ملاحظاتی بر روند بحران “حزب کمونیست ایران”

مداخله گری ام در نوشته ی حاضر به دلیل دفاع از مواضع پرولتری “حزب کمونیست ایران” است و بر این باورم که این دفاع از آنجا که تقابل اندیشه ها در درون آن از زاویه ی دو منافع متضاد طبقاتی طرح می گردند، جانبدارانه است و این وظیفه ای است که امروزه  به دوش همه ی کمونیست ها سنگینی می کند تا با شرکت فعال و با بررسی حتا فشرده حول بعضی از نکات که موجب عدول از وظایف کمونیستی و مبارزه ی طبقاتی می گردد و در نتیجه بحران گسترده ی تشکیلاتی را به همراه می آورد، سهیم شوند تا مواضع پرولتری آن تقویت گردد و اندیشه های غیر پرولتری در چارچوب گرویدن به مواضع سوسیال دموکراسی زدوده شود. در نتیجه برخلاف کسانی که سعی دارند بحران موجود در حزب کمونیست ایران را “اخلاقی” حل نمایند، نمی توانم در یک صف قرار گیرم. در ضمن در دفاع از موازین سیاسی حزب به اهداف تئوریک آن (باستثنای یک مورد)، نخواهم پرداخت زیرا با مداخله گری رفقای دیگر از درون تشکیلات با تکیه بر مواضع کمونیستی وظایف دفاع از آنرا با قاطعیت و وجدانی بیدار بجا می آورند و از جمله در چنین مسیری از مبارزه، شرکت فعالانه ی  رفقای جوانی  که حزب آنان را بر مبنای سوسیالیسم علمی و انقلابی پرورش داده است به روشنی مشاهده می گردد و من  از کنکاش دوباره خود را بی نیاز می دانم و چه بسا خود نیز آموخته ام. فراخوان به “صلح” با آلترناتیو اخلاقی و نیز جمع آوری امضا، قادر نیست بحران جدی و بغایت تعمیق یافته ی حزب کمونیست ایران را حل نماید، بویژه آنکه در کنار امضای انسان های شریف که متاسفانه اخلاقی برخورد نموده اند، تعدادی امضای شرکای سازمان جنایت کار اکثریت نیز رونمایی شده است که مداخله گری آنها هیچ ارتباطی با بحران حزب و مواضع کمونیستی آن و نیز پراتیک درخشان انقلابی شان در برابر نظام وحشیانه ی جمهوری اسلامی نخواهد داشت.  ترجیح داده ام که متن حاضر را فقط در تقابل با نوشته ی کاک جمال بزرگپور تدوین کنم که در این زمینه رفقای دیگری بطور همه جانبه از زاویه ی منطق سوسیالیسم انقلابی بدان پاسخ داده اند و من به عباراتی چند بسنده می نمایم.

کاک جمال در نوشته ی خود بصورت مشروح مواضع جناحی را که خود بدان تعلق دارد، تئوریزه نموده است. او در مقاله خویش به روشنی نکات چالش آفرین را مد نظر قرار داده و آلترناتیو خود را ارائه نموده است. کاک جمال برخلاف رفقای جناح خود که در ابتدا و نیز همواره قصد داشتند، موجودیت بحران را نادیده گیرند و یا آنرا خرد و ناچیز جلوه دهند، بحران موجود درونی را تایید می نماید و حتا از آنجا که به عمق ریشه ی بحران یاد شده به خوبی واقف است، “احتمال انشعاب دیگری” را پیش بینی می کند. کاک جمال با آنکه عناوین بسیاری را در نوشته ی خویش به رشته ی تحریر می آورد، ولی همه ی آنها در یک مفهوم خلاصه می گردند و به جمع بندی واحد می رسند و آن به حاشیه راندن مبارزه طبقاتی است. تمام چالش هایی که در مقاله “پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟” با جناح پرولتری حزب کمونیست ایران صورت گرفته است، بطور کامل حاوی ادبیات سیاسی مذکور است. شاید ایشان متذکر شوند که هیچگونه اولویت و یا تفوقی نه به مبارزه ی طبقاتی و نه به جنبش ملی نداده اند! در پاسخ باید گفت که این نیز تضاد جدی در جنبش کمونیستی بوجود خواهد آورد، چرا؟ به این دلیل ساده که مبارزه طبقاتی محصول جبر زمانه است که در بستر ماتریالیسم تاریخی منتج گشته است و از آنجا که زائیده ی افکار بشری نیست، لذا نمیتوان آنرا به حاشیه راند و یا در بهترین حالت، تفوق و برتری را از وی سلب نمود. مبارزه ی طبقاتی بر تارک تمام جوامعی نقش می بندد که مردمان آن و در راسشان  طبقه ی کارگر اراده دارند، نه روبنای سیاسی، بلکه زیربنای اجتماعی را تغییر دهند. ولی برعکس، سوسیال دموکرات ها و تمامی بخش های متفاوت بورژوازی، نه می خواهند و نه می توانند اختلافات را در راستای تفوق مبارزه ی طبقاتی به انجام رسانند. برای آنها تنها آلترناتیو، سیاسی است که همه ی اشکال متفاوت نظیر مبارزه علیه سیستم استبدادی ، کلریکالیستی، اخذ باصطلاح دموکراسی بورژوایی، پارلمانتاریسم و در چنین راستایی تلاش برای دست یابی به جمهوری لائیک و دولت ـ ملت را طلب می نمایند و بر همین اساس مبارزه ی خود را چه بصورت رفرمیستی و یا حتا زمانیکه همه ی راهها به سوی شان بسته می شود، در رادیکال ترین شکل مبارزه، یعنی قهر آمیز سازماندهی می نمایند و خود شما به روشنی بدان واقف اید. همانطور که از نظر تاریخی (اگر از نمونه های “وطنی” بگذریم)، “نارودنیک ها” در روسیه نوعی از نمایندگان بورژوازی دهقانی در روسیه به دلیل دستیابی به خواست های سیاسی مطروحه، با تزاریسم مبارزه ی مسلحانه می نمودند و حتا نبرد قهرآمیز “سوسیال رولوسیونرها” در رابطه با سیاست “سوسیالیزاسیون دهقانی”، کاملن منطبق با مطالبات بورژوایی و در نقطه ی مقابل مبارزه ی طبقاتی بود. بنابراین نتیجه این می شود که تجدید نظر طلبی در کمونیسم، مترادف با نفی مبارزه ی طبقاتی است. همه ی بزرگان کمونیسم بمثابه ی پیامبران مذهبی نیستند و از آنجا که عمل می نمایند، بطور اجتناب ناپذیر، می توانند مرتکب اشتباه شوند. چیزی را که لنین نیز بدان معتقد است. بنابراین هر خطایی به مفهوم انحراف از مواضع کمونیستی نخواهد بود. ولی اگر بخواهیم مبارزه ی طبقاتی را بعنوان نماد اساسی به حاشیه انتقال دهیم، دیگر بمثابه ی اشتباه در رابطه با پیشبرد سیاست مبارزاتی ارزیابی نخواهد شد، بلکه تجدید نظرطلبی در اصول و جهان بینی کمونیستی و نفی کسب قدرت سیاسی پرولتری در انقلاب کارگری است. همانطور که میدانیم، نمی توان مبارزه ی طبقاتی را یک بعدی فرض نمود، زیرا در تمامی ابعاد پیچیده ی اجتماعی ریشه دوانده است که یکی از این نمونه ها سایه خبیث مرد سالاری بر زنان است که نابرابری زنان و مردان را در همه ی سطوح موجب می گردد که یکی از دلایل بارز و اساسی عدم برابری حقوقی آن، موجودیت طبقات است که فقط در مسیر مبارزه علیه سلطه گری طبقه ی بورژوازی راه حل نسبی واقعی  مییابد و بخش دیگر آن پس از پشت سرگذاشتن انقلاب کارگری، از آنجا که هنوز طبقات موجودند ولی با این تفاوت که طبقه ی بورژوازی با ابزارهای پارلمانی و پارلمانتاریسم، فاقد قدرت سیاسی است، مبارزه ی زنان در حاکمیت شوراهای کارگری با پشتیبانی بیدریغ حزب کمونیست، تا پیروزی فاز اول سوسیالیسم که محو طبقات را به همراه می آورد، تداوم خواهد داشت. باز هم نمونه ای دیگر می تواند مسئله ی ملی باشد که در بطن مبارزه ی طبقاتی نهفته است. “دولت ـ ملت” محصول وجود طبقات است که بطور مشخص بوسیله ی نظام سرمایه داری بوجود آمده و بعنوان ضرورت سود اندوزی، “مرزها” را تدقیق نموده است. برای ورود و دخالت گری در چنین معضلی باز مبارزه ی طبقاتی بر تارک زمخت بورژوایی آن قرار می گیرد. خطای بزرگی صورت خواهد گرفت که “جنبش ملی” غیر ضروری و عمیقن فرعی در نظر گرفته شود. درست است که حساسیت ملی و ملی گرایی زائیده ی نظام سرمایه داری است، ولی چنین حساسیتی متاسفانه در افکار و اذهان مردمی جای گرفته است و دقیقن از این نظر است که کمونیست ها هیچگاه آنرا رها نخواهند کرد.  زیرا شما نوشته اید که: “بحران دیگر کومه له به بی توجهی! به جنبش ملی و به حاشیه راندن آن ارزیابی میگردد.”، بر عکس و بناچار “جنبش ملی” نه در حاشیه، بلکه در بطن مبارزه ی طبقاتی موجود است و کمونیست ها و بطریق اولی “حزب کمونیست ایران” نمی تواند گریبان خود را از وجود آن خلاص نماید و بر چنین مبنایی است که یکی از تضادهای اساسی در این رابطه ی مشخص سر برون می آورد. یعنی  مبارزه ی طبقاتی بعنوان اصل و اساس در افق پیکارهای اجتماعی قرار می گیرد و جنبش ملی در بطن آن قرار خواهد داشت. حقیقت اینست که مبارزان چپ کردستانی به دلیل سنت جدال انقلابی بیش از سایر استان ها در ایران تحزب پذیر می باشند، بنابراین تشکیلات کومه له باید از این امتیاز مثبت و انقلابی بهره گیرد و در یک چشم انداز طولانی مدت، بجای همکاری و ارتباط تاکتیکی و استراتژیک سیاسی با احزاب ناسیونالیستی کرد، تحزب هر چه بیشتر را سبب گردد تا در فرداها و آینده ای که می تواند هر روز به مثابه ی بیست سال جلوه گری نماید، انقلاب کارگری بعنوان  منطقه ی آزاد شده ی سوسیالیستی از ایران سبقت گرفته و حاکمیت شوراهای کارگری با حمایت  و روشنگری و نیز سازماندهی همه جانبه ی “حزب کمونیست ایران” (با اتحاد تمام احزاب کمونیستی موجود)، برقرار گردد. مشخص است که حزب کمونیست همین سیاست را بعنوان ضرورت در سراسر جامعه در دستور مبارزات انقلابی خویش قرار خواهد داد و این مسئله ثابت می کند که “جنبش ملی” از مبارزه ی طبقاتی کمونیست ها به حاشیه رانده نشده بلکه برعکس در بطن آن قرار گرفته است و این در صورتی می تواند در آینده (تا هر اندازه دور)، صورت عملی به خود گیرد که تشکل کردستان “حزب کمونیست ایران”، قادر شود مبارزه علیه مواضع و دیدگاه های ناسیونالیسم بورژوایی کرد را در پیش روی اهداف خویش قرار دهد. 

کاک جمال بزرگپور می نویسد: “حزب کمونیست از انقلاب پرولتری نتیجه می شود و باید پاسخگو به نیازهای انقلاب پرولتری باشد”. تا اینجا به درستی واقعیت مطرح شده است، ولی کاک جمال ادامه می دهد: “… اما واقعیت این است که پرولتاریای ایران در مقطع تشکیل حزب، در تدارک انجام انقلاب پرولتری نبود”. در اینجا  حقایق کتمان و وارونه می شوند، زیرا در هیچ یک از مناطق جهان، ضرورت تشکیل حزب کمونیست و اعلام موجودیت آن بر مبنای این نخواهد بود که طبقه ی کارگر “در تدارک انجام انقلاب پرولتری” است. برعکس موجودیت حزب برای کار و فعالیت مستمر در طبقه ی کارگری است که تدارک انقلاب کارگری را به دلیل عدم سازماندهی وسیع ، همه جانبه و سراسری تدارک ندیده است و این وظیفه سنگین و طولانی مدت بعهده ی حزب و بر شانه های آن سنگینی خواهد کرد. در کجای این کره ی خاکی شما سراغ دارید که اول طبقه ی کارگر در تدارک انقلاب پرولتری قرار می گیرد و سپس حزب کمونیست بوجود می آید؟ آیا زمانی که مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ “مانیفست حزب کمونیست” را به نگارش می آورند، پرولتاریا ی اروپا در تدارک انقلاب کارگری بود؟ مارکس و انگلس در این کتاب از “شبح کمونیسم در اروپا” می نویسند و نه از انقلاب پرولتری و اولین قدرت کارگری در سال ۱۸۷۱ در پاریس به ثمر می رسد. در این قرن در بسیاری از کشورهای اروپایی حزب کمونیست تحت نام “حزب سوسیال دموکرات کارگری” وجود داشت و هیچ کدام به این دلیل بوجود نیامدند که کارگران این کشورها، انقلاب کارگری را تدارک دیده و در دستور عمل انقلابی خود قرار داده بودند! آیا زمانی که “حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه” در سال ۱۹۰۲ اعلام موجودیت نمود، کارگران روسیه در تدارک انقلاب پرولتری بودند؟ آنها نه تنها در تدارک انقلاب پرولتری نبودند، بلکه در نهایت اعتراضات بورژوایی را در برابر حاکمیت سیاسی تزار به پیش می راندند که نتیجه ی آن انقلاب شکست خورده ی بورژوایی در سال ۱۹۰۵ بود. در بیخ گوش ما در همین ترکیه، هرگز انقلاب مردمی به ثمر نرسید و تعویض حاکمیت سیاسی همواره بوسیله ی کودتای نظامی صورت می گرفت، در این کشور و در گذشته ی آن نمیتوان از تدارک انقلاب پرولتری با ابتکار کارگری سخنی بر زبان آورد ولی  دارای حزب کمونیست بود. ایران از ابتدای قرن نوزده وارد مرحله ی قیام های مردمی علیه سلطنت قاجار می گردد. این اعتراضات نزدیک به یک قرن طول می کشد تا در سال ۱۹۰۵ میلادی به انقلاب مشروطیت دست می یازد. در زمان انقلاب مشروطیت کمونیست های ایران خود را در “فرقه ی اجتماعیون و عامیون” سازماندهی کرده بودند، بدون اینکه تدارک انقلاب کارگری در دستور کار قرار گیرد. در سال ۱۹۲۰ میلادی برابر با دوم تیر ۱۲۹۹ یعنی صد سال قبل اولین کنگره ی حزب کمونیست ایران در بندر انزلی برگزار شد که این حزب بیش از شش هزار عضو مخفی کارگری داشت، باز بدون اینکه تدارک انقلاب پرولتری بوسیله ی کارگران آماده شود. ارتجاع داخلی با دخالت مستقیم امپریالیست های جهانی، به کشتار اعضای حزب پرداخت و نیز اکثریت اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران هر بار به بهانه ی دعوت به روسیه، بوسیله ی توطئه ی استالینی، تیرباران شده و جان باختند.  در سایر کشورها نیز واقعیت آن چیزی نیست که کاک جمال طرح کرده است. 

اما در کنار اینگونه اشتباهات فاحش سیاسی، واقعیتی را در نوشته خود برجسته می نمائید، حاکی از اینکه: “…حزب کمونیست هر چه بود کومه له بود…”. با شما توافق کامل دارم و این مسئله در ترکیب “کمیته مرکزی” و نیز “کمیته ی اجرایی” کاملن مشاهده می شود و یک دلیل آن می تواند همین روش و متد کاری باشد که از روی خطای سیاسی، حزب را فاقد ارتباط سراسری نمود و قادر نگشت تسمه های انتقالی حزب کمونیست ایران را با سازماندهی مخفیانه، به چرخش آورد و بدون استفاده از نام حزب کونیست، این تسمه ها را به لایه های متفاوت اجتماعی (از کارگران، پرستاران، معلمان و نیز دانشجویان)، انتقال دهد. اینست که “تسمه نقاله” ها وظایف و نقش بس ارزنده ای را در سازماندهی یک تشکل کمونیستی ایفا خواهند نمود. ولی شما با طرح حقیقت انکار ناپذیر فوق به نتایج خطا آمیزی در می غلطید و آلترناتیو را همکاری با احزاب بورژوا ـ ناسیونالیسم ارزیابی میکنید و در چنین مسیری خط بطلانی بر مواضع پرولتری و انقللابی حزب وارد می سازید و آنرا بر مبنای رویکرد و متد خطا آمیز در ارتباط با سازماندهی نمی دانید. واقعیت اینست که جناح شما از بینش کمونیسم انقلابی روی برتافته  و کاملن از آن جدا شده است، وقتی که می نویسید: “وضعیتی که امروز چپ متحزب همراه با حزب کمونیست ایران نیز صرفنظر از تعاریفی که از خود و موقعیت خود دارند، اما با موقعیتی که در دنیای واقعی هر کدام با گذشت چندین دهه فعالیت از آن بر خود دارند، به ما پایان یک دوره فعالیت چپ متاثر از تمایل فرهنگ پندارگرایی را اعلام میکند… نه تنها در ایران بلکه در ابعاد جهانی پس از گذراندن مدل هایی که تا کنون با نام کمونیسم و مارکس سخن گفته اند و عمل کرده اند و تقریبا همه ناموفق از آب در آمده اند.” کاملن مشاهده می شود که منظور کاک جمال از “چپ متحزب همراه با حزب کمونیست ایران” باید احزاب کمونیت کارگری باشد. بر عکس شما معتقدم که  احزاب کارگری “حکمتیست” و حزب کمونیست ایران به دلیل مواضع نزدیک پرولتری و مطالبه ی اساسی انقلابی آنها در رابطه با کسب قدرت سیاسی بوسیله ی طبقه ی کارگر، باید در همکاری هر چه بیشتر با یکدیگر قرار گیرند. ولی از آنجا که شما موضع و مشی سیاسی خود را نه فقط در رابطه با ایران، بلکه در سطح جهانی عنوان ساخته اید، باید حامل بیانیه ی  دیگر کمونیستی باشید که نام آنرا “کمونیسم اجتماعی” برگزیده اید و ایکاش آنرا به رشته ی تحلیل و تفسیر اجتماعی قرار میدادید ولی اندیشه ام بر این است که منظور شما از کمونیسم اجتماعی باید ارتباط “کمونیسم” شما با طبقه ی بورژوازی و بویژه خانواده  و یا لایه های متوسط آن باشد که این مواضع به روشنی در سطور متفاوت از مقاله شما به چشم می خورد. 

در پایان؛ کاک جمال برای به عقب کشاندن مواضع پرولتری “حزب کمونیست ایران” به کتاب “بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم” روی می آورد و بر تاکید لنین بر باور های انگلس درباره ی بلانکیسم تکیه می نماید تا سازش ها و انعطاف پذیری در برابر ناسیونالیسم بورژوایی و حتا مذهبی در کردستان را مشروعیت دهد که بر چنین پایه ای می نویسند: که “…در گیر شوند، امتیاز بگیرند و امتیاز بدهند عقب بنشینند و فرصت برای پیشروی را بشناسند و از آن استفاده کنند…”، در صورتیکه رفرانس لنین در کتاب یاد شده از انگلس در مخالفت با بلانکی و بلانکیسم در رابطه با سیاست آوانتوریستی بلانکی بود و آنرا نمی توان در رابطه با مواضع پرولتری “حزب کمونیست ایران” مورد ارزیابی قرار داد. بلانکی معتقد بود که یک گروه انقلابی آوانگارد، قادر است انقلابی در یک جامعه بوجود آورد و با برانداختن نظام سرمایه داری، حکومت کارگری را برقرار سازد. از این نظر است که بلانکی و بلانکیست ها با نفی سایر اشکال مبارزاتی، گروه حرفه ای خود را بجای قدرت عظیم کارگری قرار می دادند و انگلس پراتیک مبارزاتی بلانکیست ها را حتا کودتایی ارزیابی می نمود. لنین نیز با آوردن سطوری از تفکر انگلس در مورد بلانکیسم قصد داشت بویژه  چپ های کمونیست آلمان، انگلستان، هلند، ایتالیا و… را متقاعد سازد که مواضع شما در رابطه با عدم شرکت در پارلمان بورژوایی، “چپ روی از کمونیسم” می باشد. ولی باور کنید که منظور لنین و انگلس هیچ ارتباطی با مواضع شما در افق “کمونیست اجتماعی” تان نخواهد داشت.

امروزه حزب کمونیست ایران در بن بست عمیقی قرار گرفته است و این جناح غیر پرولتری حزب است که همه ی ارکان های اساسی را از رفقای کمونیست دریغ داشته و این خود بمثابه ی دیواری است که  دور حزب  کشیده شده است. باید در قکر چاره بود و نسبت بدان با اراده ی کمونیستی و انقلابی عمل نمود. لنین در کتاب “بیماری کودکی… در کمونیسم” می نویسد:

«انشعاب بهر حال بهتر از درهمی و آشفتگی است که هم مانع رشد و پختگی ایدئولوژیک تئوریک و انقلابی حزب می شود و هم مانع فعالیت عملی هماهنگ و واقعا متشکل آن که زمینه ی واقعی برای تحقق دیکتاتوری پرولتاریا فراهم میسازد…… ولی توده های کارگر آنگاه که فرصت فراهم آید هم خود بآسانی و بسرعت متحد خواهند شد و هم همه کمونیست های راستین را در حزب واحدی که توان تحقق نظام شوروی و دیکتاتوری پرولتاریا را داشته باشد، متحد خواهند ساخت.».   ـ تاکید از من است

همه ی رفرانس ها از مقاله “پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟” به قلم جمال بزرگپور می باشد.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate