مبارزه مسلحانه، آلترناتیو پساکرونا

شکلِ مبارزه ما به تَلی از خاکسترِ نزاع های آبکی، بی تفاوتی ها و بهانه جویی های درونی استحاله یافته و این سرنوشتِ دردناکِ امیدی است، که روزی در میان مردم جان گرفت و بالید و اینک با دور شدن از نقطه کانونی خود، سرگردانِ چرخش های ناموزن خود شده است.  آنزمان که هیبتِ فاجعه چنان سنگین بود که یأس از ترس به خود می پیچید و هر اراده ای را که مشت می شد به مقتل می بردنند، ما خم نشدیم، مبارزه دشوار تر شد، ما سخت تر شدیم، همه فضا را خفقانِ سرد گرفت و ما آغوش گرمِ همدلی و همرزمی را آنچنان سفت چسپیدم که “دورترین انسان زمین را” رفیق و همچراغ می پنداشتیم. این پنداشتهای ما اکنون کجاست و این زمان که باید سرود خوان رهایی و رستگاری باشیم، چرا خونی به رگ هایمان نمی گردد، کجاست آن گردشِ خشم و رقص با مرگی که یک پیشمرگ می طلبید؟!  چه هنگام  و در های و هوی کدام مفهومِ مجرد در سیاست پوک و بی مغز کنونی اقامت گزیدیم؟  

اگر هنوز فرصتی برای بحران سراسری و بی افقی چپ وجود داشته باشد، تنها تشکیل هسته های مسلحانه و عملیات های انتخابی است. اگر منتظرِ امکانی برای توسعه دیدگاهای سوسیالیستی، تبلیغ و ترویج باورهای انقلاب اجتماعی هستیم، تنها مجرای آن از سرگیری مبارزه مسلحانه ی سراسری و همه جانبه بعد از بحران اخیر است. مگر مردم ما قرار است چه چیزی را به جز  لئامت یارانه های گرسنگی و تحقیرهای هر لحظه در فرصت های خونبار و فرسایشی انتظار نان و آزادی از دست دهند؟ 

با بحران کرونا، جامعه به گونه ای ملموس تر در جریان زیست روزانه با ناکارآمدی سیستم  آشنا شده و به گونه ای خودانگیخته به یک آگاهی اعتراضی رسیده است. فضای ایجاد شده به بی اعتمادی کامل به سیاست مداران منجر شده و زمینه بروز اعتراضات جدی را هموارتر کرده است. بحران کرونا سومین رویداد ۲۰ سال اخیر بود که نشان داد، هرگونه تغییر مثبت در قالب رفرم و  اصلاحِ سیاسی و تدریجی قابل بازپس گیری سریع از جانب دولت هاست. اگر دولت ها مایل باشند، تلاش چندین دهه مبارزات مردم را به بهانه امنیت(۱۱ سپتامبر) به بهانه رکود اقتصادی(۲۰۰۸) یا به بهانه سلامت(کرونا) محدود می کنند و یا این حقوق را به کلی نادیده می گیرند. از هم اکنون نشانه های اعتراضات وسیع در کوشه و کنار جهان همچون پیش نمایشی از آنچه می خواهد نظم موجود را به چالش بکشد رخ می نماید. برای ما اوضاع در ایران شکننده تر و دشوار تر خواهد بود. شکننده تر به این دلیل که بستر دگرگونی نظم موجود هموارتر است و دشوارتر چون رژیم چهره ی سرکوبگرانه تر و عریان تری از خشونت را سازمان داده است.  در انتخابات آتی و با نشانه هایی که رژیم از خود بروز می دهد، اجازه همان حداقل فعالیت های سیاسی و مدنی هم که در جامعه وجود داشت با خیز به سوی اقتدار گرایی و تمامیت خواهی هر چه بیشتر از میان می رود و به وجود آمدن هر امکانی برای شکستن خفقان سیاسی تنها از مجرای لوله اسلحه ممکن خواهد بود. و ما باید تصمیم بگیریم که به هیچ چیز جز قهر و مبارزه مسلحانه اطمینان نکنیم. مبارزات صوری جریانات چپ فضای سیاسی را متعفن تر کرده و بی تفاوتی را به منتهای خود رسانده است. اگر زمانی مردم از ناآگاهی و بازی های انشعابی لیدرهای خودگماشته چپ بی اطلاع بودند، اکنون حماقت های سیاسی اینان روزانه در دسترس مردم است و این به گونه ای مضاعف بر رنج مردم افزوده، چرا که لیدرهایشان چون طبل غازی بودند، بلند آواز و میان تهی، نجات دهنده ها را یا شیادِ منفعت طلب و یا احمقِی نابینا یافتند. و با گوشتِ جان خود درک کردند که ” دوردست امیدی نمی آموزد” و بشارتی هم در کار نیست. 

چند دهه است که مقاومت کردستان الهام بخش راه ما بوده است. اگر مقاومت این اندازه دستاورد دارد، حمله ی هدفمند، چه افق هایی را می تواند باز کند؟ اگر دفاعمان برحق بود، حمله ما خودِ حق خواهد شد. دوران مبارزه مسلحانه هر چند کوتاه بود، اما این پیکار همچون کوره ای آگاهی و شعور طبقاتی را به گونه ای آبدیده و آماده کرد که هنوز هم کادرها و فعالان آن عصر در مبارزه حضور دارند. و دهها سال هم نتوانست به اندازه فقط چند ماه، حتی به اندازه یک روز مقاومت به رشد آگاهی توده ای کمک کند. مبارزه مسلحانه همزمان که مکمل فعالیت سیاسی است در جامعه ما تنها بستر واقعی و تضمین کننده عینی رشد این فعالیت است. یعنی نمی توان انتظار رشد سیاسی بدون عملیات های جدی انقلابی(نه لودگی نمایشی احزابِ پوپولیست راست یا شعارهای دهن پر کن گرایشات چپ) و در راستای جبهه ی خلق داشت. تنها یک حق طبیعی وجود دارد و آن حق انقلاب و عصیان است. عصیان و قهر انقلابی هر آنچه در مسیرش قرار گیرد از میان می برد و این منشاء هر ساختن و خلاقیتی است، جامعه ما نیازمند این ویرانی خلاق است. پشت جبهه این فعالیت ها را چون پای در راه نهیم، خود راه به ما نشان خواهد داد، “ همه اش که نباید ترسید، راه که بیفتیم، ترسمان می ریزد.”

 جامعه ما از شعارهای سیاسی و امیدهای منتظر، به تنگ آمده و به راستی تشنه ی یک مبارزه نهایی برای تحقق اراده واقعی خویش است. ما یا در سکوتی فرسایشی شکست خواهیم خورد یا در رنجی دردناک دوباره متولد خواهیم شد. سیاستِ انتظار به تحلیل رفتن تمام نیرویی منجر می شود که آزمونِ مبارزه داشته و اکنون می باید این تجربیات را انتقال دهد و به کار گیرد. این اشخاص در ناامیدی و روزمرگی فراموش می شوند و هرآنچه می توانستند انجام دهند، هیچوقت به وجود نمی آید. کسانی هم که اکنون شهامتِ پای بر جادهِ ی شمشیر نهادن دارند، از ترس استهزاء و ریشخند، جسارتِ پایکوبی نخواهند داشت. پس اگر افقی قرار است باز شود، اگر نظریه ای قرار است طرح گردد، اگر امیدی قرار است متولد شود، همین اکنون هم مرده است، مگر اینکه دشمنانش را بُکشیم.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate