مقتول« لعنت آباد»

 

هنگام که غبار خاکستری ِ سحر

بر چهره ي خيس بنفشه‌زار مي‌نشيند

و عطر بي دريغ آفتابِ پگاه

كوچه‌های يخ‌ زده را گرم مي‌كند،

زير نگاه آن كه در چارقدِ سياه خود شكسته

و شوق ديدارت را

بر آستانه‌ي در نشسته است،

مي‌ آيي!

هنگام كه خيابان‌های خاموشِ اين شبِ خوف

در شعله‌ي فريادی گُر مي‌گيرد،

و شطي از عشق و بهارِ نارنج

خوابِ خوشِ سنجاقك‌ها را مي‌شكند،

مي‌ آيي!

هنگام كه بر مي‌آشوبد خاك،

بي باك

در گام‌های معترض بردگانِ كار،

و كارخانه‌ها و مزرعه‌های ميهن دربند

در سرودِ آزادی

نفس می کشند؛

مي‌ آيي!

 

مي‌ آيي،

در هلهله‌ي هزاران مشت

در رودخانه‌اي از آژير كارخانه‌ها

در هجومِ رويش مزارع آزاد شده

در سفره‌‌‌ هاي پُر از نان

و بر تَلي از حلبي‌آبادهاي ويران …

 

آهاي!

مقتول «لعنت آباد»

كه دشنه اي در پشت

و زخمي درشت بر سينه داري!

مي‌آيي

مي‌آيي

مي‌‌آيي

 

مي‌آيي

با اولين جوانه ي آن طوفانِ بزرگ

و عاشقانه مي‌رقصي

در رقص شادمانه‌ي جنگل!

 

آهاي!

مقتولِ لعنت‌آباد!

با اولين وزش

با اولين جوانه

با اولين سرود،

مي آيي!

 

مي‌آيي

و تن پوشِ مشبكت

تا هميشه

پرچم ما خواهد شد..

پاریس

تاریخ سروده این شعر در همان یکی دوماه اول کشتار شصت و هفت و چال کردن دسته جمعی پیکر های

بی جان عزیزان مردمان سراسرایران در بند در گورستان خاوران . خاوران های سراسر ایران در بند جانیان

حزب الله به کینه « لعنت آبادش » می نامد! مردمان اما با زبان عشق می گویند «گلستان خاوران»

و در دفتر دوم مجموعه شعر«خوشه های آواز» منتشر شده و بار ها در داخل و خارج  به اشکال مختلف تکثیر شده است  ح ح

 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate