ناسیونال-سوسیالیسم، «محور مقاومت» و پرولتاریا!

جنگ خونین اخیر در جنوب اسراییل و متعاقب آن کشتار ساکنان غزه از دریا و زمین و هوا، توجه جهانیان را از یک سو متوجه حقوق از دست رفته ملت فلسطین بوسیله دولت صهیونیستی و از سوی دیگر بی‌رحمی شبه نظامیان اسلام انفجاری و ارتش اسراییل کرد. اگر حداقل دو جنگ اخیر در منطقه با موشک پرانی اسلام انفجاری از غزه آغاز گردیده است اما در هر دو ضدحمله، نیروهای اسراییلی مردم بیگناه غزه ر با بمب فسفر سپید به آتش کشیده اند و کودک و جوان و پیر را دسته جمعی بقتل رسانده اند!
در این فاجعه انسانی بخشی از کسانی که ادعای سوسیالیست بودن دارند، از یک سو به اعلان بیزاری از اشغالگری صهیونیستی و از سوی دیگر به حمایت از آشغالگری اسلام انفجاری پرداخته اند!
حوادث اخیر و موضع نادرست این دسته از مدعیان سوسیالیسم مرا مجددا به فکر واداشت که انواع سوسیالیسم منحرف موجود، نسبت به دوران رفقا کارل و فردریک فزونی کلان داشته است و انواع گرایشات انحرافی تروریستی دهقانی و خرده بورژوایی ماجراجویانه بنام سوسیالیسم، بکمک اقتصاد و سیاست و فرهنگ بورژوایی بطور کلان بازتولید شده اند!
ناسیونال-سوسیالیسم در حقیقت مدلی از سوسیالیسم در مقیاس ملی ست که که منافع بورژوازی خود را مقدم بر سرمایه‌های جهانی می داند و از بورژوازی بومی خود در مقابل سرمایه‌های جهانی بطور نامشروط دفاع می کند. آنچه مسلم است سرمایه‌های بومی کشوری در حال توسعه، که هنوز انباشت سرمایه در آن کشور به مرحله امپریالیسم نرسیده است، قدرت دفاع «مشروع» و رقابت با کلان سرمایه‌های امپریالیستی را نخواهد داشت و اگر این سرمایه ملی انکشاف نیافته به روش های متعارف موجود با کلان سرمایه‌های جهانی رو در رو شود، شکست و نابودی اش قطعی خواهد بود!
یکی از این کشورهای در حال توسعه که شکوفایی و گردش سرمایه های مالی و تجارتی و تولیدی و خدماتی و صنعتی آن به مرحله امپریالیستی شدن نرسیده است، ایران است.
البته باید در نظر داشت که در میان کشورهای در حال توسعه نیز، سطوح گوناگونی از رشد سرمایه از یک سو و رشد نیروهای مولده از سوی دیگر وجود دارد.
زنده یاد تقی شهرام در جزوه ی «خرده امپریالیسم ایران» به این نکته اشاره می کند که ایران یکی از کشورهای در حال توسعه است که بخاطر شرایط تاریخی و فرهنگی و منابع مالی ویژه، در حال گذاری غیرمتعارف به ساختار امپریالیستی ست!
عملکرد حاکمیت مذهبی در فردای انقلاب ایران نشان داد که حاکمان ایران از فردای بقدرت رسیدن، آرزوی بازگشت به یک امپراتوری را در سر می پرورانند و بدنبال ایجاد اقتدار حکومت مرکزی ایران در داخل کشور و حتی فرای مرزهای امروز ایران و در سراسر منطقه هستند!
توهم ایجاد یک امپراتوری، ریشه در تاریخ و جغرافیای ایران دارد و هریک از متوهمان به احیای امپراتوری ایران، اصل و نسب و خط و مشی خود را به دوره ای تاریخی نسبت می دهد. ملی گرایان شوینیست امپراتوری خود را ادامه حکومت هخامنشی و ساسانی می دانند. اهل سنت ایران از امپراتوری سلجوقی نام و نشان می گیرند. حاکمیت مذهبی امروز ایران نیز ریشه خود را بدرستی در امپراتوری صفوی جستجو می کند!
این توهم که حاکمان ایران دچار آن می شوند، پایه و اساسش در وضعیت تاریخی ایران است. کشوری وسیع که بوسیله چهار سلسله جبال بطور طبیعی محفاظت می شود، به دو دریا راه دارد و هم اکنون با داشتن ۱۷ همسایه بیشترین رکورد در داشتن همسایه را در جهان دارد. اکثر این همسایگان روزگاری جزیی از امپراتوری های ایران بزرگ بوده اند. این همسایگان که از ایران بزرگ کنده شده اند از فرهنگ مشترکی با هم مرزان خود در ایران امروز برخوردارند. دین و زبان و فرهنگ مشترک و حتی داشتن اقوام مشترک در مرزهای ایران، باعث گرایشی از مردم کشورهای همسایه جهت بازگشت به ایران بزرگ ایجاد می کند. طبعاً چنین گرایش توده ای برای بازگشت به ایران خوشایند هیچ‌یک از دولت های همسایه نیست و این دولت ها از چنین گرایش اجتماعی برای الحاق به ایران احساس خطر می کنند.
آنچه گفته شد زمینه های اجتماعی هستند که چه رژیم سلطنتی و چه حاکمیت مذهبی ایران بخوبی درک کرده اند و از این هم فرهنگی همسایگان خود برای گسترش حیطه نفوذ خود در منطقه، با زیرکی تمام بهره برده اند. این سیاست خارجی شبه امپریالیستی جهت ایجاد ایرانی بزرگ و مقتدر، راست و چپ «میهن پرست» ایران را به تعریف و تمجید و حمایت همه جانبه از سیاست های خارجی حاکمیت قبل و بعد از انقلاب می کشاند. حمایتی شورانگیز از سیاست خارجی حاکمان ایران در راستای امپراتوری شدن مجدد ایران که بناچار، به مماشات در قبال سیاست های بغایت ارتجاعی بورژوازی حاکم بر ایران در داخل کشور  منجر می گردد!
بهترین نمونه برای درک عشق به مجدداً امپراتوری شدن ایران در پایان زندگی اردشیر زاهدی مشهود است. ایشان که در دوران سلطنت داماد خانواده پهلوی و سفیر مختار ایران در ایالات متحده آمریکا بوده است، در فردای انقلاب مداح سیاست های خرده امپریالیستی حاکمیت مذهبی ایران می شود و با فکل و کروات تا پایان عمر به مدح و ثنای سیاست خارجی ایران و در رأس آن سپاه قدس همت می گمارد!
باری این همه، اساس تفکری ست که «محور مقاومت» (۱) از پنجاب تا مدیترانه، برغم همه هزینه های مالی و جانی که برای ملل منطقه دارد، از رویاهای حاکمیت ایران برای امپراتوری شدن، حمایت شورانگیز و همه جانبه می کند!
این احساس ملی که باعث دفاع مشترک ایرانیان و دیگر ملل جهان در مقابل حمله خارجی ست، از فردای آتش بس در جنگ هشت ساله و پایان حمله ارتش عراق به ایران، با ایجاد نیروهای تحت الحفظ ایران در کشورهای همسایه، مجدداً جنبه تهاجمی خرده امپریالیستی بخود می گیرد!
تاریخ ۴۵ ساله حیات «جمهوری اسلامی ایران» نشان از ایجاد جریانات اجتماعی ارتجاعی ماقبل سرمایه‌داری، بر علیه دولت های غیرملی همسایه و دیگر کشورهای جهان دارد. بواقع کمتر کشوری از ۱۷ همسایه ایران است که شاهد دخالت حاکمیت ایران در کشور خود نبوده باشد و از اسلام ارتجاعی حاکمیت مذهبی ایران قسر در رفته باشد!
اما زمینه حضور و دخالت پنهان و آشکار حاکمیت مذهبی ایران در این کشورها چیست؟
زمینه اجتماعی برای دخالت حاکمیت مذهبی ایران در این کشورها، عدم وجود آزادی و دموکراسی و بتبع آن شکل‌گیری دولت های کودتایی بغایت ارتجاعی و دست نشانده این و یا آن قدرت بزرگ جهانی ست. دولت های نوکر بی اختیاری که در خدمت سرمایه‌های های جهانی هستند و سر بر آستان پیمان آتلانتیک شمالی که خود را بدرستی «ناتو» می نامد، می گذارند!
باری پس از فروپاشی دیوار برلین و قدرقدرتی امپریالیسم آمریکا و حاکمیت سرمایه بر سراسر دهکده کوچک جهانی، حاکمیت مذهبی برون آمده از آخرین انقلاب تاریخ بشریت، با توجه به عوامل زیر و با زیرکی تاریخی برآمده از ۱۴ قرن تحمیق توده ها در ایران، به گسترش نفوذ معنوی و مادی خود در جوامع سنی و شیعه و حتی مسیحی همسایه عمل کرده است:
۱- تاکید بر امر استقلال و نفی وابستگی دولت های ارتجاعی منطقه به قدرت های شرق و غرب عالم
۲- ایجاد دولت ملی و دموکراتیک با برگزاری انتخابات آزاد
۳- اخراج نیروهای نظامی کشور‌های امپریالیستی از منطقه و بازگرداندن اقتدار و حفظ امنیت منطقه بوسیله «ملل» منطقه
۴- مخالفت با سرمایه‌داری مدرن وابسته به سرمایه‌های امپریالیستی و ادعای راه اندازی اقتصادی مستقل از سرمایه‌های امپریالیستی که عدالت اجتماعی و منافع حداقلی «مستضعفان» را تامین کند
روشن است که این شعارها درد دل تاریخی ساکنان کشورهای همسایه و منطقه است و با گذشت هر روز و هر هفته، تعداد کسانی که به کمک های مادی و معنوی حاکمیت مذهبی سرمایه در ایران، برای تحقق آرزوهای فوق دل می بندد بیشتر می شود.
خب تا اینجا خط و برنامه جمهوری اسلامی ایران مورد تایید اکثریت مردم انقلابی ایران؛ که بخشی از اقوام خود را در کشورهای همسایه در ستم و فشار می بینند؛ قرار می گیرد و اکثریت جامعه ایران از کمک های مادی و معنوی به هموندان خود در کشورهای همسایه دفاع می کنند. اما متأسفانه در روند تعمیق سرمایه‌داری اسلامی و چپاول ثروت های عمومی و بازپس گرفتن قدرت از مردم در صحنه در سراسر ایران، در خود ایران ورق بر می گردد و شعارهای درست و زیبایی که در حمایت از ملل منطقه فضا را پر کرده بود، در عمل تبدیل به طناب دار ملل ساکن ایران و منطقه می گردد و جز فقر و فلاکت و فساد در داخل ایران، جنگ و خرابی و تقویت دولت های ارتجاعی منطقه و نفوذ بیشتر امپریالیسم در منطقه چیزی عاید ملل منطقه نمی گردد!
اما چرا و چگونه شعارهای انقلابی مورد تایید اکثریت مردم ایران در فردای انقلاب، به نفی خود شعارها و بروز چنین فاجعه ای منتهی می شود؟
دلیل نخست ماهیت نیروهایی در کشورهای همسایه است که مخاطب جمهوری اسلامی قرار می گیرند. جمهوری اسلامی ایران بر مبنای ماهیت آزادی کش، جزم گرا و دگراندیش ستیز خود، از فردای انقلاب عملا از روکردن به نیروهای عدالت خواه مدرن ایران و دیگر جوامع پرهیز می کند و مخاطب خود را در نیروهای اسلامی عقب‌مانده با فرهنگ ماقبل سرمایه‌داری می یابد. تجربه خونین همکاری اسلام سلفی و حکومت مرکزی اثنی عشری در کردستان شرقی، نمونه خوبی برای نمایش اتحاد ماهوی منحوس ماقبل سرمایه داری سنی و شیعه در ایران و منطقه است!
در مرحله بعد حاکمیت مذهبی ایران با ایجاد جریانات اجتماعی ارتجاعی هموند خود در میان ملل منطقه، به حذف رقبای ملی-دموکرات و «چپ» در ایران و سراسر منطقه دست می زند!
در این راستا و برای تسهیل در حذف رقبای دگراندیش در میان ملل گوناگون، از همان آغاز «محور مقاومت» و دیگرطرفداران تصفیه اجتماعی و حذف فیزیکی رقبا، از وحشیانه ترین تاکتیک ها و در رأس آن بمب های انسانی استفاده می کنند. بمب های انسانی که در ایران از تابستان شصت بوسیله رجویه اختراع و «اسلامی» شده اند و درست برخلاف ارزش های شیعیان است، مورد استفاده وسیع از طرف سنیان سلفی قرار می گیرد و جوامع گوناگون اسلامی و غیراسلامی را بخاک و خون می کشد. تاکتیک ابداعی وحشیانه ای که نوجوانان عاشق شهادت را به کشتن شهروندان غیرنظامی این سوی و آن سوی عالم می کشاند و شهروندان این سو و آن سوی عالم را بی هدف و بطور دسته جمعی بقتل می رسانند تا با حوریان پاک هم آغوش شوند!
ننگا و نفرتا بر چنین جنایاتی بنام «مبارزات رهایی‌بخش»!
باری در ادامه این سیاست، رفته رفته محور مقاومت با قربانی کردن فرزندان این میهن، در کشورهای همسایه از جمله عراق و لبنان و سوریه و فلسطین به موفقیت هایی دست پیدا می کند و جمعیتی از این ملل با در پیش گرفتن خشن ترین نوع برخورد به دگراندیشان به حذف فیزیکی مخالفان همچنان ادامه می دهند!
وخیم ترین نمونه از خشونت و وحشی‌گری بر علیه دگراندیشان در نوار غزه است.  چه بخاطر فشار طاقت فرسای دولت صهیونیستی اسراییل، فلسطینیان ساکن نواز غزه بواقع در جهنم بسر می برند، عاصی شده اند و با هزاران افسوس بواقع مصداق «غریقی هستند که برای نجات به هر خس و خاشاکی دست می اندازد» هستند!
بیکاری، بی آیندگی، ترس دایمی،  عدم وجود حداقل آزادی ها و نفرت از دولت صهیونیستی اسراییل، زمینه رشد تاکتیک های غیرانسانی محور مقاومت را بویژه در نوار غزه تقویت می کند. تقویت اجتماعی اسلام انتحاری در میان مردم غزه این امکان را برای تشکل های جهادی فلسطین فراهم می کند تا قبل از انتخابات « آزاد» ۲۰۰۷ تمامی مخالفان خود و دگراندیشان را از دم تیغ بگذرانند!
اینچنین است که در یک روند چهل و چند ساله حاکمیت مذهبی ایران، همان بلایی را بر سر ملت انقلابی ایران می آورد که اقمار «مخور مقاومتی » جمهوری اسلامی، با تکیه و کمک‌های جمهوری اسلامی که از قدرت و ثروت ملل ساکن ایران سرقت شده است، همان بر سر مردم خود می آورند که حاکمیت مذهبی ایران با سرکوب بی‌رحمانه ملل ساکن ایران و ایجاد دولت آپارتاید جنسی و دینی و فرهنگی و مالی و ملی، در سراسر ایران ایجاد کرده است!
سخن کوتاه، بواقع سرکوب نیروهای مدرن و مترقی، دگراندیشان، کارگران پیشرو و بویژه کمونیست ها در ایران، همانا آن خواست راهبردی امپریالیسم جهانی برای عقیم کردن جامعه زنده و پویا و متخصص ایران، جهت ممانعت سازماندهی اجتماعی و عبور از حاکمیت سرمایه‌داری در ایران است!
خواستی که رژیم سلطنتی از کودتای ۱۲۹۹ تا کودتای ۱۳۳۲ تا آخرین انقلاب تاریخ بشریت، در جهت تحقق آن نه تنها در ایران بلکه در سلطان نشین ظفار، در قلع و قمع آزادی و دموکراسی و حذف فیزیکی کمونیست ها، کوشا و پیگیر آن بوده است!
این خواست امپریالیستی، جهت تداوم و قوام حاکمیت سرمایه‌داری در ایران، وظیفه‌ای ست که جایگزین «اسلامی» رژیم سلطنتی، بحق بهتر و بیشتر و گسترده تر نه تنها در ایران، بلکه در همه کشورهای منطقه بوسیله «محور مقاومت»، با تمام قوا و «موفقیت» به پیش برده است!
با نگاهی دقیق‌تر به شرایط امروز ایران و منطقه و جهان می بینیم که در تمامی زمینه ها، از صدور مواد اولیه تا صدور ثروت های انسانی و کوشش در انطباق کامل با نظام جهانی سرمایه‌داری، نه تنها حاکمیت مذهبی ایران با امپریالیسم جهانی مبارزه نکرده است بلکه در انطباق هرچه بیشتر با سیاست‌های کلان سرمایه‌داری جهانی، هم‌چنان به عمر ننگین خود و دیگر حاکمان محور مقاومت در کشتن آزادی و حفظ تقدس سزمایه، همچنان ادامه می دهد!
هشیار باشیم، امروز طرد نیروهای مدافع سرمایه‌داری  «محور مقاومت» از صفوف پرولتاریا، نخستین وظیفه ما برای فرارفتن از آلترناتیو های بورژوایی و تشکیل آلترناتیو کارگری ست!
در پالایش صفوف پرولتاریای ایران و دیگر ملل منطقه از مدافعان رنگارنگ حاکمیت اقلیت ناچیز سرمایه‌داران؛ به هر رنگ و از هر قماش که باشند؛ پیگیر و کوشا باشیم!

هادی میتروی،
آبان‌ماه ۱۴۰۲ فرانسه در تبعید
hadi.mtravi@yahoo.com
(۱)
محور مقاومت – ویکی شیعه (wikishia.net)

(۲)
لینک مقاله نویسنده در سال ۲۰۱۵ در مورد «تعطیل مبارزه طبقاتی در پوشش مبارزه

ضدامپریالیستی» در چهار صفحه:

(۳) Facebook

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate