کنگره ایرانیان و وظایف اپوزیسیون

چندیست که “کنگره ایرانیان کانادا” هم عملا مثل “نایاک” در آمریکا در اختیار لابی ها و طرفداران رژیم اسلامی قرار گرفته و عمله اکره های رژیم برای منافع رژیم اسلامی در کانادا، مثل بازگشائی “سفارت شان” از این نهاد استفاده می کنند.

انتخابات هیئت مدیره کنگره در روز یکشنبه ۱۳ دسامبر بصورت آنلاین و سراسری  برگزار شد که جز یک نفر (مهرنوش احمدی) ۸ نفر از کاندیداهای هیئت مدیره سابق، که بعنوان لابی های رژیم اسلامی از آنها یاد می شود، دوباره به کرسی هیئت مدیره این نهاد بازگشتند.

کانادا کشوریست که شاید بیشترین “آقازاده ها” را در خود جای داده. این کشور اکنون برای این جماعت بهشت امنی شده که بخش وسیعی از آنها به شهرهای بزرگ این کشور مهاجرت کرده اند. سرازیر شدن سرمایه های هنگفت، که حاصل چپاول چندین دهه از دسترنج مردم محروم ایران است، به کانادا نیز باعث گردیده که دولت کانادا در برابر امثال خاوری ها یا سکوت کند و یا در قبال اعتراضات مخالفین رژیم اسلامی واکنشی جدی نشان ندهد.

از طرفی دیگر کانادا یکی از پایگاه ها و مراکز مخالفین رژیم هست که به طور مثال پلازای ایرانیان در نورت یورک به عنوان سنگر مخالفین رژیم و سرنگوی طلبان از طیف های مختلف بدل گردیده است. “تورنتوی سرخ” در بین مخالفین رژیم در خارج و داخل ایران یک اصطلاح شده است. مخالفین رژیم در عرصه هایی توانسته اند پوزه ی رژیم و عواملش را به خاک بمالند و آفتابی شدن آنها را به افتضاحی برایشان تبدیل کنند.

سفارت رژیم در کانادا، که به درست از آن بعنوان مرکز هدایت تروریسم رژیم اسلامی در آمریکای شمالی عنوان می شد، سالهاست که به همت مخالفین رژیم به عنوان مرکز تروریستی و لانه ی جاسوسی تعطیل گردیده. قتل عام تابستان ۶۷ با تلاش همین فعالین در سه پارلمان اتاوا، تورنتو و کبک به عنوان جنایت علیه بشریت و روز دهم سپتامبر در کانادا به عنوان روز زندانیان سیاسی ایران به رسمیت شناخته شده اند. دولت کانادا هر ساله نقض حقوق بشر در ایران را به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل برده است. عاشوری دولتی که از طرف لابی ها و طرفدران رژیم حمایت می شود در سالهای گذشته در تورنتو به صحنه افشاگری علیه رژیم اسلامی تبدیل گردیده. مناسک روز تولد و سالمرگ خمینی به صحنه دیگری از افشای جنایات خمینی و داعش شیعه در ایران تبدیل گردیده. مراسم بزرگداشت قاسم سلیمانی نیز به یکی دیگر از صحنه های افشاگری علیه تروریست های رژیم و سپاه قدس و حزب الله و … تبدل گردید. سرنگونی هواپیمای اوکرایئنی توسط سپاه پاسداران رژیم و به دنبال آن اعترا ض و دادخواهی خانواده های قربانیان این جنایت، در شهرهای بزرگ کانادا به صحنه های دادخواهی مردم و خانواده های قرباینان این جنایت تبدیل گردید.

ما در سی سال گذشته یکی از جریانات جدی و مطرح مخالف رژیم در کانادا بودیم و در همه موارد یاد شده بالا به اشکال متعدد سهیم بوده ایم. به علاوه اعتراضات و آکسیون های اعتراضی فراوانی در تورنتو، اتاوا، مونترال و ونکور سازمان داده ایم.  به طور نمونه صندوق انتخابات در دوران خاتمی را بر سرشان خراب کرده و سفیر رژیم را نیز از درب پشت هتل شرایتون فراری داده، مرکز فرهنگی رژیم در تورنتو را بستیم، روزنامه ی طرفدار رژیم را تعطیل کرده و سفرای فرهنگی رژیم از نوع سروش و گنجی، و نبوی را افشاء کرده، و مراسم سالروز تولد خمینی را در اتاوا بر سر برگزار کنندگانش خراب کردیم. نمایش و کلاس های درس مزدوران رژیم تحت عنوان فیلم و هنر و فرهنگ و … را بر سر برگزار کنندگانش خراب کردیم؛ و دهها نمونه دیگر. در یک کلام  نگذاشتیم و نخواهیم گذاشت کانادا محلی برای جولان لابی ها و مزدوران و طرفدراران رژیم بشود.

در چنین شرایطی هیئت مدیره کنگره ایرانیان برای دفاع از منافع رژیم فعالتر شده و به جای دفاع از منافع ایرانیان ساکن این کشور، تلاشش بازگشائی سفارت رژیم اسلامی در کانادا و انواع دفاعیات از منافع رژیم در کانادا  است. بطور مثال در مورد  قیام مردم در آبان ۹۸ و کشتار ۱۵۰۰ نفر انسانهای آزادیخواه،  و دستگیری و شکنجه هزاران نفر؛ و یا سرنگونی هواپیمای اوکرائینی توسط سپاه و رژیم، کنگره ایرانیان لالمونی گرفته. یا اینکه برای قتل دو جنایتکار رژیم، سلمیانی و فخری زاده، اعلام عزا می کند اما در مورد اعدام جنایتکارانه نوید افکاری و اخیرا روح الله زم خفقان گرفته است!

نظرات و برخوردهای مخالفین به کنگره

با اینکه اخیرا در مورد افشای کنگره و هیئت مدیره آن مخالفین رژیم تا حدودی در این مورد مشخص به هم نزدیکتر شده اند ولی علی العموم در مورد چگونگی برخورد به این مرکز حمایت از رژیم سیاست واحدی نداشته ایم. برخی بدین باور بودند که عطای این کنگره  را باید به لقایش بخشید و با عضو شدن در آن نباید به آن اعتبار داد. همانطور که کسی از مخالفین رژیم در آمریکا وارد نایاک نخواهد شد و تنها به عنوان یک نهاد لابی رژیم آن را از بیرون باید افشاء کرد. عده ای بر این باور بودند که چون این نهاد از اول رژیمی نبوده و برای مدتی هم در دست مخالفین رژیم بوده باید حتما عضو شد و آن را از دست لابی های رژیم در آورد. عده ای بر این باور بودند که رژیمی ها می توانند از دانشجویان بورسیه ای و مزدورانشان در مساجد و انواع ساندیس خورهای خارج کشور و طرفداران خرافی مذهبی رژیم در خارج و همچنین طیف به اصطلاح چپ عقب مانده و ضد امپریالیسیتی از ونزوئلائی تا فلسطینی نیرو جمع کرده،  و پول و زور و قدرت و امکاناتی که رژیم در اختیار آنها قرار می دهد، و از طرفی یکپارچگی طرفداران رژیم آنها را به راحتی در این انتخابات پیروز خواهد کرد. بنابراین درگیر شدن در انتخابات به نتیجه ای نمی رسد و آب در هاون کوبیدن است؛ و باید این نهاد را از بیرون افشاء کرد. عده ای بر این باور بودند که دو جناح درگیر، تفاوت چندانی با هم ندارد و جناح کارزاریها  از ترس سرنگونی طلبان و در مخالفت با سرنگونی طلبان، خودشان باعث روی کار آمدن لابی ها شده اند، در نتیجه حداکثر این انتخابی هست بین بد و بدتر. عده ای نیز بر این باور بودند که علیرغم اینکه کارزاری ها اشتباهات بزرگی نیز مرتکب شده اند و به شکل ولایی و یکجانبه و بدون مشورت با دیگر جریانات سیاسی، و یکجانبه ۹ کاندید معرفی کرده که بیشتر (به غیر از یکی دو نفر) از طیف راست، میانی، و غیر شفاف (در برابر رژیم) و “نه سیخ بسوزد نه کباب” و  تنها  یک نفر از سرنگونی طلبان از طیف راست در کاندیداها حضور دارد، و از طیف مختلف چپ حتی یک نفر هم حضور ندارد و تنها فردی که ادعای چپ در این جمع داشته از بقیه هم راست تر هست! همه ی این ها باعث گردید که تعداد زیادی در این انتخابات شرکت نکنند. تعدادی از شخصیت های مورد اعتماد و احترام مخالف رژیم هم علیرغم اینکه در این انتخابات از طرف کنگره آنها را جدی نگرفته بودند و بااینکه نماینده جمعی بزرگتر نیز بودند ولی  با آنها حتی مشورتی هم صورت نگرفته بود، اما برای اینکه رژیم و لابی ها پیروز نشوند جمعا (به غیر از دو نفر) از کاندیدای کارزاری ها حمایت کردند. عده ای هم بر این باور بودند که علیرغم همه ی انتقادهایی که به طیف کارزاری ها به درستی وارد هست باید برای اینکه رژیم و لابی ها در ا ین انتخابات پیروز نشوند دماغشان را گرفته و به کاندید کارزاری ها رای بدهند. و عده ای هم (که نویسنده این سطور هم جزو آنهاست و هنوز هم از این خط دفاع می کند) فراخوانی دادند که در انتخابات به لابی های رژیم  رای ندهید. به کی و چگونه رای دادن را به خود رای دهندگان محول کردند.

چرا لابی ها ابقاء گردیدند.

عده ای فکر می کردند که از ۳۵۰۰ نفر واجد شرایط به رای دادن، رای یک طرف چنان بالاست که با اختلاف بالائی برنده خواهد شد و طرف دیگر را شکست خواهد داد. اما در روز های آخر گویا دو طرف بدین نتیجه رسیده بودند که گویا رای ها نزدیک هستند و باید تلاش بیشتری بکنند. بنابراین شروع به تلفن زدن کرده و تلاششان برای رای به دست آوردن خیلی بیشتر شده بود. خود من و خیلی از دوستان شاهد این بودیم که به ویژه لابی ها مرتب به افراد و اعضاء زنگ می زدند.

یکی از ابلهان این قماش (لابی های رژیم و دست اندرکار در کنگره ایرانیان تحت عنوان “پویش و صلح و …” ) به من زنگ زد و گفت: “من از طرف کاندیداهای صلح و پویش … تلفن میزنم”. حرفش را قطع کرده گفتم “منظورتان کاندیداهای لابی و مزدوران رژیم اسلامی هست؟!”

“واقعا شرم هم چیز خوبی هست. من عضو حزب کمونیست کارگری که بیش از چهل سال است برای سرنگونی این ارازل واوباش مبارزه کرده ام حالا در کانادا هم باید به روضه خوانی شما لابی ها و مزدوران گوش کنم!؟

یکی تحت عنوان “ضد امپریالیست”، یکی تحت عنوان “بازگشایی سفارت”، یکی تحت عنوان “پویش صلح” و “ضد اسرائیل” و… رژیم اسلامی ۴۲ سال است که قبل از هر چیز و هر کس با مردم ایران می جنگد. و نه اینکه نماینده مردم نیست بلکه قاتل آنهاست. و این رژیم را باید مانند رژیم آفریقای جنوبی بایکوت سیاسی، نظامی، ورزشی و… در یک کلام “آفریقای جنوبیزه” کرد. این رژیم بیش از همه مردم ایران را کشته و آواره کرده و فقر و فحشا و اعتیاد و زندان و شکنجه و اعدام برای آنها به ارمغان آورده است. و حالا که در سراشیبی سقوط قرار دارد شما مرا به رای دادن به لابی هایش فرا می خوانید!؟ شماها خجالت نمی کشید از این رژیم ضد بشری حمایت می کنید؟ من صد بار گفته و باز هم می گویم که دنیا بدون سلیمانی ها، بدون لاجوردی ها، بدون خلخالی ها و فخری زاده ها و خامنه ای ها جای امن تری خواهد بود.”

در هر صورت خانم نامحترم از من ناامید شده و تلفن را قطع می کند.

اما، خود من اگر چنین برداشتی داشتم که رای های نهائی نزدیک هست تلاش بیشتری میکردم که لابی های رژیم  انتخاب نشوند. اگر کارزاری ها این شفافیت و علنیت را داشتند و صادقانه مطرح می کردند علیرغم اختلافات سیاسی جدی شخصا نمی گذاشتم که لابی ها برنده شوند و این ماکزیمم صد رای را از زیر سنگ هم بود علیه لابی ها جمع می کردم.  از طرفی هم متاسفانه ادبیات و تبلیغات و ندانم کاری بعضی از دوستانی که به تازگی به کمپ سرنگونی طلبان (با هر گرایشی) کوچ کرده اند هم در شکست کارزاری ها و به روایتی پیروزی لابی ها بی تاثیر نبود.

دستآوردها

این انتخابات دوباره شاخک ایرانیان مخالف رژیم و مقیم کانادا از هر طیف و گرایشی  را تیزتر کرد، که حضور رژیم و لابی ها و مزدورانش را بطور آشکار ببینند.همچنین از بی تفاوتی در آمده، کنگره و لابی های رژیم را جدی تر بگیرند تا بتوانند در سرنوشت خودشان بیشتر دخیل باشند.

چه بایدکرد؟

در این شرایط چه باید کرد که رژیمی که در دو قدمی زباله دان تاریخ هست، لابی ها و طرفدارانش را نیز به همان زباله دان فرستاد؟ به نظر من علیرغم همه ی اختلافات موجود بین مخالفین و سرنگونی طلبان، همانند گذشته باید هر کجا و به هر شکلی که رژیم و لابی هایش در کانادا ابراز وجود کردند آنها را افشاء و طرد و منزوی کرد. ما بیش از سی سال هست که بدینکار مشغول بوده و  در این رابطه من تمامی مخالفین رژیم و سرنگونی طلبان را با هر گرایشی دعوت می کنم که متحد و یکپارچه هر کجا نشانی و ردپائی از حضور و وجود رژیم و لابی هایش پیدا کردید همدیگر را خبر کرده و علیرغم همه ی اختلافات، متحد و یکپارچه علیه آنها اقدام عملی، سیاسی و حضوری داشته باشیم، تا سرنگونی کامل رژیم .

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate