خاطره یک رفیق از دوران طالبان

خاطره یک رفیق از دوران طالبان:

در زیر خاطره رفیقی می آید که در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سوسیال امپریالیستی در زندان بوده و متحمل شکنجه های بسیاری از دست حاکمین آنروز در قدرت شده است. پس از خروج نیروهای شوروی و سقوط حکومت وابسته به روس او از زندان آزاد شده، تجاربی را نیز از زندگی در دوران حکومت های اسلامی جهادی ها و طالبان را به همراه دارد. او می گوید‌:

‌«کسی که در دوره طالبان زندگی کرده باشد، عمق فاجعه ی حکومت اسلامی را می تواند درک کند».

دوران حکومت اسلامی مجاهدین ( جهادی ها) با محدویت های بی سابقه برای زنان همراه بود. مردم و بخصوص زنان در این دوره متحمل رنج های فراوان شدند. جنگ سالاران هنگامی که به منطقه ای و یا محله ای حمله می کردند، آن منطقه را که از ملیتی دیگر و یا قومی دیگر بود به خاک و خون می کشاندند و بسیاری از زنان را مورد تجاوز قرار می دادند. این دوره عمدتا با جنگ های خانگی میان جنگ سالاران وابسته به قدرت های منطقه ای گذشت. اما کابل و بیشتر شهرها به یک خرابه مبدل شدند.

سپس طالبان با حمایت نظامی و مالی مستقیم پاکستان و حمایت اعلام نشده و غیر مستقیم عربستان و امارات متحده و قطر و اضلاع متحده امریکا به افغانستان حمله کرد. ابتدا مناطق جنوبی افغانستان مثل قندهار را به کنترل خود در آورد و بتدریج تا بیش از ۹۰ فی صد افغانستان را تحت کنترل خود درآورد.  این رفیق  چنین ادامه می دهد:

«دوره طالبان(۱۹۹۶-۲۰۰۱ در افغانستان)، سراسر وحشت و خشونت بود.

 شلاق طالبان در جاده و خیابان و در دفتر و مدرسه همواره‌ می چرخید. مردم از تجمع گریزان بودند. در هر تجمع وحشی‌گری ای جریان داشت.

در جایی ریش مردها،  اندازه گیری می شد و در جای دیگر لباس زنان.  زن بدون “محرم شرعی”  شلاق زده می شد و مرد با ریش کوتاه.

بچه‌های خرد سن مدرسه ای به دلیل نداشتن کلاه، شلاق می خوردند و مردان بخاطر کلاه “نا مناسب”.

در  پنج وقت نماز خیابان ها بسته می شد و رهگذران مجبور به نماز خواندن می شدند. بارها اتفاق می افتاد که‌ یک نفر در یک وعده، مجبور می شد که چند بار نماز بخواند.

مدرسه های دختران بسته شده بود‌ و در مدرسه ی پسران، ترس از دوزخ و نوید بهشت،  تدریس می شد.»

او که در این دوران در مکتب پسران تدریس می کرد خاطره اش را چنین قصه می کند:

« روزی از خيابانی می گذشتم که چشمم به‌ طالبي افتاد، قیافه اش به‌ نظرم آشنا آمد. رویم را گشتانده و از آنجا دور  شدم. یکباره تنم لرزید و خاطرات شکنجه‌هایی که‌ از او ديده بودم در نظرم مجسم شد.

چند روز بعد در مدرسه نشسته بودم و با دیگر استادان صحبت می کردم که سروصدایی شنیدیم، ناگهان همان طالب شلاق در دست، وارد شد.

اضطراب خاصی همراه با  وحشت سراپای مرا فرا گرفت. نفهمیدم که چه شد باری متوجه شدم که از من پرسید: چه تدریس می کنید؟ من هم ناسنجیده گفتم، “شکنجه”.  بروی خود نیاورد و از اطاق خارج شد. چند دقیقه بعد با چند نفر از شاگردان وارد شد که کلاه نداشتند. اطفال بی گناه گریه می کردند و او با وحشی گری شلاقش را بر بدن آنها فرود می آورد.  کسی چیزی نمی گفت. من که به خود مسلط شده بودم با صدای بلند گفتم: هنوز هم همان شغل را‌ دارید؟

سکوت حکمفرما شد، طالب رو به من نمود و نظری به سراپای من انداخته گفت: بزله می گویید و بدون این که منتظر پاسخ شود از اطاق خارج شد و رفت. استادان حیرت‌زده به‌ من نگاه کرده پرسیدند شما او را می شناسید. من هم به آنها از شکنجه‌ ها و دون صفتی هایش در دوران اشغال و این که به جلاد زندان معروف بود، قصه کردم‌. همگی از این مسئله حیرت زده شده بودند!»

موضوع برگرداندن طالبان به قدرت بازهم خاطره آن روزها را زنده می کند. و سئوالات بسیاری را به دنبال می آورد. آیا واقعا افغانستان ما روی صلح را به خود خواهد دید؟ آیا صلح با طالبان به معنی صلح برای مردم است؟

جواب سخت نیست، اگر حمله و اشغال نظامی افغانستان توسط آمریکا و متحدینش با وعده های بسیار، با وعده صلح و ثبات ، با وعده رهایی زنان با وعده ساختن کشور و بهبود وضع اقتصادی و غیره برآورده شد، می توان انتظار صلح و ثبات را با به قدرت رسیدن طالبان و با کمک و حمایت همان نیروهای اشغالگر انتظار داشت.

اگر تاریخ دو قرن اخیر به کسی نشان نداده که قدرت های بزرگ پیوسته در پی منافع درازمدت و جهانی خود بوده اند تاریخ دو دهه اخیر این مسئله را بروشنی و وضوح نشان داده که وعده های امپریالیستی فریبی بیش نیست و به منظور پیشبرد منافع آنی و استراتژیک خودشان است. زمانی بدون طالب و زمانی دیگر با طالب.

مبارزه برای جهانی بدون مرز ( افغانستان – ایران)

riawwb2017@gmail.com

         www.ri-awwb.org

www.youtube.com/channel/UCRVpQHnc2v-F8sTYAe7Iddg

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate