انقلاب ژن، ژیان ، آزادی و حمله حماس به اسراییل

جنگ ادامه سیاست است به شکلی دیگر. به  همین دلیل برای درک اینکه چرا حماس در این زمان به اسراییل حمله کرد، بایستی به سیاستی که ادامه آن منجر به این حمله شد، رجوع کرد و بر اساس آن موضعگیری نمود. به نظر من سیاستی که در ادامه آن به این حمله منجر شد، جنگ طولانی فلسطینی ها و اسراییل نبود. این یک سیاست دیگر بود. حماس بعنوان یکی از گروههای نیابتی  جمهوری اسلامی در ادامه سیاست جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب ژن، ژیان ، ئازادی دست به این حمله وحشیانه به اسراییل زد. دلایل من برای این نظر این است: ۱. جمهوری اسلامی از ماهها پیش در پی ایجاد جنگی کنترل شده و محدود بود تا بتواند انقلاب مردم را در ایران سرکوب کند. جنگ برای جمهوری اسلامی نعمت است و اهداف جمهوری اسلامی از ایجاد جنگ علاوه بر امنیتی کردن جامعه برای شدت بخشیدن به سرکوب، عمدتا برای متحد کردن صفوف شقه شده خودش در بالا انجام میشود. این تقریبا به یک قانون انقلابات تبدیل شده است که: “برای پیروزی هر انقلابی تنها نخواستن پایینی ها کافی نیست، بلکه بالایی ها هم بایستی نتوانند که مثل قبل حکومت کنند.” این یکی از مهمترین شرایط برای پیروزی یک انقلاب است.  مهمترین عاملی که همیشه موجب میشود که  بالایی ها  نتواند مثل قبل حکومت کنند، ایجاد شکاف در میان صفوفشان می باشد. اگر بالایی ها در سرکوب دچار شک و تردید شوند و میانشان تفرقه ایجاد شود، پایینی هایی که د ر ایران سالهاست نمیخواهند، بسادگی انقلاب را با سرنگونی رژیم به پیروزی خواهند رساند. جمهوری اسلامی بخوبی از این مساله آگاه بود. حمله رژیم جمهوری اسلامی به کردستان و موشک باران آن که با هشیاری سازمانهای سیاسی کرد و پاسخ نظامی ندادن به آن خنثی شد، مانورهای نظامی در مرزهای نزدیک به آذربایجان و بعد عقب نشینی آن ، عملیات ایذایی در آبهای دریای عمان علیه نیروهای آمریکایی و دعوت انها به تلافی ، حمله وحشیانه و کشتار مردم بلوچستان برای تحریک نیروهای سلفی به پاسخ مسلحانه که با درایت سیاسی مردم بلوچستان خنثی شد، همگی سلسله اقدامات رژیم جمهوری اسلامی برای تحمیل و آغاز جنگ محدود و کنترل شده بود برای سرکوب انقلاب زن، زندگی ، آزادی که نتوانسته بود در اجرای آن موفق شود. حمله حماس از ماهها قبل با آموزش جنایتکاران حماس آغاز شده بود و این نشان میداد که جمهوری اسلامی در زمان اوج انقلاب مردم در ایران، اقدام خود را برای دست زدن به این جنگ آغاز کرده بود. ۲. غافلگیر شدن نیروهای امنیتی اسراییل نیز دلیل دیگری است بر اینکه دولت اسراییل بر اساس همان روابط گذشته جنگ بین اسراییل و فلسطینی ها مسایل امنیتی را بررسی می کرد، در حالیکه سیاست جدیدی حاکم شده بود و ان اقدام جمهوری اسلامی و نیروی نیابتی آن بود که دیگر در چارچوب جدیدی دست به اقدامات خود میزدند. جدایی رهبری نظامی حماس از رهبری سیاسی آن که اسراییل در آن نفوذ زیادی داشت، نشان میدهد که رهبران نظامی حماس را جمهوری اسلامی در جریان آموزشهای نظامی در ایران، کاملا خریده و در کنترل خود داشت و به همین دلیل این عملیات را توانسته بودند از رهبران سیاسی حماس پنهان و در آخرین لحظات انها را در جریان بگذارند. این نکته بخوبی نشان میداد که حمله حماس ناشی از یک سیاست جدید است که ادامه سیاست گذشته نیست. رهبران نظامی که از طرف جمهوری اسلامی خریداری شده بودند، این بار در جهت اجرای سیاستهای جمهوری اسلامی حرکت می کردند و رهبری سیاسی حماس بدلیل همان ماهیت جنایتکارانه ای که داشتند، به تایید آن پرداختند. جمهوری اسلامی بر زمینه طرح کنفرانس جی ۲۰ که وصل شدن به هند را به اروپا از طریق اسراییل و عربستان مطرح می کرد و در این طرح ترکیه ، روسیه را دور زده بود، بهترین موقعیت را برای چراغ سبز گرفتن و حتی دستور گرفتن برای این حمله تشخیص داده بود. اما این حمله ادامه سیاستهای گذشته رهبری سیاسی حماس نبود، بلکه این نتیجه دگردیسی جدیدی بود که در حماس اتفاق افتاده بود که حتی نیروهای امنیتی اسراییل را نیز غافلگیر کرد. این نتیجه مناسبات جدید نیروها در خاورمیانه است که چین و روسیه را بعنوان یک قدرت تعیین کننده به جلو رانده و جمهوری اسلامی را بعنوان پروکسی این دو کشور مطرح کرده بود.

با توجه به نظر بالا که حمله حماس به اسراییل را حلقه ای برای سرکوب انقلاب ژن ، ژیان ، ئازادی می بیند، تاکتیکهای ما نیز برای مقابله با این حمله بایستی مبتنی بر دفاع از این انقلاب و خواسته های آن باشد. من محورهای این تاکتیکها را چنین می بینم: ۱. بایستی حماس بعنوان یک نیروی جنایتکار نیابتی جمهوری اسلامی از مردم فلسطین جدا کرد و ضمن برسمیت شمردن حق اسراییل در مقابله با این جنایتکاران، مانع از این شد که مردم غزه بدلیل وجود جنایتکاران حماس در میانشان،  تنبیه دست جمعی شوند.  به همین دلیل خواست ایجاد کریدور انساندوستانه برای رفتن مردم به مرز رفح و ورود به مصر (حتی اگر مورد سواستفاده دست راستی های اسراییل قرار میگرفت که رفتن انها را ممکن بود دائمی کنند)، خواست دادن پناهندگی به ۲۰ هزار کارگری که هر روز از غزه به اسراییل می آمدند و عده ای از انها بدلیل کارشان ، هنوز در اسراییل به سر می بردند ( علیرغم اینکه مدارکی نشان میداد که عده ای از انها برای حماس جاسوسی کرده و نقشه کیبوتص ها را به انها داده بودند)، خواست ایجاد اردوگاه پناهندگان در صحرای نقبه در اسراییل زیر نظر سازمان ملل برای اسکان مردم غزه ، خواست دادن حق شهروندی اسراییل به شهروندانی از غزه که تقاضا کنند و خواستهای دیگر که بتواند مردم غزه را از جنایتکاران حماس جدا کند. ۲. بایستی خواست آزادی بدون قید و شرط گروگانها را مطرح کرده و گروگان گرفتن غیر نظامیان اسراییلی را بعنوان یک عمل جنایتکارانه محکوم کرد و از همه خواست که انرا محکوم کنند. ۳. تحت هیچ شرایطی نبایستی دولت اسراییل را با حماس برابر دانست و انها را در کنار هم گذاشت. این درست است که دست راستیهای اسراییل به رهبری نتایاهو و دیگر احزاب مذهبی دست راستی با سیاستهای نژادپرستانه خود، با تقویت حماس ، با بی اعتنایی به اخطارهای اوباما در مورد به خطر انداختن امنیت اسراییل و … اسراییل را به این وضع دچار کردند، اما حماس با دولت اسراییل مثل هم نیست.  حماس یک گروه نیابتی جمهوری اسلامی است که با پول و کمک جمهوری اسلامی بر علیه انقلاب مردم ایران سازمان داده شده است. وظیفه ما در دفاع از انقلاب مردم ایران، مقابله با این نیروی جنایتکار جمهوری اسلامی است. وظیفه بر کناری دست راستیها در اسراییل بعهده مردم اسراییل است. در اسراییل هم ازادی احزاب سیاسی وجود دارد و هم آزادی انتخابات. این مردم اسراییل هستند که وظیفه بر کناری نتایاهو و دولت دست راستی انرا دارند. با توجه به بی آبرویی نتایاهو، شکی نباستی داشت که بعد از خاتمه درگیریها، نتایاهو و حزب لیکود به سکه یک پول تبدیل خواهند شد مگر اینکه امدادهای غیبی به کمکشان بیاید.  اما مردم غزه مثل مردم ایران گروگانهای حماس هستند و به جز حمایت مردم جهان ، هیچ ابزاری برای مقابله با جنایتکاران حماس ندارند. بایستی توجه کرد کسانی که حماس را با دولت اسراییل برابر می دانند، به دولت دست راستی اسراییل نقد نمی کنند، بلکه سطح جنایتکاری حماس را پایین می آورند. ما بخوبی با این شیوه چپهای ضد امپریالیست در غرب آشنا هستیم که درجریان انقلاب زن زندگی ازادی ، بهانه می اوردند که خوب در غرب هم به زنان ظلم میشود و در ایران هم ظلم میشود. در همه جا بایستی با مردسالاری مبارزه کرد. ما بخوبی میدانستیم که مساله اینها انتقاد از مردسالاری در غرب نیست، آب دادن و رقیق کردن جنایات جمهوری اسلامی است. ۳. بایستی هر گونه استفاده از بیمارستانها توسط حماس را بعنوان ستاد جنگی و ورودی به تونلهای زیر زمینی و کلا استفاده نظامی از مردم غیر نظامی و بیمارستانها را محکوم کرد و مردم را دعوت کرد که این جنایت حماس را در کنار جنایات دیگرش محکوم کنند. درعین حال اجازه نداد که بیمارستانها و مراکز غیر نظامی بدلیل کارهای جنایتکارانه حماس مورد حمله قرار بگیرند.  کثافت را با کثافت نمیتوان پاک کرد. ۴. در اجتماعات همدردی با مردم اسراییل شرکت کرده و ضمن تشکر از مردم اسراییل برای حمایتشان از انقلاب مردم ایران، روی همبستگی مردم غزه و اسراییل تاکید کرده و خواسته های بالا را مطرح نمود و مردم را تشویق کرد که به مقابله با سیاست تنبیه دست جمعی دولت دست راستی اسراییل بپردازند. بایستی نشان داد که نتایاهو نه تنها موجبات قدرتگیری حماس را فراهم آورده بود، بلکه الان نیز قادر نیست این جنگ را با سیاست های غیر انسانی خود علیه حماس هدایت کند. ۵. با آغاز حمله زمینی، بایستی خواستار آتش بس برای ایجاد کمکهای فوری و خارج کردن مردم غزه از مناطق جنگی توسط سازمان ملل شد و باز تایید کرد که با توجه به عمل جنایتکارانه مصر در بستن مرزهایش ، این وظیفه اسراییل است که در خاک خود به مردم غزه پناه بدهد.

از آغاز حمله حماس به اسراییل، جمهوری اسلامی در خارج از کشور به تکاپو افتاده است تا بتواند آبرویی را که در جریان انقلاب زن زندگی آزادی از دست داده بود، دوباره بدست بیاورد. متحدین جمهوری اسلامی در خارج از کشور، همان نیروهایی هستند که در جریان انقلاب زن زندگی ازادی در مقابل آن ایستاده و یا منتظر بودند که این انقلاب سرکوب شود تا به میدان بیایند. همان نیروهای چپ ضد امپریالیست که همیشه متحدین اسلام سیاسی در کشورهای اروپایی بوده اند، مساجد و دیگر ارگانهای ارتجاعی، سازماندهندگان حرکاتهای اعتراضی در خارج از کشور هستند که ظاهرا برای اعتراض به بمباران غزه ، ولی در اصل برای حمایت از حماس و به فراخوان آن به خیابان امده اند. اکثر این نیروها به اشکال مختلف سنتی و جدید، در کمپ حمایت از روسیه و چین قرار داشته اند و دارند. چشم بستن به جنایات حماس یکی از ویژگیهای این حرکات اعتراضی در خارج از کشور است که بخوبی نشان میدهد که در جهت اهداف ارتجاعی جمهوری اسلامی در مقابله با انقلاب مردم ایران است. به یاد داشته باشیم که در جریان چندین ماه بمباران مردم حلب و دیگر شهرهای سوریه با بمبهای بنزین و حمله به بیمارستانها توسط روسیه، هیچکدام از این نیروها در خیابان نبودند. این نیروهای ارتجاعی بنا به همان اتحاد تاریخی که با اسلام سیاسی دارند، هدفشان حمایت از جمهوری اسلامی، از روسیه و چین است و از احساسات انسانی مردم سو استفاده می کنند. حتی در یک اجتماع خود، حرفی از آزادی گروگانهای بی گناه نزده اند. از اعمال وحشیانه حماس در پنهان شدن در زیر بیمارستانها نمی گویند. حتی حمله جهاد اسلامی به بیمارستانی در غزه را به اسراییل نسبت دادند تا تبلیغات راه بیندازند. مردم ایران همانموقع تشخیص دادند و در مدیای اجتماعی انرا با حمله به هواپیمای اوکرایینی مقایسه نمودند. فقط تجسم کنید اگر زمانیکه رژیم جمهوری اسلامی به هواپیمای اوکرایینی حمله کرده بود، امریکا نیز یکی از پایگاههای سپاه را در تهران زده بود، تا همین امروز بایستی تلاش می کردیم ثابت کنیم که سرنگونی هواپیمای اوکرایینی کار رژیم بوده است. همین نیروهایی که امروز برای حماس یقه می درانند، مطمئن باشید حمله به هواپیمای اوکرایینی را به امریکا نسبت می دادند. شانس اوردیم که امریکا حمله نکرد.

در خاتمه میخواستم به مواضع نیروهای سیاسی اپوزیسیون در ایران اشاره کنم: نیروهای راست مثل همیشه بدنبال فرصتی بودند که کسی بیاید بمباران کند و اینها بقدرت برسند. با تبلیغات فراوان دعوت به بمباران ایران را تبلیغ می کردند و میخواستند ایران را که نام دیگری برای حسابهای بانکی اینهاست، را “پس بگیرند”. ایران بدون مردم ایران معنی ندارد. ایرانی که با بمب با خاک یکسان شود، برای مردم ایران نیز اهمیتی ندارد. در جریان جنگ رژیم با عراق نیز اینها بر طبل جنگ و تبلیغات ضد عربی میزدند و رضا پهلوی خواسته بود که بمباران عراق را بعهده بگیرد. اما این به معنی این نیست که خطر جنگ از سر مردم ایران بدور است. جمهوری اسلامی هم برای سرکوب انقلاب و هم  بقای خود دست به هر جنایتی خواهد زد. بسیار مهم است که نیروهای اپوزیسیون و جامعه مدنی و صنفی با صدای بلند به رژیم جمهوری اسلامی هشدار بدهد و بگوید اگر مردم ایران را به جنگ دیگری بکشانند، مردم به سراغ مسبب آن یعنی جمهوری اسلامی خواهند رفت. با ایجاد چنین اجماعی در جامعه ایران است که میتوان به رژیم جمهوری اسلامی فشار اورد که مردم ایران را به یک جنگ دیگر نکشانند.  نیروهای دیگر اپوزیسیون خصوصا در خارج از کشور بر زمینه همان هیستری ضد غربی و ضد اسراییلی، نتوانستند سیاست حاکم بر این جنگ را تشخیص بدهند و به همین دلیل نتوانستند از انقلاب مردم ایران در مقابل این حمله جدید دفاع کنند. نیروهای سیاسی کرد عمدتا با سکوت خود نشان دادند که از درایت سیاسی بالاتری برخوردارند و به نظر من بر میگردد به رابطه بسیار طولانی مردم کرد با اسراییل و اینکه اسراییل همیشه متحد تاریخی مردم کردستان در بدست اوردن خواسته هایشان بوده است حتی در زمان شاه که متحد بسیار نزدیک اسراییل بود، دولت اسراییل بازهم همیشه بر سر کردستان با شاه اختلاف داشت. نکته دیگر اشاره ای کنم به سازمانهای مدنی در ایران. اکثر سازمانهای مدنی و صنفی ایران حاضر نشدند موضعی علیه اسراییل بگیرند. این مساله بخوبی نشان میداد که ارگانهای مدنی در ایران از چه درایت بالای سیاسی برخوردارند و بخوبی جو جامعه را که در هو کردن هنرمند وابسته به رژیم و یا حواله دادن پرچم فلسطین به رژیم و بسیجی ها و حاضر نشدن مردم برای لگد کردن پرچم اسراییل را تشخیص داده و حاضر نشدند موضعی بر علیه اسراییل بگیرند. به نظر من همین بخوبی قدرت بالای ارگانهای مدنی در ایران را نشان میدهد که اگر چه نشاندهنده غلبه تفکرات یک چپ غربگرا ومدرن بر جنبش مدنی ایران  است، اما متاسفانه نتوانسته است انعکاس خود را در احزاب سیاسی بوجود بیاورد.

بهزاد مهرآبادی

اول نوامبر ۲۰۲۳

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate