دو نوشته … مردم را از کشورشان نبرید … ​اصلاح طلبان فرصت طلب

مردم را از کشورشان نبرید

نزدیک به هفت سال  است که احمدرضا جلالی، پزشک و  پژوهشگر ایرانی – سوئدی  در ایران زندانی است .او به دعوت دانشگاه تهران و دانشگاه شیراز به منظور شرکت در کارگاه مدیریت بحران به ایران سفر کرده بود، ولی ناگهان اتهام محاربه و فساد فی الارض و همکاری با اسراییل به وی زده شد و به زندان انداخته شد.

اکنون با پایان دادرسی حمید نوری در سوئد و محکومیت حبس ابد برای او به جرم  معاونت در جنایت جنگی بلافاصله جمهوری اسلامی نیز اعلام کرده است که  جلالی در۲۱ اردیبهشت ماه اعدام خواهد شد. این خبر را خبرگزاری رسمی مستقل ایران، ایسنا منتشر کرده است.

با توجه به تکرار سوابق موارد مشابه، آنچه که پس از شنیدن این خبر به ذهن هر کسی خطور می کند  اینست که جمهوری اسلامی خواستار معاوضه جلالی با  مأمور وفادارش است و باکی هم ندارد که حتا جلالی را فدای حمید نوری کند، متولیان دین که هیچگاه از قربانی کردن دریغ نداشته اند. چرا که اگر حمید نوری از مجازات رهایی نیابد سرنوشت او می تواند مایه ی عبرت دیگر مزدوران و قاتلان نظام باشد.

نکته مهم و آشکار آنست که هنوز اتهام جلالی ثابت نشده است و عناوینی مانند محاربه و مفسد فی الارض نه مقبولیت داخلی دارد و نه مفهومی برای جهانیان . هیچ مدرکی نیز بجز اعتراف متهم نیز ارائه نشده است که با توجه به سوابق شکنجه در ج ا و این واقعیت که جلالی از داشتن وکیل مستقل محروم بوده، نمی توان اعتباری برای آن قائل شد. این اولین بار نیست که یک ایرانی دو تابعیتی در سفر به ایران که به دعوت مقامات رسمی انجام شده است دستگیر و به اتهام های این چنینی محکوم می شود و سرانجام با مجرمان در کشورهای دیگر معاوضه می گردد.

باز در شرایط حساس و بحرانی که ایران بسر می برد این خبر چهره ای ناپسند از کشور ما را به نمایش می گذارد. جمهوری اسلامی به جای حرکت از واقعیات سیاسی و اجتماعی به دنبال آیات و احادیث است تا اعمالش را توجیه نماید. در پاسخ به خواست های مردم  در داخل کشور به زور و سرکوب متوسل می شود و در خارج به گروگان گیری . هنوز پس از نزدیک به نیم قرن حکومت، این ها از دیپلماسی هیچ نیاموخته اند. دیپلماسی  ابزاری برای حل مشکل و مناقشه است. مبنای دیپلماسی گفتگو و مذاکره است نه تهدید و گروگان گیری . دیپلماسی کوشش می کند به توافق دست یابد  و  سعی می کند اعتماد طرف مقابل را به دست آورد ولی جمهوری اسلامی همواره با الدورم بلدورم  آغاز کرده و سرانجام تن به شکست داده و خسارت های عظیمی هم از کیسه ی ملت پرداخته است .

جلاد و قربانی، حمید نوری و احمد رضا جلالی هر دو قربانی جمهوری اسلامی اند . چه حمید نوری که تن به همکاری در قتل های ۵۷ داده و چه احمد رضا جلالی که ناچار به مهاجرت شده . اگر جمهوری اسلامی سیاستی در جهت رفاه و آسایش مردم داشت نه حمید نوری ناچار بود نقش میرغضب را بازی کند و معترضان حکومت را بکشد و نه جلالی در معرض اتهام جاسوسی قرار می گرفت.

مسأله مهمی که دراین میان مطرح است، هویت و فرهنگ و سربلندی ملت ایران است که در این ماجراجویی ها پایمال می شود . احترام به حقوق افراد و قوانین بین المللی و احترام به حاکمیت دولت ها برای حفظ آبرو و غرور یک ملت لازم است و موجب بالا رفتن عزت نفس ملت ما می شود ولی به دلیل نادانی این حکومت، ما همواره در انظار جهانی تحقیر شده ایم . هویت ایران ریشه در فرهنگ و تاریخ خود دارد و این کارهای عصرحجری حکومت اسلامی از قبیل ترور و گروگان گیری با این هویت سازگار نیست .

همین روز یکشنبه گذشته سفیر سوئد در ایران به وزارت امور خارجه در تهران فراخوانده شد تا به او بگویند اتهامات حمید نوری «بی اساس و ساختگی» است . یعنی محاکمه ای  که با حضور شاهدان بسیار و با حضور آزاد مردم و خبرنگاران ماه ها ادامه داشته و متهم از یاری وکلای درجه یک نیز برخوردار بوده است، به ادعای جمهوری اسلامی محاکمه ای ساختگی و بی اساس است ولی گرفتن اعتراف زیر شکنجه و در درهای بسته زندان جمهوری اسلامی عادلانه و با اساس بوده است ، یعنی این که فرشته ی عدالت در جمهوری اسلامی حتا ترازو ندارد.

این ندیدن واقعیات ، این زبان همواره متعرض ولی بی منطق، این زبان گروگان گیری، در ارتباطات جهانی به کجا منتهی خواهد شد؟ چه نتیجه ای خواهد داشت ؟ آیا بجز اینکه  تنفر و انزجار جهانی  را برانگیزد و سلب اعتماد عمومی  کند نتیجه دیگری خواهد داشت؟

مدت هاست که تکلیف حیثیت ما را در انظار جهانی روشن کرده اند و می دانیم که سرشکستگی یعنی چه. ولی چیزی که به مرور شاهدیم این است که این بی آبرویی ها در نهایت بر بستگی مردم به کشورشان تأثیر نهاده است. این هایی که گاه از ایرانی بودن ابراز خجالت می کنند و بعضی اوقات از کشور خود روگردان شده اند، به همین رفتار حکومت فعلی واکنش نشان می دهند. این رفتار خلاف هر قاعده و ارزش برای خود ایرانیان نیز قابل تحمل نیست و پیوندشان را با کشور خودشان سست می کند. در زمانه ای که دشمنان از همه طرف کمین کرده اند تا ایران را از هم بپاشانند، متفقی بهتر از نظام برای رسیدن به اهداف پلیدشان ندارند. در این چهل و اندی سال چه مرجعی بیشتر به پیوند ملی ایرانیان لطمه زده است؟..

پنج شنبه – ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ 

۲۰۲۲-۰۵-۰۵

____

 

​اصلاح طلبان فرصت طلب

 

گروه های موسوم به اصلاح طلب همواره در تعریف خود ناکام بوده اند و نتوانسته اند خود و اهداف و برنامه های خود را تعریف کنند. ولی با این حال مردم بسیاری را به دنبال خود کشاندند و حتا حکومت راقبضه کردند و در مجلس هم اکثریت داشتند و نشریات فراوانی را هم منتشر کردند ولی همچنان این ابهام باقی ماند و حتا خاتمی که نماینده آنها بشمار می آمد در مدت هشت سال که بر سر اداره کشور بود نتوانست برنامه ی مشخصی ارائه دهد و بر سر گردانی خود و مردم افزود. در جنبش سبز نیز دیدیم که مردم جلوتر از رهبران بودند. شعار رهبری جنبش اعتراض به تقلب در انتخابات بود ولی مردم شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و زنده باد جمهوری ایرانی دادند.

حال به تازگی یکی از  اصلاح طلبان بنام محمد صادق جوادی حصار که سخنگوی حزب اعتماد ملی هم است گفته است که :« جریان اصلاحات باید تعریف روشنی از خود ارائه دهد»*، البته خود او را هم ندیدم که تعریف دندانگیری ارائه دهد.

جوادی حصار ادامه می دهد:« جریان اصلاحات باید مرز خود با رفتارهای حاکمیتی و مطالبات عمومی را روشن کند. اصلاحات باید مشخص کند که تا کجا با مطالبات عمومی همراهی دارد، کجا با این مطالبات همپوشانی دارد و کجا به مطالبات انتقاد دارد و کجا اصلاً این مطالبات را قبول ندارد.» 

در ادامه حتا به هم آوایی با اپوزیسیون خارج کشور هم اشاره دارد:

« اصلاح طلبان از سویی باید مرز خود با اپوزیسون خارج ازکشور را مشخص کنند. اپوزیسیون خارج  و اصلاح‌طلبان هر دو از مردم و از لزوم اصلاح امور می گویند. اپوزیسیون برانداز می گوید جمهوری اسلامی بد است و اصلاحات می‌گوید به جمهوری اسلامی انتقاد دارد. بنابراین اصلاحات باید مرز خود با این جریان را مشخص کند تا هم حاکمیت و مردم و هم جریان برانداز تکلیف خود با اصلاحات را بدانند. الان برخی افراد که در اردوگاه اصلاح طلبی هستند، صبح شعار اصلاح‌طلبی می‌دهند، ظهر با براندازها هستند و شب می‌گویند گور پدر هر دو. این چنین رفتارهایی مردم را نسبت به اصلاح‌طلبان بلاتکلیف می کند. وی در پایان گفت: «اصلاحات در درجه اول باید تعریف روشنی از خود ارائه دهد سپس می تواند براساس این دیدگاه نظری، حاکمیت را نقد کند./ ایسنا»

شما بر جریان بی صداقتی که صبح اصلاح طلب باشد و ظهر برانداز و شب هر دو را  منکر شود بجز فرصت طلب چه نام دیگری می توانید بگذارید؟

آیا این جریان سرگردان که خودش هم نمی داند چه می خواهد می تواند نقش اپوزیسیون داشته باشد یا اصلاً نقش سیاسی مفیدی بازی کند؟

اصلاح طلبان می دانند این دین با روزگار امروز سازگار نیست ولی جرات نمی کنند بگویند که می خواهند دین را اصلاح کنند چون اصلاً اختیارش هم دست آنها نیست. سهل است جرأت نمی کنند بگویند با این دین نمی شود حکومت کرد. در یک کلام اصلاح طلبان هنوز از مذهب نبریده اند ولی ادایش را درمی آورند . البته باید گفت آنها هنوز از امتیازات ویژه ای برخوردارند و رژیم تحملشان می کند .این امتیازات آنها را مجبور می کند که از ارزیابی عینی موقعیت خود بپرهیزند.

آنها نمی توانند مردم را با قصه های آخرالزمانی و روایات قانع کنند، پس می کوشند دینشان  رابا فلسفه های مدرن تطبیق بدهند ولی هر سعیی که می کنند بیشتر از دینشان دور می شوند. نه در پیش سنت گرایان جای دارند نه در میان متجددها . در برزخی بسر می برند که می خواهند همه در آن بمانند.

چرا نمی خواهند از رژیم بکنند؟ اغلب انها از طبقات فرودست جامعه بودند و ناگهان به همه چیز رسیده اند و طعم قدرت و نعمت را چشیده اند و نمی توانند از آن به آسانی دست بکشند. در بسیاری از رسانه ها و نشریات داخل و خارج مطرح هستند .ایالات متحده نگاهی مشفقانه به آنها دارد .برای مثال  در ختم عزاداری مادرشان  دیپلمات های آمریکایی شرکت می کنند و دستی بر سر وکول صاحب عزا می کشند. اینها که تا دیروز کسی چیزی حسابشان نمی کرد، امروز سری توی سرها درآورده اند و صاحب نام و آوازه و مال و مکنت شده اند. این موقعیت اجتماعی سبب می شود که بستگان و فامیل هم به آنها روی بیاورند . فرزندانشان و اقوام دور و نزدیک می شتابند که از این نمد کلاهی نصیبشان شودکه غفلت موجب پشیمانی است . خوب، همه ی اینها امتیاز است.

آیا فعالیت اصلاح طلبان با عناوین مختلف نتیجه ای هم داشته است؟ 

اگر بگویم سراسر زیان بوده است اغراق کرده ام ؟  از بالا رفتن دیوار سفارت آمریکا تا به میدان آوردن دو سه میلیون معترض به خیابان با شعارهای انحرافی و امید واهی دادن به مردم، در نهایت به استمرارهمین حکومت مدد رسانده اند. بگذریم که خاتمی رهبرشان با دموکراسی هم مخالفت کرده و گفته مردم دموکراسی نمی خواهند یعنی این حکومت را می خواهند. در زمان حکومتش دستور حمله به دانشجویان را هم او داده و همین مردم معترض را عندالزوم برای خوشایند رهبر اغتشاشگر نامیده  یا جامعه مدنی را که سنگش را سال ها به سینه می زد، محض جلب رضایت رهبری به جامعه مدینة النبی تبدیل کرده است. اگر این تذبذب و دورویی نیست پس چیست ؟ با این بی هدفی ، با این اغتشاش و بی پرنسیبی باری به مقصد می رسد ؟

حال چرا عده ای با همه این تجربیات تلخ بدنبال آنها روانند؟ نخست گستردگی تبلیغات و تقریباً انحصار رسانه ای در داخل و خارج را باید عامل اصلی شمرد. مردم بجز این معترضان آبکی چیز دیگری نمی بینند. در داخل و خارج سایت یا نشریه دارند و از توبره و آخور می خورند. در داخل چون خودی محسوب می شوند از حداقل آزادی ها بعنوان تنها آلترناتیو رژیم برخوردارند. در خارج نیز توانسته اند روابط خوبی با آمریکا و طبعاً با اروپا بدست آورند و به همین سبب کاملاً در مقابله با سیاست خامنه ای هستند. کینه ی مردم نسبت به خامنه ای و رژیم موجب شده که از بغض به او به اصلاح طلبان علاقه بورزند و جالب اینجاست که چین و روسیه هم از این بغض بی نصیب نمانده اند .

خلاصه اینکه بندبازی می کنند، بین حکومت و اپوزیسیون، بین حکام و مردم، بین اسلام سیاسی حکومتی و اسلام سیاسی خودشان، بین جمهوری اسلامی و آمریکا و… با همین دوز و کلک ها مردم را معطل کرده اند. باید گفت پدر جان تو به درد کار در سیرک می خوری نه کار سیاست. برو دستگاهی راه بیانداز و اگر مردم را سرگرم می کنی، به آنها ضرر نزن، مزدی بابت شیرینکاری هایت بگیر و برو..

دیده بان – محمد صادق جوادی حصار 

پنج شنبه۸ اردیبهشت ۱۴۰۱

۲۰۲۲-۰۴-۲۸

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate