شادی و اندوه در کنشگری اجتماعی

 آدم ها هر کدام با دلایلی  چند پا به میدان مبازره برای تغییر اوضاع می گذارند.این دلایل و انگیزه ها می تواند طبقاتی،اخلاقی و یا معرفتی باشد.در مقابل خواست تغییر از سوی کنشگران اجتماعی نیروهایی هستند که  در پی دیر پا شدن شرایطی هستند که موقعیت آن ها را در قدرت و بهره بری از امکانات و استثمار دیگران تضمین می کند.

رو در رو قرار گرفتن این دو نیرو به تصادم ها و کشمکش هایی منجر می شود.پس یکی در پی خنثی کردن تلاش های دیگری بر می آید

شادی و اندوه ، یاس و امید در تصادم این دو جبهه با هم معنا پیدا می کند.

نخست باید گفت شادی ((joyبا خوشحالی (happiness)،یکی نیست. شادمانی کنشی فعال است.در این کنش احساس قدرتی وجود دارد که تمایل به تغییر اوضاع و نزدیکی و همبستگی با دیگران دارد.اما خوشحالی احساسی زود گذر است وما را به کنشی نزدیک یا دور نمی کند و نیازی نمی بینیم که این احساس را با دیگران قسمت کنیم.

شادی در کشور های توتالیتر نوعی مقاومت است.بخاطر آن که قدرت های مسلط به اندوه نیاز دارند و شادی نیروی پیش برنده ای در خود دارد که خواهان تغییر است .

پرسش اینجاست که اگر وقتی ما در سمت درست تحولات اجتماعی ایستاده ایم و داریم برای تغییر مبازره می کنیم باید آدم های شادمانی باشیم. چرا بناگاه دچار اندوه و یاس و سرخوردگی می شویم.یاس و سرخوردگی که در بطن خود تسلیم و تن دادن به سلطه را در پی دارد .

 شکی نیست که کنش اجتماعی در کشور های توتالیتر هزینه هایی دارد و حکومت های توتالیتر برای این که دامنه این کنشگری را کم کنند سعی می کنند هزینه مبارزه را بالا ببرند تا حدی که تعداد کمی قادر باشند برای پرداخت این هزینه بمیدان بیایند.

اما این تمامی داستان نیست.تحلیل غلط از شرایط، تحلیل غلط از میزان قدرت خود ، تحلیل غلط از ضعف قدرت مسلط باعث می شود که ما خود را به پیروزی زودرس و سریع و تصرف مواضع استراتژيک نزدیک ببینیم  اما وقتی این انتظار متحقق نمی شود ناگهان در خود فرو می ریزیم و در همه چیز شک می کنیم.

حاصل ارزیابی های غلط به سنگ خوردن سر کنشگر خواهد بود. شکست در عین خوش بینی  یاس و سرخوردگی و پا پس کشیدن و حتی تسلیم را در پی دارد .

باید همیشه بیاد داشت که چرا اینجائیم و این جا بودن ما حاصل تلاش هایی خستگی ناپذیر کسانی ست که پیش از ما قدم در این راه گذاشته ند و وظیفه امروز ما نه رسیدن به قله بلکه هموار کردن راهی ست که رهروانی دیگر را بدنبال خود می کشد .

کنش سیاسی کنشی شادی خیزاست احساس خوبی که ما را به فضیلت های انسانی و دیگر خواهی نزدیک می کند اما نباید در مورد نقش خود در تغییر سمت وسوی تاریخ ،در تصحیح کژی ها و ناراستی جهان غلو کنیم.

ما قادریم در سمت ضرورت های تاریخ با تکیه به زمینه های مساعد با کمک و همدلی دیگران آجری روی آجر و یا قدمی در جاده پر سنگلاخ مبارزه بر داریم راهی که از سوی نیروی های واپس گرای تاریخ سد و پر از سنگلاخ شده است و پیروزی ما برابر است با شکست عده ای دیگر.طبقات مسلطی که زندگی تاریخی شان با این پیشروی ها تهدید می شود پس تا آخرین لحظه مقاومت و سنگ اندازی می کنند.در این کشاکش باید به فهم این داستان برسیم که رسالت کنشگران سیاسی  تا آنجایی ست که امکانات تاریخی اجازه می دهد و نباید در مورد نقش تاریخی خود غلو کنیم و به بیراهه برویم.اینجاست که می بینیم  پیشروی ما کم است و یا در حال در جا زدن ویا حتی عقب نشینی هستیم. و یاس و اندوه و شک و بد گمانی از درون ما سر بیرون می آورد.

نباید از یاد ببریم که سرنوشت جهان بما  ومبارزات ما گره نخورده است و نقش ما در تاریخ آن هم در سمت درست تاریخ وآن هم در حضور عوامل کمک کننده و کاتالیزور نقش محدود و مشخصی است .

کنش اجتماعی درون خود امکانات بالقوه ای دارد که در زمان های دیگر نه امروز ظاهر می شود پس آنچه مهم است کنش درست اجتماعی ست نه دستاورد های اکنونی آن .

 باید اهدافی را برای عمل انتخاب کنیم که اهدافی اکنونی و حداقلی باشد اهدافی بزرگ و اهدافی که برای تحقق آن  نه امروز که  پای فردا به میان می آید ما را از کنش درست دور می کند.

از سویی دیگر گفته می شود؛

« در کنش سیاسی فداکاری جایی ندارد.سرکوب خود و انجام کار هایی که بر خلاف نیازها، امیال و تواناییهای ماست.

معلوم است که فعالیت سیاسی منجر به تحمل رنج خواهد شد.اما تفاوتی وجود دارد،بین رنجبردن، بخاطر کاری که تصمیم به انجامش گرفتهایم و عواقب دردناکی در پی دارد و، از سوی دیگر، فداکاری که انجام چیزی است برخلاف میل و خواستمان، فقط ازاینرو که تصور میکنیم وظیفهی ماست. این کار صرفاً به درد افراد غمگین و ازخودناراضی میخورد.»*

این گزاره از حقیقت کنش سیاسی در جوامع توتالیتر غافل است ونمی داند که حکومت های توتالیتر برای محدود کردن کنش سیاسی و اجتماعی چه هزینه های سنگینی را بر دوش یک کنشگر می گذارد و سعی می کند او را زیر این بار خرد کند.بدون عنصر فدا بدون چشم پوشی از خواسته های جسمی و روحی امکان ندارد مبارزه در این کشورها به انجام برسد .

این گونه نیست که که یک کنشگر مجبور باشد بخاطر کاری که کرده  است تحمل رنج مشخصی را بر دوش بکشد.هم چنان که جرم سیاسی در این کشور ها تعریف نشده است میزان رنج این کنش ها نیز تعیین ناشده و تعریف ناشده است . حکومت های توتالیتر از یک کنشگر سیاسی و اجتماعی تسلیم محض می خواهد و این تسلیم محض زمانی شدنی ست که با فروپاشی جسمی و روحی و سیاسی و اجتماعی کنشگر به آخر برسد .اینجاست که کنش سیاسی و اجتماعی چیزی بیشتر از یک هزینه حداقلی را از کنشگر می خواهد

اما این که گفته می شود

«کنش سیاسی باید شفابخش باشد. این کنش باید به ما قدرت و بصیرت ببخشد، حس همبستگیمان را ارتقا دهد و ما را وادارد که وابستگی متقابلمان را دریابیم.»** حرف درستی ست .

*در باب رزمندگی شادمانه،سیلویا فدریچی،ترجمه ژینا مدرس گرچی ، نقد اقتصاد سیاسی مهر ۱۴۰۳

 –

مهرداد لطفی

 


Google Translate