هم پیمان شدن با راست در پوشش اجتماعی شدن حزب

هم پیمان شدن با راست در پوشش اجتماعی شدن حزب

نقدی بر تزهای حمید تقوایی

گفتگو با علی جوادی

 

پرسش: ما در شش ماه اخیر در چندین شماره نشریه در باره دفاع یک خط سیاسی درون حزب کمونیست کارگری از طیف راست اپوزیسیون بحث کردیم. رفیق حمید تقوایی اخیرا در کنفرانس کمیته کردستان حزب در بحث “متد اجتماعی شدن حزب” مجددا به تکرار همان تزها پرداخته است. علت مراجعه ما به این بحث ها این است که ادعا شده که این سیاست (یعنی دفاع از طیف راست) به یک متد تبدیل شده است. اجازه بدهید از اینجا شروع کنم که حمید تقوایی در ترسیم جایگاه حزب در جامعه میگوید حزب در رابطه با حکومت باید نماینده کل جامعه باشد ( که به آن ۹۹ درصدی ها میگوید) و در دل جامعه طبقه کارگر را نمایندگی کنیم. لطفا برایمان توضیح دهید که این تز به چه معناست و چه سیاستی را نمایندگی میکند؟

 

علی جوادی: معنای واقعی این تز این است كه حزب كمونیست كارگری با سیاستهای كمونیستی و كارگری قائم به ذات خود نمیتواند همزمان هم طبقه كارگر و هم توده مردم زحمتكش را در مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و تحقق آزادی و برابری و رفاه همگان و استقرار یك حكومت كارگری سازماندهی، رهبری و هدایت كند. به عبارت دیگر معنای این تز این است كه حزب نمیتواند “نه” خود به كلیت استبداد و اسلام، “نه” به كلیت استثمار، “نه” به كلیت نابرابری و تبعیض و زن ستیزی و فقر و فلاكت و جهل و عقب ماندگی را به “نه” جامعه و مردم تبدیل كند. و بطور فشرده یعنی اینكه پرچم و سیاستهای رادیكال و آزادیخواهانه و انسانگرایانه كمونیسم كارگری نمیتواند در جامعه توده گیر شده و به پرچم توده مردم سرنگونی طلب تبدیل شود.

یك معنای دیگر یا استنتاج سیاسی از این تزها این است كه حزب، كارگر و كمونیسم، نمیتوانند همزمان و در یك پروسه واحد هم رژیم اسلامی را سرنگون كنند و هم یك حكومت كارگری، جمهوری سوسیالیستی، را مستقر كنند. این نگرش و ارزیابی نقطه عزیمت این تز است. نتیجتا این تز اعلام شكست غیر رسمی كمونیسم كارگری در جدال و كشمكشهای حاد طبقاتی و سیاسی در جامعه در قبال جنبشهای اجتماعی طبقات دارا و استثمارگر در كشاكش نبرد برای سرنگونی رژیم اسلامی و تحقق اهداف كمونیستی و كارگری است. اما چرا و چگونه؟

ببینید نفس تمایز و تفاوت قائل شدن در سیاستهایی كه به اصطلاح بیانگر “نمایندگی” طبقه كارگر و “نمایندگی” جامعه هستند در درجه اول به این معناست كه شما یك مجموعه سیاست واحد را همزمان و در همه جا مستقل از اینكه مخاطبتان چه كسانی هست، و در كجا ایستاده اید، بیان نمیكنید. یعنی اینكه در قبال حكومت اسلام و سرمایه همان نقد و همان سیاستی را بیان و ارائه نمیكنید كه در جامعه و با مردم بیان میكنید. و اگر با مقداری ارفاق فرض بگیریم كه سیاست مورد نظر این تزها یك مجموعه واحد است و در جامعه كل آن بمنظور “نمایندگی” طبقه كارگر مطرح میشود، اما در قبال رژیم بخشی از آن مطرح میشود، نتیجتا این تزها شما را به مخرج مشترك گرفتن شما با سیاست جنبشهای دیگر موجود در جامعه میرساند. چرا كه جامعه لوح خامی نیست كه دارای گرایشات اجتماعی و طبقاتی متخاصم نباشد و زمانیكه این تز اعلام میكند در مقابل رژیم اسلامی جامعه را “نمایندگی” میكند، بلافاصله این سئوال مطرح میشود كه جامعه را با كدام سیاست “نمایندگی” میكنید؟ مسلما اگر همان سیاستی مد نظر بود كه طبقه كارگر با آن “نمایندگی” میشد، دیگر لزومی به چنین تمایز و فاصله گذاری نبود. نتیجتا سیاست دیگری مد نظر است و در بهترین حالت این مجموعه سیاست اگر در تناقض با سیاستی كه طبقه كارگر با آن “نمایندگی” میشود، نباشد، باید بخشی از آن باشد. سئوال این است كه كدام بخش؟ و اینجا وجه اشتراك سیاستی كه طبقه كارگر را “نمایندگی” میكند با سیاست گرایشات دیگر اجتماعی، مشخصا و عمدتا گرایش راست پرو غربی، فقط میتواند مد نظر باشد و آن چه مشترك است تنها و تنها در كلیت خواست سرنگونی رژیم اسلامی است. خواست و نه حتی چگونگی و مسلما نه مطلوبترین پروسه برای سرنگونی رژیم اسلامی. نتیجتا ماحصل این تز این است كه ما در قبال جمهوری اسلامی اساسا بر وجه مشتركمان با سایر گرایشات راست و ارتجاعی در جامعه كه همانا سرنگونی طلبی است، تاكید میكنیم. همین و همین! و این یعنی انحلال جنبش كمونیسم كارگری و سیاستهای متمایز اش در نبرد برای سرنگونی رژیم اسلامی. یعنی انحلال جنبش كمونیسم كارگری در جنبش سرنگونی و تبدیل این حزب در بهترین حالت و با بیشترین ارفاق به بخش “چپ” این جنبش با سیاستهایی كه مخرج مشترك این جنبش و جنبش راست پرو غربی هستند.

برای درك بهتر این تزها به این نكته هم باید اشاره كرد. این تزها، مجموعه و یا متدی برای چگونگی جلب توده مردم به اردوی كمونیسم كارگری و تبدیل “نه” این جنبش به “نه” جامعه نیست. این تزها از جنس تز سلبی – اثباتی ارائه شده توسط منصور حكمت در حاشیه كنگره سوم حزب كمونیست كارگری نیست. آن تزها، تلاشی بود بمنظور جلب توده مردم به زیر پرچم كمونیسم كارگری در جامعه. این تزها بر عكس تلاشی برای مخرج مشترك گرفتن میان جنبش كمونیسم كارگری و جنبش راست پرو غربی است. تلاشی كه حزب و جنبش كمونیسم كارگری را به قول منصور حكمت به “شاگرد شوفر” جنبشهای دیگر تبدیل خواهد كرد.

این تزها بیان و شكل دیگری از تز ارتجاعی “همه با هم” است. این تز ها در پایه ای ترین سطح خود تلاشی است برای تبدیل حزب كمونیست كارگری به پدیده دیگری كه تاكنون نبوده است. بخشی از تلاش برای تكمیل دگردیسی حزب است. (۱)

 

پرسش: در همین کنفرانس رفیق حمید تقوایی میگوید سیاست دفاع ما از شجریان و مسیح علینژاد و بیانیه چهارده نفر به یک متد تبدیل شده است. این گام ، یعنی تبدیل سیاست دفاع از راستها به یک خط سیاسی منسجم را چگونه ارزیابی میکنید؟

 

علی جوادی: من هم فكر میكنم كه این سیاست اكنون به یك خط سیاسی منسجم تبدیل شده است، اما خطی و سیاستی راست كه نسخه ای برای شكست جنبش كمونیسم كارگری در جدالها و كشمكشهای سیاسی و طبقاتی پیشاروی است. این سیاست در گام اول جنبش ما را همانطور كه قبلا هم اشاره شده است به دنبالچه جنبشهای دیگر تبدیل میكند. سیاستی كه در گامهای بعدی خود استقلال و سیاستهای پایه ای كمونیسم كارگری را كه وجه تمایز این جنبش بوده اند را در پیشگاه جنبشهای راست و ارتجاعی قربانی میكند. تبدیل این متد به خط سیاسی حاكم در حزب كمونیست كارگری یك ضایعه جبران ناپذیر است.

ببینید ما همواره هر تعرض رژیم به جامعه و فعالین اجتماعی و سیاسی را مستقل از نقطه نظرات و تعلق جنبشی آنان عمیقا محكوم كرده ایم. ما همواره خواهان آزادی بی قید و شرط تمام زندانیان سیاسی شده ایم و برای آن تلاش كرده ایم. ما همواره از آزادی بیان تمامی آحاد جامعه مستقل از نقطه نظرات آنها و یا تعلق اجتماعی آنها، دفاع قاطعانه كردایم. اما ما هیچگاه از فعالین جنبشهای اجتماعی دیگر دفاع سیاسی و جنبشی نكرده ایم و چنین سیاست ارتجاعی و راستی را در دستور خود قرار نداده ایم.

منظور حمید تقوایی در دفاع از شجریان، دفاع از حق آزادی هنری و آزادی بیان امثال شجریان و یا هر شخص دیگری نیست. منظور دفاع از بخشی و یا مجموعه ای از سیاستها، افق و روشهایی است كه توسط این فرد و یا افراد مشابه دنبال میشود. نیرویی میتواند از شجریان دفاع سیاسی كند كه شجریان را فردی متعلق به جنبش خودش بداند. شجریان هنرمند جنبش ما نبود.

در مورد مسیح علینژاد هم باید به چند نكته اشاره كرد. مسیح علینژاد فردی است كه از جنبش ارتجاعی دوم خرداد آغاز كرد و در جنبش راست پرو غربی جایگاهی برای خود در كنار رضا و فرح پهلوی دست و پا كرد. عرصه تخصصی فعالیت مسیح علینژاد مقابله با حجاب اجباری است. و این كمپین خود را در چهارچوب جنبش راست پروغربی با سیاستها و افق ناظر بر این جنبش به پیش میبرد. او یك فعال این جنبش است. جنبش راست پرو غربی هم مخالف حجاب اجباری است. تفاوتها اما عمیق و اجتماعی است. ما هم مخالف اجباری بودن حجاب هستیم و هم مخالف و منتقد حجاب اسلامی  در تمامیت آن. نقد ما صرفا و یا محدود به اجباری بودن حجاب در جامعه نیست. نقد ما عمیق تر و فراتر و ریشه ای است. حجاب حتی آنجاییکه هم اجباری نیست، پرچم جنبش كثیف اسلام سیاسی است، نوعی از پوشش نیست. سند بردگی و تسلیم زن به قوانین و سنت كثیف اسلام و در عین حال نشان نفوذ آراء دستگاه مذهب در جامعه است. ما هم برای لغو قانون حجاب اجباری مبارزه میكنیم و هم برای اینكه جامعه به نقد این جنبش و پرچم كثیف آن برسد. ما برای مقابله با حجاب اجباری و اسلامی و آپارتاید جنسی و هزار مقوله دیگر در رابطه با برابری كامل و بی قید و شرط زن و مرد در جامعه نیروها و فعالین خودمان را داریم. جنبش كمونیسم كارگری قائم به ذات از ابتدای شكل گیری حاكمیت اسلامی بر علیه قوانین، سنت و نگرش های جنبش و حكومت اسلامی فعالیت كرده است. ما سیاست خود را در این عرصه و عرصه های دیگر با اتكا به فعالین جنبش خودمان به پیش میبریم.

اما شاید سئوال شود كه رابطه ما با فعالین جنبشهای دیگر كه برای بخشی از خواستهای ما مبارزه میكنند چیست؟ پاسخ روشن است. ما تمام برابری زن و مرد را میخواهیم. از مردم میخواهیم كه به یك ذره از برابری رضایت ندهند. ما منتقد افق و نگرش ناظر بر این جنبش ها هستیم. اما در عین حال “چنگ و دندانی” به این بخش از فعالیت این فعالین جنبشهای دیگر نشان نمیدهیم. كار و تلاش خودمان را میكنیم در عین حالیكه منتقد عمیق افق و نگرشی هستیم كه به یك ذره از برابری زن و مرد رضایت میدهند. ما در این راستا توده مردم برابری طلب را به جنبش خودمان دعوت میكنیم. فعالیت ما در عرصه زنان را نباید به مثابه دو بخش یك جنبش واحد در نظر گرفت. ما دو جنبش متفاوت در این عرصه هستیم. ایجاد سازمان آزادی زن در دوران منصور حكمت، تلاش جنبش ما برای ایجاد سازمانی فراگیر در مبارزه زنان برای رهایی و آزادی بود. فراخوان ما در آن زمان دعوت از همه فعالین به پیوستن به افق ما در تلاش برای آزادی و برابری همه جانبه زن و مرد در جامعه و پیوستن به این سازمان بود. ببینید ما برای تحقق برابری زن و مرد نه فمنیست میشویم و نه مدافع جریانات راست. همانطور كه برای رفع ستم ملی، ناسیونالیست نمیشویم و یا با آنها هم پیمان نمیشویم. همانطور كه برای افزایش دستمزد و بهبود زندگی كارگران، سندیكالیست نمیشویم. ما سیاست “مخرج مشترك” گرفتن با سایر جنبشها را نداریم. جنبش خودمان را در این عرصه ها سازمان میدهیم و از توده مردم میخواهیم كه به ما بپیوندند. بهمین روشنی!

در زمینه بیانیه ۱۴ نفر كه آش واقعا شور است. دفاع از جریانی كه هدفش بركناری “خامنه ای” و نه سرنگونی كلیت رژیم اسلامی آنهم به شیوه ای غیر انقلابی، سیاستی تماما راست و ارتجاعی است.

ببینید سیاست ما دفاع از فعالین جنبش خودمان و پیشبرد و اجتماعی كردن سیاستهای جنبش خودمان است. این سیاستها را هم تنها میتوان انتظار داشت كه بر دوش فعالین جنبش خودمان پیش برده شود. ما نمیتوانیم با دفاع از فعالین جنبشهای دیگر سیاست و جنبش خودمان را به پیش ببریم. هر نوع انتظار و سیاست دیگری تنها به معنی به مسلخ بردن جنبش كمونیسم كارگری است. تبدیل این سیاست به روش سیاسی حزب در برخورد به فعالین جنبشهای اجتماعی نقطه پایانی بر سیاستهای رادیكال و كمونیستی است كه وجه ممیزه و مشخصه جنبش كمونیسم كارگری در چنین عرصه هایی بوده است.

 

پرسش: در همین کنفرانس گفته شده که “این یک حزب اوپن، حزب باز حزب سیاسی، حزبی که خودش را رقیب چهره ها نمی داند، رقیب سلبریتی ها نمی داند” در جامعه ای که “جدال جنبشها” در جزیی ترین مسائل سیاسی در جریان است، اعلام اینکه ما رقیب چهره ها (همان چهره های طیف راست و یا چهره های جنبش ملی – اسلامی) نیستیم، از نظر سیاسی به چه معناست؟

 

علی جوادی: قبل از پاسخ اجازه دهید به این سیاست اشاره كنم كه ما تمامی انسانهای شریف و آزادیخواه و برابری طلب و رادیكال را كه برای آزادی و برابری و رفع تبعیض مبارزه میكنند به صفوف و اردوی خود دعوت میكنیم. ما تمامی فعالین و رهبران عملی جنبش كارگری را كه برای نابودی نظام كار مزدی و از بین بردن شكاف طبقاتی مبارزه میكنند به صفوف خود دعوت میكنیم. حزب ما باید حزب رهبران و فعالین رادیكال و سوسیالیست جنبشهای اعتراضی در جامعه باشد. به این اعتبار درهای حزب ما باز است. هر كسی كه امرش نابودی نابرابری، تحقق آزادی های همه جانبه و گسترده و بی قید و شرط است، هر كسی كه هدفش رفع تبعیض، نابودی استثمار و فقر و فلاكت در جامعه است، باید به اردوی ما بپیوندد.

اما اجازه دهید در سطح دیگری نیز به این سئوال پاسخ دهم. ببینید ما برای آزادی، برابری، حكومت كارگری تلاش میكنیم. این شعار بیان موجز و فشرده جنبش ما و مطالبات ما است. سرنگونی كلیت رژیم اسلامی گوشه ای از تلاش ما برای تحقق این اهداف استراتژیك جنبش مان است. ما پرچمدار سیاستهایی عمیقا رادیكال و آزادیخواهانه و تماما ضد رژیم اسلامی هستیم. اما ایران در حال حاضر جامعه ای است كه در آن آزادی هرگونه ابراز وجود آزادیخواهانه ای شدیدا سركوب میشود. از این رو و در شرایط و توازن قوای سیاسی موجود بسیاری از فعالین جنبش كمونیسم كارگری قادر به ابراز وجود اجتماعی و علنی نیستند و یا هنوز نتوانسته اند بطور آشكارا و علنا كلیت سیاست و اهداف خود را بیان كنند. نتیجتا بسیاری از “چهره” های فی الحال “مطرح” اساسا به جنبش جنبش ملی – اسلامی و به درجه ای كمتر به جنبش ناسیونالیسم پرو غربی و جنبش كمونیسم كارگری تعلق دارند. برخی از این “چهره ها” موقعیت شان محصول شرایط اختناق و سركوب گسترده اسلامی است و برخی نیز سیاستشان اساسا در چهارچوب جنبش ملی اسلامی می گنجند. اما این توازن قوا دائمی و ابدی نخواهد بود. توازن قوای سیاسی در جامعه به شدت در حال تغییر است. بدون تردید ما در آینده ای نه چندان دور شاهد تغییر توازن قوای جدیدی خواهیم بودیم كه به فعالین جنبش عظیم ما امكان ابراز وجود علنی و اجتماعی گسترده ای را خواهد داد. در آن شرایط مساله تعلق جنبشی و سیاسی این چهره ها اساسا معیار ما در ارزیابی و فراخوان به این بخش از “چهره ها” است.

اجازه دهید برای روشن شدن محتوای راست سیاستی كه حمید تقوایی در قبال این “چهره ها” مطرح میكند خود را برای لحظه ای از جامعه ایران و خفقان همه جانبه آن مجزا كنیم. بطور مثال جامعه آمریكا در دوران پیش از مك كارتیسم و تعرض وحشیانه به كمونیستها را تصور كنید. برخی از چهره های هنری و فرهنگی و سینمایی دارای تعلق سیاسی روشن و داده شده ای بودند. برخی آشكارا از جناحهایی از هیات حاكمه دفاع میكردند و برخی دیگر منتقد چپ و رادیكال این سیاستها بودند. حال از خودمان بپرسیم معنای این سیاست حمید تقوایی در چنین جامعه و در چنین شرایطی چیست؟ نزدیكی و یا دفاع ما از این “چهره ها” مستقل از عقاید و آراء و باورها و تلاشهای اجتماعی و سیاسی شان چه معنایی دارد؟ آیا معیار قضاوت و ارزیابی ما متفاوت از آن چیزی است كه برای خودمان و اعضا و فعالین جنبش خودمان قائلیم؟ آیا ما همه این “چهره ها” را مستقل از تعلق جنبشی شان به صفوف حزب و اردوی خودمان دعوت میكنیم؟ یا از آنها دفاع میكنیم؟

یك تلاش ویژه ما در پس سیاستهای “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسی” تعیین بخشیدن به چهره ها و رهبران عملی جنبش خودمان بوده است. ما برای “چهره” بخشیدن به آحاد جنبش خودمان در عرصه های مختلف هزینه بسیاری داده ایم. این سیاست در عین حال بخشی از تلاش ما برای تغییر توازن قوای سیاسی به نفع كارگر و آزادیخواهی است. اما این سیاست حمید تقوایی تمام این تلاشها را یكسره به دور می اندازد و خط بطلانی بر آنها میكشد. این سیاست در عین حال آب تطهیر بر “چهره های” جنبش های دیگر اجتماعی ریخته و حاضر است در قبال كوچكترین چشمداشتی سیاستهای رادیكال و كمونیستی حزب را قربانی كند. تاسف آور است!

 

پرسش: همین خط سیاسی ای که ظاهرا به یک متد تبدیل شده است میگوید باید در برخورد بین احزاب راست و چهره ها و شخصیتهای راست تفاوت قائل شد. آیا امر سیاسی این دو، احزاب و چهره ها، با یکدیگر متفاوت است؟

 

علی جوادی: پاسخ روشن و عمیقا منفی است. چرا ما باید دو معیار در برخورد به احزاب و چهره های سیاسی راست در جامعه داشته باشیم؟ چرا؟ اگر جامعه ایران اسیر استبداد و اختناق نبود، باز هم چنین تزهای پوچی میتوانست معنایی داشته باشد؟ آیا برسمیت شناختن این تمایز در ارزیابی و قضاوت به معنای رسمیت بخشیدن به اختناق و ثمرات آن در شرایط متغیر در جامعه نیست؟ آیا ما از جریانات راست و ملی – اسلامی چنین برخوردی را در قبال چهره های جنبش خودمان و احزاب جنبش خودمان می پذیریم؟

ببنید جامعه ای در چنگال اختناق اسلام و سرمایه به اسارت گرفته شده است. بسیاری در جامعه نمیتوانند بعلت توازن قوای سیاسی و مخاطرات ناشی از آن در شرایط حاضر تعلق حزبی خود را علنا بیان كنند، حال سیاستی از ما میخواهد كه این ثمره اختناق و محصول كارش كه پنهان كاری در اعلام علنی تعلق حزبی افراد است را به رسمیت بشناسیم و بدتر به یك سیاست دو گانه در قبال آنها تن دهیم.

مسلم است كه هر گونه تمایز و تفاوت سیاسی در قبال فرد و حزب زمانیكه هر دو به جنبش واحدی تعلق دارند و فرد دارای تعلق خاطر روشن سیاسی است، یك سیاست تبعیض آمیز و غیر كمونیستی است. این افراد را باید اعضای حزب و جنبش موجود در جامعه بحساب آورد. اعضایی كه الزاما حق عضویت پرداخت نكرده اند و یا كارت حزبی خود را در جیب ندارند. همانطور كه ما بسیاری از فعالین و كارگرانی را كه برای نابودی كار مزدی و استقرار سوسیالیسم مبارزه میكنند، بدون اینكه ارتباط یا تماس معینی با حزب داشته باشند، بطور واقعی عضو حزب قلمداد میكنیم.

از طرف دیگر ما خواهان گسترش تحزب در جامعه و تحزب یابی افراد هستیم. رشد تحزب یابی جامعه یك شاخص رشد و بلوغ سیاسی جامعه است.

ما دو نوع معیار قضاوت در قبال احزاب و افراد متعلق به یك جنبش واحد نداریم. سیاست ما روشن است، در نقد چهره ها و سازمانهای دوم خرداد روشن بود. در نقد چهره ها و سازمانهای جنبش راست پرو غربی روشن است. اگر این سیاست در دوران كنفرانس برلین راهنمای ما بود بجای نقد و افشاگری افراد شركت كننده باید به “تفاوتهای میلیمتری” چهره های شركت كننده در این كنفرانس با رژیم اسلامی می پرداختیم. شاید هم مدافعین این جریان در امتداد این سیاست خود یك “معذرت خواهی” برای برخی از این افراد كه شامل این سیاست امروزی شان میشوند، ارسال كنند. تاسف آور است. البته باید دید.

بیائید این سیاست را در زمان به عقب ببریم و ببینیم كه بر مبنای این نگرش به چه سیاستی میرسیم، مثلا در دوران پیش از سرنگونی رژیم سلطنت. نتیجه روشن این سیاست دفاع از چهره هایی مانند جلال آل احمد، علی شریعتی و یا حتی بسیاری از چهره های اسلامی از جمله طالقانی و منتظری و مطهری و یا خود خمینی خواهد بود. آیا آنها در زمره چهره های مطرح آن زمان نبودند؟ آیا آن ها چهره های نبودند كه با رژیم شاه “زاویه” داشتند؟ آیا با این سیاستها ما نمی بایست از خیل روشنفكران شرق زده و اسلام ده در آن دوران دفاع میكردیم؟ آیا با اتخاذ این حساب هموار كننده راه پیروزی جنبش اسلامی نمیشدیم؟ این سیاست را احزابی مانند حزب توده و بعدها اكثریت دنبال كردند، نتیجه اش را هم دیدیم. توصیه من به این دوستان این است كه پا در این راه نگذارند. برای تثبیت این سیاست تلاش نكنند. سم است.

 

پرسش: کمونیسم کارگری با “تفاوتهای ما” شروع کرد. ظاهرا متد مورد اشاره در بالا بدنبال “تشابهات ما” با جریانات راست جامعه است و آنرا متد اجتماعی شدن حزب مینامد. آیا از نظر شما هژمونی سیاسی کمونیسم کارگری در جامعه با دفاع از این و آن چهره سیاسی راست تامین میشود؟ نتایج سیاسی این دفاع کردن ها چه میتواند باشد؟

 

علی جوادی: بدون تردید خیر! اگر سیاستهای حزب توده و اكثریت در پیش و پس از “انقلاب ۵۷” منتج به اجتماعی شدن این احزاب شد، این سیاست هم میتواند دریچه ای برای گسترده تر و اجتماعی شدن حزب شود. همانطور كه حزب توده و اكثریت به جاده صاف كن رژیم اسلامی تبدیل شدند، این سیاستها هم چنین نقشی در تحولات فردا ایفا خواهندد كرد و حزب را به جاده صاف كن آلترناتیو راست تبدیل خواهند كرد.

اما تا آنجا كه مساله هژمونی سیاسی برمیگردد، هژمونی سیاسی كمونیسم كارگری در جامعه در درجه اول در گرو قدرتمند شدن و گسترش پر و بال جنبش كمونیسم كارگری است. در گرو در دسترس بودن حزب در مبارزات جاری و همه جانبه جامعه است. در گرو قدرت سازماندهی و رهبری اعتراضات موجود در جامعه است، در گرو ابراز وجود گسترده رهبران متعدد حزبی است و به عبارت دیگر محصول یك انتخاب سیاسی در جامعه است. اینكه جامعه كدام آلترناتیو اجتماعی را انتخاب میكند. چپ یا راست، كدامیك؟ و در صورتیكه جامعه به چپ خود برای تحولات آتی اتكاء كند به همان اعتبار هم چهره ها و رهبران چپ در جامعه در صدر تحولات سیاسی قرار میگیرند. اهرم ما در این انتخاب سیاسی، علاوه بر نشان دادن مطلوبیت سیاسی جنبش خود، علاوه بر گسترش حضور خود در تمامی جدالها و كشمكشهای سیاسی جامعه، نقد سیاسی افق و آلترناتیو راست در جامعه و به قول منصور حكمت جدا كردن توده های مردم از افق و سیاستهای راست و بورژوایی در جامعه است. این سیاست هم شامل احزاب و هم جریانات و چهره های راست میشود. اساس تلاش ما تبدیل “نه” جنبش مان به “نه” مردم و جامعه است.

خلاصه كنم، سیاستی كه بجای دعوت توده مردم به اردوی كمونیسم كارگری، اردوی آزادی و برابری و رفاه و تلاش برای جدا كردن مردم، چه با چهره و چه “بی چهره” جامعه از آلترناتیو و سیاست و افق راست در جامعه، به دفاع از این جنبشها از كانال دفاع از چهره های این جنبش میپردازد، در عمل به عصای دست جنبش راست پرو غربی در جامعه تبدیل خواهد شد.

سیاست دفاع از چهره های راست در جامعه دریچه ای است كه در آن سیاست مستقل و قائم به ذات كمونیستی و كارگری به سیاست ضد رژیمی صرف تنزل كرده و عملا به “همه با همی” با راست جامعه میرسد. در این “همه با همی” مسلما بازنده كمونیسم كارگری است.

(۱):اجازه دهید نكته ای هم در رابطه با مقوله “۹۹ درصدی ها” مطرح كنم. بینید در سطح تبلیغی و با اغماض زیادی شاید بتوان گفت كه لقب ۹۹ در صدیهای جامعه مترادف دیگری برای اكثریت عظیم توده مردم كار كن و زحمتكش هستند. اما باید توجه كرد این دو مقوله از نقطه نظر یك ماركسیست و در یك تحلیل ماركسیستی از جایگاه و مكان اقتصادی طبقات و بخشهای مختلف جامعه تماما و دقیقا یكی نیستند. مقوله ۹۹ در صدی ها جامعه را بر مبنای میزان ثروت و درآمد اجتماعی افراد تقسیم بندی میكند ونه بر مبنای در اختیار داشتن ثروت اجتماعی بر مبنای استثمار و یا سهم بردن از استثمار مستقیم كارگر. بسادگی میتوان نشان داد كه نه یك درصد بالای جامعه تماما استثمارگرند و از قبل استثمار كارگر به این ثروت اجتماعی دست یافته اند و نه الزاما ۹۹ درصد پائین جامعه تماما استثمار شونده و توده مردم كاركن و زحمتكش اند. ویژگی این تقسیم بندی این است كه جایگاه و مكان اقتصادی را مبنای تقسیم بندی جامعه قرار نمیدهد.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate