دو نوشته …اندر شجاعت شاعران … تا چند بلدید بشمارید؟

اندر شجاعت شاعران

من رضا براهنی را مانند بسیاری از طریق مجله فردوسی شناختم . نقد بی پروای او از شاعران، به ویژه نادر نادر پور نظر مرا جلب کرد. من سروده های نادرپور را دوست داشتم و هنوز هم دارم . نادر پور را اغلب در لاله زار وقتی از خانه ارثیه ای که داشت بیرون می آمد می توانستم ببینم . همواره آراسته و شیک و پاپیون زده بود.

واقعیت اینست که کار براهنی و نادرپور از نقد گذشته بود و در این مجله به هم می تاختند و حتا یادم هست که نادرپور در مطلبی او را درخت عرعر لقب داده بود که بسیار بر براهنی گران آمده بود .با این همه، این دعوای شاعرانه و پر جنجال بیشتر شکل نمایشی داشت و برای جلب خواننده صورت می گرفت . تعجب خواهید کرد اگر بگویم چگونه کشف کردم.

ساختگی بودن این  دعوا را در یک روز گرم تابستانی  تهران در اوج  این هیاهو به چشم دیدم. در آن روز در خیابان سعدی شمالی ، کوی مطبوعی  هر دو نفر براهنی و نادرپور را مشاهده کردم که با پیراهن سفید و آستین های بالا زده با هم گل می گویند و گل می شنوند. من که ازدیدن این منظره بسیار حیرت زده شده بودم به حکم جوانی بانگ برآوردم  که آقایان در مجله الکی دعوا راه می اندازند و در خیابان با هم رفیقند! جمله را نتوانستم  تمام کنم که هر دو نفر به سرعت پا به فرار گذاشتند.  برایم باور کردنی نبود. آن از صداقتشان و این از شجاعتشان!

باری سالیانی از این ماجرا گذشت تا چند سال پیش که براهنی پیش از آنکه برود کانادا به سوئد آمد. آن زمان یک ساعت برنامه رادیویی با نام «پیام ایران » در استکهلم داشتم و خواستم مصاحبه ای با او داشته باشم و بار دیگر صداقتش را محک بزنم. او در آپارتمانی که اتحادیه سراسری سوئد برایش تدارک دیده بود مسکن داشت  و با راهنمایی مدیر اتحادیه آقای اصغر نصرتی نزد او رفتم .

من نوار کاست نو برای مصاحبه نداشتم و وقتی این خبر را به من داده بودند که تقریباً شب بود و مغازه ها بسته بود و امکان خرید نوار کاست نبود. علی رغم میل باطنی ام یک جفت نوار رشید بهبود اوف را برداشتم که قربانی که این مصاحبه کنم. گفتگوی ما خوب شروع شد بخصوص که از کارهای ادبی او یاد کردم و چون کتاب جدیدش رازهای  سرزمین من را تازه خوانده بودم از آن هم نام بردم ولی زبانم لال که گفتم سبک نوشته ات مرا یاد داستان های روسی بخصوص ماکسیم گورکی می اندازد که براهنی برآشفته شد که من دوره پست مدرنیسم را هم سال هاست پشت سرگذاشته ام… من اصراری نکردم و نخواستم کار به جر و بحث بکشد.

ولی بی احتیاطی بزرگتر این بود که به براهنی خاطرۀ آن ظهر تابستانی و فرارش با نادرپور را یادآوری کردم که منکر شد و طبعاً بر عصبانیتش افزوده شد.

یادی از گذشته کرد و از دولت دکتر مصدق انتقاد کرد  که به مسألۀ آذربایجان نپرداخت. من بازهم بدون آنکه به اصل مسأله بپردازم چون که بیم جنگ و جدال می رفت، گفتم دکتر مصدق در برنامۀ خود ملی کردن نفت و مسألۀ انتخابات را داشت و در ۲۷ ماه زمامداری نمی توانست به همۀ مسایل بپردازد که بحث بالا گرفت و او از ظلم حاکم بر ترکان آذری یاد کرد که هنگامی که در مدرسه بوده ناظم مدرسه  او را مجبور کرده است که روزنامه دیواری را بلیسد (البته همین روایت در کانادا به تابلوی سیاه مدرسه و لیسیدن گچ تغییر پیدا کرد که البته غیر از داستان معروف پنکه است). همان جا از نادرپور گله کرد که او را درخت عرعر خطاب کرده.  برای رفع  سوء تفاهم گفتم من  خودم نیز آذربایجانی هستم  و براهنی نه برداشت و نه گذاشت ضمن سخنان ناروایی  مرا فاشیست خطاب کرد.

 او انتظار داشت که مصاحبه بدین ترتیب متوقف شود. ولی وقتی دید که من خواستار ادامه ی مصاحبه هستم گفت اگر بخواهی این مصاحبه را پخش کنی باید بدون سانسور پخش کنی . در جواب گفتم مطمئن باشید با همین ناسزای شما پخش می کنم و این مردم هستند که باید قضاوت کنند. براهنی که عرصه را بر خود تنگ دید فریاد کشید : اصغر (نصرتی ) من نمی خواهم مصاحبه کنم .

 آقای نصرتی خواهش کرد که من مصاحبه را متوقف کنم و این کار را کردم ولی در حقیقت کاری که براهنی کرد نادرست بود. او چنین حقی نداشت، وی ضمن بی ادبی، حق مرا پایمال کرده بود چون قول مصاحبه داده بود و من کار خلافی انجام نداده بودم. اما براهنی به این هم قانع نبود گفت من نوار مصاحبه را می خواهم .

تصمیم آسان نبود و می دانستم بحث در این مورد هم بی فایده است ولی چون نوارها شکل هم بودند بناچار نواری که آواز بهبوداوف  ضبط شده بود به او دادم و نوار مصاحبه را نگه داشتم . برای این که خلف وعده نکرده باشم صبح فردا به نصرتی زنگ زدم و گفتم که آن نوار که به شما دادم نوار مصاحبه نیست . با تعجب گفت پس چه نواری است ؟

گفتم نوار ترانه هایی از رشید بهبود اف است که براهنی می تواند گوش کند و لذت ببرد. نصرتی کمی به زمین و زمان نفرین کرد که چون او واسطۀ این مصاحبه بوده  قول بدهم که مصاحبه را پخش نکنم​. به او قول دادم و تا به حال پخش نکرده ام، ولی حالا که براهنی فوت شده شاید فرصتی برای تجدید نظر باشد…

  سه شنبه ، ۰۹ فروردین ۱۴۰۱

۲۹ – ۰۳ – ۲۰۲۲


تا چند بلدید بشمارید؟ حسن بهگر 

آقای علی افشاری معرف حضور همگان هست و بعد از مدتی که ظاهراً دوره می گذراند، این روزها تلویزیون ها و رسانه های خارج کشور را دائم از نظرات خود بهره مند می سازد. گویی کمیت این ها بدون حضور وی لنگ است .او به تازگی مقاله ای با نام «حمایت از پوتین در ایران؛ سیاست یا ایدئولوژی‌زدگی؟ » * در رادیو فردا منتشر کرده است که خواندنی است . 

مضمون مقاله بسیار رایج است : نویسنده دیگران را متهم به ایدئولوژی‌زدگی کرده و خود را از این عیب مبرا دانسته است. ولی در حقیقت مطلب خودش نمونۀ کامل ایدئولوژی‌زدگی است و دید دو قطبی. خلاصه این که بلد نیست بیش از دو بشمارد و به سه که می رسد همه چیز از پیش چشمش محو می شود. 

افشاری نخست شرح مبسوطی در باره ی  تعریف ایدئولوژی داده که از آن میگذرم چون چیزی به بحث اضافه نم یکند. خلاصه اش اینکه ایدئولوژی‌ را منشأ دید ساده انگارانه و دوگانه شمرده است. 

با وجود اینکه در ابتدی کار صحبت از ایدئولوژی  بصورت عام می کند،  روی سخن او با مارکسیست ها و کمونیست هاست. افشاری می گوید که روسیه شوروی سقوط کرده است و جوامع از آن زمان بسیار تغییر کرده اند ولی کسانی که به این ایدئولوژی مجهز بوده اند این تغییر را نمی بینند و  دشمنی با آمریکا رابصورت دگمی در آورده اند و هنوز به مخالفت با آمریکا ادامه می دهند . افشاری این  طرزفکر را «نگاه ایدئولوژیک » نامیده و بر این باور است که «این جریان دارای سیستم ارزشی دوست – دشمن است که جامعه را به دوگانهٔ دوست و دشمن تقسیم می‌کند.» 

اشکال در این جاست که حرف خود افشاری درست در همین قالب جا می گیرد. حرف افشاری این است که اگر کسی به سیاست آمریکا و نقش تخریبی او اشاره کند دوست روسیه محسوب می شود.  این سخن تازه ای نیست و البته مباحثه  جنگ اکراین به دوقطبی شدن هواداران سیاست روسیه و امریکا تقسیم شده است .سایت ها و رسانه های همگانی پر است از این جریان دو قطبی و خود آقای افشاری هم در این مقاله درحقیقت در سمت آمریکا قرار دارد. و هر دو طرف همدیگر را متهم به طرفداری یک جناج می کنند. در این حالت نمی توان حرف های یک طرف را ایدئولوژیک خواند و حرف دیگری را علمی. بخصوص وقتی تمایل به شنیدن حرفی غیر ازدو جریان اصلی ندارید. 

باید توجه داد مخالفان جنگ و کسانی که آمریکا را محرک آن می شمارند، لزوماً مارکسیست یا کمونیست نیستند.یک طرف روسیه قراردارد که دیگر کمونیست نیست و پس از گذشت سی سال از فروپاشی کوشش می کند تا سرپا بایستد و از جانب دیگر امریکا می کوشد یکی به یکی از فدراسیون روسیه بکند و به ناتو اضافه کند. 

  جنگ را می توان از جنبه های اخلاقی ، حقوقی یا حقوق بشری یا  صرفاً با توجه به اهداف آن ارزیابی کرد. برای نمونه جنگ آمریکا با عراق با هدف جایگزین کردن دموکراسی بجای حکومت صدام دیکتاتور به ما عرضه شد که دروغ بود. خودمان را فریب ندهیم. واقعیت تلخ در جنگ اینست که هیچ یک از بهانه ها اصل نیست . قدرت  و فقط  قدرت نقش مرکزی را در جنگ دارد. 

 این روزها تبلیغات غالب حول این محور می چرخد که باید جنگ تجاوزکارانه اوکراین را محکوم کرد و کسی حاضر نیست که سخنی جز محکومیت روسیه را بشنود. گویی جستجو برای کشف علت های جنگ خلاف اصول علمی و اخلاقی و سیاسی است . جرأت نمی کنی بگویی دستیار جان کری ، ویکتوریا نولاند خودش گفته که ایالات متحده ۵ میلیارد دلار برای انقلاب اوکراین هزینه کرده است. این پول ها برای تقویت مخالفان دولت ویکتور یانوکوویچ هزینه شد تا او به کمک فاشیست ها سرنگون شود و دولت هوادار آمریکا بر سر کار بیاید، یعنی همین زلنسکی که برای ما شده نماد دمکراسی. جرات نمی کنی بگویی هم اکنون بایدن ۳۵۰ میلیون دلار دیگر کمک نظامی  به اوکراین را تصویب کرده است و سیل اسلحه است که از اروپا و آمریکا برای زمین گیر کردن روسیه به اوکراین روان است. خوب این حاتم بخشی ها  برای چیست ؟ برای به زانو درآوردن روسیه یا به عشق چشم و ابروی مردم اوکراین؟ .

 این روزها صحبت حتا از فروپاشاندن روسیه است . پس در حقیقت این جنگ بین روسیه و اوکراین نیست این جنگی است بین آمریکا و روسیه  و ملت اوکراین قربانی آن است. 

این به معنای حمایت از روسیه نیست بلکه نگریستن عینی و واقعی به جنگی است که آخرش معلوم نیست. نمی توان با برچسب ایدئولوژی از شر این ایرادات منطقی خلاص شد. 

اقای افشاری این را دیگر خواجه حافظ شیرازی هم می داند که در سال ۱۹۹۱ پرچم سرخ اتحاد جماهیر شوروی برای آخرین بار در مسکو پایین کشیده شده است اما چرا با وجود اصرار پوتین به پیوستن به اروپا هنوز پذیرفته نشده است؟  

فرانسیس فوکویاما، سقوط شوروی را «پایان تاریخ» اعلام کرد و گفت که این یک پیروزی برای لیبرال دموکراسی و آغاز دوره جدیدی از دموکراسی در سراسر جهان خواهد بود. آیا این چنین شد؟ خودش هم که ناچار شد حرفش را پس بگیرد. معلوم شد اوهام ایدئولوژیک بوده. ایدئولوژی همیشه به طرف مقابل نسبت داده می شود ولی خوب که نگاه کنید می بینید انگشت اتهام همیشه درست نشانه نرفته. 

این چگونه لیبرال دموکراسی است که ۳۷ کشور را تحریم اقتصادی کرده و گرسنگی می دهد؟ 

 این جنگ به روسیه ختم نخواهد شد همه می دانند مقصد بعدی جنگ بر سر تایوان با چین است. آن که به فکر سلطه ی جهانی است آمریکاست و روسیه حتا توانایی سیر کردن شکم مردم خود را به زحمت دارد. 

پوتین بارها درخواست کرد که عضو ناتو بشود چون دیگر پیمان ورشوی وجود ندارد ، چرا آمریکا نپذیرفت؟  زیرا این آمریکاست که تنش طلب خواستار ادامه سیاست قبلی است و ناتو را توسعه می دهد و جنگ سرد را هم از سر گرفته است.آیا این بی انصافی نیست  بنویسی «این جمع از روی ضدیت با آمریکا و تابوانگاری از «ناتو» و یا شیفتگی به روسیه چشم خود را بر روی واقعیت‌ها بستند». مطمئنید چشم خودتان باز است؟ 

آیا برنی سندرز که در کنگره خطاب به بایدن گفت آیا اگر در مکزیک همسایگی آمریکا موشک بگذارند شما ساکت می مانید؟ ضد آمریکاست؟ یا شاید کمونیست است. مشکل طرفداران آمریکا این است که هنوز فحشی غیر از کمونیست دم دست ندارند: هر که علیه ماست، کمونیست است. 

شاید از نظر شما سندرز هم دچار «نگاه ایدئولوژیک » باشد ولی حقیقت آشکار تر از آنست بتوان منکر شد.  

اما شگفت انگیز است که افشاری تعریفی جدید و عجیب از ناتو می دهد : 

«ناتو یک پیمان امنیتی و راهبردی است که بعد از جنگ سرد باقی ماند و از پایین به بالا گسترش پیدا کرد. کارویژه اصلی ناتو در سه دهه گذشته حل و فصل اختلافات قدرت‌های غربی از طریق مسالمت‌آمیز !؟ و تقویت دموکراسی! و توسعه در دنیا بوده ‌است.» 

تبلیغاتچی های خود آمریکا هم این اندازه وقیحانه مجیز ناتو را نمی گویند که نویسندۀ ما. 

آقای افشاری این حل و فصل مسالمت آمیز!؟ ناتو را ما در یوگسلاوی ،عراق ، افغانستان و لیبی با بمباران های سفره ای این کشورها دیده ایم و شاهد بوده ایم که  میلیون ها انسان بابت آن جان داده اند. بایدن هنوز پاسخ چین را مبنی بر درخواست عذرخواهی آمریکا بابت بمباران یوگسلاوی نداده است .  

ناتو پیمان از پایین ببالاست ؟ یعنی گروهیست دمکراتیک؟ حتما بقول معروف تجاهل العارف کرده اید واگر نه کیست که نداند ناتو مانع از تشکیل نیروی نظامی در اروپاست. همین چند روز پیش آلمان اول بجای اسلحه ، کلاه کاسکت به اوکراین فرستاده بود و بعدا زیر فشار امریکا ناچار به فرستادن اسلحه شد. کشورهای دیگر اروپایی به ناچار همین کار را کردند و این جنگ در حقیقت تله امریکا بود تا اروپا را بیشتر به ناتو وابسته کند. ناتو اختلافات اعضای خود را حل می کند؟ از کی تا حالا؟ این اتحادیۀ نظامی است یا محکمۀ صلحیه؟ این طوری نمی توان واقعیت را قلب کرد. 

بایدن  گفت. او از جان آمریکایی ها برای دفاع از  اوکراین مایه نخواهد گذاشت . یعنی خون می دهیم ولی از رگ دیگران. اری دیگر ملت ها باید برای سلطه جهانی تنها ابرقدرت جهان باید خون بدهند. آمریکا خود را شکست ناپذیر می داند و این غرور موجب شده است که از خود غافل شود.  

امریکا با آوردن اوباما تظاهر می کرد که نژادپرستی را پشت سر گذاشته است ولی اکنون می بینیم هر جا لازم بوده،  با هواداری از گروه های نازیستی همان اهداف هیتلر و سلطه گیری او را پی می گیرد.  

تبلیغات ضد روسی کار را به افتضاحی بی سابقه در جهان رسانده ، اعتراض به موزیسین ها ، ورزشکاران و حتا مردم عادی ادامه دارد .حتا در برخی کشورها از دادن خدمات پستی به روسیه سر باز می زنند. روس بودن جرم شده است . این دیگر مخالفت با جنگ نیست این نژادپرستی  صرف است. 

 اگر علایق نژاد پرستانه بایدن پنهان است  و فیلم ویدیویی او درمورد بمباران یوگسلاوی مربوط به سالیان پیش است ترامپ رئیس جمهور قبلی علنا نژاد پرست است و هنوز بخش عمده ای از جمهوریخواهان هوادار او هستند. 

 مدعیند پوتین دیکتاتور است و با دموکراسی بیگانه است و حاکمیت ملی اوکراین را نقض کرده است و به روی خودشان نمی آوردند که با رأی روی کار آمده و گویی خبر ندارند جلوتر از او امریکا این کار را  با حمله به کشورهای دیگر کرده است. امریکا اصولا استقلال و حاکمیت ملی کشورها را دیگر قبول ندارد و هر جور دلش بخواهد رفتار می کند. نمی توانید هر بار تحلیلتان را از هر کجا خواستید شروع کنید و گذشته را نادیده بگیرید. 

 ما شاهد نمایشی هستیم که کارگردان واقعی آن آمریکاست. ناتو ابزار قدرتمندی برای کنترل اروپا است و گسترش ناتو به سوی شرق هدف استراژیک است به این سبب مرتب  اوکراین برای پیوستن به ناتو تشویق شد. گروه های فاشیستی مناطق روس نشین را بمباران کردند و سخن گفتن به زبان روسی را ممنوع نمودند . روسیه به آمریکا و اروپا مراجعه کرد و پاسخی نشنید تا جایی که لاورف گفت همه خود را به کری زده اند و صدای ما را نمی شنوند. برای جلوگیری از فعالیت نازی ها درخواست قطعنامه ای در سازمان ملل کرد و با وتوی آمریکا روبرو شد تا بالاخره روسیه برای دفاع از امنیت خود به ناچار به اوکراین حمله کرد. اینجاست که آمریکا در مقام عدالتخواهی و صلح دوستی و اخلاق فریاد برمی آورد که جنگ زشت و بد است! به این راحتی که نمی شود شعارهای تبلیغاتی را قبول کرد و به خورد بقیه هم داد. 

 زلنسکی از این می نالد که به ما قول دادند در کنار ما می ایستند و این کار را نکردند. هم او اکنون اعتراف می کند که اوکراین نمی تواند عضو ناتو بشود ولی بقول معروف علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. آری اکنون آمریکا اسلحه می فرستند تا جنگ طولانی تر شود تا اوکراین به نیابت از آمریکا بجنگد. سرباز آمریکایی نمی آید ولی اوکراینی کشته شود چه باک. قصد فقط بالا بردن هزینۀ جنگ است برای روسیه، نقداً هیچ برنامۀ دیگری در کار نیست. 

گردنکشی آمریکای مغرور مانع ازآن نمی شود که شکاف ها و رخنه های افول این امپراتوریش را نبینی. کوشش های بی عاقبتش برای ادامۀ سروری فقط جهان را ناامن تر می کند. ..

شنبه ، ۰۶ فروردین ۱۴۰۱

۲۶ March 2022

حمایت از پوتین در ایران؛ سیاست یا ایدئولوژی‌زدگی؟- علی افشاری 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate