سرمایه‌داری و بدیل آن

مقدمه
سلسله پست‌هایی که تحت عنوان «محورهای کمونیسم» منتشر می‌شود در حقیقت تلاشی‌است برای توضیح و تشریح محورها، راهکارها و روش‌شناسی کمونیسم. در هر یادداشت سعی می‌شود که با اتکا بر آثار نظریه‌پردازان این جنبش چکیده‌ای از مباحث اساسی جنبش کمونیستی و نقدهای این جنبش به منطق سرمایه‌داری مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
سرمایه‌داری و بدیل آن
از زمانی که نظام سرمایه‌داری مناسبات خود را در سطح جهانی مستقر کرد، «بشریت متمدن و مدرن» دست کم دو جنگ جهانی را پشت سر خود گذاشت که میلیون‌ها نفر در خلال آن کشته و یا آواره شدند. نمونه‌های بسیاری از جنایت علیه بشریت میتوان آورد؛ از پاکسازی‌قومی در روآندا تا محاصره‌ی زندگی مردم ساکن نوار غزه توسط دولت آپارتاید اسرائیل. به گزارش بانک جهانی در حال حاضر بیش از نصف مردم جهان زیر خط فقر زندگی می‌کنند، در حالی که حدود ۶۰ نفر میلیاردر مالک نیمی از جهان هستند. سالانه میلیون‌ها نفر از گرسنگی جان خود را از دست می‌دهند و بیش از یک چهارم از جمعیت جهان از سوءتغذیه و گرسنگی رنج می‌برد و به طور کل از هر ۹ نفر در دنیا یک نفر گرسنه است. این واقعیات در حالی جلوی چشم همگان در جریان است که سیاست‌مداران صاحب قدرت و سرمایه همواره حرف از دموکراسی می‌زنند.
باقی حیوانات هم وضع بهتری ندارند. آن‌ها یا در آزمایش‌ها به‌عنوان موضوعات تحقیق مورد استفاده قرار می‌گیرند یا در صنعت حیوانات خانگی با تولید و دستکاری های ژنتیکی، مثل کالا فروخته می‌شوند یا در سیرک‌ها و باغ‌وحش‌ها تحت شرایط اسفبار نگهداری می‌شوند تا برای «نمایش» آماده باشند، یا در صنایع دامداری به وحشیانه‌ترین شکل نگهداری و کشته می‌شوند و یا به دلیل از بین رفتن زیست‌بوم، آلودگی و گرمایش زمین به طور کل در حال انقراض هستند. این جنایت و توحشِ مستمر تنها بخشی از منطق و روتین نظام سرمایه‌داری است. بر اثر سدسازی‌های غیراصولی، بهره‌برداری‌های بی‌رویه از جنگل‌ها، تولید بی رویه گازهای گلخانه‌ای و مصرف سوخت‌های فسیلی، شرایط زندگی برای بسیاری از جانداران در کره زمین به زودی از بین می‌رود و نوع انسان هم با خطر انقراض خود نیز مواجه خواهد شد. کره‌ای که گویا انسان «مالک» آن است نه «ساکن» آن!
مدافعین نظام سرمایه با لاپوشانی کردن فرصت‌ها و امکانات نابرابر در جامعه می‌گویند شما «آزاد» هستید که تلاش کنید تا در زندگی «موفق» باشید. اما امکانات در دست کدام طبقه‌ است؟ آیا کارگران که به غذا، مسکن، پوشاک، بهداشت، امکانات فرهنگی و آموزش با کیفیت و رایگان دسترسی ندارند آزاد هستند؟ آیا کارگرانی که بخش اعظمی از زمان و انرژی خود را صرف کسب درآمدِ حداقلی برای سیر نگه داشتن شکم خود می‌کنند، دیگر فرصت و توانی برای تن‌آسایی، مطالعه، کسب علم، خوش‌گذرانی و پرورش ذهن و بدن برای آن‌ها باقی می‌ماند؟ خیر!
در چنین جهنمی سرنوشت محیط زیست‌مان و جان اکثریت انسان‌ها به دست سرمایه‌داران و تابع قوانین اقتصادی-اجتماعی سرمایه‌داری بوده است. قواعدی که در نهایت، هدف خود را افزایش سود و انباشت سرمایه به واسطه استثمار اکثریت جامعه، یعنی طبقه کارگر قرار داده است. رویه‌ای که همواره نیازهای بنیادین انسان و رفاه عمومی را فدای منافع اقلیت سرمایه‌دار می‌کند. به هر حال در این نظام اقتصادی و اجتماعی، افزایش دستمزد طبقه کارگر از سود سرمایه‌دار می‌کاهد و افزایش سود از میزان دستمزدها کم می‌کند! البته نباید فراموش کرد که در این سیستم، خودِ سرمایه‌دار هم برده‌ی سرمایه است. برای مثال در بسیاری از مواقع افراد آنها را نه به عنوان انسان بلکه همچون پول و حساب بانکی نگاه می‌کنند و وجود سرمایه باعث می‌شود سرمایه‌داران هم به سختی توان فراروی از عواطف و روابط کالایی میان خود و دیگران را داشته باشند. با این وجود واضح است که میزان ستم و تبعیض برای سرمایه‌داران بسیار کمتر از طبقه کارگر و بخش‌های تهی‌دست جامعه است.
سرمایه‌داران رسانه‌هایی می‌سازند که در ظاهر صرفا برای برقراری و تسهیل ارتباطات است، اما در حقیقت رسانه‌های جمعی در خدمت دستگاه‌های جاسوسی نهادهای امنیتی دولت‌ها و ابزاری موثر برای نظام تبلیغات و شست و شوی مغزی است. این دهکده‌ی اسارت‌بار جهانی نمودی از بردگی نظام‌مند است.
آیا علت اصلی بدبختی بشریت امروزی را باید در فردیت یا مهارت و تخصص سیاست‌مداران بررسی کرد و یا در سیستم اقتصادی و اجتماعی اداره‌ی جامعه؟ آیا استثمار و سلطه‌ی طبقاتی در ذات و طبیعت انسان است؟! پژوهش‌های تاریخی دانشمندان اثبات می‌کند که در جوامع و قبایل بدوی، اختلاف طبقاتی و استثمار وجود نداشته است. آن زمان جوامع به سختی قادر بودند بقای جمعی خود را تضمین کنند و بخشی از جامعه، برتری مادی نسبت به بخش دیگری نداشت. از زمانی که انسان موفق به کشت و کار روی زمین شد و ابزار کشاورزی را توسعه داد، بخشی از محصولات اضافی باقی می‌ماند و انباشت می‌شد؛ این امرباعث شد که انبارهای غله‌ برای نگهداری از محصولات اضافی ایجاد شود. در واقع برای حساب و کتاب و ثبت بدهی افراد به انبار غله، برای اولین بار نوشتار ابداع شد تا روی پوست‌ها، بدهی‌ها حک شود و به مرور بر این اساس پول فلزی اختراع شد. همین «مازاد محصولات کشاورزی» می‌توانست هزینه‌ی زندگی ماموران دولتی و سربازان را تامین کند و نهاد دولت توانست در این بستر اقتصادی شکل بگیرد تا از حق مالکیت حکام بر محصولات اضافی جامعه حراست کند. در این مقطع بخشی از محصولات مازاد به دست طبقه‌ی ثروتمند ضبط می‌شد. نکته‌ی دیگر این است که همین محصولات اضافی شرایطی را برای بخش ثروتمند و صاحب قدرت فراهم کرد تا وقت فراغت و تن آسایی بیشتری داشته باشند. در نهایت دولت و حاکمیت طبقاتی نیاز به ایدئولوژی‌هایی برای مشروعیت بخشیدن به تبعیض و سلطه‌ی طبقه‌ی خود داشت. این ایدئولوژی‌ها در نهایت باید فرودستان و بردگان را از قیام علیه قدرت طبقه حاکم و تبعیض دور نگه می‌داشت. ایدئولوژی باید کاری می‌کرد تا طبقات فرودست باور کنند که تنها صاحبان ثروت و سرمایه حق حکمرانی دارند. در نتیجه سلطه‌ی طبقاتی، نهاد دولت و پول همگی نه به دلیل «ذات طبیعی بشریت» بلکه به دلیل «تکامل اقتصادی و تاریخی جامعه» و «دستیابی به محصولات اضافی» بنا شدند.
هر فردی تنها تحت قواعد زیربنایی و شیوه‌‎ی تولید جامعه قادر به زندگی است. مگر اینکه علیه شیوه تولید و کل مناسبات جامعه، انقلابی را سازمان دهد و مناسبات مالکیت و قدرت را از ریشه تغییر دهد. قطعا جنبش‌های اجتماعی هر طبقه افق‌های معینی را برای جامعه تعیین می‌کنند و هر جنبش شخصیت‌ها، نظریه‌پردازان، احزاب و رهبران خود را دارد. اما اکثر جنبش‌ها استثمار براساس کار مزدی، مالکیت خصوصیِ سرمایه‌داران بر ابزار تولید، ساختار خانواده، نهاد دولت، هویت ملی و دیگر دسته‌بندی‌های برساخته را می‌پذیرند و همچون اصول مقدس، پیش‌فرض جهان‌بینی خود قرار می‌دهند. تنها یک جنبش است که خواهان انقلاب علیه «کلیت نظام سرمایه‌داری» و خواهان برقراری جهانی بدون مرزهای ملی و رها از قیدوبندهای طبقات و مالکیت خصوصی است؛ جنبش کمونیستی! کمونیسم نه به معنای یکسری «عقاید دگم و تک بعدی»، بلکه به عنوان «جنبشی عینی و مادی در طبقه کارگر» معنا دارد که برای رهایی از تبعیض و استثمار افق، راهنمای عمل و سازمان دارد.
این جنبش برای دستیابی به یک جامعه‌ی شورایی و اشتراکی نیازمند قدرت سیاسی است، چراکه منافع طبقه‌ استثمارگر  اجازه نخواهد داد که به شیوه‌ای مسالمت آمیز سرمایه و قدرت دولتی‌اش را از دست بدهد و دودستی تقدیم به طبقه کارگر کند. بدیهی است که براساس منافع طبقاتی، سرمایه‌داران تا پای جان برای حفظ مالکیت خصوصی و قدرت سیاسی خود مقاومت خواهند کرد. دولت هم به طور کل ابزار اعمال سلطه‌ی طبقاتی است و در نتیجه همین نهاد یکی از مهمترین موانع رهایی از تبعیض و استثمار است. چرا که دولت زاده‌ی جامعه طبقاتی است و برای حراست از ثروت و سرمایه‌ی انباشت شده و تمرکزیافته در دست یک طبقه نقش بازی می‌کند. به همین دلایل از نقطه نظر جنبش کمونیستی، طبقه کارگر ناچار است برای گذار به یک جامعه‌ی بی‌طبقه و آزاد، حزب خود را برای رهبری سیاسی جامعه سازمان دهد، قدرت سیاسی را در دست بگیرد تا توان مقابله با مقاومت قهرآمیز جنبش‌های مدافع نظام طبقاتی تامین گردد و پیاده‌سازی برنامه‌های سوسیالیستی در مقیاس کشوری و جهانی تضمین شود و در نهایت حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقه‌ی خود را در یک نظام شورایی برقرار کند. براساس ایده‌های کمونیستی در حاکمیت شورایی دیگر مبنا براساس منافع سرمایه‌دار نیست و هیچ مقام سیاسی امتیاز و رانت ویژه‌ای نخواهد داشت. در چنین مناسباتی مداخله در حیات عمومی بر مبنای مشورت، همکاری و مشارکت سازمان‌یافته همگان اجرا می‌شود و تصمیمات کلان توسط نمایندگان مستقیم مردم در «کنگره سراسری شوراها» گرفته می‌شود که در حقیقت فرایندی مستقیم، آزاد و از پایین است. تنها در نظام شورایی مبتنی بر مالکیت اشتراکی همگان بر ابزار تولید می‌توان زمینه را برای الغای دولت، نهاد خانواده، طبقات و استثمار را فراهم کرد.
حال با تمام این تفاسیر و شواهد عینی، آیا منطقی است که انسان به بردگی خود تن دهد، زنجیرهایش را ستایش کند و از اربابان سرمایه به دلیل نابودی محیط‌زیست و زندگی‌‌ شاکر باشد؟!

Google Translate