نیروی انقلابی بازیچه نسل بازنده است

این متن تاملات مختصر و ساده ای، در زمینهٍ تکرار مزمن “اختلاف” در احزاب است و این پیش فرض را دنبال کرده که :  می توان در احزاب راست و چپی که دهه ها است مشغول مبارزه هستند، از پدیده ای به نام “بازی اختلاف” نام برد. این بازی به سرگمی “نسلی بازنده” و بازیچه شدن نسلی منجر شده که می توانند نیروهای اصلی انقلاب و عامیلیت اصلی آگاهی بخشی اجتماعی باشند.

۱-اختلاف در صفوف احزاب چپ و مارکسیستی در ایران، نقش یک مخدر و آرامبخش را دارد. در عدم وجود یک افق روشن و رهایی بخش برای کسانی که دهه هاست مشغول تبلیغ و ترویج ایده های مارکسیستی هستند و تمام فعالیت سیاسی خود را، روی این بُرد شرط بسته اند، به تحقق نرسیدن تمام آرزو هایشان، البته دردناک است.

۲- در احزاب اپوزیسون ایرانی اعم از لیبرال و سوسیالسیت، یک راه حل کاذب ساخته شده و به سنت تمام یا بخشی از آنان تبدیل شده است و آن ” جنجال درون حزبی و انشعاب” است. یک مثل در زبان عربی است که می گوید، “وصف العیش، نصف العیش”  که معنی سرراست آن می شود:”  ذکر و یاد خوشی نصف خوشی است”. به این معنا باید اضافه کنیم که درگیری و تدارکات صوری دلخوشی ها هم در همین راستا است.

۳-گردآوری افرادی دور خود و ارائه خطاهای حزب و انقاد از رهبری و درنهایت نشان دادن افق های دیگر. این همان احساس فعالیت انقلابی در جامعه را بازتولید می کند، حالا گیرم در سطحی نازل تر.

۴-استفاده از ادبیاتی که فرم و صورت اپوزیسون را به تو بدهد، و از اختناق و سرکوب درون حزب و حذف سخن بگویی، همان حال و هوای اعتراض را زنده می کند و البته برای مخاطبان هم سرگرم کننده است. (یک مثال منزجز کننده  استفاده از  بحث “مهندسی انتخابات” است که در مصاحبه های حلقه مازوجی نسبت به هم حزبی هایشان استفاده می شود.)

اختلاف عادی است، اختلاف مزمن ناشی از عیب سیستم است

۱- برخلاف گفته برخی از لیدرهای این احزاب که “اختلاف یک مساله عادی است و نشانه زنده بودن حزب است” . اختلاف نه یک چیز عادی است و نه نشانه زنده بودن که نشانه بی افقی این احزاب است. عادی نشان دادن این موضوع از عدم وجود تبین درست در ارتباط با دلایل واقعی آن است.

۲- تکرار بی هزینه مفهوم دیالوگ تنها به قصد مدرن نشان دادن شخصیت افراد و صرفا از روی غلبه گفتمان دموکراسی در جهان است اما در واقعیت: اگر رفقای چپ قائل به گفتگو بودند و یا حتی معنی این واژه را می دانستند،  قطعا بسیار کمتر آن را به کار می بردند. اما با هژمونیک شدن این مفهوم و در حالی که هیچکدام به آن باور ندارند ، تنها استفاده ای عوام فریبانه از آن است.

۳- کدام اختلاف درون جنبش چپ ایران در طول یکصد سال گذشته با دیالوگ حل شده و به انشعاب منتهی نشده است؟

۴- هیچکدام از جریانات موجود در عرصه سیاسی یک برنامه مداوم و پیگیر ندارند و تنها برنامه آنان “واکنش به رویدادها” است. و این تمهیدات گفته شده برای سرگرم شدن آنان را که در بالا اشاره کردم، برایشان لازم می کند.

عادی بودن اختلاف یعنی چه ؟

عادی بودن یک موضوع، از جایی می آید که پدیده ای به کرات رخ داده و رخ می دهد و به دلیل این تکرر ما به آن خصلت “عادی بودن” می دهیم. مانند خیس شدن زمین بعد از باران و این عادی است. اما این برداشت با نکته ای که درجملات لیدرهای احزاب است بسیار متفاوت است. این افراد وقتی از عادی بودن صحبت به میان می آورند، در واقع می خواهند بگویند چون چنین چیزی همیشه بوده، اینکه اکنون و در درون حزب ما هم روی می دهد، نه ناشی از ضعف و ناکارآمدی یک بخش از سیستم، بلکه که خصلت وجودی یک حزب(سیستم) است و با این عادی نشان دادن، در واقع سرپوشی بر بازگویی ضعف ها و اشکالات ساختاری درون حزب و ایجاد کننده این اختلافات را دارند. با عادی نشان دادن هر موضوع در واقع درهای اندیشه کردن در مورد آن بسته می شود. عادی بودن یعنی “این هست و در واقع نیازی به گفتگوی بیشتر ندارد”. این تفکر عوامانه در نوشته های این قشر هم دیده می شود. توجه کنید به تعداد دفعاتی که در متون آنان کلماتی چون “بدیهی است”، “آشکار است”، “نیازی به توضیح ندارد که” و .. بسیاری الفاظی از این دست که از اساس یک شیادی است و نویسنده از ما می خواهد که تمام تحلیلی که بعد از این کلمات می آید، را به صرف “بدیهی بودن” قبول کنیم. اما در این لحظات باید به طرف گفت که “شما داری مزخرف می گویی” و این مقدمات شما هیچکدام بدیهی نیست. توجه داشته باشید در شرایط کنونی از “شیادان حزب دموکرات” که هیچ درکی از دموکرات بودن ندارند یا “احزاب حکمتی” که با حکمت و آگاهی، نزدیکیِ دوری هم ندارند، همه در بحران اختلاف هستند. و همه در مخاطب قرار دادن مردم با لبخند رو به دوربین می گویند، چه اشکالی دارد فلان حزب هم اختلاف دارند و این یک مساله عادی است. اما این عادی نیست و اگر فلان حزب هم همین مشکل را دارد “این یک بحران سراسری و نشانه ناکارآمدی اپوزیسون” است و از بحران بودن آن هیچ چیز کم نمی کند.  بلکه بستر اندیشیدن در دلایل این امر را ضروری تر هم می کند.

نیروهای اصلی انقلاب وسوژه های اصلی آگاهی بخش اجتماعی، مجبورند که تاریخ سنگین گذشتگان را در گورهایشان رها کنند. انسان ها تاریخشان را می سازند، اما اگر درگیر بازی های نسل های پیش و توجیه شکست های نسل های پیشین نباشند.

Print Friendly, PDF & Email

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد


Google Translate