سخنی اجمالی در رابطه با سوسیالیسم در یک کشور

  • مقدمه

بدون هر اما و اگری، کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی هر آینه پایبند به انترناسیونالیسم پرولتری و وظایف انترناسیونالیستی اشان هستند. چشم انداز و دورنمای آنان « انقلاب جهانی » است، و همواره روی « خصلت جهانی » انقلاب پرولتری تأکید کرده اند. ایشان در عین حال تحقق سوسیالیسم در یک کشور را ممکن دانسته و برای مادیت یافتن آن به مبارزه ای همه جانبه در سرزمینی که حوزه ی اصلی فعالیت هایشان میباشد، پرداخته اند. هیچ کارگر کمونیست و مارکسیست انقلابی ای وجود ندارد که در بطن پروسه ی آگاهی یافتن طبقه ی کارگر به منافع خود، و پیشروی و تکامل نبرد طبقاتی، به افق ایجاد سوسیالیسم در یک کشور ننگرد و این دگردیسی ضروری و حیاتی در عصر تفوق شیوه و مناسبات تولید سرمایه داری را از دستور خارج سازد و به زمانی نامعلوم موکول کند. 

آنهایی که با آوردن استدلالات بی پایه و اساس، تحقق سوسیالیسم در یک کشور را امکان پذیر نمیدانند، و کسانی که هر دم بر طبل انقلاب جهانی میکوبند، خواسته یا ناخواسته مبارزه ی پرولتاریا علیه بورژوازی در یک محدوده ی معین جغرافیایی را به مسیری میکشانند که انتهای آن در بهترین حالت، دگرسانی صرف در ساختارهای روبنایی جامعه است. اینان سهواً یا عمداً به این نگرش مارکس و انگلس که در مانیفست کمونیست نوشتند: « پرولتارياى هر کشورى طبيعتاً در ابتداى امر بايد کار را با بورژوازى کشور خود يکسره نمايد. » وقعی نمی نهند. این سخن پر مغز و آموزنده، رسالت طبقه ی کارگر تمامی کشورها را به احسن وجهی مُعین کرده است. 

  • تاریخِ جستار سوسیالیسم در یک کشور

بدواً شایسته ی یادآوری است که، مبحث سوسیالیسم در یک کشور، بیش از یک قرن سابقه دارد و کماکان مقوله ای باز در جنبش کمونیستی جهان میباشد. در قرن بیستم میلادی و درست پیش از انقلاب کارگری اکتبر در روسیه ( ۱۹۱۷ میلادی ) ، موضوع سوسیالیسم در یک کشور به میان آمد. از آن هنگام تا به امروز مقالات، جزوات، و کتاب های متعددی چه در موافقت، و چه در مخالفت با این جستار برشته ی تحریر درآمده اند.

سال ۱۹۱۵ میلادی، لنین با نگارش مقاله ای تحت عنوان « درباره ی شعار ایالات متحده ی اروپا » اولین بار به امکان پی افکندن « ساختمان اقتصاد سوسیالیستی در یک کشور » همت گماشت که در آن مقطع برخی از بلشویک ها به رویارویی با دیدگاه لنین در آن نوشتار برخاستند. وی در جایگاه طلایه دار انقلاب کارگری در روسیه، با دریافت عمیق خود از تکامل و توسعه ی ناموزون اقتصادی و سیاسی در عصر امپریالیسم، و درک دقیق از تضادهای درونی و بیرونی این عهد، نخستین کسی بود که بحث پیروزی سوسیالیسم در یک کشور را تئوریزه کرد.

در آن اثر ارزنده میخوانیم: « توسعه ی ناموزون اقتصادی و سیاسی، قانون مطلق سرمایه داری است. از این همه نتیجه میشود که پیروزی سوسیالیسم ابتداء در چند یا حتی یک کشور سرمایه داری مجزا ممکن است. پرولتاریای پیروزمند آن کشور، پس از خلع ید از سرمایه داران و سازماندهی تولید سوسیالیستی خود، بر ضد باقی جهان، جهان سرمایه داری، بپا خواهد خاست، طبقات تحت ستم در سایر کشورها را به آرمان خود جلب خواهد کرد، به خیزش هایی ضد سرمایه داری در آن کشورها دامن خواهد زد، و حتی در صورت لزوم با نیروی نظامی علیه طبقات استثمار کننده و دولت های آنها وارد عمل خواهد شد. » 

با درگذشت لنین به سال ۱۹۲۴ میلادی، ازنو مشاجراتی حول و حوش مطلبِ سوسیالیسم در یک کشور مابین بلشویک ها که زعامت و هدایت اتحاد جماهیر شوروی سابق را به عهده داشتند، درگرفت. طبق مستندات تاریخی و تحقیقات بعمل آمده، در آن موقع دو قطب متضاد به رهبری استالین – بوخارین، موافقینِ تزِ سوسیالیسم در یک کشور، و زینوویف – تروتسکی، مخالفینِ تزِ سوسیالیسم در یک کشور، در برابر همدیگر صف آرایی کردند. 

در بطن کشمکش های نظری و تئوریک آن دوره، هر کدام از موافقین و مخالفین تزِ سوسیالیسم در یک کشور مضاف بر تکاپو برای جای گرفتن در مناصب بالای حزبی، به طرح و عمده کردن نقشه عمل های اقتصادی خود و چگونگی پیشبردشان مبادرت ورزیدند. جناح استالین و بوخارین استمرار سیاست دهقانی ( کشاورزی گرایانه ) را مثمر ثمر میپنداشت، و جناح زینوویف و تروتسکی صنعتی کردن کشور را در سر داشت. 

مسلماً، پرداختن به سوژه ی سوسیالیسم در یک کشور، و محاجه و مجادله در این خصوص با رجوع به آن برهه از تاریخِ اتحاد جماهیر شوروی سابق، و همچنین تتبعِ کیفیت تقابلات فکری موافقین و مخالفین سوسیالیسم در یک کشور، به دردبخور و نتیجه بخش است. 

با این مراجعه که در طول دهه های پیشین بکرات از سوی مُحققین و نظریه پردازان مارکسیست در دنیا منجمله ایران صورت گرفته، میتوان آنچه را که مایه ی شکست انقلاب اکتبر شد، دریافت. در ادامه بطور موجز به آن مرحله از تاریخ نظری می افکنیم. پیش از آن، نگاهی خواهیم داشت به نظرگاه معارضین سوسیالیسم در یک کشور. 

  • بهره گیری از تجربه ی انهزام انقلاب اکتبر

  

انقلاب کارگری در اکتبر ۱۹۱۷ میلادی که برآیند پراتیک مستقیم میلیونها کارگر در روسیه به رهبری لنین و سایر بلشویک ها بود، پس از کمون پاریس ( ۱۸۹۱ میلادی ) عظیم ترین تحول سیاسی در قرن بیستم، و واقعه ای با عظمت و شکوهمند در تاریخ مبارزه ی طبقاتی جهان محسوب میشود. در انقلاب اکتبر، دولت شوراها پایه گذاری شد و پیشروان جنبش کارگری ( بلشویک ها ) همراه با طبقه ی کارگر روسیه در رأس امور جامعه قرار گرفتند. معهذا، آن انقلاب کارگری فرمند در قرن گذشته که امید به آزادی و برابری، و سوسیالیسم را در دل های استثمار شدگان و ستمدیدگان، و کمونیست های جهان زنده کرد، فرجام ناخوشایندی یافت. 

از آن زمان شکست انقلاب اکتبر تا کنون، غالب ِ بی باوران به سوسیالیسم در یک کشور که نمایندگان و حاملین سوسیالیسم خرده بورژوایی و بورژوایی هستند، از عاقبت آن انقلاب به قصد اثبات درستی تفکرات خود سود میجویند. در این نوشتار به اختصار دیدگاه های دو گروه را که فراتر از یک نقد دموکراتیک رفته اند و « اقتصاد » در مرکز مباحث اشان است، خواهم آورد. 

دسته ای که انکشاف سرمایه داری، استحصال و دستیابی به تکنولوژی پیشرفته، و… را شروط پیروزی سوسیالیسم در یک کشور میپندارند، دارای این عقیده اند که چون روسیه در دهه های اول قرن بیستم در رسته ی کشورهای توسعه نیافته و عقب مانده جای داشت، بنا بر این ساختنِ ساختمان اقتصاد سوسیالیستی در آن اقلیم مقدور نبود. آنها در تبیین اشان از چرایی شکست انقلاب اکتبر، فاکتورِ توسعه نیافتگی اقتصاد کاپیتالیستی در روسیه را برجسته میکنند، و این عامل را به حلقه های ضعیف سرمایه داری یا کشورهای پیرامونی در سده ی حاضر نیز تعمیم میدهند! آنها میگویند: ” چنانچه انقلاب کارگری در یکی از جوامع توسعه نیافته وقوع یابد، تکوین ساختمان اقتصاد سوسیالیستی در آن جامعه به علت عدم نشو و نمو وجه تولید سرمایه داری شدنی نیست و انقلاب در نهایت با ناکامی مواجه خواهد گردید! ” 

نگرش این طیف از جهاتی به خط مشی اقتصادی تروتسکی و زینوویف شباهت دارد که همانگونه در سطور پیشین آمد، به صنعتی کردن اتحاد جماهیر شوروی سابق می اندیشیدند. خط سیر اقتصادی ای که به مستجاب شدن خواسته های طبقه ی بورژوا در روسیه مُنتهی میشد. 

این دسته، سوای اعتقاد عمیق به ” وجوبِ رشد و پیشرفت اقتصاد سرمایه داری ” به عنوان شرط احداث ساختمان اقتصاد سوسیالیستی، تحقق سوسیالیسم در ممالک پیرامونی و استبداد زده ایی مانند ایران را به روی کار آمدن نظام های بورژوا – دموکراتیک و حادث شدن دگرگونی هایی در حوزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گره میزنند! بی شک، حاصل بس زیانمندِ عمومیت یافتن و فراگیری این جهتگیری، ملازمتِ طبقه ی کارگر با جریانات بورژوا – لیبرال ( کنش همه با هم ) در پیکار علیه رژیم های استبدادی و یا غیر دموکراتیک خواهد بود.  

دسته ای دیگر از مخالفین تزِ سوسیالیسم در یک کشور که مدام لاف انقلاب جهانی میزنند، به سان جماعت اول، بی آنکه نقدی رادیکال و کمونیستی از آن تجربه بدست دهند، معتقدند: ” طبقه ی کارگری که قدرت سیاسی را به چنگ می آورد، نباید کاری به اقتصاد داشته باشد، زیرا سرمایه داری جهانی خواهد توانست به سهولت سدها و موانع عدیده ای در مسیر فعالیت های اقتصادی طبقه ی کارگر بقدرت رسیده در آن کشور تعبیه کند. ” 

دارندگان این ادراک و طرز تلقی با آنکه در حرف طرفدار انقلاب پرولتری و حاکمیت توده های کارگرند، ولیکن آلترناتیو اقتصادی طبقه ی کارگر ( اقتصاد سوسیالیستی ) در یک کشور را عبث و بیهوده می انگارند. به زعم آنان که « تکالیف اقتصادی انقلاب پرولتری » را خط میکشند، و حتی تعریفی در رابطه با خصیصه های حکومت کارگری مد نظرشان بدست نمیدهند، بنا نهادن ساختمان اقتصاد سوسیالیستی فقط در صورتی امکان پذیر است که همزمان در دنیا انقلابات کارگری راه اندازی شوند، و اگر اینگونه نشد، لااقل در چند کشور همجوار این مهم مادیت یابد تا آنگاه آن کشورها توأم با مراوده و همکاری های اقتصادی چند جانبه در راستای تأمین نیازمندی هایشان، ترفندها و فشارهای بورژوازی جهانی را با تشریک مساعی و اقدامات مشترک خنثی سازند. 

نیک پیداست، دلیل عبث انگاشتن بدیلِ اقتصادی پرولتاریا در یک کشور، و توصیه به رها ساختن اقتصادیات اینست که اینان اساساً به حدوث تحولات زیربنایی از طریق انهدام وجه تولید سرمایه داری در جامعه باور ندارند. در حقیقت، حاملان این بینش در جامه ی سوسیالیست و کمونیست، صرفاً در اندیشه ی اصلاح، و قابل تحمل و انسانی کردن سرمایه داری اند تا شاید وضعیت زندگی و معیشت توده های کارگر و ستمدیدگان بعد از انقلاب سامان یابد! این گروه تبدل تدریجی و گام به گام را طریقه ی مناسب و “عقلایی” برای واقعیتیابی سوسیالیسم معرفی میکنند، نه عزیمت بی مکث و بی درنگِ طبقه ی کارگر به سمت اجرای تکالیف اقتصادی انقلاب اجتماعی اش. 

  • علتِ واقعی شکست انقلاب کارگری ۱۹۱۷ میلادی

 

محتملاً برای بسیاری که علاقمند به تفحص و کنکاش درباره ی آن تجربه اند، این پرسش مطرح گردد که چرا انقلاب کارگری اکتبر دچار یکچنین سرنوشتی شد؟ بخشی از پژوهشگران و صاحب نظران مارکسیست در نقد و بررسی آن تجربه، بروز گرایش ناسیونالیستی در حزب ( بعد از درگذشت لنین ) را یکی از علل شکست انقلاب اکتبر میشناسانند. علاوه بر این، پیدایی و رویش بوروکراسی و خروج قدرت سیاسی از دست طبقه ی کارگر، جزو عوامل شکست آن انقلاب معرفی شده اند. قدر مسلم، هر کدام از آن سازه ها به نوبه ی خود نقشی اساسی داشتند، با این اوصاف تنها عروج ناسیونالیسم و ظهور بوروکراسی نمیتوانستند چنان سرنوشتی را برای انقلاب اکتبر رقم بزنند. 

در پرتو بررسی و نقدی ماتریالیستی و رادیکال از آن تجربه، متقن و محرز میشود که از چه سبب تطور و تحولاتِ ریشه ای یا به بیان بهتر، دگرگونی سوسیالیستى در روسیه متوقف شد، و در عوض شکلی از اَشکال سرمایه داری ( سرمایه داری دولتی ) استقرار یافت و برای دهه های متمادی آن نظام اقتصادی – سیاسی در رقابت با سرمایه داری بازار آزاد بر اتحاد جماهیر شوروی مسلط گردید. تحقیقاً، مشکل این بود که هر دو جناح حزب، راهکارهای مؤثری به منظور کامیابی امر انقلاب اقتصادی نداشتند. قطب های آن موقع ابداً سراغ وظایف اقتصادى انقلاب پرولترى نرفتند و همانطور قبلاً اشاره شد، برنامه های اقتصادی طرفین، یکی کشاورزی گرایانه و آن یکی صنعتی کردنِ کشور آنهم منطبق با ملزومات بورژوازی روسیه، با خط مشی لنین ( پافشاری بر آلترناتیو اقتصادی پرولتاریا چه در بحث سوسیالیسم در یک کشور، و چه در مبحث انقلاب جهانی ) معادل و همسان نبودند. 

به سخن واضحتر، نقشه عمل های آنها _ در آغاز جدل بر سر تزِ سوسیالیسم در یک کشور _ با پروگرام اقتصاد سوسیالیستی ( اقتصادی برتر از سرمایه داری ) در دوره ی گذار از کاپیتالیسم به کمونیسم یعنی در سوسیالیسم یا همان فاز پائینی جامعه ی کمونیستی، مغایرت داشتند. البته عاقبت الامر دو قطب مذکور یک بدیل اقتصادی ( همان صنعتی کردن ) را برگزیدند، و بوروکراسی هست شده که جای دولت کارگری ( دیکتاتوری پرولتاریا ) را اشغال کرده بود، با نام سوسیالیسم به پیشبرد آن آلترناتیو مشغول گردید. یک خط مشی اقتصادی سر تا به پا بورژوا – ناسیونالیستی که صنعتى شدن و رشد اقتصادی را به شیوه ی کلاسیک آماج گرفته بود. بدین ترتیب پروسه ی اضمحلالِ انقلاب کارگری از جنبه ی اقتصادی استارت خورد. واقعیت این است، هم جناحی که مصرانه از تزِ سوسیالیسم در یک کشور مدافعه میکرد و اتفاقاً از پشتیبانی وسیع ناسیونالیست های روسیه، و ایضاً در سطح بین المللی از حمایت بلوک های بزرگ سرمایه داری و امپریالیستی آن دوران برخوردار گشت، و هم جناحی که پرچم انقلاب جهانی را برافراشت و سوسیالیسم در یک کشور را قابل حصول نمیدانست، بانیان و مسببین ناکامی انقلاب کارگری در روسیه شدند. 

  • نتیجه گیری

طبقه ی کارگر با آگاهی یافتن از منافع طبقاتی اش، و چیره گشتن بر موانع ذهنی قادر خواهد شد تا به سوی استحاله و تبدل در وضع موجود حرکت کند. با آمادگی عامل ذهنی، قدرت یابی طبقه ی کارگر در هر قلمرویی و هر کشوری، اعم از توسعه یافته و در حال توسعه، امکان پذیر است چراکه شرایط آن از حیث اجتماعی و اقتصادی کاملاً فراهم شده اند. مطابقِ نظریات آموزگاران کبیر پرولتاریای جهان، طبقه ‌ی کارگر پس از به بار نشستن انقلاب اجتماعی اش و خلع ید طبقه ی بورژوا از قدرت سیاسی، در بدایت امر ملزم به تأسیس دولت کارگری ( دیکتاتوری پرولتاریا )، و فی الفور عمل به وظایف اقتصا‌دی انقلاب پرولتری به بهترین نحو و سیاق ممکن است. به بیان بهتر، متعاقبِ پائین کشیدن بورژوازی از قدرت و بنیاد نهادن دولت کارگری، قدم دوم شالوده گذاری ساختمان سوسیالیسم است. 

اگر افضلترین قاعده و اصل انقلاب سوسیالیستى، دگرگونی اقتصادى است، لهذا بی درنگ بایستی مالکیت خصوصی ملغا، و ابزار و وسایل تولید اشتراکی شوند. الغای کارمزدی و کاهش ساعات کار، اجباری کردن کار برای کسانیکه توانایی کار کردن دارند ( کار مؤظف همگانی )، بدست گرفتن کنترل بانک ها و مراکز و مؤسسات مالی و اعتباری، گسترش اقتصادی در گستره های صنعت و کشاورزى، رایگان شدن مسکن و آموزش و پرورش در کلیه ی سطوح، و غیره، در زمره ی برجسته ترین فعالیت ها و کنشگری های طبقه ی کارگری است که مدیریت و اداره ی کشور را بر ذمه دارد تا آنگاه که جامعه ی تحت رهبری اش را وارد فاز بالایی کمونیسم ( جامعه ایی عاری از طبقات، دولت، ووو ) کند. 

واضح و مبرهن است، ایده ی مشروط کردن سازماندهی انقلاب کارگری و ایجاد سوسیالیسم در یک کشور به پیشرفت و تعالی مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری، کوششی برای مهار نبرد طبقه ی کارگر بر له سیستم و نظم وارونه ی موجود است که مقابله ی جدی کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی با مروجین این قسم اندیشه ها ( حامیان بورژوازی در کسوت سوسیالیست و کمونیست ) را می طلبد. جدا از این، ضروریست مدلل کرد که تحقق سوسیالیسم در یک کشور، نه با طی کردن باصطلاح مسیر “دموکراتیک” و مُقدم دانستن گفتمان ” دموکراسی ” بر گفتمان سوسیالیستی، و نه با تکیه بر تغییرات تدریجی و گام به گام ( اصلاحات ) به دنبالِ انقلاب، بلکه از مجرای ادای بدون کم و کاستِ تکالیف اقتصادی انقلاب پرولتری در کنار انجام امور سیاسی، بین المللی و اید‌ئولوژیک قابل تصور است. قدر به یقین، غفلت از اجرای وظایف آن انقلاب هرگز به تحقق سوسیالیسم در یک کشور منجر نخواهد شد. تجربه ی شکست انقلاب کارگری ۱۹۱۷ میلادی بعینه این را به اثبات میرساند. 

۰۵/۰۵/۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate