۴۳ سال است که مخالفان حاکمیت مذهبی با صدای بلند فریاد می زنند که این انتخابات آزاد نیست و در آن شرکت نمی کنند.
۴۳ سال است که روشنفکران ایران فریاد می زنند که به این چرخه نادرست انتخاب بد از میان بدترها، باید خاتمه داد و اما
۴۳ سال است که فرهیختگان این اقلیم سخنی از این حقیقت نه می گویند که بدون ایجاد خوب، این چرخه نادرست همچنان به گردش خود ادامه خواهد داد!
از این روست که «تحریم فعال» بدرک نویسنده، فعال بودن اشخاص حقیقی و حقوقی در تحریم رای گیری های غیر دموکراتیک نیست!
تحریم فعال بدرک من ایجاد «خوب» بطور همزمان و در روند توضیح و تبلیغ نه به تمامیت فرهنگی و اقتصادی و سیاسی حاکمیت مذهبی مستقر در ایران است.
و اما براستی چرا اندیشمندان و دانشمندان و فرزانگان و فرهیختگان ایران؛ بویژه در امن و رفاه خارج از کشور؛ از ایجاد «خوب» برای پایان دادن به این چرخه نادرست انتخاب بد از میان بدترها، سخنی نمی گویند؟
آیا براستی به دلایل تاریخی و جغرافیایی ایجاد «جبهه مردمی» (+) بمثابه خوب ترین خوبان، در ایران ناممکن است؟
ترک ایران و مستقر شدن در کشورهای پیشرفته سرمایه داری و مشکلات از زیر صفر شروع کردن زندگی شرافتمندانه در کشور میزبان و گاه هزاران کیلومتر دور از خانه و خانواده نیز به مثابه شرط خارجی، مزید بر علت در کوچک شدن این تشکل ها، به ضرر مردم ایران و بنفع حاکمیت مذهبی ایران شدند و بطور کلان مهاجرین متشکل و غیرمتشکل، جذب جامعه میزبان و دچار انفعال و افتراق در میان خود شدند.
به درک نویسنده در چنین شرایط جهانی، نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان، برای کند کردن و نهایتا توقف چرخه نادرست انتخاب بد از میان بدترها، راهی بجز ایجاد «جبهه مردمی» متشکل از اشخاص حقیقی و حقوقی آزادیخواه و برابری طلب و عدالتجو نداریم.
اگر بپذیریم که چنین نهضت گسترده ای همان سیمرغ خرد ایرانی وعده داده شده در اسطوره ها و همان نوشداروی تراژدی امروز ایران و منطقه و حتی دیگر ساکنین این دهکده کوچک جهانی ست، می توانیم عدم توجه بزرگان جامعه ایران در نپرداختن به این نوشدارو، حتی بقیمت از دست رفتن سهراب را بفهمیم.
امروز در ایران بیش از نیمی از جمعیت کشور با مشکل نان و کار و مسکن و آزادی روبرو هستند.
آیا نویسنده این دردنامه-فراخوان، در ابعاد تراژدی نبود «خوب» در ایران اغراق می کند؟
در این حقیقت اگر اغراق هم شده باشد اما در ریشه یابی عدم طرح و کوشش در ایجاد یک «جبهه مردمی» از طرف اشخاص حقیقی و حقوقی، به درک من، منیت «بزرگان» و عدم ساختار حزبی تشکل های موجود و رشد فزاینده گرایشات فرقه گرایانه و محفل گرایی روشنفکرانه عمل می کنند.
بعبارت دیگر بدنبال ایجاد چنین «جبهه مردمی» اراده ای کلان در سراسر ایران شکل می گیرد. با شکلگیری این اراده کلان من نوعی و تشکل متبوع و مطبوع من از بالای آسمان ادعا، ناگهان به ذره ای کوچک در زمین سخت اجتماعی نازل می شود. این نزول ناگهانی بازار منم زدن ها و در خیالات خود تنها به قاضی رفتن و خوشحال و راضی برگشتن به برج عاج خود را تعطیل خواهد کرد و هریک از ما از ژنرالی در خیالات خود و پیروان خود، به سربازی ساده در چنین «حبهه مردمی» تبدیل خواهیم شد. براستی چه دشوار است که برج عاج نشینان ستاره های بر دوش خود را کَنند تا اعلام سربازی برای یک نهضت مردمی کُنند!
به همین سادگی، خیلی دشوار است!
حال ببینیم در میان اشخاص حقیقی و حقوقی مردمی امروز ایران، «شعار همه با من» چگونه فضای سیاسی-تشکیلاتی در تبعید را تجزیه و پراکنده کرده است!
بیایید ببینید که برغم شعار اتحاد و از این قبیل، بزرگان ما هر چه بزرگترند، منفردترند!
باری این همه ذکر مصیبتی ست که برای رفع آن ناچاریم آرام و استوار و با تعریف ضوابط زمینی و نه روابط خیالی، مرز بین «دوستان و دشمنان» مردم را ترسیم کنیم و بر مبنای این ضوابط زمینی و نه روابط و اعتقادات و سلیقه های خیالی، یک به یک، دست در دست موانع بر سر راه ایجاد «جبهه مردمی»؛ متشکل از اشخاص حقیقی و حقوقی را؛ از سر راه برداریم.
در پایان این دردنامه-فراخون، ذکر دو نکته را برای آغاز ایجاد «خوب» لازم بذکر می بینم:
– برای آغاز کار پروژه عظیم در ایجاد خوب، شخصیت های حقوقی مستقل که مورد اعتماد مردم هستند بایستی با برسمیت شناختن یکدیگر بر مبنای ضوابط زمینی امروز و نه ضوابط خیالی دوران جنگ سرد، برای این مهم دست بکار شوند.
– مشکل از جایی آغاز می شود که این تشکل ها بخاطر تجربیات انقلابات شکست خورده قرن گذشته، بویژه خود انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ و دهه ها اصطکاکات فیمابین، همچنان یکدیگر را تحمل نمی کنند.
با توجه به آنچه گفته شد، نویسنده ضمن جلب توجه خواننده به مشکلات پیش رو برای ایجاد «خوب» در ایران، از خوانندگان می پرسم آیا به آنچه گفته شد در مورد ضرورت تاریخی ایجاد «خوب» باور داریم؟
اگر این ضرورت دوران کنونی را چه در مقیاس دهکده کوچک جهانی و چه در مقیاس ایران می فهمیم، برای برسمیت شناختن دیگری و جلوگیری از پراکندگی، آیا برای «مردمی» دانستن افراد و تشکل ها، چه معیاری جز «استقلال» اشخاص حقیقی و حقوقی از دولت های ریز و درشت و قایم بالذات بودن اشخاص حقیقی و حقوقی می توانیم متصور شویم؟