چسبندگی به “مارکسیزم” و حذف کلمه “لنینیزم”، تکاملی نیمه راه! بحثی در بنیادهای کمونیزم کارگری-بخش ششم از نقد برنامه دنیای بهتر

مقدمه:

حدود سه سال پیش وقتی من بحثهای نقد لنینیزم را شروع کردم و مدعی شدم که کمونیزم کارگری انقطاب است از لنینیزم، تعدادی از سینه چاکان لنینیزم در احزاب کمونیست کارگری اعتراض کردند که لزوما هم متمدنانه نبود! مدعی شدند که منصور حکمت خودش گقته که لنینیست است!(۱). حمید تقوائی همانزمان چندین ساعت سخنرانی در تورنتو ، شتابزده برگزار کرد تا ثابت کند که حزب او هم لنینیست است! خلاصه مسابقه ای بامزه شروع شد که هدفش این بود با گردو خاک هوا کردن ، اتهام زدن، فحاشی و تکفیر و تحریم هر جور شده به دنیا ثابت کنند که این کفر لنینیزم ستیزی اولا کار نوکران سرمایه داریست و “لیبرالها” و دوما و اساسا احزاب کمونیست کارگری خیلی هم بیشتر لنینیست هستند! البته مدت کوتاهی نگذشت که بطور “مرموزی و بدون ارتباط با شروع نقدهای من” مسئولیت کادری من در حزب کمونیست کارگری ایران گرفته شد! و قرار شد من بروم پیدا کنم پرتغال فروش را! فعلا به اون بعد از “فرهنگ ما” کاری ندارم و این سوال را می کنم که “مبانی فکری حزب کمونیست کارگری ایران” بر طبق برنامه دنیای بهتر چیست و منصور حکمت در این مورد چه گفته؟

دوستان اگر وقت بگذارند و چند بار بخش اول برنامه دنیای بهتر را مرور کنند متوجه می شوند که منصور حکمت چندین بار ، حزب کمونیست کارگری و جنبش کمونیزم کارگری را کنار مارکسیزم قرار داده و تلاش زیادی هم کرده تا اون مارکسیزم را از سایر مارکسیزمها جدا کند و مدعی شود که مارکسزم کمونیستهای کارگری راست راسکی است و بقیه راست راسکی مارکسیست نیستند(۲) اما هر چه بگردید کلمه لنینیزم را نمی بینید! راستی چرا؟ آیا منصور حکمت از دستش در رفته که اسمی از لنینیزم در برنامه دنیای بهتر نیست؟! من فکر نمی کنم!یک تعمد برنامه ریزی شده در برنامه دنیای بهتر است که “مارکیست” بشود “اعتقاد ” حزب کمونیست کارگری ایران و لنینیزم نباشد! این ادعای من!

اما گذشته از این ادعای بدیهی و مشخص و مستند در این مقاله من می خواهم نقدی داشته باشم به “مبانی کمونیزم کارگری” آنطور که در برنامه دنیای بهتر هست و مستدل کنم که اساسا نادرست است که مبانی کمونیزم کارگری را با کلمه نادرستی بنام “مارکسیزم” توضیح دهیم!

(۱)بنیادهای  کمونیزم کارگری از دیدگاه برنامه دنیای بهتر:

منصور حکمت در برنامه دنیای بهتر فصل بزرگی را اختصاص داده به مبانی کمونیزم کارگری. دو بنیادی که ذکر می کند یکی بنیاد فکریست و دیگری بنیاد اجتماعی. در بخش بنیاد اجتماعی که این نویسنده کاملا باهاش موافق است، منصور حکمت بنیادهای مادی کمونیزم کارگری را بعنوان یک جنبش معین از طبقه کارگر برای تغییر بنیادی نظام موجود بررسی می کند. اما وقتی وارد بررسی بنیاد فکری کمونیزم کارگری می شود ، بطور مکرر کلمه مارکسزم را بکار می برد و توضیح می دهد که کمونیزم کارگری بر اساس اعتقاد به مارکسیزم استوار است.

اما خودش متوجه می شود که این کلمه چیز زیادی نمی گوید! مجبور می شود حجم زیادی بنویسد تا “مارکسیتهای غیر کارگری” و “بورژوائی” از روسیه و چین بگیر تا اورومارکسیتها را پس بزند و در بندهائی متعدد توضیح دهد که “مارکسیزم او” به چه مختصات و اهدافی مشخص می شود!

“”… باعث شد که بسیاری از جنبش های غیر کارگری و حتی غیر سوسیالیستی در طول قرن بیستم نام کمونیست و مارکسیست بر خود بگذارند. اغلب این جنبش ها وجه مشترک چندانی با آرمان های اساسی کمونیسم و مارکسیسم نداشتند و نهایتا خواهان اصلاحات و جرح و تعدیل هایی در محدوده خود نظام سرمایه داری بودند.

نمونه برجسته کمونیسم جهان سومی مائوئیسم و کمونیسم چینی بود که تاثیر عمیقی بر نگرش و سیاست جریانات به اصطلاح کمونیستی در کشورهای عقب مانده داشت.”

مشکل منصور حکمت چیست؟ چسبیدن به کلمه مارکسیزم و تقلای زیاد برای اینکه اون “منظور خودش” از مارکسیزم را از دیگر مارکسیزمها جدا کند. آیا لازم بود؟! من مدعی هستم اصلا لازم نبود! همانطور که منصور حکمت هوشیارانه از بکار بردن لنینیزم احتناب کرد چرا؟ چون مجبور بود یک چند صفحه هم برای جدا کردن لنینیزم خودش از لنینیزمهای موجود بنویسد! اونجا حواسش جمع بود اما این چسبندگی به “مارکسیزم” او را به درد سر توضیح برداشت خودش از مارکسیزم مبتلا کرد!

(۲) ایراد چسباندن ایزم به اسم مارکس یا هر فرد دیگر چیست؟

ایراد اولش اینست که خود مارکس اینکار را نادرست دانست! او عقلش رسید که چسباندن ایزم به نام او فضا برای استفاده از نام او و چسباندن انواع برداشتها به او خواهد شد. همانطور که دیدیم تاریح چپ پر شده از “مارکسیزمها”! نوبت منصور حکمت هم شد و با چسباندن ایزم بنامش مهملات خودشانرا به خورد جامعه داده اند! این جکم بارها در تاریخ به انواع مختلف تکرار شده و تجربه شده.

دوما:گذشته از چسباندن برداشتها به مارکس، حتی سیستم فکری خود مارکس هم قابل تکرار در تاریخ دیگر نیست.چرا؟ چون هم متدهای او و هم یافته های او در زمان و شرایط معینی شکل گرفته اند. مثلا همه می دانند که مارکس مدعی بود سوسیالیزم از انگلستان شروع می شود که مبتنی بر یک درک جبری از تحول اجتماعی بود و حتی با امکان انقلاب پرولتری در روسیه علنا مخالفت کرده! من به موارد دیگری از نتیجه گیریهای او که الان کاملا تاریخ گذشته است اشاره نمی کنم. فقط تاکیید می کنم که با تاکیید به اهمیت چایگاه تاریخی مارکس در پیشبرد جنبش کمونیستی و کارگری ، چسباندن نام او به این جنبش، ذهنیت خلاق او را اول ذبح می کند! علمیت اندیشه کمونیزم کارگری باید همین باشد که خودش را با هیچ نامی زنچیر نکند. همانطور که منصور حکمت حداقل در برنامه دنیای بهتر اینکار را با نام لنین نکرد هر چند لنین هم اهمیت بسیار مهمی در تکامل اندیشه و سیاست کمونیزم کارگری داشته است.

(۳)”مارکسیزم” هرگز روایت واحد نخواهد شد اما چرا؟

دقیقا به این خاطر که هیچ سازمان فکری و تئوریک نمی تواند با یک روایت ارائه و درک شود! حتی کمونیزم کارگری را وقتی از سر “تئوریک” آن ارائه می دهیم مشمول قانون برداشتها و روایتهای مختلف خواهد بود.دو دلیل اصلی را بر می شمرم:

اولا: این تئوریها ، تئوریهای اجتماعی هستند و طبعا از سکوهای مختلف منافع طبقاتی برداشت و بسط می یابند

دوما: گوناگونی برداشتهای فردی انسانها بخاطر تفاوتهای فاحش هوشی، تجربی، فرهنگی باعث می شود که برداشتهای مختلف مرتب ایجاد شوند.

لذا نه فقط مارکسیزم ، فقط اندیشه مارکس نمی ماند بلکه هیچ تئوری سیاسی همان نخواهد ماند که پایه گذارانش ارائه داده اند! اما اگر این احکام درست است چه باید کرد؟ آیا راه اینست که ایزم را به مارکس بچسبانیم و مرتب دنبال مارکسزم خودمان بدویم و تفاوتهایش را توضیح دهیم؟ من این کار را عقلانی نمی دانم.معیاری دیگر را پیشنهاد می کنم:

(۴) سجنش همه چیز بر اساس رفتار و سمتگیری سیاسی اجتماعی و فرهنگی معین

اگر به دقت در بخش اول برنامه دنیای بهتر بنگرید می بینید که منصور حکمت مرتب مجبور شده کمونیزم خودش ، مارکسیزم خودش را با معیارهای دیگری تعریف کند. معیارهای سنجشی او چیست؟ بله! معیارش خود عمل اجتماعی و خود رفتار اجتماعی است. جایگاه عملی کمونیزم کارگری پایه تعریفی واقعی اوست!

قدیمیها می گفتند: “به عمل کار بر آید به سخندانی نیست”. این از دید من راه درست است.بجای انداختن کلمه نادرست مارکسیزم و بعد تلاش برای تعریف آن و جدا کردن آن از سایر “مارکسیزمها” باید رفت سراغ اون تعریف بلاواسطه و به جامعه یاد داد که اتفاقا اون معیارهای بلاواسطه است که همیشه باید معیار باشد.اینگه کی مدعی چه ایدئولوژی و “ایزمی” هست اصلا مهم نیست.در میان مدعیان کمونیزم و مارکسیزم و لنینیزم و غیره راست ترین و عقب افتاده ترین گرایشات و فرقه های ضد انسانی بیرون آمده اند!

خلاصه کنم:

منصور حکمت در برنامه دنیای بهتر از دست لنینیزم خلاص شده اما توی چاله “مارکسیزم” افتاده.چسباندن ایزم به نام انسانها از مشکلات و معضلات تاریخی کمونیزم و آزادیخواهی است.هر جا این ایزمها ظاهر شده اند عقلانیت و خرد و علمیت زیر پا گذاشته شده.معیار سنجش جنبشها و اعمال فردی و سیاسی فقط یک چیز است: عمل مشخص و تاثیر گذاری مشخص و مداخله مشخصی که هر جنبشی توی جامعه دارد.کمونیزم کارگری را باید از این سر بطور شفاف و ساده توضیح داد.بیخودی بدهکار “مارکسیزمها” و “لنینیزمها” هم نشد!اینگونه است که جامعه ما را می فهمد و یاد می گیرد که حتی ما را هم سنجش کند!

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: منصور حکمت و “لنینیزم”, پاسخی به ش.بهرامی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=17007

(۲)برنامه دنیای بهتر

http://www.wpiran.org/asnsad-mosavab-wpi/index-asnad.htm

(۳)درک مغشوش در برنامه حزب کمونیست کارگری ایران نسبت به حل مسئله ملی , بخش اول از سری نقد به برنامه دنیای بهتر

http://www.azadi-b.com/G/2013/08/post_315.html

 (۴)حزب کمونیست کارگری و “تغییر الفبای فارسی برای رفع عقب ماندگی جامعه

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=43194

(۵) نگاهی به معمای یک برنامه سیاسی و چند حزب کمونیست کارگری! بخش سوم از نقد به” برنامه دنیای بهتر”

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=43229

(۶) سعید صالحی نیا: برنامه “دنیای بهتر” از سنجش کارشناسی شده بدور است , بخش چهارم نقد “برنامه دنیای بهتر”

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=43263

(۷)بالاخره کمونیستی است؟ سوسیالیستی است یا “اصلاحات در نظام سرمایه داری”؟! نگاهی به تناقضات برنامه دنیای بهتر در موضوع هدف گیری کلان (بخش پنجم)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=43285

(۸)بحثی در پایه های کمونیزم کارگری (سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=14984