دو قطبی کاذب شورا و سندیکا – قسمت دوم

  • مجمع عمومی تشکل نیست، تجمع است. 
  • جا زدن مجمع عمومی بعنوان تشکل کارگری بخشی از پروژه مقابله با ایجاد تشکلهای کارگری است. 

        

مقدمه: 

در قسمت اول این مطلب در مقابله با “گرایش تراشی” برای جنبش کارگری ایران و علل وجود دو گرایش چپ و راست جنبش کارگری و موارد مورد اختلاف آنها پس از قیام بهمن ۵۷ تاکنون به اختصار توضیح داده شد. علت اختلاف شوراها و سندیکاها در دوران انقلاب که بر بنیاد پذیرش رژیم اسلامی بعنوان ثمره پیروزی یا شکست انقلاب استوار بود، بیان شد. در این قسمت (دوم) بررسی کاذب بودن اختلاف کنونی بین شورا و سندیکا را ادامه می دهیم. در قسمت سوم و پایانی نیز به جایگاه مجمع عمومی بعنوان بالاترین ارگان تصمیم گیری هر نوع تشکل کارگری و همچنین علل و روند برجسته شدن مجمع عمومی از ابتدای سال ۱۳۵۸ نه بعنوان “تشکل کارگری” بلکه برای مقابله با اخراج فعالین جنبش کارگری که علل سیاسی داشت، خواهیم پرداخت.    

سندیکالیستهای بدون سندیکا 

از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تاکنون، ۶۸ سال است کارگران در ایران فقط چند ماه پس از قیام بهمن ۱۳۵۷ فرصت داشتند تشکلهای مستقل خود را بدون دغدغه سرکوب و محدودیتهای نظام حاکم ایجاد کنند. رژیم تازه به قدرت رسیده حتی قبل از آنکه به سراغ احزاب سوسیالیست برود حمله به شوراهای کارگری را آغاز کرد. به این اعتبار طبقه کارگر ایران طی نزدیک به هفتاد سال هرگز فرصت نداشته تا فارغ از دیکتاتوری حاکم تشکلهای خود را بسازد و اهداف آنرا تعیین و تبیین کند، تا بتواند به درستی مورد قضاوت قرار گیرد که تشکلهایش بالاخره رفرمیست هستند یا نیستند؟ صنفی هستند یا سیاسی اند؟ و چه رابطه ای با مبارزه علیه کل نظام سرمایه داری دارند؟ در چنین شرایطی عده ای که اسیر مقولات ذهنی خود هستند با تراشیدن دو قطبی کاذب شورا و سندیکا به آن بخش از فعالین جنبش کارگری در ایران که خواهان ایجاد سندیکا هستند، از جمله القاب سندیکالیست و رفرمیست را پرتاب می کنند. عاجزان از درک مسائل پیچیده مبارزه طبقاتی و تاثیر آن بر ماهیت و اهداف تشکلهای کارگری در هر کشور، تاریخ جنبش جهانی کارگری و تشکلهایش را تا حد قدرت درک خود ساده کرده و در نهایت به این می رسند که، سندیکا و فعالیت در آن، الزاما مساوی است با رفرمیسم و سندیکالیسم! حیرت انگیز است که انواع سوسیالیسم و احزاب سوسیالیست می توان داشت اما انواع سندیکا نمی توان داشت! سوسیالیستها انتظار دارند که فعالین کارگری فرق حزب و سوسیالیسم مورد نظر آنها را با نوع سوسیالیسم و حزب رقیبشان تشخیص دهند. اما گویا زیاده روی است اگر فعالین کارگری همین انتظار را در مورد تشخیص تفاوت انواع سندیکاها و اتحادیه ها از سوسیالیستها داشته باشند! سوسیالیستها از این “حق ویژه” برخوردارند که خود را از آنچه در کره شمالی می گذرد و یا از کشتار دوران استالین در شوروی مبرا بدانند، اما آندسته از فعالین کارگری در ایران که خواهان تشکل سندیکا هستند، نمی توانند از آنچه مخالفان سندیکا ادعا دارند بسیاری از سندیکاهای دیگر انجام داده اند، مبرا باشند! چرا باید به نظر و تحلیل این مخالفان سندیکا از مسائل جنبش کارگری روسیه در ۱۱۶ سال قبل اعتنا کرد هنگامیکه این حضرات قادر به درک و فهم مسائل حی و حاضر جنبش کارگری ایران که در جلوی چشم همگان در جریان است، نیستند. چرا اینها برای ضدیت خود با سندیکاها حتی تفاوت سندیکاها در کشورهای مختلف را ناچارند کتمان کنند و بطور مثال تفاوت آشکار سندیکاها در فرانسه را نادیده بگیرند. 

مبانی و جهت گیری سندیکاهای دوران شاه توسط کارگران تعیین نمی شد که با اتکا به آن سمت و سوی این سندیکاها را به کارگران و فعالینش ربط داد. اطلاق رفرمیست به این سندیکاها در واقع معنایش نسبت دادن رفرمیست به سندیکاهای رژیم شاه است! سندیکاهای دوران شاه هنگامی رسمیت و امکان فعالیت می یافتند که مطابق فرم اساسنامه و مرامنامه که وزارت کار در اختیار هیات موسس قرار می داد، تشکیل می شد. هیات موسس مشخصات محل کار مربوطه را در فرم دریافتی از وزارت کار وارد می کرد. اسامی کاندیداها برای بررسی “سوابق” آنها به وزارت کار تحویل می شد که با توجه به اهمیت اقتصادی، سیاسی و امنیتی هر محل کار از “صافی” های متعدد ساواک می گذشتند. در پایان نیز روز انتخابات تعیین می شد و نماینده ای از وزارت کار بر انتخابات و شمارش آرا نظارت می کرد تا سندیکا رسمیت یابد و اجازه عضو گیری و فعالیت دریافت کند. در بین فعالین جنبش کارگری فعالیت در این سندیکاها موافقانی داشت که نمیشد آنها را رفرمیست خواند زیرا اهداف سندیکاهای دوران شاه ظرفیتی برای مبارزه کارگران جهت رفرم نداشتند. با گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری پس از کشتار ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ در میدان ژاله تهران بمرور شرایطی فراهم شد که فعالین این سندیکاها بتوانند مقررات سندیکاها را زیر پا بگذارند و جهت فعالیت سندیکاها را به سمتی ببرند که خواهان آن هستند و شرایط ایجاب می کرد. در این دوره سندیکاها با توجه به تاثیراتی که کل اوضاع ایران بر اعضایشان داشت و همچنین گرایشات فعالینش، به سمت و سوی متفاوتی رفتند.

بعنوان مثال، هنگامی که شوروی و حزب توده کار نظام شاه را تمام شده و “ناپرهیزی” را ممکن دانستند آن بخش از سندیکاهای اصناف جان بدر برده از کودتای ۲۸ مرداد در تهران که فعالینش نزدیکی هایی به حزب توده داشتند، فعال شدند. این سندیکاها از اواخر پائیز ۱۳۵۷ از مقررات سندیکایی رژیم شاه عدول کردند و مطابق سیاستهای روز حزب توده فعالیت کردند. از جمله سندیکاهای کفاشان، خبازان، خیاطان، قند ریز و بافنده سوزنی جلسات مشترک گذاشتند و دو بار، بار اول در محل سندیکای قند ریز و بار دوم در محل سندیکای بافنده سوزنی کوشیدند از بالای سر کل جنبش کارگری، اتحادیه های سراسری کارگران ایران را ایجاد کنند که با دخالت فعالین سوسیالیست جنبش کارگری هر دو بار با شکست روبرو شدند. در ادامه حدود ده تا از این نوع سندیکاها با هم متحد شدند و یک گروه بندی آشکارا نزدیک به حزب توده و فدایی اکثریت را ایجاد کردند و در دفاع از تثبیت رژیم اسلامی علیه شوراهای کارگری از هیچ اقدامی فروگذار نکردند. در کنار این سندیکاهای ضد شورا با ابتکار بهشتی و حزب جمهوری اسلامی سه نفر (محجوب، کمالی و ربیعی) نیز مامور شدند تا با تشکیل انجمنها و شوراهای اسلامی در کارخانجات علیه شوراهای کارگری و فعالینش وارد عمل شوند.   

نمونه دیگر، سندیکای کارگران موسسه کیهان مسیر کاملا متفاوتی رفت. سندیکای کارگران موسسه کیهان در اعتراض به سانسور و در دفاع از مطبوعات آزاد به اعتصاب مطبوعات پیوست! یکی از اعضای هیات سه نفره که از طرف مطبوعات اعتصابی با شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر شاه، مذاکره کردند، آصف کریمی نماینده سندیکای کارگران موسسه کیهان بود! بعلاوه در موسسه کیهان در گذر از سندیکا به شورا هیچ دو قطبی ایجاد نشد. پس از قیام بهمن ۵۷ کارگران با برگزاری یک انتخابات شورا درست کردند و آصف کریمی که با بیشترین رای نماینده سندیکا بود، مجددا با بیشترین رای نماینده شورا شد. 

نمونه دیگر صنعت نفت بود. سندیکای کارگران پالایشگاه آبادان با کاهش اقتدار رژیم شاه و به ویژه پس از کشتار سینما رکس آبادان مقررات سندیکایی را زیر پا گذاشتند و از جمله صادرات نفت را به اسرائیل و آفریقای جنوبی قطع کردند و خواهان انحلال ساواک شدند. اعتصاب سراسری کارگران نفت در سراسر کشور از آنجا که در دل یک حرکت عمومی علیه رژیم شاه صورت گرفت به اعتصاب کارگران محدود نماند و کارکنان همه بخش‌های صنعت نفت را نیز در برگرفت و بدون هیچ تقابلی سندیکای کارگران نفت تبدیل شد به شورای کارکنان نفت. در همین مورد به نمونه سندیکای کارگران برق تهران و سندیکای کارگران پروژه ای آبادان که هیچ یک ضد شوراهای کارگری نبودند بالاتر اشاره شد. در دهه شصت نیز اتحادیه صنعتگر تشکیل شد و از جمله چند سال از سازمان دهندگان مراسم با شکوه روز کارگر در سنندج بود. این سندیکاها و اتحادیه ها بخشهایی از تاریخ درخشان جنبش مستقل کارگری ایران هستند. هیاهوی دوستان دروغین جنبش کارگری علیه هر آنچه نام شورا ندارد، ذره ای از اهمیت این تشکلها و فعالین شریف آن و از جمله جمال چراغ ویسی سخنران روز کارگر سنندج که توسط آدمکشان رژیم اسلامی دستگیر، شکنجه و اعدام شد، نخواهد کاست. 

با کاهش اقتدار رژیم شاه سندیکاها مسیرهای متفاوتی رفتند. بنابراین نمی توان تشکلهای کارگری ایران را فقط بر اساس نامشان قضاوت کرد. جنبش کارگری ایران در ایجاد تشکل کارگری و تعیین اهداف آن باید آزاد باشد تا بتوان درباره سمتگیری تشکلها و فعالینش قضاوت کرد. 

ایجاد تشکلهای کارگری در دهه هشتاد 

 

از ابتدای دهه هشتاد نظریه “ایجاد تشکل کارگری در شرایط اختناق غیر ممکن است” کنار زده شد و انواع و اقسام تشکلهای کارگری و از جمله سندیکای کارگران واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه ایجاد شدند. بعد از دهه هشتاد تمام تشکلهای مستقل کارگری بدون اجازه از کارفرما و دولت و علیرغم قانون کار که اصولا تشکل سندیکا را برسمیت نمی شناسد، ایجاد شدند. تا آنجا به مواضع این دو سندیکا بر می گردد، در بیانیه روز کارگر۱۳۹۰ از جمله خواهان آزادی فعالین کارگر از زندان و همچنین آزادی فعالین جنبشهای دیگر شدند. خواهان لغو تمام قوانین تبعض آمیز علیه زنان شدند. خواهان لغو کار کوکان شدند. خواهان آموزش و بهداشت مجانی برای همه مردم ایران شدند. این سندیکاها از سال ۹۲ و با پیشنهاد عده ای از کارگران ماهشهر برای تعیین حداقل دستمزد از قانون کار رژیم اسلامی عبور کردند. از آن سال تاکنون حداقل دستمزد را خارج از ساز و کار رژیم اسلامی (ماده ۴۱ قانون کار و سه جانبه گرایی شورایعالی کار)، خود تشکلهای کارگری تعیین و برایش مبارزه می کنند. روز کارگر را تا آنجا که توانسته اند و علیرغم هزینه دستگیری، شکنجه و زندان برگزار کرده اند. در اطلاعیه های روز کارگر خواهان لغو مجازات اعدام شده اند که در رژیم اسلامی جرم محسوب می شود. خواهان آزادی اعتصاب و ایجاد تشکل و تجمع و سایر حقوق و آزادی ها برای کارگران و کل مردم شده اند. بعلاوه هر دو سندیکای واحد و هفت تپه به کارگران، مردم و دیگر جنبشهای اجتماعی فراخوان داده اند که برای دستیابی به نان و کار و آزادی با هم متحد شوند. از استقلال مالی خود علیه سولیداریتی سنتر بعنوان بخشی از دفاع از منافع و صف مستقل خود دفاع کرده اند. برای اعضا و فعالین این تشکلها پاپوش دوخته اند و پرونده سازی کرده اند و بسیاری از آنها اخراج، دستگیر، شکنجه و سالها زندانی بوده اند. 

مخالفان سندیکا چه انتقادی به مواضعی که پاره ای از آنها در بالا ذکر شد، دارند؟ مخالفان سندیکا بر این واقعیات که در جلوی چشم همه ما در جریان است چشم می بندند و ادعا می کنند سندیکا ظرف مناسبی برای اتحاد و همبستگی کارگران حتی برای خواسته های صنفی آنان نیست! و بعضا از این هم فراتر می روند و سندیکا را بازدارنده اعتراضات رادیکال کارگری بر علیه سرمایه معرفی می کنند. مخالفان سندیکا بدون اینکه ارجاعی به مواضع این سندیکاها داشته باشند با اقتباس از مواضع حزبشان و یا مطابق تعاریف و مقولاتی که در ذهن دارند القاب از قبل آماده خود را به این سندیکاها و فعالینش پرتاب می کنند. 

بعلاوه دو قطبی کاذب شورا و سندیکا را ساخته اند. در صورتیکه اکنون نه صدها شورای کارگری کنترل تولید و توزیع دوران انقلاب وجود دارند و نه سندیکاهایی که در دفاع از رژیم اسلامی علیه شوراها صف آرایی کرده باشند. بعلاوه اگر علت اختلاف آندسته از سندیکاها با شوراها در دوران انقلاب را ملاک قرار دهیم، نه سندیکای واحد و سندیکای هفت تپه طرفدار رژیم هستند و نه هیچکدام مخالف کنترل تولید و توزیع توسط کارگران. بعلاوه شورای کارگری که کنترل تولید و توزیع را در کارخانه ای بدست داشته باشد وجود ندارد که این سندیکاها مخالفش باشند. در ایران تنها کارگران هفت تپه خواهان نظارت شورایی بر کارخانه هستند که پس از خلع ید از اسد بیگی هنوز مدیریت جدید مستقر نشده تا مجمع نمایندگان عملا مبارزه برای این خواست را آغاز کند که طبعا مورد حمایت تمام بخشهای جنبش مستقل کارگری خواهد بود. بنابراین آنچه اکنون هست هیاهوی “به جان هم افتادن” مدافعان “ایده سندیکا و شورا”ست بر سر اینکه نام تشکل کارگری شورا باشد یا سندیکا. اینها آگاهانه و ناآگاهانه در عمل در خدمت مقابله با ایجاد تشکل کارگری هستند که ایجاد آن با هر نامی (شورا یا سندیکا) یکی از مبرم ترین نیازهای کل طبقه کارگر ایران است.

دو سندیکا واحد و هفت تپه و فعالینش در دفاع از منافع کارگران هزینه های بسیاری داده اند و متعلق به جنبش مستقل کارگری هستند و همان منفعتی را دنبال می کنند که مجمع نمایندگان هفت تپه. با مبنا قرار دادن منافع جنبش مستقل کارگری ایران این تشکلها بنا به تعریف هیچ اختلاف حل ناشدنی با هم نمی توانند، داشته باشند و به دور از هیاهوی “دو بهم زنی”های کثیف عده ای و با خونسردی می توانند و باید مشکلات خود را حل کنند. به ویژه اینکه جنبش کارگری ایران یکی از غنی ترین تجارب گذر از سندیکاها به شوراها را در دوران انقلاب دارد. تازه آن سندیکاها در چارچوب مقررات شاهنشاهی بودند و سندیکای هفت تپه بخشی از تاریخ درخشان جنبش مستقل کارگری ایران از دهه هشتاد است. بعلاوه جنبش کارگری جهانی تجربیات بسیاری در فعالیت دو تشکل در یک محل کار و رقابت آنها با یکدیگر برای جلب و جذب کارگران دارد. منتها آنچه در فرهنگ و اصول جنبش مستقل کارگری جایی ندارد، ننگ همراه شدن با رژیم اسلامی بعنوان خونخوارترین دشمن طبقه کارگر ایران برای تمام کردن کار نیمه تمامش در انحلال هر نوع تشکل مستقل کارگری و از جمله سندیکای کارگران هفت تپه است. 

مجمع عمومی تجمع است و تشکل نیست

  

در کنار هیاهوی مدافعان “ایده سندیکا و شورا” که خواسته و ناخواسته و در عمل در خدمت مقابله با ایجاد تشکل کارگری هستند، عده ای نیز ظهور کرده اند که هم بر “غیر ممکن بودن ایجاد تشکل کارگری در شرایط اختناق” پا فشاری می کنند و هم ادعا دارند مجمع عمومی خود تشکل کارگری است! مجمع عمومی تجمع است و تشکل نیست. اهمیت مجمع عمومی با نظریه “غیر ممکن بودن ایجاد تشکل کارگری در شرایط اختناق” عجین است. از اوایل دهه هشتاد که ایجاد تشکل کارگری در شرایط اختناق ممکن شده یک حفره نیز در نظریه نفی سندیکا و برگزاری مجمع عمومی ایجاد کرده است. زیرا میشود در شرایط اختناق از مجمع عمومی فراتر رفت و تشکل محل کار را ایجاد کرد. هنگامی که کارگران تشکل ندارند مجمع عمومی یک تجمع پیشا تشکل است و هنگامی که کارگران تشکل خود را ایجاد کنند، مجمع عمومی بالاترین ارگان تشکل کارگری خواهد بود، مستقل از اینکه اتحادیه، شورا و یا سندیکا باشد. 

آنچه جنبش کارگری ایران بدان نیاز دارد تشکل های کارگری در محل کار و مستقل از دولت و کارفرماهاست. مهم نیست نام شورا بر آن می گذارند یا سندیکا یا اتحادیه. این تشکل های محل کار مستقل از اینکه نامشان شورا، سندیکا و یا اتحادیه باشد یا پاسخگوی نیازهای دوره ای پیشرفت مبارزات کارگری در دل اعتراضات مردم ایران  علیه رژیم اسلامی هستند و به حیاتشان ادامه می دهند و کنار زده خواهند شد. 

ادامه دارد. 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate