دولت ازکجا آمده است؟

حمید قربانی
January 17, 2020

دولت ازکجا آمده است؟ چرا، سرکوب گراست؟ دیکتاتوری دولت اتفاقی نیست؟ چرا، کمونیستها از دیکتاتوری پرولتاریا و نه دموکراسی پرولتاریا حرف می زنند؟

 

آری، دولت چیست؟ آیا ایده نابِ، فضل خدا؟ روی زمین و  محبت پروردگار به بشر نیست؟ آیا همیشه بوده است، آیا بقولی ابدی و ازلی است؟ دیکتاتوری و سرکوب گری ها دولتها از کجا میآید؟ آیا  جزء ‌ذاتی و خصلت جوهری دولت هاست و یا بحاکمان مثلا بد و خوب بستگی دارد؟برای نابودی دولت بطور کلی پرولتارها باید چکار نمایند؟ چه مسیری را بپیماید؟ به چه نیازمند است؟

 

دولت که ار درون جامعه و در مرحله ی معین از تکامل جامعه بشری موجودیت یافته است که به آن جامعه طبقاتی میگویند، هر چند در طول تاریخ و تبدیل و تحول جامعه طبقاتی دارای اشکال مختلف بوده است و به نام های گوناگون مانند دولت برده داران، فئودالان و زمین داران، دولت های آسیائی و بویژه در دوران معاصر یعنی سرمایه داری مانند دولت سلطنتی، سلطنتی مشروطه، پارلمانی، جمهوری، جمهوری دموکراتیک، جمهوری اسلامی با ولی فقیه بر تارک آن، اما در همه حال و در همه دوران ها، دستگاه تحمیل اراده طبقات حاکمه به طبقات فرو دست جامعه و مخصوصا طبقه ای که  نیروی اصلی تولید کننده جامعه مفروض بوده است که در جامعه سرمایه داری، طبقه کارگر مهمترین و اساسی ترین طبقه محکوم و تولید کننده جامعه است. بدین جهت بیشترین و بدترین و ظالمانه ترین رفتار را دولت با آن دارد!

بنا براین، دولت سرمایه داری یعنی تحمیل کننده اراده طبقه سرمایه دار بر طبقه کارگر است. منتها با توجه بدرجه سازمان یافتگی ومتشکل بودن طبقه کارگر اساسا، این تحمیل اراده با اشکال مختلف مثل سرکوب خشن و سرکوب آرام، با قدرت نطامی و غیر نظامی و با قوانین مختلف، بوسیله دستگاه های ایدئولوژیک مانند مذهب، فلاسفه، پالمانتاریستی، فریب و حیله گری به قول اسلامی ها بکار بردن خدعه و غیره، در شرایط عادی پیش برده شده و پیش می رود. اما در موقعیت هایی که دولت درک کند که نظام طبقاتی استثمارگر سرمایه داری  در خطر است، فورا و ساده تر از اینکه یک عابر  پیاده از این طرف چار راه خیابانی رد شده و به آنطرف خیابان برود، دولت از دموکراسی به دیکتاتوری خشن و نظامی و پلیسی تغییر حهت  و مسیر می دهدُ جست های دموکراتیک بکاری نهاده  و فورا نیروهای نظامی - پلیسی را گسیل می دارد. این را  امروزه بطور روشن در جوامع اروپائی و بویژه در هند، آفریقای جنوبی، ایالات متحده آمریکا و بویژه و بویژه  فرانسه مادر دموکراسی بورژوائی، سکولار، مدافع و دارای منشور حقوق بشر  و در خیابانهای گل و بلبل پاریس شاهد هستیم.

تا زمانی که جامعه انسانی طبقاتی با مالکیت خصوصی، خانواده، نظم و آرامش و مذهب هست، دولت هست تا زمانی که دولت هست یعنی نیروی مخالف هست، سرکوب است، دموکراسی برای همه ادعائی پوچ  و بیمعنی است، زیرا که  دولت دیکتاتوری طبقه و طبقات حاکمه هست و سرکوب گر است و بنا براین از آزادی برای همه – طبقات و اقشار خبری نیست.

این در مورد دولت طبقه کارگر نیز، چنین هست و اتفاقا فقط ایدئولوگان و تئوریسین ها و مدافعان و اعضای آگاه این طبقه کارگر بوده و هستند، دیکتاتور بودن دولت طبقه کارگر، اما بر علیه اقلیت همواره  استثمارگر وحاکم و ماهیت طبقاتی بودن دولت  و سرکوب گری ذاتی دولت،  هر نوع دولتی را و حتی دولت طبقاتی کارگران را افشاء کرده و تئوریزه نموده اند و دیکتاتوری پرولتاریا  را اعلام نموده و مینمایند.

کسان و جریاناتی  که چیز دیگری میگویند، مثلا از دموکراسی برای همه، آزادی برابر حکومت کارگری ، دموکراسی شورائی و... دم می زنند و خود را نماایندگان طبقه کارگر معرفی میکنند، دروغگویان و انگل های طبقه کارگر و خادمان با جیره و بی جیره طبقه سرمایه دار می باشند که میخواهند و مایلند، شرایط طبقاتی بودن جامعه را حفظ نمایند.

شما را به خواندن و اندیشیدن در مورد این فاکتها از آثار مارکس و انگس و لنین فرا می خوانم:

کارل مارکس  در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است. 

ﻓﺼﻞ ۱-  ﺟﺎمعۀ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ و دوﻟﺖ؛ "دولت"، ﻣﺤﺼﻮل ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﺗﻀﺎدهاﯼ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ است. اﮐﻨﻮن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺲ همان ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ  ﺑﺎرها در ﭘﻮیۀ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﻣﻮزش هاﯼ ﻣﺘﻔﮑﺮان اﻧﻘﻼﺑﯽ و ﭘﻴﺸﻮاﯾﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ در ﺟﺮﯾﺎن ﻣﺒﺎرزۀ ﺁزادﯾﺨﻮاهاﻧۀ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ. ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮕﺮ اﻧﻘﻼبی های ﺑﺰرگ را در زﻣﺎن ﺣﻴﺎﺗﺸﺎن ﻣﻮرد ﭘﻴﮕﺮدهاﯼ داﺋﻤﯽ ﻗﺮار دادﻩ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻣﻮزش ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺸﻤﯽ ﺑﺲ وﺣﺸﻴﺎﻧﻪ و ﻧﻔﺮﺗﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﻮن ﺁﻣﻴﺰ از ﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادﻩ اﻧﺪ و ﺑﺎ ﺳﻴﻠﯽ از دروغ و ﺗﻬﻤﺖ های ﺑﺴﻴﺎر رذﯾﻼﻧﻪ ﺑﺎ ﺁن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ﭘﺲ از ﻣﺮﮔﺸﺎن ﺗﻼش هایی به کار ﺑﺮدﻩ اﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎﯾﻞ هاﯼ ﺑﯽ زﺑﺎﻧﯽ از ﺁﻧﺎن ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻘﺪﯾﺲ ﺷﺎن ﮐﻨﻨﺪ، ( تقدیس شان کنند- حمید قربانی)، ﺑﺮاﯼ ﻧﺎم ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر "ﺗﺴﻠﯽ "ﻗلب ﻃﺒﻘﺎت ﺳﺘﻤﮑﺶ و ﻓﺮﯾﺐ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت اﻓﺘﺨﺎر ﻣﻌﻴﻦ قایل ﺷﻮﻧﺪ و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﺁﻣﻮزش اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺷﺎن را از ﻣﺤﺘﻮﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻧﺪ و ﺑﺮﻧﺪﮔﯽ اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁﻧﺮا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻣﺒﺘﺬﻟﺶ ﮐﻨﻨﺪ. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮرژوازﯼ و اﭘﻮرﺗﻮنیست هاﯼ درون ﺟﻨﺒﺶ ﮐﺎرﮔﺮﯼ ﺑﺮاﯼ "ﻣﺴﺦ ﮐﺮدن" ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ همداﺳﺘﺎﻧﻨﺪ، ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﯼ جنبۀ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﯾﻦ ﺁﻣﻮزش و روح اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁن ﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﻣﯽ زداﯾﻨﺪ و ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و هرﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﻮرژوازﯼ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ اﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ، در درﺟۀ اول اهمیت ﻗﺮار ﻣﯽ دهند و ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻨﺪ. ﺷﻮﺧﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ اﮐﻨﻮن همۀ ﺳﻮﺳﻴﺎل ﺷﻮﯾﻨﻴﺴﺖ ها "ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﺖ"ﺷﺪﻩ اند! ﻣﺘﺨﺼﺼان، داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺑﻮرژواﻣﺸﺮب ﺁﻟﻤﺎنی، ﯾﻌﻨﯽ  اﻴﻦ دﯾﺮوز اﻣﺤﺎء کنندگان ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ از ﯾﮏ ﻣﺎرﮐﺲ "ﻣﻠﯽ ـ آﻟﻤﺎﻧﯽ"، ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﺗﺤﺎدﯾﻪ هاﯼ ﮐﺎرﮔﺮﯼ را ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ ﺟﻨﮓ ﻏﺎرﺗﮕﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺤﻮﻋﺎﻟﯽ ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ، ﭘﺮوردﻩ اﺳﺖ!

 

تعریف لنین  از دیکتاتوری بطور کلی و دیکتاتوری پرولتاریا بطور اخص : « دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و بهیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می گردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست.»

 و یا باز هم، لنین  از زبان مارکس و انگلس :

[ مارکس... «اگر کارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند... تا مقاومت بورژوازی را درهم شکنند... بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.»...

انگلس...« حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم»...

هم او میگوید: « از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظور سرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»...] ، لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

دیکتاتوری بودن، سرکوب گری دولت، کشت و کشتارهایی که دولت ها انجام داده و می هند یا دولت بطور کلی انجام می دهد، به هیچ وجهی،  مربوط  به شکل دولت و حتی طبقات حاکم  چه رسد به شخص حاکم جبار نبوده ونیست؛ بلکه خصلت ذاتی دولت است. مربوط به طبقاتی بودن جوامع بشری تا کنونی بوده  و هست!  که با مالکیت خصوصی بر ابزار تولید شروع شده و تا لغو آن ادامه دارد! هر چند گفتن این حقیقت  برای روشنفکران طبقات دارا و خرده بورژواهای منور الفکر و دل رحم!!  که در رهبری احزاب باصطلاع طبقه کارگر و کمونیستی و دهان پرکن نباشد و نیست، اما باید گفت و نوشت، تا طبقه کارگر بداند که چه به نفع او و چه به ضرر اوست و ضرورت چیست؟ تن به واقعیت باید داد تا توان تغییر واقعیت – جهان طبقاتی - را یافت! و گرنه نابودی امری اجتناب ناپذیر است!

گذار از جامعه طبقاتی از جامعه با دولت ستمگر و قاتل  به جامعه بدون طبقات، بدون دولت، از مسیر خونینی میگذرد و بدان جنگ طبقات - انقلاب قهری کمونیستی - انقلاب مسلحانه پرولتاریا - طبقه کارگر می گویند. این جنگ جنگی گریز ناپذیر است. کسانی که تلاش میکنند که آنرا گریز پذیر جلوه دهند، از جنایت کار ترین افراد مانند خود سران دولت های خونریز حاکم هستند! طبقه کارگر برای پیروزی در این جنگ نیازمند حزب سیاسی – حزب مخفی و یا نیمه مخفی – حزب کارگران آگاه و تسلیح طبقاتی بیش از هر چیز دیگری است!

کارگران و زحمتکشان اتحاد طبقاتی، انقلاب انقلاب، انقلاب قهری کمونیستی، مرگ سرمایه، مرگ دولت، زنده باد کمونیسم!

 

حمید قربانی – ۱۷ ژانویه ۲۰۹۳ اسپارتاکوسی.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com