ناسیونالیسم چه تفاوتی با نازیسم دارد؟ … شانتاژ و ترور جزء ثابت تبلیغات جنگ‌سالاران

ناسیونالیسم چه تفاوتی با نازیسم دارد؟

ا. م. شیری

پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی و پیدایش سریع دولت ملت در جمهورهای پس از انحلال، علاقه‌مندی به مسئلۀ ملی به شدت افزایش یافته است. پرسش‌ها و چالش‌های جدیدی که به وجود آمده، پاسخ‌های جدیدی می‌طلبد. پاسخ به آن‌ها، به ویژه با آغاز رویدادهای اخیر در اوکراین ضرورت یافته است. مثلاً ناسیونالیسم چه تفاوتی با نازیسم دارد؟

پیشنهاد می‌کنم این موضوع خاص را از منظر معنوی و اخلاقی، بر اساس عشق و نفرت مورد بررسی قرار دهیم. هر انسان معمولاً وقتی هویت ملی خود را احساس می‌کند، در اصل هویت ملی دارد.

در این حالت، ناسیونالیسم ایدئولوژی مبتنی بر عشق به ملیت (ملت) و افتخار به ملیت (ملت) خود است. فرقی نمی‌کند که منظور ما ناسیونالیسم قومی (مثل ملیت) باشد یا ناسیونالیسم مدنی (مانند یک ملت). در صورت وجود یک دولت تک قومی (تک قومی)، ناسیونالیسم معتدل ممکن است یک ایدئولوژی دولتی قابل قبول باشد و هیچ کس این کشور را محکوم نخواهد کرد و حتی متوجه این پدیده نخواهد شد. علاوه بر این، در بالاترین نقطۀ عشق به خلق، ملی‌گرایی می‌تواند وطن‌پرستی تلقی شود.

اما همانطور که می‌گویند از عشق تا نفرت فقط یک قدم فاصله است. وقتی عشق مرز معقول را پشت سر می‌گذارد، به اشتیاق بی‌حد و حصر و اعتیاد دردناک تبدیل می‌شود. و حس افتخار به حس غرور تبدیل می‌شود. در اینجا قیاس ناسیونالیسم با مادر مهربانی که فرزند خود را بهترین و استثنایی می‌داند، مناسب است و با عنایت بیش از حد به فرزند خویش، به اخراج فرزندان دیگران از جعبۀ بازی شروع می‌کند

به این نحو، ناسیونالیسم افراطی نیز به تبلیغ و ترویج برتری ملی و ملت استثنایی دست می‌زند و از اینجا به بعد با انواع بیگانه‌هراسی (خصومت با بیگانگان) مانند نژادپرستی (ایده برتری نژادی) و نازیسم ادغام می‌شود.

نازیسم– یک ایدئولوژی مبتنی بر نفرت به دیگر ملیت‌ (ملت‌) تا محو فیزیکی آ‌ن‌ است. اصطلاح «نازیسم» برای نخستین بار به عنوان مترادف «ناسیونال سوسیالیسم»- ایدئولوژی حاکم بر آلمان هیتلری- استفاده شد. اما بعداً انواع و گونه‌های جدید آن مثل نئونازیسم و ​​غیره پدید آمد. اساسی‌ترین مسئله‌ای که همۀ این جریان‌ها را متحد می‌کند، نفرت بر مبنای ملی است. نازیسم به عنوان یک ایدئولوژی دولتی پیروز، آشکارا ایدئولوژی جنگ است.

مزیت رویکرد اخلاقی-معنوی به این موضوع عبارت از این است که می‌توان انواع مختلف نازیسم و ​​ناسیونالیسم را بمنظور وجه تمایز واضح‌‌تر و دقیق‌تر آن‌ها مورد توجه قرار داد.

علاوه بر ناسیونالیسم معتدل فوق الذکر در یک دولت تک قومی که ممکن است کاملاً قابل قبول باشد، دقیقاً همان ناسیونالیسم معتدل در یک دولت چند قومی (چند ملیتی) می‌تواند وجود داشته باشد. در این صورت آن هم ممکن است باعث بروز برخی درگیری‌ها و تنش‌های بین قومی بشود. به خصوص اگر پیروز شود و خود را به عنوان یک ایدئولوژی سراسری تثبیت کند.

در این حالت، کل دستگاه دولتی برای پشتیبانی از یک ملیت خاص با تمام قابلیت‌های قدرتمندش هم در حمایت و هم در سرکوب، امتیازات و مزایا به آن ارائه می‌دهد.

به نسبت رادیکال شدن، ناسیونالیسم سرکوبگرتر می‌شود. از شدت عشق به ملیت خود و حمایت از آن، به طور فزاینده‌ای به سمت تعدی و ظلم به ملیتی دیگر روی می‌آ‌ورد. و در اینجا ناسیونالیسم می‌تواند با نازیسم همکاری کند، اما نه لزوماً.

اگر ناسیونالیسم در داخل کشور با نازیسم ترکیب شود و با آن همکاری کند، سرکوب تا نابودی فیزیکی یک ملت دیگر یا حتی چند ملت تشدید می‌شود. در صورت پیروزی ناسیونالیسم در اتحاد با نازیسم در مقیاس ملی، یک دولت نازی بوجود می‌آید که معمولاً به اقدامات خصمانه علیه همسایگان خود دست می‌زند.

اما نازیسم می‌تواند بدون ناسیونالیسم نیز به عنوان یک پدیدۀ مستقل وجود داشته باشد. علاوه بر این، ممکن است نازیسم بین‌المللی هم وجود داشته باشد. وقتی با وجود ملی‌گرایی، در میان چند ملت روحیۀ نفرت علیه یک ملیت خاص نه علیه یک فرد، پدید می‌آید، به اصطلاح «انترناسیونال نازی» شکل می‌گیرد.

همچنین نازیسم می‌تواند بر پایۀ گروهی یا بر مبنای مذهبی (اعترافی) به عنوان ایدئولوژی برخی گروه‌های ملی و جوامع دیگر وجود داشته باشد. نمونۀ آن اقدامات خصمانۀ مشترک چند کشور غربی علیه روسیه و روس‌ها می‌باشد. ورود داوطلبان نازی‌ها به جنگ علیه روسیه در اوکراین و همچنین، اقدامات از سوی تک تک ساختارها و سازمان های غربی مثال دیگر این مدعاست.

در طول جنگ جهانی دوم، اگر هدف نفرت نازی‌های آلمان (ناسیونال سوسیالیست‌ها) عمدتاً یهودیان، اسلاوهای شرقی (روس‌ها، اوکراینی‌ها، بلاروس‌ها) و کولی‌ها بودند. اکنون هدف نفرت نازی‌های اوکراینی و غربی در درجۀ اول روس‌ها هستند. و یهودیانی که در اوکراین زندگی می‌کنند، گاهی اوقات به عنوان نازی‌های سرسخت ضد روسیه نیز عمل می‌کنند. چنین چرخش‌های تاریخی، به نظر می‌رسد، کاملاً ممکن است.

نقل از: تارنمای جنگ و صلح

تصویر از گوگل

۲۰ آبان-عقرب ۱۴۰۱

https://eb1384.wordpress.com/2022/11/11/ناسیونالیسم-چه-تفاوتی-با-نازیسم-دارد؟/

______________________-

شانتاژ و ترور جزء ثابت تبلیغات جنگ‌سالاران

خردمندان از تجربۀ دیگران می‌آموزند و احمقان از تجربۀ خود!

ا. م. شیری

شانتاژ و ترور فکری و حتی فیزیکی مخالفان جنگ، میهندوستان و بطور کلی همۀ نیروها و شخصیت‌های ملی، مترقی و انقلابی، بویژه، در جنگ‌های ترکیبی امری ثابت و رایج در جنگ تبلیغاتی امپریالیسم علیه خلق‌ها و ملت‌های «سرکش» است.

این تبلیغات درست زمانی شدت می‌گیرد و به نقطۀ اوج خود می‌رسد که موجودیت و زندگی یک کشور، یک ملت و یا یک خلق آشکارا با خطر مواجه می‌شود و مبارزه برای بقاء در صدر تمام اهداف نیروهای آزادی‌خواه قرار می‌گیرد و به اولویت اول آن‌ها بدل می‌شود.

امروزه شانتاژ و ترور فکری و حتی فیزیکی میهندوستان ایران، پس از تشدید جنگ ترکیبی امپریالیسم بدنبال مرگ مشکوک مهسا امینی بار دیگر با شدت و حدت کم‌سابقه‌ای به راه افتاده است. هدف این تبلیغات مانند آفتاب روشن است. مقهور کردن نیروهای مترقی کشور و جلوگیری از شنیده شدن صدای آن‌ها!

البته، در مورد مرگ مهسا امینی با توجه به ویدئوی منتشره از وی در مرکز «آموزش» گشت ارشاد، طرز راه رفتن با گام‌های شمرده و نشستن متین، برخاستن از جای بعد از چند لحظه و افتادن در حین صحبت، که حتی خانواده‌اش هم ادعا نکرد مربوط به او نیست، سه فرضیه مطرح است:

۱ــ این دختر کرد، بیمار در آستانۀ مرگ قریب‌الوقع بوده و افراد خاصی او را عامدانه به تهران منتقل کرده و در هماهنگی با نفوذ‌های درون گشت ارشاد، او را به جلو «پلیس ارشاد» هدایت نمود‌ه‌اند؛

۲ــ خودش تروریست انتحاری بوده و آماده برای انجام عملیات؛

۳ــ محافل خاصی بدون اطلاع مهسا، وی را برای مرگ در موعد معین آماده کرده‌اند.

هر چند هر سه فرضیۀ فوق نیازمند مستندات کافی برای اثبات بلحاظ حقوقی است، اما در این واقعیت شکی نیست که مرگ خانم امینی بمثابه علامت و فرمان آغاز حملۀ سراسری سربازان پیشتر آماده شدۀ جنگ ترکیبی غرب علیه تمامیت ایران بود. چه که گسترش آنی اغتشاشات در سراسر کشور دلیل روشنی مبنی بر اثبات این مدعاست. و گرنه، حادثۀ مرگ حتی در زندان‌ها و در زیر شکنجه در ایران اتفاق نادری نیست.

با شروع حمله، رسانه‌ها و شبکه‌های مروج جنگ و تروریسم، خشونت و ویرانگری مانند صدای آمریکا، بی‌بی‌سی و زیر مجموعه‌‌های آن‌ها مثل ایران انترنشال، من و تو، شبکه‌های باصطلاح از قبیل اینستاگرام و غیره بموازات پوشش خبری عملیات تروریست‌ها و جنگجویان ناتویی بخوبی آموزش دیده و هدایت آن‌ها، دامنۀ تبلیغات زهرآگین خود علیه نیروها و شخصیت‌های میهندوست، آزاداندیش، منادیان صلح و امنیت و آرامش در داخل و خارج را به حد اعلای خود رساندند و با اتهامات واهی مانند «عاملان رژیم»، «طرفدران رژیم»، «خارج‌نشینان»، «مخالفان با مطالبات مردمی»، «بی‌خبران از وضعیت داخل کشور» و غیره به سمپاشی جنون‌آمیز علیه آن‌ها پرداختند.

چنین تبلیغات مسموم همانطور که در بالا گفته شد، جزء لاینفک تبلیغات امپریالیست‌های غربی و رسانه‌های آن‌ها نه تنها برای مقهور کردن و تخریب چهرۀ نیروهای ملی-میهنی در تمام جنگ‌ها و تهاجمات، حتی برای فریب و ارعاب افراد و جریان‌های متزلزل،‌ ناآگاه و با درک ناقص، از جمله در جنگ ترکیبی علیه ایران نیز هست. واقعیت این مدعا در رابطه با ایران در دوره‌های مشخصی، با وضوح بیشتری مشاهده شده و می‌شود.

بعنوان مثال، این حملات در روزهای بعد از خروج نظامیان آمریکا و متحدانش از افغانستان بعد از ۲۰ سال اشغال این کشور، هنگامی که افغانی‌های همکار نظامیان آمریکایی، مسلح و غیرمسلح، سیل‌وار به ایران سرازیر شدند؛ یا بدنبال تشکیل باندهای قاچاقچی و راهزنان مسلح در مناطق غربی، جنوبی و شرقی کشور و همچنین، راه افتادن خیل «کولبران» به کردستان عراق تحت نظارت شدید آمریکا و اسرائیل بعد از اشغال این کشور توسط امپریالیست‌های آنگلوساکسونی در اسفند سال ۱۳۸۱، باضافۀ سفر فوج فوج ایرانیان به بهانۀ واکسیناسیون به ارمنستان با تخلف آشکار از پروتکل‌های بهداشتی آن دوره شدت گرفت. بگونه‌ای که هشدارهای مسئولانۀ نیروها و شخصیت‌‌های ملی و میهندوست مبنی بر اعمال کنترل و نظارت بر رفت و آمدها به خارج از مرزها علاوه بر مواجهه با بی‌تفاوتی و سهل‌انگاری مقامات و نهادهای ذیربط کشور، بهانۀ تشدید حملات و سمپاشی‌های مقامات رژیم‌های امپریالیستی و رسانه‌های تحت کنترل نظام سلطه علیه آن‌ها گردید. نیروها و افراد ملی- مترقی را به انواع اتهامات ناروا مانند مخالفت با «حقوق بشر»، «دموکراسی»، «مهاجرین»، «آزادی حرکت» و غیره متهم نمودند.

تأثیرات مخرب این تبلیغات در تمام رخدادهای سه دهۀ اخیر، بویژه در جریان نابودسازی لیبی بطرز هر چه عریان‌‌تری آشکار شد. بگونه‌ای که برخی جریان‌ها و افراد باصطلاح سیاسی تحت تأثیر همین تبلیغات سوء و به امید مرحمت و نوازش امپریالیست‌ها،‌ شبه‌نظریه‌هایی مانند «دیکتاتورها باعث آمدن امپریالیسم به منطقه هستند»، ارائه دادند؛ بمناسبت شره شره کردن معمر قذافی و «پیروزی انقلاب، پیام شادباش به مردم لیبی» فرستادند، مقالاتی تحت عناوین «دیکتاتور مرد، زنده باد انقلاب»، «ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار»، «مرگ ذلت‌بار» و غیره به رشتۀ تحریر درآوردند و هنوز هم برغم آشکار شدن تمام جوانب فاجعۀ لیبی، به خاطر همراهی خود با جنایتکاران جنگی یک عذرخواهی خشک و خالی نکرده‌اند.

نمونۀ بسیار برجسته‌تر شانتاژ و ترور منجر به مقهور کردن مخالفان جنگ و مداخلۀ امپریالیسم، فریب افکار و ارعاب افراد ضعیف‌النفس‌، متزلزلِ نشسته در روی دوصندلی، در سال ۱۹۸۸ در اتحاد شوروی اتفاق افتاد‌. در ماه مارس همان سال، خانم نینا آندری‌اوا، یکی از اعضای برجستۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی، شیمیدان، مدرس دانشگاه با تحریر جزوه‌ای تحت عنوان «در اصول سازش نمی‌کنیم»، که بعد‌ها با عنوان مانیفست مخالفان «نوسازی» شهرت یافت، هدف بعدی «نوسازی» باند خائن یاکوولی‌یف-گارباچوف- یلتسین را افشاء و رسوا کرد. بدنبال انتشار این جزوه در مطبوعات وقت، دشمن با بهره‌گیری از همراهی مدعیان دروغین دموکراسی چنان حملۀ شدیدی را علیه وی سازمان داد، که هیچ کس حتی جرئت نمی‌کرد در مجامع نامی از وی ببرد و یا سخنی از مانیفست او به میان آورد.

اما، زمانیکه در سال ۱۹۹۱نتیجۀ خیانت باند مذکور- انحلال اتحاد شوروی و تخریب سوسیالیسم آشکار گردید، خانم نینا چنان سرافراز و با افتخار در مطبوعات می‌نوشت، در مجامع سخن می‌گفت که هیچ کس شهامت نگاه مستقیم به چشم او را در خود نمی‌یافت. ولی، متأسفانه خیلی دیر شده بود (زنده یاد، خانم نینا در ماه ژوئن سال ۲۰۲۰ به آینده پیوست).

با این اوصاف، ما در سمت درست تاریخ ایستاده‌ایم و گرفتار شانتاژ نمی‌شویم. زیرا، از تجربیات دیگران آموخته‌ایم، نه از تجربۀ خود!

۲۰ آبان-عقرب ۱۴۰۱

https://eb1384.wordpress.com/2022/11/11/شانتاژ-و-ترور-جزء-ثابت-تبلیغات-جنگسا/

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate