ریشه انشقاقات و راه برون رفت

ریشه انشقاقات و راه برون رفت

پرسش و پاسخ با مازیار رازی در جلسه کلاب‌هاوس
تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری

متاسفانه انشقاقات چنددهه اخیر در خارج از کشور تاثیرات مخرب خود را در درون پیشتازان کارگری داخل ایران نیز بر‌‌جا گذاشته است. منظور من شقه‌شدن‌هایی‌ست که دلایل آن حتی برای افراد درگیر آن نیز چندان روشن نیست، مانند جدایی گروه‌های منشعب از حزب کمونیست، یا نمونه‌هایی مانند منشور حداقلی، و بلوک سوسیالیستی و غیره. معمولا کسانی‌که در خارج هستند، به‌خصوص آن‌هایی که منشور حداقلی را امضا کردند، یا حمایت کردند؛ بر این باورند که بخش‌هایی از کارگران در داخل آلترناتیوی به‌وجود آورده‌اند که تنها قطب مورد اتکاست. استدلالشان هم این‌ست که این‌ها سابقه مبارزاتی دارند و در چهارچوب نظام، مبارزات سندیکالیستی و رفرمیستی کرده‌اند وحتی زندانی هم داده‌اند. در نتیجه باید از این‌ها حمایت کرد و تقویتشان نمود؛ و اگر کسی در این‌طرف آب جرات کرده و کلمه‌ای در نقد این مبارزان کارگری بر زبان بیاورد مورد شدیدترین و بدترین فحاشی‌ها، اتهام‌زنی‌ها و تخریب‌ها قرار خواهد گرفت. چرا؟ به‌علت این‌که: کسی که با ریش‌سفیدان کارگری نمی‌تواند مخالفتی داشته باشد! به‌هرحال، بخشی از آن‌ها زندان رفته‌اند! بخشی دارند هنوز اطلاعیه صادر می‌کنند! و ازاین حرف‌ها.
این تصور، تصور کاملا نادرستی است. در واقع، همین امروز جبهه جدیدی که عمدتا متشکل از کارگران جوان است در داخل ایران گشوده شده که در درونشان گرایش‌های سوسیالیستی هم وجود دارد. جریانات مختلف کمونیستی دیگر مانند آنارشیست‌ها هم هستند که در هنگام تبلیغ بیست‌ نهاد به‌اصطلاح کارگری امضاکننده منشور حداقلی که دادوهوار سرداده بودند، در اعتراض به‌آن اطلاعیه‌ای انتشار دادند. این اطلاعیه توسط دوازده هسته مخفی امضا شده بود. این هسته‌ها عمدتا از جوانانی تشکیل شده که امروز هم درحال فعالیت هستند. این‌ها همان جوانانی هستند که در پاسخ به تهدیدهای وزارت اطلاعات می‌گویند: ما اعتصابات را قطع نمی‌کنیم، از شما هم نمی‌ترسیم و مبارزه را ادامه می‌دهیم. این‌ها همان کسانی هستند که از رفرمیسم برش کرده‌اند.
حالا این‌را مقایسه کنید با استدلال های حامیان رفرمیست ها که برای من فرستاده: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». این یعنی سیاست فرصت‌طلبی، سیاستی که مماشات را تبلیغ می‌کند. استدلال ایشان هم این است که ما در میان عده‌ای هستیم که اکثریت ایشان به آن‌درجه از آگاهی نرسیده‌اند و در چنین حالتی ما باید همرنگ آن‌ها بشویم‌. این همرنگ‌شدن معنای دیگری به‌جز فرصت‌طلبی ندارد. در مقابل جوانانی هستند که همین حالا در حال فعالیت موثر هستند. از رفرمیسم برش کرده‌اند می گویند:‌«خواهی نشوی رسوا همرنگ پیشتازان شو». این شعار یعنی اخطار به‌جریانات رفورمیستی که یا از جوانان انقلابی سوسیالیست و مبارز داخل ایران که به‌شکل مخفیانه خودرا متشکل کرده‌اند حمایت ‌کنید، یا شما را افشا می‌کنیم! در گذشته این ریش‌سفیدها و مماشات‌جویان بودند که این جوانان را حذف می‌کردند. رفقای ما که در داخل ایران و درون کارگران فعالیت می‌کردند، خود به‌عینه شاهد این حذف‌گرایی‌ها بوده‌اند. اما امروز ماجرا تغییر کرده است. رفرمیسم در داخل ایران شکست خورده است، در خارج هم همین‌طور. قدم‌های اولیه برداشته شده. جوانان می‌گویند: ما آلترناتیوی در مقابل شما گذاشتیم، شمایی که می‌روید مماشات می‌کنید. رژیم شوراهای اسلامی کارگران تشکیل می‌دهد، لزومی ندارد شما وارد این شوراها شوید تا آنان مسائل شما را حل‌وفصل کنند. این یعنی تبلیغ‌کردن و زدوبند با رژیم. آگر همین‌طور ادامه بدهید حسابتان را خواهیم رسید. چیزی فراموش نمی‌شود.
به‌این‌ترتیب، ما با دو نیروی بازدارنده در مقابل انقلاب آتی ایران روبه‌رو هستیم. اول نیروی خود رژیم که باید سرنگون شود؛ و دوم نیرویی که چه‌در داخل و چه‌در خارج، جاده صاف‌کنان رژیم هستند، یعنی رفرمیست‌ها. بازتاب این‌ها در خارج همین طرفداران منشور حداقلی هستند که امروز یکی‌از آنان در اتاق خودمان کم‌وبیش از همان دفاع می‌کند. بنابراین رفقای جوان و کارگر ایران نقدا روی همین دومسئله گسست از رفرمیست و مقابله با رژیم توافق دارند و عملا وارد اتحاد عمل نانوشته باهم شده‌اند و کار مخفی می‌کنند. البته بازهم تاکید می‌کنم بسیاری از این جوانان ممکن است حتی سوسیالیست هم نباشند و با یک‌دیگر اختلاف نظر سیاسی داشته باشند؛ منتها مشترکا یک‌موضوع را دنبال می‌کنند و سر آن به‌توافق رسیده‌اند، و آن‌هم این‌ست که فعالیت باید مخفی انجام بگیرد.
سازمان‌دهی مخفی در میان توده‌ها یعنی سازمان‌دهنده‌ها شناخته نشوند‌, سازمان‌دهی‌ها مخفی باشند، یعنی در تیم‌های مخفی فعالیت داشته باشیم بدون این‌که دستگیر و یا کشته بشویم. البته رفقا این شیوه کاررا با مبارزه مخفی چریکی اشتباه نگیرند. من قبلا در این‌باره مفصلا صحبت کردم. مخفی‌‌کاری در این‌جا یعنی شما خودتان کارگر هستید، در میان توده کارگر زندگی می‌کنید، در همه اعتراضاتش شرکت دارید، اما کسی نمی‌داند شما یکی از سازمان‌دهندگان هستید و لازم هم نیست بداند. این یعنی پایان ماجرای رفرمیسم، چه در داخل به‌شکل رفرمیسم اصلاح‌طلب رژیمی و یا سندیکالیست و یا مماشات‌جوی کارگری؛ و چه درخارج، مانند همین منشوری‌ها و بلوک سوسیالیستی.
اشکال مبارزه کارگری را وضعیت عینی و ذهنی کارگران تعیین می‌کند. شاید زمانی مبارزات سندیکایی تنها شکل پذیرفته‌شده ممکن بود، اما امروز و با درنظرگرفتن درجه فعلی مبارزات کارگری و رشد آگاهی ضدسرمایه‌داری، دیگر در صف رفرمیسم قرار گرفته است و در مقابل انقلاب قرار می‌گیرد و باید افشا شود.
مسئله امروز جوانان در داخل ایران اتخاذ تدابیری‌ست که بتوان با استفاده از روش کار مخفی اتحاد عمل‌هایی را سازمان داد؛ اتحاد عملی در مقابله با رفرمیست‌های کارگری و خود رژیم؛ به‌عنوان مثال یکی از‌این اشکال پاسخ جوانان مبارز به تهدیدات رژیم که تلاش می‌کند با معاندخواندن آنان، ایشان را از مبارزه منصرف کند، می‌باشد. معمولا رفرمیست‌ها تن می‌دهند، مقابل اعتصاب می‌ایستد و حتی شنیده‌ام در برخی از همین کانال‌های رفقای جوان فحاشی می‌کنند. آنان را متهم به‌جاسوسی برای خارجی‌ها، برای انگلیس و اسرائیل می‌کنند. البته شکی نیست که خیلی از این نوشته‌ها توسط جاسوسان رژیم نوشته می‌شود اما مواردی هم بوده که از جانب همان رفرمیست‌ها صورت گرفته است. همان ریش‌سفیدانی که زیر منشور‌حداقلی را امضا کردند. این‌ها نمی‌خواهند آب‌از‌آب تکان بخورد. می‌خواهند ازطریق زد‌و‌بند و مماشات امتیازی بگیرند و به‌حیات خودشان ادامه بدهند.
و امروز ما دقیقا شاهد گسست از این جریانات هستیم، وحالا نقش ما در خارج از کشور چیست؟ این است که از این جوانانی که به‌هرحال ارتباطات مشخصی هم با هم دارند حمایت کنیم؛ باید ازطریق فعالیت مستمر در میان کارگران پیشتاز کشورهایی که در آن زندگی می‌کنیم، از‌طریق انتشار اطلاعیه و اعلامیه به زبان‌های مختلف، تسهیلاتی ایجاد کنیم تا صدای این پیشتازان کارگری در سراسر جهان منعکس شود. خب، کسی که رفرمیست است نمی‌تواند این‌کارها را بکند؛ چون اعتقاد ندارد؛ چون فکر می‌کند این‌ها دارند چپ‌روی میکنند؛ می‌خواهند جنگ چریکی بکنند و از‌این حرف‌ها. دوره این‌ آدم‌ها دیگر تمام شده. این‌ها مشغولیاتشان آن است که مثلا در اتاقی در کلاب‌هاوس بنشینند و حرفی بزنند و خود را ارضا کنند و بعد بروند دنبال زندگی هرروزه‌اشان. دریغ از یک عمل مشخص در تقویت جوانان انقلابی، چه در داخل و چه در خارج. در داخل که برای دفاع از منشور از سندیکاها امضا جمع می‌کنند و در خارج هم به‌دنبال سندیکالیست‌ها و سازمان جهانی کار می‌دوند. ولی کسانی که متعهد هستند در مقابل پیشتازان کارگری امروز یک سلسله وظایف دارند، باید صدای کسانی‌را که از رفرمیسم گسست کرده‌اند به‌گوش جهانیان برسانند. باید آنان را به پیشتازان کارگری سراسر دنیا معرفی کنند که در زمان احتیاج حمایت جهانی به‌کمکشان بیاید. باید دست به حمایت‌های عملی از هسته‌ها در ایران بزنند، به‌گسترش و ارتباط‌گیری این هسته‌ها در داخل کمک کنند، به‌انتشار هرچه بیش‌تر نظرات آنان کمک کنند، در همین مدیایی که ما درآن وقت خود را به‌بطالت صرف بحث‌های نامرتبط و روشنفکرانه هفته‌ای می‌گذرانیم. اگر این کار را نکنند یعنی هیچ خدمتی به جنبش کارگری نشده است، صرفا حرف‌هایی بوده روی هوا.
در‌نتیجه، رفقایی که به‌راستی قلبشان برای انقلاب ایران می‌تپد باید از رفرمیسم،و مماشات، کلی‌گویی و غیرفعال‌بودن، یعنی به‌بحث‌های هفته‌ای یک‌بار در اتاق‌های کلاب‌هاوس بسنده‌کردن، گسست کنند و عملا و نظراً به حمایت و تبلیغ و ترویج این هسته‌های مبارز مخفی بپردازند. اگر این‌کار را نکنیم، درواقع به‌شکلی غیرمستقیم و غیر‌آگاهانه تبدیل به سدی درمقابل تدارک انقلاب شده‌ایم. البته من شخصا امید چندانی هم ندارم؛ بسیاری از این دوستان سن‌وسالی از آنان گذشته و فکر نمی‌کنم بتوانند دیگر تغییری در جهت‌گیری‌هایشان بدهند، همان‌گونه که تا به‌حال نداده‌اند.
مسئله‌ای که امروز در ایران مهم است، مسئله اتحاد عمل‌ها با همان سبک کارمخفی بین گرایش‌های مختلفی‌ست که با این روش توافق دارند؛ و حالا هم این جریان درحال شکل‌گیری‌ست. قدم بعدی اتحاد حول برنامه اقدام کارگری‌ست. این برنامه در ایران منتشر شده (۱) و براساس مطالبات انتقالی پیشنهادشده توسط کمینترن تهیه شده است. پس‌از آن ما وارد فاز نهایی یعنی ساختن ستاد رهبری سراسری می‌شویم. این فازهم با استفاده از همان روش کارمخفی صورت می‌گیرد: کسی کسی را نمی شناسد، کسی شناسنامه و آدرس خانه دیگری را ندارد. اعتماد متقابل از طریق دنیای مجازی شکل می‌گیرد.. افراد اعتبار همدیگر را آزمایش می‌کنند و پس‌از دوره‌ای این ستاد رهبری می‌تواند ایجاد شود (جزئیات را نیز رفقا در عرصه عمل دقیق خواهند کرد و جای بحث آن‌ها در این‌جا نیست). البته این پیشنهادات مرتبطه به کارگرانی‌ست که از‌ رفرمیسم گسست کرده‌اند و همچنین خواهان کار مخفی هستند. متاسفانه، باتوجه به تاثیر و رخنه طولانی علنی‌کاری و رفرمیسم در جنبش کارگری جریاناتی که بحث کردیم فعلا در اقلیت قرار دارند، اما روند ماجرا نشان می‌دهد که برای مدتی طولانی در اقلیت نخواهند ماند.
این رفقا علی‌رغم آن‌که در اقلیت هستند اما می‌توانند و باید وارد اتحاد عمل‌های عمومی شوند، مثلا مبارزه در مورد مسایل دموکراتیک و صنفی، چون به‌هرحال این عرصه‌ای‌ست که برای همه کارگران ملموس است و آنان فعالانه در آن شرکت می‌کنند، اما نباید درجا بزنند و در آن متوقف ‌شوند، بلکه براساس مطالبات انتقالی فراتر از آن بروند. دوست عزیز رفرمیستی که در همین جلسه ادعا می‌کرد تمام کتاب‌های مارکس را خوانده و مارکسیسم را ازبر است شاید آن‌قدر کتاب‌های زیادی خوانده که دقیقا فراموش کرده مارکس در مانیفست کمونیست چه گفته است. او می‌گوید تفاوت کمونیست‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی با توده‌های مردم در این است که آنان در صف مقدم مبارزات توده ها قرار دارند و چشم انداز نهایی یعنی انقلاب سوسیالیستی را مد نظر دارند. یعنی ما به‌عنوان سوسیالیست‎ها، به‌عنوان کمونیست‌ها، به‌عنوان گرایش‌های مختلف انقلابی در داخل ایران، چشم‌انداز را داریم. می‌دانیم کجا می‌خواهیم برویم. واضح است که در راستای تدارک انقلاب باید همراه توده‌ها گام‌به‌گام جلو رفت، اما نه گام‌به‌گام براساس مطالبات دمکراتیک و صنفی ادعا‌شده، بلکه یک‌قدم جلوتر، بر‌اساس مطالبات انتقالی، که آگاهی توده‌ها را یک‌قدم به‌جلو می‌برد. ما به‌عنوان کمونیست‌ها در هرحرکت کارگری که شرکت می‌کنیم وظیفه داریم آگاهی توده‌های کارگر را یک قدم به‌جلو ببریم؛ آگاهی ضدسرمایه‌داری آنان‌را. اگر مطالبات صنفی ما برآورده نمی‌شود و مثلا همسان‌سازی صورت نمی‌گیرد چون صاحب‌کار ادعا می‌کند بودجه ندارد، بسیار خوب دفترهای حساب‌وکتاب کارخانه را باز کنید. این همان یک‌قدم به‌جلو است. ما مانند رفرمیست‌ها درجا نمی‌زنیم که هرسال هنگام تعیین سقف حقوق وارد چانه‌زنی شویم تا دوباره توانایی خرید ما توسط تورم بلعیده شود و سال دیگر باز روز از نو و روزی از نو. ما می‌گوئیم افزایش حقوق براساس نرخ تورم، آن‌هم نرخ تورمی واقعی که توسط نمایندگان کارگری تعیین شده باشد. این آن‌چیزی‌ست که مارکس در مانیفست می‌گوید که کمونیست‌ها باید در صف مقدم تمام مبارزات باشند”؛ نه این‌که لنگ‌لنگان به‌دنبال آن حرکت کنند.
رفرمیسم لنگ‌لنگان به دنبال توده‌های کارگری قدم برمی‌دارد. درجا می‌زند که مبادا کارگران رنجیده‌خاطر شوند. واقعیت را به‌عنوان حقیقت معرفی می‌کند و تلاشی برای تغییر واقعیت موجود انجام نمی‌دهد، در حالی‌که مارکسیسم علم تغییر است. تغییر از آن‌چه که هست به آن‌چه که باید باشد. مبارزه یعنی همین.
یک نیروی رفرمیستی نهایتا خیانت خواهد کرد. ما بارها این را مشاهده کردیم، در آلمان دیدیم سوسیال دموکراسی چه خیانتی کرد. رزا لوکزامبورگ را اعدام کردند و آلمانی که آماده انقلاب بود دودستی تحویل فاشیسم دادند و طنز تاریخ این‌که خودشان نیز توسط فاشیسم سربریده شدند. در اسپانیا چنین کردند، در شیلی هم همین‌طور. چرا راه دور برویم، در همین ایران خودمان، خمینی شد رهبر مبارزات ضدامپریالیستی که ما را تا آستانه انقلاب سوسیالیستی هدایت خواهد کرد؛ و بعد همین خمینی سر همه ما را برید، حتی سوسیال دموکرات‌های مانند حزب توده و اکثریت را. این‌ها حتی به لیبرال‌هایی مانند بازرگان هم رحم نکردند. حالا این آقایان دوباره موعظه همان روش‌های قدیمی را می‌کنند: «برای تحقق مطالبات صنفی و دموکراتیک دست‌به‌عصا اعتراض کنیم، وقتی آن مطالبات محقق شد زمینه برای قدرت‌گیری کارگران فراهم می‌شود؛ کارگران درحال حاضر به‌آن درجه از رشد و آگاهی نرسیده‌اند که قدمی بیش‌تر از این بردارند». شوخی می‌کنید!
اگر این نظرات مماشات‌جویانه و رفرمیستی بر جنبش کارگری غالب نبود که این حکومت و نظام سرمایه‌داری تابه‌حال سرنگون شده بود. تا به‌حال چندبار جامعه ایران به مرحله انفجار رسید. مردم آماده بودند، رهبری وجود نداشت. و آن رهبری که ادعای رهبریت می‌کرد در حد همان چانه‌زنی‌ها گیر کرده بود و داشت نیروهای مبارز کارگری خودش را روز‌به‌روز از دست می‌داد. کارگران پیشتاز یا دستگیر می‌شدند و به‌زندان می‌رفتند، یا مانند رفیق شاهرخ زمانی در زندان به‌قتل می‌رسیدند و یا تحت‌فشارهای رژیم از کشور می‌گریختند و یا ناامید و واخورده می‌شدند.
باید با رفرمیست‌ها و مماشات‌جوها مقابله کرد و آنان را افشا نمود. بهترین شیوه افشاکردن نیز شرکت در اتحاد عمل با آن‌هاست. ما در کنار شما هستیم، از همه مطالبات صنفی و دموکراتیک شما دفاع می‌کنیم؛ ولی به‌محض آن‌که مطالبات انتقالی طرح شد و آن‌ها پای خودشان را کنار کشیدند، افشا می‌شوند. ما وارد اتحاد عمل می‌شویم ولی با رعایت حق انتقاد، حق روراست ‌بودن و شفاف‌بودن در مقابل کارگران.
قضیه دیگر شوخی‌بردار نیست. مردم از فقروفلاکت و خفقان به‌جان آمده‌اند. نمونه‌های استیصال آنان را در اعتراضات و اعتصابات کارگری می‌بینیم. ایران تبدیل به پایتخت اعتصابات و اعتراضات جهانی شده، شما در هیچ‌کجای جهان با چنین رقم بالایی از اعتراض روبه‌رو نمی‌شوید. کارگران پیشتاز در ایران وجود دارند. گسست از رفرمیسم دارد اتفاق می‌افتد؛ و وظیفه امروز ما حمایت از این نیروی جدید بالنده و کمک به رشد و گسترش آن است. اگر ما امروز در این وظیفه تخطی کنیم تاریخ هرگز ما را نخواهد بخشید، همچنان‌که رفرمیست‌های سابق فراموش نشده و بخشیده نخواهند شد. انقلاب کارگری و سوسیالیسم فرجام هرجامعه سرمایه‌داری‌ست؛ اما این امر به‌خودی‌خود اتفاق نخواهد افتاد. وظیفه تدارک و تحقق این امر بر دوش کارگران پیشتاز و آگاهان کارگری سوسیالیست است. این وظیفه را نادیده نگیریم. تدارک انقلاب امر خطیری‌ست و باید کار این تدارک را از همین امروز آغاز کنیم. این وظیفه سال‌هاست که به‌علت نفوذ اپورتونیسم و رفرمیسم در جنبش کارگری به‌تاخیر افتاده؛ بیش‌از این تاخیر نکنیم. حمایت از هسته‌های مخفی کارگران پیش‌رو و کمک در رشد و گسترش آن اولین قدم در راه تدارک انقلاب به‌تاخیر افتاده ایران است.
باتشکر

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate