تاريخ معاصر ايران (۳)

(از اواخر سلسله قاجار تا سال ۱۳۵۷)

جنبش کارگري عصر قاجار و رضاشاه 

      رشد فرهنگ آزادي‌خواهي و قانون‌گرايي بر اثر نابساماني‌هاي اقتصادي و اجتماعي داخلي که ناشي از اعمال ديکتاتوري طبقه حاکمه‌ي عصر قاجار بود، و نيز تاثير سه عامل خارجي؛ انقلاب کبير فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹)، انقلاب‌هاي ۱۸۴۸ اروپا، و انقلاب بورژوادموکراتيک ۱۹۰۵ و سوسياليستي اکتبر ۱۹۱۷ روسيه، زمينه لازم براي انقلاب مشروطيت فراهم کرد.

    روابط تجاري و بازرگاني ايران در سده‌ي نوزدهم با اروپا، سبب شد که بازرگانان مُبَلغ فرهنگ بورژوايي و قانون‌گرايي منتج از انقلاب کبير فرانسه و اروپا، به ايران باشند.

      رفت و آمد ساکنين شمال، و شمال شرقي و شمال غربي ايران به روسيه به دلايل اقتصادي، در اواخر سده‌ي نوزدهم و در دو دهه اول سده‌ي بيستم، بود که مفهوم آزادي و برابري واقعي از منظر اقتصادي را به ايران وارد کرد. چون از نظر صنعتي، روسيه بسيار از ايران آن زمان، پيش‌رفته‌تر بود و حزب بلشويک هم در آن مقطع‌زماني فعال بود، اين دو عامل مادي، سبب انتقال فرهنگ سوسياليستي و کمونيستي به ايران شدند و سبب افزايش آگاهي طبقاتي و فرهنگ مبارزاتي در ايران آن زمان شد، که ظهور انقلاب مشروطيت نتيجه بلافصل آن بود.

      يکي از طبقات پيش‌گام در در عصر قاجار و مخصوصا” در انقلاب مشروطيت، طبقه کارگر تازه متولد شده بود، خسرو شاکري (۱) مي‌نويسد:

      «گفتن ندارد که هر گفتاري پيرامون تکوين و انکشاف جنبش کارگري ايران مي‌بايد ضرورتا” از فروپاشي نظام سنتي جامعه‌ي ايران، نظام پيش‌سرمايه‌داري عصر قاجاريه، آغاز شود.

      آغاز فروپاشي نظام سنتي ايران را مي‌توان به‌طور عام از اواسط دوران قاجار که طي آن، نفوذ اقتصاد استعماري شتاب بيش‌تري يافت، دانست. پس از عقد قراردادهاي ترکمن‌چاي و گلستان و سپس قرارداد ايران_ انگليس متعاقب شکست ايران در جنگ هرات، شرايطي به دولت مفتوح ايران تحميل شد که موافق آن‌ها توليدکننده‌گان و تجار ايران در وضعيت نامساعدي نسبت به رقباي خارجي، به‌ويژه سرمايه‌داران انگليسي و روسي، قرار گرفتند. مثلا”، معافيت سرمايه‌داران و دلالان خارجي از پرداخت ۵ درصد ماليات راه‌داري، علاوه بر ارزاني محصولات خارجي، موجب شد که کالاهاي خارجي آهسته‌آهسته کالاهاي ايراني را از بازار بيرون به‌رانند. تفوق کالاهاي خارجي در بازار ايران طي نيمه‌ي دوم سده‌ي نوزدهم ميلادي، نه‌تنها بازرگانان ايراني بل هم‌چنين صنعت‌گران ايراني را به ويراني روزافزون کشاند. در حالي که بازرگانان بزرگ توانايي آن را داشتند که با خريد اراضي خالصه و امثالهم، خود را از مهلکه‌ي ورشکسته‌گي نجات دهند و گه‌گاه از طريق توليد محصولات کشاورزي موردنياز صنايع استعماري همکار سرمايه‌داران خارجي شوند، صنعت‌کاران و روستاييان ايراني، با از دست‌دادن وسايل محقر توليد خود، از کار بي‌کار شده راه مهاجرت را در پيش گيرند.

      بنابر اطلاعاتي که مورخين کسب کرده‌اند توليدکننده‌گان ايراني در اثر پديده‌ي گفته‌شده در بالا مجبور به ترک وطن شدند، به سوي هندوستان، آمريکاي شمالي و عمدتا” قففاز و آسياي مرکزي مهاجرت مي‌کردند.

      مهاجرت ايرانيان به قفقاز و آسياي مرکزي بيش‌تر از ‌اين‌رو شدت يافت که در اين زمان سرمايه‌داري نوپاي روس در حال گسترش سريع در اين مناطق بود و لذا نياز روزافزون زمين‌داران و نماينده‌گان ايشان_دولت روسيه_با جنبش کارگري نيرومندي روبرو شد که مي‌رفت با سياست‌هاي تحميلي و استثماري آنان مقاومتي هرچه بيش‌تر بنمايد. به‌همين دليل ورود نيروي کار ارزان‌ قيمت ايراني مي‌توانست انحصار نيروهاي کارگري مبارز در اين مناطق را شکسته، سطح دستمزدها را به حداقل ممکن تقليل دهد. بنابر آمار استخراجي مورخين شوروي از آرشيوهاي روسيه‌ي تزاري از سال ۱۸۴۵ به بعد هزاران مهاجر ايراني با پاي پياده از نقاط شمالي ايران، گاه حتا از نقاط جنوبي ايران، به سوي مناطق شمال مرزهاي کشور کوچ مي‌کردند. موافق بخشنامه‌هايي که از حکّام دولتي اين مناطق به‌جا مانده است، دولت روسيه چنين مهاجرت‌هايي را حتا تشويق مي‌کرده است. به‌طور مثال مي‌توان يادآور شد از شهر تبريز در سال ۱۸۹۱ نزديک به ۲۷ هزار ويزا براي مهاجران ايراني صادر شد. همين رقم در سال ۱۹۰۳ به ۳۳ هزار بالغ شد و يک سال بعد در تمام ايران بيش از ۷۱ هزار ويزاي مهاجرت براي ايرانيان صادر گرديد. افزون بر اين بايد يادآور شد که بسياري بدون اجازه‌ي رسمي دولت تزاري از روي استيصال، به‌طور غيرقانوني از مرز مي‌گذشتند و لذا در شرايط بدتري استخدام مي‌شدند. گفتني است که تعداد روستاييان بيش‌تر بود لذا کارگران غيرمهاجر اکثريت نه‌دهم مهاجران را تشکيل مي‌دادند.

      اين کارگران ناچار در بدترين و سخت‌ترين اوضاع و احوال استخدام مي‌شدند. حاکم شهر گنجه (اليزابت‌پل) در گزارشي نوشت: «تبعه‌ي ايران فقيري است که در کشور خودش به دست دولت‌اش غارت شده، صبح مطمئن نيست که شب‌اش را در کجا صبح خواهد کرد، دم صبح مطمئن نيست که شب‌اش را در کجا صبح خواهد کرد، دم صبح مطمئن نيست که در طول روز تکه‌ناني را به دست خواهد آورد يا نه.» کارگران فقير فلاکت‌زده‌ي ايراني را در قفقاز «همشهري» مي‌ناميدند و اين واژه در آن زمان بنابر قول مورخين شوروي معادل حيوان بود، زيرا وضع زنده‌گي کارگران مهاجر ايراني به‌تر از وضع حيوانات نبود.

      کارگران مهاجر ايراني بنابر حرفه‌يي که داشتند به دسته‌هاي زير تقسيم مي‌شوند: ۱) فعله (کارگر کشاورزي)، ۲) رنجبر (کارگر غيرمهاجري که مزد خود را به جنس مي‌گرفت)، ۳) حمال يا حمپال (کارگران بارکش در بنادر باراندازها و غيره) ۴) مزدور (کارگران صنعتي کارخانه‌ها.)( سرو شاکری: نهضت کارگري ايران: پيش‌رو در قيام، بي‌بهره از نتايج.)

      به قول يکي از شاهزاده‌ها و در عين حال يکي از بزرگ‌ترين فئودال‌هاي ايران، منوچهر فرمانفرماييان؛ «غذاي اکثر مردم ۱۶ ميليوني ايران نان و پنير بود. اکثريت قاطع آن‌ها روي زمين کار مي‌کردند و سعي داشتند محصول بيش‌تري به دست آورند تا در فصل بعد سهم آب، بذر، و اجاره را به مالک پرداخت کنند. بخش عمده‌ي ساکنان شهرها در گارگاه‌هاي کوچکي نظير قالي‌بافي، نساجي، فلزکاري، کار مي‌کردند که اغلب تنها يک اتاق بود و نور و هواي کافي نداشت و در آن‌ها کار کودکان متداول و روز کاري دوازده ساعته معمول بود.»( خون و نفت؛ خاطرات منوچهر فرمانفرماييان و رخسان فرمانفرماييان، تهران،۱۳۷۷ ص۱۴۵)

      وضع رقت‌بار و زنده‌گي بخور و نمير ايرانيان مهاجر که پس از طي صدها کيلومتر با پاي پياده مي‌بايست از دست‌رنج ناچيز خود حتا تکه ناني هم پس‌انداز کنند و براي خانواده‌ي چشم‌به‌راه خود به‌فرستند، طوري بود که به هر کاري تحت هر اوضاع و احوالي تن مي‌دادند و لذا مورد سوءاستفاده‌ي کارفرمايان قرار مي‌گرفتند. از جمله از کارگران ايراني به هنگام استخدام مي‌خواستند به قرآن قسم به‌خورن که به عضويت هيچ اتحاديه‌ي کارگري در نه‌خواهند آمد. پس، از کارگران ايراني توقع مي‌رفت که نه‌تنها در اعتصابات کارگري اين مناطق شرکت نکنند، بل هم‌چنين به عنوان اعتصاب‌شکن عليه کارگران غيرايراني وارد عمل شوند. بنابر مقاله‌يي که يکي از فعالين حزب سوسيال‌دموکرات کارگري روسيه در اوايل سده‌ي کنوني تحت عنوان «حوادث ايران و بازار کار در باکو» نوشت، ارتش بيکاراني که وضعيت اقتصادي کارگران باکو را تهديد مي‌کند عمدتا” از کارگران مهاجر ايراني تشکيل شده است. وي مي‌افزايد که اينان نه تنها به سازماندهي کم روي مي‌آورند، بل‌که از نظر آگاهي نيز در سطح نازلي قرار دارند. درست همين مشکل بود که سوسيال‌دموکرات‌هاي قفقازي را بر آن داشت تا به کار سياسي در ميان کارگران ايراني به‌پردازند.

      از همين‌جا بود که نخستين نطفه‌هاي اتحاديه‌ي کارگري ايران و سپس سوسيال‌دموکراسي (اجتماعيون-عاميون) ايران بسته شد. گفتن دارد که نخستين سازماني که به تبليغ در ميان ايرانيان آگاه در قففاز پرداخت همان سازمان «همت» بود که برخي از ايرانياني که سوسيال‌دمکرات‌هاي ايران را به وجود آوردند، در درون آن پرورش سياسي يافتند.

      سوسيال‌دمکرات‌هاي ايراني، سپس با توجه به اوضاع‌ و احوال فرهنگي حاکم در ايران اقدام به تأسيس سازمان مجاهدين کردند که شعبات وسيعي در شهرهاي شمال و مرکزي ايران داشت.

      نقشي که کارگران ايران در جنبش انقلاب مشروطه ايفا کردند، شايد به اندازه‌ي کافي مورد تأکيد قرار نگرفته است. در اين‌جا همين‌قدر کافي است گفته شود که بدون شرکت مؤثر سازمان سياسي- نظامي سوسيال‌دموکرات‌ها و مجاهدين هرگز مشروطه‌خواهان بر نظاميان دست‌پرورده‌ي روس که زير فرمان محمدعلي‌شاه قرار داشتند چيره نمي‌شدند. همان کارگراني که چندي پيش با پاي پياده براي تکه‌ناني به قفقاز رفته بودند و براي ادامه‌ي حيات مادون بشري به هر کاري، حتا اعتصاب ‌شکني عليه رفقاي کارگر خود در قفقاز تن در مي‌دادند، حال با آگاهي سياسي، مسلح به تفنگ و بمب، فعالانه عليه دولت‌مرداني که فقر و سيه‌روزي ميليون‌ها ايراني را موجب شده بودند، مي‌رزميدند.

      کارگران ايراني که از هستي ساقط شده بودند، در جنبش انقلابي مشروطه جنگيدند، جان دادند اما به دلايل گوناگون و به‌ويژه به دليل اين‌که در رهبري سياسي جنبشي انقلابي نقشي تعيين‌کننده نداشتند، سهمي در پيروزي به دست نياورند. در فرداي پيروزي انقلابيون، فرصت‌طلبان چنگال مخوف خود را بر همه‌ي اهرم‌هاي قدرت افکندند. کارگران را در همان اوضاع و احوال نکبت‌بار گذشته باقي نگه‌داشتند و انقلاب شکست خورد. اين را هم نبايد ناگفته گذارد که علي‌رغم اين که صنايع داخلي نتوانسته بود در اثر عدم‌توانايي در رقابت با کالاهاي خارجي جان بگيرد، برخي کارخانه‌ها هم‌چنان به حيات خود ادامه مي‌دادند. در اين کارخانه‌هاي کوچک، يا کارگاه‌ها، کارگران از سطح آگاهي بالايي برخوردار نبودند. با اين همه برخي از کارگران و کارکنان خدمات در جنبش انقلابي مشروطه شرکت جستند و از آن جمله‌اند کارگران مطابع (چاپ‌خانه‌ها) که با تشکيل نخستين اتحاديه‌ي کارگران در داخل ايران طليعه‌داران جنبش کارگري در ايران شدند. در کنار کارگران مطابع بايد از کارکنان مثلا” پست و تلگراف نيز ياد کرد که با اعتصاب خود ضربه‌يي هرچند کوچک به رژيم فاسد قاجار وارد ساختند. از همان زمان جنبش انقلابي مشروطه خواست‌هاي صنفي کارگران که در وضع غيرقابل‌ تحملي زنده‌گي مي‌کردند فراموش نمي‌شد، به طوري که يکي از سوسيال دموکرات‌هاي قفقازي که در آن زمان براي شرکت در جنبش انقلابي به ايران آمده بود، طي نامه‌يي به پلخانف، نوشت:

      «کارگران سه کارگاه دباغي تبريز براي تحقق خواست‌هاي صنفي خود وارد اعتصاب شده‌اند. اين کارگران که تعدادشان ۱۶۵ نفر بود مورد حمايت سوسيال‌دموکرات‌ها قرار گرفتند.» خواست‌هاي کارگران به شرح زير بود:

  1. اضافه‌دستمزد به مبلغ يک شاهي و نيم بابت هر قطعه پوست
  2. استخدام و اخراج کارگران و شاگردان کارگاه با موافقت کارگران
  3. تأمين شرايط بهداشتي
  4. پرداخت مخارج بيماري توسط کارفرما
  5. پرداخت ۵۰ درصد از دستمزد به هنگام بيماري
  6. تقليل اضافه‌کار
  7. پرداخت دوبرابر دستمزد بابت اضافه‌کار
  8. عدم استفاده از اعتصاب‌شکن‌نان به هنگام اعتصاب کارگران
  9. پرداخت دستمزد به هنگام اعتصاب
  10. عدم اخراج کارگران به علت شرکت در اعتصاب

      اين اعتصاب که در ۲۸ ماه اکتبر ۱۹۰۸/۶ آبان ماه ۱۲۸۷، آغاز شده بود، بنابر گزارشي که به پلخانف فرستاده شده پس از سه روز با موفقيتي نسبي به پايان رسيد. خواست‌هاي شماره ۱، ۸ و ۱۰ کارگران برآورده شد. کارگران براي اولين بار طعم اتحاد و اتفاق خود را چشيدند و دانستند که در سايه‌ي وحدت عمل خود مي‌توانند آهسته‌آهسته کارفرمايان جبار و ستم‌گر را مجبور به قبول خواست‌هاي حقه‌ي خود کنند. اما شکست جنبش انقلابي مشروطه و تأمين سلطه‌ي مجدد مرتجعين، رشد و گسترش جنبش سنديکايي ايران را کاهش داد. تنها با تشديد بحران سياسي- اقتصادي پس از جنگ جهاني اول بود که بار ديگر کارگران چاپ‌خانه دست به مبارزه‌ي اعتصابي زدند. با طرح خواست هشت ساعت کار در روز در زمان صدارت وثوق‌الدوله، دولت و کارفرمايان را مجبور به عقب‌نشيني کردند. پيروزي کارگران چاپ‌خانه‌ها موجبات تشويق ديگر کارگران ايران را، حداقل در شمال کشور فراهم آورد. علاوه بر اين گفتني است که بحران سياسي- اقتصادي جهان تأثيرات خود را در ميان ايرانيان قفقاز و آسياي مرکزي نيز گذاشته بود.

      انقلابي‌ترين عناصر سوسيال دموکراسي ايران، با تشکيل حزب عدالت در سال ۱۹۱۶/۱۲۹۵ در باکو، نطفه‌ي تشکيل حزب کمونيست ايران را بسته بودند. بالا گرفتن امواج انقلاب در شمال ايران، به‌ويژه در گيلان، انقلابيون ايراني مهاجر را به سوي ايران کشاند. از سوي ديگر، تأثيرات انقلاب اکتبر در ايران چنان بود که حتا اقشار غيرکارگري نيز در اوضاع و احوال بحراني کشور به انقلاب کشيده شده بودند و زمينه‌ي مساعدي براي فعاليت انقلابي‌ها در ميان تمام اقشار و طبقات ضدامپرياليسم فراهم آمده بود. در شمال ايران کارگران ايراني دست به تشکيل اتحاديه‌هاي کارگري زدند. با اين‌که تعداد کارخانه‌هاي ايران ناچيز بود و تعداد کارگران ايراني به بيش از چند هزار نفر در هر رشته‌يي بالغ نمي‌شد. با اين همه اتحاديه‌هاي صنفي در همان سال‌هاي اول پس از انقلاب اکتبر تشکيل شد. شوراي اتحاديه‌هاي تهران که کارگران چاپ‌خانه‌ها، خبازي‌ها، نانوايي‌ها، کارمندان تجارت‌خانه‌ها، پست‌چي‌ها، تلگراف‌چي‌ها، کارگران کفّاش، خياط و يراق‌باف را متحد مي‌کرد، در ۱۹۲۰/۱۲۹۹ تشکيل شد که تعدادشان بنابر رقم ارائه شده از جانب سلطان‌زاده به ۱۰ هزار بالغ مي‌گرديد. بنابر گزارشي که رفيق سلطان‌زاده به بين‌الملل سرخ کارگري (پروفينترن) داد اتحاديه‌هاي کارگري با اين‌که تازه تشکيل شده‌اند طي شش ماه آخر سال ۱۹۲۱ به چند اعتصاب موفقيت‌آميز دست زدند، نظير اعتصاب کارگران نانوايي‌هاي تهران، کارگران چاپ‌خانه‌ها، سقط‌فروش‌ها، کارگران و کارمندان پست (تهران) و کارگران پست در انزلي و غيره. تمام اين اعتصابات جنبه‌ي صرفا” اقتصادي داشت. فقط اعتصاب معلمان مدارس ملي در ژانويه‌ي ۱۹۲۲/بهمن ۱۳۰۱، که ۲۱ روز طول کشيد سرانجام به صورت تظاهرات سياسي درآمد و موجب سقوط کابينه‌ي قوام‌السلطنه گشت. بدين ترتيب اتحاديه‌هاي صنفي رفته‌رفته نقش چشم‌گيري در صحنه‌ي سياسي ايران بازي مي‌کنند.( اسناد جنبش کارگري…کمونيستي ايران، (جلد چهارم،ص۱۰۱)،انتشارات فلورانس/ علم تهران)

اتحاديه‌هاي کارگري در شهرهاي ديگر ايران نيز به وجود آمدند، کارگران شهرهاي رشت، بندرانزلي و تبريز متحد شدند و در سال ۱۹۲۲/۱۳۰۱، بنا بر قول سلطان‌زاده، به ‌وسيله‌ي محمد دهگان در حدود ۲۰ هزار کارگر ايراني در داخل ايران در چارچوب شرايط به فعاليت مشغول بودند.»( «نهضت‌کارگري ايران: پيش‌رو در قيام، بي‌بهره از نتايج»؛ خسرو شاکري؛ ۱۶/۲/۱۳۵۸، روزنامه‌ي آيندگان.)

      تحليل سلطان‌زاده از جامعه‌ي ايران، وضعيت صنعت و موقعيت کمي و کيفي طبقه‌ي کارگر کشور متکي بر آمار، ارقام و تحقيقات مشخص کادرهاي حزبي از جمله خود اوست. تحليلي که امروز با داده‌هاي بي‌شمار تاريخي هم‌خواني دارد.  او در مقاله‌ي «وضع اقتصادي در ايران و حزب کمونيست ايران» مندرج در نشريه «بولتن کمونيست» ژوييه ۱۹۲۱/تير ۱۳۰۰، که با نام «ايران» چاپ شد. در مورد اقتصادِ ايران و موقعيت پرولتارياي ايراني چنين مي‌نويسد:

      «به علت عقب افتاده‌گي اقتصادي، نيروي کارگري در ايران بسيار ضعيف است. اين امر به ويژه در ايالات شمالي صادق است، که در آن‌ها گاه و بي‌گاه به کارخانه‌ها يا کارگاه‌هاي توليدي برخورد مي‌کنيم که بيش‌تر از ۱۵ تا ۵۰ نفر کارگر ندارند. در جنوب وضعيت به‌تر است. در موسساتِ نفتي جنوب که در دست تراست انگليسي _ ايراني است، دويست‌وپنجاه هزار کارگر در هفت، هشت گروه اصلي ازجمله مناطق مسجدسليمان، شوشتر، خرمشهر و غيره به کار اشتغال دارند. در اين اوضاع و احوال روشن است که حزب کمونيست ايران نمي‌تواند به حزبي مردمي بدل گردد و در اين جهت کوششي هم نمي‌کند. حزب سعي دارد آگاه‌ترين عناصر را از ميان طبقه‌ي کارگر و کارگران صنعتي به خود جلب کند. آنان را تحت اصول پرچم بين‌الملل کمونيست، متشکل سازد و تربيت کند و به موازات آن در شهرها سنديکاها و در روستاها اتحاديه‌هاي زحمت‌کشان را به وجود آورد.» (سلطان‌زاده:اسنادتاريخي ‌جلدچهارم:۶۱-۶۲)

      همان‌طور که قبلا” نوشتيم، نخستين اتحاديه کارگري را کارگران چاپ‌خانه در خرداد ۱۲۹۸ به وجود آوردند. اين اتحاديه ارگان خود را به نام «اتفاق کارگران» براي مدت کوتاهي منتشر کرد. پس از موفقيت در يک اعتصاب، تايمز لندن که مخالف اعتصاب کارگران چاپ‌خانه بود، چاره‌يي نداشت جز اين‌که خواست‌ها کارگران چاپ‌خانه‌هاي ايران را «في نفسه جالب توجه و نشانه‌ي گسترش تدريجي عقايد غربي در تهران» ارزيابي کرد. اين اعتصاب و وجود روزنامه‌ي «اتفاق کارگران»، «اهميت تاريخي خاصي» داشت، «تا بدان حد که نخستين نمودهاي يک جنبش جمع‌گرا و سوسياليستي» تلقي مي‌شد. اين اعتصاب و اعتصاب کارگران نفت جنوب، تحت رهبري حزب کمونيست ايران صورت گرفت. (پيشينه‌هاي‌اقتصادي،اجتماعي‌جنبش‌مشروطيت‌وانکشاف‌سوسيال‌دموکراسي؛خسروشاکري، ص۱۳۹-۱۴۰)

      قبلا” اشاره کرديم که در اواخر عصر قاجار، تحت تاثير شرايط اقتصادي تحميلي توسط دو کشور امپرياليستي روس و انگليس، اقتصاد خوداتکايي فئوداليسم رو به زوال رفت، چرا که قادر به رقابت با کالاي ارزان وارداتي نبود، در نتيجه دهقانان ايراني عملا” از کشت و زرع مقداري زمين نامرغوب فئودال، خلع يد و گرفتار فقر، بي‌کاري، و تنگ‌دستي شديدي شدند. از طرف ديگر رشد اقتصادي و افزايش امکانات رفاهي در مراکز صنعتي قفقاز روسيه، سبب رشد سريع مهاجرت ايراني‌ها به قفقاز گرديد. زيرا روسيه از لحاظ تکنولوژي بسيار پيش‌رفته‌تر از ايران آن زمان، بود و سه ميليون کارگر صنعتي داشت. و نيز پاي‌گاه جنبش شورايي کارگران روسيه در کارخانه‌ها بود. اما هشتاد درصد جمعيت ايران را دهقانان تشکيل مي‌دادند که تحت سيطره‌ي فئودال‌ها و چادرنشين بودند.

      کارخانه‌هايي که چه قبل و چه بعد از جنگ جهاني اول در ايران تأسيس مي‌شد، تحت فشار سياست‌هاي امپرياليستي انگليس و روسيه با ورشکسته‌گي روبه‌رو مي‌شدند. توليدات اين کارخانه‌ها قدرت رقابت با کالاهاي خارجي را نداشت و ورشکست و تعطيل مي‌شدند. در نتيجه بسياري از اين کارگران بي‌کار شده راهي مراکز صنعتي روسيه از جمله قفقاز و به‌خصوص معادن نفت باکو مي‌شدند. سرمايه‌داري روسيه در حال رشد و توسعه بود و برخلاف سرمايه‌داري تازه متولد شده ايران که قدرت جذب نيروي کار آزادشده از روستا را نداشت، از اين نيروي کار فوق‌العاده ارزان استقبال مي‌کردند.

      در سال ۱۹۰۰/۱۲۷۹ تعداد ايرانيان مقيم روسيه در حدود ۱۰۰ هزار نفر برآورد شده است. در سال ۱۹۱۳/۱۲۹۲ عده‌ي آن‌ها پنج برابر و به ۵۰۰ هزار نفر رسيد، که اکثريت عظيمي از آن‌ها دهقانان و کارگران ساده بودند. «اين مهاجران عمدتا” نيروي کار‌ِ يدي و فاقد مهارت بودند. براي همين، غالبا”در مشاغل خدماتي به کار گرفته مي‌شدند. افرادي که به حمالي، سبزي‌فروشي، ترياک‌فروشي، دلاکي، بنايي، چاي‌فروشي، آش‌پزي، کيسه‌کشي، جامه‌داري، آسياباني، چاه‌کني، کوره‌پزي، کيک‌پزي، پالان‌دوزي، زغال‌فروشي، زغال‌اخته‌فروشي، ليمونادفروشي و بقالي مشغول بودند.»،( مجله ملانصرالدين:۲۰ اوت۱۹۰۷،شماره ۳۳:ص۳)

 «اغلب اين مهاجران با نازل‌ترين دستمزدها براي کارفرمايان قفقازي کار مي‌کنند که در پرداخت همان دستمزدهاي نازل هم بهانه‌تراشي مي‌شد.»( ملانصرالدبن:۱۸ اوت ۱۹۰۶:شماره۲۰:ص۶) در حقيقت شمار بسياري از آن‌ها در شرايط دشوار و با دستمزد بسيار کمي کار مي‌کردند. از طرف ديگر عده‌ي کمي از کارگران داراي تخصص بودند که در صنايع نفت مشغول به کار بودند به‌طوري که «در سال ۱۹۰۳/۱۲۸۲ کارگران ايراني نفت باکو قريب هفت هزار نفر بود و اين عده ۲۲ درصد مجموع کارگران باکو را تشکيل مي‌داد.»( ايوانف: انقلاب مشروطيت ايران:ص۳۵)

      باکو مرکز صنعتي مهمي بود که شهرت بين‌المللي داشت و صحنه‌ي اعتصاب‌هاي عظيم کارگري در زمان انقلاب ۱۹۰۵ روسيه شد. همين موقعيت کارگري باکو بود که بعدها زمينه‌ي لازم را براي خلق ادبيات کارگري مانند رمان نينا نوشته ثابت رحمان را فراهم کرد، اين جنبش بر کارگران‌ ايراني نيز تاثير گذاشت. در اعتصاب‌هاي ۱۹۰۶/۱۲۸۵ در معادن و کارخانه‌هاي سرب الله‌وردي در ارمنستان، ۲۵۰۰ نفر از کارگران‌ ايراني آذربايجاني هسته‌ي اوليه‌ي اعتصاب‌ها را تشکيل داده بودند. در مقطع ۱۹۰۵-۱۹۰۷/۱۲۸۴-۱۲۸۶، بيش از ۱۲۵ هزار کارگر ايراني دائمي در مراکز صنعتي و بازرگاني قفقاز کار مي‌کردند. تعداد زيادي از پيش‌روترين کارگران ايراني به صفوف حزب سوسيال‌دموکرات‌ کارگري روسيه پيوسته بودند. در اواخر ۱۹۰۵/۱۲۸۴ حکومت تزار هزاران ايراني را به زور از باکو اخراج نمود، اما چون نياز به کارگران مهاجر در قفقاز زياد بود، هربار که حکومت روسيه مي‌خواست رفت و آمد در مرزها را کنترل کند با اعتراض‌هاي داخلي کارفرمايان محلي مواجه مي‌شد. بيش‌تر کارگران‌ ايراني مقيم روسيه کارگران‌ فصلي بودند که پيوندشان را با شهر و روستاي محل تولد خود حفظ مي‌کردند و مهاجر دائمي به حساب نمي‌آمدند. اين امر عامل مهمي در انتشار ايده‌هاي انقلابي از روسيه به ايران بود، که خود زمينه‌هاي لازم عيني براي جنبش‌هاي اعتراضي شهري و روستايي و ترويج ايده‌هاي جديد و نو بودند. بسياري از اين کارگران‌ عضو تشکيلات همت و عدالت در ايران بودند که نقش مهمي در انقلاب مشروطه‌ي ايران بازي کردند. آشنايي با انديشه‌هاي بلشويک‌ها در روسيه توسط کارگران‌ مهاجر ايراني و نيز آشنايي با ايده‌هاي بورژوايي غرب، نقش آن‌ها را برجسته کرد. «قيام‌ها و اعتصاب‌هاي کارگران در صنعت شيلات گيلان، که در کنترل ليانوزوف، تاجر ارمني_روسي بود، در سال۱۸۷۳/۱۲۵۲، آغاز شد. در همين سال ليانوزوف قراردادي با حکومت ايران امضاء کرده و حق بهره‌برداري از کل صنعت شيلات را در جنوب درياي خزر به دست آورده بود. انزلي مهم‌ترين بندر ايراني درياي خزر بود و با کارگاه‌هاي کشتي‌سازي و آهنگري، دست‌کش‌دوزي‌ها و چکمه‌دوزي‌ها، کلبه‌هايي که خواب‌گاه مردان بود، و خانه‌هاي چوبي راحتي که قطعات‌اش در استراخان [گرگان] پيش‌ساخته شده بود، بيش‌تر به يک مستعمره‌ي اروپايي شبيه بود.

 در همين انزلي بود که ماهي‌گيران اعتصاب کردند. در نوامبر ۱۹۰۶/آبان ۱۲۸۵، سه هزار کارگر، تلگراف‌خانه‌ي شهر را اشغال کردند. طي هفته‌هاي بعد تلگراف‌هايي به مجلس فرستادند و خواهان خاتمه دادن به قرارداد ليانوزوف و نيز بدرفتاري‌هاي مقامات محلي شدند. ماهي‌گيران شکايت داشتند که در مقابل کار خود مزد ناچيزي مي‌گيرند، و صيدي که حق آن‌هاست و بايد کمک معاش آن‌ها باشد، توسط حاکم انزلي ضبط مي‌شود. حاکم انزلي سردار منصور بود که به خانواده‌ي اُمشه، يکي از دو خانواده‌ي متنفذ انزلي، تعلق داشت. سردار منصور اداره‌ي گمرک گيلان را از حکومت مرکزي اجاره کرده بود و درآمد سالانه‌اش از محل گمرک و منابع ديگر بيش از صد هزارتومان بود. کارگران اداره‌ي گمرک را تصرف، و عده‌‌يي را از ميان خودشان مسئول دفاتر کردند و به بررسي حساب‌ها پرداختند. هدف‌شان تعيين ميزان دقيق صادرات ماهي و بررسي بند و بست‌هاي مسئولان ارمني گمرک و کارکنان ليانوزوف بود. اين ماهي‌گيران در اعتصاب خود از پشتيباني عده‌اي ديگر نيز برخوردار بودند. مردم در گرگان اموال ليانوزوف را ويران، و در رشت و انزلي کالاهاي روسي را تحريم کردند. ماهي‌گيران انزلي از انجمن مجاهدين انزلي نيز کمک‌هايي دريافت مي‌کردند.»( ژانت‌آفاري:انقلاب‌ مشروطه‌ي ‌ايران:۲۰۶-۲۰۷)

      بيژن جزني معتقد است که «جنبش کارگري در ايران در سال‌هاي ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹/۱۲۸۵ تا ۱۲۸۸، هنوز به وجود نيامده بود.» او سپس در ادامه‌ي مبحث جنبش کارگري مي‌نويسد: «لکن بايد توجه داشت که در اين دوره کارگران کارخانه‌ها با اين‌که قليل بودند در انقلاب شرکت کردند و به خصوص در تبريز نقش نسبتا” قابل توجهي داشتند. وجود هفت هزار کارگر ايراني در باکو بزرگ‌ترين رقم کارگران ايران است و اين گروه آن‌چنان کارشان با سوسيال‌دموکرات‌ها پيوسته است که قسمتي از نيروهاي اين گروه در آذربايجان و ساير نواحي به شمار مي‌رفتند.»( بيژن جزني:انقلاب مشروطيت ايران:۱۹۹-۱۲۰)

      در سال ۱۹۰۶/۱۲۸۵کارگران چاپ‌خانه‌هاي تهران نخستين اتحاديه‌ي کارگري ايران را تشکيل دادند. در سال ۱۹۰۷/۱۲۸۶، جنبش اعتصابي کارگران و کارمندان ايران آغاز گرديد. در ماه مارس ۱۹۰۷ اعتصاب عمومي تلگراف‌چي‌ها که درخواست اضافه دستمزد و مطالبات ديگري داشتند، درگرفت. در سال ۱۹۰۸/ ۱۲۸۷ چندين بار در موسسات ماهي‌گيري ليانوزوف در بحر خزر، عصيان و اعتصابات کارگري به وقوع پيوست که براي سرکوبي آن‌ها مقامات دولتي مجبور شدند که دسته‌هاي قزاق ايراني اعزام کنند. در طي سال‌هاي ۱۹۰۸-۱۹۱۰/۱۲۸۷-۱۲۸۹، کارگران بندر انزلي، باربران و قايق‌رانان اعتصاب کردند. در تهران درشکه‌چي‌ها، کارگران چاپ‌خانه‌ها، کارکنان ترامواها و کارمندان وزارت‌خانه‌ها در اعتصابات شرکت جستند. (ايوانف: انقلاب مشروطيت ايران: ص۴۹)

      در ژوئن ۱۹۱۰/ خرداد ۱۲۸۹، کارگران‌ صنعت چاپ همه‌ي روزنامه‌هاي مهم تهران، که خود از طريق همين روزنامه‌ها [مانند روزنامه ايران ‌نو] به جنبش‌هاي کارگري اروپا و آموزه‌هاي کارل مارکس و فردريش انگلس؛ [کاپيتال و مانيفست حزب کمونيست]، آشنا شده بودند، دست به اعتصاب عمومي زدند و تشکيل يک اتحاديه را اعلام کردند، که قبلا” اشاره کرديم که نشريه‌يي به‌نام «اتفاق کارگران» را انتشار مي‌دادند. آغاز جنبش کارگري در ايران را اغلب همين اعتصاب کارگران‌ صنعت چاپ دانسته‌اند. روزنامه تايمز لندن با احساسي آميخته به احترام از سطح بالاي شعور سياسي و اقتصادي چاپ‌گران تهران سخن گفت و مطالبات آن‌ها را منتشر کرد:

      «يک‌شنبه‌ي گذشته هيچ يک از روزنامه‌هاي منظم، به دليل اعتصاب عمومي چاپ‌گران تهران، منتشر نشد. چاپ‌گران خودشان برگه‌يي تقريبا” به اندازه‌ي ضميمه‌ي ادبي تايمز به زبان بومي تحت عنوان «اتحاديه‌ي کارگران» چاپ کردند. از آن‌جايي که برخي شايعات اعتصاب کارگران‌ را به عوامل مستبد نسبت داده بود که خواهان نابودي روزنامه‌ها هستند، اعتصابيون دقت بسيار کرده بودند تا جنبه‌هاي اقتصادي حرکت خود را مشخص کنند. آن‌ها فهرستي از درخواست‌هاي خود منتشر کردند که به طرزي گويا مناسبات سرمايه‌دار و کارگر را نشان مي‌دهد، و شايد بتوان گفت که چنين سندي در اين کشور منحصر به فرد است.»( A printers strike in Persia, times, july 19, 1910, p.7.)

 خواست‌هاي کارگران‌ چاپ‌گر را در تايمز لندن:

  1. کار روزانه بايد ۹ ساعت باشد.
  2. حداقل دستمزد بايد سه تومان در ماه باشد. دستمزدها طبق مقياسي بين ۵ و ۱۲ درصد بسته به مبلغ، افزايش يابد. مثلا” بالاترين دستمزد ذکر شده، ۲۰ تا ۲۵ تومان در ماه، بايد ۵ درصد افزايش يابد. مهم‌تر از همه، دستمزدها بايد دائمي و مرتب پرداخت شود.
  3. اگر کارگري بعد از شش ماه خدمت، بي‌جهت اخراج شود، بايد دستمزد پانزده روز اضافي را دريافت کند. بعد از يک سال خدمت، يک ماه دستمزد اضافي.
  4. کارگر حق اطلاع پانزده روزه را  دارد، و اگر محل کار به شخص ديگري منتقل شود، کارگر مي‌تواند براي آن مدت از صاحبان اوليه دستمزد مطالبه کند.
  5. سردبيران و مديران بايد با کارکنان خود با ادب رفتار کنند.
  6. در صورت شب‌کاري پيوسته، کارکنان شب بايد با ۵/۱ برابر دستمزد روز استخدام شوند. اگر کارکنان روز به مناسبت‌هاي خاصي در شب کار کنند، بايد افزايش مشابهي شامل آن‌ها نيز بشود.
  7. علاوه بر تعطيلات مرسوم، يک روز در هفته بايد تعطيل باشد.
  8. در صورت بيماري، کارگر بايد دستمزد کامل خود را دريافت کند، اما به محض بهبود بايد به سر کار برگردد.
  9. هر چاپ‌خانه بايد پزشک داشته باشد.
  10. در صورت از کار افتاده‌گي موقت، کارگر تا سه ماه از دستمزد کامل برخوردار مي‌شود.
  11. در صورت از کارافتاده‌گي کامل، مبلغ غرامت توسط کارفرما و نماينده‌گان کارگران‌ تعيين مي‌شود.
  12. در صورت فوت، پرداخت غرامت به خانواده‌ي متوفا، طبق مورد قبلي حل و فصل مي‌شود.
  13. هر چاپ‌خانه بايد مديري داشته باشد.
  14. صاحبان چاپ‌خانه‌ها و نماينده‌گان کميته‌ي کارگران‌ بايد مقرراتي براي تمام چاپ‌خانه‌ها تنظيم کنند. (A printers strike in Persia, times, july 19, 1910, p.7.)

      در سال ۱۲۹۳-۱۲۹۲/۱۹۱۴-۱۹۱۳ هزاران کارگر ايراني و هندي در صنعت نفت به کار مشغول بودند. آبادان، خرم‌شهر، اهواز، مسجدسليمان و امثال آن اندک ‌اندک به مراکز صنعتي و تجمع کارگري تبديل شدند. شرايط کار در صنعت نفت ايران که توسط انگليس اداره مي‌شد، طاقت‌فرسا بود. «سازمان کارگران صنايع نفت تا حال با مشکلات بسيار بزرگي روبه‌رو بوده است. هر نوع فعاليت و اقدام متشکل کارگران، در نتيجه‌ي فعاليت دفتر ويژه سياسي شرکت نفت انگليس و ايران که دفتر امور امنيتي نام دارد، فورا” با اقدامات سرکوب‌کننده‌ي شرکت (تا اخراج کارگران) مواجه مي‌گردد. دستگاه اداري شرکت، تا آن‌جا که ممکن است اصل تبعيض نژادي را دنبال مي‌کند. کارگر غيرمتخصص ايراني ماهانه ۸ تومان و کارگر متخصص تا ۳۰ تومان، حقوق دريافت مي‌کنند. در حالي که کارمندان و کارگران اروپايي در ماه از ۱۲۰ تا ۴۰۰ تومان و هندي‌ها از ۳۰ تا ۷۵ تومان حقوق مي‌گرفتند. کارمندان اروپايي، علاوه بر حقوق مذکور، خانه‌هاي مجهز که داراي چند اتاق، کولر، برق و آب لوله‌کشي مي‌باشد دريافت مي‌کنند و اتومبيل و خدمت‌کار در اختيار آن‌ها گذارده مي‌شود. در مناطق نفتي، اروپاييان، کلوب‌ها و مغازه‌هاي مخصوص به خودشان را دارند. هريک از آنان يک ماه مرخصي دارد و شرکت خرج سفر آن‌ها را متحمل مي‌شود. هندي‌ها نيز از برخي امتيازات برخوردارند. اما ايرانيان شرايط بسيار دشواري دارند. کارگران ايراني و عرب، بايد خودشان گوشه‌يي پيدا کنند، تا خانواده‌ي بدبخت‌شان را از باران و آفتاب سوزان پناه دهند. به‌عنوان مثال، خانه‌هايي که در محله کارگري آبادان ساخته شده، بدون دَر است و به‌جاي آن پرده‌هاي ژنده آويزان مي‌کنند. ارتفاع اين خانه‌ها از قد متوسط يک انسان کوتاه‌تر است.» (آ.سلطان‌زاده:انکشاف اقتصادي…:ص۸۷)

      در چنين شرايطي؛ با ۱۴ ساعت کار روزانه، نارضايتي شديد، فشارکار و وخامت شرايط‌زنده‌گي، اعتصابات خودبه‌خودي کارگران را درپي داشت. کشته شدن دو کارگر صنايع نفت جنوب در زير لکوموتيو در ژوئن سال ۱۹۱۴/خرداد ۱۲۹۳، خشم کارگران را برانگيخت. اعتراض کارگران عليه انگليسي‌ها اوج گرفت. کارگران با سنگ و چوب در و پنجره‌هاي محل سکونت انگليسي‌ها را درهم شکستند و در تمام قسمت‌ها کار را تعطيل کردند. وضعيت وشرايط کار کارگران مهاجر ايران که در روسيه و قفقاز و در صنايع نفت باکو کار مي‌کردند اگرچه بسيار بد و حتا وخيم‌تر ازکارگران نفت انگليس و ايران بود، اما از نظرسطح آگاهي وتشکل متفاوت بود.

      در قفقاز کارگر ايراني درحالي‌که سخت‌ترين کارها را انجام مي‌داد، اما دستمزدش از همه‌ کم‌تر بود. از آن‌جا که هيچ گزينه ديگري نداشت مجبور بود هم پرکارتر باشد و هم قانع‌تر! استخدام کارگر ايراني همه‌جا به صرفه بود. در صنعت نفت، در راه‌آهن، در صيدگاه‌هاي سواحل خزر، در بنادر و در بخش کشاورزي و مزارع پنبه، کارگر ايراني هرگونه فشار و تحقير را با آرزوي اين‌که چندرغازي به‌دست آورد و به شهر و روستاي خود نزد خانواده‌اش برگردد تحمل مي‌کرد. کارگر ايراني را به قرآن قسم مي‌دادند که به هيچ‌گونه اتحاديه‌يي وارد نشود وسعي مي‌شد از وي به عنوان اعتصاب شکن استفاده شود. قفقازي‌ها و اهالي محل ايراني را «هم‌شهري» خطاب و او را تحقير مي‌کردند. هم‌شهري از غلام و برده حقيرتر و پست‌تر شمرده مي‌شد و معناي آن چيزي شبيه نيمه‌حيوان بود! کارگر ايراني هيچ‌گونه تکيه‌گاهي نداشت. تنها حامي کارگر ايراني پرولتارياي آگاه روسيه و حزب سياسي آن حزب بلشويک بود. کار و فعاليت بلشويک‌ها در ميان کارگران ايراني به بار نشست. به طوري که در اعتصاب ۴۲ روزه پرولتارياي باکو در ژوئيه ۱۹۱۴/ تير ۱۲۹۳، کارگران ايراني تا آخرين روز اعتصاب در کنار کارگران باکو بودند و تعدادي از آن‌ها نيز از جمله بهرام آقايف از بنيان‌گذاران حزب همت و بعد، حزب عدالت و در آخر يکي از اعضاي برجسته کميته مرکزي حزب کمونيست ايران، دست‌گير و به مدت ۶ ماه زنداني شدند.

      سال۱۹۲۰/۱۲۹۹ به ابتکار و کوشش حزب کمونيست ايران، اتحاديه‌هاي کارگري که در سال ۱۹۱۸/۱۲۹۷ تشکيل شده بودند، در تشکيلات واحدي متحد شدند. شوراي مرکزي اتحاديه‌ها، مرکب از نماينده‌گان يازده اتحاديه تشکيل شد که در آن از هر اتحاديه سه نماينده منتخب شرکت داشتند. شوراي مرکزي داراي ۳۳ عضو و سيدمحمد دهگان صدر شورا بود. بنابراين در اوايل سال ۱۹۲۲/۱۳۰۱ تمام اتحاديه‌هاي مذکور با قريب به ۱۰ هزار عضو که ۲۰ درصد کل کارگران تهران را تشکيل مي‌دادند به شوراي اتحاديه‌ها ملحق شد.

      در تبريز اتحاديه‌اي به نام «حزب کارگر» تشکيل شد که فقط کساني مي‌توانستند عضو آن شوند که از استثمار ديگران زنده‌گي نمي‌کنند! اواخر سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰، اين اتحاديه حدود سه هزار عضو داشت. کارگران شاغل در مغازه‌ها و بازار را نيز متشکل ساخت. در تبريز دفتري داير کرد که به مسائل و مشکلات کارگري رسيده‌گي مي‌نمود. دامنه نفوذ و قدرت اين تشکل به حدي رسيد که قادر بود شهردار شهر را نيز عوض‌کند! و نيز هفته‌نامه‌ي «تکامل» ارگان اتحاديه‌هاي کارگري تبريز، با کمک سازمان تبريز حزب کمونيست ايران و با قلم اعضاي آن نوشته و انتشار مي‌يافت و وسيعا” در ميان کارگران پخش مي‌شد.

      در انزلي نيز اتحاديه کارگران و کارکنان شيلات درياي خزر تشکيل شد که ۵ هزار عضو داشت. يعني از ۹ هزار نفر کارکنان شيلات خزر، ۵ هزار نفر عضو اتحاديه بودند. در رشت و ساير شهرها نيز اتحاديه‌هاي کارگري شکل گرفتند.

      حزب کمونيست ايران در خراسان و در ميان کارگران قالي‏باف نيز فعال بود وتوانسته بود عده‏ي زيادي ازکارگران را متشکل و «اتحاديه کارگران قالي‏باف» را سازمان دهد. و در مشهد حتا بعد از روي کار آمدن رضاخان، مجله «کمونيست» ارگان کميته ايالتي حزب کمونيست ايران منتشر مي‌شد. تيراژ اين مجله محدود بود اما به گفته اردشيرآوانسيان نسخه‌هايي از آن براي تهران و نيز براي کمينترن ارسال مي‌شد. در مجموع در تمام کشور ۲۰ هزار کارگر سازمان داده شده، وجود داشت.       اتحاديه‌هاي کارگري به‌رغم آن‌که جوان و تازه تاسيس بودند، اما در نيمه دوم سال۱۹۲۱/۱۳۰۰، چندين اعتصاب موفق از جمله اعتصاب خبازان، چاپ‌خانه‌ها، ريسنده‌گي‌ها، پست و تلگراف، و اعتصاب کارگران بندر را سازمان دادند.

      حزب کمونيست ايران هم‌چنين در سال ۱۳۰۰/۱۹۲۱، به سازماندهي کارگران نفت جنوب مبادرت ورزيد. و اعتصاب کارگران نفت درسال ۱۳۰۱/۱۹۲۲، را سازمان‌دهي کرد. در صنايع نفت حزب کمونيست ايران به فعاليت دراز مدت پرداخته و با کار فوق‌العاده پرمشقت و مخفي و پرمخاطره، توانست هسته‌هاي حزبي و سلول‌هاي سنديکايي را ايجاد کند به‌نحوي که در سال ۱۳۰۶/۱۹۲۷، قادر شد يک کنفرانس مخفي تحت رهبري يوسف افتخاري و مرکب از نماينده‌گان اين واحدها و هسته‌ها که شامل ۲۰۰ کارگر بود برگزار نمايد. در ماه مه ۱۳۰۸/۱۹۲۹، ۹ هزار کارگر نفت آبادان با خواست‌هايي چون، افزايش دستمزد، کاهش ساعات کار و هم‌ترازي کارگران ايراني و هندي، دست به اعتصاب زدند. اين اعتصاب نيز توسط پليس محلي و نيروهاي انگليسي سرکوب شد. ۴۵ تن از فعالان سنديکايي که همه‌ي آن‌ها در ابتدا توسط يوسف افتخاري و دوستان‌اش به مدت دو سال، آموزش‌هاي لازم را ديده بودند، به جرم «شرکت در يک توطئه بلشويکي» دست‌گير و زنداني شدند. جمعيت تهران در سال ۱۳۰۰/ ۱۹۲۱، ۲۵۰ هزار نفر بوده است که از اين رقم ده هزار نفر آن عضو اتحاديه‌هاي کارگري و رهبري آن‌ها با حزب کمونيست ايران بوده است.

      در زمان رضاخان و «در سال ۱۳۰۴/۱۹۲۵، کم‌تر از بيست کارخانه‌ي صنعتي جديد در کشور وجود داشت. در بين اين کارخانه‌ها فقط پنج کارخانه‌ي بزرگ وجود داشت که هرکدام بيش از پنجاه کارگر داشتند: کارخانه‌ي مهمات‌سازي در تهران، تصفيه‌خانه‌ي شکر در حومه‌ي تهران، کبريت‌سازي خوي و دو کارخانه‌ي نساجي در تبريز. بقيه‌ي آن‌ها کارگاه‌ها و کارخانه‌هاي صنعتي کوچکي بودند؛ مانند: چاپ‌خانه، آب‌جوسازي، کارخانه‌هاي توليد‌ برق در تهران، تبريز، رشت و مشهد. ولي در سال ۱۳۲۰/۱۹۴۱، شمار کارخانه‌هاي مدرن به ۳۴۶ رسيده بود که ۲۰۰ تا از اين تعداد، کارخانه‌ها و کارگاه‌هاي کوچکي مثل تعميرگاه‌هاي ماشين، سيلو، کارگاه‌هاي تقطير، دباغي و موتورخانه‌هاي برق همه‌ي مراکز شهري بود. اما در ۱۴۶ کارخانه‌ي ديگر، تاسيسات بزرگي مانند ۳۷ کارخانه‌ي نساجي، ۸ تصفيه‌خانه شکر، ۱۱ کارخانه‌ي کبريت‌سازي، ۸ مجتمع صنايع شيميايي، ۲ کارخانه‌ي شيشه‌سازي جديد، يک کارخانه‌ي سيگار و ۵ مرکز چاي خشک‌کني بود. در نتيجه از سال ۱۳۰۴/۱۹۲۵ تا ۱۳۲۰/۱۹۴۱، شمار مزدبگيراني که در کارخانه‌هاي بزرگ مدرن کار مي‌کردند از کم‌تر از ۱۰۰۰ نفر به بيش از ۵۰۰۰۰ نفر رسيد.»

      «در اين دوره، نيروي کار‌ شاغل در صنعت نفت از ۲۰۰۰۰ نفر به حدود ۳۱۰۰۰ نفر رسيد. افزون بر اين، در دهه‌ي ۱۳۱۰/۱۹۳۱، بيش‌تر کارگاه‌هاي کوچک به ويژه کفاشي‌ها، فرش‌بافي‌ها و خياطي‌ها به کارگاه‌هاي بزرگ‌تري که هرکدام بيش از ۳۰ کارگر داشتند، تبديل شد. بنابراين‌، شمار کارکنان صنعت نفت و کارخانه‌هاي بزرگ مدرن هم‌راه با ۱۰۰۰۰ کارگر کارخانه‌هاي کوچک مدرن، ۲۵۰۰ کارگر شيلات خزر، ۹۰۰۰ کارگر راه‌آهن، ۴۰۰۰ کارگر معادن زغال‌سنگ، ۴۰۰۰ شاغل بنادر و شمار چشم‌گير کارگران فصلي بخش ساختمان‌سازي، در مجموع به بيش از ۱۷۰۰۰۰ کارگر رسيد. بدين ترتيب، يک طبقه‌ي کارگر‌ جديد به‌وجود آمده بود. اين طبقه‌ي کارگر‌ جديد گرچه کم‌تر از چهار درصد نيروي کار‌ را تشکيل مي‌داد، بيش‌تر اعضاي آن در چند شهر بزرگ و در کنار طبقه‌ي کارگر‌ سنتي گرد آمده بودند. بيش از ۷۵ درصد از کارخانه‌هاي بزرگ در تهران، تبريز، اصفهان، گيلان و مازندران قرار داشت. تهران ۶۲ کارخانه‌ي توليد‌ي جديد و شمار بسياري کارگاه‌هاي صنايع دستي با ۶۴۰۰۰ کارگر را در خود جاي داد. در تبريز ۱۸ کارخانه‌ي متوسط قرار داشت. اصفهان که به منچستر ايران معروف شده بود، ۱۱۰۰۰ کارگر را تنها در ۹ کارخانه‌ي نساجي بزرگ جاي داده بود. شرکت نفت نيز ۱۶۰۰۰ کارگر پالايشگاه آبادان و ۴۸۰۰ کارگر بخش حفر چاه‌هاي نفتي خوزستان را در استخدام خود داشت.» (آبراهاميان: ايران بين دو انقلاب: ۱۸۲-۱۸۳)

      «در سال‌هاي پادشاهي رضاخان، يک طبقه‌ي کارگر‌ صنعتي ناراضي شکل گرفت. مزدهاي پايين، ساعات کار زياد، وضع ماليات‌هاي گزاف بر کالاي مصرفي، انتقال اجباري کارگران به منطقه‌ي مالارياخيز مازندران و شرايط نامساعد کاري که به گفته‌ي يکي از شاهدان اروپايي «عملا” به برده‌گي شباهت داشت»،  همه‌گي موجب نارضايتي کارگران صنعتي شد. از آن‌جا که در سال ۱۳۰۵/ ۱۹۲۶، اتحاديه‌هاي کارگري، ممنوع شده بود، نارضايتي‌ها به شکل فعاليت‌هاي زيرزميني و اعتصابات غيرمجاز در آمد. در روز کارگر سال ۱۳۰۸/۱۹۲۹، يازده هزار کارگر پالايشگاه نفت براي دستمزدهاي بالاتر، هشت ساعت کار روزانه، پرداخت حقوق تعطيلات سالانه، خانه‌هاي سازماني و به رسميت شناخته شدن اتحاديه‌ها دست به اعتصاب زدند. گرچه شرکت نفت دستمزدها را افزايش داد، ولي نيروي دريايي بريتانيا يکي از قايق‌هاي توپ‌دار خود را به بصره فرستاده و مقامات ايران نيز بيش از ۵۰۰ کارگر را دست‌گير کردند. وزير خارجه‌ي انگليس براي حل و فصل سريع و موثر قضيه، رسما” از شاه قدرداني کرد. پنج تن از رهبران اعتصاب هم تا سال ۱۳۲۰/۱۹۴۱، در بازداشت باقي ماندند.»

      «در سال ۱۳۱۰/۱۹۳۱، پانصد نفر از کارکنان کارخانه‌ي نساجي وطن در اصفهان براي دستمزد بيش‌تر، هشت ساعت کار روزانه و پرداخت حقوق يک روز تعطيل در هفته دست از کار کشيدند. گرچه سازمان‌دهنده‌گان اعتصاب دست‌گير شدند، مزد کارگران ۲۰ درصد افزايش و ساعات کار روزانه يک ساعت (از ده ساعت به نُه ساعت) کاهش يافت. در اواخر سال ۱۳۱۰/۱۹۳۱، تنها دو سال پس از تکميل نخستين قطعه‌ي خط آهن، ۸۰۰ کارگر راه‌آهن در مازندران براي دستمزد بيش‌تر به اعتصاب موفقيت‌آميز هشت روزه‌يي دست زدند. سازمان‌دهنده‌گان اعتصاب نيز تا سال ۱۳۲۰/۱۹۴۱، در زندان ماندند.»( پيشين:صص۱۹۹-۲۰۰)

      «حکومت رضاخان همه‌ي اتحاديه‌هاي کارگري، به ويژه شوراي متحده‌ي کارگران را از فعاليت محروم کرد و از ۱۳۰۶/۱۹۲۷، تا سال ۱۳۱۲/۱۹۳۳، صدوپنجاه‌وشش نفر از سازمان‌دهنده‌گان نيروي‌هاي کارگري را دست‌گير کرد. ۴۰ نفر در آبادان، ۳۰ نفر در مشهد، ۱۰ نفر در اصفهان، ۲۰ نفر در تبريز، ۳۲ نفر در تهران و۲۴ نفر از اعضاي انجمن آموزشي قزوين دست‌گير شدند. بيش‌تر اين افراد به شهرهاي دور از زادگاه خود تبعيد شدند. هم‌چنين پنج نفر؛ محمد انزابي دبير دبيرستاني در تبريز، محمدحجازي حروف‌چين اهل تهران، محمد تنها حروف‌چيني که براي سازمان‌دهي کارگران صنعت نفت به آبادان رفته بود، علي شرقي کارگر آذربايجاني و محمد صادق‌پور کارگر آذربايجاني پالايشگاه آبادان بر اثر شکنجه در زندان جان باختند.»( پيشين:صص۱۷۳-۱۷۴)

      رضاشاه همه‌ي ايران را مال خود مي‌دانست و در کارخانه‌هاي متعلق به خود در مازندران؛ «سفارت بريتانيا گزارش داد که کارخانه‌هاي وي با کار بدون دستمزد سرپا مانده‌اند.»( تاريخ ايران مدرن؛ يرواند آبراهاميان؛ ترجمه ابراهيم فتاحي؛ ص۱۴۱)

      بنابراين‌ جنبش کارگري ايران عصر مشروطه به دليل جوان بودن و نبودن پرولتاريايي که مسلح به آگاهي طبقاتي باشد تا با اتکا به نيروي خود، دست به ريشه ببرد و قدرت سياسي را به کف آورد، به اجبار فقط در چارچوب مبارزه‌ي صنفي فعاليت داشت که همين مبارزه‌ي صنفي هم براي انگليس و رضاخان ميرپنج قابل تحمل نبود و آن‌ها به وسيله‌ي گزمه‌ها، نماينده‌ي ارتجاع و عقب‌مانده‌گي قلع و قمع گرديدند.

      سلطان‌زاده رهبري اعتصاب کارگران نفت خوزستان، در آبادان در سال ۱۳۰۸/  ۱۹۲۹، به سازماندهي يوسف‌ افتخاري و ديگر اعضاي حزب کمونيست ايران را عهده‌دار مي‌شود. وي سعي نمود در اين سال‌ها از طريق پروفينترن (۲) حمايت طبقه‌ي کارگر و اتحاديه‌هاي کارگري جهان را برانگيزد. چنان‌که درباره‌ي اعتصاب نفت‌گران در اين مورد توفيق فراواني يافت.

      از کارهاي زيبا و مبسوط خسرو شاکري که در مورد جنبش کارگري تاريخ معاصر ايران انجام داده است منتخبي آورده‌ايم که بسيار آموزنده است او مبارزات جنبش کارگري را از زمان صدارت و پادشاهي رضاخان تا شهريور ۱۳۲۰ و بيرون راندن رضاشاه ادامه مي‌دهد:

      «فعاليت روزافزون سنديکاي کارگري در ايران طبيعتا” خشم هيأت حاکم ايران را به سرکرده‌گي رضاخان سردارسپه، برمي‌انگيخت. تسلط هرچه بيش‌تر حکومت ديکتاتوري رضاخان با سرکوب مداوم اتحاديه‌هاي کارگري و ديگر سازمان‌هاي اجتماعي مترقي هم‌زمان و هماهنگ بود. رضاخان براي تأمين سلطه‌ي بلامنازع خويش مجبور بود با تکيه به ارتش ضدانقلابي خود سخت‌ترين فشار را بر مترقي‌ترين نيروهاي اجتماعي که سنديکاها از مهم‌ترين آن‌ها بودند، وارد آورد. اما علي‌رغم اين فشارها کارگران ايراني تا حد ممکن به مبارزه‌ي خود حتا به شکل نيمه‌علني و مخفي ادامه دادند. از همان سال اول تشکيل شوراي اتحاديه‌هاي کارگران تهران که تحت رهبري سيدمحمد دهگان، ناشر روزنامه‌ي «حقيقت»، قرار داشت، فعاليت براي سازماندهي وسيع‌ترين توده‌هاي کارگري ايران که در صنعت نفت جنوب متمرکز بودند آغاز شد.

      کارگران نفت مانند برادران مهاجر خود در قفقاز به علت ويراني خانه و کاشانه‌ي خود مجبور به ترک روستاي محل کار و زنده‌گي خود شده بودند. اينان در کنار کارگران هندي و پاکستاني _ که سطح مهارت‌شان از کارگران ايراني بالاتر بود _ کار مي‌کردند و در عين حال رابطه‌ي خود را با رؤساي خويش قطع کرده بودند. کارگران پاکستاني و هندي نفت جنوب که از امتيازهاي نسبي برخوردار بودند، در عين حال از اولين دسته‌ي کارگراني بودند که براي احقاق حقوق پايمال شده‌ي خود دست به اعتصاب زدند. با ورود مخالفين کارگري ايران به مناطق نفت جنوب، اولين حوزه‌هاي مخفي سنديکايي تشکيل شد. اما به علت پايين بودن سطح آگاهي سياسي کارگران تازه‌پا که هنوز در چارچوب فکري روستاها قرار داشتند، امر سازمان‌دهي کار آساني نبود و نتايج کار درازمدت پرمشقت مخفي پس از سال‌ها آشکار گشت. نخستين اعتصاب بزرگ نفت جنوب در سال ۱۳۰۸ حاصل اين کار با حوصله و پررنج مخالفين کارگري ايران بود.

      اعتصاب کارگران نفت جنوب که در روز اول ماه مه ۱۹۲۹/۱۱ اريبهشت ۱۳۰۸ آغاز شد بنابر گزارش مامورين شرکت سابق نفت به خاطر خواست‌هاي زير سازمان داده شد:

  1. قبول نماينده‌گان کارگران در اداره‌ي محل کار و هيأت بهداشتي.
  2. افزايش دستمزد به ۴۵ ريال.
  3. پرداخت دستمزد به هنگام بيماري.
  4. تأمين مسکن از طرف شرکت نفت.
  5. روز کار شش‌ساعته (با توجه به گرماي هوا).
  6. جلوگيري از ويراني خانه‌هاي کارگران.
  7. هم‌ترازي کارگران ماهر ايراني با هندي‌ها.
  8. مقامات ايراني مرجع رسيدگي شکايات باشند.
  9. کارمندان دفتري ايراني هم‌تراز هندي‌ها باشند.
  10. اختلافات بين ايرانيان و اروپاييان و نيز شرکت نفت در دادگاه‌هاي ايراني مورد رسيدگي قرار گيرند.
  11. حقوق بازنشسته‌گي پرداخت شود و در صورت فوت به فرزندان کارگران تعلق گيرد.

      اعتصاب به‌حق کارگران نفت جنوب بلافاصله با اقدامات سرکوب رژيم رضاخاني و ولي‌نعمت‌اش، امپرياليسم بريتانيا، روبرو گرديد. نه‌تنها پليس محلي، بل هم‌چنين ارتش قزاق فراخوانده شد تا اعتصاب را خفه کنند. ناو جنگنده‌ي امپرياليسم به نام «سيکلامن» وارد آب‌هاي آبادان شد و موضع تهديدآميز به خود گرفت. مقاله‌يي که در روزنامه‌ي تايمز لندن منتشر شد و از طرف شرکت سابق نفت تنظيم شده بود، اين اعتصاب را به تحريکات شوروي نسبت داد، امري که مستمسک دولت‌هاي ضدکارگري است. در اين اعتصاب ۴۵ تن از کوشنده‌گان سنديکايي دست‌گير و زنداني شدند. اين کارگران طبق معمول از جانب شهرباني، رکن ۲ ارتش و کارآگاهي رضاخاني متهم به شرکت در يک «توطئه‌ي بلشويکي» شدند.

      شاهزاده قاجار مي‌گويد: «در اولين ماموريتم از طرف وزارت دارايي به جنوب در سال۱۳۲۴، بي‌درنگ متوجه شدم که اوضاع آماده‌ي انفجار است…. شرکت‌هاي نفتي با کارگران محلي رفتار سخاوت‌مندانه‌يي نداشتند. جنبش ملي‌کردن در مکزيک در سال ۱۹۳۷/۱۳۱۷، نتيجه‌ي مستقيم نارضايتي کارگران از شرايط غيرقابل تحمل‌شان بود. شرکت نفت انگليس و ايران نيز عمل‌کرد به‌تري نداشت. دستمزدها روزي ۵۰ سنت بود. مرخصي با حقوق، مرخصي استعلاجي، غرامت از کارافتاده‌گي وجود نداشت. کارگران در محله‌ي مخروبه‌يي به نام کاغذآباد زنده‌گي مي‌کردند، از آب و برق، يخ‌دان يا پنکه محروم بودند. در زمستان زمين را سيلاب مي‌پوشاند و به صورت يک درياچه‌ي صاف در مي‌آورد. در شهر عمق گل تا زانو مي‌رسيد و در طول جاده‌ها کرجي‌هاي پارويي براي حمل و نقل در حرکت بودند. وقتي باران فرو مي‌نشست، ابرهايي از حشرات نيش‌دار و با بال‌هاي کوچک از آب‌هاي راکد بر مي‌خاست و سوراخ‌هاي بيني را پر مي‌کرد و به صورت کپه‌هاي سياهي روي لبه‌هاي ظرف‌هاي آش‌پزي جمع مي‌شد. پنکه‌هاي پالايشگاه هم در اثر هجوم اين شرايط از حرکت مي‌ايستاد.

      تابستان بدتر بود. بدون آن که مجالي براي بهار بگذارد، يک مرتبه حمله‌ور مي‌شد. گرما سوزان بود، بدتر از آن که تصورش را مي‌کردم- چسبناک و بي‌رحم. و وقتي باد و توفان شن در صحراي داغ مي‌پيچيد، ديگر قابل تحمل نبود. خانه‌هاي کاغذآباد، که از قطعات بشکه‌هاي زنگ زده و از کار افتاده‌ي نفت سرهم بندي شده بودند، به کوره‌هاي عرق‌ريزي تبديل مي‌شدند. درجه‌ي حرارت در سايه به ۶۰ درجه‌ي سانتي‌گراد مي‌رسيد. در پالايشگاه، ديگ‌هاي بخار و شعله‌هاي برهنه، حرارت هوا را ده تا ۱۵ درجه افزايش مي‌داد. سر چاه‌ها، روغن مثل عرق از پمپ‌ها فرو مي‌ريخت. زمين ترک خورده بود. آب در لوله‌هاي روباز دقيقا” مي‌جوشيد. از هر شکاف و درزي بوي گند گوگردي نفتِ در حال اشتعال مي‌آمد، که به نحو زننده‌يي يادآوري مي‌کرد که روزي ۲۰ هزار بشکه و سالي يک ميليون تن بدون مميزي بر کارکرد پالايشگاه به مصرف مي‌رسيد، و شرکت نفت انگليس و ايران بابت آن حتا يک سنت هم به دولت ايران نمي‌پرداخت.»

      «از نظر مديران شرکت نفت انگليس و ايران، که پيراهن‌هاي کتاني اتوکشيده به تن داشتند و دفترهاي کارشان از دستگاه تهويه مطبوع برخوردار بود، کارگران بي‌کاره‌هايي بي‌هويت بودند- درست مثل کارگران صنايع بسته‌بندي گوشت در حومه‌ي شيکاگو، معادن زغال سنگ ويلز، و عرق فروشي‌هاي هنگ کنک. عادت‌هاي «بوميان» مثلا” غذا خوردن با دست –  مورد نفرت مقامات انگليسي‌ بود. انگليسي‌ها نه تنها متوجه نبودند که رسوم خود آن‌ها – از جمله غذاخوردن با چنگالي که قبلا” در دهان کس ديگري بوده- به نوبه‌ي خود از نظر ايرانيان زشت و ناپاک بود، بل‌که اصلا” اهميتي نمي‌دادند که آب تميز براي کارگران آن‌قدر اهميت دارد که به خودشان اجازه نمي‌دهند با آن پيش و پس از غذا دست‌هاي‌شان را بشويند. لوله‌کشي آب به کاغذآباد براي مصارف خانه‌گي در برنامه‌هاي شرکت نبود. بنابراين کارگران ناگزير بودند آب مورد نياز خود را از پمپ‌هايي که روزي چند ساعت کار مي‌کرد، تهيه کنند و زنده‌گي‌شان به صورت مبارزه‌ي دائمي با نجاستي در آمده بود که بزرگان‌شان آن را به شدت مذموم مي‌دانستند.»

      «در بخش انگليسي‌ آبادان، فضاهاي سبز، باغچه‌هاي گل سرخ، زمين‌هاي تنيس، استخرهاي شنا و باشگاه‌هاي مختلف وجود داشت، اما در کاغذآباد هيچ چيز نبود: نه قهوه‌خانه‌يي، نه حمامي، و نه حتا يک تک درختي. حتا يک حوض کاشي و ميدان مرکزي سايه‌داري، که جزيي از هر شهر ايراني بود، در اين‌جا به چشم نمي‌خورد. کوچه‌هاي خاکي آن، محل جولان موش‌ها بود. مردي که در دکان بقالي جنس مي‌فروخت، براي مقابله با گرما توي يک بشکه‌ي آب مي‌نشست. … ارنست بوين (Ernest Bevin)، وزير امور خارجه انگليس، در سال ۱۹۴۶/۱۳۲۵، به ناگزير اظهار داشت که «گرچه ما در کشورمان يک دولت سوسياليست داريم، اين امر در شرايط اجتماعي اين توليدکننده‌ي بزرگ نفت در ايران هيچ انعکاسي ندارد.»( خون و نفت؛ خاطرات منوچهر فرمانفرماييان و رخسان فرمانفرماييان، تهران،۱۳۷۷، صص۲۱۵-۲۱۶)

      اما اين محروميت‌ها و سرکوبي قرون وسطايي حاکميت رضاشاه و شرکت نفت ايران و انگليس، و حتا ضعف‌هاي اساسي سنديکاي کارگران نفت که مخفيانه عمل مي‌کرد، مانع از آن نشد که فعاليت ادامه يابد.

      فعالين سنديکايي ايران به ديگر شهرهاي ايران نيز روي آورده بودند، از آن جمله بود فعاليت آن‌ها براي اعتصاب کارخانه‌ي کازروني «وطن» در اصفهان. پس از مدت‌ها کار سياسي سنديکا در بين کارگران، سرانجام روز اول ماه مه ۱۳۱۰ کارگران اين کارخانه در چهارباغ اصفهان روز بين‌المللي کارگران را جشن گرفتند. در همين روز بحث مفصلي در بين کارگران پيرامون لزوم اقدام به يک اعتصاب به‌منظور بهبود بخشيدن به وضع کارگران صورت گرفت. کارگران پس از تنظيم خواست‌هاي خود، روز چهارم ماه مه/۱۵ ارديبهشت، را براي آغاز اعتصاب تعيين کردند. اعتصاب شروع شد. پليس بلافاصله وارد عمل گرديد و ۲۵ تن از مخالفين و رهبران اعتصاب را دست‌گير، زنداني و تبعيد کرد، اما با اين همه کارگران توانستند به برخي از خواست‌هاي خود دست يابند. اين خواست‌ها عبارت بودند از:

  1. آزادي تشکل سنديکايي.
  2. تغيير دستمزد کارمزدي به ماهيانه.
  3. هشت ساعت کار روزانه و حداقل دستمزد ۵ ريال.
  4. نيم‌روز استراحت اضافه بر جمعه‌ها.
  5. لغو مقررات کنترل به هنگام ورود به کارخانه.
  6. لغو مقررات جريمه و تنبيه بدني کارگران از طرف کارفرما.
  7. جبران مخارج بيماري و پرداخت صدمه‌ي بدني وارده در سر کار.
  8. پرداخت کليه‌ي مخارج بيماري.
  9. تعطيل کارخانه در روزهاي تعطيل رسمي کشور.
  10. پرداخت دو برابر مزد براي ساعات اضافه کار.
  11. حداکثر روز کار ۱۰ ساعته (با اضافه کار).
  12. تأمين وسايل و امکانات بهداشتي در کارخانه.
  13. پرداخت تنظيم و بدون وقفه دستمزد.

      رهبري اين اعتصاب با کارگر فعال و مترقي سيدمحمد اسماعيلي معروف به «سيدمحمد تنها» بود که در اين اعتصاب دستگير شد و پس از هفت سال در زندان قصر کشته شد. ياران ديگر او در سال‌هاي حکومت سرکوب رضاخاني عبارت بودند از علي شرقي، محمد انزابي و پوررحمتي که همه‌گي در عنفوان جواني به جنبش کارگري جلب شده و طي سال‌ها مبارزه به رهبري آن رسيده بودند و سرانجام هر سه در زندان‌هاي رضاخان به قتل رسيدند. از ديگر رهبران جنبش کارگري در اين سال‌ها بايد از سيدتقي حجازي، جوان کارگر چاپ‌خانه، ياد کرد که در سال ۱۳۰۷/۱۹۲۸ در کنگره‌ي بين‌الملل کارگري سرخ شرکت نمود و در بازگشت به ايران در بندر انزلي دست‌گير و در زير شکنجه به قتل رسيد. از ديگر فعالين جنبش سنديکايي ايران سيفي (رضاغلام عبداله‌زاده) بود که در کنگره‌ي چهارم بين‌الملل سرخ شرکت داشت و پس از تشريح وضع کارگران ايران نطق خود را به شرح زير ختم کرد: «به نظر من مي‌رسد که تزهاي کنگره به وضع کشورهاي نيمه‌مستعمره در خاورنزديک بسيار کم پرداخته شده است. اتحاديه‌هاي کارگري در اين‌جا بسيار کم‌تجربه‌اند. بايد به اين‌ها از همه‌جانب کمک رساند …  ما به برنامه نيازمنديم … ما هيچ دستورالعملي در اختيار نداريم. اتحاديه‌هاي کارگري نه‌تنها نمي‌دانند که چه‌گونه بايد از منافع کارگران دفاع کرد، بل‌که هم‌چنين نمي‌دانند که چه‌گونه کارگران را بايد سازمان داد. لذا بايد به اين جنبه از فعاليت‌ها توجه بيش‌تري مبذول داشت و کشورهاي مورد بحث را در تشکل اتحاديه‌هاي کارگري از طريق برنامه و سازمان مورد حمايت قرار داد… »( خسرو شاکري:جلد ششم اسناد تاريخي جنبش کارگري،کمونيستي ايران،انتشارات‌علم،تهران‌ص ۱۲۲)

      آن‌چه سيفي در کنگره‌ي چهارم بين‌الملل کارگري سرخ مي‌گفت بيان وضع واقعي کارگران ايران بود که در کشوري مبارزه مي‌کردند که هنوز صنعت نقش ناچيزي در اقتصادش داشت. تعداد کارگران اندک بود، فشار و اختناق پليسي هرگونه اعتراضي را در نطفه خفه مي‌کرد و علاوه بر اين‌ها، جنبش کارگري جوان از تجربه‌هاي زيادي برخوردار نبود. درست در همين اوضاع و احوال بود که «قانون» سياه ۱۳۱۰، قانون مصوب مجلس فرمايشي پهلوي براي سرکوب «مقدمين عليه امنيت کشور»، وسيله‌ي قانوني سرکوب تمام نيروهاي مترقي جامعه را فراهم آورد و سنديکاهاي کارگري نيز مشمول همين قانون شدند. زندان‌ها از فعالين سنديکايي پر شد، بسياري از آنان در اثر وضع طاقت‌فرسا و شکنجه‌هاي ضدانساني در زندان ديگر هرگز روي آزادي را نديدند.»( -«نهضت‌کارگري ايران: پيش‌رو در قيام، بي‌بهره از نتايج»، خسرو شاکري، ۱۶/۲/۱۳۵۸، روزنامه‌ي آيندگان.)

      در سال ۱۳۰۳ خورشيدي از طرف کمينترن (انترناسيونال سوم) دعوت نامه‌يي به اتحاديه مرکزي کارگران چاپ‌خانه تهران، که آن موقع زير نفوذ حزب کمونيست ايران آن زمان بود، ارسال مي‌شود و از آن‌ها‌ خواسته مي‌شود که يک نفر نماينده خود از تهران را براي شرکت در کنگره چهارم کمينترن، ژوئيه ۱۹۲۲، به مسکو اعزام دارند.

      براي پاسخ به اين دعوت نامه، جلسه فوق‌العاده اتحاديه مرکزي کارگران چاپ‌خانه تشکيل مي‌گردد. در اين جلسه که اکثريت نماينده‌گان حاضر بودند، با قرائت دعوت نامه و پس از مذاکره، آقاي دهگان را به سمت نماينده کارگران ايران به کمينترن معرفي و اعتبارنامه او به خط و امضاي نويسنده ( شکرالله ماني)، و مهر اتحاديه مرکزي کارگران چاپ‌خانه، تهيه و در موم گرفته مي‌شود و آن را در آستر لباس دهگان بر روي بازوي چپ او دوخته مي‌شود و عازم مسکو مي‌گردد.

      اواخر سال ۱۳۰۳، دهگان از مسافرت سه ماهه بر مي‌گردد و گزارش خود را به اتحاديه مرکزي کارگران چاپ‌خانه اعلام مي‌دارد و در قسمتي از گزارش، آمده بود که؛ کنگره چهارم کمينترن موافقت کرده است که سالي چند نفر از کارگران براي مطالعه و تحصيل در رشته صنايع مربوطه‌ي خود به روسيه بروند، تا پيش‌رفت صنايع جديد را با وضعيت فعلي کارگران روسيه از نزديک مشاهده کنند و مدتي مشغول کارآموزي باشند که پس از مراجعه، نتيجه‌ي مطالعات و کارآموزي‌هاي خود را به همکاران خود برسانند.

      در جهت اجراي فرامين بالا، و براي نخستين و آخرين بار، قرعه به نام سيدمرتضا حجازي کارگر چاپ‌خانه در تهران مي‌افتد و او به صورت مخفيانه روانه مسکو، مي‌شود. جاسوسان دولت رضاخان مطلع شده و با حيله و نيرنگي که به کار مي‌برند، مبني بر اين‌که؛ تلگرامي به نام مادرش را به آدرس او مخابره نماييد. جاسوسان دولت رضاخان اين گونه تلگرام ارسال مي‌کنند:

      «زن جوانت مريض شده است، براي تو بي‌تابي مي‌کند، هرچه زودتر خود را به تهران برسان.»

      حجازي با دريافت اين پيام، پريشان خاطر مي‌شود و با اضطراب و نگراني به طرف تهران روانه، و همين که وارد بندر انزلي مي‌شود، دست‌گير و به تهران منتقل مي‌شود. به او مطلقا” اجازه ملاقات به همسر و مادرش داده نمي‌شود و در سياه چال رضاخاني به طرز فجيعي به قتل مي‌رسد.

      جعفر اردوخاني از طرف اتحاديه مرکزي کارگران چاپ‌خانه، «در خدمت نظميه به کار پليسي مشغول بود.»، در زندان اعتماد حجازي را جلب مي‌کند و از حجازي براي آخرين بار مي‌گويد:

      «همين‌که خود را معرفي کرده و از دوستان خارج نشاني مي‌دهد، سيد خوش‌حال شده اول خواهش مي‌کند که با من کم‌تر صحبت کنيد، مبادا صحبت ما براي ساير ماموران اسباب سوء ظن گردد که شما گرفتار و من گرفتارتر شوم؛ اطمينان دارم من زنده از اين محبس بيرون نمي‌آيم. چند شب است از سينه‌ام خون مي‌آيد البته پس از دو سه روزي در تنگناي محبس مي‌ميرم. اين طور سرگذشت من بود. که اول جواني در تنگناي نظميه، اين فشار و سختي که ملاحظه مي‌کنيد به ميرم. سلام مرا به دوستان و هم مسلکان برسان. مخصوصا” فلاني که از حالم پرسيده سلام‌اش برسان. بگو ميان ما ديگر، ديداري نخواهد بود. من اميدي به زنده‌گي ندارم، از من دست بشوييد و به سراغم نياييد. بل‌که فراموش کنيد. اميدوارم رفقاي من به مقصد خود نائل شوند و قاتلين من به سزاي اعمال بي‌رحمانه خود برسند. ما غرض و نظري جز سعادت و رفاه ابناء بشر و زحمت‌کشان بيچاره‌ي ايران نداشتيم.»

      به گفته‌ي محمد فرخي‌يزدي؛ مامورين رضاخاني از ملاقات کسان و دوستان‌اش ممانعت مي‌کردند و پس از مرگ‌اش هم از تجمع دوستان‌اش جلوگيري و حتا از عزاداري زن و مادرش ممانعت کردند.

      و اما جنبش مستقل کارگري به پرچم‌داري يوسف افتخاري و دوستان‌اش _ رحيم همداد، علي اميد و …_ در دهه بيست (۱۳۲۰)، که با حضور او در شرکت نفت ايران و انگليس از سال ۱۳۰۶ آغاز و تا سال ۱۳۲۵ به وسيله‌ي سران منفور حزب توده قلع و قمع گرديد را شامل مي‌شود. اين دوره را زنده‌ ياد بهزاد کاظمي اين‌گونه جمع‌بندي کرده است:

      «۱. جنبش [مستقل] کارگري ايران با پيدايش حزب کمونيست ايران وارد مرحله‌يي نوين شد. کادرهاي اصلي جنبش کارگري، در بستر جنبش سوسياليستي ايران و بين‌الملل کمونيست آموزش ديدند و آب‌ديده شدند. حزب کمونيست جوان ايران نقش اساسي و تعيين‌کننده در مبارزات اين دوره‌ي کارگران ايفا کرد. اعتصاب کارگران نفت در اردي‌بهشت ۱۳۰۸ نقطه‌ي اوج چنين دوره‌يي است. جناح پي‌گير پيش‌گام کارگري ايران به رهبري يوسف افتخاري، معرف گرايش منسجم و پي‌آمدِ چنين مبارزاتي است.

  1. به خاطر سرکوب جنبش [مستقل] کارگري ايران به دست رضاشاه، و قلع و قمع بازمانده‌هاي فعالين کمونيستي به دست استالين،(۳) پيش‌گامان انقلابي طبقه‌ي کارگر ايران ضربه‌يي جبران ناپذير خوردند. آخرين بازمانده‌هاي پيش‌گامان جنبش [مستقل] کارگري ايران يا دربند و تبعيد بودند يا فراري. گروه يوسف افتخاري‌ در زندان قصر، تنها گروه متشکل از کارگران ايران بود که خود را از آسيبِ پراکنده‌گي سياسي ناشي از خفقان، سرخورده‌گي و انزوا، محفوظ نگه داشته بود. «گروه يوسف افتخاري‌ جناح کارگري متحرک جنبش بود.» اين دوره تا اشغال ايران به دست ارتش متفقين در شهريور ۱۳۲۰ ادامه يافت.

  1. پس از فروپاشي رژيم خودکامه‌سرمايه‌داري‌ امپرياليستي نئوليبرالي رضاشاه، پيشگامان جنبش [مستقل] کارگري رها شده از بند و تبعيد، تقريبا” با دست خالي، اقدام به سازماندهي طبقه‌ي کارگر کردند. کارگران انقلابي کوهي از مشکلات را در برابر خود داشتند. سه نيروي نظامي دولت‌هاي ايران، شوروي و انگلستان، به هم‌راه حزب توده که به عنوان ستون پنجم متفقين عمل مي‌کرد، در برابرشان ايستاده بودند. حزب کمونيست انقلابي ايران ديگر وجود نداشت. بين‌الملل کمونيست نيز نابود شده بود. با اين وصف، پيش‌گامان جنبش [مستقل] کارگري، در غياب يک سازمان «سياسي» انقلابي، با ابتکاراتِ خود، سازمانِ «طبقاتي» اتحاديه‌هاي مستقل کارگري را در مراکز بزرگ صنعتي ايران به وجود آوردند. فعالين جنبش [مستقل] کارگري اعتصابات و مبارزات کارگران را رهبري کردند و به پيروزي‌هايي دست يافتند. اما اين کافي نبود. تلاش‌‌هاي ناموفق يوسف افتخاري‌ و کادرهاي اتحاديه‌هاي مستقل کارگران ايران براي ايجاد يک حزب و «بديل سياسي» در برابر هجوم همه‌ جانبه‌ي‌ ارتجاع، به ناکامي انجاميد. … نسلي که با انقلاب اکتبر، مبارزات و اعتصابات چاپ‌چيان، نفت‌گران، بافنده‌گان، چرم‌سازان و … متولد شد، سازمان يافت، مبارزه کرد، آموخت و آب‌ديده شد، سرانجام شکست خورد. آن‌چه از جنبش مستقل کارگري ايران باقي مانده بود، با پيوستن به «شوراي متحده مرکزي» حزب توده، به وسيله‌يي براي سازش طبقاتي تبديل شد.»( بهزاد کاظمي, ملي‌گرايان و افسانه‌ي دموکراسي ص۱۴۵-۱۴۶-۱۴۷)

      در اعتصاب کارگران کارخانه نساجي وطن در سال ۱۳۱۰، حزب کمونيست نقش مستقيم داشت. حزب که از وضع عمومي کارگران و نارضايتي آن‌ها اطلاع کامل داشت، تصميم گرفت ضرب شستي به حکومت نشان دهد. بدين‌منظور در مراسم گرامي‌داشت ۱۱ ارديبهشت ۱۳۱۰ برابر با روز کارگر در چهارباغ اصفهان تجمع کردند و جشن گرفتند. در پايان مراسم هم قرار شد تا چهار روز بعد، يعني ۱۵ ارديبهشت، اعتصاب کنند. در اين روز پس از اعتصاب، گروهي از نماينده‌گان کارگران در جلسه ملاقات با صاحبان کارخانه، طي بيانيه‌يي خواسته‌هاي خود را مطرح کردند. صاحبان کارخانه براي خاموش کردن سروصداي کارگرها، با بخشي از خواسته‌هاي کارگران موافقت کردند، ولي پليس که در کمين کارگران بود، هنگام بازگشت آن‌ها از جلسه ملاقات با رؤساي کارخانه به آن‌ها يورش برد و ۳۹ نفر را دست‌گير کرد. (منصوره اتحاديه و علي الله‌جاني، «فعاليت‌هاي فرهنگي و سنديکايي حزب کمونيست ايران از تأسيس تا فروپاشي ۱۲۹۹ تا ۱۳۱۰»، فصل‌نامه مسکويه، سال هشتم،ش ۲۷ (زمستان ۱۳۹۲)،صص ۲۸ و ۲۹)

      هرچند حزب توانست اين دو اعتصاب کارگري را تقريبا” با موفقيت سازماندهي کند، با ختم اعتصاب کارگران کارخانه وطن، چنين فعاليت‌هايي از سوي حزب نيز پايان پذيرفت و تا کناره‌گيري رضاشاه از مقام سلطنت در شهريور ۱۳۲۰، ديگر مشابه اعتصابات آبادان و اصفهان رخ نداد. (پيشين: ص۲۹) درواقع در سال ۱۳۱۰ جنبش کارگري سرکوب شد و رضاشاه دستور بستن اتحاديه‌ها، توقيف سازمان‌دهنده‌گان آن‌ها و زير نظر گرفتن دقيق تجمع‌هاي کارگري بيش از سه نفر توسط پليس مخفي را صادر کرد.( جان فورن، مقاومت شکننده؛ تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سال‌هاي پس از انقلاب اسلامي، ترجمه احمد تدين، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، ۱۳۸۲، ص ۳۷۶) سرانجام نيز حزب کمونيست ايران در پي تصويب قانون منع فعاليت‌هاي اشتراکي در همين سال، منحل شد.( منصوره اتحاديه و علي الله‌جاني، «فعاليت‌هاي فرهنگي و سنديکايي حزب کمونيست ايران از تأسيس‌تا فروپاشي ۱۲۹۹ تا ۱۳۱۰»، فصلنامه مسکويه، سال هشتم، ش ۲۷ (زمستان ۱۳۹۲)، ص ۲۹

)

ادامه دارد

توضیحات:

  1. خسرو شاکري (۱۳۹۴ ـ ۱۳۱۷) داراي دکتراي تاريخ و تاريخ‌نگار برجسته‌ي جنبش چپ و جنبش کارگري ايران، در مقطع انقلاب ۱۳۵۷ چند روز پس از پايان حکومت شاه، براي ثبت تجربه‌ي مبارزات و اعتصابات کارگران صنعت نفت در پالايشگاه آبادان و مناطق نفت‌خيز جنوب به آن شهر رفت. او با تعدادي از فعالان و نماينده‌گان کارگران نفت و پتروشيمي و کارگران پروژه‌يي، آبادان ديدار و به پرسش‌هاي شاکري در مورد شکل‌گيري مبارزات کارگران و نوع تشکل‌يابي در مقطع انقلابي ۱۳۵۷ پاسخ دادند. خسرو شاکري پس از ديدار خود با فعالان کارگري و ثبت تجربيات مبارزات آنان، مقاله‌ي هشدارآميز «نهضت کارگري ايران: پيش‌رو در قيام، بي‌بهره از نتايج» را در ۱۶ ارديبهشت ۱۳۵۸ در روزنامه‌ي آينده‌گان منتشر کرد. مقاله با بازخواني تاريخ جنبش کارگري، تأملي بر چند دوره مبارزات حق‌طلبانه‌ي کارگران از مقطع انقلاب مشروطه تا پايان حکومت شاه دارد، مطالعه اين مقاله با وجود کاستي‌هايي، بسيار آموزنده است. موضوع تز دکتراي خسرو شاکري، حزب کمونيست ايران بوده است.

  1. تشکيلاتي جهاني بود به نام «بين‌الملل سرخ اتحاديه‌هاي کارگري» که به اختصار پروفينترن خوانده مي‌شد که محل تجمع اين اتحاديه‌ها در سطح بين‌الملل بود. پروفينترن سازماني در کنار کمينترن بود که اتحاديه‌هاي کارگري ايران نيز در چند کنگره به آن‌جا نماينده فرستاده و در آن عضو بودند.

  1. از بيست و دو نفر اعضاي کميته‌ي مرکزي حزب کمونيست شوروي (بلشويک) در زمان انقلاب اکتبر (غير از «لنين» و «استالين»)، چهارده نفر به دستور «استالين» تيرباران يا ترور شدند. دويست نفر از اعضاي ادوار کميته‌ي مرکزي حزب کمونيست شوروي تنها در عرض چهار سال به دستور استالين اعدام يا ترور شدند. يعني تقريبا” نود درصد کميته‌ي مرکزي حزب! «لنين» قبل از مرگ، طي نامه‌يي، شش نفر از برجسته‌ترين افراد رهبري حزب را به عنوان جانشينان احتمالي خود معرفي و تحليل شخصيتي کرد که غير از «استالين»، عبارت بودند از: «تروتسکي»، «زينوويف»، «کامنف»، «بوخارين» و «پياتاکوف». در انتهاي نامه، «لنين» درخواست کرده‌ بود که «استالين» به علت رفتار تند و خشن و نارفيقانه با هم‌کاران‌اش، از دبيري کميته‌ي مرکزي برداشته شود. استالين در عرض چهار سال (۱۹۴۰-۱۹۳۶) همه‌ي پنج نفر ديگر را نابود کرد. «استالين» تنها دو سال قبل از آغاز جنگ جهاني دوم، سه مارشال از کلّ پنج مارشال ارتش شوروي را اعدام کرد. «استالين» بيش از ده نفر از رهبران احزاب کمونيست دنيا (از جمله «سلطان‌زده» رهبر حزب کمونيست ايران، «بلا-کون» رهبر حزب کمونيست و دولت انقلابي مجارستان، «رادک» رهبر حزب کمونيست آلمان، «راکوفسکي» رهبر حزب کمونيست بلغارستان) را که مهمان و تبعه‌ي اتحاد شوروي شده‌بودند، نابود کرد. «لنين» در سال ۱۹۱۹ «سازمان انترناسيونال سوم» را بنيان گذاشت، اما «استالين» در سال ۱۹۴۳ در جهت کسب رضايت «چرچيل» و «روزولت» در جريان جنگ جهاني دوم، آن را تنها با يک دستور ساده منحل کرد. سرود ملي اتحاد شوروي که توسط «لنين» انتخاب شده بود، سرود معروف انترناسيونال بود، اما «استالين» براي کسب رضايت امپرياليست‌هاي انگليس و فرانسه، سرود انترناسيونال را لغو کرد و به جايش يک سرود ناسيوناليستي روسوفيل گذاشت در مدح سرداران روس و خدمت‌گزاران تزار. «لنين» به پنج کشور فنلاند،‌ لهستان، استوني، ليتواني و لتوني استقلال داده ‌بود اما «استالين» در سال ۱۹۳۹ و هم‌زمان با بستن پيمان دوستي با «هيتلر»، به هر پنج کشور فوق حمله برد و بخش‌هايي از فنلاند، نصف لهستان و کل سه کشور بعدي را اشغال و به شوروي الحاق کرد. در سال‌هاي پس از مرگ استالين، دادگاه‌هاي عالي و حزب کمونيست شوروي (به علت نبود هيچ مدرک يا سندي) تمام اعدام‌شده‌گان فوق (غير از «تروتسکي») را اعاده‌ي حيثيت کرد و آن‌ها را به صفوف حزب بازگردانيد.خالد رسول‌پور

نوشته و گردآوری: سهراب.ن


Google Translate