ترور سه کرد مبارز “پ ک ک”، چرا پاریس مرکز عملیات تروریستی است!؟

ترور سه کرد مبارز ترکیه که در صفوف “پ ک ک” مبارزه می کردند، دل هر انسانی را می آزارد و در این مورد نوشته هایی درج شده است، ولی من با کمی تاخیر برآنم که این وقایع را از منطق و دلایل آن مورد بررسی قرار دهم و فقط به وقایع نگاری تکیه ننمایم. 

فردی ۶۹ ساله بنام William Malet  (ویلیام ماله)، که در حومه ی پاریس متولد شده و بازنشسته SNCF  یعنی اداره  راه آهن فرانسه و راننده قطار سریع سیر TGV بود و نیز از حقوق بازنشستگی تقریبن مکفی ۲۳۰۰ یورو برخوردار بوده است و دارای خانه ای بزرگ در حومه ی پاریس ( از روزنامه “امروز در فرانسه” ـ Aujourd’hui en France  چهارشنبه ۲۸ دسامبر ۲۰۲۲ شماره ۱۲۲۸)، و هم چنین به زبان های روسی و اسرائیلی تکلم می کرد، در روز ۲۳ دسامبر ۲۰۲۲ سه مبارز نیروی سیاسی PKK را که سازمان چپ ناسیونالیست کردستان ترکیه است، به نام های “امین کارا ـ میر پرور ـ عبدو رحمان کیزیل” (Emine Kara – Mir Perwer – Abdurrahman Kizil) را  ترور می نماید. رسانه های فرانسه بیش از بیش وی را بیمار روانی (Psychopathe)  میخوانند، که البته به احتمال قوی می تواند درست باشد. وی در سن ۱۵ سالگی قهرمان دوم تیراندازی پاریس بود و از این نظر به جمع آوری سلاح ها بصورت “غیر قانونی” علاقه داشت (در ضمن به گفته ی روزنامه ی “فرانسه در امروز” او می توانست همیشه حامل دو اسلحه باشد و نه بیشتر!)، و بعدها به کسب کمر بند قهوه ای کاراته نائل گشت. در سال ۲۰۱۶ به دلیل اینکه اموال خانه ی بزرگ وی در حومه ی پاریس بوسیله ی سه “خارجی مغربین” (۱)،  در حال سرقت قرار داشت، او با اسلحه ی جنگی دو نفر را به سختی زخمی می نماید و نفر سوم پا به گریز می گذارد، به عاملی عمیقن ضد خارجی مبدل می شود و در هشتم دسامبرسال ۲۰۲۱ در “پارک  برسی” جایی که پناه جویان بی سرپناه در پارک منطقه ی ۱۲ پاریس در درون چادر های محقر و کوچکی قرار داشتند، با چاقو حمله ور می شود و دو پناهجوی اریتره ای و سودانی را با فریادهای “مرگ بر پناهجو” به قصد کشتن، زخمی می نماید.  “ویلیام ماله” به دلیل تیراندازی و زخمی نمودن دو نفر در سال ۲۰۱۶ که قصد دزدی اموال خانه اش را داشتند، پس از چهار سال در دادگاه به یک سال حبس محکوم می شود و از دسامبر ۲۰۲۱ در  زندان بسر می برد که در تاریخ ۱۲ دسامبر آزادی  مشروط همراه با “مراقبت” بدست می آورد و پس از چند روز یعنی در ۲۳ دسامبر سه مبارز ناسیونالیست کرد PKK را ترور می نماید. آیا او با نقشه ای هدفمند از زندان آزاد می شود؟  و یا روانی بودن وی می تواند تنها دلیل و انگیزه ی عملیات تروریستی باشد؟ و سوم اینکه هر دو داده های فوق می توانند عاملی اساسی در اجرای کشتار مبارزین کرد ترکیه باشند؟

اگر چنانچه با فضای غالب سیاسی پاریس آشنا باشیم، قادریم پاسخ منطقی به انگیزه های فوق دهیم، بویژه آنکه چپ های ایرانی که خارج فرانسه زندگی میکنند، بر مبارزات سیاسی این کشور ارج قائل اند. ولی متاسفانه حقایق بصورت دیگری جلوه می نمایند، از این رو بدان خواهم پرداخت. 

پاریس در چه جایگاه سیاسی قرار دارد:

وقتی از نزدیک به نیروهای سیاسی در فرانسه و در پایتخت آن پاریس می نگریم، جوشش و خیزش سیاسی آنها، همه ی افکار جهانی را بخود جلب می نماید، ولی مبارزات و کنش های سیاسی در پاریس از دو جنبه مورد ارزیابی قرار می گیرد، یکی چپ انقلابی و نیروها و عناصر ضد سرمایه داری و کمونیست های انقلابی و دیگری حال و هوای سوسیال دموکراتیک دارد و در راستای موازین بورژوازی و گسترش هر چه بیشتر آن می رزمند. در اینجا از روی تاسف باید اعلام نمود که گزینه ی سیاسی دوم غلبه ی وسیعی در جامعه ی فرانسه و از جمله پاریس دارد و برعکس، گزینه ی اول، نیرویی قابل ملاحظه را تشکیل نمی دهد. از این نظر است که خیزش های اعتراضی بیش از بیش رنگ بورژوایی دارند، همانند جنبش “جلیقه زردها” که جهان را به خود جلب نمود که در واقع تصفیه حساب بخشی از بورژوازی با حاکمیت سیاسی فرانسه بود. در اینجا باید حساب “بلاک بلوک” ها را از “جلیقه زردها” جدا کرد، زیرا آنها فعالانه در تظاهرات شرکت داشتند تا ابتکار جنبش را بدست گیرند و ضربات اساسی عملی به نهادهای بورژوایی فرانسه و از جمله انحصارات خارجی وارد آورند. بنابراین اگر از استثنای “بلاک بلوک” که نیروی جوان و چپ رادیکال اروپایی است بگذریم، جنبش اعتراضی غالب در فرانسه و بدنبال آن پاریس،  با موازین بورژوایی آراسته می شود که  دارای مطالبات و حقوق شهروندی در مسیر قوانین سیاسی سرمایه داری است. 

اولین سئوالی که به ذهن ما می رسد، دلیل و چرایی اینگونه جنبش های سیاسی در فرانسه است که می تواند پاسخی به دلایل طرح شده در فوق دهد. در این زمینه باید انگشت را بسوی “چپ های رفرمیسم” نشانه کرد. این رفرمیسم از طرف رهبران سازشکار آن بویژه از بعد سال های ۱۹۱۰ و ابتدای جنگ جهانی اول، جنبش رزمنده ی کارگری و لایه های تحتانی جامعه ی فرانسه را به تخریب کشاند و خود را در راستای احترام به قانون اساسی فرانسه، پارلمانتاریسم و پیشبرد سیاست اکونومیستی و مطالبات کارگری محصور و زندانی نمود تا ساختار استثمارگر نظام سرمایه داری فرانسه حفاظت شود. تداوم همین سیاست بخصوص در آلمان و فرانسه موجب گردید که انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه تنها بماند و حلقه ی ضعیف سرمایه داری آن نتواند به تمام معضلات اجتماعی پاسخ دهد و این را انقلابی بزرگ و یکی از آموزگاران پرولتاریای جهانی یعنی لنین کاملا واقف بود. هم فرانسه و هم آلمان به انقلاب روسیه خیانت ورزیدند تا جائی که در آلمان رفقا  رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنخت با همکاری مستقیم چپ  بورژوایی یعنی “حزب سوسیال دموکرات آلمان” در ژانویه سال ۱۹۱۹ به قتل می رسند. همین اتخاذ سیاست سازشکارانه و رفرمیسم است که اعتماد شهروندان فرانسه را به موازین بورژوایی و کارفرمایان آن افزایش می دهد و موجبات وابستگی هر چه بیشتر به سوسیال دموکراسی را فراهم می سازد. تجربه در فرانسه و در پاریس نشان داده است که هر زمان مبارزه ی طبقاتی به سطح بالا و سرنوشت ساز می رسد، کارگران رزمنده ی آن بیش از بیش رادیکالیزه می شوند و گزینه های ضد سرمایه داری و قدرت کارگری را در صفوف عظیم خویش برجسته می سازند و متاسفانه در همین اثنا و زمان های حساس اجتماعی است که رهبران رفرمیست (بخوان چپ بورژوایی)، مسیر رادیکالیسم و دگرگونی بنیادی را تغییر می دهد و آنرا از آلترناتیو مبارزه ی طبقاتی تهی می سازد. 

سندیکاهای کارگری حتی برای کسب مطالبات ، موازین بورژوایی را بطور کامل رعایت می کنند و هرگاه مطالبه ای که جنبه ی بسیار حساس بخود می گیرد و قوه ی مقننه را مجبور به تغییر وضع جدیدی در راستای رفرم در قوانین بورژوایی به نفع کارگران می کند، رهبران رفرمیست سندیکایی با پارلمان سازش می کنند و حتا بعضی مواقع رشوه های کلانی به جیب ها و صندوق های سندیکایی و حزبی وارد می شود. 

یکی از این پدیده های کارگری سندیکای “س ژ ت” (Cgt) می باشد، کنفدراسیون کارگران مذکور در تمام عمر فعالیت های خود، عمدتا و غالبا از سیاست های سازشکارانه پیروی می نماید. (به استثنای اعتصابات کارگری سال ۱۹۹۵ که کارگران دولت را به عقب نشینی وامیدارند). نباید فراموش نمود که سندیکای “س ژ ت” در سال ۱۹۱۴ یعنی در جنگ جهانی اول، کارگران را با برخورداری از موضع دفاع از میهن، علیه آلمان بسیج می نمود و اینگونه خیانتی در رابطه با جنگ امپریالیستی در درون صفوف طبقه ی کارگر فرانسه مرتکب می شود. یعنی سازشکاری این سندیکا و سندیکاهای دیگر تازه گی ندارد. 

نیروهای کمونیستی در فرانسه نیز همانند همه ی کشورها بسیار ضعیف اند. بعنموان مثال “حزب نوین ضد سرمایه داری” (NPA)، نیرویی سانتریستی است که بین کمونیسم و چپ بورژوایی در نوسان است. “رزم کارگری” (Lutte Ouvrière)، با آنکه از مواضع رادیکال در روند مبارزه ی طبقاتی پیروی می کند، ولی هنوز قادر نگردیده است که پاسخ روشنی به بعضی از معضلات جنبش کمونیستی دهد. بعنوان مثال در مورد شکست انقلاب کارگری در روسیه، فاقد مواضع کمونیستی است. هر دو نیروی مذکور، ریشه ی تروتسکیستی دارند و اگر این دو نیروی سیاسی نباشند، نمی توان از رادیکالیسم کارگری صحبتی کرد. تازه اگر رهبری سندیکای “س ژ ت” آگاه شود که فعالی از جنبش کمونیستی که خواهان سرنگونی نظام سرمایه داری فرانسه است، مسئولیتی بالا در این سندیکا بدست آورده،  با استفاده از ابزارهای نامشروع در صدد حذف آنها اقدام خواهد نمود و این سیاستی علیه دموکراسی کارگری است که در خدمت بورژوازی و حاکمیت آن قرار می گیرد. همه ی این عوامل موجب آن می شود که حقوق اجتماعی در رده های پائینی حامعه پایمال گردد و تهاجم بورژوازی فرانسه و توطئه های آن، هم علیه طبقه کارگر فرانسه و هم آن بخش از پناهنده هایی که از جنبه ی رادیکالیسم مبارزه پیروی می نمایند، پایمال گردد. 

چرا پاریس یکی از مراکز تهاجمات تروریستی است!

ضعف و بیگانگی در رابطه با مبارزه ی طبقاتی در فرانسه، به اپوزیسیون “چپ” ایرانی سرایت کرده است. از نیروها و سازمان های ایرانی که در پاریس موجودیت دارند، هیچگونه تشکل و یا سازمان کمونیستی موجود نیست. ما از حرافی چپ مآبانه و از طرح اپورتونیستی “اما و اگرها” فاصله می گیریم و به شناسنامه ی سیاسی واقعی آنها که در اساسنامه ها، مصوبات، قطعنامه ها، منشورها و تبصره های سازمانی و یا حزبی بازتاب می یابند و به نتیجه می رسند، معطوف می شویم. آیا می توان موازین انقلاب اجتماعی در رابطه با قدرت گیری طبقاتی کارگری را در آنها مشاهده نمود؟ خیر! موازین آنها در چنین رابطه ای رنگ سوسیال دموکراسی دارد. آنها از استثمار نظام سرمایه داری بر ضد طبقه کارگر در اساسنامه بسیار زیاد صحبت می کنند، از زنجیرها ی اسارت که بوسیله کارفرمایان به پای کارگران بسته شده و کارگر را به کالا تبدیل نموده است، کاغذ سیاه می کنند ولی از ارائه ی آلترناتیو طبقاتی دوری می جویند. لنین در کتاب “درباره قدرت دوگانه” می نویسد: “مسئله ی سیاسی هر انقلاب مسئله قدرت حاکمه در کشور است. بدون توضیح این مسئله نمی توان از هیچگونه شرکت آگاهانه در انقلاب و بطریق اولی از رهبری آن صحبت کرد.”. 

در پاریس اگر هم نهاد و تشکل کارگری مبتنی بر بنیادهای مبارزه ی طبقاتی بوجود آید، با شیوه های بغایت تاسف بار و نامشروع سعی می کنند که تخریب شود. نتیجه ی اینگونه سیاست ها است که در پاریس، آکسیون و تظاهراتی مشاهده نمی شود که نشان و سمبل انقلاب کارگری یعنی پرچم های سرخ را به اهتزاز آورد. همه ی آکسیون هایی که امروزه در پاریس صورت می گیرد، با ابتکار سوسیال دموکرات ها و نیز چپ بورژوایی است که از شعارهای دموکراسی بورژوایی و مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری فراتر نمی رود. در نتیجه اپوزیسیون ایرانی نیز روی دیگر سکه ی نیروهای رفرمیستی فرانسوی می باشند و همان فرهنگ مبارزاتی را تبلیغ می نمایند. چنین سیاست و روندی در پایتخت های دیگر اروپایی  در رابطه با اپوزیسیون چپ ایرانی قابل قیاس نیست. در سوئد، آلمان، هلند و نیز در کانادا، تشکل های کمونیستی موجودند و در تظاهرات خویش، پرچم های سرخ بوضوح مشاهده مییگردد. در فقدان و عدم موجودیت تشکل و سازمان های کمونیستی در پاریس و از همه مهمتر با رفرمیسم غالب در نیروهای چپ فرانسوی، هر گونه حادثه ی غیر پیش بینی می تواند بوقوع پیوندد و در بخش پناهندگی آن که محروم ترین و مظلوم ترین بخش اجتماعی است، تهدید، تحقیر، آزار و ترور بسوی نیروها و انسان های رزمنده سازماندهی گردد و آنها را طعمه ی اعمال وحشیانه قرار دهد. برعکس هر اندازه تشکل و یا تشکل های کمونیست انقلابی قوی باشد، قدرت های سیاسی نظام سرمایه داری و ترفندهای جنایتکارانه آن تا حدودی کاهش می یابد.  روشن است که در کشورهای دیگر، حاکمیت سیاسی شان استثمارگر است و مقاصد آنها بر پایه فریب کاری پیش می رود ولی پاریس مرکز استقرار بعضی از قدرت هایی است که به اشکال مختلف اجازه دارند، سیاست های سرکوبگرانه و امنیتی را گسترش دهند. آنها تا جایی پیش می روند که حتی قدرت سیاسی فرانسه را تا آنجا که نیاز داشته باشند به منافع و اراده ی خویش متصل می سازنذ. مانند شبکه ی ELNET که یک موسسه ی صهیونیستی در آمریکا است که در جهت منافع دولت اشغالگر اسرائیل عمل می نماید و بیش از بیش از طریق این موسسه است که بسیاری از خواسته های اسرائیل در فرانسه تحقق می یابد و حتی موازینی از این دست به نفع آنها در پارلمان به تصویب می رسد. دولت فرانسه از زمان ریاست جمهوری نیکلا سارکوزی با دولت فاشیستی ترکیه قرار داد همکاری مشترک با تروریسم امضا نموده است که تا به امروز نیز معتبر است. بنابراین سرویس های مخفی فرانسه با سرویس امنیتی “میت” در چنین زمینه ای سیاست مشترکی را عملی می سازند. دولت فرانسه و اتحادیه اروپا ، همانند دولت فاشیستی اردوغان، PKK  را بعنوان نیروی تروریستی می شناسند. این مسئله را دوستان ناسیونالیست ما در CDKF میدانند و به همین علت است که در فرانسه نه با نام PKK ، بلکه با نام “شورای دموکراتیک کرد در فرانسه” فعالیت دارند  (conseil démocratique Kurde en France )  ـ CDKF.

در سال ۲۰۱۳  صفوف رزمنده CDKF سه رفیق خود را از طریق عنصر نفوذی “میت” از دست می دهند. در ۲۳ دسامبر ۲۰۲۲ نیز عملیات تروریستی دیگری صورت می گیرد و سه نفر از مبارزین ترور می گردند. هر دو عملیات در مقر مرکز فرهنگی آنها در خیابان “آنگن” بوقوع می پیوندد. شکی نیست که سرویس های مخفی و پلیسی فرانسه در ارتباط با چنین اعمال تروریستی آگاهانه چشم های خود را می بندند، زیرا معاهده ی همکاری های مشترک با یکدیگر دارند. بعنوان مثال عنصر نفوذی “میت” در داخل مبارزان کرد ترکیه بنام “عمر گونه ی” (Omer Guney) پس از به قتل رساندن سه مبارز PKK یا CDKF   در سال ۲۰۱۳ در پاریس، در زندان فرانسه بسر می برد. او هیچگاه محاکمه نشد، زیرا دادگاهی “عمر گونه ی” نه خوشایند دولت فاشیستی اردوغان و نه حکومت فرانسه بود. او در زندان فرانسه بعنوان مبتلا به بیماری سرطان درگذشت. احتمال دارد که این قتلی عمدی باشد تا محاکمه ی آن مشکلی برای دو طرف ایجاد نکند. یک مامور اطلاعاتی سابق یونان در مصاحبه ای با روزنامه “اومانیته” (L’Humanité)  به تاریخ جمعه ۶ ژانویه ۲۰۲۳، ، بنام “ساواس کالنتریدیس”، (Savvas Kalenteridis) که مدت ۶ سال در ازمیر ترکیه با “میت” همکاری داشته است، اظهار داشت: “وقتی کشوری عملیات تروریستی  در کشور دیگری که ارتباط دوستانه برقرار است و یا با یکدیگر علیه تروریسم همکاری دارند، آن عملیات نمی تواند یکطرفه باشد و با موافقت هایی همراه خواهد بود”. 

“گرگ های خاکستری” (Loups Gris) ترکیه ، فعالیت های خود را به فرانسه نیز کشانده اند و بویژه از طریق (DITIB) یعنی “انجمن اسلامی ترک در رابطه با امورات مذهبی”، جای پایشان را باز می نمایند. “گرگ های خاکستری” بوسیله ی “میت” هماهنگ می گردند، یعنی رابطه ای بین این دو نیروی جنایتکار موجود است. آنها با “داعش” همکاری های نزدیک داشته اند. 

مبارزان کرد PKK  در “روژآوا” ی سوریه، علیه “داعش” رزمیده اند، “امین کارا” زن مبارزی که در سوریه بر ضد “داعش” و نیروهای ترکیه می جنگید و زمانی که زخمی شده بود، وی را برای معالجه به فرانسه فرستادند. در یک کلام دولت فاشیستی اردوعان  از طریق “میت” و به احتمال قوی با توافق سرویس های مخفی فرانسه می دانستند که چه کسانی را هدف قرار می دهند. 

همه می دانیم که سازمان تروریستی و جنایتکار “داعش” بوسیله ی غربی ها بسیج و سازماندهی شده است. غربی ها قصد داشتند از این طریق نفوذ اقتصادی  و معادلات در زمینه ی انرژی را در منطقه ی خاورمیانه گسترش دهند. بنابراین “داعش” عروسکی بدست آنها بود که جنایت و آدمکشی می نمود و بویژه در فرانسه نیز عملیات تروریستی انجام می داد. اینها معادلاتی بود که فرانسوی ها برای رسیدن به اهداف استراتژیک خود باید به ناچار آنرا می پذیرفتند و غرب در برابر جنایات “داعش”، از سیاست چماق و نان شیرینی و یا “باتوم و هویچ” استفاده می کرد. بیهوده نیست که زخمی های “داعشی” در بیمارستان های اسرائیل معالجه میشدند تا سلامتی خود را بازیابند و شما عزیزان کرد را در “روژآوا” ی سوریه به قتل رسانند. اینها را مبارزان کرد میدانند. منظور این است که نیروهای مشابه ای همچون گرگ در همه ی این کشورها موجود می باشند، بنابراین باید کمال احتیاط و دقت های امنیتی بعمل آید و تا آنجا که ممکن است در معرفی سابقه ی مبارزاتی خویش بویژه در فرانسه خودداری گردد. 

امروزه فقط جنگ ها “نیابتی” نیستند، بلکه تهدیدها، آزارها، تهاجمات وحشیانه ی فیزیکی و در نهایت ترور مبارزان سیاسی نیز “نیابتی” است. در نتیجه هیچگاه نباید شک و تردیدی در مورد “نیابتی” بودن “ویلیام ماله” داشته باشیم. آنها از کسی استفاده نمودند که در شرایط روانی مناسبی قرار نداشت. زمانی که در سال ۲۰۲۱ به چادرهای محقر پناهجویان در منطقه ی ۱۲ پاریس (برسی)، حمله نمود، بنا به پیشنهاد یکی از دوستان خود، به دکتر روان پزشک معرفی گردید. امروزه همه ی این کشورها و نهادهای پلیسی آنها از عناصر؛ روانی، معتاد به مواد مخدر، لات و لومپن و حتی نیروهای عقب مانده اجتماعی، برای عملی ساختن اعمال جنایت کارانه استفاده می کنند.  آنها کسانی را زیر ضرب قرار می دهند که مبارز و رادیکال می باشند و برای عدالت اجتماعی می رزمند و این مبارزه را نه با سازشکاری، بلکه قاطعانه به پیش می برند. بنابراین مبارزان واقعی اجتماعی و بویژه همه ی نیروها و عناصر معتقد به دگرگونی های اجتماعی و خواهان حکومت شوراهای کارگری، در مواقع حساس و مقاطع سرنوشت ساز مبارزات اجتماعی، نزدیک به هم و یار و مدافع یکدیگر باشند. من از دیدگاه آرمان کمونیستی با شما اختلافاتی دارم ولی از آنجا که شما عزیزان با تمام انحرافات ناسیونالیستی، با قدرت هایی نظیر دولت فاشیستی ترکیه می رزمید باید از شما دفاع قاطعانه صورت گیرد. ما در خاورمیانه دشمن مشترک داریم و باید پرچم انترناسیونالیسم کمونیستی را به اهتزاز آوریم. ما هم کمونیست های انقلابی ایرانی، فقط زیر حملات رژیم تروریستی جمهوری اسلامی قرار نداریم، بلکه در محورمحرومیت ها و ضربات اجتماعی و نیز ترور شخصی و فیزیکی کشورهایی چون فرانسه نیز قرار گرفته ایم، آنها با تمام اختلافاتی که با نظام تروریستی جمهوری اسلامی ایران دارند، ولی علیه ما با آنها متحد می باشند، بنابراین با افشای دموکراسی فریبکارانه ی نظام های استثمار گر سرمایه داری، صفوف کمونیسم انقلابی را مستحکم نمائیم  و این مستلزم آنست که با پیشبرد دیالوگی کمونیستی و تکیه بر آرمان های آزادیخواهانه پرولتری از انحرافات ملی گرایی بکائیم و در برابر توطئه های جاری ، مدافع یکدیگر باشیم. کسی چه می داند؛ بار دیگر انقلاب کارگری از شرق زبانه خواهد کشید و خود را در منطق انقلابی صفوف جهانی قرار خواهد داد.

پاریس  ـ ۲۲ دی ۱۴۰۱ ـ ۱۲ ژانویه ۲۰۲۳           

(۱): در فرانسه به ساکنان کشورهای الجزایر، تونس و مراکش را “مغربین” می خوانند.                         

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate