عریان دل تنها

«عریان دل تنها»
طناب و چوبه دار،  که گفتن  تقدیر ماست
  خودمان خریدیم یا کسی بر گردن ما انداخت
راستی چه کسی بود که تقدیر را در ذهن ما کاشت؟..»
سالهاست،
هنوز صدها سال است
 که  از جهل خود،  بیگانه با خویش
                      تن به بردگی دادیم
 «یعنی در ایمان خود غرق شدیم»
با غرق شدن در کتمان،
 فهم  و دانش را،
به باد فنا سپردیم
ما خود کتمانیم و-
 کر و لال، کور  شدیم
 برای رها از بردگی ،
خدایان  را،  قهرمان ها را
دین و مذهب
این آفات جان،
این دشمنان شادی و شوق به زندگی
باید  به زباله دانی سر کوچه برد.
ما انسانیم و سزاوار این همه غم
با این همه بی رحمی نیستیم
بغض گلوگیر
کی می شود تصویر
در قلم، کم رنگ
از میان دود و باروت
 انسانیت به عمق دریا  گریخت
جهل بر  قدرت نشست
 و جانی  پر و بالی تازه یافت
اری رفیق!
به همین دلیل
من که تا  زنده ام
می کنم  نفرین و لعنت بر مومنین،
و ملا و هر حدیث کهنه ی،
            که بر ما چتر جهالت را گرفت….
شمی صلواتی
#شمی_صلواتی
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate