سه نکته پیرامون حزب لنینی ، جامعه مدنی ومرحله انقلاب
مهردادلطفی
جامعه مدنی
بعضی براین باورند که پارادایم مبارزه مسلحانه این بخت را از جامعه گرفت که نیروهای فعال اجتماعی و کنشگران جامعه مدنی بجای رفتن به خانه ها ی تیمی و کشته شدن در سر قرار ها و شکنجه و گرفتار شدن در حبس های طولانی مدت باید بسوی شکل دادن به نهاد های مدنی می رفتند و در یک پروسه چند دهساله با شکل دادن به نهاد های مدنی استبداد و عقب ماندگی را پس می زدند و جامعه را وارد فاز توسعه سیاسی و اقتصادی می کرد.
بعد از دهه شصت تلاش برای تقویت جامعه مدنی و تشکیل نهادهای مدنی و انجمن ها و تشکل ها جای تلاش های قبلی گروه های سیاسی با اراده معطوف به قدرت را گرفت.اما حاصل چندانی نداشت.بی حاصل نبود اما کم حاصل بود.
درآن نقد پارا دایمی و در این تلاش دهه شصتی یک نکته مهم مغفول ماند از نظر تاریخی پدید آمدن جامعه مدنی درغرب به عنوان یک منطقه واسط بین قدرت مردم وقدرت دولت ناشی از قدرت گرفتن طبقه نوخاسته بورژوازی بود طبقه ای که بدلایلی بسیاردر ایران شکل نگرفت و اگر هم شکل گرفت موجودی شتر گاو پلنگ بدنیا آمد که نه بورژازی بود و نه فئودالیسم.
پس بناچاررسالت شکل دادن و راه انداختن این نهاد ها بر دوش روشنفکران نهاده شد تا این منطقه حایل رابین مردم و دولت استبدادی شکل دهند بدون اینکه قدرت اقتصادی بورژوازی مستقل از قدرت دولت ومذهب در میان باشد.
به همین سبب چهار دهه است که شعار تقویت نهادها وایجاد نهادهای مدنی در دستور کار است اما هنوزجامعه مدنی واقعی قدرتمند نداریم روشنفکران وفعالان جامعه مدنی بدون پشتوانه این قدرت اقتصادی میتوانند نطفه نهادهای مدنی را ایجاد کنند ولی چون آن قدرت اقتصادی حامی وجود ندارد به سادگی سرکوب می شوند وحاصل کارشان درنطفه خفه می شود واین تا حدودی شبیه به تاسیس انواع حزب های طراز نوین طبقه کارگر در ایران از سوی روشنفکران بدون وجود طبقه کارگرنیرومند متشکل دراتحادیه های صنفی بود واگرهم اتحادیه ای بود آن اتحادیه ساخته دست همان احزاب بود وبا از بین رفتن آن احزاب آن اتحادیه ها هم از میان می رفتند وروشنفکران معدود ارگانیک طبقه نیز به علت نزدیکی و عضویت در آن احزاب شدن سرکوب و نابود می شدند.
بعد از بهمن پنجاه و هفت مجلس و قوه قضاییه و انجمن های شهر وروستا و کانون های صنفی و نهادهای اقتصادی و
وبازار تحت سیطره روحانیت جنبه مدنی خودرا از دست دادند.
تا دهه هفتاد که دوران بر آمدن خرده بورژوازی سهیم در قدرت بود بخشی از جوانان وابسته به این جریان که نقشی اساسی در سرکوب گروه های سیاسی داشتند و از اعضا میانی نهاد های سرکوب بودند برای ادامه تحصیل راهی دانشگاه های داخلی و خارجی شدند و در رشته های تاریخ و علوم انسانی تحصیل کردند و در بازگشت در نهاد مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری جمع شدند به این نتیجه رسیدند که برای ماندن در قدرت و قبضه کردن قدرت و بیرون راندن بخش سنتی و عقب افتاده حکومت با ید جامعه مدنی شکل بگیرد و برای شکل دادتن به جامعه مدنی باید طبقه بورژوازی اسلامی به پدر خواندگی رفسنجانی ایجاد شود.ومغز متفکرشان سعید حجاریان مدام می گفت اول شکل گیری وبر آمدن بورژوازی از دل خرده بورژوازی مرفه و بعد شکل گرفتن نهاد های مدنی و در نهایت دموکراسی اما نتیجه کار بورژوازی به سبک وسیاق غرب نبود طبقه نو کیسه ای شکل گرفت که از هر وسیله وامکان وارتباطی برای جمع آوری ثروت بیشتر یا همان رانت یا غارت سود می جست و می جوید ودر تلاش است تا به همه چیز از کوه وجنگل وکویرگرفته تا معادن و اثار باستانی چوب حراج بزنند .ووقتی هم کفگیر به کف دیگ خورد دیگ را هم بفروشند و الفرار.
یک پارادوکس
ورود به فاز توسعه منوط به شکل گیری و ایفای نقش نهاد های مدنی ست و پای گرفتن و تداوم حیات نهاد های مدنی منوط است به قدر ت گرفتن طبقه بورژوازی اما ما در کشورهای پیرامونی که نظام های توتالیتر و استبدادی اقتصاد و سیاست را گروگان گرفته اند گرفتار یک پارادوکس می شویم و از خود می پرسیم چه باید کرد.اول مرغ یا اول تخم مرغ.
می گویند تشکیل سازمان های معطوف به قدرت ما را بجایی نمی رساند ما باید تشکل هایی معطوف به نهاد سازی درست کنیم.اما بمحض شکل گیری نهاد ما با سرکوب و حذف نهاد مواجه می شویم.بخاطر آن که بورژوازی ما آنقدر قدرتمند نیست تا از شکل گیری این نهاد ها حمایت کند.
از سویی دیگر گفته می شود باید این گفتمان توسط روشنفکران ارگانیک بدرون جامعه برده شود تا تئوری بیک نیروی مادی تبدیل شود واین نیروی مادی حاکمیت را به عقب نشینی وادار کند.پس حل معضل اقتصادی منوط می شود به حل امر سیاسی .واین یعنی بر گشت به سازماندهی سازمان هایی معطوف به کسب قدرت سیاسی و اراده معطوف به قدرت.حل این پارادوکس منوط است به درک دیالکتیکی از قدرت و اقتصاد و سیاست. نهاد سازی موازی با بردن گفتمان توسعه به میان جامعه و محافل دانشگاهی و اجتماعی و در کنار این دو حرکت بسوی بزیر کشیدن حکومت توتالیتر . حزب لنینی
نحوه سرکوب حزب الله درلبنان ازانفجار پیجرها گذفته تا بیسیم ها و رد یابی دقیق نشست حسن نصرالله با دیگر فرماندهان گروه وتروراو ودیگر فرماندهان نظامی در خانه ها و اتوموبیل های در حال حرکت نشان داد که نقش و کاربرد تکنولوژی اطلاعات وماهواره وانواع واقسام ابزارهای نوین جاسوسی وکسب اطلاعات تا چه حد پیشرفت کرده است و چگونه می توان با استفاده از این امکانات یک تشکل مخالف را بزانو در آورد و در یک درگیری بین قدرت و اپوزیسیون چگونه با ضربات کشنده یک جریان را زمین گیر کرد.
شکی نیست که بزودی این ابزار و این شیوه در پیدا کردن و حذف مخالفان مورد استفاده دیگر سازمان های اطلاعاتی قرار می گیرد و سرکوب سازمان های سیاسی بعد تازه ای پیدا می کند.نکته مهم این جاست که زمانه تشکل های سیاسی مخالف با استفاده از تشکل های هرمی با اراده معطوف به قدرت مثل یک حزب لنینی به پایان رسیده است.
این ابزار نشان می دهند که یک حزب پیشتاز متشکل از انقلابیون حرفه ای می تواند یک طعمه برای گرد هم آوردن عناصر پیشتاز وسپس نابود کردن آن ها باشد دیگر لازم نیست فردی مانند سیروس نهاوندی را برای این امر به کارگرفت اکنون ابزار کسب اطلاعات از ساده ترین آن ها مثل گوشی های موبایل تا ماهواره های جاسوسی می توانند نقش افراد نفوذی در تشکل ها را به عهده بگیرند .
تشکیل یک حزب با اراده معطوف به قدرت با رهبری نخبگان امکان بسیار ضعیفی دارد که بتواند یک راه امن وموفق در مبارزه باشد.شیوه های دیگری از مبارزه را باید ابداع کرد.
رودرو شدن بااین پیش افتادگی تکنولوژی ضد انقلاب از انقلاب بدین معنا نیست که باید قید تشکیلات و حزب لنینی را زد .بلکه باید کالبد بلااستفاده حزب لنینی را رها کرد و روح تشکیلات را گرفت و دید پاتک این پیش افتادگی در چیست ،در تشکیلات ریزومی ست ،یا هسته های مستقل و پراکنده که با استفاده از یک برنامه واحد خود مختار عمل می کنند ودر نهایت در موقعیت انقلابی این هسته ها بهم وصل می شوند و حزب لنینی را بر پا می کنند.
مرحله انقلاب
با توجه به توازن نیروها در سطح جهان و شکست سوسیالیسم واقعا موجود و حذف بلوک شرق از اقتصاد جهانی جهش از روی مرحله سرمایه داری ممکن نیست.
از سویی دیگر در دوران کنونی دانش نقش مهم پیشرانی را در جامعه بورژوایی به دست آورده است و اقتصاد جهانی به مرحله جامعه دانش وارد شده است.
پس با کمی تسامح با ترمینولوژی سابق می توان گفت مرحله انقلاب درایران هنوز همان مرحله بورژوا دمکراتیک است.
وتا طبقه بورژوا درایران با لوازم دمکراتیک آن مثل حق تشکل ،انتخابات آزاد و مطبوعات آزاد پدید نیاید رسیدن به سوسیالیسم امکان پذیر نیست.پدیدآمدن سوسیالیسم هم از طریق رشد نطفه های جامعه سوسیالیستی درطی روندی طولانی به صورتی ایجابی امکان پذیر است.
برای توسعه درایران درقالب سرمایه دارانه یک دولت توسعه بخش لازم است که حتی می تواند درابتدا یک دولت اقتدارگرا باشد اما با رشد بورژوازی درآن دمکراسی پدید می آید و بعد دولت رفاه توسعه بخش شکل می گیرد .این دولت طبق یک برنامه توسعه که حاصل توافق نخبگان است باید جامعه را بسوی ترقی سوق دهد..
دولت وطبقه شبه بورژوای کنونی حاکم رژیمی رانتینر و تیول دار است که درآن قدرت حاکم با پخش رانت نوچه پروری می کند.
راه موثر ومطمئن دراین جامعه رشد تشکل ها وقدرت گرفتن هرچه بیشترنهادهای مدنی و گسترش آگاهی از طریق یافتن یک راه توسعه از طریق توافق نخبگان است که هدف آن تشکیل یک دولت دانش توسعه بخش رفاه است که با شرکت آگاهانه در زنجیره تولید ارزش درجهان در داخل تولید ارزش می کند و درمرحله بعد دولت این ارزش تولید شده را با قوانین اجتماعی و سیاست اجتماعی دولت رفاه باز توریع می کند تا از ایجاد یک جامعه دوقطبی با نابرابری های وسیع پیشگیری کند.