شمی صلواتی

اولین‌ گامهای شفاف بسوی انقلاب

«اولین‌ گامهای شفاف بسوی انقلاب» *غریبه؟ شقایقی سوخته، با قلبی آغشته به خون! در سرزمین عجایب در اوج دل شکستگی جان باخت……» زنان در سرزمین ما، در دام رنجند اسیر مردهای احمقی هستند که از خود بیگانه و غرق در خرافات ند. زنانی که غریبانه در خشونت‌های خانه گی، قربانی می شوند تعدادشان کم نیست.. « قربانیان قتل‌های ناموسی» امروز ...

ادامه مطلب »

نگاهم اسیر باغی ست

که در آن رودخانه ها بی صدا و گلها بی بویند درختانش بی شاخ و برگ خود را به باد سپرده اند چشمه ها کور، در باغ ما گل و بلبل نیست گنجشکها سالهاست بار سفر بستند خارها خود نمائی می کنند و مارها در هجوم بلعیدند ٭٭٭٭٭ ٭من کیم! و این دشت پر از وحشت و خطا کجاست که ...

ادامه مطلب »

نازنین دختر افغان

« نازنین دختر افغان» رفیقی  از من  خواست تا در یک ترانه  معنا کنم در ایران، افغان  را…» وجودم را، ترس گرفت با حس غریب.. دل سکوت را بر نتافت، قلم سُر خورد و-   دست لرزید…. [تصور کرد در اوج بی کسی به دور از درس و تحصیل گل می فروخت، نازنین دختر افغان *بیخیال از درد بیخیال از ...

ادامه مطلب »

هجوم جهل بود

فتوای آیت‌الله خمینی ٫« ۲۸مرداد ۱۳۵۸» ، * هجوم جهل بود، طوفانی «کور و وحشی،» ٭با سرعت در هم می شکست درختان ریشه‌دار باغ، – و می بلعید تمامی زندگان را در شهر ..» [ومن می‌دیدم، انسان های بر خاک افتاده درشهری که به جای آب، خون در کوچه‌هایش روان بود….» ٭به چشم سر  دیدم، سگی که دست زنی را ...

ادامه مطلب »

موجم

«موجم» با هجوم”واژه ها” به تنمای دلم از آسمان که بباراند بر پیکر بی روحم، تشنه ام،تا سیرابم کند با نم نم باران تابباراند عواطف، در اين دنیای سرد بی روح همچون رودخانه به عریانی همچون چشمه خلاق به زیبایی همچون موجهای دریا با گذر از طوفان‌ها  غرقم کند  در موجهای ٱب، تا که بشکنم ترس در راه رسیدن به ...

ادامه مطلب »

من یک زنم

من یک زنم روزی ما زنده می شویم که وجودمان را باور کرده باشیم  روزی که با عشق به اوج طغیان می رسیم زمانی که زیبایی ها در وجودمان عریانتر می شوند. *با گذر از هر کوچه با به دست گرفتن سبدی پر از پرهای گل! زمرمه می کنم ترانه رهایی را من یک زنم طغیان عواطف رودخانه محبت خلاق ...

ادامه مطلب »

زلزله‌ی(افغانستان)

خبر زلزله‌ی(افغانستان)که جهان را لرزاند» *چگونه میشود از درد نوشت؟ وقتی‌که زخم‌ها ما٫ قدیمی وعفونی ست. *ازکدام باد شوم باید نوشت؟ وقتی که جانیان زندگی هر روزه ما را تباه ساخته‌اند * از کدام اختیار باید نوشت؟ بیگانه از خویشتنیم، ما بدور از انسان بودن در قومپرسی و مذهب ذوب شدیم…». از زخمهای عفونی وبجامانده «احزاب جهادی؟» که روزگارمان را ...

ادامه مطلب »

تنها بی دینی کافی نیست

«تنها بی دینی کافی نیست» ٭سکوت در برابر جنایت را… نمی توان عاقلانه تلقی کرد چون ریشه سکوت! «ترس» ذلت و عدم جسارت است «سرانجام تن دادن به بردگی» ٭دینی که با سلب آزادی!! بی قید وشرط زنان، مانیفست خود را انتشار می دهد تا جنایت بیافریند، تا ضدیت با انسانیت را، شعور را، علم و دانش را نابود کند… ...

ادامه مطلب »

دو شعر … من زندگی را دوست دارم … خودکشی

من زندگی را دوست دارم به خاطر بوی گلی در جنگلی دور  آنطرف آبهای گرم  زیر چتر هوای مه آلوده فصل سرد که دلم می طلبد….»  [آشناست!! مرا به سرزمینهای دور، به ساحل دریا ودشتهای وسیع مهربانی می برد با لطافت خاص غرق رویا می کند. «من زندگی را دوست دارم»  فقط به خاطر دو چشم نسبتا بزرگ یک آهوی ...

ادامه مطلب »

بیگانه با مرگ … شما باید به پایان سلام کنید

«بیگانه با مرگ» برای عبرت‌ ما بود که سر بردار کردند «منصور حلاج» را برای ترساندن ما بود  که در کوره آتش انداختند «عین القضات همدانی» را برای بستن زبان ما بود که زنده زنده  پوست کندن  «سهروردی» را  ما ترسیدم بدجوری هم ترسیدیم. تا اینکه در پناه قانون سلاخی کردند   «کسروی»  را! وقتی ما از ترس گذر کردیم ...

ادامه مطلب »

فرزاد کمانگر… «من یک معلم می‌مانم»

فرزاد کمانگر…… «من یک معلم می‌مانم» ٭ قسمت اول این  سروده را در۷مارس سال ۲۰۰۹میلادی وقتی که فرزاد کمانگر در زندان بود برای هم بستگی با او  سرودم فرزاد کمانگر  معلم و فعال حقوق بشر بود من با توجه به وجود  معلمین خوب و فداکار در زندگیم  می توانستم بفهم که فرزاد  چی می خواهد و چرا؟ دیکتاتورها از و ...

ادامه مطلب »

عاشق شدم

«عاشق شدم» دست خودم نبود جوانی بود و- خریت! وقتی که عاشق شدم حس زیبایی وجودم را گرفت ناخود اگاه  سعی می کردم  واژه ها را صیقل بدهم و  کنار هم بچنم دوست داشتم نرم و با لطافت، زیبا حرف بزنم سیبل تازه نقش بست و کم موی داشتم دو تیغش کردم بعد رفتم  مغازه «کاکه باقی» سیگار بخرم کاک ...

ادامه مطلب »

صدایم کن 

صدایم کن سالهاست  با این نوع دوستی بیگانه ام من از طوفانها گذاشتم قهرمان قصه های تلخ زندگیم اما دریغ  از یک  دوستی ساده دریغ  از یک  لبخند  زندگی صدایم کن صدایت صاف و ساده  به گوشم  آشناست در اوج  بی ریایی، صدایم کن تا لطافت جانم شود  ولبخندت لباس تنم گرمترین لحظه های  زندگی برای  یکی شدن لازم نیست ...

ادامه مطلب »

رویاهای ناممکن؟

* کاش کوه‌های قندیل را مثل قدیم سراسر برف سنگین می گرفت تا غریبه‌ها پاهایش را بر خونهای ریخته شده سواران گمنام نگذارند. «فتح قندیل ناممكن است هرچند[ این جهان یک بام و- با دو هواست، و کسی هم تجاوز به قندیل را محکوم نمی کند اما قندیل با ریشه عمیق در قلب تاریخ،  استوار و بلند قامت است» *کاش ...

ادامه مطلب »

تصور تار

《تصورتار》 *اهل ذوق غافل از تصور دل سرزنش می کنند قلمی که بادستی گرفتار، در جنگ با زشتی‌ها تصویر را می کند عریان 《یعنی قلمی ساده و – پراز اشک، گم شده در دردهای بی پایان》 گفتند “”قلمت بی رنگ و پر از درد مثل زخم‌های ناعلاج بی‌درمان سرگردان در بازار و پارک غافل از یک لبخند  به سلامت ذهن ...

ادامه مطلب »

به مناسب اول ماه مه

نمی‌شود آرام گرفت زبان دراز خویش را نمی توان قیچی کرد باید گفت و نوشت، اعتماد بنفس راز زندگی ست، وقتی‌که رسانه‌ها از آن سرمایه‌داران است  یک رنگ و همصدا در هماهنگی با هم  دروغ‌پراکنی می کنند. وقتی‌که از راهپیمائی های چند میلیونی علیه جنگ خبری نیست.  《باید معترض به جنگ بود  و عليه جنگ ایستاد》 بايد گفت و نوشت. ...

ادامه مطلب »

نه به جنگ

《نه به جنگ》 دود جنگ آسمان دلم را با خود می‌برد باران غم، غافل از اینکه  من مرد باران دیدم سیل شدو- با خود تا عمق دریا می‌برد. امروز حس کردم که خسته‌ام، پیرم افسرده تر از هر زمان در رنج و- فراوان آزرده ام. همچون مرد سالخورده ی خسته از تبعض،  به دور از امید، مایوس و- تحقیر شده، ...

ادامه مطلب »

بلاخره روزی ؟

《بلاخره روزی ؟》 بلاخره، منم روزی  زیباترین شعرم راخواهم سرود  تا در قلب قربانیان جنگ برای اعتراض آن‌چنان حک شود که جنگ شیفگان انگشت به دهان چون مجنون در صحراهای دور درحسرت جنگ اشک بريزند. [شعری لطیف و آرام،  چون چشمه جاری در جویبار-  برای محو جنگها……》   شمی صلواتی.. ۱۴ ژوئیه, ۲۰۰۵  #شمی_صلواتی

ادامه مطلب »

ذهن طوفان زده

*دریا طوفان زده‌ی پر از موجی ست «ذهنم» همچون کودکی نگوبخت «مات»که پدرش را درتنوره های آب سرد رودخانه دزفول غریبانه  گم شده باشد. *دراوج پریشانی دچار آشفته گیس «دلم» مثل زنی جسور، که قصه‌ای عاشق شدنش را در دل نرم و لطیف ش به زنجیر کشید تا معشوق را وادار به‌ تعظیم در برابر عشق کند. ٭احساس می کنم ...

ادامه مطلب »

نوروز امسال

«نوروز امسال» پیام  نوروز امسال ما انسانی ست “اسلام زادیی ( مذهب زادیی)”         از دولت و از جامعه ست، نوروز امسال ما  متفاوت تر، و انقلاب ست با پرچم مشترک برابری برای رهایی  از درد برای خلاصی از شر مستبدين! با یک پیام انسانی برای احیای،  یک جامعه انسانی ست. نوروز  امسال ما متفاوت تر از ...

ادامه مطلب »

Google Translate