به بهانه “هوی” پراکنی های محمد فتاحی

«مبارزه با «ناسزا گفتن» یک شرط حیاتی فرهنگ معنوی جامعه است، همان‌طور که پیکار با کثافات، حشرات و انگل‌های موذی، شرط ایجاد بهداشت جسمانی است.»

تروتسکی-پیکار با بی فرهنگی/مه ۱۹۲۳

این اشتباه است که گفته شود، هر کنشی، واکنشی برابر به دنبال دارد. بعضی از اقدامات هستند که هنگامی که صورت پذیرد نه فقط یک عکس العمل که مجموعه ای از آن را به دنبال خواهد آورد که برای هیچ سوژه ای با هر درجه از تجربه هم قابل پیش بینی نیست. تُخمِ حماقت و ادبیات نازل از این گونه است. تصور نمی کنم متوجه باشید که وقتی “علی جوادی” با نقل احادیثی برای اولین بار تِرم “حکمتیست” را وارد جهان سیاسی امثالِ محمد فتاحی یا رحمان حسین زاده کرد، چه لطف بزرگی به آنان و به کلِ جامعه مارکسیستی کرد. ما باید قدردان او باشیم، این لطف تنها هنگامی بسیار دقیق و ارزشمند درک میشود، که سخنی یا تِزی سیاسی از این کمونیست ها صادر می شود و مخاطب دوست دارد، اولین ناسزاهای خود را نثار مارکس کند و بعد با تمام میراث او تسویه حساب کند و کلا خود را از این حماقتِ سازمانیافته نجات بخشد، اما سریعا متوجه می شود که راویِ تِزهای ارزشمندِ گفته شده، خود را حکمتیست خطاب می کند و به این صورت یک روز دیگر هم مارکس می تواند با خیال آسوده به “آبروی مبارزاتی” خود ادامه دهد.

پیش از آنکه به پاچه گیری ها و تهمت هایی که محمد فتاحی آن را “نقد به کومه له جدید” می پندارد، بپردازم، لازم است که تخصص اصلی این حکمتیست دوآتشه را در پاراگرافی از کتابِ “در این بن بست” ( نوشته ر.رضا مقدم)، عینا ذکر کنم تا با جایگاه فخیمِ این فرد درون چپِ ایران بیشتر آشنا شویم و با مشخص شدن مُختصات فکری او و دامنهِ  فعالیت های سازمانیش، به فهمِ متد فکری او نائل گردیم :   “برای اولین بار در تاریخ چپ ایران، حزب کمونیست کارگری در نیمه راه فحاشیها و دروغپردازی های خود علیه جداشدگان آوریل ۱۹۹۹ چند کادر کارآزموده خود را مامور کرد تا یک نشریه ویژه به نام “هوی” برای فحاشی به جداشدگان آوریل ۱۹۹۹ منتشر کنند. فحاشی ها و پرده دریهای رهبران و کادرهای حزب چنان مشمئز کننده بود که درج آن در نشریات اینترنتی حزب، حتی حال خودشان را هم بهم میزد. به همین دلیل به توصیه دفتر سیاسی و با کمک برادران مدرسی، آشغال دونی “هوی” را ایجاد کردند و افتخارِ سردبیری آن هم به محمد فتاحی رسید!”   پس این فرد در ادامه تخصصِ خود به ادامه فعالیت می پردازد و این کار او مسبوق به سابقه درخشانی در نشریه هایی با همین اهداف بوده اند. اگر قبول کنیم که ترک عادت موجب مرض شود، ترک مرض هم قاعدا به یک عادت تبدیل خواهد شد و محمد فتاحی اصرار دارد که همه ما را “ترک” دهد. هر چند با مرور تاریخ این دسته از فعالان سیاسی باید به او متذکر شوم که دیر یا زود خود نیز به همان سرنوشت وعده داده شده در منطق حکمتی دچار می گردد و در یک پروژه مرتد سازی جدید، خود مخاطب مطالبی می گردد که زمانی در نشریه “هوی” و اکنون در فضای علنی به نشر آنها می پردازد.  بعضی وقت ها اصلا نمی توانم درک کنم که آیا راهی سیاسی تر یا عملی تر برای رسیدن این افراد به اهداف حزبی شان جز تاختن به کومه له وجود ندارد، یا این تنها عرصه ای است که مخاطبان نوشته هایشان را می خوانند و به حسابشان می آورند. آیا راهی جدی تر و  البته منطقی تر برای خطِ رسمی وجود ندارد که “استراتژی حزب و قدرت سیاسی” را پیاده کند، مگر اینکه خود را بر دوش کومه له سوار کند؟ حتی وقتی که همدلانه هم به کارهای امثال محمد فتاحی توجه میکنم نمی توانم درک کنم که مشروعیت حزب خط رسمی تنها از خلع مشروعیت از کومه له به دست آید، به گمانم می توان بسیار خلاقانه تر عمل کرد و راههای گوناگون تری برای مشهور شدن و مطرح شدن یک حزب پیدا کرد. حتی نهایت دستاورد سیاستی که اینان پی گرفته اند این خواهد بود که عده ای که منتقد کومه له هستند یا اکنون درونِ اختلافات کومه له هستند، از ما جدا شده و به صفوف آنان ملحق می شوند و این در کل چه نفعی به سود کل مبارزه خواهد داشت و یا چه اندازه کفه ترازوی این رفقا را پر خواهد کرد. از سوی دیگر این یک جنگ فرسایشی به ضررِ خودِ حزب خط رسمی خواهد بود، چرا که کادر های تشکیلات ما که به صورت روزانه و مستمر در آموزشگاهای سیاسی و نظامی ما پرورش می یابند، نمی توانند این افراد را در جبهه واحد ببینند و حتی تَصور کار مشترکی در آینده هم با این گروهها داشته باشند. آقای فتاحی دقت کنید که ما یک حزب زنده هستم که روزانه در هر سه بخش تشکیلات(داخل-علنی-خارج) عضو می پذیریم و قطعا هیچ عضوی در هیچ تشکیلاتی دوست ندارد که سخنان غیرمنصفانه و مغرضانه در مورد آرمانهایش گفته شود. پس چگونه انتظار دارید که این نسل های جدید کومه له با تبلیغاتی از این دست به سوی شما جذب شوند و اشتیاق کار مشترک و مبارزه مشترک، فعالیت تبلیغی مشترک و یا حتی یک میز مشترک برای گفتگو با شما داشته باشند. به ما خرده می گیرد که در مورد اتفاقات اخیر اقلیم کردستان، مماشات داشته ایم، همه واقعیات را بیان نکرده ایم، استراتژی سکوت اختیار کرده ایم، بیایید این ادعای شما را قبول کنیم، و بپذیریم در عمل ما آنگونه که شایسته است به این رویدادها نپرداخته ایم، حال دو سوال پیش می آید که امیدوارم شما پاسخ دهید، اولا شما که به طور رادیکال محکوم کردید و من متن بیانه آن را در صفحه خود شما دیدم، که تنها سه نفر به آن واکنش نشان داده بودند(در کامنت اسکرین شات آن را قرار می دهم تا با عمق تاثیر گذاری شما بر روی جامعه بیشتر آشنا شویم)، چه حادثه عظیمی خلق کرده اید، که ما از آن بی بهره شدیم. دوما شما که هرجا می نشینید و در هر تریبونی که دست دهد سعی می کند ما را تشکیلاتی ضعیف، چند پاره، منحل شده و کومه له جدید خطاب کنید، خب بفرمایید، اگر ما توانی نداریم چه اهمیتی دارد چه موضعی بگیریم. از یک سو ما را یک حزب بی تاثیر وصف می کنید و از سوی دیگر ما را تا جایگاه حاکمان اصلی اقلیم بالا می کشید، این چه تناقضی است که سالهاست شما را رنج میدهد. در هر صورت ما که یک حزب بی تاثیر هستیم به گفته شما و دوستانتان، پس چه تفاوتی می کند، یک تشکیلات از بین رفته و ناسیونالیست را نقد کنید و تمام فعالیت سازمان خود را معطوف به ما کنید؟ و مشتاقانه برای اختلافات درون تشکیلات ما کنفراس برگزار کنید؟ خنده دار نیست که تمام زندگی و فعالیت سیاسی شما درون دایره کومه له می گردد، خنده دار نیست که هیچوقت نمی توانید از هژمونی آن خلاصی یابید و واقعا هم چه ما را کومه له جدید بخوانید و چه با همان نام کومه له  در موردمان بیاندیشید، از ما عصبانی شوید، به ما تهمت بزنید، مهم این است که ما هستیم که تعیین می کنیم شما به چه چیز و موضوعی مشغول شوید، در موردش بنویسید، به آن فکر کنید، برایش کنفراس برگزار کنید و حتی بخشی از کنگره خود را به آن اختصاص دهید. اگر هنوز متوجه نشده اید آقای فتاحی باید ذکر کنم که از لحن دوستانه ای که در ابتدا داشتم خارج شده ام و سطور پیشین همه در تحقیر شما و انجمن روشنفکرانِ خط رسمی بود. قبول کنید که در چهارچوبی که ما تعیین می کنیم، امثال شما تنها بایست حقیرانه منتظر سهمی برای وزوز کردن باشید، تمام تحلیل های شما باید معطوف به نتایجی باشد که تصمیمات ما به بار خواهد آورد. ما در یک رابطه زنده و سازنده با تاریخی هستیم که خود به آن هویتِ مبارزاتی داده ایم، و اکنون هم اگر تاریخ چپ اهمیتی دارد، در رابطه با ما و در نسبت با ما تنها می تواند خود را تعریف کند، این را من نمی گوییم، تمام واکنش های هیسترک امثال شما ثابت می کنند.  اگر اکنون با ارتجاعی طولانی افق مبارزاتی کدر شده، اما پیکاری که دهه هاست در بستر اقتصادی و سیاسی و در متن آگاهی بخشی طبقاتی به دست رفقایی چون کاک فواد پی ریزی شد، نه یک قدم از آرمانهای اصلی خود عقب نشینی می کند، نه در استمرار آن وقفه ای صورت می پذیرد. برای ما که هویت مان را با نقطهِ کانونی منافع طبقه و نیازهای واقعی و مشخص جامعه خودمان تعیین کرده ایم، در هر فرازی، به یک سطح بالاتر از آگاهی مسلح می شوم و یک لایه ژرف تر مطالبات و اهدافمان ریشه دارتر می شود. به صورت ساده تر خدمتان عرض کنم، ما آفریدگانی هستیم که نه تنها به آگاهی یابی و تشکل سرتاسری قدرت می بخشیم که به جریان مطبوع تو نیز هویت می دهیم. تفاوت جریان ما با شما در این است که ما مستقیما محتوای مبارزاتی خود را تعیین می کنیم و شما نشسته اید تا از پس مانده محتواهای ما خرده گیری کنید.  مارکس معتقد بود که یک کمونیست انقلابی: “مستقیماً در موقعیت مختص به‌خود، محتوا و مواد فعالیت انقلابی‌اش را پیدا کند: دشمن را سرکوب کند، بنا بر نیازهای منتج از مبارزه دست به اقداماتی بزند، و پی‌آمدهای اعمال او، برانگیزاننده‌اش برای گام‌های بعدی‌اند.” اما شما همیشه در گام های قبلی ما خواهید ماند و در بهترین حالت زمانی می رسد که حتی اگر گفته هایتان شمه ای از راستی و نقد درست را در با خود داشته باشد، دیگر مخاطبی پیدا نخواهد کرد. این یک فعالیت جدی نیست که دنبال می کنید، چرا به جای آنکه نشسته درصدد خلع مشروعیت از ما باشید، ایستاده همراهیمان نمی کنید؟ مطمئن باشید دستانتان آلوده نخواهد شد و این ناسیونالیسم کذایی که به مالیخولیای جریان شما و انشعابات و ادبیات حکمت بدل شده، اصلا موجود آنقدر نیرومندی نیست که نتوان از میانش برد، البته اگر واقعا هنوز جانی داشته باشد. در پایان خاطر نشان می کنم که موضوعاتی  هستند که می توانند علت داشته باشند، یعنی به مرزی از واقعیت رسیده اند که در دسته بندی امور علَی و عینی قرار گیرند، اکسیرِ تداوم و استمرار کومه له هم جزو این امور است ، پس اگر به قصد فراگیری به ما  نزدیک شویی، به نیکی خواهی آموخت که نقطه عزیمت ما مردمی مشخص و در جامعه ای مشخص هستند، در صورتی که نقطه عزیمت امثال تو یک روز، منصور حکمت، یک روز کورش مدرسی و یک روز رحمان حسین زاده می شود و این اصلا برازنده نیست دوست من. در واقع اینها بیشتر نقاطِ هزیمتِ از مبارزه هستند تا مبنای عزیمتِ به مبارزه.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate