داستان زندگی یک کارگر متخصص نفت

کارگر کمونیست ۶۶۴

داستان زندگی یک کارگر متخصص نفت
رسول از نفت


من یک کارگر متخصص نفت هستم که بطور پیمانی و قرارداد موقت ٢٠ سال است در پروژه های مختلف نفتی  کار میکنم. چند سالی است که بدلیل سقوط از ارتفاع ٩ متری  دچار نقص عضو شده ام و داستان آن نمونه ای آشکار از جنایتی است که هر روزه در مراکز نفتی و در بسیاری از محیط کار بدلیل سودجویی های کثیف و جنایتکارانه کارفرمایان و پیمانکاران مفتخور و ظالم شاهدش هستیم.

اما اصل ماجرا چه بود؟
داستان از این قرار است که پیمانکاران اجازه استفاده از کمربند ایمنی برای کار در ارتفاع را بدلیل کند شدن سرعت کار نمیدهند و فشار می آورند که کارگر بدون هر گونه تجهیزات ایمنی ای در ارتفاع کار کند و در نتیجه سقوط از ارتفاع یکی از اتفاقات معمول در نفت و در محیط های کاری است. بدین ترتیب بحث فقط بر سر ناامن بودن محیط های کار بخاطر عدم تامین تجهیزات استاندارد و غیره نیست بلکه بحث بر سر یک جنایت آشکار و فرستادن عمدی کارگر بر روی “مین” است و اگر نروی اخراجی. بحث بر سر ساعات طولانی کار و فشار گرمای طاقت فرسای تابستانی و افتادن کارگر از بلندی مثل ریزش پاییزی برگهای درختان است. به همین دلیل  است که هر سال  محیط های کار قربانی میدهد و بخاطر این سودجویی کثیف سرمایه داری کارگران بسیاری از کار افتاده شده اند. یکی از این قربانیان من هستم. چند سال پیش بود که از ارتفاع سقوط کردمو استخوان پایم از چند جا شکستگی پیدا کرد و در آن پلاتین کار گذاشته شد. روزی که زیر آفتاب سوزان آنچنان کلافه بودم که کنترلی بر بدنم نداشتم و سقوط کردم و دچار از کار افتادگی شدم .  بعد از اعتراض بسیار به بخش خدمات منتقلم کردند.

 با این اتفاق هم سلامتی ام را از دست دادم و هم زندگی ام دچار دست انداز شد.  دستمزدم به یک دوم کاهش یافت. و حال با توجه به افزایش سرسام آور قیمت ها و با توجه به اینکه نان آور ٨ نفر هستم و مادر و پدر و  سه  برادر بیکار و  دو فرزندم که آنها نیز بیکارند، گذران زندگی برایم سخت است. اینگونه است که کارگری مثل من قربانی ناامنی کار است. هم قربانی زندگی زیر خط فقر و  هم جورکش بیکاری و بی تامینی اجتماعی که مسئولیتش تماما با دولت است.  حقوق ماهانه من ٥ میلیون است.  سه میلیون آن صرف یک بیغوله میشود که برای ٩ نفر اصلا فضای کافی ندارد و فقط جای خواب داریم. مابقی داستان را هم خودتان بخوانید. این در حالی است که با  محاسبه برادران و فرزندان و همسرم ٥ نیروی آماده بکار داریم که نه کاری هست که اشتغال پیدا کنند و نه خبری از بیمه بیکاری است. پدر و مادرم هم پیرند و فقط پدرم مقرری ناچیزی میگیرد که حتی خرج یک هفته او نمیشود. الان خرج تحصیل فرزند کوچکترم هم هست که باید به دانشگاه برود. فقط میتوانم بگویم جمهوری اسلامی نابود باید گردد.*

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate