شعر

“ایتاکا” سروده ای از کنستانتین. پ. کاوافی

“ایتاکا” سروده ای از کنستانتین. پ. کاوافی  ترجمه زهره مهرجو ایتاکا هنگامی که عازم ایتاکا می شوی باید آرزوی سفری دراز کنی پر از ماجرا… پر از آگاهی. با *لاستریگونیان ها، سایکلوپ ها و پوزئیدون خشمگین مواجه نخواهی گشت اگر آنها را در درون روح خود حمل نکنی… اگر که روح تو آنها را در مقابلت بر نیفرازد. باید به ...

ادامه مطلب »

مقتول« لعنت آباد»

  هنگام که غبار خاکستری ِ سحر بر چهره ي خيس بنفشه‌زار مي‌نشيند و عطر بي دريغ آفتابِ پگاه كوچه‌های يخ‌ زده را گرم مي‌كند، زير نگاه آن كه در چارقدِ سياه خود شكسته و شوق ديدارت را بر آستانه‌ي در نشسته است، مي‌ آيي! هنگام كه خيابان‌های خاموشِ اين شبِ خوف در شعله‌ي فريادی گُر مي‌گيرد، و شطي از ...

ادامه مطلب »

زَنانِ سیاسی

تقدیم به جانْ فدا ( رفیق مهین جهانگیری )   زَنانِ سیاسی زیباتراَند ! این زَخمه هایِ زیتون را مَزارعِ مَهتابی ، شَهادت خواهند داد تُفنگی : که بر پیلهْ زارِ فَقر به تَعبیرِ نان ، می غُرّد یا حَـتّا … گیاهی که در پَرگارِ یک گودال قَد می کِشد تا دیوار هَر دو از ترانه ای در خاطراتِ زَنانه ...

ادامه مطلب »

هجوم جهل بود

فتوای آیت‌الله خمینی ٫« ۲۸مرداد ۱۳۵۸» ، * هجوم جهل بود، طوفانی «کور و وحشی،» ٭با سرعت در هم می شکست درختان ریشه‌دار باغ، – و می بلعید تمامی زندگان را در شهر ..» [ومن می‌دیدم، انسان های بر خاک افتاده درشهری که به جای آب، خون در کوچه‌هایش روان بود….» ٭به چشم سر  دیدم، سگی که دست زنی را ...

ادامه مطلب »

تَختهْ سیاه

تقدیم به جانْ فدا ( رفیق فرزاد کمانگر )   صُلح الیافِ کدامینْ دیار است ؟ که حَدیث اَش این گونه تاریک ، می روید از دَهانِ قَناری وقتی شهر را سَربازان به یَغما بُردند : آزادی نامِ زَنی بود با بُقچه یِ فُصول … با اشارتی رو به زَنگارِ خانه اَش سالیان ، از خَلوتِ ییلاق گذشت ولی عاقبت ...

ادامه مطلب »

دوئل ِ چاقو و قلم

  دوئل ِ چاقو و قلم رو در روی هم ایستاده اند یکی قلم/ یکی چاقو هردو نوک تیز اند یکی برای قطع ِ رگ های اندیشه یکی برای قطع ِ دست های دراز ِ جهل دوئل که تمام شد تا کدام جان ِ سالم به در برده باشد: مزدشان را می گیرند یکی از پاسداران ِ اندیشه یکی از ...

ادامه مطلب »

فریاد دختری

                    « فریاد دختری »                                                                                                          دختری کناردریا بود .. . خانواده ای داشت ..  و خانه ای ،  با دو پنجره .. و دری .     ناوی جنگی درساحل پهلوگرفته  ، وبه شکارِعابرین سرگرم : چهارتا.. پنج تا..هفت تا.. و .. که برشن ها می افتادند . دختر، اما ، لحظه ای درامان ماند ...

ادامه مطلب »

 با : ه . الف. سایه

این شعر را باز نشر می کنم تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد….  با : ه . الف. سایه     « دیرست گالیا                      به ره افتاده کاروان » « بر من دگر  فسانه دلدادگی مخوان» تو سایهی کدام بختکِ وهمی بر شعرِ تابناکِ جسارت. ای شاعرِ بزرگ! در چلهی زمستان        با جامهی شبانی همساز ِگلهی گرگانی؟! « ...

ادامه مطلب »

شیار خونین استعمار 

از زیر نردۀ زندان … خون گرم پلپ… پلپ با تپش جاریست گاه تند و حجیم گاه آرام… لیک همواره و پیوسته خون مردان و زنان و کودکان دست ها همگی … با دستبند بسته   بر گسترۀ سینۀ ایران کشیده استعمار شیاری خونین … و ابدی که می سوزد و می سوزاند از کشتارهای امروز تا زخم های خونین ...

ادامه مطلب »

فردای انسانی

فردای انسانی این روزهای سیاه، سیاهیِ این حکومت نکبت و حکومتِ سیاهی‌ها جاودانه نیست. ایام سلطنت شاهان جاودان نبود روزگار سلطنت سیاه خدا نیز جاودانه نیست. خونِ آزادگان اگر چه بر پیشانیِ تاریخ هموار بوده است بندگی و بنده‌شماریِ انسان اما همواره نیست. انبوه درد جدارهای شب را با خنجری ز خشم از هم میدرد کابوس شومِ رنج به پایان ...

ادامه مطلب »

من هیچ قدرتی ندارم … مکتب عشق

دو شعر از نزار  قبانی ترجمه: ژاله سهند   مکتب عشق   عشق تو به من آموخت که چگونه سوگواری کنم و به زنی برای قرنها نیاز داشتم که سوگوارم کند نیاز به زنی داشتم تا مرا برشانه هایش به مثل پرنده ای به گریه وادار کند به زنی نیاز داشتم که تکه هایم را به مثل شیشه شکسته ای ...

ادامه مطلب »

موجم

«موجم» با هجوم”واژه ها” به تنمای دلم از آسمان که بباراند بر پیکر بی روحم، تشنه ام،تا سیرابم کند با نم نم باران تابباراند عواطف، در اين دنیای سرد بی روح همچون رودخانه به عریانی همچون چشمه خلاق به زیبایی همچون موجهای دریا با گذر از طوفان‌ها  غرقم کند  در موجهای ٱب، تا که بشکنم ترس در راه رسیدن به ...

ادامه مطلب »

موش ها و آدم ها

موش ها و آدم ها ۱ هیچ کس حاضر نیست درجلد ِ تو برود که مثل ِ موش پنجه در پنجه ی گربه انداخته ای ۲ چقدر گفتم پوست ِ شیر برتن مکن پنجه به روی آدم ها نکش سراز باغ ِ وحش در می آوری و همه می فهمند موش ِ بزدلی هستی! ۳ دیرنیست که موش ها آرزو ...

ادامه مطلب »

من یک زنم

من یک زنم روزی ما زنده می شویم که وجودمان را باور کرده باشیم  روزی که با عشق به اوج طغیان می رسیم زمانی که زیبایی ها در وجودمان عریانتر می شوند. *با گذر از هر کوچه با به دست گرفتن سبدی پر از پرهای گل! زمرمه می کنم ترانه رهایی را من یک زنم طغیان عواطف رودخانه محبت خلاق ...

ادامه مطلب »

دوست داشتن اَت را

تقدیم به زنده یاد ( مدیا کاشیگر )   دوست داشتن اَت را با یک سُرود … به شالی کاران می سپارم این گونه : شباهنگام از تُردِ دقایق ! می گذریم و واپسین گفت و گویِ مان میانِ شَبنم ، و ستاره تکرار خواهد شد ..   # الکساندر سِرگِیویچ پوشکین # ترجمه # امید آدینه

ادامه مطلب »

سه شعر

ترجمه: ژاله سهند پابلو نرودا گفتم با من بیا، و هیچ کس نمی دانست   گفتم با من بیا، و هیچ کس نمی دانست کجا، یا چگونه درد برمن تپید، برای من نه میخکی است و نه بارکارول ۱، زخمی بود که فقط عشق باز کرده بود دوباره گفتم با من بیا، ، انگار دارم می میرم. و هیچ کس ...

ادامه مطلب »

زلزله‌ی(افغانستان)

خبر زلزله‌ی(افغانستان)که جهان را لرزاند» *چگونه میشود از درد نوشت؟ وقتی‌که زخم‌ها ما٫ قدیمی وعفونی ست. *ازکدام باد شوم باید نوشت؟ وقتی که جانیان زندگی هر روزه ما را تباه ساخته‌اند * از کدام اختیار باید نوشت؟ بیگانه از خویشتنیم، ما بدور از انسان بودن در قومپرسی و مذهب ذوب شدیم…». از زخمهای عفونی وبجامانده «احزاب جهادی؟» که روزگارمان را ...

ادامه مطلب »

ميوه های جعلی

تقدیم به جانْ فدا ( رفیق علی رضا نابدل )   خَطاب به ازدحامِ پیر آن حجابِ مَعصوم : سایه یِ لَزج خَطاب به دیوارَکِ لال : نَشئه بر خیابان مَلول خَطاب به چاهِ مَدفون در نَثرِ کبوتر که غَضَب می زاید … خَطاب به دوزخِ شب در هلهله یِ روز که نارسِ قانون را در ثقلِ ترازو عدالت می ...

ادامه مطلب »

الا یا ایّها الخندان !

الا یا ایّها الخندان ! شعر و متن: شادی سابُجی الا یا ایّها الخندان! که در این سالِ بیماریِ شُش ها، مانده در حبسی، که این مُلّا تو را در بند کرده، وای بر ما، بی سبب، بیهوده در رنجی، تو رفتی سوی زندانِ اوین با کوله باری از شجاعت، ماسک بر صورت، و سیلی های سرخی بر لبانم در ...

ادامه مطلب »

ما زنده می مانیم

ما زنده می مانیم ما زنده می مانیم حال ما خوب خواهد شد دوباره بر سر پایمان خواهیم ایستاد از نو به زندگی لبخند خواهیم زد گیاهان شور رستن آغاز می‌کنند گلها میل شکفتن آغاز می کنند زمین سراسر سبز و خرم خواهد شد بارانی از مهر باریدن خواهد گرفت از دل‌هایی که شوق تپیدن دارند مهر گیاه خواهد رویید ...

ادامه مطلب »

Google Translate