زباله گردها
در درون ِ سطل ِ زباله چه می جویی
از درون ِ سطل ِ زباله چه می خواهی
خدای شان
به هنگام ِ زادن ات
به تو سهمی نداده است
نه از« خزانه ی غیب» و
نه از سطل های زباله اش حتا
همه را یکجا
ربود و تقسیم کرد
میان ِ مقربان ِ درگاه اش
حالا
نوبت ِ
تو
ما
من های همه باهم است
که
خدای ِ در قلعه ی محکم نشسته و
وزیران ِ پیشانی پینه بسته و
سربازهای روحیه شکسته را
کیش و مات کنیم و
هرچه برده اند و
خورده اند و
به بانک های شان سپرده اند
از حلقوم شان بیرون بیاوریم.
اینک/ آری
نوبت ِ
تو
ما
من های بسیار است
که حرکت از نو کنیم و
پسماندهای خداسالاری را
به جایگاه ِ ابدی ِ شان
زباله دان ِ تاریخ
بیاندازیم.