دیکتاتور دیکتاتور میزاید + دو نوشته ديگر

کلاه شرعی برای خودتان درست نکنید- 

آقای فاضل غیبی در اعتراض من به  مقالهُ  تشویقی ایشان برای حمله خارجی به مراکز نظامی ایران پاسخ داده اند (۱) و معلوم شده است که در بسیاری از امور ایشان یا دچار بدفهمی شده اند یا اصلاً کار را وارونه جلوه می دهند تا به استدلال خود رنگ و آبی بدهند که ندارد.

برای حمله ی خارجی به مراکز نظامی ایران  یادآور شده اند که : «تضعیف حکومت اسلامی است که آن را با ایران عوضی گرفته‌اید!» و البته تشویق به حمله را که از سوی خودشان صورت گرفته، عین وطنپرستی قلمداد می کنند. تمام مقالهُ ایشان مبتنی است بر همین نوع وارونه کاری.

این مغلطه ای آشکار است زیرا نه تنها به کارشناس نظامی هم نیازی نیست بلکه هربچه مدرسه ای می داند که در حمله به کشور دیگر فقط پایگاه های نظامی را از بین نمی برند بلکه همه زیرساخت های کشور را بمباران می کنند تا دشمن را عاجز و ساقط کنند. این حرف ایشان القای خیالی واهی و خطرناک است، زیرا فرض بفرمایید نیروگاه هسته ای ایران را بزنند و فکر کنیم که هیچ اتفاقی نمی افتد . چنین فاجعه ای گذشته از مرگ هزاران نفر از هموطنان ما از عواقب تشعشات آن برای سالیان متمادی نمی توان جان بسلامت برد. چنان که در حمله به  لیبی و عراق شاهد بودیم . پس بدین ترتیب من حق دارم بگویم که شما به میهن باور ندارید و اگرنه برایش بمباران تجویز نمی کردید. شما برای یک بیمار نمی توانید سم مهلک تجویز کنید و مدعی شوید که بیمار را دوست دارید.

این برای من بسیار شگفت انگیز است که غیبی در مقام یک مبلغ بهایی جنگ را برای میهنش تجویز کند. از این که می گویید مرز ها مهم نیست، چنین مقصودی دارید؟ 

مذاهب دستکم برای جلب مخاطبان نخست سخن از محبت و صلح می کنند و این اولین بار است می بینم که کسی ضمن پیشنهاد تغییر دین از اسلام به بهاییت که حتی مقالهُ مفصلی هم در باب آن نگاشته است ؛  حمله نظامی را به عنوان چاشنی تجویز می کند و بعد مدعی  می شود «آیا کسی به آقای بهگر نگفته که مدت‌ها است دوران جنگ‌های مذهبی به سرآمده و آنچه در جهان امروز باعث خونریزی می‌شود جنگ ایدئولوژی‌ها است؟».

 آنچه من از اوضاع جهان  می فهمم ؛ جهان در کشاکش مذهبی است و گاهی تصور می شود به  چیزی شبیه  به جنگ های صلیبی رسیده ایم . در آمریکا بنیادگرایان مذهبی غالبند و صحبت از دورهُ آخرالزمان می کنند و در خاورمیانه جنگ مذهبی مدتهاست آغاز شده است. اسراییل با مسلمانان فلسطین در افتاده است داعش ، القاعده ، حقانی ، اخوان المسلمین و شیعه های گوناگون در برابر هم صف آرایی کرده اند و هر روز از همدیگر می کشند ، فقط جای بهاییت خالی بود که با پیشنهاد شما به میدان آمد. 

من همواره از آزادی همه مذاهب دفاع کرده ام و با بهاییت هم دشمنی ندارم و تبلیغ هر مذهبی را بدون اشکال می بینم و سخن شما که من مخالف تبلیغ بهاییت هستم دروغی آشکار است محض حق به جانب نشان دادن خودتان، وگرنه هیچ جا چنین چیزی از من پیدا نخواهید کرد. من  در اعتراض به دستگیری  بهاییان  همواره کوشا بوده ام، لائیک هستم و خواستار برداشتن دین رسمی شیعه اثنی عشری، ولی بنا ندارم آن را با هیچ دین دیگری جایگزین کنم . دعوای آقای غیبی با اسلام دعوای مذهبی است، می خواهد مذهب خود را جانشین اسلام کند، ولی من می خواهم در عین حفظ احترام همهُ مذاهب، همه شان را از حوزهُ سیاست بیرون نگه دارم. همین لائیک بودن است که برای ایشان قابل قبول نیست و به واکنششان واداشته است. خودش مذهبی است و به من تهمت مذهبی بودن می زند تا گلیم خود را ز آب به در ببرد.

آقای غیبی توضیحی درمورد عدم دخالت دین بهاییت در سیاست داده اند :«آگاهی و تبادل نظر در بارۀ مسایل اجتماعی و سیاسی وظیفۀ همۀ شهروندان است» و آن را اظهار نظر شهروندی وجزو بدیهیات تلقی کرده اند.

 اول از همه کار سیاسی فقط به اشغال مناصب سیاسی نیست که بگویید ما نمی کنیم، در صورتی که همین کار را هم در دورهُ شاه می کردید و بی محابا هم می کردید. چیزی که ایشان به روی خود نمی آورند این است که همین مقاله نوشتن، سخنرانی کردن، رهنمود دادن و… دقیقاً کار سیاسی است. نگاه کنید و ببینید که آیا بیشتر فعالان سیاسی ما غیر از این ها می کنند؟

 این را که قرار است در سیاست دخالت بکنید یا نکنید، خود دانید، ولی معنای کار سیاسی را عوض نکنید که رفتار شترمرغ وار خود را بپوشانید.

برای اینجانب قابل تصور نیست و واقعا هم جای سؤال دارد چرا که من بعنوان یک مسلمان زاده که تبلیغ مذهب نمی کند و تازه به عنوان یک لائیک خواستار عدم دخالت دین در سیاست هم هست، باید مهر طرفداری از جمهوری اسلامی را بخورم که سال هاست با آن مبارزه می کنم. ولی آقای غیبی به عنوان یک مبلغ مذهبی که تازه خواستار دخالت نظامی خارجی در کشور هم هست، باید از سیاست مبرا شناخته شود. ایشان مدعی است که در سیاست دخالت نمی کند و اگر چیزی گفته فقط یک  تبادل نظر ساده بوده!

غیبی ، ملی گرایی مرا زیر سوال برده است چرا که به سیاست خارجی حکومت اسلامی تفاهم نشان داده ام! تفاهمی در کار نیست، در نقل قولی که خود ایشان کرده روشن است که من گفته ام منطق عمل جمهوری اسلامی را میتوان فهمید، نه اینکه تأیید کرد.

نقطهُ ضعف اساسی گفتار آقای غیبی این است که مشکل جمهوری اسلامی را فقط توتالیتر بودنش می داند وگرنه به دینی بودنش کاری ندارد. این وسط هم اسلام را هم خشن‌ترین ایدئولوژی می شمارد که به بزرگ‌ترین ترورها و جنگ‌ها دامن می‌زند.

خیر اقای غیبی دینی بودن را در کنار توتالیتر بودن این حکومت آورده ام تا توجه همه را به این نکته جلب کنم که دل کندن مردم از دین بسیار مشکل تر از در افتادن با حکومت توتالیتر است . همه می دانند که در افتادن با یک حکومت مذهبی چون با ایمان مردم سروکار دارد بسیار دشوارترو مشکل تر است  به همین جهت توصیه شما در باب جایگزین کردن بهاییت با اسلام از چاله به چاه افتادن است و دفاع از آزادی و آزادیخواهی نیست .

جمهوری اسلامی برای حفاظت خود و بالطبع کشور اقدام به ایجاد سیستم دفاعی کرده است و من به عنوان یک ایرانی نمی توانم مخالف آن باشم  چون خواستار برجا ماندن کشورم و سلامت هموطنانم هستم . اگر با سیاست داخلی و خارجی آن مشکل دارم، امر دیگری است.

جالب اینجاست که آقای غیبی مرا جزو «نسل پنجاه وهفتی ها» نامیده و به سبک پهلوی طلبان چند خطی موعظه کرده است. این که یک نسل را که برای آزادی و زندگی بهتر برپا خاسته بود ولی ندانسته در اثر تبلیغات بیگانه و نبود احزاب به دام خمینی افتادند تقبیح کنند، نادرست و زشت است و کوشش شاپور بختیار برای کشوری لائیک را در آن برههُ زمانی ندیدن از آن هم زشت تر است . این سخن نابجا پنجاه و هفتی ها که بیشتر سلطنت طلبان به راه انداخته اند تا همه کوشندگان راه ازادی را تخطئه کنند شما چرا در دست گرفته اید؟

خلاصه کنم. از موضع بهائیت مواضع نومحافظه کاران آمریکایی را تبلیغ می کنید و مدعی هستید کار سیاسی هم نکرده اید! آفرین بر شما که برای مذهبتان خوب تبلیغ می کنید.

من بر آنم ایران برای رسیدن به آزادی و  دموکراسی باید از حکومت دینی گذر کند و بدین منظور باید به استقبال حکومت لائیک برود که آزادی همه ادیان و مذاهب را تضمین می کند و تعویض دین جز جنگ و جدال در بین مردم نتیجه ای نخواهد داشت .  

آقای غیبی می گوید غرض من از نقد مقاله ایشان مطرح کردن خودم بوده است. من سالیان سال است که با فعالیت سیاسی که برایش بهایی بسیار گران هم پرداخته ام، مطرح بوده و هستم، احتیاج ندارم کاری اضافه بر برنامه بکنم، آن هم با انتقاد از ایشان که تازه چند سالی است به فکر فعالیت سیاسی افتاده اند و برایش کلاه شرعی هم درست کرده اند که فقط اظهار نظر است.

(۱)

بهائیان حق دارند دین خود را تبلیغ کنند!

جمعه۲۴ آذر ۱۴۰۲

۲۰۲۳-۱۲-۱۵


مقایسهٔ دو مجازات- حسن بهگر

مفهوم جرم درجمهوری اسلامی  عملاً  معنای  خود را از دست داده است و تناقضات بسیاری دارد و وارد این تناقضات نمی شوم  زیرا من حقوقدان نیستم. اما یک مورد مهم است که از آن نمی توان غافل شد و آن اهمیت جان انسان و عمر اوست . هنوز ماشین اعدام خون می ریزد و جرثقیل که دستگاهی برای سازندگی است در جمهوری اسلامی تبدیل به آلت قتاله ای شده است، کاری وحشیانه و غیر انسانی . ادامهٔ این کشتار و اعدام ها به بهانه هایی از قبیل محاربه با خدا و فساد روی زمین تا قاچاق مواد مخدر و .. پس از نزدیک به نیم قرن حیرت انگیز است و بیانگر آنکه این حکومت به جز کشتن و اعدام کردن راه حل دیگری نمی شناسد . محکوم کردن جوانان به زندان های طولانی بدون محاسبه اینکه زندانی پس از گذراندن مدت طولانی در زندان چگونه می تواند به زندگی و کار و به اجتماع برگردد .قطع عضو و یا شلاق زدن که اصولا خلاف شآن انسانی است  و غیره از آن می گذرم و اینجا می خواهم یک مقایسه ای بین دو شخص بکنم و داوری را به خوانندگان واگذار نمایم .

جان گیلو john guillou نویسنده و روزنامه نگار سرشناس سوئدی است . وی در سال ۱۹۷۳هنگامی که ۲۸ سال داشت  در ماجرایی که به IB معروف شد فاش کرد که در قبال گزارش هایی که به سازمان ک گ ب شوروی می داد مبلغی  پول دریافت کرده است . او هدفش را از این کار نفوذ در این سازمان عنوان کرد. جان گیلو به زندان افتاد ولی پس از یکسال به زندگی عادی برگشت و بیش از ۵۰ کتاب نوشت که برخی از آنها مضمون فیلم های متعددی قرار گرفته و چند کتاب او متجاوز از ۱۳ میلیون فقط در سوئد تیراژ داشته است .(۱) این نویسنده اکنون اعتباری برای ادبیات سوئد است.

اگر چنین شخصی در ایران بود در همان روزهای نخستین جنازه او برسر  یکی از همان جرثقیل ها می رقصید.

این روزها خبری از یک جوان مطرح است که نمونه ای است از هزاران که خواستم در مقایسه با جان گیلو اینجا بیاورم.

در خبرها امده است که علی یونسی (زادهٔ ۱۹مهر ۱۳۷۹) دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف است.او برنده مدال نقره المپیاد کشوری نجوم سال ۱۳۹۵، مدال طلای المپیاد کشوری نجوم سال ۱۳۹۶، عضو دوازدهمین تیم المپیاد جهانی نجوم ایران و همچنین برنده مدال طلای المپیاد جهانی نجوم و اخترفیزیک سال ۱۳۹۶ در دوازدهمین المپیاد جهانی نجوم و اخترفیزیک، مدت سه سال است در زندان است .(۲)

در جستجویی که در اینترنت کردم خبری از خبرگزاری فارس یافتم که از او به اتفاق یک نفر دیگر به اتهام تخریب ، ایجاد حریق و خرابکاری با محکومیت  ۱۶ سال حبس یاد شده است.(۲)

من از چگونگی ماجرا و دادرسی او اطلاعی ندارم ولی می دانیم که همه پشت درهای بسته است و اینکه اعترافات چه بوده است چیزی نمی دانم و در ضمن این خبرهم از ابهاماتی برخوردار است بویژه که در پایان خبر آمده است «  بعد از دستگیری یونسی و مرادی رسانه‌های ضدانقلاب تلاش  به شدت تلاش کردند این افراد را به عنوان دانشجو نخبه معرفی کنند و از آنها دفاع کردند، اما با پخش اعترافات مشخص شد این دو نفر دست به چه اقداماتی زده بودند و قرار بود چه اقداماتی را هم انجام دهند» (۳)

بالاخره نمی دانیم این خرابکاری انجام شده یا می خواستند انجام دهند. چرا در نخبه بودن این جوان شک می کنید؟ اگر این قضاوت شماست چگونه می توانیم به قضاوت عادلانه شما نسبت به اتهامات او باور داشته باشیم ؟

اکنون پس از این همه افشاگری ها که اعضای خود سارمان مجاهدین کرده اند بسیار بعید است کسی به این سازمان گرایش پیدا کند و بخواهد برای این سازمان کارکند ؛ افراد سالخورده در این سازمان هم با اولین فرصت از آن می گریزند. اگر هم چنین باشد باید  اشکال را حکومت جمهوری اسلامی در خود ببیند و به محاکمه خود بنشیند که چه کرده است که جوانان هنوز پس از این همه فجایع بدنبال سازمان مجاهدین بدل جمهوری اسلامی می روند.

دینی که برای مقدسات آدم می کشد و عمر انسان ها را به تباهی می کشاند غافل از آنست که اگر چیزی قرار است مقدس باشد همان جان انسان هاست نه چیز دیگری .

یکشنبه – ۱۹ آذر ۱۴۰۲

۲۰۲۳-۱۲-۱۰

(۱)

Fakta om Jan Guillou

(2)

علی یونسی (زندانی سیاسی)

(۳)

ماجرای اقدامات ۲ محکوم امنیتی در لباس دانشجو / عملیات‌های تروریستی یونسی و مرادی چه بود؟ 


دیکتاتور دیکتاتور میزاید- حسن بهگر

در میان راست و دروغ های پرویز ثابتی در مصاحبه با تلویزیون من و تو (۱) جرقه ای زده شد که تمام بافته ها و یاوه های سلطنت طلبان را به خاکستر مبدل کرد. او گفت که پس از ۱۵ خرداد تیمسار پاکروان از من خواست که گزارشی تهیه کنم که در صورت برگزاری انتخابات آزاد چه نتیجه ای حاصل خواهد شد. درگزارش تهیه شده نوشتم که جبهه ملی در شهرهای بزرگ برنده خواهد شد و حدوداً ۶۰ نفر نماینده به مجلس خواهند فرستاد و یادآور شدم که آنان سیاسی هستند و بدین طریق مجلس را در دست خواهند گرفت . گزارش که توسط پاکروان به شاه داده شد او را بر آشفته کرد و آن را مزخرفات نامید و پس از معطل کردن پاکروان بدون شرفیابی او را به خانه اش روانه کرد.

رفتن این چند نمایندهٔ جبهه ملی به مجلس چه خطری برای رژیم شاه داشت ؟

مگرخواست جبهه ملی به جز اجرای قانون اساسی مشروطیت، اینکه شاه سلطنت کند نه حکومت چیز دیگری بود؟

رفتن چند نفر نمایندهٔ ملی در میان سایر وکلای مورد حمایت شاه می توانست موجب اصلاحاتی در کشور بشود وشاه را ناچار کند که کشور طبق قانون اساسی اداره شود و فقط بر مدار زور و استبداد فردی نچرخد. این کار موجب می شد که کشور قانونی اداره شود زیر قانون کشور را نگاه می دارد نه زور و سرکوب .

بیداد امروز نتیجه خفقان و زورگویی دیروز است . سران جبهه ملی به زندان رفتند و اعضای جبهه ملی با ضرب و شتم دستگیر شدند و راه های قانونی بسته شد و راه جنگ مسلحانه و چریکی باز شد.

جبهه ملی ممنوع شد ولی راه برای تندروی نهضت آزادی باز شد که درنهان علیه مشروطیت بود و در سر استقرار حکومت مذهبی می پخت و شد آنچه نمی بایست می شد. زمانی به فکر قانون اساسی افتادند و میلیون ها نسخه چاپ کردند که دیگر قانون مشروطیت موضوعیت خود رااز دست داده بود.

در حقیقت ثابتی تلویحاً دیکتاتوری شاه را تایید می کند. اما از خود و از بیداد خود در زندان های شاه و کشور چیزی نمی گوید. او نمی گوید که نام او و سازمان جهنمی اش لرزه بر اندام بسیاری می انداخت. او نمی گوید که رانندهٔ همسرش در یک کفش فروشی مشتری آنجا را به  جرمی ناکرده به ضرب گلوله از پای در آورد و آب هم از آب تکان نخورد. دیکتاتور هزاران زورگوی دیگر تولید می کند.

ثابتی دست خود را درمورد حمایت از ملایان و ساختن مساجد می شوید ولی بهیچوجه از حمایت حسینیهٔ ارشاد و دکتر شریعتی در این بخش چیزی نمی گوید.

اما آیا این سخنان می تواند ذره ای از اوهام و زرق و برق دوران شاه برای برخی از شیفته گان سلطنت امروزی کم کند؟  تصور نمی کنم . امروز آنها توسط رسانه های بیگانگان و زور و بیداد عملهٔ دستگاه دینی  حاکم چنان مسخ شده اند که مانند زامبی های زنده می خواهند گلوی صغیر و کبیر را بدرند. به همه ناسزا  بگویند و بدنبال خیالات واهی خود روانند. 

 برای آنها سخت است باور کنند که نکبت استبداد یکی است و شکل های متفاوت فرقی در ماهیت استبداد نمی کند و هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. وقتی انسان آزادی ندارد ، اختیار مشارکت در سرنوشت کشورش را ندارد ودر بازهم به همان پاشنه خواهد چرخید.

ثابتی معترف است که شاه از گزارش های انتقاد آمیز اکراه داشت و عصبانی می شد و این بدان معناست که ثابتی و یارانش بایستی حقایق را  سانسور می کردند و گزارش های تملق آمیز به او می دادند.چنین حکومتی بر اساس خواست یک نفر و بزرگ نمایی شخص او جز فاجعه نتیجه دیگری ندارد چنانکه امروز هم هر سخن و عملی برخلاف ولی فقیه از نظر حکومت بر خلاف شرع و امنیت ملی و به منزلهٔ تشویش اذهان عمومی ، جرم تلقی می شود.

ملت ایران در پی آزادی است و فقط در پی نان نیست .آزادی هم همچون نان و هوا نیاز اولیه بشر است و قدرت دادن به یک فرد کشتن آزادی و ناتوان کردن مردم است.

چهارشنبه – ۱۵ آذر ۱۴۰۲ 

۲۰۲۳-۱۲-​۰۶ 

(۱)

مصاحبه با پرویز ثابتی – من و تو – بخش اول

https://www.manototv.com/episode/20547

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate