آیا ایران می‌تواند ظرف یک هفته بمب هسته‌ای بسازد؟ …ضد انقلاب بنام انقلاب فرزندان انقلاب را می‌خورد!

آیا ایران می‌تواند ظرف یک هفته بمب هسته‌ای بسازد؟

ا. م. شیری

در گزارش مؤسسۀ علوم و امنیت بین‌المللی آمریکا (ISIS) آمده است: ایران اکنون اورانیوم با درجۀ غلظت کافی برای تولید اولین سلاح هسته‌ای خود در عرض یک هفته و در مجموع، شش کلاهک هسته‌ای ظرف یک ماه در اختیار دارد. 

نویسندگان این گزارش معتقدند با توجه به اینکه روابط ایران با غرب در سطح بسیار پائینی قرار دارد، اکنون توانایی تهران در زمینۀ فنآوری نظامی هسته‌ای بیش از هر زمان دیگری قابل توجه است. به نظر آن‌ها، این کشور فرصت‌های عظیمی برای یک جهش بلند رو به جلو دارد. در حال حاضر، ایران قادر به تولید چنان حجمی از اورانیوم غنی شده تا ۶۰ درصد است که تنها بخشی از آن برای ساخت سلاح هسته‌ای در عرض یک هفته کفایت می‌کند.

نویسندگان گزارش بر این باورند که در حال حاضر می‌توان در مورد ساخت ۶ کلاهک هسته‌ای توسط ایران در ماه صحبت کرد و تا پنج ماه دیگر این کشور ممکن است ۱۲ کلاهک تولید کند. با این حال، بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خاطرنشان می‌کنند، اگر ایران به آن‌ها اجازۀ بازرسی ندهد، تشخیص این نقض برای بازرسان آژانس دشوار خواهد بود.

کارشناسان آمریکایی نتیجه می‌گیرند: «ایران از توانایی کافی برای تولید حجم زیاد اورانیوم غنی‌شده و رسیدن به سطح غنی‌سازی تا ۹۰ درصد، یعنی اورانیوم با درجۀ تسلیحاتی برخوردار است». آن‌ها خاطرنشان می‌سازند که «ایران اهداف بلندپروازانه‌ برای توسعۀ برنامۀ غنی‌سازی خود دارد و برای دستیابی به ده‌ها هزار سانتریفیوژ پیشرفته با سطوح مختلف غنی‌سازی و ده‌ها هزار کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده تلاش می‌کند».

در گزارش مؤسسۀ علوم و امنیت بین‌المللی آمریکا گفته می‌شود که ایران با داشتن ذخایر رو به رشد خود می‌تواند به سرعت «اورانیوم با درجۀ تسلیحات کافی برای یک زرادخانۀ هسته‌ای کوچک» تولید کند. در این صورت، شرایط برای غرب، بویژه اگر دسترسی ایران به سامانه‌های حمل سلاح هسته‌ای را در نظر بگیریم، بسیار دشوار خواهد شد.

لازم به ذکر است که در سال ۲۰۱۵، ایران و پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل باضافۀ آلمان [۵+۱]، برنامۀ جامع اقدام مشترک [برجام] را امضا کردند. طبق مفاد آن، تهران ‌باید در ازای لغو تحریم‌های بین‌المللی و یکجانبه، توسعۀ برنامۀ هسته‌ای خود را به اهداف منحصراً صلح‌آمیز محدود می‌کرد. اما پس از اعلام ترامپ مبنی بر خروج آمریکا از این توافق، تهران گفت که مذاکره با واشینگتن بیهوده است و پس از آن به توسعۀ برنامۀ هسته‌ای خود ادامه داد.

امروزه بسیاری از کارشناسان بر این باورند که تشدید فعالیت نیروهای طرفدار ایران در خاورمیانه به این دلیل است که تهران ممکن است در آیندۀ بسیار نزدیک سلاح هسته‌ای خود را تولید کند و این، یک تحول بسیار ناخوشایند برای دولت نتانیاهو و همچنین برای دولت بایدن خواهد بود.

نقل از: ساوتسکایا راسیا [روسیۀ شوروی]، وب‌سایت حزب کمونیست فدراسیون روسیه

پی‌نوشت:

آمریکایی‌های تا دلشان می‌خواهند، بگذار جفنگ ببافند! اما حالا نوبت ما ایرانی‌ها، از جمله، «من» است سؤال کنم: آیا مقامات وقت ایران، بویژه، آن‌هایی که به امید لغو تحریم‌های «آقای جهان» راضی به نشستن در پشت میز مذاکره با ۵+۱ شدند، هیچ درسی از دیگران، مثلاً، از تجارب اعمال تحریم‌های غرب علیه اتحاد شوروی یا فدراسیون روسیه، جمهوری سوسیالیستی کوبا، جمهوری دموکراتیک خلق کره و سایر تحریم‌شدگان آموخته بودند؟ 

آگر آری، پس‌ چرا رفتند پای میز مذاکره؟ مگر تجربۀ کشور‌های تحت تحریم نشان نداده است که قلدر جهان هرگز تحریم‌هایش را لغو نخواهد کرد! و آیا آن‌هایی که به امید لغو تحریم‌ها، ایران را به پای میز مذاکره کشاندند، از این اصل حیاتی واقعا بی‌خبر بودند که «عاقلان از تجربۀ دیگران می‌آموزند و ابلهان خود تجربه می‌کنند»!

و اگر نه، پس به چه حسابی و با امیدواری به چه چیز حق مسلم کشورمان را به مذاکره گذاشتند و برجام را امضا کردند؟

البته، پرسش من و ما ایرانی‌های میهن‌دوست و دلسوز وطن تنها این نیست، بلکه هزاران است. با این حال، می‌خواهم فقط یکی دو پرسش دیگر از ملا حسن فریدون روحانی ، رئیس جمهور وقت و دار و دستۀ حامی او بپرسم. اما قبل از طرح سؤال کمی توضیح: یادمان نرفته که این آقای رئیس جمهور، نمی‌دانم چند سال برای اخذ دکتری در کشور ملکه فخیمۀ انگلیس اقامت داشته و تحصیل «علم» می‌کرده، بعد از امضای برجام در اجتماع مردم تهران فرمایش فرمودند: «…کاسبان تحریم، ناراحتید که تحریم‌ها برداشته می‌شوند… از کجا آب و صابون بیاریم صورت‌تان را بشوریم»! و جوانان طرفدار خود را با تی‌شرت‌های منقش به پرچم امپریالیسم آمریکا در خیابان‌ها به رقص و پایکوبی تشویق کرد… مضحکه این است که آقای دکتر، رئیس جمهور «با سوات»، تحصیل کردۀ انگلیس، الان نمی‌دانم ولی انگار تا آن موقع فرق مصادر «شستن با شوریدن یا شوراندن» را تشخیص نمی‌داد: «بشوریم»!‌

اما حالا سؤال: من بعنون یک ایرانی می‌پرسم از کجا آب و صابون بیارم صورت آقای «دکتر» رئیس جمهورِ کلید مک‌فارلن به دست، «با سوات»، دروغگو و دانندۀ زبان جهان را «بشورم»؟ 

شاید او و همپالگی‌هایش در صدد توجیه برآیند، که بعله، چون دونالد ترامپ، رئیس جمهور «آقای جهان» و یکی از سردسته‌های گردن کلفتان بین‌المللی از برجام خارج شد، تحریم‌ها لغو نشدند. در این صورت، گمان نمی‌رود آن‌ها فراموش کرده باشند که برجام در سال ۲۰۱۵ امضا شد، اما ترامپ در بهار سال ۲۰۱۸ برجام را پاره کرد. و لذا، برای لغو تحریم‌ها، سه سال وقت، نه تنها کافی، حتی زیادی بود.

سؤال آخر این که، آیا ملا حسن روحانی نباید پاسخگوی دروغگویی‌ها و خیانت‌هایش به کشور باشد؟ 

اگر آری! پس، کو و کی؟ و اگر قوۀ قضائیۀ کشور معتقد است نه! در این صورت، بنده عرض قابلی ندارم، جز اینکه می‌دانم انرژی هسته‌ای حق انحصاری هیچ کشوری نیست و استفاده از آن، چه برای مقاصد صلح‌آمیز و چه با اهداف دفاعی- نظامی حق مسلم همۀ کشورها، بویژه، ایران است که بعد از انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷ به این سو، همواره از سوی غرب به سردگی آمریکا به انحاء و اشکال مختلف تهدید می‌شود.

ناگفته روشن است که از میان هشت کشور دارندۀ زرادخانۀ تسلیحات هسته‌ای، تنها آمریکا از سلاح اتمی علیه بشر استفاده کرده و بارها بمب‌های حاوی اورانیوم ضعیف شده بر سر مردم بی‌دفاع افغانستان، عراق و دیگر کشورهای مورد هجوم خود ریخته است. افزون بر این، لازم به ذکر است که آمریکا در سال ۱۹۴۹ برای بمباران اتمی ۳۰۰ شهر اتحاد شوروی برنامه‌ای با عنوان دراپشوت تنظیم کرده بود. اما بدنبال آزمایش بمب هسته‌ای اتحاد شوروی آن را لغو کرد. 

ضمناً، کمترین تردیدی در این امر نیست که اگر جمهوری دموکراتیک خلق کره زرادخانۀ هسته‌ای خود را بموقع تکمیل نمی‌کرد تا کنون امپریالیسم آمریکا خاک آن را مانند بخش جنوبی شبه‌جزیرۀ کره، لائوس، کامبوج، فیلیپین، ژاپن… یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی و غیره به توبره کشیده بود.

بنابراین، ایران باید با اجتناب اکید از اشتباه لیبی و با توجه به اینکه آمریکا علاوه بر خاک خود، زرادخانۀ کاملی نیز در قلمرو آلمان، اسرائیل و ترکیه دایر نموده، کشتی‌های مسلح به سلاح اتمی آن در دریاها و اقیانوس‌ها دائماً پرسه می‌زنند،‌ روسیه و پاکستان، همسایگان دیوار به دیوار ما به تسلیحات اتمی مسلح هستند، مصرانه بر این باورم که اگر ایران ما نیز تسلیحات اتمی خود را تولید کند، آسمان اصلا به زمین نمی‌آید. طرفه اینکه ایران بر خلاف امپریالیسم آمریکا که تمام تاریخ نحس خود را در جنگ و حمله به  سر برده، طی دو قرن اخیر به هیچ کشوری حمله نکرده است.

https://eb1384.wordpress.com/2024/02/18/

۲۹ بهمن- دلو ۱۴۰۲



ضد انقلاب بنام انقلاب فرزندان انقلاب را می‌خورد!

خاطراتی از روزهای انقلاب و بعد از پیروزی

ا. م. شیری

۲۲ بهمن سالروز انقلاب مردمی ایران ما بر همۀ انقلابیون میهن‌پرست، علاقه‌مندان به تعمیق و تحکیم انقلاب، به همۀ آنان که دغدغۀ استقلال و آزادی، امنیت و تمامیت ارضی میهن دارند، در جهت تحقق اهداف انقلاب و آرمان‌های توده‌های کار و زحمت، در راه برقراری عدالت اجتماعی بطور شبانه روزی تلاش می‌کنند، مبارک باد! یاد تمامی شهدای انقلاب جاودانه و عزیز باد! 

تقریبا تمام روزهای ربع آخر سال‌‌ ۱۳۵۶ و همۀ روزهای سال ۱۳۵۷ پر است از خاطرات تلخ و شیرین! روزهایی که قاطبۀ مردم ایران، دوش به دوش هم، دست در دست یگدیگر علیه رژیم وابستۀ سلطنتی پهلوی به اعتراض انقلابی برخاستند، شعارهای انقلابی سر می‌دادند، غریو پرطنین فریادهای آزادی‌خواهی‌شان سراسر میهن را پر کرده بود، روزهای تاریخی خاطره‌انگیز بودند.

من و هم‌نسلان من و نسل پیش از ما بسیار خوشبخت بودیم که در فرجام نیک این انقلاب، کم و بیش، هر کس به سهم و توان خویش نقش داشتم.

در این کوتاه یادداشت من قصد ندارم به روزشمار انقلاب به پردازم و همه را یک به یک برشمارم. چه که این کاری است بس عظیم و بسیار مسئولانه و در حوصلۀ این یادداشت نمی‌گنجد! از این رو، میل دارم فقط چند خاطرۀ شخصی از آن روزهای عزیز را یادآور شوم تا نور حتی کم‌سویی بر این گفته بیندازم که گویا «انقلاب فرزندان خود را می‌خورد». اما این درست نیست. صحیح این است که ضد انقلاب بنام انقلاب فرزندان انقلاب را می‌خورد.

روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، جمعۀ سیاه، روز کشتار معترضان انقلابی در میدان ژالۀ تهران، پس از تظاهرات، خسته و دلگیر از حادثۀ خونین میدان ژاله به خانه بر می‌گشتم. آن وقت‌ها من ساکن روستایی در سه کیلومتر مرکز شهرستان بودم. مزارستان آبادی در خروجی آبادی به طرف شهر، در روی تپه‌ای پشت ماهی مانند واقع است. آن وقت‌ها رسم بر این بود که قبرستان‌ها را در کنار راه‌ها به این منظور ایجاد می‌کردند که هر رهگذری فاتحه‌ایی بر اموات بخواند.

درست در مقابل قبرستان به فردی برخورد که در سنین کودکی و نوجوانی همیشه با هم دعوا و درگیری داشتیم: ا. فتاحی. در دوران کودکی و نوجوانی بچه‌های آبادی به سه گروه مجزا تقسیم شده بودند: گروهی به سردستگی همین آدم، فرزند کدخدای آبادی، زور‌گو، پر مدعا، بی‌سواد، وقیح! او با اینکه ۴ سال قبل از من به مدرسه رفته بود، در کلاس هفتم همکلاس شدیم و تا آخر حتی نتوانست دیپلم متوسطه بگیرد. کدخدای آبادی ما مانند همۀ کدخداها طبیعتا با ادارات دولتی مرتبط بود. او هنگام اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۲، عکسی هم با محمد رضا شاه گرفته بود. این عکس به «زینت‌بخش» هر تجمعی در آبادی یا به عبارت دقیق‌تر، به ابزار حکمرانی او و فرزندانش تبدیل شده بود. گروه دیگری بود در اطراف من، همیشه معترض در مقابل زورگویان! اما گروه سومی هم بود که به هیچ یک از گروه‌ها نمی‌پیوستند- گروه عافیت‌طلبان!

باری، با این آدم در مقابل قبرستان دیدار کردیم. حالا که کمی بزرگ بزرگ شده بودیم و حال و هوای دوران کودکی و نوجوانی از سرمان پریده بود، با هم سلام و احوالپرسی کردیم. علت دلخوری‌ام را جویا شد. خبر میدان ژاله را نقل کردم… نگذاشت حرفم تمام شود و شروع به توهین، اهانت، فحاشی‌های رکیک به شهدای میدان ژاله کرد. هر چه گفتم خجالت بکش، حداقل از قبرستان شرم کن، بخاطر راه که محل قسم مردم است، شرم کن. مردم به این «راه» قسم یاد می‌کنند به «جادۀ مرتضی علی» سوگند می‌خورند… راهم را کشیدم و راه افتادم. مرا دنبال کرد. از بازویم گرفت، رو در روی من، دشنامی نماند که نگوید…خوب کاری کردند، کشتند، مثل … جنازه‌های‌شان… را بار کامیون‌ها کردند و در … روی هم ریختند… کاسۀ صبرم لبریز شد، انگار خون شهدان چشمم را گرفت، قوت عجیبی به دستانم داد. ناگهان چنان ضربه‌ای به او زدم که مانند یک تکه چوب خشک بر زمین افتاد. زانو روی سینه‌اش گذاشتم و تنبه درست و حسابی! جیغ و دادش به گوش فلک می‌رسید. بالاخره رهایش کردم.

همین آدم روز ۲۶ دی ماه، روز فرار شاه از کشور، در جمع مأموران ساواک به مسجد جامع شهر آمد. همگی آنجا اظهار توبه و ندامت از گذشتۀ خود کردند. توبۀ آن‌ها نخستین ترک را در صفوف انقلابیون آن زمان برانگیخت. جمعیت حاضر در مسجد دو شقه شد. گروهی به طرفداری از آن‌ها شعار داد، گروهی دیگر شعار «توبۀ گرگ مرگ است» سر داد. آن روز به همین ترتیب پایان یافت… روزها از پی هم گذشتند و توابان تا روز ۲۲ بهمن در تظاهرات روزانه شرکت می‌کردند. بعد از پیروزی انقلاب، ریاست ادارات و کمیته‌ها و بسیج مردمی را که در حال تشکیل بود، به عهده گرفتند. حتی رئیس این‌ها- حضرتقلی قربان‌پور، در یکی روزهای کشتار تابستان سال ۱۳۶۰ در مصاحبۀ خیابانی با تلویزیون ملی ایران (صدا و سیمای فعلی) با اشاره به کشتار کفار توسط حضرت علی (ع)، اعدام‌های فله‌ای را کم دانست. یکی دیگر از توابین ۲۶ دی ماه بنام آقای م. مدنی، زمانی که در بهار سال ۵۸  مدیریت شورایی ادارۀ آموزش و پرورش منطقه را در خانۀ فرهنگیان مطرح کردند و مرا هم برای عضویت در شورا نامزد کردند، ریاست آموزش و پرورش منطقه را به عهده گرفت.

او کارمند ادارۀ آموزش و پرورش بود. زمانی که در اوایل مهر ماه سال ۵۷، مسئلۀ اعتصاب فرهنگیان مطرح شد و من به همراه تعدادی از همکاران به مدارس و ادارۀ آموزش و پرورش رجوع کردیم و خواستار پیوستن به اعتصابات سراسری شدیم، در مقابل چشم ما یک دسته اسکناس از جبیش درآورد و روی میز کارش کوبید و … اگر خواهان سرنگونی رژیم شاه هستید، پس چرا پول آن را خرج می‌کنید…

روز ۲۲ بهمن روز شادمانی از پیروزی، روزی که اکبر رفسنجانی بعد از مذاکره با ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در ایران و ژنرال هایزر آمریکایی از رادیو اعلام کرد: «انقلاب تمام شد، بروید خانه‌هایتان»، شب را تا سحر در خیابان ماندیم. جشن و سرور برپا کردیم… شب ۲۳ بهمن تازه به خانه برگشته بودم، که همان فرد فحاش، مسلح به تفنگ ژ- ۳ به خانۀ ما آمد. 

ــ «کمیته انقلاب تشکیل داده‌ایم. من هم رئیس کمیته هستم. همه به نوبت نگهبانی خواهند داد. امشت نوبت توست». بی‌تأمل، برخورد روز ۱۷ شهریور را به او یادآوری کردم و از خانه بیرونش راندم و هرگز به کمیتۀ تحت ریاست او نرفتم… او در چند دوره برای نمایندگی مجلس نیز کاندید شد. از بد حادثه، هرگز بیش از چند صد رأی نیاورد و نتوانست به مجلس راه یابد.

بعد از پیروزی انقلاب طولی نکشید ورق برگشت، من و تعدادی از همکاران فعال در روزهای انقلاب از آموزش و پرورش تصفیه شدیم. مدیر مدرسۀ ما- علی پاک‌طینت که نقش پررنگی در اعتصاب مدارس و فرهنگیان منطقه داشت، در زیر ضربات شلاق، درست روی تخت تعزیر جان سپرد (به دلیل مصرف مشروب). من به زندان افتادم. خانه و کاشانۀ روستایی‌مان به آتش کشیده شد؛ چهار نفر در درون خانه تیر خورد. دو نفر به قتل رسید، دو نفر دیگر به معلولیت دائم دچار شد. بخشی از آبادی به کلی ویران گردید و از صفحۀ زمین پاک شد. بعد از رهایی از زندان تا سال ۱۳۶۴ در آوارگی و دربه‌دری به سر بردم. برای تأمین معاش به کارهای سخت و سنگین تن دادم. ادامۀ زندگی بدین نحو غیرممکن بود. از تابستان سال ۱۳۶۴ جلای وطن کردم و آوارۀ جهان شدم.

برغم همۀ ناملایمات، تمام نامردمی‌های عناصر و عوامل رنگ عوض‌کرده و با مشاهدۀ عینی چگونگی این واقعیت که «ضد انقلاب بنام انقلاب فرزندان انقلاب را می‌خورد»، در غربت، در مهاجرت نه تنها پایم نلرزید و نلغزید، بلکه، با عزم راسخ‌تر از پیش، با روح سرشار از عشق میهن‌پرستی و انترناسیوناسیونالیستی و ضمن تلاش مداوم برای کسب آگاهی ببیشتر، قلم به دست گرفتم؛ نوشتم و ترجمه کردم. حتی با کار ترجمه، سعی کردم از تجربیات دیگران بیاموزم و به هم‌میهنانم منتقل کنم تا مثل روزهای انقلاب دست در دست همدیگر و دوش به دوش یکدیگر، در کمال وحدت و همدلی ملی- میهنی با هم، در راه اعتلا و شکوفایی وطن‌مان، برای تحکیم استقلال، تقویت امنیت و تمامیت ارضی میهن‌مان، در مسیر تأمین آرامش و آسایش، رفاه و سعادت توده‌های مردم، بویژه اقشار و طبقات اجتماعی محروم شده، گام برداریم. 

با این حال، اگر چه نمی‌خواهم مشاهدات شخصی خودم را به همه جا و به کل انقلاب تعمیم دهم، اما این یک واقعیت روشن است که همین ضد انقلاب نه تنها انقلابیون میهن‌پرست را قلع و قمع کرد، حتی برخی از شخصیت‌های معتدل حاکمیت برآمده از انقلاب را نیز خیلی زود از میان برداشت.

سالروز انقلاب مبارک!

۲۲ بهمن- دلو ۱۴۰۲

https://eb1384.wordpress.com/2024/02/11/انقلاب-فرزندان-خود-را-میخورد-۲/


Print Friendly, PDF & Email

Google Translate