" /> ديدگاه ها: January 2020 Archives

« December 2019 | Main | February 2020 »

January 31, 2020

پسابرکزیت٬ تازه آغاز کار است!


امروز رسما انگلستان از اتحادیه اروپا جدا میشود. گفته میشود که تا آخر امسال پروسه اداری و قانونی آن بسرانجام میرسد..

جدا از پروپاگاندهای راست افراطی طرفدار “برکزیت” که تلاش دارد بعنوان قطب "پیروز" جشن پیروزی برپا کند و جدا از سنگرهای دفاعی چپ مخالف٬ که بدون تمرکز ٬ از درخواست قاطع “رفراندم دوم” تا وقت خریدن بیشتر و پیچیده تر کردن پروسه جدایی یا ماندن٬ طیفی را دربرمیگیرد که  دچار "دپرسیون"٬ خشم و بخشا سردرگمی نسبت به آینده٬ شده است!

این روزها مهمترین موضوع روز در انگلستان و اتحادیه اروپا ٬ در هر دو قطب "چپ" و "راست" این است که آیا فاجعه ای در راه است یا "گشایشی"! آیا اتحاد کشورهای بریتانیا باقی خواهد ماند! آیا اسکاتلند جدا نخواهد شد؟ آیا علاوه بر ضربه به اتحاد تجاری و مالی و گردش کار و سرمایه در قاره اروپا٬ به اتحاد نظامی و امنیت قاره ضربه نخواهد خورد!

"برکزیت" قانونا و رسما و از نظر حقوقی تمام شد! جامعه انگلستان و اتحادیه اروپا از معضلی که بیش از سه سال است خود را به سوخت و ساز سیاسی٬ اجتماعی٬ اقتصادی و روانی٬ جهان و بیش از همه به مردم در قاره اروپا تحمیل کرده بود٬ پشت و عبور میکند.

میدیای رسمی حاکم٬ تلاش میکند که لرزان بودن٬ نامطمئین بودن٬ شناوربودن٬ و بی ثباتی "پسابرکزیت" انگلستان و سایر کشورهای اروپایی را٬ در منگنه دو باور اسیر نگاه دارد!

از یک طرف دامن زدن به موجی از نگرانی از فاجعه و فجایعی که در راه است٬ و از یک طرف ایجاد "امید" به اینکه "شاید" آنظور که قطب راست افراطی میگوید٬ در و دروازه “رشد” اقتصادی   برروی انگلستان باز شود!

راست افراطی وعده میدهد که: مگر نه اینکه محدودیت های تجاری اتحادیه اروپا ازپیش پای سرمایه در انگلستان برداشته خواهد شد! مگر نه اینکه محدودیت های گردش کار و سرمایه‌٬ نیروی کار و سرمایه بین کشورهای قاره٬ برداشته خواهد شد٬ بنابر این میتوان تصور کرد که “اقیانوسی” از امکانات تجاری و برده گان مزدی و نیروی کار٬ از هرگوشه دیگر کره خاکی به سمت بریتانیا٬ به شرط نیاز  بریتانیا به این امکانات و نیاز بریتانیا به حرکت نیروی کار آنها٬ به سمت این جزیره سرازیر شود و با  “بالاترین سود”٬ کمترین دستمزد و امکانات و شرایط کاری٬ به کار گرفته شوند.

چپ رسمی و پارلمانی٬ “مخالف برکزیت”٬ نگران از بالا گرفتن رقابت بین کشورهای اروپایی٬ ناسیونالیسم و شکاف و تخاصم های ملی بین شهروندان اروپایی٬ خطر نا امنی٬ بالا گرفتن رقابت ها تا حد جنگ٬ تعرض بیشتر به معیشت مردم و تخریب محیط زیست٬ امکان ورشکستگی اقتصادی و خطر جدایی اسکاتلند و ایرلند و "آمریکاییزه" شدن خدمات اجتماعی و بفروش رفتن همه آنها به بخش خصوصی و ... را نشان میدهد و اعلام میکند که فاجعه تازه در راه است.

هیچ یک از این دو شق٬ نه فاجعه و نه "رشد اقتصادی" به مدل کاپیتالیستی به قیمت فقر و محرومیت و تفرقه و تخاصم بین نیروی کارکن٬  نه محتوم است و نه معلوم! اگر نگاه به جهانی که در ان زندگی میکنیم تنها و تنها از یک زاویه تباشد. اگر تنها زاویه نگاه به جهان و انگلستان و اروپا٬ نگاه به قدرت های حاکم٬ به طبقه حاکم٬ راه حل های "رسمی" و "قانونی" نباشد!

درست است٬ بسیاری فاکتور ها نامعلوم است! اما قدرت و نیرویی که آن را معلوم میکند تنها و تنها بالا٬ طبقه حاکم و نمایندگان ش در قدرت یا در سایه قدرت نیست!


جامعه انگلستان از برکزیت عبور میکند! فی الحال عبور کرده است! بیش از سه سال است که سوخت و ساز زندگی اجتماعی و تلاش ش برای بهبود و امنیت و رفاه را منوط و موکول به "برکزیت" سرانجام "خوب" یا "بد" آن کرده اند. خسته از گیرکردن در منگنه بازی های قدرت در بالا٬ یک بار جنبش ساختار شکنانه ش را برد پشت راست افراطی!


جنبش ساختار شکنانه محرومین٬ طبقه کارگر و جوانان عاصی و خشم گین ی٬  که میانگین خشم و ساختارشکنی شان٬ بهردلیل "برکزیت" را که پرچم راست افراطی بود٬ متولد کرد٬ تازه با پایان برکزیت٬ کارش آغاز میشود. این جنبش٬ این نارضایتی و اعتراض و خشم٬ از بین نرفته است. ا

این جنبش٬ این بار میتواند و باید همه معادلات نامعلوم را خود "معلوم" کند! به بالا توسل و توکل نکند! باید برای تعیین سرنوشت جامعه٬ در میدان بماند٬ باید سرنوشت رویداهای “پسا برکزیت” را رقم بزند! ناچار است خود و به قدرت و نیروی مستقل خود٬ آن رقم بزند!  برای دفاع از حداقل آزادی ها و حقوق و دسترسی ش به زندگی انسانی٬ به حقوقی که حاصل مبارزات جنبش های کارگری٬ چپ و سوسیالیستی در دو قرن گذشته بوده است٬ برای دفاع از ابتدایی ترین حقوق شهروندی و زندگی انسانی و مقاومت در مقابل تبدیل شدن به بردگان مزدی ارزان و ساکت٬ این بار سخنگویان طبقه حاکم٬ راست و چپ را کنار بزند و با رجوع به قدرت طبقاتی ش٬ ورق را به نفع خود٬ به نفع طبقه کارگر و محرومین در اروپا و در جهان٬ برگرداند.


معلوم نیست چه میشود! فاجعه یا گشایش! این را باید این بار صف ما٬ معلوم کند.

ثریا شهابی

۳۱ ژانویه ۲۰۲۰

نقدی بر اسلام­ زدگی "مارکسیست­ های ایرانی" و ضرورت ترویج اندیشیدن انتقادی

نقدی بر اسلام­ زدگی "مارکسیست­ های ایرانی" و ضرورت ترویج اندیشیدن انتقادی

http://www.azadi-b.com/G/file/eslamzedegi_F.F.pdf

جلال ال احمد ، با افکاری ارتجاعی ،اما عدالت خواهی با سری نترس در مقابل استبداد

جلال ال احمد ، با افکاری ارتجاعی ،

اما عدالت خواهی با سری نترس در مقابل استبداد .

بعد از کودتای 28 مرداد 32 و هنگامیکه همۀ احزاب و مخالفین سرکوب شدند و در شرایطی که " در غبار آباد شهر بی تپش وای مرغی هم نمیآمد بگوش ." ال احمد که برخاسته از خانواده ای مذهبی بود و عضو حزب توده و بعد مخالف و منتقد آن حزب و جزوء منشعبین و افشاگر سیاست های شوروی که بر چپ دنیا تسلط داشت . در اواخر دهۀ سی و در دهۀ چهل محور و میدان دار بخش طیف روشنفکری ایران بود در مقابل استبداد حاکم . بحث مرید و مرادی نبود . بحث مقابله بود و نترسی .

ال احمد در عرصۀ ادبیات قلمی شیوا و صریح داشت . نثرش تلگرافی و پر کشش بود و آن قلم حرف اول را میزد . نه به اتکای زیبایی نثر ، بلکه به خاطر جسارت و شهامت صاحب قلم .

در آن اوضاع و احوال احسان یار شاطر رقمی نبود و جرئت نداشت در مقابل ال احمد بایستد و بگوید که " شما خجالت نمیکشید از یک طرف درس آزادی به مردم میدهید و از یک طرف کتابتان را میفرستید به دربار که چاپ آن را توصیه کند ؟ " زمانه که بگذرد و آوار ها بر سر کسی فرود آید ، همین خواهد شد . ال احمد با طرح نظرات مذهبی اش بعد ها آوار جمهوری اسلامی بر سرش ریخت .

روایت ما از تاریخ و رخداد ها و انسانها باید متکی به اسناد و بیان واقعیت ها باشد .

ال احمد سرکش و نا آرام که از چپ مایوس شده بود و آخر سر اسلام را راه نجات میدانست ، نه شریعتی بود و نه شمس ال احمد و نه سیمین دانشور . عدالت خواهی بود نترس . با افکاری ارتجاعی . زیاد عمر نکرد . وسیله ای هم شد در دست حکومت اسلامی . به جرئت میتوان گفت اگر زنده میماند جزو اولین قربانیان بدست این حکومت میشد و اسلام او مانع نمیشد که عدالت خواهی اش را کنار بگذارد .

اظهار نظرهای بچگانه ...

کتاب "سنگی‌ بر گوری" آل احمد ، ماجرای کتاب تک گویی راوی است درباره اینکه خودش (جلال) و همسرش (سیمین دانشور) بچه دار نمیشوند .این کتاب حدیث سنت و مدرنیته است که نویسنده با آن درگیر بوده و جرئت داشته دست به مسئلۀ خصوصی زندگیش بزند .

آقای Mohammad Asgari در کنار دیگر نظراتش در مورد ال احمد در مورد این کتاب نوشته است : " کتاب " سنگی‌ بر گوری " آال احمد را نخواندند که در آن به جز روانپریشی شخصیت دیگری را نشان نداده ." و "سنگی‌ بر گوری" در اوج بی‌ عفتی و بی‌ اخلاقی‌ مکنونات سرکوب شده جنسی‌ خود را بیرون بریزید ، چه نام دارد ؟ "

ایشان که در صفحه شان ، مدیر مدرسه کتاب دیگر ال احمد را هم کتابی فاشیستی نام نهاده اند ، باید بدانند که با اینگونه اظهار نظرهای بچگانه درک نازل خود را از ادبیات نشان میدهند و بس .

آقای عسکری در مورد بالزاک چه نظری دارند که "در لحاف پر قوی سیاسی" میخوابید و بنیانگذار رئالیسم در ادبیات بود . بالزاکی که با کمدی انسانیش و با تعلق طبقاتیش به اشرافیت و گرایش سیاسیش به سلطنت و ارتجاع توانست با آثار بی نظیرش افشاگر اشرافیت و ارتجاع طبقۀ خود شود و در ادبیات یک دوره از تاریخ تاثیربجایی گذارد .

داشتن افکاری ارتجاعی

مانع عدالت خواهی ال احمد نبود .

ال احمد ، نویسنده بود و در سیاست هم دخالت میکرد . بعد از سرخوردگی از چپ و حزب توده و احزاب دیگر ، اسلام را راه حل میدانست . با برآورد های خودش .

فناتیک و ایدئولوژیک نبود . ده سال قبل از قیام مرد . حکومت بر مردۀ او چنگ انداخت و غیر حکومتی ها از بنیانگذاران حکومت اسلامی دانستندش . از آن فراتر هر چه بارش بود کرده اند . داغ دلشان را از حکومت سیاه از او گرفته اند . کسی هم نیست بگوید و بنویسد که آنچه را که بوده بنویسیم . بیشترش عادلانه نیست .

 

چندی پیش در صفحۀ یک فعال فیسبوکی Mohammad Asgari به لجنش کشیدند . رسم عدالت خواهی این است که نظر و قضاوتمان در مورد افراد متکی به اصول و آنچه روی داده باشد . اسناد و واقعیت های رویداده را بیان کنیم .

در جواب صاحب همان صفحه نوشتم که :

شما انگار اولین بار است با شخصیت چند بعدی روبرو شده ای . کسی که افکار ارتجاعی داشته و در عین حال عدالت خواه هم باشد . در اواخر دهۀ سی و در دهۀ چهل تا هنگام مرگش و در آن دوره که همۀ قلم ها غلاف شده بود ، در میدان اعتراض و مبارزه بودن ، قلم را در خدمت تعهد و رو به استبداد گرفتن ، زندگی خود را در این راه گذاشتن و حرص و جوش خوردن و طیف نویسندگان و روشنفکران را به میدان آوردن ، حضور هفتگی در کافۀ نادری و رجوع روشنفکران و مخالفین حکومت در آن جلسات که ال احمد محور و در مرکز آن بود ، در میان قشر روشنفکر و طیف نویسندگان حرف اول و آخر را زدن ( اتوریته ) و در مقابل کنگرۀ حکومتی کنگرۀ نویسندگان را مطرح کردن ، عدالت خواهی نیست ، پس چی هست . داشتن افکاری ارتجاعی مانع این حضور و عدالت خواهیش نمیشد . من نگفتم ال احمد سیاسی نبوده . گفتم سیاستمدار و سیاست باز نبود و اشتباه  سیاسی میکرد .

بهروز شادیمقدم

30.1.2020

January 30, 2020

آنچه که نیاز به تبریک ندارد!

آنچه که نیاز به تبریک ندارد!

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


طرح معامله قرن با حضور نخست وزیر اسرائیل و رئیس جمهور کاخ سفید رونمایی شد ...

خلاصه طرح : اسرائیل مهم و خوب است ... خون مردم یهودی از خون فلسطین بهتر و رنگی تر است ...



کاخ سفید اعلام کرد که این طرح ثابت میکند ما مثلا فلسطین را دوست داریم ولی اسرائیل برایمان مهمترین موضوع است و حالا همه کشورها اسرائیل را باید به رسمییت بشناسند و از اسرائیل عذرخواهی کنند وغرامت بدهند که سالهاست لقمه درسته از گلوی دولت یهودی پائین نرفته ، و از کاخ سفید تشکر کنند که به مردم فلسطین حق نفس کشیدن میدهد ...

همزمان با رونمایی معامله قرن غرب با خودش ... حکومت اسلامی ایران هم طرح خروج از معاهده ( ان پی تی ) هسته را در مجلس اسلام تصویب کرد ...

یک ارگان یهودی در بیانیه ایی گفته این طرح فلسطینیان را به "مناطقی کوچک، محصور، جدا و منزوی خواهد راند که در آنجا هیچ کنترلی هم بر امور خود نخواهند داشت"و کشور اسرائیل بر اساس آپارتاید مثل آفریقای جنوبی شکل میگیرد...
 


آنچه که در معامله قرن مشخص میشود ...

پایتخت اسرائیل ، مرزهای پراکنده برای فلسطین ، امنییت اسرائیل ، منابع طبیعی فقط برای اسرائیل ، ساختن شهرکهای یهودی فقط توسط اسرائیل ، ممنوعییت هر ساخت و سازی توسط مردم فلسطین ...



سابقه امر : یاسر عرفات معروف به «ابوعمار» تنها ۶ روز پس از تحول سیاسی 1357 به عنوان نخستین سیاست‌مدار خارجی به ایران رفت . او پس از دیدار با خمینی در بهشت زهرا سخنرانی کرد و به موشه دایان گفت آمریکا مال تو، من به آیت الله ایران تکیه می‌کنم، عرفات همان زمان بابت سخنرانی یه پول قلمبه از خمینی گرفت و رفت ...

عرفات، از ۱۹۵۹ که «جنبش آزادی‌بخش میهنی فلسطین» (فتح) را تاسیس کرد، تا ۱۹۸۸ که قطع‌نامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت، ۳۰ سال تمام با اسراییل جنگید. حتی آن زمان که ارتش‌های دول عرب طی جنگ ۶روزه توسط ارتش اسراییل سوسک شدند، «فتح» توانست با پیروزی در نبرد «کرامه» روحیه از دست رفته مبارزه‌ را به میان فلسطینیان برگرداند. اعتبار جنگاوری و پایداری عرفات در میان چریک‌های جهان و مردم فلسطین تا بدان حد بود که وقتی اسلحه را زمین گذاشت و شاخه زیتون به دست گرفت، کمتر کسی پیدا شد که بتواند او را «ترسو» یا «سازشکار» بخواند. مهر تایید عرفات برشاخه زیتون در شورای امنیت رویای مسخره محو اسراییل را برای همیشه به دست فراموشی سپرد . بسیاری ساکت و ناظر بودند و خوب می‌دانستند که وقتی «ابوعمار» سلاح را به زمین می‌گذارد میداند چه میکند ؟



با پذیرش طرح صلح از جانب عرفات، روابط میان آیت الله و تشکیلات خودگردان به سرعت رو به سردی گرایید . سیستم ولایت فقیه در ایران همچنان در دوران غارنشینی سیاسی به سر می‌بردند. حتی پایان جنگ سرد و جنگ ایران و عراق هم کمکی به واقع بینی مسلمانان حاکم ایرانی نکرد . زمانی خامنه‌ای، گفت «آنانی که دم از مذاکره با آمریکا می‌زنند، یا از الفبای سیاست چیزی نمی‌دانند، یا الفبای غیرت را بلد نیستند...مقام عظمای ولایت فقیه هنوز اصرار دارد که زمین زیر پایش سفت است .

غرب در سیاستهای استراتژیک خودش در خاورمیانه فقط یک شاخص مهم دارد و آن هم ثبات کشوری به نام اسرائیل است . سالهاست این سیاست اصلی غرب ، خاورمیانه را به هضم رابعه کشانده است . حکومت اسلامی ایران با سیاستهای احمقانه خودش این استراتزی غرب را پوشش داده و این حضور سیاسی غرب به نام اسرائیل را رسمییت میدهد . حالا و سالهاست موج تظاهرات ضد جنگ برای جنگی که در بالا اساسا وجود ندارد ، یعنی که تظاهر کننده رسما گوسفند است .

پایان روشهای قرن 20 و دوران مخرب آیت الله ایران ، به معنی شروع دوران پرورش نسل جدیدی از گوسفند نیست . زمانی که خون سفید از خون سیاه بهتر بود قرنها پیش و دوران برده داری بود ، هنوز علم نمیتوانست ثابت کند ، برتری خون و رنگ و نژاد و دین ... فقط دکان است .

معامله قرن کاخ سفید با روکش صلح زمانی خوب است که به کودک فلسطینی همانقدر حق زندگی و حیات و امکانات داده شود که به کودک یهودی اسرائیلی ... مردم اسرائیل و مردم فلسطین هیچ تفاوتی در استفاده از امکانات و منابع طبیعی منطقه نداشته باشند ... همین یک خط عملا لحاظ شود نیازی به 80 صفحه نوشتن قانون تخمی آپارتاید نیست ... در غیر این صورت نظام آپارتاید اسرائیل در قرن 21 و استمرار حکومت اسلامی ایران که دو روی یک سکه هستند ... نیازی به تبریک ندارد . هر شکل و توجیهی برای استمرار حکومت اسلامی ایران لایق تبریک نیست !




 


29.01.2020

اسماعیل هوشیار

 

چرا فناتیسم، راسیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم؟

چرا فناتیسم، راسیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم؟

چندان تفاوتی ندارد که ما از جایگاه کدام خردورزی تاریخی یا سمتگیری انسانمدار نگاهی، به جهان پیرامونی داشته، و بویژه از پایگاه ویژه ی منافع هر طبقه اجتماعی و وابستگی لایه های میانی به اوضاع سیاسی پرآشوب و اقتصاد انگلی، زندگی شکننده کارمزدان و سیاست و اقتصاد بحرانبار کنونی جهانی بنگریم، هریک از ما در صورت تعهد به حرکت پیشرونده ی تاریخ بسادگی درخواهیم یافت که: میانگین ناهمخوانی ها و ناسازگاری ها و رودرروئی های جامعه بشری هر بهانه های تازه تری مه داشته باشند] داز گذشته ها بیشتر و برجسته تر شده و گریزناپذیر همزیستی مسالمتجویانه و پیوستگی میان انسان ها باهم سست تر و نارساتر گشته، و کیان متلاطم ما، دستخوش نابرابری ها، دشمنی ها و جنگ های بی پایان بوده و هست؛ و چرائی تنگدستی و گرسنگی میلیاردی و همزمان نسل کشی های بی شمار دیروز، امروز و فردای مان نیز، چرا می باید پیرو همین جاهطلبی ها، ستیزها و سرکردگی های کور و دشمنی افکنانه ی: (( فناتیسم، راسیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم و...)) می باشد. آیا پس از تبهکاری های فاشیسم نازی و نسل کشی های او در هولوکاست، هنوز شایسته و بایسته ی انسان آزاده و پویا نیست که به بستر پیدائی هرگونه برتریجوئی و برچیدن آسیب ها و جنایت های این جریان های نادرست بیاندیشد؟ 

 

مگر نه که در جهان ما، نادان پروری و بهره کشی انسان از انسان موهبتی الهی برای سردمداران ادیان و بهره وری سرمایه سالاران بوده و برجامانده و همچنان اهرم سرکردگی "دین و سرمایه"می باشد؟ چراکه در ایران و سراسر جهان ما می بینیم که بیکاری و گرسنگی، رابطه ای تنگ با بی سواد و آسیب پذیری آنها از دین و سرمایه است. هرچه پشتوانه عقلی و مالی کمتر باشد، هراسانن و وابستگی به دین و سرمایه بالاتراست؛ و بدتر از آن، بی بهرگی از حقایق پنهان و بیرونی سرکردگان دینی و مالی می باشد، که مدام توسط رسانه های آنها ژرف تر و گمراه کننده از چشم انداز توده ها دور نگهداشته شده و می شود. از همینروست هر جریانی که توان رسانه ای و تبلیغ خرافی و فریبندگی دینمداران ـ سرمایه سالاران داشته باشد بسان: هریک ازجریان های ضدبشری فناتیسم، راسیسم، کاپیتالیسم و امپریالیسم آمریکا بیشتر چق بجانب تر و بی شرمانه تر، راه خیانت به نوع بشر در بازار مکاران را آسان تر باز می کند و بر تبهکاری هایش "بنام خدا و دمکراسی"پرده می پوشاند. همچنانکه امروزه خامنه ای ها، سعودی ها، ترامپ ها و نتانیاهوها هرکدام با ده ها پرونده نسل کشی زده و می زنند، و شگفتا هنوز می توانند بسان دهه های گذشته مردم را بهمین آسانی که " معامله ی قرن" یا " فاشیسم امپریالیسم ترامپ آمریکا" و "راسیسم صهیونیستی نتانیاهو" نامید که می خواهند با برجستگی مالی و رسانه ای خویش جهان نوعدوستی را با این سیاهکاری آشکار فریب دهند.

این توطئه ی هموارسازی صلح ِبی آبرو یا معامله قرن! هدفی برای سرکوب نهائی مقاومت و دستبرد بیشتر و پایانی به بقایای سرزمین های فلسطینیان توسط اسرانیل گزافه خواه هست؛ یک خیانت ضدبشری و یک هموندی آشکار، رسوا و طبیعی میان رژیم صهیونیست و راسیست نتانیاهو، بسان پیشینیانِ اشغالگرش! با امپریالیسم "ترامپ پرور" و قلدرِ جهانی هست که ظاهرا، ایده ی ترامپ فاشیست مبتکر این زورگوئی تکراری می باشد. طرحی که اینک چنین بی شرمانه و پس از یک قرن پشتیبانی بی دریغ آمریکای جهانخوار از اشغالگران، حالا چنین گستاخانه، و بی پروا، دعاوی تسخیر و تصرف اندک سرزمین های باقی مانده را نیز دارد. بی گمان این یاری دهی یکسویه و زیاده خواهی راسیستی، به چالش های قهربار دیگر و آسیب پذیرتر دوسویه دامن خواهدزد و از آن همینک نیز بوی گند و ترفندهای (((صهیونیستی امپریالیستی)) از آن دماغ خردورز را می آزارد. تداوم اشغالگری ایکه با پُر روئی دوسویه و رسانه ای آنرا در پهنه ی گیتی با غرور جارمی زنند. سناریوئی که بی کم و کاست، اهداف میلیاردرهای یهودی سنای آمریکا را بر پیشانی تمامیتخواهی خویش دارد و به شیوه مردمی و روش زندگی مسالمتجویانه و نوعدوستانه شهروندان صلحدوست اسرائیلی ها با فلسطینی ها نه که بهائی نداده و نمی دهد؛ همچنین در درون ترفند خود، راهبرد و راهکار ویرانگری را در خاورمیانه ی متلاطم پیشروی داشته و دارد. راسیسم هار صهیونیستی و مرگباری که تاریخ خونین سرزمین اشغالشده ی فلسطین تاکنون، اشکال ضدبشری و متنوعی از نسل کشی های آنها را بیاددارد که تاکنون اگرچه ارتش تبهکار اسرائیل با سلاح های مدرن، قربانیان زیادی از مردم بیدفاع و سنگ پران فلسطین گرفته، ولی همین مردم مبارز با ایستادگی انقلابی، همگی دسیسه های را صهیونیسم و یارانش را شکست داده است.

 

نکته ای که در این رودرروئی نابرابر بسیار دردناک و برجسته است اینکه: خیلی از شهروندان نوعدوست جهان ما هنوز زیر بمباران رسانه ای صهیونیستی امپریالیستی نتوانسته و یا بخوبی نمی دانند که پس از پایان جنگ جهانی یکم و سپس ویرانی همزمان امپراتوری عثمانی، و تجزیه و پراکندگی آن سرزمین های گسترده، فرآیند تکوین دوباره ی فلسطین چه روندی یافت!؟ برای نمونه انگلیس توانست سرکرده فلسطین شود و شد. اما از زمان کناره گیری سرپرستی انگلیس از سرکردگی فلسطین که یاوران آن سرمایه سالاران راسیست یهودی آن دوران بودند! انگیس ساکنین يهودي آن دوران را پوشش سیاسی و سازماندهی آژانس مستقل یهودی کرد تا توسط ارگان های مستقل، خود آنها در "فلسطين" زمین های بخرند تا نفوذ بیابند و یافتند. در آنزمان 1919 ساکنین اسرائیلی در منطقه بیش از 56 هزار نفر یا 8% درصد در برابر 650 هزار فلسطيني، یا 92% درصد بیشترنبود؛ و سرزمین موجود آنان تنها 2% از اسرانیل امروز بود که بتدریخ با دسیسه های مالی صهیونیستی آن مناطق بیشتر و بیشتر شد که بحث مقاله نیست. اما اینک نگاه کنید به دعاوی صهیونیسم که جز باریکه ی غزه و سرکوب سیستماتیک فلسطینیان پاسخ و چاره ای ارای شان نگذارده است.

 

هدف سران راسیست و صهیونیست و گردانندگان امپریالیسم آمریکا و یاران این دو در پهنه ی جهان راست و غارتگر و بازتاب ها و گرایش های ضدبشری خود ترامپ و پشتیبانان اش، تنها می تواند به ستیز کور و ناروشن ترشدن اوضاع زندگی و توامان هولناکی فضای هستی فلسطینی اسرائیلی فراروئیده و بیش از پیش سوخت ویرانگری برساند و خواهدرساند، و روابط تاریک و نابرابر اسرانیل و فلسطین را درهمریخته و خونین ترکند و اگر راهچاره ای برابر و عادلانه نیابد، وخیمتر و سازش ناپذیرانه خواهدشد. چراکه این نگرش تمامیخواهی، فاشیستی و راسیستی موجود در نتانیاهو، بیشتر به خردکشی جاهلانه ی خودکامگان ساختار دین دولتی ولائی ایران می ماند که آنها هم بسان این نتانیاهو می خواهد کشور اسرائیل را از روی نقشه ناپدیدکند؛ همان نگاه پرت و ضدبشری و صهیونیستی ایکه ارتش اسرائیل و دولت نتانیاهو آنرا با این طرف یکسویه معامله ی قرن به فلسطینی ها تحمیل زورکی کند؛ چرا؟ چون زورش می رسد و هرآینه اگر نتانیاهو و دین دولتی خامنه ای بتوانند، پیاده کردن اهداف خو را در سر دارند. سهم ما درین میان محکومیت سرراست ترامپ فاشیست، نتانیاهوی صهیونیست راسیست، و فاشیسم مذهبی خامنه ای و داردسته ای همه سویه است.

 

بنا بر آنچه رفت، درد نوع انسان کار و زحمت در هرکجائی که زاده شده باشد، از دید من یکی ست؛ و آن بودن زیر تیغ تحمیق دینی از یکسو، و بهره کشی سرمایه سالاری از دیگرسوست و از همینرو، منافع زندگی آنها باهم و با من همسو و در ژرفای وجود هستی مای همنوع، راه های رهائی از فناتیسم، راسیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم و...ها مشترک و چاره یابی ها جهانی ست. برای من اسرانیلی، لبنانی، آمریکائی و هرکجائی دیگر همدرد هیچ تفاوتی ندارد و همچنین ملیت و مذهب و هر عقیده ای مایه ی برتریجوئی ها نیست. اگر ما نتوانیم بررسی درست تری از آنچه که در گذشته بر سر نوع انسان کار و زحمت رفته است پیداکنیم، و برای شان چاره های فراملی ـ مذهبی نیابیم، آنگاه در جازده ایم و همچون پیشترها درنخواهیم یافت که ایران و جهان ما در کشاکش جنگ های آشکار، پنهان و پیاپی مرگبار مشتی خودکامه شاهی، گوشت دم توپ یک فرقه ی سیاهکار و سرکرده های بنیادگراهای دینی مذهبی، گروهی، و یا ناگوارتر گمراه، برتریجویان ناسیونالیستی ـ قومی شده، و در بازار چپاول ها و کشتارگاه زندگی ستیزان میلیاردرها، انسان برده و ناتوان مانده و زمینگیرترشویم. آنهم توسط چند میلیاردرها و سرمایه سالارهای داخلی جهانی خون آشام که جز از درآمد کار کارگران و زحمتکشان، و زیر سرکردگی بی کم و کاست آمریکا و یاران تبهکار او نمی باشیم. تازه یادمان نرود که: سران ادیان ابراهیمی ِمفتخور و انگل، دیریست که خود در گستره ی جهان مالی و گلوبال و در پیوند ناگسستنی با کاپیتالیسم و جزوی قدر از سرمایه سالاری جهانی اند، و دومین سازمان های غول آسای کارفرمائی می باشند! کارکرد همه ی این رهبران دینی و مذهبی در بهره کشی از انسان کار، همانگونه است که یکایک جنگ ها و دسیسه جوئی های انباشت هرچه بیشتر سرمایه، ستیزهای برتریجویانه ملی مذهبی و کشتارهای انسان تنگدست از همنوع ناتوان خود، توسط اهرم های راسیسم، فاشیسم و ناسیونالیسم بسود کاپیتالیسم و امپریالیسم بوده است.  

بهنام چنگائی دهم بهمن 1398

پیرامون نمایش «معامله قرن»

پیرامون نمایش «معامله قرن»

وقتی نمایش و بازنمائی جایگزیندواقعیت می شود!

بالأخره پس از سه سال تبلیغ و هیاهو و این دست و آندست کردن آن لحظه موعود فرارسید و از معامله و معجزه قرن رونمائی شد و البته نکته مهمی هم مزید بر آن چه که  قبلا پیش بینی می شد نداشت. چنان که ویرخارجه فلسطین قبل از پرده برداری نهائی پیشاپیش آن را به دلیل نقض حاکمیت فلسطینی ها به جای معامله قرن تؤطئه قرن نامیده بودد که به گفته وی یک فلسطینی هم از این طرح حمایت نخواهد کرد.

بهرحال همانطور که گاردین هم نوشت معامله ای بود بین ترامپ و نتانیاهو که در موردسرنوشت فلسطینی ها و در غیاب آن ها صورت گرفت. نتانیاهو در معیت ترامپ که دم به دم با او دست می داد و با چهره ای خندان و چشمانی ذوق زده که یک دم لبخند و ذوق زدگی از آن محو نمی شد، ستایش خود را تقدیم ترامپ می کرد که این خود بیش از پیش آن را به یک نمایش کامل مبدل می کرد. هربحران حداقل دوطرف دارد. اگر درمواردمشابه به لحاظ شکلی هم شده رؤسای جمهوری آمریکا در وسط دو طرف حاضر درصحنه و به عنوان میانجی ظاهر می شدند این بار با غیبت یک سوی اصلی بحران، گوئی ما با کاریکاتوری از یک معامله آن هم با عنوان پرطمقراق قرن مواجهیم که دوسوی اصلی اش را ترامپ و نتانیاهو تشکیل می دادند. در حقیقت اتلاق عنوان معامله به آن بی مسما هم نبوده و صحنه مربوط به آن جذاب ترین بخش نمایش را تشکیل می داد. چرا که آشکارا معامله ای بوده است- ولونسیه و روی کاغذ- به نرخ روز۵۰ به ارزش میلیاردلار از کیسه دیگران و البته مشروط و همراه با بسته ای شامل بندها و ملاحظاتی که قیمومیت فلسطینی ها را چهارمیخ می کند و بهمین دلیل این بخش به عنوان بخش جذاب نمایش از مدت ها پیش رونمائی شده بود تا پرده ساتری باشد برسایروجوه انقیادآوری که قراربود سرفرصت از کلیت آن پرده برداری بشود. غیرقابل تقسیم بودن اورشلیم یا بیت المقدس (هرتوافق  برای حضورفلسطینی ها در مناطقی از آن صورت گیرد جزئی از این چارچوب خواهد بود)، برسمیت شناختن تمامی مناطق الحاقی و اشغالی از مناطقی در دره اردن تا مجمتع های ساخته شده و یا درحال ساخت و تا مالکیت مناطق مهم و استراتژیکی برای امنیت اسرائیل (که شامل جولان هم می شود)  و تا خلع سلاح تمامی جریان های مخالف اسرائیل،‌ تا فقدان نیرو ارتش مستقل و تأمین امنیت آن توسط خوداسرائیل و پیشبرد گام به گام و کنترل شده آن ها و روشن کردن جزئیات همه این امور در کمیسیون مشترکی که بین آمریکا  و اسرائیل قراراست تشکیل بشود. این که چگونه می توان نام آن را در چارچوب تشکیل دو دولت دولت مستقل گذاشت، البته معمائی است که تنها خودترامپ می تواند از آن رمززدائی کند. در حقیقت چکیده معامله قرن چیزی جزبلاموضوع کردن آن چه که اشغال از سوی اسرائیل خوانده می شد نیست.

در یک کلام لب طرح، بلاموضوع کردن واقعیت تاریخی اشغال و پاک سازی سرزمین ونفس اشغالگری بود که پس از جنگ ۱۹۶۷ به توسط دولت های اسرائیل و حامیان بین المللی اش صرت گرفت بود و هیچگاه  توسط جامعه جهانی و اسنادسازمان ملل برسمیت شناخت نشد. نتانیاهو آن را یک لحظه تاریخی هم چون زمان تأسیس کشوراسراییل نامید که چه بسا دهه ها و قرن ها بیادخواهد ماند. او هم چنین آن را تحقق آن چه که در کتاب مقدس تورات آمده است خواند. بسیاری این نوع حاتم بخشی از کیسه خلیفه را که در پایان سال سوم ریاست جمهوری ترامپ صورت می گرفت و تقارن زمانی آن با استیضاح و جلب لابی های نیرومنداسرائیل در آمریکا و منافع واهداف سیاسی او برای غلبه بر رقبایش بی ارتباط نمی دانند. همانگونه که از قضا در آنسو هم بطورهمزمان نتانیاهو در داخل مدتهاست که با بحران بزرگی دست و پنچه نرم می کند و به نوبه خود به این گونه نمایشات خیره کننده و پرسروصدا نیازمبرم دارد.  

در عین حال این باصطلاح طرح تاریخی صلح، بی ارتباط با سودای برقراری «نظمی جدید» در خاورمیانه نیست. که در آن اسراییل به عنوان قدرت برتر و ژاندارم اصلی درهمکاری با دیگرمتحدین آمریکا در منطقه ایفاء‌نقش خواهد کرد. از جانب دیگر ترامپ با سخنان خود در مراسم پرده برداری، به وضوح آشکارساخت که خروج از برجام و بازگشت تحریم ها و ترورقاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که داعیه آزادسازی بیت المقدس را داشت و ... همه و همه بی ارتباط با هموارکردن و پیش برداین پروژه نبوده و این که شخص او چه خدمات فوق العاده ای برای اسراییل انجام داده است و حتی به گفته خود بخش های مهمی از آن را پیشاپیش برای اسرائیل انجام داده است. در کنارآن ها سعی کرد با برجسته و آب و تاب دادن وعده نسیه و مشروط کمک های۵۰ میلیاردی که از قبل هم اعلام شده بود، و البته مطابق معمول از کیسه دیگران (چون عربستان و دیگرشیوخ ثروتمندمنطقه و. ...) پرداخت می گردد و مشروط به پذیرش کل این معامله، تلاش کرد که این معامله سراپا باخت باخت برای فلسطینی ها را با رنگ و جلادادن به عنوان یک معامله بردبرد جابزند.

در بخش دوم این یادداشت سه نکته مهم دیگر را هم باید به بشکل تلگرافی به آن ها اضافه کرد: نخست آن که سوای حق ملی و تعیین سرنوشت و حقوق تاریخی معوق مانده و امثال آن که در جای خود واقعیت داشته  و مطرح هستند، اما برخورد با معضلات انباشته شده و معوق تاریخی عموما با بازگشت به گذشته قابل حل نیستند، بلکه لازم است در عین حال از جنبه دیگری مطرح گردند: تشکیل دولت ملت ها براساس قوم و نژاد و مذهب، بدام رؤیاهای تاریخی افتادن حتی با استانداردهای متعارف بورژوائی در شکل گیری آن ها هم چندان خوانائی ندارد، بخصوص درعصرجهانی شدن و در قرن بیست و یکم که پیوندها و سرنوشت کشورها خواه ناخواه هم چون ظروف مرتبطه به شکل تنگانتگی به یکدیگر گره خورده است و مهمترین مشکلات و بحران های جهانی مثل شکاف های طبقاتی و محیط زیست و برقراری دمکراسی و مهاجرت و جنگ ها و...  مسائل مشترک و جهانی با پی آمدهای مشترک هستند. فرقی نمی کند که حل این مسائل تاریخی یا معوقه توسط اسرائیل باشد و یا فلسطین و یا مثلا در فلان نقطه ارپا و اسپانیا و ... یا مشابه آن چه که در ایران (با نظام مذهبی و تبعیض های اجتماعی و سیاسی ) می گذرد، نهایتا راه به جائی نمی برد.  بسیاری از مسائل معوق تاریخی باید درمتن روندهای پیشرو و نوین جهان امروز حل و فصل شوند و البته راهی در چارچوب آن برای گره کشائی از مسائل معوقه یافت شوند. کلا چندگونگی و رنگین کمان بودن بیشتر و بیشتر هم می شود رو به آینده دارد و شکوفائی انسان و جوامع نیز به آن تعلق دارد؛ در رویکردهای های صرفا معطوف به گذشته که میل به یکدست سازی دارد و ذاتا غیردموکراتیک و گذشته گراست نفی می شود. همانطور که اشاره شد مساله نه نادیده گرفتن این مسائل معوقه بلکه حل آن در بسترها پیشروی ها و انکشاف های نوین و ترقی خواهانه امروزین ممکن است. هیچ کشور و جامعه با مردمانی خالص وجودندارد و حتی اگراز یک جنبه بطورنسبی هم سان باشند در وجوه دیگر نیستند. چنین مقولات متوهمانه و ذاتا ارتجاعی به دلیل مناسبات قدرت برساخته می شوند و سعی می کنند که خود را بر واقعیت ها تحمیل کنند و همراه خود بسیاری معضلات مثل جنگ سرد و گرم و انواع تنش ها را دامن می زنند. طبیعی است خواه ناخواه در چنین کشوری خالص نما و متبنی بر سیادت قوم و مذهب بخشی از جمعیت، شرایط برای دیگران تنگ می شود مثلا برای اعراب فلسطینی داخل اسرائیل و یا دیگرعقاید و نژاد و قوم حتی برای بخش هائی از یهودیان نیز تنفس کردن در چنین اتمسفری دشوار می گردد. چنان که در خوداسرائیل با فضائی که با گسترش نفوذراست های افراطی ایجادشده است و با تاخت و تازآن ها، بسیاری گرایشات ترقیخواهانه و معطوف به همزیستی با دیگران در صفوف خودیهودیان نیز زیرفشارسنگینی قرارگرفته است. هرتلاش معطوف به هویت سازی بالذات با تلاش برای غیریت سازی همراه است و اساسا این نوع دوگانه سازی ها و برساخت ها و هویت سازی ها که ملازم با غیریت سازی است، در گوهرخود بر پایه مناسبات قدرت و رقابت و حذف و حتی جه بسا تبعیض و آپارتاید استواراست. بهمین دلیل در گوهرخود مغایر با بسط دمکراسی و عدالت و همزیستی و دستاوردهای تمدنی بشراست. و حاصلی هم جز کاشتن بذرهای دشمنی و نفرت و اختلاف و منازعه و تخصیص منابع و ثروت و داشته ها به میلیتاریزم و تؤسعه طلبی و لاجرم نهادینه و تهاجمی کردن آن هویت های کاذب و برساخته شده و غالبا متکی بر افسانه و اسطوره و توهمات نیست. چنین موازینی در مورد یهودیان و فلسطینی ها و هرنوع جماعت یا نظام های متکی برچنان تبعیض ها به یکسان مصداق دارد. و از همین رو نیروهای پیشرو و مدافع رهائی و آزادی، ضمن دفاع از هرگونه رفع تبعیض و ستم مشخص تاریخی اساسا از این منظر به این این نوع گره ها و معضلات معوق تاریخی نزدیک می شوند و تلاش می کنند که آن ها را در اشکال تمدنی جدید و در راستای تقویت همبستگی ها  و صلح حل و فصل کنند. 

علاوه برآن، گرچه این باصطلاح طرح قرن با خطوط ترسیمی خود، آن هم در شرایطی که پیشاپیش با نقض حقوق بین الملل، با مخالفت مردم منطقه و مشخصا با مخالفت فلسطینی ها همراه و مواجه است، طبعا مرده بدنیا آمده است؛ اما این نافی آن نیست که دولت اسرائیل و نیروهای افراطی نخواهند از آن بهره برداری های خود را نکنند و حتی باشوق و عزم و سرعت بیشتری برای گسترش مناطق الحاقی و حذف و آواره کردن فلسطینی ها همت نگمارند. چرا که یک جابنگی نهفته در آن اساسا مسیراین گونه قلمروسازی و دست اندازی را گشوده نگه می دارد. و بالأخره باید اشاره کرد که ارائه و اصراربراجرائی کردن چنین طرح های یک سویه و بدون ریشه و زمنیه های لازم بجای کاهش بحران در منطقه انباشته از تنش و بحران، به دامنه آن ها خواهد افزود و فضای مستعدی را برای امثال داعش ها و القاعده ها و... فراهم می کند و در خودصفوف فلسطینی ها نیز چه بسا موقعیت و مواضع گرایش های ارتجاعی و مذهبی و ناسیونالیستی را تقویت کند و از سوی دیگر برای رژیم هائی مثل حکومت اسلامی ایران هم فرصت های تازه ای فراهم می سازد تا به بهانه حمایت از حقوق نادیده گرفته شده فلسطینی ها به دامنه مداخلات خود در منطقه بیافزاید. بخصوص در شرایطی که اکثرکشورهای عربی وابسته به شکل منفعلانه با آن برخورد می کنند و یاحتی بعضا به صورت ضمنی و یا رسمی از آن حمایت می کنند، زمینه های مناسبی فراهم شود تا رژیم تحت پوشش دفاع از حقوق فلسطینی ها بر نفودخویش در منطقه ییافزاید و به مداخلات قیم مآبانه خود ادامه بدهد. و حال آن که می دانیم دوقطبی شدن منطقه بین ایران و شمارمهمی از کشورهای عربی و مهم منطقه که خودرژیم ایران در ایجادآن سهم مهمی داشته است، بهترین فرصت را برای دولت های آمریکا و اسرائیل فراهم ساخته و می سازد که دست به چنین تهاجماتی بزنند. از همین رو ضمن افشاء نتایج مخرب طرح موسوم به قرن نباید از افشاء و مداخله رژیم ایران که غافل بود

نتیجه: این تجربه و این نوع نزدیک شدن به مسأله و حل مناقشه و معضل تاریخی، یک باردیگر نشان می دهد که فی الواقع ظهورترامپ و ترامپسم نه پاسخی به بحران بلکه خود تجلی عینی خودبحران هست و بهمین دلیل در کل علیرغم خودشیفتگی زایدالوصف ترامپ و ادعاهای توخالی و بزرگش، قادر به حل هیچ مساله مهمی نیست و نمی تواند هم باشد. برعکس هرجا که دست بگذارد جز دامن زدن به بحران و دامن زدن به واگرائی ها و دشمنی ها حاصلی ندارد؛ چرا که اساسا هدف حل واقعی یک معضل براساس منطق و اصول دیپلماسی که طبعا نیازمند گفتگو و مشارکت همه طرف ها و معادله های کمابیش بردبرد هست، نیست. برعکس هیاهو و بهره برداری های سیاسی و دوزدن اصل مسأله و دیکته کردن از بالا اساس شیوه کار را تشکیل می دهد. وقتی نمایش خود جایگزین واقعیت می شود، و ابژه سازی آن به اوج خود می رسد، کاری جز انکار و لاپوشانی نمی کند. با این شیوه جزانباشتن بر حجم معضلات حل نشده موجود کاردیگری صورت نمی گیرد. از این منطر ترامپیسم جز به معنای انباشت معضلات جهانی و مزمن ترشدن آن ها نیست. نوعی فرافکنی بحران ها ست به قصد بهره برداری های مقطعی و گذرا.

تقی روزبه     ۲۸ ژانویه ۲۰۲۰

 

آتش ‌زدن کتاب «اصول طب هاریسون» توسط آیت الله عباس تبریزیان , آتشی برخاسته از جهل و جنایت مقدس!

آتش ‌زدن کتاب «اصول طب هاریسون» توسط آیت الله عباس تبریزیان

آتشی برخاسته از جهل و جنایت مقدس!

 

bahram.rehmani@gmail.com

 

حکومتی که عامدانه هواپیمای مسافربری را با موشک می زند؛ معترضین را با هلیکوپتر، تانک و کاتیوشا می کشد، کتاب می سوزاند و...!

میزان عیدی کارکنان دولت: یک میلیون و 200 هزار تومان

رکورد استفاده از تلگرام در سال ۹۸ شکسته شد

سپاه علیه سخنان حسن عباسی: تکذیب دریافت پول در برابر خون سردار سلیمانی/ برداشت شخصی و خلاف واقع بود/ دستگاه‌های متولی، رسیدگی کنند

جعبه سیاه هواپیمای اوکراینی در ایران بازخوانی می شود

افکار روحانی کتاب سوز: از تکفیر ابن سینا تا ادعای درمان کما با روغن کنجد

بایدن: ریشه بحران امروز، خروج ترامپ از برجام است

استعفای 100 نفر از مدیران و کارشناسان سازمان بهزیستی

آزمون وکالت و دعوای "کانون" و "مرکز"

ماجرای آتش ‌زدن کتاب «اصول طب هاریسون» توسط عباس تبریزیان و انتشار ویدئوی آن در فضای مجازی جنجال‌ ها و واکنش‌هایی رسمی و غیررسمی را به دنبال داشت؛ تا جایی که صدای وزارت بهداشت و مدیر حوزه‌ های علمیه درآمد. اما تبریزیان روحانی جنجالی که خود را «پدرطب اسلامی ایران» می‌ خواند برای خود سابقه و جایگاهی دارد؟

اقدام به کتاب سوزی، این عمل مشمئز کننده و فاشیستی است و آتش زدن کتاب های علمی، ییک از اقدامات حکومت هیا مستبد و دیکتاتروی در طوی تاریخ بوده است. از داستان کتاب سوزان اسکندر و یونانیان و مغول تا جشن‌ های واقعی و مستند کتاب سوزان نازی‌ها  و...

 

 

یک روحانی به نام «عباس تبریزیان» که اطرافیانش او را «آیت الله» می ‌خوانند و از مدعیان طب اسلامی است، در فیلمی که از او منتشر شده کتاب «طب هاریسون» را آتش می‌ زند. او در فیلم زمان کتاب سوزی برای «برای تمام شدن طب شیمیایی در کل جهان» ابراز امیدواری می ‌کند.

 

عباس تبریزیان، کتاب اصول طب داخلی هاریسون را که مرجع علم پزشکی است آتش زده، او آموزه های طبی خودش را تنها مرجع درست پزشکی معرفی کرده و مدت‌ هاست که دارو تجویز می ‌کند.

به گزارش عصر ایران، عباس تبریزیان در حوزه علمیه نجف تحصیل کرده و درس خارج و فقه را هم تدریس می ‌کند. او چند سالی است که خود را پدر طب اسلامی نامیده و می‌ گوید علم پزشکی امروز دروغ و فریب است. تبریزیان می ‌گوید دست یابی به علم طب همانند فقه است و درمان بیماری‌ ها را باید از قرآن و احادیث استخراج کرد.

فعالیت‌ های او در زمینه آموزش و تولید دارو ادامه دارد و سایت ‌ها و شبکه‌ های اجتماعی او هم چنان فعال هستند. در این سایت ‌ها، داروهایی برای انواع بیماری‌ ها معرفی شده و بخشی هم برای ثبت ‌نام دوره ‌های آموزشی برای کارآموزان وجود دارد.

تبریزیان به مخالفینش گفته همان داروهای شیمیایی را بخورند، چرا که به گفته او، با خوردن آن‌ داروها زودتر نابود می‌ شوند.

حالا تبریزیان با آتش زدن این کتاب، دوباره توجه‌ ها را به خود جلب کرده؛ کتاب اصول طب داخلی هاریسون که از مهم‌ ترین منابع طب داخلی است. سرپرست نویسندگان این کتاب تینسلی هاریسون پزشک آمریکایی بود و از سال ۱۹۵۰ تاکنون ۲۰ بار توسط پزشکان ویرایش مجدد شده است. در این کتاب، از عصب ‌شناسی تا بیماری ‌های عفونی توضیح داده شده و تا امروز مهم‌ ترین کتاب مرتبط با طب داخلی در جهان است.

 

 

پایگاه جامع طب اسلامی که محتوایش «براساس سخنان تبریزیان سامان یافته»، در مورد زندگی‌ نامه او، نوشته است: «حضرت آیت ‌الله شیخ عباس تبریزیان در سال ۱۳۴۱ ھ.ش در شهر مذهبی نجف اشرف و در خانواده ‌ای مذهبی دیده به جهان گشودند. پدر بزرگ ایشان «محمدعلی» متولد تبریز بودند و در دوران طفولیت به عراق هجرت کردند و بعدها از تجار بزرگ نجف شدند. پدر ایشان «فاضل» دبیر زبان انگلیسی، سیاسی بودند و با آیت‌ الله صدر همکاری می‌ کرد و به همین خاطر روانه زندان شدند و پس از آن به اجبار از عراق خارج گردید. در آن زمان آیت ‌الله تبریزیان حدود ۱۸ سال داشت، پدر او هم چنین از مشوقان اصلی آیت ‌الله تبریزیان برای ورود به حوزه علمیه و تحصیل در علوم دینی بود.

تبریزیان در سن چهارسالگی وارد مدرسه و و پس از آن وارد حوزه علمیه نجف شد و در سن ۱۸ سالگی به اجبار به ایران آمد و در ابتدا مدت کوتاهی در قم ساکن شد و سپس به دعوت عموهایش که در مشهد ساکن بودند در سال ۱۳۵۹ ھ.ش به مشهد نقل مکان کرد و در آن جا به ادامه تحصیل حوزوی پرداخت.

سایت طب اسلامی، با بیان این که تبریزیان «به طور کلی ایده مطالعه در روایات طبی و معرفی طب اسلامی را در سر داشته» می افزاید: «اما زمانی که همسر ایشان کمی بعد از ازدواج مبتلا به سرطان می ‌شود و پزشکان از مداوای وی قطع امید می ‌کنند، ایشان با انگیزه قوی‌ تر و به طور جدی به مطالعه در طب اسلامی می ‌پردازند، و در مدت زمان کوتاهی موفق به درمان کامل می‌ گردند و تصمیم می‌ گیرند که با تکمیل مطالعات و عرضه آن ‌ها، دیگران را نیز بهره‌ مند سازند.»

براساس اعلام سایت طب اسلامی، تبریزیان در بسیاری از استان های کشور، افرادی را که خود را شاگرد او معرفی می ‌کنند، به‌ عنوان نماینده معرفی کرده است که تعداد آن ها حداقل ۶۸ نفر است.

 

علیرضا عسگری مدیرکل دفتر نظارت و اعتباربخشی امور درمان وزارت بهداشت در گفت ‌و گویی با خبرگزاری ایسنا، در مورد محکومیت عباس تبریزیان و محمد حسین ناظری از سوی دادسرای ویژه روحانیت که به نام طب ایرانی و سنتی در امر درمان مردم دخالت می ‌کردند، گفته بود: «یکی از افرادی که به طور وسیع در سطح کشور و بدون داشتن تحصیلات و مهارت ‌های لازم و تایید شده از سوی وزارت بهداشت و البته بدون دریافت مجوزهای لازم، اقدام به مداخله در امور درمان کرده بود که برابر گزارش ‌های معاونت طب سنتی وزارت بهداشت منجر به بروز مشکلات چشم گیری در حوزه درمان شده بود، با پیگیری ‌های وزارت بهداشت و همکاری و کمک قوه قضاییه و به ‌ویژه دادگاه ویژه روحانیت رای محکومیت قطعی برای این فرد صادر شد.»

این در حالی است که هیچ خبری در مورد میزان محکومیت او از سوی دادگاه ویژه روحانیت منتشر نشد و معلوم نیست از سوی چه کسانی حمایت می‌ شود. پس از این اتفاق «کمپین حمایت از آیت الله تبریزیان و درخواست بازگشایی مطب طب اسلامی آیت الله تبریزیان از رهبر معظم انقلاب» به راه افتاد.

در دی ماه ۱۳۹۷ هم در مشهد سه سوله متعلق به گروه تبریزیان شناسایی شد که در آن‌ ها کار تولید، بسته بندی و انبار دارو با عنوان طب اسلامی صورت می‌ گرفت و به دلیل وضعیت نامناسب شان، به ورود مقامات قضایی و پلمب سوله‌ ها منجر شد.

سیدجواد مجتبوی، مدیر طب ایرانی و مکمل دانشگاه علوم پزشکی مشهد در این باره گفته بود: «این سه سوله متعلق به فردی معروف به «پدر طب اسلامی ایران» و شرکای دیگری است که در جاده کلات و خیابان عبادی مشهد مستقر بود. در این انبارها ۱۱ کارگر که اغلب اتباع خارجی هستند در شرایط بسیار غیربهداشتی مشغول فرآوری و تهیه داروهای آماده گیاهی و نصب برچسب ‌هایی تحت عنوان طب اسلامی بر روی آن ‌ها بودند. این داروها بنا بود در سراسر کشور توزیع شوند که علاوه بر آسیب به سلامتی مردم سود سرشاری را نصیب مداخله گران با عنوان طب اسلامی می‌ کرد.»

 

 

تبریزیان دارای مطب، داروخانه و مرکز طب اسلامی در قم هم بوده و رسانه‌ هایی، چون فارس، تسنیم، بسیج نیوز و راسخون، مطالب و فیلم ‌های وی را پوشش می ‌دادند و افرادی چون رائفی ‌پور نیز شدیدا از او حمایت می ‌کردند. از دیگر سو، پایگاه اینترنتی «داروی اسلامی» از جمله وب ‌سایت‌ های فعال در زمینه طب اسلامی است که زیر نظر این فرد اداره می ‌شود و از او به عنوان «ابن ‌سینا» یاد می کند. هم چنین سایت ‌های نزدیک به او، تبریزیان را پدر طب اسلامی معرفی می ‌کنند.

در سایت مرکز طب اسلامی نیز مواردی چون «مسواک اسلامی، صابون اسلامی، انواع سرمه، کتب طب اسلامی، مرکب ‌ها و سویق‌ ها، داروی امام کاظم (ع) زمستانه (جهت پیش گیری و درمان سرماخوردگی و آنفولانزا) و داروی جامع امام رضا(ع) به صورت آنلاین فروخته می‌ شود.»

«کاربرد داروی جامع امام رضا(ع)، درمان زخم ها و عفونت های شدید مانند فرو رفتن ناخن شست پا در گوشت انگشت اعلام شده و دستور مصرف آن این است: داروی جامع به تنهایی یا همراه یک قاشق مرباخوری عسل روی زخم ها پانسمان شود.»

آیت ‌الله علیرضا اعرافی، مدیر حوزه‌ های علمیه اقدام به کتاب‌ سوزی را محکوم کرده است. تبریزیان در کانال تلگرامی‌ واکنش به سخنان اعرافی با انتشار یک ویدئو گفته است: «آقای اعرافی! لطفا خوب چشمان تان را باز کنید! این فیلم حضور شما در راهپیمایی روز قدس سال ۱۳۹۷ است. شما که آتش زدن کتاب هاریسون، قاتل میلیون‌ ها انسان را «تعرض» نامیده و آن را حرکتی «ناپسندانه» و «جاهلانه» می‌ دانید، می ‌شود به چند سئوال پاسخ بدهید؟ چرا در مراسمی حضور می‌ یابید که به پرچم یک ملت «تعرض» کرده و آن را به آتش می ‌کشند؟ چرا ادعای انقلابی ‌گری دارید ولی پرچم رژیمی را آتش می‌ زنید که از غذا و داروهای همان رژیم استفاده می ‌کنید؟ بهتر است سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل را ببینید که اقرار کرده گوجه فرنگی و داروهای پارکینسون از اسرائیل است.»

تبریزیان در کانال تلگرامی‌ اش این اقدام خود را در دفاع از اهل بیت عنوان کرده و از این کتاب ‌سوزی با عنوان موشک و یک سیلی به جهان غرب یاد کرده است.

 

عباس تبریزیان معروف به «آیت الله تبریزیان که خود را «پدر طب اسلامی ایران می ‌خواند، ادعاهای عجیب درباره‌ خود مطرح کرده است:

«رییس انکولوژی هلند که یک خانم است، از من دعوت کرد که بروم هلند درس بدهم؛ آخر کار گفت «اتفاقا من هم شوهر ندارم.»

تبریزیان از جمله مدعی است که خانم دکتر پروفسور تروسکه دباک، متخصص اپیدمیولوژی سرطان و رییس دپارتمان اونکولوژیکال اپیدمیلوژی دانشگاه گرونینگن، سال ۹۴ در سفرش به ایران برای شرکت در یک همایش علمی، او را دیده و خواسته که به هلند برود تا تدریس کند و به دنبال تطمیع او بوده است.

تبریزیان می ‌گوید: «از این داستان ‌ها خیلی زیاد است. خلاصه آن ها قدر این مسایل را می ‌دانند. مدتی بعد از آن، یک ماه قبل رییس انکولوژی هلند آمد، یک خانمی است، آمد از من دعوت کرد که بروم آن جا. انکولوژی یعنی سرطان. رییس سرطان هلند از من دعوت کرد که بروم هلند. گفت تمامی امکانات را در اختیارت تو می‌ گذاریم، این جا خیلی به شما اهمیت نمی ‌دهند. ما همه‌ امکانات را در اختیار شما می‌ گذاریم؛ بیا آن جا درس بده. آخر کار هم گفت که «اتفاقا من هم شوهر ندارم.» این ها بالاخره تطمیع می ‌کنند به هر وسیله‌ ای. خلاصه قدر این مسایل را ما نمی ‌دانیم.»

 

 

سایت دانا، در تیرماه ۹۴، نوشت: «پدر طب اسلامی در یزد گفت: زمان برگشت به طب اسلامی فرا رسیده است و بایستی با جایگزین کردن طب اسلامی به جای پزشکی مدرن به کمک مردم بیاییم.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از یزد بانو؛ آیت الله تبریزیان در همایش طب اسلامی که به همت هیئت پیروان عترت خواهران رزمندگان اسلام و اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان یزد در محل حسینیه سید گلسرخ یزد برگزار شده بود، خاطر نشان کرد: بشر روزی متوجه می‌ شود که هر بیش تر پیشرفت کند در نهایت باید به سوی اسلام برگردد.

او درمان اسلامی را به دو بخش دارویی و دعایی تقسیم کرد و افزود: مسئله دعا درمانی باید احیا شود و لازم است اولین چیزی که در هنگام بیماری به ذهن مومن خطور می ‌کند، دعا باشد.

تبریزیان در خصوص اهمیت دعا در بین غیر مسلمانان، خاطر نشان کرد: خانمی که استاد دانشگاه لندن بود نزد من آمد و گفت قرص های شیمیایی مان را داخل زباله دان انداخته ایم؛ گفتم طب گیاهی می خواهید؟ که پاسخ داد: نه؛ به دنبال دعا آمده ام چرا که تجربه کردیم که مسلمانان با خواندن دعا شفا می یابند.

او درباره اهمیت شفابخشی سوره حمد، اظهار داشت: هر بیماری که سوره حمد او را شفا ندهد هیچ درمانی ندارد؛ سوره حمد درمان کل بیماری‌ هاست.

آیت الله تبریزیان، حجامت را یکی از درمان ‌های اسلامی دانست و گفت: حجامت اولین بار در آمریکا رایج شده است و متاسفانه منتظریم ببینیم آن ‌ها چه می‌ کنند بعد انجامش دهیم در حالی که باید پیش قدم باشیم.

پدر طب اسلامی گفت: طبق بررسی های کشور هلند تا ۸۰ سال پیش بیماری سرطان نبوده است ولی الان از هر ۷ نفر یک نفر به این بیماری مبتلا است.

او داروهای شیمیایی را عامل ابتلا به بسیاری از بیماری‌ ها ذکر کرد و گفت: امروزه رحم را به خاطر خون ‌ریزی شدید خارج می‌ کنند در حالی که با دو گیاه شناخته شده که با هم ترکیب می ‌شوند به راحتی این بیماری درمان می ‌شود.

پدر طب اسلامی، داروی طب اسلامی را بدون عوارض و مفید دانست و داروهای شیمیایی را با عوارض بالا عنوان کرد.

او سزارین را عامل نابودی و معیوب ساختن زنان عنوان کرد و ادامه داد: آسیب دیگر طب جدید به مردم این است که امروزه در کشور ۱۵ میلیون زن نازا وجود دارد و این به دلیل داروهای شیمیایی مورد مصرف بانوان است که نازایی و کم زایی را به دنبال دارد.

آیت الله تبریزیان در توضیح کم زایی، خاطر نشان کرد: ۷۵ درصد زایمان‌ ها به صورت سزارین صورت می ‌گیرد که با این عمل تعداد زایمان کاهش می یابد.

او با اشاره به این که طب اسلامی با طب سنتی متفاوت است تصریح کرد: طب اسلامی، علم پیامبران است و اولین طبیب روی زمین حضرت آدم (ع) بود که خداوند ایشان را از بهشت نازل کرد و همه علوم از جمله طب و نجوم را به او آموخت.

آیت الله تبریزیان، ادامه داد: بعد از حضرت آدم (ع)، پیامبران الهی به وسیله وحی علم طب اسلامی را توسعه دادند تا زمان حضرت سلیمان (ع)، حضرت داوود (ع) و زمان حضرت عیسی (ع) که توسعه علم پزشکی به حدی رسید که سخت‌ ترین بیماری‌ ها را درمان کرد.

او طب اسلامی را فارغ از دیگر علوم طب دانست و گفت: متاسفانه با افزایش بیماری های گوناگون از جمله سکته و سرطان و از طرفی افزایش مصرف داروهای شیمیایی به این نتیجه می رسیم که داروهای شیمیایی نه تنها درمان را در پی ندارد، بلکه خود عاملی برای بروز بیماری ها است.

تبریزیان گفت: افزایش بیمار، مطب، درمانگاه و بیمارستان نشانه پیشرفت نیست، بلکه حکایت از عقب ماندگی علم پزشکی امروزی دارد.

او گفت: طب باید به بهبودی و کاهش بیماری انسان شود و این درست برعکس انتظار ما از طب می باشد.

او با اشاره به مناظره زیبای امام صادق (ع) با طبیب هندی اظهار داشت: ربیع حاجب می گوید «روزی طبیبی هندی در مجلس منصور کتاب طب می خواند در حالی که امام صادق علیه السّلام در آن جا حضور داشت چون از قرائت مسائل طب فراغت یافت به امام ششم علیه السّلام گفت دوست داری از دانش خود به تو بیاموزم؟ حضرت فرمود نه زیرا آن چه من می دانم از دانش تو بهتر است طبیب پرسید تو از طب چه می دانی؟ امام فرمود: من گرمی را با سردی و سردی را با گرمی و تَر را با خشک و خشک را با تَر مداوا می کنم و کار را به خدا وامی گذارم و آن چه را که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده به کار می بندم که فرمود: بدان که معده خانه‌ درد است، و پرهیز راس هر داوایی است و به بدن خود آن چه را که عادت کرده بدهد. مرد هندی گفت: آیا طب غیر از این است؟ امام علیه السلام فرمود: آیا گمان می کنی که من از کتاب های طب آموخته ام؟ گفت: آری.امام علیه السلام فرمود: نه. به خدا قسم من غیر از خدا از کسی دیگر یاد نگرفته ام.»

پرسش و پاسخ به سوالات مخاطبان بخش دیگری از این مراسم بود که با استقبال گسترده ای رو به رو شد.

 

خردادماه ۹۴، ایسنا در گزارشی با تیتر «پدر طب اسلامی در ایران مطرح کرد: درمان روزانه ۱۵۰ نفر مبتلای به بیماری‌ های صعب ‎العلاج با طب اسلامی» ادعاهای او را منتشر کرد. این خبرگزاری دولتی هم بارها از او به نام «پدر طب اسلامی ایران» یاد کرده است.

ایسنا، خرداد ۱۳۹۴: پدر طب اسلامی ایران از درمان روزانه ۱۵۰ نفر مبتلای به بیماری‌ های صعب ‎العلاج با طب اسلامی در قم خبر داد.

به گزارش ایسنا از لرستان، حجت الاسلام تبریزیان در نشست با اعضای هیات علمی دانشگاه آزاد خرم ‎آباد که با موضوع طب اسلامی برگزار شد، افزود: روزانه ۱۵۰ نفر مبتلای به بیماری ‌های صعب ‎العلاج را که تمام مراحل درمان از جمله شیمی درمانی را پشت سرگذاشته ‎اند، اما به نتیجه‎ ای دست نیافته ‎اند و دیگر از درمان مایوس شده ‎اند را درمان می ‎کنیم.

او طب اسلامی را در شرایطی که بشر با بحران مواجه شده است، ذخیره‎ ای برای امت اسلامی دانست و اظهار کرد: بدون این که تبلیغاتی برای درمان بیماران از طریق طب اسلامی در قم صورت گرفته باشد، تا یک ‎سال آینده ظرفیت پذیرش بیماران پر شده است؛ این در حالی است که در ابتدای فعالیت در قم از ما برای اثبات ادعاهای مان سند می ‎خواستند که ما از آن ها برای اثبات ادعاهای مان فرصت یک هفته ‎ای درخواست کردیم و توانستیم آن را ثابت کنیم.

پدر طب اسلامی در ایران تحت حاکمیت جمهوری جهل و جنایت و ترور و دروغ اسلامی، با تاکید بر این که برای طب اسلامی درمان سرطان و MS با درمان سرماخوردگی هیچ تفاوتی ندارد، بیان کرد: بیماری ‎های صعب العلاج را ظرف چند روز درمان می ‌کنیم؛ اما جالب این جاست که زمانی بیماران درمان شده برای آزمایش به بیمارستان مراجعه می ‎کنند، می‎ گویند که جواب آزمایش‎ های قبلی اشتباه بوده است.

تبریزیان با اشاره به این که امروز در اروپا دیگر آنتی‌ بیوتیک‌ ها برای درمان عفونت‌ ها و التهاب‎ ها کارساز نیستند و آن ها دارویی برای رفع آن ها ندارند، خاطرنشان کرد: خداوند بشر را رها نمی ‎کند و برای چنین بحران‎ هایی راه حل ‎هایی را هم مقابل بشر قرار می ‎دهد؛ از این‎ رو خداوند طب اسلامی را به عنوان تنها راه نجات بشر براساس حکمت رونمایی کرده است.

او با بیان این که مواد خام طب اسلامی از ۱۴۰۰ سال پیش وجود داشته، اما کسی روی آن کار نکرده است، افزود: در زمان حضرت عیسی مردم به بیماری‎ های سخت دچار بودند به‎ همین دلیل خداوند حضرت عیسی را با رسالت پزشکی مبعوث کرد به همین دلیل ایشان کور، کر و فلج را درمان و حتی مرده را هم زنده می‎ کرد.

پدر طب اسلامی در ایران، با اشاره به ملاقات اخیر رییس دانشگاه هلند با خود، اظهار کرد: اخیرا رییس دانشگاه هلند از من برای حضور در این کشور دعوت کرد حتی از من خواست که دانشجویانی را برای آموزش طب اسلامی به کشورمان بفرستد اما نپذیرفتم چون معتقدم که طب اسلامی متعلق به امت اسلامی است و باید این دانش را در نزد خود حفظ کنیم.

تبریزیان تصریح کرد: بنابر گفته رییس دانشگاه هلند دانشمندان اروپایی و آمریکایی پس از بررسی علت شیوع سرطان به این نتیجه رسیده ‎اند که عامل این مسئله استفاده از داروهای شیمیایی است، اما برای این که اروپا و آمریکا به‎ خاطر گفتن این واقعیت به ‎هم نریزند، از اعلام آن خودداری کرده‎ اند.

او اضافه کرد: مصرف دارو هر سال چند برابر می ‎شود؛ اما در عین حال بیماری مردم هم چند برابر شده و تعداد بیماری‎ ها هم زیاد شده است و با این حال طب شیمیایی که ده‎ ها سال حاکم بوده است، باید پاسخ گو باشد و بگویند که با این همه دانشگاه و مطب تا به ‎حال چه کرده ‎اند.

پدر طب اسلامی، با بیان این که دست صهیونیست ‎ها برای محتاج ‎تر کردن بشر به دارو در کار است، گفت: البته مشکل فقط در دارو نیست، بلکه نوع تغذیه و مسائل زندگی هم در افزایش بیماری‎ ها موثر بوده است؛ به‎ عنوان نمونه نانی که باید به مانند نان حضرت زهرا (س) در تنور پخته شود بر روی تنورهای آهنی می ‎پزیم.

 

این که نوادگان و شاگردان و وارثان خمینی، به طور آشکار کتاب می ‌سوزاند و برایش صلوات می ‌فرستند، ریشه در چهل و یگ سال جهل و جنایت و ترور سانسور در جامعه ما دارد.

بنابراین، اتفاقی که در روز‌های گذشته توسط آیت الله تبریزیان در ایران افتاده است، نه یک اقدام شخصی، بلکه اقداماتی که حکومت انجام می دهد و به فرد نسبت می دهند تا افکار عمومی را از واقعیت ها منحرف سازند! در همین دو ماه اخیر کلیت حکومت اسلامی جنایت های بزرگی علیه بشریت مرتکب شده است: کشتن ١٥٠٠ نفر در دی ماه، دستگیرد بین هفت تا ده هزار نفر از معترضین در همان ماه، موشک پراکنی به پایگاه های آمریکایی در عراق با فریاد «انتقام سخت» کشتن قاسم سلیمانی که حتی یک نفر هم تلفات نداشت و چند ساعت بعد شلیک دو موشک به هواپیمایی مسافربری اوکراین در تهران که که متاسفانه همه ١٦٥ تن مسافران و خدمه آن جان باختند و سه روز دروغ گویی در این مورد که هواپیما نقص فنی داشت و آغاز اعتراضات مردمی علیه این حکومت وحشی و آدم کش و دروغ گو و دزد، شخصی که با سوزاندن کتاب اصول طب هاریسون به گفته پیروانش پایان استفاده از داروهای شیمایی را کلید زده است! اکنون گفته می شود شلیک به هواپیمای مسفربری خطای انسانی بوده است که این ادعا را هم مانند ادعاهای گذشته شان، هیچ کس باور نکرده است.

 

هنگامی که کشور ایران به دست اعراب مسلمان فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد ابن ابی وقاص به عمربن خطاب نامه نوشته تا درباره کتب و به غنیمت بردن آن کسب اجازه کند. عمر نوشت که آن ها را در اب فرو افکنید چه اگر آن ها راهنمایی و راستی باشند خداوند ما را به رهبری کننده تر از ان هدایت کرده ‌است و اگر کتب اهل ضلال و گمراهی است پس کتاب خدا ما را از آن ها بی ‌نیاز کرده ‌است از این رو آن ها را در آب یا آتش افکندند.

مرتضی رواندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران پس از اشاره به نوشته ابن خلدون در مقدمه می نویسد:

یکی از آثار شوم و زیان‌ بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آن ها کلیه کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.

در جریان حمله سلطان محمود غزنوی به ری بخشی از کتاب خانه بزرگ ری به آتش کشیده شد و بخشی دیگر به بخارا یا به نقلی دیگر به غزنین انتقال یافت.

در اواخر سال ۱۳۸۴ با تغییر «مرکز امور مشارکت زنان» به «مرکز امور زنان و خانواده»  در دولت نهم، گفته شد که مدیریت جدید تصمیم داشته کتاب ‌های «کتاب خانه تخصصی زنان» را از بین ببرد، اما در لحظات آخر کار متوقف شده و به تعطیل کردن کتاب خانه و ایجاد محدودیت دسترسی به کتاب ‌ها اکتفا شد، هرچند که گفته می‌ شود تعدادی از کتاب‌ها از مرکز خارج شده و بازگردانده نشده است.

روز ۲۵ بهمن ۱۳۶۷، رادیو دولتی ایران حکم یا فتوایی از آیت ‌الله روح‌ الله خمینی، بنیان گذار حکومت اسلامی خواند که در آن بدون ذکر مستقیم نام سلمان رشدی، از «مسلمانان غیور سراسر جهان» خواسته شده بود او را و هم چنین «ناشرین مطلع از محتوای» رمان آیات شیطانی را «سریعا» اعدام کنند. رهبر وقت حکومت اسلامی ایران، کشته ‌شدگان این راه را نیز «شهید» خواند.

آیت الله علی خامنه ای، نیز چندین باراعلام کرده که فتوای آیت الله خمینی پابرجا می ماند و سلمان رشدی «مرتد مهدور الدم» است.

پس از فرمان روح‌ الله خمینی مبنی برکشتن سلمان رشدی افرادی در صدد اجرای این حکم برآمدند از جمله «مصطفی مازح» جوان لبنانی که پیش از همه توانسته بود با پاسپورت فرانسوی وارد هتل محل اقامت سلمان رشدی شود ولی در روز حادثه با انفجار زودهنگام بمبی که برای کشتن رشدی کار گذاشته بود، از هدفش بازماند و کشته شد.

در ژوئیه ۱۹۹۱ مترجم ایتالیایی «آیه‌های شیطانی» در یک حمله شدیدا زخمی شد. پس از او، مترجم ژاپنی هیتوشی ایگاریشی این رمان، به قتل رسید. در ۱۹۹۳، ناشر نروژی کتاب، در یک حمله مسلحانه شدیدا زخمی شد و در همان سال، مترجم ترک «آیه‌های شیطانی» عزیز نسین، از یک آتش‌ سوزی عمدی جان سالم به در برد. در این آتش سوزی سی و هفت نفر جان باختند. این واقعه به کشتار سیواس معروف شد.

 دفتر نشر «نیما» که ترجمه فارسی این کتاب را منتشر کرده بود به آتش کشیده شد و نیما نعمتی مدیر این انتشارات بارها تهدید شد. سردبیر مجله «خلق» چاپ سلیمانیه که بخشی از ترجمه کردی این کتاب را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده بود هدف حمله مسلحانه قرار گرفت. سردبیر از این حادثه جان سالم بدر برد ولی برمک بهداد مترجم کتاب از آن زمان پنهان شده ‌است در حالی ‌که تعدادی از روحانیون سلیمانیه و اربیل حکم قتل وی را صادر کرده‌اند.

به علاوه به برخی کتاب خانه ها از جمله در انگلستان مورد تهاجم عده ای مسلمان قرار گرفتند که کتاب آیات شیطانی را می فروختند.

در راستای همین فضای آکنده از خشم و نفرت بود که عده ‌ای متعصب مذهبی با دستاویز اعتقادات مذهبی خون عده ‌ای را ریختند، از جمله تئو فان خوخ، کارگردان هلندی که به اتهام «توهین به پیامبر» در شهر آنتورپ به قتل رسید. در دانمارک انتشار چند کاریکاتور، کشمکشی خشونت‌ آمیز به پا کرد و سرانجام در هفتم ژانویه ۲۰۱۵ چند مسلمان متعصب در پاریس به دفتر مجله فکاهی «شارلی ابدو» حمله بردند و ۱۲ نفر را به قتل رساندند. پزشک آذربایجانی را در باکو کشتند.

تحریک این آدم کشان، از جمله ریشه در فتوای خمینی در مورد سلمان رشدی دارد.

نهایتا حکومتی که ٤١ سال است نویسندگان و هنرمندان را به طور سیتماتیک سرکوب می کند؛ کتاب هایشان خمیر و یا به تیغ تیز ساسنور می سپارد؛ حکومتی که سعید سلطانپور شاعر کمونیست و عضو هیات دبسیران وقت کانون نویسندگان را اعدام و دو عضور جمع مشوریتی کانون، یعنی محمد مختاری نویسنده و شاعر و محمدجعفر پوینده نویسنده و مترجم را ترور کرده است و در این چهار دهه اجازه نداده است نویسندگان جامعه ایران، حتی یک دفتر برای خود داشته باشند اکنون سوزاندن کتاب طب داخای توسط یک آیت الله و پحش فیلم آن در شبکه های اجتماعی، تازه و جای تعجبی ندارد.

اصول طب داخلی هاریسون یکی از کتاب‌ های درسی شناخته ‌شده در زمینه طب داخلی است. چاپ اول این کتاب در سال ۱۹۵۰ منتشر شد و ویرایش هجدهم آن در سال ۲۰۱۱ منتشر گردید. اگرچه این کتاب موضوعات فراوانی را از عصب ‌شناسی گرفته تا بیماری ‌های عفونی شامل می ‌شود اما به طور ویژه بیش تر مباحث طب داخلی آن مورد توجه قرار می ‌گیرد. طب داخلی هاریسون به عنوان منبعی معتبر و یکی از کتاب ‌های اصلی متخصصان داخلی به شمار می‌ آید.

 

استفاده از ادبیات جاهلیت و خرافی مذهبی، ناامیدی برخی بیماران از طب مدرن و آشکار شدن برخی آسیب ‌های پزشکی جدید، از عوامل گرمی بازار تبریزیان و امثال اوست. مهم تر از همه،

آتش زدن این کتاب عمق جهل و کینه نسبت به علوم جدید را نشان می دهد. این کتاب سوزی در راستای بار گرمی و کسب سود است.

این اقدام فاشیستی آیت الله تبریزیان در سوزاندن یک کتاب معتبر علمی نشان می دهد که جهل و جنایت و دشمنی با علم و دانش بشری، تا چه اندازه در حکومت اسلامی ایران، نهادینه شده است.

علم پزشکی در ایران، به یک بازار پول ساز تبدیل شده ‌است و انباشتی از سرمایه‌ های اجتماعی، مالی، اقتصادی و ...

اقدام این آیت الله، تنها یک اقدام از صدها اقدام روزانه و سیستماتیک آیت الله ها و حکومت جهل و جنایت آن ها علیه بشریت و علم و دانش بشری است!

چهارشنبه نهم بهمن ١٣٩٨ - بیست و نهم ژانویه ٢٠٢٠

 

*فیلم این جنایت مقدس:

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/11/05/2188578/ واکنش-ها-به-آتش-زدن-کتاب-پزشکی-توسط-تبریزیان

 

 

مضحکه مقتدا صدر، شکست دیگری برای جمهوری اسلامی درعراق

مضحکه مقتدا صدر، شکست دیگری برای جمهوری اسلامی درعراق

جریان مقتدا صدر که طی ۱۷ سال از حاکمیت دولت ارتجاعی عشیره ای عراق بعنوان سخنگوی جمهوری اسلامی در پارلمان این کشور به ایفای نقش پرداخته است، با همیاری و همکاری جمهوری اسلامی آخرین مانوور خود را که کوبیدن میخی بر تابوت این جریان بود بنمایش گذاشت. روز جمعه ۲۴ ژانویه مقتدا صدر در فراخوانی به نیروهایش اقدام به نمایشی برای خودآزمایی در تحولات عراق کرد. در این تجمع که هواداران او در آن شرکت داشتند تلاش کرد قدرت نمایی کند.

یکم "قدرت نمایی نیرو"، دوم "خواست خروج نیروهای آمریکایی از عراق" و سوم پایان دادن به نقش بند بازی خود بین حکومت و مردم معترض.

ماموران امنیتی حکومت عراق اواخر هفته گذشته و همزمان با چراغ سبز جریان مقتدا صدر مبنی بر یک کاسه کردن موضع خود، به چند محل تجمع تظاهرکنندگان در بغداد، کربلا، ناصریه و ذیقار حمله کردند که ۱۴ کشته و ۳۰۰ زخمی از خود برجای گذاشت. ماموران امنیتی تمام تلاش خود را بکار گرفتند که محل استقرارمردم خشمگین و معترض را از آنسوی پل جمهوری و محل تمرکز و تجمع آنان در میدان تحریر را از تظاهرکنندگان پس بگیرند اما نتوانستند موفق شوند.

برای جریانات اسلامی روزهای جمعه که سنتا نمازگزاران در خطبه های مذهبی شرکت میکنند و بخشی از آنان الزاما هیچگونه همسویی با جریان فراخوان دهنده اسلامی هم ندارند، موقعیت مناسبی برای نشان دادن قدرت کاذب شان است. در جمهوری اسلامی، در عراق، در لبنان و در فلسطین جریانات مذهبی میکوشند از این روز سنتی نهایت بهره برداری سیاسی خود را بکنند. آنان جرئت این را ندارند که وزن واقعی خود را در روزهای عادی نمایش دهند.

دوم اینکه خواست خروج نیروهای آمریکایی از عراق نیز خواست اصلی جمهوری اسلامی است که آنرا طی سالهای متمادی به جریانات وابسته بخود در پارلمان عراق دیکته کرده است. جلسه غیر رسمی پارلمان عراق که متعاقب کشته شدن تروریست قاسم سلیمانی بمنظور ابراز همدردی با جمهوری اسلامی برگزار شد و در آن از سوی سه جریان شیعی در پارلمان عراق ( صدر، حزب الله عراق و حشد الشعبی )  خروج نیروهای آمریکایی مطرح شد که یکی از تقلاهای جمهوری اسلامی در ادامه سیاست "مرگ بر شیطان بزرگ " در تقابل با مردم عراق که خواهان خروج تمام و کمال جمهوری اسلامی از عراق هستند بود. مردم معترض و خشمگین در ایران اما پاسخ کوبنده ای در اعتراضاتشان به اراجیف جمهوری اسلامی دادند و در شعارهایشان گقتند، "دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست".

در عراق نیز طی تمامی دوره ها و بویژه شروع اعتراضات در اوایل اکتبر سال گذشته، آنچه که خواست اصلی مردم عراق در کنار دیگر خواستهای محوریشان بود و همچنان با قدرت تمام مطرح است، خروج کامل جمهوری اسلامی از عراق است. پیش از موشک پرانی جمهوری اسلامی به پایگاههای آمریکا و پیش از حمله حشد الشعبی به سفارت آمریکا و قبل از بدرک واصل شدن قاسم سلیمانی و گسترش تنش بین جمهوری اسلامی و دولت آمریکا، مردم قیام کننده در عراق با حمله به تمامی مراکز دینی، سفارتخانه و کنسولگری های جمهوری اسلامی در این کشور پیام رسا و روشن خود را به افکار عمومی در سطح جهانی رساندند که جمهوری اسلامی مسبب فقر و فلاکت، فساد و ارتجاع اسلامی در عراق است و باید گورش را از این کشور گم کند.

اکنون که حنای جمهوری اسلامی و داروسته هایش در پارلمان عراق رنگ باخته است و بدنبال مانوور جریان مقتدا صدر در روز جمعه ۲۴ ژانویه، مردم انقلابی در عراق در جریان تجمعات اعتراضی خود اعلام کردند و گفتند که میدان تحریر و دیگر میادین تجمعات اعتراضی در بصره، ناصریه، ذیقار و دیگر شهرهای عراق زنده است و تا رسیدن به خواستهایش که پایان دادن به حکومت احزاب و جریانات، عشیره ای و اسلامی و خروج جمهوری اسلامی از این کشوراست چادرهایشان را برافراشته تر خواهند کرد. مردم و جوانان در ناصریه اعلام کرده اند حال که ماموران امنیتی چادرها را به آتش کشیده اند اینبار محل استقرار خود را با بلوک و سیمان خواهیم ساخت.

آنچه که طی یک ماه اخیر بین مردم قیام کننده و حکومت احزاب عشیره ای اسلامی این کشور روی داده است، نه تنها تحمیل بحران و بن بست به حکومت عراق از سوی مردم ناراضی همچنان ادامه دارد بلکه شکستهای ممتد و پی درپی به جمهوری اسلامی را نیز با خود بهمراه داشته است.

مانوور کذایی مقتدا صدر نمونه ای دیگر از شکست جمهوری اسلامی در مقابل قیام و انقلاب مردم بپا خاسته عراق بود. هیچ طرح، ترفند و توطئه ای از سوی جمهوری اسلامی علیه مردم قیام کننده در عراق قادر نخواهد بود عزم جزم آنان را تا دست یابی به خواستهایشان که یکی از آنها بیرون راندن جمهوری اسلامی از عراق است مانع شود.

 

٢٩ ژانویه ٢٠٢٠

 

 

January 29, 2020

هیتلر و خدمت بی پایانش به جامعه یهودیان جهان!

هیتلر و خدمت بی پایانش به جامعه یهودیان جهان!

روز دوشنبه تاریخ  2020/01/27هفتادو پنجمین سالگرد هولوکاست بود و به همین خاطر ٢٧ ژانویه روز گرامیداشت قربانیان هولوکاست نام گرفته است. دیروز نخست وزیر اسرائیل بینیامین نیتانیاهو همراه سران حکومت لهستان این روز را در لهستان گرامی داشتند. همچنین دولت آلمان و ایتالیا و برخی دولت های دیگر نیز مراسم گرامی داشت قتل و عام یهودیان را بر گزار کردند.

طبق اسناد متفرقه جهانی، هیتلر نازی از سال 1941 تا سال 1945 در آلمان و کشورهای همجوارش دست به پاکسازی نژادی و عقیدتی زد و نزدیک به ١١ میلیون انسان بی گناه از زن و مرد و جوان و کودک را به شیوه ای وحشیانه توسط کوره های آدم سوزی و گاز خفه کن در نقاط مختلف آلمان و لهستان و مکانهای دیگر به خاکستر تبدیل کرد. اما جالب اینجاست که کل پروسه این کشتار جمعی توسط نازیست های آلمان همگی بنام یهودیان ثبت گردید. در حالیکه ابعاد کشتار انقلابیون و کمونیست و سوسیال دمکراتهای آلمان و فرانسه و لهستان و ایتالیا و کشورهای تصرف شده توسط نازیست های آلمانی خیلی بیشتر از یهودیان این کشورها بود. اما  امپریالیسم جهانی همچو آمریکا و بریتانیا کل این جنایات انسانی را بنام قوم یهود ثبت کردند و آنرا بهانه ای برای تشکیل کشور اسرائیل در سال 1948 در جوار و  داخل خاک مردم فلسطین کردند و چندین میلیون انسان مبارز و انقلابی و کمونیست یکباره به فراموشی سپرده شد.

٧٢ سال است که کشور اسرائیل تشکیل شده و ٧٢ سال است که دولت اسرائیل به شیوه ای وحشیانه تر از هیتلر دارد مردم فلسطین و برخی کشورهای عربی دیگر را قتل و عام و از خانه هایشان بیرون و آواره می کند و هر ساله بر وسعت خاک خود می افزاید. این اعمال جنایتکارانه دولت های متلون اسرائیل با پشتیبانی مستقیم دولت های جنایتکار و ضد بشری آمریکا و بریتانیا و برخی کشورهای اروپایی انجام میگیرد. تا کنون دولت اسرائیل ضمن راندن و بیرون کردن  میلیونها انسان و خانواده زحمتکش فلسطین و اردن و سوریا و مصر، ده ها شهر و شهرک را در خاک این ممالک تأسیس و میلیون ها یهودی را از کشورهای دیگر به آنجا منتقل نموده و در این شهرها اسکان داده اند. آخرین مورد آن واگذاری و به رسمیت شناختن بلندیهای جولان که جز خاک سوریا می باشد توسط رئیس جمهور آمریکا ترامپ به سرزمین اسرائیل افزوده گردید و هم اکنون دولت اسرائیل مشغول درست کردن یک شهر بنام خود ترامپ در این منطقه است. حتی شهر بیت المقدس که در اساس خاک فلسطین ها می باشد و در این سالهای اخیر به هر دو ملت فلسطین و اسرائیل تعلق داشت به عنوان پایتخت رسمی اسرائیل از طرف آمریکا و چند کشور دیگر به رسمیت شناخته شد و آنها سفارتخانه های خود را از تل آویو به اورشلیم ( بیت المقدس) منتقل نمودند در حالیکه فلسطین ها هم آنرا پایتخت خود به شمار می آورند.

غیر از این همه قتل و عام سیستماتیک و توسعه طلبی و کشور گشایی آشکار، دولت اسرائیل ٧٢ سال است که به بهانه پوچ قتل و عام یهودیان از خیلی کشورهای اروپایی بخصوص کشور آلمان دارد سالانه باج کلانی میگیرد و بیلیاردها دولار را از اینطریق عاید خود می کند و توسط همین باجگیری بیشرمانه به توسعه مدرنترین سلاحهای مخرب پرداخته و هم اکنون صاحب بزرگترین زرادخانه اتمی و اسلحه کشتار جمعی در جهان است. این آن خدمتی است که در واقع هیتلر به جامعه یهودیان جهان و اسرائیل کرده است. هیتلر و اعمال وحشیانه نازیسم آلمان در واقع باعث تسریع و تعجیل تشکیل دولت یهودیان و انسجام آنها در کل جهان گردید.

آمریکا  و بریتانیا به خاطر اهداف پلید و  مشخص و توسعه طلبی خود در منطقه خاورمیانه اسرائیل را همچو گرگ گرسنه  و  ویروس کرونا به جان مردم زحمتکش منطقه انداخته و به بهانه مسئله هولوکاست و قتل و عام یهودیان سالانه بیشتر دولت های اروپایی را به دادن باج هنگفت وادار و تحت فشار قرار می دهند. اینها عمدا مسئله هولوکاست را به عرش اعلاء رسانده اند ، تا بدینوسیله ابعاد و وسعت جنایات ضد بشری خود را در ناکازاکی و هیروشیما ژاپن و به خاک و خۆن کشیدن مردم ویتنام و افغانستان، لیبی، سوریا، عراق و یمن غیره را تحت نام دمکراسی پوشالی و مبارزه علیه تروریزم لاپوشانی و توجیه کنند. اگر دقیقا به ابعاد جنگ افروزی و جنایات آمریکا در چند دهه اخیر بنگرید، بدون هیچ شک و تردیدی وسعت و ابعاد جنایات و انسانکوژی و آوارگی مردم نقاط مختلف جهان توسط آمریکا و هم پیمانان جنایتکار او صد برابر جنایات هیتلر و نازیزسم آلمان است. یا اینکه  تاریخا  وسعت جنایات دولتهای متلون  و فاشیزم  ترکیه نسبت به اقلیت های قومی و دینی و پاکسازی نژادی همچو ملت ارامنه و بخصوص  ملت کرد در ترکیه و سوریا صد چندان بیشتر از مسئله هولوکاست می باشد، اما دولتی در جهان پیدا نمی شود که نامی از این هم جنایات ضد انسانی را که تا به امروز در حق به ملت کرد انجام می گیرد ببرد. مثل اینکه فقط مردم یهود انسانند و بقیه حیوان و در جدول انسان قرار نمی گیرند. این آن سیستم فاسد و ضد انسانی سرمایه داری جهانی است که دارد ٩٥٪ مردم دنیا را طبق امیال و منفعت اقتصادی و نظامی یک مشت خانه طلایی گندیده به خاک و خون می کشد. در سایه این نظام و سیستم پوسیده و ضد بشری سرمایه داری اکثریت مردم دنیا به برده ای بی اختیار تبدیل شده اند. ساعت پنج صبح با زدن لارم تلفن همه بیدار می شوند و روانه کارخانه و فابریک و محل کار و دستفروشی می گردند و  ساعت چهار و پنج بعد ازظهر خسته و کوفته و  بی اختیار به خانه باز میگردند و بعد از صرف لقمه نان و غذایی دوباره خود را برای فروختن نیروی جسمانی و عقلانی خود آماده میکنند. این آن سیستم ضد انسانی ای است که هولوکاستی را به کره مریخ می رساند و  بر سر صدان هولوکاست و نسل کشی دیگر پرده سیاه و سکوتی می کشد.

عزت دارابی

2020/01/29

 

رقص جانیان درکاخ سفید، شرم بر دنیای وارونه!

صحنه نمایش و به معنای دقیق کلمه رقص ترامپ - نتانیاهو حول  طرح "معامله قرن" را همانند خیلی ها به سختی تحمل کرده و دیدم.نمایشی مشمئز کننده انباشته از گستاخی و زورگویی، دروغ و جعل و تملق متقابل به هم  دو سرکرده دولتهای دست راستی و تروریستی آمریکا و اسرائیل در قالب ریاکارانه "صلح و صلح طلبی". به دنبال، خیل مفسران مرتجع و بورژوایی اندرباب کم و کیف و اهمیت و ضعفهای احتمالی "طرح قرن"وراجی کرده و قلمفرسایی کردند. تفسیرها و بررسیهای نزدیک به حقیقت بسیار اندک شنیده شد. اگر این طرح ضد انسانی همانند بسیاری از طرحهای ارتجاعی روی کاغذ باقی میماند، میشد آن را جدی نگرفت، اما تلخی مساله آنجا است که معماران این نقشه سرکردگان دو دولت تروریستی هستند که بیش از هفتاد سال است دست در دست هم خون مردم رنجدیده فلسطین را در شیشه کرده اند. چندین دهه تباهی و بن بست کنونی در منازعه فلسطین - اسرائیل را موجب شده اند و اکنون هم قصد ادامه آن را دارند! شرم بر نظم سیاسی و بشریت و دنیای ارونه ای که چنین روندها، اتفاقات و طرحهای به غایت ضد انسانی را از خود بیرون میدهد و تحمل میکند.  

بررسی جامعترطرح "معامله قرن" را در مطلب دیگری پی میگیرم. در این یادداشت کوتاه همین را تاکید کنم، این طرحی برای صلح و یا دقیقتر بگویم همانند "طرح اسلو" در اوایل دهه نود حتی برای "سازش قابل قبول" میان طرفین نیست. این طرح به قیمومیت درآوردن دایمی و نهادینه شده مردم فلسطین در یک جغرافیای محدود به گفته نتانیاهوی راسیست تحت حاکمیت "دولت یهود اسرائیل" است. دولتی خود گردان (بخوان سرگردان) بدون قدرت نظامی و انتظامی و حتی اقتصادی و اداری کامل، چشم براه الطاف و صدقه های دولت مذهبی،نژادی اسرائیل. یعنی رسما برقراری سیستم آپارتاید نژادی در سرزمینهای فلسطینی. در دهه پایانی قرن بیستم با جارو شدن آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی تحت رهبری نلسون ماندلا، دنیا و بشریت امید به بهبود مثبتی را تجربه کرد، اکنون و در دهه دوم قرن بیست و یکم با دست بالا پیدا کردن راست افراطی، آپارتاید نژادی و به اعتقاد من "کولونیالیسم" میرود بر مردم مبارز و محنت کشیده فلسطین مجددا تحمیل شود. ترامپ راسیست در نظر دارد، این کولونیالیسم را به ضرب پول تحمیل کند. هرچه باشد نفس اینکه طرح "معامله قرن" امکان رونمایی شدن را پیدا میکند، ننگ بشریت امروز است. اما  بشریت مترقی و نیروی آزادیخواه و در راس آن طبقه کارگر و سوسیالیسم میتواند به خود آید و نظم وارونه سرمایه و معماران و بازیگران ضد انسان آن را افسار زند. به این چشم انداز امیدوارم و باید آن را ممکن کنیم.

***

آسیب شناسی اپوزیسیون در ایران

آسیب شناسی اپوزیسیون در ایران

برایِ بیشترِ تلاشگران در جنبشهایِ آزادیخواه و عدالتجو برای ایران، روشن است که یکی از دلایل برای تداوم حکومت جمهوری سلامی، نبود یک اپوزیسیون متحد و فعال از کنشگران و جریاناتِ دمکرات (چپ، لیبرالِ آزادیخواه و ملی گرا) در صحنهِ مبارزه با جمهوری اسلامی میباشد. در موردِ آسیب شناسی از اپوزیسیون، مشکلاتِ زیادی دیده میشود و در اینجا به برخی اشاره میگردد. بخشی از فعالانِ سیاسی از ابتدای انقلاب 1357، همواره بر آن بوده اند که میتوان برخی از مسئولانِ اداری کشور را از انحرافاتِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منصرف نموده، و از طریقِ فشارِ توده ها از پایین، برنامه های آزادیخواهانه و عدالتجویانه تقویت گردند. در این پروسه روشهائی از قبیل حمایت از جناح هایی از حکومت و مشخصا اصلاح طلبان و یا بدون رویارویی با حکومتگران، فعالیت در عرصه جامعه مدنی و کمک به شکل گیری گروه های مستقل اجتماعی، اتخاذ گردیده اند.

گروه های دیگر که ایدوئولوژیک و عمدتا چپگرا هستند با توسل به برداشتهای تجریدی و نابهنگام (بلحاظ جغرافیائی، تاریخی و فرهنگی) از آرمانهایِ خود و کوبیدن بر طبلِ تغییر ناپذیر بر ایده ها و پراتیکهای تاریخیِ سیاسی، دوران کنونی را متعلق به دگرگونیِ بلافاصله رادیکال دانسته و بخشِ چپِ آن، تمامی فعالان و جریانات را که در این مقطع به وقوعِ انقلاب سوسیالیستی و بدان خاطر تلاشِ منحصر برایِ ایجادِ رهبریِ رادیکال و ضدِ سرمایه داری اعتقاد نداشته باشند را در سویِ کمپِ مردمی نمیدانند. در واقع، ازین نگاه بخش بسیار بزرگی از دمکراتها و چپها در اپوزیسیونِ واقعی و مردمی جای نمیگیرند.

البته کاستی هایِ بسیار دیگری نیز وجود دارند. اما برا یِ کوتاه نمودنِ این نوشته، در اینجا، کنارِ این دو برداشتِ انحرافی، به گرایش نسبتا درست، سازگار با واقعیتهای اجتماعی و مناسب برای ایجاد انسجامِ اتحادیِ گسترده در بین فعلان و جریاناتِ مترقی در اپوزیسیون اشاره میگردد. در ایران، مانند بسیاری از دیگر جوامع، آرایشِ طبقاتی در جامعه متنوع است. چشم اندازِ تاریخی که سمتگیریِ تحولات در جامعه را به سویِ دو قطب سرمایه دار و پرولتاریا ارزیابی می نمود، به لحاظ کمی و کیفی تبلور نیافته است. تقریبا در سراسرِ دنیا در کنار اقلیتی بسیار کوچک از صاحبانِ سرمایه و قدرت (بین 1 تا 3 در صد) و تضعیفِ  طبقهِ متوسط؛ جمعیتِ بالای 80 درصدی با تفاوتهایِ نسبتا کوچک به لحاظِ داشتنِ ثروت و قدرت؛ به طبقات و اقشارِ کارگر، کارمند، زحمتکش، محروم و دارایِ سرمایهِ اندک تعلق دارند.

در عین حال، با اینکه در اغلب جوامع جمعیتِ کمتر از 50 درصد حقوق بگیر هستند، اما سطحِ زندگی بینِ اکثر صاحبکارانِ کوچک و خرده سرمایه داران با کارمزد بگیران تفاوتِ زیادی ندارد. در ایران که تورم بالای 50 درصد است، " 40 تا 45 در صد جامعه شهری در زیر خط فقر" و " 6 میلیون بیکار" وجود دارد. در چارچوب سیاستهایِ نئولیبرال، تیمِ دولتِ روحانی و وابستگانِ سرمایه دار "هم در بخشِ خصوصی و هم در بخش دولتی و هم شبه دولتی، صاحبان منافع اقتصادی هستند" ( فریبرز رئیس دانا، اخبار روز، گرفته شده از روزنامه آرمان ملی ۲۷ آذر ۱۳۹۸). در واقع، بودجهِ دولتی عمدتا بر اساسِ مالیات بر ارزش افزوده (مالیات بر مصرف) صورت میگیرد (اخبار روز 30 نوامبر2019) که بسیار ناعادلانه و به ضررِ طبقات پایین میباشد. طبق این نوع برنامه هایِ اقتصادی در امتدادِ بحرانِ ساختاری در مناسباتِ فاسدِ سرمایه داریِ ایران و بخشا انجمادِ سیستمِ اعتباریی کشور، "جز ثروتمندتر شدنِ حلقه ثروتمندان" روندِ دیگری در جریان نیست .

تحتِ سلطهِ نظام ارتجاعی و یک رژیم ستمگر و فاسد، علاوه بر وجودِ آرایشِ غیر متعارفِ اجتماعی و بسیاری از موانعِ سیاسی و همچنین فرهنگی در ایران، ضروری است که اهدافِ آزادیخواهانه و برابری خواهانه در درجهِ اول عمدتا بر رویِ محورِ مبارزاتِ جنبشهایِ دمکراتیکِ اجتماعی در داخلِ کشور جهتِ برکناریِ جمهوریِ اسلامی و استقرارِ دمکراسی صورت گیرد.  البته جنبشهایِ مردمی مشخصاتِ بومی خود را با مجموعه ای از خصلتهایِ متنوع دارند ومهم است که گرایشهایِ مترقی و در سطح ممکن فرا سرمایه داری تقویت گردند. برایِ مثال، مخالفتِ قاطع با دخالت از جانبِ قدرتهایِ خارجی و اصولا مقابله با تعرض هایِ سیاسی و نظامیِ امپریالیستی که نهایتا خواهانِ "انتقالِ ارزشِ اقتصادی از کشور تحتِ سلطه" هستند ( امپریالیسم و آینده‌ی ما / پرویز صداقت، نقد اقتصاد سیاسی، 4 اکتبر 2019)، اهمیت دارد. در عین حال خط کشی با ایده هایِ طرفدارِ نظام موروثی و جریاناتِ وابسته به دولِ خارجی، اپوزیسیون مردمی را از ناهنجاریهایِ سیاسی مبرا میکند.

اما بیرون از اصولِ حیاتیِ سیاسی مانندِ آنچه که در خطوطِ بالا اشاره گردید، شکل گیریِ یک اپوزیسیونِ متحدِ مردمی نمیتواند که صرفا بر اساسِ خطوطِ ایدئولوژیک (ب.م. سوسیالیسم و مذهب) انسجام یابد. ایده هایِ آزادیخواهانه و عدالتجویانه بطورِ نامشخص و فرموله نشده در میان اکثریت مردم وجود دارند و در سراسر جهان در جنبشهایِ مردم (ب.م. کارگری، زنان، محیط زیست، ضد خشونت پلیس، ضد تبعیضاتِ نژادی و جنسیتی)،افرادِ غیر مذهبی، مذهبی، سوسیالیست و دمکرات هایِ ناروشن در موردِ آسیب هایِ سرمایه داری، مشترکا فعالیت میکنند. در ایران، حرکتهایِ وسیع اعتراضی، بویژه از دی ماه 1396 ببعد، در ابتدا حول مطالبات اقتصادی شروع شد و در پروسهِ تاریخی در جهتِ مقابله با خفقان سیاسی و ستمهایِ اجتماعی سمت و سوی گسترده تری یافته، بخشی از جنبش بخود ابعادِ ضد استثماری و ضد امپریالیستی گرفت.

اما این حرکتِ دمکراتیکِ مردمی عمدتا در محدودهِ مطالباتِ آزادیخواهانهِ سیاسی و عدالتجویانهِ اقتصادی و اجتماعی شکل گرفته است. کنشگرانِ سیاسی و معتقد به ایجاد انسجام در اپوزیسیون مناسب است که با توجه به ایده هایِ غالبِ سیاسی و اجتماعیِ عمده شده از سویِ اکثریتِ توده های مردم، مسیرِ مبارزه را انتخاب کنند. مهم است که سمت و سویِ سیاسیِ موجود در بین فعالانِ جنبشهایی اجتماعی را بدرستی شناسائی کرد و بر اساسِ توانمندی هایِ ممکن ماهیت و مضمونِ شعارها و اهداف را معین نمود. در خیزشِهایِ دی ماه 96  و آبان ماهِ 98 اکثر تظاهرکنندگان به طبقات متوسط و تهی دست و از جمله کارگران، کارمندان، متخصصان، فعالانِ خرده پا، بیکاران و محرومان تعلق داشتند. با توجه به نوع شعارهایِ طرح شده میتوان گفت که افراد و جریانهایِ شرکت کننده عمدتا در راستایِ مقابله با استبدادِ سیاسی/مذهبی و طرحِ مطالباتِ عدالتجویانهِ اقتصادی حرکت نموده، دارایِ صفوفِ وسیعی از طبقاتِ  متنوع و متاثر از ایده هایی طبقاتی و غیر طبقاتی بوده اند. در واقع مرکزِ ثقل این جبهه از جنبشهایِ مردمی را که هنوز انسجام نگرفته است، ایدهِ دمکراسی خواهی، عدالت طلبی و مقاومت در مقابل دخالت قدرتهایِ خارجی تشکیل میدهد.

بر این اساس، نبود یک اپوزیسیونِ متحد از افراد و جریاناتِ فعال در جنبشهای اجتماعی در داخل ایران، معضلِ اساسی در مقابلِ مردمِ آزادیخواه و برابری طلب میباشد. بر عهدهِ کنشگران و تلاشگرانِ آزادیخواه و عدالتجو، بویژه در داخل کشور است که در امتدادِ مشارکت در مبارزاتِ حق طلبانهِ مردم و کمک به طرحِ مطالباتِ عام و دمکراتیک، همچنین با عمده کردنِ نیاز به عبور از نظامِ موجود، ضرورت برای ایجادِ اتحادی گسترده از مبارزان آزادیخواه، دمکرات، ضد امپریالیست و ساختار شکن را دامن بزنند. توده های مردم خواهان انجامِ این حرکتِ مترقی و سرنوشت ساز هستند.

فرامرز دادور

28 ژانویه 2020   

January 28, 2020

سانسور باور نکردنی در فیس بوک!

سانسور باور نکردنی در فیس بوک!

" ترکیب تکنولوژی مدرن با خرافات خردستیز را در قرن بیست و یکم چگونه می توان درک و هضم کرد؟
 با ورود ماشینها و قطارهای مسافرتی ژیروسکوپی به شهرها مشکل ترافیک حل خواهد شد!"
مقاله فوق را سه سال پیش نوشته بودم، فیس بوک یادآوری کرده بود... هر وقت خواستم به اشتراک بگذارم نوشت: شما نمی توانید این مقاله را به اشتراک بگذارید زیرا محتوایش با پرنسیپ ها و استانداردهای ما مطابقت ندارد!... پرواضح است که گزینه اعتراض را هم گذاشته اند! اما زمانیکه روی گزینه اعتراض کلیک می کنم فقط صفحه سفید باز می شود یعنی هیچگونه امکان اعتراض و اصلاح موجود نیست!
شاید یکی از راه های ممکن این باشد که شما سطر اول را که تیتر مقاله بود در صفحه خودتان جستجو کنید بعد از پیدا کردن مقاله جهت راستی آزمایی، لینک آنرا کپی کرده و در صفحه خود به اشتراک بگذارید و نتیجه را ملاحظه بفرمائید که قابل اشتراک گذاری هست یا نه ؟...
من حتی نمی توانم لینک این مقاله را از طریق پیام خصوصی فیس بوک به کسی بفرستم! می نویسد شما حق ندارید این مقاله را به کسی بفرستید!....
در این مقاله فقط سعی کرده ام رابطه علم و ادیان بنیادگرا را کمی توضیح دهم. بیشتر یک خبر علمی است و افشای خرافات مذهبی از جمله مسیحیانی که در امریکا گروهی تشکیل داده اند که معتقدند بزرگترین تئوری توطئه در جهان امروز این استکه عده ای بدروغ تبلیغ می کنند جهان کروی است! در حالیکه در کتاب مقدس از طرف خداوند گفته شده جهان مسطح است!...
از متن:
 "متوقف کردن رشد علم و تکنولوژی یا انسانی کردن سیاست؟
 فاجعه بشریت رشد علم و تکنولوژی نیست، و خیلی ها بی جهت از رشد علم و تکنولوژی می ترسند. فاجعه در میدان سیاست و جهان طبقاتی رخ می دهد! نظامی که علم و تکنولوژی را در دست مشتی میلیاردر و افرادی مانند ترامپ یا جرج بوش یا برلوشکونی... و در آینده احتمالا در دست رهبران نئوفاشیست علنی قرار خواهد داد، فاجعه واقعی است!
مالکیت خصوصی مقدس ترین ستون نظام سرمایه داری اجازه نمی دهد توده ها کوچکترین امکان کنترلی را بر شرکتهایی اعمال کنند که عملا جهان ما را بدنبال منافع شخصی خود می کشند! به همین دلیل دمکراسی موجود یعنی تضمین منافع طبقه حاکم و قربانی کردن منافع توده ها در مقابل منافع طبقه حاکم. اخیرا در هلند دولت لیبرال به رهبری آقای مارک روته تصمیم گرفت از شرکتهای چند ملیتی 5.6 میلیارد اورو کمتر مالیات بگیرد تا آنها اذیت نشوند و به کشورهای دیگر مهاجرت نکنند! پس این 5.6 میلیارد اورو را از کجا جبران خواهند کرد؟ از جیب توده های فقیری که با این قوانین هر روز فقیرتر می شوند! بعد می گویند پناهندگان و مهاجران موجب از بین رفتن دولت رفاه می شوند! سپس وانمود می کنند که از رشد بیگانه ستیزی و راسیسم و نئوفاشیسم حیرت زده اند!
فاجعه بنیادگرایی دینی تنها منحصر به مسلمانان نیست! طبق آخرین نظرسنجی ها در سال 2017 در امریکا 89% مردم به خدا اعتقاد دارند. بیش از 50% مردم طبق آیات کتاب مقدس مسیحیان باور دارند که خورشید دور زمین می چرخد و خدا کره زمین را در عرض دو روز آفرید!
آیا می توانید تصور کنید که در کشوریکه حداقل تاکنون بالاترین مقام را در علم و دانش و تکنولوژی و اختراعات حفظ کرده، بخش عظیم مردم آن کشور از نظر ذهنی در دوران پارینه سنگی بسر می برند؟!
در اروپا و امریکا و اسرائیل مشتی راسیست و نئوفاشیست و نژاد پرست و ناسیونالیست افراطی مثل قارچ رشد می کنند! چرا؟
 اگر بخواهم برای طرح مشکل از زبان علم کامپیوتر دو واژه را قرض کنم، مسئله را اینگونه فرمولبندی می کنم: پارادوکس نظام سرمایه داری این است که مدرن ترین سخت افزار ها را که محصول بالاترین درجه تکامل علوم دقیقه هستند به بازار مصرف روان می کند. در همان زمان نرم افزارهای دوران پارینه سنگی را بر مغز انسانهایی سوار می کند، که قرار است براین سخت افزار ها سوار شوند! ذهن انسانها را برای کنترل بهتر با ادیان و خرافات و باورهای خردستیز تنظیم می کند، نه با دستاوردهای علوم اجتماعی امروز! در امریکا اکنون گروه هایی هستند که طبق آیات کتاب مقدس الهی تبلیغ می کنند که جهان مسطح است! آیا این درجه از حماقت و انکار تمامی علوم قابل تصور است؟...
پارادوکس ترکیب سخت افزار قرن بیست و یکم را با نرم افزار چندین هزار سال پیش چگونه می توان درک و هضم کرد؟
 راز این معما را چرچیل یکی از نوابغ نظام سرمایه داری به زیباترین نحو بیان و آشکار کرده است!
چرچیل ارزشهای اخلاقی حاکم بر جهان کاپیتالیستی را بدرستی در یک جمله خلاصه کرده است: " ما دوستان دائمی یا دشمنان دائمی نداریم، ما فقط منافع دائمی داریم!"
منافع آنها یک روز از قذافی بهترین دوست می سازد که همه رهبران اروپا دستش را می بوسیدند، روز دیگر دشمنی ساخت که بدستور آنها چاقو را در باسنش فرو کردند تا به توهین آمیزترین نحود دوست دیروزی خود را بکشند، تا با غارت سرمایه و ثروت های کشورش منافع دائمی خود را حفظ و تضمین کنند!... "

سانسور شدید به نفع ترامپ، به خاطر انتخابات ریاست جمهوری امریکا
 شاید یادداشت مرا به خاطر نقد ترامپ و نزدیک شدن انتخابات امریکا "فعلا" سانسور کرده اند!... بزبان دیگر تا اطلاع ثانوی حداقل در فیس بوک کسی حق ندارد علیه ترامپ مقاله یا نقد جدی بنویسد! زیرا فیس بوک با هوشمندانه ترین برنامه ها الگوریتم گشت ارشاد اینترنتی را تدوین کرده و اعلامیه ها و مقالاتی را که این الگوریتم بدرجات مختلف نامطلوب تشخیص می دهد، کاربران فیسبوک نمی توانند مشاهده کنند!... درست مثل گشت ارشاد در جمهوری اسلامی که اعلامیه هایی را که علیه رهبران نظام جمهوری اسلامی به دیوارها زده اند بسرعت محو می کنند تا مبادا مردم با محتوای آنها آشنا شوند!... مهم است که بدانید فیس بوک سانسور را بسیار هوشمندانه و در سطوح مختلف  انجام می دهد... مقاله مرا در باره ماشین های ژیروسکوپی نمی توان به اشتراک گذاشت ولی هنوز در صفحه فیس بوک من می توان ملاحظه کرد و خواند! ولی مقاله "برنده و بازنده واقعی انتخابات آمریکا کیست؟ " را بطور کامل حذف کرده اند! ...


https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1478148472204383 


خطرناکترین مسئله سانسور در شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک این استکه تقصیر سانسور را به گردن الگوریتم های ریاضی و برنامه های کامپیوتری می اندازند که انسان زنده و جوابگو نیستند! ... بنوعی خدای نامرئی و غیرقابل دسترس و مبرا از مسئولیت هستند!... ترامپ مدتهاست که با دروغگویی بی شرمانه و تهدید رسانه ها و روءسای جمهور کشورهای دیگر مانند رئیس جمهور اوکراین و ... از انتشار حقیقت جلوگیری می کند!... این امر چنان هنرمندانه به پیش می رود علیرغم اینکه همه می دانند ترامپ دروغ می گوید، اخبار جعلی را بجای واقعیت منتشر می کند و تمامی مخالفان را متهم می کند که اخبار جعلی منتشر می کنند! چنان فضای بغرنج و مه آلودی درست می کنند که سرانجام همه می فهمند داستان چیست ولی به امید گذرا بودن فساد و سانسور در عمل آنرا تحمل می کنند!... فاشیسم همواره به شیوه ای هوشمندانه، خزنده و نامرئی در مرزهای مبهم مجاز و غیرمجاز، سانسور و سرکوب را به پیش می برد و زمانیکه خطر برای همه قابل تشخیص می شود دیگر کار از کار گذشته و برای مقاومت موثر دیر شده!...
 " ... یادمان باشد که محدود کردن دمکراسی به شمردن آرای صندوقهای انتخاباتی چه فجایعی ببار آورده و می آورد! هیتلر بدرستی گفته بود که من دمکراسی را به شیوه دمکراتیک نابود خواهم کرد! اول به شیوه "دمکراتیک" از طریق صندوق آرا به قدرت رسید سپس با تصویب قوانین جدید در پارلمان فاشیستی، بشیوه "دمکراتیک" مخالفان فاشیسم را نابود کرد، ازجمله 96 نماینده پارلمان آلمان را که سوسیالیست یا کمونیست بودند، به اصطلاح به شیوه دمکراتیک کشتند!... این روزها اغلب "منقدان" رسانه ها ترامپ را به مثابه یک فرد خوشیفته غیرقابل کنترل معرفی می کنند! انتقاد به خصوصیات فردی و جنبه های احساساتی قضیه، هوشمندانه ترین شیوه پنهان کردن ریشه واقعی مشکلات و گمراه کردن توده ها و نجات طبقه حاکم است!... ترامپ یک فرد نیست، او بهترین نماینده بخش غالب طبقه حاکم بر امریکاست! بدون حمایت طبقه حاکم او یک ثانیه نمی تواند سرکار بماند! فعلا بخاطر وضعیت شکننده امریکا در رقابت اقتصادی با چین و دیگر رقبا طبقه حاکم امریکا به یک باج گیر علنی مانند ترامپ نیاز دارد... رشد قارچ وار راست افراطی و نئو فاشیسم هم بی دلیل نیست... این مسائل را باید بسیار جدی گرفت قبل از آنکه دیر شود!..."

ابعاد قدرت انحصاری رسانه ها باور کردنی نیست!...


مسئله بسیار آموزنده برای کسانیکه علیه سانشور رسانه ها مبارزه می کنند این استکه بدانند الگوریتم سانسور بسیار ظریف و پیچیده در سطوح مختلف عمل می کند! حداقل در یادداشت من در دوسطح عمل کرده. مقاله " ترکیب تکنولوژی مدرن با خرافات خردستیز را در قرن بیست و یکم چگونه می توان درک و هضم کرد؟" در صفحه من می توان مشاهده کرد ولی نمی توان به اشتراک گذاشت ... ولی مقاله


" برنده و بازنده واقعی انتخابات آمریکا کیست؟" بطور کامل حذف شده است!...


با احترام،
 احمد پوری (هلند) 20 – 01 –        


پیوند این یادداشت در صفحه فیسبوک: 2020


https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3124858907533323?__xts__[0]=68.ARDq7xZn1lwEUU3dj21yU4UcYGfMLZ008b2S_23
p7-9xbfMEX0NVBlqDhNQHji7r10-fOxmW7Zjv2lUVWBuFQVMkfhUFXTqf3u3Vewo-NL9rtl4noR9XGwzN_PuOF3xLrYDLWLrZzqou3HFJr4xy_iGkQcYSswTe
pEQdY8BY0m4i4fslXkS4nz16QGCS8NsepWENdy0Yxj0POHdXV3xZ
ezqGki_rghSjOthN81Dcp_I2trTxD11dtx3L6X0xl9g2k09AKvQtO
Bm_PV6w9hlsYL8nFfz4WpHlxs0srbJPU9XmPDhzBx5MnNt8Pq
WHQtukQ9nDdns10KWjsrrRBdTxd7cCxw&__tn__=C-R

جنگ افغانستان، زخمی بر پیکر بشریت که باید التیام یابد ... بخش پنجم: رویزیونیست ها و اسلام گرایان!

جنگ افغانستان، زخمی بر پیکر بشریت که باید التیام یابد

بخش پنجم: رویزیونیست ها و اسلام گرایان!

امپریالیسم آمریکا همواره عملیات تجاوز و اشغال نظامی، نفوذ و سلطه اش در کشورهای مختلف را با تکیه بر «متحدین محلی» اش پیشبرده است و برای یافتن این «متحدین» همیشه ارتجاعی ترین و بیرحم ترین نیروهای سیاسی هر کشور را رصد کرده: از نظامیان شیلی و گواتمالا تا شبه نظامیان موسوم به «کنترا» در نیکاراگوئه. و از آن ها برای نابود کردن نیروهایی که سد راه خود تشخیص داده، استفاده کرده است. در این میان افغانستان یکی از عجیب ترین و تبه کارانه ترین فصول جنایت های این قدرت امپریالیستی را رقم می زند. شریل برنارد کارمند اندیشکدۀ نظامی/امنیتی «رَند» وابسته به دولت آمریکا و متخصص امور افغانستان و همسر زالمای خلیل زاد[۱]، اقرار می کند که آمریکا برای شکست دادن ارتش شوروی، آگاهانه تصمیم گرفت تاریک اندیش ترین و جنایتکارترین نیروهای افغانستان را پیدا کرده و به جان روس ها (در واقع به جان مردم افغانستان) بیاندازد. او می گوید: «ما دقیقا می دانستیم اینها کیستند و تشکلاتشان چگونه است. … ما به آنها اجازه دادیم که میانه روها را از میان بردارند و بکشند. علت این که امروز در افغانستان ما افراد میانه رو نمی توانیم پیدا کنیم این است که به دیوانه ها اجازه دادیم همه آنها را بکشند. آنها چپی ها، میانه روها و متزلزلین را کشتند. همۀ آنها در دهۀ ۱۹۸۰ کشته شدند.»[۲]

آنها که بر این باورند کار آمریکا در جهان توزیع «دموکراسی» است، خوب است به واقعیت هایی که از دهان نمایندگان آمریکا بیرون می آید کمی فکر کنند! حکام آمریکا قشری از طبقه سرمایه داران اند که فارغ از جناح بندی های شان دارای یک هستۀ مستحکم ایدئولوژیک هستند و عمیقا باور دارند که آمریکا نمایندۀ بهترین ها در جهان است و هر مخالفتی با آن «شیطانی» و است و به هر ترتیب باید «محو» شود.

جنگِ افغانستان بخشی از جهان گشایی های امپراتوری آمریکا و تلاش برای احیای موقعیت ابرقدرتی اش در میان قدرت های امپریالیستی بود. اما هرچه بیشتر تلاش کرد، بیشتر خاک افغانستان را مستعد تولید جنگ سالاران اسلام گرا کرد و بالاخره باتلاقی ساخت که خودش نیز در آن گیر کرد و برای خشک کردن این باتلاق دست به جنگ های دیگر زد اما همان نتیجه را گرفت. به قول رفیق آواکیان «امپریالیست ها در تجاوز و اشغال خبره اند. اما بعد از آن در باتلاق گیر می کنند و همه علیه شان شورش می کنند و قادر به تامین «نظم» و تحمیل تغییرات از بالا طبق منافع خودشان نیستند.»[۳]

یک جنبه از تبدیل شدن جمهوری اسلامی ایران به قدرتی در عراق و افغانستان کاملا مربوط به سیاست آمریکا بود. با گیر کردن آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان، در هیئت حاکمۀ آمریکا بحثهایی شروع شد که به تجربۀ بیرون کشیدنشان از ویتنام اشاره می کردند و اینکه نیکسون توانست با «عادی کردن روابط با چین» آمریکا را با هزینۀ «ژئواستراتژیک» کمتری از ویتنام بیرون بکشد. با این تفکر، هیئت حاکمۀ آمریکا در آن زمان راه حل را در «عادی کردن روابط» با جمهوری اسلامی ایران به جای گسترش جنگ عراق و افغانستان به ایران دید. رژیم ایران و به طور مشخص سپاه قدس به فرماندهی قاسم سلیمانی در سرنگون کردن طالبان کمک های بسیار به آمریکا کرد و در عراق، ارتش آمریکا کارزار بعث زدایی را با کمک وی پیش برد.

مذاکرۀ کنونی آمریکا با طالبان، بخشی از سیاست ترامپ برای بیرون کشیدن آمریکا از باتلاق خاورمیانه است. اما برای آمریکا راه برون رفت ساده ای وجود ندارد. زیرا پیشاپیش در نتیجۀ سیاست هایش، تضادها نه فقط در این منطقه بلکه ورای آن حادتر شده اند و حادتر نیز خواهند شد هرچند الزاما اوضاع در یک خط مستقیم حرکت نخواهد کرد بلکه بیشتر به شکل پیچ و خم و به شکل حرکت مواج وار پیش خواهد رفت.[۴]

اسلام گرایانِ «مترقی» و «ملی»

در این میان، فاجعۀ دردناک دیگر آن است که بخش مهمی از نیروهای چپ جهان، حتا جریان هایی که خود را «کمونیست»، «مارکسیست- لنینیست» و «مائوئیست» می خوانند، نیروهای اسلام گرا را به علت تنازعاتشان با آمریکا، جریاناتی «مترقی» می دانند! در شرایطی که حتا کارمند اندیشکدۀ نظامی/امنیتی رند هم می داند اسلامگرایان چه موجوداتی هستند برخی نیروهای «چپ» با توسل به تئوری پردازی های رویزیونیستیِ به غایت ضد علمی، هم خود را فریب می دهند و هم دیگران را.

گاناپاتی رهبر حزب کمونیست هند (مائوئیست) می نویسد: «اساسا ما خیزش اسلامی را به مثابه نیرویی مترقی ضد امپریالیستی در جهان معاصر می نگریم»[۵] و ادامه می دهد مبارزه جاری در عراق، افغانستان، فلسطین، کشمیر، چچن و کشورهای دیگر « علی رغم نقش بنیادگرایان اسلامی در آن ها، ماهیتا جنگ های آزادی بخش ملی به شمار می روند». سپس این ادعای مضحک را می کند که «بنیادگرایی اسلامی متحد مردم در مبارزه شان علیه بنیادگرایی بازار آزاد می باشد که از سوی آمریکا، اتحادیه اروپا و سایر امپریالیست ها تبلیغ می شود. خیزش اسلامی آگاهی دموکراتیک ضد امپریالیستی را بین توده های مسلمان ارتقا بخشیده و آنان را به سایر نیروهای سکولار، مترقی و انقلابی نزدیک تر خواهد کرد». طارق علی از ترتسکیست های بریتانیا هم طالبان را «جنبش مشروع ضد اشغال آمریکا و بیان ناسیونالیسم پشتون» معرفی می کند.[۶]

این رویزیونیست ها با شعبده بازی تئوریک سعی می کنند شبیه سازی هایی میان اسلام گرایان و مبارزین ویتنامی بکنند. اما اسلام گرایان هرگز از جنس ویتنامی هایی که با آمریکا می جنگیدند نیستند. ویتنامی ها انقلابی، مترقی و حامی کمونیسم بودند. اما اسلام گرایان از طالبان تا جمهوری اسلامی و داعش دیدی ارتجاعی داشته و از منظر فلسفه یا جهان بینی الهیاتی به دنیا نگاه می کنند و این دیدگاه اعمال شان را هدایت می کند.

هنگامی که ارتش شوروی به افغانستان تجاوز کرد، در شرایطی که هیچ آلترناتیو انقلابی در مقابل توده های مردم نبود و شوروی نقاب دروغین سوسیالیسم بر چهره داشت، نیروهای جهادی موفق شدند مردم را حول یک نسخۀ افراطی از ارزش ها و فرهنگ و روابط اجتماعیِ سنتی سازمان دهند. نیروهای سکولار و چپ افغانستان در مقابل این موج نایستادند و خود و توده ها را با این سیاست که «شوروی دشمن عمده است» فریب دادند. این واقعیتی است که ارتش اشغالگر شوروی از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ نیروی عمده سرکوب و سلطه گری در افغانستان بود. اما جبهۀ مقابله با آن هم توسط آمریکا و متحدین جهادی اش که همان ماهیت را داشتند اشغال و اشباع شد. در چنین صحنه ای، باز کردن راه رهایی بخش در گروی مقابله با هر دو بود. بخش لاینفک از سازمان دادن مقاومتی که منافع کوتاه مدت و درازمدت اکثریت زحمتکشان و روشنفکران و زنان و خلق های تحت ستم افغانستان را تامین می کرد، ایجاد یک صف گستردۀ سیاسی در مقابله با جنایتکاران اسلام گرا بود. نپرداختن به این ضرورت، عامل مهمی در شکل گیری وضعیت امروز است. این یک قانون است که اگر در مقابل جنایتی که لازم است مقاومت صورت بگیرد عقب نشینی شود، جنایت های دیگر هم بر آن اضافه خواهند شد و آن چه دیروز یک جنایت غیرقابل تحمل بود امروز تبدیل می شود به امری عادی و پذیرفتنی! این است وضعیتی که امروز ما در ایران و افغانستان و عراق با آن مواجهیم. هم سلطه افسارگسیخته نظامی آمریکا و هم اسلام گرایی تاریک اندیش از گور بر آمده تبدیل به مولفه های «عادی» در زندگی خاورمیانه شده اند. 

[۱] خلیل زاد از کارگزاران عالیرتبۀ حکومت آمریکا و از اعضای راست ترین جناح حزب جمهوری خواه در به قدرت رساندن طالبان در سال ۱۹۹۶ نقش عمده داشت و امروز نیز با کوشش و پشتکار ادغام طالبان در حکومت فعلی افغانستان را دنبال می کند.

[۲] Stone, Oliver and  Peter Kuznick (۲۰۱۳) The Untold History of the United States. Gallery Books New York P: 461

Hannah Gurman (2013) Hearts and Minds A people’s history of counter interagency. The New Press p196

[۳]  آواکیان، باب (۱۳۹۵) راهی دیگر. ترجمه منیر امیری. نشر آتش. ص ۱۰

[۴] همان ص ۱۸

[۵] Ganapathi, Secretary of CPIM on Islamic Fundamentalism in interview with BBC 2007

[۶] Tariq Ali at South Asian Forum Nov 14 2008 in University of Toronto

 

      به نقل از نشريه آتش99  –  بهمن 98

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

کرونا سیاسی شد یا سیاست کرونایی ؟

کرونا سیاسی شد یا سیاست کرونایی ؟

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 دونالد ترامپ رئیس جمهور کاخ سفید روز شنبه در توئیتر خود نوشت: «وزیر امور خارجه حکومت اسلامی می گوید سپاه پاسداران خواستار مذاکره با ایالات متحده است اما می خواهد که ابتدا تحریم ها برداشته شود... نه، مرسی!
غرب اهرم تحریم را جایگزین رویکرد نظامی کرد تا نتیجه مشخص در عملکرد ببیند و نه اینکه تا آخر زمان بازی تحریم را ادامه دهد تا حوصله شان سر نرود . همین الان کره شمالی که مذاکره و ملاقات هم کرد هنوز تحریم است چون با همان تفکر و قانون اساسی میخواهد ادامه دهد . سیستم ولایت فقیه هم همین است هنوز هیچ عملکرد مشخصی از تعویض رویکرد تروریستهای حاکم در ایران دیده نشده است ، هنوز در مجلس اسلامی بودجه تصویب میکنند برای حزب الله و هنوز راه قاسم را ادامه میدهند ... هرچند وزیر سپاه ظریف گفت آماده‌ایم حتی پس از قتل قاسم سلیمانی با آمریکا مذاکره کنیم ولی انگار نمیخواهن بفهمن هدف غرب از مذاکره در این دوران فقط مذاکره نیست .

 

جناب اسکول مسلمان حاکم نمیخواهی متوجل بشی زمان به عقب برنمیگردد ؟ و شاید هم فکر میکنی تحت همین شرایط فعلی اگر مذاکره کنی دست بالا را خواهی داشت ؟ حکومت اسلامی ایران کلا درشرایطی نیست که در مذاکره دست بالا پیدا کند . شلیک هر موشکی جدای از جنگی زرگری دیزاین صحنه و مانورهای پوشالی ... نشانه قدرت نیست و نهایتا در مذاکرات فرضی دست متوسط را هم باید پائین بکشی . بعد از تبدیل شدن قاسم سلیمانی با موشک به جاسم میدانی باید شرایط عوض شود میدانم برای سیستم ولایت فقیه سخت است و نمیخواهد ... ولی چه بخواهی چه نخواهی کونت پاره ست . فقط در صورت همکاری خودت ، کمتر درد میکشی ...



روزنامه نیویورک‌تایمز در گزارشی به شرح وقایع سه روز بعد از سرنگون شدن هواپیمای مسافربری اوکراین با موشک‌های سپاه پرداخته است ... بنا براین گزارش، وقتی‌که سرانجام به حسن روحانی در ظهر عاشورا اطلاع داده شد ، حسن لقمه گوشت کوبیده ناهار تو گلوش خشک شد او از سپاه خواست حقیقت را اعلام کند وگرنه استعفا خواهد کرد.سپاه هم حسابی از رئیس جمهور خودش ترسید و حقیقت را گفت . ناهار اون روز سپاه هم کوبیده بود ...


محسن هاشمی، فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی گفت اگه بابای من در کاخ مرمر ساکن شد ... در حال حاضر "آقای روحانی در کاخ سفید، قوه قضائیه در کاخ شاهپورغلامرضا، آقای جهانگیری در کاخ نخست‌وزیری و شورای نگهبان در کاخ فرح مستقرند".ما از اول هم با کاخ مخالف نبودیم با ساکنان مخالف بودیم که سهم ما رو کم میدادن . اینطوری شد که منم تصمیم گرفتم خودم شاه بشم . یعنی با سلطنت مخالف نیستم به شرطی که خودم شاه بشم . یکی از فعالان سیاسی هم که مخالف رضا پهلوی است و موافق سپاه پاسداران ... با همین نتیجه باید به رختکن برود . شما وقتی با نیروی فاشیستی و تروریستی سپاه موافقی و به قاسم سلیمانی جنایتکار میگی شهید سردار ، پس مخالف سلطنت نیستی مخالف شاه شدن رضا پهلوی هستی .
 
غرب بازی خودش را میکند ، تشخیص این بازیها در زمین سیاست موضوع ذهن فعالان باشد . برای غرب در این بازی فرقی نمیکند ابوبکر بغدادی را در مقطعی زمانی مشخص بزند یا بن لادن را جزغاله کند یا قاسم سلیمانی را... ولی برای کسی که به تروریست سلیمانی بگوید سردارشجاع ، حتما باید چیزی باشد به جز بازیچه شدن ، همه حاضران با مواضع سیاسی خودشان در حال معرفی خودشان هستند . کسی که قاسم سلیمانی تروریست را سردار شجاع بنامد اتوماتیک بن لادن و ابوبکر بغدادی را هم اسپارتاکوس اسلامی میبیند . تمام این مولفه ها و زدنها از یک جنس بازی سیاسی است . روکش سردار شجاع با بوی گند لجن اسلامی در وزن سیاسی پسر شجاع ، جنس بازی را عوض نمیکند . معرفی یک میوه سالم و خوب در بافت آفت زده درختی که از ریشه تا تمام وجودش آفت زده باشد اگر از جهل نباشد پس یک منفعتی دارد ! شجره بیمار و خبیث و آفت زده ایی به نام حکومت اسلامی ایران ! قاسم سلیمانی میوه و محصول همین درخت بیمار است .
 
درحاشیه حضور مسیح علینژاد در داووس و پکیجی کاملتر از حضور سیاسی ایشان و موجی از حواریون و اضداد ایشان یادمان بماند...

ظاهرا فضا و جوی تلاش میکنند بسازند که گویا مسیح نظرکرده امام رضا و حتی لوکزامبورگ قرن 21 است و حالا همه پشت سرش شیهه بکشید...

این حضور از قدیم تا فرداها هراندازه هم مثبت باشد ولی نمیشود وزنش را در زمین سیاست به شکل مصنوعی بالا برد. ایشان فعال سیاسی ، منتقد نظام ، دارای لجستیک کامل سیاسی غرب ، دارای مدرک معتبر از کاخ سفید...کالیبر ایشان به رهبری و ریاست جمهوری و شاه شدن و ملکه شدن و اینا...نمیخورد مسیح علینژاد اصلاح طلبی که زمانی ساکن کاخ خامنه ای و حالا ساکن کاخ سفید ، زمانی گوش به فرمان خامنه ای و خاتمی بود ، حالا گوش به فرمان کاخ سفید ...مسیح علینژاد حداقل باید یک بار توضیح دهد که چطور از زیر عبای ملا راهی کاخ سفید میشوند ، شاید ما هم رستگار شدیم ! اگر هم به دنبال ساختن امام زاده ایی هستند که گوسفندان دورش طواف کنند ...  باز هم جا نمیرود !



حسین عرفانی رئیس اداره مراقبت از بیماری‌های واگیر وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی حکومت اسلامی ایران، روز یکشنبه به ایرنا گفت: تاکنون هیچ مورد مثبت و حتی مشکوک به ویروس کرونا درکشور نداشته‌ایم . چون ویروسها جرات نزدیک شدن به ما را ندارن ، ویروسها در مسیرخودشان اسم مارو که میشنون خودشون فرار میکنن ومیگن طرف حکومت اسلامی نرویم که خودشان ویروس خطرناکتر از ما هستند...

 

 

 

 

27.01.2020

اسماعیل هوشیار

 

دوره قبض قدرت، بحران بازتولید و تناقض خفه کننده

دوره قبض قدرت، بحران بازتولید و تناقض خفه کننده!

دستوررئیس قوه قضائی برای بسط انحصارصدا و سیما به عرصه مجازی و پی نوشت روحانی!

رژیم حاکم بر ایران بنا به دلایلی خارج از حوصله این نوشته کوتاه، در چارچوب چرخه «قبض و بسط» خود اکنون در فاز قبض قدرت قراردارد. هر قبضی به معنای فشرده شدن قدرت از طریق کنارگذاشتن بخشی ازهمراهان تا امروز و اقدام به تصفیه های جدیداست. البته خودسیکل قبض و بسط بدلیل افزایش وخامت ملأ پیرامونی و فضای زیستی، در یک چرخه بزرگتر راه به یک پارادوکس بزرگ و نهایتا نابوده کننده ای می برد که ناشی از بحران حادبازتولیدی به مثابه بحران اصلی و زایای سایربحران هاست. اما آن پارادوکس غیرقابل حل و نابودساز را می توان چنین صورت بندی کرد: حکومت اسلامی ناگزیراست که برای حفظ خود به عنوان شرط بقاء و ماندن در دل امواج طوفان های هردم فزاینده، از یکسو قاعده هرم قدرت را کوچک و کوچک تر کند و از سوی دیگرخوداین اقدام، ناقض شرایط عمومی بقاء و حفظ تعادل است. یعنی کوچک و زایل شدن مستمر و سیستماتیک قاعده هرم لاجرم موجب افزایش خطربهم خوردن تعادل آن هم در شرایط وزش طوفان ها می گردد. می توانیم آن را خالی شدن قدرت از محتوای خود و چسبیدن به شکل و قدرت نمائی و نمایش قدرت بدانیم که خود به معنی پوک و خالی شدن زیرپا و تکیه گاه قدرت است.

 

خوش نشینان جدیدسیاسی!

خامنه ای در نمازجمعه اخیرش سخنرانی و راهبردخود را در یک کلمه خلاصه کرد. راه چاره تنها در « قوی و قدرتمند» شدن است. اما برای او قدرتمندشدن جز از طریق یکدست سازی صفوف حاکمان ممکن نیست. این هم بدون «غیریت سازی» و غیرخودی کردن مستمر و یک به یک همراهان ناممکن است. بنابراین پیام سخنرانی او معنائی جزعزم به پیاده کردن غیرخودی های تازه از  صفوف و همراهان تاکنونی نظام نبود. او همانطور که در عمل نشان داده و بارها اظهارداشته است رمزبقاء نظام را یکدست شدن آن و سودای تشکیل دولتی باصطلاح جوان و حزب الهی می داند که به عنوان گام دوم در رأس برنامه چهل ساله دوم نظام قراردارد. با این همه جناح حاکم و باندمسلط بر قدرت نه فقط اصلاح طلبان را از قطارقدرت بیرون کرده است، بلکه در انتخابات پیش رو با بزرگترین سلاخی و تصفیه از سوی شورای نگهبان و هسته سخت قدرت، حتی امثال علی مطهری ها را هم از جمله بدلیل اظهارنظر در برابرنظررهبر تحمل نمی کند و رسما خیل حذف شدگان را فاسد یا فاقدصلاحیت و داشتن التزام لازم به نظام و سلسه مراتب قدرت اعلام می کند. امثال روحانی ها و اعتدال گرایان و حتی بخش هائی از اصول گرایان بزعم آنها متزلزل هم باید از قطارقدرت پیاده شوند و به صفوف «خوش نشینان» سیاسی به پیوندند و حتی دولت موجودهم قبل از پایان دوره رسمی خود باید از پیش خلع ید شود و از حیزانتفاع بیفتد.

 

مالیخولیای تحقق «دولت اسلامی و جامعه اسلامی» ناب!

یک باردیگر سودای آزمون شکل دادن به «دولت اسلامی و جامعه اسلامی» به عنوان دو مرحله اساسی از مراحل پنجگانه تکوین نظام که تاکنون معوق مانده و نتوانسته محقق شود، توسط خامنه ای و حامیان ذوب شده اش در ولایت، در راستای «گام دوم» در دستورکار قرارگرفته است. همه ضمائم قدرت، به ویژه از مجلس تا قوه مجربه باید در مسیرگام دوم اولویت بندی و تجدیدسازمان بشوند. یک باردیگر ِکک گزنده برساختن دولت اسلامی و جامعه اسلامی واقعی، به تنبان رهبرافتاده و مالیخولیای تشکیل آن به عنوان میراثی گران سنگ برای دوران پساخود، هم چون رسالتی بزرگ بردوش او سنگینی می کند و بسان بختگی ذهن و فکراو را به تسخیرخود در آورده است. اکنون اجزاء پیکره حکومت اسلامی خالص و جامعه اسلامی برآمده از مشت آهنین، آن چه که در این روان پریشی به مرزبحران گرائیده بیش از پیش عیان می شود عبارتنداز:  

سوای یکدست سازی ساختارقدرت برپاکردن «اقتصادمقاومتی» است که با خیزتازه سپاه و ذوب شدگان ولایت برای تصاحب هرچه بیشترمنابع نفتی و تولیدی و دیگرثروت های کشور، تحقق اقتصادباصطلاح بدون نفت- در معنای واقعی اش اقتصادقاچاق و زیرزمینی- معنا پیدامی کند. افزایش کمی و کیفی عیارحضورسرسپردگان ولایت و سپاه و سرداران با قپه و بدون قپه در اداره امورکشور و ساختارقدرت، کنترل آموزش و اسلامی کردن کتاب های درسی، پرورش نسل جوان و تازه ای درخورنظام، اسلامی کردن کامل علوم سیاسی و اجتماعی در دانشگاه ها و مدارس عالی، تحمیل سبک زندگی اسلامی بر جامعه که گویا تاکنون بدلیل وجودعناصرناخالص در قدرت و نهادهای دولتی اجرانشده است، تولیدمثل نسل های جدید با بازگرداندن «شأن مادری» و خانه نشین کردن زنان، قالب بندی مجدد جامعه با دوگانه سازی کاذب دشمن و نظام و نگهداشتن آن در حالت بین صلح و جنگ، حرکت به سمت کاهش زمان گریزهسته ای و کلا بازی با تسلیحات هسته ای و تقویت موشکی هم چون اهرم چانه زنی و سازش و کنارآمدن با قدرت های بزرگ در کنارتداوم سیاست های ماجراجویانه منطقه ای.... . نباید فراموش کرد که در هرصورت خطرواقعی و اصلی از داخل است و نافرمان شدن مردم، و تنظیم مناسبات خارجی و با قدرت ها نهایتا با توجه به چنین واقعیتی اولویت بندی می شود. از همین رو بطورکلی سازش هائی که نافی وضعیت اضطراری و کنترل اوضاع داخلی و مستلزم تغییرهویت نظام نباشند، خارج از این رویکردنیست.

 

این ها عناصراصلی نسخه ای هستند برای دوره اضطراری تازه که نه فقط در ذهن حکیم باشی مجنون ما جریان دارد، بلکه اجرای آن ها از هم اکنون کلیدخورده است. چنان که مثلا سپاه خواهان تصاحب شرکت های پتروشیمی شده و یا نهادهای اقتصادی تحت رهبری خیزبزرگی را برای حضور و کنترل بازاربورس برداشته اند و نظایرآن. در نزداین حضرات اقتصادتحت محاصره که در آن به عنوان مثال ترامپ هرروز برای به صفررساندن فروش محصولات پتروشیمی دستورالعمل صادر می کند، فقط می تواند یک اقتصادذاتا امنیتی و نظامی و زیرزمینی  باشد که در آن تنها سپاهیان و ذوب شدگان در ولایت می توانند نقش شایسته ای ایفاء کنند. اما آن چه که در ورای این خیزبزرگ برای کنترل و تصاحب کامل دولت و ثروت های عمومی صورت می گیرد، همانا سلب مالکیت از جامعه و اموال عمومی و تشکیل یک جامعه امنیتی و شکل گیری یک الیگارشی بشدت ممتازاقتصادی و نظامی است.

 

خیزبلند یا زورواپسین؟!       

این که جناح حاکم علیرغم خیزبلندی که برداشته است بتواند به تحقق سودای یکدست سازی و بقیه قضایا نائل شود، البته خود به معنی واردشدن به قماربزرگی است که فی الواقع بردی در آن وجودندارد. نه فقط جامعه در اکثریت بسیاربالا با چنین مالیخولیائی احساس هیچ گونه همذات پنداری ندارد که برعکس آشکارا رؤیای دیگر و متضادی را دنبال می کند، و هم جهان پیرامون در برابرآن است. با این همه هرچه که هست بیانگرآن است که ماندن و نماندن حکومت اسلامی و به هواپراندن آخرین بارقه های پارادایم اسلام سیاسی ( از نوع ولایت فقیهی)، بیش از پیش با قماربزرگی گره خورده است، شاید آخرین زورقبل از از نفس افتادن باشد که برددر آن ناممکن است. اما می دانیم که قمار تا به پایان نرسد وسوسه انگیزاست و جادوی خود را دارد ( تا حدی نمونه ای از این نوع وسوسه را می توانیم در کودتای محافظه کاران در شوروی سابق بیابیم که درست به عکس خود تبدیل شد). چنین وسوسه ای خود بخشی از فرایندبحران بازتولیداقتدار و امکان ناپذیرشدن حفط آن به شیوه تاکنونی است. سیاست سیستماتیک حذف برای حفظ قدرت در ذات خود مسیرهمواره گشوده ای نیست. برعکس مسیری است بن بست که رژیم دارد به انتهای آن نزدیک می شود. دینامیزم ناشی از حذف در ذات خود با دیوارقانون آنتروپی و کهولت و زوال قدرت تصادم می کند. مقاومت جامعه در طی این چهل سال نشان داده است که اگر نه در تحقق خواست های خود، اما در پنبه کردن بسیاری از سوداهای حاکمان موفق بوده است و از قضا توسل به آخرین زور واکنشی است به آن. با این همه حکومت اسلامی که همواره با تعلیق وضعیت عادی سرکرده است، اکنون نیز با دخیل بستن به وضعیت اضطراری خودساخته، بدنبال یافتن سکوی مناسبی برای دادن آرایش تازه به صفوف خود جهت پیش برداهداف شکست خورده خویش است.

 

بحران بازتولیداقتدار!

اگر متابولیسم یا مکانیزم سوخت و سازسیاسی رژیم را ( که سرنوشت سایرحوزه های را تعیین می کند) در دو مؤلفه پایه ای و مکمل القاء مشارکت کاذب انتخاباتی و جناح بندی های کذائی معطوف به آن از یکسو و دوگانه سازی نظام و دشمن با هدف ایجادوضعیت اضطراری و بحران دایمی بدانیم، که هدف نهائی آن ها جلوگیری از قطب بندی مستقل جامعه علیه کلیت سیستم و تثبیت قدرت بوده است، اینک با بی خاصیت شدن نسبی هردو آن ها شاهدغروب اقتداررژیم هستیم. با این همه در اینجا اشاره به دونکته حائزاهمیت است: اولا از کارافتادن متابولیسم فوق باید به انتهای خود برسد و امکان هرنوع مانور را از رژیم سلب کند و ثانیا بدلیل سکانداری بلامنازع قدرت توسط ارتجاعی ترین بخش های حاکمیت، هم چون خروجی اجتناب ناپذیرآن دو مؤلفه کذائی، حاکمیت علیرغم انزوای گسترده اجتماعی بدلیل وجودخلأنسبی پادقدرت در جامعه، به هیچ عنوان حاضرنیست از موقعیت ممتازخود دست بکشد. از همین رو برای حفظ آن در حالی که فاقدپشتوانه های لازم یک تهاجم هم جانبه است؛ اما موضع تهاجمی به خود گرفته است. با این وجود اتخاذموضع تهاجمی در شرایط تدافعی، در شرایطی که زمین زیرپا نشست دارد، بالذات شکننده است و با گسترش مقاومت و فشارهای فرسایشی بخصوص با ریختن هرچه بیشترهاله و افسون قدرت حتی می تواند به فروپاشی بیشترخودهسته سخت قدرت منجرشود. در چنین شرایطی نمایش قدرت که رژیم سعی می کند برای پوشاندن روندافول و فروپاشی خود به طورمداوم از آن بهره بگیرد بی خاصیت می شود. در چنین وضعیتی اگر فراینددوقطبی شدن جامعه دچارخلل و آسیب نشود، زمان ترک خوردن قدرت سخت افزاری هم  فرامی رسد.

       

 مصلحت نظام و اردک لنگ!

غرض آن که صدوردستورالعمل بسط اختیارات صداوسیما با هدف تعمیم الگوی تک صدائی- با وجودآن که به عنوان مرجع خبررسانی و گفتمان سازی پاک بی اعتبارشده است- به عرصه جهان مجازی و خفه کردن صداهای موازی*  در کنار«اینترنت ملی» و فیلترینگ سراسری، توهم «دیوارکشی» به دورکشور، خود یکی از همان مؤلفه های مهم فشرده کردن قدرت و یکدست سازی از طریق سیاست حذف غیرخودی ها به عنوان شرط بقاء است. بخشی از سودای تحقق مالیخولیای «دولت و جامعه اسلامی» ناب و حزب الهی و باصطلاح جوان- ترکیبی از نسل قدیم و میانه و جدید*- که به گفته خودخامنه ای نظام تاکنون موفق به انجام آن نشده است‌، اکنون کلیدآن به شکل کودتائی با دورزدن نهادهای رسمی موجود از سوی رئیس قوه قضائیه زده می شود. طبیعی است که در این میان کسی برای «پی نوشت» حسن روحانی: «احتراما؛ اینگونه امور مرتبط به شورای عالی فضای مجازی است» تره خرد نخواهدکرد. صدا وسیما همواره و نه کمتر و نه بیشتر تحت کنترل خامنه ای بوده است. دوسال آخرریاست روحانی درست مثل پایان دوره خاتمی و احمدی نژاد دوره از حیزانتفاع افتادن و سترون شدن کامل است که در آن رؤسای جمهورنظام پنچرشده و حکم یک اردک لنگ را دارند. نباید فراموش کرد که نهایتا این مصلحت حفظ نظام است که خوداین حضرات را به چنین اردک های لنگی تبدیل می کند. چنان که خودروحانی اذعان می کند که بدلیل چنین مصلحتی است که نامه های خود پیرامون سلاخی شورای نگهبان را علنی نمی کند و یا چنان که به یادداریم خاتمی در سال های پایانی ریاست خود بود که پلمپ سانتریفوژها را فک کرد و آن را بدست خلف خود احمدی نژادسپرد. در آن زمان هم کلیدواژه مصلحت نظام بود.

 

محمودواعظی: رئیس دفتررئیس‌جمهور در نامه‌ای به اسماعیلی رییس حوزه ریاست قوه قضاییه با اشاره به بخشنامه رییس قوه قضاییه مورخ ۹۸/۱۰/۲۸ با موضوع «مسئولیت صدا و سیما در خصوص صدور مجوز و تنظیم مقررات صوت و تصویرفراگیر در فضای مجازی و نظارت بر آن» بیان کرد که بخشنامه مذکور به استحضار رئیس‌جمهور رسید و ایشان چنین پی‌نوشت کردند: احتراما؛ اینگونه امور مرتبط به شورای عالی فضای مجازی است.

                                                       تفی روزبه   ۲۷ ژانویه ۲۰۲۰

 

*- در همین رابطه:

«فتته زرد»هم واردبورس سیاست شد! هدف: تبدیل نمازجمعه ها به حزب و میتینگ های هفتگی!

رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه: فسادنمایی فتنه زرد است/ ناچار به تغییربرخی ائمه جمعه هستیم.
قراراست مطابق منویات خامنه ای، در راستای گام دوم و جوانگرائی و کنترل بیشترجامعه، نمازجمعه جایگزین احزاب شوند و امام جمعه ها فضای «فرهنگی و انقلابی» استان ها را بیش از پیش تحت نظارت خود بگیرند.... ظاهرا آنچه که تاکنون در موردنقش امام جمعه ها داشتیم، نه ستایش نظام و رهبر بلکه القاء سیاه نمائی نظام درنسل های جدید بوده ایم. از همین رو ویژگی اصلی تجدیدسازماندهی نمازجمعه ها را اجتناب از سیاه نمائی بویژه درمورد فسادهای نظام است. سودای سیاست یکدست سازی نهادها و قوای گوناگون حاکمیت در انطباق باسیاستی است در راستای گام دوم که طبق آن قراراست قوه مقننه و مجریه نیز خانه تکانی کرده و یکدست شوند. از همین رو و از این منظر ظاهرا تاریخ مصرف آن ها به پایان رسیده و سیاه نمائی نظام درخطبه های جمعه (یا بقول مسول ائمه جماعت میتیگ های هفتگی حزب نمازجمعه) به معنی گل زدن به دروازه خودی محسوب می شود!

 

طبق منویات رهبری ناچار به تغییربرخی ائمه جمعه هستیم:

https://www.asriran.com/fa/news/709241

 

*- گرچه هدف اصلی از کارانداختن شبکه های اجتماعی مخالف رژیم است، اما جلوگیری از بهره مندی رقبا اعم از جریان های سیاسی و یا حتی غیرسیاسی از این شبکه ها و ابزارهای تبلیغی بخصوص که استقبال از آن هم قابل توجه است مدنظراست. به عنوان مثال برنامه ای که عادل فردوسی پور در پی تعطیل کردن برنامه۹۰ به طور مستقل گذاشت و از شبکه اینترنت هم پخش کرد، ابعاداستقبال از آن چنان بود که بیش از پیش دست اندرکاران حاکمیت را برای انحصاری کردن صدور مجوز در عرصه مجازی مصمم ترکرد. مالیخولیای تشکیل جامعه اسلامی، مستلزم خفه کردن صداهای مخالف از هرنوع آن است. 

 

مهمترین هنر رهبران سیاسی و نظامی در جنگها چیست؟ (بخش اول)

مهمترین هنر رهبران سیاسی و نظامی در جنگها چیست؟ (بخش اول)
مهمترین هنر خامنه ای و رهبران جمهوری اسلامی در جنگها چیست؟

سون تزو بزرگترین نابغه نظامی تاریخ بشریت در باره هنر جنگ می گوید:
"همه جنگها مبتنی بر فریب دشمن است!"
" فریب دشمن و انحراف آن از مسیر مستقیم برای دست یابی به اهداف تعیین شده نشانگر مهارت و خلاقیت فرمانده در جبهه های نبرد است! "

در جمهوری اسلامی بزرگترین هنر و خلاقیت رهبران نظام در همه جنگها مبتنی بر فریب شهروندان ایران است، نه دشمن! حتی در مورد شلیک به هواپیمای اوکراینی هنوز هم به مردم ایران دروغ می گویند و همه حقیقت را نمی گویند!...
در امپراتوری دروغ، رهبران نظام در باره حملات غافلگیرانه، انتقام سخت، قدرت تخریب، دقت، سرعت و برد موشکهای خود لاف زنی می کردند. لحظه دقیق حمله را تمامی کشورهای جهان بجز ایرانی ها می دانستند! به همین دلیل آنها در مقابل موشک پرانی دولت ایران از آمادگی مطلق برخوردار بودند! با شلیک 23 موشک معجزه گر از نوع "قیام و ذولفقار" نتوانستند حتی یک مگس را بکشند! در ایران با شلیک دو موشک با دقت و سرعت باور نکردنی به هدف زدند و 176 نفر از بهترین متخصصین و فرزندان این کشور را به همراه تعدادی از شهروندان کشورهای دیگر کشتند! سیلی پنبه ای و نوازشگرانه را به دشمن زدند ولی انتقام سخت را از جوانان ایران گرفتند و به دستگیری و شکنجه و آدم ربایی و کشتار هنوز هم ادامه می دهند!...
وقتیکه دروغ گویی مصلحت آمیز تبدیل به شیوه ای برای "دور زدن" مشکلات اجتماعی و گمراه و آرام کردن توده ها می شود، کار بجایی می رسد که به خودشان هم دروغ می گویند! رهبری که دیگر فرق بین دروغ و حقیقت را نداند مطمئنن به نقطه پایان رهبری رسیده و شیرازه امور و مدیریت اجتماعی از درون از هم خواهد پاشید!...
رهبران جمهوری اسلامی به نقطه ای رسیده اند که علاوه بر مردم به خودشان هم دروغ می گویند! نشانه این درجه از فساد را در رجزخوانی های بی حساب و کتاب رهبر و فرماندهانش علیه بزرگترین قدرتهای جهان بروشنی می توان دید!...

رجزخوانی و لاف زنی
" لاف زدن و رجز خوانی برای اینکه ترس از دشمن را از نیروهای خودی بگیرد ضعف دانش نظامی را می رساند!... آنکسی که احتیاط و دوراندیشی بکار نمی برد و دشمن را ضعیف می شمارد شکست خواهد خورد."
ص 95 کتاب سان تزو هنر جنگ ترجمه محمود حمید خانی
رهبران ایران رجزخوانی های مربوط به دوران صحرای کربلا را با تکنیکهای علمی و آگاهی از نقاط ضعف و قوت دشمن عوضی گرفته اند!
یکی از تعزیه گردانان در مراسم قاسم سلیمانی آشکارا می گفت شبکه های بین المللی بطور زنده مراسم را پخش می کنند، اکنون می خواهم رجزخوانی کنم لطفا همراهی کنید و مرگ بر امریکا را محکم تر بیان کنید!...
چه می توان کرد با رهبران دولتی که در قرن بیست و یکم راه نجات خود را در بازگشت به اسطوره های زینب در کربلا و قدرت مشتی اوراد مذهبی در عهد پارینه سنگی جستجو می کند؟!... بجای برخورد مشخص به شرایط مشخص و ارزیابی دقیق و علمی از توازن یا عدم توازن و امکانات نیروهای طرفین در میدان جنگ، به رجزخوانی احساساتی، دروغگویی و مغزشویی از توده ها می پردازند!...

فرمانده خوب کیست؟
"اگر دستورات کاملا واضح و شفاف و قابل فهم نیست، اشکال کار از فرمانده است... اگر دستورات کاملا شفاف و قابل فهم نیست، ژنرال باید شرمنده باشد. اما اگر دستورات واضح و صربح است و سربازان اطاعت نمی کنند تقصیر افسران است!" سون تزو
رهبران جمهوری اسلامی در تلاشی مذبوحانه برای پاک کردن دامن آلوده خود، مدعی هستند علت شلیک به هواپیمای اوکراین و کشته شدن 176 نفر اشتباه انسانی یک نفر بوده!... رهبران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی 2500 سال بعد از سون تزو هنوز یکهزارم شعور او را ندارند، یا اینکه آگاهانه دروغ می گویند و به شعور توده ها توهین می کنند!...
" فرماندهی یک تهاجم خوب این استکه دشمن نداند که از کجا باید دفاع کند و فرماندهی یک تدافع قوی آنست که طرف مقابل نتواند تشخیص دهد که به کجا باید حمله کند." ( تمام هنر جنگ در همین دو جمله خلاصه می شود.) سون تزو
" یک فرمانده باهوش کسی است که با اشتباه نکردن جنگ را می برد. اجتناب از اشتباه قطعیت پیروزی را به همراه دارد!" سون تزو
ص 64 کتاب سان تزو هنر جنگ ترجمه محمود حمید خانی
جمهوری اسلامی تمامی اشتباهات ساختاری نظام حاکم و فرماندهان نظامی در فاجعه شلیک به هواپیمای اوکراینی را به اشتباه یک نفر تنزل می دهد!...

"فرماندهانی که تجربه کمی دارند تلاش می کنند که از تمام نقاط محافظت کنند. در حالیکه فرماندهانی که از تجربه بیشتری برخوردارند از منطقه ای که حمله قطعی است دفاع می کنند و راضی به شکست کوچکی می شوند تا از شکست های بزرگتر و نهایی رهایی یابند. به عبارت دیگر از موضوعات کم اهمیت و فرعی پرهیز می کنند. نقطه ضعف در جایی است که مجبور باشی برای یک حمله احتمالی آمادگی پیدا کنی. نقطه قوت در جایی است که دشمن را مجبور کنی از منطقه احتمالی حمله محافظت کند." اسکندر مقدونی

بی جهت نیست که اسکندر مقدونی توانست بزرگترین امپراتوری عصر خود را شکست دهد و امپراتوری خود را تشکیل دهد...
برای شکست نظام جمهوری اسلامی که رهبرانش لاف ابرقدرتی آنرا می زنند، این بار کوچکترین نیازی به اسکندر کبیر یا فرماندهانی برجسته نیست. نظام حاکم بر ایران در دریایی از فساد و بی خردی غوطه ور است. کل نظام و رهبرانش از درون پوسیده اند و همانند حکومت یزدگرد سوم با تلنگری از درون یا بیرون از هم خواهد پاشید! بدون افتخار، بدون مقاومت جدی، با ابعاد ناشناخته ای از حقارت، بی شرمی در لجنزار شکست و پیامدهای آن فروخواهد رفت! فروپاشی نظام از درون یک احتمال جدی است!...

سون تزو بدرستی می گوید: اگر خودت را خوب بشناسی، اگر دشمنت را خوب بشناسی و اگر میدان جنگ را خوب بشناسی در صد جنگ صدبار پیروز خواهی شد!
برای درک کیفیت رهبری ولی فقیه بهتر است نگاهی به آخرین صحبتهای فرمانده کل قوای ایران بیندازیم.

سخنرانی خامنه ای
بعد از موشک پرانی به پایگاههای امریکا در عراق و شلیک به هواپیمای اوکراین و کشته شدن 176 نفر، ولی فقیه و فرمانده کل قوا جهت قدرت نمایی نظام شخصا در نماز جمعه شرکت و سخنرانی کرد.
خامنه ای به فشرده ترین نحو نشان داد که نه دشمن اش را می شناسد نه شهروندان ایران را و نه میدان جنگ را! فرمانده کل قوایی که ارتباط خود را با واقعیات زمینی و تناسب نیروها در میدان مبارزه از دست داده، به متافیزیک و اسطوره های مذهبی، مداحی، تعزیه گردانی، رجزخوانی متوسل شده، سرنوشتی جز شکستی خون بارتر و فلاکتبارتر از تجربه کربلا ندارد!... خوشا بحال کسانیکه به موقع راه خود را از چنین قافله مرگی جدا می کنند!...

آلکاپن های ایرانی در مراسم عزاداری
ولی فقیه در این توهم بود که با عدم معذرت خواهی، عدم احترام به خانواده های قربانیان و عدم مسئولیت پذیری می تواند پایه های لرزان حکومت خود را ترمیم کند. زهی خیال باطل!... رژیم حاکم چنان از عکس العمل توده ها ترسیده که از دادن اجساد قربانیان به عزیزان شان خودداری می کند و مراسم تدفین را توسط نیروهای امنیتی که در لباس شخصی ظاهر می شوند سازماندهی کرده و در عمل بعنوان صاحب عزا، خانواده قربانیان را به مراسم خاکسپاری عزیزانشان دعوت می کند!... همانطوریکه در عکس شماره 3 ملاحظه می فرمائید دور قبری که می خواهند یکی از قربانیان را به خاک بسپارند حصار آهنی کشیده اند! خانواده ها، دوستان و آشنایان را بیرون حصار نگهداشته اند و خودشان جسد را به گور می سپارند! کمتر عکسی به این اندازه ابعاد بی رحمی، جنایات و حقارت رهبران جمهوری اسلامی را نشان می دهد! اینجا قاتلان صاحب عزا شده اند و خانواده قربانیان حق دارند از پشت نرده های آهنین به خاکسپاری عزیزانشان توسط قاتلان، نگاه کنند!... قاتلان، مراسم قربانیان را در سطح شعور و ایدئولوژی و سرشت جنایتکار خود سازماندهی کردند!
توهین و تحقیری بالاتر از این نمی توان تصور کرد!... اما عمیق تر که بنگری این کار ابعاد حقارت و بزدلی رهبران نظام را از توده ها نشان می دهد!...

با دیدن چنین صجنه هایی بی اختیار به یاد بزرگترین گانگستر تاریخ آمریکا، آلکاپن افتادم. این جنایتکار بی رحم بعضی وقتها بعد از کشتن رقبایش در مراسم خاکسپاری قربانیانش یا شرکت می کرد یا گرانقیمت ترین گلها را برای مراسم تدفین می فرستاد! یکبار هزینه گلهایی که به مراسم تدفین یکی از قربانیانش فرستاده بود بیش از 5000 دلار آنزمان بود!...
البته آلکاپن های ایرانی در مراسم قربانیان خود کمال خست و بی شرمی و بی حرمتی را بکار بردند!...
مراسم بغایت محقر، در فضایی کاملا امنیتی زیر سایه تبر فاشیستهای جمهوری اسلامی انجام گرفت! ... برای اغلب رهبران جمهوری اسلامی پایان کاری مانند آلکاپن قابل انتظار است که پایان عمرش را در نهایت حقارت در زندان الکاتراس گذراند و سرانجام در بیمارستان روانی ها درگذشت...

جمهوری اسلامی تا ابد داغی بردل خانواده و آشنایان این فاجعه نهاد که هرگز فراموش نخواهند کرد! اجازه ندادند پدر و مادرها مراسم عزایزانشان را به شیوه ای که خودشان یا فرزندان شان می خواستند برگزار کنند!
برای درک ابعاد فاجعه توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

جنگجویان موفق کیستند؟
"جنگجویان موفق پیش از آنکه به جنگ بروند، پیروزی را یافته اند. جنگجویان شکست خورده ابتدا به جنگ می روند و سپس به دنبال پیروزی می گردند."
سون تزو 2500 سال قبل چیزی را گفته و اندیشیده که رهبران نظام حتی امروز از درک واقعی آن عاجزند!...
یعنی جنگجویان موفق با تدارک کامل در تمام زمینه های، اقتصادی، نظامی، سیاسی، علمی در چنان موقعیت برتری قرار میگیرند، که دشمن را بدون جنگ در پای میز مذاکره به تسلیم وادار کنند!
در جمهوری اسلامی این وظیفه را بر عهده رجزخوانان، مداحان، تعزیه گردانان گذاشته اند!... انها از طریق تهییج احساسات توده ها از طریق داستانهای امام حسین در بیابانهای کوفه و کربلا به جنگ بزرگترین ابرقدرت جهان می روند!
بی جهت نیست که بعد از شلیک موشکهای "قیام و ذولفقار" با آنهمه هزینه، بدون اینکه بتوانند یک مگس را بکشند، در بیابانهای عراق بدنبال پیروزی می گشتند و هنوز هم می گردند!...

ادامه دارد...
با احترام،
احمد پوری (هلند) 23 – 01 – 2020
*********************************

تمامی نقل قولها از کتاب "هنر جنگ" اثر سان تزو ترجمه محمود حمید خانی است.

پیوند این یادداشت در صفحه فیسبوک:
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3135483049804242

در همین مورد خواندن یادداشتهای زیر را به دوستان ارجمند پیشنهاد می کنم.
مراقب کاربرد واژه ها و ادبیات سرکوبگرانه ایدئولوگها و رهبران باشیم!
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3025580414127840?__tn__=K-R
هیچ جنگی براساس تصادف شروع نمی شود!
آیا یک تصادف ناخواسته می تواند آتش جنگ بین امریکا و ایران را شعله ور کند؟
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2696834617002423?__xts__[0]=68.ARCxCWVU8Ju8tuPHCDZ-VEyLYnYijmkh6VptG7UMNr1Ud4QfUGA0NYu93GO
3JWnhzfcwy2TEOuF6XG2E3TV6PlGq-8FaH0Rl4IXG4VQJ3SvNXUpaCo-N8ZjkpUTfDmnJsTw7tFme1GRd8nfAtcrNsIux8i5VPBZvFnwJDxb4c5zL8J6
IFJUfkzWSSIioEsjneRqfkAElsfnGG9W-8_1t4mUwjnnbB64FZDGPmFebW2S41i8u27COHPrJN0p4AHuhowetNhT
drl7XjKk5ALOLoZZwLmAbN0cQMT38-C0LWmpqg3vgsPIBeqYxySugB_bSmwBhEpbR5

WSwICTItLYvLeaumVG4gfTnUabJcg-o2z1Lmv8EcgSPkT7AmEdf9pxeke2_Gt
mrOB4yPIWazjq0tFSYprtFhM9BVpyFH-tJIyU9qrC_A648AUxcOtmCDWPATtS7jJ8dSCmc1vKzJBOoFSSXMsByVk
UTp0aWdP0OtzLiFbozPfyDiFm2&__tn__=C-R

 

January 27, 2020

جشن های ایرانی، حکومت عبوس و تندخو را به چالش می کشند

جشن های ایرانی، حکومت عبوس و تندخو را به چالش می کشند

مهم ترین چیزهایی که فرهنگ ایرانی را، از فرهنگی که حکومت اسلامی وابسته به آن است جدا می کند، تفاوت نگاهی ست که این دو فرهنگ نسبت به مفاهیمی چون خرد، مهر، و شادمانی دارند: یکی برای هر کدام از این مفاهیم ارزش هایی مثبت می شناسد و دیگری از هر کدام از این مفاهیم به دلایلی می گریزد و دیگران را نیز از محترم شمردن و نزدیک شدن به آن ها باز می دارد.  

در این جا، و به مناسبت همزمانی با جشن بزرگ سده، نگاهی کوتاه دارم به جوهر شادمانی در فرهنگ ما، آن چه که بیشتر آیین ها و جشن های ما، بر اساس آن بوجود آمده است. و در کنار آن نگاهی به ستیز حکومت اسلامی مسلط بر ایران با این شادمانی های طبیعی و شریف انسانی و ممنوعیت هایی که در مورد برگزاری جشن های ما، از جمله جشن سده برقرار کرده است.

 

شادمانی از آغاز زندگی انسان

استوره های کهن به روشنی نشان می دهد که فرهنگ ما، نگاهش به آغاز زندگی انسانِ بر روی زمین با شادمانی و مهربانی شروع شده است. استوره ی زن و مرد نخستین ما، آدم و حوایی نیستد که از گِل ساخته  باشند، و به خاطر فریبکاری زن، نادانی مرد، همدستی با شیطان، و عشق ورزیدن از بهشت زیبا رانده و تبعیدی زمین نازیبا شده باشند.

استوره ی زن و مرد نخستین ما، که از گیاه زاده شده اند، پیام آور عشق و شادمانی هستند. هیچ کدام دیگری را فریب نداده اند، هیچ کدام فراتر از آن دیگری نیستند. و عشق ورزیدن شان نه تنها آن ها را طرد نکرده، بلکه آن ها را «از گیاه پیکری به مردم پیکری رسانیده» است تا زمین را چون خود سبز و پرطراوت و زیبا سازند.

«اهورمزدا» خدای خرد، به زن و مرد نخستین ما، چون «الله» خشمگنانه نگاه نمی کند  و آن ها را بخاطر بی عقلی  و فریبِ شیطان را خوردن تا دنیا دنیا هست  مورد ملامت و تکفیر قرار نمی دهد. اهورا مزدا، به زن  و مرد نخستین ما می گوید: «شما پدر و مادر جهانید، شما را با برترین عقل سلیم آفریدم، کارها را با عقل سلیم به انجام رسانید، اندیشه نیک اندیشید، گفتار نیک گویید، کردار نیک ورزید».

و آن ها دست به دست هم زندگی زمینی شان را با شادی و عشق و شروع کردند.

 

توصیه شادمانی از سوی رهبران سیاسی و بزرگان مذهبی

شاد بودن و شادی کردن برای ایرانیان نیاکان ما، هم از سوی بزرگان مذهب و هم از سوی رهبران سیاسی توصیه شده است.  و برخلاف فرهنگ اسلامی که به طور مدام «پشت کردن به جهان مادی» تبلیغ می شود و شادی ها و لذت ها را متعلق به آخرت و «آن دنیا» می داند، در فرهنگ ایرانی عشق به جهان هستی، شاد بودن و لذت بردن از آن برای بهتر زیستن امری طبیعی و برحق است زیرا: «اهورا مزدا، زمین را آفرید، آسمان را آفرید و شادی را برای مردمان آفرید.» در فرهنگ ایران اهمیت شادی به اندازه ی زمین و آسمان و در واقع به اندازه ی همه جهان شناخته شده است. 

و به همین دلیل برخلاف فرهنگ حکومت اسلامی، که «گریستن را ثواب می داند» و «دهان را به خندیدن باز کردن را کریه»؛ فرهنگ ایرانی گریستن و شیون کردن را کار اهریمنان می داند، و آن منشی را ستایش می کند، که در مقابل تاریکی و اندوه بایستد: «منش نیک را می ستاییم، پایداری در برابر تاریکی را، پایداری در برابر شیون و مویه را.»

 

ما به خاطر شاد بودن مقابل تاریکی و بیداد ایستادیم

با همین دلایل ساده ما، ایرانیان قبل از این که گرفتار فرهنگ هایی شویم که شادمانی را از ما بگیرند، به هر مناسبت و به هر بهانه ای جشنی داشتیم. حتی دوست داشتن آتش یا ستایش آتش برای نیاکان ما، به دلیل اثرات زندگی بخشی بود که در زندگانی انسان آن روزگاران داشت، که یکی از مهم ترین های آن امکان داشتن شادمانی های همگانی بیشتر و گسترده تر در فضایی روشن و گرم بود. و به خاطر حفظ شادی ها و روشنایی های گرما بخش مان بوده که قرن های قرن است مقابل تاریکی و بیداد ایستاده ایم.

 

جشن سده

جشن های آتش ایرانیان که اغلب در کنار و یا به دور آتش برگزار می شد، هرکدام قصه هایی با خود دارند که اگر چه با منطق انسان پیشرفته ی امروز خوانایی ندارد اما در چارچوب دانش و درک انسان آن روزگاران، عقلایی بوده است. فرضا در برخی از استوره ها، جشن سده را جشنی برای پیدایش آتش می دانند، و در برخی دیگر جشنی برای پیروزی فریدون بر ضحاک و نجات مردمان ایران از بیدادگری، و یا جشنی برای سالروز تولد پیامبری که مهر و گرما و شادمانی را با خود می آورد. و چنین بود که این جشن همیشه در کنار آتش و در میانه ی زمستان برگزار می شد تا مردمان با نیروی بیشتری از سرما و سختی بگذرند و به بهار برسند.

 

آیین سده تا زمان اسلام هر ساله در سراسر ایران برگزار می شد. پس از اسلام این جشن مثل جشن های دیگر ایرانی ممنوع شد اما مردمان آن را پنهانی، در مناطقی دور از چشم مسلمانان حاکم و یا در خانه های خود برگزار می کردند. در واقع با حضور اشغالگرانی که ارزش هایی کاملا متفات با ما داشتند، سده و جشن های دیگر ایرانی شکل اجتماعی خود را از دست دادند. چیزی که در فرهنگ ایرانی بسیار با اهمیت بوده است. البته برخی از جشن های ما در دوران غزنویان و سلجوقیان به دلیل توجه این سلسله ها به فرهنگ ایرانی، اندک جانی گرفتند و خودی نشان دادند  اما دوباره با پدید آمدن تشیع در دوران صفویه گرفتار ممنوعیت های بیشتری شدند.

از آن پس در شهرهای بزرگ که زیر نفود «روحانیون شیعه» که دوست داشتن آتش را «آتش پرستی» می نامیدند و شادی و رقص و آواز را حرام و گناه؛ دیگر خبری از هیچ جشن عمومی در شهرهای ایران نبود اما همچنان در روستاهای زیادی از مازندران، کردستان، لرستان، سیستان و بلوچستان، فارس، مردمان در دهم بهمن ماه بر پشت بام ها و یا بلندی ها آتشی (هر اندازه کوچک) می افروختند و سده را جشن می گرفتند.

 

شروع عمومی شدن دوباره جشن سده

در دهه چهل خورشیدی به دلیل توجه شهبانو فرح به جشن های ملی، و همراهی سازمان های مختلف دولتی مراسم جشن سده، به شهرهای بزرگ کشیده شد. و از آن هنگام تا دوران انقلاب هر ساله سده در شهرهای شیراز، یزد، اهواز و برخی شهرهای دیگر  و همین طور در دشت های اطراف تهران برگزار می شد. و هزاران تن در این جشن شرکت می کردند.

پس از انقلاب برگزاری این جشن، مثل همه ی جشن های دیگر ایرانی متوقف شد. و باز همچنان در برخی از روستاها در ابعادی کوچک برگزار می شد.

در سال 1380 برای پیشرفت گردشگری در حال زوال ایران برخی از تورهای مسافرتی تورهایی کوچک ترتیب دادند تا مردمان را برای برگزاری جشن سده که هموطنان زرتشتی در کرمان و یزد انجام می دادند به آن شهرها ببرند اما مسئولین دولتی همیشه از این جشن ها، به عنوان «جشن هموطنان زرتشتی» نام می بردند.

در سال 1384، در جریان آبگیری سد سیوند «کمیته نجات پاسارگاد» از مردمان دعوت کرد تا با برگزاری جشن سده و دیگر جشن های ایرانی به حفظ میراث فرهنگ فیزیکی و غیرفیزیکی ایرانزمین کمک کنند، و با این تاکید مکرر که این جشن و جشن های دیگر تاریخی ما، ملی و متعلق به همه ی مردمان ایران با هر مذهب و مرامی می باشد.

 

سده و باز هم ممنوعیت دولتی

        با آزادی نسبی جشن سده،  هر سال بر تعداد کسانی که به این جشن ها می رفتند افزوده شد، در سال های 2013  و 1314 صدها هزار ایرانی در شهرهای کرمان، یزد، اهواز، شیراز و در مناطقی در اطراف تهران چون باغ کوشک کرج در مراسم سده شرکت کردند، جمعیت در این مراسم آنقدر زیاد بود که حکومت اسلامی تاب تحمل آن را نیاورد و دوباره چون اوایل انقلاب آن را ممنوع اعلام کردند.

 

چالشی شاد و زیبا با حکومتی عبوس و شادمانی ستیز

اکنون، اگرچه حکومت آزادی کُشِ عبوس و شادمانی سیتز اجازه ی بزرگداشت هیچ کدام از جشن های ملی ما را نمی دهد، اما مردمان ایران آموخته اند که چگونه در روزهای ملی خود در جمع های کوچک، آشکار و پنهان، آتش روشن کنند، آواز بخوانند، برقصند، و حکومت تندخویی را به چالش بکشند که اهریمنانه مقابل هر شادمانی و روشنایی ایستاده است.

 

 تردیدی نیست که تاریخ مبارزات جهان این چالش مدنی مردمان ایران را نیز ثبت خواهد کرد. چالشی که سلاح اش آواز خواند و رقصیدن و روشن کردن آتش است.

 

از یادداشت های آخر هفته

ششم بهمن 98 ، بیست و ششم ژانویه 2020

 

رژیم اسلامی در سراشیبی سرنگونی

رژیم اسلامی در سراشیبی سرنگونی

ظاهراً به دلیل گران شدن بنزین و سه برابرشدن قیمت آن و مابقی اقلام روزمره زندگی و تورم افسارگسیخته،  در آبانماه امسال مردم جان به لب آمده از حکومت اسلامی در بیش از بیست و هشت استان و صد شهر ایران دست به اعتراض زدند. واقعیت اینست که گرانی بنزین صرفا جرقه ای به انبار باروت نارضایتی و فقر بود که انفجار آبانماه را بوجود آورد. مردم کارگر و زحمتکش آزادی و برابری و رفاه میخواهند و رژیم اسلامی را مسبب مشقات خود میدانند. آنها عملاً خیابانها را تبدیل به میدان مبارزه و سنگرهای مقاومت علیه نیروهای لمپن سرکوبگر و چاقوکش های بسیجی کردند، به نهادها و پایگاههای حکومتی حمله کردند، به نمادهای فساد و چپاول تهاجم بردند و رژیم اسلامی را با بحرانی بی سابقه در طول حیاط ننگینش روبرو کردند. رژیم مستاصل اسلامی از وحشت سرنگونی جواب اعتراض را با گلوله داد و صدها معترض را با شلیک مستقیم گلوله کشت و هزاران نفر را زخمی کرد. دست به بازداشتهای وسیع زد اما نتوانست اوضاع را کنترل کند.

 

بدون شک اعتراضات آبان ماه وسیع تر و بزرگتر از اعتراضات دیماه ۱۳۹۶، ادامه آن و انقلابی تر و روشنتر کل حکومت را مورد تهاجم قرار داد. اعتراض کنندگان آزادی، برابری، امنیت اجتماعی و رفاه همگانی میخواهند و حکومت اسلامی از برآورده کردن آن عاجز و ناتوان است و هر اعتراضی را با سرکوب و زندان و شکنجه پاسخ میدهد. رژیم اسلامی همیشه اعتراضات را سرکوب میکند و مردم را به بدترین شیوه مورد حمله قرار میدهد. اما با وجود تمامی بگیر و ببندها و رعب و وحشتی که ایجاد کرده است بازهم نمی تواند که کنترل اوضاع را در دست بگیرد و این مردم هستند که با هر اعتراضی که سازمان میدهند پایه های حکومت را به لرزه در می آوردند و گامی بجلو میروند. در شانزده آذر امسال، دانشجویان در بیشتر دانشگاه های ایران نشان دادند که هیچ توهمی نه به جمهوری اسلامی و نه به جریانات راست ندارند و با تمامی توان خود به مصاف حکومتی میروند که به هر جنایتی علیه مردم برای حفظ بقایش دست زده است. دانشجویان با این اجتماعات نشان دادند که اعتراضات ابانماه ادامه دارد و سرکوب، شکنجه و زندان دیگر اثر ندارد.  

 

طبق گزارش عفو بین الملل از آغاز شروع اعتراضات مردمی در ایران تاکنون بیش از دویست نفر به دست آدمکشان حکومت اسلامی ایران کشته و بیش از هزار نفر زخمی شده‌اند، اما به دلیل قطع اینترنت و نبود امکانات برای ارسال خبر به بیرون آمارها چیز دیگری را نشان میدند و اوضاع از جنایت بزرگی حکایت دارد. بیش از هزار نفر در این اعتراضات کشته و تعداد زخمی ها و دستگیر شدگان چندین برابر ارقامی است که عفو بین الملل اعلام کرده است. طبق گزارشهای مردمی نیروهای اطلاعاتی برای شناسایی و دستگیری معترضان زخمی شده در  بیمارستانها مستقر شده بودند و جلو هر ورود و خروجی را میگرفتند، در شهرها حکومت نظامی اعلام کرده بودند و  ورودی و خروجی شهر ها را کنترل میکردند، شبانه با استفاده از مزدوران محلی و بسیجی‌ها به خانه های مردم حمله میکردند  و معترضانی که در اعتراضات شرکت داشتند را دستگیر میکردند. امروز و یک ماه بعد از سرکوب و  کشتار وحشیانه رژیم و به یمن اینترنت و ارسال فیلم های گرفته شده از جنایت وحشتناک نیروهای سرکوبگر رژیم ابعاد این قتل عام وحشیانه بیشتر روشن میشود و هر روز پرده از جنایاتی که در طول روزهای هفته آخر آبانماه انجام گرفت برداشته میشود.

 

خبرگزاری رویترز اعلام کرده است که تاکنون بیش از هزار و پانصد نفر از سنین مختلف در اعتراضات کشته شده اند. مسئولان حکومتی از ارائه آمارهای واقعی طفره میروند و تلاش میکنند با صحنه سازی ابعاد جنایت را پنهان نگاهدارند. امروز برای همه روشن شده که دستور سرکوب خونین اعتراضات به هر شیوه ممکن را خامنه ای به سران نظام و نیروهای سرکوب داده است و مسئول مستقیم و درجه اول تمامی اتفاقات و کشتار اخیر است. به همین دلیل مردم در خیابانها فریاد میزنند که حکومت اسلامی مرگت فرا رسیده و این پایان کار است. اصلاح طلب و اصول گرا صدای مردم را بخوبی شنیده اند و خوب میدانند که دیگر دوره شان بسر رسیده است به همین دلیل همه زیر عبای خامنه ای و در سایه آدمکشان شکنجه گر و تفنگچی نظام جمع شدند. اینها بدون نظام اسلامی معنی ندارند. کارگران و مردم انقلابی نیز برای سرنگونی و بگور سپردن تمامیت نظام اسلامی دورخیز کرده اند. رژیم اسلامی در سراشیبی سقوط قرار دارد.

 

٢٤/١٢/٢٠١٩

Pordelzarh1985@gmail.com

در عرض کم تر از دو ماه اوضاع ایران دگرگون و حکومت اسلامی رسواتر شد!

در عرض کم تر از دو ماه اوضاع ایران دگرگون و حکومت اسلامی رسواتر شد!

bahram.rehmani@gmail.com

 

اعتراض‌ ها به افزایش سه برابری قیمت بنزین در آبان ۱۳۹۸، تبدیل به یکی از شدیدترین بحران ‌های بزرگ سال ‌های اخیر حکومت ایران شد. این اعتراض ها در روز ٢٤ آبان و در پی افزایش قیمت و سهمیه بندی ناگهانی بنزین شروع شد.

دامنه اعتراض ‌ها به سرعت گسترش یافت و براساس گزارش ‌هایی که رسانه های مختلف داخلی و بین المللی منتشر کردند، در همان ساعات اول، معترضین با سرکوب شدید نیروهای حکومتی مواجه شدند.

خامنه ای رهبر و روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران، معترضین را «اشرار» و «عوامل خارجی» نامیدند و سرکوب شدید معترضین را صادر کردند. حکومت اسلامی برای اولین بار غیر از نیروهای نظامی و انتظامی، نیروی ضدشورش، سپاه، بسیج، لباص شخصی ها و نیروهای اطلاعاتی، ارتش را هم با تانک و هلیکوپتر به مردم معترض حمله کردند و مسقیما با گلوله های جنگی، حتی کاتیوشا به معترضین شلیک کردند. اکثر قرباینان با اصابت گلول به سر و سینه جان باختند.

حکومت اسلامی ایران، آمار جان باختگان، زخمیان و دستگیرشدگان را هنوز هم اعلام نکرده است. اما خبرگزاری رویترز روز ٢٣ دسامبر ٢٠١٩، در گزارشی اختصاصی به نقل از منابع دولتی حکومت اسلامی ایران، شمار جان باختگان این اعتراضات را ١٥٠٠ نفر اعلام کرد. این خبرگزاری، هم چنین از دستور خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران، برای پایان دادن به اعتراض‌ ها «به هر شکل ممکن» خبر داد.

حکومت اسلامی ایران، دو روز پس از شروع حوادث، اینترنت را تقریبا به طور کامل در کشور قطع کرد.

 

 

حکومت ایران تلاش های فروان کرد تا از کشته شدن فرمانده سپاه قدس به ویژه از روش برانگیختن احساسات ملی‌ - مذهبی، مردم نهایت استفاده را ببرد؛ در عین حال سرپوشی هر چند موقتی بر کشتار آبان ماه و فلاکت اقتصادی ‌اش بگذارد، منتقدان را به حاشیه براند و دهان‌ شان را ببندد اما در این راه هیچ موفقیتی به دست نیاورد.

در داخل ایران، نارضایتی مردم به‌ ویژه از وضعیت سیاسی، ‌اقتصادی، بی‌ کاری و فساد سیستماتیک دولتی است. حکومت بر این تصور بود که با مرگ قاسم سلیمانی ورق را به نفع خود برگرداند. در این راستا، جنازه سلیمانی را در شهرها و استان های مختلف کشور برگرداندند و سرانجام در کرمان محل زادگاهش، او را به خاک سپردند. در خاکسپاری او به دلیل فروریختن داربست ها ٥٦ تن کشته شدند و حدود ٣٠٠ نفر نیز زخمی گردیدند. در این نمایش جنازه گردانی از خامنه تا روحانی و مقامات سیاسی و نظامی، فریاد «انتقام گیری» از آمریکا سر داده بودند.

قاسم سلیمانی برای حکومت اسلامی، تنها یک فرمانده نظامی نبود، او نماد به اصطلاح «محور مقاومت» بود که پایه‌ های حکومت اسلامی بر آن بنا شده است. قاسم سلیمانی بازوی سپاه در خارج از مرزهای ایران به حساب می ‌آمد از این ‌رو کشته شدن او توسط پهباد آمریکایی، ضربه بزرگی به پروژه بسط و گسترش نفوذ حکومت اسلامی در منطقه به حساب می‌ آید. به علاوه قاسم سلیمانی، نماینده خامنه ای در رابطه با دولت های منطقه بود.

با مرگ قاسم سلیمانی و همراهانش، مردم عراق نیمه شب برای شادی و شادمانی به خیابان ها آمدند. مردمی که بیش از ۱۶ سال از جنایت های قاسم سلیمانی و سپاه قدس به تنگ آمده و محور اصلی تظاهرات شان خلع ید از حکومت اسلامی ایران در عراق، به خصوص قاسم سلیمانی است.

مردم سوریه به شادمانی پرداختند و در حلب و ادلب شیرینی پخش کردند.

مردم ایران در داخل و خارج کشور به خصوص بعد از جان باختن بیش از ۱۵۰۰ تن از جوانان و دستگیری های گسترده به دست پاسداران، با تمام وجود از مجازات این جنایت کار، خوشحال هستند.

قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران و ابومهدی المهندس معاون الحشد الشعبی به همراه هشت تن دیگر، بامداد جمعه ٣ ژانویه ٢٠٢٠ در حمله پهباد آمریکایی  در نزدیکی فرودگاه بغداد، کشته شدند.

 

وزارت دفاع آمریکا «پنتاگون» با انتشار اطلاعیه ای ضمن تایید خبر کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران در یک حمله هوایی در بغداد پایتخت عراق اعلام کرد که دستور این حمله هوایی را دونالد ترامپ، رییس جمهوری و فرمانده کل قوای این کشور صادر کرده بوده است.

پیش تر حمله نیروهای تحت امر حکومت اسلامی، حشد‌ الشعبی به سفارت آمریکا و پیش از آن حملات موشکی به پایگاه نظامی آمریکا در کرکوک که موجب کشته شدن یکی از پیمان کاران آمریکایی شد، برای رییس جمهور آمریکا، همان اعلام شروع جنگ از جانب ایران بود.

آیت ‌الله خامنه ‌ای سه روز عزای عمومی اعلام کرده است.

رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در واکنش به ترور قاسم سلیمانی در عراق گفت: مطمئن باشند که پاسخ سختی را دریافت خواهند کرد.

کیوان خسروی، سخنگوی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی اعلام کرد: ‍‍»از ساعاتی دیگر جلسه فوق العاده شورای عالی امنیت ملی برای بررسی اقدام جنایتکارانه حمله به خودرو سردار سلیمانی در بغداد که منجر به کشته شدن وی شد برگزار می شود.»

جلسه فوق العاده شورای امنیت ملی ایران برای اولین بار با حضور آیت الله خامنه ‌ای رهبری این کشور در حال برگزاری است

آیت الله خامنه ‌ای در پی ترور قاسم سلیمانی برای اولین بار در جلسه اضطرای شورای امنیت ملی این کشور که در پی ترور قاسم سلیمانی تشکیل شده، شرکت کرده است.

علی ربیعی، سخنگوی دولت ایران در واکنش به کشته شدن سلیمانی، گفت: «آمریکا خط قرمز را رد کرد و ملت ایران در زمان مقتضی، به طور قاطعانه و در آینده نزدیک پاسخ آن را می ‌دهد.»

 

دو روز پس از حمله پهپادهای آمریکایی به خودروی حامل قاسم سلیمانی، کشته شدن و ٩ تن از همراهانش، تنش ‌ها بین تهران و واشنگتن به اوج خود رسید. دونالد ترامپ بار دیگر در سه توییت درباره ایران اظهار کرد و نوشت: «اگر ایران به ما حمله کنند ما حمله متقابل می ‌کنیم. اگر دوباره حمله کنند که من اکیدا توصیه می‌ کنم نکنند، ما شدیدتر از همیشه به آن ها حمله خواهیم کرد.»ترامپ، یادآوری کرد که آمریکا به تازگی دو تریلیون دلار در تجهیزات نظامی سرمایه ‌گذاری کرده است.

 

در چنین روندی، سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، بامداد چهارشنبه ۱۸ دی از حمله تلافی ‌جویانه خود به دو پایگاه‌ عراقی که مقر نیروهای نظامی آمریکایی هستند، خبر داد.

سپاه در اطلاعیه ‌ای اعلام کرد که «رزمندگان شجاع نیروی هوافضای سپاه در عملیاتی موفقیت آمیز به نام شهید سلیمانی با شلیک ده‌ ها فروند موشک زمین به زمین پایگاه عین الاسد را درهم کوبیدند.»

در پی انتشار این خبر، خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه ادعا کرد که در این حمله موشکی «دست ‌کم ۸۰ نظامی آمریکایی کشته و حدود ۲۰۰ نفر زخمی شده‌اند.»

اسماعیل کوثری، جانشین قرارگاه ثارالله سپاه، نیز به خبرگزاری مهر گفته که حمله موشکی امروز سپاه «اقدام اولیه» بوده است.او تاکید کرد که «آمریکا باید منطقه را خالی کند.»

پایگاه هوایی عین‌الاسد بزرگ ترین پایگاه نیروهای نظامی ایالات متحده در عراق محسوب می ‌شود. این پایگاه در استان انبار، غرب عراق قرار دارد. دومین پایگاهی که هدف قرار گرفت در نزدیکی فرودگاه شهر اربیل کردستان عراق است.

وزارت دفاع آمریکا تایید کرده است که بیش از دوازده موشک به پایگاه عین الاسد در استان الانبار عراق و یک پایگاه دیگر در اربیل شلیک شده است.

فرماندهی مرکزی آمریکا پنج شنبه ۲۶ دی ماه اعلام کرد، به دنبال حمله موشکی ایران به پایگاه عین الاسد در عراق، ۱۱ سرباز آمریکایی به دلایلی جون سردرد، تحت مداوا قرار گرفتند. این در حالی است که آمریکا پیش تر اعلام کرده بود که در این حمله کسی کشته یا مجروح نشده است.

ساعاتی پس از موشک پراکنی سپاه، یک فروند بوئینگ ۷۳۷ شرکت هواپیمایی اوکراین روز چهارشنبه ۱۸ دی‌ ماه - ۸ ژانویه ۲۰۲۰، اندکی پس از برخاستن از فرودگاه خمینی تهران نزدیک شهرک پرند سقوط کرد. زمان دقیق متلاشی شدن این هواپیما، ساعت شش و بیست دقیقه بامداد و حدود ۶ دقیقه پس از ترک فرودگاه به مقصد کی ‌یف اعلام شد. متاسفانه همه ۱۷۶ سرنشیین این هواپیما جان خود را از دست دادند. ساعاتی بعد مقا‌م‌ های حکومت اسلامی ایران، علت سقوط هواپیمای اوکراینی را «نقص فنی» اعلام کردند. اما با گذشت چند ساعت تردیدها درباره علت سقوط هواپیما آغاز شد. دو روز بعد از فاجعه ابتدا رسانه ‌ها و سپس مقام‌ های آمریکا و کانادا اعلام کردند که اطلاعاتی در دست دارند که نشان می ‌دهند هواپیمای مسافری با شلیک موشک پدافند هوایی ایران ساقط شده است. ویدیوهایی نیز منتشر شد که نشان می دهند این هواپیما با اصابت موشک سقوط کرده است.

اما مقام‌ های حکومت اسلامی ایران، هم چنان بر ادعای خود اصرار ‌کردند که علت سقوط هواپیما نقص فنی است. اما فشار رسانه ها و دولت های اوکراین و کانادا، منجر به آن شد که مقا‌م ‌های ایران صبج روز شنبه ۲۱ دی - ۱۱ ژانویه، اعتراف کنند که پدافند هوایی سپاه پاسداران هواپیمای مسافری را ساقط کرده است.

با گذشت سه روز از سانحه سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی، حسن روحانی رییس جمهور شنبه ۲۱ دی ‌ماه با انتشار بیانیه ‌ای «خطای انسانی» و «شلیک پدافند سپاه» را دلیل سقوط هواپیما اعلام کرد.

رسانه های حکومتی نوشتند که خامنه ای و روحانی از سقوط هواپیمایی اوکراینی بی خبر بودند. در حالی که آن شب همه آن ها و نیروهای نظامی شان در حال آماده باش بودند. چرا که احتمال می دادند با وجود این که قبلا دولت عراق را از موشک پراکنی خود مطلع کرده بودند آمریکا عکس العملل نشان خواهد داد.

یک روز پس از سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط سپاه پاسداران، بار دیگر اعتراض ها آغاز شد. معترضین شعارهای تازه‌ ای سر دادند که به طور عمده علیه حکومت کلیت حکومت اسلامی، آیت ‌الله علی خامنه ‌ای و سپاه پاسداران بود.

در اعتراض ‌های اخیر، شعارها علیه سپاه پاسداران در این تجمعات گسترده‌ تر و متنوع ‌تر شده است. «بسیجی بی‌غیرت، عامل فقر ملت»، «سپاه جنایت می ‌کند، رهبر حمایت می ‌کند»، «سپاه بی ‌کفایت، عامل قتل ملت»، «حکومت سپاهی، نمی ‌خوایم، نمی ‌خوایم» و ...،

در مشهد معترضان شعار دادند: «حکومت سپاهی، داعش ما شمایی»، «توپ، تانک فشفشه، آخوند باید گم بشه» و «نخبه‌ هامون را کشتند، به جاش آخوند گذاشتند.»

مقایسه حکومت اسلامی با داعش در حالی صورت گرفت که حکومت اسلامی خود را نابود کننده داعش و قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، را «قهرمان» مبارزه با داعش معرفی کرده بود.

شعار «سلیمانی قاتله، رهبرش هم جاهله» هم از شعارهایی بود که در روزهای اخیر شنیده شد. سر دادن چنین شعارهایی چند روز پس از کشته‌شدن سلیمانی و تشییع جنازه پرجمعیتی که برگزار شد، با خشم رسانه ‌های حکومت مواجه شد.

شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ‌ای»، «ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما»، «فرمانده کل قوا، استعفا، استعفا»، «کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل را ستایش کنیم» که به وجه مشترک اغلب اعتراض‌ ها در ایران تبدیل شد.

معترضان در معالی ‌آباد شیراز شعار «این ماه ماه آخره، سیدعلی وقت رفتنه.» را را سر دادند.

شعار «کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل را ستایش کنیم» در اعتراض ‌های آبان ۹۸ هم به کرات شنیده می‌ شد. در این میان شعار تازه «۱۵۰۰ نفر، کشته آبان ماست» که اشاره به گزارش خبرگزاری رویترز درباره کشته شدن ۱۵۰۰ نفر در اعتراض ‌های آبان داشت نیز بین دو این رویداد پیوند برقرار گرفته بود.

علاوه بر این، شعار «به من نگو فتنه‌ گر،‌ فتنه تویی ستم گر» نیز یکی از مشهورترین ‌واژه‌ های آیت ‌الله خامنه ‌ای را هدف قرار گرفته است.

برخی معترضان هم جمله مشهور «غلط کردید اشتباه کردید» که آیت‌ الله خامنه‌ ای به دولت آمریکا درباره حمله به هواپیمای مسافربری ایران در سال ۶۷ گفته بود را این بار خطاب به رهبر حکومت اسلامی گفتند.

در ادامه اعتراض ها شعار نیز رادیکال تر و انقلابی تر شد.

نه رفراندوم نه اصلاح / اعتصاب انقلاب؛ اصلاحات رفراندم / رمز فریب مردم؛ چه دی باشه چه آبان/ پیام یکی ست انقلاب؛ دی و آبان، کل سال / پیکار کفِ خیابان؛ از اهواز تا تهران / سرکوب زحمت کشان؛ آخوند سرمایه‌دار / پول ما رو پس بیار؛ خامنه ‌ای-روحانی / عوامل ویرانی؛ نه شاه می‌ خوایم نه پاسدار / مرگ بر این دو کفتار؛ مردم چرا نشستید / منجی، خودِ تو هستی؛ نه جنگ و نه استبداد / مرگ بر این دو بیداد؛ مرگ بر؛ ستم گر / چه شاه باشه چه رهبر؛ نان، کار، آزادی / شادی، رفاه، آبادی؛ سقف و کتاب و گندم / قدرت به دست مردم؛ از آمریکا تا ایران / مرگ بر این جانیان؛ از ایران تا بغداد / فقر ستم استبداد؛ از بغداد تا تهران/شعار ما انقلاب؛ دانشجو کارگر علیه ستمگر
بلوچستان تو آبه /رژیم دست به چماقه و...

هم زمان در تعدادی از دیگر شهرهای ایران از جمله مشهد، اهواز، اصفهان، تبریز، گرگان، سنندج، کرمانشاه، شیراز، قزوین، سمنان، دامغان، یزد، شاهرود، آمل و بابل هم تجمع ‌های اعتراضی برگزار شد.

فیلم‌ هایی نیز از شلیک گاز اشک ‌آور به سوی معترضان در شهرهای تهران، اصفهان و شیراز منتشر شده است. هم چنین فیلم‌هایی درباره مجروح شدن یکی از معترضان در تهران منتشر شده است. در این فیلم‌ها یک فرد لباس شخصی با تفنگ مشخص است و در توضیح آن گفته شده که این فرد به پای یک زن شلیک کرده است.

 

خامنه ای در نماز جمعه ٢٧ دی - ١٧ ژانویه ٢٠٢٠، درباره شهروندان معترض هم صحبت‌ هایی داشت؛ معترضان به سرنگونی هواپیما را فریب‌ خوردگان رسانه ‌های فارسی‌ زبان خارج از کشور نامید. او گفت «مردم ایران» کسانی ‌اند که در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی شرکت می ‌کنند؛ نه معترضان به سقوط هواپیما.

خامنه‌ ای در آبان ماه که اعتراضات جریان داشت، معترضان را «اشرار و اغتشاشگر» خوانده بود.

خامنه ‌ای در خطبه اول، به تعریف و تمجدید از سپاه قدس پرداخت و آن را «رزمندگان بدون مرز» نامید. بعد گفت کسانی که عکس قاسم سلیمانی را پاره کردند، مردم ایران نبودند. و سرانجام واقعه ساقط کردن هواپیمای مسافربری و کشتن ۱۷۶ نفر جای کم رنگی در خطبه‌ های او داشت خامنه ای،خانواده قربانیان سقوط هواپیما را دسته‌ بندی کرد و از خانواده‌ هایی تشکر کرد که، به گفته او، تسلیم وسوسه دشمن نشدند. او در عین حال به عنوان فرمانده کل قوا، نه تنها معذرت خو اهی نکرد، بلکه به نوعی از نظامیانی که هواپیمای مسافربری را سرنگون کردند نیز تشکر کرد. خامنه ای خطاب به مردم گفت همین است که هست، صبور و شکرگزار باشید. او در سخنان خود، هیچ اشاره به سیل سیستان و بلوچستان نکرد.

مجید سعیدی مدیرکل مدیریت بحران استانداری کرمان، گفته است: در مجموع سه هزار و ۲۴۲ واحد مسکونی در ۱۰ شهرستان استان کرمان دچار خسارت شده‌اند و نیاز به بازسازی دارند. هم زمان با بروز سیلاب در سیستان و بلوچستان محروم ‌ترین مناطق جنوب کرمان نیز تحت تاثیر سیلاب قرار گرفت و ۳۲۴۲ خانوار در استان از این سیلاب خسارت دیدند. جنوب استان کرمان به خصوص شهرستان قلعه گنج به شدت از سیلاب متاثر و هزاران خانه دچار آب گرفتگی شدند هم چنین مزارع باغ‌ ها و تاسیسات کشاورزی نیز آسیب جدی دیده است.

رودخانه «راپچ» بخش «زرآباد» شهرستان کنارک واقع در جنوبی ترین نقطه سیستان و بلوچستان پس از بارندگی ‌های روز گذشته دوباره طغیان کرد.

علی لاریجانی، رییس مجلس می ‌گوید که دولت برای اختصاص ۲۰۰ میلیون یورو برای کمک به فعالیت‌ های نیروی قدس سپاه پاسداران در دو ماه باقی مانده سال جاری موافقت کرده است، و او خود «اذن» آن را گرفته است. اشاره رییس مجلس جمهوری اسلامی ایران، به برداشت از صندوق توسعه ملی است که با اجازه رهبر جمهوری اسلامی ایران ممکن خواهد بود.

این اولین باری نیست که رهبر حکومت اسلامی ایران برای تقویت سپاه پاسداران و نیروی قدس که شاخه برون مرزی آن است، دست به صندوقی می ‌برد که فلسفه تاسیس آن، توسعه زیرساخت‌ های داخل ایران است. البته استفاده از این صندوق برای آن چه در حکومت اسلامی ایران «تقویت بنیه دفاعی» نامیده می‌ شود، بی ‌سابقه نیست، اما ابتدا، نگاهی بیندازیم به این که این صندوق به دنبال چه بوده است و چه باید باشد.

بر اساس قانون برنامه پنجم توسعه و در راستای شکست «حساب ذخیره ارزی» که در نظر داشت فشارهای ناشی از نوسان قیمت نفت بر اقتصاد ایران را کنترل کند و به نوعی حساب پس ‌اندازی برای نسل ‌های آینده باشد، این صندوق آغاز به کار کرد. آن حساب که در سال ۱۳۷۹ و در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی شکل گرفت، در سال ۱۳۸۹ به «صندوق ذخیره ارزی» تغییر نام یافت، و بعدها به «صندوق توسعه ملی» تبدیل شد.

به گفته محمد حسینی، عضو ناظر مجلس در صندوق توسعه ملی، دولت در سه سال گذشته، به طور متوسط بیش از ۲ میلیارد دلار بر اساس مجوزهای رهبر حکومت اسلامی ایران، برای تعدیل بودجه از صندوق برداشت کرده است؛  که بیش تر هزینه امور نظامی شده است. برخی از گزارش‌ ها، موجودی صندوق را در حال حاضر نزدیک به ۹۰ میلیارد دلار تخمین زده ‌اند؛ رقمی که در اندازه اقتصاد ایران بسیار ناچیز خواهد بود. چنان که شیخ حسن روحانی چندی پیش گفت، در صورت ادامه برجام و نبود تحریم‌ ها، ایران در دو سال گذشته می‌ توانست ۲۰۰ میلیارد دلار درآمد داشته باشد. اما چنین صندوقی در کشورهای دیگر هم چون نروژ، این روزها نزدیک به ۱۰ برابر ایران است و آن ها برای آینده خود، نزدیک به ۹۹۰ میلیارد دلار حاصل از فروش نفت را ذخیره کرده‌ اند.

 

مجموعه حوادثی که در ماه ها و هفته‌ ها و روزهای گذشته- از خیزش مردمی آبان ماه تا کشته شدن قاسم سلیمانی، جان باختن شماری از مردم کرمان در جریان تشییع جنازه او، موشک پرتاکنی به پایگاه های آمریکایی در عراق و سرانجام سقوط هواپیمای مسافری اوکراین با آتش پدافند سپاه و اعتراض دانشجویان و به خیابان آمدن دوباره مردم و...- روی داد، همگی نشان می دهد که جامعه ایران، وارد مرحله نوینی شده است.

شعارهایی که این بار به مراتب بیش تر از گذشته علیه شخص خامنه ای، قاسم سلیمانی، سپاه و مهم تر از همه «جمهوری اسلامی نابود باید گردد» داده شد حاکی از وضعیتی تازه است. وضعیتی که رنگ و بوی انقلابی دارد.اکنون این فضا همه قشرهای جامعه را فرا گرفته است. حاکمیت هم به نوبه خود در حال از دست دادن ظرفیت ‌های مقابله با مردماست. حکومت همه ظرفیت های سانسور و سرکوب، کشتار و زندان را به کار گرفته است. آن چه در حال روی دادن است آن است که دیگر مردم مرعوب سرکوب و کشتار نیستند و شعار و مطالبات خود را با صدای بلند فریاد می زنند.

اعتراضات سراسری آبان ماه ۹۸، نقطه عطفی در تحولات سیاسی جامعه ما است. اگرچه این حرکت در امتداد اعتراضات دی ماه ۹۶ بود که جهت کنش ‌های سیاسی تغییرخواهانه در ایران را با شیب زیادی دگرگون ساخت، اما در عین حال حاوی ویژگی‌ های متمایزی بود که باید مورد توجه قرار بگیرد.

اعتراضات ۹۸ نشان داد اعتراضات دیگر در حوزه اقتصاد سیاسی نمی گنجند، بلکه کاملا سیاسی شده‌ اند. سیاسی شدن آن ها به منزله تعقیب خواست تغییرات گسترده سیاسی است که نه تنها بر مطالبات اقتصادی، بلکه بر خواست تغییر حاکمیت و برقراری یک جامعه نوین مبتنی است. اکنون گذار انقلابی و حرکت به سمت تغییر کلیت ساختار قدرت حکومت اسلامی چه بسا دیگر برگشت ‌ناپذیر شده باشد.

حکومت اسلامی، میلیون ها دلار صرف نمایش جنازه قاسم سلیمانی کرد و ٣٠ میلیون دلار موشک به بیابان ‌های عراق؛ ۲۰۰ میلیون یورو به سپاه قدس. صدها میلیارد تومان هزینه مراسم تشییع جنازه و خسارت تعطیل کردن کشور. ۴۶ روستای کرمان در محاصر سیلاب و برف و هم چنین در سیستان و بلوچستان؛ یک میلیارد دلار خسارت به هواپیمایی اوکراین بابت خسارت های جانی و مالی که باید به زودی با محکومیت ایران باید پرداخت شود.

احمدعلی موهبتی، استاندار سیستان و بلوچستان اعلام کرد در پی سرریز شدن دو سد بزرگ «پیشین» و «زیردان» در منطقه دشتیاری و باهوکلات، در مجموع حدود ۳۵۰ تا ۴۰۰ روستای در محاصره سیل هستند. موهبتی افزود: «در منطقه کنارک و زرآباد خسارت‌ های زیادی وارد شده و ارتباط زمینی قطع است و در برخی قسمت ‌ها پل‌ها خراب و ارتباطات جاده‌ ای نیز قطع شده و تاکنون کمک رسانی با قایق‌ انجام می ‌شده است.»

خبرگزاری ایرنا به نقل از موهبتی نوشت در پی بارش باران و جاری شدن سیلاب در جنوب سیستان و بلوچستان تنها از دو سد نام برده حدود ۳۵۰ میلیون مترمکعب آب در ثانیه سرریز کرده است. استاندار سیستان و بلوچستان میزان تلفات جانی را به یک نفر محدود دانست

در حالی که بحران اقتصادی حکومت اسلامی، همواره در حال عمیق تر شدن است. برای مثال لحاظ فروش روزانه ٨٧٠ هزار بشکه نفت در سال آینده از نظر متخصصان امر غیرممکن پیش ‌بینی شده است. بر اساس گزارش صندوق بین ‌المللی پول متوسط فروش نفت ایران در سال جاری میلادی روزانه ٦٠٠ هزار بشکه بوده است و برای سال آینده کم تر از ٥٠٠ هزار بشکه پیش ‌بینی شده است.

صادرات نفت ایران در سایه تحریم‌ ها به‌شدت کاهش یافته است. بر اساس آماری که این روزنامه ارائه کرده است مجموع درآمدهای ارزی ایران در سال گذشته میلادی بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار بوده و به این ترتیب درآمدهای ارزی ایران حدود یک سوم کاهش نشان می ‌دهد.

اوضاع در سال جاری حتی وخیم ‌تر ارزیابی می‌شود. حداکثر درآمد ارزی پیش بینی شده از صادرات ایران در سال ۲۰۲۰ بر اساس ارزیابی این تحلیلگر حدود ۵۵ میلیارد دلار خواهد بود.

تشدید تحریم ‌ها و احتمال گسترش تحریم‌ های ایران از سوی کشورهای اروپایی و یا تجدید تحریم‌های پیش بینی شده از سوی سازمان ملل متحد نیز می‌ تواند وخامت بیش تر اوضاع ایران را در پی داشته باشد.

 

در تازه ‌ترین گزارش سازمان شفافیت بین ‌الملل در مورد شاخص فساد اداری و اقتصادی در سال ۲۰۱۹ که روز پنج شنبه ۲۳ ژانویه - ۳ بهمن منتشر شد، ایران از لحاظ فساد مالی و گسترش آن در میان ۱۸۰ کشور جهان رتبه ۱۴۶ را کسب کرده است.

سازمان شفافیت بین ‌الملل، همه ساله در جدول ارزشیابی خود، برای شدت و ضعف فساد در کشورها، از صفر تا ۱۰۰ نمره می ‌دهد. نکته برجسته در ارزیابی سال ۲۰۱۹ این سازمان آن است که نصف بیش تر کشورها کم تر از ۵۰ امتیاز گرفته ‌اند.

بهترین رتبه به دانمارک و نیوزیلند تعلق گرفته که ۸۷ امتیاز گرفته‌ اند. فنلاند با ۸۶ امتیاز و سنگاپور و سوئد و سوییس با ۸۵ امتیاز در رده‌های بعدی هستند. ایالات متحده آمریکا نیز با ۶۹ امتیاز در رده ۲۳جای گرفته است. سوریه با ۱۳ امتیاز و کشورهای سودان جنوبی ۱۲ و سومالی ۹ نیز در پایین ‌ترین رده ‌های این جدول قرار گرفته ‌اند.

ایران در این بررسی در رده ۱۴۶ قرار گرفته و از ۱۰۰ امتیاز ۲۶ نمره گرفته که بدترین رتبه این کشور در چند سال گذشته است. در سال ۲۰۱۸، ایران با ۲۸ امتیاز در رده ۱۳۸ این جدول قرار داشت و در سال ۲۰۱۷ در جایگاه ۱۳۰.

آنگولا، بنگلادش و موزامبیک در رده‌ بندی سال ۲۰۱۹ شفافیت بین‌ الملل در کنار ایران قرار گرفته ‌اند.

سازمان شفافیت بین ‌الملل یادآور می‌ شود که فساد در محیطی رشد می‌ کند که ساختارهای قانونی و دمکراتیک رو به زوال رفته باشند؛ جایی که نهادهای دمکراتیک تضعیف شده‌ و عرصه برای جامعه مدنی و رسانه ‌های مستقل تنگ شده باشد.

 

جمع بندی کنم. همه وقایع نشان می دهد که نه حکومت هم چون گذشته توان حکومت کردن را دارد و نه مردماین حکومت می خواهند. از این رو، هیچ کس نمی تواند به طور قطع پیش بینی کند که این وضع آبستن چه شرایط و چه حوادثی خواهد شد، اما آن چه که مسلم است وضع کنونی دوام زیادی نخواهد یافت. آن چه قطعی است آن است که جامعه ما به سوی یک انفجار بزرگ اجتماعی در حرکت است. قیام و یا انقلابی که پیشقراولان و رهبران واقعی آن، جوانان بی شمار دختران و پسران آگاه و پرانرژی است که در مبارزه با حکومت اسلامی از هر نظر آبدیده شده اند. آن ها، جامعه ای می خواهند که به شکل شورایی و جمعی اداره کنند و به همین دلیل در اعتراض های اخیر خود، از جمله شعارهای جدیدید هم چون «سقف و کتاب و گندم / قدرت به دست مردم»؛ «مردم چرا نشستید / منجی، خودِ تو هستی»؛ سر داده بودند.

در اعتراضات آبان ۹۸، سه نماد حاکمیت یعنی نماد ایدئولوژیکی مذهبی، مراکز سرکوب و بانک ها به عنوان نمادهای حکومت سرمایه داری اسلامی، مورد هدف معترضین قرار گرفتند:

۱- مراکز مذهبی مثل دفاتر ائمه جمعه و حوزه‌ های علمیه که نمادهای حکومت مذهبی هستند.

۲- مراکز نظامی و شبه نظامی که هر روز به سرکوب جوانان و زنان اشتغال دارند.

۳- مراکز مالی که مردم عادی از آن ها بهره ‌ای ندارند و عمدتا با وام‌ های کم بهره، در خدمت سرمایه داران و حاکم است.

یک نمونه دیگر نشانه های ریزش در بدنه حکومت اسلامی است. امروز عدم حضور صدها هنرمند و کارگردان در جشنواره دهه فجر، خروج ورزشکاران دارای مدال های جهانی، استعفا از صدا و سیمای حکومت اسلامی و خروج خانواده های نزدیک به حاکمیت از ایران با سرمایه های خود به ویژه ترکیه، نشانه هایی از ریزش در حکومت اسلامی را نشان می دهند. قبلا نیز امام جمعه مشهد گفته بود بسیاری در بده بسیج مسئله دار شده اند.

شمار زیادی از هنرمندان در شبکه ‌های اجتماعی با پستی یک ‌خطی با این جمله ‌که «من به جشنواره فیلم نمی ‌روم» اعلام کرده‌ اند که در جشنواره‌ های فجر شرکت نمی‌‌ کنند؛ مسعود کیمیایی، رخشان بنی ‌اعتماد، فریدون شهبازیان، جعفر پناهی، تهمینه میلانی، محمد رسول ‌اف و حمید فرخ ‌نژاد از آن ‌جمله ‌اند.

 

امروز جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویان و جوانان، جنبش محیط زیست، جنبش آزادی زبان های مادری، نهادهای مدنی و صنفی و سندیکایی و کارگری و نهادها و شوراهای بازنشستگان، کارمندان، معلمان و پرستاران، کودکان کار و خیابان، کانون نویسندگان و همه نیروهای آزادی خواه و برابری طلب، همگی درگیر مبارزه با حکومت اسلامی هستند. بی گمان این وضعیت، نهایتا به یک اعتصاب عمومی سراسری و همبسته منجر خواهد شد و آن موقع است که می توانیم به جرات بگوییم که فروپاشی حکومت اسلامی ایران آغاز شده است.

یک شنبه ششم بهمن ١٣٩٨ - بیست و ششم ژانویه ٢٠٢٠

ضمیمه:

شعارهای اعتراضات آبان ماه و دی ماه ١٣٩٨

 

با انقلاب آزادیم، با آزادی آبادیم

پیشاهنگ آزادی، زنان هر آبادی

زنان چه با درایت، می جنگن با ولایت

یه انقلاب روشن، آگاهی مرد و زن

با انقلاب آزادیم، با آزادی آبادیم

ادامه ی آبانیم، تا انقلاب می مانیم

خطبه ی عظمای پیر، شکنجه و حکم تیر

با کارناوال بهمن، مایوس نشو هموطن

آگاهی و شجاعت، مرگ بر این ولایت

کارگرای دل خون، امید ایران مون

این رژیمو کی ساخته؟ همون که تاجو باخته

اصلاحاتِ گندیده، دوباره دام چیده

رفراندوم یه دامه، خیانت به آبانه

اصلاح طلب جاعله، ماله کش و قاتله

رفراندوم یه فریبه، برای حفظ جیبه

با آگاهی، اعتصاب، میریم واسه انقلاب

رفراندوم و کودتا، توهین به آبان ما

کودتا و رفراندوم، بدبختی واسه مردم

سپاهی و بسیجی، قاتلن و دستمالچی

هرکی که با رهبره، مادونِ هرچی خره

رهبر تو کاخ نشسته، قلادشو نبسته

هرکی که با سپاهه، مزدور و گمراهه

این نمازه یا جنگه؟ حرفات یه مشت جفنگه

سیرک نماز عظما، فقط برای دزدا

دیکتاتوری تمومه، آبان به رنگ خونه

تو تقویم یه ملت، آخوندا یعنی ذلت

ساندیس خورا حقیرن، با فتوشاپ چه شیرن

اتحاد یه ملت، پایان هرچی ذلت

چهل ساله ویرونی، ایران شده زندونی

این رهبر دیوونه، تشنه قتل و خونه

رهبر رو پول نفته، کارگر فقیر و خسته

بدون هر آرایش، سقوط می خوایم نه سازش

آخوندای غارتگر، عامل فتنه و شر

اگه رژیم بمونه، مرگ ایرانمونه

کشتار و قتل آبان، سدعلی وقت پایان

ایرانی آگاهه، با اعتصاب همراهه

تا دیکتاتور رو کاره، آبان ادامه داره

دانشجوهای آگاه، کارگرای همراه

سنگر کف خیابون، برای فتح ایرون

از ایران تا بغداد - فقر - ستم - استبداد

از تهران تا بغداد شعار ما انقلاب

بلوچستان تو آبه - رژیم دستش چماقه

اصلاح طلب - اصول گرا - دیگه تمومه ماجرا

۱۵۰۰ نفر کشته آبان ماست

چه دی باشه چه آبان پیام یکی است انقلاب

چه دی باشه چه آبان پیکار کف خیابان

از اهواز تا تهران سرکوب زحمتکشان

برادر سیل زده - حمایتت می کنیم

 به من نگو فتنه گر   فتنه توی ستم گر

سپاه جنایت می کند  رهبر حمایت می کند

این همه ظلم به ملت   ننگ بر این ولایت

خامنه ای قاتله    ولایتش باطله

سپاهی حیا کن   مملکت رو رها کن

حکومت سپاهی   نمی خوایم نمی خوایم.

بترسید بترسید    ما همه با هم هستیم

مرگ براین  حکومت آدم کش

فرمانده کل قوا استعفا استعفا

ما زن و مرد جنگیم  بجنگ تا بجنگیم

کشته ندادیم که سازش کنیم  رهبر قاتل رو ستایش کنیم.

مرگ بر دروغ گو

سپاه بی کفایت   مایه ننگ ملت

جمهوری اسلامی نمی خوایم نمی خوایم  

بسیجی بی غیرت   عامل قتل ملت

از ایران تا بغداد - فقر - ستم - استبداد

از تهران تا بغداد شعار ما انقلاب

از اهواز تا تهران   سرکوب زحمت کشان

با انقلاب آزادیم، با آزادی آبادیم

ادامه آبانیم، تا انقلاب می مانیم

خطبه عظمای پیر، شکنجه و حکم تیر

آگاهی و شجاعت، مرگ بر این ولایت

رفراندوم یه فریبه، برای حفظ جیبه

با آگاهی، اعتصاب،  می ریم واسه انقلاب

رفراندوم و کودتا، توهین به آبان ما

کودتا و رفراندوم، بدبختی واسه مردم

هرکی که با رهبره،  مادونِ هر چی خره

هرکی که با سپاهه، مزدوره و گمراهه

این نمازه یا جنگه؟ حرفات یه مشت جفنگه

سیرک نماز عظما، فقط برای دزدا

دیکتاتوری تمومه، آبان به رنگ خونه

چهل ساله ویرونی، ایران شده زندونی

بدون هر آرایش، سقوط می خوایم نه سازش

آخوندای غارتگر، عامل فتنه و شر

ایرانی آگاهه، با اعتصاب همراهه

تا دیکتاتور رو کاره، آبان ادامه داره

سنگر  کف خیابون، برای فتح  ایرون

پیشاهنگ آزادی، زنان هر آبادی

زنان چه با درایت، می جنگن با ولایت

یه انقلاب روشن، آگاهی مرد و زن

جمهوری اسلامی نابود باید گردد

جمهوری اسلامی، سرنگون سرنگون

حکومت آدمک کش سرنگون سرنگون

حکومت جنایت سرنگون سرنگون

حکومت ریاکار، دروغگو، جنایت، نمی خوایم نمی خوایم

حکومت سپاهی نمی خوایم نمی خوایم

حکومت سرکوبگر نمی خوایم نمی خوایم

دشمن ما همین جاست دروغ می گن آمریکاست

دیکتاتور سپاهی، داعش ما شماهی

مرگ بر ستم گر، چه شاه باشه، چه رهبر

این همه سال جنایت مرگ بر این حکومت

سلیمانی قاتله رهبرشم هم قاتله / خائنه / ظالمه / جاهله

دروغ گو حیا کن رسانه را رها کن

خامنه ای حیا کن مملکت رو رها کن

سپاهی حیا کن مملکت رو رها کن

بترسید، بلرزید، ما همه با هم هستیم

کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل رو ستایش کنیم

مرگ بر دیکتاتور

توپ، تانک، فشفشه آخوند باید گم بشه

نظام جنایت می کند، رهبر حمایت می کند

اين انتقام سختو از من و تو می گیرن

توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه

بترسید، بترسید ما همه با هم هستیم

خامنه ای قاتله حکومتش باطله

غلط کردی خطا کردی

امنیت، آزادی، حق مسلم ماست

امنیت، آزادی، برابری، حکومت انسانی

این همه ظلم به ملت ننگ بر این ولایت

مرگ بر دروغ گو

سپاه بی کفایت  مایه ننگ ملت

جمهوری اسلامی نمیخوایم نمیخوایم

اصولگرا اصلاح طلب دیگه تمومه ماجرا

بسیجی بی غیرت عامل قتل ملت

چپاول گرونی، زمان سرنگونی

بلوچستان تو آبه / رژیم دست به چماقه

مرگ بر دیکتاتور

دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن

بنزین گرون تر شده فقیر فقیرتر شده

حکومت دزدسالار، نمی خوایم نمی خوایم

حکومت فلاکت، نمی خوایم نمی خوایم

حکومت سرکوبگر، نمی خوایم نمی خوایم

معیشت منزلت، حق مسلم ماست

نان، کار، آزادی / شادی، رفاه، آبادی

از آمریکا تا ایران / مرگ بر این جانیان

از ایران تا بغداد / فقر ستم استبداد

دانشجو کارگر علیه ستم گر

سقف و کتاب و گندم / قدرت به دست مردم

مردم چرا نشستید / منجی، خودِ تو هستی

از بغداد تا تهران / شعار ما انقلاب

January 26, 2020

لنین نامی جاودانە...

لنین نامی جاودانە...

"تا وقتی که مبارزه برای جامعه ای نوین وجود دارد،نام و اثر لنین از جایگاه ویژه ای برخوردار خواهد بود"

نودو شش سال پیش در روز ٢١ ژانویه ١٩٢٤سادەترین، انسانی ترین، دورنگرترین ، استوارترین انسان ،  بزرگترین انسان انقلابی قرن بیستم، و آموزگار پرولتاریای جهان، «ولادیمیر ایلیچ اولیانوف» معروف به لنین قلبش از طپش باز ایستاد . درگذشت این رهبر با درایت، متفکر بزرگ و نظریه پرداز بلند مرتبه طبقه کارگر، کمونیستها و مارکسیستهای انقلابی سراسر دنیا را برای همیشە اندوهگین کرد. لنین تئوریسین بزرگ و رهبر انقلاب سوسیالیستی، مؤسس حزب پرولتری طرازنوین و برپاکنندۀ نخستین دولت سوسیالیستی کارگران و دهقانان  در جهان می‌باشد.

  لنین این رهبر بزرگ طبقە کارگر تنها ٥٤ سال زندگی کرد و از اوان جوانی ، مبارز راه رهایی کارگران و همه توده های محروم و دشمن آشتی ناپذیر نظام سرمایه داری و هر گونه نابرابری و ستم بودو تا آخرین لحظات زندگی پرافتخارش در جهت تحقق به اهداف کمونیستی اش، پیگیرانه و بی وقفه و با عشق و امید تلاش کرد و موفق هم شد.

امروز  بعداز نودوشش سال از مـــرگ این بزرگ مرد جهان حتی گوشه‌ای کوچک در سراسر جهان پیدا نخواهید کرد که نام لنین برایشان شناخته شده نباشد. نام او با بهترین دست آوردهای انقلابی قرن بیستم پیوند دارد. افکار جاودانی او تأثیر عمیقی در روند پیشروی جهان داشته و دارد. قرن‌ها خواهد گذشت، اما نام لنین از خاطرۀ میلیون‌ها انسان زدوده نخواهد شد، زیرا او نمودار فصل تازه‌ای در زندگی بشریت است.

ارثیۀ تئوریک و ایدئولوژیک لنین، عظیم و پایان‌ناپذیر است. او دانشمند بزرگ انقلاب و انقلابی برجسته‌ای از نقطه نظر عملی می‌باشد. امروز هیچ رشتۀ تئوریک و یا عملی نهضت انقلاب وجود ندارد که با نبوغ لنین روشن نشده باشد. آثار او کمک می‌کنند که جریان پیچیدۀ گذشته و آینده را بهتر درک کرده و آتیۀ کمونیستی را به طور علمی پیش‌بینی کنیم...

لنین در ۲۲ آوریل سال ۱۸۷۰ یعنی یک سال قبل از کمون پاریس، در شهر کوچک سیمبرسک (اولیانوفسک) در خانواده‌ای مرفه و تحصیل‌کرده چشم به جهان گشود. ولادمیر سومین فرزند از شش فرزند خانواده اولیانوف بود.

در زمان تحصیل در رشته حقوق، لنین با سوسیالیزم علمی یعنی مارکسیزم آشنایی حاصل کرد. همچنین بدنبال مطالعات منظم و فشرده ی آثار مارکس و انگلس به مارکسیستی تمام عیار مبدل گردید و از آن تاریخ به بعد همه ی زندگی اش را به جنبش کارگری و راه اندازی انقلاب کارگری اختصاص داد.لنین خیلی زود در کار انقلابی خود به سال ١٩٠٨ به دفاع از ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی، درک جهان، روش و نظریۀ ضروری در بررسی روابط بین انسانها و روابط بین انسان ها و طبیعت، مسئلۀ بنیادی که می بایستی نظریه و فلسفه به آن پاسخ گوید، همت گماشت. لنین در سال­های سرنوشت­ساز ١٩١٧ تا ١٩٢٣ تمام وجودش را بر مسائل حساس دفاع و انقلاب جهانی متمرکز کرد. کار لنین در این دوره از گستره­ی هر زندگینامه­ی مختصری خارج است. این گستره شامل بر سیاست جهانی، جنگ داخلی، نظم نوین اقتصادی، ساختن انترناسیونال کمونیستی و مبارزه علیه بوروکراسی است. او در کنار سخنرانی­ها و گزارش­های مهمش، وقت پیدا کرد تا بعضی کلاسیک­های مارکسیستی را بنویسد از جمله "کمونیسم چپ، بیماری کودکی" و "انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد".

لنین مغز متفکر مفهوم جامع سوسیالیسم علمی بود و به شکل خدشه ناپذیری باورداشت که تنها راه پیشرفت جامعه، راه رهائی طبقۀ کارگر از طریق انقلاب پرولتاریائی است. و چنانکه می بینیم، رویدادهای آخرین دهۀ قرن بیستم غالباً این باورداشت لنین را تأیید کرده است.

 زندگی و اثر لنین عنصر مهمی برای جنبش رهائی بخش است و ضرورتی حیاتی ایجاب می کند که از  آن بهترین بهره برداری های ممکن را داشته باشیم و به نفع طبقۀ کارگر در جهان به کار ببریم. برای درک عمیق کارآئی اثر لنین، باید جوهر آن را تشخیص دهیم، یعنی مهمترین حلقه را در زنجیرۀ مسائل بیابیم و بر این اساس است که می توانیم به تمام زنجیره احاطه پیدا کنیم و به انقلاب آیندە خود تحقق ببخشیم.

ما امروز در یاد لنین نه تنها زنده گی لنین، بلکه آنچه که او برایش مبارزه کرده است را نیز گرامی میداریم. لنین برای آزادی طبقه کارگر، برای تحقق منافع جوانان و کارگران زنده گی و پیکار کرد و آن تلاش ها در وجود انقلاب روسیه  نقش بست و در تمام دنیا اثرات خود را بر جا گذاشت.

خاطرات لنین و یادو مبارزە و پیکار او  برای ما در حکم عملکرد و اقدام است. با این ابتکار ما با مبارزە پیگیرانەی خود علیە سرمایه و دشمنان طبقە کارگر خواهیم ایستاد.

لنین همچون آموزگاران خود، کارل مارکس و فردریش انگلس شایستگی اش را در مقام یک متفکر و تئوریسینِ عالیقدرِ جنبش کمونیستی، یک مارکسیست انقلابی و پرشور، یک مبارز کم نظیر راه رهایی طبقه کارگر، و یک رهبر بزرگ همه ما کارگران جهان، به اثبات رسانید.

با درگذشت زود هنگام لنین، این انقلابی کبیر، متفکر و دانشمند مارکسیست، دشمنان و مخالفان انقلاب اجتماعی،  چه در مقیاس داخلی و چه در مقیاس جهانی نفس راحت کشیده و عزم خود را برای برانداختن انقلاب جزم کردند.

لنین گرداگرد جهان می پوید

مرزها قادر به ممنوع کردن او نیستند

سربازخانه ها و سنگرها اورا باز نمی دارند

سیم های خاردار اورا زخمی نمی کنند

لنین گرداگرد جهان می پوید

سیاه، سرخ وسفید از او پذیرایی می کنند

زبان هیچ حصاری نیست

عجیب ترین زبان ها اورا باور می کنند

لنین گرداگرد جهان می پوید

آفتاب همانند زخمی غروب می کند

میان تیرگی وسپیده دم

ستاره سرخی طلوع می کند

«لنگستون هیوز»

 

نگاهی به وارسی و چشم انداز شعارهای اعتراضی درایران طی ماههای آبان- آذر و دی ٩٨

نگاهی به وارسی و چشم انداز شعارهای اعتراضی درایران طی ماههای آبان- آذر و دی ٩٨

امیر جواهری لنگرودی                                  بهمن98برابرژانویه2020    

                              amir_772@hotmail.com

طی سال های گذشته درمواقع گوناگونی،من با جمع آوری شعارهای جنبش های اجتماعی مردمان جامعه ما،به انتشارآن مبادرت ورزیدم *.انجام این کاربرایم با تحلیل روخداد های اجتماعی متباین می گردد.شعارها درنوع خود به شناخت عوامل وخصلت ها وویژگی های حرکت اجتماعی می انجامد وبه ما کمک می کند که دریابیم که مردم برسرچه مطالباتی خم می گردند وچه گروه های مختلفی را نمایندگی می کنند وموقعیت شرایط عینی وذهنی جامعه رابرما روشن وآشکارمی سازند .درهردوره ای شعارها بازگو کننده جنبه های مختلف بارفرهنگی، روحیه ومیزان دخالتگری وبه نوعی خود انگیختگی وآگاهی شرکت کنندگان درحرکت اجتماعی واعتراضی را مشخص می سازد .بعبارتی درهردوره ای ازمضمون شعارها می توان دریافت که نیروی درگیر،سردادن شعارها چه سامانه ای را رقم میزند وچیستی آنان چه مسیرومراحلی را باخود همراه می گرداند .سردادن هرشعاری عمق مسائل اجتماعی راطرح وبه نوعی فرازونشیب ها،تندی وکندی آنهارا برای شنونده مشخص می سازد .شعارها تاحدزیادی شکل های مختلف اعتراضات واعتصابات رابرما می نمایانند ونشانگرموضع خیابانی وبیان وضعیت تعرضی یا دفاعی مردم را به تصویرمی کشند.امروزبیش ازهرموقعی، گزینش شعارها وتبلیغ آن که حتی عامی ترین افراد جامعه نیزبتوانند آنرا درک کنند ، ازاهمیت زیادی برخورداراست .درهردوره ای ارتباط شگفت آوری میان تنوع شعارهابا حرکت ها ومطالبه بی پاسخ مانده مردم وبه نوعی خصلت ومضمون شعارها با کنش اجتماعی نیروی های درگیردیده می شود که اگرشعاردرست انتخاب نگردد وصراحت لازم را دارا نباشد،ای بسا به ضد خود بدل گردد.آنچه دروضعیت بحرانی امروزپراهمیت می نماید؛تعیین وانتخاب دقیق شعاروسازمان یافته گی طرح به موقع آن است تا بتواند پاسخگویی روانشناسی اجتماعی مردم وواکنش های به موقع آنان را دربرابر حرکت دشمن مشترک آنان را معنا می بخشد!تعیین این موضوع نشان می دهد که دریک حرکت اعتراضی وانقلابی وبسیج گر،می توان تا چه اندازه با انتخاب یک شعارسنجیده وبه موقع ،خواست بی پاسخ مانده مردم را نمایندگی نمود.البته بیان این موضوع درداخل وخارج ازکشوریک بارمفهومی را معنی نمی بخشد.آنان که دردرون کشورکفن به تن می کنند وزره می پوشندوباندرول،پلاکادربدست می گیرند تا دربرابردشمن ودیکتاتوری حاکم وتا بن دندان مسلح،رُخ بگشایند با آنانی که درخارج کشوربدون کمترین تهدید ودستگیری،بازداشت،زندان وشلاق حاضرنیستند شعارسرنگون باد نظام ضد انسانی اسلامی را برزبان رانند،واگویای دوجزء یک شرایط عینی نیستند،بلکه نمایشگردوبرداشت ازعینیت جوهرمبارزه ای است که دربرابرما تعریف می گردد وآدم ها دراین میان با انتخاب راه وتدقیق منافع خود،صف خود راتعریف می نمایند. بعبارتی واکنش ها درانتخاب صف با شعارها وپرچم ها به کنش نیروهای اجتماعی درگیرمربوط می گردد. درنتیجه روانشناسی مردم درانتخاب راه وواکنش دربرابردشمن مشترک،جوهرهرحرکتی را نشان می دهد.ازمنظرمن نکته قابل توجه اینستکه؛ نمی توان ازپیشداوری ها حرکت کرد وانتظارداشت که همه مردم بخواهند خودراباپرچم وسرودوپلاکادرمعینی و آنهم ازپیش تعریف شده ای درخارج ازکشورهمراه کنند که سازماندهندگان آن تحرکات تنها وتنها هدفشان ازبرگزاری تحرکات، به سامان بردن یک تظاهرات برای نمایش نیروی خود وبهره برداری سیاسی معینی را نمانیدگی می کنندوآنگاه که مورد نقد مخالفین خود قرارمی گیرند،فغان برمی دارند چون شما مخالف احزاب وسازمان ها وحزبیت هستید، اززبان مردم سخن می گویید. چیزی که امروزوبه دفعات درهرشهروکشوری به نوعی رُخ می گشاید.بدین ترتیب گزینش شعارها، مستقیما به بررسی روانشناسی اجتماعی مردم مربوط می گردد.این بررسی با ارزیابی ازمختصات افکارعمومی ومناسبات آنان به نوعی بازگو کننده احساس،رفتارومنفعت ،کردار ومنش مردمی تلقی می گردد که گزینش شعارباید با هویت وماهیت منافع آنان همراه گرددتا پاسخگوی الزامات اجتماعی باشند وصرفا منفعت گروهی را جواب ندهند.امروزقرارنیست مردم درهمراهی با گروه معینی خود رااثبات کنند بلکه پاسخگویی به منافع طبقات، گروهها وبردباری با موجودیت توده ها وتوجه به مختصات آنان درراستای شرایط اقتصادی واجتماعی موجود وتوجه به ذهنیت هریک ازگروهبندی های اجتماعی می تواند سطحی ازآگاهی واتحاد عمل را درواقعیت اجتماعی پاسخ گوید.چراکه امروزنمی توان باشعار"یاهمه یاهیچ"،جنبش اجتماعی را نمانیدگی کرد.برعکس امروزبرای گسترش همکاری هاوهمراهی هایی،درراستای پاسخگویی به امر اتحادها،قرارنیست که کسی به کسی نمی پیوندد تا دیگری اورا رستگارنماید،بلکه همه دست شان را به سوی هم درازمی کنند وهمه به هم می پیوندند. به طوریقین چنین کنش برخاسته ازپائین ودراساس متکی به پائین وپاسخگوبه پائین،می تواند التزام این اتحاد را معنی بخشد نه اینکه باردیگربمثابه انقلاب ۵۷"همه با همی" که درآن گذشته چراغ راهنمای ما نبود ودیدیم که ازدرونش دیوی زائیده شدکه نظامی پاسخگوبر" الله "را برجامعه ما حاکم نمود.درحالیکه مابه نظام وبه سیستمی چشم داشتیم که تنهابا مرجعیت توده مردم (ومطلقاً همه مردم) بتواند پابگیرد وپایداربماند وتحول وتکامل یابد، نه با خواست یک رهبرفرزانه وبی باوربه مردم!امروزهمچون دیروزروشن شد که مردم بادرنظرگرفتن منافع خودودرجریان هرحرکت اجتماعی که بتوان بدان نام جنبش نهاد به هرشکلی راه نمی افتند. به زبانی مردم به تبلیغات تهی ازچشم اندازهای روشن اجتماعی واقتصادی راه بجایی نمی برند واعتنا نمی کنند،بلکه شعارهای را می پذیرند که با منافع شان ارتباط مستقیمی داشته باشند.بعبارتی توده های میلیونی فقط آنگاه به جنبش کشیده می شوند و فعالانه درآن شرکت می کنند وبه نوعی بدان ارج می گذارند وحاضرند درراه آن جانفشانی وفداکاری کنندکه جنبش درتلاقی باشعارهایش،درراستای بهبود شرایط اقتصادی آنها حرکت کنند. به زبانی مردم رابربسترمنفعت آنان،دربرابردیکتاتوری حاکم به جلوسوق دهد وسازمان یابد. آنگاه بسیج می گردندکه آن حرکت به دنباله روی وبه گوهربه جریانی کُوربدل نگردد ویا سمت شورشی بی معنی را به خود نگیرد بلکه وصله تنی باشد که هریک ازآحاد جامعه،سال ها برای دست یابی بدان هاچشم دوخته بودند.شعارهای گرد آوری شده، تبلورشرایطی ایست که جامعه ما درآن جای دارد،وارسی این شعارها در دوفردای ایران، به میزان نفود عملکرد مذهب وماهیت حاکمیت ایدئولوژیک درروانشناسی جامعه ما؛ این واقعیت را بازتاب می دهد که خصلت ها، خصوصیات سنتی وعادات فردی وگروهی وتاحدی خود بخودی افراد ونیروهای اجتماعی،تا بی نهایت دوام نخواهند آورد، بلکه آنها ناگزیرند با آگاهی بیشتری مسیرامروزوفردای خود را بازیابند.شعارها درهرمقطعی بازگوکننده این تغییرات کیفی به کمی وبالعکس می باشند.امروز همچون دیروز،روندشعارها درفرایند رودررویی ها بین توده مردم وحاکمیت ومطالبات نیروی به خیابان آمده وایستادگی حاکمیت با قوای سرکوبگرش،خود رابه ما بازمی نمایاند. دراین میان حرکت عمومی به سوی دست یابی به نان- کار- آزادی وتامین اجتماعی ومقتصات اقتصادی وگرهگاه عدالت به همراه آگاهی فزون ترمردم پیش میرودواین پیشروی را می توان دردل شعارها یافت وبه آنالیزآنها برآمد. یک نکته دربازخوانی این شعارها روشن است که عمدتا شعارها ضد تمامیت رژیم وبطورعمده متوجه شخص ولی فقیه بوده واورا نشانه گرفته است.بازپرداختن به دیگرارکان نظام یعنی رئیس جمهور ، دستگاه امنیت وشعارآزادی ورهایی زندانیان سیاسی اعم ازکارگر- دانشجو- زنان - معلمان - فعالان محیط زیست- وکلا واقلیت های دینی وملی و ... دردل شعارها برجسته است.شعاراصلی دردوره نسبتا طولانی ازقبل دی ماه تابه امروزوطی فرصت های بعدی، خصلت نمای رودررویی با شخص " خامنه ای" رابا خود به همراه دارد که درسیمای شعار« مرگ بردیکتاتور»، « خامنه ای حیا کن/ مملکتورهاکن» تجلی می یابد! وعین همین شعاردر فرصت های مختلف ودرجای جای کشورمتوجه حسن روحانی هم است:"روحانی حیا کن / مملکتو رها کن" .می توان گفت:شعارهای آبان۹۸نشان داد که فضای دوگانه دولت وحاکمیت یک دوگانه کاذب است که همواره حامیان دولت دردرون مجلس وبیرون ازآن،بخش های دیگرحاکمیت راعامل شرایط موجود می دانند ودولت راعامل بدبختی نمی دانند،شعارهاوستیزموجود درقیام آبان ماه با درهم شکستن این دوگانه کاذب،نشان داد که دولت وحاکمیت یک طرف اند،به شکل توامان وجانب دیگرنیروی پُرقدرت مردمان بی چیزجامعه اند. بعبارتی امروزگزینه بد وبدترنخ نما شده وتاریخ مصرفش به ته کشیده است! ازطرفی شعارها دربین کارگران- زنان- دانشجویان- معلمان-بازنشتگان و... تمرکزشعارها به بازگویی خواسته ها ونیازهای بی پاسخ مانده یکایک آنان مربوط می گردد. پیداست که انگیزه وآگاهی سیاسی اجتماعی آنان درجریان وروندمبارزه طولانی مدت یکایک آنان، جنبه های اصلی هدایت گری شعارهای آنان رابه نمایش می گذارد.دردوره موردمطالعه، توده مردم با پشت کردن به سازوکاراصلاح طلبان واصول گرایان،بویژه عوامل میانه روولیبرال نما که بیشتردرمنتهای سازش اند،همواره مردم را ازاِعمال خشونت،و" سوریه" ای شدن ایران درفردای مان می ترسانند، دراین دوره - این نیروها و گرایشات - تاحدزیادی دراساس بی افق شده ودرسایه قراردارند. نباید پنداشت که آنان عقب نشینی کرده اند. نه! بلکه این پایه جنبش مطالباتی ایست که جلوترآمده وبه عقب واداشتن آنان همت گماشته اند.تجلی شعار« اصلاح طلب،اصول گرا/ دیگرتمامه ماجرا» درجنبش دی ماه ۹۶وشعار« کل نظام نشانه است » درآبان ۹۸،نشان داد بدون کمترین اغراقی اعتراضات وشعارهای گسترده آبان ۹۸، فرزند خوانده اعتراضات ودرتقویت شعارهای دی ۹۶باردیگربا حدّت وشدت بیشتری درکف خیایان ها با انواع اعتراضات واعتصابات ودرگیری‌های کوچک و بزرگ درهمه ابعاد ازجنبش دختران خیابان انقلاب تاتجمعات واعتصابات کارگران هفت تپه وفولاد اهوازدرجنوب(شوش واهواز)تااعتراضات پردامنه کارگران هپکووآذرآب درساوهواعتراضات مستمردانشجویان،معلمان وبازنشستگان درتمامی سال ۹۷ درشهرهای گوناگون تداوم یافت وفوران می کند وحرکت سریع توده ای برای رونمایی به قیام پردامنه تری رانوید می دهد! بعبارتی نیروی محرک جنبش اعتراضی درمقابل عمق سرکوبگری هاوهزینه های سنگینی که نظام متوجه جنبش مطالباتی می سازد،پیشروی توده به پاخاسته به جای آنکه باگذشت زمان دچارکمبود نفس شود، انرژی خود راازبخش‌های گوناگون حدت حوادث درمنطقه می گیرد ورُخ می گشاید وبه جلومیرود!.باید به درستی اهمیت این فرصت خود ویژه را دریافت ونباید گذاشت این ورشکستگان به تقصیر،باواگذاری امتیازات کوچک وپیش پاافتاده نظیرانتخابات وطرح رفراندوم ومصادیقی ازاین نوع، دیگرباره بتوانند تاثیرمتوقف کننده ای برپیشروی جنبش ازخود باقی گذارند.اما یک نکته قابل مکث دراین دوره،جدا سری گسترده شعارها وعدم صدای واحد ومشترک، چیزی که درمقطع قیام بهمن۵۷شاهدشبودیم،به نوعی نشانه رنگارنگ بودن عناصرشرکت‌کننده دراعتراضات بود،اماازسوی دیگروحدت اراده شرکت کنندگان درتحرکات خیابانی رادرتشخیص کانون‌های اصلی مخالفت تا حدی تضعیف می‌کرد. مثلابازنگری به خصلت های تکروی وفردپرستی سنتی وحتی تکیه بربطلان عاطفی بخشی ازمردم، دررویکربه شعارهای کم رمق: «رضا شاه روحت شاد»،«کشورکه شاه نداره/ حساب وکتاب نداره»،« مااشتباه کردیم/ که انقلاب کردیم»، انگشت نمایی گند کاری نظام اسلامی را دربرابرسیاه نمایی دودمان پهلوی معنی می بخشد.این شعار که در دی ماه۹۶  توسط عده ای سرداده شد،تمایل به سمت ارتجاع بود وتداعی گرهمان ضرب المثل عوام الناس که " لعنت به کفن دزد اولی" را بیان می دارد.کمرنگ بودن این شعاربازگشت به "سلطنت" هیچ سیطره ای براذهان توده مردم نداشته ونداردوهدایت گران آن خوب دریافنته اند که کمترمردمی شعاع خواست استراتژیک خود را که معطوف به سرنگونی نظام است درواقعیت وفعلیت این شعارها می جویند.دراین میان ودر مقطع آبان۹۸مدعیان بی اطلاع وبی فکر"فرشگردی"و"سلطنت‌طلب" که ادعای رهبری این جنبش راازماهها قبل،پیش می‌کشندومدعی‌اند که چند سال کارتدارکاتی کرده‌اند*،لازم می آم تا قادر باشند اندک خبری رادرسطح ماهواره‌های تصویری وسایت های خبری خود که لحظه‌ای هم قطع نشد،به افکارعمومی داخل کشوروجهان نشان می دادند.اماواقعیت دقیقا چهره دیگری را رونمودوآن اینکه جنبش مردم کاملا بی ‌رهبر ، دقیقا بی‌منجی وصراحتا خودانگیخته وبدورازحطیه وسلطه رهبران پاک باخته فرماندهان منزه وکاخ نشین بود.به نظرمی‌رسد همه مردم داخل ایران به خوبی متوجه تفاوت واقعیت با ادعاهای رژیم واپوزیسیون مسندنشین توخالی‌اش شده‌اندوطبیعی است که درگرماگرم مبارزات روزمره به سمت ایجاد نطفه‌هایی ازهمبستگی ووحدت عمل پیش بروند.همین عده به غلط چنین می پندارند که انگارامروز،باردیگرآن دوران «طلایی»فراهم آمده ومی توانند با ادعاهای خود،پول نفت بیشتری رابه سفره‌های فقرا برسانند.با این همه،این شعارتا حدی در۱۶آذر۹۸،پاسخ بخش روشن ترجامعه را درمحیط دانشگاه شنیدکه شعارمی دادند:«پهلوی ومجاهد / دودشمن آزادی» وهمین یک شعاربافت عمومی تری را دربرابردشنام های فردی، روابط وخصلت گذران این جماعت امتحان پس داده را نمایندگی می کند. امادرمقطع دی ماه۹۸شعار پشت شعاردر جامعه دست به دست گشت وبدل به آوازه گری عمومی شد ومولای درزنمی رود که مردم آگاه وبا بصیرت سطله دو دیکتاتوری نعلین وتاج را دربرابرخود دارند وفریاد می زنند: «نه تاج ، نه عمامه/ نظام کارش تمامه»، «نه شاه می خوایم ، نه رهبر، نه بد می خوایم، نه بدتر»،«چه شاه باشه ، چه رهبر / مرگ برستمگر »،«نه تاج و نه عمامه / آخوند کارش تمامه»،« نه شاه می خوایم، نه پاسدار/ مرگ براین دو کفتار»،«مرگ برستمگر / چه شاه باشد، چه رهبر»                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                         یک نکته برایم روشن است ارزیابی ام ازآنچه درجمع آوری چند دوره شعارهای درون کشوردارم، برآنم میدارم که بنویسم،استمرارمبارزه مردم درسطح عمومی جامعه ازسال ۱۳۸۸تادی۱۳۹۶فروریختن بلوک اصلاح طلبی واصول گرایی رادرشعار:« اصول طلب، اصول گرا / دیگرتمومه ماجرا»،را درخود متجلی نمود وازآن تاریخ تا مطقع ۱۳۹۸،مردم جامعه دراعتراضات عمومی خویش، حاکمیت توامان سپاه وخامنه ای را یک طاقه نمودند وشعارسردادند: « سپاه جنایت می کند / رهبرحمایت می کند» ودرپنجم دی ۹۸به شعارپراُبهت : « کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبرقاتل را ستایش کنیم »،به عمود خیمه نظام حمله ورشده اندوفریاد برمی آورند:« ننگ ما،ننگ ما/ رهبرالدنگ ما» بدل شده است وحاصل کلام آنکه درکشاکش نابرابرجبهه مردم وحاکمیت،یعنی دررودررویی آشکار،آتش باختیاران وفرماندهی قوای آنان با مردمی که دستانشان خالی ازتیروتفنگ است، این شعاربعنوان طنین قدرتمند مردم به پاخاسته اززنجان برآمد:«ملت چرانشستی؟ منجی خودتوهستی»،این شعارامروزازشهری به شهری درگذراست. بگیریمش ودربغل بفشاریمش و طوتیای قدرت دیده خود کنیم !                                                                                                                                                                                                                                 با چنین چشم اندازی من به جمع آوری این دوره شعارها روی آوردم تا برای ثبت درتاریخ مبارزات این دوره آنها را در یک مجموعه ای گرد آورم. این مجموعه شعارها با مراجعه به بیش از۸۶۵ کلیپ تصویری ازهفته پایانی آبان ماه تاشانزدهم آذر۱۳۹۸وببعد،جمع آوری کرده ام وصد البته برآنم که همه شعارهای جمع آوری شده از جانب من،دراین لیست ازکوچه وپس کوچه ها وخیابان های سراسرایران ودانشگاهها و محیط های کارگری وکارخانه ها همه شعارهای ادا شده نیست بلکه باید ادامه یابد!هریک ازاین شعارها؛طنین صدای توده به پاخاستهِ زنان ومردان،جوانان دختروپسر،دانشجویان وبازنشستگان،معلمان وکارگران،جانبداران محیط زیست،زندانیان سیاسی وخانواده های آنان را در کناریکدیگرکنکاش می کند.یک نکته قابل یادآوری است؛ درفضای روزهای قیام آبان درسطح شهرها ویا درشانزدهم آذر"روزدانشجو"، شعارها به دفعات تکرارشده است، من به حذف آنها برنیامدم تا همزمانی شعارها واهمیت طرح به موقع آن وتا حدی  پوشش سراسری پیدا کردن آنها رانشان دهم. امیدوارم که جمع آوری این مجموعه،کمکی هرچند ناچیزدرشناخت ما نسبت به روند این مرحله ازمبارزات درون جامعه راپیش پای ما قراردهد!من این شعارها راازدل کلیپ های منتشره،بی کم وکاست استخراج نمودم.شعارها،پلاکادرها وباندرول ها، بیان خواسته ها ورودررویی جنبش مطالباتی وآزادیخواهی ایران با کلیت نظام جمهوری اسلامی را نمایندگی می کند. باشد که برای تدقیق این کار، دوستانی که شعارهایی را دراین مجموعه جا افتاده می بینند، ازارسال آن ها به آدرسم دریغ نورزند تا این مجموعه تکمیل گردد!لینک شعارهای دوره های پیش  : http://andishegbg.blogspot.com/2020/01/blog-post.html*https://www.rahekargar.net/articles_2018/2018-01-29_52_amir-ta2.pdf*امیرحسین اعتمادی، عضو شبکه فرشگرد (شبکه‌ای که در بیانیه‌های خود از رضا پهلوی، ولیعهد پیشین ایران به عنوان یک عامل وحدت‌بخش در فرایند براندازی نام می‌برند) در مصاحبه‌ای به تاریخ ۱۸ نوامبر اعلام کرد: «در بالای صد شهر، سنندج، کرمانشاه، خوزستان، بهبهان، اهواز،... جایی نیست که شعار رضاشاه روحت شاد سر داده نشود. جایی نیست که نام شاهزاده رضا پهلوی سر داده نشود.... مگر می‌شود بدون رهبر میدانی اعتراضات را سازماندهی کرد و چندین شهر ایران را از کنترل دولت خارج کرد... این اعتراضات هم رهبر ملی دارد، هم رهبر میدانی دارد، هم سازماندهی دارد، هم بیش از دو سه سال برای این اتفاقات سازماندهی شده، شبکه سازی شده، کار شده، شعارنویسی شده، برچسب نویسی شده، تمام روش‌های نافرمانی مدنی که استراتژی شاهزاده پهلوی در چهل سال گذشته بوده، در این دو سه سال انجام شده، پیاده شده تا به اینجا رسیده است.»https://farsi.euronews.com/2019/11/28/the-role-of-iran-opposition-abroad-in-the-latest-protest*یکشنبه ۲۱مهردانشجویان پلی تکنیک :                                                                                      عدالت دانشگاه / کجا رفت ، کجا رفت؟                                                                                          پولی تکنیک تهران / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                               دانشگاه پولکی/ جریمه زورکی                                                                                            ما همه منتظریم / معتمدی کجایی؟                                                                                                               پولداری/ مدرک بگیر                                                                                                     دانشگاه پولکی/ نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                        دانشگاه دولتی / پول دادن الکی                                                                                             سنوات اجباری/ منحل باید گردد                                                                                                                  یا پول بده / یا بمیریکشنبه ۱۹ آبان بازنشستگان تهران  :                                                                                تا حق خود نگیریم / از پا نمی نشینیم.                                                                                  حکومت عدل علی / این همه بی عدالتی.                                                                                    ما بازنشتستگانیم / از یاد رفته گانیم.                                                                                    معلم زندانی / آزاد باید گردد.                                                                                            درد ما درد شماست / مردم به ما ملحق شوید!                                                                                   سوریه را رها کن/ فکری به حال ما کن یکشنبه ۱۹ آبان بازنشستگان کرمانشاه:                                                                              ما بازنشستگانیم/ از یاد رفته گانیم ! *********                                                                                                                                پلاکادر های بازنشسگان :ظلم و ستم کافیه / سفره ما خالیه                                                                                                                     یک اختلاس کم بشه / مشکل ما حل میشه                                                                                                      قانون فصل الخطاب است / مجلس چرا درخواب است؟                                                                          تا زمانی که زیر خط فقریم/ مطلبه گر خواهیم ماند.                                                                          باز ایستادئیم / از پا نمی نشینیم                                                                                    تشکل، تجمع،اعتصاب، آزادی بیان / حق مسلم ماست!سه شنبه ۲۱ آبان، تجمع بازنشستگان کشوری و لشکری:                                                             فریاد،فریاد/ از این همه بیداد  پلاکادر بازنشستگان در این روز :                                                                                    معیشت،منزلت، سلامت و بیمه کار آمد/ حق مسلم ماست                                                                    میعشت همراه با منزلتسه شنبه ۲۱ آبان، اتحادیه تشکل های کامیونداران و رانندگان سراسری:                                                        بنرتبلیغاتی:برای ای اعتراض علیه گران شدن بنزین وعلیه این دزدی حکومتی که دست درجیب و سفره مردم کرده اند، بپا خیزیم!*********جمعه ۲۴ آبان  تهران :                                                                                                          گرانی بنزین بهانه است / کل نظام نشانه است                                                                                           این آخرین کلامه/ هدف کل نظامه                                                                                                  ۴۰ سال خون گریستیم / بسه دیگه می ایستیمجمعه ۲۴ آبان  نمازجمعه تهران :                                                                                           تورم، گرانی/ جواب بده روحانی    جمعه ۲۴ آبان شهر قدس :                                                                                               از۵۷ تا حالا / علاف کردی ما راجمعه ۲۴ آبان تبریز:                                                                                                    دشمن ما همین جاست/ دروغ میگن آمریکاست                                                                    حمایت، حمایت/ نیروی انتظامی                                                                                                       جمعه ۲۴ابان گچساران:                                                                                                                            ما دیگر خسته ایم / زیر بار حرف زور نمی ریم                                                                                                                     نه به گرانی بنزین/ نه به رایجمعه۲۴ آبان اهواز:                                                                                                                               اهوازی با غیرت/ ماشینو خاموش کن                                                                          اهوازی با غیرت/ حمایت ، حمایتجمعه۲۴ آبان فلکه سوم کیانپارس اهواز:                                                                                     اهوازی با غیرت/ حمایت ، حمایت                                                                                                                            جمعه ۲۴آبان مشهد:                                                                                         دیکتاتور حیا کن / مملکتو رها کن                                                                              روحانی حیاکن/ مملکتو رها کن                                                                                               نیروی انتظامی / حمایت ، حمایت                                                                                           حقمونو می گیریم / ذلت نمی پذیریمجمعه ۲۴آبان شیخ تپه ارومیه :                                                                                     حقمونو می گیریم / ذلت نمی پذیریم                                                                                                                                                                                                                                          جمعه ۲۴آبان وکیل آباد مشهد:                                                                                                        دیکتاتور حیا کن / مملکتو رها کن                                                                                مرگ بر خامنه ای                                                                                                             روحانی حیاکن/ مملکتو رها کن                                                                                                        رفراندوم، رفراندوم / اینست شعار مردمجمعه۲۴ آبان کرج :                                                                                                                   ایرانی بسه دیگه/ غیرتتو نشون بده                                                                           همشهری با غیرت/ حمایت ، حمایت                                                                                             وعده وعید کافیه / ملت ما عاصیه                                                                                           نترسیم، نترسیم / ما همه با هم هستیمجمعه۲۴ آبان کمال آباد کرج :                                                                                                    رفقا این خشونت نیست/ این درهم شکستن خشونت است                                                       مرگ بر حاکمان سرمایه                                                                                                       زنده باد سوسیالیسم                                                                                                                             زنده باد آزادی طبقه کارگر                                                                                                            توپ، تانک ، فشفشه/ خامنه ای باید گم بشهجمعه۲۴  آبان بهبهان:                                                                                                                               بنزین گرانتر شده / فقیر ، فقیر تر شده                                                                                               ایرانی می میرد/ ذلت نمی پذیرد                                                                                                  سواد نداریم / اما دغدغه داریم                                                                                                  حقمونو می گیریم / ذلت نمی پذیریم                                                                                  هیهات / از ظلم یزید***********شنبه ۲۵ آبان تهران:                                                                                                              مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                      ایرانی با غیرت/ حمایت ، حمایت                                                                                                  نترسیم ، نترسیم / ما همه با هم هستیم                                                                                                    مرگ بر خامنه ای / مرگ برخامنه ای                                                                                                                        مرگ برروحانی                                                                                                               شنبه ۲۵ آبان تهران پارس :                                                                                                                نه غزه ، نه لبنان / جانم فدای ایرانشنبه ۲۵ آبان ستارخان تهران :                                                                                           پول نفت گم شده/ خرج فلسطین شده                                                                                                                                                                                                              شنبه ۲۵ آبان تهران در شهرک اندیشه :                                                                                    می کُشم، می کُشم/ آنکه برادرم کُشت!                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                     شنبه ۲۵ آبان تهران اتوبان باقری :                                                                                           شعاریکپارچه به نیروهای امنیتی : بیشرف ، بیشرف                                                                  اسلام را پله کردند / مردم را ذله کردند                                                                                                                                                                                          شنبه۲۵ آبان ۹۸ ستارخان تهران:                                                                                                                    پول نفت گمشده / خرج فلسطین شده                                                                                            جمهوری اسلامی / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                       تاحق خود نگیریم / از پا نمی نشینیم                                                                                               بسیجی بی ناموس/ بسیجی بی ناموس                                                                                          شنبه۲۵ آبان ۹۸ ستارخان تهران چهار راه خسرو:                                                                       مرگ بردیکتاتور/ مرگ بردیکتاتور                                                                                        خامنه ای باطل است / حکومتش باطل است                                                                              شنبه۲۵ آبان ۹۸،۳۰متری نارمک تهران:                                                                           مرگ بر دیکتاتور / مرگ بر روحانی                                                                                           شنبه۲۵ آبان ۹۸، تهران فلکه اول صادقیه:                                                                                      مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                             شنبه۲۵ آبان ۹۸ میدان صادقیه تهران آریا شهر:                                                                                                       مرگ بر خامنه ای / مرگ بر خامنه ای                                                                                                       توپ، تانک ، فشفشه / آخوند باید گم بشه                                                                                         ایران با غیرت/ حمایت ، حمایت  شنبه ۲۵ آبان ،تهرانسر منطقه ۲۱تهران:                                                                                   توپ،تانک، فشفشه / آخوند باید گم بشه                                                                                                                                                                                                                                                                                            شنبه ۲۵ آبان شهریار تهران:                                                                                       ایرانی با غیرت / حمایت ، حمایت                                                                                                ایرانی با غیرت / غریتو نشون بده                                                                                                         شنبه ۲۵ آبان اسلام شهر میدان نماز:                                                                                        نه پول داریم ، نه بنزین / گوربابای فلسطین                                                                                                                                                                               شنبه۲۵ آبان ۹۸ رباط کریم بلوار آزادگان:                                                                                       ایرانی با غیرت / حمایت ، حمایت                                                                                                                                                                                                                         شنبه ۲۵ آبان گوهر دشت کرج :                                                                                  دانشجوی بی وجود / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                              بهره برداری کافیه / ملت ما عاصیه                                                                                               شنبه ۲۵ آبان گلشهر کرج :                                                                                                        مرگ برخامنه ای                                                                                                                                                                                 شنبه ۲۵ آبان کرج  شاهین ویلا:                                                                                                  توپ، تانک، فشفشه / آخوند باید گم بشه                                                                                                                                                                                                                                                                                                     شنبه ۲۵ آبان تبریز،کوی۲۴متری :                                                                                      درخطاب به نیروی سرکوب/ بیشرف ، بیشرف به ماموران ضد شورش                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                            شنبه ۲۵ آبان سیرجان :                                                                                                       روحانی حیا کن / مملکتو رها کن                                                                                                                            شنبه۲۵ آبان ۹۸ شیراز:                                                                                                                           دولت باید تسلیم بشه                                                                                                             می کشم ، می کشم / آنکه برادرم کشت !                                                                                            ما رهبر دیکتاتور/ نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                            مرگ بر خامنه ای                                                                               شنبه۲۵ آبان ۹۸ شیراز سرپل معالی آباد:                                                                                       جانم فدای ایران  نترسید، نترسید / جانم فدای ایران                                                                                                کلانتری آتش زدند وشعارمی دادند : مرگ بردیکتاتوری                                                                                                                                                                                                                     شنبه۲۵ آبان ۹۸ کمربندی شیراز:                                                                                           دولت باید تسلیم بشه                                                                                                                           شنبه۲۵ آبان ۹۸ ساری :                                                                                                                       هیچ جانمیریم /همین جا هستیم                                                                                                    ننگ ما ،‌ننگ ما/ دولت الدنگ ما                                                                                                       شنبه ۲۵ آبان شهر بابل :                                                                                              بنزین رو ارزان کنید/ خیابونا باز کنیم!                                                                                                  شنبه۲۵ آبان ۹۸ اهواز :                                                                                                        نترسید، نترسید/ ما همه با هم هستیم                                                                                           شنبه۲۵ آبان ۹۸ بوشهر :                                                                                                 دربرخورد با ماموران امنیتی / بیشرف ، بیشرف                                                                               شنبه۲۵ آبان ۹۸ رشت :                                                                                             تجمع در برابر پمپ بنزین : واویلا / دیگه پول نداریم واویلا                                                             شنبه۲۵ آبان ۹۸ ایلام :                                                                                                    می میریم، می میریم / ذلت نمی پذیریم                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   شنبه۲۵ آبان ۹۸ اسلامشهر :                                                                                                نه غزه ، نه لبنان / جانم فدای ایران                                                                                         عکس خامنه ای را به آتش کشیدند !                                                                                                  نه پول داریم، نه بنزین/ گور بابای فلسطین                                                                                       ÷  بنزین گرانتر شده/ فقیر، فقیر تر شده                                                                                          شنبه۲۵ آبان ۹۸ اصفهان :                                                                                               ملت گدایی می کند/ آقا خدایی می کند                                                                                       سید علی ببخشید/ دیگه باید بلند شید                                                                                              زندانی سیاسی / آزاد باید گردد                                                                                                                                                                                         شنبه۲۵ آبان ۹۸ اصفهان دانشجویان خوراسگان :                                                                        برگردید ، برگردید / ما همه با هم هستیم                                                                                       ایرانی رنگ آورد / خیابونو بند آورد                                                                                                 شنبه ۲۵ آبان بهبهان :                                                                                                 مرگ بر خامنه ای                                                                                                                         مرگ بر بسیجی                                                                                                                  شنبه ۲۵ آبان ارومیه :                                                                                             نیروی انتظامی / حمایت ، حمایت                                                                                            مسئولین این ملت / استعفاء، استعفاء   شنبه ۲۵ آبان کرمانشاه میدان آزادی :                                                                                             مرگ بر بی پدر  *********                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                 یکشنبه۲۶ آبان  تهران :                                                                                                                  ایرانی می میرد / ذلت نمی پذیردیکشنبه۲۶ آبان  تهران  دانش آموزان یک مدرسه:                                                                        ننگ ما، ننگ ما / رهبر الدنگ مایکشنبه۲۶ آبان  کرج:                                                                                                  شلیک بسیجیان به مردم تظاهرکننده ؛ شعاردست جمعی ؛ بسیجی بی ناموس/ بسیجی بی ناموس                                                                                                                  یکشنبه۲۶ آبان  شوش:                                                                                                                          نه رستمی ، نه بیگی / شرکت بشه دولتی                                                                                 یکشنبه ۲۶ آبان ارومیه تجمع دانشجویان :                                                                                       تا حق خود نگیریم / از پا نمی نشنیم                                                                                                     دانشجو می میرد / ذلت نمی پذیرد                                                                                                         یکشنبه ۲۶ آبان آبادان:                                                                                                                                                ذلت را نمی پذیریم/ حق مونو می گیریم  یکشنبه ۲۶ آبان اهواز:                                                                                                        نیزارهای جراحی/ جراحی برایت اشک میریزد*******دوشنبه۲۷ آبان دانشگاه تهران :                                                                                                           ایرانی / غیرتتو نشون بده                                                                                                              یک دانشجو: ما را زندانی کرده اند و نمی گذارند ازدانشگاه خارج شویم!                                                     این آخرین کلامه / هدف کل نظامه                                                                                              دوشنبه۲۷آبان دانشجویان بابل:                                                                                                                گرانی ، تورم/ بلای جان مردم                                                                                                 ننگ، فساد و بیداد/ مرگ بر استبداد                                                                                                   بنزین گرونتر شده / فقیر، فقیرتر شده                                                                                        دانشجو بیدار است/ با زحمتکش همراه است                                                                             دانشجو، کارگر، معلم / اتحاد ، اتحاد                                                                                        دانشجوی زندانی / آزاد باید گردد                                                                                خصوصی غارت می کند/ دولت حمایت می کند                                                                                تدبیر و امید چاخانه / دانشگاه پادگانه                                                                                                      سنوات شهریه/ بی قانونی کافیه                                                                                                                تشکل وابسته / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                  پول نفت چی شده/ خرج بسیجی شده                                                                                                                                                      پردیس کرج:                                                                                                                          حکومت آخوندی/ نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                       آخوند خدایی می کند/ ملت گدایی می کند                                                                                      بنزین گرانتر شده/ فقیر، فقیرتر شده                                                                                           دانشجو بیداراست / با زحمتکش همراه است                                                                                دانشجو، کارگر، معلم/ اتحاد ، اتحاد                                                                                               نه شاه می خوایم ، نه ملا/ قدرت به دست شورادوشنبه ۲۷ آبان دانشجویان تهران :                                                                                                       ننگ ، فساد و بیداد گ مرگ بر استبداد                                                                                        اصفهان : تورم، گرانی ، بیکاری / پاسخ بده روحانی                                                                         کیانپارس اهواز: سوریه را رها کن / فکری به حال ما کن                                                                        شیرازفلکه فرودگاه : بیشرف بیشرف                                                                                             دوشنبه ۲۷ آبان بوشهر:                                                                                                           بوشهری با غیرت/ حمایت، حمایت                                                                                                       دوشنبه ۲۷ آبان ۹۸ تجمع دانشجویان دانشگاه تهران :مرگ براستبداد/ فقروفسادوبیداد                                                                                                 الان چه وقت خوابه ؟/ وقت انقلابه                                                                                         اصلاح‌طلب ،اصول‌گرا/ دیگه تمومه ماجراازهفت تپه تا تهران/ زحمتکشان در زندانمعیشت ،آزادی /حق مسلم ماست                                                                                           نان- کار- آزادی اطلاعات، حراست /پیوندتان مبارک!بنزین گرون‌تر شده/ فقیر فقیرتر شدهدانشجوی زندانی /آزاد باید گردد                                                                                                    دانشجو می میرد / ذلت نمی پذیرد                                                                                                      نیروی انتظامی،اگر تو انسان هستی/ پس چرا با ما نیستی؟بنزین گرونتر شده/فقیر فقیرتر شده                                                                                                سفره هامون غارت شده/ آبان ماه خونین شده  دانشجویان خوابگا هی دانشگاه شهید بهشتی :                                                                          از خون جوانان وطن لاله دمیده/ عدالت کجایی؟                                                                       بریز بیرون داد بزن/ حقتو فریاد بزن                                                                                       دانشجوی بهشتی/ شورای صنفی میخواد!                                                               دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی:                                                                    خصوصی غارت می کند / دولت خیانت می کنددیوارنویسی درتهران :                                                                                                              به کی زنگ بزنیم ؟ / وقتی قاتل خود پلیسه  چند پلاکادر:                                                                                                                                        مصداق پولی سازی / سنوات دوروس جبرانی                                                                                    مدارس دولتی، هیچ سهمی ازرتبه های برترکنکورسال ۹۸ نداشتند                                                  زنده باد زندگی / زنده باد مقاومتشعارهای هفت تپه شوش: زنده باد جنبش گرسنگان/ زنده باد جنبش نان - کار - آزادی                                                               سرکوب شورش گرسنگان / برای داشتن نان - کار - آزادی محکوم است                                              اعتراض، اعتصاب، تجمع، تشکل/ داشتن نان - کار- آزادی وزندگی شایسته حق مسلم ما ست               درود بر کارگر/ مرگ بر ریاکار                                                                                                   مرگ بردزد واختلاسگران/ مرگ برجاسوس ها و خیانتکارهاچهارشنبه ۲۹ آبان هرمزگان:                                                                                                                توپ ،تانک، فشفشه/ آخوند باید گم بشه                                                                                        این همه سال جنایت/ مرگ بر این ولایتمادیگه خسته شدیم !‏پلاکادرسپیده قلیان درصف معترضین آمده است : "بنزین را ۳۰۰ درصد گران کردید / دستمزد ها را هم زیاد کردید؟!سپیده قلیان : نترسید ، نترسید / دیگر اثر ندارد۳ آذر دانشجویان دانشکاه علم و صنعت :                                                                                    دانشجوزندونه/ روحانی خندونه                                                                                                         نه دانشگاه ، نه پادگان/ درود بر دانشگاه                                                                                  دانشجو/ کارگر/ معلم اتحاد اتحاددانشجوی زندانی/ آزاد باید گردد                                                                                    دستگیر شدگان آبان ، بی شرط و بی وثیقه آزاد باید گردد                                                                        آزادی زندانی خواست اصلی ماست                                                                                               درد ما درد شماست/مردم به ما ملحق شویدگرانی/ تورم/ بلای جان مردمدانشجو بیدار است/ با زحمتکش همراه استدانشجو/ کارگر/ معلم اتحاد اتحاددانشجوی زندانی/ آزاد باید گردددوشنبه ۴ آذرماه ٩٨ جمعی از دانشجویان دانشگاه بین الملل قزوین: دانشگاه پول گردان/ تضعیف زحمتکشان                                                                                  سنوات شهریه / بی قانونی کافیه                                                                                   دانشگاه پولی شد/ دانشجو زندانی شد                                                                                                  پول نفت چی شد ؟ / خرج بسیجی شده                                                                                              بسیج دانشگاهی / نیروی انتظامی                                                                                  کلاس درس خالیه / دانشجو زندانیه                                                                                               تشکل وابسته / نمی خوایم ، نمی خوایمتریبون آزاد در دانشگاه علوم پزشکی تبریز روز نهم آذر ۱۳۹۸ با شعار:نه پادگان نه بنگاه/ درود بر دانشگاهدانشجوی زندانی / آزاد باید گردد.دانشجویان تبریز در استقبال شانزده آذر: متحد، متحد / مقاومت می کنیم!سه شنبه ۱۲ آذردانشجویان دانشگاه رازی:                                                                                         از خراسان تا تهران/ معلمان در زندان                                                                                              نان- کار- آزادی/ اداره شورایی                                                                                    استثمار، بیکاری / مرگ بر سرمایه داری                                                                                            معلم زندانی / آزاد باید گردد      شعارهای ۱۶ آذر سال ۹۸ در سطوح دانشگاههای گوناگون کشور: قضایی جلادان / مقدمتان خون باران                                                                                           سفره مان غارت شد/ آبان ماه خونین شد                                                                                دانشگاه پول گردان/ تضعیف زحمتکشان دانشگاه پولی شد/ دانشجو زندانی شددرود بردانشگاه/ نه پادگان، نه بنگاهنه پادگان ، نه بنگاه/ درود بردانشگاهاین همه کشته کم نیست / جواب ما تفنگ نیستمتحد ، متحد/ مقاومت می کنیم!                                                                                             ملت عاصی از ستم / ایستاده است کنارهمایران ما چون ژاله شد / باغ وطن پُرلاله شدازخراسان تا تهران/ معلمان در زندانمیلیون ها نفربیکار / حکومت کاسبکارآبان ماه امساله / کشتار میدون ژاله دانشگاه پول گردان / زحمتکشان درزندانجواب ما تفنگ نیست / این همه کُشته کم نیستخیابون ها خونی شد / آزادی قربانی شدفقر، کشتار و گرانی / مردم شدن قربانیکشورو غرق خون کرد/ بنزین وهم گرون کرداساتید ، اساتید / حرف بزنید ، نترسیداستادهامون ذلیلند / ذلت را می پذیرنداستاد کجاست؟ تو خلسه/ سکوت کرده نشستهاسلحه ها به سمتتون/مرگ برای یه لقمه نونایران ، لبنان ، فرانسه / سرکوب وغارت بسهایران،شیلی ، فرانسه/ سرکوب وغارت بسهازهفت تپه تا تهران / زحمتکشان درزنداندانشجوی زندانی، آزاد باید گردددانشجو زندانی/ فقروفساد و گرانینان، کار، آزادی/ اداره شوراییازاهوارتا تبریز/ فقر، فساد و تبعیضدانشگاه پول گردان / زحمتکشان درزندانفرزند کارگرانیم / کنارشان می مانیمدانشجو آگاه است / با کارگر همراه استایستاده ایم در سنگر/ دانشجو و کارگرملت عاصی ازستم/ ایستاده است کنارهماونی که نون نداره/ ترس از زندون ندارهدردانشگاه بیگاری/ بعد ازتحصیل بیکاریبه جای نان ، گلوله/ روی سفره هامونهكارگر، معلم، دانشجو/ اتحاد اتحاددانشجو ميميرد/ ذلت نميپذيردبرادرم شهیدم / راهت ادامه داردستاره ی دانشجو / مدال افتخار استمجاهد و پهلوی /  دو دشمن آزادیعلی نژاد و ارشاد/ ارتجاع و انقیادنه شاه میخوایم نه مزدور/بسه دیگه حرف زورچه ایران ، چه بغداد/ چقد باید جسد داد؟چه ایران ، چه غزه/ کشتن مردم بسهسرکوب پایان راه نیست / مقاومت زندگی ستسرکوب پایان راه نیست/مبارزه رهایی استنه تحریم، نه باتوم / فقط رجوع به مردمجمهوریت، عدالت / این است شعار ملتسفره مان غارت شد/ آبان ماه خونین شدآبان ادامه دارد/ حتی اگرشب وروز، برما گلوله بارد!ازتهران تا بغداد/ فقر، ستم و استبدادایران، فرانسه،عراق، لبنان، شیلی، ... مبارزه یکی است؛ سرنگونی نئولیبرالیسم!مستحکم باد اتحاد و همبستگی جنبش دانشجویی و جنبش کارگریمعترضا گلوله بارون شدند / شهرها همه رودخونه خون شدند !                                                        گلوله تو خیابان ، دانشجوها تو زندون / استادامون خفه خون                                                              آلترناتیو ما شوراست                                                                                                                  دخالت اجنبی/ این خط قرمز ما است                                                                                                سرچشمه آزادی / رهایی از نیازه                                                                                                     علامت سبزما / نشانه اعتراضه                                                                                                                آزادی تجمع / حق مسلم ماست                                                                                                               ازاهواز تا تبریز / فقر و فساد و تبعیض                                                                                            استثمار، بیکاری/ منطق سرمایه داری                                                                                                  دربند تبعیضیم/ بیایید برخیزیملبنان، عراق تا ایران/قیام زحمت کشانایران،لبنان،فرانسه/ سرکوب وغارت بسهچه شیلی چه ایران/سرکوب زحمتکشانازتهران تا بغداد/ فقر، ستم، استبدادایران، بغداد و بیروت/ پر از گوله و باروتازعراق تا ایران/ قیام زحمت کشانازشیلی تا تهران/ قیام زحمت کشان                                                                                                       آبان ادامه دارد/حتی اگر شب و روز/ بر ما گلوله باردزندان،تفنگ یا باتوم/ نمیشینیم ما آرومتبریز،اهواز،کردستان/ملت کف خیابانملتِ عاصی از ستم/ایستاده است کنارهمسرکوب پایان راه نیست/مقاومت زندگیستبازداشت،شکنجه، کشتار/ فقر، حجاب، استثماردانشجو،کارگر/ اتحاد اتحادایستاده ایم در سنگر/ دانشجو و کارگرهپکو،فولاد، آذرآب/ کارگران: اعتصاب، اعتصابازهفت تپه تا تهران / زحمتکشان در زندانهفت تپه ،هپکو ،فولاد/ کارگران اتحاد اتحاد                                                                                              معیشت، آزادی / حق مسلم ماست ستم، سرکوب،استثمار/منطق سرمایه داردانشجو تو زندونه/استاد ساکت میمونه                                                                                    دانشجوی زندانی/ فقر،ستم و استنداد گلوله تو خیابون/دانشجوها تو زندون/استادامون خفه خونستاره در پرونده/دانشجومون در بندهدردانشگاه بیگاری/بعداز تحصیل بیکاریتشکل مستقل / حق مسلم ماستدانشگاه پولکی/شهریه زورکیهم دانشگاه هم دولت/اتاق فرمان غارتکلاس درس خالیه/ دانشجو زندانیهحراست دانشگاه/ شعبه اطلاعاتاطلاعات حراست/پیوندتان مبارکدانشگاه پادگانه/تدبیروامید چاخانه                                                                                                  کارگر، دانشجو، معلم / اتحاد ، اتحاد                                                                                              تائید جنسیتی / محکوم است محکوم است                                                                                    تشکل غارتگر / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                                 برخورد امنیتی / محکوم است ، محکوم است                                                                                     نظام اجباریه / ستمگری کافیه   پلاکادر شانزده آذر: در۱۶آذر،خواهان آزادی فوری،بیقید وشرط وبدون وثیقه فعالیت دربند هستیم!                                                                               متن پلاکارد دانشجویان متحصن: علم و صنعت :اسوه بی فرهنگی/ شده معاون فرهنگیعلم و صنعت ایران/ نمیشود پادگانمعاون ضد فرهنگ / نمیخوایم نمیخوایممعاونت فحاشیدانشجویان شهید بهشتی : از خون جوانان وطن لاله دمیده/ عدالت کجایی؟بریز بیرون، داد بزن/ حقتو فریاد بزن! دانشجوی بهشتی/ شورای صنفی میخواد  تجمع اعتراضی دانشجویان کرج :                                                                                            وعده - وعید کافیه / ملت ما عاصیه                                                                                               دانشجوی بی وجود/ نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                                                                              پلاکادر علم و صنعت :                                                                                                            علم و صنعت ایران / نمیشه پادگان                                                                                                         معاون ضد فرهنگ / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                                        اسوه بی فرهنگی شده/ معاون فرهنگی  دیوار نویسی در تهران :                                                                                                                نان - کار- آزادی : اداره شورایی                                                                                          مارا از مرگ نترسانید / انگار که ما زنده ایم                                                                                                 تیلت نون توخون وبنزین / قطع اینترنت وسرکوب سنگین                                                                          بالاخره مشت ها تفنگ میشن/ باید بترسیندانشجویان شعاردانشگاه تهران وعلامه طباطبایی سردادند:آبان ادامه دارد/حتی اگر شب و روز/ بر ما گلوله باردفقر،کشتار، گرانی/مردم شدن قربانیمعترضا گلوله بارون شدن/شهرا همه رودخونه خون شدنسرکوب پایان راه نیست/مبارزه رهایی استزندان،تفنگ یا باتوم/نمیشینیم ما آرومتبریز،اهواز،کردستان/ملت کف خیابانملتِ عاصی از ستم/ایستاده است کنارهمسرکوب پایان راه نیست/مقاومت زندگیستخیابونا خونی شد/آزادی قربانی شدبازداشت،شکنجه، کشتار/فقر، حجاب، استثماردانشجو آگاه است/با کارگر همراه استفرزند کارگرانیم/کنارشان میمانیمدانشجو،کارگر/اتحاد اتحادایستاده ایم در سنگر/دانشجو و کارگرهپکو،فولاد، آذرآب/کارگران: اعتصاب، اعتصابازهفت تپه تا تهران /زحمتکشان درزندانهفت تپه هپکو فولاد/ کارگران اتحاد اتحادستم، سرکوب،استثمار/منطق سرمایه داردانشجو تو زندونه/استاد ساکت میمونهگلوله تو خیابون/دانشجوها تو زندون/استادامون خفه خوناساتید،اساتید/حرف بزنید،نترسیداستادامون ذلیلن/ذلتو می پذیرن                                                                                                      اساتید بیشرف/ سکوت تان مبارک                                                                                         برادر شهیدم / راهت ادامه دارد ستاره در پرونده/دانشجومون در بندهدردانشگاه بیگاری/بعداز تحصیل بیکاریدانشگاه پول گردان/تضعیف زحمتکشان تشکل مستقل حق مسلم ماستدانشگاه پولی شد/دانشجو زندانی شددانشگاه پولکی/شهریه زورکیهم دانشگاه،هم دولت/اتاق فرمان غارتکلاس درس خالیه/ دانشجو زندانیهحراست دانشگاه/ شعبه اطلاعاتاطلاعات حراست/پیوندتان مبارک دانشگاه پادگانه/تدبیر امید چاخانه دیوار نویسی درعلامه طباطبایی:                                                                                خوابگاه دخترانه/ یه بندی از زندانه                                                                                                  در بند تبعیضیم / بیایید بر خیزیم !                                                                                          پلاکادر درعلامه طباطبایی:                                                                                                هپکو،پولاد و آذرآب/ کارگران اعتصاب و اعتصاب                                                                                گلوله درخیابان / دانشجویان تو زندان ، استادان خفه خون                                                                                      معترضا گلوله بارون شدند / شهرها همه گلوله خون شدند                                                               قوانین ضد زن/ بهره کشی و ستمدانشجویان درشعارها وپلاکاردهایشان با جنبش‌های مردمی منطقه و جهان اعلام همبستگی کردند. دانشجویان شعار می‌دادند:لبنان، عراق تا ایران/قیام زحمت کشانایران،لبنان،فرانسه/سرکوب و غارت بسهچه شیلی چه ایران/سرکوب زحمتکشان از تهران تا بغداد/فقر، ستم،استبدادایران،بغداد و بیروت/پر از گوله و باروتاز عراق تا ایران/قیام زحمت کشاناز شیلی تا تهران/ قیام زحمت کشانشعارهای دانشجویان تربیت مدرس :در دانشگاه بیگاری/  بعد از تحصیل بیکاری                                                                                     توپ تانک شکنجه دیگر اثر ندارد/ به مادرم بگویید دیگرپسرنداردرییس جمهور ترسو/ نمیخوایم نمیخوایم                                                                                           معترض مجازی / کجایی کجایی؟                                                                                              معترض مجازی/ نمی خوایم، نمی خوایم                                                                                                     مجلس فرمایشی / نمی خوایم، نمی خوایم                                                                                          زندانی سیاسی آزاد باید گردد                                                                                                                 دانشجوی زندانی آزاد باید گردد                                                                                                 ستاره ی دانشجو /مدال افتخار است                                                                                                    از اهواز تا تبریز/ فقر، فساد و تبعیض                                                                                                 نه شاه میخوایم ، نه مزدور/ بسه دیگه حرف زور                                                                              کشوروغرق خون کرد/ بنزینو هم گرون کرد                                                                                   دانشجو، کارگر/ اتحاد اتحاد                                                                                                   فقر،فساد، گرانی/ دانشجوی زندانی                                                                                                 ایستاده‌ایم در سنگر/ دانشجو و کارگر                                                                                               استاد کجاست؟ تو خلسه، سکوت کرده نشسته                                                                                          کلاس درس خالیه، دانشجو زندانیه                                                                                                        چه ایران چه بغداد/ چقد باید جسد داد؟                                                                                               چه ایران چه غزه/ کشتن مردم بسه                                                                                              اینهمه کشته کم نیست/ جواب ما تفنگ نیست                                                                                                   دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل حجاب اجباریه / ستمگری کافیهآبان ادامه دارد / حتی اگرروزوشب / برما گلوله بارداز تهران تا بغداد / فقر، ستم، استبدادملت عاصی از ستم / ایستاده است کنارهمپنجشنبه ۲۱ آذربازنشستگان تهران :                                                                                        فریاد ، فریاد / از این همه بیدادازشعارهای تجمع بازنشستگان درتاریخ دوشنبه ۲دوم دی۹۸:  معیشت، منزلت، سلامت، حق مسلم ماست                                                                                      تورم، گرانی/ بلای جان مردم فریاد فریاد / از این همه بیدادنان، درمان، معیشت/ حق مسلم ماستفقر، فلاکت/ اعتراض ، اعتراضسراسر ایران/ زحمتکشان در زندان تاحق خود نگیریم / از پای نمی نشینیم اینهمه بیعدالتی/هرگز ندیده ملتی.معلم زندانی/ آزاد باید گرددزندانی سیاسی/ آزاد باید گردد                                                                                                         خط فقر ۸ میلیون / حقوق ما ۲ میلیونکارگر زندانی /آزاد باید گردد دانشجوی زندانی/ آزاد باید گردد.                                                                                             ازایستادگانیم/ از پا نمی نشینیم!                                                                                                           ستم‌های مذهبی، قومیتی و جنسیتی.                                                                                           وزیر بی کفایت/ خجالت ، خجالتدوشنبه۲ دی۹۸، بازنشستگان وچند پلاکادر:                                                                               جنگ افروزی را رها کن/ فکری به حال ما کن                                                                               تورم، گرانی/ جواب بده به روحانی                                                                                                             معلم می میرد / تبعیض نمی پذیرنددوشنبه۲ دی۹۸:  هستیم علیه ذلت/ متحد این ملت                                                                                                    معلمان در میدان/ علیه کودک کشان                                                                                          گلوله در خیابان / معلمان در زندان                                                                                             مرگ بر ستمگر/ درود برکارگر                                                                                                       رادیکال ترین شعارها دررابطه با ستم برزنان به این گونه درصحنه مبارزات درحال شکل گیری است:حجاب اجباریه / ستمگری کافیه                                                                                            بهره کشی و ستم/ با قانون ضد زنخشونت و تبعیض علیه زنان/درخانه درمحل کار توامانقوانین ضد زن/ بهره کشی و ستمزنان تحت خشونت /چه در خانه چه صنعتدر بند تبعیضیم/ بیایید برخیزیمفقر، حجاب، استثمار/آماج یک پیکارند                                                                                       خوابگاه دخترانه/یک بندی از زندانهتبغیض جنسیتی محکوم استبیکاری و بیگاری/حجاب زن اجبارینان کار آزادی/پوشش اختیاری                                                                                          بازداشت،شکنجه، کشتار/ مرگ براستثمار                                                                                                                        خوابگاه دخترانه/یک بندی از زندانهنان کار ازادی/پوشش اختیاریقوانین ضد زن/ بهره کشی و ستممعلم زن زندانی ، آزاد باید گردد                                                                                                                        بهره کشی و ستم/ با قانون ضد زنخشونت و تبعیض علیه زنان/درخانه درمحل کار توامان                                                                               حجاب اجباریه/ ستمگری کافیهتبعیض جنسیتی / محکوم است و محکوم استنه ، به حجاب اجباری در بند تبعیضیم/ بیایید برخیزیم                                                                                                              نه به ستم جنسیتی / نه به حجاب اجباریبیکاری ، بیگاری/ حجاب زن اجباری                                                                                                 حکومت ضد زن / نمی خوایم ، نمی خوایم ۴ دی ٩٨ ، دانشگاه نوشیروانی بابل:                                                                                                     مرگ بر استبداد/ فقر، فساد و استبداد                                                                                                چهل سال دیکتاتوری / بسه دیگه ۵ دی ۹۸ گورستان بی بی سکینه :                                                                                                                               این همه سال جنایت / مرگ براین ولایت                                                                                                کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبر قاتل را ستایش کنیمپلاکادر۵دی ۹۸خانواده های جانباختگان :                                                                                          کلیه ی دستگیر شدگان ۵ دی ماه بدون هیچ قید و شرطی فورا باید آزاد باید گردد.دهم(۱۰) دی ۹۸دانشجویان دانشگاه بهشتی، دراعتراض به مصوبه اخذ جریمه واحد های درسی:             دانشجو بیکاره / پول ازکجا بیاره؟هفده (۱۷) دی ۹۸ شهرکرمان :                                                                                                      سفراسحاق جهانگیری به کرمان، جمعیت معترض شعارمی دادند:جهانگیری حیا کن / مملکتو رها کن                                                                                                                                                     فریاد یکی ازمعترضان : بی شرف ، بی شرف************شنبه ۲۱ دی دانشگاه امیرکبیر:                                                                                                        فرمانده کل قوا/ استعفاء، استعفاء                                                                                                 به من نگو فتنه گر / فتنه تویی ستمگر                                                                                               مسئول بی کفایت / استعفاء ، استعفاء                                                                                             نظام جنایت می کند/ رهبر حمایت می کند                                                                        مرگ برستمگر / چه شاه باشد، چه رهبر                                                                                      استعفاء کافی نیست/ محاکمه لازم است                                                                                           مرگ بر دیکتاتور                                                                                                           عزا عزاست امروز ، ایرانی بی پناه / صاحب عزاست امروز                                                               سپاه جنایت می کند / رهبر حمایت می کند                                                                                             کرد، فارس، ترک ولر / همه ضد دیکتاتور                                                                                             مرگ بر این حکومت آدمکُش                                                                                              جمهوری اسلامی / نابود باید گردد.                                                                                            دانشجو، کارگر/ اتحاد ،اتحادشنبه ۲۱ دی خیابان حافظ :                                                                                            خامنه ای به هوش باش/ ما ملتیم نه اوباش                                                                                              در برابر یکان ویژه شعار جمعی : بی شرف / بی شرف                                                                       بسیجی بی غیرت / عامل قتل و ذلت                                                                                                      دشمن همین جاست/ دروغ میگن آمریکاست                                                                                           غلط کردی / خطا کردی                                                                                                              آخوندخائن ، آواره کردی/ خاک وطن را ، ویرانه کردی / کُشتی جوانان وطن، کردی هزاران درکفن /  مرگ برتو ، مرگ برتو                                                                                            حکومت سپاهی/ نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                                          نیروی انتظامی / خاک من ، خاک تو                                                                                         خامنه ای حیاکن / مملکتو رها کن                                                                                               مرگ بر ستمگر / چه شاه باشه، چه رهبر                                                                                   شنبه ۲۱ دی دانشگاه شریف تهران :                                                                                                        سپاهی حیا کن/ مملکتو رها کن                                                                                                              استعفاء کافی نیست/ محاکمه لازم است                                                                                            سپاهی بی کفایت / مایه ننگ ملت                                                                                              این همه ظلم و ذلت/ مرگ بر این ولایت                                                                                            خامنه ای حیا کن/ مملکتو رها کن                                                                                               خامنه ای قاتله / ولایتش باطله                                                                                                            این انتقام سختو / از من و تو می گیرند                                                                              مایه ننگ و نفرت/ سپاه بی کفایت                                                                                                  سلیمانی قاتله / رهبرشم قاتله                                                                                                 سلیمانی قاتله / رهبرشم جاهله                                                                                                رفراندوم ، رفراندوم / راه نجات مردم                                                                                 ننگ ما ، ننگ ما/ رهبر الدنگ ما                                                                                            جمهوری اسلامی / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                       رهبر کل قوا / استعفاء ، استعفاء                                                                                                                                                              شنبه ۲۱ دی تجمعات رشت - همدان :                                                                                   کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبرقاتل را ستایش کنیم                                                                                      این همه سال جنایت / مرگ بر این ولایت                                                                                  این همه ظلم و ذلّت / مرگ بر این ولایت                                                                                            سپاه حمایت می کند/ رهبر حمایت می کند                                                                                          توپ، تانک ، فششفشه/ آخوند باید کم بشه                                                                                    ما بچه های جنگیم / بجنگ تا بجنگیم                                                                                                         دیکتاتور سپاهی / دشمن ما شمایی                                                                                                 مرگ براصل ولایت فقیه                                                                                                   خامنه ای قاتل / استعفاء ، استعفاءشنبه ۲۱ دی دانشجویان دانشگاه ابوعلی سینا همدان:                                                                            سپاه بی کفایت/ مایه ننگ ملت  شنبه ۲۱ دی زیر سی و سه پل اصفهان:                                                                                                                    نخبه هامونو کشتند / آخونو بجایش گذاشتند                                                                                     به من نگو فتنه گر/ فتنه تویی ستمگر                                                                                        می کُشم ، می کُشم / آنکه برادرم کُشت                                                                           ۱۵۰۰ نفر، کشته آبان ماست                                                                                                        بترسید ، بلرزید/ ما همه با هم هستیم !                                                                                    دروغگو رها کن / رسانه را حیا کن                                                                                             ما منتظراستعفاء هستیم / هیچ جا نمیریم همین جا هستیم                                                                  اصلاح طلب ، اصول گرا / دیگه تمومه ماجرا                                                                          دیکتاتور سپاهی / داعش ما شمایی                                                                                                     خامنه ای قاتله / ولایتش باطله                                                                                                      خامنه ای قاتله / حکومتش باطله                                                                                        ملت گدایی می کند / آقا خدایی می کند                                                                                                     این همه سال جنایت / مرگ بر این ولایت  ******************                                                                    یکشنبه ۲۲ دی دانشگاه تهران :                                                                                                        ما تماشاگر نمی خوایم / به ما ملحق شوید                                                                              عزا، عزاست امروز، ایرانی بی پناه/ صاحب عزاست امروز  یکشنبه ۲۲ تهران خیابان آزادیبه سمت میدان آزادی :                                                                                                      مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                  حکومت سپاهی / نمی خوایم ، نمی خوایم                                                                                                                  سپاه جنایت می کنه / رهبر حمایت می کنه                                                                                      خامنه ای باطله / ولایتش باطله                                                                                                                مرگ بر دروغگو                                                                                                     رهبر کل قوا/ استعفاء ، استعفاء                                                                                                            ۱۵۰۰ نفر/ کشته آبان ما                                                                                                    یکشنبه ۲۲ دی میدان ازادی:                                                                                                         ننگ ما ، ننگ ما / رهبر الدنگ ما                                                                                                                      توپ، تانک، فشفشه/ آخوند باید گم بشه                                                                                                مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                             ما بچه های جنگیم/ بجنگ تا بجنگیم                                                                                                        سپاه جنایت می کنه/ رهبر حمایت می کند                                                                                        حکومت سپاهی / نمی خوایم ، نمی خوایم     یکشنبه ۲۲ تهران خیابان جناح:                                                                                                   مرگ بردیکتاتور                                                                                                                                  مرگ بر خامنه اییکشنبه ۲۲ تهران مترو استاد معین:                                                                                      نترسید، نترسید/ ما همه با هم هستیم                                                                                                  مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                        ننگ ما ، ننگ ما / رهبر الدنگ ما                                                                                                 یکشنبه ۲۲ دی فلکه اول صادقیه تهران :                                                                                                       مرگ بردیکتاتور                                                                                                                                     ما بچه های جنگیم / بجنگ تا بجنگیم                                                                                              دیکتاتور سپاهی/ داعش ما شمایی  یکشنبه ۲۲ خیابان آذربایجان تهران:                                                                                             خامنه ای قاتله / ولایتش باطله                                                                                                            مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  یکشنبه ۲۲ دی دانشگاه بهشتی تهران :                                                                                                       دانشجو بیدار است / از سید علی بیزار است                                                                                        بترسید ، بترسید / ما همه با هم هستیم                                                                                            عزا، عزاست امروز، ایرانی بی پناه/ صاحب عزاست امروز                                                                       توپ، تانگ، فشفشه / دیگر اثر ندارد                                                                                    توپ، تانک ،اشک آور/ دیگر اثر ندارد                                                                                                         سپاه بی کفایت/ عامل قتل ملت                                                                                                             دشمن ما همین جاست/ دروغ میگم آمریکاست                                                                                                      اساتید بی شرف/ سکوتتان مبارکیکشنبه ۲۲ دی داشجویان دانشگاه علامه طباطبایی:                                                                          به من نگو فتنه گر/ فتنه تویی ستمگر                                                                                    ما تماشاگر نیم خواهیم/ به ما ملحق شوید                                                                                                 ننگ ما، ننگ ما/ صدا و سیمای ما                                                                                                    دانشجو بیدار است / از سید علی بیزار است                                                                             بترسید،بترسید/ ما همه با هم هستیم                                                                                         کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبر قاتل را ستایش کنیمیکشنبه ۲۲ دی دانشگاه صنعتی اصفهان :                                                                                              سپاه جنایت می کند / رهبر حمایت می کند                                                                                           این همه سال جنایت/ مرگ براین ولایت                                                                                       دشمن ما همین جاست / دروغ میگن آمریکا ست                                                                                   نخبه هامونو کُشتند/ آخوندو جاش گذاشتند                                                                                                  دیکتاتور سپاهی/ داعش ما شمایی                                                                                                                                 کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبر قاتل را ستایش کنیم                                                                                                                 ننگ ما، ننگ ما / سپاه الدنگ ما     یکشنبه ۲۲ دی میدان چهار باغ اصفهان :                                                                                      نترسید، نترسید / ما همه با هم هستیم                                                                                                   ۱۵۰۰ نفر، کشته آبان ماست                                                                                                                                                                                          یکشنبه ۲۲ دی دانشجویان دانشگاه دامغان:                                                                                                   فرمانده کل قوا/ استعفاء ، استعفاء                                                                                                      عزا، عزاست امروز، روز عزا امروز/ دانشجوی با غیرت ،صاحب عزاست امروز                                                                بسیجی بی غیرت / عامل قتل ملتیکشنبه ۲۲ دی سمنان:                                                                                                                جمهوری اسلامی / نمی خوایم، نمی خوایم                                                                                          رئیس کل قوا/ استعفاء ، استعفاء  یکشنبه ۲۲ دی یزد:                                                                                                                                                                                                                   کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبر قاتل را ستایش کنیم                                                                                             یکشنبه ۲۲ دی سنندج :                                                                                                                        مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                           این همه سال جنایت/ مرگ براین ولایت                                                                                                                     در برابر تهاجم قوای موتوری جمعیت معترض / بیشرف ، بیشرف ، بیشرف  یکشنبه ۲۲ دی قزوین:                                                                                                                        مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                   توپ، تانک فشفشه/ آخوند باید گم بشه                                                                                                                     یکشنبه ۲۲ دی مشهد پارک ملت:                                                                                                                                  نخبه هامونو کُشتند/ آخوند به جاش گذاشتند                                                                                         حکومت سپاهی/ داعش ما شمایی    یکشنبه ۲۲ دی کرمانشاه :                                                                                                              مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                        بی شرف ، بیشرف ، بی شرف یکشنبه ۲۲ دی دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه :                                                                 بیشرف، بیشرف/ دانشجو را پس بده یکشنبه ۲۲ دی دانشجویان دانشگاه هنر اسلامی تبریز :                                                                        این ماه ماه آخره/ سید علی وقت رفتنه                                                                                                  دانشجو می میرد/ ذلت نمی پذیرد یکشنبه ۲۲ دی تبریز:                                                                                                 نه به شاه وآخوند                                                                                                          مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشه، چه رهبر                                                                                                                                                                                                                                                                                           یکشنبه ۲۲ باغ فردوس بابل :                                                                                                   مرگ بر ستمگر / این عامل جنایت                                                                                                       در برابر تهاجم قوای ضد شورش جمعیت معترض / بیشرف ، بیشرف، بیشرف   یکشنبه ۲۲ آمل :                                                                                                                   جمهوری اسلامی / نمی خوایم،نمی خوایم                                                                                              مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشد، چه رهبر                                                                                                 مرگ بر درغگو                                                                                                              غلط کردین/ اشتباه کردین                                                                                                                   بسیجی حیاکن / مملکتو رها کن                                                                                                           دشمن ما همین جاست/ دروغ میگن آمریکاست                                                                    نترسید ، نترسید / ما همه با هم هستیم                                                                                                    ۱۵۰۰ نفر / کشته آبان ما                                                                                                                           به من نگو فتنه گر / فتنه تویی ستمگر                                                                                     درد ما درد شما/ مردم به ما ملحق شوید                                                                                           یکشنبه ۲۲ دی معالی آباد شیراز:                                                                                                               مرگ برخامنه ای                                                                                                                         مرگ براصل ولایت فقیه                                                                                                                   توپ ، تانک، فشفشه/ آخوند باید گم بشه     یکشنبه ۲۲ دی اراک :                                                                                                               مرگ بر دیکتاتور                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                          یکشنبه ۲۲ دی زنجان :                                                                                                                  ملت چرا نشستی؟ / منجی خود تو هستی                                                                                                                     ازخون جوانان وطن لاله دمیده / عدالت کجایی ، عدالت کجایی    یکشنبه ۲۲ دی تجمع در کتابخانه مرکزی اهواز :                                                                                        مرگ بر دیکتاتور یکشنبه ۲۲ دی رشت :                                                                                                    مرگ بر خامنه ای و هُو کردن سپاهیان وی  یکشنبه ۲۲ دی شهرستان ایوانکی :                                                                                                      مرگ بر دیکتاتوریکشنبه ۲۲ دی کاشان : ای کاش دردیزی ما باز نمی‌ماند، ای کاش دردیزی ما باز نمی‌ماند، ای کاش درگربه کمی شرم و حیا بود/ عدالت کجایی؟                                                                                                  کشته ندادیم که شازش کنیم / سپاه قاتل را ستایش کنیم                                                                    یکشنبه ۲۲ دی گرگان  :                                                                                                        غلط کردی / غلط کردی                                                                                                                                          یکشنبه ۲۲ دی دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی :                                                            عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز / ایرانی با غیرت صاحب عزاست امروز                                                                 مسئول بی کفایت / استعفاء ، استعفاء                                                                                                                 *********************دوشنبه ۲۳ دی۱۳۹۸دوشنبه ۲۳ دی۱۳۹۸دانشگاه شریف                                                                                  نخبه هامونو کشتند / آخوند به جاش گذاشتند.دوشنبه ۲۳ دی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان                                                                       توپ، تانک ، نه زندان / دیگر اثر ندارد                                                                                       بسیجی برو گمشو / بسیجی برو گمشودوشنبه ۲۳ دی تجمع شبانه دانشجویان دانشگاه سنندج:                                                                   بسیجی ، سپاهی/ داعش ما شمایی                                                                                        مرگ بر خامنه ای                                                                                                                       ننگ ما ، ننگ ما/ سپاه الدنگ ما                                                                                                     ننگ ما ننگ ما / رهبر الدنگ ما                                                                                            توپ، تانک ، فشفشه / آحوند باید گم بشه                                                                                           فرمانده کل قوا / استعفاء ، استعفاء**********سه  شنبه ۲۴ دی۱۳۹۸ دانشگاه تهران :                                                                 از ایران تا بغداد/ فقر،ستم ، استبداد                                                                      ازتهران تا بغداد / شعارما انقلاب                                                                              ۱۵٠۰ نفر کشته آبان ماست                                                                                          بلوچستان توآبه / رژیم دستش چماقه                                                                     اصلاح طلب ، اصول گرا/ دیگه کارت تمومه                                                                  چه دی باشه، چه آبان / پیکار کف خیابان                                                                      ازاهواز تا تهران / سرکوب زحمتکشان                                                                        برادر سیل زده / حمایتت می کنیم                                                                      خونی که در رگ ماست/ خوراک رهبر ماست                                                                    مرگ بر دیکتاتور                                                                                               مرگ بر خامنه ای                                                                                           دانشجو، کارگر/ ایستاده ایم در سنگر                                                                           حکومت سپاهی/ ظلم، فساد، تباهی                                                                                 مرگ برستمگر / چه شاه باشه ، چه رهبر                                                             نه رفراندوم ، نه اصلاح / اعتصاب و انقلاب                                                                   ننگ ما ، ننگ ما / رهبر الدنگ ما                                                                      ننگ ما ، ننگ ما/ صدای و سیمای ما                                                                اصلاحات، رفراندم/ رمز فریب مردم!                                                                 نه شاه می خوایم، نه پاسدار/ مرگ بر این دو کفتار                                               آخوند سرمایه دار/ پول ما رو پس بیار                                                                دیکتاتور سپاهی / داعش ما شمایی                                                                     ما بچه های جنگیم / بجنگ تا بجنگیم                                                                         دست های ما خالیه / باتونتو غلاف کن                                                          می میریم، می میریم / ایرانو پس می گیریم     سه شنبه ۲۴ دی خیابان های تهران :                                                                           بلندگو مال تو/  صدای حق مال ما                                                                                   ننگ ما، ننگ ما / رهبر الدنگ ما                                                                                     نه تاج و نه عمامه / آخوند کارش تمامه                                                                                 نان، کار،آزادی / شادی،رفاه،آبادی    سه  شنبه ۲۴ دی دانشگاه بهشتی:                                                                                           نه اصلاح ، نه سازش/ اعتصاب و انقلاب                                                                          خامنه ای به پایان سلام کن                                                                                         مرگ بر دیکتاتور                                                                                                          ایرانی با غیرت / حمایت ، حمایت  سه شنبه ۲۴ دی دانشگاه امیرکبیر:                                                                                             سپاهی حیا کن/ مملکتو رها کن                                                                                                   توپ،تانک، فشفشه/ آخوند باید گم بشه    چهار شنبه ۲۵ دی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان:                                                        پلاکادر: «۱۷۶+۱۵۰۰ دروغ خطای انسانی نیست»                                                                                        پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۸مراسم خاکسپاری آیدا فرزانه و آروین مرتب :                                     کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبر الدنگ را ستایش کنیم                                                     می کشم ، می کشم / آنکه برادرم کشت                                                                       مرگ بر دیکتاتور                                                                                           بسیجی ، سپاهی/ داعش ما شمایی پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۸سنندج:                                                                               مادرگریه نکن برای فرزندت/ روزی انتقامت را خواهیم گرفت                                            چه شاه باشه ، چه رهبر / مرگ یر ستمگر                                                                   زندانی سیاسی ازاد باید گرددشعارهای رسیده به ایمیلم ازداخل : این ماه ماه آخره، سید علی وقت رفتنهخدا رو پله کردی ، ملت و ذله کردیدانشجو بیدار است، از سید علی بیزار استاین همه سال جنایت، مرگ بر این ولایتاین همه ظلم و ذلت، مرگ بر این ولایتسیدعلی ببخشید، دیگه باید بلند شیدما زن و مرد جنگیم، به جنگ ، تا به جنگیمبسیجی، سپاهی،داعش ما شمائیددستهای ما خالی است، باتومت غلاف کننه تاج ، نه عمامه/ نظام کارش تمامه

سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکرائینی:"خطای انسانی" یا قتل فجیع و عامدانه؟

سحرگاه چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸ برابر با ۸ ژانویه ۲۰۲۰ بر اثر اصابت دو موشک پدافند هوایی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی،هواپیمای مسافربری پرواز ۷۵۲ شرکت هواپیمایی اوکراین سرنگون شد. در جریان این رویداد ناگوار و تلخ تمامی ۱۷۶ نفر مسافر و خدمه این هواپیما جان باختند. حکومت اسلامی پس از سه روز دروغپردازی و انکار وقیحانه واقعیت، مسئولیت سقوط این هواپیما را بر عهده گرفت ولی اعلام کرد که دلیل بروز این حادثه "خطای انسانی" بوده است. بدنبال روشن شدن نفش سپاه در سرنگونی این هواپیما و کشتار مسافرین و خدمه آنها موجی از اعتراض شهرهای ایران را فرا گرفت که دانشجویان نقش مهمی در آن ایفا کردند. خشم و اعتراض مردم متوجه رژیمی بود که با دروغگویی شرم آور می خواست نقش خود در این فاجعه را منکر شود. عمر دروغ های اولیه جمهوری اسلامی در باره سقوط هواپیمای اوکرائینی تنها سه روز بود. از آنجایی که مسافرین و خدمه این هواپیما تابعیت کشورهای مختلف را داشتند از همین رو بازتاب جهانی این فاجعه وسیع و گسترده و نقش دولتهای دیگر در بر ملا شدن دروغ های اولیه جمهوری اسلامی کارساز بود. اما مسئله فقط به اینحا ختم نمی شود. شواهد متعددی وجود دارد که نشان می دهد عنوان "خطای انسانی" برای قتل فجیع و عامدانه مسافرین و خدمه این هواپیما تا چه انداره بی ربط و گمراه کننده است. جمهوری اسلامی همانطور که از ابتدا در باره این تراژدی انسانی دروغ گفت همچنان به دروغگویی ادامه می دهد. افزون بر کشتار جنایتکارانه ۱۷۶ انسان توسط جمهوری اسلامی، این حکومت با اعمال فشار بر خانواده های  کشته شدگان و تهدید و احضار آنها از سوی وزرات اطلاعات و همچنین تحمیل نحوه برگزاری مراسم و عدم همکاری با جامعه بین المللی نشان داده که  چگونه تلاش دارد به پرده پوشی جنایتی بپردارد  که عامدانه بدان دست زد. در این نوشته می کوشیم برخی شواهد مهم در تایید عمدی بودن سرنگونی هواپیما را مرور کنیم. نباید اجازه دهیم که جمهوری اسلامی از زیر بار مسئولیت فاجعه ای که عامدانه آفرید بدون مجازات در برود. در این مرحله از مبارزه پیگیری خانواده های کشته شدگان و نیروهای متعهد و مردمی برای اعلام کیفرخواست علیه جمهوری اسلامی در به قتل رساندن عامدانه مسافرین و خدمه هواپیما اوکراینی بسیار مهم است. دولتهای غربی به دلیل منافع سیاسی و اقتصادی خود اشتیاق چندانی بر آشکار شدن نقش عامدانه جمهوری اسلامی در خلق این جنایت ندارند. اما تلاش های مردمی در ایران و دنیا می تواند به  تغییر رفتار این دولتها و بر ملا شدن دروغهای شاخدار جمهوری اسلامی  منجر شود. جمهوری اسلامی بخوبی می داند که  چه جنایت هولناکی را مرتکب شده است و از همین رو به همه چیز چنگ می اندارد تا ابعاد این جنایت را بپوشاند. برای مردم ایران و جهان کشتار  ۱۷۶ انسان جنایتی نابخشودنی است که آمرین و عاملین آن باید مجازات و محاکمه شوند. اینجا  مروری داشته باشیم بر دلایلی که عمدی بودن سقوط هواپیما را تایید می کند.

دروغگویی و کتمان حقیقت

از روز چهارشنبه ۱۸ دی تا روز شنبه ۲۱ دی که جمهوری اسلامی پذیرفت هواپیمای مسافربری هدف موشک سپاه قرار گرفته است، سه روز متوالی مقامات مختلف جمهوری اسلامی وقیحانه دروغ گفتند و منکر حقیقت شدند. وقتی که جامعه جهانی اعلام داشت که اصابت موشک به هواپیما از طریق ماهواره رصد شده است و در این رابطه ویدئوهایی نیز منتشر شد که این حقیقت را تایید می کرد، جمهوری اسلامی مجبور شد که به کرده خود اقرار کند و آنرا "خطای انسانی" بنامد. همه شواهد حاکی از این است که مقامات جمهوری اسلامی از همان روز اول  خبر داشتند که هواپیما با شلیک موشک پدافند هوایی سپاه سرنگون شده است با اینهمه سه روز تمام آنرا انکار کردند. کسی که از روز اول علت سقوط هواپیما را می داند و دروغ می گوید فقط دروغ نگفته است بلکه با آدرس دادن اشتباهی تلاش دارد نقش عامدانه خود در خلق این تراژدی انسانی را بپوشاند.

 

خطای "انسانی" و یا "سپر انسانی"؟!

جمهوری اسلامی ادعا دارد که سرنگون کردن هواپیما بدلیل "خطای انسانی" اپراتور سامانه پدافند هوایی سپاه صورت گرفته است. امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه در نشست خبری روز ۲۱ دی گفت:‌ "به خاطر تصمیم‌گیری عجولانه یک فرد، شاهد این حادثه بودیم". اولا چنین ادعایی با تبلیغات کر کننده جمهوری اسلامی مبنی بر راه اندازی یک سیستم یکپارچه پدافند هوایی هوشمند در تنانقض کامل است. طبق ادعای جمهوری اسلامی چنین سیستم هوشمند فرماندهی و کنترل پدافندی از شهریور ماه سال ۱۳۹۴ شروع به کار کرد. ثانیا چرا در یک شرایط جنگی که به گفته فرمانده سپاه آسمان ایران در شرایط "بسیار حساس" بوده، پروازهای مسافربری لغو نشدند؟ چه کسی مسئولیت عدم لغو  پروازهای مسافرتی را بر عهده داشته است؟ جمهورری اسلامی از پاسخ دادن به این سئوال طفره می رود. چرا که عدم لغو پروازهای مسافرتی شرایطی را برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی فراهم می آورد که از این پروازها بعنوان سپر انسانی استفاده کنند تا از حمله  احتمالی نیروهای نظامی آمریکا جلوگیری نمایند  و یا خود هواپیما را بزنند و حمله را به اسم آمریکا ثبت کنند.

 

ماجرای موشک کروز

وقتی که ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در بیانیه روز خود در صبح روز ۲۱ دی ۱۳۹۸ پذیرفت که هواپیمای اوکرائینی در اثر اصابت موشک پداقند هوایی سپاه پاسداران سقوط کرده است خبری از تهدید "موشک کروز" نبود. در آن بیانیه فقط گفته شده بود که هواپیما بدلیل چرخشش و "در حالت نزدیک‌شونده به یک مرکز حساس نظامی سپاه" در اثر "خطای انسانی و غیر عمدی" مورد هدف قرار گرفته است. اگر چه این توضیح نیر پوچ و مهمل است و هواپیمای مسافربری در حال پرواز در مسیر یک کریدور از پیش تعیین شده بوده و تفاوت زیادی هم با هواپیمای جنگی دارد ولی اثری از موشک کروز در این توضیحات بنود. این برای اولین بار در سناریوی سپاه پاسداران بود که "موشک کروز" وارد شد. امیر علی حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه در تاریخ  ۲۱ دی ۱۳۹۸ گفت که "فکر کردیم هواپیمای مسافربری یک موشک کروز است و شلیک کردیم". حاجی زاده در حالی این دروغ بزرگ را سرهم بندی می کند که کارشناسان نظامی می گویند که سامانه های پدافند هوایی مجهز به دوربین های حرارتی هستند که به راحتی تفاوت موشک کروز و یک هواپیمای مسافربری را تشخیص می دهند. بعلاوه سخنگوی خطوط هوایی اوکراین این ادعای جمهوری اسلامی را فورا رد کرد و تاکید کرد که همه چیز نشان میدهد که هواپیما در مسیر تعریف شده خود بدون هیچ انحرافی حرکت میکرده است.

در هر صورت تناقاضات متعدد در چند سناریویی که جمهوری اسلامی از چگونگی سقوط هواپیما بدست داده است نقش عامدانه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در سرنگون کردن هواپیما را بیشتر به ما یادآوری می کند.

 

پاک کردن آثار جنایت یا "انجام تحقیقات"

دو روز بعد از سرنگون کردن هواپیما توسط موشک های سپاه پاسداران یعنی در بیستم دیماه (۱۰ ژانویه) محل سقوط این حادثه از وجود هر گونه بقایای هواپیما پاکسازی شد. جمهوری اسلامی مدعی است که قطعات یافت شده به سرعت از محل جمع‌آوری شدند و به محل امن انتقال یافتند "تا پس از چینش روی زمین، براساس رویه‌های متعارف بررسی سوانح هوایی، تحلیل لازم به دست آید." اما از نظر کارشناسان این عرصه اولین شرط لازمه برای تحقیق درباره چنین پرونده‌هایی این است که "به هیچ چیزی که از آسمان افتاده،‌ به غیر از اجساد دست زده نشود". این بسیار مهم است که لاشه هواپیمای ساقط شده در وضعیت طبیعی خود مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. تعجیل جمهوری اسلامی در پاکسازی منطقه سقوط، که  در ضدیت کامل با روش های تحقیق استاندارد قرار دارد، جای هیچ شک و شبهه ای باقی نمی گذارد که آنها می خواستند آثار جنایت هولناکی را که مرتکب شده اند پاک کنند.

 

اظهارات مقامات محتلف جمهوری اسلامی

اعلام اینکه هواپیمای اوکرائینی در اثر "خطای انسانی" مورد هدف موشک قرار گرفته است آنچنان پوچ و مهمل است که حتی خود مقامات جمهوری اسلامی نیز حاضر نیستند آن را قبول کنند. حسن روحانی در جلسه هئیت دولت به تاریخ ۲۵ دی ماه (۱۵ ژانویه) گفت:

" این حادثه باورکردنی نبود. من حالا اینرا به شما بگویم. هیچکس نمیتواند باورکند که یک هواپیمای مسافر بری در کنار فرودگاه بین المللی توی روت پرواز هدف قرار بگید. اصلا توی مخیله آدم نمی آید. من بعنوان کسی میگویم که هفت سال مسئول پدافند هوائی بوده ام و در زمان جنگ بوده ام و در زمان جنگ هم همچون اشتباهی رخ نداد و در تاریخ ایران یک همچون اشتباهی رخ نداد. ما چنین چیزی نداریم که بغل فرودگاه بین المللی در پایتخت کشور در روت هوائی یک هواپیما زده بشود. اصلا آدم باورش نمیشود. یعنی شوکه بودند خیلی ها. در جامعه ما، مسئولین ما. اصلا میشود؟  اصلا تصورش هم سخت است؛ نه تصدیقش، تصورش هم سخت است...". 

 از سوی دیگر سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس،حسین نقوی حسینی، در مصاحبه‌ای بیان کرد که خطای فردی در حادثه پرواز پی‌اس ۷۵۲ برای او قابل قبول نیست و این ماجرا باید پشت پرده هایی داشته باشد. او گفت:

"روزی که این اتفاق افتاد با من مصاحبه شد که چی شده این اتفاق افتاده گفتم قطعا و قطعا نقص فنی بوده چون اتفاق در فضای فرودگاه امام خمینی رخ داده مثلا هواپیما نرفته هزار کیلومتر آنطرف تر اتفاق افتاده باشد.در همین فضا اتفاق افتاده این فضا هم کاملا روی رادار است، کاملا روی رادار است یعنی هم برج مراقبت میداند کی دارد می آید کی میرود هم دستگاههای امنتی دیگر که نظارت میکنند کاملا میدانند این هواپیما الان بلند شد و ردگیری میشود روی رادار تا از فضای رادار فرودگاه خارج بشود. خب!  این کاملا روی رادار بوده امکان ندارد کسی حتی با چشم غیر مسلح  که دارد فضا را نگاه میکند اجساس کند یک چیزی آمد یکدفعه!  اصلا چنین چیزی امکان پذیر نیست! نمیتواند به  این شکل خطا اتفاق بیفتد. بویژه کسانی که پشت سیستم نشسته اند. دارند می بینند و دارند کنترل میکنند. اگر هواپیما از بیرون می امد ... تازه آنهم که از بیرون می آید مشخصات دارد و با آن مشخصات با برج مراقبت ارتباط برقرار میکند ساعت ورودش را میدانند ... ساعت نشستش را میدانند... خلبانش را میشناسند، با او گفتگو میکنند مکالمه میکنند... اصلا معنا ندارد چنین چیزی که شما یک دفعه حس کردید که یک چیزی امد بزنیمش؟ مگرکفتر بازی است؟! یا کلاغ و مرغابیه؟ ! ... حالا چطور این خطا اتفاق افتاده انصافا قابل بررسی است. من بعید به نظرم میرسد که یک خطای عادی انسانی است . پشت پرده هائی باید داشته باشد"

از سوی دیگر محسن اسدی لاری،‌مدیرکل بین‌الملل وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی ایران‌که دو تن از فرزندان خود را در این پرواز از دست داد، روز پنجشنبه ۲۶ دی‌ماه اظهار کرد  «این حادثه عقبه‌هایی دارد و مطمئنم که به‌دلیل یک اشتباه یا فشار دادن یک دکمه نبوده است.»

 وقتی که رئیس جمهورو همچنین دیگر مقامات حکومت اسلامی دروغ " خطای انسانی" برای وقوع این اتفاق ناگوار را نمی پذیرند چگونه می توانند انتظار داشته باشند که مردم ایران و جهان با این به اصطلاح توضیحات قانع شوند.

دستگیری فیلمبردار صحنه اصابت موشک به هواپیما

رو.ز ۲۴ دی از جانب قرارگاه  ثارالله تهران اعلام شد فیلمبردار لحظه برخورد موشک با هواپیمای اوکراینی در رباط کریم دستگیر شده است. دستگیری کسی که صحنه اصابت موشک دوم را فیلمبرداری کرده است چه دلیلی می تواند داشته باشد جز اینکه افشا شدن این جنایت هولناک  به مذاق سپاه پاسداران و جمهوری اسلامی خوش نیامده است و حالا می خواهند فرد بی گناهی را تاوان کار کنند؟ روزنامه های جمهوری اسلامی با این استدلال که "فیلمبردار صحنه اصابت موشک از کجا می‌دانسته در آن لحظه قرار است به هواپیما شلیک شود تا از قبل دوربین را آماده و منتظر انفجار در آسمان باشد" سعی کردند این شبهه را ایجاد کنند که دست "خارجی ها" در کار است و این فرد هم در حال "جاسوسی کردن" برای "بیگانگان" بوده است. معلوم نیست که اگر سپاه پاسداران مسئولیت ساقط کردن هواپیما را می پذیرد دیگرفیلمبردار بیچاره چه تقصیری دارد که این صحنه را ثبت کرده است؟ غیر از این است که پخش این فیلم، دروغ بزرگ جمهوری اسلامی را بر ملا کرد؟  یکی از دروغهای جمهوری اسلامی از ابتدا این بود که یک موشک اشتباهی به هواپیما شلیک شده است. و این فیلم و ویدئو های دیگر نشان داد که دو موشک  در فاصله حدود  ۲۳ ثانیه شلیک شده است و این نیز دلیل دیگری است که عمدی بودن سرنگونی هواپیما را بیشتر ثابت میکند. البته سازمان هواپیمایی کشوری در دومین گزارش خود به تاریخ ۳۰ دی ماه بعد از انتشار فیلم های منتشر شده مجبور شد اعتراف کند که دو موشک مجاورتي از نوع M1-TOR از سمت شمال به سمت هواپيما شليک شده است.

 

امتناع از واگذاری جعبه سیاه

مقامات مختلف جمهوری اسلامی از همان روز اول دلیل سقوط هواپیما را نقص فنی اعلام کردند بدون آنکه داده های جعبه سیاه را مورد بررسی قرار داده باشند. حالا اعلام می کنند که علیرغم عدم برخورداری از تکنولوژی لازم برای بازخوانی جعبه سیاه حاضر نیستند که این جعبه  را در اختیار کشورهایی (از جمله فرانسه و کانادا) قرار دهند که از این فن آوری برخوردار هستند. جعبه سیاه یعنی دستگاه ثبت اطلاعات فنی پرواز و ثبت صداهای کابین و هواپیما حاوی اطلاعات مهمی است که می تواند  پاسخ پاره ای از سئوالات مربوط به دلایل سقوط یک هواپیما را بدهد. اگر جمهوری اسلامی ریگی در کفش ندارد چرا از تحویل جعبه سیاه به کانادا یا فرانسه و یا اوکراین خودداری می کند؟ پرواضح است که جمهوری اسلامی از این مسئله هراس دارد. چرا که می داند با رمزگشایی از جعبه سیاه دستش رو می شود و جنایتش بر ملا خواهد شد. از همین رو جعبه سیاه را در اختیار خود نگه می دارد و از دادن آن به کشورهای دیگر و انجام یک تحقیق بی طرفانه امتناع می کند تا مانع کشف حقیقت شود.

 

آنچه که بازگو شد مروری بود بر برخی از مهمترین شواهدی که تایید می کند سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی و جان باختن ۱۷۶ انسان نه یک "خطای انسانی" که یک جنایت عامدانه و قتل عمد از سوی جمهوری اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی نه فقط در تولید و خلق این جنایت هولناک مسئول است بلکه با رفتار بغایت ضد انسانی خود با بازماندگان جانباختگان این جنایت به همه نشان داد  که کمترین ارزشی برای جان و حرمت انسان قائل نیست. نباید گذاشت که جمهوری اسلامی از این جنایت هولناک جان سالم به در ببرد. سران جمهوری اسلامی باید به دلیل این جنایت و جنایات ۴۱ ساله حاکمیتشان در دادگاههای بین المللی به محاکمه کشیده شوند. با سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی و گرفتن جان ۱۷۶ انسان دنیا بار دیگر متوجه شد که مردم ایران با چه حکومت ضد انسانی مواجه هستند. این حکومت باید در سطح بین المللی و به لحاظ سیاسی و دیپلماتیک به انزوای کامل کشانده شود. مردم در ایران خواهان محاکمه سران این حکومت به دلیل جنایت علیه بشریت هستند و چشم به مردم دنیا بسته اند که بی دریغ از مبارزات آنها برای سرنگونی جمهوری اسلامی به حمایت برخیزند.

 

 

اینجا ایران است ؟

 

تاریخ انتشار :25.01.2020

اینجا ایران است ؟

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

 

حدیث معتبر داریم در کلیله و دمنه ... شمر و حسین با هم در دنیای واقعی همسایه بودند که سالی یک بار با هم بازی میکردند . یک سال در تعزیه اتفاق جالبی افتاد ، هنگام اجرای تعزیه شمر که در عالم همسایگی دل خونی از حسین داشت جهت تخلیه درونی یا تلافی ... هی به پهلوی حسین ضربه ای با چکمه میزد و میگفت ساکت باش و الا تعزیه به هم میخوره آبرومون میره ... بازی کننده نقش حسین تا جایی تحمل کرد و بالاخره فریادش به آسمان رفت و یزید را از پشت خودش به زمین زد و حسابی از خجالتش در آمد و گفت گور بابای تعزیه ، پدر من در اومد ...

سال‌ها حکومت اسلامی ایران تبلیغ می‌کرد هیس تا...

کره شمالی نشیم
ونزوئلایی نشیم
سوریه ای نشیم


ایران بالاخره زیر چتر حکومت اسلامی سه تاشو با هم شد ! یعنی تا وقتی همین حکومت مافیای دینی ولایت فقیه حاکم است آنجا هر چیزی هست به جز ایران ...


به گزارش خبرگزاری ایسنا، مقتدی صدر خواهان خروج آمریکا از عراق شد و در عین حال گفت که "در صورت مخالفت آمریکا با خروج از عراق؛ کشورهای همسایه نباید در نحوه برخورد ما با اشغالگر مداخله کنند"...

مقتدی صدر یادش باید باشد که آمریکا عراق را از چنگ صدام بیرون آورد تا خودش خاورمیانه را ببلعد و نه اینکه عقب مانده های روانی مسلمان بلع کنند . مقتدی صدر یادش هست که صدام را هنگام اعدام آمریکا داد دست همین مقتدی صدر بیمار روانی و ایشان انتقام خانوادگی خودش را از صدام گرفت و ایشان به خاطر همین بدهی ناقابل به دولت آمریکا نمیتواند ساز دیگری را ابتدا کوک کند . مقتدی صدر حتما میداند اگر آمریکا در حالتی فرضی عراق را ترک کند ساکنان مسلمان روانی ، یکدیگر را خام خام میخورند و در دنیای وحشی حیوانات درنده تر و وحشی تر زنده میمانند ، و اگر هم ترک نکند که نمیکند ... بازی های مسخره خون در خاورمیانه ادامه دار است . مقتدی صدر وقتی میداند آمریکا صاحب خانه اصلی عراق است پس چرا زرت و پرت الکی میکند ؟ آمریکا دولتی عراقی را نشاند و خودش رفت توی سایه و از آنجا بازی میکند . صدر خودش یکی از مهره های بازی آمریکاست .

پدیده ایی به نام خدا اگر وجود داشته باشه یک بیمار روانیه که مخلوقای خودش رو عذاب میده . حالا حساب کن کسانی که با این پدیده موهوم و روانی حرف میزنن و باورش دارند دیگه چه اسکولایی هستن ؟ و کسانی که از طرف خدا حرف میزنن مثل روحانییت و امام و‌ پیامبر ...چه شارلاتانهایی ...

مشروح اخبار :

دومین مورد ابتلا به ویروس کرونا در آمریکا تایید شد ، استفاده از ربات برای معاینه بیماران ، علت تولد و شیوع ویروس ، خوردن سوپ خفاش
پنتاگون شمار مصدومان حمله موشکی ایران به پایگاه‌های نظامی آمریکا که باعث سردرد نظامیان شده بود در عراق را ۳۴ نفر اعلام کرد
معاون رئیس جمهوری آمریکا با پاپ فرانسیس در واتیکان دیدار کرد.
مجلس اسلامی 20 میلیون یورو برای پرداخت به حزب الله لبنان تصویب کرد که باید از 150 میلیارد دلار آمریکا داده شود ...

وزیر خارجه کاخ سفید : حکومت اسلامی ایران مثل یک غده سرطان است و ما کمکش میکنیم تا زنده بماند ... ما فعلا هویت خودمان را مدیون همین غده میدانیم ...

یکی نوشته بود آمریکا تروریست است که قاسم را با موشک تبدیل به جاسم کرد ...

 ای گل گفتی ... اگه آمریکا تروریست نبود که ایران رو در 1357  تحویل تروریست آخوند نمیداد ...

راستش منم با سیاستهای آمریکا عمدتا موافق نیستم به جز یک چیز...

هردولت و کسی هر چوبی به هر اندازه و شکلی به کون حکومت اسلامی ایران کند دست مریزاد دارد...

تنها جایی که آمریکا خوب است همین جاست ...
 رهبر دموکرات‌ها در مجلس سنا گفته در کاخ‌سفید وقتی از ترامپ پرسیدم حال ولایت فقیه چطوره ؟ شاهد "عصبی‌شدن" ترامپ بودم...

در واکنش به این اظهارات آقای ترامپ هم مدعی شده که این در حقیقت خانم نانسی پلوسی بود که با دود شدن قاسم کف کرد وعصبی بود ...
یک هم نوشته بود میدونی مسیح علینژاد سکس داشته ؟ اسکول بود...

خانم مسیح علینژاد از نظر سیاسی قابل نقد است که چطور از زیرعبای خاتمی و از چه مسیری راهی کاخ سفید شد ؟ و چرا در کنفرانس داووس ....؟
اما از نظر فردی به من و کسی ربطی ندارد که در زندگی خصوصی چه میکند ؟ چه میخورد نوش جانش ، چه میکند گوارای وجودش...حیطه نقد سیاسی را به هرجایی نمیشود تعمیم داد و اگر کسی این کار را کرد یعنی حرفی برای گفتن ندارد .

جنابی که با سکس خواستی مثلا خیلی سنگین وارد بشی ارواح اجدادت ... یحتمل پدر و مادر خودمان قصه برای هم تعریف نمیکردند و منتظر نبودند تا خدا برایشان توسط لک لک بچه ارسال کند .
و نهایتا اینکه کمبودها و سرخوردگی های شخصی را سیاسی نکنید که جا نمیرود حداکثر اینکه کلمات را خراب میکنید فمنیست بار سیاسی یا اجتماعی دارد به دلایل تاریخی محدودیت برای فعالییت سیاسی و اجتماعی زنان ...

ربطی به تخت و زیر تخت و آخر هفته و کباب و شراب ندارد آدمها را نمیشود آنجا قضاوت یا نقد سیاسی کرد آنجا فقط جای عشق و حال دو طرفه است .

والله به خدا ، مردم اعصاب ندارن...
شنیده ها حاکی ست که خانم مسیح علینژاد قبل از رفتن به اقتصاد جهانی داووس ، به اطلاع کاخ سفید رسانده که 500 میلیون دلار ایران را بلوک کن و بده به من تا براتون هی مبارزه کنم ،از گنجی و سروش بهتر میکنم ، کاخ سفید هم گفته حتما جیگر...فعلا بیا بالا تا بریم داووس ، چرخی بزنیم !
حد فاصل بین حسرتی برای نداشته ها
و نگرانی برای از دست دادن داشته ها
همه ما شکلی از انرژی هستیم ...
حسرتی برای نگرانی و یا نگران از دست دادن حسرتی که شاید و اگر محقق شود...
و همین روند درد آور و متناقض تا زمانی برای مردن ادامه دارد . خوردن و خوابیدن و تولید مثل بدون تناقض را که همه جانوران بلدند...
با همه این اوصاف همین مسیح از خیلی ها که مثل جلبرگ فقط نظاره گرند خیلی بهتر است ... میدانم بد میکند ولی بهتر است از اینکه اصلا نکند ...
 

 
25.01.2020
اسماعیل هوشیار
 

 

 

من این صدای رعدآسا را ستایش می کنم

من این صدای رعدآسا را ستایش می کنم !

مصاحبه ی ستایش انگیز مسیح علی نژاد در یوتیوب:                                        https://youtu.be/8FqrmmUMq_I

زنان در چهل سال گذشته به مراتب پیشروتر و انقلابی تر از مردان بوده اند. کمپین یک میلیون امضاء زنان کاری بود که مردان از آن جا ماندند. آن مبارزه ی صلح آمیز و مؤثر توانست مبارزه ی زنان را به اعتلا برساند و انبوه بزرگی از زنان ایران را آزاد و فعال کند. اما مردان ایرانی علیرغم جانفشانی ها و تلاش هایشان هنوز در مبارزه با حکومت دیکتاتوری ولایت فقیه به پای زنان نرسیده اند و به گمان من صدای هیچکس به رسایی و به صمیمیت صدای مسیح علی نژاد؛ این بانوی رزمنده و دلیر نیست.

من در سال ۱۳۹۴ خورشیدی  (۲۰۱۶ میلادی) هنگامی که به مؤثر بودن مبارزه ی زنان پی بردم به پیروی از آنان نامه ای به دوستان مبارز خود نوشتم و از آنان خواهش کردم که از مبارزه ی درست و مؤثر زنان پیروی کنیم. اما آن کار و آن راه به جایی نرسید. متن و شرح آن اقدام چنین بود: 

« ... پیشنهاد من به شما و همه ی هم میهنان گرامی اینست که که نامه ی سرگشاده ای به مردم ایران و همه ی انسان های بشر دوست و آزادیخواه جهان بنویسیم و از آنان بخواهیم تا لغو قانون اساسی ضد بشری و ستمگرانه ی حکومت اسلامی (جمهوری اسلامی ایران) را خواستار شوند و آن را امضاء کنند.

از آنجایی که چنین نامه ای باید برپایه مبانی حقوقی و مستند به اصولی از قانون اساسی باشد که صراحتن حاکمیت مردم را نفی می کند، به آقای... زنگ زدم و با ایشان صحبت کردم. ایشان پذیرفت که چنین نامه ای را بنویسد... که او نامه را ننوشت،  ناچار من نامه ی زیر را نوشتم که آن هم به جایی نرسید:

به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی و برای آن که ایران دچار سرنوشتی چون کشور سوریه، لیبی و دیگر کشورهایی که آتش جنگ و برادر کشی در آن ها شعله ور است نشود، در نهایت صلح و آرامش و با نیت انسان دوستی و وطن خواهی، ما امضاء کنندگان این نامه سرگشاده خواهان الغاء کلیت قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هستیم... نزدیک به چهل سال است که حکومت اسلامی ایران به بهانه ی اختصاص حاکمیت به الله و ...»

امروز من بر این باورم که باید همه ی ما صدای خود را به صدای رعد آسای مسیح علی نژاد بیفزاییم و یا دست کم، صدای او را بازتاب دهیم. در این مصاحبه ی کوتاه که از یک بنگاه سخن پراکنی بیگانه پخش شده است، مسیح علی نژاد معنای انقلاب ایران و راه رهایی ملت ایران را بخوبی نشان می دهد. این بانوی مبارزی که از محروم ترین طبقه اجتماعی ایران برخاسته، رساترین صدای حق طلبانه ی ملت ایران در خارج از کشور شده است. او خود را خدمت گزار ملت و جزیی از جنبش رهایی بخش ملت ایران می داند. وظیفه ماست که از هر راهی که می توانیم این صدا و صداهایی از این گونه را تقویت کنیم و انعکاس بدهیم.

دروغ میگن آمریكاست، دشمن ما همینجاست

دروغ میگن آمریكاست، دشمن ما همینجاست

دوستانی معتقدند داشتن موضع "سوم" در تقابل با دو قطب آمریكا و ایران، یك ضرورت مبارزاتی است. گوئی منافع اقتصاد سیاسی آمریكا و ایران نه در زاویه با یكدیگر كه در تقابل با یكدیگر قرار دارند، دو "قطب" متضادند. معتقدند كه نیفتادن در دامچاله مخالفت با یكی یا دیگری دشوار است چرا كه هر دو كم و بیش به یك اندازه در زور گوئی، ستم و اجحاف به ایران و یا مردم ایران مقصرند.

 

راهنمای ما در مبارزات اما با موشكافی در قطب بندی دولتها و افتادن به دامچاله هایشان استنتاج نمیشود، از دنبال كردن قطب نمای مان نتیجه میشود. استدلالی كه منشا زور را نه طبقاتی كه كشوری یا رژیمی میداند قطب نمایش در اولین تند پیچ سرگیجه میگیرد. عقربه چنین قطب نمائی "قشرهای" مختلف جامعه، از بازاری و حجره دار و كانون نویسندگان و استاد دانشگاه و كارمندان بلند پایه دولتی و كارخانه داران گرفته تا زنان و فقرا و دانشجویان را رصد میكند تا ببیند چه زوری به آنها وارد میشود تا به این نتیجه برسد كه كدام  موجودیت بیشتر زور است، كشور آمریكا یا رژیم جمهوری اسلامی؟

 

برای ما كه قطب نمایمان منافع طبقاتی است بوضوح روشن بود و هست كه حاكمان آمریكا (و انگلیس و آلمان و فرانسه ...) و حاكمان ایران منافع مشترك طبقاتی علیه منافع ما كارگران در ایران دارند. كه همین غربیها زیر بغل خمینی را گرفتند تا جمهوری اسلامی را برای سركوب ما و علیه منافع ما مستقر كند. نه تنها خطر جنگی بین آمریكا و ایران در كار نیست كه تمام تلاشهای دو طرف این است كه جمهوری اسلامی در مبارزه اش علیه ما طبقه كارگر به پیروزی برسد. مبارزه ما با حاكمیت بلافاصله بورژوائی و تمام حامیان آن است اما گیج سری نداریم. ضدیت آشتی ناپذیر ما با جمهوری اسلامی همزمان ضدیت با منافع دولتهای حاكم در آمریكا و انگلیس و آلمان و فرانسه نیز هست. اما میدانیم كه دستگاه سركوب جمهوری اسلامی، از پول، امكانات لجستیكی، نیروهای مسلح پاسدار، ارتش،  بسیجی گرفته تا هزار و یك سازمان اطلاعاتی، امنیتی و رسانه های وابسته اش كه بلافاصله ما را در خیابانها، كارخانه ها و منازلمان سركوب و مرعوب میكنند محصولات آمریكا نیستند، ایرانی ناب اند. جمهوری اسلامی نه تنها سگ زنجیره ای آمریكا یا روسیه یا چین نیست كه  اتفاقا ملی ترین و مستقل ترین حكومتی است كه ایران در طول حاكمیت سرمایه داری بخود دیده است. در این راستا محكومیت خاص غرب و خصوصا آمریكا هنگامی معنا پیدا میكند كه آنها با در تنگنا قرار دادن معاملات تجاری با ایران قصد به استیصال كشاندن ما كارگران را دارند، تلاشی كه آنرا با تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی جهت سر "عقل" آوردنش توجیه میكنند. بعبارت دیگر، هدف آمریكا نهایتا جاودانه كردن حاكمیت جمهوری اسلامی است. در نتیجه ما با یك دوقطبی سر و كار نداریم. با یك رابطه آگاهانه، داوطلبانه و دیالكتیكی بین اعضای یك طبقه واحد سر و كار داریم. آن عضوی از طبقۀ خون به شیشه كن سرمایه دار كه ما بلافاصله با آن روبرو هستیم، جمهوری اسلامی نام دارد و بس. بعبارت دیگر "دروغ میگن آمریكاست، دشمن ما همینجاست".

***

January 25, 2020

یاد کارگران جانباخته مجتمع مس خاتون آباد گرامیست

یاد کارگران جانباخته مجتمع مس خاتون آباد گرامیست..

چهارم بهمن هر سال، یادآور یکی از روزهای خونین برای طبقه کارگر ایران است.

شانزدە سال پیش در چنین روزی و درچهارم بهمن ١٣٨٢ بیش از٢٠٠ تن ازکارگران خاتون آباد دراعتراض به اخراج سازی بخشی ازکارگران معدن مس، درجلوی فرمانداری شهرک بابک گرد آمدند. آنان خواست بازگشت به کار اخراج شد گان را داشتند. خانواده های کارگران و بخشی ازاهالی محل، با کارگران اظهارهمدردی کرده وهمراه کارگران معترض بودند. بنابرفرمان مسئولان انتظامی، نیروهای امنیتی و مزدوران حکومتی، کارگران را از زمین و هوا به گلوله بستند. دراین روز دهها تن زخمی وچهار کارگر به نامهای مؤمنی، مهدوی، ریاحی و جاویدی و یک دانش آموز بنام پورامینی جان خود را از دست دادند.

کشتار کارگران در خاتون آباد در ۴ بهمن ۱۳۸۲ در زمانی روی داد که اصلاح طلبان حکومتی در قدرت بودند، در روزهایی که خاتمی و طرفدارانش ، کروبی ها و موسوی ها بر طبل دفاع از حقوق مدنی می کوبیدند. آنان ابتدا در مقابل فشار نهادهای کارگری در داخل و خارج کشور قول دادند که این رویداد را پیگیری و عاملین و آمرین کشتار کارگران را معرفی خواهند کرد، اما مانند بسیاری از موارد دیگر هیچگاه به وعده خود عمل نکردند. اصلاح طلبان حکومتی پیگیری این واقعه را به دست فراموشی سپردند و در مقابل، نقشه های ضدکارگری دیگر خود را دنبال کردند.

آنچە گذشت ...

به خون کشیدن مبارزات کارگران مجتمع مس خاتون آباد شهر بابک در روز چهارم بهمن ماە  ، در واقع در روز ۱۵ دیماه سال ۱۳۸۲ آغاز شدە بود. در آن زمان مدیریت معدن ذوب مس واقع در روستای خاتون آباد شهر بابک به بهانه پایان یافتن کار ساختمانی این مجتمع،۲۰۰ نفر از کارگران را اخراج کرد. روز پانزدهم ديماه ۲۰۰ نفر از کارگران این مجتمع با اطلاع از تصمیم مدیریت و در اعتراض به اخراج خود دست از کار کشیدند و یک تجمع اعتراضی برپا کردند. در برابر اعتراض کارگران مسئولین شرکت به آنان قول بازگشت به کار دادند و با این وعده، کارگران به اجتماع خود پایان دادند، اما با گذشت دو هفته هیچ نشانه ای از اجرای وعده کارفرمایان دیده نشد. کارگران در روز ۲۸ دیماه یکبار دیگر دست به تجمع زدند و این بار همراه خانواده هایشان در محل خاتون آباد جاده منتهی به مجتمع را مسدود کردند. مسئولین شرکت همچنان به خواست های کارگران بی اعتنایی می کردند. صبح روز جمعه سوم بهمن ماه نيروهاى حکومتى و از جمله خودروها و هليکوپترهاى يگان ويژه نيروى انتظامى از زمین و هوا به کارگران متحصن و خانوادهایشان حمله ور شدند و دهها نفر را به شدت مضروب کردند و یکی از کارگران در همین روز در نتیجه تیراندازی نیروهای رژیم جان خود را از دست داد. اعتراض کارگران و خانواده هایشان روز بعد در داخل شهربابک ادامه یافت و کارگران در مقابل ساختمان فرمانداری این شهر دست به تجمع و تظاهرات زدند. نیروهای رژیم به دستور فرماندار شهر مستقیما بر روی کارگران معترض آتش گشودند و در جریان آن نیز چهارتن از کارگران به نام های"ریاحی، جاویدی، مهدوی، مومنی و یک دانش آموز به نام پورامینی جان باختند و بیش از ۳۰۰ نفر زخمی شدند. کارگران معترض مورد پشتیبانی اکثریت مردم شهربابک قرار گرفتند و شهر به تعطیل کشیده شد. اگرچه سبعیت افراد و مقامات محلی رژیم که مستقیما از مرکز برای سرکوب کارگران دستور می گرفتند سرانجام این حرکت کارگری را سرکوب کرد اما واقعه خاتون آباد موجب گسترش نفرت عمومی از دولت خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی شد که با وعده اصلاحات در زندگی مردم بر سر کار آمده بود.

 مبارزە و تجمعهای پی در پی کارگران معترض ذوب مس در خاتون آباد ، اعتراض به بيکاری و درخواست کار و شغل بود.

به گلوله بستن اجتماع آنان کە به فقر و بيکاری معترض بودند، قبل از هر چيز اعلام رسمی و علنی ضديت حکومت اسلامی با طبقه کارگر و در عين حال نشانه وحشت و استيصالش در مقابل جنبش اعتراضی رو به اوج کارگران را میتوان ارزیابی کرد. سرکوب مبارزه کارگری، دستگيری، شکنجه، و اعدام فعالين و رهبران کارگران يک بند ثابت شناسنامه حکومت اسلامی در بیشتر از چهار دهەی گذشتە بوده است . اين بار اول هم نبود که رژيم اسلامی به کارگران شليک ميکرد. اما چنین شیوەای از اعمال توحش عليه کارگران خاتون آباد در واقع انعکاس و بيانگر وضعيتی بود که مشخصات آنرا میبایستی در اوضاع سياسی ايران در آنزمان و موقعيت  طبقه کارگر و چشم انداز تحرک آنان در عرصە فعالییتشان بر علیە سرمایەداران و دولت حامیشان جستجو کرد.

هدف جمهوری اسلامی از اين سرکوب خونين ارعاب طبقه کارگر و جنبش انقلابی برای سرنگونی رژيم بود، تلاشی عبث برای زهر چشم گرفتن از ديگر بخش های طبقه کارگر به منظور مانع ايجاد کردن بر سر راه اعتراضات و اعتصابات سهميگينی که آنرا در چشم انداز خود میدید. اما دليل چنين جسارتی فقط استفاده از فرصت و موقعییتی بود کە جنبش کارگری در آن  قرار داشت، يعنی عدم وجود تشکلهای قدرتمند کارگران. با اينحال اين سياست کثيف ارعاب و قربانی گرفتن، خيلی وقت بودکه در جامعه ايران کارآرائی نداشت.

در همين مورد نيز تاکنون شکست قطعی اين سياست ارعاب بر همگان آشکار شده است. برخلاف آنچه که هدف اين تهاجم بود، فاز جديدی از مقاومت و مبارزه کارگران در اشکال کاملا جديدی از تحرک و اعتراض و همبستگی کارگری عليه جنايت خاتون آباد در گوشە و کنار ایران شکل گرفت و تا بە امـــروز نیز  در اشکال مختلف ادامە داشتە است.

کشتار هر مطالبه، هر اعتراض و هر مقاومتی کە از طرف کارگران شکل میگیرد، رسم سرشتی سرمایەدارن و دولتهای حامیشان میباشد . تجربە نشان دادە است کە نظام بردگی مزدی فقط هنگامی از حمام خون توده های کارگر باز می ایستد که یا نتواند و یا سلاح های کارسازدیگری برای مهار مبارزات و خیزش های توده های کارگر در اختیار داشته باشد.سرمایه همیشه از این سلاح سود جسته است. تفنگ، چوبه دار، میدان تیرباران، سنگسار، قصاص، سیاهچال، شکنجه، شلاق ، ، تازیانه های کشنده تن فروشی ناشی از فقر، راه انداختن جنگ های بشرستیز، حمام خون هر تظاهرات خیابانی، ایجاد گورستان های بی نشان بیابانی، کارتون خوابی، کشتن کولبران، تازیانه توحش حجاب، این هاست سلاح قدرت سرمایه در دوزخ گند و خون سرمایه داری اسلامی ایران و این هاست که حیات بردگی مزدی اسلامی به شلیک بی امان آن ها، به قلب ده ها میلیون کارگر و افراد خانواده های آنان گره خورده است.

سرمایه داری ایران تاریخاً قتل عام بی امان هر نفس اعتراضی توده های کارگر را ممد حیات خود قرار داده است و کشتار چهارم بهمن کارگران خاتون آباد نیز لحظەای از همین قتل عام ها بود. توده های کارگر در اینجا خواستار بهبود شرائط کار خود، خواستار تغییر شرائطی بودند که از درون آن هر ماه چندتا چندتا کشتار می شدند و فوج فوج کودکان آن ها کارتون خواب و گرسنه و کالای تجاری سوداگران مرگ می شدند.

کشتار ۴ بهمن سال ١٣٨٢ کشتاری بود که سرمایه راه انداخت تا موج خیزش کارگران برای سازمانیابی ضد سرمایه داری جنبش خویش را در همان نقطه شروع درهم کوبد. یاد آن روز باید زنگ تلاش راسخ تر و جنگ متحدتر ما برای تدارک هر چه گسترده تر این سازمانیابی در گوش تمامی توده های طبقه کارگرباشد.

چهارم بهمن تنها یک روز برای همدردی با کارگران شهر بابک نیست بلکە چهارم بهمن یورش به کارگران برای استثمار بیشتر و بهره کشی بیشتر از آنان  در طول حیات این رژیم ضد کارگری چە در گذشتە و چە در حال می باشد.

ماباگرامی داشت این وقایع تلخ با تلاش برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری و افشای ماهیت ضد انسانی سرمایه داری و دولت جمهوری اسلامی  در جهت رسیدن به خواستها ومطالبات انسانی طبقە کارگر به مبارزه خود ادامه خواهیم داد.

زنـــدە  و گرامیست یاد جانباختگان خاتون آباد

مـــرگ بر نظام جمهوری اسلامی

 

به یاد حمید ارض پیما و خاطراتی از زندان های شاه

به یاد حمید ارض پیما و خاطراتی از زندان های شاه

این سطور را به بازگوئی خاطرات مشترکم با حمید ارض پیما که چند روز پیش (نیمه شب سه شنبه 24 دی 1398 - 14 ژانویه 2020) در بیمارستان 22 آبان (*) لاهیجان، حیات را بدرود گفت ، می نویسم تا هم یک بار دیگر یاد او که در دوران جوانی یکی از چریکهای فدائی خلق و رفیق مبارزی به سهم خود تأثیر گذار در پیشبرد جنبش توده ها بود را گرامی بدارم و هم بخصوص برای جوانان مبارز کشورمان خاطراتی را زنده کنم که با تاریخ و حیات درخشان چریکهای فدائی خلق در آمیخته است.  

اولین خاطره ام در ارتباط با اتاق شماره 5 اوین (قدیم) است که با توجه به حضور دو تن از بنیانگذاران چریکهای فدائی خلق در آن اتاق، رفقا مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی و کادرهای برجسته ای چون رفیق علی رضا نابدل، مجید احمدزاده، حمید توکلی، سعید آریان، بهمن آژنگ، عبدالکریم حاجیان سه پله، اسدالله مفتاحی، اصغر عرب هریسی، محمد تقی زاده، اکبر مؤید، غلامرضا گلوی، مهدی سوالونی و ... که آخرین روزهای زندگی سرشار از مبارزاتی خود علیه دشمنان مردم را در آن گذراندند و با قامتی استوار  و با سرود رهائی بخش چریکهای فدائی خلق پا به میدان تیرباران چیتگر، میدان اعدام رژیم شاه گذاشتند، اهمیتی ویژه یافت. پائیز سال 50 بود و هنوز با جنایت رژیم شاه در تیرباران دسته اول چریکهای فدایی خلق در 11 اسفند و دسته دوم 12 اسفند و دسته سوم در 22  اسفند 1350 چند ماهی فاصله بود. ساواک، این رفقا و جمعی دیگر از رفقای چریکهای فدایی خلق را پس از تحمل شکنجه های ساواک و اطلاعات شهربانی رژیم شاهنشاهی، در آن اتاق جمع کرده بود تا به قول خودش از "آتش بگذراند" و آخرین ارزیابی را از آن ها بدست آورد. این حرف را مشخصاً مصطفوی بازجوی ساواک به رفیق اسدالله مفتاحی گفته بود. اولین بار حمید ارض پیما را در این اتاق دیدم.

حمید قبل از دستگیری با رفیق عباس مفتاحی از بنیانگذاران چریکهای فدایی خلق در ارتباط بود. رفیق عباس مفتاحی همان "سرو ایستاده ای" بود که وحشیانه ترین شکنجه ها را تحمل کرد و شکنجه گرانش هرگز صدای فریادش را در طول 26 روز شکنجه های ممتد و وحشیانه نشنیدند. این رفیق کبیر با همه توانایی ها و خدماتش به جنبش انقلابی ایران و سجایای اخلاقی و خصوصیات برجسته کمونیستی اش می بایست در شرایط توده ای شدن جنبش به خصوص در فاصله 1357 تا 1360، به کارگران و زحمتکشان ایران و به نسل جوانی که پا به صحنه مبارزه گذاشته بودند، شناسانده می شد، ولی متأسفانه به دلیل اشغال رهبری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران توسط کسانی که خط مشی بنیانگذاران و تشکیل دهندگان اولیه این سازمان را "چپ روانه" و مطرود اعلام می کردند، چنین نشد. در هر حال، رفیق عباس مفتاحی با توجه به نقش برجسته اش در سازماندهی تشکیلات که می کوشید صفوف چریکهای فدائی خلق را هر چه بیشتر گسترش دهد با حمید ارض پیما در تماس قرار گرفت و حمید، تعداد نسبتاً زیادی از مبارزین کمونیستی که می شناخت را به رفیق عباس و از طریق او به تشکیلات، معرفی کرد. ابراهیم آزادسرو  یکی از آن رفقا بود که با رفیق عباس مفتاحی و سپس رفیق مجید احمد زاده در تماس قرار داشت. اتفاقاً من هم در ارتباط با آزادسرو بودم و این موجب شد که در اتاق شماره پنج اوین، من با حمید هم در ارتباط نزدیک قرار بگیرم. به یاد دارم که حمید در آن اتاق در همان روزهای اول مرا به کناری کشید و نام چند نفر که حدس زده می شد احتمالا نقش آنتن در آن اتاق بر عهده داشته باشند را به من اطلاع داد و از من خواست که مواظب باشم.  این امر، به روشنی نشانگر احساس مسئولیت حمید نسبت به رفقایش و از جمله من بود.

در آن اتاق بیشتر وقت رفقا با بحث و جمع بندی تاثیرات مبارزه ای که خود آغازگرش بودند و دلائل ضربات ساواک می گذشت. البته در کنار این بحث ها چگونگی شکل گیری چریکهای فدایی خلق و تاریخ مسیری که طی کرده بودند هم جای ویژه خود را داشت. من و برخی دیگر از رفقا که نسبت به رفقای بنیانگذار و بعضی از رفقای کادر چریکهای فدائی خلق جوان تر بودیم ، از این طریق با تاریخ چریکهای فدایی خلق آشنا شده، رهبران و بنیانگذاران سازمان خود (رفقا امیر پرویز پویان، عباس مفتاحی و مسعود احمدزاد) را شناخته و از پایه گذاری این تشکیلات در سال 1346 و گسترش آن تا سال 1349 که رفقا طی چهار سال کار تئوریک مدام  همراه با تحقیات عینی در جامعه و کار عملی ارتباط با کارگران آگاه در حد ممکن، به راه انقلاب ایران – مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک - دست یافته و در این مسیر با رفقای گروه جنگل در ارتباط قرار گرفته بودند، مطلع شدیم. اما جدا از این برنامه های بی اندازه سازنده و آموزنده، برنامه های سرود خوانی و تفریحی همچون مسابقه شطرنج و غیره هم در ان اتاق جای خود را داشت.

رفقایی که ساواک در اتاق شماره 5 جمع کرده بود همه در آستانه رفتن به دادگاه بودند. به همین دلیل بعد از مدتی ساواک، همه افراد این اتاق را به سلول های انفرادی منتقل کرد و سپس ما را از انفرادی به دادگاه بردند. در این انتقال من با حمید و رفیق سعید آریان به سلولی برده شدیم که یکی از اعضای "سازمان رهایی بخش خلق های ایران" که سیروس نهاوندی از مسئولینش بود ، به نام کورش یکتایی در آن جا بود. در این سلول، پس از معرفی های اولیه و آشنایی های ابتدایی به تدریج بحث هایی بین ما با کورش یکتایی در گرفت که البته پای ثابتش حمید بود. حمید رفیقی آگاه، نقاد و اهل بحث و گفتگو بود که از نظرات چریکهای فدائی خلق که با نام رفیق احمدزاده عجین می باشد، پیگیرانه دفاع می کرد.  دقیقا به خاطر دارم که یکی از اتنقادات کورش یکتایی به مدافعان تئوری مبارزه مسلحانه اهمیت ندادن به حزب طبقه کارگر در این نظرگاه بود. البته این انتقاد کورش یکتایی، ناشی از عدم درک او از نظرات چریکها بود. حمید در یکی از بحث ها با وی و در پاسخ به این انتقاد، چند نکته را مورد تاکید قرار داد که در یاد من مانده است. او می گفت که اولا ما نگفته ایم که به حزب طبقه کارگر اعتقاد نداریم. آن چه ما می گوئیم این است که پروسه تشکیل حزب در شرایط ایران همان پروسه ای نیست که در روسیه و چین شاهد بوده ایم. به باور ما در شرایط ایران حزب در پروسه مبارزه مسلحانه است که شکل می گیرد و وقتی که این مبارزه شرایط جامعه را تغییر داد و توانست نقبی به قدرت توده ها و مبارزات کارگری بزند آن گاه امکان در آمیزی سوسیالیسم با جنبش کارگری مهیا می شود.  ثانیا ما در کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک  گفته ایم که تشکیل حزب متناظر است با تشکیل ارتش خلق.  پس این ادعا که چریکها به حزب اعتقاد ندارند اتهام نادرستی است که با واقعیت نظرات ما انطباق ندارد. ثالثا آن چه ما می گوئیم این است که باید بین وظایف پیشرو با اشکالی که این پیشرو برای پیشبرد آن وظایف به خود می گیرد، فرق گذاشت. با توجه به سلطه دیکتاتوری، در شرایط ایران وظیفه پیشرو را گروه های سیاسی – نظامی پیش می برند تا در یک پروسه به مرحله تشکیل حزب طبقه کارگر برسند. در جریان این بحث ها که به وسیله بحث ها و تذکرات رفیق سعید آریان تکمیل می شد؛ حمید به طنز و طعنه اضافه کرد که البته اگر کسانی احزاب موجود را حزب طبقه کارگر بدانند حق دارند بگویند ما به "حزب" اعتقاد نداریم یعنی به این احزاب باور نداریم، چون در واقع ما آن ها را احزابی رویزیونیستی و دور از منافع کارگران می بینیم.

این بحث ها که در واقع تقابل زنده دو دیدگاه و دو خط در سطح جنبش آن زمان بود برای من خود نقش کلاس آموزشی ای را داشت که آموخته های قبلی من از تئوری مبارزه مسلحانه را پخته تر می نمود. یادم هست که در جریان این بحث ها یک بار به طور خصوصی به حمید و سعید گفتم این ها که می گویند مبارزه مسلحانه را حزب باید تعیین و سازمان دهد پس چرا خودشان بدون اینکه حزب تشکیل داده باشند، دست به عمل مسلحانه زده اند - که رفقا به چنین تناقضی کلی خندیدند.

بعداً باز هم سلول های ما را تغییر دادند و هر کدام را به سلولی فرستادند. تا این که زمان دادگاه رسید و دوباره شرایطی ایجاد شد که همه رفقا و از جمله حمید را در جلسه دادگاه دیدم. جلسه اول و دوم دادگاه ما جمعی بود. در این جلسات، ما (به جز چند رفیق که به خاطر پرونده شان در نزد ساواک قرار بود صرفاً دفاع حقوقی بکنند) برای نشان دادن ضدیت خود با رژیم شاه، برخلاف آن چه رسم بود در مقابل رؤسای دادگاه بلند نمی شدیم؛ و هنگامی که از ما خواسته می شد خود را معرفی و تابعیت خود را اعلام کنیم به جای این که طبق سنت معمول بگوئیم تابع رژیم شاهنشاهی ایران هستم، هر یک می گفتیم ما تابع خلق ایران هستیم و نه تابع دولت شاه. مسئولین دادگاه و ساواک از چنین برخوردهائی بی اندازه خشمگین شده بودند و به همین علت به دستور آنان، در همان دادگاه، حسینی، شکنجه گر معروف که مسئول زندان اوین هم بود (استوار محمد علی شعبانی)، رفیق مسعود را با صندلی ای که روی آن نشسته و حاضر نشده بود به پای رؤسای دادگاه بلند شود را از زمین بلند کرده و از جلسه دادگاه خارج نمود؛ بعد، او و یک شکنجه گر کاملا غول پیکر، رفیق مسعود را در همان کنار درب دادگاه مورد ضرب و شتم خود قرار دادند. در اعتراض به این اقدام وحشیانه، و در پشتیبانی از رفیق مسعود کبیر که واقعاً در همه لحظات زندگی اش نشان داده بود که یک چریک فدائی خلق و به عبارت دیگر یک کمونیست بزرگی می باشد، همه رفقا از جا برخاسته و سرود چریکهای فدایی خلق (... من چریک فدائی خلقم، جان من فدای خلقم...) که بارها در اتاق شماره 5 تمرین کرده بودیم را خواندیم. باید بگویم که حمید ارض پیما در همه رویدادهائی که توضیح دادم ، یکی از رفقای ثابت قدم بود. بعد از این سرود خوانی، مأموران، ما را به اوین باز گرداندند و به سلول های نمناکی که بالاتر از انفرادی های اوین قرار داشت و تازه درست کرده بودند، منتقل کردند.

بعد از دادگاه دوم که طی آن 15 نفر محکوم به اعدام شدند، همه ما (23 نفر) را برای دو سه روزی در قسمتی از سلول های اوین که شامل پنچ سلول می شد، جای دادند. ما در این سلول ها بودیم که یک بار حسینی، همان شکنجه گر بدقیافه معروف و مسئول زندان اوین، برای مدت کوتاهی (شاید حداکثر نیم ساعت) درب همه سلول ها را باز کرد و ما امکان یافتیم تا یکدیگر را دیده و همدیگر را در آغوش بگیریم. این دیدار به واقع آخرین دیدار من و برخی دیگر از رفقا با رفقای انقلابی مان بود که آگاهانه به سوی مرگ می رفتند. آن ها با لبخندی بر لب، سرود خوانان قدم در میدان چیتگر گذاشتند، با علم به این که با ایجاد چریکهای فدائی خلق به عنوان تشکیلات متعلق به طبقه کارگر، و آغاز مبارزه مسلحانه در ایران و با مقاومت دلاورانه شان در زندان، زندگی نوینی را برای خلق خود شکل داده اند. پیش از آن چریک فدائی خلق، رفیق علیرضا نابدل که خود یکی از همین زندانیان اعدامی بود در ترانه ای چنین سروده بود: "من همان دم كه سپيده سرزند، بايستي از طوفان ها بگذرم/ دست شسته از جان برای اين خلق ها و انسان ها/ اگر من نسوزم، گر تو نسوزی و ما نسوزيم/ كدامين شعله ها اين راه را روشن خواهد ساخت." یاد همه این کمونیست های جان برکف گرامی باد!

مدت کمی پس از آخرین ملاقاتی که با رفقای گرامی مان داشتیم، تعدادی از ما که در این دادگاه به اعدام محکوم نشده بودیم را به یک اتاق عمومی و سپس از آن جا به زندان موقت شهربانی فرستادند؛ و بعد طبق روال کار شهربانی چند روز بعد به  زندان قصر منتقل شدیم.  بعد از مدتی مرا به دنبال واقعه ای که پیش آمد از زندان قصر به شیراز تبعید کردند و در نتیجه، به طور طبیعی رابطه ام با اکثر رفقا قطع شد. در شیراز، اول مستقیماً به زندان ارگ کریم خان فرستاده شدم و بعد از این که زندان عادل آباد شیراز افتتاح شد، من و تعدادی دیگر از زندانیان ارگ کریم خان شیراز، به عنوان اولین دسته از زندانیان سیاسی به این زندان منتقل شدیم. در این جا بود که بعد از مدتی وقتی همه زندانیان زندان برازجان را نیز به عادل آباد آوردند، بار دیگر حمید را که به برازجان تبعید شده بود دیدم. او را دیدم که همچنان پر شور و اهل نقد و بررسی مسایل سیاسی بود. با انتقال زندانیان برازجان به عادل آباد، رفقا بهرام قبادی و زنده یاد عزالدین صبوری هم به جمع  فدایی های شیراز اضافه شدند. این دو رفیق بحث هائی را مطرح کرده و انتقادات سختی به تشکیلاتی که ما مخفیانه به عنوان تشکیلات فدائی در زندان شیراز به وجود آورده بودیم، وارد می کردند. می گفتند چنین تشکل هائی از بالا ساخته می شوند و دموکراسی نمی تواند در آن ها حاکم باشد؛ و می گفتند که در نتیجه، از آن جا که به گفته هگل، حرکت با نفی شروع می شود، تشکیلات موجود در شیراز هم باید از بین برود تا امکان شکل گیری تشکل نوینی به وجود آید. ادامه این بحث ها و  انتقادات، شرایط خاصی در بین زندانیان شیراز به وجود آورد و باعث شد که در این دوره بحث های حاد دیگری بین زندانیان فدایی و دیگر زندانیان عادل آباد از هر دیدگاهی شروع شود. حمید در این بحثها فعال بود و آن طور که به من گفت تلاش می کرد که این بحث ها طوری پیش بروند که به افشای هر چه بیشتر توده ای ها بیانجامند. گستردگی بحث و گفتگویی که راه افتاده و باعث تغییر فضای زندان در بین زندانیان گشته بود، ساواک را حساس کرد، چون می دید که زندانیان در گروه های چند نفره، مرتب مشغول گفتگو هستند و می خواست از واقعیت امر سر در بیاورد. از این رو، آن ها تصمیم به بازرسی بندها گرفتند و  به همین منظور در 26 فروردین 1352 به بند چهار زندان عادل آباد ریختند. اما، این بازرسی با شیوه های سرکوبگرانه شان ، به شورش 26 فروردین سال 52 زندان شیراز و بعد به اعتصاب غذای اکثر زندانیان منجر شد. به دنبال این شورش، همه ما را به انفرادی بردند و اعتصاب غذایمان را با زور شکستند. بعد از این وقایع، مدتی بعد مرا به دلیل برخی مسائل در پرونده ام به تهران و زندان قزل قلعه منتقل نمودند. این انتقال باعث شد که باز از رفقا و از جمله حمید جدا بیافتم. بعد ها شنیدم که با به وجود آمدن گرایش نفی مبارزه مسلحانه در زندان شیراز، حمید ارض پیما یکی از رفقایی بوده که بار دفاع از این خط مشی مبارزاتی در زندان عادل آباد بر دوش اش افتاده بود. دیگر حمید را ندیدم تا این که از شیراز به اوین جدید (بند 2 طبقه پائین) منتقل شد (حدود اواخر سال 55 و اوایل سال 56). در آن زمان در زندان اوین اختلافات برسر نظرات رفقا مسعود احمدزاده و بیژن جزنی ، بین رفقای فدایی بالا گرفته بود و به قول معروف خط کشی ها کاملا روشن شده بود. حمید هم البته همچنان از نظرات رفیق احمدزاده پشتیبانی می کرد.

در اوین در عید سال 57 بود که با توجه به انقلاب بزرگی که در جامعه در حال رخ دادن بود فضای زندان هم تغییر کرده بود و طرفداران دیدگاه رفیق مسعود بر برگزاری سیاسی عید آن سال اصرار داشته و خواستار برگزاری آن بودند. اما با این نظر، اکثریت زندانیان توافق نداشتند. با این حال ما مراسم خودمان را در یکی از اتاق های بند برگزار کردیم. در این مراسم تا جائی که یادم هست یک متن سیاسی و شعرهای انقلابی خوانده شدند و بعد به طور دسته جمعی سرودهای متعلق به چریکهای فدائی خلق و سرودهای انقلابی دیگر را خواندیم. یک نکته قابل ذکر در این رابطه آن است که مجاهدین که در آن زمان به عنوان یک نیروی مترقی شناخته می شدند، از طبقه بالای بند دو که محل سکونت آن ها و عده دیگری از زندانیان مذهبی بود، هیئتی را برای شرکت در مراسم سیاسی عید ما، فرستادند. با توجه به طیف بندی های گوناگون در میان زندانیان کمونیست در آن مقطع، این برخورد مجاهدین در آن زمان به معنی تأئید ما بود که سر و صدای زیادی در زندان به پا کرد و در ضمن باعث شد که همگان موفقیت ما را در برگزاری مراسم عید سیاسی ببینند. با توجه به این که برگزاری و یا عدم برگزاری مراسم عید سیاسی بحث هائی را در میان زندانیان به وجود آورده بود و ما در این مورد موفقیت کسب کرده بودیم با حمید در باره حواشی این مراسم و بحث هایی که دامن زده بود و موضع گیری مجاهدین صحبت می کردیم که حمید برگشت و جمله ای به من گفت که هرگز فراموش نمی کنم. او گفت: "وقتی درست موضع بگیریم، بتدریج همه پارامترها به کمک مان می آیند".

وقتی من و حمید و تعدادی دیگر از زندانیان به عنوان آخرین دسته از زندانیان سیاسی به همت توده های مبارز ایران که با سقوط رژیم شاه تقریبا همزمان بود در 30 دیماه 1357 از زندان آزاد شدیم و پس از قیام بهمن، با سازمان علنی چریکهای فدائی خلق ایران مواجه گشتیم و متوجه شدیم که فرخ نگهدار و همپالگی هایش در رأس آن قرار گرفته اند. حمید با شناختی که از فرخ نگهدار ، ماشالله فتاح پور و دیگر نزدیکان او در زندان داشت از همان آغاز دریافت که جای او در آن سازمان نیست. او به لاهیجان رفت و در همانجا ماندگار شد. در این دوره تا 30 خرداد، او گهگاه که به تهران می آمد ، همدیگر را می دیدیم و در مورد اوضاع و احوالی که با استقرار جمهوری اسلامی پیش آمده بود و سیر محتمل رویداد ها بحث می کردیم. حمید پس از آزادی از زندان با این که با هیچ تشکیلاتی کار نکرد اما به مثابه یک انسان شریف مخالفت خودش را با جمهوری اسلامی همواره حفظ نمود و هرگز به فشار های آن ها جهت هر حدی از همکاری تن نداد. با این رفتار و حفظ پرنسیپ های خویش، او "به ریش جادوگر پیر" (خمینی و رژیمش) تف کرد و نشان داد که یادش در نزد نیروهای آزادیخواه گرامی است و باید از خدماتش در دوره جوانی به طبقه کارگر و ستمدیدگان ایران تجلیل شود.

30 دی 1398

(*) بعد از نوشتن این مطلب مطلع شدم که حمید در بیمارستان دکتر پیروز لاهیجان فوت کرده و جسدش در سردخانه بیمارستان 22 آبان نگهداشته شده بود.

واقعیت کمونیسم , جنگ انقلابی و انقلاب کمونیستی؛ قیام ۲۲ بهمن ۵۷ و قیام سربداران در ۵ بهمن۱۳۶۰

واقعیت کمونیسم

جنگ انقلابی و انقلاب کمونیستی؛ قیام ۲۲ بهمن ۵۷ و قیام سربداران در ۵ بهمن۱۳۶۰ 

خونین و قهرآمیز بودن انقلاب را از گذشته تا همین امروز تجربه می کنیم. فقط در آبان ماه ۱۵۰۰ کشته دادیم. این واقعیتی است که اگر و مگر و شاید ندارد. اما واقعیت دردناک این است که طبقۀ ما (از کارگران شاغل و بیکار تا حاشیه نشینان و کولبران و مهاجرین افغانستانی) اغلب مظلوم ترین، سازمان نیافته ترین و پراکنده ترین قشر اجتماعی است. به همین علت جانفشانی هایش منتهی به آن نمی شود که  جامعه را بر مبنای منافع خودش یعنی انقلاب کمونیستی و بنای یک جامعۀ سوسیالیستی نوین سازمان بدهد. امروز اکثریت این توده ها اصلا نمی دانند میتوان جامعه ای کیفیتا متفاوت و دقیقا بر مبنای منافع میلیاردها انسانی که در ایران و جهان تحت استثمار اقلیتی کوچک هستند، ایجاد کرد چه برسد به این که برای رسیدن به آن جامعه، ضروری است که با دشمنِ تا به دندان مسلح به  زبان اسلحه حرف بزنند. داشتن طرح، نقشه، سازمان و به زبان اسلحه حرف زدن نیازمند آگاهی به ضرورت این مبارزه، داشتن علم آن و تشکیلات هایی برای عملی کردنش است. این امری نیست که به طور خود به خودی حاصل شود و راهی نیست که صرفا با پیش برد مبارزات گوناگونی که بسیار عادلانه و مهم هستند حاصل شود.

اینجا است که نقش رهبری به میان می آید. طبقه ما نیازمند رهبری حزب کمونیستی است که دارای طرحی برای جامعه آینده و نقشه راهی برای رسیدن به آن است. این نقشۀ راه شامل طرح علمی و سازماندهی علمی برای انقلاب مسلحانه و جنگ انقلابی خلق هم هست.

  انقلاب پرولتری بدون اعمال قهر انقلابی (یا خشونت انقلابی) امکان ندارد. این یک اصل مارکسیستی است و در این جا منظور از قهر انقلابی، عملیات مسلحانۀ یک گروه یا رزمندۀ چریک نیست، بلکه جنگ است. جنگی که به طور آگاهانه و بر پایۀ دانش نسبت به واقعیت ها و توازن قوا میان جبهۀ انقلاب و قوای حکومت،  نقشه ریزیِ استراتژیک و تاکتیکی می شود، سازمان می یابد و تحت رهبری حزب کمونیست به سوی درهم شکستن ماشین دولتی و با حضور شمار وسیع و دم افزونِ توده های مردم، به پیش می رود. بدون چنین جنگی، هیچ حرفی از انقلاب کمونیستی نمی تواند در میان باشد. آن دو انقلاب کمونیستی که در روسیه (۱۹۱۷) و چین (۱۹۴۹) به ثمر رسیدند و به استقرار جمهوری های سوسیالیستی انجامیدند نیز با جنگ انقلابی تحت رهبری حزب کمونیست به پیروزی رسیدند.۱

        ضرورت دست زدن به جنگ انقلابی را نمی توان از ضرورت ایجاد دولت نوین جدا کرد. دولت طبقات استثمارگر، قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را «داوطلبانه» به پرولتاریا و دیگر ستمدیدگان جامعه تحویل نمی دهد. لنین در اثر بزرگ مارکسیستی دولت و انقلاب تاکید می کند: انقلاب پرولتری به دو علت نیاز به سازمان متمرکزی از نیرو و قوۀ قهریه دارد: هم برای درهم شکستن مقاومت استثمارگران و دولت آنها و هم برای رهبری توده وسیع مردم یعنی دهقانان، خرده بورژوازی و نیمه پرولترها. منظور لنین این نیست که این توده وسیع را باید به ضرب تفنگ به صف کرد و انضباط بخشید. بلکه مسئله آن است که در جریان ادغام توده ها در جنگ انقلابی، صفوف طبقۀ پرولتاریا و توده های وسیع خلق آمادۀ استقرار یک زندگی نوین و یک جامعه نوین می شوند و به صورت طبقه حاکمه سازمان می یابند. انقلاب کمونیستی برای استقرار دولت سوسیالیستی، اولین انقلاب در تاریخ است که دولت آن از پایین شکل میگیرد و برای اولین بار در تاریخ بشر، میلیون ها نفر وارد اداره جامعه بر مبنای اصلِ تعاون داوطلبانه و آگاهانه می شوند. هر نظریۀ دیگری در مورد چگونگی سرنگونی دولت بورژوازی و استقرار دولت پرولتری سراسر ضد مارکسیستی یعنی ضد علمی بوده و منطبق بر واقعیت نمی باشد. این واقعیت را مارکس در جمعبندی از تجربه کمون پاریس به سال ۱۸۷۱ جمعبندی و سنتز کرد و در آثار بعدی اش روشن تر نشان داد که نقش انقلابی پرولتاریا در تاریخ با دست زدن به قهر انقلابی برای درهم شکستن قدرت دولتی بورژوازی و برقرار کردن اقتدارمابانه و قهرآمیز دولت پرولتاریا (دیکتاتوری پرولتاریا) عجین است و این دو را نمی توان از یکدیگر جدا کرد.

       چنانچه مبارزات امروز ما نتواند راه یک انقلاب کمونیستی را باز کند و از طریق مارپیچ تکاملی که حتما شکست های مقطعی هم خواهد داشت به پیروزی برسد، دست آخر دولت طبقات سرمایه دار در همین شکل جمهوری اسلامی یا شکلی متفاوت ترمیم شده و ارتجاع «کارآمدتری» مستقر شده و مردم را مجبور به تبعیت خواهد کرد – مانند آن چه در ۵۷ رخ داد.

        مهمترین درس سیاسی قیام ۲۲ بهمن ۵۷ این بود که توده ها جان فشانی کردند اما ثمره اش را طبقات ارتجاعی، یعنی نیرویی چید که هدفش استقرار و تحکیم همان نظام طبقاتی اما با روبنای اسلام گرایی بود. ۲۲ بهمن از یک طرف اوج یک خیزش توده ای بود که اعتصاب های کارگری، کارمندی، جنبش دانشجویی و دانشگاهی و تظاهرات های خیابانی و بالاخره عملیات مسلحانۀ پراکندۀ رزمندگان مسلح از سازمان های چپ مختلف بود. اما از طرف دیگر شکست انقلاب واقعی و انتقال قدرت از دارودسته شاه به دارودسته خمینی با واسطه و طراحی امپریالیستهای آمریکایی و اروپایی. اعلام وفاداریِ ارتش و بخشی از دستگاه امنیتی و ساواک شاه با خمینی و دارودسته اش بیان آن بود که دولت کهنۀ طبقاتی و شالوده های آن دست نخورده باقی مانده اند.

      اغلب نیروهای چپ، ۲۲ بهمن ۵۷ را «قیام» می خواندند و آن را چیزی شبیه قیام منتهی به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ فرض می‏کردند و آرزو داشتند که ای کاش رهبری اش با کمونیست ها بود! اما «قیام»هایی از نوع ۲۲ بهمن فقط در صورتی ممکن است که هدف حفظ همان ساختار اقتصاد-اجتماعی موجود (یعنی، نظام سرمایه داری و وابستگی به نظام سرمایه داری جهانی) باشد و صرفا یک جا به جایی در نوع رژیم حاکم بر این ساختار صورت بگیرد.

        میان سقوط رژیم سلطنتی در سال ۵۷ و سقوط رژیم تزاری در روسیه در سال ۱۹۱۷، البته، شباهتی بود و آنهم امکان پذیر شدن سقوط این رژیم ها به علت شکل گیری یک بحران انقلابی بود. اما تفاوت کیفی شان بسیار تعیین کننده است: در روسیۀ ۱۹۱۷، حزب کمونیستی وجود داشت که هدفش رفتن به ورای سقوط سلطنت تزار و انجام انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی بود. به همین علت با دخالت گریِ سازمان یافته و نقشه مند در اوضاع، جامعه را از میان هر فراز و نشیب و سنگلاخی به سمت یک وضعیت انقلابی راند تا بتواند صدها هزار نفر از توده های پرولتاریای روسیه و متحدین آن را در قیام و جنگی داخلی (۱۹۱۸-۱۹۲۳) با هدف درهم شکستن ماشین دولتی کهنه و استقرار دولت سوسیالیستی رهبری کند.

        با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، فرصت انقلابی ۵۷  از دست رفت و زنجیرهای بردگی ما صرفا تکان خورد. با این وصف مبارزه برای سرنگونی رژیم سلطنتی زمین حاصلخیزی را از پس خود برجای گذاشته بود. به همین علت نگهبان جدید (جمهوری اسلامی) از همان هفته های اول، حکومتش را با سرکوب و اعدام های فله ای و لشگرکشی به نقاط مختلف کشور شروع کرد و مرتبا اهرمهای حاکمیتش را قوی تر می کرد. کمونیستها هنوز وقت داشتند این رژیم را به طور جدی به چالش گرفته و با سازمان دادن انقلاب قهرآمیز آن را سرنگون کنند. گسترش سریع سازمان های منتسب به جنبش نوین کمونیستی در سراسر کشور، به راه افتادن جنگهای ترکمن صحرا و کردستان نشانۀ گوشه ای از این فرصت بود.

        در بهار سال ۶۰ بار دیگر یک بحران انقلابی سراسری ظاهر شد. تضادهای گوناگون و حادِ طبقاتی و سرگشودن شکاف های درون رژیم نو پا، در ترکیب با هم یک بحران مشروعیت را شکل داد. جمهوری اسلامی با طرح تصفیه درون حکومتی (که سرنگونی بنی صدر از ریاست جمهوری گام تعیین کنندۀ آن بود) و سرکوب همگانی، مستاصلانه در تلاش بود تا خود را زنده  نگاه دارد و اپوزیسیون ضد خودش را با سرکوب خونین، ریشه کن کند.

       در سال ۱۳۶۰ اتحادیه کمونیست ها تصمیم گرفت جنگ انقلابی را از طریق قیام شهری آغاز کند. قیام که ابتدا قرار بود در تابستان ۱۳۶۰ از محله فلاح تهران آغاز شود، به علت تاخیر در این حرکت و سنگربندی و تحکیم سریع نیروهای نظامی رژیم در تهران به آمل منتقل شد. (برای شرح مفصل این مبارزه از تدارک تا قیام، به کتاب «پرندۀ نوپرواز» رجوع کنید).

حرکت سربداران دو مشخصه اصلی داشت. یکم در آن مقطع حساس از زورآزمایی میان انقلاب و ضد انقلاب به جامعه اعلام کرد برای سرنگونی این رژیم و رفتن به سوی جامعه ای کیفیتا متفاوت، رهبری کمونیستی بر انقلاب لازم است. دوم اینکه طبقات استثمارگر حاکم، ارتش و اسلحه و نقشه جنگی خود را دارند و قدرت سیاسی خود را با کمک اینها حفظ می کنند. پرولتاریا و ستمدیدگان جامعه هم باید ارتش و اسلحه و نقشه جنگی خود راداشته باشند تا بتوانند این رژیم را سرنگون کرده و حاکمیت و جامعۀ بدیل خود را بنا کنند.

   اما  جنگ و مبارزۀ مسلحانه سربداران و قیام پنج بهمن ۶۰ شکست خورد. علت عمدۀ شکست آن بود که در چارچوب استراتژیِ جنگ درازمدت پیش نرفت و اصول علمی جنگِ یک نیروی کوچک و ضعیف با نیروی بزرگ و قوی را که رفیق مائوتسه دون در شش اثر نظامی تدوین کرده و در جنگ درازمدت خلق در چین عملا اثبات کرده بود، زیر پا گذاشت. ۲

طرح قیام آمل متکی بر این پیش بینی بود که با زدن جرقه قیام در شهر آمل، حریق جنگ انقلابی به سرعت گسترش خواهد یافت. اما این حریق رخ نداد زیرا در مواجهه با دشمنی بسیار قوی تر به سرعت خاموش شد.

 نقشۀ قیام آمل، فاقد بینش و لاجرم راهکاری برای پرهیز از رویارویی با نیروهای متمرکز دشمن و درگیر کردن آن در نقاط ضعفش بود. به طور کلی، این جنگ ساختار و روشی برای درگیر کردن نیروهای نظامی رژیم در یک جنگ طولانی مدت در نقاط ضعف حکومت و فراهم کردن امکان پیوستن موج وار توده ها به این جنگ و سراسری کردن آن را نداشت. نقطۀ شروع آن نقشه مند و سازمان یافته بود و قهرمانانه به مرحله عمل در آمد و از یک طرف لرزه بر پشت خمینی و رژیمش انداخت و از طرف دیگر توده های مردم را در سراسر کشور به وجد آورد. اما هدف جنگ درهم شکستن ستون فقرات دولت حاکم است و جنگ یک پروسۀ مرکب از نبردهای گوناگون است نه یک نبرد که پس از عملی کردنش با دگمۀ اتوماتیک باقی راه طی می شود.

       طبق قوانین جنگ خلق، عملیات نظامی در آمل می توانست جزء عملیاتهای زود فرجام و تعرضی باشد که هدفش ضربه زدن به دشمن، تاثیرات سیاسی و تبلیغی در بُعد منطقه ای و سراسری و جذب نیرو و تامین برخی تدارکات نظامی و مالی باشد. اینگونه عملیاتها معمولا به علت زود فرجام بودن شان، نقاط نسبتا ضعیف مواضع دشمن را هدف می گیرند و با کسب اهداف اولیه، عقب نشینی صورت می گیرد. اگر قیام آمل با این هدف و در دل یک نقشۀ جنگی استراتژیک انجام می گرفت، گردان سرخ سربداران می توانست به سرعت ضربات تار و مار کننده  بر نیروهای نظامی رژیم بزند، زندانیان سیاسی را آزاد کند، پیام سیاسی خود را به گوش صدها هزار نفر برساند و قبل از این که ابتکار عمل به دست نیروهای نظامی رژیم افتد، از شهر خارج شود و بعد در نقطۀ ضعیف دیگری از حضور رژیم، عمل کند.

      تمام آن چه  گفته شد و بسیار بیش از آن، مسائلی هستند که باید تبدیل به موضوع بحث و مشاجره در میان توده ها، به ویژه دانشجویان و مردمی که در آبان ماه با خون خود با جمهوری اسلامی اتمام حجت کردند، شوند. پیشبرد چنین فعالیتی، بخشی از فرآیند عملی کردن استراتژی جنگ انقلابی است . باید امکان آن را فراهم کرد که توده های مردم از هم اکنون بتوانند جنگ انقلابی را بر مبنای اصول علمی و تجاربی که طبقۀ ما در ایران و جهان از سر گذرانده است، تصور کنند.۳

 

۱نگاه کنید به خشونت عادلانه و خشـــونت ناعادلانـــه؛ جنگ انقلابی و جنگ ارتجاعی از نشریه آتش، شمارۀ ۹۸ دی ۱۳۹۸

۲ پرنده نوپرواز. گفتگو با یکی از رفقای شرکت کننده در مبارزه مسلحانه سربداران و قیام آمل. ۱۳۸۳

https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/07/parande.pdf

۳ در این مورد نگاه کنید به: استراتژی راه انقلاب در ایران. حزب کمونیست ایران (م ل م) ۱۳۹۶

https://cpimlm.org/about/strategy/

 

      به نقل از نشريه آتش99  –  بهمن 98

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

دُمل ولایت و چرکآبه دین دولتی اش

دُمل ولایت و چرکآبه دین دولتی اش

 

آیا ساده تر ازین می توان از دستگاه خلافت انگلی، یا بگمان من دمل های آماسیده خامنه ای و چرکآبه های دین دولتی و سراسری آن اینگونه نام برد که من نوشته ام؟ پرسیدنی ست! در چشم انداز تاریک و هولناک کنونی، که سرشار از خونآبه های تزویر، ترور، زندان، گرسنگی، بیکاری و ناامیدی جوانان به زندگی ست با فسادها، سرگندگی های آقا و حکومت اش چکار باید کرد نا ریشه ی دمل ها از تن سیاست و اقتصاد کشور چنان کنده شود که ایران فردای ما بدور از خودمحوری" شاه و شیخ"و بیاری همبستگی اجتماعی و اراده ی طبقاتی که بشترین های مطلق هستند اداره شود؟ و کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان، دانشجویان و همه ی زنجیریان ساختار ولائی ـ شاهی باهم بپاخیزند و تن یکپارچه همدیگر را در آینه هستی اجتماعی در برابر خودکامگی فردی بهتر دریابند، فریاد دادخواهی همدیگر را آسان تر شنیده و پاسخ طبقاتی به دشمنان دهند و با همیاری و همراهی خود، یکبار برای همیشه ریشه پرورش شاه و شیخ دمل وار را از تن کشور برکنند. آنها: شاه و شیخ، با نام خدا تبهکاری های ضدبشری شان را آغازکردند. خمینی، آن هسته و پدیده ی پست و ضدبشری دین دولتی، درون مایه ی اهداف پنهان حکومت اش را آگاهانه به ما نگفت و فریب مان داد؟ تا آسانتر بتواند حکومت شیعی را برپا کند و بسان 14 قرن گذشته علیه سنی ها و با خون ایرانیان بجنگد تا ام القراء شود و شکست های تاریخی پیشینیانش را بر پیشانی شیعیان سرخورده پاک کند. این دشمنی و طرح پوشیده مذهبی آن تنها برای سروری ملاها و مکلاها بکاررفت. مذهبی که می بایست بسان ادیان ابراهیمی و دیگر نگرش های موجود و فراوان ملت ها، تنها یک جهان بینیِ ساده ی"اصالت وحدتی"یا"یکتانی پرستی"هستی بیش نباشد! اینک فاشیسم مذهبی و اشرافیت کاست مقتدر آخوندی ساخته و با سپاه و بسیج اش توانسته مردم و کشور ما را به تباهی کامل بکشاند و کشانده است.

 

دید اسلام و پردازشش از جهان هستی و فناتیسمِ ازلی و ابدی آن قرن ها پس از پیدایشش همچنان، نه تنها در دریافت از واقعیت های بیرون از ذهن ناتوان مانده، که در همراهی با زمانه ی پرشتاب ما همچنان خودبزرگ بین گیج سر، با تبختر بی تفاوت و در واکنش به چالش ای عقلی خاموش بوده، ولی در سرکوب و ستم ایدئولوژیک اش علیه دیگران نارواتر از همیشه تاریخی می باشد؛ همچنانکه او در ستیز کور و کر با شناخت جاری و متحول نوع انسان، ای بسا با راهکارهای درست مسلمانان هم بیگانه ترگشته، در کمین نوآوری های دانشورزانه نیز ُدگم تر و حق بجانب نشسته، و ناگریزِ به سرپیچی و خردکشی در برابر جابجائی پدیده های "کهنه به نو" پافشاری برتریجویانه نموده، و همیشه از دادن پاسخ سازگار به نیازهای روز و دانشمندانه، آگاهانه سردوانده، و از پرسش ها و چرائی های کنجکاوانه انسانی هراسیده و یا برای شان افسانه خیالی ساخته، و بهمین خاطر به الزام دگرگونگرائی های پیاپی نه که تن نداده، بل با لجبازی ویژه و تاریخی پیشینیان خود که بیشتر ذهنی و ناهمسو با شرایط است، پا لج برجای نخستین روز زایش خود کوبیده، و با تأکید و تحکم بر پیشداوری های متناقض، مانع هرگونه پیشرفت علوم انسانی و عقلانی بوده و می باشد.

 

چراکه اسلام با حکومت دینی و چنین تمرکز فشرده ای از قدرت سیاسی و اقتصادی بی پایان در دست ولی فقیه مطلق، با این ساختارِ فاسد، بیمار و واپسمانده دولتی اش باوری به حرکت رو به پیش تاریخ و انسان آگاه نداشته، و هیچگاه هم بر لزوم دست بردن تحقیقی، تاریخی، و یا دستخوشی تدریجی ِانسان دانشورز بر دیدگاهای وانده اش تن نداده، و همین انگل خردکش، 4 دهه پیش و پس از فرار شاه خائن، توانست انقلاب مردم را بکشد، جانشین خودکامگی پهلوی ها شود؛ حکومت دینی ایکه با فریب ها و دروغ های فراوان خمینی برپاشد و پس از آن دعاوی اسلامی اش بیش از پیش فراانسانی تر و کارکردهایش هیولائی تر از تاریخ گذشته اش شده و باورهای دور و تسلسلی نظام اش با خیال آسوده در کنج حفظ گنج های بادآورده نفت و علیه امت گرسنه و معترض مرتجعانه تر تحمیق کرد و پس کله های ساده دلی ماند؛ و چاره ناپدیرتر از همه اینکه منهای همه پلیدی ها، فسادها و چپاول ها که سراسر ایران را درنوردیده و زبانزد خود حکومتی در رسوائی ها و افشاگری هاست، دین دولتی و سرمایه سالاری داخلی و جهانی از همان آغاز تاکنون یاری اش داده اند و نیروهای ها امنیتی ـ نظامی در روز روشن مخالفان را کشته و ترورکرده، و هرفریاد دادخواهی را بی پروا خفه کرده و می کند.

 

دمل ولایت و چرکآبه ایکه به بزرگی ایران شده و در همه حال مزاحم، دزد نان، دشمن آزادی عقیده، و بازدارنده ی پیشروی جستجوگر در شناخت بوده و هست، و چه در دوره ی شاه کمربسته رضا، و چه درین دوران سیاه حکومت مستقل اسلامی، همیشه مخالف هرگونه استقلال و استدلال عقلی، و یا خودباوری انسان پویا بوده و هست. این اسلام خمینی ـ خامنه ای و دین دولتی آنها، چیز دیگری نیست جز آنچه که ما درین 40 سال لمس کرده و آنها امر و نهی مذهبی خود را با شلاق، زور و زندان مدام نشان همه داده است نمی تواندباشد. اسلام و حکومت دینی ایکه پیوسته دشمن فرآموزی از کارورزی بهینه، و برگزیدگی بازتاب های مفیدتر و تازه تر است؛ و بی کم و کاست ناسازگار با هر اندیشه ورزی غیر دینی ست، و بدین خاطر متضاد و متناقض با توانِ خردگرائی و یا هر نیروهای زمینی و نوع انسانی دگرگونساز می باشد. آنانی که با تلاش خود، اعصار و روابط فرسوده را با دانش خویش پشت سرنهاده و به پیدائی تاریخ نوین و مردمسالاری طبقاتی یاری رسانده و شناخت نو از هستی بدست داده اند.

 

اسلام همچون دیگر ادیان ابراهیمی، البته مرتجع تر، پدیده ای کهنه و مانوفاکتوریسم برپایه روابط"ارباب رعیتی" استواراست و ضرورت تحولگرائی و ناگزیری فردای انسانمدار، خودباور، برابریخواه و آزادگی را برنمی تابد و پابرجائی کشور ویرانشده مان یکراست برابر چنین نگرش بیگانه با زمانه ی مدرنیسم فراملی مذهبی می باشد و همانا تباهی و خودکامگی دینمداری برابر کشور رنگین اتنیکی ما ایستاده، دشمنی مذهبی ناسیونالیستی را تشویق کرده، و راهکارهای اجتماعی طبقاتی که ضرورت گذر از دین دولتی ست را همچنان درهم می کوبد. بویژه با کشته شدن سلیمانی تروریست، توسط تروریسم جهانی آمریکا، حالا هر پیش زمینه و پشت پرده ای که آن می خواهد داشته باشد باشد، اما مرگ این مریدِ رهبری، یا "سرشکستگی اسطوره ای" قامت تهی اسلام ولائی و متظاهر را براستی خم کرد؛ و مهم تر اینکه، توانست دهان گشاد و گزافه سرای کل نظام را ببندد و اشتلم الکی ضدامپریالیست بودنشان را یکجا برملا سازد؛ و همچنین ستیز قدرت و ثروت سران حاکمیت، قطب ها، باندها و مافیاهای دم کلفت کرده و مدعی رهبری را هرچه بیشتر رودرروی هم گذارده، و ناتوانانی های آنها در پیش چشم بیکاران، گرسنگان و بپاخاستگان بجان آمده از کل رژیم را در همه عرصه ها به نمایش گذارد و بخوبی افشا کرد.

 

و درست از همینرو بود که " حضرت آقا " قصد امامت جماعت برای گول زدن دوباره خودی ها کرد تا مگر با شعارهای پوچ، و برتن کردن جامه ی دریده سلیمانی بتواند، سرخوردگی"امت وفادار" را ترمیم و جبران کند، و نتوانست؛ و"روحانی" با ترک صحنه، این پیام باخت بیشتر فردا را به وی داد. چراکه با شنیدن سخنان بی سر و ته خامنه ای در نماز جمعه، هارتان پورتان های تهی سیاسی و بر پایه ی تجربه های جنگ و گریز خونین قدرت و ثروت 41 ساله ی رهبر با روسای جمهوری، و از جمله با همین کلیداردار ریاکار، فراز و فرود دین دولتی رسواترشد. همچنین پیشروان سرکوبشده طبقه ی کارگر و بخش میانی آگاه و نوعدوست بهتر از هر زمانی به خرافه سرائی رهبر، اسلام نرمش ناپذیر و ساختار فرسوده آن پی بردند. بویژه در پی خیزش دادخواهانه دیماه کارگران، کارمزدان، دانشجویان و زنان تبعیضزده توانستند شایسته تر از همیشه هویت خون آشامی خود خامنه ای تروریست را که درین نماز جمعه ببینند که وی هیج سخنی پیرامون ترور 1500 انسان بیشتر جوان و 10000 نفر همچنان اسیر دیماه را بر زبان نیاورد و چرا؟ خامنه ای تهی از شجاعت پذیرش تروریسم دستگاهش بود؛ و ناتوان تر از آن بود که بتواند خودفریبانه با قربانیان خویش همدردی مصلحتی کند؛ چه رسد به وعده های یافتن راهکارها و راهبردهای مستقل از دینمداری، و سازنده بسود شکوفائی فردای اجتماعی، رفاه زندگی، همبستگی و رضایت توده ای که هر آن می رود دوباره برخیزد. پشتوانه انسانی خامنه ای و رژیم به جز عده ای مزدبگیر و بخش کوچکی فریبخورده نیست؛ با با تنگ شدن مجاری تنفسی آنها هم از دورش کنار خواهندرفت. پشت رهبر و حکومتش خالی ست و دیده و می بیند که همه روزه کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و دانشجویان برابر کلیت اش ایستاده و از ترس سرنگونی و محاکمه، با همه مخالفان دشمنی آشکار می کند. از همینرو که بسان دمل چرکین مهیای ترکیدن شده و به پایان خط سرخ تباهی و نابودی خود رسیده است؛ فرجام و سرانجامی که ما می توانیم با همبستگی اجتماعی طبقاتی خود به فروریزی اش شتاب دهیم.

 

 آنچه ما از وعده های خامنه ای و دولت روحانی دیده و می بینیم تنها فریب و ریاکاری ست، و بیشتر براى خریدن فرصت، گمراهی و هرچه بیشتر کشاندن نیروی کار و توده های بپاخاسته و مردم بجان آمده بپای صندوق پوشالی انتخاب فرداست و گول دوباره نخوریم! چراکه رژیم در برابر آنها و خواسته های شان جز اهرم سرکوب از یکسو، و قهرمان پروری و اسطوره سازی تو خالی بیش ندارد. رژیم اسلامی در چهاردهه ی گذشته، پیوسته بجاى چاره برای زدودن فقر و بیکاری، و یافتن راهکار برای صدها نارسائی های زندگی کش، بقای دین دولتی خود را با ایجاد اسطوره های مردمفریب و کربلائی پرکرده است، بهمين منظور بود، که وجود اسطوره ای قاسم سليمانى انتخاب شد تا اين نقش مقطعی را برای حکومت و ولایت ايفا كند و کرد! در روزگاران آتی و آزادی رسانه ای فردای سرنگونی افشاخواهد شد که آیا سلیمانی بسان دیگر سران جمهوری قربانی تاکتیک آقا شده اند یا نه با ترفندی از نیروهای مخالف درونی، سلیمانی لورفت و کشته شد! بنابرین رژیم، تاکنون نشان داده که پرنسیپ ندارد و برای ماندنش آماده ی هرکاری، جنایتی و یا سازش با هر کس از ترامپ می باشد. بیائید باهم آن بخش از جوانان ساده مان را چنان آگاه و ھوشیار کنیم تا به دام نظام نیافتند و یا به ماندگاری نظام  فاسد آخوندھا سوخت نرسانند.

بهنام چنگائی پنجم بهمن 1398

 

شترهایی که با چشم باز خواب دیدند !

شترهایی که با چشم باز خواب دیدند !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


مسیح علینژاد از طرف کاخ سفید به نشست داووس دعوت شد تا به کمک ساکنان کاخ سفید اقتصاد و محیط زیست دنیا را متحول کند ... این کاخ سفیدم یه کالیبر مناسب گیر آورده مگه ول میکنن ... از سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا پرسیدم حالا ظریف نشد ، چرا مسیح ؟ پاسخ داد به تو چه ، پولشو میدیم..

اعصاب معصاب ندارن این وزارتی های سفید....


فریبا هشترودی در مصاحبه با تلویزیون فرانس ۲۴ می گوید: امروز می خواهم بگویم که تماما پشت سر رهبری خامنه ای خواهم بود...



آدمها در انتخاب خودشان آزاداند ، هرچند برای هر انتخابی شخصا احترامی ندارم ، که در این صورت باید برای هیتلر هم احترام داشته باشم.



خانم هشترودی عضو سابق شورای مجاهدین قبل از اینکه قبله سیاسی اش عوض شود و پشت خامنه ایی سجده کند ... و در کنار بقیه تشویقات مادی مثل گرفتن بنیاد باباش...شخصا حدس میزنم یک موضوع جدی تر در عوض شدن انتخابش دخیل بود . در زمانی بسیار مبهم و راز آلود ، بعد از قیچی کردن بال نظامی مجاهدین در عراق توسط ارتش آمریکا مقر اصلی مجاهدین در پاریس یا بال سیاسی توسط نظامیان فرانسه اشغال شد ضربه ایی که صدایش را همه باید میشنیدند . هنوز کسی نمیدانست قرار است این حمله چه شکلی خاتمه پیدا کند.



خانم هشترودی کمی احساس خطر کرد که نکنه اوف بشه ؟



خانم هشترودی قبله اش را به سرعت عوض کرد تا اگر کار به استرداد مجاهدین به حکومت اسلامی کشید ، قدرت مانور داشته باشد . ولی کار به استرداد نکشید اما خانم هشترودی باید ادامه میداد ، املاک پدری را پس گرفته بود ، به مام وطن پرکشیده بود و با کانون هابیلیان و روسری عکس یادگاری گرفته بود ... یعنی امکان پا پس کشیدن نداشت...



مدتی بعد از حسن روحانی در سفرش به پاریس تمجید کرد و حالا رسیده به شخص رهبری خامنه ایی و تقدیر و شراکت در سقوط هواپیمای اوکراینی...


این مختصر تقدیم به کسانی که همان موقع با حضور خانم فریبا هشترودی در آلترناتیو موازی مجاهدین در پاریس ضرب گرفته بودند و میرقصیدند با این توجیه ساده که یک زن تنهاست ... هر چی داد زدیم بابا جان این از تهران آمده ، تنها نیست پشتش به مقام ولایت فقیه گرم است به گوش کسی نرفت و تازه عده ای آخر کار طلبکار هم شدند ! شاید در هنگامه واقع شدن حادثه کسی به سادگی متوجل نشود ، ولی بعد ازمدتی همانها که مثلا متوجل نشده بودند باز هم به متوجل نشدن ادامه دادند و انگار نه انگار که آلترناتیو با حضور نماینده ولی فقیه در پاریس فقط مقام ولایت فقیه را پوشش سیاسی میدهد . اگر متوجل شده بودند مواضع غلط خودشان را نقد میکردند .



خانم شاهید هشترودی قبل از حضور شما پشت سر ولایت فقیه حاکم ، غرب با تمام قدرت پشت سر سیستم ولایت را گرفته است . حضور عروسکهای خیمه شب بازی در مطبوعات غربی در اصل بازی تاثیری ندارد ... بعد از خلع سلاح مجاهدین و تبعیدشان به آلبانی ما در میدان جنگ سیاسی هستیم ، درجنگ سیاسی توی سر مجرم دست بسته زدن ، هنر هیچ اصغر قاتلی نیست به جز ولایت فقیه و یارانش ! انتخاب هر فردی در این جنگ سیاسی نهایتا یا پشت سر ولایت فقیه خامنه ای است و یا مخالف سقوط هواپیماهای مسافری...انتخاب سیاسی افراد به حقانییت هیچ مارمولکی ربطی ندارد .  خانم شاهید هشترودی زمان مناسبی برای سپید سازی نیست . فاشیسم از جنسی نیست که سپید شود ، هیچ جنایت و جنایتکاری در تاریخ سفید نمیشود . بیخودی زور نزن !


به تازگی وزارتخانه‌های آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی حکومت اسلامی ایران ابلاغیه ایی دریافت کردند که با استفاده از تمام اسناد تاریخی ، سرفصل "جنایات، توطئه‌ها، خیانت‌های آمریکا در دنیا" را با "اولویت کشور ایران" در برنامه‌ها و کتب درسی مدارس، مؤسسات، آموزش عالی و دانشگاه‌های دولتی و غیردولتی حکومت بگنجانند.


از نظر من این جنگ زرگری جهت عوامفریبی است اما در حالتی که ذهن آن را جدی بگیرد ...

 

همین که ولایت فقیه هنوز حاکم است بزرگترین خیانت غرب به مردم ایران است حالا هی شلوغ نکنید که فرزندان این تمساح از آمریکا اخراج میشوند اخراج فرزندان تمساح دوای درد مردم ایران نیست وقتی پدرشان تمساح بزرگ یا همان ولایت فقیه هنوز با لجستیک غرب و اهرم سرکوب مطلق حاکم است ، غرب و سیاستهای مخربش پدرشان را دفن سیاسی کند فرزندان اتوماتیک مثل برگ زرد درخت خودشان میریزن و میسابن به الک .

در صدر خیانتهای آمریکا دادن کشور ایران به روحانییت در 1357 بود و پشتیبانی کامل از این سیستم مافیایی اسلامی طی 40 سال گذشته ،
زمانی که سیستم سلطنتی وپادشاه سابق مخالفان خودش رامثلا کریم پور شیرازی زنده زنده آتش میزد ویا مثل دکتر فاطمی با تب بالا تیرباران میکرد و یا تیرباران گروههای چپ و راست دیگر ...تاریخ وقایع سیاسی را ثبت میکرد ، گفتن از خیانتهای غرب خوب است اما ریشه را بزنید تا دوباره به کاهدان نزنیم . ساواک فرزند ناخلف غرب در نظام سلطنتی بود و وزارت اطلاعات همان فرزند ناخلف است که حالا بزرگ شده است . قابل توجل آنها که میگویند سلطنت بهتراز ولایت فقیه است... این 2 پدیده جدا از هم نیستند، ولایت فقیه ورژن تکامل یافته سلطنت تاجدار است . آقای رضا پهلوی نقد گذشته اجدادتان تنها پیش شرط حضور سیاسی در فردای ایران است .  برای حضور مجدد سلطنتی هم ... گاهی وقتها چقدر زود دیر میشود ! تاریخ سیاسی هر جغرافیایی باید مثل حلقات زنجیر باید نقطه وصل داشته باشد . این قانون است !
 


من هم با شما کاملا موافقم که شاه سابق دیکتاتور خیلی بهتری بود از شیخ فعلی . دیکتاتوری سلطنتی از فاشیسم دینی خیلی بهتر است .



این روزها عده ایی دنبال دیکتاتور خوب یا بهتری هستند و شعار مردم را که فریاد زدند مرگ بر ستمگر ، چه شاه باشد چه رهبر...غلط میدانند، چون شاه سابق ایران سالها پیش وفات شده اند ... دیکتاتور وفات شد ، فرهنگ دیکتاتور پروری مانده است .



تفکر دیکتاتوری چیزی نیست که بهتر و بدتر داشته باشد جامعه ایران بیمار است و تفکر دیکتاتوری را مستمر بازتولید میکند . وقتی تفکر دیکتاتور پروری داشته باشیم بهترین شخصیتهای تاریخ سیاسی انسان هم برسند باز دیکتاتور را خودمان میسازیم .



شما در سبد انواع دیکتاتورها ، دنبال دیکتاتور خوب هستی ، به اصل دیکتاتوری معتاد شده اید و فقط در انتخاب اسم دیکتاتور با بقیه اختلاف نظر دارید ...

من این بیماری دیکتاتور پروری را نفی میکنم و علاقه ایی به آن ندارم . چه شاه باشه چه رهبر .

 

 

 

23.01.2020

اسماعیل هوشیار

 

  

 

January 24, 2020

مرگ سلیمانی؛ دفن عمق استراتژیک خامنه‌ای

توضیح: متن زیر پیاده شده برنامه تلویزیون "به پیش" است. مطابق معمول و برای سهولت در خواندن تلاش شده تا از چارچوب گفتاری به نوشتاری نزدیک شود. لینک برنامه در پائین مقاله آمده است. با تشکر از رفیق ناصر احمدی که زحمت کشید و آنرا  پیاده کرد.

 

با سلام و خیر مقدم به همگی. همانطور که می‌دانید، در ادامۀ بحث‌هایی که در چند هفتۀ اخیر داشتیم قرار بود  این هفته را بپردازیم به آنچه که در 16 آذر و آبان 98 اتفاق افتاد، منتها با کشته شدن قاسم سلیمانی موضوع جلسۀ مان را عوض کردیم و در مورد این ماجرا صحبت می‌کنیم، که طبعا تأثیرات عمیقی در سیاست ایران در خارج و داخل خواهد داشت.

 

امروز سه شنبه 15 دیماه 98 و 5 ژانویۀ 2020

 

آنچه که در عراق اتفاق افتاد یعنی کشته شدن قاسم سلیمانی، مباحث زیادی را دامن زده و بحث امشب ما در مورد عواقب آن برای منطقه، برای رابطۀ جمهوری اسلامی با آمریکا و برای مبارزه مردم ایران علیه رژیم اسلامی است. امیدوارم که به مسائل متنوعی که در این ماجرا هست برسیم و راجع به آن صحبت کنیم و اگر هم نشد می‌گذاریم برای هفته‌ های بعد، چونکه این موضوعی نیست که به این سادگی از صحنۀ سیاسی ایران کنار برود، زیرا عواقب بسیار دیرپایی بر اوضاع منطقه و خود ایران خواهد داشت.

 

منتها قبل از شروع بگویم که هفتۀ گذشته مادر قائدی، خانم حاجیه سجودی که به مادر قائدی معروف بود از مادران خاوران فوت کرد! ایشان مادر صادق قائدی بود که در 31 بهمن 1361 به دست آدمکشان جمهوری اسلامی جانش را از دست داد! مادر جواد قائدی هم بود که او هم در مرداد 62 توسط آدمکشان جمهوری اسلامی همراه با همسرش منیره سادات هاشمی کشته شدند! لازم بود تسلیت بگوییم به خانوادۀ قائدی به ویژه به مرسده قائدی، یکی از بازماندگان این خانوادۀ دهه ها داغدار در ایران!

 

همچنین بی مناسبت نیست که اشاره کنم به ادامۀ زندانی بودن 5 نفر از اعضای خانوادۀ پویا بختیاری از جانباختگان اعتراضات آبان 98 که الآن نزدیک 12 روز هست که توسط وزارت اطلاعات دولت روحانی دستگیر شده‌ اند که شامل مادر، پدر، دو عمو و خواهر پویا بختیاری اند! اینها تنها جرمشان این است که خواسته اند که برای فرزندشان که به دست آدمکشان جمهوری اسلامی جانش را از دست داده مراسم سوگواری داشته باشند و اجازه داشته باشند عزاداری کنند برای پسر جوانشان که از دست داده اند. و این موضوعی است که بدقت می خورد به آنچه که الان در ایران در جریان است و نشان دهندۀ برخورد دوگانۀ رژیم است به کشته شدن مردم ایران و کشته شدن قاسم سلیمانی و این محدودیت عزاداری برای بیش از 1500 نفر از مردم ایران که توسط سپاه پاسداران که خود قاسم سلیمانی یکی از فرماندهان بوده کشته شدند. خانوادۀ پویا بختیاری فقط بخاطر اینکه می‌خواستند مراسم سوگواری برای کشته شدن پسرشان داشته باشند دستگیر شدند و الآن در زندانند، اما برای قاسم سلیمانی سه روز عزای عمومی اعلام کرده‌اند که خودش و همقطارانش همین 1500 نفر از مردم را در آبان ماه کشتند و هزاران نفر را دستگیر و شکنجه کرده اند. مردم ایران به این دوگانگی ساختاری جنایتکارانه پایان خواهند داد. این چند روز تمام می‌شود و حرکت جامعه برمی‌گردد به روی روال عادی و بنیادی مبارزۀ مردم ایران با جمهوری اسلامی که محور اصلی موضوع سیاست در ایران است.

 

و اما بحث بر سر کشته شدن سلیمانی

 

باید از همین دوپارگی شروع کرد، دوپارگی بین مردم و رژیم و هوادارانش. جامعۀ ایران بیشتر از هر زمانی دوقطبی شده است، یا با رژیم، یا با مردم، بی‌طرف و حد وسط از هیچ حزب و فردی دیگر پذیرفته نیست. به این اعتبار می‌شود گفت که شکاف بین مردم و رژیم پرشدنی نیست. و عده‌ای که از رژیمی ها آرزو داشتند که شاید با کشته شدن قاسم سلیمانی این شکافِ هرروز افزایش یابنده بین مردم و رژیم ترمیم بشود و تخفیفی داده شود با یک شوک روبرو شدند وقتی که عکس‌العمل مردم ایران را نسبت به کشته شدن قاسم سلیمانی و آنهایی که این کشته شدن را محکوم کردند دیدند. آنها از این عکس العمل وحشت کردند و الآن کارشان این شده که به سران رژیم جمهوری اسلامی پیغام و هشدار بدهند که بلاخره بعد از این عزاداری، یک فکری به خاطر این شکاف بکنند که می‌رود جامعه را ببرد به سمتی که جمهوری اسلامی را نابود کند.

چرا اینجوری شد! برای اینکه این تشییع جنازه و سوگواری که برای قاسم سلیمانی به راه انداختند نمک پاشیدن روی زخم باز مردمی است که چند دهه است دنبال پیدا کردن قبر عزیزان شان هستند که در اقصی نقاط کشور مخفیانه توسط جمهوری اسلامی دفن شده‌اند، و به خانواده‌های شان نمی‌گویند که بچه هایشان را کجا دفن کرده اند. این نمک پاشیدن روی زخم کسانی است که هر نقطه از ایران که حدس می زنند عزیزانشان دفن شده‌اند با چنگشان و با دستانشان خاک‌ها را می شکافند که شاید یک نشانی از عزیزانِ از دست رفته شان پیدا کنند، که این کار را هم تازه شبانه و مخفیانه انجام می دهند. مادر قائدی که در اول صحبتم به خانواده اش تسلیت گفتم و هفتۀ پیش فوت کرد، یکی و فقط یکی از ده ها هزار مردمی است و یکی از ده ها هزار مادرانی است که در حسرت یافتن عزیزشان که بتوانند در یک شرایط آزاد برایشان سوگواری کنند فوت کرد در حسرت ماندند! این همان زمینۀ شکافی است که این عزاداری برای قاسم سلیمانی نه تنها ترمیم نمی کند این شکاف بین مردم و رژیم را، بلکه این شکاف را افزایش می‌دهد و مردم داغدار ایران را جریحه دار خواهد کرد و کرد.

 

و اما بپردازیم به جنبه دیگری از مرگ قاسم سلیمانی

 

قاسم سلیمانی را عملاً به عنوان فرد دوم رژیم ایران نام می‌برند و برای همین هم کشته شدنش برای رژیم خیلی گران تمام شده است. موضوعی است که تقریباً تمام رسانه و رادیو تلویزیون‌های دنیا دارند راجع به آن حرف می‌زنند و از این نظر دارند مردم را بمباران اطلاعاتی می‌کنند. زیر این بمباران اطلاعاتی، از اینکه چه کسانی او را لو دادند، و از اینکه مدل پهبادی که او را زد چی بوده شروع می‌شود، تا آن مسئلۀ اصلی که باعث این اتفاق شده پنهان بماند. برای جنبش کارگری ایران و برای همۀ کسانی که دارند تلاش می‌کنند که به عمر جمهوری اسلامی پایان بدهند، مسئلۀ اصلی که باعث این اتفاق شده مهمتر است برای تعیین اینکه، در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد و مردم خودشان را برای چه مسائلی آماده بکنند.

بنابراین من تلاش می‌کنم اینجا راجع به آن موضوعی صحبت بکنم و آن بستری صحبت بکنم که اتفاق در آن افتاده که بتواند کمک کند به فهم اصل ماجرا و بعد کمک کند به اینکه اطلاعات عظیمی که راجع به این مساله است را در یک جای درستی قرار بدهد و به روشنی مساله کمک بکند.

 

درواقع به یک شکلی بپردازیم به عوامل دیرپاتری که کشتن قاسم سلیمانی را ممکن کرد تا بشود همۀ این‌ها  را در این چارچوب بررسی کرد. این موضوع اصلی، خیلی خلاصه و شسته‌ و رفته این است:  ژیم اسلامی دارد نفوذش را و موقعیتش را در داخل و خارج ایران بشکل برگشت ناپذیری از دست می دهد.

 

این کلید فهم اوضاع در ایران، موقعیت رژیم اسلامی  در منطقه و در جهان است. مدتی است که در لبنان و در عراق دولتهای طرفدار رژیم اسلامی زیر فشار خرد کنندۀ اعتراضات مردم اند و رسما دارند علیه رژیم اسلامی فعالیت می‌کنند، عکس‌های سران رژیم اسلامی را آتش می‌زنند، رسما علیه سران رژیم اسلامی شعار می‌دهند و خواهان کوتاه شدن دست رژیم اسلامی در کشور هایشان هستند. در عراق رسما حمله کردند به مراکز رژیم، و در سوریه رژیم اسلامی جزو بازندگان همۀ تلاشهایی است که کرده، و بعد ترکیه و روسیه جزو برندگانند. به این اعتبار می‌شود گفت که تضعیف موقعیت رژیم اسلامی در منطقه که در ادامۀ تضعیفش در داخل بود کشتن قاسم سلیمانی را ممکن کرد. چون خیلی‌ها می‌گویند چرا الان کشتنش! این‌ها که همیشه امکانش را داشتند. بعضی وقت‌ها نجاتش دادند. هیچوقت موقعیت رژیم اسلامی اینقدر ضعیف نبود نسبت به مردم ایران و نسبت به مردم منطقه که بتواند کشتن او را ممکن کند. الان می‌شود هرکاری را با رژیم اسلامی کرد. الان می‌شد قاسم سلیمانی را کشت و به تهدیدات عمل کرد بخاطر ضعف رژیم اسلامی در داخل و خارج و در منطقه. این کلید فهم و درک کل اتفاقاتی است که دارد روی می دهد.

وقتی که مردم ایران از خیابان‌های ایران فریاد می‌زدند "سوریه را رها کن فکری به حال ما کن"، داشتند علیه سیاست‌های منطقه ای رژیم اسلامی فعالیت می‌کردند، و این را به گوش مردم منطقه می رساندند. مردم منطقه آمدند به خیابان و علیه نظام های خودشان و دولت های خودشان که طرفدار رژیم اسلامی بودند، و یک پیوندی برقرار کردند بین خودشان و مردم ایران علیه رژیم اسلامی. این، موقعیت رژیم اسلامی را در منطقه تضعیف کرد و بعد موقعیت آنرا در داخل ایران تضعیف کرد. پایه‌های ضعیف شدۀ رژیم اسلامی در داخل و خارج و در منطقه باعث شد که آمریکائیها زدن قاسم سلیمانی را ممکن بدانند. زدن قاسم سلیمانی در ادامه روند و یا در میانۀ روند تضعیف رژیم اسلامی بود و آنرا علنی کرد و به تمام دنیا نشان داد. همینطور که در آبان 98 و تقریباً دو سال قبل ترش در دی ماه 96 مبارزات مردم ایران علیه رژیم اسلامی به دنیا اعلام کرد که مردم ایران رژیم اسلامی را نمی‌خواهند. کشته شدن قاسم سلیمانی در واقع مکمل اعتراض مردم ایران به عنوان سمبل تضعیف رژیم اسلامی در داخل و خارج ایران بود. می‌شود گفت کشته شدن قاسم سلیمانی، سمبل و یک نشانۀ علنی و جهانی مرگ و شکست آنچه که خامنه ای به آن عمق استراتژیک می‌گوید است. تشییع  جنازۀ قاسم سلیمانی، در عمل دفن سیاست‌های بی ثمر رژیم اسلامی در منطقه است که برای مردم ایران صدها میلیارد هزینه داشت، و این میلیاردها می‌توانست صرف بهبود سیستم ویران  آموزش و پرورش و بهداشت و درمان مردم ایران بشود.

بنابراین آنچه که در منطقه برای رژیم اسلامی روی داد، یعنی کشتن قاسم سلیمانی، در کنار اعتراضاتی که مردم عراق داشتند و حتی به مراکز رژیم اسلامی در عراق حمله کردند، مکمل نزول موقعیت رژیم اسلامی در داخل ایران بود. این‌ها دو روی یک سکه اند و یک پدیدۀ واحد است. اگر غیر از این بود باید تعجب می‌کردیم. رژیم اسلامی نمی توانست یک رژیم تضعیف شده در داخل باشد ولی همچنان قدر قدرت در خارج و در منطقه بماند. یا بلعکس یک رژیم تضعیف شده در خارج و منطقه نمی‌توانست به آن قدرتمندی در ایران بماند. این دو بهم ربط دارند و هر دو دارند رژیم اسلامی را می برند به سمت پایان عمرش در منطقه و در ایران. مردم منطقه و مردم ایران عملاً دست به دست هم دادند تا این ارتجاع حاکم در ایران را نابود کنند.

 

اما ماجرا از کجا شروع شد؟

 

  به دنبال ماه ها اعتراض مردم در لبنان و عراق علیه رژیم اسلامی، خامنه ای مثل مردم تظاهرات کننده در ایران، هم در دی ماه 96 و هم در آبان ماه 98، آنها را عوامل آمریکا و اسرائیل و عربستان صعودی نامید. در همین چارچوب، شاخۀ حزب الله در عراق که صاحبش رژیم اسلامی است به یک مرکز آمریکایی چندین بار حمله کردند ولی آخرینش به یکی از مراکز آمریکا در کردستان عراق حمله کرد و تعدادی را کشت و زخمی کرد، از جمله در این میان یک نفر هم آمریکایی بود. آمریکا در یک اقدام تلافی جویانه به چندین پایگاه عوامل رژیم اسلامی در مرز سوریه و عراق و در عراق حمله کرد و ده‌ها نفر از این‌ها را کشت و زخمی کرد که یک عدۀ شان هم از عوامل و پاسداران رژیم اسلامی بودند. گام بعدی این ماجرا به عنوان تلافی این بود که رژیم عوامل خودش را تحریک کرد که بروند به سفارت آمریکا در منطقۀ سبز بغداد، حمله کنند. و آنهم در منطقه ای که چندین ماه است مردم معترض بغداد نتوانستند به آن نزدیک شوند، و کسان زیادی کشته شدند زیرا دولت عراق نمی‌گذارد کسی به آنجا وارد شود. منتها با دست به یکی کردن عوامل رژیم اسلامی و مسئولان انتظامی آنجا، این آدمها را آزاد کردند که بروند آنجا تا به سفارت آمریکا حمله کنند و بخش‌هایی از آن را بگیرند و بسوزانند به عنوان اقدام تلافی جویانه.

 

ترامپ این ماجرا را انداخت به گردن رژیم اسلامی. خامنه ای هم که فکر  میکرد ماجرا مثل سابق ادامه دارد یکعده از نیروهایش را جمع کرد دُور و بر خودش، همانهایی را که جای مُهر نماز را روی پیشانی شان خال کوبی کرده اند، و به ترامپ گفت که تو غلط می‌کنی می گویی مسئولیت این کار با رژیم اسلامی است. حضار، که الان حتما دارند برای قاسم سلیمانی گریه می‌کنند، در آن موقع که خامنه ای به ترامپ گفت تو غلط می‌کنی، خندیدند، نمی‌دانستند که چه اتفاقی دارد می افتد. ترامپ تهدیدش را عملی کرد و قاسم سلیمانی را کشت و به جنگ نیابتی پایان داد. قبلاً عوامل و نیروهای طرفدار رژیم در منطقه کارهایی انجام می دادند و رژیم اسلامی می گفت ما نیستیم و اینها مردم هستند. آمریکا به این جنگ نیابتی پایان داد. و مسائل منطقه را وارد یک دور جدیدی کرد به این معنی که دیگر جمهوری اسلامی شبیه قدرتهای بزرگ نیست که عواملی داشته باشد که آنها یک کارهایی انجام دهند و مسئولیتش با رژیم اسلامی نباشد. آن دوره دیگر گذشته و با تضعیف رژیم  اسلامی می‌شود به جای محکوم کردن و مجازات عواملش، خودش را مجازات کرد. الان رژیم اسلامی اینقدر تضعیف شده است که خودش را مجازات کنند و نه عواملش را که قبلاً عواملش را هم مجازات کرده بود. کشتن سلیمانی این عامل منفی را درست کرد برای رژیم اسلامی که الان نیروهای نیابتی دیگر قدرت رژیم اسلامی نیست که نگذارند، بطوری که می‌گفتند جنگها به مرزهای ایران نزدیک بشود. می گفتند اینها قدرت‌های حائلی اند و رژیم اسلامی تلاش می کند که درگیری‌ها دور از مرزها انجام بشود و برای این هست که اینهمه خرج می‌کند و لازم است این کار. الان معلوم شد آنها اگر درگیر باشند مثلاً با آمریکا، آمریکا رژیم اسلامی را می زند. این یک دورۀ جدیدی است. مجازات رژیم اسلامی بخاطر کارهایی که عواملش می کنند یک دوره جدید است و فقط ناشی از موقعیت تضعیف شدۀ رژیم اسلامی در داخل و خارج ایران است. این آن روند برگشت ناپذیر موقعیت رژیم اسلامی است که هرروز تشدید هم می‌شود و این شکاف و تضعیف ادامه پیدا می کند.

 

و اما چند نکته در جهت ادامۀ تضعیف جمهوری اسلامی

 

یک - اقتصاد ایران در آستانۀ ورشکستگی است، در آستانۀ فروپاشی است. برای رژیم تنها یک راه وجود دارد اگر بخواهد اوضاع را از آنچه هست بهبود بدهد، و آن تسلیم شدن به خواستۀ آمریکاست تا تحریم ها رفع بشوند. کشته شدن قاسم سلیمانی هر نوع مذاکره با آمریکا برای رفع تحریم ها را تا یک آیندۀ نامعلومی کنار زد. بنابراین از نتایج کشته شدن قاسم سلیمانی ادامۀ ورشستگی و نابودی اقتصاد ایران است و دیگر هیچ نشانه ای وجود ندارد که بتواند این روند را برگرداند. تبادل زندانیان باهم که چند وقت پیش شروع شده بود و همه می‌گفتند که این قدمی است برای راابطه با آمریکا؛ و یا رفتن روحانی به ژاپن برای اینکه حداقل آمریکا موافقت کند که رژیم اسلامی بتواند فقط به ژاپن نفت بفروشد؛ تمام این ماجراها دیگر خارج از دستورند و اینها دیگر موضوعی نیست که حتی رژیم اسلامی بتواند بیان کند. این ما را وارد یک دورۀ جدیدی کرده است.

 

 باضافه یک نکتۀ مهمتر که باید گذاشت به روز دیگر راجع به آن بحث کرد و آنهم این است که رژیم اسلامی با این موقعیت اقتصادی اصلاً نمی‌تواند قدر قدرت منطقه باشد. داشتن موشک و تهدید اتمی و اتکا به شیعه گری نمی تواند ضامن ادامۀ نفوذ رژیم اسلامی در عمق استراتزیک خامنه ای باشد. اگر چنین بود فاصلۀ قدرت نظامی آمریکا با جریان دوم قدرت نظامی در دنیا آنقدر زیاد است که آمریکا می تواست تنها قدرت جهان باشد. بوش تلاش کرد تا آمریکا با اتکا به قدرت نظامی برترش به جهان یک قطبی برسد و نشد. بنابراین قدرت در منطقه نمی‌تواند یک زیربنا و یک شالودۀ قوی اقتصادی نداشته باشد. این اقتصادی که ایران دارد و این اتفاقی که هرنوع کورسویی را برای اینکه بتواند تحریم ها رفع بشود را با خودش آورده، رژیم اسلامی را در منطقه به زمین خواهد زد.

 

بحث اینکه چه عواملی میتوانند باعث قدرت منطقه ای شدن یک رژیم بشوند را می‌گذارم برای یک زمان دیگر. ولی همین اقتصاد جمهوری اسلامی باعث کاهش نفوذش در  منطقه خواهد شد.

 

باضافۀ یک نکتۀ دیگر هم بگویم و آن فرصت سوزی همیشگی رژیم اسلامی است. الان چند روزی است که خیلی‌ها آمده‌اند واسطه شده اند که رژیم اسلامی دست از تهدیداتش بردارد و اقدام‌های تلافی جویانه نکند. اما رژیمها می‌گویند نه. ما فقط می‌خواهیم انتقام بگیریم، و اگر حرفی باشد بعد از انتقام گرفتن است. فرصت سوزی کار همیشگی رژیم اسلامی است، در مورد گروگان های آمریکایی، در مورد جنگ ایران و عراق، همین تحریم ها و در مورد همه چی.

 

 آخرین نمونه‌اش که الان وقت زیای نداریم، در مورد همین تحریم هاست. ترامپ قبل از اینکه رئیس جمهور بشود دائم علیه برجام حرف می‌زد و می‌گفت که آنها می‌خواهند یک برجام بهتری داشته باشند. وقتی که به قدرت رسید بارها جمهوری اسلامی را دعوت کرد به مذاکره در مورد برجام و بهبودی اش از نظر آنها و یا تحمیل یک چیزهای بیشتری به رژیم اسلامی. طبق معمول تحلیل‌های اشتباهی داشتند نسبت به خودشان، نسبت به جهان و منطقه و  گفتند نه. دلایل شان چه بود؟

 

همه می دانند، گفتند که این قراردادی جهانی است، آمریکا که نمی‌تواند از آن خارج شود. اگر خارج شود اعتبارش را از دست می‌دهد و در سطح جهانی کسی نمی‌آید که با آمریکا قرارداد ببندد، اما آمریکا خارج شد.  گفتند که کاری از دستش بر نمی‌آید و آمریکا منزوی می‌شود و اروپا که از آمریکا پیروی نکرده است. بعلاوه اینکه اقتصاد مقاومتی خامنه ای که از اقتصاد چیزی سرش نمی‌شود و همۀ حرفهایش اقتصاد مقاومتی است، گفت مقابله می‌کنیم و هرطور شده می‌توانیم نفت مان را بفروشیم. بعداً معلوم شد که همۀ این تحلیل‌ها و پیش‌ بینی ها صد در صد اشتباه بودند و تحریم ها باعث فلج شدن اقتصاد ایران و ورشکست شدن اقتصاد ایران شد. الان به ترامپ می‌گویند تو برگرد به برجام و تحریم ها را بردار تا مذاکره کنیم. خوب شما که می‌خواستی مذاکره کنی چرا اینهمه لطمات زدی به اقتصاد ایران و به مردم ایران که حالا بروی مذاکره کنی! خوب همان اول مذاکره می کردی. شما که اینقدر ادعا دارید می دانید دنیا چه خبر هست و از همه چیز خبر دارید، چرا افتادید به چنین دامی که الان به التماس بیافتید که ترامپ برگردد به برجام تا با او مذاکره بکنید! خب همان روز اول مذاکره می‌کردید و به این هچل نمی افتادید!

 

به هرحال اینکه تعدادی از کشورها، همین الان راجع به 16 کشور صحبت میکنند، دارند واسطه می‌شوند تا رژیم اسلامی دست از تلافی بردارد و اوضاع را بدتر نکند. رژیم اسلامی هم می‌گوید نه. اینها وارد روندی میشوند که بعدها پشیمان شوند که چرا اینکار را کرده اند، و بعدها التماس کنند که برگردند به آن چیزی که همین الان هست.

 

و اما مسئله تلافی

 

مقامات رژیم اسلامی تقریباً همۀ شان دارند از انتقام حرف می زنند. در بین شان اختلاف زیاد هست و ما کاری به این اختلاف‌ شان نداریم. از نظامیان که از اقدام نظامی حرف می‌زنند تا کسانی که می‌گویند خود ایران باید دست به کاری بزند تا کسانی که می‌گویند باید عوامل رژیم اسلامی در منطقه بتوانند کاری بکنند، تا دختر قاسم سلیمانی که گفت حزب الله لبنان کاری بکند. اما موقعیت رژیم اسلامی که همان سیر نزولی قدرت برگشت ناپذیرش در داخل و خارج است، محدودیت‌های عظیمی در مقابل نوع تلافی رژیم گذاشته است. چون هرکاری بکنند به ضرر خودشان تمام می‌شود و هر نوع تلافی کردن صد در صد به ضرر خودشان تمام می شود. چرا؟

 

یک - اگر بخواهند توسط عواملشان کاری علیه منافع آمریکا یا مراکز آمریکا انجام بدهند و آن را گردن نگیرند و بگذارند به حساب لبنان و حزب الله و غیره، یا حشدالشعبی عراق و غیره و مردمِ به اصطلاح ضد آمریکایی، ترامپ بازی جنگ نیابتی را تمام کرده است. ترامپ اعلام کرده است هر اقدامی هر جا علیه آمریکا باشد اینرا به حساب رژیم اسلامی می‌گذاریم و باید بهایش را بدهد. بنابراین ااین ماجرا کنار رفت. به ویژه و مهمتر این که به دلیل موقعیت رژیم اسلامی که بسیار بسیار شکننده است، این اقدام تلافی جویانه باید خیلی حساب شده باشد. چرا؟

 

یک - باید زیان بزرگی به آمریکا برساند که دیگر تکرار نکند و هدف تلافی همین هست. اقدامی کنند که برای آمریکا گرانتر تمام بشود که دیگر دست به چنین کاری نزند و دیگر سران سپاه را در کشور دیگری با این پهبادها نزند و اقدامی نکند. این اقدام بزرگ در عین حال که باید آمریکا را از کاری که کرده پشیمان بکند نباید آنقدر بزرگ باشد که آمریکا به وجهه اش بربخورد و بخواهد که این اقدام را تلافی بکند و بعد یک جنگی با رژیم اسلامی شروع بشود. یعنی اقدام تلافی جویانه که باعث پشیمانی آمریکا بشود اما باعث جنگ نشود. پیدا کردن آن اقدام که بتواند همۀ این مشخصات را داشته باشد خیلی خیلی کار سختی هست.

 

 باضافه یک نکته دیگر هم بگویم تا بروم به سر اینکه چرا اینقدر سخت است.

 

با کشتن قاسم سلیمانی نزد مردم ایران و منطقه شاخ رژیم شکسته، یعنی معلوم  شد که با  رژیم اسلامی در منطقه می‌شود هر کاری کرد؛ می‌شود نفر دوم نظامش را کشت و رژیم اسلامی کاری از دستش برنمی آید. بنابراین اقدام تلافی جویانه باید نشانۀ قدرت رژیم نزد مردم ایران و منطقه باشد. عمل تلافی جویانه رژیم  اسلامی باید همه این مشخصه ها را داشته باشد. منتها سختی کار این هست که تمام این عوامل، خارج از دست رژیم اسلامی است. چرا؟ ممکن است آن نوع تلافی که از نظر رژیم اسلامی تحریک‌ کننده و بزرگ نیست که برای وجهۀ آمریکا مضر باشد و دست به اقدام تلافی جویانه بزرگ‌تر بزند، از نظر آمریکا درست برعکس باشد. یعنی از نظر رژیم اسلامی اقدامی بزرگ نباشد اما آمریکا بگوید که اتفاقاً بزرگ بود. معیار ارزیابی اینکه این اقدام وجهۀ آمریکا را به زیر سؤال برده و لازم هست که آمریکا را به اقدام تلافی جویانۀ بزرگتری وادار کند، دست رژیم اسلامی نیست بلکه این تصمیم آمریکا و تحلیل آمریکا از این واقعه است و بنابراین از عهده رژیم خارج است.

 

دومین نکته. رژیم با تبلیغاتش برای انتقام چنان انتظارات عظیمی خلق کرده نزد مردم ایران و منطقه، که اگر آن اقدام، آن انتظاراتی را که خود رژیم خلق کرده را به بار نیاورد به عکس خودش تبدیل می شود. یعنی رژیم اسلامی را شکست‌ خورده نشان می دهد و یک نیروی ضعیف شده نشان می دهند که می‌شود در منطقه و در ایران هر کاری با آن کرد. بنابراین دو تا عامل است که هیچکدامش دست رژیم اسلامی نیست. تلقی آمریکا می‌تواند شبیه تلقی رژیم اسلامی از اقدام تلافی جویانه اش نباشد و ممکن است کاملاً برعکس تصور رژیم اسلامی باشد کما اینکه زدن قاسم سلیمانی خارج از تصور رژیم بود. باضافه، رژیم اسلامی این کار را برای قدرت قدرتی مردم ایران و مردم منطقه می‌خواهد انجام دهد، و این انتظاری که خلق کرده باید مطابق باشد با آن اقدامی که انجام می دهد. ممکن است، و به احتمال بسیار قوی اینجوری خواهد بود، که مردم ایران و مردم منطقه خواهند گفت که این اقدام تلافی جویانه که میگفتی این بود. و نه قدر قدرتی رژیم اسلامی بلکه شکست آنرا نشان بدهد. بنابراین رژیم در یک موقعیت نزول قدرت  قرار دارد و همین نزول قدرت در منطقه و در ایران، کشتن قاسم سلیمانی را ممکن کرد. معضلاتی که برای تلافی کردن دارد نیز نشانه‌هایی از همان نزول قدرتش است و در مخمصه ای قرار گرفته که نمی‌تواند از آن بیرون بیاید. رژیم اسلامی هرکار بکند به ضررش تمام خواهد شد، چه بسوی جنگ برود که بدترین اتفاقی  است که برای مردم ایران روی دهد برای اینکه زیرساختها و مراکز اقتصادی نظامی رژیم اسلامی و مردم ایران توسط ارتش آمریکا به فاصلۀ چند روز نابود خواهد شد.

 

یک نکته دیگر بگویم راجع به دو قطبی بودن جامعه

 

 پر نشدن فاصلۀ بین مردم و رژیم اسلامی محور سیاست در ایران است. تظاهرات برای تشییع جنازه قاسم سلیمانی که فیلم هایش را نشان می‌دهند، همه رژیم ها می‌توانند از این چیزها سازمان بدهند، موقتی و زودگذر است. جامعه می رود دوباره به سر اقتصاد و سیاست و نیازهای زندگی اقتصادی و اجتماعی سیاسی‌اش، و دوباره محور همۀ اتفاقات می‌شود، مردم و رژیم اسلامی و مایحتاجشان و مبارزه علیه رژیم اسلامی برای پایان دادن به عمرش.

 

چرا جامعه دوباره برمی‌گردد به این سمت؟

 

برای اینکه نشانه هایش را در خود عکس العمل به کشته شدن قاسم سلیمانی هم می بینیم. آنها که به اصطلاح جزو کسانی اند که راجع به مسائل اظهار نظر می‌کنند و مشهور هستند، با محکوم کردن کشتن قاسم سلیمانی چنان با خشم و غضب مردم روبرو شدند که مجبور شدند یک دلایل مخففه برای کارشان بیاورند. اینها که در ایران برای اولین بار دارد اتفاق می‌افتد، یک دوقطبی بر سر مرگ یکی از سران رژیم جمهوری اسلامی است، و این نشان می‌دهد که آنچه که به اصطلاح زیربنای جامعۀ ایران را می‌سازد و مرکز تحول جامعۀ ایران خواهد بود همان دوقطبی رژیم و مردم ایران است. عده ای گفته‌ اند که هوادار رژیم نیستند و با جانباختگان مردم در آبان ماه هم همدردی کردند و محکوم کردن کشتن قاسم سلیمانی بمعنی حمایت از رژیم نیست. این باصطلاح محکوم کردن‌ها برای رژیم از صد تا فحش هم بدتر است. یک عده‌ای  با ده‌ها اما و اگر  مخففه کشته شدن قاسم سلیمانی را محکوم کردند! عده‌ای هم که تعدادشان کم نیست و جزو نابیناترین ها در دیدن اوضاع ایران هستند، می‌گویند که کشتن قاسم سلیمانی را محکوم کردند چون او نقش داشته در شکست داعش. یکی از اینها پرویز پرستویی عکس یک داعش را گذاشته در صفحات مجازی که دارد سر یکی را می‌برد. پرستویی گفته کشتن قاسم سلیمانی را  محکوم کرده برای اینکه چنین اتفاقی در تهران نیافتد. ایشان جزو نابیناترین آدمهادر دیدن اوضاع ایران است که حرف می زند.

 

این‌ها و امثالهم علیه داعش نیستند. اینها حامیان داعش شیعه اند علیه داعش سنی. اگر آن آدمکشی و سربریدن به ایران نیامده بخاطر قاسم سلیمانی نبوده که رفته با داعش سنی جنگیده است. بخاطر مردم ایران است که اجازه ندادند جمهوری اسلامی در این 40 سال این کارها را انجام بدهد و پشیمانش کردند. مثلاً اگر رژیم جمهوری اسلامی مردم را در خیابان‌ها سر نبریده به این خاطر هست که نتوانسته و نه اینکه نخواسته بود. بعد هم به دار زدن مردم در ملع عام توسط جرثقیل ها توسط داعش شیعه عیبی ندارد اما اگر داعش سنی در ملع عام سر می‌برد،  بد است! یعنی به دار زدن مردم در ملع عام توسط داعش شیعه اشکالی دارند اما سربریدن مردم توسط داعش سنی اشکال دارد! سنگساز مردم در ملع عام که در اول انقلاب شروع شد توسط داعش شیعه هیچ اشکالی نداشت اما توسط داعش سنی اشکال دارد! در همین اعتراضات آبان یک نفر آدمکش داعش شیعه را آوردند به تلویزیون و او با استناد به قرآن گفت که با کسانی که تظاهرات کردند علیه جمهوری اسلامی باید چه اعمال شنیعی انجام شود. با استناد به قرآن و با استناد به آنچه که داعش شیعۀ حاکم بر ایران به آن معتقد است می‌گفت دست چپش را با با پای راستش باید قطع کرد و چه بلایی سرش بیاورند. کسانی که بخاطر تمام فجایع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در این40 سال تظاهرات کردند علیه جمهوری اسلامی چنان عکس العملی نسبت به این آدمکش حرفه‌ای داعش شیعه نشان دادند که بساطشان را جمع کردند و رفتند. اگر مردم ایران نبودند این دست و پا قطع کردن ها را در خیابان‌های ایران انجام می‌دادند. این مردم ایرانند که نگذاشتند این جنایت ها در ایران اتفاق بیافتد. خود روحانی در تبلیغات انتخاباتی اش گفت که این‌ها می‌خواستند پیاده روها را زنانه مردانه کنند.

 

 بنابراین اینکه یک عده‌ای رفتند پشت مخالفت قاسم سلیمانی در جنگ با داعش سنی، که این وقایع در ایران اتفاق نیافتد، جزو نابیناترین ها آدمها در امور ایران هستند. آیا اینها نمی‌دانند که مردم ایران کاری کرده اند که رژیم اسلامی این کارهای شنیع را در ملع عام نمی‌تواند انجام دهد اما در زندان انجام می‌دهد. در زندان ها بدترین رفتارها را با مردم معترض انجام می دهند، و الان دیگر همه از آن مطلعند. بنابراین اگر کسی مخالف رفتار داعشی است باید بایستد در کنار مردم ایران علیه داعش شیعه که 40 سال است که در ایران حاکم است.

 

باضافه، قاسم سلیمانی یکی از رهبران سپاه پاسداران است. برخلاف رضا پهلوی که می‌خواهد سپاه پاسداران را تطهیر کند و او را به یک نیروی نظامی محدود بکند، سپاه پاسداران یک سازمان نظامی، سیاسی، اقتصادی، و قاچاقچی است که بر ایران مسلطند. نیرویی که به ایران مسلط هست سپاه پاسداران است. رژیم ملاشاهی با اتکا به سپاه پاسداران مانده بر سر کار. اینها اگر مانده اند بر سر کار، بخاطر ظرفیت بی نهایت سپاه پاسداران در آدمکشی و جنایت است. اینها سازمان اطلاعاتی خودشان را دارند که محیط زیستی ها را به جرم جاسوسی دستگیر کردند و یکی از آنان را کشتند اما سازمان اطلاعات بغلی اش که دست روحانی است می‌گفت آنها جاسوس نیستند. اینها حتی به حرف وزارت اطلاعات روحانی هم گوش نمی دهند. این سازمان جنایت که مسئول اصلی توریع مواد مخدر در ایران است و بقول کروبی بیش از 60 اسکله دارند و هر قاچاقی را بخواهد وارد ایران می کند و اختاپوسی هست که افتاده رو اقتصاد ایران. این نیروی اصلی حاکم بر ایران است و مخالف داعش نیست. هر فسق و فجوری در این کشور یک سرش دست سپاه است. اینها در زندان اوین  یک بخش هایی دارند که رئیس زندان اوین نمی‌تواند برود داخل آن. تقلیل دادن قاسم سلیمانی به کسی که مخالف داعش بوده و علیه داعش جنگیده تا رفتار داعشی نیاید به ایران، این تطهیر سپاه پاسداران است. و پنهان کردنش از مردمی که اینها را شناخته اند، بی اثر است و مردم می‌دانند که سپاه پاسداران چه نقشی دارد در این کشور.

 

و اما چند نکته دیگر خیلی کوتاه بگویم که وقت زیادی نداریم

 

 جمهوری اسلامی دائم می‌گوید که آمریکا با زدن قاسم سلیمانی در بغداد استقلال و حق حاکمیت مردم عراق را زیر پا گذاشته است. اینها یکجوری صحبت می‌کنند که انگار که دولت طرفدار جمهوری اسلامی در عراق با انقلاب سر کار آمده است! خود آمریکایی اینها را سر کار آوردند. این آمریکا که شما می‌گویید باید حاکمیت مردم عراق و حاکمیت عراق و مرزهایش را به رسمیت بشناسد، اگر این کار را کرده بود که صدام بر سر کار بود. آمریکایی ها همۀ اینها را گذاشتند زیر پا و برخلاف تمام مخالفت های جهانی، رفتند رژیم صدام را سرنگون کردند و دوستان رژیم اسلامی قدرت گرفتند. این‌ها یکجوری حرف می‌زنند که انگار با انقلاب مردم سر کار آمده‌اند. این دولتی که الان سر کار است و مجلس آن گفته آمریکا باید بیرون برود، اگر آمریکا نبود الان اصلا کجا بودند. این‌ها در ایران داشتند لابد می چریدند دیگه. اینها را خود آمریکا آورده سر کار و آمریکا است که ضامن تقسیم قدرت در بین سه قسمتی است که در عراق است. آمریکا بود که تقسیم عراق را به ملت‌ها و مذاهب و قوم های مختلف ساختاری کرد، جدایی شیعه و سنی و کُرد را در قانون اساسی عراق ساختاری کرد. و آمریکا ضامن ادامه دار بودن این سه بخش باهم است. تضعیف موقعیت آمریکا در عراق ممکن است که برای رژیم اسلامی و برای جریانات شیعه در عراق موفقیتی باشد ولی یکپارچگی عراق را در معرض خطر جدی قرار خواهد داد. به ویژه اگر آمریکا برود به کردستان عراق، رژیم  اسلامی چکار می‌خواهد بکند! اینها چیزی نیست که رژیم اسلامی به اصطلاح بتواند بر سرش هیاهو کند و اینرا به عنوان یک پیروزی خودش جلوه بدهد. همین تعداد کسانی که امروز رأی دادند به خروج آمریکا از عراق، اگر آمریکا نبود اصلاً سر کار نبودند. بعلاوه تعدادشان شکننده است چون فقط یک بخش از سه بخشی است که قدرت بین آنها تقسیم شده است. این توازن قوای واقعی جامعه عراق را نمایندگی نمی کند و بنابراین اجرایش بسیار دشوار خواهد بود.

 

و نکته بعد را بگویم تمامش کنم.

 

همین امروز بالاخره جمهوری اسلامی تصمیم گرفت که عملا از برجام خارج شود و فقط فعالیت‌هایش را نگهداشت زیر نظارت آژانس بین المللی اتمی سازمان ملل. این، بازهم در چارچوب موقعیت چند سرباخت رژیم اسلامی است. ادامه‌ اش به سمت بردن پرونده اتمی رژیم اسلامی، طی چند مرحله‌ای به شورای امنیت سازمان ملل است تا تمام تحریم های جهانی برگردد. تمام تحلیل‌هایی که رژیم اسلامی داشت که تحریم های آمریکا هیچ کاری نمی‌کند غلط بود. تحریم های آمریکا جمهوری اسلامی را قدم به قدم برد به سمتی که خودش داوطلبانه برای اقدام تلافی جویانه از برجام بیاید بیرون. اکنون میتوانند دوباره رژیم اسلامی را ببرند زیر بند 7 قوانین سازمان ملل، که خطری است برای امنیت و صلح جهانی و محکومش کنند و تحریم ها برگردند. بنظر می‌رسد که رژیم اسلامی از اینکه می‌تواند در منطقه نفوذ داشته باشد و اینکه بتواند در میان مردم ایران پایه داشته باشد گذشته است، و خودش هم این را می داند. بنابراین آنچه که برایش مهم شده حفظ قدرتش به هر قیمت است. منتها آنچه که دارد اتفاق می‌افتد روند تضعیف قدرت جمهوری اسلامی در میان مردم ایران و خارج کشور است و دارد رژیم اسلامی را به پایان راهش و پایان عمرش نزدیک می کند.

 

صحبت‌هایم را تمام می‌کنم و دیگر وقت زیادی نداریم و با تشکر از توجه تان. امیدوارم که مسائل بیشتری که مطرح کردم در هفته‌های آینده بتوانم بیشتر راجع به آن‌ها صححبت بکنم. و فرصتی داشته باشیم و بپردازیم به وقایع مهمی که در 16 آذر اتفاق افتاد. مرسی ممنون از توجه تان.

 

--------------------

 

لینک برنامه تلویزیون "به پیش" به نام "مرگ سلیمانی؛ دفن عمق استراتژیک خامنه‌ای" که روز 17 دیماه 1398 برابر با هفتم ژانویه 2020 ساعت 9 شب به وقت ایران از تلویزیون "به پیش" پخش شد:

 

https://www.youtube.com/watch?v=qctoHmUYf3A

 

January 23, 2020

آزادی وبرابری٬ رفاه٬ امنیت و شادی! تنها یک راه تامین

آزادی وبرابری٬ رفاه٬ امنیت و شادی! تنها یک راه تامین


این روزها بار دیگر در سراسر جهان٬ بشریت و قدرت های ضدبشری٬ تماما چشم به ایران دوخته اند! این بار نه به خاطر “خطر جنگ” و سرنوشت “برجام” یا نقش ایران در تحرکات ارتجاع قومی و مذهبی در خاورمیانه و شمارش معکوس “رژیم چینج” و امید به تاثیرات مخرب تحریم های اقتصادی٬ که به خاطر رفتن به پیشواز قطاری است که از دیماه ۹۶ ٬ موتورش روشن و به حرکت درآمده است.

دیدن تصاویر هر روز و هر لحظه ایران٬ از شهرهای بزرگ٬ تهران و اهواز و سنندج و تا روستاهای دور افتاده و حاشیه ای٬ از کارخانه ها تا مدارس و دانشگها و خیابانها و …. که هرروز و هرلحظه آن با روز و لحظه قبلی متفاوت است٬ نفس در سینه های بسیاری حبس و آنها را در انتظار نگاه داشته است. نه در انتظار بمباران و جنگ و تخریب و تباهی بیشتر٬ که در انتظار گرفتن تصویر و نمایی از مقصد نهایی که قطاری که از دیماه ۹۶ به حرکت درآمد است و هر روز از این ایستگاه به دستگاه بعدی٬ پیشروی میکند٬ بدست بدهد.

قطار پرسرنشنی از امید و قدرت که از میانه گردوعبار و دود و آتش و خونی که دشمنان بشریت بیش از دو دهه بر سر مردم در ایران و خاورمیانه خراب کرده اند٬ به سرعت به سمت مقصد معینی به حرکت در آمده است! سمت و سوی مقصد را خیزش دیماه در هاله ای از مه و غبار٬ ترسیم کرد! هاله ای از رسیدن به مقصدی که “نان” را به خیل عظیم میلیونی گرسنگان قربانی چهل سال قدرت حاکم٬ برساند! قطار در سیر حرکت ش٬ با اعتصابات هفت تپه و فولاد و هپکو و آذرآب و مراکز دیگر کارگری در یک سال بعد٬ مقصد را شفاف تر ازپیش از پشت هاله غبار بیرون کشید و جهت حرکت به سوی مقصد “ نان کار آزادی و ادره شورایی” را در دورنما نشان داد.

مقصدی که در هر لحظه از حرکت قطار٬ در افق روشن و روشن تر خود را نشان داد و این روزها “لوکوموتیورانها و “سوزن بانها”٬ با کنار زدن موانع و “خرابکاران”ی که تلاش میکنند آن را از ریل خارج و به سقوط در دره بکشانند٬ آن را به سوی مقصد “برابری٬ آزادی٬ اداره شورایی” “نان٬ کار٬ آزادی شادی٬ رفاه٬ آبادی”٬ هدایت میکنند. مقصد روشن تر و روشن تر معلوم شده است. خیزش محرومین٬ طبقه کارگر٬ دانشجویان٬ زنان٬ معلمان٬ بازنشستگان و اکثریت مردم شهرها و روستاها در سراسر ایران٬ آن را معلوم کرده است!

تلاش “خرابکاران” و موعظه های “سازش” آنها٬ انتخاب بین دوراهی مخرب و ظاهرا محتوم “تسلیم” و امید بستن به جناح و بدنه خوش خیم سپاه و ارتش و یا “چشم براه” دفتر پرزیدنت ترامپ و پروژه های “دست بدست شدن قدرت از بالا” ماندن٬ همه و همه با شنیده شدن صدای بلند و فضا پرکن سوت قطار و عبور سریع آن از روی جنازه سردار سپاه حاج قاسم سلیمانی٬‌ و پشت کردن به تحرکات قدرت های امپریالیستی و شاخه های درون و برون مرزی آن٬ خنثی و کنار زده شد!

معلوم شد این جنبش٬ “لوکوموتیورانها” و “سوزن بانها”٬ که خواهان انحلال همه دستجات نظامی و امنیتی و سیاسی و اقتصادی قدرت حاکم اند٬ و خواهان بدست گرفتن سرنوشت خود بدست قدرت متحد و متشکل خود اند٬ مقصدی که از خواست سرنشینان سرچشمه میگیرد٬ را گم نکرده اند! دشمن را می شناسند و پوشاندن لباس دوست بر تن آنها و فریب و کج کردن سیر قطار به سمت پرتگاه های مخوف٬ به سادگی ممکن نیست.

قطار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ایران٬ باید به مقصدی که برای رسیدن به آن به حرکت در آمده است٬ به سلامت برسد! نمی توان و نباید آن را متوقف کرد! سوزانبانها و لوکوموتیورانها٬ خدمه و سرنشینان٬ باید تضمین کنند که همه را به مقصد ازادی و برابری و رفاه و امنیت و شادی٬ به سلامت میرسانند. جهان و بشریت همچنان چشم انتظار رسیدن قطار انقلاب ایران به مقصد٬ و پشت سرگذاشتن ایستگاهها و مسیرهای گاه مستقیم و گاه صعب العبور٬ گاه تند و گاه کند٬ است.

ایستگاههای آشنا!

این روزها٬ هیچ تاکتیکی چه از جانب دشمن در حاکمیت و چه خارج از حاکمیت٬ برای خارج کردن قطار از ریل٬ بیش از دو روز دوام ندارد! نه “خاموشی تاریخی” و قتل عام آبانماه٬ نه پروپاگاند جنگ افروزی هیات حاکمه آمریکا و فضای رعب و وحشت ناشی از آن٬ نه کشته شدن قاسم سلیمانی و مراسم ناسیونالیستی “قهرمان پروری” از این جوهر عفونی و بهمراه آن پادویی طیف رذیلی چون “ دولت آبادی ها” و “نگهدارها” و مسابقه برای گرفتن تابوت او برشانه هایشان٬ قادر به متوقف کردن قطار نشده است!

نه زندان و “مستندسازی” و حمله نمایشی به مقرهای آمریکا در عراق٬ نه معذرت خواهی و “توبه” و فریب و تحمیق روحانی و عربده کشی های متقابل او و خامنه ای و ترامپ و تلاش برای استفاده ابزاری از اعتراضات مردم برای “انتخاب” بین یکی از دو قطب جنایتکار و تروریسم بین المللی٬ برای “نجات نظام” کارساز است و نه گشوده شدن باب جدید مذاکرات بین دولت های غربی و حکومت ایران!

هیچیک از این تاکتیک ها تا امروز قادر نشده است که قطار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ایران را از ریلی که بر روی آن٬ به سوی مقصد روشن و معین٬ “آزادی وبرابری٬ رفاه٬ امنیت و شادی” قرار گرفته است٬ از ریل خارج کند. این تحرک بسرعت از تاکتیک های ارتجاع جهانی٬ منطقه ای و ارتجاع حاکم با همه دستجات و جناحها٬ عبور می کند٬ آنها را پشت سر میگذارد٬ خنثی و بی اثر میکند. سرعت عبور تحولات در ایران از این ایستگاههای مخرب٬ سرعت رویدادها در عراق و سایر کشورهای خاورمیانه٬ علیه ارتجاع قومی - مذهبی و برای رسیدن به مقصد مشترک٬ را تشدید و آنها را به موازات هم تقویت میکند.

اگر دشمنان صف محرومین٬ دشمنان جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه در ایران و عراق و لبنان٬ دستور مشخص و محکمی هنوز ندارند٬ بی تردید به خاطر سرعت عبور قطاری است که یکی پس از دیگری نقشه های جنایتکارانه شان را بی اثر میکند. دشمنان بی تردید در فکر تاکتیک های جدید٬ توطئه ها و دسیسه ها و نقاق افکنی ها و بحران سازی های دیگری برای مقابله٬ برای به استیصال کشاندن و به شکست کشاندن هستند. باید با چشم باز و بدون گم کردن افق پیشروی٬ بدون گم کردن مقصدی که قطار برای رسیدن به آن به حرکت در آمده است٬ از پیش به تاکتیک های جدید دشمن اندیشیند و آن ها را پیش از آنکه امکان عملی شدن بیابد٬ به قدرت خود خنثی کرد!

اما استراتژی دشمنان٬ چه داخلی و “وطنی” چه خارجی و در “اپوزیسیون”٬ معلوم است. جلوگیری از اعمال قدرت محکومین٬ جلوگیری از کوچکترین بهبود و تغییری تحت فشار و با اهرم قدرت پایین٬ مقابله با جنبش ضداستثماری٬ آنتی کاپیتالیستی٬ آزادیخواهانه و عدالتخواهانه ای که از شیلی و فرانسه تا ایران و عراق و لبنان در میدان است! ضدانقلاب بورژوا - امپریالیستی٬ چه “با ریش و عمامه”٬ اسلامی و “قمه کش” در خاورمیانه و چه “فوکول - کراواتی” و دست به ماشه در کریدورهای قدرت های بین المللی٬ در استراتژی خود متحد و متشکل٬ علیه تحرک انقلابی هستند که در میدان است.

مردم ایران سر جنگ و خصومت با مردم هیچ کشوری ندارند! جدال سیاسی با همه قدرت های مخرب بالای سر مردم در عراق و اسرایئل و عربستان و ترکیه و امریکا و .. دارند! اما با هیچ دولتی جنگ نظامی ندارند. با این وجود دفاع از خود چه در مقابل حاکمیت و باندها و دستجات آن٬ و چه نم کرده های مخرب در اپوزیسیون٬ حق مسلم مردم در ایران و در همه جوامع دیگر است.

دو سند٬ “منشور سرنگونی جمهوری اسلامی ایران” و “منشور رفاه، آزادی و امنیت”٬ که میتوانید آن ها را از لینک های زیر دریافت کنید٬ ایستگاههای مخلتف پیشروی این قطار را معلوم کرده است. از دل این جنبش برخواسته است و پاسخگوی نیازهای پیشروی آن است. این دو سند٬ نه اسناد یک حزب٬ که چراغ راهنمای جنبشی است که علیرغم گرایشات سیاسی و سازمانی٬ در میدان است. آن را بخوانید و بدست “لوکوموتیوران ها”٬ ٖ“سوزن بان ها”٬ خدمه و سرنشینان قطار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ایران٬ وسیعا برسانید.

http://hekmatist.com/…/azadi-barabari-refah-amniyat-tanha-r

http://hekmatist.com/fa/etelaeye/manshour-sarnegoni

http://www.hekmatist.com/2015/Hekmatist%20Manshour.html

۲۶ دیماه ۱۳۹۸

۱۶ ژانویه ۲۰۲۰

کُشتار یکسان کارگران در دو رژیم متفاوت در نام و شکل، چرا؟

کُشتار یکسان کارگران در دو رژیم متفاوت در نام و شکل، چرا؟

" قدرت دولتی نوین فقط کمیته ایست که امور مشترک همه طبقه بورژوازی را اداره میکند.  .... قدرت حاکمه سیاسی بمعنای اخص کلمه عبارت است از زور متشکل یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر . " ، مانیفست حزب کمونیست – کارل مارکس و فردریک انگلس – سال ۱۸۴۸

دو کشتارکارگران، این نیروی اجتماعی تولید کننده و توزیع کننده نعم مادی جامعه جهانی و جامعه ایران نیز، این محرومترین طبقه این سیستم استثمارگر، آری، دو قتل عام کارگران و حامیان آنها که ماهیت دو رژیم بظاهربا ۱۸۰ درجه متفاوت، ولی در ماهئیت یکسان را نشان می دهد، کشتار کارگران جهان چیت کرج در اردیبهشت سال ۱۳۵۰ هجری شمسی و کشتار کارگران در خاتون آباد در ۴ بهمن ۱۳۸۲.

 درهردو نیروهای سرکوب گر در شکل ساواکی و ژاندارم، پاسدار و بسیجی و لباس شخصی و انتطامی - پلیس به کارگرانی حمله ورشدند که نه تنها خواستار سرنگونی نبودند، بلکه خواستار رفتار غیرخشن تر، اضافه حقوق و در دومی اساسا، فقط خواستار شغلی بودند که به آنها وعده داده شده بود.

این دو فاجعه خونین یک چیز را  برای چندمین بار برای طبقه کارگر در کل و بویژه آگاهان این طبقه، روشن کرده و میکند و آن اینکه دولت در جامعه سرمایه داری دیکتاتوری طبقه سرمایه دار برعلیه طبقه کارگر و حافظ مالکیت خصوصی سرمایه دارانه و کارمزدوری است و هر حرکت کارگری که این دو تا را در خطر بیاندازد، یا باعث شود که سود مورد دلخواه سرمایه داران حاصل نشود که جز از گرده کارگران کشیده نمیشود، دولت به گقتۀ اتحادیه کارگران فلز درآفریقای جنوبی، درهنگام قتل عام کارگران معدن ماریکانا آفریقای جنوبی، فرق نمیکند که در آن بالا سفید پُست نشسته باشد و یا سیاه پست باید نیروی سرکوب گر گسیل دارد و اینجا چه شاه و چه رهبر (مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر).

 آری-  دولت سرمایه داری اشکال متفاوتی دارد، نام های متفاوتی بر خود نهاده است  و به شیوه های مختلفی روی کار آمده و می آید یعنی به درستی گفته باشم افراد حاکم و جناح ها، تعویض میشوند. مثلا با کودتا نظامی، با انتخابات و حتی از درون انقلابات از پائیین – انقلابات شکست خورده درعصر ما،  زیرا که فقط یک انقلاب پیروزمند است که انقلاب قهری کمونیستی نام دارد که توسط کارگران مسلح به پیروزی می رسد، و لی همگی دارای یک ماهئیت هستند، دولت دستگاه سرکوب طبقه سرمایه دار بر علیه طبقه کارگراست.

دو مطلب زیر در رابطه با این دو فاجعه هستند. تا روزی که کارگران بمثابۀ یک طبقه جهانی و در سطح کشور خود را نشناسند که منافع کاملا مستقل از طبقات و اقشار دیگر دارند، تا زمانی که کارگران به این مطلب باور نیاورند که طبقه سرمایه دار جهان دشمن اصلی و اساسی است  و باید برانداخته گردد، یعنی دولتش درهم شکسته گردد، تا هنگامی که  کارگران درک نکنند که فقط آنها هستند که با بی سازمانی خویش باعث دوام این نظام سرا پا خون انسان هستند (سرمایه داری در چرک و خون انسان متولد شد. کارل مارکس – سرمایه جلد اول فصل آخر.)، تا زمانی که بر این وقوف نیافته اند که فقط آنها هستند که میتوانند و قادرند با سازمان یافتن درارگانهای توده ای طبقاتی و بویژه حزب سیاسی – حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست- حزب اساسا مخفی و با پرنسیپ های لنینی – آهنین و تسلیح طبقاتی  و با یک جنگ همه جانبه طبقاتی میتوانند این سیستم سراپا گندیده و فاسد شده و در حال مرگ که مرگش بطور خودبخودی باعث مرگ همه چیز زنده روی زمین میشود، را واژگون نمایند و جامعه کاملا و بنیادان متفاوت را جانشین آن کنند، باید بدانیم و آگاه باشیم که این کشتارها و قتل عام های کارگران و زحمتکشان به اشکال مختلف ادامه خواهند داشت و مرگ  و نیستی همگانی در نهایت نصیب ما کارگران میگردد.

از یاد نبره ایم که همین سرمایه داران در فرانسه سال ۱۸۷۱ – کمون پاریس - حدود ۱۰۰ هزار کارگر و زحمتکشان متحد آنها را کشتند و یا به جزائر بد و هوای مسنعمره دولت فرانسه برای کشته شدن تبعید کردند. از یاد نمی بریم که همین سرمایه داران بودند که در اول ماه به کارگران در شیکاگو حمله ورشدند، از یاد نبرده ایم که همین ها بودند که در ۸ مارس سال  ۱۹۰۸ ۱۲۹ و یا بیشتر زن کارگر را در آتش سوزاندند و در پاکستان، بنگلادش و هندوستان و ایران و در جنگ ها بمانند که فجایع بسیارهستند!

به این ویدپو کلیپ گوش فرا دهید که این گوشت و پست ماست که میسوزد! خون ماست بر دیوارهای زندانها، کارخانه ها و سنگفرش خیابانها شتک بسته است! ما دیگر فقط باید، اگر بمیریم در جنگی باید بمیریم که جنگ طبقاتی است، برای درهم شکستن دولت سرمایه داری  و این شعارها آنرا رهبری میکنند :

مرگ بر سرمایه، مرگ بر امپریالیسم و سگ های زنجیری اش، مرگ بر دولت سرمایه (جمهوری اسلامی در ایران کنونی)، کار، مسکن، آزادی،  پیروز باد انقلاب قهری کمونیستی، مستقر باد دولت کارگران و زحمتکشان مسلح، زنده باد کمونیسم! تنها آلترناتیو جامعه استثمارگر سرمایه داری!

https://www.youtube.com/watch?v=IW-HmKLMv5E

 

رفقای کارگر و زحمتکش : انقلاب انقلاب انقلاب قهری کمونیستی – مسلحانه پرولتارئی  ضامن پیروزی ما و عامل گرفتن انتقام خون رفقای ما، همطبقه ای های در ایران و در همه نقاط جهان از جمله کارگران خاتون آباد و جهان چیت کرج است! باید قبول کرد " سرمایه داری وحشت بی پایان است!"، لنین. 

کشتار کارگران خاتون آباد -حمید قربانی

http://www.lajvar.se/1391/11/04/20960/

کشتار کارگران جهان چیت کرج – هاله صفرزاده

http://www.chiran-echo.com/99.htm

این کئتارها ازحافظه پرولتاریا ایران و جهان پاک شدنی نیستند!

 کارگران جهان متحد، سازمان یافته، مسلح شوید!

حمید قربانی ۲۳ ژانویه ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی مطابق با ۴ بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی

January 22, 2020

ما با خود و حاکمیت چند چندیم

ما با خود و حاکمیت چند چندیم                                               

آنچه که باعث اعتراضات خیابانی در دی ماه 96 و آبان 98 شد همگی با شدت بیشتری در جای خود باقیست و این یعنی تداوم مبارزه، لاجرم! سرعت وقایع آنچنان بالاست که تحلیل گران سیاسی از آن، جا می مانند و این نشان از بحرانی تر شدن شرایط دارد. اعتراضات آبان ماه با آن گستردگی عظیمش و سرکوب خونین اش از یک سو و کثرت عزاداران قاسم سلیمانی از سوی دیگر و بلافاصله اعتراضات دانشجویی که این بار واقع بینانه تر عمل کردند همگی نشان از حضور طیف های مختلف مردم در صحنه ی سیاسی کشور دارد که هر یک تلاش می کنند تمایلات نظری، اجتماعی خود را در این تجمعات بیان نمایند. جمع کثیری بر گرانی و غارت و اقتصاد بیمار و ناتوانی حاکمیت بر اصلاح امور تاکید می کنند به گونه  ای که تا شعار سرنگونی آن پیش می روند و عده ای به دفاع از حاکمیتی که نانشان را می دهد به تظاهرات می آیند. جمعیتی برای جلوگیری از جنگ و ناامنی به زیر تابوت سلیمانی رفته و سعی می کنند با موجه نشان دادن آن بعنوان سرداری ملی غرب را از هجوم بترسانند و بخشی بلافاصله یادآوری می کنند که هیچ چیز آن گونه نیست که حاکمیت می نمایاند و اعتراضات ادامه دارد. در واقع حضور هر فردی در تجمعی غیرمجاز پس از تجربه ی کشتار آبان ماه یعنی دست از جان شستن یک مبارز در راه آزادی، که مساویست با هزاران تظاهرکننده ی مجاز در عزاداری قاسم سلیمانی. اما آیا این بدین معنا است که آن جمعیت کثیر را نادیده بگیریم و یا بگوییم آنها ایرانی نیستند. در واقع در مردم ما تمایلات پیچیده ای عمل می کند و بدون هماهنگی با یکدیگر و از آنجا که واقعی است یکباره به یک شکل و با تحریک حکومت ظهور می یابد. مثل کاسبکاری و رندی که طی سال ها در فرهنگ ما رخنه کرده و در مواقع خطر به صورت محافظه کاری های حقیر عمل می کند یا مثلا در صف های خرید خودرو و سکه در اوج مشکلات اقتصادی، یا غارت به هنگام کشته شدن دیگران در صحنه ی مبارزه خود را نشان می دهد. از طرفی ساختن قهرمان های خیالی برای ملتی که طی سال ها قهرمانی نداشته و همواه می خواهند خود را بیشتر از چیزی که هستند نشان دهند قابل تامل است. روزی به نام کوروش و اینکه ما اولین و پرسابقه ترین و شکوهمندترین و هزاران ترین تمدن های بشری هستیم و روزی به نام قاسم سلیمانی، که ما تنها کشوری هستیم که کسی را دارد و آمریکا را به لرزه درمی آورد، منطقه را در چنگ دارد، داعش را چه و چه کرده و هزاران چه و چه و همه اش در حد شعار و ادعا. واقعیت را تحریف می کنیم چون این نگاه در این لحظه به نفع ما است. اما تنها واقعیتی که نمی ­توانیم آن را با ادعا تغییرش دهیم همان چیزی است که باعث اعتراضات 96 و 98 گشته است. پس مانند بعضی از تحلیل گران از رفتار مردم مان جا نخوریم زیرا هنوز جمع کثیری از ملت ما تکلیف شان با این تمایلات تاریخی و این کاسبکاری ها روشن نیست و احتیاح به زمان بسیاری است تا با اصلاح پروسه ی تولید بتدریج پالایش یابند. حاکمیت دیر یا زود به سمت مذاکره ای می رود تا ماندگاری اش را تضمین کند و پس از توافق با خارج بشدت به سرکوب داخل بپردازد. اما بسیاری نیز هستند که می دانند چه می خواهند. اینان مخالف مذاکره ی حاکمیت با غرب هستند و برای انقلاب دموکراتیک مردم ایران طرح و برنامه دارند.

توجه و دقت به دو شعار ذیل ضروری بنظر می رسد. اولین شعار، شعار استراتژیک این مرحله از انقلاب دموکراتیک ایران است. شعاری که می گوید به صورت استراتژیک هدف چیست و طبقات فرودست و متوسط ناگزیر به همگرایی و تلاش مشترکند.

دانشجو ، کارگر       یک انقلاب، یک سنگر .   

 یعنی سنگری مشترک و تلاشی نه برای اصلاح بلکه برای عبور از این حاکمیت آن هم توسط دو نماینده ی دو طبقه ی مهم و تاثیرگذار. اما تاکتیک مبارزه چیست. به شعار دیگر توجه کنید.

راه نجات ایران       تصرف خیابان       

یعنی آن که تا نیروهای درگیر در امر مبارزه نتوانند خیابان ها را به تصرف خود درآورند و در آن ماندگار شوند، شعار اصلی متحقق نمی شود. اگرچه تصرف خیابان ها قطعا از مسیر خونینی می گذرد اما تنها با این روش است که جمعیت نظاره گر جنبش آبان به جمع عملی جنبش افزوده می شوند. یعنی زمانی که فرصت بیان اعتراض خود را بصورت راهپیمایی های بزرگ و عدم خشونت بیابند. قطعا بایستی از خشونت پرهیز کرد اما این به معنای گریز از خشونت نیست. بایستی مقاومت و مداومت کرد و در مقابل سرکوب رژیم ایستادگی نمود. اما نبایستی خود به فضای خشونت دامن زنیم بلکه بایستی از آن پرهیز نمود و در عوض فضا را برای ابراز حضور گسترده تر مردم بصورت راهپیمایی های عمومی فراهم نمود. در این فرصت های عمومی و گسترده است که مردم بالاخره می فهمند با خود و حاکمیت چند چند هستند.

 بهمن 98

تزهایی برای سازمانیابی هسته های کارگری- سوسیالیستی

تزهایی برای سازمانیابی هسته های کارگری- سوسیالیستی

 بدون پیوند زنده ی سوسیالیسم با جنبش کارگری، هیچ راهی برای رهایی از بردگی سرمایه گشوده نمی شود. تاریخ خونبار جنبش کارگری ازآغاز پیدایش خود تا کنون بیانگر دو سناریو سرخ و زرد می باشد. جنبش کارگری درآنجا به پیروزی دست یافت که با سوسیالیسم انقلابی در هم سرشته شد. جنبش، در آنجا با شکست و اسارت تا کنونی دچار شد که با سوسیالیسم انقلابی در پیوند نشد. پیروزی طبقه کار در یک انقلاب برای نخستین بار در اکتبر 1917 زمانی در روسیه به حقیقت پیوست که سوسیالیسم انقلابی و حزب کمونیست انقلابی، شوراهای کارگری و تهی دستان شهر و روستا و سربازان و ملوانان انقلابی و کمیته های کارگری در شرایطی ویژه با طبقه کارگر در پیوند ارگانیک بودند. همه این نهادهای طبقاتی در سوخت و ساز طبقه در تمامی عرصه های کار و پیکار و زندگی در تبادل تجربه و آگاهی و کارکرد، همانند یک سیستم از درون در هم تنیده شده بودند. اگر آلمان و فرانسه را مرکز جنبش کارگری-سوسیالیستی سال 1849 تا 51 بدانیم، زمانی این جنبش در اروپا و به پیرو آن در تمامی جهان، به شکست و زردی گرایید و به وسیله سرمایه به یاری رفرمیسم و مکانیزمهای اتحادیه گرایی و سندیکاهای صنفی و اکونومیسم (مبارزه اقتصادی) به گروگان گرفته شد که سوسیال دمکراسی منجی سرمایه گردید و کمونیستها و جنبش سوسیالیستی از جنبش کارگری به دورافتادند.

در ایران، طبقه کارگر از دیماه 96 تا کنون (آبانماه98) روزی نیست که به گونه ای سراسری به افزون بر 5000 اعتصاب و همایش اعتراضی با رهبران و پیشاهنگان بالنده و محلی در محل کار و تولید و خیابان فریاد نزند. جنبشی که از همان بهمن 57 به خیابان آمد و پیوسته هزینه های تا پای جان و زندگی بخشید. رژیم به پشتوانه حکومت های سرمایه جهانی و کارگزاران بومی، با کشتار افزون بر100هزار نفری دهه 60 و جنگ 8 ساله و اسلام سیاسی توانست تثبیتی نسبی یابد. شعار نان، کار، آزادی، خودگردانی شورایی! در دیماه 96 و حضور میلیونی تهی دستان شهر و روستا در آبانماه 98 حضور طبقاتی و جنبش ضد سرمایه داری و آمادگی طبقه کارگر برای پیوند با سوسیالیسم را فریاد می زند. در خیزش آبانماه 98 رژیم با 150هزار نیروی ویژه و سرکوبش در برابر خیزش 150 شهر و شهرک و حاشیه نشین، مرگ را در برابر خود دید، هراسید و لرزید. توده های کار و زحمت، آزمونی تاریخی یافت، اراده و نیروی مادی  خود را تجربه کرد و در میدان و سنگر مبارزه سیاسی، دریافت که دیگر به هیچ جناح- باندی از حکومت دلبسته نیست و سرنگونی را شعار داد. این یک پیروزی درخشاناین برهه از جنبش است.

 خیزش نشان داد که از جانبازی در راه سرنگونی حکومت اسلامی، دریغ نخواهد کرد. اما دریغ از نبود رهبری مادی و نبود پیوند ارگانیک سوسیالیسم با جنبشی که در تاریخ ایران بی مانند است. اینک به اعتلا انقلابی نزدیک می شویم، این روند می تواند به ناگهان به شرایط انقلابی فراروید. پیداست که این نیروی بیش از 70 میلیونی به خیزش برآمده، بدون آگاهی، سازماندهی، رهبری انقلابی و گزینه قدرت سیاسی، اسارت تاریخی دیگری در برابر دارد. باید پذیرفت که گزینه ی ضد انقلابی به جای گزینه انقلابی، موجودیتی مادی دارد. اگر جنبش انقلابی، به پاسخگویی این نیاز برنیاید، گزینه اسارت آور سرمایه، به پشتوانه تمامی امکانات سرمایه جهانی، 40 سال مبارزه خونبار کارگران و تهی دستان شهر و روستا و سوسیالیستها را در برابر چشمان حیران همه ما همانند سال 57 مصادره خواهد کرد. مسئولانه باید بی درنگ به جبران زمان از دست رفته به پاخاست. تاریخ و داوری اش هیچ درنگی را نه می پذیرد و نه می بخشاید. ما در یک برهه و یک جنگ عظیم طبقاتی و تاریخ ساز قرار داریم. باید با تمامی نیرو به پاسخگویی ملزومات پیروزی و نیازهای مبارزاتی برآییم. بدون پلان، نمی توان حتا به یک مسابقه فوتبال دوستانه پرداخت.

 سازمانیابی هسته های کارگری-سوسیالیستی(*) سنگری بتونی تونل ها و بنای سنگرهای این مبارزه طبقاتی است که باید سنگر به سنگر با حضور کارگران پیشرو و سوسیالستها، این شبکه ها گسترش یابند.    

هسته های کارگری سوسیالیستی را می توان پلان سازمانیابی  طبقه کارگر برای مبارزه ای پیروزمند و سلول های شبکه‌هایی نامید که کل طبقه کارگر را نمایندگی می کنند و پیوند و پوشش می دهند.

  

خودویژگی‌های همگانی و وظایف هسته‌های کارگری-سوسیالیستی:

 

  • شعار «نان، کار آزادی، خودگردانی شورایی!» از این گذار، مادیت می یابد.
  • بذرهای رویشی شوراهای کارگران هستند.
  • یک سیستم سازی نوین است که به ضرورت عینی سازمانیابی و آگاهمندیِ نهادینه، پاسخی مادی می دهد.
  • هسته های کارگری-سوسیالیستی راهگشای پیوند مادی تئوری درون جنبش هستند. «...تئوری، تنھا آن زمان به قھر مادی تبدیل می شود که توده ھا را در برگيرد. تئوری زمانی توده ها را در بر می گيردکه سفسطه بازی را نشان دھد...».(کارل مارکس: سھمی به نقد فلسفه حق ھگل- ١٨٤٤)
  • ضدهژمونیست بوده و به شیوه شورایی، رهبری کننده اند.
  • هسته ها...، آموزش دهنده‌ و آموزش یابنده اند یا به بیانی دیگر، نهادینه سازِ «دانش مبارزه طبقاتی» درون طبقه کارگر هستند.
  • شرایط حاکمیت استبداد، به صورت مخفی و متناسب با مجموعه شرایط سیاسی و امنیتی، سازمان می‌یابند.
  • رهبری مبارزات کارگران را درون طبقه (یعنی به وسیله خود کارگران) سازمان داده و نهادینه می ‌کنند.
  • مبارزات هسته‌ها، شوراگرایانه و مبتنی بر خرد طبقاتی است.
  • از الگو بردازی به دور بوده و بورکراتیسم و فرماندهی را بر نمی‌تابند.
  • آنارکوسندیکالیسم، ولونتاریسم (اراده گرایی) و صنفی گرایی را مردود می‌شمارند.
  • در مبارزه در برابر مناسبات مبتنی بر خرید و فروش نیروی کار، قانونیت و مشروعیت سرمایه را به چالش می‌گیرند.
  • برخلاف تشکل‌های صنفی- سنتی که در نظم سرمابه ‌زمینگیر می مانند، هسته‌‌های کارگری- سوسیالیستی، سنگ بنای سازمان‌های پرولتری می باشند.
  • با پراتیک خود،‌روشنفکران سوسیالیست را به درون طبقه‌کارگر سازماندهی کرده تا به همراه اعتلاء «آگاهی طبقاتی» به «خودآگاهی توده‌های مولد»، تبادلات اجتماعی را در مقابل بوروکراتیسم و نخبه گرایی، ایمن داشته و توانمند سازند.
  • با نفی هرآنچه که مربوط به گذشته است یعنی شناخت و نقد همه جانبه ماهیت جامعه‌ی طبقاتی، در «ضرورتی نمایان»، ازاین دانش نیرو می گیرند تا کهنگی‌ها و تثبیت‌شدگی‌ها را به مبارزه و دگرگونی بخوانند و به چالش بکشانند.
  • این نهاد طبقاتی (هسته ها) در نقد موجود از خود بیگانگی‌ خانواده، خانواده کارگری را به کانون سوخت و ساز خویش و تبادلات سوسیالیستی فرا می رویاند.
  • همراه با سمت و سوگیری به سوی کارگران پیشرو، با چرخش به سوی کار پیچیده و «تاریخاً ضروری» بر خلاف اتحادیه گرایی، مباره طبقاتی برای لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را هدف می گیرد.
  • در پیوند با سوخت و ساز کارگران، دارای آن پتانسیل سازمان‌یابی است که «کارگران ساده» را تا سطح پیشروتر طبقه کارگر، فراکشیده تا توان دریافت‌های تئوریک به گونه ای به نسبت موزون در درون طبقه‌کارگر گسترش یافته و پایه مند شود.
  • تدارک سازمان‌یابی هسته های کارگری – سوسیالیستی، در راستای دستا‌ورد خیزش خودآگاهانه شوراهای خودگردانی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کارگران، ‌بهینه ترین تبادلات را در عرصه‌ی مبارزات کارگری پیشنهاد می‌کند.
  • هسته های کارگری- سوسیالیستی، به سان کارآمدترین راه کار و روش مندی سیستمی در سازمان‌یابی، حاکمیت شوراهای خودگردان و آگاه پرولتاریا را در سازماندهی «سوسیالیسم گذار»، در افق دارد.
  • تنها این گونه سازمان‌یابی است که استبداد ذاتی سرمایه را می‌شناسد و می شناساندو نشانه می رود.
  • در کمون پاریس و شوراهای بیکاران در پتروگراد و مسکو در سال ۱۹۰۵ و نیز در سال‌های آغازین انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه پتانسیل و توان سازنده و آفریننده‌ی و کارکردهای انقلابی پرولتاریا به آزمون در آمد.
  • در ماههای پیش از انقلاب اکتبر در روسیه، کمیته های کارخانه با سازمانیابی هسته ها، پیشروتر از شوراهای هنوز متوهم اس آرها و منشویک ها، امر انقلاب کارگری را رهبری کردند.
  • سامانیابی هسته های کارگری-سوسیالیستی- ‌زمینه ساز ضروری برای تدارک جنبش نوین شورایی در راستای خودرهایی طبقه کارگر می باشد.
  • به هم پیوستن این هسته‌ها، در تلفیق کار مخفی و علنی، و شرکت در مبارزات طبقه کارگر، شبکه‌های اجتماعی تاریخاً ضروری مبارزه طبقاتی را سامان می‌دهد.
  • سازمان‌های انقلابی و طبقاتی کارگران، از این شبکه‌ها و از درون و بر بستر این کارزار طبقاتی سازمان‌می یابند.
  • احزاب و سازمانهای سوسیالیستی موجود در پیوند با چنین هسته هایی اند که بدور از سکتاریسم و ارتباط مکانیکی و با پرهیز از هرگونه فرماندهی و هژمونی از بالا، در پراتیک مبارزاتی شرکت جسته و به صورت دیالکتیکی با جنبش کارگری پیوند می یابند.

­­­­___________________________________________

(*) ایده ی کلی و عام هسته های کارگری سوسیالیستی، برای نخستین بار در سال 1998 از سوی بنیانگزاران شورای کار (کمون) مطرح شد. با«کتاب اتحادیه های  صنفی نهادهایی برای گذشته»(عباس منصوران-2003) نظم یافته تر و در۶ سپتامبر ۲۰۱۱ و 5 دیماه 1398 ویرایش دوباره یافت.

5 دیماه ماه 1398/25 دسامبر 2019

عباس منصوران

از جهان امروز شماره 421 نیمه نخست ژانویه 2020- ارگان سیاسی حزب کمونیست ایران.

 

 

سردار کودک­ کُش و اینهمه جمعیت

سردار کودک­ کُش و اینهمه جمعیت

نگاهی به کارناوال حکومتی تشییع جنازه و مراسم سوگواری قاسم سلیمانی

«چرا اینهمه آدم در تشییع جنازه قاسم سلیمانی شرکت کردند و به فراخوان حکومت پاسخ مثبت دادند؟» این پرسش بار دیگر به دغدغۀ ذهنی بسیاری تبدیل شد. سوالی که طی چند سال اخیر، در خاکسپاری اکبر هاشمی رفسنجانی و انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ هم تکرار شده بود و حتی به موجی از حیرت، سرخوردگی و ناامیدی نسبت به «مردم» و جهتگیری های سیاسی و طبقاتی شان منجر شد. مگر نه این است که بسیاری از این مردم زیر بار فشار فقر، فساد، بی کفایتی و سرکوب همین حکومت، زندگی روزمره شان با دشواری و رنج همراه است، پس چرا این چنین انبوه زیر تابوت سردار جنایت پیشۀ سپاه پاسداران را می گیرند و خواسته یا ناخواسته در کنار جمهوری اسلامی می ایستند؟ هرچند افتضاح ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکرائین، فرصت سوءاستفادۀ کامل حاکمیت از این مراسم «شکوه و وحدت ملی» را گرفت و به درجه ای آن را به ضد خودش تبدیل کرد و آتش زدن و پاره شدن عکسهای قاسم سلیمانی توسط دانشجویان و مردم خشمگین اعتراضات روزهای پس از سقوط هواپیما هم نشان داد که کماکان شعلۀ نفرت از سپاه ضد مردمی پاسداران و سرداران تبهکارش وسیعا در جامعه روشن است، اما این مساله نیازمند بررسی های تحلیلی، طبقاتی و جمعیت شناختی بیشتری است.

یکم: این یک واقعیت (فَکت) است که ایران هشتاد میلیون جمعیت دارد و خوشبینانه ترین گمانه زنی های مبتنی بر واقعیت – و نه ارقام خیالی دستگاه تبلیغاتی حکومت – نسبت به تعداد شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه سلیمانی، حاکی از حضور حداکثر سه میلیون نفر در تمامی مراسمات و شهرها بوده است. آن هم در روز تعطیل عمومی مدارس و با سازماندهی و اعزام اجباری بسیاری از کارمندان، سربازان و اعضای بسیج روستاها و محلات. به علاوه جمهوری اسلامی یک پایۀ توده ای اعتقادی یا مزدور پنج تا هفت میلیون نفری در جامعۀ هشتاد میلیونی ایران دارد که در هیئت دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب در هر انتخابات، راه پیمایی ها و کارناوالهای حکومتی شرکت می کنند. پایه ای که از فردای بهمن ۵۷ تا به امروز دوره به دوره ریزش داشته است اما هنوز موجودیت دارد و درصدی از از آن ها هنوز حاضر به پادویی، جنایت و «ایثار» برای رژیم هستند. با این وجود نمی توان منکر شد که جمعیت قابل توجهی به غیر از پایۀ اجتماعی حکومت و از میان توده هایی از اقشار میانی یا حتی تحتانی جامعه در این مراسم شرکت کردند. خاستگاه و ماهیت طبقاتی این توده ها و قوای محرکه ای که آنها را به سمتگیری با حکومت در این مورد ترغیب کرد و می کند چیست؟

دوم: بخشی از جمعیت غیر حکومتی و غیر مزدور حاضر در کارناوال سوگواری قاسم سلیمانی، متأثر از پروپاگاندای تبلیغاتی جمهوری اسلامی حول «تأمین امنیت ملی» بوده است. حکومت ایران طی سالهای اخیر با استفاده از شبح جنگ و فاکتور امنیت و مقایسه وضعیت ایران با شرایط از هم پاشیدگی اجتماعی سوریه و عراق توانست بخشهایی از طبقات و اقشار بالا و میانی جامعه را به سمتگیری با خودش، حمایت مشروط و دست کم بی طرفی دوستانه با خود بکشاند. واقعیتی به نام خطر «سوریه ای شدن» و پروپاگاندای حکومت درباره آن توانست آنها را متقاعد کند که سپاه پاسداران و سرداران آدمکشش همچون سلیمانی برای «امنیت مردم ایران» به قتل عام مردم غیر نظامی در سوریه و عراق و دخالتهای سیاسی و نظامی فاجعه بار در یمن و لبنان و افغانستان مشغولند. یک فرهنگ وقیحانۀ «زجر دیگری به شرطی که برای ما امنیت بیاورد مجاز است»!  کارزار تبلیغاتی حکومت در این مورد دست به کار بزرگ نمایی، اسطوره پردازی و پهلوان نمایی پیرامون شخصیت، «شجاعت» و «اقتدار» قاسم سلیمانی بوده است. کارزار تبلیغاتی وسیع برای تبدیل کردن تصویر یک جنایتکار جنگی به یک انسان وارسته و حافظ امنیت عمومی در اذهان مردم. از مصاحبه ها و مستندهای مربوط به عملیاتهای مفتضح جنگ ارتجاعی ایران و عراق تا کلوزآپهای چهره گریان «حاج قاسم»، از تبلیغات مبلغین غیر مستقیم جمهوری اسلامی در بی بی سی فارسی و امثال مسعود بهنود که او را «سردار عارف» و «شخصیت ملی و فراجناحی» خطاب کردند تا فیلمهای مستند یالانچی پهلوان دستگاه تبلیغات حکومت برای توجیه حضور جنایتکارانه اش در سوریه و اینکه «حتی نام حاج قاسم و ایران چند کیلومتر خط مقدم جبهه با داعش را جا به جا می کرد» و الی آخر.

سوم: واکنش خود به خودی به قلدری های آمریکا که رابطه اش با ایران رابطۀ یک کشور امپریالیستی با یک کشور تحت سلطه بوده و هست، باعث یکی گرفتن این تضاد با تضاد میان آمریکا و جمهوری اسلامی از سوی بخشهایی از مردم است. مردم در مناقشۀ میان آمریکا و جمهوری اسلامی هیچ منفعتی ندارند اما ویرانی های ناشی از آن را تجربه می‏کنند. بخشی از مردم به طور خود به خودی گرایش به رفتن به زیر بال دولت «خودی» را پیدا می‏کنند و وقتی از آن ناامید می شوند بخشی از آنها گرایش پیدا می‏کنند که از «خارج» یک منجی سربرسد. در واقع دو گرایش خود به خودی است که دو روی یک سکه اند. تهدیدات، فشارها و تحریمهای دولت و ارتش آمریکا به عنوان یک امپراتوری و قدرت امپریالیستی جهانی به جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت جهان سومی به یک گرایش ناسیونالیستی و دفاع از «میهن خود» در میان اقشار و طبقات مختلف به ویژه بورژوازی ملی، خرده بورژوازی و روشنفکران ایران پا می دهد. گاها حتی کسانی که از جمهوری اسلامی نفرت دارند در مقابل ستمگری جهانی آمریکا یا دیگر قدرتهای امپریالیستی جهانی در موضع دفاع از حاکمیت قرار می گیرند. این احساس انزجار از فشار و تهدید امپریالیستها، کاملا به عادلانه است. اما جمهوری اسلامی آن را تبدیل به باد برای بادبان اسلام گرایی خودش می کند. این احساس انزجار از قلدری های آمریکا لاجرم هنگامی که به رفتن زیر پرچم ناسیونالیسم شیعی-ایرانی جمهوری اسلامی منجر می شود، خصلت عادلانه اش را هم از دست داده و کاملا واپسگرایانه و ارتجاعی می شود. توهم خرده بورژوازی (طبقه متوسط) ایرانی مبنی بر تأمین امنیتش توسط رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی، خیلی زود در جنایت سقوط پرواز ۷۵۲ به ضد خودش تبدیل شده. خرده بورژوازی که نسبت به خیزش تهیدستان و زحمتکشان در دی ۹۶ و آبان ۹۸ عمدتا بی تفاوت و منفعل بود، با خونین شدن خیابانها و نیزارها، با پدیدار شدن ابرهای تاریکِ جنگ احتمالی با آمریکا و سقوط هواپیمای «نخبگان»، نسبت به بلوف امنیت زیر چکمه های سپاه پاسداران هم شوک شد و هم توهمش دود شده و به هوا رفت.

چهارم: اما توهمات خوش بینانۀ خرده بورژوازی هیچگاه خود به خود از بین نمی روند و همواره نیازمند رهبری شدن توسط کمونیستها از طریق تحلیل و تشریح واقعیتِ پیچیدۀ موجود و پیش گذاشتن آلترناتیو واقعی، ممکن و مطلوبِ انقلاب کمونیستی و جمهوری سوسیالیسیتی نوین و بلند شدن آگاهانۀ توده های تحتانی جامعه است. لنین گفت توده های مردم از جمله کارگران – اما به ویژه خرده بورژوازی و اقشار میانی – به صورت خود به خود گرایش به رفتن زیر بال و پر بورژوازی و ایدئولوژی و چارچوب و تفکر بورژوایی دارند. چنین نیست که توده ها در فضای بی طرف و خنثیِ اجتماعی زندگی و فکر می کنند. به قول مارکس ایدئولوژی غالب در هر جامعه، ایدئولوژی و جهانبینی طبقۀ حاکم است. در جامعه ای که طبق شیوۀ تولیدی-اجتماعی سرمایه دارانه عمل می کند، این همواره ایدئولوژی، اخلاقیات، فرهنگ منحط و روش و بینش طبقۀ سرمایه داران است که در بیانمندی های مختلفِ اسلامی، دمکراسی لیبرال، جنبش بدون خشونت و صلح طلبانه، «جنگ پیشگیرانۀ» آمریکا، رفراندوم، بازگشت «عظمت ایرانی» از طریق خاندان پهلوی، انتخاب بین «بد و بدتر» و «تدبیر و امید» اصلاح طلبانه و غیره مرزهای تفکر و گرایشات توده ها را تعیین و محدود می کند. به همین علت آواکیان خاطرنشان کرد که پایه های مادی و تضادهایی که انقلاب کمونیستی را ممکن و ضروری می کنند بر اساس تفکرات لحظه ای توده ها، اینکه در حال حاضر چه می خواهند و چطور فکر می کنند، اینکه امروز پشت ترامپ، قاسم سلیمانی، میرحسین موسوی یا رضا پهلوی صف کشده اند، تعیین نمی شود. این عملکرد روتین سرمایه و نظام سرمایه داری و شیوۀ تولید سرمایه دارانه است که مدام به ضد خود تبدیل شده، بحران ایجاد می کند و بخشهایی از توده ها را به اَشکال مختلف به ضدیت با خودش می کشاند. اما تأکید باید کرد که توده ها به صورت خود به خود و خودجوش نه نسبت به این تضادها و قانون مندی های حرکت این تضادها و راه برون رفت از آن آگاه می شوند و نه از ایدئولوژی و جهانبینی فکری طبقۀ حاکم گسست می کنند. این کار و وظیفۀ ما کمونیستها است که با قلبهای آتشین اما مغزهای سرد و نگرش علمی جهت گیری استراتژیک را از کف ندهیم، در هر شرایط – حتی وقتی انبوهی از مردمِ متنفر از جمهوری اسلامی را در صف خاکسپران نعش حاج قاسم می بینیم – اعصاب استراتژیک مان را حفظ کرده و در صحنۀ مبارزه و نبرد با دشمن، بکوشیم فکر، جهتگیری، مواضع، اخلاقیات و ایدئولوژی توده های مردم را برای انقلاب کمونیستی و با کمونیسم نوین تغییر دهیم.

 

 

      به نقل از نشريه آتش99  –  بهمن 98

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

نگاهی به سخنرانی های اخیر خامنه ای

نگاهی به سخنرانی های اخیر خامنه ای

به فاصله کوتاهی پس از خیزش قهری توده های تهیدست در آبان ماه، جمهوری اسلامی تلاش کرد حولِ کشته شدن قاسم سلیمانی یک «همدلی» و «چسب اجتماعی» با همراهی عده ای از روشنفکران دودِل یا پادوصفت و سلبریتی های لمپنِ ورزشکار و «هنرمند»، به وجود آورد. اما هنوز «طعمِ شیرین» جنازه گردانی حاجیِ جنایتکار را مزه مزه می کرد که با خیزشی دیگر روبرو شد. این بار با ابتکار و پیشتازی دانشجویان. فاجعۀ ساقط شدن هواپیمای مسافربری توسط پدافند سپاه پاسداران و دروغ هایی که به مردم تحویل دادند، آتش زیر خاکستر را دامن زد. این بار با شعارهایی بسیار صریح تر که مستقیما کل نظام و رهبرش را نشانه می گرفت و بخش پیشرو این مبارزات خواست و نیاز به انقلاب را جلو گذاشت.

این واقعه شدیدا به آن حس «اعتمادِ» توهم بار در میان قشرهایی از میانی های جامعه که در عین نارضایتی از رژیم، بر این باور بودند که «هرچه باشد جمهوری اسلامی حافظ امنیت کشور است» ضربه زد. آن طور که مصطلح شد، «تشییع جنازۀ اعتماد» یک واقعیت امروز جامعه است.

خامنه ای پس از هشت سال تصمیم گرفت خودش مضحکه ارتجاعی نماز جمعه ۲۷ دی را برگزار کند. مخاطبین او صرفا طرفداران نظام و پایه اجتماعی اش بودند. او این بار برخلاف معمول، نه با اسلحۀ ژ۳ که با اسلحه مخصوص تک تیراندازان، خطبه هایش را خواند. چیزی که باعث به راه افتادن مباحث زیادی در شبکه های اجتماعی شد. عده ای بر آن بودند که این که اقدامِ نمادین دارای پیامی به طرفداران نظام است. پیامی با این مضمون که هر بارتوده های مردم وارد میدان مبارزه شوند، جمهوری اسلامی و قوای سرکوبش چطور عمل خواهند کرد.

خامنه ای مثل همیشه مبارزات مردم را متأثر از «دشمن» خواند و کوشید به پایه اجتماعی بُهت زده اش، آرامش ببخشد و آنها را بسیج کند. اما این آب در هاون کوبیدن است. حملات مکرر توده های مردم به  رژیم و سرانش، دلایل ساختاریِ عمیق دارد. ولی فقیه رژیم، مبارزات دی ماه ۹۸ دانشجویان و مردم را توطئه دشمن برای از یاد بردن «حادثه یوم الله درهم کوبیدن پایگاه های آمریکایی از ذهن مردم» دانست. اما این «یوم الله» از همان ابتدا هم مورد تمسخر اکثریت جامعه بود.

خامنه ای مثل همیشه اما این بار بنا به خطیر بودن اوضاع تلویحا برای توده های تحتانی جامعه خط و نشان کشید. اما سعی کرد با دانشگاه و دانشجویان که مبتکر به راه انداختن دور نوین مبارزات بودند، برخورد «نرم» کند. آن هم در شرایطی که لباس شخصی ها و حراستی ها بی وقفه در حال شکار دانشجویان فعال هستند. خامنه ای که به درستی خطرات بالفعل پیوند بخش های مختلف مردم از جمله پیوند میان دانشجویان و توده های تحتانی را می داند، با این جداسازی تلاش کرد به دانشجویان بگوید حساب خودتان را از اقشار تحتانی جامعه جدا کنید. در واقع چالشی در مقابل به دانشجو و دانشگاه قرار داد تا تعیین تکلیف کنند که در کدام طرف ایستاده اند؟

بلافاصله پس از سخنرانی خامنه ای، سخنگویان و تحلیل گرهای جمهوری اسلامی شروع به  «افشاگری» از ظلم های «استکبار جهانی» و شمارش جنایت های آمریکا در جهان و درون خودِ جامعه آمریکا از جمله علیه مردم سیاه، کردند. اما نه جمهوری اسلامی و رهبرش و نه امپریالیسم آمریکا و رهبرش، هرگز نمی توانند «قاضی» حقوق و منافع توده های مردم باشند. آنها دو نیروی منسوخ و گردانندۀ دو نظام ستم و استثمار هستند که  وجودشان به بهای گزاف برای مردم این منطقه و تمام بشریت تمام شده است. در مورد نزاع میان دو منسوخِ اسلامگرایی و امپریالیسم، سه نکته را نباید فراموش کرد:  ۱-هرگونه سمت گیری با یکی از این دو، در نهایت هر دوی آنها را تقویت می کند. ۲- جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام بنیادگرای دینی در عین داشتن تضاد با سیاست ها و اقداماتِ امپریالیست ها (و مشخصا آمریکا) بخشی در هم تنیده با نظامِ سرمایه داری امپریالیستی حاکم بر جهان است. تا آنجا که جمهوری اسلامی حتا یک روز هم بدون حمایت و محاسباتِ راهبردی امپریالیست ها برای خاورمیانه و این کشور، دوام نمی آورد. ۳- خصلت و ماهیتِ طبقاتی حاکمان ایران تفاوتی با خصلت و ماهیتِ طبقاتی حاکمان امپریالیسم آمریکا ندارد. آنها هر دو طبقۀ سرمایه داران (بورژوازی) را نمایندگی می کنند. فرق شان در آن است که یکی بسیار قوی تر از دیگری است. چرا که میلیاردها نفر را در مقیاس جهانی استثمار و ثروت حاصل از کار آنها را تصاحب و کنترل می کند.  

خامنه ای پیشتر در مواجه با خیزش آبان ماه تهیدستان و در جلسه مورخ ۶ آذر ۱۳۹۸ در دیدار با نیروی بسیج، ماهیتِ طبقاتی نظامِ اسلامی را درست تعیین کرد و خیلی روشن از «مستضعفین» اعلام برائت کرد و گفت:

»مستضعفین چه کسانی هستند؟ مستضعفین را بد معنا میکنند. مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیراً اقشار آسیب‌پذیر معنا میکنند… نه. قرآن مستضعف را این نمیداند… مستضعفین یعنی ائمّه و پیشوایان بالقوّۀ عالَم بشریّت… مستضعف یعنی آن کسی که بالقوّه صاحب وراثت عالَم است، بالقوّه خلیفهالله در زمین است،‌ بالقوّه امام و پیشوای عالَم بشریّت است. «.

به عبارت دیگر خامنه ای شخص خودش را مصداق واژۀ «مستضعف» تعریف کرد! جمهوری اسلامی اگرچه طی چهل سال اخیر در ادبیات رسمی ، نظامش را «حکومت مستضعفین» و «کوخ نشینان» تعریف می کرد اما از ابتدا نیز همین نگاه امروزی خامنه ای را نسبت کارگران و زحمتکشان جامعه داشت. این نظام، نظام طبقۀ استثمارگر بوده و هست و حُسن سخنرانی اخیر خامنه ای فقط این بود که عوامفریبی چهل ساله را کنار گذاشت.

ولی فقیه رژیم در مواجهه با تضادهای پیچیدۀ پیشروی رژیمش از «اقتدار و قدرت» دم می زند. اقتداری که برای امپریالیستها البته بلوف شلیک موشک به بیابانهای خالی عین الاسد بود و برای توده های مردم سوریه، عراق و ایران، بمب و گلوله و شکنجه و کشتار. اما زیربنای این قدرت چیست؟ تصاحب کارخانه ها و معادن، زمین های کشاورزی، ابزار حمل و نقل و ارتباطات، بانک ها و دیگر منابع تولیدی. قدرت یعنی مالکیت بر ابزار تولید. مالکیت بر ابزار تولید به صاحبان قدرت امکان می دهد تا از طریق استثمار کار میلیون ها نفر از کسانی که هیچ مالکیتی بر ابزار تولید ثروت ندارند، ثروت انباشت کنند. آنها با تکیه بر این ثروت است که می توانند نیروی سرکوبِ سپاهی و ارتش و بسیجی و لشگر ائمه جمعه و زندان ها و غیره را سرپا نگاه دارند و بر مردم حکومت کنند. با این ثروت تولید شده توسط پرولتاریا است که می توانند حامی پروری کرده و یک قشر انگلیِ مزدور برای خود تعلیم دهند. قشری که خامنه ای آن ها را «مردم واقعی» می نامد.

بله! ما مستضعفین نیستیم. ما پرولتاریا هستیم و جنگ ما، نه جنگ «حق» علیه «باطل» بلکه جنگ طبقاتی برای سرنگونی این رژیم و کلیت نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم، استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین و خلعِ ید قهرآمیز از خلع ید کنندگان (یعنی، این نظام و طبقه سرمایه داری) است! اکنون پس از چهل سال، بار دیگر صدای پای انقلاب می آید و جامعه با التهاب آن را می طلبد. آیا یک بار دیگر زنجیرهای اسارتمان صرفا تکان خواهند خورد یا با یک انقلاب واقعی، انقلاب کمونیستی، آنها را درهم خواهیم شکست؟ انقلاب کمونیستی در دستور کار جامعه است زیرا تضادهای ساختاریِ عمیق جامعه آن را ضروری کرده است. تاریخ دولت های طبقاتی، در همۀ اشکالشان و در سراسر جهان مدتها پیش به سر رسیده و به همین علت با هر دم و بازدمشان انواع قساوت ها و رنج های طاقت فرسا را بر اکثریت مردم هر جامعه ای تحمیل می کنند. اما این انقلاب، هرگز به خودی خود از راه نمی رسد حتا اگر فشارهای فقر و گرسنگی و سرکوب سیاسی میلیون ها بار بیش از این ها شود. بلکه کاری است که باید آگاهانه و پیوسته آن را تدارک دید و به فرجام پیروزمند رساند. اگر قرار است چنین  انقلابی شود،  ستون فقرات آن باید همان جوانانی باشند که با خیزش آبان ماه لرزه بر اندام این رژیم ضد مردم انداختند. همین مساله، تکلیف و وظیفۀ امروز ما را روشن می کند.

  

      به نقل از نشريه آتش99  – بهمن 98

 n-atash.blogspot.com   

atash1917@gmail.com

 

 

کند و کاو در شعار «رضا شاه، روحت شاد!»

کند و کاو در شعار «رضا شاه، روحت شاد!»

 

دلایل پایه ای رجعت به گذشته در میان بخش هایی از اهالی که در شعار "رضا شاه، روحت شاد" تجلی یافته، چیست؟ این شعار در شرایط کنونی از چه محتوای ایدئولوژیک، سیاسی برخوردار است؟ کدام تمایل اجتماعی را ارضاء می کند؟ منافع کدام نیروی طبقاتی را نمایندگی می کند؟ چگونه نوستالژی رایج در میان بخشی از مردم با منافع این نیروی طبقاتی پیوند می خورد؟ و سرانجام تناقضات درونی این ایدئولوژی نوستالژیک کدام است؟

 

1 – چند نکته مقدماتی

 

بر بستر خیزش آبان ماه و نبرد خونین جوانان عاصی با مزدوران رژیم اسلامی، مبارزه دیگری نیز جریان دارد. مصاف میان ایده ها، جهت گیری ها و دورنماهای سیاسی متفاوت. شاید امروز دامنه این مصاف در میان توده های شرکت کننده چندان گسترده نباشد. اما پا به پای گسترش خیزش – علیرغم فراز و نشیب هایش – جدال بر سر اینکه سرانجام کدام نیروی سیاسی- طبقاتی فاتح اذهان شده و هدایت امور را در دست خواهد گرفت، به ناگزیر از حدت و شدت بیشتری برخوردار خواهد شد. به همان اندازه که مقابله با روش های سرکوب و شکست مزدوران رژیم در تکامل نبردهای خیابانی، ضروری است، نبرد بر سر تعیین افق و اهداف نهایی آن نیز مهم بوده و نقش تعیین کننده ای بر سرنوشت نهایی نبرد برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی خواهد داشت.

هر گونه کم بهایی به این جدال، توده ها را در مقابل انواع  آلترناتیوهای بورژوایی درون و بیرون جمهوری اسلامی خلع سلاح خواهد کرد. بدون تعیین اهداف پایه ای و تعیین راهبردهای مشخص، جدل بر سر تاکتیک ها و اشکال مبارزاتی روزمره حاصل چندانی نخواهد داشت. بدون داشتن دورنمای سیاسی نظری روشن نه می توان این جدل ها را به  درستی پیش برد و نه از مبارزات قهرمانانه توده ها  به معنای واقعی آموخت.

طی دو ساله اخیر طرح شعار «رضا شاه، روحت شاد» عرصه آزمونی سیاسی، ایدئولوژیک برای اغلب نیروهای چپ شده است. سر دادن این شعار توسط بخش هایی از مردم در برخی از تظاهرات ها و در برخی از شهرها، مارهای سمّی را از لانه های یخ زده اعصار بیرون کشیده است. سلطنت طلبان از این وضعیت روحیه گرفته اند و روش تهاجمی نسبت به نیروهای سیاسی گوناگون، به ویژه نیروهای سیاسی چپ اتخاذ کرده اند. معضل اصلی در این میان آن نیست که چرا آنان چنین می کنند، اقتضای تاریخ «گهربار» شاهان شان است که ریسمان از شانه های رعیت گذر دهند، رود خون جاری کنند و در طلیعه ی قرن بیست و یکم کشته و مرده «ژن خوب و شایسته» شاهان نرینه باشند.

مشکل اصلی را باید در برخورد نیروهای چپ دانست که در مقابل این تعرضات شاهانه در موضع دفاعی قرار گرفته اند. در مدت اخیر کم نبود تظاهرات هایی در خارج از کشور که توسط چند سلطنت طلب پرچم بدست در آنها اخلال بوجود نیامده باشد یا توسط  آنان مصادره به مطلوب نشده باشد. آنان به انحای مختلف تلاش دارند با وقاحت و بیشرمی تمام به جو ضدیت با کمونیسم دامن زنند. امروزه نبرد میان پرچم ها نبردی واقعی است. نمی توان برای نشان دادن «دمکرات منشی چپ تحت عنوان آزادی بیان»، یا با توجیهی نظیر «خیابان جای مرز بندی سیاسی نیست» و یا تحت عنوان «حفظ وحدت در مقابله با دشمن مشترک» از نبرد میان پرچم ها دوری جست. هدف این نوشتار تعیین راهکارهای تاکتیکی برای مقابله با این یورش ضد کمونیستی نیست. روشن است که اگر چپ ها نشانه ها و شاخص های خود را در تظاهرات علیه کلیه نیروهای ارتجاعی که در کمین مبارزات مردم نشسته اند، به حد کافی در دست گیرند و به اشکال مختلف مهر باطل بر شخصیت های ارتجاعی زنند، کمتر سلطنت طلبی جرأت آن را به خود خواهد داد تا پای در چنین میدان هایی گذارد و خودی نشان دهد.

مسئله جای دیگری گره خورده است. اغلب نیروهای چپ از این مصاف در حیطه نظری و عملی رویگردان هستند. بی شک این رویگردانی دلایل گوناگون دارد. «ذهنیت شکست خورده» ناشی از شکست انقلاب های سوسیالیستی در قرن بیستم و فشار ناشی از کارزار تبلیغاتی ضد کمونیستی بورژوازی در عرصه بین المللی طی چند دهه اخیر بسیاری از نیروی های چپ را به لحاظ ایدئولوژیک، سیاسی به گوشه رانده است. (۱)

اغلب نیروهای چپ عنوان می کنند که شعار "رضا شاه، روحت شاد" از سوی تعداد معدودی از مردم  سر داده شده و این رسانه های طرفدار سلطنت هستند که آن را در بوق و کرنا دمیده اند و بزرگ اش کرده اند. این انکار، آنان را پیشاپیش در مقابل موانع گوناگون پیشروی مبارزات مردم خلع سلاح می کند. این واقعیت هر اندازه تلخ باشد، بخشی از موانع عینی – به عبارت دقیقتر بخشی از خطراتی – است که در مقابل کمونیست ها قرار دارد. این بخشی از صحنه است که باید آن را دید و به طرز صحیح با آن برخورد کرد. واقعیت را نمی توان نادیده گرفت یا حاشا کرد. وجود "ذهنیت ارتجاعی" در بین بخش هایی از مردم (هر چند که محدود باشد) و وجود نیروهای ضد انقلابی امثال سلطنت طلبان مانعی عینی برای تحقق اهداف انقلابی محسوب می شود. اینکه این قبیل افکار و نیروها از نقطه نظر تاریخی ذره ای از حقانیت برخوردار نیستند، یک امر است انکار واقعیت امری دیگر.

البته انکار یا کم بها دادن به حمایت بخشی از مردم از سلطنت اشکال "سیاسی - نظری" نیز به خود گرفته است. برخی ها می گویند که تاریخ به عقب بر نمی گردد. برخی دیگر می گویند سلطنت طلبان عددی نیستند و فقط فیل هوا می کنند. نباید تشکلاتی را که آنان هرازچندگاه تحت عنوان فرشگرد و شورای متخصصین و غیره علم می کنند، جدی گرفت، زیرا دیر یا زود از هم خواهند پاشید. (۲) عده ای نوستالژی مردم نسبت به رضا شاه را هم سطح همان نوستالژی سال های اولیه دهه 60 اقشار محافظه کاری می دانند که اینجا و آنجا با عباراتی چون "نور به قبرش بباره" و "خدا بیامرز" از محمد رضا شاه پهلوی یاد می کردند. گروهی نیز که می خواهند سیاسی تر برخورد کنند، می گویند مردم از لج حکومت دینی شعار "رضا شاه، روحت شاد" را سر می دهند. عده ای نیز سعی می کنند، ارتباطی میان نوستالژی مردم با اقدامات "مثبت" رضا شاه برقرار کنند. (۳) برخی دیگر مقایسه میان رفاه اقتصادی آن دوره با دوران جمهوری اسلامی و خفقان سیاسی و اجتماعی و نا امیدی از آینده و تبلیغات سازمان یافته رسانه ای برون مرزی را دلیل رشد طرفداری از رضا شاه می دانند. (۴) جامعه شناسانی نیز از اینکه جمهوری اسلامی با تحریفات تاریخی و قطع رابطه مردم با گذشته مانع از انتقال تجارب سیاسی به مردم شده به فغان در آمده و بر تکیه مردم به "تجارب بلاواسطه روزمره" لعنت می فرستند. (۵)

هر یک از این افشاگری های "سیاسی – نظری" جوانبی از واقعیت را بیان می کنند. اما مشکل تمامی رویکردهای فوق این است که در سطح باقی می مانند و قادر نیستند به عمق بروند و روابط ، ساختارهای پایه ای، فرایندهای اساسی و قوای محرکه ای که مبنای ظهور چنین "گذشته گرایی" در میان بخشی از مردم شده را تشخیص و توضیح دهند.  معضل در متد و رویکرد رایج در میان اکثریت مردم منجمله گروه های سیاسی است. متدی که در سطح بررسی پدیدارها باقی می ماند و به ناگزیر به تجربه گرایی (یا اشکالی از پیشداوری) در می غلتد.

مشکل بتوان در جامعه ای  که هنوز داغ عقب گرد تاریخی ناشی از "انقلاب اسلامی" را بر پیشانی دارد، خود را با احکامی چون تاریخ به عقب بر نمی گردد، قانع کرد یا همه چیز را به نوستالژی تاریخی یا روح و روان مردم تقلیل داد. باید پرسید، چرا این نوستالژی زودتر رخ نداد و بیان سیاسی نگرفت؟ برای مثال در دهه هفتاد شمسی؟ اگر تفاوت در میزان رفاه اقتصادی میان دو دوره است، چرا در دهه شصت که وضعیت اقتصادی نابسامان تر بود، شاهد ظهور این نوستالژی نشدیم؟ چرا این بازگشت خود را به شکل بازگشت به رضا شاه نشان می دهد نه محمد رضا شاه؟ اگر معیار ما میزان مدرنیزاسیون در جامعه باشد، پهلوی دوم به واقع جامعه را بیشتر مدرنیزه کرد. اگر مسئله قابل تقلیل به نقش رسانه ها باشد، چرا طی این چند دهه چنین شکلی از گذشته گرایی بروز نکرد؟ چرا در این مقطع و لحظه تاریخی با ظهور این پدیده روبرو هستیم؟ ربط آن به دیگر تحولات اقتصادی – اجتماعی و فضای سیاسی- فرهنگی جامعه و جهان چیست؟ خلاصه کلام مبنای مادی بروز چنین پدیده ای در سطوح و لایه های مختلف جامعه کدام است؟

بدون  بررسی علمی تحولاتی که در زیربنای اقتصادی و روبنای سیاسی - فرهنگی صورت گرفته، نمی توان دلایل ظهور ایده ها و افکار و گرایشات ایدئولوژیک سیاسی مختلف در بین مردم را توضیح داد. فقدان تحلیل علمی و دقیق از این مسئله مانع از آن می شود تا کمونیست ها به افشای همه جانبه و تیز سلطنت طلبان بهای لازمه را بدهند و با گرایشات غلط در میان مردم مبارزه کنند. موضوع اصلی مصاف، صرفا قضاوت صحیح در مورد تاریخ یا ارزیابی واقعی از یک پادشاه مستبد و افشای رفتار و کردار وی یا نوه و نتیجه اش نیست. مبارزه اصلی بر سر آینده ای است که باید طلب شود. یعنی برقراری جامعه ای عاری از ستم و استثمار که امکان پذیر است.

هدف این نوشتار بررسی نقش رضا شاه در تاریخ ایران نیست. (۶) این نوشتار فقط می خواهد به چند پرسش اصلی پاسخ دهد: دلایل پایه ای رجعت به گذشته در میان بخش هایی از اهالی که در شعار "رضا شاه، روحت شاد" تجلی یافته، چیست؟ این شعار در شرایط کنونی از چه محتوای ایدئولوژیک، سیاسی برخوردار است؟ کدام تمایل اجتماعی را ارضاء می کند؟ منافع کدام نیروی طبقاتی را نمایندگی می کند؟ چگونه نوستالژی رایج در میان بخشی از مردم با منافع این نیروی طبقاتی پیوند می خورد؟ و سرانجام تناقضات درونی این ایدئولوژی نوستالژیک کدام است؟

 لازم به ذکر است که بخش اعظم این نوشتار، دربرگیرنده یادداشت هایی است که در دوره خیزش دیماه ۱۳۹۶ تهیه شده است. نیاز به یاری خوانندگان است تا این نوشتار از گستره و عمق کافی برخوردار شود. بی شک به پرسش گرفتن متن به تکامل این بحث یاری خواهد رساند.

 

2 – از تخریب عام تا فروپاشی خاص!

 

از زمانی که نظام سرمایه داری بر جهان غلبه یافت، در مقابله با نتایج فاجعه بار تداوم آن گرایش بازگشت به گذشته در میان بخشی از توده ها تقویت شده است. این نظام از یکسو پایه های مادی برای رهایی واقعی بشر از ستم و استثمار را مهیا  می کند. از سوی دیگر مدام "رجعت به گذشته" را در میان برخی از اهالی دامن می زند. این بخشی از کارکرد متناقض نظام سرمایه داری است.

برای نخستین بار مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست (و قبل تر از آن در کتاب ایدئولوژی آلمانی) اشکال گوناگون گذشته گرایی تحت نظام سرمایه داری را صورت بندی کرده اند. آنان نشان دادند که عده ای در مقابل ابعاد غیر قابل کنترل و غیر قابل پیش بینی فجایع گسترده و هر دم فزاینده و سریع نظام سرمایه داری در حسرت بازگشت به دورانی بسر می برند که از ثبات و آرامش نسبی برخوردار بود. مارکس و انگلس در فصل سوم «مانیفست کمونیست» اشکال گوناگون تفکرات گذشته گرا - که آن زمان اغلب لباس سوسالیسم نیز بر تن داشتند - را افشا کردند. آنان افرادی را که گرایش های خودبخودی گذشته گرایی در میان مردم را تئوریزه می کردند، بشدت مورد انتقاد قرار داده  و نشان دادند که چرا "راه حل های" پیشنهادی آنان ایده آلیستی است و نه تنها قادر نیست مصیبت های ناشی از سرمایه داری را تخفیف بخشند، بلکه عملا و در نهایت این نظام استثماری را با تمامی ستم ها و تبعیض های اجتماعی اش تقویت و بازتولید می کنند.

نظام سرمایه داری در کارکرد روزمره اش از دو طریق پایه مادی برای گذشته گرایی فراهم می کند.

یکم، از طریق تخریب شیوه های تولیدی ماقبل سرمایه داری که موجب اضمحلال و عقب نشینی همه طبقاتی می شود که درگیر چنین شیوه های تولیدی بوده اند. تخریب اقتصاد فئودالی، نیمه فئودالی و اقتصاد خرد دهقانی، از میان بردن اصناف و پیشه وران  با سلب مالکیت از تولید کنندگان مستقیم و خانه خرابی شان همراه است. اصلاحات ارضی  1342 نمونه ای برجسته و کیفی از این گونه تخریب ها در تاریخ ایران است. مناسبات کهنه و قدیمی بیرحمانه و در مدت نسبتا کوتاهی از هم گسیخته شدند، روابط فئودالی و پدرسالارانه بر هم زده شدند و به درجات گوناگون با مناسبات پولی در هم آمیخته شدند. بر پایه پیامدهای این تغییر (و در ترکیب با دیگر عوامل در سطح ملی و بین المللی) بود که بنیادگرایی اسلامی در ایران پایه گرفت و سخنگویانی چون خمینی، شریعتی و مطهری ظهور یافتند تا شعارهایی چون "بازگشت به خویش" یا بازگشت به اسلام را فرموله کنند.

دوم، نظام سرمایه داری مدام با تحولات دائمی در ابزارهای تولیدی همراه است. این امر موجب تغییر دائم در مناسبات تولید و مجموعه مناسبات اجتماعی می شود. به تعبیر «مانیفست کمونیست» تفاوت دوران سرمایه داری با نظام های ماقبل سرمایه داری، آن است که مدام با تحولات لاینقطع در تولید و تزلزل بلاانقطاع کلیه اوضاع و احوال اجتماعی و عدم اطمینان دائمی همراه است. «آنچه که تازه ساخته شده، پیش از آنکه جانی بگیرد کهنه شده است.» اما جایگزینی روشهای جدید به جای کهنه به عدم تعادل ها و بحرانهای سخت پا می دهد. انباشت سرمایه داری همواره شامل پروسه دیالکتیکی تخریب و بازسازی است. به دلیل آنارشی و رقابت حاکم بر سرمایه داری، بازسازی مدام از دل تخریب های سهمگین جلو می رود. ثمرات این بازسازی ها عمدتا نصیب اقلیت سرمایه دار و زیان های مخربش اساسا سهم توده های زحمتکش است. به همین دلیل زندگی و کار توده های کارکن مدام در معرض ورشکستگی و فروپاشی قرار می گیرد. بسیاری از آنان مجبور می شوند به کارهای فلاکت بار حاشیه ای روی آورند. فقط کافیست نگاهی به اطراف محل سکونت خود بیندازیم  و دریابیم که طی چند دهه اخیر چه شغل هایی (مشخصا در زمینه خدمات) بوجود آمده اند و بعد از مدتی از بین رفته اند. تا مفهوم "آنچه که تازه ساخته شده بیش از آنکه جانی گیرد، کهنه می شود" را درک کنیم. (۷)  

این دو شکل از تخریب در اقتصاد ایران که حول در آمد نفتی به عنوان شکلی از صدور سرمایه امپریالیستی می چرخد، نه تنها نهادینه شده، بلکه با ادغام هر چه بیشتر آن در اقتصاد جهانی بر عمق، گستره، سرعت و شدت آن ها نیز افزوده شده است. بحث بر سر این نیست که سرمایه داری صرفا  تخریب اقتصادی ببار می آورد. تخریب و بازسازی دو روی اقتصاد سرمایه داری هستند. از یکسو مشاغل و تخصص های جدید (منجمله تخصص های جدید در رابطه با شغل های قدیمی مانند تعمیر اتوموبیل و وسایل مصرفی و برقی و...)  بوجود می آید از سوی دیگر بسیاری از مشاغل سنتی یا تخصص های قدیمی از بین می روند و بی ثباتی شغلی تشدید می شود. برای مثال می توان به شاخص طول مدت ماندگاری افراد در شغل اصلی رجوع کرد. طبق بررسی میدانی وزارت کار در  سال ۱۳۹۶ در ایران بیش از نیمی از شاغلان (۲/۵۴ درصد) کمتر از ده سال در شغل اصلی خود باقی ماندند. (۸) پدیده شغل هایی که دیگر نیست و محصولاتی که دیگر در داخل تولید نمی شود به بخشی از خصیصه اقتصادی کشور بدل شده است. تا جایی که به بحث این نوشتار بر می گردد این وجه از کارکرد سرمایه داری است که مدام به افکار و ایده های نوستالژیک پا می دهد.

طی چند دهه اخیر بر ابعاد و دامنه تخریب افزوده شده است. از دوره ای که رفسنجانی سیاست تعدیل اقتصادی را در پیش گرفت، اشکال گوناگونی از خانه خرابی آغاز شد. اقتصاد روستایی بار دیگر زیر ضرب قرار گرفت و میلیونها نفر از روستاها به حاشیه شهرها رانده شدند. طی سالهای 76 – 1370 ، چهار صد هزار نفر از کانال رسمی و قانونی حکم اخراج گرفتند. (۹) صدها هزار نفر از مهاجرین روستایی و کارگران اخراجی به دستفروشی و موتورسواران معیشتی و کولبری یا شغل های بی ثباتی از این دست روی آوردند.

این سیاست که به "نئولیبرالیسم" یا به عبارت صحیح تر "جهانی سازی" معروف شده در دوران  خاتمی، احمدی نژاد و روحانی ادامه یافت. روند رو به رشد واردات کالاهای صنعتی از چین منجر به ورشکستگی و رکود در بخشهای مهمی از صنایع کشور بویژه صنایع کوچک و متوسط شد. نتایج اجتماعی این مسئله در ارتباط با کارگران، بیکار سازی های وسیع، بالاکشیدن حقوق کارگران و گسترش پدیده حقوق معوقه و بیکاری همگانی (تا 8 میلیون نفر) و گرسنگی (تا 3 میلیون نفر) بوده است.

مالی شدن اقتصاد کشور، موجب رشد بانکها و انواع و اقسام موسسات اعتباری شده است. واسطه گران و دلالان مالی با حمایت مستقیم دولت مشغول انباشت سرمایه شدند. بازی با نرخ بهره بانکی و بورس بازی و ریسک کردن به یکی از مهمترین مشخصه های اقصادی بدل شد. حباب مالی که بر فراز بنیه ضعیف تولیدی کشور شکل گرفت سرانجام در آستانه سال ۹۶ ترکید. در اثر این ترکیدن، نقدینگی های صندوق های بازنشستگی و تعاونی ها باد هوا شد و اندوخته های بسیاری از مردم بالا کشیده شد. بسیاری از اقشار فقیر اندک ذخایر خود و اقشار میانه حال بخشی از اندوخته های خود را از دست دادند. عملاً به شکل خاصی سلب مالکیت بزرگی از توده ها صورت گرفت و پدیده اجتماعی مالباختگان به وجود آمد. (۱۰)

روند تمرکز سرمایه دارانه زمین در ایران موجب خلع ید از بخش هایی از مالکیت های خرد دهقانی و خانوارهای کارگری – دهقانی شده که حداقل بخشی از معاش خود را از طریق کار کشاورزی تامین می کردند. دولت برای تامین درآمد خویش با انگشت نهادن بر یک میلیون ملک موجب تشدید بحران در مالکیت بر زمین های شهری و روستایی و دیگر منابع طبیعی شده است. طی چند ساله اخیر، نهادهای دولتی هر روز تحت عنوان "رفع تصرف اراضی ملی" سراغ زمین های مردم رفتند.

بحران مالکیت بر زمین از نظر اداری نیز با شهر نامیدن بسیاری از روستاهای کشور تشدید یافت. بنا بر این تصمیم اداری قانون ساماندهی و حمایت از تولید و عرضه مسکن برای املاک داخل حریم روستاهای بالای 20 خانوار و شهرهای زیر 25 هزار نفر (حدود 800 شهر) تصویب شده است تا وضعیت اراضی و ساختمان های فاقد سند رسمی تعیین تکلیف شود. این خود دست اندازی به منابع و امکانات این قبیل مناطق و بیرون کشیدن آنها از دست بخش هایی از اهالی روستاها و "شهر – روستا" ها بود.

علاوه بر این با شانه خالی کردن دولت از زیر بار تعهداتش در قبال کشاورزی مانند کاهش اعتبار صندوق بیمه کشاورزی و عدم پرداخت بدهی هایش در ازای خریدهای تضیمنی از کشاورزان وضعیت اسف بارتر شد. خشکسالی طبیعی و دست ساخته حاصل از سد سازی و استفاده بی رویه از آب های زیر زمینی مزید برعلت شد، امنیت آبی بر امنیت غذایی اولویت داده شد. بخش مهمی از منابع آبی کشور به بهای کاهش تولید کشاورزی به شهرها اختصاص یافت. فعالیت اقتصادی در روستاها پر هزینه و پر خطر و توان مقاومتی اقشار فقیر و میانه حال روستایی تضعیف شد.  طی سال های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۷، ۹۰۰ هزار نفر از تعداد کارکنان بخش کشاورزی کاسته شده است. ‎ بر دامنه مهاجرت ها از روستا افزوده شده و حاشیه نشینی در شهرها گسترش یافته است. به گونه ای که امروز نرخ رشد حاشیه نشینی سی برابر بیست سال پیش و به رقم 18 تا 20 میلیون نفر رسیده است. پیش بینی می شود که بزودی حدود سه میلیون نفر به دلیل فقر، روستاهای کوچک را ترک خواهند کرد و راهی شهرها خواهند شد. (۱۱)

همه این موارد به رشد غول آسای اقتصاد غیر رسمی و زیر زمینی (از کولبری و قاچاق و ...  ) منجر شده که بنا به آمارهای غیر رسمی ۶ میلیون نیروی کار با ۳۶ درصد از حجم اقتصاد ایران را به خود اختصاص داده است. اغلب شاغلین این بخش از اقتصاد از هیچ حق و بیمه ای برخوردار نیستند و به محض دچار شدن به حوادث کاری به زیر خط فقر مطلق رانده خواهند شد.

این قبیل مسائل عرصه را براکثریت اهالی روستاها و شهرهای کوچک تنگ کرد. هر کسی به طریقی موقعیتی را از دست داد. بی خانمان سازی و "چیز باختگی" به پدیده ای همگانی بدل شده است. جامعه دچار نوع جدیدی از فروپاشی اقتصادی اجتماعی گردید. این فروپاشی از برخی جهات قابل قیاس با اوایل دهه پنجاه در دوره شاه است. کارگران بیکار شده ای که به اقتصاد غیر رسمی رانده شده اند، روستائیانی که به حاشیه شهرها رانده شده اند و مالباختگانی که وسط زمین وآسمان رها گشته اند، جملگی بیان دگرگونی های سریعی است که عمدتا طی دهه اخیر رخ داده است. بدون شک افزایش قیمت بنزین در آبان ماه گذشته، یک دور دیگر بر خانه خرابی هردم فزاینده اقشار میانی و تهیدست خواهد افزود. (۱۲)

خلاصه کلام این وضعیت حاصل جهش هایی است که در جریان جهانی سازی در اقتصاد ایران انجام پذیرفته و منجر به  تغییرات مهم و تکان دهنده و ناگهانی در زندگی شمار عظیمی از مردم شده است. در حال حاضر ناامنی و بی ثباتی مشخصه زندگی اکثریت مردم است. بدون شک انعکاس این تغییرات در روبنای سیاسی فرهنگی، در مسیری ساده، یک بیک و تک خطی پیش نرفته و هر تغییر اقتصادی با پیچ و تاب های زیاد در روبنا انعکاس یافته است. بر بستر این تلاطم ها و جابجایی های بزرگ است که بخش هایی از مردم  دلتنگ دوران "خوش" گذشته شده اند. دورانی که زندگی شان حداقل از ثبات و امنیت نسبی بیشتری برخوردار بود. سر دادن شعار "چه اشتباهی کردیم که انقلاب کردیم" توسط تجمع اعتراضی بازنشستگان اصفهان درست یک ماه قبل از شروع خیزش دی ماه 96، اولین نمود  آشکار  این وضعیت روانی سیاسی جدید بود.

اینکه گذشته گرایی در جامعه ای معین بتواند فعال یا فراگیر شود یا در چه اشکالی بروز یابد، به عوامل مختلفی وابسته است. از یکسو تابع تغییرات سیاسی مهم در جامعه و جهان است، ‌از سوی دیگر به سیاست ها و حرکات آگاهانه نیروهای طبقاتی حاضر در صحنه مشروط است.

 

3 – بورژواهای تازه به دوران رسیده!

 

طی حاکمیت چهل ساله جمهوری اسلامی، تغییرات زیادی در موقعیت اقتصادی - اجتماعی و وضعیت  ایدئولوژیک، سیاسی طبقات حاکم صورت گرفته است. این تغییرات موجب ظهور قشر جدیدی از بورژوازی شده که عمدتا حاصل روند جهانی سازی است.

در طول این مدت چند تغییر مهم در سوخت و ساز بورژوازی ایران صورت گرفته است. اولا، بر گستره جغرافیایی حوزه انباشت بورژوازی بزرگ ایران افزوده شده و بطور کلی جهت گیری آن، خارجی تر (منطقه ای تر) شده است. چنین جهت گیری از اواخر دوران رژیم شاه مشهود بود. اما بحران انقلابی 57 فرصت بلند پروازی به بورژوازی ایران را نداد. بعد از اتمام جنگ ایران و عراق، همراه با توسعه بیش از پیش مناسبات سرمایه داری در ایران، از نقطه نظر اقتصادی امکانات بیشتری برای گسترش حوزه انباشت فراهم شد. تغییرات ناشی از فروپاشی بلوک شرق و شکل گیری بازارهای منطقه ای (از جمهوری های آسیایی گرفته تا کشورهای خلیج) زمینه را برای تقویت این جهت گیری فراهم کرد. پتانسیل های اقتصادی ایران در برخی زمینه ها - مانند توانایی در ایجاد تاسیسات زیرساختی، صنایع غذایی و کشاورزی – امتیاز ویژه ای در اختیار بورژوازی ایران قرار داد. موقعیتی که از پشتوانه قدرت سیاسی - نظامی نیز برخوردار است. قدرتی که به تبع جنگ ایران و عراق و خلا ناشی از سقوط نیروهای وابسته به شوروی در افغانستان و بعدها سقوط صدام و طالبان، نقش برجسته تری به خود گرفت.  

در اثر ادغام  بیشتر اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی و پیدایش اشکال جدید تقسیم کار بین المللی، فرصت بیشتری برای بورژوازی ایران فراهم آمد. می توان از نقش شرکت های مختلف تاسیساتی در برخی از کشورهای آفریقایی مانند کنیا نام برد تا واردات شیر خشک از چین به قصد تولید لبنیات در صنایع مواد غذایی با هدف فروش در بازار عراق، تا شرکت در بازار املاک دبی، تا گسترش تجارت انواع و اقسام کالاها از چین به دبی و به کردستان عراق تا جمهوری های آسیایی. سرمایه های درگیر در این عرصه ها  به شکل دولتی یا خصوصی و یا ترکیبی از این دو هستند. نهاد سپاه تحت پوشش شرکت های مختلف مسئولیت پیشبرد بسیاری از پروژه های تاسیساتی را در شراکت با بخش خصوصی یا دیگر شرکت های خارجی بر عهده دارد.

حول این پروژه ها و سرمایه گذاری ها، قشری نازک اما قدرتمندی شکل گرفته است. این قشر تازه بدوران رسیده هم شامل کارخانه داران بزرگ و متوسطی است که به درجات مختلف از رانت نفتی سود جسته اند، هم کسانی که از قبل "رانت ارضی" و سیاست شهرداری ها در تعریف "طرح تفضیلی" و تعیین "محدوده شهری" با خرید و فروش زمین و تراکم شهری و ساز و کار مسکن نفع برده اند و ناگهان سربرآورده اند. (۱۳) این قشر هر چند از نظر جمعیتی محدود است، اما از نفوذ اقتصادی – سیاسی و فرهنگی قابل توجهی برخوردار است. این قشر یک پا در بازار داخل دارد، یک پا در بازار خارج؛ هم دست در تجارت منطقه ای دارد، هم  تجارت داخلی را سامان می بخشد؛ یک پا درون جمهوری اسلامی دارد یک پا در "اپوزیسیون" آن. یک پا در فرهنگ سنتی - اسلامی دارد، یک پا در فرهنگ "مدرن -  ناسیونالیستی".

فزون بر این، اقشار جدید دیگری از مدیران، فن سالاران، مهندسان، وکلا و پزشکان در جامعه شکل گرفته که  اقلیتی از آنان به دلیل داشتن تخصص های بالا، از موقعیت رفاهی ممتازی در جامعه برخوردار شده اند. کسانی که به  "نجومی بگیران" معروف شده اند. اگر چه این اقشار روابط آشکار و غیر آشکاری با بورژوازی بزرگی که شکل گرفته دارند و از رانت های دولتی نیز سود می جویند، اما به لحاظ حجم و اندازه سرمایه و ثروت با آنان قابل قیاس نیستند. ولی کماکان پایه اجتماعی مستقیم آنان محسوب می شوند. به این معنا که موقعیت اجتماعی بورژوازی بزرگ الگوی زندگی شان است. منبع درآمدهای کلان این قشر اساسا از بازار داخلی است. اغلب خانواده های آنان در خارج از کشور سکونت دارند و از زندگی مرفه و نسبتا  فوق مرفه ای برخوردارند. بسیاری از اینان طی بیست سال اخیر پای شان به خارج از کشور رسیده و ربط چندانی به مهاجران ثروتمند قبلی - از قماش سلطنت طلبان - ندارند. 

ظهور این قشر مهاجر ثروتمند بخشی از ساز و کار جهانی سازی یعنی وسیعتر و جهانی تر شدن دامنه و عملکرد انباشت سرمایه است. یعنی ادغام هر چه بیشتر مدارهای سرمایه تولیدی، سرمایه پولی و سرمایه کالایی در جهان. در پی این تغییر و تحولات است که در ایران همچون بسیاری از کشورهای تحت سلطه با پدیده حقوقی به نام "دوتابعیتی ها" روبرو شده ایم. "دوتابعیتی" های متخصصی که نسبتا از ارج و قرب فراوان برخوردارند و امورات اقتصادی کشور بدون مشارکت آنان نمی گذرد. امروزه تحلیل طبقاتی صحیح از جامعه ایران بدون در نظر گرفتن نقش این قشر و تاثیراتش بر صف آرایی های ایدئولوژیک سیاسی و چیدمان قوای طبقاتی میسر نیست.

برخی از آمارهای قابل دسترس از اهمیت و جایگاه این اقشار به لحاظ اقتصادی خبر می دهند.  

طبق برآورد اولیه میزان سرمایه ایرانیان خارج از کشور از 1300 تا 2400 میلیارد دلار تخمین زده می شود. طبق برآوردی دیگر حجم سرمایه آنان حداقل  15 برابر بودجه سال 1399 کشور است.

بین 200 تا 400 میلیارد  دلار از سرمایه ایرانیان در آمریکا، چین و برخی از کشورهای اروپایی سرمایه گذاری شده است.

بنا به آمار رسمی میزان سرمایه گذاری ایرانیان در بازار املاک دبی در سال 2015 به یک میلیارد و 225 میلیون دلار رسیده است.

طبق آمارهای جهانی در سال 2017 ایران با صادرات 4/6 میلیارد دلاری 13 درصد از نیاز بازار کالایی عراق را تامین کرده و از این لحاظ سومین وارد کننده به عراق محسوب می شد. در سال 1395 بالای 80 درصد از لبنیات ایران به عراق صادر شده است. 

در همین سال بیش از یک میلیارد دلار از کالاهای ایرانی (مصالح ساختمانی، فرش، مواد خوراکی، وسایل برقی و محصولات بهداشتی  و...) به افغانستان صادر شده است.

بنا به گفته نماینده کرمان در مجلس شورای اسلامی، در وزارت نفت مدیرانی هستند که بالای 30 تا 40 میلیون تومان در ماه در آمد دارند. در وزارت بهداشت افرادی هستند که بالای 500 میلیون تومان در ماه درآمد داشته و عمدتا از اعضای هیئت علمی دانشگاه های علوم پزشکی هستند. درآمد 100 میلیون تومان به بالا برای این قشر امری عادی شده است. طبق ارزیابی های اولیه 7000 میلیارد تومان از فرارهای مالیاتی "نجومی بگیران" به پزشکان عمدتا متخصص اختصاص دارد. که در بهترین حالت نشاهنده یک دهم درآمد واقعی آنان است. معمولا متوسط در آمد یک پزشک در جهان سه تا چهار برابر درآمد سرانه هر کشور است. این رقم در ایران در سال 1388 ،  به 20 برابر در آمد سرانه رسیده بود.

تعداد ۴۵ هزار متخصص در بخش فناوری کامپیوتری (موسوم به صنعت رقومی) مشغول به کار هستند که حدود یک درصد از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص داده اند. «اسنپ» در ایران با 3 میلیارد تومان درآمد روزانه، یکی از پنج اپلیکیشن مهم "حمل و نقل خودروی با راننده" در جهان است که با نیم میلیون راننده خودرو و موتورسیکلت انحصار جابجایی حداقل دو میلیون مسافر در روز را دارد. (۱۴)

خلاصه کلام از صدقه سر جمهوری اسلامی، قشری از بورژوازی با پایه اجتماعی نسبتا قدرتمند عروج یافته که هر چند در برخی زمینه ها در تضاد با انحصارگری باندهای اصلی قدرت و زیاده روی های ایدئولوژی اسلامی آن قرار دارند، اما قدردان امنیت و ثباتی بوده که رژیم برای شان فراهم کرده است. آنان بودند که طی این سالها مدام هراس سوریه ای شدن را در جامعه پراکندند و در دور دوم انتخاب روحانی نقش برجسته ای در حمایت از او ایفا کردند. برای نخستین بار پایه اجتماعی این قشر در خارج از کشور در سطح نسبتا گسترده ای پشت صندوق های رای به صف شدند  و وزن سیاسی خود را به رخ همگان کشیدند.

 

۴ - از "امت اسلامی" تا "امت هخامنشی"!

 

مارکس در کتاب معروف خود به نام هجدهم برومر لویی بناپارت در مورد علت رو آوری انسانها به دوران های تاریخی گذشته می گوید: انسان‌ها با رجوع به نمادها، اسطوره ها و شخصیت های تاریخی، دنبال ایفای نقش امروز خود هستند. آنان از گذشته قرض می‌گیرند تا با لباس و زبان عاریتی نمایش جدیدی را بازی کنند. (۱۵) به تعبیر مارکس رجوع به تاریخ برای شکوه بخشیدن به مبارزات جدید است نه تکرار یا تقلید از گذشته. در این مواقع شخصیت ها بدل به اسطوره می شوند تا در خیال مردم در مورد وظایف مشخص روز بزرگنمایی شود.

تا جایی که به بخش هایی از مردم کوچه و خیابان بر می گردد، رجوع به رضا شاه بیان قسمی و خودبخودی بخشی از مطالبات امروزین شان است. آنان در طلب اقتدار، امنیت، ثبات و جدایی دین از دولت به نوستالژی دوران پهلوی اول پناه می برند. آنان رضا شاه را شخصیتی مقتدر می پندارند که توانست امنیت و ثبات سیاسی اقتصادی در جامعه برقرار کند، دست روحانیون را از سیاست گذاری های دولتی ، نظام حقوقی، عرفی و قضائیه و نظام آموزشی کوتاه کند، حجاب از سر زنان بر دارد و بطور کلی توانسته نهاد روحانیت را سر جای خود بنشاند. اینکه این تصویر تا چه اندازه واقعی است و حقایق تاریخی واقعا چه بوده اند و عملکرد واقعی رضا شاه در هر یک از زمینه های چه بوده برای مردم نقش فرعی دارد. از بغض حکومت دینی است که مردم طرف رضا شاه را گرفته اند. این تضاد و دشمنی با حکومت دینی چنان عرصه را بر همگان تنگ کرده که چشم بسیاری را بر حقایق تاریخی بسته است. آنجا که حقیقت کنار گذاشته شود، ذهن راحت تر دروغ های ساخته و پرداخته را می پذیرد و تن به اسطوره سازی های رنگارنگ می دهد. 

درست است که فروپاشی اقتصادی - اجتماعی بستر شیوع گذشته گرایی است و نوستالژی مردم نسبت به رضا شاه بیان نارضایتی از وضعیت حال است، اما مهمتر از آن بیان فقدان آرمان گرایی در جامعه نیز است. در اثر این فقدان است که بخش هایی از مردم ناچارا به نوستالژی روی می آورند. زمانی نوستالژی در جامعه ای پررنگ می شود که امید به آینده در آن کم رنگ شده باشد. به بیانی دیگر نگرانی از آینده با حسرت گذشته در هم می آمیزد. این بخشی از وضعیت کلی حاکم بر جهان امروز است. شکست انقلاب های سوسیالیستی و تضعیف جنبش کمونیستی نقش کلیدی در تقویت گذشته گرایی ایفا کرده و نباید به آن کم بها داده شود. تحلیل و تضعیف نیروهای سکولار منجمله نیروهای انقلابی و کمونیست واقعی، نقش مهمی در تقویت گذشته گرایی (در اشکال بنیادگرایی مذهبی و انواع هویت گرایی قومی و فرهنگی) در میان مردم جهان داشته است. تاثیر تحولاتی چون احیا سرمایه داری در چین سوسیالیستی بعد از مرگ مائو تسه دون در سال ۱۹۷۶ را نمی تواند نادیده گرفت. این دگرگونی طی چند دهه اخیر، تاثیر منفی عمیقی بر اذهان توده ها بجا گذاشته است. به این معنی که احساس موجود در میان بسیاری از ستمدیدگان سراسر دنیا نسبت به انقلاب سوسیالیستی به مثابه تنها راه رهایی از وضعیت فلاکت بار موجود تضعیف شده است. تاریخا بر این بستر بود که بنیادگرایی دینی در جهان، خصوصا در ایران و منطقه خاورمیانه عروج یافت. (۱۶) تا زمانی که معضل فقدان آلترناتیو انقلابی در جامعه حل نشود، شاهد ظهور چنین عقب گردهایی در اشکال گوناگون خواهیم بود. این فاکتور کلیدی در ترکیب با عوامل اقتصادی اجتماعی پیش گفته شده وضعیتی را به وجود آورده است که بخش هایی از مردم در عرصه افق و دورنما به راه حل های ساده و دم دستی روی آورند. 

اما رشد نوستالژی در میان بخش هایی از مردم امری درون زاد نیست. غالبا می گویند "مردم طرفدار رضا شاه شده اند" به جای اینکه بگویند "مردم را طرفدار رضا شاه کرده اند". همان گونه که زمانی جوانان دهه هفتاد شمسی می گفتند "خاتمی را ما انتخاب کردیم" به جای اینکه بگویند، دیگران گزینه خاتمی را جلوی روی شان قرار داده اند. مارکس بر این حقیقت بنیادین نیز انگشت نهاد که افکار و ایده های حاکم بر یک جامعه افکار و ایده های طبقه حاکم است. اما در جامعه سرمایه داری این حقیقت شکل وارونه ای به خود می گیرد. در این نظام به قول شاعر کمونیست آلمانی برتولد برشت "در پشت هر قاعده ای فریبی نهفته است." فریب و خود فریبی است که ظاهر انتخاب آگاهانه بخود می گیرد. توهمات مردم در عرصه سیاست بر این حلقه ناپیدا استوار است.

رضا شاه اسطوره نبود. صاحبان قدرت و سرمایه و رسانه از او اسطوره ساختند و این اسطوره را فراگیر کردند. کلیه ایدئولوژی ها گذشته گرا در نظام گفتمانی خویش نیاز به اسطوره هایی دارند تا به خود انسجام بخشند. زیرا با تکیه به اسطوره بهتر قادر خواهند شد، تضادهای واقعی را پنهان کنند و عناصر ناهمگون و ناهمساز را کنار هم بچسبانند؛ رمز و راز و کنایه و تفسیر را جایگزین گفتار رک و صریح و روشن و مستدل علمی کنند و به انسان هایی که اسیر ناتوانی در مقابله با خطرات حال و آینده نامعلوم هستند، حس رضایت قلابی دهند و در نهایت برای مشروعیت بخشیدن به اعمال خود و توجیه اش از آن سود جویند. (۱۷)

اسطوره سازی از رضا شاه را باید بر بستر بحران ایدئولوژیکی قرار داد که جمهوری اسلامی در دهه اخیر دچارش شده است. پس از وقایع سال ۱۳۸۸ عیان شد که ایدئولوژی اسلامی دیگر کارآیی خود را در متحد کردن صفوف طبقات حاکم و تحمیق محکومان از دست داده است. این امر ضرورت بازنگری و بازسازی ایدئولوژی حاکم را در دستور کار طبقات حاکم قرار داد. (۱۸) از مدتها قبل - بویژه در دهه هفتاد شمسی - از درون و بیرون جمهوری اسلامی نیروهای نسبتا سازمان یافته ای به فکر افتاده بودند که چگونه می توان بر بحران ها – بویژه بحران مشروعیت ایدئولوژیک - فائق آیند و دستگاه دولتی کارآمدتری را سازمان دهند تا هم بتواند اتحاد و انسجام بالایی ها را حفظ کنند، هم پائینی ها را مهار کرده و برخی مشکلات رابطه با دولت آمریکا را حل نمایند. بی جهت نیست که از مقطعی پروژه ادغام "اسلامیت" با "ایرانیت" کلید خورد. گامهای اولیه و ناپیگیری که اصلاح طلبان در این زمینه برداشتند توسط احمدی نژاد تکمیل شد. در واقع باند احمدی نژاد به عنوان شاخه ای از نوبنیادگرایان اسلامی (۱۹)  بود که پر و بال ایرانیت  و "کوروش پرستی" (۲۰) را گرفت و آن را به اوج رساند. باند او دریافت که دیگر اسلام جایگاه خود را به عنوان ایدئولوژی انسجام بخش و وحدت بخش در حکومت از دست داده و نیاز به ادغام اسطوره های جدید در اسلام  برای بقای حکومت است. "کوروش پرستی" این باند، راه را بر هواخواهی از عظمت تاریخ سلطنتی ایران در فضای سیاسی جدید گشود. بر بستر اسطوره کورش بود که رضا خان از گور برون افتاد.

مضاف بر این، احمدی نژاد اهمیت اقشار جدید تازه به دوران رسیده را دریافت. او بیش از هر رئیس جمهوری تلاش کرد روابط حسنه ای با مهاجران ثروتمند خارج از ایران برقرار کند. هر چند وی در این زمینه چندان موفق نشد ولی راه را برای ورودشان به عرصه سیاست هموارتر کرد. این اقشار نیز به نوبه خود بر فضای کورش پرستی دمیدند. نشان فَروهَر بر گردن آویختند و همزمان علیرغم اینکه چندان پای بند ارزش های اسلامی نبودند از بلندپروازی های منطقه ای جمهوری اسلامی تحت لوای هلال شیعی دفاع کردند؛ سردار قاسم سلیمانی را رستم و آریو برزن زمانه دانستند و سرانجام برای انتخاب روحانی کف زدند و پیروزی برجام را جشن گرفتند. اما زمانی که کشتی روحانی به گل نشست، برجام نافرجام ماند و بحران های پی درپی ظهور کرد و ناتوانی های جمهوری اسلامی در کنترل امور بویژه بحران مشروعیت ایدئولوژیک آن بیش از هر زمان دیگری عیان شد. این اقشار جدید تازه به دوران رسیده در درون و بیرون از حکومت و در داخل و خارج از کشور به تکاپو افتاده تا راه چاره ای یابند، به امید آنکه بتوانند رخت ایدئولوژیک جدیدی برای پیکر فرسوده دولت ارتجاعی بدوزند و به جای پان اسلامیسم هویت جدیدی دست و پا کنند.

عملا عوامل زیادی در عرصه سیاست و فرهنگ، تاریخ و سنت دست به دست هم دادند، تضادها و منافع گوناگونی با یک دیگر تلاقی کردند تا پیوند میان اسلامیت و ایرانیت در قالب ایدئولوژی جدید «کوروش – رضا پرستی» خود را به عرصه ظهور رساند. می بایست مسیر پر و پیچ و خم و از قبل تعیین نشده ای طی می شد تا نیروهای سیاسی منتسب به اقشار تازه به دوران رسیده، فعالانه پرچمدار این شکل جدید از  ایدئولوژی شوند. ایدئولوژی ملی گرای فاشیستی که هدفش قرار گرفتن در راس سلسله مراتب قدرت بوده و مشخصه اصلی اش تحقیر زحمتکشان، مردسالاری، شوونیسم آریایی، عرب ستیزی، افغان ستیزی و نوکر صفتی در مقابل قدرت های بزرگ در شرایط کنونی ایران و جهان است. ایدئولوژی که بازنمود حرص و آز اقشاری است که امید دارند در جابجایی های قدرت در آینده خود را بالا کشند و همچون پیروان خمینی به واسطه سرنگونی شاه  در باز توزیع رانت ها و ثروت های جامعه سهمی بدست آورند و به این معنا "ایران را بازپس گیرند".  

البته میان کسانی که این ایدئولوژی "جدید" را خلق و فراگیر کرده با کسانی که مخاطب آن قرار گرفته و آن را پذیرا شدند باید تفاوت گذاشت. واقعیت دارد که حول شعار "رضا شاه، روحت شاد" عملا حلقه اتصال ایدئولوژیکی شکل گرفته و گرایشات سیاسی متفاوت با نیازهای روحی مشترک تلاقی کرده است. اما نباید این حقیقت را فراموش کرد که اساسا توسط صاحبان قدرت بر اسطوره و نوستالژی رضا شاه دمیده شده تا همچون مخدری در میان بخشی از مردم عمل کند. نوستالژی که "بی مایگی و فقر حال" را با "پرمایگی و غنای گذشته" می پوشاند. بر باستان گرایی ایرانی  می دمد تا "بازگشت به خویش" جدیدی رواج داده شود. دلتنگی نسبت به گذشته افسانه ای را افزون می کند تا افق دید و توقعات سیاسی مردم کاهش یابد. این ایدئولوژی مانند اغلب نوستالژی های ناسیونالیستی، مانع از روگردانی کامل مردم از دستگاه دولتی به عنوان اصلی ترین حافظ  "ملت و نظم جامعه" می شود. قبل از اینکه به تناقضات این تقاطع ایدئولوژیک سیاسی پرداخته شود، نیاز است به یک فاکتور بین المللی مهم که فضای مساعدی برای رشد این شکل از ایدئولوژی فراهم کرده، اشاره کنیم.

قدرت گیری ترامپ در امریکا، صرفا موجب تقویت جناح های راست محافظه کار در صحنه سیاسی جهان نشد. ایدئولوژی فاشیستی ترامپ، فضا را برای رشد و افزایش انواع و اقسام ایدئولوژی های پوپولیستی، ناسیونالیستی و مشخصا فاشیستی فراهم کرده است. تلاش آگاهانه و سازمان یافته ای از سوی دار و دسته ترامپ در جریان است تا این قبیل ایدئولوژی ها در گوشه و کنار جهان تقویت شود. همانطور که آریایی گری در عصر رضاخان با عروج فاشیسم هیتلری همراه بود. امروزه نیز نمی توان ظهور این قبیل ایدئولوژی ها را از شیوع انواع ایدئولوژی های فاشیستی و ارتجاعی که با انتخاب ترامپ قدرت گرفته، جدا کرد. ایده های ارتجاعی که بر موج هراس مردم سوارشده، مدعی ترسیم دورنمای متفاوتی اند تا بر ترس مردم از ناامنی و بی ثباتی و بی آیندگی فائق آیند. ایدئولوژی هایی که وعده تغییرات بزرگ مبنی بر آرزوهای بزرگ عوامفریبانه می دهند تا مردم را قانع کنند که تحت این یا آن اوضاع مشخص از مطالبات واقعی خود دست بشویند و برای اهداف کلی تر و تغییرات بزرگتر مد نظر آنان فداکاری کنند. این جنبه است که به اسطوره هایی چون کوروش و رضا شاه در اوضاع بی ثبات کنونی منطقه بار خطرناک می دهد. زیرا براحتی می تواند مردم را  گوشت دم توپ درگیری های ملی و قومی در داخل کشور و جنگ های ارتجاعی در خارج کند و بپای دین و وطن هر "ناهموطنی" را سر ببرد.

 

5 – "افقی" وحدت بخش؛ اما متناقض!

 

تار و پود گلیم ایدئولوژیکی که حول نوستالژی رضاشاه بافته شده، نه مستحکم است نه بادوام. زیرا با تناقضات بی شماری همراه است. خاص ترین تناقض و برجسته ترین ضعف این ایدئولوژی در نقطه قوت ظاهری آن نهان است؛ درست در نقطه ای که قرار است مردم را حول جدایی دین از دولت به برنامه های سیاسی خود متصل کند. نه تنها میراث رضا شاه در این زمینه دوگانه است. (۲۱) ‌بلکه امیال واقعی کسانی که از رضا شاه اسطوره ساخته اند نیز در این زمینه متفاوت است. آنان از نظر سیاسی هم نیم نگاهی به جمهوری اسلامی و تحولات درونی آن دارند، هم نیم نگاهی به اپوزیسیون مورد حمایت آمریکا. آنان هم به روی اصلاح طلبان حکومتی و بخشا احمدی نژاد حساب باز کرده اند هم رضا پهلوی. برای همین هنوز بطور قطع تصمیم نگرفته اند که پشت کدام نیرو و شخصیت سیاسی حاضر در صحنه صف بکشند. آنان می دانند که از نظر عینی در موقعیتی نیستند که بتوانند بدون تشکیل ائتلافی با جناح هایی از درون جمهور اسلامی به قدرت دست یابند. از همین رو مجبورند به درجات مختلف و تحت عناوین گوناگون به اسلامیت دولت آتی نیز رضایت دهند. از این زاویه است که به توجیه سازش هایی که رضا شاه برای به قدرت رسیدن خویش با روحانیت کرده می پردازند.‌ اگر زمانی روحانیت توانست رضاخان را قانع کند که تاج شاهی سرکند، این بار نیز نیازهای ائتلاف های سیاسی آتی برای اداره دستگاه دولتی، می تواند دلیل محکمی برای حفظ وزنه اسلامیت باشد. در این میان نیاز به تحمیق همیشگی مردم بواسطه دین نیز جای خود دارد. تاریخ منطقه خاورمیانه و تحولات سیاسی آن نشانگر این است که قدرت های امپریالیستی همواره برای حفظ نظم موجود بر اسلام تکیه زده اند. حتی در سکولارترین حکومت ها، از ایدئولوژی اسلامی سود جسته اند. بر این بستر تاریخی و سیاسی است که امثال رضا پهلوی و اعوان و انصارش هراز چندگاهی پیام های فدایت شوم برای سرداران اسلام و پاسداران جمهوری اسلامی ارسال می دارند.

مدافعان ایدئولوژی "کورش – رضا پرستی" نقد دین را از نقد دولت جدا می کنند. زیرا منفعت شان در حفظ دستگاه دولتی ارتجاعی است که به درجات مختلف به دین نیاز دارد. آنان این گونه وانمود می کنند که دین، دولت را به خدمت گرفته و حتی موجب تضعیف خودش شده و برای نجات دین هم که شده باید آن را از دولت جدا کرد. حال آنکه رابطه دوجانبه ای میان نهاد دین و دولت در طول تاریخ ایران موجود بوده و هست. دین حتی زمانی که عنصر مسلط در ایدئولوژی حاکم نبود، نقش محوری در حفظ سلطه طبقاتی داشته است. نهاد دین و دولت همچون دو برادر دو قلو نمی توانند به تنهایی دوام آورند. علیرغم تداوم تنش میان نهاد دین و دولت، بورژوازی ایران بدون تکیه به دین قادر به حفظ نظم جامعه نیست. اشتیاق مردم در بدور انداختن تام و تمام سلطه دین بر جامعه، در تضاد با تمایلات و خواست های واقعی بورژواهای تازه به دوران رسیده قرار دارد. این تضاد عرصه امکانی است که ترک ها و شکاف های ایدئولوژی آنان بروز می یابد.  

این ایدئولوژی در زمینه های دیگری چون  – تمامیت بخشی، ایجاد همبستگی اجتماعی و دادن انگیزه برای عمل – با مشکلات اساسی روبرو است.

در جامعه طبقاتی هر ایدئولوژی که مدعی کسب قدرت سیاسی است، نه تنها باید مواضع خود را در مقابل دیگر ایدئولوژی ها تعریف کند بلکه باید برتری خود را نیز ثابت نماید. باید نشان دهد که ایدئولوژی اش قادر به تمامیت بخشی است و می تواند همه چیز را دربر گیرد و هر آنچه که هست را توضیح دهد. ایدئولوژی های اصلی در جامعه برای فتح اذهان مجبورند نظریات خود را جهانشمول اعلام کنند. بر پایه این کلیت بخشی یا جهانشمولی است که می توانند خود را به مثابه آلترناتیو توجیه کرده، استراتژی های سیاسی خود را خردمندانه جلوه دهند و در مبارزه طبقاتی صف آرایی نمایند. تناقض درونی ساختار ایدئولوژی ناسیونالیستی "کوروش – رضا پرستی" مانع از انجام این مهم می شود. این ایدئولوژی دنبال هویت تمدنی، نژادی، فرهنگی، سرزمینی، زبانی ناب و خالص است و داعیه یکپارچگی فرهنگ و ملتی دارد که از واقعیت تاریخی برخوردار نیست. (22) این ایدئولوژی مجبور است بر تمامی تفاوت ها و تضادهای واقعی چون تضادهای طبقاتی، جنسیتی و ملیتی و فرهنگی درون جامعه خط بطلان کشد، تا انسجام خود را حفظ کند. جهانشمولی این ایدئولوژی مانند تمامی ایدئولوژی های بورژوایی از عينيت برخوردار نبوده و منطبق بر واقعيت مادی جامعه و جهان نيست. این ناهمخوانی با واقعیت آن را از درون درهم شکننده می کند. (23)

البته این ایدئولوژی می تواند در کنار سایر عوامل (چون زور و سرکوب دولتی و حمایت امپریالیستی) در بازتولید روابط تولیدی استثمارگرایانه و روابط اجتماعی ستمگرانه از خود کارآیی نشان دهد و به حفظ و بازتولید مشروعیت نهادهای ایدئولوژیک مستقر و هویت مخاطبان خویش یاری رساند. اما در زمینه ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی با مشکلات جدی روبروست. همان عواملی که به ظاهر در خدمت حفظ و تقویت هم بستگی اجتماعی است، یعنی اتحاد همه زیر یک پرچم واحد، به اختلال و اغتشاش در همبستگی عامه مردم منجر می شود. این ایدئولوژی پاسخی برای گسل های اصلی درون جامعه ندارد. از زاویه گسل ملی، ایدئولوژی ناسیونالیستی فارس محور، مجبور است در پی حذف حواشی و تقویت مرکز بر آید. از این زاویه حتی برای بورژوازی ملل تحت ستم جذابیتی نخواهد داشت. برای مقابله با فرودستی نهادینه شده زنان در جامعه راه چاره ای نخواهد داشت، مگر جرح و تعدیلاتی در حجاب اسلامی. قادر نیست مدعی ارائه راه حل برای رفع بحران اقتصادی باشد. مجبور است حل معضل فقر را به ایجاد روابط آشتی جویانه با قدرت های امپریالیستی و قبول سلطه بیشتر آنان بر اقتصاد و سیاست کشور حواله دهد. امری که پیشاپیش نتایج وخیمش برای اکثریت مردم دنیا و منطقه آشکار شده است. طرفداران این ایدئولوژی از یکسو بر ناسیونالیسم هویت طلب و تهاجمی و توسعه طلب  تاکید دارند، از سوی دیگر دنبال تحکیم سلطه امپریالیستی بر کشورند. این امر نیز مانع اتحاد و همبستگی آنان با اقشاری (هر چند محدود اما تاثیر گذار) می شود که از زاویه ناسیونالیسم نسبتا ترقی خواهانه، مخالفت هایی با سلطه امپریالیسم دارند. از زاویه آزادی های سیاسی، عنصر قدرتمند شوونیستی و نخبه گرایانه آن، پیشاپیش راه را برای برقراری دیکتاتوری طبقاتی به شکل فاشیستی باز می کند و در بهترین حالت روکشی دمکراتیک نازکی بر دیکتاتوری عریان خواهد کشید.

این ایدئولوژی از زاویه انگیزه و امید بخشیدن به پیروان خود و به میدان عمل کشاندن شان نیز دچار محدودیت های جدی است. نه صرفا از این زاویه که به خاطر اهداف محدود و حقیر تاریخی قادر نیست امیدی بیافریند. یا قادر نیست پاسخی عقلایی برای شکست تاریخی سلطنت در انقلاب ۵۷ دست و پا کند. یا به دلیل گذشته گرایی و توهمی که در ذاتش است، شور و اشتیاقی ایجاد کند. با این همه بارها در تاریخ مشاهده شد که عقب مانده ترین و گذشته گراترین ایدئولوژی ها چگونه در میان پیروانشان شور آفریدند و بهترین های جامعه را سرکوب کردند.  

این ایدئولوژی ناتوان از ترسیم چشم اندازی است که ارزش ایثار و فداکاری داشته باشد. بُعد ارزشی آن از استحکام برخوردار نیست. بویژه زمانی که ارزش های جهان شمول بورژوازی امپریالیستی مبنی بر حقوق بشر و توسعه و پیشرفت اقتصادی و تاریخی، فردگرایی افراطی و فرهنگ مصرفی خود در معرض بحران جدی قرار دارد. پیشرفت های اقتصادی مدام برشکاف و نابرابری میان انسان ها افزوده است  و غارت مدام طبیعت و نابودی محیط زیست محدودیت های پیشرفت تاریخی سرمایه داری را روشن کرده است.  

از زاویه هدف عملی کسب قدرت سیاسی نیز این ایدئولوژی از صلابت و استقلال عمل برخوردار نیست. زیرا عمدتا یا به دنبال متحد شدن با جناح هایی از درون جمهوری اسلامی یا به دنبال کسب حمایت سیاسی نطامی مستقیم امپریالیسم آمریکا است. (یا ترکیبی از هردو) به این دلیل هنوز قادر نیست دورنمایی از نقش مستقل خود به عنوان راهبر جامعه بروز دهد. بالا و پایین رفتن روحیه رضا پهلوی و پیروانش در خارج از کشور و تعریف و تمجید یا  لعن و نفرین های مدام شان نسبت به یک دیگر یا نسبت به ترامپ شاخصی از محدودیت های ایدئولوژی است که فعلا نه می تواند انگیزه عملی به کسی دهد، نه توجیه کننده عملی باشد.

همه این ضعفهای ذاتی و استراتژیک می تواند برای خنثی کردن و به شکست کشاندن این ایدئولوژی ارتجاعی مورد استفاده قرار گیرد. به شرطی که کمونیست ها به وظایف خود در این عرصه واقف باشند. آشغال تا زمانی که آگاهانه جارو نشود، روی فرش باقی می ماند. باید به نبرد ایدئولوژی ها در جامعه توجه کافی و وافی کرد. نمی توان مقابله با این ايدئولوژی را به طرح چند خواست و مطالبه اقتصادی یا چند افشاگری سیاسی یا افشاگری از اعمال ضد دمکراتیک رضا شاه و محمد رضا شاه و هواداران رضا پهلوی تقلیل داد.

مسسله اساسی این است که مردم ایران همانند دیگر بخش های جهان نیاز به افق و دورنمایی دارند که به رهایی بشریت منجر شود. در عصر کنونی تنها ایدئولوژی کمونیستی می تواند به این نیاز پاسخ دهد. بدون به میدان آوردن علم و ایدئولوژی کمونیستی در صحنه نبرد، تمامی فداکاری ها و دستاوردهای مبارزاتی مردم به هدر خواهد رفت. کمونیست های ایران شانس آن را دارند که با تکیه به پیشرفته ترین دستاوردهای این علم که امروزه در سنتز نوین کمونیسم فشرده شده، به مصاف تمامی ایدئولوژی های رقیب رفته و ورشکستگی تاریخی آنها را برای مردم به طریقي زنده و دیالکتیکی و تیز و روشن اثبات کنند. کم بهایی جنبش کمونیستی به مبارزه با ايدئولوژی بنیادگرایانه دینی خمینی در سال ۵۷ فاجعه آفرید و زندگی مردم ایران و منطقه خاورمیانه و حتی جهان را با تراژدی بزرگی روبرو کرد. حاشا که دوباره چنین شود!

 

منابع و توضیحات

 

۱ - یکی از رفقای به گوشه رانده شده که در تظاهرات های اخیر نیز فعال بوده، نوشته بود که کمونیستها به خاطر خطاهایی که در انقلاب های قرن بیستم مرتکب شدند، چندان خوشنام نیستند. پاسخ اولیه ام این بود که قیاس عمیقا نادرستی است. کمونیست ها هر خطایی کرده باشند از سلطنت طلبان که "بدنام تر" نیستند. آنان خطاهای استالین را به رخ می کشند، خطای فردی که در حال ایستادگی در مقابل کسانی بود که کلیه مصائب و فجایع جهان را سازمان داده بودند. آنان فراموش می کنند در همان دوره قهرمان شان رضا خان، به پیروزی هیتلر امید بسته بود. هیتلری که مسبب اصلی قتل ۴۴ میلیون انسان در جریان جنگ جهانی دوم بود. وانگهی مگر کم جنایت و خیانت به نام شاهان در تاریخ ایران و جهان صورت گرفته است. مگر این شاهان عالم نبودند که شورش مردم علیه خود و سلطنت را شورش علیه خدا و نظم مقدر می دانستند. مگر مردم سراسر جهان نبودند که با مبارزات و فداکاری های خود مهر باطل بر "حق الهی شاهان" و "فرّه ایزدی" زدند و مشروعیت این تفکر را زیر سوال بردند. مگر همین سلطنت طلبان دستگاه دولتی شان را که بر پایه ظلم و ستم و استثمار بنا شده بود از طریق سران ارتش شاهنشاهی دو دستی تقدیم خمینی نکردند. آنان امروز می خواهند همان دستگاه دولتی به مراتب جنایتکارتر و کارآمدتر را در همراهی با "پاسداران و بسیجیان میهن دوست" دوباره باز پس گیرند. مگر امروز تمامی "اقتصاددانان متخصص" سلطنت طلب آشکارا مدافع افزایش قیمت بنزین و انواع و اقسام طرحهای موسوم به تعدیل اقتصادی در ایران نیستند. 

کمونیستها باید شجاعانه چنین حقایقی را افشا نموده و با مخالفین دروغ پرداز تند و تیز برخورد کنند. این تندی بخشی از مبارزه برای مردم است. در غیر این صورت یک بار دیگر فداکاری مردم به هدر خواهد رفت.

 

2-  در آثار حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران شاهد چنین تبلیغاتی علیه سلطنت طلبان هستیم.

حزب کمونیست کارگری مدام بر موقتی و نمایشی بودن تشکلات نوظهور سلطت طلبان تاکید می کند. این حزب به فروپاشی آنها بر اثر اختلافات درونی امید بسته است. البته این امر قبل از اینکه بیان برآورد واقعی از توان سلطنت طلبان باشد، پوششی برای کم اهمیت نشان دادن خطر سلطنت طلبان و توجیه اتحاد عمل های تاکتیکی شان با این نیرو است. افق دید محدود رهبران حزب کمونیست کارگری مانع از آن می شود که متوجه نقش قدرت امپریالیستی چون آمریکا در متحد کردن جناح های مختلف بورژوازی باشد. فزون بر این، شگرد بورژوایی ایجاد تشکل های یک شبه "واقعی یا غیر واقعی" توسط سلطنت طلبان بیشتر به کار اعلام حضور در صحنه سیاسی می آید. کافیست رهبران حزب کمونیست کارگری نگاهی به سبک کار بورژوایی خود نیز بیندازند و انواع و اقسام تشکلات توخالی که صرفا برای تبلیغات ساخته اند را برشمارند.

 

3 – برای آشنایی با این قبیل نظرات به مجله میهن شماره 24، آذر و دی 1397 تحت عنوان «بازگشت سلطنت؛ توهم یا واقعیت» رجوع شود. در این شماره دیدگاه "ملیون"، "ملی – مذهبی" ها و برخی اکثریتی ها سابق و امروزی انعکاس یافته است.  

 

4 – برای مثال می توان به مقاله ای تحت عنوان «به کوری چشمِتون، رضا شاه هم تو ماهه» در شماره 92 نشریه آتش، رجوع کرد. این مقاله علیرغم موضع گیری صحیح، فاقد تحلیل طبقاتی از ظهور نوستالژی رضا شاه در جامعه است و صرفا به شمردن برخی فاکت ها و مشاهدات اکتفا می کند. رویکرد علمی ایجاب می کند که از سطح شواهد و فاکت های تجربی گذر کنیم و در پس حرکت مشهود و ظاهری،  حرکت درونی و واقعی را بازشناسیم.  باید همواره در تحلیل سیاسی، تحلیل طبقاتی را نقطه عزیمت قرار داد. زیرا هر نگرشی انعکاس جهان بینی این یا آن طبقه معین است.  

 

5 – یوسف اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در سخنرانی کوتاهی ضمن انتقاد از جمهوری اسلامی، توده های مردم را مورد عتاب و خطاب قرار داده و آنان را به دلیل تکیه بر "تجربه بلاواسطه روزمره" محکوم می کند. ایشان فراموش می کنند که در جامعه ای که توسط تضادهای آنتاگونیستی طبقاتی منشعب شده، ایدئولوژی صرفا عوامفریبی و دروغ نیست بلکه پدیده ای عینی است که در میان مردم شکل می گیرد و تجربه زندگی شان را تشریح و بازنمایی می کند. ظهور نوستالژی نسبت به رضا شاه صرفا امری دروغین و ناشی از هیاهوی تبلیغاتی نیست. هر چند دروغ و تبلیغات نیز در آن هست. این نوستالژی مانند هر ایدئولوژی از وضعیتی خاص سربرآورده تا هم این وضعیت را تشریح کند هم تضادهایش را پنهان سازد. نقد این نوستالژی بدون نقد وضعیت اقتصادی – اجتماعی حاکم، بدون نقد فتیشیسم کالایی  سرمایه داری (نه صرفا نقد نئولیبرالیسم به عنوان سیاستی اقتصادی) نقدی بی ثمر است. وانگهی مردم را به دلیل منطق قیاسی که به کار می برند، نمی توان محکوم کرد. مردم نمی توانند خود را با فردایی که هنوز ندیده اند، مقایسه کنند؛ اگر در میان روشنفکران جامعه کسانی نباشند که آینده ای کیفیتا متفاوت را نوید دهند و بر مبنای درس ها و دستاوردهای تجارب انقلاب های سوسیالیستی قرن بیستم مختصات این آینده را ترسیم کنند چگونه می توان مردم را از تکیه به "تجربه بلاواسطه روزمره" بر حذر داشت. خوبست آقای اباذری از این زاویه نگاهی به خود اندازد، بویژه زمانی که سربزنگاه های تاریخی دانشجویان را از هر حرکت انقلابی و رادیکال می ترساند.  

 

6 – رجوع شود به نوشتار «آیا رضا شاه شخصیتی ملی بود؟» - امید بهرنگ ، اسفند 1397

 

7 – برای آشنایی با نظرات مارکس و انگلس در این زمینه رجوع شود به «مانیفست کمونیست» – ترجمه اداره نشریات زبان های خارجی پکن، 1975، صفحات 40 – 39 و فصل سوم آن به نام «ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی» صفحات 86 – 70

 

8 - نتایج بررسی‌ میدانی وزارت کار طی سال ۱۳۹۶ حاکی از آن است که از 4/23 میلیون نفر شاغل در ایران، طول مدت اشتغال در شغل اصلی برای بیش از 7/12 میلیون نفر از شاغلان که حدود 2/54 درصد را شامل می ‌شود، کمتر از ۱۰ سال و طول مدت اشتغال در شغل اصلی برای حدود 8/5 میلیون نفر از شاغلان بین ۱۰ تا ۲۰ سال است؛ این در حالی است که برای سه میلیون نفر از شاغلان ایرانی طول مدت اشتغال در شغل اصلی ۲۰ تا ۳۰ سال و تنها برای 8/1میلیون نفر بیش از ۳۰ سال بوده است.

https://www.yjc.ir/fa/news/6686758

 

9 – به نقل از کتاب «زندگی روزمره تهی دستان شهری» اثر علیرضا صادقی، انتشارات آگاه، 1397. صفحه 50 برگرفته از «اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری» اثر فرشاد مومنی (تهران، نقش و نگار 1386 )

 

10 – استفاده از مفهوم سلب مالکیت به احتیاط و دقت نظری بیشتری نیاز دارد. برخی کاهش درآمد مردم یا مصادره پس اندازشان را نوعی سلب مالکیت می دانند. آنان برای اثبات نظرشان در این زمینه به دیوید هاروی اقتصاددان و مدرس کتاب کاپیتال مارکس رجوع می دهند. هاروی با ارائه تز "انباشت سرمایه از طریق سلب مالکیت"، به نوعی تئوری پایه ای مارکس در مورد سلب مالکیت توده ها را تحریف و معوج می کند. هر گونه ورشکستگی یا  پایین آوردن سطح زندگی توده ها و  مصادره مسکن یا فضاهای شهری از جانب سرمایه داران را نوعی سلب مالکیت قلمداد می کند. در صورتی که منظور مارکس از سلب مالکیت، تاریخا سلب مالکیت تولید کنندگان مستقیم از ابزار تولید بوده است. مانند سلب مالکیت از دهقانان، پیشه وران و اصناف. درست است امروزه ما شاهد خانه خرابی وسیع توده ها در اثر تناقضات ساختاری بویژه در حیطه گردش سرمایه هستیم. مانند این که یک شبه پس اندازهای مردم دود می شود و به هوا می رود، مسکن شان در اثر قرض مصادره می شود، حقوق های معوقه بالا کشیده می شود، صندوق مالی بازنشستگان ملاخور می شود و ... اما اینها را نمی توان با خلع ید یا سلب مالکیتی که مارکس از آن صحبت کرد، مترادف دانست.

البته برخی از اشکال مصادره درآمدها به شکلی غیر مستقیم و تا حدی می تواند مفهوم سلب مالکیت از ابزار تولید (به عبارت دقیق تر وسیله تامین معاش) را در برداشته باشد. بالا کشیدن اندوخته های مردم به لحاظ عینی، بخشی از اهالی را پرولتریزه می کند. دیگر نه آن خانواده فقیر می تواند چند میلیون تومان ذخیره خود را صرف خرید موتورسیکلتی کند تا جوان بیکارش به کاری جزئی بپردازد، نه آن خانواده کمتر فقیر می تواند چند ده میلیون تومان ذخیره خود را به اتومبیلی بدل کند تا فرزند تحصیلکرده اش مسافر کشی کند. برای مثال مصادره مالکیت 60 هزار موتورسیکلت به نفع دولت در آذر ماه 1390، بی شک به معنای بی خانمان سازی بخشی از موتورسواران معیشتی است. (روزنامه شرق 30 آذر 1390، درج شده در کتاب تهی دستان شهری اثر علیرضا صادقی)

هاروی  می خواهد مفهوم سلب مالکیت توسط سرمایه مالی را به حیطه های گردش سرمایه بسط دهد. این امر از این زاویه که نارضایتی و مقاومت توده ها چه اشکال جدیدی به خود می گیرند مهم است. اما موجب می شود تا نتایج نادرستی بویژه در زمینه راه حل به بار آید. با این منطق تئوریک، مقابله با سرمایه داری به مقابله با اثرات بحران سرمایه داری تقلیل می یابد و مبارزه طبقاتی به مبارزه در حیطه توزیع تنزل پیدا می کند. در صورتی که بدون سرنگونی مناسبات تولیدی سرمایه دارانه که در قلبش در هم شکستن انحصار و کنترل مالکیت سرمایه داران بر ابزار تولید است، نمی توان به معنای واقعی از این نظام خلاصی یافت.

 

11 – رجوع شود به مصاحبه روزنامه شرق با کمال اطهاری تحت عنوان «واکاوی نقش حاشیه‌ نشینی در حوادث اخیر: اعتراضات از «تله فضایی فقر» بیرون زد» 12 آذر 1398

 

12 – این جوانب پیش تر در نوشتار «اقتصاد سیاسی شورش» - امید بهرنگ ، 1397  مورد بررسی قرار گرفته اند.  

 

13 – بخشی از تازه به دوران رسیده ها با استفاده از رانت ارضی به ویژه زمین های داخل محدوده شهری و رانت ایجاد شده از فروش تراکم، ثروتمند شده اند. طبق آمار، طی سالهای 1370 تا 1387 فقط سهم رانت ایجاد شده از فروش تراکم از 6 0 / 1 % تولید ناخالص ملی به 4 / 4 % تولید ناخالص ملی رسید. (به نقل از کتاب «زندگی روزمره تهیدستان شهری» - صفحه 51) 

برای بحث بیشتر در این زمینه رجوع شود به سخنرانی ناصر فکوهی در سمینار «خوانش اجتماعی انقلاب اسلامی در چهل سالگی» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران. ناصر فکوهی نشان می دهد چگونه رانت زمین شهری در تهران به ویژه از دوران شهرداری کرباسچی اهمیت زیادی پیدا کرده است. طرح های تفضیلی و تعیین محدوده شهری و بخشش زمین نقش بسزایی در توزیع رانت به گروه های خاص و ایجاد قشری ثروتمند تحت عناوینی چون زمین خوار و برج ساز داشته است. در عین حال بخشی از حاشیه نشینان از تغییر مرز خارج از محدوده و داخل محدوده شهر منتفع شده اند. به این معنا که دولت مالکیت بر زمین و خانه شان را به لحاظ قانونی به رسمیت شناخته است.

اورهان پاموک نویسنده ترک زبان در رمان «شوری در سر» این روند را در کلان شهری چون استانبول با دقتی هنرمندانه به تصویر کشیده  و از این زاویه بر دلایل پایه گیری اسلام سیاسی در میان بخش هایی از اقشار حاشیه نشین و تقویت گرایشات سیاسی محافظه کارانه در میان آنان پرتو افکند.

 

14 – کلیه آمارهای مورد استفاده در این بخش از نوشتار در اینترنت قابل دسترس است.

 

۱۵ - «آدمیان هستند که تاریخ خود را می سازند ولی نه آن گونه که می خواهند یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند بلکه در شرایط داده شده ای که میراث گذشته است و خود آنان به طور مستقیم با آن درگیرند. بار سنت همه نسل های گذشته با تمامی وزن خود بر مغز زندگان سنگینی می کند. حتی هنگامی که این زندگان گویی بر آن می شوند تا وجود خود و چیزها را به نحوی انقلابی دگرگون کنند و چیزی یکسره نو بیافرینند. درست در همین دوره های بحران انقلابی است که با ترس و لرز از امواج گذشته مدد می طلبند، نام های شان را به عاریت می گیرند و شعارها و لباس های شان را تا در ظاهری آراسته و در خور احترام و با این زبان عاریتی بر صحنه تاریخ ظاهر شوند.» مارکس - هجدهم برومر لوئی بناپارت

 

16 – برای بحث بیشتر به نوشتار باب آواکیان تحت عنوان «علل رشد بنیادگرایی مذهبی در جهان» رجوع شود.

 

17 - غالبا طبقات حاکم از طریق اسطوره خاطره جمعی مردم را کنترل می کنند تا  پویایی و قدرت تحرک شان را  مهار نمایند و حتی از این طریق تجربیات، دانش و مبارزات گذشته مردم و حقایق تاریخی را تحت کنترل خویش در آورند. اسطوره ذهن را فلج می کند و هر آنچه «حقیقت» بی چون چرایش را خدشه دار می کند از خود می راند. بدین طریق خود را در برابر براهین عقلانی مصون می دارد و به خردستیزی افراطی پا می دهد. در طول تاریخ قرن بیستم ایدئولوژی های فاشیستی به حداکثر از این قبیل اسطوره های خردستیز سود جسته اند. مطالعه کتاب رولان بارت به نام «اسطوره، امروز» (نشر مرکز، ترجمه شیرین دخت دقیقیان) در این زمینه خالی از فایده نیست. 

 

18 – مراد از ایدئولوژی شکلی از آگاهی اجتماعی است که بازتاب تخاصم اساسی طبقاتی در هرعصری است. ایدئولوژی موضع طبقاتی افراد را نشان می دهد، اینكه كجای جهان ایستاده اند و از چه نقطه ای به دنیا نگاه می كنند. این شكل از آگاهی اجتماعی نشان می دهد كه در جامعه طبقاتی افراد در کدام سوی این  تخاصم قرار دارند و از چه احساسات، ارزش ها و اخلاقیاتی پیروی می کنند. ایدئولوژی جایگاه و تجربه زندگی افراد و جانبداری طبقاتی شان را بازنمایی می کند، آن را تشریح کرده و رفتارشان را توجیه می كند. اما ایدئولوژی قادر نیست شرایط تولید خود را توضیح دهد. ایدئولوژی تجارب را نه به مثابه محصول تضادها بلکه از طریق پنهان کردن تضادها پاسخ می دهد. از این منظر، ایدئولوژی با دیگر اشکال آگاهی اجتماعی مانند فلسفه (به عنوان راهنمای پژوهش برای کسب شناخت از طبیعت، جامعه و تفكر) که چگونگی نگاه به دنیا را به ما نشان می دهد وعلم که چرایی کارکرد جهان را برای ما روشن می کند، متفاوت است. با وجود این ، کسی را از ایدئولوژی گریز نیست. ایدئولوژی مانند هوایی است كه تنفس می شود. این شکل از آگاهی اجتماعی نه تنها از واقعیت (فرماسیون اجتماعی) برخاسته بلکه خود در واقعیت دخالت کرده  و بر آن تاثیر گذاشته و در نهایت به بازتولید فرماسیون اجتماعی یاری می رساند. به این معنا در مبارزه طبقاتی نقش محرک دارد. ایدئولوژی می نمایاند که قادر است تضادهای اجتماعی را حل كند. اما علیرغم خواست، توان حل را در خود ندارد. ایدئولوژی حتی در شكل مدون شده اش (مثلا ایدئولوژی كمونیستی) می تواند هدف نهایی را تصویر كند اما از پاسخگویی به چرایی این هدف و چگونگی دستیابی به آن ناتوان است. تنها با عزم و اراده ناشی از این ایدئولوژی نمی توان اهداف کمونیستی را تحقق بخشید. کمونیسم علم رهایی جامعه است. تنها با تکیه به علم است که می توان ایدئولوژی را نیز تشریح کرد.

برای بحث بیشتر در زمینه ایدئولوژی و مشخصا رابطه میان جانبداری طبقاتی و علمی بودن به فصل سوم جزوه «کندوکار در سنتز نوین» تحت عنوان "علم، ایدئولوژی و تفاوت ها" اثر م. پرتو، 1390 از انتشارات حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) و نوشتار «کمونیسم علم است، نه ایدئولوژی علمی» اثر باب آواکیان رجوع شود.

 

19 – گفتمان نوبنیادگرایی اسلامی، جریانی است که اواسط دهه هفتاد شمسی در مقابل جریان اصلاح طلب و اصول گرا سر برآورد. آنان زبان جدیدی پیش گرفتند تا بتوانند میان نسل جوان متعهد به اسلام محبوبیتی کسب کنند. این دیدگاه توسط موسسه آموزشی و تحقیقاتی امام خمینی در قم به مدیریت مصباح یزدی تبلیغ می شد. بنیانگذاران نوبنیادگرایی اسلامی بر خلاف گفتمان های قبلی بنیادگرایانه بشدت تحت تاثیر گفتمان ضد اومانیستی و ضد مدرنیستی در خود فلسفه غرب بودند. آنان در این زمینه از دو منبع فکری غربی به نام "سنت گرایان جاودانه" و "آنتی اومانیست های هایدگری" تغذیه می شدند. نماینده "سنت گرایان جاودانه" در ایران سید حسین نصر (استاد فردید "فیلسوف" مورد علاقه نوبنیادگرایان) است که در زمان شاه نقش مهمی در انجمن سلطنتی فلسفه داشت و به کمک امثال آیت الله مطهری راه را برای تقویت اسلام سیاسی در ایران باز کرد تا مانع پایه گیری افکار کمونیستی و نفوذ شوروی در ایران شود. فردید و دانشجوی او رضا داوری اردکانی نیز با استفاده از افکار هایدگر در مقابله با اومانیسم غربی به یاری این جریان برخاستند. تا در مقابل اسلام رفرم گرای پرو – غربی امثال عبدالکریم سروش ایستادگی کنند. نوبنیادگرایان برای اولین بار ایده ظهور قریب الوقوع امام زمان را به میدان آوردند. اینان برای ایجاد فضای آخرالزمانی چاه جمکران را علم کردند. احمدی نژاد نماینده سیاسی این جریان بود که راه را برای کورش پرستانی چون مشایی در عرصه سیاست باز کرد. اما پس از مغضوب واقع شدن احمدی نژاد توسط خامنه ای، عملا انشعابی در میان نوبنیادگرایان اسلامی صورت گرفت. احمدی نژاد در مصاحبه ای که با خبرنگار اعتماد آنلاین در اسفند سال 1397 انجام داد، تلاش کرد دیدگاه های خود را از اسلام ارائه دهد. او مدعی شد وجه و نسبت امام زمان به عموم انسان‌‌‌‌‌‌ها یکسان است و هیچ فرد یا گروهی، برتر و صاحب امتیاز نیست. ظهور نزدیک است. نیازی نیست که انسانها از طریق مراجع با امام زمان رابطه برقرار کنند. از نظر او با هر انسانی که توحید را قبول داشته می توان وارد بحث و گفتگو شد. او با انتشار "منشور بهار" عملا خواهان اتحاد با هر جریانی جدا از درجه پای بندی شان به دین شده است.

برای آشنایی با تاریخچه و تفکرات اصلی نوبنیادگرایان اسلامی رجوع شود به نوشتاری از احمد اشرف تحت عنوان «جنبش های سیاسی اسلامی در قرن بیستم در ایران – یک بررسی عمومی» که به زبان انگلیسی در سال 2007 برای دایرة المعارف ایرانیکا نگاشته شده است.

 

20 – برای بحث بیشتر در مورد کوروش پرستی رجوع شود به نوشتار «پاسارگارد از کدام منظر؟» - امید بهرنگ، آبان 1395 .

 

21 – رضا شاه به واسطه سازش با روحانیت به قدرت رسید. علمای نجف ذوالفقار علی را به او اهدا کردند تا شهر به شهر بگرداند و با نمایش اش  پادشاهی خود را تثبیت کند. بطور کلی برخورد او به روحانیت و اسلام ریاکارانه بود. او بعد از سال 1310 زمانی که حکومت اش تثبیت شد تلاش کرد قدرت نهاد روحانیت را محدود کند اما بهیچوجه نمی خواست نقش پایه ای اسلام را در حفظ و بازتولید مناسبات اقتصادی - اجتماعی استثمارگرانه و ستمگرانه تضعیف کند. او شخصا در جلسات روضه خوانی شرکت می کرد. در آذر ماه 1313 طبق فرمانی دین بهایی را ملغی ساخت، مدارس متعلق به آنان را بست و فعالیت علنی آنان را ممنوع اعلان کرد. بهایی ها که در تاریخ 180 ساله ایران همواره مرغ عروسی و عزای رابطه دربار با روحانیت شیعه بودند، در دوره رضا شاه نیز از حق شهروندی برخوردار نشدند. کاسب های بهایی در دوره حکومت وی مجبور بودند بابت بستن مغازه به دلیل روزهای تعطیلی مذهب خود به دولت جریمه بپردازند.

امروزه اکثر کسانی که به نوعی از رضا شاه طرفداری می کنند، یا بر این تاریخ حقیقی سرپوش می گذارند یا آن را توجیه می کنند. برای نمونه به یکی از برنامه های رادیو بی بی سی تحت عنوان "تورج اتابکی و چرایی زنده شدن نام رضا شاه " در 17 دسامبر 2019 رجوع شود. این تاریخ پژوه ضد کمونیست و نان به نرخ روز خور نهایت تلاش خود را بکار می برد تا تحت عنوان اینکه "بین اسلام ستیزی  با روحانیت ستیزی فرق است." سازش های رضا شاه با دین را تلاشی برای تقویت عقلانیت در اسلام جلوه دهد.  

 

۲۲ - البته در این میان بخشی از روشنفکران وابسته به این طیف هستند که دنبال رفع و رجوع پاره ای از تناقضات ذاتی درون این ایدئولوژی هستند. برخی که از اهالی علم اند، می دانند در جهان امروز تکیه بر نژاد و ژن آریایی کار ساز و وحدت بخش نیست. ولی آنان با تکیه به شبه علم دنبال نوعی ژن فرهنگی ویژه و ذاتی هستند تا تمایز ایرانی را در مقابله با غیر ایرانی معنا بخشند. تلاشهای دیگری نیز در حال انجام است تا ناسیونالیسم فرهنگی و زبانی را جایگزین ناسیونالیسم باستان گرایی و آریایی گرایی تاریخا رسوا کند.

 

23 - تمامی ایدئولوژی های اصلی باید بتوانند جهانشمولی خود را اثبات کنند. این یکی از الزامات زندگی در جامعه طبقاتی است. کسانی که ضد این تمامیت گرایی یا جهانشمولی سخن می رانند عملا راه را برای قبول تمامیت گرایی بورژوایی می گشایند. پست مدرنیسم، هویت گرایی، نسبی گرایی به عنوان اشکالی از ایدئولوژی خرده بورژایی با اتخاذ سیاست ورزی های خُرد (میکرو پولتیک) عملا کنترل مسایل کلان را به صاحبان قدرت می سپارند. مسئله اصلی این است که کدام یک از تمامیت بخشی ها واقعی است. در عصر سرمايه داری تنها ايدئولوژی و تئوری کمونيستی است که قادر است کليت جهان را در برگيرد و همه روندها را بر مبنای علمی توضيح دهد و به معنای واقعی جهانشمول باشد. به همین دلیل گفته می شود کمونيسم علم رهايی جامعه است نه علم رهايی يک طبقه. اين علم به ما نشان می دهد چرا پرولتاريا می تواند و باید بشریت را رها کند. تمامیت بخشی ایدئولوژی پرولتری بر واقعیت مادی استوار است. از این رو كسی که می خواهد بطور واقعی و همه جانبه ساختار جامعه سرمایه داری  تغییر کند باید از پرولتاریا جانبداری نماید. اما این ضرورت  به معنای جانب داری همگان از پرولتاریا نیست. چنین انتظاری غیر واقعی و تحمیلی است. بسیاری در جامعه هستند كه جانبداری کمونیستی ندارند و مانند کمونیست ها نمی اندیشند. به این معنا جهان شمولی ایدئولوژی کمونیستی و نهادینه كردن آن همچون حقیقتی ناب و همگانی مشكل آفرین خواهد بود. این امر مانع از دیدن سوخت و ساز واقعی جامعه است. اعلان ایدئولوژی رسمی توسط دولت پرولتری شكلی از این مشكل آفرینی در تئوری و پراتیك جنبش كمونیستی در قرن بیستم بوده است.

=

تا کی طبقه ی کارگر فرانسه رهبری رفرمیست اتحادیه های کارگری و جاده صاف کنان رژیم سرمایه را تحمل خواهد کرد؟

تا کی طبقه ی کارگر فرانسه رهبری رفرمیست اتحادیه های کارگری و جاده صاف کنان رژیم سرمایه را تحمل خواهد کرد؟

 

 حدودن شش هفته است که طبقه ی کارگر و مزدبگیران فرانسه با اعتصاب عمومی و اعتراضات سیاسی اقتصادی در برابر دولت مکرون  به خیابان ها آمده اند ومقاومت می کنند بعضی روزها  یک میلیون تظاهر کننده وارد خیابان ها می شد و بخش های دیگری از شرکت ها به اعتصاب کنندگان می پیوستند و اتحادیه های کارگری سعی در جلوگیر از رادیکالیزه شدن جنبش کارگری را دارند و تا می توانند این اعتصابات را آنقدر کش می دهند تا به سازش برسانند. امروز روز سه شنبه 21.01. 20.20 بخشی از شرکت های حمل و نقل پاریس(RATP   ) که از 5 دسامبراعتصاب نا محدود را  تا بدست آوردن مطالباتشان ادامه دهند،  اما امروزبه اعتصاب خود بدون نتیجه ی مثبتی، پایان دادند. دلیل پایان دادند اعتصاب این بوده ، که کارگران آینده ی روشنی را برای ادامه ی اعتصاب نمی دیدند، زیرا اتحادیه های کارگری پالایشگاها ، کشتیرانی و صنایع اتوبان حاضر به  اعتصاب نا محدود  نبودند ومعتقد به اعتصاب محدود بوده اند. در واقع رهبران  اتحادیه ها ی رفرمیستی که زندگیشان بدون وجود قوانین سرمایه داری نخواهد تامین شد، توانستند به هدفشان برسند و کارگران را در ادامه ی اعتصاب نا امید کنند. بر بستر این سازش، از تعداد شرکت کنندگان در اعتصاب کارگران راه آهن  سراسر فرانسه (SNCF) هم کاسته شده است. با وجود نا امیدی، اعتصاب کارگران  متروی 5 و 13 و قطار های سریع  کما کان ادامه دارد. هم چنین اعتراضات در خیابان ها هم  هنوز قطع نشده وادامه دارد.  یکی دیگر از تاثرات منفی بر ادامه ی اعتصابات این بوده است، که در تاریخ 17 ژانویه 2020 اتحدیه کارگری(CFDT) کهرابطه ی خوبی  با مکرون و دولت فرانسه دارد مبارزات رادیکال کارگران  در کارخانه ها و خیابان ها  تند روی دانسته ومحکوم کرد و با این عمل اختلاف بین کارگران انداخت وکارگران را به صلح دوست و خشن تقسیم کرد. اما از سویی، اتحادیه های کارگری دیگر این تفرقه پراکنی ها را محکوم نکردند. لازم به اشاره است که روز جمعه یگذشته 17.01.2020 اعضای اتحادیه های  SNCF و   RATPد دفتر هماهنگی اتحادیه کارگری CFDT را بعنوان اعتراض به سران اتحادیه و حمایت از بخشی از اعضا ی این اتحادیه که خواهان ادامه ی نامحدود اعتصاب بودند.

اما منبع اعتصابات و اعتراضات با خود مدیرتی و تصمیم  جلیقه زردها  و بدون  اطلاع  اتحادیه های کارگری  در اواخر سال 2018 شروع شد که چند ماه در برابر دولت مکرون مقاومت کردند. باید یاد آوری کنم، که  جنبش  جلیقه زرد ها از سوی بخشی از اتحادیه های کارگری و دولت فرانسه با سرزش ها وتبلیغات غیر انسانی مختلفی روبرو شد و تبلیغات  غیر واقعی تا آنجا پیش رفت که به بخش از طرفداران جلیقه زردها تهمت  ضد یهود زدند، که تبلیغات و تهمت زدن ها بی تاثیر نبود وهرچند  توانست کمی از وسعت و تعداد تظاهر کنندگان بکاهد  اما نتوانست این جنبش را خاموش کنند.  هر چند جنبش جلیقه زرد ها توانست در مورد مواد سوخت و حداقل دست مزد تاثیر گزار باشند اما در آن دوره لازم می آمد که اعتصاب  کارگران به کمک جلیقه زردها می شتافتند. جنبش جلیقه زردها کمی  ضعیف شد تا اینکه اواخر تابستان کارگران حمل و نقل پاریس و حومه  بر ضد طرح  "رفرم بازنشستگی" دولت مکرون اعلام یک روز اعتصاب  کردند. و با اعتصاب عمومی در اوایل دسامبر بر ضد "رفرم بازنشستگی" هدف اعتصاب کنندگان مشخص تر شد. در بزرگترین روز اعتصاب عمومی 5 دسامبر  2019  حدود1،5 میلیون  در تظاهرات و اکسیون ها شرکت داشتند. لازم به توضیح است که اکثر اتحادیه ها فقط اعتصاب سراری یک روزه اعلام  کردند ونه اعتصاب نا محدود. در این روز اتحادی های   SNCF و   RATPاعلام اعتصاب نامحدود کردند. در اکثر شهر های بزرگ کارگران با تظاهراتهای عظیم وارد خیابان ها شدند: در پاریس  250.000 نفر در مارسه 1.5000 نفر ، درتولوز 100.000 نفر و در برودو هم بیش از 10.000 نف. خیلی از نظر سنجه ها چنین تجزیه تحلیل می کنند که خیلی از کارگران که معتقد به اعتصاب نامحدود بودند، جلیقه زرد ها را مثال می آوردند و در عوض سران اتحادیه های ث- ژ- ت ودیگر اتحادیه را مقصر سازش با دولت مکرون می دانستند.  سالها ست که  سندیکا ها و اتحادیهای کارگری و احزاب سوسیال دموکرات مظهر سازش وتن دادن به قوانین سرمایه داری می باشند.در نتیجه:

رهایی ما کارگران فقط بدست خودمان ممکن است،رهایی ما زمانی امکان پذیر است  که کارمزدی از میانبرداشته شود

 

22.01.2020

علی برومند

 

"شبح سرخ" مبارزۀ مسلحانه و کابوس جمهوری اسلامی!

e.shafagh@yahoo.com

 

قیام صدها هزار تن از توده های گرسنه و به ویژه جوانان کارگر، زحمتکش و بیکار و حاشیه نشین جان بر کف، در 29 استان و بیش از 160 شهر و شهرک کشور، یکبار دیگر تصویری از شرایط و نیاز های جامعه تشنۀ انقلاب در ایران را در مقابل کل جامعه و نیرو های انقلابی و همچنین دشمنان رنگارنگ مردم ما به نمایش گذارد. ابعاد این خیزش بی سابقۀ توده ای و عمق و رادیکالیزم آن چه در شعارهای سرداده شده و چه در عمل انقلابی مردم علیه دشمنان شان به حدی برجسته و غیر قابل انکار بود که بلندگوهای تبلیغاتی در جهان از آن به عنوان "گسترده ترین نا آرامی ها" و "بزرگترین بحران حیات" 40 سالۀ حکومت جمهوری اسلامی نام بردند. به طور مثال لوموند از این قیام به عنوان "چرخشی در تاریخ جمهوری  اسلامی" اسم برد که "سرنگونی نظام را طلب می کرد".

 

در جریان این خیزش بر حق توده ای که در نتیجۀ اجرای گامی دیگر از برنامه های اقتصادی دیکته شده امپریالیستها یعنی آزاد سازی قیمت سوخت ( افزایش   300درصدی بنزین) در چارچوب "جراحی بزرگ اقتصادی" ایران کلید خورد، تجمعات و راه بندان های مسالمت آمیز اولیه مردمی با اجرای "دستور تیر" ولی فقیه جنایتکار جمهوری اسلامی و هجوم گله های سرکوبگران به مردم معترض، به سرعت و به طور طبیعی به اقدامات قهر آمیز از طرف توده های انقلابی  فرارویید. در طول چند روز، ده ها شهر کشور به صحنه جنگی خونین و تمام عیار بین ماشین سرکوب رژیم یعنی ارتش و سپاه و بسیج و لباس شخصی های تا بن دندان مسلح و توده های شورشی که با شعارهای "مرگ بر جمهوری اسلامی"، "مرگ بر خامنه ای"، "مرگ بر روحانی"، "فرخنده باد انقلاب 98"  در صحنه حضور داشتند، تبدیل شد؛ توده های دست خالی که از جان شیرین شان مایه گذارده و کوشیدند برای به زیر کشیدن دشمنان شان خود را مسلح کنند.

 ابعاد و عظمت این حرکت به اندازه ای بود که دیکتاتوری حاکم تنها با دست یازیدن به خشونت و سرکوبی کم سابقه، با ارسال تانک و هلی کوپتر و استفاده از سلاح های نیمه سنگین و بر پا نمودن یک حمام خون و قتل عام فجیع بیش از 1500 کودک و جوان و زن و مرد و "کشتار پشت درهای بسته" (لوموند) و همچنین با مجروح ساختن چند هزار تظاهر کننده  و به بند کشیدن بیش از 10 هزار تن از توده های معترض قادر به فائق آمدن بر خیزش مردم هر چند البته بطور موقتی شد.

 

سرکوب قیام کنندگان در آبان ماه آنقدر خونین،گسترده و فجیع بود که برخی آنرا با رویدادهای دهه خونین 60 که به مثابه نقطۀ عطفی در مصاف انقلاب و ضد انقلاب در ایران شناخته شده مقایسه می کنند. یک بار دیگر سیاهچالهای جمهوری اسلامی مملو از اسرا شد. تعداد دستگیری ها به حدی بود که زندانهای رسمی و خانه های امن اطلاعات سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات گنجایش پذیرای این تعداد از اسرا را نداشتند؛ در نتیجه، حتی برخی از مدارس به زندان و شکنجه گاه تبدیل شدند. بسیاری از زخمی ها از بیمارستانها ربوده و یا بنا به خواست مقامات جمهوری اسلامی، "زجر کش"  شده و یا با آویختن وزنه به پیکرهایشان، در رودخانه ها و سد ها انداخته شدند (برای نمونه ، اجساد 5 تن از قربانیان، در سد وحدت سنندج  پیدا شد)

 

با تکیه بر کارنامه 40 سال حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی، این  واقعیت امروز عیان است که حیات جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم دست نشانده امپریالیست ها و خدمتگزار سرمایه داران داخلی و خارجی تنها با تکیه به اعمال قهر مطلق و سرکوب سیستماتیک امکان پذیر گشته است- همچنان که هر حکومت وابسته به امپریالیسم دیگر نیز از این خصلت و ویژگی برخوردار است.  در این چهارچوب، آنچه که این رژیم در جریان سرکوب خونین قیام آبان نشان داد، واکنشی تبهکارانه و سبوعانه از سوی ضد انقلابی بود که احساس خطر نسبت به حفظ نظام استثمارگرانه سرمایه داران حاکم و سلطه اربابان جهانی اش در سراسر وجودش رخنه و آن را به مصاف مرگ و زندگی با کنش توده های انقلابی و مصمم در ایران کشانیده بود. دستور مستقیم خامنه ای جلاد در جلسه با مقامات دولتی و امنیتی با اعلام این امر که جمهوری اسلامی در "خطر" است و برای خواباندن این "خطر"، "هرکاری" که لازم است بکنید، دستور تیری قاطع از سوی مهرۀ راس نظام برای به راه انداختن حمام خون بود. این دستور در شرایطی صادر شد که خشم و نفرت به حق توده های ستمدیده از جنایات این رژیم و عزمشان برای سرنگونی آن باعث شده بود تا طبق آمار منتشره، روزانه حتی تا "800 مورد" درگیری بین توده های به پاخاسته با مزدوران رژیم در کشور اتفاق بیفتد.

 

ابعاد و دلایل هراس جمهوری اسلامی از خیزش گرسنگان را می توان در گستردگی نمادهایی که توده های مبارز و انقلابی در کف خیابان هدف گرفتند نیز مشاهده کرد. در طول کمتر از یک هفته، بنا به گزارش خبرگزاری های مختلف "بیش از 50 پایگاه و پاسگاه نظامی، 34 آمبولانس (که در فیلمهای منتشره نیروهای سرکوب را به محل های درگیری منتقل می کردند) ، 731 بانک،  9 مرکز مذهبی، 70 پمپ‌بنزین، 183 خودرو نظامی و 1076 موتورسیکلت ]نیروهای رژیم[ خسارت دیدند." به رغم تبلیغات دروغین جمهوری اسلامی مبتنی بر "آشوبگر" و "تخریب گر" خواندن  تظاهر کنندگان – درست همان شیوه مذمومی که توسط سلف این رژیم یعنی شاه با "خرابکار " خواندن انقلابیون و مبارزین به کار گرفته می شد – توجه به ماهیت اهداف مورد تهاجم تظاهرکنندگان، نشانگر آن است که توده های به جان آمده، در واکنش به 40 سال تحمیل فقر و استثمار و سرکوب طبقه حاکم، مانند هر حرکت انقلابی دیگر در تاریخ انقلابات جهانی، به هر آنچه که نشانی از این نظم استثمارگر و سرکوبگر داشت هجوم برده و قدرت لایزالی که در ورای خواست دیرینه و قلبی آنها برای سرنگونی این رژیم خوابیده است را به نمایش گذاردند. با مشاهده این واقعیت می باشد که برخی کارشناسان نظام با ارزیابی از ریشه های بحرانی که در مقابل نظام به بن بست رسیده و سرکوبگر حاکم می بینند اخطار می دهند که "به زودی لشکر میلیونی گرسنگان مانند یک سیل همه چیز را ویران می کند. گرسنگان چنان قدرتی خواهند داشت که هیچ کس جلودار آنها نیست." (ایلنا) و سرتیپ سالار آبنوش، فرمانده بسیج  در سخنرانی ای در همدان، به طور وحشتزده ضمن اعتراف به این که حرکت‌های اعتراضی اخیر "پدیده عجیب و جدیدی بود که یک دفعه کل کشور را فراگرفت" و نیروهای امنیتی "برای اولین بار با هماهنگی و سازماندهی خاصی" روبرو شده بودند. عنوان می کند که "فقط خدا ما را نجات داد".

 

  تمامی واقعیات بالا و به ویژه اقدامات قهر آمیز توده ها و تاثیر آن روی کمپ دشمنان مردم نشان می دهند که با وجود به خون کشیدن و سرکوب موقتی سیل بنیان برافکن نیروی گرسنگان در آبان ماه، اکنون "شبحى" در فضای سیاسی جامعه تحت سلطه ما در گشت و گذار است؛ شبح انقلاب، انقلابی مسلحانه که توده ها با اعمال قهر انقلابی در کف خیابان نشان دادند تنها راه انقلاب اجتماعی در ایران می باشد؛ شبح تلاش فرودستان برای مسلح شدن و به زیر کشیدن 40 سال حاکمیت ستمگرانه جمهوری اسلامی. بی دلیل نیست که اکنون تمام نیروهای ضد انقلابی، از رژیم وابستۀ حاکم گرفته تا ضد انقلابیون مغلوب و حتی نیروهای متزلزل درون صف خلق برای  مقابله با این شبح در یک جبهه اعلام نشده متحد شده اند. روزی نیست که نوشته و سخنرانی ای در تقبیح "خشونت" توده های به جان آمده و مضرات  اعمال "قهر" (البته از سوی استثمار شوندگان و نه حاکمان) منتشر نشود؛ و در این بین، روزی هم نیست که از سوی مقامات ضد خلقی و یا اصلاح طلبان حکومتی و یا احزاب و نیروها و مهره های باصطلاح اپوزیسیون ولی طرفدار حفظ نظام استثمارگرانه فعلی، علیه تئوری مبارزه مسلحانه و نیروهای مدافع آن، حملۀ مغرضانه ای صورت نگیرد.

 

درست در شرایط حضور "شبح سرخ" مبارزه مسلحانه بر فراز جامعه ایران است که ابراهیم فیاض یکی از مهره های اصولگرای نظام که مطبوعات رژیم از او به عنوان اقتصاد دان نام می برند با مشاهدۀ گرایش عینی جنبش گرسنگان در کف خیابان، عنوان می کند که : "امروز نگران تشکیل گروه‌های کوچک ترور در کشور هستم. احساس می‌کنم که به سال ۵۱ برگشتیم. زمانی که گروه‌هایی نظیر فدائیان و پیکار و... تشکیل شدند..." او همچنین با هراس از مشاهدۀ رشد بی سابقه تمایل عملی به قهر از سوی فرودستان برای مبارزه با جمهوری اسلامی و اعتراف به این که " امروز نه اصلاح طلبی می تواند مرجع سیاسی باشد، نه اصولگرایی" هشدار می دهد که این جنبش، "می تواند بُعد تئوریک پیدا کند". این سخنان، اعتراف به یک جهت گیری گریز ناپذیر در جنبش انقلابی توده های به پا خاسته ماست.

 

نه فقط تجارب عینی و مستقیم توده ها از نتایج کنش هایشان علیه یک دیکتاتوری عنان گسیخته در کف خیابان، ضرورت مبارزه با رژیم دیکتاتور حاکم را به آنها یادآوری می کند، بلکه توده های مبارز ما از تجارب درخشان مبارزاتی در گذشته به خصوص در دهه پنجاه و مبارزه انقلابی و پر ثمر سازمان های مسلح در آن دهه علیه رژیم شاه برخوردار می باشند؛ و با اهمیتی بسار عظیم، گنجینه تئوریک به جا مانده از چریکهای فدائی خلق در دهه پنجاه را در اختیار دارند که چگونگی پیمودن راه انقلاب ایران با تکیه بر قانونمندی های جامعه تحت سلطه ایران را به آنها نشان می دهد، گنجینه تئوریکی که در کتاب های " مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" و " ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" ( از دو چریک فدائی خلق، مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان)، مستطر می باشند و در آثار مختلف سازمان ما در انطباق با شرایط موجود در جامعه، مورد توضیح و تشریح قرار گرفته اند. بر این اساس، ابراهیم فیاض نگرانی خود از تشکیل گروه های سیاسی – نظامی توسط  پیشروان جامعه- کارگران آگاه و روشتفکران انقلابی- را در شرایط کنونی ایران به این صورت بیان می کند: "هر جنبشی تبدیل به تئوری و هر تئوری مجدد تبدیل به جنبش خواهد شد".

 

اظهار نظر فوق از مهره رژیم در شرایطی ست که کل گردانندگان جمهوری اسلامی خود را در خوف و هراس از وجود روزافزون جوانانی در صحن جامعه می بینند که تجربه سه قیام بزرگ توده ای از سال 88 تا 98 را در انبان خود دارند، جوانانی که در زیر چشم جمهوری اسلامی و با مشاهده ماهیت سیستم حاکم و زبانی که جمهوری اسلامی با آن سخن می گوید، در تجربه روزمره حیات و مبارزه خویش به طور شتابنده ای به ضرورت اعمال قهر و سازمان دادن تشکیلات مخفی و مسلح پی برده، در صدد کسب تجارب نسلهای قبل از خود برآمده و به منظور برخورد موثر با ماشین سرکوب جمهوری اسلامی دلمشغول چگونگی تسلیح و تشکل خود می باشند. بی جهت نیست که روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران در مقاله ای در مورد ویژگی‌های قیام آبان 98 بر عنصر قهر سازمانیافتۀ اعمال شده متمرکز شده و می نویسد "حمله به مراکز حساس از جمله مراکز نظامی، انتظامی از ویژگی‌های خاص این دوره است" و با بر شمردن حملات تظاهر کنندگان به " دهها کلانتری، سپاه و بسیج با سلاح گرم و سرد" و "محاصره کردن و کشتن چندین بسیجی" و تاکید بر "نحوه قلع و قمع بانک‌ها، تمرکز حملات بر مراکز نظامی و انتظامی با هدف دسترسی به سلاح، بستن برخی جاده‌ها با سلاح گرم" به این جمع بندی معترف می شود که "خشونت سازمان یافته از ویژگی‌های منحصر به‌فرد اغتشاشات اخیر بود" (تاکید از ماست) (روزنامه جوان ، ۲۹ آبان ۹۸). اگر این عبارت "خشونت سازمان یافته" را در مفهوم واقعی خود یعنی قهر انقلابی به کار ببریم، می بینیم که سازمان دادن این قهر روند تردید ناپذیری ست که جوششهای مبارزاتی در جامعه ما به سوی آن سیر می کند. بی دلیل نیست که امروز سران حکومت از گسترش حجم خرید و فروش سلاح در سراسر کشور سخن گفته و وحشت خود را از آن بیان می کنند. از جمله در هفته های اخیر و به موازات سرکوب وحشیانه شورش گرسنگان با پنجه های آهنین سرمایه داران حاکم، اخباری در مورد گسترش خرید و فروش "کلاشینکوف به قیمت یک و نیم میلیون تومان" در تهران و برخی شهرهای بزرگ به گوش می رسد، و می بینیم  که دادستان اصفهان در رسانه های نظام از " کشف ۱۲۶ قبضه اسلحه و من جمله 26 عدد کلت و یک کلاشینکوف" در این شهر خبر می دهد و با اذعان به  "ورود سلاح غیر مجاز به داخل کشور" عنوان می کند  که "اکثر این سلاح‌ها از نوع شورشی" و برای بر پا کردن "جنگ مسلحانه" هستند. درست در همین رابطه است که فرمانده ناجا، سردار اشتری،  با اشاره به "تاکیدات مقام معظم رهبری در خصوص مقابله با خرید و فروش سلاح غیرمجاز"، تصریح می کند که " برخورد و مقابله با خریداران و فروشندگان سلاح در دستور کار ناجا است."

 

واقعیت برجسته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ما با صف بندی مشخصی در جامعه خود مواجهیم که کارگران و زحمتکشان بخش رادیکال و انقلابی آن را تشکیل می دهند. در صف ضد انقلاب اما، علاوه بر جریانات درون طبقه حاکم، نیروها و جریانات آبروباخته و اصلاح طلب غیر حکومتی نیز هستند که در جبهه اتحاد نامقدس ارتجاع، علیه دادخواست توده های گرسنه برای ستاندن حق و مطالباتشان از طریق انقلاب و توسل به قهر علیه استثمارگران، تلاش می کنند، و سیاستهای حاکمان علیه توده های فرودست را البته خارج از مدار حکومت تعقیب و اجرا می نمایند. شماری از این مرتجعین در جریان قیام آیان 98 خشم و کینه شان از قهر گرسنگان را بدانجا رساندند که مسبب حمام خونی که جمهوری اسلامی با کشتار بی رحمانه توده ها به راه انداخت را نه حکومت و حاکمان بلکه توسل به قهر محکومان به جان آمده جلوه دادند و با بی شرمی تمام مدعی شدند که به علت آنکه مردم برای خلع سلاح مراکز سرکوب اقدام کردند، به طور طبیعی مورد حمله و کشتار قرار گرفتند ( اشاره به مفهوم سخنان بیشرمانه مسعود بهنود یکی از مرتجعین شناخته شده در زمان شاه و جمهوری اسلامی که یک پایش در سفارتخانه های و کنسولگری های جمهوری اسلامی به منظور رای دادن در خارج کشور است و پای دیگرش در جایگاه و تریبونهای تبلیغی طرفدار نظام جهت حمله به مردم). از طرف دیگر، نیروهای انقلابی در جامعه با نیروهای متزلزل و سازشکار هم مواجهند که عروج "شبح سرخ" مبارزه مسلحانه و چشم انداز ضربه خوردن نظام سرمایه داری حاکم (علیرغم همه ادعاهای ضد سرمایه بودنشان)، آنها را نیز به هراس انداخته است. در حقیقت، قیام 98 و برجستگی عنصر قهر در آن یکبار دیگر جایگاه واقعی نیروهای متزلزل و سازشکار در انقلاب را رو کرد و نشان داد که چگونه این نیروهای خود "پیشرو" خوانده، در حالی که در عمل فرسنگها عقب تر از توده ها هستند، در وحشت از اقدامات رادیکال کارگران و مردم به جان آمده برای تسلیح خود و حمله به ارگانهای سرکوب و در یک کلام تلاش برای سازمان دادن مبارزه قهرآمیز علیه نظام و سیستم حاکم به دست و پا افتاده اند و می کوشند با ظاهری خیرخواهانه در مقابل جنبش توده ای مانع ایجاد کرده و حرکت چرخهای آن را کند سازند. در میان این نیروها می توان "هیات اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران-راه کارگر" را دید که در جریان قیام  و "مبارزات شکوهمند" آبان ماه به رغم "اطمینان" دادن به توده های حاضر در کف خیابان در مورد این که رژیم برای سرکوب و به خون نشاندن جنبش آنان "همه ظرفیت و‌ توان دستگاه سرکوب خود را بکار‌ خواهد گرفت"، از آنها می خواهد که با دستی خالی به رویارویی جلادان حاکم بروند تا "هزینه" مبارزه را پایین بیاورند. اینان که خوب می دانند که دژخیمان حاکم در چهل سال گذشته نشان داده اند که حتی تحمل مبارزات مسالمت آمیز توده ها را نیز ندارند، به واقع، تسلیم و عدم مبارزه را تخت عنوان "پرهیز از خشونت" در مقابل شلیک مستقیم به مردم بی دفاع و زجر کش کردن اسرا و ...، به توده موعظه می کنند.

https://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1092&Id=40)

مورد برجسته دیگر در میان نیروهای عقب مانده و سازشکار، سازمان فداییان- اقلیت است که البته ادعای ستاد رزمنده پرولتاریا بودن را نیز می کرد. قیام آبان یکی دیگر از نقاط عطف و تند پیچ هایی بود که با محک زدن مواضع این سازمان در مقابل واقعیات جامعه، نشان داد که اینها نیز به شکل دیگری از توسل توده ها به مبارزه مسلحانه جهت مقابله با دشمنان خود به وحشت افتاده اند. اینان با لفاظی های تمسخر آمیز، بالاخره اعلام  کردند که پس از قیام آبان ماه، "موقعیت انقلابی" در جامعه به وجود آمده است. اما، در چنین موقعیتی نه تنها به طور مطلق وظیفه ای برای نیروهای پیشرو جامعه قایل نیستند، بلکه از طبقه کارگر هم می خواهند که کماکان به مبارزه اعتصابی بپردازد. حتی تأکید می کنند که مبادا کارگران به سازماندهی مسلح خود بپردازند و مبادا سعی کنند در جریان مبارزه مسلحانه رهبری دیگر توده ها را به عهده بگیرند. پس اذعان به موقعیت انقلابی برای چیست اگر قرار نیست در سیاست تا کنونی شان تغییری بدهند. اقلیت آشکارا به طبقه کارگر رهنمود می دهد که به جای تقویت و مشارکت سازمانیافته در این شکل از مبارزه و  کوشش برای ارتقاء آن و به قول لنین تبدیل اعتصاب عمومی به "قیام مسلحانه"، به "اعتصاب عمومی اقتصادی و سیاسی" ( بخوان همان کاری که زیر تیغ دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی سازماندهی مورد نیازش وجود ندارد) دست بزنند تا زمان "قیام مسلحانه" فرا برسد. این برخورد از طرف اقلیت بیانگر آنست که شبح اقدامات قهر آمیز و گرایش به مبارزه مسلحانه کارگران و توده های زحمتکش، اقلیت را نیز به هراس انداخته است چرا که این رویدادهای عینی و ابتکار کارگران آگاه در خیابان، قبل از هر چیز شکست و عقیم بودن تز کار آرام سیاسی اقلیت و دور باطل اعتصاب عمومی بعد قیام مسلحانه (بدون رهبری کمونیستی) در شرایط دیکتاتوری مطلق العنان حاکم بر نظام سرمایه داری ایران را نشان داده است.

 

قیام قهر آمیز آبان 98 جدا از تمام درسها و تجارب بزرگ مبارزاتی ای که بر جای گذارد، بر یک اصل برجستۀ تاریخی و مبارزاتی بار دیگر مهر تایید زد و آن این که قهر مامای انقلاب است.  استثمارشدگان و قبر خوابان و زباله جمع کن ها، حاشیه نشینان ژنده پوش و در یک کلام گرسنگانی که در کار انقلاب علیه نظم استثمارگرانه موجود به منظور رسیدن به نان، کار و مسکن و آزادی  و استقلال به پا خاستند نشان دادند که به رغم تمام تلاشهای مذبوحانۀ دشمن و کوته بینی دوستان نادان خویش این اصل را در تجربۀ زندگی روزمرۀ خویش آموخته اند و در حد توانشان به کار بردند. آنها از دست بردن به سلاح نهراسیدند چرا که می دانند تنها یک خلق مسلح است که امکان آزاد زیستن را دارد. اکنون یکی از وظایف محوری تمامی نیروهای راستین انقلاب است که با تمام توان بکوشند تا به سازماندهی جوانان مبارز و آگاه کشور که همواره در پیشاپیش صفوف میلیونها تن از کارگران و زحمتکشان و بیکاران و حاشیه نشینان و فرودستان تشنۀ انقلاب اجتماعی قرار دارند، حول پرچم "تشکل، تسلیح، اتحاد، مبارزه پیروزی " یاری رسانند.

ع. شفق

 

دخیل بستن رضا پهلوی به سپاه و بسیج

دخیل بستن رضا پهلوی به سپاه و بسیج

رضا پهلوی در مصاحبه ای با یکی از شبکه های تلویزیونی نزدیک بخود گفته است:

"اگر رژیم اسلامی بخواهد دست به یک سرکوب نهایی در ایران بزند ما نخواهیم گذاشت چنین اتفاقی بیفتد چرا که من تکیه گاهم روی همین نیروهای انتظامی، روی همین سپاهیان، روی همین پاسداران، روی همین بسیجیان و همین نظامیان خواهد بود".

 

این اظهارات ابدا نه تازه هستند و نه عجیب. او بارها در مورد اتکایش به نیروهای نظامی، ارتشی و بسیج و سپاهی صحبت کرده است. یعنی همان نیرویی که رژیم اسلامی بوسیله آن طی چهار دهه گذشته مدام سرکوب کرده است اما نتوانسته است جامعه را ساکت کند.

بی دلیل نبود که رضا پهلوی بخاطر کشته شدن قاسم سلیمانی که در سرکوب مبارزات مردم ایران، سوریه و عراق نقش تعیین کننده داشت، عزا گرفته بود. رضا پهلوی با بیان، "نخواهیم گذاشت" و بسیار از خود راضی طوری از امید به ساختار نظامی سپاه و بسیج سخن میگوید گویا به محض فرار آیت الله ها، شیخ ها و دارودسته ها یشان، بسیج، سپاه و نیروهایی که چهار دهه در سرکوب مردم جنایت آفریده اند بناگاه در پای پلکان هواپیمای حامل او با رژه نظامی و شاهانه ازش استقبال خواهند کرد.

رضا پهلوی حق دارد سنگ نیروی سرکوب را به سینه بزند و آنان را بعنوان تنها نیروی قابل اتکا برای خود معرفی کند چرا که شاهان و او بعنوان حامی این میراث بدون اتکا به سپر و نیزه، بدون اتکا به قشون و ارابه، بدون اتکا به اسلحه، ارتش، نیروی سرکوب و قتل و کشتار، هیچگاه قادر نمی بودند مردم را به بردگی بکشانند و تداوم ارث و میراث پیشینیان خود را تضمین کنند.

سخنان رضا پهلوی بخوبی نشان میدهد که ساختار نظام سلطنت و پدرشاهی مد نظر او هیچگونه اعتباری در میان بخشهای مختلف مردم ندارد و از این بابت عمیقا نا امید است. او به شعارهای تبلیغاتی تعدادی از هوادارانش که در تظاهراتی گفته بودند: " رضا شاه روحت شاد" و برخی شبکه های تلویزیونی هم برای لانسه کردنش آنرا پخش کرده بودند هم چندان خوشنود نیست و میداند از این نمد تبلیغاتی توسط تعدادی هوادار هم کلاهی برایش بافته نخواهد شد. این است که سپاه، بسیج و نیروی سرکوب را بهترین گزینه برای قلع و قمع انقلاب مردم تشخیص داده است.

جنبشهای اجتماعی در ایران، از کارگران، زنان و جوانان گرفته تا دیگر بخشهای مختلف مردم، چهار دهه قبل و یکبار برای همیشه بساط شاه و سلطنت را بزیر کشیدند. آن ایام دول غربی در وحشت از سوسیالیسم، انقلاب مردم را دو دستی تقدیم از گوربرخاسته های اسلامی کردند. اکنون همین جنبشها قوی تر، با تجربه تر و سازمانیافته تر از هر دورانی در این انقلاب حضور چشمگیر و مطرحی دارند. این بار تغییر این سازوکار از بالای سر مردم و با فیگورهای امثال رضا پهلوی غیر ممکن شده است. رضا پهلوی باید این را در گوش خود فرو کند که مردم انقلابی در ایران با درهم کوبیدن ساختار نیروی سرکوب و خلع سلاح مراکز نظامی رژیم کل بساط باندهای مفتخور و مافیای اسلامی را بزیر خواهند کشید. قرار نیست در جریان هر انقلابی در ایران، نیروی سرکوب بعنوان ابزار ساکت کردن جامعه بین مهره های عقب مانده، تاریخ مصرف گذشته و عصر حجری که ننگ دنیای مدرن، مترقی و متمدن امروز هستند پاسکاری شود و جامعه ای هشتاد میلیونی را همچنان زیر چکمه های اسلامی و شاهی له و لورده کنند.

مردم خشمگین، معترض و انقلابی در ایران با طنین شعارهای، "مرگ بر ستمگر نه شاه میخوایم نه رهبر" و با شعار، " نه تاج نه عمامه آخوند کارت تمامه" بساط آیت الله های میلیاردر و پس مانده های قاسم سلیمانی را که رضا پهلوی به تفاله های قشون درهم ریخته آن دلخوش کرده است جمع خواهند کرد.

مردم ستم کشیده ایران شایسته حد اعلای بهترینها مطابق با بالاترین استانداردهای دنیای مدرن و متمدن هستند. نه دوران گلادیاتورها است و نه دوران وحش اسلامی. پایان این بربریت را مردم انقلابی در ایران، در عراق و در لبنان با قاطعیت به سرانجام می رسانند.


٢١ ژانویه ٢٠٢٠

 

نیروی خودمان را هماهنگ و متحد کنیم , نقطه قدرتهای اعتراضات دی ماه ٩٨

نیروی خودمان را هماهنگ و متحد کنیم

نقطه قدرتهای اعتراضات دی ماه ٩٨

 

خیرش  سراسری مردم  که  علیه گرانی قیمت بنزین در   ٢٤ آبان در بیش از صد شهر شروع شد،  مبارزه برای تعین تکلیف نهایی با جمهوری اسلامی را در سطح ماکرو و عمیقی بجلو هدایت کرد.

مردم در آبان ماه ٩٨ اعتراض به گرانی و بیکاری و شرایط نابسامان و فلاکتبار زندگی را با  کیفرخواست  و شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر جمهوری اسلامی به میدان آمدند و این شعار را توده گیر کردند. مردم ناراضی به گرانی به بانکها حمله کردند و نمادهای سرکوب و اعدام و حاکمیت خونین جمهوری اسلامی را به اتش کشیدند. آبان ماه اوج نارضایتی به شرایط فلاکتبار اقتصادی و دوره جدیدی از سلب اعتماد اجتماعی و سیاسی از جمهموری اسلامی و روحانی بود.

در دی ماه تلاشهای آگاهانه و پُر هزینه یا میلیون دلاری جمهوری اسلامی در ارتباط با  تابوت چرخانی قاسم تروریست سلیمانی و  تلاش های جمهوری اسلامی، خامنه ای، سپاه پاسداران و روحانی  به هوا رفت. تابوت چرخانی قاسم سلیمانی در تعدادی از شهرها از جمله در تهران با هزینه های میلیونی به منظور اعلام "صدایی" به جامعه و خارج از ایران بود، "صدایی" که مردم با آنها هستند. اما این تلاش و  قصد خامنه ای با این تابوت چرحانی فوری و با اولین موج اعتراضات در دانشگاه ها و شهرهای تهران، اصفهان، سنندج، شیراز و ده ها شهر دیگر به صدایی توده ای تر و اینبار بسیار کوبنده تر و با شعار "جمهوری اسلامی نابود باید گردد" تبدیل شد و تصاویر قاسم سلیمانی که بر در و دیوار دانشگاه ها و تعدادی از میادین آویزان شده بودند، به آتش کشیده شد. با این اقدام و به آتش کشیدن تصاویر قاسم سلیمانی مردم و جامعه پیام شکست تابوت چرخانی را به جهانیان مخابره کردند!. و اعلام کردند مردم و جامعه از جمهوری اسلامی و خامنه ای سلب اعتماد کرده اند. این پیام در افکار عمومی و نزد جامعه جهانی در باور به سلب اعتماد از جمهوری اسلامی موثر و کارساز بود. جهانیان متوجه شدند که جمهوری اسلامی در برزخ سلب اعتماد و چالش سرنگونی  قرار گرفته است!. 

مردم در دی ماه ٩٨  در اعتراض شلیک عمدی دو راکت به یک هواپیمای مسافربری خطوط هوایی تهران ـ اُکرائین و کشتار ١٧٦ نفر از مسافرین و برای  محکومیت جمهوری اسلامی و خامنه ای اینبار هدفمند تر و کوبنده تر به خیایانها آمدند. مردم انگشت اتهام را بطرف خامنه ای، روحانی و  سپاه پاسداران نشانه گرفتند. و  با  تنفر عمیقی که در جامعه و در میان توده های مردم بوجود آمده بود، کوبنده تر از همیشه دست به مبارزه خیابانی زدند. 

در کردستان بعد از آبان ماه و با بکارگیری  تجارب  اعتراضات در شهرهای سنندج، مریوان، جوانرود، سقز، کامیاران و بوکان هزاران نفر از مردم ناراضی اعتراضات کوبنده علیه استبداد جمهوری اسلامی و علیه گرانی، فساد و دیکتاتوری را  به نمایش گذاشتند. صدها نفر از مردم شهر مریوان و حومه در اعتراض به جانباختن دو برادر کولبر آزاد و فرهاد خسروی با شعار «حکومت اعدام نمیخواهیم»، «مرگ بر دیکتاتور» فضای اعتراض  کوبنده در ٢٨ آبان ماه علیه جمهوری اسلامی را تداوم بخشیدند. 

از ١٩ دی ماه با خبر سقوط هواپیمای خطوط هوایی تهران. اوکراین در سنندج مبارزه و اعتراض مردم با برگزاری میتینگ و گردهمایی بیاد جانباختگان سقوط هواپیما و بیاد «آروین مرتب» و «ایدا فرزانه»  برگزار و فضای اعتراض به جمهوری اسلامی شعله ور شد. در مراسمهای گرامیداشت تعدادی از این جانباختگان در مهاباد و سنندج اعتراض و تجمعهای توده ای سازماندهی شد. در مهاباد  پرچم جمهوری اسلامی را که بر تابوتهای عزیزان جانباخته نصب شده بود با خشم و عصبانیت توسط  مردم پاره و اجازه ندادند که پیکرهای این عزیزان با پرچم جمهوری اسلامی این نماد اعدام و ٤دهه حاکمیت سیاه اسلام سیاسی بدرقه شود. 

در سنندج چند هزار نفر در مراسم گرامیداشت آروین مرتب و ایدا فرزانه شرکت کردند. صدها نفر از زنان انقلابی  پیکرهای این دو عزیز را با شعارهای کوبنده؛ «خامنه ای قاتله ولایتش باطله» و «مرگ بر دیکتاتور» بدرقه کردند. فضا و شور انقلابی زنان انقلابی همراه با صدها نفر از شرکت کنندگان در مراسم جلوه های شورانگیز اعتراضات مردم در دی ماه است. 

شرایط کنونی و شور اعتراضی که از آبان ماه و دی ماه در سطح سراسری در ایران و در کردستان شکل گرفته از نتایج مبارزات پیگیرانه ای است که کارگران در مهمترین مراکز کارگری از هپکو تا صنایع پتروشیمی،  تراکتورسازی ها و فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه و ده ها مرکز کارگری دیگر، و از نتایج بیش از ٥  اعتصاب سراسری معلمان در سال ٩٨  و شرکت هزاران نفر از آنها در این اعتصابات، و دستاورد تجمعات کوبنده و پیگیرانه هزاران بازنشسته در سطح کشوری است.

 

مابه اذا اجتماعی شرایط اعتراضی کنونی تقویت همبستگی و اتحاد مردم است. 

ما شاهد  اتحاد و همبستگی پایدارتری در مقایسه با سالهای قبل هستیم، این اتحاد مبارزاتی را ما در تجمعهای توده ای در دانشگاه ها و مراکز مهم شهرها  تجربه کرده ایم. تجمع چندین هزار نفر از مردم در تهران در ١٩ و ٢٠ دی ماه در میدانهای ٢٤ اسفند و میدان آزادی تهران، تجمع چند هزار نفر مردم سنندج در مراسم گرامیداشت جانباختگان سقوط هواپیما در ٢٦ دی ماه  خود نمونه های گویا از تقویت اتحاد و همبستگی مبارزاتی است. تقویت اتحتد مبارزاتی دستاوردی کاملا اجتماعی است و با هر پیشروی در اعتراضات حلقه اتصال سازماندهی شوراها در محلات و شهرها خواهد بود. بر متن این پیشروی ها و آمادگی بیشتر مردم برای اعتراضات توده ای و بر متن سلب اعتماد اجتماعی و سیاسی که از جمهوری اسلامی در جامعه موج میزند، زمینه های بسیار مناسب و امیدوار کننده ای برای سازماندهی اجتماعی و توده ای جامعه در اشکال سازمان های شورایی و مبارزاتی مردم و جوانان زن و مرد در محلات و شهرها بیش از هر دوره ای فراهم شده است. 

شرایط کنونی و پیشرفتهای جنبش توده ای برای سرنگونی فراخوانی زنده و فوری است به فعالین کارگری، فعالین زنان  و فعالین اجتماعی، فراخوانی است به معلمان و فعالین سیاسی و شخصیتهای اجتماعی و توده ای. شرایط کنونی بیش از هر دوره ای فعالین و سخنگویان مورد اعتماد جامعه، زنان و کارگران و معلمان را فرا میخواند که در قامت سخنگویان و لیدرهای سازماندهی توده ای شوراهای شهر و محلات ابراز وجود کنند.     

١ بهمن  ١٣٩٨

٢١ ژانویه ٢٠٢٠  

 

ایسکرا  ١٠٢٤




   

 

January 21, 2020

کودتا از پایین

"کودتا از پایین"

«مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر!»

«نه رفراندوم، نه اصلاح، اعتصاب، انقلاب!»

رضا پهلوی که بعد از کشتن  قاسم سلیمانی سکوت کرده بود در مصاحبه ای به  تاریح 15 ژانویه خواستار فشار حداکثری به رژیم جمهوری و حمایت بیشتر از مردم شد او همچنین روز بعد در موسسه  هادسن در جواب اینکه آیا پدرش علیه مصدق کودتا کرد، بیان داشت که کودتا از پایین صورت می گیرد و نه از بالا!

هرچند این "ربع پهلوی"، در بورس آمریکا و متحدینش در شرایط کنونی نیست، هر چند سخنان او ربطی به خیزش تهیدستان جامعه ایران ندارد، ولی بجاست در همین پارگراف بالا، بر اساس نکات  تاکید شده، بیان او را بیشتر روشن ساخت.

قاسم سلیمانی  را آمریکا کشت و قاعدتا این امر می بایست مورد تایید "شاهزاده" باشد. اما  او در این رابطه لب از لب نگشود و سکوت کرد. مخمصه و پارادوکس او این بود که از طرفی امیدش به آمریکاست و از طرف دیگر در این دوره از چراغ سبز دادن به سپاه پاسداران کم نیاورده است. او همچنین نمی توانست بمانند "فرخ نگهدار" و طیفی از اپوزیسیون لیبرال و بورژوایی رژیم، خواستار شرکت در مراسم تعزیه و سوگورای قاسم سلیمانی شود و همدردیش را با  "سردار" از دست رفته سپاه نشان دهد و عمل آمریکا را محکوم کند، چون این امر هم با درخواست فشار حداکثری آمریکا و متحدینش به رژیم ایران همخوانی نداشت و در تعارض قرار می گرفت. از این رو صبر کرد که "آبها از آسیاب بفتد" و فرصت دوباره ای برای مطرح کردن خود بیابد.  اما  اگر این "مشکلات" و تعارضات سلطنت طلبان ربطی به ما ندارد، مضحک ترین نکته در بیانات ایشان ادعای"حمایت" از مردم است.

یکی از ویژگی های خیزش مردم محروم و تهدیست ایران، کارگران، زنان و دانشجویان و جوانان گذر از توهماتی است که گویا ناجی خارجی، اصلاح طلبان دولتی و غیردولتی یا "بدیل" هایی همچون سلطنت طلبان و مجاهدین می توانند جایگزین رژیم جمهوری اسلامی شوند. شعارهایی از قبیل: «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر!»، "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا"، "نه رفراندوم، نه اصلاح از بغداد تا تهران، اعتصاب، انقلاب!"، " اصلاحات، رفراندوم، رمز فریب مردم"، و .... از شعارهای بارز همه حرکت های اعتراضی در دور اخیر بوده است. توده های تهیدست مردم در تظاهرات های خود نشان داده اند که نیازی به "بدیل" های دست ساز و بی پایه و از بالا ندارند و گزینه مردمی و از پایین و شورایی خود را می طلبند

.گذر مردم از این نوع گزینه سازی های از بالا، تنها دلیل ناکامی و بی ربطی "پهلوی" چی ها و نیروهای دیگر اپوزیسیون بورژوایی و پرت و پلا گویی آنها نیست، صاحبان این نیروها، که گاهگداری از طریق تریبون ها و تلویزیون هایشان به آنها میدان می دهند به خوبی می دانند که این نوع نیروها در اوضاع کنونی مترسکی بیش نیستند و تنها به عنوان اهرم های فشار برای رام کردن خود رژیم ارزش مصرف دارند. گزینه اصلی آمریکا و متحدینش برای مقابله با رادیکالیسم جنبش های اجتماعی، رژیم جمهوری اسلامی تعدیل شده و "سر عقل آمده ای" است که خود را با منافع آنها تطبیق سازد.

با این حال بجاست که عوامفربی و کدهای عوضی این نیروها را متوجه شد و رسواترشان کرد. "ربع پهلوی" وقتی از "کودتا از پایین" صحبت می کند، منظورش اوباشان نوع شعبان بی مخ هایی است که در کودتای 28 مرداد بر علیه مصدق توانستد پدر فراری او را به قدرت بازگردانند. اما اگر "حزب توده" نمایندگی آن زمان "چپ" جامعه را می کرد، اکنون اوضاع به گونه دیگری است و چپی رادیکال در بطن جنبش های اجتماعی در ایران رشد کرده و گفتمان و رویکردی کاملا متفاوت دارد که ما به روشنی در حرکت ها و  شعارهای خیزش های اخیر در دی 96 و آبان 98 ماه، شاهد آن هستیم. رضا پهلوی خود می داند که آنچه از "پایین" روی می دهند نامش انقلاب است نه کودتا. همان انقلابی که سلطنت خاندانش را بریز کشید. او عامدانه با این نوع لفاظی ها و از این رهگذر می خواهد خود را به جنبشی در پایین بچسپاند که نه تنها صاحبش نیست، بلکه این حیزش ها مرزبندی روشنی بر قیم طلبی و موج سواری از نوع او دارد.  وقتی مردم شعار می دهند "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر"، منظورشان این است که از حاکمیت های "ولایتی" و "شاهی" گذر کرده اند و افق حاکمیت از پایین و متکی به خود و شورایی را فراروی خود دارند و این استراتژی اگر چه مبارزه با حاکمیت سرمایه داری و مذهبی جمهوری اسلامی را در اولویت دارد، ولی  دیگر از ترس "افتادن به چاله در چاه نمی افتد" و امید و توهمی به بدیل های دیگر سرمایه داری ندارد.

***

فراتر از پاسخ کوتاه بالا به  یاوه گویی های اخیر رضا پهلوی، نکته ای که ممکن است مورد سئوال باشد این است که آیا اپوزیسیون چپ و انقلابی لازم است ادعاهای اپوزیسیون بورژوا را، که اکنون بطور واقعی بدیلی برای جمهوری اسلامی نیستند، همزمان با مبارزه اش با کلیت جمهوری اسلامی در دستور کار داشته باشد؟

علیرغم اینکه ما بر این باوریم که اپوزیسیون بورژوایی خارج از حاکمیت جمهوری اسلامی اکنون بدیلی محتمل برای رژیم نیستند، علیرغم اینکه منطق این را به ما می گوید که اولویت مبارزه هر نیروی رادیکال و کمونیستی در اوضاع و احوال کنونی باید مبارزه با رژیمی باشد که نان و جان توده های مردم در ایران را فی الحال به گروگان گرفته است اما نباید این واقعیت را فراموش کرد که نیروهایی که ترسشان از انقلاب از خود رژیم کمتر نیست، می توانند در تندپیچ های که امر انقلاب مادیت می یابد، دوباره جان تازه ای بگیرند و نقش سوپاپ اطمینان را برای به انحراف کشاندن سیر وقایع ایفا کنند. تجربه انقلاب 57 به ما نشان داد که چگونه قدرت های امپریالیستی با بوق و کرنا و جنگی تبلیغاتی و میدیایی بدیل های ضد انقلابی خود را به جامعه حقنه کردند.

نیروهای چپ و کمونیست نمی توانند منتظر روزی بشوند که این نیروهای کنترا و ضدانقلابی به خطری بالقوه تبدیل شوند و آنگاه "اپوریسیون اپوزیسون" بشوند. جدال آلترتاتیوها واقعیت مبارزه طبقاتی است. نیروهای کمونیست به صرف اینکه طرفدار طبقه کارگر و محرومان جامعه هستند، نمی توانند گزینه سوسیالیستی را برای جامعه متحقق کنند، چون آنها  تنها مدعی در میدان نیستند. نیروهای بخت برگشته بورژوا و ناسیونالیست هم کارشان فریب و به کج راه بردن مبارزات توده ای و اجتماعی است. انقلاب اکتیر در روسیه اگر چه بعدها به کج راه کشانده شد، اما بهرروی یک شبه به وقوع نپیوست. بلشویک ها همزمان با مبارزه با تزار و ژنرال کورنیلف ها که در برکناری تزار، رهبری نیروهای وفادار به تزار را به عهده داشت و حتی دولت موقت بورژوایی کرنسکی هم به تهدید گرفته بود از مخاطرات اپوزیسیون بورژوایی تزار از قبیل "منشویک ها" و "اس ار" ها غافل نماندند و ....

در اوضاع خطیر سیاسی کنونی که رژیم جمهوری اسلامی بیش از هر زمانی به چالش گرفته شده است و قدرت سیاسی به امر روز جامعه ایران تبدیل شده است و نابودی و سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی شعار روز حرکت های اعتراضی و خیزش اخیر است، بجاست که در کنار مبارزه ای همه جانبه برای امر سرنگونی، بدیل مردمی و شورایی و کارگری را بیش از بیش به گفتمان خیزش های اجتماعی تبدیل کنیم و این کار زمانی میسر می شود که با توهم پراکنی و بی ربطی اپوزیسیون بورژوایی رژیم هم مقابله شود و افشا گردد.

 

 

 

آیا گذاشتن سه ملیون دلار جایزه برای سر رئیس جمهور ایالات متحده رژیم اسلامی را از ورشکستگی و سقوط حتمی نجات خواهد داد ؟‎

آیا گذاشتن سه ملیون دلار جایزه برای سر رئیس جمهور ایالات متحده رژیم اسلامی را از ورشکستگی و سقوط حتمی نجات خواهد داد ؟‎
 
رویترز خبر داد که احمد حمزه نماینده مجلس رژیم اسلامی از کهنوج کرمان سه ملیون دلار برای سر پرزیدنت ترامپ جایزه تعین کرده است .البته جهان میداند که گذاشتن چنین لقمه ای در دهان نماینده مجلس اگر به اذن ولی فقیه صورت نگیرد آن دهان را نمایندگان ولی فقیه در وزارت اطلاعات و در مجلس اسلامی برای صاحبش به ده دهان تبدیل خواهند کرد
 
خبر گزاریها اعلام نکردند که نماینده کهنوج آیا از مردم منطقه خودش در کرمان نظر خواهی کرده است و مردم کرمان رای به کشتن پرزیدنت ترامپ داده اند یا ایشان یک سر و یک تنه تنها به چنین تصمیمی رسیده است؟ و این سه ملیون دلار از چه منبعی برای کشتن رئیس جمهور کشور دیگری در نظر گرفته شده در حالی که مردم بم کرمان هنور که هنور است از زلزله بم زجر میکشند که نتوانسته اند خرابی های آن دیار را سامان بدهند.
 
آیا نماینده کهنوج در مجلس اسلامی خبری از وضع سیل زدگان سیستان و بلوچستان دارد که بعد از دست دادن خانه و کاشانه و مزارع و احشام خود حتی آب آشامیدنی ندارند و این سه میلیون دلار بایستی خرج آن مناطق گردد.
 
آیا نماینده کهنوج از دولت حسن روحانی و از مجلسیان و از علی خامنه ای سئوال کرده است که چرا جعبه سیاه هواپیمای اوکراینی را به آن کشور که صاحب هواپیماست پس نمیدهند و مشغول دست کاری و خرابکاری در آن هستند تا در آینده عنوان کنند که بله جعبه های سیاه دارای نقص فنی شده و باز نمیشود.
 
آیا نماینده کهنوج از علی خامنه ای سئوال کرده است شما که گفتید اشتباه فردی بوده که بطرف هواپیمای اوکراینی موشک شلیک کرده اید آنهم دو عدد ودستور شخص خامنه ای نبوده که هواپیما را ساقط کنند ، که جو ضد امریکائی راه بیندازند و نا بتنور مبارزات ضد امپریالیستی بچسبانند، خوب اشتباه فردی بوده پس چرا جعبه های سیاه را به کشوری که هواپیما متعلق به انجاست باز پس نمیدهید؟
 
رژیم ترور علی خامنه ای در چندان گرداب خفه کننده سرنگونی گرفتار آمده که اشتباه بر روی اشتباه رگ و پی این جانوران قرون و سطی را ار هم خواهد درید.
 
یک فاکت تاریخی : وقتی آخوند خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد کلیه کشور های اروپائی سفرای خود را از ایران فراخواندند . در فتوای قتل رئیس جمهور ایالات متحده جا دارد دمکراسی اروپائی در نفی ترور دولتی علی خامنه ای سفرای خود را از ایران فرا بخواند.
 
اروپا باید به ایالات متحده در سفت کردن تحریم های بدور گردن اسلام ترور و خشنونت و جنگ و موشک بپیوندد بایستی با این رژیم همچون آفریقای جنوبی زمان آپارتهاید برخورد کنند مکانیزم ماشه را هر چه محکم تر بر روی رژیم ترور اسلامی فعال کنند تا منطقه و جهان و ایران را از خطر جنگ ترور و نابودی نجات بخشند ، جواب ایالات متحده و پرزیدنت ترامپ به آخوند های تروریست و اسلامیون هر چه رقیق تر باشد آنان را در ترور و اقدام بعدیشان جری تر خواهد کرد.
 
 
 
نوید اخگر
 
21 ماه ژانویه سال 2020 میلادی سوئد استکهلم

دوران بدون بازگشت , نگاهی به روند مبارزه برای رهائی / پیران آزاد , اصغر ایزدی , تقی روزبه

دوران بدون بازگشت

نگاهی به روند مبارزه برای رهائی

وقایع مهم دوهفته منتهی به روز 27 دی ماه 98؛ حضور وسخنان خامنه ای در نماز جمعه این روز، بعد ار خیزش تعین کننده آبان ماه مردم برای رهائی، وضوح بیشتری به صحنه مبارزه مردم علیه حکومت اسلامی داده و وجوه مختلف این مبارزه را روشن ترکرده است.

بدنبال درگیری حکومت­های اشرار اسلامی و آمریکایی، دستگاه ولایت در کشته شدن قاسم سلیمانی فرصتی یافت تا با هیاهوی به میدان آوردن حواریون اش، و هم چنین با شعار " انتقام سخت" که فقط به "یک سیلی" نظامی تو خالی انجامید، بتواند اقتدار درهم شکسته ناشی از خیزش دلاورانه مردم در آبان ماه را به خیال خود ترمیم کند و قیام آبان ­ماه مردم را بفراموشی بسپارد. اما  " اثرگذاری" این هیاهو در چند روز دود شد و به هوا رفت. جنایت ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی، نفرت وخشم انباشته شده مردم را منفجر کرد. ولی­فقیه و سپاه پاسداران او، یکسره وبا شدت هرچه تمام تر زیر ضرب رفتند و شعار انقلاب بلند شد. این حرکت بیش از هرچیز نمایان گر قدرت و توان مردمی است که تنها دو ماه بعد از دادن صدها کشته و هزاران اسیر در آبان­ ماه این چنین می­خروشند و از پا نمی­نشینند. پی­آمد این حرکت علاوه بر روشن کردن تکلیف مردم با حاکمان ، لرزاندن و سست کردن اعتماد هواداران حکومت و صدمه به چسبندگی آنها هم بود. این وضعیت به بازشدن شکاف درون حکومتیان هم، راه برد. خامنه ای ورشکسته، دریافته که با توازن دیگری روبرست و دیگر شرایط بازی حتی یکسال قبل را هم ندارد، و برای سروسامان دادن به این مشکلات به نماز جمعه آمد. او روشن تر از این نمی توانست بگوید که دیگر هیچ امیدی به اکثریت بزرگ مردم ندارد و آنها را دشمن می داند؛ و تنها برای جمع و جورکردن لایه جمعیتی هوادار خود که هنوز شاید بتوانند " صَبار" و "شکور"  باشند آمده و تقلا می کند؛ این همه را با تهدیدهای توخالی و سست علیه امریکا و اروپا با روحیه ای پایین پیش برد. آن هم در شرایطی که بعد از ساقط کردن هواپیمای مسافری، ارکستر فشار خارجی گسترش یافته و کانادا و اتحادیه اروپا هم به صف شده اند تا منگنه را تنگ ترکنند.

در چنین تب وتابی نه تنها نَفَس خیزش آبان­ماه را نمی توان بُرید، بلکه در گرمای آن می­توان جهت گیری و درون مایه مبارزه برای رهایی را حس کرد و دریافت.

چرائی و خصلت ­نمای قیام آبان­ ماه 98

آنچه طی خیزش گسترده و دلاورانه مردم در آبان­ ماه 98علیه حکومت خونریز اسلامی دیده شد، نه تنها از بسیاری جهات بی سابقه بود، بلکه خصلت ­نمای مبارزه برای رهائی شد. سال­هاست که اکثریت بزرگ مردم به اشکال مختلف: مخالفت، بیزاری و عبور از استبداد حکومت اسلامی را بروز داده و می­دهند. چرا که در زندگی خود استبداد دینی فاشیستی حکومتی را که دشمن آزادی و هر حقی برای انسان  است تجربه کرده اند و می­کنند؛ و در یافته اند که حکومتی که همه امور را بر مبنای "تکلیف شرعی" می­بیند و سازمان می­دهد چه هیولایی است. وقتی که انواع تبعیض های مذهبی- عقیدتی و جنسیتی ، وغیره  به  صورت  "قانون"  درمی­آید و متولیان حکومت برای حفظ و توجیه اقتدار و امتیازهای خود از رواج دادن و تحمیل احکام شرعی در شخصی ترین وجوه زندگی و همه روابط اجتماعی  دست بر­نمی­دارند، مردم در می­یابند که با چه نکبتی دست به گریبانند. این همه در شرایطی است که بخش بزرگ همین مردم در تلاش جانکاه برای تامین معاش با بن بست­های فزاینده روبرو شده و هیچ چشم انداز گشایش در کار نیست و هر دم رنج و فلاکت شدت می­گیرد. آمار رسمی حکومتی از 19 میلیون بی­خانمانی حکایت می­کند که در حاشیه شهرها انباشته شده اند؛ یعنی یک نفر از هر چهار نفر جمعیت کل کشور. این تعداد تا دو سال آینده به 24 میلیون می­رسد که هیچ ندارند: نه مسکن متعارف و نه درآمدی. 60ملیون نفر، سه نفر از هر چهار نفرجمعیت، زیر خط فقراند و واجد شرایط یارانه دولتی شده اند.  این در سرزمین ثروتمندی است که با پتر و دلارهای آن، کمتر از یک درصد جمعیت، به ویژه وابستگان حکومت، آن­چنان پروار شده اند که در تصور نمی­گنجد. نمایش ثروت و زندگی این جماعت و روشدن فساد و غارتی با ارقامی نجومی و بزرگتر شدن بی­سابقه فاصله طبقاتی هر خواب آلوده ای را هم شوکه می کند. اکثریت بزرگ جمعیت محروم در تجربه دردناک زندگی خود ماهیت استبداد حاکم و نقش آن در تشدید بهره کشی و فلاکت را شناخته و برای نجات زندگی چاره ای جز به میدان آمدن نمی­بیند.

واقعیت زندگی اجتماعی بیانگر آنست که حکومت علیرغم سرکوب و ادعاهای قدر قدرتی برای احاطه زندگی اجتماعی و تحمیل خود، از پس کار بر نیامده است؛ یعنی هر چه حکومت اسلامی بر سیستم سلطه مذهبی خود بیشتر اصرار کرده محصول کمتری برداشته است. چرا که با مقاومت بیشتری از سوی جامعه روبروشده که به اشکال مختلف براه خودرفته است. نمونه برجسته این نوع مبارزه و مقاومت را در روال زندگی زنان دلیر سرزمین­ مان می توان دید. دستگاه رسمی مذهب با تمام قوا هرچه تلاش کرد تا ارزش های اجتماعی سنتی را زنده نگه دارد و بنیان­های آن را به صورت خانواده­های سنتی حفظ کند آب درهاون کوبیدن بود. نهاد رسمی مذهب بعنوان نگه دارنده سنت وجامعه سنتی نه تنها همه اعتبار خود را در میان اکثریت جامعه از دست داده، بلکه با تجربه کردن سلطه دین، باورها و اعتقادات سنتی و مذهبی مردم زیر سوال رفته و بی اعتبار شده است. علاوه بر آن، همین نهاد برای حفظ تتمه اعتبارخود هم مجبور به ­روزآمد کردن بسیاری از سنت های خود شده است.  نهاد روحانیون شیعه با ادغام در دستگاه سلطه عریان دولت، ریشه اعتقادات مذهبی و سنتی مردم را بشدت تکان داده است. حالا جامعه ایران یک صورت ظاهر دارد و یک وضعیت فرهنگی و سبک زندگی واقعیِ زیر پوستی و دور از جامعه سنتی گذشته. دستگاه حافظ سنت، خود وظیفه " گذار از سنت به مدرنیته " را بصورت انفعالی به عهده گرفت.                                   

  روند مخالفت و مبارزه سالیان مردم در مرحله دی­ ماه 96 به نقطه عطفی رسید که با صراحت نسخه همه نیروها و جناح­های حکومت اسلامی و انواع مشاطه گران به اصطلاح اپوزیسیونی آن درهم پیچیده شد. به ویژه که با انتقال مراکز مبارزه از درون شهرهای بزرگ به مناطق حاشیه ای و طرح مطالبات بی چیزان ، آرایش و وضعیت تازه ای شکل گرفته است.  بدان معنی که : بی­حقی عمومی که وسیع ترین جمعیت جامعه را در مخالفت و مقابله با حکومت اسلامی به میدان آورده است  نمی­تواند معنی و مقصود یکسانی در زندگی همه مردم داشته باشد و هم­چنین همگان نگاه و انتظار مشترکی به آینده بعد از حکومت اسلامی ندارند. حکومت اسلامی هیچگاه یک حکومت متعارف سیستم سرمایه داری نبوده اما نه تنها  مناسبات اجتماعی سرمایه را اداره بلکه بهره کشی و استثمار سرمایه داری را شدت داده و غارت و چپاول را دو چندان کرده است. در روند مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی، سوال کدام سرنگونی و چه گونه سرنگونیِ،  که نطفه آینده را می­بندد، پاسخ های متفاوتی از گرایش های متنافر می­گیرد:

سرنگونی، اما چه ­گونه سرنگونی­ی؟

  • بعداز سرکوب خیزش د­ی­ ماه 96، روند مبارزه به اشکال مختلف جاری بود. زنان و مردان مزد و حقوق بگیر در بخش­های صنعت، کشاورزی و خدمات (بویژه آموزش و پرورش)، زنان و مردان بازنشسته،  دانشجویان و جوانان و سایر اقشار کار و زحمت در هرگوشه  به اشکال مختلف، مقاومت را به­پیش برده اند. شایسته است که برحرکت "دختران خیابان انقلاب" علیه حجاب اجباری و اعتصابات درخشان نیشکرهفت تپه و فولاد اهواز در این روند مبارزاتی شکوهمند انگشت بگذاریم. در فوران مبارزه طبقاتی آبان 98 و در امتداد خیزش د­ی­ ماه 96، انبوه میلیونی تودهِ  99%ها و بویژه لایه های فرودست و حاشیه نشین، پاسخ  سیاست افتصادی حکومت را با دست­بردن به ریشه­ها دادند. پی­آمد افزایش قیمت بنزین برای حل مشکل بودجه، چیزی جز افزایش هزینه زندگی و تشدید فلاکت بیشتر وسیعترین جمعیت کشور نیست، و همین جمعیت پاسخ آن را در خیزش آبان ماه 98 با بازپس­گیری بخشی از دسترنج ربوده شده شان از بانکها، و تامین مایحتاج روزانه زندگیشان از فروشگاههای بزرگ زنجیره ای غارتگران، نشان دادند که معنای مناسبات اقتصادی حاکم و سیاستهای آن را می­دانند و مراکز آن را میشناسند و برای آنان آشکار است که حق گرفتنی است! تجربه زندگی در مناسبات اجتماعی برمبنای بهره کشی و ستم، وقتی با توانائی ناشی از همبستگی و مبارزه جمعی همراه شود، جهت­گیری برای رهائی را روشن می­کند. چنان­که درفاصله دی­ ماه 96 تا آبان­ ماه 98 و بر بستر مبارزات پیش از آن، زمینه این روشنایی فراهم آمد. این­بار فریاد آزادی­خواهی و مبارزه علیه استبداد قرون وسطائی حکومت اسلامی که در شعار مرگ بر استبداد از طرف مردم سال­هاست که فضا را پر کرده است، در حمله و ویران کردن نماد دستگاه سرکوب و آزادی کشی، یعنی پاسگاه های انتظامی و سرکوب و با حمله به نمادهای نهاد مذهب و روحانیان  یعنی حوزه های علمیه و مساجد و اماکن مذهبی و  با آکت مستقیم و گسترده علیه بهره کشی اقتصادی ، یورش به بانکها و فروشگاههای بزرگ، همراه شد. این، یعنی گره خوردگی مطالبه آزادی و نان.
  • این مبارزه توامان وقتی در روند مبارزه ای دیده شود که زنان نقش فعال و تعیین کنندگی در آن دارند، نشانی از عقب­راندن فرهنگ مردسالاری و پدرسالاری است و نوید زنانه شدن پروسه مبارزاتی. هر چند هنوز راه زیادی در مبارزه با فرهنگ مرد سالاری باقی است تا جایی که ستیز با هم جنس گرایی منزوی شود و افراد غیردگرجنس­گرا با حقوق برابر در صحنه باشند. همه جانبگی مبارزه و جهت­گیری رهائی­بخش آبان ماه را می توان هم­چنین در شرکت فعال مردم عرب، کرد، ترک و بلوچ و... دید. آنها بطور کم­سابقه ای نه تنها در مبارزه ای که 28 استان را درگیر کرده بود، فعالانه شرکت کردند و کشته های بی­شماری دادند، بلکه همبستگی و حمایت از یکدیگر را بجای رقابت و ستیزهای کور به صحنه آوردند؛ مردمانی که علاوه بر محرومیت همیشگیِ در حاشیه بودن، در استبداد یک قرن اخیر به دلیل پروژه "ملت سازی" حکومت مرکزی، از حقوق زبانی و فرهنگی خود محروم شده اند. طی "رشد اقتصادی سرمایه داری"  بیشترین صدمات ناشی از فاجعه زیست محیطی و تغییرات اقلیمی هم بر آنان آوار شده است. در استانی که تنها رودخانه واقعی،" رود کارون"، در آن روان است، مردم نه تنها از آب آشامیدنی سالم محرومند، بلکه با بلایای سیلاب ها وریزگردها، درگیرند؛ صنایع پتروشیمی بندر معشور(ماهشهر) که منبع حدود 30% ارز وارداتی مملکت است، هیچ نوع هزینه ای برای جلوگیری از آلودگی آب و خاک نمی­پردازد؛ اما انبوه مردم آن منطقه نه تنها از این ارز سهمی ندارند، بلکه زندگیشان سراسر آلوده به انواع سموم و آلاینده­های پساب­های صنایع پتروشیمی است. صنایع نفت و گاز عسلویه و نیشکر هفت تپه بهم­چنین. سودآوری و رشد اقتصادی به قیمت نابودی انسان و محیط زیست.  چنان است وضعیت سیستان و بلوچستان سوخته و ویران.

 

  • خودجوشی و گستره این مبارزه، آنهم درفاصله کوتاه زمانی- دی­ ماه 96 تا آبان­ ماه 98- تاکیدی است بر توانمند شدن توده وسیع 99%ها و عزم آنها برای نپذیرفتن سلطه و زندگی به روال گذشته. فاصله کوتاه بین دو خیزش، به معنای آن است که همان نسلی که نیروی اصلی خیزش د­ی­ ماه 96 بود، این­بارهم صحنه گردان شد، یعنی آن که نه فقط طلسم سرکوب سال96 را باطل کرد، بلکه اکنون و بعداز کشته شدن چندین صد نفر در چهار روز و هزاران زخمی و اسیر، در یک قیام که چهار ستون حکومت اسلامی را لرزاند، بازهم به اشکال مختلف به مقاومت ادامه می­دهد. روحیه بالا و فعال در مراسم های چهلم جان باختگان حاکی از آن بود و نمونه درخشان این مقاومت، در مراسم دانشجوئی 16 آذرامسال بازتاب یافت. نقش دانشجویان در تظاهرات اعتراضی اخیر که در محوطه دانشگاه­ها و خیابان ها در واکنش به فاجعه سرنگونی هواپیمای اکراینی توسط پدافند موشکی سپاه پاسداران و کتمان حقیقت و دروغ­پردازی رژیم صورت گرفت و به خصوص با پائین کشیدن و آتش زدن تصاویر خامنه­ ای و قاسم سلیمانی و با گره زدن شعارهای علیه خامنه ای با سپاه پاسداران، نماد­های قدرت حکومت اسلامی را آماج خود قرار دادند، وجو خفقانی را که رژیم با بهره­گیری از مراسم تشییع جنازه سلیمانی، پی می گرفت ، درهم شکستند. دانشجویان، هم­چنین نشان داده­اند که نقش مهمی در صیقل دادن و فراگیرکردن گفتمان انقلابی در پیوند و متناظر با خیزش آبان ماه و جنبش­های کارگری و معلمی و با سویه های ضد استبدادی و ضد سرمایه داری دارند. دانشجویان که از فعال ترین بخش های جوانان 99%ها هستند و حالا 700 هزار نفر از آنها هم بنا بر آمار، مستمری بگیر کمیته امداد امام هستند، بی­چیز ترین بی­چیزان را پوشش می­دهد، که همواره نسبت به مسایل اجتماعی اعماق جامعه و سلطه و استبداد حساس بوده اند.

 

  • خیزش آبان، صحنه سیاسی جامعه ایران را دگرگون و صف بندی­های واقعی را ناگزیر کرده است و مهم تر آن­که حکومت را واداشت تا چهره واقعی طبقاتی خود را آشکارتر کند و ادعای او در حمایت از "محرومان و مستضعفان" و " دستهای پینه بسته" را برای همیشه باطل کرد. جریان سیاسیی اسلامی تا مغز استخوان ارتجاعی دارودستهِ خمینی، در شرایطی حکومت خود را در گیرودار مبارزه انقلابی مردم پایه گذاری کرد که هم مردم به پا خاسته و هم طبقه حاکم سیاسی – اقتصادی در پیشبرد امر خود ناتوان بودند؛ یک شرایط فلج طبقاتی که میراث استبداد سلطنتی بود. خمینی در چنین شرایطی با مال خود کردن شعارها و مطالبات مردم و داستان­سرائی ضد استبدادی، زمینه شعار "همه با هم" خود را فراهم کرد و توانست علاوه بر وسیع­ترین جمعیت مملکت، حتی بخش­هائی از طرفداران سلطنت و سرمایه را با خود همراه کند. حالا، بعداز آن تجربه مصیبت بار "همه با هم"، هنوز کسانی آن را عنوان و با نکبت و استبداد حکومت اسلامی توجیه می کنند!  "همه با هم"  اگر بتواند در ساقط کردن حاکمان سیاسی بکار آید- چنان­که در انقلاب 57 شاهد آن بودیم-  حاصلش اما، جز حفظ وباز تولید مناسبات اجتماعی حاکم نیست. حالا هم کسان بسیاری، بویژه آنها که فقط دستی از دور بر آتش زندگی فلاکتبار مردم دارند و نمی­خواهند به فاجعه بار بودن مناسبات اقتصادی حاکم بر مملکت و همه جهان توجه کنند، همه مشکلات و نکبت و فلاکت جامعه را به ویژه گی حکومت اسلامی و سیاست های آن محدود می­کنند؛ یعنی نوعی جدا سازی کامل بین عملکرد حکومت و روال و منطق مناسبات اقتصادی حاکم یعنی سرمایه داری. آنها با تمرکز بر واقعیت­های سرکوب و استبداد در داخل و برون افکنی بحران موجودیت به خارج مرزها و بحران­زایی درمنطقه و گسترش سیاهی و تباهی در خاورمیانه با هزینه سنگین و رانت و امتیازهای ویژه برای اعوان و انصار خود ، حساب مناسبات سرمایه داری از مصیبت جامعه تحت سلطه حکومت اسلامی را جدا می­کنند.  از این­رو نیازی به تمرکز به امری جز " آخوند های حاکم " نیست. بنابراین "همه با هم" و  "بحث بعداز مرگ حکومت اسلامی"  را سرلوحه همه مبارزات می­کنند. غفلت دراین­باره و پذیرش هر ترفندی برای این جداسازی و پند و اندرز درباره چشم پوشی برای یکدست شدن تا سرنگونی این حکومت جهنمی فقط بکار کسانی می­آید که نفعی در مناسبات اقتصادی سرمایه داری مملکت دارند، اما آینده  99%ها در چگونگی مبارزه همین امروز آنها و در جهت­گیری علیه مناسبات اقتصادی و سیاسی در بستر مبارزه با استبداد شکل می­گیرد. نمی­توان به بهانه آن که سرنگونی و انقلاب یک امر همگانی است، مبارزه طبقاتی علیه نظم سرمایه داری را به کُما فرستاد.

 

سرمایه داری، حاکمیت سیاسی و مردم

 

1-  رابطه اجتماعی سرمایه داری ارکان جامعه را شکل می دهد که بر بهره کشی از انسان و غارت طبیعت استوار است. بهره کشی از طریق تبدیل نیروی خلاقانه کنش انسانی به  "کار مزدی"، تحت ضوابط، اهداف و انظباط سرمایه و صاحب کار حاصل می­شود. غارت طبیعت و نابودی محیط زیست براثر عدم تطابق و تضاد بین "رشد بی مرز"  اقتصادی، که نیازدائمی سرمایه داری است با محدود بودن منابع و ظرفیت طبیعت و تعادل شکننده محیط زیستی است که طی میلیاردها سال به تدریج شکل گرفته است .

سرمایه داری از دل مبارزه طبقاتی و تکامل ابزار تولید بیرون آمده و در بستر آن توسعه یافته و بهمین دلیل زیر ضربات مبارزه طبقاتی و بنابر توازن نیروهای متضاد آن، شکل و فُرم­های متفاوتی یافته است و هیچ­گاه آن اسطوره و نمایه تیپیک "دست نامرئی بازار" را نه متحقق کرده و نه کارا یافته است. بنابرشرایط، برای حفظ تعادل خود سیاست­های متفاوت بکار گرفته است. آنسان که خمینی و دارو دسته، که در توازن معینی به قدرت رسیدند، با احکام پوسیده شریعت اسلامی ( که اعمال آن لازمه در قدرت بودن و صاحب امتیاز بودن روحانیت است) نمی­توانستند هم­چون نمایندگان متعارف و ارگانیک سرمایه داری، آنهم در جوش وخروش دوران پساانقلابی با  "خصلت ضد سرمایه داری" مناسبات را  حفظ و تحکیم کرده وپیش برانند؛ بنابراین ملغمه ای که همیشه در سرمایه­د­اری­های نفتی-  رانتی وجود دارد را چنان پختند که حالا هر کسی به آن عنوانی می­دهد. تغییر سیاست­ها و برنامه­های اقتصادی در توازن قوا مختلف و در دوره­های رکود و رونق همیشه مطرح بوده است. در دوران بحران بزرگ دهه 30 قرن بیستم، روزولت، رئیس جمهور ایالات متحده ، سیاست­های "کینزی" را تحت عنوان "دولت رفاه"  برقرار کرد. در دهه 80 میلادی، ریگان بدنبال تاچر برنامه و سیاست­های اقتصادی نئولیبرالی را برای هرچه بالابردن نرخ سود سرمایه در پیش گرفت. یکی، روزولت، با ازدیاد مخارج و هزینه های دولتی، چرخ گردش سرمایه و سوددهی را به پیش می­برد و به این شیوه به بحران  پاسخ می­داد و سیستم را متعادل می­کرد؛ دیگری در شرایط دیگر، کاستن از هزینه های دولتی، بنفع کم گرفتن مالیات از سرمایه داران و مقررات زدایی و آزاد سازی برای سود بردن بیشتر آنان و پرکردن جیب بخش خصوصی عمل کرد. هر دو تمهیداتی برای به گردش درآوردن اقتصاد سرمایه داری بنا به توازن قوا و پاسخی به بحران سیستم است.

 

  • در اقتصاد کشورهای نفتی که همه چیز از درآمد پِتر و دلار است، این منبع در اختیار"حاکم" است و روال تخصیص آن به بخش­های مختلف بنابر منافع و تشخیص آن حاکم است. زمانی نقش شاه در این مورد فائقه بود و بعداز انقلاب ۵۷ و به قدرت رسیدن خمینی، در ید الیگارشی حاکم و دستگاه ولایت درآمده است. بخش بزرگی از اقتصاد مملکت، خارج از کنترل و روال دستگاه دولت مرکزی است و بنابر تصمیم و خواست و منافع و برنامه ولی فقیه و اعوان وانصار او اداره می شود، و نه براساس مصالح و منافع بخش عمومی. بنا بر روال دوره قبل از سال 57، بخشی از درآمد نفت قبل از واریز به خزانه عمومی برداشت و در اختیار حاکم قرار می گیرد. در دیگر کشورهای نفتی منطقه و همسایه هم سهم­بری ویژه از درآمد نفتی رایج است. این سهم از درآمدها وقتی که وارد فعالیت درسیستم اقتصادی به صورت سرمایه می شود بنا بر همان رانت قدرت با آزادی عمل بسا بیشتر از مقررات زدایی اغلب اقتصادهای با سیاست نیولبیرالی بهره کشی کرده و سود دهی و غارت می­کنند. چنان که همان بخش اقتصادی بیرون از بخش عمومی و دولتی بدون فشار مالیاتی و فارغ از هر مقررات و کنترل وبازرسی بهره کشی سرمایه دارانه با حداکثر سود و توام با غارت پیش می­برند. روال فعالیت آنها برمبنای افراطی ترین سیاست­های نیولیبرال، رانتی و غارت است.
  •  سرمایه داری افزون برگسترش فقر، محرومیت و جنگ، انواع تبعیض­ها ی دوران­های پیشین را درخود ادغام کرده است: تبعیض جنسیتی و نژاد پرستی و بیگانه هراسی و...  فرهنگ تبعیض جنسیتی چنان در تارو پود جوامع حضور دارد که سرمایه داری را با خصلت مردسالاری و پدرسالاری همراه کرده است. اضافه بر همه این گونه فجایع، خطر عظیم و فوری­ برای محیط زیست وهمه موجودات ایجاد کرده است. تغییرات اقلیمی آن فاجعه ای است که تولید و مصرف نا محدود برای  "رشد اقتصادی"  در مناسبات سرمایه داری، خطر انقراض زندگی را فوریتی بخشیده که هر روز تاخیر در برچیدن این مناسبات و تغییر سیستم دیراست و فرصت سوزی. نیازی نداریم که طرفداران سرمایه داری به ما پند و اندرز دهند، خوب است چشم و گوش خود را بازکنند تا خطری که حیات خودشان را تهدید می کند، دریابند.
  • بهمان ترتیب که در حوزه اقتصادی، حاصل کنش انسانی از انسان جدا می شود، سیستم سیاسی جامعه سرمایه داری هم سازمان می­یابد. در دوره­های اولیه سرمایه داری ، قدرت مردم در اکثر موارد با زور از آنها گرفته و در نهادی بنام دولت،"دستگاه اعمال قهر" ، متمرکز شد تا جامعه را اداره و کنترل کند. طی مبارزه مردم و مقاومت دربرابر استبداد و زور، این تفویض قدرت به شکل انتخابی و نمایندگی درآمده است. بسیاری از واحدهای ملت- دولت براین روال دمکراسی نمایندگی این فاصله و جدائی بین قدرت متمرکز در دولت و مردم را توجیه و پذیرفتنی کرده اند. اما روز به روز در تجربه زندگی این فاصله برای مردم هر چه بیشتری سوال برانگیز شده است و تمایل به بازپس­گیری قدرت در دستان خود برای دخالت و اعمال اراده در تعیین سرنوشت خود افزایش یافته است، تا با شرکت مستقیم در اداره امور جمعی و ساختن همه چیز از پائین به جای فرمانبری از تصمیم­های ارگانهای "بالاسری"، زندگی را براساس منافع جمعی و در برابری و همبستگی سازمان دهند، یعنی "خودتعین کنندگی" اعمال کنند. این خواست در شعار "قدرت به مردم"( (Power to the People که توسط جنبش های اجتماعی در اغلب کشورهای با دمکراسی نمایندگی سرداده می شود، از یک­سو نشانگر بحران دمکراسی نمایندگی ونماینده پذیر نبودن انسان صاحب حق امروزی است و از سوی دیگر بیان خواست فراتر رفتن از دموکراسی نمایندگی به گسترده ترین دموکراسی واقعی ، یعنی دموکراسی مستقیم و مشارکتی است.

خیزش مردم ایران و جنبش جهانی ضد سرمایه­داری

هم زمانی خیزش مردم ایران با جهت­گیری رهایی­بخش و با مبارزات مردم جهان در کشورهای مختلف از شرق تا غرب جهان، از هُنگ کُنگ تا فرانسه وشیلی نشان از یک واقعیتی جهانی است. این واقعیت ریشه های مشترک مسائل زندگی مردم جهان است که در کشورهای مختلف تحت اشکال و فُرم­های متفاوت سر می­کنند و انواع متفاوتی از سلطه و اراده سیاسی را تجربه می­کنند. این هم­زمانی مبارزات در دوره­های مختلف تکرار می­شود. این واقعیت همان مناسبات اجتماعی است که ارکان همه جوامع را شکل داده است . وآن، مناسبات اجتماعی سرمایه داری است که سرتاسر جهان را بهم­دوخته و پوشانده است. مسائل و بحران­های حاصل از این مناسبات، گرچه با میزان­های مختلف و اشکال متفاوت در هرگوشه و کنار بروز پیدا می­کند، هم­زمانی مبارزاتی که بدنبال بحران اقتصادی کل سیستم سرمایه  و به گل نشستن سیاست نیولیبرالی آن در 2008، درسال2011 میلادی اوج گرفت؛ مبارزاتی که با فراز و فرود پیش رفته است ، در سال 2019 تکانه­ (مومِنتوم) تازه ای یافته که خبر از شدت گرفتن تسری بحران به سیستم سیاسی می­دهد. همه این مبارزات از نظر سازماندهی در خودجوشی و حذر از سانترالیزه شدن ، نماینده پذیر نبودن و رد اتوریته ، در عین­حال شبکه ای و افقی بودن سازمان­یابی، حذر از هژمونی در درون جنبش، راه دادن یکسان به مسایل و مطالبات بخش های مختلف مردم و استفاده از امکانات ارتباطی اینترنتی، اشتراک زیادی دارند. اغلب این ویژه گی­ها را  به درجات مختلف در خیزش­های 96 و 98 شاهد بوده­ایم، چنانکه در خیزش ­های مردم عراق و لبنان وضع بر همین روال است.

همزمانی خیزش مردم ایران با خیزش مردم در عراق و لبنان

همزمانی خیزش­ آبان­ماه 98 با مبارزه مردم عراق و لبنان، یعنی دو کشور تحت نفوذ و فعالیت حکومت اسلامی، اضطرار بی­سابقه­ای برای این حکومت بوجود آورده است، چرا که اگر در کشور مادر، اُم­القراء، آشوب بشود، خطر از دست رفتن متصرفات و فتوحات بی­حد است. ایضاً تاثیر ناتوانی در مناطق نفوذ بر روی وضعیت مردم کشور خودی و اصلی دوچندان و نتیجه این سیکل پایان شوم حاکمان است. این یکی از مهمترین دلایلی بود که جانیان حاکم ، تصمیم به سرکوب خیزش مردم  در کوتاه­ترین زمان، بهر قیمتی و با خونریزی بی­سابقه گرفته و اجرا کردند. اما مقاومت و به ویژه از پا ننشستن دلاورانه و به اشکال مختلف اعتراضی لایه های مختلف مردم بعداز جنایت­های خیابانی حکومت، و هم­چنین حضور دلاورانه دانشجویان در مراسم 16 آذر، هیاهوی حکومت را بی­اثر کرد و برعکس آنها را وادار کرد که برخلاف سرکوب و خونریزی­های گذشته، ترفند" دل­جوئی" از بازماندگان کشته شدگان را در پیش گیرند. حکومت اسلامی در هیچ دوره ای چنین موقعیت ضعیف و سر آسیمه و بی ثباتی را نداشته و تجربه نکرده است . فشار حداکثری خارجی،  اقتصاد آنرا در آستانه فروپاشی کامل برده  در حالی­که مخارج سرسام آور چه برای اداره کشور و چه برای سیاست ها و جنگ­های منطقه آن کم نشده است. مردم بر انگیخته و بجان آمده اما توانمند و آماده برای هزینه رهایی در مقابلش صف کشیده اند؛ حتی بعد از کشتار آبان ­ماه، بروز شک و ترس و تزلزل در صفوف پایین دستگاه همیشه آماده سرکوب آن محتمل تر شده است.

چشم انداز

ابعاد کشتار خیزش رهایی آبان ­ماه 98 را شاید فقط بتوان با کشتارهای خیابانی روزهای بعداز 30 خرداد ماه سال 13۶٠مقایسه کرد. در آن دوره اما، حکومت بر پشتیبانی بخش بزرگی از مردم متکی بود و تنها با گروه­های مخالف درگیر شده بود، در حالی­که اکنون خود را درمقابله با جمعیت بزرگ مملکت می­بیند و دریک فضای آکنده از انزجار توده ای و با جُوی خون در میان! روزهای تابستان 60، کشتار درمرحله عروج حکومت اسلامی بود و روزهای کشتار آبان­ ماه 98 در مرحله زوال آن. حکومت اسلامی، از هر سو محاصره شده و زیر فشار نارضایتی عظیم مردم و قیام خردکننده آبان ماه 98؛ بی­اعتباری کامل آن در سرنگونی هواپیمای اکراینی و درهم شکستن پروپاگاندای دروغ؛ هم­چنین خیزش های مردم عراق و لبنان علیه مداخله گری حکومت ایران و بعلاوه ریزش پایگاه مستضعف پناهی و سردرگمی در جناح های حکومتی و حتی هسته اصلی قدرت؛ و نیز فشارهای بین­المللی، بویژه فشارحداکثری دولت آمریکا، قرار گرفته است.

ما براین باور هستیم که مبارزه مردم با تمرکز به سرنگونی رژیم، به عنوان دشمن مستقیم و رودر روی مردم، هم­چنین  با نه گفتن به جنگ و مداخله قدرت­­های بزرگ جهانی، صدای سوم را بازتاب دهیم.

پیران آزاد

اصغر ایزدی

تقی روزبه

 

29 دی ماه 98

سال-یاد دوم بهمن/ درسهائی از تاریخ

                       سال-یاد دوم بهمن/ درسهائی از تاریخ

 

 

 نگارندە در سال‌یاد  دوم بهمن (٢ ڕێبەندان) یادداشتهائی تحت عنوان "رمز گرامی‌داشت دوم بهمن" ویا "درسائی از تاریخ" را نوشتەاست، اما بە دلیل اهمیت وموضوعیت مطلب بەگونەای دیگر این مطلب را بازگو می‌کنم:

١- پایان یافتن یاغێ‌گری عشایری(تحت نام کردایەتی).  ٢- آغاز فعالیت حزبی ومدنی در کردستان

١ - در اواخر قرن ١٩میلادی، آغاز فروپاشی امپراتوری عثمانی و پوسیدگی حکومت قاجارآثار جوانەهای پیشا ملی در کردستان آغاز بە رشد کرد.

کردستان از نظر نگارندە سرزمین بهم پیوستەای در خاور میانە است کە مردمان کرد در آن زندگی می ‌کنند از نظر جغرافیای سیاسی منطقەایست کە اسلام سیاسی بر زندگی اجتماعیش حکم رانی نمی‌کند.

از همان آغازپروسە شکل گیری کشورهای ایران وترکیە وعراق  و سوریە ، وجود فرماسیون کنفدرالهای عشایری دیرپا،  در منطقە کە هنوز هم بە حیات خود چە در کردستان وچە در مناطق عربی بە حیات مرتجعانەشان ادامە میدهند، در خلاء شهر نشینی و تجدد  طغیانهای عشایری بە سادگی توانستند چهرە بەظاهر ملی بگیرند. نا گفتە نماند کە سیاست های خارجی وتسلط طلب با شناختی کە از مکانیسم عقب ماندە عشایر داشتند جهت مانع‌تراشی در مقابل رشد جنبشهای تودەای تا هم‌اکنون هم پشتیبان و حامی باقی‌ماندە این ارتجاع هستند. می‌توان گفت کە دوم بهمن در کردستان در واقع نقطە پایانی بود براین یاغیگری بالباس ملی. در کردستان ایران

اشارە بە شکل‌گیری کشورهای خاورمیانە بە مثابە دوران جدید تاریخ  در رابطەبا  تعادل سیاسی نظامی دولتهای صنعتی سپس ابر قدرتها کە همیشە اعمال نفوذ کردە و می‌کنند حائز اهمیت است. بە نمونە اگر انقلاب اکتبر١٩١٧ پیش نمی آمد وقرار دادهای ١٩٠٥، ١٩٠٧، و ١٩١٥ لغو نمی‌شد بی‌گمان نقشە جغرافیای منطقە چیز دیگری بود.(قابل توجە ٢٥٠٠سالەای‌ها).  

 ٢ -  آغاز فعالیت حزبی و مدنی لائیک در کردستان.

  در أواخر قرن ١٩ وحکومت عبدالحمید دوم جنبش های ملی مستملکات عثمانی را بلرزە در آوردە بود، خلیفە عثمانی برای حفظ استیلای خود سپاهی بنام حمیدیە بوجود آوردە بود. در کنار ارتش عثمانی بدون مقررات نظامی وبا اختیاراتی بیشتر. این سپاە از عشایر کرد مسلمان تشکیل شدە بود بە رهبری " شیخ سعید نورسی" کەخودرا شاگرد سید جمال الدین افغانی میدانست و طالب تحکیم حکومت اسلام، لقب "بدیع‌الزمان" بر خود نهادە بود، وبە قول خودش بایک دست تفنگ وبادست دیگر قرآن برای خلافت عثمانی می‌جنگید. این سپاە در جنگ اول برای خلافت عثمانی جنگید و بعداز جنگ هم در رکاب "اتا تورک" یونانی‌هارا از خاک کشور کنونی ترکیە بیرون راند.  چنانکە اشارە شد جوانەهای  جنبش "پیشاملی" کرد بعداز جنگ اول خودرا نشان داد کە مهمترین آن قیام "شیخ سعید پیران" است(١٩٢٣) شیخ سعید پیران بە شیخ سعید نورسی مراجعە می‌کند واورابە قیامی برای بدست آوردن مملکتی کوردی دعوت می‌کند، اما شیخ  نورسی ازاین کار امتناع می‌ورزد و "ملت" را مغایر با "امت" میداند و درواقع تکفیر می‌کند ، اکثریت عظیم مسلمانهای تحت حاکمیت عثمانی ازجملە عشایر آنزمان تحت تاثیر شیخ نورسی بودند ( بە نمونە  عبدالله گلن رقیب اردغان خودرا مرید شیخ نورسی و طریقت او میداند). بەهر رو رویگرداندن مسلمانها از جنبش ملی نعمتی بود کە دراین منطقە بوجود بیاید کە سیاست درآن غیر دینی باشد و ازآنجا کە از همان پایان جنگ اول حکومت شوراها و کمونیستهای جهان خواهان "حق ملتها در تعیین سرنوشت خویش بودند" در فضای سیاسی کردستان چپها ، کمونیستها،لائیک ها و خلاصە غیر دینیها میتوانستند حرف بزنند و در میان تودە مردم بە دور از تسلط اسلام سیاسی فعالیت کنند. واما از آنجا کە زمینە اقتصادی و اجتماعی کردستان در تحت حاکمیتهای ماقبل سرمایە داری توان رشد سریع را نداشت وقایع آن دوران گاها با اغراق بازگو می‌شوند.

"جورج بوردو" مورخ معاصر فرانسوی می‌گوید:

 ".. همە افسانە پردازی‌هائی کە منشاء ایدە ملت را تشکیل می‌دهند بی پایە نیست، این افسانە سازی‌ها نەتنها وجود گروه را تحکیم می‌بخشد بلکە ترکیب سیاسی آن را تقدیس وقدرتی کە در آن اعمال می‌شود را مطلوب و مساعد می‌سازد" .(پایان تقل قول) "انسیکلۆپدی یونیورسالیس1995"

 این نککتە شاید، بە اعتباری بخشی از واقعیت را نشان دهد اما در شرایط حساس کنونی باز بینی واقعیات آن طور کە بودە ضرورت حیاتی دارد و پناه بردن بە افسانەها و تخدیر روانی ممکن است مهلک هم باشد.

جان استاینبک  ، در رمانهایش خلاقیتی در روان‌شناسی اجتماعی بە نمایش می‌گذارد ، رمان "شرق بهشت" را با تصویری از درە سالیناس در کالیفرنیا آغازمی‌کند کە رودخانەای بەهمین نام در آن جریان دارد. ابتدا از چم و خم رودخانە و زیبائی‌هایش می‌گوید واز گلها و پروانە ها و قورباغە ها... اما در پایان پس از توصیفات زیاد  می‌گوید :

" این رودخانە ابدا رودخانە خوبی نبود، ولی تنها رودخانەای بود کە داشتیم و بنا بر این همیشە در بارە اش لاف می‌زدیم ومیگفتیم  در زمستان سرد و نمناک، چە خطر ناک است! ودر تابستان خشک، وچقدر خشک است!..  اگر آدم در دنیا فقط یک چیز داشتە باشد ناچار است در بارەاش لاف بزند، شاید هر چقدر آدم کم‌بود داشتەباشد بیشتر مجبور است لاف بزند!." (پایان نقل قول)

 سالها سپری می‌شوند و سال‌یادهای تاریخی تکرار میشوند، مواردی وجوددارد که هرچه از مبداء اتفاقات تاریخی دورتر میشویم، پروسه‌ای که‌آن حادثه مورد نظر را بوجود آورده به‌فراموشی سپرده میشود و حادثه مورد نظر تقدس و الوهیتی پیدا میکند که گاها بسان معجزه‌ای ویا اتفاقی نا ممکن جلوه‌گر میشود وسایه بر درک تاریخی آن می‌افکند.

   دوم بهمن  (اعلام جمهوری کردستان در مهاباد) در چنین شرایطی خاص کە بر خاستە از خیزشی تودەای نبود. یا می‌توان گفت نطفەای بود کە خیلی زودتر از موعدش بە دنیا آوردە شد.

جنگ جهانی دوم، اروپا را در نوردیدە بود، تاثیرمقاومت کمونیستها چه ارتش سرخ وچه کمونیستهای اروپای شرقی وچە کمونیستهاا درنهضت مقاومت فرانسه و مبارزات ضد فاشیسم در اسپانیا، حماسه هائی درمقابله با فاشیسم آفریدند کە روشنفکران وآزادیخواهان جهان را به‌حرکت درآورده بود،  متفقین علیه هیتلر به کشور به‌ظاهر بی‌طرف اما طرفدار آلمان نازی (ایران)وارد میشوند، بدون کوچک‌ترین عکس العملی!.

این اشغال سادە، ازطرفی ناشی از پوشالی بودن وبی‌مایگی ارتش شاهنشاهی بود، و از طرف دیگر بی تفاوتی تودە مردم را نشان داد. این امر بە وضوح بیان کنندە جدائی نیروهای حکومتی از توده مردم  بود، به عبارتی شکل نگرفتن احساسات ملی ایرانی«یگانە» درمقابله با نیروی «بیگانه« را آشکار کرد. متفقین، انگلستان از جنوب وارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی از شمال وارد کشور ایران شدند.

در نواحی شمال غربی (آذربایجان)و منطقه‌غرب کشورجوانه‌های شکل گیری ملت های ترک وکرد که در فروپاشی دولتهای عثمانی و قاجار آغاز به رویش کرده‌بودند، موجودیت خود را نشان دادند. (بخشی از مناطق کرد نشین، کە منطقه مکریان تااشنویه و ماکورا دربر میگرفت و تحت نظارت  ارتش سرخ بود این پدیدە امکان بروز پیدا کرد.ولی مناطق سنندج،کرمانشاه وایلام که تحت استیلای انگلستان بود این پدیده امکان بروز پیدانکرد) ، بروزجنبش های ملی دراین بخش از کشورنشان داد که تلاش دوران رضاشاهی برای بوجود آوردن یک ملت یک پارچه "ایرانی بر محور زبان فارسی" ناموفق بوده است، و اکنون این واقعە تاریخی به وضوح کثیرالملله بودن کشور ایران را عیان کرد.

    ناتوانی نیروهای سرکوبگر دولت مرکزی ایران در منطقه غرب کشور وحضور ارتش سرخ ، رفت و آمد های فرهنگی و سیاسی به باکو(آذربایجان شوروی) را امکان پذیر ساختە بود، وآشنائی با فرهنگ جدید ونوین ضد فاشیسم گسترش پیداکرد.

شخصیت برجستە ویکی از بنیان گذاران کومەلە ژ.ک."بیژن٢"(زندە یادعبد الرحمن ذبیحی) در نشریە (بە زبان کردی)"نیشتمان"   شمارە ٢ مهر ماە ١٣٢٢در مقاله ای زیر عنوان "ما و مردم" مینویسد:

"...گرد وغبارتبلیغات وپروپاگاند زهرآگین فاشیست‌ها رخسار بی غبارکردستان راهم مانند بیشتر کشورهای جهان آنچنان تاریک گردانده‌بود کە هنوز هم آثار آن برجاست.

مبلعین نازی درعراق وایران در حال گل‌آلود کردن  فضای سیاسی این کشورها بودند ، بیشترین تبلیغ خود را در کریه نشان دادن چهرە کمونیسم  و کمونیستها بکار می‌بردند.... آنچنان توهمی بوجود آوردە بودند  کە با شنیدن اسم شیوعی(بلشویک) [تودەای] کسانی بودند کە چهرە در هم کشیدە وبر می‌آشفتند.

با آمدن ارتش سرخ بە کردستان، [اردوی ارتش سرخ] آنچنان رفتار ومنشی از خود نشان داد کە تمام تلاش مبلغین هیتلری برباد رفت، ولی بازهم  کسانی پیدا می‌شوند کە مغزشان بازیچە تحریکات و دروغ‌پردازی‌های فاشیستها باقیماندە است. کسانی ازاین تهی مغزها که‌کتاب"هدیه‌" وشماره اول "نیشتمان" را خوانده‌اند وهواداری وتمایل مارا به حکومت شوروی دیده‌بودند، گفته‌بودند که‌آرمان جمعیت ژ.ک. ترویج مرام کمونیزم است، این گفته بیشک از منبع تبلیغات فاشیستها سرچشمه می‌گیرد، وگرنه ماکمونیست نیستیم واگر کمونیست هم باشیم جای هیچ اعتراضی برای مردم نیست دراین رابطه هیئت مرکزی جمعیت بیانیه رسمی را انتشار خواهد داد..."  (پایان نقل قول)

 چند سطر فوق بیان شرایط در منطقه ایست که اثری از وجود کار خانه ویا کارگاههای صنعتی در آن نیست، یعنی در فضائی که جز تجارت و کاسب کاری،  کمترین اثر سرمایه‌داری درآن به چشم نمی‌خورد ، در منطقه‌ای که هنوز عشایر وشیوخ سلطه اجتماعی وسیاسی داشتند، در چنین شرایطی کۆمه‌ڵه‌" ژ.ک" متولد شد.   دراین برهه‌جوانانی روشنفکر و پرشور دست به اقدامی انقلابی زدند وبرای اعلام بدست آوردن حق تعیین سرنوشت ملت کرد،  اقدام به بوجود آوردن تشکیلات به معنای مدرن و شهری آن زدند (تشکیلاتی مخفی با اسمهای مستعار دارای ارگان تبلیغی"نیشتمان"...)هرچند عمر این حرکت کوتاه بود و بنا به مصلحت زمان( بنا بە پیشنهاد و سفارش حکومت شوروی)  با انحلال کومه‌ڵه "ژ.ک"  حزب دموکرات به مثابه حزبی با برنامه و اساسنامه و...غیرە بوجود آمد. اهمیت مسئله اما، در این‌بود کە نقطه پایانی به یاغی‌گری های طاتفه‌ای، قبیله‌ئی و قومی نهادە شد.

 در این‌جااست که اهمیت بوجود آمدن حرکت سیاسی جدید در کردستان ایران اهمیت پیدا می کند  و علی‌رغم تمام کم وکاستی ها، از جمله نبود کادرهای درس خوانده‌شهری که‌توان اداره اموررا بە شیوە جدید داشته باشند وهم چنین تکنسین ها و مهندسین و...غیرە که سازما‌نده جامعه نوین شهری باشند، در اوضاع آنزمان مبارزه مدنی ولائیک(سکولار)  قدم بە عرصە وجود نهاد، مبارزه برای حل مسئله ملی از دست طوایف کوه نشین بیرون آمده بود. تا آن زمان "کوردایه‌تی"آمیزەای بود از یاغیگری عشایری درزیر چتر خواست ملی و تبعیت از شیوخ متشرع و پیران طریقت.

     رمز پیشرفت و شکوفائی مبارزه دموکراتیک حل مسئله ملی  در کردستان مرهون این "حرکت مدنی لائیک" است.

   میبینیم که قاضی محمد متشرع  در سلک سیاسی، لباس سویل می‌پوشد و دیگران به تبعیت از اوضاع آن‌زمان چنین می کنند .

صحبت از آموزش بە سبک مدرن  می‌شود و بە حق سواد آموزی و شرکت زنان در مسائل سیاسی، بە مثابە حقوق پایەای نگریستە می‌شود .

این جهش فکری، تبدیل بە فرهنگی می‌شود کە بعد از شکست و از بین رفتن آن جریان باوجود نبود مدرسه (دبستان)، کودکان و جوانانی کە راهی مکتب ها میشدند، پس از اتمام تحصیلات مکتبی اگربه رتبه ملائی (جیزی در حد حجت الإسلام در تشیع)هم میرسیده‌اند، هرآینە این درس خوانده‌های مکاتب دینی، قصد فعالیت سیاسی داشته‌اند لباس فقاهت را به کناری گذاشته اند، و همانند یک شهروند به فعالیت سیاسی پرداخته‌اند.  کم نیستند مبارزین چپ و کمونیستی که پیشوند ملا را بانام خود دارند. چنانکه اشاره شد این "روش" پسندیده منطبق باحرکت متکامل اجتماعی، پدیده ایست که یاری رسان مبارزین دموکرات –لائیک ، چپ وسوسیالیست در کردستان شده است. به عبارتی تنها خواست حل مسئله ملی در کردستان نیست که تداوم مبارزه در این منطقه را امکان پذیر ساخته است، بلکه مبارزه‌برای احقاق حق تعیین سرنوشت به شیوه لائیک و دمکراتیک است که شکوفائی مبارزه‌را تضمین کرده‌است. ومی‌بینیم علی‌رغم عدم رشد صنعت و خدمات شهری مناسب ونبود‌انکشاف مبارزات طبقاتی چشم گیر،  نیروهای مبارز چپ و سوسیالیست ستون اصلی مبارزات دمکراتیک علیه جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهند واین امر چیزی نیست جز اثر اعجاب انگیز جدائی دین از حرکت سیاسی.  این آن رمز پدید آمده بعداز جنگ جهانی اول است که بصورت "فرهنگ سیاسی" درجنبش انقلابی خلق کرد نهادینە شدە  است که جای خود دارد آن را گرامی بداریم.

 می‌بینیم، تحت تاثیر شرایط جهانی این واقعە تاریخی امکان بروز پیدا کرد وگرنە در همان ایام کوتاه  کمبودهای جدی چشم‌گیربود. حتی از نظر نظامی بجز زندەیادان، میرحاج احمد طاهر، مصطفی خوشناو، عزت عبالعزیز و... از کردهای عراق(حزب هیوا)دانشکدە های نظامی را در عراق گذراندە بودند، ازکادرهای ورزیدە درس آموختە دانشگاە دیدە در کردستان ایران خبری نبود. از روشنفکران آکادمیک و تئوریسن دیگر جای خود دارد.

مطلبی ازنشریە "کوردستان"  ارگان حزب دمکرات آن زمان سال اول شمارە ٧٧ (٢٤ مرداد ١٣٢٤)  گوشەای از شرایط آن زمان را بازگو می‌کند.

"در سوگ برادر ازدست رفتەام"

   برادر عزیزم(م)ای‌کاش خبراز قلب اندوهگین من داشتی، اشک خونینم را می‌دیدی، ماتمی را کە برجای گذاشتەای، غبار تاریک برباد رفتن آرزوهایمان بر آئینە امید نوجوانانی  است کە حقیقت و آزادی را فهمیدەاند.

برادر عزیزم؛ چگونە فراموشت کنم؟ سال گذشتە کە جنبش بارزان فرا روئیدە بود، در شهر(و) تورا دیدم، [پیش ازآن هرگز ندیدە بودمت]، ازطرف رفیقی از کردستان ایران، برایم چند نسخە"نیشتمان" هدیە آوردە بودی، از صحبتها و اندیشەات بوی جوانی وخونگرمی و شهامت بە مشام می‌رسید. حرفهایت چە دلنشین بود، از کومەلە، از پیشوا می‌گفتی، می‌گفتی: مژدە بدە کە بە این زودی‌ها چشممان بە دیدن پرچم سەرنگ کرد برافراشتە در مهابا دروشن خواهد شد.

 تو درعراق تحت تعقیب بودی اما ترسی بەدل راه نمی‌دادی ومی‌گفتی من کار خودم را کردەام[کاری کە می‌بایست انجام دادە ام] بگذار دست‌گیرم کنند، اعدامم کنند، ترسی ندارم. در دور دستهای جنوب عراق بودی کە خبر برپاشدن حکومت کردستان را شنیدی، ازآنجا بە سابلاغ[مهاباد] آمدی.

وقتی کە می‌دیدمت هیچ‌گاە خندە از لبانت دور نمی‌شد برق شادی در چشمان سبزت می‌درخشید ومی‌گفتی :[ووردی] نمردیم و اهتزاز پرچم کردستان و برپائی حکومت کردستان را دیدیم، کاش این پرچم بر فراز کوه‌های آرارات ، کرماشان ، سرای سلیمانیە و همە شهرهای کردستان بزرگ بەاهتزاز درآید، ولی دریغا کە این آرزوی معصومانەات بە‌زیر خاک رفت، دنیائی از احساسات پاک بودی.  وقتی‌کە نوشتە ای[متنی در حجم کوچک]را از کیف پولت درآوردی، خوب نگاە کردم، دیدم هشت تومان پول داری، ازت پرسیدم چکار می‌خواهی بکنی؟ در جواب گفتی: حاضرم "پیشمرگه" بشوم و در راه آزادی کردستان جان فدا کنم، تقاضای "پیشمرگە" شدن کردی، اما پشت گوش انداختند، چرا کە در این کار بسیار کار آمد بودی! خواستی معلم بشوی غیر ممکن بود چراکە تا بی‌سوادها هستند، کار بە باسواد ها دادە نمی‌شود! تقاضای تلفن‌چی‌گری کردی، آن‌هم دچار اگر واما شد، باتمام این‌ها یک بارهم روی ترش نکردی و ندیدم خم بە ابرو بیاوری. تا روزی کە  در خیابان تورا دیدم با دوگردە نان خشک در دستت، فهمیدم در چە حالی هستی اما دریغ کە یک هفتە بود ،جیبهایم رەنگ دەشاهی پول سیاە را ندیدەبود، پرسیدم بالاخرە دستت بە جائی بند نشد؟ آه سردی کشیدی  و گفتی: مثل اینکە نمی‌خواهند کاری بەمن بسپرند، سر می‌دوانند و طفرە می‌روند، وقتی تقاضای کار می‌کنم انگار کە متقاضی ریاست کل هستم[پاشایتی].

 چهار روز گذشت، انگار گم شدە بودی! غروب روز پنجم از دور دیدمت، چوب‌‌دستی در دست داشتی، با پشتی خمیدە قدم بر می‌داشتی، چهرە سرخ گل انداختەات بە زردی لیمو گرائیدە بود، کلمەای اگر می‌گفتی، دوبار نفس تازە می‌کردی. آری، ازنا امیدی، گرسنگی، بی خانمانی و نبود بهداشت بە (تیفوس، تیفوئید) مبتلا شدە بودی، فقط توانستم بگویم: نومید مباش! پایداری کن! بە آرزوهایت می‌رسی!. چهار روز دیگر از دیدەها پنهان ماندی اما برای من پنهان شدن ابدی بود، دیگر بار ندیدمت،  در بیست‌سالگی بدون امکانات، بدور از پدر، مادر، دوست و قوم وخویش، درگوری تنگ و تاریک آرمیدی، حسرت بیست سالگی را بە خاک سپردی، چراغ اقبالت خاموش شد، هزار ویک آرزو در دل داشتی  و ناکام رفتی. خودت را برای یک زندگی کام‌روا آمادە کردە بودی، دریغا  درخت امیدت بە ثمر ننشست. بعد از چهار روز حکم استخدامت رسید، وا اسفا نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب آمد.

برادر عزیزم(م) تنها تو نیستی کە از گرسنگی جان باختی، هزاران مثل تو در نهایت فقر و بیخانمانی  در راه آزادی جان باختند.  دیگرانی هم راه تورا در پیش دارند، زمستان کە بیاید میهمانان زیادی  خواهی داشت، تو کفش داشتی، لباس قشنگی بەتن داشتی، ولی باید بدانی، آنهائیکە زمستان می‌رسند لخت و عور خواهند بود، افسوس کە در هنگام خاموشیت درکنارت نبودم با این چند بیت دلت را تسکین می‌دهم.

 تا زمانی‌کە کهنەپرستی بر جاست                     رهائی از ذلت و خواری کردها پایان نخواد گرفت

تا زمانی‌کە جلادان و جاهلان برجای باشند          رهائی کرد از دست بیگانگان میسر نخواهد شد

تا زمانی‌کە کار بە دستان این‌چنین باشند               کردستان این چنین سرگردان خواهد ماند

تا زمانی‌کە سرمایەداری برجاست                       ملت بیچارە رنگ رهائی نخواهد دید  

                                                                         برادرت "ووردی"  (پایان نقل قول)  

 

پس از بازگشت ارتش سرخ بە شوروی،  جمهوری کردستان کە از هر نظربسیار ضعیف تر از جمهوری آذربایجان بود،از جهاتی هم شاید قابل مقایسە نباشد. چە از نظرنظامی و اداری، چە تنظیمات حزبی و بالاخرە کادر های ورزیدە‌ای کە توان ادارە نظمی نوین را داشتە باشند. واز همە مهمتر حکومت آذربایجان توانستە بود پارلمان انتخابی برقرار کند ولی در کردستان این مهم بە انجام نرسیدە بود. در هر حال هردو  جمهوری کە در شرایط جهانی مناسبی کە پیش‌آمدە  بود سر بر آوردە بودند، نتوانستند قوام یافتە و برسر پای خود بایستند، و همچنان تابعی بودند از وضعیت سیاسی شوروی.

 درآن برهە سیاست شوروی برعدم ادامە کمک بە فرقە دمکرات درآذر بایجان و حزب دمکرات در کردستان قرار گرفت ، و حتی بعد از خروج سپاه سرخ عدم مقاومت را بە این دوجریان توصیە کرد، متاسفانە این دو جنبش، خود قادر بە حفظ شرایط بوجود آمدە نبودند، وهمانند شکوفەهای شکفتە در هوای استثنائی معتدل زمستان بودند که طاقت بازگشت سرمارا ندارد و گاها درخت را هم بی‌ثمر می‌کند. مهم وجود درخت و قابلیت شکوفە دادن است کە وجود داشت.

        چنانکە اشارە شد تاثیر این واقعە سبب شد کە سطح حرکت‌های جداگانە وپراکندە "پیشا ملی" در مسیر گسترش و شکل‌گیری مبارزات آزادی‌خواهانە و دمکراتیک ازجملە حل مسئلە ملی در راستای دوران جدید قرار گیرد( مبارزات سازمان یافتە مدنی).

استقرار مجدد حکومت مرکزی ایران موجی از نا امیدی، رعب و وحشت بوجود آوردە بود.

 آقای صارم‌الدین صادق‌وزیری در بخشی از خاطراتش(کتاب "دفاع از دو چهرە برجستە جنبش ملی کرد" صفحە ٤٩) تحت تیتر "تجدید فعالیت حزب دموکرات کردستان" چنین می‌‌نویسد:

" در بهار یا تابستان ١٣٢٦ بود روزی رفقا رحیم سلطانیان و رحیم خرازی بە منزل ما آمدند و ضمن دیدار آظهار داشتند کە پس از سقوط جمهوری مهاباد و اعدام سران آن و دستگیری وزندانی کردن بسیاری دیگراز فعالان آن حزب، ما یعنی عدەای از جوانان مهابادی کە سابقە فعالیت سیاسی داشتیم گردهم‌آمدیم و بر آن شدیم کە بار دیگر حزب را تجدید سازمان کنیم و نگذاریم کە مردم بیش از این نومید و سر گشتە شوند. ...

... بە آنان قول دادم کە در کنارشان باشم از کمک و همراهی بە آنان دریغ نکنم. شاید پس از دو یا سە هفتە یا یک‌‌ماه پس از این ملاقات بار دیگر متفقا بە تهران نزد من آمدند و گفتند ما نامەای بعنوان ژنرالیسم استالین نوشتەایم و طی آن از ایشان کسب اجازە کردەایم کە در کار تجدید تشکیلات حزب دموکرات کردستان اقدام کنیم می‌خواهیم این نامە را برای ایشان جهت کسب اجازە ارسال داریم. ... "(پایان نقل قول)  و در ادامه به ملاقتی مشکوک و بی نتیجه بودن آن اقدام اشاره می شود.

اشارە بە این موارد برای نشان دادن این امر است کە در شرایط امروز کردستان، هستند کس یا کسانی‌کە مدعی درس‌آموزی از این واقعە تاریخی می‌باشند، بدون اینکە هیچ اشارە ای بە درس یا حتی موضوع درس بنمایند.

متاسفانە دراین دوران تک قطبی جهانی، نە تنها در کردستان کە در دنیا ارزشها وارونە شدەاند و پردەای از یاس و ناامیدی بصورت پردە ساتری برارزشهای مبارزاتی و سوسیالیستی، ارزشهائی کە تکامل و آسایش بشررا مد نظر دارد، کشیدە شده است.

  درهر حال خارج از ارادە ویا تعریف این و آن از مقولە "ملت"، موجودیت ملت کرد خود را نشان دادە است، و نیروئی بالقوە برای رفع ستم ملی در کردستان وجود دارد با پذیرش این پیش فرض، می‌رسیم بە موئلفە هائی کە این پتانسیل سیاسی بالقوە را بە بالفعل تبدیل می‌کنند.کە عبارتند از:

  ١ -  خود را کرد دانستن "کرد بودن" کە مقبولیت عام یافتە است، چندین نسل است کە کرد بە دنیا می‌آیند! ٢ -  بە‌وجود آمدن سازمانها و احزاب سیاسی کە مدعی نمایندگی طبقە یا اکثریت مردم را دارند، وبالاخرە توده عظیم مردم بنابە دید‌گاە وموقعیت های طبقاتی‌خود،دراین مورد ابراز وجود مینماید(اعتصابهای عمومی و ابراز نارضایتی های کوچک و بزرگ اما تعطیل ناپذیر، کە آنرا از مناطق دیگر ایران متمایز می‌کند، بروزات ملی را بە روشنی می‌شود در این حرکات جمعی مشاهدە کرد)، و چون این پدیدە سیاسی، حاوی پتانسیل اجتماعی نیرو مندی است، مورد توجە نیروهای خارجی و اعمال قدرت و کنترل آن قرار می‌گیرد.

٣ - در مورد عوامل "خارجی" این توضیح لازم است کە نگارندە اعمال قدرت یعنی دخالت، کمک ویا تقابل با مبارزات مردم کرد برای رفع ستم ملی، از جانب تمام دولت‌ها، خودی (ایرانی)، منطقەای ویاجهانی را عامل خارجی می‌داند. 

درکردستان ایران پس از سرکوب جنبش در آذرماە ١٣٢٥(1946) برای سالها حرکت اجتماعی قابل روئیتی بوقوع نپیوست. [بجزبازتاب وقایع سالهای پس از کودتای عبدالکریم قاسم (١٣٣٩) ١٩٥٨آغاز مجدد جنبش ملی در کردستان عراق ویا ١٣٤٧  -٤٨_1968 -69) (سازمان انقلابی حزب دمکرات کردستان ایران) کە تابعی بود از انشعاب سازمان انقلابی حزب تودە ایران از حزب تودەایران. ]  . واما در سالهای (1978\1979) همراه با قیام ١٣٥٧ ایران، در کردستان بە دلیل وجود وتداوم فرهنگ مبارزاتی رها از سلطە دین خیزشی آزادی‌خواهانە مجددا پا بەعرصە وجود نهاد، کە علیرغم لشکر کشیها و درندگی های حکومت فاشیستی – دینی ایران، این خیزش در قالب جنبش مقاومت خلق کرد،لا ینقطع بە موجودیت خود ادامە دادە است.

 دراینجا نە با یک تداوم بلکە با یک با لندگی چشم‌گیری روبروهستیم  در واقع اگر در سال‌های 40 میلادی  تازە صحبتی از آزادی های دمکراتیک ویا حقوق زنان بە میان آمدە بود. اکنون خود زنان هستند کە دوش بدوش مردان حقوق انسانیشان را می‌طلبند. در این دوران روشن شدە است کە نمی‌شود از دمکراسی سخن گفت و رفع ستم ملی را مطرح نکرد، و بە همین گونە نمی‌شود از رفع ستم ملی سخن‌راند ولی از برابری حقوق زن ومرد و هم‌چنین از حقوق دمکراتیک اکثریت قریب بە ٩٠ درصد از جامعە کردستان کە جملگی کارگر و زحمتکش و ازلایەهای محروم جامعە هستند سخن نگفت.

درآن دوران ورود ارتش سرخ سبب شد کە فشار پلیسی حکومت ایران زندگی مردم را تهدید نکند، در نتیجە موج آزادی‌خواهی پژواکی از مبارزە علیە فاشیزم در این سرزمین باشد و اولین قدم‌ها بسوی مبارزات نوین، برداشتە شود، اما تاثیر همان وابستگی بە شرایطی کە فقط با وجود ارتش سرخ ممکن بود، شکست محتومی را بە دنبال داشت. در آن دورە تاثیر عوامل خارجی، کاملا تعیین کنندە بود، مولفە ای کە زمینە را برای ابراز وجود جوانەای کە وجود داشت آمادە کرد. بدون زمینە مسئلە ملی و جوانەهای پیشا ملی در سرزمین کردستان، بی گمان چنین وقایعی بوقوع نمی‌پیوست. اما در این دورە، همراه قیام و پس ازآن شاهد بالندگی مبارزە ای هستیم کە از اعماق جامعە با آگاهی نسبی بە سرنوشت خود بە میدان آمدە اند، واثری از تاثیرات خارجی در آن وجود ندارد.

تفاوت اساسی ابتدائی بودن تشکل آن زمان بابالندگی این زمان را به خوبی می‌توان دید، در آن دوران، جنبش همە گیر تودەای کە سرتاسر کردستان را فرا گیرد وجود نداشت ولی امروزە،  مقایسە تودە ای بودن جنبش مقاومت خلق کرد، ویا بە اعتبار مبارزینی کە در جهت تغییر روابط اجتماعی می کوشند، جنبش انقلابی خلق کرد در کردستان ایران، با وضعیت آن زمان، قابل مقایسە نیست ونشان‌دهندە تکامل و رشد سیاسی ملت کرد و بوجود آمدن احزاب و سازمانهای سیاسی در این منطقە است. نشان دیگر بالندگی این دوران این‌است کە از همان ابتدا بە روشنی تفاوت احزاب یا سازمانهائی کە برای جوابگوئی بە خواست های جنبش، باز سازی شدند ویا بە میدان آمدە بودند آشکار است، دستە ای (حزب دمکرات شاخص آن است )برای شرکت در حکومت ،با تلاش دیپلماتیک بە میدان آمدە بودند، و دستە دیگر  جواب بە خواست جنبش را در تلاش برای دگر گون کردن روابط اجتماعی وبرقراری سیستمی دمکراتیک می‌دیدند و تاکتیک های دیپلماتیک را برپایە وفاداری وحفظ این اصول قرارمی دادند (کومەڵە مظهر این شیوە رادیکال بود).  واقعیت نشان داد کە علیرغم مخالفت‌های شدید متمایلین بە سازش با حکومت ، تا زمانی کە شرایط مساعد بود، تبعیت از تاکتیک های رادیکال و انقلابی عمل می کرد. شخصیت زندەیاد شێخ عزالدین حسینی نمونەای شاخص از فرهنگ آن دوران را نشان میدهد  او مسلمان است، اما مگر مسلمان کم بودند؟ او کرداست! وبازهم می‌شود گفت: همە کرد بودند. آنچە اورا شیخ عزالدین کرد در تفکر و عمل خواهان جدائی دین ودولت ومخالف کاربرد دین بعنوان سیاست بود یعنی رمز رشد اجتماعی در نپذیرفتن  پوپولیسم عنصر دین در حرکت اجتماعی(سیاست) بود کە جوابگوی نیاز جنبش انقلابی اخیر کردستان در آن نهفتە بود.

نپذیرفتن حکومت اسلامی(دینی)، گسترش وتودەای شدن مقاومت در برابر حکومت اسلامی، تجربە اشکال تکامل یافتە مبارزات مدنی، درسالهای اول بعد از قیام( تلاش در بر پائی شوراهای شهر، تحصن ها، کوچ بزرگ مریوان، مقاومت یک ماهە شهر سنندج اریبهشت١٣٥٩سنبل عدم پذیرش حکومت دینی بود)، مقابلە قهرمانانە پیشمرگە پس از هجوم حکومت اسلامی و پدید آمدن جنبش مقاومت خلق کرد نمونە های این روند هستند.

دراثر انسجام دولت جدید ایران کە حملە حکومت عراق بە ایران و بە حرکت درآمدن ناسیونالیسم ایرانی در پشتیبانی از دولت جدید یکی ازعوامل آن بود. مانع پیروزی جنبش مقاومت خلق کرد شد. این جنبش بە دلیل جوان بودن و نداشتن امکانات مادی(تسلیحاتی و لجستیکی) توان ادامە نبرد در برابر دولت انسجام یافتە ایران را نداشت و نیروهای درگیر با حکومت ایران در حد حفظ نیرو بە خارج ازمرز ایران عقب نشینی کردند. و بە موجودیت خود با اندک کمک ناکافی، ادامە فعالیت می‌دهند اما انقطاع در تلاششان بوجود نیامدە است.  در واقع پر بە دور از واقعیت نیست کە بگوئیم پیامدهای قیام ١٣٥٧ گام تعیین کنندەای در تکمیل پرۆسە مردم کردستان بە مثابە ملت کرد بود پروسەای کە از هنگامەی جنگ اول جوانەهای "پیشاملی"، آن شروع شدە بود.

و حملە دولت صدام بە ایران آخرین گام انسجام "ملت ایران"  بود.  دولت- ملتی کە از اوایل مشروطە آغاز بە وجود آمدن کردە بود و برزمینە کشورتحت حکومت قاجار و بر محور زبان فارسی پروسە شکل گیری دولت – ملت ایران را تکمیل کرد ولی در عین حال مشروطەرا بەخاک سپرد اما هزار اسف این خاک سپاری بە دست تودەهای مردم وبە نفع اشرافیت روحانی یعنی حاکمیت ماقبل سرمایەداری انجام شد.

عکس العمل تودەای درقبال حملە دولت عراق درقبال "نیروی خارجی" بابی تفاوتی مردم در تغییرات انتقال حکومت از قجر بە پهلوی، یا شهریور ١٣٢٠ قابل قیاس نیست در اینجا با عکس العمل "ملی" روبرو هستیم  البتە دوارن سالهای ١٣٢٩ تا ١٣٣٢کمک بنیادینی بە شکل‌گیری دولت – ملت ایران کردە بود "ملی کردن صنعت نفت."

 بررسی تمام این اتفاقات تاریخی مقولە هائی هستند کە می‌توان با بازبینی و درس‌آموزی از آنها راه را برای یافتن راه حلهای ممکن هموار کرد. واین مهم فقط با تلاشی پیگیر و خستگی ناپذیر درآگاهی دادن بە تودەها امکان پذیر است. در خیزش سرتاسری کردستان درسال ١٣٥٧(1979) بە دلیل وجود تشکل های مخفی هر چند اندک، توانست ثمری آنچنانی ببار آورد.  در آن زمان موجودیت جنبش ملی درکردستان شناختە شدە نبود، ولی امروز تداوم و بە ثمر رسیدن این جنبش در دستور کار است. شکل و فرم فعالیت مخفی دگر گون شدە واشکال گونە گونی را در قالب فعالیت های مدنی بە خود گرفتە است. اکنون بە دلیل گسترش وسایل ارتبات جمعی ارسال اخبار وباز تاب نظرات سیاسی امکان پذیر است.

 اما حفظ ارتباطات مخفی و آمادە شدن برای شرایط برآمد انقلابی محتاج بە تاکتیک های زیرکانە جدید دارد. کە این کاری است کارستان و بدور از هیاهوی دیپلماتیک! ویا متکی بە قدرتهای دولتی. 

فراموش نکنیم اگر دفاع از میهن ایرانی در جنگ دولتهای ایران وعراق خودرا نشان داد در درون آن ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را هم تقویت کرد،  و تعصب نکبت بار دینی راهم بە آن افزودە است.کە هار تر و وقییح تراز هر زمانی از هیچ نوع سرکوبی روێگردان نیست و دست در دست عظمت طلبان کهن عمل می‌کند. وباز هم فراموش نکنیم کە  خطر شوینیسم تنگ نظر و مظلوم نمای بە ظاهر کردی کە خودرا ادامە دهندگان عشایر ماقبل سر مایەداری نظیر عشایر حمیدیە می دانند کمتر از ناسیونالیستهای عظمت طلب حاکم نیست.  مبارزە برای حل مسئلە ملی و حق ملتها در تعیین سرنوشت خود از مبارزە با تنگ نظریهای عظمت طلبانە و شونیستی می‌گذرد.

فراموش نکنیم کە هرملتی از انبوە انسانها پدید آمدەاست، انسان یعنی زن ومرد ، نمی شوداز وحدت ملی صحبت کرد ولی برابری حقوق اجتماعی زن ومرد را مد نظر نداشت نمی توان ا ز سرافرازی مردمی صحبت کرد بدون آنکە جوابگوئی بە نیاز زیستی ٩٠٪از آن مردم را  مد نظر داشت و بلاخرە نمی شود از حقوق ملتی زندە وسرفراز صحبت کرد ولی از حفظ محیط زیستش چیزی نگفت، آنهائیکە کلمە کرد یاایرانی را بکار میبرند گویا همە ایرانی‌ها یا کردها منافعشان یگانەاست دروغ می‌گویند باید پرسید کدام ایرانی؟ یا کدام کرد؟ از أحزاب ویا کسانی‌کە مدعی منفعت یکسان عمومی ملی هستند باید پرهیز کرد.

 مبارزەای لائیک ، مدنی وخواهان برابری حقوق اجتماعی زن ومرد وتودە محروم اجتماع است کە می‌تواند پایەای برای گذار از این دوران نکبت‌بار را تضمین کند.                       

                                                                          یوسف اردلان

                                                                          اول بهمن ماە ١٣٩٨

علیه قتلهای ناموسی! در گرامیداشت هیجدهمین سال قتل فادیمه شاهیندال!

علیه قتلهای ناموسی!
در گرامیداشت هیجدهمین سال قتل فادیمه شاهیندال!


قتل ناموسی بازمانده از دوران بربریت بشر و ضد انسانی بودن اخلاق و فرهنگ مرد سالار را بنمایش می گذارد.
هیجده سال پیش فادیمه شاهیندال بدست پدرش در اپسالا سويد بقتل رسید. تیری که فادیمه را کشت پژواکش تنها در سوئد نبود بلکه صدای آن در تمام دنیا به گوش رسید و همه رسانه های دنیا هزاران برگ از صفحات خودرا بدان اختصاص دادند.

متن زیر بحثی است در مورد قتل ناموسی که بصورت سخنرانی در یک کنفرانس در دانشگاه ترول هیتان سوئد, که در اینجا خلاصه ای از آنرا به فارسی تقدیم حضورتان میدارم, بمناسبت هیجدهمین سالروز قتل فادیمه شاهیندال.

ویژگی قتل ناموسی در این است که این تنها زنان نیستند که بعلت مظنون شدن مردانشان به آنها تجاوز میشود و کشته میشوند . این نیست که بعلت اطاعت نکردن زنان از شوهرانشان کشته میشوند بلکه پدر فرزند خودرا، برادر خواهر خودرا و بترتیب عمو، دایی و مردان طایفه تصمصیم میگیرند که خاطیان از مقرارت فرهنگ مرد سالار را بقتل برسانند تا بدینوسیله شرف و ناموس خانواده و طایفه را حفظ کنند. در این معادله این مردان طایفه هستند که میگویند شرف و ناموس یعنی چی! شرف و ناموس هم یعنی کنترل بر روابط جنسی زنان در خانواده، طایفه ودر جامعه. در فرهنگ مرد سالار فرد هیچ حقوقی ندارد. فرد در تقسیم و سلسله مراتب گروه و طایفه خود جامیگیرد و بستگی دارد که در چه وضعیت اقتصادی، اجتماعی و مهمتر از همه طایفه ای است. بهمین خاطر دختر یا پسر، مرد یا زن در این سیستم جایگاه خودرا تحت مقررات طایفه بدست خواهند آورد. گروه است تصمیم میگیرد حقوق فرد هیچگونه جایی برای ابراز وجود ندارد . در این بازی مردان حرف آخر را دارند و زنان از هیچگونه حقوقی برخوردار نیستند. در بهترین حالت مشاور و منشی جلسات دفاع از شرف و ناموس هستند. تازه آنهم بستگی به سلسله مراتب و وضعیت خانواده درهیرارشی طایفه


برای اجرای قتل ناموسی خانواده رسما جلسه میگیرد. مقتول حتی در جلسه ای که حکم مرگش صادر میشود گاها شرکت میکند. مردان طایفه تصمیم میگیرند که دختر و یا زنی که قانون ناموس خانواده را رعایت نکرده بقتل برسانند. در این جلسه به هرکس وظیفه ای سپرده میشود. کسی که حکم قتل را اجرا میکند مورد تشویق و نشان لیاقت قرار میگیردو قهرمان طایفه میشود. وقتی قتل انجام شد هیچکس برای مقتول عزا نمیگیرد. چرا عزا؟ ما امر مقدس دفاع از ناموسمان را اجرا کردیم. پدری که دخترش را بقتل میرساند، برادری که خواهرش را میکشد و خلاصه مردی که قتل را اجرا میکند. بعنوان قهرمان معرفی میگردد و درست مثل سربازان هیتلر که روزها مردم را در کوره اتش سوزی میسوزاندند و شبها با وجدان آرام در کنار زن و بچه شان میخوابیدند. زیرا فکر میکردند که وظیفه ملی و میهنی شان را در خدمت به کشورشان انجام داده اند. در ست شخص قاتل مورد عزت و احترام خانواده و طایفه قرار میگیرد.

بنا براین قتل ناموسی مثل هر قتل معمولی نیست. حتی فکر کردن به اینکه پدری فرزندش را بقتل برساند، مردی زنش را کتک بزند عذاب آور است، تا چه رسد به اینکه در اجرای این برنامه غیر انسانی شرکت داده شوید.

قتل ناموسی شیوه حاکم کردن فرهنگ مرد سالار بر جامعه است. زیرا در این فرهنگ زنان و کودکان ملک تلق مرد هستند. جامعه مرد سالار برای بقای خود به هر حرکت غیر انسانی دست میزند و ابزار این حاکمیت ضد انسانی مذهب و دستگاه حاکمه هستند که در یک اشتراک نامقدس علیه حرمت انسان قرار میگیرند. در جمهوری اسلامی ایران اسلام دارد حکومت میکند. حتما خبر دارید که از زمان سرکار آمدن حاکمیت اسلام آپارتاید جنسی رسما و قانونا در جامعه اجرا میشود. سنگسار زنان، شلاق زدن زنان و دخترانی که حجاب رعایت نمیکنند. همه و همه علیه حرمت انسان متحد شده اند. حجاب تنها مسئله زنان نیست بلکه اسلام با مطرح کردن حجاب و اجباری کردنش مردان را هم مثل حیوان قلم داد میکند. چون میگوید اگر زن موی سرش پیدا باشد باعث تحریک جنسی مرد میشود. در نتیجه سکس برای مرد یک امر حیوانی است که با دیدن موی زن تحریک میشود. قوانین مذهبی و فرهنگ مرد سالار دشمن برابری انسان هستند که بکمک قانون در جامعه حاکمیت خودرا تحمیل میکنند.

بعضی ها فکر میکنند، کسانی که قتل ناموسی مرتکب میشوند، از حقوق بشر خبر ندارند و یا قانون برابری زن و مرد در سوئد را یاد نگرفته اند، اطلاعشان ناچیز است. بنظرم خیلی ساده لوحانه است. قتل ناموسی از یک سیستم فکری نشات میگیرد. یک نوع طرز تفکر و روش حاکمیت و طرز زندگی است. به نوینسندگان قوانین در جامعه نگاه کنید. همه پرفسور و دانشمند هستند. محمود احمدی نژاد رئیس جمهور اسلامی ایران هم دانشگاه دیده است و هم سواد دارد میداند حقوق بشر چیست؟ اما با طرز تفکر خود آنرا ترجمه میکند. بنابراین عقیده مذهبی ایشان به اوحکم میکند و ایشان مجری عقاید غیر انسانی اسلامی است. وقتی کسی معتقد به یک تفکر است، صحبت از اطلاعات و دانش مسخره بنظر میرسد. مسئولین جمهوری اسلامی بیسواد نیستند بلکه مجری احکام غیر انسانی الهی و اسلام هستند که بهش اعتقاد دارند. به کلیسای به پاپ نگاه کنید که مخالف سقط جنین است. به مدارس مذهبی نگاه کنید در همین جامعه مدرن. بنابراین مجریان قتلهای ناموسی در اصل مجری اعتقادات مذهبی خود، مجری فرهنگ ضد انسانی مرد سالار و خواهان حاکمیت مردان در جامعه اند. برابری زن و مرد احترام به شخصیت انسان در دستگاه فکری آنها جایگاهی ندارد.

شاید کسی بپرسد، در سوئد چگونه اینها اجازه میابند اینکار را بکنند؟ سوال خوبی است. در غرب و در جامعه سوئد کسانی مرتکب این عمل میشوند که در گتوها زندگی میکنند. جامعه با تفکر راسیستی نسبیت فرهنگی آدمها را نه بعنوان انسان بلکه تحت نام فرهنگ، نژاد و تعلقات قومی و مذهبی تقسیم میکند. در همین رابطه مهاجرین جزو فقیرترین قشر جامعه هستند. مجبورند در گتو ها بمانند. حتی بدلیل اینکه جامعه آنهارا در فعالیتهای روزمره خود شریک نمیکند مجبور میشوند در کنار همولایتی سابق خود قرار گیرند. در آنجا انواع و اقسام فرهنگ ها وجود دارد. در هر جامعه ای که نگاه کنید فرهنگها مختلف است. فرهنگ یعنی طرز زندگی و طرز تلقی زندگی آدمها یعنی روش زندگی "لیو Livsstil استیل" فرهنگ در طول تاریخ بشر با پیشرفت علم و جامعه تغییر میکند. فرهنگ در یک قالب معین نمیگنجد بلکه مثل زندگی انسانها متغییر است و رو به جلو میرود. اما در این گتوها آخوند و امام مسجد، کنیسه، کلیسا دور این آدمها را میگیرند و فرد هم از فرط تنهایی دمخور آنها میشود. در گتو ها امامان مساجد و کشیشان کلیسا حکم میرانند. در همین رابطه است که افکار قرون وسطی به حیات خود ادمه میدهد. فرهنگ عقب افتاده میدان دار است. قتل ناموسی و ناموس پرستی جزو این فرهنگ ضد بشری است.

Esmail Moloudi Socionom & Samtalsterapeut Tel: 0046-704920349 www.emoloudi.blogspot.com

گزارش آکسفام از بحران ها و تبعیض های فزاینده جهانی؛ فریادی که در مجمع سرمایه داران گوش شنوائی برای آن یافت نمی شود!

گزارش آکسفام از بحران ها و تبعیض های فزاینده جهانی؛ فریادی که در مجمع سرمایه داران گوش شنوائی برای آن یافت نمی شود!

پنجاهمبن نشست نخبگان اقتصادی و سیاسی جهان  فردا، سه‌شنبه در داووس آغاز بکار می کند. ١ در صد مردم مرفه بیش از ۹۰ درصد مردم جهان، یعنی۹‚۶ میلیارد نفر ثروت و دارایی در اختیار دارند ؛ ثروت ۲۱۵۳ نفر میلیاردِرِ جهان  به تنهایی بیش از ثروت ۶‚۴ میلیارد نفر (بیش از ۶۰ درصد جمعیت جهان) است.

آکسفام انباشتگی شدید و تمرکز ثروت نزدگروهی اندک در جهان را خصوصاً موجب تضعیف بیش از حد اندازه " زنان" در جهان می  داند و این پدیده را در خط نخست نابرابری طبقه بندی کرده و آن را شدیداً محکوم کرده است. آکسفام در باره دلیل بروز این بحران می گوید: " مدل اقتصادی ناکارآمد و معیوب ما قدرت زیاد و ثروت انبوهی را در اختیاربخش کوچکی از جامعه، یعنی نخبگان ثروتمند می گذارد و  به آنان اجازه می دهد که از نیروی کارفقرا و طبقات مردمی حداکثر بهره برداری را کرده و آنان را به  استثمار بکشد. در این رویکرداستثماری، زنان و دختران در خط مقدم قرار گرفته اند.

پولین لُكلِر، سخنگوی آكسفام در فرانسه در یک بیانیه مطبوعاتی امروز گفت: نابرابری های فزاینده در قلب شکاف های اجتماعی و درگیری های اجتماعی در سراسر جهان هستند... آنها پدیده ای نیست که غیر قابل اجتناب باشد (بلکه) نتیجه سیاست‌هائی است که باعث کاهش مشارکت ثروتمندان در تلاش برای همبستگی از طریق دادن مالیات برای کمک به بودجه خدمات عمومی در کشورهای جهان ایجاد شده است.". این سازمان هم چنین در گزارش دیگری که اخیرا منتشر شد، مشکلات محیط زیست را  که بر اساس نظرات ۷۵۰ کارشناس تنظیم شده بزرگترین تهدید در جهان شناخته شده است.  

ناگفته نماند که مشابه این نوع گزارش ها هرسال با وخامت بیشتری در آستانه نشست مجمع اقتصادی جهان منتشر می شود و از قضا همواره راه حل را اخذمالیات از ۱درصدی ها و افزایش بودجه خدمات عمومی در کشورهای جهان عنوان می کند. چنین گزارشات هشداردهنده ای خطاب به دولت ها و سرمایه داران هیچ گاه هم گوش شنوائی پیدانکرده و ظاهرا برای ثبت در تاریخ ارائه می شود. در موردآن چه که سخنگوی برجام در فرانسه آن را افزایش فقر و شکاف طبقاتی می داند که گویا اگر به توصیه های مشفقانه اش پیرامون مشارکت ثروتمندان در همبستگی و پرداخت مالیات توجه شود آنگاه حل این بحران ها به امری «اجتناب پذیر» تبدیل خواهند شد؛ باید گفت: اولا  سالهاست که چنین راه حل هائی در آزمون و تجربه شکست خورده اند و اساسا کسی گوشش به آن بدهکارنیست و ثانیا آن شکاف های فزاینده جز تحقق سرشت وپویش طبیعی و اجتناب ناپذیرسرمایه داری و سودخواری و جهان خوارگی آن نیست. آن نوع سرمایه داری«متمدن» و پاکدستی که آکسفام بدنبالش هست سراب فریینده ای بیش نیست. چرا که اساسا مناسبات اجتماعی- طبقاتی بر اساس مناسبات قدرت تنظیم می شود و قدرت اقتصادی، آن والاترین چیزی است که در نظام سرمایه داری می توان با آن همه چیز را از جمله قاطبه سیاستمداران را خرید. لاجرم اهرمی که آکسفام همواره به آن دخیل می بندد، ‌یعنی اهرم دولت های مستقل و خارج از نفوذالیت و اقلیت بسیارکوچک سرمایه داری بشدت فربه و نیرومندشده که سرنوشت تمامی جهان را بدست گرفته است وجودخارجی ندارد. چنان که همین دولتهاهستند که سیاست های ریاضت اقتصادی و کاهش مالیات سرمایه داران و تنظیمات باصطلاح بازارآزاد و غیره را بسودآن اقلیت پروارشده پیش می برند و عامدانه چشمان خود را بر فرارهای مالیاتی و بهشت های مالیاتی می بندند. بنابراین دخیل بستن به چنین اهرمی واهی برای پاسخ دادن به معضلات انباشته شده جهان خود امری واهی است. این گزارش یک باردیگر نشان می دهد که چگونه نظام سرمایه داری فاقدمکانیزم خودکنترلی است و با جهانی ساختن خود، تضادانسان با طبیعت و با خودش در دو حوزه مناسبات اقتصادی و مناسبات سیاسی را به اوج بی سابقه و برگشت ناپذیری- با فرض تداوم سلطه سرمایه داری- رسانده است. تضادسه وجهی فوق که ناظربر مناسباست انسان با طبیعت و با خودش هم در حوزه مناسبات اقتصادی- طبقاتی و هم در حوزه مناسبات سیاسی-طبقاتی است، وجوه سه گانه یک کلیت طبقاتی و مبارزه طبقاتی را تشکیل می دهد. در حقیقت این سه وجه چنان به نحوتنگاتنگی به هم گره خورده اند که اولا یکی بدون دیگری حل ناشدنی است و ثانیا چگونه سایرحوزه های زندگی اجتماعی را تحت الشعاع خود قرارداده است. چنان که همین گزارش نشان می دهد چگونه تبعیض جنسیتی یعنی استثماربیشترزنان به شکل ساختاری با آن گره خورده است و گزارش امسال هم سعی می کند که بدان به عنوان یک معضل بزرگ بر جستگی بدهد. همین طوراست مثلا نژادپرستی و تبعیض سیاهان در آمریکا و نقاط دیگر یا تشدیدجنگ ها و بحران های مهاجرت و پناهندگی...  همه و همه اساسا از آن سرچشمه می گیرند.

گره خوردگی تبعیض های گوناگون و کهن اجتماعی در چارچوب نظریه معطوف به بسط مبارزه طبقاتی و تنوعات و گوناگونی های درون آن، امری که سرمایه داری به نحوویژه ای به بازتولید و مفصل بندی مجددآن ها در تاروپودخود پرداخته است؛ امروزه توضیح دهنده نظریه مبارزه طبقاتی در معنای بسط یافته آن است که درخوربا جهانی شدن سرمایه و تسلط آن بر تمامی حوزه های زیست و زندگی است، و نه آن گونه که برخا در نگاه منجمدشده ای با نادیده گرفتن بسط کمی و عمقی مناسبات سرمایه داری و این گره خوردگی ها، آن ها را فراطبقاتی کرده و در  بیرون از مبارزه طبقاتی قرارمی دهند. در حقیقت اصلی ترین چالشی که امروزه هم چون تهدیدی تمدنی در برابربشریت قرارگرفته است آن است که چگونه خواهد توانست غولی را که از بطری رها شده است دوباره به درون آن بازگرداند. بی تردید هر راه حلی که پیداشود می تواند تنها با بهره گرفتن از تجربیات تاکنونی و ناکامی در کنترل این غول بدست آید؛ در وهله نخست آن چه که «نباید تکرارشود» و سپس یگ گام بزرگ بسوی جلورفتن و آن چه که «باید انجام شود». هیچ طرح و نقشه نجات و مدینه فاضله پیشینی وجودندارد. نگاه به گذشته فقط بدرددرس گرفتن و تکرارنکردن می خورد. در این رابطه دو نکته کلیدی زیر مطرح هستند:

نخست آن که اهرم های واقعی پیشروی، جنبش های اجتماعی-طبقاتی پیشرو هستند. این جنبش ها، جنبش های واقعا موجود، که از متن تنگناها و نیازهای زندگی برمی خیزند بیانگرگرایش های پیشرو در متن جامعه هستند و بسیارمتکثر و درهمه سطوح جاری که درعین حال بدون نقدمداوم خود و بدون بکارگیری آگاهی برآمده از تجربه و آزمون خود به عنوان بخشی از مکانیزم وجودی خویش، و پیوندعمل و نظر(پراکسیس) و بدون تلاقی و پیوستن به یکدیگر حول گره گاه ها و معضلات مشترک و تبدیل شدن به رودی خروشان در بزنگاه های بزرگ تاریخی؛ قادر به تغییرمحسوس جهان نخواهند بود. دیگر نقش آفرینی شخصیت ها و سازمان ها و احزاب از بیرون و برفرازجنبش ها و مشرف بر آنها به پایان رسیده و تعامل و کنش گری و نقش آفرینی سازنده اساسا به درون جنبش ها منتقل شده و این جریانات  از این طریق و به سهم خود قادر به ایفاء نقش مثبت و سازنده خواهند بود. خرده جنبش ها به مثابه هزاران جویبارجاری همواره وجوددارند و در حال تأثیرگذاری؛ اما همانطورکه اشاره شد تلاقی آن ها سربزنگاه های مهم نقش بی بدیلی در ایجادتحولات بزرگ دارند. بهرصورت جنبش ها، جنبش های واقعا موجود، همواره آن اهرم های واقعی بوده اند که بشر به مددآن ها توانسته است، سدهای مقابل پیشروی خود را در هم بشکنند و قافله تمدن را تا اینجا به پیش راند. نکته مهم دوم در پارادایم جدید همانا درک نوین و تجدیدنظری است که در نحوه برخوردبا دولت ها هم چون یک قدرت مستولی برجامعه و خادم سرمایه داران در حال صورت گرفتن است. دیگر نمی توان به شیوه های گذشته و شکست خورده تا کنونی چسبید. هم تجربه بلوک شرق و سوسیالیسم دولتی آن، و هم تجربه بلوک غرب و سوسیال دموکراسی آن، هردو در کنترل سرمایه داری و گشودن راهی به سوی ورای آن شکست خورده اند. باید راه جدید و سومی گشوده شود که همانا فراتررفتن از تجربه های گذشته است: در این رابطه است که بجای مشارکت در قدرت های بیگانه شده از بدن جامعه و ذاتا سرکوبگر و به خادم بورژوازی تبدیل شدن، و در راستای حل تضادبنیادی و سه وجهی فوق و با هدف به بند کشیدن غول رهاشده و نهایتا پایان دادن به آن، پارادایم دولت های خدماتی و انتقالی ترازنوین مطرح می شوند که اهرم اصلی پیش برنده آن همانا حضور پادقدرت موازی در خیابان ها و در متن و عرصه ها و لایه های سطوح گوناگون زندگی از خرد و کلان، در برابرمناسبات هرمی و مبتنی برسلطه و استثمار است که ورودتفصیلی به آن خارج از حوصله این نوشته است.* این آن روندتازه و افقی است که رفته رفته در مقابل ما گشوده می شود و هم اکنون در اقصی نقاط جهان گرچه نه هنوز بقدرکافی شفاف و نیرومند و سراسری ب در جریان  و الهام بخش است. بهرحال اگر قرار باشد راهی برای خروج از بن بست گشوده شود، از چنین مسیری عبورخواهد کرد.

تقی روزبه   ۲۱.۰۱.۲۰۲۰

گزارش آکسفام درباره نابرابری های دارایی ۱درصدمردم مرفه بیش از ۹۰درصدکل دارایی های مردم جهان است

http://fa.rfi.fr/

پرده برداری از یک هیولای واقعی گزارش آکسفام همچون ادعانامه ای علیه نظام سرمایه داری!

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2014/02/blog-post.html

 درنگی به چندویژگی گزارش امسال آکسفام

https://www.tribunezamaneh.com/archives/113083

 گزارش مجمع جهانی اقتصاد؛ مشکلات محیط زیست بزرگترین تهدید جهانی

 https://www.dw.com/fa-ir

جنبش های اجتماعی-طبقاتی، شیفت پارادایم دولت های اجتماعی ترازنوین، و ابداع سیاست بدیل!

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2018/12/blog-post_19.html   

 

«روز جهانی آموزش» و وضعیت فلاکت بار آموزش در ایران


«روز جهانی آموزش» و  وضعیت فلاکت بار آموزش در ایران

امسال دومین سالی ست که کشورهای عضو سازمان ملل متحد بیست و چهارم ژانویه را به عنوان «روز جهانی آموزش» گرامی می دارند.

نام گذاری چنین روزی به وسیله ی سازمان یونسکو (بخش آموزشی ـ فرهنگی سازمان ملل) و با هدف «بوجود آوردن امکان فراگیری و آموزش، برای همه ی مردمان سیاره ی زمین»، انجام شده است.

            البته تاکید برحق برخورداری از آموزش، هم در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر (ماده 26) وجود دارد و هم در کنوانسیون حقوق کودک، که خواستار آموزش اجباری رایگان برای دوران ابتدایی کودکان است. اما «روز جهانی آموزش» هدفی فراتر را در نظر دارد و به دنبال «گسترش آموزش، با کیفیت عادلانه و در دسترس همه ی مردمان جهان قرار گرفتن» می باشد.

سال گذشته سازمان یونسکو به مناسبت روز جهانی آموزش  اعلام کرد که هنوز 617 میلیون کودک در جهان خواندن و حساب کردن را نمی دانند. و امسال آقای «آنتونیو گوترس»، دبیر کل سازمان ملل متحد به همین مناسبت گفت: «ما باید  از کیفیت آموزشی فراگیر و عادلانه اطمینان حاصل کنیم و فرصت های یادگیری مادام العمر را برای همه بوجود آوریم»

اما متاسفانه من ندیده ام که در اعلامیه های موجود و اسناد مربوط به «روز جهانی آموزش» سخنی درباره ی «آموزش آزاد و بدون سانسور برای همه ی مردمان جهان» نیز گفته شود. آیا هنوز یونسکو و سازمان ملل نمی دانند کودکان و جوانانی هستند که به دلیل تسلط مذهب رسمی در کشورشان اجازه آموختن دانش ها و مهارت هایی را ندارند که مذهب حاکم آن ها را انکار می کند؟ دانش هایی که در کشورهای پیشرفته اهمیت شان سال هاست ثابت شده است.

البته در بند دو ماده ی 26 اعلامیه حقوق بشر (که در سال 1948 نوشته شده) تاکید بر این است که «هدف آموزش و پرورش بايد شکوفايی همه جانبه ی شخصيت انسان و تقويت رعايت حقوق بشر و آزادی های اساسی باشد» اما در اسناد روز جهانی آموزش (نوشته شده در سال 2019) حتی به این مهم توجه نشده که کشورهایی چون ایران با ممنوع کردن برخی از رشته های آموزشی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم حقوق بشری را نقض می کنند؟ هنوز به این مهم توجه نشده است که در دانشگاه های برخی از کشورها چون ایران، دانشجویان از خواندن نظریه های اساسی اساتید مهم رشته هایی چون روانشناسی و جامعه شناسی محروم اند؟ و تازه حکومت های این کشورها علاوه بر بستن مدارس و آموزشگاه هایی که علوم انسانی را با معیارهای امروز جهانی تدریس می کردند، مدارسی بنا کرده اند که در آن به شتشوی مغزی کودکان و نوجوانان مشغولند. در این مدارس آن ها مغز جوانان را از مسایل علمی و شناخته شده ی امروز جهانی پاک کرده و آن را انباشته از چیزهایی می کنند که در قرون وسطا تدریس می شد.

برخی از این مدارسِ «ضد علم» در ده سال گذشته زیر نام «مدارس فرهنگ» در ایران دایر شده اند و دانش آموزانی را به آنجا برده و به آن ها ارزش های دینی، جهادی، و دشمنی با غرب، و یا چیزهای دیگری را تعلیم می دهند که خودشان به آن باور دارند.

این مدارس که در سال 1371 و به پیشنهاد «حداد عادل» رییس مجلس وقت شروع به کار کرده اند، اکنون تعدادشان به 12 تا رسیده است.

 در یکی از گزارش هایی که چند سال پیش از این مدارس منتشر شده،(*) به نکات حیرت انگیری برمی خوریم که واقعا باعث تاسف است. این مدارس شاگردان با هوش و درسخوانی را که نمره های بالایی دارند و می توانند آزمون های دینی ـ شیعی را بگذرانند به این مدارس می برند. و آن ها را به قول خودشان «با مفاهیم جدید دینی و اسلامی آشنا می کنند». معلمین این مدارس به لحاظ علمی و عقیدتی بررسی می شوند و به قول یکی از مسئولین: «معلم دینی دانش آموزان بسیار مهم اند. چون این معلم است که می تواند دانش آموز را لائیک کند یا خدا پرست.»

            در این گزارش گفته می شود که: «پسران این مدارس مدعی اند با خواندن علوم انسانی می خواهند کشور را تغییر دهند.» یکی از این پسرها می گوید: «اصلاً علاقه‌ای به مباحث دنیوی ندارم. دلم می‌خواهد بیشتر درباره علوم معرفتی بخوانم و بدانم.» از او می‌پرسم آیا دوستانی هم داری که علاقه‌مند به دروس حوزوی باشند؟ می گوید: «بله ما چند نفر هستیم که تصمیم داریم وارد حوزه شویم.»

            در این گزارش همچنین می خوانیم که: «آن ها نه نویسنده نامداری را می‌شناسند و نه علاقه‌ای به خواندن کتاب دارند. شاید توقع ما این باشد که دانش آموزان مدرسه فرهنگ کمی متفاوت تر از دیگر دانش آموزان باشند. کتاب‌ها و روزنامه‌های جور واجور بخوانند. اهل فیلم و موسیقی باشند و تحلیل‌های متفاوتی از شرایط پیرامون خود داشته باشند».

خانم گزارشگر می نویسد:  از مریم دانش آموز سال سوم متوسطه می‌پرسم آخرین کتابی که خوانده چه بود؟ می‌گوید: «اهل کتاب نیستم بیشتر کتاب‌های درسی می‌خوانم. اصلاً هم کتاب دوست ندارم.» ریحانه هم نظر مریم را دارد و فقط کتاب‌های درسی اش را می‌شناسد. از ابوالفضل می‌پرسم نویسنده مورد علاقه ات کیست؟ می‌گوید: «کتاب‌های بزرگان اهل دین را می‌خوانم و به آیت‌الله مطهری علاقه‌مندم.» مهدی هم می‌گوید: «نویسنده خاصی مد نظرم نیست. درس هایمان خیلی سخت است و فقط باید کتاب درسی بخوانیم.» از فرهاد می‌پرسم موسیقی دوست داری؟ می‌گوید: «زیاد علاقه‌ای به موسیقی ندارم.» مرتضی هم موسیقی را دسته‌بندی می‌کند: «حلال،خانم فقط موسیقی حلال گوش می‌دهم».

دبیرکل سازمان ملل امسال همچنین بر این واقعیت تاکید کرده است که: «همه گیر شدن آموزش برای بهزیستی بشریت ضروری ست» و من به عنوان کسی که سالهایی از عمرش را به تدریس گذرانده با خود می گویم: آیا همه گیر شدن هر نوع آموزشی می تواند برای بهزیستی بشریت ضروری باشد و یا درست برعکس، برخی از آموزش ها هستند که برای بشریت مضر و حتی خطرناک هستند.

یادداشت های هفته

بیستم ژانویه 2020

------------------------------------------

گزارشی درباره مدارس ضد علم حکومت اسلامی

 

www.savepasargad.com


رهبر مسلمین سفلی !

  

تاریخ انتشار :21.01.2020

رهبر مسلمین سفلی !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com

هر چی بیشتر گشتم که حرفای رهبر مسلمین جهان در نماز جمعه را بفهمم و خط سیاسی نظام را آنالیز کنم ... کمتر نتیجه گرفتم ... سخنرانی ولی امر مسلمین جهان ، منجی قاسم ، رهبر مقتدر ، چنان سرشار ازهیچی بود که پشمام ریخت .

حاجی یه تشری ، یه خطی ، یه بوقی ، یه روحیه ایی ... بابا ناسلامتی رهبر مسلمین گوسفندان جهانی ، من کلی برات مایه گذشتم که طرف وقتی خودش میاد، میتونه نقطه عطف سیاسی باشه . با این حرفای تخمی تکراری اصلا چرا اومدی ؟ این حرفها رو همیشه توی طویله خودت برای گوسفندان تکرار میکنی ...

فکر کردم آقا میاد چنان قدرتی نشون میده که دنیا از ترس پشماش بریزه ، فکر نمیکردم کاری کنه پشمای مخاطب بریزه از شدت خنده ...

خط تولید پرچم آمریکا در حکومت اسلامی ایران جهت سُم کوبیدن بروی آن ...

اونوقت با ایفون آمریکایی فیلم میگیرن و در شبکه های آمریکایی منتشر میکنن ...

خوبی عظما ؟ دیگه چه خبر ؟

این حکایت ابلهانه جدید نیست . اون قدما آیفون نبود ولی اورکت آمریکایی بود که جانوران مسلمان به تن میکردند و پرچم آمریکا را برای اعدامی ها کفن میکردند ...


البته خامنه ای در نماز جمعه یک نکته مهم و کلیدی گفت که من دیر متوجل شدم ، خدا منو ببخشه...

خامنه ای گفت مذاکره میکنیم ولی با آمریکا نمیکنیم ... اروپا هم که بزدل و شریر و خبیث و اینا...

الان فقط یک سوال : پس مذاکره با کی ؟ با بورکینافاسو ، با قرقیزاستان ، با علی آباد سفلی ، با خودشان ، با همسایه ، با بقال ...

چون همه میدانیم غرب در خودش متضاد عمل نمیکند ، آمریکا و اروپا هم در حصار یک نقشه اقتصادی بورژوازی جهانی مشغولند . آمریکا به عنوان نوک پیکان این تیر روی شریانهای اقتصادی دنیا چمبره زده ...

الان این حکومت اسلامی یا پدیده خوابیده در سی سی یو ... اساسا توان مذاکره دارد ؟ بعد اگر علم تشخیص داد میتواند مذاکره کند ، طرفش را مشخص میکنیم ...

غرب مشخصا و به صراحت در بخش سی سی یو فقط مراقبت میکند که حکومت اسلامی یا پدیده مزبور یهویی خواب به خواب نرود . به خیال خودشان کاری میکنند که اعضای جدید اصلاحات را به پیکره موجود قدیمی و مستهلک سوسمار اسلامی پیوند بزنند تا پدیده حیاتش ادامه پیدا کند .

قصه ادامه تحریمها ، ناز و کرشمه های تروریستهای حاکم در ایران ، ترک صف نماز توسط حسن روحانی رئیس جمهور سپاه پاسداران ، مکانیزم تخمی ماشه ، قاسم و هواپیما، طرف یک راس قاسم را زد طرف مقابل یک هواپیما با 200 مسافر را زد ، هر راس حیوان دیگر را هم بزنند حضرتش هواپیما میزند و میداند در سطح جهانی هیچ تبعاتی ندارد به جز ادامه بازی تحریم و خاله بازی زیر پتو ...

حالا فکرش را بکنید بعد از زدن هواپیمای مسافری اوکراین توسط سپاه با 200 کشته ... یک مقر مهم سپاه در تلافی این کشتار غیر نطامیان هواپیما به هر شکلی شخم میخورد و در هم کوبیده میشد ، و نه اینکه جان مسافران را خرج بازی سیاسی خودشان کنند و با 25 هزار دلار جمعش کنند . ولی غرب هیچ کاری نمیکند و تروریستهای حاکم در ایران زیر سایه همین بی عملی جهان هر کاری میکنند ...

 

نشست دولتهای تروریست پرور در داووس سوئیس :

در آستانه همایش داووس، گزارش آکسفام در باره نابرابری: دارایی ١ در صد مردم مرفه بیش از ۹۰ درصد کل دارایی‌های مردم جهان است...

ظریف وزیر خارجه سپاه پاسداران هم گفت : اگه سپاه و عظما رو ببرید شورای امنییت ، از ام پی تی خارج میشویم . پرسیدم کجا ایشاالله ؟ گفت هنوز نمیدونم... کاخ سفید هم گفت کنار مردم هستیم ، تحریمها اضافه میشود...

قابل توجل ساکنان فضای مجازی که بدجوری سرکارند و نمیخوان بازی رو بفهمن...

رضا پهلوی خواستار پایان یافتن مذاکره غرب با تهران و حمایت جهانی از مردم ایران شد. آقای پهلوی گفت که حکومت اسلامی ایران رفتارش را تغییر نخواهد داد. این حرف رضا مثبت است در مسیر واقع بینی سیاسی ... ولی کافی نیست .

نافرمانی مدنی چیست ؟

شنیدم رضا پهلوی ، مصدق را نافرمان مدنی خیانتکار معرفی کرد ...

مشکل ریشه ایی رضا پهلوی و بازماندگان سلطنتی اینه که نمیتوانند با گذشته سیاسی خاندان و قبیله خودشان خداحافظی کند ، گذشته سیاسی وقتی ترکیبی از سرکوب و ساواک و کودتا و فرهنگ دیکتاتوری است و رضا پهلوی نمیتواند آن گذشته مشعشع را زیر ذره بین نقد بگذارد فقط یک معنی میدهد که فکر میکند در قدم بعد میشود مثل 50 سال پیش مفت خوری شاهانه کرد . جناب اگر فکر میکنی خلاقییتی سیاسی در قدمهای سیاسی داری ، گذشته را بی رحمانه نقد کن تا بتوانی خلاق باشی والا تو میمانی و دنیایی پر از تناقض و سوال و مشاورانی در سپاه پاسداران ...

بازماندگان سلطنتی و مجاهدین خلق 2 جریان سیاسی قابل توجل هستند که فقط در یک نقطه میتوانند رقابتی جدی داشته باشند جهت حضور سیاسی در جامعه ایران ... هر چند هیچکدام ایده آل نیستند ، ولی فعلا همین است . تنها نقطه مشترک این 2 جریان نقد بی رحمانه گذشته است ... کاری که تاکنون هیچکدام تمایلی به انجامش ندارند .

بعد از عبور از این گردنه نقادانه سخت ، میرسیم به اینکه مجاهدین چقدر فعال بودند و خاندان پهلوی چقدر خوش گذرانی داشته است ؟ تاریخ هیچ صورتحسابی را فراموش نمیکند .

 

21.01.2020

اسماعیل هوشیار

 

رمز پیروزی ما بر جمهوری اسلامی و جبهه ارتجاع سرمایه داری غلبه فوری بر کمبودهای جنبش خودمان است!

رمز پیروزی ما بر جمهوری اسلامی و جبهه ارتجاع سرمایه داری

غلبه فوری بر کمبودهای جنبش خودمان است!

 

هر  نیرو وانسان اگاه و طرفدار توده های تحت ستم نمی تواند اقدامات نظامی اخیر از سوی آمریکا و ایران را بدون تکیه بر شرایط جنبش های جاری در ایران  به درستی تجزیه و تحلیل کنند، و متوجه واقعیتها و اهدف و نقشه ای باشد که هر دو دولت نامبرده در جهت انحراف سیر مبارزاتی طبقه کارگر و مردم مباررز ایران ایفا می کنند. آب سرد ریختن بر انجزار عمومی از جنایت بزرگ جمهوری اسلامی در آبان ماه که منجر به کشته شدن ١٥٠٠نفر طی فقط ٥ روز توسط نیروهای سر کوبگر رژیم شدند و هزاران زخمی و دستگیر شدند تنها میشد با این نوع ترقه بازیها و راه انداختن مراسم سینه زنی و عزا و خرافات و تبلیغات دروغین ازآن عبور نمود.

 

 بر عکس هیاهوی بخش زیادی از اپوزسیون چپ و راست، کشته شدن جنایتکار قاسم سلیمانی توسط آمریکایی ها به مسیر"سراشیپی" افتادن حکومت اسلامی کمک نکرد، بلکه تا حدودی اوضاع را به نفع ج.ا. سوق داد.بسیاری از مردم هوشیار مطرح می کنند که قتل قاسم سلیمانی توسط آمریکایی ها مرحمت الهی برای رژیم ج.ا. بود. مردم می بینند که در شرایطی که این حکومت با کشتار و به رگبار بستن هر معترض و تظاهر کننده ای علیه گرانی، بیکاری، گرانی بنزین و مردم گرسنه و جان به لب رسیده پاسخ داد اما فورا با خشم گسترده تر و مخالفت شدید از طرف  اکثریت مردم مبارز سراسر ایران مواجه شد، طوری که  حتی  مشروعیت خود را در میان بخشی از خودی هایشان نیز از دست داده بود، در شرایطی که از هر سوی اعتراض علیه این نظام بالا میگرفت، امدند با علم کردن این قتل و چیدن بساط عزاداری و دست و پا کردن جمعیتی در خیابان به زور و با قدرت وحشیانه اش و با ترفند های شناخته شده می کوشد با فریب افکار عمومی پایگاه مردمی برای حکومتی سراپا آلوده به خون درست کند.  هرچند جنایت هولناک کشتار سرنشینان هواپیمائی مسافر بری توسط سپاه باسداران بهره جوی از شیون ناشی از مرگ قاسم سلیمانی تروریست و آدمکش را بدرجاتی حاشیه ی کرد.

 

 نماز جمعه خامنه ای جلاد تلاشی دوباره برای بازگردانند آن فضا و به صف کردن همه جناحها و شخصیتهای اوباش رژیم  پشت سر خود به منظور نجات جمهوری اسلامی از دریای از تنفر و انزار اجتماعی بوداما نماز جمعه" تاریخی" خامنه ای نیز در لحظه ای است که  شخص خامنه ای و نظامش به دشمن و قاتل مستقیم  یک نسل دیگری که  فرزندان و عزیزان میلیونها شهروند هستند تبدیل شده و دیگر پل سازش و آشتی بین ماها باقی نمانده است!  از اینرو دستش خالی تر از همیشه است. در دوره ای است که این نظام بیش از همیشه شعارهای نه شاه  نه رهبر، مرگ بر جمهوری اسلامی،  خامنه ای قاتله و غیره  کارگران و زحمتکشان و دانشجویان  با کابوس روبرو کرده است. میدانند کاسته شدن ترس جامعه از این نظام سرکوبگر  و گویای بی آبرویی رهبر و ماله کشان رهبر است، گویای لبریز شدن کاسه صبر جامعه است، بگونه ای که خود نیز واقفند که  در ضعیف ترین لحظه سلطه استبدادیشان قرار دارند، آنچه‌ که آنها را سرپا نگهداشته است نبود یک قدرت مستحکم و سازمانیافته انقلابی کارگری و سوسیالیستی و دانشجوئی و صف آزادیخواهی است که تحت هژمونی و پرچم واحد بتواند برای تمام کردن لاشه این نظام  ترور و جنون و جنایت درمیدان این نبرد بزرگ عرض اندام جدی کند!  پایان این حلقه ضعیف ما شروع امید به پیروزی  کارگران و زحمتکشان، و تدارک سرنگونی فوری و انقلابی نظام جمهوری اسلامی خواهد بود!  این کابوسی است نه فقط جمهوری اسلامی و سرمایه داران ایران که دولتهای بورژوائی و امپریالیستی و اپوزسیون ارتجاعی شوونیست و ناسیونالیست و ملی- مذهبی ها  نیزاز به واقعیت تبدیل شدن این  اتفاق تاریخی دارند.

 

ما سوسیالیستها و طبقه کارگر و زحمتکشان ایران راهی بجز شکست همه ترفندهای سرمایه داری جمهوری اسلامی و امریکا و اپوزسیون راست ملی و مذهبی پیش روی خود نداریم. باید آنها را شکست بدهیم تا پیام آزادی و برابری و خوشبختی را برای اولین بار برای جامعه ایران به ارمغان بیاوریم و نظام انسانی، آزاد، برابر، شورای و سوسیالیستی را مستقر کنیم.

 

کارگران، زنان جوانان آزادیخواهان متنف از جمهوری اسلامی!  

 

همه میدانیم که رمز پیروزی ما بر جمهوری اسلامی و کل جبهه ارتجاع سرمایه داری غلبه فوری بر کمبودهای جنبش خودمان است! لطفا بیائید با ما در حزب سوسیالیست انقلابی و با هر نیرو و تشکلی که در این راستا مسئولانه تلاش میکنند دست در دست همدیگر بگذاریم و این ضعف تاریخی خودمان را به یک پیروزی تاریخی تبدیل نمائیم!

منبع: شماره ١١٧ نشریه سوسیالیسم امروز

١ بهمن ١٣٩٨

٢١ ژانویه ٢٠٢٠

 

 

 

تفكرات پيشرو جديد انقلاب شورشي(عملي) در اعتراضات سراسر جهان

(افلاطون در كتاب جمهوري مي گويد در دنیا دو نیرو هست: شمشیر و تدبیر(منطق) و بیشتر اوقات شمشیر مغلوب تدبیر شده‌است).در دنياي امروز نيز شاهد تفكراتي نوين و آزادي طلبي هستيم كه آزمون و خطاهاي متفكران و دانشمندان قرن هاي قبل از خود را گذرانده و بعد از غربالگري بسياري به تفكرات خالص كه از استبداد و استدلال آور براي ظلم عاري اند، رسيده اند. كه گامي بزرگ از انقلاب فكري به انقلاب عملي است، هر چند كه معادلات سياسي و عاقبت انديشي دست و پاي بسياري از اعتراضات و اعتصابات را بسته نگه داشته است.

 

در اين جهش فكري بزرگ نسل ما ميل به آزادي (از همه نوع آن)را افزايش داده است و در حال سازمان دهي اين اميال به سمت پيروزي است. و اگر تا چند دهه قبل تر از سردرگمي سياسي و فكري توانايي پيدا كردن راه صحيح را نداشتند، اما الان مصمم در حال ساختن راهي جديد هستند. مخصوصاً با تغيير و جابه جايي هاي در معادلات قدرت كه دانايي و مغز پروري در حال جايگزيني كم تا بيش قدرت تسليحاتي و پول است. هر چند به نظر من به جاي جايگزني يا جابجايي دانايي يا سيستم عقلاني در حال به كنترل در آوردن منابع ديگر قدرت است نه از بين بردن آن ها. به هر حال جوانان و زنان كه تشكيل دهنده ي ستون هاي اصلي نظام فكري جهان هستند در حال تغيير نتيجه به نفع خودشان هستند. اگر اين تفكرات بر پایه عدالت، صلح، مردم سالاری و توسعه حقوق بشر و قوانین بین المللی استوار باشد و بکوشد میان نظم حقوقی و نظم سیاسی، اقتصادی و اخلاقی جهان یک توازن پایدار ایجاد کند، می توان به دورنمای آن امیدوار بود.

 

هرگونه نظام فكري جایگزین در آینده، باید نظمی اخلاقی ایجاد کند که در پرتو آن نیازهای کلیه ابنای بشر برآورده شود و نوعی وابستگی متقابل و همبستگی را میان اقوام و ملل مختلف ترغیب کند. طبیعی است که چنین نظم مطلوبی باید روابط بین المللی مثبتی برقرار کند که بر پایه مشارکت حقیقی و صادقانه بین کلیه کشورها، اعم از ضعیف و قوی، شمال و جنوب، غنی و فقیر باشد.جدا از مباحث بعدي بايد با درس از گذشته زمان حال را براي آينده بهتر به درستي ترسيم و عملي كنيم با پيشرفت فكري به خصوص در مناطق خاورميانه بايد از افراط، تأثيرات واهي و احساسات زودگذر به دور باشيم.

 

 شرايط را به جاي مقايسه همان طور كه هست با منطق و در نظر گرفتن نتيجه بسنجيم و مشكلات را حل كنيم . منظور از افراط اين است كه پتانسيل جذب هر نوع تفكر، فرهنگ و مذهبي را به شرط افراط زدايي آن ها در خود جاي دهيم و با مخالفت هاي بي دليل و عير منطقي دشمن تراشي نكنيم و درزي ميان اجتماعات ناراضي مختلف ايجاد نكنيم يا به معني ديگر اتحاد در راستاي يك هدف را از دست ندهيم.منظور از تأثيرات واهي اميد به نجات از طرف هر نوع حكومت و دولتي است كه اين ادعا را دارد كه خواهان كمك است نه تثبيت قدرت و نفوذ در جامعه مد نظر كه تمام دايره ي جامعه از نظر فرهنگي، اجتماعي و سياسي را در بر خواهد گرفت.احساسات زودگذر يعني تسليم تفكرات آرمان گرايانه بودن و عدم توجه با نتيجه هر كار و عملي كه در راستاي رسيدن به هدف انجام ميدهيم.

 

 جو انقلابي شورش يا بهتر است بگويم  فكر كردن به خلاصي از تمامي بعد هاي منفي زندگي مانند فقر، طلاق، مواد مخدر، بي كاري نبود شرايط مساعد براي تحصيل رايگان،فشارهاي سياسي، عدم آزادي روزنامه نگاري ،عدم آزادي فردي و... حس آزادي را به انسان ميدهد در حالي كه به آزادي دست نيافته است و از نظر حكومتي و قانوني و حقوقي آن را تثبيت نكرده به همين دليل تا حدودي دليل شكست بسياري از انقلاب ها عدم برنامه ريزي براي بعد از آن و تعيين به نتيجه رسيدن هدف فقط تا برقراري شورش هاست نه بعد از اتمام انقلاب و برنامه ريزي براي مكانيزم جديد حكمراني. به اميد  رسیدن به آزادي و برابری  براي تمام مردم جهان.

 

منبع: شماره ١١٧ نشریه سوسیالیسم امروز

١ بهمن ١٣٩٨

٢١ ژانویه ٢٠٢٠

 

تحولات سريع منطقه و آينده مبهم عراق

طي روزهاي گذشته شاهد روند تحولات و رخداد هاي سريعي در سطح منطقه خاورميانه و بخصوص در عراق بوده ايم.  بِه باور من آنچه كه امروز در عراق و منطقه اتفاق مي افتد نظم نوين جهاني است كه در حال شكل گرفتن و تثبيت آن است. نظمي كه در آن ديگر نه تنها جهان توسط دو الی سه كشور بلكه توسط چندين كشور قدرتمند نو ظهور در عصر حاضر در حال شكل گيري است، اما در اينجا ميخواهم دايره بحث را كوچك تر كرده و بِه اوضاع فعلي عراق و نقش قدرت ها در اين كشور و آينده مبهم آن بپردازم .

 

كم و بيش براي كساني كه اخبار منطقه را دنبال ميكنند روزانه شاهد تحركات نظامي و امنيتي و ديپلماسي كشورهاي ازجمله روسيه ،تركيه ، ايران ، آمريكا ، اسرائيل فرانسه و بريتانيا و... در سطح منطقه و عراق هستند كه تمامي اين تحركات در جهت اعمال قدرت و گسترش نفوذ استعمارگرانه خود بر منطقه است .

 

از آنجايي كه تا كنون در طَي تاريخ نيز شاهد آن بوده ايم كشورهاي خاورميانه از لحاظ سياسي بِه دو دسته استعمارگر و مستعمره تقسيم شده اند كه در واقع اين امر نيز نتيجه اي از نظم جهاني بود كه بر منطقه و جھان توسط چند قدرت جهاني تحميل ميكردند اما آنچه كه در عراق كنوني و اين روزها در حال اتفاق است نتيجه همان تفكر و سيستم حاكم بر جهان است كه تاكنون نيز ادامه دارد و كشور ها را بِه دو دسته استعمارگر يا مستعمره تقسيم كرده است.

 

 براي فهم اين موضوع براي خواننده اين مقاله يك پرسش را مطرح ميكنم براي مثال اگر ايران كه در عراق در حال گسترش نفوذ خود است عراق را ترك نمايد بِه نظر شما عراق مستقل خواهد بود ؟ يا برعكس اگر امريكا عراق را ترك كند باز عراق مستقل خواهد بود ؟ اين سوال براي روشن ساختن سيستمي است كه بر جهان حاكم است همانطور كه شاهد آن بوديم عراقي كه در زمان صدام حسين در اوج قدرت خود نيز بِه سر ميبرد مستقل نبود !

 

پس بِه علت اصلي اوضاع متشنج عراق و امريكا با ايران يا تركيه و روسيه يا امريكا يا با دولت هاي منطقه رسيده ايم كه نتيجه جنگ بر سر منافع دولت ها و تلاش براي استعمار و اعمال نفوذ خود در منطقه و كشورهاي آن است بِه نظر من بِه غير از يك قيام مردمي پیشرو به رهبری جنبش سوسیالیستی و ضد استثمار و نابرابری در تمامي كشورهاي مستعمره به هيچ عنوان نميتوان سيستمي كه بر جهان حاكم است را تغيير داد و تمامي كشور ها را بتوان از مستعمره بودن قدرت هاي منطقه اي و جهاني رها ساخت. زيرا سازمان هاي بين المللي كه ميتوان بِه آن رجوع و شكايتي عليه كشوري كه قصد اعمال نفوذ بر آن كشور را دارد خود بخشي از سيستم استعمارگر است.

 

 و اما عراق ، تمامي رخداد هاي اخير در عراق دقيقا در چهارچوب استعمارگري نويني است كه در منطقه در حال اجرا است كه بِه هيچ عنوان نيز عراقي كه بعد از سقوط صدام حسين تمامي سران آن فاسد از آب در آمده و خود نيز بِه نحوي دست نشانده امريكا يا ايران بوده اند نميتواند مردم عراق را از شر اين استعمارگران نجات دهد. در نهايت افزايش تنش ها در عراق چند گزينه بيشتر را نميتوان براورد كرد، اول خروج امريكا از عراق و تصاحب آن توسط ايران ، دوم خروج إيران از عراق و تصاحب آن توسط امريكا ، سوم ماندن هر دو كشور نامبرده در عراق با ايجاد توافقي مابين آنها!

 

گزينه چهارمي وجود دارد كه همانطوری که در بالا اشاره شد  یک شورش انقلابي مردم سازمانیافته آماده جنگ با همه دولتها و عليه تمامي كشورهايي كه در امورات عراق دخالت ميكنند و حضور نظامي دارند است. كه در حال حاضر متاسفانه به دلیل شرایط  سخت و چند قطبي كردن مردم جامعه توسط دولتهای نامبرده به ویژه سه دولت جنایتکار ایران و امریکا و عراق، به دلیل نبود آمادگی نیروهای که چنین وظیفه بزرگی را رهبری کنند  هنوز چین چشم انداز روشنی در این باره نمیتوان داشت. اما به عنوان تنها گزینه ی مثبت  باید برای  تحقق آن جانانه و متحدانه انه تلاش نمود.

 

منبع: شماره ١١٧ نشریه سوسیالیسم امروز

١ بهمن ١٣٩٨

٢١ ژانویه ٢٠٢٠

 

January 20, 2020

سرنگونی هواپیمای مسافری و سرنگونی حکومت جنایت

سرنگونی هواپیمای مسافری و سرنگونی حکومت جنایت

روز جمعه 27 دی خامنه ای درنماز جمعه شرکت کرد تا مانع از هم گسستگی حکومتش بعد از قتل قاسم سلیمانی، خشم مردم از سرنگونی هواپیمای اوکراینی و اعتراضات و خیزش مردم در شهرهای مختلف بشود. خامنه ای آمده بود که رجزخوانی کند. اما بیشتر روضه خوانی کرد. او از فرماندهان پاسداران در رابطه با اعتراف به سرنگونی هواپیمای اوکراینی تشکر کرد و آنها را ستود. فقط گفت "ابهاماتی وجود دارد" که باید رفع شود! ابهاماتی که خامنه ای اشاره میکند در واقع تلاش و تقلا برای رفع و رجوع کردن تناقضات جدی ای است که در سناریوی حکومت در مورد سهوی بودن شلیک به هواپیما و جنایت فجیع پاسدران حکومت وجود دارد. ابهامات خامنه ای تنها و تنها با حضور او در جایگاه متهم اصلی در دادگاههای مردمی و توضیح علت شلیک به یک هواپیمای مسافبری و کشتار 176 نفر از عزیزان مردم حل خواهد شد. خامنه ای در واقع از اقدام جنایتکارانه و بی سابقه حکومت کثیف اسلامیش در کشتار مسافران هوپیما دفاع کرد. و تنها خواستار رفع ابهامات شد. حکومت اسلامی به دستور خامنه ای چندین روز نفس شلیک به هواپیمای اوکراینی را تکذیب کرد و این ادعا را کار دشمنان نظام و اسلام معرفی نمود. زمانی که شواهد غیر قابل انکاری در مورد شلیک به هواپیما توسط نهادهای مختلف و دولت اوکراین و آمریکا رو شد، حکومت اسلامی به ناچار پذیرفت که با شلیک اشتباهی یک موشک به هواپیما آنرا سرنگون کرده است. اما همه چیز گویای اینست که حکومت بازهم دارد دورغ میگوید و حقیقت تکان دهنده ای را در مورد جنایت خود لاپوشانی میکند.  اکنون چند روز است که فیلم شلیک دو موشک و نه یک موشک به هواپیما در رسانه ها منتشر شده است. نفس شلیک دو موشک آنهم به فاصله حدود سی ثانیه به هواپیما خود گواه دیگری بر تعمد پاسداران حکومت به سرنگون کردن هواپیمای مسافربری است. جالب اینست که جمهوری اسلامی شخصی را که این فیلم را گرفته و منتشر کرده دستگیر نموده است. تناقضات بسیاری در ادعاهای حکومت اسلامی وجود دارد. شواهد دیگری نیز نشان میدهد که شلیک به هواپیما عمدی بوده است. بدنبال این شواهد حسن روحانی رئیس جمهور حکومت زبان باز کرده و به خیلی کسانی پیوسته است که میگوید در مخیله اش نمیگنجد که شلیک به هواپیما سهوی بوده است. این در واقع اعتراف به عمدی بودن شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی است. فقط روحانی تلاش دارد به عبث  خود را از این جنایت حکومتش مبرا کند. زیرا راه فراری برای سران حکومت وجود ندارد. بهانه های مسخره ای نظیر اینکه ما فکر میکردیم که این موشک کروزبوده است و غیره برای هیچ کس قابل قبول نیست.  

روز گذشته وزرای خارجه پنج کشوری که اتباعشان در میان قربانیان بوده اند در لندن کنفرانسی برگزار کردند و اعلام کردند که تحقیقات مستقلی را برای روشن کردن جوانب مساله دنبال خواهند کرد. و این برای جمهوری اسلامی یک مخمصه جدی است. وزرای خارجه کانادا، سوئد، افغانستان، اوکراین و انگلستان در کنفرانس لندن جمهوری اسلامی را مقصر این فاجعه دانستند و اعلام کردند که جوانب این مساله باید روشن شود.

همه کس میداند که از جمهوری اسلامی هیچ جنایتی بعید نیست. اما باور کردنی نبود که این حکومت به عمد یک هواپیمای مسابری با حدود دویست مسافر را سرنگون کند. اینکه دلایل پشت این ماجرا چیست نیز هنوز ناروشن است و دلایل مختلفی برای آن ذکر میشود. از جمله یک فرضیه اینست که کسانی که با قاسم سلیمانی عکس یادگاری گرفته اند از محافظان او بوده اند و اسناد مهمی علیه حکومت اسلامی را با خود حمله میکرده اند و بعد از سوار شدن بر هواپیما جمهوری اسلامی به ماجرا پی برده است. فرضیات دیگری نیز مطرح میشود.

قطعا جمهوری اسلامی تمام تلاشش را میکند که حقایق پشت این جنایت پوشیده بماند. حتی گفته میشود که جعبه سیاه هواپیما را با شوک الکتریکی پاک کرده اند. اما این نوع تقلاها کمکی به آنها نمیکند. همچنان که تاکنون کمکی به آنها نکرد و نتوانستند سقوط هواپیما را به نقص فنی مربوط کنند.

مردم ایران و جهان در شوک این جنایت بی سابقه و باور نکردنی بسر میبرند. تلاش خامنه ای در واقع این است که پرسنل و جناحهای از هم گسسته حکومتش را کنار هم قرار دهد و از افشاگری علیه یکدیگر پرهیز دهد. اما قطعا این تلاش نیز با توجه به اینکه شواهد غیر قابل انکاری در مورد تعمدی بودن این جنایت وجود دارد، با شکست مواجه خواهد شد.

جمهوری اسلامی بهر دلیلی دست به جنایتی زده است که در مخیله انسانهای سالم نمیگنجد. 176 تن از عزیزان مردم را وحشیانه کشتار کرده است. سران حکومت تلاش میکنند این جنایت فجیع را تحت الشعاع مسائل و رویدادهای دیگری قرار دهند. اما بدون تردید جوانب این مساله بزودی روشن تر خواهد شد و جهان بیش از پیش از این جنایت شوکه خواهد شد و در خشم و بهت بیشتری فرو خواهد رفت.

حقیقت اینست که این جنایت بسیار تکان دهنده و بی سابقه و باور نکردنی است. جمهوری اسلامی قبل از این جنایت نیز جنایات بسیاری را مرتکب شده است. یک جنبش فعال سرنگونی در کشور علیه حکومت مدتهاست جریان دارد. جنبشی که میخواهد به 40 سال جنایت و چپاول و ارتجاع و عقب ماندگی ای که این حکومت آنرا نمایندگی میکند پایان دهد. جامعه ایران قبل از این فاجعه نیز دست به کار سرنگون کردن حکومت اسلامی بود. اما حکومت اسلامی با این جنایت فجیع میخی بر تابود خویش زد. ما مردم دنیا را علیه این حکومت به حرکت در خواهیم آورد. مردم شریف جهان با خشم و نفرت از حکومت اسلامی یاد میکنند و خود را در کنار مردم ایران برای سرنگونی حکومت و دست یابی به یک جامعه انسانی میدانند. جمهوری اسلامی تاکنون در ترورهای زیادی دخالت داشته و سازمان دهنده گروههای ترویستی ای نظیر حشد الشعبی و حزب الله و حماس و دهها گروه دیگر بوده است. اما اکنون همه کس به چشم می بیند که خود جمهوری اسلامی مستقیما بدترین گروه تروریستی نظیر داعش و بقیه تروریستهای اسلامی است.

این فاجعه را میتوان و باید با سرنگونی حکومت به آخرین جنایت آن  تبدیل کرد. جامعه ایران نمتیواند بیش از این توحش و بربریت این حکومت را شاهد باشد. خشم و نفرت و انزجار سراپای جامعه را فرا گرفته  است. خشمی که 40 سال است تل انبار شده و اکنون به حد انفجار رسیده است.

با این خشم جنبش سرنگونی بار دیگر در خیابانها با شدت و حدت و عمقی بیشتر به حرکت در آمده است. و میتوانیم و باید کاری کنیم که با سرنگونی حکومت خونخوار اسلامی سرمایه داران، این جنایت حکومت بعنوان جنایتی که پرونده حکومت را بست در تاریخ ثبت شود. جمهوری اسلامی با این جنایت باید قطعا گورش را گم کند و از صحنه جامعه جارو شود. بشریت دیگر نمیتواند و نباید شاهد اینچنین جنایات فجیعی باشد که نمونه آن در تاریخ سابقه ندارد.  

January 19, 2020

آموخته‏ هایی از عزیمتِ خیزش آبانماه

آموخته‏هایی از عزیمتِ خیزش آبانماه

غلظتِ سیاسی جامعۀ ایران رفته‏رفته در گردِ نوین‏تری، در آبانماه مراقب‏بان نظامِ کنونی را مورد مخاطب قرار داده است. رودررویی سیاسی - عملی جوانان با سرکردگان نظام جمهوری اسلامی، یادآور و هم‏سوئی با جوشش‏های مبارزاتی دهه‏های قبل‏تر بُوده و اگرچه، خیزش همه‏گیر آبانماه بمانند اعتراضاتِ پیشین، فاقدِ ثمره‏های لازمه و بایسته پیرامونِ کسب مطالبات دیرینه‏اش بُوده است، ولی و بطور قطع می‏شود گفت که آورندۀ تجارب گرانبهاء، دست‏آوردهای غنی و بخصوص اعلان جدلی تازه‏تر به حاکمان و قداره‏بندان ایران می‏باشد. در هر صورت و علی‏رغم تسلطِ مجدد سردمداران رژیم جمهوری اسلامی بر مسند قدرت، جنبش‏های اعتراضی ایران در بطن خود، از آموزه‏های گوناگون و وافری هم‏چون ضعف‏ها، عقب‏نشینی‏ها، شکست‏ها، ایستادگی و مقاومت برخُوردار می‏باشند که توجه و دقتِ آنی بدان‏ها، می‏تواند خیزش و جنبش‏های اعتراضیِ آتی کارگری، توده‏ای و جوانان را به سمت والاتری رهنمون سازد.

 

به دُرست پندارها بر آن است که کُنش و واکنشِ سیاسیِ دو سوی جامعه - یعنی عمل و عکس‏العمل بالائی‏ها و پائینی‏ها -، از آغازِ بر سر کار گماری سران رژیم جمهوری اسلامی پُر تب و تاب، ناآرام و پُرسروصدا بُوده است. بطور مثال جامعه در آغازۀ حاکمیت سران رژیم جمهوری اسلامی، شاهد تعرضِ ارگان‏های سرکوب‏گر به زنان و دختران تحت عنوان "یا روسری، یا توسری" و بدنباله پایداری آنان در برابر سیاست‏های ارتجاعی و عقب‏مانده؛ تعرضِ سازمانیافته و مسلحانه به خلق‏های ستم‏دیدۀ کُردستان و ترکمن‏صحرا و نبرد قهرمانانۀ ستم‏دیدگان در برابر نیروهای مسلح نظام؛ هجوم ددمنشانه به هزاران زندانی کمونیست، مبارز و مخالف در درونِ سیاه‏چال‏های مخوف و به تبع مقاومت و ایستادگی زندانیان در برابر شکنجه‏گران و جلادان؛ یورش پی در پی و تحمیل قوانین ضد کارگری، به کارگران توسط نهادها و ارگان‏های وابسته به دولت و متعاقباً اعتراض و اعتصاب آنان، در برابر ناامنی‏های شغلی و عدم پرداخت دست‏مزدهای تعیین شده؛ اعتصابات و اعتراضات دانشجویان در درونِ دانشگاه‏ها پیرامون سیاست‏های سرکوب‏گرانه و دیگر محدویت‏های تحصیلی توسط قدرت‏مداران و دیگر نهادهای ضد دانشجوئی و غیره، حکایت از بی‏قراری و پویائی جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای، زنان، دانشجویان و جوانان، نسبت به مدافعین مناسبات و سیستم امپریالیستی نظام حاکم بر ایران دارد.

 

پُر واضح است که دلیلِ و بروز چنین رخدادهای مبارزاتی، یعنی بالندگی جنبش‏های اعتراضی‏ای هم‏چون آبانماه، مربوط به اتخاذ سیاست‏های سرکوب‏گرانۀ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، در قبال خواست‏های بدیهی میلیون‏ها انسان دردمند و آسیب‏دیده است. نظام حاکم بر ایران، ظلم، ستم، تبعیض و نابرابری‏های رفاهی، اجتماعی و سیاسی را در ابعادی بی‏سابقه و آن‏هم توأم با بگیر و به بندها و خشونت، بر پهنۀ جامعه حاکم گردانده است. به عبارت دقیق‏تر خشونت در درونِ جامعه نهادینه و به یگانه سیاست سردمداران رژیم جمهوری اسلامی تبدیل گشته است. بیش از 1500 کُشته در تظاهرات آبانماه امسال، بازگوکنندۀ جایگاه راه‏کارِ سران حکومت نسبت به خواست‏های مسالمت‏آمیز میلیون‏ها انسان رنجدیده است. نظام جمهوری اسلامی دستگیر کرد و زد و کُشت تا حاکمیت و سیستم طبقۀ سرمایه‏داری محفوظ بماند. دودلی نیست که جمهوری اسلامی زبان و منطق‏اش، زبانِ زور و خشونت است و بدون بکارگیری سلاح، نظام وامانده و نظام فاقدِ حیات می‏باشد. به طور یقین روزی از صفحات تاریخِ سیاسی سران حکومت، بدُور از خون و خون‏ریزی و بدُور از تعرض به معیشت کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های ستم‏دیده و محروم نیست. شوربختانه سران حکومت تاکنون هزینه‏های بس سنگین و جبران‏ناپذیری از جنبش‏های اعتراضی گرفته‏اند که توضیحِ دقیق آن‏ها ناممکن می‏باشد. نزدیک به چهار دهه هزاران مادر داغدیده در گُورستان‏های متفاوت کشور بدنبال فرزندا‏ن‏شان‏اند؛ هزاران کارگر زندگی‏شان در اثر زیاده‏خواهی صاحبان تولیدی و کارفرمایان به تباهیِ کامل رفته است و صدها تن دیگر، جان‏شانرا در اثر بی‏مبالاتی و سهل‏انگاری کارخانه‏داران از دست داده‏اند؛ بدن نحیفِ ده‏ها دانش‏آموز و آن‏هم در مدارسِ فاقد استاندارد سوخت، و در این‏میان کسی پاسُخگوی این‏دست جنایات فجایع و دردناک نیست. معلوم است که جامعه در برابر اعمال جنایت‏بار و هزاران مصائب دست‏ساز زورگویان و استثمارگران تاب نخواهد آورد و مسببین اصلی آنرا به مصاف خواهد طلبید؛ معلوم است که نظام طبقاتی حاکم بر ایران، مولّد تنش و متعاقباً تولیدگر مقاومت و نیز مقابلۀ رودررویی کارگران، زحمت‏کشان، جوانان و قربانیان نظام امپریالیستی با مدافعین آن خواهد بُود. بی دلیل نیست که جامعه از آرامشِ دل‏بخواۀ حاکمان بدُور شده است و اضافه بر این بی‏دلیل هم نیست که نظام، هر آن‏چه را که در توبره داشته و دارد به میدان کشانده است تا جنبش‏های اعتراضی و واخواهی میلیون‏ها انسان رنجدیده را به عقب راند. جدال بی‏سابقۀ مردم و جوانانِ بیست و نه استان، از سی و یک استانِ کشور در آبانماه، نمونۀ گویای انزجار و تنفرِ قربانیانِ نظام امپریالیستی و رنجدیدگانی‏ست که این‏روزها جامعه در ابعادی دیگر شاهد آن می‏باشد؛ جدال و رودرروئی بی‏امان و سرنوشت‏سازی که دارد شکل تازه‏تر و رادیکال‏تری بخود می‏گیرد و بار دیگر و پُر سر و صداتر و همه‏گیرتر، دُهلِ پایانی رژیمِ وابستۀ جمهوری اسلامی را خواهد نواخت.

 

به هر حال و بر خلاف اراجیف و یاوه‏گوئی‏های منادیان و جیره‏خواران سرمایه - مبنی بر ادامۀ جنبش‏های "مدنی"  و مسالمت‏آمیز -، مردم تصمیم خود را بر سرِ عدم ماندگاریِ سران رژیم بر اریکۀ قدرت گرفته‏اند و بارها و بارها و به اشکال متفاوت، نظر سیاسی و عملی خود را نسبت به سیاست‏ها و قوانین نوشته شدۀ جانیان بشریت اعلام کرده‏اند. تحمیلِ چهار دهۀ فضای سیاسیِ بستۀ سران حکومت به جامعه از یک‏سو، و نارضایتی گُستردۀ میلیون‏ها کارگر و جوان در پهنۀ ایران علیۀ بی‏عدالتی‏های موجود از سوی‏دیگر، نشانِ از تنشِ بنیادی دو سوی متضاد از هم است که بی‏گمان اعتراضات آبانماه، نه از تک‏نمونه‏ها، بساکه بیانِ چندین بارۀ خواسته‏های پایمال شدۀ دردمندان، اعلانِ علنی و تازه‏تر مبارزاتی جوانان و محرومان به حاکمان ایران، و نیز تجسمِ تصفیه حساب سیاسیِ نهائی، با جرثومه‏های فساد و تباهی از اریکۀ قدرت است.

در حقیقت سران نظام بدُرستی پی بُرده‏اند که جامعه تماماً در تقابل با آنان قرار گرفته است و مضافا این‏که پی بُرده‏اند، میزانِ فروریزی سیاسی و حکومت‏مداری‏شان بیشتر و بیشتر شده است. یعنی این‏که ماندگاری‏شان به تار موئی بند شده است؛ یعنی این‏که علی‏رغم سازمان دادن ارُکسترهای عزاداری و مذهبی، پیرامون مرگ قاسم سلیمانی، فضای جامعۀ برای حاکمان و دار و دسته‏های متفاوت‏شان، ناامن و ناامن‏تر شده است؛ یعنی این‏که مردم و جوانان تصمیم سیاسی خود را نسبت به سران حکومت گرفته‏اند و خواهان ادامۀ حکومتِ، حکومت‏مداران جانی و وابسته به امپریالیسم و آن‏هم با هر ظاهر و رنگی نیستند؛ یعنی این‏که دسیسه‏ها و توطئه‏های سردمداران رژیم، کاملاً فاقدِ کاربُرد در میان توده‏های رنجدیده و جوانان شده است. اعتراضات چند روزۀ اخیر و آن‏هم در چندین شهر ایران از جمله تهران، یزد، کرمانشاه، بابل و غیره - و بویژه در حول و حوش "سوگواری" سلیمانی -، نشانۀ افکار و خواسته‏های میلیون‏ها انسان دردمند و جوانانی‏ست که جان‏شان از دست سران حکومت به لب‏شان رسیده است.

 

قرار بر این بُود که سران رژیم بمدت طولانی‏تر از مرگ "سردار" نظامیِ برون مرزی‏شان، بهره‏برداری‏های سیاسی کنند؛ به خیال خود بر آن بُودند تا در فضای "سوگواریِ" یکی از فرماندهان جنایت‏پیشه، بار دیگر فضای سکوت و رعب و وحشتِ بعد از تظاهرات گُستردۀ آبانماه در سرتاسر جامعه را حاکم گردانند؛ امّا غافل از آن‏که، قرار بر این نبُوده است که جنبش‏های اعتراضی و جوانان، از طرح مطالبات و خواسته‏های دیرینۀشان پس کشند و هم‏سو با سیاست‏های سران نظام، به سوگِ جانیانی هم‏چون قاسم سلیمانی به نشینند. به این علت که سوگواریِ سازمانداده شدۀ نظام، با برگزاری گرامیداشت جانباختگان راهِ رهائی و هم‏چنین راه‏اندازی تظاهرات و تجمعات مردمی، از دو جنس متضاد از هم‏اند که یکی نافی دیگری‏ست. انصافاً سران حکومت دریافته‏اند که جنبش‏های اعتراضی سر دراز دارند و حاضر به معامله، حاضر به سکوت و یا حاضر به تن دادن به دسیسه‏ها و انتخاب مسیر خودساختۀ دولت‏های امپریالیستی، عناصر و دیگر دار و دسته‏های وابستۀشان نیستند. نظام در انتظار آرامش بیش از این در درونِ جامعه بُوده است و در مقابل جامعۀ ناآرام، در مدت زمانی کوتاه، جواب خود را به حامیان و به منادیان سرمایه داده است. چرا که قبل‏تر جنبشِ اعتراضی آبانماه، مُهر مخالفت همه‏گیر و پیشروندۀ خود را در سرتاسر جامعه کُوبیده است و بدون کمترین شک و تردیدی، رشد و حاصل‏خیزی آن، منوط به کنار زدن ضعف‏ها، منوط به دخالت‏گری‏های عملی و رویارویی دسته‏ها و تجمعات سازمانیافتۀ روشن‏فکری و کمونیستی با ارگان‏های مسلح و سرکوب‏گر رژیم - و آن‏هم بموازات جنبش‏های اعتراضی - است. به این علت که جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای - با هر میزان آگاهی و دانش سیاسی -، بدون هدایت و پشتیبانیِ عملی عناصر و نیروهای سازمانیافته و مسلح کمونیستی، به اهداف لگدمال شدۀ خود دست نخواهند یافت. بنابراین ثمره و عزیمت جوشش‏های اعتراضیِ گُستردۀ آبانماه، در بستر چنین سیاستی، یعنی در انتخابِ سیاست نظامی مدافعین طبقۀ کارگر و دیگر توده‏های محروم علیۀ نیروهای مسلح به ثمر خواهد نشست و قدم به‏قدم، زمینۀ فروپاشی حکومت‏مداران ایران را فراهم خواهد کرد. در حقیقت به کرات و به دفعات گوناگون جامعه، کارگران، زحمت‏کشان، زنان، جوانان و بالاخره قربانیان نظام امپریالیستی، خواست‏ها و اعمالِ مختص به قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه را اعلام کرده‏اند و با تمام وجود، آمادۀ پس زدن تمامی دم و دستگاه‏های سرکوب‏گر و عناصر رنگ وارنگ نظام جمهوری اسلامی‏اند. پس جنبش‏های صدمه‏دیده، نیازمند استفاده از فرصت‏هایی هم‏چون دیماه نود و شش، و آبانماه نود و هشت می‏باشد و آشکار است که رسالت و استفادۀ مثمرثمر از آن‏ها، بر عهدۀ همۀ مدعیان منافع کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های ستم‏دیده و محروم است. با این اوصاف حضور در درون جامعه و تماس ممتد با توده‏ها و بویژه سازماندادن اعتراضات کارگری، و مازاد بر همۀ این‏ها صدمه زدن به نهادها و ارگان‏های سرکوب‏گر رژیم جمهوری اسلامی، فرصت‏ها و پیشرویی‏های اعتراضی - مبارزاتی را دو چندان خواهد کرد و گام به‏گام، نظام را به جایگاهِ حقیقی‏اش هُل خواهد داد.

 

خلاصه و بر خلافِ بعضاً نظرات طرح شده مبنی بر این‏که جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای با ادامۀ روش‏های "متمدنانه" و مسالمت‏آمیز، و یا بدون هدایت‏گران کمونیستی، سلطه و مناسبات سرمایه‏داری وابسته در ایران را زبر و رو خواهند کنند، چیزی جز خام‏اندیشی، و چیزی جز انحرافِ و پس زدن آرمانِ و خواست‏های کارگری و آن‏هم بعنوان یگانه طبقۀ تا به آخر انقلابی نیست. روشن شده است که اعتراضات کارگری و توده‏ای و جوانان تا مادامی‏که، ثقل و مرکز اصلیِ حافظ بقای نظام امپریالیستی - یعنی ارگان‏های مسلح - را نشانه نگیرند، مناسبات امپریالیستی به طرقی دیگر پا بر جا خواهد ماند. این‏ها از زمره آموزه‏ها و درس‏های گرانبهائی‏ست که می‏توان از دلِ دیگر مبارزات کارگری و توده‏ای سرتاسر جهان و بویژه منطقۀ خاورمیانه آموخت. در هر صورت جنبشِ اعتراضی آبانماه، علی‏رغم انتخاب رویۀ تازه‏تر، نیاز به سازمانِ منطبق با قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه دارد؛ قانون‏مندی‏های خشنی که جزء جدائی‏ناپذیر سیاست‏های دولت‏مردان ایران تبدیل گشته است. مجال و راهی به غیر از رودرروئی عملی، در برابر طلب‏کنندگان دمکراسی و آزادی، و نیز پیگیران مطالبات و خواست‏های کارگری و توده‏ای نیست. پس خواست‏های بنیادی اعتراضات آبانماه، تنها با عزیمت به چنین مسیری ثمره خواهد داد.

19 ژانویه 2020

29 دیماه 1398

رهبران ِ مادام العمر، دشمنان ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی

رهبران ِ مادام العمر، دشمنان ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی

رهبر ِ مادام عمر به کسی می گوییم که در سلسله مراتب ِ سازمانی – تشکیلاتی ِ یک حزب یا دولت( حاکمییت) سرکردگی و ریاست ِ انحصاری و تمام عمری ِ اعضای اصلی و مرکزی ِ تشکیلات، یا فرمانفرمایی ِ بلامنازع ِ یک دولت و حکومت را دراختیار ِ خود داشته و کسی را درریاست و فرمانفرمایی اش دخالت ندهد. یعنی از زمانی که به قدرت می رسد تا زمانی که تشکیلات اش در قدرت و او زنده است رییس و حاکم ِ بی رقیب و بلامنازع ِ حزب و حکومت است.

ظاهر قضیه چنین است که تقدم و تاخر ِ سلسله مراتبی ِ رهبری و تشکیلات خصوصن تشکیلات ِ حزبی، به معمای ناسازنمای تقدم ِ مرغ و تخم مرغ شباهت دارد. یعنی این که کدام بر دیگری پیشینی ِ وجودی و هوییت دهنده به آن دیگری دارد. این شباهت بی دلیل هم نیست. چراکه اگر از پبش زمینه ی مادی و تاریخی ِ پیدایش ِ نطفه ی حیات و موجودییت ِ این دو پدیده شناخت ِ علمی عقلانی نداشته باشیم بدون ِ شک از شناخت ِ پیشینی و پسینی ِ شان در می مانیم و به افسانه و خیالبافی پناه می بریم.

نخست باید بدانیم حزب در مفهوم ِ واقعی، امروزی، و مدرن اش پدیده ای است تاریخی و طبقاتی که صرفن و تاریخن نیاز ِ دوران ِ سرمایه داری بود و دراین دوران پدیدآمد. از این رو، فقط در نظام و جامعه های پیشرفته ی سرمایه داری موضوعییت و ضرورت ِ کارکردی دارد و نه درجامعه های عقب مانده با مناسبات ِ پیشا سرمایه داری ِ برده داری و فئودالی- پدرشاهی.

در کشورهای پیشرفته، با توجه به آنچه گفته شد، حزب در فرایند ِ تکامل ِ اجتماعی یک ضرورت ِ سیاسی- دورانی و مناسباتی است که همزمان با رشد و توسعه ی سرمایه داری و سازو کارهای اقتصادی و سیاسی اجتماعی ِ مدام گسترش یابنده ی آن پدید آمده، متناسب با این روند و فرایند، خصوصن تعمیق ِ دموکراسی و آزادی های سیاسی ِ بورژوایی، رشد و توسعه یافته است. به این معنا که در تناسب بارشد و گسترش ِ رقابت میان ِ جناح های مختلف ِ سرمایه و کللن نیروهای مولده ی انسانی هرچه دموکراسی ِ دورانی تعمیق پیداکند، نیاز به حزب به مثابه ِ چارچوب ِ سازمانی متشکل از عناصر ِ مختلف ِ تشکیل دهنده ی کلییت ِ نظام ،بیش تر احساس شده و افراد و عناصر ِ مختلف از جناح های رقیب با هم متشکل گردیده و حزب ِ خود را ایجاد نموده تا با عوامل و جناح های دیگر برای کسب ِ سرکردگی با هدف ِ دراختیار گرفتن ِ زمام ِ دولت و حکومت و محافظت هم از کلییت ِ نظام و هم از منافع ِ جناحی ِ خود به رقابت بپردازند. در این تشکیلات ها ریاست ِفردی بر تشکیلات آنچنان اهمییتی ندارد که عضویت و فعالییت ِ سازمان یافته ی قانونمند و هدفمند برای حفظ ِ حیثییت ِ تشکیلاتی و رقابتی ِ حزب به مثابه جزیی از یک وحدت ِ همبسته با نظام و با دیگر احزاب و کنشگران ِ سیاسی دارد. در یک چنین زمینه و فضای رقابت آمیز میان ِ حزب های مختلف با گرایش ها وپلاتفورم های  سیاسی- اقتصادی ِ رقیب است که دموکراسی ِ دورانی نیز ژرفش خواهد یافت و زمینه برای تعالی و تکامل ِ جامعه بیش از پیش فراهم خواهد شد. رقابت ِ همزیستانه ای که در عرصه ی تولیدی و اقتصادی موجب رشد ِ کممی و کیفی ِ نیروهای مولد و از جمله طبقه ی کارگر و آگاهی ِ طبقاتی اش، و در عرصه سیاسی موجب ِ رشد و تشدید ِ هم ستیزی ِ طبقاتی میان ِ نیروی اجتماعی ِ کار و مالکییت ِ خصوصی شده که در نهایت موجب فرارفت ِ جامعه به مرحله ی عالی تری از تکامل ِ اجتماعی خواهد شد.

رقابت احزاب در نظام ِ سرمایه داری و جامعه های پیشرفته رقابت ِ فرد با فرد یا مخالفت حزب با ساختار ِ اقتصادی سیاسی نیست، بلکه رقابت ِ مصلحت جویانه و مسالمت آمیز ِ سرمایه با سرمایه است. یعنی هر حزبی مصلحت ِ خود را مصلحت ِ نظام و مصلحت ِ سرمایه می داند. یعنی در واقع، رقابت برسر ِ کارکرد ِ بهینه برای بقای نظام است. اعضای حزب از این رو، حتا اگردر درون ِ حزب باهم اختلاف ِ نظر بر سر ِ چگونگی ِ پیشبرد ِ هدف های حزبی و هژمونی ِ آن بر جامعه و نظام داشته باشند اما با یکدیگر نه دشمنی ِ طبقاتی دارند و نه اختلاف ِ ایدئولوژیک سیاسی ، و نه دعوا به خاطر ِ ریاست و سرکردگی بر هم حزبی های خویش. حزب هم، اعتبار ِ خود را از رییس و رهبر نمی گیرد، بلکه برعکس، رهبر( لیدر) حزب که برگزیده ی اکثرییت ِ اعضای مرکزییت ِ حزب است، اعتبار ِ خود را اولن از دموکراتیسم ِ حاکم بر حزب، و ثانیین از پلتفورم ِ حزبی می گیرد که راه نمای همه ی اعضا برای اداره ی حزب، دولت و جامعه است.

در جامعه های عقب مانده اما، وضع به کلی با آنچه در باره ی جامعه های پیشرفته صدق می کند متفاوت و مغایر است. حزبییت و بالاخص رهبری ِ حزب در این جامعه ها ریشه در سنت های خانواده ی پدرسالار یا به عبارت ِ دقیق تر خانواده ی تک سالار دارد، که در نظام های برده داری و فئودالی به رهبری ِ مادام عمری یک فرد ِ پدرسالار و مردسالار بردولت( حکومت) تبدیل گردید، و در دوران ِ سرمایه داری به احزاب ِ سیاسی ِ این جامعه ها سرایت نمود و تبدیل به رهبری ِ مادام عمری ِ یک رهبر هم بر حزب( گروه، فرقه، دار و دسته) ، و هم اگر فرقه و دار و دسته قدرت ِ سیاسی را تصاحب کند بر دولت و جامعه می شود. با این توصیف، در جامعه های عقب مانده دو گونه رهبر ِ مادام عمر وجود دارد. یک رهبر ِ مادام عمر ِ حزبی ، که اگر حزب بتواند کسب ِ قدرت ِ سیاسی کند به طور ِ خود به خود و به روال ِ چنین احزابی رهبری ِ مادام عمر ِ فردی- حزبی با رهبری ِ مادام عمر ِ حکومتی در هم خواهد آمیخت و یک حکومت ِ فردی ِ مردسالار و پدرسالار ِ مادام عمری را برجامعه حاکم خواهد نمود. در چنین حزب ها و دولت های تک سالاری که رهبری و ریاست بر حزب و دولت ِ تک حزبی تاریخ ِ انقضا ندارد جز باتوطئه یا کودتا، دموکراتیسم ِ رقابتی و انتخاب ِ اکثرییتی برای کسب ِ هژمونی بر حزب و بر دولت وحتا در شیوه ی عضو گیری نیز وجود ندارد، و تنها نزدیکی و رفاقت با « رهبر ِ عالی مقام» و فعال ِ مایشاء تعیین کننده ی جایگاه و شآن ِ افراد درحزب و دولت است.

اگر در سرمایه داری های پیشرفته حزبییت و حزب از درون ِ ساز و کارها و نهادهای اجتماعی اقتصادی و سیاسی ِ خود ِ نظام ِ سرمایه برآمده و بر همان پایه و اساس ِ نهادینه شده فعالیت و عمل می کند، در جامعه های کم توسعه یافته که استبداد ِ پا سفت کرده در مناسبات ِ پدرشاهی بر آن حاکم است، حزب ها نه از درون ِ ساز و کارهای اقتصادی اجتماعی ِ این دوران و نیازهاوضرورت های تاریخی ِ جامعه ، بلکه در پنهانگاه ها و از درون ِ فعالییت ِ چند فرد از یک تشکیلات ِ جدا از طبقه ای شناسنامه دار و مبارزه ی طبقاتی ِ تشخص مند و اصالت مند- به لحاظ ِ تاریخی دورانی- ، که صرفن براساس ِ یک قول و قرار ِ«رفیقانه» و پلتفورمِ معطوف به کسب ِ قدرت ِ سیاسی دور ِ هم جمع شده اند برخاسته و تمام ِ فعالییت ها و تصمیم گیری های راهگشا به همان هدف شان نیز به طور ِ مخفیانه و دور از چشم ِ حاکمییت- که با توجه به استبداد ِ حاکم توجیه پذیراست- و بی توجه به نظر و رای ِ موافق یا مخالف ِ جامعه و شهروندان- که هر تغییری بدون ِ دخالت ِ مستقیم آنان بی اعتبار است- انجام می گیرد. در واقع، رابطه ی کنش و واکنشی ِ دوسویه ی جبری میان ِ استبداد ِ حاکم و حزب های پنهان کاروجود دارد. استبداد با اختناق و سرکوب اش حزب ِ پنهان کار می سازد، و حزب ِ پنهان کار ِ جدا از طبقات ِ اجتماعی و ساز و کارهای تاریخی دورانی در صورت ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی، استبداد ِ مجددی را در جامعه برقرار می سازد. استبدادی که به دلیل ِ بی اتکایی و بی اعتقادی به تئوری ِ راه نما و طبقه ی دوران ساز ، خواه نا خواه به دور ِ جاذبه ی قلم و بیان ِ یک فرد و در نتیجه حول ِ کیش ِ شخصییت ِ رهبری فرهمند می چرخد که نظرات اش از دیگر افراد ِ گروه و دار و دسته برای اعمال ِ اقتدار بر گروه و فرمانفرمایی برجامعه کارسازتر و کارآمد تر می نماید. در واقع، حزب یا دار و دسته ای که به دلیل حاکمییت ِ استبداد ارتباط ِ ارگانیک با هیچ طبقه ی اجتماعی ندارد، اگرچه تک تک ِ افرادش خواه ناخواه از یک طبقه ی اجتماعی برخاسته اند اما در عمل ، این گرایش ِِ مشخص ِ ایدئولوژیک پدرشاهی ِ آنان است که آنها را به طور ِ مکانیکی و تصادفی به هم جوش داده و متصل نموده و عامل و ایجادکننده ی ساختار ِ سلسله مراتبی ِ تک رهبری ِ مرد سالار ِ خدایگان بندگی ِ تشکیلات شان شده است.

تمامییت خواهی و انحصارطلبی ِ سیاسی عقیدتی ِ حکومت های استبدادی در جامعه های کم توسعه یافته، به دلیل ِ نبود ِ آزادی ِ بیان و آزادی ِ انتخاب به تشکیلات های موسوم به اپوزیسیون هم سرایت کرده و هر تشکیلات با هر تعداد عضو و کنشگر ِ صرفن تشکیلاتی- و نه طبقاتی- خود را تنها آلترناتیو ِ موجود ِ حاکمییت، و رهبرش را که حتمن یک مرد ِ با اقتدار و جاذبه ی شخصییتی است تنها رهبر ِ شایسته ی حزب و حکومت ِ جایگزین می داند.( تنها زن ِ ازپیش خود رهبرخوانده نیز اعتبارش را نه ازجنسییت ِ خودش بلکه از جنسییت و «کاریزما»ی شوهرش می گیرد حتا اگر آن شوهر مرده باشد! زنی که علاوه بر ایدئولوژی واپس گرای مذهبی اش، حجاب اش هم نشانگر ِ این تفکر است که اوخود را از چشم و منظر ِ مرد، و حتا مرد ِ مرده می بیند و نه به اعتبار ِ زن بودن و همشآن و برابر حقوق بودن با مردش. در واقع،اهانت ِ این خانم به زن و خصوصن زن های ایرانی در مقایسه با اهانت ِدیگر تشکیلات های مردسالار، اهانت ِ مضاعف است، چرا که مرد سالاری ، و بدتراز آن پوشش ِ اجباری را در فورم و هوییت ِزنانه اش تبلیغ می کند.). نمونه ی چنین تشکیلات ها و حزب های تک سالارو حکومت های غیر ِ منتخب با رهبران ِ نامنتخب را فقط می توان در ادیان و پیامبران ِ خود برگزیده و امت های چشم و گوش بسته شان یافت. پیامبرانی که همه مرد و دارای نفوذ ِ کلام بوده و امت را «خلق» و «بنده گان» ِ خدای فرمانفرما می دانسته اند.

در این تشکیلات ها، رهبر ازهمان ابتدای تشکیل ِ حزب( خانواده) رهبر است. مانند ِ پدری که از هنگام ِ تشکیل ِ خانواده سرپرست و ارشد ِ عزل ناشدنی ِ خانواده است و تا زمانی که او زنده است بنا بر عرف ِ نظام ِ پدرسالاری این ریاست و ارشدییت در انحصار ِاو خواهد بود و فقط با مرگ ِ اوست که یکی از مردان ِ خانواده- ترجیحن فرزند ِ پسر- ارشدییت و ریاست( لیدری) ِ خانواده را بر عهده خواهد گرفت. درست مانند ِ حواریون( انصار) ِ پیامبران که بعد از مرگ ِ پیامبر جانشین او می شدند. حواریون و انصاری که گاه برسر ِ جانشینی ِ پیامبر میان شان اختلاف می افتاد و دین ِ پیامبر( لیدر) ِ واحد دچار ِ انشعاب می شد. یعنی همان اتفاقی که نمونه اش را در انشعاب های متوالی میان ِ به اصطلاح حزب ها و دسته های سیاسی در جامعه های کم توسعه یافته بر سر ِ رهبری ِ حزب و گروه شاهد بوده ایم.

در چنین ساختار ِ در بسته ی غیر ِ دموکراتیکی گزینش نه به اختیار است و نه به انتخاب ِ عمومی و آزادانه، بلکه به اجبار ِ شرایط ِ ساختاری ِ هم حاکم بر جامعه و هم حاکم بر نوع و شیوه ی فعالییت ِ سیاسی و تشکیلاتی است که مخفی کاری ازاصول ِ اولیه ی آن است. در چنین جامعه ها با چنین شرایط ِ غیر ِ دموکراتیکی است که هم بورژوازی و هم پرولتاریا در نبود ِ آزادی های سیاسی ِ معمول در کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری و خصوصن نبود ِ آزادی ِ بیان برای تبلیغ و ترویج ِ هستی ِ اجتماعی و طبقاتی و پلتفورم ِ سیاسی اعتقادی و اقتصادی ِ خویش، قادر به فرابردن ِ خود از طبقه ی در خود به طبقه ی برای خود و برای جامعه ی خود نمی شوند و تا زمانی که دموکراسی و آزادی های سیاسی بر قرار نشود در حبس ِ این شرایط خواهند بود. رهبران ِ مادام عمر از بطن ِ چنین شرایطی پدید می آیند و خود را به مثابه ِ نماینده و سخنگوی طبقه قلمداد می کنند. یعنی فرقه و دار و دسته ی خود را حزب ِ طبقه، و هوییت ِ سیاسی تشکیلاتی ِ خود را هوییت ِ سیاسی سازمانی ِ طبقه ، و استبداد ِ فردی- فرقه ای ِ خود را دیکتاتوری ِ طبقاتی جا می زنند. از این رو، بی دلیل نیست که حزب های مثل ِ قارچ روییده بر تنه ی جامعه و نه جوشیده و برآمده از متن ِ ساز و کارهای قانون مند و ضرورت مند ِ خود ِ جامعه، علنن ضدییت با دموکراسی و آزادی های سیاسی را پنهان نمی کنند و به همین دلیل در صورت ِ کسب ِ قدرت ِ سیاسی هرگونه مخالفت باخود را به شدید ترین وجهی سرکوب می کنند.

شاید گفته شود در جامعه های پیشرفته هم احزاب ِ بورژوایی طبقه ی خود را نمایندگی می کنند و به نیابت از طبقه دولت تشکیل می دهند. اما، دراین استدلال چند خطای مهم وجود دارد. اولن، در آن جامعه ها آزادی ِ بیان و آزادی ِ انتخاب در تمام ِ سطوح ِ اجتماعی سیاسی ِ جامعه وجود دارد و حزب ها واقعن منتخب و نماینده ی طبقه، یعنی حزب ِ واقعن طبقاتی اند. ثانیین ، آن احزاب قدرت ِ سیاسی را به زور تصاحب نمی کنند بلکه با مراجعه به آرای عمومی و اکثریت ِ واجدان و مشارکت کننده گان در انتخابات دولت تشکیل می دهند. ثالثن، و مهم تر از هرچیز در آنجا جامعه و مصلحت ِ تاریخی دورانی و ظرفییت ِ مادی تولیدی و مناسباتی ِ آن است که راهبرد ِ سیاسی عملی ِ حزب- و دولت ِ حزبی- را تعیین می کند، و نه اراده ی معطوف به قدرت ِ حزب – که در یک رهبر ِ فعال مایشاء متمرکز است- راهبرد ِ سیاسی عملی ِ جامعه را. یعنی به عبارت ِ دیگر، در کشورهای پیشرفته، راهبرد از جامعه به طبقه و از طبقه به حزب و از حزب از طریق ِ پلتفورم ِ تشکیلاتی به افراد ِ حزبی دیکته و اجرا می شود. درحالی که در حزب های رهبرمحور برعکس، راهبردها از رهبر به حزب و از حزب به جامعه به مثابه ِ وحی نازل شده از سوی خدایگان دیکته و لازم الاجرای بی چون و چرا می شود.          درواقع، در جامعه های کم توسعه یافته، حزب ها به ویژه حزب های «چپ» صرفن فرمان فرمایی و از سوی رهبر دستورالعمل صادر می کنند تا کار ِ آگاهگرانه ی تئوریک که نوعی میانجیگری و همرسانی میان ِ شناخت ِ علمی عقلانی( ماتریالیستی و دیالکتیکی ) و طبقه ای است که کارگزار ِ تاریخ است. از این جهت، استبداد ِ فکری و درصورت ِ دست یابی به قدرت استبداد ِ عملی ِ این فرقه ها و تشکیلات ها یک مانع ِ مهم ِ کسب ِ آگاهی ِ طبقاتی است که لازمه ی کسب ِ قدرت ِ سیاسی توسط ِ خود ِ طبقه است.

تشکیلات های فرقه ای- محفلی ِ متکی بر اراده ی فردی باید بدانند این فرد نیست که می تواند نماینده گی و کارگزاری ِ یک طبقه و دوران ِ تاریخی را خودش به خودش و به دار و دسته اش ببخشد و به نیابت از سوی طبقه و تاریخ « انقلاب» کند و دوران ِ نوینی از مناسبات ِ اجتماعی برقرارسازد، بلکه این دوران ِ تاریخی با تمام ِ پیش شرط های مادی و تولیدی - مناسباتی ِ فراهم آمده ی آن است که یک طبقه و فقط یک طبقه را مامور و کارگزار ِ تکامل ِ جامعه و فرابرد ِ آن از دورانی به دوران ِ عالی تر می سازد. وظیفه و تنها وظیفه ی تشکیلات ِ سیاسی یا حزب- والبته نه فرقه و دار و دسته ی قدرت طلب- هم فقط ابلاغ ِ این وظیفه و مامورییت و در صورت ِ داشتن ِ دانش ِ تئوریک، آگاهی رسانی برای رسیدن ِ هرچه سریع تر و بدون ِ خطا به هدف است، و نه ادعای پیشتاز ِ طبقه بودن و دولت ساختن به نام ِ طبقه و به کام ِ خویش.        ترکیب ِ ناهمگون ِ حزبییت ِ مدرن با ایدئولوژی ِ مردسالار وپدر سالار ِ دوران ِ فئودالی- پدرشاهی، تبدیل به آمیزه ای از مناسبات ِ پیشاسرمایه داری شد که نه بورژوایی است و نه پرولتاریایی.یعنی نه دربردارنده ی دموکراسی ِ رقابتی ِ بورژوایی میان ِ گرایش ها و احزاب ِ مختلف ِ بورژواست و نه به دلیل ِ انحصارطلبی و تمامییت خواهی ِ سیاسی اقتصادی ِ متکی بر زور و سرکوب اش می تواند ادعای عالی ترین دموکراسی ِ تاریخی طبقاتی یعنی دموکراسی ِ پرولتاریایی را داشته باشد، بلکه فقط می توان آن را در چارچوب ِ آن مناسباتی قرارداد که ازآن برآمده و با تمام ِ قدرت و توان ِ سرکوب گری اش از آن پاسداری می کند. یعنی استبداد ِ فردی فرقه ای ِ یک دار و دسته با رهبری بلامنازع که اگر با زور کنار زده نشود، حاکمییت انحصارگرایانه و تمامییت خواهانه و سرکوب گرانه اش را تا آنجا و آن زمان که بتواند ادامه خواهد داد و راه ِ پیشرفت و تکامل را به روی ِ جامعه خواهد بست. رژیم ِ اسلامی با رهبری ِ فردی ِ بی منازع و مادام عمری ِ مردانه اش، نمونه ی پیش ِ چشم و هم اکنون یکه سالارویکه تاز ِ چنین حزبییت و چنین حکومتی است.

 

  

 

 

پارادوکس و جنبش انقلابی توده ها

پارادوکس و جنبش انقلابی توده ها

بی شک هر کس برای اولین بار کلمه "پارادوکس" را بشنود ، برای دریافت معنی آن به کتاب لغت و یا احیاناً به فرد مطلعی رجوع خواهد کرد. اما امروز، پیشرفت جنبش انقلابی توده ها در ایران، این واژه را به طور کاملاً آشکار و قابل لمس، با یک مثال دیدنی و درک کردنی برای همگان معنی کرده است.

پس از ترور قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس (بخشی از سپاه پاسداران جمهوری اسلامی برای سرکوب مبارزات ضد امپریالیستی مردم خاورمیانه و تشدید بحران در این منطقه به نفع آمریکا) توسط تروریست بین المللی (آمریکا)، دست اندر کاران رژیم، پرچم بزرگ آمریکا و اسرائیل را در خیابان ها و اماکن مختلف پهن نمودند و از مردم خواستند در همصدائی با رژیم جمهوری اسلامی به علامت مخالفت با امپریالیسم آمریکا و اسرائیل از روی آن پرچم ها گذشته و به عبارتی آن پرچم ها را لگدکوب کنند.  اما آن چه در عمل رخ داد این بود که تنها طرفداران جمهوری اسلامی از روی پرچم های پهن شده در روی زمین، گذشتند و مردم مبارز و انقلابی ایران با توجه به تجربۀ چهل سال عوامفریبی و ادعاهای دروغین ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی این رژیم، از لگدکوب کردن آن پرچم ها احتراز کردند.  مسلم است که برای خود مردم ایران آشکار بود که چنین حرکتی را برای کشیدن مرز بین خود و رژیم جمهوری اسلامی و اعلام مخالفت با این رژیم انجام می دهند.  اما، هم مبلغین جمهوری اسلامی و هم مبلغین جهان امپریالیستی و حتی خود ترامپ (رئیس جمهور آمریکا) از اتفاقی که افتاد به نفع خود سوء استفاده کردند.  دسته اول از این حرکت توده های انقلابی، بُل گرفت و آن ها را طرفدار آمریکا و اسرائیل و ستون پنجم دشمن خواند و از زبان امام جمعه مشهد ، سلاخی این "ستون پنجم" را امری موجه و لازم شمرد.  دسته دوم نیز ستون روزنامه ها و دیگر وسایل جمعی شان را با گذاشتن عکس هائی از پرچم آمریکا و اسرائیل در روی زمین و جمعیتی که به جای گذشتن از روی آن ها از کنارشان می گذرند، با نوشته هائی که به خواننده القاء می کند که مردم ایران گویا طرفدار آمریکا و اسرائیل هستند، پر کردند. حتی ترامپ کار وقاحت را به آن جا رساند که گفت مردم ایران شخص او را دوست دارند!

اما، پارادوکس این قضیه آن جا بود که آن هائی که از روی پرچم های یاد شده گذشتند، به عنوان وابستگان به رژیم جمهوری اسلامی، طرفدار و خدمتگزار آمریکا و اسرائیل بودند؛ و مردمان انقلابی که آن پرچم ها را لگدکوب نکردند، مخالفین واقعی امپریالیسم آمریکا و اسرائیل (سگ زنجیری آمریکا در خاورمیانه) بودند. تناقض و پارادوکس در وجود این حرکت ها با آشکاری تمام خود را معنا و بیان نمودند. پارادوکس در واقع اظهار یا حکمی است که دو موضوع متناقض و ضد هم در آن بیان می شوند و از این رو آن اظهار یا حکم غیر ممکن به نظر می رسد در حالی که حقیقتی در آن است.  مثلاً جمهوری اسلامی که نوکر و خدمتگزار امپریالیسم آمریکا است، اصولاً باید به تعریف و تمجید از آن بپردازد ولی پارادوکس آن جاست که همین رژیم، پرچم آمریکا را لگد کوب می کند و آن را به آتش می کشد و مدام علیه آمریکا شعار می دهد. (در ضمن این تعریف از پارادوکس را هم در این جا نقل کنم: "گفته یا اظهار نظر یا پیشنهاد و تقاضایی ظاهرا متناقض و یاوه که بعد از دقت در آن ثابت می شود کاملا درست و حقیقی ست.")

امروز، برای نیروهای انقلابی در جامعه و توده های آگاهی که تجربه زندگی معلم آن هاست، این واقعیت روشنی است که جمهوری اسلامی با این که در عمل چهل ساله اش نشان داده است که خدمتگزار امپریالیست ها و برباد دهنده ثروت های مردم ایران به نفع آنان و سرمایه داران وابسته داخلی می باشد و در عین حال پیشبرنده اصلی سیاست های جنگ طلبانه آمریکا و به نفع اسرائیل در خارج از مرزهای ایران به قیمت خرج بودجه کشور و تحمیل فقر و فلاکت و بی خانمانی به توده های تحت ستم ما است، با هزار نیرنگ می کوشد خود را ضد امپریالیسم و ضد صهیونیسم معرفی کند.  باید دانست که سابقه تاریخی این امر به دوره شاه و چگونگی روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی با فریب توده ها برمی گردد.  در دوره شاه از آن جا که رابطه رژیم شاه با امپریالیست ها و به خصوص نوکری شاه نسبت به امپریالیسم آمریکا ، امری علنی و برای مردم ایران به قول معروف اظهر من الّشمس بود، توده ها کاملاً براین واقعیت آگاه بودند که امپریالیست ها و در رأس آنان آمریکا، دشمنان اصلی مردم ایران هستند.  بر این اساس بود که وقتی در اثر انقلاب توده ها ، شاه مجبور به ترک ایران شد، توده ها درست در همان روز فریاد سر دادند: "بعد از شاه، نوبت آمریکا است."  در چنین فضائی بود که خمینی و دار و دسته اش توسط آمریکا و امپریالیست های هم پیمانش بر سر کار آورده شدند و آن ها برای همرنگ و هم رأی نشان دادن خود با مردم تحت ستم ایران به جهت فریب مردم، به دروغ مدعی دشمنی با آمریکا گشتند و خود را ضد امپریالیست خواندند.  پس از استقرار رژیم جمهوری اسلامی، دست اندر کاران این رژیم حتی برای جا انداختن ادعای کاذب ضد امپریالیست بودنشان در ذهن توده ها و برای منحرف کردن مسیر جنبش آنان - توده هائی که در همان اوایل نشان می دادند متوجه مردمی نبودن جمهوری اسلامی شده اند - مبادرت به اشغال سفارت آمریکا در تهران نمودند.

اما، تا آن جا که به توده های دردمند ایران مربوط است، این مردم کماکان ضد امپریالیست می باشند؛ و از آن جا که رژیم جمهوری اسلامی امکان غارت ثروت های مردم ایران را برای امپریالیست ها مهیا نموده و خود مجری سیاست های آن ها و به خصوص امپریالیسم آمریکا بوده و با تبعیت از سیاست های نئولیبرالیستی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، شرایط جهنمی برای مردم تحت سلطه ایران به وجود آورده است، مبارزه ستمدیدگان ایران علیه این رژیم، مبارزه ای ماهیتاً ضد امپریالیستی می باشد.  اگر خوب دقت کنیم می بینیم که در واقعیت امر، این دستان غارتگر و جنایتکار امپریالیسم است که از آستین جمهوری اسلامی بیرون زده؛ و به عبارت روشن تر این امپریالیسم است که برای تداوم غارتگری و حفظ منافع خود، نه فقط کارگران و زحمتکشان ، بلکه کل توده های تحت ستم ایران را به روز سیاه نشانده است. با این حال، با توجه به این که در شرایط کنونی، مبارزه با امپریالیسم از کانال مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی می گذرد - همچنان که دیروز نیز در دوره رژیم شاه از کانال آن رژیم می گذشت، تمرکز مبارزه مردم ما روی خود رژیم جمهوری اسلامی است - که البته در حال حاضر جز این هم نمی تواند باشد.  در چنین شرایطی، و با توجه به شعارهای پوچ ضد امپریالیستی و ضد آمریکائی جمهوری اسلامی و پاره کردن و به آتش کشیدن نمایشی پرچم آمریکا توسط وابستگان به این رژیم، ممکن است توده های مبارز ما برای نشان دادن ضدیت خود با رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و دروغگو خواندن سردمداران آن، شعار توهم انگیزی را هم مطرح نمایند، شعاری نظیر "دشمن ما همین جاست، بیخود می گند آمریکاست" که در جریان مبارزات انقلابی سال های 96-97 از طرف کشاورزان مبارز اصفهان برای نشان دادن تنفر و ضدیتشان با رژیم حاکم، مطرح شد.  اما، واقعیت این است که آمریکا دشمن اصلی مردم ماست که همراه با امپریالیست های دیگر از کانال جمهوری اسلامی، خون مردم ما را در شیشه کرده است.

سازمان ما، چریکهای فدائی خلق ایران همواره به توضیح و تشریح نقش آمریکا و دیگر امپریالیست ها در ایران پرداخته و در هر مورد به افشاگری علیه آن ها دست زده است.  اکنون شاهدیم که هر چه جنبش انقلابی توده ها بیشتر رشد کرده و به جلو می رود، در عمل مهر تأئید بر آن نظرات زده و ماهیت ضد امپریالیستی و ضد جمهوری اسلامی جنبش را با روشنائی بیشتری در معرض دید همگان قرار می دهد.  مسلماً با پیشرفت جنبش، موضع ضد امپریالیستی توده ها نیز بیشتر آشکار خواهد شد. امروز شاهدیم که وقتی ایادی رژیم، نیروهای انقلابی را به خاطر عدم گذشتن از روی پرچم آمریکا، متهم به طرفداری از آمریکا کردند، دانشجویان مبارز که امروز نقش آگاهی بخش در جامعه ایفاء می کنند و می کوشند صدای کارگران و زحمتکشان و نیروهای انقلابی ایران باشند، در دانشگاه علم و صنعت، به وضوح مطرح کردند: "نیروی سرکوب جمهوری اسلامی... این ها دشمنان ما هستند. هم این ها دشمن ما هستند و هم ترامپ آمریکا. همه این ها دشمن ما هستند. استبداد داخل با استعمار خارج..." (ویدئوی مربوطه در کانال بذرهای ماندگار، کانال تلگرامی چریکهای فدائی خلق ایران به تاریخ 17 ژانویه سال جاری، قابل دسترسی است). شکی نباید داشت که با رشد هر چه بیشتر جنبش انقلابی جاری در ایران، باز تاب این صدا، توده های وسیعتری را در برخواهد گرفت و شعاری چون "جمهوری اسلامی، دشمن زحمتکشان، نوکر غارتگران نابود باید گردد" و شعارهای مشابه که ضدیت توده های تحت ستم ما را با سرمایه داران خارجی و داخلی و به واقع با امپریالیسم و سرمایه داران وابسته داخلی را بیان نمایند، از آن جا که دارای زمینه کاملاً عینی و واقعی می باشند، بُرد توده ای وسیعی خواهند یافت.  چنین شعار هایی باید توسط نیرو های پیشرو، هر چه گسترده تر به میان توده ها برده شوند.

28 دی 1398- 18 ژانویه 2020

 

مافیای ولایت فقیه و بازتولید جهل، جنایت و فریب در نماز جمعه

مافیای ولایت فقیه و بازتولید جهل، جنایت و فریب در نماز جمعه

خیزش آبان و بازتاب موثر آن بر جنبش ضد حکومتی، جمهوری اسلامی را گرفتار بن بستی کرد که رهبری را بعد از هشت سال به تربیون نماز جمعه کشاند تا بلکه بتواند ضایعه سنگین کشته شدن یکی از ستون های مهم سپاه را ترمیم کند. تمرکز خامنه ای در نماز جمعه ۲۷ دیماه ۹۸، بر ارزش های سردار قاسم سلیمانی و بهره برداری بسیار از فقدان بهترین فرمانده منطقه ای سپاه قدس بود که ادامه دادن سیاست تز نصر با سلاح رعب بر علیه مخالفان داخلی و خارجیِ نظام را مختل می کند. او صف بندی نیروهای طرفدار بیت مقام عظما با معترضین و تحول خواهان را جدا و روشن کرد. اظهارنظر و نقد و تفسیر کاربران و کنشگران شبکه های اجتماعی -که بسیاری‌ مخالف حکومت اند- به سخنرانی خامنه‌ای، کم‌سابقه است. آمدن خامنه ای با تبلیغات یک هفته ای عمق بحران مسئله دار شدن هواداران او را نشان می دهد و نشانه‌ای است از بن‌بست سیاسی درون حکومت و سپاه که با سرنگون کردن هواپیما در تله خودساخته افتاده بودند. و البته دلیل روشنی بر قدرت بی‌مرز رهبر است که فقط او باید به لشگری که به عشق او به صحنه می ایند روحیه و تسلی دهد. عصاره گفتار آیت الله خامنه ای چنین است:

- عقب نشینی از سیاست سرکوب مخالفان داخلی و توسعه طلبی و جنگ طلبی در منطقه منتفی است. درِ بسته بحران سیاسی و فرهنگی کشور و تناقض های درون حکومتی برهمان پاشنه ۴۱ ساله گذشته می چرخد.

- در تشابه وضعیت دستگاه ولایت دائمی خود با پیام الله به موسی پیامبر، چند روز نمایشِ برنامه ریزی شده خیابانی ده ها میلیون نفر (اغراق وقیحانه) برای بدرقه سردار سلیمانی را رندانه همان ایام خدایی دانست. با اِسناد به قرآن مردم را به استقامت فرمان داد و طلبکارنه امر کرد، شکرگزار خدا یعنی خود او که فقیه و جلوه آنست، باشید. همچنین ایشان گفت، اصابت موشک به پایگاه عین الاسد و فروریختن ابهت امریکا نیز از ایام الله است و جای شکر دارد. البته نگفت کشته شدنِ ۶1 نفر در زیر دست و پا در مراسمِ تشییعِ جنازه و یا سرنگون کردن هواپیمایِ مسافربریِ اوکراینی، هم از شواهدِ یوم الله بودنِ این ایام است ؟!

- اعتراف به پاره کردن عکس شهید عزیز سلیمانی توسط چند صد نفرغیرایرانی (انکار اپوزیسیون داخلی) ، و تکریم و تجلیل از فرماندهی تروریسم حاج قاسم در سوریه، عراق، لبنان. اما خامنه ای خیزش آبان و حرکت شعاردهندگان چند روز پیش و کشتار معترضان به گرانی بنزین که خواستار استعفای شخص رهبر شدند را به عمد مسکوت گذاشت. ایشان گفت باید قوی شویم. یعنی بر فرمان حرکت به سمت ساخت سلاح هسته ای دوباره اصرار ورزید، وقتی صنعت ورشکسته‌ای که حتی لنت ترمز و لوله هیدرولیک فرمان پراید یا کمک فنر و سرپلوس و لوله رادیاتور را از چین وارد می‌کند، چگونه قادر به طراحی و ساخت و تولید تجهیزات نظامی پیشرفته و دقیق خواهد شد.

- او گفت : "ملت عزیز ایران، حضور شما مهمترین عامل اقتدار است. یکی از مهترینش در انتخابات است. کشور را بیمه می کند. دشمن را مایوس می کند. سعی و تلاششان در این است که نگذارند مردم در انتخابات شرکت کنند." رهبر بدون آن که هزینه ای بدهد، از جمله توصیه ای برای شورای نگهبان، جهت کند کردن تیغ عدم صلاحیت بر گلوی اصلاح طلبان داشته باشد، از ملت گدایی شرکت در نمایش انتخابات دارد، می گوید با شوق و ذوق بیایند، خامنه ای نماد توهم، زیاده خواهی و فریبکاری است. او دیکتاتوری کم نظیر است.

 خیزش سراسری دیماه ۹۶، و رویدادهای بعدی فضای جامعه را بیشتر قطبی کرده است. روند وقایع دوساله به ویژه ظهور شبه قیام فرودستان در آبان ماه امسال نقطه عطفی در مقابله با حاکمیت ۴۰ ساله اسلامی است، کشتن سردار سپاه ولایت فقیه توسط امریکا و کوبیدن بر طبل انتقام جویی سران نظام و هم زمانی موشک پرانی سپاه به تجهیزات پایگاه امریکا در عراق با سرنگون کردن هواپیما در ۱۸دیماه ۹۸ توسط موشک کروز، باعث سوختن ۱۷۶ مسافر و خدمه بوئینگ ۷۵۲ اوکراین شد که ۱۴6 نفر هموطن ایرانی بودند. مردم کمتر گزارش اولیه مسئولین دولتی مبنی بر نقص فنی را باور کردند. مثل جریان آتش سوزی سینما رکس آبادان در سال ۱۳۵۷ که مسئولیت آن را البته به غلط به دوش شاه گذاشتند، اما در مورد شلیک موشک به پرواز تهران-کیف، اکثریت مقصر را حکومت اسلامی و سپاه می دانند.

سیاهه فقر و بدبختی عمومی که کشور ما را فرا گرفته است، دهه هاست ادامه دارد. هرچند بحث فساد درون حکومتی اخیرا اوج گرفته است، اما ریشه عمده آن جنگ طلبی قشر روحانیت ایران است که سلطه مرگبار عقیدتی مرتجعان اسلامی را با کشتار و خون ریزی مستقر کرده است. اعدام های بدون محاکمه سران رژیم گذشته و نیز مبارزین کردِ خواهان حق تعیین سرنوشت و ترور نمایندگان ترکمن صحرا،  توسط آخوند خلخالی نماینده شرعی خمینی از ۴۰ سال پیش آغاز شد. شروع جنگ خانمان سوز ویرانگر در شهریور ۵۹ و ادامه ۸ ساله آن به دلیل توسعه طلبی روحانیت شیعه و سودای گسترش امپراتوری اسلامی بر ایرانیان تحمیل گردید. همان سیاست جنگ افروزی تحت عنوان محور مقاومت و عمق استراتژیک همچنان در لبنان، عراق، سوریه و یمن ادامه یافته است. کشتار مردم زحمت کش کردستان در شهر و روستا، از فروردین سال ۵۸ آغاز شد.

 سرکوب معترضین به عدم صلاحیت اولین رئیس جمهور بنی صدر با ۱۱ میلیون رای از جانب مجلسی که اکثریت آن از حزب جمهوری اسلامی دست ساز ولایت فقیه بود. کشتار بیرحمانه خیابانی جوانان در ۳۰ خرداد ۶۰ و اعدام های شبانه در اوین و زندان های دیگر شهرها که تا اواخر آن سال ادامه یافت. چنین جنایاتی در کارنامه ننگین حکومت فاشیستی دینی به وضوح نمایان است. ازهم پاشیدن تشکل های مردمی و کارگری و برقراری جو خفقان در کارخانه و دانشگاه با رمز انقلاب فرهنگی، فاجعه وحشتناک اعدام چند هزار زندانی سیاسی در مرداد و شهریور سال ۶۷ که همگی محکومیت حبس داشتند، هنوز توسط سران جمهوری اسلامی مسکوت مانده است. سرکوب خونین دانشجویان در تیرماه سال ۷۸ و دستور کشتار رای دهندگانی که خواستار شفافیت تقلب انتخابات سال ۸۸ بودند، توسط ولایت فقیه خامنه ای در نماز جمعه ۲۹ خرداد صادر شد.

مقام رهبری باز هم در آبان ۹۸ علنا در سخنرانی ۲۶ آبان ماه با اشرار و دشمن خواندن معترضین به گرانی و فقر و اختلاس تهدید کرد و برای فرودستان حاشیه نشین شهرها جواز قتل صادر کرد. بیت رهبری سالهاست تجهیز لشکر آتش به اختیارهای ویژه ای برای سرکوب و کشتار در شرایط اضطراری آماده کرده است. مقام عظما با اوج گرفتن اعتراضات دیماه ۹۶ در شهرهای ایران که جمهوری اسلامی را به لرزه انداخت، بسیجیان تعلیم دیده ای را برای مقابله با مردم به خیابان ها آورد. حکومت اسلامی حتی به ۶1 نفر از تشییع کنندگان سردار ذوب در ولایت خود که متاسفانه کشته شدند بها نمی دهد، و مرگ آنان را پی گیری نمی کند. مطهری فاش ساخت کشته های زیاد، به دلیل تصمیم شورای استان کرمان درحقیقت قربانی نمایشِ خیابانی تراکم جمعیت شدند.   

ساقط کردن هواپیما اوکراینی به وسیله دو موشک، سابقه دارد. درسال ۱۳۹۰ یک هواپیمای خودی را با سیستم پدافندی مورد هدف قرار داده بودند. اما واقعه چهارشنبه ۱۸ دیماه یک ضربه تبلیغاتی بزرگ، به دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی زد. سه روز تلاش می کردند به نحوی این تز را جا بیندازند که محال است موشک ایرانی یک هواپیما را ساقط کند. اما خودکرده را تدبیر نیست. انگیزه مهم تظاهرات کم شمار ۴ روزه از ۲۱ دیماه ۹۸ در تهران و چند شهر دیگر، خشم و نفرت از عملکرد نهادینه شده در سیستم جهل، جنایت، و فریب جمهوری اسلامیست که دیرینه ای ۴۰ ساله دارد.

اگر گارد مجهز سرکوبگر حکومتی در غروب دوشنبه ۲۳ دی، پیشگامان معترض نزدیک به میدان آزادی را با گاز اشک آور و تیرهای پلاستیکی ساچمه ای متفرق نمی کرد، بعید نبود تجربه میدان تحریر مصر بوقوع می پیوست. آنگاه شعار جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم  با گسترش جمیعت توسط ده ها هزار جمعیت از میدان آزادی تصاحب شده و به فراخوانی سراسری تبدیل می شد.

بدنبال پیروزی انقلاب تونس گروهی از جوانان مصری در ۱۵ ژانویه ۲۰۱۱ که بیاد اعتصاب خونین کارگران مصری در شش آوریل ۲۰۰۸ نام گروه خود را «ششم آوریل» گذاشته بودند از طریق اینترنت و فیسبوک مردم را دعوت کردند تا با الهام از مبارزات مردم تونس به خیابانها بیایند و برای تغییر مسالمت آمیز حکومت مصر تظاهرات کنند. این دعوت پذیرفته شد و ابتدا جوانان و سپس اقشار متوسط و زحمتکشان شهری به تظاهرات پیوستند. میدان مرکزی شهر قاهره که « المیدان التحریر» نام دارد به مرکز تجمع مردم تبدیل شد و تظاهرکنندگان اعلام کردند تا برکناری هیئت حاکمه و شخص حسنی مبارک رئیس جمهور مصر میدان را ترک نخواهند کرد.

شعارهای هوشمندانه دانشجویان  به یکی از نمادهای انقلاب آتی آزادی ایران تبدیل شده است:

از ایران تا بغداد، فقر، ستم، استبداد

از تهران تا بغداد شعار ما انقلاب

اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا

۱۵۰۰ نفر کشته آبان ماست

چه دی باشه چه آبان پیام یکی است انقلاب

چه دی باشه چه آبان پیکار کف خیابان

از اهواز تا تهران سرکوب زحمت‌کشان

مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر

دانشجو کارگر ایستاده ایم در سنگر

چهارمین روز خیزش شجاعانه دانشجویان دانشگاه بهشتی علیه جنایت سپاه در شلیک موشک به هواپیمای تهران-کیف در سه‌شنبه ۲۴دیماه ۹۸ ادامه یافت.

در اعتراضات چند روزه آخر ماه دی، هم کلیت رژیم و هم بر نظام جانشین بطور همزمان تاکید شده است. مردم مخالفت خود را با نظام پادشاهی و هم با راه حل درون سیستمی رفراندم که طرح اصلاح طلبان است، اعلام کردند:

«کشته ندادیم که سازش کنیم رهبر قاتل رو ستایش کنیم»

«نه تاج و نه عمامه، آخوند کارش تمامه»

«نه شاه میخوایم نه رهبر نه بد میخوایم نه بدتر»

«مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر»

«نه رفراندوم نه اصلاح، اعتصاب انقلاب»

«ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما»

«به من نگو فتنه گر، فتنه تویی ستمگر»

بعد از وضعیت حکومت نظامی، در چهارمین روز اعتراضات، حکومت عربده‌کشان بسیجی‌اش را به درون دانشگاه‌های معترض گسیل کرد تا بلکه مانع تداوم اعتراضات شود. علیرغم این توطئه و تهدید، روز سه‌شنبه دانشجویان حداقل سه دانشگاه بهشتی و امیرکبیر و تهران تجمع ضدحکومتی‌شان را برگزار کردند. مردم بین حکومت گران ضدمردمی ایران با دولت مداران مسئول دیگر کشورها فاصله زیادی مشاهده می کنند. جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا، در مراسم یادبود مسافران پرواز تهران-کی‌یف در شهر ادمونتون خطاب به خانواده‌ها و دوستان قربانیان، مرگ این افراد را "درد ملی" خواند و افزود: " من به همه خانواده‌ها و کانادایی‌ها اطمینان می‌دهم ما تا زمانی که پاسخ نگرفته‌ایم از پا نخواهیم نشست. تا زمانی که عدالت اجرا نشود و مسئولان (این فاجعه) مشخص نشوند از پا نخواهیم نشست. "نخست وزیر کانادا در بخش دیگری از سخنرانی خود ادامه داد: «کلمات نمی‌توانند درد این اندوه را پاک کنند، اما صادقانه امیدوارم که آگاهی به این موضوع که همه کانادایی‌ها در کنار شما ایستاده‌اند، به شما آرامش بخشد. شما تنها نیستید، ما در ادامه نیز، روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌ها در کنار شما خواهیم ایستاد.»

در غیاب چنین گفتمانی در ایران، دانشجویان صف‌شکنِ دانشگاه تهران برای چندمین بار با شعارهای خود مسیر روشنی جلوی پای جنبش گشودند:

 پرچم استقلال طبقاتی از تمام جناح‌های سرمایه‌داری حاکم و رقبایش را بلند کردند، و نیز اعلام کردند که تعیین آینده و سرنوشت این جنبش را به هیچ اتاق دربسته یا میز مذاکره‌ای نباید واگذار کرد اِلا «کفِ خیابان»؛ آنان نشان دادند که در این شرایط هم سیل‌‌زدگان بلوچ را فراموش نمی‌کنند؛ هم تریبون دفاع از مبارزان عراقی شدند و هم در نهایت تیر خلاصی را به زمینه‌چینی برای بازی آتی اصلاح‌طلبان یعنی طرح «رفراندوم» چکاندند و صدای تمام آن‌هایی هستند که به کمتر از انقلاب رضایت نخواهند داد.

خواسته های بخشی از ملت در شعارهای این دانشجویان فریاد شد:

▪ نه رفراندوم! نه اصلاح ! اعتصاب، انقلاب!

▪ اصلاحات، رفراندم = رمز فریب مردم!

▪ چه دی باشه چه آبان پیکار کف خیابان!

▪ از ایران تا بغداد، فقر، ستم، استبداد!

▪ بلوچستان تو آبه، رژیم دستش چماقه!

▪ برادر سیل‌زده، حمایتت می‌کنیم!

▪ از اهواز تا تهران ، سرکوب زحمتکشان!

▪ نه شاه می‌خوایم نه پاسدار ، مرگ بر این دو کفتار!

▪ مرگ بر ستمگر ، چه شاه باشه چه رهبر !

▪ دانشجو کارگر ، ایستاده ایم در سنگر!

▪ اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا!

▪۱۵۰۰ نفر کشته آبان ماست!

▪  دیکتاتور سپاهی ، داعش ما شمایی!

▪ آخوند سرمایه‌دار ، پول ما رو پس بیار!

تحولات دو ماه اخیر، از خیزش اعتراضی آبان‌ماه ۹۸ تا اعتراضات روزهای اخیر در واکنش به شلیک موشک به هواپیما شرایطی ویژه ای را برای کنشگران جامعه بحرانی ایران ضروری می سازد که در دستور و شعار امروز  قرار می گیرد:

 نه رفراندوم نه اصلاح؛ اعتصاب، انقلاب!

یگانه و تنها گزینه رهایی جامعه در شرایط کنونی حضور میلیونی مردمی است تا بتوان با تکیه بر چنین جبهه کلانی از نظامی مستبد و رهبری که خود را نماینده خدا می داند، خلاص شویم.

استراتژی و تاکتیک جنبش سرنگونی ایران چیست؟‎

استراتژی و تاکتیک جنبش سرنگونی ایران چیست؟‎
 
استثمار توده های تحت ستم و بی حقوقی آنان از یک طرف، فشار و سرکوب دیکتاتوریهای نظامی پلیسی مذهبی از طرف دیگر هر روز شعله های قیام را در کشور های مختلف شعله ور میکند.
 
از شیلی تا الجزایر از لبنان تا عراق و ایران جوانان و نیروهای خسته از استبداد دیکتاتوری های نظامی مذهبی در خیابانها با حمله به اماکن دولتی آتش زدن لاستیک و سازماندهی تظاهراتها خواستار تغیر وضع موجودشان میشوند.
 
حضور علی خامنه ای در نماز جمعه دیروز 17 ژانویه 2020 بخوبی نشان داد که علی خامنه ای نه وقعی به تظاهراتهای مردم ایران در آبان ماه گذشته که 1500 کشته و هزاران هزار زخمی و دستگیری و زندان هدیه مردم ایران کرد دارد، نه اصلا از به سقوط دادن هواپیمای اوکراینی با 176 نفز از جوانان ایران و خارجی سایه نگرانی و تاسفی بر وی نشسته است.
 
مردم ایران را هم در سخنرانیش تلویحا نوکران اجانب و امریکا خواند و هوادارانش در فضای مجازی گفتند که این مخالفین رژیم میتوانند از ایران بروند حرفی که جوهر احساس علی خامنه ای نیز بود.
 
خامنه ای بجای درس گرفتن از معدومیت قاسم سلیمانی و تظاهرات مردمی در آبان و دیماه به تعریف و تمجید از سپاه کشتارگر قدس پرداخت و مجلس هم میلون ها تومان را به این کشتارگران خشنونت گرای جنگ طلب سمبلیک اختصاص داد.
 
یعنی استراتژی رژیم در دراز مدت حمایت از کشتار و جنگ طلبی در منطقه و با توجه به اینکه نه خودش بعنوان رهبریت نیروهای نظامی و نه هیچکدام از پاسدارانش بخاطر سقوط دادن هواپیمای اوکراینی استعفا نکرده و عذر خواهی ننمودند بمعنای ادامه سرکوب داخل خواهد بود.
 
استراتژی اپوزیسیون و مردم ایران در مقابل این موضع گیری علی خامنه ای اعم از اینکه کسی به مبارزه قهری معتقد باشد یا خیر میبایست سیستماتیک و مداوم باشد
 
یعنی اعتراضات و تظاهرات های دانشجوئی که هر پنجشنبه شب از دانشگاه ها سراسر کشور شروع میشود در خیابانها بمردم میپیوندد بایستی حکایت مداومت حرکت های اعتراضی را تداوم ببخشد.
 
زیرا هرگونه خمودگی مردمی در هر مقطعی حتی اگر از یک قیام تا قیام دیگر باشد نیروهای سرکوبگر را سیتماتیک و سازماندهی شده تر نگاه خواهد داشت.
 
در صورتی که تظاهرات های مستمر پنجشنبه شب ها نیروهای نظامی را در شهر های مختلف خسته و در تداوم فرسایشی عظیم قرار خواهد داد.
 
استراتژی اعتراضات برای سرنگونی است و تاکتیک خسته کردن نیرووهای دشمن و شعله ورکردن خشم مردم جزو تاکتیک های مبارزاتی هر هفته میبایستی قرار گیرد.
 
هر گونه فراموشی ایرانیان از فجایعی که رژیم بر سرشان آورده رژیم را جری تر در خریدن مزدور مانند پرداخت 100 هزار تومان به هر فردی که در نماز جمعه شرکت کند یا دیگر وعده های اقتصادی به افرادی که در تظاهرات های حکومتی مثل لش کشی قاسم سلیمانی شرکت میکنند به اصطلاح میتواند برای خودش مشروعیت مقطعی بخرد .
 
نیروهای  هوادار حزب الهی ها در خارج کشور به عنوان فعالین ضد جنگ را به  میدان میآورد و بر روی کنگره ها و پارلمانهای دولت های غربی تاثیر میگذارد.
 
تاکتیک هر پنجشنبه با شروع تظاهراتها از دانشگاههای سراسر ایران و کشیدن این شعله به شهر ها آتش قیام را زنده نگاه داریم. پیوند داخل و خارج کشور نیز اگر در سراسر گیتی به وقوع بپیوندد که بهترین نتایج را خواهد داد .
 
علی خامنه ای و سپاه تروریستی پاسداران باید به دادگاه های بین المللی برای کشتار بیگناهان هواپیمای اوکراینی که عامدا آنرا سقوط داده اند و به مردم ایران و جهان دروغ گفته اند کشیده شوند.
 
نوید اخگر
 
18 ماه ژانویه سال 2020 میلادی سوئد استکهلم

January 18, 2020

قتل عام مسافران هواپیمای اوکراینی، تداوم ۴۰ سال جنایت حاکمیت اسلامی

قتل عام مسافران هواپیمای اوکراینی، تداوم ۴۰ سال جنایت حاکمیت اسلامی

شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی و کشته شدن ۱۷۶تن از سرنشینان این پرواز جامعه را در شوك عظیمی فرو برد. پذیرش سپاه پاسداران در خصوص شلیك موشك به هواپیما تحت فشار جامعه جهانی ، نه تنها ایران كه جهانی را از این همه دروغ و شانتاژ در بهت و سردرگمی مضاعف برد.


اما جدای از هولناک بودن این فاجعه و تراژدی انسانی، می بایست آن را در تداوم تاریخی جنایات جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته قرار داد. به عنوان یک زندانی سیاسی سابق، این جنایت من را به صورت ناخودآگاه به یاد جنایت‌ها، اعدام‌ها و شکنجه‌های زندان‌های دهه شصت انداخت. چیزی شبیه شبی که در زندان اصفهان پدر، مادر، دو برادر وعروس خانواده دکتر شفاهی را اعدام کردند و همبندیم زهره شفاهی دختر خانواده  شفاهی،  با مقاومتی بی نظیر جلوی زندانبانان ضعفی نشان نداد و اشكی هم نریخت. ابعاد این جنایت جدای از تداعی شدن دوران سیاه دهه شصت و جنایات اپیدمیک جمهوری اسلامی، زمانی برای من بیش‌تر تراژیک‌ می‌شود که در همین مجتمع آپارتمانی که من در آن زندگی می‌کنم، یک زوج زندگی می‌کردند که به همراه دختر ۸ساله‌شان در آن پرواز مرگبار حضور داشتند و کشته می شوند. آن‌ها نه پول مردم را از بانک‌ها دزیده بودند و نه صاحب رانت حکومتی بودند که به کانادا آمده باشند، بلکه به خاطر هزینه‌های بالای داروهای سرطان پدر خانواده مجبور بودند به کانادا بیایند. او استاد دانشگاه بوده اما اینجا قادر به کار کردن نبود و همسرش در کنار تحصیل، برای گذران زندگی در یک فروشگاه مواد غذایی کار میکرد تا پولی جمع آوری كند و بعد از چهار سال دوری بتواند به ایران برگردند و خانواده‌‌هایشان را ببینند. چهره آنها خصوصاً دختر ۸ساله حتی یک لحظه هم از جلوی چشمانم محو نمی‌شود. چند روز پیش به مراسم یکی دیگر از کشته شدگان این پرواز در کانادا رفتم، دختری از مهاباد، او زمانی که من دوران سخت پناهجویی را در شهر آغری ترکیه می‌گذراندم، با دخترم همبازی بود، اوین به همراه همسر و دختر یکساله اش کشته شدند. یکی دیگر از مقتولین را می‌شناختم که در بانک کار می‌کرد، او حامله بود و با همسر و پسر خردسالش قربانی شدند. همچنین آروین برادرزاده دوستم و همسرش آیدا که پس از اتمام راه طولانی تحصیل تازه به کار مشغول شده و برای یک زندگی جدید خود را آماده کرده بودند، جمهوری اسلامی این فرصت را از آنها گرفت. آدم‌هایی که تا دیروز دور یا نزدیک آن‌ها را می‌دیدی، ولی الان به دلیل شلیک موشک به سمت آن‌ها دیگر نیستند. در این بین جدای از هر فاصله سیاسی و فکری که ممکن است با دولت کانادا به عنوان یک زندانی سیاسی سابق و فعال سیاسی چپ داشته باشم، مسئولیت‌پذیری و اعلام همدردی جاستین ترودو، نخست وزیر کانادا  برای من یک دلگرمی بود. اما آنطرف‌تر حاکمیت فاشیستی اسلامی ایران سه روز انکار کرد، سه روز سناریو ساخت، سه روز به تمام جهان دروغ گفت تا آخر سر به دلیل فشار جامعه جهانی و افکار عمومی مجبور شد که مسئولیت شلیک به ۱۷۶انسان و قتل‌عام آن‌ها را قبول کند. آنچه که پاسدار حاجی‌زاده، در کنفرانس خبری‌اش در اعلام قبول شلیک غیرعامدانه به این هواپیما بیان کرد، باز هم یک دروغ محض بود چون چند روز بعد مشخص شد که برخلاف آنچه که سپاه پاسداران اعلام داشت که تنها یک موشک به این هواپیما شلیک شده، اما در واقعیت و به فاصله ۳۰ ثانیه موشک بعدی به این هواپیما شلیک شده تا فارغ از انگیزه جلادان، مطمئن شوند که هیچکدام از سرنشینان این پرواز زنده به زمین نمی‌رسند. آنچه که در فاجعه پرواز اوکراین رخ داد، چه شبیه چرنوبیل باشد و چه شبیه سینما رکس آبادان یك جنایت نابخشودنی است. اگر چه در فضای جنگی و میلیتاریستی جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا بر اساس آنچه که ترودو گفت این جنایت رخ داد، اما نباید فراموش کرد که ما با یک حاکمیت نامتعارفی روبه‌رو هستیم که این جنایات را به صورت روزانه و در شرایطی انجام داده که نه تنها شرایط جنگی مابین آنها حاكم نبوده، بلکه با قدرت‌های جهان در حال مذاکره و توافق هم بوده است. فراموش نکنیم جنایات: قتل عام کردستان، کشتار دسته جمعی زندانیان دهه شصت، قتل‌های زنجیره‌ای، ۱۸تیر، کشتار کارگران خاتون‌آباد، شلاق زدن کارگران، سرکوب جنبش زنان، کشتار صدها معترض خیابانی در سال ۸۸، کشتار دی‌ماه ۹۶، کشته شدن و دستگیری هزاران نفر در آبان‌ماه ۹۸ در شرایطی رخ دادند که این کشمکش فعلی بین ترامپ و جمهوری اسلامی بالا نگرفته بودند. تنها راه پایان دادن به این تراژدی انسانی چهل ساله، سرنگون کردن جمهوری اسلامی با تکیه بر قدرت توده‌هاست. هرگونه سازش و مسامحه با این حاکمیت، ضمانتی دوباره برای تکرار جنایت‌هایی از این دست است.
زمان آن رسیده است كه دیگر دوره نكنیم شب را و روز را و هنوز را، باید گردن فراز در برابر تندر ایستادن را و خانه روشن كردن را، در هر كوی و برزن جاری كنیم، این امروز رسالت ماست!
بله، این امروز رسالت ماست!

مینوهمیلی

۱۷ژانویه ۲۰۲۰

ادبیات «زور» و «تجاوز» در حکومت اسلامی و جواب نیروهای مخالف و مردمی و انقلابی!

Bahram.rehmani@gmail.com

 

یک عنصر جانی و متجاوز حکومت اسلامی در تلویزیون خطاب به خانم رخشان بنی اعتماد، چنین می گوید: «خانمی که میای فراخوان می ‌زنی، می ‌دونی دست امثال عبدالمالک ریگی به تو و دخترت و کَس ‌و کارت می ‌رسید (چی می شد)؟ شاید هم خوشت می ‌اومد، شاید هم دوست داشتی...»

توهین زننده اخیر یک «کارشناس» به رخشان بنی ‌اعتماد و دعوت دیگری از دگراندیشان برای ترک ایران و هم‌ زمان شاهد ریزش «رسانه حکومت اسلامی» هستیم.

چند روز پیش محمد صادق کوشکی،‌ فعال اصول ‌گرا در برنامه جهان آرا که از شبکه افق پخش می‌شود با اشاره به فراخوان تجمع رخشان بنی اعتماد برای بزرگ داشت قربانیان هواپیمای اوکراینی، گفت: «۵۰ نیروی سپاه در مرز‌های شرق کشور هدف ترور قرار گرفته ‌اند، خانمی که فراخوان می‌دهی، اگر آن بچه‌های سپاه در مرز نبودند، دست امثال عبدالمالک ریگی به تو و دخترت می ‌رسید. شاید هم خوشت می‌آمد شاید دوست داشتی ...»

مرضیه برومند، عکسی از خود و رخشان بنی اعتماد را در اینستاگرام منتشر کرد و نوشت: «آقای صادق کوشکی، ما مردم ایران، سال هاست توسط برادرنماهای وقیح و بیماری چون شما مورد انواع شکنجه و آزار روحی و روانی قرار گرفته ‌ایم، در برابر امثال شما داعش رویش سفید است!»

فروردین ماه امسال، پخش مستندی با عنوان «شجریان از سپیده تا فریاد» از شبکه افق با واکنش گسترده در شبکه های اجتماعی رو به رو و از نوع نگاه صدا و سیما به استاد آواز ایران انتقاد شد.              

گروهی از کاربران هم شبکه افق را که بخشی از برنامه‌ هایش را سازمان هنری رسانه ‌ای اوج تولید می ‌کند، «تلویزیون سپاه پاسداران ایران» می‌ دانند. اوج، موسسه تولیدات رسانه ‌ای وابسته به سپاه پاسداران ایران است.

 

 

انتشار چنین اظهارات لمپنی از صدا و سیمای حکومت اسلامی، تنها «یک نمونه» از کاربرد ادبیات تجاوز در رسانه های رسمی ایران است. حکومتی که عناصر جرات می کنند آن در رسانه های عمومی و سراسری چنین سخنی به زبان بیاورند در زندان ها با زنان زندانی چه می کنند؟!

این سخنان کثیف، اخیرا از یکی از شبکه های صدا و سیما خطاب به رخشان بنی اعتماد کارگردان و فرزندش باران کوثری بازیگر سینمای ایران پخش شد. گوینده، محمد صادق کوشکی یک استاد نزدیک به حکومت بود که با دعوت خانم بنی اعتماد برای بزرگ داشت عمومی جان باختگان سقوط هواپیمای اوکراینی را - که با فشار وزارت اطلاعات لغو هم شده بود - مخالف است.

استفاده از استعاره «تجاوز جنسی» در رسانه های رسمی برای حمله به منتقدان سیاست های حکومت ایران، اتفاق جدیدی نیست و ماهیت چهل و یک ساله حکومت اسلامی را به نمایش و قضاوت افکار عمومی می گذارد.

برای نمونه در مهر ۹۵، ابوالفضل قناعتی مدیرعامل سابق «موسسه سازندگی شهید همت قرارگاه خاتم‌الانبیا» و عضو سابق هیات رییسه شورای شهر تهران، گفت خبرنگاری که در مورد واگذاری غیرقانونی املاک به تعدادی از اعضای شورای شهر افشاگری کرده، باید «یک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد.»

در چنین فضایی، طبیعتا فعالان زنی که متهم به مخالفت با سپاه شده اند به میزانی مضاعف در معرض توهین های جنسی قرار گرفته اند. تا آن جا که حتی دعوت یکی از معروف ترین کارگردان های سینمای ایران برای بزرگ داشت جان باختگان هواپیمای اوکراینی، به هم سویی با دشمنان سپاه تعبیر شده و این کارگردان، در تلویزیون هدف توهین صریح جنسی قرار گرفته است.

در آذر ۹۵ نیز حسین الله کرم رییس شورای هماهنگی حزب الله، یک روزنامه نگار زندانی را به ارتباط جنسی با «پنج» وزیر متهم کرد و طبیعتا شکایت وکیل آن زندانی هم بی نتیجه ماند.

فراتر از آن، تعدادی از زندانیان دهه های گذشته، روایت های تکان دهنده ای را از تهدیدها و ادبیات جنسی تکان دهنده نیروهای امنیتی و بازجویان نقل کرده اند و برخی از زندانیان نیز جرات شکایت از ماموران را یافته اند. اما این شکایت ها مطلقا به جایی نرسیده است.

نمونه دیگر خبرساز، سخنرانی مهر ۸۸ سعید قاسمی از چهره های نزدیک به سپاه در دانشگاه امام صادق بود که خطاب به معترضان خیابانی گفت: «عزیزم، پسرم، دخترم، لجاجت نکن، و الا می ری اون جا (بازداشتگاه)، بعد یا می برندت سونا - جکوزی و این ها، یا این که نمی دونم اون کارهایی که، خدا نکنه اون کارهایی که آقای کروبی گفتن (شده باشد)... ولیکن یک اتفاقاتی می افته.»

 

 

او در میانه خنده های ابلهانه هم فکرانش افزود: «می برندت اون جا و این ها، بعد از بیست روزه رب و روبت را اعتراف می‌ کنی عزیزم ها...»

بعد از تجاوز دسته جمعی خبرساز به خانم های حاضر در یک مهمانی خانوادگی در خمینی شهر، امام جمعه وقت گفت قربانیان تجاوز «آدم های علیه السلامی نبوده اند»

«قربانیان تجاوز علیه السلام نبودند.»

استفاده از ادبیات تجاوز، محدود به عرصه سیاسی نبوده و در عرصه اجتماعی، کاربرد به مراتب وسیع تری داشته است. در اردیبهشت ۹۳، خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه استدلالی جنجالی را منتشر کرد که حکایت داشت مدافعان شخصی بودن حق پوشش برای زنان، باید «حق التذاذ» بدون اجازه مردان از آن ها را نیز به رسمیت بشناسند و «تجاوز» تلقی نکنند. مطابق این استدلال، نتیجه به رسمیت شناختن «حق عریانی برای زن» آن است که چون «لحاظ فطری و خلقت مرد به سوی زیبایی های زن میل پیدا می کند و علاقه مند به ایجاد رابطه جنسی است، پس حق دارد از چیزی که از آن خوشش می آید بهره ببرد.»

نوشته خبرگزاری تسنیم، به فاصله چند روز از انتشار پیشنهاد جنجالی یک وبلاگ هم سو منتشر می‌ شد که تاکید داشت بهتر است «جرم تعرض و مزاحمت به زنان بدحجاب را از مزاحمت به زنان محجبه جدا کرد» و برای تعرض به «زنان بدحجاب و بی حجاب به دلیل مشارکت آن زن در ایجاد این جرم، تخفیف و عفو فراهم نمود.»

مرور صفحات حوادث روزنامه های ایران نشان می دهد که این ادبیات لمپنیسم حکومت اسلامی، چه تخریباتی به جامعه ایارن زده است. برای مثال، ۲۶ آذر ماه امسال، جوانی که پس از تجاوز جنسی به زنی «هفتاد ساله»، برای دفاع از خود گفت «آن خانم وضعیت ظاهری نامناسبی داشت و لباس نامناسبی پوشیده بود»، تا اظهارات یکی از دستگیر شدگان ماجرای معروف تجاوز دسته جمعی به خانم های حاضر در یک مهمانی خانوادگی در خمینی شهر در خرداد ۹۰، که تاکید داشت «وضعیت» قربانیان از عوامل تجاوز به آن ها بوده.

در همان زمان، حسین حسین زاده رئیس وقت پلیس آگاهی استان اصفهان گفته بود: «اگر در این حادثه خانم ها حد اقل حجاب را... عایت کرده بودند، شاید مورد آزار و اذیت قرار نمی گرفتند»، و موسی سالمی امام جمعه وقت خمینی شهر تا به آن جا پیش رفت که اعلام کرد قربانیان تجاوز «آدم های علیه السلامی نبوده اند.»

 

خبرگزاری تسنیم وابسته به وابسته به سپاه پاسداران، ٣١ اردیبهشت ١٣٩٣، مطلبی را منتشر کرده بود که تاکید داشت بر اساس همان منطقی که شخصی بودن حق پوشش برای زنان ایران به رسمیت شناخته می شود، می توان «حق التذاذ» بدون اجازه مردان از آن ها نیز به رسمیت شناخت و «تجاوز» تلقی نکرد

مطابق این نوشته، به رسمیت شناختن «حق عریانی برای زن»، بر «منطق سست غربی» استوار است و بر مبنای همین منطق می توان گفت چون به «لحاظ فطری و خلقت مرد به سوی زیبایی های زن میل پیدا می کند و علاقه مند به ایجاد رابطه جنسی است، پس حق دارد از چیزی که از آن خوشش می آید بهره ببرد.»

نوشته خبرگزاری تسنیم، به فاصله چند روز از انتشار پیشنهاد جنجالی یک وبلاگ اصول گرا منتشر شده که بر مبنای بخشی از آن بهتر است «جرم تعرض و مزاحمت به زنان بدحجاب را از مزاحمت به زنان محجبه جدا کرد» و برای تعرض به «زنان بدحجاب و بی حجاب به دلیل مشارکت آن زن در ایجاد این جرم، تخفیف و عفو فراهم نمود».

مقصر دانستن یا تحقیر آن گروه از قربانیان تجاوز که پوشش مورد نظر حکومت سالامی را ندارند، در ادبیات گروهی از آن ها موضوع تازه ای نیست.

گذشته از آن که تهدید تلویحی زنان «بدحجاب» به تجاوز، در راستای همین رویکرد باشد یا نه، به نظر می رسد که پذیرفتن مسئولیت انتشار آن در یک خبرگزاری رسمی – به خودی خود- تصمیم مهمی است.

یکی از خبرسازترین نمونه های این نگاه، اظهارات یکی از فعالان رسانه ای جبهه پایداری بود که در دی ماه ۱۳۹۱، با مقصر دانستن رفتارهای «تحریک آمیز» در وقوع تجاوزهای جنسی نوشت: «بدپوششی، تجاوز دختران به آرامش روانی مردان است»، و افزود: «نمی توان فضا را پر از تحریک و تنش کرد و آن وقت انتظار داشت هیچ کس خطا نکند.»

اشاره به موضوع تجاوز به عنوان «مجازات»، در مواردی دیگری نیز در ادبیات رسانه های حکومتی خبرساز شده که برخی از آن ها، حتی بازتاب جهانی پیدا کرده است. به عنوان نمونه، در شهریور 92، یکی از مسئولان محلی دولت سابق، در مطلبی نوشت اگر باراک اوباما دستور حمله نظامی به سوریه را بدهد، «در خاک آمریکا و دیگر نقاط جهان هستند حرام زاده هایی که به راحتی می توانند به ساشا (دختر اوباما) تجاوز کنند. فقط کافی است با آنان دوست شد و ارتباط برقرار کرد که شده.»

 

نمونه ای از پوسترهایی که علیه «بدحجابی» در ایران تهیه و توزیع شده است

 

ابوالفضل قناعتی عضو هیات رییسه شورای شهر تهران، در صحبت هایی که فایل صوتی آن ها در مهر ماه ٩٥، منتشر شده گفته خبرنگاری که در مورد واگذاری غیرقانونی املاک به تعدادی از اعضای شورای شهر افشاگری کرده، باید «يک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد.» اظهارات او، با واکنش گسترده رسانه هایی مواجه شده که آقای قناعتی را به خاطر «توهین جنسی» به یاشار سلطانی، خبرنگار افشاگر، مورد انتقاد قرار داده اند.

اما ابوالفضل قناعتی، حرف های دیگری هم زده است که کم تر رسانه ای شده اند. او در دفاع از معصومه آباد عضو دیگر شورای شهر که به دریافت ملک خارج از ضوابط قانونی متهم شده، به سابقه اسارت آباد در زمان جنگ هشت ساله اشاره کرده و گفته: «آمده ‌اند به يک آزاده و يک اسطوره تهمت زده ‌اند. می دانيد آزادگی چيست؟ کسی که اين حرف‌ ها را منتشر کرده يک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد.»

نماینده خبرساز شورای شهر تهران، پس از آن در مصاحبه ای با خبرگزاری تسنیم، برای رفع اتهام از خود گفته که در مورد خواهر خبرنگار افشاگر حرف نزده، بلکه برای توضیح اهمیت کسانی که با دشمنان خارجی می ‌جنگند گفته است: «آیا من و شما راضی می‌ شویم که خواهر خودمان هم در اختیار داعش و دشمن قرار بگیرد؟»

 

اسدالله لاجوردی رییس زندان اوین در سال های نخست حکومت اسلامی، خطاب به دختران می گفت: «فکر نکنید که شما رو باکره اعدام می کنیم.»

در برخی از موارد دیده شده بود که بعد از اعدام و با گذشت چند روز، پاسداری در خانه اعدامی را زده با گل و شیرینی ادعا کرده که دختر ایشان عقد کرده او بوده است.

طبق اسناد مانده از برخی اعدامیان مانند الهه دکنما در سال ٦٢ در شیراز روی لباس خود نوشته بود که به او تجاوز شده است .

در اسلام اعدام دختران باکره ممنوع است و و این بهانه ای ست برای تجاوز به دختران در زندان، و در هدفی بلند مدت نیز ایجاد فضای رعب و وحشت در میان دختران و خانواده های آن ها در صورت گرایش به فعالیت های سیاسی را دنبال می کردند.

صیغه قبل از اعدام، یکی از انواع شکنجه های جنسی به حساب می آید. زنان در زندان های ایران، مورد آزار و اذیت های مختلفی قرار می گیرند که اکثریت این شکنجه ها آزار جنسی می باشند و نمونه های زنده آن نیز گواه بر این ساختار ضدانسانی است.

شکنجه زنان تنها به توهین و تحقیر زبانی نبوده است بلکه آن ها تهدید هم می شدند و بسیاری از زنان ترس از تجاوز داشتند. شکنجه گران حکومت، همواره در اتاق های بازجویی و اعتراف گیری شان از تجاوز به مرد و زن هیچ ابایی نداشته اند و همواره مورد حمایت دیکتاتوری مذهبی نیز بوده اند. در زندان قزل حصار که یکی از بزرگ ترین زندان های ایران به شمار می آید زنان را وادار می کردند که روی به دیوار بایستند و با ضربه به وسط پای آن ها می زدند که بسیاری از زندانیان دچار خونریزی شدید می شدند. بسیاری از زنان یا باردار بودند یا فرزندان خردسال داشند که مجبور به آوردن فرزندان خود به زندان می شدند. کتک زدن، شکنجه دادن مادران در مقابل کودکان باعث شکنجه های روانی و روحی، هم در مادر هم در فرزندان می شد. آن ها با محرومیت در پوشاک، غذا، ناتوانی در شیر دهی، یا حتی شیر خشک و بهداشت که کودکان خردسال را مبتلا به بیماری های طولانی می نمود هیچ حق اعتراضی را در مقابل نداشتند.

نگاه وحشیانه و غیرانسانی سران و مقامات حکومت اسلامی به قربانیان تجاوز جنسی، حتی در هنگام وقوع برخی موارد عملی وقوع این جنایت نیز بازتاب رسانه ای داشته است. یک نمونه های جنجالی این رویکرد، اظهارات امام جمعه خمینی شهر در پی تجاوز دسته جمعی به چند زن در این شهر در خرداد ۱۳۹۰ بود که تاکید می کرد قربانیان، «آدم های علیه السلامی نبوده اند.» در پی آن واقعه، اظهارات یکی از متهمان نیز خبری شد که تاکید داشت «وضعیت» قربانیان از عوامل تجاوز به آن ها بوده است.

از «آتش به اختیارها» گرفته تا بسیاری از کارکنان رسمی نهادهای امنیتی، هیچ گونه محدودیتی برای اجرای اعمال غیر انسانی خود ندارند. در حقیقت بخشی از کاربرد ادبیات تجاوز، نوعی «تصمیم و ادبیات رایج حکومتی» است.

مجموعه سیاست ها و عملکردهای حکومت اسلامی به ویژه زن ستیزی، به میزانی در فضای عمومی ایران تاثیرگذار بوده که باعث شده تا مجموعه ای از چهره ها و رسانه های رسمی، در استفاده از ادبیات تجاوز، حتی از رسانه های غیررسمی هم بی پروا تر باشند.

هنرمندان و نویسندگان بخش مترقی و پیشرو و آگاه جامعه هستند. اکنون بخشی از سینماگران، گزارشگران و نویسندگان عرصه هنر و فرهنگ تلاش می کنند موضع خود را از نهادها وابسته به حکومت دروغ، ریا، تجاوز، سانسور و کشتار جدا کنند طبیعی ست که با استقبال طرفداران خود و افکار عمومی و نیروهای انقلابی رو به رو شوند حتی آن هایی که تا دیروز در نمایش انتخابات دروغین حکومت شرکت می کردند. البته باید تاکید کنم چنین تغییر بزرگی در میان فرهنگیان و هنرمندان و یا سایر اقشار جامعه ناشی از اوج گیری مبارات مردمی است که به ویژه از دی ماه ١٣٩٦ آغاز شده و اکنون با فاصله کمی و با قدرت بیش تری در جریان است و روز به روز نیز قدرتمندتر و سراسری تر می گردد!

اکنون حتی بخش متوهم ترین شهروندان جامعه ایران نیز متوجه شده اند که باید از کلیت این حکومت عبور کرد و تجربه تاکنون چه و یک ساله نشان داده است که اصلاح و انتخابات در چارچوب این حکومت، هرگز نمی توانند جلو ماشین کشتار این حکومت هار و آدم کش را بگیرند بنابراین، راه حل نهایی مردم انقلاب است و اکنون این شعار و نابودی حکومت اسلامی ایران نه در خارج کشور توسط نیروهای اپوزیسیون، بلکه توسط دانشجویان در دانشگاه و مردم انقلابی در خبابان ها سر داده می شود. از این نظر جامعه ایران با جامعه دو ماه پیش متفاوت است.

اکنون پس از گذشت حدود هشت هفته از کشتار آبان ماه و دو هفته پس از ماجرای به هلاکت رسیدن پاسدار قاسم سلیمانی و جنایت سرنگون ساختن هواپیمای اوکراینی توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران حکومت اسلامی و انکار آن و دروغ گویی، سرانجام علی خامنه ای برای نخستین بار در هشت سال گذشته در نماز جمعه  ۲۷ دی ماه ظاهر شد.

برای این نماز جمعه ٤ روز پیاپی تبلیغ رسانه ای به ویژه صدا و سیما کردند، مترو را مجانی و با اتوبوس از شهرهای اطراف نیز نیرو به مصلی تهران منتقل کردند. همین بسیج نیرو خود به اندازه کافی گویای این واقعیت است که خامنه ای نیازمند نمایش هواداران خود بود.

این مراسم از چند روز قبل توسط نهادهای مختلف حکومت، سازماندهی شده بود و تعدادی از عوامل حکومتی را برای نمایش و شعار دادن در حین سخنان او آماده کرده و به صحنه نمایش چندش آور خود آورده بودند. خامنه ای در خطبه غضب آلود و هیستریک و لرزان خود که ناشی از وحشت و نگرانی از سرنوشت آینده حاکمیت شان بود، به سخنراین پرداخت. سخنرانی او، اشکارا نشان داد که موضع درمانده ای دارد. همه تلاش او این بود که صرفا به نیروهای سرکوبگر و طرفدار حکومت خود دل داری دهد به طوری که او مردم ایران را دو دسته کرد و گفت آن هایی که در خیابان ها تظاهرات می کنند و تصاویر قاسم سلیمانی را پاره می کنند ایرانی نیستند و به نوعی تاکید کرد که ایرانیان، بسیجی و سپاه و حزب الله و به طور کلی طرفداران حکومت اسلامی هستند. این هم اقرار بزرگی از سوی رهبر حکومت اسلامی است!

خامنه ای در این خطبه های نماز جمعه خود، باز هم نه تنها به عنوان فرمانده کل قوا، به دلیل سرنگون کردن هواپیمای مسافربری و کشتن همه سرنشینان آن، عذرخواهی نکرد، بلکه از سپاه پاسداران و به ویژه سپاه قدس قدردانی کرد. یعنی از عاملان سرنگونی هواپیما و کشتار همه سرنشینان آن! شکی نیست که ما در روزهای های آتی شاهد علنی شدن هر چه بیش تر دروغ های خامنه ای و روحانی و سایر مقامات سیاسی و نظامی آن در رابطه با سرنگون کردن آگاهانه و عامدانه این هواپیما!

درماندگی در سخنان خامنه ای آن جا اشکارتر شد که او آیاتی از قرآن را خواند که در «نهایت شدّت (فشار) بر پیامبر و تنهایی و بی کسی» او نازل شده بود. کمی بعد مثالی از حاج قاسم سلیمانی زد و از حضورش «در حلقه محاصره ۳۶۰ درجه‌ ای دشمن» گفت و پرسید: «کدام فرمانده می ‌توانست کارهایی را که او کرد انجام دهد؟» اعلام این «تنهایی و محاصره»، راز اصلی آمدنش به نماز جمعه پس از ۸ سال بود و بقیه خطبه، مرور رویاهایی بود برای نجات از این «تنهایی و محاصره»؛ کاری که بقیه دیکتاتورها هم در پایان راه شان به زبان می آورند. نهایتا سخنان خامنه ای، اما برای هواداران هم تکراری بود و دل گرمی تازه‌ ای برای آن ها به وجود نیاورد!

در همین حال مراسم تشییع قربانیان این فاجعه دردناک در برخی شهرهای ایران به اعتراضات ضد حکومتی تبدیل شد و مردم خشمگین علیه خامنه ای و حکومتش شعار دادند.

شرکت ‌کنندگان در این مراسم ها از جمله شعارهایی چون «خامنه‌ای قاتله، ولایتش باطله»، «بسیجی سپاهی، داعش ما شمایی»، «دشمن ما همین جاست، دروغ می‌گن آمریکاست»، «نخبه‌ هامون رو کشتن، آخوند به جاش گذاشتن» و «کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر الدنگو ستایش کنیم» و... سر می‌دادند.

هم چنین تصاویر منتشرشده در شبکه ‌های اجتماعی نشان می ‌دهد که مردم عزادار پرچم حکومت اسلامی را از روی پیکر جان ‌باختگان کنار می‌ کشند.

همسر یکی از قربانیان در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «... خدا رو شکر نذاشتیم تو قطعه شهدا دفنت کنند. تو شهیدی اما نه شهیدی که اینا می گن، شهید راهی هستی که کاملا برعکس راه این ظالمین و جاهلین است...»

 

وقتی حکومت با زبان تهدید، زور، چماق، گلوله، شکنجه، اعدام، ترور و دروغ با مردم سخن می گوید، آن هم نه یک روز و یک ماه و یک سال، بلکه ٤١ سال، نتیجه اش همین فضای اعتراضی و خیزش ها مردمی و اعتصاب و اعتراض کارگر، بیکاران، دانشجویان، زنان، جوانان، هنرمندان، نویسندگان و سایر اقشار تحت ستم است که فریاد می زنند: حکومت اسلامی نابود باید گردد! و یا با تمام قدرت فریاد می زنند: «از بغداد تا تهران / شعار ما انقلاب»؛ « نه شاه می‌ خوایم نه پاسدار / مرگ بر این دو کفتار»؛ «سقف و کتاب و گندم / قدرت به دست مردم»؛ مردم چرا نشستید / منجی، خودِ تو هستی و... در واقع این شعارها، جواب همه کسانی را در داخل و خارج از کشور می دهند که بر این عقیده اند این خیزش ها کور است و رهبری ندارد. اما همین شعارهای بالا، آشکارا نشان می دهند که خواست این نیروی انقلابی اداره جامعه به شکل شورایی و خودمدیریتی جمعی و دموکراسی مستقیم است. سخنانی که در سال های اخیر، اسماعیل بخشی این نماینده جوان و جسور کارگران شرکت هفته تپه مطرح کرده است! به نظر من، دختر جوان و عزیز ما «سپیده قلیان» از هر رهبری، رهبرتر و جسورتر است! اکنون در جامعه ما اسماعیل بخشی ها و سپیده قلیان ها ده ها هزار نفری هستند و در این سال ها در مبارزه مستقیم و رویارویی مستقیم با آدم کشان حکومت اسلامی و زندان رفتن ها و بیرون آمدن ها، مانند فولاد، آب دیده شده اند و نیازی به هیچ آقا بالاسری سر ندارند!

 

مطلب را با نقل قولی از آیت الله خمینی، بینان گذار حکومت اسلامی، به پایان می برم.

در کتاب «تحریر الوسیله» نوشته خمینی آمنده است:

کتاب نکاح مسئله ١٢:

«كسی كه زوجه اى كم تر از نه سال دارد وطى او براى وى جايز نيست چه اين كه زوجه دائمى باشد، و چه منقطع، و اما ساير كام گيری ها از قبيل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخيذ اشكال ندارد هر چند شيرخواره باشد؛...

تفخیذ در اصطلاح فقهی، عبارت است از شهوت راندن مرد، ما بين دو ران زن، بدون ايجاد دخول. بنابر فتوای فقهای اسلام و شیعه از جمله خمینی تفخیذ با کودک شیرخواره هم مجاز است.

اگر کودک تا قبل از نه سالگی مورد دخول قرار گیرد و افضاء نشود ، فرد دخول کننده فقط دچار گناه شده و چیزی بر گردن او نیست.

افضاء عبارت است از یکی کردن مجرای حیظ و غائط در اثر دخول.

چنان چه مرد به کودک زیر نه سال ( حتی شیر خواره) طوری دخول کند که دچار افضاء شود باید دیه کامل زن (که نیمی از دیه مرد است ) را بپردازد. چنان چه مرد دختر بالای نه سال را افضاء کند، دیه بر او واجب نیست.

شنبه بیست و هشتم دی ١٣٩٨ – هجدهم ژانویه ٢٠٢٠

 

ضمیمه ١:

بیانیه جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران : ازین‌پس هیچ تعامل سازش‌برانگیزی میان ما و حکومت ممکن نخواهد بود!


مطالبه‌ امروز ما از آزادی و عدالت به حق ابتداییِ زیستن فروکشیده شده‌است. در چهل سال اخیر جنایاتی که به قیمت بقای یک رژیم تمامیت‌خواه بر اقوام و اقشار و اصناف و در یک کلام صاحبان واقعی این مرز و بوم رفته، برای ما هیچ ‌گاه پوشیده نبوده و نمانده ‌است.

پس از کشتار آبان ۹۸ و کشتار بی‌ شرمانه‌ مردمانمان در پی سرنگونی هواپیمای پرواز ۷۵۲، نقطه‌ عطف ماجرا آن بود که این وقایع در ابتدا با دروغ وقیحانه و تهدید کسانی که واقعیت ماجرا را گوشزد می ‌کردند کتمان و سپس با ورود قدرت ‌های خارج از کشور منجر به افشای حقیقت گشت و این افشا در نهایت به صداقتی کاذب از جانب حکومت بدل شد. صداقتی که در دل آن دروغ‌ های بیش تری نهفته است.

در همین بحبوحه، امروز بسیج دانشجویی دانشگاه تهران به نمایندگی از همان نظام بر طبل صداقت دروغین می ‌کوبد و جریان موسوم به نام بی ‌مسمای اصلاحات پس از تجربه‌ شکست ۷۶ در ۷۸ و ۹۶ در ۹۸، هم‌چنان در پی سودجویی از مطالبات ابتدایی مردم و انحراف موج اعتراضات راستین آنان از ساحل نجات شان است.

سیل سیستان و بلوچستان و در پی آن جان‌ باختن هم‌ وطنانی که هیچ ‌چیز جز تبعیض قومی و مذهبی و بومی در این وطن نصیب شان نشده، بر دروغین بودن عذرخواهی حاکمیت بابت کشتار سرنشینان هواپیمای اوکراینی صحه می‌ گذارد.

همه‌ این وقایع در زمانی رخ می ‌دهد که ما همچنان سوگوار سرکوب و کشتار بی‌ سابقه‌ آبان ۹۸ و نگران وضعیت هم ‌کلاسی ‌های در بندمان هستیم.

آن چه تا بدین ‌جا شرح دادیم گواه آن است که حکومت علیه مردم و فرزندان دانشجوی ایشان اعلام جنگ کرده و ازین ‌پس هیچ تعامل سازش ‌برانگیزی میان ما و آنان ممکن نخواهد بود.

امروز ما گرد هم آمده‌ ایم تا ضمن مرزبندی با جریان حاکم و اپوزیسیون ‌نماهای داخل و خارج کشور که همواره در راستای انحراف اعتراضات مردم فعالیت می‌ کنند، برای ایجاد همبستگی واقعی و ایجاد فضای تعامل میان دانشجویان تلاش کنیم. هم ‌سنگران عزیز! سلاح اصلی ما گفتگو برای راه‌ یابی به ‌سوی آینده است. بنابراین از فردا در لابی و حیاط تک تک دانشکده‌ها حلقه ‌های مباحثه تشکیل خواهیم داد.

 

سه ‌شنبه ۲۴ دی ماه ۹۸

جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران

این بیانیه روز سه‌شنبه در تجمع دانشجویان دانشگاه تهران خوانده شد.

 

ضمیمه ٢:

سپیده قلیان: همه اش که نباید ترسید، راه که بیفتیم ترس مان می ریزد!

چهارشنبه ١٥ ژانویه ٢٠٢٠

 

پخش اعترافات اجباری تلویزیونی، به عنوان یک ابزار تهدید، فشار و سرکوب، یک سنت امنیتی چهل ساله در نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی است. همواره و پس از هر اعتراض، تجمع یا رخدادی، تعدادی بازجو - خبرنگار به خط می‌شوند تا نامستندی در توجیه واقعه بسازند. این نامستندها که احتمالا شاخص‌ترین نمونه‌ آن، «مستند هویت» در توجیه قتل‌های زنجیره‌ایِ قبل و بعد از ۱۳۷۵ بوده است، همیشه بخشی از آنتن صدا و سیما را به خود اختصاص داده است.

هر چند ظاهرا، آن چنان که در قضیه دروغ بزرگ سقوط هواپیمای اوکراینی، موکدا ثابت شد، این نه فقط متهمان و محکومان و زندانیان سیاسی، که مسئولین حکومت هم می‌توانند سوژه‌ نامستندها باشند!

بخش عمده‌ ما، شاید تصور کنیم که تمام مردم ایران، این شانتاژهای خبری را نادیده می‌گیرند و از روی آن‌ها عبور می‌کنند. اما متاسفانه چنین نیست. تکرار و تکرار و تکرار، در دروغگویی‌های امنیتی، می‌توانند عوامل پروپاگاندا و جنگ روانی‌ای باشند که در دراز مدت، به شکلی حقیقی، به باورهای بدنه‌ی مردم معترض و جان به لب آمده آسیب بزنند. به ویژه برای کسانی که در شهرهای کوچک‌تر زندگی می‌کنند، این نامستندها می‌توانند زندگی را تلخ و مختل کنند.

اما دیگر دوران برنامه‌ هویت گذشته است. این تنها نهادهای امنیتی نیستند که می‌توانند تریبون داشته باشند و یک‌طرفه حرف بزنند. تمام قربانیان اعترافات اجباری امکان، حق و حتی وظیفه دارند در مورد این نامستندها سکوت نکنند. این ابزار سرکوب و فشار و تهدید، باید ناکارآمد و مختل شود.

من، به سهم خودم، قدم اول را با شکایت از آمنه سادات ذبیح‌پور و صدا و سیما و مدیر بخش خبری بیسا و سی برداشتم. شکایتی نه از سر اعتماد به قوه‌ی قضاییه، یا امید به رسیدگی، بلکه از موضع برداشتن یک قدم رسمی برای اخلال در بازی خطرناک بازجو-خبرنگارها. اما این تنها قدم اول است و آخر کار نیست.

بار دیگر از همه‌ی آنان که به هر نحو از نامستندهای نهادهای امنیتی آسیب دیده‌اند و قربانی این سرکوبِ ظاهرا با کلاس هستند، می‌خواهم حرف بزنند. بگویند که چه شد و چگونه شد. از آنچه که پشت دوربین گذشته است حرف بزنند و دیوار دروغ را فرو بریزند. این سد را باید شکست. «همه‌اش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ترسمان می‌ریزد.»

خامنه ای و هواپیمای میراژ

خامنه ای و هواپیمای میراژ !‎

حضرت آفت الله خامنه ای دامت نجاساتو، در خطبه های دیروز نماز جمعهٔ تهران، عرعرهایی سردادند تا به همگان، میزان خریت و احمق بودن خویش را ثابت کند!

آقا! در جمع ازذال و اوباش سپاه و بسیج و سربازان بدنام امام زمان و مشتی انگل خمینی صفت،بعد از مقداری جفتک و لگد زدن به مردم ستمدیدهٔ ایران و عر و تیز کردنهای لفظی برای “دول غربی” و “ اشتکبار ژهانی” (به تعبیر آقا) سری هم به جنگ ارتجاعی ۸ ساله خمینی با عراق زد که که طی آن هزاران پاسدار -بسیجی درنده خو و جنایتکار ، در راستای سیاست جنگ جنگ تا پیروزی و فتح قدس و کربلای رژیم اسلامی، بمانند گله های خوک قربانی حفظ تمامیت ارضی مملکت مشتی آدمکش حرفه ای و بی شرف شدند!

خامنه ای بعنوان مولا و پیشوا و فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی ، بعد از رجعت به دوران سیاه جنگ ۸ با عراق، به کمکهای تسلیحاتی سه کشور اروپایی(آلمان، انگلیس و فرانسه) به صدام حسین اشاره کرد و از آنان گلایه نمود که گویا مثل گذشته هوای رژیم را در مقابل آمریکا ندارند!!!

منتها این موضوع چندان مهم نبوده و نیست!

در اصل، چیزی که در زوزه‌ های خامنه ای، میزان گیجی و روانی بودن او‌ را نشان می داد، این بود که رهبر متجاوزان و اشغالگران ایران، از واژهٔ “بالگرد”(هلیکوپتر) برای هواپیمای جنگی میزاژ‌ فرانسوی استفاده کرد و عملا نشان داد که وضع و حال روحی نمایندهٔ امام زمان موهوم و من درآوردی چندان خوب و خوش نیست!

چراکه همه می دانند، ما چیزی به اسم‌ “بالگرد میراژ” در دنیای واقعی نداریم!

حالا، فکرش بکنید که یک چنین الاغ بی شعور و احمقی که حتی نمی داند میراژ هواپیماست و نه “بالگرد”، بعنوان «کوروش کبیر” و “داریوش صغیر” و... از بعضی سایت های اینترنتی طرفداران نظام شاهنشاهی سر برآورده است! واقعا! اینان دیگر‌ کی‌اند که رهبرشان این آخوند توهمی و هرجایی و شاهزادهٔ ‌پاسداردوست رضا پهلوی است!

در ضمن، خامنه ای در مصلای خمینی ملعون و نفرین شده، هرچه کرد تا عبارت «دست جدنی در پوشش دستکش مخملی» را درست بیان کند، نتوانست که نتوانست، و از زور “استرس” و اضطراب اعتراضات و قیامهای رژیم سوز آینده ، با لکنت زبان و من و من کردن و جابجا کردن چدن و دستکش و مخمل، درنهایت چیزی از دهان گندآلودش صادر شد که خودش هم نفهمید چه بود! (لازم به یادآوریست که عبارت «دست چدنی در پوشش دستکش مخملین » از ساخته های فردریش انگلس آلمانی در کتاب نقش قهر در تاریخ است که بزیان فارسی نیز ترجمه شده است). خب،حالا شاید کسانی که خیلی به طبقهٔ کارگر و مبارزات صنفی و شکلهای گوناگون اعتصاب علاقه دارند و فقط به نقد مناسبات سرمایه داری کار دارند و کاری به کار خامنه ای ندارند! با خواندن این مطلب بگویند، اصلا این حرف‌ ها چه ربطی به طبقه کارگر دارد؟!!!

حرفهای خامنه ای از این نطر به منافع کارگران و دیگر ستمدیدگان ربط دارد مه نشاندهندهٔ عمق بحران نظام‌ سرمایه داری وابسته به امپریالیسم و انعکاس و بازتاب دردهای لاعلاج این بحران در ذهن و مغز‌ این موجود بی رحم و کثیف است که تمامی هست و نیستش با دروغ و دغل گره خورده است و با کمک و حمایت دولتهای غربی، خاورمیانه را به جهنمی سوزان برای میلیونها انسان ستمدیدهٔ و بی پناه تبدیل کرده است! باری،

یک چیز دیگر نیز در سخنان خامنه ای برجسته بود، و آن این بود که مدت زبادی از عمر نکبت بار و متعفن او‌ باقی نمانده است و بزودی باید ریق رحمت را سربکشد و به قاسم سلیمانی لعنتی ‌و خمینی مدفوع بپیوندد!

سیامک دهقانی

January 17, 2020

جنبش سرنگونی گسترش می یابد! استیصال خامنه ای در نماز جمعه

جنبش سرنگونی گسترش می یابد!

*استیصال خامنه ای در نماز جمعه

دور جدید جنبش انقلابی و اعتراضی، قاطعتر و رادیکالتر برای سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان آمده است. دانشجویان، نسل جوان پرشور و جسور و خودآگاه پیشقدم اعتراضات کوبنده این دوره بودند. این اعتراضات بسرعت به خیابانها و میادین شهرها گسترش پیدا کرد و مردم معترض و متنفر از جمهوری اسلامی به آن پیوستند. مناسبت شروع اعتراضات این بار انزجار از رژیمی است، که روز روشن ۱۷۶ انسان امیدوار به آینده و زندگی را در اقدام جنایتکارانه موشک زنی هواپیمای اکراینی به قتل رساند. سه روز پنهانکاری و دروغ و پرده پوشی بر نفرت عمیق مردم افزود. اعتراضات سریع و کوبنده این بار انعکاس خشم عمیق و برحق نسل جوان و مردم جان به لب رسیده علیه این نظام سراپا جنایت و دروغ و سرکوب است. یک علت مهم دیگر این واقعیت بود که جوانان آگاه و پرشور و مردم رزمنده نشان دادند جنایتهای سبعانه آبانماه، قتل ۱۵۰۰ نفر و دستگیر و زخمی کردن بالاتر از ده هزار نفر بی جواب نمی ماند، و آن جنایات تکان دهنده  را پاسخ گفتند و به جمهوری اسلامی نشان دادند، آبانماه ادامه دارد. به علاوه اعتراضات میلیتانت این بار پاسخ آگاهانه صف آزادیخواهانه و جنبش سرنگونی به عاشورا سازی چند روزه برای یکی از سرکردگان جنایت و ترورشان قاسم سلیمانی هم بود. با همه امکانات پول  و زور و تطمیع و تهدید و اجبار و افکار سازی مناسک تعزیه گردانی قاتل شناخته شده را بر جامعه تحمیل کردند و این بار با شعار "سلیمانی قاتله، رهبرش هم قاتله" پاسخ گرفتند. برخلاف پانیک کردن عده ای در اوج این بساط شنیع اسلامی ما اعلام کردیم، این بساط گذرا و موقتی است و امروز با خشنودی باید گفت حتی گذراتر از آن چیزی بود، که ما هم پیش بینی کردیم.

 

در تصویر وسیعتر اما نباید از نظر دور داشت، جنبش اعتراضی این بار گام جدید و بلندتر جنبش سرنگونی ریشه دار دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ است. مبارزه علیه فقر و تبعیض و گرانی و بیکاری، علیه استثمار و بی تامینی زندگی و بی آیندگی و سرکوب تحت حاکمیت یک رژیم سفاک مردم مبارز را به این نتیجه گیری درست رسانده، هر چه زودتر و هر بار با توان بیشتر و با افق و تصویر و شعارهای رایکالتر جمهوری اسلامی را جارو کنند.

 

اکنون به وضوح می بینیم، جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی گسترش پیدا کرده است. توده هرچه وسیعتری از کارگران، جوانان، زنان و مردم محروم و جان به لب رسیده بیش از پیش نیروی محرکه و چپ گرای تحولات انقلابی این دوره اند. پتانسیل این تحرک انقلابی چنان بالا است، اقشار بینابینی و نیروها و جریانات و "سلبریتی های" نان به نرخ روز خور و تاکنون امید بسته به "اصلاح و استحاله" نظام را تحت تاثیر قرار داده و بعضا به طرف خود کشانده است. پیوستن بخشهایی از خرده بورژوازی مذبذب (که بعضی ها عنوان گمراه کننده طبقه متوسط را برآن نهاده اند) به جنبش و تحول انقلابی، و فراتر از آن مشاهده ریزش نیرو از درون نظام مخوف استبدادی و اسلامی در این دوره پر تلاطم انقلابی و در شرایط شکسته شدن اقتدار نظام حاکم، روندی طبیعی و تجربه شده و مثبت در تحولات انقلابی بزرگ است. خود این روند محصول دو مولفه، اولا قدرتمند شدن جنبش رادیکال سرنگونی طلبی و ثانیا تضعیف هرچه بیشتر جمهوری اسلامی است. بیش از پیش و هدفمند باید به استقبال شرایط انقلابی جدید رفت. با خرسندی باید تاکید کرد، چپ گرایی و رادیکالیسم سوسیالیستی موقعیت اجتماعی و سیاسی قوی در جنبش سرنگونی دارد. شعارهای رادیکال و شفاف متکی به نبردهای قهرمانانه آبانماه و سپس ۱۶ آذر سرخ و تظاهراتهای میلیتانت روزهای اخیر ابهامی باقی نگذاشته است. این پدیده شورانگیز مبنای مادی دست بالا پیدا کردن رهبری و آلترناتیو چپ و سوسیالیستی در جنبش سرنگونی و در تحولات سرنوشت ساز جامعه ایران است. در این راستا دوره برداشتن گامهای مهم دیگری است. از جمله الف: گسترش و تحکیم سازمان و سازمانگری در ابعاد متنوع و به ویژه سازمانگری توده ای و حزبی، ب- فراتر رفتن از رهبری محلی و تامین رهبری رادیکال سراسری، ج- مهیا کردن اهرمها و امکانات تدارک قیام و نبرد نهایی برای برچیدن کامل جمهوری اسلامی. اینها مسائل محوری پیش روی جنبش و حزب ما و هر رهبر و فعال کارگری و سوسیالیست و هر نیروی چپ و کمونیست دخیل در جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه جاری است. در مطلب دیگری به این موضوعات مهم میپردازیم.

 

***

استیصال‌‌ خامنه ای :

استیصال، تنها کلمه بیان کننده سخنرانی خامنه ای در نماز جمعه است.آمده بود به صف در هم شکسته و به هم ریخته حزب الله و سپاه پاسداران و نیروهای سرکوبگر روحیه دهد؛ اما خود چنان بی روحیه و بی اعتماد بنفس و در هم شکسته بود که بر بی روحیگی گله حزب الله افزود. اما خامنه ای باز هم پافشاری کرد که خود و نظامش راه پس و پیش ندارد. او در بن بست است. اما جامعه و جنبش آزادیخواهانه و انقلابی راه خود را پیدا کرده است. به قول دانشجویان و مردم رزمنده اعتصاب و انقلاب و نابودی کلیت جمهوری اسلامی در چشم انداز نزدیک و این تنها راه رهایی جامعه ایران از رنج و محنت و مصیبت‌های تحمیل شده است.

 

ورق برگشت: تنها یک هفته طول کشید!

 

بساط معماری شده تحجر عاشورایی و تعزیه گردانی و سینه زنی اسلامی حول جسد "سردار رشید اسلام" مورد علاقه "رهبر" و ملی اسلامیهای درون و بیرون قدرت و عینا "سرباز و قهرمان ملی" مورد تقدیر بخش زیادی از جریانات و شخصیتهای مختلف سیاسی و ادبی و هنری ناسیونالیسم ایرانی اعم از سلطنت طلبان و جبهه ملی و بخشهایی از شعبه های جمهوریخواهی و البته با حضور پیگیر "چپ ضد امپریالیست" یک هفته طول کشید. صدای لرزان و اشکهای رهبر، نعره های مداحان و گسیل سینه زنان حزب الله و به کار گرفتن همه زور و فشار و امکانات و مهندسی افکار و مرثیه خوانی دولت آبادی ها و خوش رقصی سلبریتی ها و البته سکوت "شاهزاده" و تعریف و تمجید آخرین وزیر خارجه و داماد شاه از جنایتکار "سلیمانی" همه در خدمت این هدف شوم بود که نبردهای قهرمانانه بالاتر از صدها شهر در دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ و ۱۶ آذر سرخ امسال و اثرات مبارزات گسترده کارگر و مردم در چند سال اخیر به حاشیه رانده شود. گفتند و چه گستاخانه گفتند "امت و ملت" قدردان "سرباز جانباز وطن" هستند. این واقعه بار دیگر بر صف متقابل دوستان و دشمنان مردم نورافکن انداخت. در این صف آرایی ضد مردمی بار دیگر پیوند اسلام و ناسیونالیسم، همدستی دو ستون اصلی ارتجاع بورژوایی را در مقابل جنبش اعتراضی آزادیخواهانه و مردم دیدیم.

 

اما بعد از یک هفته تا همین جا با به میدان آمدن دوباره دانشجویان و نسل جوان و مردم رزمنده در تهران و دیگر شهرهای بزرگ با عزم و اراده ای مصمم تر، کوبنده تر و با شعارهای آزادیخواهانه و رادیکال ورق برگشته است. اعلام همدردی و همبستگی انسانی با بستگان و مردم داغدیده فاجعه ١٧٦ نفر سرنشینان هواپیمای اوکراینی مناسبتی شد، تا به بساط اسلامی و مهندسی شده حول کشته شدن جنایتکار سلیمانی پایان داده شود. رهبر و دیگر سران جانی مسبب این تراژدی بزرگ بر صندلی محاکمه نشانده شوند. عزم و اراده جارو کردن حاکمیت و بساط سراپا جنایتشان متهورانه تر سرداده شود. قدراین مناسبترین گرامیداشت قربانیان فاجعه سقوط هواپیمایی اخیر را میدانیم، در آن شریکیم و  این روند مبارزاتی را تقویت  میکنیم.

 

باردیگر این واقعیت مسلم به جهانیان و به همه شهروندان جامعه یادآوری شد، تحرک تغییر بخش جامعه کجا میطپد! بگذار جهانیان ببینند پتانسیل مبارزاتی جامعه ایران از اعماق جامعه برخاسته و هیچ نیرویی نمیتواند حرکت آزادیخواهانه و تاریخی مردم ایران را برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و برچیدن بساط دروغ و فساد و تغییر وضع موجود سد کند. ورق برگشته است. درود بر نیروی محرکه تحول انقلابی. درود بر کارگران، زنان، دانشجویان  و مردم عزم  کرده برای جارو کردن نظام فساد و تباه و دروغ و استثمار و سرکوب جمهوری اسلامی!

 

***

بحران کودتا درایران و حکومت رنگین کمانی عراق

بحران کودتا درایران و حکومت رنگین کمانی عراق

http://www.azadi-b.com/G/file/bonbast_iraq_B.D.pdf

گاهی تئوریک و پراکسیس سیاسی ـ "بحران مارکسیسم" و تجربیات "مارکسیست­ های ایرانی

گاهی تئوریک و پراکسیس سیاسی ـ "بحران مارکسیسم" و تجربیات "مارکسیست­ های ایرانی

http://www.azadi-b.com/G/file/Gahi_teorik_F.F.pdf

دولت ازکجا آمده است؟

دولت ازکجا آمده است؟ چرا، سرکوب گراست؟ دیکتاتوری دولت اتفاقی نیست؟ چرا، کمونیستها از دیکتاتوری پرولتاریا و نه دموکراسی پرولتاریا حرف می زنند؟

 

آری، دولت چیست؟ آیا ایده نابِ، فضل خدا؟ روی زمین و  محبت پروردگار به بشر نیست؟ آیا همیشه بوده است، آیا بقولی ابدی و ازلی است؟ دیکتاتوری و سرکوب گری ها دولتها از کجا میآید؟ آیا  جزء ‌ذاتی و خصلت جوهری دولت هاست و یا بحاکمان مثلا بد و خوب بستگی دارد؟برای نابودی دولت بطور کلی پرولتارها باید چکار نمایند؟ چه مسیری را بپیماید؟ به چه نیازمند است؟

 

دولت که ار درون جامعه و در مرحله ی معین از تکامل جامعه بشری موجودیت یافته است که به آن جامعه طبقاتی میگویند، هر چند در طول تاریخ و تبدیل و تحول جامعه طبقاتی دارای اشکال مختلف بوده است و به نام های گوناگون مانند دولت برده داران، فئودالان و زمین داران، دولت های آسیائی و بویژه در دوران معاصر یعنی سرمایه داری مانند دولت سلطنتی، سلطنتی مشروطه، پارلمانی، جمهوری، جمهوری دموکراتیک، جمهوری اسلامی با ولی فقیه بر تارک آن، اما در همه حال و در همه دوران ها، دستگاه تحمیل اراده طبقات حاکمه به طبقات فرو دست جامعه و مخصوصا طبقه ای که  نیروی اصلی تولید کننده جامعه مفروض بوده است که در جامعه سرمایه داری، طبقه کارگر مهمترین و اساسی ترین طبقه محکوم و تولید کننده جامعه است. بدین جهت بیشترین و بدترین و ظالمانه ترین رفتار را دولت با آن دارد!

بنا براین، دولت سرمایه داری یعنی تحمیل کننده اراده طبقه سرمایه دار بر طبقه کارگر است. منتها با توجه بدرجه سازمان یافتگی ومتشکل بودن طبقه کارگر اساسا، این تحمیل اراده با اشکال مختلف مثل سرکوب خشن و سرکوب آرام، با قدرت نطامی و غیر نظامی و با قوانین مختلف، بوسیله دستگاه های ایدئولوژیک مانند مذهب، فلاسفه، پالمانتاریستی، فریب و حیله گری به قول اسلامی ها بکار بردن خدعه و غیره، در شرایط عادی پیش برده شده و پیش می رود. اما در موقعیت هایی که دولت درک کند که نظام طبقاتی استثمارگر سرمایه داری  در خطر است، فورا و ساده تر از اینکه یک عابر  پیاده از این طرف چار راه خیابانی رد شده و به آنطرف خیابان برود، دولت از دموکراسی به دیکتاتوری خشن و نظامی و پلیسی تغییر حهت  و مسیر می دهدُ جست های دموکراتیک بکاری نهاده  و فورا نیروهای نظامی - پلیسی را گسیل می دارد. این را  امروزه بطور روشن در جوامع اروپائی و بویژه در هند، آفریقای جنوبی، ایالات متحده آمریکا و بویژه و بویژه  فرانسه مادر دموکراسی بورژوائی، سکولار، مدافع و دارای منشور حقوق بشر  و در خیابانهای گل و بلبل پاریس شاهد هستیم.

تا زمانی که جامعه انسانی طبقاتی با مالکیت خصوصی، خانواده، نظم و آرامش و مذهب هست، دولت هست تا زمانی که دولت هست یعنی نیروی مخالف هست، سرکوب است، دموکراسی برای همه ادعائی پوچ  و بیمعنی است، زیرا که  دولت دیکتاتوری طبقه و طبقات حاکمه هست و سرکوب گر است و بنا براین از آزادی برای همه – طبقات و اقشار خبری نیست.

این در مورد دولت طبقه کارگر نیز، چنین هست و اتفاقا فقط ایدئولوگان و تئوریسین ها و مدافعان و اعضای آگاه این طبقه کارگر بوده و هستند، دیکتاتور بودن دولت طبقه کارگر، اما بر علیه اقلیت همواره  استثمارگر وحاکم و ماهیت طبقاتی بودن دولت  و سرکوب گری ذاتی دولت،  هر نوع دولتی را و حتی دولت طبقاتی کارگران را افشاء کرده و تئوریزه نموده اند و دیکتاتوری پرولتاریا  را اعلام نموده و مینمایند.

کسان و جریاناتی  که چیز دیگری میگویند، مثلا از دموکراسی برای همه، آزادی برابر حکومت کارگری ، دموکراسی شورائی و... دم می زنند و خود را نماایندگان طبقه کارگر معرفی میکنند، دروغگویان و انگل های طبقه کارگر و خادمان با جیره و بی جیره طبقه سرمایه دار می باشند که میخواهند و مایلند، شرایط طبقاتی بودن جامعه را حفظ نمایند.

شما را به خواندن و اندیشیدن در مورد این فاکتها از آثار مارکس و انگس و لنین فرا می خوانم:

کارل مارکس  در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است. 

ﻓﺼﻞ ۱-  ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ "دولت"، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است. اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺲ همان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ  ﺑﺎرها در ﭘﻮیۀ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش هاﯼ ﻣﺘﻔﮑﺮان اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﻴﺸﻮاﯾﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ در ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺒﺎرزۀ ﺁزادﯾﺨﻮاهاﻧۀ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮕﺮ اﻧﻘﻼبی های ﺑﺰرگ را در زﻣﺎن ﺣﻴﺎﺗﺸﺎن ﻣﻮرد ﭘﻴﮕﺮدهاﯼ داﺋﻤﯽ ﻗﺮار دادﻩ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻣﻮزش ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺸﻤﯽ ﺑﺲ وﺣﺸﻴﺎﻧﻪ و ﻧﻔﺮﺗﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﻮن ﺁﻣﻴﺰ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادﻩ اﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﻴﻠﯽ از دروغ و ﺗﻬﻤﺖ های ﺑﺴﻴﺎر رذﯾﻼﻧﻪ ﺑﺎ ﺁن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ﭘﺲ از ﻣﺮﮔﺸﺎن ﺗﻼش هایی به کار ﺑﺮدﻩ اﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﯾﻞ هاﯼ ﺑﯽ زﺑﺎﻧﯽ از ﺁﻧﺎن ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺷﺎن ﮐﻨﻨﺪ، ( تقدیس شان کنند- حمید قربانی)، ﺑﺮاﯼ ﻧﺎم ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر "ﺗﺴﻠﯽ "ﻗلب ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ و ﻓﺮﯾﺐ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﻓﺘﺨﺎر ﻣﻌﻴﻦ قایل ﺷﻮﻧﺪ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﺁﻣﻮزش اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺎن را از ﻣﺤﺘﻮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻧﺪ و ﺑﺮﻧﺪﮔﯽ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁﻧﺮا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻣﺒﺘﺬﻟﺶ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮرژوازﯼ و اﭘﻮرﺗﻮنیست هاﯼ درون ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮﯼ ﺑﺮاﯼ "ﻣﺴﺦ ﮐﺮدن" ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ همداﺳﺘﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﯼ جنبۀ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﻦ ﺁﻣﻮزش و روح اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﯽ زداﯾﻨﺪ و ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و هرﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻮرژوازﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، در درﺟۀ اول اهمیت ﻗﺮار ﻣﯽ دهند و ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ. ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن همۀ ﺳﻮﺳﻴﺎل ﺷﻮﯾﻨﻴﺴﺖ ها "ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ"ﺷﺪﻩ اند! ﻣﺘﺨﺼﺼان، داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮرژواﻣﺸﺮب ﺁﻟﻤﺎنی، ﯾﻌﻨﯽ  اﻴﻦ دﯾﺮوز اﻣﺤﺎء کنندگان ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ از ﯾﮏ ﻣﺎرﮐﺲ "ﻣﻠﯽ ـ آﻟﻤﺎﻧﯽ"، ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﺗﺤﺎدﯾﻪ هاﯼ ﮐﺎرﮔﺮﯼ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺟﻨﮓ ﻏﺎرﺗﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﻋﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﭘﺮوردﻩ اﺳﺖ!

 

تعریف لنین  از دیکتاتوری بطور کلی و دیکتاتوری پرولتاریا بطور اخص : « دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و بهیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می گردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست.»

 و یا باز هم، لنین  از زبان مارکس و انگلس :

[ مارکس... «اگر کارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند... تا مقاومت بورژوازی را درهم شکنند... بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.»...

انگلس...« حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم»...

هم او میگوید: « از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظور سرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»...] ، لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

دیکتاتوری بودن، سرکوب گری دولت، کشت و کشتارهایی که دولت ها انجام داده و می هند یا دولت بطور کلی انجام می دهد، به هیچ وجهی،  مربوط  به شکل دولت و حتی طبقات حاکم  چه رسد به شخص حاکم جبار نبوده ونیست؛ بلکه خصلت ذاتی دولت است. مربوط به طبقاتی بودن جوامع بشری تا کنونی بوده  و هست!  که با مالکیت خصوصی بر ابزار تولید شروع شده و تا لغو آن ادامه دارد! هر چند گفتن این حقیقت  برای روشنفکران طبقات دارا و خرده بورژواهای منور الفکر و دل رحم!!  که در رهبری احزاب باصطلاع طبقه کارگر و کمونیستی و دهان پرکن نباشد و نیست، اما باید گفت و نوشت، تا طبقه کارگر بداند که چه به نفع او و چه به ضرر اوست و ضرورت چیست؟ تن به واقعیت باید داد تا توان تغییر واقعیت – جهان طبقاتی - را یافت! و گرنه نابودی امری اجتناب ناپذیر است!

گذار از جامعه طبقاتی از جامعه با دولت ستمگر و قاتل  به جامعه بدون طبقات، بدون دولت، از مسیر خونینی میگذرد و بدان جنگ طبقات - انقلاب قهری کمونیستی - انقلاب مسلحانه پرولتاریا - طبقه کارگر می گویند. این جنگ جنگی گریز ناپذیر است. کسانی که تلاش میکنند که آنرا گریز پذیر جلوه دهند، از جنایت کار ترین افراد مانند خود سران دولت های خونریز حاکم هستند! طبقه کارگر برای پیروزی در این جنگ نیازمند حزب سیاسی – حزب مخفی و یا نیمه مخفی – حزب کارگران آگاه و تسلیح طبقاتی بیش از هر چیز دیگری است!

کارگران و زحمتکشان اتحاد طبقاتی، انقلاب انقلاب، انقلاب قهری کمونیستی، مرگ سرمایه، مرگ دولت، زنده باد کمونیسم!

 

حمید قربانی – ۱۷ ژانویه ۲۰۹۳ اسپارتاکوسی.

 

آنها که رفتند ،اراذلی که حاکم ماندند

آنها که رفتند ،اراذلی که حاکم ماندند !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


 خانم زینب ابوطالب در برنامه تلویزیونی حکومتی اعلام میکنند، کسانی که مخالف این حکومت اسلامی هستند، کشور را ترک کنند!


شاه سابق ایران هم زمانی حزب رستاخیز را تاسیس کرد و گفت این پادشاهی تک حزبی را هر کس قبول ندارد برود ...

 

خانم ظاهرا جوان هستند و چیزی از روزهایی که ما رفتیم نمی داند .آن روزها که شما کودکی بودی ما رفتیم برای ساختن دنیایی بهتر ...


 شخصا از رفتنم ناراضی نیستم حداقل به خودم میتوانم دلداری بدهم که تلاش خودم را کردم ، ولی نشد ...

تمام کسانی که در سکوت نظاره گر رفتن یا دفن ما بودند ، رسیدند به روزهایی که حالا فرزندان همانها مشغول رفتن هستند ولی جایی امنی برای رفتن نیست . در هواپیما هم امنییت ندارند در زمین که جای خود دارد .

خانم زینب طالبی مشکل جمعی ما ایرانیان با هر شکلی از رفتن انفرادی حل نمیشود . رفتن ما فقط قشر حاکم را کمی راحتر کرد . مسافران ایرانی هواپیمای اوکراینی هم رفته بودند ...

آنها که از ماندشان هنوز شادند 1000 سال دیگر هم بگذرد ، سرخوش میمانند با لایه های خاکستری دست نخورده و آکبند . شما همانجا بمان در بی شعوری لذتی هست که در شعور و فهمیدن نیست .

خلاصه : الان چهل سال است غیر خودی ها رفته اند و خودی ها مسلمان محمدی ماندند آنها وضع را بهتر نکردند وقتی عقل ناقص دینی حاکم باشد همیشه منتظر روزهای بدتر باشید ،حتی شما ...

 

هنوز هواپیمای اوکراینی در حال سقوط بود ... که نخست وزیر روسیه استعفاء داد ، سناتورهای آمریکایی در آغاز روند استیضاح ترامپ در سنا سوگند یاد کردند...ناو هواپیمابر فرانسه به خاورمیانه اعزام شد ...ارتش آمریکا اعلام کرد ۱۱ سرباز در پی حمله موشکی اخیر سپاه اوف شدند و تحت مداوا قرار گرفتند...خلاصه مستر شمر مستر حسین رو کشته ، جدا جنایت کرده ...

برایان هوک از کاخ سفید در هرگونه توافق احتمالی جدید با سپاه پاسداران همه ابعاد اقدامات خصمانه تهران لحاظ خواهد شد کون لق مردم ایران...

و رضا پهلوی روزه سکوت را شکست و گفت خامنه ای باید برود ، قایقی بسازد و یک شبی برود ... پرسیدم کجا ایشاالله ؟ هنوز منتظر جوابم ... نمیدانم چه رازی هست که این ولیعهد شیر برنج در مورد سپاه پاسداران همیشه سکوت میکند ؟



و بالاخره امام جمعه امروز تهران شخص خامنه ای است ، چه میخواهد بگوید مهم نیست ... ولی معمولا در نقاط عطف سیاسی حضرتش مینالد ، یعنی هر وقت ولی فقیه امام جمعه شد ، چرخشی سیاسی ( مثبت یا منفی ) درچشم انداز است . درسرکوب جنبش خرداد 1388 آمد و امام جمعه شد و گفت به هر قیمت باید بمانیم و سرکوب و جفتک اسلامی بیشتر شد... حالا هم بعد از رفتن قاسم سلیمانی به بهشت ...

به نظر من این یک نقطه عطف سیاسی است که یا باید سیستم مافیایی اسلامی ایران ، کمی رام شود و با هارتر؟ این را خامنه ای امروز جمعه درنماز جمعه تهران احتمالا خواهد گفت . در خرداد 1388 آنجا هم مشتی هنربند جاکش رفتند به ملاقات رهبر...و کشتار و سرکوب جنبش خرداد 1388 را تائید کردند .

حالا هم کسانی که درنمایش اسلامی جنایت پرور جشنواره موسوم به فجر ، شرکت میکنند در سقوط هواپیمای اوکراینی و تمامی فجایع ساخت حکومت اسلامی مستقیما شریک هستند ! از مامور شلیک به هواپیما سهمشان بیشتر نباشد ، سهمشان در جنایت کمتر هم نیست ! فقط بخش سیاسی جنایتهای نظامی پلیسی را پوشش میدهند .

 

 

اسماعیل هوشیار

16.01.2020

  

 

کشتار عامدانه، دروغ عامدانه

کشتار عامدانه، دروغ عامدانه

در راستای نزول قدرت رژیم اسلامی در داخل و خارج، ظرف یک هفته (13 دی تا 20 دی) سپاه پاسداران که مهمترین نیروی حافظ رژیم اسلامی است بزرگترین ضربه تاریخ خود را متحمل شد. سپاه، جمعه 13 دی، قاسم سلیمانی، یکی از رهبران مهم خود را از دست داد و روز جمعه 20 دی پس از سه روز تلاش نا موفق برای پنهان کردن علل سقوط هواپیما، به ناچار مسئولیت کشتار 176 نفر را بعهده گرفت و حیثیت خود و فرمانده خود خامنه ای را  بشکل غیر قابل جبرانی از دست داد.

بدلیل ادامه پنهان کاری رژیم اسلامی هنوز تناقضات و سئوالات بدون پاسخ بسیاری در مورد توضیحات سپاه در چگونگی سقوط هواپیمای مسافربری وجود دارد. اما با فرض اینکه رژیم اسلامی در "تله ای" افتاد که خودش برای آمریکا گذاشته بود، بسیاری از سئوالات پاسخ میگیرد. 

رژیم اسلامی در نوع انتقام گیری از کشته شدن قاسم سلیمانی محدودیتهای بسیاری داشت. نباید چنان بزرگ می بود که به وجهه ترامپ و آمریکا ضربه بزند و آنها را ناگزیر از تلافی کند. خط قرمز ترامپ که کشته شدن نظامیان آمریکایی بود باید رعایت میشد. در عین حال باید انتظاراتی که خود رژیم برای انتقام گیری خلق کرده بود را برآورده می ساخت تا نشانی از قدرت باشد نه ضعف. منتها معضل اصلی این بود که آمریکا، رژیم اسلامی، مردم ایران و منطقه معیار واحدی برای ارزیابی از "انتقام گیری مناسب" نداشتند. آنچه از نظر رژیم "انتقام گیری مناسب" بود می توانست از نظر آمریکا بسیار بزرگتر از آن باشد که از اقدام تلفی جویانه صرف نظر کند. لذا سپاه و خامنه ای نیاز به سپر دفاعی بازدارنده در مقابل حمله موشکی و یا بمباران تلافی جویانه احتمالی آمریکا داشت. به همین دلیل خامنه ای که شخصا بر عملیات حمله موشکی به پایگاههای آمریکا نظارت داشت به همراه سپاه حریم هوایی ایران را جنگی اعلام نکردند تا تردد هواپیماهای مسافربری سپر دفاعی بازدارنده در مقابل اقدام احتمالی تلافی جویانه آمریکا باشد. بعلاوه و مهمتر اینکه یک "تله جنایتکارانه" هم برای حمله احتمالی آمریکا طرح کردند تا چنانچه ترامپ با موشک کروز به ایران حمله کرد، سپاه یک هواپیمای مسافربری را ساقط کند و آنرا به گردن آمریکا بیاندازد. اما رژیم اسلامی در "تله ای" افتاد که خود برای آمریکا گذاشته بود.  

ترامپ که با پیغام رژیم اسلامی توسط عراق از قبل از حمله مطلع بود،  همراه با شورای امنیت ملی که رهبران کنگره و سنا هم در جریان بودند، برخورد موشکها به پایگاههای آمریکا و خسارات را همان شب بررسی کردند و نیازی به تلافی نیافتند. ترامپ مصاحبه مطبوعاتی پیش بینی شده اش را هم لغو و توئیت کرد که همه چیز خوب است و وعده داد که فردای آنروز بیانیه بدهد.

برای اجرای "تله" و سادگی در پاک کردن هر نوع ردی، سپاه یک واحد ویژه پدافند بطور جداگانه و مستقل از شبکه دایمی پدافند ضد هوایی تهران در محل مستقر می کند. این واحد پدافند ضدهوایی با کسب خبر حمله موشک کروز، ماموریت خود که شلیک به هواپیمای مسافربری بود را انجام میدهد. بنابراین سوال این نیست که چرا این واحد پدافند ویژه و بدون ارتباط با شبکه پدافند ضد هوایی نتوانسته هواپیمای مسافربری را از موشک کروز تشخیص دهد. ماموریت وی شلیک به هواپیمای مسافربری و کشتن مسافران بوده تا رژیم اسلامی این آدمکشی را به گردن موشک کروز آمریکا بیاندازد. با "شایعه" حمله آمریکا با موشک کروز، پدافند ضدهوایی هواپیمای مسافربری را منفجر می کند.

با اینکه آمریکا از اقدام تلافی جویانه امتناع میکند اما با "شایعه" حمله آمریکا با موشک کروز، سپاه و خامنه ای در "تله" ای افتادند که برای آمریکا گذاشته بود. تمام تناقضاتی که رژیم اسلامی در پنهان کردن اقدام عامدانه خود در کشتار 176 نفر روبروست، از همین جاست: کشتار عامدانه و دروغ عامدانه.

 

اعتراضات جاری، اوضاع منطقه و وظائف جنبشهای اجتماعی!

اعتراضات جاری، اوضاع منطقه و وظائف جنبشهای اجتماعی!

روز چهارشنبه ۱۸ دیماه خبر سقوط هواپیمای اوکرائینی با ۱۷۶ سرنشین همه جا درج شد، متاسفانه در این سانحه دلخراش تمام سرنشینان جان باختند. خبر پس از منعکس شدن در سطح داخلی و جهانی توجه جوامع بین المللی را بخود جلب کرد. با توجه به اینکه، در همان روز قبل از سقوط هواپیما، جمهوری اسلامی در انتقام به قتل رساندن قاسم سلیمانی پایگاهای نیروی های آمریکایی را در یک زد و بند سیاسی با آمریکا بدون اینکه مردم خبر داشته باشند با موشک زده بود، بهمین دلیل شرایط نسبتا جنگی بود. در همین فاصله دو موشک از طرف سپاه پاسداران و با طرح و نقشه سران جمهوری اسلامی به هواپیمای اوکرائینی اصابت کرد و هواپیما در آتش سوخت. در هواپیما غیر از مسافران ایرانی تعدادی مسافر خارجی و تعدادی هم ایرانی شهروند کانادا بودند. مسئله با پیگیری تعدادی از کشورها در سطح بین المللی افشاء شد و مسبب فاجعه جمهوری اسلامی معرفی شد، علیرغم اینکه جمهوری اسلامی نمی خواست زیر بار برود، اما با اثبات مدارک و شواهد بلاخره مجبور شد به این جنایت اعتراف کند. اثبات این موضوع گذشته از اینکه خوراک تبلیغاتی رسانه های بین اللملی، بویژه دولت کانادا شده، تا جائیکه تا کنون توانسته از این موضوع به نفع خود بهره برداری سیاسی و دیپلماسی نماید. البته دولت کانادا در همدردی با خانواده هایی که عزیزانشان را از دست داده اند، یا ملت ایران سعی نموده، پیشتاز باشد، و طوری وانمود کند، که در مابین دو گزینه جمهوری اسلامی و مردم ایران، در کنار مردم ایستاده است، اما  تا جائیکه به منافع طبقاتی سرمایه داری بر میگردد و دولت کانادا ناگریز از حفظ آن است، صدها نفر از اراذل و اوباش جمهوری اسلامی را که ثروت آن مملکت را دزدیده و خون مردم را به شیشه کرده اند، درها را برایشان باز گذاشته و برای تقویت وضعیت اقتصادیش پذیرایشان شده است. اینجا است که سرمایه داری و سرمایه دارها هر جای دنیا باشند، به هر اراذل و اوباش و دار و دسته آدمکشی تعلق داشته باشند خود را در یک منفعت مشترک یافته و همدیگر را حمایت میکنند. از طرف دیگر سوال اینجا است، که هنوز یکماه از خیزش آبانماه نگذشته، که این سانحه اتفاق افتاد، و در طول این خیزش ۱۵۰۰ نفر به دست مزدوران رژیم در اثر تیراندازی به جمع تظاهرات کنندگان کشته شدند، تعدادی زخمی و هنوز هفت الی هشت هزار نفر در اسارتند، و خانواده ها در حین بیخبری در نگرانی بسر میبرند. طبق خبرهای حاکی هر روزه، تعدادی زیر شکنجه مزدوران جمهوری اسلامی از بین رفته و جنازه هایشان در اطراف شهرها یا آب رودخانه ها یافت میشود. این خیزش عظیم که ۱۰۰ شهر ایران را بطور هماهنگ در بر گرفت و هر روز در خیابانها ادامه دارد، توجه رسانه ها و مدیای بین اللملی را نه تنها بخود جلب نکرد، بلکه آگاهانه و زیرکانه از کنارش گذشتند. علتش هم این است که جنس این حرکت مردمی که کل سیستم بورژوایی جمهوری اسلامی را به چالش کشید و زیر سوال برد، به مذاق سرمایه داری جهانی خوش نمی آید، و به نسبتی که این جنبش ها برای سرمایه داخلی خطرناک است، به همان نسبت هم  منافع سرمایه های خارجی را بخطر خواهد انداخت. جمهوری اسلامی که با علم کردن به قتل رسیدن قاسم سلیمانی ( که در پاراگرافهای پائین تر به چگونگی قتل خواهم پراداخت.) در پی این بود که فرصتی برای خود بخرد و هر صدای آزادیخواهی را در گلو خفه کند، با روشدن دستش در سقوط هواپیمای اوکرائینی تمام حساب و کتاب و معادلاتش بهم خورد و گیر افتاد. از سوی دیگر هنوز زمان زیادی از خیزش توده ای آبانماه و خشم و تاثر مردم نگذشته بود که سانحه سقوط هواپیما به خشم بیشتر مردم دامن زد. حرکتهای اعتراضی دانشجویان و بخشی از اقشار مردم در سرتاسر کشور با سردادن شعارهای مختلف برعلیه رژیم هنوز در خیابانها ادامه دارد. تقریبا یک هفته از این اتفاق میگذرد، این جنبش با پتانسیل بالایی در میدان است. این بار ناچارا رسانه های بین المللی اعتراضات خیابانی چند روز اخیر را به سقوط هواپیما برعلیه جمهوری اسلامی ربط داده و تلاش کرده اند به نفع خود بهره برداری نموده و جسته و گریخته  آن را سر تیتر رسانه هایشان قرار دهند.

با بررسی حرکتهای اخیر می توان این نتیجه را گرفت، اولا شکی در این نیست که این حرکت اخیر در ادامه خیزش آبانماه شکل گرفته، در این جنبش دانشجویان دست بالا را دارند، و اقشار پائین و حاشیه نشین جامعه در این حرکتهای اخیر شرکت کمتری دارند. در رابطه با شعارها، هم می توان گفت که بجز تعداد معدودی از آنها که جنبه طبقاتی دارد، بقیه به شکل خود جوش و فاقد محتوای طبقاتی است. در این میان نقش اصلاح طلبان که دوباره با فرصتی طلبی به جنب و جوش افتاده اند، که بار دیگر شانس خود را امتحان کنند با سر دادن شعار " رفراندوم، رفراندوم، راه نجات مردم" از جمله شعارهای آنها در صحنه است. در این میان نامه کروبی به خامنه ایی و تقاضای ایشان از برکناریش از ولایت فقیه، فرصت طلبی و ریاکاری اصلاح طلبان را بار دیگر به نمایش میگذارد. در این نامه ایشان با کمال بیشرمی از خیزش توده ایی دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ دفاع میکند، در حالیکه ما شاهد بودیم در این دو حرکت توده های مردم با قاطعیت تمام بدون توهم به اصولگرایان و اصلاح طلبان خواهان سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شده و با شعار " اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" به این سناریو خاتمه دادند.

تا جائیکه به اهداف و سیاست غرب و رسانه های بین المللی در این حرکت چند روزه در ایران بر می گردد، سعی نموده اند بیشترین نیروی خود را به تبلیغ بشر دوستانه در مقایسه با اعمال و سیاستهای ضد بشری جمهوری اسلامی در سقوط هواپیما اختصاص دهند. اما سوال این است که چهار دهه است جمهوری اسلامی به اشکال مختلف دستگیر، زندان، شکنجه و اعدام کرده، میلیونها انسان را به فقر و فلاکت کشانده و در دو خیزش گذشته بالای هزار نفر بقتل رسیده اند، چرا حس انسان دوستی هیچکدام از این حضرات انسان دوست جریجه دار نشد؟ در حال حاضر هم که خیابانهای ایران مملو از اعتراض کنندگان بر علیه جمهوری است، وخواهان برانداختن حکومت هستند، آنها زیرکانه سعی میکنند این حرکتها را فقط به سقوط هواپیما اختصاص داده، و به شکلی جمهوری اسلامی را از زیر ضرب این اعتراضات و نآرامیها نجات دهند.    

در طول بحرانهای ساختاری جمهوری اسلامی و اعتراضاتی که از طرف توده های مردم در یک دهه و در سه مرحله بوقوع پیوست، ما شاهد بودیم که در رخداد سال ۱۳۸۸ معروف به جنبش سبز که به سردمداری اصلاح طلبان برعلیه اصولگرایان بوقوع پیوست، این حرکت اجتماعی توانست توده های زیادی را در رقابت بین جناحهای رژیم بسیج نماید و اصلاح طلبان با توهم زدایی و سوء استفاده از نارضایتی توده های مردم در تقابل با جناح مخالف بار دیگر شانس خود را امتحان نمایند. هر چند که معادلات اصلاح طلبان بهم خورد و مبارزه با َشعارهای " مرگ بر دیکتاتور" و " مرگ بر خامنه ایی" بر  علیه نظام تبدیل شد، اما درعدم حضور متشکل طبقه کارگر و دیگر جنبشهای اجتماعی با سرکوب و دستگیری تعداد زیادی خاتمه یافت.   

با شدت یافتن بحرانهای اقتصادی- سیاسی در جامعه و تداوم تحریمها از طرف آمریکا، فشار اقتصادی بر آحاد جامعه بخصوص کارگران و زحمتکشان افزایش یافت، موج بیکاری گسترده، بار دیگر زمینه را برای اعتراضات سراسری شکل داد.  جنبش دیماه ۹۶ با تفاوتهائی در مقایسه با اعتراضات سال ۸۸ در بیش از ۱۰۰ شهر با شرکت اقشار مختلف مردم که جوانان و فرودستان جامعه اکثریت آن را تشکیل میدادند،  بمدت ده روز کل نظام جمهوری اسلامی را  از اصلاح طلبان و اصولگرایان زیر سوال برد و خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی شدند. در فاصله بین این دو جنبش ما شاهد اعتراضات و اعتصابات هر روزه کارگران، معلمان، دانشجویان، پرستاران و بازنشستگان بوده ایم. که از میان این اعتصابات و اعتراضات کارگری، اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه، کامیون داران، هپکو، آذر آب و ... چشمگیر بوده است، همچنین دیگر جنبشهای اجتماعی از جمله: زنان، دانشجویان و معلمان و بازنشستگان همیشه در صحنه حضور داشته اند. از دستاوردهای ارزنده این جنبش این بود مردم بدون رعب و وحشت از سرکوب و وحشیگریهای رژِیم و با اتحاد و همبستگی گسترده خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شدند. اما جنبش دیماه ۹۶ بار دیگر به علت عدم سازمانیابی و خود بخودی، با کشته شدن و دستگیری تعدادی بعد از ده روز خاتمه یافت.

از یک سو، ادامه اعتراضات و اعتصابات هر روزه کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی، دستگیری فعالین کارگری و فعالین دیگر جنبشهای اجتماعی و به اجرا گذاشتن حکمهای سنگین از طرف دستگاه قضائی و سردمداران حکومتی به قوت خود باقی، از طرف دیگر تورم و گرانی و بیکاری در حال افزایش، و ورشگستگی اقتصادی دولت، زمینه را برای اعتراضات گسترده تر فراهم آورده است.

 

دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی اینبار هم برای مهار زدن بر بحران با دست بردن به جیب خالی میلیونها کارگر و زحمتکش تهیدست با طرح سهمیه بندی بنزین، قیمت آن را سه برابرافزایش داد. به اعتراض به این طرح ناعادلانه در ۲۵ آبان ۹۸ در بیش از ۱۰۰ شهر ایران بطور هماهنگ اقشار فرودست و گرسنه، به  خیابانها آمدند. این بار رژیم با بخش عظیمی از توده های مردم گرسنه در خیابان رو به رو بود، ارتش بیکار جوان، بدون آینده و عصیان زده، نیروی گرسنگان که از نظر طبقاتی منفعتشان به منفعت طبقه کارگر گره خورده و حاضر نبودند با وعده و وعیدهای توخالی میدان را ترک کنند. شورش توده های به تنگ امده از فقر، بیکاری، ستم و استثمار رژیم را به وحشت انداخت. رژیم برای حفظ بقای خود دست به کشتار وحشیانه ی متعرضین زد. که شمار کشته شدگان تا ۱۵۰۰ رسید و هزاران نفر دستگیر و هنوز خانواده هایشان بدون اطلاع از وضعیت آنها در نگرانی بسر میبرند. تعدادی از این زندانیان در زیر شکنجه های قرون وسطایی جمهوری اسلامی جان سپرده، و پیکرهای آنها در اطراف شهرها یا در رودخانه ها پیدا شده اند.

در طول خیزش توده ایی آبانماه جریانات راست و مرتجع اپوزسیون راست سلطنت طلبها و مجاهدین به جنب و جوش افتادند، فرصت را غنیمت شمردند عرض اندام نمایند، بلکه با امتحان کردن شانس خود گزینه بعدی جایگزینی حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی باشند. شبکه های مافیایی نظیر"من وتو" و "ایران اینترنشنال" در رابطه با زنده نمودن نعش خاندان شاهنشاهی به سر و صدا پرداختند تا شانس دیگری برای رضا پهلوی بخرند. رضا پهلوی ابله با وقاحت تمام از سپاه پاسداران که یکی از ارگانهای اصلی سرکوب مردم و حافظ منافع سرمایه جمهوری اسلامی است به دفاع پرداخت. البته رضا پهلوی با تمام بلاهت سیاسیش در جهت منافع سرمایه این نکته را بدرستی فهمیده، که اگر قرار است تغییر و تحولی صورت بگیرد باید بشکلی صورت گیرد که نظم نظام سرمایه داری بهم نخورد و حفظ سیستم بدون هیچ شک و شبهه ایی در رسالت نیروهای نظامی و سرکوبگر است که حفظ شود و نگذارند نظام از پائین از طریق کارگران و زحمتکشان مورد تعرض قرار گیرد. در اعتراضاتی که هنوز در خیابانهای ایران جریان دارد سلطنت طلبها با شعار " مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر" پاسخشان را گرفتند.

مجاهدین هم که سالها است دستی در دست امپریالیستها دارند، همیشه در کمین نشسته اند که بمحض حرکتهای توده ایی از داخل اینها هم علم و کُتلشان را در خارج کشور برداشته و خودی نشان دهند، اما غافل از اینکه مردمی که هنوز بعد از چهار دهه زخم یک حکومت فاشیستی مذهبی را بر تن دارند، نه تنها هیچ شک و شبهه ایی به ماهیت ارتجاعی مجاهدین ندارند، بلکه این جریان را روی دیگر سکه جمهوری اسلامی میدانند.

اما دراین بین "حزب کمونیست کارگری" که بار اول نیست از نظر سیاسی در امر سرنگونی جمهوری اسلامی می خواهد جاپایی در کنارهمین اراذل و اوباش سلطنت طلب و ساواکیها برای خود بیابد این بار هم تلاش نمود تا با تکیه بر شعار "همه با هم" علیه حرکت توده های مردم و در کنار سیاستهای رضا پهلوی قرار گیرد.

هر چند  خیزش آبان ۹۸، نمونه واقعی یک حرکت قهرآمیز توده ها علیه سرمایه داری در مقابله با رژیم بود، اما اعتراضات همچون دیماه ۹۶ خود جوش و فاقد چشم انداز روشن طبقاتی. در نبود طبقه کارگر متشکل ضعف و کمبودی است که بر این خیزشها سایه افکنده است، هر خیزش توده ایی ضمن اینکه اجتناب ناپذیر است، و تلفات جبران ناپذیری را بدنبال دارد، اما حامل دستاوردهایی است که مبارزه طبقاتی را قدمها به جلو هدایت میکند، همدلی و همبستگی را تقویت نموده، و مراحل سازمان یافتگی را تسهیل می نماید. طبقه کارگر با تجاربی که طی بیش از یک قرن مبارزه و متشکل شدنشان تحت سلطه حکومتهای دیکتاتور و سرکوبگر داشته، لازمه اش این است با بکار گیری این تجارب از هر فرصت بدست آمده برای متشکل شدن استفاده نموده و در قامت یک طبقه به میدان بیآید. در سرنگونی حکومت سلطنتی کارگران نفت این رسالت را بدرستی به انجام رساندند و به حکومت ننگین شاهنشاهی خاتمه دادند. هر چند امروز در مقایسه با چهار دهه قبل به علت خصوصی سازیها و اجرای طرحهای مختلف که سبب تکه تکه شدن و کوچک شدن مراکز صنعتی و در نهایت بیکاری وسیعی شده است، امر متشکل شدن و سازمان یافتن طبقه کارگر را به مراتب دشوارتر نموده است، اما طی چند سال اخیر مبارزات نیشکر هفت تپه، هپکو، آذر آب و دهها کارخانه دیگر این امر را با شعار نان، کار، آزادی و اداره شورایی به اثبات رسانده اند. امروز هم کارگران و دیگر زحمتکشان تنها راه رهایی خود را می توانند در متشکل شدن در شوراهای خود و اداره آن به اراده خود بیابند، تا بتوانند در مقابل سرکوبهای دشمن تا دندان مسلح دوام آورده و یک اتحاد و همبستگی سراسری برای تغییر این مناسبات بوجود آورند.   

خاورمیانه و سیاستهای آمریکا،  اعتراضات در عراق، بقتل رسیدن قاسم سلیمانی

اهدافى که امپریالیستها از جنگ در خاورمیانه دنبال ميکنند شکل دادن به یک مناسبات بين‌المللى جدید مطابق منافعشان از طريق جنگ طلبی و کشورگشائى نظامى است. سیاستهای جنگی ناشی از رقابت مُدام اقتصادی میان دول بزرگ سرمایه داری و امپریالیستی است. می توان به صراحت گفت جنگهای موجود در خاورمیانه حاصل سیاستهای استثمارگرانه و طبقاتی این دولتهای سرمایه داری در قدرت می باشد، که مدتها پیش از این جنگ افروزیها، تمام دنیا و همه کشورها را در دام استثمار مالی و سیاستهای نئولیبرالی گرفتار نموده و جهان را از نظر اقتصادی میان خود تقسیم کرده اند.

بحران اقتصادی ای که سرمایه جهانی از سال ۲۰۰۸  با آن روبرو شد و هنوز ادامه دارد، نیروهای امپریالیستی را ناگریز از جنگ افروزی در خاور میانه نمود، همزمان هم آغاز جنبشهای توده ایی میلیونی در منطقه همزمان با این بحرانها در کشورهای تونس، مصر، یمن، لیبی، سوریه و ایران بشدت در دل امپریالیستها هراس و وحشت انداخت، و به جنبش " بهار عربی" موسوم شد. ترس و نگرانی امپریالیستها از انقلاب و رادیکالیزه شدن این جنبشها آنها را نه فقط از جنگ افروزی ناگزیر نمود، بلکه نیروهای ارتجاعی داعش، النصره و جبهه اسلامی برای خاتمه دادن به این حرکتها و دامن زدن به توحش و بربریت یکی بعد از دیگری ظهور کرده، تقویت و تغذیه شدند. البته دو هدف اساسی را این جنگها در خاورمیانه دنبال می کنند بازار نفت و بازار تسلیحاتی، که سودهای نجومی را برای سرمایه جهانی و امپریالیستها می آفریند. کشورهای دیگر منطقه که هم مستقیما درگیر جنگ نیستند با اعمال دیکتاتوری و تحمیل بحرانهای شدید اقتصادی – سیاسی هر کدام در همسویی با سیاستها و قطب بندیهای دول امپریالیستی امریکا، اروپا و روسیه قرار گرفته اند. در کشورهائی هم که درگیر جنگ داخلی یا حملات خارجی نیستند، شرایط بهتری از  کشورهای درگیر جنگ ندارند. این کشورها هم با بحرانهای شدید اقتصادی- سیاسی روبرواند.

تا جائیکه به ایران بر میگردد، رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی در تمام دوران حکومتش تنها به سرکوب و استبداد در ایران اکتفا ننموده، بلکه سعی نموده بطور استراتژیکی از طریق ایدئولوژی پان اسلامیسم شیعه هم در میان کشورهای همجوار از جمله: عراق ، سوریه، یمن، لبنان، افغانستان و فلسطین اعمال نفوذ نموده و مواضع سیاسی و ایدئولوژیکی خود را تقویت نماید. جمهوری اسلامی اهدافی دراز مدت را برای بقای خود از طریق برنا مه های هسته ایش پیش رو داشت. شکست استراتژی هسته ای رژیم تا حدود زیادی برنامه های دراز مدتش را نقش بر آب نمود و بعد از آن برای دستیابی به هژمونی منطقه ایی سعی نموده قدرت نظامی خود را افزایش دهد و دقیقا سپاه قدس به سرگردگی قاسم سلیمانی در همین راستا شکل گرفت، همزمان هم در داخل برای غلبه به بحرانهای اقتصادی- سیاسی و پاسخ به سیاستهای سرمایه جهانی در رابطه با خصوصی سازیها، به بیکارسازیهای وسیع دامن زده و میزان توحش و سرکوب را گسترش داده است. 

جنبشهای توده ایی عراق، مبارزات ضد آمریکایی و جمهوری اسلامی

عراق حدود دو دهه است صحنه جنگهای امپریالیستی است. در چند سال گذشته مردم عراق شاهد عروج داعش و جنایات اعمال شده تروریستی او بوده اند. از طرف دیگر حضور جمهوری اسلامی در عراق تحت رهبری قاسم سلمانی و نفوذ آن در منطقه تحت عنوان صادر نمودن اسلام ، هدفش را اشاعه تروریسم در منطقه قرار داد. با وقوع خیزشهای توده ایی که از سال گذشته در عراق شروع شده، توده های زحمتکش عراق که از جنگ خانماسوز امپریالیستی، و حضور نیروهای ارتجاعی ایران و بحرانهای اقتصادی و سیاسی رنج میبرند، مبارزه برعلیه حکومت وقت عراق و خروج نیروهای اشغالگر آمریکا و تروریستی ایران را در دستور کار مبارزاتی خود قرار داده اند. توده های مردم و طیف وسیعی از بیکاران و جوانان بطور پیگیر با حضور در خیابانها قاطعانه خواهان ترک نیروهای خارجی و سرنگونی حکومت عراق شده اند. خیزش مردمی عراق که با خواستهای رادیکال و مترقی همراه است، لرزه بر اندام نیروهای امپریالیستی انداخته، همچنین از نفوذ تروریستی جمهوری اسلامی در منطقه کاسته است.

حمله به سفارت آمریکا در بغداد توسط وابستگان جمهوری اسلامی، در واقع پاسخ به بمباران مراکز کتائب حزب الله و زیر مجموعه های حشد الشعبی در عراق و سوریه توسط دولت آمریکا بود که در این رابطه یک پیمانکار آمریکائی کشته شد. دولت آمریکا مدعی شد که نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی چندین بار با راکت به مراکز و پایگاه‌هائی که سربازان و نیروهای آمریکائی نیز در آن حضور دارند، حمله کردند و اینبار باید پاسخی مناسب به آنها داده میشد.

جمهوری اسلامی اقدامات تروریستی عدیده ایی را در منطقه مانند حمله به کشتی‌های تجاری یا حمله پهپادی به آرامکو، حمله راکتی و موشکی به مقرهائی در عراق و یا پرتاب موشک به اسرائیل از بلندیهای جولان، رسیدن به تعادل و توافقی با آمریکا در منطقه انجام داده است. اما اقدام و تحرکات اخیر نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی دقیقا در رابطه با رویدادهای سیاسی جاری در عراق و در ایران معنی پیدا میکند. هدف جمهوری اسلامی سرکوب و مقابله با جنبشهای توده ایی در ایران و عراق است. دولت آمریکا هم همانطور بارها مدعی شده، دنبال جنگ و تشدید تنش با جمهوری اسلامی نیست و مستقیم و غیر مستقیم تلاش میکند جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره بنشاند. این تشدید تنش و اهداف ارتجاعی طرفین تماماً در هراس از اعتراضات مردم بپاخاسته در منطقه است.

 

ترور قاسم سلیمانی یکی از سرکردگان مزدور نظامی دولت ایران، در حقیقت کَشتن یکی از منفورترین عنصر توسط امریکا، برای جمهوری اسلامی برکتی شد، تا با بزرگ جلوه دادن این موضوع فرصتی را برای خود بخرد، که صدای حق طلبانه جنبش آبانماه ۹۸ که هنوز خاموش نشده بود را خفه کند، از طرف دیگر به تبلیغات مبارزات ضد امپریالیستی و آمریکایی با همکاری خائینن اپوزیسیون راست از جمله توده ایها و اکثریتها دامن بزند، همچنین شرایط را برای انتخاباتی که در پیش رو دارد فراهم نماید و بتواند این بار هم با علم کردن قاسم سلیمانی از احساسات مردم استفاده نماید و آنها را به پای صندوق رای بکشانند. بازی خیمه شب بازی موشک باران پایگاهای آمریکایی که از طرف جمهوری اسلامی در پاسخ به قتل قاسم سلیمانی طراحی شده بود، ضمن خبر رسانی و تخلیه این پایگاهها قبل از عملیات، بسرعت انجام گرفت. جمهوری اسلامی عوام فریبانه خیلی سریع می خواست برگ برنده را در دست گیرد، از یکسو با بسیج نیرو و دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی و قهرمان جلوه دادن جنایتکاری مثل قاسم سلیمانی که دستش به خون هزاران انسان در منطقه آلوده بود، فضای سیاسی جامعه را به نفع خود تغییر دهد و از طرف دیگر نقشه از پیش طرح شده با آمریکا را در به قتل رساندن سلیمانی را لاپوشانی کنند. به قتل رساندن قاسم سلیمانی کاملا آگاهانه و برنامه ریزی شده بود. قاسم سلیمانی برای ایران و آمریکا تاریخ مصرف خود را از دست داده بود، از آنجائیکه از اقتدار و نفوذی در منطقه برخوردار بود تنها از بین بردن او می توانست به اهداف جمهوری اسلامی پاسخ دهد. جمهوری اسلامی سالها است با نفوذ و صدور سرمایه در منطقه از طریق شخص سلیمانی سیاستهای تروریستی خود را پیش برده، اما از یکسال پیش جنبش توده ایی زحمتکشان عراق برعلیه حکومت وقت عراق و نفوذ جمهوری اسلامی تمام معادلات چندین ساله جمهوری اسلامی را بر هم زد بطوریکه ترک نیروهای مزدور جمهوری اسلامی و آمریکایی از عراق به یکی از خواستهای اصلی مردم عراق تبدیل شد. از طرف دیگر جمهوری اسلامی با دست و پنجه نرم کردن با بحرانهای شدید اقتصادی و فشار تحریمها از طرف آمریکا و از سوی دیگر، با رو در رو شدن با جنبشهای توده ایی دیماه ۹۶ ، آبانماه ۹۸ و اعتراضات دانشجوها و بخشی از اقشار مردم از چند روز قبل که هنوز ادامه دارد با انزجار شدید توده های مردم که خواهان سرنگونی اش هستند روبرو شده است. جمهوری اسلامی به شکنندگی و پوشالی بودن خود در مقابل خشم توده ها پی برده، از ترس فراگیر شدن جنبش توده ای عراق و ایران و ایجاد یک همبستگی طبقاتی منطقه ایی که نه تنها خطر آن جمهوری اسلامی را تهدید میکند بلکه این خطر هم خواب از چشم امپریالیستها ربوده است، برای مهار کردن این حرکتها آنها را ناگزیر به تغییر استراتژیکی و بکار بردن  تاکتیهایی نمود، که قتل قاسم سلیمانی یکی از این موارد میباشد. در این راستا است که آمریکا به دستور ترامپ فاشیست دوباره به عراق نیرو اعزام نمود و ناوگانهای جنگی آمریکایی را در خلیج فارس مستقر نمود.

 

آنچه امروز ما شاهد آن هستیم، جامعه در اثر تضادهای طبقاتی کاملا قطب بندی شده، صف استثمار شوندگان و گرسنگان فشرده تر شده است. جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت دیکتاتور، منفور و استثمارگر ماهیتش برای توده های کارگر و زحمتکش معلوم شده. آحاد جامعه بدون توهم و ترس مدتها است در اشکال مختلف بخصوص به صورت جنبشی در صحنه اند و با شعار و همبستگی انزجار خود را از این حکومت نشان داده و خواهان سرنگونیش هستند. این حکومت در سطح جهانی هم معرف عام و خاص است. تا جائیکه به حرکتهای توده های مردم و جنبشها بر میگردد، این جنبشها از پتانسیل قوی و بالایی برخوردارند، در بیشتر موارد به شکل خود جوش و سازمان نیافته ظاهر میشوند، پس از چند روز با حملات وحشیانه مزدوران جمهوری اسلامی روبرو شده، تعدادی دستگیر، کشته و زخمی شده و ناچار به عقب نشینی میشوند. هر چند بخشی از جنبش کارگری با تمام سرکوبها سعی کرده اند بدرجه ایی متشکل شوند، و در اتحاد عمل با بخشهایی از جنبش زنان، دانشجویان و معلمان و بازنشستگان در بیآیند، اما این درجه از سازمانیافتگی امروزه که هزاران انسان در خیابانها در عرصه مبارزه اند نه کافی است و نه جوابگو. در شرایطی که اعتراضات به آن شکل بالا نگرفته بود و استبداد شدید جمهوری اسلامی با سرکوب جامعه را در کنترل خود داشت، امر تشکلیابی را برای جنبشهای اجتماعی بخصوص جنبش کارگری مشکل نموده بود. اما در شرایط حال که به یُمن مبارزات روزمره توده های مردم فضای سیاسی بدرجه ایی باز شده، و شرایط عینی و ذهنی برای سازمان یافتن آماده است، این وظیفه سوسیالیستها و عناصر آگاه جنبشهای اجتماعی است که از این فضا برای سازمان دهی و متشکل شدن استفاده نمایند. تا جائیکه به جنبش کارگری بر میگردد، به علت نقش محوریش و رسالتی که در تغییر دادن مناسبات سرمایه و ایجاد پیوند و همبستگی با دیگر جنبشهای اجتماعی را بعهده دارد حرف اول را خواهد زد. امروز آنچه از طبقه کارگر و جنبش کارگری انتظار میرود متشکل شدن و سازمان یافتن در سطح وسیعی می باشد. طبقه کارگر با تشکیل شوراها در محلات کارگری و مراکز کاری و یاری رساندن دیگر جنبشهای اجتماعی در برپائی شوراهای خود در یک همبستگی سراسری خواهند توانست کنترل جامعه را بدست بگیرند. درغیر اینصورت جنبش های خیابانی و خود جوش به رغم داشتن حقانیت نه تنها نمی توانند دگرگونی در ساختار اجتماعی به وجود آورند حتی نمی توانند به علت سرکوب وحشیانه به حداقل خواسته های خود برسند و جمهوری اسلامی با تمام پوشالی بودنش دست بالا را خواهد داشت و به سرکوب ادامه خواهد داد.

 

ژانویه ۲۰۲۰

 

  

تابوت جمهوری اسلامی را با اعتراضات و اعتصابات عمومی میخ باران کنیم

تابوت جمهوری اسلامی را با اعتراضات و اعتصابات عمومی میخ باران کنیم

نیروی دیگر در تلاش تصرف دستاوردهای مبارزاتی کارگران و زحمتکشان به کیسه اصلاح طلبان است. این نیروها را دانشجویان با اعتراضاتشان بخوبی افشا کرده اند. در این میان رسانه هایی همانند بی بی سی فارسی در جلد حقیقی خود فرو رفتند و در گرماگرم مبارزات ابانماه یا با همکاران اتاق بغلی خودشان مصاحبه میکردند یا دست اصلاح طلبان شناخته شده را میبوسیدند. دیگر از عناصر رادیکال چپ که برای بزک کردن چهره بی بی سی فارسی دعوت میشد, دعوتی نشد! پیش از این هم نوشته بودم که این رسانه در بزنگاه های سیاسی در لاک واقعی خود فرو میرود.

***

چهل سال سرکوب و وحشیگری جمهوری اسلامی را همگان بیاد دارند. هر چه خواستند و توانستند با این مردم محروم و سرکوب شده کردند. کشتند. غارت و اختلاس کردند. ویران کردند. مغز ها و نخبه ها که سرمایه هر ملتی هستند بقتل رساندند یا فراری دادند. منابع ملی و مالی را چنان شخم زدند که بسختی از آنها میتوان یاد برد.هر اعتراضی را با زندان و شکنجه و دیرک اعدام پاسخ دادند. معترضان را با گلوله داغ تک تیراندازانشان مواجه ساختند و حتی به هواپیمای مسافربری نیز ترحمی نکردند.

 بیش از دویست میلیون دلار خرج تبلیغاتی پس از کشته شدن قاسم سلیمانی کردند و آنهم در شرایطی که کشور اسلام زده و تحریم زده بود. همه و همه در این راستا که آبرو و مشروعیت از دست رفته و نداشته خود را در انظار جهانیان رنگ آمیزی کنند و انتخابات پیش رو را برگزار کنند. امروزه اما ورق برگشته است. ترس مردم و جوانان و دانشجویان پر افتخارمان  دیگر ریخته است. هنوز سه روز از مراسم تشییع جنازه آن ابر تروریست و قاتل سپری نشده بود که بسرعت شاهد اعتراضات خیابانی و سراسری دانشجویان و جوانان که 4 روز ادامه داشت, بودیم.

ویژگی مختصات سیاسی اجتماعی کنونی در این است که وقایع اعتراضی کماکان ادامه دارند و بر صفوف و گستره این اعتراضات در نقاط عطف خود افزوده میشود. چنانچه این روند ادامه یابد میتوان بسرعت شاهد تحولی در گفتمان توازن قوا بود. هر یک از این وقایع بشدت سیاسی که راس و کل حاکمیت جمهوری اسلامی را هدف قرار داده است گامی تعرضی بلند برای کوبیدن میخی دیگر بر تابوت فرسوده استبداد اسلامی حاکم خواهد بود. از سوی دیگر حضور گسترده دختران و زنان قهرمان کشورمان در تجمعات و تظاهرات باز هم نشانی از فراگیر شدن اعتراضات است. چنانچه برسم همیشگی حاکمان اساس را بر سانسور و پوشاندن صدای اعتراضات بودند اما پس از وقایع دیماه 96 و سپس ابانماه 98 دیگر امکان اختفای اعتراضات داخل از آنها گرفته شده است. هر چند اختلالی در سیستم اینترنتی کشور ایجاد کنند. اختلالی که در واقع خود زنی اقتصادی خود رژیم است

اکنون زمان آن فرا رسیده است که اعتصابات عمومی نیز چاشنی اعتراضات خیابانی شود و بساط حکومت این پلیدان نیز برچیده شود. تمایل عمومی به همبستگی امروز چه در داخل و چه در خارج کشور نشان از اوضاعی دیگر است. اوضاعی که با گذشته و تاریخچه مبارزات مردم کشورمان تفاوت دارد. پائین کشیدن تصاویر قاسم سلیمانی پس از تشییع او نمایانگر شبح نیرویی عظیم از جوانان و مردم بیدار کشورمان است. اما در همین روزها و در پیچاپیچ وقایع سیاسی و اجتماعی مردم کشورمان و در پیشاپیش آنها دانشجویان و عناصر اگاه با شعارهایشان نشان دادند که خطر در کمین را بخوبی می شناسند. برای نیل به انقلابی اجتماعی و حقیقی بایستی که از عوامل انحراف این اعتراضات جلوگیری کرد.

از جمله انها نیرویی است که همه مصائب را به شخص خامنه ای منتصب میکند تا سر بزنگاه کل رژیم را نجات دهد. آنها خواهان حذف کلیت رژیم نیستند و تلاش شان باقی نهادن نظام حاکم است با چهره هایی دیگر در راس آن.

نیروی دیگر در تلاش تصرف دستاوردهای مبارزاتی کارگران و زحمتکشان به کیسه اصلاح طلبان است. این نیروها را دانشجویان با اعتراضاتشان بخوبی افشا کرده اند. در این میان رسانه هایی همانند بی بی سی فارسی در جلد حقیقی خود فرو رفتند و در گرماگرم مبارزات ابانماه یا با همکاران اتاق بغلی خودشان مصاحبه میکردند یا دست اصلاح طلبان شناخته شده را میبوسیدند. دیگر از عناصر رادیکالی چپ که برای بزک کردن چهره بی بی سی فارسی دعوت میشد, دعوتی نشد! پیش از این هم نوشته بودم که این رسانه در بزنگاه های سیاسی در لاک واقعی خود فرو میرود.

نیروی سوم که سرمایه های هنگفت خانواده سلطنتی همراه جواهرات سلطنتی را با خود به خارج از کشور منتقل کردند امروزه و بخشا هزینه تبلیغات گسترده و سراسری بسود همان خانواده را جهت بازگشت غرورآفرین! تامین میکنند که صد البته مسئولین و رهبران ساواک جهنمی خود را نیز از قبل تهیه دیده اند.این طیف که همراه شبکه من و تو از آغاز با برنامه تونل زمان و یواش یواش به تبلیغ موردی از سلطنت میپرداخت امروزه پر شتاب بعنوان بازوی تبلیغاتی سطلنت مشغول بکار است. این رسانه نیز امروزه از عناصر رادیکال دعوتی نمیکند و آنها را بی بلندگو گذاشته است. حوادث چند روز گذشته و بویژه اعتراضات دانشجویان که با شعارهای آگاهانه ای همراه بود نشان بلوغ جنبش دانشجویی و شناخت عمیق از نیروهایی است که پشت در خوابیده اند. میتوان امیدوار بود که با تعمیق و توده ای و سراسری کردن این شعارها میتوان اردوی کار ازادی, نان, شادی, رفاه و آبادی را به سرانجامی موفقیت امیز رساند.

 

به بهانه امامت نمازجمعه توسط خامنه ای

به بهانه امامت نمازجمعه توسط خامنه ای:

قدرت و متافزیک قدرت!

بالأخره فرمودند که حکمت امامت نمازجمعه این هفته که موردگمانه زنی های زیادی است، چیست؟!:

«چرا رهبری بعد از ۸ سال به نماز جمعه می‌آیند؟ گزارش ویدئویی تبیان را در این باره ببینید، گزارشی که یادآوری کرده جمعه ۲۸ آبان چهلمین سال حضور آیت‌الله خامنه‌ای در مقام امام جمعه تهران است.» - خبرآنلاین

اگر قرار به روایت حاکمان باشد همه چیز عادی و سرجای خودش است. نظم موجودبهترین است و این درشرایطی است که درست همین «بهترین» موردپرسش و چالش قرارگرفته است. بنابراین هدف واقعی انکاروضعیت اضطراری است. وضعیت اضطراری هم، چیزی جز پنبه کردن نمادهای اقتدار، از پاره کردن عکس قاسم سلیمانی تا تمثال های مقدس خودحضرت آقا و تمرکز برنهاد سپاه قاتل و آدمکش، در خیابان ها و درمقابل چشمان بهت زده نیست... حضور برای بزرگداشت به مناسبت چهل سال سلطنت ولایت مدار و چهل سال نکبت و سرکوب... اربابان قدرت بنا به قاعده و در وجه غالب، هیچگاه نه حاضر و نه قادر به فهم معنای رویدادها هستند. حتی در حالی که در خفای خود احساس بکنند زمینی که رویش ایستاده اند انگار دارد نشست می کند. نمایش قدرت برای پوشاندن زوال قدرت، ژست تهاجمی گرفتن در وضعیت تدافعی، همانگونه که این روزها شاهدش بوده ایم، خود به ضدخود و پاشنه آشیل نظام تبدیل می شود. آن که می خواست خاک کند خودخاک می شود. آن گونه که، این روزها صدای طبل استعفایش بنا به روایت محترمانه، و شعارمرگ بر رهبرالدنگ ما به زبان بدون روتوش از هرسوشنیده می شود.. . بنابراین او می آید که بگوید جسدنیمه جان قدرت هم چنان زنده است و او مصمم به حفظ آن چیزی است که پنبه اش در خیابان ها زده می شود... او می آید که به حامیان متزلزل و اعتماد از دست داده روحیه بدمد و بگوید که هم چنان قاطع روی پای خود ایستاده است...

متافزیک قدرت، هاله ای که قدرت خود را درآن می پوشاند، برای حفظ قدرت، از خودقدرت- قدرت لخت و برهنه و بدون حفاظ- مهم تراست. از همین رو فرایندفروپاشی قدرت ابتدا از درهم شکستن حفاظ قدرت و قدسی زدائی از هاله قدرت شروع می شود... و این روزها آن چه که شاهدش هستیم همین شکستن متافزیک قدرت است. مردم ابتدا در خیابان ها و همه جا هاله قدرت قدرسی را درهم می شکنند و زیرپا له می کنند تا زمان به سراغ قدرت بی حفاظ شده رفتن فرابرسد... از همین رو حضورخامنه ای در نمازجمعه چهلمین سال خود حکم همان حضورپادشاه لخت شده در انظارعمومی را دارد.

https://www.khabaronline.ir/news/1342755/

خط سوم

خط سوم
اعلامیه شماره 21
جبهۀ  مردم برای نجات ایران  (خط سوم)
15. 01. 2020
از روزی که این نام برای جبهۀ مستقل و هدفمندی، در بر گیرندۀ تمام نیروهای پراکندۀ چپ و ضد امپریالیست در یک واحد ، بکار گرفته شده است، حزب توفان نام " خط سوم " را استفاده شده توسط اوپوزیسیون وابسته به امپر یالیسم، منصور حکمت و شرکاء ، اعلان کرده و خواستش حذر از این نام بوده است. همین دلیل نوشتن این مطلب است.
در تاریخ، بسیار دیده شده است که وقتی دو نیروی متخاصم در برابر هم قرار می گیرند، نیروی سومی که مخالف هر دوی آنان است و به میدان مبارزه می آید خود را نیروی سوم می خواند. و این شماره و نام اگر چه کوتاه ولی دارای محتوایی بس وسیع است. و به درستی ماهیت سومی را در اختیار عموم قرار می دهد. شنیده نشده ولی شاید 40 سال پیش گروهی خود را به این نام می خوانده، ولی امروز این جبهۀ جهانی ضد امپر یالیست -قدرت زنان است که این جریان تازه را معرفی می کند. و حدفش صرفا کمک به اتحاد نیروهای ضد امپر یالیست و ضد رژیم ملا در یک جبهه است. حزب توفان که خط سوم را حک شده به اپوزیسیون خود فروخته معرفی می کند وهمانند تمام هوادران رژیم ملا از هر چه ضد ملاست بیزار است ؛ به مخدوش کردن ماهیت وجودی هر کسی که بکار گیرنده این نام است بر می آید . و یا اگر همت رسیدن به فریاد ملت زیر شکنجه را دارد ، خود سعی در اتحاد با دیگر گرو های سیاسی بنماید و هر نامی که همگی صلاح می دانند بر جریان مبارزاتی اشان بگذارند. و حال آنکه در 20 سال گذشته ، حزب توفان همواره با دافعه ای قوی، بس منزوی بوده و همه را از خود دور کرده و جز اهانت به دیگران کار دیگری انجام نداده است . و دیگران هم به سهولت می توانند مستند او را وابسته به خط رهبر دزدان ایران ، سید علی خامنه ای معرفی کنند.
ولی این کمکی به مردم ایران که در زیر فشار از جانب آمریکا و رژیم نکبت ملا هستند نمی کند. وانگهی، حقیقت این است که انسان ها از سنگ نیستند و فکرشان هر روز متکامل می شود و راه  بازگشت و یافتن راه درست باید همواره برای همه باز باشد. و الا ما تفنگدارانی هستیم که به قتل عام هم کمر بسته ایم. وبیمار گونه از ترور شخصیت هم لذت می بریم.
شما مردان که در گروه های سیاسی فعال بوده اید، به اندازۀ کافی در 60 سال گذشته خرابکاری کرده اید ، بهتر است اکنون کمی هم کار کردن با سلاح نرم را تمرین کنیم. مردم ایران نیاز به اتحاد تمام نیروهای چپ برای دفاع از منافع اش دارند. مردم معترض به سهولت توسط رژیم ملا در خیابان و زندان تیر باران می شوند. و شما صحبت از رهبری حزب کمونیست می کنید. حزبی که وجود خارجی ندارد. شما حزب توفان،  50 سال است پی گیرانه از حزب تودۀ ایران  انتقاد شدید کرده و می کنید و آن را رویزیونیست می خوانید . و سر دستۀ چماق داران کنفدراسیون علیه آن بوده اید.  حال آنکه خود شدیدترین نوع رویزیونیست های تاریخ مبارزاتی ایران بوده اید، هستید و نمی بینید، و فکر می کنید سکوت دیگران نشانۀ مقبولیت شماست. هرگز یک کمونیست پشت یک جریان مذهبی قرار نمی گیرد( بخصوص که تاریخچۀ آن جریان مذهبی اکنون بعد از 40 سال  بر همه روشن شده باشد.) شما نمی توانید بگوئید کمونیست هستید و از سید علی خامنه ای رهبر دزدان ایران دفاع کنید. او و حجتیه و چاه جمکرانش،  و مقام معظم رهبری به پشت مرتجع ترین و منفور ترین فرد تاریخ ایران ببندید. این نفرت بر انگیز است . او را به بهانۀ مبارزه با آمریکا بزک کردن ریا است. این دو گانگی فریبی بیش نیست. این مبارزه نیست شعبده بازی ست. لطفا خود را کمونست نخوانید. یا اگر اصرار دارید خود را کمونیست بخوانید ، بدانید که هیچ کس شما را به عنوان کمونیست نمی شناسد. حزب شما نیز یکی از همین احزاب مذهبی است.
مردم ایران از این رژیم بیزارند سعی در القاء محبوبیت این رژیم جهنمی به بهانۀ آمریکا نکنید. انعکاسش نفرت وبیزاری از حزب شماست. این رژیم وابستۀ کامل به امپریالیسم بریتانیا است و در مقابل آمریکا هم با کمترین فشار جدی، سازش  خواهد کرد. چنانچه تمام فرزندان آقایان با پول دزدیده شدۀ مردم ایران در آمریکا هستند. 
ما زنان از هر چه ریاء است بیزاریم ، جان بلب شده ایم . شما آقایان لابد ته دلتان از این که می توانید 4 زن بگیرید کمی هم خوشحالید! و یا دیگر تسحیلاتی که برایتان تکه می گیرند! اگر این طور نیست پس چرا درد مردم برایتان هیچ است و هر روز به بهانه ای اجازه ادامه حیات به این  رژیم جهنمی را می دهید؟
و تازه جبهه ای که شما حزب توفان پیشنهاد می کنید آنقدر آبکی است که فقط به درد دفاع از سید علی رهبر دزدان ایران می خورد. گروه و حزبی را که بخواهد با شما همکاری کند نمی شناسم. 
آن جریان "عدالتخواه " وابسته به سید علی هم ، که نیز به ستایش آن بر خواسته بودید ، یک جریان شدیدا ترسو و محافظه کاری بیش نیست و به بهانۀ ضد آمریکا بودن، از جمکرانی ها دفاع می کند.  که باید مثل شما منحل شود. و هر دو خط اصیل مارکسیسم لنینیسم را دنبال کنید. تا روزی که در ایران نفت هست، آمریکا هم همواره آمادۀ حمله هست. برنامۀ شما چیست؟ تا آن زمان مردم ایران باید این رژیم هیولا را تحمل کنند؟
در این مرحله نیاز به مبارزینی با روحیۀ بالا، رشید و خلاق و پر امید ، چون مبارزان حاضر در خیابان های ایران هست . این برهه سخت ترین برهۀ زندگی مبارزاتی مردم ایران است. پس باید بساط روزمرگی، کهولت، محافظه کاری و رویزیونیسم حاکم بر جان مبارزان و احزاب را جمع کرده و دور انداخت. در شرایط نوین باید راه های نوین مبارزاتی را پیدا کرد.
  مرگ بر مسامحه، مصالحه و ریا
خواست مردم ایران، بجای حمایت از ملا
 دنیا شنید فریاد مردم ایران، آخوند باید گم بشه- مرگ بر جمهوری اسلامی
 
جبهۀ جهانی ضد امپریالیست   قدرت زنان
womens-power.farah-notash.com
www.farah-notash.com
Women’s Power

January 16, 2020

نقدی برمقاله" یک بررسی کوتاه" از آقای حسن مرتضوی

نقدی برمقاله" یک بررسی کوتاه" از آقای حسن مرتضوی

آقای حسن مرتضوی مترجم بزرگ و عالیقدر که کمتر کسی همانند ایشان، چنین پر تلاش و دستاورد بوده و حجم عظیمی از متون اجتماعی و اقتصادی را بفارسی ترجمه و خدمت ماندگار و پایداری نموده است. ایشان یک مقاله کوتاهی تحت عنوان "یک بررسی کوتاه" در مورد وقایع آبان تا دی ماه نوشته است که در دو بعد به بحث و بررسی مقاله می پردازم. یکی بصورت شکلی که بصورت خلاصه به اصطلاحات غیر علمی ایشان پرداخته و دوم بصورت محتوایی مبانی نظری ایشان را به پرسش می گیرم.

تحلیل شکلی : ایشان ابتدا مرقوم نموده اند که ما نیاز به "عقل سرد" داریم. هر چه فکر کردم  به ذهنم نرسید که این واژه  را در کدام ترمینولوژی بخصوص شناخت شناسی و روش شناخت می توان یافت. بنظر می رسد که منظور ایشان پدیدار شناسی و یا روش شناخت واقعیت هاست. اما چرا از چنین کلمه نامأنوسی استفاده کرده شاید توضیح ایشان آنرا روشن کند. البته اگر تنها این یک کلمه نامأنوس بود نیاز به ذکر آن نبود اما نوشتۀ ایشان مملو است از کلمات غیر حرفه ای و نامأنوس از جمله" سرعت حوادث"، " گرایش به نزدیک بینی "، "چشم‌اندازهای گسترده‌تر" ،. "حرکت لحظه به لحظه"، "استراتژیک تر" و غیرو است که تماماً مفاهیمی شخصی، سلیقه ای و تعریف نشده از نظرعلمی هستند. چشم انداز بمعنی عصارۀ اهداف  کلی در دور ترین نقاط دسترسی و بعنوان ستارۀ راهنماست. حال آنرا در قالب تفصیلی "چشم اندازهای گسترده تر " در می آورد خالی کردن مفهم چشم انداز از معنای واقعی اش است. طرح عبارت "استراتژیک تر" و قید صفت تفصیلی آن بی مفهوم است. استراتژی بمفهوم " تدوین مسیرهای دستیابی به اهداف" است. حال صفت تفصیلی ایشان، مفهومی را ایفاد نکرده و بی معناست. این کلمات تعریف شده و خود بسنده هستند. بعنوان مثال یا استراتژی داریم یا نداریم ( صفر و یک  – اگر استراتژی صحیح نباشد، در واقع فاقد آن هستیم) اینکه سلسه مراتب کمی یا کیفی قائل شویم بی مفهوم می شود. دیگر عبارات ایشان نفیِ " گرایش به نزدیک بینی"  و  نفی " حرکت لحظه به لحظه" است. زیرا نزدیک و عینی گرایی در بررسی تحلیلی و همچنین فعالیت های لحظه به لحظه نیز از الزامات هر حرکت با استراتژی و برنامه دار بوده و در جایی می تواند بعنوان یک اقدام ضروری محسوب شود شرح کامل کلمات بکار رفته  خارج از ظرفیت این مقاله است و ممکنست  خسته کننده باشد.

تحلیل محتوایی مقاله: تحلیل های آقای مرتضوی جای ابهام و پرسش دارد. در ابتدا ایشان می نویسد : " شکاف بین رژیم با مردم تا حدی با تظاهرات مفصل خاکسپاری ترمیم شد" علاوه بر اینکه ایشان با ایماء و اشاره صحبت می کند و از اینکه خاکسپاری چه کسی بوده حرفی بیمان نمی آورد، ایشان کلیت مردم معترض در خیزش آبانماه و ماقبل را را همان کسانی فرض کرده که در خاکسپاری آقای قاسم سلیمانی شرکت کرده اند و به این صورت حضور در خاکسپاری نامبرده را  باعث  ترمیم شدن فاصله بین مردم و حاکمیت می داند. ایشان از کجا متوجه شده که آنهایی که در خاکسپاری شرکت کردند در تظاهرات آبانماه شرکت داشته اند؟. مگر اینکه حدس اشان را همان شرح حال خودشان  بدانیم که – بقول خودشان-  نزدیک صحنه عمل بوده و دچار  احساسات شده است.  ایشان این دو مردم را یکی گرفته است؛ که اساساً یکی  نیستند. ممکن است یک همپوشانی بسیار جزئی  بین این دو بخش مردم وجود داشته باشد اما دو بخش را که در اساس متفاوت هستند، ایشان یکی فرض می کند. کسانی که با کلیت نظام در آبانماده درگیر شده اند، نمی توان عاقلانه دانست که در حالیکه در جدال مرگ و زندگی بودند با بخشی از این نظام و نفر دوم آن سمپاتی گسترده و درونی داشته باشند.  فضای مجازی نشان می داد که بسیاری نسبت به خاکسپاری متأثر نشده اند. همانطور که در دی ماه بخشی از شعارها و مطالبات آبانماه نسبت به سران حکومتی مجددا بهمان شکل تکرار شد. بهر حال تحلیل و استدلال آقای مرتضوی در تحلیل این "شکاف و ترمیم " صحیح و واقع گرایانه نیست.

آقای مرتضوی در ادامه مقاله می گوید که با سر نگونی هواپیما مجددا فاصله مردم با حاکمیت گسترده شد. بنظر می رسد ایشان دوری و نزدیک خود نسبت به حاکمیت را شاخص دوری و نزدیکی کل مردم گرفته است. مردمی که نسبت به شرایط اقتصادی – اجتماعی خود به دولت بی اعتمادند و در عرصه مبارزه به رویارویی تام عیار مبادرت کرده اند، هیچگاه به سبکی که آقای مرتضوی می گوید همانند پاندول تغییر موضع نمی دهند.ممکنست جنبش تا وقتی که اهداف و مطالبات بنیادی آن بدست نیامده و بشدت سرکوب شده، مدتی به محاق رفته و ظاهرشان به اشتباه نشان از رضایت و یا کاهش فاصله ارزیابی شود اما در واقع چنین نیست. چون علل و عوامل تضادها و  فاصله ها و حاکمیت سر نیزه همچنان باقی و حتی تشدید شده است.

در مقاله آقای مرتضوی رویدادها و تحولات اجتماعی داخلی و خارجی بعنوان "سرعت حوادث" مطرح شده است. می دانیم حادثه یعنی پدیده هایی که دفعتی است و علل و عوامل آنرا نمی دانیم، یا روی عوامل آن کنترلی نداریم، در حالیکه علل و عوامل رویدادهای اعتراضی که امروزه بسرعت بوقوع می پیوندد برای عموم مردم عیان و روشن است. عملکرد های تنش زا، در داخل و خارج درتمام حوزۀ های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در یک ارتباط تنگاتنگ و درونی و بهم پیوسته بوده و زنجیره ای از "وقایع" و "نتایج" را تشکیل می دهند. تناقضات وقتی به درجۀ معینی از عمق و تراکم رسید، مقاومت ها و عکس العمل ها در عرصۀ اجتماعی بسرعت و بطور متوالی و یا همزمان بوقوع می پیوندند. جامعه بجهت انباشت تناقضات و اقدامات ناهنجار و ضد مردمی در حوزۀ اقتصادی، سیاسی، حقوقی و فرهنگی اشباع شده و با رخداد هرعمل و اشتباه کوجک مردم اقدام به عکس العمل دفعتی و ضربتی می کنند. جنگ جهانی اول در حالی که تناقضات منافع کشورهای متخاصم بر سر تقسیم سرزمینی و ثروت به حداکثر خود رسیده بود به بهانه ترور فرانتس فردینالد ولیعهد اتریش- مجارستان شروع شد. جنبش سراسری شیلی امروزه با بهانه افزایش بلیط مترو شروع شد و تمامی ابعاد اقتصادی – اجتماعی را در بر گرفت.  از طرف دیگر هر حکومتی بنا به فریبی که قدرت سرنیزه ، به وی می دهد،  وضعیت موجود را فیکس و ثابت دانسته و فرض می کند که مردم نیز این وضعیت ثابت را برای ابد پذیرفته اند. لذا با اشتباه محاسبه روبرو می شود. هر اقدام تهاجمی کوچک و بزرگ از طرف حاکمیت بر گسل ها و فشارهای متراکم قبل اضافه و بجهت فقدان ظرفیت تحمل، سر ریز شده و به عکس العمل های اعتراضی ضربتی از طرف مردم تبدیل می شود. انباشت فشار فزایندۀ اقتصادی و بی حقوقی اجتماعی در ایران، منتظر جرقۀ افزایش قیمت بنزین بود تا مرزها را در نوردد، و حاکمیت را با چالش سقوط مواجه کند. سرکوب هر چند خشن و گسترده باشد، هیچگاه راه حل نبوده و مرهم و التیمامی بر نارضایتی ها نیست، بلکه تنها مطالبات و اعتراضات را از  یک دورۀ به دورۀ بعدی شیفت می کند. مسلما ذهن و دل زخمی خانواده های قربانیان نیز با شدت بیشتری در دورۀ بعد سر باز خواهد کرد. هنوز اثرات خیزش اعتراضی آبانماه به اتمام نرسیده و حکومت از فرو خواباندن آن از رجز خوانی نیفتاده بود که اعتراضات صنفی پس از آن بوقوع پیوست. شعارها در اعتراضات گستردۀ دی ماه  نشانگر پیوند آن با اعتراضات آبانماه بود.  اعتراضات ناشی  از درد و رنج و آلام انسانی سرکوب خونین آبان، فشارهای اقتصادی و تورم های 40 و 50 در صدی و بخشی ناشی از ضعف مدیریت در به هدر دادن سرمایه ها و نیروی انسانی که در افزایش حوادث کار و حوادث جاده ها و مرگ های زودرس ناشی از استرس ها، تخریب گستردۀ محیط زیست، سیل و زلزله و بیکاری و غیرو همگی روند رو به رشد اعتراضات را در خود حمل می کنند. پس این رویدادها اتفاقی نبوده و ناشی از تحولات درونی جامعه است. حتی می توان روند آنرا از قبل پیش بینی کرد، لذا  نمی توان به آن حادثه گفت.

آقای مرتضوی در بند 2 می نویسد: " شرکت آهسته و تدریجی بخش‌های از طبقه‌ی میانی که عموما با اصلاح‌طلبی گره خورده‌اند  هم می‌تواند مثبت تلقی شود هم منفی. اگر شرکت این بخش‌های فعال طبقه میانی با مصادره شعارهای جنبش آبان همراه شود می‌توان انتظار حرکت به سمت‌وسویی میانه‌روانه‌تر را داشت. اما اگر این حرکت خود را نه جانشین بلکه همبسته با جنبش آبان ماه ببیند قدرت آبان تقویت می‌شود. ما در تظاهرات دیروز پلی‌تکنیک و شریف هر دو گرایش را شاهد بودیم. با قاطعیت نمی‌شود گفت کدام دست بالا را دارد."

این مفاهیم بسیار کشدار و بی مفهوم و بدون دلایل عینی و ذهنی لازم است.  ایشان غیر مشخص و نامتعین سخن گفته و تعیین تکلیف نسبت به روند رویدادها نمی کند. احتمالا این ناشی از عدم تصمیم گیری و قطعی شدن گرایش خودشان است که بعنوان گرایش مردم روایت می شود. در اینجا ابتدا باید تعریف کرد که مفهوم " طبقه متوسط" چیست؟. چون خود کلمه طبقه یک مفهوم انتزاعی است و می بایست لایه های آن تشریح و حد و حدود و آگاهی های طبقاتی و تاریخی آن مشخص شود. منظور از آن، طبقه اقتصادی یا فرهنگی و اجتماعی است؟. مثلا کارمندی که 6 میلیون حقوق می گیرد در حالیکه خط فقر 8 میلیون است جزو کدام طبقه قرار می گیرد و در چه مقاطعی جهت گیری طبقاتی خود را تغیر و به عرصۀ مبارزه وارد می شود.  بخش های زیادی از طبقه کارگر به احمدی نژاد و اصول گرایان رأی دادند بخش هایی به اصلاح طلبان و بخش هایی خارج از هر دو جناح بودند این نوع تحلیل با حرکت های عمیق طبقاتی مفهوم نشده و مغایرت دارد. بخش هایی از طبقه متوسط اساسا نه با اصلاح طلبان و نه اصول گرایان هستند. مصادره شعارها و مطالبات یعنی چه؟ یک حزب یا دولت ممکنست برخی شعارها و مطالبات را برای دوران معینی مصادره کند اما آیا خود طبقات هم می توانند چنین کنند؟ . طبقات در کلیّت خود منافع خود را محقق می کنند. مفهوم جانشینی طبقه متوسط بجای جنبش اعتراضی آبانماه که مطرح کرده اند نیز بلاتکلیف بوده و خواننده را در یک فضای پر ابهام قرار می دهد. طرح مطالبات آبانماه در دی ماه قطعا امر مثبت و رو به جلویی بوده و تداوم جنبش را نشان می دهد. گداشتن شرط و اما و اگر باز هم امری است که از اذهان نزدیک بین – بقول آقای مرتضوی – انجام می شود. 

در بند 3 آقای مرتضوی می گوید اصلاح طلبان تلاش می کنند خود را از اعتراضات مردم دور نکرده و تغییر مواضع دهند. این مسئله درست است اما آقای مرتضوی که می خواهد تحلیلی جامع ارائه دهد علل و عوامل آنرا مطرح نمی کند. بطور مشخص و عیان علت این است که حاکمیت هیچ جایی برای اصلاح طلبان برای رقابت در بالا نگذاشته و تمامی منافذ را مسدود کرده است پس گرایش آنها بعنوان تنها راه برای تداوم حیات و زندگی سیاسی شان این است که خود را به اعتراضات نزدیک کنند. شاخص این واقعیت حتی  نه در اصلاح طلبی بلکه باصطلاح  اعتدالی گری آقای روحانی می توان مشاهده کرد که برای حفظ و ماندگاری خود از هر اصول گرایی تند تر شده است

در بند 4 آقای مرتضوی خوش بینی مفرط و بدبینی مفرط را زیانبار دانسته است. و می گوید :

" تغییر انقلابی                رکود همراه با یأس و دلمردگی " یعنی این دو حاکم بوده و همواره جابجا می شوند. این دیگر مطلب خیلی بدیعی است. می بایست گفت نه تنها خوش و بدبینی مفرط بلکه خوش بینی و بد بینی  ( غیر مفرط) نیز در تحلیل و شناخت واقعیات جایی نداشته و تحلیل می بایست  واقع گرایانه باشد. ایشان می فرمایند هم وضعیت انقلابی و هم دلمردگی هر دو حاکم است. چنین نتیجه گیری هایی در فرهنگ مبارزات طبقاتی و اجتماعی بسیار بدیع است. در مجموع  یک تفسیر( ناقص و غلط) بجای تغییر و تلفیق دیالکتیکی نظر – عمل نشانده است.

در بند پنجم ایشان تلاش برای  تغییر جهت مردم از همه سو را تصنعی و توخالی دانسته را مهم و بسیار بزرگ جلوه می دهد. اما نمی گوید که عامل کلیدی و اصلی دست یابی به اهدف و مطالبات تاریخی؛ اجتماعی و طبقاتی،  سازمانیابی مردم حول این مطالبات و اهداف اجتماعی و تاریخی است. و در این راستا فعالان اجتماعی و کارگری می بایست با شناخت واقعی از جامعه و نیروها و تئوریزه کردن شرایط واقعی و بکار بردن دستاوردهای نظری در عرصه مبارزه طبقاتی است. تئوری که از واقعیات جاری و زنده استخراج شود وحدت و یکپارچگی را بر کل جنبش حاکم می کند. جدائی ها و تفرقه ها تنها محصول تلاش بر شکل دادن واقعیت ها بر اساس پیش داوری ها و ذهنی گرایی است.

 آقای مرتضوی بعنوان یک مترجم بزرگ و توانمند و پرکار به هر میزان که در ترجمه ها موفق بوده است بنظر میرسد قادر به درک عصارۀ روش شناخت و پدیدار شناسی و شناخت قانونمندی های تاریخی و اجتماعی که در همان متون مستتر است، موفق نبوده اند، اما اینموضوع، هیچگاه از ارزش کارهای گستردۀ ترجمه و فرهنگی ایشان کم نمیکند و هر حوزه ای از کار ارزش های خاص خود را دارد.

اما  فعالان عملی اجتماعی و کارگری برای ایجاد تغییر در واقعیت موجود می بایست قدرت توان استخراج و انکشاف مفهوم سازی واقعیات جاری و تضادهای موجود ، فعالیت تئوریک و عملی خود ارتقاء داده و دست آوردهای نظری را مجدداً در حوزۀ عملی و فعالیت بکار برده و محک بزنند و از این روند علاوه بر اینکه  ارتقای دستاوردهای تئوریک نائل می شوند، قادر خواهند بود وحدت و یکپارچگی برای اتحاد و تشکل سراسری اجتماعی بوجود آورند.

 

 

                                               مجید آرین

 

 

 

 

 

 

یک بررسی کوتاه از حسن مرتضوی

ما نیاز به عقل سرد داریم. نیاز به ارزیابی دقیق داریم. در زمانی که حوادث با سرعت رخ می‌دهند گرایش به نزدیک‌بینی شدت می‌گیرد. این گرایش در کسانی که به صحنه نزدیک‌ترند قدرت بیشتری دارد. میل به عمل به هر طریق ممکن مانع از فهم چشم‌اندازهای گسترده‌تر می‌شود. حرکت لحظه به لحظه مانع از فهم وضعیت می‌شود. نیاز به کسانی است که با فاصله‌ی مناسب با تعقل و احساساتی کنترل‌شده بتوانند وضعیت را از بعد استراتژیک‌تری بررسی کنند. در فضای کنونی ما شاهد چند تغییر سریع هستیم:

 1) شکاف و عقب‌نشینی مقطعی رژیم برای چند روز یا بیشتر. شکافی که آبان بین رژیم و مردم به وجود آورده بود ولی تا حدی با تظاهرات مفصل خاکسپاری ترمیم شد بسرعت در ماجرای سرنگونی هواپیما از نو باز شد. این شکاف این بار بخش‌های بزرگی از طبقه‌ی میانی را که در دور قبلی اعتراضات ساکت بودند به میدان آورده است اما لزوما باعث به میدان آمدن بخش‌های حاشیه‌ای‌تر نمی‌شود. گسست بین این دو بخش هنوز چشمگیر است. 

2) شرکت آهسته و تدریجی بخش‌های از طبقه‌ی میانی که عموما با اصلاح‌طلبی گره خورده‌اند هم می‌تواند مثبت تلقی شود هم منفی. اگر شرکت این بخش‌های فعال طبقه میانی با مصادره شعارهای جنبش آبان همراه شود می‌توان انتظار حرکت به سمت‌وسویی میانه‌روانه‌تر را داشت. اما اگر این حرکت خود را نه جانشین بلکه همبسته با جنبش آبان ماه ببیند قدرت آبان تقویت می‌شود. ما در تظاهرات دیروز پلی‌تکنیک و شریف هر دو گرایش را شاهد بودیم. با قاطعیت نمی‌شود گفت کدام دست بالا را دارد.

3) تغییر سیاست گام به گام بخش‌هایی از نظریه‌پردازان اصلاحات نشان می‌دهد که اینک سعی نمی‌کنند که خود را از جنبش مردم در خیابان دور کنند. آنان می‌خواهند با جا انداختن شعار رفراندم رفراندم حرکت آغازشده را کنترل کنند. بنابراین بسرعت شاهد تغییراتی در مواضع معمول آنها خواهیم بود.

4) وضعیت بشدت متحول است و مطلقا روندی تثبیت‌شده حاکم نیست بنابراین می‌توان در هر لحظه تغییر جهت را دید: خوش‌بینی مفرط و بدبینی مفرط هردو زیانبار است. ما نه با شرایط عینی انقلاب که توده‌های مردم خواستار تغییر انقلابی اوضاع شوند روبرو هستیم و نه با یک وضعیت رکود که یاس ودلمردگی حاکم باشد. هردو گرایش کنار هم وجود دارند. هر لحظه این یکی به آن یکی بدل می‌شود. نه همه‌ی توده‌های مردم از رژیم روی برگردانده‌اند نه اکثریت مدافع وضع موجود هستند: مردم هشیارانه شاهد و ناظر تغییرات هستند.

5) میل به جهت دادن به حرکت مردم از همه سو دیده می‌شود. باید در مقابل این میل که به شکل تصنعی با دادن رهنمودهای توخالی دنبال می‌شود مقاومت کرد. این رهنمودها عموما به دلیل تکیه محض بر اطلاعات رسانه‌ای و بی‌ارتباط با واقعیت جاری در خیابانها فقط مهمل از کار در می‌آیند. دست‌کم از همه‌ی تجربه‌های گذشته باید آموخت.

تلاش اصلاح طلبان برای مصادرۀ جنبش اعتراضی توده های مردم

تلاش اصلاح طلبان برای مصادرۀ جنبش اعتراضی توده های مردم

فرو انداختن هواپیمای اوکراینی و کشته شدن ۱٧٦ تن سرنشین آن در اثر اصابت موشک سپاه پاسداران و روشن شدن دروغ ها و افتضاح سپاه و سردمداران ریز و درشت حکومت، موج بزرگی از اعتراض و خشم توده ای را بر انگیخت که هنوز ادامه دارد. رژیم با تعزیه گردانی و سازماندهی تشییع جنازۀ قاسم سلیمانی سعی کرد اثرات روانی و اجتماعی خیزش آبان ماه را بزداید و آب رفته را به جوی بازگرداند. موج کنونی اعتراضات، چهرۀ عریان تضادهای عمیق اجتماعی را از نو و به سرعت آشکار کرد و رژیم را در مقابل تناقض سیاست های ضد مردمی اش قرار داد. اگر چه هنوز زود است که به تحلیل نهائی آثار این موج جدید بپردازیم ولی می توان به یک ویژگی آن در رابطه با خیزش دی ماه ٩٦ و آبان ماه ٩٨ و سلسله اعتصابات و تظاهرات کارگران در آن فاصله، اشاره کرد که از منظر ترکیب اجتماعی تظاهرکنندگان و ارائۀ خواست ها و شعارها مهم اند. این تطاهرات عمدتاً در دانشگاه ها آغاز شد و در شهرهای بزرگی چون تهران، اصفهان، اهواز، شیراز، کرمانشاه، مشهد، زنجان ، بابل، یزد و غیره ادامه پیدا کرده است. نشانه هائی در دست است که می توان گفت که این بار برخلاف  خیزش های آبان ماه، با حضور نسبتا پر رنگ تر اقشار میانی و نیروهای نزدیک به اصلاح طلبان روبرو هستیم. این بدان معنی نیست که اصلاح طلبان و همپالگی های آنان مبتکر و آغازگر این حرکت جدیدند بلکه به معنی تلاش آنها برای بهره برداری از آن و جا انداختن خواست های خود از طریق این اعتراضات هستند. طنین شعار «رفراندم» در میانۀ تظاهرات در تهران و یا شعار«الله اکبر» و حضور انجمن اسلامی ها و طرفداران اصلاح طلبان در تظاهرات روز دوشنبه در دانشگاه اصفهان نشانگر تلاش اصلاح طلبان برای مصادرۀ این حرکت و تغییر یا تحت شعاع قرار دادن شعارهای رادیکال آن است. در تظاهرات پلی‌تکنیک و دانشگاه شریف با حضور جریان های رادیکال و اصلاح طلب مواجهیم بدون آنکه بتوان با قاطعیت برآوردی از نیروهای هریک از آنها داشت، البته در تظاهرات اخیر دانشجویان دانشگاه تهران تقریبا به طور یکدست جریان رادیکال غلبه داشت. انصراف پاره ای از هنرمندان از شرکت در نمایش های حکومتی و نامۀ برخی از استادان دانشگاه خطاب به خامنه ای و از آن مهمتر وارد صحنه شدن چهره های اصلی اصلاح طلبی، چون موسوی و کروبی و خاتمی، قدیانی و فائزۀ هاشمی با پامنبری خوانی برخی نمایندگانشان در مجلس نمونه هائی اند از تلاش اصلاح طلبان و همکاران و همپالگی هایشان در بهره برداری از حرکات اعتراضی مردم پس از اصابت موشک سپاه به هواپیمای اوکراینی و نابود کردن زندگی سرنشینان آن. فائزۀ رفسنجانی چون کروبی و قدیانی مستقیماً رهبر را نشانه می رود و سخنانش استراتژی جناحی از اصلاح طلبان را که نمی خواهند از پایه هایشان زیاد عقب بمانند، در این مرحله بیان می کند. او خواستار کناره گیری ولی فقیه و تغییرات در نظام سیاسی به دست خود خامنه ای می شود و با ذکر مثال گورباچف از او می خواهد تا دیر نشده شرایط انتقال قدرت را فراهم کند تا اسلام و نظام به خطر نیفتند. به سخنان او توجه کنیم:

«آقای خامنه ای به اندازه کافی حکومت کرد و اگر تغییرات بنیادین و انتقال قدرت را خودش ایجاد کند، خود را عاقبت به خیر می‌کند.» او اضافه می کند: « آقای خامنه‌ای شما تنها کسی هستید که می‌توانید بدون هزینه برای مردم و برای جامعه، تغییرات اساسی و عمیق بدهید. با جایگزین کردن نیروهای تخصصی در سیاست داخلی و در سیاست خارجی، به جای معیارهای دیگری که اصلا ربطی به مدیریت ندارد. مشابه کاری که گورباچف کرد وقتی فهمید این سیاست‌ها راه به جایی نمی‌برد و روز به روز شرایط کشور و مردم را در تمامی حوزه‌ها به جز سلاح و نظامی‌گری نابود می کند» فائزۀ رفسنجانی می افزاید «ما نیاز به تغییرات جدی داریم اگر شما به عنوان رهبر جامعه نخواهید این تغییرات را بدهید اتفاقات دیگری می افتد ... الان دیگر خودتان ارزیابی دارید که اسلام در کشور ما در بدترین شرایط خود در طول تاریخ قرار گرفته و بلایی که در این دوران سر اسلام آمده فاجعه است. روز به روز هم با عملکرد و خطاهای بیشتر ما به نام یک کشور اسلامی و به نام نظام اسلامی بدتر و بدتر می ‍‌شود.»

علت دیگری که اصلاح طلبان حکومتی و در اپوزیسیون را به تکا پو واداشته است، نزدیکی انتخابات مجلس است. سؤال امروز آنها این است که آیا شعار «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» که صحنۀ مبارزۀ توده ها در دی ٩٦ و آبان ٩٨ را رقم زد می تواند انتخابات نمایشی حکومت را این بار بهم زند یا نه؟

سناریو روشن است، خطر خیزش کارگران و زحمتکشان (خطر از دید حکومت و اصلاح طلبان!) و گسترش و تعمیق جنبش دانشجوئی و جهت گیری های آن در حمایت از خواسته های فرودستان که بارها در تظاهرات و شعارهای ماه های اخیر شاهد آنها بوده ایم، در مرحلۀ اول باعث هراس و فاصله گیری بخش هائی از اقشار میانی از آن شد. اما با قدرت نمائی جناح حاکم به ویژه با زورآزمائی اش در تعزیه گردانی ترور سلیمانی و فاجعۀ افتضاح سقوط هواپیمای اوکراینی شکاف دیرینۀ میان حکومت و این اقشار دوباره سرباز کرد. اینکه به تدریج با گسترش جنبش کارگران و زحمتکشان وعمیق تر شدن شکاف در میان بالائی ها، شمار بیشتری از اقشار میانی به میدان مبارزه با رژیم کشانده شوند به خودی خود امری است مثبت، به ویژه که در ایران حکومتی مذهبی، متکی به ولایت مطلقۀ فقیه با ساختاری یکسره فاسد، به مدتی بیش از ۴۰ سال است که علاوه بر فشارهای اقتصادی با سیاست های به غایت ارتجاعی فرهنگی و اجتماعی اش علاوه بر کارگران، زحمتکشان و زنان، بخش وسیع و فزاینده ای از دانشگاهیان، وکلای مستقل، هنرمندان، جوانان و دانشجویان و ... را به ستوه آورده است. اما همان طور که در خیزش سال ۱٣۸۸ شاهد بودیم، اعتراضات و تظاهرات  این اقشار در نبود هژمونی حضور و گفتمان رادیکال و انقلابی با وجود رهبری اصلاح طلبی که در طول حکومت اسلامی  شریک دزد و رفیق قافله بوده است، به بیراهه کشاندن مبارزات بر حق مردم و هرز دادن آن در کشاکش تضادهای جناحی طبقۀ حاکم و کمک به تداوم زندگی نکبت بار آن بوده است. خطری که امروزهم جنبش اعتراضی و رادیکال فرودستان جامعه را که هنوز قوام و استحکام کافی نیافته تهدید می کند. به عبارت دیگردر روندی که هنوز تثبیت نشده است ما با دو گرایش و جریان روبرو هستیم که یکی سعی دارد خیزش انقلابی را به نفع خود مصادره کند و آن را در خدمت مصالحۀ خویش با بخشی از حاکمیت قرار دهد و به قول فائزه هاشمی تا دیر نشده [بخوان تا انقلاب نشده] نظام و اسلام را نجات دهد و بخش دیگری که با شعار«اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» در دی ماه ٩٦ و آبان ماه ٩٨ وارد صحنه شده اند و کلیت نظام را نشانه گرفته است.

روشن است بسیاری از مسائلی که نگرانی و مقابلۀ اقشار میانی را، با حکومت دامن می زند، برای کارگران و زحمتکشان نیز که غم نان و کار و مسکن دارند، مطرح است. انواع تبعیض های جنسیتی و اجتماعی، سانسور و نقض مستمر آزادی ها و ممانعت از هرگونه سازمانیافتگی اقتصادی - سیاسی، خلاصه تمام مطالبات انباشت شدۀ دموکراتیک که در طی این چهل و اندی سال سرکوب گردیده اند، به طور حتم نگرانی های کارگران و زحمتکشان و نیروهای انقلابی هم هست. ستم سیاسی  بر گردۀ توده های فرودست جامعه سنگین تر و شدیدتر است و مانع بزرگی در راه رهائی نهائی آنهاست. از این رو طرح و پیشبرد این مسائل دموکراتیک بیش از هرکس وظیفۀ نیروهای پیشرو کارگری و انقلابی است. با این تفاوت که دموکراتیسم طبقۀ کارگر پیگیرترین نوع دموکراتیسم است و برای به فرجام رساندن آن نه تنها سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را هدف گرفته بلکه نظام استثمار و تبعیض طبقاتی یعنی سرمایه داری را نیز آماج حملاتش  قرار می دهد. تأکید بر تمایز و استقلال و وحدت این گرایش در جنبش امروز، نه از سر نفاق و تفرقه اندازی است و نه یک ماجراجوئی جداسری، بلکه کمک به ایجاد آن شرایطی است که ضمن سرنگونی جمهوری اسلامی راه را برای پیروزی نهائی بر سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم  بگشاید.

سر آخر شاید این  گفته  لنین مصداق شرایط امروزی ما نیزهست: « درآمیزی فعالیت دمکراتیک طبقه کارگر با دمکراتیسم طبقات و گروه های دیگر، نیروی جنبش دمکراتیک و مبارزه سیاسی را تضعیف خواهد کرد، از قاطعیت و پیگیری این مبارزه خواهد کاست و آن را برای سازش مستعدتر خواهد ساخت. برعکس تمایز طبقه کارگر در نقش مبارز پیشگام راه دگرگونیهای دمکراتیک، جنبش دمکراتیک و مبارزه برای آزادی های سیاسی را تقویت خواهد کرد، زیرا طبقه کارگر تمام عناصر دمکراتیک و اپوزیسیون سیاسی را به پیش خواهد راند، لیبرال ها را به سوی رادیکال های سیاسی و رادیکال ها را به سوی گسست قطعی پیوند با تمام نظام سیاسی و اجتماعی جامعه کنونی خواهد راند.» (لنین، وظایف سوسیال دمکرات های روسیه).

 این شرایط هشیاری زیادی می طلبد. هشیار باشیم!

نه رفراندم

نه اصلاح

اعتصاب

انقلاب

www.aazarakhsh.org

ruwo.iran@gmail.com

azarakhshi@gmail.com

 

 

 

 

انتقام حد اقلی ، افتضاح حد اکثری !

انتقام حد اقلی ، افتضاح حد اکثری !

 

چریکهای فدایی خلق آمریکا به نیابت از بخش بزرگی از مردم ایران شبانه مقام ارشد نظامی و وزیر امور خارجه بیت رهبری را در نزدیکی فرودگاهی در بغداد گیر آوردند و به زور شربت شهادت خوراندند و صحیح و سالم به خانه های تیمی اشان برگشتند ، بدون استفاده از سیانور ! وزیر امور خارجه بیت رهبری و دیگر همراهان عراقی صد پاره شدند ! همین صد پاره شدن آنهم بدست چریکهای شیطان بزرگ به اندازه کافی مواد و مصالح در اختیار حکومت اسلامی قرار میداد تا دست به این ماراتون عزاداری بزند – بغداد و اهواز و مشهد و تهران و قم و کرمان – " عزای حسینی و شور و شوق عاشورایی و شربت شهادت " ! اینان مدتها بود که یه عزاداری دِبش برگزار نکرده بودند . با نیش باز ظریف که نمیشود شور حسینی ایجاد کرد .

 

به نیابت از طرف اکثریت مردم ایران زیرا به دلایل گوناگون نه خود مردم ایران در شرایطی بودند و هستند تا به این سرداران اسلام شربت شهادت بخورانند و نه سازمانها و احزاب و چریکهای فدایی اش ! چریکهای فدایی اش ، چریک بودند اما فقط در رژیم گذشته " ستم شاهی " ، فدایی بودند اما فقط در دوران " دودمان پهلوی " ! فقط سر رژیم ستم شاهی و دودمان پهلوی زل و زبر و زرنگ بودند ! نیابتی مخفی ، غیر مستقیم و بدون قرار و مدار ! چیزی با این مضمون : خودتون این جانوران درنده را به جان جامعه ایران و منطقه انداختین ، خودتون هم بَرش دارین ! یا مال بد بیخ ریش صاحب اش !

 

 این ماراتون عزاداری و واکنش سران رژیم نشان داد که تیر به جای درستی و به قلب بیت معظم رهبری برخورد کرده است . برخوردی نظامی ، از نزدیک و از روبرو به حکومت اسلامی از سوی آمریکا ! برخورد و زبان خشن نظامی که رژیم اسلامی بهتر از دیگر زبانها از جمله زبان ملایم و مفلوک اروپایی ( انگلیسی – آلمانی – فرانسوی ) یعنی زبان تنش زدایی Deeskalation  میفهمد .

 

 نشد دیگه ! افغانستان و عراق و سوریه و یمن و لبنان و فلسطین و اسرائیل در آتش جنگ بسوزند و شما جنابعالی یواشکی از کردیت سیاسی تنش زدایی اروپائیان بهره مند و با پولیتیک " بزن و در رو  " از آتش جنگ در بروی ، سیاست تنش زدایی سیاستی است تمامآ در خدمت به حکومت اسلامی و قبول ادامه تنش !

چریکهای مدرن آمریکایی چریک شیعیان منطقه ، سردار سپهد حاج قاسم سلیمانی را آسمانی کردند . آسمان و ارواح طیبه شهیدان ، روح مطهر سردار را در آغوش گرفت . یه مرتبه رسانه ها و رادیو و تلویزیون های خارجی  " آزاد شدند " هر قدر دوست دارند از این مراسم " عزای حسینی " و تنها سرگرمی " سالم " ایرانیان فیلم و گزارش تهیه کنند ، و تهیه کردند .

 

 " آیا این عزای حسینی به کنش عاشورایی خواهد انجامید ؟ " ! خانمها و آقایان شبکه های خبری خارجی از خودشان و از کارشناسان و شرق شناسان سئوال میکردند ، کی و کجا و چگونه ، خشم و غضب و انتقام سخت الهی بر زمینیان فرود خواهد آمد ؟  نفسها در سینه زمینیان حبس شد ! گله امامان جمعه از پشت تریبون و گله وحوش مجلس یکی یکی صندلیها را ترک و جلو پیش خوان مجلس فریاد میزدند : مرگ بر آمریکا و " انتقام سخت " !

 

معلوم نیست این امت شهید پرور و امامان نظام و مجلسیان اعتراض شان به چیست ؟ آیا آمریکا واقعآ کار بدی کرد که به سردار شربت شهادت خوراند و به ملکوت اعلا فرستاد تا در آنجا ارواح طیبه شهیدان روح او را در آغوش بگیرد ؟ این که کار بدی نیست . اعتراض وارد نیست !

 

 ضد امپریالیستهای همیشه خدمتگذار و ایادی خارج کشور رژیم هم همت کردند و یاعلی شان را گفتند ، همین فرداست که پوزه آمریکا را به خاک بمالند ! یکی از این سایتهای خارج کشوری پرو رژیم به جای سه روز عزای عمومی چهل روز عزای عمومی اعلام و از کشتار فرمانده هان مقاومت اش شدیدآ ناراحت شد ! پرو رژیمی دیگری در باره اشتباه رژیم اش و " اشتباه مرگبار " سلیمانی و حشد چنین نوشت :

 

" حشد الشعبی در پاسخ به کشته و مجروح شدن بیش از 70 رزمنده حشد و سرباز ارتش و اعلام علنی مسئولیت آن توسط آمریکا ، با ورود به منطقه سبز بغداد به محاصره سفارت آمریکا پرداخت . پاسخی که تنها در یک صورت می توانست پاسخ درخور و متناسب با سنگینی حمله آمریکا باشد و آن هم ادامه این محاصره تا تسخیر کامل این سفارتخانه و بیرون راندن یا فی المثل گروگان گرفتن و حتی قتل بخشی از نیروهای محافظ آن باید می بود . این می توانست یا با بسیج توده ای گسترده صورت گیرد و یا با ترکیبی از اقدامات خیابانی و اقدامات نظامی ... ، حشد از قاطعیت لازم نیز برخوردار نبود که اقدام سفارت را با سطحی از عملیات نظامی برای وارد آوردن ضربه ای کاری همراه کند . ... "

 

تسخیر کامل سفارت و گروگان گیری و قتل محافظان سفارت و لابد هم قتل خود کارکنان سفارت ! حرفهای کیهان و شریعتمداری از زبان سردبیر کشته مُرده  رژیم ! نویسنده همانی است که سابقآ هم برای سر نبریده احمدی نژاد عزاداری کرده بود . سر دبیر در ادامه و با حرارت بالا از قول برادر ژورنالیست شهید پرورش این سئوال  " انفجاری " را مطرح میکند :

 

" این عزای حسینی " اگر به " کنش عاشورایی " نیانجامد ، به راستی آیا چیزی از جلال جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند ؟

 

حرارت بالا به کنش عاشورایی انجامید . لحظه موعود فرا رسید . طولی نکشید که به آن سئوال کی و کجا و چگونه خانمها و آقایان شبکه های خبری خارجی پاسخ سریع و قاطع و کوبنده داده شد . ( اطلاعیه سپاه )

 

کی ؟ " صبح " چهارشنبه هیجده دی 1398 برابر با هشت ژانویه 2020 ! کجا ؟ پایگاه آمریکایی عین الاسد در بغداد ! چگونه ؟ پرتاب چندین راکت ! انتقام سخت گرفته شد و دیگر قصد تکرار انتقام را نداریم ، قضیه انتقام سخت " به خیر و خوشی " تمام شد .

 

چند ساعت بعد و در حالیکه همه جهانیان منتظر پاسخ انتقام سخت ترامپ و 52 نقطه بودند ، ترامپ توئیت کرد : " همه چیز خوب است " ، چندین و چند ساعت بعد تر روشن میشود که عراقیها از پیش در جریان راکت پرانی بودند ، فنلاندی ها و سفارت سوئیس هم در تهران دائمآ پیامهایی دریافت میکردند . مسئله انتقام سخت شکل اسرار آمیزی بخود میگیرد و طبعآ زمین حاصل خیزی برای تئوری توطئه !

 علم الهدا در اعتراض به ترامپ که " همه چیز خوب است " ، از تریبون جمعه توئیت کرد : " گفته اند ضایعه انسانی نداریم . ما که نمی خواهیم با سگ کشی انتقام شهید سلیمانی را بگیریم ، ... " ، تو که نمی خواستی سگ کشی کنی ، خب راکتها را برا چی زدی ؟ زدی برای اینکه سگها را بکشی دیگه !  

 

رسانه های خبری – سیاسی بویژه اروپایی دست بکار شدند و سعی کردند تا چهره رژیم اسلامی را طور دیگری نشان دهند و حرف تو دهن افکار عامه بگذارند که اینان به عمد absichtlich  طوری راکتها را زدند که  سربازان آمریکایی صدمه ای نبینند . گفتند : اینها راکت های جنگی بودند یا کبوتران صلح ؟ این کبوتران صلح با اطلاع از پیشی دولت عراق و فنلاندیها و سفارت سوئیس در تهران بیشتر و بیشتر تقویت میشود .

 

مسئله انتقام سخت دقیقا به سختی انتقام بر میگشت ، سختی انتقام هم سرانجام صاف و ساده با این سئوال مواجه بود ، با ریزش دو بمب " ناقابل " اتمی وسط  تهران چطوری و کجایی ؟ و همین سختی انتقام بود که رهبر " معظم " حکومت را مجبور کرد تا به تفسیر انتقام سخت بپردازد و مسئله را " به خیر و خوشی " با یک سیلی تمام کند .

 

مسئله انتقام و سیلی به خیر و خوشی در حال تمام شدن بود که ناگهان در همین روز " کنش عاشورایی " ، یک خبر بو دار " ناخوشایند " تیتر اخبار میشود . سقوط هواپیمای بوئینگ اوکرائینی بر فراز تهران و مرگ 176 سرنشین آن ! شامه ها تیز میشود . چی ؟ سقوط هواپیما آنهم دقیقآ صبح چهاربیشه ، روز کنش عاشورایی و انتقام سخت و راکتهای نقطه زن سرداران سپاه ! چه ربطی به هم دارند ؟

رئیس سازمان هواپیمایی حکومت : بخدا هیچ ربطی بهم ندارند ، سقوط هواپیما در اثر نقص فنی بوده ، و بوئینگ هم که میدانید پرونده خوبی ندارد ! مسئله بیخ پیدا میکند و جنجالی تر ! صحبت بر سر جان 176 انسان و پرداخت خسارت به بازماندگان و شناسایی چی میگن مجرم است . اوکرائین ، بوئینگ ، یا سرداران اسلام ؟

 

هنوز هیچ خبری از تسلیت و ابراز همدردی عمیق نسبت به جان باختگان هواپیما از سوی هیچیک از گله مقامات حکومت ، از رهبر و رئیس جمهور و وزیر خارجه و سرداران سپاه نیست .

 

کارشناسان هواپیمایی غربی معتقدند که خیر ! نقص فنی نبوده ، هواپیما بوسیله راکتهای " نقطه زن " سرداران اسلام سقوط  کرده است . خبری بی نهایت ناخوشایند ، سیلی که نه ، پُتک محکمی بر دهان دروغگوی حکومت ! چالنجی فنی ! یا باید انکار کرد و پیه این پروسه طولانی قضایی احتمالن در لاهه را به تن مالید ، و یا اعتراف و اعتراف به جرم و جنایت !

 

 سران حکومت با هر حساب و کتاب و محاسبه ای راه دوم را انتخاب و قبول میکنند جنایت کرده اند . جنایتی غیر عمد ، شاید از تخفیف مجازات در نظام قضایی مدرن غربیها - یک ، غیر عمد ، و دو ، اعتراف به جنایت - برخوردار شوند .

 

از اینجا به بعد و بعد از سه روز " تاخیر " ! سیل پیامهای تسلیت و ابراز همدردی  عمیق " با خانواده های قربانیان این فاجعه دردناک " سرازیر میشود ، از رهبر بگیر تا رئیس جمهور و وزیر امور خارجه و رئیس مجلس و سرداران اسلام  و تا هنرمندان دلقک مواجب بگیر فجری !

 

اینکه اروپا و آمریکا و دیگران چه تخفیفی قائل شوند مسئله خودشان است و راه تخفیف هم همیشه باز و جاده زد و بند هم دراز !

 

مسئله اما از نظر اکثریت عظیم جامعه ایران ، اکثریت عظیمی که چهل سال است دارند این ماشین دروغ و ریا و جنایت را تجربه میکنند جور دیگری است . مسئله بسادگی استفاده از این فرصت ها برای ضربه زدن به رژیم اسلامی و برای رهایی از شر این نظام عزا و دروغ و ریا و چپاول و جنایت است . خوشبختانه در این چند روز شعارهای رادیکالی علیه قدیسین این حکومت یعنی  ولی وقیح و سرداران سپاه و کل گله حکومت اسلامی سر داده شد . تداوم و گسترش هر چه بیشتر چنین اعتراضاتی و حضور هر چه بیشتر مردم راه را برای سرنگونی حکومت اسلامی هموار میکند .

 

اژدر امیری  :  15.01.2020                         

January 15, 2020

رزاى سرخ و اعتصاب عمومى

 

"اعتصاب عمومى٬ انقلاب را بوجود نمى آورد؛ بلکه انقلاب٬ اعتصاب عمومى را بوجود مى آورد" – رزا

 

جزوه رزا لوکزامبورگ «اعتصاب توده‌اى٬ حزب سياسى و اتحاديه‌هاى کارگرى» (١٩٠٦) به واقع يکى از آثار مهم و ارزندۀ سوسياليزم انقلابى محسوب مى شود[i]. در اين نوشته رزاى سرخ به بررسى تجربهٔ اعتصابات عمومىِ کارگرى در انقلاب ١٩٠٥ روسيه مى پردازد که شخصا در آن شرکت داشت. دليل استفاده او از واژۀ "توده‌اى" به جاى "عمومى" در عنوان جزوه تصادفى نيست و در خود متن روشن مى شود. رزا در اين نوشته چند مفهوم متفاوت و مشخص را براى تشريح انواع اعتصابات توده‌اى و عمومى به کار مى گيرد. از لحاظ واژه شناسى٬ هنگامى که يک مبارزۀ اعتصابى شامل کارگران چندين واحد توليدى يا اعضاى چندين اتحاديه بشود٬ اين اعتصاب به اصطلاح " توده‌اى" شده است. از اين نوع اعتصابات در تاريخ مبارزات طبقاتى کارگران فراوان است. در روسيه اکثر اينها نخست در سطح يک شهر يا منطقه آغاز مى‌شدند٬ سپس يا به شهر ها و مناطق ديگر هم گسترش پيدا مى کردند و سراسرى مى‌شدند و يا در همان سطح محلى باقى مى ماندند و خاتمه مى يافتند. اعتصاب اما هنگامى که سراسرى شود و کم و بيش همه را در بر بگيرد٬ "عمومى" شده است. به بیان واضح تر هر اعتصاب عمومى توده‌اى هم هست اما بالعکس آن درست نيست.

با اين تمايز، رزا نشان می‌دهد که خود شکل‌گيرىِ اعتصاب عمومى مستلزم وقوع چندين اعتصاب توده‌اى قبلى است. اعتصاب عمومى نقطهٔ اوج موجى از اعتصابات توده‌اى است. اعتصاب عمومى البته مى‌تواند بى‌مقدمه و به اصطلاح ناگهانى نيز رخ دهد٬ اما معمولا نخست در يک شهر يا منطقه عمومى مى‌شود که آن نيز خود نتيجه يک يا چندين موج از اعتصابات توده‌اى قبلى است. تاکيد رزا اين است که به اعتصاب عمومى نبايد به مثابه يک ابزارِ صرف نگاه کرد که گویا طبقه کارگر به صورت حاضر و آماده در جعبه ابزارش دارد که هر وقت اراده کند بيرون می‌کشد و بکار می‌گیرد. غافل از آنکه، اين فرم مبارزاتی خود محصول دوره‌اى از شدت یافتن نبرد طبقاتى است. براین اساس خود واقعه اعتصاب عمومى را نباید يک حادثهٔ منفرد و مجزا پنداشت بلکه این امر نتيجهٔ سير معينى از مبارزهٔ طبقاتى قبلى و محصول ضرورى ارتقاى سطحِ رزمندگى و آگاهى و آمادگى انقلابى طبقه کارگر در دوره پیشین است.

آن بخش از اين جزوه که به روند تاريخى شکل‌گيرى اعتصابات عمومى در انقلاب روسيه پرداخته يکى از بهترين نمونه‌ها براى آشنايى با "تئورى پراکسيس" مارکس و درک رابطهٔ آگاهى و مبارزه طبقاتى است. رزا نشان مى‌دهد چگونه مبارزات ده سالۀ پرولتارياى روسيه قبل از ١٩٠٥، مرحله به مرحله و درپی امواج پی در پی به اعتصاب عمومى ژانويه ١٩٠٥ انجاميده و نیز اینکه چگونه پرولتارياى روسيه در طول اين مبارزات در واقع آمادگى فنى و شايستگى سياسىِ استفاده از اين سلاح را کسب کرده‌است. اعتصاب عمومى صرفا يک اعتصاب - نظير اعتصابات معمول ديگر اما در مقياسى گسترده‌تر- نیست،.بلکه نقطهٔ اوج مبارزه براى قدرت، در يک وضعيت بحرانى-انقلابى و نیز محصول و نتیجه این وضعیت است.

از طرف ديگر٬ سوسيال دموکراسى آن دوران اعتصابات بطور کلى٬ منجمله اعتصابات عمومى را بر اساس مطالبات اعتصاب کنندگان به دودسته تقسيم می‌کرد: "اقتصادى" و "سياسى"؛ هرچند که چنین تمايزی چندان مارکسيستى نبود. هر خواست "اقتصادى" هنگامى که سراسرى می‌شود، خود به خود "سياسى" نيز مى‌شود چرا که در مقابل قدرت سياسى نیز قرار می‌گیرد و نه صرفا سرمايه‌داران منفرد و مشخص. اعتصاب براى ٨ ساعت کار صرفا یک مبارزه اقتصادى نيست بلکه مبارزه براى قانونی کردن ٨ ساعت کار است؛ و این يعنى یک مبارزه سياسى. به اين معنى اعتصابات عمومى همواره سياسى هستند چرا که هدفِ اعتراض، همواره حکومت است. البته رزا در اينجا "سياسى" را به معناى محدود کلمه و رايج در ادبیات سوسيال دموکراسى بکار مى‌گيرد؛ يعنى خواست‌هاى مشخصا مربوط به حوزهٔ سياست٬ مثل حق راى عمومى٬ آزادى انتخابات٬ آزادى زندانيان سياسى... رزا نشان مى دهد حتى اين نوع تقسيم‌بندى نيز فقط بدرد بوروکرات‌هاى "قلم بدست" اتحاديه‌هاى کارگرى مى‌خورد که بايد دائم به بورژوازى اطمينان دهند که اتحاديه‌ها به مبارزات سياسى دست نخواهند زد. براى رزا٬ پرولتاريا در مبارزه طبقاتى و بنا به ضرورت‌هاى خودِ مبارزه طبقاتى، خواسته‌ها و مبارزاتش اينجا بيشتر سياسى مى‌شود و جایی دیگر بيشتر اقتصادى. حتى يک مبارزهٔ مشخص در روند انکشاف خود از يکى به ديگرى تبديل مى‌شود. بنابراين مهم اين نيست که توده ها نخست با اعتصاب سياسى آغاز کرده‌اند يا اقتصادى؛ مهم اين است که در چه شرايطى اين اعتصاب گسترش مى‌يابد و چگونه ضرورتا از يکى به ديگرى تبديل مى‌شود.

همه مفسرين٬ اعتصاب عمومىِ ژانويه ١٩٠٥ را نقطه شروع انقلاب روسيه مى‌دانند. اين اعتصاب در اعتراض به کشتار مردم در مقابل کاخ تزار آغاز شد ("یکشنبه خونین"). بنابراين اعتصابى بود به اصطلاح سياسى. اما به دنبال وضعيتى که خود اين اعتصاب سياسى ايجاد کرد چندى نگذشت که چندين موج از اعتصابات اقتصادىِ محلى سرتاسر روسيه را فراگرفت. به عبارت ساده تر٬ اعتصاب عمومىِ سياسى ژانويه، اعتماد به نفس پرولتاريا براى طلب‌کردن خواست‌هاى اقتصادى‌اش را نيز بالا برد. و همين موج اعتصابات اقتصادى نيز از آنجا که اغلب توده‌اى شدند زمينه را براى اعتصابات عمومى سياسى چند ماه بعد در پتروگراد و عاقبت شکل‌گيرى شوراى کارگران پتروگراد فراهم ساختند؛ همان شورايى که خواهان استقرار "حکومت کارگرى" شد.

علاوه براین٬ رزا به دسته‌بندى از نوع ديگرى در اعتصابات عمومى نيز اشاره مى‌کند: "اعتصابات مبارزاتى" (مبارزه براى مطالبات مشخص کارگرى) و "اعتصابات اعتراضى" (يا اعتصابات تظاهراتى٬ يعنى اعتصاب در اعتراض به چيزى يا در همبستگى با چيزى). نوع اولى معمولا خود‌انگيخته است؛ يعنى مبارزات پراکندۀ کارگرى پيرامون خواست‌هاى کارگرى مى‌توانند در شرايط مساعد خود‌بخود سراسرى شوند و شکل اعتصاب عمومى به خود بگيرند. نوع دومى يعنى اعتصابات اعتراضى اما طبعا بايد در پاسخ به فراخوان از طرف جريانى و سازمانى صورت بگيرند. معمولا احزاب طبقه کارگر٬ يا رهبران اتحاديه‌هاى کارگرى و يا ساير نهادهاى صاحب نفوذ بايد فراخوان به چنين اعتصاباتى را صادر کنند. رزا نشان مى دهد که در انقلاب روسيه٬ برخلاف تصور رايج٬ ما کمتر به شکل دوم برمى خوريم؛ يعنى عمدۀ اعتصابات توده اى در روسيه از نوع اعتصاب براى خواست‌هاى کارگرى و خود‌انگيخته بودند. سوسيال دموکراسى روسيه در اغلب موارد غافلگير شده و تازه پس از شکل‌گيرى اعتصاب توده اى به کمک آن شتافته بود. آن مواردى هم که فراخوان به اعتصابات اعتراضى از طرف اتحاديه ها و يا احزاب با استقبال روبرو شد٬ يا فرعى،  محدود و گذرا بود و يا اينکه خود فراخوان در ارتباط با اعتصاباتى که از قبل به شکل خود‌انگيخته رخ داده‌بودند٬ صادر شده بود. اين جزوه در واقع در عين حال يکى از بهترين آثار رزا در توضيح "تئورى خود‌انگيختگى" است. شايد در کمتر اثر ديگرى٬ چه در کارهاى بعدى خود رزا و چه ديگران٬ نقش عامل خود‌انگيختگى در مبارزۀ طبقاتى به اين روشنى تشريح شده باشد؛ بويژه در يک دوره انقلابى.

از سوی دیگر اين نوشته ادامه جدلى است که رزا با جزوه "اصلاح يا انقلاب اجتماعى" (١٩٠٠) عليه نظرات جناح رفرميست سوسيال دموکراسى و بوروکراسى اتحاديه‌هاى کارگرى آن دوران در آلمان آغاز کرده بود. در اولى٬ رزا نقش بازدارندۀ اين دودسته از "رهبران" را نشانه گرفته بود و از اين زاويه به اهميت عامل خود‌انگيختگى در مبارزات طبقاتى پرداخته بود. غرض از خود انگيخته اين جا آن مبارزه اى بود که بنا به فراخوان و دعوت حزب يا اتحاديه ها بوقوع نمى پيوست. يعنى اعتراضات و اعتصاباتى به اصطلاح غير رسمى و خود جوش. و در اغلب موارد٬ بر خلاف نظر يا توصيه "رهبران". براى رزا خود امر افزايش مبارزات خود انگيختۀ کارگرى در آلمان در آن دوره، نشانۀ بارزى از اين واقعيت بود که رهبرى اتحاديه‌ها و جناح رفرميست حزب نقدا به سرعت گیر مبارزات کارگرى تبديل شده بودند. دامن زدن رزا به بحث خودانگيختگى در بين‌الملل دوم و حمايت فعالش از مبارزات خود‌انگيخته٬ برخلاف انتقاداتى که گاهى حتى از جناح چپ به او وارد مى‌شد٬ نشانۀ کم بها دادن رزا به نقش رهبرى انقلابى نبود٬ بلکه او تنها راه ساختن اين رهبرى را در تقويت مبارزات توده اى از پايين، در مقابلِ بى‌عملى رهبران رفرميست از بالا مى ديد. رزا اقدامات "مبارزاتى" رهبرى رفرميست را که از همان ابتدا با زنجيرهاى قانون گرايى محدود شده بودند٬ شليک‌هاى «توپخانۀ نمايشى» ناميد.  

جزوه «اعتصاب توده‌اى...» ادامه همان بحث رزا در جزوه "اصلاح يا انقلاب" است اما از زاويه‌اى کاملا متفاوت و شايد برعکس. يعنى نقد همان رهبرى رفرميست نه فقط آن جا که سد راه اعتصاب است بلکه آن جا که حتى فرمان اعتصاب عمومى صادر مى‌کند. در کنگرۀ حزب در سپتامبر ۱۹۰۵، کنگره عليرغم مخالفتِ نمایندگان سندیکاهای کارگرى و به اصرار رزا عاقبت می‌پذیرد تا با صدور قطعنامه‌ای، اعتصاب توده‌ای را بمثابه یک حربهٔ سیاسی که در شرایط مقتضی می‌تواند مورد استفاده قرارگیرد، برسمیت بشناسد. رزا در اين جزوه به مشاجرات درونى دو جناح رهبرى رفرميست، در باره اين شعار پرداخته و اهميت عامل خود‌انگيختگى در شکل‌گيرى اعتصابات توده اىِ روسيه را در مقابل ديدگاه بوروکراتيک و فرمان از بالا به اعتصاب عمومى قرار داده است. اينجا در واقع به مفهوم کلى‌ترى از خودانگيختگى نزد رزا برمى‌خوريم. در واقع رزا با تشريح روند انکشاف مبارزات اعتصابى کارگرى در انقلاب ١٩٠٥ اهميت اين مبارزات را در گسترش (توده‌اى شدن) آگاهىِ انقلابى را نشان مى‌دهد. يا دقيقتر٬ اهميت عامل خود‌انگيختگى در شکل‌گيرى شرايط ذهنى انقلاب در خودِ دورۀ بحران انقلابى.

در آن زمان٬ هر چند بخشى از رهبرى رفرميست حزب استفاده از اعتصابات عمومى را به دنبال تصميم کنگره به رسميت شناخته بود٬ ولی با اما و اگر هايى که براى "شرايط مقتضى" افزوده بودند اين حربه قرار بود فقط به شکل "محدود" استفاده شود. محدود٬ هم از لحاظ مدت اعتصاب (مثلا اعتصابات چند ساعته يا چند روزه) و هم از لحاظ مطالبات مشخص). از ديد هردوجناح فراخوان به اعتصاب عمومى نامحدود اقدامى صرفا آنارشيستى بود. مشکلات اجرايى و سازماندهى امورى از قبيل اينکه در طول اعتصاب توليد در کدام بخش هاى ضرورى بايد ادامه يابد٬ مايحتاج عمومى مثل آذوقه و سوخت را چگونه بايد توزيع کرد٬ صندوق اعتصاب موجود تا چه مدت مى تواند دوام بياورد٬ و يا اگر اعتصاب به درازا بکشد چه خواهد شد٬ اغلب تلاش هاى قبلى براى اعتصابات عمومى را به شکست کشانده بود.

براى رزا اما اعتصاب محدود مشکلى را دوا نمى‌کرد. او نوشت: "چنین تهدیدِ محدودی... حتی یک کودک را نمی‌ترساند تا چه رسد به یک طبقهٔ حاکم که ناامیدانه برای حفظ قدرت سیاسی‌اش مبارزه می‌کند. " رزا استدلال مى‌کند که رهبرى رفرميست حزب از محدودهٔ نگاه آنارشيستى به اعتصاب عمومى فراتر نمى‌رود. به گفته رزا دو قطب مخالف الزاما يکديگر را نفى نمى کنند بلکه حامی و مکمل يکديگرند. هم رفرميست‌ها و هم آنارشيست‌ها در واقع اعتصاب عمومى را از شرايط مشخصِ زمانى و مکانىِ مبارزۀ طبقاتى جدامى‌سازند و صرفا آنرا به سطح يک ابزارِ فنى تقلیل  مى‌دهند که مى توان به دلخواه بکارگرفت يا ممنوع کرد.

بقول رزا٬ تفکر آنارشيستى در باره انقلاب يعنى تامل در باره چگونه برپا کردن "سروصدايى بزرگ".  براى آنارشيزم تنها دوچيز به عنوان پيش‌شرط‌هاى مادىِ تفکر انقلابى لازم هستند: "نخست تخيل و دوم اشتياق و شهامت براى رهانيدن انسان از دره اشک و آه سرمايه دارى". بدين ترتيب آنارشيست‌ها مى‌توانند خيال‌پردازانه استدلال کنند که اعتصاب عمومى کوتاه ترين٬ مطمئن‌ترين و ساده‌ترين روش براى جهش به آينده بهتر است. کافيست طبقه کارگر به جاى اين همه خرده کارى درجهت سازماندهى اتحاديه اى و تحزب٬ با يک اعتصاب عمومى کار سرمايه‌دارى را يکسره کند! اين روش "سراسر انتزاعى و غيرتاريخى" در برخورد به مبارزه طبقاتى، بارها  نه فقط در بين آنارشيست ها بلکه در بين گرایشاتی که خود را ضدآنارشيزم مى‌دانند، نیز مشاهده شده است. به عنوان نمونه نظير اين استدلال را از برخی گروه هاى به اصطلاح چپ ايرانى بارها شنيده‌ايم که اين يا آن مبارزهٔ صرفا سنديکايى فايده‌اى ندارد بلکه بايد شورا ساخت٬ کنترل کارخانه را در دست گرفت٬ مديريت کارگرى اعمال کرد....يا بارها شنيده‌ايم که به عنوان ميان برى براى موفقيت، در هر شرايطى شعار اعتصاب عمومى را سر مى دهند!  رزا روش رهبران رفرميست در طرفدارى از اين شعار را به هيات مديره يک شرکت تشبيه مى کند که مى‌خواهند روز و ساعت و شکل اعلام فراورده جديد شرکت را از قبل برنامه ريزى نماید. اين نوع تفکر از نظر رزا تفاوتی با تفکر سراسر انتزاعى و غيرتاريخى آنارشيستى ندارد.

اعتصاب عمومى را نمى‌توان در هر زمان و شرايطى فراخواند؛ حتى اگر اطمينان کامل به فراهم بودن شرايط فنى و سازمانى آن وجود داشته باشد. آژيتاسيون پيرامون شعار اعتصاب عمومى، به عنوان يک روش مبارزاتى براى متقاعد کردن طبقه کارگر به استفاده از اين ابزار، به همان اندازه اتلاف وقت است که بخواهيم خانه به خانه برویم و پرولتاريا را به ضرورت انقلاب متقاعد سازيم. انقلاب و اعتصاب عمومى هر دو خود اشکال بيرونىِ مرحلهٔ خاصى از مبارزه طبقاتى‌اند. اعتصاب عمومى به مثابه يک روش مبارزاتى خود محصول يک وضعيت انقلابى است که آن هم به نوبه خود محصول يک سرى مبارزات قبلى است. البته اعتصاب عمومى محدود٬ از نوعِ از قبل برنامه ريزى شده و دلپسند رفرميزم و بوروکراسى٬ شايد بتواند در شرايط غير انقلابى نيز صورت بگيرد. اما محدوديت نتايجش نيز در خود شکل محدود آن نهفته است. اعتصاب عمومى، از آن نوعى که بتواند قدرت طبقهٔ حاکم را واقعا تهديد کند٬ فقط هنگامى رخ خواهد داد که توده ها پا به عرصه مبارزات انقلابى گذاشته باشند. يعنى وضعيت انقلابى يا نقدا آشکار شده یا قريب‌الوقوع باشد. بعلاوه آگاهى طبقاتى و تجربهٔ مبارزاتى خود کارگران به آن سطح رسيده باشد که بتوانند حل مسائل به اصطلاح فنى و سازمانى يک اعتصاب عمومى را به عهده بگيرند.

رزا با بررسى تجربه انقلاب ١٩٠٥ روسيه نشان مى‌دهد که چگونه اعتصاب عمومى ژانويه ١٩٠٥ خود دنباله اعتصابات توده اى ١٩٠٤ در قفقاز و باکو بود. اعتصابات توده اى قفقاز ١٩٠٤ نيز به نوبه خود بدون درنظرگرفتن تجربهٔ اعتصابات توده‌اى در قفقاز در ١٩٠٢ قابل تصور نبود؛ و اعتصابات قفقاز نيز خود موج دومى از اعتصاباتى بود که موج اول آن سه سال پيش آغاز گشته بود. نه تنها اين گذشته لازم بود تا توده‌هاى وسيعِ طبقه کارگر به ضرورت استفاده از اين سلاح پى ببرند٬ بلکه بدون چنين گذشته‌اى توده ها آمادگى استفاده از چنين سلاحى را پیدا نمی‌کردند. در انقلاب ١٩٠٥، امر توزيع سوخت و آذوقه در شرايط اعتصاب عمومى، به يکى از عوامل محرکِ تشکيل شوراهاى شهرى بدل شد.

در انقلاب ٥٧ ايران نيز ما روند کمابیش مشابهى را مشاهده کرديم. پس از آغاز شورش‌هاى تهيدستان شهرى٬ ايران از سه موج اعتصابات کارگرى گذشت٬ با مخلوطى از خواست‌هاى سياسى و اقتصادى٬ اما عمدتا اقتصادى٬ تا آنکه به شکل‌گیری اعتصاب عمومى پاييز ٥٧ رسید. در ايران اما برخلاف روسيه٬ کميته‌هاى اعتصابى که در اين دوره در همه واحدهاى توليدى شکل گرفته بودند از حد کميته کارخانه فراتر نرفتند و به شکل گیری شوراهاى شهرى/سراسرى منتهی نشدند. در ايران خود فعالين کميته هاى اعتصاب به کميته هاى محلى پيوستند  و در همان سطح محلى باقى ماندند. سازماندهى امورى که در پتروگراد به عهده شوراى کارگرى پتروگراد بود، در ايران بواسطه همين کميته‌هاى محلات رتق و فتق مى شد که خود را تسلیم  رهبرى بورژوايى-مذهبى – مساجد –کرده‌بودند.

روند اعتلاى مبارزات انقلابى طبقه کارگر در انقلاب روسيه اين گفته مارکس را بياد مى آورد که انقلاب فقظ به اين دليل لازم نيست که اين تنها شکل سرنگون کردن نظم موجود است بلکه طبقه اى که بايد امر سرنگونى را متحقق کند فقط با انقلاب مى‌تواند خود را از شر کثافات قرون خلاص سازد و شايستگى ايجاد جامعه‌اى جديد را کسب نمايد. درک نتيجه‌گيرى اصلى رزا از اين تجربه به شدت براى امروز ما نيز کارآمد است. اعتصاب عمومى٬ کنترل کارگرى٬ شورا ها...باعث ايجاد وضعيت انقلابى نمى شوند بلکه اينها همه خود محصول وضعيت انقلابى اند. 

 

دى ١٣٩٨   

 

revolutionary-socialism.com

گرايش سوسياليزم انقلابى  

 

[i]کنگره ١٩٠٧ حزب سوسیال-دموکرات در مانهایم جزوه رزا را "زیادی رادیکال" ارزیابی ‌مي کند و از انتشار آن توسط حزب سرباز ‌مى زند.

از تحریم جشنواره فجر تا تحریم مضحکه انتخابات مجلس شورای اسلامی و فساد در سینما!

از تحریم جشنواره فجر تا تحریم مضحکه انتخابات مجلس شورای اسلامی و فساد در سینما!

bahram.rehmani@gmail.com 

 

اقدام اخیر برخی هنرمندان سینما، تئاتر، موسیقی، ورزشکاران و مجریان برنامه های تلویزیونی قابل تقدیر است!

 

پس از آن که مقامات حکومت اسلامی ایران، صبح شنبه ۲۱ دی - ۱۱ ژانویه به طور رسمی و تحت فشار بین‌المللی به ساقط کردن هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ توسط موشک بالستیک اعتراف کردند، همه تظاهرات هایی در دانشگاه و شهرهای ایران راه افتاد و هم جمعی از هنرمندان که امسال قرار بود در سی ‌و هشتمین جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشند، در هم دردی با خانواده جان باختگان و اعتراض به عملکرد مسئولان حکومتی از شرکت در این جشنواره انصراف دادند.

 

 

از سوی دیگر، جشنواره تحت تاثیر به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی، قرار گرفته است. جشنواره فیلم فجر، با موافقت ریاست سازمان سینمایی، تندیس سلیمانی را در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به بهترین فیلم با مضمون جهاد و مقاومت اهدا خواهد کرد.

برخی از چهره های سیاسی، ادبی، هنری و ورزشی در مرگ قاسم سلیمانی سوگواری کردند و در رابطه با او، پیام‌  دادند. اما در سوی دیگر، کم نیستند چهره های فرهنگی . هنری و نویسندگی که از او به عنوان جنایت کاری که دست ‌هایش به خون کودکان سوریه، یمن، لبنان و افغانستان آلوده است، نام می ‌برند. به نظر می رسید که این تفاوت ‌ها و تناقضات جامعه ایرانی را به دو بخش مقابل هم تقسیم کرده باشد. اما اعتراض دانشجویان و مردم و شعارهای رادیکال آن ها علیه کلیت حکومت اسلامی و در رای همه خامنه ای و سپاه پاسداران و قاسم سلیمانی این نظریه به سرعت رنگ باخت.

اکنون همگان می دانند که شلیک پدافند سپاه پایداران به هواپیمای مسافربری، نه خطای انسانی، بلکه عمدی و تروریسم دولتی بوده است و این که در پشت پرده چه سیاست هایی در جریان است هنوز روشن نیست. از این رو، توجیهاتی نظیر این که هواپیمای مسافربری را با موشک کروز اشتباه گرفته است، هواپیما مسیرش را تغییر داده بوده است، هواپیما به طرف حریم فضایی پایگاه پاسداران حرکت می کرده است و غیره، هیچ کس را قانع نمی کند. این توجیهات نشان می دهد که جانیان و تروریست های حاکم بر ایران، هم چنان در تلاشند واقعیت ها را مخفی کنند. حتی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس شان می گوید شلیک به هواپیما نمی تواند سهوا صورت گرفته باشد و باید دید پشت پرده چه گذشته است. اکنون دولت کانادا و سایر دولت هایی که شهروندان شان در این فاجعه جان باخته اند خواستار روشن شدن همه ابعاد این واقعه دردناک هستند و اعلام کرده اند تا روشن شدن تمام حقیقت به تحقیق در این مورد ادامه خواهند داد.

به نوشته دویچه وله، دو موشک از سوی سامانه دفاع هوایی ایران به این هواپیما برخورد و آن را سرنگون کردند. سامانه «تور- ام‌۱» متعلق به قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌ النبیاء است. این قرارگاه مسئول هماهنگی فعالیت ‌های پدافند هوایی ارتش و سپاه و امنیت هوایی کشور است. موشک ‌های این سامانه به کلاهک ‌های کوچکی با بیش از ۱۴ کیلوگرم مواد منفجره مجهز هستند و می ‌توانند هدف را متلاشی و به قطعات کوچک فلزی بدل کنند.

حکومت اسلامی، سعی دارد با توبیخ مامور و یا مامورانی تحت عنوان خطای انسانی، سر و ته قضیه را هم بیاورد در حالی که درا ین واقعه نه خطای انسانی، بلکه آشکارا جنایت و تروریسم بزرگ حکومت اسلامی است. حکومتی که چهل و یک است فاجعه پشت فاجعه می آفریند و بلافاصله یک کلاه شرعی درست می کند تا سر شهروندان ایران بگذارد. اما این بار بدجوری به تله افتاده است! عوامل اصلی این جنایت، مستقیما خامنه ای و روحانی و سپاه پاسداران هستند.

در پی انتشار تصاویر اصابت موشک به هواپیمای مسافربری اوکراینی در فضای مجازی، قرارگاه ثار‌الله تهران روز سه شنبه ١٤ ژانویه ٢٠٢٠ با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که فیلم ‌بردار این سانحه را بازداشت کرده است.

یک دروغ دیگر حکومت اسلامی، افشا شد. تصاویر جدید یک دوربین امنیتی حاکی از شلیک دو موشک ایرانی به فاصله ۳۰ ثانیه از یکدیگر به سوی هواپیمای مسافربری تهران ـ کی ‌یف بعد از اوج گرفتن از فرودگاه تهران و اصابت به آن است.

رویترز به نقل از روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز، گزارش داده که این دو موشک از تأسیسات نظامی ایران، واقع در هشت مایلی هواپیما شلیک شده است.

در این ویدئو دیده می ‌شود که هیچ کدام از این دو موشک بلافاصله هواپیما را سرنگون نمی ‌کنند و هواپیما که آتش گرفته مسیر خود را به سوی فرودگاه تهران تغییر می‌ دهد.

 

اکنون پنهان‌ کاری و تبلیغات سه روزه سران و مقامات حقوق اسلامی و رسانه هایشان در قبال فاجعه هواپیمای مسافربری، افکار عمومی را به شدت تکان داده است. علاوه بر اعتراض دانشجویان و مردم در شهرهای مختلف ایران، بسیاری از هنرمندان سینما، موسیقی، تئاتر، ورزشکاران و ... از حضور در جشنواره ‌‌های مختلف، به ویژه جشنواره فجر، مشاغل دولتی و مسابقات کناره ‌گیری کرده ‌اند. حتی برخی از هنرمندانی که به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی، پاسداری که دستانش نه تنها به خون مردم ایران، بلکه به خون مردم سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و... آلوده بود پیام هم دردی فرستاده بودند اکنون با مردم هم دردی کرده اند یک گام به پیش است. در حالی که اگر روشنفکری، نویسنده ای و هنرمندی وار دبازی های سیاسی حکومت شود دیگر هنرمندی مستقل و مردیم نیست، بلکه به سیاست های و جنایت حاکمیت آلوده می شود.

اعتراضات در ایران به شلیک پدافند سپاه به هواپیمای مسافربری و پنهان کاری حکومت ادامه دارد. در حالی‌ که شهرهای مختلف ایران با وجود حضور سنگین نیروهای امنیتی محل برپایی تجمعات بودند، بر شمار تشکل های کارگری و هنرمندانی که از جشنواره ‌های فجر، کنسرت‌ ها و اجراهای هنری دیگر صرف‌ نظر کرده ‌اند نیز افزوده شده‌ است.

 

 

۱۲۵ مستندساز ایرانی با انتشار بیانیه مشترکی، ضمن ابراز هم دردی با خانواده‌ های داغ دار و آسیب ‌دیده اعتراض‌ های آبان، نوشتند که ما «اعلام می‌ کنیم که نه تنها چشم بر روی واقعیت ‌های امروز سرزمین‌ مان نمی بندیم که در کنار مردم و دوش به دوش آن ‌ها روایت خود را از آن‌ چه بر ما گذشت ثبت و حفظ خواهیم کرد؛ روایت جان به لب رسیدن از غم نان، روایت کشته‌ شدگان بی‌ تدفین و بی ‌مزار و زندانیان بی‌ نام و بی ‌نشان که هر کدام‌ شان کسی از ما هستند.»

محمد رسول ‌اف، جعفر پناهی، رخشان بنی ‌اعتماد، بهمن کیارستمى و مهوش شیخ الاسلامى از امضاء کنندگان این بیانیه بودند.

 

رخشان بنی ‌اعتماد، فیلم ساز، نخستین هنرمندی بود که پس از اعلام شلیک پدافند سپاه به هواپیمای مسافربری، در پیامی توییتری مردم را به تجمع در میدان آزادی در پاسداری از «حرمتِ داغدارانِ این افتضاحِ سخت»  دعوت کرد. او ساعاتی بعد خبر داد که به دلیل تهدیدهای امنیتی، دعوت خود را پس می ‌گیرد.

 

رخشان بنی ‌اعتماد برای هم دردی با خانواده جان باختگان فاجعه هواپیمای اوکراینی با انتشار فراخوانی از مردم خواسته بود برای «پایان دادن به جنگ ‌افروزی» در میدان آزادی تجمع کنند، اما پس از آن که ماموران اعتراضات مردمی در تهران را به خشونت کشاندند، بنی ‌اعتماد فراخوان خود را پس گرفت. شبکه افق وابسته به سپاه پاسداران از زبان فردی که به عنوان استادیار دانشگاه تهران معرفی شد، این کارگردان سینمای اجتماعی ایران و دخترش، باران کوثری، از بازیگران شناخته شده را به «تجاوز جنسی» تهدید کرد. بنی ‌اعتماد به کنایه «انتقام سخت» را به «افتضاح سخت» تعبیر کرده بود.

انجمن مستندسازان سینمای ایران در نامه ‌ای خطاب به رییس سازمان صدا و سیما خواستار عذرخواهی رسمی این سازمان از جامعه هنرمندان و مردم ایران شد. مستندسازان این پرسش را مطرح کرده‌ اند که «آیا نمی‌ شود پایان و نهایتی برای این بی ‌احترامی ‌ها به شان و حقوق مردم در صدا و سیما متصور بود؟»

و سپس در ادامه خطاب به رییس صدا و سیما نوشته ‌اند:

«بانو رخشان بنی ‌اعتماد از مفاخر فرهنگ و هنر این سرزمین و از پیشکسوتان به نام انجمن مستندسازان سینمای ایران است. ما هر چند به رویه‌ جاری و ساری در برنامه ‌سازی‌های جانب ‌دارانه در شبکه‌ مذکور عادت کرده و به آن وقعی نمی ‌نهیم اما این اهانت آشکار به شان یکی از اعضای خود را برنمی ‌تابیم و درخواست برخورد جدی با متخلفین و عذرخواهی رسمی جنابعالی از جامعه‌ هنری و مردم ایران را داریم.»

شبکه افق که از اسفند ۹۳ فعالیت خود را آغاز کرده به سازمان هنری و رسانه‌ ای اوج که زیر نظر سپاه پاسداران اداره می شود تعلق دارد.

در برنامه دیگری در شبکه افق، خانمی با حجاب اسلامی کامل مقابل دوربین می ‌گوید مردم ایران یک زندگی سلحشورانه را برگزیده ‌اند. اگر کسی به این شیوه زندگی اعتقاد ندارد، و خواهان رفاه است می ‌تواند از کشور خارج شود. برخی کاربران در شبکه ‌های اجتماعی پخش این سخنان را به تلاش سپاه پاسداران به مصادره ایران تعبیر کرده ‌اند و این پرسش را در میان آورده ‌اند که آیا واقعا گروهی گمان می ‌کنند ایران را در تملک خود درآورده‌ اند؟

 

 

هم چنین در خبرها آمده است که رخشان بنی‌ اعتماد، کارگردان مشهور سینما و همسرش جهانگیر کوثری تهیه کننده و مجری شناخته شده سینما به همراه آزاده موسوی مستند ساز از جمله سینماگرانی هستند که برای چند ساعت بازداشت و بازجویی شدند. 

 

جمع دیگری از هنرمندان نیز با بازماندگان فاجعه اعلام هم دردی کرده و خواهان پیگیری و شفاف‌ سازی بیش تر شده ‌اند. سید علی صالحی، نیکی کریمی، منیژه حکمت، بهمن فرمان‌آرا، تهمینه میلانی، شهره سلطانی، ماهایا پتروسیان، تعدادی از هرمندان از شرکت در جشنواره فجر انصراف دادند از جمله فاطمه معتمدآریا، افسانه ماهیان، نغمه ثمینی، سعید چنگیزیان، شیوا فلاحی، منوچهر شجاع، محمدرضا جدیدی، بهروز سیفی، مریم دیهول، امیر یپهر تقی لو، روژان کردنژاد، مهدی صفرزاده خانیکی، امیراحمد قزوینی، رومین محتشم، سیف اله صمدیان، کیارنگ علایی و شهریار توکلی، مهدی موشکی کارگردان تئاتر، امین امیری، سمانه زندی نژاد، نورالدین حیدری ماهر، امین طباطبایی، آرش دادگر، میثم عبدی، علیرضا کوشک جلالی، نغمه ثمینی، شیرین صمدی، آتیلا پسیانی و تعداد دیگری از هنرمندان در میان این جمع هستند.

 

شهرام لاسمی بازیگر نقش «قلقلی» برنامه های کودک و نوجوان در تلویزیون ایران با انتشار مطلبی در اینستاگرام شخصی‌ اش از استعفای خود پس از «۳۰ سال خدمت» خبر داد.

 

شورای‌ عالی خانه هنرمندان ایران با ابراز تاسف و تسلیت برای مرگ مسافران بی گناه پرواز تهران کی ‌یف، خواستار معرفی مقصران این حادثه و حوادث چند ماهه اخیر شد. در متن این پیام آمده است: «امید و انتظار آن می ‌رود که مقصران این حادثه ناگوار و نیز آن چه در حوادث تلخ چند ماهه اخیر کشور واقع شده و متاسفانه همواره با پنهان ‌کاری، بی ‌توجهی به احساسات عمومی و عدم صداقت و اطلاع رسانی شفاف و به موقع همراه بوده است، معرفی شده و پاسخ گو باشند.»

 

روزهای شنبه ١١ و یک‌ شنبه ١٢ ژانویه ٢٠٢٠، مسعود کیمیایی، کارگردان، و نیز شماری دیگر از بازیگران، گروه‌ های تئاتری، داوران و دیگر کسانی که قرار بود در جشنواره‌ های فجر حاضر شوند، اعلام انصراف کردند. انصراف ‌ها هم چنان ادامه پیدا کرده ‌است.

 

از جمله مهدی کوشکی، طراح و نویسنده و کارگردان نمایش «شک» گفته به جشنواره نمی‌ رود: «اکنون در مقابل صورت غمگین کشور و این قلب ‌های شکسته، علاقه ‌ای به شرکت در این جشنواره ندارم و با هم دلی تمام اعضای گروه نمایش «شک» از جشنواره تئاتر فجر و این رویداد کناره‌گیری می‌ کنیم.»

 

پگاه آهنگرانی، بازیگر، که گفته «با وجود این همه مصیبت که در ایام اخیر کام ما مردم را تلخ کرده، با دیگر دوستان و همکارانم همراه می‌ شوم و در جشنواره فجر با هیچ عنوانی حضور پیدا نمی ‌کنم.»

 

سارا بهرامی، دیگر هنرپیشه، نیز سخنان مشابهی را در اینستاگرام خود منتشر کرده‌است.

 

شمار زیادی از کارتونیست ‌های ایران با انتشار بیانیه ‌ای به نشانه اعتراض ضمن انصراف از حضور در جشنواره‌ هنری فجر امسال خواستار اعلام عزای عمومی و برپایی بزرگ داشت برای جان باختگان وقایع اخیر در این کشور از جمله اعتراضات و قربانیان پرواز ٧٥٢ اوکراین در تهران شدند.

در این بیانیه که با امضای بیش از ٤٠ کارتونیست ایرانی در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک گذاشته‌اند، آمده است: «ما جمعی از اهالی هنر اين مرز و بوم، خواستار روشن شدن علل واقعی اين فجايع و استعفا و محاکمه خاطیان از خرد تا کلان، برگزاری مراسم باشکوه برای درگذشتگان و اعلام عزای عمومی هستيم و همراه و همگام با مردم دردمند خود، بر این خواسته خود پای می ‌فشاریم.»

این هنرمندان، از مسئولان کشورشان خواسته اند تا «اجازه دهند مردم خود به جای خود سخن بگویند و کسی نقش ذهن و زبان آن ها را برعهده نگیرد.»

در ادامه این بیانیه آمده است: «هم چنین اعتقاد داریم حال که در همراهی با آسیب دیدگان و داغداران حوادث اخیر، دبیر و داوران بخش ‌های مختلف جشنواره فجر، از حضور در این رویداد، کناره گرفته‌ اند، به نظر می‌ رسد کمترین اعتراض، عدم حضور در این جشنواره است. بر این اساس، ما جمعی از هنرمندان ایران ضمن اعتراض به رخدادهای اخیر، عدم حضور خود را در جشنواره فجر اعلام می‌ کنیم.»

هم چنین در بیانیه مشترک این هنرمندان، تاکید شده است: «يقينا استمرار اين وضعيت، مردم را در حصر بغض، نگرانی و وحشت نگاه خواهد داشت؛ راه حل برون ‌رفت از اين وضعیت، فقط و فقط تصمیم قاطع و اقدام برای سخن گفتن صریح مسئولان با مردم و دوری از تکذیب و فرافکنی (مشخصا در حادثه هواپيمایی اوكراين) است.»

 

گروه کر شهر تهران که یکی از اعضای خود را در پرواز تهران ‌- کی‌یف از دست داده، اعلام کرده است اجراهای خود را لغو کرده‌ است.

 

آرش تنهایی، سردبیر مجله آنگاه و دبیر بخش پوستر جشنواره فجر از شرکت در این دوره جشنواره انصراف داده است.

 

گروه تئاتر کوانتوم، پایگاه خبری سینمافا، گروه نمایش وقتی بزرگ تر بودم، گروه نمایش پروانه الجرایری از حضور در این جشنواره انصراف دادند.

 

ترانه علیدوستی: ما شهروند نیستیم، اسیریم؛ ترانه علیدوستی در اینستاگرام: مدت‌ ها با این خیال جنگیدم و نخواستم بپذیرم؛ ما شهروند نیستیم. هیچ‌وقت نبودیم. ما اسیریم. میلیون‌ ها اسیر.

 

مسعود کیمیایی، کارگردان، با بیان این که «روزی نیست که خبرهای بد نشنویم» از شرکت در این جشنواره فیلم، انصراف داد.

بر اساس گزارش سینما دیلی، یک شنبه ١٢ ژانویه ٢٠٢٠، فیلم «خون شد» مسعود کیمیایی برای حضور در بخش مسابقه سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر انتخاب شده است اما این کارگردان با انتشار ویدیویی در شبکه های مجازی اعلام کرد که از شرکت در جشنواره فجر «انصراف» می دهد.

به گفته کیمیایی، در حال حاضر مردم «روزگار سختی» را می گذرانند و روزی نیست که «خبرهای بد» شنیده نشود.

این کارگردان، عدم نمایش فیلمش در جشنواره فجر را خواستار شد و دلیل آن را «تسلیتی که به این همه آدم دارم. مردمی که مسافر بودند»، عنوان کرد.

 

پیش از این، داریوش مهرجویی که فیلم «لامینور» را در این جشنواره شرکت داده بود نیز انصراف خود از شرکت در جشنواره فجر را اعلام کرده بود.

 

از مشهد، سه گروه نمایشی «آدیداس»، «جانی سکیکی»، و «خدای جنگ» که از این شهر به سی ‌و هشتمین جشنواره تئاتر فجر راه یافته بودند و شامل یک ‌صد نفر از هنرمندان فعال تئاتر می ‌شوند، در ابراز هم دردی با مردم داغدیده ایران از حضور در جشنواره انصراف دادند.

هم‌زمان با اعلام انصراف این هنرمندان، دبیران و داوران بخش ‌های مختلف جشنواره هنرهای تجسمی فجر نیز از همکاری با این جشنواره انصراف دادند.

در بیانیه هیئت داوران بخش عکس جشنواره تجسمی فجر آمده است: «ضمن تشکر از عکاسان شرکت‌ کننده، تاثر و هم دلی عمیق خود را با مردم داغدار ایران اعلام می‌ کنیم، چرا که همواره و در هر شرایطی مسائل انسانی بر فعالیت‌ های هنری ارجحیت دارد.»

آن ها در بخشی از این بیانیه نوشته ‌اند: «واقعیت این است که درست نمی‌ دانیم این انصراف از حضور، چه قدر برای مدیران فرهنگی کشور مهم هست یا نیست، اما چیزی که بیش از این ‌ها اهمیت دارد درد جانکاهی است که کشور عزیز و ملت شریف ایران را فرا گرفته و شاید با همین اقدام هم دردانه به اندازه خود و نه بیش تر، تسلای قلب داغدیده مردم‌ مان باشیم. چه این که دیگر توانی در روحیه ما برای حضور در این جشنواره و فعلا هیچ جشنواره‌ای نمانده است.»

 

میترا ابراهیمی، کارگردان مستند «کامی» از شرکت اولین فیلم خود در جشنواره فیلم فجر صرف ‌نظر کرد. وی در صفحه اینستاگرام شخصی خود نوشت: «این که اولین فیلمت به اکران مهم ‌ترین جشنواره کشورت برسد شاید آرزو باشد اما انسان سوگوار آرزو ندارد.»

 

از میان بازیگران تئاتر، امیراحمد قزوینی بازیگری که به خاطر بازی در «ماجرای نیمروز» شناخته شده، از جشنواره تئاتر فجر انصراف داد. او که قرار بود در نمایش «پروانه الجزایری» حضور پیدا کند، در بیانیه انصراف خود نوشت: «می‌ دانم غیبت این بنده حقیر هیچ تاثیری در شهوت تندیس ‌خواهی خیلی از رفقا نمی ‌گذارد. به حرمت چشمان معصوم «راستین» و «ری‌را» من که نمی ‌توانم، حداقل امسال را نمی ‌توانم، شما اگر می‌ توانید خوشا به حال تان.»

 

وب ‌سایت کافه سینما که در سال های اخیر اخبار جشنواره فجر را پوشش می ‌داد در بیانیه ‌ای ضمن ابراز تسلیت، اعلام کرد که در جشنواره امسال و سالن رسانه ‌هایش حضور پیدا نمی ‌کند. البته کافه سینما، دلیل این انصراف را شیوه تصمیم ‌گیری و مسیر حرکت جشنواره فجر عنوان کرده است.

 

صبح شنبه پس از اعلام رسمی علت سقوط پرواز ۷۵۲، کانون فیلم‌ نامه ‌نویسان سینمای ایران در بیانیه‌ ای خواستار «رسیدگی فوری، پاسخ گویی و محاکمه‌ عاملان اتفاق و مقصران اطلاع ‌رسانی دیرهنگام به مردم ایران» شدند.

فیلم ‌نامه ‌نویسان ایرانی در این بیانیه نوشتند: «آرزو داشتیم تماشای آن ‌چه می ‌نویسیم و روی پرده نقش می ‌بندد، بتواند روشن ‌گر و التیام ‌بخش زخم مردمی باشد که سال‌ هایی سخت را پشت سر می ‌گذارند. افسوس؛ که سینما هنر لحظه نیست.»

 

«سقوط در کوه مورگان» به کارگردانی منیژه محامدی، «فرانکشتاین» به کارگردانی ایمان افشاریان، «چنور» به کارگردانی قطب ‌الدین صادقی و ۲۰ نمایش دیگر از جمله برنامه ‌هایی هستند که در همبستگی عوامل نمایش با سوگ مردم اجرا نخواهند شد.

منیژه محامدی به ایسنا گفته است: «دوست داریم که هم دردی خود را به این شیوه با هموطنان ‌مان نشان دهیم. بویژه این که نمایش ما لب خند کمرنگی هم بر لب تماشاگر می ‌آورد و فکر می ‌کنیم مردم ما این روزها حال چندان خوشی ندارند  که بتوانند لبخندی به لب بیاورند. بنابراین با این که در مدت اجرای ‌مان با چندین تعطیلی رو به رو بوده ‌ایم، ترجیح دادیم امشب هم در کنار مردم باشیم و روی صحنه نرویم.»

 

پگاه آهنگرانی اعلام کرد او نیر مانند دوستانش در جشنواره فیلم فجر شرکت نمی‌ کند.

 

سارا بهرامی هم با انتشار متنی در اینستاگرام انصراف خود را اعلام کرد.

 

امیر نجفی، کارگردان نمایش «مشق شب» اعلام کرد شرکت در جشن «عزاواره»‌ی فجر یک «خطای انسانی» عظیم است. «خطای انسانی» عبارتی است که در توجیه بی‌ کفایتی ‌هایی که به سقوط اوکراین انجامید، به زبان و بیان مسئولان راه یافت.

 

صابر ابر از اجرای نمایش «همان چهار دقیقه» و مهدی کوشکی از اجرای نمایش «شک» در  جشنواره تآتر فجر انصراف دادند.

 

امیر مهدی ژوله، از بازیگران نمایش «یک ساعت آرامش» اعلام کرد دل و دماغی برای شرکت در جشنواره حکومتی باقی نمانده است.

 

سمانه زندی ‌نژاد نیز نمایش «آن دیگری» را از برنامه‌ های تئاتر فجر خارج کرد و درباره تصمیم خود نوشت صحنه‌های اعتراضات که اکنون در خیابان ‌های شهرهای سراسر ایران رقم می‌ خورد، از هر اجرایی در سالن‌های کوچک تئاتر قدرتمندتر است.

 

کیوان ساکت، نوازنده اعلام کرد که به نشانه هم دلی با مردم در هیچ یک از برنامه ‌های جشنواره فجر نه به عنوان هنرمند، نه به عنوان داور و نه به عنوان مدعو حضور نخواهد یافت.

 

کیاوش صاحب ‌نسق، حسام اینانلو، مانی جعفرزاده و هانا کامکار هم از شرکت در جشنواره موسیقی فجر انصراف دادند.

 

علیرضا عصار هم کنسرت دی ماه خود را به نشانه هم دلی با مردم لغو کرد.

 

امیر احمد قزوینی در متن کوتاهی در اینستاگرام خود، نوشته است: «من امیر احمد قزوینی با همین ته ‌مانده عواطف انسانی ‌ام از بازی در نمایش «پروانه‌ الجزایری» برای اجرا در جشنواره‌ی فجر انصراف می ‌دم.» وی در ادامه با اشاره به نام دو کودک جان ‌باخته هواپیمای اوکراینی نوشته است: «به حرمت چشمان معصوم «راستین» و «ری ‌را» من که نمی ‌توانم، حداقل امسال را نمی ‌توانم، شما اگر می ‌توانید خوشا به حال تان.»

 

ابراهیم حقیقی، دبیر جشنواره هنرهای تجسمی فجر نیز در اینستاگرام خود خبر استعفای خود را به‌ عنوان دبیری این جشنواره اعلام کرد. او نوشت به دلیل فضای دروغ و تلخی این روزها از مقام خود کناره می ‌گیرد: «با چشم اشک‌ بار و رنج غم بار از دست رفتن هم‌ وطنان و فرزندان بلندقامت مان و با روحی آزرده، من هم بی ‌یاری شما، فضای تلخ‌ کامی و دروغ، ناتوانم از برگزاری جشنواره ‌ای که قرار بود نشان شادمانی باشد و پیوند. چراکه شادمان نیستم و نیستیم.»

 

هیات داوران بخش گرافیک جشنواره تئاتر فجر نیز از حضور در جشنواره فجر کناره ‌گیری کردند. آن‌ ها در پیام اینستاگرامی خود نوشته ‌اند به احترام روح درگذشتگان فجایع اخیر از شرکت در جشنواره انصراف می ‌دهند: «رنج از حد توان مان افزون شده! در شرایط فعلی نه تاب ادامه دادن داریم و نه توان خاموش نگریستن. از این ‌رو ما دبیر و داوران بخش گرافیک جشنواره‌ فجر، با احترام به روح درگذشتگان فجایع اخیر و با پوزش از کسانی که در این جشنواره شرکت کرده ‌اند، انصراف خود را از ادامه همکاری در این جشنواره اعلام کرده، آرزوی روزهای بهتری برای ایران عزیزمان داریم.»

 

داوران عکاسی جشنواره تجسمی فجر نیز انصراف خود را در اینستاگرام منتشر کردند. کیارنگ علایی، یکی از داوران در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: «در هم دلی با قربانیان فاجعه اخیر و درک شرایط اجتماعی و حال عمومی جامعه انسانی و فرهنگی، ما، دبیر و هیات داوران بخش عکس دوازدهمین جشنواره تجسمی فجر... از ادامه همکاری با این رویداد معذوریم.»

 

پیمان معادی، بازیگر مطرح سینما نیز از حضور در جشنواره فیلم فجر انصراف داد: «همه سیاه پوشیم و عزادار. دل‌ هایمان شکسته. من با کدام دل شاد بروم جشنواره که جشن بگیرم؟! نمی ‌توانم. من بازیگرم و تار و پودم را مردم سرزمینم بهم بافته ‌اند، سرزمینی که داغ زیباترین فرزندانش را به سوگ نشسته است.. جشنواره باشد برای روزهایی روشن که بتوانیم همه با هم زندگی را و عشق را، براستی جشن بگیریم.»

 

 

شهرام مکری، فیلم‌ ساز نیز در متنی در اینستاگرام خود در تاریخ ۲۳ دی ماه اعلام کرد اگرچه پیش از این از حضور آخرین ساخته ‌اش در جشنواره انصراف داده با این حال امروز اعلام می‌ کند که از حضورش به عنوان تماشاگر جشنواره نیز انصراف خواهد داد.

شهرام مکری، کارگردان فیلم «جنایت بی ‌دقت» در تاریخ چهارم آذر ماه اعلام کرده بود که در جشنواره فیلم فجر امسال شرکت نخواهد کرد که تهیه ‌کننده فیلم نیز پذیرفته بود. مکری در اینستاگرام خود نوشته: «امروز برای احترام به خانواده‌ ها و جامعه داغدار ایران، هم سو با سایر همکارانم از ته مانده حضورم در جشنواره فیلم فجر به عنوان تماشاگر هم اعلام انصراف می‌ کنم.»

 

هومن سیدی، بازیگر مطرح سینما از داوری جشنواره فیلم فجر انصراف داد. این خبر را «پارسینما» اعلام کرده که سیدی از داوری بخش سودای سیمرغ این دوره از جشنواره کناره گرفته است.

 

میترا ابراهیمی، کارگردان مستند «کامی» نیز در پیامی اعلام کرد در جشنواره فیلم مستند فجر امسال شرکت نخواهد کرد.

 

بیش از ۶۰  نمایش از اجرا در جشنواره تئاتر فجر که همه سال از تاریخ ۱۰ تا ۲۰ بهمن ماه برگزار می ‌شود انصراف داده‌اند. همگی این نمایش‌ ها از مدت ‌ها پیش تمرینات خود را برای حضور در جشنواره آغاز کرده بودند. کارگردان‌های مانند آتیلا پسیانی، صابر ابر، حسن معجونی، افسانه ماهیان و نغمه ثمینی، نمایشنامه ‌نویس در پیام ‌های جداگانه انصراف خود را اعلام کردند.

از جمله نمایش‌ های که از اجرا در جشنواره فجر با انتشار متن ‌های انصراف داده ‌اند نمایش ‌های «در اتاق باد می ‌وزد» به کارگردانی سجاد تابش، «همان چهار دقیقه» به کارگردانی صابر ابر، «آواز قو» به کارگردانی پریزاد سیف، «مکبث» به کارگردانی آرش دادگر، «آن دیگری» به کارگردانی سمانه زندی ‌نژاد، «من» به کارگردانی سیاوش پاکراه، «بیوه سیاه بیوه سفید» به کارگردانی حسن جودکی، «مشق شب» به کارگردانی امیر نجفی، «قصر موروثی خاندان فرانکشتاین» به کارگردانی آتیلا پسیانی، «شک» به کارگردانی مهدی کوشکی، «پروانه الجزیرای» به کارگردانی سعید حسن ‌لو، «روایت فرزانه از جمعه ۱۴ آبان» به کارگردانی محمدحسین زیکساری، «بچه» به کارگردانی افسانه ماهیان، «آقای اشمیت کیه؟» به کارگردانی سهراب سلیمی، «آشپزخانه» به کارگردانی حسن معجونی، «من یه زنم صدام رو میشنوین؟» به کارگردانی کاملیا غزلی، «ملکوت» به کارگردانی رامتین رشوند، «سقوط در کوه مورگان» به کارگردانی منیژه محامدی، «سه‌ تفنگ دار و یکی» به کارگردانی مهدی شاه حسینی، «پونز» به کارگردانی صحرا فتحی، «فراکتال» به کارگردانی مهدی سقا، «ولپن» به کارگردانی مهدی کوشکی، «بیگانه در خانه» به کارگردانی محمد مساوات، «سمفونی کوچک سکوت» به کارگردانی سینا راستگو، «جان و جو» به کارگردانی محمدرضا چرختاب، «مسکو فلکه باغشاه» به کارگردانی عطا کشاورز جود، «شصت دقیقه منهای یک به کارگردان سعید عسگریا، «دزدان شماره ۴۳ »به کارگردانی شاهین صادقیان، «فرانکنشتاین» به کارگردانی ایمان افشاریان، «سوگلی» به کارگردانی نگار چگنی، «پاتوق» به کارگردانی مهدی پاشایی «ماسک» به کارگردانی بهزاد اقطاعی، «مدرسه پینوکیو» به کارگردانی آرش سنجابی «وضعیت شماره دو» به کارگردانی رامین اکبری، «نیم فاصله» به کارگردانی رضا رشادت، «جنایات قلب» به کارگردانی دلارا نوشین، «کَر» به کارگردانی فریدون ولایی.

 

آرش دادگر، کارگردان نمایش «مکبث» در متن انصراف خود  نوشته است: «کجا می ‌توانیم جایی را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست؟»

 

بنا بر گزارش‌ ها از ایران لیلی گلستان، مدیر گالری گلستان، نیز اعلام کرده از حضور در دوازدهمین جشنواره هنر‌های تجسمی فجر انصراف داده است.

***

شهرام ناظری، علیرضا عصار و علیرضا قربانی که در این روزها کنسرت موسیقی دارد، برنامه ‌شان را لغو کرده ‌اند.

شهرام ناظری که قرار بود در تاریخ‌ های ۲۵،۲۶، ۲۷ و سی دی ماه در اصفهان، شهرکرد و تهران اجرای موسیقی داشته باشد نیز در پیامی کنسرت‌ های خود را لغو کرد. او در کانال تلگرامی خود نوشت: «حادثه دردناک هواپیما کام همه را تلخ و قلب مرا هم جریحه ‌دار کرده است، به همین جهت به منظور هم دردى و همبستگی با مردم نازنین کشورم کلیه برنامه ‌هایم را لغو کردم.»

 

علیرضا عصار، خواننده با سابقه موسیقی پاپ که قرار بود در روزهای ۲۴ و ۲۵ دی ماه در تالار وزارت کشور اجرا داشته باشد با انتشار ویدیویی از لغو اجراهایش خبر داد: «این کم ترین کاری است که برای اعلام هم دری با مردم نازنینم که همگی عزادار هستیم برمی ‌آید.» به گفته او گروهش «سه ماه» در حال تمرین برای این اجراها بودند.

 

روز یک ‌شنبه ارکستر آرکو به رهبری ابراهیم لطفی، اعلام کرد از شرکت در جشنواره موسیقی فجر انصراف داده است.

 

کیوان ساکت، نوازنده تار و سه تار و هنا کامکار، خواننده و نوازنده، علی قمصری، آهنگ ساز و نوازنده در اینستاگرام خود نوشتند: «به نشانه هم دلی با مردم داغدار و ستم دیده سرزمینم امسال در هیچ جشنواره هنری فجر حضور پیدا نخواهم کرد نه به عنوان هنرمند نه در مقام داور یا کارشناس مدعو و نه در نقش مخاطب و بیننده‌ هیچ یک از آثار.»

 

علیرضا قربانی، خواننده موسیقی سنتی ایران، ۲۲ دی ماه اعلام کرد در هم دردی با خانواده‌ های جان ‌باختگان سقوط هواپیمای اوکراینی، از اجرای کنسرت دی‌ ماه در تهران انصراف می‌ دهد.

قطب‌الدین صادقی‌، از چهره ‌های شناخته ‌شده، از اجرای نمایش «چنور» در تالار چهارسو در روز یک‌ شنبه صرف ‌نظر کرد.

 

کارن همایونفر، موسیقی دان و آهنگ ساز ساکن ایران، در پستی که در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، نوشته است: یک جنایت علیه انسان ‌ها... یک جنایت جنگی... دولت بزرگ ترین دروغ تاریخ را تحویل ملت داد.

در بخشی از پست کارن همایونفر در واکنش به روشن شدن علت واقعی سقوط هواپیمای اوکراینی، که شلیک پدافند موشکی سپاه پاسداران بود، آمده است: «منتظریم از پایین ‌ترین تا بالاترین سطح این دروغ و جنایت جنگی محاکمه شوند. چه در سطح رسانه‌ ها، چه در سطح مسئولین. اعتراف به دروغ هم چیزی از جرم‌ تان کم نخواهد کرد. مسئولین با کفایت! حتما فهمیده ‌اند خسارتی که زدند از حمله اتمی به ایران و باورهای مردم هولناک ‌تر بود. مگر نمی‌گفتید دروغ ام‌الفساد است؟»

 

 

٧٨ روزنامه نگار با انتشار بیانیه جمعی در مورد عملکرد رسانه ‌‌ها در حادثه سرنگونی هواپیما نوشته اند: «ما نیز از دروغ خسته ‌ایم.»

در این بیانیه آمده است: حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی همه‌ ما روزنامه ‌نگاران را مانند همه قشرها و گروه ‌های اجتماعی در سوگی بی‌ پایان فروبرد. آرزوی قلبی ما این بود که عامل بروز این حادثه چیزی دیگری می ‌بود اما حسرتا که آن چه این روزها بر ما می‌ رود فقط بر حیرت و خشم مان می ‌افزاید.

شلیک به هواپیمای مسافربری با نام مبارزه با دشمن خارجی، به هیچ‌ وجه قابل قبول و پذیرفتنی نیست. پدران و مادران چشم ‌انتظار! جان باختگان این فاجعه، عزیزان شما و نیز عزیزان ما هستند. فرزندان شما، فرزندان این مرز بوم و نیز فرزندان انسانیت ‌اند. ما نیز از شنیدن این‌همه دروغ از رسانه ‌های رسمی خسته ‌ایم و متاسفیم که تمامی روزنامه‌ ها هماهنگ با «رسانه ملی» و بدون تحقیق و بررسی جوانب واقعه، به تکرارِ یک دروغ بزرگ اقدام کردند و افشای واقعیت چیزی جز شرمساری و رسوایی برای آن‌ها در برنداشت.

ما روزنامه ‌نگاران در کنار خانواده‌ های قربانیان حادثه، خواستار محاکمه‌ی جدی همه‌ عاملان و آمران حادثه مرگ بار سقوط هواپیما هستیم و از تقلیل دادن این خطای مرگ بار به خطای فقط یک فرد اعلام انزجار می ‌کنیم.

ما به پدرها و مادرهای گریان، به همسران عزیز از دست داده و به فرزندان سوگوار می ‌گوییم با تمام وجود و از صمیم قلب در کنار آن‌ ها هستیم و امیدواریم ساختار رسانه ‌ای کشور از چنان شفافیت، آزادی بیان و پاسخ گویی برخوردار شود تا مقابل هر حادثه این گونه دست بسته و دهان بسته نباشد.

 

صبا راد، مجری برنامه معروف «به خانه برمی‌ گردیم» است که پس از ۲۱ سال سابقه همکاری با صداوسیما در مقام مجری و نویسنده در صفحه اینستاگرام خود اعلام کرد دیگر قادر به همکاری با این رسانه نیست: «این روزها می خواهیم دل مان گرم شود نه سرمان ... ضمن تشکر از حمایت‌ های بی‌ وقفه شما مردم عزیز در تمام سال‌ های فعالیتم، از این طریق اعلام می ‌کنم پس از ۲۱ سال کار در رادیو و تلویزیون، قادر به ادامه فعالیت در رسانه نیستم. دیگر نمی‌توانم ...»

 

زهرا خاتمی ‌راد، مجری جوان برنامه «سیمای خانواده» نیز در روز ۲۱ دی ‌ماه با نوشته ‌ای در اینستاگرام اعلام کرد که دیگر در تلویزیون کار نخواهد کرد و از مخاطبانش حلالیت طلبید: «مردم سلام ممنونم که تا امروز منو به‌عنوان مجری پذیرفتید. دیگه هرگز به تلویزیون باز نخواهم گشت حلال کنید.»

سجاد تابش، کارگردان جوان تئاتر که قرار بود با نمایش «در اتاق باد می ‌وزد» در جشنواره فجر حضور داشته باشد، در اینستاگرام خود با اعلام انصرافش از اجرا در جشنواره تئاتر فجر نوشت: «نمی‌ توانم سکوت کنم و حرفی نزنم. پس تنها کاری که می ‌توانم انجام دهم این است که همین‌ جا انصراف خودم از جشنواره ‌ای که نامش فجر است و حالم با اسمش هم خوب نیست را اطلاع ‌رسانی کنم.»

این کارگردان در ابتدای پست اینستاگرامی خود درباره نمایشش نوشته است: «قرار بود نمایش «در اتاق باد می‌وزد» را در بخش گفت و گوی نسل‌ های جشنواره تئاتر فجر اجرا کنیم و مبلغ بیست تا سی میلیون تومان کمک‌ هزینه دریافت کنیم تا به زخمی که از اجرای عمومی خوردیم بزنیم و بین عواملی که پولی عایدشان نشد - مثل خودم - تقسیم کنیم. امروز حالم از بس بد بود که حتی در همین صفحه بدوبیراهی نوشتم که دوستانم با زنگ و پیام دل سوزانه تشویقم کردند گزینه دیلیت را فقط و فقط برای پیش گیری از عواقب احتمالی لمس کنم.»

در این نمایش «فرشته صدر عرفایی»، بازیگر مطرح سینما و «سارا محمدی» بازی می ‌کنند.

 

یک بازیگر جوان سینما و تئاتر ایران نیز با نام «امیر احمد قزوینی» در اینستاگرام خود خبر داده که از بازی در نمایشی برای جشنواره تئاتر فجر انصراف خواهد داد. او بازیگر اصلی نمایش «پروانه‌ الجزایری» به کارگردانی سعید حسنلو است.

 

یک بازیگر رادیو و تلویزیون به نام شهرام لاسمی روز ۲۲ دی ماه اعلام کردند که از همکاری با رادیو استعفا داده ‌اند. شهرام لاسمی که با بازی در نقش «قلقلی» در برنامه‌ های کودک معروف شده بود، در متنی در اینستاگرام خود اعلام کرد پس از ۳۳ سال کار در صدواسیما در روز ۲۲ دی ماه برای همیشه از این رسانه خداحافظی کرده است.

 

علی اکبری، گوینده رادیو در متنی در اینستاگرام خود با اعلام استعفای خود نوشت: ««دوستان، همکاران، شنوندگان رادیو این جا تهران است ولی صدا، صدای شما مردم ایران نیست.»

 

حمید رسایی، نماینده سابق دو دوره مجلس و مدیر مسئول هفته‌ نام «۹ دی» در توییتر خود در واکنش به استعفای کارمندان صداوسیما نوشت آن ها «عناصر سست اعتقاد» بوده ‌اند و خطاب به مدیران صداوسیما گفته «خاک بر سرتان اگر مجددا به این افراد آنتن بدهید.»

رسایی در این نوشته مدعی شده که آن ها از سوی صداوسیما پاک سازی شده ‌اند: «الحمدلله پاک سازی صداوسیما توسط عناصر سست اعتقاد آغاز شده تا الان چند مجری وهنرپیشه ازپایان همکاری ‌شان خبر داده ‌اند. رشیدپور هم دوپهلو حرف زده. ما از این روند حمایت و بقیه عناصرشان را به این اقدام تشویق وخطاب به مدیران سیما می گوییم که خاک بر سرتان اگر مجددا به این افراد آنتن بدهید.»

 

 

کیمیا علیزاده، متولد ١٩ تیر ١٣٧٧ در کرج، تکواندوکار است. او در مسابقات جهانی سال ٢٠١٥  وقتی ١٧ ساله توانست خانوم جونز قهرمان تکواندو زنان در المپیک لندن را شکست دهد و به مدال برنز این مسابقات در روسیه برسد. بسیار زحمت کشید تا ٨ سال بعد در المپیک ٢٠١٦ برزیل وقتی ١٨ ساله بود توانست به عنوان اولین بانوی ایران در المپیک مدال برنز را بدست آورد

در سیل مهاجرت ورزشکاران و نخبگان؛ کیمیا علیزاده هم به همراه همسر خود به هلند مهاجرت کرده و قرار است در المپیک توکیو ٢٠٢٠ زیر پرچم کشور دیگری مبارزه کند

او در مهر ماه ١٣٩٨ توسط شبکه جهانی بی بی سی بح عنوان یکی از ١٠٠ زن الهام بخش و تاثیر گذار سال ٢٠١٩ انتخاب شده بود

حامد معدنچی همسر کیمیا، متولد ٩ آذر ١٣٦٨ در کرج است، والیبال را از آلومنیوم المهدی شروع کرد تا این که به خاطر مصدومیت مجبور شد از بازی در این رشته خداحافظی کند. او در حال حاضر به عنوان یک مربی در مدرسه والیبال فعالیت می کند.

کیمیا، در نامه ای خطاب به مردم ایرانط از جمله نوشته است:

با سلام آغاز کنم، با خداحافظی یا تسلیت؟

سلام مردم مظلوم ایران، خداحافظ مردم نجیب ایران، تسلیت به شما مردم همیشه داغدار ایران.

«من کیمیا علیزاده، نه تاریخ سازم، نه قهرمانم، نه پرچمدار کاروان ایران»

من یکی از میلیون ‌ها زن سرکوب شده در ایرانم که سال ‌هاست هر طور خواستند بازی ‌ام دادند. هر کجا خواستند بردند. هر چه گفتند پوشیدم. هر جمله ‌ای دستور دادند تکرار کردم. هر زمان صلاح دیدند، مصادره ‌ام کردند. مدال‌ هایم را پای حجاب اجباری گذاشتند و به مدیریت و درایت خودشان نسبت دادند.

من برایشان مهم نبودم. هیچ کدام مان برایشان مهم نیستیم، ما ابزاریم. فقط آن مدال ‌های فلزی اهمیت دارد تا به هر قیمتی که خودشان نرخ گذاشتند از ما بخرند و بهره ‌برداری سیاسی کنند، اما هم زمان برای تحقیرت، می گویند: فضیلت زن این نیست که پاهایش را دراز کند!

علیزاده در بخش دیگری از نوشته اش به ساختار مردسالار و زن ستیز جامعه اشاره کرده و نوشته: «در ذهن‌ های مردسالار و زن‌ ستیزتان، همیشه فکر می ‌کردید کیمیا زن است و زبان ندارد! روح آزرده من در کانال‌ های آلوده اقتصادی و لابی‌ های تنگ سیاسی شما نمی ‌گنجد. من جز تکواندو، امنیت و زندگی شاد و سالم درخواست دیگری از دنیا ندارم.»

او خطاب به مردم ایران گفته است: «مردم نازنین و داغدار ایران، من نمی‌ خواستم از پله‌های ترقی که بر پایه فساد و دروغ بنا شده بالا بروم.»

مردم نازنین و داغدار ایران، من نمی خواستم از پله ‌های ترقی که بر پایه فساد و دروغ بنا شده بالا بروم.

کسی به اروپا دعوتم نکرده و در باغ سبز به رویم باز نشده. اما رنج و سختی غربت را به جان می‌ خرم چون نمی ‌خواستم پای سفره ریاکاری، دروغ، بی عدالتی و چاپلوسی بنشینم. این تصمیم از کسب طلای المپیک هم سخت‌تر است، اما هر کجا باشم فرزند ایران زمین باقی می‌ مانم. پشت به دل گرمی شما می ‌دهم و جز اعتماد شما در راه سختی که قدم گذاشته ‌ام، خواسته دیگری ندارم.

 

سارا خادم ‌الشریعه، قهرمان شطرنج، در صفحه شخصی‌ اش در اینستاگرام خبر از استعفا از تیم ملی شطرنج داده است. خادم ‌الشریعه در سال ۱۳۹۴ قهرمان شطرنج زنان ایران شد.

او نخستین شطرنج باز زن ایرانی است که علاوه بر کسب درجه استاد بزرگ زنان در سن ۱۸ سالگی در هشتاد و چهارمین کنگره شطرنج جهان، توانست عنوان استاد بین‌المللی شطرنج را به دست آورد، عنوانی که پیش از آن، تنها توسط شطرنج بازان مرد ایران کسب شده بود.

 

سعید معروف کاپیتان سرشناس تیم ملی والیبال مردان ایران که روز یک شنبه به همراه این تیم موفق شد مجوز حضور در المپیک ۲۰۲۰ توکیو را کسب کند در حساب شخصی خود در اینستاگرام نوشته است: «امروز در جانِ مستاصل و غمگینِ ما رمق و توانی برای جشن گرفتنِ این پیروزی و رسیدن به آرزویی که سال ها برایش تلاش کرده بودیم، نیست.»
کاپیتان تیم ملی والیبال در ادامه این پست آورده است: «کاش امید داشتم که این آخرین پرده از نمایش فریب و تزویر و بی خردیِ این بی کفایتان است که هم چنان می ‌دانم نیست. درین تارترین شب های ِتاریخِ وطن، تمام مردمِ سر خورده، سرکوب شده، زجر دیده، فقر چشیده و دل شکسته کشورم را با هر قومیت و زبان، به مهرورزی و حمایت و مراقبت از یکدیگر دعوت می کنم. ما جز هم هیچ مامن و پناهگاهی نداریم.»

تیم ملی والیبال ایران روز یک شنبه هفته پیش در فینال مسابقات انتخابی المپیک به مصاف تیم ملی چین رفت و توانست با نتیجه سه بر صفر این تیم را شکست دهد و راهی المپیک توکیو شود که تا چند ماه دیگر آغاز خواهد شد.

 

وریا غفوری مدافع - هافبک ملی پوش تیم فوتبال استقلال طی یادداشتی در صفحه شخصی خود نوشت: «درد درگذشت سرنشینان هواپیما سخت است. زبان قاصر است تسلیت کم ترین واژه. اما درد انکار حقیقت در این چند روز به مراتب سخت‌ تر بود. کم ترین انتظاری که می ‌ره محاکمه افرادی است که باعث و بانی این اتفاق ناگوار و دردآور بودن. و هم چنین تمام کسانی که در صدا و سیما خیلی شفاف دروغ گفتن و نشر اکاذیب کردن.»

 

در ماه ‌های اخیر چندین قهرمان ورزشی ایران در اعتراض به فشارهای سیاسی و کمبودها، کشور را ترک کرده ‌اند. سعید ملایی، جودوکار و شهره بیات داور شطرنج ایرانی و علیرضا فیروزجا، نخستین سوپر استاد بزرگ شطرنج ایران از آن جمله ‌اند.

***

محسن استادعلی، مستندساز ایرانی که جایزه بهترین کارگردانی مستند بلند جشنواره «سینما حقیقت» را به ‌دست آورد در مراسم پایانی این جشنواره جایزه خود را به پویا بختیاری یکی از جان باختگان اعتراضات آبان ‌ماه تقدیم کرد.

 

تصویر بزرگ: محسن استادعلی، مستندساز. تصویر کوچک: پویا بختیاری، یکی از جان باختگان اعتراضات آبان ‌ماه ١٣٩٨

 

مراسم اهدای جوایز جشنواره «سینما حقیقت» شامگاه دوشنبه ۲۵ آذر ١٣٩٨ در تالار وحدت تهران برگزار شد. در این مراسم جایزه بهترین کارگردانی مستند بلند به محسن استادعلی برای فیلم «خسوف» اهدا شد.

استادعلی خود در مراسم حضور نداشت و به جای او یکی دست‌اندرکاران فیلم «خسوف» پیام این کارگردان خواند.

محسن استادعلی در این پیام گفت: «مدت زمان زیادی از وقایع آبان ‌ماه نگذشته است. دوربین ‌های ما مستندسازان خاموش بود و موبایل ‌های جوانان این مرز و بوم روشن. ثبت حقیقت به حضور و دریافت جایزه نیست، به جسارتِ بودن است در تنگناهای اجتماعی. کاری که مردم به سرانجام رسانیدند و ما نظاره‌ گر. این جایزه تقدیم می شود به روح بلندِ جسورترین دوربین و مستندساز این سرزمین، پویا بختیاری و همه دوربین ‌های تا ابد روشن.»

پویا بختیاری ۲۷ ساله روز شنبه ۲۵ آبان، در جریان اعتراضات سراسری به گرانی بنزین در مهرشهر کرج در اثر اصابت گلوله به جمجه ‌اش مجروح شد و پیش از رسیدن به بیمارستان جان باخت. او پیش از مرگ خود صحنه ‌هایی از اعتراضات مردمی را با دوربین موبایل خود ثبت کرد.

پدر او طی یک فراخوان ویدیویی از مردم خواست قربانیان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ را فراموش نکنند و در مراسم چهلم پویا و پویاها شرکت نمایند.

اما مامورین حکومت اسلامی پیش از برگزاری این مراسم، پدر و مادر پویا و هم چنین تعدادی از مهامان آن ها را بازداشت کردند و مراسم یاد شده را نیز به شدت سرکوب کردند.

محسن استادعلی در زمینه مسائل اجتماعی فیلم می ‌سازد. مستندهای «عادت می ‌کنیم»، «زنانگی»، «دَم صبح» و «جایی برای زندگی» از جمله فیلم ‌های او در این عرصه هستند که فیلم «جایی برای زندگی» جایزه جشنواره فیلم فجر را نیز به‌ دست آورده است.

مستند «خسوف» او برای نخستین بار در سیزدهمین جشنواره «سینما حقیقت» نمایش داده شد. این فیلم روایتی است از زندگی یک طلبه جوان و مردد که میان طلبگی و فیلم سازی یارای تصمیم ‌گیری ندارد.

 

 

جمعیت زیادی از دانشجویان و هزاران تن از مردم تهران مقابل دانشگاه‌های امیرکبیر و صنعتی شریف و میدان آزادی و سایر شهرها و دانشگاه های کشور، در اعتراض به اقدام شلیک جنایت کارانه موشک سپاه پاسداران به هواپیمای مسافری و سرنگون ساختن آن بدون این که مسئولیت آن را تا امروز برعهده بگیرند، دست به یک تجمع اعتراضی گسترده زدند و شعارهایی علیه مقامات حکومتی سردادند.

از جمله شعارهایی که در این تجمعات سر داده شدند عبارتند از:

«۱۵۰۰ نفر، کشته آبان ماست»، «سلیمانی قاتله رهبرش هم قاتله»،  «بترسید بترسید ما همه با هم هستیم»، «مرگ بر این ولایت - این همه سال جنایت»، «ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما»، «به من نگو فتنه‌ گر فتنه تویی ستم گر»، «مرگ بر دروغ گو»، «کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل رو ستایش کنیم»، «این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت»، «مرگ بر دیکتاتور»، «فرمانده کل قوا، استعفا، استعفا»، «مایه ننگ ملت؛ سپاه بی ‌کفایت»، «مسئول بی ‌کفایت،‌ استعفا استعفا»، «بی ‌شرف بی ‌شرف»، «توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه» «سپاه جنایت می ‌کنه، رهبر حمایت می ‌کنه»، «خامنه ‌ای قاتله، حکومتش باطله»، «مرگ بر دروغ گو»، «این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت»، «استعفا کافی نیست، محاکمه لازم است»، «‌بسیجی بی غیرت عامل قتل ملت»، «خامنه ‌ای حیا کن مملکت رو رها کن»، «ما بچه ‌های جنگیم، بجنگ تا بجنگیم»، «رهبر پرادعا، استعفا استعفا»، «ننگ ما ننگ ما، صداوسیمای ما»، «نیروی انتظامی، خاک من خاک تو»، «روحانی حیا کن، مملکتو رها کن» و...

***

سینمای تحت سلطه حکومت اسلامی ایران، بسیار فاسد است. رد پول‌ های «کثیف» در سینما و تلویزیون حکومت اسلامی ‌ایران، فساد ملی و اخلاقی افسارگسیخه در صنعت فیلم و سریال سازی ایران ر ابه سادگی می توان دید.

سینما جزئی از هنر است که مقبولیت عام دارد و همواره هم به پول و سرمایه گذاری وابسته بوده است. اما افرادی بوده ‌اند که از این هنر برای دست یابی به منافع اقتصادی خود، سوء استفاده کرده ‌اند. سینمای حکومت اسلامی ایران هم از این قاعده مستثنی نبوده و به ویژه در سال‌ های اخیر شاهد فساد گسترده در هنر هفتم ایران بوده ‌ایم. ارقامی‌ که از جمله از فساد مالی در حوزه هنر‌های نمایشی در سینما و تلویزیون مطرح می ‌شود میلیاردی است. این ارقام وقتی قابل تامل می‌ شود که آثار تولیدشده از سوی نهادهای دولتی مورد حمایت قرار می‌ گیرند. یعنی افرادی در نهادهای دولتی پشت پرده برخی پروژه‌ ها قرار دارند که از طریق آن‌ ها میلیاردها تومان پول، که عمدتا متعلق به بودجه عمومی‌ کشور است، حیف و میل یا پول شویی می ‌شود. در آخرین مورد موضوع جنجالی فیلم «لاله» است، که طرح آن در دولت محمود احمدی ‌نژاد کلید خورد و امروز پس از یک دهه، مجددا با تزریق حدود سه میلیارد تومان دیگر قرار است آماده اکران شود.

اما ماجرای پروژه لاله چیست؟ اسدالله نیک ‌نژاد، کارگردان فیلم سینمایی لاله، در جریان یکی از سفرهای محمود احمدی ‌نژاد، رییس جمهوری سابق، به نیویورک موافقت او را برای ساخت این فیلم جلب کرد. مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بودجه ٦ و نیم تا ٧ میلیارد تومانی به این فیلم اختصاص داد، که اعلام این خبر از سوی جواد شمقدری، معاون وقت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ‌جنجال رسانه ‌ای بسیاری به پا کرد. موج انتقادهای وسیع به سابقه کارگردان این فیلم، بودجه تعیین شده برای تولید آن و سوژه فیلم که با محوریت زندگی لاله صدیق، قهرمان اتومبیلرانی ایران بود، بالا گرفت. با وجود همه انتقادات، مراحل پیش‌ تولید و سپس تولید این فیلم در حالی شروع شد که بسیاری از فیلم سازان و مستندسازان کار کشته و جوان به علت نبود بودجه و عدم حمایت‌ های دولتی قادر به فعالیت نبودند. با این حال پس از تغییر دولت و به ویژه مسئولان وزارت ارشاد و سازمان سینمایی، پروژه لاله هم متوقف شد. نکته قابل تامل این جاست که حالا، سازمان سینمایی باردیگر دو میلیارد و ٧٠٠ میلیون تومان برای تکمیل آن و فقط برای چند سکانس پایانی اختصاص داده است.

 

اما جنجالی ترین پروژه ‌ای که هزینه هنگفتی از بودجه عمومی‌ برای ساخت آن پرداخت شد فیلم «محمد رسول الله» به کارگردانی مجید مجیدی بود. بودجه این فیلم که بزرگ‌ترین و پرهزینه‌ ترین فیلم تاریخ سینمای ایران به شمار می‌ آید، به طور مستقیم از سوی بنیاد مستضعفان - از نهادهای زیر نظر رهبر، پرداخت شد. ١٢٠ میلیارد تومان برای ساخت فیلمی پرداخت شد که فروش بین ‌المللی و داخلی آن حدود ٣٠ میلیارد تومان اعلام شد. این در حالی بود که سناریوی محمد رسول ‌الله، سیاسی و با نگاهی ضد یهودی نوشته شده بود و با وجود همکاری عوامل کاملا حرفه ‌ای و شناخته ‌شده جهانی با آن، در هیچ یک از جشنواره ‌های معتبر بین‌المللی پذیرفته نشد. فیلم نامه محمد رسول ‌الله به گونه ‌ای بود که بسیاری از کشورهای اسلامی ‌با محتوای آن درباره پیامبر اسلام مخالف بودند و همین موجب شد در اغلب کشورهای اسلامی ‌اکران نشود. حالا زمزمه ‌هایی آغاز شده است که قرار است بخش‌ های دوم و سوم این فیلم، که به مقاطع مختلف زندگی پیامبر اسلام می‌ پردازد نیز ساخته شود؛ اما سئوال این جاست که آیا قرار است باز هم پروژه ‌ای با بودجه ای کلان آغاز شود و بار دیگر از نظر تجاری شکست بخورد؟

ماجرا اما فقط به این جا ختم نمی ‌شود. چند سالی است که مسئولان حکومت اسلامی، تصمیم گرفته‌ اند فیلم و سریال هایی را که به لحاظ ساختار و محتوا با عقاید مذهبی حاکمیت سازگار نیست، در شبکه نمایش خانگی عرضه کنند. این عرصه هم به علت ضعف نظارت سازمان سینمایی، محل جولان سرمایه‌ های کثیف شده است. جنجال برانگیز ترین پرونده فساد مالی در بخش سینمای خانگی مربوط به «شهرزاد» یکی از موفق‌ ترین سریال ‌های سال ‌های اخیر است که بعد‌ها مشخص شد برای تولید آن از پول‌های کثیف استفاده شده است. وقتی خبر فساد ٨ هزار میلیارد تومانی در صندوق ذخیره فرهنگیان درز کرد و نام سریال شهرزاد هم در این پرونده مطرح شد، دوستداران و حتی دست ‌اندرکاران این مجموعه در بهت فرو رفتند. کار به جایی رسید که در شبکه ‌های اجتماعی پویشی مبنی بر توقف تولید بخش دوم این مجموعه طرح شد. چرا که یکی از سرمایه گذارن این سریال به نام محمد امامی، ‌که قبل از آن فیلم‌ های «تابو»، «ابد و یک روز»، «خوب، بد، جلف» و «کاناپه» را هم تهیه کرده بود، به اتهام فساد مالی در ارتباط با صندوق ذخیره فرهنگیان بازداشت شده بود. دیگر تهیه کننده این سریال‌، هادی رضوی، داماد محمد شریعتمداری، وزیر کار و امور اجتماعی، بود که تا آن زمان سابقه تهیه کنندگی فیلم و سریال نداشت و بودجه ١٢ میلیارد تومانی این سریال را همراه با امامی‌ تامین کرده بود. رضوی هم‌ اکنون به اتهام فساد مالی در پرونده بانک سرمایه به ٢٠ سال زندان، رد مال، ٧٤ ضربه شلاق و محرومیت از خدمات دولتی محکوم شده است.

وجود نام افرادی مثل بابک زنجانی، که متهم به فساد مالی است، به عنوان تهیه کننده چندین فیلم از جمله «نقش نگار»، «هیچ کجا، هیچ کس» و «سیزده» این موضوع را تایید می‌کند که عرصه فیلم و سریال هم جولانگاه پول های کثیف شده است . اما تلویزیون هم از این قاعده مستثنی نبوده است و پروژه‌ های بسیاری در این سازمان عریض و طویل بوده اند که هزینه و نحوه تولید آن‌ ها با اما و اگرهای بسیاری مواجه بوده است. فیلم و سریال ‌های پرهزینه ای که تهیه کنندگی ‌شان به افراد خاص سپرده شد و در نهایت هم یا به لحاظ ساختار یا محتوا اعتراض‌ های بسیاری به دنبال داشت.

این ‌ها نمونه ها و بخش های کوچکی از واقعیت تلخ سینما، شبکه خانگی نمایش و تلویزیون ایران است که کسی بر مسائل مالی آن نظارت نمی ‌کند. در چنین فضایی است که بسیاری از هنرمندان و عوامل سینما می ‌گویند از گردش مالی ٢٣١ میلیارد تومانی سینمای ایران در سال گذشته، چیزی نصیب آن ها نشده است. شرایط مشابه برای کارکنان صدا و سیما هم وجود داشته است؛ سازمانی که سریال‌ های میلیاردی می‌ سازد، در تامین حقوق کارکنانش دچار مشکل است. فساد مالی در بدنه سینما و تلویزیون در حالی رو به گسترش است که حساسیت مسئولان حکومت اسلامی‌ بیش تر بر شیوه نمایش و به ادعای آنان، فساد اخلاقی متمرکز است.

***

بودجه جشنواره های دولتی، همیشه مورد توجه و گاه انتقاد برخی رسانه ها قرار دارد و به دلیل عدم شفافیت در ارائه رقم واقعی، این بودجه ها همیشه همراه با حرف و حدیث هایی است. از جمله جشنواره هایی که همیشه مورد نظر اهالی رسانه و سینما قرار دارد، جشنواره فیلم فجر است که در سال های اخیر دوپاره شده و درباره رقم های تخصیص یافته شده و هزینه های صورت یافته در این رویداد سالانه موارد متناقضی بیان می شود.

حالا خبرنگار ایلنا، براساس پیگیری و بررسی های انجام داده از طریق سامانه ای رقمی را استخراج کرد که البته به قطعیت نظر و تائید مقامات مسئول نرسیده است اما بنا بر گزارش صورت یافته برای سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در دو بخش ملی و جهانی؛ بیش از ۱۹ میلیارد تومان هزینه شده است.

در این گزارش، آمده است که در سامانه دسترسی آزاد به اطلاعات در روز دوم خرداد سال ۹۶ برای دسترسی به میزان بودجه و هزینه سی و پنجمین دوره جشنواره ملی فیلم فجر که در سال ۹۵ و سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر که در بهار سال ۹۶ برگزار شده است، سرانجام این رقم به تفکیک اعلام شد. این سامانه در پاسخ به سئوال ایلنا، اعلام کرده است: بودجه و هزینه سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر در بخش ملی بیش از ۱۱ میلیارد تومان و در بخش جهانی بیش از ۸ میلیارد تومان بوده است.

براساس اطلاعات ارایه شده در این سامانه، رقم دقیق بودجه و هزینه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در بخش ملی ۱۱۶/۷۱۴/۹۹۹/۷۳۲ ریال، معادل یازده میلیارد و ۶۷۱ میلیون و ۴۹۹ هزار و ۹۷۳ تومان بوده است.

هزینه و بودجه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در بخش جهانی نیز ۸۴/۲۵۷/۱۳۹/۴۳۷ ریال، معادل ۸ میلیارد و ۴۵۲ میلیون و ۷۱۳ هزار و ۹۴۳ تومان بوده است. (ایلنا، ١٣٩٦)

 

دولت دوازدهم برای حوزه سینما، ۲۱۰ میلیارد تومان در لایحه بودجه سال ١٣٩٩ در نظر گرفته است که این رقم در لایحه سال ۹۸، ۲۰۵ میلیارد تومان بود که برای سال ۹۹ کمی افزایش داشته است. حوزه سینمای کشور پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، سال‌ ها تحت نظارت معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مدیریت و اداره می‌ شد تا این که اواخر سال ۹۰ با هدف کاهش تعداد معاونت‌ های وزارت ارشاد رسما با راه ‌اندازی و آغار به کار سازمان سینمایی کشور، مسائل مربوط به سینمای ایران با شکل و شمایل متفاوتی مدیریت شد. رییس سازمان سینمایی کشور در جایگاه معاونت وزیر ارشاد شناخته می‌ شود و چندین معاونت هم زیر مجموعه این سازمان شکل گرفته است.

مهم‌ ترین بودجه پیشنهادی سازمان سینمایی کشور به «برنامه حمایت و گسترش سینمای ملی» با هزینه ۱۳۳ میلیارد تومان و ۱۵ زیر‌مجموعه فعالیتی اختصاص دارد، بودجه ‌ای که در زیرمجموعه خود فعالیت ‌ها و پروژه ‌های مختلف و بسیاری را شامل می‌ شود.

دولت برای حمایت از برگزاری جشنواره فیلم فجر بودجه ‌ای ۱۷ میلیارد تومانی را اختصاص داده است. در عین حال جشنواره فیلم فجر سال گذشته نیز از اسپانسر‌های قوی برخوردار بود اما هیچ کس از جزئیات هزینه ها و درآمد‌ها از اسپانسر‌های جشنواره تا بودجه خبری ندارد.

به علاوه علی عسکری رییس رسانه ملی، با اشاره به افزایش بودجه شبکه مستند در سال ٩٩، گفت: ما برای این که عرصه مستند در حال رشد و توسعه است، تصمیم گرفتیم بودجه شبکه مستند را به دلیل ظرفیت بالای آن، افزایش دهیم و بر این اساس مقرر شد با وجود همه مشکلات، بودجه اجرایی و تولیدی شبکه مستند را ٥٠ درصد اضافه کنیم.

شایان ذکر است که اغلب مستندهای حکومت اسلامی، بنجل و اساسا به تبلیغات جنگ و جنگ طلبی و ایدئولوژی اسلامی در راستای سیاست های حاکمیت، اختصاص داده می شود.

***

شورای نگهبان، روند بررسی صلاحیت نامزدهای یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای ارتجاعی اسلامی را به پایان رسانده و به گزارش خبرگزاری تسنیم «۸۰ نماینده از چهره‌ های اصلاح طلب و اصول گرای» حاضر در مجلس فعلی را رد صلاحیت کرده است. برخی از خبرنگاران می ‌گویند تعداد رد صلاحیت شدگان بیش تر است.

بر اساس این گزارش ‌ها، صلاحیت شماری از نمایندگان فعلی مجلس از جمله محمود صادقی، الیاس حضرتی، علی مطهری، محمد رضا تابش، حسین نقوی حسینی، طیبه سیاوشی، فاطمه سعیدی و نادر قاضی پور برای کاندیداتوری مجدد در انتخابات رد شده است.

تعدادی از تایید صلاحیت ‌شدگان سرشناس عبارتند از محمد باقر قالیباف، الیاس نادران، مجتبی ذوالنور، مصطفی کواکبیان، سهیلا جلودارزاده، محسن علیجانی و پروانه مافی.

 

عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان گفته که «صبح امروز ۲۲ دی ماه اسامی افراد تایید شده به فرمانداری ‌ها اعلام شده و در حال دریافت شکایت رد صلاحیت شدگان هستیم.»

شورای نگهبان در اطلاعیه ای از نامزدهای رد صلاحیت شده درخواست کرده که ظرف مدت ۵ روز از تاریخ ۲۲ تا ۲۶ دی ماه می توانند نسبت به رد صلاحیت خود شکایت کنند.

دوره دهم «قانون» گذاری مجلس شورای اسلامی در خرداد ۱۳۹۹ به پایان می رسد و مطابق مقررات حکومکت اسلامی، انتخابات آن باید چند ماه پیش از شروع رسمی دوره بعد، برگزار شده باشد.

مطابق قوانین ایران وزارت کشور مجری برگزاری انتخابات است و شورای نگهبان ضمن بررسی صلاحیت داوطلبان نامزدی و تایید نهایی صحت برگزاری انتخابات (به جز شوراهای شهر و روستا) باید با تاریخ برگزاری آن هم موافقت کند.

سخنگوی وزارت کشور دولت اسلامی ایران، گفته است که هم زمان با انتخابات مجلس

عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگهبان شامگاه یک شنبه به صدا و سیما گفت که این شورا صلاحیت‌ ۹۰ نفر از نمایندگان فعلی مجلس را نپذیرفته و بیش تر رد صلاحیت ‌ها به خاطر فساد مالی بوده است.

کدخدایی که شامگاه ۲۲ دی ماه به برنامه گفت ‌و گوی ویژه خبری شبکه دو سیما آمده بود در مورد روند بررسی صلاحیت داوطلبان نمایندگی مجلس یازدهم شورای اسلامی گفت:

«از حدود ۲۴۷ نفر نماینده فعلی مجلس ۹۰ نفر صلاحیت شان عمدتا به خاطر مسایل مالی تایید نشد. البته به برخی از آن ها مستندات پرونده‌شان توضیح داده شد و به بقیه نیز اگر درخواست کردند این مستندات ارائه می ‌شود.»

شورای نگهبان صبح یک شنبه ۲۲ دی - ۱۲ ژانویه، از پایان بررسی صلاحیت نامزدهای نمایندگی انتخابات مجلس شورای اسلامی خبر داد.

هیچ خیرت انگیز نیست که کدخدایی اقرار کند رد صلاحیت ٩٠ نماینده کنونی محلس « به خاطر فساد مالی» بوده است. همین موضوع نشان می دهد هنگامی که نهاد قانون گذاری کشوری فاسد است پس نباید هیچ شکی برای کسی باقی بماند که کلیت حکومت اسلامی ایران دچار فساد سیستماتیک شده است و به هیچ وجه اصلاح پذیر نیست. از این رو، کسانی که شعار «رفراندوم رفراندوم» سر می دهند بدانند که کلیت این حکومت از بیخ و بن فاسد و مافیایی و تبه کار است و باید با یک عمل جراحی ریشه ای دور انداخته شود چرا که هیچ مسکن و درمانی برای این بیمار مسری و خطرناک تاثیری ندارد!

در همین حال قاسم میرزایی نیکو، عضو کمیسیون امور داخلی کشور و شوراها در مجلس شورای اسلامی نیز خبر داد که صلاحیت ۳۰ نماینده از مجموع ۱۲۰ نماینده کنونی مجلس که رد صلاحیت شده بودند به یک باره شب گذشته تایید شد. میرزایی نیکو گفت:

«طبق اطلاع ما در مرحله اول ۱۲۰ نماینده داوطلب نمایندگی رد صلاحیت شده بودند که شب گذشته یک مرتبه ۳۰ نماینده را تایید صلاحیت کردند. تا آخر وقت اداری روز گذشته به این نمایندگان گفته بودند که صلاحیت تان رد شده، اما به یک باره آخر شب گذشته به آن ها اعلام کردند که صلاحیت شان تایید شده لذا در حال حاضر تعداد نماینده ‌های فعلی که در دوره بعد قصد کاندیداتوری دارند و رد صلاحیت شده‌ اند، ۹۰ نفر است.»

یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفندماه در دو نوبت در حالی برگزار می‌ شود، که بحران تمام فضایی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دیپلماسی ایران را فراگرفته است. در چنین وضعیتی این احتمال وجود دارد که سران و مقامات حکومت اسلامی، آرزوی برگزاری این نمایش انتخاباتی خود را به گور ببرند!

***

پنج روز پس از این که پهپادهای آمریکایی با هدف قرار دادن خودروی حامل قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در نزدیکی فرودگاه بغداد، او و همراهانش را کشتند، سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، با موشک های بالستیک پایگاه نظامی آمریکا در عین الاسد عراق را هدف گرفت. در حمله موشکی ایران هیچ نظامی یا غیر نظامی آمریکایی و عراقی کشته نشد.

ساعاتی پس از این حمله، پدافند سپاه پاسداران یک هواپیمای مسافربری خطوط هوایی اوکراین را در آسمان حومه تهران با موشک هدف قرار داد که در نتیجه آن تمامی ۱۷۶ سرنشین آن جان باختند.

یک مقام‌ ارشد اوکراینی به شبکه تلویزیونی و دیجیتال «اروپای آزاد» گفته کی ‌یف همان ابتدا و بنا بر شواهد به این نتیجه رسیده بود که پرواز شماره ۷۵۲ هدف موشک قرار گرفته، اما چون نمی‌ خواست تهران مانع تحقیقات شود، حرفی نزد.

این اظهارات پس از انتقادها در خود اوکراین به واکنش کی‌ یف پس از سقوط هواپیما مطرح می ‌شود. دبیر شورای امنیت ملی و دفاعی اوکراین، به شبکه «کارنت تایم»، گفته کی‌یف روز پس از سرنگونی هواپیما به‌ طور قطع می ‌دانست که سقوط هواپیما ناشی از علمکرد نیروهای مسلح ایران است.

مقام ‌های حکومت اسلامی ایران تا صبح ۲۱ دی ماه، اصابت موشک به هواپیما را رد می ‌کردند، آن‌را «جنگ روانی» و دروغ توصیف می ‌کردند. مشاور رییس ‌جمهوری ایران به رسانه‌ ها و خبرنگاران در مورد انتشار گزارشی که دلیل سقوط هواپیما را نقص فنی نداند، «هشدار» داده بود.

به گزارش خبرگزاری رویترز به نقل از دو نظامی عراقی مستقر در پایگاه عین‌الاسد، حدود هشت ساعت قبل از حمله موشکی ایران به این پایگاه در ۸ ژانویه، سربازان عراقی و آمریکایی در تکاپو برای انتقال تسلیحات و نظامیان مستقر در پایگاه به سنگرهای مستحکم و امن بوده‌ اند.

به گزارش يورونيوز، بنا بر اظهارات منابع اطلاعاتی، در نیمه ‌شب به وقت بغداد هیچ جت جنگنده یا بالگردی در محوطه روباز قرار نداشته ‌اند و سربازان و مهمات دپو شده در زاغه ‌ها نیز به پناهگاه ‌های امن منتقل شده‌ بوده ‌اند.

یک افسر اطلاعاتی عراق گفته است نیروهای آمریکایی چنان از حمله «کاملا آگاه» بوده‌اند که موشک‌ ها در زمان شلیک در ساعت ۱.۳۰ دقیقه بامداد، به زاغه‌ هایی برخورد کردند که «ساعت ‌ها پیش تخلیه شده بودند» و هیچ‌ کس در این جریان زخمی و کشته نشد.

سرهنگ آنتیونت چیس از ارتش آمریکا که در عراق حضور دارد درباره حمله می‌ گوید: «من اطلاعاتی دریافت کردم که یک حمله موشکی در پیش است و این حمله متوجه عین‌الاسد خواهد بود. ما خیلی خوب آماده بودیم... فقط ده روز قبل از آن رزمایشی برای آمادگی برای حمله ‌ای مشابه برگزار کرده بودیم.»

در همین حال یک مشاور عادل عبدالمهدی، نخست‌ وزیر عراق که نخواست نامش فاش شود به خبرگزاری رویترز گفت ایران لحظاتی قبل از حمله موشکی، غیرمستقیم عراق را باخبر کرده بود. این منبع عراقی گفته است پیام ایران از طریق یک کشور عربی و یک کشور اروپایی (که نام آن ‌ها را نبرده است) به مقامات عراقی رسانده شده است.

رویترز می نویسد نزدیک به ۶ روز پس از این حمله، گزارش ‌ها نشان می ‌دهد این عملیات یکی از بدترین موارد محرمانه نگاه داشتن اطلاعات در تاریخ جنگ‌ های مدرن بوده است.

***

تشکل ‌های صنفی معلمان و ۱۰ تشکل صنفی کارگران و بازنشستگان، با صدور بیانیه ‌هایی با بازماندگان فاجعه ابراز همبستگی و از اعتراض مردم حمایت کرده اند.

کانون صنفی معلمان تهران بیانیه‌ خود را با شعر شاملو آغاز کرده است: «بگذار برخیزد مردمِ بی‌ لبخند، بگذار برخیزد!»

معلمان تهران در ادامه با توجه به سیاست انکار و سپس اقرار مسئولان از نوشته ‌اند: «بیان حقیقت دشوارترین و خطرناک ترین عنصر برای نظامی است که زیستن در چنبره دروغ را دیرزمانی است شیوه‌ی خودساخته.»

انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه، سندیکای نقاشان البرز، شورای بازنشستگان ایران، جمعی از فعالین لغو کار کودک، جمعی از فعالین کارگری سنندج، اتحاد بازنشستگان، بازنشستگان تامین اجتماعی، اتحاد بازنشستگان ایران، بخشی از بازنشستگان فولاد و تشکل بازنشستگی «گروه ۱۹ اسفند» در بیانیه مشترکی به انتقاد از پنهانکاری مسئولان پرداخته اند: «تمامی مسولین و مقامات حکومتی وقوع چنین حادثه هولناکی را سه روز تمام انکار و رسما اعلام کردند یک سانحه هوایی در اثر نقص فنی هواپیما رخ داده است. خیلی سریع محل وقوع حادثه پاکسازی شد تا آثار آن از بین برود.»

در این بیانیه، به سرکوب خونین اعتراض‌های آبان نیز اعتراض شده است: «همان «اشتباهاتی» که از شلیک مستقیم به سر مردم معترض در خیابان‌ ها در آبان ماه رخ داده بود، به زدن هواپیمای مسافری و کشته شدن ده ها انسان بی گناه منجر شد. اما این نوع اعتراف هم نتوانست علت جنایت به وقوع پیوسته را لاپوشانی کند، جامعه آرام ننشست و مردم خشمگین و عصبانی در تهران و برخی شهرستان ها به خیابان ریختند و با نفرتی عمیق، عاملین اصلی و سازمانده جنایت را نشانه گرفتند.»

این تشکل‌های کارگری خواهان «محاکمه و مجازات آمرین و عاملین اصلی این فاجعه» شده اند.

در پایان این بیانیه مشترک آمده است:

«تظاهرات حق مردم است و تا معرفی شدن جنایت کاران و محاکمه آنان در دادگاه ‌های مردمی باید بدون هیچ گونه مانع و ایجاد مزاحمتی از جانب نیروهای سرکوبگر ادامه داشته باشد. وظیفه کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، جوانان، و همه مردم آزادی خواه و برابری طلب است با پیوستن به اعتراضات جاری تا رسیدن به نتیجه مطلوب به مبارزه خود ادامه دهند.»

***

در چهارمین روز دور تازه اعتراضات، دانشجویان در دانشگاه های تهران، پلی تکنیک و بهشتی تجمعات اعتراضی برپا کردند. در دانشگاه بهشتی بین دانشجویان معترض و بسیجیان درگیری پیش آمد. در دانشگاه تهران دانشجویان شعارهای تازه ای را مطرح کردند، «نه رفراندم نه اصلاح، اعتصاب، انقلاب» از جمله این شعارها بود. «مرگ بر ستم گر، چه شاه باشه چه رهبر»، «ننگ ما ننگ ما، رهبر الدنگ ما»، «مسئول بی ‌کفایت، استعفا، استعفا»، «۱۵۰۰ نفر کشته آبان ماست»، «فریاد، فریاد، از این همه بی ‌داد» از جمله شعارهای دیگر این تظاهرات دانشجویی بود.

کانال شوراهای صنفی دانشگاه ها در گزارشی نوشته است: هم زمان با برگزاری تجمع اعتراضی دانشجویان جو شدید امنیتی در داخل و اطراف دانشگاه تهران برقرار بوده است. تمام مسیرهای منتهی به سردر دانشگاه تهران توسط داربست و نرده بسته شده و چهارراه ادبیات پردیس دانشگاه به انحصار (دانشجویان؟) بسیج و بلندگوهاشان درآمده بود. هم چنین حضور پرتعداد لباس شخصی ها داخل و خارج از دانشگاه بسیار محسوس و جداره های خارجی دانشگاه در محاصره گارد ویژه بوده است. با این وجود تجمع دانشجویان شکل گرفته است.

دانشجویان در تظاهرات دانشگاه تهران، این شعارها را تکرار می کردند:

از ایران تا بغداد، فقر، ستم، استبداد؛ از تهران تا بغداد شعار ما انقلاب؛ بلوچستان تو آبه، رژیم دستش چماقه؛ اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا؛ ١٥٠٠ نفر، کشته آبان ماست؛ چه دی باشه چه آبان پیام یکی است انقلاب؛ چه دی باشه چه آبان پیکار کف خیابان؛ از اهواز تا تهران سرکوب زحمت‌ کشان برادر سیل‌زده، حمایتت می ‌کنیم!؛ بسیجی حیا کن، دانشگاهو رها کن. پول نفت گم شده خرج بسیجی شده؛ و...

***

جشنواره فیلم فجر در حوزه‌ های مختلف هنری هر سال اواسط بهمن‌ ماه برگزار می ‌شود. گرچه پیش تر برخی از هنرمندان به دلیل سانسور و تبعیض خواستار تحریم این جشنواره شده بودند، اما امسال به دلایلی غیرهنری این تحریم در حال شکل ‌گیری است.

هم زمان با این اخبار تجمع ‌های اعتراضی در تهران، مشهد، کرمان، اصفهان، بروجرد، همدان و برخی دیگر از شهرهای ایران برگزار شد. در تهران و در مقابل دانشگاه‌های امیرکبیر، شریف و تهران صدها تن از مردم شعارهایی علیه حکومت ایران و رهبر جمهوری اسلامی سر دادند.

برخی از هنرمندان، از جمله جعفر پناهی، هدیه تهرانی، و رخشان بنی ‌اعتماد در تجمع‌ مقابل دانشگاه امیر کبیر حضور پیدا کردند. رضا درمیشیان، نویسنده و کارگردانی که فیلم «مجبوریم» او از جشنواره فیلم فجر بیرون گذاشته شد، با در دست گرفتن تصاویری از کشته ‌شدگان پرواز۷۵۲ به جمع معترضان در مقابل دانشگاه امیرکبیر پیوست.

شایان ذکر است که پس از اعتراضات آبان ۹۸ که به گزارش خبرگزاری رویترز به جان باختن بیش از ۱۵۰۰ تن انجامید، جمعی از دانشجویان سینما بیانیه ‌ای با عنوان «سینما علیه سینما» منتشر کرده و در آن از سینماگران و هنرمندان خواسته بودند که علاوه بر محکوم کردن اتفاقات آبان ماه به صورت عملی نیز در کنار مردم بایستند و جشنواره فجر را تحریم کنند.

سران و مقامات سخنگویان سیاسی و نظامی حکومت اسلامی، در اظهارنظرهای متناقض خود درباره چگونگی سقوط هواپیمای اوکراینی، هرچه بیش تر حکومت شان را به قعر باتلاقی که خود درست کرده اند فرو می روند.

علی ربیعی، سخنگوی دولت اسلامی ایران که سابقه امنیتی دارد روز ۲۳ دی ‌ماه گفته است عصر روز جمعه که حسن روحانی از شلیک موشک مطلع شد، دستور تشکیل جلسه شورای عالی امنیت ملی داد و گفت «به سرعت به مردم اطلاع ‌رسانی شود.»

پیش از این رسانه ‌های سپاه نوشته بودند وقتی ظهر روز جمعه رهبر حکومت اسلامی از سقوط موشک مطلع می ‌شود، دستور تشکیل فوری جلسه شورای عالی امنیت ملی و اطلاع‌ رسانی به مردم را می ‌دهد. هر دو نفر به روایت رسانه‌ های سپاه صبح روز جمعه از این حادثه مطلع شده بودند.

این در حالی است که فرمانده نیروی هوافضای سپاه دو بار گفته است: «بنده صبح چهارشنبه نسبت به این مسئله مطلع شدم و به مسئولان اطلاع دادم.»

مشخص نیست مسئولان مدنظر او چه کسانی بوده ‌اند ولی آیت ‌الله خامنه‌ ای به عنوان فرمانده کل قوا، ارشدترین مسئول نظامی ایران محسوب می ‌شود. در بیت او یک دفتر ویژه امور نظامی وجود دارد و دو نفر مشاور ارشد نظامی دارد که از فرماندهان سابق سپاه بوده ‌اند.

 

 

خامنه ای و دفتر او یا همان ساعات اول مطلع بوده ‌اند و دولت هم همین طور، اما سکوت کردند و ۴۸ ساعت شلیک موشک توسط پدافند هوایی سپاه به هواپیمای مسافربری را نه تنها انکار کردند، بلکه آن را توطئه خارجی علیه نظام خود نامیدند.

اما اکنون حکومت اسلامی می کوشد آن را به گردن یک مامور بیاندازد در حالی که کل سیستم حکومت اسلامی، بار دیگر مرتکب جنایت علیه بشریت شده است. بنابراین، این واقعه نه یک خطای انسانی، بلکه جنایت دیگر حکومت اسلامی در کنار محموعه جنایات آن در چهل و یک سال گذشته است. تاکنون هیچ یک از عاملین و عامرین اصلی جنایت های حکومت اسلامی، حتی مورد کم ترین سئوال و بازخواستی هم قرار نگرفته اند اما اکنون وضعیت نسبت به سابق خیلی فرق کرده و اکنون فروریزی در بدنه حکومت اسلامی اغاز شده است و عامل اصلی آن نیز خیزش مردمی دی ماه ٩٦ و دی و آبان ٩٨ است.

در سومین روز متوالی اعتراضات مردم شهرهای مختلف ایران در پی سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراین و جان باختن ١٧٦ سرنشین، روز دوشنبه ١٣ ژانویه ٢٠٢٠ این اعتراضات ادامه داشت.

در کرمان، زادگاه پاسدار قاسم سلیمانی که چندی پیش در حمله هوایی ارتش آمریکا در منطقه ‌ای در نزدیکی فرودگاه بغداد کشته شد، نیز مردم تجمع کرده و با سر دادن «این همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت » خواستار کناره ‌گیری خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران از قدرت شدند.

براساس گزارش‌ ها تا کنون تعدادی از معترضان به ضرب گلوله نیروهای امنیتی مجروح شده ‌اند. ویدئوهایی از نیروهای لباس شخصی مسلح و هم چنین معترضان زخمی منتشر شده است.

از آغاز شورش آبان ماه، ترور موشکی پاسدار قاسم سلیمانی و سپس سقوط هواپیمای اوکرائینی و آغاز اعتراض عمومی علیه دروغ گویی های سران و مقامات و رسانه های حکومتی، حتی متوهم ترین انسان ها را نیز متوجه کرده است که حکومت اسلامی ایران باید برود!

مقامات حکومت اسلامی، هنوز هم گزارشی دقیق از بررسی و اقدام لازم در بی کفایتی مسئولان حادثه کشته شدن بیش از ۷۰ نفر و مصدوم شدن حدود ٣٠٠ نفر از شهروندان کرمانی در نمایش جنازه گردانی و خاک سپاری پاسدار قاسم سلیمانی نداده است.

در واقع در افکار و سیاست های ارتجاعی حکومت اسلامی، دو  شیوه راه پیمایی و تظاهرات وجود دارد: اگر تظاهرات حکومتی باشد مردم را با اتوبوس مجانی به محل می آورند، غذای گرم می دهند، ساندیس پخش می کند و آن ها هم بی حال و بی رمق عکسی را هوا می کنند و شعارهایی که عوامل حکومتی و بسیج سر می دهند تکرار می کنند و ماجرا تمام می شود. مانند مراسم پاسدار قاسم سلیمانی، ٢٢ بهمن و... در میان این جمعیت، نیروهای سپاه، بسیج، انتظامی، ارتش، لباس شخصی ها، لات ها و جاهل های طرفدار حکومت و به طور کلی چماقداران و جانیان حکومتی هم حضور دارند.

نوع دوم راه پیمایی و تظاهراتی است که از سوی مردم و به صورت غافلگیر کننده ای علیه حکومت برگزار می شوند که تازه ترین نمونه اش تظاهرات علیه پنهان کاری و دروغ گویی حکومت درباره موشک پراکنی به پایگاه های آمریکا در عراق و سقوط هواپیمای اوکرائینی است. در این جا تمام نیروهای سرکوب حکومتی به حال آماده باش درمی آیند و در خیابان ها، از تظاهر کنندگان با گاز اشک آور، کاتیوشا، تیربار و سلاح های گرم و سرد پذیرایی می کنند. پایان این پذیرایی، خون هایی که روی سنگ فرش های خیابان ها ریخته شده و زخمی هایی که از درمان آن ها جلوگیری می شود و جان باختگانی که حتی برای خانواده هایشان اجازه کفن و دفن و عزاداری هم نمی دهند.

اکنون دیگر کسی به جنازه گردانی، سینه زنی و نوحه خوانی و شیون های ظاهری خامنه ای و غیره اهمیتی نمی دهد اکنون آن چه که برای اکثریت مردم ایران مهم است برچیدن بساط خونین این حکومت است!

به امید این که هر چه بیش تر روشنفکران، هنرمندان و ورزشکاران هم موضع خود را همانند خیزش های اخیر مردمی بر علیه حکومت و سیاست های ارتجاعی آن، رادیکال تر کنند و به نوبه خود مبارزات بر حق و عالانه مردم علیه حلیت حکومت اسلامی را تقویت کنند. این کم ترین انتظاری است که مردم از روشنفکران و هنرمندان و ورزشکاران خود دارند!

 

چهارشنبه بیست و پنجم دی ١٣٩٨ - پانزدهم ژانویه ٢٠٢٠

*مجموع ۸۰ قطعه گزارش ویدیویی از اعتراضات روزهای اخیر از شهرهای تهران، ساری، یزد، گرگان، اراک، شهر قدس، یزد، سمنان، شیراز، رشت، بابل، آمل، مشهد، زنجان، اهواز، کرمانشاه، سنندج، قزوین و در دانشگاه‌ های اراک، دامغان، پردیس کرج، صنعتی اصفهان، علامه طباطبایی، خواجه نصیر، الزهرا، علم و صنعت و دانشگاه شهید بهشتی را در ادامه می ‌بینید: https://youtu.be/9OTFhgIp-78

پشتوانه فاشیسم زینب ابوطالبی چیست؟

پشتوانه فاشیسم زینب ابوطالبی چیست؟

در این روزهای تاریک و فراموش نشدنی تلخ و مبارزه سراسری نابرابر ولی جانانه کارگران، جوانان، دانشجویان و بیش از همه پیشگامی زنان گرانقدرمان در برابر زور عریان و تزویر واپسگرایان حکومت دینی، آنانیکه همچون آب خوردن آدم می کشند براستی فراموش نشدنی و غرورانگیز است آنهم جسارت ایستائی و رودرروئی با دستان خالی در برابر توان هولناک سپاه، نیروی درنده و فریبخورده ی بسیج و لشگر لباس شخصی های بیکار و تبهکار و دیگر جیره خواران ضدمردمی که همین آبانماه چه ترورها نکردند، جسارت می خواهد، و سرکردگان رژیم بدانند ما و رزم مان هرچند هم بدرازاکشد پیروز خواهیم شد، و نبرد دست خالی ما یک هنر فرداساز تاریخی ست که از مقاومت مظلومانه و تلاش رهائبخشانه ی ما نیرومی گیرد و بی گمان، الگوی نبرد ما با پاسداران حماقت و سرمایه در پهنه جهانی بسود نوع بشر بکار گرفته خواهدشد. چگونگی شیوه و روشی که ما بکارگرفتی و توانستیم دیکتاتوری اسلامی را با این همه پرونده های هولناک از خون آشامی ها و توانائی نسل کشی ها و سرکوبگری های سیستماتیک از دادخواهان ناراضی و مخالفان سیاسی و بیرحمانه تر از همه ، پس از امپریالیسم آمریکا درین دهه های گذشته دین دولتی یکی از کمیاب ترین حکومت هائی جهانی ست که عمدا و آگاهانه و بدلایل پوشیده سیاسی با شلیک موشک به یک هواپیمای اوکراینی، همه سرنشینان آنرا بنام خطای انسانی" ترور"کرد! آری قرارگرفتن در برابر چنین نظام و دژخیمانی تروریست پرور، براستی تنها مردمان گرسته، جان بلب و برپاخاسته ای را می خواهد که آنان دیگر به پایان دار و ندار هستی تباهشده ی خویش رسیده و بقولی: چیزی بیشتر از جان خود برای باختن ندارند. آیا جز این است؟ پس یا مرگ یا رهائی!

و در یکچنین بازار پست و مکاره ای با نام اسلام سیاسی که با آبروتر از داعش سنی نیست، زنی از زنان قبیله اش بنام زینب ابوطالبی می آید و بیاری پشتگرمانش با بی شرمی تمام، زهر در کام دادخواهان بیدادرس می ریزد!، آری آنهم در یکچنین زمانه ای که در کشور زور، کشتار و ترور عریان بنام خدا جاری ست، تروریسمی که در همین چندروز پیش ریشه زندگی 1500 انسان جوان را از هستی برید، جوانانی که از تنگدستی ها، بیکاری ها، ستم ها، تزویرها، فسادهای باورنکردنی و چپاولگری های تک تک سران و دست اندرکاران حکومتی بجان آمده و فریاد اعتراض سردادند و بسادگی ترورشدند. حکومتی که روال روزانه و 41 ساله اش همیشه اینگونه مرگبار جاری بوده، و حالا زینب ابوطالبی، که مجری شبکه افق، و در برنامه‌ دولتی که بخاطر کشته شدن قاسم سلیمانی در این شبکه پخش شده است می‌گوید:

"به برکت خونی که ریخته شد ما یک تکان جدی خوردیم که یا باید آن حرف‌ها را ببوسیم و کنار بگذاریم، ببخشید شاید توی دوربین من نباید این حرف را بزنم ولی اگر کسی اعتقاد ( بخوان به رژیم ما ندارد) ـ تأکید از من! جمع کند از ایران برود. برود همان جاهائی که همان رفاه و همان مدل زندگی را دارد و اگر اعتقاد داریم به نظرم باید جدی به میدان بیاییم. گوئی میدانی برای نه برای دخالت در اراده ی کشور، که حتی حق ساده ی اعتراض وجوددارد و کسی نمی بیند و این دست پرورده ی رژیم اسلامی با شیوه رهبرش همان ی دشمنی و نفرت افكنی را بکارمی برد که توانسته زندگی شهروندان و پابرجائی کشور را با چنین امر و نهی هائی به لبه پرتگاه نیستی بگذارد. وگرنه این خانم و پشتوانه هایش چطور بخود این حق رامی دهند که معترض را به خروج از کشور دعوت کند؟! مگر ایرام مال تنها آنهاست؟ پرسیدنی ست این جسارت بی شرمانه و فاشیستی از کجا سرچشمه می گیرد؟ جز دین دولتی و جز بیاری دین حکومتی و امامت آقا و مافیاها و باندهای همسوی که این جماعت خود را صاحب کشور می دانند؟ آنهم در کشوری چنین رنگین کمانی، با تنوع ادیان، عقاید و اتنیک های مختلف! آیا پشتوانه فاشیسم زینب ابوطالبی جز سرکردگی حکومت دینی و سران ملائی و مکلائی ست که برای خود در زمین ایران بهشت اشرافیت ساخته اند؟

شرارتِ عقیدتی، دشمنی با دیگران، احساس حق بجانبی"زینب ابوطالبی"ها و دیگر خردستیزان مذهبی، با پیدائی دین دولتی آغازشد. دیکتاتوری مذهبی ایکه اهرم سرکردگی مشتی ملا و مکلا دکاندار مفتخور گشت، و همچنین با این نظام زبان و زور خودکامگی اسلامی هم بنام خدا و رسول خدا و ائمه نیز زاده شد و با پشتوانه نظامی سپاه و نیروی بسیج که یکه تازی و قلدری را در کمیته های امام بخوبی فراگرفته بودند در سراسر کشور رواج یافت. فضای ترس و هراس از مرگ را به قانون قضای شیعی یا فرمان الهی ملائی بدل ساخت؛ همان اصول دینی که "امر به معروف و نهی از منکر باشد در کشور، دست و پای هزاران سر هیولائی گرفت و گزمه های مخالف ستیزش بیشمار شدند و خیلی زود اشکال زنان "زینب ابوطالبی"وارهای نادان و مطیع را در دخمه های تاریک ارتجاعی خویش برای سرکوب خودباوری بانوان و در برابر سازش ناپذیران آزاده تربیت شدند تا آنها بتوانند مادران، زنان، خواهران و دختران ما را با چماق بی چشم و روی استبداد اسلامی ولائی به هر بهائی که شده تربیت اجباری کنند، و اینک 41 سال می باشد که نیمی از شهروندان مان ما بخاطر زن بودن شان، ((آنها، نه حق و حقوق برابر انسانی، که شگفتا ارزش جان یک زن در اسلام به میزان 580 گرم طلا ، یعنی کمتر از بیضه چپ مرد است!  و اینگونه زنان، بسان ابوطالبی ها، خود پشتگرمی چنین تبعیض های ضدبشری و نابرابری های فراوان و موجود حقوق زن در برابر مرد بنا به ارزشگذاری های اسلامی ست.

پس این کاملا طبیعی ست که ما با شنیدن فرمان فاشیستی خانم زینب ابوطالبی، بسادگی ساده ببینیم و بتوانیم علم زور مذهبی، پتک سنگین قلدری، سنت و ستم وامانده ولائی و همچنین تبهکاری دینداران دولتی و فرهنگ خودکامگان عقیدتی ـ مذهبی این دم و دستگاه اسلامی ضدبشری را نقدکنیم و زیر بار واپسگرائی های نرویم و علیه اش رونگری و افشاگری کنیم؛ بازتاب های انسانمدارانه ایکه به نقد برتریجوئی ها و خودمحوری های مذهبی، فاشیسم، فناتیسم پرداخته، هم او هرگز با باور و عقیده ی مردم سر ستیز ندارد؛ بل تنها دیدی آگاه و نوع انسانی به پلشتی و چرندگوئی بی شرمانه ی این زن مسلمان و متمول دارد که از گرسنگان بسان رهبر و دزدانش بی خبر است؛ زنی که اسلام برایش بنام "زن" حتی نیمچه حقوق انسانی هم قائل نیست. و ما بلازدهای حکومت شیعی هم از حکومت و هم از این زنان خودفرخته به بازی مرگ کشانده می شویم. این زن هضم و ذوبشده در ارتجاع خامنه ای نمی توانند برای همیشه مایه ی پشتگرمی خط دهندگانش بماند و بی پروا چنین جار بلند و شرورانه سردهد: "هرکسی مثل ما فکر نمی کند، جمع کند و از ایران برود!" و این همه ترورها، کشتارها، جنگ ها، دشمنی افکنی ها، تباهی ها، جنایت ها و چپاول های دار و ندار 41 ساله ما محصول چنین بساط، و نگاه خردکش و بی آبروئی ست که دارد با رزم سراسری ما به پایانه های بقای خردستیزانه اش نزدیک می شود. بیائید باهم و در کنارهم برای فردای کار، نان و آزادی و حکومت مردمی کارگری شورائی مبارزه کنیم، و بی نیاز از تکیه بوابستگان غربی، دشمنان فریبکاریکه امید به یاری امپریالیسم آمریکا و دیگر یاوران ناتوئی و ... بسته اند، خودمان به عمر این بساط هستی کش، با سرنگونی و نابودی هرچه زودتر آن شتاب و پایان دهیم. ما خود می توانیم و بی گمان فردا مال ماست.

بهنام چنگائی 25 دیماه 1398

 

آشفتگی جهانی، مبارزات طبقاتی در ایران و عکسل العمل نیروهای چپ خارج از کشور( قسمت دوم)

آشفتگی جهانی، مبارزات طبقاتی در ایران و عکسل العمل نیروهای چپ خارج از کشور( قسمت دوم)

 

در قسمت اول این مطلب بررسی کوتاهی  در مورد بر آمد جنبش های مطالباتی  کارگران و مزد بگیران و به چالش کشاندن ارتجاع سررمایه داری اسلامی شد. همچنین نقدی بر نگاه رفقایی که از مبارزه ی تودهی خسته شده و به جنگ های چریکی روستایی و شهری  روی آوده اند.

در قسمت دوم سعی بر این است، که به چگونگی  ساختار و سازمان یابی گورکنان سرمایه داری یعنی شوراهای انقلابی کارگران و مزد بگیران بپردازم.  با استفاده ازمنابع( تاریخ انقلاب روسیه، تجارب کارگران ومزدبگیران آرژانتین به زبان آلمانی  , Arbeiten ohne chefs

 و کتاب داریو آزلینی (Dario Azzellini) vom protest zum socialen prozess هم چنین با استتفاده از روزنا مه ها و جستجو در اینترنت.

چگونه گورکنان سرمایه داران واستثمارشدگان،آرام، آرام از زیر خاکستر سر برآورده و متولد می شوند؟

قبل از اینکه به سازمان یابی و روند کارکرد سیاسی اقتصادی شوراهای ضد سرمایه داری بپردازم، ضروری است که اتفاقات تاریخی س÷ازمان گورکنان سرمایه داری  را، از زاویه ی بروزشان، کارکردشان و برآمد شان در کشور های مختلف، با شرحی کوتا توضیح دهم.

البته من در اینجا از سازمان یابی سندیکایی و یا اتحادیه ای که در چهار چوبه ی سیستم سرمایه داری واسطه ی یا میانجی چگونگی فروش نیروی کار بین سرمایه داران و مزدبگیران می شود سخن نمی گویم و بررسی اش هم دراین مطلب نمی گنجد. در واقع منظور و هدف بررسی من همان گورکنان سرمایه داران است، که هرچه نظام سرمایه داری آنها را به بند و استثمارمی کشد،  این  گورکنان از درون  سیستم عروج کرده و  آگاه ترمتولد می شوند و این سربرآورندگان، همان شوراهای کارگران و مزدبگیران ضد سرمایه داری اند. بنا به توضح دانیل سینگر، مسیر گدانسک:« گورکن(موش کور) سرخ ممکن است الگوهایی پیش بینی ناشدنی داشته باشد و به شیوهایی عجیب خود را پنهان کند، ام با سرعت زیاد زمین را می کند و می کند، بی محابا در مسیر درست پیش می رود .. (از کتاب گورکن سرخ  شیلا کوهن ترجمه ی تارا بهروزیان)

به هر رو این گور کنان اولین بار در سال 1871 توانستند با حاکمیت خود سرمایه داری را تا بیش از سه ماه  در  پاریس از قدرت ساقط کرده  وآنها را تار و مار کنند. کمون پاریس  ثابت کرد، که حاکمیت جمعی کارگران ومزدبگیران شدنی و امکان پذیر است. البته مارکس درکتاب جنگ داخلی فرانسه مفصل در این مورد توضیح داده است. این روند را شورا های کارگران پتررزبورگ 1905 دنبال و اعمال کردند و توانستند کنترل کارخانه ها، مؤسسات و محلات را در شهر ها بدست بگیرند.

چنانکه فعالین شورایی خبر دارند، دراوایل قرن بیستم یعنی بعد از جنگ جهانی اول  با عروج  جنبش کارگران و مزدبگیران، جنبش شوراهای کارگری در انقلاب 1917 روسیه، 1918 درآلمان و در ایتالیا 1919 – 1920 بخصوص در تورین، بعدن در اسپانیا 1936، مجارستان 1956، پرتغال  1975و ایران 1357 به اوج برسید.

سیستم سرمایه داری نئو لیبرالیسم بعد از یک دوره به ظاهر آرام  در سطح جهان در سال 1989  از هم پاشید گی سرمایه داری دولتی بلوک شرق را هم جشن گرفت. پیروزی نئو لیبرالیسم برسرمایه داری دولتی،  تاثیربه سزایی برمتلاشی شدن و بی خانمان شدن احزاب برادر وابسته به شوروی شد. اما دیری نپایید که بحران اقتصادی و سیاسی دامن سیاست های اقتصادی و سیاسی  نئولیبرالیسم را گرفت  وبا بحران سیاسی و اقتصادی ببرهای آسیایی(Tiegerstaaten) مثل کره ی جنوبی، سنگاپور ودیگر کشور های  منطقه روبرو شد. در این شرایط  کارگران کره ی جنوبی با قدرت تمام  وارد خیابان شدند در دهه 90 ما با عروج جنبش کارگری در آسیای شرقی(کره ی جنو.بی، سنگاپور و ...)  و اروپا در فرانسه  که کارگران ومزدبگیران تمام راه های بین المللی را به فرانسه ختم می شد، بستند و در آلمان با کارگران معدن  ایالت نورد راین وسفالن شمال غربی آلمان را در بر می گرفت مواجه  شدند. در واقع بعد از متلاشی شدن سرمایه داری دولتی، سرمایه داری نئولیبرال از یک سو واز سوی دیگر کارگران ومزدبگیران رویاروی یکدیگر قرار گرفت. اما هنوز طبقه ی کارگر جهانی در جبهه های مختلف از آنچه را که از مبارزات گذشته ی خود  بدست آورده بودند به دفاع پرداختند( در کشورهایی مثل یونان، فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و پرتغال)  و گه گاهی  به سرمایه و سیستم استثماری نوین نئولیبرال تعرض می کند( تعرض کارگران در سال 1396 در ایران و در فرانسه سال 2018-2019 جلیقه زرد ها و ...)، بر بستر این روند  فاصله ی طبقاتی بیشتر و بیشتر شده  است. این فاصله تا آنجا پیش رفته است،  که در اکثر کشور های سرمایه داری ما با عمق بیشتر فقر رو برو هستیم. به لحاظ این وضعیت، نا آرامی های اجتماعی و کارگری  در حال عروج  و در اقصا نقاط جهان ما شاهد  درگیری کارگران و مزدبگیران با سیستم سرمایه هستیم. سیستم سرمایه داری باسیاست  اقتصادی نئولیبرالیسم  تاکنون نتوانسته از منجلاب بحران اقتصادی و سیاسی  2008 خاررج شود. ادامه ی بحران سیاسی و اقتصادی در قرن بیست و یکم باعث شد، که در سطح جهان نا آرامی ها گسترش پیداکند. برآمد نا آرامی ها درآمریکای لاتین( آرژانتین، ونزوئلاا و برزیل و ...) در اروپا (اسپانیا، یونان، ایتالیا و پرتغال ). جنبش کارگری بخصوص در آمریکای لاتین منجر به طرح مسئله ی خود مدیریتی کارگری  و مطرح شدن مدیریت شورایی از نظری تئوری و عملی اوج بگرید. اما این روند تجربه ی جدیدی برای کارگران و مزد بگیران آرژانتین بود، در صورتی که برای جنبش جهانی طبقه ی کارگر این یک حادثه ویا اتفاق جدید وناگهانی نبود، این نوع سازمان یابی در فرانسه قرن نوزدهمی  رخ داد که حتی  کارل مارکس را هم غافل گیرد، زیرا مارکس ازاین تجربه و در جنگ داخلی فرانسه ایده وافکارش  نسبت به حاکمیت سیاسی و اقتصادی طبقه ی کارگرمنسجم تر شد و کاملن فرق کرد. واما سازمان یابی کمون پاریس 1871،  شورای پتروگراد در انقلاب 1905 شورا های کارگری کنترل کارخانه ها و شهر را در روند و فرایند انقلاب بدست گرفتند که در این حرکت انقلابی دولت سرمایه داری وقت را از نظر سیاسی و اقتصادی به چالش کشیدند وبه  شیوه و متد خود قوانین خود حاکمیتی خود را که  فرا تر از قوانین ومتد و سازمانیابی سیستم سرمایه داری در کارخانه، در محلات و در کل در سطح جامعه  است را بسط داد وتوانستند اداره ی جامعه را بدست خود گیرند و قوانین خود را جایگذین کنند. من در اینجا نمی خواهم به تاریخ بوجود آمدن شوراهای کارگری در کشور های مختلف بپردازم، زیرا خوشبختانه  بعضی از چپ های مستقلی که خود را جزئی ازجنبش کارگری می دانند، به این رسیده اند که بدون ایجا د یک سازمان بوروکراسی و هیرارش خارج از طبقه ی کارگرو مزدبگیران( "حزب طبقه ی کارگر")   می شود رژیمی را سرنگون کرد وبدون کمک انقلابیون حرفه ای مثل احزاب و سازمان های به اصطلاح کمونیست ویا سوسیالیست، بو سیله ی شوراهای انقلابی خود حاکمیت سیاسی و اقتصادی را  به  دولت و سیستم سرمایه داری تحمیل و اعمال کند. در اینجا لازم به اشاره است، که ما این رفقا را در دامن خود پرورانده ایم و از وجود ما ایجاد شده اند، از این جهت  ما می خواهیم این همرزمان در شوراهای ما جمع و در کنارما باشند. ما به سازمان ویا حزبی که جدا از ما و مستقل از ما تشکیل شده ویا ایجاد شود نیازی نداریم. خوشبختانه بر خلاف انقلاب شکست خورده ی سال 1357 مسئله ی شوراهای انقلابی  کارگران و مزبگیران برای بعضی از رفقای چپ ایرانی جا افتاده است، که باعث خوشحالی است. همانطوری که اشاره شد، یاران کمونیست، سوسیالیست ویا نویسندگان حامی طبقه ی ما  در نشریه ها ویا کتاب های مختلفی سازمان شوراهای انقلابی کارگران و مزد بگیران  را با استفاده از تجارب  جنبش شورایی جهانی،  یا ترجمه کرده اند و یا  دیدگاه مثب خود را در این زمینه نوشته وبیان داشته اند. خوشبختانه امروزه روز حاکمیت اقتصادی و سیاسی  شوراهای کارگران و مزد بگیران، حد اقل از نظر تئوری در افکاربعضی از سازمان ها و احزاب چپ در اقصا نقاط جهان جا افتاده است، و تایید می کنند، که از پلکان بالای نردبان پایین بیایند و درکنار ما و دوش به دوش ما بر علیه کار مزدی و سیستم سرمایه داری بجنگند، و اما اگر چنین می نگرند و می اندیشند و می خواهند از تجربه ی یکدیگر استفاده کنیم ، به جمع ما خوش آمدند و به آنها  خوش آمد می گوییم. اما تفاوت ها و اختلافات در بعضی احزاب و یاسازمان ها در این است، که آنها بر این باورند که طبقه ی کارگر و مزدبگیران بدون داشتن یک "حزب طبقه ی کارگر" توانایی مقابله وغلبه به سیستم سرمایه داری را نخواهند داشت و این  زاویه ی نگاه  دیدی کاملن اشتباه، برتری طلب و بوروکراتیک می باشد . البته بوروکرات های طرف دار تشکیل ویا ایجاد حزب  توانایی طبقه ی کارگر و مزد بگیران را زیر سؤال می برند و بر این باورند که  بدون آموزش سوسیالیستی از سوی "انقلابیون حرفه ای"  و بدون وجود"حزب طبقه ی کارگر" مزدبگیران ضد سرمایه و طبقه کارگر نخواهد توانست حاکمیت سیاسی و اقتصادی خود را به سیستم سرمایه داری اعمال و تحمیل کند. در صورتی که تاریخ مبارزه ی طبقاتی نشان داده است ، که رهایی طبقه ی کارگران و مزدبگیران ضد سرمایه فقط و فقط بدست خودشان امکان پذیراست، اما رهایی ما زمانی امکان پذیر است که کار مزدی از میان بر داشته شود. چپ بیرونی با چه خیال باطلی زندگی م کند.

مارکس در جنگ داخلی فرانسه چنین نگاشته است:« اساسن حکومت طبقه ی کارگر، نتیجه ی مبارزه ی طبقه ی تولید کننده بر علیه طبقه ی تصاحب کننده و شکل سیاسی سرانجام مکشوفی است که بر بستر آن می تواند رهایی اقتصادی کار محقق شود»

تجربه ی انقلابات و شورش های کارگری نشان داده است که شوراهای کارگری با دور زدن از اتحادیه ها و سندیکای کارگری بوجود  و یا ایجاد می شوند و نه به کمک انقلابیون حرفه ای یا احزاب وسازمان های چپ، این سازمان ها از بن با شوراهای کارگرو مزد بگیران فرق دارد و با وجود ودر وجود سیستم سرمایه داری  ایجاد و سازمان می یابند و حرکت خود را قانونی کرده اند، اما در مقابل ما می دانیم که شوراها ی ضد سرمایه داری مستقیمن سرمایه داری را زیر سوال می برند وبا برهم زدن قوانین سرمایه داری قوانین خود وموجودیت خود را جایگزین می کنند. در ادامه لازم به اشاره است، که اساسن بعد از جنگ جهانی دوم اتحا دیه ها ی کارگری  و احزاب هیرارشی یا سلسله مراتبی برای کارگران ومزد بگیران  و فعالین انقلابی، سنبل سازش بین کارگران  و سرمایه داران بوده اند و چنانکه همه  ما مطلع  هستیم اکثر احزاب و سازمان های چب  به اصطلاح مارکسیستی بدون استثنا، چه ترتسکیسم، مائوئیسم، استالینیسم و ... برای شرکت در پارلمان های بورژوازی سرو گردن می شکنند. آمارها نشان می دهند که از ده ی 80 به بعد طبقه ی کارگر و مزد بگیران آرام، آرام بند رابطه ی خود را با احزاب سنتی "چپ کمونیست" ،  باریک و باریکتر  می شود، و با  اتحادیه های کارگری نه رابطه ای مبارزاتی بلکه رابطه ای مثل بیمه های خصوصی را دارند.بر این بستر است، که  در روند انقلاب،  شوراهای ضد سرمایه داری با بی اعتنایی به سندیکا ها و اتحادیه ها، انقلاب را بر علیه سیستمی سیستم سرمایه پیش می برد.

جالب اینجاست که احزاب و سازمان های چپ  سنتی و غیر سنتی حرکت انقلابی کارگران را برای ایجاد شوراهای ضد سرمایه داری بعنوان حرکت های خود انگیخته یا خود بخودی می دانند! حتی این جنبش را ناگهانی غیر منتظره می دانند. من در مطالب مختلف این گونه نگر را به نقد کشیده ام. جنبش شورایی اصلن جنبش  ناگهانی و غیر منتضره نیست. این جنبش حساب شده است. البته برای احزاب وسازمان هایی که معتقد اند، انقلاب کارگران و مزدبگیران  بدون رهبری حزب و سازمان های کمونیستی یا سوسیالیستی پیروزنخواهد شد،  حرکت کارگران خودبخودی و خود جوش خواهد بود. بر این اساس از مقاومت جنبش کارگری آرژانتین در مقابل سرمایه داران نئولیبرالیسم شروع می کنم.

در بحران اقتصادی و مالی 2002-2001 آرژانتین با اشغال کارخانه های زیادی بوسیله ی کارگران و مزدبگیران رو برو شد، براین بسترجامعه ی آرژانتین خیلی سریع به یک بحران سیاسی و اقتصادی دچار شد.  بحران آرژانتین بدلیل ارتباط  مستقیمش با  اقتصاد  کشور اوراگوا، باعث شد که  کارگران و مزدبگیرن  این کشور همچنین  برای بدست آوردن مطالبات خود دست  به اشغال کارخانه  ها و اجرای خود مدیریتی در برخی از کارخانه ها و مؤسسات بزند. در برزیل و ونزوئلاا کارگران به اشغال کارخانه دست زدند. همزمان  با گسترش بحران اقتصادی در بخشی از  کشور های آمریکای لاتین، موج ورشکستگی کارخانه ها  و مؤسسات دامن این کشور ها را گرفت و از سوی دیگر کارخانه داران وسرمیه داران کلان سرمایه هایشان را از این کشورها خارج ودر کشورهایی که دارای نیروی کار ارزان  بود سرمایه گذاری می کردند. در این روند بیکاری و اشغال کارخانه ها ومؤسسات در این جوامع  ادامه داشت. اما هنوز کشورهای  نامبرد ه ی فوق از بحران اقتصادی و مالی سال 2000/2001  خارج نشده بودند که در سال 2008 جهان وارد یک بحران مالی و اقتصادی شد و بر بستر این بحران اشغال کارخانه ها و مؤسسات از مرز آمریکای لاتین گذشت و دامنه ی اروپا، و آمریکای شمالی را هم گرفت. طبق اطلاع از منابع آرژانتینی تا به امروز یعنی دسامبر 2019 در آرژانتین 400 کارخانه بوسیله ی کارگران و مزد بگیران  به نحوه ی کنترل کارگری، خود گردانی یا مدیریت کارگری  یا تعاونی کارگران اداره می شود، 78 کارخانه و مؤسسه در برزیل، 22 کار خانه در اورگوای و حدودن 80 کارخانه و مؤسسه در ونزوئلاا ( اشغال این کارخانه ها و مؤسسات دارای خواسته ها و مطالبات ضد سرمایه داری بودند، اما با شوراهای ضد سرمایه داری کمی فاصله دارند).

 نا گفته نماند، که در آلمان  در اواخر اکتبر 2007  در کارخانه دوچرخه سازی Bike System GmbH  در شهر تورینگر نرد هاوزن(Thürnger Nordhausen)    حدودن 135 کارگر موقتن کارخانه را اشغال کرده و مانع خروج دستگاه و ماشین های تولیدی از کارخانه شدند و از 22 تا 26 اکتبر با دستمزد مساوی تولید را ادامه دادند. این روند با حمایت  اتحادیه ی آزاد کارگران  که از سازمن های آنارشیست است بر خوردار بود.   (FAU- Frei Arbeiterinnen-und Arbeiter-Union)  

در مثال فوق می توان نتیجه گرفت، که ما اگر خودآگاه باشیم می توانیم در هر شرایطی خود مدیریتی و همچنین شوراهای ضد سرمایه داری را اعمال و اجرا کنیم، حتمن نباید شرایط جامعه بحران زده باشد،  فقط ما می باید به این خود آگاهی رسیده باشیم که سرمایه داران مثل زالو به تنمان چسبیده اندو خونمان را می مکند، ما می بایست به این خودآگاهی رسیده باشیم، که ما دنیایی می خواهیم بدون استثمارو کار مزدی است .  ما لازم است به این برسیم، که دنیایی بدون کارمزدی امکان پذیر است.

به هر رو، حتمن همگی ما یادمان نرفته است، که قبل از انقلاب شکست خرده 1357 اکثر سرمایه دران بزرگ در ایران یا یک شبه فرار کردند ویا در مقابل اعتصابات عظیم آن زمان ما،  یا کارخانه ها و مؤسسات را می بستند و یا دستگاها وابزارکار وتولید مان را می  فروختند. اما آنها نتوانستند  به آمالشان دست یابند. در عوض ما توانستیم درکار خاانه ها و مؤئسسات مختلف، با ایجاد شوراهای کارگری، خود گردانی و مدیریت کارگری را در بخشی از جامعه  اعمال کنیم. دراینجا لازم است کمی عمیق تر از تجربه  کارگران ومزدبگیران کشورهای دیگر مثل آرژانتین بگویم و خواهیم  دید که حدودن اتفاقات و دوز کلک های سرمایه داران شباهت نزدیکی بهم دارند، طبیعی هم هست که چنین باشد، زیرا  کارگران ومزدبگیران جهان  زیر سقف سیستم سرمایه دارجهانی استثمار می شوند.

تا به امروز بیش از 400 کارخانه و موؤسسه ی بزرگ و کوچک بوسیله کارگران و مزد بگیران  به شیوه ی کنترل کارگری، تعاونی های کارگری و خود مدیریتی اداره و هدایت  می شوند( البته اشتباه نشود این خود مدیریتی هنوز شوراهای کارگریی به  بدرک ما نیستند) اما این کارخنه ها و موؤسسات به قرارزیر بوسیله کارگران اشغال شده و خود کارگران  مدیرت تولید، بازاریابی، فروش، خرید مواد خام ویا وسایل یدکی مورد نیاز، مدیریت استخدام واخراج، خود مدیری مالی و ارتباطات در سطح شهری، و کشوری اما خود مدیریتی هنوز در سیستمی انجام گرفته که هنوز این سیستم سرمایه داری است اما بحران موجود و. وضعیت اعتراضی کارگران و مزدبگیران بعنوان دوفاکتوریست که از یک سو دولت آرژانتین قار به از بین بردن بحران سیاسی و اقتصادی نیست و از سوی دیگر روحیه ی کارگران در مبارزه  ی شان در خود مدیریتی بسیار بالاست. اما این سیستم هنوز از بحران اقتصادی 2001  و 2008 تا کنون نتوانسته بر بحران اقتصادی و سیاسی غلبه کند، از این لحاظ آنقدر دولتش دچار مشکل است که توان سرکوب  مبارزه ی طبقاتی کارگران را ندارد. می دانیم که اگر سرمایه دارن و دولت آرژانتین توان داشت، مثل جمهوری اسلامی که بوسیله ی کمیته و سپاه پاستاران  شوراهای کارگری را سرکوب و با توپ تانک مقابله کرد، این دولت کارگران را سرکوب می کرد. به هر رو من مایل کمی از چگونگی شکل گیری جنبش اشغال کارخانه ها و خود مدیریتی کارگران برای شما همکاران توضیح دهم. در این روند اکثر کارگران توانسند جایگاه کاری خود تا به امروز حفظ کنند. علت اساسی اشغال کارخانه ها و خود مدیریتی این بوده است،  که در اکثر کارخانه ها ومؤسسات حدودن نارضایتی مشابه ای  در مورد روئسای و مدیر عاملا ها در چگونگی پیش برد فرایند تولید و نا برابری وتفاوت های اجتماعی و این چونین مسائلی بمرور جمع شده وهم چنین در این وضعیت بحرانی کارگران توانستند توانایی های خود را در این روند تجربه کنند و ادامه دهند. کارگران و مزد بگیران توانستند در روند مبارزه ی  به برابری، همکاری جمعی و تیمی، تولید بدون رئیس واستادکاروسرکارگر و به آگاهی های زیادی دست یابند.  کلودیو یک  ازکارگران کارخانه نساجی بروکمن ( Claudio vom Textielbetrieb Brukman) آرژانتین چنین توضیح می دهد:-  تجربه من نه تنها در کارخانه ی خودمان بلک در اکثر کارخانه ها و مؤسساتی که با خود مدیریتی کارگران و مزدبگیران خود گردانی می شود این است که  هر چه تولید می شود و به فروش می رسد. به این شکل توزیع وتقسیم می شود، اول اینک دستمزد همه ما حال چه کار دفتری کنی ، چه نظافت کنی، چه تولید کنی  مساویست اگر سود و یا زیانی هم باشد بین همه تقسیم می شود. مهم تر از هرچیز تصمییم گیریست. در مورد کار درون کارخانه، خرید، فروش، بازار یابی وروابط بیرونی کارخانه بوسیله ی مجمع عمومی کارگران و مزدبگیران تصمیم گیرفته می شود و هر کارگر و مزد بگیر از کارگر قدیمی تا کارگر جدید  یک رائ دارند. هر کارگر ویا مزدبگیر به سهم  خود در مورد حل مشکالت، پیشرفت ها و یا شکست ها ونظر ویا پیشنهاد می دهد، جدل کند و .... همه می دانیم که هر کاری کنیم سود و زررش را خودمان دریافت می کنیم پس همه با دل و جانما در همه چیز دخالت می کنیم. تو می توانی همه راقانع کنی وقتی نتوانستی همه را قانع کنی  که نتوانستی، اشکالی ندارد.

البته همه کار ها هم به این سادگی ها پیش نرفت در ابتدا ما دولت واتحادیه های بزرگ کارگرگری مشکلات زیادی داشتیم. دولت در مقابل اتحاد وهمبستگی ما و بدلیل اینکه خودش گرفتاری های زیادی داشت. تاکنون نتوانسته که ما را به زانو درآورد و مبارزاتمان کماکان ادامه دارد . اما اتحادیه های بزرگ کارگری می ترسیدند به ما نزدیک شوند، دلیلش هم مشخص بود، بدلیل اینکه ما طرح طبقه بندی مشاغل را در مورد تقسیم دست مزدها از رفته بود، تمام فعالیت کاری ما بدون هیرارشی و بدون سلسله مراتبی  انجام می شد و همه  دست مزد یک سان دریافت می کردند، روش کاری ما کلی از فعالیت های اتحادیه های کارگری، که بصورت سلسله مراتبی پیش می رفت را زیر سؤال میبرد و از این روش می ترسیدند که کارگران ومزدبگیران کارخانه ها و مؤسسات دیگرروش ما را دنبال کنند و از ریاست بیفتند و اعضا شان را ازدست بدهند. البته این اختلاف ودرگیری  باعث شد که  تعدادی از کارگران ومزدبگیرانی که این مؤسسات را بصورت تعاونی مدیریت می کردند، دوباره به هیرارشی و سلسله مراتبی سازمان کاری را قبول کردند و طرح طبقه بمدی مشاغل با دستمزد متفاوت را قبول و بکار بردند. و اما ما برای اینکه خود مدیریتی درسراسرجامعه ی آرژانتین به شیوه ی بهتر از اکنون پیش رود و در همه کارخانه ها ومؤسسات گسترش پیدا کند مبارزه خواهم کرئد. همانطوری که در فوق اشره شد، ما هم اکنون هم  با اداره ی مالیات، با مالکان و صاحبان قدیمی کارخانه، با اتحادیه های بزرگ کارگری و معمورین پلیس، مشکلاتی هم داریم  اما کما کان هنوز ابزار و وسائل تولید جزئی از مالکیت جمعی ماست و  فرآیند تولید  بوسیله ی مدیریت جمعی ما اداره وادامه می یابد. چیزی که در روند مبارزاتمان برای اکثر ما روشن شده  و روشنتر می شود این است که، اگراز سال 2001 در آرژانتین بیش از 300 کارخانه و مؤسسه توانسته اند بدون رئیس و بدون رهبر و بدون سلسله مراتبی بودن سازمان کاروبا دستمزد های مساوی توانسته اند به نحوه ی بسیا رخوبی نسبت به گذشته به زندگی ادامه دهند، پس یک کشور و یا یک دنیای بدون رهبرو بدون رئیس امکان پذیر است. پس مدیریت جمعی هم در سراسر دنیا امکان پذیر است. اما یک کارخانه ویا یک جامعه ی بدون کارگر و مزد بگیر غیر ممکن است.

اگر ما بخواهیم به علت و وضعیت کنونی بپردازیم، میباید تحقیق بیشتری در  کشور هایی مثل شیلی، آرژانتین، ایران و غیرو که طرح و برنامه ی نئو لیبرالیسم شیره ی طبقه ی کارگر و مزدیگیران را گرفته و در حال چلاندن آنهاست، می باید کمی به عقب برگشته و واکاوی کنیم. من در اینجا مناسب می بینم که ابتدا به  به وضعیت آرزانتین و بعد به ایران توجه بیشتری کرد  . باید به اطلاع همکاران و رفقا برسانم که اگر من در اینجا به بی خانمان کردند کارگران و مزد بگیران از سوی اقتصاد ورشکسته شده ی نئولیبرالیسم می پردازم، منظورم این نیست که سرمایه داری دولتی در چین و کشورهایی مثل دولت سوسیال لیبرال ونزوئللا وعمومن دولتی شدن را تایید کنم، نه  شعار من این است، که ما باید سرنوشت خودمان را خودمان بدست گیریم ما می باید خودمان مدیریت فراورده های تولیدی و فکری مان را خودمان مدیریت کنیم و بس. به هر رو از آرژانتین شروع می کنم.

برای بررسی خیزش کارگران ومزد بگیران آرژانتین درفاصله ی 2001-2002 که با فروپاشی مدل اقتصادی نئولیبرال یک کمی تاریخ را به عق ورق می زنیم. با قدرت گیری آخرین دیکتاتوری نظامی در 1976 از سوی دولت یک برنامه بدن برو برگرد خصوصی سازی و فروش اموال عمومی شروع شد، بربستر این برنامه ریزی مشخص بود که برای پیش برد این اهداف می بایست فعالیت های جنبش کارگرگی ومبارزات آنه و همچنین چپ های طرفدار طبقه ی کارگر محدود و گرفته شود. این دو می بایست هم زمان پیش رود. روند سرکوب و سربنیست کردن فعالین کارگی ، چپ ها و دانشجویان تا سال 1983 ادامه داشت و در این سال دوباره مسئله دولت پارلمانی و انتخابات کارش را با ادامه ی سیاست های نئو لیبرالی پیش برد.

وقتی کارگران ومزد بگیران ابتکار عمل را از احزاب ، سازمان های چپ و سندیکا و اتحادیه ها می گیرند و وارد جنبش خود کنشگری و خود سازمانی می شوند، آیا یک خود انگیختگی است که یک باره وبدون استفاده از تجربه قبلی ویا بدون  بربنامه ریزی و خود بخودی صورت می گیرد؟ به باور من این تئوری شکست خورده چپ است، که از جنش شوراهای کارگران و خود کنشگری و خود گردانی جنبش کارگری و مزدبگیران، از جنبش خودبخودی و یا خود انگیخته ی و بی هدف نام می برند. جنبشی که خود طبقه ی کارگر و مزد بگیر برنامه رزی می کند، ابتکار عملش نه دست احزاب و سازمان هاست و نه بدست اتحادیه ی کارگری است. جنبش هایی مثل کمون پاریس،  جنبش کارگری چارتیست های انگلستن، جنبش شورای کارگران 1905 و ا1917 روسیه، جنبش کارگری آلمان در سالهای 1917 و1918 که به اپتکار خود کارگران و بدون تصمیم گیری اتحادیه ها، کارگران  قانون دولت سرمایه داری وقت زیر پا گذاشتند واعتصاب سراسری  را راه اندازی کردند. در این سازمان یابی، سوسیال دموکرات ها و اتحدیه های کارگری نقشی  نداشتند. همین روند 1936 در اسپانیا، مجارستان 1956، شیلی جنبش کارگران ومزد بگیران 1974، شورا های کارگری پرتغال 1975، ایران جنبش شوراهای کاران و مزدبگیران 1979(1357) خیزش جنبش کارگری آرژانتین 2000-2001 و بعد از این جنبشهای خود سازمانده کارگران در یونان، ایتالیا، جنبش خوسازمانده  ایران 1396، جنبش خود سازمانده جلیقه زرد ه، جنبش خودسازمانده آبان 1398 و جنبش هایی که در آینده در راهند  وخود سازمانده و به ابتکار جنبش کارگری و مزدبگیران خواهد بود و احزاب و سازمان ها و اتحادیه های کارکری نقش مؤثر نخواهند داشت.

روند شکل گیری جنبش های فوق نشاندهند ی این است که جنبش کارگری در روند مبارزه ی خود بر علیه سرمایه و سیستم استثماری، برداشت ها و تجارب خود را ازاین سیستم در کارخانه ها، مؤسسات ودر جامعه  متکاملتر کرده ودر شرایط و سازمانیابی شورایی داشته ها و اندوخته های گذشته ای که در مبارزه تجربه کرده است را با نوآوری های خود، که حین مبارزه ی  نوین ضد سرمایه داری براساس سازمانیابی شورایی بکار می برد. و این روند نقدی بر تفکر بوروکراتیک جریان چپ است، که جنبش شورایی را جنبشی خودبخودی و خود انگیخته ساده و بدون هدف می داند. وحدت کارگران و مزدبگیران امری است که در روند کارمزدی شکل می گیرد، استقلال طبقاتی، خود کنشگری، ایده ی خودگردانی در روند مبارزه ی ماقبل از ایجاد شوراها و برای نفی کار مزدی و نا برابری اجتماعی است. این خود نوعی از آگاهی است، که در خلال سازماندهی شورایی بسط و تکامل می یابد. در سراسر تاریخ شوراهای کارگری با یکی از ویژگی های مهم عروج نموده، یکی از ویژگی های این سازمان دموکراسی از پایین و دموکراسی مستقیم، تشکیل کمیسون های کارگری یا تیم های کاری است.

زنده باد سازمانیابی سراسری شوراهای انقلابی و ضد سرمایه داری

24 دی ماه 1398

علی برومند

 

جر خوردن قاسم !

جر خوردن قاسم !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 

ترکیدن قاسم قاتل توسط موشکهای غربی یک اتفاق نبود . پاره شدن تصاویر قاسم توسط مردم ایران هم یک اتفاق نبود ! اولی بار سیاسی دارد و دومی بار فرهنگی !

به جز اسطوره های تاریخی انسان و افسانه هایی کتابها ، در طول تاریخ انسان ، سیستمهای حاکم در تلاش برای ساختن قهرمانانی پوشالی نوعی روانکاوی پنهان را در خود دارند . قاسم سلیمانی که در نوع خود از جنایتکاران قرن 21 بود از این نوع است . یعنی قهرمان قاتل ها .

 قهرمان سازی پوشالی در اندازه اجتماعی و سیاسی تا اندازه های فردی ماهییتی کاملا متفاوت دارد . ولی فرایند طبیعی آن در یک مسیر است . با جنازه قاسم قاتل حتی احزاب سیاسی آمریکا هم مشغول نشخوار شدند . قاسم قهرمان حزب دموکرات آمریکا ... ولی حرف آخر را مردم ایران زدند.


رؤیاها و قصّه‌ها نیز، چنان‌که روانکاوان جدید اذعان می‌کنند، مانند اسطوره با ناخودآگاه آدمی سر و کار دارند و محتوای ناخودآگاه را نمایان می‌سازند. فرض بنیادی فروید این است که بخش عمدة رفتار، ریشه در فرایندهای ناهشیار دارد. از این‌ رو، وی داستان‌ها و اسطوره‌ها را ساحتی برای اتّحاد بخش‌های سه‌گانة روان تصوّر می‌نماید. اندیشهٔ کلیدی در روانشناسیِ تکاملی جامعه این است که سازوکارهای روانی هم مثل سازوکارهای زیستی نتیجهٔ میلیون‌ها سال تکامل از طریقِ انتخابِ طبیعی است. قهرمان سازی از نوع قاسم قاتل در این مقال نمیگنجد . ولی جر خوردن قهرمانان پوشالی در هر مقالی میگنجد .



آنها که یک شبه از قاسم قهرمان ساختند و به زور مدیا و ساندیس مشتی جاهل یا زالو را به خیابان کشاندند ... یک شبه هم میتوانند ببینند قهرمان قاتلشان کجا رفت ؟ مبارک است ، تبریک به خودم ، تبریک به تو ، تبریک به همه ... از نظر من پاره شدن بنر سلیمانی حرفش خیلی فراتر از یک پارگی یک تصویر است .این پاره گی دارای یک محتوایی است که اگر سیستم حاکم شعور انسانی داشته باشد خیلی بیشتر از اینها باید وحشت کند .
 


به دلیل «پایبند نبودن» جمهوری اسلامی به برجام؛ سه کشور اروپایی «مکانیسم ماشه» را علیه ایران فعال کردند...


مکانیسم ماشه یعنی چه ؟ یعنی سرکاری ملت ، یعنی بازی میکنن به آرامی در یک کلوپ قدرت مشترک ، یعنی جانت را میگیرن به آرامی ، مکانیسم ماشه یعنی جواز شلیک به هواپیمای مسافری اوکراین ، مکانیسم ماشه یعنی تقدیر از سپاه پاسداران در سرنگون کردن هواپیمای مسافری ، مکانیسم ماشه یعنی جواز سیاسی کشتار 1500 معترض طی 2 هفته ، مکانسیم ماشه یعنی جواز سیاسی هر تروری توسط سیستم ولایت فقیه در ایران ، مکانیسم ماشه یعنی نقش پلیس خوب و مذاکره کننده اروپایی و پلیس خشن هم درنقش آمریکاست ... ولی هر دو پلیس خوب و خشن در یک مسیر و هدف هستند ... قابل توجل اون اسکولای وطنی که از میان بازی اینها ، در فکر لقمه های باب طبع خودشان هستند .


شیخ کروبی، در نامه‌ای خطاب به علی خامنه‌ای گفته است که آقای خامنه‌ای یا از فاجعه سرنگونی هواپیمای اوکراینی آگاه بوده و اجازه "فریب مردم" را داده، یا از آن بی خبر بوده، که در هر دو صورت شرایط رهبری را ندارد. یعنی خامنه ای صلاحییت ندارد ولی بالاخره یک جاکش دیگر از همان جنس روحانییت میتواند ولی فقیه شود ...
 


به جز شیخ کروبی عده ایی دیگر هم محدوده فاجعه را به شخص خامنه ایی گره زده اند . یعنی یک نفر را قربانی میکنند تا همه سیستم جان سالم به در ببرد . فائزه هاشمی هم به خامنه ای توصیه میکند برای نجات اسلام تن به تغییر دهد ...


فاجعه سقوط هواپیما به دستور سپاه یک استمرار 40 ساله در جوهر یک سیستم است که مسئولییت تمام این مسیر با همه مسئولین امور است. لباسی که خامنه ایی به تن دارد سمبل تمام این جنایتهای 40 ساله است . اگر متوانید از لباس آخوندی و روحانییت تنتان به عنوان سمبل جنایت اعاده حیثیت کنید .


رفتن یا استعفای افراد مشکلی حل نمیکند شایعات زیاد است کدام نره خری استعفاء داد یا میدهد ، مثل اواخر زمان شاه سابق که اعلحضرت هی نخست وزیر و فلان وزیر راعوض میکرد ...


حکومت اسلامی ایران از نظر من آن شجره ایی که نیست که آفت زده باشد و قابل اصلاح و درمان ! کل سیستم حکومت اسلامی خودش یعنی آفتی برای تمام تاریخ انسان !


بعد از این رنسانس تاریخی مردم ایران ، قشر انگلی روحانییت تا ته ماده و انرژی در سیاست و جامعه و فرهنگ سر بلند نکند ، حداکثر در محدوده مسائل دینی بچرد ، درسیاست وجامعه و فرهنگ خفه خون بگیرد اگر هم خواست حرفی بزند اول از آن لباس جنایت پرور روحانییت فاصله بگیرد و اعلام برائت کند .

 



14.01.2020
اسماعیل هوشیار

 

انقلاب قهری کمونیستی در راه است، خود را برای شرکت در آن آماده کنیم!

« انقلاب با شکوه است، ماباقی همه پوچ و مُهمل است» رزا لوکزامبورگ
 
انقلاب قهری کمونیستی در راه است، خود را برای شرکت در آن آماده کنیم!
 
از آخرین شعارهای رزا لوکزامبورگ : انقلاب با شکوه است و ماباقی همه پوچ و مُهمل است .سوسیالیسم یا بربریت و نیز او بود که در سال 1918 که در زندان برلین زندانی بود، در کتاب انقلاب روسیه نوشت: آینده متعلق به بلشویک هاست، سوسیال دموکراسی آلمان همچون لاشه ای متعفن شده است و نیز در جواب کائوتسکی که نوشته بود که سرنیزه های سربازان آلمانی باعث پیروزی انقلاب روسیه شده اند، نوشت که سرنیزه های سربازان آلمانی شکم کارگران روسیه را دریدند. او با رهبران انقلاب روسیه اختلافات سیاسی مهمی داشت از جمله او باوری به خودمختاری و استقلال دادنمخصوصا به لهستان و فنلاند و...نداشت، او می گفت که باید توده های کارگر و زحمتکش را آزاد گذاشت که دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری حزب کمونیست نیست بلکه دیکتاتوری طبقه کارگر است.
اما، هیچکدام از اینها باعث نشدند که از بلشویک ها و انقلاب سرخ کارگران روسیه دفاع نکند و در مقابل خائنین همچون شیدمانها، ابرت ها و کائوتسکی ها و پلخانوف ها و.. نایستد.
به پاس پایداری های کمونیستی اش بود که لنین در رثای مرگش نوشت که : رزا لوکزامبورگ بسان عقابان تیز پرواز ستیغ کوه ها بود که گاهی موقع به سطح پرواز مرغان خانگی میرسند، ولی مرغان خانگی حتی نمیتوانند در اندیشه پرواز عقابان نیز باشند.
فردا سالگرد مرگ رزای کمونیست، رزای رفیق سرخ کارگران، رزای همراه کارگران و رفیق ارزنده اش لبیکنشت و تنها نماینده حزب سوسیال دموکرات در رایشتاگ است که به بودجه جنگی دولت امپریالیستی آلمان رأی منفی داد.
نامشان و عزم مبارزاتی و آرمان کمونیستی این اسپارتاکیست ها انقلابی و قهرمان همراه 25 تا 30 هزار کارگر دولت شورای خواه آلمان در همان سال های 1919 تا 1923 که بدست سرکوبگران دولت بورژوائی آلمان با نخست وزیری سوسیال دموکرات های خائن، همیشه همچون چراغی است که راه ما را برای ادامه مبارزه طبقاتی تا دیکتاتوری پرولتاری مسلح تا محو سرمایه تا ایجاد کمونیسم، روشن نگاه می دارد.
شعار میدهیم : مرگ بر سرمایه، مرگ بر دولت سرمایه، مرگ بر امپیریالیسم و سگ های زنجیری اش، پیروز باد انقلاب مسلحانه کمونیستی کارگران و زحمتکشان، مستقرباد دیکتاتوری پرولتاریا - شوراهای مسلح پرولتارها، زنده باد کمونیسم!
 
در لینک زیر فراخوان - اعلامیه ای است که رفقای چپ و کمونیست ایرانی تبار، برای شرکت در تظاهرات به مناسبت مرگ سرخ این عزیزان ما، کارگران و خار چشم سرمایه داران و مزدوران آنهاست.
حمید قربانی ۱۴ ژانویه ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی!
 
 

دروغ با ساختار تقکر اسلامی هیچ تناقضی ندارد‎

دروغ با ساختار تقکر اسلامی هیچ تناقضی ندارد‎ 
در تفکر اسلامی اعم از شیعه یا سنی حنفی و حنبلی و شافعی و شیخی و عرفانی و غیرو تنیده در رفتار روزانه اهالی آن است. از جائی که اسلام همیشه خود را بعنوان یک شهید و شهید زنده میداند و اصول فاشیستیش را جامع و جهانگیر برای بشریت ارزیابی میکند، برای پیش برد آن به هر دروغی متوصل میشود اعم از اینکه در قدرت باشد و یا زیر شکنجه حق خود میداند که برای بقاء خود دروغ بگوید و یا به کلامی دیگر در اسلام دروغ مصلحتی بگوید و یا تقیه بکند کانالهای تقیه و دروغ مصلحتی راه را برای عوضی جلوه دادن حقایق بازکرده  است. کوچکترین اعتمادی به تفکر اسلامی در مسائل شخصی سیاسی اجتماعی و بین المللی نیست.
 
در گذشته رژیم در مورد قتل های زنجیره ای هنرمندان و روشنفکران دروغ میگفت در مورد کشتارهای تروریستی در غرب و در ایران دروغ میگفت، در محل دفن رضا امامشان خودشان در مشهد بمب منفجر میکردند و دروغ میگفتند، کشیش های مسیحی را خودشان میکشتند و دروغ میگفتند ، دانشجویان را میکشتند و دروغ میگفتند، بدنبال انرژی هسته ای و بمب اتم میرفتند میگفتند این یک پروژه ملی است و دروغ میگفتند ، چه خوب که این پروژه ملی به سرانجام نرسید وگرنه بمب اتم را مانند زدن موشک به هواپیما اوکراینی انجام میداند و باز دروغ میگفتند.  18 سال مخفی کاری اتمی میکردند و دروغ میگفتند
 
برای سرکوب مردم منطقه و بسط تروریسم در خاورمیانه و سوریه بدست سردژخیم قاسم سلیمانی جنایت میکردند و بدروغ میگفتند حفظ حرم.
 
بعد از بدرک واصل شدن قاسم سلیمانی گفتند که میخواهند انتقام بزرگ از امریکا بگیرند چند تا موشک بدون باروت بطرف قرارگاه آنها در عراق پرتاب کردند که البته بقول رئیس ستاد ارتش دانمارک در تلویزیون آن کشور میگفت شش ساعت قبل از حمله بما خبر داده بودند که نیروهای ائتلاف زمان برای تخلیه آن قرار گاه در عراق را داشته باشند و روزنامه های غربی مینوشتند که شلیک تمام موشک های اسلامی حتی به مارمولک های بیابان های عراق نیز صدمه ای نزد ولی رژیم بدروغ اعلام میکرد که 80 امریکائی را  با پرتاب این موشک ها کشته  است و حسن روحانی گویا خفقان گرفته بود که بیاید و بمردم ایران بگوید که تمام این بازیها دروغ بود و سپاه پاسداران
 
بمردم ایران دروغ گفت و سینه خیز برای بوسیدن چکمه های امریکائی ها کادر نظامی خود را اعزام کرد. رهبران سپاه هم همه خفقان گرفته بودن  که بیایند و بمردم ایران بگویند که پرتاب موشک دروغ بود.البته از زبان ظریف گفتند این غلط بزرگی بود از طرف ما دیگر بجائی حتی موشک بدون خرج و باروت شلیک نخواهیم کرد ولی گویا زبان ریاست جمهوری و ستاد فرماندهی پاسداران کشک به کامشان چسبیده بود که بیاید و دروغ را افشا کنند. لیست دروغگوئی های اسلام و مسلمین علی خامنه ای پایانی ندارد.
 
امروز سه شنبه پس از هفت روز حسن کلیک ساز کلیدی در دست به میدان آمد و گفت که احتمال میداده که هواپیما بدست خودشان سرنگون شده (در روز چهارشنبه) ولی گویا یادش رفته بود به سخنگوی دولتش دژخیم اطلاعاتی ربیعی بگوید که اینقدر در پشت تریبون نرود و در عرض این چند روز اینقدر دروغ نگوید و یا به سرپرست هوانیرو که زیر دست خودش کار میکند بگوید دهانت را ببند و اینقدر دروغ نگو.
 
گویا دولتها اعلام کرده اند که رژیم صریحا باید بگوید که چهار نفر را قبل از پرواز رژیم از هواپیما خارج کرده آن چهار نفر چه کسانی بوده اند و نیز بادی گارد قاسم سلیمانی معدوم با زنش بکجا میرفته اند که خانواده آنان اینقدر برایشان آه و ناله میکنند و از خامنه ای میخواهند پیگیر قضایا باشد
 
 البته برای بزیر علامت سئوال بردن خود خامنه ای و گویا آگاهانه به چنین اقدامی دست زده اند
 
البته همه آگاه به این هستند که خامنه ای در لحظه پرتاب موشک بسوی پایگاه های امریکا در عراق در اطاق فرمان بوده و از زدن هواپیمای اوکراینی آگاهی کامل دارد و میخواسته آنرا برای سرپوش گذاشتن بر موشک پرانی های دروغینش بسوی پایگاه امریکائی استفاده کند و بگوید که بله این هواپیما بدست امریکا سرنگون شد و جو ضد امریکائی راه انداخته و نانش را بخورد.
 
امروز حسن روحانی مانند وعده های دروغ محمد خاتمی برای خوابانیدن تنش و تظاهرات های گسترده مردم در شهر های مختلف برای این حجم از دروغ  بمیدان آمده است ولی مردم یک صدا رو به خامنه ای و مخصوصا حسن روحانی که همیشه سعی میکند خودش را در لباس اپوزیسیون بی خبرجلوه دهد میگویند استعفا استعفا.
 
مردم مبارز ایران میدانند که سرنگونی این رژیم سراپا در بحران و جنگ اقتصادی سیاسی با مردم ایران و جهان قرار دارد ومحتمل است رژیم اسلامی شهر ها بصورت حکومت نظامی در آورده است جامعه جهانی باید در رسیدن مردم ایران به آزادی و دمکراسی و سکولاریسم در صحنه عمل فعال باقی مانده و اجازه ندهد مردم دلیر ایران که مجددا به میدان آمده اند و از سرتپایشان خون میچکد مجدد مورد یورش فاشیزم اسلامی قرار گیرند. این رژیم اسلامی فاشیستی باید در کنار فاشیزم هیتلری دفن شده و از صحنه سیاسی ایران بنفع دمکراسی و صلح در ایران و خاورمیانه از صحنه خارج شود.
 
حرکات رژیم جرم و جنایت و دروغ اسلامی علی خامنه ای و حسن روحانی در زیر ذره بین جامعه جهانی است و امروز از طرف کشور های اروپائی نیز مکانیزم ماشه یعنی تحریم های جهانی سازمان ملل فعال گشته است و باید آخرین رمق های رژیم دروغ جهل و جنایت و فاشیزم اسلامی را در کنار هیتلر و فاشیزمش دفن کرد و آنرا از صحنه ایران خارج نمود . شهر های ایران حکومت نظامی شده است جامعه جهانی باید اقدامات سریع در جلوگیری از سرکوب مجدد مردم را به اجرا بگذارد مردم شریف و دلیر ایران بعد از اینهمه کشتار مجددا به میدان آمده و خواهان سرنگونی آخوند و نظام اسلامیشان هستند و شعار میدهند حکومت اسلامی ، حکومت پاسداری نمیخواهیم نمیخواهیم . جامعه جهانی برای دستیابی مردم ایران به آزادی دمکراسی و سکولاریسم باید متعهد و در صحنه بماند و عمل باقی بماند و اقدام کند
 
نوید اخگر سه شنبه 14 ماه ژانویه سال 2020 میلادی سوئد استکهلم

January 14, 2020

پیام صریح مردم آزاده ایران: «جمهوری اسلامی نابود باید گردد» «سلیمانی قاتله، رهبرش هم ظالمه/جاهله»!

bahran.rehmani@gmail.com

 

بامداد چهارشنبه، ۱۸ دی، ساعتی پس از حمله موشکی سپاه به پایگاه نظامی آمریکا در عراق، پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین از مقصد تهران، دقایقی پس از برخاستن، سقوط کرد و همه ۱۷۶ سرنشین آن، از جمله ۱۴۶ ایرانی، کشته شدند.

گفته می شود هواپیما قبل از قبل پرواز مورد بازرسی قرار گرفته و چهار نفر از مسافران را پیاده کرده اند. اما چرا این چهار نفر را پیاده کرده اند و هویت آن ها چیست هیچ خبری منتشر نشده است.

از شامگاه چهارشنبه نخستین احتمالات مبنی بر شلیک موشک پدافندی به هواپیما منتشر شد و رفته ‌رفته، با اعلام نظر برخی مقامات و نهادهای سایر کشورها، این احتمال بیش تر قوت گرفت.

در مقابل، مقامات حکومت اسلامی به مدت سه روز به انکار شدید این احتمالات برخاستند و آن را «جنگ روانی و رسانه‌ ای دشمن» قلمداد کردند، تا بامدادِ ۲۱ دی که فرمانده هوافضای سپاه پاسداران مسئولیت شلیک موشک به این هواپیما را بر عهده گرفت.

 

ستاد مشترک نیروهای مسلح حکومت اسلامی ناگزیر به اعتراف شده و اعلام کرد هواپیمای مسافربری اوکراینی بر اثر اصابت موشک ضدهوایی سرنگون شده است.

ساعتی پس از انتشار اطلاعیه ستاد کل نیروهای مسلح حکومت اسلامی مبنی بر پذیرش مسئولیت سقوط هواپیمای اوکراینی در تهران، خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران، روز شنبه ۲۱ دی، ادعا کرد که علی خامنه‌ ای ظهر جمعه، یعنی بیش از ۴۸ ساعت پس از سقوط از «خطای فاجعه‌ بار صورت‌ گرفته» مطلع شده است.

این خبرگزاری نزدیک به سپاه در ادامه می ‌نویسد که رهبر حکومت اسلامی «به محض اطلاع» دستور تشکیل «فوری جلسه شورای عالی امنیت ملی» را صادر کرده است. به گفته خبرگزاری فارس، حسن روحانی، رییس جمهور، نیز هم زمان با آیت ‌الله خامنه ‌ای از علت سقوط هواپیما باخبر شده است. ادعایی که برای هیچ کس پذیرفتی نیست!

اما خامنه ای سردسته حکومت دروغ و ریا، مافیایی و تبه کار، نه برای جان باختن ١٧٦ انسان عزای عمومی اعلام کرد و نه عذرخواهی کرد! البته اصل ماجرا، تنها دروغ گفتن نبود، بلکه یک پنهان کار آشکار بود که همه دلایل آن هنوز هم روشن نیست.

از آن جایی که فرماندهی کل قوای نظامی و انتظامی ایران بر عهده علی خامنه ‌ای است هیچ کس نباید بپذیرد که چند مامور به عنوان عامل این جنایت معرفی شود چرا که مسئول اصلی این جنایت، شخص خامنه ای است!

فرمانده نیروی هوا فضای سپاه پاسداران که چند روز پیش ادعا کرده بود موشک های او توانسته است پایگاه نظامی آمریکا در عراق را ماهرانه نابود کند، اکنون اعتراف می کند که مسئولان تحت فرمان او بودند که نتوانستند یک هواپیمای مسافری را از جنگنده های آمریکایی تشخیص دهند و دستور شلیک موشک را به سوی هواپیمای مسافری صادر کردند.

پاسدار حاجی‌ زاده در نشست خبری که پیرو اعلام ستاد کل نیروهای مسلح برگزار شد، اظهار کرد: بعد از شنیدن این خبر در غرب کشور پس از اجرای عملیات نظامی علیه پایگاه های آمریکایی و زمانی که اطمینان پیدا کردم که این اتفاق افتاده آرزوی مرگ کردم.

جواد ظریف وزیر خارجه حکومت اسلامی، پیش تر گفته بود که حمله موشکی به پایگاه آمریکا را پیشاپیش به حکومت و نظامیان عراقی و از طریق آن ها به آمریکا خبر داده ‌اند این در حالی است که هیچ‌ گونه پیش ‌آگهی و دستور توقف برای پروازهای مسافری را اعلام نکردند.

در واقع حکومت اسلامی، انتقام هلاکت سردسته ترویست هایشان قاسم سلیمانی را نه از آمریکا، بلکه از مردم ایران گرفت و با کشتار ۱۷۶ نفر از انسان ‌های بی ‌گناه با آگاه کردن نظامیان آمریکایی در عراق، اقدام تلافی جویانه و مرگ ‌بار خود را بر سر مسافران هواپیمای مسافری که اکثر آن ها ایرانی بودند، گرفتند.

در عرض کم تر از ده روز، جهان شاهد جنایت کاری و دروغ گویی سران و مقامات ریز و درشت حکومت اسلامی از خامنه ‌ای تا روحانی، از رییس مجلس تا رییس قوه قضاییه، از مشارو روحانی تا فرمانده سپاه جهل و جنایت و کشتار بود و حالا کم تر شهروند ایران و مقام جهانی هست، که حکومت اسلامی را حکومت شارلاتان ها، حقه بازها، دروغگوها، بی شرم ها و جانیان نشناسد.

سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکراین، که منجر به قتل ۱۷۶ مسافر که تعداد هفتاد مرد و هشتاد و یک زن و پانزده کودک، توسط سپاه پاسداران صورت گرفت، یک جنایت علیه بشریت است. عوامل حکومتی، از همان لحظات نخست ساقط کردن این هواپیما و کشتار بی گناهان را پنهان کردند و در حقیقت می‌ خواستند، کتمان بکنند و مدعی شدند، که هواپیما به دلیل نقص فنی سقوط کرده است. حتی حسالم الدین آشنا که یک عنصر اطلاعاتی منفور است و در ماجرای قتل های زنجیره ای نیز دست داشت روزنامه نگاران ایرانی خارج کشور را تهدید کرد که درباره علل سقوط این هواپیما چیزی ننویسند و «ایران ستیزی» نکنند!

در دنیای پیشرفته و مدرن امروز، دیگر نمی‌ توان، دروغ به جامعه تحویل داد و با شارلاتانیسم بی شرمانه آز نوع آیت الهی، کشتار مردم بی گناه و بی دفاع، به ویژه جوانان ایرانی، که با صدها آرزو دنبال تحصیل و دانش اندوزی بودند را کتمان کرد.

از لحظه نخست سقوط هواپیما، خامنه‌ای و روحانی و فرماندهان سپاه می‌ دانستند که این پاسداران بودند که این هواپیما را ساقط کردند اما قصد داشتند، به هر شکلی این جنایت خود را بپوشانند و براین اساس، طبق روال همیشگی حکومت، یک مشت دروغ به مردم ایران و جهان تحویل دادند.

در این رابطه سخنگوی ظریف، این جنایت را فضا سازی و جو سازی غربی ها خواند اما حالا معلوم شد که این ماهیت حکومت  امام زمانی و الهی  است که هم می ‌کشد و هم انکار می ‌کند.

 

 

اما مردم آگاهند از این رو، روز شنبه ۲۱ دی‌ماه -۱۱ ژانویه، ساعاتی پس از اعتراف مسئولان و مقام‌ های سیاسی و نظامی حکومت ترور و وحشت و دروغ اسلامی، به هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری اوکراین در آسمان جنوب تهران، اعتراض‌ های خودجوش در داخل و مقابل دانشگاه تهران و دانشگاه امیرکبیر شکل گرفت و معترضان علیه «دروغ ‌گویی» و «پنهان کاری» و هم چنین شعارهای رادیکال سیاسی علیه حکومت مسئولان حکومت به ویژه علیه خامنه ای و سپاه و قاسم سلیمانی سر دادند. امروز نیز برای وسمین روز متوالی اعتراض ها در برخی دانشگاه های کشور و تهران ادامه دارد.

هنوز نمایش گرداندن جنازه تروریست معروف قاسم سلیمانی، تمام نشده بود که سپاه با هدف انتقام جویی چند موشک را به بیابان های عراق شلیک کرد و هم زمان خامنه ای و روحانی و سران ریز و درشت سیاسی و نظامی حکومتی و رسانه هایشان، ادعا کردند که پایگاه های آمریکایی هدف قرار داده و حدود ٨٠ آمریکایی را کشته اند و بدینوسیله انتقام قاسم سلیمانی را از آمریکایی ها گرفته اند. دست کم دولت دانمارک و دولت عراق اعلام کرده اند که حکومت اسلامی، این اقدام خود را چند ساعت پیش به آن ها خبر داد بود و نیروهای آمریکایی نیز آماده بودند. سرانجام کوه موش زایید و ترامپ اعلام کرد که حتی یک آمریکایی نیز آسیب ندیده است.

این موشک ها بین حدودا ساعات ١٣ تا ١٤ نیمه شب به سوی عراق شلیک شدند اما ساعت شش صبح هواپیمای بوئینگ اوکراینی از فرود گاه خمینی تهران به سوی اوکراین در حرکت بود که حدود چهار دقیقه پس از پرواز، با شلیک یک موشک شش متری سرنگون شد و همه ١٧٦ مسافر و خدمه آن جان باختند.

سه روز همه سران و مقامات حکومت اسلامی، همواره پافشاری کردند که این هواپیما به دلیل نقص فنی سرنگون شده است در حالی که همه شان می دانستند آن را با موشک ساقط کرده اند.

***

به این ترتیب، حکومت اسلامی ایران، به معنای واقعی حکومت مرگ و نیستی و ویران گری است. در کم تر از یک هفته: ۷۸ کشته در کرمان؛ ۲۰ کشته در سقوط اتوبوس به دره؛ جان باختن ۱۶۷ مسافر و ۹ خدمه در اثر شلیک موشک به هواپیما؛ جان ‌باختگان ۵۶ نفر و مصدوم شدن حدود ٣٠٠ نفر در نمایش خاکسپاری سلیمانی در کرمان.

 

و ٣٠ میلیون دلار موشک به بیابان ‌های عراق؛ ۲۰۰ میلیون یورو به سپاه قدس. صدها میلیارد تومان هزینه مراسم تشییع جنازه و خسارت تعطیل کردن کشور. ۴۶ روستای کرمان در محاصر سیلاب و برف و هم چنین در بلوچستان؛ یک میلیارد دلار خسارت به هواپیمایی اوکراین بابت خسارت های جانی و مالی که باید به زودی با محکومیت ایران باید پرداخت شود.

احمدعلی موهبتی، استاندار سیستان و بلوچستان اعلام کرد در پی سرریز شدن دو سد بزرگ «پیشین» و «زیردان» در منطقه دشتیاری و باهوکلات، در مجموع حدود ۳۵۰ تا ۴۰۰ روستای در محاصره سیل هستند. موهبتی افزود: «در منطقه کنارک و زرآباد خسارت‌ های زیادی وارد شده و ارتباط زمینی قطع است و در برخی قسمت ‌ها پل‌ها خراب و ارتباطات جاده‌ ای نیز قطع شده  و تاکنون کمک رسانی با قایق‌ انجام می ‌شده است.»

خبرگزاری ایرنا به نقل از موهبتی نوشت در پی بارش باران و جاری شدن سیلاب در جنوب سیستان و بلوچستان تنها از دو سد نام برده حدود ۳۵۰ میلیون مترمکعب آب در ثانیه سرریز کرده است. استاندار سیستان و بلوچستان میزان تلفات جانی را به یک نفر محدود دانست.

 

 

بی ‌پناهی آوارگان سیلاب؛ ۸۰۰ روستا در کرمان و سیستان و بلوچستان در محاصره سیل سیلاب‌ های اخیر پهنه وسیع سیستان و بلوچستان را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. مدیرکل دفتر مدیریت بحران این استان گفت: راه ارتباط ۵۰۰ روستای استان از روز شنبه براثر سیلاب بسته شده است.

هم چنین در جریان سیلاب اخیر، بیش ‌از ۲۰ هزار واحد مسکونی در سیستان و بلوچستان دچار خسارت ۲۰ تا ۱۰۰ درصد شد. به نوشته روزنامه دولتی ایران، بسته شدن ۲۶ راه ارتباطی، قطع شدن برق ۱۳۰ روستا در مناطق مرکزی و جنوبی سیستان و بلوچستان، از مدار خارج شدن شبکه توزیع آب آشامیدنی ۱۰۰ روستا، آسیب شدید به بخش کشاورزی از جمله باغ‌ های موز و مزارع در شهرستان‌های کنارک، چابهار و دلگان و قطع شبکه ارتباط تلفن در شهرستان‌های نیکشهر، فنوج، بخش‌هایی از دلگان، سرباز، کنارک و قصرقند از جمله خسارت‌های سیل ۲ روز اخیر در استان بوده است. هم چنین در جریان سیلاب اخیر بیش ‌از ۲۰ هزار واحد مسکونی در سیستان و بلوچستان دچار خسارت ۲۰ تا ۱۰۰ درصد شد.

از سوی دیگر، «مجید سعیدی»، مدیرکل مدیریت بحران استانداری کرمان نیز گفت: با ورود سامانه بارشی از اواخر پنجشنبه هفته گذشته در بخش ‌های شمالی استان بارش برف و در بخش‌ های جنوبی باران داشته ‌ایم که کم سابقه بوده است. براثر همین بارش‌ ها، تعدادی از رودخانه‌ ها به ویژه در مناطق جنوبی استان طغیان کرد و باعث شد راه ارتباطی ۳۶۳ روستا با مرکز شهر قطع شود. البته با تلاش‌ های انجام شده تاکنون راه ارتباطی ۲۴۹ روستا باز شده، اما راه دسترسی ۱۱۴ روستا که اغلب در مناطق سخت گذر قرار دارد، هنوز قطع است.

 

رییس کل بانک مرکزی حکومت اسلامی گفته است: به مردم اطمینان می‌ دهیم که شرایط اقتصادی کشور نه تنها بد نیست، بلکه با شیوه‌ های بهتری که برای تامین ارز و فروش نفت یافته ‌ایم وضعیت بسیار خوبی داریم.

در حالی که روحانی چند روز پیش گفته بود: تحریم‌ ها باعث کاهش ٢٠٠ میلیارد دلار از درآمد جمهوری اسلامی شده است.

حکومت اسلامی ایران، حکومت دروغ و تزویر و ریا است: سخنگوی دولت، مشاور رییس جمهور، مسئولان هواپیمایی و بسیاری محافل اصول گرا به خصوص رسانه‌ های آن ها، قاطعانه و با اطمینان خاطر کامل، بحث شلیک موشک را «دروغ بزرگ» و «جنگ روانی آمریکا» و «دروغی بزرگ» اعلام کردند، در حالی که همه این جانیان از اصل ماجرا با خبر بودند؟ گفتند رهبر از این ماجرا خبر نداشت! رهبری که در مسایل ریز و درشت دخالت می کند چگونه خبر نداشت شبی که همه سران و مقامات و نیروهایشان در حال آماده باش بودند تا نتایج موشک پراکنی خود به عراق بدانند اما هم زمان در بغل گوش خود، از شلیک موشک به هواپیمای مسافربری و کشتن همه مسافران بی خبر مانده بود؟

فشار افکار عمومی داخل و خارج و انکارناپذیری، سرانجام حکومتی ها را وادار به اعتراض کرد. آن ها سه روز مردم دنیا و خانواده‌ های داغ دار را سر کار گذاشتند، راست و راست در چشم مردم دروغ گفتند، خبرهای فریب کارانه منشتر کردند و ... تا بالاخره با توجه به فشار افکار عمومی، شبکه‌های اجتماعی و این که پای فشار و داده‌های شهروندان و دولت‌ های کشورهای دیگر در میان بود مجبور به اعتراف شدند.

اکنون مجری ‌های تلویزیون حکومت اسلامی ایران، رو به دوربین یا در شبکه های اجتماعی می گویند که بعد از صدور این بیانیه به هر مسئولی زنگ می‌ زنیم که بیاید و در باره ماجرا و مسئولیت‌ ها و عواقب قضیه توضیحات بیش ‌تری بدهند، کسی را پیدا نمی ‌کنیم! این همان تلویزیونی است که در آن اعتراف و شکنجه شهروندان را پخش می‌ کنند و شب و روز تا کنون مسئولان در آن حی و حاضر بوده‌ اند تا دروغ بگویند و ...

فراموش نکنیم که در ماجرای قتل‌ های عمدی زنجیره ‌ای هم زیر فشار افکارعمومی و فعل و انفعالات ناشی از این فشار در درون حکومت سرانجام حاکمیت مجبور شد بپذیرد که وزارت اطلاعات شان را نویسندگان و فعالین سیاسی ترور کرده اند.

اما نه راجع به همان قتل ‌های زنجیره ‌ای مسئولیت جدی به عهده گرفت، نه در باره حادثه قطار نیشابور، نه در باره قتل زهرا کاظمی، نه سیل پارسال شیراز، نه آلودگی هوای شهرها، نه سقوط مکرر هواپیماها، نه اعلام تعداد مجروحان و بازداشت ‌شدگان آبان ماه، نه... و نه به طریق اولی در باره سیاست‌‌ های کلان منطقه ‌ای و بین ‌المللی و داخلی خود.

با اعتراف سران و مقامات حکومت به جنایت هولناک سرنگونی هواپیمای اوکراینی، بار دیگر خشم و نفرت علیه جانیان حاکم سراسر کشور به ویژه دانشگاه ها را فرا گرفته است. معترضین شعارهایی هم چون «جمهوری اسلامی نابود باید گردد»؛ «مرگ بر خامنه ‌ای»؛ «خامنه ای استعفا استعفا»؛ «سلیمانی قاتله، رهبرش هم خائنه/قاتله/ظالمه/جاهله»؛ «فرمانده کل قوا استعفا استعفا»؛ «دیکتاتور سپاهی، داعش ما شمایی»؛ «مرگ بر دروغگو»؛ «خامنه ای قاتله ولایتش باطله»؛ «سپاه جنایت می کنه  رهبر حمایت می کنه»؛ «دانشجو بیدار است از سیدعلی بیزار است»؛ «جمهوری اسلامی، نمی‌ خوایم، نمی ‌خوایم»؛ «دشمن ما همین‌ جاست، دروغ می ‌گن آمریکاست»، «ما منتظر استعفا هستیم»؛ «مرگ بر این ولایت»؛ «اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا»؛ «غلط کردی خطا کردی»؛ «حکومت سپاهی نمی خوایم نمی خوایم»؛ «ننگ ما ننگ ما رهبر الدنگ ما»؛ «مرگ بر این ولایت این همه سال جنایت»؛ «مرگ بر ستم گر چه شاه باشد چه رهبر»؛ «خامنه ای حیا کن، مملکتو رها کن»؛ «بترسید بترسید ما همه با هم هستیم»؛ «سلیمانی قاتله، رهبرش هم جاهله»؛ «این‌همه سال جنایت مرگ بر این ولایت»؛ «بی‌شرف، بی‌شرف»؛ «این‌همه سال جنایت، مرگ بر این ولایت»؛ «سید علی ببخشید، دیگه باید بلند شید»؛ «استعفا کافی نیست، محاکمه لازم است»؛ «کشته ندادیم که سازش کنیم رهبر قاتل رو ستایش کنیم»؛ «مزدور برو گم شو مزدور برو گم شو»؛ «مرگ بر ستم گر  چه شاه باشه چه رهبر»؛ «توپ، تانک، فشفشه، آخوند بره گم بشه»؛ «نخبه ها را کشتند به جاش آخوند گذاشتن»؛ «کارگر دانشجو، اتحاد اتحاد»؛ «این ماه /ماه ِآخره سید علی / وقت رفتنه»؛ «خطاب مردم به سرکوبگران مسلح: مزدور برو گم شو/ مزدور برو گم شو»؛ و...

 

در خیزش آبان ماه حدود ١٥٠٠ نفر از عزیزان مردم توسط انواع و اقسام آدم کش حکومت، کشتار شدند؛ هزاران نفر زخمی و یا دستگیر و زندانی شدند.

قاسم سلیمانی فرمانده سپاه جهل و جنایت و ترور و فساد و مافیایی بود. او خودش یک تروریست و جنایت کار جنگی است.

 

 

پس از کشتار آبان ماه، شکاف بین جناح های حکومت اسلامی و نهادهای مختلف ماشین کشتار این حکومت از جمله مجلس وحوش اسلامی، اختلافات بالا گرفته است. محمود صادقی یکی از انمایندگان این مجلس، در مصاحبه با سایت «امتداد» که روز دوشنبه ۲۵ آذرماه منتشر شده، در خصوص این نشست گفته است: «در همین جلسه، یکی از نمایندگان شهرستان‌ ها اعلام کرد که دو نفر در حوزه انتخابیه من (محدوده کرج و شهر قدس) با اصابت گلوله به مغزشان جان باخته ‌اند و از رحمانی فضلی سئوال کرد که آیا امکان تیراندازی، دست کم به پا یا کمر به پایین وجود نداشته که چنین شلیک‌ هایی انجام شده است؟ وزیر کشور هم در پاسخ عنوان کرد که خب! شلیک به پا هم انجام شده بوده است.»

این نماینده مجلس می ‌گوید که پاسخ وزیر کشور ایران باعث «شگفت ‌زدگی» نمایندگان شد.

محمود صادقی در ادامه، درباره کشتارهای آبان ماه، چنین اقرار کرده است: «نمایندگان متعجب از این که آقای وزیر، با بی ‌خیالی چنین مسئله ‌ای را عنوان کرده است. آیا چنین پاسخی، توجیه اقناعی خواهد بود؟ این ‌طور گفته می ‌شود که ما این ناآرامی را، ظرف ۴۸ ساعت جمع کردیم، مسئله من این بود که آیا جمع کردن به این معنی که این مقدار تیراندازی صورت گرفته و این همه جان باخته برجای بگذارد، هنر است؟»

محمود صادقی که یکی از نمایندگان امضاء کننده طرح استیضاح وزیر کشور است در این خصوص گفته است: «جدا از اصل تصمیم نابهنگام افزایش قیمت بنزین که نیازمند پاسخ گویی سایر نهادها بوده، با توجه به مسئولیت مستقیم رحمانی فضلی در شورای امنیت کشور و نحوه مدیریت این موضوع در حوزه اختیارات وزارت کشور، باید شاهد پاسخ گویی در این زمینه باشیم.»

اما علی مطهری، نماینده دیگر مجلس، پیش از این گفته است که استیضاح وزیر کشور در صورت مخالفت نکردن رهبر جمهوری اسلامی اجرا خواهد شد. رهبری که فرهان هایش بالاتر از هر قانون و نهاد حکومت اسلامی، حتی قانون اساسی آن است. بنابراین، بحث از قانون و قوه مقننه و مجریه و قضاییه، اصطلاحات رایجی است که در دولت ها به کار برده می شود اما در حکومت اسلامی ایران، این ها تنها بزک کنننده چهره هیولایی و کریه رهبرشان هستند. در این حکومت از رهبر و رییس جمهور گرفته تا فرماندار، همه آدم کش هستند و در راس همه آدم کشان، متجاوزان، دزدان و تبه کاران حکومتی، تنها فرمان ها و فتواهای اسلامی «رهبر» است که مانند آیه های قرآن شان بدون کم ترین شبهه و سئوالی، باید اجرا گردد!

 

صادقی، همان نماینده ای است که روز ۲۶ آبان ‌ماه اعلام کرده بود که از نمایندگی مجلس استعفا خواهد داد. او روز یک شنبه گذشته، گفته بود: «آیین ‌نامه اجازه استعفا به نماینده داده است. بنده بعد از اعلام تصمیم ناگهانی مصوبه سران قوا مبنی بر افزایش قیمت بنزین دیدم که نظر نمایندگان گرفته نشده است و سران قوا راسا تصمیم گرفتند.»

با این حال علی لاریجانی، رییس مجلس، در پاسخ به اظهارات صادقی اعلام کرد که استعفای او را ندیده و نمی‌ داند که آیا به هیات رییسه رسیده است.

صادقی در ارتباط با ثبت نام دوباره در انتخابات مجلس گفت: «بنا بر وظیفه انقلابی، شرعی و میهنی با مشورت، استخاره و تفال به قرآن تصمیم گرفتم تا در انتخابات ثبت نام کنم.»

پیش از این علی ادیانی، نماینده قائمشهر، اظهار کرده بود که برخی نمایندگان که در اعتراض به بحث گران شدن قیمت بنزین استعفا داده اند، زودتر از همه در انتخابات مجلس ثبت نام کردند.

می بینیم که اگر عنصری در حکومت اسلامی از جمله برخی نمایندگان مجلس مانند صادقی، مطهری و...، در جایی انتقادی را به یک گوشه حکومت شان مطرح می کنند در واقع یا در دعواهای جناحی مطرح می کنند و یا بازار گرمی برای حکومت شان با هدف انحراف افکار عمومی جامعه از اعمال جنایت کارانه حکومت شان است!

انتخاب مجلس شورای اسلامی، آن هم پس از کشتار شهروندان حق طلب در آبان ماه، طبیعی است که از سوی شهروندان بایکوت گردد و نام شان به صندوق آدم کشان ریخته نشود!

 

همین چند روز پیش، هفته نامه «صبح صادق» به نقل از آخوند عبدالله حاجی صادقی نماینده ولی فقیه در سپاه، نوشت: «در نظام ولایی رییس ‌جمهور، رییس مجلس، رییس قوه قضاییه و… حق سیاست ‌گذاری و نظریه ‌پردازی ندارد، نظریه ‌پرداز و سیاست ‌گذار خداست و در بعد زمینی آن ولایت است؛ این عزیزان مجری هستند. باید ولایت مداری را درست برای مردم تبیین کنیم تا بتوانند نماینده در تراز را انتخاب کنند.»

او، می افزاید: «ولایت ‌مداری یعنی چه؟ ولایت ‌مداری یعنی اگر پذیرفتیم این ولی خداست، باور کنیم که از خود حکمی نمی ‌دهد و ولی خدا، مجری حکم الله است ‌ـ در اسلام به تعبیر امام خمینی فقط قانون خدا حکم می ‌کند‌ـ»

 

 

قلعه حسن‌ خان در جنوب غربی تهران، از کانون های اعتراضات اخیر بود. فرماندار این شهرستان می‌ گوید نیروی انتظامی فرمان تیراندازی نداشت اما او دستور داد هرکس را که وارد فرمانداری شد بزنند. لیلا واثقی از سپاه هم تقدیر کرده است. در حالی که برخی رسانه ها خبرهایی را از احتمال بازداشت او اعلام کرده بودند اما وزیر کشور در تلویزیون از او تقدیر کرد.

هم چنین واثقی، همراه شمخانی به دیدار خانواده های جان باختگان رفت پیام روشنی داشت. پیام این بود که هر کس در حکومت اسلامی، فرمان آدم کشی بیش تری صادر کند تشویق می شود و ارتقا مقام می یابد. این هم از خصلت ها و ویژه گی های مهم و اصلی حکومت های مستبد و دیکتاتوری است.

شمخانی، در دیدار با چند خانواده جان باختگان، یعنی دیدار قاتلان با خانواده مقتولان، حتی خانم فرمانداری که رسما به رسانه ها گفته است من دستور شلیک به معترضن را داده ام با خودش برده است اما با این وجود، بی شرمانه ادعا می کند کشته شدگان با سلاح های «غیرسازمانی» کشته شده اند؟!

 

در چنین وضعیتی، هیچ فرد و جمعی کس نمی تواند پیش گویی کند که در این شرائط موجود، نفرت عمومی و فزاینده از حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی ایران، در حال اوج گیری است چگونه و چه موقع این حکومت زمین گیر خواهد شد. اما تمام شواهد، نشان می دهد که این حکومت به لحاط اقتصادی در معرض ورشکستگی و فروپاشی قرار دارد و به لحاظ سیاسی، کم ترین پایگاهی هم که در میان بخشی از اقشار جامعه داشت پس از این که اعتراض اخیر مردم به گراین بنزین را به وحشیانه ترین شکلی سرکوب کرد از دست داده است. طرفداران این حکومت، اقلیتی بیش نیست که عمدتا خانواده های حکومتیان و کسانی که منافع سرمایه داری خود را در حفظ این حکومت می دانند. حکومت اسلامی، هم چنین در عرصه دیپلماسی نیز منزوی شده و شاید تنها تکیه گاهش در جهان سرمایه داری دولت های روسیه و چین و چند دولت حاشیه ای است. در چنین شرایطی، در رابطه با تحولات آتی ایران، سناریوهای مختلفی را می توان پیش بینی کرد. اما در مجموع می توان دو سناریوی کلان، یکی در رابطه با نقش عامل خارجی و دومی در رابطه با تحولات داخلی کشور در نظر گرفت.

اعتراضات اخیر، با شکاف های طبقاتی و طبقه استثمار شده و طبقه استثمار کننده، رابطه مستقیمی داشت. مقامات مختلف حکومت اسلامی، اقرار کرده اند که صدها شهر و ۲۹ استان از ۳۱ استان ایران درگیر این اعتراضات بوده اند. اما همین مقامات و در راس همه خود خامنه ای و روحانی، تلاش می کنند افکار عمومی جامعه را از واقعیت ها و دلایل اصلی این اعتراض ها منحرف سازند و به دشمن خارجی و اپوزیسیون بورژوایی نسبت دهند و وقیحانه معترضین را «اشرار» بنامند. حتی خامنه ای تعریف از «مستضعفین» داده است. از سوی دیگر، خامنه ای شمخانی رییس شورای امنیتی ملی خود را به دیدار خانواده های جان باختگان فرستاده تا از آن ها دل جویی کند و برخی از آن ها را نیز «شهید» اعلام کنند و...

 

حکومت اسلامی ایران، به لحاظ سیاسی و حتی نظامی با گرایش های مختلفی مواجه است. به همین دلیل، این احتمال وجود دارد که حکومت اسلامی از درماندگی و استیصال دست به اقداماتی بزند که با عکس العمل نظامی قدرت های خارجی رو به رو گردد. اقداماتی نظیر حمله به پهباد آمریکایی بر فراز خلیج فارس، انفجار نفت کش ها، حمله به تاسیسات نفتی آرامکو در عربستان، حمله به منطقه سبز و منافع آمریکا در عراق، حمله به اسرائیل از طریق لبنان و حزب الله و یا از سوریه، اقداماتی علیه عربستان از طریق یمن و حوثی ها و...، شکی نیست که این سناریو برای جامعه ما همانند عراق، افغانستان، سوریه، لیبی، یمن و... بسیار فاجعه بار خواهد بود. به خصوص نیروهای هم چون مجاهدین خلق، سلطنت طلبان، هم چنین برخی سازمان های ناسیونالیست کردی، آذری، بلوچی، خوزستانی و...، آمادگی دارند که به پیاده نظام جنگ آمریکایی و سایر قدرت های خارجی تبدیل شوند. جنگی که به سرعت می توند مراکز نظامی، شبکه دفاعی و موشکی، فروگاه ها، مراکز فرماندهی، بنادر و بخش اعظم صنایع و زیرساخت های حساس را از طریق هوا، دریا و زمین با بمب افکن های رادار گریز، پهباد، موشک های دور برد، و ناوهای هواپیما بر، نابود کنند.

اما سناریو دوم، یعنی تحولات داخلی که به ویژه از دی ماه ١٣٩٦ آغاز شده و در ابان ماه ادامه یافت جام ما را کاملا دو قطبی کرده است: قطب حکومت و حامیانش و قطب مردم به خصوص جنبش کارگری جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش محیط زیست و جنبش های تحت ستم و حق طلب و برابری طلب مردم مناطق غیرفارس زبان ایران.

اکنون به نظر می رسد تحریم هایی که زیست و زندگی مردم را هدف قرار داده اکنون به دولت و ماشین جنگی دولتی نیز رسیده است. بخش عمده درآمدهای ایران که از منبع فروش نفت تامین می گردد اکنون با تحریم های آمریکا، فروش آن برای حکومت اسلامی بسیار سخت شده و هر روز مشتری هایش را از دست می دهد. بدهی دولت به بانک ها حساب و کتابی ندارد و مهم تر از همه اقتصاد مافیایی و رانتی نیز بحران اقتصادی را بیش از پیش تشدید کرده و هم چنان می کند. چرا که دزدی و فساد اقتصادی تمام سران و مقامات ریز و درشت و همه نهادهای اداری، نظامی و قضایی حکومت را فراگرفته است از این رو، هر چه بحران داخلی و خارجی حکومت شدیدتر می شود فرار و خروج سرمایه ها از کشور نیز فزونی می یابد. البته اگر مخارج جنگی های نیابتی و تروریسم حکومت اسلامی را نیز در نظر بگیریم با یک تابلو اقتصادی کاملا ورشکسته و به بن بست رسیده مواجه می شویم.

از نظر اقتصادی، ایران امروز بر اثر دزدی و فساد گسترده و سیستماتیک در تمام نهادهای حکومتی و اداری و شکست سیاست های نئو لیبرالی، ورشکسته شده است. تقریبا بین چهل تا پنجاه در صد اقتصاد، در اختیار نهادهای مذهبی و نظامی است که نه تنها مالیاتی نمی پردازند، بلکه هر سال بخشی از بودجه کشور نیز به این ها تعلق می گیرد. صنایع بزرگ کشور بر اثر سوء استفاده های مدیریت در حال نابود شدن هستند و یا تحت عنوان خصوصی سازی در اختیار اعیان و انصار حکومتی قرار داده شده اند تعطیل و یا با ظرفیت کم تر کار می کنند. دولت هنگام بالا بردن قیمت بنزین، اقرار کرده بود که ۶۰ میلیون نفر از مردم ایران نیاز به یارانه دارند.

 

اکنون سران و مقامات و نهادهای حکومت اسلامی، این قاتلان فرزند مردم و دزدان سرمایه های کشور، سخت به وحشت افتاده اند. برلی مثال، «عبدالله گنجی» مدیر مسئول روزنامه جوان، نزدیک به سپاه پاسداران تعداد کشته ‌شدگان اعتراضات آبان ۹۸ را با اعتراضات سال ۶۰ مقایسه کرده و گفته است حاکمیت باید در این باره توضیح ارائه دهد.

 

خون بر سنگفرش خیابان ‌های مریوان

 

روزنامه نزدیک به سپاه اعلام کرد، تعداد کشته ‌های اعتراضات اخیر ایران بیش از به گفته خود «اغتشاشات» دی ۹۶ و «فتنه» ۱۳۸۸ است

روزنامه جوان، منتسب به سپاه پاسداران، با بیان این که شمار کشته ‌شدگان اعتراضات اخیر در ایران بیش از قربانیان ناآرامی ‌های دی‌ ماه ۹۶ و اعتراضات سال ۸۸ بوده، خواستار آن شد که حاکمیت در این مورد به مردم توضیح دهد.

عبدالله گنجی، مدیر مسئول «جوان»، روز شنبه ۲۳ آذر - ۱۴ دسامبر، در سرمقاله این روزنامه زیر عنوان «چرایی کشته‌ های اخیر را به مردم بگویید»، با اشاره به «ده ‌ها رقم متفاوت از تعداد کشته ‌ها از سوی جریانات معاند، رسانه ‌ها و شخصیت ‌های غربی»، از جمله نوشت: «آن چه محتمل است این که کشته‌ های اغتشاشات اخیر بیش تر از اغتشاشات دی ۹۶ و فتنه ۱۳۸۸ است و هر روز که می‌ گذرد، ابعاد پیچیده‌ ای از چرایی آن به ‌دست می‌ آید.»

سردبیر روزنامه جوان، ضمن درخواست از «مراکز رسمی حاکمیت» برای توضیح دلایل شمار بالای کشته‌شدگان اعتراضات اخیر به مردم، هشدار داده است که در غیر این صورت: «هیچ بعید نیست نسل‌ های آینده بخوانند که «افرادی از ملت برای اعتراض به قیمت بنزین به خیابان‌ها آمدند و قوه قهریه حاکمیت بدون هیچ دلیل و بدون صبر و تحمل همه را به رگبار بست و نابود کرد.»

این روزنامه نزدیک به سپاه پاسداران «سکوت اکنون دستگاه‌ های رسمی حاکمیت» را عاملی برای افزایش به گفته خود «مظلومیت نظام نوپای ما» دانسته و پرسیده است: «اما اگر کشته‌ های اغتشاشات اخیر بیش تر از حوادث قبل است - که ظاهرا این گونه است - علت چیست؟»

روزنامه جوان، هم چنین «اکثر معترضان» را «افرادی بی ‌مسئله» معرفی کرده و در عین حال مدعی شده است که «اما در یک شهر دو الی پنج نفر مدیریت صحنه را به دست می ‌گرفتند و مسیر حرکت فیزیکی و مسیر شعار‌ها را عوض می‌ کردند. طراحی و هدایت ‌گری آنان دقیق و حساب‌ شده بوده است.»

مدیرمسئول این روزنامه نزدیک به سپاه، در ادامه مدعی شده است که «طراحان» اعتراضات آبان‌ ماه «راهبرد حداکثر کشته ‌سازی» را برگزیده بوده و برای اجرای آن معترضان را به سوی «مقرهای نظامی و انتظامی» هدایت کرده ‌اند.

گنجی، بدون اشاره به هویت به گفته او «طراحان» اعتراضات اخیر، نوشته است: «افرادی که درون مقر نظامی حضور دارند و هجوم آورنده را می ‌بینند، ابتدا هشدار زبانی، دوم تیر هوایی و در مرحله سوم احساس خطر نسبت به مقر و جان خود آن ‌ها را به سمت شلیک می‌ برد.»

این در حالی است که در برخی ویدئوهای منتشرشده در شبکه‌ های اجتماعی نیروهای امنیتی حکومت اسلامی در خارج از مراکز نظامی و انتظامی در حال شلیک مستقیم به معترضان دیده می ‌شوند.

روزنامه جوان، شمار حملات به مراکز نظامی و امنیتی در اعتراضات اخیر در ایران را «۸۰ مورد» عنوان کرده و در ادامه اعتراضات در «چندین شهر از جمله خوزستان» را «جنگ مسلحانه» خوانده و مدعی شده که در این استان «نیرو‌های نظامی و امنیتی با تیر مستقیم مورد هدف قرار گرفته اند و از قضا تلفات نیرو‌های حاکمیت نیز در این اغتشاشات بی‌ سابقه است.»

این روزنامه نزدیک به سپاه نیز ادعای «ترور» برخی از معترضان را تکرار کرده و مدعی شده است که «تعداد بیش تری از کشته‌ شدگان» از کسانی هستند که در ازدحام اعتراضات اخیر و از فاصله نزدیک «با سلاح‌ های کوچک ضعیف» هدف قرار گرفته ‌اند.

مقام‌ های حکومت اسلامی نه تنها آمار کشته‌ شدگان اعتراضات اخیر را اعلام نمی ‌کنند، بلکه سخنگوی قوه قضاییه حکومت نیز ادعا کرده است: «بسیاری از افرادی که کشته اعلام شدند، زنده هستند.»

علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی حکومت اسلامی ایران نیز پنج شنبه گذشته ادعایی شگفت ‌آور را مطرح کرد و گفت: «بیش از ۸۵ درصد از جان باختگان رخدادهای اخیر در شهرستان‌ های تهران در هیچ یک از تجمع ‌های اعتراضی حضور نداشتند.»

شمخانی که مدعی شده بود این افراد در مناطق غربی استان تهران «به صورت مشکوک با سلاح‌ های سرد و گرم غیرسازمانی کشته شده اند»، مسئولیت این امر را متوجه «معاندین» جمهوری اسلامی کرد.

عبدالله گنجی نوشت در صورت سکوت مقامات «هیچ بعید نیست نسل‌ های آینده بخوانند که «افرادی از ملت برای اعتراض به قیمت بنزین به خیابان‌ ها آمدند و قوه قهریه حاکمیت بدون هیچ دلیل و بدون صبر و تحمل همه را به رگبار بست و نابود کرد.»

این اقرار سردبیر نشریه حکومتی، بخشی از ابعاد فاجعه و کشتار حکومت را به نمایش می گذارد و نشان می دهد اعتراضات آبان از جمله خون ‌بارترین اعتراضات دهه‌ های اخیر ایران و حتی منطقه محسوب می‌ شود.

مدیرمسئول روزنامه جوان گفته که احتمالا کشته ‌های اعتراضات آبان‌ ماه از دی ۹۶ و اعتراضات ۱۳۸۸ بیش تر است.

طبق آمار ارائه شده از سوی مقامات قضایی ایران، در اعتراض‌ های دی‌ ماه ۱۳۹۶ حداقل ۲۵ نفر کشته و نزدیک به ۵ هزار نفر بازداشت شدند. اما نیروهای اپزیسیون و نهادهای بین المللی حقوق بشری، تعداد کشته ‌شدگان را بیش تر از این تخمین زده‌ اند. اعتراضات دی ۹۶ نیز هم چون اعتراضات آبان ۹۸، علیه گرانی و فقر و بیکاری گسترده جوانان رخ داده بود.

عبدالله گنجی، تصریح کرد که مردم می ‌خواهند «علل رشد تلفات انسانی اغتشاشات اخیر که شبیه سال ۱۳۶۰ است» با «صداقت» بیان شود.

عبدالله گنجی، اعتراضات در خوزستان را «جنگ مسلحانه» خواند و ادعای مقامات کشور را تکرار کرد که در این درگیری «نیرو‌های نظامی و امنیتی با تیر مستقیم مورد هدف قرار گرفته ‌اند.»

او بار دیگر چنین شکلی از درگیری را از سال ۱۳۶۰ تاکنون بی‌ سابقه دانست.

این در حالی است که به روایت شاهدان، در شهرهای خوزستان معترضان غیرمسلح هدف شلیک نیروهای امنیتی قرار گرفته ‌اند. در نمونه ماهشهر، به اذعان امیرحسین قاضی ‌زاده هاشمی، عضو هیات رییسه مجلس، در جریان درگیری ‌ها «تعداد زیادی» از معترضان کشته شده‌ اند.

مدیرمسئول روزنامه جوان، در ادامه یادداشت خود به گمانه ‌زنی درباره علل افزایش کشته‌ شدگان پرداخت و یکی از عوامل را حرکت معترضان به سمت مراکز نظامی و انتظامی دانست.

او نوشت: «در سال ۱۳۸۸ نیز بخشی از تلفات مقابل دو حوزه بسیج که ده ‌ها سلاح در آن بود اتفاق افتاد. در سال ۱۳۹۶ نیز چندین نفر در حمله به کلانتری قهدریجان جان باختند، اما متاسفانه امسال حمله به این مراکز بالای ۸۰ مورد گزارش شده است.»

به ادعای گنجی، تلفات نیروهای حاکمیت نیز در این اعتراضات بی‌ سابقه بوده و آن را سندی بر خشن بودن اعتراضات دانست. این در حالی است که در بسیاری از ویدئوهای منتشر شده از این اعتراضات، نیروهای امنیتی در حال شلیک مستقیم به سوی معترضان هستند.

مدیر مسئول روزنامه جوان، هم چنین مدعی شده است که در جریان اعتراضات آبان‌ماه حمله به آمبولانس ‌ها و مراکز اورژانس «با هدف پیش گیری از درمان مجروحان» و «افزایش تعداد کشته ‌ها» صورت گرفته است. گنجی علت دیگر چنین حملاتی را «وجود عناصر میدان ‌دار و مسئله ‌دار در بین زخمی ‌ها» و تلاش برای نجات آن ها عنوان کرده است.

در رد این ادعای گنجی و یا شمخانی رییس شورای امنیت ملی حکومت اسلامی، صدها فیلم و گزارش و روایت شاهدان عینی وجود دارد که سپاه و سایر نیروهای امنیتی، حتی زخمی ها را به زور از بیمارستان ها گرفته اند و به جاهای نامعلومی انتقال داده اند. و یا حتی برخی از پزشکانی که به حاکمیت نزدیک هستند به وظایف خود در جهت درمان زخمی ها عمل نکرده اند و گذاشته اند تا زخمی جان خود را از دست ندهد.

برای مثال، برهان منصورنیا یکی از کشته‌ شدگان اعتراضات اخیر ایران است. این دانشجوی دکترای دامپزشکی که روز ۲۵ آبان ‌ماه ۹۸ در کرمانشاه نیروهای یگان ویژه او را از پشت هدف گلوله جنگی قرار می ‌دهند، اما زنده می ‌ماند و به مدت ۳۴ ساعت با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌ کند تا عاقبت جانش در وضعیتی عجیب از دست می دهد و پیکر تکه ‌و پاره ‌اش را تحویل خانواده‌ اش می ‌دهند.

در گفت‌وگوی رادیو فردا با یکی از نزدیکان برهان منصورنیا، از جمله آمده است:

«برهان این اواخر خدمت سربازی را داشت در کرمانشاه می ‌گذراند، در واقع نیروی انتظامی و ۲۴ ساعت سر پست بود و ۲۴ساعت خانه. روز واقعه که همان روز ۲۵ آبان است، ساعت ۸ صبح از سر پست برگشته بود و خانه بود. آن روز تا جایی که من با ایشان در ارتباط بودم و خبر داشتم، تا ساعت سه، چهار استراحت کردند و همان موقع به من خبر دادند که قرار است بروند بیرون و از خانه برادرشان که در محله دولت ‌آباد سکونت داشتند، می ‌روند بیرون، به این بهانه که می ‌خواهند بروند آرایشگاه و به یکی از دوستان ‌شان سر بزنند. ولی چیزی که به من گفتند، حول‌و‌حوش ساعت ۴، از خانه می‌ زنند بیرون به این خاطر که ببینند وضعیت چه طور است و در واقع به جمعیت و مردم بپیوندند.

... همان موقع که ایشان می ‌روند بیرون، تقریبا حول و حوش ساعت ۵:۳۰ تا ۶ این اتفاق می ‌افتد و در پیاده ‌رو بلوار اصلی دولت ‌آباد که محله ‌ای است داخل کرمانشاه، داشتند می ‌رفتند و یکهو می بینند که جمعیت زیادی دارند می ‌آیند به سمتش. بعد نگاه می‌ کند می ‌بیند پلیس ‌های نیروی انتظامی و یگان ویژه به صورت گازانبری دارند مردم را هدایت می ‌کنند به یک سمت. می ‌ترسد و در آن جمعیت در واقع گیر می ‌کند و در بازه همان ساعتی که عرض کردم خدمت‌ تان، از سمت پلیس ‌های یگان ویژه که یک طرف جریان بوده ‌اند، تیر می ‌خورد آن ساعت.

... همان موقعی که تیر می ‌خورد به او، می ‌افتد. تیر به کمرش اصابت کرده و در واقع روده ایشان را سوراخ می ‌کند و از طرف دیگر بیرون می ‌آید. یک شخصی آن نزدیک بوده، او را به داخل حیاط خودشان می‌ برد و تا به هوش بوده برهان، از او می خواهد شماره ‌ای را بگیرد تا به خانواده ‌اش خبر بدهد. به برادرشان خبر می ‌دهند، برادرشان هم تقریبا چیزی که من خبر دارم یک‌ ربع، نیم ‌ساعت دیگر با آمبولانس می ‌رسند که ایشان را به بیمارستان منتقل کنند.

یعنی برهان به‌ هوش بوده و به رغم زخم و آسیب شدیدی که داشته، می توانسته صحبت کند؟

بله، دقیقا. ایشان به‌ هوش بوده و بعد از آن اتفاق، حالا برادرشان هم می‌ رسند و می ‌برندشان. آمبولانس متعلق به بیمارستان فارابی بوده و منتقل ‌شان می ‌کنند به بیمارستان فارابی. بیمارستان فارابی از پذیرش ایشان جلوگیری می ‌کند، پذیرش‌ شان نمی ‌کند...

یعنی بدن زخمی و خونین بیمار را بیمارستان نمی ‌پذیرد؟

بله متاسفانه با بی ‌رحمی تمام، با خونریزی داخلی و با شرایط خیلی بد، نمی‌ پذیردشان و تا آمبولانس بعدی برسد... یعنی تا حول‌و‌حوش ساعت ۸ شب، ایشان که ۵:۳۰ تا ۶ عصر تیر می خورد، نزدیک دو ساعت منتظر پذیرش بوده، با خونریزی خیلی زیاد و وضعیت وخیم، ایشان منتظر بوده یک بیمارستانی پذیرشش کند و جانش را نجات بدهد.

زمانی که منتظر پذیرش بوده، کارهای اولیه و اورژانسی روی او انجام شده بوده؟

نه، متاسفانه پذیرش‌ شان نمی‌ کردند.

بیمارستان چرا اعلام می ‌کند چنین بیماری را در وضعیت بسیار خطرناک نمی پذیریم؟

متاسفانه برای این جریان هیچ دلیل منطقی نداشته‌ اند. نمی‌ دانم از سر ترس بوده یا هر چی، خلاصه نمی ‌پذیرندشان.

بعد او را به کجا منتقل می‌ کنند؟

دو ساعت که می ‌گذرد، یک آمبولانس دیگر از بیمارستان طالقانی می ‌رسد و ایشان را به آن ‌جا منتقل می‌ کنند. باز هم آن بیمارستان در این جریان کوتاهی می ‌کند و نمی ‌خواسته این جریان را بپذیرد که برهان را آن ‌جا منتقل کنند. با اصرار و دعوا و جر‌و‌بحث خانواده و دوستانش بوده که ایشان را هر طور شده می ‌پذیرند.

بعد در بیمارستان طالقانی که ایشان را پذیرش می‌ کنند، چه مراحلی طی می ‌شود؟

بعد از این‌ که پذیرش ‌شان می‌ کنند، بعد از بیست دقیقه نیم‌ ساعت او را به اتاق عمل منتقل می‌ کنند و عمل ایشان هم بازه (زمانی) زیادی طول می ‌کشد، تا ۲ شب طول می ‌کشد، و بعد از آن‌ که از اتاق عمل بیرون می ‌آید... حالا آن بازه ‌ای که در اتاق عمل بوده، من که از دوستان صمیمی او شنیدم، وضعیت خانواده به شدت وخیم بوده و در آن بازه (زمانی) هشت جنازه را از اتاق عمل می ‌آورند بیرون و این ‌ها هر بار تا می‌ شنوند که این جنازه برهان نبوده و برهان سالم است، می‌ میرند و زنده می ‌شوند. خیلی شرایط بدی داشته‌ اند.

ساعت ۲ شب که می‌ آورندش بیرون، به طرز عجیبی به جای این ‌که به آی ‌سی ‌یو و مراقبت‌ های ویژه انتقالش بدهند، می ‌برندش به بخش. و ایشان را به مدت تقریبا ۸ ساعت در راهرو رها کرده بودند تا این که تختی پیدا شود و ایشان را به بخش منتقل کنند.

بعد از این، ایشان مدتی را در بخش جراحی بیمارستان تحت مراقبت بودند. این می ‌گذرد تا روز دوشنبه ۲۷ آبان که تقریبا ساعت ۳ عصر می ‌بینند وضعیتش دارد خیلی بد می‌ شود. وضع دارد وخیم می ‌شود و برهان نمی ‌تواند دست و پایش را تکان بدهد و بدنش سرد می ‌شود و خانواده ‌اش به‌ شدت نگران می شوند که چه اتفاقی دارد می ‌افتد.

تماس می ‌گیرند یک دکتر عمومی می آید بالای سرش و وضعیت را جوری بیان می‌ کند که این بیمار به مراقبت ویژه نیاز دارد. خونریزی داخلی کرده و در آن بازه‌ های آخر، دکترش می ‌آید بالای سرش و آن موقع می ‌گوید این بیمار باید برود داخل آی ‌سی ‌یو و مراقبت ویژه. آن شب یکی دو ساعت برهان در کما بوده و تقریبا ساعت ۹ شب جانش را از دست می‌ دهد.

یعنی چیزی حدود ۳۰ ساعت برهان با این وضعیت دست و پنجه نرم می ‌کرده؟

بله، تقریبا ۳۴ ساعت، و اتفاق افتاد.

و نهایتا آیا جنازه را به خانواده تحویل دادند؟ ‌با چه فرآیندی؟

همان شب که این اتفاق می ‌افتد، برای این‌ که بتوانند جنازه را تحویل بگیرند، باید پزشکی قانونی این دستور را می ‌داده. که تحویل بگیرند و به زادگاه‌ شان در مریوان منتقل کنند. ولی خب، متاسفانه به طرز عجیبی بیمارستان آن شب بی ‌قانونی می‌ کند و از دادن جنازه و جسد خودداری می‌ کند.

بعد از آن، با توجه به این ‌که از خانواده و اقوامش از شهرهای مختلف از جمله مریوان، سنندج، دهلران، سقز، کرمانشاه و شهرهای مختلف آمده بودند جلوی در بیمارستان، اعتراضات بزرگی داشته رخ می ‌داده و گویا حالا ترسیده‌ اند از این جریان و روز بعدش، یعنی سه‌ شنبه، جنازه را به ایشان تحویل می‌ دهند که ببرند پزشک قانونی.

بعد از آن هم که جنازه به پزشک قانونی منتقل می ‌شود، به طرز بسیار بی ‌رحمانه ‌ای کالبدشکافی انجام می ‌شود و با این که برهان از ناحیه شکم آسیب دیده بوده، کبد و روده ‌اش آسیب دیده بوده، ولی این‌ ها سرش، گوشش، گردنش، حتی دماغش را شکسته بودند. خلاصه یعنی یک بی ‌حرمتی بدی با این جسد کردند. بعد از آن، تقریبا ساعت ۹ شب بوده که جنازه را تحویل ‌شان می‌ دهند و خب قبلش هم خانواده به ‌شدت تحت فشار بوده، تعهد کتبی از ایشان گرفتند که حرفی نزنند و در واقع ساکت بمانند.

خیلی کوتاه اگر درباره خود برهان بگویید، درباره روحیه ‌اش، رفتارش، اخلاقش و این‌ که چه جور شخصی بود در طول دوران کوتاه حیاتش؟

در این چند سالی که من برهان را می ‌شناختم، در واقع در دانشگاه ارومیه با هم آشنا شدیم، طبق شناختی که من از او داشتم، آدمی بود به ‌شدت دغدغه ‌مند. آدمی بود که دغدغه جامعه داشت، دغدغه انسانیت داشت، دغدغه محیط زیست داشت. آدمی بود اهل مطالعه.

فارغ ‌التحصیل دکترای دامپزشکی بود و همیشه می ‌گفت من که درسم را تمام کنم، می ‌روم مریوان یک کلینیک می‌ زنم. این کار را می ‌خواست برای امرار معاشش انجام بدهد و می‌ خواست در کنارش کنکور رشته علوم انسانی بدهد و به چیزی که علاقه داشت و دغدغه‌ اش بود بپردازد؛ یعنی روان ‌شناسی بخواند یا جامعه‌ شناسی.

این نمونه و ده ها نمونه دیگر هم نشان می دهند که نظام پزشکی در حاکمیت جمهوری اسلامی تا چه اندازه تنزل کرده و علاوه بر بازاری شدن این نظام، همان سیاست غیرانسانی حکومت، متاسفانه بر بخشی از کارکنان این نظام نیز شدیدا تاثیر گذاشته است.

 

یا امیرحسین کبیری، یکی از چند صد کشته اعتراضات آبان ۹۸ است. مغازه‌ دار جوانی در کرج که روز ۲۵ آبان ماه و در پی خواهش تلفنی خواهرش راهی مدرسه پسر خواهرش می ‌شود تا او را به خانه ببرد، اما گلوله ‌ای به گردنش اصابت می ‌کند و کشته می ‌شود.

تصاویری از لحظاتی پس از تیر خوردن امیرحسین کبیری منتشر شده که نشان می ‌دهد امیرحسین کبیری هنگام تیر خوردن هر دو دستش در جیبش بوده و در جیبش باقی مانده است.

خواهر امیرحسین، گفته است بیمارستان ‌ها را گشتیم و آخرسر، حدود (ساعت) یک ‌و‌ خرده ‌ای بود که در بیمارستان البرز پیدایش کردیم که با یک تیر در گردنش کشته شده بود.

از من نه، از پدرم تعهد گرفته بودند که مراسم نگیرید، اعلامیه نزنید، نگویید تیر خورده و بگویید تصادف بوده؛ به این شرط‌ ها جنازه را دادند، ولی پولی نگرفتند.

 

او می افزاید: آن قدر تنفر دارم از نیروی انتظامی، از پلیس، از سرباز؛ الان حس و حال من این است. خیلی ‌ها را کشتند. یکی اشتباه تیر زد، دو تا تیر اشتباه زد، سه تا خلاف کنند، این همه آدم همین ‌طور الکی کشته شدند، متاسفانه کاری هم نمی ‌شود کرد.

 

طی روزهای گذشته، در راستای اعمال فشارهای امنیتی بر خانواده های افراد کشته شده در جریان تجمعات اعتراضی آبان ماه ۱۳۹۸، پدر «مهدی نیکویی علی آبادیم، که از جمله کشته شدگان این تجمعات اعتراضی در معالی آباد شیراز، پس از احضار به کلانتری این شهر تحت بازجویی قرار گرفت.

به گزارش سایت خبرگر، روز پنج شنبه ۲۱ آذر ماه ۱۳۹۸، پدر مهدی نیکویی علی آبادی، از جان باختگان تجمعات اعتراضی آبان ماه ۱۳۹۸، که در اعتراض به افزایش قیمت بنزین و گسترش تورم و گرانی در سطح شهرهای کشور برگزار شده بود پس از احضار به کلانتری معالی آباد شیراز تحت بازجویی قرار گرفت.

خانواده مهدی نیکویی در زمان دریافت پیکر فرزندشان از سوی اطلاعات سپاه مورد تهدید از بابت عدم مصاحبه با رسانه های قرار گرفتند.

مهدی نیکویی، ۲۰ ساله، دانشجوی رشته حقوق دانشگاه آزاد شیراز، مقابل کلانتری معالی ‌آباد شیراز با گلوله نیروی انتظامی جان باخت. مهدی نیکویی در شیراز روز جمعه ۱ آذرماه پس از تحویل به خانواده در قبرستان روستای زادگاهش در شهرستان مرودشت به خاکس پرده شده بود.

 

در روزهای گذشته گزارش‌ هایی در شبکه ‌های اجتماعی منتشر شد که روایت از کشف جنازه افراد در کردستان، اهواز و... داشت. بر اساس این گزارش ها، جسد جوانی به نام ارشاد رحمانیان در سد گاران مریوان در استان کردستان کشف شده است. برخی منابع کردی از کشف پنج جسد در سد وحدت سنندج خبر داده ‌اند.

 

یکی از نزدیکان ارشاد رحمانیان، به رادیو فردا گفت که وقتی جسد او را یافته‌‌ اند: «جمجمه ‌اش شکافته و استخوان‌ هایش شکسته» شده بود. او گفته جسد در اختیار نهادهای حکومتی است و «هنوز مادر و پدر ارشاد جسد او را ندیده‌ اند.»

علاوه بر این، یک ویدئوی منتشرشده از اهواز نیز حکایت از کشف یک جسد در رودخانه کارون این شهر دارد. مرگ‌ های مشکوک در اهواز در دانشگاه‌ ها هم جنجال‌ ساز شده است.

در طول دو هفته گذشته دو دانشجو در دانشگاه چمران و دو دانشجو در دانشگاه علوم پزشکی اهواز جان باخته ‌اند. تاکنون علت مرگ یک دانشجو خودکشی اعلام شده و علت مرگ سه نفر دیگر معلوم نیست.

 

طی روزهای اخیر، جسد ۵ جوان ۲۰ تا ۳۵ سالە در سد وحدت سنندج پیدا شده است. برپایه گزارشات، این جوانان به نام های «هیوا رحیمی، مسعود امینی،  رضا صادقی، سوران محمدی و علی جواهری»، جزو معترضان و انقلابیونی بودند که از روز ۲۵ آبان ماه  با آغاز اعتراضات در سنندج ناپدید شدە بودند. خانواده های این جان باختگان در یک ماه اخیر، با مراجعه به نهادهای امنیتی در سنندج پیگیر وضعیت آنان بودند اما جواب مشخصی به آن ها داده نشده بود.  به گفته شاهدان عینی،  به پای این افراد وزنه های چند کیلویی بسته شده بود و به سد انداخته شده اند.

 

اما سخنگوی قوه قضاییه در واکنش به پرسشی درباره پیدا شدن جنازه برخی معترضان حوادث آبان ۹۸ در رودخانه ‌ها، گفته است: «مرگ‌ های مشکوک را بررسی می‌ کنیم» ولی «قصه کشته‌ سازی و آمارسازی» موضوع دیگری است.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، غلامحسین اسماعیلی، روز سه شنبه ۲۶ آذر در جریان نشست خبری هفتگی ‌اش به این پرسش یک خبرنگار پاسخ می ‌داد که «تعدادی از افرادی که کشته شدند و اسم‌ شان جزو مفقودان حوادث آبان ماه بود، در مسیل ‌ها و رودخانه ‌ها پیدا شدند و آثار شکنجه روی بدن شان بوده ‌است آیا قوه قضاییه به این پرونده ورود کرده است یا خیر؟»

غلامحسین اسماعیلی، در پاسخ گفت: «اولا قوه قضاییه درباره هر فوت مشکوکی ورود می ‌کند. هر کجا جنازه ‌ای کشف شود ولو این که یک فردی در اثر سکته فوت کند و بمیرد، ما ورود می ‌کنیم؛ بنابراین تمام مرگ‌ های مشکوک را بررسی می‌ کنیم و هیچ امری هم مخفی نمی‌ ماند اما این که در قصه کشته ‌سازی و آمارسازی و رقم ‌سازی ورود کند؛ بحث دیگری است.»

او، ادعا کرد که «انتساب این قبیل موارد بیانگر این است که بدخواهان نظام بنا دارند برای این نظام و مردم مدام چالش درست کنند.»

سخنگوی ماشین کشتار حکومت اسلامی، هم چنین در پاسخ به پرسشی درباره آمار کشته‌ شدگان اعتراض‌ های آبان ۹۸ که توسط سازمان عفو بین ‌الملل اعلام شده، گفت این سازمان‌ ها «مدعیان دروغین عفو بین‌ الملل یا حقوق بشر» هستند و «ما آن را سناریوی تبلیغاتی می ‌دانیم.»

سازمان عفو بین ‌الملل در تازه ‌ترین گزارش خود تعداد کشته ‌شدگان حوادث آبان ۹۸ را حداقل ۳۰۴ نفر اعلام کرده است.

در نشست قبلی سخنگوی قوه قضاییه که روز ۱۲ آذر برگزار شد، او به تداوم بازداشت ۳۰۰ نفر در تهران اشاره کرده بود و به آمار سایر شهرها اشاره نکرده است. پیش از این استاندار تهران به بازداشت ۲۰۲۱ نفر در استان تهران اشاره کرده بود.

برخلاف ادعاهای رسانه های حکومتی و یا شمخانی دبیر شورای امنیت حکومت اسلامی، بیش ترین نوع سلاح ‌هایی که در دست ماموران به چشم می خورد، سلاح‌ های خودکار و نیمه ‌خودکار سازمانی است. بسیاری از معترضانی که در سرکوب اعتراضات آبان‌ ماه کشته شدند، هدف گلوله های جنگی قرار گرفته‌ اند. یک نمونه، امیرحسین کبیری است که به ‌گفته خواهرش در گواهی درگذشت او علت مرگ «اصابت گلوله» و «عملکرد وسایل جنگی در خارج از جنگ» عنوان شده است.

 

 

انواع سلاح‌ های خودکار (مسلسل) از جمله کلاشنیکف (AK47) و ام ‌پی‌۵ که گلوله جنگی شلیک می‌ کند، رایج ‌ترین سلاح‌های سازمانی نیروهای مسلح حکومت اسلامی است. در بسیاری از ویدیوهای مربوط به اعتراضات آبان‌ ماه صدای رگبار گلوله، حاکی از به کارگیری اسلحه خودکار در خیابان است. سلاح‌ های کمری نیمه‌ خودکار هم که نمونه‌ های «زعاف» و «رعد» آن کپی ‌برداری نسخه‌ های اصلی ساخت اروپاست و جزء اسلحه سازمانی نیروهای مسلح حکومت اسلامی به شمار می ‌رود، در دستان نیروهای امنیتی، کاربرد نسبتا مشابهی در مواجهه با اعتراضات دارد.

یکی از تفاوت ‌های عمده این دور از سرکوب‌ ها، آوردن سلاح‌ های نیمه ‌سنگین به خیابان هاست. در شماری از ویدیوهایی که از اعتراضات آبان در ماهشهر منتشر شده، تیربارهای کالیبر بالا پشت وانت نصب و در شهر مستقر شده‌ اند و به معترضین شلیک می کنند. شاهدان عینی می ‌گویند در شلیک به نیزار ماهشهر که معترضان به آن پناه برده بودند، از تیربار هم استفاده شد. انواع متداول تیربارها بین ۵۰۰ تا هزار گلوله در دقیقه شلیک می ‌کنند و قدرت تخریب بالایی دارد.

هم چنین ویدیوهایی که از اعتراضات اخیر خوزستان منتشر شده، نشان می ‌دهد که ادوات زرهی سنگین و نفربرهای مسلح به توپ یا توپ‌ مسلسل در جاده‌ ها مستقر شده بودند. توپ‌ مسلسل نوع قدرتمندتر تیربار است که از قدرت تخریب و نفوذ بسیار بالاتری برخوردار است و علیه اهداف کلان همانند ادوات زرهی دیگر به کار می‌رود. کالیبر این نوع سلاح‌ ها معمولا بین ۲۰ تا ۴۰ میلیمتر است.

 

گستره اعتراضات آبان ۱۳۹۸ که حتی به گفته برخی مقامات سیاسی و نظامی حکومت، قابل مقایسه با موارد گذشته نیست و ترکیب جمعیتی آن، طیفی از کارگران، گروه‌ های آسیب ‌پذیر و کم ‌درآمد تا شهروندان نیازمند را در بر‌گرفته است. از سوی دیگر، سرعت و شدت سرکوب کم ‌سابقه این اعتراضات به نظر می رسد که فضای اجتماعی را وارد مرحله تازه ‌ای کرده است.

در همین رابطه، ناتوانی حاکمیت در پاسخ به مطالبات اصلی معترضان چشم انداز سیاسی و اجتماعی در این کشور را تیره و تار کرده است.

طرح افزایش قیمت بنزین، مصوبه شورای هماهنگی سران سه قوه با تایید رسمی آیت ‌الله علی خامنه ‌ای است. خامنه ای، این شورا را پس از بازگشت تحریم‌ های آمریکا و با هدف عبور از شرایط اضطراری تاسیس کرد؛ اما زمانی برای عبور از این وضعیت متصور نیست. آمریکا به تشدید تحریم ‌های ایران ادامه داده است و آیت ‌الله خامنه ‌ای هم تصمیم گرفته است به هر بهایی و لو با کشتار شهروندان حاکمیت خویش را حفظ کند.

بلافاصله پس از شروع اعتراضات مردمی، خامنه ای سران و مقامات سیاسی و نظامی و دیپلماتیک و هم چنین صنعت ‌گران و کارآفرینان ایرانی را با هدف تشویق آن ها به ادامه و بالا بردن تولید به «بیت» و محل اقامت خود دعوت کرد و تاکید کرد که تحریم‌ های آمریکا «حالا حالاها وجود دارد» و «برای نجات اقتصاد کشور نباید منتظر پایان تحریم‌ ها بود.»

گرانی بنزین، اعتراضات گسترده، دست به اسلحه بردن حکومت در برابر معترضان و شاید ادامه بحران اقتصادی در نتیجه وخیم ‌تر شدن اوضاع، دست کم در کوتاه و میان مدت، تصمیم‌ های جدیدی می ‌طلبد.

نشریه حزب ‌الله که آن را دفتر آیت ‌الله خامنه ‌ای منتشر می‌ کند خبر داده که یک روز پس از افزایش قیمت بنزین و شروع اعتراضات او مصوبه شورای عالی امنیت ملی را برای ادامه اجرای طرح تایید کرد:

«در جلسه‌ شورا، همه‌ اعضا متفق ‌القول بر این نظر بودند حالا که این طرح کلید خورده، باید اجرا شود، و گرنه عقب ‌نشینی از این موضع، شدیدتر شدن آشوب ‌ها و ناامنی‌ ها را به دنبال خواهد داشت. اما اقناع نمایندگان مجلس در این شرایط، فراتر از توان رییس مجلس بود، برای همین، نظر اعضای شورای عالی امنیت ملی این بود که باید برای حل این موضوع، از رهبر انقلاب کمک گرفته شود.»

بر اساس این گزارش ها، خامنه‌ ای از طریق علی لاریجانی رییس مجلس، برای نمایندگان «حکم محرمانه حکومتی» فرستاد که هرگونه طرحی را برای بازگرداندن بنزین به نرخ قبلی کنار بگذارند و دقایقی پس از آن هم به طور علنی از ادامه افزایش قیمت حمایت کرد. نشریه حزب الله می ‌افزاید که «اقناع نمایندگان مجلس در این شرایط، فراتر از توان رییس مجلس بود» و آیت ‌الله خامنه ‌ای برای کنترل وضعیت باید شخصا وارد می ‌شد.

در پی دنبال وخامت وضعیت اقتصادی و کاهش شدید منابع دولت برای امور روزانه خود، عواید حاصل از افزایش قیمت بنزین نقشی حیاتی پیدا کرده است. این وضعیت چنان اضطراری بوده که حکومت اسلامی ایران حتی در آستانه انتخابات مجلس که نیازمند سطحی از رضایت عمومی برای شرکت در انتخابات است، مجبور شده تن به اعتراضات پیش بینی شده ناشی از این تصمیم بدهد و بالاتر از آن اعتراضات را به شکلی کم‌ سابقه سرکوب و برای کنترل آن بیش از یک هفته اینترنت را به صورت سراسری قطع کند.

وقتی تحریم‌ ها برنداشته نشود و چشم ‌اندازی هم برای بهبود وضعیت معیشتی نباشد یعنی زمینه بروز مجدد اعتراضات جدی ‌تری از قبل و احتمالا فراگیرتر از موارد پیشین وجود خواهد داشت.

برای جلوگیری از گسترش اعتراضات، حکومت راه سرکوب را در پیش گرفته و برای آن نیروی آماده در هر محله و منطقه ‌ای را لازم دانسته است. احتمالا همین چشم انداز خامنه ‌ای را به فکر بازگرداندن کمیته های انقلاب به محله ها در قالب نیروهای شبه نظامی بسیج انداخته است.

در دیداری که خامنه ای با فرمانده سپاه و فرماندهان بسیج داشته از آن ها خواسته «با استفاده از تجربه کمیته های انقلاب اسلامی در دهه ۶۰ در همه محله های کشور برای دفاع سخت و نیمه سخت و دیگر زمینه ها آماده باشد.» خامنه ای گفته در هر حادثه که در محلات در دهه ۶۰ رخ می داد ماموران کمیته ‌ها «حضور دائمی داشتند.»

به نظر می ‌رسد آعتراض ها آبان ماه به حدی خامنه ای و اطرافیانش را وحشت زده کرده است که دستور آرایش جدید بسیج که حضور ملموس در محله هاست و در تشکیل نیروی سرکوب برای «دفاع سخت و نیمه سخت» ضرورت دیده است. نیروهای کمیته در دهه ۶۰، افراد مسلحی بودند که حضور دایمی و نقشی اطلاعاتی و عملیاتی در محله ها داشتند. آن ها هرگونه رفت و آمد مردم محله را به شدت زیرنظر گرفته و هر تحولی به دلیل دسترسی محلی ماموران کمیته، به سرعت برای حکومت قابل مدیریت بود.

«کمیته ‌های انقلاب اسلامی» در محله‌ ها، محصول ضرورت ‌های فوری حکومت تازه پای اسلامی در سرکوب اعتراضات و کنترل و شناسایی اقدامات مخالفان بود. اکنون احیای کمیته محله ها در قالب بسیج، خبر از بازگشت به وضعیت اضطراری در محله هاست.

 

براساس گزارش وزارت اطلاعات به کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، عمده معترضان و افراد بازداشت شده پس از افزایش قیمت بنزین، «از طبقه محروم و کم درآمد» بوده اند.

در چنین وضعیتی، خامنه ای تعریفی تازه از مستضعف ارائه داده که تا با آنچه آیت الله خمینی می گفت مغایر است. از دیدگاه او مستضعف به معنی فرد فقیر یا کم درآمد نیست: «مستضعفین را بد معنا می ‌کنند؛ مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیرا - یعنی این چند سال اخیر باب شده - اقشار آسیب ‌پذیر (معنا می‌ کنند)، یعنی آسیب ‌پذیران؛ نه، قرآن مستضعف را این نمی ‌داند.»

در معنی ‌ای که ه خامنه ‌ای از مستضعفان ارائه کرده آن ها را «وارثان زمین» خوانده و بلافاصله توضیح داده که «این را من عرض بکنم به شما. پیروزی ملت ایران و پیروزی بسیج و پیروزی این جریان عظیم انقلابی در ایران، تضمین ‌شده است.»

تغییر تعریف اصطلاح مستضعف از سیو خمینی پس از انقلاب بهمن ۵۷ است یکی از تبعات اعتراضات آبان ۹۸ در ایران است که با اجرای مصوبه شورای هماهنگی سران سه قوه آغاز شد.

این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که طبقه کم درآمد و فقیر ایران در سال های اخیر افزایش یافته و به اقرار دولت، اینک ۶۰ میلیون نفر نیازمند دریافت کمک های معیشتی برای زندگی هستند.

یکی از مقام ‌های دفتر نمایندگی خامنه ای در وزارت جهاد کشاورزی از قول او گفته است «تشکیلات دولتی در این طرح افزایش نیابد و از ظرفیت ‌های مردمی استفاده شود.»

برخلاف تغییر معنای گفتمانی مستضعف، از دیگر پیامدهای اعتراضات آبان ۹۸ احیای جهاد سازندگی است.

خامنه ای به دبیر شورای عالی امنیت ملی دستور داده که گروه اول «حکم شهید» دارند. شهید مفهمومی پیوند خورده با کسانی که در زمان جنگ با عراق در برابر دشمن خارجی و حفاظت از کشور جان خود را از دست دادند، حالا برای اولین بار در حکومت اسلامی ایران، به شهروندانی اطلاق می شود که در خیابان های این کشور و در زمان اعتراض به وضعیت معیشتی توسط ماموران حکومتی و اتفاقا به فرمان خامنه ای و روحانی «کشته» شده ‌اند.

در این میان، یک نماینده مجلس شورای اسلامی ایران، از برخورد شدید با مردم در جریان اعتراضات به افزایش قیمت بنزین انتقاد کرده و گفته است با گلوله و بازداشت جواب معترضان داده شد.

پروانه سلحشوری، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی در توییتی به اظهارات محمدعلی جعفری، فرمانده سابق سپاه پاسداران و چند نظامی ارشد دیگر پاسخ داده است.

جعفری، گفته بود اعتراضات اخیر، ناشی از «بی ‌توجهی» دولت حسن روحانی به مردم بوده است. جعفری، هم چنین در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم خواهان برخورد قوه قضاییه با دولت حسن روحانی به خاطر آن چه «اجرای بد طرح بنزینی» خواند، شده بود.

حسن روحانی هم گفته که اجرای طرح افزایش قیمت بنزین به شورای امنیت کشور واگذار شده بود. محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات هم قبلا گفته بود که پس از افزایش قیمت بنزین، اینترنت «به دستور و تشخیص شورای امنیت کشور قطع شد.»

سلحشوری در توییت خود از اظهارات سرلشکر حسین سلامی فرمانده فعلی سپاه هم که گفته بود ایران امروز درگیر «یک جنگ بزرگ جهانی» است، انتقاد کرده و نوشته است «قلع و قمع مردم، با جنگ ‌جهانی و کربلای۴ مقایسه شد. به نام دین، دستور ذبح و شکنجه مردم در سیمای غیرملی صادر شد.»

این اختلافات ناشی از جناح بندی های درون حاکمیت و ترس آن ها از بروز مجدد اعتراض ها در جامعه است که هر کدام سعی می کنند مسئولیت را به گردن دیگری بیاندازند. این دعوا بین روسای سه قوه، یعنی رئیسی و لاریحانی و روحانی هم در گرفته است. طرح استیضاح وزیر کشور هم در همین رقابت ها نهفته است. اما تحربه چهل سال گذشته، نشان داده است که با این وجود این همه دعوا و رقابت در میان جناح های درون حکومتی، هنگامی که مردم دست به اعتراض می زنند در سرکوب این اعتراضات مردمی، متحدانه ظاهر می شوند.

به علاوه هیچ کدام ترفندهای مقامات و نهادهای حکومتی، برای مردم گرسنه نان و آب نمی شود. خبرگزاری تسنیم، وابسته به نهادهای امنیتی حکومتی، به جزئیات یکی از پیوست های لایحه بودجه سال ۹۹ دسترسی پیدا کرده که نشان می ‌دهد خالص مطالبات بانک مرکزی از بخش دولتی در مرداد ماه امسال نسبت به مرداد پارسال با رشدی نزدیک ۹۹۹ درصدی به بیش از ۶۳ هزار میلیارد تومان رسیده است.

تسنیم می ‌نویسد میزان نقدینگی کشور نیز در همین ماه به ۲۰۷۶ هزار میلیارد تومان رسیده که نسبت به مرداد پارسال ۲۶ درصد رشد کرده است.

 

 

اوج‌ گیری بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی در حالی است که در لایحه بودجه سال آینده صادرات روزانه ۱ میلیون بشکه نفت در نظر گرفته شده است و در صورت عدم تحقق آن، جبران آن از محل ذخایر ارزی و صندوق توسعه ملی در نظر گرفته شده است.

این در حالی است که بر اساس آمارهای شرکت اطلاعات انرژی و ردیابی نفتکش ‌ها، کپلر، که در اختیار رادیو فردا قرار گرفته است، صادرات روزانه نفت ایران در ماه گذشته، تنها ۲۱۳ هزار بشکه بوده است.

صندوق بین ‌المللی پول پیش ‌بینی کرده است میزان بدهی خالص دولت ایران (به همه بخش ‌ها از جمله بانک مرکزی) در سال جاری میلادی به ۲۷.۵ درصد از کل تولید ناخالص داخلی برسد که این رقم معادل ۱۲۶ میلیارد دلار است.

این در حالی است که میزان بدهی خالص دولت اسلامی ایران در فاصله سال ‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ به‌ طور متوسط حدود ۲.۱ درصد از کل تولید ناخالص داخلی کشور بود.

سایت «بهارنیوز»، در مطلبی با عنوان «هشدار درباره قربانیان نظام اجتماعی ایران»، نوشت:

«بی‌ تدبیری مسئولان در زمینه اداره صحیح کشور سبب شده در ابعاد مختلف به‌ نظام اجتماعی کشور، آسیب‌ های جدی وارد ‌آید که پدیده فقر و مشکلات حاد معیشتی از خوف‌ناک ‌ترین آن‌ ها محسوب می ‌شوند، گرچه مسئولان چند دهه است سعی دارند که جنگ و تحریم را عامل همه بدبختی ‌های ملت ایران ذکر کنند و با این شعار بر تمامی کمی‌ ها و کاستی‌ ها و بی ‌تدبیری‌ ها و فسادها سرپوش بگذارند، اما واقعیت این است که ملت ایران حداقل در شرایط کنونی که چهل سال از زمان انقلاب گذشته است پذیرای این توجیه نیست.

متاسفانه فارغ از بررسی دقیق و ذکر صحیح علل به وجود آمدن این طبقه از قربانیان نظام اجتماعی، همه‌ روزه به این افراد و اقشار برچسب‌ و لقب ‌هایی ناحق زده می ‌شود که در واقع این اتهام‌ ها خود به یکی از علل بروز مشکلات دیگر این گروه‌ ها منجر می‌ شود، زیرا بر اساس برچسبی که می ‌خورند به ‌جز موارد خاص دیگر نمی ‌توانند به چرخه حیات اجتماعی وارد بشوند و شرایط خود را احیا نمایند و در این تسلسل معیوب باقی می ‌مانند، از جمله برچسب‌هایی با عناوین زنان خیابانی، اراذل‌ و اوباش، کارتون خواب متجاهر، معتاد فلانی، اما کسی توجه ندارد که این‌ ها قربانیان نظام معیوب اجتماعی کشور هستند، این‌ ها جوان‌ ها و افراد و خانواده‌ هایی هستند که در این جامعه به دنیا آمده ‌اند و در این کشور حق ‌و حقوقی دارند، بنابراین اگر هر مشکلی دارند بخش قابل ‌توجهی از مشکل آن ‌ها، معطوف به‌ نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور است که باعث شده این افراد قربانی و نخ ‌نما شوند.

این رونامه در ادامه گزارش خود، می افزاید «فقر، نداری و بیکاری خانواده ‌ها و جوانان بزرگ ‌ترین عامل وقوع بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی در ایران است. روند نامعقول و نامطلوب فعلی و در حال گسترش قربانیان اجتماعی و روند فقر و ایجاد شکاف‌ های عظیم طبقاتی و چندقطبی شدن جامعه را با شعار و جلسه و موعظه نمی ‌توان متوقف و‌ ترمیم کرد، فقط می ‌توان آن ‌ها را نادیده گرفت یا صدا و خواسته آنان را خاموش و از صحنه اجتماع کم رنگ و محو کرد، اما این قربانیان و بسیاری از معضلات اجتماعی خصوصا بروز فقر در لایه‌ های پیدا و هزاران توی پنهان خود که مانند موریانه در حال سست کردن بنیان‌ های اجتماعی هستند و اگر به ‌فوریت و در کوتاه‌مدت برای حداقل توقف این روند‌ترکی نشود، این پدیده روزی با شدت و قدرت بر سر اصحاب و اربابان سیاست و مسئولان خراب خواهد شد.»

 

 

رییس کمیته امداد می ‌گوید پژوهش این نهاد در سال ۹۶ در ۳۲ شهرستان در خصوص فقر خوراکی و پوشاکی به «اعداد تکان‌ دهنده ‌ای» رسیده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، مرتضی بختیاری که روز یک‌ شنبه ۲۴ آذر در یک همایش علمی سخنرانی می‌ کرد به جزئیات این پژوهش اشاره نکرده ولی گفته است که «بودجه دولت فقط ۴۶.۷ درصد هزینه ‌های ما را پوشش می ‌دهد.»

حسن روحانی، روز ۲۰ آذر در جلسه هیات دولت، ادعا کرده بود هر سال بودجه مبارزه با فقر مطلق را افزایش داده ‌ایم. او هم چنین به نقل از ریيس کمیته امداد گفته بود که «در کشور فقر مطلق وجود ندارد.»

این در حالی است که دو سال پیش از آن، در شهریور سال ۹۶، پرویز فتاح، رییس وقت کمیته امداد گفته بود «۱۰ تا ۱۲ میلیون ایرانی در فقر مطلق به سر می ‌برند.» او تاکید کرده بود که «اگر بخواهیم سطح رفاهی افراد را بالا ببریم»، ۱۶ تا ۲۰ میلیون نفر در «دایره فقر مطلق» قرار دارند.

مقام ‌های حکومت اسلامی ایران، توضیح نداده ‌اند که چگونه ظرف دو سال مشکل فقر مطلق را برای ۱۰ تا ۲۰ میلیون نفر از ایرانیان «حل کرده ‌اند.»

براساس اعلام مقام‌ های کمیته امداد در سال ۹۷، حدود شش درصد جمعیت ۸۰ میلیونی ایران تحت پوشش کمک ‌های این کمیته قرار داشته‌ اند.

 

بازداشت ‌های پراکنده در شهرهای مختلف ایران به اتهام «اغتشاش» و یا عضویت در سازمان ‌های «ضد نظام» ادامه دارد. هم چنین تهدید و فشار علیه فعالان کارگری، زنان، دانشجویان و فعالان سیاسی و مدنی، توسط دستگاه قضایی و اطلاعات سپاه تشدید شده است.

روز پنج شنبه ۲۱ آذر - ١٢ دسامبر، خبرگزاری‌ های نزدیک به سپاه پاسداران خبر دادند که در اصفهان، چهار نفر به اتهام «عضویت در یک شبکه مخالف» توسط سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شدند.

در استان فارس نیز اعلام شد که «۱۰ نفر از معترضان در شهرستان ‌های کازرون و ممسنی توسط ماموران انتظامی و امنیتی بازداشت شدند.» اسامی بازداشت ‌شدگان اعلام نشده است. اتهامات دقیق آنان نیز مشخص نیست. فرمانده نیروی انتظامی استان فارس، فقط اعلام کرد که «عده ای آشوبگر در شهرستان ‌های کازرون و ممسنی اقدام به تخریب اموال عمومی کرده بودند.»

 

احکام دادگاه تجدیدنظر برای متهمان پرونده بازداشت ‌شدگان شرکت هفت‌ تپه و دو تن از بازداشت‌ شدگان اعتراض‌ های روز کارگر صادر شد و همگی زندانی ‌های کارگری به شکل غیابی به پنج سال زندان برای «اجتماع و تبانی» محکوم شده ‌اند.

زندانی‌ های کارگری ایران، از جمله کارگران و فعالان کارگری و رسانه ‌ای هرکدام پنج سال حکم زندان در در دادگاه تجدیدنظر دریافت کردند.

این احکام در حالی صادر شده که رییس قوه قضاییه، ابراهیم رئیسی، پیش‌ تر در رابطه با صدور احکام  سنگین برای زندانی ‌های کارگری گفته بود که باید در دادگاه تجدیدنظر منصفانه حکم صادر شود. با این حال، تعداد سال‌ های اجرایی احکام زندانی ‌های کارگری چندان تغییر نکرده و از هفت سال و شش سال حکم اجرایی در دادگاه اولیه به پنج سال حکم اجرایی در دادگاه تجدیدنظر رسیده است.

سپیده قلیان (دانشجو و حایم کارگران)، در صفحه اینستگرام خود نوشت: «تمام ما به صورت کیلویی به پنج سال حبس قابل اجرا محکوم شدیم.»

اسماعیل بخشی، محمد خنیفر، و علی نجفی از کارگران کارخانه نیشکر هفت ‌تپه به پنج سال حبس تعزیری محکوم شدند. امیرحسین محمدی ‌فرد، ساناز الهیاری، عسل محمدی و امیر امیرقلی، از نشریه گام هم همین حکم را دریافت کرده ‌اند. عاطفه رنگریز و مرضیه امیری که روز جهانی کارگر مقابل مجلس دستگیر شده بودند هم به پنج سال زندان محکوم شده ‌اند.

روز چهارشنبه ۱۳ آذر ۹۸، ندا ناجی که در روز کارگر به همراه مرضیه امیری و عاطفه رنگریز بازداشت شده بود از سوی دادگاه انقلاب به پنج سال و شش ماه حبس تعزیزی محکوم شد. حکم ندا ناجی اولیه است.

دادگاه‌ های تجدیدنظر بدون حضور زندانی‌ های کارگری و وکلای آن ها برگزار شده است. سپیده قلیان می ‌گوید که مسئولان قوه قضاییه به زندانی‌ های کارگری قول برگزاری دادگاه با حضور خودشان و وکلا را داده بودند و حتی صحبت از برگزاری دادگاه علنی بوده است اما نهایت دادگاه را غیابی برگزار کرده‌اند.

امیرحسین محمدی‌فرد، سردبیر نشریه گام، که پس از پوشش مسایل کارگران ایران از جمله اعتراض ‌های کارگران هفت ‌تپه و فولاد اهواز دستگیر شد در واکنش به حکم‌ های تجدیدنظر «از طعم شیرین عدالت برای کارگران» نوشت. اشاره محمدی ‌فرد به صحبت های رئیس قوه قضاییه، ابراهیم رئیسی است که در مرداد ماه ۱۳۸۸ گفت: «باید مزه شیرین عدالت بر کام مردم بنشیند.»

محمدی ‌فرد در توییتر نوشت:

«شعار طعم شیرین عدالت دستگاه قضا برای ما طعم تلخی داشت چون کارگر بودیم، چون صدای مزدبگیران بودیم. کفه‌ ترازوی عدالت برای بی ‌گناهان با بی‌عدالتی تمام سخت سنگین است!»

ابراهیم رئیسی، پس از این که احکام اولیه ۱۸ سال زندان برای برخی از زندانی‌ های کارگری از جمله اعضای نشریه گام و سپیده قلیان صادر شد، دستور «بررسی و تجدیدنظر منصفانه» در پرونده فعالان صنفی و کارگری را صادر کرد. این موجب تبلیغات برای رییس قوه قضاییه شد که با شعار عدالت و مبارزه با فساد بر سر کار آمده بود.

در بخش مبارزه با فساد اما قوه قضاییه هنوز تکلیف امید اسدبیگی را که از مالکان و مدیرعامل پیشین کارخانه نیشکر هفت ‌تپه و متهم به فساد مالی‌ ست، مشخص نکرده است. اسدبیگی از جانب خود قوه قضاییه، متهم شده که اختلال ارزی کرده و بیش‌ از ۹۸ میلیون‌ دلار از بانک‌ اقتصاد نوین ارز دولتی گرفته اما بابت آن پول پرداخت نکرد است. از پیگیری پرونده اسدبیگی که به واسطه ارتباط‌ ها با سازمان خصوصی ‌سازی مالک کارخانه نیشکر هفت ‌تپه شده است خبری نیست و او هم چنان به قید وثیقه آزاد است.

سندیکای کارگران نیشکر هفت‌ تپه در کانال تلگرام خود، به احکام صادر شده برای زندانی‌ های کارگری اعتراض کرد و برخورد قضایی با زندانیان کارگری را در کنار رفتار قوه قضاییه با امید اسدبیگی قرار داد:

«عدم پرداخت دستمزد کارگران، تهدید و اخراج آنان، زد و بند مالی و چپاول تسهیلات را تماما اسدبیگی کارفرمای نیشکر هفت ‌تپه صورت داده است. در عوض قوه قضاییه به جای محاکمه و مجازات او به کارگرانی که در اثر سیاست ‌های اسدبیگی و به بحران کشاندن نیشکر هفت ‌تپه و خانواده‌ هایشان دچار آسیب شده و برای تامین امنیت شغلی دست به اعتصاب زده ‌اند و به حامیان این کارگران که مطالبات آن ها را مطرح کرده‌ اند، احکام سنگین داده است.»

بسیاری از نزدیکان زندانی ‌ها و خود زندانی ‌ها که احکام صادر شده از سوی دادگاه تجدیدنظر را منتشر کرده ‌اند نوشته‌ اند که جزئیات حکم به آن ها ابلاغ نشده است. از جمله امیر امیرقلی نوشته است که حکم را دادگاه به او نداده است اما به وکیل سپیده قلیان حکم را ابلاغ کرده ‌اند.

سپیده قلیان، نوشته است که او و وکیلش از منشی شعبه ۳۶ دادگاه انقلاب جزئیات احکام را مطالبه کرده ‌اند. با این که نهایت توانسته ‌اند دادنامه کوتاهی به دست بیاورند منشی دادگاه «با توهین و تشر» به سپیده قلیان گفته است که دلیل این که جزئیات اعلام نمی ‌شود این است که «بازی رسانه ‌ای انجام ندهید و فقط میزان قابل اجرای (حکم) را به شما می ‌گوییم.»

قلیان در ادامه توضیح داده که در دادنامه کوتاهی که دادگاه انقلاب به او داده در رابطه با حکم صادره نوشته ‌اند که اتهام‌ های «عضویت در گروه ‌های ضد نظام، فعالیت تبلیغاتی و نشر اکاذیب» در مورد سپیده قلیان، امیر امیرقلی، اسماعیل بخشی، امیرحسین محمدی ‌فرد، ساناز الهیاری، عسل محمدی و محمد خنیفر «محرز شده است.»

در مورد اسماعیل بخشی، به همه این ها اتهام توهین به رهبری هم اضافه شده و در نهایت به عنوان جرم تایید شده است.

قلیان در رابطه با احکام صادرشده در مورد عاطفه رنگریز و مرضیه امیری (از دستگیر شدگان روز کارگر مقابل مجلس شورای اسلامی)، توضیح داده که  آن ها هم هر یک برای «اجتماع و تبانی» پنج سال حکم زندان دریافت کرده ‌اند.

مرضیه امیری که روزنامه ‌نگار روزنامه شرق است در روز کارگر برای پوشش اعتراض ‌های کارگری به مقابل مجلس رفته بود که دستگیر شد. او هنوز به حکم پس از برگزاری غیابی دادگاه تجدیدنظرش واکنش نشان نداده اما چند روز پیش حکم اولیه دادگاه علیه خودش با حکم محمدعلی نجفی، شهردار پیشین تهران مقایسه کرد که به تازگی برای قتل همسرش میترا استاد حکم زندان دریافت کرد.

امیری در این رابطه نوشت:

«حکم نجفی به اتهام قتل، نگه داری و استفاده از اسلحه: هفت و نیم سال، شش سال اجرایی. حکم این بنده حقیر به اتهام فعالیت صنفی و خبری: ده و نیم سال، ۶ سال اجرایی. همین پارگراف را می‌ شود با نام ده‌ ها نفر دیگر از فعالان صنفی، زنان، کارگری و معترض به وضع موجود ادامه داد.»

هم سندیکای کارگران نیشکر هفت ‌تپه و هم سپیده قلیان نوشته ‌اند که به احکام صادرشده اعتراض خواهند کرد.

سپیده قلیان، مانند گذشته و با جسارت، نوشته است:

«من هیچ مشروعیتی برای این احکام قائل نیستم و از ابتدا می ‌دانستم آزادی موقت ما چیزی جز کارناوال نمایشی برای مسولان نبود. در روزهای آینده اعتراض ‌های خود را به هر طریقی مقدور باشد ادامه خواهیم داد.»

حکم ‌های اولیه زندانیان کارگری را قاضی «مقیسه» صادر کرده بود. در روز شنبه ۱۶ شهریور، دادگاه انقلاب تهران به ریاست محمدرضا مقیسه، اسماعیل بخشی، نماینده کارگران نیشکر هفت ‌تپه را به ۱۴ سال حبس که ۷ سال آن قابل اجرا بود و ۷۴ ضربه شلاق و محمد خنیفر، کارگر دیگر نیشکر هفت ‌تپه را به ۶ سال حبس که ۵ سال آن قابل اجرا بود محکوم کرد. هم چنین سپیده قلیان، امیر امیرقلی، عسل محمدی، امیرحسین محمدی‌ فرد و ساناز الهیاری که در ارتباط با اعتراضات هفت ‌تپه دستگیر شده بودند را هم به ۱۸ سال زندان محکوم کرد.

قاضی محمد مقیسه، هم چنین عاطفه رنگریز را به ۱۱ سال و شش ماه حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق و مرضیه امیری را به١٠ سال و شش ماه حبس تعزیری و ١٤٨ ضربه شلاق محکوم کرده بود.

 

هم چنین، علی نجاتی به پنج سال حبس محکوم شده است. فرزانه زیلابی، وکیل کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت ‌تپه، ضمن اشاره به رویکرد قضایی در خصوص برخی از پرونده ‌های کارگران، در گفت ‌و گو با امتداد، اظهار داشت:

«متاسفانه، تصور غالب به وجود آمده در اذهان جامعه این نیست که مامورین امنیتی، ضابط و تحت امر قضات هستند و زمان آن رسیده که قوه قضاییه و قضات دادگستری در تصمیم های‌شان، مرزبندی و استقلال لازم را از مراجع امنیتی به مردم ثابت کنند‌.

علی نجاتی، کارگر اخراجی و عضو سندیکای کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه در نوزدهم آبان ماه به اتهام اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت تبلیغی علیه نظام در شعبه بیست و هشتم دادگاه‌های انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه با حضور نماینده دادستان محاکمه و نهایتا به پنج سال حبس محکوم شده است.

این موکل من از متهمان پرونده هفت تپه در دوازدهم مردادماه به همراه اسماعیل بخشی، محمد خنیفر و هیئت تحریریه نشریه گام احضار شده بود. با این حال مشخص نیست که چرا محاکمه وی به صورت جداگانه در نوزدهم آبان ماه برگزار شد. این در حالی است که ماهیت اتهام انتسابی مشترک که «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» بوده، رسیدگی توامان و هم زمان را ایجاب می ‌کرد...»

 

اکنون و پس از خیزش مردمی آبان ماه، حکومت بسیار وحشت زده شده است و خود را منفورتر و منزوی تر حس می کند. به همین خاطر ای نبار برای سرکوب مردم غیر از نیروهای انتظامی و نظامی، سپاه و بسیج، حتی نیروهای نوپو و ارتش را نیز با تیربار، کاتیوشا، توپ، تانک و هلیکوپتر را برای سرکوب مردم راهی روستاها و شهرها کرد و مانند یک ارتش اشغال گر و وحشی مردم را کشتار کردند. اکنون روزی نیست که جنازه های جوانان مردم در گوشه و کنار شهرها، دریاچه ها و رودخانه ها پیدا نشود. احیانا بخشی از این ها، در اعتراض ها کشته نشده اند و به احتمال زیاد، دستگیر شدگانی هستند که در زیر شکنجه کشته اند و جنازه هایشان را در دشت و کوه و رودخانه ها رها کرده اند. نیروهای آدم کش این حکومت، به مدت پنج روز مردم حق طلبی را به گلوله بستند و کشتند که تنها برای اعتراض به گرانی بنزین، فقر، بیکاری و علیه سرکوب فشار و سرکوب به خیابان ها آمده بودند. مردمی که جز اعتراض و شعار دادن و سنگ و چوب، هیچ وسیله دیگری برای دفاع از خود در مقابل نیروهای تا دندان مسلح و آدم کش حکومتی نداشتند مقاومت کردند و قربانیان زیادی هم دادند. صدها کشته، هزاران زخمی و ده هزار دستگیری، تنها در طول پنج روز و آن هم اعتراض به گرانی بنزین، جنگ تمام عیار حکومت علیه شهروندان بی سلاح بوده است. خامنه ای، روحانی و حتی خانم فرماندار قدس، فرمان این کشتارها را دادند. بعد از این، نه تنها مردم تحمل این چهره های کریه و آدم کش را ندارند، بلکه تحمل حکومت اسلامی آدم کش و دزد و تبه کار را نیز ندارند. این مردم، در آبان ماه و اکنون در روزهای اخیر، حکم قطعی برچیدن شدن بساط این حکومت را صادر کرده اند و خودشان نیز مستقیما پیگر و مجری حکم خویش هستند.

جوانان و دانشجویان دانشگاه‌های تهران از شامگاه پنج شنبه ۲۱ دیماه در اعتراض به وقوع این فاجعه و دروغ گویی مقامات در پنهان کردن جنایت هولناک شان، دست به اعتراض و تجمع زدند که سریعا مورد حمایت وسیع جامعه قرار گرفتند. مردم در شهرهای تهران، تبریز، سننج، ساری، اصفهان، رشت، لاهیجان، همدان، شیراز و... به خیزش دانشجویان پیوستند و فریاد اعتراض شان را بلند کردند. جامعه خواستار محاکمه و مجازات آمرین و عاملین اصلی این فاجعه هستند. آمرین و مسببین اصلی جنایت باید به جامعه معرفی شوند تا در دادگاهی با صلاحیت و مورد تایید افکارعمومی محاکمه و مجازات شوند.

اکنون یک راه نجات برای جامعه ما باقی نمانده است و آن هم، جنبش متحد و متشکل کارگری، زنان، دانشجویان، روشنفکران و هنرمندان، لشکر بیکاران و حاشیه نشینان است. نیرویی عظیمی و ٩٩ درصدی که اگر متحد و متشکل و هدفمند به میدان بیاید آن وقت است که همه سران و مقامات و هم چنین نیروهای سپاه، بسیج، اطلاعاتی و امنیتی، انتظامی، ضدشورش و غیره به دنبال سوراخ موش خواهند گشت تا به دست مردم خشمگین گرفتار نشوند؛ آن وقت است که تمام مراکز اداری، دولتی، نظامی و امنیتی به تسخیر مردم درخواهند آمد و با تسلیح عمومی، تمام قدرت به دست مردم آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جو خواهد افتاد!

اعتراض های اخیر، به سادگی نشان دهنده شکست تاکتیک حکومت در سرکوب وحشیانه معترضین در آبان ماه است. هدف حکومت از این سرکوب، مرعوب مردم بود اما حضور خیابانی مجدد دانشجویان و مردم به فاصله یک ماه، به سادگی به همه می گوید که این تاکتیک تاثیری نداشته و مردم از وحشی گری های حکومت ترسی ندارند به خصوص، هنوز آن ها به هیچ کدام از مطالبات خود نرسیده اند.

سرانجام پیام معترضین ٢١ و ٢٢ دی ماه، بسیار روشن بود و آن هم نفی کلیت حکومت اسلامی بود که معترضین شعار می دادند: «حکومت اسلامی نابود باید گردد!»؛ این حکمی است که معترضین از دی ماه ٩٦ آغاز کرده اند و اکنون مردم آزاده با فاصله های کم تری و به بهانه های مختلف، به خیابان ها می ریزند و رادیکال تر و اجتماعی تر از گذشته، شعارها و مطالبات خود را سر می دهند.

اکنون باید یک شعار دیگر را به شعارهایمان اضافه کنیم: «پیش به سوی اعتصاب عمومی»!

 

دوشنبه بیست و سوم آبان ١٣٩٨ - سیزدهم ژانویه ٢٠٢٠

 

* فیلم جمهوری اسلامی نابود باید گردد در خیابان های تهران:

https://youtu.be/fQHAQq7f-Go

*تلویزیون فرانس ۲۴ گزارشی درباره قیام ایران با عنوان «قتل عام مخفیانه حکومت اسلامی ایران»:

https://youtu.be/0G71H3OYIpM

کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد!

کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد!

 

با نگاهی به گستردگی و چگونگی مبارزات کارگران و ستمدیدگان ایران علیه جمهوری اسلامی و نظام ظالمانه سرمایه داری وابسته حاکم در دو سال اخیر، یک واقعیت کاملاً روشن و غیر قابل انکار در مقابل دید همگان و به خصوص مدافعین طبقه کارگر ایران قرار می گیرد. این واقعیت عبارت از رشد روز افزون تعداد کارگران زندانی است که امروز به دلایل گوناگون -از مبارزه اقتصادی برای تحقق بدیهی ترین خواست های خود گرفته تا مبارزه مستقیم علیه رژیم دیکتاتور حاکم- در سیاهچال های رژیم به اسارت گرفته شده اند. این امر در جامعه ایران یکی از مشخصه های اوضاع کنونی می باشد.

 

در طی دو سال اخیر، جدا از گسترش مبارزات اقتصادی طبقه کارگر و تلاش های کارفرمایان و وزارت اطلاعات رژیم جهت پرونده سازی برای کارگران و زندانی کردن آنها، در بستر دو خیزش بزرگ توده ای دی ماه 1396 و آبان 1398 نیز که جمهوری اسلامی مبادرت به دستگیری های بسیار گسترده ای در سراسر ایران کرد، تعداد زیادی از کارگران دستگیر و زندانی شدند، به طوری که امروز در شرایطی که زندان های دیکتاتوری حاکم مملو از زندانی سیاسی گشته، بخش بزرگی از آنها را کارگران تشکیل می دهند.

 

همه می دانند که کارگران و زحمتکشان ما در جریان قیام سلحشورانه خود در آبان ماه 98 -که هنوز چند هفته ای از آن نگذشته است- با جسارت و بی باکی بی نظیری چنان آتشی به خیمه گاه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی زدند که به گزارش خبرگزاری ها خامنه ای را به عنوان "ولی فقیه" یعنی رأس دیکتاتوری حاکم دچار درماندگی و استیصال کرده و "بی قرار" نمود تا آنجا که از شدت ترس و وحشت اش از توده های قیام کننده، به سرعت از مامورانش خواست که "هر کاری لازم است" برای خاموش کردن شعله های سرکش این قیام انجام دهند. نتیجه عمل به دستورات "ولی فقیه" جنایتکار جمهوری اسلامی، نه فقط قتل عامی بود که نیرو های سرکوبگر جمهوری اسلامی با سنگدلی تمام در بیش از 160 شهر براه انداختند، بلکه دستگیری های بسیار گستردۀ جوانان مبارز و مخالفین در سطح کشور بود. عملیات جنگی نیرو های سرکوب علیه مردم قیام کننده آنچنان ابعاد بزرگی به خود گرفت که یکی از فرماندهان سپاه پاسداران آن را یک "جنگ جهانی" توصیف نمود که از قرار، جمهوری اسلامی، به کمک "معجزه" از آن سالم جان به در برده است.

 

در جریان این به اصطلاح "جنگ جهانی"، جمهوری اسلامی با توسل به کشتار و بازداشت های فله ای، تعداد زیادی از کارگران را دستگیر و به سیاهچال های حکومت انداخت. خود ایادی جمهوری اسلامی، از دستگیری 7 هزار نفر خبر داده اند و این در حالی است که همه منابع غیر دولتی آمار واقعی را بسیار بیشتر از این ادعا، اعلام کرده اند. واضح است که با توجه به سلطه سانسور و فقدان فضای آزاد برای مطبوعات، از آمار واقعی نمی توان سخن گفت اما اکثر منابع تعداد دستگیر شدگان را بیش از ده هزار نفر اعلام نموده اند.

 

کارگران مبارز ما در شرایطی در زندان های رژیم ضد خلقی حاکم اسیر گشته اند که اخبار موثق حکایت از آن دارند که نه فقط کارگران زندانی بلکه کلاً همه مبارزین دستگیر شده به عنوان زندانیان سیاسی در جریان خیزش بزرگ آبان ماه در سیاهچال های جمهوری اسلامی شدیداً تحت شکنجه و اذیت و آزار دژخیمان رژیم قرار دارند. شدت و ابعاد شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری به حدی است که تاکنون اجساد تعدادی از زندانیان در بیابان ها، رودخانه ها، سدها و ساختمان های مخروبه پیدا شده است. این واقعیت نشان می دهد که جان کارگران زندانی و کل زندانیان سیاسی به طور جدی در خطر است. شکی نیست که همین خطر، وظایف بزرگی را در مقابل کارگران و همه نیروهای طرفدار این طبقه انقلابی قرار می دهد که یکی از آن وظایف، حمایت از بازداشت شدگان قیام آبان و کارگران زندانی می باشد. ما تاکنون شاهد بوده ایم که خواست آزادی زندانیان سیاسی و شعار "زندانی سیاسی، کارگر زندانی آزاد باید گردد"، در تظاهرات های مختلف از تظاهرات و تجمعات معلمین گرفته تا دانشجویان فریاد زده شده و خود کارگران مبارز نیز هر جا امکان یافته اند خواستار آزادی همکاران خود شده و فریاد کارگر زندانی، آزاد باید گردد، سر داده اند.

 

باشد که کارگران مبارز و انقلابی ایران علیرغم همه شرایط مختنق کنونی، فرصت و امکان آن را بیابند که به حمایت از بازداشت شدگان قیام آبان و همه زندانیان سیاسی و کارگران زندانی بر خاسته و آزادی آنان را با شعارهای رسا در حرکت های اعتراضی خود فریاد زنند. بی تردید، هر چه فریاد آزادی زندانیان سیاسی در تجمعات کارگری رساتر شنیده شود و هر چقدر این فریاد، توده ای تر گردد و در پرتو مبارزات کارگری در سطح جامعه بیشتر منعکس گردد، این امر باعث می شود، همبستگی مردم حول این شعار بیشتر و فشار روی رژیم افزایش یابد.

 

باید دانست که مبارزۀ کارگران، بر خلاف آنچه طرفداران دروغین طبقه کارگر سعی در القای آن دارند، صرفاً به مبارزه اقتصادی و یا تنها به یک شکل از مبارزه یعنی اعتصاب محدود نمی شود. تجربه نشان می دهد که کارگران، نه صرفاً با اعتصاب بلکه با مبارزۀ سیاسی و اساساً با توسل به مبارزه مسلحانه قادر به پیشروی جنبش به نفع خود و کل جامعه شده اند. در شرایط کنونی ایران نیز چه برای شکستن جو اختناق و دیکتاتوری و کمک به جاری شدن هر چه وسیع تر جنبش های توده ای و چه برای رسیدن به هدف اصلی که همانا رسیدن به سوسیالیسم و نفی استثمار می باشد، کارگران پیشرو باید همراه با روشنفکران انقلابی با درک استراتژی و تاکتیک انقلاب ایران، سعی در متشکل کردن خود در گروه های سیاسی- نظامی بنمایند. تاریخ نشان داده است که کارگران با ارتقاء مبارزات اقتصادی خود به مبارزات سیاسی و کانالیزه کردن این مبارزه جهت سرنگونی جمهوری اسلامی و نابودی نظام سرمایه داری حاکم است که قادر به رهایی خود و ایجاد جامعه ای فارغ از ستم و استثمار خواهند بود.

آیات فروپاشی رژیم از درون!

آیات فروپاشی رژیم از درون!
وضعیت امروز ایران: چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شود و مژ می‌شود!
نگاهی به وضعیت کشور در روزهای گذشته و ابعاد تلاطم و بحرانهای اجتماعی:
قیام خودجوش شجاعانه و انقلابی دی ماه! کشتار توده های "مستضعف" و "اشرا" در ابعاد ناشناخته و مقاومت خلاق و رادیکال توده ها!... مراسم عزاداری نفر دوم و ستون نظام ولایت فقیه در ابعاد باور نکردنی! معجزه انتقام سخت از دشمن و شلیک 23 موشک از نوع "قیام و ذوالفقار" به پایگاههای امریکا در عراق، بدون اینکه یک مگس آسیب دیده باشد! محرمانه ترین عملیات نظامی تاریخ جمهوری اسلامی که تنها ایرانیان از ساعت وقوع آن بی خبر بودند! فاجعه کشتار 178 نفر در هواپیمای اوکراین! تظاهرات امروز مردم ایران در افشای دروغها و جنایات رژیم در مقابل دانشگاه های امیرکبیر، تهران، صنعتی شریف و درانشگاهها و شهرهای مختلف!...
شعارهای مردم در تظاهرات اخیر نشانه ای از رادیکالیسم رشد یابنده و اوجگیری امیدآفرین دارد:
فرمانده‌ی کل قوا / استعفا استعفا، به من نگو فتنه‌گر فتنه تویی ستمگر، جمهوری اسلامی نابود باید گردد، دیکتاتور سپاهی داعش ما شمایی، مرفحهای بی درد مایە ننگ ملت، مرگ بر ستمگر چه شاه باشه، چه رهبر، قانون اساسی رفراندوم رفراندوم، کشته ندادیم که سازش کنیم رهبر قاتل رو ستایش کنیم، سپاه بی‌کفایت مایه ننگ ملت، سپاهی حیا کن مملکتو رها کن، مرگ بر دیکتاتور، انتقام سخت رو از من و تو می گیرن! ننگ ما ننگ ما رهبر الدنگ ما!...
از قضا سرکنگبین صفرا فزود *** روغن بادام خشکی می نمود
 تا حالا شهرهای بابل، شیراز، اصفهان، رشت، ساری، مشهد، همدان... به این اعتراضات پیوستند.

آیا مدیریت بحران در ایران معنی دارد؟
 حق تقدم رهبران نظام در مدیریت بحرانها چگونه تعیین می شود؟
 در این زمینه می توان کتابها نوشت ولی اشاره ای به چند سطر از یادداشت سابقم در مورد جاری شدن سیل و مدیریت بحران، ابعاد فاجعه را نشان می دهد!...
 "... فقط بودجه مرکز خدمات حوزه های علمیه 80 برابر بودجه مدیریت بحران کشور است!... و بودجه حرم آیت الله خمینی و موسسه نشر آثار وی در مجموع چهار برابر بودجه مدیریت بحران کشور است!... بزبان دیگر بودجه ترویج خرافات خردستیز در ایران ده ها بار بیشتر از بودجه بحران مدیریت کشور برای نجات جان شهروندان در برابر بحرانهای طبیعی و نظامی است!...
پیش بسوی سازماندهی شوراهای محلی برای رویارویی با بحرانهای طبیعی و سیاسی و نجات توده های محروم و قربانی از دست غارتگران اسلامی و غیراسلامی!...
امیدوارم در بحران آینده بجای جاری شدن سیل طبیعی، سیل خروشان اعتراضات مردمی بسوی جماران روان شود و ریشه بحرانهای منتشره از پایگاه ولایت فقیه را برای ابد بخشکانند! "
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2528727997146420?__tn__=C-R 

در اروپا حتی برای سازماندهی یک تظاهرات معمولی چک لیست و الگوریتم مشخص علمی دارند تا مبادا مسئله ای را بدست حوادث بسپارند!... دولت هلند در شرایط بحرانی برنامه حاضر و آماده پنج حلقه بحران را از سطح ملی تا نقطه بحرانی اجرا می کند...

در ایران در بزرگترین عملیات نظامی علیه دشمنی که ابرقدرت جهانی است، دست راست رهبران نظام از فعالیتهای دست چپ خود خبر ندارند! آشوب و بی خردی بر کل نظام حاکم است!...
اکنون رهبران نظام با خوردن جام زهر دیگر و نرمش قهرمانانه دیگر می خواهند فاجعه هواپیمای اوکراینی و مرگ 178 نفر را به گردن یک یا چند نفر مقام دون پایه بیندازند و دامن آلوده خود را پاک کنند!... مسئله مطلقا به چند نفر مقام اجرایی مربوط نمی شود، بلکه به فساد حاکم بر کل رهبران نظام و مقامهای تصمیم گیری در سطح بالا بر می گردد!...
اگر آنها ذره ای وجدان داشتند خودشان از رهبر گرفته تا رئیس جمهور و ... می آمدند در تلویزیون از مردم معذرت می خواستند و استعفا می داند!... اما هیهات از این قوم خردستیز جنایتکار!...
سرانجام در مقابل فشارهای افکار عمومی جهانی مجبور شدند دروغهای خود را پس بگیرند و به مسئولیت خود در کشتار سرنشینان هواپیمای اوکراینی اعتراف کردند ولی در مقابل تظاهرات و فشارهای افکار عمومی ایرانیان هنوز مقاومت می کنند و مشخصات و لیست کشتار دی ماه را منتشر نکرده اند و مسئولیت آنرا به عهده نگرفته اند! ...

شاید این ادعا اغراق نباشد که میانگین ضریب هوشی سرنشینان هواپیمای اوکراینی دو برابر میانگین ضریب هوشی رهبران نظام باشد!... مشتی انسان نمای خرافاتی و خردستیز با توسل به داستانها و اسطوره های 1400 سال پیش سرنوشت این ملت را رقم می زنند!...
سئوالی که باید همه ایرانیان را به تامل وادارد:
چگونه چنین افراد حقیر و خرافاتی می توانند بر انسانهای بسیار باهوش تر و تواناتر از خود حکومت کنند؟ ...
امیدوارم با دامن زدن به اینگونه بحث ها و ارائه جوابهای خود قدمی هرچند کوچک در جهت برون رفت از وضعیت بحرانی و فاجعه بار بردارید!...

برای روشن کردن مرزهای انقلابیون و مبارزان مستقل با مزدوران، باید حداقل به سه اصل بنیادی زیر وفادار باشیم.
یک: مبارزه علیه کلیت نظام حاکم و هرگونه باورهای خردستیز.
دو: مبارزه علیه هرگونه وابستگی و مزدوری به کشورهای دیگر.
سه: مبارزه علیه هرگونه جنگ افروزان و بحران آفرینان داخلی و خارجی.

دیدن ویدئوهای زیر را برای دوستان ارجمند پیشنهاد می کنم.
شعار در برابر پلی‌تکنیک: مرگ بر این ولایت، این همه سال جنایت
https://www.radiozamaneh.com/483785

با احترام،
 احمد پوری (هلند) 11 – 01 –   2020


*****************************


پیوند این یادداشت در صفحه فیسبوک:


https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3105645002788047?__xts__[0]=68.ARBMePQXKOnLxsblK2RxhJ3QDb7nUReYiuLQNia-JNrzGERexNOlClBCDeM4wvpxNUJR82ZsJaOo
ga8PZwYhrszqF8iNq96Dt8ZFS5xrgWy-MZX_3Ym9YZ2nKcbGzY4vhOXDVJt_gZR-XfRW9W7VS86Inpjb8Nqa-4q6cIBxeiyo0dSSSsUo1tTg2vrLCw0Kjge0BPoutzwje49i0606v
cSC_XoccxKOC9ssLMygytMqFqPpIArIsz
EihRoUeC6h6VHUIKMtfEGSIB3lAqwMCx4UJzLwcuiPhOA_HBT-btL2q_EdYhQmX_fmMfm9MoOc7gmcrjX6uoaBWTI5n2YoLhye7w&__tn__=C-R
 

هیچ جنگی براساس تصادف شروع نمی شود!
بدون درک فلسفه جنگها و نظر بزرگترین تئوریسین های تاریخ نمی توان به عمق مسائل رفت!... برای درک ریشه مسائل باید از گرد و خاک احساسات سطح خیابانها بشدت فاصله گرفت!...
خواندن یادداشت زیر را در شرایطی که ایران و آمریکا در آستانه جنگ قرار گرفته اند به تمام کسانیکه می خواهد مسائل بنیادی جنگها را درک کنند پیشنهاد می کنم.
آیا یک تصادف ناخواسته می تواند آتش جنگ بین امریکا و ایران را شعله ور کند؟
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2696834617002423?__xts__[0]=68.ARAiXt0Vz3YBzAYfnWQjIEZx0QG0sCZ1uWriIK4b7jL_QUxaaP9
aksHp9O0B6YwvtDm8ZiKzGxm1pv
j87HdJRdfh6o__bT3nBrzuxajWExRYpOCdN6MyQjUrTdsD7NSN3Ske79FFtjE-KRvczZCsobmIuGJb5Crq3EmVW66XiYdoqn-LOveavFFrAbPaQrCFJ7GxhGH44kWZ8ixLE7D-9aPrJ230PCj6ljWDpClC5nzFXtLnszAlnpaeCsQgyNKvYdYJQM1piv77HOSr0_-l4MOPZRLmziNhYRaKosXpivweR6olNdc-fru66NlmJAPfmg9jokGIUOwXNiZuOVy3n0esTg&__tn__=C-R

گوشهايتان را باز کنيد

”گوشهايتان را باز کنيد!‟

 

فرخ نگهدار اخير گفته است که ”اهمیت ویژه دارد که رهبر، رییس جمهور، رییس قضا و رییس سپاه در مجلس ترحیم قربانیان فاجعه هوایی حضور یابند و یا خود آن را برگزار کنند.  اگر آنها چنین کنند گام مهمی در مسیر همدلی حکومت با مردم و رعایت جامعه پیش خواهیم رفت.‟

چند روز پيش هم سخنگوی مجاهدین گفته بود: ”اگر رژیم راست می‌گوید، راهپیمایی و نماز مردم ایران برای شهیدان در سراسر کشور را قبول کند‟

 من در جواب سخنگوى سازمان مجاهدین نوشته بودم که خیزش مردم ايران در آبان ماه نه تبدیل خیابان‌های ایران به مکانی برای نمازگزاری و مراسمهای مسخره اسلامی، که جمهوری اسلامی ۴۰ سال تلاش کرد ولی نتوانست، بلکه برای پایان دادن به نمایشاتی چون برگزاری "نماز مردم ایران برای شهیدان در سراسر کشور‟ بوده است.

و امروز در جواب فرخ نگهدار و فرخ نگهدارها، دوست دارم قسمتى از فراخوانى را تکرار کنم که اخيرا حزب کمونيست کارگرى خطاب به نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى صادر کرده است: ”گوشهایتان را باز کنید! جامعه با صدای رسا دارد اعلام میکند که کار حکومت اسلامی تمام است. تا دیر نشده سرنوشت و آینده خود را از سرنوشت این حکومت منفور و جنایتکار جدا کنید!‟

و لازم ميدانم اين را هم اضافه کنم که اگرسخنگوی مجاهدین با طرح این پیشنهاد يکبار ديگر نشان داد که سازمان مربوطه اش هنوز در رویای حکومت اسلامی از نوع مجاهدینی است، فرخ نگهدار اما ثابت کرد که تعهد و قرارداد استخدامى ايشان براى خدمت به جمهورى اسلامى فقط با سرنگونى اين حکومت پايان خواهد يافت.

 

جليل جليلى

لندن

۱۳ ژانويه ۲۰۲۰

 

January 13, 2020

یادداشت ها ... (٣)

یادداشت ها ... (٣)
- حکومت جلاد که کار خود را در داخل ایران تمام شده میداند ، زمانی تن به جنگ جدی خواهد داد که امریکا را در سرنگونیش مصمم ببیند .
- جنگ با امریکا تنها راه نجات حکومت است و درعین حال با انتخاب این راه سرنگون خواهد شد . حکومت شیاد در آچمز است .
- غلط کردی ، خطا کردی .
سلیمانی قاتله . رهبرشم قاتله !
دیکتاتورِ سپاهی ، داعشِ ما شمایی .
به من نگو فتنه‌گر، فتنه تویی ستمگر .
- جمهوری اسلامی نابود باید گردد .
- همراهی هنرمندان با مردم .
" علاوه برهدیه تهرانی، هنرمندان مردمی دیگری از جمله جعفر پناهی، پرستو صالحی و هانیه‌ توسلی هم در خیزش مردم حضور داشتند .
در جشنواره فجر حاضر نمیشویم .همراهی مسعود کیمیایی و برخی هنرمندان با مردم . "
حالا اگر باز عده ای گفتند نه قبول نیست . اینها در دورۀ ناصریه آن کار را کردند و باید طناب دار بر گردن داشتند . نمیشه . بالاخره در مبارزه همراهی و عدم همراهی هست . یادمان باشد اینها طیف مبارزین نیستند . هنرمندند . در ضمن فکر نکنم با یک ایل و قبیله خودمانی بشود حکومت را ساقط کرد .
- "ما بچه‌های جنگیم . بجنگ تا بجنگیم ."
گلوگاه حکومت سیاه در دستان اقشار پیشرو جامعه . رزمتان پیروز باد .
- اینان که در خیابانند و درفش آزادی و عدالت خواهی را زیر آتش و خون پیش میبرند عزیزترین انسانها هستند .
- صف طویل زنان و صدای برجستۀ آنان در مبارزات جاری برای عدالت و آزادی انسان برعلیه حکومت ضد زن سرودی ماندگار است .
بهروز شادیمقدم
13.1.2020

January 12, 2020

نگاهی مختصر به وضعیت کنونی در ایران! در حاشیه موشک زدن به هواپیمای اکرایینی در تهران

نگاهی مختصر به وضعیت کنونی در ایران!
در حاشیه موشک زدن به هواپیمای اکرایینی در تهران


کارگران مبارز! جامعه ایران در امتداد حرکتهای اعتراضی آبانماه دوباره به غلیان امده است. امروز بیش از هر زمانی اعتراضات و اعتصابات سراسری شما میتواند در پشتیبانی از مبارزات اجتماعی مردم آزادیخواه جامعه تعیین کننده باشد. زیرا امروز بعد از واقعه جانخراش سرنگونی هواپیمای اکراینی که بیش از ۱۷۶ نفر مسافر در آن جان باختند قریب به ۱۴۷ نفرش ایرانی بودند، مردم از این فاشیسم اسلامی و حکومت سراسر جنایت و دروغ  به تنگ امده اند و هم اکنون در مقابل فاشیست اسلامی ایستاده اند و در مقابل نیروهای مزدور تا دندان مسلح رژیم دست خالی مبارزه میکنند. در اتحاد با مردم مبارز ، بجاست با اعتراضات سراسری خود پشتیبان اعتراضات خیابانی مردم باشید. کارگران و مردم آزاده ایران از هر زمانی به اتحاد و تشکل یابی بدور پلاتفرم سرنگونی رژیم و نیز ایجاد جامعه ای بون استثمار نیاز دارند. هیچ جریان ملی، مذهبی یا ناسیونالیستی نمیتواند نیاز جامعه را بر آورد و جلو اضمحلال جامعه را بگیرد. تنها اعتراضات سراسری کارگران و مردم برابری طلب برای یک دنیای عاری از استثمار میتواند جوابگوی این وضعیت باشد.

در این مقطع حساس و با بالا بردن توان مبارزاتی خود کلید پیروزی ما تنها در گرو راه انداختن و سازمان دادن اعتصاب عمومی در مراکز تولیدی ، ادارات و کانون های اقتصادی در  سطح جامعه ایران است.

 اعتصاب عمومی کلید سرنگونی

اسماعیل مولودی ۲۲ دیماه ۱۳۹۸

وقتی سود سرمایه داران و مرتجعین در رقابت و سهم بری به خطر می افتد، همدیگر را می درند و ترور می کنند؟

وقتی  سود سرمایه داران و مرتجعین در رقابت و سهم بری به خطر می افتد، همدیگر را می درند و ترور می کنند؟

 

فکر کنم  توضیح این سؤال ما کارگران را در مبارزه ی مان برعلیه سیستم سرمایه داری و سرمایه داران یاری کند.

تئوریسین های سرمایه داران در مورد رقابت آزاد و نئو لیبرالیسم، به دروغ، دنیای شکوفا  و پر شانسی  را برای انسان ها تبلیغ و ترویج می کنند، در صورتیکه بی حقوقی، بی خانمانی و فقر در جهان بیداد می کند، در آمریکا از تناقض و تضاد بین 99 درصدی ها  یعنی کارگران و مزدبگیران، و از سویی یک درصد ی ها یعنی استثمار کنندگان و میلیاردرها،  در اروپا بخصوص کشور های یونان، اسپانیا، ایتالیا و اروپای شرقی  با بیش از 25 در صد بیکاری، هروزه فقر وتنگدستی بیشتر و بیشتر می شود. آینده  نا روشن و بیکاری بش از 30 درصد جوانان در ایران و همچنین بیکاری فقر و تنگدستی بین کارگران و مزدبگیران به معضلات حل نشدی در ایران تبدیل شده است، ریرا  رژیم سرمایه داری اسلامی نا توان در حل معضلات نامبرده است. به هر رو وضعیت موجود  نشان می دهد که معضلات نام برده بدلیل تمرکز سرمایه  جهانی در دست اقلیت محدودی که به 10 درصد هم نمی رسد،  و تقسیم فقر و بیکاری و بی خانمانی بین بیش از 90 در صد از مردم دنیا  یعنی کارگران ومزد بگیران را شامل می شود. 99 درصد کار گران و مزد بگیران  بدون سرمایه و ابزارو وسائل تولید اند و مجبورند با  دست مزد های  ناکافی نیروی کارشان را بفروشند.

اما ما کارگران می دانیم که سرمایه داری جهانی برای تسلط بر آسیا و خاور میانه ، بن لادن ها  و القاعده را آوردند ودیدند که بن لادن گوش شنوا ندارد، او را کشتند و به دریا انداختند، داعش را به رهبری ابوبکرالبغدادی آوردند و لی چون تاریخ مصرفش تمام شده بود او را هم با راه انداختن تبلیغات و جنجال   ترور کردند و کشتند و در چند روز قبل ژنرال جمهوری مرتجع اسلامی را که تا دیروز دستشان در یک کاسه بود و جنبش های آزادیخواه را  متحدانه سرکوب می کردند و به اصطلااح در جبهه ی مشترک بر علیه داعش می جنگیدند را بی مصرف دانستند و تررور و به قتل رساندند. البته سرمایه ی جهانی که سرمایه داری جمهوری اسلامی  و دولت سرمایه داری آمریکا جزئی از آن است، توانست با  اعمال فریبکارانه ی خود، جنبش های ضد سرمایه داری و آزادی خواهانه ی ایران و عراق را موقتن تحت شعاع قرار دهد و این جنبش ها را گیج و دچار وقفه کند، هر چند طولی نخواهد کشید که این جنبش ها دوباره وارد خیابان ها خواهند شد . حتمن جنبش کارگران و مزدبگیران ایران و جنبش رهایی بخش عراق بر این موضوع آگاه خواهند شد، که دولت های ارتجاعی آمریکا و ایران اختلالفشان فقط  بر سر سهم بری  بیشتر وتوسعه طلبی  از وضعیت کنونی عراق است نه چیز دیگری. سرمایه داران چه از جنس اسلامی ایرانی و چه از جنس آمریکایی آن، وقتی مسئله بر سر به خطر افتادن سود و یا بقایشان باشد، حاضر اند هر مانعی را  به هر قیمتی که شده با زور اسلحه و یا از راه های دیگر مثل سربه نیست کردن، تسادفات ساختگی بوجود آوردن، اعدام کردن، بمب باران کردن، کودتا کردن، اتحادیه ی کارگری زرد ایجاد کردن و درکل  به هرجنایتی که لازم باشد، دست خواهد زد، حال این مانع و یا موانع، اعتراضات کارگران و مزدبگیران باشد، جنبش های آزادی بخش، یا حتی رژیم های مرتجعی که خارج از کفته ها و خواسته های آنها عمل کنند. هر سرمایه دار برای بقائ خود و بردن سود بیشتر حاضر است انسان ها، جنبش ها، رژیم ها و حتی سرمایه داران از جنس خود را از دور خارج  کند و وقتی کارد به استخوانش برسد و میدان رقابت و رهبری از آن گرفته شود، حاضر است  به ترور، قتل وسرکبوب خونین افراد و جنبش های انقلابی متوصل شود. تاریخ شاهد ماست و داغ ما تازه است، ما هنوز سرکوب جنبش ضد سرمایه داری 1396 را از یاد نبرده ایم، ما هنوز داغمان تازه است و سرکوب خونین 1398 را از یاد نبرده ایم، ما سرکوب خونین اعتراضات شیلی را از یاد نبرده ایم، ما و جنبش جلیقه زردهای فرانسه فراموش نکرده ایم که دولت " لیبرال و دموکرات"  فرانسه انسان های معترض را با سلاح سرد یا گرم سرکوب می کند و  جمهوری اسلامی کارگران را به گلوله می بندد و .... بر این بستر برای ما کارگران جهان روشن است،  که سرمایه داری چه از جنس اسلامی اش باشد و چه از جنس لیبرل و نئولیبرال آن، استثمارگران ماهستند، خون ما را مثل زالو مکیده اند ودارند می مکند و برای بقایشان ما را سرکوب و به گلوله می بندد.

اما ترفند های  سرمایه داری اسلامی وسرمایه داری آمریکا در منطقه بعنوان بخشی از سرمایه جهانی و دشمن طبقاتی ما، نقشی بجزمنحرف کردن مبارزات ما کارگران ومزدبگیران را ندارند.

پس اگر با نکات فوق توافق داشته باشیم، خودمان را از میدان تبلیغاتی دو رژیم ارتجاعی دولت آمریکا و حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی خارج کنیم و به مطالبات و خواسته های چند هفته  پیش بپردازیم و قتل قاسم سلیمانی را به زد وبند دو رژیم ارتجاعی بسپاریم و با مطالبات خودمان به خیابان آییم.

هم کاران عزیز دنیای که بوسیله ی سیستم سرمایه داری ما را احاطه کرده است ، دنیایی است که به بربریت نزدیک می شود، دنیایی است که آدم کشی و ترور را قانونی کرده است، دنیایی است که فقرو تنگد ستی و استثمار را برای طبقه کارگر و مزدبگیران قانونی کرده است، کارمزدی  را قانونی کرده است.

فراموش نکنیم که ما به عنوان اکثریت مطلق جامعه  بسیار قدرت مندیم. به یاد آریم که شورش قدرتمند دی ماه 1396 و خیزش عظیم آبان ماه سال 1398 را، که زبان اعتراف سران رژیم را به نا توانیشان در حل مسائل ما باز کرد و حکومت را متزلزل ونا توان و دچار وحشت کرد. مطالبات و خواسته هایمان یادمان نرود. گذشته ی ما  بخصوص از سال 1396 به بعد درخشان و درخشان تر و آینده ای با موفقیت خواهد بود،  گذشته ی رژیم ارتجاع سرمایه داری اسلامی پر از تشتت و عقب نشینی، ترفند و دوز و کلک است و آینده ای که مصادف با نابودیش است.

ما کارگران و مزد بگیران ضد سرمایه برای آزادی خود از بند سرمایه و کار مزدی می باید برعلیه دنیای موجود بپا خیزیم.

رهایی ما فقط و فقط بدست خودمان امکان پذیر است.

رهایی ما فقط با ایجاد شوراهای انقلابی ضد سرمایه داری کارگران و مزدبگیران ممکن است.

همکاران به خود تکیه کنیم

زنده باد شوراهای ضد سرمایه داری کارگران و مزدبگیران ضد سرمایه علیه ترفند های دو دولت ارتجاعی آمریکا و دولت و حکمیت ارتجاعی  اسلامی

 

نابود باد سیستم سرمایه داری در ایران و جهان

20 دی 1398

علی برومند

 

لبنان نو مبارک

'لبنان نو مبارک'
شب سال نو ۲۰۲۰ دربیروت شبی بیاد ماندنی برای مردم لبنان بود. جوانان و انقلابیون دربیروت با سرود های رزمی و انقلابی و با رقص و موزیک به استقبال سال نو رفتند. از زمان شروع خیزش انقلابی در ۱۷ اکتبر سال ۲۰۱۹ این خیزش اثرات خود را برفرهنگ مردم لبنان بخصوص برجوانان درشهر بیروت بجا گذاشته است.  درشب سال نو امسال، ساندی شمعون خواننده لبنانی  با شعار 'مرگ بر قوانین بانکی' به کنسرت خود درمیدان شهدا در مرکز بیروت پایان داد. سپس جمعیت به تماشای صحنه هایی از این خیزش با شکوه مردمی نشستند. درگوشه ای ازاین صحنه ها عبارت 'لبنان نو مبارک' به چشم میخورد.
کمی دورتر از میدان شهدا چادرهایی که توسط انقلابیون برپا شده بود دیده میشد. جمع شدن در چادرها در مرکز بیروت، بحث و تبادل نظر درمورد آینده لبنان به یک روند تبدیل شده است. بقول نوحای معلم: 'دراین چادرها معنی انقلاب را بما یاد میدهند. اینکه ما چطور میتوانیم رشد کنیم و اهداف ما چیه. این طور نیست که  ما بدون درک از خواسته هایمان  به تظاهرات خیابانی برویم'.  البته این چادرها غالبا توسط اوباشان حکومتی ها خراب و سوازنده میشوند ولی انقلابیون دوباره آنها را برپا میکنند.  اما درآستانه سال نو این چادرها حال و هوای دیگری داشتند. درحالیکه بعضی از انقلابیون مشغول کارت بازی، گوش دادن به موزیک و گپ زدن هستند یک دفعه سرو کله گروه موسیقی پیدا میشود و مردم بهمراه ترانه های انقلابی به رقص وپایکوبی میپردازند. اما این فضای رفیقانه و انقلابی کسانی مثل  رئیس تلویزیونی Lebanon’s OTV channel   را آشفته کرده و وادار به متلک گویی میکند: 'انقلاب و پارتی شبانه با هم جور درنمی آیند'. ولی او فورا جواب خود را از یکی از سازمانده گان این جشن میگیرد، 'شما که بهرحال دعوت نشده بودید.' بعبارت دیگر فضولی موقوف!
مردم لبنان درحالی به استقبال سال نو رفتند که با بدترین بحران اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند. و این درشرایطی است که نخست وزیر جدید این کشور، حسن دیاب،  که مورد حمایت حزب الله است هنوز سرکار نیامده با مخالفت انقلابیون روبرو شده است. وضعیت مالی بانکها آنچنان خراب است که  بعضی از بانک ها بمردم اجازه نمیدهند که هفته ای بیش از ۱۰۰ دلار از حساب خود پول بردارند. برای مقابله با این اوضاع یک گروهی برای تظاهرات درداخل بانکها تشکیل شده بود تا بانک ها بمردم اجازه دهند پولی که مورد نیازشان هست را برداشت کرده و یا چکهای حقوقشان را نقد کنند.  با توجه به شرایط اقتصادی لبنان جای تعجب نبود که سرانجام جشن و شادی سال نو تبدیل به خشم انقلابیون بر علیه دولت و بانکها تبدیل بشود. بقول یکی از شرک کنندگان درحالیکه  مردم میخندیدند و مینوشیدند، برای آینده بحث و گفتگو میکردند: 'اعتقاد به شاد بودن، نه فقط روزگار سپری کردن، برای ما بسیار مهم است'.  
 
دراینجا اجازه دهید کمی از سال نو فاصله بگیریم و قسمتهایی از نوشته یک هنرمند استرالیائی بنام سام فاکس تحت عنوان 'برداشهایی از فرهنگ انقلاب' که درماه نوامبر ۲۰۱۹ در سفرش به بیروت نوشته است را بخوانیم.
 نوشته سام فاکس با عکسی از یک مجسمه ۶ متری که در آن مشتی گره کرده با بارزویی که درآن کلمه انقلاب 'ثوره' حک شده است همراه است. او نوشته خود را با این شعار معروف مردم لبنان شروع میکند: 'همه آنها، یعنی همه آنها'. شعاری که درآن مردم خواهان برکناری کل رژیم فاسد، تفرقه افکن و منفعت جو بودند. 
آقای فاکس سپس ما را به سیر وسیاحت در بیروت میبرد. او میگوید از میدان شهدا تا پارلمان منطقه ی تحت کنترل مردم در مرکز شهر بیروت است; جایی که در آن مردم شب و روز جلسات بر پا میکنند و به طور مرتب و بدون سلاح درمقابل نیروهای ارتش و گاهی اوقات شبه نظامیان ازخود دفاع می کنند. این چادرها محلی است که مردم راجع به مسایل مختلف نظیر مسایل زنان، جوانان و دیگر مسایل به تبادل نظر میپردازند;  چادرهایی برای تمام مردم لنبان با تمام تنوع سنی، جنسیتی و مذهبی.
او از ساختمان هایی میگوید که زمانی موسسات لوکس درآن بودند ولی الان دیگر با تزیئناتی از  گرافیتی و شیشه های شکسته برروی آنها مهر انقلاب را با خود دارند.  بندرگاههایی که زمانی ورود درآنها ممنوع بود ولی الان مردم با فرزندان خود در آنها ماهیگیری میکنند. او میگوید که  تمام شهر از هنر انقلاب پوشیده شده و پرچم ملی با انقلاب درآمیخته است.  آقای فاکس میگوید که انقلاب دینامیسم خودش را دارد: زمانی بطورباور نکردنی پرهیاهو، شعف آور ویا همراه با خشم و درزمانی دیگر آرام و عمیقا متفکر.
او از گفتگوی خودش با جوانان و دانش آموزان میگوید: جوانان و دا نش آموزان نیروی مهم انقلاب هستند. آنها از الان میدانند که انتظار آنها از انقلاب چیست و از الان استراتژی رسیدن به این خواسته را معین کرده اند. او میگوید مردم زیادی از سنین و پیشنه های مختلف بمن میگفتند که ازبین بردن حکومت تنها قدم اول بود; هدف تغییر کل نظام است.
سام فاکس که شیفته هنر دربیروت شده است مینویسد: 'زمانی که دربیروت گذراندم بمن ثابت شد که هنرمندان نقش مهمی در تغییر جامعه بازی میکنند ولی کار هنری ما باید در خدمت مردم و در خیابان و برای تغییر باشد'.
آقای فاکس نوشته خود را با این عبارت به پایان میبرد: 'هیچ چیزی کمتر از تغییر کامل جامعه امنیت و عدالت برای جوانان و برای ما به ارمغان نمی آورد'.
محمد کاظمی ژانویه ۲۰۲۰

تراژدی هواپیمای اوکراینی

تراژدی هواپیمای اوکراینی !
hoshyaresmaeil2017@hotmail.com


مورگان اورتگاس سخنگوی وزارت خارجه کاخ سفید : کمپین ترور حکومت اسلامی ایران در خاورمیانه دیگر تحمل نخواهد شد ...

دیر است اما خوب است ، کم است اما از هیجی و خاله بازی زیر پتو خیلی بهتر است ... حالا سقوط هواپیمای اوکراینی هم به این مجموعه فشاری اضافه کنید . حکومت اسلامی که برایش جان انسان پشیزی ارزش ندارد . غرب هم برایش مهم نیست چه تعدادی کشته میشوند ، حتی اگر 200 آمریکایی هم کشته میشد وقتی خیز استحاله و مذاکره با هر جانوری داشته باشند تمام شواهد و اسناد بایگانی میشود .

ترامپ: با قتل سلیمانی می‌خواستیم ماجرای بنغازی تکرار نشود...

در شامگاه ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۲ تروریست ها به مجموعه دیپلماتیک آمریکا در بنغازی، لیبی حمله کردند و سفیر آمریکا کریستوفر استیونز و شان اسمیت مسئول مدیریت اطلاعات سرویس خارجی آمریکا را کشتند و چند ساعت بعد هم یک پیمانکار سازمان سیا و ده‌ها نفر دیگر در حمله دومی به قتل رسیدند...

این شبیه سازی به هزار و یک دلیل غلط است .

تکرار بنغازی برای حکومت اسلامی نه هژمونی میشود و نه نانی دیگر دارد و نه اساسا در شرایط چنین اعمالی نیست ، حکومت ایران از هیچ زاویه ایی در موضع قدرت نیست بلکه در موضع قدرت توسط همان غرب نشان داده میشود .

بعد از زدن هر جانوری ابتدا قول میدهند بعد از رفتن جانور مربوطه ، دنیای امنتری خواهیم داشت . بن لادن و دنیای امنی که قولش دادند ، بغدادی و دنیای امنی که قولش داده بودند ، صدام ، قذافی ... ولی همیشه و تاکنون فقط ناامنی را گسترش دادند . برای ساختن دنیای امن خطوط سیاسی مخرب جهانی باید کلا تعویض شود . همان خطوط نمداری که مذاکره و مماشات با هر شیطان تروریستی را مجاز میداند !

سپاه پاسدران مسئولییت سقوط هواپیمای اوکراینی را به عهده گرفت و گفت ولی به روح رسول الله عمدی نبود ....
ظریف وزیر خارجه سپاه هم گفت : سقط هواپیما عمدی نبود ، کار ما بود ، ولی به حضرت عباس تقصیر آمریکا بود !

حسن روحانی رئیس جمهور سپاه هم گفت : آنهایی به به رقم 52 مرکز فرهنگی اشاره میکنند برای بمباران، وقتی به عدد 52 اشاره میکنی ما هم توجل شما را به عدد 176 جالب میکنیم . اگه بازم فشار بیارید یه هواپیما دیگه میزنیم .

غرب هم گفت حالا که قسم خوردی باور کردیم و اشکالی نداره فدای سرعظما ، ما یه کم دیگه تحریم رو اضافه میکنیم ولی شما راحت باشید.

عروج اعتراضات دوباره مردم در خیابان موضوعی مثبت است . این دور از اعتراضات دی ماه 1398 ادامه و استمرار اعتراضات دیگر است . این موج از اعتراضات محدوده اش به سقوط هواپیمای اوکراینی و مسئول دانستن شخص خامنه ای نیست . این خشم فرو خورده مربوط به 40 سال بیلان منفی حکومت اسلامی ایران است . آنها یک سیستم و پیکره ای هستند با یک قانون اساسی جنایت پرور شریعت .
حتی در حالت خوشبینانه ایی که غرب به آن امید بسته، اگر سیستم حاکم ولایت فقیه بخواهد در نظم نوین جهانی بماند باید کل سیستم وقوانین و تمامی ارگانهای مربوط به این حکومت اسلامی ، خراب شود ، وبا سیستمهای متعارف و مدنی جایگزین شود ، و نه اینکه چون خامنه ای مسئول است استعفاء دهد و برود و یک شارلاتان و قاتل دیگر به نام ولایت فقیه بیاید !
این روزها احساس بدی دارم وقتی کاخ سفید میگوید و تکرار میکند در کنار مردم ایران است ، در کنار مردم و خواهان مذاکره و صلح با ولایت فقیه ! احساس بد یعنی اینکه کاخ سفید مخاطب را گوسفند ببینند !

با شروع ماه ژانویه 2020 باران مصیبت برای مردم ایران شروع شد ، موشک ، مرگ در تشیع جنازه ، سقوط هواپیما ، سیل ، سقوط اتوبوس به دره ... و در تمامی صحنه ها از عده ایی خبری نیست !
جریان ققنوس، جریان فرشگرد ، شورای گذارمدیر ... لال بشی اگه فکر کنی همه اینا روی هم یعنی رضا پهلوی !
مدتی قبل از باران مصیبت ، حسن روحانی رئیس جمهور سپاه پاسداران سفری سیاحتی داشت به ژاپن و با مقامات ژاپن عکس هم گرفت . شورای مدیر نامه ای نوشت به نخست وزیر ژاپن و نکاتی را گفت که انگار از موضع جانشین ولایت فقیه با دولت ژاپن سرویس میدهد ...
خبر ندارم دولت ژاپن با اون نصایح و نامه مدیر شورا چه کرد ، ولی میدانم آمریکا و سیستم ولایت فقیه خیلی کارها و بازیها کردند ! و جریانات ذکر شده یهویی غیب یا ساکت شدند ! پدر جان احساس میکنی مثل دون کیشوت آلترناتیوی ؟ خُب یه کاری بکن ، چیزی بگو ، حرفی بزن ...
دریغ از جیغی بنفش یا لگدی سمبلیک به گربه !
چیزی که معلوم داره ، این جریانات و حضرات قارچ پرورشی ، خیلی روی سپاه پاسداران حساب باز کردند ، سپاه هم برای اینکه آینده ش تامین باشه ، روی همینا خیلی حساب میکنه . عده ایی هم روی غرب حساب باز میکنند ، و آمریکا که اصلا روی هیچکش حسابی باز نمیکند و کتابی ندارد به جز منافع خودش !
حدود یک سال قبل از سقوط شاه سابق در 1357 ، صحبت از جزیره ثبات بود و رفاقت همایونی با غرب ! ولی ناگهان فرش را از یر پای همایونی کشیدند ! یادتان که نرفته ؟
به قول روزولت در سیاست هیچ اتفاقی بدون برنامه نمیافتد !


11.01.2020
اسماعیل هوشیار

ایران، منظره ها با سرعت در حال تغییرند

ایران، منظره ها با  سرعت  در حال تغییرند

تحولات در ایران در طول یک هفته ره چند ساله پیمود. کشته شدن قاسم سلیمانی و همه اتفاقات بعد از آن، جامعه ایران را بشدت تکان داد و  به صدر اخبار دنیا کشاند. هر تحول بزرگ اجتماعی و انقلابی در ایران مناظر دنیا را هم تغییر خواهد داد.هر دولت و جریان و گروهی هم از منظر خود حوادث را دنبال میکند. همه طرف ها و جبهه های مختلف و از جمله جنبش کارگری و کمونیستها  با تمام امکانات و محدودیت ها یی که  برای تاثیر گذاری بر اوضاع دارد، نمیتواند و نباید فرصت را از دست بدهند.

در نگاه اول به تحولات یک هفته گذشته، این تصور که جمهوری اسلامی توانسته است باز هم از سپر انسان های اسیر شده اش و لشگر روشنفکران مرتجع و مزدورش، برای بقا بیشتر استفاده کند، در حال تفوق بود. این اما بیش از یک هفته نتوانست ادامه پیدا کند و باز هم جنبش اعتراضی و سرنگونی خواه با قدرت و روشنی بیشتر از گذشته بروز کرد.

و باز هم این تصور بیشتر فروریخت که گویا  جریانات ملی و رفرمیست، ناسیونالیست و قوم گرا و ... امثال حزب توده و ناسیونالیست های کرد ، ترک ، بلوچ و عرب، همراه با سنت و فرهنگ ارتجاعی که دارند میتوانند در منجلاب انتظار سازماندهی جبهه اصلاحات و همه مرتجعین جا خوش کنند و بار دیگر پادوی به قدرت رساندن مرتجعین امثال خمینی باشند. تصور اینها  در هماهنگی و همراهی با همه دولتهای مرتجع و ضد مردمی از آمریکا و عربستان و اسرائیل تا روسیه و چین، برای عقب زدن  جنبش کارگری و کمونیستهایش بیشتر رسوا شد.  باز هم تصور اینها برای تبدیل کردن مردم آزادیخواه و متمدن به سیاهی لشگر مرتجع ترین جریانات سرمایه دار طرفدار غرب و سلطنت پادشاهی و شخصیتهایی مانند کروبی و موسوی، بیش از بیش رنگ باخت.

در مقابل همه اینها سازمان های مبارزاتی، شبکه های مقاومت و مبارزه نیز به سرعت در حال حرکت و خود سازی در ابعاد بزرگتر میشوند و همه انسانهای متمدن و آزادیخواهی که دیگر تحمل تحقیر و دروغ و تحمیق یک جامعه هشتاد میلیونی را  ندارند، راه چاره وحدت و تشکیلاتشان را میابند. کوه نوک یخ این حرکت بعد از گذشت یک هفته تحولات اخیر، قادر به پس زدن هیاهوی مقوایی جمهوری اسلامی در بسیج و سازماندهی "مردم" میشود و شعار نابودی جمهوری اسلامی را میتواند به راس بازگرداند.

و نه تنها این بلکه در انعکاس این قدرت، این سطح از سازمان و بهم بافتگی  قادر به پرتاب حیاتی ترین شعار جنبش "نه به جمهوری اسلامی" میشود و خطاهای دوره معاصر جامعه ی نیازمند انقلاب اجتماعی در ایران، در توهم به شاه و شیخ را،  با بانگ رسا فریاد میزند.

در چنین منظره هایی که به سرعت در حال تغییرند، احتمال مصالحه و مذاکره آمریکا و جمهوری اسلامی وخوردن جام زهر هایش نیز  در متوقف کردن جنبش سرنگونی طلبی میتواند موقتا نقش ایفا کند.

و باز هم در این میان و در این چند جانبه ای اوضاع، جنبش کارگری و رادیکال سوسیالیستهایش، نیازمند صیقل دادن سازمانها و شبکه های موجود خود و گسترش اجتماعی آنها هستند. سنگ بنای هر تجمع و سازمان بزرگ و کوچک، موقتی و دائمی چیزی جز بر گرفته از سازمانهای توده ای در محل زندگی و کار نمیتواند باشد. جمع ها و کمیته های حرفه ای و کار آزموده در جنگ حیاتی با پلیس سیاسی شاهرگ ادامه این جنبش عظیم و ضامن ادامه کاری هایش است.  کمیته های رهبران و  مجامع عمومی در کارخانه، کارگاه و محله ، دانشگاه و دیگر محیط های کار نیروی پیشبرنده جنبش مطالباتی و جنبش کنار گذاشتن جمهوری اسلامی هستند.

تغییرات در این موجودیت  بنا به اوضاع نمیتواند در حال تغییر نباشد و در هر دوره پیشروی و یا عقب نشینی، باید قابلیت منطبق شدن با وضعیت و توانش را داشته باشد. رهبران کمونیست و سازمانده جنبش طبقه کارگر، برای رهایی جامعه،  پرچم " نه به جمهوری اسلامی" و مطالبات زندگی مکفی و امروزی  را در قالب های متنوع  و واقعی، محور قدرتمند کردن خود و توان عظیم این جنبش  میکنند. طبقه کارگر برای رهبری پیروزمندانه این جنبش، حضور در خیابان نوک کوه یخی است که بدنه عظیمش را تحصن و اعتصابات در محیط های کار و همه رشته های حیاتی  زندگی اجتماعی تشکیل میدهد. بدون وجود جنبش مطالباتی وآزادیخواهی، بدون وجود تحصن ها و اعتصابات بزرگ و کوچک و بدون جنبش مجامع عمومی، هر تشکل و ارگان حاکمیتی  نه امکان ایجاد واقعی دارد و نه میتواند سر پا بماند. این جنبش عظیم در ادامه خود و در اتکا به توان و قابلیت هایش میتواند در هر محل کار و زندگی ارگانهای سازماندهی و مقاومت و یا حاکمیت، بنا به وضعیت مشخص، در هر سطحی ایجاد کند. تعیین شعارهای این جنبش هم   منعکس کننده توان و سطح آن است، بطوری که " نه به جمهوری اسلامی" و جنبش مطالباتی و جنبش آزادیخواهی در سطح شعارهای متنوع و توده گیری میتواند منعکس شود.

سازماندهی این جنبش برای طبقه کارگر و کمونیستهایش حیاتی است، بدون وجود جنبش و سازماندهی آن هیچ شکلی از سازماندهی اجتماعی قابل دوام نخواهد بود. دریچه های بوجود آمده برای این شرایط را در اتکا به سازماندهی اجتماعی و سازمان های بشدت کارآمد در مقابله با پلیس سیاسی میتوان تبدیل به دروازه های بزرگتر کرد.

برای کمونیستها "منشور سرنگونی"*  سنگ بنای جنبش و جامعه ای آزاد ، برابر و مرفه برای همگان است که به عنوان خمیر مایه وحدت طبقاتی، سیاسی و مطالباتی جنبش کارگری و رادیکال سوسیالیستهایش در زمین سفت جامعه  حیاتی است کوبیده شود.

22 دی 1398

12 ژانویه 2020

 

منشور سرنگونی جمهوری اسلامی

سرنگونی بی قید و شرط و کامل جمهوری اسلامی، باز داشتن عوامل آن از امکان مقاومت در مقابل مردم و پاشاندن بنیادهای زندگی مدنی و همچنین تضمین حق مردم در انتخاب آزاد و آگاه نظام حکومتی آینده کشور، اساس منشور سرنگونی جمهوری اسلامی است. سرنگونی جمهوری اسلامی پیش شرط تضمین حق مردم در تعیین نظام آتی ایران است.

معنی پیروزی جنبش سرنگونی، جایگزین شدن جمهوری اسلامی با یک دولت موقت با وظیفه اعلام فوری مطالبات انقلابی زیر به عنوان قانون و اجرای بی قید و شرط آنها است.

۱ - اعلام سرنگونی و انحلال جمهوری اسلامی

۲ - انحلال و خلع سلاح سپاه پاسداران، ارتش و کلیه دارودسته های نظامی و شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی، تحت کنترل گرفتن کامل کلیه امکانات تسلیحاتی، تدارکاتی و اموال و دارائی های این ارگانها و نهادها .

۳ - انحلال کامل وزارت اطلاعات.

۴ - قابل دسترس کردن کلیه آرشیوها، بایگانی ها و پرونده های دولت از جمله سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای مردم.

۵ - مصادره کلیه موقوفات و اموال و دارائی های نهادهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک اسلامی، اموال سران جمهوری اسلامی، "حوزه های علمیه" و نهادها و مدارس اسلامی و استفاده از آنها برای رفع نیازهای مادی، معنوی، تفریحی، سیاسی و اجتماعی مردم.

۶ - انحلال کلیه "حوزه های علمیه"

۷ - دستگیری سران جمهوری اسلامی

۸ - مسلح کردن مردم در میلیس های توده ای برای دفاع از آزادی، برای سرکوب مقاومت بازماندگان جمهوری اسلامی و تعرض هر نیروئی به آزادی ها و حقوق مردم.

۹ - اعلام جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش.

۱۰ - لغو کلیه قوانین و مقرراتی که منشاء مذهبی دارند. اعلام آزادی مذهب و بی مذهبی.

۱۱- اعلام آزادی بی قید و شرط عقیده، بیان، مطبوعات، اجتماعات، تشکل، تحزب و اعتصاب.

۱۲ – اعلام برابری کامل و بی قید و شرط زن و مرد در حقوق مدنی و فردی. لغو کلیه قوانین و مقرراتی که ناقض این اصل است.

۱۳- اعلام برابری کامل حقوق همه شهروندان، صرفنظر از جنسیت، مذهب، ملیت، نژاد و تابعیت.

۱۴ - آزادی کلیه زندانیان سیاسی.

۱۵ - لغو مجازات اعدام.

۱۶ - دسترسی همگانی بویژه تشکلهای توده ای مردم و احزاب سیاسی به رسانه های جمعی دولتی.

۱۷ – تضمین بیمه بیکاری مکفی برای همه افراد آماده بکار بالای ۱۶ سال. پرداخت بیمه بیکاری مکفی و سایر هزینه های ضروری به کلیه کسانی که به علل جسمی یا روانی توان اشتغال به کار ندارند.

۱۸ – ارجاع مساله تعیین نظام حکومتی آینده ایران و تهیه قانون اساسی به مجمع نمایندگان مستقیم مردم حداکثر ظرف ۶ ماه.

۱۹ - برگزاری رفراندم در مناطق کرد نشین غرب ایران، زیر نظارت مراجع رسمی بین المللی، برای دادن حق انتخاب آزاد و آگاه به مردم این مناطق برای ماندن در ایران بعنوان اتباع متساوی الحقوق با دیگران و یا جدائی از ایران و تشکیل دولت مستقل. این رفراندم باید با خروج نیروهای نظامی دولت مرکزی و تضمین یک دوره فعالیت آزادانه کلیه احزاب سیاسی در کردستان، به منظور آشنا کردن توده مردم با برنامه و سیاست و نظرشان در این همه پرسی، انجام شود.

 

ورق برگشت: تنها یک هفته طول کشید!

ورق برگشت: تنها یک هفته طول کشید!

بساط معماری شده تحجر عاشورایی و تعزیه گردانی و سینه زنی اسلامی حول جسد "سردار رشید اسلام" مورد علاقه "رهبر"و ملی اسلامیهای درون و بیرون قدرت و عینا "سرباز و قهرمان ملی" مورد تقدیر بخش زیادی از جریانات و شخصیتهای مختلف سیاسی و ادبی و هنری ناسیونالیسم ایرانی اعم از سلطنت طلبان و جبهه ملی و بخشهایی از شعبه های جمهوریخواهی و البته با حضورپیگیر "چپ ضد امپریالیست" یک هفته طول کشید. صدای لرزان و اشکهای رهبر، نعره های مداحان و گسیل سینه زنان حزب الله و به کارگرفتن همه زور و فشار و امکانات و  مهندسی افکار و مرثیه خوانی دولت آبادی ها و خوش رقصی سلبریتی ها و البته سکوت "شاهزاده" و تعریف و تمجید آخرین وزیر خارجه و داماد شاه از جنایتکار "سلیمانی"همه در خدمت این هدف شوم بود که نبردهای قهرمانانه بالاتر از صدها شهر در دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ و 16 آذر سرخ امسال و اثرات مبارزات گسترده کارگر و مردم در چند سال اخیر به حاشیه رانده شود. گفتند و چه گستاخانه گفتند "امت و ملت" قدردان "سرباز جانبازوطن" هستند. این واقعه باردیگر بر صف متقابل دوستان و دشمنان مردم نورافکن انداخت. در این صف آرایی ضد مردمی بار دیگر پیوند اسلام وناسیونالیسم، همدستی دو ستون اصلی ارتجاع بورژوایی را در مقابل جنبش اعتراضی آزادیخواهانه و مردم دیدیم.

اما بعد از یک هفته تا همین جا با به میدان آمدن دوباره دانشجویان و نسل جوان و مردم رزمنده در تهران،و دیگر شهرهای بزرگ  با عزم و اراده ای مصمم تر، کوبنده تر و با شعارهای آزادیخواهانه و رادیکال ورق برگشته است. اعلام همدردی و همبستگی انسانی با بستگان و مردم داغدیده فاجعه ١٧٦ نفر سرنشینان هواپیمای اوکراینی مناسبتی شد، تا به بساط اسلامی و مهندسی شده حول کشته شدن جنایتکار سلیمانی پایان داده شود. رهبر و دیگر سران جانی مسبب این تراژدی بزرگ بر صندلی محاکمه نشانده شوند. عزم و اراده جارو کردن حاکمیت و بساط سراپا جنایتشان متهورانه تر سرداده شود. قدراین مناسبترین گرامیداشت قربانیان فاجعه سقوط هواپیمایی اخیر را میدانیم، در آن شریکیم و  این روند مبارزاتی را تقویت  میکنیم.

باردیگر این واقعیت مسلم به جهانیان و به همه شهروندان جامعه یادآوری شد، تحرک تغییر بخش جامعه کجا میطپد! بگذار جهانیان ببینند پتانسیل مبارزاتی جامعه ایران از اعماق جامعه برخاسته و هیچ نیرویی نمیتواند حرکت آزادیخواهانه و تاریخی مردم ایران را برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و بر چیدن بساط دروغ و فساد و تغییر وضع موجود سد کند. ورق برگشته است. درود بر نیروی محرکه تحول انقلابی. درود بر کارگران،زنان، دانشجویان  و مردم عزم  کرده بر ای جارو کردن نظام فساد و تباه و دروغ و استثمارو سرکوب جمهوری اسلامی!  

*** 

گرامی داشت رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت در برلین!

گرامی داشت رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت در برلین!

bahram.rehmani@gmail.com

 

روزا لوکزامبورگ انقلابی و رهبر سوسیالیست و کمونیست آلمانی و لهستانی ‌تبار بود. او از مهم‌ ترین چهره ‌های سوسیالیستی در آغاز قرن بیستم بود. وی از اصلی ‌ترین بنیان ‌گذاران حزب سوسیال دموکرات لهستان و اتحادیه اسپارتاکیست که «حزب کمونیست آلمان» نامیده شد.

 

رزا در کتابش به نام «انباشتگی سرمایه»، می نویسد: «بحران سوسیال دمکراسی»: ما امروز دقیقا در همان جایی قرار داریم که چهل سال پیش فریدریش انگلس پیش ‌بینی نمود: در مقابل یک انتخاب. در این حالت یا پیروزی امپریالیسم است و فروپاشی هر گونه فرهنگی. در این حالت درست به مانند روم قدیم یک قبرستان بزرگ ایجاد می ‌شود و یا پیروزی سوسیالیسم است به این مفهوم که آکسیون ‌های آگاهانه مبارزاتی از سوی پرولتاریای بین ‌المللی بر علیه امپریالیسم و متدهایش یعنی جنگ ‌ها انجام می ‌پذیرد. ما هم اکنون در مقابل یک واقعیت تاریخی به مفهوم «یا این یا آن» قرار گرفته ‌ایم و همه چیز به تصمیم و آگاهی طبقاتی پرولتاریا بستگی خواهد داشت.»

رزا لوگزامبورگ در تمام زندگیش تلاش نمود به انسان‌ ها شهامت دهد که در مقابل سرمایه‌ داری کشنده و جنایت کار برخیزند و این سیستم را رد کنند.

رزا لوگزامبورگ شخصیتی است با جنبه ‏های گوناگون هم چون روزنامه ‌نگاری برجسته، سخن‏ رانی پر‌‌شور، نویسنده و جدل‏ گرایی شایان توجه که فعالیت ‏های سیاسی‏ اش مانع این امر نمی ‏شده است که دوستی ‏های بسیاری برقرار کند و زندگی عاشقانه پر‌جنب و جوش و پرماجرایی داشته باشد.

از همان سال ۱۹۰۴، رزا لوگزامبورگ در مورد عملکرد توده‏ ها و نقش رهبری با لنین به جدل پرداخت. به این موارد، مسائل دیگری مانند خودانگیختگی و سازمان ‌دهی، آزادی و دیکتاتوری، که در اندیشه وی جای مهمی را اشغال می‏ کرد، نیز افزوده شد.

رزا لوگزامبورگ با تکیه بر اساسنامه انترناسیونال اول، که تصریح می‏ کند: «رهایی زحمت کشان توسط خود زحمت کشان صورت خواهد گرفت»، چنین ارزیابی می ‏کند که آگاهی طبقاتی از مبارزه طبقاتی پدیدار می ‏شود و این‏که وظیفه پیشگامان، وظیفه حزب، پیش از هر چیز، توضیح دادن دلایل ژرف و اهداف مبارزه برای تمام طبقه کارگر است. وی با شکل حزب سازمان‌ داده شده که از سوی لنین توصیه می ‏شد مخالف است زیرا تاکتیک مبارزاتی باید «توسط تمام جنبش تعیین شود.»

در واقع، آن ‏چه را که رزا لوگزامبورگ زیر سئوال می ‏برد، شیوه ارائه مطالب در «چه باید کرد؟» لنین است، که هرچند خود لنین بعدا برد آن را کاهش داد، رزا لوگزامبورگ از قرار دادن چارچوبی که این اثر در آن نگاشته شده بود، یعنی مرحله مشخصی از حزب بلشویک در یک کشور استبدادی، کوتاهی می‏ کند. وی که تجربه ‌اش را در بطن حزب سوسیال دموکرات آلمان - که آن را به‌عنوان «الگو» در نظر می ‏گیرد - تئوریزه می ‏کند، مفاهیم لنینیستی را که با معیارهای «اس.پ.د.» مطابقت ندارد، نمی ‏پذیرد.

با وجود این، اختلافات بیش تر بر اساس شکل سازمان‏ دهی است تا درباره نقش حزب. در حالی که لنین در «حل شدن حزب در توده‏ ها و پیشگام آگاه طبقه کارگر نبودن» را خطر بزرگی می ‏بیند، رزا لوگزامبورگ بیش تر چنین ارزیابی می‏ کند که کافی است توده‏ ها را آگاه کرد تا آن‏ ها انقلابی شوند.

در سال ١٩١٣ که اشکالات سوسیال دموکراسی آلمان بروز می ‏کند، رزا لوگزامبورگ با جسات فوق العاده ای، «مقامات» را مورد حمله قرار می ‏دهد.

رزا لوگزامبورگ در مورد مسئله ملی نیز با لنین به مخالفت پرداخت. وی به لنین ایراد می ‏گرفت که حق ملت‏ ها را در تعیین سرنوشت خود به‌ رسمیت می‏ شناسد، در حالی که به عقیده رزا لوگزامبورگ، این فقط «یک جمله توخالی» در جامعه سرمایه ‌داری است. پس از انقلاب اکتبر نیز به بلشویک ‏ها اعتراض می ‏کرد که به‌ جای دفاع «با چنگ و دندان از تمامیت ارضی امپراتوری روس به‌عنوان سرزمین انقلاب»، خود را با جدا شدن فنلاند، لهستان و … وفق داده ‌اند.

رزا لوگزامبورگ، به اهمیت مسئله ملی پی برده بود و مبارزه مشترک پرولتاریای جهانی را هدف قرار می ‏داد. تجزیه و تحلیل وی از نیروهای موجود، او را به یک الگوی ساده شده می ‏رساند که بر اساس آن، با شعله ور شدن انقلاب، پیروزی گریزناپذیر پرولتاریا تمام مسائلی را که در برابر بشریت قرار می ‏گیرد، حل می ‏کند.

مبارزه ‌‌ای که حزب سوسیالیست لهستان با شووینیسم در پیش گرفته بود رزا لوگزامبورگ را به آن ‏جا رساند تا به این نتیجه برسد که برای طبقه کارگر دیگر جایی برای آرمان ‏های ملی وجود ندارد، دولت ملی و ملت، از همین اکنون، به‌علت پیدایی امپریالیسم دیگر مفاهیمی کهنه شده هستند و در نظام سوسیالیستی دیگر دولت ملی وجود نخواهد داشت.

رزا لوگزامبورگ در مورد مسئله روستا نیز با لنین مخالفت می‏ ورزید. وی به بلشویک ‏ها ایراد می‏ گرفت که چرا زمین‏ ها را از نوامبر سال ١٩١٨ بین دهقانان تقسیم کردند، و چنین ارزیابی می ‏کرد که بلشویک ‏ها به ‌جای پرداختن به اولویت‏ های فوری، مسائل غیرقابل ‌حلی را در برابر کشاورزی قرار داده‌ اند.

رزا لوگزامبورگ در اثر نظری خود، به ‌نام «انباشت سرمایه»، مسئله اقتصادی مهمی را بررسی می‏ کند: چگونه بازتولید گسترده ‌شده در نظام سرمایه ‌داری عمل می‏ کند؟

با طرح کردن مسئله، رزا لوگزامبورگ شایستگی جلب کردن توجه را به نقش استعمار در نظام سرمایه‌ داری معاصر دارد. در حالی که اغلب نظریه ‌پردازان انترناسیونالیسم دوم تنها به اشاره به پدیده فوق بسنده می‏ کنند، رزا لوگزامبورگ بر لزوم آن تاکید دارد و نشان می‏ دهد که فتح سرزمین ‏های دارای نظام غیرسرمایه‏داری توسط دولت‏ های سرمایه ‌داری، این نظام را وارد مرحله نوینی می ‏کند. ولی رزا لوگزامبورگ در همین‌ جا متوقف می‏شود. لنین، برعکس، با بررسی همان پدیده امپریالیستی، ملاحظه می‏کند که استعمار نابرابری اقتصادی را میان ملت ‏ها تشدید می‏ کند، و بر نقشی که کشورهای زیر ستم (مستعمره و نیمه‌ مستعمره) می ‏توانند برای آزاد سازی خود در چارچوب جهانی ایفا کنند، تاکید می‏ ورزد.

به این ترتیب، رزا لوگزامبورگ یک انقلابی پرشور و در عین حال نویسنده‌ ای است با دیدگاه‏ های بسیار وسیع و گسترده. وی صرفا از فاکت ‏ها آغاز نمی ‏کند تا به اصول عمومی برسد، بلکه از اصول حرکت می ‏کند و می ‏کوشد به آن‏ ها جنبه مشخص بدهد.

رزا لوگزامبورگ به پژوهش کارتل ‏ها می‏ پردازد و هنگامی که درباره کشور بلژیک پیش از سال‏ های ۱۹۱۴ ـ ١٩١٨ می ‏نویسد، به درستی تمایزی میان لیبرال‏ ها و مذهبیون نمی ‏گذارد.

همین انتقادات رزا، کافی بود که بسیاری از جریانات سیاسی نه تنها پروروس، بلکه منتقدین آن نیز رزا را نادیده بگیرند.

در روز پانزدهم ژانویه ۱۹۱۹، رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت که او نیز از شخصیت ‌های مهم چپ آلمان به شمار می‌ رود، در برلین به قتل رسیدند.

زندگی و مرگ این دو چهره انقلابی که هر دو در ۴۷ سالگی کشته شدند، چنان در حیات فکری و سیاسی آلمان و حتی اروپا ریشه دوانده، که بدون شناخت آنان نمی‌ توان درک درست و کاملی از معادلات سیاسی داشت.

اکنون پس از گذشت صد و یک سال، علاوه بر انتشار کتاب ‌ها و مقالات در این باره، هر ساله مراسم و بزرگ داشت در قتلگاه این دو برگزار شده است.

امسال نیز این مراسم و بزرگ داشت روز یک شنبه  ١۲ ژانویه  ٢٠۲۰ ساعت ١۰، از U 5- Frankfurter Tor شروع شده و به شکل تظاهرات تا گورستان سوسیالیست ها، برگزار خواهد شد. بزرگ داشت‌ سال گذشته نیز روز یک شنبه سیزدهم ژانویه ٢٠١٩ در محل «یادبود سوسیالیست‌ ها» در برلین و با فراخوان حزب چپ رادیکال آلمان  (Die Linke) برپا شده بود.

این بنای یادبود در گورستانی در محله فریدرایشسفلده برلین واقع است که اجساد چهره های بزرگ جنبش کارگری و کمونیستی آلمان را در خود جای داده است.

گورستان فریدرایشسفلده که در ۲۱ مه ۱۸۸۱ افتتاح شد، از زمان دفن ویلهلم لیبکنشت از رهبران حزب سوسیال دموکرات آلمان و دوست نزدیک مارکس در ۱۹۰۰، به جایی برای خاک سپاری نمایندگان و بزرگان چپ گرا در این کشور تبدیل شده است.

در مراسم یادبود رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت در این گورستان، علاوه بر چندین هزار نفر از جمله رهبران حزب چپ رادیکال آلمان، گریگور گیزی، سیاستمدار آلمانی و رئیس سازمان احزاب چپ رادیکال اروپا نیز حضور داشت.

شرکت ‌کنندگان، قبل از آن، در خیابان‌ های برلین علیه آن چه «از بین رفتن حقوق دموکراتیک و افزایش خطر فاشیسم» اعلام شد، راه پیمایی کردند.

یک روز پیش از آن نیز، دی تاگستایتونگ  (taz)، روزنامه چپ گرای چاپ برلین در شماره روز دوازدهم ژانویه، با چاپ عکسی از رزا لوکزامبورگ و تیتر «بازگشت به رزا»، این مبارز مقتول را به عنوان «نماد مردمی» معرفی کرده بود.

رزا لوکزامبورگ شخصیتی جذاب و قابل احترام، حتی برای منتقدانش است.

هانا آرنت، فیلسوف آلمانی گفته است: «رزا لوکزامبورگ عمرش وفا نکرد که ببیند چه قدر حق با او بوده است.» این فیلسوف تاکید می ‌کند که نظرات رزا لوکزامبورگ «جایگاهی شایسته» در آموزش علوم سیاسی دارد.

رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت - که پس از جنگ از حزب سوسیال دموکرات جدا شد - اوایل سال ۱۹۱۵ تشکیلاتی را با عنوان «اتحادیه اسپارتاکیست» ایجاد کرده بودند که از نام اسپارتاکوس، برده‌ای مبارز علیه امپراتوری روم، گرفته شده بود. این گروه طی جنگ جهانی اول و هم چنین مدت کوتاه «انقلاب ۱۹۱۸-۱۹۱۹ آلمان» فعال بود.

هم چنین این دو مبارز، دو هفته پیش از آن که به قتل برسند، «حزب کمونیست آلمان» را بنیان‌ گذاشته بودند.

اما اختلاف رزا لوکزامبورگ و سوسیال دوکرات های آلمان به پیش از جنگ جهانی اول باز می‌ گشت که در طول جنگ تشدید شده بود.

رزا لوکزامبورگ که اولین بار در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه در ورشو بازداشت شد، ده سال بعد در آلمان، به اتهام گفتاری علیه جنگ دوباره دستگیر شد. در زندان زنان برلین بود که مقاله مهمی درباره «بحران سوسیال - دموکراسی آلمان» نوشت.

بار سوم، در ژوئیه ۱۹۱۶ بود که بازداشت شد و تا نوامبر ۱۹۱۸، یعنی زمان پایان جنگ جهانی اول زندانی بود. او خود درباره آن روزهایش گفته است: «من در این اواخر مانند فولاد صیقل خورده، سخت شده ‌ام.»

قتل رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، در «هفته‌ خونینی» صورت گرفت که یکی از سیاه ‌ترین روزهای آلمان پس از جنگ جهانی اول است.

دولت سوسیالیست آلمان به ریاست جمهوری فریدریش ابرت، برای سرکوب شورش ‌ها با ارتش آلمان به توافق رسید. گوستاو نسکه، وزیر دفاع نیز با مجوز دولت و در چارچوب حکومت نظامی، روز ششم ژانویه ۱۹۱۹ به شبه‌ نظامیان «فرای کورپس» دستور داد تا نیروهای انقلابی را سرکوب کنند.

برخی از اعضای گروه «فرای کورپس» سربازان پیشین آلمان در جنگ بودند و هم چنان سلاح در اختیار داشتند. گفته می‌شود سال‌ها بعد، آدمکشان هیتلر از میان اعضای این گروه دستچین شدند.

در درگیری این گروه با کارگران، صدها کارگر کشته می‌شوند. رزا لوکزامبورگ نیز که نمی‌خواست دفتر روزنامه «پرچم سرخ» را ترک کند، با بالا گرفتن درگیری‌ ها، فشارها و بازداشت ‌ها می ‌پذیرد که مخفی شود. هم زمان اطلاعیه ‌هایی برای ترغیب مردم به افشای محل اختفای رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت بر دیوارهای برلین نقش می ‌بندد: «اگر می ‌خواهید صلح، کار و نان داشته باشید رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنت را بکشید.»

بالاخره روز پانزدهم ژانویه ۱۹۱۹ محل اختفای آن ها لو رفت و سربازان رزا لوکزامبورگ را به هتلی بردند که به عنوان مرکز فرماندهی از آن استفاده می ‌شد. پس از دشنام، یک سرباز با ضربات قنداق تفنگ بر سر او می‌زند و یک ستوان نیز با اسلحه خود به شقیقه او شلیک می ‌کند و جسد رزا لوکزامبورگ در کانالی در برلین انداخته می‌ شود. پیش از او، کارل لیبکنت نیز در همین شرایط کشته شد.

رزا لوکزامبورگ پیش تر در یکی از نامه‌ های خود از زندان گفته بود: «امیدوارم هنگام انجام وظیفه در نبرد خیابانی یا در زندان بمیرم.»

قتل رزا لوکزامبورگ، علاوه بر زدن مهر تایید بر جدایی میان سوسیال دموکرات ‌ها و کمونیست‌ های آلمان، زمینه ظهور نازیسم در سال ۱۹۳۳ را تسهیل کرد. با قدرت گرفتن هیتلر، دود آتش به چشم همه رفت.

در شرایط نابسامان و امنیتی آن زمان، رزا لوکزامبورگ در آخرین مقاله‌ اش این چنین نوشته بود: «نظم در برلین حاکم است. گزمه ‌های احمق! «نظم» شما بر شن بنا شده است. از همین فردا انقلاب از نو با سر و صدای بسیار قامت راست خواهد کرد تا شما را بیش از هر زمان بترساند و در بوق خود خواهد دمید که: بودم، هستم، خواهم بود.»

روزا لوکزامبورگ با وجود اعتقاد راسخ به کمونیسم، از حکومت بلشویکی در روسیه و شخص لنین انتقاد کرد. او به خاطر تاکید بر ضرورت دموکراسی برای سیستم سوسیالیستی مورد احترام است. جمله معروف او تا امروز سرلوحه برنامه سوسیال دموکرات هاست: «آزادی واقعی تنها به معنای آزادی دگراندیشان است.»

 

اختلاف روزا و لنین

روزا لوکزامبورگ و لنين هر دو از سوسيال ‌دموکراسى برخاستند و در آن نقش برجسته‌ای ايفا کردند. هر دو نه ‌تنها بر جنبش‌ کارگری روسيه و لهستان و آلمان تاثير گذاشت، بلکه هم‌چنين نقش مهمی در مبارزه علیه «رويزيونيسم و رفرميسم» انترناسيونال دوم داشتند. هر دو مارکسيست‌هايى بودند که تئوری همانند  پراتيک برای‌شان مهم بود.

اما لوکزامبورگ و لنين اختلافاتی هم با همدیگر داشتند. در نکات اساسى متعددی، تفاوت برداشت‌های لوکزامبورگ با لنين هم‌چون تفاوت مسائل انقلاب سوسياليستى با مسائل انقلاب بورژوائى، يا مسئله ملی و... اختلاف داشتند. اما همیشه با احترام رعایت همدیگر را می‌کردند. در واقع زیربنای اتحاد لوکزامبورگ و لنين مبارزه‌ مشترک‌شان با رفرميسمِ پيش ‌از جنگ و شونيسمِ در طول جنگ سوسيال‌ دموکراسى بود. اما اين مبارزه در نهايت مجادله‌ای بود اصولی بر سر مضمون و شکل جنبش نوين کارگری، بر سر انقلاب و انترناسیونال پرولتری.

زمانى که سوسيال ‌دموکراسى آلمان از انتشار آثار رزا لوکزامبورگ به‌بهانه‌ «کمبود پول» سر باز زد، انترناسيونال سوم نيز قولى را که‌ از طريق کلارا‌زاتکين برای انتشار آثار او داده بود زير پا گذاشت. با اين همه روزا لوکزامبورگ چهره محبوبی بود.

بنابراین لوکزامبورگ و لنين، تنها برسر مسئله‌ ملى و استقلال لهستان اختلاف نداشتند و اختلاف‌شان فراتر از آن بود. در عین حال مجادله ميان لوکزامبورگ و لنين در باره‌ مسئله‌ ملى را نمى‌توان از ديگر مسائل مورد اختلاف ميان آنان جدا کرد. اين مسئله با ديگر مسائل انترناسیونالیسم پرولتری و انقلاب جهانى به‌صورت تنگاتنگى گره خورده و تنها يک نمونه از اختلافات اساسى ميان آن‌دو، درک پرولتری از انقلاب جهانى بود.

به‌جرات مى‌توان گفت که روزا لوکزامبورگ شديدتر از همه تجديدنظرطلبی را عمیقا به نقد کشید. وی در مشاجره‌ مستقيم قلمى‌اش عليه برنشتاين‌١، مقابله با «قانون‌باوری ناب»، بار ديگر خاطرنشان ساخت که «نمی‌توان استثمار طبقه‌ کارگر را که فرآيندی اقتصادی است، از طريق قانون‌گذاری در چارچوب جامعه‌ بورژوایى الغاء يا ملايم‌تر کرد.» او تاکيد کرد که اصلاحات اجتماعى «تعرضى بر استثمار سرمايه‌داری نيست، بلکه تلاشی برای به نظم در آوردن اين استثمار»‌٢ به‌نفع خود جامعه‌ سرمايه‌داری است. روزا لوکزامبورگ نوشت: «سرمايه نه به‌سوی سوسياليسم، بلکه به سوی فروپاشى مى‌رود و برای اين فروپاشى است که طبقه‌ کارگر بايد خود را آماده نمايد؛  برای انقلاب  و نه برای رفرم.» اما منظور روزا این نبود که از مسائل روز چشم‌پوشی کردد؛ مارکسيسم انقلابى هم، برای بهبود وضع زندگى کارگران در محدوده‌ جامعه‌ سرمايه‌داری مبارزه مى‌کند، اما توجه‌اش، بر‌خلاف رويزيونيسم، به‌مراتب بيش‌تر معطوف به چگونگی پيشرفت مبارزه است تا به اهداف فوری آن. برای مارکسيسم، در مبارزات اتحاديه‌ای و سياسى مسئله بر سر رشد عوامل ذهنى انقلاب کارگری، بر سر گسترش آگاهى طبقاتى انقلابى است. در مقابل هم قرار دادن رفرم يا انقلاب اشتباه خواهد بود؛ اين تقابل‌ها را بايد در جای ويژه‌شان در کل فرآيند اجتماعى قرار داد. هدف نهايى يعنى انقلاب پرولتری را نبايد در مبارزه برای مطالبات روزمره به بوته‌ فراموشى سپرد.‌٣ 

آن‌‌ها اولين بار زمانى با هم به‌‌مخالفت برخاستند که اوضاع روسيه در دوره‌ انقلاب ١٩٠٥، مبارزه‌ انقلابى برای دست‌يابی به‌قدرت را به مسئله‌ای حاد بدل شد که پاسخ مشخصى را طلب مى‌کرد. بدين‌گونه مجادله‌ای که ميان لوکزامبورگ و لنين در گرفت، در ابتدا بر سر موضوعات تاکتيکى، مسائل سازمان‌دهى و مسئله‌ ملى بود.

لنين که به‌شدت تحت تاثير کائوتسکى قرار داشت، همانند وی معتقد بود که جنبش‌های استقلال‌طلبانه‌ ملى را بايد جنبش‌هايى مترقى به‌شمار آورد، زيرا «دولت ملى بهترين شرايط را برای توسعه‌ سرمايه‌داری تضمين مى‌کند.» وی در مشاجره‌ قلمى‌اش عليه روزا لوکزامبورگ گفته که خواست حق ملت‌ها در تعيين سرنوشت خويش از آن‌رو انقلابى است، که خواستی دمکراتيک است و هيچ تفاوتى با ساير خواست‌های دمکراتيک ندارد. او تاکيد دارد که «در هر ناسيوناليسم بورژوایى ملت ستم‌کش مضمون عمومى دمکراتيکى برضد ستم‌گری وجود دارد، و از اين مضمون، ما بى‌قيد‌و‌شرط پشتيبانى مى‌کنيم».‌٤

نگرش لنين به‌حق تعيين‌سرنوشت، همان‌گونه که از ديگر نوشته‌هايش نيز پيداست، به‌نظرم حتی با نظریات مارکس و انگلس درباره حق تعیین‌سرنوشت متفاوت بود. زیرا مارکس و انگلس، همانند لنین بدون قید و شرط از جنبش‌های ملی دفاع نمی‌کردند و به این مسئله، از دیدگاه منافع پرولتری می‌نگریستند. به همین دلیل می‌گفتند آن گرایش ملی که رو به فئودال‌ها دارد قابل دفاع نیستند.

در واقع این ديدگاه لنين، اگر در آن تاریخ‌ها، برای بعضی‌ها پذیرفته شده بود اما امروز چنین دیدگاهی بسیار مضر و خطرناک است. روزا لوکزامبورگ، در جزوه‌ «يونيوس»‌اش که در خلال جنگ انتشار يافت، ديدگاه خود را چنين خلاصه کرد: «تا زمانى که دولت‌های سرمايه‌داری وجود دارند، به‌خصوص تا زمانى که سياست جهانى امپرياليستى حيات داخلى و خارجى دولت‌ها را تعيين کرده و شکل مى‌دهد، حق تعيين‌سرنوشت با عمل آن دولت‌ها چه در جنگ و چه در صلح هيچ نقطه‌ مشترکى ندارد. ... در محيط امپرياليستى امروزين جنگ‌های ملی تدافعى ديگر اصلا امکان وجود ندارند، و هر سياست سوسياليستى که بر اين ويژه‌گی مرحله‌ معين تاريخى چشم بر‌بندد، و اجازه دهد که در ميان گرداب جهانى از ديدگاه‌های منفرد يک کشور هدايت شود، از پيش محکوم به شکست است.» روزا لوکزامبورگ تا به‌آخر بر اين نظر خود پایبند ماند، بدون اين ‌که حاضر به دادن کوچک‌ترين امتيازی در اين مورد به لنين باشد. وی پس‌از انقلاب روسيه، زمانى که سياست حق ملت‌ها در تعيين‌سرنوشت خويش به‌مرحله‌ عمل در آمد، به‌طرح اين پرسش پرداخت که چرا بلشويک‌ها با چنان سرسختى و پيگيری انعطاف‌ناپذيری به‌شعار حق ملت‌ها در تعيين سرنوشت خويش چسبيده‌اند، در حالى‌ که چنين سياستى هرچه باشد «در تناقض شديد با سانتراليسم صريح آنان در ساير موارد و هم‌چنين در تناقض شديد با روشى است که آنان در برابر ديگر اصول دمکراتيک اتخاذ کرده‌اند. ... تناقضى که در اين‌جا بروز مى‌کند، بيش‌تر بدان سبب غيرقابل فهم است که در مورد اشکال دمکراتيک زندگى سياسى در هر کشور... ما واقعا با پرارزش‌ترين شالوده، آری با شالوده‌ اجتناب‌ناپذير سياست سوسياليستى سروکار داريم، در حالى ‌که شعار معروف «حق ملت‌ها در تعيين سرنوشت خويش» چيزی جز يک عبارت‌پردازی و پرت‌وپلای پوچ خرده‌بورژوائى نيست».‌٥

به‌نظر لوکزامبورگ، در هر دو مورد «دريغا که حساب‌ها به‌کلى غلط از آب در آمد. برعکسِ آن‌چه بلشويک‌ها انتظارش را داشتند، ... «ملت‌های»‌(آزاد شده) يکى پس از ديگری، از آزادی تازه به ارمغان‌رسيده استفاده کردند تا چون دشمنی خونى برضد انقلاب روسيه با امپرياليسم آلمان متحد شوند و در پناه آن پرچم ضدانقلاب را به‌داخل خود روسيه بکشانند. ... بديهى است که اين «ملت‌ها» نبودند که اين سياست ارتجاعى را به‌اجرا درآورند، بلکه فقط طبقات بورژوا و خرده‌بورژوا بودند. ... که «حق ملت‌ها در تعيين سرنوشت خويش» را به ابزار سياست طبقاتی و ضدانقلابىِ خود تبديل کردند. اما ... خصلت پنداربافانه‌ خرده ‌بورژوایى اين عبارت‌پردازی ناسيوناليستى دقيقا در اين نهفته است، که در چهارچوب واقعيت خشن جامعه طبقاتى ... به‌سادگى به ابزاری در خدمت سلطه طبقاتى بورژوازى مبدل مى‌شود».‌٦

مارکسيست‌های آن دوره باور نداشت که روسيه بتواند به‌تنهایى با اتکا به منابع خود، در مبارزه‌ انقلابى دوام بياورد. هم‌رای با بيان انگلس که «اگر انقلابى در روسيه هم‌زمان باعث بروز انقلابى پرولتری در اروپا شود، آن‌گاه مالکيت اشتراکى‌(Gemeineigentum) کنونی در روسيه مى‌تواند سرآغاز تحولى کمونيستى از ‌کار درآيد.» 

اما روزا لوکزامبورگ زودتر از آن درگذشت تا شاهد اين باشد که سياست بلشويکى، با دست‌کشيدن از باورهای جنبش انقلابى کمونیستی و انترناسیونالیستی، صرفا به حکومت خود در چارچوب سرمايه‌داری دولتى چسبید. ليبکنشت از زندان در هم‌نظری با روزا لوکزامبورگ نوشت: «اگر انقلاب در آلمان به‌وقوع نپيوندد برای انقلاب روسيه دو شق باقی مى‌ماند: يا نابودی‌(در حال رزم) انقلابى و يا دوام دروغين اسف‌انگيز.»

گرچه دوستى دراز مدت روسيه‌ لنينى با آلمان هيندِنبورگ موقتا به‌ سردی گرائيد اما همواره در اصل از آن دفاع کردند و بوخارين در چهارمين کنگره‌ جهانى کمينترن به‌طور روشن چنين بيان کرده بود: «ميان استقراض و پيمان نظامى تفاوت اصولى وجود ندارد. ما ديگر آن‌قدر رشد کرده‌ايم که بتوانيم پيمانى نظامى با يک بورژوازی ببنديم، تا به‌کمک اين دولت بورژوايى بورژوازی ديگری را شکست دهيم. در اين شکل دفاع از ميهن، يعنی شکل پيمان نظامى با دولت‌های بورژوايى، وظيفه‌ی رفقای آن کشور است که اين بلوک را برای رسيدن به پيروزی ياری دهند.»

به این ترتیب، نظر و تاکتيک لنين‌(‌استفاده از جنبش‌های ملى برای اهداف انقلاب جهانى)، از لحاظ تاريخى نادرست از آب درآمد. هشدارهای روزا لوکزامبورگ، هرچند به جایی نرسید و گوش شنوا پیدا نکرد اما درسی آموزنده برای کمونیست و انترناسیونالیسم پرولتری است.

ماجراجویى‌های انترناسيونال سوم به‌ویژه در آلمان، به‌خوبى نشان داد که تا چه‌اندازه «مبارزه برای رهایى ملى مبارزه‌ای برای دمکراسى است؟»؛ ماجراجویى‌هايی که خود از جمله پيش‌شرط‌های پيروزی فاشيسم در آلمان شد. ده سال رقابت مدام با هيتلر بر سر عنوان ناسيوناليسم واقعى، بخشی از کارگران را به نیروهای فاشيستی مبدل کرد.

لنين سياست‌مداری عمل‌گر بود از این‌رو، وی خود را اساسا در مقامی آگاه به تاکتيک، از نظريه‌پردازان انترناسيونال دوم متمايز می‌کرد.

لنين به‌مناسبت چهارمين سال‌گرد انقلاب اکتبر اعلام کرد که «ما بهتر از هرکس ديگر انقلاب بورژوا‑ ‌دمکراتيک را به فرجام خود رسانديم»، و اين انقلاب به‌کمک دهقانان به‌انجام رسيد. بنابراین بلشويک‌ها، با وجود این که قدرت را در روسیه تصرف کردند اما ميان تضادهای کارگران و دهقانان، چنان توازنی ايجاد ‌کردند، که خودشان بتوانند قدرت را نگه‌دارند. به‌همين ‌خاطر، سياست متناقض، چه در سطح روسيه و چه در سطح جهانى توسط کمینترن اجرا شد که تاريخ انترناسيونال سوم را به تاريخ بحران‌ها و انحطاط آن مبدل ساخت.

رزا لوکزامبورگ، در این‌باره نوشت «شعار تصرف فوری و تقسيم زمين‌ها و املاک به‌وسيله‌ دهقانان، می‌بايد‌ ضرورتا درست در جهت مخالف تاثير بگذارد. اين کار نه‌تنها اقدامى سوسياليستى به‌شمار نمی‌آيد، بلکه راه رسيدن به سوسياليسم را نيز سد می‌کند».‌٧ روزا لوکزامبورگ که آن‌زمان در زندان بود، نمى‌دانست که دهقانان زمين‌ها را تقسيم کرده بودند، پيش از آن‌که بلشويک‌ها آن‌را اعلام کنند این موضع را گرفت.

در واقع آن‌چه که در روسيه وجود داشت، نه سوسیالیسم و اقتصاد سوسیالیستی، بلکه مدل دیگری از بورژوایی با اقتصاد سرمايه‌داری دولتى بود. هرچند که حاکمان شوروی و طرفداران آن‌ها در سطح بین‌المللی، خود را سوسياليسم و یا کمونیست نيز می‌نامیدند، اما در واقعيت، سرمايه‌داری دولتىِ بود که کارگران را استثمار می‌کرد و هم‌چنان کارگران مزدبگير بودند. و به‌لحاظ سیاسی نیز یک حاکمیت دیکتاتوری، به‌ویژه با به قدرت رسیدن استالیسم بر بلوک شوروی حاکم بود.

این اختلافات ميان لوکزامبورگ و لنين را که در اين‌جا مطرح کردیم، هر چند که به تاريخ گذشته تعلق دارند اما این بحث و جدل‌ها، امروزه هم مشغله ما را می‌گیرند. اما نکته اساسى در مباحثات آن‌دو، ‌اين است که آيا انقلاب منوط به‌وجود جنبش کارگری متشکل است يا به جنبش خودانگيخته‌ کارگران بستگی دارد‌؟ آیا هر جنبش ملی و حمایت از حل مسئله ملی، قابل دفاع هستند و یا دفاع از آن، یک راه‌حل انسانی و سیاسی و اجتماعی را در پیش پای بشر به‌ویژه طبقه کارگر قرار دهد که به همبستگی و اتحاد و مبارزه علیه سرمایه‌داری و حکومت‌های سرمایه‌داری منجر گردد؟! آیا به‌بهانه حذف حاکمیت، باید آزادی بیان و اندیشه، احزاب و رسانه‌ها را ممنوع کرد؟ و ...

حدود صد سال پیش، روزا لوکزمبورگ (Rosa Luxemburg)‌و کارل لیبکنشت‌‌‌Karl Liebknecht)) این دو رهبر سوسیالیست‌های آلمان، در پانزدهم ژانویه ١٩١٩ به دست نیروهای نظامی دولت موقت آلمان پس از سرنگونی نظام قیصری به‌قتل رسیدند.

روزا لوکزامبورگ از فعالان جنبش کمونیستی آلمان در زمان جنگ جهانی اول بود. از صد سال پیش گمان می‌رفت که رزا لوکزامبورگ در گورستانی در برلین دفن شده است. گزارشی تازه نشان می‌دهد که جسد این رهبر انقلابی آلمان، هم‌اکنون در سردخانه بیمارستان شاریته در برلین قرار دارد.

در سردخانه پزشکی قانونی «مجتمع درمانی شاریته» در برلین از سال‌ها پیش روی جسد زنی بدون سر و دست و پا تحقیق می‌شود. پزشکان و کارشناسان این مجتمع به تازگی اظهار داشتند که به‌نظر آن‌ها این جسد به روزا لوکزامبورگ یکی از رهبران برجسته جنبش سوسیالیستی آلمان در دو دهه اول قرن بیستم تعلق دارد.

بنا به‌گزارش که نشریه اشپیگل منتشر کرده، کارشناسان روشن کرده‌اند که صاحب جسد در میانه چهل سالگی به‌قتل رسیده، به‌بیماری مفصلی مبتلا بوده و پاهای نامساوی داشته است. روزا لوکزامبورگ هنگام مرگ ٤٧ سال داشت، در ناحیه لگن دچار ضایعه بود و به همین خاطر هنگام راه رفتن می‌لنگید.

از زمانی که روزا لوکزامبورگ در ژوئن ١٩١٩ به خاک سپرده شد، همواره درباره محل دفن وی تردید وجود داشت، اینک کارشناسان این موضوع را با استدال بیان می‌کنند. به‌عقیده آن‌ها زنی که در ١٣ ژوئن به جای رزا لوکزامبورگ در گورستان فریدریکسفلد برلین دفن شده، با مشخصات جسمانی رهبر انقلابی آلمان نمی‌خواند.

به‌علاوه طبق اسناد تاریخی رزا لوکزامبورگ پس از دستگیری، به‌شدت مضروب شده و سپس با گلوله‌ای به‌سر به‌قتل رسیده بود، اما روی جسدی که به‌جای او در گور آرمیده، چنین علایمی دیده نمی‌شود.

روزا لوکزامبورگ نظریه‌پرداز اصلی جناح رادیکال حزب سوسیال دموکرات آلمان بود. او در آستانه جنگ جهانی اول، در انتقاد از حمایت سوسیال دموکرات‌ها از جنگ، از این حزب انشعاب کرد و جریانی انقلابی به‌نام «انجمن اسپارتاکوس» بنیاد گذاشت. همین جمعیت بود که پایه تاسیس «حزب کمونیست آلمان» را تشکیل داد.

روزا لوکزامبورگ در راس حزب خود در پایان سال ١٩١٩ کارگران را به قیام مسلحانه فرا خواند. دولت حکم دستگیری او را صادر کرد. نفرات واحدهای سواره نظام ارتش آلمان در ١٥ ژانویه ١٩١٩ روزا لوکزامبورگ را دستگیر کردند، و پس از شکنجه در کنار دوست هم‌رزمش کارل لیبکنشت تیرباران کردند.

روزا لوکزامبورگ با وجود اعتقاد راسخ به کمونیسم، از حکومت بلشویکی در روسیه و شخص لنین انتقاد کرد. او به‌خاطر تاکید بر ضرورت دموکراسی برای نظام سوسیالیستی مورد احترام است. جمله معروف او تا امروز سرلوحه برنامه سوسیال دموکرات‌هاست: «آزادی واقعی تنها به‌معنای آزادی دگراندیشان است.»

نام روزا لوکزامبورگ، پس از انتفادهایش به لنین و حزب حاکم بلشویک، تقریبا از ادبیات نیروهای سوسیالیست و چپ روسیه و جهان حذف شد و متاسفانه این مسئله تا به امروز ادامه دارد. اما می‌توان با قطعیت کامل گفت که او به هیچ‌رو چهره ای کم­تر از سایر کمونیست‌های نظریه‌پرداز زمان خود نبود. به‌گفته تروتسکی، «وی به متد مارکسیستی همان­قدر مسلط بود که به اعضای بدن خود. می‌توان گفت مارکسیسم در رگ های او جریان داشت.» تروتسکی مانند لنین مواضع بسیار سنگینی علیه روزا گرفته است.

 

منابع:

١- روزا لوکزامبورگ، رفرم اجتماعی يا انقلاب، ترجمه جديد با عنوان: اصلاح يا انقلاب، ترجمه اسدالله کشاورزی، انتشارات آزادمهر، تهران، ١٣٨١)

٢-  همان‌جا (اصلاح يا انقلاب)، ص ٣٧ 

٣- روزا لوکزامبورگ، رفرم اجتماعی يا انقلاب

٤- ر.ج. لنين: درباره‌ حق ملل در تعيين سرنوشت خويش. فارسی: لنين، آثار منتخبه در يک جلد، ص ٣٥٢ و ٣٥٦

٥- روزا لوکزامبورگ، انقلاب روسيه. فارسی: برگزيده‌ آثار، انتشارات سيامک، بى‌تا، صص. ١٠٤-١٠٣

٦-  همان‌جا، صص ١٠٥-١٠٤ و ١٠٨

٧- رزا لوکزامبورگ، انقلاب روسيه، ص ١٠٠. هم‌چنين در: تونی کليف، رزا لوکزامبورگ، ترجمه‌ نسترن موسوی، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ١٣٧٥، ص ٩٠.

 یادداشت‌ها:

١- يونيوس Junius نام مستعار لوکزامبورگ برای اين مقاله‌اش بود که با عنوان بحران سوسيال دمکراسیDie Krise der Sozialdemokratie  به تاريخ آوريل ١٩١٥ در زندان به نگارش در آورد.

٢- نقل قول از مارکس و انگلس در پيشگفتار چاپ روسی سال ١٨٨٢ بر مانيفست کمونيست: «اگر انقلاب روسيه علامت شروع انقلابی پرولتری در غرب بشود، به‌نحوی که هر دو يکديگر را تکميل کنند، آن‌گاه مالکيت اشتراکی ارضی کنونی روسيه می‌تواند سرآغاز تکاملی کمونيستی گردد.» مانيفست کمونيست، فارسی چاپ پکن، ص ٦

٣-  Hindenburgبعد از ابِرت دومين ریيس جمهور آلمان در جمهوری وايمار بود و از مشتاق‌ترين و پرنفوذترين مدافعان صلح برست ليتوفسک با روسيه به‌شمار می‌رفت. او بود که  در سال ١٩٣٣ قدرت را به‌هيتلر تفويض کرد.

٤- ماکسيم ليت‌وينف‌(١٨٦٧-١٩٥١) از ١٩٣٠ وزير امور خارجه‌ روسيه بود. در رای‌گيری منطقه زار Saar به‌سال ١٩٣٥ در زمان هيتلر، ٩٥ درصد ساکنين داری حق رای، به‌بازگشت زار به‌رايش سوم رای دادند. (برگرفته از کتاب «اندیشه های کارل مارکس در قرن بیست و یکم»، ص ٣٢٤ تا ٣٢٩)

 

روزا لوکزامبورگ، مسئله حق تعیین سرنوشت

روزا لوگزامبورگ‌(١٩١٩-١٨٧٠) در لهستان متولد شد و نقش مهمی در جنبش سوسیالیستی آلمان بر عهده داشت. رزا به‌عنوان نظریه‌پرداز در حزب کمونیست آلمان، عمیقا به دمکراسی مستقیم شورایی و سوسیالیسم علمی باور داشت و به‌همین دلایل، مخالف سرسخت دستگاه بوروکراتیک حزبی بود.

از نظر لوگزامبورگ، نقش شایسته حزب، نه سازمان‌دهی و کنترل انقلاب از بالا، بلکه برآمدن از بطن آن و خدمت به شورش‌های خودانگیخته کارگران است. روزا کتابی به‌نام «انقلاب روسیه» را در ١٩١٩، یعنی دو سال پس از انقلاب روسیه و در آخرین سال حیات خود نوشت.

لوگزامبورگ در این نوشته، لنین و تروتسکی را به‌خاطر تحمیل کردن نوعی دیکتاتوری بر دولت سوسیالیستی مورد نقد قرار داده است.

روزا لوکزمبورگ که یک لهستانی یهودی‌تبار و سوسیالیست بود، در سرزمینی زاده شد که بخش بزرگی از آن هم‌چون سرزمین قفقاز به زور «ضمیمه» امپراتوری روسیه تزاری و بخش دیگری ضمیمه امپراتوری اتریش و بخشی نیز به دولت پروس‌(آلمان) الحاق شده بود. در آن دوران چپ‌های لهستان، برای استقلال سرزمین خویش از زیر سلطه تزار مبارزه می‌کردند و به‌همین دلیل، روزا از همان آغاز فعالیت سیاسی خود مجبور شد به‌مسئله حق تعیین سرنوشت خلق‌ها بپردازد.

وی نخستین بار در سال ١٨٩٦، در نوشته «توسعه صنعتی لهستان» خود مسئله هویت ملی و حق تعیین سرنوشت را مورد بررسی قرار داد. روزا در این نوشته، هم‌چون مارکس و انگلس مطرح کرد تا زمانی که مناسبات پیشاسرمایه‌داری در یک کشور وجود دارد، وظیفه طبقه کارگر آن است که به‌همراه بورژوازی علیه آن مناسبات عقب‌مانده مبارزه کند. به‌همین دلیل نیز مارکس و انگلس روسیه تزاری را کانون ارتجاع اروپا می‌دانستند، زیرا در این کشور هنوز مناسبات پیشاسرمایه‌داری غالب بود. هم‌چنین ارتش روسیه تزاری در سال ١٨٤٩، خیزش دمکراتیک مردم مجارستان را سرکوب کرده بود.

بنابراین مارکس و انگلس خواهان استقلال لهستان بودند، زیرا با تحقق دولت مستقل لهستان توازن قدرت در اروپا به‌سود نیروهای مترقی و به‌زیان نیروهای ارتجاعی به‌هم می‌خورد. هم‌چنین لهستان می‌توانست به الگویی برای دیگر ملیت‌هایی بدل گردد که با خشونت ضمیمه امپراتوری‌های روسیه تزاری و اتریش- مجار گشته بودند.

مارکس و انگلس از استقلال و تحقق حق تعیین سرنوشت خلق‌هایی پشتیبانی می‌کردند که پیروزی آن‌ها می‌توانست جبهه ارتجاع اروپا را ضعیف کند. به باور آن‌ها، استقلال لهستان و ایتالیا در خدمت انقلاب و تحقق حق تعیین سرنوشت خلق‌های کروات، صرب و چک‌ در خدمت ارتجاع و ضدانقلاب قرار داشت.

روزا لوکزامبورگ نیز هم‌چون مارکس و انگلس پدیده حق تعیین سرنوشت خلق‌ها را پدیده‌ای اروپایی می‌دانست. لوکزامبورگ که خود در آغاز در آن بخش لهستان می‌زیست که «ضمیمه» امپراتوری روسیه گشته بود، با نگرش در ویژگی‌های روسیه تزاری دریافت که پدیده ملی دیگر قابل دفاع نیست و باید از آن فراتر رفت. زیرا در آن هنگام در اروپای غربی دوران انقلاب‌های بورژوایی پایان یافته و در این بخش از قاره اروپا دولت‌های ملی دمکراتیک تقریبا تحقق یافته بودند. در عوض در شرق اروپا ساختار اقتصادی و سیاسی هنوز پیشاسرمایه‌داری بود و دولت استبداد مطلقه روسیه تزاری که تا آن زمان عقب‌گاه ارتجاع اروپا بود، با آغاز سده بیست دچار لرزش شد و روند فروپاشی آن آغاز گشت. همین وضعیت سبب شد تا اعتصابات کارگری و شورش‌های دهقانی در روسیه سبب زایش انقلاب ١٩٠٥ در این کشور گردد. به این ترتیب، با تحقق دولت‌های ملی کم و بیش دمکراتیک در غرب اروپا، انقلاب بورژوایی از غرب به شرق اروپا کشیده می‌شد.

روزا لوکزامبورگ بنا بر پژوهش‌های خود دریافت که در لهستان در رابطه با مسئله ملی دگرگونی‌های اساسی رخ داده بود، زیرا در دورانی که مارکس و انگلس می‌زیستند، اشراف لهستان رهبری جنبش ملی را در دست داشتند، اما در آغاز سده بیست که مناسبات سرمایه‌داری در لهستان اشغالی توسعه یافته بود، اشرافیت نقش تعیین‌کننده خود در اقتصاد ملی را از دست داده و از متن به حاشیه رانده شده بود، برای بازگرداندن چرخه تکامل به گذشته تاریخ در پی سازش با تزار بود. هم‌چنین بورژوازی نوپای لهستان گرایشی به‌تحقق استقلال آن سرزمین نداشت، زیرا تحقق این پروژه می‌توانست سبب محرومیت او از بازار بزرگ روسیه تزاری گردد. به‌همین دلیل، روزا لوکزامبورگ نوشت: «لهستان با زنجیرهای طلایی به روسیه وصل است. نه دولت ملی، بلکه دولت چپاول‌گر منطبق با توسعه سرمایه‌داری است.» به‌عقیده وی، حتی طبقه کارگر لهستان نیز در آن دوران خواستار استقلال لهستان از روسیه تزاری نبود، زیرا کارگران صنایع مدرن لهستان کارگران مسکو و پترزبورگ را نیروی پشتیبان خویش می‌پنداشتند. به این ترتیب در آن دوران، فقط آن بخش از روشن‌اندیشان لهستان که از پایگاه اجتماعی چندانی برخوردار نبودند، خواست جدایی از روسیه تزاری را تبلیغ می‌کردند. همین بررسی سبب شد تا روزا لوکزامبورگ، به این نتیجه برسد که در دوران سرمایه‌داری شعار استقلال ملی فاقد هرگونه محتوای پیشرو و مترقی است و با توجه به وضعیت طبقاتی جامعه لهستان قابل تحقق نیست، مگر آن که نیرویی بیگانه، یعنی نیرویی امپریالیستی در رابطه با تحقق منافع منطقه‌ای خویش خواستار استقلال لهستان از روسیه گردد و این پروژه را با به‌کارگیری نیروی نظامی متحقق سازد. وی هم‌چنین بر این باور بود که با تحقق سوسیالیسم دیگر فضایی برای خواست‌های ملی وجود نخواهد داشت، زیرا ملی‌گرایی به‌مثابه پروژه‌ای منطقه‌ای با خصلت جهانی سوسیالیسم در تضاد قرار دارد. و از آن‌جا که با تحقق سوسیالیسم هرگونه ستم ملی فضای زیست خود را از دست خواهد داد، زمینه برای تحقق جامعه جهانی، یعنی زیست تمامی جمعیت جهان در یک نظام تولیدی هموار خواهد گشت. این نگرش سبب شد تا روزا لوکزامبورگ هم‌چنین به این نتیجه برسد که سرمایه‌داری توانایی تحقق استقلال ملی لهستان را ندارد و هرگونه تلاش به‌همراه سرمایه‌داری برای تحقق این هدف گامی به پیش نخواهد بود. بنا بر باور روزا، از آن‌جا که طبقه کارگر لهستان در پی پروژه ملی نبود، بنابراین مبارزه برای تحقق این هدف دارای مضمونی ارتجاعی بود. آن‌چه در آن دوران برای طبقه کارگر لهستان تعیین‌کننده بود، نه استقلال ملی، بلکه خودگردانی فرهنگی در امپراتوری روسیه تزاری بود.

مواضع روزا لوکزامبورگ در رابطه با نفی جنبش استقلال‌طلبانه لهستان سبب شد تا جناح راست «حزب سوسیال دمکراسی لهستان و لیتوانی» او را که عضو این حزب بود، آماج حمله قرار دهد. هم‌چنین رهبری «حزب سوسیالیست لهستان» که دارای گرایش ملی‌گرایانه نیرومندی بود و برای تحقق دولت مستقل لهستان مبارزه می‌کرد، به‌‌شدت نظرات لوکزامبورگ را محکوم کرد. برخی از رهبران این حزب، حتی از پیوستن لهستان به امپراتوری اتریش- مجارستان هواداری می‌کردند، زیرا بر این گمان بودند که در چنین وضعیتی منافع لهستان بهتر برآورده خواهد شد. برخی دیگر نیز امکانات حزب خود را در اختیار دولت‌های امپریالیستی اروپا قرار دادند تا شاید این دولت‌ها با هدف تضعیف امپراتوری روسیه از مبارزه تجزیه‌طلبانه نیروهای ملی‌گرای لهستان پشتیبانی کنند.

مبارزه لوکزامبورگ علیه جناح راست حزب سوسیال دمکرات لهستان که دارای گرایش‌های شوونیستی بود، سبب شد تا روزا با طرح خواست حق تعیین سرنوشت خلق‌ها در برنامه حزب مخالفت کند. همین امر سبب شد تا دو «حزب سوسیال دمکراسی لهستان و لیتوانی» و «حزب سوسیالیست لهستان» که تا سال ١٩٠٣ با هم متحد بودند، به‌خاطر اختلافی که در ارزیابی از حق تعیین سرنوشت داشتند، از هم جدا شوند.

لنین در آن زمان هم‌چون لوکزامبورگ بر این عقیده بود که هدف سوسیالیست‌های لهستان نباید مبارزه برای جدایی لهستان از روسیه باشد و بلکه سوسیالیست‌های روسیه و لهستان باید در جهت گسترش و تحکیم اتحاد جهانی کارگران مبارزه کنند و نخستین گام در این راه مبارزه در جهت اتحاد کارگران لهستان و روسیه است. لنین حتی موافق جدایی دو حزب «سوسیالیستی» لهستان از هم بود، زیرا او نیز «حزب سوسیالیست لهستان» را حزبی شوونیستی و ارتجاعی می‌انگاشت. لنین که از یک‌سو تحت تاثیر اندیشه‌های کائوتسکی در رابطه با حق تعیین سرنوشت خلق‌ها قرار داشت و از سوی دیگر، به‌مثابه عنصری از ملت روس می‌دید که دولت مرکزی امپراتوری روسیه ملیت‌هایی را که در امپراتوری تزاری می‌زیستند، مورد ستم فرهنگی قرار می‌دهد، به‌این نتیجه رسیده بود که هرگاه جنبش کارگری روسیه در رابطه با مسئله حق تعیین سرنوشت موضع روشنی نداشته باشد و یا آن را نفی کند، در آن‌صورت آب به ‌آسیاب شوونیست‌های روس خواهد ریخت که ملت روس را تافته جدابافته می‌پنداشتند و ابرملت دیگر ملیت‌های امپراتوری می‌پنداشتند. بنابراین، برای آن که اتحاد کارگران ملیت‌های مختلفی که در روسیه می‌زیستند، به گونه‌ای پایدار تحقق یابد، به باور لنین درست آن بود که کارگران ملیت‌هایی که سرزمین‌های‌شان ضمیمه امپراتوری روسیه تزاری گشته بود، نباید خواستار جدایی از روسیه می‌بودند، اما کارگران روسیه باید حق تعیین سرنوشت آن‌ها را برای تشکیل دولت ملی مستقل به‌رسمیت می‌شناختند.

توانایی روزا لوکزامبورگ در رابطه با بررسی مسئله حق تعیین سرنوشت آن است که او منافع ملی و بین‌المللی طبقه کارگر را در برابر هم قرار نداد و از واقعیت‌ها حرکت کرد. وی با بررسی وضعیت طبقه کارگر لهستان، به این نتیجه رسید که جدایی لهستان از روسیه هیچ سودی برای طبقه کارگر لهستان و جنبش جهانی سوسیالیستی نخواهد داشت.

 

روزا در مقاله‌ای تحت عنوان «مسايل سازمانی سوسيال دمكراسی روسيه» در سال ١٩٠٤، به نقد نظرات لنين در مورد مسايل سازمانی می‌پردازد. اين مقاله اساسا در نقد كتاب «يك گام به پيش، دوگام به پس» لنين نوشته شد و لنين نيز بعدها بدان پاسخ داد. روزا، لنين را به «مركزيت‌گرايی» افراطی متهم می‌كند و اين‌كه همه قدرت را به‌مقامات مركزی حزب می‌سپارد و  موجب می‌شود كه به‌جای «كنترل عمومی توده‌های كارگر بر فعاليت‌های ارگان‌های حزب»، كميته مركزی بر فعاليت كارگران انقلابی كنترل اعمال كند. رزا در ان مقاله، جمع‌بندی می‌كند كه «خطاهای يك جنبش حقيقتا انقلابی كارگری از لحاظ تاريخی بی‌نهايت سودمندتر و ارزش‌مندتر از لغزش‌ناپذيری بهترين «كميته‌های مركزی» است.» 

روزا لنين را به‌خاطر اين گرايش كه گويا می‌توان از طريق مواد اساسنامه سازمانی سلاحی كم و بيش برنده ساخت كه مانع نفوذ اپورتونيسم شود، مورد انتقاد قرار می‌دهد. بی‌تردید حق با روزا است. لنين اصرار داشت كه پرولترها بنا به‌غريزه طبقاتی انقلابی خود خواهان انضباط شديد، جديت و قاطعيت و تمركزند اما روشنفكران از چنين خصيصه‌ای به‌دور هستند و خواهان ليبراليسم و خودمختاری و اپورتونيسم در مسايل تشكيلاتی هستند. اما اين گرايش نيز نادرست است زيرا «غريزه» در جامعهای که با سلطه طبقه بورژوازی رقم خورده اغلب مساوی‌ست با ايدههای بورژوایی.

انتقاد روزا از عملكرد بلشويك‌ها در زمينه حق رای همگانی، آزادی‌های سياسی و به‌طور كلی برخورد به مخالفت عمدتا از زاويه دفاع از مفهوم عام آزادی‌خواهانه، عدالت‌جویانه و دمكراسی‌طلبی است. وی در عین حال، ميان موضع خود و دمكراسی بورژوايی خط فاصل روشنی می‌كشد.

از نظر روزا لوكزامبورگ: «آزادی فقط برای طرفداران حكومت، حتی برای اعضای حزب هر قدر هم كه پر شمار باشند آزادی نيست. آزادی هميشه و منحصرا برای كسی است كه به‌نحو متفاوتی می‌انديشد. نه به‌خاطر تعصب به مفهوم «عدالت»، بلكه تمامی آن‌چه كه در آزادی سياسی آموزنده، سودمند و خلوص بخش است به اين خصيصه اساسی وابسته است، و كارآيی آن زمانی از بين می‌رود كه «آزادی” به يك امتياز ويژه تبديل می‌شود.»

منابع:

گزيده‌هايی از روزا لوگزامبورگ، به كوشش پيتر هوديس و كوين ب اندرسون؛ مترجم حسن مرتضوی، نشر نيكا، ١٣٨٦، مقاله انقلاب روسيه.

 

نامه روزا لوکزامبورگ به کلارا زتکین

نامه روزا لوکزامبورگ فردای شکست قیام اسپارتاکیست‌ها و ٤ روز قبل از کشته شدن به‌دست ضدانقلاب به کلارا زتکین انقلابی بزرگ المان. این نامه با مقدمه پتر هودیس در شرح نامه همراه است.

این نامه بی‌درنگ  بعد از پس‌آیند «قیام ساقط شده اسپارتاکیست‌ها» در ١٠-٤ ژانویه ١٩١٩ که برای سرنگونی دولت ابرت و شیدمان سوسیال دموکرات و بر قراری دولت انقلابی نماینده طبقه کارگر المان تلاش کرد و خواهان سوسیالیسم خالص بود نوشته شد. آن‌چه به قیام منجر شد اخراج امیل ایشهورن*‌ رییس پلیس چپ‌گرای برلین از حزب سوسیال دموکرات بود، که به‌عنوان حمله مستقیم به چپ رادیکال تلقی شد. تعداد کثیری از کارگران و سربازان با بر گزاری رشته‌ای از راه‌پیمایی‌های وسیع در برلین به این اخراج پاسخ دادند، برخی از راه‌پیمایی‌ها با شرکت نیم میلیون نفر انجام شد. با این که کارل لیبکنشت و دیگران از مشاهده این رخ دادها از خود بی‌خود شده و آن را درخواست سرنگونی رژیم تلقی می‌کردند، اما لوکزامبورگ آن‌ها را واکنش دفاعی می‌دید و فراخوان برای تصرف قدرت را زود رس خواند. اگر چه، او فکر می‌کرد  نمی‌تواند در راه قیام مفروض جریان حوادث در عرصه‌ای که خودکشی بود بایستد. قیام در ١٠ ژانویه در هم شکست، و او و لیبکنشت ٥ روز بعد به قتل رسیدند.    

لوکزامبورگ نامه را با برنامه‌های مورد بحث برای انتخابات مجلس ملی آغاز می‌کند، که باید در 19 ژانویه برگزار می‌شد. در کنفرانس برگزار شده حزب کمونیست در اواخر دسامبر در المان حزب کمونیست المان، با وجود مخالفت شدید لوکزامبورگ، به‌عدم شرکت در انتخابات رای داد. او معتقد بود که خودداری از شرکت در چنین انتخابات‌های دموکراتیکی خطر منزوی‌شدن حزب کمونیست جوان در میان اکثریت طبقه کارگر را به‌دنبال دارد، بی‌آن که هیچ انقلاب پیروزی بتواند کامیاب شود. او در این‌جا با این استدلال که انتخابات ممکن است بر گزار نشود برای مطرح کردن بهترین وجه ممکن در باره باطل شدن(انتخابات)، تلاش می‌کند‌(در حقیقت انتخابات یک هفته بعد برگزار شد، با ٣٦ درصد از آرا برای حزب سوسیال دموکرات(SPD) و ٢٧ درصد برای حزب مستقل سوسیال دموکرات آلمان‌(‌USPD). لوکزامبورگ برای حفظ روحیه دوستان و رفقای قدیمی خود با یادآوری آن که هیچ شکستی ابدی نیست چون چنین «رخ داد هایی مدرسه شگرفی برای توده‌ها هستند» تلاش می‌کند. برازنده این نامه است که به مجموعه نامه‌های روزا لوکزامبورگ پایان می‌دهد، مسلم است که این نامه دیدگاه دراز مدت او را بیان می‌کند که مهم‌ترین جنبه مبارزه اجتماعی «رسوب عقلانی» است که برای نسل‌های آینده باقی می‌ماند تا مبارزه برای آزادی را ادامه دهند.  

پتر هودیس

***

عزیزترین کلارا

امروز نامه مشروح ترا دریافت کردم، سرانجام خواندن آن را در آرامش و سکوت تمام کردم، و آن چه هنوز باور نکردنی‌تر است، پاسخ دادن به آن است. شرح شیوه زندگی که من - و همه ما‌- هفته ها، در (دل) هنگامه و غوغا، تغییر دائمی محل‌های زندگی، گزارش‌های بی‌پایان پر از هشدار، و در میان آن، کشش عصبی کار، کنفرانس‌ها و غیره وغیره زندگی کرده‌ایم غیرممکن است. من عملا برای نامه نوشتن به تو وقتی پیدا نمی‌کنم. من تنها اکنون و بعد برای چند ساعتی در شب جای خود را دیده‌ام. شاید امشب من موفق به نوشتن این نامه بشوم. تنها واقعا نمی‌دانم چگونه آغاز کنم، من گفتنی‌های بسیاری برای تو دارم.   

و بعد، اول از همه، تا جایی که به‌عدم شرکت در انتخابات مربوط است: تو به‌صورت فوق‌العاده زیادی هدف و پی‌آمدهای این انتخابات را دست بالا گرفته‌ای. هیچ روهل‌(١)  گرایی وجود ندارد و روهل به هیچ‌وجه در کنفرانس «رهبر» نیست. «شکست» ما تنها پیروزی رادیکالیسم تا حدی بچگانه، نیم پز، و یک بعدی بود. اما آن امر تنها در آغاز کنفرانس بود. در مسیر بعدی آن احساس بین ما(از رهبری مرکزی) و نماینده‌ها تا بنیان محکمی احیا شد، و زمانی که من در طی گزارش خود به‌صورت مختصر به مسئله شرکت در انتخابات بر گشتم، هم‌نوایی کاملا متفاوتی را نسبت به آغاز‌(کنفرانس) احساس کردم. فراموش نکن که «اسپارتاکیست‌ها» در بخش اعظم خود از نسل جدیدی، رها از سنت‌های خسته‌کننده «حزب بزرگ قدیمی»، «آزمون و حقیقت» هستند. و آن امر باید در هر دو جنبه آن، سایه و روشن، مورد داوری قرار گیرد. ما همه به اتفاق آرا تصمیم گرفتیم مسئله این نقطه را نه خیلی بزرگ و نه خیلی تراژیک کنیم. در واقعیت، مسئله مجلس ملی‌(و انتخابات آن) با توفان رخ دادها به پس زمینه پرتاب خواهد شد، و اگر مسیر رخ دادها آن‌چنان که تاکنون بوده است ادامه یابد، اثبات آن که آیا امور حتی به نقطه انتخابات و مجلس ملی خواهد رسید به شدت قابل تردید خواهد بود.  

داوری تو از موضوع‌(منظورم از این گفته ماهیت تراژیک تصمیم است «آن‌چه تو را نگران می‌کند») کاملا متفاوت از داوری ماست، چون متاسفانه تو اکنون هیچ احساسی از جزئیات، آن‌چنان که ما انجام می‌دهیم، و علاوه بر آن، احساسی از موقعیتی ویژه، از موقعیتی که آدم نیازمند مشاهده مستقیم است نداری. اولین انگیزه من، زمانی که نامه و تلگرام ترا درباره مسئله انتخابات خواندم، فرستادن تلگرامی برای تو بود : هر چه زودتر می‌توانی بیا این‌جا. من مطمئنم که یک هفته ماندن در این‌جا و شرکت مستقیم در فعالیت‌ها و مشاوره‌های ما برای برقراری تفاهم کامل بین تو و ما در هر و همه رابطه‌ها می‌تواند کافی باشد. اکنون، اما، خودم را مجبور به گفتن خلاف آن به تو می‌بینم: درباره آمدن به این‌جا کمی صبر کن، تا زمانی که ما دوباره، تا اندازه‌ای اوقات آرام‌تری داشته باشیم. زندگی کردن در غوغای حاضر و خطر هر ساعته، تغییر دائمی محل‌های زندگی، فشار و حمله پیرامون برای تو مناسب نیست، و به‌ویژه امکان کار و مشاوره در یک وضعیت منظم وجود ندارد. من امیدوارم در یک هفته یا بیش‌تر اوضاع به این یا آن روش پالوده خواهد شد و کار عادی دوباره ممکن خواهد گشت. آشکاراست آمدن تو به این‌جا می‌تواند آغاز یک همکاری سامانه‌مند، در مسیری که توافق دوجانبه و درک مشترک به‌صورت خودکار فراهم خواهد شد باشد.

قابل توجه: ما هیچ «بروچاردیتانی»‌(٢) را وارد سازمان نکرده‌ایم. بر عکس، بروچاردت از (سازمان) «کمونیست‌های بین‌المللی»‌(٣) اخراج شد و در واقع به درخواست ما اخراج  شد. بیش‌ترین بخش «کمونیست‌ها» از بلغارستان و برمن بودند. قطعا این فراگیری جنبه‌های خاردار خود را دارد. اما در هر مورد این‌ها موضوع‌های ثانوی هستند که ،باید پشت سر گذاشت وموضوعی است که به موازات پیشرفت‌های جنبش صریح‌تر خواهد شد.

جنبش ما و کل سراسر آلمان همراه آن  در کل با شکوه در حال پیشرفت است. انشعاب از حزب سوسیال دموکرات مستقل به دلایل سیاسی کاملا غیرقابل اجتناب شده است، چون حتی اگر افراد همان هایی باشند که در گوتا‌(٤) حضور داشتند، اما وضعیت کاملا فرق کرده است .

بحران‌های سیاسی جدی که ما در برلین در طی تمام دو هفته گذشته یا حتی مدت طولانی‌تر تجربه کرده‌ایم راه کار سامانه‌مند آموزش سازمانی نیروهای تازه ما را مسدود کرده است، اما هم زمان این رخ دادها مدرسه شگرفی برای توده‌ها هستند. و سرانجام، باید تاریخ را همان‌طور که رخ می‌دهد، با هر مسیری که طی می‌کند دریافت. این واقعیت که تو روته فاهن‌(٥) را این‌چنین به ندرت دریافت می‌کنی مصیبت‌آمیز است ! من شاهد آن خواهم بود که (روزی)  شخصا هر روز آن را برای تو بفرستم. در این لحظه در برلن مبارزه‌ها ادامه دارند. بسیاری از جوانان شجاع ما کشته می‌شوند. میر، لدبور، و (ما می‌ترسیم) لئو(جوگیچس) دستگیر شده باشند.

برای امروز، باید پایان  بدهم.

هزار بار در آغوش می‌گیرمت، روزای تو

***

 پانوشت‌ها

 *- در ٤ ژانویه ١٩١٩ دولت سوسیال دموکرات اخراج امیل ایشهورن را به‌عنوان رییس پلیس برلین اعلام کرد. ایشهورن به جناح چپ حزب سوسیال دموکرات مستقل تعلق داشت. کارگران و سربازان انقلابی به این اخراج با راه‌پیمایی بزرگ در برلین جواب دادند، و برای مسلح کردن خود برای قیامی حرکت کردند که هیچ آمادگی برای آن نداشتند. قیام به‌سرعت در هم شکست. در طی چند روز از این شکست لوکزامبورگ و لیبکنشت از سوی ضدانقلاب دستگیر، نیروهای مسلح فاشیست اولیه‌(به‌اصطلاح سپاه داوطلب یا فریکورپس) مورد تعقیب و در ١٥ ژانویه دستگیر و اعدام شدند .

١- در کنگره تاسیس حزب کمونیست آلمان، ٣٠ دسامبر ١٩١٨ تا ١ ژانویه ١٩١٩، قطع‌نامه‌ای درباره عدم شرکت در انتخابات‌ها برای مجلس ملی بر خلاف میل لوکزامبورگ، لیبکنشت و دیگر نماینده‌های رهبری مرکزی تصویب شد. قطع‌نامه توسط اتو روهل مطرح و به پیش برده شد.

٢- اشاره به جولیان بروچارد.

٣- در نوامبر ١٩١٨ عنوان «کمونیست‌های بین‌المللی، در راس همه از سوی گروه‌های چپ در هامبورک و برمن، و نیز از سوی گروهی در درسدن تصویب شده بود. آن‌ها در کنگره تاسیس حزب کمونیست آلمان به حزب پیوستند.

٤- حزب سوسیال دموکرات مستقل کنگره تاسیس خود را در گوتا در ٨-٦ آوریل ١٩١٧ برگزار کرد.

٥- ارگان حزب کمونیست آلمان که توسط روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت به‌عنوان جناح چپ حزب - لیگ اسپارتاکیست‌ها - از ٩ نوامبر سال ١٩١٨ منتشر می‌شد.

منبع:

نویسنده پتر هودیس؛ ترجمه از: هاتف رحمانی

(برگرفته از کتاب «اندیشه های کارل مارکس در قرن بیست و یکم؛ از ص ٣٢٩ تا ٣٣٥)

یاد رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت و سایر جان باختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!

یک شنبه بیست و دوم دی ١٣٩٨ - دوازدهم ژانویه ٢٠٢٠

 

*کتاب «اندیشه‌های کارل مارکس در قرن بیست و یکم» حاصل تلاش چندین ساله «بهرام رحمانی» است. این کتاب تحقیقی و تطبیقی و تحلیلی در هفت فصل و ۳۸۳ صفحه در قطع وزیری توسط نشر «کتاب ارزان - استکهلم» در اوائل سال ٢٠١٩ چاپ و منتشر شده است.

پذیرش شلیک به بوئینگ ٧٣٧ ، پازلی دیگر از جام زهر تعامل

  پذیرش شلیک به بوئینگ ٧٣٧ ، پازلی دیگر از جام زهر تعامل

پذیرش سقوط هواپیمای مسافربری بوئینگ 737 توسط "برادران سپاه"،، مانند پذیرش قتلهای زنجیره ای توسط " نظام" در سال 77 حاصل نبرد میان جناحهای جمهوری اسلامی، حاصل شکست یک خط و دست بالا پیدا کردن نسبی خطی دیگر، حاصل شکست سیاستهای خامنه ای و جناح سپاه پاسداران و هسته سخت نظام اسلامی در مقابل خط "سازش" و کلا حاصل شکست بازنده ها، حاصل شکست همه جناحهای رژیم در مقابل مردم و حاصل شکست رژیم جمهوری اسلامی است.

پذیرش سقوط هواپیمای مسافربری بوئینگ 737 خطوط هوایی اوکرائین بدست سپاه پاسداران، بعد از 4 روز و بعد از آن همه تبلیغات " دشمن شکنانه" و " سخت" بر علیه " عاملان آمریکا و اسرائیل" بر علیه " عاملان رسانه ای پمپئو" بر علیه " ایران ستیزان"، به اندازه " حمله" موشکی سپاه به پایگاههای آمریکا عجیب و غریب به نظر میرسد. ظاهر مسئله این است که جمهوری اسلامی تحت فشار دولتها و افکار عمومی در ایران و جهان، و تحت فشاراحتمال افشای حقیقت ماجرا و ضررهایی که از این بابت نصیب جمهوری اسلامی میشده است، سقوط بوئینگ 737 و جان باختن 176 نفر را پذیرفته است. اما مسئله فراتر از اینهاست. بقای رژیم جمهوری اسلامی بعد از اعتراضات دیماه و سرکوب آن تنها به تعامل با آمریکا و غرب وابسته است. برای تعامل با غرب، خامنه ای مجبور به نوشیدن جام زهر میباشد. پذیرش سقوط هواپیمای بوئینگ 737 نوشیدن نصفی از لیوان این جام زهر میباشد.

حتما بیرون افتادن حقیقت ماجرا و فشار آمریکا و دولتهای غربی در این مسئله هم به کمک خط طرفدار "تعامل"، خط طرفدار نجات جمهوری اسلامی از مجرای " تعامل" با غرب آمده است. اما دست بالا پیدا کردن خط " تعامل" بسیار فراتر از مسئله بیرون افتادن حقیقت ماجرا و فشارهای بین المللی ناشی از آن است. شورش آبان ماه دستگاه جمهوری اسلامی را به لاشه ای تبدیل کرده است. سرکوب آبان ماه که به اتحاد همه جناحهای جمهوری اسلامی منجر شده بود، ظاهرا به تقویت جناح خامنه ای ختم شده بود، اما جمهوری اسلامی پس از خاتمه سرکوب و برای ادامه موجودیت خود، راهی به جز تعامل و برگرداندن وضعیت حداقل به دوره کوتاه اولیه پس از تصویب برجام نداشته است. مسئله مشکل اقتصاد ایران نیست که بطور کلی تا زمانی که رژیم اسلامی حاکم است نمیتواند به تولید و بازتولید متعارف دست یابد، بلکه مسئله ورشکستگی و نابودی بسیاری از زیرساختهای کشور و هست و نیست خود رژیم مطرح است. بعد از آبان ماه، نجات رژیم با تکیه به فرج یک ستون امکان پذیر است. آن هم مذاکره و تعامل با آمریکا و غرب. منظور این نیست که این دارو نجات بخش خواهد بود، بلکه این تنها انتخاب رژیم میباشد.

کشتن سلیمانی نه تنها این راه را نبست بلکه بر اساس شواهد پس از آن میتوان دید که به آن شتاب داد. این موجب دست بالا پیدا کردن راه " نرمش قهرمانانه" میشود که عمق استراتژیک آن به ضرر خامنه ای و سپاه پاسداران میباشد. حتی پیش برد این استراتژی با اجازه خود خامنه ای و پشتیبانی او موجب تضعیف خط او و دست بالا پیدا کردن خطوط طرفدار "تعامل پایدارتر" با غرب و جناح طرفدار غرب در کل دستگاه حاکمیت اسلامی میشود.

پس از کشته شدن سلیمانی، " انتقام سخت" و " بمباران" پایگاه الاسد در عراق که در آن خون از دماغ کسی نریخت و با کمترین خسارت مالی همراه بود و دستور به گروههای تروریستی یاران قاسم  برای پیروی از خط " امام حسن" تا اطلاع ثانوی، خود به اندازه کافی نشان از ناچاری " معظم الله" در پیگیری دوباره  راه "نرمش قهرمانانه"  است. سیاست خامنه ای، جمهوری اسلامی را در بدترین وضعیت به آخرین راند مشت زنی رسانده است. جمهوری اسلامی مجبور شده است ضربه سنگین، کشتن سلیمانی را با وارد کردن مشتی نمایشی  " بمباران پایگاه الاسد"  به رقیب بپذیرد. اتفاقا ضربه به "سر" جمهوری اسلامی "کشتن سلیمانی" زمانی فرود آمد که تمام اندام و جوارع این مشت زن در ایران و عراق مورد حمله مردم بوده و این حتی توان یک ضربه متقابل ضعیف  را از او گرفت.

روشن است که برادران سپاهی، معظم اله، رئیس جمهور و وزرا و مشاورانش، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، بسیاری از نمایندگان مجلس و همچنین خاتمی و اصلاح طلبان مهم نظام و….از همان صبح روز چهارشنبه 17 دی، هنگامی که امیرعلی حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه پاسداران از عملیات " انتقام سخت" و پرتاب موشکهای بالستیک به پایگاه عین الاسد گزارش میداد و از کشته شدن 80 نفر آمریکایی و زخمی شدن دهها نفر  و کوبیدن سخت دشمن به زمین سخن میراند و مطبوعات رژیم دست به تبلیغات دیوانه وار از این پیروزی زده بودند، از عملیات "انتقام سخت" در تهران، واقعه سرنگون شدن هواپیما بدست برادران غیور سپاه و جان دادن 176 نفر اطلاع کامل داشته اند. اما جمهوری اسلامی مجبور بود این جنایت را از مردم ایران و جهان پنهان کند. نمیشد در زمان هارت و پورت "عملیات دشمن شکنانه" و پرتاب موشکهای بالستیک که بیشتر حاوی پیام تعامل بودند تا دشمنی، با یک تیزی تمام باد لاستیک چرخ نظام را خالی کنند و آن را پنچر شده جلوی چشم مردم و دشمن بگیرند. این دیگر نظام را آش و لاش تر از پیش جلوی مردمی که دیگر دنبال " تعامل" نیستند و آمریکا و غرب که بدنبال تعاملند، میانداخت.

چند روز جدال میان جناحها برای نجات از وضعیت پیش آمده ادامه داشته است. اگر جمهوری اسلامی وضعیت بهتری داشت، زیر بار پذیرش جنایت سرنگونی هواپیما نمیرفت. جعبه سیاه را نابود میکردند و اصلا ادعا میکردند کار آمریکا و اسرائیل است. روشن ترین شواهد هم موجب نمیشد جمهوری اسلامی زیر بار مسئله برود. اما جمهوری اسلامی راه دیگری ندارد. " معظم اله" مجبور به نوشیدن جام زهر است. علت اساسی پذیرش جمهوری اسلامی از جنایت انجام شده، گیر کردن حکومت اسلام در کوچه بن بست است. حالا تنها راه نجات خود را " سازش" با آمریکا و غرب میبینند. و این موجب پیشروی بیشتر جناح طرفدار " سازش" و حتی جناح طرفدار غرب در حاکمیت میشود. دیگر همه جناحها حاضر به پذیرش این جنایت نبودند. در خبرها شایعه استعفای روحانی آمده است. بعید نیست روحانی با تهدید استعفا توانسته باشد پذیرش جنایت را به سپاه و خامنه ای بقبولاند.

هر چه هست با پذیرش این جنایت ضربه کاری دیگری بر حکومت اسلامی وارد شده است. جمهوری اسلامی رژیم آفریدن فاجعه است.

 مردم در مقابل فاجعه سرنگونی هواپیما یقه کل نظام از سپاه تا ولی فقیه و رئیس جمهور و…را گرفته اند و با تظاهراتهای بزرگ در تهران و شهرهای دیگر اعلام کرده اند که " جمهوری اسلامی نمیخواهند" عامل جنایت ولی فقیه و سپاه و همه دستگاه جمهوری اسلامی است و آنها عزم دارند تا جسد جمهوری اسلامی را به گور بسپارند.

محمود قزوینی

12 ژانویه 2020

 

 

 

انتقام سخت جمهوری اسلامی از هواپیمای اوکراینی و نگاهی اجمالی به شعارهای امروز!

انتقام سخت جمهوری اسلامی از هواپیمای اوکراینی و نگاهی اجمالی به شعارهای امروز!

پس از موشکباران بی آزار پایگاه آمریکا در عین الاسد, بالاخره انتقام سخت خامنه ای از مردم و شهروندان غیر نظامی گرفته شد و پس از روزها حاشا و اظهارات فریبکارانه مقامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در انتها امروز مطبوعات و جهانیان شاهد اعترافات منطبق با واقعیت انفجار و سقوط هواپیمای اوکراینی بودند. 171 کشته حاصل این حادثه بود که مقامات کشورهای کانادا و اوکراین از پیگیرترین کشورها برای کشف حقیقت امر بودند. جمهوری اسلامی که اساس و بنیان حاکمیت خود را بر مبنای تحمیق و فریب افکار عمومی گذاشته است, بی شمار فریبکاری های سیاسی و اجتماعی را در پرونده خود دارد.

 از معروفترین آنها مسکوت گذاشتن کشتار جمعی و سراسری زندانیان سیاسی در سال 1367 و قتل های زنجیره ای و قتل زهرا کاظمی و ... بوده است. اینبار اما با دیوار محکم افکار عمومی جهانیان و نشانه هایی از واقعیت ثبت شده قرار گرفت. اعتراف سران رژیم امروز نتیجه پیگیری مصرانه بینالمللی در این رابطه بوده است. فرمانده هوا فضای سپاه که تا لحظاتی پیش از اعتراف دروغگویی و فریبکاری را به حد اعلا رسانده بود در برابر دوربین قرار گرفت و اینبار از خطای انسانی گفت. دیگر از فضا سازی های ضد اسلامی! و جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی نگفت.جام زهری که امروز مسئولین نظام سر کشیده اند صد البته عقبه بسیار خواهد داشت.

صرفنظر از پوزش ها و غلط کردم های وافر که نثار کشورهای اوکراین, افغانستان و کانادا, سوئد و سایر کشورهای مرتبط روان خواهد شد جمهوری اسلامی موظف به پرداخت غرامت های نجومی به شرکت هواپیمایی اوکراین و خانواده های مصیبت دیده خواهد شد. این احتمال که مسببین این جنایت که مستقیما در وقوع این حادثه نقش داشته اند به دادگاههای بین المللی روان شوند نیز هست. پرونده این جنایت همچنان باز خواهد بود همانطور که کشتار معترضان خیابانی که بالغ بر 1500 زن و مرد جوان عاصی بودند.

همچنین امروز شاهد تظاهرات وسیع دانشجویان در تهران, در اصفهان و شیراز بودیم. در خیابان حافظ تهران و در برابر دانشگاههای امیرکبیر و شریف بیشترین اعتراضات با جمعیتی انبوه انجام یافت. این اعتراضات اغلب دروغگویی رژیم در باب علل سقوط هواپیمای اوکراینی را هدف قرار داده بود و کشتار ابانماه معترضان را. در تهران نیروهای امنیتی برای مقابله با این تجمعات گاز اشک آور بسوی معترضین شلیک کردند.

از جمله شعارهایی که در اعتراضات امروز داده شد:

اصلاح طلب, اصول گرا دیگه تمومه ماجرا

هزار و پانصد نفر, کشته آبان ماست

غلط کردی دروغگو ( اشاره به سخنرانی خامنه ای پس از سقوط هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکاست که در فضای مجازی نیز پخش شده است )

مرگ بر دیکتاتور

مرگ بر دروغگو

ننگ ما, ننگ ما صدا و سیمای ما

فرمانده کل قوا, استعفا, استعفا

سپاهی حیا کن, مملکتو رها کن

دشمن ما همینجاست, دروغ میگن آمریکاست

کشته ندادیم که سازش کنیم, رهبر قاتل رو ستایش کنیم

می کشم, می کشم, آنکه برادرم کشت

به من نگو فتنه گر! فتنه تویی ستمگر

خواندن سرود  ای ایران

آخوند خائن، آواره گردی، خاک وطن را، ویرانه کردی، کشتی جوانان وطن؛ مرگ بر تو

سلیمانی قاتله رهبرشم جاهله

جمهوری اسلامی نمی خوایم! نمی خوایم

در تهران: اینهمه سال جنایت مرگ بر این ولایت

خامنه ای قاتله ولایتش باطله

توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه

مایه ننگ ملت سپاه بی کفایت

بسیجی بی غیرت  عامل قتل ملت

مسئول بی کفایت   استعفا استعفا

ننگ ما, ننگ ما, رهبر الدنگ ما

استعفا کافی نیست  محاکمه لازم است

بترسید بترسید ما همه با هم هستیم

فریاد!فریاد! از این همه بیداد

سپاە بی کفایت  عامل ننگ ملت

خامنه ای به هوش باش ما ملتیم نه اوباش

جمهوری اسلامی که میخواست با تحریک احساسات و بالابردن هیجانات سیاسی پس از کشته شدن قاسم سلیمانی, بسیجی سراسری با زور و تحمیل و تحمیق سازمان دهد, نه تنها موفق نبوده است که پس از چند روز مجددا شاهد برآمد غلیانات اجتماعی هستیم وخواهیم بود. جمهوری اسلامی با هر اقدام سرکوبگرانه و جنایتکارانه اش صفوف معترضان را فشرده تر میکند و ریزش متوهمان به حاکمیت خود را افزونتر!

بهروز سورن

11.1.2020

January 11, 2020

خطا! یا تداوم ترورهای ٤١ ساله حکومتی؟

خطا! یا تداوم ترورهای ٤١ ساله حکومتی؟

 

و ظاهرا نظام مرگبان اسلامی، فعلا چاره ای جز اعتراف موشک پرانی به هواپیمای اوکراینی و به تبعآن ترور 176 انسان بی گناه نداشت. زیراکه: سنبه ی همه افشاگران، داشتن نشانه ها و وجود مدارک فراوان، زوردارتر از ترفندها و دروغ های نظام ولائی سپاهی بود و سرآخر، حکومت دینی مافیائی را وادارکرد که به سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی معترف شود: آری سپاه بفرمان آقا دوباره ترور کرد. رژیم 176 انسان را بسان هزاران دیگر در این زماداری کور ترورکرد و بی شرمانه تر اینکه: او جنایت تاریخی خود را "خطای انسانی" نام گذاشت. البته پیشتر سعی زیاد رسانه ای برای پنهانکاری، یا با تهدید افشاگران از روشنگری و یا با ایجاد زمینه هائی برای گمراهی از تحقیق درست پیرامون سرنگونی هواپیمای اوکراینی کرد؛ و همچنین همه ی تکه پاره های برجامانده از هواپیما در محل رویداد را برچیده و می خواست همچون همیشه نشانه ای از تبهکاری ذاتی و تازه ی خود را از انجام این فاجعه برجای نگذارد، ولی اینبار نتوانست و رسواتر از همیشه شد. حتی اگر بفرض محال، خطای انسانی موجب زدن هواپیما می بود، دین دولتی و آخوندهایش با بلدوزی که بر زمین سانحه کشیدند، در عمل نشان دادند هم صداقت و شجاعت، و هم اینکه توانائی اداره ی کشور ما را ندارند.

 

پیش زمینه ی این دستپاچگی و از هم گسیختگی امروزه ی رژیم مرگ، بیش از همه دلیل اش کشتاندن و یا کشته شدن هدفمند سلیمانی بود. حال می خواهد این کشتن، کار سرکرده تروریسم جهانی آمریکای تبهکار و ترامپ فاشیست اش باشد، یا ترفند تروریستی و راهبردی نیروهای متضاد در درون دین دولتی، یا هم نه طرح و برنامه مشترک داد و ستد میان سران رژیم با امپریالیسم آمریکاست که آغازش چنین ناگوار تکوین شده باشد؛ تا بیاری هم تضادها و تناقض های خامنه ای ـ ترامپی بسود هردوسو نرمترشده، و بویژه ترامپ راسیست بتواند در میان تنگناهایش با چرخش بسوی جنگزدائی صوری، فرج اندکی بسود فردای دور دوم ریاست جمهوری بیابد و هردو باهم بتوانند برای یافتن راه فریب تازه ای دسیسه بچینند و از توده ها پل گذر بفردا بسازند. و جستن اهرم های نجات از بحران های سیاسی اقتصادی آنها را به ایجاب نزدیکی، و ایجاد همکارهای آشکار و علنی دوسویه و فردائی همآهنگ کند. از همینرو خامنه ای می بایست در معامله ای پوشیده با امپریالیسم آمریکا قرارگیرد تا که مگر بتواند خلافت لرزان را که نیاز مبرم به یاری امپریالیسم آمریکا داشت به ساحل برساند. همه ی این حدس ها، برنامه ها و پیشفرض ها یدلیل دیپلماسی پنهان تروریست های فناتیسم با امپریالیسم آمریکاست که بویژه رژیم ملائی از سیاست علنی و مردمی بسیار می پرهیزد. بهررو یک اصل در این ماجرای مرموز وجوددارد که نچندان دور علل گمانه زنی های کشتن سلیمانی آشکارخواهدشد ولی، چگونگی آن چندان تفاوتی در کنه موضوع که ضرورت نابودی این فرمانبر آقا یا مرگ افکن دین حکومتی در خاورمیانه بوده است ندارد، جایگاه سردار اسلام در نظام سوخته بود و می بایست برود و رفت و البته برای رژیم نیز فرصت اندک تنفسی برجاگذاشت.

 

چراکه می دانیم چندروز پیش از آن، میلیون ها انسان در سراسر کشور علیه کلیت نظام دینی بپاخاسته بودند و آقای ذلیل و زبون که خامنه ای باشد می بایست بجای پاسخ درخور بنام رهبر، هرچه زودتر کاری کارستان بسان سرکوب خونین دیماه 96 کند و تروریست های او اینبار در آبانماه بسیار هولناکتر از پیش 1500 جوان خسته و ناامید از نظام را ترورکردند، همزمان بسیاری زخمی و هزاران را اسیر و خفه کردند. چون رژیم در برابر دادخواهی و خیزش بزرگ  کارگران هوشیار دیگر ناتوان و بی پناهی شده بود. کارگرانی که آنها تنها برای داشتن حق کار، نان و آزادی، بهمراه فریاد مردم بجان آمده از تنگدستی و اختناق و اوضاع ویران و درهمریخته کشور باهم دست در دست و همگام شده و بپاایستاده بودند تا شاید گوش شنوائی برای آخریت بار بیابند و نیفافتند. خیزش کلان، سراسری و گریزناپذیری که از اعماق دلسردی توده های کارمزد و زحمتکش به نظامی دینی برخاسته بود و بی کم و کاست رو بسوی انفجار یا "انقلاب کارگری ـ مردمی" علیه بنیاد فساد و بیداد حکومتی دینی داشت. رژیمی که پیوسته و در 41 سال گذشته جز کاشت تخمم ترور، تشویق دشمنی و جنگ افروزی و آبادی گورستان ها با مرگاندن مخالفان و حتی یاران نزدیک خود، بسان رفسنجانی ها در پرونده سیاه اش وجودندارد.

 

و سپس گرداندن و خاکسپاری با هزینه های بالا، تلاش ریاکارانه ی مسخره ایکه باند خامنه ای و مافیای سران سپاه پیرامون جنجال کشته شدن سلیمانی براه انداختند تا از اوی تروریست که جز بفکر بقای دین دولتی و سروری آقایش در دل و جانش نبود، یک قهرمان ملی، مردمی به بهای نابودی میلیون ها دلار بسازند، و همه بی هوده بود. آنهم با کشته شدن 78 انسان فقیر و فریبخورده که همگی می خواستند دستمال گردن"چفیه"مجانی را از دیگری بقاپند و ازینرو زیر پاهای همدران خود له و لورده شده و مردند. وقوع آن فاجعه ی دردناک، جز نشانگر ناتوانی در سازماندهی، شکست دسیسه های مقدس پردازی و آبروریزی برای برنامه ریزان سپاهی ولائی سودی دربرنداشت؛ همچنانکه دادن 200 میلیون دلار به سپاه قدس تروریست فایده ای ندارد، آنهم در کشوری که 80% کارگران و کارمزدان و مردم زحمتکش پائین دست آن همینک، زیر خط فقر هستند و به گواه رسانه های خود رژیم بسیاری از این تنگدستان، برای جان بدربردن از فقر و یا داشتن دستکم ضرورت های حیاتی، بخشی ناچار به تن فروشی شده، گروه هائی ناگزیر به فروش اعضای بدن خود گشته و یا بی کسانی ناامید که روزانه برای نمردن از گرسنگی به زباله دان های شهرها روی می برند!

 

‍و حالا بیائیم به پیش از کشته شدن سلیمانی و پس از وعده های انتقام سخت نظام و آقایش در چندروز گذشته بنگریم:

1500 ترور آبانماه، چندین هزارزخمی که بسیاری از ترس شناخته شدن به درمانگاه ها ترفته اند؛ و اسارت بیش از 10 هزار در سیاهچال ها، و از دیگر سو: 78 کشته یا بهتر است بگوئیم 78"ترور" در کرمان، 20 کشته یا 20 ترور در سقوط اتوبوس به دره بدلیل لنت ترمز غیر استانداردی، ترور 180 انسان در شلیک به هواپیمای اوکراینی، شلیک بیش از 30 تا 40 میلیون دلار هزینه ی موشک پرانی به عراق، و 200 میلیون دلار اهدائی به تضمین بقای تروریسم و جنگ افروزی در منطقه به یاوران حشدالشعبی، حزب الله و.... آیا این دستآوردهای دوهفته ای رژیم آخوندی جز ورشکستگی ایدئولوژیک سیاسی نظامی همه جانبه برای این نظام ضدبشری نیست که در کنار آن و به گواه عباس معمارنژاد معاون وزرات اقتصاد که می گوید*: ورشگستگی مالی بانکی رژیم هم در کنار دیگر ناتوانائی هاست و ما می باید دوباره بپاخیزیم و راه آباماهی ها را ادامه دهیم و هیچ چاره ای جز سرنگونی این دم و دستگاه مکار اسلام نداریم وگرنه، ترور و جنگ و بهره کشی سرمایه سالاران داخلی و جهانی پایان نمی یابد.

بهنام چنگائی 21 دیماه 1398

 

+: میزان فروش اموال مازاد بانکی به 15 هزار میلیارد تومان رسید 500  شعبه مازاد حذف شد. عباس معمارنژاد معاون وزیر اقتصاد: از یک سال گذشته برنامه ریزی‌هایی برای تعیین سقف واگذاری دارایی‌های منجمد بانکی انجام شد که قرار بر این است تا پایان امسال 40 هزار میلیارد تومان از دارایی‌های شبکه بانکی واگذار شود یا به فروش برسد. تا کنون میزان فروش اموال مازاد بانکی به 15 هزار میلیارد تومان رسیده است. طبق برنامه ریزی‌های انجام شده تا سه سال آینده باید 10 هزار شعبه بانکی کاهش پیدا کند. در سال جاری تا به امروز 500 شعبه بانکی مازاد حذف و یا ادغام شده است که تمام بانک‌ها در این عدد سهم دارند. بگذریم

گردانندگان رژیم از صداقت، شرافت و انسانیت بریند و بالاترین صفت آنها که تا بامروز شناخته شده، زور و بهره کشی از کارگر، ستم به مظلوم، زندان و شکنجه مخالفان، قطع دست و پا و... قربانیان بنام دزد، ترور مخالفان دور و نزدیک بخود، تشویق و ترویج فسادها و تباهی ها و چپاول ها و... سرنوشت سازترین راهکار ما همبستگی اجتماعی طبقاتی برای به زیرکشیدن و نابودی این ساختار تروریست و ضدبشری ست. 

 

آیا توافقنامه ایران و آمریکا با دست سلیمانی امضاء می شود؟

آیا توافقنامه ایران و آمریکا با دست سلیمانی امضاء می شود؟

نگارش مطلب زیر به پایان رسیده بود که رژیم ایران رسما به ساقط شدن هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط موشک های سپاه پاسداران جنایتکار اعتراف کرد و در پی آن، موج جدیدی از اعتراض و خشم مردم جان به لب رسیده علیه رژیم دروغ و سرکوب و خرافه بپاخاست. یکباره فضای جامعه تغییر کرد و رشته هایی که جمهوری اسلامی به گرد قتل قاسم سلیمانی بافته بود پنبه شد. پرچم دروغین «امنیت و آرامشی» که جمهوری اسلامی به عنوان رهاورد کشتارهای سلیمانی و سپاهیانش در منطقه بدست گرفته بود در شعله های آتش همراه با پیکر قربانیان پرواز اوکرایین سوخت و خاکستر شد. فضای اعتراضی امروز با خود هوای تازه ای برای تنفس توده های سرکوب شده و داغدار جانباختگان آبان ماه به همراه آورده و می تواند نتایج مهمی بر شکاف ها و تضادهای درونی رژیم اسلامی و انگیزش بخش های گسترده تری از جامعه علیه طبقه حاکم به دنبال داشته باشد. حتی می تواند روابط و بده بستان های جمهوری اسلامی و آمریکا و سایر قدرت های منطقه ای و جهانی را تحت تاثیر قرار دهد. در این میان، ورشکستگان به تقصیر و آبروریختگان صحنه، عناصر وقیح «محور مقاومتی» هستند که داوطلبانه زیر پرچم جمهوری اسلامی و سردار سلیمانی راهی میدان مین سیاسی شدند؛ و باندهای «وطن پرست سلطنت طلب» که در خواب و خیال جلب نیروهای مسلح ایران [از جمله سپاه پاسداران و فرماندهانش] در حکومت آینده به ستایش «سردار شهید و فرزند وطن» پرداختند و آن گروه از پس مانده های ملی ـ مذهبی و «روشنفکران دینی» که در عزای سلیمانی جلاد سینه زدند.

فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی با دستان خون آلود سپاه پاسداران و جان باختن 176 انسان نه یک سانحه عادی در نتیجه «خطای انسانی»، بلکه کاملا مرتبط با تشدید درگیری های آمریکا و جمهوری اسلامی در منطقه است. این رویداد، اپیزودی از کشمکش و تنش و تشنج دو نیروی ضد مردمی در این منطقه بحرانی در حال انفجار است که در هر حالت نتیجه ای جز مرگ و تخریب و رنج بیشتر برای توده های مردم به دنبال ندارد. تاریخ این واقعیت را بارها نشان داده که قربانیان درجه اول تخاصم و درگیری و یا تبانی و سازش قدرت های بزرگ و کوچک سرمایه داری و مرتجع، مردمند. تا زمانی که این زالوهای فاسد و تبهکار بر سر کارند، و تا زمانی که نظامی نوین و متفاوت به دست توده ها، توسط انقلاب توده ها و برای منافع توده ها برپا نشود، فجایع پیاپی بر سر جامعه آوار می شود و جان می ستاند.

21 دی ماه 1398

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به محض اینکه خبر کشته شدن قاسم سلیمانی بدست ارتش آمریکا منتشر شد، موجی از نگرانی و هراس نسبت به واکنش احتمالی رژیم ایران و پیامدهای آن در منطقه و کل دنیا بپا خاست. مقامات کشورهای مختلف از به پرواز درآمدن شبح جنگ خانمان سوز جدیدی بر فراز خاورمیانه گفتند. رسانه ها مردم را از خطر شروع خواسته یا ناخواسته چنین جنگی ترساندند. تنش لفظی و جنگ تبلیغاتی بین طرفین چنان سریع اوج گرفت که افکار عمومی منتظر سلسله ای از عملیات انتقامی و پاسخ های متقابل بود. سازماندهی تشییع جنازه فرمانده جلاد سپاه قدس که نقش نظامی و سیاسی بی بدیلی در درگیری ها و ائتلاف سازی های منطقه ای داشت به اولویت درجه اول رژیم ایران تبدیل شد. ماجرای سلیمانی شد نوک پیکان تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک رژیم. جمهوری اسلامی از تجربه و تخصص دیرینه اش در عزاداری و جوسازی و ارعاب به حداکثر استفاده کرد تا تصویر «اقتدار» خدشه دار شده اش را ترمیم کند.

پیش از این، خیزش قهرمانانه و خونین مردم در آبان ماه و کشتار صدها زن و مرد به دست نیروی انتظامی و یگان ویژه و بسیج که تحت فرماندهی مستقیم سپاه پاسداران و توافق همه جناح ها انجام شد، ضربه سیاسی جدیدی به موقعیت جمهوری اسلامی وارد آورده بود. وقتی که خبر مرگ سلیمانی رسید مردم  هنوز در بهت و شوک ناشی از کشتار آبان ماه به سر می بردند که با  سکوت خبری معنادار رسانه های بین المللی روبرو شده بود. رژیم اسلامی از تبلیغات حول قتل سلیمانی و فرصت برگزاری تشییع جنازه اش استفاده کرد تا فضای نفرت و نارضایتی را که زیر پوست جامعه جریان داشت عوض کند. تا به روحیه «وحدت ملی» و «ضرورت فراموش کردن اختلاف ها و شکاف های درون این خانواده بزرگ» دامن بزند. تا داروی بیهوشی را به «عوام» و «خواصی» که وجدان شان از دیدن صحنه های کشتار فرودستان و جوانان در آبان ماه و شنیدن اخبار حبس و شکنجه و قتل و مفقودالاثر کردن مردم معترض جریحه دار شده بود و به حرف آمده بودند، تزریق کند.

ترفند و تدبیر حاکمان فریبکار در کشاندن سیاهی لشگر میلیونی به این نمایش نفرت انگیز، موفقیت آمیز بود. ناگفته نماند که در این میان، نفرت انگیزترین صحنه ها را «مشاهیر» فرصت طلب و چاپلوس عرصه ادبیات و هنر و ورزش خلق کردند. محور تبلیغات ایدئولوژیک و سیاسی جمهوری اسلامی برای فرونشاندن روحیه اعتراض در بین مردم و کشاندن بخش هایی از بدنه جامعه (به ویژه نیروهای اجتماعی میانی) زیر پرچم «اتحاد ملی» و «ناسیونالیسم و شووینیسم شیعه ـ ایرانی» این شد که مردم باید «امنیت و ثبات کنونی» را به «دورنمای تیره و تار و مخوف سوریه ای شدن ایران» ترجیح دهند: امنیت و ثبات زیر چکمه حاکمان خونریز اسلامی.

گام بعدی، پاسخ متقابل جمهوری اسلامی زیر شعار «انتقام سخت» بود که همه احتمالش را می دادند. اینجا بود که شعارها و چهره نمایی های تبلیغاتی جمهوری اسلامی باید جای خود را به عمل نظامی ـ سیاسی مشخص با تاثیرات و عواقب نظامی ـ سیاسی مشخص می داد. موشک های سپاه با اطلاع رسانی قبلی به دولت آمریکا و عراق و از قرار معلوم به دیگران، شلیک شد تا بدون وارد کردن تلفات به ارتش آمریکا و نیروهای ائتلاف و بدون ایجاد دردسرهای تازه برای طرفین، پرونده «انتقام» بسته شود. تنش و تشنج ناشی از قتل سلیمانی، ضرورت بازگشت به آرامش نسبی برای ترسیم چارچوب تازه ای از مناسبات را در برابر آمریکا و ایران قرار داد. فرماندهان نظامی و مقامات رسمی جمهوری اسلامی علنا اعلام کردند که «هدف ما کشتن سربازان آمریکایی نبود» یا «ما به دنبال جنگ با آمریکا نیستیم» و از آن طرف، شخص ترامپ تاکید کرد که «ما به دنبال تغییر رژیم ایران نیستیم» و پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا به مقامات این کشور هشدار داد که «از برقراری تماس و حمایت مستقیم از نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی اجتناب کنید». این چراغ سبزی طرفین به ادامه مذاکرات پشت پرده با هدف رسیدن به «سازش و توافق» بود.

آیا می توان گفت که کشمکش و دعوای امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی به جای اول برگشته است؟ نه! در نتیجه ضربه نظامی ـ ایدئولوژیک آمریکا به دیرک اقتدار منطقه ای جمهوری اسلامی، تغییرات مهمی در تناسب قوا و موقعیت و روابط این دو نیروی ضدمردمی صورت گرفته که بر مسیر تقابل و یا توافق طرفین تاثیر می گذارد.

آیا رژیم ایران با توجه به شکاف های درونی، تضادها و رقابت های منطقه ای، و ارتباطات بین المللی اش می تواند به روابط و توافقاتی گردن بگذارد که آمریکا به هر صورت در آن دست بالا را دارد؟ به احتمال زیاد، نه.

آنچه به ویژه در سه دهه گذشته باعث سرشاخ شدن امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی شده، تضادی است که میان طرح های منطقه ای آمریکا برای حفظ منافع امپراتوری و هژمونی جهانیش با نقشه ها و اقدامات جمهوری اسلامی برای تحمیل خود به عنوان قدرت شماره یک در بین رژیم های مرتجع خاورمیانه وجود دارد. این تضاد کماکان لاینحل باقی مانده است. در دوره کنونی، امپریالیسم آمریکا علیرغم اینکه نمی خواهد مستقیما درگیر یک جنگ تمام عیار و طولانی جدید با نتایج غیر قابل پیش بینی شود، اما نمی تواند شرایط و حرکت نیروهایی که به موقعیت وابستگان و متحدان منطقه ای آمریکا ضربه می زنند، قدرت و امکانات منطقه ای آمریکا را محدود می کنند و زمینه ساز گسترش نفوذ رقبایی چون روسیه و چین می شوند را نادیده بگیرد. منافع آمریکا کاملا به  حفاظت از دولت اسرائیل به عنوان یک پادگان نظامی غرب و نیز از دولت عربستان به عنوان انبار استراتژیک سوخت دنیای سرمایه داری گره خورده است. تاکنون رژیم جمهوری اسلامی [با نفوذ سنگین اش در حکومت و ارتش دست نشانده آمریکا در عراق و مداخلات مستقیم و نیابتی اش در سوریه و لبنان و یمن] برای آمریکا دردسر ساز بوده است. روسیه در برابر چشم دنیا، به عنوان پیروز شماره یک از تحولات خونین سوریه بیرون آمده و جای پای خود را در حوزه مدیترانه محکم کرده است. این روند از نظر کاخ سفید و استراتژیست هایش قابل تحمل نیست و باید به هر ترتیب مهار شود.  

هدف از قتل افرادی نظیر قاسم سلیمانی و ابو مهدی مهندس از سران حشدالشعبی عراق توسط ارتش آمریکا تاثیرگذاری بر این شرایط بود؛ به نحوی که دست این ابرقدرت سلطه گر در مقابل رقیبانش قوی تر، و نقش جمهوری اسلامی به عنوان یک اهرم موثر در تحولات امروز و فردای منطقه ضعیف تر شود. فراموش نکنیم که همین چند هفته پیش، مانور دریایی روسیه و چین و ایران در اقیانوس هند برگزار شد که اتفاقی بی سابقه بود و از نظر آمریکا یک نشانه، یک هشدار، یک عامل تحریک کننده محسوب می شد. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی علیرغم همکاری اولیه با آمریکا در جریان سرنگونی رژیم بعث و سپس در سرکوب مقاومت مناطق سنی نشین عراق، نفوذش را در آن کشور تا آنجا گسترش داده که آشکارا در تعیین سیاست ها و برگماردن حاکمانش مداخله می کند و مانع سر کار آمدن کابینه ها و تشکیل پارلمان هایی می شود که در آن مهره ها و طرفداران آمریکا و عربستان دست بالا را داشته باشند. حمله نظامی آمریکا به پایگاه های کتائب حزب الله عراق و متعاقب آن حمله بی دردسر حشدالشعبی به سفارت آمریکا در منطقه سبز ممنوعه بغداد، بازتاب این زورآزمایی و نشانه تشدید تضادهای آمریکا و جمهوری اسلامی به دنبال تضعیف و تحت فشار قرار گرفتن رژیم ایران در جبهه های مختلف [از جمله در برابر خیزش مردمی در عراق و لبنان و خود ایران] بود.

از نظر دولت آمریکا، حذف سلیمانی از دایره تصمیم گیرندگان و فرماندهان عملی جمهوری اسلامی با وجود همه مخاطرات و عواقب غیر قابل پیش بینی که می تواند در پی داشته باشد در مجموع به نفع این ابرقدرت امپریالیستی بود. طی سه دهه گذشته، و در میانه رقابت ها و تبانی های امپریالیستی و ارتجاعی از مدیترانه تا افغانستان، قاسم سلیمانی جلاد نقش مهمی ایفا می کرد. او به گفته ولایتی مشاور ارشد خامنه ای، معمار برقراری رابطه نزدیک و استراتژیک با روسیه حول جنگ داخلی سوریه بود و زیر چتر حمایتی ارتش روسیه نقشی کلیدی در حفظ حکومت بشار اسد بازی کرد. او از حزب الله لبنان و نیروهای شبه نظامی ساخته و پرداخته سپاه قدس در عراق، و از تشکیل ائتلاف ها و سازماندهی همکاری های نظامی و امنیتی در افغانستان استفاده کرد تا رقبای منطقه ای جمهوری اسلامی را تضعیف و مهار کند، دست رژیم را در معامله و زد و بند با امپریالیست ها قوی تر کند، جنبش ها و اعتراضات مردمی علیه قدرت های حاکم را سرکوب و یا منحرف کند.

حالا پرونده سلیمانی بسته شده و موشک های بی خطر سپاه هم شلیک شده است. آمریکا در این دور از کشمکش ها، ظاهرا دست بالا را پیدا کرده و تلاش دارد تا تنور داغ است نان را بچسباند و با تداوم فشار و هم زمان نشان دادن در باغ سبز، جمهوری اسلامی را در چارچوبی که منافع خودش را تامین کند پای میز مذاکره بکشاند و دمش را در کشورهای منطقه قیچی کند. در عین حال، ادامه فشارها می تواند شرایط داخلی ایران را بیش از پیش تحت تاثیر قرار دهد و شکاف های درون هیئت حاکمه اسلامی را به جایی برساند که برای آمریکا امکان انجام تغییرات جدی تری را در راس طبقه حاکمه ایران تا حد یک «رژیم چنج» فراهم کند. با در نظر داشتن چنین احتمالاتی، جمهوری اسلامی کماکان نیاز دارد به خرافه و توهم مذهبی و ناسیونالیستی و کشاندن بخش هایی از مردم زیر پرچم «مقاومت در برابر دشمن خارجی» اتکاء کند.با این حساب در تبلیغات و چهره نمایی هایش، مشکل بتواند از شعارهای «ضد آمریکایی» و «ضد اسرائیلی» دست بکشد. در شرایط کنونی رژیم ایران همچنان راه کاهش فشار از روی خود را در کاهش حضور و نفوذ آمریکا در عراق و افغانستان و تاثیرگذاری اش در سوریه و لبنان و سایر کشورهای همسایه و نزدیک به ایران می بیند. منافعش را در تشکیل ائتلاف ها و پیمان های مساعد منطقه ای و تثبیت رژیم های مرتجعی می بیند که دوست و متحدش محسوب شوند یا لااقل دنبال رقابت و تخاصم جدی با نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک و نظامی ایران نباشند. در همین راستا، حفظ پایه های سلطه و اقتدارش را در تضاد با خیزش های حق طلبانه اصیل و اعتراضات مردمی معنی می کند که علیه حاکمان ستمکار و غارتگر و فاسد و وابسته در کشورهای منطقه بر پا شده است. می داند که این مبارزات می تواند فضا و روحیه شورشگری و مقاومت در برابر قدرت های مستقر را از مرزها عبور دهد و روحیه اتحاد و همبستگی انترناسیونالیستی مردم و به ویژه فرودستان و جوانان و زنان شورشگر را در سطح منطقه از جمله در ایران بگستراند. بنابراین در هر جا و تا آنجا که در توانش است به سرکوب اعتراضاتی نظیر آنچه در عراق و لبنان اتفاق افتاد یاری می رساند.

هر چند در حال حاضر احتمال وقوع یک جنگ تمام عیار با نقطه پایانی نامعلوم کم است، اما با توجه به تضادها و شرایطی که گفته شد، احتمال درگیری های تازه تر و اقدامات شوک آور نظامی از سوی طرفین همچنان وجود دارد. عواقب مستقیم و غیر مستقیم این کشمکش ارتجاعی کماکان بر زندگی و معیشت و روحیه و ذهن توده های مردم بر جامعه ایران سایه انداز خواهد بود. در مقابل، برپا داشتن صفوف مقاومتی گسترده علیه جنگ افروزی و تجاوزگری امپریالیستی و مداخله و توطئه چینی ارتجاعی توسط کمونیست ها و طرفداران انقلاب، مبارزان ضد سیستم و آزادیخواهان دنیا یک ضرورت است. سازماندهی مبارزات در سطح بین المللی علیه اقدامات جنایتکارانه آمریکا و متحدانش و یا رقیبان امپریالیستش در خاورمیانه یک وظیفه در دستور کار است. در این میان باید توجه داشت که کشمکش میان آمریکا و جمهوری اسلامی کماکان [و عمدتا] می تواند به شکل عملیات و درگیری های نیابتی در خارج از مرزهای دو کشور پیش برود. این مسئله می تواند یک معضل ذهنی ایجاد کند و نگذارد بسیاری از مردم حدت و شدت تضادها و خطرات بالقوه ای که برای مردم منطقه و دنیا در بر دارد را تشخیص دهند و نسبت به آن عکس العمل نشان دهند. با توجه به این واقعیت و برای اینکه بتوان گستره و تاثیر جنبش های ضد جنگ را بیشتر کرد باید هم زمان از ماهیت جنگ های نیابتی در منطقه و همه نیروهای پشت این جنگ ها پرده برداشت.

نشانی وبلاگ: enghelabenovin.blogspot.com

 

 

 

با نابسامانی میهن مان؛ چه باید کرد؟

با نابسامانی میهن مان؛ چه باید کرد؟

از انقلاب مشروطیت ( انقلاب آزادیخواهی ایرانیان) تاکنون در کشور ما زنان و مردان بسیاری در راه به دست آوردن آزادی و حقوق انسانی، جان خود را از دست داده اند. بیش از صد سال است که نفت و ثروت های کشورما به دست مشتی مزدور با پشتیبانی و کمک بیگانگان به غارت می رود. هر روز هزاران کودک و زن و مرد در میهن ما از گرسنگی، نادانی، خرافات، بی بهداشتی، بی دارویی می میرند و هر کس که سخنی درباره ی این ستم ها بر زبان براند یا در کف خیابان ها و در برابر چشم همگان می کشند و یا در زندان ها با شکنجه و زجر و به بهانه های گوناگون آن ها را از بین می برند و یا تیرباران می کنند؛ حکومت ولایت فقیه گونه ی تازه ای از اشغال میهن ما و استعماری تازه است. من از روزی که خود را شناخته ام و این بدبختی ها و ستم ها را دیده ام در اندیشه ی یافتن راه چاره بوده ام. دوستان ارزشمندی را در این راه پر خطر از دست داده ام. روزهای سیاه و خونباری مانند بیست و سه تیر ۱۳۳۰، سی ام تیر ۱۳۳۱، بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲، بیست و دو بهمن ۱۳۵۷، کشتار ۱۳۷۸، قیام زمستان ۱۳۹۶، قیام نهم دی ماه ۱۳۸۸ و کشتار آبان ماه امسال به دست حاکمان خودفروخته کشور ما را روز به روز در بدبختی و درماندگی بیشتر فرو می برد. نه دست آوردهای انقلاب بهمن ماه ۵۷ و نه هیچ یک از خیزش های صد سال اخیر و نیز قیام آبان ماه ۱۳۹۸ راه به جایی نبرده است. برای رهایی از این همه ستم و نابسامانی چه باید کرد؟   

نخستین بار که این پرسش را پیش کشیدم که " چه باید کرد؟" شماری از هم میهنان پنداشتند که من راه چاره را یافته و به میدان آمده ام. اینچنین نبود و نیست، آماج من پاشیدن بذر این پرسش در اندیشه ی فرهیختگان و عاشقان ایران بود. برای یافتن پاسخ این پرسش آقای فرهنگ قاسمی در تلویزیون رنگین کمان میزگردی فراهم کرد که بیست و شش نفر از پویندگان راه رهایی کشورمان در آن به رایزنی پرداختند. چه خوب بود اگر آن نشست پدید آورنده ی کانونی همیشگی برای همدلی وهمراهی و خردورزی مردمان ما می شد. من گفت و گوهای آن نشست را پس از آن روز هرگز در جایی ندیدم. گویا آن نشست؛ به همان نشستیم و گفتیم و برخاستیم انجامید و دیگر کسی پی آن رایزنی و خردورزی را نگرفت. گویا هرگز چنین نشستی رخ نداده و آن دوستان که در آن نشست به گفت و گو پرداختند هرگز نبوده اند. با این همه من همچنان امیدوارم گروهی از ایران دوستان و فرهیختگان ایرانی کانونی و یا انجمنی برای رایزنی برپا کنند تا با خردورزی گروهی، پاسخی در خور برای چه باید کرد؟ بیابند. تا آن هنگام که همه ی اندیشه ورزان با هم به خردورزی همگانی ننشینند و راه چاره را با  کمک خرد همگانی دنبال نکنند و هر کس با پندارهای خود به راه خود برود، همچنان در به همان پاشنه می گردد و نیروها به هدر خواهد رفت. 

همیشه مردم ( انسان یا آدمیزاد) و یا یک جانور هنگامی که با پدیده ی ناجور و سختی روبرو می شود از خود می پرسد این چیست؟ بیشتر جانداران با بوکشیدن یا با دریافت چشایی یا بینایی خود به دنبال پاسخ می روند. سپس این پرسش پیش می آید که با این پدیده چه باید کرد؟ برای یافتن چاره هر جانداری به فراخور انگیزه های زیستی خود راهی پیدا می کند تا به زندگی خود ادامه دهد. در نزد ما مردمان کسی اگر بخواهد و بتواند برپایه ی توانایی و دانش و خردی که دارد تلاشی برای از پیش پا برداشتن آن مشکل انجام می دهد. درباره ی پدیده های بزرگ و همگانی به رایزنی و خردورزی شمار بیشتری نیاز هست. برای شناخت و از پیش پا برداشتن پدیده ی واپس ماندگی میهن مان بیش از سد سال است که بزرگان و فرهیختگان و مردمان مردم دوست و رنجبران کشور ما تلاش کرده اند اما هنوز به جایی نرسیده ایم. روشنگری های راستین و دروغین بسیاری انجام گرفته است. آنچه انجام شده همه پراکنده و ناپیوسته بوده است.

پدران خردمند و آزادیخواه ما (مشروطه خواهان) مجلس شورای ملی را بنیاد نهادند. هنوز این کار پا نگرفته بود که وزیر خارجه انگلیس جورج کِرزُن نماینده ی ویژه ای به نام زکریا پرسی کاکس را برای بستن یک قرارداد استعماری به ایران فرستاد. پرسی ساکس پنهانی از مجلس شورای ملی، وزیرامور خارجه وقت و ملت ایران با دادن رشوه به احمد شاه و نخست وزیر او وثوق الدوله و نیز سیاست مدارانی مانند اکبر میرزا صارم الدوله پسر ظل السلطان (وزیر دارایی)، نصرت الدوله  فیروز(وزیر دادگستری) سید ضیاءالدین طباطبایی روزنامه نگار و جاسوس انگلیس، قرارداد ۱۹۱۹ را تنظیم کرد. این قرارداد با مخالفت شدید ملت ایران و دکتر مصدق روبرو شد.

کارکنان سفارت انگلیس در تهران با راهنمایی اردشیر جی ریپورتر جاسوس انگلیس و ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیس در ایران و سرپرست قشون قزاق، رضا خان را مأمور انجام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ( ۲۲فوریه ۱۹۲۱) کردند تا بتوانند قرار داد ۱۹۱۹ را به شیوه ای دیگر و با ترفند دیکتاتوری مدرن در ایران پیاده کنند. رضا خان با کمک جاسوسان انگلیس در ایران و با زور قشون قزاق و سپس با فشارارتشی مدرن تا پایان زندگی اش از انتخابات آزاد و تشکیل یک مجلس شورای ملی راستین جلوگیری کرد. به دلیل دیکتاتوری رضا خان و پسرش از مجلس پنجم تا پایان سلطنت پهلوی ها ملت ایران هرگز نتوانست به یک مجلس شورای ملی راستین و انجام انتخابات آزاد دست یابد. جمهوری اسلامی نیز با سرسختی از تشکیل احزاب و سازمان های سیاسی و انتخابات آزاد جلوگیری کرده است.

از سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی تا به امروز امپراتوری پیر و ستمکار انگلیس چه آشکارا و چه در نهان با دسیسه در سرنوشت سیاسی کشور ما دخالت و خرابکاری کرده است. علی خامنه ای که سیاست گذار بیگانگان در ایران است در رویارویی و ستیز با اصلاح طلب های انگلیسی در نهم آذر ماه ۱۳۹۵ گفت: «این انگلیسی‌ها هستند که همیشه منشأ و منبع تهدید و فساد و خطر و نکبت بوده‌اند.» البته گفته ی خامنه ای در راستای جنگ جناح های داخلی، رو به اصلاح طلبان داشت تا بتواند صدای آنان را خفه کند. اما راستش اینست  که از روزی که این امپراتوری پیر و استعمارگر در همسایگی خاوری کشور ما کمپانی هند شرقی را برپا کرد، دست اندازی انگلیس ها به کشور ما آغاز شد. همین امپراتوری پیر استعمارگر در ایران فرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی سنی مذهب را به گسترش مذهب شیعه وادار ساخت. همین امپراتوری پیر، جنگ های شیعه و سنی را با امپراتوری عثمانی راه انداخت تا جلوی پیش روی عثمانی ها را در اروپا سد کند. همین امپراتوری پیر بود که آخوندهای شیعه را از جبل عامل لبنان و جاسوس های انگلیسی را از دانشگاه کمبریج لندن به ایران وارد کرد. همین امپراتوری استعماری پیر، کشور پهناور ما ایران را پاره پاره کرد و ویران ساخت. سرزمین های افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، هفده شهر قفقاز، ارمنستان، عراق و جزایر خلیج فارس را از ایران جدا کرد. همین امپراتوری استعماری پیر بود که کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را در ایران به راه انداخت. دکتر مصدق در دادگاه نظامی استعمارگران در آخرین دفاع خود گفت:«... آری تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراتوری های جهان را از مملکت بر چیده ام و پنجه در پنجه مخوف ترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی در افکنده ام ...» آری همین امپراتوری استعماری بود که در جنگ سرد اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی را درهم شکست و سازمان جاسوسی بزرگ و ترسناک کا گ ب را با همه ی پرونده ها و رازهای پنهانی اش فروبلعید.

پوتین دیکتاتور روسیه یکی از جاسوسان سازمان شکست خورده ی کا گ ب از اینتلیجنس سرویس است که روسیه را در چنگال دیکتاتوری خود گرفته است. همین امپراتوری استعماری انگلیس، خمینی را از پاریس به ایران آورد و کشور ما را به این روز سیاه نشاند. همین امپراتوری استعماری کهنه است که خاورمیانه را به آتش کشیده است و در هیچ کجا خود نمایی نمی کند و دیده هم نمی شود. در جنگ برای تصرف افغانستان شمار کشته های سربازان انگلیسی یک چهارم کشته های آمریکایی بود. در یورش نیروهای آمریکایی و انگلیسی و ... به عراق که  بیش از ۱۷۷ هزار سرباز بیگانه به عراق یورش آوردند، انگلیس ها تنها ۴۵ هزار سرباز به عراق فرستادند چون عراق هم مانند ایران و افغانستان دست نشانده ی آن ها بود و انگلیس ها نیروهای بومی فراوانی در این کشورها زیر فرمان خود داشتند و دارند.

امروز هنوز این پرسش بی پاسخ مانده است که پالایشگاه های نفتی آرامکو در عربستان سعودی را ( که آمریکایی ها آن را در سال ۱۹۵۰ برپا کرده اند) در سپتامبر ۲۰۱۹ کدام نیرو و چطور مورد حمله قرار داده است؟ سایت بی بی سی فارسی در ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۹ با بی گناهی خود را به کوچه علی چپ می زند و می نویسد:«... بجز ابهام درباره عامل این حملات، درباره نحوه حملات هم اختلاف نظر وجود دارد. حوثی‌ها می‌گویند با پهپاد هدف را زده‌اند و سپس می افزاید ... تحلیلگرانی هم هستند که این حملات را ترکیبی از پهپاد و موشک می‌دانند؛ که پهپادهایی برای پارازیت و اختلال در سامانه موشکی پاتریوت وارد فضای هوای عربستان شده و به این ترتیب موشک‌های کروز از رادارهای پاتریوت توانسته‌اند بگذرند... برخی دیگر این حملات را انتقام حملات پهپادی اسرائیل به مواضع شبه‌ نظامیان حشد شعبی در عراق می‌دانند...» انگلیس ها با بیش از پانصد سال پیشینه ی جاسوسی در خاورمیانه و ایران، وانمود می کنند که نمی دانند که « ... کی، چطور و چرا؟ ...» حمله به تأسیسات نفتی عربستان انجام گرفته است؟!!!

شرارت و حادثه آفرینی آدمکشان جمهوری اسلامی خاورمیانه را به آتش و خون کشانده است. از چند ماه پیش قاسم سلیمانی با نیروهای زیر فرمانش و به کمک آدمکشان مزدور حشدالشعبی در خیابان های بغداد تظاهرکنندگان و مردم بی گناه را هدف گلوله قرار می دادند. همان گونه آدمکشی را نیز در روزهای آخر آبان ماه در تهران انجام دادند.

همانگونه که همه می دانند روز جمعه سوم ژانویه ی ۲۰۲۰ قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس برای سازمان دادن ادامه ی کشتار تظاهرکنندگان به بغداد رفته بود که با موشک های پهبادهای آمریکایی کشته شد. سلیمانی تنها کسی نیست که از سپاه قدس کشته شده است بلکه هزاران بسیجی و سرباز و درجه دار و افسر در درازای آتش افروزی های جمهوری اسلامی؛ در سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و دیگر نقاط خاور میانه کشته شده اند. این آتشی است که حکومت اسلامی افروخته است که هزاران نفر در آن سوخته اند و سلیمانی نیز یکی از آن هاست. چرا جمهوری اسلامی درباره ی آن هزاران شهید بی گناه هرگز سخنی به میان نیاورده است و امروز نمایش چندهزارنفری درباره ی کشته شدن یک آدمکش حرفه ای به راه انداخته است؟ جمهوری اسلامی می خواهد که ایرانیان کشتارهای آخر آبان ماه را از یاد ببرند و این به هیچ روی ممکن نیست. کسانی که در کرمان زیر پاها و در زیر هجوم و آوار مردمان کشته شدند هم ایرانی بودند. آن ها هم از گوشت و استخوان بودند، آن ها هم زن و فرزند و مادر و پدر و فامیل داشتند، مگر خون قاسم سلیمانی رنگین تر از دیگران بوده است؟ ماجراجویی و هیاهو و حادثه آفرینی حکومت دیکتاتوری ولایت فقیه ایران را به سوی نابودی کامل می برد. سقوط هواپیمای اوکراین با ۱۷۶ کشته افتضاح بین المللی دیگری است که سر درندانم کاری ها و شرارت های جمهوری اسلامی دارد.

نه من می توانم برای برون رفت از بن بست تاریخ امروزایران راهی نشان دهم و نه هیچ یک از هم میهنان ما به تنهایی می تواند این گره را بگشاید. پیشینه ی دست اندازی اروپاییان و سرمایه داران جهانی در ایران و راه بیرون آمدن از واپس ماندگی میهن ما به بررسی های دانشورانه و خردمندانه ی همگانی نیاز دارد. انگلیس ها برای غارت ثروت های میهن ما و کشتن هم میهنان ما گماشتگان جورا جور و دستگاه جاسوسی نیرومندی دارند، با اطاق های فکری ویژه و تخصصی. آمریکایی ها سازمان سیا را دارند و یک ارتش نیرومند. بازار مشترک اروپا، چین و روسیه و ژاپن نیز هر یک در اندیشه غارت میهن ما هستند. در چنین تنگنای سختی چگونه می توان یک حاکمیت ملی و مردمی برپا کرد؟ به راستی چه باید کرد؟

منوچهر تقوی بیات

استکهلم ـ بیستم دی ماه ۱۳۹۸ خورشیدی برابر با دهم ژانویه ۲۰۲۰ میلادی

 

سالروز کشتار نویسندگان شارلی ابدو

سالروز کشتار نویسندگان شارلی ابدو

پاتریک پلوکس، ستون‌نویس مجله طنز "شارلی ابدو"  چند هفته بعد از حمله اسلامی ها به دفتر مجله، در حساب کاربری خود در توییتر، صفحه اول شماره تازه هفته‌نامه را منتشر کرد. صفحه اول شماره جدید، حاوی کاریکاتوری سیاه‌رنگ بر روی متنی به تمامی سرخ‌‌رنگ است. این کاریکاتور سگی را نشان می‌دهد که یکی از شماره‌های "شارلی ابدو" را به دهان دارد و از چنگ عده‌ای خشمگین که به سوی او حمله‌ ور شده‌اند می‌گریزد. دراین میان، ژان ماری لوپن، سوپر راسیست  راست‌گرا و نیکولا سارکوزی، سیاستمدار محافظه‌کار فرانسوی و رئیس جمهور اسبق فرانسه، پاپ رهبر کاتولیک‌های جهان و یک سگ سیاه با نوار جهادگرایان به دور سر دیده می‌شوند.

مجله شارلی ابدو پس از چاپ کاریکاتوری از محمد پیغمبر اسلام در سال ۲۰۱۱ مورد حمله قرار گرفت و دفتر آن به آتش کشیده شد. پس از آن نیز کارکنان این نشریه بارها از طرف باندهای اسلامی تهدید به مرگ شده بودند. در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۱۵ دو نفر از تروریست های نقابدار وسیاه پوش اسلامی در حمله ای مسلحانه و مرگبار، ۱۲ نفر از کارکنان مجله چپگرای شارلی ابدو از جمله ۴ نفر کاریکاتوریست و عضو هیئت تحریریه و سردبیر این نشریه "استفان شربونیه" ملقب به "شارب" طراح کاریکاتور محمد، بقتل رسیدند.

 

این حادثه رخصتی بود تا بحث "آزادی بی قید و شرط بیان"  صفحه اول مهمترین رسانه ها و مدیای اجتماعی را بخود اختصاص دهد.  در این میان صف آرائی دو جبهه دیدنی بود، بطور یقین کلیه رسانه های رسمی و ژورنالیست های محترم و سینه چاکان دمکراسی  حین محکومیت این ترور، در ذم و نکوهش کاریکاتورهای مربوط به چهره های مذهبی منجمله محمد و ترسیم حصارهایی جهت باقید و با شرط کردن آزادی بیان، گوی سبقت از هم ربودند. سوء تعبیر که نه سوءاستفاده این جماعت سر هربزنگاهی مرض مزمنی است که هنوز زهر در کام می ریزد. کار بجایی رسید که دولت ها هم در لفافه، رسانه های عمومی را از چاپ کردن کاریکاتورهای محمد منع کرده و در مورد نتایج و عواقب بعدی آن هشدار دادند، آنرا بی احترامی به عقاید توده ها عنوان کردند  و متهم به تند روی و سواستفاده از آزادی بیان نمودند. این متولیان تحمیق و چپاول مردم هرگاه کسی که  راهش را ازآنها جدا کرده و به صف مقابل می پیوندند، مفتخر به القابی همانند تندرو، توهین کننده به مذهب و عقاید توده ها، نفهمیدن دمکراسی و غیره می نمایند.  

جبهه دیگر، جبهه سوم اما صف چندین میلیونی مردمانی بود  که خسته و خشمگین از باز شدن افسار وحوش اسلامی در جهان و امروز در اروپا و حمله این اوباش به ابتدائی ترین حقوق انسانی به میدان آمدند به توحش اسلامی حمله ور شدند دریوزگی و کرنش دولتهای اروپائی را در مقابل اسلامی ها محکوم نمودند با نوشته ای در دست که برآن  "من هم شارلی" هستم نقش بسته بود.

 

شاید سبک طنز و هجوی که شارلی ابدو را اینگونه شجاع و بیباکانه به مصاف نابرابری های عمیق اجتماعی پیچیده شده در زرورق تحمیق سوق داده، الهام گرفته از نوعی سوررالیسم دادائیستی باشد با این توفیر که دادائیست ها در اوایل قرن بیست شاید برای دوره ده- دوازده سال وکوتاهی، هم توانستند به ایجاد یک جنبش ادبی – هنری دامن بزنند که هم برجنبش هنری دوره خودش غالب شد هم جنبشی شد که ظاهرا هم همه اشکال هنری را انکار می کرد و هم اهتمام جنبشهای متعارف آندوره را مردود می شمرد با این وصف ماتریالی بدست داد که تا مدتها بعوان پدیده ویژه ای مورد تحقیق و سرگرمی محققان و غارشناسان هنری بسیاری در نیمه دوم قرن گذشته گردید.

دادائیسم با عروج بلشویسم به آن گروید، به آن وصل شد و با شکست بلشویسم حتی قادر نشد دهه سی میلادی را از سربگذراند، دود شد و هوا رفت اما تاثیراتی که در عرصه هنر، طنز و ادبیات  برجای گذاشت غیر قابل چشم پوشی گشت.

شارلی ابدو ممکن است به تاسی از دادا و با آگاهی از این حقیقت که نقد در طنز، گرایش به فسیل کردن امور پویا و گذرا دارد با شرح طنزآلودی تلاش دارد این تناقض درونی در سبک و فرم را با پیامی مستتر و رو به آینده به نمایش گذارد. شارلی در جهانی پا به عرصه حیات گذاشت که ایمان استوار خویش به مطلق ها را از دست داده بود. عرصه طلائی دهه شصت و بروبیای هیپیسم و جنبش حقوق مدنی و انقلاب جنسی و همه و همه جایش را به یاپیستها و طرفداران حقوق فرد داده بود. دیوار برلین فرو ریخته و گرد وخاکش به کوری خیل عظیمی از روشنفکران دیروزی منجر شده بود. دست و پا زدن در بیرقی شکسته و برخلاف جریان راه دشوار را ادامه دادن، مسیری بود که شارلیها باید می پیمودند. شارلی در واکنشی شاید غریزی و ناخودآگاهانه در برابر این فروپاشی می بایست یک تغییر هر چند بطئی را بطور دائم منعکس کند.

شورشیان طنزنامه شارلی هر چند توانستند تا حدی بزعم خویش منعکس کننده پوچی های عصر خویش باشند و ادعایی هم برای رستگاری دیگران نداشته و همچنان بیان کننده ارزشهایی جهانشمول بودند اما در نهایت در جذب توجه عمومی به خود و امیالشان چندان کامیاب نبودند و از اقبال استقبال عمومی حداقل قبل از حمله تروریستی پاریس برخوردار نشدند البته هنوز هم ارزشهایی را در کاریکاتورهایشان بیان می کنند، هنوزعینیت به بی هنجار شکنی را تبلیغ می کنند درک ما از سینما، هنر و شعر وموسیقی را زیر سئوال می برند و مخالفت خود را با بورژوازی بی احساس و سوداگر و با یک درصدی هایی که در آسمانها می زیند قلم می زنند.

شارلی ابدو  به ارزشهای مورد قبول  هیچ کس اطمینان ندارد نه به این دلیل که گاها هرج ومرج طلب می شود و خواستار بهم ریختن تمام استانداردها، اخلاقیات و نظم موجود اجتماعی بلکه به این خاطر که نشان دهد حساسیت هایش به عصری که درآن ارزش انسان از یک پر کاه کمتراست اعتمادش را به نظم موجود و توان تغییری رادیکال  از دست داده  هرچند که گهگاهی سوسوی نور امیدی به آینده، زینت بخش ستون اول می شود. در هر حال شارب دیگر نیست، من هم شارلی هستم.

نهم ژانویه ۲۰۲۰

دشمن ما همین جا ست! دروغ میگن آمریکا ست

 "دشمن ما همین جا ست! دروغ میگن آمریکا ست!"

روز ٧ ژآنویه محمد کاظمی عضو کمپین برای آزادی کارگران زندانی در نشست شورای اتحادیه های کارگری در کانادا در منطقه تورنتو و یورک سخنرانی ای داشت که در آن ضمن اشاره به ٤٠ سال جنگ مردم با حکومت اسلامی بر اخراج رژِیم ایران از سازمان جهانی کار و تمامی مراجع بین المللی تاکید کرد. متن سخنرانی محمد کاظمی را در زیر میخوانید.

شهلا دانشفر-کمپین برای آزادی کارگران زندانی

http://free-them-now.com/

متن سخنرانی محمد کاظمی

من محمد کاظمی عضو لوکال ۲۳۱۶ اتحادیه کارکنان خدمات عمومی کانادا و هم چنین عضو کمپین برای آزادی کارگران زندانی در ایران- فری دم ناو هستم. خیلی متشکرم که اجازه دادید که با شما صحب کنم.

وقتی دیدم که دیگر دوستان راجع به مسله جنگ صحبت کردند من هم فکر کردم که باید به عنوان یک ایرانی چند کلمه ای راجع به این مسله صحبت کنم. من امشب میخواهم راجع به جنگی که چهل سال است بین مردم و طبقه کارگرایران با جمهوری اسلامی درجریان است صحبت کنم. حتما خیلی از شما اخبار خیزش مردم در ماه نوامبر گذشته برعلیه رژیم جمهوری اسلامی را شنیده اید. خیزشی که طبق آمار چند هفته گذشته عفو بین الملل درآن ۳۰۰ نفر کشته شده اند. البته طبق آمار روزنامه رویتر این رقم به ۱۵۰۰ نفر میرسد. دراین خیزش هم چنین هزاران نفر زخمی و مجروح و هزاران نفر دستگیر شده اند. هنوز که چندین هفته ازاین تراژدی میگذرد جسدها در اطراف شهرها پیدا میشود. انسان هایی که بعد ازشکنجه و کشته شدن رها شده اند.

اجازه دهید این نکته را هم اضافه کنم که چندین سال است که معلمان، بازنشستگان و کارگران درتظاهرات و راه پیمایئشان شعار 'دشمن ما همینجاست! دروغ میگن آمریکاست!' را با صدای بلند فریاد میزنند.

دوستان عزیز: من سمپاتی شما و مردم آزادی خواهی که مخالف جنگ هستند را میفهمم. جنگی که اگر شروع شود جز بدبختی و مصیبت برای مردم ایران چیز دیگری ندارد. ولی فراموش نکنیم که یک پای چنین جنگ ارتجاعی ای جمهوری اسلامی است. محکوم کردن جنگ بدون محکوم کردن رژیم ایران محکوم کردنی یک جانبه است. من بعنوان عضو کمپین برای آزادی کارگران زندانی از 'جان' پرزیدنت لیبر کانسل و دیگر فعالین اتحادیه های کارگری خواسته ام که با آنها ملاقات کنم تا اطلاعات کافی راجع به جنبش کارگری در اختیارشان قراربدهم. به امید اینکه آنها رژیم اسلامی را بخاطر سرکوبگریهایش و بخاطر زندانی کردن فعالین کارگری و بازداشت های اخیر محکوم کنند. من امیدوارم که این فضای جنگی باعث نشود که آنچه برفعالین کارگری درایران میگذرد، فراموش شود. ما، در فری دم ناو، سالها ست خوا هان آن هستیم که جمهوری اسلامی از تمامی سازمان های طرفدار حقوق انسانی و کارگری منجمله سازمان جهانی کار اخراج شود. درشرایط جنگی نیز ما هم چنان بر خواسته هایمان پا فشاری میکنیم و من امیدوارم که شما دوستان عزیز به این خواسته های ما جواب مثبت بدهید. متشکرم

٧ ژانویه ٢٠٢٠

 

 

 

January 10, 2020

بالا گرفتن تنش و کشمکشهای منطقه ای در پی کدام مقاصد!

بالا گرفتن تنش و کشمکشهای منطقه ای در پی کدام مقاصد!

مقدمه:

سالهاست خاورمیانه در شعله های جنگ منافع سرمایه داران جهانی و دول مرتجع منطقه ای میسوزد. همانا استراتژی پسا جنگ سردی که اینبار با پروژه نظم خونین جهانی در دهه نود میلادی شروع شد و دهه به دهه تا جلو آمده پروژه های آن یکی پس از دیگری شکست خورده و ناکام مانده. "نظم نوین جهانی!" که به جز به تباهی کشاندن زندگی میلیونها انسان و کشتار و آوارگی ده ها و صدها میلیون انسان در گوشه و کنار جهان حاصلی نداشته. پدیده جنگ هم، نظیر دیگر پدیده ها رویدادی ابتدا به ساکن نیست. زمینه های معین مادی دارد. توسط تئوری باید قابل توضیح باشد به چه اهدافی خدمت میکند. لذا همه جنگهای کلاسیک در دنیا سرمایه داری قانونمند بوده و هستند و با تئوری قابل توضیحند. جنگها را طبقات معینی بسته به منافعشان با توسل به قانونهایی که اکثرا خود واضع آنند، آنرا به جوامع بشری حقنه میکنند و ربطی به منافع طبقات پائینی و فرو دست ندارد. کمتر جنگی در دنیای سرمایه داری بدون محاسبات با دقت ریاضی انجام میشود. در هیچکدام از جنگهای کلاسیک و قانونمند و با این دقت ریاضی که محاسبات سود اندوزی را اندازه گیری میکنند یا چشم انداز سودی جویی بهتر را تخمین می زنند، هیچگاه میزان ابعاد فاجعه بار کشتار، آوارگی میلیونی و ویرانیهای ببار آمده ابدا نمی گنجد و اساسا برایشان جان انسانها ارزشی ندارد. تازه اگر بشریت و جایگاه آن تا حد ارقام و اعداد تنزل یافت و شمارش گردید با میزان ویرانیهای ببار آمده، باز برای تسهیل کردن سود بیشتر به جیب زدن از آن بهره میگیرند.



***

با این مقدمه کوتاه به ایجاد فضای میلیتاریستی و جنگ بیشتر روانی می پردازم که طی سالهای اخیر خصوصا از سوی طرفداران پر و پا قرص جنگ و بطور اخص اپوزسیون راست که امیدشان را به حمایت کشورهای غربی و در راسشان آمریکا گره زده اند تا تکلیف رژیم ایران را با حمله نظامی یکسره کند!

بالا گرفتن دور اخیر تنش و کشمکش ها میان ایران تقریبا همزمان است با عروج مبارزات توده های مردم و نهایتا انفجار اجتماعی دی ماه 96 و سرکوب مخوف رژیم برای مرعوب نمودن آن. حدودا سه ماه بعد از این واقعه و نقطه عطف تاریخی در مبارزات توده های مردم ایران بود، در تاریخ 18 اردبیشهت 97 ایالت متحده رسما از برجام خارج شد. هدف این نوشته پرداختن به همه وجوه این موضوع و تبعاتی که با تصمیات آمریکا در پی داشته نیست. اما از همان روزهای اول بر کمتر کسی پوشیده بود، فشارهای ناشی از تحریمهای اقتصادی آمریکا و شرکایش قبل از اینکه رژیم را وادار به مذاکره و یا فلج کند دود آن به چشم طبقه کارگر و دیگر اقشار فرو دست جامعه فرو میرود. و اتفاقا رژیم بسیار بدرست تهدید بسیار جدی تر را تشخیص داده بود آنهم خیزش میلیونی توده های مردم که خیابانها را تسخیر کردند و جامعه را حول پرچم مبارزه علیه فقر، گرانی، بیکاری و تورم قطبی کردند. و وقتی در ادامه این خیزش مبارزات و اعتصابات مداوم هر بار وسیع و گسترده شد دیگر بنوعی قضیه برجام و تحریم اقتصادی مربوط به آن، با هر درجه ای از فشار که بر رژیم وارد میکرد، که میکرد، اما این قضیه کم خطرتر بود از مبارزاتی که شتابان موجودیت و بقای انگلیش را هدف گرفته بود. اتفاقا رژیم برغم بالا گرفتن کشمکش و تقابلها با غرب هنوز زمان کم نداشت برای مماشات و "عقب نشینی قهرمانانه" که امید نهایی خود روی آن بنا کند. اما وقتی مبارزات هر روزه در حال عروج توده های کارگر و اقشار معترض به وضع موجود را میدید و با سرکوب افسار گسیخته بیش از پیش هم قابل مرعوب کردن نیست، تهدید افتادن در سراشیبی سقوط را از همیشه جدی تر دید. به همین اعتبار رژیم قضیه تحریمها برایش برکتی بود تا با این بهانه خیزش و اعتراض و اعتصابات مدوام را در اوج استیصال مورد هجوم وحشایانه قرار دهد و به خون بکشد. اما خیزش دی ماه 96 تاثیرات چنان شگرفی بر جامعه ایران گذاشته بود که مبارزات را باندازه سه دهه پیش به جلو سوق داده بود. و رژیم نه تنها با ابزارهای حدادی شده بلکه به کمک حامیان و ایادی مرتجع منطقه ایش نیز نتوانست آنرا به روزهای قبل از خیزش دی ماه برگرداند.

کمااینکه در پس همین خیزش، اعتراضات و اعتصاب مداوم در ابعاد سراسری رو به رشد گذاشت و عمق و گستردگی بیشتری پیدا کرد. نهایتا به خیزش آبانماه رسید که در این نبرد نابرابر و کم نظیر با حافظان سرمایه هم دیدیم چگونه توده های مردم مبارز ایستادگی کردند و رزمیدند و رژیم سراسیمه و وحشتزده برغم اینکه در همان لحظات آغازین صفوف قیام را از زمین و هوا به گلوله بست اما نتوانست عزم مبارزاتی آنانرا در هم بشکند. غیره منتظره نبود رژیم با خفت و سرافکندگی نتیجه خیزشی را که با قوای تا دندان مسلح به خون کشانده بود "پیروزی کاذب" را جشن گرفت تا به صفوف هراسیده نیروهای مزدور خود روحیه بدهد. در دل چنین اوضاع و شرایطی بلحاط داخلی رژیم موقعیت منطقه ای آن نیز بشدت رو به افول گذاشت.

اگر طی دهه های گذشته رژیم ایران توانسته بود با صرف هزینه های نجومی باد آورده در کشورهای نظیر سوریه، افغانستان، یمن، لبنان و عراق، کم و بیش پایگاهی ایجاد کند و بواسطه آن در معادلات منطقه ای مدعی سهمخواهی در قدرت منطقه ای باشد و بعضا زیاده خواهی کند، طی چند سال اخیر دیگر این کارتهای بازی نیز یکی پس از دیگری در حال باطل شدن هستند.

با پایان جنگ داعش در سوریه و باز ستاندن مناطق تحت نفوذشان از سوی نیروهای مدافع خلق با محوریت نیروهای ی.پ.د. و ی.پ.ژ عملا حضور و نقش نیروهای گماشته شده سپاه قدس به فرماندهی پاسدار قاسم سلیمانی کمرنگ و کمرنگ تر گردید. روسیه به عنوان یکی از قطبهای مقتدر در منطقه و ناجی حکومت بشار اسد از سقوط، بهیچوجه حاضر نبود در این "پیروزی" که خصوصا در برابر رقبای جهانی خود و به قیمت کشته و مجروح شدن صدها هزار نفر و آواره شدن میلیونها انسان بی تاوان سوریه ای تمام شده بود، سهمی برای دخالتگری رژیم ایران قائل گردد. در بیان واقع رژیم ایران هر چه طی این سالها با سرمایه گذاریهای مادی و هزینه انسانی در سوریه صرف کرده بود همه برباد رفته دید، و "ستاره اقبالش" روبه خاموشی رفت. کمااینکه اینکه در عراق نیز با سرنوشت مشابه سوریه دچار گردید. یعنی وقتی توده ها عظیم مردم اعم از کارگران و دیگر اقشار فرودست و خصوصا نسل جوان در بخش عمده استانهای جنوبی و مرکز عراق از زیر آوار جنگ نیابتی خانمانسور کمر راست کردند، و اعتراضات توده های مردم در شهرهای بغداد، ذیقار، المثنی، بصره، ناصریه، نجف و کربلا و دیگر نقاط حول پرچم مبارزه علیه گرانی، فقر و تورم شکل گرفت و در 3 آبانماه امسال با خیزش میلیونی در میدان التحریر با قدرت بیشتری از سر گرفته شد، اینبار معلوم گردید این خیزش پیامدهای دیگری نیز با خود دارد. یکی از پیامدهای دیگر این خیزش توده ای در عراق این بود علیه کل بساط دولت گمارده شده آمریکا و شرکایش از یکسو و دستجات و فرقه های تحت نفود رژیم ایران از دیگر سو هستند. این خیزش با همه فراز و فرودهایش و برغم سرکوبهای خونبار که هزاران کشته و زخمی در پی داشته، کماکان مسیر رفتن بسوی اعتلای انقلابی را با صلابت داشت طی میکرد. به همین اعتبار بیم و هراس آنرا در دل هیئتهای حاکمه و دشمنان طبقاتیشان بوجود آورده بود بمرور افق چپ و سوسیالیستی در آن دست بالا پیدا بکند. رژیم عراق و همپیمانان جهانیش میدانستند اگر اوضاع بر همین منوال پیش برود، از یکسو کل بساط میلیشیایی سیستم قومی، مذهبی و طایفه ای در عراق را که استراتژی جنگ نیابتی را بیشتر روی دوش آنان به جامعه حقنه کرده اند در هم خواهد پیچید و از دیگر سو هر آنچه را نیروی اشغالگر آمریکا و نیروهای ائتلاف طی چند دهه رشته اند همه را پنبه خواهند کرد. این خیزش روز به روز در حال پیشروی بود و ملموس ترین دستاوردهای این اواخرش این بود، اینبار رژیم عراق و حامیانش بشدت به هراس افتادند، تا جائیکه میان گرایشات راست حاکم در عراق شکاف ایجاد کرد و اعتماد به بقای خود را از دست دادند. سران دولتی زیر ضربات مبارزاتی مردم چنان سراسیمه شده بودند که از رئیس جمهور تا وزیر و وزرا مجبور شدند یکی پس از دیگری از ترس استعفا دهند. اما مردم بپاخاسته به این استعفاها که اساسا چیزی جز تغییر مهره ها نبود، رضایت ندادند و خواهان برچیدن کل بساط حکومت و دار و دسته های مذهبی و عشیره ای و ساقط نمودن دست رژیم ایران از دخالتگری در اوضاع داخلی این کشور شدند.

لبنان نیز همزمان با خیزش عراق در روز 3 آبانماه سال 98 اکثر شهرها از جمله: بیروت،طرابلس، صیدا، صور، نبتیه، بلعبک و جل ادیب که بخشی از آنها شیعه نشین و تحت کنترل حزب اله هستند وسیعا خیابانها را تسخیر کردند. خیزشی که بخاطر گسترش روز افزون فقر و عدم استانداردهای حداقل زندگیست شروع شد، اما در همان ساعتهای اول اعتراضات با یورش اراذل و اوباش جنبش امل و حزب الله مورد سرکوب وحشیانه قرار گرفت . ویژگیهایی که این خیزش را از اعتراضات چهل سال گذشته متمایز میکرد یکی این بود که اکثریت عظیم اقشار ناراضی فعالانه در آن شرکت جستند. ثانیا میزان مشارکت فعالانه جوانان و خصوصا زنان در آن بسیار چشم گیر بود. و ویژگی دیگر آن عبور کردن از همه گروه و دستجات فرقه ای ایدئولوژیک و مذهبی بود که در ایجاد چنین وضعیتی سهمیند، از جنبش امل و حزب اله گرفته تا سعد الحریری و میشل عون و غیره ذالک.

سخن آخر:

در دل چنین وضعیتی که ژیم ایران با آن مواجه است کشتن جنایتکار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس از سوی آمریکا در عراق بمنظور عملیاتی تلافی جویانه و پاسخ به حملات نیروهای حشد الشعبی سر سپرده رژیم ایران که سفارتخانه و مواضع آمریکائیها در عراق را مورد تعرض قرار داده ا ند بیش از حد ساختگی است. و بعد از به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی و نفر دوم جیش حشدالشعبی حسن المهدی و دیگر همپالگیهایشان که یدی طولانی در کشتار مردم عراق و کشورهای منطقه داشتند، رژیم ایران نیز تهدیدات خود را علیه مواضع آمریکا در عراق و منطقه شروع کرد. تا اینکه نهایتا بامداد 08.01.2020 ساعت 05:06 دقیقه خبر از شلیک بیش از 12 موشک زمین به زمین بالستیک، از دو استان کرمانشاه و لورستان(بروجرد) بسوی پایگاههای نظامی مستقر در خاک عراق در سوسیال مدیا پخش شد. رئیس جمهور آمریکا و دیگر مقامات بلندپایه آمریکایی این حملات موشکی به پایگاههای نظامی خود اعم از عین الاسد در استان انبار و پایگاهی نظامی در اربیل را مورد تائید قرار داده اند، و اذعان نموده اند در این موشک پرانیها نیروهای آمریکا تلافاتی ندیده اند و موشکها به محل استقرار نیروهای نظامی اصابت ننموده ساختگی بودن این فضای جنگی دو صد چندان مضحک تر کرد!

با این اوصاف میخواهم بگویم وقتی رژیم ایران در دوران اقتدار ایدئولوژیکش مخاطره ای نه تنها برای منافع قطبهای سرمایه داری از جمله آمریکا نبوده بلکه علنی یا در خفا بخشی از سوخت و ساز این مناسبات را تامین کرده، دیگر اکنون در اوضاع وخامتباری که رژیم ایران یکی پس از دیگری پایگاههای نظامی و ایدئولوژیکیش در منطقه در حال ریزش است، و حتی نزد رقبای آمریکا که ایران خود را در بلوک آنان میبیند یعنی روسیه و چین موقعیتی بسیار پوشالی دارد، باید آمریکا از روی کدامین منطق آنرا تهدیدی علیه منافع خود تلقی کند تا اینبار میدان جنگ با آنرا باز کند؟!

اگر فرضمان بر این باشد رژیم ایران نفوذ و موقعیت سابق در کشورهای اسلامزده را داشت و ماجراجویی های منطقه ایش بطور جدی موجب سگ اندازی بر سر راه منافع قطبهای جهانی میشد، تازه آنوقت هم آمریکا و غرب میبایست تناسب قوای مبارزاتی در جامعه را به هر لحاظ بسنجند تا فرضا در صورت تحمیل یک جنگ و سقوط رژیم و اشغال کردن آن، رژیمی که بجایش میگمارند چقدر منافع آتی آنان را تامین میکند. یعنی قطبهای سرمایه داری برغم تفاوتها و تمایزات استراتژیک همه یک مخرج مشترک دارند، آنهم اینست بدون استثنا علیه خیزشهایی هستند که قدرت سیاسی را به کارگران و اقشار فرودست واگذارد. دقیقا تهدیدی که سالهاست بر فراز کشورهای استبداد زده اعم از ایران و عراق میچرخد. و قطبهای جهانی نیز بنا به شم تیز طبقاتی که دارا هستند و با دور اندیشی برای پیشگیری روی اپوزسیون و پوزسیون راست کار میکنند تا در چنان بزنگاههای تاریخی اگر جامعه به مرحله رو به اعتلای انقلابی رسید با علم کردن آنان مسیر انقلاب را منحرف کنند. راهی که تا کنون آنرا آزموده اند اما آبی از آن گرم نشده.

میخواهم بگویم بلاخره باید تئوری جنگ توضیح بدهد جنگ بر سر کدام منافع؟ لااقل جنگهای کلاسیک اینگونه نیست رئیس جمهور کشوری شب بخوابد و صبح که بیدار شد فتوای جنگ علیه کشور دیگری بدهد. هر چند جنگهای کلاسیک هم با یک بهانه و آخرین بهانه استارت خواهد خورد اما پشت بهانه باید منطقی باشد که توضیح بدهد این جنگ به کدامین منافع معین خدمت میکند. کسانیکه در شیپور شروع جنگ میدمند انگار با این قوانین ناظر بر جنگ بشدت بیگانه اند. حتی فراموش کرده اند جنگ میان کشورها با قدرت نزدیک بهم نظیر جنگ رژیم ایران و عراق که بعبارتی در چهارچوب تعریف جنگهای کلاسیک قدرتهای جهانی نمی گنجید باز تابع قوانین تامین منافعی یکی از طرفین بود.

همه فاکتور و نشانه ها بیانگر آنست کل عملیتهای ایضائی و مانورهای موشک پرانی "انتقامجویانه" در هر دو سو کاملا هماهنگ و کنترل شده باشد. اساسا این اقدامات از پایه و اساس بمنظور مرعوب کردن توده های مردم معترض در ایران، عراق و لبنان میباشد که طی خیزشها مخاطرات بسیار جدی متوجه رژیمهای حاکم کرده اند از یکسو و از دیگر سو با سرایت آن به دیگر کشورها اینبار منافع کل قطبهای جهانی که چندین دهه است در این منطقه سرمایه گذاریهای نجومی کرده اند بر باد خواهد رفت.

وجود سنت سوسیالیستی در مبارزه خصوصا طبقه کارگر ایران و دیگر جنبشهای پیشرو پیشینه قوی دارد، و طی سالهای اخیر این افق به شیوه ای عملی و بسیار چشمگیر در مبارزات، اعتصابات و خیزشها که علی الخصوص نسل جوان و زنان انقلابی از پیشگامان آن بودند با شعار استراتژیک«نان،کار، آزادی اداره شورایی» تبلور سیاسی پیدا نمود و در سایر جنبشهای پیشرو نیز با موجزترین شکل خود را بیان کرد. همه نشانه ها حاکی از آنست ناظر شدن چنین افقی بر مبارزات مردم تنها در رژیم وحشت و هراس ایجاد نکرده که ناقوس مرگ را در بیخ گوشش به صدا درآورده بلکه آب در لانه هیئتهای حاکمه و دول مرتجع منطقه ای نیز ریخته. همه متوجه شده اند زمینه های عروج قدرت گیری گرایش سوسیالیستی و کارگری در ایران روز به روز آماده تر میشود. کمااینکه متوجه شده اند خیزشهای میلیونی در کشورهای منطقه اعم از عراق و لبنان نیز که سازش ناپذیر و قدرتمند براه افتاده بعید نیست از پیشرفت مبارزات و دست بالا پیدا کردن گرایش سوسیالیستی در ایران متاثر گردد و این در آینده خطریست میتواند به کل منطقه از جمله سوریه، ترکیه و افغانستان نیز سرایت کند. ناظر شدن چنین افقی این نگرانی را در کشورهای منطقه ای و قطبهای جهانی که منافعشان در حفظ وضع موجود است بیش از پیش تشدید نموده. و بر این اساس آنانرا واداشته تا به هر شیوه ممکنه راه رشد و قدرت گیری بیشتر گرایش سوسیالیستی را سد کنند.



10.01.2020

 

داستانی کهنه از خاورِ در آتش

داستانی کهنه از خاورِ در آتش

کمونیست‌ها و ترور سردار سلیمانی

 

مادامی که افراد فرانگیرند که در پس هر یک از جملات، اظهارات و وعده وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جست‌وجو کنند، در سیاست همواره قربانی سفیهانه‌ی فریب و خودفریبی خواهند بود.[1]

 

نیم‌نگاهی به نقشه‌ی سیاسی خاورمیانه کافی است تا درک کنیم این منطقه از جهان چه نقشی در اقتصاد سیاسی جهان ایفا کرده و از چه جایگاهی برای قدرت‌های امپریالیستی برخوردار است. خاورمیانه از دیرباز (حدوداً از آغاز قرن بیستم) منطقه‌ای بسیار پراهمیت برای استثمارگران بوده است. اولین قدرت امپریالیستی‌ای که دست‌اندازی به این منطقه را آغاز کرد بریتانیا بود. آنان چیزی حدود نیمی از منطقه را به استعمار خود درآورده بودند و روی باقی نواحی، مانند ایران، نیز کنترلی جدی داشتند.

پس از جنگ جهانی دوم و افول بیش از پیش قدرت بریتانیا، قدرت امپریالیستی جدیدی در این منطقه به نقش‌آفرینی پرداخت که رویکردش به استعمار متفاوت با رویکرد سلف خویش بود. امپریالیسم آمریکایی، به جای استعمار کشورها، به بورژوازی ملی آنان کمک می‌کرد تا از یوغ استعمار رها شوند و دول سرمایه‌داری ملی را راه‌اندازی کنند و در مقابل، سود خود را از استثمار مضاعف پرولتاریای این دولت‌‌ـ‌ملت‌های جدید به دست می‌آورد. در این مرحله بود که دول جدیدی در خاورمیانه سر از تخم درآوردند، مانند دولت عراق، عربستان سعودی، اردن و... این دولت‌ها ناچار بودند تا سیادت امپریالیسم آمریکایی را بر خود بپذیرند، چرا که این را یگانه راه توسعه و گسترش انباشت در خاک خود می‌یافتند. ایالات متحده نیز سرخوش از چنبره زدن بر پایتخت انرژی جهان هرچه بیشتر پیشروی می‌کرد و بر استثمار پرولتاریای خاورمیانه می‌افزود و با جنگ‌آفرینی‌های روزمره‌ی خود آرامش را از این منطقه دریغ می‌کرد تا هرچه شدیدتر بتواند شیره‌ی جان طبقات کارگر این منطقه را بمکد. سیاست‌های تحمیلی نهادهای آمریکاییِ بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی نیز بیش از پیش این استثمار را شدت بخشید تا خاورمیانه برای سال‌ها منبع سودی باشد برای آمریکا و چماقی باشد بر سر دشمنانش، از جمله اتحاد جماهیر شوروی و چین.

اما جهان برای ایالات متحده آن گونه که خواهانش بود پیش نرفت. افول هژمونی آمریکا، که با فروپاشی نظام اقتصادی برتون وودز آغاز شد، حتی با مُسکن مقطعی همچون پایان تاریخ (!) و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق نیز متوقف نشد و این سرآغاز دورانی جدید برای ایالات متحده بود. آمریکا حالا دیگر یگانه ابرقدرت اقتصادی جهان نیست، از آن توان هژمونیک سابق برای یکدست ساختن صدای ایادی‌اش، از اروپا گرفته تا شیوخ خاورمیانه، نیز خبری نیست و آنان مجبورند به شیوه‌ی جدیدی از سیاست‌ورزی روی بیاورند. شیوه‌ی ترور، که خود را با حمله‌ی وحشیانه‌ی آمریکا به عراق و افغانستان نشان داد. آمریکا با وجود تلفات سنگینی که در این حملات متحمل شد، هرگز نتوانست به خواسته‌های خود در این دو کشور دست یابد و با موفقیت باتلاق عراق و افغانستان را ترک کند. آنان هنوز در این دو کشور حضور نظامی دارند، اما در هر دوی این کشورها دولت‌هایی بر سر کارند که مرید مهم‌ترین رقیب آمریکا در خاورمیانه، یعنی جمهوری اسلامی، هستند. همچنین تهاجمات نظامی آمریکا در سوریه نیز با شکست مفتضحانه‌ای به پایان رسید، آن‌چنان که در سوریه هنوز دولت اسد بر سر کار است و مهم‌ترین منافع اقتصادی در این کشور به روسیه و جمهوری اسلامی رسیده است. آمریکا، که امروز به دلیل افول توان اقتصادی و تا حدودی نظامی‌اش دیگر توانایی به سرانجام رساندن تمام و کمال سیاست‌های متداول پیشین (از جمله رژیم چنج) را در خود نمی‌بیند، پروایی نیز از سرانجام واقعی آن سیاست‌ها، یعنی وضعیت انهدام اجتماعی، نیز ندارد. سیاست‌های متداول امریکا در سوریه و ایران موفقیتی به دست نیاورده است، اما نتیجه‌اش در لیبی بر همگان واضح است. اما آخرین حرکت آمریکا، یعنی دست زدن به ترور فردی، امروز بیش از هر زمانی افول هژمونی این دولت را به جهانیان نشان می‌دهد، تروری که دولت این کشور برای انجام دادنش حتی نتوانست جناح‌های سیاسی همسو با خود را نیز قانع کند، چه رسد به جهانی که روزی جهان آمریکایی نام داشت.

 

تروریسم آمریکایی و افکار عمومی در ایران

پس از اعلام ترور قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران، واکنش عده‌ای چه در ایران و چه در عراق شادی و سرور بود، گویی سپاه پاسداران است که سال‌هاست خاک عراق را اشغال کرده است و موجبات کشتار میلیون‌ها عراقی را فراهم آورده است یا سپاه پاسداران است که منطقه‌ی خاورمیانه را به قرق خود درآورده و به جنگ‌افروزی و استثمار ملل مختلف این نقطه از جهان مشغول است. این رویه در بخشی از چپ ایران نیز در زننده‌ترین حالت خود هویدا بود. این چپ نه فقط آن گونه که مارکس و لنین به رویدادها از منظر پرولتاریا می‌نگریستند نمی‌نگرد، بلکه با تروریست خواندن سلیمانی، که خود قربانی ترور شده است، نشان می‌دهد که ذهنش فقط و فقط در حد مفاهیم لیبرالی قادر به فهم است، مفاهیم لیبرالی‌ای که خود متناقض خویش‌اند و در این ترور به‌درستی نشان دادند چیزی جز واژه‌هایی پوشالی نیستند. ترور مقام نظامی یک کشور در خاک کشور سوم که با اطلاع مقامات آن کشور در آنجا حضور داشته خود نافی تمام تعهدات و عبارات ضدتروریستی‌ای است که در جهان لیبرال از طریق تمامی رسانه‌ها مخابره می‌شوند. اما چپ پروغرب جشن و سرور گرفته و خود را از ترور شدن یک «تروریست» شادمان نشان می‌دهد. بخش دیگری از چپ نیز، یعنی چپ محور مقاومتی، بدون هیچ‌گونه توجهی به نقش و جایگاه سلیمانی، او را نماد مقاومت و قهرمان خود معرفی و سعی می‌کند سلیمانی را شخصیتی نشان دهد که قهرمان فرودستان و طبقه‌ی کارگر، مخالف سرمایه‌داری و به دنبال ایجاد برابری در بین توده‌های خاورمیانه بوده است.[2] هر دوی این تصوراتِ غلط نشان می‌دهد که این دو جناح از سطح فاهمه‌ای هگلی بالاتر نرفته‌اند و هر روند و رخدادی را امری مجرد در نظر می‌گیرند، امری که بی‌میانجی و جداافتاده در جهانی است که همه چیز در آن بدون وساطت پیش می‌رود. در حقیقت، برای اینان هر اتفاقی مانند ترور سلیمانی نه امری است که پیشایندها و پیامدهای خاص خود را در چارچوبی کلی داراست، که امری است خودسامان و با هیچ امر کلی‌ای در پیوند نیست. به همین دلیل است که بخشی از اینان هلهله‌کشان از این ترور همچون اتفاقی خوشایند استقبال می‌کنند و هم‌نوا با ترامپ از اقدام علیه تروریسم دم می‌زنند و بخشی دیگر از کشته شدن «فرماندهان مقاومت»[3] مویه سر می‌دهند. این دو جناح نه فقط درکی از فرایند دیالکتیکی اندیشه ندارند، بلکه عملاً جایگاه طبقاتی‌شان نیز جدا از طبقه‌ی کارگر است. بخشی از آنان، یعنی چپ پروغرب، ماجرا را فقط از نگاه طبقه‌ی متوسط مبتذل و سرنگونی‌طلبی به نظاره نشسته است، که اوج افق سیاسی‌شان رفتن جمهوری اسلامی به مدد اتحاد تمام نیروهای سیاسی از اولترا‌ـ‌لیبرال‌ها و فاشیست‌ها گرفته تا نیروهای امپریالیستی‌اند. بخش دیگر، یعنی محور مقاومتی‌ها، در عمل کارگزاران سرمایه‌داری پروشرق ایران و به دنبال دستیابی ایران و محور موهوم مقاومتش به حکم‌رانی منطقه‌اند و به ماجرا نه از نظرگاه پرولتاریا، بلکه از نظرگاه بخشی از سرمایه‌داری ایران می‌نگرند.

اما چگونه می‌توان از منظر طبقه‌ی کارگر این رویداد را به نظاره نشست؟ بی‌شک همه‌ی کمونیست‌های ایران نیک می‌دانند که نظام سرمایه‌داری جمهوری اسلامی مانند سایر همتایان خود نظامی است سرکوبگر و متوحش و نیروهای نظامی و سیاسی و اقتصادی در این حکومت نیز، مانند سایر حکومت‌های سرمایه‌داری، درهم‌تندیده‌اند و هرگز جدا از یکدیگر نمی‌توان آنان را شناخت. اما آیا این امر بدین معناست که ما در نظارۀ تنش و درگیری مابین دو نظام سرمایه‌داری باید بی‌طرف بمانیم؟ خیر. بی‌طرفی در سیاست معنایی نخواهد داشت و بی‌طرفی در این نبرد عملاً در جانب طرف قدرتمندتر ایستادن است. ایالات متحده‌ی آمریکا، در جایگاه نیرویی امپریالیستی، در صدد است ایران را به ورطه‌ی جنگی نابودگر بکشاند، جنگی که در اولین صحنه‌اش شاهد پرواز جنگنده‌ها بر فراز زیرساخت‌های اساسی ایران و به آتش کشیدن تمام این زیرساخت‌هایی خواهیم بود که برای مبارزه‌ی طبقاتی ضروری‌اند. بنابراین، تجاوز نظامی ایالات متحده به ایران به معنای انحلال مبارزه‌ی طبقاتی است. علاوه بر آن باید دانست که حتی اگر چنین جنگی رخ دهد، کسانی از آن بیشترین صدمه را خواهند دید که چپ پروغرب، که امروز باید آن را چپ جنگ‌طلب‌ـ‌ویرانی‌طلب نامید، داعیه‌دار هم‌بستگی با آنان است: طبقه‌ی کارگر.

اقدام تروریستی آمریکا علیه قاسم سلیمانی و فرماندهان حشدالشعبی را باید در این بافت بررسی کرد که این اقدام دلالت بر چه چیزی خواهد کرد، اقدامی که شعله‌های جنگ و ناآرامی را در منطقه شدت خواهد بخشید. این همان چیزی است که آمریکا امروز خواهان آن است: جنگ، چرا که امپریالیسم برای فرار از بحران ریسمان دیگری برای چنگ زدن نمی‌یابد. در چنین شرایطی حمایت از اقدام تروریستی ایالات متحده نه به معنای آنچه چپ پروغرب با وقاحت مقابله با دیکتاتوری می‌نامد، که به معنای حمایت از اقدام نظامی آمریکا علیه ایران است و این خود به معنای ویرانی‌طلبی و انحلال هرگونه مبارزه‌ی طبقاتی است. چپ پروغرب نه به دلیل نفهمیدن این موضوع، که به دلیل جایگاه طبقاتی خود است که به این موضع کشیده شده است. این جایگاه طبقاتی به این چپ اجازه نمی‌دهد تا از منظری پرولتری به ماجرا نگاهی بیفکند و تأثیر آن را در انکشاف مبارزه‌ی طبقاتی در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه بسنجد، که این در نهایت به بخشی از بازوی تبلیغاتی امپریالیسم در خاورمیانه تبدیلش می‌کند، همان‌طور که در سایر بزنگاه‌ها چنین جایگاهی را اشغال کرده است. این جناحْ بال چپ جنبش ارتجاعی سبز را شکل داد، در دی‌ماه و آبان‌ماه به دنبال فراروی از مسائل معیشتی و الحاق اعتراضات طبقه‌ی کارگر به پروژه‌ی رژیم چنج بود و در نهایت، اعتراضات کارگری هفت‌تپه را به محاق کشاند. به همین دلیل، نباید انحراف این چپ را اتفاقی دانست، بلکه این چپ از اساس پایگاه طبقاتی خود و شیوه‌ی تحلیل خود عملاً پرولتری نیست و آنچه برایش اهمیت دارد نه پیشبرد مبارزه‌ی طبقاتی، که براندازی به هر شکلش است، چه از طریق انقلاب مخملی، چه از طریق پیش کشیدن هویت‌های قومی و مذهبی و در نهایت چه از طریق مداخله‌ی نظامی ایالات متحده و اقمارش.

نقد بی‌امان سیاست‌های ضدکارگری چپ پروغرب و محور مقاومتی بدون تحلیل مبتنی بر سیاست‌ورزی طبقاتی یا به فرقه‌گرایی خواهد رسید یا به ابتذالی همچون ابتذال این دو دسته از چپ. تحلیل کمونیستی همواره مبتنی بر سیاست‌ورزی طبقاتی پرولتری است.

 

مسعود بهرامی

دی‌ماه 1398

[1]. لنین، سه منبع و سه جزء در مارکسیسم.

[2]. از نظرگاه تحلیل طبقاتی، خود مداخله‌ی امپریالیسم و اعمال ترور علیه دولت‌های منطقه‌ای است که به طور کلی محکوم می‌شود، ولی برای این چپ، ترور «ترور فرماندهان مقاومت» است.

[3]. مهدی گرایلو در بلاهت‌نامه‌ای که درباره‌ی ترور‌های اخیر منتشر کرده، ضمن لاپوشانی سرگشتگی و گیجی خود و ناتوانی از ارائه‌ی تحلیلی از دلایل وقوع این ترورها، پشت عبارات پرتکلف و فخرفروشیِ همیشگی‌اش، ظهور چهره‌هایی با قابلیت نظامی و سیاسیِ برجسته در بدنه‌ی جمهوری اسلامی را نه در بستر موفقیت‌های منطقه‌ای این دولت که خود ناشی از روندهای کلان اقتصادی و سیاسی در جهان است، که چون چیزی خودجوش و ذاتیِ شخص سلیمانی می‌بیند، چیزی که هم امپریالیسم آمریکا و هم جمهوری اسلامی در آن متفق‌القول‌اند:

«مسئله‌ی قابلیت‌های فردیِ یک حضور فره‌مندانه و تبعاً نفوذِ اخلاقی و معنوی‌ای مطرح است که باعث می‌شود نوعی رهبری کارآمد به طور خود به خودی در شخصی خاص بروز کند.» هم جمهوری اسلامی و هم ایالات متحده به منزله‌ی قدرت‌هایی بورژوایی خود را متعهد می‌دانند به پنهان کردن روندهایی که باعث عروج قدرت نظامی ایران در کنار ضعف ساختاری ایالات متحده در طرح یک عملیات راهبردی سیاسی و نظامی در منطقه می‌شود. به هر حال، هر دوی این قدرت‌ها هر یک در سطح توان خود در نهایت بازتولید سیادت انباشت سرمایه را در افق خود دارند و آگاهی کارگران از وجود بحران جهانی انباشت چیزی نیست که به نفع هر دوی این قدرت‌ها باشد. برای همین است که در ادبیات هر دوی آن‌ها حضور نظامی ایران در منطقه ناشی از چیزی «نام‌ننهادنی» و خارج از منافع سرمایه‌دارانه است و همچنین پیروزی‌های اخیر آن‌ها از قابلیت‌های فردی و ایمان (از نظر آمریکایی‌ها، می‌شود ایدئولوژیک بودن) و از این قبیل چیزها ناشی می‌شود. گرایلو و چپ موسوم به محور مقاومتی با «منطق امپریالیسم» می‌خواهد به جنگ آن برود، کاری که اگرچه دولت ایران تا کنون در آن موفق بوده، ولی اگر نتواند آن ‌را به شکل نوینی از آرایش قوا و نوع جدیدی از بلوک‌بندی جهانی پیوند زند، دیری نخواهد پایید که با روندی سریع از اضمحلال رو به رو خواهد شد.

مرگ قاسم سلیمانی نیز مرگ آفرین شد!

bahram.rehmani@gmail.com

 

متاسفانه صبح چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸ - ٨ ژانویه ٢٠٢٠، یک فروند بوئینگ ۷۳۷ متعلق به شرکت هواپیمایی اوکراین  دقایقی پس از برخاستن از فرودگاه امام بین پرند و شهریار سقوط کرد و همه ۱۷۶ مسافر و خدمه این پرواز جان باختند. یاد همه این جان باختگان گرامی باد!

حکومت اسلامی ایران، تاکنون به هیچ‌ هیات تحقیقی اجازه بررسی حتی یکی از این فجایع متعدد را نداده است. اما این ‌بار وضع متفاوت است. قربانیان تنها محدود به شهروندان بی‌ پناه ایرانی نیستند. این ‌بار پای چندین کشور در میان است و این بحران ابعاد بین ‌المللی یافته و حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، هرگز از آن خلاصی ندارد.

کسب و کار اصلی قاسم سلیمانی به عنوان مغز متفکر نظامی حکومت اسلامی، سرکوب، ترور، جنگ و کشتار در داخل ایران و در کشورهای منطقه بود. حتی مرگ و نمایش خاکسپاری او نیز مرگ آفرین شد و انتقام گیری حکومت اسلامی از آمریکا نیز، با سقوط هواپیمای اوکراینی و جان باختن همه مسافران آن گرفته شد.

 

 

مصلحت و منفعت حکومت اسلامی، در این بود که عملیات «انتقام سخت» حکومت اسلامی ایران علیه آمریکا «به شکلی انجام گیرد که کشته و زخمی نداشته باشد.» اما این انتقام در داخل ایران متفاوت بود.

منابع دولتی آمریکا و اروپا اعلام کردند پرتاب موشک‌ به پایگاه ‌های محل استقرار سربازان آمریکائی در عراق از سوی ایران «عامدانه به شکلی انجام گرفته است که منجر به زخمی و یا کشته شدن آنان نگردد.» دونالد ترامپ که سه شنبه شب هم زمان با انجام این عملیات اطمینان داده بود «همه چیز خوب است»، روز چهارشنبه هم تایید کرد که حملات موشکی ایران تلفات و خسارات جانی به بار نیاورده است. به گفته منابع دیپلماتیک عراقی «عملیات ایران در هماهنگی با آمریکا» اجرا شده است.

منابع سرویس ‌های اطلاعاتی اروپائی و آمریکایی، به گزارش خبرگزاری رویترز، فاش کرده ‌اند که مقامات حکومت اسلامی ایران با انجام عملیات پرتاب موشک به سوی پایگاه ‌های عراقیِ محل استقرار سربازان آمریکا در بامداد چهارشنبه قصد زورآزمایی نظامی نداشته و با این اقدام تنها خواستار «به نمایش گذاشتن واکنشی» در این زمینه بوده ‌اند.

سه منبع مختلف دولتی که برخی از آن ها به اطلاعاتی از درون ایران دسترسی داشته ‌اند، به این خبرگزاری اطمینان داده ‌اند که «نیروهای ایرانی در پرتاب موشک ‌ها، به منظور خودداری از ایجاد تلفات در میان نظامیان آمریکایی، نقاط دقیقی را هدف گرفته ‌اند.»

منابع دیپلماتیک عراقی نیز به رسانه‌ ها اطمینان داده‌اند که این اقدام نیروهای ایرانی «در هماهنگی با آمریکا» صورت گرفته و یکی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در این زمینه نقش میانجی را ایفا کرده است.

تصاویر ماهواره‌ ای که توسط شرکت تجاری «پلانت» انتشار یافته یک انبار تخریب شده در پایگاه عین‌الأسد را نشان می ‌دهد. در همین حال، تصاویر دو موشک «قیام» که در ٣٠ کیلومتری پایگاه مزبور به زمین بایری اصابت کرده نیز در شبکه‌ های اجتماعی منتشر شده است.

تام کراکو، پژوهش گرارشد در«مرکز مطالعات راهبردی و بین ‌المللی» آمریکا در گفتگو با رادیو ملی این کشور پاسخ ایران را «ناچیز» توصیف کرد. او تاکید کرد که با توجه به «دقت موشک ‌های پرتاب شده، تردیدی نیست که آن ها مناطق خالی از نفرات پایگاه را هدف گرفته ‌اند.» در همین حال، به گفته مقامات آمریکایی، سامانه هشدار دهنده پایگاه نیز به موقع نسبت به پرتاب موشک‌ ها هشدار داده است.

این چنین به گفته ناظران حیات سیاسی ایران، تهدید به «انتقام سخت» با «واکنش نرم و احتیاط» فراوان به اجرا گذاشته شد.

این در حال است که خبرگزاری ‌های نزدیک به سپاه پاسداران به نقل از منابع ناشناخته به کشته شدن ٨٠ نظامی آمریکائی اشاره داشتند، سردار امیرعلی حاجی ‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه، گفت «در این عملیات حتما ده‌ ها نفر کشته و زخمی شده ‌اند و با هواپیمای سی-١٣٠ حمل شده ‌اند.» او با این حال گفت «ما در این عملیات دنبال کشتن کسی نبودیم.» او گفت «ما ١٣ فروند موشک به سمت پایگاه‌ های آمریکا شلیک کردیم.» سپاه پاسداران در اطلاعیه خود، مدعی پرتاب «ده‌ ها موشک» شده بود، اما پس از آن گفته شد که ١۵ موشک بسوی پایگاه ‌های محل استقرار سربازان آمریکایی پرتاب شده است. مایک اسپر، وزیر دفاع آمریکا، اعلام کرد که از پانزده موشک پرتاب شده، ده فروند در پایگاه «عین الأسد» فرود آمده، یک موشک به پایگاه واقع در نزدیکی کرکوک افتاده و ٤ موشک نیز «از رسیدن به هدف بازمانده است.»

در چنین روندی، رییس جمهوری آمریکا هر چند در سخنان چهارشنبه شب خود برقراری مجازات‌ های تازه‌ ای را علیه ایران اعلام داشت، اما درب گفت و گو را نیز گشود و گفت «آمریکا آماده صلح با همه کسانی است که خواستار آن هستند.» او از آن فراتر رفت و اعلام کرد که «ما باید با ایران به توافقی برسیم که به این کشور اجازه دهد با استفاده از امکاناتِ فراوانِ بهره برداری نشده خود، به پیشرفت و رونق دست یابد.»

سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد با ارسال نامه ‌ای به شورای امنیت اعلام کرد که این کشور آماده است «بدون هیچ پیش شرطی، گفت و گو با ایران را برای جلوگیری از تهدیدات تازه علیه صلح و امنیت بین المللی آغاز نماید.»

همه این اخبار و گزارشات و اظهارنظرها، حاکی از آنند که احتمالا مذاکرات و توافقات پشت پرده ای بین مقامات حکومت اسلامی و حکومت آمریکاا در جریان است!

 

 

قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه پاسداران، در حمله هوایی آمریکا در عراق کشته شد و تکه های جنازه او بعد از عراق، مشهد، اهواز، تهران و قم، امروز در کرمان گردانده شد.

رییس سازمان اورژانس ایران از کشته شدن ۵۶ نفر در اثر ازدحام در مراسم تشییع قاسم سلیمانی، فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران، در شهر کرمان خبر داد.

به گفته پیرحسین کولیوند، ۳۵ مرد و ۲۱ زن در این حادثه جان خود را از دست داده ‌اند. کولیوند تعداد مصدومان را ۲۱۳ نفر اعلام کرد.

عباس آمیان، مدیرکل پزشکی قانونی استان کرمان، گفته که بیش تر کشته ‌شدگان این حادثه مرد هستند و افراد «کم ‌سال و بزرگ ‌سال» در میان جان ‌باختگان هستند.

کسی به درستی اطلاع ندارد که عامل این واقعه چی بود. اما روزنامه همشهری ایران نوشته است:

«اصلی ‌ترین عامل رخ ‌دادن حادثه تلخ جان ‌باختن تعدادی از عزاداران در مراسم تشییع سردار شهید قاسم سلیمانی، نصب داربست‌ ها از سوی مسئولان برگزاری مراسم اعلام شده است؛ نکته‌ ای که از چند ساعت قبل از برگزاری مراسم هم هشدارهایی نسبت به آن اعلام می‌ شد. برای مثال، علی قنبرلو، عکاس خبرگزاری مهر که برای حضور در مراسم به کرمان رفته بود، در توییتی از خطر این داربست‌ ها و احتمال کشته ‌شدن تعدادی از عزاداران نوشته بود. او بعد از وقوع حادثه به خبرنگار بخش حادثه روزنامه همشهری گفته بود: «با دیدن داربست ‌هایی که در خیابان و نزدیکی محل تدفین قرار داشت، به مسئولان هشدار دادم اما هیچ ‌کس توجهی نکرد. من هم برای این که حرفم را زده باشم، این هشدار را در استوری صفحه اینستاگرامم منتشر کردم. در بلوار اصلی که به گلزار شهدا می ‌رسید، سر کوچه ‌ها داربست نصب کرده بودند که جمعیت را کنترل کنند. علاوه بر آن، در محل دفن هم داربست ‌هایی نصب شده بود که به هیچ ‌وجه ایمن و مناسب نبود. من وقتی این وضع را دیدم، گفتم فردا دست‌ کم ٥٠، ٦٠ نفر از جمعیت کشته می‌شوند که متاسفانه این پیش‌بینی درست از آب درآمد.» (منبع: روزنامه همشهری، پنج شنبه ١٩ دی ١٣٩٨)

همین خبر رسانه های وابسته به حکومت اسلامی، نشان می دهد که مرگ انسان ها برای حکومت اسلامی و نهادهای آن کم ترین اهمیتی ندارد.

 

مسئله دوم، مربوطه سقوط هواپیمایی اوکراینی در حومه تهران است. خامنه ای و فرماندهان سپاه و غیره آمریکا را تهدید می کردند که انتقام سختی خواهند گرفت. انتقام این بود که چندین موشک به بیانان های اطراف پایگاه های آمریکا فرستادند و تازه این مسئله قبلا به دولت عراق اطلاع داده بودند. ترامپ و دولت عراق گفته اند که در اثر این موشک باران حکومت اسلامی، هیچ آسیبی به پایگاه های آمریکایی در عراق نرسیده و هیچ کس نیز کشته نشده است. اما اکنون گفته می شود لحظایت پس از شلیک این موشک ها، هواپیما مسافربری اوکراینی با ضدهوایی حکومت اسلامی ساقطه شده است.

به همین دلیل، رییس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، خبرنگاران را تهدید کرده و گفته است: هشدار؛ تلاش برای بیدار کردن وجدان است تا هم چنان ایرانی بمانید و در جنگ رسانه‌ای از مردم کشورتان و حقیقت دفاع کنید.

«حسام الدین آشنا»، پنج شنبه شب در توییت ‌های جداگانه خطاب به خبرنگاران فارسی زبان خارجی نوشت: « اشتباه نکنید؛ هشدار هرگز تهدید نیست؛ تلاش برای بیدار کردن وجدان است تا هم چنان ایرانی بمانید و در این جنگ رسانه ‌ای از مردم کشورتان و حقیقت دفاع کنید.»

رییس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری تاکید کرد «خانواده‌ ها را رنجیده ‌تر نکنید. ‏در ضد حمله روانی ایران ستیزان بعد از سیلی ابتدایی مشارکت نکنید.»

آشنا در توییت نخست خود با اشاره به خبرهای رسانه های خارجی درباره سقوط هواپیمای اوکراینی در تهران نوشت: ‏«هشدار! به کارگزاران ایرانی ‌تبار رسانه‌ های فارسی ‌زبان هشدار داده می ‌شود از مشارکت در جنگ روانی مربوط به هواپیمای اوکراینی و همکاری با ایران ‌ستیزان خودداری کنند.»

سازمان گزارشگران بدون مرز توییت حسام ‌الدین آشنا، مشاور رییس جمهور ایران، را «تهدید» روزنامه‌ نگاران رسانه‌ های فارسی زبان خارج از کشور دانست و آن را محکوم کرد.

این نهاد مدافع حقوق روزنامه ‌نگاران نوشت: «معاون ویژه وزارت اطلاعات در زمان جنایات ایران‌ ستیزانه موسوم به «قتل ‌های زنجیره ‌ای» در توییتر به خبرنگاران «هشدار» داده است.»

«قتل‌ های زنجیره ‌ای» به کشتار روشنفکران و مخالفان حکومت اسلامی در دهه هفتاد اشاره دارد که در نهایت وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ایران مسئولیت آن را بر عهده گرفت. حسام‌ الدین آشنا نیز سابقه معاونت در این وزارتخانه را در آن دوران دارد.

تصاویر برخی از جان باختگان

 

هواپیمای مسافری اوکراین یک بوئینگ ۷۳۷ بود و سه سال عمر داشت. این بوئینگ با ۱۷۶ سرنشین بامداد چهارشنبه ۱۸ دی‌ماه دقایقی بعد از پرواز از فرودگاه امام خمینی به مقصد کی‌یف سقوط کرد. محل سقوط  شهر جدید پرند در جنوب غرب تهران است.

یک فروند بوئینگ ۷۳۷ شرکت هواپیمایی اوکراین اندکی پس از برخاستن از فرودگاه امام خمینی تهران نزدیک شهرک پرند سقوط کرد. این هواپیما حدود ساعت شش و بیست دقیقه بامداد اندکی پس از ترک فرودگاه به مقصد کی‌یف، سقوط کرد. تمام مسافران و خدمه آن کشته شده ‌اند.

هواپیمای شرکت اوکراینی ۱۶۷ مسافر و ۹ خدمه پروازی داشت. مقصوداسعد سامانی، دبیر انجمن شرکت های هواپیمایی در گفت ‌و گو با خبرگزاری میزان، گفته حدود ١۴۷ نفر از مسافران ایرانی بودند. رییس سازمان اورژانس کشور ساعتی دیرتر تعداد کشته ‌شدگان ایرانی این حادثه را ۱۴۷ نفر اعلام کرد.

تلویزیون دولتی، مصاحبه کولیوند را پخش کرده که گفته است که این هواپیما ١٧٩ سرنشین داشته که ١۴٧ تن ایرانی و ٣٢ نفر دارای تابعیت غیر ایرانی بوده‌اند. خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا»، در گزارشی فهرستی اسامی جان باختگان این سانحه را منتشر کرده است. براساس این فهرست، شهروندان غیر ایرانی که در این سانحه جان خود را از دست داده‌اند تابعیت کشورهای مختلفی را داشتند.

خبرگزاری فارس نیز فهرست اسامی کشته شدگان این سانحه را منتشر کرده است. براساس این فهرست، ١۴٧ تن از مسافران ایرانی، ١٢ تن شهروند افغانستان، ۴ نفر شهروند سوئد، ٢ نفر شهروند اوکراین و ٢ نفر شهروند کانادا بودند. این پرواز ٩ خدمه داشت. ٧٠ نفر از قربانیان مرد، ٨١ نفر زن، ۱۵ نفر کودک و یک نفر نوزاد گزارش شده است.

 

منصور درجاتی، مدیرکل مدیریت بحران استانداری تهران می ‌گوید بر پایه برآوردهای اولیه نقص فنی علت سقوط هواپیما بوده و علت دقیق این نقص پس از بررسی کارشناسان مشخص خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری ایرنا پرواز شماره ۷۵۲- PS این هواپیما در صبح روز چهارشنبه، با یک ساعت تاخیر از مقصد تهران انجام شد و لحظاتی پس از برخاستن از فرودگاه در حدود ساعت ۶ بامداد به وقت محلی سقوط کرد. سازمان هواپیمایی کشوری ایران محل سقوط را صباشهر از توابع استان تهران گزارش کرده است.

نوراله طاهری، فرماندار شهریار می‌ گوید لاشه هواپیما در محوطه ‌ای به وسعت یک کیلومتر مربع پخش شده و رییس مرکز اورژانس تهران گفته با توجه به وضعیت سقوط هواپیما اجساد سرنشینان آن «تقریبا متلاشی شده» و شناسایی قربانیان بسیار دشوار است.

 

علی ربیعی، سخنگوی دولت اسلامی ایران، در بیانیه ‌ای ضمن تغییر موضع قبلی دولت در باره عدم همکاری با بوئینگ و اعلام آمادگی برای همکاری با طرف‌ های مختلف، مجدداَ احتمال حمله موشکی به هواپیما را قاطعانه رد کرد.

 آیت ‌الله علی خامنه ‌ای سردسته جناتی کاران حکومت اسلامی، لکنت زبان گرفته و تا به حال در باره فاجعه سقوط هواپیما سکوت کرده‌ است. حسن روحانی نیز صرفا در تماس با سران خارجی به این مسئله پرداخته است. سران کشوهای دیگر از جمله اوکراین، آمریکا، کانادا، بریتانیا و افغانستان ضمن اظهار هم دردی با قربانیان، به چگونگی سقوط این هواپیما واکنش نشان داده‌اند.

یک نماینده مجلس اسلامی ایران هم مقامات کشور را به تناقض ‌گویی درباره «جعبه سیاه» هواپیمای ساقط شده متهم کرده است.

 

اوکراین حمله موشکی یا اقدام تروریستی در وقوع این سانحه را متحمل می داند. هیاتی از اوکراین صبح پنج شنبه نهم ژانویه - ۱۹ دی ‌ماه برای تحقیق درباره علت سقوط هواپیما وارد تهران شده است.

بعداز ظهر پنج شنبه ولودیمیر زلنسکی، رییس جمهور اوکراین، در بیانیه ‌ای خواهان دسترسی به گزارش ‌های جدید درباره سقوط هواپیما شده است. او گفته: «کشور ما به دنبال کشف حقیقت است. برای همین ما در حال گفتگو با شرکای بین المللی خود هستیم. اگر شما هر نوع مدرک و شواهدی دارید که به ما در تحقیقات مان کمک می کند لطفا برایمان بفرستید.»

 

دستگاه اطلاعاتی آمریکا می ‌گویند بوئینگ مسافری اوکراین براثر اصابت دو موشک سقوط کرده است.

دو شبکه‌ آمریکایی سی‌.بی.‌اس، نیوزویک و خبرگزاری رویترز در خبری کوتاه به نقل از چند مقام ‌آمریکایی که هویت شان مشخص نیست، نوشته ‌اند: «هواپیمای اوکراینی با موشک ساقط شده است.»

ظاهرا این دو موشک اشتباها به هواپیمای اوکراینی اصابت کرده است.

کارشناسان اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) این احتمال را قوی می‌ دانند که هواپیمای اوکراینی پرواز ۷۵۲- PS به اشتباه و به ‌طور تصادفی از سوی پدافند هوایی ایران هدف قرار گرفته است.

علاوه بر کارشناسان اطلاعاتی پنتاگون،‌ دستگاه‌ های اطلاعاتی عراق نیز تایید می ‌کنند که بوئینگ مسافری اوکراین با موشک‌ های پدافند هوایی ایران که سیستم روسی است، هدف قرار گرفته است.

منابع پنتاگون به عنوان شاهد به ثبت ۳ نور مادون قرمز از سوی ماهواره‌ ها اشاره می ‌کنند که دو تای مربوط به شلیک دو موشک و سومی مربوط یک انفجار بوده است.

 

تصاویر خدمه و کادر پرواز هواپیمای اوکراین

 

شامگاه پنج شنبه به وقت اروپای مرکزی جاستین ترودو، نخست ‌وزیر کانادا نیز در یک کنفرانس خبری اعلام کرد هواپیمای اوکراینی که بامداد چهارشنبه در ایران سقوط کرد، توسط یک موشک زمین به هوای ایران سرنگون شده است.

جاستین ترودو گفت:‌ «ما اطلاعاتی از منابع متعدد داریم از کشورهای مختلف و سازمان اطلاعاتی خودمان که هواپیما در اثر شلیک یک موشک زمین به هوای ایرانی سقوط کرده است. ممکن است اقدام به این شلیک اشتباه بوده باشد ولی اطلاعات جدید به ما می‌گوید که نیاز به تحقیقات جدید و وسیع در این زمینه داریم.»

 

اظهارت غیرحرفه‌ ای مسئولان حکومت اسلامی در مورد سقوط بوئینگ اوکراینی نیز به شبهه ‌ها در مورد علت فاجعه افزوده است. آن ها با عجله ادعا کردند که نقص فنی در موتور هواپیما موجب سقوط آن شده است. بعد هم ادعا کردند که بخشی از جعبه سیاه هواپیما از بین رفته است. مقام ‌های حکومت اسلامی ایران، هم ‌چنین گفته ‌اند که جعبه سیاه هواپیما در اختیار شرکت سازنده هواپیما قرار نمی ‌دهند.

حسن رضائی ‌فر رییس کمیسیون بررسی سانحه سازمان هواپیمایی به خبرگزاری فارس گفت: «ما از آمریکا به عنوان کشور طراح بوئینگ بابت حضور در کمیسیون بررسی سانحه دعوت کرده‌ ایم، اما هنوز درخواست حضور به ما نداده ‌اند‌، نماینده به ما معرفی کرده‌ اند اما نگفته ‌اند که قطعا حضور می ‌یابند.»

 

آسوشیتدپرس از قول پیمان پسیان، از مسئولان سابق «انجمن میراث فرهنگی ادمونتون» نوشته که ۲۷ نفر از اعضای این جامعه در پرواز یاد شده جان باخته ‌اند. او از جمله به پدرام موسوی و مژگان دانشمند، زوج استاد دانشگاه آلبرتا اشاره کرده که همراه دو دخترشان در هواپیما بودند. پیمان پسیان گفته فعلا نمی ‌توان چیزی در باره علت سقوط گفت و تنها باید به یاد آورد که «یک درصد ایرانیان مقیم آلبرتا کشته شده ‌اند و این دهشتناک است.»

 

دولت بریتانیا در پشتیبانی از درخواست دولت اوکراین، خواهان «تحقیق کامل و شفاف» درباره علت سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی شده است.

بوریس جانسون، نخست وزیر بریتانیا، در گفت ‌و گویی تلفنی با ولودیمیر زلنسکی، رییس جمهور اوکراین، حمایت بریتانیا را از تحقیقات کامل برای روشن شدن علل سرنگونی هواپیما اعلام کرده است.

 

نشریه نیوزویک روز پنج شنبه ۱۹ دی در گزارشی نوشت که «یک مقام وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون)، یک مقام ارشد اطلاعاتی آمریکا، و یک مقام اطلاعاتی عراقی» به این نشریه گفته اند که آن ها معتقدند هواپیمای مسافربری اوکراینی که بیرون شهر تهران سقوط کرد، هدف یک موشک ضدهوایی قرار گرفته است.

به گزارش نیوزویک، این سه گفته اند که ایران با یک موشک تور-ام۱ ساخت روسیه این هواپیما را لحظاتی پس از برخاست از فرودگاه امام خمینی، زده است.

مقام پنتاگون و مقام ارشد اطلاعاتی آمریکا به نیوزویک گفته اند که ارزیابی پنتاگون این است که ایران به اشتباه این هواپیمای مسافربری را زده است و سیستم پدافند هوایی ایران پس از حمله موشکی سپاه به پایگاه های آمریکا، هم چنان فعال بوده است.

ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا از اظهار نظر در این باره به نیوزویک خودداری کرده است.

 

در همین حال، رویترز به نقل از سخنگوی نخست وزیر بریتانیا نیز نوشته که او در پاسخ به گزارش ها در مورد سقوط هواپیمای اوکراینی در ایران گفته است که: «من در این باره گمانه زنی نمی کنم. اما گزارش هایی که تاکنون دیده ایم بسیار نگران کننده است.»

پرواز ۷۵۲ هواپیمایی بین المللی اوکراین، از فرودگاه امام خمینی تهران به پایخت اوکراین می رفت که ساعاتی پس از حمله موشکی سپاه، در حوالی شهر جدید پرند استان تهران با ۱۷۶ سرنشین سقوط کرد و همه سرنشینان آن که عمدتا شهروند ایرانی بودند، کشته شدند.

پیش تر در شبکه های اجتماعی، دو عکس از آن چه ادعا شده قطعه ای از یک موشک تور-ام۱ در ایران و در نزدیکی محل سقوط هواپیما را نشان می دهد، منشتر شده بود.

استین ترودو، نخست وزیر کانادا می ‌گوید چندین منبع معتبر می‌ گویند هواپیمای اوکراینی با شلیک موشک توسط ایران سرنگون شده است.

ترودو عصر چهارشنبه در یک کنفرانس خبری اعلام کرد: خبر شوک آور است. اطلاعاتی از چند منبع از جمله متحدانمان داریم که موشک ایرانی هواپیما را هدف قرار داده است.

او افزود: هدف قرار دادن هواپیما با موشک از سوی ایران ممکن است غیرعمد بوده باشد. اما باید تحقیقات کامل و معتبر صورت بگیرد.

نخست وزیر کانادا، افزود: «حالا بیش از هر زمان دیگری مهم است که ببینیم چرا این اتفاق افتاد؛ خانواده قربانیان پرواز خواهان پاسخ هستند، من خواهان پاسخ هستم. تا زمانی که عدالت برقرار نشود، ما آرام نخواهیم نشست.»

 

همین چند هفته پیش بود که سپاه پاسدارن، بسیج، مامورین وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، ارتش و...، ١٥٠٠ معترض ایرانی را در شهرهای مختلف کشور و با فرمان مستقیم رهبر و رییس جمهور کشتند و هزاران نفر را نیز زخمی و حدود ده هزار نفر را دتسگیر کردند. مردم در اعتراض به افزایش سه برابری قیمت بنزین توسط دولت، به خیابان ها آمده بودند. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و نفر اول نظامی کشور و همه کاره رهبر مسئولیت مستقیم در این کشتار داشت. در واقع دستان خامنه ای رهبر، قاسم سلیمانی همه کاره رهبر و روحانی رییس جمهوری به خون صدها هزار مردم ایران و کشورهای منطقه آلوده است.

اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ جریان پیدا کرد و پیش زمینه های اعتراض بزرگ آبان ماه را فراهم کرد. اکنون خیزش آبان ماه به یک خیزش عظیم تری منجر خواهد شد. بنابراین، پرونده اعتراضات چهار دهه اخیر و اعمال جنایت کارانه حکومت اسلامی در مقابل خواست ها و مطلبات بر حق و عادلانه معترضین، هم چنان باز است. حکومت اسلامی بیش از این نمی تواند از پاسخ ‌گویی به خواسته‌ های مردم فرار کند و صرفا متکی به سرکوب و کشتار باشد.

حقیقتا در این چهار دهه «مرگ کسب و کار» سران و مقامات و نهادهای حکومت اسلامی بوده است.

 

 

«مرگ کسب و کار من است» داستانی است از جنایت و مرگ و تباهی. داستانِ غرق شدن در دام جنایت و توجیه آن با الفاظ زیبا. این داستان شما را با خود از جنگ جهانی اول همراه می کند، به دوران افسردگی بزرگ می برد، از آن جا به حزب نازی و سپس در جنگ جهانی دوم مستقیما به اردوگاه آشویتس منتقل می شوید و لحظه به لحظه با ساخت و کارکرد این اردوگاه آشنا می شوید. این که چگونه و چرا ساخته شد، با چه مشکلات و معضلاتی همراه بود و چگونه همواره توسط رییس اردوگاه در حال ارتقا بود.

این کتاب در واقع زندگی نامه «رودلف هوس» فرمانده اردوگاه آشویتس است که «روبر مرل» آن را در قالب یک رمان بسیار جذاب در آورده است و زنده یاد احمد شاملو آن را ترجمه کرده است.

پدر رودلف، بسیار مذهبی بود و او را نذر کلیسا کرده بود اما رودلف همیشه در قلب خود عمویش را که یک افسر بود می ‌ستود. آرزوی او این بود که مانند عموی خود فردی نظامی شود اما آن را غیرممکن می‌ دید تا زمانی که واقعه ‌ای کوچک مسیر زندگی او را تغییر داد.

او در سن ١٦ سالگی با فرار از خانه به ارتش ملحق شد و با وجود سن کمش به کمک اطاعت محض و انضباط زیاد مدارج ترقی را طی کرد. به همین ترتیب، او قسمت اعظم زندگیش را در جنگ صرف کرد. (جنگ جهانی اول) او پس از مدتی اتمام جنگ، به حزب نازی پیوست. او ماموریت‌ های مختلفی را به عهده گرفت، و به دلیل قتل معلمی به دستور حزب چند سال از عمر خویش را در زندان س‍‍‍‍‍‍پری کرد. پس از آزادی او هم چنان به فعالیت ‌های خود برای حزب ادامه داد. او را برای کار در مزرعه ای گماردند. او توانست با آباد کردن مزرعه در زمان کوتاه قدرت تشکیلات دهی بالای خود را نشان دهد. تا زمانی که او را به ریاست اردوگاه آشویتز منصوب کردند و …

در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته است.

اگر بخواهیم به معنای واقعی به نمونه های قاسم سلیمانی در تاریخ اشاره کنیم نمونه اش همین رودلف هوس است و هم چنان که هیتلر رهبر رودلف بود خامنه ای هم مانند هیتلر رهبر سلیمانی است! حکومت اسلامی تا روزی که در قدرت است امکان ندارد که آب خوش از گلوی مردم ایران پایین برود.

 

بی ‌تردید سرکوب از طریق تشدید سانسور و سرکوب و خفقان، تاثیر موقت دارد. از طرفی زخم ‌های غیر قابل ترمیمی بر پیگر به جا می ‌گذارد و با توجه به کوتاه‌ تر شدن فاصله اعتراضات، سیاست وحشیانه ای است که نتیجه معکوس خواهد داد. گرچه نمی ‌توان برای وقوع مجدد اعتراضات تاریخی مشخصی تعیین کرد، اما می ‌توان به صورت قاطع تاکید کرد که اعتراضات در جریان است و تمام نخواهد شد، مگر این که حاکمیت موجود به کلی تغییر کند.

حکومت اسلامی ایران، به بحران های داخلی و منطقه ای و جهانی متعدی دست به گریبان است از این رو، این حکومت هر حرکتی و تکانی می خورد بیش تر در باتلاق بحران هایش فرو می رود. دور نیست که مردم آزاده ایران این حکومت جانی را نیز همانند حکومت پهلوی سرنگون خواهند کرد و برای همیشه به حاکمیت ها جنایت کارانه شاه و شیخ در ایران، خاتمه خواهند داد!

جمعه بیستم دی ١٣٩٨ - دهم ژانویه ٢٠٢٠

 

*ویدئوی سخنان کوتاه قاسم سلیمانی در دفاع از نظام اسلامی و ولایت فقیه:

https://youtu.be/JD-04Fo23Zo

 

*ویدئوی لحظه اصابت موشک به هواپیمای اوکراینی:

https://youtu.be/B4imMXlnyI8

دشت بی فرهنگی ما...!

دشت بی فرهنگی ما...!

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


سپاه پاسداران بامداد چهارشنبه ۱۸ دی 1398 حملاتی موشکی به پایگاه آمریکا در عین‌الاسد در استان انبار و پایگاهی در نزدیکی فرودگاه شهر اربیل در کردستان عراق انجام داد...


به گفته سپاه، این حملات به تلافی حمله‌ مرگباری صورت گرفت که ارتش آمریکا به دستور رئیس‌جمهوری آن کشور علیه قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، انجام داد.بنا به گفته منابع غیر رسمی حدود 100 کشته در شلیک موشکهای سپاه گزارش شده است که شخصا بعید میدانم . حکومت باید کاری میکرد برای افکار عمومی طرفدار خودش .... بنابراین کاری میکند که کمترین تلفات و بیشترین صدا را داشته باشد ...غرب هم قبول کرده و ترامپ گفت همه چیر خوب است !

ظریف وزیر خارجه سپاه : حملات موشکی به پایگاه‌های آمریکا متناسب بود و پایان یافته است، انتقام سخت گرفته شد ما به دنبال جنگ نیستیم...

ترامپ پس از حملات موشکی سپاه : همه چیز خوب است! بیانیه می‌دهم، ما مشتاق شروع جنگ نیستیم ولی برای پایان دادن به آن آماده ایم ...


خبری از جنگ نیست .این دودودم مثل دود کباب است ...



منظور از بمباران مراکز فرهنگی در گفته های ترامپ چه بود؟



سوال بالا این روزها مشغله ذهنی عده ایی ملی گرا شده است و نگران مراکز فرهنگی...من هم دقیق نمیدانم منظور کاخ سفید در بمباران مراکز فرهنگی چیست ؟
 


فقط میدانم تا وقتی حکومت اسلامی با فرهنگ دینی خودش و قانون اساسی جنایت پرور شیعه حاکم است بهترین ها هم خراب میشوند ...


از قبرخمینی و مصلی تهران بگذریم که با تُف تبدیل به فرهنگ ایرانی شد ...



شاهنامه را هم سنجاق کردند به اصول کافی و تن رستم اُورکت آمریکایی کردند با چفیه ایی فلسطینی بر گردن ... ریش هم که داشت حالا شما یک رستم بسیجی دارید ، شراب شیراز را از حافظ گرفتند و به جایش نوشتند نوشابه خانواده ، حتی به پیاله هم رحم نکردند و گفتند پیاله اسلامی نیست ، پر کن چاه مستراح را ...


آخه جناب با این تفکر قرون وسطی دینی حاکم مگر از فرهنگ اصیل چیزی مانده که باعث نگرانی باشد ؟

تا وقتی این حکومت اسلامی با قانون اساسی شریعت هست ، هیچ تفاوت کیفی بین قبرقاسم با خانه خدا و خانه عفاف یا جنده خانه و خانه حافظ نیست . تا وقتی این تفکر مافیایی دینی حاکم است هیچ فرهنگ با ارزشی برای دفاع نداریم.

 

سخنرانی ترامپ همان کوهی بود که موش زائید البته قبلش خامنه ای با شلیک موشکهای سپاه به بیابانهای خالی عراق سوسک زائیده بود ...

ترامپ : تحریمهای بیشتر در راه است ، آشتی میکنیم ، مذاکره خوفه ، قطع تماس با مخالفان ، آغوش باز برای ولایت فقیه...

خامنه ای : همان نه جنگ ، نه صلح خوب است فقط اینطوری میشه همیشه گفت زدیم ...

ایندیپندنت : حکومت ایران پس از اعلام رضایت آمریکا به پایگاههای نظامی خالی آمریکا موشک شلیک کرده است.



موشک پرانی بدون تلفات یا ترقه بازی سپاه پاسداران در عراق که همه فکر کردند شروع جنگ است، نمایشی بیش نبود، نمایشی برای فریب افکار عمومی و بسیجی اسکول ، با صدای زیاد . نظام میداند امریکا خواهان جنگ نیست و سیستم ولایت فقیه در توانش نیست . از سال‌های پیش عربده و تهدید زیاد بود ولی جنگی در کار نیست .



خلاصه : من هم با جنگ مخالفم ، از سیستم ولایت فقیه هم متنفرم . ولی اگر قرار باشد معنی مخالفت با جنگ ، ماندگاری سیستم ولایت فقیه باشد موضوع کاملا متفاوت خواهد شد . جنگ واقعی بین مردم و نظام سالهاست وجود دارد زندگی در ایران یعنی شما در وسط میدان جنگ هستی ، از اعتراضات خیابانی جان سالم به در ببری ، با سقوط هواپیماها ، سیلها و زلزله های زمینی ، آزمایشات مکرر الهی چه میکنی ؟ حتی فجایع طبیعی ریشه اش در بی لیاقتی و بی کفایتی حاکمان دارد بدبختی و فلاکت ، اقتصاد داغان ، گرانی افسار گسیخته ، بیکاری و اعتیاد و فحشاء ، اختلاس و دزدی دینی ، تلفات دفن قاسم ... الان 40 ساله جنگه اسکول خان...



جناب کاخ سفید میخواهی صلح کنی ، آشتی کنی ، با مقام ولایت عشق بازی کنی ، مذاکره کنی ... خلاصه هر غلطی دوست داری میکنی فقط مانع تغییرات نشو، کمک کن این ریده مانی که در 1357 خودت به ایران زدی ، اصلاحش کنی ...

 

 



09.01.2020
اسماعیل هوشیار

 

January 09, 2020

موهبت ترور یک قصاب برای جمهوری اسلامی!

موهبت ترور یک قصاب برای جمهوری اسلامی!

"هیچ انسان آگاه و مدافع جدّی توده های تحت ستم نمی تواند این اقدامات نظامی از سوی هر دو طرف (آمریکا و ایران) را بدون تکیه بر شرایط انقلابی جاری در عراق (همین طور در ایران (به درستی تحلیل نماید و ببیند که این اقدامات چه نقشی می توانند در جهت انحراف مسیر مبارزاتی مردم عراق ایفاء نمایند و کدام تاثیرات را به نفع کدام نیروها در سطح منطقه و بر جنبش انقلابی مردم ایران و عراق بر جای می گذارند." (از متن اعلامیه چریکهای فدایی خلق ایران" پیرامون ترور یک تروریست تبهکار، توسط سر دستۀ تروریستهای بین المللی")

در شرایطی که جمهوری اسلامی به دلیل سرکوب خونین قیام آبان ماه - سرکوبی که براساس یک آمار رسمی، در جریان آن حداقل 1500 نفر طی فقط پنج روز توسط پاسداران و نیرو های انتظامی رژیم به قتل رسیده و چند هزار نفر مجروح و بیش از ده هزار نفر دستگیر شدند - از طرف اکثریت آحاد جامعه تحت فشار قرار داشت، ترور پاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی توسط آمریکایی ها تا حدی اوضاع را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داد.

امروز بسیاری از انسان های هوشیار مطرح می کنند که قتل قاسم سلیمانی توسط آمریکا، "موهبتی" برای رژیم جمهوری اسلامی بود. آن ها می بینند که در شرایطی که این رژیم با به گلوله بستن هر معترض و تظاهر کننده علیه گرانی بنزین و کشتار فجیع توده های گرسنه و جان به لب رسیده با مخالفت شدید و بسیار گسترده ای از طرف مردم سراسر ایران مواجه بود و مشروعیت خود را حتی در میان بخشی از خودی هایش نیز از دست داده بود، امروز با علم کردن این قتل و چیدن بساط گسترده عزاداری و دست و پا کردن جمعیتی در خیابان (به زور چماق و با قدرت دیکتاتوری وحشیانه اش و البته با ترفندهای شناخته شده دیگر)، می کوشد با فریب افکار عمومی، پایگاه مردمی و مشروعیتی برای پیکر سراپا آلوده به خون و ننگینش تهیه نماید. می بینند که ظاهرا خون سلیمانی وطن فروش و تبلیغات پس از آن، برای نظام موهبتی گشت که باعث شد تا همۀ آن خودی های ظاهرا مخالف که موقتا از غرش قیام توده ها برای نابودی رژیم و نظام به لرزه افتاده بودند، به همراه سِلِبریتی های نان به نرخ روز خور و "منتقد" دیروزی نظام، با تمام قوا از سنگر شایستۀ خویش یعنی جبهۀ ارتجاع سر در بیاورند.

آیا امپریالیسم آمریکا که مدعی دشمنی با جمهوری اسلامی است، به اصطلاح به طور اتفاقی و حساب نشده چنین "موهبتی" را برای این رژیم فراهم نمود؟  آیا استراتژیست های آمریکا به هنگام طرح ریزی و تصمیم به ترور آن مردک مجری سیاست های برون مرزی جمهوری اسلامی - و البته در خدمت سیاست های خود امپریالیسم آمریکا - بی گدار به آب زده و اصلاً استفاده "رژیم ایران" از آن برای تقویت خود را پیش بینی هم نمی کردند؟  البته در این زمینه سئوالات دیگری هم مطرح هستند.  مثلاً با توجه به این که آمریکا ظاهراً در تلافی حمله نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی به سفارت آمریکا در بغداد، به کشتن قاسم سلیمانی و همراهانش اقدام نمود، پرسیده می شود که چطور مقامات آمریکائی حتی از روز و ساعت ورود آن به اصطلاح سردار به فرودگاه بغداد (محلی که وی کشته شد) مطلع بودند ولی در شرایطی که به طور روزمره شعارهای رسای "لا آمریکا" (نه به آمریکا) ی توده های تحت سلطه عراق را از میدان تحریر گرفته تا شهرهای مختلف می شنیدند، آمادگی حمله مزدوران جمهوری اسلامی به سفارتشان را نداشتند و موقعی که این کار صورت گرفت ، ظاهراً از آن غیر مطلع بودند؛ و گویا به این خاطر مهاجمین خیلی راحت به محل سفارت وارد شدند و معلوم شد که "منطقه سبز" معروف برای آن حمله کنندگان خاص میلیتاریزه نبود!!

این واقعیات برای همه انسان های آگاه و هشیار ، بیانگر سناریو سازی و نقشه آگاهانه دشمنان کارگران و زحمتکشان ماست؛ و اگر مغرضین را کنار بگذاریم ، تنها افراد بی خرد و آلوده به توهمات ایده آلیستی ممکن است همه این واقعیات را اتفاقی و خارج از برنامه از قبل طرح ریزی شده به حساب آورند.

اما سئوال های واقعی مطرح چنین اند: آیا اتفاقی است که بعد از ماجرای این ترور،  امروز، هم  رسانه های امپریالیستی – همان ها که حتی از انتشار خبر و گزارشی در رابطه با قیام قهرمانانه توده های کارگر و زحمتکش ما در آبان ماه یعنی درست چند هفته پیش، احتراز کردند و در روزهائی که سراسر جامعه ایران در میان خون و آتش و دود می سوخت و این رژیم وابسته، مشغول قصابی هزار و پانصد تن از جوانان و نوجوانان بود، با بی اعتنائی کامل از آن چه در ایران می گذشت، گذشتند و جامعه ایران را برای جهانیان و برای افکار عمومی، با ثبات و سرشار از آرامش جلوه دادند - پس از ترور آن مردک مهره رژیم، یک صدا برای "سردار قاسم سلیمانی" برنامه های عریض و طویلی در رادیو و تلویزیون و مجلات خود ترتیب داده و صحنه های عزاداری رژیم و تبلیغات مربوطه را به طور مکرر به نمایش گذاشته و در سر تیتر تبلیغات خود قرار داده اند؟  آیا اتفاقی است که مرتب تکرار می کنند که گویا توده میلیونی (و البته به زعم آن ها داوطلبانه) از مردم ایران در مراسم عزاداری آن "سردار" - در واقع سردار وطن فروش - شرکت کرده اند؟  آیا واضح نیست که این تبلیغات دنیای امپریالیستی با هر پوششی که به آن بدهند و با هر دلیل فریبکارانه ای که آن را توجیه کنند، تماماً در هماهنگی با تبلیغات دیکتاتوری حاکم بر ایران جهت تقویت و کمک به مشروع جلوه دادن رژیم شدیداً منفور جمهوری اسلامی در میان اکثریت آحاد جامعه، قرار دارد؟

اینان که پس از کشتارهای خونین کُردستان و تُرکمن صحرا در ابتدای قدرت گیری رژیم جمهوری اسلامی، جنگ ایران و عراق را سازمان دادند و این جنگ علاوه بر همه سودهائی که به امپریالیست ها رساند، نعمتی برای جمهوری اسلامی جهت بقا و تداوم حیاتش فراهم نمود، اکنون نیز در شرایطی که این رژیم با شورش نابود کننده گرسنگان روبرو شده و موجودیتش در خطر قرار گرفته، به این صورت و با ترفندهای دیگری که در پیش رو دارند ، به کمک رژیم ضد خلقی ایران می شتابند تا بتوانند تا آن جا که مقدور است این رژیم خدمت گزار منافع خود را از سقوط نجات دهند.

اما، این را، هم گردانندگان مزدور جمهوری اسلامی و هم، پشتیبانان امپریالیست آن ها بدانند که مردم ایران از فجایعی که به دست جمهوری اسلامی در طی تمام دوران حاکمیتش آفریده شده، از جنگ ارتجاعی ایران و عراق گرفته تا کشتار های دهه 60 و خلاصه از همه سرکوب های کارگران، دانشجویان و کل توده ستمدیده ایران و نیرنگ ها و توطئه ها و فریبکاری هائی که جهت تحت سلطه نگاه داشتن شان در طی چهل سال گذشته به کار رفته، تجربه ها آموخته، آزمون هائی از سر گذرانده و درس هائی فرا گرفته اند و دشمنان نه فقط دیگر به راحتی قادر به اجرای مقاصد ضد خلقی شان نخواهند بود ، بلکه باید منتظر باشند و ببینند که خشم خلق چه ها به روزگارشان بیاورد. این واقعیت را نه صرفاً در قیام آبان بعدی که در راه است بلکه در حرکت های سازمان یافته کارگران و روشنفکران پیشرو جامعه خواهیم دید که با اعمال انقلابی خود، دیر یا زود آن غول در بند یعنی طبقه کارگر ایران، این دشمن اصلی جهان سرمایه داری را متشکل و آماده رهبری جنبش انقلابی خلق خواهند نمود.

17دی 1398 - 7 ژانویه 2020

هزینه جنگ خیابانی، قربانی شدن جنبش

هزینه جنگ خیابانی، قربانی شدن جنبش

نگاهی به خیزش اخیر و تعداد کشته ها و زخمی ها و زندانیان سرانجام ناکامی خیزش اخیر، ما را به اندیشه فرو می برد که عامل شکست این جنبش چیست چگونه می توانیم جنبشی موفق را بوجود بیآوریم راه حل این معضل چیست؟  قصد این نوشته تلاشی در جهت ارائه این راه حل است. وگرنه ثمره هر حرکتی به جز شکست، همانند دیماه 96 و آبان 98 چیز دیگری نخواهد بود. شانس پیروزی را در بزنگاههای تاریخی از دست ندهیم چون شانس حرکت بعدی معلوم نیست کی به سراغ ما آید. 88 تا  96 به مدت 8 سال طول کشید و امیدوار این نباشیم که سیکل 96 به 98 کوتاهتر یا در مقدار زمانی دو حرکت قبلی اتفاق بیافتد. می تواند 10 سال دیگر هم حرکتی رخ ندهد. بدین سبب نمیبایست فرصت را به راحتی از دست بدهیم باید با دقت ریاضی پیروزی حرکت خود را فرموله کنیم و با حرکات حساب شده به سر منزل مقصود برسیم. جنبش خود به خود به سرانجام مطلوب نمی رسد می بایست تاکتیک و استراتژی حساب شده ای برای پیروزی داشت.

کاملا مشهود است که برای انجام هر مقصودی به شکل برنامه ریزی شده ما همه امکانات لازم را بر آورد کرده و با برآورد دقیق می توانیم کاملا مطمئن باشیم که به هدف خواهیم رسید. این در برنامه ریزیهای انواع و اقسام فعا لیتهای انسانی در ساخت و ساز و کسب و کار و آموزش به شکل روزمره انجام می گیرد. بعضی از کارها خصوصا در شکل ورزشی و رقابتی مانند والیبال و فوتبال، ... نتیجه مطلوب پیشاپیش قابل پیش بینی نیست. آما با شناخت و مطالعه تیم مقابل می توانیم با برنامه ریزی بهتری در مقابله و پیروزی بر تیم حریف فائق آییم. به همین صورت نمی توان حرکت توده ها را در جهت مقصودی، یعنی براندازی رژیمی مستبد و سرکوبگر را به جنبشی خود به خودی در حرکتی که هیچ برنامه ریزی بر آن نمی توان داشت انگاشت. در نگاه اول شاید به این برداشت نادرست رسید که حرکتهای اعتراضی توده ها تا شورش و قیام همگانی و اعتصاب عمومی عملی غیر برنامه ریزی شدنی هستند، اما با کمی دقت و بررسی نمونه های گذشته و حال بر اعتراضات مسالمت آمیز تا قیام عمومی و پیروزی شان به روشنی خواهیم دید. که حتی شورشهای خیابانی هم می تواند از اصول کلی پیروی کنند که سبب پیروزی نهایی آن شوند.

زمانیکه پیشرفت سلاح سرکوب آنچنان پیچیده و پیشرفته در دستان حکمرانان نبود در جنگی نسبتا برابر همچون زمانی که با شمشیر و چوب و چماق و نبرد تن به تن پیروزی محتمل و قابل حصول بود و یا زمانیکه تفنگ در مقابل تفنگ هم تفاوت ویژه ایی وجود نمی داشت امکان جنگ مسلحانه و پیروزی بسیار محتمل بود قرن نوزده و بیست پر از نمونه های موفق آن است. اما در همان زمان هم نمونه های موفقیت آمیز حرکتهای آشتی ناپذیرانه مسالمت آمیز به پیروزی های فراوانی دست یافتند نمونه های هند، و مارتین لوتر کینگ در ایالات متحده، اسپانیا، آفریقای جنوبی، شیلی، اروپای شرقی، ... البته از نظر دور نمی داریم که تنها عامل پیروزی فقط عامل مسالمت آمیز نبوده و عوامل بسیاری دست به دست هم داده تا پیروزی نائل شود. امروزه بنظرم پیروزی بر حکام مستبد و سرکوبگر در جنگی مسلحانه و یا تن به تن با در دست داشتن پیشرفته ترین سلاحها و ابزارهای شنود و کنترل و جاسوسی در کشف شبکه ها و یا هسته های مقاومت، شانس نازلی نصیب انقلابیون شیوه مسلحانه برای پیروزی بر دستگاه سرکوب و استبداد وجود دارد. اما این پیروزی با "مرحله ایی" پیش بردن جنبش انقلابی توده ها از شکل مسالمت آمیز تا اعتصاب عمومی و قیام و غلبه کامل بر مراکز قدرت دولتی و نظامی ممکن می باشد.

همه جنبشهای پیروز را که مورد بررسی قرار دهیم به شباهتهای بسیار آنها پی خواهیم برد، که در وهله اول شباهتها، حرکت مسالمت آمیز توده ها برای بیان اعتراض به معضلی که حکومتها برایشان تراشیده راهی به جز خیابان، پیش پایشان نگذاشته تا نارضایتی خود را به این شکل نمایان کنند. که بسته به کمیت و وسعت معترضین، حکومتها یا دست به سرکوب یا تن به تعدیل یا عقب نشینی کامل می دهند. غالب حاکمیتها در دهه های پیشین این عمل اعتراض خیابانی توده ها را نوعی تمرد و سرکشی تعبیر کرده و در جهت سرکوب آن اقدام می نمودند و این امر روال معمول آن دوران بود همانند دهه 60 میلادی اروپا و آمریکا. و در آمریکای لاتین و باقی دنیا هنوز که هنوز است کمابیش شاهد آنیم که حکومتها از حربه قوه قهریه برای سرکوب اعتراضات استفاده می نمایند. هر چند تا اندازه زیادی در اعمال سرکوب تعدیل انجام پذیرفته شده و امروزه حکومتها و خصوصا حکومتهای بورژوا لیبرال به هیچوجه سرکوبگری خونین را پیشه نمی کنند چون نه افکار عمومی این اجازه را به آنها می دهد و نه قانون و نه نماییدگان مردم این عمل را بر می تابند. به این خاطر آنها دست به کشت و کشتار وحشیانه توده ها همانند حاکمیت "جمهوری" اسلامی دست نمی یازند. همچنین قدرت تقابل مستقیم مردم در تقابل با سرکوب حکومتها کاملا به تعدیل رفته زیرا قوه قهریه مجهز حکام زیر لوای به اصطلاح قانون و وظیفه به اصطلاح حفظ امنیت شهروندان، و باز هم به اصطلاح محافظت از مال و اموال عمومی، همه امکانات سرکوبگری را همانند امتیازی ویژه در اختیار حکام قرار داده است. این عامل مهم می بایست ما را به فکر وا دارد چه روش موثری می تواند این معادله را به نفع توده ها بر هم زند و لبه تیز و برنده سرکوب را کند و یا کلا از کار بیاندازد. هر چند می دانیم در نهایت تقابل برای براندازی حاکمیت یک شرط محتوم می باشد.

حاکمیت "جمهوری" اسلامی می داند برای سرکوب قهری جنبشی که خاصیت میلیونی شدن را داراست بهترین راه، اقدام به تحریک به خشونت چه از طریق عوامل نفوذی خود در میان تظاهر کنندگان (برای تخریب اماکن عمومی و ایجاد هرج و مرج) و یا خود مستقیما با ضرب و شتم تظاهر کنندگان (برای تحریک  به مقابله به مثل ) و چه با قتل تعدادی از مردم بی دفاع به راحتی جنبشی که می رود میلیونی شود را از راه بدر می کند و راه را برای جنگ خیابانی که معمولا محل حضور تعداد کمی معترض خواهد بود با داشتن دست بالا و همه امتیازات حکومتی، مانند داشتن قوه قهریه به اصطلاح قانونی ،قوه به اصطلاح قضاییه مصدور و مجری احکام غیر عادلانه علیه مردم معترض، تا حد اعدام و زندان و در نهان شکنجه و آزار تا حد مرگ و اینچنین جنبشی که توان میلیونی شدن را می داشت را به راحتی به عنوان سرکوب شورشی که مخل امنیت و آسایش جامعه و شهروندان شده کار جنبش را یکسره می سازد.

اگر باصطلاح انقلابات یا تغییر رژیمها را، از شروع تا پایان تظاهراتها و قیامها مورد مطالعه قرار دهیم مثل مصر، تونس، ایران سال 57 و بسیاری دیگر حرکتها، مراحل مختلفی را تا سرانجام حرکت طی مینمایند در وهله اول همه جنبشها مسالمت آمیز حرکت یا جنبش خود را شروع می نمایند و حفظ و تداوم آن و پرهیز از مقابله با خشونت حاکمیت اولین اصل آن می باشد، چیزیکه حکومتهای تا بن دندان مسلح در طلب آن(مقابله توده ها) می باشند. یکی از مهمترین اصل از اصول پیروزی یک قیام حفظ آن از سرکوب حکومتیست،. قوام و دوام و پیروزی حرکت همانند حفظ نهالی است که با یک لگد بر آن می تواند از هستی ساقط شود، حالا با حفظ و نگهداری جنبش نو نهال که در زمانی چند ماهه به درختی مبدل میگردد را نمی توان با لگدی از هستی ساقط نمود. حکومتها اول بخاطر اینکه بتوانند سرکوبگری خود را توجیه کنند محتاج مقابله به مثل، زد و خورد و کشت و کشتار و تخریب و ... می باشند تا از این طریق به این مقاصد خود دست یابند که همانا فرستادن بخش بزرگی از معترضین به خانه هاشان به خاطر جنگ خیابانی و نا امنی، همینجا یعنی پایان جنبش توده ایی که می توانست میلیونی و فرا گیر شود. و سلب حرکت جنبشی که در پی تکوینش  در زمان بیشتری می توانست از همه توش و توان و نیرویش بهره جوید تا رژیم را مثلا از طریق راههای بسیاری که جلوی پای حرکت گشوده می شد بزانو در آورد، همانند ، تونس، فرار دیکتاتور و سرانش و باز شدن فضا برای انتخابات آزاد، یا مثل مصر با دخالت ارتش و زندانی کردن مبارک و دم دستگاه حکومتیش و باز کردن فضای آزاد انتخاباتی، و یا در ایران 57  عاقبت با اعتصاب همگانی در مراکز کلیدی اقتصاد مثل نفت و نبرد مسلحانه در گرفتن مراکز قدرت نظامی و حکومتی، ...  معمولا وقتی حاکمیتها از ابزار سرکوب در کشت و کشتار تظاهرکنندگان آرام یا مسالمت آمیز استفاده می کنند بخشی از پشتیبانی مردمی خود را از دست می دهند و همچنین سبب انشقاق جدی در میان صفوف خودشان می شوند و در عرصه جهانی (کشورها و مجامع بین المللی) حکومت بخاطر کاربرد سرکوب و کشتار منزوی و محکوم و مترود می شوند به همین خاطر پرهیز از مقابله به خشونت و حفظ و وسعت بخشیدن به جنبش یکی از مهمترین اصل در اصول موفقیت یک جنبش است.

اگر بخواهیم گزینه کم هزینه و موفقی را بر گزینیم همانا گزینه نگهداری نهضت و پرهیز از فتادن به حربه و دام رژیم در تبدیل زودرس مبارزه به جنگ خیابانیست تا شانس رشد و نمو این نهضت به حرکتی میلیونی فراهم شود. مسلما وقتی رژیم با شلیک گلوله قلب خواهر و برادر و رفیقمان ... را می درد، فتادن به دام مقابله زودرس آسان است آما اگر هوشیارانه عمل کنیم و منافع کلی جنبش و سر نگونی آنرا بخاطر بیاوریم و به مقابله زودرس نپردازیم می توانیم جنبش را به سرانجام مطلوب و به پیروزی برسانیم.

حسین شمالی

 10دی 1398

دسامبر 30 2019

جمعیت شناسی در تشیع جنازه یك قصاب

جمعیت شناسی در تشیع جنازه یك قصاب

چرا تشیع جنازه سلیمانی مورد استقبال جمعیت قابل توجهی قرار گرفت؟ شركت كنندگان در این مراسم چه كسانی هستند و در فعل و انفعالات سیاسی ـ اجتماعی در كجای صفحه شطرنج مبارزه طبقاتی قرار میگیرند؟ ما باید بتوانیم به این سوالات با اتكا به متد ماركسیستی جوابی مستدل بدهیم تا نبض حداقل بخشی از جامعه بدستمان بیاید.

 

اول، دروغ جمهوری اسلامی در شركت "میلیونها نفر" و استفاده از حقه های فیلمبرداری در مورد تهران را به تعداد قابل مشاهده نیم میلیون نفركاهش دهیم. دوم، فرض بگیریم نیمی از آن جمعیت هم كرایه ای و "ساندیس خور"، بسیجی و پاسدار و نان به نرخ روز خور و اعوان و انصار ج ا و كسانی بودند كه بطور مستقیم منافعی در وجود ج ا داشتند. خب هنوز یكربع یك میلیون نفر را داریم كه داوطلبانه در تشیع جنازه یك قصاب شركت كرده است. این رقم چشمگیری نیست اما در شرایط انقلابی جاری قابل توجه است.

 

روانشناسی فردی از نوع "استكهلم سیندرم" متد ارزیابی ما سوسیالیستهای كارگری در برخورد به یك پدیده اجتماعی نیست. پروپاگاندای مذهبی و ناسیونالیستی برای "شهادت سردار"، تعطیل كردن شهر، استفاده ابزاری از سلبریتی ها و مشابه آن برای جلب حمایت مردم تاثیرات محدودی دارند كه ما فی البداهه دربسیج نیمی از شركت كنندگان منظور كردیم. در ضمن اقداماتی نظیر تعطیلات اجباری وتبلیغات مذهبی ـ مازوخیستی شهادت پرستی معمولا تاثیر معكوس دارند، باعث افزایش ترافیك در جاده های شمال كشور و بزن و برقص میشوند، نه شلوغی در خیابانهای تهران.

 

آیا ناسیونالیسم عامل بسیج مردم است؟ حتما این بخشی از حقیقت است اما ارعاب چه؟ من فكر میكنم ترس و وحشت از آینده ای مبهم تر و تاریك تر از آنچه امروز بر جامعه حاكم است بسیار بیشتر از تبلیغات مذهبی و مزخرفات ناسیونالیستی كه برای تشیع جنازه این قصاب بكار برده شد تاثیر گذار بود. منظور من از ترس، حضور خیابانی نیروهای سركوبگرنیست بلكه ترس از خطر "جنگ" و وخامت بیشتر اوضاع است كه باعث بسیج بخشی از مردم برای جلوگیری از آن شد. اگر پروپاگاندای جمهوری اسلامی تاثیری در بسیج مردم داشت، درست همینجا بود. انداختن ترس در دل مردم كه چنان " جنگ جهانی سوم" بپا میكنیم كه جنگ های مش قاسم پیش آن یك قل دوقل باشد!

 

درست همینجا بود كه ما سوسیالیستهای كارگری باید قاطعانه رو به توده مردم میگفتیم "نترسید نترسید جنگی در كار نیست" (*)

 ***

(*) رجوع كنید به "جمهوری اسلامی و آمریكا منفعتی در براه انداختن جنگ ندارند"

کارناوال تبلیغاتی تشییع قاسم سلیمانی

 کارناوال تبلیغاتی تشییع قاسم سلیمانی

 

برحسته ترین چیز در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی جنبه تبلیغاتی این مراسم بود, شاید شرکت انبوه جمعیت در تشییع جنازه این فرد منفور و جنایتکار برای حیلی ها سئوال برانگیز, شوکه کننده و نومید کننده باشد.

واقعیت اینست که برخی از تشییع های باشکوه و پرجمعیت البته محصول تاثیر شخصیت خود فرد است, لیکن همیشه اینطور نیست که تمامی تشییع های باشکوه و پرجمعیت بازتاب شخصیت فرد و محبوبیت مردمی متوفی باشد.

تاریخ شاهد نمونه های بسیاری از خاکسپاری های پر جمعیت و باشکوه برای شخصیت ها و افراد معروف مانند پادشاهان و شاهزاده ها, خواننده, شاعر, انقلابی, دیکتاتور, مذهبی, سیاسی, هنرمند و یا چهره بوده است که مراسم تشییع میلیونی داشتند.

چه بسیار ادمهای سفله و حنایتکار در تاریخ بودند که در مقاطعی به غلط محبوب مردم شدند و چه بسیار انسانهای والا و بزرگوار که در گمنامی و نداری مردند.

و چه بسیار انسانهایی که سالها بعد از مرگشان شناخته شدند و گر چه خودشان در فقر و تنگدستی مردند اما اثارشان میلیونی بفروش میرسد. 

بنابراین برخی از این تشییع های با شکوه صرفا با انگیزه تبلیغاتی برگزار می شوند و بهیچ وجه منعکس کننده محبوبیت فرد متوفی نبوده و نیست و هیچ رابطه ای با محتوای انسانی فرد مورد نظر ندارد.

در این میان تبلیغات و تحریک هیجانات ملی و مذهبی و... نقش عمده ای در وارونه جلوه دادن حقایق و واقعیت ها می تواند ایفا کند.

نگاهی بیندازیم به برخی از نمونه های تاریخی مراسم تشییع میلیونی :  

پرنسس دیانا

  را به نام پرنسس مردم می شناختندپرنسس دیانا

مرگ ناگهانی او تمام جهان را در شوک فرو برد و در تمامی انگلستان او یک شبه از پرنسسی که گاهی مورد تمسخر هم قرار می گرفت  به یک قهرمان ملی تبدیل شد.

مراسم تدفین پرنسس دایانا در تاریخ  6 سپتامبر 1997 در شهر لندن برگزار شد و حدود 3 میلیون نفر سوگوار را به دور هم گرد اورد که برای وداع و ادای احترا به او در خیابانهای لندن جمع شده بودند.

 

آیروتون سنا

آبروتون سنا قهرمان مسابقات اتومبیلرانی اهل برزیل بود که در بسیاری از  مسابقات بین المللی درخشید و صاحب مقام  شد.

مرگ او از نظر طرفداران برزیلی اش یک تراژدی ملی قلمداد می شد.

بعد از مرگ وی دولت 3 روز عزای ملی علام کرد و  3 میلیون نفر برای ادای احترام به او در خیابانها سائوپائولو جمع شدند, او برای مردم برزیل یک قهرمان واقعی بود.

 

مایکل جکسون

مایکل جکسون خواننده پاپ خواننده بسیار محبوبی بود.

تا بحال هیچ  مراسمی بزرگتر از مراسم خاکسپاری مایکل جکسون نبوده است.

گر چه مراسم خاکسپاری مایکل حکسون به صورت خصوصی انجام گرفت و تنها اعضای خانواده وی در ان حضور داشتند, لیکن این مراسم به طور زنده در سراسر جهان پخش شد و در حالیکه پیکر او در خیابانهای لوس انجلس به سمت گورستان تشییع می شد انبوهی جمعیت مشایعت کننده دوستدار وی خیابانها را بسته بودند و حدود یک میلیون نفر از دوستدارانش برای وداع با وی در بیرون گورستان تجمع کردند. 

 

 سی.. ان آنادورای (آنا)

مردم هندوستان پرتعصب ترین مردم دنیا هستند.

در سال 1969 حدود 10 تا 15 میلیون نفر به خیابانها امدند تا شاهد تشییع جنازه ی انادورای باشند, جمعیتی برابر جمعیت شهر نیویورک در انزمان .

او که یک رهبر و انقلابی بود بیشتر به نام آنا شناخته شده بود که در زبان تامیل (یکی از گویش های هندی) بمعنی برادر بزرگتر است.   

پاپ ژان پل دوم

پیروان مذهبی بسیار جانسپارند.

پاپ در نطر کاتولیک ها نماینده خدا بر روی  زمین است. بنابراین با درگذشت پاپ کاتولیک ها  از  سراسر جهان برای تشییع وی تجمع  کردند.

درتاریخ 7  اوریل 2005 بین 3 تا 4  میلیون نفر در مراسم تشییع پاپ ژان پل دوم  در شهر رم شرکت کردند, این تعداد از تعداد ماشین هایی که در رم ایتالیا هستند بیشتر است.  

کیم جونگ ایل دوم

رژیم های توتالیتر بدلیل بحران مشروعیت بسیار تلاش می کنند جمعیت انبوه در مراسم گردهم بیاورند, تا بتوانند به این وسیله مدعی مردمی بودن و مشروعیت بکنند, ولی کیست که نداند گاهی اوقات مردم مجبورند که در اینگونه مراسم شرکت کنند.

کیم جونگ ایل دوم دیکتاتور کره شمالی در سال 2011 در سن 69 سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت.

مراسم خاکسپاری وی که تصویر نقاشی شده بسیار بزرگی از او در پیشاپیش میلیون ها مردم کره شمالی در حرکت بود و تابوت او با پرچم سرخ رنگ پوشانده و با گل های سفید به طرز زیبایی تزئین شده بود و سربازان در مسیر تشییع در جلوی انبوه جمعیت در خیابان قرار داشتند.   

ام کلثوم

یکی از معروف ترین شخصیت جهان عرب و کل جهان در تاریخ 5 فوریه 1975 چشم از جهان فرو بست.

در مراسم تشییع ام کلثوم خواننده مصری جمعیتی بالغ بر 4 میلیون نفر شرکت کردند.

علیرغم این که بیش از سی سال از مرگ ام کلثوم می گذرد هنوز بسیاری او را مهمترین و محبوب ترین خواننده عرب در قرن بیستم میدانند. 

ویکتور هوگو

بی شک یکی از زیباترین نمونه یک خاکسپاری بزرگ مراسمی بود که برای ویکتور هوگو بزگزار گردید.

هوگو با اینکه یک ستاره نبود اما با اثارش توانست گروه وسیعی از مردم را تحت تاثیر قرار بدهد.

درمراسم خاکسپاری این نویسنده و شاعر مشهور 2 تا 3 میلیون نفر در پاریس شرکت کردند.

بینوایان و گوژپشت نتردام از معروف ترین رمان های هوگو می باشند.

گاندی

مردم هند به او لقب روح بزرگ دادند.

ما او را بعنوان رهبر سیاسی و روحانی می شناسیم.

او همچنین لقب پدر استقلال هندوستان را داشت.

او در سال 1948 ترور شد, لیکن مرگ او زمینه ساز جنبش های ازادیخواهانه بسیاری در سراسر جهان بود و او را به یک شخصیت فراموشی ناپذیر و الگویی از بردباری و انساندوستی می  شناسند.

دو میلیون نفر در مراسم تشییع گاندی شرکت کردند.

 

تشییع جنازه های جنجالی در ایران

در خود ایران هم شاهد تشییع جنازه های جنجالی و پر جعیت بودیم از جمله:

  - تشییع جنازه خمینی ده میلیون نفر  

  - تشییع جنازه رفسنجانی حداقل دو و نیم میلیون نفر 

  - و اکنون تشییع قاسم سلیمانی .

 

سئوالی که اینجا مطرح است اینست که ایا شرکت انبوه جمعیت در مراسم تشییع قاسم سلیمانی دلیلی بر مردمی بودن رژیم ملایان و یا محبوب بودن قاسم سلیمانی است ؟! قطعا چنین نیست.

ایا این امر می تواند از نظر تعادل قوایی پارامتر مهمی باشد؟

بله شاید تاثیر داشته باشد, ولی بی شک تاثیرش دائمی و طولانی مدت نخواهد بود, بلکه برعکس در طولانی مدت منفی هم عمل می کند.

مراسم تشییعی که 100 کشته داشته است, در جامعه سوژه جوک مردم شده است  همه میگویند امریکا یکی را کشت, ملایان بخاطر تجلیل از اون یک کشته, حداقل 100 نفر را کشتد!

هر کسی به کارناوال بشدت نمایشی تشییع قاسم سلیمانی نگاه کند بخوبی می بیند که اکت ها اعم ازگرداندن جنازه در اهواز, مشهد, تهران, قم و کرمان تا گریه دجالانه خامنه ای در نماز بر جتازه فرمانده نیروی تروریستی قدس تا درست کردن تابوت هایی پوشیده در پرجم های امریکا و اسرائیل و نمایش موشکها و تهدید های میان تهی مبنی بر انتقام گیری و تصویب طرح انتقام که خامنه ای به مجلس دیکته کرد و قبل از طرح در مجلس و رای گیری و تصویب, بودجه دویست میلیون یورویی انرا هم اختصاص داده بود و موشک پرانی امروز  و موشک پرانی اخیر...این ها همه گویای یک کارناوال صد در صد پوشالی و نمایشی است که در اوج فلاکت و یاس به ان مبادرت شده است.  

 

کاوه ال حمودی

Kaveh179@gmail.com

آیا جنگی تمام عیار در راه است؟

آیا جنگی تمام عیار در راه است؟

در حاشیه قتل قاسم سلیمانی (4)

ebrahimi1917@gmail.com

  

در سیاست پیش بینی های پیامبرگونه جایی ندارد. مخصوصا اگر در یک طرف یک کشمکش فردی مثل خامنه ای باشد که ابرهای تیره و طوفانی بالای عمامه اش و بارگاه اسلامیش در گشت و گذر است و در طرف دیگرش فردی مثل ترامپ که ریاستش بر کشور آمریکا با چالشهای همه روزه مواجه است. در یکطرف جمهوری اسلامی باشد که مساله مرکزیش بقای سیاسی است و برای بقای این پیکر متعفن حاضر است به هر جنایت و هر رذالتی دست ببرد و در طرف مقابل دولتی باشد که به هر قیمت در صدد مهار کردن حکومت اسلامی در منطقه است و رئیسش ظرفیت دست زدن به اعمالی غیر قابل پیش بینی دارد.

یک چیز روشن است. هر دو طرف این کشمکش، منافع طبقاتی و سیاسی کشوری که بر أن حکومت میکنند را دنبال میکنند. حتی اگر یکی از طرفین به این نتیجه برسد که جنگ بهتر از حالت "نه جنگ و نه صلح" کنونی در خدمت اهدافش خواهد بود معلوم است سعی میکند شرایط را به همان سمت ببرد. با این تفاوت که حکام آمریکا را خطر بلافاصله فروپاشی نظام تهدید نمیکند در حالیکه جمهوری اسلامی هنوز در اثر ضربه های قیام آبان تلو تلو میخورد و از کابوس مرگ رها نشده است و بر اساس غریزه بقای خود که هر جنایتی بهتر از مرگ خودش است، ممکن است به اعمالی دست بزند که منطقه را به سمت جنگ تمام عیار ببرد. (درست به همین دلیل سریعترین راه رهایی از کابوس جنگ و خود جنگ احتمالی پایان دادن به عمر این حکومت است!)

آیا یک جنگ تمام عیار یک احتمال قوی است؟

همین دیروز "انتقام سخت" حکام اسلامی با موشک اندازی سپاه پاسداران به دو پایگاه نظامی در عراق آغاز شد. مجانین حاکم در ایران میگویند این هنوز آغاز کار است. این موشک اندازی تا کی و چگونه ادامه خواهد یافت و آیا ممکن است از کنترل خارج شود هیچکس نمیتواند پیش بینی کند. جمهوری اسلامی، هم باید ضربه سنگین به "محور مقاومت" را طوری جبران کند که وجهه نظامی اش در میان باندهای ترور اسلامی در منطقه ترمیم پیدا کند و هم باید مواظب باشد وارد جنگی نشود که ممکن است خودش و موضوع چپاولش یعنی یک کشور را تماما ویران کند. این تناقض جنگ با آمریکا برای جمهوری اسلامی است که پاسخی سرراست برای آن ندارد اگر چه غریزه بقا حکم میکند "حالت نه جنگ و نه صلح" رانگه دارد که خود این هم البته هنوز به بقایش کمک نخواهد کرد.

در متن چنین تناقضی برای جمهوری اسلامی تصویر تاکنونی چنین بوده است:
آمریکا به هزار زبان و صریحا اعلام کرده است که دنبال جنگ و دنبال تغییر نظام اسلامی نیست. موضعی که اشک شوق و امید منتظرالدوله های راست در طیف راست سلطنت طلب و جمهوریخواه و ریزش کرده های ملی اسلامی را به اشک اندوه و ناامیدی تبدیل میکند. مالیخولیاهای سیاسی ای که برای سوار شدن بر ارابه قدرت سیاسی ولو بر روی خرابه های باقیمانده از "عملیات شوک و وحشت" دیگری این بار در ایران لحظه شماری میکنند و برایش دعا میکنند!

تا کنون آمریکا با سیاست چماق و هویج هدفش را دنبال کرده است که مهار کردن جمهوری اسلامی در جهت سیاستهای منطقه ای اش است. قتل سلیمانی چماق بزرگی بود که وقتی ترامپ بلند کرد و بر سر سردار "محور مقاومت" و از طریق او بر سر خامنه ای و حکام اسلامی کوبید، در همانحال هویج بزرگ صلح و سازش و مذاکره را هم نشان حکومت اسلامی داد. آن چماق قرار بود و قرار است بازار فروش این هویج را در میان سران حکومت اسلامی داغتر کند. آمریکا در متن سرگیجگی حکام اسلامی حتی هویجهای شیرینتری را هم نشان سران حکومت اسلامی داده است: اینکه آمریکا نمیخواهد رژیم را عوض کند.

آمریکا چماق اخیرش را در مقابل چماق چرخانی های پراکنده باندهای نیابتی حکومت اسلامی در منطقه و عراق بلند کرد. حکومتی که با عملیاتش در حمله به کشتیها و آرامکو و پهباد و پایگاه آمریکا در کرکوک و بالاخره سفارت آمریکا در بغداد و تحریک آمریکا برای واکنش دو هدف را دنبال میکرد: اولا، تحت الشعاع قرار دادن فضا و تحرک سیاسی بشدت ضد جمهوری اسلامی در عراق و مخصوصا خیزش سیاسی در خود ایران و ثانیا - این حتی مهمتر است - حکومتی که تا خرخره در بحران اقتصادی و بحران سیاسی در حد بحران حکومتی غرق شده است در میز مذاکره احتمالی بعدی که شدیدا به آن نیاز دارد با کارتی قوی و به این اعتبار با ذلت کمتری ظاهر شود.

جمهوری اسلامی نه توان اقتصادی و نه ظرفیت سیاسی و نه توان نظامی ورود به جنگ با آمریکا را ندارد. اگر همه اینها را داشت و در محاسبه اش جنگ با هر کشوری بقایش را تضمین میکرد، تردیدی به خود راه نمیداد که کشور را بدون فوت وقت به آن سمت ببرد چرا که برای این حکومت بقای سیاسی مهمتر از کشتار حتی میلیونها انسان است.

مهمتر از همه این فاکتورها، حکومتی که در سالهای گذشته به هر طرف چرخیده با شعار "دروغ میگن آمریکاست، دشمن ما همینجاست" مواجه شده است، قطعا نگران این است که همین شعار در متن یک جنگ به یک قیام سیاسی و نظامی علیه خودش تبدیل شود. هدفی که جنبش سرنگونی انقلابی در هر شرایط احتمالی باید برای تحققش تلاش کند.

با توجه به همه اینها جمهوری اسلامی حتی در اوج رجزخوانیهای جنگی و حتی به نظر من در اوج موشک اندازیها هنوز آروز میکند همه این اقدامات دروازه مماشات و مذاکره را باز کند تا شاید از این طریق بتواند از بن بست اقتصادی و سیاسی نجات پیدا کند که دارد این حکومت را بسرعت به سمت فروپاشی و سرنگونی، به سمت رویارویی نهایی مردم و خودش سوق میدهد.

فضای جنگ قریب الوقوع سودش بیشتر از خود جنگ است!

فضایی در ایران و جهان راه انداخته اند که جنگی تمام عیار قریب الوقوع است. فضایی که بی تردید جمهوری اسلامی و اعوان و انصارش در خارج پشتش هستند. مستقل از اینکه یک جنگ تمام عیار مثلا به خاطر محاسبات غلط و از کنترل خارج شدن اوضاع آغاز شود یا نه، تا آنجاییکه به جمهوری اسلامی مربوط است صرف راه انداختن و زنده نگه داشتن فضای جنگی منافعی دارد که برای حکومت اسلامی از نظر سیاسی بسیار اهمیت دارند.

از منظر جمهوری اسلامی، کشته شدن فرمانده "محور مقاومت" فرصتی فراهم کرده است که با اهداف زیر ابرهای تیره و تار جنگ قریب الوقوع را بر سر مردم ایران و منطقه بچرخاند:

1- کوبیدن بر طبل ضد امریکایی گری و زنده نگه داشتن آن که یک رکن ایدئولوژیک-سیاسی و یک مبنای هویتی برای جمهوری اسلامی است.

2- تحت الشعاع قرار دادن قیام آبان، قتل عامی که این حکومت مرتکب شده است، موضوع هزاران زندانی این قیام و جامعه معترض هر لحظه آماده انفجار.

3- قیافه مظلوم گرفتن در سطح جهان در میان افکار عمومی وتوجیه ادامه اعمال تروریستی اش.

4- دست بردن به عواطف ضد جنگ میان مردم جهان، بسیج فرقه های متنوع "چپ ضدامپریالیست" و راست ناسیونالیست پشت سر خود در تظاهراتهایی با شعار "نه به جنگ"!

جمهوری اسلامی برای زنده نگه داشتن چنین فضایی تا آنجا که ممکن است تلاش خواهد کرد. هر جریانی که برای پایان دادن به عمر حکومت اسلامی، برای سرنگونی انقلابی این حکومت مبارزه میکند، باید در مقابل حقه بازی سیاسی حکومت اسلامی از طریق آویزان شدن به عواطف انسانی مردم ضد جنگ بایستد.

درخاتمه

جا دارد در باره کسانی که در کشمکش میان آمریکا و جمهوری اسلامی، بنا بر منطق ساده "دشمن دشمن من دوست من است" در کنار یکی از طرفین قرار میگیرند جداگانه صحبت کنیم. جا دارد مخصوصا در باره هر نیریی که ویروس ضد آمریکایی در تمام سلولهایش به صورت خفته وجود دارد و سر هر تندپیچ سیاسی این ویروسها بیدار میشوند و چنین نیرویی زیر علم مرگ بر آمریکا پشت جنبش سیاسی مخربی مثل اسلام سیاسی صف میکشد جداگانه صحبت کرد. اما تمام کسانی که امروز به نام صلح و ضدیت با جنگ در کنار حکومت اسلامی و حزب الله لبنان و باندهای اسلامی در عراق و غیره قرار میگیرند و در هر سطحی در کشمکش میان آمریکا و جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی مشروعیت میدهند عملا دارند حکومتی را تقویت میکنند که یک پای اصلی ترویسم جهانی و تنشهای نظامی و زمینه ساز جنگهای احتمالی است.

به این معنا، اکثریت مردم ایران، آنها که در قیام آبان 30 استان و 300 شهر را به میدان مبارزه علیه ارتجاع اسلامی و تروریسم اسلامی حاکم در ایران تبدیل کردند، جنبشی که در عراق عکس خامنه ای و سلیمانی را به اتش کشید، اصلیترین نیروهای خواهان صلح و آرامش و امنیت در منطقه هستند. اگر کسی واقعا میخواهد جنگی در ایران و منطقه رخ ندهد باید به جنبش سرنگونی انقلابی حکومتی بپیوندد که برای ادامه حیات سیاسی اش ظرفیت دست زدن به هر جنایت و به هر کثافت و به هر رذالت و به هر سطحی از آدمکشی و به هر سطحی از تنش نظامی و نهایتا حتی جنگ را دارد. *

18 دی 1398 – 8 ژانویه 2020

 

کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست، پیروزی رژیم جمهوری اسلامی ایران یا دمکراسی دلار؟‌

کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست، پیروزی رژیم جمهوری اسلامی ایران یا دمکراسی دلار؟‌

 

به یُمن رسانه های داخل و خارج کشور و کارنامه ی سیاهی که قاسم سلیمانی تروریست از خود به جا گذاشت ، نام این جنایتکار برای هر فردی که در منطقه ی خاورمیانه زندگی می کند نامی کاملاً آشنا است. البته این شناخت را میتوان در خارج از منطقه و‌ حتی در سطح جهانی به مقیاس کمتری مشاهده کرد. در طول چند سال اخیر و به بهانه ای مبارزه با داعش،‌ قاسم سلیمانی تروریست، بیشتر به عنوان یک شخصیت سیاسی در معادلات سیاسی عراق و منطقه شناخته شده بود تا یک شخصیت نظامی. قاسم سلیمانی  به عنوان معمار و فرمانده ی نیروهای تروریست سپاه قدس، نقش استراتژیکی را در راستای تحقق اهداف رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران در عراق، سوریه و سایر کشورهای خاورمیانه ایفا کرد. او‌ به چهره ی اصلی رژیم در سیاست خارجی و ساختارهای تصمیم گیری نظامی جمهوری اسلامی تبدیل شده بود و از اشخاص بسیار نزدیک به خط رهبری بود. بر اساس همین وفاداری بود که خامنه ای “رهبر جمهوری اسلامی” دست قاسم سلیمانی تروریست را برای اجرای سیاست های جمهوری اسلامی در خاورمیانه باز گذاشته بود. هر موقع از سیاست های تروریستی رژیم ایران در منطقه سخن بر زبان می آید، بدون شک نام قاسم سلیمانی تروریست و رد پای او به چشم می خورد. او به عنوان فرمانده ی نیروهای تروریست سپاه قدس، وفاداری خود را به خط رهبر و منافع رژیم در داخل و خارج به گونه ی ثابت کرده بود، که از او به عنوان “قهرمان بزرگ” رژیم در سال های اخیر نام برده می  شد . سلیمانی به مدت بیست و دو سال (۱۳۷۶-۱۳۹۸) ریاست ارگان سرکوبگری را به عهده داشت که ضامن اول و بنیادی رژیم هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی به شمار می آید. سپاه پاسداران از همان روزهای آغازین تاسیس اش همیشه به عنوان ارگانی سرکوبگر تحت نظر رهبر رژیم فعالیت کرده است. هر زمانی که رژیم احساس خطر کرده و در تنگنا قرار می گیرد، سپاه پاسداران به عنوان جدی ترین ارگان سرکوبگر رژیم وارد صحنه شده و نقش ایفا می کند. 

 

طبیعی است که خبر کشته شدن شخصی که چنین رتبه ی را در رژیم کسب کرده بود برای هر انسانی که دغدغه اش آزادی و امنیت و رهایی است خوشایند خواهد بود. اما یکی از بزرگترین اشتباهات این است که اقدام آمریکا را در راستای منافع جامعه ای ایران و مردم عراق تعریف کرد. هدف آمریکا تنها در مسیر تحقق نقشه های خود در عراق و منطقه بوده و خواهد بود . پروژه ی آمریکا بار دیگر بعد از بحران ساختار سرمایه داری که موجب فروپاشی منافع اقتصادی آمریکا در منطقه شده بود بازپس گیری قدرت از دست رفته در عراق و کشورهای منطقه است. 

 

کشور عراق با توجه به وجود نفت و موقعیت حساسی که در خاورمیانه دارد، در چند دهه ی اخیر به میدانی برای تنش های دول امپریالیستی غربی و در راس آنان آمریکا از یکطرف و رژیم جمهوری اسلامی از طرف دیگر تبدیل شده است. پس از سرنگونی رژیم دیکتاتوری بعث،‌این کشور به مکانی مناسب برای مانور و قدرت نمایی نیروهای نامبرده تبدیل شده و هر کدام منطبق با الگوهای خاص سعی در تثبیت هژمونی و تحکیم قدرت سیاسی-اقتصادی خود داشته اند. رژیم جمهوری اسلامی تلاش کرده که از معادلات منطقه با تکیه بر تاکتیک های سیاسی و نظامی موقعیت خود را تثبیت و به قدرتی در منطقه تبدیل شود. اما علیرغم تمام انگیزه ها و تلاش های همه جانبه ی جمهوری اسلامی در راستای تحقق این هدف،موجودیت رژیم و توانایی های مادی نیروهای سرکوبگر بیش از گذشته ازهم پاشیده شده است. دولت آمریکا هم نسبت به چند سال قبل حضور نیروهای خود را در منطقه کاهش داده بود. ‌ولی علیرغم این تاکتیک، مسلماً در این بین دولت آمریکا از هژمونی بیشتری نسبت به جمهوری اسلامی برخوردار است، ‌به گونه ای که از لحاظ دیپلوماتیک و نظامی اکثر کشورهای منطقه را تحت حاکمیت خود درآورده و هژمونی اش را بر آنان تثبیت کرده است. بنا به ادعای العربیه، در پی حمله گروه های وابسته به رژیم ایران به سفارت آمریکا در بغداد،‌پنتاگون در تلاش است به عنوانی اقدامی پیشگیرانه با  اعزام نیرویی جدید که نزدیک به ۴۰۰۰ تن است نیروهای خود را به سقف ۵۰۰۰ تن در عراق برساند. بنا به گزارش العربیه در حال حاضر ۶۰۰۰۰ نیروی نظامی ارتش آمریکا در منطقه مستقر هستند. این اقدام دولت آمریکا تلاشی برای بازگشت به اقتدار گذشته و نفوذ بیشتر و در همان حال جلوگیری از اقدامات رژیم ایران در منطقه به حساب می آید. (1*)

 

زمانی که از خاورمیانه صحبت بر زبان می آوریم، با سوال های بی پاسخ فراوانی مواجه می شویم. با توجه به حساسیت و موقعیت استراتژیک منطقه، بدرستی روشن نیست که سرنوشت منطقه به کجا خواهد کشید، باوجود این بر این باور هستم که علائم نشان می دهد که هدف غائی آمریکا کشور عراق است و نه رژیم جمهوری اسلامی ایران. طبیعی است که در چنین شرایطی دولت آمریکا در مقابل هر نیرویی که قصد مقابله با منافعش را دارد مقابله خواهد کرد. به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی نتیجه ی کشمکش بین رژیم ایران و دولت آمریکا در منطقه بر سر کسب هژمونی است که در بالا بدان پرداختم. دولت آمریکا به صورت دقیق متوجه شده است که به هلاکت رسیدن مهمترین چهره ی نظامی و‌ سیاسی و مظهر تروریسم بین المللی رژیم در منطقه ، باعث نوعی فشار سیاسی و روانی بر رژیم حاکم بر ایران شده و شرایط را بغرنج تر خواهد کرد. آمریکا با این اقدامش به جمهوری اسلامی نشان داد که نیروهایش بمثابه ی سابق علیرغم هژمونی از دست رفته شان هنوز قدرت هرگونه تخریبی را دارند و نباید نادیده گرفته شوند. 

 

در این موضوع که کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست در عملیات نظامی آمریکا،سطح تنش ها را بین این دو جناح شدت بخشیده است شکی وجود ندارد. حمله آمریکا و به دنبال آن کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست به همراه چند تن از فرماندهان منفور حشدالشعبی و گروهک های تروریستی، ادامه تقابل و‌کشمکش هایی است که در روزهای اخیر میان نیروهای وابسته به رژیم اسلامی و نیروهای آمریکایی جریان داشته است.  بعد از خبر کشته شدن قاسم سلیمانی شرایط به گونه ایی شکل گرفته شده که میتوان آنرا به دوران اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ تشبیه کرد. کشته شدن قاسم سلیمانی علاوه بر اینکه ضربه ی مهلکی به پیکر رژیم و‌سیاست های نظامی اش در منطقه بود، امتیازات ویژه ای را نیز برای رژیم جمهوری اسلامی به همراه داشت. به عبارت دیگر میتوان گفت که رژیم از این اتفاق نهایت بهره برداری خود را تاکنون به عمل آورده است. علیرغم اقدام آمریکا و تمامی تهدیدهای دونالدترامپ، شرایط به گونه ای رقم می خورد که دولت آمریکا در تلاش برای کشاندن رژیم اسلامی سر میز مذاکره است. بر خلاف شماری از تحلیل گران سیاسی، این اقدام دولت آمریکا را وارد شدن به فاز نوین کشمکش ها و یا کنار گذاشتن تعارفات دیپلماتیک ارزیابی نمی کنم، بلکه معتقد هستم که هدف غائی دولت آمریکا رسماً “تغییر رفتار رژیم” است و نه “سرنگونی رژیم”. این همان سیاستی است که دول سرمایه داری غرب نیز به دنبالش هستند. برخلاف ادعاهای دروغین رسانه های سرمایه داری غربی، سیاست های سیاسی-نظامی جمهوری اسلامی ایران سرشار از برکت و نعمت برایشان به حساب می آید. 

برای نمونه میتوان به حمله ی موشکی سپاه تروریست پاسداران اشاره کرد. سپاه تروریست پاسداران دیشب در طی عملیاتی  که آنرا “موفقیت آمیز” خواند  به دو پایگاه نظامی آمریکا واقع در عراق حمله کرد (2*). این عملیات را میتوان بمثابه نمایش دروغینی تشبیه کرد که دو جناح به طور سیستماتیک و هماهنگی شده فیلم نامه را در صحنه پراکیتزه کردند. رسانه ی نامبرده در همان حال مدعی شد که موشک های ایران به نقاطی اثابت کرده اند که نیروهای آمریکایی حضور نداشتند. هم دولت تروریست آمریکا و هم رژیم تروریستی ایران علیرغم تمام “اختلافات” که در رسانه ها بردن علیه یکدیگر مطرح می کنند دارای یک هدف مشترک در کشور عراق هستند. خلق شرایط مساعد جهت سرکوب مبارزات برحق شهروندان عراقی همان هدفی است که هر دو جناح در تعقیبش هستند. 

 

از سکوت معنادار رضا پهلوی تا چپ پرو رژیمی و‌ چپ پرو آمریکایی

 

در این بین جریاناتی همچون مرتجعین سلطنت طلب، سازمان فاشیست اسلامی مجاهدین خلق،‌ شماری از احزاب ناسیونالیست کردی و سایر جریانات مرتجع،‌اقدام آمریکا را در همان حال که مورد ستایش قرار می دهند و از آن پشتیبانی می کنند،‌آنرا مرتبط به منافع مردم ایران می دانند. 

 

در شرایطی که سازمان ها و احزاب نامبرده و بخصوص مرتجعین سلطنت طلب و مدافعان نظام پادشاهی بر طبل شادی می کوبند و در انتظار برآورده شدن بهشت موعودشان با پشتیبانی دونالدترامپ هستند، سکوت رضا پهلوی بیانگر پیام کاملاً متفاوتی میباشد. پرسشی که بایستی در مقابل مدافعان رژیم استبدادی پادشاهی مطرح کرد این است که آیا سکوت رهبرشان نشات گرفته از همان حرفهایی نیست که قبلاً از جانب ایشان ذکر شده بود؟ اگر بخواهیم در مورد پراکتیک و مواضع رضاپهلوی نسبت به سپاه پاسداران تروریست و ارگان های سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی ایران سخن بگوییم بایستی نگاهی به پیام توییتری ایشان انداخت تا بتوانیم هدف از سکوت معنادار ایشان را روی میز قرار بدهیم (3*). مدافعان نظام ارتجاعی شاهنشاهی هنوز به درک این مساله نرسیده اند که تجارب رژیم های پهلوی اول و دوم و مواضع ارتجاعی رضاپهلوی دوم در حافظه تاریخی حک شده است و هیچ سیاست ریاکارانه ایی قادر به حذف این تجارب نیست. 

 

کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست نشان داد که احزاب چپ هم در این بین دست روی دست نگذاشته و هر کدام بنا به جایگاه و منافع حزبی و فرقه ای که در تعقیبش هستند ،خود را به جناح رژیم جمهوری اسلامی ایران یا دولت آمریکا متصل کرده اند.« تشدید مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران و برای اخراج جمهوری اسلامی از عراق،که یک خواست اصلی و اعلام شده التحریر است،پاسخ اصلی مردم به رجزخوانیهای سران جمهوری اسلامی برای نظامی کردن و امنیتی کردن فضای جامعه و راه مقابله با خطرات کشاکش میان تروریسم اسلامی و‌ میلیتاریسم امریکائی است».(4*)

 

آنچه در اینجا ذکر کردم موضع جریان “کمونیست” “کارگری” ایران بود که بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست در سایت جریان نامبرده درج گردید. موضع این جریان در قبال رژیم جمهوری اسلامی ایران کاملاً مشخص و عیان است و جای سخنی را باقی نمی گذارد. اما جریان نامبرده برای محکوم کردن اقدامت تروریستی سیاسی- نظامی رژیم لزومی نمی بیند که از منظر مارکسیستی و با تکیه بر جهان بینی نقد جنگ -جنگ بمثابه ضرورت نظام سرمایه داری و امپراتوری آمریکا- اشاره ی به پروژه “آزاد سازی” آمریکایی و نقش ویرانگر ارتش خونخوار این دولت داشته باشد. تنها استناد به عبارت “میلیتاریسم آمریکایی” میتواند اشاره ی به نقش مخرب دولت پنتاگون باشد؟ این حزب بایستی بداند که با چنین “منطق”هایی، سیاست های عوامفریبانه و شعارهای دمکراتیک و‌ “مترقی” دیگر نمیتواند فرصتی را ایجاد نماید که طبقه کارگر و مردم هوشیار ایران را برای تحقق اهدافش گرد هم آورد. در پشت پرده ی عبارت “میلیتاریسم آمریکا”یی، تمامی اقدامات و همکاری های اخیر جریان موسوم به کمونیست کارگری با دار و دسته ی مرتجعین و ضد انقلابی سلطنت طلبان، موضع گیری ضد مارکسیستی دفاع از یورش نظامی به لیبی، حضور مینا احدی – سخنگوی جریان- در صدمین سالگرد روزنامه ی بیلد و غیره نهفته است. 

 

در سوی دیگر شاهد هستیم که طبل چپ پرورژیمی بعد از کشته شدن ژنرال قهرمانشان با تمام قدرت کوبیده شده و برای تعیین میزان نزدیکی و وفاداری به “هموطنان” عزیز از او به عنوان یک قهرمان ملی و چگوارای ایرانی- تاکید از من است- (5*) یاد می کنند. بطور مثال میتوان از جریان محور مقاومت، توده، توفان، سازمان اکثریت و مجله ی هفته اسم برد. “تئوریسین های” مجله ی هفته در تلاش هستند که با قایم شدن پشت تئوریهای “مارکسیستی” و شعارهای فریبنده، خود را ‌در سنگر رژیم جمهوری اسلامی ایران قرار بدهند و تمامی پتانسیل های موجود را در راستای به خدمت گرفتن دفاع از توتالیتاریسم و‌ ارتجاع  بکار بگیرند. مهدی گرایلو، چپ سابق، در مقاله ایی تحت عنوان” درباره ی ترور فرماندهان مقاومت” چنین می نویسد: « سپاه پاسداران، و‌ به طور ویژه شاخه ی قدس آن، تنها تشکیلات نظامیِ رسمیِ جهانِ امروز است که با تعریف مارکسیستی رایج از ارتش و‌ نیروهای مسلّحِ قانونی چونان ابزار زیرفرمان و دست به مزدِ طبقه ی حاکم با هدف حفظ مناسبات طبقاتی موجود،تحلیل نمی شود».‌ (6*)

همانطور که اقدام آمریکا از جانب چپ پروآمریکائی بطور کامل به منافع مردم ایران و عراق مرتبط است در منطبق چپ پرو رژیمی نیز هرگونه اقدام علیه مواضع رژیم جمهوری اسلامی ایران، ادامه ی همان خط و جهت و جهان بینی است که در نهایت پرچم امپریالیسم غرب را به اهتزاز درخواهد آورد. در اصالت این حقانیت شکی وجود ندارد که هر دو جناح در جبهه ی ارتجاع و ضدانقلاب قرار گرفته اند و خواهان افول و حذف تمامی جنبش های مبارزاتی اجتماعی و طبقاتی هستند. 

 

مرگ قاسم سلیمانی و داغدار شدن بخشی از ناسیونالیسم کرد

 

بدون تردید اتحاد میهنی کردستان بیشتر از هر جریان دیگری در کردستان عراق از خبر کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست متاثر است. بعد از انتشار این خبر مشاهده کردیم که شماری از اعضای رهبری جریان نامبرده، نامه های تسلیت شان را به مقام های جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی عرضه و ابراز تاسف کرده اند. آریز شیخ جنگی در پیام فیس بوکی نوشت که: « خدا به همرات باشد رفیق، امیدوارم که در قبر آرامش داشته باشی». محمود سه نگاوی یکی دیگر از اعضای رهبری و فرماندهان ارشد نیروهای پیشمرگ و فرمانده منطقه [گرمسیر]، ضمن اینکه قاسم سلیمانی تروریست را فرماندی بالیاقت و قهرمان بزرگ توصیف کرده بود آرزوی این را دارد که ای کاش در میان ملت کرد ۱۰ شخصیت مثل قاسم سلیمانی وجود داشت. در سال ۱۹۹۶ رژیم جمهوری اسلامی ایران با حمایت از جلال طالبانی رهبر کومپانیای یه کیه تی “اتحاد میهنی کردستان “ نیروهایی را برای یورش به مقررات حزب دمکرات کردستان ایران در شهر کوی سنجق”کویه” فرستاد که در نهایت به مقررات حمله نظامی منتهی شد. در چند سال اخیر کردستان عراق به مکان امنی برای نیروهای سرکوبگر رژیم های تروریستی و فاشیستی ایران و ترکیه جهت سرکوب و ترور فعالین سیاسی مخالف تبدیل شده است. به عبارت دیگر میتوان گفت که، تمامی اقدامات و مواضع سیاسی رهبران یه کیه تی “ اتحاد میهنی کردستان” ،ادامه ی همان مسیری است که جلال طالبانی- رهبر سابق این جریان- در آن قدم گذاشته بود. او تا آخرین لحظات عمر ننگینش از مواضع سیاسی-نظامی رژیم تروریستی ایران دفاع به عمل آورد.

 

به رغم نارضایتی ایالات متحده آمریکا، اتحاد میهنی کردستان روابط نزدیک سیاسی-اقتصادی با رژیم جمهوری اسلامی ایران نه تنها حفظ کرده،بلکه آن را رواج داده است. اتحادیه میهنی کردستان آشکارتر از سابق به عنوان جناح کردستانی رژیم در معادلات منطقه عمل می کند. نیچروان بارزانی نیز نسبت به کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست اظهار تاسف کرده و به نمایندگی از کردهای عراق پیام تسلیت را برای رژیم جمهوری اسلامی فرستاده است (7*). این به اصطلاح حکومت به مکانی امن و حامی قابل اعتمادی تبدیل شده است که در چهارچوب آن رژیم جمهوری اسلامی ایران اختیار اجرای هرگونه سیاستی را در راستای تحقق منافعش روا میداند. 

 

موارد ذکر شده تنها بخش جزئی از کارنامه ای سیاه و ننگینی است که این به اصطلاح حکومت کردی در تاریخ ۳ دهه ی گذشته به ثبت رسانده است. در آینده ی نزدیک به بررسی تاریخ روابط احزاب حاکم در کردستان عراق با رژیم های فاشیستی ایران و ترکیه خواهم پرداخت. مردم کردستان در چنین شرایط حساسی که کارد به استخوانشان رسیده است لازم است که بیش از سابق به ماهیت این به اصطلاح حکومت فاسد پی ببرند و تکلیف خود را با آن مشخص کنند.

 

نتیجه گیری

 

جمهوری اسلامی ایران به دلیل اعتراضات اخیر و موج سرنگونی طلب در داخل و تضعیف سیاست هایش در منطقه،‌دچار آسیب دیدگی شدیدی شده که دیگر همچون سابق قادر نیست از منافع دورن و برون مرزی خود دفاع به عمل آورد. تمامی سرکوب ها و کشتارها، تهدیدهای داخلی و خارجی و صدها اقدام از این قبیل، دیگر قادر نیست منافع رژیم را تضمین کند و در همان حال بمثابه ی مانعی در مقابل مبارزات طبقه کارگر و مردم به ستوه آمده از این رژیم جنایتکار نقش ایفا کند.

 

رژیم جمهوری اسلامی ایران در بحران عمیق سیاسی- اقتصادی و از همه مهمتر با موج اعتراضات مردم و جنبش سرنگونی طلب ،جنبشی که در دی آبان ماه ۱۳۹۸ وارد فاز نوینی شده ، گریبانگیر شده است که تمام بارغه های امید رژیم را به بن بست کشانده است و راه برون رفتی از آن وجود ندارد. جمهوری اسلامی ایران نه تنها در ایران،بلکه در عراق،لبنان،سوریه  در حال تلاطم است و پایه هایش در حال تضعیف است. بدون شک سرنگونی رژیم توتالیتری جمهوری اسلامی ایران در آینده قطعی است. درک این مساله بسیار حیاتی است که به چه قیمتی بایستی بساط این رژیم تروریست برچیده شود. انقلابیون و تمامی شهروندان جامعه ی ایران بایستی تاکید کنند که در همان حال که بر سر موضوع سرنگونی رژیم توتالیتری ایران کوچکترین تردیدی به خود راه نمی دهند، در همان حال خواهان عدم دخالت های نظامی و سیاسی آمریکا و سایر دول غربی در معادلات آینده ی ایران هستند. اهتزاز پرچم چنین مطالباتی برای رهایی شهروندان عراق از چنگال جنگ و خشونت امری حیاتی است. مشاهده کردیم که دخالت های سیاسی- نظامی آمریکا چه “بهار”ی را برای کشورهای منطقه همچون افغانستان، لیبی، عراق،‌سوریه و … به همراه آورده است. سیاست های ضدبشری نهادهای بین المللی همچون صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سایر عملکردهای مرتبط که در راس آنان دولت آمریکا قرار گرفته،‌ زندگی را برای بشریت قرن بیست و یکمی عملاً به سویی جنگ خانمان سوزی می کشاند که به قول ایستوان مزاروش تنها سوسک ها شانش زنده شدن را دارند.

 

فلسفه ی وجودی رژیم جمهوری اسلامی از همان روزهای نخستین تسخیر قدرت بر اساس کشتار انسان پایه گذاری شده است. قاسم سلیمانی تنها بخشی از این دستگاه سیستماتیک سرکوبگر رژیم توتالیتری ایران است. به گور سپردن ماشین کشتار رژیم تنها به سرنگونی کلیت این حاکمیت گره خورده است. موج مبارزات و اعتراضات هم در عراق و هم در ایران نیازمند رهبری و‌سازماندهی رادیکالی است که با کمک آن مردم بتوانند بساط هر دو رژیم و در همان حال نیروهای جنایتکار امپریالیسم غرب را برچینند. مردم عراق و ایران و‌ تمامی نیروهای کمونیست و رادیکال بایستی مسئولانه و در نهایت هوشیاری اجازه ندهند که از یکطرف نیروهای وابسته  به غرب و در راس آنان آمریکا و از طرف دیگر جمهوری اسلامی ایران و جریان حشدالشعبی مبارزات برحق شان را به بیراهه بکشاند و از آن در راستای اهداف خود بهره برداری گیرند. این همان رسالتی است که کمونیست ها بایستی به ضرورت آن پی برده و در این راه به مردم عراق و ایران جهت دستیابی به انقلاب سوسیالیستی و یک زندگی بهترعمیقا پشتیبانی کنند. اکنون زمان آن رسیده است که کمونیستها و فعالین پیشرو جنبش طبقه کارگر به عنوان مبلغین سیاسی و هم به عنوان سازمان دهندگان، مسئولانه در صفوف اعتراضاتی مردم شریف و معترض حضور فعال داشته باشند و وظایف انقلابی خود را به نحو احسن به مرحله ی اجرا دربیاورند . کوچکترین شبهه و تردید و یا کم کاری می تواند در وهله ی اول بزرگترین لطمات را به موج اعتراضی جنبش شکل گرفته وارد سازد. بنابراین ایجاد ارتباط تنگاتنگ بین جنبش انقلابی رادیکال موج مبارازت که در حال رشد و نمو است،‌بر عهده ای احزاب و فعالین کمونیست و پیشرو است. ما نیروهای کمونیست،‌آزادیخواه و برابری طلب و انقلابی اعلام می کنیم که نه رژیم را می خواهیم و نه خواهان مداخله ی نیروهای آمریکایی و شرکایش و سیاست های جنگ طلبانه هستیم. همانطور که مردم بپاخاسته و انقلابی ایران با مردم عراق شادی خود را بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی تروریست،ابومهدی المهندس و سایر فرماندهان تقسیم کردند، بایستی مبارزات و اعتراضاتی را که در هر دو جغرافیا آغاز کرده اند به بستری مناسبی برای به سرنگون کردن رژیم های منفور عراق و ایران مبدل سازند. نهایتاً در غیر این صورت مردم عراق و‌ ایران قربانی سیاست های سیاسی-نظامی یکی از جریانات نامبرده خواهند شد. هر اقدامی غیر از تحقق این خواسته ی برحق، میتواند معادلات منطقه را به سوی افراط گرایی خشونت آمیز،تروریسم بین المللی و اسلامی و ترویج خشونت در اشکال مختلف سوق بدهد. به جای دفاع از یکی ازجناح های تروریست – دولت آمریکا و متحدین، جمهوری اسلامی ایران و نیروهای وابسته- بهتر است که بساط تمامی این نیروهای تروریستی از هرگونه مداخله ی سیاسی-نظامی-اقتصادی در کل منطقه برچیده شود. تنها با تحقق چنین خواسته ی انقلابی است که دست تروریسم اسلامی و دولتی از منطقه کوتاه خواهد شد. در غیراین صورت، هیچ قدرت و اقدام صورت گرفته به هرگونه تدابیر امنیتی و “فعالیت”هایی در زمینه جلوگیری از جنگ و خشونت نمی تواند صلح و امنیت را استقرار کند. 

 

هیچ دولت یا جریان ارتجاعی بورژوایی یارای این را ندارد که جامعه ی فارغ از جنگ،خشونت و خونریزی و تحقق امیال زیبای انسان را در شرایط عینی ترجمه کند. قصد دارم که نوشته را با صیقل دادن نوشته ای کوتاهی از سمیر امین به پایان برسانم. “ اسلام سیاسی در حوزه ی مسائل اجتماعی واقعی متحد اردوی سرمایه داری وابسته و امپریالیسم مسلط است و از اصل ذات مقدس مالکیت دفاع می کند و نابرابری و همه ی ملزومات بازتولید سرمایه داری را مشروعیت می بخشد. دفاع اخوان المسلمین از قوانین ارتجاعی در پارلمان مصر در همین اواخر یکی از صدها نمونه از این دست است. در پارلمان مصر،حقوق بالکان به ضرر زارعین اجاره دار (که اکثریت دهقانان خرد را تشکیل می دهند)تقویت شد. حتی یک نمونه قانون ارتجاعی وجود ندارد که در کشوری اسلامی وضع شده باشد که جنبش های اسلامی با آن مخالفت کرده باشند. افزون بر این،چنین قوانینی با توافق رهبران نظام امپریالیستی رسمیت پیدا می کنند. اسلام سیاسی ضد امپریالیسم نیست حتی اگر مبارزین آن نظری جز این داشته باشند! برای امپریالیسم، اسلام سیاسی متحد ذیقیمتی است و امپریالیسم به این امر کاملا واقف است.”  (8*) 

 

 ژوبین خضری   2020.01.08  

هایدلبرگ، آلمان 

 

1

https://l.facebook.com/l.php?u=https%3A%2F%2Ffarsi.alarabiya.net%2Ffa%2Finternational%2F2020%2F01%2F01%2F%25D9%25BE%25D9%2586%25D8%25AA%25D8%25A7%25DA%25AF%25D9%2588%25D9%2586-%25D9%2586%25D8%25B2%25D8%25AF%25DB%258C%25DA%25A9-%25D8%25A8%25D9%2587-5000-%25D8%25B3%25D8%25B1%25D8%25A8%25D8%25A7%25D8%25B2-%25D8%25A2%25D9%2585%25D8%25B1%25DB%258C%25DA%25A9%25D8%25A7%25DB%258C%25DB%258C-%25D8%25A8%25D9%2587-%25D8%25B9%25D8%25B1%25D8%25A7%25D9%2582-%25D8%25A7%25D8%25B9%25D8%25B2%25D8%25A7%25D9%2585-%25D9%2585%25DB%258C-%25DA%25A9%25D9%2586%25D8%25AF%3Ffbclid%3DIwAR1ass0xKfcwXJ395TK5UBBbxhXiQDamB
Mh2nMs5YjRWCG0iBkOo8HQ2eXo&h=AT2gdfxY_uibj_R
DddAg85Q8f3ff4qIVzoeEhGngP2dkD0GYJLEwN4G0MS6I
e9CVgahU0qsFfA3wXNZtfyH3n7Apc7HKy8vQUOY2HQpG
Rk36IXzdrwVYZnFOS1RYmKWaNo64

 

2: 

بنا بر گزارش بی بی سی، موشک های ایران به پایگاه عین الاسد در استان انبار عراق و‌ یک پایگاه دیگر در اربیل در کردستان عراق اصابت کرده است. 

 

3 :

« این سپاه که در جنگ از ملت خود حفاظت کرد بر روی هم میهن خود شلیک نخواهد کرد».

 

4: 

قاسم سلمیانی فرمانده منفور سپاه قدس کشته شد

https://wpiranfa.com/?p=14922

 

5 : ئاری هه رسین پارلمانتار سابق جریان بارزانی “ پارت دمکرات کردستان عراق” نوشت، که : 

« قاسم سلیمانی همان اقدامی را کرد که چگوارا انجام داد»

 

6 :

درباره ی ترور فرماندهان مقاومت ( مهدی گرایلو)

https://mejalehhafteh.com/2020/01/07/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%d8%a7%d9%86-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%aa-%d9%85%d9%87%d8%af%db%8c/

 

7 :

«‌

رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله خامنه ای

 

سلام علیکم

حادثه از دست رفتن حاج قاسم سلیمانی جای بسی تاسف و‌ نگرانی برای مردم و‌ دولت اقلیم کردستان شده است.ایشان از دوستان ما در جبهه جنگ با دیکتاتوری و حامی و همسنگر ما علیه گروه تروریستی داعش بوده است،که بارها همه مقامات عراق و اقلیم از این زحمات و‌ فداکاری قدردانی نموده اند. از طرف خود و ملت اقلیم کردستان محضر جناب عالی و خانواده ایشان تسلیت عرض می نمایم. امیدوارم جای ایشان بهشت برین باشد. 

 

نیچیروان بارزانی

رئیس اقلیم کردستان-عراق»

 

8 :

سمیر امین، اسلام سیاسی در خدمت امپریالیسم !، ترجمه: ح،ریاحی

خیزش های سرنگونی و جنگ محدود و کنترل شده امریکا با رژیم

 خیزش های سرنگونی و جنگ محدود و کنترل شده امریکا با رژیم


 تا قبل از خیزش دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ کارشناسان  حکومت اسلامی و رسانه
های دولت های غربی از رژیم ایران یک قدرت منطقه ای و هیبت امنیتی ساخته
بودند و ایران را با ثبات ترین کشور خاورمیانه معرفی می کردند. همزمان با
این تبلیغات عمق مبارزات اجتماعی را در حد جناح بندی حکومتی و اعتراضات
صنفی نشان می دادند. اما خیزش دی و آبان ماه این معادله را نقش بر آب کرد
و کار اربابان جهانی را در پیش برد طرح خاورمیانه بزرگ بدست حکومت ایران
سخت کرد. حکومت اسلامی را وادار کرد تمام ماسک ها و بزک ها و جناح بازی و
میانه رو بازی هایش را کنار بگذارد و چهره واقعی خودش را بار دیگر نشان
دهد. قیام مردم ایران و عراق و لبنان هیبت امنیتی و ایدئولوژیکی حکومت
ایران و هلال شیعی از تهران تا دمشق را درهم شکست.  پایه های حکومت را
چنان لرزاند و هیبت امنیتی و ایدئولوژیکی اش را چنان بر سرش آوار کرد که
این حکومت دیگر حکومت قبل از این خیزش ها نیست.

 وحشت رژیم از انفجار جامعه در قدم بعدی وادارش کرد که جرقه قیام آبان را
با گران کردن بنزین خودش بزند تا با آماده بودن از قبل بتواند پتانسیل
اعتراضی در جامعه را قتل عام کند و به حساب خودش جامعه را از نیروی
اعتراضی هرس کرده و با کشتار و دستگیری گسترده و ربودن و ناپدید سازی
قیام کنندگان، انفجار اجتماعی را یک دوره عقب بیاندازد. با اینکه این قتل
عام و بگیر و ببند های  وسیع و گسترده از پیش طراحی شده بود، ولی دیدیم
بعد از خیزش آبان ماه چنان هراس و آشفتگی ای بر پیکر رژیم افتاد که سران
رژیم نمی توانستند وحشت خود را از انفجار جامعه در قدم بعدی پنهان کنند.
روزی نبود که کارشناسان رژیم از جاری شدن سیل خشم و نفرت  ۲۶ میلیون
حاشیه نشین و زاغه نشین و مردم  جان به لب آمده و عاصی شده هشدار ندهند.
در چنین شرایطی که همه با نگاهی ناباور به  کشتار مردم به دست رژیم خیره
شده و خشم و کینه علیه رژیم همه جا را فراگرفته، در شرایطی که مردم عراق
علیه سلطه حکومت ایران قیام کرده اند، صاحبان جهانی سازی در امریکا و
اروپا تلاش می کنند با کشته شدن قاسم سلیمانی توسط تیم ترامپ  ورق را
بنفع رژیم برگردانده و توجه ها را به کشته شدن قاسم سلیمانی جلب کنند.
این امکان را به رژیم می دهند که بطور موقت هم که شده در مقابل خشم مردم
ایران و منطقه راه فرار پیدا کند و بر کشتار مردم سرپوش بگذارد و زیر چتر
فضای جنگ محدود و کنترل شده، ناپدید سازی ها و کشتار و بگیر و ببندهایش
را تکمیل کند.

اما جدا از اینکه تیم ترامپ با کشتن سردار جنایت رژیم  چه اهدافی را
دنبال می کند، ولی به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی صف بندی بین دشمنان رژیم
و مدافعان رژیم را باردیگر  مشخص کرد. مردمی که به این رژیم کینه دارند
به شادی پرداختند و به هلاکت رسیدن این پاسدار جنایت را جشن گرفتند و آن
را ضربه ای به رژیم دانستند و از اینکه مشخص شد این رژیم پهلوان پنبه ای
بیش نیست خوشحال شدند. در مقابل  کسانیکه مدافع این رژیم هستند و رژیم را
به عنوان یک قدرت منطقه ای باد می کردند از چپ های جهانی تا سران اروپا و
بخشی از جمهوری خواهان و دموکرات های امریکا و رئیس سازمان ملل و رسانه
هایی چون سی ان ان تا امثال اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه و داماد شاه و
دیگر پادوها و جیرخوارهای آنها به همراه رژیم برای قاسم سلیمانی سوگواری
کردند.

حتی اگر تیم ترامپ از موضع عظمت طلبی کشوری و حفظ برتری امریکا مخالف خط
جهانی سازی باشند و با رژیم ایران به عنوان ابزار و ستون فقرات خط جهانی
سازی در خاورمیانه مشکل داشته باشند و بخواهند رژیم دست و پایش را در
منطقه جم کند به داخل ایران برگردد، باز خط صاحبان جهانی سازی در امریکا
و اروپا این نیست، بلکه برعکس یکسان سازی خاورمیانه و ایجاد خاورمیانه
بزرگ بدست رژیم است. چهل سال است که صاحبان اصلی امریکا تحت پوشش دشمنی
با این حاکمیت تمامی امکانات خود را برای حفظ و نگهداری این حاکمیت به
کار گرفته اند. در میان انبوهی از مطالبی که روزانه در رسانه های فارسی
زبان دولت های غربی درج می شود، مطلب  سعید قاسمی نژاد  مشاور ارشد امور
ایران در بنیاد دفاع از دمکراسی در واشنگتن بخشی از واقعیت را دربر دارد.
او در رادیو فردا می نویسد:"  طی دو دهه اخیر آمریکایی ها سلیمانی را از
تیررس عملیات اسرائیلی ها خارج کرده و جانش را نجات داده بودند... اوج
سیاست در سال های اخیر هدف قرار ندادن سپاه قدس توسط ارتش امریکا در دوره
بوش و تبدیل نیروی هوایی امریکا به نیروی پشتیبانی سپاه قدس و حشد الشعبی
در نبرد علیه داعش در دوره اوباما و ترامپ بود. نکته مهم تر اما آن است
که به نظر می رسد ترامپ در آغاز مسیر پایان دادن به سیاست مماشات با
تروریسم شیعی است. سیاست مماشات با تروریسم شیعی ظرف چهار دهه گذشته
بنیان سیاست منطقه ای امریکا بوده است. هنوز برای قضاوت درباره اینکه آیا
ما با یک تغییر عمیق استراتژیک مواجهیم یا یک ابتکار سطحی تاکتیکی زود
است." هرچند نویسنده مطلب، تبدیل نیروی هوایی امریکا به نیروی پشتیبانی
سپاه قدس را در حد مماشات تنزل می دهد ولی در دنیای واقعی در چند دهه
گذشته سپاه قدس یکی از بازوهای نظامی امریکا در منطقه بوده است. و گرنه
قاسم سلیمانی را خود رسانه های غربی قاسم سلیمانی کردند و این پاسدار
لمپن و قتل عام کننده مردم را تبدیل به سردار! سلبرتی ها! کردند.

در قیام آبان ماه دیدیم که چگونه دولت های غربی تمام قد کنار این دشمن
قلابی خود ایستادند. دولت های اروپایی با کمک اقتصادی با عنوان ساز و کار
مالی به رژیم پاداش دادند و در کنار آن بیانیه های توخالی صادر کردند.
وزارت خارجه امریکا گویی قصد داشت  مردم را دست  بیاندازد، اعلام می کند
که عکس و فیلم برای ما بیشتر بفرستید تا ما صدای شما را بشنویم! به جای
کمک به باز کردن اینترنت به روی مردم، با مسخرگی و لودگی به کمک رژیم
شتافتند. موضوع این نیست که کسی از آنها توقع کمک به مردم را داشته با
شد، موضوع این است که چهل سال است در امریکا و اروپا تمامی نهادهای
دانشگاهی و سیاسی و هنری و رسانه ای را در خدمت حکومت ایران قرار داده
اند. پول دولت های غربی و پول حکومت ایران یکجا خرج نهادها و اصلاح طلبان
حکومتی در کشور های اروپایی و امریکا می شود. حکومت ایران پولش را در
خارج از کشور برای  تلویزیون هایی خرج می کند که امریکا و اروپا پول شان
را همان جا خرج می کنند. می بینیم تلویزیون هایی مثل صدای امریکا و بی بی
سی و رادیو فردا که مستقیم به دولت هایشان وصل هستند باز مدیر آنها
مأموران و مسئولان سابق خود حکومت ایران هستند. تاکنون چنین طنزی در
تاریخ نبوده که یک حاکمیتی عوامل دشمن خود را مدیر رسانه ای خود بگمارد.
مزدور و دلال اقتصادی رژیم مثل محمد منظرپور مدیر بخش فارسی صدای امریکا
می شود. همین مزدور در عزاداری از به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی می گوید
:" ژنرال سلیمانی از نوابغ نظامی معاصر بود. حتی اگر همچون ژنرال رومل
حکومت مطبوعش مورد نقد باشد. ایران یک ژنرال میدانی عالی رتبه و به معنای
واقعی کلمه سرباز را از دست داد. یاد و خاطره او گرامی."  چنین پفیوزهایی
مدیر تلویزیون صدای امریکا می شوند. علی اصغر رمضان پور معاون فرهنگی
وزارت ارشاد در دوره خاتمی به همراه مسعود بهنود مدیریت بخش فارسی بی بی
سی را به عهده می گیرد و از آنجا به عنوان سردبیر به تلویزیون ایران
اینترنشنال منتقل می شود. برای رد گم کردن شایعه می اندازند که پول ایران
اینترنشنال را عربستان سعودی می پردازد و این شایعه را روی ویکی پدیا
گذاشته و سندش می کنند.  گفته می شود تمام امکانات تلویزیون منو تو از
طریق مرجان آل آقا دلال اقتصادی رژیم از ترکیه به لندن منتقل می شود.
رژیم هر از چند گاهی کارکنان بی بی سی و ایران اینترنشنال و منو تو را
تهدید! می کند تا از کارآیی آنها کاسته نشود. همه این تلویزیون ها با
مخالفان رژیم مصاحبه می کنند، فیلم هایی علیه رژیم یا در تمجید از
خانواده پهلوی پخش می کنند، از کشتار۶۷ برنامه می سازند، همانطور که
امروز خود مقامات رژیم علیه رژیم نطق غرایی می کنند وتاجایی که امثال
احمدی نژاد در نقد رژیم از همه جلوتر حرکت می کنند. ولی همین تلویزیون ها
در سرفصل هایی مثل خیزش مردم علیه رژیم یا نمایش انتخاباتی رژیم بسیج می
شوند و به کمک رژیم می شتابند. همین کارکنان بی بی سی که رژیم خانواده
آنها را تهدید! می کند، در لندن می روند به روحانی رای می دهند و بعد با
افتخار نیش شان را تا بناگوش باز می کنند و عکس یادگاری می گیرند. هرگاه
در ایران اعتراض و خیزشی در مقابل این همه فلاکت و تباهی شکل می گیرد،
آنها پشت سرهم میزگردهایی با حضور کارشناسان و مهره های اصلاح طلب حکومتی
راه می اندازند و آن قدر بحث ها و تحلیل ها و چرندیات روی سر جامعه می
ریزند و دوغ و دوشاپ را آن قدر با هم قاطی می کنند تا اصل آنچه به وقوع
پیوسته مخدوش و به حاشیه رانده شود.

 تمامی نهاد های دانشگاهی در امریکا و اروپا و انجمن های دانشجویی ایرانی
که دارای امکانات دانشگاهی و امکانات برنامه گذاری و تبلیغات دانشگاهی
هستند، دست حامیان اصلاح طلب رژیم قرار دارد. بیشتر استادان ایرانی که در
دانشگاه های غربی دارای موقعیت دانشگاهی هستند یا ریاست بخش فارسی و
خاورمیانه شناسی دانشگاه های کشورهای غربی را به عهده دارند، بایستی همان
خط وزارت خارجه امریکا و دولت های اروپایی را در حمایت از حکومت ایران در
پوشش حمایت از اصلاح طلبان جلو ببرند. در دوره احمدی نژاد همین اساتید
دانشگاهی در امریکا برای دست بوسی احمدی نژاد به ایران رفتند. امثال
حمید دباشی و یرواند آبراهامیان و صد ها تن از این دست اساتید با عنوان
پژوهش گر و تاریخ نویس ، بخشی از سازمان تبلیغات اسلامی حکومت ایران در
دانشگاه های امریکا هستند. هر استادی در این دانشگاه ها با خط دولت های
غربی در حمایت از حکومت ایران همسو نشود دارای موقعیت دانشگاهی و اسم و
رسمی نمی شود. در طی این سال ها امثال عباس میلانی در خط امریکا پادو و
بلندگوی جناح اصلاح طلبان حکومتی بودند و کمک کردند نهادهای سیاسی و
دستگاه فرهنگی رژیم در بین ایرانیان خارج از کشور جا بیافتد. امروز روشن
است  که حمایت از جناح اصلاح طلب از طرف دولت های غربی، حمایت از جناحی
مقابل جناح دیگر از رژیم نبود، بلکه حمایت از کلیت رژیم بود. آنها بهتر
از همه می دانند که این جناح ها در مقابل خیزش مردم و حفظ جمهوری اسلامی
"نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" همه یک جناح هستند. حالا هم هر خطی
که امریکا با رژیم ایران برود این اساتید بایستی با آن همسو شوند.

 کمتر فستیوال های هنری و سینمایی در امریکا و اروپا بوده که تولیدات
فرهنگی و ویترین بزک جنایت های حکومت ایران را با زور جایزه ها روی
دستگاه های تبلیغاتی نبرده باشند، و این هنرمندان! بعد از دریافت جایزه
اسکار، کن، ونیز، برلین ... مردم را به شرکت در نمایش های انتخاباتی رژیم
دعوت نکرده باشند و صندلی پرکن جلسات افطاری  و تبلیغاتی سران جنایت کار
رژیم نشده باشند. چنان فضایی در همین خارج از کشور ساخته اند که اگر کسی
بخواهد در زمینه های اجتماعی، سیاسی، هنری، روزنامه نگاری، برنامه سازی
و... کاری انجام بدهد و با آن زندگی اش را  بگذراند و یا به نام و نانی
برسد، راهی جز این ندارد که به همکاری با این نهاد ها و به رژیم آلوده
شود و گر نه به حاشیه رانده می شود تا از نفس بیافتد. در طی این سال ها
افرادی که دارای توانایی های هنری و اجتماعی و سیاسی و نویسندگی بوده و
از سرکوب رژیم به کشور های غربی پناهنده شده اند، در اینجا با فضای موجود
یا توانایی شان را در خدمت این نهادها و رسانه ها و حامیان رژیم قرار می
دهند و به نان و نامی می رسند، یا اینکه زیر فشار روزمره زندگی له و
لورده می شوند.

 این هنر حکومت ایران نیست که تمامی امکانات دانشگاهی و نهاد های هنری،
سیاسی، رسانه ای، حقوق بشری، تکنولوژیک و نظامی دولت های غربی را به خدمت
گرفته باشد. این هنر امریکا است که این همه را برای سرپا نگهداشتن این
حکومت به خدمت آن در آورده است. این هنر استکبار! است که بلد است چگونه
همه این حمایت های غیبی و علنی از رژیم ایران را عادی و طبیعی جلوه دهد و
همزمان از رژیم ایران یک دشمن بسازد. این هنر بی بی سی جهانی است که از
قاسم سلیمانی فیلم مستند بسازد و این پادوی خودش را دشمن خودش معرفی کند
و در عین حال از او تا سرحد سرداران و قهرمانان حماسی تاریخ چهره سازی
کند و سی ان ان برای سلیمانی عزاداری راه بیاندازد و او را با ژنرال دوگل
مقایسه کند. این هنر امریکا است که وقتی ترامپ ورود مردم کشورهای مسلمان
به امریکا را محدود می کند، در مقابل برای تقویت تشکیلات اسلامی رژیم در
امریکا نمایش های آنچنانی به راه می افتد،  فیسبوک، اپل، گوگل،
استارباکس، آمازون و عروسک های خیمه شب بازی هالیوود مدافع "مسلمانان" می
شوند و در همین حال  تشکیلات اسلامی در شهر نیویورک نیروی های امنیتی و
پلیس مسلمان برای حفاظت از مساجد تشکیل می دهد و شهردار مسلمان لندن با
نخست وزیر انگلیس در مراسم تاسوعا و عاشورای رژیم در لندن شرکت می کنند و
آقازاده ها و خانم زاده ها در این کشورها مساجد میلیون دلاری می سازند و
رژیم از لس آنجلس تا تورنتو از لندن تا پاریس دسته های عزاداری راه می
اندازد و نماینده مسلمان به کنگره امریکا می فرستد. وقتی می خواهند از یک
حاکمیتی دشمن قلابی بسازند و آن را سرپا نگهدارند بلدند چه کار کنند.

 این روزها از مقامات رژیم گرفته تا چپ و راست همه گران شدن ناگهانی
بنزین و قیام آبان ماه را به تحریم های امریکا وصل می کنند. گویی تمام
فاجعه حاکم بر ایران بخاطر این تحریم های نمایشی امریکا است. کسی نمی
گوید که نابودی هزاران روستای تولید کننده و تبدیل آنها به ۲۶ میلیون
حاشیه نشین و زاغه نشین کنار شهرهای بزرگ, نابودی سیستماتیک تالاب های
زیرزمینی، نابودی جنگل ها و منابع طبیعی و زیستی، نابودی بنیان های
تولیدات بومی به نفع واردات بنجل  کمپانی های فراملیتی، ساختن "ایران
مال" و نابودی صنایع و کارگاهها و فروشگاه های کوچک چه ربطی به تحریم
دارد. کسی نمی گوید قحطی پیاز و سیب زمینی به تحریم چه مربوط است. کسی
نمی گوید قحطی پیاز و سیب زمینی به نابودی سیستماتیک کشاورزی و جدا کردن
انسان از زمین و لابراتواری و گلخانه ای کردن مواد غذایی در خط جهانی
سازی اربابان ربط دارد. کسی نمی پرسد فراگیر شدن مدل های کپی برداری شده
از اوبر و فست فود و خصوصی سازی مدارس و بیمارستان ها و کوه ها و جنگل ها
و وصل جزئی ترین نیازهای زندگی روزمره مردم به کمپانی های جهانی و چپاول
های میلیاردی هرروزه چه ربطی به تحریم دارد. این تحریم ها بیشتر پوشش
مناسبی بوده تا رژیم خط اقتصادی که در این چهل سال مرحله به مرحله جلو
برده و عوارض ناشی از آن که به حاشیه رانده شدن انبوه انسان ها و سر
برآوردن ۲۶ میلیون زاغه نشین و حاشیه نشین و فلاکت و تباهی حاکم بر جامعه
را از گردن خود باز کرده و به گردن تحریم به بیاندازد. این حاکمیت در طی
این چند دهه بیش از هر حکومتی، در منطقه خاورمیانه و در ایران طرح ها و
برنامه های اربابان را قدم به قدم به اجراء گذاشته است. این جهنمی که
امروز در ایران، سوریه، عراق، لیبی، یمن و افغانستان برپا شده، بدون وجود
جمهوری اسلامی امکان پذیر نبود. در طی این سال ها کارشناسان اصلاح طلب
حکومتی در رسانه های فارسی زبان دولت های غربی مردم را از سوریه شدن
ایران می ترسانند، درحالیکه ایران خیلی وقت پیش سوریه شده است، اگر سایه
شوم این حاکمیت تا چند سال دیگر برسر جامعه ایران بماند، بسیاری از استان
های ایران برای همیشه غیر قابل زیست شده و ۲۶ میلیون حاشیه نشین و زاغه
نشین دو برابر می شوند.

 بسیاری از کارشناسان و دانشمندان سرمایه داری بار ها هشدار داده اند  -
که با ورود ماشین های هوشمند در قدم بعدی، ما شاهد خلق یک طبقه اجتماعی
بسیار بزرگ خواهیم بود به نام طبقه "بی خاصیت"! میلیارد ها نفر که نه
تنها بیکار هستند، بلکه قادر به پیدا کردن کار هم نخواهند بود. جامعه
بشری در قرن ۲۱ نابرابرترین جامعه در طول تاریخ خواهد شد و یک طبقه عظیم
اجتماعی تازه "بی خاصیت ها"! و "بی مصرف ها"!  شکل خواهد گرفت -.   بدست
این دشمن قلابی نه تنها ایران و خاورمیانه را در تمامی زمینه ها شخم می
زنند وانبوه آدمها را به حاشیه می رانند تا راه را برای ماشین ها وفناوری
های هوشنمد صاف کنند، بلکه بوسیله این دشمن قلابی و اسلام ضد استکباری!
بسیاری از بحران های اجتماعی خود را در همین کشورهای غربی حل و فصل کرده
و زمینه های شکل گیری و زایش دشمن واقعی را در این مرحله با این دشمن
قلابی به عقب می اندازند.

اما امپریالیست ها بدون کمک و همراهی ضد امپریالیست ها! نمی توانستند این
تعزیه ضد استکباری حکومت ایران را در سطح جهانی جا بیاندازند و ذهنیت همه
را به این دشمن بازی گره بزنند. می توان تصور کرد اگر این ضد امپریالیست
ها! و مارکسیست های جهانی و وطنی روی واقعیت های عینی و خط اقتصادی و
سیاست های منطقه ای رژیم انگشت می گذاشتند و این سلیطه بازی ضد استکباری
را رسوا می کردند، کار اربابان جهانی چقدر سخت می شد. ولی می بینیم در
کنار رسانه های دولت های غربی مهمترین بلندگوی این سلیطه بازی ضد
استکباری بخشی از همین چپ های جهانی و وطنی هستند. اینکه چرا ضد
امپریالیست ها همکار امپریالیست شده اند، چرا انترناسیونالیسم شان با
جهانی سازی سرمایه داری در یک ریل افتاده، چرا در دنیای واقعی منشاء
حرکتی نیستند و پوشالی بودن خودشان را پشت این درگیری صوری بین رژیم و
غرب پنهان می کنند و به وسیله اسلام ضد  استکباری اعلام وجود می کنند،
موضوع بحث این مطلب نیست. مهم این است که در دنیای واقعی این همکاری به
شدت تمام وجود دارد. یک کشور به اصطلاح سوسیالیستی و چپ و یک جریان
مارکسیستی در امریکا و اروپا و در دیگر کشور ها نیست که در کنار رسانه
های دولت های غربی از حکومت ایران یک چهره ضد امپریالیستی نسازد و منافع
و موجودیت اش به این دشمن بازی گره نخورده باشد و زایده اسلام ضد
استکباری! نشده باشد.

کشور هایی مثل چین و روسیه هم در همین تضاد صوری و دشمن قلابی که غرب
ساخته، بازی سیاسی و منافع اقتصادی شان را دنبال می کنند. برعکس آنچه خود
دولت های غربی  روی صحنه نشان می دهند، چین و روسیه نقش اصلی را در حفاظت
از حکومت ایران ندارند. یک پایگاه تبلیغاتی و خبری و رسانه ای رژیم در
چین یا روسیه نیست. رسانه های چینی و روسی نبودند و نمی توانستند اصلاح
طلبان حکومت اسلامی را در افکار عمومی جا بیاندازند. فستیوال های روسی و
چینی نمی توانستند تولیدات فرهنگی و سینمایی رژیم را روی آنتن جهانی
ببرند و در زمینه های سیاسی، هنری، اجتماعی و دانشگاهی از مهره های رژیم
و امثال قاسم سلیمانی چهره سازی کنند. پایه اصلی تشکیلات اسلامی و سیاسی
و تبلیغاتی رژیم در سرزمین شیطان بزرگ! است. الگو و مدل فرهنگی و اقتصادی
که رژیم در ایران و سیاست های منطقه ای که در خاورمیانه پیش می برد،
مطابق الگوی شیطان بزرگ است. اگر امروز روسیه مخالفان اسد را در سوریه
بمباران می کند و تعادل را به نفع اسد حفظ می کند این جدا از خط امریکا
نیست. خط امریکا در سوریه هیچگاه برداشتن اسد نبوده، مهم شخم خوردن سوریه
است. امریکا نمی توانست  نابودی بافت تولیدی و بافت زندگی و کوچ اجباری و
جابجایی اقوام را در سوریه به دست خودش انجام بدهد و تعادل را بنفع اسد
در حقیقت بنفع رژیم حفظ کند و در کنار دشمن خود! حزب الله قرار بگیرد.
راه را باز می گذارد تا روسیه این کار را انجام بدهد. همانطور که امروز
چین  یک کارخانه بزرگ سرمایه داری جهانی است. اگر چین نبود سرمایه داری
نمی توانست کالا را به تولید انبوه و به بنجل تبدیل کند. اگر تضادی بین
کشور های غربی و روسیه و چین بر سر حذف نشدن از خانواده ممتاز جهانی هست،
این تضاد ربطی با آنچه روی صحنه نشان می دهند ندارد. بهرحال جدا از اینکه
خط جهانی سازی در قدم بعدی چه اوج و فرودی داشته باشد و پایش به گل
بنشیند یا نه، و یا خیزش های بعدی مردم، حکومت اسلامی را درهم بشکند و
تغییر حاکمیت را به اربابان جهانی تحمیل کند یا نه، باز موضوع بحث دیگری
است. چیزی که امروز در دنیای واقعی می بینیم این است که بخش عمده جریان
مارکسیستی و مارکسیست ها در سطح جهانی بلندگو و سیاهی لشگر حکومت اسلامی
و همین امپریالیست ها هستند.

 هر ترفندی که رژیم در مقابل اعتراضات اجتماعی بکار می گیرد، بخشی از چپ
های وطنی در داخل و خارج از کشور به سهم خودشان آن را با ادبیات
مارکسیستی تئوریزه کنند. وقتی مبارزات زنان از همان ابتدای انقلاب بطور
خود جوش علیه حجاب اجباری قد علم می کند و تا به امروز که زنان و دختران
با تهاجم و خشم و کینه، متولیان امربه معروف رژیم را در خیابان ها سکه یک
پول می کنند، می بینیم دیگر نه تنها دستگاه سرکوب امربه معروف کارایی
ندارد بلکه بر ضد خودش و به قدرت نمایی زنان تبدیل شده است. رژیم در
مقابله با آن سعی می کند برای مبارزه زنان صاحب بتراشد و آن را به سمت
پادوی خودش مسیح علینژاد کانالیزه کند و او را صاحب مبارزه علیه حجاب
اجباری قالب کند. وزیرخارجه امریکا هم با او دیدار می کند و عکس یادگاری
می اندازد تا رژیم او را به سازمان سیا و از طریق او مبارزات زنان را به
استکبار وصل کند و بتواند مبارزات زنان را آلوده و لجن مال کند و  صد ها
تردید و بحث های انحرافی و درگیری های ذهنی در درون زنان ایجاد کند.
جریان های چپ او را به عنوان آلترناتیو امپریالیست ها معرفی می کنند و
کمک می کنند ترفند رژیم در چهره سازی از او جا بیافتد. تاجایی که رژیم
برای جا انداختن این فرد به عنوان صاحب مبارزه زنان علیه حجاب اجباری،
فائزه هاشمی را به تلویزیون می آورد تا از مسیح علینژاد حمایت کند و راه
را باز می کند تا دانشجویان چپ! علیه مسیح علینژاد شعار بدهند. شب قبل از
تضاهرات دانشجویان چپ، با آمبولانس ها به دانشگاه هجوم می آورد و
دانشجویان ضد حکومت را به زندان می برد تا تضاهرات دانشجویان چپ بدون
دردسر اجرا شود. برگزارکنندگان اصلی این گونه تظاهرات و مترجمان کتاب های
مارکس و مبلغان مارکسیست در ایران نیازی به معرفی ندارند. در طی این سال
ها همسویی شان با جناح بازی و ضد استکبار بازی رژیم نشان می دهد که سرشان
در چه آخوری است.


 وقتی کارگران اهواز، کازرون، هفت تپه و... از حد خواسته های صنفی فراتر
رفتند و خواسته شان فقط حقوق عقب افتاده نبود، بلکه حقوق عقب افتاده شان
را به سرنگونی کلیت رژیم پیوند زدند، تا جایی که زنان کارگر در کازرون به
سنگر رژیم یورش بردند و پشت به امام جعمه شعار دادند - پشت به دشمن رو به
میهن، و با شعار هایی مانند دشمن ما همین جاست الکی میگن آمریکاست، سوریه
را رها کن  فکری به حال ما کن -  و با این شعارها تعزیه  ضد استکباری
رژیم و اینکه مدعی بود بخاطرامنیت مردم  و جلوگیری از جنگ و حفاظت از مرز
های ایران در سوریه و عراق و لبنان حضور دارد را زیر ضرب گرفتند و خیمه
شب بازی های رژیم را به هم ریختند، رژیم با به راه انداختن مصاحبه با
نمایندگان چپ و نمایندگان دست ساز کارگری در تلویزیون و با زیر سوال بردن
شعارهای کارگران توسط مارکسیست ها، مانند شعار سوریه را رها کن فکری به
حال ما کن و از این دست شعارها را به نفع امپریالیست قلمداد کردن، تلاش
کرد تا اصل مبارزات کارگران و اینکه به کارگران چه گذشت و رژیم با آنها
چکارکرد به دست فراموشی سپرده شود و نمایندگان واقعی کارگران در گوشه
زندان بپوسند تا بتواند مبارزات کارگری را به زیر سقف خواسته های صنفی
برگرداند. بعد از قیام آبان ماه شاهد بودیم که در خارج و داخل کشور عده
ای به عنوان نویسنده و تحلیلگر و چپ، بسیج شدند تا مبارزه مردم را تحقیر
کنند و آن را شورش کور بنامند و حرف سران سپاه که حاشیه نشین های بی
سواد! آلت دست امریکا شده اند را این با سوادها و ضد امپریالیست تایید
کنند.

 طبیعی است که امروز با جهنمی که جمهوری اسلامی از ایران ساخته، بخشی از
جامعه حسرت گذشته و دوران شاه را داشته باشد. اما موضع گیری جریان های چپ
علیه رضا پهلوی باز از این منظر است که امریکا دارد برای  جمهوری اسلامی
آلترناتیو سازی می کند. در حالیکه عملکرد جریان های چپ و جریان های باقی
مانده از اپوزیسیون زمان شاه، بخشی از جامعه را بیشتر به گذشته و به زمان
شاه هل می دهد. اگر امروز بخشی از  مردم کارد به استخوان رسیده شعار رضا
شاه روحت شاد می دهند و چیز دیگری ندارند که به آن چنگ بزنند و با رضا
شاه  تو سر آخوندها می زنند و افسوس دوره شاه را می خورند،  این محصول
کار و زحمت رضاپهلوی و سلطنت طلبان نیست، بلکه برعکس این بخشی از مردم
جان به لب رسیده اند که به رضا پهلوی و سلطنت طلبان جان داده و آنها را
به تکاپو انداخته اند. رضا پهلوی و سلطنت طلبان در این چهل سال در خط
امریکا مثل دیگر نهادها و رسانه های فارسی زبان دولت های غربی در خدمت
حکومت اسلامی در خارج از کشور بوده اند. در این چهل سال یک چهره سلطنت
طلب و یک روزنامه و رادیو و  تلویزیونی سلطنت طلبان نبوده که  مدافع
خاتمی و موسوی و مبلغ جناح اصلاح طلبان حکومتی و مبلغ تولیدات فرهنگی و
هنری رژیم نبوده باشد. تا جایی که اردشیر زاهدی داماد شاه بعد از به
هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی او را بزرگترین سردار وطن پرست و قهرمان ایران
می نامد. وقتی گروهی از مردم در پاسارگاد علیه اسلام شعار دادند رضاپهلوی
در رادیو فردا اعلام می کرد :" اگر قرار است به اسلام توهین شود همان
بهتر که جمهوری اسلامی بماند" هرگاه اعتراضی در ایران علیه رژیم صورت
گرفته او نگران بوده که از طرف مردم زخمی به نیروهای امنیتی نرسد.

 در همین قیام آبان ماه در همان لحظاتی که نیروهای امنیتی رژیم دارند
مردم را قتل عام  می کنند او سفارش قاتلان را به مقتولان می کند و نگران
است که مردم به سمت اسلحه و این حرف ها! نروند. می گوید نیروی انتظامی
فکر نکند مردم آنها را دوست ندارند! می گوید همین نیروی امنیتی باید
امنیت فردای کشور را حفظ کنند!. همین نیروی امنیتی ای که این همه نگران
است یک وقت بدست مردم درهم شکسته نشوند، چهل سال است امنیت این رژیم را
حفظ کرده اند تا رژیم توانسته این فلاکت و تباهی را بر جامعه تحمیل کند.
حالا او می خواهد همین آدم کشان حرفه ای رژیم امنیت فردای  حکومت او را
حفظ کنند. البته توجیه او این است که اگرمردم به آدم کشان رژیم برخورد
قهرآمیز نداشته باشند، بخشی از آنها ریزش می کنند و به مردم می پیوندند.
این استدلال  آدم را یاد شعر تفنگت را زمین بگذار شجریان می اندازد. وقتی
 سال ۸۸ جوانان از روی نمایش یاحسین میرحسین و از شال سبز گذشتند و بخش
بزرگی از تهران را به صحنه جنگ با رژیم تبدیل کردند، شجریان یادش افتاد
که این ترانه را بجای - دایه دایه وقته جنگه  وقته دوستی با تفنگه -
بخواند. اما هم امثال شجریان و هم امثال رضا پهلوی خوب می دانند که نیروی
امنیتی یک حکومت آنهم حکومتی مثل جمهوری اسلامی زمانی تفنگ شان را زمین
می گذارند که با تهاجم جامعه روبرو شوند و تعادل قوا به نفع جامعه بچرخد.
در آن صورت است که ترس و تردید و تضادها دستگاه امنیتی و دستگاه سرکوب
رژیم را در بر می گیرد، نه اینکه از حالا نگران باشد یک وقت زخمی از طرف
مردم بی سلاح به سرکوب گران با سلاح نرسد.

 بی جهت نیست که رژیم خیزش خونین آبان ماه را به خانواده پهلوی و مجاهدین
نسبت می دهد. چون آنها هرکدام به نوعی و چپ ها به نوعی دیگر در همین
زمین ضد استکبار بازی که امریکا با رژیم پهن کرده  قفل شده اند. مجاهدین
جدا از اینکه نقش آتش بیار این معرکه را دارد، رژیم اعتراضات اجتماعی را
به آنها وصل می کند تا جنگ مردم با خودش را جنگ بین خود و مجاهدین و جنگ
بین دو نیروی اسلامی جلوه بدهد. اما اگر مجاهدین و جریان های چپ و راست
به این نقطه رسیده اند جدا از عملکرد و مواضع خودشان، یک عامل اساسی در
این میان نقش دارد و آن نیاز اربابان جهانی به رژیم ایران به عنوان یک
دشمن قلابی در این مرحله است.

 با این همه قیام مردم ایران نشان داد که واقعیت های عینی و بدبختی هایی
که روی سر جامعه ریخته خیلی قویتر از تبلیغات رسانه های دولت های غربی
عمل می کند و جامعه اسیر فضای رسانه ای و لجنزار راست و چپ آن نشده است.
خیزش دی ماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸  در دل خود یک نشانه مهم هم داشت و آن
نداشتن رنگ و بوی اسلامی بود. بخشی از جامعه یک جنگ تاریخی و هویتی و
ایدئولوژیکی را با رژیم شروع کرده است و از لحاظ فرهنگی و هویتی دارد از
اسلام زاویه می زند، ترس و هراس رژیم هم از همین زاویه است. هرچند هنوز
این بخش از جامعه شکل و شمایل روشنی ندارد و یکدست نیست و رژیم هم در
مقابل آن بیکار ننشسته است ولی با خیزش دی و آبان ماه سرفصل تازه ای در
مسیر مبارزه جامعه آغاز شده است.

                   مسلم منصوری

January 08, 2020

خاری بر گور

خاری بر گور

 

جناب محمود دولت آبادی، با قتل قاسم سلیمانی، نتوانست با خاری که بر دلش نشست، “بسازد”. آمار کشته ها در حدود یک هفته قبل از “پرواز آسمانی” آن سردار اسلام و بدست امثال این شهید ادبای مشروطه و مشروعه طلب، دستکم ۱۵۰۰ نفر اعلام شد. ۱۵۰۰ نفر از کسانی چون پویا بختیاری که پدرش شاید حتی بیشتر از امثال قاسم سلیمانی، “جانباز” بود و در “جنگ تحمیلی” از سرداران واقعی تر. خاطر مبارک جناب دولت آبادی مستحضر است که همقطاران سردار سلیمانی حتی از برگزاری مراسم دفن این بیش از ۱۵۰۰ نفر  با وحشیگری تمام و در اوج بی رحمی اسلامی جلوگیری کردند، اما همزمان در چرخش و گردش تابوت قاسم سلیمانی، بویژه در آن شهرها که بیشترین قربانی را داشته است، نتوانسته است با این "خار در دل" چه سازد؟ این فقط یک تملق در آستان جنایتکاران نیست، تف کردن به وجدان جامعه و تهی شدن از هر احساس انسانی و حتی روحیه "هم وطنی" است. ننگ بر شما!

 

احساسات ناسیونالیستی و ملی- میهنی آقای دولت آبادی، اما، با طپش قلب امثال عبدالکریم سروش و اردشیر زاهدی به جوش آمد. مرگ قاسم سلیمانی، مائده ای آسمانی بود برای “آشتی”. آن “خار”، فقط خامنه ای را به گریه نیانداخت، فقط خیل مداحان اسلام سیاسی را در تحریکات اسلامی امت به هیچان نیاورد. آن خار، دل ناسیونالیسم پرو غرب را هم به درد آورد تا همزمان مردمی را که با تحمل حداقل ۱۵۰۰ کشته خیابانها را به تصرف در آورده بودند، از ایستادگی بر استقلال عمل باز دارند و جهت اعتراضات را به سوی ناسیونالیسم و “وطن پرستی” کج کنند. تا سناریو “تغییر رفتار” رژیم اسلامی را بدون حضور مستقل مردم و جزئی از معادلات “بالائی”ها بنویسند. آقای دولت آبادی، به این ترتیب سعی کرد که در سایه هیاهو و جنگ تبلیغاتی و تحریکات اسلامی، با قتل قاسم سلیمانی، بار دیگر تابوت گرایش ملی- اسلامی را یکجا در هیات “سردار دل”ها بر صفحه معادلات سیاسی جامعه ایران بگذارد. راست میگویند: نمیدانند چگونه با این خار بر دل تفکر و تعقل عقیم و نازای ملی- اسلامی در سیاست ایران، بسازند.

 

سالها پیش، وقتی هنوز دو خردادی ها عددی بودند و در اوج نشئه گی، یدالله سحابی هم فوت کرد. همه، از خامنه ای و خلخالی تازه دو خردادی شده، تا تمامی حکام شرع دوران کشتارها و قتل عامهای سالهای ۱۳۶۰ و ۶۷، تا همه ادبا و شعرای ملی اسلامی و تا “توده”ای ها و راه کارگر، در شیون و واویلای آن فقدان عنصر “ملایمت اسلامی”، اشک ریختند و ماتم گرفتند؛ و در نوستالژی ایام همزیستی اسلام “رهائیبجش”و مشروطه خواه با ایران پرستان و طرفداران “استقلال از اجنبی”، گوی سبقت را از همدیگر ربودند. اما جامعه، از دوران جلال و عظمت دوخرداد، چنان عبور کرد که در هیچ عرصه ای مجال تنفس نیافت. دانشجویان مهمترین سنگر “دانشجویان پیرو خط امام” و “دفتر تحکیم وحدت” دوخردادیها را به تصرف خود در آوردند. در مرگ قاسم سلیمانی، بخش فارسی رادیو بی بی سی و “کارشناسان مسائل ایران” از قماش مسعود بهنود، نیز سیاهپوش شدند. برای اینها هم، کمک به مهندسی گرایشات حاشیه ای و برجسته کردن شخصیتهای بی شخصیت، و منحرف کردن اذهان مردم عاصی ایران بسوی سناریوهای “از بالا”؛ حذف نیروی مردم و به حساب نیاوردن آنها در ساقط کردن و فروپاشی و “تغییر رفتار” رژیم اسلام سیاسی، شغل است، دستمزد و حقوق و صندلی است، تریبون و مقام ژورنالیسم ابن الوقت و نان به نرخ روز.

 

علیرغم اینهمه هزینه و سرمایه گذاری چند سویه، گرایشی که در مصافهای جامعه، در خیزشهای میلیونی خیابانها به حاشیه رانده شده است را نمیتوان جان تازه داد. تب و تاب تحریکات اسلامی ناشی از مرگ قاسم سلیمانی، ممکن است در کوتاه مدت قدری فشار جامعه را که در خیزشهای آبان ماه لرزه بر اندام جمهوری اسلامی انداخت، کمتر کند و در معادلات بین المللی از این ستون تا آن ستون فَرَجی برای جمهوری اسلامی، چه در رابطه با “برجام” و یا موقعیت آن در عراق و لبنان، باز کند. اما، این توهم که در سایه تحریکات اسلامی و نمایش صف عزادران و سینه زنان و گرداندن تابوت قاسم سلیمانی، و با آدرسهای عوضی امثال بی بی سی، گرایش ملی اسلامی بتواند به عنوان نیروئی دخیل در معادلات سیاسی، و حتی قوت قلب “درون کشوری” ناسیونالیسم پرو غرب، خودی نشان بدهد، پوچ و چون خود ملی – اسلامی ها نازا و عقیم است. شعور سیاسی جامعه بالاتر از آنست که بتوان بار دیگر، عکس عناصر حاشیه ای و طفیلی جامعه ایران را در کره ماه به رخ مردم کشید.

 

بگذار طبع شعر محمود دولت آبادی ها و روح “عرفانی” عبدالکریم سروش ها، در مرگ سرداری که در جناح “تمامیت خواهان” مانع پروسه متعارف سازی جمهوری اسلامی بودند و این جناح از آن “فقدان بزرگ”، در جهت تحکیم جناح دولتی ها و “مدارا” با غرب استفاده کرد، به جوش و خروش آید و تا میتوانند خود را تسکین دهند و “در خلوت انس”، مست و خمار شوند. آن “خار”، اما، ماندگار خواهد ماند و دیر یا زود، و با فروکش کردن فضای تحریکات و شیون و واویلای حسینی، بار دیگر صحنه سیاست ایران به جدال بین دو گرایش اصلی ناسیونالیسم پرو غرب و “دمکراسی” آنها از یک سو، با گرایش سوسیالیستی و نیروی مردم در صحنه جدالها و باریکادهای خیابان از سوی دیگر، تغییر خواهد یافت.

 

مرثیه و غم و شعر و نوحه و سینه زنی و نماز وحشت، برای گرایشی که در مصافهای اجتماعی این چهل سال، همیشه زیر اختناق و سانسور و سرکوب اسلامی، به جویدن ناخنهایش مشغول بوده است، ممکن است تسکینی بر درد نامربوطی به اوضاع فعلی جامعه ایران باشد، اما برای مردم  که  میدان را بر اسلام سیاسی در نبردهای خیابانی شهرها تنگ و تنگ تر کرده اند، تاثیرات بسیار زود گذری خواهند داشت.

 

به نظر من هم امثال دولت آبادی نخواهند توانست با این خار بر دل “بسازند”. مناسبتر است برای اینکه در سرازیری قبر لنگه کفش و مصرعهای شعرشان جا نماند و قافیه عرفانی تنگ نیاید، در بدرقه جسد سیاسی کل طیف شعرا و ادبای گرایش ملی – اسلامی، همنوا با بی بی سی و بهنود سیاهپوش البته، یک “فاتحه” تلاوت بفرمایند. آمین!

 

۷ ژانویه ۲۰۲۰

iraj.farzad@gmail.com

 

وقایع تکان دهنده روزهای اخیر ایران!

bahram.rehmani@gmail.com

 

در روزهای اخیر، مقامات حکومت اسلامی ایران و آمریکا، همواره همدیگر را تهدید به انتقام و جنگ می کردند. اما اکنون این انتقام گیری از سوی حکومت اسلامی ایران علیه مواضع آمریکا در عراق، آغاز شده است. احتمالا ساعت ها و روزهای پیش روی رویدادها برای جامعه ایران و آمریکا و جهان سرنوشت ساز خواهد شد: خبرهایی تکان دهنده با رنگ و بوی جنگ و کشتار جدید!

شایان ذکر است سلیمانی که معمار استراتژی حکومت اسلامی ایران در خاورمیانه قلمداد می ‌شود؛ جمعه گذشته به همراه ابو مهدی المهندس معاون رهبر حشد الشعبی و چند فرمانده سپاه پاسداران حکومت اسلامی و شماری از رهبران حشد الشعبی در جریان حمله پهبادی آمریکا در محوطه فرودگاه بغداد کشته شدند.

مقامات سیاسی و نظامی حکومت اسلامی ایران در واکنش به این حمله تهدید به انتقامی «تکان دهنده» کردند در حالی که فراخوان‌ ها برای کاهش تنش آفرینی در سراسر جهان از بیم بروز درگیری های مستمر در خاورمیانه، مرتبا در حال مطرح شدن بودند ناگهان در اولین ساعات صبح امروز هشتم ژانویه ٢٠٢٠، خبر حمله موشکی حکومت اسلامی ایران به چند نیروهای ‌آمریکایی و ائتلاف بین المللی علیه داعش در عراق و هم زمان سقوط هواپیمای اوکراینی در حومه تهران و چند ساعت پیش تر کشته شدن ده ها تن در مراسم خاک سپاری پاسدار قاسم سلیمانی در کرمان، افکار عمومی جهان به ویژه ایران و عراق را دچار شوک و نگرانی کرد.

***

خبرگزاری صداوسیمای حکومت اسلامی ایران، از قول یک منبع آگاه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نوشته است که دست کم ۸۰ نظامی آمریکایی در حملات موشکی ایران به پایگاه‌ های آمریکا در عراق کشته شده ‌اند. منابع آمریکایی این خبر را تایید نکرده ‌اند و گفته‌ اند که حملات در بین نیروهای آمریکایی تا کنون تلفاتی نداشته است.

***

علی خامنه ‌ای، رهبر حکومت اسلامی، روز چهارشنبه، ساعتی پس از حمله موشکی سپاه پاسداران به پایگاه عین‌الاسد و یک پایگاه دیگر آمریکا در عراق، این حمله را یک «سیلی» به آمریکایی ها دانست.

خامنه ‌ای روز چهارشنبه ۱۸ دی ‌ماه، در دیدار شماری از مردم قم این موضوع را بیان کرد.

او با دفاع از حملات موشکی سپاه پاسداران به پایگاه‌ های آمریکا در عراق گفت: «دیشب یک سیلی به آمریکایی ‌ها زده شد؛ انتقام بحث دیگری است.»

***

ایسنا، به نقل از یک منبع آگاه اعلام کرد : دست کم ۱۰۴ هدف از مواضع آمریکایی ‌ها و متحدانش، در منطقه شناسایی شده اند که اگر آمریکایی ‌ها مجددا مرتکب هرگونه خطایی شوند، این مواضع هدف حمله قرار خواهند گرفت.

صدا و سیما به نقل از یک  منبع آگاه در اطلاعات سپاه اعلام کرد: دست کم هشتاد نظامی آمریکایی در  حمله بامداد چهارشنبه کشته شده اند. در این حمله، هم چنین تعدادی هواپیمای بدون سرنشین و بالگرد و تجهیزات فراوان نظامی آسیب ‌های جدی دیده اند.

او تاکید کرد در حمله موشکی بامداد روز چهارشنبه، پانزده موشک به پایگاه عین الاسد اصابت کرده که هیچ‌ کدام به وسیله سیستم راداری ارتش تروریسم آمریکا ره گیری نشده ‌اند.

بر اساس این گزارش دقت و شدت اصابت موشک ‌های شلیک شده به حدی بوده است که برخی از آن ‌ها هم زمان چند هدف حساس را تخریب کرده اند. پایگاه نظامیان آمریکایی در عین الاسد عراق از پایگاه‌ های بسیار مهم است که در آن تمام هواپیماهای بدون سرنشین و بالگردهای امریکا مستقر هستند.

بنا بر گزارش خبرگزاری صدا و سیما، در این پایگاه نظامی چهار هزار نظامی آمریکا حضور دارند. براساس گزارش‌ های دریافتی مجروحان حمله موشکی بامداد امروز به پایگاه عین الاسد، با بالگرد به بغداد منتقل شده اند و ارتش تروریستی امریکا از بخش بهداشت عراق درخواست کمک کرده است.»

***

هم چنین سرلشکر محمد باقری، رییس ستاد کل نیروهای مسلح حکومت اسلامی صبح چهارشنبه ۱۸ دی - ۸ ژانویه، با اشاره به حملات موشکی بامداد امروز به پایگاه عین‌الاسد و پایگاه اربیل آمریکا در عراق با انتشار بیانیه ‌‌ای اعلام کرد از این پس ایران مستقیماً به هرگونه اقدام نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه پاسخ می ‌دهد.

 «عملیات غرورآفرین شب گذشته تنها بیانگر گوشه ‌ای از توانمندی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران است. از این پس هرگونه شرارت جدید آمریکا با پاسخی قوی ‌تر، کوبنده ‌تر و با وسعت بیش تر مواجه خواهد شد.»

چند ساعت پیش از انتشار این بیانیه سپاه پاسداران در خونخواهی سپهبد قاسم سلیمانی به پایگاه عین‌الاسد و پایگاه نظامی آمریکا در نزدیکی فرودگاه اربیل ۱۲ موشک بالستیک میان‌برد شلیک کرد و به این ترتیب نخستین پرده «انتقام سخت» که خامنه ‌ای بعد از حمله آمریکا به کاروان حامل سلیمانی و همراهانش در بغداد خواهان آن شده بود، بلافاصله بعد از خاکسپاری فرمانده سپاه قدس در کرمان انجام شد. با این حمله دست‌ کم در کوتاه‌مدت سطح تنش بین آمریکا و ایران کاهش یافت. دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا پیام داد «همه چیز خوب است» و محمد جواد ظریف نیز با انتشار پیامی در توییتر اعلام کرد که «ایران خواهان جنگ نیست.»

***

بامداد هشتم ژانویه - ۱۸ دی و چند ساعت پس از آغاز حمله موشکی حکومت اسلامی ایران به پایگاه ‌های نظامی آمریکا در عراق، دونالد ترامپ، رییس ‌جمهوری آمریکا به توییتر آمد و نسبت به حملات موشکی ایران واکنش نشان داد.

ترامپ نوشت:

«موشک‌هایی از ایران به سمت دو پایگاه نظامی واقع در عراق شلیک شده ‌اند. ارزیابی تلفات و خسارات در حال انجام شدن است. تا کنون به خیر گذشته است. ما قدرتمندترین و مجهزترین ارتش را در جهان داریم که کسی به پای آن نمی ‌رسد. فردا صبح بیانیه خواهم داد.»

***

در پی حملات موشکی ایران به محل‌های استقرار نیروهای آمریکایی در پایگاه‌ های هوایی اربیل و عین الاسد عراق اداره هوانوردی فدرال آمریکا روز چهارشنبه ٨ ژانویه ٢٠٢٠ حریم هوایی عراق و ایران را برای شرکت ‌های هواپیمایی این کشور، پرواز ممنوع اعلام کرد.

در پی حملات موشکی ایران و تشدید تنش ‌های نظامی در منطقه، اداره هوانوردی فدرال آمریکا اعلام کرد که تمامی شرکت‌ های هواپیمایی تجاری آمریکایی را از پرواز در حریم‌ هوایی عراق، ایران، خلیج عمان و آب‌ های حدفاصل میان پادشاهی عربی سعودی و ایران منع می ‌کند.

***

دولت بریتانیا، حملات موشکی ایران به پایگاه ‌های ائتلاف در عراق را که در آن ها تعدادی نیروی بریتانیایی نیز حضور دارند به عنوان اقدامی «غیرمحتاطانه و خطرناک» محکوم کرد و از احتمال مجروح شدن تعدادی از نظامیان در این پایگاه‌ ها خبر داد.

دومینیک راب، وزیر امور خارجه بریتانیا در این خصوص تصریح کرد: «ما حمله به پایگاه‌ های نیروهای ائتلاف و از جمله نظامیان بریتانیایی در عراق را محکوم می ‌کنیم.»

وزیر خارجه بریتانیا، هم چنین نسبت به انتشار خبرهایی مبنی بر استفاده از موشک ‌های بالیستیک و زخمی شده تعدادی از نیروهای نظامی در این حملات ابراز نگرانی کرد.

وزیر دفاع آلمان حملات موشکی ایران به دو پایگاه‌ آمریکایی‌ ها در خاک عراق را به شدت محکوم کرد و از ایران خواست از افزایش تنش خودداری کند.

***

در پی تصویب تخصیص بودجه کلان برای پشتیبانی از نیروی قدس پس از کشته شدن قاسم سلیمانی که به منزله «سراین نیرو» به حساب می ‌آمد (به دنبال حمله جمعه گذشته پهباد آمریکایی در محوطه فرودگاه بغداد)، قانون فوق ‌العاده‌ ای نیز در خصوص «تروریستی» قلمداد کردن نیروهای آمریکایی از تصویب مجلس گذشت.

مجلس نمایندگان حکومت اسلامی ایران، روز سه ‌شنبه ٧ ژانویه در پی ترور سلیمانی فرمانده نیروی قدس، با دو فوریت قانونی را تصویب كرد كه براساس آن همه نیروهای آمریكا از جمله وزارت دفاع، نیروهای «تروریستی» قلمداد شده ‌اند.

پارلمان ایران اخیرا قانونی را تصویب کرده بود که به موجب آن نیروهای آمریکایی مستقر در منطقه شاخ آفریقا تا آسیای میانه مشتمل بر منطقه خاورمیانه را «نیروهای تروریستی» نظر می ‌گیرد.

در متن قانون جدید وزارت دفاع آمریكا (پنتاگون)، تمام نیروهای آمریکایی، افراد مسئول در ترور سلیمانی و هر شخص حقوقی یا حقیقی مرتبط با این ترور نیز «ترویستی» قلمداد شده اند.

این قانون که روز سه ‌شنبه اصلاح شد، در ابتدا در آوریل ٢٠١٩ تصویب شد. در آن زمان ایران تاکید کرد این قانون در چهارچوب سیاست معامله به مثل پس از تصمیم واشنگتن مبنی بر گنجاندن سپاه پاسداران در فهرست آمریکا برای «سازمان‌های تروریستی خارجی» تصویب شد.

***

در همین راستا خبرگزاری ایسنا به نقل از علی لاریجانی، رییس مجلس ایران، از افزایش بودجه نیروی قدس به میزان ٢٠٠ میلیون یورو در دو ماه اخیر سال جاری ایران خبر داد. (که در ١٩ مارس ٢٠٢٠ به پایان می رسد)

لاریجانی توضیح داد، این افزایش بودجه در راستای حمایت از نیروی قدس قرار دارد که به بیان او «مسئولیت مقاومت در سطح منطقه» را بر عهده دارد.

این خبرگزاری، هم چنین خاطرنشان کرد که علی خامنه ‌ای رهبر ایران شخصا دستور تخصیص این بودجه را داده است.

***سپاه پاسداران با انتشار بیانیه‌ای مسئولیت حمله به ... پایگاه عین الاسد را پذیرفت (5511 بازديد)

به گزارش ایرنا ساعت ساعت ۵ و ۵۰ دقیقه و یک ثانیه زلزله ‌ای در عمق ۹ کیلومتری زمین با شدت ٧/٤ ریشتر در استان بوشهر رخ داده است. مکان زلزله در این گزارش ۱۲ کیلومتری برازجان، ۲۲ کیلومتری تنگ ارم و ۲۹ کیلومتری سعدآباد در استان بوشهر ذکر شده است.

***

در مراسم خاکسپاری قاسم سلیمانی در کرمان، زادگاه او، صدها هزار نفر شرکت کردند. خیابان ‌های کرمان ظرفیت پذیرش چنین جمعیتی را نداشت. به گزارش خبرگزاری ‌های داخلی عده زیادی در اثر ازدحام جمعیت کشته و مجروح شدند. خبرگزاری‌های داخلی تعداد کشته ‌شدگان را ۵۶ نفر و تعداد مجروحان را ۲۱۳ نفر اعلام کردند. خاکسپاری ابتدا به تعویق افتاد اما با گذشت ساعاتی برگزار شد.

در ادامه تشییع جنازه قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در شهرهای مختلف ایران، این مراسم سه ‌شنبه ۱۷ دی به شهر زادگاه او کرمان رسید. رسانه‌های داخلی به‌نقل از سازمان اورژانس گزارش داده‌اند که بر اثر ازدحام جمعیت دست ‌کم ۵۶ نفر از تشییع‌ کنندگان کشته و ۲۱۳ نفر مصدوم شده ‌اند.

***

دولت آمریکا، برای محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه دولت اسلامی ایران که قصد داشت به نیویورک سفر کند و در نشست شورای امنیت سازمان ملل حضور یابد، ویزا صادر نکرد.

نشریه آمریکایی «فارن پالیسی»، سه شنبه ٧ ژانویه ٢٠٢٠، گزارش داد که دولت آمریکا با صادر نکردن ویزا برای محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، مانع سفر او به نیویورک برای شرکت در نشست شورای امنیت سازمان ملل شد.

«فارن پالیسی» از تماس یک منبع دیپلماتیک با این نشریه خبر داد که اظهار کرده یک مقام در دولت ترامپ، روز دوشنبه با دبیر کل سازمان ملل، آنتونیو گوترش، تماس تلفنی گرفته تا خبر عدم صدور ویزای ظریف را به او اطلاع دهد.

دو روز پیش، عباس موسوی، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، درباره سفر ظریف به نیویورک گفت: «تا این لحظه ویزا برای وزیر امور خارجه صادر نشده است زیرا ایشان توسط حکومت آمریکا تحریم هستند.»

او از دعوت ظریف برای شرکت در ٧٥ امین سالگرد تاسیس سازمان ملل، از سوی رییس دوره ای شورای امنیت سازمان ملل، خبر داده بود.

موسوی اعلام کرده بود که اگر وزیر امور خارجه ایران، «فرصت مناسبی» داشته باشد، کشته شدن سلیمانی را به گفته او «تبیین و روشن» می کند.

علیرضا میریوسفی رایزن مطبوعاتی نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد در پاسخ به خبرگزاری ایرنا، در این باره گفت: «هنوز جوابی در این زمینه به دست نمایندگی نرسیده است.»

گفتنی است، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت اسلامی اسلامی ایران در تاریخ ٣١ ژوئیه ٢٠١٩، توسط آمریکا تحریم شد.

وزارت امور خارجه دولت اسلامی ایران در واکنش به این تحریم، بیانیه‌ ای منتشر و اعلام کرد: «ظریف و دستگاه دیپلماسی با تمام توان به انجام ماموریت و رسالت خود در دفاع از منافع ملی و مبارزه با تروریسم اقتصادی ادامه می ‌دهند.»

***

سازمان امداد و نجات هلال احمر گفته است که تمام سرنشینان هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ متعلق به خطوط هواپیمایی کشور اوکراین که بامداد ۱۸ دی در تهران سقوط کرد، کشته شده‌اند. به گزارش ایسنا مرتضی سلیمی، رییس سازمان امداد و نجات هلال احمر با اشاره به شواهد محل سقوط هواپیما گفته است که «احتمالی برای زنده بودن سرنشینان هواپیما وجود ندارد.» بامداد چهارشنبه ۱۸ دی - هشتم ژانویه یک فروند هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ متعلق به خطوط هواپیمایی کشور اوکراین که از فرودگاه «امام خمینی» عازم کیف بود، بعد از برخاستن از باند فرودگاه به همراه ۱۷۶ سرنشین، در نزدیکی تهران سقوط کرد. ۱۴۰ نفر از سرنشینان این هواپیما ایرانی بودند. رضا جعفرزاده، سخنگوی سازمان هواپیمایی کشوری این حادثه را تایید کرده و گفته است که هواپیما در بین شهر پرند و شهریار سقوط کرده است. خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به نقل از نورنیوز علت سقوط این هواپیمای مسافربری را نقص نفی عنوان کرده است. مرتضی سلیمی در گف و گو با ایسنا گفت: «حوالی ساعت ۶ و ۲۲ دقیقه سقوط این هواپیما به جمعیت هلال احمر اعلام شد که در پی آن تیم‌ های امدادی به محل اعزام شدند.» امداد و نجات با این حال هنوز ادامه دارد. ۶۰ تیم عملیات و دو بالگرد از تهران اعزام شده ‌اند. سقوط این هواپیما به دلیل نقض فنی در حالی اعلام شد که حملات موشکی سپاه پاسداران از خاک ایران به پایگاه‌های نیروهای آمریکایی در عراق پایان یافته بود.

گفته شده است بیش تر مسافران هواپیما، اتباع ایران بوده اند و مسافرانی با سایر ملیت ها نیز در این پرواز حضور داشتند.

***

حکومت اسلامی ایران، گام‌ پنجم و آخر کاهش تعهدهای برجامی خود را اعلام کرد. بر این اساس، حکومت اسلامی ایران «دیگر با هیچ محدودیتی در حوزه عملیاتی (شامل ظرفیت غنی سازی، درصد غنی سازی، میزان مواد غنی شده، و تحقیق و توسعه) مواجه نیست» و «محدودیت در تعداد سانتریفیوژها» را کنار می‌ گذارد.

در بیانیه حکومت اسلامی ایران، آمده است که ایران هم چنان همکاری با آژانس بین ‌المللی انرژی اتمی را ادامه می ‌دهد و «در صورت رفع تحریم ها و منتفع شدن ایران از منافع برجام»، آماده بازگشت به تعهدهای برجامی است.

تقریبا بیست ماه بعد از خروج یک طرفه آمریکا از توافق هسته ‌ای و اعمال تحریم علیه ایران می ‌گذرد و تلاش‌ دیگر کشورهای غربی برای نجات این توافق در عمل به جایی نرسید.

 

اتحادیه اروپا بارها از ایران خواست از برجام خارج نشود اما ایران اتحادیه اروپا را متهم کرد که کاری برای حفظ برجام انجام نداده و درست یک سال بعد خروج آمریکا از برجام، به تدریج شروع به کاهش تعهدهای خود کرد.

ایران در چند مرحله برخی تعهدهای برجامی خود را کنار گذاشت و بعضی فعالیت ‌های هسته‌ ایش را از سر گرفت؛ غنی‌ سازی در تاسیسات اتمی زیرزمینی فردو دوباره شروع شد و با استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته‌ که برجام ممنوع کرده بود سرعت غنی ‌سازی را بیش تر کرد.

کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در حمله پهپادی آمریکا در روز جمعه، دو روز پیش از اعلام مرحله پنجم کاهش تعهدهای برجامی تقریبا کارشناسان را متفق ‌القول کرد که برجام در عمل باطل شده است.

حدود دو هفته پیش، بریتانیا، آلمان و فرانسه گفته بودند به احتمال زیاد روند رسیدگی به نقض احتمالی برجام را فعال خواهند کرد اما برای این که برجام کاملا نابود نشود فعلا از سازمان ملل درخواست تحریم نخواهند کرد و منتظر می ‌شوند ببینند اقدام بعدی ایران در کاهش تعهدهای برجامی ‌اش چه خواهد بود.

مقامات ایران گفته‌ بودند امروز ششم ژانویه - ١٦ دی، گامی دیگر در کنار گذاشتن تعهدهای برجامی خود خواهند برداشت؛ در آن زمان برخی تحلیل گران این را هشدار ایران دانسته بودند در قبال تلاش برای اعمال تحریم‌ در سازمان ملل.

حسن روحانی، رییس حکومت دولت اسلامی ایران در سفر اخیرش به ژاپن گفته بود اگر منافع برجامی تامین نشوند، ایران ممکن است از برجام خارج شود.

روحانی گفت ایران به تعهداتش در برجام عمل کرده و حتی پس از خروج آمریکا «صبر» به خرج داده و اگر منافع ایران در چهارچوب توافق هسته ‌ای تامین نشود تصمیم بعدی «ممکن است ادامه این تعهد نباشد.»

***

پس از معرفی شدن «اسماعیل قاآنی» به عنوان جانشین قاسم سلیمانی، عکس هایی از دیدار محمدطاهر رهیر، والی بامیان با قاآنی که در صفه رسمی والی بایمان در سرطان - تیر ١٣٩٧ - جولای - ژوئیه ٢٠١٨ منتشر شده، اکنون به یک موضع جنجالی تبدیل شده است.

در افغانستان بلافاصله پس از کشته ‌شدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران در عراق و جانشینی اسماعیل قاآنی به فرماندهی سپاه قدس این موضوع مطرح شده است که آیا آتشی که در بغداد افروخته شد، دامن کابل را خواهد گرفت؟

کارشناسان سیاسی و امنیتی موارد متفاوتی را پیش ‌بینی کرده ‌اند که ایران بر اساس آن‌‌ ها به آمریکا واکنش نشان خواهد داد؛ از جمله استفاده از گروه‌های شبه‌ نظامی‌ در یک جنگ نیابتی در کشورهای منطقه. همین جاست که پای نگرانی دولت و مردم افغانستان به میدان تنش آمریکا و ایران کشیده می‌ شود.

به هر حال بسیاری نگران هستند که مبادا تنش بین ایران و آمریکا دودش به چشم افغانستان برود. واکنش مقام ‌های دولت افغانستان به گونه ‌ای بوده که میان دو صندلی بنشینند تا نه سیخ بسوزد و نه کباب.

محمد اشرف‌ غنی، رییس جمهوری برای اطمینان ایران گفته که «از خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده نخواهد شد.» قبول این صحبت غنی و عملی‌کردن آن کار آسانی نیست. چرا که آمریکا بارها، هر کار خواسته در این کشور انجام داده است.

در همان روز کشتن قاسم سلیمانی، فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا - سنتکام در توئیتر از «پرواز و سوخت گیری هواپیمای ای-۱۰ نیروی هوایی آمریکا در شرق افغانستان در پشتیبانی از نیروهای ائتلاف و ثبات منطقه تحت پوشش فرماندهی مرکزی (سنتکام)» خبر داده است. حوزه تحت پوشش سنتکام بیش تر خاورمیانه است که نشان می ‌دهد نیروهای آمریکا به اصل بی ‌طرفی اعلانی حکومت افغانستان عملا اعتنا ندارند.

اسماعیل قاآنی، فرمانده جدید سپاه قدس بارها قبلا به افغانستان سفر کرده و آشنا به امور افغانستان است. حکومت اسلامی ایران، در این اواخر روابطش با گروه طالبان را افزایش داده است و به این گروه نگاه مثبتی دارد. دست ‌کم دوبار مقام ‌های ارشد طالبان در یک سال گذشته به تهران سفر کرده ‌اند.

همین رابطه سبب شده است که برخی به این باور باشند که وقتی صحبت از جنگ نیابتی ایران علیه آمریکا به میان می‌ آید، احتمالا نیروی نیابتی این جنگ در افغانستان طالبان باشد.

حکومت اسلامی ایران، با تشکیل لشکر فاطمیون متشکل از شیعیان افغانستان در سوریه توانست بخش عمده ‌ای از جنگ در این کشور را از طریق همین نیروها پیش ببرد. حالا در جنگ احتمالی نیابتی ‌اش علیه آمریکا در افغانستان آیا می ‌تواند فاطمیون را وارد جنگ کند؟

شجاع‌ حسین محسنی، استاد علوم سیاسی، به بی.بی.سی، گفته است که مسئله کشته ‌شدن قاسم سلیمانی در حدی نیست که حکومت اسلامی صرفا به خاطر آن به فکر راه ‌اندازی یک برنامه درازمدت در افغانستان باشد. اگر ایران به ‌دنبال اجرای چنین برنامه ‌ای باشد و این موضوع جزئی از استراتژی منطقه‌ ای ‌اش باشد، در پی عملی ساختن آن خواهد بود، اما نه از این‌ رو که به کشته شدن یکی از مقتدرترین فرمانده‌هانش از این مسیر واکنش نشان دهد.

***

به گزارش یورو نیوز، شاخص بورس تهران که نشان دهنده میانگین وزنی بهای هر سهم شرکت ‌های عضو بازار سهام است، پس از ثبت رکورد تاریخی ۳۸۴ هزار واحدی در پایان معاملات هفته گذشته، از روز شنبه شاهد ریزش مستمر بوده است.

نگرانی گسترده از تشدید رویارویی نظامی ایران و آمریکا پس از حمله موشکی بامداد جمعه ارتش ایالات متحده به کاروان حامل قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران، مهترین دلیل تشکیل صف ‌های طولانی فروش سهام بوده است.

تحت تاثیر این فضای روانی، شاخص کل بورس تهران در جریان داد و ستدهای روز سه ‌شنبه، ۶۹۷۲ واحد دیگر افت کرد و به ۳۵۸ هزار و ۸۴۳ واحد رسید.

بدین ترتیب در طول سه روز کاری هفته جاری، افت شاخص کل بورس تهران به بیش از ۲۵ هزار واحد رسید که به معنای تحمیل زیان متوسط ۶.۵ درصدی به سهام داران ایرانی است.

به عبارت دیگر، ارزش بازار سهام ایران طی هفته جاری ۹۲ هزار میلیارد تومان کاهش یافته و سرانه سرمایه از میان رفته در بورس تهران به ازاء هر ایرانی ۱.۱ میلیون تومان بوده است. این افت ارزش سهام برای هر فرد دارای کد سهامداری که توسط سازمان بورس، نزدیک به ۱۱ میلیون نفر اعلام شده به ۸.۳ میلیون تومان و برای هر سهام دار فعال که تعداد آن ها ۱.۵ میلیون نفر برآورده شده به ۶۱.۳ میلیون تومان می ‌رسد.

این در حالی است که بر خلاف روز گذشته آرامش به بازارهای سهام آمریکا، اروپا و آسیا بازگشته و روند مثبت شاخص‌ها بار دیگر برقرار شده است.

در جریان خرید و فروش‌های روز سه‌ شنبه، شاخص داوجونز ۱۷ واحد رشد کرد. هم چنین شاخص بورس آلمان و ژاپن نیز به ترتیب ۱۱۴ و ۳۷۰ واحد رشد کرد. در میان بازارهای عمده خاورمیانه نیز بورس عربستان و دوبی شاهد افزایش ۲۳ و ۵۳ واحدی بودند.

***

شبکه «پیک نت» درباره فاجعه انسانی کرمان نوشته است: «درباره فاجعه انسانی، کشته شدن حداقل ٥٠ تن از مردمی که در کرمان در مراسم بدرقه سردار سلیمانی شرکت کرده بودند این گزارش کوتاه برای ما ارسال شده است:

«... ما  در میان جمعیت بودیم که ناگهان یکنفر فریاد زد «بمب»! به یک باره جمعیت متوحش شد و به سمت خیابان کم عرض شریعتی فرار کردند و زن و کودک و سالمند رفتند زیر دست و پا و له شدند. یک رادیولوژی در نزدیکی همین محل بود که در را به روی سیل مردم باز کرد که اگر چنین نکرده بود شمار تلفات بسیار بیش از این بود.»

***

در جمع بندی می توان تاکید کرد که در هر صورت خبرهای بالا، نشان دهنده اوضاع فلاکت بار ایران و منطقه خاورمیانه است. در پی ترور قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، بحران در مناسبات ایران و آمریکا وارد مرحله نوینی شده است. خامنه و سایر مقامات حکومت اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران، همواره به انتقام گیری و ضربه زدن به نیروها و منافع استراتژیک آمریکا در سراسر جهان تاکید دارند. ترامپ و تیم تحت رهبری اش در کاخ سفید هم مرتب مقامات حکومت اسلامی و سپاه پاسداران را تهدید به حملات نظامی جدی و گسترده می کنند. اوضاع عراق به شدت بحرانی است. هم زمان با گسترش تنش میان نیروهای سیاسی عراق، پارلمان عراق نیز خواستار خروج نیروهای خارجی، به خصوص برچیده شدن پایگاه های آمریکا درعراق و خروج نیروهای آمریکایی شده است. پیمان ناتو و اتحادیه اروپا نیز در شرایط عدم تعهد حکومت اسلامی به توافقات برجام، تهدید به اعمال تحریم های تازه کرده و در مقابله با تروریسم حکومت اسلامی و تهدیدهای آن، در کنار دولت آمریکا قرار گرفته اند. هم چنین انگلیس رسما علیه حکومت اسلامی ایران موضع گیری کرده است. فرماندهان ناتو اقدام به برگزاری نشست اضطراری در ارتباط با بحران پیش آمده کرده اند و… آیا همه این ها موضع گیری و نمایش قدرت و همه تهدیدهای طرفین هم چون گذشته، جنگ روانی و زبانی است و عمدتا برای مقامات آمریکا و ایرانی مصرف داخلی دارند یا نه؟

آیا تحولات کنونی در روابط طرفین به یک جنگ تمام عیار تبدیل خواهد شد یا نه؟ روزهای آینده نشان خواهد داد.

در هر صورت نباید فراموش کنیم که حکومت اسلامی ایران، حکومت جهل و جنایت و ترور و مافیایی است. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و همه کاره خامنه ای، در رقابت با آمریکا و عربستان و اسرائیل، یکی از بازیگران مهم ویرانگری خاورمیانه و جنگ های نیابتی بوده است. فراموش نکنیم که همین پاسدار قاسم سلیمانی در ترور صدها فعال سیاسی مخالف حکومت اسلامی در کشورهای مختلف جهان، به ویژه در کردستان عراق نقش مستقیم داشته است بنابراین، اگر سلیمانی برای حکومت اسلامی، اصلاح طلبان، برخی از نویسندگان و هنرمندان، برخی از طیف های توده ای - اکثریتی، سلطنت طلبان و در راس آن ها اردشیر زاهدی رییس اتاق فکر رضا پهلوی و غیره یک عنصر «مهم» و«سردار» است اما سلیمانی از منظر مردم آزاده ایران و جهان و منطقه یک عنصر تروریست و آدمکش و منفور است!

در عین حالی که ما، یعنی افراد و شخصیت ها و نیروهای آزادی خواه و برابری طلب، سوسیالیست، آنارشیست و سرنگونی طلب، با جنگ و تحریم اقتصادی و تروریسم دولتی و غیردولتی شدیدا مخالفیم اما در هر شرایطی، حاضر نیستیم حتی یک قدم از اهداف خود در راستای سرنگونی کلیت حکومت ترور و وحشت و غارت اسلامی عقب نشینی کنیم!

روزهای سخت و دشوار و نگران کننده ای در پیش داریم!

چهارشنبه هجدهم دی ١٣٩٨ - هشتم ژانویه ٢٠٢٠

فاز جدید بحران در ایران و منطقه

فاز جدید بحران در ایران و منطقه

بالاخره و پس از کشته شدن قاسم سلیمانی تهدیدات جمهوری اسلامی به انتقام گیری از آمریکا زوایای اولیه خود را نشان داد. در گزارشات آمده است که امروز صبح نیروهای سپاه مستقر در عراق مقر یکی از پایگاههای آمریکا در این کشور را مورد حمله موشکی قرار داده اند و خسارات احتمالی برجای گذاشته اند. همچنین در اربیل پایگاهی دیگر نیز مورد حمله قرار گرفته است. رجزخوانی های مسئولان رژیم و ترامپ همچنان ادامه دارد. این واقعه نیز نشانگر آغاز دورانی ویرانگر و خانمان برانداز است که امروز کشور عراق را صحنه مقابله ایران و آمریکا و متحدانش کرده است. آنچه مسلم است آمریکا و متحدانش بسادگی از حضورشان در کشور عراق و منطقه عبور نمی کنند.چنانچه کردستان عراق را پایگاه جدید خود قرار دهند میتوان در انتظار وقایعی جدید مناطق غربی کشورمان بود.

این بحران میتواند بسرعت کشورهای سوریه, افغانستان, لبنان و نوار غزه را نیز در برگیرد. بی شک کشورمان ایران دوران جدیدی از جنگ مستقیم با آمریکا را تجربه خواهد کرد. زیربنای اقتصادی ویران که آثار حکومت چهل ساله جنایتکاران جمهوری اسلامی را در پیکر خود دارد از این پس رد پای تاریخی امپریالیسم آمریکا و ترامپ دیوانه اش را نیز تجربه خواهد کرد. این تجربه بیش از هر چیز بر مردم اسلام زده کشورمان که دیگر آهی در بساط ندارند و فشارهای اقتصاد ویرانش را بر دوش خود احساس میکنند, تحمیل خواهد شد. کارگران و زحمتکشان ایران در صف مقدم قربانی شدن عواقب ویرانگر این جنگ خواهند بود. غارت منابع ملی و مالی همچنان ادامه خواهد یافت و زالو صفتان وابسته به رژیم خود و اموال خود را به نقاط امن! منتقل خواهند کرد.

ترامپ در همین لحظات مشغول رایزنی با مشاوران خود برای تدارک هجوم نظامی به کشورمان میباشد. بموازات ماجراجویی و جنگ طلبی هر دو سوی این بحران سیاسی اما دریایی از انسانهای صلحدوست و آزادیخواه در کشورهای مزبور هستند که این جنگ را از آن خود نمیدانند. دریایی از انسانها که بخشا حتی نمیدانند جریان چیست و با امید به بهسازی و آینده ای بهتر برای خود و هم داستانهای خود زندگی می کنند و در انتظار دنیایی بهتر هستند. انسانهایی که این جنگ را از خود نمیدانند و خواستار آن نیستند. امروز بر همه آزادیخواهان است که با دفاع از صلح, آزادی و دمکراسی و رهایی بشریت از یوغ بردگی و نابرابری را آرزو میکنند و به همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان خود باور دارند, علیه این جنگ بپا خیزند و درسی بزرگ به چنگ افروزان بدهند.افکار و وجدان عمومی جهانیان بار دیگر همانند گذشته میتواند با خروش بینالمللی خود در برابر این جنگ بایستد

زنده باد صلح, دمکراسی و برابری

بهروز سورن

8.1.2020

www.gozareshgar.com

 

هلاکت فاسم سلیمانی , پایان یک دوران و شروع دوران جدید

هلاکت فاسم سلیمانی

پایان یک دوران و شروع دوران جدید

 

متاسفانه بر سر بسیاری مسائل در کشورمان نگاه معیوب وجود دارد. برای همین است که می بینیم برخی قاسم سلیمانی را “قهرمان” و بخشی دیگر او را “جنایتکار” میدانند. 

راستی چگونه می شود که شاخص ترین فرمانده نظامی و مجری بلند پروازی های برون مرزی نظام را “قهرمان” دید و در عین حال مدعی مخالفت با رژیم ولایت فقیه و جمهوری اسلامی هم بود؟!

بر سر بازتابها و تاثیرات ضربه هلاکت قاسم سلیمانی بر روی جمهوری اسلامی و همچنین اپوزیسیون ان هم کماکان همین نگاه معیوب وجود دارد و پرسش ها و گمانه زنی های بسیاری مطرح است.

برخی ابراز نگرانی می کنند که مرگ قاسم سلیمانی ممکن است باعث سرکوب بیشتر ازادیخواهان گردد, برخی دیگر نگران بروز جنگ قریب الوقوع هستند!

در حالیکه رژیم هیچ گاه سرکوب را در هیچ مقطعی قطع و یا کم نکرده است که بخواهد ان را افزایش دهد.

مهمترین عامل و تهدید جنگ در منطقه ماجراجویی ها و تنش افرینی ملایان است.

نباید تحت تاثیر تبلیغات رژیم بود.

اولین بازنده و اولین زیان کننده این تحول خود رژیم است.    

هر کس کمترین اشنایی با ماهیت رژیم اخوندی داشته باشد بروشنی میداند که ولایت فقیه هیچگاه بر روی وزارت خارجه و بر روی پیشبرد اهداف خود از طریق دیپلماسی حساب باز نکرده است, اگر چنین بود چه نیازی به دستگاه عریض و طویلی با بودجه نا محدود مانند سپاه تروریستی قدس بود؟!

ولایت فقیه همواره خط و استراتژی خود یعنی صدور انقلاب و بنای هلال شیعی را با نیروی قدس پیش برده است, نیروی قدس به سرکردگی قاسم سلیمانی در حقیقت نوک پیکان سیاست های برون مرزی رژیم ولایت فقیه را تشکیل میدهد.

بهمین دلیل است که قاسم سلیمانی تنها فرمانده نظامی بود که بمدت طولانی بیش از بیست سال در سمت فرماندهی نیروی قدس ابقا شده بود و اگر کشته نمیشد معلوم نبود که تا جند سال دیگر در این مقام ابقا می شد؟  

همین مسئله بخوبی نشان میدهد که قاسم سلیمانی فرد نردیک و مورد اعتماد شخص خامنه ای بود.

ژنرال دیوید پترایوس که قبلا مقام سرفرماندهی کل ارتش امریکا در منطقه خاورمیانه, شرق افریقا و اسیای مرکزی را بر عهده داشت در مصاحبه با فارین پالیسی در مورد اهمیت کشته شدن قاسم سلیمانی گفته است: این اقدام بدون اغراق مهمتر از کشتن بن لادن و یا حتی مرگ البغدادی رهبر داعش است.

قاسم سلیمانی معمار و فرمانده عملیاتی تلاشهای رژیم ایران برای تحکیم سلطه به اصطلاح هلال شیعی که گستره ان از ایران تا عراق از طریق سوریه به جنوب لبنان می باشد.

واقعیت اینست که خامنه ای دچار اشتباه محاسبه مهلکی شده بود, او تصور می کرد که دونالد ترامپ بشدت درگیر پروژه انتخابات ریاست جمهوری است و نمی تواند نسبت به اقدامات تحریک امیز رژیم ایران در منطقه و در قبال ایجاد مزاحمت برای کشتی ها و کشتیرانی ازاد در خلیج فارس و یا علیه موشک پرانی و هدف قرار دادن تاسیسات نفتی ارامکو درعربستان...واکنش نشان دهد.    

بخصوص بعد از این که امریکا و اروپا طی بیانیه هایی اعلام کردند که تحقیقات صورت گرفته بر سر موضوع حمله موشکی به تاسیسات نفتی ارامکو در عربستان نشان میدهد که این اقدام از سوی رژیم ایران صورت گرفته است, اما اقدام مشخصی هم در تنبیه ملایان صورت نگرفت, خامنه ای این بی عملی را اشتباه ترجمه و تفسیر کرد. واضح است که این مسئله دادن پیام غلط به خامنه ای بود. که گویی می تواند دست به هر ماجراحویی و تنش افرینی و اقدامات تهدید امیز بزند, بدون اینکه عواقبی برایش داشته باشد و این مسئله از نظر محتوایی ارسال پیام ضعف بود که خواه ناخواه تبعات بسیار وحشتناکی را در پی خواهد داشت و به ناارامی های بازهم بیشتری درمنطقه و دیگر نقاط جهان منجر می شد, بهمین دلیل امریکا می باید بهر قیمتی واکنش ضروری نشان میداد.

داستان هلاکت قاسم سلیمانی در حقیقت بیانگر پایان یک دوران و شروع دوران جدیدی است.

پایان دوران شاخ و شانه کشیدن ملایان, و شروع دوران برخورد جدی با تنش افرینی و ماجراجویی انان است. 

از این به بعد ولی فقیه برای هر اقدامی که می کند, باید انتظار واکنش متناسب را هم داشته باشد.

اکنون در مقابل ولی فقیه دو راه (سازش و یا رویارویی) وجود دارد, هر کدام از این دو راه و دو گزینه انتخاب کند, شرایط بزیان اوست. 

دوران سکوت و مماشات سازشکارانه در قبال قلدری و شاخ و شانه کشیدن ولایت فقیه به پایان رسیده است و دوران جدیدی شروع شده است.

دورانی که روند قضایا در هر حال علیه ملایان و علیه قلدری و قانون شکنی انان و بی شک بسود مخالفان و اپوزیسیون ملایان می باشد.

 

کاوه ال حمودی

Kaveh179@gmail.com

 

 

پایان یک دوره

پایان یک دوره

جمهوری اسلامی ایران، بعد از موشک پرانی شب گذشته به دو پايگاه نظامی آمریکا در عراق، امروز از زبان بالاترین مقامش پایان یک دوره از روابط خود با غرب و امریکا و ورود به دوره دیگری را اعلام کرد. علی‌رغم هارت و پورت ها و تناقضات مختلف در گفتارها، پیامی که می‌شود از لابلای صحبت های خامنه‌ای و دیگر مقامات حکومت اسلامی دریافت کرد این است که آنها آنچه را که در مقابل آمریکا و برای انتقام‌جویی از کشته شدن قاسم سلیمانی می‌خواستند انجام دادند و به هدفشان نایل آمدند. از جمله دستاوردهایی که خامنه ای به آنها اشاره کرد علاوه بر موشک پرانی یاد شده دو مصوب اخیر دو پارلمان فلج و بیقدرت، پارلمان اسلامی ایران و پارلمان عراق، بودند. با توجه به تهدیدات شدیداللحن انقامجویانه ای که جمهوری اسلامی بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی براه انداخته بود و در مقایسه با قدرت نظامی آمریکا، حملات موشکی به دو پایگاه نظامی آمریکا در عراق بیشتر مثل نيش یک پشه بر تن یک حیوان عظیم‌الجثه میماند و آمریکا هم احتمالا به همین رضایت دهد و اقدام به عکس‌العمل نظامی نکند.
خامنه‌ای اما ، از یک طرف برای دلداری دادن به طرفداران بوحشت افتاده خود و از طرف دیگر برای قبولاندن خود به غرب که او هنوز فرمان کنترل جامعه ایران را در دست دارد، به دو موضوع دیگر نیز اشاره کرد. یکی به توانایی نسل جوان ایران در کسب علم و دانش و مهارت، که می‌توانند از آن بعنوان اسلحه‌ای علیه دشمنان اسلام استفاده کنند، و دیگری اعتراضات و خیزش توده‌ای مردم ايران در آبان ماه و توان جمهوری اسلامی در سرکوب این اعتراضات در مدت کوتاه و کنترل اوضاع بود. ولی هیچکدام از این دو موضوع بنفع جمهوری اسلامی عمل نمی‌کنند. اول اینکه جوانانی که در حال آموزش علم و دانش جدید و در تماس با تکنولوژی مدرنی هستند که دستاورد بشر قرن ۲۱ است، وجود حکومت اسلامی و آموزشهای این حکومت را مغایر علم و دانش و فرهنگ مدرن بشر امروزی مییابند و به اشکال مختلف برعليه این سیستم میشورند. و دوم اینکه حرکت عظیم مردم ایران برای برانداختن جمهوری اسلامی، پایان دادن به حاکمیت اسلام و نجات جامعه از تمام مشقات جاری که خیزش آبان ماه تنها یکی از لحظات این حرکت بود، عقب ننشسته است بلکه در حال جمع‌آوری نیرو و سازمان دادن خود برای خیزش و حمله نهایی است. خیزشی که هدفش نه جابجایی مهره‌های قدرت بلکه متلاشی کردن کل سیستم و همه ارگانهای حکومت و پایان دادن به مناسباتی است که به یک اقلیت انگل ۱ درصدی امکان می‌دهد که زندگی ۹۹ درصد مردم را به گروگان بگیرند و جهان را به بهشتی برای خود و جهنمی برای این اکثریت تبديل کنند.

بنابراین دوره ای که در حال پایان یافتن است، نه تنها مناسبات 40 ساله جمهوری اسلامی با غرب بلکه، عمر خود حکومت اسلامی در ایران و به تبع آن، عمر اسلام سیاسی در منطقه و در جهان است. پايان اين دوره بشارت دهنده آغاز دوره نوينى هم خواهد بود؛ دوره‌ای که همزمان ما شاهد شکوفایی باز هم بيشتر و گسترده‌تر جنبش سرنگونی، جنبش‌ رهایی زنان، جنبش رهایی فرهنگی جوانان و در یک کلام شاهد شکوفایی جنبش رهایی انسان از تمام تبعیضات و مصیبت های نظام طبقاتی و سرمایه‌داری در ايران، عراق و لبنان و سوریه در اشکالی جدید و در ابعادی گسترده‌ تر خواهیم بود.

January 07, 2020

رویاهای مالیخولیایی و عثمانی گری اردوغان از روژآوا تا لیبی!

bahram.rehmani@gmail.com

 

پارلمان ترکیه در راستای تحقق رویاهای عثمانی گری اردوغان رییس جمهوری فاشیست این کشور، روز پنج‌ شنبه دوم ژانویه ٢٠٢٠ با ارسال نیروی نظامی به لیبی موافقت کرد و سندی را تصویب کرد که به رییس‌ جمهوری این کشور اجازه ارسال سرباز به لیبی را می ‌دهد.

مصطفی شنطوب، رییس پارلمان ترکیه اعلام کرد قانون ارسال نیروی نظامی به لیبی با ٣٢٥ رای موافق و ١٨٤ رای مخالف به تصویب رسید. حزب حاکم توسعه و عدالت و هم پیمانانش اکثریت پارلمان ترکیه را در اختیار دارند با این حال همه احزاب مخالف به این قانون رای منفی دادند.

پیش از آن، دولت وفاق به ریاست فایز السراج از رجب‌ طیب اردوغان، رییس ‌جمهوری ترکیه در خواست حمایت نظامی کرده بود.

دولت «وفاق ملی» که بر طرابلس و بخشی از لیبی تسلط دارد از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است. این دولت علیه ژنرال شورشی حفتر مبارزه می‌ کند که از طرف مصر، عربستان، امارات متحده عربی، فرانسه و روسیه حمایت می‌ شود.

حفتر برای مبارزه با نیروهای ارتش ترکیه روز جمعه ۱۳ دی - سوم ژانویه، «بسیج عمومی» اعلام کرد. این ژنرال در سخنرانی خود که از شبکه «الحدث» پخش شده خطاب به مردم لیبی گفت که اکنون زمان رویارویی فرا رسیده و باید اختلافات را کنار گذاشت. حفتر گفت:«ما جهاد و بسیج عمومی اعلام کرده و مرد و زن، نظامی و غیرنظامی سلاح به دست می‌ گیریم و از کشور و شرافت خود دفاع می ‌کنیم.»

پارلمان لیبی طرفدار ژنرال حفتر که در شهر بنغازی مستقر است در یک نشست فوری به اتفاق آرا به دو تفاهم‌ نامه امضاء شده بین دولت وفاق ملی و دولت ترکیه رای مخالف داد.

سازمان ملل، اخیرا اعلام کرده است که بعد از حملات نیروهای حفتر به طرابلس ۲۸۰ غیر نظامی کشته و ۱۴۰ هزار نفر آواره شدند.

پیش تر كشتی حامل ادوات نظامی تركيه با نام «آمازون» كه هشتم ماه مه ٢٠١٩ - ١٨ ارديبهشت ١٣٩٨، از بندر سامسون به سمت ليبی حركت كرده بود در بندر طرابلس پهلو گرفته است. كمك های نظامی تركيه به دولت وفاق ملی ليبی در حالی به طرابلس رسيده است كه پيش تر رجب طيب اردوغان ریيس جمهوری تركيه حمله نيروهای ارتش ملی به فرماندهی ژنرال خليفه حفتر به طرابلس را رد كرده بود.

پايتخت ليبی از ١٥ فروردين ٩٨ و هم زمان با دستور حفتر فرمانده ارتش ليبی به نيروهای تحت امرش برای حمله به طرابلس؛ بار ديگر متشنج است.

احمد المسماری سخنگوی نيروهای حفتر، گفته است كه سلاح و پهپادهای تركيه به دست نيروهای مستقر در طرابلس رسيدند.

ارتش ملی لیبی به فرماندهی ژنرال خلیفه حفتر، شامگاه دوشنبه ۱۶ دی ١٣٩٨ - ۶ ژانویه ٢٠٢٠، اعلام کرد که شهر بندری سرت را تصرف کرده است. شهر بندری سرت در غرب لیبی و در ساحل دریای مدیترانه در بین بنغازی و در فاصله ۴۵۰ کیلومتری طرابلس پایتخت لیبی واقع شده است. نیروهای خلیفه حفتر، هم چنین تلاش می ‌کنند، طرابلس که پایتخت دولت وفاق ملی به ریاست فایز سراج است را به تصرف خود درآورند. شهر سرت در حالی به دست نیروهای حفتر افتاد که از روز یک شنبه ۱۵ دی، نیروهای ارتش ترکیه برای کمک به دولت وفاق ملی عازم این کشور شده ‌اند.

 

 

در چنین شرایطی، سازمان ملل طی گزارشی از تبدیل بحران لیبی به یک بحران بزرگ بین ‌المللی در سال ۲۰۲۰ میلادی خبر داد. سازمان ملل با اشاره به حمله نیروهای وابسته به ژنرال خلیفه حفتر به طرابلس طی گزارشی اعلام کرد: بحران لیبی طی ٩ ماه گذشته افزایش یپدا کرده و اکنون این کشور به میدان جنگ نیابتی تبدیل شده و ممکن است این جنگ به یک بحران بزرگ بین المللی در سال ٢٠٢٠ تبدیل شود.

در این گزارش که در پایگاه خبری برنامه سازمان ملل در فضای مجازی منتشر شده آمده است: روند صلح که توسط سازمان ملل شروع و در آستانه موفقیت بود، اکنون نابود شده ‌است.

قرار بود نشست ملی با حضور تمام اقشار مختلف مردم، احزاب و گروه‌ های مختلف در لیبی برگزار شود تا طی آن لیبیایی‌ ها مقدمات برگزاری انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری را فراهم کنند و با انجام انتخابات مزبور به بحران کشورشان تا پایان سال ٢٠١٩ پایان دهند، اما چند روز قبل از برگزاری نشست ملی لیبی نیروهای وابسته به حفتر به طرابلس حمله کردند و روند سیاسی  پایان دادن به بحران لیبی را به شکست کشاندند.

آنتونیو گوترش روز جمعه ۱۳ دی ١٣٩٨ - سوم ژانویه ٢٠٢٠، اعلام کرد که ادامه نقض تحریم سلاح که توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد اعمال شده اوضاع  را در لیبی وخیم‌ تر خواهد کرد.

دبیرکل سازمان ملل متحد تاکید کرد پیروی دقیق از تحریم سلاح برای پایان دادن به خصومت ‌ها در لیبی ضروری است. او هم چنین خواستار «آتش بس فوری» و «گفت ‌و گوی سیاسی بین همه طرفین» شد.

گوترش این سخنان را بعد از موافقت پارلمان ترکیه با اعزام نیروهای این کشور به لیبی بیان کرده است.

 

در واکنش به اعزام نیروهای نظامی ترکیه به لیبی، جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روز دوشنبه ١۶ دی - ۶ ژانویه، خواستار یافتن راه‌ حل دیپلماتیک برای بحران لیبی شد.

مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با انتشار بیانیه ‌ای نوشت: «آخرین تحولات در لیبی نشان می ‌دهد که افزایش خشونت در اطراف طرابلس می‌ تواند قریب ‌الوقوع باشد.» بورل ادامه داد: «امروز بیش از هر زمان دیگری، همکاری واقعی برای رسیدن به یک راه ‌حل سیاسی در زمینه بحران لیبی ضرورت دارد.» او گفت که اتحادیه اروپا از همه طرف‌ های درگیر می ‌خواهد که به روند سیاسی زیر نظر سازمان ملل متحد متعهد باشند.

 

ژنرال حفتر که از حمایت روسیه نیز برخوردار است از آوریل گذشته در تلاش است که کنترل طرابلس، پایتخت لیبی را به دست بگیرد. او اعلام کرده که در روز ١٢ دسامبر، حمله دیگری را که «سرنوشت ‌ساز» خوانده، آغاز می ‌کند. طرابلس اکنون در کنترل «دولت وحدت ملی لیبی» است که از سوی سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته می‌ شود.

رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه، شامگاه یک شنبه ١۵ دی - ۵ ژانویه از آغاز اعزام نیروی نظامی این کشور به لیبی در حمایت از دولت وحدت ملی خبر داد.

 

قرار است یک نشست چهارجانبه از سوی چهار کشور اروپایی ایتالیا، فرانسه، یونان و قبرس، روز چهارشنبه در قاهره درباره لیبی برگزار شود. وزارت امورخارجه مصر، روز دوشنبه ۶ ژانویه با هشدار درباره تبعات افزایش خشونت در کشور همسایه خود، اعلام کرد که این نشست با هدف یافتن یک راه ‌حل کلی برای بحران لیبی است.

از زمان سرنگونی حکومت محمد مرسی، رییس جمهوری پیشین مصر از سوی عبدالفتاح سیسی در سال ٢٠١٣، روابط ترکیه و مصر پرتنش شده است. مرسی با آنکارا روابط نزدیکی داشت.

 

هم چنین آنگلا مرکل، روز شنبه ٢١ دی - ١١ ژانویه با ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه درباره موضوعات مختلف از جمله لیبی، در مسکو گفت‌ و گو می ‌کند.

 

حضور و هزینه ‌های نظامی روزافزون ترکیه در حال حاضر از، سرویه، روژآوا و افغانستان در شروع می شود و حدود ۱۲ کشور، تا کوزوو و آلبانی در غرب، سومالی و سودان در جنوب و جمهوری آذربایجان در شمال تداوم می‌ یابد و کشورهایی چون قطر، بوسنی و هرزگوین، لبنان، عراق، سوریه، جمهوری ترک قبرس شمالی و حتی جمهوری دموکراتیک کنگو در غرب آفریقا را شامل می ‌شود.

رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه در سخنانی اعلام کرده بود: «در پاسخ به آنانی که می ‌گویند ترکیه در لیبی دخالت می ‌کند، می گویم اگر شما دعوت رسمی دولت لیبی از آنکارا برای اعطای کمک به آن دولت رسمی مورد تایید سازمان ملل را دخالت تلقی می ‌کنید، درباره حضور ۵ هزار سودانی و ۲ هزار مزدور وابسته به شرکت واگنر روسیه در لیبی چه می‌ گویید، حتی از آن ها نمی ‌پرسید که به چه عنوانی وارد لیبی شده و ماموریت آن ها در این کشور چیست؟»

این در حالی است که مصر رایزنی‌های گسترده ‌ای را برای مقابله با اعزام نیرو از سوی ترکیه به لیبی شروع کرده است.

در شرایطی که دولت وفاق ملی لیبی مستقر در طرابلس در حال مبارزه و دفع حمله‌های صورت گرفته از جانب نیروهای وابسته به ژنرال «خلیفه حفتر» است، یک مقام این دولت تایید کرد که درخواستی رسمی از جانب دولت وفاق ملی برای دریافت پشتیبانی نظامی هوایی، زمینی، دریایی به ترکیه ارائه شده است.

 

از سوی دیگر یک منبع آگاه به الجزیره، گفته است: ترکیه به لیبی مستشاران نظامی اعزام و تجهیزات و پدافند هوایی ارسال می‌ کند. اگر مصر و امارات به نفع حفتر وارد عمل شوند، نیروهای ویژه ترکیه هم برای دفع این دخالت وارد عمل خواهند شد.

این در حالی است که الجزیره گزارش داد که بر اساس اطلاعات برخی منابع؛ آنکارا عوامل اطلاعاتی خود را به دنبال امضای توافق با طرابلس به لیبی اعزام کرده است.

«سینان سویلماز» تحلیل گر نزدیک به دولت ترکیه، به الجزیره گفت: «با توجه به این که مرز زمینی میان ترکیه و لیبی وجود ندارد و بعد مسافتی که وجود دارد هر تصمیمی درباره اعزام نیروها به لیبی با اعزام شمار زیادی از نیروهای ارتش با تجهیزات نظامی و لجستیکی زیاد و گشودن خط ترابری هوایی و دریایی برای کمک به این نیروها خواهد بود. اعزام این حجم از نیرو بدون حمایت و پشتیبانی کافی با اصول نظامی هم خوانی ندارد و باید حتما پشتیبانی رخ دهد.»

هم زمان الجزیره گزارش داد که آنکارا به دنبال امتیاز گرفتن از مسکو در لیبی در مقابل دادن امتیاز درباره سوریه است یعنی به این صورت که به روسیه به حفتر فشار وارد کند تا به طرابلس حمله نکند و در مقابل در ادلب سوریه، ترکیه امتیاز بدهد.

 

هم زمان اسکای نیوز در گزارشی به راز تحرکات ترکیه در لیبی پرداخته و علت آن را حجم بزرگ سرمایه گذاری ترکیه در لیبی که ارزش آن بالغ بر ۲۸.۹ میلیارد دلار می‌ رسد، دانسته است.

این رسانه می ‌نویسد: «پیمان کاران ترکیه پروژه‌های بزرگی در لیبی دارند که ارزش آن بالغ بر ۲۸.۹ میلیارد دلار است و شاید این هدف واقعی حمایت گسترده ترکیه از دولت سراج است. ترک ‌ها پروژه‌ های نیمه تمامی دارند که وعده داده اند که آن ها را کامل کنند. حمله حفتر به طرابلس همه طمع ورزی های ترکیه را ناکام گذاشته است.»

«عبدالباری عطوان» تحلیل گر معروف جهان عرب، درباره اعزام نیروهای ترکیه به لیبی در مطلبی در رای الیوم آورده است: «رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه از آمادگی برای ورود به جنگ کنونی در لیبی و حمایت کامل از دولت وفاق ملی علیه خلیفه حفتر خبر داده است که طرابلس را محاصره کرده و نیروهایش در حال پیشروی سریع با حمایت مصر، امارات، روسیه، ایتالیا و فرانسه هستند و درگیری خونینی در جریان است.»

وی می نویسد: «اردوغان در سفر سرزده به تونس که در معیت آن شمار زیادی از مستشاران نظامی بودند، تیر اول و مهم در این دخالت نظامی را هنگامی که گفت که حمایت همه جانبه ای از دولت طرابلس به عمل می ‌آوریم، شلیک کرد. اردوغان با روس‌ها در رویارویی نظامی مستقیم قرار خواهد گرفت که آن ها را متهم به اعزام ۲۰۰۰ مزدور از طریق شرکت روسی واگنر نزدیک به کرملین کرده است.»

عطوان افزوده است: «این بحران روابط میان ترکیه و روسیه پس از شکست هیاتی که اردوغان به مسکو برای رایزنی درباره سوریه و لیبی اعزام کرده بود، رخ می ‌دهد این مذاکرات که سه روز به طول انجامید و بسیار طولانی ‌تر از حد انتظار بود، به توافقی منجر نشد و بر اساس گزارش‌ های واصله، هیات ترکی که شامل نظامیان و افسران اطلاعاتی عالی رتبه بود، با خشم و ناامیدی به آنکارا بازگشت زیرا روس‌ ها بر موضع خود در ادلب سوریه و طرابلس لیبی اصرار کردند و با دخالت نظامی ترکیه در لیبی مخالفت کردند.»

وی ادامه داد: سفر اردوغان به تونس طوفانی به راه انداخت به ویژه پس از این که اردوغان و فتحی پاشا وزیر کشور دولت وفاق لیبی از ائتلاف تونسی -الجزایری - ترکیه ‌ای در زمینه همکاری اقتصادی و ثبات سیاسی و اقتصادی در لیبی سخن راندند و این گونه برداشت شد که تونس در صف حامیان دولت وفاق ملی لیبی است که رشیده النیفر مشاور رسانه ‌ای رییس جمهور تونس آن را رد و اعلام بی طرفی کرد. شایعات گسترده ‌ای درباره قصد ترکیه برای اعزام پایگاه نظامی در تونس و استفاده از آن به عنوان محل پذیرش نیروها و تجهیزات مخابره شد که ریاست جمهوری تونس آن را نیز تکذیب کرد.»

عطوان تاکید کرد: «ورود نیروهای ترکیه به لیبی آتش جنگ منطقه ‌ای را شعله ور خواهد کرد و به نظر می ‌رسد که اردوغان در آستانه ماجراجویی یا قمار بزرگ زندگی سیاسی خود است به ویژه که ماجراجویی آن در سوریه مشکلات زیادی به دنبال داشته است و راه به جایی نبرده است.»

وی می ‌نویسد: «اردوغان نمی ‌خواهد که لیبی هم به مصر دیگری تبدیل شود و ژنرال حفتر به عبدالفتاح السیسی دیگری تبدیل شود و از همین رو تمام توان خود را پشت این دولت وفاق ملی گذاشته است و گزینه‌ای بسیار هزینه آور از حیث مالی، بشری و سیاسی است. اردوغان برای اولین بار از حضور یک میلیون شهروند لیبیایی اصالتاً ترک در لیبی سخن می ‌گوید که باید مورد حمایت قرار گیرند اما آیا این شهروندان که وی از آن ها به عنوان پوششی برای دخالت نظامی قریب الوقوع سخن می ‌گوید جان شان در خطر است؟ از جانب چه کسی؟»

عطوان آورده است: «طرابلس مانند سوریه در همسایگی ترکیه نیست و فاصله زیادی با آن دارد و این از حیث معیارهای نظامی موفقیت دخالت نظامی را زیر سئوال می ‌برد از سویی کشورهای بزرگی در اردوی مقابل هستند چه منطقه ‌ای و چه بین المللی برخی مانند مصر و سودان همسایه لیبی هستند و لیبی را بخشی از امنیت ملی خود می ‌دانند.»

با توجه به این مباحث، به هر حال قدر مسلم آن است که اردوغان به ماجراجویی در لیبی روی آورده است که در مسیر آن خطرات بزرگی نهفته است و می ‌توان از آن به عنوان باتلاقی نام برد که وی در حال نزدیک شدن به آن است؛ به ویژه که هم اکنون نبردی سنگین میان نیروهای ژنرال حفتر و نیروهای وابسته به دولت وفاق جریان دارد.

دو بازیگر مهم در داخل لیبی وجود دارد دولت شرق که با محور ژنرال حفتر است دولت غرب که با غویل بودند و نیروهای نظامی که طرابلس را تصرف و آن را به  ٣ یا ٤ بخش تقسیم کردند که هر بخش در حوزه یک گروه است و دولت سازمان ملل. در مجموع تعدد کانون قدرت و بازیگر در داخل لیبی، تعدد منافع در حوزه کشورهای همسایه و در محیط بین الملل یک وضعیت پیچیده ای را در این کشور ایجاد کرده است. اکنون تمام بازیگران در عرصه لیبی با یکدیگر رقابت دارند که قدرت در اختیار هرکس قرار گرفت، منافع آن ها تامین شود.

روس ها معتقدند که لیبی یک هم پیمان سنتی و قدیمی مسکو است. سلاح و تجهیزات ارتش لیبی تماما ساخت روسیه بود. روس ها نفوذ خیلی خوبی در لیبی داشتند. شاید بتوان گفت تنها کشور آفریقایی که روس ها نفوذ و ارتباط قوی داشتند، لیبی بود. از این رو، روسیه یک هم پیمان و یک فرصت اقتصادی خوبی را در شمال آفریقا از دست داد. البته آن روزها روس ها خیلی ضعیف بودند الان در سایه جنگ داخلی سوریه، قوی شده اند. اگر آن روزها قوی بودند شاید به این راحتی از لیبی دست نمی کشیدند. بنابراین، مسکو به یک نوعی پشیمان است که چرا در شورای امنیت اجازه داد، این اتفاقات علیه لیبی رخ دهد. اما روس ها با حفتر و دولت شرق لیبی  بیش تر نقطه اشتراک دارند.

فرانسوی ها با آمریکایی ها در آفریقا تضاد منافع دارند. وقتی که روسیه و فرانسه در یک طرف قرار می گیرند،  طبیعی است آمریکا در آن جا خیلی سهمی نخواهد داشت.

لیبی دارای چند ویژگی است که سبب شده تا بازیگران شمال آفریقا در لیبی دخالت کنند. یکی از ویژگی ها، آن است، لیبی با جمعیت ٦ میلیون نفری دارای درآمد بالای نفتی است. در حقیقت، لیبی جزء کشورهای ثروتمند شمال آفریقاست. این کشور دارای درآمد سرانه تا ١٢ هزار دلار بود که این سطح درآمد از لحاظ اقتصادی معادل سطح درآمد استاندارد اروپاست. در جریان بهار عربی که مردم لیبی انقلاب کردند، آنان مشکل مالی و اقتصادی نداشتند، انقلاب مردم بیش تر علیه دیکتاتوری قذافی بود. لیبی تنها کشوری بود که مردمانش برخلاف مصر و تونس توانستند حکومت حاکم  را به طور کامل سرنگون سازند. در مصر و تونس حکومت سابق کاملا از بین نرفت، بلکه تغییرات و اصلاحاتی در آن ها ایجاد شد که به تدریج این اصلاحات از بین رفت و حکومت ها به حالت قبلی اش بازگشتند.

سالانه یکی دو میلیون مصری، یک میلیون تونسی، جمعیت هایی از چاد و سودان به لیبی می آیند تا در این کشور کار کنند و نیازهای اقتصادی شان را بر طرف سازند. این نیاز کشورهای همسایه به لیبی از لحاظ درآمدهای ناشی از اعزام نیروی کار به آن کشور سبب می شود که اهمیت لیبی افزایش یابد. به همین دلیل، کشورهای همسایه می کوشند تا تحولات لیبی به سود منافع آن ها رقم بخورد. این موضوع محدود به همسایگان لیبی نیست بلکه چین،  ترکیه، کره و سایر کشورهایی که در لیبی منافعی دارند، می کوشند این منافع حفظ شود. این کشورها معتقدند لیبی بازار اقتصادی خوبی دارد.

این کشور در جنوب دریای مدیترانه از یک نفت با کیفیتی برخوردار است. در مقاطع مختلف تاریخی که اختلالی در سیستم صدور نفت از خلیج فارس به وجود آمده این موضوع سبب شده است تا اهمیت لیبی افزایش یابد. مثل سال ١٩٧٣ که جنگ اعراب و اسرائیل به وقوع پیوست. اهمیت لیبی در عرصه انرژی به نفت محدود نمی شود، این کشور گاز مورد نیاز ایتالیا را تامین می کند.

 

فرانسه، ایتالیا و آمریکا بیش از همه ادعا دارند که باید در لیبی و شمال آفریقا سهم داشته باشند. فرانسوی ها معتقدند این جا سرزمین سنتی آنان است و باید سلطه شان را بر این منطقه حفظ کنند. ایتالیایی ها معتقدند که در لیبی یک تاریخی دارند و می خواهند به یک نحوی به لیبی بازگردند. آمریکا ادعا دارد، به عنوان یک ابرقدرت در همه جا سلطه دارد، بازگشتش به آفریقا از طریق لیبی می تواند نقطه خوبی برای گسترش منافع اش باشد. ترکیه هم یک سهم اقتصادی در لیبی دارد. یک جریانی به نام اخوانی در لیبی وجود دارد که ترک ها می خواهند از آن حمایت کنند. قطر نیز می خواهد از جریان های اخوانی لیبی حمایت کند. روسیه، چین، فیلیپین، کره و بسیار از کشورها هم از نگاه اقتصادی به تحولات لیبی نگاه می کنند. این کشورها در تحولات لیبی نقش آفرینی می کنند.

کارشناسان می گویند در این درگیری های نظامی که حدود ٩ سالی است در لیبی ادامه دارد، نفت این کشور از بندر سرت به راحتی صادر و پول آن به بانک مرکزی لیبی واریز می شود. این پول به صورت حقوق به تمام طرف های درگیر در جنگ  پرداخت می شود تا آن ها برای ادامه جنگ در آمد داشته باشند.

به هر حال، هنوز وضع مالی شان لیبی خوب است و با بحران اقتصادی مالی آن چنانی مواجه نشده است گرچه از لحاظ امنیتی، بهداشتی و رفاهی وضعیت مردم  بسیار تنزل کرده اما در شرایط کنونی مشکل آنان امنیتی است.

 

در نوامبر سال ٢٠١٩ - ششم آذرماه، دولت ترکیه با دولت وفاق ملی لیبی به رهبری «فائز السراج» دو توافق نامه جداگانه- یکی در حوزه همکاری نظامی و امنیتی و دیگری در حوزه مرزهای دریایی در شرق دریای مدیترانه- امضا کرد. ولی در مورد جزئیات توافق و محل دقیق مرزهای دریایی دو کشور اطلاعاتی نداد. این توافق در دیدار رجب طیب اردوغان، رییس جمهور ترکیه با فایز السراج، رییس دولت مستقر در طرابلس امضاء شد. دولت مورد حمایت جامعه بین المللی در طرابلس نیز امضاء این توافق با ترکیه را تایید کرد ولی جزئیات آن را اعلام نکرده است. اما دولت رقیب که در شرق لیبی مستقر است این توافق را غیرقابل قبول دانست.

مولود چاووش اوغلو، وزیر خارجه ترکیه گفت این توافق در مورد تعیین حریم دریایی و به معنای دفاع از حقوق ترکیه بر اساس قوانین بین المللی است.

مصر، همسایه لیبی این توافق را «غیرقانونی» توصیف کرد و یونان گفت چنین توافقی از نظر جغرافیایی مضحک است چون جزیره کرت یونان را که بین سواحل ترکیه و لیبی واقع شده نادیده گرفته است.

«نیکوس دندییاس»، وزیر خارجه یونان گفت: «هر گونه توافقی بین ترکیه و لیبی نادیده گرفتن یک سرزمین جغرافیایی بزرگ، یعنی جزیره کرت است که بین دو کشور قرار دارد. در نتیجه هر گونه اقدامی برای تعیین حریم ‌های دریایی به این شیوه مضحک است.»

مصر که از زمان سرنگون کردن دولت اسلامی و اخوان المسلمینی محمد مرسی در سال ۲۰۱۳ مناسباتش با ترکیه تیره شده این توافق را «غیرقانونی» توصیف کرد و اعلام کرد: «این توافق بر منافع کشورهای ثالث تاثیری نخواهد داشت و رعایت آن برای هیچ کشوری الزام‌ آور نیست.»

 

پس از سقوط معمر قذافی در لیبی به دنبال حمله کشورهای عضو ناتو، یک نزاع دو طرفه بر سر قدرت در این کشور شمال آفریقا در جریان است که در این میان بازیگران منطقه ‌ای و فرامنطقه ای از جمله عربستان، امارات، مصر، ترکیه، اروپا و آمریکا و روسیه هر کدام ظاهرا از یکی از طرف ‌های درگیر در این بحران حمایت می ‌کنند.

در یک طرف این جنگ دولت وفاق ملی به رهبری فائز السراج قرار دارد که در پایان ۲۰۱۵ بر اساس توافقی زیر نظر سازمان ملل تشکیل شده و طرف دیگر آن هم مقامات شرق این کشور تحت رهبری عقیله صالح رییس مجلس نمایندگان لیبی مورد حمایت ارتش ملی به فرماندهی ژنرال خلیفه حفتر قرار دارد. دولت مستقر در طرابلس از سوی سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شده و برخی از کشورهای جهان از جمله ترکیه و قطر از آن حمایت می‌ کنند. در مقابل، نیروهایی به فرماندهی ژنرال خلیفه حفتر که در شرق لیبی مستقر است بخش اعظم تاسیسات نفتی کشور را در کنترل دارند. اما درآمد حاصل از نفت توسط بانک مرکزی لیبی که در طرابلس است کنترل می‌ شود.

حفتر که مورد حمایت برخی از کشورها از جمله امارات متحده عربی، مصر، عربستان سعودی، روسیه و فرانسه قرار دارد، در تلاش است تا با ورود به طرابلس، دولت سراج را که مورد حمایت سازمان ملل متحد است، سرنگون کند، در مقابل کشورهای دیگری از جمله ترکیه، قطر و بخشی از کشورهای اروپایی نیز تلاش می ‌کنند از هیچ گونه حمایتی از دولت مرکزی این کشور دریغ نکنند.

 

موضع گیری ها و اقدامات ترکیه در رابطه با جنگ و بحران لیبی، برخی دولت ها و سازمان ملل را نیز نگران کرده است. این نگرانی زمانی افزایش یافت که وزیر کشور حکومت طرابلس به ریاست فائز السراج از تشکیل ائتلافی از کشورهای لیبی، ترکیه، الجزاير و تونس در برابر نیروهای خلیفه حفتر فرمانده ارتش ملی لیبی، سخن گفت.

البته الجزایر نیز از مداخله آشکار ترکیه در کشور همسایه اش لیبی و از این که اردوغان تلاش دارد، پای الجزایر را در باتلاق لیبی بکشاند، به شدت نگران است. از این جهت عبد المجید تبون، رییس جمهور جدید الجزایر، با شورای عالی امنیت ملی الجزایر که جز در موارد ضروری و استثنایی دایر نمی ‌شود، تشکیل جلسه داده و در این باره به رایزنی و مشورت پرداخته است.

الجزایر که خود در وضعیت داخلی سختی قرار دارد و پس از ۸ ماه رکود سیاسی، تازه از انتخابات ریاست جمهوری بیرون برآمده است، در تلاش است تا از یک طرف مرزهای خود را محفاظت کند و از سوی دیگر، نقش گذشته خود را در رابطه به پرونده‌های منطقه‌ ای و بین المللی، به ویژه بحران لیبی، احیا کند.

به همین دلیل عبدالمجید تبون، رییس جمهور الجزایر، از این که از کشورش برای اشتراک در کنفرانس برلین پیرامون لیبی دعوت نشده است انتقاد کرده و اظهار داشته است که دور نگه داشتن الجزایر از حل بحران لیبی پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر، رییس جمهور ترکیه هم در حین دیدار از تونس، مشارکت الجزایر در نشست برلین را ضروری دانست.

 

اسماعیل خلف الله، استاد قانون بین الملل، به «اندیپندنت عربی» گفته است: «بحران لیبی اکنون به یک کشمکش بین المللی تبدیل شده است، مداخله ترکیه هم در همین چارچوب قرار می گیرد، اما اظهارات اردوغان، مبنی بر لزوم مشارکت الجزایر در کنفرانس برلین، در حقیقت یک مانور سیاسی است که می‌ خواهد از این طریق پای کشورهای همسایه را در این تنش ها کشانده و زمینه ای مداخله نظامی خود را در لیبی فراهم کند.»

خلف الله افزود: «با وجود این که الجزایر پس از توافق ۲۰۱۵ در شهر الصخیرات مراکش میان جهت‌ های درگیر در لیبی، تا کنون از موضوع لیبی به صورت باور نکردنی دور مانده است، اما با وجود آن الجزایر باید تلاش کند تا با حفظ رابطه مساویانه با سراج و حفتر، نقش خود را در این پرونده باز یابد.»

شایان ذکر است که هرچند الجزایر در حمایت از حکومت فایز السراج در ظاهر با ترکیه هماهنگی نشان می‌ دهد، اما مداخله نظامی ترکیه به لیبی، الجزایر را به خشم آورده است؛ چرا که این اقدام دروازه را به روی یک درگیری نظامی بین المللی در لیبی که یک هزار کیلو متر مرز مشترک با الجزایر دارد، باز خواهد کرد.

از جانب دیگر، موضع اردوغان درباره لزوم مشارکت الجزایر در نشست برلین و پس از آن اعلام لطفی باشا آغا، وزیر کشور حکومت فایز السراج مبنی بر تشکیل ائتلافی از کشورهای چهارگانه لیبی، ترکیه، الجزایر و تونس نشان می‌ دهد که اردوغان قصد دارد پای الجزایر را به باتلاق لیبی بکشاند.

وزیر کشور حکومت فایز السراج در توجیه ائتلاف چهارگانه یاد شده گفته بود: «سقوط پایتخت لیبی طرابلس، به معنای سقوط تونس و الجزایر است؛ زیرا پروژه‌ ژنرال خلیفه حفتر گسترده است و هدف از عملیاتی که اخیرا به راه انداخته، ایجاد نا امنی و بی ثباتی در شمال آفریقا می ‌باشد.»

موارد یاد شده باعث افزایش نگرانی الجزایر شده و این نگرانی را برایش به وجود آورده است که ممکن است بحران لیبی به کشورهای همسایه سرایت کرده، امنیت و ثبات منطقه را به خطر اندازد.

در واقع کشاندن الجزایر به بحران لیبی از سوی ترکیه، عمار قردود، کارشناس امور امنیتی به اندیپندنت عربی، گفته است: «ترکیه در تلاش است تا پای الجزایر را به باتلاق لیبی کشانده و همکاری این کشور را در مداخله نظامی خود به لیبی، به دست آورد.»

قردود افزود: «از همین جهت اردوغان رییس جمهور ترکیه، خواستار مشارکت الجزایر در نشست برلین است، افزون بر آن، اردوغان از عبد المجید تبون، رییس جمهور الجزایر نیز تقاضای دیدار کرده است اما وی از دیدار با رییس جمهور ترکیه معذرت خواسته است. از سوی دیگر ترکیه، در یک اقدام ناگهانی، از شهروندان الجزایری که عمر آن ها کم تر از ۱۵ سال یا بیش تر از ۶۵ سال باشد، ویزای ورود به ترکیه را لغو کرده و اعلام کرده است که آن‌ ها می ‌توانند، بدون نیاز به روادید به ترکیه سفر کنند، در حالی‌ که یک سال پیش ترکیه صدور ویزا به اتباع الجزایر را بسیار سخت گرفته بود.»

قردود گفت: «رییس جمور تبون، طرحی را برای حل بحران لیبی آماده کرده و شماری از نمایندگان خود را به کشورهای ذیربط فرستاده تا آن‌ها را در جریان قرار دهند.»

کارشناس یاد شده هم ‌چنان افزود: «با در نظر داشت مداخله نظامی ترکیه در لیبی و احتمال سقوط طرابلس به دست نیروهای خلیفه حفتر، الجزایر، ارتش خود را در حالت آماده باش کامل قرار داده و ده هزار نفر از افراد ارتش را در مرز زمینی با لیبی جابجا کرده است. علاوه بر آن، الجزایر چندین پایگاه موشک انداز نیز در نزدیکی مرز نصب کرده و دو ماهواره را برای نظارت از مرزها در این منطقه تخصیص داده است.»

در همین حال، عبد المجید تبون، رییس جمهور الجزایر، در سخنرانیِ که در روز مراسم سوگند ریاست جمهوری ایراد کرد، گفت: «امنیت و ثبات لیبی جزو اولویت های مهم الجزایر است؛ از این جهت ما مسئولیت و وظیفه خود می ‌دانیم تا برای نگه داری از تمامیت ارضی و یک پارچگی ملی لیبی و تامین امنیت و ثبات در این کشور برادر، از هیچ کوششی دریغ نکنیم.» او هم ‌چنان افزود: «نادیده گرفتن نقش الجزایر در حل بحران لیبی برای ما پذیرفنتی نخواهد بود.»

تبون هم‌ چنان اشاره کرد که الجزایر همواره از مداخله در امور دیگران اجتناب کرده و به هیچ عنوان مداخله در امور خود را نیز از هر جهتی که باشد، نمی ‌پذیرد.

 

 

ارتش ملی لیبی اعلام کرد که یک فروند پهپاد ترکیه ‌ای را در نزدیکی شهر طرابلس هدف قرار داده و ساقط کرده است.

به گزارش الحدث، نیروهای «ارتش ملی لیبی»، وابسته به ژنرال حفتر اعلام کرده‌ اند که موفق به سرنگونی یک پهپاد ساخت ترکیه در حومه شهر طرابلس در غرب لیبی شده‌ اند.

در همین ارتباط گفته شده که پدافند هوایی «ارتش ملی لیبی» این پهپاد ترکیه‌ ای را در محور «عین زاره» هدف قرار داده است.

چند ماه پیش از این نیز، نیروهای حفتر با حمله به فرودگاه مَعیتیقه در طرابلس اعلام کردند که موفق به نابودی پهپادهای ترکیه ‌ای و مرکز فرماندهی آن شده‌ بودند.

اعلام سرنگونی پهپاد ترکیه ‌ای تنها ساعاتی پس از آن صورت گرفت که پارلمان ترکیه اعزام نیروی نظامی به لیبی را تصویب کرد.

گفته شده لایحه اعزام نیروی نظامی ترکیه به لیبی با ۳۲۵ رای از مجموع ۵۵۰ نفر آرای نمایندگان به تصویب پارلمان رسیده است.

بر این اساس، پارلمان ترکیه به دولت این کشور مجوز اعزام نیرو و تجهیزات به لیبی را داده است.

پیش ‌نویس قانون اعزام نیروی نظامی به لیبی روز دوشنبه به ریاست پارلمان ترکیه ارائه شده بود.

 پارلمان ترکیه در حالی لایحه اعزام نیرو به لیبی را روز ١٢ دی، تصویب کرد که پیش تر اردوغان درخواست لیبی برای حمایت نظامی را تایید کرده بود.

در حال حاضر درگیری‌ های شدید بین نیرو‌های موسوم به «ارتش ملی لیبی» به فرماندهی «خلیفه حفتر» و تیپ ‌های دولت وفاق ملی به ریاست «فائز السراج» در جنوب طرابلس در جریان است.

هم ‌اکنون لیبی تحت اداره دو قدرت است. یکی پارلمان طُبرُق در شرق لیبی و دیگری دولت وفاق ملی در طرابلس (پایتخت) در غرب این کشور که به ترتیب، نیروهای شرق تحت حمایت عربستان، مصر، امارات، فرانسه و روسیه هستند و دولت در طرابلس تحت حمایت ترکیه، قطر و ایتالیاست.

 

تقریبا ۹ سال از خلاء دولت و حاکمیت مرکزی در لیبی می ‌گذرد؛ این کشور طایفه ‌ای که معمر قذافی، ۴۲ سال بر آن حکومت کرد و سال ۲۰۱۱ با اعتراضات بهار عربی و حمایت حملات ناتو از قدرت کنار زده و کشته شد، حالا دو قسمت شده است؛ در طرابلس، پایتخت آن، فایز السراج، نخست ‌وزیری است که قدرتش را فقط سازمان ملل به رسمیت شناخته اما در یک دست ‌کردن کشور ناکام مانده است و در شرق کنترل دست مجلس نمایندگان منتخب است که از به‌ رسمیت‌شناختن دولت سراج سر باز زده اند. بقیه کشور ده ها تکه شده و هر تکه را گروهی از شبه ‌نظامیان کنترل می ‌کنند.

با قتل فجیع قذافی، ظاهرا اولین هدف برای همه این بود که هرچه زودتر انتخابات برگزار شود و مجلسی تشکیل گردد که تدوین قانون اساسی را آغاز و زمینه برگزاری رفراندوم را فراهم کند. اولین انتخابات لیبی پس از قذافی، هفتم جولای ٢٠١٢ برگزار شد و مردم این کشور ٢٠٠ نماینده «کنگره ملی لیبی» را انتخاب کردند. ٨٠ کرسی این مجلس به احزاب سیاسی و ١٢٠ کرسی به افراد مستقل که با پیوندهای قومی و طایفه‌ای نامزد شده بودند، رسید. مدت کوتاهی از فعالیت اولین مجلس لیبی نگذشته بود که خبر درگیری ‌ها و اختلافات نمایندگان آن به رسانه ‌ها درز پیدا کرد. نمایندگان یکدیگر را به فساد،‌ تبانی و همکاری با گروه‌های شبه ‌نظامی متهم می‌ کردند و جلسات مجلس را بی ‌نتیجه می‌ گذاشتند. این اختلافات تا جایی عمیق و گسترده شد که دیگر انتخاب رییس‌ دولت را غیرممکن کرد. اختلافات گسترده در این مجلس به‌ ویژه درباره مسائل اجتماعی باعث شد  تعدادی از نمایندگان حضور در این مجلس را تحریم کنند. نخستین کودتای ناکام لیبی هم از دل همین اختلافات درآمد و در سال ۲۰۱۳ تعدادی از اعضای مجلس تلاش کردند با کمک شبه‌ نظامیان تحت‌ حمایت شان عبدالرحمان الکیب، نخست ‌وزیر را برکنار کنند. کیب سال ٢٠١١ از سوی شورای ملی انتقالی لیبی به عنوان اولین نخست ‌وزیر پس از قذافی انتخاب شده بود.

ناکارآمدی کنگره ملی لیبی در حل مشکلات خودشان مردم را از حل مسائل بزرگ‌ تر کشور مایوس کرد. هم ‌زمان نبودن ارتش متحد، پلیس و نیروهای امنیتی لیبی را وارد دوره ‌ای از ناامنی‌ های شدید کرد که نتیجه ‌اش قدرت ‌گرفتن شبه نظامین ملی و مذهبی از جمله داعش در بخش‌ های گسترده ‌ای در لیبی شد. در چنین شرایطی، ژنرال خلیفه حفتر وارد میدان شد و با سابقه نظامی که داشت، توانست امید برای داشتن امنیت را در دل بسیاری از مردم لیبی و حتی سیاست‌ مداران آن روشن کند. حفتر که زمانی از نزدیکان قذافی بود، در دهه ٨٠ و به دلیل حمایت ‌نکردن قذافی از حضورش در لیبی به دشمن او تبدیل شده بود، بعد از سقوط قذافی به لیبی بازگشت.

سال ۲۰۱۴ بنغازی، دومین شهر مهم لیبی، پس از پایتخت مورد حملات گروه های افراطی قرار گرفت. در جریان این حمله که ‌اعضای کنگره ملی لیبی باز هم نتوانستند بر اختلافات خود غلبه کنند و تصمیم درستی برای کنترل شرایط بگیرند، ژنرال حفتر عملا علیه کنگره ملی کودتا کرد و اعلامیه نمایندگان آن را برای تمدید دوره فعالیت شان به رسمیت نشناخت. او بلافاصله عملیات کرامت را علیه افراط ‌گرایان آغاز کرد و توانست حمایت بدنه ارتش سابق لیبی را جلب کند. پس از آن یارگیری ژنرال حفتر و شکل ‌گیری ارتش مورد نیازش آغاز شد.

همان سال، دومین انتخابات مجلس لیبی برگزار شد و بسیاری از اعضای سابق آن رای نیاوردند. این نمایندگان تصمیم گرفتند مجلس را به رسمیت نشناسند. آن ها پس از این ماجرا با کمک گروه ‌های شبه ‌نظامی متحدشان کنترل طرابلس را به دست گرفتند. اما اعضای مجلس جدید  ترجیح دادند موضع خود را به عنوان پیروز انتخابات حفظ کنند. به این ترتیب، نمایندگان پیروز به شهر طبرق در شرق لیبی رفته و هم ‌زمان با تشکیل مجلس خود با ژنرال حفتر ائتلاف کردند.

در چنین شرایطی بود که داعش در عراق و سوریه قدرت گرفته بود، دست همکاری به سوی گروه‌ های شبه ‌نظامی لیبیایی دراز کرد که در هیچ یک از دو دولت مستقر جای نگرفته بودند. داعش با استفاده از درگیری داخلی لیبی تا دو سال پیش کنترل شهر سرت را در دست داشت تا این که نیروهای محلی، با حمایت حملات هوایی آمریکا از آن پاک ‌سازی شدند. اما با وجود شکست داعش در سوریه و عراق، لیبی هم چنان یکی از پایگاه‌ های این شبه‌ نظامیان است؛ شبه ‌نظامیانی که پس از کشته ‌شدن ابوبکر البغدادی، رهبر داعش،‌ در حال گسترش خود در شهرهای دیگر آفریقا هستند.

ادامه رقابت سیاسی میان دو دولت که دیگر به جنگی نظامی تبدیل شده، نه تنها مردم لیبی بلکه جامعه بین ‌الملل را از حل این بحران ناامید کرده است. در همه این سال‌ ها، تلاش‌ های بین ‌المللی برای پایان‌ دادن به این جنگ داخلی در جریان بوده است. نتیجه این تلاش ‌ها توافق نمایندگان کنگره ملی و مجلس نمایندگان برای تشکیل یک دولت اتحاد ملی به ریاست ‌جمهوری فایز سراج بود اما حفتر بخشی از این توافق نبود. او به حملات خود علیه افراط ‌گرایان ادامه داد و خودش را ناجی لیبی معرفی کرد. از آن طرف سراج هم در تلاش برای عقب ‌نماندن از رقیب سرت و مصراته را از افراط گرایان پس گرفت. اما شرق لیبی، هم چنان تحت کنترل حفتر است. حمله چندباره حفتر به طرابلس، اکنون باعث شده است دولت وفاق ملی لیبی به رهبری سراج از نیروهای خارجی درخواست کمک کند. آخرین حمله نیروهای حفتر به جنوب طرابلس به هفته گذشته برمی ‌گردد که به گفته رسانه‌ ها، نیروهای او شکست سنگینی را در این حمله متحمل شدند. هم ‌زمان با اعلام نیروهای حفتر برای حمله به طرابلس، رجب طیب اردوغان، رییس ‌جمهور ترکیه، از اعزام نیروهای این کشور برای حمایت از دولت سراج در طرابلس خبر داد. اردوغان که پیش ‌تر گفته بود با درخواست دولت طرابلس حمایت خود را از لیبی دریغ نمی ‌کند.

این در حالی است که تصمیم اردوغان از سوی دولت مستقر در شرق لیبی غیرقابل قبول خوانده شده و همسایگان لیبی از جمله الجزایر و تونس نسبت به این اقدام ترکیه تردید دارند. ورود نیروهای ترکیه به لیبی جنگ را در این کشور و بین دو دولت مستقر تشدید می ‌کند و جدای از آن که قربانیان جدیدی را به آمار قربانیان جنگ لیبی اضافه می‌ کند، میدان جدید و مهیایی به تروریست ‌هایی می‌ دهد که اتفاقا در چند ‌ماه گذشته و با مرگ رهبرشان در حال انتقال مرکزیت خود از خاورمیانه به آفریقا هستند.

طرابلس هم چون سوریه همسایه ترکیه نیست و نزدیک به دو هزار کیلومتر آب دریای مدیترانه با ترکیه فاصله دارد؛ امری که علامت سئوال های زیادی درباره فرصت های موفقیت این دخالت نظامی ترکیه با در نظر گرفتن معیارهای نظامی در جهان و با اشاره به خطوط امداد رسانی، جدای از حضور کشورهای بزرگ که در جبهه مقابل بین المللی و منطقه ای که بعضی از آن ها مانند مصر و سودان  به لحاظ جغرافیایی هم جوار لیبی هستند و لیبی یکی از بارزترین حلقه های امنیت منطقه ای آن هاست، بر می انگیزد.

آن هم در شرایطی که دو طرف جنگ در لیبی یعنی ژنرال حفتر و دولت السراج مسئول اوضاع کنونی در لیبی و مسئول هرج و مرج و بی ثباتی و جنگ هستند که این کشور از زمان دخالت نظامی پیمان ناتو و سرنگونی حکومت سرهنگ «معمر قذافی» در آن به سر می برد زیرا هر دو زیر چتر این ائتلاف جنگیدند و پوشش و بهانه ها را برای این پیمان به منظور نابودی لیبی بر آن مهیا کردند.

مردم لیبی که با آغاز بهار عربی به خیابان ها آمدند تا دیکتاتوری قذافی را سرنگون کنند اما با دخالت سیاسی و نظامی دولت ها منطقه و جهان و در راس همه پیمان ناتو و آمریکا، قرباین شدند و کشورشان نیز ویران و تکه تکه شد. همین سرنوشت را با تفاوت هایی مردم سوریه و مصر تجربه کردند. درو اقع واژه هایی چون دموکراسی و حقوق بشر، اسم رمز اشغال گری حاکمیت های بزرگ جهانی است. اکنون بیش از نیمی از مردم لیبی، در کشورهای هم جوار یعنی مصر و تونس و برخی پایتخت های تبعیدگاه های خارجی آواره شده اند؛ ثروت های این کشور در روز روشن غارت کرده اند و کشورشان تقسیم شده تحت عنوان بر قراری حقوق بشر و دموکراسی در این کشور!

***

اکنون به نظر می رسد که اردوغان در آستانه اقدام به بزرگ ترین «ریسک» یا «ماجراجویی» در حیات سیاسی اش است به ویژه آن که دیگر ریسک اش در سوریه و اشغال بخش هایی از روژآوا، برایش مشکلات و شکست های زیادی به بار آورده است.

 رسیدن نیروهای ترکیه به لیبی، چه بسا منجر به جنگ منطقه ای گردد و به نظر می رسد اردوغان در آستانه اقدام به بزرگ ترین «ماجراجویی» جدید در حیات سیاسی خود پس از جنگ داخلی سوریه و اشغال بخش های از روژآوا قرار دارد. او موفق نشد «بشار اسد» و دولتش را براندازد و هم پیمانانش را به  کاخ ریاست جمهوری دمشق برساند اما به ویژه حکومت های روسیه، ایران، ترکیه، آمریکا و...، چهار میلیون آواره سوری به ترکیه سرازیر کرد. اگر روسیه و ایران و بشار اسد بتوانند همه ادلب و حومه آن را پس بگیرند احتمال دارد که باز میلیون ها نفر آواره گردند.

از سوی دیگر، این احتمال وجود دارد که دخالت نظامی اردوغان در لیبی، سناریوی مصر در لیبی نیز تکرار شود و ژنرال حفتر به «عبدالفتاح السیسی» دیگر تبدیل شود و در نهایت آخرین حکومت اسلامی دولت السراج در طرابلس، در آفریقا و جهان عرب سرنگون شود.

جالب است که اردوغان برای نخستین بار، دم از حضور یک میلیون شهروند لیبیایی ترک تبار در لیبی می زند و این که برای حمایت از آن ها دخالت می کند؛ امری که حسایت های زیادی را برانگیخته است. این نخستین بار است که چنین مسئله ای به عنوان پوششی برای دخالت نظامی پیش روی مطرح می شود، بسیار خطرناک است! فرض کنیم ترک تبارهای در لیبی هستند اما باز این سئوال مطرح است که چه کسی جان ترک تبارهای لیبیایی به خطر است که ارتش ترکیه برای نجات آن ها به این کشور اعزام می شود؟ یا چرا این شهروندان، از سایر شهروندان لیبی متمایز شده اند؟

اما این ادعای اردوغان، می تواند خطاب به جامعه ترکیه باشد که احساسات ناسیونالیستی شهروندان ترکیه را تحریک کند تا این اقدام جنگ طلبانه و توسعه طلبانه خود را با حمایت آن ها پیش ببرد.

بی گمان جنگ لیبی  دو یا سه سال طول خواهد کشید. نه حفتر آن قدر قدرتمند است که بتواند در جنگ پیروز شود و نه عقبه قوی دارد که بتواند او را در جنگ حمایت کند. طرف مقابل حفتر هم آن قدر ضعیف نیست که او  بتواند چند روز طرابلس را تصرف کند. و نه اجماع و اراده بین المللی وجود دارد که به این وضعیت فلاکت بار مردم لیبی پایان دهد.

بی گمان رویاهای بیمارگونه، مالیخولیایی، جنگ طلبانه و اشغال گرانه اردوغان و دولتش از کردستان سوریه (روژآوا) تا لیبی، از آفریقا تا آسیا، به ضرر مردم ترکیه است و هر چه بیش تر این کشور را در باتلاق بحران های اقتصادی، سیاسی، نظامی و دیپلماسی برده و پیش از هر کس خود اردوغان و دولتش را خفه خواهد کرد.

 

سه شنبه هفدهم دی ١٣٩٨ - هفتم ژانویه ٢٠٢٠

حرکت روی لبه تیغ "نه جنگ و نه صلح" و پیامدهایش

حرکت روی لبه تیغ "نه جنگ و نه صلح" و پیامدهایش
قبل از هرچیز از ابراز لطف و محبت دوستان ارجمندم در رابطه با روز تولدم سپاس گزارم.
شانس یا تصادف خوبی بود که روز تولد من همزمان با کم شدن چندین تروریست در منطقه شد!...
در نهایت تاسف مردم ایران قربانی قمار سیاسی بین رهبران جنایتکار جمهوری اسلامی، امریکا، عربستان سعودی و اسرائیل هستند! مسئله به ترور چند نفر تروریست توسط گنده لات و باجگیر جهانی محدود نمی شود! پیامدهای آن می تواند ابعاد ناشناخته ای برای سرکوب جنبشهای توده ای و خودجوش اخیر بویژه فعالین سیاسی و دستگیرشدگان و خانواده های قربانیان داشته باشد!... کسانیکه اینگونه مسائل را در فضایی احساساتی به مرده باد و زنده باد تقلیل می دهند، در عمل مسئله بسیار بغرنج شطرنج سیاسی ملی و بین المللی را به گونه ای کاریکاتوری به مزدوران امریکا یا خامنه ای تنزل می دهند!... در این شیوه برخورد تمامی افراد و نیروهای مستقل از میدان مبارزه و محاسبات حذف می شوند. پرواضح است که اینگونه افراد از دیدن مسائل استراتژیک عمیق در سطح ملی و بین المللی ناتوانند! ما باید در درجه اول توانایی ایجاد فضایی سالم برای بررسی اینگونه مسائل بغرنج در پرتو بهم خوردن توازن قوای منطقه ای و بین المللی با توجه به منافع شهروندان و قربانیان نظام و جنبش های خودجوش و انقلابی ایران را داشته باشیم...
ایجاد موقعیت جنگی، و حرکت روی لبه تیغ "نه جنگ و نه صلح" در شرایط فعلی بشدت به نفع جنایتکاران حاکم بر ایران و امریکاست!... ایران از این وضعیت برای سرکوب جنبش و خفه کردن هر صدای مخالفی در گلو نهایت تلاش خود را بکار خواهد بست. در همین دو روز گذشته در تغییر فضای حاکم بر ایران و منحرف کردن افکار عمومی از ابعاد دستگیرها، سرکوب، شکنجه و کشتار مبارزان و دگراندیشان، به پیشرفت غیرقابل تصوری نایل شده اند!... دونالد ترامپ هم برای منحرف کردن افکار عمومی از استیضاح خود، با تکیه بر فضای جنگی و امواج احساسات ناسیونالیستی امریکایی روی انتخابات آینده ریاست جمهوری امریکا سرمایه گذاری می کند!... واقعیت خطرناک این است که بر روی لبه تیغ نه جنگ نه صلح نمی توان به مدت نامحدود حرکت کرد و همزمان با وارد کردن ضربات حساب شده به همدیگر، همواره ثبات و تعادل خود و طرف مقابل را روی لبه تیغ بدرستی حفظ کرد!...
بدون کوچکترین تردیدی بازندگان و قربانیان این استراتژی در درجه اول مردم ایران هستند زیرا امریکا با میدان درگیری یا جنگ بیش از ده هزار کیلومتر فاصله دارد! در مرحله دوم قربانیان اینگونه سیاستهای جنایتکارانه مردم زحمتکش و مالیات دهندگان امریکا هستند! برندگان آن علاوه بر جنایتکاران حاکم بر هر دو کشور ایران و امریکا، رهبران عربستان سعودی و اسرائیل هستند!...

آیا تروریسم دولتی راه حلی برای مشکلات اجتماعی است؟
پرواضح است که من هر گونه جنگ افروزی، ترور و تروریسم دولتی و غیر دولتی را بعنوان راه حلی برای مشکلات اجتماعی رد می کنم و دولت امریکا را بعنوان یکی از بزرگترین دولتهای تروریستی جهان و تاریخ بشریت می شناسم. تروریسم دولتی امریکا در ترور اخیر نشان داد که درست مانند یک باند مافیایی عمل می کنند و به هیچ قانون بین المللی پایبند نیستند!... فاجعه خطرناک آنجاست که امریکا در زمانی که بعنوان تنها ابرقدرت جهان در حال غروب است و جهان چند قطبی در افق نمایان شده، درست مانند امپراتوری انگلیس در سالهای دو جنگ جهانی تلاش می کند با توسل به جنایات بیشتر قوانین امپراتوری را برجهان دیکته کند! دولت امریکا خود را دولت ملتی استثنائی و برگزیده از طرف خدا با رسالتی جهانی می نامد! اغلب روسای جمهور امریکا خود را مصون از هر گونه مسئولیتی می پندارند. منافع و امیال رهبران امریکا در عمل قوانین جهانی را تعیین می کند!... یک لحظه تصور کنید اگر از این به بعد هر دولتی بخواهد مثل دولت امریکا مخالفانش را به بهانه های موجه و ناموجه در هر گوشه ای از جهان ترور کند چه آشوبی برجهان حاکم خواهد شد؟!... هزاران بار نوشته ام، امریکا سازمان ملل را که برای جلوگیری از جنگهای ویرانگر بوجود آمده بود به گیشه صدور ویزای جنگ برای امریکا تبدیل کرده و اگر سازمان ملل مخالفت کند آنرا به عنوان چرخ پنجم گاری تا اطلاع ثانوی به صندوق عقب منتقل می کند! چنین دولتهایی در نهایت تاسف برای بشریت درس احترام به قوانین بین المللی و دمکراسی و حقوق بشر می دهند!... بدتر از همه اینکه بخشی از هموطنان ما کعبه آمال خود را در رسیدن به این سرابها جستجو می کنند!...

بخش بزرگی از کسانی که فعلا سرمت جشن پیروزی هستند، در این توهم بسر می برند که بخش مهمی از وظایف انقلاب ایران را دونالد ترامپ ایثارگرانه و مجانی در راه رضای خدا انجام می دهد و آنها به موقع محصولاتش را بنام مردم ولی به نفع خود مصادره خواهند کرد!...
به همین دلیل بارها نوشته ام در تمام مراحل مبارزه برای روشن کردن مرزهای انقلابیون و مبارزان مستقل با مزدوران، باید حداقل به سه اصل بنیادی زیر وفادار باشیم.
یک: مبارزه علیه کلیت نظام حاکم و هرگونه باورهای خردستیز.
دو: مبارزه علیه هرگونه وابستگی و مزدوری به کشورهای دیگر.
سه: مبارزه علیه هرگونه جنگ افروزان و بحران آفرینان داخلی و خارجی.
سعی می کنم در اولین فرصت در باره ترور دولتی امریکا و ایران یادداشت مفصلی بنویسم...
با احترام،
احمد پوری (هلند) 05 – 01 – 2020
****************************** 

پیوند این یادداشت در صفحه فیس بوک:

https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3090973977588483?__tn__=K-R

 

خواندن یادداشتهای زیر به روشن شدن برخی مسائل مهم کمک میکند.
آیا یک تصادف ناخواسته می تواند آتش جنگ بین امریکا و ایران را شعله ور کند؟
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2696834617002423?__xts__%5B0%5D=68.ARDoOmKBYYIZwcJ1Y5fd_IzanQ4ObaY6vo2Mq9EvHgOSj-Ooemhmt7WA6uUC6q9HhFz1z20tyUXXR8KWrTbTLvLfJgfDG5NU0pxabNDR3FbmTJX8TSYzRsGSJx-JaYbZhoGt9nIGqYGX18-Qf5b_eX2xOAKV9r78nbfOtSc2vt0TCMTgplMBeds4NmutorRvfhSq0XVWvw0enhUmW5ihMi1Injbufy6KWwu-NI7Rkfuqfw0aM5TwKnA2ed9f7NXHxxDUeQKJ4qOFHiNPQJ
4znBZjKBTDCOoywL5l1ErSMOIIjvu11XeVxZKRalvFiHjl6oDClg7cBOq19L-VlIL9hDSlWw&__tn__=K-R

مراقب کاربرد واژه ها و ادبیات سرکوبگرانه ایدئولوگها و رهبران باشیم!
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3025580414127840?__tn__=K-R
ترس واقعی نظام ولایت فقیه از چیست؟ از "اشرار" یا ارزشهای جدیدیست که جایگزین ارزشهای طبقه حاکم می شوند؟
"بکوشید آنچه به خاطر آن شما را زیر سئوال می برند یک ارزش باشد و نه یک قانون شکنی ساده عصیانگرانه برخاسته از احساسات و هیجانات!"...
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2980455201973695?__tn__=K-R
پیروزی جنبش به کدام فاکتورها وابسته است؟
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2973246779361204?__tn__=K-R
کشتی توفان زده ایران به کجا می رود؟ به گرداب یا ساحل؟
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/2194155523937004?__xts__[0]=68.ARCDMWZOnkLJpz8b_7z7Tt1e-HqJW6TizE2qYThAX9UOYDP-2x2XaQDzXFkLbx9SG8_PUROvl5kvl2B
cJ2bgX-GC-D-CVYMGJWr4YQ4UYhCZiyDIyFv3vHXNvRtNWbJOvmMZkq6-KvRAoEye0jvStwwYLs5Jmr25TYxsNUBDzPXV37dzmZEn1r-Hxt6la6ze3N5PeE2mHCDUc2OSl396fO1lbQTV0PrnJfRiFc
KPpx7sZxBbZVC67aa8hOtYmNFLwFZwP4gFEAcYWUGsDew-kxjZSYLbXnmdlnrhPGkj_k0lOyy02PiKbhHApSrIJ000Unkk75nwd9pVcYz7EO-jH6CChTpA-Wpyj3jrthY0Lklrqz9VMcDP-Yw24yeVL1QVipUy_GcpSbcJAeDcBRGvuRXM0dkS8pSxF9x4gyqamWC7MG0jkEW6pJRAzSOdhkWcx7oY6BK-9LAYZUizvUPcygMrl1o94iufEy9Cfsxpi4Y3FqTv7jcei6Ay&__tn__=C-R

میراث فرهنگی ایران، آقای ترامپ و یک بام و دو هوا بودن یونسکو

میراث فرهنگی ایران، آقای ترامپ و یک بام و دو هوا بودن یونسکو

هشدار امروز دبیر کل سازمان یونسکو به آقای ترامپ، در ارتباط با توئیت سوء تفاهم برانگیر ایشان کاملا قابل فهم است، (1) کما این که برخی از دوستداران میراث فرهنگی، از جمله بنیاد میراث پاسارگاد، در این مورد به آقای ترامپ انتقاد کرده اند(2) اما لازم است که من همین جا به عنوان مسئول امور اجرایی یک سازمان حافظ میراث فرهنگی، به کارکرد غیرمسئولانه ی سازمان یونسکو در ارتباط با میراث فرهنگی و تاریخی ایرانزمین، و «یک بام و دو هوا» بودن این سازمان اشاراتی کنم.

تقریبا همه ی ایرانیان دوستدار میراث فرهنگی در ایران و خارج ایران می دانند که حکومت اسلامی حاکم بر ایران چهل سال است که میراث فرهنگی و تاریخی قبل از اسلام و یا غیر شیعی ایران را به ویرانی و یا نابودی کشانده است. هزاران سند وجود دارد که این ویرانی های عمدی و غیرعمدی را ثابت می کند. اما جز مواردی بسیار نادر، یونسکو واکنشی نسبت به آن نداشته است. و هیچ گاه هم، این گونه که در مورد «گفته» ی آقای ترامپ واکنش نشان داده شده، در مورد «اعمال» حکومت اسلامی واکنشی نشده است: از آبگیری ده ها سد که به ویرانی زیباترین و مهم ترین سایت های میراث فرهنگی ما منجر شده بگیرید تا دست اندازی به حریم آثار مهم تاریخی ما، به بهانه ی کارهای ظاهرا عمرانی (و در اصل برای عملیات سودجویانه)، و تا دزدی های بزرگ از موزه ها که وابستگان حکومتی انجام داده اند(3)

ما در بنیاد میراث پاسارگاد در مورد هر مساله ای که به یونسکو مراجعه کرده ایم، در بیشتر موارد پس از هفته ها جوابی مودبانه با قول رسیدگی به داده شده اما نتیجه ی این رسیدگی ها به ما داده نشده است. و مواردی را هم که نتیجه ای از آن گرفته ایم، مثل کوتاه کردن اندازه ی آبگیری سد سیوند برای نجات آرامگاه کوروش بزرگ، وقتی بوده که صدها هزار نامه جمع آوری کرده و به یونسکو فرستاده ایم و یا از مسئولین فرهنگی بیشتر کشورهای اروپایی کمک خواسته ایم.

حالا چگونه شده است که یونسکو بلافاصله به شکایت مسئولین دولتی در ایران به سرعت واکنش نشان داده است؟ آیا نمایندگان این سازمان در ایران نمی دانند که ظرف چهل سال گذشته هیچ رییس جمهوری و هیچ وزیر خارجه ای در ایران نبوده که حتی یکبار سخن از ویرانی های میراث فرهنگی و تاریخی غیرمذهبی ایران بگوید؟

هفتم ژانویه 2020-01-07

----------------------------------------------

1ـ خانم ی اودره آزوله، دبیر کل سازمان یونسکو در واکنش به تهدید مراکز فرهنگی ایران از سوی دونالد ترامپ ضمن اشاره به «امضای پیمان های مربوط به عدم تخریب میراث فرهنگی در جریان نبردهای مسلحانه از سوی آمریکا و ایران» یادآور شده است که: «بر اساس مفاد کنوانسیون‌های 1954 و 1972 کشورهای امضاکننده نباید مرتکب اقدام عمدی برای آسیب زدن به میراث فرهنگی و طبیعی در خاک کشورهای امضاکننده دیگر شوند»

https://www.bbc.com/persian/iran-51010634

ترجمه نامه سرگشاده ی بنیاد میراث پاسارگاد به آقای ترامپ

لیست عظیمی از این ویرانگری ها در سایت بنیاد میراث پاسارگاد موجود است

تسلسل سیاست امپریالیستی در منطقه

تسلسل سیاست امپریالیستی در منطقه

(پیرامون کُشتن قاسم سلیمانی)

ترور قاسم سلیمانی یکی از سرکردگان نظامی و فرماندۀ برون مرزی دولت ایران، به سر تیتر و به یکی از موضوعات اصلی رسانه‏ها و بنگاه‏های تبلیغاتی امپریالیستی، دولت‏مردان جهان و دیگر نیروها و اپوزیسیون تبدیل شده است.

به هر حال و فارغ از چرائی و در حقیقت کَشتن یکی از منفورترین عنصر توسط دولت منفور و ضد انسانی امریکا، حاوی پیام‏ها و موضوعات گوناگون است. این‏که و بر خلاف بعضاً نظرات، حذف فیزیکی سلیمانی از صحنۀ سیاست نظامی ایران، ربطی به منافع میلیون‏ها انسان صدمه‏دیده از اعمال و از رفتار حاکمان و جانیان ندارد؛ این‏که و بر خلاف یاوه‏گوئی‏های این و یا آن عنصر و سازمانِ ضد کارگری و توده‏ای، ترور سلیمانی نه تنها در خدمت به آرام‏تر شدن فضای پُر آشوبِ سیاسی - نطامی منطقه نیست بلکه بر دامنۀ تنش‏ها خواهد افزود؛ این‏که ثمرۀ آن به جیب سرمایه‏داران ایران و دیگر دار و دسته‏های‏شان خواهد رفت و موقتاً سد کننده و مانع خیزش‏های اعتراضی خواهد شد؛ این‏که بار دیگر توجه جهانیان را متوجه این‏موضوع کرده است که دولت‏مردان امریکا، تحت هیچ شرایطی، منطق و قوانین‏شان با منطق و قوانین نوشته‏شان هم‏سو نیست و روزبه‏روز دارند،  جهان را با زیاده‏خواهی‏شان با خطرات جدی‏تر روبرو می‏سازند.

 

به عبارت روشن‏تر می‏شود گفت که ترور سلیمانی توسط حاکمان امریکا، در پاسُخگوئی به شرایط تازه‏تر و در جهت پیشبرد بهتر سیاست‏های جنگی در جهانِ سرمایه‏داری و بخصوص در منطقۀ خاورمیانه است. به تبع واضح است که ترور وی در چنین مقطعی، کاربُردهای چند گانۀ درونی و بیرونی دارد؛ به این علت که یکی در فکرِ پوشش و فرار از استیضاحِ آنی و در تدارک انتخابِ آتی ریاست جمهوری است، و دیگری فکر و ذکرش نقش‏آفرینی سیاسی - نظامی و نیز سرکوبِ کارگران و جنبش‏های اعتراضی رادیکال در پهنۀ ایران و کشورهایی هم‏چون عراق، سوریه، لیبی و غیره است. متأسفانه حکمت و رازِ چنین افکار و اعمالی، جهان را غرق در آشوب سیاسی و اقتصادی کرده است و در این‏میان دولت‏مداران بزرگ هم بر آنند تا با ازیاد تنش و با ایجاد بلبشو بیش از پیش، سیاست جنگ‏طلبانۀشانرا به میلیون‏ها انسان تحمیل کنند. پس موضوعِ کلیدی و اصلی، یعنی ترور و حذفِ فیزیکی قاسم سلیمانی و آن‏هم بعنوان یکی از سرکوب‏گران و مجریان سیاست‏های جنگی در منطقه، به‏معنای فروکش کردن تنش‏ها و یا قطع جنگ‏های ارتجاعی و مخرب نیست، بساکه در جواب به تضادهای درونی هئیت حاکمۀ امریکا، در جواب و توضیح به گسیلِ هر چه بیشتر نیروهای نظامی و ناوهای جنگی سلطنتی بریتانیا به منطقه، و بویژه در جواب و توضیح به تعرض افسار گُسیخته به اعتراضات توده‏ای پیشرونده در عراق، لبنان، ایران و غیره است. در هر صورت و جدا از مفوله‏های فوق، روشن است که زنگ تازه‏ای از تنشِ میان بالائی‏ها را بصدا در آورده‏اند که بدون کمترین تردیدی بهای اصلی آنرا کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏ها ستم‏دیده و محروم ایران و منطقۀ خاورمیانه خواهند پرداخت.

 

واقعیت این است که دهه‏هاست حمله و لشکرکشی به بهانۀ نابودی دیکتاتورها و برقراری دمکراسی، به تم اصلی سیاست‏های دولت‏مردان بزرگ جهانی تبدیل شده است. خانه‏ها را تخریب کرده‏اند تا زندگی "بهتری" را جایگزین سازندگان اصلی جوامع بشری کنند؛ دیکتاتورها را یکی پس از دیگری به زیر کشیدند تا دیکتاتورهای جدیدی را بمردم و به جامعه حقنه کنند؛ فضای جنگی را به فضای غیر جنگی در منطقه و در کشورهایی هم‏چون عراق، لیبی، افغانستان و غیره تبدیل کرده‏اند تا آرامش دل‏بخواۀ "مردمی" را حاکم گردانند؛ امّا ثمرۀ سیاست‏های امپریالیستی و فاکتورهای کشورهای جنگ‏زده، موید این حقیقت است که چگونه جوامعی هم‏چون افغانستان، عراق، لیبی و غیره یکی پس از دیگری، اسیرِ مطامعِ امپریالیستی و نیز اسیرِ دیکتاتورهای تازه‏تر شده‏اند؛ دیده شده است که ارمغان سیاست‏های امپریالیستی، چیزی جز تخریب زیر ساخت‏های جوامع سرشار از ثروت و منابع طبیعی، چیزی جز هزاران کُشته و مجروح، آوارگی و گرسنگی میلیون‏ها کودک و انسان محروم نیست. این‏ها ره آورد دولت‏مردان بزرگ جهانی به کارگران، زحمت‏کشان، جوانان و کودکان منطقه است.

آری بر اساس چنین وضعیتی‏ست که مردم از دست قدرت‏مداران بین‏المللی و دولت‏های وابستۀشان کلافه‏اند و دارند به اشکال گوناگون، نارضایتی خود را نسبت به اشغال‏گران، جنگ‏طلبان و دیگر دار و دسته‏های مسلح و ارتجاعی اعلام می‏کنند. به خیابان آمدن‏ها و برگزاری تظاهرات متفاوت علیۀ حاکمان، حمله به مراکز سرکوب‏گر و دیگر نهادهای جهل و خرافه، نشانۀ بارزِ مخالفت و در حقیقت نشانۀ تنفر آنان نسبت به مسببین و بانیان دنیای کنونی است. با این تفاصیل و به جرأت می‏توان گفت که اکثریت قریب به اتفاق جامعه، پیرامون ترور قاسم سلیمانی -  و علیرغم جار و جنجال‏های کذائی و راه‏اندازی ارکسترهای مذهبی از جانب دولت‏مردان ایران - نه تنها متأثر نبُوده و نیستند، بلکه آنرا بعنوان مقاصد سیاسیِ شوم دیگری در ایران و در منطقه به حساب می‏آورند؛ چرا که پروندۀ "معمار" نظامی سپاه قدس پُر از تعرض به مردم، جوانان و اعتراضات توده‏ای، پُر از تولید و بازتولید دسته‏های مسلح و ارتجاعی بمنظور پیشبُرد سیاست‏های تنش‏زا و جنگ‏های خانمانسوز امپریالیستی در منطقه بُوده است. بر مبنای چنین ارزیابی‏ست که نظر مردم با نظر حکومت‏مداران رنگ وارنگ، و نیز دستجات مسلح و وابسته به سرمایه‏های بین‏المللی متضاد از هم می‏باشد. هم چنین پُر واضح است که نظر، امیال و آرزوهای سرمایه‏داران و سازماندهندگان جنگ‏های ارتجاعی، در تخالف با نظر، امیال و آرزوهای میلیون‏ها دردمند قرار دارد. پس از منظر کارگران، زحمت‏کشان و بخصوص خانواده‏های جانباختگان دهۀ شصت، هفتاد، هشتاد، نود و بخصوص دیماه و آبانماه 96 و 98، کُشتن سلیمانی نه تنها دردی از دردهای کرخت شدۀ آنان و جامعه را درمان نخواهد کرد، بلکه عمیق‏تر و طول عمر و بقای سردمداران نظام جمهوری اسلامی را درازتر، و نیز بر ناامنی کارگران، زحمت‏کشان و توده‏های محروم را بیشتر خواهد افزود.

 

در حقیقت یک راه و یک سیاست پاسُخگوی وضعیتِ دهشتناک فعلی و نیز متضمنِ تغییر مسیر تنش‏های دل‏بخواۀ قدرت‏مداران بین‏المللی و دیگر دار و دسته‏های وابستۀشان در منطقۀ خاورمیانه و بویژه در پهنۀ ایران است. تنها با ردِ و با پس زدن عملی سیاست‏های شوم امپریالیست‏ها و دولت‏های وابسته بدانان هم‏چون عراق، افغانستان، لبنان، ایران و غیره است که می‏توان، آیندۀ بهتری را به سازندگان اصلی جامعه نوید داد. بدین ترتیب بر گرداندن حالت کنونی، در گُرو تحولِ سیاستِ بی‏تفاوتی عملیِ پیروان و حامیان کارگران و زحمت‏کشان، و نیز سازمان دادن اعتراضات آنان در اقصا نقاط جهان و بخصوص توده‏های رنجدیدۀ منطقه و ایران است. چرا که نظام امپریالیستی بهمراه دولت‏های وابستۀشان مولّد تنش، جنگ و ویرانی‏اند و مضافاً این‏که دیده شده است، هر زمان تنشِ غیر محتوایی و طبقاتیِ بین دولت‏مردان بزرگ جهانی، بر سر سهم‏خواهی بیش از پیش ثروت‏ها و منابع طبیعی کشورهای خاورمیانه، تازه‏تر و گُسترده‏تر می‏شود، به میزانی بمراتب وسیع‏تر، دامنۀ تعرض به معیشت مردم، وسیع‏تر و بگیر و به بندها عریض‏تر و شدیدتر شده است. دهه‏هاست که مردم منطقه و ایران با چنین وضعیتی آشنا و رودررو هستند و دهه‏هاست که حامیان دولت‏های ایران به بهانۀ مقابله با رژیم‏های هار و سرکوب‏گر، بر حضور و بر تجهیزات نظامی و تسلیحاتی‏شان افزوده‏اند. اعزام و جابجائی نیروها، فروش تسلیحات و تشدید جنگ‏ها، به کار روزانۀ دولت‏مردان بزرگ تبدیل گشته است و در این‏میان و مختصراً می‏توان گفت که برپائی و راه‏اندازی جنگ تازه‏تر و آن‏هم در ابعادی بمانند سوریه، لیبی، افغانستان و غیره، مستلزم مراوده و مستلزم توافق دولت‏مدارانی هم‏چون امریکا، روسیه و دیگر کشورهای اروپائی است. تابحال این‏گونه بُوده است و مهم‏تر از آن این‏که، از قرائن پیداست که به گمانِ دولت‏مردان بزرگ جهانی، تاریخ مصرف سردمداران رژیم ایران پیرامون سرکوب جنبش‏های کارگری و توده‏ای در ایران، و نیز نقش‏آفرینی سیاسی - نظامی‏شان در منطقۀ خاورمیانه به سر نرسیده است و بر این باوراند که فایدۀشان بمراتب بیش از ضررشان است؛ بر این نظرند که سیاست‏های سردمداران نظام جمهوری اسلامی در همان مسیری در گشت و گذار است که امپریالست‏ها در دهه‏های قبل به آنان دیکته کرده‏اند. به سُخن دیگر این‏که راه‏اندازی جنگی تازه‏تر و آن‏هم در ابعاد کشورهای جنگ‏زده، نیازمند آمادگی و پیش‏زمینه‏های ذهنی - عملی درونی و بیرونی است. پس کُشتن سلیمانی توسط دولت‏مردان امریکا نه اعلان جنگ در مقطع کنونی به نظام جمهوری اسلامی، نه از سر خیرخواهی و کمک به جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای، بلکه چیدمان نقشه‏های شوم و جدیدتر پیرامون تداوم برقراری نظم دل‏بخواۀ قدرت‏مداران بین‏المللی، سلطه‏گری و نمایش قدرت به رقیبان و بویژه تعرض وسیع‏تر به جان و مال محرومان است.

 

کاملاً مسجل است که نظام جمهوری در درون دارد بر اساس خواست‏ها و منافع دولت‏مردان بزرگ به قلع و قمع جنبش‏های رادیکالِ کارگری و اعتراضی می‏پردازد و در بیرون و در منطقۀ خاورمیانه هم بعنوان بازیگران اصلی جنگ‏های ارتجاعی ایفای نقش می‏کند. حضور در لبنان، سوریه، لیبی، سومالی، یمن، بحرین و دیگر کشورها، جمهوری اسلامی را به یکی از دولت‏های وفادار به سیاست‏های جنگی امپریالیست‏ها تبدیل کرده است و بی‏دلیل نبُود که نخست عراق «عادل عبدالمهدی» گفته است: "سپاه قدس و حشد الشبعی بهمراه نیروهای امریکایی نقش مهمی را در مبارزه با داعش ایفاء کرده‏اند". بنابراین و بنابه چنین فاکتورهای عملی می‏شود گفت که نظام جمهوری اسلامی، هم‏سو با سیاست‏های جنگی و نیز به سوپاپ اطمینان سیاست‏های امپریالیستی در ایران و در منطقه تبدیل شده است. این‏که روز و یا روزگاری، قدرت‏مداران بین‏المللی جنگی در ابعادِ سوریه و عراق را به جامعۀ ایران تحمیل کنند، بسته به موقعیتِ سیاسی درونِ هئیت حاکمۀ امریکا، بسته به موقعیتِ جنبش‏های اعتراضی، بسته به وضعیت دیگر بازیگران سیاست‏های امپریالیستی در منطقۀ خاورمیانه، و بسته به توافق سازماندهندگان جهان سرمایه‏داری برای پیشبرد بهتر سیاست‏ها و نقشه‏های امپریالیستی دارد.

 

خلاصه به منظورِ جلوگیری و عقیم گذاشتن نقشه‏های شوم امپریالیستی، نیاز است تا سیاستِ جنگِ انقلابی را در برابر جنگِ ضد انقلابی پی ریخت و مانع آشوبِ هر چه بیشتر و ریخت و پاش‏های سیاسی قدرت‏مداران بین‏المللی و دولت‏های وابستۀشان هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی در ایران و در منطقه شد. کشتی و آرزوهای مدافعین جنگ‏های ارتجاعی تنها با حمل چنین افکار و اعمالی به گل خواهد نشست و نیز در چنین بستری‏ست که سایۀ شوم و هولناک جنگ، از ذهن و از شانۀ میلیون‏ها انسان دردمند و محروم ایران به زمین خواهد افتاد.

 

7 ژانویه 2020

17 دی 1398

 

 

جمهوری اسلامی و آمریكا منفعتی در براه انداختن جنگ ندارند

جمهوری اسلامی و آمریكا منفعتی در براه انداختن جنگ ندارند

 

بقول یوجین دبز جنگ درتمام تاریخ بشری توسط دولتها اعلان شده است، نه توسط مردم عادی. دولتها منافع قابل شمارشی دارند كه براي آنها ممكن است جنگ با كشوري ديگر را آغاز كنند. برای تعیین احتمال جنگ بین آمریكا و ایران باید بتوانیم منافع احتمالی ناشی از جنگ برای هر کشور را نشان دهیم، به عبارت دیگر، دقیقاً چه منافعی در درگیری آمریکا و ایران وجود دارد؟ در مورد آمریكا، هدف بلافاصله اعلام شده آن جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتمی است. در دراز مدت، آمریكا قصد دارد جمهوری اسلامی را رام كند تا رفتار خود را تغییر دهد، یعنی جمهوری اسلامی ایران باید تبدیل به یك دولت معمول سرمایه داری شود. در مورد ایران، هدف فوری انحراف گفتمان در سیاست منطقه است. جمهوری اسلامی ایران مورد حمله قاطعانه توده مردم در کشورهای مختلف از جمله ایران قرار گرفته است. اهداف آمریكا چگونه با اهداف جمهوری اسلامی ارتباط دارند؟

 

اول ما لازم است به یاد داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران نتیجه همجوشی سیاست های ضد کمونیستی غربی در دوران جنگ سرد و اپوزیسیون حاشیه ای و ارتجاعی اسلامی در خاورمیانه بود. جمهوری اسلامی برای مقابله با کمونیست ها که كاندید مناسب و ممكنی برای رهبری انقلاب 57 بودند، مورد حمایت آمریكا قرار گرفت. هدف از حمایت از چنین فرم خاصی از یك دولت مذهبی، یك دولت نامتعارف "بناپارتتیستی"، توسط دولت کارتر سرکوب نیروهای انقلابی بود. فرض بر این بود كه به محض انجام مأموریت خود، دولت موقت و نامتعارف به یك دولت عادی سرمایه داری دگردیسی پیدا میكند. اما جمهوری اسلامی هرگز مرحله موقت خود را پشت سر نگذاشت زیرا یک تضاد تحمیل شده را حمل میكرد. جمهوری اسلامی ضمن اینكه در دهه اول حكومت خود موفق شد انقلاب را بیرحمانه به شکست بكشاند و خود را از نظر سیاسی مستقر کند، اما سرکوب انقلاب هزینه ضد آمریکایی شدن را به آن تحمیل كرد. این ویژگی جمهوری اسلامی به بخش جدائی ناپذیر از هویت جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد چرا كه پرچم ضد آمریكائی پرچم سركوب جمهوری اسلامی بود. جناح "عاقل" اما بی پرو بال جمهوری اسلامی اینرا فهمید که جمهوری اسلامی ایران باید به یك دولت متعارف تغییر شكل دهد و در این مسیر باید رابطه خود با آمریکا را نیز عادی كند. حال این نکته را بخاطر داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران هیچگاه از منظر مزدبگیرانی كه بشدت سركوب شده اند مشروعیتی پیدا نكرد. بنابراین، هر تغییر اساسی یا حتی حركت بسوی یك تغییر اساسی در روبنای جمهوری اسلامی به احتمال قریب به یقین زمینه ساز یك قیام مردمی میشود که هدفش براندازی جمهوری اسلامی است. نهایتا دلیل اصلی متوقف ماندن "روند عادی سازی" جمهوری اسلامی خطر قیام مردمی با كاراكتر سوسیالیستی آن بود. از این رو جمهوری اسلامی پیوسته فرم بناپارتاریستی خود را حفظ کرد.

 

این پیچیدگی اساسی سیاست در ایران است، حال از گرایشهای مختلف در اپوزیسیون بورژوائی و در اپوزیسیون سوسیالیستی كه صرفنظر كنیم. با توجه به اینکه مخالفت اصلی با جمهوری اسلامی به طور فزاینده ای توسط جنبش مستقل کارگری ابراز وجود میكند، روابط آمریكا با جمهوری اسلامی به جای روابط خصمانه دو دولت رقیب، بر سر منافع مشترك طبقاتی است. آمریكا درحفظ آیت الله های غیرعادی در قدرت – درست به این دلیل که ثابت کرده اند ابزار مناسبی برای سركوب جنبش کارگری هستند – منفعت دارد تا اینكه با ایجاد یك موقعیت بحرانی به بی ثباتی سیاسی آن منجر و این شانس را برای كارگران فراهم كند كه برای تصاحب قدرت سیاسی خیز بردارند. جالب اینكه هر دو دولت آمریكا و ایران کاملاً از منافع مشترك طبقاتی خود آگاه هستند.

 

در حالی که آمریكا و جمهوری اسلامی ایران برای حفظ رابطه درون طبقه ای تلاش می کنند، آنها در ظرفیت هم طبقه ایشان برای مقابله با کارگران در ایران و سایر كشورهای خاورمیانه کاملاً متحد هستند. تنها هدف از حمایت از جمهوری اسلامی ایران برای كسب قدرت سیاسی و کمک به آن برای ماندن در قدرت تا همین امروز مقابله با طبقه کارگر به ویژه گرایش سوسیالیست کارگری بوده است. بنابراین چیزی بنام آمریكا در مقابل جمهوری اسلامی بمعنای حذف یكدیگر وجود خارجی ندارد بلکه آنچه وجود دارد اتحاد آمریكا و جمهوری اسلامی بر علیه مزدبگیران است. تمام دولت های مختلف آمریكا از جیمی کارتر تا باراک اوباما از طرف دموکرات ها گرفته تا از ریگان و بوش (ها) تا ترامپ از طرف جمهوری خواهان، یا مستقیماً از جمهوری اسلامی حمایت کرده اند یا با كاربرد سیاست های "عشق سخت" آنرا مورد حمایت قرار داده اند.

 

با توجه به موارد فوق، نه ایران و نه آمریكا منفعتی در براه انداختن جنگ با یکدیگر ندارند. جنگ نه هدف و نه در خدمت منافع آنها است. با این وجود تا زمانی که جمهوری اسلامی به فرم نامتعارف بناپارتتیستی خود ادامه میدهد، بشدت نیاز دارد که آمریكا را به عنوان دشمن بزرگ خود معرفی کند. از این رو در چهار دهه گذشته موضع " نه جنگ و نه صلح" را با آمریکا حفظ کرده است.

 

گذشته چراغ راه آینده

حال میتوان پرسید كه آیا دعوای جاری ایران و آمریکا می تواند بخاطر وقایع غیر منتظره ای نظیر كشته شدن قاسم سلیمانی از كنترل خارج شده به یک جنگ تمام عیار تبدیل شود؟ بیایید این ایده را نیز بررسی کنیم. چه وضعیتی را میتوان تصور كرد كه كنترل آن از دست طرفین خارج شود؟ كدام طرف احتمال از دست دادن كنترل بر وقایع را دارد، جمهوری اسلامی یا آمریکا؟ گفته میشود گذشته چراغ راه آینده است. پس اجازه بدهید مروری كوتاه بر گذشته این دعوا داشته باشیم:

 

* 1979: بحران گروگانگیری آمریكائیان در تهران آغاز و 444 روز بدرازا كشید. كنترل هیچ چیز از دست آمریکا خارج نشد. ایران به خواسته ریگان برای آزادی گروگانها گردن نهاد.

 

* 1981: هنگامی که ایران در بمباران نیروگاه هسته ای عراق در اوسیراك در سپتامبر 1980 ناموفق ماند، اسرائیل در ژوئن سال 1981 كار ناتمام جمهوری اسلامی را به پایان رساند. دو باصطلاح دشمن خونین علیه عراق همکاری كردند. كنترل هیچ چیز از دست ایران و اسرائیل خارج نشد.

 

* 1982: 104 شهروند آمریکایی توسط نیروهای مورد حمایت ایران در لبنان گروگان گرفته شدند. آمریكا به خواسته های گروگان گیرها عمل کرد. كنترل هیچ چیز از دست آمریكا یا جمهوری اسلامی خارج نشد.

 

* 1983 آوریل: سفارت آمریكا در بیروت توسط ایران بشكل انتحاری منفجر شد (که مقصر آن یك گروه روی كاغذ "جهاد اسلامی" اعلام شد). 17 آمریکایی که اغلب آنها عضو سازمان سیا بودند کشته می شوند. كنترل هیچ چیز از دست آمریكا خارج نشد. آمریكا رویش را آنطرف كرد و ایران قسر در رفت.

 

* 1983 اکتبر: یک کامیون حامل 9000 کیلوگرم TNT وارد مقر نیروی دریایی آمریكا در بیروت شد. بر اثر انفجار آن 241 نفر از نیروی دریایی و زمینی آمریكا كشته شدند. این بزرگترین كشتار سربازان آمریکایی در یک روز از زمان پایان جنگ جهانی دوم بود. ریگان "قلدر" كوتاه آمد، از لبنان خارج شد، هیچی از دستش خارج نشد.

 

* 1985-1987: ماجرای ایران-کنترا كه به ماجرای مک فارلین هم شناخته میشو در جریان بود. آمریكا از طریق اسرائیل اسلحه به ایران می فروشد. ریگان از محل درآمد فروش اسلحله ها بودجه نیروهای مخالف دولت نیکاراگوئه را تأمین می کند. خوب توجه کنید: جمهوری اسلامی از طریق "اسرائیل صهیونیستی" اسلحه را از "شیطان بزرگ" خریداری می کند. این سه دولت در توافقی سه جانبه علیه دولت "کمونیستی" با یكدیگر همکاری می کنند. كنترل هیچ چیز از دست شان خارج نمیشود.

 

نوار را ببریم جلو:

* 2006: اسرائیل به دلیل حمایت گسترده ایران از حزب الله در جنگ لبنان عقب نشینی میكند. كنترل هیچ چیز از دست اسرائیل خارج نشد

 

جلوتر:

* دهه 2010 تا امروز: اسرائیل پایگاه های ایران در سوریه را بارها و بارها بمباران می کند. ایران صدایش در نمیاید. هیچ چیزی از دست جمهوری اسلامی خارج نمی شود.

 

باز هم جلوتر:

* 2019: ایران دهها بار ( اگر نه صدها بار) به تانکرهای نفتی در منطقه خلیج فارس حمله میكند. حملات جمهوری اسلامی ایران به آرامکو باعث خسارت میلیارد ها دلاری به عربستان سعودی و احتمال ایجاد یك بحران جهانی نفتی میشود. كنترل هیچ چیز از دست ترامپ و شیوخ سعودی خارج نمیشود. آنها به جمهوری اسلامی اجازه می دهند كه از تمام موارد فوق قسر در برود.

 

* دسامبر 2019 - ژانویه 2020: در حمله ای که توسط قاسم سلیمانی طراحی شده است، یک پیمانکار غیر نظامی آمریکایی کشته می شود. ایالات متحده در حمله ای تلافی جویانه تعدادی از گروه های نیابتی ج ا را كه در حمله به نیروهای آمریكئی دخیل بودند را میكشد. در ادامه سلیمانی را به تلافی از حمله به سفارت آمریكا در بغداد به قتل میرسانند. چرا این باید با تمام موارد بالا فرق کند و كنترل از دست كسی خارج شود؟

 

جنگ را دولتها اعلام میكنند. دولتها منافع دارند، منافعشان زمینی است. جنگ را بر حسب احساسات اعلام نمیكنند. اصولا احساس را به اتاق تصمیم گیری در اعلان جنگ وارد نمیكنند. بطور قطع میتوان گفت كه جنگ مستقیم و تمام عیاری بین ایران و آمریكا اتفاق نمیافتد چون هیچ دلیل موجهی برای آن وجود ندارد.

 

اگر کسی قصد دارد پرچم "صلح" را كه امروز معنائی جز پیروی از پروپاگاندای جمهوری اسلامی ندارد بلند كند، او بسادگی با جمهوری اسلامی در یك جبهه قرار گرفته است.

***

January 06, 2020

هر تلاشی ولو کوچک، همین امروز نه فردا، برای تغییر زندگی انسانها وظیفه ی من ، تو، ما و قابل تقدیر است

هر تلاشی ولو کوچک، همین امروز نه فردا، برای تغییر زندگی انسانها وظیفه ی من ، تو، ما و قابل تقدیر است.

برای فرهاد خسروی های گمنام

 

از همان اوایل نوجوانی که همکلاسی هایم برای زندگی  آتی شان نقشه می کشیدند و برخی از آنها نقشه ها و رویاهایشان را برزبان می آوردند ، یک حکم ازلی وابدی وجود داشت. اکثردخترها دوست داشتند مادر شوند و مادر شدن فقط در گرو کپی کردن یک نسخه از خودت و داشتن فرزندی با کروموزوم های مشابه خودت بود. گرچه همه آنها حق داشتند، چرا که همچون سایر جوامع، منشا شکل گیری تمامی فانتزیها وآرزوهای مانیز کارکترها و قهرمانهای داستانهاوفیلمها ودرکل ادبیات مرسوم حاکم  درجامعه بود.  برای من اما مادر شدن مفهومی جدا گانه داشت. برای من مادر شدن وظیفه ای سنگین و برابر بود با توانایی عشق ورزیدن به نوع بشر. برایم بدیهی بود خودم شخصا و فقط به عشق به انسان ، عذاب ابدی نگرانی و مسولیت آوردن انسانی بدون حق انتخاب، به این دنیای نابرابر را به جان نخواهم خرید.

اما ازآنجاکه بنظرمیرسد بشر تنها موجودی باشد که تا زنده است  پروسه ی یادگیری اش  با توجه به انعطاف پذیری شخصیت اش و درجه خودآگاهی اش ازتاثیرات زمان و مکانی که در آن زندگی میکند، میتواند بی وقفه تداوم داشته باشد، من هم دیگر به آن درجه کمال گرایی معصومانه با دیده شک می نگرم وبه طرز دردآوری پذیرفته ام  که هیچ انتخاب یا عملی نمیتواندانسان را   در مقابل  تجربه و رویارویی بارنج، بخش انکار ناپذیر و بالقوه زندگی بشرمصون بدارد. بخشی از این رنج مثل مرگ ، بیماری و کهولت سن ، جز تفکیک ناپذیر ذات انسان است .

 اما بخش دیگری از آن که دنیای امروز را به جهنمی برای زندگی انسانها و حتی فراترازآن، برای هر موجودی که توانایی درک حس درد را دارد تبدیل کرده ، محصول قوانین خود ساخته ی بشربه ظاهر فرهیخته امروز است. قوانینی که انسان را بر اساس طبقه ی اجتماعی اقتصادی ، نژاد ، جنسیت ، گرایش جنسی ، مذهب و.... تقسیم کرده وبرای حفاظت و تداوم قداست این تقسیمات حیاتی کلان،  پلیس ، مدرسه ، سیستم بازپروری ، روانشناسی و مددکاری ، زندان ، دادگاه ، سیستم وکالت و نهادهای مذهبی و خیریه تاسیس شده است.قابل تامل است که انسان عصر امروز بیش ازهر دوره ای بشر، به طرز بیرحمانه ای درمعرض طوفان اطلاعات و داده های غیرضروری با هدف دوری ازخویشتن و یافتن معنی زندگی قرارداده شده است. جنگ ، فقر ، بی عدالتی ، تغییرات اقلیمی ، بی خانمانی ، مهاجرت اجباری ، قاچاق کودکان و زنان و مهمتر از همه بارکشی انسان در عصر آهن و اتم با عنوان کولبری از دستاوردهای ننگین ساختارکنونی جهان به ظاهر متمدن امروزاست.

  خاطره دردناک زیر را به عنوان یک تجربه فراتر از شخصی وشاید تاثیر گذار در تلاشهای روزانه ی من و تو نوعی است که این مطلب را می خوانی، و ضرورت درک این که هرنوع تلاش و یاری ما ، ولو کوچک ، حیاتی و میتواند سرنوشت انسانهایی را به طور مثبت تغییردهد.

 چندی پیش یکی از دوستان نقاش ام از استرالیا تماس گرفت و همزمان که درباره نمایشگاه  نقاشی جدیدش و همچنین از ارتباط اش با یک گروه از جوانان کولبراز شهر مریوان در اینستاگرام  برایم توضیح میداد، عکس یک نوجوان معصوم با موهای خوش حالت و مشکی و چشمانی نافذ را برایم فرستادو ادامه داد: « نگاهش کن ، اسمش فرهاد است ، او فقط چهارده سال دارد اهل مریوان و کولبر است ، دردناک است ، کاش بتوانیم برایش کاری بکنیم ،او باید به مدرسه برود، به جز فروش کارهایم و کمک دوستان دیگر، روی کمک تو هم از طریق روابط ات حساب کرده ام ». و من درجوابش می گویم :  تلاش خودم را میکنم . فقط منتظر یک مصاحبه کاری سرنوشت سازم، یک مصاحبه هرکولی که چیزی کمتر از کنکور سراسری و اضطرابهایی که خواب و خوراک را در دوره نو جوانی و جوانی مان ربوده بود ، ندارد. او با شوخی وخنده میگوید :« براستی کاری کرده اند که حماقت بشر پایانی نداشته باشد ، یادت هست در نوجوانی با حسرت تصویر سردرب دانشگاه تهران روی اسکناس های وقت را نگاه می کردیم و باور داشتیم که گذشتن ازآن دیوارافسانه ای همه ی مارا خوشبخت خواهد کرد».

حق با دوستم بود. بازی رقابت و حقارت آور سیستم تحمیلی موجود پایانی نداشته و ندارد. میلیاردها انسان از خودبیگانه،  سرگرم رقابت دراین بازی تحمیلی و با توجیه های مختلف و بدون توجه به گذر لحظه ها ی کوتاه عمر بوده و هستیم.

 مکالمه  ما در همین حد بود.دوستم خوب میدانست هر کاری از دستم بربیاد انجام میدهم. قرار ما به هفته های آینده موکول شد.

یکروز قبل از مصاحبه ام  در بیمارستان شیفت کاری داشتم و با دوچرخه سرکار میرفتم.

موبایل ام مرتب زنگ می خورد. جای امنی پیدا کردم و گو شی ام را چک کردم.

دوستم از استرالیا  برایم پیغام گذاشته بود :  

«فرهاد مرده است ، دیگر لازم نیست کاری بکنیم. حالم هیچ خوب نیست، حتی نمیتوانم با بچه های خودم حرف بزنم» .

خبر مرگ فرهاد خسروی همزمان با تصویر مشت های گره خورده اش  و قیافه ی بخصوص اش که به آرامی برای همیشه خوابیده بود تکان دهنده بود. عکس فرهاد را در آغوش مردجوانی که خود از درد مچاله شده بود، را با تصویر قبلی اش درمیان کولبرهای دیگر که دوستم برایم فرستاده بود مقایسه کردم. بدبختانه خودش بود.

نمیدانم برای چه مدت  قلبم از حرکت ایستاده بود. درک اصطلاح « چقدر زود میتواند دیر میشود» ، بیرحمانه تمام سلولهای تنم را ، قلب و روحم را چنگ میزد.پای رکاب زدن نداشتم . باید خودم را بجایی می رساندم جایی که کسی اشکهایم را نبیند.بارها تا سرحد مرگ، قلبم برای زندگی بچه های جنگ ، فقر ، خشونت وازاین نوع تجربه های تلخ عجین با زندگی روزمره مان جریجه دار شده بود. اما این بار فرق میکرد. حسرت اینکه شاید می توانستیم فرهاد خسروی را نجات دهیم ، زجرآورترین تروماهای زندگی ام را بسان پرده ی سینما جلو چشمانم می آورد.

پاهایم نای  راه رفتن نداشت.  درست مثل همان روزی که شاهد سربریده ی فریده عبدالکیمی جلو دادگستری شهر سنندج در گرمای تابستان شانزده سال پیش بودم . فریده اهل روستای موچش بود میخواست طلاق بگیرد و جلو چشمان مامورین دادگاه و مردم بدست برادران شوهرش به طرز وحشتناکی سرش از بدنش جدا شد. آن روز به رسم معمول که هرچند وقت یکبار همکلاسی های  دوره دانشگاه برای ناهاربا هم قرار میگذاشتیم ، دوستانم مهناز و امید را میدیدم .وقتی به میدان اصلی شهررسیدم با سر بریده فریده که در آغوش یک نگهبان زن بود، مواجه شدم .زن نگهبان ضجه میکرد. من هم شوکه شده بودم . می خواستم درست مثل دوران کودکی که مرغ فروش سر کوچه ، مرغ و خروس ها را به طرز وحشیانه ای جلوی چشمانمان سر میبرید، فرار کنم و آن صحنه را نبینم .اما نمیشد، انگار این بار پاهای من را هم بریده بودند. عابرهای حقیر سکه هایشان روی جسد فریده می انداختند که کفاره  تمامی گناهانشان را بدهند. نمیدانم چقدر نفرین شان کردم و چه مدت بودکه از فریده و نگهبان زن جدا شده بودم ، اما وقتی بخودم آمدم پاسی از شب گذشته بود. وکوه همیشه استوار آبیدرشاهد ضجه هایم بود و تعهدهایی که به فریده عبدالحکیمی در دفاع از خون ریخته و زندگی حرام شده اش دادم ، تعهدهایی که این جسارت را به من داد که  یکی ازبخش  های اصلی  نیروی محرکه رادیکالترین فعالیتهای علنی جنبش زنان در کردستان بعد از انقلاب  باشم.

مرگ فرهاد حتی دردناکتر ازانتظار سنگسار شدن ژیلا و بختیار ایزدی دو نوجوان مریوانی بود.در آن دوران میتوانستم حداقل از آنها دفاعی بکنم .اما این بارمن درپروسه ی معیوب روزمره گی، غربت اجباری و تلاشی بیهوده برای یافتن جای خودت مثل یک انسان مهاجرو درجه دوم ، فرو رفته بودم. حتی تلاش برای  جمع آوری به موقع کمک مالی که میتوانست زندگی فرهاد را نجات دهد از من اجبارا دریغ شده بود. نمیدانم چه مدت زمان ازهمه ی این داستانها که پرده پرده صحنه هایش جلو چشمانم ظاهر میشد و سالها من را به عقب میبرد، گذشت.  به گورستان هایگیت آمده بودم.  

دوچرخه ام را جلو درب نگهبانی گذاشتم نگهبان از صدای گرفته و چشمهای قرمزم نگران شده بود میخواست همراهیم کند . خیالش را را راحت کردم که میخواهم تنها باشم. کسی در گورستان نبود. هوا هم داشت کم کم تاریک میشد. از صدای شاملو که برایم فراتراز مدیتیشن بود کمک گرفتم. کنار مقبره مارکس که پراز گلهای تازه ی میهمانان قبلی اش بود، نشستم.

صدای شاملو در گورستان هایگیت ( سکوت سرشارازناگفته هاست) می پیچید و هق هق گریه های من برای فرهاد نیز :

«چند بار امید بستی و دام بر نهادی تا دستی یاری دهنده ، کلامی مهر آمیز ، نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ اری؟ چند بار دامت را تهی یافتی ».

  پیام مارکس هم در آن غروب دلگیر، روی سنگ بنایش میدرخشید: وضعیت موجود نیاز به تفسیر ندارد . دنیا نیازمند کسانی  است که وضع موجود را تغییر دهند.

 نیک میدانم  که همزمان با ضجه های من در گورستان هایگیت قلب هزاران انسان آگاه و متعهد  در گوشه گوشه ی این دنیا ، با دیدن چهره فرهاد و برادرش به درد آمده است. برای من نیزفرهاد خسروی حکم فرزندی رادارد که تا ابد بار حسرت  کمک به اورا بردوش خواهم کشیدو اینکه شاید میتوانستم قبل از اینکه دیرشود به سهم خودم برایش کاری انجام بدهم. قطعا دچار این توهم هم نبوده و نیستم که من تنها، تو تنها، میتوانیم منجی عالم بشریت باشیم . اما اگر من و تویی که این نوشته را میخوانی ،از هر گوشه ی دنیا سهم خود را ادا کنیم کاری خواهد شد کارستان. روشن است که ابراز حس همدردی عمیق انسانی در دنیای مجازی باارزش ، اما ناکافی است. بشر بیشتر از هر دوره ی دیگری نیاز به تلاش عملی برای بازگرداندن اختیار به خودش و همنوعانش را در زندگی دارد.هرنوع تلاشی بامقیاسی ولو کوچک و درهرشرایطی قابل تقدیر است.هر نوع دستان نجات دهنده ای و سیستم آلترناتیوی بدون حضور ما ، مختل وناکارآمد است.

همه میدانیم که تعداد ما کم نیست ،  برعکس تعداد کسانی که این زندگی فلاکت بارو پرمشقت را برای بشر رقم زده اند ، بسیاراندک است، فقط آنها هوشمندانه آگاه اند بر ترفندها وراهکارهایی که ما را فرو ببرد ، نه پیش ببرد. 

 این اولین تجربه شخصی من و تو ازرنجهای کودکان کولبر نیست.امروزه برکسی پوشیده نیست که چندین دهه از تفسیرو خبررسانی درارتباط با پدیده ی کولبری و وضعیت نامناسب معیشت کولبرها به اشکال گوناگون در نواحی مرزی  و مخصوصا در کردستان میگذرد. دردناکتراین است که سیستم سودآوری موجودوقیحانه ورسما به این شنیع ترین شکل برده داری دنیای مدرن مشروعیت داده و حتی نسل دوم کولبرها با مشکلاتی بیشتر از نسل گذشته ی خود دست به گریبانند.اکنون کولبری ، فقط مختص انسانهای محروم از تحصیل و با توانایی جسمی حداقل نسبی نیست. اصلی ترین قربانیان این نوع برده داری نوین که مهر شرم را برپیشانی انسان معاصردر صفحه های تاریخ فردا خواهد گذاشت ، جوانان تحصیل کرده بیکار و فاقد درآمد، زنان ، نو جوانان ،کودکان  و افراد سالخورده با جسمی رنجور و ناتوان هستند. وظیفه ی انسانی ماست که در هر گوشه از دنیا برای  برچیده شدن این نوع برده داری سیاه تلاش کنیم.

دیبا علیخانی

 

  

«سرداری» که رفت و رژیمی که می رود!

یادداشت های جنبش کارگری:

«سرداری» که رفت و رژیمی که می رود!

کشته شدن قاسم سلیمانی توسط امریکا در سوم ژانویه  2020 در بغداد موجی از احساسات و تحلیل های موافق و مخالف بهمراه داشت. برخی به سر و کله خود کوبیدند و به عزا نشستند و برخی به رقص و پایکوبی درآمدند. عده ای با محکومیت «امپریالیسم امریکا» و «تروریسم دولتی اش» پرچم جمهوری اسلامی را برافراشتند، و عده ای دیگر با انزجار از جمهوری اسلامی و تشکر از «پرزیدنت ترامپ» پرچم امریکا را به سینه چسباندند.  و به اصطلاح مفسران و تحلیلگران نیز از این دوگانه های مبتذل فراتر نرفتند.

از منظر احساس انسانی صرف طبعا میلیونها مردم تحت ستم در ایران و عراق و سوریه و لبنان که زیستن در زیر سیطره خونبار جمهوری اسلامی و ارتجاع اسلامی بطور کلی را تجربه می کنند، و بویژه خانواده های بیش از هزار قربانی خیزش انقلابی آبان ماه 98 که در غم عزیزانشان هستند، حذف قاسم سلیمانی بحق مایه شادمانی آنهاست  و هر انسان آزادیخواهی در این شادمانی سهیم است. قاسم سلیمانی همچون همه «سرداران» سپاه پاسداران از حکومتگران و کارگزاران و آدمکشان  جمهوری اسلامی و آمر و عامل کشتار انسانهای بیشمار و نابود کننده خانواده های بسیاری بود. اگر قاسم سلیمانی برای دایره خودی های رژیم «سردار رشید» و «استراتژیست» و «قهرمان ملی» و هر صفت دیگری است، برای میلیونها توده تحت ستم ارتجاع اسلامی او چیزی بیش از یکی از اوباش جنایتکار و آدمکش این ارتجاع نیست.

اما برای تبیین سیاسی این واقعه نمی توان در سطح احساسی باقی ماند. تبیین سیاسی محدود به بیان احساسات له و علیه این واقعه بی تردید به یکی از دو سوی آن تکیه داشته و جانبدارانه است. جانبداری که در این واقعه معین یکسره ارتجاعی است.

کشتن قاسم سلیمانی مستقل از عواقب آن پیش از هر چیز صرفا یک مرحله از پروسه بلند تقابل بین دو نیروی ارتجاعی و ضد انسانی یعنی جمهوری اسلامی و متحدینش از یکسو و امریکا متحدینش از سوی دیگردر منطقه است. مرحله ای که احتمال دو تحول را در تقابل ایران و امریکا بهمراه دارد. *

از نقطه نظر منافع امریکا این کار باید انجام و چنین ضربه ای باید وارد می شد. جمهوری اسلامی با تداوم خرد کننده تحریم ها و ناامیدی از کمک های  اروپا و روسیه و چین، به سیاست ناامن سازی منطقه و انجام عملیات نامتقارن رو آورد تا از اینطریق بر امریکا برای کاهش «فشار حداکثری» اش فشار وارد سازد. حمله به نفتکش ها و انداختن پهباد امریکا و حمله موشکی به تاسیسات نفتی عربستان و راکت زدن به پایگاه امریکا در کرکوک و حمله به سفارت آن در بغداد، همه با این فرض از سوی جمهوری اسلامی انجام شد که امریکا دنبال تنش و درگیری نظامی نیست و ترامپ هم یک بلوف زن توخالی است. این حملات فزاینده بویژه با حمله به سفارت، امریکا را به نقطه ای رساند که به جمهوری اسلامی فرمان ایست بدهد. این فرمان اما نمی توانست هم وزن حملات جمهوری اسلامی باشد و می باید بصورت شوک آور و بی بازگشت صادر می شد. قتل قاسم سلیمانی این وظیفه را بعهده گرفت و جدا از اهمیت سیاسی و نظامی وی برای رژیم اما ضربه سختی به روحیه کل ارتجاع اسلامی در ایران و منطقه وارد نمود. این فرمان ایست در همان حال پیام صریحی نیز به جمهوری اسلامی داد که هر اقدام دیگرش می تواند به پاسخ های سنگین و غیر قابل انتظار منجر شود.

از اینرو جمهوری اسلامی در کنار بن بست های اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک در ایران اکنون نیز درمنطقه با بن بست مواجه شده و سیاست «هلال شیعه» و «عمق استراتژی» اش بطور قطع شکست خورده است. لذا برای انجام عملیات نامتقارن و نا امن سازی  ها با محدودیت های جدی و پاسخ های پرهزینه روبروست. بویژه اینکه امریکا صریحا اعلام داشت  برای همه عملیات نیروهای نیابتی رژیم خود جمهوری اسلامی را مسئول می داند.

کشتن قاسم سلیمانی جمهوری اسلامی را در دو راهی تعیین کننده ای قرار داده است. اگر بخواهد متقابل به مثل کند و ضربه مهمی به طرف مقابل وارد کند باید خود را برای عواقب و هزینه های فزاینده یک تقابل نظامی آماده سازد. این راه برای جمهوری اسلامی دیگر بسهولت قبل  باز و هموار نیست. اساسا به این دلیل که جامعه ایران در دی ماه 96 و آبان 98  پرقدرت نشان داد که فعالانه  دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است. تهدید اصلی علیه جمهوری اسلامی از طرف همین مردم بیدار شده و به پاخاسته است و نه از طرف خارج، و دقیقا به همین دلیل اگر رژیم وارد باتلاق درگیری با خارج شود ممکن است از داخل بلعیده شود.

از آنطرف اگر جمهوری اسلامی به دلیل همین مخاطرات و هزینه های آن از تقابل بیشتر با امریکا پرهیز کند و پاسخ قابل توجهی به قتل یکی از «سرداران» اش ندهد و بر عکس مسیر سازش با امریکا را هموار سازد، چیزی که محتمل است، روحیه صفوفش ویران تر و ویرانی کل نظام و ارتجاع اسلامی تسریع می شود.

 بنابراین هر یک از این دو راه تنگناهای جمهوری اسلامی را تنگ تر و شرایط را برای سقوط و یا فروپاشی آنرا بیش از پیش مهیا می سازد.

این روند بطور اجتناب ناپذیر در برابر هر رژیم سیاسی استبدادی توسعه طلب و کشور گشایی قرار دارد که همزمان با بحران ها و بن بست های داخلی اش درگیر بحران و بن بست در سیاست خارجی توسعه طلبانه اش نیز می شود. انقلاب کبیر فرانسه و کمون پاریس و انقلاب های 1905 و 1917 روسیه از مصداق های تاریخی رژیم هایی اند که به دو بحران و بن بست همزمان داخلی و خارجی دچار شده و سقوط شان تسهیل می شود. جمهوری اسلامی  از این نظر اکنون در موقعیت مشابهی قرار دارد.

در برابر این وضعیت جمهوری اسلامی دو صف طبقاتی متضاد و متخاصم صف آرایی کرده اند. یکی صف کل اپوزیسیون بورژوایی ارتجاعی ایران در اتحادی مقدس با ارتجاع حاکم بر امریکا و عربستان و اسرائیل است، و دیگری صف طبقه کارگر و زحمتکشان و ستمکشان ایران که از دی ماه 96 ناقوس مرگ جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری ایران را بصدا درآورد و با آبان 98 و رادیکالیسم عظیم و کم نظیر آن گامها به جلو رفت است.

در مقابل تقابل دو نیروی ارتجاعی ایران و امریکا و متحدینشان در منطقه و همه عواقب آن، از درگیری های ویرانگر نظامی تا سازش و اتحاد تباه کننده آنان، تنها می توان و باید با به میدان آوردن نیروی متحد طبقه کارگر و به زیر کشیدن جمهوری اسلامی آلترناتیو سوسیالیستی این طبقه را در پیش جامعه قرار داد.

امیر پیام

15 دی 1398

5 ژانویه 2020

amirpayam.wordpress.cim

 

* برای توضیح بیشتر در اینمورد می توان به یادداشت «ایران و امریکا، تشدید فزاینده تقابلی ارتجاعی» در لینک زیر مراجعه نمود:

http://tiny.cc/5diciz

*********************************************

 

January 05, 2020

ایران پسا “اقتدار” برباد رفته سپاه! این فاز هم‌ می‌تواند بسرعت بگذرد!


ایران پسا “اقتدار” برباد رفته سپاه!


این فاز هم‌ می‌تواند بسرعت بگذرد!


جمهوری اسلامی پس از قبول شکست ایدیولوژیک٬ عقب نشینی از غلظت اسلامیت‌ش در مقابل تعرض ضداسلامی چهل ساله جامعه!عقب نشینی و رضایت به این شکست را مدت ها است پذیرفته است. رژیم به این نقطه سازش رضایت داده بود.اما جامعه ایران، مردم، بخصوص طبقه کارگر و محرومین، نقطه سازشی با کل نظام فقر و تباهی و خفقان٬ هرگز نداشته و ندارند.


از پس از خیرش گرسنگان در دیماه ۹۶، قدرت فقرا و محرومین از اعماق جامعه عواقب بن بست سیاسی و اقتصادی نظام را بر سر همگی‌شان خراب کرد! قدرتی که برای گرفتن حق خود به قدرت خود به میدان آمد! بدنبال آن٬ اعتصابات عظیم کارگری٬ که به ایران پساهفت تپه و فولاد شکل داد٬ جایگاه طبقه کارگر بعنوان محور و لولا و هدایت کننده اعتراضات در سراسر ایران را بر صحنه سیاست در ایران کوبید!


این تحول سوت آغاز انقلاب سوم٬ “ انقلاب کارگری ایران” را به صدا در آورد. در این گره گاه٬ همه٬ از راست افراطی تا چپ غیرکمونیست و غیرکارگری٬ “چپ بی افق” و “بی اعتماد به نفس” و گریزان از کسب قدرت سیاسی٬ صدای ان را شنیدند و به قدرت و جایگاه طبقه کارگر در ایران٬ به موقعیت رهبران عملی و سازماندهنگان اعتراضات کارگری٬ به کمونیسم طبقه کارگر٬ بعنوان یک گرایش موجود در طبقه کارگر٬ بعنوان یک گرایش فعال و در صحنه٬ باور کردند! جمهوری اسلامی با تمام قوا٬ از سناریو سوخته تا پروژه های حبس های طولانی و پی در پی فعالین این جنبش٬ به مقابله با آن پرداخت و قادر به خاموش کردن صدای آن نشد!


از امسال و بدنبال «فاجعه» قیمت بنزین و سلسله اعتراضات در ایران و عراق و لبنان علیه دشمن مشترک، جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی در منطقه، نظام از همه سو در محاصره محکومینی قرار گرفت که در خاورمیانه برای جنگ نهایی‌شان به میدان آمدند. نظام در محاصره جنبش و اعتراضی قرار گرفت که برای رفاه٬ آزادی و امنیت به میدان آمده بود و قصد داشت که به قدرت خود آن را تحمیل کند. جنبشی که رنگ پیشروی های طبقه کارگر ایران٬ و گرایش کمونیستی آن را بر خود داشت و برای جنگ آخر به میدان آمده بود. جنگی که «خاموشی تاریخی» و قتل عام مخفیانه و جنگ با پیکر بیجان قربانیان و خانواده هایشان هم، نه تنها به آن پایان نداد که آن را شعله ور تر کرد.


باز هم، همچون سنت چهل سال حاکمیت، رژیم برای شکستن حلقه محاصره مردم معترض در ایران و عراق، برای غلبه بر مردمی که با تعرض‌شان کل نظام را به لبه پرتگاه سقوط کشانده اند، بدنبال برکت «الهی» بود! “برکت الهی” از جنس برکت های جنگی و تروریستی و میلیتاریستی سنتی ش٬ که بتواند پشت به آن، بلکه در کالبد بی جان «اقتدار نظام» علیه مردم، دم حیات تازاه ای بدمد. بازی با کارت جنگ و تحرکات در عراق و منطقه علیه آمریکا، قماری بود که در آن با اشتیاق و علاقه شرکت کرد. نه برای شکست آمریکا، که برای احیا جنازه اقتدار نظام علیه مردم.


این قمار، باخت باخت ، که تخریب کامل جامعه و جوامع انسانی، ایران و عراق و … سرمایه برد و باخت طرفین دو قطب جنایتکار است، جنگ و تخاصمی نه برای و به هدف شکست قطب جنایتکار مقابل، که برای مذاکره و تغییر توازن قوا بین خودشان صورت می گیرد!


در این قمار، که جمهوری اسلامی با علاقه و اشتیاق در آن شرکت کرد، کشته شدن سردار سپاه قدس و سمبل “اقتدار نظام”٬ آنهم نه در یک عملیات و حمله نظامی، که در بی خبری چون “شکار بی دست و پا” برای نظام خسارتی غیرقابل پیش بینی و شوک فلج کننده‌ی است. فلج نه در مقابل قطب دیگر «خارجی» تروریست و ترامپ، که در مقابل محکومین در “خانه خود”!


کشته شدن سردار سلیمانی توسط پهیادهای آمریکایی، ضربه مهلکی به تمام دستگاه پروپاگاند و سیمای “قدرتمند” اصلی ترین نیروی نظامی حکومت است. در این عملیات تمام کاخ “اقتدار سپاه”، نه در منظر آمریکا که در منظر جامعه و محکومین چون کاهی فروریخت. تمام تحرکات منطقه و حکمت سپاه قدس و سردار آن، برای در اسارت نگاه داشتن محکومین و به تسلیم کشاندن آنها بود!


برای رژیم، فروریختن تصویر مرعوب کننده اقتدار نظامی - امنیتی سپاه در منظر جامعه و در نگاه مردم ایران و عراق، بیش از نقس مرگ و حذف سردار سلیمانی و پروپاگاند های جنگی و قدرت نمایی هییت حاکمه آمریکا، خطرناک است! تمام تلاش سران نظام احیا تصویر مخوف و مرعوب کننده «اقتدار سپاه» است. عربده های انتقام گیری و خط و نشان کشیدن ها در مقابل آمریکا و ... تنها و تنها برای یافتن راه بازگشت به دور دیگری از مذاکرات است! حتی اگر در راه رسیدن به این هدف چند عملیات ایذایی نظامی در یک جنگ نیابتی هم صورت بگیرد! خطاب اصلی این عریده ها، صد البته و بیش از همه مردم ایران و هدف مرعوب کردن آنها است!


این فاز هم می گذرد. جامعه از شوک و ضربه این رویداد عبور خواهد کرد! مصایب اقتصادی، فقر و بیکاری و بی افقی و بن بست اقتصادی و سیاسی، همچنان صف محکومین٬ صفی که پیشروی ها و دستآوردهای کسب شده اش را نه تنها تسلیم نکرده است که بر آموخته هایش افزوده است٬ خود را در مقابل حاکمیت برای تعرض بعدی تجهیز میکند! فاکتور جدید پوشالی شدن « اقتدار سپاه» در نگاه جامعه، تکان های شدید تر، انفجارات اعتراضی جدیدتر، با مشخصات دیگری، را در چشم انداز ترسیم میکند.


۴ ژانویه ۲۰۲۰

۱۴ دیماه ۱۳۹۸

January 04, 2020

راه ما، جدا از ترورها و جنگ های فناتیسم و امپریالیسم

 راه ما، جدا از ترورها و جنگ های فناتیسم و امپریالیسم

 

با هیاهوهای ماهوارها بخاطر کشته شدن قاسم سلیمانی، این امربر مطیع و مدیر مداخله گری نظامی سیاسی آقا در منطقه، و همزمان خود او سلاح کور و کر دین حکومتی بود که جز راهبر ستیز انسانی، دشمنی پردازی های مذهبی و قهر برافکنی فناتیسم شیعی میان مذاهب ملت ها و اتنیک ها، و بانی جنگ و ناآرامی ها در منطقه بلاخیز خاورمیانه نبود، با مرگ این سردار دیدیم که اغلب رسانه های میانی و راستگرای داخلی و جهانی چه غوغاهای هدفمند بپانکردند؛ مفسران و رسانه هائی که کمترین باور و تعهد به حقوق بشر نداشته، و به آن بهائی برابر نمی داده، و کمترین آنها روشنگر و افشاگر حقایق موجود نبوده و نیستند چه ابراز همدردی نکردند. در حالیکه زنندگی یکسویه ی تحلیلگران، وابستگی آنها، و منظور دروغین آگاهیرسانی بیشترشان از چشم و خرد مردمان صلحدوست دیگر رسوا و در پهنه ایران، منطقه و جهانی بی آبروست. همچنین آنها به ایجاد صلح و پیدائی همزیستی مسالمتجویانه جهانی که در زیر ترورها و جنگ های فناتیسم و امپریالیسم گرفتار است پیوسته سکوت کرده، و هیچگاه مواضع و رسانه های شان کمکی شایسته و بایسته به قربانیان نمی کند. چراکه در آبان ماه بیش از 1500 انسان نو جوان معترض و دست خالی توسط نیروهای سپاه، بسیجی ها و لباس شخصی های رژیم خامنه ای ترورشدند و بسیاری از همین رسانه ها که به بازتاب پُر آب و تاب مرگ سلیمانی پرداخته اند خفه خون گرفته اند. چرائی چنین خبررسانی یکجانبه از آغاز پیدائی رژیم پرسیدنی ست؟ همچنانکه محمد خاتمی اصلاحطلب بی شرمانه در برابر آن ترورهای هولناک سکوت کرد ولی امروز برای سلیمانی اعلام همدردی می کند! براستی چرا؟

 

با شناخت ما از این تحلیلگران و رسانه ها، و برجسته سازی های هدفمند و گمراه کننده ی آنها از حقایق، و هدف های پوشیده ی خامنه ای ها و ترامپ ها در آن میانه، و تلاش برای گمراه کردن و بیگانه سازی خرد اجتماعی در پیوند ضروری طبقاتی کارگران با توده ها، بویژه آنهم در مسیر یاریرسانی به سرمایه سالاری نئولیبرال تحقیربرانگیز است، بی گمان نوع بشر با وجود و بقای این دو(( فناتیسم و امپریالیسم)) که هردو مکمل هم، برتریجو، مدافع نابرابری ها، برپادارندگان جنگ های بی پایان، سینه چاکان کاپیتالیسم قتال و درنده می باشند، بقای این سیاست ضدبشری و جهانی بی تردید ادامه خواهدداشت؛ و بی گمان آنچه زندگی انسان کار را می آزارد، دست و دل تنگدستان ناامید را بسوی یاریگیری از تبهکاران دینی مذهبی می کشاند؛ یا همبستگی نوعدوستان بیدادرس کنونی را با همدردمندان کارورز به جدائی ناخواسته از هم وامی دارد و به همگامی آنها بنام دین و اتنیک و ناسیونالیسم آسیب جبران ناپذیر می رساند و یا هر انسان آزاده ای را از مصیبت های فراوان کنونی که بر همنوع تهیدست او می رود دچار رنج می شود، همگی این ها و آنهای موجود ایرانی ملازده و بردگان جهانی اسیر بهره کشی باید بدانند که تا تداوم ( سرکردگی دین و سرمایه ) برجابماند؛ انسان کارمزد سرانجامی بهتر از این نخواهند داشت که دارد؛ مگر ما بتوانیم با اراده ی هموند، ساختارهای تک قطبی سرمایه و دین را درهمریزیم و آنها دیگر نتوانند بسان گذشته بنیادگرائی های داعش شیعی سنی را بیاری امپریالیسم تسلیح و پشتیبانی کند و بجان مردم بجان آمده بیندازد.

 

باید در برابر دسیسه ها و هموندی های دین و سرمایه بیش ازین هوشیاربود. مگر نه که همین امروز امپریالیسم آمریکا با دیپلماسی پوشیده خود و بنام دمکراسی تلاش می کند طالبان را برای اهدافش در منطقه همچنان یاری دهد؟ چرا نباید بخواهد با همین ترفند و شیوه ی دیپلماتیک آنرا در ایران اسلامی پیاده کند؟ مرگ سلیمانی ها در استراتژی این تبهکاران مذهبی و مالی جهانی تنها یک انگیزه بسوی راهکارهای ضروری و فردائی سرکردگی دوسویه هست و نه بیشتر! سمتگیری، پشتیبانی و یاری خواستن از هرکدام آنها توسط هرطیف، جریان و فردی باشد، پیش از همه بسود اراده و اداره ی اجتماعی طبقاتی که خلاء جامعه بشری ست نیست؛ ما باید مستقل از هردو و وابستگان داخلی و جهانی آنها باشیم و به ترامپ و خامنه ای نه بگوئیم. مگر ما کشتار بیش از نیم میلیون از مردم سوریه را ندیدیم؟ مگر ما شاهد در خون نشستن توده های بی پناه در منطقه نیستیم! یا آشوب و بی عدالتی و کشتارهای موجود را که دین و سرمایه در جهان ایجادکرده اند نمی بینیم! مگر می توان بدبختی میلیاردها انسان کار، رنج و تلاش را که دچار گرسنگی و شرارت دولت های وابسته ی غربی و آمریکای جهانخوار هستند را می شود فراموش کرد؟ ما تنها با اراده خود و همبستگی میلیونی مان می توانیم سرمایه و دین را از میدان حق زندگی نداشته ی خود بیرون کنیم و خواهیم کرد؛ و نه خامنه ای با سلیمانی هایش یا ترامپ با دسیسه هایش!

 

چراکه دیدیم راه زندگی، یافتن خوشبختی، رستگاری انسانی و رهائی از بهره کشی ما، نه با فرار شاه آمریکائی، و نه با آوردن شیخ بنیادگرائی هرگز هموار نشد؛ و تاکنون نیز هیچکدام از وعده های بساط ولائی یا دمکراسی آمریکائی بسود کارگران، نان مردمان زحمتکش، حقوق انسانی، شکوفائی اجتماعی، پابرجائی ارزش های نیروی کار و به پویائی روند رشد کشور ما نینجامیده است؛ تاکی فریب بخوریم؟ همانگونه که بدون همبستگی اجتماعی و مبارزه مستقل طبقاتی و ایجاد ارگان های کلان کارگری و شوراهای مردمی هرگز در کل منطقه، با رفتن نجیب الله ها، صدام ها، قذافی ها، مبارک ها دگرگونی ای بسود سیاست مردمی روی نداد و بهره و یاری نیاورد؛ همچنانکه در طول تاریخ با جابجائی اوباماها با ترامپ های هیچ تغییر اندکی بسود صلح و هموندی و منافع مردم آمریکا مهیا نشد و همچنین کمکی هم در راستای صلح جهانی بسود ما نداشته است. امروز جامعه ی نابرابر آمریکا با این دمل چرکین ترامپ میلیاردراش بیش از هر زمانی ملتهب و قطب بندی شده و با تحریف رسانه های امپراطوری آمریکا ناآگاهانه برابر هم و بی قرار صف کشیده، و خشمناک و آشوبزده ایستاده اند. بنابرین، راه ما و جهانیان جدا از اهداف ترورها و جنگ های پیاپی نیابتی میان فناتیسم داعش سنی و شیعی، و امپریالیسم آمریکای جنایتکار و یاورانش است.

 

مگر خمینی بیاری همین آمریکای تبهکار نتوانست بی دردسر وارد کشور شده و قدرت سیاسی اقتصادی را بدست گرفته و با شتاب باورنکردنی، نیروی مستقل نظامی امنیتی سپاه خود را برپا و هستی مالی ما را یکجا در جیب ها و زیر عباهای (( دین دولتی ها)) پنهان و یا به خارج تاراج نکرد! مگر فساد او و مافیاهای خامنه ای چنین نبوده و نیست؟ همان هائی که شاه خودکامه را دیو خواندند و خود را فرشته ی رحمت! بویژه در همان آوان، خمینی با دروغ های الهی اش توانست مردم را گول زند و بسادگی دار و ندار ما را یکجا ببرد؛ و به حریفان قمارخانه های باخت باخت میلیتاریسم و فناتیسم ببازد؟ او برای سرکردگی جهان اسلامی و حکومت دینی مافیائی خود صدها هزاران را به قتلگاه پوچ ولائی کشاند. او و جانشین اش با کشورهای همسایه و جهانی چه دشمنی افکنی ها 41 ساله ای نکرده، و زندگی مسالمتجویانه ما با همسایگان را نابودنساخته، و این بساط "سلیمانی پرور" چه ویرانسازی هائی در کشور با نام اسلام محمدی و نماینده ی راستین اسلام که خود باشد بوجود نیاورد؟ دسیسه های مذهبی ایکه بازتاب کوچک آن زندگی زیر خط فقر 80% هست که آشکارا می بینیم. دخالتگری های سیاسی نظامی که بجز مشتی دست نشاندگان حزب الهی برای ایران آقا نداشته، همانگونه که هیچ راه حل دوستی ای نیز در منطقه برجا نگذاشته است. هرگز جایز نیست ما فراموش کنیم که دیروز روح الله با جنگ هشت ساله اش چگونه توانست میلیون ها مسلمان ایرانی عراقی را تنها برای دخالت و سروری شیعی در منطقه، و آنهم با بهانه ی تسخیر پوشالی قدس که به اصطلاح او، مسیرش را از راه کربلا می دانست هموارکرد. و ساده دلان بسیاری را رودرروی هم، و بسود تحکیم صهیونیسم راسیست بجان هم اندازد و انداخت و میلیون ها را بدست همدیگر مسلم کشت، و اقتصاد عراق و ایران را برای همیشه نابودساخت. آنهم تنها بدین دلیل که بتواند فناتیسم شیعی خود را برابر سرگندگی خردستیزان سنی سعودی که همسان خود خمینی بودند در خاورمیانه بایستاند و بقیمتی گزاف ایستاند. این رژیم به دروغ ضدامپریالیست تاکنون توانسته با ماجراجوئی های منطقه ای و جهانی اش بیشترین سود مسلمان کشی ها را به حساب صهیونیسم، امپریالیسم آمریکا و شرکا بریزد. و ساختار ترامپ پرور واقف به این یاریرسانی بی بدیل سران ادیان شیعی و سنی بوده و ما هم نباید ظاهر شاخ و سینه کشیدن های دو طرفه را بخوریم! زیرا مصلحت بقای ساختار هردو ( دین و سرمایه) درین شامورتی بازی هاست! گول نخوریم و منتظر نابودی رژیم توسط آمریکای تبهکار نباشیم؛ سرنگونی رژیم و دگرگونی کار خود ماست. ما می دانیم دین دولتی چه از طریق سپاه قدس و یا نیروهای نیابتی و همچنین چه با فرستادن امربران نظامی خویش همچون قاسم سلیمانی در عراق، یمن، لبنان، افغانستان، سوریه و دیگر نواحی جهان دخالت رسمی سیاسی نظامی دارد، و پیوسته دست به جنگ و ماجراجوئی برده و با این شیوه ها فرصت شکوفائی زندگی نسل جوان ایران را نابودساخته و در منطقه با میلیاردها دلار از فروش نفتی، دارائی مردم پاکباخته ی را یا صرف جنگ، تکنولوژی اتمی و یا فرقه بازی مذهبی خود کرده است. چهاردهه تباهی منطقه ای توسط  حزب الله، القاعده، طالبان، بوکوحرام و داعش را دیدیم، عراق، لیبی، سوریه، یمن، پاکستان، ایران و... به سرکردگی سران مذاهب اسلامی و بقیمت نابودی حق زندگی شهروندان خود، اغلب اقتصاد آن کشورها یا نابودشده و یا در پرتگاه ویرانشدگی و زمینگیری دچارمی باشند.

 

سلیمانی ها نماد دین دولتی شیعی نیستند؛ بل حضور مالی، نظامی و عقیدتی این بساط است که در منطقه آشوب بپاکرده و دشمنی می رویاند. چراکه خامنه ‌ای، پس از کشته شدن سلیمانی، با صدور حکمی، اسماعیل قاآنی را به ‌عنوان فرمانده نیروی قدس برگزید تا روز از نو، و روزی ساختار و بقایش از نو و دوباره جان بیابد. اما یادمان نرود که همین خامنه ای نچندان دور گفت: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند! ولی کرد. البته او از آنچه در عراق، لبنان، یمن و سوریه و...می گذرد و نقشی که در رویدادهای آنها دارد همیشه طفره رفته و همچنان در عراق می رود و برای مرگ سلیمانی اش بی گمان مظلوم نمایی براه خواهدانداخت. اما نباید فریب این کلاش های مذهبی ترامپی را خورد؛ کسانیکه هرگاه بتوانند و دست بالای زدن را داشته باشند، همانگونه دیدیم هم آمریکای تبهکار در عراق، افغانستان و سوریه، و هم دین دولتی در ایران و منطقه در کشتن کارگران، مردم بیدفاع، جوانان ناامید و معترض استعداد ترورهای خود را نشان داد؛ و هنوز این رژیم اعدام، آماری سرراست از ترورهای خود در آبان را اعلام نکرده است.

 

بگذریم، کشته شدن قاسم سلیمانی، این سردار مرگ و نابودی برای زندگی دوستان هرگز شادی ندارد و بگمانم مادران و مردم داغدارمان هم چنین وجدان انسانی دارند. اما واکنش آنها و مردم عراق پیرامون شکست قلدری خامنه ای با کشته شدن سلیمانی اش، نمونه ای برجسته از دامنه ی نفرت تلنبارشده قربانیانی ست که دادخواهانه منتظر فرصت سرنگون کردن نظام و تسویه حساب پایانی با این رژیم ضدبشری هستند که آغاز این پیروزی بر نظام مرگکار را با پخش شیرینی میان خود و توده ها چنانکه دیدیم در سراسر ایران شادمانه برگزارکردند؛ تا این واکنش مردمی از آسیب پذیری و امید به نابودی به یک دولت دینی فاسد و پلید بتواند انگیزه دگرگونی ساخته و موجب  شادکامی راهروان فردای است. بهنام چنگائی 14 دی 1398

 

سیاست و فرهنگ ارتجاعی کانال تبلیغاتی کارگران گروه ملی فولاد

سیاست و فرهنگ ارتجاعی کانال تبلیغاتی کارگران گروه ملی فولاد*

در میان عزاداران قاسم سلیمانی دسته ای از کارگران دیده میشوند که خیلی اصرار هم دارند جامعه متوجه کار آنها باشد. این اتفاق البته که خلع الساعه نیست و بهمین دلیل نمیتوان به سادگی از آن گذشت. کانال تلگرام "کارگران گروه ملی فولاد" اینگونه به عزا نشسته است:

"بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ، شهادت سردار شجاع ،دلیر و خستگی ناپذیر سپاه اسلام سردار حاج قاسم سلیمانی و چند تن از یاران باوفایش را به محضر مقدس حضرت ولی عصر(عج) ، مقام معظم رهبری ، ملت شریف ایران ، خانواده معزز شهدا ،جامعه کارگری علی الخصوص کارگران شرکت عظیم گروه ملی صنعتی فولاد اهواز  را تبریک و تسلیت عرض می نماییم" .  

 تقریبا از دو سال قبل که این دسته از کارگران، نقش سخنگویی  شرکت را عهده دار شده و صدای دیگری در ابعاد علنی از آنجا شنیده نمیشود، بالقوه نقش شورای اسلامی را بعهده گرفته اند و احتمالا چون نه چندان مذهبی اند و نه شورایی، از آنچه خانه کارگر و شوراهای اسلامی جرات بزبان آوردن ندارند آبا نمیکنند. نوشته "نگاهی به اعتراضات کارگران فولاد ملی اهواز و پیامد های آن" در خرداد 98 سنگ بنای این مشی جدید بود و به راس سخنگویی کارگران پرتاپ شد که ظاهرا در آن شایط از روی "جنازه" کارگران رادیکال گذشته بودند. آنچه عملا خط مشی این گروه  بوده تبدیل شدن به ضمیمه مدیریت و سیاست و خط مشی های نظام است که با قرار دادن خود در نقش منتقد  "مدیران متخلف، مدیران نا کارآمد، مدیران بی عرضه و بی خرد" گذاشته و در تلاش برای تعهد به ارزش های اسلامی و سراسر ارتجاعی، در سایه مدیریت قدم بردارند. اینها را اگر بزبان سیاسی ترجمه کنید چیزی غیر از در سنت حزب توده بودن چیز دیگری نیست. این چنین کارگرانی که به سادگی در برابر کشتار مردم در اعتراض به افزایش بنزین و مصائب زندگی، شانه بالا میندازند و قلم هایشان در این زمینه خشک میشود، برای مداحی نظام و سردارانش سنگ تمام میگذارند. شرم!

 تسلیت شهادت سردار به  رهبر و ملت و "جامعه کارگری" اگر اخرین اسناد ارتجاعی این گروه است، سنگ بنایش بر "اطلاعیه مهم" دو سال قبل بنا شده که در آن تاکید کردند که: همکاران محترم وگرامی، "جامعه کارگری ما یک جامعه وفادار به کشور و وفادار به نظام است. مسئولان باید این فداکاری ونجابت را با تلاش بیشتر برای حل مسائل و مشکلات کارگران قدرشناسی کنند.( بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از کارگران )"

کارگران در شرکت گروه ملی صنعتی فولاد نیازمند نماینده گان و ارگانهای تبلیغی هستند که واقعا نه نماینده "جامعه کارگری" و شریک در سرنوشت نظام و مدیریت، بلکه نماینده موقعیت طبقاتی خود و هم طبقه ای هایش در ایران باشد که در اتکا به قدرت و توانی که دارند از خود دفاع کنند.

*کانال تلگرام Kargarangorohmelifolad

14 دی 1398

4 ژانویه 2020

 

January 03, 2020

اندیشیدن انتقادی و مارکسیست های ایرانی

اندیشیدن انتقادی و مارکسیست های ایرانی

http://www.azadi-b.com/G/file/andishiden_enqelabi_F.F.pdf

افزایش کابوس «جنگ» جدید بین آمریکا و ایران

افزایش کابوس «جنگ» جدید بین آمریکا و ایران

با به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در عراق!

 

bahram.rehmani@gmail.com

 

قاسم سلیمانی علاوه بر فرمانده سپاه قدس، شاخه برون مرزی سپاه پاسداران حکومت اسلامی در ترور مخالفین در خارج کشور، راه انداختن جنگ های موسوسم به جنگ های «نیابتی»، قاچاق مواد مخدر، اسلحه و... بوده است.

پس از اعلام خبر کشته شدن سلیمانی از سوی تلویزیون رسمی عراق، احمد الاسدی سخنگوی گرو‌ه ‌های شبه‌ نظامی حشد الشعبی عراق نیز بامداد جمعه ٣ ژانویه ٢٠٢٠ خبر کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس شاخه برون ‌مرزی سپاه پاسداران ایران و دستیار او ابومهدی المهندس یکی از فرماندهان برجسته حشد الشعبی عراق در حمله موشکی به فرودگاه بین ‌المللی بغداد را تایید کرد.

قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و نیروهای تحت امر آن ها در سرکوب و کشتار مردم معترض عراق و ایران و کشتار مردم معترض در آبان ماه ٩٨ و کشتن ١٥٠٠ انسان معترض در خیابان های شهرهای مختلف سراسر ایران و اکنون پیدا شدن روزمره جنازه جوانان معترض در گوشه و کنار شهرها و رودخانه ها و سدها و دستگیری و شکنجه حدود ده هزار معترض، نقش مستقیم داشتند.

 

قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس، نایب رئیس الحشد الشعبی

 

سخنگوی حشد الشعبی گفت سلیمانی و ابومهدی المهندس در حمله موشکی به کاروان شان در اطراف فرودگاه بغداد کشته شده ‌اند. در جزئیات این خبر اشاره شده که خودرو حامل سلیمانی فرمانده سپاه قدس و همراه او ابو مهدی المهندس نایب رییس حشد الشعبی و یکی از فرماندهان برجسته این گروه شبه ‌نظامی مورد اصابت موشک قرار گرفته است.

الاسدی سخنگوی حشد الشعبی آمریکا و اسرائیل را مسئول کشتن سلیمانی و ابومهدی المهندس دانست.

از طرفی مقامات آمریکایی بامداد جمعه به خبرگزاری رویترز گفته ‌اند که نیروهای آمریکایی در عراق حملاتی را علیه دو هدف مرتبط با ایران در عراق انجام داده ‌اند.

در همین راستا، یک مقام پنتاگون وزارت دفاع آمریکا در گفتگو با نیوزویک نیز خبر کشته شدن قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس را تایید کرد.

از سویی شبکه خبر ایران نیز کشته شدن ابومهدی المهندس و دو مهمان حشد الشعبی در عراق را تایید کرد.

برخی حساب ‌های شبکه‌ «توئیتر» تصویری از یک پیکر را منتشر کردند که تاکید شده متعلق به قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران است.

 

قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بامداد جمعه ۱۳ دی ماه در حمله ‌ای در نزدیک فرودگاه بغداد کشته شده است.

وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون،در بیانیه ‌ای اعلام کرد: با دستور رییس جمهوری دونالد ترامپ، ارتش آمریکا در اقدامی قاطع و دفاعی برای حفاظت از پرسنل آمریکایی، قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران که در فهرست تروریستی قرار داشت، را کشت.

سپاه پاسداران در اطلاعیه‌ ای بامداد جمعه تایید کرد قاسم سلیمانی در نزدیکی فرودگاه بغداد کشته شده است.

سپاه پاسداران می‌ گوید، «در حمله بالگردهای آمریکایی به یک خودرو در بغداد قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس» کشته شدند.

شورای عالی امنیت ملی حکومت اسلامی ایران هم تا ساعاتی دیگر نشستی فوق ‌العاده درباره کشته شدن قاسم سلیمانی برگزار می ‌کند.

خامنه ای دقایقی پیش در واکنش به هلاکت سلیمانی در پیامی اعلام کرد: انتقام سختی در انتظار جنایت کارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه دیشب آلودند...

بخش ‌هایی از این پیام با هشتگ «انتقام سخت» در توئیتر خامنه ‌ای به زبان فارسی منتشر شده است.

خامنه ‌ای گفته: فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایت کاران را تلخ‌ تر خواهد کرد...

گفته می ‌شود شماری از فرماندهان ارشد حشد الشعبی برای استقبال از سلیمانی که احتمالا از سوریه یا لبنان به عراق سفر کرده بود به فرودگاه بین ‌المللی بغداد رفته بودند که در راه بازگشت هدف حمله هلیکوپترهای آمریکايی قرار گرفتند.

سناتور جمهوری خواه کاتن در بیانیه ای اعلام کرد: قاسم سلیمانی ده‌ ها سال مغز متفکر حکومت ترور و وحشت ایران بود و از آن جمله می ‌توان به مرگ صدها آمریکایی توسط او اشاره کرد. امشب او به کیفری که مستحقش بود رسید و همه سربازان آمریکایی که به دست او کشته شدند نیز به آن چه شایسته آن بودند - یعنی عدالت - رسیدند... با مرگ سلیمانی، اکنون آمریکا امن ‌تر است.

 

«محمد جواد ظریف»، وزیر خارجه حکومت اسلامی ایران به کشته شدن «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حمله آمریکا واکنش نشان داد.

ظریف در توئیتر نوشت: «تروریسم بین ‌المللی آمریکا در هدف قرار دادن و ترور سردار سلیمانی - که موثرترین نیرو در مبارزه با داعش، النصره، القاعده و دیگران بود- یک اقدام تحریک‌ آمیز به شدت خطرناک و احمقانه است. آمریکا مسئول تمامی تبعات ماجراجویی لجام‌ گسیخته‌ خود خواهد بود.»

 

پیام خامنه ای:

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت عزیز ایران!

سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبه‌ شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سال ها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدان های مبارزه با شیاطین و اشرار عالم، و سال ها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیة‌الله‌ارواحناه‌‌فداه و به روح مطهر خود او تبریک و به ملت ایران تسلیت عرض می کنم. او نمونه‌ برجسته ‌ای از تربیت ‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی ‌وقفه‌ او در همه‌ این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوه‌ الهی کار او و راه او متوقف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایت کارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ بین ‌المللی مقاومت است و همه‌ دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ دوستان -‌ و نیز همه‌ دشمنان - بدانند خط جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است، فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایت کاران را تلخ‌ تر خواهد کرد.

ملت ایران یاد و نام شهید عالی مقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام می کنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت می ‌گویم.

سیدعلی خامنه ای

۱۳دی ماه ۱۳۹۸

 

در پی کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس پاسداران اسلامی، و ابومهدی المهندس، جانشین فرمانده الحشدالشعبی و فرمانده کتائب حزب‌ الله در حمله هوایی آمریکا به نزدیکی فرودگاه بغداد نمایندگان حزب دموکرات اقدام دولت ترامپ را تنش ‌آفرین دانسته‌ اند.

 

مجله نیوزویک آمریکا به نقل از منابعی اعلام کرد، در پی اقدام تروریستی ارتش آمریکا در به قتل رساندن سردار قاسم سلیمانی و چند تن از رهبران حشد الشعبی، سامانه های دفاع موشکی پاتریوت این کشور در بحرین در حالت آماده ‌باش قرار گرفته ‌اند.

مجله نیوزویک آمریکا نوشت منابع نظامی به این مجله گفته ‌اند، در پی دستور دونالد ترامپ به اجرای حمله هوایی تروریستی آمریکا با پهپاد که موجب به قتل رسیدن سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران و چند رهبر برجسته حشد الشعبی عراق شد، هواپیماهای ترابری نیروی هوایی آمریکا حامل سربازان واحدهای رزمی و نیروهای ویژه ارتش این کشور از پایگاه هایی در قسمت موسوم به ساحل شرقی آمریکا طی پنج شنبه شب بلند شده و عازم ماموریت شده ‌اند اما این منابع به نیوزویک گفتند نمی‌ توانند مشخص کنند که این هواپیماهای ترابری عازم کجا شده ‌اند.

 

وزارت خارجه آمریکا، روز پنج شنبه با صدور بیانیه ‌ای، هشدار داده است که اتباع این کشور به دلیل خطر تروریسم، ربایش و درگیری مسلحانه، از سفر به عراق برحذر باشند.

در این بیانیه ادعا شده است: «شبه‌ نظامیان فرقه ‌ای تهدیدی برای تمامی منافع کشورهای غربی در سرتاسر عراق تشکیل می ‌دهند.»

سفارت آمریکا در بغداد نیز روز چهارشنبه از تعلیق همه فعالیت ‌های کنسولگری این کشور تا اطلاع ثانوی خبر داد.

 

پس از آن ‌که دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا در توئیتر خود در واکنش به کشته شدن قاسم سلیمانی تنها به انتشار پرچم آمریکا بسنده کرد، مایک پومپئو، وزیر امور خارجه آمریکا نیز در توئیتی فیلمی از شادی مردم عراق در میدان التحریر بغداد را منتشر کرد و نوشت: «عراقی ‌ها برای آزادی در خیابان می ‌رقصند و از فقدان ژنرال سلیمانی سپاس گزارند.»

پیش از آن وزارت دفاع آمریکا در بیانیه ‌ای گفته بود که حمله به کاروان قاسم سلیمانی و نیروهای الحشد الشعبی با دستور دونالد ترامپ و با هدف جلوگیری از برنامه‌ های ایران برای حملات بعدی انجام شد.

پنتاگون گفته بود که قاسم سلیمانی «به ‌طور جدی برنامه ‌هایی را برای حمله به دیپلمات ‌ها و اعضای خدماتی آمریکا در عراق و سراسر منطقه در حال تدوین داشت.»

نانسی پلوسی، رییس مجلس نمایندگان آمریکا از حزب دموکرات نیز در اطلاعیه ‌ای اعلام کرد که این حمله می ‌تواند آمریکا را با خطراتی مواجه کند. او تاکید کرد که «نمی‌توان با اقدامات تحریک ‌آمیز و نامناسب، جان سربازان آمریکایی را بیش از این به خطر انداخت.»

 پلوسی گفت دولت ترامپ برای به‌ کارگیری نیروهای نظامی علیه ایران مجوزی نداشته و بدون مشورت با کنگره دست به چنین اقدامی زده است. نانسی پلوسی خواهان حفاظت از جان و منافع آمریکایی‌ها شد.

برنی سندرز، نامزد دموکرات ‌ها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در توئیتی این حمله را موجب نزدیک ‌تر شدن کشورش به جنگی فاجعه ‌بار در خاورمیانه دانست که می ‌تواند به قیمت جان انسان‌ ها و تریلیون دلار هزینه تمام شود. سندرز با اشاره به قولی که ترامپ در مورد خاتمه دادن به جنگ ‌های بی پایان داده بود، گفته است که این اقدام آمریکا را در مسیر دیگری قرار خواهد داد.

جو بایدن، نامزد دیگر حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در واکنش به کشته شدن قاسم سلیمانی در توئیتر او را عامل جنایت علیه نیروهای آمریکایی و هزاران خارجی در خاورمیانه خواند و گفت اقدام آمریکا واکنش حتمی ایران را به‌ دنبال خواهد داشت و می ‌تواند ایالات متحده را در آستانه یک تنش بزرگ در خاورمیانه قرار دهد.

لیندسی گراهام، عضو جمهوری ‌خواه مجلس نمایندگان آمریکا نیز کشته شدن قاسم سلیمانی را ضربه بزرگی به ایران توصیف کرد و نوشت این اقدام موجب خواهد شد که شهروندان آمریکایی در خطر قرار گیرند. گراهام ضمن تمجید از دونالد ترامپ  سلیمانی را یکی از «بی رحم ‌ترین و شرورترین اعضای رژیم آیت ‌الله» توصیف کرد که «دستانش به خون آمریکایی‌ ها آلوده بود.»

ایلان گُلدنبرگ، که در دوران دولت باراک اوباما در زمینه مسائل خاورمیانه کار می ‌کرد و اکنون با مرکز امنیت جدید آمریکا (CNAS) همکاری می ‌کند، در گفت ‌و گو با واشنگتن پست این اقدام را به‌ عنوان «تغییر گسترده بازی» در منطقه توصیف کرد و گفت: «ایران در پی انتقام خواهد رفت. این ممکن است در عراق، لبنان، خلیج فارس یا جاهای دیگر امکان ‌پذیرتر باشد. هم چنین ممکن است تلاش کند تا مقام‌ های بلندپایه ایالات متحده را هدف قرار دهد. متأسفانه من بسیار تردید دارم که دولت ترامپ به گام بعدی فکر کرده باشد یا می‌داند که برای جلوگیری از جنگ منطقه ‌ای چه باید کرد؟»

هنوز مشخص نیست که دولت ترامپ برای محافظت از دیپلمات ‌ها و نیروهای نظامی آمریکا از آن ‌چه انتقام احتمالی ایران عنوان می ‌شود چه اقدامی خواهد کرد.

با این حال مقام ‌های آمریکایی می‌ گویند برای دفاع از آمریکایی ‌ها اقدام خواهند کرد. یکی از مقام‌ های آمریکایی که نخواست نامش فاش شود به واشنگتن پست گفت: «ما از احتمال پاسخ ایرانی ‌ها به خوبی آگاه هستیم.»

 

در چنین جهانی، کشمکشی که چهار دهه است نهان و آشکار بین حاکمیت های آمریکا و جمهوری اسلامی در جریان است اکنون به ویژه از روزهای آخر سال گذشته وارد مرحله جدید و حساسی شده است. موشک پراکنی به پایگاه نیروهای آمریکایی در شهر کرکوک عراق و سپس بمباران پنج پایگاه حزب الله و حشد الشعبی در عراق و سوریه توسط بمب افکن های آمریکایی، سبب شدند که نیروهای حزب الله و حشد الشعبی به سفارت آمریکا در بغداد حمله کنند و بخش هایی از این سفارت را تخریب و به آتش بکشند به طوری که دولت آمریکا مجبور شد بلافاصله کارمندان خود را از آن جا خارج کند و سفارت را نیز تعصیل نماید.

این سناریوهای سیاه در عراق، مردم عراق و ایران را به شدت نگران کرده است به خصوص مردمی که ماه هاست در عراق علیه دولت عراق و حکومت اسلامی و حزب الله و حشد الشعبی در خیابان ها مبارزه می کنند. جامعه ایران نیز به شدت متلاطم است و خیلی ها بر این باورند که به زودی خیزش مجدد مردمی آبان ماه آغاز خواهد شد.

وزارت دفاع آمریکا روز یک شنبه با انتشار بیانیه ‌ای اعلام کرد که آمریکا در واکنش به حملات اخیر به نیروهای ائتلاف، ۵ موضع «کتائب حزب‌الله» در عراق و سوریه را هدف حملات پدافندی قرار داده است.

در این بیانیه به نقل از جاناتان ‌هافمن، معاون وزیر دفاع آمریکا، آمده است: «آمریکا در واکنش به حملات مکرر گروه کتائب حزب ‌الله به پایگاه ‌های عراقی محل استقرار نیروهای ائتلاف عزم راسخ، پنج موضع کتائب حزب ‌الله در عراق و سوریه را هدف حملات دقیق پدافندی قرار داد.»

در این بیانیه به حمله اخیر کتائب حزب ‌الله به یک پایگاه عراق در نزدیکی کرکوک که به کشته شدن یک شهروند ایالات متحده و زخمی شدن چهار تن از نظامیان آمریکایی منجر شد، اشاره شده است.

با این مقدمه، نگاهی می اندازیم به موضع گیری های مقامات آمریکایی و حکومت اسلامی و احتمال آغاز جنگ نیابتی در عراق مانند سوریه و یمن.

 

 

حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران جهل، جنایت و ترور اسلامی ایران، روز پنج شنبه دوازدهم دی ١٣٩٨ - دوم ژانویه ٢٠٢٠ درباره تهدید ایران به اقدام نظامی به آمریکا هشدار داد.

سلامی در یک سخنرانی در اهواز در عین حال گفت: «ما کشور را به سمت جنگ نمی ‌بریم اما از هیچ جنگی نمی‌ترسیم.»

مواضع بالا‌ترین مقام سپاه پاسداران، پس از آن مطرح شده که در پی هجوم نیروهای مرتبط با حشد الشعبی به سفارت آمریکا در بغداد، ترامپ رییس ‌جمهوری آمریکا، ایران را به پرداخت بهایی سنگین تهدید کرده بود.

دونالد ترامپ هم مانند سلامی، در عین حال گفته که خواهان جنگ با ایران نیست.

 

روز سه ‌شنبه دهم دی ١٣٩٨ - سی و یکم سپتامپر ٢٠١٩، هواداران حشد الشعبی که مورد حمایت ایرانند، به سفارت آمریکا در بغداد حمله کردند. این رویداد در پی حمله آمریکا به قرارگاه‌ های حشد الشعبی، در پاسخ به کشته‌ شدن یک پیمان کار غیرنظامیِ آمریکایی، رخ داد.

آمریکا، ایران را مسئول حمله به سفارتش می‌ داند. مقام‌ های حکومت اسلامی این اتهام را رد کرده‌ اند.

ترامپ خطاب به حکومت اسلامی ایران گفت که بابت کشته‌ ها یا خسارات وارده به هر یک از ساختمان‌ های ما به پاسخ گویی واداشته خواهد شد و بهای سنگینی خواهد پرداخت.

ترامپ تاکید کرد: این، هشدار نیست؛ تهدید است.

او هم چنین در پیامی اعلام کرد: سفارت آمریکا در عراق در امان است و ساعت‌ هاست که امن بوده. بسیاری از سربازان پرقدرت ما، همراه با مرگ بارترین تجهیزات نظامی دنیا، بلافاصله به محل اعزام شدند. از رییس جمهوری و نخست وزیر عراق بابت پاسخ سریع ‌شان به درخواست ما برای حفظ امنیت، سپاسگزارم.

دونالد ترامپ، پیش تر در پیامی گفته بود ما قدرتمندانه به کشته شدن یک پیمان کار آمریکایی در عراق پاسخ داده و خواهیم داد و به حکومت ایران هشدار داد مسئول هرگونه حمله به سفارت آمریکا در عراق خواهد بود.

ترامپ روز سه‌شنبه ۱۰ دی ماه نوشت: «ایران یک پیمان کار آمریکایی را کشت و خیلی‌ ها را هم زخمی کرد. ما قویا پاسخ دادیم و همیشه این کار را خواهیم کرد.»

رییس جمهوری آمریکا افزود: «حالا ایران مشغول سازماندهی برای حمله به سفارت ایالات متحده در عراق است. آن‌ ها به طور کامل مسئول خواهند بود. علاوه بر آن، ما از عراق انتظار داریم از نیروهایش برای حمایت از سفارت استفاده کند و این اخطار را داده‌ایم.»

به نوشته خبرگزاری آسوشیتدپرس،‌ این مهاجمان که بسیاری از آن‌ ها لباس نظامی بر تن داشتند، روز سه ‌شنبه توانستند به بخش‌ هایی از دیوار پشتی سفارت حمله کنند که خسارت ‌هایی در پی داشت. رویترز پیش تر گزارش داد که کارمندان سفارت آمریکا منتقل شده ‌اند و تنها ماموران امنیتی برای حفاظت از ساختمان حضور دارند.

وزیر کشور عراق در بیرون سفارت حضور یافت و خبر داد که نیروی امنیتی بیش تری حفاظت از سفارت را برعهده خواهد داشت.

در میان مهاجمان و معترضان مقابل سفارت آمریکا،‌ هادی عامری، رییس سپاه بدر و متحد حکومت اسلامی ایران دیده شد.

 

آیت‌الله خامنه‌ای نیز گفته «ما هرگز کشور را به سمت جنگ نمی ‌بریم اما اگر دیگران بخواهند موضوعی را به این کشور تحمیل کنند، با قدرت تمام مقابل آن ها می ‌ایستیم.»

خامنه ‌ای در رابطه با این «مقابله» ضمن بیان این ‌که «جمهوری اسلامی اگر تصمیم بگیرد با کشوری معارضه و مقابله کند، صریح این کار را انجام خواهد داد.»؛ تاکید کرده که در برابر هر کس که منافع و مصالح ایران را تهدید کند «بدون ملاحظه وارد خواهیم شد و به او ضربه خود را وارد خواهیم کرد.»

خامنه‌ ای که در دیدار با جمعی از پرستاران سخنرانی می ‌کرد با اشاره به سخنان رییس جمهوری آمریکا گفت: «این گونه سخنان، بی ربط و غیرمنطقی است، چرا که مردم منطقه به شدت از آمریکا متنفرند.»

خامنه ای، هم چنین در واکنش به این که ترامپ گفته «ما این مسائل را از چشم ایران می بینم و به آن پاسخ خواهیم داد»، گفت: «باید به آن ها گفت اولا غلط می کنید زیرا این موضوع ربطی به ایران ندارد. ثانیا باید منطقی باشید و بفهمید که علت اصلی این قضایا چیست. البته آن ها منطقی نیستند.»

 

 

خامنه ‌ای، ادعا کرد: «حمله آمریکا به حشد الشعبی در واقع گرفتن انتقام داعش بود زیرا آن نیرویی که داعش را زمین ‌گیر کرد و از بین برد، بسیج مردمی عراق بود.»

او در بخشی از سخنرانی‌ اش به اعتراض‌ های سراسری آبان ‌ماه هم اشاره کرده و ادعاهای قبلی خود را تکرار کرد و گفت: صحنه گردانان اصلی «اغتشاش های آبان ماه» افراد مرتبط با سرویس‌ های اطلاعاتی بیگانگان بوده‌ اند.

خامنه ‌ای با مقایسه این اعتراض‌ ها با حوادث سال ۱۳۸۸ گفت: «آن کسانی که صحنه گردانان اصلی اغتشاش ‌های آبان ماه و حمله به زیرساخت ‌ها هم‌ چون انبار بنزین و انبار گندم و اموال عمومی بودند، افراد مرتبط با سرویس ‌های اطلاعاتی بیگانگان هستند.»

خامنه ‌ای بی شرمانه معترضان را «اشرار» نامید و به نیروهای آدم کش خود فرمان داد تا معترضان را کشتار کنند به طوری که انواع و اقسام نیروهای آدم کش حکومتی، حدود ١٥٠٠ نفر در عرض چند روز در خیابان ها کشتار کردند و ده هزار نفر را دستگیر نمودند که روزی نیست جنازه آن ها در رودخانه ها و سدها و حاشیه شهرها پیدا نشود. او در این سخنان خود، بار دیگر بر دست‌ داشتن دشمن در این اعتراض‌ ها تاکید کرده است.

خبرگزاری رویترز در گزارشی، از جان باختن حدود ۱۵۰۰ تن در اعتراض ‌های آبان خبر داده است. در این گزارش آمده که دست کم ۱۷ نوجوان، حدود ۴۰۰ زن و تعدادی از نیروهای امنیتی و انتظامی در میان کشته ‌شدگان هستند. مقامات حکومت اسلامی ایران، این گزارش را رد کرده‌ اند و خودشان نیز حاضر نیستند آماری را اعلام کنند.

از آن ‌جا که حکومت اسلامی ایران از طریق شبه نظامیانش در نهادهای دولتی عراق و لبنان تسلط دارد، هدف از هر نوع اقدام نظامی آمریکا، باید در گام نخست دفاع از خویش و در گام دوم، محدود کردن تحرکات ایران در خاک عراق باشد. بنا بر این، در صورتی که تنش‌ ها بالا بگیرد و درگیری گسترش یابد و رویارویی میان ایران و آمریکا آغاز شود احتمال نخست این است که طرفین به مواضع همدیگر در عراق حمله کنند. اگر این حملات گسترش یابد ممکن است آمریکا و اسرائیل، دست به عملیات گسترده ‌ای در داخل ایارن هم بزنند.

اکنون همه حاکمیت آمریکا و هم ایارن درگیر مسائل متعدد داخلی و منطقه ای خود هستند. ترامپ در معرض استیضاح قرار دارد و در ۹ ماه آینده نیز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار خواهد شد. بنابراین، تیم ترامپ در کاخ سفید، همواره به دنیبال آن سناریوهای است که تحولات آتی را به نفع خود تمام کنند.

اکنون حکومت اسلامی ایران، بحرانی ترین دوره اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک خود را می گذراند. بنابراین، حاکمیت ایران نیز برای برون رفت از این بحران ها به سناریوهایی نیاز دارد که این بحران هایش ر اپشت سر بگذارد.

به یاد داشته باشیم هنگامی که در سال ١٣٥٩ اولین حملات عراق به ایارن آغاز شد خمینی بلافاصله گقت این جنگ نعمتی است که خدا برای ما رسانده است. زیرا حکومت اسلامی در سایه جنگ، توانست مخالفین خود را وحشیانه تر سرکوب کند و به بقای حکومتش تداوم بخشد. اما اکنون نه حکومت اسلامی قدرت آن دوره را دارد و نه در جهان حامیان جدی دارد. شاید حکومت اسلامی روی حمایت های چین و روسیه حساب باز کرده است اما برای سران چین و روسیه منافع خودشان مهم است از این رو، این احتمال وجود دارد که در شرایط بحرانی تر شدن روابط ایران و آمریکا و به طور کلی غرب، چین و روسیه حمایت خود از ایران را معلق کنند.

از سوی دیگر، یک هدف مهم سران و مقامات حکومت اسلامی ایران در کشمکش با آمریکا در عراق، این باشد که اذهان عمومی را از انقلاب مردمی عراق و هم چنین ایران منحرف کرده و جنبش اعتراضی را به سوی ناکامی و خاموشی سوق دهند. سناریوی که حزب الله با حمایت حکومت اسلامی ایران در سال ۲۰۰۵ جنگ علیه اسرائیل را راه انداخت و از این طریق «انقلاب سرو» را تضعیف و سرکوب کرد.

از منظر حقوق بین الملل و سازمان ملل متحد، حضور نیرومند آمریکا در عراق «قانونی» است اما حضور حکومت اسلامی ایران نه! این هم مسئله است که به حضور هر چه بیش تر نیروهایی آمریکایی در عراق و منطقه، منجر شده است.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، این اولین بار در سال‌ های اخیر است که معترضان توانسته‌ اند از لایه‌ های امنیتی و محافظتی اطراف سفارت آمریکا در منطقه سبز بغداد عبور کنند.

آن ها پرچم حشد شعبی (بسیج مردمی) گروه نزدیک و وابسته به حکومت اسلامی ایران را بالا بردند و در حمایت از این گروه شعار دادند. تعدادی از رهبران حشد شعبی نیز در میان معترضان دیده شده ‌اند.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، این اولین بار در سال‌ های اخیر است که معترضان توانسته‌ اند از لایه‌ های امنیتی و محافظتی اطراف سفارت آمریکا در منطقه سبز بغداد عبور کنند.

آن ها پرچم حشد شعبی (بسیج مردمی) گروه نزدیک و وابسته به حکومت اسلامی ایران را بالا بردند و در حمایت از این گروه شعار دادند. تعدادی از رهبران حشد شعبی نیز در میان معترضان حضور داشتند.

در صورتی که پنتاگون، برای یک عملیات گسترده نظامی علیه ایران، تصمیم بگیرد، می‌ تواند آن را از پایگاه‌ های مرزی خود در عراق، انجام دهد و در صورت لزوم، می‌ تواند از پایگاه‌های خود در خلیج فارس، افغانستان و دریای مدیترانه، آن‌ ها را تقویت کند. هم چنین دولت های اسرائیل و هم چنین دولت های ائتلاف عربی به رهبری عربستان را نیز با خود همراه نماید.

سرانجام می توان پیش بینی کرد که اگر سران و مقامات حکومت اسلامی ایرانی، اشتباه محاسباتی شوند و آتش جنگ را علیه نیروهای آمریکایی در عراق شعله ور سازند، با توجه به این که مردم عراق ماه هاست علیه نیروهای طرفدار حکومت اسلامی در عراق، به خیابان ها آمده اند و هم زمان تصاویر خامنه ای، خمینی و سلیمانی را اتش می زنند به کنسولگری و مرازک حکومت اسلامی حمله می کنند؛ آمریکا می تواند از این وضعیت بهره دار و سوء استفاده کند تا برنده جنگ باشند.

 

تصویر قاسم سیلمانی بر سر مزار صدام حسین در عراق که به تازگی در توئیتر سلیمانی منتشر شده است

 

در هر صورت در جمع بندی می توان تاکید کرد که هر انسان و نیروی آزادی خواه و انقلابی که از حکومت اسلامی ایران و همه نیروهای وابسته به آن در منطقه نفرت دارند اما خواهان دخالت هیچ نیروی خارجی در امر مبارزه و انقلاب شان نیستند. به خصوص دخالت خارجی و در راس همه آمریکا در لیبی، عراق، افغانستان، سوریه و... در تحولات این کشورها، جز تقویت تروریسم دولتی و غیردولتی و کشتار و آوارگی و ویرانی حاصل دیگری نداشته است.

در شرایطی کنونی جهان، نه تنها بخش عظیم شهروندان جمعیت کره زمین از عملکردهای غیرانسانی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دولت های سرمایه داری و نهادهای بین المللی آن ها هم چون صندوق بین المللی و بانک جهانی و...، نفرت دارند حتی دولت های سرمایه داری جهان نیز اعتمادی به همدیگر ندارند. آن ها می توانند امروز دوست باشند و فردا دشمن. امروز خواهان صلح باشند اما فردا، جنگ خانمانسوزی را آغاز کنند. در این میان، حتی نهادهایی مانند سازمان ملل متحد نیز به شدت بی اعتبار شده و کارآرایی سابق خود را از دست داده است.

به این ترتیب و با کشته شدن قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس مغزهای متفکر نظامی حکومت اسلامی، دست کم کابوس تشدید «جنگ نیابتی» جدید بین آمریکا و ایران در عراق! در نزد افکار عمومی در سال جدید ٢٠٢٠، رقم زده است.

 از این رو، ما نیروهای آزادی خواه، برابری طلب و انقلابی باید با صدای بلند فریاد بزنیم جنگ نه! اما سرنگونی کلیت حکومت اسلامی با انقلاب مردم ایران هر چه زودتر و بهتر آری! بنابراین، هیچ نیروی نمی تواند جلو انقلاب مردم ایران و عراق و سرنگونی کلیت حکومت اسلامی ایران را بگیرد!

جمعه سیزدهم دی ١٣٩٨ - سوم ژانویه ٢٠٢٠

 

*چند فیلم در رابطه با کشته شدن قاسم سلیمانی:

فیلمی از لحظات پس از حمله به خودروی «قاسم سلیمانی» و ابومهدی المهندس سرکرده حشد شعبی:

https://youtu.be/Mx7vK5yTIC0

 

شادی مردم عراق پس از کشته شدن قاسم سلیمانی:

https://youtu.be/5MVeQTLlubo

 

بیانیه سپاه پاسداران در واکنش به هلاکت رسیدن سلیمانی

https://youtu.be/N2MtR3cTEik

گرانی هست، ولی قحطی نداریم

یادداشتهای کوتاه 

"گرانی هست، ولی قحطی نداریم"!

این گفته یک ژورنالیست قصی القلب و یا یک ناظر ساده لوح نیست. این جزو گستاخ گوییهای اخیر، روحانی رئیس دولت جمهوری اسلامی است. ایشان  در شهر اردبیل با خونسردی حیرت انگیزی گفته‌اند؛ "هر چند قیمت برخی کالاها در ایران بالا رفته، اما کشور دچار قحطی نشده است"! با بیشرمی بی نظیر میگویند؛ "همین که قحطی نیست، خوبه! کوتاه بیایید و گرانی نرمال است و تحمل کنید". به قول معروف "به مرگ میگیرمیتان تا به تب راضی باشید". اما کور خوانده اند مردم منزجر از فقر و تبعیض و گرانی و بیکاری و جمهوری اسلامی تصمیم دیگری گرفته اند. گرانی و فقر و بیکاری جزو بزرگترین تباهی‌های تحمیل شده به مردم ایران حداقل درنیم قرن اخیر است. فاجعه ای که کارگر و توده مردم برای مقابله با آن از جان شیرین خود مایه میگذارند، با مشتهای گره کرده و سینه سپر کرده در صفهای اعتراضی هزاران نفره به جنگ مسببین آن، یعنی سران جمهوری اسلامی و نظامشان رفته‌اند. سردمداران به هراس افتاده جمهوری اسلامی و عنصر هفت خط سیاسی چون روحانی جبون، بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، عامدانه و هدفمند اینچنین رنج و محنت روزمره زندگی یک جامعه ۸۰ میلیونی را بدون هیچ شرمی عادی و فرعی بر زبان میاورد، تا آن را به عنوان پدیده فرعی و عادی به جامعه قالب کنند!! اما پاسخ مردم "نه" قاطع و بزرگ به تعرض معیشتی و کل بساط ستم و فقر و تبعیض و استثمار و سرکوب آنان است. نبردهای قهرمانانه و توده ای بالاتر از صد شهر ایران در دیماه ۹۶ و در آبانماه ۹۸ و شانزده آذر سرخ امسال و هزاران اعتصاب کارگری و اجتماعات اعتراضی معلمان و بازنشستگان و پرستاران و مالباختگان و رانندگان کامیون و دیگر زنان و مردان و نسل جوان معترض در همین دو ساله اخیر و تداوم قابل مشاهده آن صحنه های درخشان مبارزات برحق علیه همین بساط فقر و تبعیض و بانی آن جمهوری اسلامی و خامنه ای و کل بنیاد و پایه ها و دم و دستگاه اداری و نظامی آن تا نابودی حاکمیت شان است.

 

همین یک جمله سبعانه روحانی معرف کارنامه سراپا ضد انسانی و سیاه جمهوری اسلامی در آستانه چهل و یکمین سال به قدرت رسیدن این رژیم هار سرمایه علیه مردم است. در پس این گفته روحانی اما یک نکته را باید جدی گرفت. آن هم با تداوم حکومت جمهوری اسلامی، بلای خانمانسوز قحطی هم در چشم انداز است. این واقعیتی است که مردم جان به لب رسیده و معترض با گوشت و پوست لمس کرده و برای پرهیز از چنین آینده خطرناکی با جسارت به میدان آمده اند. جنبش سرنگونی و ما نیروهای سرنگونی طلب قاطع و کمونیست به روحانی و خامنه ای و دیگر سران جمهوری اسلامی گوشزد میکنیم، با عزم و اراده آگاهانه و سازمانیافته متکی به طبقه کارگر و مردم آزادیخواه سرنگونشان میکنیم و اجازه نخواهیم داد علاوه بر گرانی و فقر، قحطی را بر جامعه ایران تحمیل کنند. نظم جهنمی گرانی و فقر را بر سرشان خراب کنیم.

 

مبارزات مردم عراق نشانه است!

در عکس العمل به حضور نیروهای جریان اسلامی و تروریست حشدالشعبی و یورش آنها به سفارت دولت آمریکا در منطقه سبز بغداد، مردم معترض از بصره تا میدان تحریر بغداد به درست و به روشنی تاکید کردند؛ "از ما نیست کسی که وارد منطقه سبز شود". مهمتر فعالان آگاه این مبارزات گسترده سه ماهه اخیر بغداد و بصره و شهرهای دیگر اعلام کردند؛ "با آنچه احزاب هیئت حاکمه در منطقه سبز بیان کرده اند، ارتباط ندارند". مردم مبارز و فعالین آگاه خوب میدانند در پس ماجراجوییهای نظامی و تحرکات غیر نظامی جمهوری اسلامی و جریانات تروریست وابسته آن در مقابل دولت آمریکا، طرح و نقشه بزرگ به شکست کشاندن مبارزات مردم عراق خوابیده است. در واقع مانورهای نظامی و تحرکات مقابل سفارت آمریکا بهانه است، تقابل با مبارزات مردم عراق و ایران نشانه است. حشد الشعبی دست ساز جمهوری اسلامی و دیگر جریانات اسلامی و تروریست گرد آمده در هیئت حاکمه عراق نزدیک به سه ماه است، با کشتن و ترور مبارزین و آدم ربایی در بغداد و دیگر شهرها، با انواع وعده ها و مانورها و استعفاها و عقب نشیی های مقطعی نتوانسته اند اراده به میدان آمده میلیونها انسان تشنه آزادی در عراق را سد کنند. اکنون میخواهند با ماجراجویی نظامی و جنگهای نیابتی و غیر نیابتی حاکمیت اسلامی در عراق و ایران را از گردابی که در آن گرفتار آمده‌اند، نجات دهند. اما مساله مهم اینست، مردم و فعالان آگاه و مبارز با تشخیص درست گام مهمی در مسیر خنثی کردن این توطئه و مانورها برداشته اند. مردم میدانند تروریسم اسلامی به قدرت رسیده در عراق که پیکره اصلی هیئت حاکمه فاسد این کشور است، خود محصول اشغالگری و سیاستهای تماما ضد انسانی دولت آمریکا و بریتانیا و دیگر متحدان مرتجع جهانی و منطقه ای آن در سال ۲۰۰۳ است. در این سالها و در همین سه ماه اخیر دولتهای آمریکا و جمهوری اسلامی و وابستگان آنها اتفاقا در حفظ وضع موجود و حفظ هیئت حاکمه سناریو سیاهی سرهم بندی شده در عراق ذینفعند. هر دو طرف به شیوه خود و گاها  همدست و همسو برای به شکست کشاندن خیزش (انتفاضه) عظیم مردم عراق طرح و توطئه میچینند. درگیر شدن نظامی و غیر نظامی کنونی آنها عمدتا در خدمت این هدف است و دیگر اهداف ارتجاعی آنها فرعی تر و حاشیه ای تر است. مردم هوشیار مخاطرات این کشمکش ضد مردمی را به خوبی لمس کرده و با اعلام سیاست شفاف خود برای خنثی کردن این مخاطرات آستین بالا زده‌اند. در این تند پیچ سیاسی مهم مبارزات برحق مردم عراق بیش از پیش به حمایت همسرنوشتان خود در ایران و منطقه و سراسر جهان نیازمند است.

پاسخ انقلابیون مارکسی به وضعیت کنونی

  پاسخ انقلابیون مارکسی به وضعیت کنونی

«ما با خشک‌اندیشی بر جهان پیشی نمی‌گیریم، بلکه نخست با نقد جهان کهنه، در جستجوی جهان نوین هستیم. از این رو هیچ چیز از این بازمان نمی‌دارد که نقدمان را به نقد سیاست و به جانبداری سیاسی، همانا به مبارزات واقعی پیوند زنیم و آن‌ها را هویت خود بدانیم. ما آئین‌مندانه و با قاموسی تازه در برابر جهان ظاهر نمی‌شویم [و فرمان نمی‌دهیم]: هان! این است حقیقت؛ در برابرش به زانو درآیید! ما برای جهان، از اصول جهان، اصولی نوین برمی‌سازیم. به جهان نمی‌گوییم: از این نبردها دست بردار، زیرا پوچ و بیهوده اند؛ ما می‌خواهیم شعارهای حقیقی مبارزه را رو به سوی جهان فریاد بزنیم. ما فقط به جهان نشان می‌دهیم، حقیقتِ مبارزه‌اش چیست؛ و، آگاهی چیزی است که باید به‌ چنگ آورد، حتی اگر نخواهد.» (از نامه‌‌ی مارکس به روگه، سپتامبر ۱۸۴۳)

جنبش آبانماه ۹۸ که دراعتراضی خود بخودی با خاموش کردن ماشین ها در خیابانها از جمعه شب ۲۴/۸ آغاز شده بود، رژیم اسلامی را سخت وحشت زده کرد، بسرعت، با تمام توان و کوبنده با فریادهای مردم مقابله کرد.  بعد از یک هفته سرکوب خشن و کشتار بیرحمانه، بکار گیری سلاح سرد وگرم حتی اسلحه تیربار در ماهشهر و مسدود کردن شبکه های ارتباطی با نرم افزار کم نظیر اینترنت ملی پرهزینه، در صدا و سیمای امنیتی تبلیغات فریب و دروغ گویی که توطئه دشمن است و ایادی آنان اشرارند و به میدان آوردن لباس شخصی ها و بسیج برای تخریب حرکت معترضان . . . در نهایت رژیم اسلامی، موفق شد خیزش مردمِ به ستوه آمده را بدون دادن امتیازی فرو نشاند.

حرکت خودجوشی که اگر ادامه  می یافت، ظرفیت قیام مردمی را بارور می کرد. بعد از چهل روز، هر چند خونها شسته اند اما دارها  همچنان پا بر جا مانده، و خفقان تداوم دارد. دستگیری ها برقرار است، طبق برآورد کارشناسان سازمان ملل، بیش از ۲۰۰ هزار نفر در اعتراضات آبان‌ماه شرکت کرده‌اند. طبق گزارش‌های رسیده به این کارشناسان، از ارائه خدمات پزشکی به برخی بازداشت‌شدگان زخمی‌شده در جریان اعتراض‌ها خودداری می‌شود. به گفته آنان، بازداشت‌شدگان در بازداشتگاه‌های پرازدحام نگهداری می‌شوند و برخی از آنها از ارتباط با خانواده‌هایشان محروم شده‌اند؛ امری که از نظر کارشناسان سازمان ملل، مصداق "ناپدیدشدن‌های قهری" است.

تنها چهره حکومتی که درباره تعداد بازداشت‌شدگان سخن گفته، حسین نقوی حسینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی است که شمار آنان را "حدود هفت هزار نفر" اعلام کرده است.

 سازمان حقوق بشری، عفو بین الملل، جان­باختگان در ۲۱ شهر را "دست‌کم ۳۰۴ نفر" در جریان اعتراضات آبان‌ماه مستند، اعلام نموده و تأکید کرده است که آمار واقعی می‌تواند بسیار فراتر از این تعداد باشد. اخیراً هم خبرگزاری رویترز تعداد کشته‌شدگان را ۱۵۰۰ نفر اعلام کرده است.

 داغ ننگی بر ادامه کارنامه کشتار چهل سال حکومت اسلامی است، خود ضایعه اسفناک برای خانواده و بستگانی که عزیزان فداکار از کف داده اند. و هزینه جبران ناپذیر، مسئولیتی همدلانه  برای تغییرخواهان جامعه نکبت بار کنونی برجا گذاشتند، تا بیاندیشیم چگونه نامدیران ذوب در ولایت مطلقه فقیه غارتگر را از قدرت خودسرانه و غیر پاسخگوی تصرف شده، پائین آوریم. 

سخنگوی دولت ایران، علی ربیعی در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت.

«ما اشتباه کردیم. باید مسأله تحریم را برای مردم به‌طور شفاف تبیین می‌کردیم، . . . اعتراضات آبان را نشان‌دهنده خطای کتمان و انکار در برابر تحریم‌ها دانست و پیشنهاد داد که نظام از این «حوادث تلخ» درس بگیرد، «حقایق تحریم‌ها» را به مردم بگوید و «توافق اجتماعی جدیدی با ملت منعقد کند. . . . دولت باید اعتماد میان خود و ملت را با «گشودگی اجتماعی و سیاسی، دیپلماسی فعال، عدم مداخله در زندگی خصوصی مردم، ایجاد احساس مشارکت» فراهم کند و به این ترتیب «مقاومت ضد تحریم‌ها» را به «جامعه» واگذار کند."

سخنگوی دولت گویا چاره اندیشی را در بازشدن فضای سیاسی! بعد از کشتار می داند و ضایعات واردآمده از تحریم های ناشی از مداخله گری در منطقه و موشک پرانی نظام اسلامی بعد از توافق برجام را به گردن ملت می گذارد.

ربیعی می گوید: "دوران سرمستی ارزی نیست"، دولت پولی برای توسعه ندارد و بخش خصوصی نیز ضعیف شده است. «باید نگاه به خارج از کشور معطوف باشد و دانش از این طریق وارد شود؛ باید روزنه‌های ارتباطات بین‌المللی را حفظ کرد.»

آنقدر وقیح اند که بعد از افلاس، سراغ کدخدا را می گیرند تا جذب سرمایه گذاری از خارج کنند.

 

بحران ساختاری و تنگنای معیشتی

اکثریت جامعه که بندگان مزد اند، رهایی ازفقر و فلاکت را تنها شدت بخشیدن به مبارزه در سنگر خیابان دانستند. رئیس کمیته دستمزد کانون عالی شوراهای اسلامی کار ایران می‌گوید:  سبد معاش در شهریور ماه از مرز هشت میلیون تومان گذشته است؛ به عبارت ساده‌تر، یک خانوار ۳.۳ نفره اگر بخواهد همه مولفه‌های زندگی را در حد نسبتاً قابل قبولی فراهم آورد، در شهریور ماه ۹۸ نیاز به هشت میلیون و ۷۴هزار تومان درآمد دارد، در حالی که حداقل دستمزد ۵/۱ میلیون است. وضیعت  ده ها میلیون شهروند جامعه امروز چنین است.

نبرد تاریخی فقر و ثروت وارد دوران جدیدی شده است. از ایران و عراق و لبنان تا شیلی و اکوادور و کلمبیا، توده‌ی انبوه کار و رنج به خروش آمده است. میان خیابان‌های شورشی ایران و شیلی، لبنان و کلمبیا پیوندی تاریخی و طبقاتی برقرار است جنبش های اعتراضی در سالهای اخیر در حال گسترش است، یک ویژگی آنها "نداشتن رهبر" و "بی سازمان" و "خودجوش" بودن آنهاست. نمونه هایی از آن را در پاریس و بیروت و بغداد تا سانتیاگو و هنگ کنگ شاهد هستیم و قبلا هم در اعتراضات پارک گزی ترکیه و اعتراضات سال ۹۶ ایران و نیز خیزش اعتراضی به گرانی بنزین، هفته پایانی آبانماه ۹۸ در شهرها به میدان آمدند و به احتمال زیاد با نمونه های روزافزون دیگری از آنها در آینده مواجه خواهیم بود.

این جنبش ها، بیشتر از طریق شبکه های اجتماعی و در یک فرصت مغتنم و یا اتفاق غیرمترقبه، از رسانه های اجتماعی راه اندازی می شوند و سپس توسعه می یابند.

با عقب نشینی خیزش اخیر مردم ایران، همزمان در کلمبیا ۲۵۰هزار نفر شهروند در اعتراض به سیاست‌های اقتصادی دولت و فشار بر فعالان اجتماعی به خیابان‌ها آمدند که ایوان دوکه رئیس جمهور را وادار کرد جمعه ۲۲ نوامبر اعلام کند، مذاکره ملی برای حل‌ و فصل چالش‌ها و برآورده کردن انتظارات معترضان برگزار خواهد شد.

بعد از شکست بهار عربی، بار دیگر از مصر صدای شورش به گوش می‌‌‌رسد. در سکوت سنگین فضای کارگری پس از سرکوب هفت‌‌‌تپه و فولاد، اعتصاب و راهپیمایی کارگران «هپکو» نشان می دهد جنبش برای حقوق های عقب افتاده به پایان نرسیده است.

آبان سال گذشته  شاهد اعتراضات كارگران كارخانه‌ی نيشكر هفت‌تپه برای کسب دستمزد معوقه و شرايط بد كاری بود. كارگران تنها به اعتراض بسنده نكرده بلكه راه‌ها را بستند و كارخانه را اشغال كردند. در سال ٩٧ اعتصابات رانندگان كاميون روی داد واعتراضات  معلمان و اقشار دیگر مردم ايران نیز ادامه دارد.

«بهار عربی» و «دی ماه ۹۶» و «هفت‌‌‌تپه - فولاد» و «کشاورزان اصفهان» و «همبستگی مردمی در جریان سیل ایران» و  . . .  حاکی از برآورده نشدن انتظارهای میلیونی معترضان است. آیا دیکتاتوری و امپریالیسم مثل گذشته مبتنی بر چرخه‌‌‌ی دائمی سودبری می تواند           راه­ حل ­های کوتاه مدت برای سیستم‌‌‌ سرمایه سالاری بیابد.

 دهه های پیش، ۹ خرداد ۱۳۷۱ یکی از شورشهای اجتماعی و اقتصادی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران رقم خورد. این شورش در اثر اعتراض حاشیه نشینان «کوی طلاب» مشهد به تخریب خانه‌هایشان در شهر مشهد به وقوع پیوست، و به یک تظاهرات چند ده هزار نفری، با شعارهایی علیه مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران و حمله به اماکن دولتی، تبدیل شد و سرتاسر شهر مشهد را فرا گرفت. در ۱۵ فروردین ۱۳۷۴ نیز اعتراضات مردم جنوب غرب تهران، در اکبرآباد و اسلام‌شهر نسبت به کمبود وسایل نقلیة عمومی طی چند ساعت تبدیل به اعتراضی خونین علیه رژیم شد. دامنة این حرکت مردمی به رباط ‌‌کریم, سلطان‌آباد و صالح آباد نیز کشیده شد. مردم محروم این مناطق، به هنگام اعتصاب رانندگان مینی‌بوس‌ها و فقدان وسیلهٌ نقلیه برای رفتن به سر کار، وقتی با بی‌اعتنایی ایادی رژیم مواجه شدند، دست به تظاهرات زدند و ظرف مدت کوتاهی جمعیت آنان به ۵۰ هزارتن رسید، جمعیتی که سیل‌آسا در خیابان‌ها به راه افتاده و در مسیر خود با ارگان‌های رژیم درگیر شدند. حکومت با بسیج و اعزام شمار زیادی از پاسداران مسلح، به روی تظاهرکنندگان آتش گشود و آنها را در ورودی تهران و در منطقه چهاردانگه، زیر آتش سنگین هلی‌کوپترهای توپدار و نیروهای ویژه قرار داد. در نتیجه ده ها نفر از مردم بی دفاع جنوب شهر تهران، کشته و مجروح شدند. در میان کشته شدگان تعدادی کودک خردسال ۸ تا ۱۲ ساله نیز دیده شدند.

شورش‌‌‌های اسلام‌‌‌شهر و کوی طلاب مشهد علیه گرانی و تورم افسارگسیخته، که سیستم را به مخاطره انداخت، تنها ۷ سال از شرایط سرکوب و امنیتی کردن جامعه به بهانه جنگ و اعدام‌‌‌های دسته‌‌‌جمعی زندانیان سیاسی، گذشته بود.

 یک سال بعد از آن، درحالی که بسیاری از فعالان سیاسی از حرکات زیر پوستی درون کارگری غافل  بودند، کارگران نفت تهران برای احقاق حقوق‌‌‌ خود، در نهادِ خودجوش «شورای کارگران پالایشگاه نفت تهران» متشکل شدند، و بهمن ماه سال ۱۳۷۵، دوهزار کارگر در برابر وزارت نفت تجمع کردند.

گستره مطالبات خواهی در اکثر جوامع، موقعیت برای قیام را فراهم آورده است، و تحلیل وضعیت کنونی از زوایای مختلف توسط کنشگران بسیار، فزونی یافته است.

بررسی مسائل حاد جنبش برای تغییر در شرایط کنونی جامعه ما، معضلاتی دارد که از عهده چند کارشناس برنمی آید. تیم های منسجم و با تجربه انقلابی و تئوریک، ضرورتی مبرم است.

 

شفافیت و صداقت "امر" ضروری مبارزان

اگر دغدغه و انگیزه فعالان سیاسی، اجتماعی و کارگری، گشودن گره از کار فروبسته کارگران است، و تنها در پی تثبیت هویت خویش نباشد، پس خصلت های ارزشی و پرنسیب های جاافتاده و مورد نیاز جامعه برابر، آزاد، و شورایی، بعنوان شاقول رهگشا برای نمایندگانِ صادق کارگری و فعالینِ آرمان‌خواه واقعیت‌گرا، نیز می باید واضح و مشخص گردد.

در راستای ستم ستیزی اپوزیسیون، پرداختن به نقد رادیکال نظری و پراتیک مبارزین به منظور تضمین و حفظ دستاوردهای دموکراتیک جنبش، و همچنین شفافیت و صیقل یابی خصلت های کنشگرانِ آزادیخواه و برابری طلب، ضرورتی کاربردیست. همت های خستگی ناپذیر و صداقت پیشه، بیش از هر چیز در راست آزمایی زندگی اجتماعی شرافتمند خود، محک خورده و پالایش می شوند. با چنین زمینه ای، آسیب شناسی ها و برنامه ریزی تئوریک، فرهنگی، هنری و انتقال تجربه راهبردی مبارزات کارگری و پیشبرد امر مهم و توانفرسای "جایگزینی"  می تواند در دستور کار انقلابیون مارکسیست قرار گیرد.

پیشرو، مبارزِ کارگری به عنوان مشاور سوسیالیست، آنگاه موفق است که همدلی، کارآیی و صداقت او را تشکل‌های واقعی کارگری باور کرده باشند وادامه تلاش فعالین مارکسی را در راستای "طبقه ای برای خود شدن" ثمربخش ببیند.

رهنمود مارکس در نامه فوق به روگه، در حقیقت قابلیت چاره اندیشی چپ کارگری برای متشکل شدن و "در خود نماندن طبقه کارگر" را عمق می بخشد.

 

فعال یا مدافع کارگر به چه معنا ؟

 سندیکا، اتحادیه، شورا، سازمان و حزب کارگری از بطن زندگی و مبارزه کارگران شکل یافته و ارتقا می‌یابد. منِ روشنفکر منتقد به نابرابری و سیستم بندگی مزد اگر درکی صادقانه از سوسیالیسم دارم باید به اندازه بضاعتم با اهداف عدالت‌ جویانه و برنامه‌های تغییر خواهانه نیروهای کار، خود را هماهنگ و همراه کنم.

آنهایی که غیرمسئولانه و بدون تعهد، پیشینه ی سوءاستفاده از اعتماد رفقا، بهره‌برداری‌های شخصی و فرقه ای در مجامع مختلف، دارند،  نمی‌توانند مدافع حقوق کارگران باشد. آیا هر زندانی سیاسی و مبارز سوسیالیستی بدون داشتن دلمشغولی امر زحمتکتشان و پراتیک با کارگران می‌تواند ادعا کند که از مدافعین آنان است؟

وقتی در مملکت ما چند تشکل مانند سندیکای شرکت واحد و هفت‌تپه ، بیشتر وجود ندارد که آنها نیز نماینده خود را دارند ، لازم می آید گروه   های مدعی، روشن کنند با چه هدف و صلاحیتی می‌خواهند دفتر و دستکی جدا از پرولتاریا داشته باشند!

انقلاب ثمربخش "امر" زحمتکشان است، اما کار مستمر ما تحول خواهان، در پروسه از خود در آمدن طبقه و برای خود به میدان آمدنِ فرودستان، همانا پرداختن به نقد جدی است. نقدی اندیشه ورزانه در جدال نظری با تئوری غیرمارکسی و تولید تفکر راهبردی با محتوای سوسیالیسم، که برای امروز جامعه راهگشا شود. آن هم در شرایطی که رژیم های موجود چنان تار و پودی برای ماندگاری حاکمیت و سرکوبگری خود تنیده اند که راهی جز گزینه انقلابی متصور نیست.

 

طرح سئوالات کلیدی و پاسخگو شدن مارکسیست ها

  • با توجه به امر بدیهی شعار مبارزه با امپریالیسم، چرا مبارزه با استبداد داخلی اولویت دارد؟
  • تجربه خود مدیریتی و شوراها بعد از عقب نشینی رژیم که با اعتصابات و به خیابان آمدن توده ها به نظام تحمیل می شود، تا چه اندازه الگو و کاربرد خواهد داشت؟
  • مبحث قدیمی که مرحله گذر از جامعه فعلی ایران با پیشینه "شیوه تولید مستبد آسیایی" و تجربه انقلاب نا تمام مشروطه و به سرآمدن دوره سلطنت در ۱۳۵۷ و برقراری حکومت دینی - ولایی در عصر جهانی سرمایه سالاری، آیا تحولی دموکراتیک در هم پوشانی با اقشارغیر کارگر به مدیریت نیروهای کار و مدل دولت رفاه خواهد بود، یا آزموده شورایی، تعاونی و سوسیالیستی در دستور وضعیت عینی کنونی است؟
  • علل توانایی رژیم ولایی در به عقب راندن جنبش عمومی دیماه سال ۹۶ و آبان ۹۸ به سبب شدت سرکوب خشونت بار وخونین بوده است و نیز درکمیت چند میلیونی نشدن مردم که در خیابان حضور نیافتند؟[1]
  • بررسی کیفی و دستاوردهای حرکت گرانقدرخود بخودی آبان امسال، همان به میدانِ مبارزه آمدنِ سلب مالکیت شدگان برای تغییر حکومت جهل، جنایت و ستم طبقاتی است که امید و آروزی چهل ساله بخش قابل توجه مردم بود. این رخداد سترگ، می­تواند فصل مهمی در کارازار ایجاد انجمن خود رها سازی کارگران به روایت مارکس در برابر ما بگشاید؟[2]

جمعبندی پیرامون طرح مسائل و انکشاف مناقشات این گونه، ضرورت راه یابی به اهداف جنبش آزادی طلبانه و مطالبات خواهانه   ۹۹درصدی هاست.

چنان که لنین ۱۸۹۴ در کتاب دوستان خلق کیانند،  نوشت:

"روشنفکران سوسیالیست . . . باید تصویر کاملی از واقعیات ما همچون سیستم معینی از روابط تولید اراائه داده، نشان دهند که استثمار و سلب مالکیت از زحمتکشان تحت این سیستم ضروری است، و راه خروج از این سیستم را که توسط رشد اقتصادی نشان داده می شود بیابند. این تئوری که مبتنی است بر مطالعه ای مفصل از تاریخ و واقعیات روسیه، باید به نیازهای پرولتاریا پاسخ گوید – و اگر این تئوری منطبق بر احکام علمی باشد. آنگاه هر بیداری ذهن اعتراضی پرولتاریا بطوری اجتناب ناپذیر این ذهن را به کانال های سوسیال دموکراسی سوق خواهد داد – هرچه پیشرفت در روشن نمودن جزئیات در این تئوری بیشتر باشد، سوسیال دموکراسی با سرعت بیشتری رشد خواهد نمود... "

تلاش ما با اتکا به شیوه مارکسی و مبتنی بر گونه ای ازمبارزه طبقاتی که ماده ی اجتماعی آن سوخت و ساز نیروی کارِ درون جامعه ی ایران و البته در رابطه با سیستم سرمایه داری جهانی است، تعریف می شود.

این ممارست با بهره جستن از تمام تجارب جهانی در گذشته و حال همچنین ارتباط مستمر با جامعه و بویژه طبقه ی مولد و صاحبان آن اندیشه، نقش و آگاهی ما برای عبور کارگران، از "طبقه ای در خود" به "طبقه ای برای خود" را ثمربخش خواهد کرد.

  1. آنچه چپ مارکسی در شرایط فعلی ناچار از پذیرفتن آنست به زبان سید محمدخاتمی بیان شده است: "مشکل واقعا وجود دارد و اعتراض‌ها جدی است. در جریان اخیر طبقه متوسط و بالا وارد ماجرا نشد اما نظاره‌گری بود که با معترضان همدلی داشت و خطر بزرگ این است که نارضایتی معیشتی و فقر و بی‌عدالتی با نارضایتی سیاسی و اجتماعی بهم گره بخورند و در این صورت با قدرت نظامی و امنیتی و انتظامی هم کاری از پیش نمی­رود و عملا کل جامعه در برابر حکومت قرار می‌گیرد.»

۲ . تونی کلیف در مقاله انقلاب دموکراتیک یا انقلاب سوسیالیستی؟ می گوید: "وقتی اندونزی در سال ۱۹۴۹ استقلال خود را از هلند به دست آورد، حکومت به دست یک بورژوا ناسیونالیست یعنی احمد سوکارنو افتاد. ایدئولوژی حکومت او بر مبنای پانچاشیلا بنا شده بود که اعتقاد به خدا و وحدت ملی ارکان اصلی آن را تشکیل می داد. حزب کمونیست اندونزی نه تنها به شکل تراژیکی از به چالش کشیدن سوکارنو سر باز می زد بلکه در زمینه نیاز به وحدت ملی با او کاملا هم عقیده بود. نتیجه این بود که دوباره جمله سن ژوست یکی از رهبران انقلاب فرانسه که می گفت: ”آنانی که انقلاب را نیمه تمام انجام دهند، گور خودشان را کنده اند.“ درست از آب درآمد. حزب کمونیست اندونزی اعضای بسیار بیشتری از حزب بلشویک در زمان انقلاب روسیه داشت. یعنی حدود سه میلیون به نسبت ۲۵۰هزار نفر. طبقه کارگر اندونزی بزرگ تر از طبقه کارگر روسیه در آستانه انقلاب بود. دهقانان اندونزی جمعیت بیشتری از دهقانان روسیه در آن زمان داشتند. در سال  ۱۹۶۵ ژنرالی به نام سوهارتو توسط سوکارنو منصوب شد که کودتایی را با حمایت آمریکا، دولت حزب کارگری بریتانیا و استرالیا سازمان داد و در جریان آن چیزی بین نیم میلیون تا یک میلیون نفر قتل عام شدند.

. . . من می توانم به تعداد دیگری از انقلاب های شکست خورده اشاره کنم: مانند مجارستان ۱۹۱۹ و ۱۹۵۶، آلمان ۱۹۲۳، چین 27- ۱۹۲۵ و اسپانیا ۱۹۳۶. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه موردی استثنایی در بین تمام انقلاب های نیمه تمام است.

. . .  مارکس در زمان انقلاب  ۱۸۴۸ در انگلستان و فرانسه به کارگران توصیه کرد: ”کارگران آلمانی باید بیشترین کمک را به پیروزی نهایی خودشان بنمایند، با آگاه کردن خودشان از منافع طبقاتی متعلق به خود آنها، با اتخاذ موضع سیاسی مستقل شان در سریع ترین زمان ممکن، با اجازه ندادن به خودشان برای این که به واسطه عبارات ریاکارانه دموکراسی خرده بورژوازی گمراه شوند و لحظه ای در لزوم یک حزب مستقل سازمان یافته پرولتری تردید روا دارند… شعار آنها می تواند این باشد: انقلاب مداوم.“ . . . طبقه کارگر و نه حزب، انقلاب را به راه می اندازد اما حزب طبقه را رهبری می کند. همان طور که تروتسکی حق مطلب را در این مورد به شایستگی ادا می کند: ”بدون یک سازمان رهبری کننده، انرژی توده ها مانند بخاری که وارد محفظه پیستون نشود، به هدر خواهد رفت… اما آنچه حرکت را ایجاد می کند نه پیستون و نه محفظه که همان بخار است…“.

با توجه به استدلال تونی کلیف که برای اکتبر ۱۹۱۷ جایگاه ویژه قائل است، می بینیم بلشویک‌ها معتقد بودند انقلاب بورژوادموکراتیک که در روسیه در حال شکل‌گیری بود به پرولتاریا فضا و فرصت تشکل و رشد سیاسی می‌دهد. به همین علّت، پرولتاریا خواستار پیروزی قطعی این انقلاب است و در این راه، دهقانان متحد طبیعی کارگران‌اند.

اما در جامعه ما که سازمان مستقل کارگری غائب است، آیا اتحاد با طبقه متوسط ضروری نیست.؟ تعارض کنونی این است، وقتی کارگران به لحاظ کمی و کیفی توانایی ندارند تا سد سکندر نظام خون ریز را بردارند، از طرفی تجربه تاریخی نیز هر آلترناتیو غیرکارگری را شکست خورده می داند، چه باید کرد.

January 02, 2020

در سایه‌ی دیروز , به بهانه‌ی خواندن سه دفتر شعر 'حسن حسام'

به بهانه‌ی خواندن سه دفتر شعر 'حسن حسام':
این‌جا برقص (نشر مهری، لندن، ۲۰۱۸)
خوشه‌های آواز (انتشارات فروغ، کلن، ۲۰۱۱)
گوزن و صخره (انتشارات فروغ، کلن، ۲۰۱۲)

هنوز می‌شود از چیزهای جدی حرف زد. 'جدی‌تر' اما هنوز پرسش است. شعر مقاومت، امری جدی است که بسیاری بهای آن را با زندان و زندگی‌شان پرداخته‌اند. مقاومت ِ ایران از زمستان ۱۳۵۷ آغاز شد (پیش‌تر شکلی دیگر داشت). خبر قتل‌ها و اعدام‌های سیاسی، عادی‌ترین خبر ِ روزنامه‌ها شد.

سگ و شکارچیان اما
 رهیاب‌شان،
 مسیر تازه‌ی خون
 و اشتیاق جنون است
(شکارگاه، ص. ۱۲/ این‌جا برقص)

شعر ِ مقاومت شد سلاح به 'کشتن'ِ دشمن ِ مردم، گیرم بی خون‌ریزی. این گونه شعر، با معیارهای نقد ادبی اگر سنجیده شود، نسبت به شعرهای دوران نخست پس از انقلاب بسیار به‌تر است. دوران نخست، درست مثل دوران پیش از انقلاب شعارگونه بود، روان از سینه به سینه، پلی‌کپی، تکثیر شده با کاغذ کاربن و گذاشته در تلفن همگانی یا نوشته بر دیوار. باز شناخته می‌شد البته، درک می‌شد و چونان موج ِ بلند احساسات جمعی، صدای مردم بود با خویشکاری دلداری، شهادت و نیز چون سلاح و سپر.

پدیده‌ای رازواره.

هرگز شاید زمانی نبوده که مردم چنین به شعر، به عنوان صدای مردم برای مردم توجه داشته باشد. رفته رفته اما گفتمان با معیار نقد ادبی درباره‌ی گوهر ِ شعر درگرفت. این پرسش اهمیت چندان ندارد که چه‌گونه زبان ِ موزون (نه نثر، سخن‌رانی، فریاد یا شعار) تبدیل می‌شود به تاثیرگذارترین شکل ِ بیان.

با آشفته‌تر شدن احساسات، دیگرگون شدن تجربه‌ها، عادت، گذار از اولیه‌ترین مفاهیم به دیدگاه ِ سنجیده‌تر، شعر ِ مقاومت در شکل ِ شعاری رخت برمی‌بندد. ادبیات مقاومت اما می‌ماند، در شکل ِ ادبی. دریافت شده از سوی جمعی اندک و نه دیگر در شکل ِ صدای مردم.

می‌توان از سلیقه گفت. می‌توان بخش زیادی از آن‌چه شعر ِ مقاومت می‌نامیم به جعبه‌هایی بسپاریم گذاشته در زیر شیروانی که هرگز کسی سراغ‌اش نخواهد رفت. می‌توان هم گفت که شعر خویش‌کاری داشته در انگیختن مردم به زمانه‌ی آشوب؛ مثل ِ بسیاری شعر دوران مشروطه. گفتمان و چالش دیدگاه‌ها در این باره هنوز ادامه دارد، حتا اگر موقعیت دیگرگون شده باشد. در جهان نیز چنین است: از امریکای لاتین گرفته تا کلیساهای پروتستان در سر دادن سرود ِ ستایش، گفتمان درباره‌ی آزادی ِ تجربه‌ی فردی. در ایران ِ خودمان دو شکل از شعر ِ مقاومت داریم: شعر دوران ِ جنگ (عراق-ایران) که جانب‌دار است و به یاری یارانه‌ی دولتی در 'سوره' – سفره‌نشینان انقلاب اسلامی- پا گرفت و شعر مقاومتی که جانب ِ مردم ایستاده تا صدای او باشد در برابر حاکمان ِ "بشکنید این قلم‌ها را"! سلطه‌ی جزمی حاکمان – اکنون دیگر باید گفت "جنایت‌کاران جنگی" - در دامن زدن به ترس ِ سیاسی و فراهم کردن زمینه‌ی سرکوب بهانه شد در تبدیل شاعران – سفره‌نشین و جیره‌خوار- به گزمه‌های 'انقلابی'. سخن اما این‌جا از شعر واقعی ِ مقاومت است. از حافظ یاری بگیرم:

در کوی ما شکسته دلی می‌خرند و بس / بازار ِ خودفروشی از آن سوی ِ دیگر است.

مقاومت در برابر سرکوب ِ ددمنشانه‌ی دلاکان چاقو به دست در اخته‌کردن هنر و شعر، اما از جنس ِ دیگر است. سانسور ِ ارشاد چنان کرد و می‌کند که برای اجازه‌ی نشر - جز کاغذ بازی – سال‌ها باید انتظار کشید تا دست‌آخر دستوری برسد برای حذف بندی و بخشی و یا ممنوع کردن همه‌ی کار. برخی چاره جستند در روی آوردن به زیباشناسی و پیچیدن زبان در لفافه‌ی ظریف؛ قابل فهم برای اهل ِ کتاب و نه همه.

بربریت ِ اسلامی "بشکنید این قلم‌ها را"!، آسیبی است بر جان ِ انسان. ایستادگی و نمایش ِ فرهنگ راستین در برابر ِ فرهنگ ِ جعلی ِ حاکمان است. شگفت آور و زیباست تجربه‌ی این‌که هنوز کسانی یافت می‌شوند به دوران بحران مالی، خریدار کتاب باشند و خواننده‌ی کتاب.

شعر ِ مقاومت نمایش ِ خود ِ مقاومت است. میوه‌ی اندیشیدن است و نه خشونت. از لایه‌های صلح و دوستی انباشته است و نه از جنگ و قدرت.

راوی تلخزارم / آه .... / بیش از این چیزی ندارم / به جز جیک جیک دو گنجشگ / بر شاخه‌ی نازک ِ لرزان ِ بهار
(با گالیا و پریا، ص. ۱۴/ این‌جا برقص)

دیگر از جهیدن به فریاد برآوردن ِ شعار نشان نیست، به دام ِ واژگان ِ حاکم ِ جنایت‌کار نمی‌افتد؛ تا صدای خود بیابد و داشته باشد:

 (...) دیروز
 من آنجا بودم
 چنار ِ پیر
 دستاویز ِ بادی رقصان بود
 و لرزان بود!
مثال روزگاران تنهایی،
 می‌بارید
 در پاییز ِ برگریزان
 و برگ‌های سوخته انگار
 رنگ‌های خداحافظی بودند،
 سرخ و عنابی و آجری
 در سردی زمستان! (...)

 (چنار پیر، ص. ۴۰/۴۱ / این‌جا برقص)

نوشتم: 'شگفت آور و زیباست تجربه‌ی این‌که هنوز کسانی یافت می‌شوند به دوران بحران مالی، خریدار کتاب باشند و خواننده‌ی کتاب.' اما اعتراف کنم که در آشفته‌ بازار شعر و نقش رسانه‌های اجتماعی در پاشیدن مزخرفات به نام شعر، خواننده اندک است. آخر برخی نشستن به تنهایی در برج عاج و پرداختن به تجربه‌های گوناگون گزیده‌اند و برخی دیگر تجربه‌گری‌شان برداشتن سطری و بندی از این و آن است و سرهم کردن یاوه به نام – بی‌چاره- شعر و دیگران چونان آجان سر ِ کوچه کمین کرده‌اند در پرتاب ِ نیزه‌ی زهرآلود. شکاف ِ میان شاعر و مردم بیش‌تر شده و پل زدن بر آن آسان نیست.

انقلاب (اسلامی) خیلی چیزها دیگرگون کرد. خطا دیدیم؟ شاعران دیگرگون شده‌اند یا علت را باید در خواننده جست؟ هر چه باشد، شاهدیم که شعر امروز دیگر چونان شعر در دهه‌ی چهل و پنجاه و شصت خوانده نمی‌شود. آن‌که صفحه‌های شعر پیوست‌های ادبی و گاه‌نامه‌ها کنار می‌زد و شور خواندن خبر داشت، می‌شد که توجه زیاد داشته باشد و حتا بهای بیش بپردازد برای مجموعه شعرهای ممنوع – زیر میزی و با جلد سفید- حتا به قیمت خطر ِ زندان و مجازات. چه قدر آدم از آن زمان می‌شناسیم که تمام ِ شعر یا بندهایی از شعرهای شاعران به خاطر سپرده و می‌خوانند. اکنون اما به راستی انگشت شمارند کسانی که چنین زحمتی به خود بدهند.

ادبیات مقاومت و شعر در دوران آغازین پس از انقلاب (اسلامی) هنوز دنبال می‌شد. ادبیات ِ ممنوع شکل‌های گوناگون گرفت. اما هرگز به قواره‌ی ادبیات و شعر (و نیز ترانه) مقاومت در دوران پیش از انقلاب (اسلامی) نرسید. برخی کسان که در شرایط عادی هرگز نمی‌توانستند ناشر پیدا کنند، به‌ترین بخت ِ زندگی‌شان به دست آمد. شمار ِ کارهای جدی بسیار اندک است در برابر کارهای بد – بی‌شمار با شمارگان اندک – برای تلخ‌کردن ِ اوقات.

نومید نباشیم: انقلاب (اسلامی) شاید دیگرگونی ایجاد کرد در توجه به ادبیات، اما نتوانست و نخواهد توانست شکاف ایجاد کند در رشد ادبیات و شعر. ایزدبانوی شعر شاید زمانی رانده شده باشد به پستوی پنهان، اما تاریکی او را به فراموشی نبرده است. شاید اکنون دیدگاه تفاوت داشته باشد درباره‌ی این پرسش که در چهل سال گذشته چه به سر ِ شعر آمده است.

فرصت دیگری باید باشد در نگاه ِ دقیق‌تر به آن‌چه در بالا آمد. تنها این بگویم- به عنوان پیشنهاد: در نگاه و خوانش شعر مقاومت، هیچ اهمیت ندارد ببینیم شاعر کیست و دیدگاه سیاسی او چیست. این اگر کنار بگذاریم، می‌توانیم سکوت کنار نهاده و شاعران (مقاومت) راه دهیم به درون خانه و بخوانیم‌شان. حتا از در ِ پشتی ِ خانه‌ی ادبیات. در پس ِ پشت ِ واژگان آنان توانی جدی نهفته است. ترانه‌ی شاعر از درون تاریکی بشنویم که احساسات، باور، آرزوها و ستیزه‌جویی به نمایش می‌گذارد.

نگذاریم ترور وادارمان کند به عقب‌نشینی. گوش باز کنیم برای فریاد پرشور از حنجره‌ی شاعر مقاومت که آزادی فریاد می‌کند. بی‌تردید برگ ِ برنده‌ی شعر ستیز و مقاومت، گریز از نومیدی است تا گیراندن شعله در سوزاندن همه‌ی آن‌چه دشمن مردم به پا کرده و تا بازگرداندن اعتماد.

بی‌اعتنا باشیم به تبلیغ ِ واژگان کهنه و ساییده‌ی حق، وطن، عدالت و ... که معنایی وارونه یافته‌اند به دست حاکم ِ جنایت‌کار ِ دشمن ِ مردم. به معنای زیباشناسانه‌ی این واژگان بنگریم که بس ژرف‌تر است.

شعر حسن حسام ساده است. او شاعر ِ به تصویر آوردن ساده‌ترین چشم‌انداز است. زبان تصویری او پیچیده نیست.

 '... پای این نهال تازه/ تا درختی گردد سرشار و چمان، سایه سارش / جان بخش / از پس ِ خستگی ِ جان فرسا ...'
و: '... آسمان سُربی ِ سنگین / با کول‌بار ِ ابر ِ سیاهش/ می‌توفد / می‌توفد / و برگ‌های درختان / می‌بارند، چون بارشی که از دل ِ توفان....'

این شاعر و نویسنده‌ی تبعیدی در کاربرد تصویرهای طبیعت شفاف است. آزادی‌ می‌گزیند در نگاه به هر چشم‌انداز و کشاندن به آن‌چه می‌اندیشد. ساده نیست این همه، اما ابزاری‌ست تا راه باز کند از کار پیچیده به استعاره‌ای آشنا.

در همه‌ی شعرهای سه مجموعه، هر کدام در برگیرنده‌ی سه دفتر، تصویری به دست می‌آوریم از جهان ِ زیست و اندیشه‌ی این روشنفکر متعهد. بسیاری از سال‌های زندگی‌ش به معنای واقعی و ساده، ریخته پای آرمان‌هاش. ریخته پای آرمان، اما از دست‌شان نداده و هنوز ستیزه‌جوست و همیشه هم روان میان خودآگاهی ِ سیاسی و شور ِ کنش ِ هنرمندانه. برای او دام است بیان ِ مدام ِ آن‌چه دیگران می‌خواهند بشنوند و قانع شدن و بودن به ستایش ِ آنان. در پشت ِ این دام، دام دومی نهفته است: توان ِ تحلیل و بیان شفاف در میانه‌ی ستیز ِ کدر برای آزادی و این‌که صدای او – صدای مقاومت – ضروری است. دام ِ سوم کنش‌گری سیاسی اوست که سنگی‌ست جلوی پا و باید بگزیند برای قربانی دادن. در شعرهاش می‌توان جای پای این قربانی دادن دید، اما شور ِ گفتن در او قوی است.

کوشیار پارسی
 دسامبر ۲۰۱۹

برای آزادی آرش گنجی منشی کانون نویسندگان ایران و لغو احکام ظالمانه علیه سه نویسنده عضو این کانون تلاش کنیم!

برای آزادی آرش گنجی منشی کانون نویسندگان ایران

و لغو احکام ظالمانه علیه سه نویسنده عضو این کانون تلاش کنیم!

bahram.rehmani@gmail.com

 

بیش از چهل روز از اعتراض ‌های آبان می ‌گذرد اما دستگاه سرکوب حکومت اسلامی، هنوز مشغول تهدید، شناسایی و بازداشت معترضان و هم چنین هنرمندان، روشنفکران، زنان، دانشجویان، معلمان، کارگران و فعالین سیاسی معترض و منتقد است و هر روز شماری را دستگیر می‌ کنند. دستگیر شدگان را به زندان‌ هایی می ‌فرستد که ظرفیت شان پیش از این نیز پر بود.

اما آبان نزد مردم معترض پایان یافته نیست. در گفت و گوی والدین جان باختگان با رسانه ها، تهدید و دستگیری آن ها، فراخوان های علنی ‌شان برای برگزاری مراسم یادبود جان باختگان آبان ماه و هم دلی بی نظیر و فزاینده میان مردم، هنگی نشان می دهند که «آبان» ادامه دارد. اعتراض ها آبان ماه، شکاف بزرگی در جامعه به وجود آورد که در یک طرف حکومت جنایت کار و اقلیتی از حامیانش و در طرف دیگر اکثریت مردم ایران در مقابل هم صف آرایی کرده اند. بی تردید این شکاف زمانی پر خواهد شد که کلیت حکومت اسلامی توسط مردم معترض، سرنگون گردد تا مردم بتوانند سرنوشت خود و جامعه شان به دست خویش گیرند.

 

 

کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه ای به تاریخ ۳ دی ۱۳۹۸، خبر داده است که روز یک شنبه یکم دی ماه، آرش گنجی مترجم و منشی کانون نویسندگان ایران در منزل خود بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد. اکنون پس از دو روز مشخص شده است که او در بازداشت ‌گاه اوین و تحت بازجویی وزارت اطلاعات است.

در ادامه این بیانیه آمده است:

«در پی اعتراض ‌های وسیع و عمیق مردمِ به ‌جان‌ آمده از فقر و تبعیض و ستم، صاحبان قدرت به جای توجه به خواست‌ های آن ها بر شدت سرکوب ‌ها افزوده و دامنه‌ بازداشت ‌ها را گسترده‌ تر کرده ‌اند، بازداشت آرش گنجی نمونه ‌ای دیگر است. افزون بر این، او یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران است؛ تشکلی که همواره از سوی نهادهای امنیتی با ارعاب، بازداشت، صدور حکم ‌های سنگین و حبس و قتل اعضای فعالش، زیر ضرب و فشار قرار داشته است. به موازات آن البته، بطلان این روش برای دست شستن کانون از هدف‌های تعیین شده در منشورش، ثابت شده است.

آرش گنجی بیمار قلبی است و بازداشت و فشار ناشی از بازجویی ‌هایی که در پایمال کردن حقوق انسانی و قانونیِ متهمان شهره عالم است، جان او را در معرض خطر قرار می ‌دهد. مسئولیت هر گونه آسیب بر عهده‌ نهاد بازداشت ‌کننده و حاکمیتی است که نشان داده است در برابر حق آزادی بیان مردم جز ضرب و جرح، زندان و کشتن پاسخی ندارد.

کانون نویسندگان ایران بازداشت آرش گنجی را محکوم می ‌کند و خواهان آزادی فوری و بی ‌قید و شرط او و همه‌ زندانیان سیاسی و عقیدتی است.»

 

هم چنین شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، سه نویسنده ایرانی را به ۱۵ سال و شش ماه محکوم کرد. رضا خندان مهابادی، بکتاش آبتین و کیوان باژن پیش از این در دادگاه بدوی توسط قاضی محمد مقیسه به ۱۸ سال زندان محکوم شده بودند.

کانون نویسندگان ایران روز یک شنبه ۸ دی ‌ماه - ۲۹ دسامبر، در حساب‌ های کاربری خود در شبکه‌ های اجتماعی از ابلاغ حکم دادگاه تجدیدنظر سه نفر از اعضای خود خبر داد. کانون نویسندگان نوشت شعبه‌ ۳۶ دادگاه تجدید نطر به ریاست قاضی زرگر حکم بدوی رضا خندان (مهابادی) و بکتاش آبتین را عینا تایید و حکم کیوان باژن را کاهش داد.

 

 

آرش گنجی منشی کانون نویسندگان ایران، یکی از نویسندگان و مترجمان فعال جامعه ایران است. برخی از آثار ایشان عبارتند از:

 

 

*کتاب «غروب خدایان بر فراز نظم نوین جهانی»؛ نويسنده: اشتفان انگل؛ مترجم: آرش گنجی - نگاه - ٥٢٨ صفحه - چاپ اول سال ١٣٩٦

در پشت جلد این اثر، آمده است: «اشتفان انگل در انتخاب عنوان کتاب از یک اسطوره‌ آلمانی بهره می ‌جوید؛ در «غروب خدایان» پایان جهان در برگیرنده‌ خدایان خسته‌ عهد عتیق است و از خاکستر حریق جهان، جهانی ستودنی صلح آمیز و آکنده از زندگی لذت ‌بخش گسترده می‌ شود. وجه شبه با اسطوره مزبور، سقوط قشر حاکم کنونی جامعه‌ جهانی و تمهید آینده‌ نوین و ارزشمند برای زیستن است‌! کتاب، این منظر را از قلمرو اسطوره جدا و آن را بر مبنایی علمی و استوار از نو بنا می ‌کند و به تمام آن ها که غروب خدایانِ سلطه‌ جهانیِ سرمایه‌ مالی برایشان نه به معنای پایان تاریخ، بلکه نقطه آغاز یک عصر تازه از تکامل اجتماعی انسان است، چشم‌ اندازی نو می ‌بخشد؛ چشم اندازی بدون گرسنگی، استثمار و جنگ.

کتاب «غروب خدایان بر فراز نظم نوین جهانی با سازمان دهی تولید بین المللی» اثر«اشتفان انگل» با ترجمه «آرش گنجی» را موسسه انشارات نگاه چاپ و روانه بازار نشر کرده است.

 

 

*کتاب «مبارزه بر سر شیوه تفکر در جنبش طبقه کارگر»؛ نويسنده: اشتفان انگل؛ مترجم: آرش گنجی - موسسه انتشارات نگاه - ٣٦٠ صفحه -  چاپ ١ سال ١٣٩٤

در توضیح این کتاب آمده است: در تاریخ بشری پیش ‌شر‌ط‌ های مادی برای تحقق یک نظم اجتماعی بدون ستم و استثمار برای برابری و یک زندگی صلح ‌آمیز، و برای دست ‌یابی به مبادله اقتصادی و فرهنگی متضمن منافع متقابل تمامی مردمان هرگز به این درجه از بلوغ نبوده است. دگرگونی مبنای سرمایه ‌داری تولید به یک سیستم بین ‌المللی تولید تحت سلطه معدود انحصارهای چندملیتی، با بین‌ المللی ‌سازی بحران‌ ها و مبارزه طبقاتی همراه می‌ شود. نویسنده در این اثر مبارزه بر سر شیوه تفکر در جنبش طبقه کارگر را مورد نقد و بررسی قرار داده است.

 

 

*رمان « کشتن موش در یکشمبه»؛ نویسنده: امریک پرسبرگر با ترجمه آرش گنجی. این رمان توسط نشر چشمه در سال ١٣٨٩ در ٢١٣ صفحه منتشر شده است.

این رمان که بر اساس آن فیلمی تحسین شده نیز به کارگردانی «فرد زینه مان» ساخته شده است، ماجرایی سیاسی را روایت می کند از دوران مبارزات مردمی با حکومت «فرانکو» در کشور اسپانیا. «مانوئل آریگوئز» - مبارز مخالف حکومت اسپانیا در زمان فرانکو - پس از پایان جنگ داخلی در فرانسه به حال تبعید زندگی می کند. او پس از ۲۰ سال به دلیل بیماری مادرش تصمیم به بازگشت به اسپانیا را دارد ولی ماموران حکومت «فرانکو» هم دنبال او هستند.

«پابلو داگلاس» پسر «خوزه داگلاس» است. خوزه داگلاس در اسپانیا در «پامپلونا» توسط کاپیتان «وینیولاس» و قصاب‌هایش به جرم ارتباط با پناهنده ‌ای اسپانیایی در فرانسه دستگیر و کشته شده است. پابلو به کمک «عمو لویز» از مرز رد شده و به فرانسه می‌ رود تا به کمک دوستان پدر در آن جا به عمو «آنتونیو» بپیوندند. او قصد دارد به شیوه‌ ای دوست پدر، «مانول آرتیگز»، را پیدا کرده و به کمک او انتقام پدر را از کاپیتان وینیولاس و سربازان بی‌رحمش در گاردسویل بگیرد.

***

آرش گنجی مقالات زیادی از جمله درباره کردستان سوریه (روژآوا) ترجمه کرده است.

برخی از آن ها عبارتند از:

آتش بسی که هرگز روی نداد: خیانت به روژاوا

ایوو فیتزهربرت؛ برگردان: آرش گنجی

از نهم اکتبر ترکیه دست به کار تهاجم وسیع به مدیریت خودگردان شمال و شرق سوریه به رهبری کوردهاست، تهاجمی که آینده انقلاب روژاوا را تهدید می کند.

 

پس از گذشت ۱۰ روز از نبرد بی امان میان نیروهای سوریه دمکراتیک (SDF) به رهبری کوردها و ارتش ترکیه، آوارگی توده ای شهروندان کورد و گزارشات اعدام های کنار جاده ای از سوی نایبان تحت حمایت ترکیه، حالا دولت ترامپ وارد مذاکره درباره آتش بسی شده که هیچ چیز دیگری ندارد مگر تسلیم تمام قد به خواست های آنکارا.

آتش بس موقت که مورد توافق مایک پنس، معاون رییس جمهور ایالات متحده، و دولت رییس جمهور اردوغان بود خبر از یک وقفه در جنگ می داد تا نیروهای سوریه دمکراتیک (SDF) از منطقه امن ۳۲ کیلومتری مرز جنوبی ترکیه عقب نشینی کند. به مجرد آن که عقب نشینی در یک بازه ۱۲۰ ساعته انجام شد آنکارا از قرار باید یک آتش بس دائمی اعلام کند.

مظلوم کوبانی، فرمانده SDF، اعلام کرد که آتش بس را می پذیرد اما چیزی از عقب نشینی احتمالی و اجرای «منطقه امن» نگفت.

بر خلاف دولت ترکیه که خواهان منطقه امن در سراسر مرز ۴۴۴ کیلومتری است، کوبانی آتش بس را فقط میان تل عبیاد و سرکانیه اعلام کرده و اجازه هیچ گونه تغییر جمعیت شناختی را در منطقه نمی دهد. باید دید آیا SDF با عقب نشینی کامل از منطقه موافقت خواهد کرد یا خیر.

با توجه به این که اجرای این آتش بس هنوز در پرده ابهام قرار دارد، شرایطی که برای آتش بس اعلام شده حاکی از تسلیم کامل به آنکاراست، و دستگاه ترامپ هم از گرفتن تنها یک امتیاز از ترکیه ناکام ماند. یکی از مقامات ترکیه اخیرا گفت: «هر چه می خواستیم گرفتیم… راحت ترین مذاکره ای بود که تا به حال داشتیم..»

با توجه به این که در وهله نخست این ترامپ بود که چراغ سبز را برای عملیات ترکیه نشان داد آن هم با عقب کشیدن ناگهانی نیروهای ایالات متحده از منطقه مرزی، این اعلام آتش بس را باید تاییدی بر انگیزه رییس جمهور ایالات متحده برای روان سازی نابودی انقلاب روژاوا تلقی کرد.

از این گذشته، گرچه آتش بس حاکی از یک توقف فوری در تهاجم نظامی ترکیه است، ترکیه هم چنان شهر مرزی محاصره شده سرکانیه را از هوا و توپخانه های خود بمباران می کند. مرکز شهر تحت کنترل نیروهای کوردی است که مقاومتی جانانه طی ده روز گذشته از خود نشان داده اند. (بخشی از مقاله بلند)

 

نکته مترجم: در زمانی که این مقاله به زبان فارسی منتشر می شود، سرکانیه پس از ۱۲ روز مقاومت ایثارگرایانه سقوط کرده و هم اکنون در تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۹۸ به ساعات پایانی به اصطلاح آتش بس نزدیک می شویم.

 

*هورین خلف و اراده ملت دمکراتیک

نویسنده: عزیزه اصلان - برگردان: آرش گنجی

چند روز پس از تهاجم ترکیه به روژاوا، هورین خلف سیاست مدار کورد به قتل رسید. در این مصاحبه که سال پیش انجام شد، هورین اندیشه های خود را درباره ی انقلاب روژاوا طرح می کند.

 

 

«نام من هورین است، متولد دیرک هستم شهری در روژاوا. آن جا درس خواندم و زندگی کردم اما این روزها در قامیشلو کار می کنم. پنج سال در حلب مهندسی عمران خواندم و در سال ۲۰۰۹ تحصیلات خودم را تمام کردم. بعد از یک سال کار برای دولت، انقلاب آغاز شد. سال ۲۰۱۱.

خانواده ام به دلیل مشارکت من در انقلاب روژاوا به خود می بالند؛ آن ها میهن پرست اند و سال هاست که سازماندهی دارند. همیشه من را به نشست ها و گردهمایی های اجتماعی می بردند. به بیان دیگر، هیچ وقت از تشکلات سیاسی دور نبوده ام و همیشه پیوندهای محکمی با جامعه خود داشتم.

این چیز نادری در خاورمیانه نیست اما به ویژه در روژاوا هنوز یک همبستگی و اتحاد قدرتمند میان مردم ما وجود دارد. زندگی با هم یا آن چه ما «زندگی کمونی» می نامیم هنوز امروز زنده است و رایج. من نیز بخشی از این جامعه کمونی هستم.»

این ها صحبت های هورین خلف بود در بهار ۲۰۱۸ زمانی که به دیدارش رفتم. در ۱۲ اکتبر ۲۰۱۹ سه روز بعد از آغاز تجاوز نظامی ترکیه به شمال سوریه، هورین به طرز وحشیانه ای به قتل رسید. بر اساس گزارش های دیده بان حقوق بشر سوریه، هورین را از داخل ماشین اش بیرون کشیدند و با خونسردی تمام کنار جاده بهش شلیک کردند. بعد از کالبدشکافی معلوم شد که هدف گلوله قرار گرفته، با اجسام سنگین مورد اصابت قرار گرفته و طوری از موهایش کشیده شده که پوست سرش کنده شده.

نمی دانم از زمانی که خبر هولناک مرگ هورین را شنیدم چند بار به صدای مصاحبه خودم و او گوش دادم. با غرور تمام، روژاوا و مبارزه خود را توصیف می کند. باز به این صحبت های غرورآمیز رجوع کردم چون دلایل جنگ علیه روژاوا و کوردها را نیز در دل خود دارند. این مصاحبه تلاشی است برای نگاهی منصفانه به کار دلیرانه ای که هورین خلف برای مردم خود و مردم روژاوا می کرد.

هورین خلف (به کوردی Hevrîn Xelef) را در بهار ۲۰۱۸ ملاقات کردم زمانی که رییس مشترک وزارت اقتصاد خودمدیریتی شمال و شرق سوریه بود، جایی که به نام روژاوا می شناسند. روز قبل اش رفیق خود، گردو Gerdo، را از دست داده بود، کسی که سال ها در کنارش مبارزه می کرد. آن روز از خانه گردو در تیربسپیه برمی گشت، و خاطرم هست که با من تماس گرفت و ابراز تأسف کرد از این که دیر کرده و حالا در راه برگشت است.

 

 

زمانی که در باغ وزارتخانه اقتصاد منتظر هورین بودم و زیر سایه درختی نشسته بودم، با زنی که مسئول آسایش ژن، نیروهای امنیتی زنان در روژاوا، بود گرم گرفتم و سیگاری دود کردم. قوی و مستقل به نظر می رسید با حلقه ای در انگشت اش، باید قبول کنم کمی شگفت زده شدم و پرسیدم آیا ازدواج کرده، و گفت: «من متاهل هستم اما شوهرم برای نیروهای امنیتی جامعه در بخش دیگری از روژاوا کار می کند.» زن که کمی احساس خجالت کرده بود با خنده ای بر لب اعتراف کرد: «وقتی انقلاب شروع شد پاک یادمان رفت زمانی با هم ازدواج کرده بودیم.»

زنان در روژاوا همیشه برای تغییر انقلاب، انقلابی که خیلی ها انقلاب زنان می شناسند، به یک انقلاب اجتماعی تلاش کرده اند. هورین تمام زندگی اش برای این انقلاب مبارزه کرد و در دفاع از آن کشته شد.

قبل تر درباره زیبایی و وقار هورین شنیده بودم و در واقع زمانی که از راه رسید، چشم های ورم کرده و اندوه اش به خاطر از دست دادن گردو نتوانست زیبایی اش را بپوشاند، حتا خستگی شدیدش هم مانع از مهمان نوازی اش نشد؛ وقتی به استقبالم آمد فورا پرسید که گرسنه نیستم یا چیزی خورده ام یا نه.

در مدت اقامتم در روژاوا هیچ سروکاری با پول نداشتم؛ هر روز در آشپزخانه های کمون در یکی از چندین سازمان محلی یا سراهای شهری در مسیری که می رفتیم غذا می خوردم و چای می نوشیدم. کاملا پیدا بود که پول بر تمام روابط اجتماعی حاکم نیست. گاهی مردم در روژاوا مرا دست می انداختند؛ می گفتند اگر در زمان جنگ و تحریم به این جا می آمدم شب و روز باید سوپ می خوردم.

جامعه ای بر اساس کمون ها و گردآمدها

در ادامه ی انقلاب، یک اقتصاد اجتماعی در روژاوا سازماندهی شد. در زمان دیدارمان هورین مدت دو سال سخنگو و رییس مشترک وزارت اقتصاد بود.

«سه رکن مهم در سازماندهی یک اقتصاد اجتماعی وجود دارد. اول این که اقتصاد برای نیازهای اجتماعی، برخلاف یک اقتصاد سرمایه داری، بر حداکثرسازی سود متمرکز نیست. رکن دوم بوم شناسی است و تولید مسئولانه از نظر بوم شناسی برای نیازهای جامعه. رکن سوم ایجاد و کنترل یک بازار منصفانه است. این سه رکن برای اقتصاد اجتماعی بسیار اهمیت دارد، و ما می خواهیم این را به واقعیت تبدیل کنیم.»

روژاوا فقط یک سرزمین نیست که در آن یک انقلاب به وقوع می پیوندد، بلکه سرزمینی است که اندیشه یک انقلاب از نو تعریف می شود. روژاوا جایی است که یک انقلاب اجتماعی در آن روی می دهد؛ جایی که مفهوم «انقلاب کلاسیک» - بر اساس اندیشه دگرگونی جامعه از طریق تسخیر قدرت - رد می شود.

جنبش کوردی روژاوا از گرفتن قدرت امتناع می کند؛ در عوض، در مُدالیته ای تشکیلاتی بسیج می شود که شبکه ای از گردآمدها را پدید می آورد به طوری که به مردم اجازه می دهد فاعلان فرایندهای تصمیم گیری خود شوند، و اصل تعیین سرنوشت خویش در راه خودگردانی را ارائه می دهد. پس، کوردها اصل اساسی دولت را رد می کنند: قدرت آن برای اتخاذ و اجرای تصمیمات از بالا به پایین.

به عبارت دیگر، بر خلاف سایر احزاب سوریه، کوردها یک شاخه نظامی دیگر نیستند بلکه جنبش مردمی رزمنده ای هستند که تعیین سرنوشت خویش و خودگردانی را به طور افقی از سوی مردم و برای مردم شمال سوریه ترویج می کنند. چنان که هورین توضیح می داد:

«باید تفاوت اصلی میان انقلاب در باقی سوریه و انقلاب در روژاوا را درک کنیم. بگذار یک مثال بیاورم، شب گذشته یک گردهمایی مردمی بود. یک معلم هم از درعا در آن جا بود. احتمالا اهمیت درعا را می دانی که اولین جرقه انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ در آن جا زده شد. گیرم، کار در آن جا به جایی نرسید.

دیروز در همین باره برای ما می گفت. می گفت هفت سال پیش بعد از آزادی شهر از دست رژیم، هیچ کار دیگری انجام نشده؛ نه سازماندهی نه خدماتی نه مدیریتی. فقط گروهی از سربازها به قدرت رسیدند. این یعنی هر کس در آن جا تفنگی داشته باشد قدرت هم دارد. مهم ترین تفاوت ما همین جاست.»

اولین چیزی که در روژاوا انجام شد، و بعدها در نواحی مرزی شمال و شرق سوریه وقتی از شر داعش خلاص شدند، استقرار مجالس کانتونی منطقه ای در هماهنگی با مردمی که آن جا زندگی می کردند بود، مردمی که دیگر تصمیم گیرنده بودند. مشارکت نیروهای مسلح در این مجالس در قرارداد اجتماعی روژاوا و شمال سوریه منع شده است.

هدف از این سیستم مردمی مبتنی بر مجلس در روژاوا، سازماندهی یک الگوی خودگردانی و ضد سرمایه داری برای یک جامعه بی دولت، ضدپدرسالاری و هماهنگ با محیط زیست است. خودگردانی دمکراتیک، که بر اساس کمون سازماندهی می شود، یک تشکیلات یا دولت حزبی و سیاسی نیست، هرچند احزاب سیاسی را به رسمیت می شناسد. کمون ها و مجالس مردمی که هیئت های اصلی سازمان اجتماعی هستند، یک خودفرمانی را رقم می زند.»

در پایان این مقالع بلند آمده است: «حتا بعد از مرگش، اهمیت مبارزه او بار دیگر روش شد: هورین با عنوان رییس مشترک تشکیلات حزب آینده سوریه شناخته نمی شد بلکه از او به عنوان «دبیر کل» حزب یاد می کنند.

او زنی بود که در کارهای روزانه یک رییس مشترک بود؛ تردیدی ندارم که با این روحیه مقاومت تا زمانی که به قتل رسید به مبارزه خود ادامه داد.

هورین خلف به عنوان یک رییس مشترک پیش چشمان من می خندید؛ شکی ندارم که آن، لبخند پیروزی در چشم و چهره تمام زنان روژاوا بود؛ آه که این لبخند غرورآمیز پدرسالاری را نابود کرد. پس دفاع از روژاوا یعنی دفاع از لبخندهای غرورانگیز!» (بخشی از یک مقاله بلند)

*گزارش شاهدان عینی از انقلاب روژاوا: قدرت گیری زنان

برگردان: آرش گنجی

انقلاب روژاوا هدف حمله قرار گرفته است. دبی بـوکچین و امره شاهیـن، اندیـشه های خود را از این فرایند انقلابی منحصر به فرد، پس از دیدار اخیر خود از این منطقه به اشتراک می گذارند …

 

 

آن چه در پی می آید اولین قسمت از دنباله مصاحبه هایی است با کسانی که رابطه ای زنده با روژاوا داشته اند، و کسانی که اوقاتی را در آن سرزمین انقلابی سپری کرده اند. دو قسمت این دنباله، مصاحبه با دبی بوکچین و امره شاهین است. دبی، خبرنگار، مولف، سخنران و سازمانده و دختر موری بوکچین است و مدتی را در بهار ۲۰۱۹ در روژاوا گذرانده. امره، دانشجوی کورد دکترا و مترجم، تمام بهار ۲۰۱۹ را در روژاوا گذراند و از ۱۴ شهر و روستا دیدار کرد و مصاحبه های پژوهشی و ژرفمندانه ای ترتیب داد.

قسمت سوم، مصاحبه با کارنه راس، مولف و مدیر اجرایی ایندیپندنت دیپلماتیک است. کارنه که در چندین سفارتخانه خدمت کرده بود و رییس بخش خاورمیانه و نایب رییس بخش سیاسی نمایندگی بریتانیا در ملل متحد بود، حرفه خود را به عنوان یک دیپلمات بریتانیا رها کرد. کارنه بر اساس تجربیات خود در روژاوا دست به کار ساختن فیلمی شد به نام آنارشیست تصادفی.

برداشت کلی شما چه بود؟ اولین چیزی که میل دارید در باره فرایند انقلابی در روژاوا با ما مطرح کنید چیست؟

دبی: برداشت کلی من این است که ما شاهد مردمی هستیم که به نحوی عمیق در حال دگرگونی مناسبات اجتماعی در تمام جنبه های حیات خود هستند؛ از اقتصاد و سیاست گرفته تا محیط زیست. یک تعهد به تغییر کامل روش سازماندهی جامعه وجود دارد به طوری که هر فرد در هر حوزه از زندگی احساس کند که صاحب اختیار است، صدایی دارد در میان صداها و آن قدر قدرت دارد که بتواند در تصمیم هایی که زندگی هرروزه را تحت تاثیر قرار می دهد مشارکت کند.

زمانی دراز برای آماده سازی این اقدامات سپری شد. جالب است چون خیلی ها فکر می کنند انقلاب روژاوا یک شبه روی داد، در صورتی که اصلا این طور نبود. این جامعه یکهویی از غیب پدید نیامد، این طور نبود که بگویند «راستی این هم اندیشه ایست، بیایید امتحانش بکنیم.» به عکس، سال ها زمان برد، از همان زمان که زیر سرکوب رژیم اسد بودند. در امتداد مرز جنوب شرقی ترکیه جایی که رهسپار اجرای چیزی شدند که امروز فلسفه کنفدرالیست دمکراتیک خوانده می شود، رفته رفته قدم به قدم این اندیشه را مطالعه کردند و این الگو را پر و بال دادند.

کوردها در شهرهای جنوب شرقی ترکیه به عنوان شهردار انتخاب می شدند، و این شهرداران عامدانه مردم را بر اساس مطالعات شان از متون ایدئولوژیک گوناگون توانمند می ساختند. می دانم که آثار پدر من، موری بوکچین، را می خواندند زیرا بسیاری از آثار او به زبان ترکی موجود است و به این خاطر که اوجالان خواندن آن را توصیه کرده است. یک فرایند بسیار فکر شده که مستلزم تعهد عمیق به آموزش، گروه های مطالعاتی و مباحثات زیرزمینی درباره نوع جامعه ای است که به واقع به غایی ترین شکلی مردم خود را در حیات روزانه قدرتمند می سازد.

امره: آن چه من یافتم این بود که گرچه سازماندهی اقتصادی ضد سرمایه داری و کمونی در روژاوا دوره جنینی خود را می گذراند، بیش از ۲۰۰ هزار تعاونی و هزاران کمون و کالکتیو مختلف آن جا وجود دارد که در سراسر منطقه فعالیت دارند. رایج ترین نمونه ها کمون های روستایی، کالکتیوهای زنان و تعاونی های کشاورزی، احشام، نیرو، غذاهای کنسروی، پوشاک، نانوایی، مبلمان و تعمیرات خودرو است.

قابل توجه ترین جنبه اقتصاد کمونی روژاوا توانایی آن به پدیداری تحت شرایط جنگ و تحریم است. هرگز نمی توانستم تصور کنم که یک شبکه نامتمرکز، نیاز مبنا و متنوع از تعاونی ها و کمون ها می تواند در چنین شرایطی ریشه بدواند، جایی که حاکمیت بر مواد غذایی و حتا معاش روزانه میلیون ها انسان در خطر است.

یکی از مهم ترین ویژگی های زندگی در روژاوا شکل های مستقیم و مشارکتی دمکراسی است. آیا توانستید در هیچ یک از مجالس مردمی یا دیگر فرم های دمکراتیک تصمیم گیری در روژاوا حضور یابید؟

دبی: هسته انقلاب روژاوا این اندیشه کنفدرالیسم دمکراتیک است مبتنی بر این اصل که تمام قدرت از پایین به بالا می رود - کاملا مخالف با روشی که امور در هر جای دیگر دنیا انجام می گیرد، به استثنای زاپاتیستاها در چیاپاس. اندیشه از این قرار است که جامعه قدرتمندترین و سالم ترین است، و مردم زمانی که احساس می کنند تصمیمات موثر بر زندگی شان از اجتماع می آید نه از جانب برخی نمایندگان منتخب که ادعای آگاهی از بهترین ها برای جامعه را دارند، بهترین احساس را خواهند داشت. این یک تفاوت دمکراتیک است، حتا با آن چه در ایالات متحده سوسیالیسم دمکراتیک خوانده می شود. این یعنی به جای آن که قدرت از بالا جاری شود، از پایین می آید، و به نوبه خود حاوی این معناست که مردم در اجتماعات خود سرمایه گذاری می شوند.

مردمی را می دیدم که در مجالس محلی گرد هم می آیند، و کار را از همان سطح محلی شروع می کنند - واحد اساسی عبارت است از کمون محلات - و درباره انواع چیزهای موثر بر خودشان گفت و گو می کنند، چیزهایی درباره عبور و مرور تا نیازهای مرتبط با برق و دسترسی اینترنتی - خلاصه هر چیزی که در سطح محلی روی می دهد از جمله توسعه اقتصادی. آن ها با هم تصمیم می گیرند، اغلب توام با وفاق و هم دلی، گاهی البته با رای گیری، و در نهایت درخواست می کنند موضعشان در خصوص یک مسئله خاص در سطح بالاتر از سوی یک نماینده نمایندگی شود.

یک نماینده، با کسی که بر اساس یک خط مشی سیاسی انتخاب شود مثل چیزی که ما در ایالات متحده داریم زمین تا آسمان تفاوت دارد. یک نماینده در روژاوا به مجلس یا گروه فرستنده آن است پاسخگو است، و اگر این نمایندگان اندیشه های گروه خود را نمایندگی نکنند فراخوانده می شوند. این یعنی مردم در هر سطحی یک صدای مستقیم یک رأی مستقیم دارند. در هر مورد، نمایندگان تحت قیمومیت اجتماع، یا در برخی موارد شوراهای خود، هستند و این وضعیت تا خود گروه های کنفدرالی که جمع می شوند و درباره سیاست یک منطقه کلی تصمیم می گیرند صدق می کند. تمام سیاست ها بازتابنده شوراها و کمون های کوچک ترند، و گرچه مردم همیشه به دقت همانی را که می خواهند به دست نمی آورند، دست کم همه شان صاحب صدا هستند و همیشه بحث و مناظره برقرار است.

مردم با هم چونان همسایه ها با هم نشست دارند و همدیگر را چهره به چهره می شناسند. این یک تاثیر شگرف بر حسب هماهنگ سازی مجدد روابط در میان اقوام مختلفی دارد که در گذشته تحت رژیم اسد به جنگ با یکدیگر تحریک می شدند. یکی از روش هایی که مردم را مادون نگه می داشتند نفاق افکنی قومی بود. این یکی از تراژیک ترین جنبه های قتل هورین خلف (رییس مشترک حزب سوریه آینده) از سوی نیروهای نیابتی ترکیه هم بود: او بیش ترین تلاش خود را می کرد تا احساسی از وحدت در میان اقوام مختلف بسازد. بخش بنیادینی که در روژاوا دیدم همین بود، و خیلی هم الهام برانگیز بود. برای من الگویی ساخته شد در راستای کاری که باید هر جای دیگری انجام دهیم، همان قدرتمندسازی مردم در سطح محلی.

به چند مجلس هم سر زدم، که تجربه ای پاک چشم گیر بود. برای مثال در دریک، که جامعه ای نسبتا بزرگ است، شاهد مجلسی بودم که در آن افراد از آن چه باید درباره وضعیت بهداشت محلی انجام دهند حرف می زدند، به ویژه درباره مسئله دیابت. گزارشی شنیدم از کمیته بهداشت دریک درباره نحوه ای که قرار است به جامعه در این خصوص آموزش دهند، و این که چه طور قصد دارند در به در بروند و با مردم در آن باره حرف بزنند. مشغول هماهنگی با بیمارستان محلی بودند برای ارجاع افراد و کمک به آن ها و دریافت آموزش از چگونگی رسیدگی به آن.

آن چه در این زمینه تکانم داد همین احساس قدرت گیری مردم بود، این احساس که می توانند در زندگی های خود و همسایگان خود تفاوت ایجاد کنند. جامعه به طور جمعی به برنامه ای رسیده دایر بر نحوه دسترسی به مردم، نحوه مطلع سازی مردم، نحوه کار با دیگر کمیته ها و غیره. تمام نیازها رسیدگی می شوند و تماشای شیوه ای که مردم احساس می کنند می توانند با یکدیگر و در مشکلات عمومی جامعه ای که در آن به سر می برند دست و پنجه نرم کنند، هیجان انگیز و نیروبخش است.» 

...

درباره نقش انقلابی زنان در روژاوا خیلی چیزها شنیده ایم. مشاهدات شما چه بود؟

امره: یکی از بزرگ ترین گام های انقلاب در روژاوا گستردن موضوع جنسیت ها به تمام بخش های حیات و مناسبات اجتماعی است. زنان فعالانه در سازمان های سیاسی، افتصادی، نظامی، و مدنی ترکیب جنسیتی است در حالی که هم زمان روایت های صرفا زنانه از تمام سازمان ها را نیز دارند. برای نمونه، دفاتر آبوری گیشتی «اقتصاد عمومی» در هر شهر وجود دارد و این دفاتر به عنوان شعبه های خودگردان مسئول هماهنگی های اقتصادی در سطح محلی عمل می کنند. تمام این دفاتر دارای دو رییس، یک مرد و یک زن، هستند، و مردان و زنان دست کم ۴۰ درصد هر یک از عضویت های کلی این دفاتر را رقم می زنند. در عین حال دفاتر آبوری ژن «اقتصاد زنان» در هر شهر وجود دارد و همان عملکرد را دارند اما فقط از زنان تشکیل شده اند و تعاونی ها و کالکتیوهای زنان را هماهنگ می کنند.

این دو سازمان به طور مشابه و هماهنگی با هم کار می کنند، با این حال یک اتلاف ساختاری اساسی میان آن ها وجود دارد. شعبه های زنان بر شعبه های عمومی دارای قدرت وتو هستند، اما برعکس آن ممکن نیست. این اصل برای تمام زمینه های دیگر ماندن سازمان های سیاسی و اجتماعی هم مصداق دارد. زمان دارای سازمان های ود هستند، نه به توان احزاب پیش تاز که جامعه را از بالا به پایین شکل دهند بلکه به عنوان حامیان و رهبران انقلاب روژاوا. این نقش پیشتاز را می توان حتا در نحوه راه رفتن، حرف زدن و سازماندهی زندگی روزان زنان هم دید.

در اواخر ژوئن ۲۰۱۹ از یک خواربار فروشی تحت مالکیت و اداره یک تعاونی زنان در ریملان دیدار کردم. سه زنی که آن جا دیدم و با آن ها مصاحبه کردم با اعتماد به نفس تمام و عزم راسخ مثل بیش تر زنان در روژاوا آن خواربار فروشی را می گرداندند. تصمیم شان به گذاشتن نام «نودم» (زمان) به روی مغازه شان در شهری که تجارت در سلطه مردان است، حاکی از تغییرات انقلابی در دینامیک جنسیتی در حال وقوع آن منطقه بود.

در روژاوا هنوز زنان زیادی هستند که روسری می بندند، گرچه در این جا کم تر از بسیاری جاهای دیگر در منطقه به روسری بر می خوری. اما از روسری مهم تر شیوه ای بود که زنان خودشان را نگه می داشتند، شیوه ای که قدم می زدند. با اعتماد به نفس راه می رفتند، در مجالس منتظر نبودند اول مردها حرف زدن را درباره موضوعی خاص شروع کنند. برای مثال، خیلی جاها در ترکیه به دلیل تاریخ، سیاست ها و ذهنیت های محافظه کار و مردسالار، زنان تقریبا هرگز کنار یک مرد در یک اتوبوس عمومی نمی نشینند اگر هیچ صندلی های خالی دیگری پیدا نکنند. اما در روژاوا زمانی که در یک اتوبوس عمومی نشستم دیدم زنان از تمام سنین بی هیچ ترس و واهمه ای می آمدند و کنارم می نشستند چون فکر نمی کردند باید جای دیگری بنشینند تا از خودشان در برابر من محافظت کنند.

به این ترتیب می دیدیم زنان نه تنها به عنوان زن اعاده حیثیت می کردند بلکه این رفتارشان در زندگی روزمره شان هم واضح و اساسی بود.

دبی: من در اوایل سال ۲۰۱۹ در روژاوا بودم، زمانی که انقلاب شش سال طی طریق کرده بود، پس نسلی از زنان را دیدم که در آن انقلاب به عرصه رسیده بودند. یک بعد از ظهر را به حرف زدن با دو زن و یکی از دخترهاشان که نقریبا ۱۶ سال داشت گذراندم - یعنی فقط ده سال داشت که همه چیز شروع شد. هیجانی که داشت وقتی که درباره معنای زندگی در جامعه ای نوین حرف می زده؛ جایی که زنان برابرهای راستین مردان هستند، به نحو عمیقی به من منتقل شد. در پاسخ به نکته من که انقلاب همیشه در خطر است گفت «ما هرگز به عقب برنمی گردیم، این جایی ست که می مانیم، هرگز به عقب برنمی گردیم.» بعد اضافه کرد که خواهران و همسالانش در مدرسه خوب می دانند زندگی در جامعه ای آزادشده به چه معناست.

این یک پروژه کامل نیست اما جلساتی که من در آن شرکت کردم همیشه نیمی از اتاق ها از آن زنان بود. جلسات رسمی همیشه تحت ریاست یک زن و یک مرد بود، و نه فقط این، بلکه برای نمونه مرد، کورد بود و هم رییس زن او از قومی دیگر بود.

مدت زمان درازی را صرف گفت و گو با یک زن مسیحی در کوبانی کردم که می گفت این اول بار است که ترسی احساس نمی کند، که احساس می کند خودش و هم تبارانش به راستی بخشی از ساختار حاکم بر شهر هستند. و اگرچه کوردها اکثریت شهر را تشکیل می دهند این خانم می گفت که وی به عنوان یک مسیحی اولین بار است که احساس می کند می تواند چیزی دیگر را بپرستد و در امور عمومی مشارکت کند.

جنبش زنان به واقع قدرتمند است. انتظار داشتم از نظر تئوریک هم با این واقعیت مواجه شوم و اگرچه می دانستم به میانجی قانون اساسی روژاوا باید ۴۰ درصد برابری جنسیتی در درون تمام هیئت های سیاسی رعایت شود، انتظار نداشتم جنبش زنان را این چنین قدرتمند ببینم.

این تصویر زیبا از سه زن را که گفتم با خود دارم و تماس چشم در چشمی که با آن ها داشتم بی اندازه بی شیله بود و آن ها به قدری جدی و اندیشمند بودند که همه چیز را می توانستی از چشم هاشان بخوانی. این زن ها می گفتند «قصد داریم آینده خودمان را بسازیم، و خیال تان راحت، هیچ راه دیگری پیش روی ما نیست مگر رهایی تمام و کمال زنان.» این حرف حسابی تکانم داد. زن ها من را به خانه خودشان دعوت کردند و تا یک بعد از نیمه شب بیدار ماندند و در این باره با من حرف می زدند. فکر می کنم پنج ساعتی درباره جامعه، روژاوا و معنای آن حرف می زدیم. احساسی از اتحاد میان نسلی در آن ها بود. مادر آن دخترک که هم سخنم بود به قدری احساس افتخار می کرد از این که دختری به عرصه رسانده که به جامعه ای رهایی یافته باور دارد که بیا و ببین.» (بخشی هایی از این گفت و گوها)

 

جمع بندی خلاصه از تجمعات اعتراضی کوردها و آزادی خواهان در تهران و روژهلات

قطره دریاست اگر با دریاست

ورنه او قطره و دریا دریاست

 

 

١- تجمع ۲۰ مهر در تهران و روژهلات، در مقایسه با دو تجمع قبلی (اول کوبانی، دوم عفرین) رشد سیاسی را در میان خلق کورد، آزادی­ خواهان، ضدفاشیست ­ها و مارکسیست - لنینیست ­ها به وضوح نشان داد. این رشد قابل توجه در بیان اجتماعی خواست ­های سرکوب­ شده­، نتیجه چند سال پیگیری و کار فشرده ­تئوریک در سطح عمومی به علاوه کنش ­های مبارزان و فعالان دگراندیش بود که رفته رفته توانست شیوه  تفکر خرده­ بورژوایی کناره­ جویی و بهانه گیری ­های رنگارنگ برای عدم مشارکت در خواست­ های انقلاب روژاوا را پس بزند. آن­ ها چه در تهران چه در روژهلات با بهره­ گیری خلاقانه از شبکه­ های اجتماعی بر خلاف هم ­قطاران ولنگار خود پا روی پا نیانداختند و، تشنه­ معرفت و زندگی جاری در تجربه­ باشکوه روژاوا، روز به روز و شانه به شانه رزمندگان شمال سوریه رشد کردند و شناختند و جاری بودند.

٢- ابعاد ملی و بین­ المللی تجمع ۲۰ مهر در روژهلات، تهران و سراسر جهان نشان داد به واقع آرمان ­های بنیادین و انسانی انقلاب روژاوا، اگر پیشتر هم پا را فراتر از مرزهای روژاوا گذاشته بود، امروز بر خلاف سایر مبارزات محلی و ملی به تیر راهنمایی برای تمام آزادی­خواهان و مبارزان ضدفاشیست جهان تبدیل شده و نقش الهام­ دهنده و حرکت­ بخش را ایفا می­کند.

٣- مادامی که تجاوز ارتش اشغالگر حاکمیت فاشیست ترکیه به روژاوا ادامه دارد، این قبیل تجمعات، در روزهای هماهنگ ­شده بین ­المللی، بزرگ ترین و رادیکال ­ترین شکل همبستگی توده ­ای جهانی در حمایت از روژاوایی­ هاست. هم از این روست که رسانه­ های بین ­المللی حاکم نتوانستند در سکوت از کنار آن بگذرند. این تجمعات حمایت اقشار وسیعی از مردم بی ­طرف را برخواهد انگیخت، مردمی که سال ها پی سال شاهد رنج و درد مردم کورد بوده­ اند.

٤- پس از تجاوز اخیر ارتش ترکیه به روژاوا و رسوایی این ارتش در جهان، این قبیل کارزارها و تجمعات توده­ ای به یکی از محورهای اصلی فعالیت­ های عمومی و رایج آزادی­ خواهان و ضدفاشیست ­ها تبدیل خواهد شد، حتا در زمان صلح؛ تا زمانی که آرمان انقلاب روژاوا هم چون خواست ­های دیرین مردم دردمند فلسطین یا آپارتاید در گذشته در افکار عمومی جا باز کند.

٥- تجاوز اخیر ارتش اشغالگر ترکیه، محک تز پیدایش کشورهای امپریالیستی نوظهور بود (مراجعه شود به کتاب «درباره­­ پیدایش کشورهای امپریالیستی جدید»، نوشته اشتفان انگل، ترجمه­ آرش گنجی، انتشار در کانال تلگرامی انقلاب روژاوا(ترکیه که در جنگ چندین ساله بر سر سوریه­ گوشت قربانی بی­ نصیب مانده بود، در گذشته ­ای نزدیک توانست خاک عفرین را به اشغال خود درآورد و آن را به سکوی پرتاب برای اشغال نوار شمالی سوریه کند. به مجرد ترک مواضع استراتژیک از سوی ارتش آمریکا، امپریالیسم ترکیه طی سیاستی هماهنگ با همسایگان خود و اتحادیه­ اروپا (هرچند با ارعاب) فرصتی پیدا کرد برای سیراب کردن اشتهای امپریالیستی خود به سوریه. به این کیفیت، آن چه ظرف یکی دو روز گذشته مواضع کشورهای پیرامون در منطقه خوانده شد یا یکی دو پهلوان­ پنبه  بی ­آبرو اعلام میانجی ­گری کردند، هرگز از سر بشردوستی برای مردم روژاوا نبوده و بحث فقط و فقط بر سر کم و کیف سهمی است که حالا امپریالیسم ترکیه قرار است به توبره بکشد، زیرا می­ دانیم کار این دولت فاشیست البته به روژاوا محدود نخواهد ماند. در نتیجه، مبارزه با تهاجم ارتش اشغالگر ترکیه وجهه ­ای ضدامپریالیستی خواهد داشت و سنگ بنای مبارزات ضدامپریالیستی را در آینده علیه سایر مطامع امپریالیستی در این منطقه خواهد گذاشت. همبستگی نه در هوا بلکه از دل همین جنبش ­ها بیرون می ­آید. ترکیه با تلاش برای اشغال روژاوا نیرویی بس عظیم در دل خاورمیانه ایجاد خواهد کرد که در تحلیل نهایی موجب تشکیل جنبش ­های هم بسته و هماهنگ علیه بلوک نوامپریالیستی کشورهای خاورمیانه خواهد شد.

٦- تکلیف سیاست­ها و تجاوزات سرمایه ­داری و فاشیستی مآلاً در خیابان تعیین می ­شود. امروز وقت تصرف خیابان­ هاست، سنگرهایی که دیروز در سراسر جهان به تصرف آزادی ­خواهان رسید می ­بایست تا هر زمان که تجاوز ارتش اشغالگر ترکیه ادامه دارد، برقرار باشد. از سوی دیگر، پیکان این مبارزات و ابتکارات مردمی و سازمان ­های ضدفاشیست اعم از دمکرات یا چپ در خود کشور امپریالیستی مهاجم (در شهرهای کوردنشین و کلان­ شهرها) خواهد بود و هدف این پیکان، حاکمیت آ.ک.پ است. خیابان ­های جهان صاحب این توان هستند که خیابان­ های ترکیه را برآشوبند و به محلی برای آن تعیین تکلیف نهایی تبدیل کنند، و خود یگانه شکل چندوجهی یاری رسانی به مردم روژاوا خواهد بود.

آرش گنجی

تهران  - ۲۱ مهر ۱۳۹۸

***

خواهر آرش گنجی: از وضعیتش هیچ اطلاعی نداریم، به شدت نگرانیم!

خواهر «آرش گنجی»، پنج شنبه ٢٦ دسامبر ٢٠١٩، به سایت «خبرنگاری جرم نیست» گفت او در بند ۲۰۹ زندان اوین که تحت کنترل وزارت اطلاعات است نگه داری می‌ شود و تاکنون فقط یک بار با منزل تماس گرفته است. 

«پویش گنجی»، درباره این تماس تلفنی گفت: «آرش یک روز پس از بازداشتش به خانه تماس گرفته و با مادرم کوتاه حرف زده، از مادرم پرسیده ساعت چند است؟ و این که داروهایش را به او تحویل داده ‌اند. او ظاهرا در جایی نگه داری می‌ شود که قادر به تشخیص زمان نیست. اما پس از آن دیگر هیچ تماسی نداشته است.» 

آرش گنجی، مبتلا به بیماری قلبی است که به گفته خواهرش، والدینش ساعتی پس از بازداشت او داروهایش را به دادسرای زندان اوین تحویل داده ‌اند. 

آرش گنجی، ۳۳ ساله، مترجم، کارمند یک شرکت ترجمه و منشی کانون نویسندگان ایران صبح روز یک شنبه اول دی ماه در منزلش بازداشت شد.

خواهر آرش گنجی، درباره نحوه بازداشت برادرش گفت: «صبح اول دی ماه زنگ در آرش خورده می‌ شود، اما در آن زمان آرش زیر دوش بوده، داشته آماده می ‌شده که برود سرکار. بعد ماموران زنگ در خانه مادر و پدرم را می ‌زنند. در آپارتمانی، آرش در طبقه اول زندگی می ‌کند و مادر و پدرم در طبقه سوم همان آپارتمان. پدرم آیفون را جواب می ‌دهد، مردی به او می ‌گوید برود پایین تا بسته‌ پستی که برای آرش رسیده را تحویل بگیرد. یعنی مامور وزارت اطلاعات خودش را پستچی معرفی کرده است.»

خانم گنجی در ادامه گفت: «پدرم پایین می ‌رود تا بسته را بگیرد اما این مامور می ‌گوید حتما باید بسته را تحویل خود آرش بدهد. او به دنبال پدرم تا پشت در خانه آرش می‌ روند و زمانی که آرش در را باز می ‌کند، پدرم می ‌گوید یکهو چهار مرد مسلح دیگر وارد ساختمان شدند. جمعا پنج ماموری که هر کدام اسلحه به دست ‌شان بوده وارد می ‌شوند، یکی از آن ها برگه تفتیش خانه را نشان می ‌دهد و بعد مشغول تفتیش خانه و ضبط وسایل شخصی آرش مانند لپ‌تاپ، کتاب‌ ها و دست‌ نوشته‌ هایش مشغول می ‌شوند. پس از این که کارشان تمام می ‌شود، برگه جلب آرش را نشان می ‌دهند و او را همراه خودشان می ‌برند.»

به گفته خواهر آرش گنجی «پدرم هیچ کاری از دستش در مقابل پنج مرد مسلح برنمی‌ آمده، هر چه قدر سئوال کرده که پسرم را کجا می ‌برید، چرا می ‌برید، اتهامش چیست هیچ جوابی به او نداده ‌اند. فقط در مقابل سئوالش که پرسیده شما چه کسانی هستید، گفتند ما از پلیس امنیت آمده‌ ایم.»

خواهر آرش گنجی، در پاسخ به این سئوال که آیا او پیش از بازداشت مورد تهدید قرار گرفته، گفت:  بله، این طور که من شنیدم پیش از بازداشتش طی تماس تلفنی به او گفته بودند: «قرار بیایم سراغت.» اما چیز بیش تری نمی ‌دانم.»

پویش گنجی، با تاکید بر این که آن ها به شدت نگران وضعیت او هستند، گفت هنوز هیچ اطلاعی از دلیل بازداشت و اتهام آرش و هم چنین وضعیت جسمی و روحی ‌اش در بند ۲۰۹ زندان ندارند: «مادر و پدرم هر روز به دادسرای زندان اوین می ‌روند اما به آن ها اطلاعاتی داده نمی‌ شود. در آخرین مراجعه به آن ها گفته شده شنبه بازگردند شاید خبری بدهند.»

خواهر آرش گنجی که ساکن آمریکاست درباره درخواست خودش و خانواده ‌اش از مقامات قضایی کشور گفت: «درخواست ‌مان این است که اولا اجازه بدهند مادر و پدرم با آرش ملاقات کنند چون به شدت نگران وضعیت او هستند. ما نمی ‌دانیم وضعیت جسمی و روحی آرش چگونه است. و بعد اعلام کنند که اتهامش چیست و به چه علتی بازداشت شده است.»

پویش گنجی، در ادامه گفت: «آخر این شیوه برخورد با یک فرد فرهنگی است که پنج نفر مامور مسلح به داخل خانه ‌اش بریزند و بعد هم نگویند چرا بازداشتش می ‌کنند. مگر سارق مسلح را دستگیر کرده ‌اند. حتی به مادر و پدرم نگفتند که در کجا نگه داری می ‌شود، ما از منابع دیگری شنیدیم که در بند ۲۰۹ است.»

آرش گنجی، مترجم کتاب ‌هایی از جمله «غروب خدایان بر فراز نظم نوین جهانی» و «مبارزه با سر شیوه تفکر در جنبش طبقه کارگر» است.

 

 

این شرایط از یک سو به مبارزات زنان، کارگران، دانشجویان، جوانان، هنرمندان، نویسندگان و همه مردم تحت ستم و معترض بر سر مطالبات بر حق شان ابعاد وسیعی بخشیده است و از سوی دیگر، جنبش اعتراضی مردمی را به محور اعتراضات جامعه علیه کلیت حکومت اسلامی اسلامی تبدیل کرده است.

امروز در همه عرصه‌ ها، مبارزه برای آزادی، برابری، رفاه، علیه بیکاری، فقر، مذهب و استثمار در جریان است. ریشه و عامل همه فشارها و فلاکت مردم سیستم سرمایه و حکومت حامی سرمایه است؛ حکومتی که برای بقای خود، دست به کشتار جمعی شهرونادن در کوچه و خیابان ها و زندان ها زده است؛ حکومت فاسدی که اکنون با یک جنبش قوی مردمی رو در رو است که تنها بخشی از آن قدرت مردمی را در آبان ماه دید و پس از آن، چنان دچار ترس و هراس شده است که هر منتفد و مخالف را تهدید و زندانی می کند.

بر متن این شرایط، جامعه بیش از پیش متوجه شده است که تنها یک راه برای رهایی و آزادی وجود دارد و آن هم سرنگونی کلیت حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی است تا مردم سرنوشت خود جامعه شان را مستقیما به دست خویش گیرند.

به دنبال فرمان خامنه ‌ای به مامورانش برای شلیک مستقیم به سوی مردم بی ‌دفاع در جریان اعتراضات به افزایش قیمت بنزین، بیش از هزار انسان بزرگ و کوچک و زن و مرد را کشتند؛ هزار نفر را زخمی کردند و حدود ده هزار نفر را نیز زندانی. باز به فرمان خامنه ای، می خواهند برخی از جان باختگان را «شهید» اعلام کنند در حالی که خامنه ای بی شرمانه معترضین را «اشرار» و «عامل خارجی» نامیده بود اما اکنون اقرار می کند که آن ها «شهید» شده اند؟!

خون های آن عزیزانی که روی سنگ فرش های شهرهای بزرگ و کوچک ایران ریخته شده است به هیچ وجه پاک شدنی نیستند و سند محکم و آشکاری ست که جنایت کاری همه سران و مقامات و نهادهای سیاسی و نظامی حکومت اسلامی را در مقابل قضاوت افکار عمومی جامعه ایران و جهان قرار داده است.

مرگ کسب و کار دایمی حکومت اسلامی در این چهار دهه بوده است. حکومتی که هر گز به تامین عادلانه آموزش، بهداشت، غذا، بهداشت، سرپناه و کار مردم اهمیتی نداده است. حکومتی که حتی محیط زیست سراسر ایران را تخریب کرده است. مردم ایران در اثر آلودگی هوا، سیل، زلزله و تغذیه‌ ناکافی، هماره در معرض خطرات عدیده ای قرار دارند. با این وجود، مردمی که زبان به اعتراض به شرایط دردناک‌ زیست ‌شان بگشایند، یا با شلیک مستقیم گلوله از پا درمی ‌آیند، یا به زندان ‌های طولانی محکوم می ‌شوند و ...

کانون نویسندگان ایران یک نهاد غیردولتی است که به طور رسمی در سال ۱۳۴۷ فعالیت خود را با هدف تشکل‌یابی صنفی نویسندگان و مبارزه با سانسور آغاز کرد. اعضای این کانون متشکل از نویسندگان، ویراستاران و مترجمان است. 

بارها از دهه ۶۰ تاکنون نویسندگان این کانون مواجه با سانسور، پرونده قضایی، احضار، حکم‌های سنگین و حتی قتل مواجه شدند. 

دو نفر از اعضای کانون نویسندگان ایران و از روشنفکران سرشناس جامعه به نام ‌های «محمد مختاری» و «محمد جعفر پوینده» در دهه ۷۰ از سوی وزارت اطلاعات ایران به قتل رسیدند؛ قتل‌ ها آن ها جز پرونده معروف قتل ‌های زنجیره ‌ای آن دوران است که تاکنون حکومت و دستگاه وزارت اطلاعات هیچ پاسخی به آن نداده است. 

هم چنین سه عضو هیات دبیران کانون نویسندگان ایران به نام‌ های «بکتاش آبتین»، «کیوان باژن» و «رضا خندان مهابادی»، مجددا به سال ها زندان در دادگاه انقلاب محکوم شدند و اکنون منتظر نتیجه رای دادگاه تجدیدنظر هستند.

اکنون یک خواست عاجل، تلاش برای آزادی آرش، همه دستگیر شدگان اخیر و سایر زندانیان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و لغو همه احکام ظالمانه علیه رضا خندان مهابادی، بکتاش آبتین و کیوان باژن و سایر فعالین فرهنگی، سیاسی و مدنی است!

در خارج کشور نیز نهادهای دموکراتیک فرهنگی، تشکل های سیاسی و اجتماعی، می توانند بیانیه های کانون نویسندگان ایران را به زبان کشوری خود ترجمه کنند و به نهادهای بین المللی، تشکل های نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران، تشکل های دانشجویان، زنان، اتحادیه های کارگری و احزاب بفرستند و از آن ها بخواهند به حکومت اسلامی ایران فشار بیاورند تا احکام صادره علیه اعضای کانون نویسندگان ایران و سایر فعالین فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را لغو و هم چنین خواهان آزادی آرش گنجی نویسنده و منشی کانون نویسندگان ایران و همه زندانیان سیاسی و اجتماعی و عقیدتی شوند.

چهارشنبه یازدهم دی ١٣٩٨ - یکم ژانویه ٢٠٢٠

 

ضمائم:

 

ضممیه ١:

بیانیه‌ کانون در باره‌ بازداشت آرش گنجی

آرش گنجی را آزاد کنید!

روز یکشنبه یکم دی ماه، آرش گنجی مترجم و منشی کانون نویسندگان ایران در منزل خود بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد. اکنون پس از دو روز مشخص شده است که او در بازداشت ‌گاه اوین و تحت بازجویی وزارت اطلاعات است.

در پی اعتراض‌های وسیع و عمیق مردمِ به‌جان‌آمده از فقر و تبعیض و ستم، صاحبان قدرت به جای توجه به خواست‌های آن ها بر شدت سرکوب‌ها افزوده و دامنه‌ی بازداشت‌ ها را گسترده ‌تر کرده ‌اند، بازداشت آرش گنجی نمونه ‌ای دیگر است. افزون بر این، او یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران است؛ تشکلی که همواره از سوی نهادهای امنیتی با ارعاب، بازداشت، صدور حکم‌ های سنگین و حبس و قتل اعضای فعالش، زیر ضرب و فشار قرار داشته است. به موازات آن البته، بطلان این روش برای دست شستن کانون از هدف‌های تعیین شده در منشورش، ثابت شده است.

آرش گنجی بیمار قلبی است و بازداشت و فشار ناشی از بازجویی‌ هایی که در پایمال کردن حقوق انسانی و قانونیِ متهمان شهره‌ عالم است، جان او را در معرض خطر قرار می ‌دهد. مسئولیت هر گونه آسیب بر عهده‌ نهاد بازداشت ‌کننده و حاکمیتی است که نشان داده است در برابر حق آزادی بیان مردم جز ضرب و جرح، زندان و کشتن پاسخی ندارد.

کانون نویسندگان ایران بازداشت آرش گنجی را محکوم می ‌کند و خواهان آزادی فوری و بی ‌قید و شرط او و همه‌ زندانیان سیاسی و عقیدتی است.

کانون نویسندگان ایران ٣ دی ١٣٩٨

 

ضمیمه ٢:

 

بیانیه کانون نویسندگان ایران

خطاب به همه‌ نویسندگان و مدافعان آزادی بیان در جهان:

حکم زندان سه نویسنده باید لغو شود!

 

پرونده‌ی سه تن از دبیران فعلی و پیشین کانون نویسندگان ایران، رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن با رأی دادگاه تجدید نظر در مجموع به ۱۵ سال و ۶ ماه زندان ختم، و به مرحله‌ی اجرا نزدیک شد. این پرونده که بیش از چهار سال از گشوده شدن آن در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی می‌گذرد، با اتهام‌های «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» یک سال پیش به دادگاه بدوی فرستاده شد. شاکی این پرونده وزارت اطلاعات و مستندات و مصادیق اتهام‌ها: انتشار خبرنامه‌ داخلی کانون، بیانیه‌ها، تدوین کتاب با موضوع تاریخ کانون و حضور در مراسم سالانه‌ دو تن از کشته‌شدگان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، و همچنین شرکت درمراسم گرامی‌داشت احمد شاملو، شاعر سرشناس ایران، است.

دادگاه بدوی، به ریاست قاضی مقیسه، با استناد به این مصادیق هر یک از این سه نویسنده را به شش سال زندان محکوم کرده بود. پس از اعتراض وکلا، پرونده به شعبه‌ی ۳۶ دادگاه تجدید نظر رفت و آنجا، با تفاوتی جزئی، رأی دادگاه بدوی تأیید شد. روز هفتم دی سال جاری، وقتی رأی دادگاه به وکیل پرونده ابلاغ شد، فقط محکومیت کیوان باژن از شش سال به سه سال و نیم تغییر یافته، و حکم رضا خندان و بکتاش آبتین، هر یک شش سال زندان، تأیید شده بود. اکنون پرونده به مرحله‌ی اجرای حکم رسیده است.

این فشارها و زندان‌ها بهایی است که کانون نویسندگان ایران در عمر پنجاه ساله‌ی خود برای مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان بارها پرداخته است. آنچه در این پرونده«مستندات» و «مصادیق» خوانده شده، فقط بهانه‌هایی است برای این‌که سه تن از نویسندگان مستقل و آزادی‌خواه را به بند کشند و دیگران را به هراس افکنند؛ اما برای کانون و اعضای آن این «مصادیق جرم» سند افتخار دفاع از حق آزادی بیان است. در حقیقت، این نویسندگان به دلیل مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیانِ بی‌هیچ حصر و استثنا، محاکمه و محکوم شده‌اند.

کل فرایند این پرونده از آغاز تا اکنون آشکارا وهن انسان و وهن عدالت است: بازجویی‌های طولانی و فرسایشی همراه با رعب و وحشت و بدون حضور وکیل؛ دادگاهی که قاضی‌آن متهم را پیشاپیش “دشمن” می‌داند و آن را به صدای بلند اعلام می‌کند و به هیچ رو حق دفاع که نه، حق حیات هم برای متهم قائل نیست؛ دادگاه تجدید نظری که بی‌حضورمتهم و وکیلش جلسه برگزار می‌کند و رای می‌دهد. از این گونه سیستم دادرسی‌ نمی‌توان انتظار عدالت داشت. واقعیت تأسف‌باری است؛ اما اصلا عجیب نیست؛ زیرا این سیستم قضایی جزئی از همان سیستمی است که در آبان ماه برای مقابله با اعتراضات مردم از سلاح جنگی استفاده کرد؛ و صدها تن از مردم معترضی که خواسته‌هایشان را در خیابان فریاد زده بودند، کشت و هزاران نفر از آنها را مجروح، بازداشت و شکنجه کرد. وقتی روز روشن و در خیابان چنین رفتار می‌کنند، از پشت درهای بسته‌ی دادگاهشان نمی‌توان انتظار حق و عدالت داشت.

کانون نویسندگان ایران از نویسندگان، هنرمندان و نهادهای فرهنگی و حقوق بشری داخل ایران و خارج ازآن و از انسان‌های منصف و آزادی‌خواه انتظار دارد که از هر راه و روش ممکن و مناسب به حکم‌های انشا شده برای رضا خندان(مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن اعتراض کنند و خواهان لغو آنها شوند. با بلند کردن صدای اعتراض در هر جای جهان نباید اجازه داد صاحبان قدرت در حق نویسندگان ستم روا دارند و این حکم‌های ناعادلانه را به اجرا درآورند.

کانون نویسندگان ایران/ ۱۰ دیماه ۱۳۹۸

 

لازم به ذکر است دادگاه تجدیدنظر استان تهران در تاریخ ۸ دیماه ۹۸، سه عضو کانون نویسندگان ایران را مجموعا به ۱۵ سال و شش ماه زندان محکوم کرد. بر اساس رای صادره که روز شنبه ۷ دی ماه به وکلای مدافع آنان ابلاغ شده است، بکتاش آبتین و رضا خندان مهابادی، دو تن از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران هر یک به ۶ سال حبس تعزیری و کیوان باژن به ۳ سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده‌اند. این شهروندان پیشتر در دادگاه انقلاب تهران مجموعا به ۱۸ سال حبس محکوم شده بودند.

 

ضمیمه ٣:

لزوم توجه خبرنگاران به جولین آسانژ

 

آسانژ وارد مرحله جدیدی از فرآیند استرداد به الات متحده شده، جایی که ممکن است با حکم ۱۷۵ سال زندان مواجه شود. فلیسیتی رابی و نائومی کالوین نگاهی دارند به حقوق مطبوعات و آزادی بیان

لزوم توجه خبرنگاران به جولین آسانژ

آخرین وضعیت او و برخی اسناد منتشره

فلیسیتی رابی و نائومی کالوین

برگردان: آرش گنجی

جولین آسانژ به تازگی وارد مرحله جدیدی از فرآیند استرداد به ایالات متحده شده، جایی که ممکن است با حکم ۱۷۵ سال زندان مواجه شود. فلیسیتی رابی و نائومی کالوین نگاهی دارند به حقوق مطبوعات و آزادی بیان.

رسانه های بریتانیا مدت هاست یک رویکرد منفی بافانه به جولین آسانژ اتخاذ کرده اند اما فیلم کوتاهی که انتشارات ویکی لیکس به تازگی از آخرین حضور آسانژ در دادگاه منتشر کرده خیلی ها را وادشته در رویکردهای خود تردید کنند.

در این کلیپ آخر که سر از اینترنت درآورد آسانژ را می بینیم که چشم های خود را هم کشیده و داخل یک واگن متعلق به زندان سرکو، دادگاه وستمینستر مجیستریت را در تاریخ ۲۱ اکتبر ترک می کند و در تلاش است چشم های خود را به نور شدیدی که مستقیم و از نزدیک به صورت اش می تابد عادت دهد. چندین ساعت زودتر جمعیت انبوه و بزرگی از حامیان او یکی دیگر از واگن های زندان سرکو را متوقف کرده بودند اما تمام شعارها و هلهله ها و پیام های همبستگی به عبث بود - انتقال آسانژ را چندین ساعت به تعویق انداخته بودند زمانی که دیگر پرنده در خیابان پر نمی زد.

آسانژ به نظر پکر می آمد. وکلای او درخواست تعویق عادی استماع حکم استرداد او را داده بودند، که رد شد، ظاهرا بعد از آن که دستگاه قضایی طی یک تنفس ده دقیقه ای از نمایندگان ایالات متحده دستور مربوطه را گرفت. با توجه به این که توافق استرداد از بریتانیا به ایالات متحده قید می کند اگر جرم آسانژ سیاسی بود استرداد نباید صورت بگیرد، وکلای او نیز از ردیس دادگاه درخواست زمان بندی برای شنیدن استدلال های مربوط به ماهیت سیاسی اتهامات علیه آسانژ کردند.

این واقعیت که چندین سال نشست آسانژ با وکلایش فیلم برداری و به طور زنده برای سیا پخش شده بود، در عین حال هم چون یک موضوع حیاتی مطرح شد. اما چه سود. رئیس دادگاه اندک زمانی بیش تر برای ارائه شواهد پیش از محاکمه فراهم کرد اما هشدار داد که استماع اصلی طبق زمان بندی در فوریه ۲۰۲۰ در زندان بلمارش لندن انجام خواهد شد.

به عقیده شاهدان، آسانژ، درمانده و دردمند در دادگاه حاضر شد و نشانه های جسمانی و روانی کسی را داشت که برای ۹ سال تمام خودسرانه در بازداشت بوده. نیلز ملزر، گزارش دهنده ملل متحد درباره شکنجه، مسئله را این گونه مطرح کرده: «مدرک، روشن و قانع کننده است… آقای آسانژ عامدانه، برای دوره ای چندین ساله، در معرض اشکال شدید و فزاینده مجازات یا رفتار غیرانسانی و تحقیرکننده قرار داشته، آثار انباشته آن را فقط می توان شکنجه روانی توصیف کرد.»

آسانژ محکومیت خود - به دلیل نقض وثیقه - را در زندان بلمارش با اشد اقدامات امنیتی در ۲۳ سپتامبر تکمیل کرد - به این ترتیب مجازات خود را برای درخواست و دریافت پناهندگی سیاسی به آخر رساند (آسانژ به واسطه مقررات آزادی با قرار وثیقه آزاد بود که به جای حضور در دادگاه، به سفارت اکوادور پناهنده شد- آ.گ). سال ها می شنیدیم جولین در سفارت اکوادور است تا از ادعاهای سوء رفتار جنسی در سوئد جان به در برد، به رغم این واقعیت که هیچ کشوری در کره زمین به غیرشهروندی که قصد گریز از ادعاهای سوء رفتار جنسی را داشته باشد پناهندگی نمی دهد. چنان که وقایع بعد نشان دادند، ترس های آسانژ خیلی هم موجه بود.

آسانژ شروط وثیقه را شکست تا از سناریویی که این روزها دچارش شده پناهندگی بجوید: زندگی در زندان به دلیل انتشار. اکوادور به او پناهندگی داد زیرا ایالات متحده رک و صریح قصد تعقیب آسانژ برای انتشار را داشت. این امر در همین مدت کوتاه پس از اخراج او از سفارت اکوادور در لندن به اثبات رسید، لحظه ای که ایالات متحده آماده بود و در کمین.

آسانژ در عین حال به این دلیل که «حمایت کشوری را که شهروندش بود بالای سر نداشت»، یعنی استرالیا، متوسل به پناهندگی شد. با توجه به این که «گروه پارلمانیِ جولین آسانژ را به خانه برگردانید» اخیرا با همکاری چند حزب در استرالیا به راه افتاده، تا امروز دولت این کشور سکوت خود را نشکسته است.

اتهاماتی که آسانژ امروز به خاطر آن ها در زندان است هیچ ربطی به سوئد، روسیه، ترامپ یا گربه او ندارد. تمام این ها تلاش های بی پرده ایست برای تعقیب ناشری که مرتکب خبرنگاری شده: به ویژه درز اطلاعات در سال های ۱۱-۲۰۱۰ درباره خلیج گوانتانامو، جنگ های افغانستان و عراق، و کابلیگیت (درز مقادیر زیادی اسناد سفارتخانه و کنسولگری های ایالات متحده نزد عامه در نوامبر ۲۰۱۰ از سوی وب سایت ویکی لیکس - آ.گ). این ها مهم ترین دنباله از افشاگری های مردم پسند دوران ماست.

باقی می ماند این که آیا وزارت دادگستری ایالات متحده می تواند به طور موفقی ژورنالیسم امنیت ملی را به عنوان شکلی از جاسوسی از نوع تعریف کند یا خیر. آسانژ اولین ناشری است که تحت قانون جاسوسی متهم می شود. ذیل قانون فعلی امکان ندارد یک دفاع از نفع عمومی را سازمان داد.

حتا کسانی که سال ها به تقبیح آسانژ می پرداختند نیز از این اعمال قدرت برون مرزی دولت ایالات متحده دل خوشی ندارند. نیویورک تایمز، واشینگتن پست، وال استریت ژورنال و گاردین ابراز نگرانی های عمیقی در خصوص اتهام پیش روی آسانژ کرده اند. امل کلونی، نماینده ویژه بریتانیا در خصوص آزادی رسانه ها، در کنفرانس جهانی ماه ژوئن برای آزادی رسانه ها اعلام کرد که این اتهامات «فعالیت های رایج در خبرنگاری را جرم انگاری می کند»، و اتحادیه آزادی های شهروندی آمریکا نیز این گونه هشدار داد:

«برقراری یک رویه خطرناک که بتوان از آن برای هدف گرفتن تمام سازمان های خبری که دولت را با نشر اسرارش پاسخگو می کنند استفاده کرد.»

عده ای تلاش کرده اند تا ادعا کنند آسانژ یک خبرنگار نیست، اما دشوار بتوان با تعریف مرکز فعالیت های ضدجاسوسی ارتش ایالات متحده از ویکی لیکس به عنوان یک «سازمان خبری» و آسانژ به عنوان یک «نویسنده» و «خبرنگار» که «به اخبار ارزشمند یا استفاده ی منصفانه از اسناد طبقه بندی شده، مسئولیت خبرنگاری» نشان داده بود به مجادله برخاست. و دشوار است با میدیا انترتینمنت و آرتس الاینس، اتحادیه ای که خبرنگاران و ناشران را نمایندگی می کند و آسانژ از سال ۲۰۰۹ عضو آن بوده و کارت خبرنگاری آن را در جیب دارد، بحث کرد.

آسانژ به پاس کارهایش، جایزه واکلی برای برجسته ترین خدمت به ژورنالیسم در سال ۲۰۰۱، جایزه مارتا گلهورن برای ژورنالیسم، جایزه رسانه های خبری اکونومیست، جایزه رسانه های خبری عفو بین الملل و چندین جایزه دیگر را برده است. حتا دادگاه عالی پادشاهی متحده، جولین آسانژ را در سطر اول حکم دوم نوامبر ۲۰۱۱ خود به عنوان «… خبرنگاری مشهور به واسطه فعالیت های خود در ویکی لیکس» توصیف می کند.

برای همین خبرنگاری، آسانژ باید روزی ۲۰ ساعت در سلولی در بخش بهداشت زندان بلمارش نگه داشته شود تا مدارک را از وکلای خود دریافت کند. سال ها بی تفاوتی و رفتار خصمانه از سوی هم قطاران اش باعث شده تقریبا تک و تنها در عرصه عمومی حالا در بلمارش به امان خدا رها شود. با این همه، آینده آزادی گزارش و آزادی خوانش، به این مرد منعطف اما خسته از یک دهه فشار بی امان بستگی دارد.

از ویکی لیکس چه آموختیم؟

این جا نمونه ای از افشاگری های ویکی لیکس را می آوریم که بسیاری از موسسات، موضوعات، دولت ها و کشورها را پوشش می دهد. هر یک از این موارد از سوی خبرچینی لو رفته که اطمینان داشت با این کار، شیوه عملکرد نخبگان رسانه ای و سیاسی و شرکتی تغییر خواهد کرد. هر یک از آیتم های درزکرده، اطلاعاتی ناب درباره نحوه کار دولت ها، کمپانی ها، بانک ها، ملل متحد، احزاب سیاسی، زندانبان ها، گروه های متعصب مذهبی، شرکت های امنیتی خصوصی، جنگ افروزان و رسانه ها وسط می گذارد وقتی که خیال می کنند پنهان از منظر عامه اند:

* عربستان سعودی صدهزار دلار به بریتانیا رشوه داد

*تا به کارزار بریتانیا «کمک» کند در شورای حقوق بشر قرار گیرد. بخشی از این معامله، به پیشنهاد بریتانیا، یک معاوضه رای بود به طوری که عربستان سعودی را رهبر شورای حقوق بشر می کرد.

*از کابل ها* به عنوان مدرکی استفاده شد تا حقیقت درباره استقرار یک ذخیره نیروی دریایی در اطراف جزیره دیگو گارسیا برملا شود: این نیروی ذخیره قرار بود از پایگاه ایالات متحده حفاظت کند و مانع از بازگشت جزیره نشین های چاگوس شود.

*آژانس بین المللی انرژی اتمی در سال 2009، سال ها پیش از فاجعه فوکوشیما، در خصوص مسائل ایمنی به ژاپن هشدار داده بود، به ویژه درباره نیروگاه هایی که نمی توانستند زمین لرزه های قوی را تاب آورند.

*استرالیا با بریتانیا، کانادا، ژاپن و غیره در نابودی پیمان مهمات خوشه ای همکاری کرد و تضمین شد که گسیل بمب های خوشه ای ایالات متحده به خاک آن ها توسط پیمان منع نشود.

*موضوعات ایمین و امنیتی در خصوص سیستم تسلیحات اتمی تریدنت از سوی اَبل سیمن ویلیام مک نیلی نزد ویکی لیکس قرار گرفت.

*مینتون ریپرت جزئیات نحوه ای را گزارش داد که ترافیگورا، کمپانی چندملیتی هلندی، زباله های سمی را در ساحل عاج دفن می کرد. ویکی لیکس گزارش مربوطه را که به واسطه دستور کتبی دادگاه منع انتشار شده بود منتشر کرد. این دفع زباله ها بر صد و هشت هزار انسان اثر مستقیم می گذاشت.

*دولت اوباما رهبر و پرسنل ملل متحد را جاسوسی و به این ترتیب سرقت داده های بایومتریک (دی.ان.ای، اثر انگشت، اسکن شبکیه چشم) و گذرواژه ها را مجاز می کرد.

*المصری، شهروند آلمانی کا کاملاه بی گناه بود، از خیابان ربوده، بازداشت، شکنجه و در خیابانی در آلبانی رها می شود. او با استفاده از شش کابل به عنوان مدرک، پرونده را به دادگاه حقوق بشر اروپا برد.

*فیل های سوریه، درکی فوق العاده و به هنگام از رژیم اسد از طریق بیش از دو میلیون ایمل از ۶۸۰ شخصیت سیاسی سوری، وزارتخانه ها و شرکت های مربوطه و تماس های امنیتی بین المللی به دست داد.

*فیل های گوانتانامو، تخطی های نظام مند و متداول را از کنوانسیون ژنو و سوء رفتار با ۸۰۰ زندانی از ۱۴ ساله گرفته تا ۸۰ ساله در خلیج گوانتانامو افشا کرد.

*ویدیوی طبقه بندی شده ارتش آمریکا دایر بر قتل های پهلو به پهلو، هلیکوپتر آتشباری را نشان می دهد که هجده نفر را در حومه شهر بغداد به رگبار می بندد، از این هجده تن دو نفر خبرنگار رویترز بودند و چند نفر کمک آن ها، و به این ترتیب یک جنایت جنگی صورت گرفت.

*ایالات متحده دارای دستورالعملی برای میدان جنگ نامتعارف است که در سال ۲۰۰۸ برای نیروهای ویژه ایالات متحده ایجاد شد. این دستورالعمل زمانی موثر خواهد شد که نیروهای ویژه قصد سرنگونی یک دولت را داشته باشند. به صراحت درباره نقش رسانه ها در پیش برد اهداف نیروی ملی ایالات متحده گفته می شود.

*موافقت نامه های بزرگ تجاری TPP، TTIP و TISA که در خفا و بدون نظارت دمکراتیک مناسبی پیش نویس شد و مورد بحث قرار گرفت. زمانی که ویکی لیکس چندین فصل از پیش نویس آن و مقامات مذاکره کننده را نزد عامه منتشر کرد، به دست کسانی که متأثر از آن بودند رسید و به این ترتیب جنبش های عدالت طلبانه اجتماعی و تجارت منصفانه را برانگیخت.

*زندانیان عراقی از سوی پلیس و سربازان عراق مورد شکنجه و آزاد قرار گرفتند، و نیروهای آمریکایی نیز در مرگ و ضرب و جرح بیش از دویست هزار نفر در عراق دست داشتند.

*فایل های سرویس های اطلاهعاتی جهان، فعالیت های درونی شرکت اطلاعاتی خصوصی استراتفور را برملا کرد. استراتفور به ایالات متحده و شرکت های بزرگ مانند کمپانی شیمیایی بوپال، لاکهد مارتین، رایتیون و چندین آژانس دولتی خدمت می رساند.

*آژانس امنیت ملی (NSA) و هدف قرار دادن رهبران جهانی موانع بر اهداف NSA را برملا کرد که از آن جمله نشست های دبیر کل ملل متحد بان کی مون با روسای دولت ها، برلوسکونی و نتانیاهو، اولاند، هیئت دولت ژاپن، UNHCR  و سازمان تجارت جهانی بود.

*در سال ٢٠١٦ یک جنگ کثیف چندین میلیارد دلاری از سوی کمپانی های غربی و چین، حقوق مربوط به استخراج اورانیوم و سایر مواد معدنی در جمهوری آفریقای مرکزی را بالا کشید و از غرامت در ازای پیامدهای زیست محیطی آن شانه خالی کرد.

*پرداخت های نقدی به نمایندگان مجلس هند در ازای حمایت آن ها از قرارداد هسته ای ایالات متحده - هند.

*افشای ویدیوی سرکوب شده از فاجعه ریزش سدیوم در سال ۱۹۹۵ که منجر به تعطیلی رآکتور زاینده ی سریع در مونجو در ژاپن شد و این پس از آن بود که در سال ۲۰۰۸ اعلام شد این رآکتور از نو گشایش خواهد یافت.

*برمه ده هزار تن برنج برای خوراک رسانی به کره شمالی ارسال کرد و این در ازای پرداخت تسلیحات متعارف خبره بود. کابل مربوطه به یک منبع کسب و کاری ارجاع می داد که اشاره می کرد معاوضه تسلیحات در ازای مواد غذایی به مدت بیش از پنج سال جریان داشته.

*بیش از ششصد و پنجاه هزار سند کلیدی مربوط به روسیه تحت حاکمیت ولادیمیر پوتین منتشر شد، از آن جمله مطالبی درباره پیمان کاران جاسوسی در روسیه.

اتهامات - فهرست اتهامات و مجازات ها بابت هر یک از افشاگری ه

هجده اتهام برای جولین آسانژ به قرار زیر:

١- تبانی در تخطی از قانون جاسوسی: ۱۰ سال

٢- تخطی از قانون جاسوسی با کمک اطلاعات منینگ** از پرونده های پایگاه نیروی دریایی خلیج گوانتانامو: (GITMO) ۱۰ سال

٣- تخطی از قانون جاسوسی با کمک کابلیگیت حاصله برای منینگ: ۱۰ سال

٤- تخطی از قانون جاسوسی با کمک پرونده های جنگ عراق که از سوی منینگ حاصل شد: ۱۰ سال

٥- تلاش برای دریافت و تحصیل اطلاعات طبقه بندی شده: ۱۰ سال

٦- دریافت و تحصیل غیرقانونی پرونده هایGITMO: ۱۰ سال

٧-  دریافت و تحصیل غیرقانونی کابلیگیت: ۱۰ سال

٨- دریاف و تحصیل غیرقانونی پرونده های جنگ عراق: ۱۰ سال

٩- افشای غیرقانونی پرونده های GITMO مربوط به منینگ: ۱۰ سال

١٠- افشای غیرقانونی کابلیگیت متعلق به منینگ: ۱۰ سال

١١- افشای غیرقانونی پرونده های جنگ عراق متعلق به منینگ: ۱۰ سال

١٢- تحریک منینگ به ارتباط، ارسال و تحویل پرونده هایGITMO : ۱۰ سال

١٣- تحریک منینگ به ارتباط، ارسال و تحویل کابلیگیت: ۱۰ سال

١٤- تحریک منینگ به ارتباط، ارسال و تحویل پرونده های جنگ عراق: ۱۰ سال

١٥- «نشر خام» سررسیدهای جنگ افغانستان: ۱۰ سال

١٦- «نشر خام» پرونده های جنگ عراق: ۱۰ سال

١٧- «نشر خام» کابلیگیت: ۱۰ سال

١٨- تبانی در تخطی از قانون جرایم رایانه ای (CFFA): ٥ سال

فلیسیتی رابی، نامزد دریافت دکترا در دپارتمان دولتی و روابط عمومی دانشگاه سیدنی است. ویکی لیکس یکی از مطالعات موردی در پژوهش های اوست. نائومی کالوین، در پژوهش و سیاست خبرچینی در ان.جی.اُ بین المللی بلوپرینت برای آزادی بیان کار می کند.

 منبع: New Internationalist - ۳۱ اکتبر ۲۰۱۹

پی نوشت:

*کابل دیپلماتیک یا تلگرام دیپلماتیک یا کابل سفارت، یک پیام متنی محرمانه است که میان مقامات دیپلماتیک، برای مثال میان سفیر یا کنسولگری و وزارت خارجه یک کشور مشخص رد و بدل می شود. این نام از زمانی رایج شد که میانجی ارتباطی عبارت بود از کابل های ارتباطی زیردیایی. ویکی لیکس آیتم های اطلاعاتی خود از سراسر جهان را تحت عنوان کابل با شماره های مشخص منتشر می کند. (آ.گ)

**چلسی منینگ، فعال آمریکایی و سرباز سابق ارتش ایالات متحده بود که در افشای اسناد دولتی با ویکی لیکس همکاری کرد.

January 01, 2020

با مقایسه دو عکس به پیشواز سال نو میلادی ٢٠٢٠ می رویم!

با مقایسه دو عکس به پیشواز سال نو میلادی ٢٠٢٠ می رویم!
سال نو میلادی 2020 شما مملو از موفقیت و شادکامی باد!
سالی بدون جمهوری اسلامی، بدون جنگهای غارتگرانه امپریالیستی و ایرانی آباد و آزاد و عدالت محور برای همه هموطنان ارجمند آرزومندم.

دو عکس دو بعد مهم جهان ما را نشان می دهند. یکی عکسی استکه سه فاجعه را در یک کادر نشان می دهد و عکس برگزیده‌ی سال 2019 یونیسف است!
سه فاجعه مرئی در این عکس عبارتند از: "فقر، کودکان کار، آلودگی محیط زیست"
در عکس دیگر در یک قاب سه برنده نظام سرمایه داری در یک کادر است! اگر بدقت بنگرید سرگذشت بیش از سه و نیم میلیارد انسان بازنده و قربانیان بی چهره و نامرئی را در پشت آن سه چهره براق و شاد برندگان خواهید شناخت! هرچه بیشتر دقت کنید فجایع نامرئی زیادی را در پشت این چهره های خندان، روشنتر و مرئی تر خواهید دید!...
لستر تارو اقتصاددان بنام دانشگاههای هاروارد و ام آی تی می گوید: نظام سرمایه داری به جایی رسیده استکه در آن "برنده همه چیز را می برد!" باید به جمله او اضافه کرد که برنده همه قوانین جهان را نیز به نفع خود تعیین و تعریف می کند! آنها تلاش می کنند در عمل 99% ها را از حق حق داشتن محروم کرده به برده های مدرن یا آشغالهای زاید اجتماعی تبدیل کنند!...

گوگل تنها از طریق دولت هلند و ایرلند که یکی از مهمترین بهشت های مالیاتی را برای میلیاردرها فراهم کرده اند توانسته است بیش از 19.9 میلیارد یورو از دادن مالیات در اروپا در برود!
جف بزوس در پایان سال 2018 سود خالصی بیش از 11میلیارد و 200 میلیون دلار داشته که حتی یک سنت مالیات نداده! در سال 2017 هم 5.6 میلیارد دلار سود خالص داشته که یک سنت هم مالیات نداده! ... چنین است راز رشد شکاف طبقاتی در جهان! رهبران سیاسی جهان در عمل به مزدبگیران و کارمندان شرکتهای چندملیتی و طبقه حاکم تبدیل شده اند!... جامعه طبقاتی، قانون جنگل نظام سرمایه داری و نئولیبرالیسم یعنی همین!...
لطفا چگونگی دزدی قانونی شرکتهای چندملیتی مانند مایکروسافت، گوگل، اپل، فیسبوک... و امثال جف بزوس و مارک زوکر برگ و بیل گیتس را در عکس های باورنکردنی این یادداشت بدقت ملاحظه بفرمائید! 9 عکس افشاگر و سخنگو!

اوج گیری جنبش های اجتماعی در تمام دنیا... نتیجه اجتناب ناپذیر این شیوه تولید و توزیع سرمایه داری است که اکثریت مطلق ساکنان کره زمین را به برده های مدرن تبدیل می کند!
بقول حافظ:
از کران تا به کران لشگر ظلم است ولی *** از ازل تا به ابد فرصت درویشان است!

سال نو را می توان با بیداری جنبشهای امیدآفرین علیه غارتگران جهان شروع کرد!
ویدئوی زیر گزارش کوتاهی از جنبشهای خودجوش مردمی در اغلب کشورهایی است که نسیم آزادی شروع به وزیدن کرده، ایران، فرانسه، شیلی، خاورمیانه، اروپا، امریکا... شما را بدیدن این ویدئوی امیدآفرین دعوت می کنم!
https://www.youtube.com/watch?v=n-GpdkXoS38
امیدوارم سال نو میلادی سال سرنگونی دیکتاتورهای بیشتر و سال رهایی انسانهای بیشتر از شرایط برده داری مدرن باشد! باور به خود، همنوعان، جهانی بهتر و انسانی تر جایگزین یاس و ناامیدی شود. انسان بدون امید قدرت ادامه دادن و رویارویی با مشکلات را ندارد... امید توام با آگاهی تنها راه ممکن برای آشتی انسان با طبیعت و حل ریشه ای مشکلاتی است بدست انسانها و طبقات استثمارگر ایجاد شده.

سالی بدون جمهوری اسلامی، بدون جنگهای غارتگرانه امپریالیستی و ایرانی آباد و آزاد و عدالت محور برای همه هموطنان ارجمند آرزومندم...
وزیدن نسیم آزادی و شروع خیزشهای خودجوش رهایی بخش را در تمام جهان به قربانیان نظام حاکم بر جهان تبریک می گویم!

با احترام،
 احمد پوری (هلند) 31 – 12 – 2019
 ***************************
پیوند این یادداشت در صفحه فیس بوک:
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/3077993482219866?__xts__[0]=68.ARBVS38J81W-yVSmTaBJNasam37mn_TAyRcHdM1ipP8t8wqxsVmREIK5snSDeudooy6vbxBNVz3mUZOGu
RwZ7T_s6atr2Y6jheaRKnbmwklbRYXWhIR3qPIyJFPjyQOMbOtLC
w5_h1qxZyZ6k52vk9qC4fLPb6rtMzIuPkWX5d2G-1q6FOPenM5WazuH7mWnqqbm4_19PQ4aAgc3kVhDF0kXbFpHV33v7ZrrAh1DHuegUdrX-q4j07XMCetE5O82vm0juKEcT18nKJlhd3Y_lIDtJZYAjzlewjvXFa2m-TC67zAg1dQN5p8b3L_DsWkwv30Q9rrWtFe_5_ZMi0MUJHNSmg&__tn__=C-R

دو مطلب

  

تاریخ انتشار : 01.01.2020

حشد الشعبی در کاخ سفید ولایت فقیه !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com



در روزهای پایانی سال 2019 یک پیمانکار آمریکایی در خاک آمریکا بخش عراقی کشته شد . در تاریخ ۲۷ دسامبر کتائب حزب‌الله ایرانی یک آمریکایی را به قتل رساند. ایالات متحده واکنش نشان داد.»آمریکا رسما حمله به مواضع حشد الشعبی در عراق را به عهده گرفت.



وزارت دفاع آمریکا در بیانیه‌ای اعلام کرد مواضع گردان‌های حزب‌الله عراق را هدف قرار داده است. تاکنون حدود 20 کشته و 50 زخمی


سناتور روبیو: «وضعیت در عراق بسیار پرتنش است و احتمال جدی برای تشدید وضعیت و تبدیل آن به یک درگیری گسترده و خطرناک وجود دارد. ایران به بازی بسیار خطرناکی دست زده است.»


شلیک کاتیوشا به سوی پایگاه نظامیان آمریکا در شمال بغداد

جلسه اضطراری امنیت ملی امریکا با ترامپ در فلوریدا

اسکای نیوز به نقل از سی ان ان: مقامهای امنیت ملی آمریکا به فلوریدا رسیدند تا ضربات هوایی علیه شبه‌نظامیان حزب‌الله عراق را با رئیس‌جمهور ترامپ مورد بحث قرار دهند

کتائب حزب الله: در انتظار فرمان حمله مقام ولایت فقیه به پایگاههای آمریکا در عراق هستیم

ابو احمد بصری فرمانده نظامی کتائب حزب الله: نیروهای ما برای حمله به پایگاههای آمریکا در آماده باش هستند

آمریکا یک پایگاه هوایی در اردن را به حالت آماده باش کامل در آورد


فضا به شدت جنگی است ، ولی به نظر من جنگی در کار نیست به هزار و یک دلیل ...



دلیل اول : حکومت اسلامی ایران تجربه شده و نشان داده که خطری جدی را سریع حس میکند و همان غلطی را میکند که امام خمینی در پایان جنگ ایران و عراق کرد . فضای جنگی با جنگی جدی یکسان نیست . در فضای جنگی همین تیترهای موجود افاقه میکند . اما از علامتهای جنگی جدی و خطری واقعی زدن مقر مرکزی سپاه پاسداران درتهران توسط پنتاگون به جای زدن نیروهای نیابتی در عراق و سوریه است تا دستگاه نظامی و سرکوب داخل ایران فلج شود . اما غرب این را نمیخواهد چون زدن حکومت اسلامی ایران به عنوان آخرین میخ تابوت خاورمیانه قدیم،یعنی تمام چیده مان خاورمیانه تا کنون را باید عوض کند ... که نمیخواهد . حکومت اسلامی هم همین را فهمیده که هی جفتک میزند و هر بار به راحتی دست به کشتار معترضین میزند بدون هیچ نگرانی از عواقب آن . چون عاقبتی ندارد ...

 آنچه که در صحنه عراق در روزهای پایانی 2019 شاهد هستیم مثل بازی فوتبال است که نام تیم بازیکن حشد الشعبی است مدیرعامل تیم و سرمربی آن ولایت فقیه است و زمین بازی مال آمریکاست... آنها در زمین آمریکا مثلا بازی جدی میکنند و آمریکا آنها را در زمین خودش جدا به بازی گرفته است !


هزار دلیل دیگر هم باشد برای بعد...در سال 2020


 
وزارت خارجه آمریکا : حکومت اسلامی ایران از مهمترین چالش‌های سال ۲۰۲۰ است

یک عاشق ولایت فقیه در خارج ایران : اگر جنگی بشود به فلاکت میافتیم...


سید ابراهیم مساوات جامعه شناس : در سال ۲۰۱۸ در نتایج به دست آمده از یک پژوهش، حکومت اسلامی ایران در بین ۹۵ کشور انتخاب شده در دنیا رتبه‌ی چهارم را از نظر شاخص فلاکت به دست آورد. ایران در فلاکت مطلق در حال هضم رابعه در سیستم حاکم اسلامی ولایت فقیه است .


سال 2019 در زمین سیاست رئال همه دولتها به هم فحش و همزمان دست دادند ، معامله کردند برای هژمونی بیشتر دیگران را به جان هم انداختند ، جامعه ایران زیر فاجعه حکومت اسلامی لهتر شد ، حکومت اسلامی ایران با لجستیک کامل غرب هنوز ماندگار است ، برجام هست یا نیست ... برود یا بیاید ...


و این حکایت در سال 2020 هم ادامه دارد . یکی نوشته بود در مجلس اسلام طرحی برده شد مبنی بر اینکه اعتیاد دختران از بدحجابی مهمتر است ... حدود 130 نماینده مخالفت کردند توی گاوداری هم چنین طرحی ببری حداکثر 10 گاو مخالفت میکنن...


سیستم ولایت فقیه هنوز به روش ماندن با سرکوب ایمان دارد و تلاش میکند .



حکایت این مقاومت ولایت فقیه حکایت همان خانه پوسیده ایی است که در میان نوسازی تمام محله و شهر میخواهد مثل گذشته ادامه دهد ، از آب لوله کشی ، از توالت ، از مکانیزه کردن کشاورزی ، از سلامت و بهداشت جامعه...و از بقیه امورات جهانی اقتصاد قرن 21 گریزان است و همان روشهای مافیای دینی 40 سال گذشته را دوست دارد ادامه دهد .

غرب امیدوار است که این سیستم عقب مانده دینی با فشار حداکثری مدنی میشود ، مردم ایران هم هنوز امیدوارند غرب واقع بین شود و روزهای خوب یهویی برسد و سیستم ولایت فقیه امیدوار است که با کمک بقیه زرنگای آسیایی میتواند همینطوری به بازی ادامه دهد ...

به قول سهراب سپهری

“چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مرد گاریچی در حسرت مرگ”

 

آخرین مانور ولی فقیه در سال 2019 در عراق ، حمله به سفارت آمریکا در بغداد ... به زعم خودشان عنصر اجتماعی را وارد کردند ...

آمریکا قول داد بیشتر تحریم کند تا بازی ادامه پیدا کند ...

نشریه جوان سپاه پاسداران هم نوشت اخراج آمریکا از عراق کلید خورد...



جناب حاکم عقب مانده مسلمان ایرانی ، ما در 1357 نیستیم که فاشیستهای حزب الله را سازماندهی میکردی و به جان نیروهای مخالف میانداختی و میگفتی مردمند ، 40 سال پیش که از دیوار سفارت آمریکا در تهران بالا رفتی کسی این بازی احمقانه را درک نمیکرد . سالها بعد خودتان اعتراف کردید هیچ شعاری به اندازه مرگ بر آمریکا و اشغال سفارت برای نظام سود نداشت ! حالا اما در قرن 21 هستیم . آنجا که شما در حال بازی هستی زمین خود آمریکاست . بازی اسکولانه ولایت فقیه خواست خود آمریکاست !

نفهم بفهم ...
 

 


01.01.2020

اسماعیل هوشیار

 

+++

   

تاریخ انتشار :29.12.2019

وقتی اقتصاد مال خر نبود ، ولی ما خر بودیم !

 hoshyaresmaeil2017@hotmail.com
 


خامنه ای در توییتر نوشته بود : علت سقوط شوروی سابق این بود که بین رهبر و مردم رابطه ای وجود نداشت ... ولی بین ما و من با مردم رابطه محکمی هست .در شکلهای مختلفی مثل زندان و گلوله و باتوم و چماق...


از نظر داخلی و دیوار آهنین و سیاست مشت و سرکوب و حذف فیزیکی مخالفان در شوروی سابق...جای انکار ندارد اما عامل اصلی سقوط اقتصاد بود حاجی...همان اقتصادی که خمینی گفته بود مال خر است ولی عملا مال حزب الله شد ...


این اشاره خامنه ای و قیاس عجیب ولایت فقیه حاوی نکات جالبی است . عامل ریشه ای و اصلی سقوط اتحاد شوروی در اقتصاد و سیاست خارجی است در تلاشی برای هژمونی جهانی در رقابتی خونین با بورژوازی ! تقریبا نیمی از جهان را تسخیر کرد بودند از نظر نظامی در اوج بود .


ازجمله مسائل مهمی که بلشویک‌ها ابتداعا با آن مواجه بودند جنگ داخلی و تلاش برای صدور انقلاب بود . با پایان جنگ جهانی اول روسیه شوروی در پرتگاه سقوط اقتصادی بود...

با پایان جنگ جهانی دوم این ارتش سرخ بود که تمامی اروپای شرقی و مرکزی را در کنترل خود داشت و دامنه‌ای کنترل را تا برلین گسترش داده بود. فرمان سیاست خارجی دوران پس از جنگ در اختیار شخص استالین قرار داشت...


حزب حاکم کمونیست شوروی نهایتا پذیرفت بسیاری از مشکلات و مسائل موجود ، حاصل روند اقتصادی در باتلاق است .


مجموعه این تفکرات نوین بسیاری از اصول بنیادین سیاست خارجی اتحاد شوروی را دگرگون ساخت. رهبری اتحاد شوروی و گورباچف صراحتاً سیاست خارجی شوروی را مبنی بر برتری هژمونی سیاسی کنار نهادند. در یک کلام در اقتصاد خری کم آوردند.



جناب خامنه ای اولا اینگونه قیاس فاشیسم دینی حاکم در ایران با شوروی سابق همان طنز تلخی است که تعدادی پامنبری برای شما مخاطب دارد همان چند درصدی که اهرمهای سرکوب هم دستشان است . اینکه غرب در متن بازیهای خودش به سیستم اسلامی حاکم در ایران عمدا میدان مانور میدهد را به حساب شعور خودتان نگذارید .



دخالت حکومت اسلامی ایران در تعدادی از کشورها مثل لبنان و عراق ... جهت حفظ هژمونی سیاسی با مخارجی کلان ، قبلا توسط همان شوروی سابق در ابعادی جهانی تجربه شد که عملی نیست . شوروی سابق که نیمی از دنیا را هم تسخیر کرده بود اگر میتوانست ادامه میداد . ولی واقع بینی حزب سیاسی حاکم تا حدودی کمکشان کرد . امنییت به عنوان مفهوم سیاسی و جهانی در اولویت شعورشان قرار گرفت . و این در حالی بود که از نظر نظامی حرف اول را میزدند و هنوز هم میتوانند ، ولی از نظر اقتصادی پروسه فروپاشی که شروع شد فهمیدند اقتصاد مال خر نیست .



سناتور کاتن خواستار «عواقب جدی» شد در صورتی که سپاه پاسداران در حمله به پایگاه نظامی کرکوک دست داشته باشد...منابع اطلاعاتی آمریکا گفتند که مطمئن هستند کار سپاه پاسداران ایران است ولی هنوز وقت عاقبت جدی نشده است ...

مشکل اصلی همینه که تعریف غرب از عواقب جدی ، هنوز جدی نیست . یعنی ولایت فقیه هر جفتک و عرعری بزند ممکن است جدی نباشد ولی سوزن زدن پشه ای هم یهویی جدی شود ... اسمش سیاست یا دیپلماسی است !

به گزارش خبرگزاری مهر، سردار حسین نجات شامگاه چهارشنبه، چهارم دی‌ماه 1398 در همایش "نخبگان عصر ستایشگری" گفته علت دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی "نه هسته‌ای، نه حقوق بشر و نه حضور در منطقه" است بلکه هدف ایالات متحده این است که نگذارد ما اسرائیل را نابود کنیم ... و با همین نظرات اسلامی حاکمان مسلمان ایرانی ، به جای اسرائیل ما را نابود کردند . خیلی نامردن !

مایک پمپئو روز جمعه ۶ دی در توئیتر خود نوشت: «مردم ایران حق دارند برای ۱۵۰۰ قربانی که در جریان اعتراضات سراسری ایران توسط خامنه‌ای سلاخی شدند، سوگواری کنند. رژیم از شهروندان خودش می‌ترسد و بار دیگر به خشونت و قطع اینترنت متوسل شده است.»

این وزیر خارجه کاخ سفید کُشت ما را...به مردم ایران برای سوگواری حق میدهد ، قطع دوباره اینترنت را محکوم نمیکند و خلاصه چنان مبارزه را میکند که دست از دهن خبردار نشه ...

به قول لویی فردینان سلین ... انگار حق با تیترهای پر مخاطب است ، به خصوص وقتی حسابی احمقانه باشد...!

 



29.12.2019
اسماعیل هوشیار