جمهوری اسلامی و آمریكا منفعتی در براه انداختن جنگ ندارند

عباس گویا
January 07, 2020

جمهوری اسلامی و آمریكا منفعتی در براه انداختن جنگ ندارند

 

بقول یوجین دبز جنگ درتمام تاریخ بشری توسط دولتها اعلان شده است، نه توسط مردم عادی. دولتها منافع قابل شمارشی دارند كه براي آنها ممكن است جنگ با كشوري ديگر را آغاز كنند. برای تعیین احتمال جنگ بین آمریكا و ایران باید بتوانیم منافع احتمالی ناشی از جنگ برای هر کشور را نشان دهیم، به عبارت دیگر، دقیقاً چه منافعی در درگیری آمریکا و ایران وجود دارد؟ در مورد آمریكا، هدف بلافاصله اعلام شده آن جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتمی است. در دراز مدت، آمریكا قصد دارد جمهوری اسلامی را رام كند تا رفتار خود را تغییر دهد، یعنی جمهوری اسلامی ایران باید تبدیل به یك دولت معمول سرمایه داری شود. در مورد ایران، هدف فوری انحراف گفتمان در سیاست منطقه است. جمهوری اسلامی ایران مورد حمله قاطعانه توده مردم در کشورهای مختلف از جمله ایران قرار گرفته است. اهداف آمریكا چگونه با اهداف جمهوری اسلامی ارتباط دارند؟

 

اول ما لازم است به یاد داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران نتیجه همجوشی سیاست های ضد کمونیستی غربی در دوران جنگ سرد و اپوزیسیون حاشیه ای و ارتجاعی اسلامی در خاورمیانه بود. جمهوری اسلامی برای مقابله با کمونیست ها که كاندید مناسب و ممكنی برای رهبری انقلاب 57 بودند، مورد حمایت آمریكا قرار گرفت. هدف از حمایت از چنین فرم خاصی از یك دولت مذهبی، یك دولت نامتعارف "بناپارتتیستی"، توسط دولت کارتر سرکوب نیروهای انقلابی بود. فرض بر این بود كه به محض انجام مأموریت خود، دولت موقت و نامتعارف به یك دولت عادی سرمایه داری دگردیسی پیدا میكند. اما جمهوری اسلامی هرگز مرحله موقت خود را پشت سر نگذاشت زیرا یک تضاد تحمیل شده را حمل میكرد. جمهوری اسلامی ضمن اینكه در دهه اول حكومت خود موفق شد انقلاب را بیرحمانه به شکست بكشاند و خود را از نظر سیاسی مستقر کند، اما سرکوب انقلاب هزینه ضد آمریکایی شدن را به آن تحمیل كرد. این ویژگی جمهوری اسلامی به بخش جدائی ناپذیر از هویت جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد چرا كه پرچم ضد آمریكائی پرچم سركوب جمهوری اسلامی بود. جناح "عاقل" اما بی پرو بال جمهوری اسلامی اینرا فهمید که جمهوری اسلامی ایران باید به یك دولت متعارف تغییر شكل دهد و در این مسیر باید رابطه خود با آمریکا را نیز عادی كند. حال این نکته را بخاطر داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران هیچگاه از منظر مزدبگیرانی كه بشدت سركوب شده اند مشروعیتی پیدا نكرد. بنابراین، هر تغییر اساسی یا حتی حركت بسوی یك تغییر اساسی در روبنای جمهوری اسلامی به احتمال قریب به یقین زمینه ساز یك قیام مردمی میشود که هدفش براندازی جمهوری اسلامی است. نهایتا دلیل اصلی متوقف ماندن "روند عادی سازی" جمهوری اسلامی خطر قیام مردمی با كاراكتر سوسیالیستی آن بود. از این رو جمهوری اسلامی پیوسته فرم بناپارتاریستی خود را حفظ کرد.

 

این پیچیدگی اساسی سیاست در ایران است، حال از گرایشهای مختلف در اپوزیسیون بورژوائی و در اپوزیسیون سوسیالیستی كه صرفنظر كنیم. با توجه به اینکه مخالفت اصلی با جمهوری اسلامی به طور فزاینده ای توسط جنبش مستقل کارگری ابراز وجود میكند، روابط آمریكا با جمهوری اسلامی به جای روابط خصمانه دو دولت رقیب، بر سر منافع مشترك طبقاتی است. آمریكا درحفظ آیت الله های غیرعادی در قدرت – درست به این دلیل که ثابت کرده اند ابزار مناسبی برای سركوب جنبش کارگری هستند – منفعت دارد تا اینكه با ایجاد یك موقعیت بحرانی به بی ثباتی سیاسی آن منجر و این شانس را برای كارگران فراهم كند كه برای تصاحب قدرت سیاسی خیز بردارند. جالب اینكه هر دو دولت آمریكا و ایران کاملاً از منافع مشترك طبقاتی خود آگاه هستند.

 

در حالی که آمریكا و جمهوری اسلامی ایران برای حفظ رابطه درون طبقه ای تلاش می کنند، آنها در ظرفیت هم طبقه ایشان برای مقابله با کارگران در ایران و سایر كشورهای خاورمیانه کاملاً متحد هستند. تنها هدف از حمایت از جمهوری اسلامی ایران برای كسب قدرت سیاسی و کمک به آن برای ماندن در قدرت تا همین امروز مقابله با طبقه کارگر به ویژه گرایش سوسیالیست کارگری بوده است. بنابراین چیزی بنام آمریكا در مقابل جمهوری اسلامی بمعنای حذف یكدیگر وجود خارجی ندارد بلکه آنچه وجود دارد اتحاد آمریكا و جمهوری اسلامی بر علیه مزدبگیران است. تمام دولت های مختلف آمریكا از جیمی کارتر تا باراک اوباما از طرف دموکرات ها گرفته تا از ریگان و بوش (ها) تا ترامپ از طرف جمهوری خواهان، یا مستقیماً از جمهوری اسلامی حمایت کرده اند یا با كاربرد سیاست های "عشق سخت" آنرا مورد حمایت قرار داده اند.

 

با توجه به موارد فوق، نه ایران و نه آمریكا منفعتی در براه انداختن جنگ با یکدیگر ندارند. جنگ نه هدف و نه در خدمت منافع آنها است. با این وجود تا زمانی که جمهوری اسلامی به فرم نامتعارف بناپارتتیستی خود ادامه میدهد، بشدت نیاز دارد که آمریكا را به عنوان دشمن بزرگ خود معرفی کند. از این رو در چهار دهه گذشته موضع " نه جنگ و نه صلح" را با آمریکا حفظ کرده است.

 

گذشته چراغ راه آینده

حال میتوان پرسید كه آیا دعوای جاری ایران و آمریکا می تواند بخاطر وقایع غیر منتظره ای نظیر كشته شدن قاسم سلیمانی از كنترل خارج شده به یک جنگ تمام عیار تبدیل شود؟ بیایید این ایده را نیز بررسی کنیم. چه وضعیتی را میتوان تصور كرد كه كنترل آن از دست طرفین خارج شود؟ كدام طرف احتمال از دست دادن كنترل بر وقایع را دارد، جمهوری اسلامی یا آمریکا؟ گفته میشود گذشته چراغ راه آینده است. پس اجازه بدهید مروری كوتاه بر گذشته این دعوا داشته باشیم:

 

* 1979: بحران گروگانگیری آمریكائیان در تهران آغاز و 444 روز بدرازا كشید. كنترل هیچ چیز از دست آمریکا خارج نشد. ایران به خواسته ریگان برای آزادی گروگانها گردن نهاد.

 

* 1981: هنگامی که ایران در بمباران نیروگاه هسته ای عراق در اوسیراك در سپتامبر 1980 ناموفق ماند، اسرائیل در ژوئن سال 1981 كار ناتمام جمهوری اسلامی را به پایان رساند. دو باصطلاح دشمن خونین علیه عراق همکاری كردند. كنترل هیچ چیز از دست ایران و اسرائیل خارج نشد.

 

* 1982: 104 شهروند آمریکایی توسط نیروهای مورد حمایت ایران در لبنان گروگان گرفته شدند. آمریكا به خواسته های گروگان گیرها عمل کرد. كنترل هیچ چیز از دست آمریكا یا جمهوری اسلامی خارج نشد.

 

* 1983 آوریل: سفارت آمریكا در بیروت توسط ایران بشكل انتحاری منفجر شد (که مقصر آن یك گروه روی كاغذ "جهاد اسلامی" اعلام شد). 17 آمریکایی که اغلب آنها عضو سازمان سیا بودند کشته می شوند. كنترل هیچ چیز از دست آمریكا خارج نشد. آمریكا رویش را آنطرف كرد و ایران قسر در رفت.

 

* 1983 اکتبر: یک کامیون حامل 9000 کیلوگرم TNT وارد مقر نیروی دریایی آمریكا در بیروت شد. بر اثر انفجار آن 241 نفر از نیروی دریایی و زمینی آمریكا كشته شدند. این بزرگترین كشتار سربازان آمریکایی در یک روز از زمان پایان جنگ جهانی دوم بود. ریگان "قلدر" كوتاه آمد، از لبنان خارج شد، هیچی از دستش خارج نشد.

 

* 1985-1987: ماجرای ایران-کنترا كه به ماجرای مک فارلین هم شناخته میشو در جریان بود. آمریكا از طریق اسرائیل اسلحه به ایران می فروشد. ریگان از محل درآمد فروش اسلحله ها بودجه نیروهای مخالف دولت نیکاراگوئه را تأمین می کند. خوب توجه کنید: جمهوری اسلامی از طریق "اسرائیل صهیونیستی" اسلحه را از "شیطان بزرگ" خریداری می کند. این سه دولت در توافقی سه جانبه علیه دولت "کمونیستی" با یكدیگر همکاری می کنند. كنترل هیچ چیز از دست شان خارج نمیشود.

 

نوار را ببریم جلو:

* 2006: اسرائیل به دلیل حمایت گسترده ایران از حزب الله در جنگ لبنان عقب نشینی میكند. كنترل هیچ چیز از دست اسرائیل خارج نشد

 

جلوتر:

* دهه 2010 تا امروز: اسرائیل پایگاه های ایران در سوریه را بارها و بارها بمباران می کند. ایران صدایش در نمیاید. هیچ چیزی از دست جمهوری اسلامی خارج نمی شود.

 

باز هم جلوتر:

* 2019: ایران دهها بار ( اگر نه صدها بار) به تانکرهای نفتی در منطقه خلیج فارس حمله میكند. حملات جمهوری اسلامی ایران به آرامکو باعث خسارت میلیارد ها دلاری به عربستان سعودی و احتمال ایجاد یك بحران جهانی نفتی میشود. كنترل هیچ چیز از دست ترامپ و شیوخ سعودی خارج نمیشود. آنها به جمهوری اسلامی اجازه می دهند كه از تمام موارد فوق قسر در برود.

 

* دسامبر 2019 - ژانویه 2020: در حمله ای که توسط قاسم سلیمانی طراحی شده است، یک پیمانکار غیر نظامی آمریکایی کشته می شود. ایالات متحده در حمله ای تلافی جویانه تعدادی از گروه های نیابتی ج ا را كه در حمله به نیروهای آمریكئی دخیل بودند را میكشد. در ادامه سلیمانی را به تلافی از حمله به سفارت آمریكا در بغداد به قتل میرسانند. چرا این باید با تمام موارد بالا فرق کند و كنترل از دست كسی خارج شود؟

 

جنگ را دولتها اعلام میكنند. دولتها منافع دارند، منافعشان زمینی است. جنگ را بر حسب احساسات اعلام نمیكنند. اصولا احساس را به اتاق تصمیم گیری در اعلان جنگ وارد نمیكنند. بطور قطع میتوان گفت كه جنگ مستقیم و تمام عیاری بین ایران و آمریكا اتفاق نمیافتد چون هیچ دلیل موجهی برای آن وجود ندارد.

 

اگر کسی قصد دارد پرچم "صلح" را كه امروز معنائی جز پیروی از پروپاگاندای جمهوری اسلامی ندارد بلند كند، او بسادگی با جمهوری اسلامی در یك جبهه قرار گرفته است.

***


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com