رخدادهای سیاسی، و جنب و جوش بخشی از اپوزیسیونِ چپ 

با آغار هر برآمد توده ای در جامعه، فعالیت های روتینِ تبلیغی و ترویجیِ اپوزیسیون “چپ و راست” شکل و قواره ی درخور تأملی به خود می گیرند. هر جریانی به فراخور ظرفیت و امکانات خود روی آن رخداد سیاسی تمرکز می کند و _ جهت اثر گذاری _ به تعیین سیاست هایی مبادرت می ورزد. “تکان های” حاصل از هر خیزش، به تولید انبوهی از ادبیات شفاهی و کتبی که بعضاً شباهت زیادی با ژورنالیسم و روزنامه نگاری رایج در ممالک بورژوایی دارند، منجر می گردد. سوشال مدیا یا شبکه های اجتماعی نیز خبرهایی حول و حوش آن رویداد مُعین را پوشش می دهند که بی تردید کنش مثبتی است. بدین وجه، صحنه هایی از شور و اشتیاقِ وافر به انجام “تکالیفِ سیاسی” و “انقلابی” به منصه ی ظهور می رسند و از فرش به عرش ره می یابند. همزمان حمایت ها و پشتیبانی هایی به سمتِ توده های معترض سرازیر می شوند. “سیاست ورزی” و پیکار سیاسی همانا همین است و بایستی همین باشد. در اثنای گرفته شدن مواضع همگون و ناهمگونِ جریانات متعدد در قبال آنچه اتفاق می افتد، احتجاجات و جدل های « فکری و بینشی » هم درمی گیرند. باری، این تصویری عمومی از کارکردِ اپوزیسیون چپ و راست می باشد که در برابر چشمِ اهالی داخل، و در تبعید، رخ می نماید.

راقم این گفتار بر آن است تا با گذشتن از نحوه ی “کنشگری” اپوزیسیون بورژوایی رژیم سرمایه داری حاکم که در جای دیگری می توان بدان پرداخت، سراغ « پاره ای » از سازمان ها و احزاب چپِ مدعی ریشه بینی و انقلابی گری برود که هنگام تلاطمات سیاسی درون جامعه، کژروی های خود را بیشتر عیان می کنند. 

چپ های نصب العین ما (بورژوا و خُرده بورژوا) بنا به افکار و عقایدِ شان، و دقیقاً به متابعت از اسلاف خود در نقاط مختلف جهان می کوشند تا توده های کارگر و مردمِ تحت ستمی که برمی خیزند، به آن مسیرهای مبارزاتی ای « ورود » کنند که خود سال های متمادی در آن گذرگاه ها گام نهاده اند. راه هایی که می پندارند نزدیک و قریب به “عقل” و لذا قرینِ “پیروزی” اند. معابری که جمع افعال واقعیت یافته در آن ها به اندازه ی ضربتِ بال مگسی به ستون های وجه “تولیدِ کاپیتالیستی” آسیبی نمی رسانند. 

حصه و جمعی از این چپ، با ژست اندیشه ورزی “واقع گرایانه” در ساحت و گستره ی ستیز علیه وضع موجود، به صورت بسیار حرفه ای و آلوده به تبختر، می کوشند قیام کنندِگان را تنها حول مطالباتِ حداقلی _ که شکی در بایستگی و اهمیتِ این خواست ها نیست_ بسیج کنند. به عبارت واضح تر، سعی می کنند کارگران و ستمدیدگان را به سوی مبارزه برای “اصلاح” شیوه و مناسبات تولیدیِ مسلط و به همان ترتیب “روبنای سیاسی” شکل یافته روی این وجه تولیدی، بکشانند. این بشارت دهندِگان سوسیالیسم (سوسیال – رفرمیست) که از “رئالیسم” یا واقع بینی سخن می رانند و مدام این مفهوم را از جیبِ مبارکِ شان بیرون می آورند، اصلاحات را به مثابه برداشتنِ گام های حساب شده و “منطقی” به سوی “فتح” سنگرهای یکی پس از دیگری بورژوازی به خوردِ عوام می دهند. وقتی انسان پای اظهارِ فضلِ شبه روشنفکری آنها می نشیند، یاد ضرب المثلِ “بزک نمیر بهار میاد/کمبزه با خیار میاد” ، می افتد! 

اینان که روی ایدئولوگ های بورژوازی و در کل عمله و اکره ی (کارگزاران) طبقه ی استثمارگر را سفید کرده اند، با مباحثِ شان، سهواً یا عمداً در مقابل هر حرکتِ کارگران و فرودستان برای ایجادِ تبدلات پایه ای و بنیادین در جامعه قرار می گیرند. تا جایی که به پیکار طبقاتی مربوط است، این “بازنگرش گران” در مارکسیسم، اساساً حامل و باردارِ ایدئولوژی و سیاست بورژوائی در جنبشِ کارگری – کمونیستی اند. نقطه نظراتِ “مشعشعِ” شان در عرصه ی « رابطه میان کار و سرمایه » از تأمین شرایط مناسب فروش نیروی کار (متعادل نگه داشتن مناسبات مابین کار و سرمایه)، سر سوزنی فراتر نمی روند. قطع به یقین، نبردهای طبقه ی کارگر در راستای بهبودِ وضعیت اقتصادی و معیشتی که در چارچوب نظام اقتصادی – سیاسی و اجتماعی فعلی علی الدوام و پیوسته خواهد بود، از اهمیتِ بسزایی برخوردار است. پیکارهای حیاتی و بی وقفه ی کارگران به هدف تسلیم، و تن سپاردنِ سرمایه داران _ هر دو بخش خصوصی و دولتی _ به پرداخت کلیه ی مزایا و حقوقِ کارگری، هیچگاه به رفرمیسم تعبیر و تفسیر نمی شوند. 

کارگران کمونیست و مارکسیست های انقلابی خواهان بهره برداری پرولترها و ستمدیدِگان از آن اصلاحاتی اند که در نتیجه ی مبارزات ایشان فراچنگ می آیند. معهذا مسأله این است که نباید جدال های ضروری طبقه ی کارگر و زیردستان به قصدِ فراهم آمدن شرایط کار و زندگی بهتر، در چهار دیواری رفرم محصور گردد بلکه باید این مبارزات در پروسه ی تکاملِ خود، ضمنِ تثبیت هر دستاوردی (مادی و معنوی) ، پی گیرانه به سوی ساقط کردنِ نظام سرمایه داری پیش روند. 

تاریخِ مالامالِ از درس ها و آموزه های نفیس و با اهمیتِ مبارزه ی طبقاتی در دنیا نشان می دهد که رفرمیسم یکی از موانع جدی بر سر راه پاره شدن بندهای اسارتی است که شیوه و مناسبات تولیدِ سرمایه داری به دور دست و پای توده های کارگر افکنده است. “رفرمیسمِ چپ” در جوامع “پیشرفته” و “پیرامونی” بورژوایی همانند جناح های رفرمیستِ طبقات حاکم، به استحکام و ماندگاری نظامِ مبتنی بر ستم و استثمار یاری می رساند. درست است که همواره این گرایش مُضر در جنبش کارگری – کمونیستی وسیعاً به چالش کشیده شده، و تا حدودی هم به حاشیه خزیده، با این وجود دیدیم که اندکی پس از آغاز خیزشِ انقلابی ۱۴۰۱ خورشیدی، در پیکر “منشور” مطالبات حداقلی بیست نهاد و تشکل داخل، ازنو نقاب از چهره برکشید، و در درون و برون از جامعه، عرض اندام کرد. این ظهور برجسته آنهم در گرماگرم قیامِ مذکور، زنگ خطر امکانِ چیره شدنِ رفرمیسم چپ بر جنبش رادیکالِ بی چیزان و تهی دستان را به صدا درآورد.   

حصه و جمع بعدی، چپ هایی اند که در ماه های سپری شده، مجدداً با دستاویز قرار دادن “نظریه” ی مبدل گشتن به “چپ اجتماعی” از مجرای دخالتگری و نقش آفرینی در روندهای سیاسی جامعه، به طرز زمخت و آشکاری، بیرق “عوام گرایی” (پوپولیسم) را روی دوش خود گذاشته اند! این بخش از چپ که دارای تشکیلات هایی با سوابق طولانی و همچنین سنت های مبارزاتی استوار، و تحقیقاً متفاوتی اند، از فرآیندِ مضمحل کردن و انهدام کلیتِ وجهِ تولید سرمایه داری و طبقه ی بورژوا (چه در قدرت و چه خارج از کانون قدرت) خارج گشته، و چونان اپوزیسیون بورژوایی با همه ی طیف هایش، به فاز سرنگونیِ صرفِ رژیم، وارد شده اند! 

ایشان در این مرحله و برهه ی حساس از کشمکش و جنگِ طبقاتی عروج یافته، خواه آشکار و خواه در لفافه، فراخوان هایی مبنی بر مساعی مشترکِ کارگران و محرومان به پاخاسته ی کشور با بورژوازی و خُرده بورژوازی مخالف داده اند. سوای این، بیان و تقریرِ گزاره ها و شعارهای بیهوده و غیر طبقاتی ای همچون “انقلاب ژینا” و جنبشِ “زن، زندگی، آزادی”، و پرهیز از استعمالِ « آزادی، برابری، حکومت کارگری » ، « حکومتِ شورایی کارگران و ستمدیدگان »، و هکذا در ادبیات شفاهی و کتبیِ خود، عمق پوپولیسم این طیف را نمایان می کند.

حکماً، این جد و جهدها برای تحققِ آشتی طبقاتی، و به این نحو، یکی شدن صفِ توده های کارگر و ستمکش با سایر طبقات ناراضی (میانی و بالایی) کشور در مبارزه با دشمن مشترک، مسبوق به سابقه است و تازگی ندارد. داده ها و شواهدِ موجود دال بر این واقعیت آزار دهنده است که، به همان سبک و سیاقی که در مقطع و دوره ی انقلابِ ۱۳۵۷ شمسی، دیدگاه ها و تفکراتِ پوپولیستی یا عموم خلقی در ایران رواج داده می شد، امروزه روز هم، چنین آراء و ایده هایی به بهانه ی لزومِ همبستگی و اتحادِ قاطبه ی مردم، و بدین سان بالا رفتن توان و ظرفیت مبارزاتی ایشان در مقابل رژیم، از سوی این چپ القاء می گردد. چنانچه جلوی صاحبانِ این افکار و خط مشی سیاسی که در حسرت و آرزوی شکل گیری یک نظام “بورژوا – دموکراتیک” پس از سرنگون شدن رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران به سر می برند، گرفته نشود، به سهولت جنبش کارگران و توده های ندار را با این نوع سمت گیری های سیاسی به انحراف می کشند. 

حصه و جمع دیگر، چپ هایی هستند که به رغم لاف و گراف زیاد در دفاع از منافعِ طبقه ی کارگر، و اعلام تعلق خاطر به جنبش این طبقه، و ایضاً به رغم گرفتنِ نقدهای تند از ناسیونالیسم کرد، فارس و… اما عملاً کار و فعالیت در میان طبقه ی کارگر را فرعی کرده، و در عوض تمام انرژی و پتانسیل تشکیلاتی خود را به کار روی مابقیِ جنبش های اجتماعی علی الخصوص جنبش علیه ستمگری ملی اختصاص داده اند. در این دوره (از خیزش انقلابی شهریور ماه ۱۴۰۱ خ.) میزان و درجه ی کنشگری آنان در کردستان _ منطقه ای که به مانند مناطقی چون سیستان و بلوچستان، و… برای دهه های متمادی از ستمگری ملی توسط حکومت های مرکزی رنج برده _ افزایش چشم گیری یافته است. این چپ (ناسیونالیسمِ چپ) در تضاد با اصول و مبانی فکری و اعتقادی مورد ادعایش، و به طور کل آنچه در موردِ خویشتنِ خویش اشعار می دارد، به واقع در قامت جناح چپِ “جنبشِ بورژوایی کرد علیه ستم ملی” ظاهر گشته، و ثابت کرده که نماینده ی برحق “کمونیسم ملی” است. 

گرچه در جنبش کارگری – کمونیستی ایران، هماره مجادلاتِ نظری عمیقی با پدیده ی “ناسیونالیسمِ چپ” ، به سان گرایشات پیش گفته، در جریان بوده که نتایجِ نسبتاً خوبی به دنبال داشته، ولیکن از شواهد و قرائن موجود پیداست که گرایش به محلی گرایی و تفکر و حرکتِ سیاسی بر مبنای جغرافیا با جان سختی تمام به راهش ادامه می دهد. 

به هر رو، مبارزه علیه ستمگری ملی جزو وظایف اصلی جنبش کمونیستی طبقه ی کارگر است. پرولتاریا و پیشروان این طبقه، همپای مبارزات خود علیه سرمایه داران و دولتِ شان، برنامه ای متکی بر آموزه های مارکسیسم (سوسیالیسم و کمونیسم علمی) در این زمینه ارائه می دهند، استراتژی سیاسی شفاف و روشنی برای رفع ستم ملی تدوین می کنند، و به تاکتیک های مبارزاتی ثمر بخشی توسل می جویند. مسلماً، پایان یافتنِ قطعی این شکل از اشکالِ گوناگون ستم در جوامع سرمایه داری – استبدادی ای مانند ایران، منوط به ظفریابی مبارزه ی فراگیر و گسترده ی طبقه ی کارگر علیه شیوه و مناسبات تولیدی حاکم است. بدونِ اعتقاد به این اصل، تلاش برای همگرایی و اتحاد نیروهای کمونیست با یکدیگر (در قالب هر ظرفی باشد) دارای ارزش، و درخور پشتیبانی نخواهد بود. بدونِ اعتقاد به این اصل، نه فقط کار و فعالیت واقعی در میان توده های کارگر در ایران و کردستان جامه ی عمل بر تن نخواهد کرد، بل امر قدرت یابی کمونیسم در سطح سراسری در برابر ناسیونالیسم و شووینیسم ملیت های مختلف، تحقق نمی یابد. چپ های ناسیونالیست اما، ابداً در اندیشه ی کمک به تکوینِ و رشد چنین نبردی نبوده، و “راهکارهایی” را که به منظور پاسخ به مسأله ی ملی عرضه می دارند، بیش از هر چیز بر پایه ی عقاید یا خط مشی سیاسی، و منافع حزبی و تشکیلاتی آنان است. اگرچه این چپ حق دارد “پروگرام” خود را تدوین، و برای آن تبلیغ کند و سمپات بیابد، ولیکن این بدان معنا نیست تا اجازه داد چنین طرحی (یا طرح هایی) که در خدمت اهداف مبارزاتی پرولتاریا، و منافع عالیه ی این طبقه نیست و صرفاً مُبینِ رقابت با سازمان ها و احزاب بورژوایی می باشد، توده های کارگر و مردم تحت ستمِ جامعه را با خود همراه سازد. 

بر طبق آنچه در این نوشتار آمد، جدلِ تئوریک – سیاسی با آنانی که با نام « سوسیالیسم و کمونیسم » در پی اصلاحاتِ اقتصادی، سیاسی و اجتماعى اند، با کسانی که بر طبل گوش خراشِ مبارزه ی “همه با هم” می کوبند، و با ترویج دهندگانِ ناسیونالیسمِ آراسته به لباسِ چپ گرایی و رادیکالیسم، بیش از همیشه ضرور است. ماحصل منازعه ی ممتد با انحرافات ایدئولوژیک و نظری، متمایل شدن و جذب پیشروانِ رادیکال داخل و خارج از کشور به مارکسیسمِ انقلابی خواهد بود. با اتکاء به نقدهای ریشه ای از رفرمیسم چپ، ناسیونالیسم چپ، پوپولیسم، و غیره است که میدانِ برای همه گیری این ایده ها و افکار زیان بار تنگ تر می شود. 

چنانچه همزمان با مبارزه ی ضد سرمایه داری، این مجادله را به طور تعطیل ناپذیر و اصولی به پیش برد، در فردای تحولاتِ انقلابی پیشارو، کارگر از جایگاه “بنده” بیرون خواهد آمد و به تبع آن، سرمایه دار سریر و تخت “خدایی” اش را از کف خواهد داد. به سخن دیگر، سنتزِ (هم نهاد) کشمکش و تقابلات “خدایگان و بنده” برای ابد، شکستِ خدایگان و رهایی بندگان خواهد شد. قطعاً، این مقصود والا مُتحقق خواهد شد، اما بدان شرط که از طریق نبردِ فوق، کمونیسم را که جنبش و کُنشِ مستقیمِ طبقه ی کارگر علیه وضع موجود است از ید “بازنگرش گرایان” و “مُنحرفین” خارج کرد و به پرولتاریای انقلابی بازگردانید. 

ژوئیه ی ۲۰۲۳ میلادی مصادف با تیر ۱۴۰۲ شمسی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate