مرد ، میهن ، گاوداری !

مرد ، میهن ، گاوداری !

hoshyaresmaeil2017@hotmail

روز پانصد و سی و پنج جنبش مردم ایران…

هو شدن پروفسور سمیعی توسط حاضران در کنسرت آلمان ابی کم الکی نبود . جریان سلطنت از سمیعی دفاع کرد وهو کنندگان را سرزنش ، که سمیعی سوگند بقراط خورده تا آخوند را معالجه کند و سوگند سقراط خورده تا به جز آخوند کس دیگری را معالجه نکند…

چنین حرکتی همینطوری نبود . بیشتر شبیه به نظرسنجی نامحسوس بود . اگر فرضا عکس العملها عادی میبود در مراسم بعدی خود قالیباف حضور پیدا میکرد . کسی که این بساط راپهن کرده یحتمل محک زده تا ببیند چطور میشود بیرون و داخل را از یک جایی درسطح به هم پیوند قلمی زد ؟ ازعکس الملها فهمیدند کار راحتی نیست حتی با ضعف ترین حلقه یعنی بازماندگان سلطنت …

ابی خواننده ، سیاستی فراتر از دیکتاتوری سلطنت نمیداند و سمیعی فراتر از فاشیسم اسلامی حوزه علمیه ذهنش نمیکشد . مثل ائتلاف هشت نفره ای که اجزایش سیاسی نبود .

آنجه باید دیده میشد .

یک روز صبح مجید سمیعی از خوب بیدار شد وضو گرفت و نماز خواند و بعد نماز مدتی با تمسال امام خمینی رازدل کرد و اشگ عرفان را از صورتش پاک کرد و رفت سر میز صبحانه …

پروفسور مشغول صبحانه خوردن شد و همزمان برنامه روزانه را از روی تابلو مرور میکرد . ساعت اون یه جراحی ، ساعت قلان یه خال جوش ، ساعت بیسار یه بتونه … و نهایتا در آخر نگاهش به کنسرت ابی افتاد . لبخندی به لبانش نشست و گفت کار دله دیگه ، من از قدیم از صدای این لک لک عملی خوشم میومد …

بعد از پایان روز کاری ، پروفسور مثل بقیه رفت تو صف و بلیط کنسرت گرفت و مثل بقیه رفت نشست در سالن کنسرت !

از اون طرف ابی که داشت با صداش به حاضران حال میداد تو ذهنش به بود که با پول کنسرت چه میشه کرد ؟

اینقدر برای رضا ، اونقدر برای فضا ، اینقدر برای غذا… و بالاخره باهاس نشون بده خاکی و مردمیه .

وسط کنسرت با انگشت به یکی کرد و گفت سیاهی بیا بالای سن ، میخواهم تو را بکنم مشهور !

سیاهی رفت روی سن و زیر نورافکن تازه ابی فهمید این پروفسور سمیعیه ! و پرفسور هم تازه فهمید بالای سن پیش ابیه …

خلاصه که درسته بیش از حد تابلو بود ، ولی مشغول الذمه ایی اگه جور دیگه ایی ببینی !

اسماعیل هوشیار

۰۹.۰۳.۲۰۲۴


Google Translate