سازمانیابی کارگران پیشتاز سوسیالیست

سازمانیابی کارگران پیشتاز سوسیالیست

پرسش فعالان کارگری از ایران و پاسخ رفیق مازیار رازی – کلاب هاوس ۳۱ تیر ۱۴۰۲

سئوال اول: 

پس‌از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در ایران فرصتی برای نزدیکی نیروهای چپ فراهم شد که سرتاسر مملو از شکست و چند‌دستگی بود. ما از نقشی که حاکمیت در این شکست‌ها بازی کرد آگاهیم، به‌نظر شما نقش گروه‌های چپ چه بوده؟ آیا به کارگران خیانت شده است؟ 

مازیار رازی

در رابطه با این سئوال اجازه دهید نکته‌ای را روشن کنیم. اصولا واژه «چپ» واژه بسیار گله‌گشاد و نا‌روشنی‌ست که عده ای خود را متعلق به آن می‌دانند. جریاناتی مانند سوسیال‌دموکراسی در مقابله با جریانات راست و فاشیست‌های ایرانی خود را چپ ارزیابی می‌کنند، ولی خب، این به‌آن مفهوم نیست که گرایش‌هایی که به‌خود چپ می‌گویند، حتی مارکسیست‌ لنینیست می‌گویند، الزاما «مارکسیست لنینیست» هستند. این درواقع یکی از مشکلاتی‌ست که ما با آن روبرو شدیم. بنابراین بهتر است کمی درباره آن صحبت کنیم. آیا گرایش‌های چپ که عموما متشکل از طیف‌های وسیع جریانات ضد سلطنتی در دوران شاه، و ضد خمینی در دوران جمهوری اسلامی بوده است، خیانتی به طبقه کارگر کرده اند یا نه؟ و این‌که اصولا در کجای مبارزات طبقاتی جا می‌گیرد؟ بگذارید در ابتدا مطلبی را روشن کنم و آن‌هم مفهوم کلمه «خیانت» است. ما اعتقاد نداریم کسانی که، حتی اگر منتقد سرسخت آن‎ها باشیم و احساس کنیم که نظرات‌شان در آینده منجر به تداعی و نهایتا پیوستن به جریانات بورژوازیی می‌شود، امروز خائن هستند. از نظر ما خائن به جریانی اطلاق می‌شود که همکاری نزدیک با یک دولت سرمایه‌داری داشته باشد. دسته اول، در واقع جریانات انحرافی هستند و ما می‌توانیم و باید بر سر انحرافاتشان بحث و تبادل نظر کنیم. اما بله، در داخل ایران جریاناتی بودند که خیانت کردند، جریاناتی که بر اساس نظرات و تئوری‌هایی که از به‌اصطلاح، اردوگاه سوسیالیستی مسکو در دوران استالین و پس از وی به ارث برده بودند، تن به همکاری با یک دولت بورژوایی دادند. برای این‌ها در آن‌زمان و در وهله نخست منافع دولت شوروی مهم بود که باید آنرا در ایران اعمال می‌کردند، به هر‌شیوه که امکان دارد، حتی در ائتلاف با جریانات ارتجاعی و در ًهمکاری نزدیک و مستقیم با آنان. مهم پیش‌برد مقاصدی بود که در واقع انعکاسی از منافع حزب برادر در مسکو به‌شمار می‌آمد. آن حزب و نمونه مشابه‌اش در ایران خود را مارکسیست لنینیست می‌خواندند، چپ بودند. این‌ها هستند که باید شرم خیانت را تا ابد با خود حمل کنند. اصولا قرار نیست که جریانات چپ با جریانات بورژوایی، که نهایتا باید توسط آنان سرنگون شود، همکاری نزدیک داشته باشند و یا ائتلاف تشکیل بدهند؛ یا بدتر از آن، کاری که حزب توده و اکثریت مشخصا کردند. این‌ها هوادارن گرایش‌های دیگر را لو می‌دادند، حتی رفقای سابق خود، اقلیتی‌ها را که به دلیل راست‌روی‌های آنان انشعاب کرده بودند. بسیاری از جوانان کمونیست ما به دلیل همکاری‌های تنگاتنگ حزب توده و اکثریت با رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی کشته شدند. سال‌ها به‌زندان افتادند. لطمات بسیاری به جنبش کارگری وارد شد. اطلاق کلمه خائن به این جریانات به‌اصطلاح چپ کاملا درست و منطقی‌ست، اما نمی‌توان با این کلمه چادری روی همه جریانات انقلابی چپ،‌ علی‌رغم همه انحرافاتشان، کشید و همه را خائن قلمداد کرد. اگرچه امروز نمی‌توان عکس‌العمل موثری در این ارتباط نشان داد، ولی مطمئنا هنگامی‌که طبقه کارگر به قدرت رسید، شوراهای کارگری به حاکمیت رسیدند، باید دادگاه‌های صالحه تشکیل شود، و مطمئنا تشکیل خواهند داد تا تمام خائنین در قبال عمل‌کرد‌ها و کارهایی که انجام داده‌اند مورد بازخواست قرار گیرند و خیانت آنان برای همگان روشن شود. مجازات هم خواهند شد. این سنت درستی‌ست که باید در سطح جهانی گذاشته شود. بسیاری از این جریانات به‌اصطلاح چپ چنان در خدمت دولت‌های سرمایه‌داری قرار گرفتند که در عمل شریک جرمِ نابودی و قتل بسیاری از جوانان سوسیالیست دوران خودشان شدند. بنابراین انتقادات ما به گرایش‌های دیگر، مجزای جریاناتی که در بالا ذکر کردم، متوجه انحرافات آنان است. ما نقد داریم به تمام گرایش های موجود و نقدها را هم مکتوب نوشتیم؛ بدون اتهام‌زنی، بدون بی‌حرمتی، بدون این‌که حرف‌های نامربوط زده باشیم؛ نقد سیاسی کردیم. 

حالا برگردیم به بخش دیگر سئوال، ما معتقدیم اکثریت قریب به اتفاق جریانات موجود درواقع درک درستی از نظرات اساسی و بنیادین مارکسیستی ندارند، حتی اگر خود را مارکسیست بدانند. این مطلب درمورد چگونگی ساخت تشکیلاتی لینینیستی نیز صادق است. به‌بیان دیگر، مسئله نظری و تشکیلاتی در درون جریانات موجود چپ غایب است و یا در برخی از موارد به‌درجاتی ناقص موجود است. این‌هم نقد جدیدی نیست، ما از ابتدا، بیش از چهار دهه، چه قبل و چه بعد از انقلاب، مطرح کرده‌ایم. این‌ «چپ» بر سر یک سلسله موضوعات اساسی مارکسیستی دچار توهم هستند و اصولا اعتقادی ندارند، بخش‌هایی از نظرات مارکسیستی را کنار گذاشته‌اند. درباره مسائل تشکیلاتی نیز از بحث‌های لنینیستی عدول کرده‌اند. ما حاضریم با آن‌ها تبادل نظر کنیم، شاید بتوانیم تاثیری روی یک‌دیگر بگذاریم که متاسفانه از این تبادل نظر در محیطی دموکراتیک، بدون اتهام‌زنی و بی‌حرمتی، و با به‌رسمیت شناختن حقوق متقابل، طفره رفته‌اند. از نقطه نظر ما چپ کنونی، مارکسیست انقلابی نیست. جریانات چپ هستند، بله، رادیکال هستند، شعارهای ضد رژیمی می‌دهند، ضد سلطنت هستند و غیره، اما مارکسیست انقلابی نیستند؛ چرا که این کلمه مفهوم خاصی دارد. مارکسیسم انقلابی یعنی استفاده از علم رهایی و تغییر جامعه تدوین‌شده در مارکسیسم، در نتیجه مارکسیسم باید به‌درستی شناخته شود و در سطح تشکیلاتی مورد استفاده قرار گیرد. رهنمودهای حزب بلشویک در ارتباط با مسایل تشکیلاتی که اولین و تنها انقلاب سوسیالیستی جهان را به‌پیروزی رساند، به‌مورد اجرا گذاشته شود. اگر آن‌ها این دو موضوع را نپذیرند، یا به‌درجاتی، از برداشت صحیح آن طفره بروند، این‌ها دیگر مارکسیست انقلابی نیستند. ما در سی، چهل سال گذشته بیش‌از هزار صفحه نقد نوشتیم؛ دعوت کردیم که بیایند و در تلویزیون‌هایی که دارند زنده در مورد مسائل اساسی و کلیدی جنبش کارگری در داخل ایران تبادل نظر کنیم، که طفره رفتند. طبقه کارگر، به خصوص کارگرانی که امروز در ایران هستند و این سوال را طرح می‌کنند باید واقف باشند که به هرحال هر چپی، چپ انقلابی نیست هر چپی که ادعا می‌کند مارکسیست‌لنینیست است اما این نکات را درنظر نمی‌گیرد و به‌مورد اجرا نمی‌گذارد مارکسیست لنینیست نیست. به‌این علت است که طبقه کارگر شاهد مشکلی در درون چپ است و به‌حق هم مطرح می‌کند. این مشکل زمانی خاتمه پیدا خواهد کرد که یا این‌ها تبادل نظر علنی و زنده انجام دهند که روشن شود مسائل چیست، یا اینکه بدنه انقلابی به درجاتی از رهبری مسامحه‌کار گسست کند. متاسفانه تصویر عمومی از وضعیت چپ در شرایط کنونی گویای بحران عمیقی در درون آنان است..

سئوال دوم:

 ما در سال۱۳۵۷ شوراها و حتی کمیته‌های کارگری که کارهای بسیار ارزنده هم انجام دادند، ساختیم. این شوراها، به‌ویژه شوراهای کارگری شرکت نفت با بستن شیرهای نفت وچند ماه اعتصاب عمومی رژیم شاه را سرنگون کردند.دلیل ‌آن‌که این کارگران ادامه ندادند چه بود؟ چرا شوراها ادامه پیدا نکرد؟

 

مازیار رازی:

 اولا شوراهای کارگری در یک مقطع خاص و به‌منظور خاصی به‌وجود می‌آید، در شرایط اعتلای انقلابی مانند ۱۳۵۷ که مشاهده کردیم. این امر نشان‌دهنده آن‌ست که آگاهی توده‌های وسیعی به لزوم سرنگونی نظام سرمایه‌داری رژیم شاه که مرتبط به امپریالیسم بود، رسیده و این رژیم باید سرنگون می‌شد؛ در نتیجه قدرت دوگانه‌ای در جامعه به‌وجود آمد. از یک طرف قدرت کارگری متکی به اعتراضات و حمایت‌های میلیون‌ها نفر که در آن دوران مشاهده کردیم و از طرف دیگر حکومت نظامی شاه که در آن زمان هنوز وجود داشت. چنین حالت‌ دوگانه‌ای نمی‌تواند به‌طور دائم ادامه پیدا کند، یا کمیته‌های کارگری نمی‌توانند برای همیشه در همان حالت بمانند. این مطلب در دوران اعتلای انقلابی اتفاق می‌افتد و باید به اوج خود برسد، یعنی مسئله کسب قدرت سیاسی حل شود. خب، اگر قرار باشد که این قدرت توسط کارگران اعمال شود، لازم است ‌که طبقه کارگر از پیش سلسله تدارکاتی دیده باشد، که رهبری داشته باشد و بتواند هم خودش را سازمان بدهد و هم توده‌ها را رهبری کرده و سازمان بدهد. آن‌وقت است که قدرت را به‌چنگ می‌آورد. به زبان دیگر، اگر ما در آن‌زمان رهبری مرتبط مشخص و انقلابی نداشته باشیم، که متاسفانه در سال ۱۳۵۷ نداشتیم، چون مارکسیست‌های ما دنبال اقدامات دیگری رفته بودند، به‌سراغ مسایل جنگ چریکی و تاکتیک و استراتژی مبارزه مسلحانه و غیره. بنابراین جای آن‌ها در میان کارگران خالی خواهد بود. در این میان کارگران، در شرایطی که مسئله قدرت مطرح می‌شود و شاه در حال سرنگونی‌ست، رهبرانی پیدا می‌کنند که. این وظیفه را به‌انجام برساند. در سال ۱۳۵۷ نیز یک رهبر ارتجاعی به‌نام خمینی را پیدا کردند. در درواقع تدارک این امر در آن‌زمان توسط امپریالیسم ریخته شده بود؛ می‌خواست جلوی انقلاب کارگری را بگیرد که بتواند دوباره وارد ایران شود؛ و به این ترتیب بود که ماجرای تشکیل شوراهای کارگری پس‌از سرنگونی شاه خاتمه یافت. اگر طبقه کارگر دولت خودش را تشکیل داده بود، خب، ادامه پیدا می‌کرد و کارهای مشخصی را انجام می‌داد. اما در عمل یک ارتجاع جایگزین ارتجاعی دیگری شد، علتی هم برای ادامه‌کاری شوراها وجود نداشت. در آن شرایط همه داشتند از خمینی دفاع می‌کردند، ارتجاع را پیشاپیش تشخیص ندادند. رهبری هم نداشتند. عمر این کمیته‌ها کوتاه بود. اندک‌زمانی بعد توسط دارودسته خمینی خلع سلاح شدند. تمام کارگرانی را که کمیته‌هایی تشکیل داده بودند خلع کردند و کنار گذاشتند، به‌جای آن کمیته‌های خودشان را تشکیل دادند. یعنی درواقع دیگر تمام شده بود. هرکس که آمد و گفت ما می خواهیم کمیته‌های کارگری خود را ادامه بدهیم و دنبال شعارهایمان را بگیریم. دستگیر کردند. البته عده زیادی از کارگران نیامدند چرا که این توهم را ایجاد کردند که کمیته‌های شما همین کمیته‌های اسلامی‌ست که امور شما را رتق‌وفتق می‌کنند، بنابراین شما نیازی به کمیته‌های مستقل از دولت ندارید. این دولت، دولت شماست، خودتان این رژیم را انتخاب کرده‌اید. بنابراین اصولا تمام نهاد‌های کارگری مختل شد واز میان رفت. این‌جا باری دیگر مسئله لزوم رهبری طبقه کارگر به نمایش گذاشته می‌شود و درس مشخصی که می‌توانیم بگیریم این است که رهبری باید از پیش ساخته شود که در شرایطی که شوراها قد‌علم می‎کنند، در شرایطی که کمیته‌ها ساخته می‌شود بتوانند راسا قدرت را به‌دست گیرند و ‌ به کارشان ادامه دهند، کار سازندگی دوران انقلاب اجتماعی، دوران گذار.

سئوال شد که چرا کمیته های اعتصاب را کارگران ادامه ندادند؟ خب، نمی‌شد ادامه بدهند، چه جوری ادامه بدهند. درست است که کارگران کمیته‌ها را تشکیل دادند ولی انتخاب یک رهبری اشتباه باعث شد که تمام این کمیته‌ها از‌هم بپاشند، کمیته‌های اسلامی جایگزین شد. تمام این تجارب از میان برداشته شد، اگر شورا باقی می‌ماند خب کارهای خودشان را می‌کردند و کمیته‌های اعتصاب و غیره را ادامه می‌دادند. اما فکر کردند که قدرت همین است، خمینی می‌آ‌ید این‌ها را شرسلطنت نجات می‌دهد و تمام ماجراها رو به بهبود خواهد رفت و طبقه کارگر از شر نظام سرمایه‌داری آزاد خواهد شد، در حالی‌که نظام سرمایه‌داری حفظ شد، و صرفا رژیم‌ها جابه‌جا شدند. نتایجش را دیگر امروز به‌روشنی می‌بینیم؛ و درسی که از این تجربه فرامی‌گیریم این است که ستاد رهبری باید از هم‌اکنون به‌طور مخفیانه در میان کارگران حضور داشته باشد تا بتواند در دوران اعتلای انقلابی گذار به جامعه سوسیالیستی را تحقق دهد.

 سوال سوم:

وقتی دولت سرمایه‌داری جمهوری اسلامی مجهز به پول، قدرت و اسلحه است، در مقابل نیروی پرولتاریا فقط آرمان دارد، نیروی کارگری پیشتاز در این جدال و مصاف، چه راه‌کاری می‌تواند پیشنهاد کند؟ 

مازیار رازی

در پاسخ به این سئوال، به‌نظر من دوستان کارگر جوان باید در شرایط کنونی مشخصا به یک موضوع توجه کنند، یا درواقع از آن پرهیز کنند، موضوع ترسیم غیرواقعی چشم‌انداز آینده. یعنی تصور این‌که همین حالا قرار است انقلاب صورت بگیرد و سرنگونی تمام شود، بدون این‌که تدارکاتی دیده باشیم، بدون این‌که تجربه داشته باشیم، بدون اینکه مسائل نظری و دخالت‌گری مشخصی داشته باشیم، مثال روشن، اتفاقات چندماهه گذشته. ما برخلاف بسیاری که فکر می‌کردند انقلاب شروع شده، اعتلای انقلابی‌ست وغیره و سرنگونی دردستور کار قرار گرفته؛ از همان ابتدا تذکر دادیم که شرایط هنوز برای سرنگونی آماده نیست. ما باید از پیش کارهای مشخصی انجام می‌دادیم که متاسفانه ندادیم. ولی خب، امروز ازاین ماجرا درس‌هایی می‌گیریم. باید قدم‌به‌قدم شرایط را آماده کرد؛ ساختمانی را در نظر بگیریم، پی‌ریزی بنیادهای این ساختمان بسیار بسیار مهم است. وقتی در حال ساختن آن بنیاد‌ها هستیم کسی متوجه نمی‌شود که ما چه کار می‌کنیم. چون هنوز ساختمان بالا نرفته. اگر بنیاد خوب گذاشته نشود، ساختمان ده طبقه، بیست طبقه هم که ساخته شود بعداز چند وقتی فرو خواهد ریخت. بنابراین پایه‌ریزی بنیاد بسیار مهم است باید این کار را صبورانه انجام داد. جهش نمی‌توانیم بکنیم. بله، همه ما می‌خواهیم این رژیم همین فردا سرنگون شود. بسیار خب، پول هم دارد، اسلحه هم دارد؛ خب، ما چه کار کنیم؟ بعضی‌ها نتیجه می‌گیرند: کاری نمی‌توانیم بکنیم، باید تسلیم شویم، و می گویند این‌ها آن‌قدر قوی هستند، آن‌قدر می‌کشند. تازه، وابسته به اروپا و آمریکا و غیره هم هستند. تازه دارند معامله هم می‌کنند. ما کسی نداریم، بهتر است تسلیم شویم. 

خیر، به این ترتیب نیست، ما قابلیت سرنگونی این نظام را داریم، یعنی طبقه کارگر در رأس توده‌های وسیع میلیونی اردوی کار می‌تواند این رژیم را سرنگون کند. حتی می‌توانستیم چند‌دهه پیش سرنگونش کنیم؛ می‌توانستیم همین شش ماه پیش کار را تمام کنیم. علتش چه هست که نمی‌توانیم؟ علتش کمبود ستاد رهبری‌ست که دوستان هم توافق دارند. در نتیجه باید برویم از پایه بسازیم. تجربیات را صبورانه جمع‌بندی کنیم، همین اتفاقات چند وقت پیش را. من شاهد هستم بسیاری از جوانان همین طور بیهوده دستگیر شدند، زدوخورد خیابانی بود. تعدادی حکم‌های ۳۰، ۳۵ ساله گرفتند و خیلی مسائل دیگر. به هرحال این‌ها خوشایند نیست، منجربه دلسردی بعضی‌ها می‌شود. می گویند “خب دیگر، ول کنیم، اصلا فایده ندارد”. این استدلال ها، درست نیستند. به‌نظر من اگر زمینه‌چینی‌ها را می‌کردیم، می‌شد. ولی حالا که نکردیم، اشکالی ندارد، تاریخ که تمام نشده، مبارزات ادامه دارد. مبارزات طبقاتی تا سرنگونی این نظام سرمایه‌داری ادامه خواهد داشت. در نتیجه عقب‌نشینی‌های موقت می‌کنیم، اما خودمان را بازسازی می‌کنیم پایه‌ها را محکم می‌سازیم، و یکی از روش‌های ساختن پایه همین ساختن هسته‌های مخفی‌ست. این هسته‌ها برنامه‌های چندگانه‌ای دارند، یکی آموزش‌های مارکسیستی‌ست، تجارب تاریخی باید به آنان منتقل شود؛ بدانند که تنها نیستند و مسئله ایران تنها متعلق به این کشور نیست. ما صدوهشتاد سال تجربه تاریخی داریم. ما از صد سال پیش تجربه سرنگونی نظام سرمایه‌داری را داریم. در بسیاری از موارد امپریالیست‌ها هم نتوانستند غلطی بکنند. آن‌طور هم که فکر می‌کنند ابرقدرت نیستند. پس‌از انقلاب اکتبر چهارده کشور امپریالیستی به روسیه جوان حمله کردند، و این‌ها توانستند از پس همه این قدرت‌ها بربیایند، دفعشان کردند، چهارده کشور را. همبستگی بین‌المللی کارگری ایجاد شد، بنابراین در انزوا هم نیستیم. این رژیم سرنگون شدنی‌ست، ما می‌توانیم دست‌های امپریالیسم را از ایران کوتاه کنیم، طبقه کارگر می‌تواند به حاکمیت برسد. صرفا مسئله تدارکات است، مسئله کار صبورانه است. اتحاد عمل‌ها با گرایش‌های مختلفی که حتی مخالفت‌هایی با هم دارند، در راستای یک عمل مشخص، مثلا در دفاع از زندانیان سیاسی، با شعار آزادی زندانی سیاسی، آزادی تمام کارگران زندانی، ممکن است. به‌نظر من امروز می‌توانند اتحاد عمل کنند. خب، این هم یک بخش دیگر از ساختن آن بنیاد. باید حساب‌شده عمل شود. بخش آموزشی داریم بخش تدارکات داریم، دخالت‌گری داریم. 

آموزش رعایت اکید مسایل امنیتی مهم است، در واقع باید وقت عمده‌ای به آن اختصاص داد. باید بدانیم چه‌گونه می‌توان با پرداخت کم‌ترین هزینه دخالت کرد. هنر ما دقیقا در همین نهفته است. هماهنگی سراسری از طریق ارتباط هسته‌ها، اما این ارتباط از طریق شبکه‌های چند نفره که هم‌دیگر را می‌شناسند و یا باهم دوست هستند صورت نمی‌گیرد. شبکه‌ها در ارتباط با یک نشریه مخفی سراسری هماهنگی می‌کنند. هم‌دیگر را نمی‌شناسند که اگر جایی، هسته‌ای ضربه خورد، به هسته بعدی منتقل نشود. هسته‌های بعدی، هر چندتا که هستند به‌کارشان ادامه می‌دهند. به این ترتیب همه کارها مختل نمی‌شود. 

باید با احتیاط کامل عمل کرد. مثلا رفقای جوانی را در خیابان می‌بینیم که وارد درگیری یک پاسدار با یک دختر می‌شوند، طرف را چاقو میزنند، یا هر‌کار دیگری، به حق هم این کار را می‌کنند؛ ولی اشتباه است. باید یاد بگیریم که در ملاءعام، در مقابل دوربین‌ها اقدامی نکنیم که شناسایی شویم و فردا دستگیرمان کنند و ۳۵ سال حکم بدهند. چنین کارگران پیشتازی بیش‌تر از این می‌توانند مفید باشند. 

این برمیگردد به سوال قبلی که اگر کارگران اعتصاب‌شکن و غیره پیدا کردیم چه‌کار باید کرد؟ هسته‌ها باید هم از خود دفاع بکنند، و هم کسانی را که نارو می‌زنند و از پشت خنجر می‌زنند، افشا کنند. اما حتی این‌کارها هم نیاز به کمیته‌های مخفی دارد، باید کمیته‌های مخفی دفاع از خود ایجاد کنیم. اگر کسی خیانت میکند اسم‌و‌رسم و آدرسش را در تمام شبکه‌های بین‌المللی و داخلی ایران درج کنیم. این خائنین را باید افشا کنیم، کسانی که به آن‌ور خط طبقاتی می‌روند، کسانی که ما مطمئنیم دارند حمله میکنند، مثلا بسیجی می‌شوند و غیره، باید بی‌آبرو شوند. باید کمیته مخفی داشته باشیم، برویم پرس‌وجو کنیم، این‌ها کجا زندگی می‌کنند؟ چه کارهایی می‌کنند؟ و رفقا به‌طور مخفیانه، به هر‌شکل که جایز است ترتیب‌شان را بدهند که تسهیلاتی در ارتباط با تداوم مبارزات ایجاد شود. . بدین معنی، حتی دفاع از خود هم باید ازپیش مخفیانه سازمان داده شود، نمی‌توانیم بی‌گدار به‌آب بزنیم خب، واضح است که قدرت آنان بیش‌تر از ماست، در شرایط اعتلای انقلابی‌ست که این موازنه معکوس خواهد شد، یعنی هنگامی‌که پادگان‌ها و تمام مراکز قدرت را اشغال کردیم و سلاح در دست توده‌ها بود، و بسیج عمومی مسلحانه صورت گرفت، خواهیم دید که این‌ها مرتجعین چه‎گونه به‌دنبال سوراخ موش می‌گردند و چه‌گونه رهبرانشان به خارج فرار می‌کنند. همه این مسائل در آینده طرح خواهد شد، اما باید از امروز درایت کامل به‌خرج دهیم و کاری درازمدت را انتظار داشته باشیم باید حوصله داشته باشیم. بنیادها را بریزیم, آماده شویم؛ و این همان تشکیلات سراسری‌ست که صحبتش را کردم. این تشکیلات آماده می‌شود برای دورانی که بحران دوباره آغاز شود، مثل هفت، هشت ماه پیش، اگر از پیش آماده باشیم سازمان‌دهی سریع‌تر اتفاق خواهد افتاد و اتحاد‌های مختلف شکل خواهیم داد، با دانش‌آموزان، دانش‌جویان و سایر کارگران و غیره. نباید فرقه‌گرایی بکنیم، انزوا‌گرایی بکنیم، بی‌گدار به‌آب نزنیم، بلکه باید برنامه‌ریزی شده، هدف‌مند، تمام اقدامات ما باید این‌طوری باشد، با رعایت اکید مسائل امنیتی. تا می‌توانیم حتی یک نفر هم دستگیر نشود. درواقع این‌ها تدابیری است که باید در شرایط اعتلای انقلابی به‌آن بیندیشیم. 

خب ،این‌ها بیش‌تر از ما پول دارند، مگر روسیه چه‌کار کرد، رفتند و بانک‌ها را زدند، بانک ها را خالی کردند و دادند به انقلابیون که طبقه کارگر به‌قدرت برسد. این‌ها تدابیری‌ست که بعدها طرح می‌شود، نیروهایی که در شبکه سراسری متشکل می‌شود نهایتا باید خودش را مسلح کند، شاخه نظامی داشته باشد. اما این حرف‌های امروز ما نیست. در حال حاضر تناسب قوا به‌نفع ما نیست، باید پی‌ریزی کنیم و این مسئله‌ای‌ست که رفقای جوان کارگر در داخل ایران باید به آن توجه کنند. 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate