برسی دو متد و دو رویکرد سیاسی به مناسبت روز کومەله

“یکی از دایی‌هایم که طرفدار ملا احمد مفتی‌زاده بود به من گفت که کومله‌ای‌ها کمونیست‌اند، از آنها دست بکش. آنها وجود خدا را رد می‌کنند به تعهدات اخلاقی پایبند نیستند… من هم در جواب گفتم نمی‌دانم کمونیست چیست و چه عقایدی دارند تنها همین را می‌دانم که آنها انسان‌های خوبی هستند و تمام رفتار و کردارشان را قبول دارم طی این سال‌ها تعدادی از آنها را از نزدیک می‌شناختم و با آنها رفت وآمد داشته‌ام اگر شیوه و رفتار آنها کمونیستی است و آنچه آنها انجام می‌دهند پس من هم خود را کمونیست می‌دانم و به هر قیمتی از آنها حمایت خواهم کرد” (ذبیده ذبیحی)۱

از غوغاسالاری پوپولیستی تا پراتیک مصمم روزانه، همیشه دو سوی بازی های سیاسی را پر کرده است. سابقه نداشته که اقدامات مبتنی بر عوام فریبی راهبر سیاست های کومه له بوده باشد. در این بین وجه مشخصه کومه له و اگر مجاز باشیم از مفهوم ذات  را برای جنبشی اجتماعی مانند کومه له استفاده کنیم، ذاتِ کومه له پیوند تنگاتنگی با پراتیک واقعی و همسو با ضرورت اجتماعی داشته است. اقداماتی که در تمام مقاطع این جنبش صورت پذیرفته، از تاسیس نهاد هایی چون “اتحاد دهقاهان” و شکل دهی و تاسیس “جمعیت های دموکراتیک” در شهر های مختلف کردستان در سال ۱۳۵۸  تا فراخوان به اعتصاب عمومی ۱۶ مرداد در سال ۱۳۸۴ همه و همه در راستای پراتیک عینی و ضرورتِ مراحل مختلف مبارزه روی داده و به ثمر رسیده اند. همیشه این واقع گرایی مبتنی بر فراز و فرود مبارزه بوده که به کومه له جهت داده است. مسیر تصمیمات انضمامی این جنبش را به جامعه نزدیک کرده، به جامعه گره زده و همسرنوشتِ تاریخی مردمی شده که همراه با او در سنندج اعتصاب کرده اند، در مریوان کوچ کردند، در مهاباد اعدام شدند و تمام کردستان را زیر پای ارتجاع رژیم به آتش تبدیل کردند. مقاومت باعث شد جسور ترین فرزندان جامعه،  آرمان های خود را در صفوف پیشمرگان و رهبران کومه له پیدا کنند و این پیمان یک ایده انتزاعی که فقط خدا میداند کجا وجود دارد، نبود، یک انقلابِ کاغذی نبود، تعهدی بود از جنس فداکاری و یک واقعیت ملموس و عینی، که تا همین امروز ادامه دارد و تا مادامی که آرمان های این رفقا تحقق نیافته باشد، ادامه آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر از سویی و یک تعهد اخلاقی از سوی دیگر است.

اکنون که در آستانه روز بزرگداشت کومه له هستیم، مدت بیش از دوسال است که توسط محفل کمیته اجرایی با فرمان صلاح مازوجی و جریانات حکمتی در همسویی با آنان، تشکیلات کومه له مورد بمباران تخریب و طومارنویسی قرار دارد. ذکر آنچه روی داده و بهانه هایی که هر بار این افراد را به کمپین سازی مجازی بر علیه تشکیلات ما واداشته همه به صورت مستند موجود هستند و برسی کمی و کیفی این حجم از اظهار نظرها خود دلیلی قاطع بر اهمیت جایگاه کومه له در سطحِ کلیِ جنبش چپ ایران را نشان می دهد. جدا از مساله رفقای مازوجی که امیدوارند با لیست فیکس در کنگره پذیرفته شوند، برسی انگیزه های دیگر اشخاص و جریانات خارج از حزب برای تخریب کومه له و دفاع از یک جناح درون آن بسیار قابل تامل است. برای مثال برسی اینکه صالح سرداری یا رحمان حسین زاده به دنبال چه چیزی هستند.؟ دهها مقاله و برگزاری کنفرانس و  تخصیص برنامه های متعدد برای برسی اختلافات درون حکا، چه نفعی به حال این اقمار و احزاب مطبوعشان دارد؟ یا اینکه چرا ما شاهد پر شدن تمام میدیای مشترک چپ و تمام نشریه های متعلق به آنها در ارتباط با کومه له و حتی استفاده مکرر از نام کومه له  همراه  عبارات تحقیر آمیز در سرتیتر مقالاتشان هستیم؟ همه و همه پاسخ هایی مشروع و مشروح هستند. آیا این بحث هایی است که این افراد را به یک جنبش زنده پیوند میدهد؟ آیا این تنها مسیری است که این افراد دیده شوند؟  این ها و سوال هایی از این دست را نمی شود با مبانی تئوریک و برسی نظری پاسخ داد. این دسته از سوالات را تنها از مجرای تحلیلِ “آسیب شناسانه” درون کل این گفتمان می توان توضیح داد. من در نوشته پیشین خودم با عنوان “آرمانی بزرگ در اذهانی کوچک” سعی کردم از این روش استفاده کنم و نوشته پیش رو هم در ادامه همین متد تحلیلی است. البته باید ذکر کنم که این کار اصلا تازه و بدیع نیست و این شیوه رویکرد، شیوه ای مرسوم است. بخش های زیادی از نوشته ای لنین، را باید همینگونه دریافت و یا تلفیقی دانست از این متد با تلفیقی از راهکار سیاسی مشخص برای دوره ای مشخص نه یک بحث نظری یا دیدگاهی تئوریک برای حل و فصل مناقشات. اینکه در نهایت این دسته آثار سعی دارند خود را بر پایه ای تئوریک هم توجیه کنند، شاید ناگذیر باشد، اما آنچه ضروری است اهمیت دادن به وجه آسیب شناسانه مقدمِ بر چاره جویی تئوریک است. چرا که این چاره جویی های تئوریک که به مدل غالبِ نوشته ای کنونی بدل شده، بیشتر همچون وصله ای ناجور در ساختار قرار می گیرند و رنگ و بوی شرایط زمانی و مکانی مشخص خود را که در آنها به وجود آمده بودند را همچون باری بر شرایط کنونی تحمیل می کنند و همین متد است که نوشته های این رفقا را خسته کننده و بی ربط به شرایط کنونی می کند. در رابطه با متد آسیب شناسانه که من از آن دفاع می کنم نمونه های زیادی وجود دارد مثلا جزوه “بیماری کودکی” از لنین را باید نمونه درخشانی از این سبک تحلیل دانست. لنین در این جزوه به درستی سعی می کند اختلافات درون مارکسیسم را عمدا از سویه های سیاسی و نظری به سمت تحلیل آسیب شناسانه و گاها روانشناسانه بکشد. برسی این سبک به ما نشان میدهد که چاره جویی برای برخی مسائلی که در حوزه سیاست سر برمی آورند را نباید در مبانی نظری دنبال کرد بلکه بیشتر در خصلت آسیب شناسانه و گاها ریشه های غیر سیاسی و پراتیک افراد درگیر دراین مناقشات است که می توان به روشنی هم مشکل وهم راه حل پراتیک آن را به دست داد.

برای نمونه توجه کنید اگر ما بخواهیم به برسی یکی از دعاوی رفقای صلاح مازوجی با این روشن بپردازیم حاصل چگونه خواهد شد.  بیشتر مخاطبان شاهد بوده اند که یکی از اختلافاتی که منجر به زاویه پیدا کردن رفقای محفل مازوجی با خط رسمی تشکیلات شده است،  به “نحوه رابطه با احزاب بورژوایی” برمی گردد. هر چند این مباحث در کنگره ها به نتایج خود رسیده و در اسناد تشکیلاتی با اکثریت آرا مورد قبول قرار گرفته بازهم درک متفاوت و تفاسیر خودسرانه موجب اختلاف شده است. اگر در دام این منطق بیافتیم که با دلایل تئوریک به یکدیگر پاسخ دهیم، دایره موضوع هر بار وسیع تر و وسیع تر می شود و عملا در یک بحث بدون پایان از فاکت های نظری شامل ” له و علیه” قرار گرفته ایم. اینجاست که موضوعات تا پیشفرض های اولیه کشیده  میشود. لنین با موضوعی از این دست روبرو بود و با هوشیاریِ معطوف به عملی که داشت، متوجه درک این موضوع بود که ایراد نه تنها با دعوای تئوریک حل نمی شود که اوضاع را پیچیده تر می کند و عملا یک جریان سیاسی را از حرکت باز می دارد. لنین در نوشته ای با نقد بخشی از چپ های  آلمان خاطر نشان می کرد که ” شگفت‌آور است که این چپ‌ها با چنین نظریاتی چگونه حکم محکومیت قطعی بلشویسم را صادر نمیکنند! زیرا ممکن نیست چپ‌های آلمانی ندانند که سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت و سازش با احزاب دیگر و از آن‌ جمله با احزاب بورژوایی است!” اینجاست که نکته مورد نظر ما برجسته می شود،  در واقع باید خاطر نشان کرد که سیاست معطوف به عمل نه اینکه به مبانی نظری بی توجه باشد، بلکه درک تئوریک را پیشفرض بازیگران این عرصه می انگارد. در غیر اینصورت ما بایستی به صورت مداوم در توضیح مسائلی برآییم که پیشتر بیان شده، مورد مناقشه قرار گرفته و از چه باید کردهای اولیه هر جنبشی است. ذکر و مناقشه هر باره بر سر این موضوعات قدرت مواجه با مسائل اکنون و اینجا را از ما سلب می کند و توان تصمیم سریع در مواجه با حرکات اعتراضی و همسویی و پاسخگویی به آن را اگر خود را متعلق به یک جنبش زنده بدانیم از ما می گیرد. قرار نیست کومه له هیچگاه ثابت کند که کمونیست است یا نیست. این پراتیک تاکنونی این جریان است که سخنگوی اوست و افق مبارزاتی است که پایبندی به اصول و آرمان هایش را تعیین می کند. در واقع این رویکرد آسیب شناسانه است که به ما توضیح می دهد که چرا بخشی از مارکسیست ها هر باره به بازکشف مرکزیت زمین می رسند و در بدیهیات نظری خود احساس ارائه گفتمان های بدیل را می بینند. بر این مبنا است که پاسخ نظری به خصومت جریان های حکمتی با کومه له نه تنها جایز نیست که بیشتر آب در هاون کوبیدن است. این نمایشی اننتراعی است که قرار نیست ما با ساز آنها به رقص در آیم یا با فنجان حقیرانه آنان قصد شنا کردن داشته باشیم. اگر معطوف به عمل باشیم، آنها را هم به دنبال خودمان خواهیم کشید. همچنان  که اکنون دنباله رویدادهای درونی ما سرفصل اصلی تمام نوشته هایشان است.

علت اینکه من باور دارم رویکردی آسیب شناسانه می تواند به بخش های زیادی از مباحث کنونی پاسخ دهید این است که سطح بحث های سیاسی از لحاظ کیفی افت چشمگیری داشته و این مقدار که مانده نیز به تکرار سناریوهای پیشین در قالبی نازل تر سقوط کرده است. از سوی دیگر نیت خوانی و داوری بر مبنای تصورات به فاکت های مورد ارائه رفقا بدل گشته است. اگر مباحثات صلاح مازوجی را دنبال کرده باشد یا نگاهی به نوشته هایش بکنید، به فور با دلایلی مواجه می شود که او بر مبنای حدس و گمان های خود به رفقایش نسبت می هد مثلا در نوشته خود با عنوان ” سیمای سیاسی بحران درونی حزب  کمونیست ایران” اظهار میدارد که” اما از آنجا که رفقای جناح مقابل و در رأس آنان رفیق ابراهیم علیزاده دیدگاه هایشان را نه در یک مجموعه منسجم، بلکه هر بار به مناسبتی گوشه ای از دیدگاههای سیاسی و نظری جدید خود را در قالب چند تز و یا احکامی کوتاه بیان می دارند، من نیز ناگزیرم با نقل دقیق اظهار نظرات پراکنده این رفیق به کنه برخی از اختلاف نظرات سیاسی موجود در حزب پرداخته و نشان دهم که اتفاقا نظرات آنها در مغایرت با سیاست های رسمی حزب و کومه له قرار دارد. این ابراز نظرات پراکنده نشان می دهند که شیوه برخورد به احزاب ناسیونالیست و مسئله حاکمیت شورایی مردم در کردستان، مسئله تلاش برای شکل دان به یک قطب چپ و سوسیالیستی در کردستان و چند محور دیگر که در ادامه به آن شاره خواهد شد، همچنان از موضوعات مورد اختلاف هستند.”

پارگرافی که در بالا نقل شد، عینا ماهیت نیت خوانی و داوری بر منبای گمان را توسط این رفیق روشن می کند و مبنایی که قرار بحث هایش را بر آن بگذارد، مشخص می کند، مبنای پاراگراف بالا در اظهارات این رفیق چیست؟ تنها اظهار نظرات پراکنده رفقایش.  صلاح مازوجی اذعان می کند که این رفقا هر بار  به مناسبتی بخش از دیدگاهایشان را بیان کرده اند، ” اظهار نظرات پراکنده” ای صورت پذیرفته است. همین دو عبارت کافی است تا مخاطب دریابد که رفیق صلاح سعی دارد ، بر مبنای حدس و گمان های خود، این گفته های پراکنده را بهم متصل می کند و می خواهد از ” گفته ها و اظهار نظر های پراکنده” به قول خود مبنایی برای یک دسته اختلاف پیدا کند. تحلیل هایی که بر مبنای اظهار نظر های پراکنده و نیت خوانی از این اظهار نظر ها پدید آمده را تنها باید با رویکردی آسیب شناسانه توضیح داد نه هیچ منطق نظری یا مبنای تئوریکی، که احیانا پایان بخش این مجادلات باشد.  این داوری بر مبنای تصورات،  سطح بحث ها را تنزیل داده و به کل پروژه صلاح مازوجی برای علنی کردن اختلافات داخلی حزب ماهیتی پوپولیستی داده است. همین ماهیت غوغاسالارانه و منطق پوپولیستی است که باعث می شود برای اخراج نشدن یک رفیق امضا و طومار جمع کنند یا پخش نشدن یک برنامه تلویزیونی را در بوق و کرنا کرده و دست مایه حمله جناح های حمکمتی به تشکیلات کنند.

از سوی دیگر جایگاه نظاره گرانه رفقای محفل کمیته اجرایی باعث نوعی برداشت های مبتنی بر غوغوسالاریِ فضایِ رسانه ای شده و سویه های خام ایدئولوژیک را درون اینان پررنگ کرده است و عمل و سیاست تاکنونی و سیاست ورزی بر منبای عمل را که مشخصه تشکیلات ماست و در اسناد پایه ای ما بر آن تاکید شده در ضدیت با منافع جایگاه نظاره گرانه این رفقا قرار داده است. این خصلت نظاره گرانه و دوری از فعالیت روتین و عینی  در جامعه و خطاب به جامعه، زمینه ساز توهم توطئه، مهندسی تشکیلاتی برخلاف منافع این عده و چپ روی های ماجراجویانه آنان را شده است. در نوشته ها و اظهار نظرهای رفقای محفل کمیته  اجرایی در یک تقسیم کار هماهنگ ما شاهد منطق “نیت خوانی” مطلق هستیم. به نشریه جهان امروز نگاهکنید، این نشریه صرفا به ارگانی برای حمله به اقدامات کومه له تبدیل شده، ما می بینیم که فاکت های این رفقا این است که مثلا فلان رفیق این کلمه را به کار برد، پس حتما منظورش این است، از ستم ملی سخن رفت، پس حتما ناسیونالیست است، از رابطه با احزاب صحبت شد، پس حتما می خواهند کومه له را دودستی به بورژوازی کرد تقدیم کنند. این نوشته های جهان امروزی ها ادامه همان کمپینی است که چندین سال است مخالفان فعالیت و موجودیت کومه له در جریانات فرقه ای حکمتی به ما نسبت داده اند و این رفقا بازگو می کنند و انتظار دارند حافظه تاریخی ما این  اندازه ضعیف شده باشد که نتوانیم درک کنیم این همان متد است و این همان ادبیات است. با این وجود و با تهمت های چند دهه این فرقه های حکمتی تاکنون نه ما ناسیونالیست شده ایم و نه کومه له منحل شده و هیچ آرزوی دیگری برای اینان محقق گشته است. علیت استفاده از رویکرد آسیب شناسانه به خاطر همین روشن بینی هایی است که پیش پای ما می گذارد. پاسخ به این دسته مشکلات که در مقابل فعالیت های روتین ما قرار گرفته و می گیرند، نه تنها در مبانی تئوریک پیدا نمی شود که هر تحلیلی که بخواهد در رابطه با این اختلافات به صورت سلبی یا ایجابی به بحث بپردازد، تنها به کش دادن آنها کمک کرده و خیلی ساده وقت خود را تلف می کند.  به قول آن گفته انجیلی که می گوید، بگذارید مردگان مردگانشان را دفن کنند. ادامه این مجادلات را به خود این اشخاص باید سپرد.

حال تصور کنید که بخواهیم به برسی “تحقق سوسیالیزم در یک کشور” بپردازیم یا در نفی آن اعاده دعوی کنیم، چرا که این مبنای یک اختلاف شده که راه را حتی به سوی ریزش بخشی از بدنه تشکیلات فراهم کرده است. در این صورت حل اختلاف درون تشکیلاتی منوط به حل یک مساله تئوریک است که به قول کانت در نفی و تصدیق آن دلایل قابل توجهی اقامه شده است و می توان در هر دوسوی این دلایل با قدرت ایستاد. در نتیجه حل این اختلاف تنها با جدایی این دو طرف بحث امکان پذیر است، به همین دلیل است که که تحلیل این اختلافات نمی تواند از راه حل مسائل نظری صورت گیرد و تنها منوط به یک سیاست عمل گرا است و برای دلیل واقعی این اختلافات هم نیاز به یک آسیب شناسی با مفاهیمی دیگر است. من در نوشته پیشین برای پیشبرد بحثم از مفاهیمی چون، “نادیده گرفته شدن افراد”، “حس انتقام”، “منطق عمل انتقام” و پیچیدگی روابط ناشی از این معضلات سخن گفتم.  یکی از نمونه های غنی این سبک تحلیلی سخنان رفیق ابراهیم علیزاده است که با عنوان “فرهنگ سازمانی” در  سال ۱۳۷۴ ایراد شده و مدتی پیش دوباره از سوی ما بازنشر شد. در آن مطلب سرتیتر هایی عنوان شده که گمان می کنم تشریح و بسط بیشتر این مفاهیم  قطعا چون از تجربه های پراتیک برآمده بسیار تبین کننده و کاربردی هستند.

در پایان سعی می کنم با بازگشت به موضوع اصلی مقدمه دوباره بر اهمیت رجوع و تکیه بر سنت های جاافتاده کومه له تاکید داشته باشم، آنهم نه فقط به عنوان یک حزب سیاسی که در مقام رهبر  یک جنبش اجتماعی که می باید در قبال آن مسئولانه ایفای وظیفه کند. از این جایگاه است که باید به نقد رویکرد محفل کمیته اجرایی به رهبری صلاح مازوجی پرداخته شود. ما به صلاح مازوجی و عباس منصوران و بقیه همراهانشان، اجازه نمی دهیم ما را با نیت خوانی هایشان به تفاسیر انتزاعی برگردانند. مارکس معتقد بود که به جای تفسیر باید تغییر داد، اما موقعیت نظاره گرانه این رفقا باعث شده ما را به تفسیر بازگردانند، آنهم چه تفسیری، تفسیر رسوبات بی مصرف اسناد بلشویکی و تازه این تفاسیر را هم به گونه ای ناشیانه و با کج فهمی تاریخی خود و برداشت های ناقص از آنچه واقعا در روسیه آنزمان می گذشت، در هم آمیخته اند. اگر ما به ریشه های هر جنبش مردمی بپردازیم، این ریشه ها می باید در تمام خصلت آن جنبش رنگ و نمود داشته باشد و تنها تفکرات چند مفسر دست دوم نباشد. قدرت کومه له به مثابه یک جنبش مردمی، پیش از هر چیز در به جنبش درآوردن این مردم با فعالیت های روزانه و پراتیک اعضای آن و جانفشانی صادقانه کسانی بود که می دیدند و لمس می کردند و در نهایت به دفاع از آرمان های آن برمی خواستند و خطاب به نظاره گران کمیته اجرایی هم اظهار می داشند که رفقای شما  “بیشتر از طریق رفتارهای خود بود که ما را با مفاهیمی چون نابرابری٬ تبعیض٬ ظلم و امکان ظهور جامعه‌ای بهتر آشنا می‌کردند.”۱

در واقع اگر بازگشتی ضرورت داشته باشد، ما باید به مرکز قدرت خود یعنی پراتیک کمونیستی در بطن یک جامعه زنده برگردیم.

 ……………………………

۱-از متن گفتگوی فاطمه کریمی با ذبیده ذبیحی(متن کامل این گفتگو در صفحه رفیق عادل الیاسی قابل دسترس است) در قسمت دیگر از این گفتگو ذبیده شیوه ملحق شدنش به کومه له را اینگونه بیان می کند : “بدون آن که بدانم کومله چیست؟ اهداف و برنامه هایش کدامند؟ منش و رفتار پزشک و معلمان حاضر در روستا انگیزههای لازم و کافی را در جهت حمایت و طرفداری من از کومله فراهم میکرد. در نتیجه٬ با علنی شدن گرایش سیاسی این افراد به کومله، من و همسرم برخلاف بسیاری از اطرافیان‌مان آشکارا از کومله حمایت کردیم. “

 ذبیده نمونه نیروی واقعی ما در جامعه است، ذبیده ها را پیدا کنیم رفقا.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate