شعارِ ” زن، زندگی، آزادی “

  • درآمد

در هر اعتراض یا برخاستنی، شعارهایی در مقابل حاکمین، طرح می گردند. خیزش انقلابی توده های کارگر و ستمدیده به پیشگامی زنان و جوانان جامعه در شهریور ماه ۱۴۰۱ خورشیدی، مجموعه ای از شعارهای ایجابی، سلبی، و رادیکال را به همراه داشت. بیشتر آن شعارهایی که از اعماقِ جنبش یاد شده بیرون جهیدند، در اساس اعلام « خواست هایی » از طرف معترضین بودند که برای دهه هاست روی همدیگر تلنبار گشته اند.

شنیده شدن شعارهای گوناگون در برآمد انقلابی شهریور ماه، اذهان کنشگرانِ سیاسی را به خود مشغول کردند. همین مشغولیت فکری، و غور و تعمق در شعارها، مجال ره گیری و دیدن آن مسیرهای متفاوتی را برای ذهن جست و جو کننده فراهم آورد که دو طبقه ی متضاد جامعه، زبردست و زیردست، در تقابلات فعلیت یافته ( واقعی ) علیه وضع موجود، و ایضاً مابین خودِشان، می پیمایند. این پیشگفتار را با سطوری چند در خصوص یکی از شعارهای محوری عصیان اخیر که در عنوان نوشتار حاضر آمده، پی می گیریم. 

” زن، زندگی، آزادی ” شعاری است که به مثابه ” قانون نانوشته ی ” توده های تحت ستم ایران در تقابل با ” قانون نوشته شده ی ” سراپا ارتجاعی و قرون وسطایی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی قرار گرفته است. این صلا و ندای رسا ( شعارِ زن، زندگی، آزادی ) انسان را یاد شورشِ دختر ” ادیپِ شهریار ” در نمایشنامه ی تراژدیک « آنتیگونه » به قلم ” سوفوکل ” می اندازد. آنتیگونه، زنی که با قانون نانوشته ی خود به میدان نبرد رفت و در برابر قانون نوشته شده ی دولت – شهر آتن ( قانون انسانی ) ایستاد، و همسرش ” کریون ” ، زعیم و پیشوای آن حکومت را به مصاف طلبید. (۱)

آنتیگونه، آن گونه که در داستان سوفوکل آمده، برای تدفین جسدِ یکی از « دو برادر » کشته شده اش به اسم ” پولونیکس ” ، مقررات وقت را زیر پا گذاشت تا با چنین حرکتی توده ی زنان را که در حدود پنج قرن پیش از میلاد، طبق قوانین دولت – شهر یونان به سانِ کودکان و بردگان شهروند محسوب نمی شدند، یا به عبارت بهتر، ” نامریی ” بودند، ” مرئی ” کند. 

از این منظر، سر دادن شعار زن، زندگی، آزادی می تواند مساعی و کوششی باشد برای “مرئی” شدن نیمی از نفوس جامعه که علی رغم دارا بودن حق شهروندی و یا حق رأی، و… روی کاغذ، چهل و اندی سال است که بر پایه ی احکام رژیم بورژوا – اسلامی زیردستِ مردان محسوب می شوند و تحت ستمِ مشدد جنسیتی اند. تا اینجا، شعار ” لطیف و پر جذبه ” ی فوق الذکر، صرف نظر از این موضوع درخور تأمل که نابرابری زنان با مردان در چارچوب کدام نظام اقتصادی – سیاسی و اجتماعی مُعین به صورت بنیادین و کامل برطرف می گردد، قابل دفاع است. مع الوصف، عمده کردنش، و هم زمان تبدیل آن به ” انقلابِ زن، زندگی، آزادی “، یا ” جنبشِ زن، زندگی، آزادی ” ، معنا و مفهوم خاصی را می رساند.  

در ادامه ی این جستار ( بزرگ نمایی شعار، و بدل شدن آن به انقلاب/جنبش ) ابتداء چند خطی را به یادآوریِ مواجه شدنش با اقبال عمومی و نیز منشاء آن، اختصاص می دهیم. به دنبال، سراغ استعمال آن توسط اپوزیسیون چپ و راست می رویم. در پایان، نتایج و پی آمد این شعار بحث برانگیز را پیجویی می کنیم. 

  • جهانشمولی، و سرچشمه ی شعار زن، زندگی، آزادی

مشاهده گردید که در ابتدای برآمد انقلابی شهریور ماهِ سالِ گذشته، شعار زن، زندگی، آزادی چنان شعف و شوری در نهاد پایمال شدِگان نهاد که نظیرش را در تاریخ قیام ها و پیکارهای ستُرگ این دیار برضدِ دو رژیم سرمایه داری – استبدادی پهلوی و جمهوری اسلامی نتوان یافت. این شعار در پلک بهم زدنی کل جامعه را در آغوش گرفت و فراگیر شد. در هر شهری، و بر سر هر کوی و برزنی، فریاد زن، زندگی، آزادی در کنار مرگ بر جمهوری اسلامی، به آسمان رفت.  

شعار مذکور، که ظاهری ” مدرن ” و ” نو ” دارد، و ” متجددینِ ” چپ و راستِ جامعه آن را با حرارت تام و تمام می ستایند، با سرعت زیادی مرزهای کشور را هم درنوردید و به همه جای دنیا سرک کشید. اکنون، علاوه بر مردم آزادیخواه و نوعدوستِ این جهان واژگونه، ایضاً نمایندگان سیاسی و خلف زورگویان و استثمار کنندگان به هر مناسبتی و به هر دلیلی که نامی از ایران می آید، در خاتمه ی لاطایلاتِ زرق و برق دار و عامه پسندِشان، به زبان مادری خود، و یا به زبان های زنده ی ساکنین مکنت زده ی این سرزمین، شعار زن، زندگی، آزادی را مزورانه به نشانه ی ” پشتیبانی ” از توده های مردمِ به پاخاسته، سر می دهند!

اما، این شعار چگونه به داخل جنبش شهریور ماهِ پارسال راه یافت؟ شعار مورد بحث و فحصِ ما، سال ها قبل از زبان رهبر فکری و باصطلاح ” فلسفی ” حزب کارگران کردستانِ ترکیه ( پ. ک. ک. ) و شاخه ی کردستانِ ایران این حزب ( پژاک ) به گوش رسید. پیش از این، از هیچ شخصیت سیاسی شناخته شده ای و یا هیچ حزب و جریانی در ایران، شعار زن، زندگی، آزادی شنیده نشده بود.  

شعار زن، زندگی، آزادی که گویا برای اولین بار، از زبان زنان مبارز کردستانِ ترکیه، و بعد کردستانِ سوریه جاری شد، در روزهای نخستِ اوج گیری خیزش شهریور ماه، به وسیله ی فعالین و هوادارانِ جریانات بورژوا – ناسیونالیست مزبور که به مانندِ عبدالله اوجالان، رهبر اصلی و ” کاریزماتیکِ ” شان، از افکار ” مورای بوکچین ” تأثیر پذیرفته اند، به میان توده های مبارز و معترض کردستانِ ایران برده شد.(۲) 

بنابراین، کردستان به محل زایش این شعار در ایران تبدیل گردید. بخشی از ناسیونالیسمِ کرد ” مدبرانه ” و با ” تیزهوشی ” شعاری دلربا ولی غیر طبقاتی را به درونِ جنبش و خروشِ بی چیزان پرتاپ کرد، و طیف های رنگارنگ اپوزیسیون بورژوایی، ” به به ” و ” چه چه ” کنان آن را تکرار کردند. متأسفانه باید گفت، پاره ای از چپ ها هم رادیکالیسمِ شان را با این شعار به رخِ عالم و آدم کشیدند! و حال، چه تقدسی یافته است این ” ولدِ ” ملیحِ نمایندِگان فکری – سیاسیِ طبقه ی بورژوا!

  • چپ، و شعار زن، زندگی، آزادی 

در گیر و دار خیزش انقلابی شهریور ماه، چپِ خرده بورژوایِ ” رادیکال ” و ” دموکرات مآب ” که در این مقطع در قامت یک شیء قابل شکل دادن و تراشیدن واردِ صحنه ی پیکار شده، به وسیله ی بورژوازی شمایل ناخوشایندی یافت! دستان ” هنرمندِ بورژوا ” پیکره ای از جسمِ سنگی اش آفرید که اینک با ذات و سرشت او دارای ” هارمونی ” بیشتری است. 

این ” موجودِ ” احساساتی، لیبرال و آزادمنش، ملعبه شد. او با شتاب زدِگی فراوان، به پیشواز شعار زن، زندگی، آزادی شتافت و با اپوزیسیون بورژوایی هم نوا و هم داستان شد. وی به واگویی و تکریر شعاری پرداخت که همان طوری که در پیشگفتار گفته آمد، با اصول و مبانی اعتقادی و احکام رژیم سرمایه داریِ ضدِ کارگر و ضدِ زنِ جمهوری اسلامی عناد دارد. معهذا تداوم یافتنِ این فعل و کردار توسطِ چپی که کماکان با ردای فاخرِ « سوسیالیسم و کمونیسم » در انظار عمومی ظاهر می شود، ” دانسته و ندانسته ” پرولتاریای ایران را _ که با گام های آرام ولی مطمئن ره سپار مقصدی است تا از درخود بودن، به هستی ای برای خود دست یازد _ ،  به کنجِ سرای تاریک و نمورِ، و پر ویروسِ تعبیه شده ی بورژوازی رهنمون می کند. نتیجتاً، نه تنها وجود نحیف و زار و نزار خودِ این چپ، بل وجودِ یگانه نفی کننده ی وجه تولیدِ کاپیتالیستی در معرض ناخوشی و بیماری قرار می گیرد.   

  • برآیندِ شعار زن، زندگی، آزادی

در تدقیق و بررسیِ نتایج این شعار بدواً نکته ای را خاطر نشان می کنیم که اشاره به آن در این نوشتار بی مناسبت نیست. سیمون دو بووآر ( Simone de Beauvoir ) نویسنده ی فمینیست و از صاحب نظرانِ شهیرِ جریانِ ” اگزیستانسیالیسم ” بود که در کنار کسانی چون ژان پل سارتر، آلبر کامو، و… در قرن بیستم میلادی، درخشید. دو بووآر ( مادر فمینیسم بعد از ۱۹۶۸ میلادی ) در بخشی از اثر مهم و خواندنی خویش « جنس دوم » استدلال نمود که، زنان در همه ی جوامع صرفاً ” دیگری ” مردان محسوب شده اند، لهذا زنان این را در ” هویت ” خود درونی کرده اند. وی بر این اساس نتیجه گرفت که مردان ” عمل‌ گرا “، و زنان ” عمل‌ پذیرند ” ( کنش گرا و کنش پذیر ). دو بووآر اساساً اعتقاد داشت که با مد نظر گرفتن ساختار فرهنگی تاکنونیِ جوامع بشری از جمله ازدواج، مادری، روابط میان دو جنس ( زن و مرد ) ، و قص علی هذا، زنان چندان بختی برای آزادی یا برابری ندارند! 

آنچه از این قسم افکار حاصل می آید، افزون بر آفرینشِ ایده ی لزومِ به چالش کشیدن ” ساختار فرهنگیِ ” حاکم، متبادر شدنِ ناگزیرِ کشمکش و جدلِ بلاانقطاع بین دو جنس، به اذهان فمینیست ها است! بی شک، دو بووآر اولین کسی ( به عنوان مروجِ فمینیسم اگزیستانسیالیستی ) است که در مسأله ی آزادی زن و بایستگیِ برابریِ انسان ها فارغ از تفاوت های ظاهری و فیزیکی و جنسی، با انگشت گذاشتن روی “ساختار فرهنگیِ” جوامع، و بدین سان، بی توجهی محض به ساختارهای زیربنایی ای که سیاست، حقوق، فرهنگ و غیره روی آن شکل می گیرند، و از این درخور تأمل تر با الهام گرفتن از مبحثِ ” خدایگان و بنده ” در اثرِ “پدیدار شناسی روحِ” هگل، آگاهانه تقابل میان دو ” خودآگاه “، مرد در جایگاهِ نهاد یا تز، و زن در جایگاهِ برابر نهاد یا آنتی تز را به جای جدال و نبرد مابین طبقه ی سرمایه دار و طبقه ی کارگر می نشاند! به دیگر کلام، زنان فمینیست و مردانِ طرفدار این بینش را به مبارزه علیه مردان همه ی طبقات اجتماعی که به زعم آنان حاملان آداب و رسوم و فرهنگِ زیردست ماندنِ زنان هستند، تحریک می کند!  

باری، با تأکید دوباره بر اینکه، شعار زن، زندگی، آزادی در نگاهِ نخست کلیتِ رژیم بورژوا – اسلامیِ ضدِ زن و ضدِ آزادی را به چالش می کشد، ولیکن در همان حال ظرفیت پرورشِ عقیده و اندیشه ی تضاد و مباینت میان زنان و مردان جامعه را در ضمیر خود داراست، زیرا می تواند زنان را _ همانند مطلبِ بازگو شده ی بالا _ به صف آرایی در برابر مردان برانگیزاند. اپوزیسیون بورژوایی پتانسیل درونیِ تفرقه افکنیِ این شعار را به وجه خوبی تشخیص داده، و به همین علت، جهت ایجاد شکاف در بین مردان و زنانِ متعلق به بیشینه ی سکنه ی جامعه ( طبقه ی کارگر ) ، و بدین سان ترک خوردنِ جبهه ی کار و رنج، آن را باد می زند. از سوی دیگر، اپوزیسیون بورژوایی، توأم با راه اندازی تبلیغات فراوان روی این شعار، شعار ارتجاعی ” مرد، میهن، آبادی ” را از آستین بیرون آورد تا از این طریق اذهانِ کل جامعه را با شعارهای غیر طبقاتی مشغول سازد. 

برجسته کردن شعار زن، زندگی، آزادی، و سپستر اضافه نمودن دو مفهومِ ” جنبش ” و ” انقلاب ” همچون “پیشوند” به این شعار ( جنبشِ زن، زندگی، آزادی و انقلابِ زن، زندگی، آزادی ) واقعیتی را برای هر منتقد پی گیرِ شیوه و مناسبات تولیدِ سرمایه داری، آشکار ساخت. این بازتابِ « حقیقت » ، گسترانیدن افق “لیبرالی” در مقابل چشمانِ کارگران و توده های به ستوه آمده ی جامعه است. اپوزیسیونِ بورژوایی _ که برعکس چپ های ما نیک می داند که چه می خواهد _ از روی نقشه و کاملاً حساب شده این شعار را به کار گرفته است. در استفسار و وارسیِ طغیان انقلابی شهریور ماه، معلوم گردید که نمایندِگان فکری – سیاسیِ طبقه ی بورژوا به رغم ناکوک بودن سازهایِ شان، ولی جملگی در هماهنگی  با یکدیگر، به طرز ماهرانه ای با بهره جستن از یک شعار، می خواهند آنتی تزِ طبقه ی بالادست را از مَعبر اصلی اش منحرف، و به این سو و آن سو، به دنبال اهداف خود راهی کنند. 

اکیداً تجدید مطلعی می کنیم، که اپوزیسیون راست رژیم سرمایه داری – استبدادی جمهوری اسلامی با همکاری و همراهی قدرت های جهانی ( امپریالیست ) پیوسته درصددِ محو و زدودنِ شعارهای ضد سرمایه داری، و حاشیه ای شدن مطالبات ریشه ای فرودستان در ایران بوده اند. آنان در این دوره، چونان دوره های پیشین، سخت کوشیده اند تا شورش و قیام گرسنگان و تهی دستان علیه نظام اقتصادی – سیاسی و اجتماعی کنونی را به سمتِ مبارزه ای تنها برای احقاق حقوقِ دموکراتیک تثبیت شده در ممالک پیشرفته ی بورژوایی ( حقوق بورژوا – دموکراتیک مثل آزادی پوشش ) و تغییر ” روبنای سیاسی ” ، هدایت کنند. بزرگ نمایی و سر و صدا برپا کردن حول شعار غیر طبقاتی زن، زندگی، آزادی که با عمیق شدن در آن، بیگانه شدن انسان ها ( دو جنس ) از همدیگر را به طور شفاف می بینیم، در زمره ی یکی از تلاش های مذبوحانه ی این اپوزیسیون می باشد. 

با نظرداشت به آنچه اجمالاً و گذرا در این مقال آمد، و با عطف توجه به تبدل و صیرورت یافتنِ شعار مورد مداقه و تنقید، به  “انقلابِ زن، زندگی، آزادی” یا “جنبشِ زن، زندگی، آزادی”، جنبش کمونیستی طبقه ی کارگر، متعهد و ملتزم به نقدِ، نه صرفاً این شعار عمومیت یافته ی “عامه پسند” ، بل ممانعت از تحققِ اهداف تعیین شده ای است که در پسِ پشتِ این قسم شعارها مضمر و پوشیده شده اند. گرچه شعارها از متنِ جدال های ستمدِیدگان نمود و تجلی می یابند، با این تفاصیل، تکلیف خطیر فعالین کمونیست « در داخل و خارج از کشور » این است که، به پرشمولی و توده ای شدن آن مجموعه از شعارها و یا مطالباتی که پویایی و رادیکالیزاسیون سپهر و گستره ی نبردِ طبقاتی را در پی دارند، اهتمام ورزند. 

در انتها، جای گفتن دارد که، ” زندگی ” و ” آزادی ” مفاهیمِ گوارا و دل انگیزی می باشند که بایستی برایِ شان جنگید. مادیت یافتن و هستی پذیری زندگی ای که درخور شأن والای انسان باشد، و کسب آزادی، نبرد همه جانبه ای را می طلبد. ستیزی که توده های زن و مردِ جامعه دوشادوش همدیگر قادر می شوند آن را به سرانجام مطلوب برسانند. رزمی که در نهایت به انهدام و نابودی استثمار طبقاتی، تبعیض جنسیتی، تبعیضات ملی و مذهبی، و تمامی اشکال ستم _ که باعث و بانی همه ی این مظالم وجه تولید کاپیتالیستی است _ خاتمه یابد و انسان ها برای همیشه از چنگال این اختاپوس رهایی یابند. رهایی واقعی ای که کارل مارکس به زیبایی آنرا این گونه تشریح کرد: « کل رهایی عبارت است از بازگرداندن جهان انسان و روابط انسان به خود انسان. رهایی سیاسی از یک سو تقلیل انسان است به عضوی از جامعه ‌ی مدنی، به فردی مستقل و خودپرست، و از سوی دیگر به یک شهروند، یعنی شخصیتی حقوقی. تنها زمانی که فرد انسان، انسان واقعی، شهروند انتزاعی را دوباره به خویش بازگرداند و انسان به عنوان یک فرد در زندگی هرروزه ‌اش، کار فردی ‌اش و روابط فردی‌ اش به موجودی نوعی تبدیل شود؛ تنها زمانی که انسان توانایی‌های اختصاصی ‌اش را چون نیروهای اجتماعی بشناسد و سازمان دهد و به این ‌سان دیگر نیروهای اجتماعی را از نیروهای خویش به شکل قدرت سیاسی جدا نکند، تنها در آن زمان است که رهایی انسان کامل خواهد شد. » ( درباره ی مسئله ی یهود ) 

ژوئیه ی ۲۰۲۳ میلادی برابر با مرداد ماه ۱۴۰۲ شمسی

  • آنتیگونه، نام نمایشنامه‌ ای است به قلم « سوفوکل » تراژدی ‌نویس یونانی. این نمایشنامه در سال ۴۴۲ پیش از میلاد، نوشته شده ‌است.
  • مورای بوکچین، نظریه پرداز، مورخ، و فیلسوف سیاسیِ آنارشیست از پیشاهنگ های جنبشی تحت نام ” جنبش اکولوژی ” بود. وی نظریه ی اکولوژی اجتماعی را در قالب اندیشه های آنارشیستی، سوسیالیستی، لیبرتارین و مسائل زیست محیطی آورده است. مهم ترین کتاب های وی عبارتند از: ” محیط زیست مصنوعی ما “، ” آنارشیسم بسیار نادر ” ، و ” اکولوژیِ آزادی” 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate