«زن، زندگی،آزادی» بساط مردانگی واپس‌گرا را جمع خواهد کرد 

«زن، زندگی،آزادی» بساط مردانگی واپس‌گرا را جمع خواهد کرد 

گفتگو سایت زمانه با مهرداد درویش پور و صبا آلاله

https://www.radiozamaneh.com/742590

به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان خانم سایه رحیمی از رادیو زمانه گزارش و گفتگویی با مهرداد درویش پور و  خانم صبا آلاله روان تحلیگر داشته است. درآن به تحلیل  برخی پیامدهای دیگر این جنبش و از جمله  سه رویکرد  متفاوت   مردان به آن  پرداختم. گوشه هایی از صحبت های مهرداد درویش پور در این گفتگو در زیر آمده است. کل مصاحبه را می توان در لینک همراه مطالعه کرد. ‌

ابرجنبش زن، زندگی، آزادی

مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در ملادالن سوئد، درباره تاثیر جنبش «زن‌، زندگی، آزادی» در تغییر نگرش‌های مردسالارانه به رادیو زمانه می‌گوید: «بسیاری از انقلاب‌های سیاسی، فقط برای تغییر قدرت‌ حاکم نیستند، بلکه می‌توانند یک گفتمان اجتماعی را نیز تولید کنند و از این طریق تاثیر بگذارند و حتی به یک انقلاب فرهنگی هم منجر شوند. جنبش‌هایی مانند «زن، زندگی، آزادی» علاوه بر تلاش برای تغییر نظام سیاسی حاکم می‌کوشند که در ذهن و روان جامعه نیز تغییر ایجاد کنند.»

این پژوهشگر اجتماعی جنبش «زن، زندگی، آزادی» را یک «نمونه» و «ابرجنبش» توصیف می‌کند که ارزش‌های پدرسالاری و مردسالاری را در نظام سیاسی حاکم، آماج حملات خود قرار می‌دهد و در بطن جامعه نیز ارزش‌های فمنیستی، برابرخواهی و ضد تبعیض را افزایش می‌دهد.

درویش‌پور درباره ریشه‌های جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز این‌گونه توضیح می‌دهد: «این‌ جنبش و گفتمان‌های رایج در آن یک‌باره از آسمان نازل نشده، بلکه محصول افزایش  سطح تحصیلات و آگاهی جنسیتی زنان به‌ویژه در نسل جوان، فرایند جهانی‌شدن و مقاومت زنان در برابر ایدئولوژی زن‌ستیز حکومت اسلامی در طول ۴۳ سال گذشته است که آنان را دشمن اصلی خود دانسته و این‌همه موجب شدند که زنان به یکی از اصلی‌ترین چالشگران حکومت تبدیل شوند.»

به گفته این جامعه‌شناس زنان ایرانی در طول چهار دهه گذشته به شکل روزمره علیه حجاب اجباری، کنترل سکسوالیته زنان، گسترش خشونت علیه زنان، و ستم و تبعیض‌های جنسیتی که حکومت بر آنان تحمیل می‌کرد در حال مبارزه بودند و آگاهی جنسیتی که در این مدت رشد پیدا کرده بود، خود را در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بازتاب داد.

روشن است که زنان گروه یکدستی نیستند. درحالی‌که برخی از آنان منافع خود را همچون بخشی از دستگاه حاکم به حکومت گره زده‌اند، اکثریت آنان به اصلی‌ترین قربانیان حکومت اسلامی در ایران بدل شده‌اند. وانگهی، زنان گروه‌های اتنیکی تحت ستم، زنان همجنسگرا، زنان طبقات پائینی جامعه یا زنان جوان از موقعیت آسیب‌پذیرتری برخوردار بوده و ستم و تبعیض بیشتری را احساس کرده‌اند. البته از آنجاکه سطح توقع زنان جوان تحصیل‌کرده طبقات متوسط شهری و آگاهی جنسیتی در آنان بیشتر است، این گروه نیز از انگیزه بیشتری برای ایستادگی در برابر نظام و هنجارهای اسلامی آن برخوردارند. به هر رو به جرات می‌توان گفت طغیان این زنان تنها علیه جمهوری اسلامی همچون نماد خشن‌ترین جلوه مردسالاری در کشور نیست، بلکه چالشی علیه ارزش‌ها، عادات و نگاه مردسالارانه‌ای است که در کوچه و خیابان و خانواده و زندگی روزمره نیز جریان دارد

مهرداد درویش‌پور، تغییر نگرش مردان تحت تاثیر جنبش زنانه «زن،‌ زندگی، آزادی» را تایید می‌کند و می‌گوید که این جنبش مردانگی نوستالوژیک و واپس‌گرا را در جامعه ایران به عقب راند. تا پیش‌ از این صداهای بسیاری را می‌شنیدیم که در تمجید فرهنگ ناموس‌پرستی یا تقلیل زنان به ابژه جنسی یا متاثر از نگرش حکومت زن‌ستیز و بنیادگرای اسلامی بود و آن را بازتاب می‌داد. در بهترین حالت هم برخورد ابزاری به زنان یکی از هنجارهای مردانه است که هنوز هم رایج است. حتی برخی شعارها در این تظاهرات نظیر «مرد، میهن، آبادی»، «می‌کشم، می‌کشم، آن‌که برادرم کشت» یا حتی برخی شعارهای آشکارا سکسیستی و لمپنی آغشته با دشنام‌های جنسی آن‌ هم در یک انقلاب زنانه، جلوه‌ای از قدرتمندی صداهای مردسالار حتی در میان مخالفان حکومت است. بااین‌همه امروز جملگی این صداهای مردانه به عقب رانده شده‌اند.

به گفته این استاد دانشگاه، امروز در جنبش «زن، زندگی، آزادی» فقط زنان حضور ندارند بلکه بسیاری از مردان نیز به آن پیوسته‌اند و خودشان را با خواسته‌های ضد تبعیض و برابرخواهانه زنان همراه می‌کنند. آن‌ها نه‌تنها به دلیل مخالفت با جمهوری اسلامی و ستم‌های چندگانه‌ای که خود با آن روبه‌رویند، بلکه این جنبش در نگاه جنسیتی آنان تغییراتی ایجاد کرده است.

درویش‌پور در ادامه می‌افزاید: «برای نمونه امروز می‌بینیم که حتی مردان هم شعار «هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم» را سر می‌دهند و این نشان می‌دهد که ارزش‌های زن‌ورانه‌ای که این جنبش ایجاد می‌کند الگوی مردانگی را هم در جامعه ایرانی تغییر می‌دهد.»

این جامعه‌شناس، رویکرد جامعه مردان به جنبش «زن، زندگی، آزادی» را به سه گروه تفکیک می‌کند؛ گروه اول مردانگی واپس‌گراست که قبل از همه مردان صاحب قدرت و وابسته به حکومت اسلامی آن را نمایندگی می‌کنند که در پی سرکوب زنان و دفاع از هنجارهای مردسالار و اقتدار بنیادگرایی اسلامی‌اند. حتی بخشی از مردان که به حکومت وابسته نیستند، اما زنان و فرزندانشان را کنترل می‌کنند و می‌ترسند که این انقلاب زنانه و اینترسکشنال، اقتدار آنان را بر هم بزند نیز در همین گروه جای می‌گیرند.

به گفته او این مردان ازآنجاکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» را نه‌تنها تهدیدی علیه حکومت بلکه منافع خود می‌دانند به مقابله با آن برمی‌خیزند.

 مهرداد درویش‌پور، گروه دوم را مردانی‌ می‌داند که از الگوی «مردانگی ناپایدار و پر نوسان» تبعیت می‌کنند. آنان رفتاری تردیدآمیز و پر نوسان دارند. از یک‌سو سعی می‌کنند خود را با شعار «زن، زندگی، آزادی» تطبیق دهند و از آن استقبال می‌کنند. از سوی دیگر نه‌تنها گاه آن را تنها در سطح یک شعار تقلیل می‌دهند بلکه می‌کوشند آن را از محتوا تهی ‌کنند؛ مانند بخشی از مردان (و گاه زنان!) مخالفت حکومت که شعار  مردسالارانه «مرد، میهن، آبادی» را برجسته کردند. این واکنش‌ها را می‌توان در چهارچوب «الگوهای مردانگی ناپایدار» طبقه‌بندی کرد که به‌رغم نظر مثبتشان به این جنبش تمایل ندارند اقتدار مردانه یکسره نفی شود.

به‌عبارت‌دیگر یک گام پیش و دو گام عقب می‌روند از یک‌سو خود را هوادار برابری جنسیتی نشان می‌دهند از سوی دیگر زنانه بودن این انقلاب را نمی‌پذیرند و بیشتر مایل‌اند جنبه ملی آن را برجسته‌تر ‌کنند. آنان فراموش می‌کنند این جنبش متکثر و رنگین‌کمانی وحدت خود را مدیون همبستگی است نه انکار چندلایه‌ای بودن ستم‌ها و چندگانی درونی آن‌که به‌ویژه نقش پیش‌قراول زنان و جوانان در آن نویدبخش آغاز فمینیزه شدن سیاست در ایران است.

گروه سوم اما آن‌طور که مهرداد درویش‌پور می‌گوید «کسانی‌اند که باور دارند ارزش‌ها و هنجارهای حکومت اسلامی بلکه مردسالاری پوسیده است و مردان را نیز زندانی قفسی کرده است که به لحاظ تاریخی خود آفریده‌اند. بنابراین آنان با حرارت بیشتری از جنبش زن، زندگی، آزادی عمقیا دفاع می‌کنند و برای الگوهای مردانه مبتنی بر اقتدارگرایی تره هم خرد نمی‌کنند. چنانچه در مراسم خاکسپاری یکی از جان‌باختگان دیدیم که پدر او می‌گوید: «باید مانند زنان ایستادگی کرد.»

این جامعه‌شناس این رویکرد را نشانه «رشد مردانگی آلترناتیو» می‌داند که به‌خصوص در میان جوانان گسترده‌تر است و جنبش اخیر در ایران زمینه رشد آن را فراهم کرده است

. درویش‌پور نیز می‌گوید: «جنبش زن، زندگی، آزادی» در اعماق ذهن و روان جامعه تاثیر می‌گذارد و موجب می‌شود که ایدئولوژی‌ها و فرهنگ مردسالارانه حالت دفاعی به خود بگیرند. ازاین‌پس موقعیت زنان نه‌تنها در نظام سیاسی و اجتماعی که در خانواده نیز پرنفوذتر می‌شود.»

او درباره دستاوردهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» در زندگی اجتماعی و فردی افراد جامعه نیز می‌گوید: «این جنبش ضد تبعیض، توانست با ایجاد همبستگی عمومی، بر بسیاری از گسل طبقاتی، جنسی، جنسیتی، سنی و اتنیکی و حاشیه و مرکز و حتی برخی گسل‌های سیاسی نیز غلبه کند.»

این جامعه‌شناس به شعار «میزان آزادی جامعه را باید از آزادی زنان آن جامعه فهمید» اشاره می‌کند و می‌افزاید: «جنبش زنانه ایران یک گفتمان نظری را به یک شعار و خواست همگانی تبدیل می‌کند و این تاثیر بسیار مثبتی است.»

درویش‌پور بر این باور است که این جنبش علاوه بر اینکه حکومت اسلامی را به چالش کشید، مردانگی واپس‌گرا را به عقب راند و ارزش‌های برابری جنسیتی و ضد تبعیض را فراگیر کرد، یک تاثیر مهم دیگر هم در سطح جهانی برجای گذاشت زیرا تا به امروز زنان سفید و طبقه متوسط غربی به‌عنوان مظهر برابری و فمینیسم شناخته می‌شدند و زنان جهان سوم قربانیان منفعل و عقب‌افتاده‌ای به شمار می‌رفتند که باید به دست خواهران بزرگ‌تر (زنان اروپایی) رها شوند اما اکنون می‌بینیم بزرگ‌ترین جنبش فمنیستی جهان در ایران شکل گرفته و حالا این جهان است که دارد از انقلاب زنانه ایران می‌آموزد.

یعنی همان‌طور که ژیژک به‌درستی اشاره می‌کند که فمینیسم‌ها در غرب باید در برابر انقلاب «زن، زندگی، آزادی» ایران سر تعظیم فرود آورند و از آن بسیار بیاموزند. به‌ویژه آن‌که این جنبش به جای تجدید تولید دوگانه سازی مرد و زن موفق شد مردان را با خود و خواسته‌ای خود همراه کند. همچنین، این جنبش توانست پیش‌داوری‌های غرب‌محورانه را هم به چالش کشیده و نشان دهد زنان ایران چگونه به کنشگر و پیش‌قراولان جنبشی همگانی تبدیل شده‌اند که در تاریخ نظیر نداشته است.

این جامعه‌شناس درباره تاثیر جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز در سطح داخلی هم‌چنین می‌گوید: «همین روند در داخل کشور هم به چشم می‌خورد تا پیش از این نگاه مرکز محور وجود داشت و تصور می‌شد که زنان گروه‌های اتنیکی تحت ستم به دلیل تبعیض اتنیکی و به حاشیه رانده شدن بیشتر، عقب‌افتاده‌اند و این زنان طبقه متوسط شهری‌اند که می‌توانند الگوی رشد برابری جنسیتی باشند و گروه‌های اتنیکی و تحت ستم با پیوستن و یاری آن‌ها می‌توانند رشد پیدا کنند. درحالی‌که شعار «زن، زندگی، آزادی» پس از قتل مهسا امینی از کردستان شروع شد و نقش زنان کرد از قضا در این جنبش بسیار برجسته بود. زنان گروه‌های اتنیکی تحت ستم  دیگر هم به میدان آمدند. زنان کردستان به میدان آمدند و اتفاقا مردان کرد هم به آنان پیوستند. منظورم این نیست که تصویری اسطوره‌ای و غلوآمیز از تاثیرات این جنبش به‌دست دهیم. اما به هر رو یک سری پیش‌داوری‌های مرکزگرایانه‌ را نه‌تنها در برخورد به زنان مناطق اتنیکی تحت ستم بلکه در بزرگ‌نمایی و غلو در خطر تجزیه‌طلبی آنان زیر سوال برد. حالا می‌بینیم که چگونه جامعه زنان و مردان از گروه‌های اتنیکی تحت ستم در تعمیق انقلاب زنانه فعال‌اند و از کردستان، زاهدان، چشم‌وچراغ ایران سخن می‌گویند».

درویش‌پور می‌افزاید: «همه این‌ها نشان می‌دهد که غول از شیشه خارج شده و حکومت دیگر نمی‌تواند زنان و جوانان را به جای اول بازگرداند. نقش کلیدی هر دو این‌ها در انقلاب علیه مردسالاری نه‌تنها در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی بلکه بر پیش‌داوری‌های اتنیکی هم غلبه می‌کند. اکنون ما در متن یک جنبش کثرت‌گرا با تکیه بر همبستگی همچون یک ارزش، مبارزه علیه استبداد دینی و انقلاب تقاطعی و ضد تبعیض با وحدت در کثرت مواجهیم و اصل خشونت‌پرهیزی این جنبش نیز در تعمیق آن تاثیر بسیار خواهد داشت.»

او ادامه می‌دهد: «در پایان اضافه کنم که قیمومیت گرایی جلوه‌ای از پدر/مردسالاری است و این جنبش یا انقلاب زنانه از جمله جنبش‌های نوین ضد قدرتی است که نه‌تنها مردسالاری بلکه اقتدارگرایی و قیمومیت گرایی (پاترنالیسم) را چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه و چه در سطح بین‌المللی به زیر پرسش برده و تاکنون نشان داده است که مردم ایران با تکیه بر خود بهترین ناجیان آن سرزمین هستند و ضمن استقبال از هرگونه همبستگی و حمایت بین‌المللی اما به قیم داخلی یا خارجی نیاز ندارند. زنان و جوان در این جنبش انقلابی شگفتی‌های بسیاری آفریدند که نیازمند بررسی و آموختن از آن هستیم. بر این باورم که اگر صدها کار تحقیقی و دانشگاهی در زمینه‌ برابری جنسیتی و دیگر گفتمان‌های انتقادی و دمکراتیک و ضد تبعیض و سکولار انجام می‌دادیم هرگز قادر نبود به‌اندازه دو ماه گذشته این‌چنین در اعماق ذهن و روان جامعه تاثیر بگذارد.»

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate