جدال علیه نفوذ چپ بورژوایی در جنبش کارگری ـ قسمت هفتم

پارلمان و پارلمانتاریسم: از دیر باز، پارلمان یکی از معضلات و مباحثی است که همواره اذهان کمونیست ها را به خود مشغول داشته است، زیرا پارلمان یکی از ارکان مرکزی نظام سرمایه داری بشمار می رود، مکان و محفظه ای از قوه مقننه که موازین و قوانین آن بدون دخالت و همه پرسی مردم، ولی به نام مردم و صرفن به دلیل اینکه از طرف آنها انتخاب شده اند، به تثبیت می رسد و در چنین مسیری حاکمین آن توانسته اند بخش قابل توجه ای از نیروها و احزاب “چپ” کارگری را به خود جلب نموده و آنها را در چارچوب دموکراسی بورژوایی در رکن مرکزی نظام خویش مستقر سازند و متقابلن و نیز به همان میزان، نیروهای چپ سیاسی یاد شده، در ابتدا برای گریز از اتهام سازش با بورژوازی، به ترفندها و فریب کاری های آشکار روی می آورند و از این راه به توجیه آن پرداخته و گویا با هدف بهره گیری از چنین ابزاری،  اراده بر این است که در درون پارلمان از یک طرف  به افشاگری دست یازند و هم نیز موجبات سازماندهی هر چه گسترده تر برای انقلاب کارگری را فراهم نمایند، ولی تدریجن با نهادینه شدن در درون آن، حقایق برملا می گردد، زیرا مذبوحانه به تبلیغ دموکراسی بورژوایی روی می آورند و پارلمانتاریسم به کلیدی ترین و حیاتی ترین فعالیت های سیاسی شان مبدل می شود. از اواخر قرن نوزده آلترناتیو یاد شده سبب مبارزه ی وسیعی بین کمونیست ها و رویزیونیست ها می گردد و بویژه اردوگاه “سوسیالیستی”، بنا به خصلت و بینش واقعی خویش، چنین روشی از  مبارزه را در بین “احزاب برادر”، بمثابه اصولی خدشه ناپذیر تثبیت  می کند.  

در چنین مسیری و قبل از وارد شدن به مباحث پارلمانی و نیز مجلس موسسان، لازم است بار دیگر یادآوری شود که کمونیست ها نباید رهبران پرولتاریای جهانی را عاری از خطا بدانند، زیرا در غیر این صورت سوسیالیسم انقلابی از حالت پویایی و نیز علمی خارج می شود و به مثابه ی اندیشه ای مذهبی تبارز می یابد، اندیشه ای که رهبران آن تقدیس می شوند و بمثابه پیامبران مذهبی قلمداد می گردند. برعکس برخورد کمونیستی حکم می کند، که خطاهای خود و رهبران را با استدلال و منطق و با روش علمی، پیگیری و آشکار نمائیم، چرا که رهبران واقعی پرولتری از اصول جهان بینی کمونیستی عدول نمی نمایند، زیرا در چنین عرصه ای به سهم خود قادر نخواهند بود جنبش کارگری را هدایت نموده و یاری رسان تئوری و پراتیک انقلابی آن باشند ولی آز آنجا که در پراتیک روزمره ی اجتماعی قرار دارند و در چنین زمینه ای اندیشه و کنکاش می کنند، می توانند دچار اشتباهاتی در اتخاذ بعضی از مواضع سیاسی گردند ولی به اصول جهان بینی کمونیستی و حاکمیت انقلاب پرولتری وفادار می باشند. تفاوت و پویایی کمونیست ها با نیروهای چپ سنتی موجود در رابطه با ابراز شجاعانه ی خطاها و گزینش تئوری و پراتیک اجتماعی آن است که با استالینیسم مرزبندی می کند، خطاهای خرده بورژوایی و تمام خلقی مائوئیستی را برملا می سازد و از دنیای تفکراتی  که موجبات شکست انقلاب کارگری در روسیه را بطور تدریجی آماده نمودند، فاصله می گیرد و با استدلال و اندیشه ی پرولتری با هر خطایی به مبارزه بر می خیزد و به انقلاب کارگری و حاکمیت شورایی آن وفادار می ماند و در مسیر عمل اجتماعی، می آموزد، می آموزاند و قصد دارد پویا و مستحکم تر مسیر انقلابی را طی نماید. در چنین زمینه ای در مدت بسیار کوتاه حاکمیت پرولتری “کمون پاریس”، درس ها و تجربیات بسیار ارزنده ای در اختیار ما قرار گرفته است که بدان ارج می نهیم و بویژه حاکمیت کمون بیش از بیش مبتنی بر تصمیمات شورایی برجسته می گردید و نه پارلمان بورژوایی، ولی در عین حال بقول انگلس در پیشگفتار آلمانی “مانیفست حزب کمونیست” در سال ۱۸۷۲ در مورد کمون پاریس: «…طیقه کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد». ولی برعکس به دلیل اینکه روسیه چه قبل و چه بعد از انقلاب کارگری، مباحث پارلمانی را از دیدگاه ها و نیروهای متفاوت اجتماعی برانگیخته و آنرا سرشار از آموزش ها نموده است، آغاز می کنم. 

همانطور که می دانیم، روسیه تزاری یکی از عقب مانده ترین سیستم سرمایه داری در اروپا بشمار می رفت که هشتاد درصد تولیدات اقتصادی آنرا محصولات کشاورزی شامل می گردید. یعنی نظام سرمایه داری همراه روبنای سیاسی آن، آنطور که در سایر کشورهای اروپایی رشد و نضج یافته بود،  روسیه را در بر نمی گرفت. ولی کمونیست های روسی بیش از بیش از طریق حزب سوسیال دموکرات کارگری خود با کمونیست های اروپایی متشکل در “انترناسیونال دوم” رابطه ی ارگانبک و نزدیک داشته  و دیالوگ کارگری مستمری بین شان در جریان بود که بالندگی هر چه بیشتری را بر می انگیخت. در بین کشورهای مختلف اروپایی و احزاب چپ و کمونیست آن، بحث شرکت در پارلمان بورژوایی جریان داشت و طیف ها و عناصر متفاوت با ایده های متنوعی را در این زمینه شامل می گردید. در روسیه شرکت کمونیست ها در پارلمان تزار بنام “دوما” بحث انگیز گشته بود و “حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه”، خواهان بهره گیری از تریبون “دوما” برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بود تا از این طریق هم افشاگری نماید و هم از مطالبات کارگری در پارلمان دفاع نموده و با انعکاس  در مطبوعات آنزمان  روسیه، ارتباط طبقاتی و در تداوم آن رشد سازمانیابی کارگری تسهیل گردد. ولی در بین بلشویک ها دو دیدگاه متفاوت موجود بود. اکثریت حزب بلشویک که لنین هم بدان ها تعلق داشت، شرکت در پارلمان را بصورت مشروط تایید می نمودند و در چنین مسیری اقلیتی از بلشویک ها، تبلیغات و شرکت در “دوما” ی تزاری را به دلیل اینکه نباید مطلقن در پارلمان بورژوایی شرکت کرد، نفی می کردند. بعنوان نمونه در سال ۱۹۰۸ تصمیم شرکت در “دوما”، مخالفت بخشی از کمونیست های بلشویکی را منجر می شود و این مسئله باعث اخراج آنها از حزب را فراهم می سازد. البته به باور من تصمیم اخراج رفقا از طرف حزب بلشویک عاری از خطا نبود. و لنین در این باره اظهار می دارد:

«در سال ۱۹۰۸ بلشویک های “چپ” به سبب امتناع لجوجانه از تصدیق ضرورت شرکت در ارتجاع ترین “پارلمان”، از حزب ما اخراج شدند. “چپ ها” ـ که بسیاری از آنها انقلابیون خیلی خوبی بودند و بعدها بعنوان اعضای شایسته حزب کمونیست فعالیت میکردند (و اکنون نیز فعالیت میکنند)، بخصوص روی تجربه موفقیت آمیزی که از تحریم انتخابات سال ۱۹۰۵ بدست آمده بود، تکیه میکردند.» (۳۴).

 تصمیم رهبران حزب بلشویک در اخراج کمونیست های انقلابی، خطای فاحشی محسوب می شود، زیرا مخالفت با پارلمان بورژوایی نمی تواند عدول از اصول کمونیسم را موجب گردد. این رفقا با حفظ موضع سیاسی خویش، بسهولت می توانستند در حزب ابقا یابند و به فعالیت انقلابی خویش تداوم بخشند. ولی نگرش لنین و اکثریت اعضای حزب بلشویک از شرکت در پارلمان بورژوایی آنهم در ابتدای قرن بیستم دلایلی داشت که در زیر بدان خواهم پرداخت.

بلشویک ها و پارلمان بورژوایی:

بین کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها در مورد شرکت در پارلمان تفاوت اساسی و ماهوی موجود است. یک حزب، از موضع کمونیستی شرکت در پارلمان را مجاز می داند و دیگری با نهادینه شدن در درون آن، فعالیت مشروط پارلمانی را به موضع پارلمانتاریستی مبدل ساخته و بدان متعهد می گردد و در نتیجه باید به موازین و اصول بنیادی بورژوایی آن احترام بگذارد و در مقابل، از کمک های مادی و معنوی نظام سرمایه داری بهره مند می شود. یعنی احزاب پارلمانتاریست حق دارند از مطالبات کارگری دفاع نمایند و حتا جنبش اعتراضی و اعتصابی بوجود آورند، ولی حق ندارند، در مراحل حساس که منافع حکومت سرمایه به خطرات جدی نزدیک می شود، اعتراض و اعتصاب را تداوم دهند. در چنین شرایطی، زمانی که بصورت حزب سیاسی در درون آن نهادینه می شوند و شرکت انقلابی در پارلمان بصورت پارلمانتاریسم دگردیسی می یابد، موجبات استحکام نظام سرمایه داری از طرف نیروهای سازشکار فراهم می گردد و با چنین استحکاهی از ریزش و بحران تعمیق یافته حکومتی و از سرنگونی آن جلوگیری می کنند. ولی برعکس، بلشویک ها شرکت در پارلمان بورژوایی را در بستر موازین اساسی انقلاب مورد تحلیل و بررسی قرار می دادند. برای آنها شرکت در پارلمان فقط در دوره هایی مجاز بود که جامعه در بستر اعتلا و نیز وضعیت انقلابی قرار نداشت. یعنی جنبش اعتراضی وسیع با اعتصابات کارگری موجود نبود. در غیر این صورت هرگونه شرکت در پارلمان بورژوایی به مفهوم پشت کردن به منافع انقلابی و تحکیم هر چه بیشتر قدرت سیاسی نظام سرمایه داری را در اهداف سیاسی خواهد داشت. زمانی که در سال ۱۹۰۵، جنبش انقلابی و اعتراضی همراه با اعتصابات در شهرهای مختلف روسیه ی تزاری در جریان بود، بلشویک ها شرکت در “دومای دولتی” را تحریم نمودند ولی برعکس منشویک ها بعنوان نمایندگان بورژوایی ولی در لباس دفاع از جنبش کارگری، در “دوما” شرکت می ورزند و به پیشنهاد دولت تزاری سر تعظیم فرود می آورند. لنین می نویسد:

«وقتی تزار در اوت سال ۱۹۰۵ دعوت یک “پارلمان” مشورتی را اعلام کرد، بلشویک ها، برخلاف تمام احزاب اپوزیسیون و منشویک ها، تحریم آنرا اعلام داشتند و انقلاب اکتبر سال ۱۹۰۵ هم عملا طومار آنرا درهم پیچید. این تحریم در آن زمان صحیح از کار درآمد، ولی نه بعلت آنکه امتناع از شرکت در پارلمان های ارتجاعی عموما صحیح است، بلکه بدان علت که وضع عینی آن زمان که در جهت تغییر سریع اعتصابات عمومی به اعتصاب سیاسی و سپس به اعتصاب انقلابی و سرانجام به قیام سیر میکرد، درست ارزیابی شده بود…. تحریم بلشویکی “پارلمان” در سال ۱۹۰۵ پرولتاریای انقلابی را از تجربه سیاسی بسیار گرانبهایی بهره مند ساخت و نشان داد که هنگام درآمیزی اشکال علنی و غیر علنی، پارلمانی و غیر پارلمانی مبارزه، که سودمند و حتی واجب است که ما بتوانیم از اشکال پارلمانی مبارزه صرفنظر کنیم. ولی کاربرد کورکورانه، تقلیدی و غیر نقاد این تجربه در اوضاع و احوال دیگر و در محیط دیگر اشتباه بسیار فاحشی است.»(۳۵). 

مشاهده می کنیم که لنین شرکت کمونیست ها در پارلمان بورژوایی را نتیجه ی شرایط متفاوت اجتماعی می داند. یعنی در دوره هایی که مبارزه علیه قدرت سیاسی در جامعه جریان دارد و اعتصابات سراسری در سطح اقتصادی و سیاسی به پیش می رود، شرکت در پارلمان بورژوایی به مفهوم حمایت و گرویدن به حاکمیت سیاسی و پشت نمودن به اهداف انقلابی است. کاری که اپوزیسیون های دیگر از جمله منشویک ها بدان عمل می نمودند و دوره های متفاوت اجتماعی را یک کاسه نموده و ضربات خرد کننده ای به جنبش انقلابی وارد می ساختند. بنابراین شرکت در پارلمان بورژوایی فقط محصول دورانی است که جنبش در شرایط افت اجتماعی قرار دارد و یا در بهترین حالت بخصوص مبارزه ی کارگران و تهی دستان در چارچوب اعتراضات پراکنده ی “تردیونیونیستی” یعنی مطالبات اقتصادی پراکنده، برجسته گشته است. در چنین شرایطی که هر گونه ارتباط با توده های زحمتکش به دلیل تفوق ضد انقلاب، مخدوش و راه های حصول بدان در سطح گسترده ای به بن بست رسیده و کار آگاه گرانه نمی تواند سیر ابتدایی خود را طی نماید، و فقط در چنین شرایطی برای آنکه یک حزب سیاسی ـ انقلابی قادر گردد به اهداف یاد شده در فوق جامه عمل پوشاند، شرکت در پارلمان بورژوایی ضرورت می یابد. این مسئله بویژه در دوره های حاکمیت تزاری و عقب مانده گی فاحش اجتماعی آن نسبت به اروپای غربی نظیر انگلستان، آلمان، هلند و فرانسه  اجتناب ناپذیر گشته بود. در عین حال در همان دوران بویژه در کشورهای اروپای غربی، بسیاری از کمونیست های آن، هر گونه شرکت در پارلمان بورژوایی را حتا در دوران “افت اجتماعی” نفی می نمودند که چنین بینش سیاسی در درون حزب بلشویک نیز موجودیت داشت. ولی امروزه، یعنی قرن بیست و یکم با صد سال قبل یکسان نیست و شرایط در تمام عرصه های اجتماعی بصورت فاحشی تفاوت دارد. زیرا علم و به دنبال آن تکنولوژی به چنان رشدی دست یافته که راه حل های بسیار روشنی در برابر کلاف های سر درگم و پیچیده گی های اجتماعی قرار داده است. که یکی از آنها می تواند پیشرفت در زمینه ی “اینترنت” باشد که ارتباطات در سرتاسر جهان را فقط با یک انگشت “کلیک”، به یکدیگر متصل نموده و سریعن پیام ها، مقاصد و اهداف را در اختیار ما قرار داده و زندگی موجود زنده را در اجرای بسیاری از فعالیت ها و مسائل اجتماعی، تسهیل و تسریع می بخشد. اگر در سابق احزاب کمونیست برای تحقق ارتباط های کارگری احتیاج مبرمی به ابزارهای متفاوت از جمله پارلمان بورژوایی داشتند و از این طریق قادر می گشتند وظایف تبلیغی و ترویجی را جامه عمل پوشانده و با افشاگری  در تریبون پارلمانی و انعکاس نسبی آن در رسانه های اجتماعی، به بسیج و سازماندهی نائل شوند، امروزه بطور کامل چنین اهداف و وظایفی از طریق شبکه های مجازی یعنی اینترنت با سرعتی اعجاب انگیز محقق می گردد و دیگر نیازی به ابزارهای بورژوایی نظیر پارلمان نخواهیم داشت تا در زمانی که جامعه فاقد اعتلا و موقعیت های اجتماعی است، جهت حصول به اهداف انقلابی در آن شرکت ورزیم. در سده ی حاضر که ما در آن زندگی می کنیم، به دلیل رشد و بسط تکنولوژی فوق، اطلاعات و دانستنی های اجتماعی نیز پیشرفت صعودی یافته که یکی از نتایج بارز آن موجودیت آگاهی های نسبی طبقاتی ـ اجتماعی در درون طبقه ی کارگر در سطح جهانی و به طبع آن در طبقه ی کارگر ایران است که بر چنین مبنایی دیگر نیازی نیست که این گونه آگاهی ها، فقط از بیرون طبقه به داخل آن وارد شود که می تواند در مواقعی نتایج تاسف باری نیز بر جای گذارد،  مسائلی را که در قسمت های پیشین مقالات ام بدان پرداخته بودم. زمانی که لنین در آوریل ۱۹۲۰ کتاب “بیماری کودکی “چپگرایی” در کمونیسم” را انتشار می دهد که حاوی نکات مهم و برجسته ی اجتماعی در زمینه ی جنبش کمونیستی است، اختلافات و تضادی در زمینه ی شرکت در پارلمان بورژوایی را موجب می گردد، زیرا بویژه بخشی از کمونیست های اروپایی حتا در آن دوره ی تاریخی، از شرکت در هر گونه پارلمان بورژوایی و نیز اتحادیه های زرد کارگری را به نفع جنبش پرولتری ندانسته و معتقد بودند که دیگر بهره برداری از این گونه ابزارهای ارتجاعی بسر رسیده و به نظرات لنین، هم در رابطه با پارلمان و هم شرکت در اتحادیه های زرد، انتقاد داشته و چالش یاد شده متاسفانه نتایج منقی بر جای می گذارد و بسیاری از انشعابات در جنبش کمونیستی اروپا را فراهم می آورد و این مسئله باعث آن می گردد که امواج انقلابات کارگری که در چنین سال هایی بخصوص پس از بثمر رسیدن انقلاب کارگری روسیه در اکتیر ۱۹۱۷، سیر صعودی را طی می نمود، فروکش یابد و قدرت شوراهای کارگری در روسیه تنها ماند. از چنین ماجرای تاسف باری یک قرن سپری می شود که بدنبال آن ما به تجربیات و نتایج گرانبهایی دست یافته ایم که مطابق با آن دیگر وظایف انقلابی در چارچوب شرکت در پارلمان بورژوایی نمی تواند همانگونه باشد که در سابق عملی می گشت. شاید رویزیونیست ها یا “چپ بورژوایی” که شرکت در پارلمان ارتجاعی را بعنوان اصولی برگشت ناپذیر ارزیابی می کنند و هر جا که قدرت سیاسی نظام سرمایه داری چنین شرایطی را در اختیارشان قرار دهند، در آن شرکت می ورزند، یکی از دلایل آنرا برای تثبیت کردن قوانین به نفع طبقه ی کارگر و سایر لایه های تحتانی اجتماعی ارزیابی کنند، باید پاسخ داد که اتخاذ چنین موضعی به پراکنده گی و عدم سازماندهی انقلابی کارگران می انجامد و انگیزه های بغایت منفی در اذهان آنها ایجاد می کند. بویژه تجربه در سال های اخیر نشان داده است که حاکمیت نظام سرمایه داری قوانین را بر مبنای منافع طبقاتی خویش به پیش می برند و هر جا اراده کنند باز بر پایه ی مصالح کارفرمایان بورژوایی عمل نموده و برضد منافع کارگران اقدام می نمایند. آنها حتا تا آنجا که توانسته اند، بسیاری از دستاوردهای معیشتی کارگران را که در سال های گذشته مستقیمن با آکسیون های مبارزاتی طبقه کارگر کسب شده بود، بازپس گیرند و در تداوم اهداف یاد شده با اهدای امتیازاتی به همین احزاب رویزیونیست، آنها را در نهایت خاموش و رام نمایند.  روش مذکور برای جلب نیروهای سوسیال دموکرات و یا احزاب زرد کارگری که همان چپ های بورژوایی می باشند از طرف نظام سرمایه داری صورت می گرفته و متاسفانه تا کنون نیز تداوم دارد. بسیاری از رهبران انترناسیونال دوم که در چارچوب سوسیال دموکراسی به پارلمانتاریسم روی می آورند، از کمک های معنوی و نیز مادی بویژه در رابطه با صندوق حزبی برخوردار می باشند و لنین به درستی در مورد یاد شده می نویسد: «انترناسیونال سوم در همین مهلت کوتاه یکساله ای که از تاسیس اش میگذرد، به پیروزی قطعی دست یافته و انترناسیونال دوم زرد و سوسیال شوینیست را که تا همین چند ماه پیش بمراتب نیرومندتر از انترناسیونال سوم بود و استوار و پرتوان مینمود و از کمک های همه جانبه ـ مستقیم و غیر مستقیم، مادی (مقامات وزارتی، گذرنامه، جرائد) و معنوی بورژوازی جهانی برخوردار بود، درهم کوبیده است.»(۳۶).      

امروزه جنبش جهانی کمونیستی از ضربات مستمر احزاب چپ بورژوایی به جنبش کارگری رنج می برد و در بحران گسترده ای دست و پا میزند. ولی کمونیست ها به تدریج با افشاگری و کار آگاه گرانه سد ها را از پیش پای خود فرو خواهند ریخت. چنین مبارزه ای هنوز زمان می خواهد ولی هر بحران سرمایه داری این فاصله ها را کوتاه تر ساخته و بعنوان جنبشی مستقل از سمومات بورژوایی، شناسنامه ی طبقاتی بدان خواهد بخشید و سوسیالیسم را با کسب قدرت کارگری بر فراز اهداف خود قرار خواهد داد. فقط در چنین مسیری است که می توان بر خیانت سال ها نسبت به جنبش کارگری فائق آمد و احزاب رفرمیستی در چارچوب چپ بورژوایی را در زمینه ی پارلمان و پارلمانتاریسم افشا و طرد نمود. 

مجلس موسسان! 

در فوریه ۱۹۱۷ انقلاب بورژوایی روسیه متحقق می گردد و پس از آن مرحله ی جدیدی از تحولات اجتماعی و بر پایه آن دگرگونی دیگری آغازیدن می گیرد. ولی از فوریه “کادت ها” با پشتیبانی بیدریغ “سوسیال رولوسیونرها” و نیز منشویک ها، قدرت دولتی را به دست می آورند. در چنین روندی باید حقایق انکار ناپذیری را برملا نمود که مسئولان بالای حزب بلشویک، مواضع و خط مشی واحدی نداشتند و مسیر پیشبرد مبارزات سیاسی پس از تحقق انقلاب فوریه را در شمای کلی آن از مواضع متفاوتی بررسی می نمودند. واقعیت این است که خطر، حیات انقلابی بلشویک ها را تهدید می نمود. چرا که بعضی از مسئولان آن هنوز وابسته و معتقد به بینشی بودند که انقلاب بورژوازی را در ژوئن و ژوئیه سال ۱۹۰۵ تئوریزه کرده و از دل آن ایجاد جمهوری بر مبنای “دیکتاتوری کارگران و دهقانان” نتیجه می گردید. آلترناتیو بورژوایی فوق بوسیله لنین در کتاب “دو تاکتیک سوسیال دمکراسی برای انقلاب دموکراتیک” طرح می شود و سرلوحه ی مواضع سیاسی بلشویک ها قرار می گیرد. قدرت سیاسی فوق نه کارگری بلکه بورژوایی است زیرا لنین در این مورد می افزاید: «واضح است که منظور از تصرف حکومت (ولو بطور جزئی، گاهگاهی و هکذا) منحصر به شرکت سوسیال دمکراسی فقط و پرولتاریا فقط نیست. زیرا فقط پرولتاریا نیست که در انقلاب دمکراتیک ذینفع است و بطرز موثری در آن شرکت مینماید. زیرا قیام، همانطور که در آغاز قطعنامه مورد بحث گفته میشود، مربوط به تمام مردم است و”گروه های غیر پرولتری (اصطلاح قطعنامه کنفرانس چپ ها در مورد قیام) یعنی گروه های بورژوائی هم در آن شرکت مینمایند.»(۳۷). مطابق با آلترناتیو حکومتی فوق بعضی از رهبران بلشویک معتقد بودند که دولت برآمده از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ کامل نبوده و ناقص است، زیرا انعکاسی از “جمهوری دمکراتیک کارگران و دهقانان” نبوده، بنابراین انقلاب کنونی به اهداف ما منطبق نیست و در نتیجه مبارزه ما تا برقراری حکومت دمکراتیک کارگری و دهقانان تداوم خواهد داشت. یعنی در یک کلام آنها هنوز هم در بستر تحقق و انکشاف هر چه بیشتر اهداف مبارزه ی بورژوایی بودند. در چنین دوره ی حساسی روزنامه “پراودا” ارگان رسمی حزب بلشویک بدست کامنف، زینویف و استالین اداره می گشت که هر سه نفر دارای دیدگاه کهنه بلشویکی بودند و در چنین راستایی است که خطر انشقاق و تصادمات فکری حزب بلشویک را تهدید می نمود. لنین از آنجا که در تبعید بسر میبرد، حضور عینی در انقلاب فوریه نداشت و دقیقن پس از دگرگونی سیاسی و قدرت گیری “کادت ها” همراه با حمایت همه جانبه ی “اس آرها” و “منشویک ها” از دولت بورژوایی کرنسکی، برای لنین مرحله انقلاب آتی تعویض می شود و کسب قدرت سیاسی به وسیله پرولتاریا در دستور کار قرار می گیرد. این مسئله برای بخشی از رهبران بلشویکی خوش آیند نبود. از طرف دیگر دولت جدید روسیه همراه با شرکای “چپ بورژوایی” به دلیل مواضع پرولتری لنین، هیچ تمایلی نداشتند که وی وارد روسیه شود و جامعه را به سوی انقلاب دیگری سوق دهد. نظریه لنین در مورد “وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر” عمدتن در آلمان تئوریزه می شود و آنرا برای چاپ در ارگان “پراودا” برای هیئت تحریریه وقت هی فرستد ولی با کمال تعجب در پراودا به چاپ نمی رسد. برای آنکه زمان هدر نرود، بلشویک ها دوم آوریل ۱۹۱۷ بطور مخفیانه لنین را با قطار به روسیه می رسانند و شب سوم آوریل وارد پتروگراد می شود و در ۴ آوریل در دو جلسه پی در پی نظرات شخصی خود را در ۱۰ تز قرائت می نماید و متعاقبن در روزنامه “پراودا” به چاپ می رسد که به تزهای آوریل معروفیت دارند. لنین در دومین تز انقلاب پرولتری را در دستور کار قرار می دهد و عنوان می دارد: 

«خود ویژگی لحظه فعلی در روسیه عبارت است از انتقال انقلاب از نخستین مرحله ی خود که در آن قدرت حاکمه بعلت کافی نبودن آگاهی و تشکل پرولتاریا، بدست بورژوازی افتاده است، به دومین مرحله که در آن باید قدرت حاکمه بدست پرولتاریا و قشرهای تهیدست دهقانان بیفتد.»(۳۸). 

بنابراین پس از ۱۲ سال از تاریخ نگارش “دو تاکتیک سوسیال دمکراسی…” که مرحله انقلاب، بورژوایی ارزیابی شده بود، روسیه باید به سوی کسب قدرت سیاسی به وسیله ی پرولتاریا گام برمیداشت. ولی تسخیر قدرت سیاسی به وسیله کارگران به مفهوم جدایی کامل با هر گونه ابزارهای بورژوایی است و از آنجا که پارلمان یکی از ابزارهای اساسی نظام سرمایه داری است، بطور کامل با آن مرزبندی می شود که در نتیجه با قطع رابطه با هر گونه پارلمان و پارلمانتاریسم، شامل مجلس موسسان نیز خواهد شد. از این نظر است که لنین تز پنجم را اینگونه توضیح می دهد:

«جمهوری پارلمانی نه، ـ زیرا رجعت از شوراهای نمایندگان کارگران به جمهوری پارلمانی گامی است به عقب، ـ بلکه استقرار جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران و برزگران و دهقانان در سراسر کشور، از پائین تا بالا.»(۳۹).

زمانی که انقلاب بورژوایی روسیه به ثمر می رسد، دولت جدید مجلس موسسان را برای تدوین موازین و قوانین اساسنامه ای وعده می دهد. در چنین دوره ای اکثریت شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان بدست “منشویک ها” و “سوسیال رولوسیونرها” بود که با حاکمیت بورژوایی خزیده در قدرت، همکاری داشتند و بلشویک ها اقلیت ناچیزی را در این شوراها تشکیل می دادند. بنابراین مواضع اکثریت شوراها منطبق با بینش دو نیروی یاد شده با سازشکاری مواجه می گشت. دولت بورژوایی نیز به دلیل هراس از شوراها، در برابر آنها محتا طانه عمل می نمودند و اعتمادی نداشتند و در اینجا است که لنین “قدرت دوگانه” را طرح می نماید. یعنی در کنار قدرت دولتی، قدرت شوراها موجودیت داشت، قدرتی که به وسیله ی منشویک ها و “اس آرها” رهبری می گشت و در سازشکاری با حاکمیت بود. لنین این دوره را این گونه توضیح می دهد:

«… شورای نمایندگان سربازان و کارگران پتروگراد که چنانچه از اوضاع برمی آید، از اعتماد اکثریت شوراهای محلی برخوردار است، قدرت دولتی را داوطلبانه بدست بورژوازی و دولت موقت آن میدهد، داوطلبانه حق اولویت را به آن واگذار می کند و درباره پشتیبانی از آن قرارداد سازش با آن منعقد میکند و نقش خود را به نظارت و کنترل در امر فراخواندن مجلس موسسان (که حکومت موقت تاکنون حتی موعد آنرا هم اعلام ننموده است) محدود مینماید… جای کوچکترین شکی نیست که این “درآمیختگی” نمیتواند مدت مدیدی دوام یابد. وجود دو قدرت در یک کشور امکان پذیر نیست. یکی از آنان باید نابود شود، و تمام بورژوازی روسیه اکنون با تمام قوا و با تمام وسایل در همه جا فعالیت میکند تا شوراهای نمایندگان سربازان و کارگران را برکنار سازد، ضعیف کند، به صفر برساند و قدرت یگانه از بورژوازی بوجود آورد.»(۴۰). 

تزهای آوریل اواخر مارس در آلمان پی ریزی می شود و در ۴ آوریل تحت عنوان “درباره ی وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر” در پتروگراد قرائت می گردد و از آنجا که بلشویک ها هیچ قدرت قابل توجه ای در شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان ندارند، شوراها دولت بورژوایی موقت را برسمیت می شناسد و بصورت مشروط با آن سازش کرده است. ولی سطور فوق از لنین در ۲۸ مه نوشته شده، یعنی دو ماه پس از تدوین تزهای آوریل، ولی اینبار نه بعنوان “درباره ی وظایف پرولتاریا…”، بلکه  تحت عنوان “وظایف پرولتاریا…”، شکل عینی و قاطع تری به خود می گیرد. بویژه در ابتدای ماه ژوئن قرار داریم، زیرا از ماه ژوئن نشانه ها و ثمره ی فعالیت مستمر و پیگیر بلشویک ها در شوراها به چشم می خورد و تغییرات کیفی آغازیدن می گیرد. یعنی هر گونه سازش با دولت موقت نفی و در تعاقب آن  کسب قدرت سیاسی در درون شوراها تبلیغ و ترویج می گردد.  ولی در بستر چنین سیاستی، باید فراخوان مجلس موسسان از طرف شوراها و تحمیل آن به دولت موقت، مورد حمایت قرار گیرد زیرا مجلس یاد شده نه در دوره ی دیکتاتوری پرولتاریا، بلکه در پروسه ای مورد استفاده شوراها می باشد، که بورژوازی حاکمیت سیاسی ـ اقتصادی جامعه را در دستان خود دارد. در چنین شرایطی، حزب پرولتری مشی و مواضعی را بر می گزیند که مطابق با آن دولت سرمایه داری را هر چه بیشتر در انزوای سیاسی بنشاند و طبقه کارگر را برای کسب قدرت سیاسی آماده تر نماید. البته در ماه مه نیروهای سیاسی موجود، بویژه “سوسیال ـ رولوسیونرها” و “منشویک ها” که اکثریت در شوراها را در اختیار خود داشتند، نمایندگان خود را از طرف مردم برای مجلس موسسان معرفی می کنند، بدون اینکه تاریخ یرقراری آن از طرف نظام حاکم مشخص و تدقیق شود. لنین نیز پیش بینی خود را در رابطه با رویدادهای جاری در آن زمان و بطور مشخص در چارچوب فراخوان مجلس موسسان اینگونه تشریح می نماید: «… هر قدر با پشتکار بیشتری به مردم کمک کنیم تا فورا و در همه جا به تشکیل شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان بپردازند و تمام امور زندگی را بدست این شوراها بسپارند، هر قدر اقایان لووف و شرکا فرا خواندن مجلس موسسان را بیشتر به تعویق اندازند، همانقدر نیز برای مردم آسانتر خواهد بود (از طریق مجلس موسسان و یا بدون آن، در صورتیکه لووف برای مدت مدید از فرا خواندن آن خودداری ورزد)، جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان را برای خود انتخاب نمایند(۴۱). 

روند حوادث صحت نظرات لنین را به اثبات می رساند. همان طور که در سطور فوق نیز اشاره نموده بودم، از ماه ژوئن بلشویک ها نفوذ هر چه بیشتری را در شوراهای کارگران، سربازان و دهقانان بدست می آورند. مجلس موسسان از طرف دولت موقت در سطح وعده و وعید باقی می ماند. برنامه و سیاست بلشویک ها در همه جا تبلیغ و ترویج می شود و جناح چپ “سوسیال ـ رولوسیونرها” از حزب خود انشعاب نموده و به بلشویک ها ملحق می گردند و در ۲۵ اکتبر انقلاب کارگری تحقق یافته و شوراها قدرت سیاسی را بدست می گیرند. ولی لنین در تز پنجم آوریل توضیح داده بود که جمهوری پارلمانی که مجلس موسسان نیز بصورت موقت، نوع عالی تر آن است، نمی تواند در زمان حاکمیت شوراها برقرار شود زیرا “رجعت از شوراهای نمایندگان کارگران به جمهوری پارلمانی گامی است به عقب”، ولی بر عکس، فشارها برای فراخواندن آن مشاهده می گردید.

آیا مجلس موسسان بطور واقعی برگزار گردید!

لنین در مورد مجلس موسسان در کتاب ها و جزوات متعددی به بحث نشسته و در همه جا فراخواندن مجلس موسسان در زمان قدرت گیری طبقاتی پرولتری را هم گامی به عقب و هم نیز خیانت به انقلاب کارگری ارزیابی نموده است. زیرا زمانی که حاکمیت سیاسی بدست شوراها مسقر می شود:

«… دوران پارلمانتاریسم کهنه ی بورژوایی سپری شده و با وظایف عملی ساختن سوسیالیسم به هیچ وجه همساز نیست و آنچه قادر به غلبه بر مقاومت طبقات توانگر و قادر به بنیاد گذاری جامعه ی سوسیالیستی است، موسسات عمومی ملی نبوده بلکه فقط موسسات طبقاتی (نظیر شوراها) است، اکنون هرگونه انصراف از تمامیت حکومت شوراها و جمهوری شوروی که مردم بدست آورده اند به نفع پارلمانتاریسم بورژوایی و مجلس موسسان در حکم قدمی به عقب و ورشکستگی کامل انقلاب کارگری و دهقانی اکتبر خواهد بود.»(۴۲).

ولی علیرغم مواضع پرولتری لنین و اکثریت بلشویک ها، پیشنهادات برای برگزاری چنین ارگان بورژوایی در جریان بود که بجای شعار همه ی “قدرت بدست شوراها”، همه ی قدرت از طریق مجلس موسسان را طلب می نمود. ما وظیفه داریم که واقعیت ها را مطرح نمائیم که حتا بخشی از رهبران بلشویسم، یعنی همان کسانی که پس از تحقق انقلاب فوریه ۱۹۱۷ هنوز هم به تئوری مندرج شده در “دو تاکتیک سوسیال دموکراسی…” که در سال ۱۹۰۵ طرح گشته بود، باور داشتند و کسب قدرت سیاسی بوسیله کارگران را نفی می نمودند، که در سطور فوق بدان اشاره نموده بودم، خواهان برقراری مجلس موسسان بودند. مضافن “سوسیال ـ رولوسیونرها” ی چپ منشعب از حزب خود که به بلشویک ها پیوسته بودند نیز خواهان برقراری مجلس موسسان بودند. بقول لنین نمی توان مسئله ی قضایی مجلس موسسان را در چارچوب پارلمانتاریسم، به مبارزه ی طبقاتی ارجحیت بخشید. وی در این مورد اضافه می نماید: «هر گونه تلاش مستقیم یا غیر مستقیم بمنظور اینکه به مسئله مجلس موسسان از جنبه صوری ـ قضایی، در قالب دمکراسی عادی بورژوازی و بدون در نظر گرفتن مبارزه طبقاتی و جنگ داخلی نگریسته شود، خیانت به آرمان پرولتاریا و پیوستن به نقطه نظر بورژوازی است. بر حذر داشتن همه و هر کس از این اشتباهی که معدودی از سران بلشویسم، بعلت عدم توانائی در ارزیابی قیام اکتبر و وظایف دیکتاتوری پرولتاریا به آن دچار می شوند وظیفه مسلم سوسیال دمکراسی انقلابی است.»(۴۳). 

بنابراین پارلمانتاریسم بورژوایی و یا حتا طرح دموکراسی مستقیم و مشارکتی که فقط در سطح شعار باقی خواهد ماند و در هیچ مکان جغرافیایی تجربه نشده و باید آنرا در حوزه ی اوتوپی و تخیلات سیاسی دانست که شامل همان عقب گرد و در نهایت حتا خیانت به انقلاب پرولتری می گردد، ارزیابی نمود. بویژه زمانی که کارگران حکومت شورایی  را برقرار می سازند، دیگر صحبت از مجلس موسسان گرویدن مستقیم به نیازهای اساسی بورژوازی است. از این نظر است که بلشویک ها به رهبری لنین فراخوان مجلس موسسان را جدی نگرفته و در حقیقت جهت فراخواندن و برگزاری آن همت نشان نمی دادند، زیرا حاکمیت بمفهوم سلطه طبقاتی است که در آن یا بورژوازی قدرت را بدست می گیرد و یا پرولتاریا. شق ثالث دیگری موجود نیست. در رابطه با مجلس موسسان تمام نهادهای بورژوایی در آن شرکت داشتند، از حزب بورژوایی “کادت” که قدرت را تا قبل از انقلاب کارگری اکتبر در اختیار داشت تا چپ های بورژوایی منشویسم و “اس ـ آرها”. نباید فراموش نمائیم که در اینجا ترفندی جریان داشت که لنین در نوشته های متعدد بدان اشاره نموده است. در واقع تمام نیروهای یاد شده نمایندگان خود را بر مبنای انتخاباتی که در ماه مه ۱۹۱۷ در مورد مجلس موسسان صورت داده بودند (که هیچگاه عملن برگزار نشد)، پس از انقلاب کارگری اکتبر نیز به همان تعداد نمایندگان منتخب تاکید می ورزیدند. در صورتی که لنین مطرح می نمود که نمایندگان شما نه از نظر کمی و نه از دیدگاه کیفی، دیگر اعتباری ندارند. زیرا آنها در دوره ای نمایندگان خود را انتخاب کرده بودند که اکثریت شوراهای کارگری، دهقانی و سربازان بدست آنها رهبری میگشت و به همان نسبت شوراها نیز از سیاست آنها دنباله روی می کردند و مضافن هنوز بین “سوسیال ـ رولوسیونرها” (اس ـ آرها)، انشعابی بوقوع نپیوسته بود و دارای حزب واحدی بودند. از همه بالاتر در ماه مه همان سال، هنوز بلشویک ها به اکثریت تبدیل نشده و اقلیت ناچیزی را در شوراها تشکیل می دادند و اگر عدم توافق اکثریت بلشویک ها را در نفی مجلس موسسان به حساب آوریم، سست بودن تشکیل آن به خوبی مشهود می شود ولی زمانی که مجلس موسسان در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۱۷ تشکیل می گردد، هیچگاه جلسات آن کاملن برگزار نمی شود و بلشویک ها تا ماه ژانویه ۱۹۱۸ همایش و جلسات آنرا آگاهانه به تعویق می انداختند ولی بالاخره در ۵ ژانویه ۱۹۱۸ مجلس موسسان با اعلام آراء نمایندگان آغاز می شود. بلشویک ها و “اس ـ ارها” ی چپ (که از قبل انقلاب به حزب بلشویک پیوسته بودند)؛ پیشنهاد می دهند که مجلس موسسان در ابتدا و قبل از هر چیز باید قدرت شوراهای کارگران و دهقانان را که قدرت سیاسی را در دست دارند، به رسمیت بشناسند. ولی همه ی نیروهای درگیر در درون مجلس موسسان از حزب کادت تا منشویک ها و اس ـ ارهای راست، از برسمیت شناختن انقلاب اکتبر و حاکمیت شوراهای کارگران و دهقانان امتناع ورزیدند، در نتیجه در همان روز بدون اینکه مجلس موسسان به کار ادامه دهد و وارد مرحله ی “قضایی” شود بوسیله ی حکومت شوراها منحل اعلام میگردد: «مجلس موسسان با این اقدام هرگونه رابطه ی خود را با جمهوری شوروی روسیه قطع نمود. خروج فراکسیون های بلشویک ها و اس آرهای چپ که اکنون مسلما اکثریت عظیم شورا ها را تشکیل می دهند و از اعتماد کارگران و اکثریت دهقانان برخوردارند، از چنین مجلس موسسانی امری ناگزیر بود.»(۴۴).

در قسمت های پیشین “جدال علیه نفوذ چپ بورژوایی…”، مطرح کرده بودم که مجلس موسسان برگزار نمی شود، زیرا ۲۸ نوامبر ۱۹۱۷ بصورت “اسمی” و در ۵ ژانویه ۱۹۱۸ در همان روز، از طرف “کنگره ی شوراها” عقیم مانده و “هیئت قانون گذاری” آن منحل می شود و به ابتدایی ترین مطالبات خود نمی پردازد، بنابراین باید ساده اندیشانه به مسائل نگریست و فراخوان ـ فقط فراخوان ـ به این همایش را “برگزاری مجلس موسسان” نامید!. لنین و اکثریت بلشویک های معتقد به انقلاب کارگری، در زمان حاکمیت سیاسی بورژوایی کادت ها و شرکا، از برقراری مجلس موسسان دفاع ولی پس از تحقق انقلاب اکتبر، همانطور که در تز پنجم آوریل پیش بینی و طرح شده بود؛ هر گونه برقراری سیستم پارلمانی و ارجحیت دادن به حاکمیت شوراهای کارگران و دهقانان، جایز نیست. بنابراین لنین و بلشویک های انقلابی به نظرات پرولتری خویش وفادار ماندند و فشارهای نیروهای متفاوت از بورژوایی و “چپ بورژوایی” را با تدبیری منطقی به عقب راندند و از برقراری و تحقق موازین قضایی آن جلوگیری به عمل آوردند. 

لنین و حزب بلشویک با سیاستی مقتدرانه از حکومت شورا ها دفاع نمودند و صد سال قبل با شرایط اقتصادی ـ سیاسی و اجتماعی آن دوره با نفی کامل پارلمان و پارلمانتاریسم در زمان حاکمیت سیاسی کارگری، ولی در دوره ی سلطه ی نظام سرمایه داری بصورت مشروط ، یعنی در زمانی که افت انقلابی حاکم است، می توان در پارلمان شرکت نمود که در سطور فوق بدان پرداخته بودم. ولی امروزه پس از سپری شدن یک قرن، دیگر نمیتوان در شرایط های مشابه ای از ابزار پارلمانی استفاده نمود، زیرا در هیچ شرایط نباید با شرکت خود موجب مشروعیت  به اصطلاح دموکراسی بورژوایی را فراهم سازیم و اینگونه دیوار توهم طبقه کارگر و لایه های تحتانی جامعه را افزایش دهیم….

ادامه دارد.

۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ ـ ۲۵ آوریل ۲۰۲۱   

منابع:

(۳۴).  لنین: “بیماری کودکی “چپ گرایی” در کمونیسم” ـ منتخب آثار صفحه.۷۸۹

(۳۵) ـ لنین ، همانجا.

(۳۶) ـ لنین ـ همانجا، صفحه ۸۰۷  

(۳۷) ـ لنین، “دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک” ـ منتخب آثار صفحه ۲۲۵ 

(۳۸)ـ لنین ـ “درباره ی وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر. منتخب آثار صفحه ۳۷۵.   

(۳۹)ـ لنین ـ همانجا.

(۴۰)ـ لنین ـ “وظایف پرولتاریا در انقلاب ما” ـ منتخب آثار، صفحه ۳۷۹.  

(۴۱)ـ لنین ـ همانجا، صفحه ۳۸۱.

(۴۲)ـ لنین ـ “طرح فرمان انحلال مجلس موسسان” ـ منتخب آثار. صفحه ۵۵۹

(۴۳)ـ لنین ـ “تزهای مربوط به مجلس موسسان” ـ منتخب آثار. صفحه ۵۵۰.  ـ تاکید از من است.

(۴۴)ـ لنین ـ “طرح فرمان انحلال مجلس موسسان” ـ منتخب آثار. صفحه ۵۵۹.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate