همبستگی و تداوم مبارزه ای متحدانه در چشم انداز وجود نداشت. از این حیث، آنتاگونیسم تضاد منافع کارگران با صاحبان سرمایه در رزم بی امان معدنکاران تجلی می یافت و در  فراز و فرودها و علیرغم شکستها، و خطاها، بر تارک مبارزات طبقاتی کارگران جهان، پرتوافشانی میکند.

اعتصاب معدنکاران در سالهای 1985-1984، به رهبری اتحادیۀ ملی معدنکاران، « ان یو ام»، از فصلهای درخشان مبارزات طبقاتی، پس از اعتصاب سراسری 1920 کشور انگلیس بشمار می آید. دوازده ماه نبرد ستایش انگیز و منسجم  پیشتازان معدنکار از جنبۀ رسوایی  سرمایه داری و افشاء نقش نفرت انگیز مارگارت تاچر، در سرمایه گذاری کلان؛ تشکیل ارتشی  از جاسوس و اوباش برای سرکوب و منکوب کردن اتحادیه ملی معدنکاران، اتخاذ تاکتیکهای فریبکارانۀ سرمایه داری، اهمیت و ضرورت چیرگی رادیکالیسم انقلابی بر اتحادیه ها، تصفیۀ رویکردهای محافظه کارانه، شجاعت، تعیین راهکار و شگردهای صحیح مبارزاتی دورانی- انضمامی توسط پیشتازان، ضرورت جذب نیروهای بالفعل حوزه های دیگر تولیدی، و تجزیه و تحلیل شکست، سرشار از آزمونهای ارزشمند برای سازماندهی  و اعتلاء رادیکالیسم مبارزۀ طبقاتی حالایی ست. انگلس اظهار میدارد: « بیست سال در شرایطی میتواند مانند یک روز بگذرد.  برعکس، تجارب بیست سال می تواند در یک روز متمرکز شوند.» سالهای 1984 تا 1985، در درگیریهای خونین بین نیروی سرکوبی سرمایه داری و معدنکاران و خانواده هایشان بخصوص زنان معدنکار، سیصد و شصت و پنج روز آکنده از آزمونهای گرانبها وجود دارد که انگلس بدان اشاره دارد. نکتۀ طنز آمیز و در عین حال مبین زبونی و بی جربزگی سرمایه داری نئولیبرال این است؛ مارگارت تاچر در گرماگرم قلع و قمع محوریترین مبارزات کارگران انگلیس با بسیج  ماموران تا دندان مسلح، بوق و کرنا و شانتاژ رسانه ای برای سرکوب خشن و وحشیانۀ پیشاهنگ،دستگیری رهبران و اعضاء اتحادیه ملی معدنکاران، به رسم و سیاق اسلاف تبهکار خود گفت:

«آنها دشمن داخلی هستند، میخواهند دموکراسی را بخاطر منافعشان از بین ببرند.»

این گفتار مارگرت تاچر و بازی با کلمۀ دموکراسی، بارزترین نماد شیادی تمامیِ گرایشات و گروههای مدافع بورژوازی دوران ماست؛ آنانیکه در سجدۀ آستان نمایندگان سرمایه نئولیبرال به پابوسی مشغولند. هیچ واژه ای به اندازۀ دموکراسی سیال نیست و هیچ واژه ای بدین اندازه برای پیشبرد و لاپوشانی ماهیت استبدادی نظام سرمایه داری در فراخنای تاریخ توسط نمایندگان و حامیان نظام سرمایه داری مورد استفاده قرار نگرفته است. اگر تنها یک روز از دموکراسی، وزنۀ تعادل سیستم برای فریب اذهان عمومی سود نجویند،  آب خوش از گلویشان پایین نمی رود. براستی که "دمکراسی به تنهایی" نه تنها عبارت ابلهانه ایست. بلکه، حربۀ نفرت انگیز لیبرالیستها و نئولیبرالیستهای فریبکاری است که قصد تحمیق، انقیاد و تسکین تضادهای اصلی و ذاتی سرمایه داری را دارند. درون مایۀ «اقتدار دموس» از ایدئولوژی و منافع طبقاتی متمایز نیست و رابطه ای مستقیم با عملکرد ارتجاعی دارد که در موضعگیریها و  قدرت اقتصادی- سیاسی انعکاس می یابد. مضمون دموکراسی دقیقا مانند کلمۀ توده، خلق، انقلاب و جنبش، نقل و نبات محافل گروههایی ست  که از نام کارگر و سوسیالیسم سوء استفاده میکنند و با اتخاذ چهره ای خیرخواهانه، نوعی دموکراسی اسیر در استثمار بیرحمانۀ نیروی کار را  بعنوان برنامه های رهایی بخش آیندۀ ایران، وقیحانه و صد البته بغایت ارتجاعی، نوید میدهند و دیگران شان، التزام و اعتقاد!  حال آنکه، یک کیلوگرم گوشت هم یک کیلوگرم گوشت است. اما، تا زمانیکه مضمون دموکراسی مشخص نشود و مشخصا عنوان نشود برای کدامین طبقه؟! چیزی جز شارلاتانیزم سیاسی نیست که سعی در تعمیر کلاه سوراخ خود با مقوا دارد. در این میان، محافظه کاران کهنه کار و دمکراتیسم از اینها نیز بدترند. نام کارگر و سوسیالیسم را به دوش می کشند و سرشت واقعی خویش را زیر این نقابِ فریبنده، پوشانده اند. به بیراهه نرفته ایم اگر بگوییم، منطق سرمایه و کلیۀ نیروهای محافظه کار وطنی ما نیز مانند مارگارت تاچر  است. تنها با یک تفاوت؛ قدرت اقتصادی- سیاسی ندارند. « همه چیز را وارونه میکنند. دموکراسی حقیقت بنیادی و عقلانی سیاست آنهاست و معمای حل شدۀ همۀ قانونهای اساسی و برنامه های به اصطلاح آزاد کننده شان ؛ "مالکیت خصوصی آزاد است"!. انقلاب، پدیده ای اجتماعی و پویا را محمل کنش کور و کار مُرده میکنند که "تجارت در بازار آزاد است"!. بورژوا، لیبرالها، دموکراتهای به اصطلاح چپ، خرده بورژوا، نارودنیکها و سوسیال رولوسیونرها، پوپولیستها، بیرق خود را با دموکراسی بزک کرده اند و عوام فریبانه در عین حالیکه برای نئولیبرالیسم بر سینه میکوبند، با دموکراسی الاکلنگ بازی میکنند. قرار دادن دمکراسی ذیل برنامه های مدافع تجارت آزاد و التزام و اعتقاد و تبلیغ و ترویج برای آن تحت لوای کارگر و  سوسیالیسم بیشتر شبیه مجبور کردن پرولتاریا به زندگی در خانۀ کوتوله هاست.

دموکراسیِ تکلان متلون محافظه کار، معنایی جُز تداوم افزایش سهم کار مزدی و تقویت انباشت سرمایه سهل و ساده در اقتصاد آینده ندارد. خوشبختانه، شاهدان زنده دوران ضعف هژمونیک امپریالیسم، ناکامی سیاستهای نئولیبرالیستی در اذهان  زحمتکشان و کارگران بهمراه خیزشهای ضد استبداد سرمایه داری در گوشه و کنار جهان، و به تبع، رسوایی افزونتر استفادۀ سالوسانه از واژگان دموکراسی، خلق، توده و ...هستیم. گرایشاتی که تحت نام کارگر و سوسیالیسم مترصدند مسائل اساسی جامعه؛ رفع کار مزدی و طبقات را تا سطح احراز آزادیهای دموکراتیک و دموکراسی، و  مبارزۀ کارگران و دانشجویان ضد سرمایه داری؛ جمهوری اسلامی، را تا حد اقداماتی محدود و محقر در چارچوب دموکراسی خواهی و جامعۀ مدنی، تنزل دهند و مجدداً وسایل پیشبرد منافع و حاکمیت اقتصادی - سیاسی بورژوایی را مهیا سازند، و پرولتاریا را در ایران با شکستی چندباره به پس زمینۀ صحنۀ انقلاب برانند و به ضمیمۀ آن تبدیل سازند. عجیب نیست که یک روز مبلغ پادشاهی دموکرات میشوند و  « فریبکاری حماسی کاوه آهنگر» اسطوره شان میشود و روز دیگر، بستگی دارد کدامین بچربد؟ موس موس کنان بدنبال واژۀ دموکراسی، « از اسطوره های مبارزات کارگری» دم میزنند. بوقلمون صفتها با پرونده ای مملو از چپ و راست زدنهای تاریخی، از ارئۀ فرایافت طبقاتی از دموکراسی اعراض و طفره می روند. مستشاران امور مغلطه کاری همواره در گرهگاه حساس تاریخی نسبت به دموکراسی رویکردی انتزاعی و نه طبقاتی، اتخاذ میکنند! « از مارکسیسم آنچه را برمی گزینند که برای لیبرالها، برای بورژوازی، پذیرفتی ست. ماهیت دموکراسی بورژوایی [ آنهم در جهان سرمایه داری انحصاری- مالی ] را مسکوت می گذارند و خاک به چشم کارگران می پاشند. هدف نهایی از آویزان کردن مجسمۀ ابوالهول دموکراسی بالای سر حقوق طبقاتی و کلنجار رفتن دیوانه وار با حقوق دشمنان، بورژوازی و خرده بورژوازی در یک کلام: استتار و استمرار سلطۀ استبدادی سرمایه بر کارگر تحت لوای کار مزدی در چارچوب همین مجمسمۀ ابوالهول؛ دموکراسی، است. کُنه مطلب اینجاست که مارکسیسم با در هم شکستن تصورات خام دربارۀ دموکراسی،به رهایی طبقۀ کارگر و  دیکتاتوری پرولتاریا رسید و هرگز در حمایت از سوسیالیسم بطور موذیانه از دموکراسی، برای خود شبکلاه نمی سازد. از همین روست که کهنه کاران سفسطه گر به نام طبقۀ کارگر و سوسیالیسم، هر دم پرچم سرخ طبقۀ کارگر را به بورژوازی معترض در ایران می سپارند و در واکنش انفعالی، صدور اطلاعیه در حمایت از مهره های بورژوازی در اختلافات بالاییها منتج از فشار  پایین- کارگران پیشتاز، دمی نمی سایند و  مزورانه به تبلیغ و ترویج چپ دموکرات و دموکراسی خواه، می پردازند.

اینک آنکه، نیازهای عملی پرولتاریا با نیازهای کل جامعه انطباق دارد و رفع دومی تابعِ رفع اولی ست. از اینرو،خلق و توده، همان «پرولتاریاست» و  عالیترین شکل دموکراسی، بیدریغ ترین و بی امانترین جنگ طبقۀ کارگر علیه بورژوازی؛ « دیکتاتوری پرولتاریاست».

 

وانگهی، یک سال مبارزۀ کارگران معدنکار با توجه به نقش محوری، گستردگی، شجاعت، درایت طبقاتی، نظم و همبستگی، و برخورداری از نقش محوری در مبارزۀ طبقاتی دوران میتوانست درجات تعالی را بپیماید و دستکم مانع قدرتگیری دورۀ سوم پینوشۀ انگلیس گردد و سیاستهای تاچریسم را جدی تر به چالش بکشد.

 دیوید هاروی در کتاب تاریخ مختصر نئولیبرالیسم وضعیت حاکم بر انگلیس در دوران تاچر را این‌گونه توصیف می‌‌‌کند: «سیاستهای تاچر مستلزم برخورد با اتحادیه‌‌‌های کارگری، حمله به تمام انواع همبستگی اجتماعی، برچیدن تعهدات رفاهی دولت، خصوصی‌‌‌سازی موسسات دولتی، کاهش مالیات طبقات بالا بود... او اقدامی مشابه تحریک اتحادیه کارکنان کنترل هوایی توسط ریگان، با اعلام موجی از اخراج کارگران مازاد و تعطیل کردن معدن ذغال سنگ (ذغال وارداتی ارزان‌ تر است) جرقه ای بر خشم معدنکاران زد و بمدت یک سال اعتصاب کردند. اما، به رغم تداوم و حمایت عظیم خانوارهای معدنکاران موفق نشد و بدین‌ سان کمر یکی از عناصر محوری جنبش کارگری بریتانیا شکست.»

امروزه، بیش از نود و دو درصد انرژی کشور انگلیس  از طریق منابع نفت، گاز و زغال سنگ، تولید میشود و بخش صنعت معدن متشکل از سیزده هزار شرکت بزرگ در کشورهای پیرامونی عضو نظم نوین جهانی، مشغول غارت و چپاول مواد معدنی و آلی زیرزمینی اند و  کوهها، دشتها، آبشارها، مراتع و زیستنگاه انسان و موجودات زنده در پی  امحاء قید و بندهای سرمایه گذاری و آزادی رقابت سرمایه در بازار جهانی به ازای گسترش الیناسیون و شتاب چیرگی کار مرده بر کار زنده است. نگفته پیداست؛ ظفر غولهای معدن در بازار جهانی بمعنای حد اعلاء گرسنگی معدنکاران تا مرز مرگ زیر نفوذ تمام عیار محصول خود، یعنی سود و سرمایه، می باشد.  

 زمزمۀ توسعۀ معدنکاری در مقیاس وسیع تحت تاثیر برگزیت از سوی اقتصاددانان انگلیسی بموازات تشدید نیاز داخلی  به کک زغال سنگ در صنعت و مهندسی متالوژی و تولید فولاد آغاز شده است. از اواسط سال 2019، میزان قابل توجهی پروژه های معدنکاری و امتیاز حفاری به رغم  اعلام محدودیت بیشتر معدنکاری بر حسب توافقنامۀ پاریس، به شرکتهای خصوصی واگذار و اعطاء شده اند. در این رابطه، معدن ژرفِ  زغال سنگ « وُود هاس در کامبریا برای اولین بار، پس از سال 1980، گشایش یافته است.

 شرکتهای حفاری و استخراج معدن در آغاز سالهای 1870 در نواحی مرکزی و جنوبی آمریکا، متمرکز و سیستمی تماماً استثماری را برپا ساختند. معدنکاران می بایست جانشان را برای کسب سود فزایندۀ شرکتها فدا میکردند، به دستمزدهای پایین قانع می شدند، و  همراه خانواده هایشان در آلونکهایی که کارفرمایان برایشان در نظر می گرفتند زندگی سپری میکردند، مایجتاج زندگی، مواد غذایی و پوشاک را از مغازههای شرکتهای معدن به قیمتی بسیار گزاف می خریدند و تمامی اعمال و حرکات خودشان و خانواده هایشان تحت نظارت جیره خواران سرمایه قرار می گرفت.

 اتحادیۀ ملی معدنکاران « اِن اِم یو» در آمریکا دهه ها برای مطالبات صنفی، ارتقاء دستمزد و بهبود وضعیت معدنکاران مبارزه کرد و در بسیاری موارد بجهت پشتیبانی حزب کمونیست، دانشجویان کمونیست،  نبردی قهرآمیز را پیش برد. سرمایه داران معدن در هیچ برهۀ تاریخی از استخدام جاسوس، خشونت، قتل و ترور پیشروان و سازمان دهندگان اتحادیه ها؛ کارگر یا روشنفکر طبقۀ کارگر، و حتی اعضای خانواده هایشان، جهت ممانعت از همبستگی و تشکل یابی و شکستن اعتصابات، گامی به عقب ننشست. مبارزات صنفی- سیاسی معدنکاران در اقساء نقاط جهان به ندرت صفت خونبار نمی گیرند. « نبرد کوهستان بلر»، در پی دستگیری و اعدام یکی از رهبران اتحادیه یو ام دبلیو و شعله ور شدن خشم طبقاتی معدنکاران ویرجینیای غربی از درخشانترین و بزرگترین ستیز مسلحانه در آمریکا پس از جنگ داخلی این کشور بشمار می آید. ویلیام بلیزارد در کتاب « هنگامیکه معدنکاران می تازند» می نویسد: « معدنکاران به کوه می روند و به منظور آزادسازی اعضاء اتحادیه و کارگران زندانی، رویارویی با دشمنان طبقاتی، امحاء قوانین ضد کارگری و ضد سازماندهی، مسلح می شوند. در ماه آگوست 1921، بیش از پانزده هزار معدنکار مسلح به مدت یک هفته در نزدیکی کوههای بلر به نبرد قهرآمیز و بسیار متهورانه با نیروی سرکوبی صاحبان معادن، می پردازند.» در نهایت، رزم بی امان معدنکاران با مزدوران سرمایه در چکاچک  بمب و مسلسل با میانجیگری نیروهای فدرال به پایان می رسد. در پرتو نبرد کوهستان بلر، خواسته های معدنکاران محرز و  شرایط کاری معدنکاران هر چند در کوتاه مدت، به سودشان تغییر کرد.

گسترش رادیکالیسم تحت تاثیر انقلاب اکتبر سیمای آگاهی طبقاتی کارگران معدنکار در کشورهای رشد یافتۀ استعمارگر را دیگرگون و ارتقاء داد. آمریکا در دهه های بیست و سی، بستر جنب و جوش و گرایش شدید کارگران معدنکار به سازمان یابی بود و نام بسیاری از معدنکاران در این دوره بخاطر عضویت در اتحادیه معدنکاران آمریکا در لیست سیاه قرار گرفت. قدرت خرید معدنکاران در آمریکا بعنوان ثروتمندترین کشور جهان در این دوران  بسیار ناچیز گزارش شده است. چنانکه، در تهیۀ قرص نانی برای خانواده هایشان نیز وامانده بودند. صاحبان معدن شدیدا با اشکال و انواع  فعالیتهای متحدانۀ کارگران مخالفت و اتحادیه ها را سرکوب میکردند. اینبار، آنتاگونیسم تضاد مابین کار و سرمایه در صف آرایی معدنکاران عضو اتحادیه معدنکاران آمریکا در ایالت کنتاکی تجلی یافت و رستاخیز « هارلن خونین» را آفرید. انجمن بسیار قدرتمند شرکتهای معدن شهرستان هارلن با استخدام گنگسترهای شیکاگو، جنایتکاران و بزهکاران محلی، باج دهی به شهردار و ماموران دولتی،سلسله عملیات سرکوبی،منقادسازی، کشتار، و رعب و وحشت را در دستور کار قرار داده بودند. کارگران عضو اتحادیه اخراج، خانواده هایشان بطور دستجمعی از محیط رانده و هواداران و کنشگران ترور می شدند. « آنت مالی جکسن»، خوانندۀ ترانه های مردمی و سازمانده کارگری پیرامون شدت فقر کارگران معدن، دهۀ سی، می گوید: « سی و هفت کودک از خانوارهای معدنکاران بدلیل ابتلاء به بیماریهای ریوی، و بیماریهایی نظیر پلاگر مرتبط با فقر در آغوش مادرشان جان باختند. سلاح در دست داشتم که صدای گریه از عمق معدن به گوشم رسید. کودکان کار زیر هشت سال از گرسنگی گریه میکردند و مادر کارگرشان چیزی برای تغذیه آنان، نداشت.»

 بدین ترتیب، ارتشی متشکل از نیروی عظیم سرکوبی در پی شکست صاحبان معدن از کارگران معترض به کاهش ده درصدی دستمزد در زمان رکود بزرگ، مورخ می 1931، مجهز به تجارب سلف خود؛ « نبرد کوهستان بلر»، وارد شهرستان هارلن می شوند، خانه های کارگران معدن را به تلی از خاکستر تبدیل میکنند، بسیاری از کارگران و اعضای خانواده هایشان را به قتل و مجروح می سازند و بیش از چهل و چهار نفر از پیشتازان، کارگران عضو « ان. ام. یو»، اتحادیۀ ملی معدنکاران با پشتیبانیِ حزب کمونیست آمریکا، را دستگیر و دادگاهی می کنند. جی. سی، جونز، از معدنکاران رزمنده در خاطرات بسیار جذاب از صحنۀ ستیز در کتاب « هارلن بسیار سخت بپا می خیزد»، می نویسد: « کارگران با تمام قوا می جنگیدند، هیچ کارگری از شلیک تیر مواجب بگیر و عاملان سرمایه در امان نبود، کارگران معترض را با تیر می زدند، بدنهای مجروح کارگران را به کنار جاده هل می دادند و درون دره های عمیق و تاریک پرتاب می کردند تا همانجا بمیرند.»

پیشروان کارگری بهمراه کارگران معدن شهرستان هارلن، کنتاکی آمریکا، نزدیک به یک دهه برای حق تشکل، دستمزد مناسب، امنیت و بهبود شرایط کاری، جنگیدند. هارلن خونین به مثابۀ دردناکترین و طولانی ترین کشمکشهای معدنکاران با صاحبان سرمایه به مناطق دیگر کشور آمریکا گسترش یافت. آمار دقیقی از میزان قتل عام معدنکاران، اعضای اتحادیۀ جوانان کمونیست و کنشگران اتحادیۀ ملی معدنکاران در همآوردی قهرآمیز، « هارلن خون آلود»، 1939-1930، وجود ندارد. گفتنی ست؛ سرود کارگری معروف« کدام طرفی هستید؟» از شعر « فلورانس ریس »، کنشگر سوسیالیست آمریکایی، شاعر و سرایندۀ اشعار مردمی، دختر معدنکار و همسر سام ریس، دانشجوی عضو اتحادیۀ کمونیستها و از موسسان تشکل سراسری معدنکاران؛ « ان ام یو»، اقتباس شده است. در گرماگرم درگیری هارلن خونین، پس از یورش ماموران، جستجو و تفتیش به منظور دستگیری همسرش در حال نگرانی و اضطراب در کاغذی نوشت؛ « در هارلن بی طرفی وجود ندارد، یا سازمانده هستی یا آدمکش صاحبان معدن،...کدام طرفی هستی؟». سپس، به سرود مبارزۀ طبقاتی کارگران سراسر جهان، تبدیل گشت.  متعاقب سرکوب، اعتصاب باشکوه و طولانی دیگری، 74-1973 در شهرستان هارلن بدلیل ضدیت کمپانی دوک انرژی با تشکل یابی معدنکاران برپا شد که این اعتصاب نیز با تاخت و تاز سرمایه داران به خونریزی و کشتار کارگران معدنکار منتهی و شکست خورد. اما، به رغمِ اقدامات شدید سرکوبگرانه هرگز کاملا منکوب نشد و مناسبات کار و سرمایه را مکرراً به عرصۀ قدرت نمایی متحدانۀ نیروهای پیشتاز معدنکار، مبدل ساخت.    

نبرد معدنکاران قدمتی دیرینه تر در درازنای تاریخ دارد.  کشتار دستجمعی کارگران مهاجر معادن شمال شرقی ایالت پنسیلوانیا، موسوم به قیرستان، و سرکوب اعتصابشان سال 1897،  یکی از بیشمار نمونه هاست. امروزه در ورودی غربی شهر معدنی لاتیمر، شهرستان لوزرن، پنسیلوانیا تخته سنگهایی مستور در بوته های جنگلی وجود دارند و به بیل و تبر آهنین، و قطعه ای زغال سنگ، آراسته شده اند. اهالی و کارگران منطقه این مکان را « صخرۀ  همبستگی» و یادگار « کشتار معدنکاران لاتیمر» می نامند. توصیف چگونگی رخداد و لیستی از کارگران معدنکار مهاجر از اروپای شرقی که برای دستمزد برابر و بهبود وضعیت کار در معادن منطقۀ مزبور اعتراض و به قتل رسیدند، بر لوحه ای از جنس برنز دیده میشود. آنچه مایۀ  شگفتی و در عین حال تاسف است؛  صخرۀ همبستگی در سال 1972 بنا شده است. در حالیکه، کشتار کارگران معدنکار به سال 1897 باز میگردد.  بسیاری از اروپای شرقی و  جنوبی برای کار در معادن منطقۀ پنسیلوانیا، به آمریکا مهاجرت کردند و بر طبق قانون دستمزد کمتر برای کارگران دارای تابعیت خارجی در موقعیت بسیار دشوارتر از معدنکاران آمریکایی قرار داشتند. دهم سپتامبر سال 1897، نوزده تن از کارگران مهاجر پس از کشته و مجروح شدن چند تن از همکارنشان در معدن، با تعطیلی کار  دست به اعتصاب زدند  و بسوی مرکز شهر راهپیمایی کردند. پس از ساعتی، بیش از دویست نفر از ماموران تا دندان مسلح بیدرنگ بسوی آنان شلیک و همگی را به قتل رساندند. متعاقب کشتار، اعتصاب و اعتراضهای گسترده سراسر ایالت پنسیلوانیا، ویرجینیا، اوهایو، ایندیانا، و ایلینوس را فراگرفت. بیش از هفتاد درصدِ زغال بیتومینۀ آمریکا در معادنِ ایالتهای نامبرده تولید و بیشترین معدنکاران در همین مناطق اجیر می شدند و دستمزدهای ناچیز، کاربرد سیاستهای تبعیض آمیز در راستای کالایی سازی افزونتر نیروی کار، وضعیت بهداشتی بسیار ناگوار، بیماریهای مزمن، فقر و گرسنگی شدید خانوارهای کارگری و تلاش برای تشکل یابی طبقاتی، از مهمترین عامل اعتصابها و اعتراضها در این دورانهای تاریخی، گزارش شده است.   کالبد شکافی شکستها و پیروزیهای مبارزات پیشروان بمنظور تجدید حیات سانتی مانتالیسم و سلبی، بلکه کنکرت و منطبق بر برداشتی دیالکتیکی برای آوانگارد طبقۀ کارگر، آکنده از انگیزه، تجارب و آزمون و رهنمودهای داهیانه است.

اتحادیۀ « اِن ام یو » قویترین اتحادیۀ معدنکاران، بیشترین اعتصابات کارگری در حمایت از دستمزد و بهبود موقعیت شغلی- بهداشتی در دهه های هفتاد، هشتاد و قرن نوزدهم را با پشتوانه و حمایت حزب کمونیست آمریکا، رهبری کرد. بحرانهای اقتصادی سرمایه داری بموازات ارتقاء آگاهی و شناخت کارگران از تشکلهای حکومتی و اتحادیه های محافظه کار و عدم تسلیم و رضایت کارگران، خلائی با ماهیتی دوگانه ایجاد میکند؛ از یکسو شرایط نفوذ بیشتر نیروهای فاشیستی و ارتجاعی و دشمنان طبقاتی کارگران را مهیا می سازد و از دیگر سو، تمایل و حالت کششی بسوی رادیکالیسم و برپایی تشکیلات صنفی کارآمدتر را نزد کارگران، افزایش میدهد. تمرکز آوانگارد طبقۀ کارگر، وجود حزب، تشکیلات سیاسی- انقلابی مرتبط با کارگران، شرط اساسی و بنیادی استفادۀ حداکثری از این خلاء در راستای پیشبرد نبرد طبقاتی و تامین منافع استراتژیک پرولتاریاست. راهبرد  لنین پیرامون لزوم و ضرورت وجود مرکزیت انقلابی و سیاسی و ارتباط با  اتحادیه های کارگری جهت ممانعت از آنچه روبرتو میشلز، چیرگی قانون آهنین الیگارشی بر اتحادیه ها، می نامد و جلوگیری از صنفی گرایی خالص در راستای  انتقال آگاهی سیاسی به کارگران از نظر تاریخی – عینی نقش محوری دارد و  به قوت خود باقی ست.  اختلاف این راهبرد با راهبردهای پانکوکی مبنی بر کمونیسم شورایی که امروزه بسیار عامیانه در بوق و کرنا میدمند، راهبردهای سندیکالیستی، چپ ناقص الخلقۀ دمکراتیسم، جنبش خودبخودی و اتحادیه گری صاف و سادۀ سامئول گامپرز، بندگی فرصت طلبانه و سوسیالیست رولوسیونرها، در رد نقش بسیار مهم آموزشی اتحادیه ها، نیست. بلکه، در  تحلیل مشخص از شرایط مشخص، حمایت و پشتیبانی از تشکیل اتحادیه های کارگری طبقاتی، کار در این انجمنها و تغییر توازن قوا به نفع مبارزات کارگری در صف آرایی انقلابی برابر تشکیلات ضد کارگری دست ساز و مافیای ضد انقلاب است. سخن بر سر تلفیق کار اتحادیه ای و حتی شورایی با کار حزبی، نیز نیست. چون، اگر انقلاب اجتماعی کار اتحادیه ها، انجمنها، شوراها، یا با اعتصاب سراسری کارگری ممکن بود، دیگر به حزب پیشتاز پرولتری،، نیازی نداشتیم. اوج اعتراضات کارگری،  تشدید تضاد طبقاتی و وجود انواع و اقسام بنگاههای دست ساز محافظه کار حکومتی و همچنین اتحادیه های بی مصرف بعنوان کارگری، ضرورت مرکزیت پیشتاز پرولتری را از یکسو برای کمک به ایجاد انجمنهای طبقاتی کارگری در شکل اتحادیه، شورا و کمیته، فعالیت شدید کمونیستها در آنها و از دیگر سو برای تصفیۀ نظرات محافظه کارانه و نفوذ مافیای ضد انقلاب، تحکیم و تثبیت تئوری انقلابی مارکسیست- لنینیستی و  برکشیدن حزب پیشتاز پرولتری به مقام رهبری جنبش انقلابی را به پیشخوان تاریخ هل میدهد. تشکیلات پیشتاز پرولتری، ضرورت خود را از قانونمند بودن مبارزۀ طبقاتی میگیرد، عامل تسریع آگاهی طبقاتی در هنگام غیبت سیاست رادیکال است و زمانیکه توده ای میشود حضور انقلاب را نوید میدهد. پذیرش ضرورت مرکزگرایی پیشتاز پرولتری بمعنای پذیرش رادیکال ضرورتها، مقابله با موضعگیریهای فاتالیستی، تحلیل موقعیت و شرایط اقتصادی- سیاسی از چشم انداز و  شناخت ضرورت و لزوم پراتیک موضعگیریهای سیاسی- اقتصادیِ طبقۀ کارگر است.   

وضعیت کارگران معدنکار با چیرگی سرمایه داری مالی- انحصاری بر جهان؛  پویش غولهای اقتصادی- مالی برای کنترل قیمت مواد خام و کسب فزایندۀ فرصتهای سرمایه گذاری در دهکدۀ جهانی، نه تنها بهبودی نیافته است. بلکه، بر طبق قانون مطلق و عام انباشت سرمایه و رابطۀ مستقیم تمرکز ثروت با تشدید رنج، فقر و استثمار نیروی کار، فاجعه بارتر گشته و  استثمار بمثابۀ  اساسی ترین رابطۀ هر دورۀ تاریخی در  توسعۀ اقتصاد سرمایه داری و  سیطره بر جهان هر چه بیشتر پشت نقاب دروغین آزادی و برابری در فرایند مبادله، تجارت آزاد، بازار از بیخ و بن بی سر و سامان بورس و خرید و فروش سهام، پنهان شده است. بدین ترتیب، کارگران با تلاش سرمایه مالی جهت از رده خارج کردن سرمایه صنعتی، مجبورند نیروی کار خود را بسیار ارزانتر به کارفرمایان، بفروشند. شرکتهای معدنی به غولهای جهانی تبدیل شده اند و با حمایت و پشتبانی دولتهای پیرو سیاست اقتصادی نولیبرالی در جهان، در آفریقا، آسیا، آمریکای جنوبی و  خاومیانه به غارتگری و استثمار نیروی کار معدنکاران، مشغولند. درآمد شرکتهای معدنی گلنکور، ریوتینتو، بی اچ پی بیلتون، واله اس. اِی، مس جیانگشی، شیهوآی چین، آنگلوامریکن،فری پورت مک موران، زیجین، بطور متوسط با رشد سی درصدی از سال 2017، به ترتیب به 206، 40، 35، 10، 32، 30، 27، 17، 15، و 14  میلیارد دلار در سال 2018، صعود کرده است. راجر مودی، در کندوکاو دانشگاهی، کتاب سنگ و مکانهای سخت: جهانی سازی صنعت معدن، استدلال و احتجاجات موجز و مفصلی دربارۀ پویایی و تغییر سریع مکان شرکتهای بزرگ معدنکاری و چگونگی گسترش سیطرۀ آنان بر معادن زغال سنگ، مس، طلا، و ...جهان، ارائه میدهد. او می نویسد؛ میزان سرمایه گذاریِ در  بورس اوراق بهادر و سهامِ ده شرکت بزرگ معدن جهان ؛ استرالیایی- انگلیسی، آمریکایی،کانادایی در بازار جهانی، ده برابر بیشتر از ثروتِ مابقی شرکتهای معدن است. این شرکتها مالک بیش از نود درصد از معادن سراسر جهانند. با همین آمار و ارقام خوانندگان بخوانید حدیث مفصل از این مجمل و اندکی از  سودهای نجومی، بورس بازی و تبهکاری شرکتها و موسسات مالی، نهایتاً استثمار نیروی کار  و ارتزاق انگل وار از کار اضافی معدنکاران سراسر جهان را تخمین بزنند.    

بهره برداری از نیروی کار برغم هیاهوی مدافعان سرمایه داری «سبز» با اوج فجایع محیط زیستی همساز و همگون است. از همین رو، سرمایه داری نولیبرال در عصر حاضر، صفت سوخت فسیلی گرفته است. اختلال فزاینده در تبادل مواد بین انسان و زمین و شرایط حاصلخیزی خاک، زمین و محیط زیست و پیامدهای مخرب آن ؛ سیل و زلزله و تخریب دیواره معادن از رایج ترین عوامل مرگ و میر معدنکاران است. کارل مارکس در جلد اول سرمایه جملاتی با این مضمون دارد؛ « تولید سرمایه داری به سلامت جسمانی کارگران آسیب می رساند، در کشاورزی و در مانوفاکتور تحول سرمایه داری پروسۀ کار مانند مصیبت نامۀ  تولیدکنندگان جلوه گر می شود، وسیلۀ کار بمثابۀ وسیلۀ اسارت، وسیلۀ بهره کشی و وسیلۀ مستمند ساختن کارگر دیده میشود..هر پیشرفتی در کشاورزی سرمایه داری نه تنها پیشرفت در هنر غارت کارگران است بلکه در عین حال پیشرفت در هنر تاراج زمین بشمار می آید. هر ترقی که در افزایش حاصلخیزی زمین برای مدت معینی بدست می آید در عین حال پیشرفتی در جهت ویران ساختن منابع این حاصلخیزی است. تولید سرمایه داری در حالیکه تکنیک و سازمان پروسۀ تولید اجتماعی را ترقی میدهد گورکن سرچشمۀ ثروتها یعنی زمین و کارگر است.

در گیرودار نگارش این مبحث، موج نوینی از اعتراضات و اعتصابات کارگران معدنکار در سراسر جهان موسوم به « جنبش معدنکاران جهان» سرتیتر اخبار و گزارشات مبارزات طبقاتی کارگران را بخود اختصاص داده است. دو هزار کارگر معدن در ایالتهای آریزونا و تگزاس با برگزاری اعتصاب بر علیه شرکتهای معدن وال استریت و مخالفت با طرح

 « آخرین پیشنهاد» کمپانی مس مبنی بر کاهش دستمزد  و مزایای شغلی، بازنشستگی و بهداشتی معدنکاران، با کارگران معدن در اقساء نقاط جهان، اعلام همبستگی کردند. این اعتصاب بعنوان بخشی از همآوردی سراسری رو به رشد؛ «معدنکاران در جهان» به اعتصاب چهل و هشت هزار کارگر جنرال موتور و نزدیک به چهار هزار کارگر ولوو تراکس، پیوند خورده است. خیابانهای ایالت کنتاکی و جنوب کشور شیلی نیز صحنۀ صف آرایی معدنکاران در برابر شرکت آسارکو از شرکتهای تابع گروه مکزیکو، با تاسیسات کاوش معدن در ایالات ‌متحده و مالک بخش عمده سهام شرکت مس جنوب پرو، مبدل گشته است. گروه مکزیکو ،چهارمین تولید‌کننده نقره و پنجمین تولید‌کننده فلز روی در جهان و بزرگ‌ترین شرکت کاوش و استخراج معدن در مکزیک و سومین تولید‌کننده بزرگ مس دنیا، بشمار می آید. اعتصابات کارگران معدن  زیر نظر اتحادیه های کارگری هر کشوری در امتداد حرکت بین المللی «معدنکاران سراسر جهان»،سازماندهی شده اند. امروز نیز اصل موضوع  همین نکته است؛ کدام طرفی هستید؟ ( ادامه دارد)

  

 

 

 

 

 

منابع

 

  1. Alan Ereira, The People's England (1981) page 230
  2. The History of the British coal industry, Oxford university research.

3- 1913-1946: The political economy of decline by Barry Supple.

4- Lost Mountain, Radical strip mining and the devastation of Appalachia, Erik Reece.

5- Remembering Bloody Harlan, Lexington, KY, 1981.

  1. Capital Karl Marx, Capital, vol. 1, Machinery and Large-Scale Industry.

7- Lenin’s Collected Works, Progress Publishers, Moscow, Volume 28, 1974, pages 227-325.

8- The National Miners Union: Communists and Miners in the Pennsylvania Anthracite, 1928-1931.

9- Workers world  

 

-  عنوان نوشتار با الهام از مطالعۀ کتاب « شیطان اینجاست در این تپه ها؛ معدنکاران ویرجینیای غربی و رزم کارگران ذغال سنگ برای رهایی» اثر مشهور جیمز گرین، انتخاب شده است.     

 

قاسم سلیمانی و سرکوب اعتراضات مردم خاور میانه

قاسم سلیمانی و سرکوب اعتراضات مردم خاور میانه
اعلامیۀ شمارۀ 12
جبهۀ مردم برای نجات ایران ( خط 3 )
فرح نوتاش 1.11.2019
قاسم سلیمانی پاسدار بی سواد و مطیعی که دعای شهادت از جانب سید علی، افتخار اوست، نه تنها بهره مند از خان گستردۀ تطمیع مالی سپاهیان، بلکه خود نیز آنچنان جذب مهملات عوام فریبانۀ ملاهای انگلیسی شده که عنقریب از طرف ملکۀ انگلیس لقب "لورد" و یا " سر" را دریافت خواهد کرد. و طلوع این الطاف در زمزمه های ریاست جمهوری او ماه گذشته در بی بی سی دیده شد.
و این همه در جایی است که مردم مظلوم و گرسنۀ خاور میانه به درجۀ سر سپردگی ملایان و نوکرانشان به امپراتوری وارفتۀ بریتانیای صغیر به خوبی پی برده و در دفع آنان در خیابانهای عراق در مبارزه اند.
ملایان بعد از ارسال بقعه های طلا برای تحمیق مردم خاور میانه با پول مردم گرسنۀ ایران، حال قاسم سلیمانی را برای تعلیم مملکت داری با روش دو دوزه بازی به عراق اعزام کرده اند. او با تعلیم دو روش ارعاب - کشتار آزموده در صحنۀ مبارزات ملت مظلوم ایران از یک سو، و نرمش قهرمانانۀ از سوی دیگر فعال است. او حشدالشعبی را با ماسک سیاه کشباف سرو صورت یکسره ، و لباس سراسر سیاه وحشت انگیز به خیابان های عراق می برد. او ایجاد سر و صدا و گردو خاک با کوبیدن تسمه های مخصوص با طناب بر کف خیابان ها و یورش بی امان به مردم را به آنان آموزش می دهد. و از کشتار مردم توسط لباس شخصی های مسلح به کاتر و چاقو و قمه و هفت تیر غافل نیست. از طرفی با آموزش دروغ گویی و نفی خشونت به سران شیعی دست نشاندۀ عراق ، از عقب نشینی آنان جلوگیری کرده و باعث کشتار بیشتر مردم در خیابان های عراق می گردد. او ننگ کشتار مردم بی دفاع عراق در صحنۀ مبارزات علیه فساد دولت دست نشاندۀ رژیم دزد ملا را، به عنوان مدال افتخار بر گردن می آویزد. و توانمندی های جنایی خود و رژیم ملا را به عنوان کارائی رژیم ملا در مملکت داری را عرضه می کند!
محمد علی موحدی کرمانی خطیب نماز جمعه گذشته از شیعۀ انگلیسی در عراق می گوید! مگر شیعه، غیر انگلیسی هم هست؟! قرن هاست که شیعه و سنی جولانگاه انگلیس بوده اند و سپس سنی ها جولانگاه آمریکا شده اند. شیعه مذهبی ساختۀ ایرانی ها و سپس انگلیسی شده در ایران، صادر شده به اقصا نقاط خاور میانه و خاوردور، آفریقا و اخیرا به آمریکای لاتین با پول مردم گرسنۀ ایران است. ملاهای مبلغ شیعه ، مظهر دروغ و اشاعه دهندۀ فساد و فاصله طبقاتی نجومی هستند. و این دقیقا کپیه برابر با اصل از مشی صهیونیسم – امپر یالیسم است. و جای بسی تاسف است که بعد از 40 سال ، هنوز برخی از چپ ها، آنان را ضد امپریالیست می پندارند و جانب دار علم وکتل آنان در اقصا نقاط اند. امروز سید علی در نطقش برای دانش آموزان به مناسبت 13 آبان -روز گروگان گیری، مذاکره نکردن با آمریکا را یکی از راه های جلوگیری از نفوذ آمریکا اعلان می دارد! این در جایی است که استییون منوچین وزیر خزانه داری آمریکا دو روز پیش تعداد آقازاده های ایرانی در آمریکا را 5432 نفر اعلان کرده و 148 میلیارد و 267 میلیون دلار در حساب آنان را مسدود اعلان کرده است. تضاد این ضد آمریکایی بودن در ظاهر ، و شیفتگی به آمریکا و فرستادن این همه آقازاده به آمریکا که فقط 354 نفر آنان دانشجو هستند و بقیه فقط از زندگی در آمریکا استفاده می کنند چگونه توجیه می شود؟!
وقتی ترامپ می گوید سعودی ها چیزی جز پول ندارند، مثل همیشه نیمی از داستان را پنهان میکند. سعودی ها، با حراج ذخائر نفت عربستان و ارز باد آوردۀ میلیون ها زائر، مطیع اوامر آمریکای صهیونیستی در بیچاره کردن مردم ممالک مسلمان و تخریب ممالکشان با پول خود آنان اند.
امروز خاکی که قاسم سلیمانی در مسابقۀ ملایان انگلیسی و سعودی های آمریکایی به چشم مردم خاور میانه می پاشد عرصۀ زندگی را بر مردم خاور میانه تنگ کرده و مردم خاورمیانه را به خط پایانی رسانده است.
ملت ایران، با رأی آری به جمهوری اسلامی، ایران، سر کردۀ بی سرو سامانی کل خاور میانه شده است. عراق علیه ملایان بپاخاسته است، آیا ایران در اسارت باقی نخواهد ماند؟ امواج مبارزه علیه فساد و دزدی، مرز نمی شناسد. و چرخ ماشین غراضۀ قاسم سلیمانی در حفظ مستعمرات انگلیس پنچراست و مردم عراق خیابان ها را ترک نمی کنند.
رفسنجانی گفت: ما نیامده ایم که برویم! این آرزو تکلیف مردم ایران را با این رژیم روشن می کند.
پیش به سوی سرنگونی رژیم دزد ملا
اتحاد ضد امپریالیستی-ضد صهیونیستی

womens-power.farah-notash.com
www.farah-notash.com
Women’s Power

November 02, 2019

مقام معظم، بند را آب داد

مقام معظم، بند را آب داد

 

خامنه ای، انگار در منبر خطبه نماز جمعه تهران دارد طی این همه سال، هر روز و هر دقیقه با کابوس شبح هولناک "فتنه" سال ۸۸ ایران "جهاد اکبر" کرده است که مدام در شکل و شمایل ترسناکتر، مثل خیزش عظیم شهرها و مراکز کار در سال ۹۶ و ۹۷، که خواب راحت را از چشمان "مسئولان نظام" ربود، گوئی هر لحظه نسخه تازه ای از وصیت نامه اسلام سیاسی را در حضور مولا مهدی قرائت میکند؛ فرمودند: مردم عراق و لبنان باید خواسته هایشان را در "چهارچوب قانون" پیگیری کنند و آلت دست کشورهای خارجی و شیخ نشین های خلیج نشوند. این روحیه ربًانی که او را به وسوسه می اندازد تا برای مردم کشور دیگری، موعظه کند، شاید بتواند امر را بر او مشتبه کند که او براستی ولی امر "مسلمین" در ورای مرزها نیز تشریف دارند. "تکبیر" مستمعین دست چین شده، ممکن است در همان محدوده، حس رضایت خاطر از "تملق متقابل" را تا پایان صحنه گردانی و شیون و واویلای حسینی ارضا کند. این صحنه، سالهاست که در این تئاتر مُضحک اسلامی، و تا زمانی که رژیم اسلام سیاسی هنوز بر سر کار است، بقول ادبا و شعرای مکتب ملی - اسلامی: "حضور در خلوت اُنس" بوده است.

 

اما وقتی این مناسک نان به قرض دادن ها و بیعت ها، دیوار آن خیمه و بارگاه را به مردمانی در آنسوی مرزها و خارج از کنترل ماموران امنیتی امام زمان، تسًری میدهد، دیگر علاوه بر جنبه کُمیک این درجه از تملق به خود و توهمات به مقام پوشالی، تلاشی طلبه پسند برای پنهان کردن یک هراس بود. او در واقع در پس ارشاد مردم عراق، داشت در درون و رو به مولای غایب، "نماز وحشت" اقامه میفرمود.

 

خامنه ای، بند را آب داد و آگاه و همزمان دستپاچه از حرکات اعتراضی مردم عراق و لبنان، نتوانست بروی خود نیاورد که یک خواست و مطالبه مردم، چه در لبنان و یا عراق، کوتاه کردن دست رژیم اسلامی از دخالت در زندگی و سرنوشت سیاسی آنها بود.

 

خاندان "حکیم"، حزب الدعوه، مقتدا صدر- این "یادگار امام موسی صدر"- و ارتش بدر، در جریان جنگ ایران و عراق زیر سایه سپاه پاسداران پناه گرفتند، مسلح شدند و جزئی از گروه ضربت نیروهای رژیم اسلامی در دوران جنگ هشت ساله با عراق بودند. تلویزیونها، صحنه هائی را نشان میدادند که "طلبه"های نجف و کربلا، به صف معترضین پیوسته، و "مقتدا صدر" با رانندگی ماشین شخصی اش در صف مردم در گشت و گذار بود. در جریان تظاهرات مردم شهرهای عراق تاکنون دستکم  ۲۵۰ نفر با شلیک مستقیم به سر و یا مغز و یا زیر گرفتن با زره پوشهای نظامی و یا خودروهای لات و لُمپنهای حشدالوحشی به قتل رسیده اند. تنها در روز چهارشنبه ۳۰ نوامبر در کربلا دست‌کم ۱۴ نفر کشته و ۸۶۵ تن زخمی شدند. حکومت المهدی از خود اعلام برائت کرده است و سراسیمه و وحشت زده گفته است که به ماموران امنیتی و پلیس غیر از پرتاب گاز اشک آور، دستور تیراندازی داده نشده است. مردم چه در لبنان و چه در عراق انگشت اتهام را بسوی مزدوران حشد و حزب الله نشانه گرفتند و صراحتا علیه دخالتهای رژیم اسلامی ایران، شعار دادند. به این ترتیب المهدی هم بطور غیر مستقیم تایید کرد که قتل شهروندان معترض، خارج از کنترل مستقیم دولت او بوده اند و توسط عوامل رژیم اسلامی ایران انجام گرفته اند. نماینده "مرجع شیعیان عراق"، در نماز جمعه کربلا، صراحتا از دخالت نیروهای خارحی اسم برد، در حالی که تظاهرکنندگان همان روز، پرچم و عکس خامنه ای را به آتش میکشیدند. از منظر روزنامه های جناح "اصولگرا" و سر به سپاه پاسداران، "برادران شیعه" آنها، و "علمای اعلام" حوزه های نجف و کربلا، با عنوان "شیعه های سکولار" معرفی شدند!

 

به ین ترتیب هسته اصلی رژیم اسلامی ایران، از زبان روزنامه ها، در رابطه با فاصله گرفتن متحدان دیروزی و مزدوران "ایام سختی"ها، آن سوی دیگر "دلواپسی"های مقام معظم را رو کردند: "موج سواری" عمار حکیم، مقتدا صدر و العبادی نخست وزیر پیشین. بی جهت نبود که خامنه ای، به همه نشان داد که صرفنظر از اینکه مردم عراق "بطور قانونی" خواسته های خود را مطرح میکنند یا نه، زمین سیاسی در لبنان و عراق، زیر پای رژیم اسلام سیاسی و عمله اکره آن، داغ شده است.

 

سرنوشت مبارزه و اعتراضات مردم عراق و لبنان به هر سو، سیر کند، یک حقیقت روشن و انکار ناپذیر است: دوره استفاده از جَک و جانورهای اسلامی به منظور تبدیل عراق و لنبان به حیات خلوت رژیم اسلام سیاسی در ایران، قطعا رو به پایان است. "سوپاپ اطمینانها" در خارج از قلمرو مستقیم حاکمیت شبه بلوک اسلام سیاسی، با توجه به تحولات در سوریه و پایان میدان جولان سپاه قدس تحت عنوان "گردانهای فاطمیه"، در عراق و لبنان نیز دارند تماما مسدود میشوند.

 

سران اسلام سیاسی شبح ترسناک سقوط و سرازیری و فروپاشی را به تمامی بالای سر خود آویزان و در گشت و گذار میبینند. "کوتاه" آمدن در برابر اعتراضات داخل و آزاد کردن فعالان جنبش کارگری و جنبش نافرمانی مدنی را باید در این راستا قرار داد. مقام معظم در همان خطبه، این عقب نشینی را به روایت "توریه و تقیه" شرع انور، چنین توجیه کرد: "دشمن برای تغییر مناسبات بین مردم و مسئولان نظام، برنامه دارد". رژیم اسلام سیاسی در مواجهه با قطع دست و بازوهایش در منطقه، تاب مقاومت در برابر اعتراضات رو به گسترش مردم ایران را ندارد.

 

اول نوامبر ۲۰۱۹

جمهوری اسلامی مانع اصلی در مقابل قدرت گیری مردمی در خاورمیانه!

جمهوری اسلامی مانع اصلی در مقابل قدرت گیری مردمی در خاورمیانه!

http://azadi-b.com/G/file/iraq.libanan_S.T.pdf

جوگیر شدن!

جوگیر شدن!

متأسفانه بسیاری از دوستداران جنبش روژئاوا، متأثر از القائات ناسیونالیستی، بجای اینکه جنبه های تحول بخش (الگوی خودمدیریتی روژئاوا) را بچسبند و (ایده اداره شورایی) جامعه را تبلیغ و پی بگیرند، حواشی رویدادها برایشان برجستگی می یابند و از اینکه می شنوند که ترامپ یکی از فرماندهان محبوب روژئاوا را ’‘ژنرال'' خوانده و یا فلان مقام آمریکایی در حیاط پشتی اداره ای از ادارات آمریکا ’‘ئالای کوردستان‘' را برافراشته است، هیجان زده و جوگیر می شوند.

جالب اینکه دولتها و دولتمدارهای بزرگ و کوچک، حس و حال این مردم را خوب می شناسند و هرازگاهی از میان محبوبانِ خودِ آنها، بُتی برایشان می تراشند تا عکسش را در قاب کنند و با آن خوش و سرگرم باشند و آنها نیز فرصت یابند بی دغدغه امور خود را پیش ببرند.

اینها خوب می دانند که چه را باید برجسته کنند و مردم را با آن مشغول کنند و چه ها را باید از دید و نگاه آنها و افکارعمومی جهان دور نگه دارند. اینها در همانحال که محبوبی از محبوبان خودِ مردم را برجسته می کنند، قدرت جمعی و عملکرد اجتماعی و الگوی خودمدیریتی روژئاوا را که (تبلور اراده متشکل و توده ای خودِ مردم است)، چنان در حاشیه نگه میدارند که کسی از چند و چون این شیوه از اداره کردن جامعه، سر درنیاورد.

این شیادان، آگاهانه اراده جمعی تبلور یافته در ارگانهای خودگردانی را دَور می زنند و رندانه  هر آنچه که این مردم را بیشتر جوگیر سازد و از مسائل جدی دور نماید، رو دست می گیرند.

تأسف آور اینکه همین مردم، نه تنها این رودست خوردن ها را درنمی یابند؛ بلکه از اینکه دلالی همچون ترامپ، تلفنی با فرمانده ای کُرد گپ و گفتگویی داشته و وی را ’‘ژنرال'' خوانده است و در جایی دیگر دولتمدار شیاد دیگری پرچم کردستان را هوا کرده است، در پوست خود نمی گنجند و از آمریکایی که مجوز کشتار مردم روژئاوا را کفِ دستِ اردوغان گذاشته است؛ انتظار ترحم را دارد و ’‘منطقه پرواز ممنوع‘' را، مطالبه می کند!

و باز تأسف آورتر اینکه هیچیک از همین مردم، در هیچ گردهم آیی و آکسیونی، صحبتی از مضمون برنامه خودمدیریتی (که عظمت جنبش روژئاوا را نمایندگی می کند)، بمیان نمی آورد. نه کسی بندی از بندهای این برنامه را تراکت و پلاکارد می کند و در دست می گیرد و نه در هیچ گوشه ای از سوشیال میدیا اشاره ای به آن می شود و نه در هیچ نشست و گفتگویی عمومی در این رابطه حرفی بمیان می آید؛ اما همه جا فریاد ’‘بژی بژی‘' و، بلند و پروفایل و تی شرت مُنَقَش به تصویر اوجلان و رهبران و فرماندهان و، پُر است و جنگل پرچم های رنگی سه گوش و  عَلَم و کُتَلِ دیگر احزاب، برجسته تر از هر شعار و فریادِ حقخواهانه ای توجه ها را بخود جلب می نماید!

آیا وقت آن نرسیده است که مبارزه علیه اشغالگری و شیوه حقخواهی ها را، فراتر از این های و هوی ها و اسطوره تراشی ها و بُت پرستی ها، به فاز دیگری بُرد و مبارزات را متکی به اراده متشکل و مستقل خود، و به رزم و نبردِ خود، با گفتمانی دیگر و تاکتیک های نوین دیگری پیش بر؟!

عطا خُلقی ۳۱ اکتبر ۲۰۱۹

جنگ افغانستان، زخمى بر پيکر بشريت که بايد التيام يابد

آتش سلسله مقالاتي را در مورد جنگ افغانستان و دورنماي انقلاب کمونيستي منتشر مي‌کند. در زير بخش دوم را مي‌خوانيد. بخش اول با‌عنوان بازگشت طالبان؟! در آتش 95 منتشر شد.

بخش دوم: دروغ بزرگ و آغاز جنگ نيابتيِ جهادي

چهل سال پيش در دي ماه 1358 (دسامبر 1979) جنگ افغانستان با تجاوز نظامي ارتش شوروي به آن کشور آغاز شد. اين جنگ بخشي از رقابت و تنش ميان دو ابرقدرت امپرياليستي آمريکا و شوروي و متحدين آن‌ها بود که «جنگ سرد» ناميده مي‌شد. دورة «جنگ سرد» که مملو از جنگ‌هاي نيابتي «گرم» در کشورهايي مانند افغانستان و آنگولا و نيکاراگوئه و اتيوپي و... بود از دهة 1970 آغاز و تا سال 1988 ادامه يافت. در دوران «جنگ سرد» شوروي بزرگ‌ترين رقيب آمريکا در رقابت براي نفوذ در مستعمره‌ها و نيمه‌مستعمره‌هاي «جهان سوم» بود. هدف شوروي از اشغال نظامي محکم کردن رژيم وابسته به خود در افغانستان بود. با ورود ارتش شوروي به افغانستان، آمريکا آن را به نقطه عطفي در تشديد کيفي رقابت‌هاي امپرياليستي‌اش با شوروي تبديل کرد و با تکيه بر بنيادگرايان اسلامي در افغانستان و کمک عربستان سعودي و پاکستان، شوروي را به تلة جنگي فرساينده کشيد. در آن زمان، برژينسکي مشاور امنيت مليِ جيمي کارتر رئيس جمهور وقت آمريکا به کارتر نوشت: «الان زمان آن است که يک جنگ ويتنام به شوروي تقديم کنيم». وي در سال 1998 در مصاحبه‌اي با نشريه فرانسوي «لو نوول آبزرواتور» اعتراف کرد: «ما... عامدانه احتمال مداخلة روس‌ها را افزايش داديم...». سياست عامدانة آمريکا اين بود که اين جنگ را به شکل جنگِ ديني و جهاد «اسلام عليه کفار کمونيست» پيش ببرد. يک ماه بعد از آغاز تجاوز شوروي، برژينسکي شخصا به پاکستان رفت و در مرز افغانستان نزديک گذرگاه خيبر به نيروهاي جهادي گفت: «ما از باور عميق شما به خدا آگاهيم و اطمينان داريم پيروز خواهيد شد ... چون هدف‏تان صحيح و  خدا در کنار شماست». جيمي کارتر نيز در سال 1979 گفت حملة شوروي به افغانستان: «تلاش عامدانه‌اي توسط يک حکومت قدرتمند خدانشناس براي انقياد مردم مستقل مسلمان است».

جنگ افغانستان نقطه عطفي در جنگ سرد و عاملي کليدي در فروپاشي امپراتوري شوروي بود. ارتش شوروي پس از 9 سال از افغانستان خارج شد اما آمريکا جنگ افغانستان را با اهدافي جديد ادامه داد و از اکتبر 2001 دست به اشغال نظامي مستقيم زد. بازيگرانِ بومي و منطقه‌اي اين جنگ کثيف، امثال جنگ سالاران جهادي و قوماندان‌هاي وابسته به شورويِ سابق و اسلام‌گرايان سلفيِ وابسته به عربستان و پاکستان و غيره، در ترکيب‌هاي ائتلافي و نقش‌هاي جديد ظاهر شدند و آن‌چه تغيير نيافت فقر و محنت و کشتار هوايي و زميني خانمان‌سوزِ مردم افغانستان و آوارگي دائمي‌شان بود.

از زمان اتمام جنگ جهاني دوم در سال 1945 تاکنون، جنگ افغانستان طولاني‌ترين جنگي است که کشورهاي سرمايه‌داري امپرياليستي در رقابت با يکديگر براي کنترل مستعمره‌ها و استثمار مردم جهان پيش برده‌اند. ويراني و کشتار و آوارگيِ حاصل از اين جنگ يکي از بزرگ‌ترين ادعانامه‌هاي بشريت عليه نظام سرمايه‌داري است. اما مخرب‌تر و به جاماندني‌تر از ويراني و کشتار و آوارگي، دروغ بزرگي بود که اين جنگ از همان ابتدا بر آن استوار شد و پردة ضخيمي از ناآگاهي و تاريک‌انديشي را بر ذهنيت جامعه کشيد و به جرات مي‌توان گفت سلطة اين دروغ تا همين امروز، بزرگ‌ترين مانع ذهني در ميان توده‌هاي مردم افغانستان در تشخيص چرايي اين وضعيت و راه حل آن است. دروغ بزرگ، به يک کلام اين بود که «شوروي يک کشور کمونيستي و تجاوز نظامي‌اش حاصل خصلت کمونيستي‌اش است».

اين دروغ بزرگ بيش از هر کس مورد بهره‌برداري امپرياليسم آمريکا قرار گرفت تا بر کمونيسم و تجربة انقلاب‌هاي سوسياليستي خاک بپاشد و مانع از آن شود توده‌هاي مردم در افغانستان و نقاط ديگر جهان بفهمند که تنها راه نجات‌شان از ظلم و استثمار خردکننده، کمونيسم است و نه هيچ راه ديگر. آمريکا موفق شد انرژي مقاومت‌جويانة توده‌هاي مردم افغانستان را به مقدار زيادي به خدمت جنگ نيابتي خود با شوروي در آورد و با اتکا به طبقات فئودال و کلان سرمايه‌داران افغانستان و روساي عشاير و احزاب اسلام‌گراي پوسيده‌فکر و بيرحم که در صحنة سياسي افغانستان ظاهر شده بودند خصلت جنگ را تعيين کند. آمريکا از اين «جهاد مقدس» براي ايجاد يک اتحاد سياسي- نظاميِ منطقه‌اي ميان عربستان و پاکستان که دولت‌هاي وابسته به آمريکا بودند نيز استفاده کرد.

سوءاستفاده از اين دروغ بزرگ منحصر به آمريکا و اسلام‌گرايان مرتجع افغانستان و دولت‌هاي منطقه نبود. خود شوروي و رژيم وابسته‌اش و تمام  احزاب و سازمان‌هاي رويزيونيستِ طرفدار شوروي در سراسر جهان (از جمله، حزب توده و سازمان فداييان اکثريت در ايران) ادعاي دروغين و جعليِ کمونيست و سوسياليست بودن شوروي را براي پوشاندن ماهيت سرمايه‌داري- امپرياليستي شوروي استفاده کردند. آن‌ها گفتماني با اين مضمون راه انداختند که «چون شوروي سوسياليستي است پس اشغال افغانستان توسط شوروي باز کردن جبهة مبارزه با امپرياليسم جهاني و مترادف با انترناسيوناليسم است». گفتماني سراسر رياکارانه و مردم‌فريبانه.

اما واقعيت شوروي چه بود؟ اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي پس از پيروزي انقلاب کمونيستي تحت رهبري لنين در روسيه به سال 1917، به وجود آمد و به مشعل رهايي‌بخش پرولتارياي جهان و نقطة اميد همة خلق‌ها و ملت‌هاي تحت ستم که اشتياق رهايي از انقياد فئوداليسم و امپرياليسم را داشتند تبديل شد. اما سوسياليسم در اين کشور دوام نياورد و نزديک به چهل سال پس از به وجود آمدن سوسياليسم، يک عقب‌گرد وحشتناک در آن صورت گرفت و دولت و نظام سوسياليستي سرنگون و سرمايه‌داري احيا شد. در نتيجه، شوروي به يک کشور سرمايه‌داري- امپرياليستي با همان خصلت و سياست‌هاي مشابه قدرت‌هاي سرمايه‌داري امپرياليستي ديگر مانند آمريکا و ژاپن و بريتانيا و غيره تبديل شد – با اين تفاوت که به‌علت گذشتة سوسياليستي‌اش هنوز نام «سوسياليسم» را با خود يدک مي‌کشيد تا اين‌که در سال 1991 اين نقاب سوسياليستي را نيز کنار گذاشت. سرنگون شدن کمونيسم و سوسياليسم در شوروي فاجعة بزرگي نه فقط براي کارگران و زحمتکشان خودِ شوروي بلکه براي کل بشريت بود. اين عقب‌گرد فاجعه‌بار، جنبش کمونيستي بين‌المللي را در بحران فرو برد. اما چارة کار نه انکار بلکه به رسميت شناختن اين واقعيت وحشتناک، تحليلِ علمي از علل اين عقب‌گرد و يافتن راهي براي تداوم انقلاب‌هاي کمونيستي بود. اين کاري بود که مائوتسه دون انجام داد و کمونيست‌هاي جهان را در تشخيص و فهم اين مساله رهبري کرد و اعلام کرد که در شوروي يک گروه رويزيونيست (سوسياليست در حرف اما بورژوازي در عمل) قدرت را گرفته و سرمايه‌داري را احيا کرده و شوروي را به يک کشور «سوسيال امپرياليست» (سوسياليست در حرف و امپرياليست در عمل) تبديل کرده‌اند. بنابراين، هنگامي که شوروي به افغانستان تجاوز کرد ديگر يک کشور سوسياليستي نبود.

با سرمايه‌داري شدن شوروي، اکثر احزاب و سازمان‌هاي کمونيست دنيا دو شاخه شدند. آن احزاب و سازمان‌هايي که حاضر نشدند ماهيت سرمايه‌داري شوروي را ببينند و از آن گسست کنند «رويزيونيست» شدند و از طرف ديگر، يک جنبش کمونيستي نوين در جهان به وجود آمد.

پس از جنگ جهاني دوم افغانستان کمابيش به صورت کشوري «حائل» ميان شوروي و غرب از هر دو طرف به رسميت شناخته مي‌شد. از سال 1342 (اواسط دهه 1960 ميلادي) شوروي شروع به تعليم و تسليح نيروهاي نظامي افغانستان کرد. افسران عمدتا در شوروي تعليم مي‌ديدند. در سال 1970 (دهه 1350 شمسي) اقدام به ارسال مستشاران نظامي به آن کشور کرد. در دهه 1970 ميلادي (دهه 1350) «همزيستي مسالمت‌آميز» شوروي با آمريکا به رقابت تبديل شده بود. اين دو ابرقدرت امپرياليستي و متحدينشان در سراسر جهان  بر سر کسب مناطق نفوذ سياسي و نظامي و اقتصادي رقابت مي‌کردند. هر کدام  ديوانه‌وار به تقويت سلاح‌هاي هسته‌اي و غير هسته‌اي‌شان روي آوردند و در تمام دنيا به صف‌آرايي در مقابل هم پرداختند و در هر آن جا که توانستند جنگ‌هاي «نيابتي» به راه انداختند.

«حزب دموکراتيک خلق افغانستان» که در سال 1343 تاسيس شده و حامي شوروي بود در  27 آوريل 1978 با تکيه بر افسران طرفدار شوروي از طريق کودتاي نظامي به قدرت رسيد. اين واقعه به کودتاي هفت ثور معروف شد {ثور نام ماه دوم بهار به زبان پشتون است} اين حزب که در سال 1346 به دو شاخة «خلق» و «پرچم» منشعب شده بود (شاخه‌هاي مشابه «حزب توده» و «فداييان اکثريت» در ايران) طبقة سرمايه‌داران دولتيِ وابسته به امپرياليسم شوروي را در افغانستان نمايندگي مي‌کرد. در مقابل کودتاي هفت ثور، نيروهاي سياسي متفاوتي که در قطب‌هاي کاملا متفاوت و متخاصم با يکديگر بودند شروع به مقاومت کردند. در يک قطب، نيروهاي چپ افغانستان که ضد سلطة شوروي بوده و در انشعاب جنبش بين‌المللي کمونيستي سمتِ مائوتسه دون را گرفته بودند و شوروي را يک کشور سرمايه‌داري مي‌دانستند و در قطب ديگر نيروهاي اسلام‌گرا از شاخه‌هاي مختلف قومي و عشاير سنتي پدرسالار که با اين رژيم مخالفت مي‏کردند چون مي‌خواستند «جامعه اسلامي» به وجود آورند. رژيم کودتا براي تثبيت خود دست به سرکوب گسترده زد. در عين حال که مدعي انجام اصلاحاتي «از بالا» به نفع زنان و دهقانان بود اما در عمل کار عمده‌اش دستگيري و شکنجه و اعدام مخالفين بود. اين اقدمات انزجار و مخالفت را گسترش داد و خيلي زود مقاومت به سطح مبارزات مسلحانه تکامل يافت و موجوديت رژيم کودتا را به خطر انداخت به‌طوري‌که براي بقاي خود کاملا وابسته به ورود ارتش شوروي شد.

در 24 دسامبر 1979 شوروي براي کنترل اوضاع لشگرکشي به افغانستان را آغاز کرد و 5 روز بعد ببرک کارمل رهبر حزب پرچم را به قدرت رساند. به گفتة خود ببرک کارمل، رژيم کودتاي هفت ثور (يعني رفقاي خودش در جناح حزب خلق) براي مقابله با شورش مردم يازده هزار نفر را اعدام کرده بود. ارتش شوروي مستقيما در سرکوب شورش‌ها و دستگيري مخالفين شرکت مي‌کرد زيرا ببرک کارمل به ارتش افغانستان اعتماد نداشت. کنترل اغلب نقاط کشور خيلي زود از دست حکومت و ارتش شوروي خارج شد. آمريکا به تقويت ارتجاعي‌ترين نيروهاي جامعه افغانستان که مجاهدين افغان ناميده مي‌شدند پرداخت. برنامه آن‌ها تحکيم و گسترش سنت‌هاي فئودالي و اسلامي به‌ويژه سنت‌هاي خشونت‌بار عليه زنان، ضديت با علم و حمايت از رواج تاريک‌انديشي ديني بود و براي مخالفين عقيدتي و سياسي خود حکم مرگ بي چون و چرا صادر مي‏کردند.

نيروهاي کمونيست واقعي که هنوز کوچک و بي‌تجربه بودند و حزبي نداشتند به‌سرعت سرکوب شدند و فرصت نيافتند تا توده‌هاي مردم را در مقابل هر دو طرف ارتجاعي اين جنگ و در جنگي واقعا انقلابي سازمان دهند تا براي ايجاد جامعه‌اي کيفيتا متفاوت از اهداف و افق دو طرف ارتجاعي جنگ مبارزه کنند. آزادي نيروهاي مترقي در پاسخ گفتن به ضرورت باز کردن چنين راهي نهفته بود و فقط به اين ترتيب جنگي که با خصلت و بازيگران ارتجاعي آغاز شده بود مي‌توانست تبديل به جنگي با خصلت سياسي و اجتماعيِ مترقي شده و با فرجامي کاملا متفاوت تمام شود. اما اين ضرورت پاسخ نگرفت. بسياري از نيروهاي «چپ» ضد شوروي خودفريبانه و مردم‌فريبانه خصلت ارتجاعي و امپرياليستي جنگ را تحت واژه مبهم «مقاومت» پنهان مي‏کردند. متاسفانه براي نيروهاي مترقي که در اين جنگ فداکاري‌هاي عظيم کردند چيزي برجاي نماند جز ادعانامه‌شان عليه فراکسيون‌هاي مختلف «مجاهدين» جهادگرا که به قدرت رسيدند و در جريان جنگ با شوروي در زمرة آدم‌کشان و جنايتکاران درجه يک بودند (مانند احمدشاه مسعود و حکمتيار و...).

شوروي در سال 1988 تصميم به خروج از افغانستان گرفت. ديگر آشکار شده بود که «جنگ سرد» را نه‌تنها در افغانستان بلکه در تمام نقاطي که با آمريکا درگير در جنگ نيابتي بود (مانند، آنگولا و اتيوپي و غيره) به آمريکا باخته است و در خود شوروي بحران اقتصادي و سياسي به اوج رسيده بود. در تاريخ 15 فوريه 1989 ارتش شوروي از افغانستان خارج شد.

جمع‌بندي از تاريخ جنگ چهل سالة افغانستان جوانب مختلف دارد اما مغز استخوان اين جمع‌بندي افشاي دروغ ضد کمونيستي بزرگي است که اين جنگ بر آن استوار شد. معرفيِ تاريخ واقعي کمونيسم به توده‌هاي مردم اين کشور وظيفه‌اي عاجل است. زيرا معرفي اين تاريخ در واقع معرفيِ آينده‌اي است که نه‌تنها مطلوب بلکه ضروري و ممکن است. تاريخ کمونيسم جزء نادر تاريخ‌هايي است که آينده در گذشته آفريده شده است. به اين علت و به‌ويژه امروز که جهان در تب و تاب تغيير است آگاهي به اين تاريخ از اکسيژني که تنفس مي‌کنيم حياتي‌تر است. آگاهي به تاريخ واقعي کمونيسم حق مردمي است که  بيرحمانه محکوم به زندگي در جنگي دائمي شده‌اند. کوشش براي کشف و  فراگير کردن  اين تاريخ وظيفة درجه اول روشنفکراني است که مي‌خواهند سمت و سوي توده‌هاي تحت ستم و استثمار را بگيرند. انجام اين وظيفه هرگز کار ساده‌اي نيست. چون جهل در مورد کمونيسم نه‌فقط در افغانستان و ايران بلکه در سطح جهان نهادينه شده است. در چهل سال گذشته مردم خاورميانه فقط جنگ‌هاي ويرانگر را  تجربه نکرده‌اند بلکه آماج تزريقات ايدئولوژيک ضد کمونيستي و تاريک‌انديشي ديني بي‌سابقه بوده‌اند. عملکرد ايدئولوژيک انواع رژيم‌هاي «جمهوري اسلامي» از ايران تا افغانستان و پاکستان به اسارت گرفتن اذهان توده‌هاي مردم از طريق شست و شوي مغزي آنان با ترکيب مسموم ضد کمونيسم و جنون مذهبي بوده است. اين واقعيتي است که بايد رک و صريح در مقابل کارگر و دهقان و روشنفکر -زن و مرد- گذاشت و آنان را فراخواند که جرات کنند و جهل در مورد کمونيسم و تاريک‌انديشي ضد علمي را درهم بشکنند. کارزاري به راه اندازيم تا کتاب «تاريخ واقعي کمونيسم» نوشتة ريموند لوتا به هر خانه‌اي راه يابد و هر روشنفکري که واقعا مي‌خواهد جهان را عوض کند کتاب «گشايش‌ها» به قلم باب آواکيان که چکيدة علم کمونيسم است را عميقا فراگرفته و مروجش شود.

بخش سوم در شماره بعد: مجاهدين افغانستان تحت قيموميت سازمان سيا.

 

      به نقل از نشريه آتش96  – آبان 98

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

کمونيســم و ستـم ملى

واقعیت کمونیسم چیست؟

کمونيســم  و ستـم ملى

چند دهه پيش از اين کردستان منطقه‌اي بود که از آن پيام مبارزة راديکال عليه رژيم‌هاي ارتجاعي خاورميانه و سيادت قدرت‌هاي امپرياليستي بلند مي‌شد. اکنون  نمادِ چرخة مرگبار معاملات قدرت‌هاي امپرياليستي و قشون‌کشي‌هاي نظامي و عمليات امنيتي رژيم‌هاي ارتجاعي منطقه شده است. چنين فرجامي، نتيجة منطقيِ راهي است که احزاب سياسي ملي‌گراي کردستان در اين خطه، حاکم کرده‌اند – راهي که بارها و به شکل‌هاي مختلف در کردستان و به‌طور کلي در خاورميانه، تحت رهبريِ جريان‌هايي که مدعي مبارزه با ستم ملي و استعمار بوده‌اند تجربه شده است.

احزاب ناسيوناليست کردستان سياست‌هاي پراگماتيستيِ خود را ضرورت و زمينه‌ساز رهايي از ستم ملي قلمداد کرده‌اند اما اين سياست‌ها بيش از هر چيز زمينه‌ساز معادلات قدرت‌هاي امپرياليستي و معاملات رژيم‌هاي منطقه بوده است. جنگجويان و مبارزين احزاب ناسيوناليست از تحت ستم‌ترين قشرهاي مردم کردستان بوده‌اند اما برنامه و راه اين احزاب بيانِ نابِ افق محدود بورژوازي و خرده‌بورژوازي است که بر مبناي توهمات ضد علمي و با نظريه‌هاي عوام‌فريبانه و خودفريبانه، توده‌هاي مردم را به راهي مي‌کشند که مکررا ورشکستگي‌اش به اثبات رسيده است.

رويکرد و سياست پراگماتيستي اين احزاب مرتبط با هدف‌شان است. آن‌ها حتا زماني که دست به مبارزة مسلحانه مي‌زنند هرگز هدفشان سرنگون کردن دولت‌هاي حاکم نيست و نمي‌خواهند از کليت نظام سياسي و اقتصادي و اجتماعي سرمايه‌داري و وابستگي به سرمايه‌داري جهاني گسست کنند. هدف آن‌ها رسيدن به شکلي از شراکت و سهيم شدن در ساختارهاي سياسي و اقتصادي موجود است – شراکتي که مي‌تواند طيفي باشد از نشستن در هيئت مديرة دولت‌هاي مرکزي يا کسب «خودگرداني» و «منطقه امن» در همان چارچوب و شايد روزي و روزگاري تشکيل دولتي مشابهِ يکي از همين  دولت‌هاي تحت سلطة امپرياليسم در خاورميانه. سرنوشتِ منطقة خودگران فلسطين، اقليم کردستان و روژاوا به خودي خود گوياي سياست‌هاي پراگماتيست يا به‌اصطلاح «رئال پلتيک» احزاب ناسيوناليست است.

هنگامي که هدفِ مبارزه، کسب مطالبات ملي (يا کسب بخشي از مطالبات ملي) در چارچوب همين نظام سياسي و اقتصادي حاکم باشد آن‌گاه به‌طور اجتناب‌ناپذير و خواسته يا ناخواسته برنامه و افق طبقة بورژوازي کُرد بر مبارزه مسلط مي‌شود. در حالي که افق و برنامة آن  منطبق بر پايههاي واقعي تغيير نيست و يک آلترناتيو واقعي در مقابل ستم ملي را ارائه نمي‌دهد. زيرا منافع بورژوازي کرد به‌طور عيني شراکت در استثمارِ پرولتارياي کرد و غير کرد است. منافعش در اين نيست که خود را محدود به استثمار قشر کوچکي از پرولتارياي «خودي» کند. تحت فشارِ اين تناقض، سناريوي مبارزه کردن و معامله کردن مرتبا از سوي اين احزاب تکرار مي‌شود.

علم کمونيسم به ما مي‌گويد براي تغيير جامعه و جهان بايد با تضادهاي واقعي (از جمله تضادهايي که اوضاع کردستان را رقم مي‌زند) روبه‌رو شد و با آن‌ها در افتاد. ستم‌هاي اجتماعي مانند ستم ملي و ستم بر زن فقط معضل و مشکلِ آن‌ها نيست که روي تيغ بُرندة اين ستم‌ها نشسته‌اند. بلکه معضل و مشکل کل جامعة بشري هستند و با تمايزات طبقاتي و با گسل‌هاي اجتماعيِ ديگري که آن‌ها هم حاصل کارکرد سرمايه‌داري هستند (مانند نابودي محيط زيست) درهم تنيده شده‌اند و سرچشمة همة اين معضلات کارکردِ نظام سرمايه‌داري جهاني است که بر جهان سلطه دارد و ستم ملي بخشي از ساختار سلطة آن است. دولت‌هاي حاکم در هر کشور لايه‌هايي از اين ساختار سلطه هستند. اين دولت‌ها –اعم از دولت‌هاي امپرياليستي يا دولت‌هايي مانند ايران و ترکيه و عراق و سوريه و غيره– هرگز بخشي از «راه حل» نيستند. برعکس! اين دولت‌ها مهم‌ترين و فوري‌ترين موانع مقابل پاي حل معضلات جامعه بشري از جمله ستم ملي هستند. با اين وجود، احزاب ناسيوناليست کرد مرتبا به جاده صاف‌کن اين دولت‌ها تبديل مي‌شوند و به اين علت کشيدن خط تمايز با افق و برنامه و سياست‌هاي پراگماتيستي اين احزاب دقيقا و عميقا بخشي از مبارزه با ستم ملي کُرد است.  

بياييد به‌طور علمي و صادقانه راه‌هايي که در مقابل وضعيت کنوني جامعة بشري که ستم ملي بخشي از آن است را بررسي کنيم و ببينيم پاية واقعي براي تغيير چيست؟ ببينيم کدام راه واقعا بديل يا آلترناتيوي در مقابل وضعيت کنوني جامعة بشري است. دو راه ممکن در مقابل اين وضعيت وجود دارد. يکي راهي راديکال در مقابل نظام سرمايه‌داري-امپرياليستي است و به نفع اکثريت تحت ستم و استثمار چند ميليارد نفريِ اين جهان و در نهايت به نفع کل بشريت است. راه دوم که آن هم ممکن است، تن دادن به وضع موجود و عادت کردن به آن است. تمام بيراهه‌هايي که به‌عنوان «راه اصلاحات» يا راه‌هاي «وسط» ارائه مي‌شوند و هدفشان اين است که در چارچوب همين نظام وضع اين قشر و آن قشر، اين ملت يا آن ملت را بهتر کنند و به اصطلاح بدترين و افراطي‌ترين جوانب سيستم را اصلاح کنند، در نهايت به توليد و بازتوليد همين سيستم منتهي مي‌شوند. مبارزه براي اصلاحات و بهبود هميشه هست و بايد باشد. مبارزه و شورش براي مطالبات بايد باشد و هرچه گسترده‌تر هم بشوند. اما معرفي «بهبود» و «اصلاح» وضع موجود به‌عنوان «هدف» و «آلترناتيو» تماما يک دروغ بورژوايي و توهم و خودفريبي خرده بورژوايي است. احزاب بورژوا و خرده‌بورژوا همواره مبارزات توده‌ها عليه شرايط ستم و استثمار را اسير چارچوب وضع موجود مي‌کنند و مبارزات آن‌ها را به همان ديناميک‌هايي که اين شرايط را به وجود آورده و مي‌آورد، قفل مي‌کنند. يعني به ديناميک‌هاي روابط توليدي سرمايه‌داري و فرآيند انباشت سودآور سرمايه؛ و به روابط اجتماعي، روابط قدرت سياسي، فرهنگ و ايدئولوژي و اخلاقيات منطبق بر روابط توليدي سرمايه‌داري. باب آواکيان به‌طور نافذ و روشن «دو راه» را تشريح مي‌کند:

«... يا اين و يا آن ديگري. اين‌ها دو انتخابِ ممکن در مقابل جامعه‌اند. ممکن است بپرسند: شما فکر مي کنيد کي هستيد که چنين ادعائي مي‌کنيد؟ جواب اين است که ما مفسرين واقعيت هستيم؛ بازرسان علمي و سنتزکنندگان واقعيت هستيم. اين‌ها را واقعيت مي‌گويد و امروزه ما هستيم که اين واقعيت را درک کرده‌ايم. اين واقعيت‌ها را نه از طريق فرآيندهاي تخيلي و مذهبي بلکه از طريق به‌کاربست علمي که تکامل يافته و مرتبا در حال تکامل است درک کرده‌ايم. ... اگر راه اول آگاهانه اتخاذ نشده و براي ايجاد جهاني نوين و بنيادا متفاوت تلاش نشود، آن راه دوم غلبه خواهد کرد...در اين حالت جهان کهنة موجود، شما را به درون خود کشيده و يا خُردتان خواهد کرد. اگر تلاش كنيد منطقة امني ايجاد کنيد يا دنبال راه‌هايي باشيد که بتوانيد مستقل از نظام جهاني عمل کنيد، نظام جهاني شما را زنده زنده خواهد خورد يا مانند تفاله‌اي به بيرون پرتاب خواهد کرد. ممکن است تا مدتي تبديل به يک خلاف جريان نه چندان مهم شويد اما اگر هم به طور سياسي سرنگون نشويد توسط عملکرد و ديناميک‌هاي نظام جهاني غرق شده و دير يا زود زنده زنده خورده خواهيد شد. »

آيا اين واقعيت به معناي آن است که هرگونه مبارزة مشخص با ستم ملي بيهوده است؟ هرگز! مبارزه با ستم ملي يک بخش حياتي از ساختن راه انقلاب کمونيستي و به پيروزي رساندن آن است و پس از پيروزي برنامة محو ستم ملي يکي از ديناميک‌هاي پوياي ساختمان سوسياليسم است.

آيا مبارزات ضد ستم ملي که خارج از چارچوب استراتژيِ انقلاب کمونيستي پيش مي‌روند، منفي‌اند؟ خير! اما با تناقضات مهم که نبايد از آن‌ها چشم‌پوشي کرد پيش مي‌روند. مهم‌ترين جنبة مثبتِ آن‌ها آشکار کردن پوسيدگي نظام سرمايه‌داري است که کارکردش علاوه بر اين که بر سلسله مراتب طبقاتي و استثمار استوار است، به‌شدت نيازمند انواع ستمهاي اجتماعي ديگر مانند ستم ملي است. اين مبارزات دائما ثبات دولت‌هاي حاکم که ستم ملي بخشي از وجودشان است را برهم مي‌زنند. اما جنبة منفي مبارزات ضد ستم ملي که خارج از چارچوب افق و برنامه و رهبري انقلاب کمونيستي جاري مي‌شوند اين است که رهبري اين مبارزات در نهايت در ساختار دولت‌هاي حاکم و نظام سلطة سرمايه‌داري امپرياليستي ادغام مي‌شوند و بر ضرورت مبارزه با ستم ملي يک ضرورت ديگر اضافه مي‌شود: ضرورت کنار زدن اين احزاب از رهبري مبارزات.

محو ستم ملي و تمام تمايزات طبقاتي و ستم‌هاي اجتماعي وابسته به سرنگوني نظام سرمايه‌داري از طريق انقلاب کمونيستي و استقرار جامعة سوسياليستي است. زيرا برخلاف سرمايه‌داري که به توليد و بازتوليد اين تمايزات و ستم‌ها وابسته است، خصلت و ديناميک‌هاي نظام سوسياليستي وابسته به از بين بردن کلية تمايزات طبقاتي و ستم‌هاي اجتماعي است. در جمهوري سوسياليستي نوين ايران ابتدايي‌ترين گام در راستاي محو ستم ملي به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت يعني ايجاد يک دولت جداگانه خواهد بود. به رسميت شناختن اين حق به معناي آن نيست که حتما از اين حق استفاده خواهد شد يا بايد بشود. داشتن اين حق به معناي آن است که بر خلاف نظام کنوني، جمهوري سوسياليستي نوين هيچ يک از ملل تحت ستم سابق را در صورتي که بخواهند جدا شده و دولت جداگانه‌اي تشکيل دهند مجبور به ماندن در چارچوب مرزهاي فعلي ايران نخواهد کرد. دولت سوسياليستي ما تلاش خواهد کرد توده‌هاي مردم را قانع کند که بهتر است از اين حق استفاده نکنند و در يک کشور سوسياليستي بمانند زيرا با يکديگر قوي‌تر خواهيم بود و هرچه سرزمين سوسياليستي‌مان بزرگ‌تر و قوي‌تر باشد بهتر و با سرعت بيشتري مي‌توانيم  زخم‌هاي طبقاتي و مليتي و جنسيتيِ برجاي مانده از جامعه کهنه را التيام بخشيم. با اين وجود ممکن است شرايطي پيش آيد که جدايي ملت تحت ستم سابق و تشکيل دولت مستقل امر مثبتي باشد. اما حتا اگر اين جدايي به ضرر دولت سوسياليستي باشد، اين دولت متوسل به زور نخواهد شد. اقدام ديگر براي فائق آمدن بر اين ستم تاريخي، استقرار مناطق خودمختار در مناطق ملل سابقا تحت ستم، در چارچوب نظام سوسياليستي خواهد بود. شرايط و فرآيند تشکيل مناطق خودمختار در «پيش‌نويس قانون اساسي جمهوري سوسياليستي نوين ايران» به وضوح طرح شده است. در اين مناطق، توده‌هاي مردم ملل سابقا تحت ستم امکان آن را خواهند داشت که حکومت منطقه‌اي را در سطوح مختلف طبق اصول کلي جمهوري سوسياليستي اداره کنند. براي از بين بردن تبعيضي که طي تاريخ طولاني شکل گرفته، دولت سوسياليستي در زمينه‌هاي توسعه اقتصادي و فن آوري، آموزش و آموزش عالي و فرهنگ و هنر «تبعيض مثبت»  و سياست «بالا کشيدن پايين‌ترين سطوح» را اعمال خواهد کرد. (رجوع شود به پيشنويس قانون اساسي جمهوري سوسياليستي نوين ايران: cpimlmorg)

مسلما مخالفت‌هاي زيادي با اين سياست‌ها خواهد شد. زيرا حتا پس از استقرار سوسياليسم افکار کهنة برتري‌طلبانه و شوينيستي که از گذشته برجاي مانده وجود خواهند داشت و از خاک متناقض سوسياليسم و جهان سرمايه‌داري نيز تغذيه خواهند کرد.

نهايتا، ماهيت هر حزب و جريان سياسي با جواب به اين سوال روشن مي‌شود که: با جهان کهنة بردگي مزدي و تخاصمات اجتماعي و جنگ‌هاي ويرانگر چه مي‌خواهد بکند و ماهيت جامعه‌اي که مي‌خواهد ايجاد کند چيست؟ توان تغيير وضعيت کنوني بشر با درک شرايط  مادي و اجتماعي و ضرورت ناشي از آن ارتباط لاينفک دارد. خيال‌پردازي‌هاي ناسيوناليستي و شبه مذهبيِ امثال اوجالان نه مي‌تواند روزنه‌اي براي درک آن شرايط مادي که ستم ملي را توليد مي‌کند باز کند و نه راهي براي ريشه کن کردن اين شرايط ارائه دهد. به قول رفيقِ زنده ياد امير حسنپور، براي اين تلاش تاريخ‌ساز، کمونيسم نوين لازم و حياتي است. او با صراحت اين حقيقت را در مقابل مبارزين کردستان مي‌گذارد و مي‌گويد: «وضع دنيا به جايي رسيده است که يا بايد نظام سرمايه‌داري را از ميان برداشت يا سرمايه‌داري زندگي را از ميان برخواهد داشت. انتخاب ديگري باقي نمانده است. اما روشن است که نيرويي جز جنبش کمونيستي توانايي و خواست اين تاريخ‌سازي را ندارد. جنبش کمونيستي هم آن طور که در گذشته بود از عهده چنين مسئوليتي برنمي‌آيد. با کمونيسم پيشين نمي‌توان به آيندة کمونيستي دست يافت و بدون "کمونيسم نوين" نه به درک درست گذشته مي‌رسيم نه به ساختن اين آينده. سنتز کمونيستي از کمونيسمِ گذشته و تدوين "کمونيسم نوين" کار سترگي است که باب آواکيان در پروسة مبارزات وسيع در عرصة تئوري، سياست و ايدئولوژي در سه دهة اخير موفق به انجام آن شده است... "کمونيسم نوين" اشتباهات، نابلدي‌ها، و لغزش‌ها را که در تجربه‌هاي آغازين ساختمان سوسياليسم اجتناب‌ناپذير بودند خاطر نشان کرده و نقد مي‌کند... دستاورد آواکيان تنها مشخص کردن و نقد پراکنده اشتباهات تجربه ساختمان سوسياليسم در موج اول کمونيسم نيست. آن‌چه مهم‌تر است اين است که او خطاها و کمبودهايي را که در عرصه تئوري و متدولوژي به اين اشتباهات راه داده‌اند نشان داده و به نقد کشيده است... آواکيان مارکسيسم را به‌عنوان علمي هميشه در حال تحول و تکامل  تلقي کرده است و با اين رويکرد به نقد گرايش‌هاي متافيزيکي و ايده‌اليستي در کمونيسم از جمله در مارکس، انگلس، لنين و مائو پرداخته است. در واقع او موفق به حل يک تضاد جدي که از ابتداي تکامل تئوري کمونيستي در آن موجود بود شده است. يعني تضادِ رويکرد و روش بنياداً علمي آن با جنبه‌هايي که با چنين رويکرد و متدي مغايرت داشته است... سوال من از روشنفکران و فعالين سياسي که از وضع موجود بيزاز هستند و به تسليم به آن تن درنمي‌دهند اين است: با چه افقي بايد به مصاف وضع موجود رفت؟...». (امير حسن‌پور، بر فراز موج نوين کمونيسم، انتشارات: حزب کمونيست ايران م‏ل‏م، 2017، ص 25-29)

 

 

      به نقل از نشريه آتش96  – آبان 98

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

نشانه ها خبر از مرگ بنیادگرایی در خاورمیانه میدهد

نشانه ها

خبر از مرگ بنیادگرایی

در خاورمیانه میدهد

موج تظاهرات و قیام مردم عراق در اعتراض به فساد گسترده مسئولان دولتی, بیکاری بالا و فقدان خدمات عمومی در این کشور از 9 مهر (اول اکتبر) شروع شد ولی دچار وقفه کوتاهی گردید, دولتمردان عراقی به خیال واهی که خطر رفع شده است نفس راحتی کشیدند, غاقل از این که تظاهرات کنندگان عراقی بدلیل مراسم اربعین وقفه کوتاهی به اعتراضات خود داده بودند و بعد از ان مجددا قوی تر و گسترده تر ار دور قبلی اعتراضات ادامه یاقت, بطوری که اکنون اعتراضات در بیش از 10 استان عراق در جریان است.

اعتراضات و خیزش مردم عراق گر چه در ابتدا علیه فساد, بیکاری و مسائل اقتصادی بود, لیکن در ادامه شکل سیاسی تری بخود گرفت و عراقیان اکنون نسبت به دخالت عظیم و گسترده حاکمیت ملایان ایران در کشورشان معترضند و میگویند جمهوری اسلامی در عراق تلاش می کند همان تجربه تضعیف ارتش ایران بوسیله سپاه پاسداران را با تشکیل حشد الشعبی مرکب از نیروهای شبه نظامی شیعه هوادار ولایت فقیه رو در روی ارتش عراق, بوسیله مزدوران خودش در حاکمیت عراق بمورد اجرا بگذارد.  

هزاران نفر دوشنبه شب 6 ابان و صبح سه شنبه 7 ابان (28 و 29 اکتبر) مقررات منع رفت و امد شبانه و حکومت نظامی در بغداد را به چالش کشیدند و با امدن به خیابانها علیه دولتمردان عراقی شعار دادند.

خبرگزاری رویترز روز سه شنبه 7 ابان گزارش داد که نیروهای امنیتی عراق به روی معترضان اتش گشودند.

ژنرال قیس المحمداوی فرمانده عملیات بغداد اعلام کرده است که از ساعت دوازده نیمه شب تا ساعت شش صبح حکومت نظامی خواهد بود و منع رفت و امد بمورد اجرا گذاشته خواهد شد, لیکن تضاویر منتشر شده در شبکه های اجتماعی نشان میدهد که معترضان در ساعات منع رفت و امد به خیابانها امده و علیه دولت شعار دادند.  

در شهر الحله در حنوب عراق نیروهای امنیتی به سوی تظاهرات کنندگان اتش گشوده و 7 نفر را کشته و تعدادی را مجروح کردند.

حکم دستگیری رئیس شورای استانی بابل ھمراە بامعاون و محافظانش بە دلیل دستور شلیک به معترضان صادر گردیده است.

 بە گزارش العربیە خکم بازداشت رعد الجبوری از مزدوران شناخته شده جمهوری اسلامی و نیروی قدس همراه معاون و تعدادی از محافظانش زمانی صادر شد, که یک نوار صوتی از سخنان او قبل از حمله به تظاهرکنندگان که در اطراف ساختمان شورای استان در شهر حله تجمع کرده بودند, به بیرون درز داده شده و به دست مردم و برخی مقامات عراقی افتاده است.

شایان ذکر است که در این نوار صوتی الجبوری به محافظان خود دستور می دهد با گلوله مستقیم به سوی معترضان شلیک کنند.

در نتیجە شلیک محافظان الجبوری کە از اعضای سازمان بدر در حشد الشعبی بە ریاست ھادی العامری ھستند, 7 معترض در استان بابل کشتە و بیش از 38 تن دیگر زخمی شدند.

جوانان عراقی در بغداد شعار دادند: «اخوان و سنه و شیعه ....هذا الوطن ما نبیعه»

(شیعه و سنی برادرند.....وطنمان را نمی فروشیم)!.

گفته می شود که جو همبستگی و اتحاد در میان اقشار مختلف مردم در طی تظاهرات بسیار بارز می باشد, ظهر 6 ابان تعدادی از نیروهای یگان ضد شورش پلیس بغداد یونیفرم خود را از تن در اورده و به صفوف قیام کنندگان پیوستند.

فیلم های ویدئویی منتشر شده در فضای مجازی بیانگر حضور گسترده معلولین در میان تظاهرات کنندگان می باشد.

در اقدامی دیگر سربازان عراقی ارتش به میان دانش اموزان تظاهرات کننده رفته و نسبت به انها ادای احترام کرده و به انان پیوستند.

اقشار و گروههای اجتماعی مختلف روزانه به طور دسته جمعی با قیام کنندگان و تظاهرات کنندگان اعلام همبستگی کرده و به انان می پیوندند. پس از پیوستن وکلا و حقوقدانان به صفوف تظاهرات کنندگان, دانش آموزان و دانشجویان، دانشجویان دانشگاە داروسازی بغداد ھم بە قیام مردم عراق پیوستند و شعار: «ایران بره بره ....بغداد تبقی حره» (ایران بیرون بیرون ....بغداد ازاد) سر دادند. 

مجموعا تظاهراتهای اعتراضی مردم عراق تا کنون دست کم 250 کشته و هزاران مجروح در بر داشته است. 

تنها در تظاهرات اخیر در کربلا 18 تن کشته و شمار زیادی مجروح شدند.

همزمان در لبنان نیز مردم به جان امده از فساد و ظلم بنیادگرایان اسلامی به خیابانها امدند. در حقیقت تحولات کل خاورمیانه خبر از پایان سلطه شوم بنیادگرایی مذهبی و بخصوص پدر خوانده بنیادگرایی یعنی حاکمیت ولایت فقیه را میدهد.

ولی فقیه خامنه ای طی سخنانی که بیانگر ترس و نگرانی اش می باشد گفته است: استکبار به کمک کشورهای مرتجع منطقه سعی در اشوب در عراق دارند.

قاسم سلیمانی فرمانده نیروی تروریستی قدس نیز خطاب به دولتمردان عراقی گفته است: ما تجارب زیادی در برخورد با تظاهراتها داریم.

معاون ستاد عملیات نظامی سپاه پاسداران رژیم موسوم به قرارگاه خاتم الانبیا رویدادها و خیزش مردم عراق را “فتنه” نامیده است و یک پاسدار دانه درشت دیگر نیز جوانان بپا خاسته عراقی را عوامل تروریستهای تکفیری خوانده است.

معترضین عراقی تک تیراندازهای ایرانی را در عراق دیده اند که به سمت تظاهرات کنندگان شلیک می کنند و در مواردی انان را دستگیر کرده اند.

شواهد همه حاکی است که رژیم ملایان قصد دخالت به نفع حاکمان فاسد عراقی و سرکوب تظاهرات کنندگان عراقی را دارد, نباید اجازه چنین کار جنایتکارانه ای را به ملایان داد, امریکا در قبال حفاظت مردم عراق مسئولیت قانونی و اخلاقی دارد, زیرا اشغال عراق از سوی امریکا و سپردن حاکمیت بدست دولتمردان فاسد شیعه هوادار ولایت فقیه, عامل اصلی ویرانی اقتصاد عراق و نارضایتی عراقیان می باشد.  

کاوه ال حمودی

 

Kaveh179@gmail.com

کُردستانِ سوریه و افق‏ها

کُردستانِ سوریه و افق‏ها

تحولات کنونی و ترک مواضع نظامیِ نیروهای کُردستان در سوریه، به هجومِ سبُوعانه و به توافقِ قدرت‏مداران بزرگ جهانی به منطقۀ خاورمیانه بر می‏گردد. البته اتفاقِ فعلی در کُردستان سوریه، ابتداء به ساکن نیست و به گذشتۀ نزدیک، و نیز به سیاست‏های نیروهای درگیر در جنبش کُردستان سوریه ربط دارد. پس هرگونه دُوری و یا نادیده‏گیری از نقش و از رفتارِ سیاسی - نظامیِ نیروهای کُردستان، در قبال سیاست‏های دولت‏های بزرگ جهانی و رژیم‏های چاکرمنش و وابسته‏ای هم‏چون ترکیه، ما را گمراه و از ارائه ارزیابی صحیح باز خواهد داشت.  

 

در هر صورت و تابحال روشن شده است که تفاوتِ بسیار زیادی، بین مواضع و خواست‏های مردمی، با مواضع و خواست‏های نیروها و جریانات مدافع آنان است؛ به اثبات رسیده است که جنبش‏های اعتراضی و حق‏طلبانۀ مردمی، در دُوره‏های متعدد و بدلیل سیاست‏های مماشات و تسلیم‏طلبانۀ نیروهای مدعیِ رهائی از زیر سلطۀ طبقۀ سرمایه‏داری، متحمل ضربات بس سنگینی شده‏اند؛ دیده شده است که هر یک از آنان و تحت عنوان دفاع از جنبش‏های مردمی، جنبشِ در حال رشد و روبه جلو را، به جنبشِ روبه عقب و نیز به جنبشِ سکون و بی‏روح تبدیل کرده‏اند؛ متأسفانه کُردستانِ سوریه این روزها، با چنین پدیده‏های تأسف‏باری رودرروست و گام و به‏گام دارد، مسیرِ خلافِ مقاومتِ آن روزهای کوبانی را پی می‏گیرد؛ کوبانی که در گیرودار حملۀ داعش و آن‏هم با حمایت و در هم‏یاری دولت‏مردان بزرگ جهانی و رژیم‏های حامی‏شان هم‏چون دولت ترکیه، پیام‏آور مقاومت و تعرض در برابر قداره‏بندان سرمایه، و نیز پیام‏آور بازستانی حقوق پایمال شدۀ توده‏های محروم و ستم‏دیدۀ کُردستان سوریه بُوده است. آن‏زمان کُردستان ایستاد و دشمنان را پس زد و این‏زمان عقب نشسته و بخشی زیادی از کُردستان را، بار دیگر به حاکمان زورگو - و آن‏هم به بهانۀ جلوگیری از خون و خون‏ریزی -، باز گردانده است.

 

پیش‏تر و در «بیم‏ها و امیدهای کوبانی!» گفته شده است که توده‏های محروم کُردستان برای دست‏یابی به حقوق دیرینۀشان، نیاز به تئوری منطبق با آرمان کمونیستی و هدایت‏گر سالم دارند؛ گفته شده است که جنبش کُردستان، قادر به پس زدن درازمدت منفعت‏طلبان و ستم‏گران از سرزمین‏اش نخواهد بُود، مگر آن‏که، از قدرتِ توده‏های محروم منطقه تغذیه شود؛ گفته شده است که نگاه به بالا نیروهای کُردستان، به معنای رد نگاهِ پائینی‏هاست. البته قابل قبول و طبیعی‏ست که در این حوزه‏ها، برداشت‏های گونه‏گونه‏ای از جایگاه و از نقش مبارزاتی نیروهای درگیر در جنگ طبقاتی با دشمنان کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های ستم‏دیده وجود دارد؛ و مضافاً این‏که دُرست است، انقلاب توده‏ای به ثمر نخواهد رسید مگر آن‏که، حاملِ سیاستِ تعرضی و مقابله‏ای علیۀ ارگان‏های مسلح و سرکوب‏گر باشد؛ هم چنین دُرست است که گسترش جنگ انقلابی، وابسته به آگاهی کمونیستی و سازماندهی نیروی توده‏ای در برابر حملات و یورش سازمانیافتۀ نظام امپریالیستی در میادین خودی‏ست؛ مفوله‏های اساسی که نیروهای کُردستان سوریه، آگاهانه از آن‏ها فاصله گرفته‏اند تا به‏پندارِ خویش، مانع جنایتِ ارتکابی بیش از پیش امپریالیست‏ها و دولت‏های وابستۀشان هم‏چون دولت «اردوغان» گردنند! سیاست و تاکتیکی که با خواسته‏های توده‏های محروم کُردستان سوریه، و نیز با منطق جنگ‏های انقلابی و رهائی‏بخش از زیر سلطۀ ستم امپریالیستی در تضاد قرار دارد.

 

ولی قبل از هر چیز، طرح و تکرار این‏موضوع بی‏فایده نیست که دولتِ ترکیه، با دستورِ دولت امریکا و در توافق با دیگر دولت‏مردان بین‏المللی‏ای هم‏چون روسیه، بخش‏هایی از کُردستانِ سوریه را اشغال کرده است تا هم نقشه و سیاست تعرض به حقوق محرومان را پی گیرد، و هم بر جنگ‏های ارتجاعی و هر چه میلیتاریزه‏تر کردن منطقه بی‏افزاید. دهه‏هاست که دولت‏مردان بزرگ جهانی به یاری و با سازماندهی دستجات مسلح و ارتجاعی‏شان و بویژه در چهارچوبۀ باز تعریف و تقسیم مجدد جهان سرمایه‏داری، حملات افسار گُسیخته‏ای را به کارگران و زحمت‏کشان جهان، و از جمله به منطقۀ خاورمیانه سازمان داده‏اند. جنگ، آوارگی و ویرانی را یکی پس از دیگری، بر فضای جوامع و مناطق متفاوت حاکم گردانده‏اند و روزبه‏روز دارند، انسان‏های دیگری را در کامِ سیاست‏های ضد انسانی‏شان می‏بلعند. به عبارت دیگر، آشوبِ سیاسی و نظامی در جهانِ سرمایه‏داری بسیار بالاست و دارند آگاهانه تنش و اختلافات‏شانرا، به میادین غیرخودی‏ای هم‏چون کشورهای عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و غیره می‏اندازند؛ بر آنند تا از یک‏سو، جهانِ معترض را به عقب وادارند و از سوی‏دیگر بر بُحران مزمن‏شان فائق آیند. جابجائی و اعزام نیروهای نظامی به قسمت‏های مختلفِ عراق، سوریه، لیبی و دیگر مناطق خاورمیانه و هم‏چنین استفاده از ادوات سرکوب و کُشنده، نمایان‏گر خواست‏ها و سیاست‏های فوری دولت‏مداران بزرگ، نسبت به جامعۀ بازخواهی است؛ می‏خواهند جنبش‏ها و درخواست‏های مردمی را از روندِ معمولی و بحق‏اش باز دارند تا چاله‏های سیاسی - اقتصادی‏شانرا، با سرکوبِ بی‏رحمانه و با فروش تسلیحات نظامی به کشورهای سرشاز از منابع طبیعی پُر کنند.

 

به هررو ماهیتِ این سوی قضیه، یعنی ماهیتِ دولت‏مردان بین‏المللی و دیگر دولت‏ها و دارودسته‏های وابستۀشان روشن است. امّا سوی دیگر آن، به سیاستِ مدعیانِ منافع مردم مربوط می‏باشد. بنابراین لازم و ضروری‏ست تا بموازات محکومیت و افشای سیاست‏ها و حملات وحشیانۀ امپریالیست‏ها و دیگر دستجات مسلح و ارتجاعی، ماهیتِ سیاسی اوضاع کنونی را بدُرستی بازگو، و نیز کدری سیاست‏ها و تاکتیک‏های سازمان‏ها و احزاب درونِ جنبش کُردستان را برشمارد و بدنباله تلاش ورزید، از بارِ صدمات بیش از پیش جنبش‏های حق‏طلبانه کاست. به این علت که جامعه و مردم، کاملاً با طبقات حاکمه و دستجات متفاوت‏شان، خط و مرز روشن و عملی کشیده‏اند و به انحای گوناگون دارند، مدافعین وضعیت فعلی را به چالش می‏کشند. ایراد کار و یا ناروشنی، نه در انتخابِ سیاسی مردم نسبت به سیاست‏های قدرت‏مداران و رژیم‏های حاکم منطقه، بلکه در انتخابِ سیاسیِ ناصحیح بعضاً نیروهای مدعی منافع کارگران، زحمت‏کشان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی است. مورد و یا مواردی که این‏روزها در صحنۀ کُردستانِ سوریه در جریان است و دارد، به آوارگی، به تخلیه و به کاهش انرژی مبارزاتی مردم می‏پردازد و در همان‏عین نقش سوپاپ اطمینان سیاست‏های امپریالیستی در منطقه را بازی می‏کند.

 

به عبارت واضح‏تر باید گفت که نمی‏توان مدعی منافع و سُخنگوی مردم بُود و در همان‏حال، گوش شنوا از قدرت‏مداران بزرگ جهانی داشت؛ نمی‏توان عامل بدبختیِ توده‏های ستم‏دیدۀ کُردستان را، طبقاتِ آلوده به ستم و سرکوب دانست و در همان‏حال، مجری سیاست‏های ضد انسانی‏شان بُود. این دو نگرش و دو سیاست، متضاد از هم است و شوربختانه جنبش‏های اعتراضی و حق‏طلبانه، در چنین دو راهیِ ضررخُورده گیر کرده است و بدون کم‏ترین شک و شبهه‏ای، تغییر آن مستلزم تغییر سیاست‏های تسلیم‏طلبانه، و نیز مستلزم اتکاء به قدرت و به نیروی مسلح توده‏ای‏ست. روشن است که پیش‏رفتِ جوشش‏های مردمی، در تعرضِ بی‏وقفه به ارگان‏های حافظ بقای امپریالیستی و بویژه در سازماندهی آنان حول سیاست‏های تمام کننده است. این‏ها از زمره مختصات جنگ‏های انقلابی‏ست و بر خلافِ بعضاً ایده‏های طرح شده، نمی‏توان و در حقیقت نمی‏شود، ناپیگیری‏های نظری - عملی را به خصلتِ جنگ‏های توده‏ای در دُوران و در مراحل متفاوت ربط داد؛ نمی‏توان به بهانۀ جلوگیری از تخریب و خون و خون‏ریزی، زمینه‏های تخریب و خون‏ریزی بیش از پیش محرومان را آماده و هزاران نفر را بی‏خانمان کرد؛ نمی‏توان به بهانۀ قدرقدرتی حاکمان جهان، از انتخابِ سیاست تعرضی باز ماند و در همان‏حال توده‏ها را از آوارگی و دربدری نجات داد. پیداست که سرمایه‏داران در سرتاسر جهان دست بالا را دارند و با تمام وجود بدنبال تخطئۀ جوشش‏ها و اعتراضات حق‏طلبانۀ مردمی‏اند. بدون اندکی توهم، فضای جهان یک‏سویه است و پس تغییر جهت فعلی، نه در عقب‏نشینی، نه در هم‏کاری و یا نه در هم‏سوئی با سیاست‏های امپریالیست‏ها و دیگر دارودسته‏های‏شان، بلکه در تعرض، در دُوری و در فاصله‏گیری از آنان و بویژه در اتکاء عمیق به قدرت و به نیروی توده‏ای‏ست.

 

به طور یقین جامعۀ مدافع جنبش‏های انقلابی در چنین بستری قادر خواهد بُود تا آیندۀ روشن و نیز آیندۀ عاری از ظلم و ستم را تضمین کند. با این تفاصیل، شناختِ حدود و ثغورِ سیاسیِ نیروهای مدعی جنبش کُردستان، در موقعیتِ حساسِ کنونی می‏تواند ایده‏ها را شفاف‏تر و افق‏های مبارزاتی در کُردستانِ سوریه را روشن‏تر سازد. بنابه هزاران ادله، دلیلی از اتخاذِ سیاست دفاعی و پس‏روندۀ نیست؛ دلیلی برای عقب‏نشینی و یا تسلیمِ بدون جنگ و درگیری با دشمنانِ توده‏های محروم و ستم‏دیدۀ کُردستانِ سوریه نیست؛ دلیلی در مدارائی، در همراهی و یا در هم‏سوئی با سیاست‏های ارتجاعی دولت‏های بزرگ و دیگر دارودسته‏های سرکوب‏گر منطقه نیست. خواست مردم و به سر انجام رساندن انقلاب را نمی‏شود، با دُور زدن و یا با کنار آمدن با قدرت‏مداران بین‏المللی‏ای هم‏چون امریکا، روسیه، سوریه و ترکیه و غیره متحقق کرد. به این سبب که سیاستِ این دولت‏ها در قبالِ درخواست‏های مردمی، آن‏چه را که در دنیای فعلی شاهد آنیم، نیست. حاکمان کنونی تضادِ منافع بنیادی با پائینی‏ها دارند و پس هرگونه مراوده و مشورت با آنان، به ضرر مردم تمام خواهد شد. بدین ترتیب توافق و اعطای این و یا آن بخش از سرزمین و منطقه، به دسته‏ها و یا به گروه‏های وابسته به دولت‏ها، نه تنها در خدمت به آرمانِ توده‏های ستم‏دیدۀ کُردستان سوریه نیست، بلکه در جهت بندگی، اسارت و تخریبِ بیش از پیش خانه و کاشانۀ آنان است. پس ایستادگی و مقاومت در برابر اشغال‏گران، از زمره اولویت‏ها و وفاداری به جنگ‏های انقلابی توده‏های دردمند است؛ کاری که نیروهای کُردستان سوریه، آشکارا از آن‏ها سر باز زده‏اند و دارند، گام به‏گام و در بده و بستان با دولت امریکا و دیگر دولت‏های سرکوب‏گر منطقه، زمینۀ جنگ‏های گسترده‏تر و حضور طولانی‏تر آمرین و عاملین وضعیت ناهنجار کنونی را فراهم می‏کنند. جنبشِ اعنراضی، جنبشِ مسامحه نیست؛ خط و مرام‏اش، سازشکاری و اطاعت از سیاست‏های قدرت‏مداران بین‏المللی و باز پس دادن منطقۀ کُردستان، به غاصبان نیست؛ دولت ترکیه سی کیلومتر، سرزمین کُردستان را به بهانۀ منطقۀ "امن" اشغال کرده است تا روحیۀ تعرضی توده‏های ستم‏دیده و بازخواهی دیگر مناطق کُردستان را سرکوب کند.

 

خلاصه این‏که، سرمایه‏داران برای تعرض به کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های محروم و رنجدیده، بدنبال بهانه نیستند و هر زمان منافع‏شان ایجاب کند، آنانرا قربانیِ سیاست‏های منفعت‏طلبانۀشان خواهند کرد. در این حوزه نیازی به ردیف کردن موارد نیست و درنتیجه تاکتیک صحیح در برابر سیاست‏های نظام امپریالیستی، با تعرضِ سازمانیافتۀ توده‏ای و مسلحانه گره خُورده است. پس تنها با انتخابِ سیاست و راهِ مقابله‏ای و مسلحانه است که می‏توان، موانع رودررو را بر طرف کرد و افق‏های روشنی در برابر جامعه و قربانیان نظام امپریالیستی قرار دهد.

 

2 نوامبر 2019

11 آبان 1398

 

 

از عراق و لبنان که فریاد سکولاریزم میکشد بیاموزیم‎

از عراق و لبنان که فریاد سکولاریزم میکشد بیاموزیم‎
 
فاشیزم اسلامی در چنبره بحران های لاعلاجی دست و پا میزند تحریمها اقتصادی و سیاست با ایران همچون آفریقای جنوبی زمان آپارتهاید برخورد کنید طناب داری شده است که هر روز گره آن بر تنفسگاه فاشیزم اسلامی تنگ تر میشود.
 
ناتوانی در حل معضل پول شوئی و ناتوانی در پیوستن به معاهدات بین المللی از طرفی و نیز تهدید کشور های اروپائی برای خروج از برجام مرده و بگور سپرده شده .
 
 از طرف دیگر شورش های کارگری اجتماعی دانشجوئی ، اعتراضات زنان و مال باختگان که هر روز سر از شهری برمیاورد و انقباض درونی فاشیزم اسلامی در سرکوب و کشتار و اعدام یک راه برای فرار از این معضلات لاینحل در جلو پای خود میبیند کشیدن منطقه و جهان پیرامونی به جنگ از حمله به کشتی های نفتی تا زدن پهباد های نیروهای ائتلاف در خلیج فارس تا حمله به بنیاد های نفتی عربستان سعودی با موشک ولی امروز ورای همه اینها خیزش های مردمی در عراق و لبنان همراه حمله به علی خامنه ای و قاسم سلیمانی سرکرده سپاه تروریستی قدس و بستن شریانهای اقتصادی این کشور ها بر روی آخوند های چپاولگر همراه شعار های استراتژیک و ایدئولوژیک ساختارشکنانه مانند نفی اسلام . پیوستن به سکولاریزم خواب از چشم رژیمیان و حامیان اسلامی خارج از رژیم نیز ربوده است. در عراق آخوند مقتدا صدر و نیز دیگر وابستگان به علی خامنه ای و فاشیزم اسلامی مورد حمله و هجوم قیام کنندگان که شعار سکولاریزم میدهند قرار میگیرند . البته جای تاسف است که که محمد علی توحیدی از مجاهدین معتقد است که قیام کنندگان شعار حسینی و اسلامی میدهند و عذرا علوی طالقانی میگوید که الگوی اسلام لچکی مجاهدین مورد تائید جهان برای پیاده کردن این الگوی اسلامی در سراسر گیتی است البته در آینده نزدیک فریاد سکولاریزم و ممنوعیت فاشیزم اسلامی از زندگی مردم واضح تر و رسا تر شنیده خواهد شد پایه های فاشیزم اسلامی در منطقه و شکستن کمر آن از حسن نصرالله تا عراق براحتی شنیده میشود و تاثیرات استراتژیک خودش را بر روی مردم ایران و کل منطقه خاور میانه خواهد داشت زمان لچک چادر و چاقچور و سرکوب فاشیزم اسلامی و محدود کردن مردم آزادیخواه این کشور ها به پایان رسیده است
 
از مردم عراق و لبنان و خواست سکولاریستی آنان بیاموزیم و بدیگران آموزش دهیم
 
با پوزش از دوستان حدود دوماه منطقه زندگی من فاقد کابل های جدید اینرنتی بود و دسترسی من فقط از طریق تلفن همراه و بسیار محدود میسر میگردید اشعار و غزلیات هم با کیفیت نوشتاری خوب عرضه نشدند که در آینده جبران خواهد شد
 
نوید اخگر شنبه 2 نوامبر سال 2019 میلادی سوئد استکهلم
 
 
 
                                      

لک لک های خستگی ناپذیر !


hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


کسری بودجه دولت سپاه پاسداران سال 1399 در حکومت اسلامی یه عالمه است که سعی دارند مثلا پنهان بماند.

آمریکا 7 میلیارد دلار برای ادامه موش و گربه بازی با حکومت اسلامی ایران در خاورمیانه اختصاص داد ...

خامنه ای : آمریکا و حکومتهای مرتجع منطقه در عراق و لبنان آشوب به پا میکنند ...

من : هرچوبی توسط هر مرتجعی به کون حاکمان مسالمان ایران برود همانا عملی انقلابی محسوب میشود...

در آینده خواهم نوشت که در چه سرفصل هایی عملکرد ضد انسانی و مرتجع غرب ناگهان و در کجا انقلابی میشود و چرا بقیه انقلابیون سابق ناگهان تصمیم گرفتند برای همیشه ارتجاعی بمانند ؟

جناب حاکم مسلمان ایرانی این هنر نیست که تسمه های سرکوب و فیلتر و سانسور را در داخل ایران هی محکمتر کنی و لایف مردمی بزنی .

در همان لبنان و عراق حداقلِ فضایی باز هست تا حرف و اعتراضی بیان شود قیمتش البته کم نیست ولی بهتر از فضای داخل ایران است . باز هم تاکید میکنم قدرت واقعی را در رشد اقتصادی نشان میدهند . یکی از مختصات متفاوت قوانین زمین سیاست قرن 21 با قرن پیش همین است که غرب توان سیاست تهاجمی در استفاده از عنصر اجتماعی را دارد و در مقابلش بقیه مجرب مکفی نیستند و ازهمین توانایی وحشت هم دارند ...

آنچه در لبنان و عراق شاهد هستیم ادامه همان بهار به موسوم به عرب است که ویروسش حالا خیلی آرام وخزنده به محدوده گلوی ولایت فقیه وارد میشود . از ویژگیهای خاص ویروس تغییر جمعی بودنش است ... یعنی اینطور نیست که مخصوص عده ایی باشد و عده ایی نباشد ، بهار موسوم به عرب در دل خاورمیانه حالا به موج دوم رسیده است.

پمپئو معافیت همکاری هسته‌ای با حکومت اسلامی ایران را تمدید کرد؛ و همزمان تصمیم جدید برای تحریم بخش عمرانی مرتبط با سپاه

برایان هوک : حکومت اسلامی ایران ۱۶ میلیارد دلار از 150 میلیاردی که کاخ سفید به ولایت فقیه داد را در سوریه و عراق هزینه کرده است...یعنی خودشان پول میدهند و خودشان هم بلوایش را اجازه میدهند شعله بگیرد و خودشان هم فوت میکنند توش ...

داعش جانشین ابوبکر بغدادی را معرفی کرد ...

یک محققی گفته است داعش را آمریکا خلق نکرد...


محقق مربوطه که معلوم نیست از کجا مدرک گرفته ، نقش عامل خارجی در ایجاد وقایع را نمیخواهد ببیند ، چون اگر درست ببیند آنوقت باید پنبه انقلاب 1357 را بزند که برایشان خوشایند نیست .


هر اتفاقی که در دید بقیه قرار میگیرد قبلش انبوهی وقایع سیاسی دیگر در لایه های زیرین به صورت زنجیره ایی رخ میدهد تا به دریچه چشم ما میرسد برای دیدن ...


ایده ، فکر و لجستیک و ستون فقرات داعش از غرب جوشید بعد از تولد ، شکل گیری بدنه و بقیه اش محصول شرایط منطقه و جغرافیا است . مثل 1357 که ایده جابجایی سیستم سلطنتی با سیستم آخوندی در نشست سران بانکهای جهانی در دهه 1970 میلادی ، جهت مهار بحران اقتصادی خودشان مطرح شد ، در جزیره گوادلوپ کلید خورد و بقیه اش را غرب کاری نداشت همه چیز را گذاشت به عهده عوامل همان جغرافیا ...


نقطه کلیدی وهوشمندانه در این پروسه تشخیص زمینی است که تخم مربوطه توسط غرب درش کشت میشود وزمین باید استعدادرشد محصول را داشته باشد ، خاورمیانه زمین مناسبی دارد . از تمام جهان هر کسی میخواهد ساختار شکنی کند این ظرف آماده برایش مهیا شده ، هر کسی دنبال هیجان و خشونت است ، حالا آدرس مشخصی در خاورمیانه هست ، از هر جای دنیا میتواند برود و سر ببرد و لشگری با تعداد 30 هزار نفر جمع میشود ... داعش خالق بسیار هوشمندی داشت جهت بازی خون با حکومت اسلامی ولایت فقیه که این بازی فقط یکی از محصولاتش است .


طوفان و سیل و زلزله محصول انبوهی فعل و انفعالات جوی و جغرافیایی و بیرونی است ، ظهور داعش هم تابع همان قوانین است.


هیچ واقعه ایی همینطوری رُخ نمیدهد، تخم و تفکر خفته توحش دین اسلام در خاورمیانه که در 1357 و به صورت محدود در ایران فعال شده بود ، حالا در وسعتی به اندازه تمام خاورمیانه فعال شده است . خلق داعش رنسانس تاریخی دین اسلام را کمی هم هُل میدهد به جلو ...


حتی مثل قارچ هم فرض گرفته باشیم فعال شدن و نفس کشیدنش نیاز به لجستیک دارد . این یک سیاست تهاجمی است که بعداز فروپاشی شوروی سابق فقط از عهده غرب برمیآید . در جغرافیای خاورمیانه که تلاش اکثر ساکنانش سیر کردن شکم خودشان است پس آن سلولهای خفته فرضی به مدت حداقل یک دهه در لشگری به گفته خودشان سی هزار نفره چطور به سلاح سنگین مجهز و ساپورت و سازماندهی و فعالتر میشوند ؟ واین موجود البته در تمام پروسه تحت کنترل محسوس و نامحسوس عمل میکند. سرش را میزنند 2 روز بعد جانشین دارد ... این یعنی جغرافیای خاورمیانه با همین تفکر دینی ارتجاعی استعداد پرورش چنین جانورانی تا اطلاع ثانوی دارد...


وقتی خالق اصلی داعش را در متن وقایع نخواهی ببینی ، میشود حکایت همان لک لک هایی که توی بقچه برای خانواده ها ازطرف خدا بچه میآورند ، پدر و مادرهای ما هم میخوابند کنار هم ، تخمه آفتابگردون میشکستن و برای هم فقط قصه خرس مهربون میخوانند...



01.11.2019
اسماعیل هوشیار

دو مطلب

دنیای سرمایه داری نیاز فوری به تغییرات بنیادی دارد و این جز با پیروزی انقلاب قهری کمونیستی پرولتاریای سازمانیافته امکان پذیر نیست!

پرولتاریا برای انجام این وظیفه بیش از همه چیز نیاز دارد که به صورت یک طبقه خود آگاه، طبقه ای برای خود و نه طبقه ای درخود و تولید کننده کالا برای افزایش سرمایه که بردگی اش را باز تولید می کند، درآید.
برای اینکه پرولتاریا در شرایط حاکمیت سرمایه بر همه چیز جامعه از طریق سلطه اش بر ابزار تولید و از جمله بر فرهنگ جامعه و روابط اجتماعی و خانوادگی، بتواند طبقه ای برای خود گردد، پرولتاریا - طبقه کارگر بطور کلی و نه فقط هسته اساسی یعنی کارگران صنعتی، در ارگان ها و سازمانهای توده ای طبقاتی - اقتصادی سیاسی خویش سازمان یابد.
بر طبق واقعیات جامعه طبقاتی سرمایه داری امپریالیستی، تجربیات تا کنونی مبارزه ی طبقاتی که توسط کارل مارکس، فردریش انگلس و شاگردان شان و مخصوصا لنین جمع بندی شده اند و آموزش های آنان و مخصوصا درشرایط کنونی که دولت طبقاتی طبقه حاکم، کاملا مسلح و دارای سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی مخوف و خرفت کننده شده است، بهترین و مهمترین و اساسی ترین، سازمان - تشکل پرولتاریا حرب سیاسی اوست که اساسا توسط پرولتارهای آگاه، انقلابی و کمونیست و به شکل مخفی موجودیت می یابد، می باشد.
بنا بر این، هر فردی که به نوکر سرمایه تبدیل نشده است و جیره خواره طبقه ی سرمایه دار نیست، خود را باید ملزم بداند که به پرولتارهای آگاه یاری رساند که چنین حزبی را سازمان دهند، تا از آن بعنوان یک وسیله برای تمرکز و آماده کردن طبقه ی کارگر در کل و بویژه کارگران صنایع و خدمات تعیین کننده مانند ترانسپورت، توانیر و برق و بهداشت و آموزش و پروش و بویژه امروزه کامپیوتری و اینترنتی، برای به پیروزی رساندن چنین انقلاب سخت و طولانی و خونینی، ولی امکان پذیر آماده و مجهز به آگاهی و مسلح نماید.
نظر کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست و فرزندان روشنفکر آنان را به فاکت زیر که پایان دهنده مانیفست حزب کمونیست که توسط کارل مارکس و فردریش انگلس در سال 1848 نوشته شد، جلب می کنم.

کارگران، رنجبران، زحمتکشان و محرومان استثمار شده و قتل عام گردیده، بهم آئید و متحد، متحزب و مسلح گردید.

« کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر (یعنی قهر، یعنی مسلحانه، یعنی به کار گیری خشونت و سرکوب - ، زیرا که آنها، بعد از پیروزی و شکست خونین کمون پاریس در سال 1871، این را اعلام کردند « پرولتارها - طبقه کارگر - نمیتواند دولت حاضر و آماده ایرا تصرف کند و از آن برای رسیدن به هدف های خود استفاده نماید.»، بنا بر این دولت کنونی را باید درهم شکند و دولت نوین ایجاد کند و دولت کنونی را نمی توان درهم شکست، مگر اینکه سازمان یافت و مسلح شد و در یک جنگ طبقاتی نیروهای نظامی و پلیسی و قوا و دستگاه های ایدئولوژیک ا ش از جمله مذهب، خانواده ، ناسیونالیسم، پارلمان و... را به شکست کشاند و در یک پروسه که دولت در آن دیکتاتوری پرولتاریای مسلح است، همه جیز موجود را واژگون و محو نمود و جامعه کاملا نوین و متفاوت ساخت.- حمید قربانی)، وصول به هدفهایشان میسر نیست. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی (انقلاب قهری کمونیستی - حمید قربانی) بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان متحد، شوید !

حمید قربانی 1 نوامبر 2092 سال اسپارتاکوسی

 
+++

 

وجدانهای بیدار...‎

من حمید قربانی - با نام اصلی حسینعلی قربانی از  تمامی وجدان های بیدار یک سوال دارم  و آن اینکه آیا امکان دارد  کسی را بدون ارائه دادن  هیچگونه  مدرکی به یکی از سازمان  های مخوف ، یعنی ساواک زمان شاه بچسپانند و بعد سکوت اختیار نمایند؟ آقای فریبرز  رییس دانا  همین کار را با من کرده است. او فقط بعنوان مدرک : نوشته است که در سال های دانشجوئی ام، من در دانشگاه ملی تهران دانشجوی او بوده ام. در صورتی که من در دهه 1350 بعد از گرفتن دیپلم به مدت 2 سال در دانشکده علوم دانشگاه مشهد، بعنوان کاغذ جمع کن، در چاپخانه اش کار می کردم و از ترم مهرماه 1353 تا شهریور ماه  1358 به نام حسینعلی قربانی، در دانشگاه تبریز دانشجو بودم و اصلا این جناب دکتر اقتصاد  که خود را پیروی فلسفه علمی کارل مارکس هم می داند، تا سال 1999  حضورا ندیده بودم . حال سئوال من از او این است که او فقط یک مدرک نشان  دهد که من دانشجوی دانشگاه ملی تهران  بوده و او استاد من بوده است.             

مطلب زیر را در این رابطه باز تکثیر می کنم. https://eshtrak.wordpress.com/2016/06/10/%D9%85%D9%86-%D9%88-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A6%D9%84-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AD

+++

November 01, 2019

درهم شکستن تمرکز بزرگ حزب دمکرات ( آژوان ۲) توسط کومه‌له

درهم شکستن  تمرکز بزرگ حزب دمکرات ( آژوان ۲) توسط کومه‌له

http://azadi-b.com/F-Album/azhwan2_A.F.pdf

یاوه گوئی ها و دروغ های شاخ دار فرح پهلوی در مورد حکومت پهلوی

یاوه گوئی ها و دروغ های شاخ دار فرح پهلوی در مورد حکومت پهلوی

فرح پهلوی در بیانیه ای به مناسبت یکصدمین سالروز محمد رضا شاه نوشته است|(( ملت ایران هر روز بیشتر به این نتیجه میرسد که تهمت هایی که حکومت بعدی به محمد رضا شاه پهلوی زد دروغ بوده است. دربخشی از این بیانیه که روز شنبه 4 ابان 1398 منتشر شد، فرح پهلوی به تبعات انقلاب 1357 و تحولات بعد از مرگ محمد رضا شاه اشاره کرده است . بسیاری از انان که دروغ میگفتند و به شما و کارهای شما خرده میگرفتند ،این که متوجه شده اند که کمک انها برای برهم زدن ایران چه فجایعی برای ملت ایران و حتی ممالک اطراف ایران به بار اورده .......))
من لازم دانستم جواب یاوگوه گویهای این خانم که نفر دوم حکومت ساقط شده ان دوران بود را بدهم . سوالی که برای خواننده مطرح میشود این است اگر حکومت شاه خوب بود پس چرا مردم ایران سر نگونش کردند ؟ فرح خود میداند که انقلاب 57 توسط جوانان ناراضی و مبارز ، کارگران شرکت نفت و کمونیستها، زنان و مردم ازادیخواه و قشرهای ناراضی ان جامعه برای یک زندگی بهتر بود ، نه از جانب سران اوباش حکومت جمهوری اسلامی .
حکومت جمهوری اسلامی ادامه همان سرکوبی است که از جانب حکومت پهلوی، با همکاری حکومتهای غربی مانند امریکا ، فرانسه و همچنین تبلیغات رادیو بی بی سی بر علیه رهبران قیام کننده و کمونیستها ، زنان و ازادیخواه بود که خمینی کپک زده را بعنوان رهبر به انقلاب بر حق مردم ایران تحمیل کردند . حکومت جمهوری اسلامی توانست با سران خود فروخته و مفتخور ارتش شاهنشاهی و سا واک که در بارگاه خمینی توبه و اعلام پشتیبانی نموده بودند ، تمامی انقلا بیون را دستگیر و اعدام نماید.
فرح خودش خوب میداند حکومت شاه با سرکوب ،زندان و کنترل مخالفان سیاسی بوسیله ساواک توانست سی وهفت سال و به حکومت خود ادامه دهد . آیا شما ( فرح) که خود در تمام تصمیم گیریها حرف اول را میزدید ، می توانید جواب این سوالها را بدهید؟ چرا حکومت پهلوی آن همه نیروی مسلح و سرکوبگر داشت ؟ چرا حکومت پهلوی ساواک را که یکی از جنایت کارترین و کثیف ترین نیرو ها را داشت ، بوجود آورده بود .
آیا شما جمله (( شاه سایه خدا است )) و ((خدا ،شاه ، میهن )) را به یاد دارید. تمامی زندانها با تصمیم شما و شاه ساخته شده بود . جوانان و مخالفین حکومت به وسیله ساواک شما در آن زندانها زیر شکنجه نابود میشدند . آیا به یاد دارید که خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان را به اتهام سیاسی بودن و ترور پسر شما ولیعهد در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم و حکم آنها در سال 1352 به اجرا در امد .
آیا به یاد دارید که در حکومت شما هیچ حزب ، گروه ، تشکل اجتماعی و سیاسی اجازه کوچکترین فعالیت و یا اظهار نظری در مقابل شاه سایه خدا را نداشتند . آیا به یاد دارید که در طی سی و هفت سال حکومت دیکتاتوری شما هیچگونه انتخاباتی صورت نگرفت . آیا به یاد دارید که حکومت شما حتی برای یک بار، گزارشی از بودجه و در امد مملکت را به مردمش گزارش نداد .
آیا به یاد دارید که در باری ها و نیروهای سرکوبگرتان هیچ کدام مالیات پرداخت نمیکردند و اگر کسی هم اعتراض میکرد ساواک او را گرفته ، زندانی کرده و در آخر هم بدون سر و صدا سربه نیست میشد. به یاد می آورید که شما و خانواده تان چه لباسهای گرانقیمت می پوشید ،اما بچها و اکثریت مردم برای شام شب محتاج بودند و در حلبی اباد زندگی میکردند . آیا حلبی آباد را به خاطر دارید.
آیا به یاد دارید که با پول و سرمایه و دست رنج کارگران مملکت ایران به تمام دنیا و مکانهای تفریحی و دیدنی مسافرت میکردید و همیشه فرش قرمز زیر پای شما پهن بود ، بدون اینکه یک روز هم کار کرده باشید . ان پولها را از کجا آورده بودید؟ به حساب چه کسی خرج می کردید.
آیا به یاد دارید در زمان زمامداری شما ایران حکم اعدام داشت؟ به یاد می آورید که در حکومت شما زن و مرد با هم برابر نبودند . به یاد دارید که تو و شوهرت محمد رضا شاه برای عوامفریبی با پای برهنه هر سال به زیارت امام رضا می رفتید .
به یاد دارید که اخوندها را در امور سیاسی و فرهنگی ایران دخالت میدادید ، زیرا آخوندها برای حکومت شما دعا میکردند و هنگامی که اخوندها میگفتند خدا شاهنشاه را زنده نگه دارد ، همه میگفتند: امین.
به یاد دارید در آموزش و پرورش شما نیمی از ان جامعه به علت فقرمالی از مدرسه رفتن و سواد آموختن محروم بودند. . ان نیم دیگرهم که امکان درس خواندن داشتند زبان انگلیسی بلد نبودندو در خارج از ایران نمیتوانستند با دیگران ارتباط بر قرار کنند . ولی بر عکس خانواده شما ، فک و فا میل و همپا لکی ها یتا ن همه معلم خصوصی زبان انگلیسی داشتند و در خارج با پول باد اورده نفت که منبع ملی مردم بود با پشتیبانی و برنامه ریزی شما و زیر نظر ساواک درس میخواند ند، که بعد از اتمام تحصیلاتشان آنها را استخدام نمائید تا از حکومت شما محا فظت نمایند .
آیا به یاد دارید هنگامیکه ملت ایران حکومت شما را سرنگون کردند، شما با ملیاردها دلار پول و سر مایه ای که دسترنج زحمات کارگران و محرومان آن جامعه بود ، فرار کردید.
فرح مفت خور شما و حکومت پادشاهیتان امتحان پس داده هستید و دیگر هیچ شانسی برای دوباره به تخت نشستن بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی ندارید. دوران برده داری تمام شده و دیگر کسی شما را نمیخواهد. جرا دست از سر این ملت بر نمیدارید . این مردم دیگر گول شما را نمیخورند . شما بیشرمانه و عوام فریبانه میگوئید که در سال 57 مردم به ستوه امده از حکومت دیکتاتوری شاه ، خود متوجه اشتباه خود شده اند .
شما اشتباه می کنید و میدانید که انقلاب 1357 توسط قیام کنندگان برحق بود . ما میدانیم که حکومت جمهوری اسلامی بر علیه و ضد کارگران ، جوانان ، ازادیخواهان ، به خصوص زنان و محرومان جامعه ایران است ، حال شما میخواهید سی وهفت سال جنایات خود را پشت جنایتهای جمهوری اسلامی مخفی نمائید .
نه فرح هر چه اسمان و ریسمان ببافید ، نمیتوانید جنایتها ، کشتارها و دزدیهای کلان که در حق مردم مرتکب شده اید زیر فرش قایم کنید ، زیرا ما شاهدان عینی هنوز زنده هستیم . .بهتر است که به فکر روزی باشید که باید پولهای دزدیده شده مردم را پس بدهید.
امروز جوانان ،کارگران ، رهبران اعتراضی، زنان و کمونیستها ( احزب کمونیست کارگری )از حکومت شاه و حکومت کپک زده اسلام و ناسیونالیسم بی ابرو و تفرقه افکن عبور کرده اند . امروز بیشتر از هر زمان دیگر پیشروان و رهبران کارگری متحد تر و اگاه تر به منا فع خود هستند . کمونیستهای امروز به خصوص جنبش کمونیزم کارگری و در راس آن حزب کمونیزم کارگری ایران ( حکمتیست ) در جامعه ایران ریشه دوانده اند و مورد اعتماد کارگران در سطح ایران میباشد . آنها بسیار هوشیار ، با تجربه و کار کشته تر از آن هستند که شماها تصورش را می کنید . امروز یک دنیای بهتر ارزو و خواست اکثریت جامعه ایران است . مردم ایران تصمیم خود را گرفته اند و میخواهند خودشان بر خودشان حکومت کنند.
زنده باد ازادی برابری حکومت کارگری
زنده باد سوسیالیسم
ابراهیم باتمانی
01.11.2019