کۆمەڵە، همچون یک جنبشِ اجتماعی بخش سوم: کۆمەڵە؛ آزادی اراده یا استعبادِ “خدایگان و بنده”

کۆمەڵە، همچون یک جنبشِ اجتماعی

بخش سوم: کۆمەڵە؛ آزادی اراده یا استعبادِ “خدایگان و بنده”

زمانی پیش از آنکه در روز هفتم امیر نیشین هایی از “ریزپل پوت” ها* آفریده شود، آزادی و برابری دو رمز بودند که در کۆمەڵە نمی توانستی آنها را از هم جدا کنی، هر چند که با گذشت زمان برابری کم رنگ تر شد، اما آزادی هنوز جلا داده می شد و به آن فخر می کردیم. اما دریغ که سرنوشتِ نسل ها ی متمادی، تکرار سرنوشت خدایگان و بنده بود. اینک آزادی به یک مفهوم انتزاعی و تندیسی برای به برده گرفتن اراده هایی تبدیل شده بود که جسارت تفکر را از دست داده بودند. با مفهوم آزادی می توان مردم را به صف کرد و حتی روحشان را تسخیر کرد، آری آزادی هم اکنون در هر کلامی که جاری شود زهری است که در آبی زلال، پیشکش قربانیانش می شود.

آیا از کسانی که با ما در تفاوت آرا هستند، شناختی داریم ؟ آیا ما این تفاوت را درک میکنیم؟ به رسمیت می شناسیم؟ آیا در قبال آن رواداری داریم؟(اینها پرسش هایی هستند که شکارچیان”هیوا و سامان” هیچگاه از خود نمی کنند)** که هر چند از سوی سیاستمداران به راحتی پاسخ داده می شوند،( چون جملات روتین سیاستمداران، دروغ های صیقل خورده آنان است) اما باور کنید هر آنچه یک سیاستمدار میگوید از تطمیع توده ها به نفع مصالح خویش ریشه می گیرد و آنچه در سیاست واقع (رئال پولتیک) رخ می دهد تنها سیطره بی رحم ترس است. اینجا ترس حاکم است. ترس از نقد، به ترس از دیگری و ترس از دیگری به عدم درک متقابل منتهی میشود. به رسمیت نشناختن تفاوت و عدم رواداری از هیمن ترس از دیگری، که همان ترس از مورد نقد قرار گرفتن است، ریشه می گیرد. ترس مستولی بر حقیقت است.

کانت معتقد بود آزادی تنها حق اولیه‌ای است که به هر انسانی به دلیل انسان بودنش تعلق دارد. تنها از دل این برداشت از آزادی است که میتوان “برابری” را توجیه کرد. و اگر تاکنون مارکسیسم روسی نتوانسته به این درک برسد، بر مبنای همین بی اهمیت انگاشتن آزادی بوده است. البته تفکرِ بخشی از چپ های به تخمیر رسیده، هیچگاه نمی تواند درک کند چگونه از دل سنت کانتی در تعریف آزادی، مارکسیسم زاده می شود و این کپکِ های استالینیستی تا کنون به دسته بندی تاریخ فکر بشری می پردازند تا خط دوست ها و دشمن ها را از هم سوا کنند. و بی خبر از اینکه خارج از اراده ایشان رشته اندیشه بشری از پیوندی بهرمند است که راه خود را در هر مقطعی بازشناسی میکند.

نظرات و ایده‌های خود را بیان کردن پایبندی به مسیر است که انتخاب کرده ایم، مسیر وفاداری به آزادی، ولی اینبار دست سانسور از آستین همان مسیری بیرون آمده که برگزیده ایم.   زبان اهمیتی در تفکر منجمد ما ندارد، چه با عربی چه ترکی یا فارسی به ما بگویند که “سلام جەمشید گیان ببخشە ئەو مەتڵەبە بو سایت نابێ”* ما باید متوجه شویم که آزادی فدای مصلحتی دیگر شده و این مصلحت باوری تفاوتی ندارد دست چه کسی باشد، اوست که صلاح کار را می داند. اگر همین مطلحت اندیش فردا، مصلحت در آشتی دید، ما همسنگران همدیگریم و اگر مصلحت را در تکفیر دید، شنگالی دیگر  را به جرم ارتداد مجازات می کنیم. اما اینبار نه از مرجعی که خود را نماینده خدا می بیند، بلکه اینبار خود خدا است که فرمان می دهد. این سرنوشت را در انقلاب بهمن هم دیدیم. سخن را باماکرو و میکرو شروع کردن که ورد زبان سیاسیتمداران ما هستند در این میان و در “سبکِ عمل” با هم یکسان هستند و یکسان باقی می مانند. ما که توان برتافتن خویشتنِ را هم نداریم، چگونه از دیالوگ و همبستگی و چتری برای همسویی مخالفان دم می زنیم. اندک مجالی برای حفظ یا حس تعلقی به اصلاح نمانده و تنها اگر تعهد به هدف و خشم از اندیشه گریزی در حوزه عمومی نبود، سیاست ورزی اکنون مطاعی است که مفت هم گران است.

هدف کۆمەڵە ساخت امیر نیشین های از “ریز پل پوت” ها نبود تا به جایی برسیم و تا مرزی پیش برویم که آزادی اراده از اعضای آن سلب شود. نمونه ای که اخیرا رخ داد مصداق تفاوت اراده آزاد یک انقلابی و یا بندگی یک مومن است. هنگامی که فرمان تیراندازی و کشتن همسنگر یک عضو کۆمەڵە به دست عضو دیگر داده شود،  این فرد به اندازه ای از نظر فکری اخته شده، که نه تعلیق می کند! نه  می پرسد! نه میداند چه میگذرد! و این ندانستن ها تنها چیزی است که او باید بداند و اینکه دست  آلوده خود را با دامان کۆمەڵە پاک کند. در این میان اما، این سنوبرهای کۆمەڵە هستند که می افتند و بیدهای امید را به لرزه در می اورند. آری همین لرزش، …لرزش از ترس است، ترس از پرسیدن و به چالش کشیدن است. این تر با فرهنگ کۆمەڵە غریبه و با تاریخ ما ناهمگون است. و این عدم وجود تفکر رادیکال انتقادی است که هارمونی زیبای کۆمەڵە را که آهنگین به نقد و نقدِ از خود کمر می بست را به شوره زار بدصدای سخنگویان تسلیم طلب و محافظه کاران بی آزار مبدل می کند. آیا راه حل زیست در این فضا این است که برای دگرگونی معنای سیاست به سیاست بازی و پوپولیسم روی بیاوریم؟ این راهی است که باید طی کنیم؟

هدف کۆمەڵە آفریدن انسان های واپسینی نبود که اراده ای از خود ندارند. ” واپسین انسان‌ها چنین می‌گویند و چشمک می‌زنند… زیرک‌اند و از هرچه تاکنون روی داده‌است با خبرند: پس بر همه چیز خنده می‌زنند. هنوز با هم می‌ستیزند، اما زود با هم می‌سازند؛ مبادا معده‌شان خراب شود! “*  این رفقای رنجور که زاده ناتوانی و خواری اند، به تاریخ کۆمەڵە ربطی ندارند. اینان به خواری در هر اندیشه ای می نگرند، چرا که خود ارزش های خود را باخته اند. اینان اکنون تنها اندیشه گریزانی هستند که راز فضیلت شان در برباد دادن تفکر انتقادیشان است. از این روست هم، که با هر آفریننده ای سر ستیز دارند و بهشت ایشان تنها سهم بندگانی است که تکیده و رنجور می نشینند و به حال اسیران اشک می ریزند و بیانه صادر میکنند. بی آنکه بدانند این به زنجیر بسته شدگان، آزادگان ابدی هستند و این تکیه بر بندگی است که سرنوشت عصیان شیطان را شکوهمند تر و قابل احترام تر می کند. به شوخی شاید بشود گفت که پدر تفکر انتقادی خود ابلیس است. برای همین و از همین روست که کسانی که می اندیشند، طرد می شوند.

گاهی با خود می اندیشم که سخنگویان راستین؛ قربانیان روندی هستند که در آن، قشری لب نمی گشایند مگر به دروغ  و مردمی که توان تشخیص این دو را ندارند آنان را همراهی می کنند. گاهی هم به خود دلگرمی می دهم که دل قوی دار سحر نزدیک است، اما شب؛ شگفتی هایی را به همراه دارد که تنها خوش باوری های “پانگلوس”* است که “کاندید” را به  انتظار سپیده دم سکنی میدهد. اما این شوره زاری نیست که از آن تمنای شکفتن گلی را داشت، که کۆمەڵە به دورش برقصد. پس گلی اینجا نیست همینجا سنگر بگیر.

مجال ِ ما همه اين تنگ‌مايه بود و، دريغ
که مايه خود همه در وجه ِ اين حکايت رفت.

“شاملو “

…………………………………………

پی‌نوشت:

***استعباد : استعباد، عبارتی است که به وضعیتی اشاره می‌کند که یک شخص به عنوان برده یا بنده‌ای در اختیار یک فرد دیگر قرار دارد.

***پل پوت: سیاستمدار  کامبوجی که در مدت ۴ سال حکومت ، حدوداً ۱/۷ میلیون نفر از جمعیت ۸ میلیون نفری کامبوج را در کشتزارهای مرگ، به رگبار بست..

** *هیوا و سامان : دو پیشمرگ که در جریان انشعاب رضا کعبی به دست همرزمانشان کشته شدند.

***” “سلام جەمشید گیان ببخشە ئەو مەتڵەبە بو سایت نابێ”* این پاسخ مسئول سایت پیام(ریزان حمیدی) بود، برای درج مطلبی که رگه هایی از نقد را همراهی می کرد. 

***واپسین انسان‌ها چنین می‌گویند و چشمک می‌زنند… :  به نقل از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه

***پانگلوس : پانگلوس یکی از شخصیت های رمان ‘کاندید یا خوش‌بینی’ اثر ولتر است که همواره اصرار دارد بیاموزد که ما در دنیایی سرشار از خوش‌بختی هستیم.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate