کارگر

کارگر شعری از جمشید عزیزی

به سایت آزادی بیان

 

کارگر

از راه دور آمده‌ام

خسته‌ام خسته

من پیچم

من مهره‌ام

من چرخ‌دنده‌ام

اندازۀ تمام کارخانه‌های جهان

عرق ریخته‌ام

خانه‌ام استراحتگاهی‌ست

برای بازدهی بیشتر!

برای نان 

جان داده‌ام

و برای کار، استثمار…

من کارگرم

یکی از هزارانم

مشتم که گره گشته‌ام

حقم که فریادم

و گاهی به‌دنبال خود

در زندان می‌گردم


Google Translate