چنین میزانی از خشونت دولتی در ایران و جهان کم سابقه است!

آنچه مسلم است، بخشی از نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی در صدد دستگیری فردی بوده اند که «متهم» به دزدیدن خودرو بوده است. بدلیل عدم توجه سهوی و یا عمدی راننده به دستور ایست و عدم توقف، خودروی تحت تعقیب به رگبار گلوله بسته می شود و در اثر تیراندازی وحشیانه مزدوران مسلح، راننده متهم به دزدی متوقف و دستگیر و کودک ۹ ساله این خانواده در اثر اثابت رگبار گلوله هایی که بسوی خودرو سرازیر  شده است، کشته می شود!
این نخستین فاجعه از این دست نیست که با تیراندازی ماموران «انتظامی» به سوی خودرویی «مشکوک»، سرنشینان بی گناه خودرو کشته می شوند. این میزان از سبعیت نیروهای سرکوب چه در ایران و چه در هر نقطه ای از جهان، کم سابقه و شدیداً محکوم و منفور است!
هر کودک دبستانی می داند که یک خودرو بیش از هزار کیلومتر سوخت حمل نمی کند و زودتر و یا کمی دیرتر و با پایان سوخت، خواهد ایستاد. پس چرا تروریست های ملقب به نیروی انتظامی، بجای تعقیب خودرو تا توقف، خودرو را بگلوله می بندند و مثل آبکش سوراخ سوراخ می کنند؟
صد هزار رحمت به تروریست های غیردولتی که وقتی مهره‌هایی همچون فخرزاده را بگلوله می بندند؛ به اعتراف خود حاکمیت؛ حتی خون از بینی سرنشین همراه فخرزاده بر زمین نمی ریزد!
چنین سیاستی در بگلوله بستن کسانی که به ایست مزدوران مسلح حاکمیت سرمایه‌ در ایران توجه نمی کنند، بواقع مصداق ترور دولتی ست و ارتکاب به چنین جنایات دولتی در ایران و جهان اگرچه کم سابقه است اما بی سابقه نیست!
در دهه هفتاد میلادی که تظاهرات اعتراضی متعدد سراسر آمریکای شمالی و جنوبی را در برگرفته بود و باعث رشد اجتماعی و سازماندهی انقلابی نیروهای ضدسرمایه‌داری می شد، جهت سرکوب مخالفان سیستم امپریالیستی از هر گرایشی که می خواهند باشند، «سیاست دست به ماشه» در دستور اداره اطلاعات آمریکا قرار گرفت و در خود ایالات متحده آمریکا و آمریکای لاتین تحت اسارت عموسام اجرایی شد!
همین سیاست در دهه پنجاه با «کمک های بشر دوستانه» اداره اطلاعات آمریکا  و بوسیله یوزی های تر و تمیز اسراییلی در ایران اجرایی شد.  داستان از این قرار است که اجرای این سیاست «دست به ماشه» و تیراندازی به هر جنبنده ای که به ایست ماموران توجه نکند، عملا باعث شد تا در ایران در مواردی ماموران اداره آگاهی و اداره مبارزه با موادمخدر و رکن دوم ارتش شاهنشاهی و مزدوران اداره سوم سیاساخته ساواک؛ که در حال گشت زدن و شکار طعمه های خود در خیابان های شهرهای بزرگ ایران بودند؛ بخاطر گستردگی میدان و تعدد واحدهای شکار انسان و عدم هماهنگی بین فرماندهان  خود، گاه به اشتباه با یکدیگر درگیر می شدند و خون و خونریزی خیابانی مابین خود نیروهای سرکوب اتفاق می افتاد!
این درگیری ها بین نیروهای خودی باعث شد تا با تجربیات غنی سازمان اطلاعات آمریکا در سرکوب نهضت های انقلابی آمریکای شمالی و جنوبی، «کمیته مشترک ضدخرابکاری» با مرکزیت ساواک و رهبری پرویز ثابتی و فرماندهی میدانی مزدور فراستی، آغاز بکار کند. هدف اصلی این کمیته مشترک ایجاد فرماندهی یگانه برای نیروهای مسلح میدانی حافظ حاکمیت اعلیحضرت همایونی « آریامهر» بزرگ ارتشتاران بود تا ضمن پیشگیری از درگیری های احتمالی بین نیروهای سرکوب خودی، این نیروها در شکار انسان های معترض به یکدیگر یاری رسانند!
آنچه امروز با قربانی کردن بیگناهان غیرمسلح، در خیابان های ایران شاهد آن هستیم، دقیقاً ادامه سیاست‌ بغایت وحشیانه «دست به ماشه» در نیمه دوم دهه ۵۰ در حکومت پهلوی-ثابتی و تحت رهبری و اجرای رهنمودهای سازمان اطلاعات آمریکاست که جمهوری اسلامی ایران حداقل از آغاز دهه ۶۰ تا همین امروز، در سایه حمایت و رهنمودهای دیگر قدرت های بزرگ جهانی «برادر» رقیب عموسام، در سراسر ایران اعمال می کند!
بیایید در این تابستان کم آب و گرم و خونین و طولانی ۱۴۰۲ با طرح و پیگیری خواست شناسایی و محاکمه آمران و عاملان انواع ترورهای دولتی؛ از کشتار های دهه شصت تا احضار و اخراج فعالان مدنی تا بکارگیری سیستماتیک شکنجه و اعدام، تا مسمومیت نونهالان در مدارس، تا کشتار خیابانی معترضان غیرمسلح، تا بی مهابا بگلوله بستن فراریان؛ هجمه کم سابقه و فزاینده ترور دولتی در ایران را درهم شکنیم!

جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی، پاریس
خردادماه ۱۴۰۲
ghassemabadi@yahoo.fr

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate