یادداشت های کوتاه در باره ی زمینه های رشد جنبش های راسیستی و نیو فاشیستی در آلمان امروزی

• بقول معروف: « تاریخ، همچون معلمی که برای دانش آموزانش مطالب درسی را تکرار میکند، هر آنگاه که نفهمیده باشند، خطر تکرار را برای مردمی که آنرا درک نکرده و مقابله با تکرار آنرا نیاموخته باشند، بهمراه دارد.»

• بورژوازی آلمان که سالها ی پس از جنگ فاشیستی ویرانگرش، سیستم پارلمانتاریستی کشورداری را همچون حقیقت جاودان، به چشم رقیب اش، سوسیالیسم حزبی دولتی سرمایه داری میکشید، امروزه بخشی از بدنه ی آن، فیلسوفان اش، آکادمیسین هایش، ژورنالیست‌هایش، سیاستمداران اش و… آشکارا مدافع و مبلغ فاشیسم و نئوفاشیسم شده اند‌ وهمه ی احزاب حاضر در پارلمانش، تمام قد و بدون قید و شرط از صهیونیسم که به نوبه ی خود بزرگترین مبلغ و مروج آنتی سیمیتیسم است، دفاع می کنند. زیر پا گذاشتن آشکار بند اول قانون اساسی آلمان: “کرامت انسان از تعرض مصون است!” و قوانینی چون “ممنوعیت صادر کردن اسلحه به مناطق جنگی” و بسیاری از سایر مفاد قانون اساسی اش، سالها است که در خدمت سرمایه داری انحصاری آلمان متداول شده است. کارنامه ی طبقه و احزاب حاکمی که وعده ی «Nie wieder Krieg- تکرارجنگ هرگز»، در چهارچوب حفظ همین سرمایه داری و بلوک های نظامی – اقتصادی و رقابت های عظیم در سطح جهان میداد، چندین دهه با حضور در جنگهای منطقه ای و همکاری گسترده با انواع رژیم های توتالیتر، فروش و ارسال سلاح به مناطق جنگ زده و….سیاه شده است.

• سرمایه گذاری های عظیم جاری در زمینه های نظامی بجای صلح طلبی، منجر به پائین آوردن سطح و استانداردهای زندگی مردم  و در نتیجه عدم اعتماد مردم با احزاب حاکم و سنتی شده است.

• جنگ اقتصادی با روسیه، کشوری که از عظیمترین منابع طبیعی برخوردار است و بی توجهی به وابستگی ها و نیازهای اقتصاد صنعتی آلمان به این منابع طبیعی ارزان، بویژه در زمینه ی انرژی.

• تابو کردن گفتگو درباره زمینه های قدرت گیری فاشیسم و جنایات ناشی از آن در نظام آموزشی و خانواده، منجر به محدود بودن شناخت توده ها از تاریخ و چگونگی قدرت گیری فاشیسم در سطح گسترده شده است.

• این یک حقیقت تلخ است، مردمی که یکبار با هورا کشیدن و حمایت به سیادت توتالیتاریسم فاشیستی رای دادند و در لشکرکشی های جنایتکارانه اش فعالانه حضور داشتند، بعد از شکست فاشیسم، توسط نیروهای ارتش های خارجی- متفقین (و نه از طریق انقلاب توده ای علیه سیادت فاشیسم)، با آسیب های عظیم روانی بعد جنگ روبرو بوده اند. افسردگی، خودکشی و….در نسل مبتلا به جنگ، عمومی میشود. این تا حدودی قابل فهم است که نسل بعد، ننگ تاریخ پدرانش را به فراموشی بسپارد. ولی عدم شناخت و نقد ریشه ای و رادیکال تاریخ و شکلگیری زمینه های بلنسبه مشابه با گذشته، خطر تکرار تاریخ  را بهمراه دارد.
• مردم آلمان از شناخت علل، چگونگی و زمینه های رشد و قدرتگیری فاشیسم هیتلری در سطح گسترده و عمیقی بیگانه اند.  

• آیا سرمایه گذاری ها در آموزش و پرورش مردم و فرهنگ و اخلاق حاکم به گونه ای است که  وقتی بحران های اقتصادی- اجتماعی- سیاسی حدت می یابد، و مردم در زندگی روزمره به تنگناها کشیده میشوند، از روی نا آگاهی و استیصال به دنبال جریانات فاشیستی نروند؟
• پائین بودن و پائین آوردن عمدی فرهنگ عدالت خواهانه و انسان دوستی در میان عموم مردم این کشور  توسط طبقه ی حاکمه ی این کشور، فلاسفه، روشنفکران، میدیای حاکم و بی تفاوتی و ناظر پاسیو بودن  نسل کشی آشکار مردم بی گناه، برای نمونه در غزه.
• مقابله با این بورژوازی و خطر قدرت گیری فاشیسم در هم آمیخته با انواع جریانات راسیستی، به یک جنبش چپ و جامعه مدنی قوی نیازمند است.
• امروزه ضعف جنبش چپ و جامعه ی روشنفکری آلمان، به خطر قدرتگیری این دمل چرکین تاریخی افزوده است.
• تاریخ بشر شهادت میدهد که در عصر سرمایه داری، چه در دوره ی آغازین سلطه یابی این شیوه و نظام تولیدی- مبادله ای و توزیعی و چه در دوران بحران های عظیم اقتصادی- اجتماعی- سیاسی، طبقه ی حاکمه سرمایه دار و زمیندار در اشکال مختلف، تهاجمی همه جانبه علیه اکثریت کارگران و زحمتکشان و یا بخشی از گروه های اجتماعی (امروزه در آلمان مهاجرین، پناهندگان و..) را سازمان میدهند.

نمونه ها: انباشت اولیه ی قرن ۱۷ در اروپا و دهه ی ۳۰ قرن ۲۰ در روسیه ی استالینیستی، و ناسیونال سوسیالیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا، کشتار ارامنه و کردها توسط حاکمان ترک در سال های ۱۹۱۵- ۱۹۱۷

• فیلسوف هابرماس و عده ای از نویسندگان و روشنفکران نامدار آلمانی در طول جنگ غزه، مانیفیستی را بدون کمترین اشاره به مردم تحت ستم، سرکوب و بی حقوق فلسطین امضا کرده اند که به اسرائیل اجازه دفاع می‌دهد. مدیای حاکم بر آلمان، تحت پوشش مبارزه با “آنتی سیمیتیسم” و تروریست های حماس، طبهکارانه از جنوساید و جنایات اظهرو من الشمس اشغالگران اسرائیلی در غزه دفاع میکنند. همان مدیایی که در غرب لشکر کشی به عراق، لیبی، یوگوسلاوی و…. را تحت عنوان مبارز با دیکتاتوری، نابودکردن سلاح های شیمیایی و….،  تبلیغ، ترویج  و توجیه میکردند. ولی این تهاجم تبلیغاتی بدون منافع نیست. ده برابر شدن حجم  فروش تولیدات سلاح های نظامی آلمان به اسراییل از سال  ۲۰۲۲ که تاکنون نیز تداوم یافته است، یک نمونه کوچک از چنین منافعی است. 

• دفاع، یعنی  تحت عنوان‌ و‌ به  بهانه ی مبارزه با سازمان حماس و اقدام تروریستی جنایتکارانه اش در هفت اکتبر، حمله ی همه جانبه ی نظامی مردم فلسطین درغزه. به این معنی که اسرائیلی‌ها مجازند در مدت کوتاهی بیش از چهل هزار نفر، از جمله بیش از چهارده هزار کودک و بیش از شش هزار دانش‌آموز را به قتل برسانند.

• میدانیم که قبل و کوتاه زمانی پس از گرفتن قدرت توسط فاشیستها در آلمان، بسیاری از فیلسوفان نامدار آلمانی مانند آلفرد بویملر، روزنبرگ، مارتین هایدگر، کارل شمیت، کیرک و غیره و البته بورژوازی بزرگ، شرکت‌ها و کنسرن های بزرگ، حتی انجمن نویسندگان، کشیشان و غیره برای  صاحبان قدرت هورا کشیدند و عضو حزب NSDAP شدند و در تهییج توده های میلیونی  آلمانی جهت دنباله روی از دمل چرکین تاریخ، نقش بسزایی ایفا کردند. این فیلسوفان، محققین، دانشمندان، روزنامه نگاران و.. سال‌های طولانی عضو حزب نازی شدند و در عمل در قتل شش میلیون یهودی، بیش از بیست و هفت میلیون نفر از مردم شوروی، پانصد هزار سنتی و روما (جیبسیز- کولی ها)، ۵۸۰۰۰ کمونیست و فعال سندیکایی، هزاران کودک بیمار و ناقص الخلقه و میلیونها جوان آلمانی در جبهه های جنگی.. و همچنین غارت و آتش‌زدن بسیاری از شهرهای اروپا به منظور ارباب و امپریالیست مسلط بر جهان شدن، شریک شدند.

• اکنون این پرسش مطرح میشود: چنانچه به دلایل بحران بزرگ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در این کشور، سرمایه‌داری آلمان مسیر خروج از بحران اقتصادی و سیاسی خود را به سمت گرفتن قدرت اولتراراسیستی و نئوفاشیستی ‌بکشاند، فیلسوفانی امثال هابرماس کجای تاریخ  خواهند ایستاد ؟ در کنار صاحبان قدرت‌؟
• باید تاکید کرد که هیچ نیرویی نمی تواند مانع از گذار نئوفاشیسم در قدرت، به فاشیسم کلاسیک و بربریت فاشیستی شود، همچنانکه نیروهای فاشیست هیتلری در قدرت، با پولاریزه کردن و تصفیه های خونین اعضا و کادر های اولیه ی خود- قتل بیش ۱۲۰ تن از اعضا و کادر های اولیه ی حزب NSDAP-، به هیولای فاشیسم اینجهانی تبدیل شدند.

خلاصه اینکه

• از دست دادن اعتماد مردم به احزاب حاکم امروز و دیروز، 
• سیاست جنگی حکومتی در حوزه های اقصادی- نظامی- دیپلماتیکی
• تبلیغ و ترویج های دروغین و کاذبی که جریانات راست و نئوفاشیست با وعده ها و راه حل های ساده و در بسیاری از موارد جنایتکارانه ارائه میدهند. 
• ضعف بی سابقه جریانات روشنفکری و جنبش چپ،
• گرایش و همکاری  بخشی از سرمایه داران و الیته سیاسی و…. با جریانات نئوفاشیستی و..
• رقابتهای عظیم بین گروهبندی ها ی مختلف سرمایه داری جهانی و منطقه ای
• شکافهای موجود در درون احزاب حاکم، بحران پناهندگی به علت جنگهای منطقه ای و… غیرو.. رشد نارضایتی ها در صفوف توده های آلمانی که شناخت از تاریخ خود نیز ندارد و پتانسیل دنباله روی کردن از راه‌حل‌های پیشنهادی ساده را دارند.
• مقاومت به حق جاری توسط جامعه ی مدنی آلمان علیه خطر قدرت گیری نئوفاشیسم، در شرایط نبود تشکل‌های قوی و پایدار مخالف راسیسم و نئوفاشیسم، میتواند در تندپیچهای سریع تاریخ که بر بستر بحران های بزرگ اقتصادی- سیاسی-اجتماعی شکل می گیرد با شکستی خونین و پراکندگی گسترده روبرو شود، هرگاه احزاب راسیست حاکم یا جریانات فوق راسیست و نئوفاشیسم و کنسرن های بزرگ به توافق های جنایتکارانه  و پشت پرده و آشکار  سیاسی- اقتصادی و… برسند.  
• ارایه آلترناتیو درست و زمینی، و مقابله با پروپاگاندای راسیستی و نئوفاشیستی، باید شامل همه‌ی حوزه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، تبلیغی و ترویجی  و…چه در سطح ملی و مبارزه با ارتجاع و بورژوازی خودی و چه درسطح بین المللی و انترناسیونالیستی باشد.
• و با اینهمه نباید تسلیم شرایطی شد که می تواند منجر به قدرت گیری نئوفاشیسم بشود. 

Kurze Notizen über die Wachstumsbereiche rassistischer und neofaschistischer Bewegungen im heutigen Deutschland

Wie das bekannte Sprichwort sagt: 

»Die Geschichte ist wie ein Lehrer, der für seinen Schülern Lektionen wiederholt, wenn sie es nicht verstanden haben.

Die Geschichte der Menschen und der Übel der Geschichte wird sich für die Menschen, die sie nicht verstanden haben und sich nicht dagegen wehren, in einer anderen Form wiederholen«

Nach dem verheerenden faschistischen Krieg hat die deutsche Bourgeoisie jahrelang das parlamentarische System der Staatlichkeit in den Augen seines Rivalen, der kapitalistischen Partei und Staatssozialismus (parteilichen und Staatskapitalismus?) als ewige Wahrheit gezeichnet (dargestellt? als Pose dargestellt, verkauft?).

Heute befinden sich einen Teil ihrer Elite – Philosophen, Akademiker, Journalisten, Politiker usw. – offen als Verteidiger und Propagandisten des Faschismus und Neofaschismus. 

Alle im Parlament vertretenen Parteien verteidigen bedingungslos den Zionismus, der seinerseits der größte Propagandist und Verfechter des Antisemitismus ist. 

Sie treten offen das erste Gebot der deutschen Verfassung “Die Würde des Menschen ist unantastbar!” und Gesetze wie das “Verbot des Waffenexports in Kriegsgebiete” und viele andere Bestimmungen ihrer Verfassung mit Füßen.

Somit dienen sie seit Jahren dem monopolistischen Kapitalismus in Deutschland. 

Die Bilanz der herrschenden Klasse und Parteien (Machthaber?), die das Versprechen “Nie wieder Krieg” im Rahmen der Aufrechterhaltung dieses Kapitalismus und der militärisch-wirtschaftlichen Blöcke und des Wettbewerbs auf globaler Ebene gaben, wurde durch ihre Teilnahme an mehreren regionalen Kriegen und umfangreiche Zusammenarbeit mit verschiedenen totalitären Regimen, den Verkauf und die Lieferung von Waffen in Kriegsgebiete usw. in den letzten Jahrzehnten geschwärzt.

Autoraktive Wirtschaftspolitik und der wirtschaftliche Krieg gegen Russland, ein Land mit enormen natürlichen Ressourcen, und die Missachtung der wirtschaftlichen Abhängigkeiten und Bedürfnisse der deutschen Industrie usw.

Und ebenso die großen Investitionen in militärische Bereiche anstelle von Friedensbemühungen zu einem Absinken des Lebensstandards und hat Vertrauensverlust der Mehrheit der Bevölkerung in etablierte Parteien enorm erhöht.

Die Tabuisierung von Diskussionen über die Ursachen der Machtergreifung des Faschismus sowie die daraus resultierenden Verbrechen im Bildungssystem und in Familienkreis haben zu einer begrenzten Kenntnis der Massen über die Geschichte und die Ausbreitung des Faschismus auf breiter Ebene geführt. 

Es ist eine bittere Wahrheit, dass Menschen, die einmal mit Begeisterung für die totalitäre faschistische Herrschaft gestimmt und aktiv an ihren kriminellen Feldzügen teilgenommen haben, nach dem Scheitern des Faschismus durch die Kräfte der ausländischen Verbündeten (und nicht durch eine Massenrevolution gegen die Herrschaft des Faschismus) mit schweren psychischen Schäden nach dem Krieg konfrontiert waren. Depression, Selbstmord usw. werden unter der Kriegsgeneration weit verbreitet.

Es ist bis zu einem gewissen Grad verständlich, dass die nachfolgende Generation die Schande der Geschichte ihrer Väter vergisst. Aber Unkenntnis und mangelnde grundsätzliche Kritik und Analyse der Geschichte und der Entstehung von Bedingungen, die relativ ähnlich mit der Vergangenheit sind, bergen die Gefahr einer Wiederholung der Geschichte. 

Die Mehrheit der deutschen Bevölkerung sind weitgehend fremd in Bezug auf die Ursachen, die Art und Weise sowie die Hintergründe des Wachstums und der Machtergreifung des Hitler-Faschismus. 

Sind Investitionen in die Bildung der Menschen und in die Kultur und Ethik der Menschen in diesem Land so gestaltet, dass die Menschen in Zeiten wirtschaftlicher, sozialer und politischer Krisen, in denen sie im täglichen Leben in Bedrängnis geraten, nicht unwissentlich den faschistischen Strömungen folgen? Oder wie der Adorno sagte, „dass sich das Auschwitz nicht wiederholt“?

Die bewusste Herabsetzung und Unterdrückung einer gerechten und humanistischen Kultur unter den Menschen dieses Landes durch die herrschende Klasse dieses Landes, Philosophen, Intellektuelle, die herrschende Medienlandschaft und die passive Gleichgültigkeit und Aufsicht der völkischen Massenvernichtung Unschuldiger, wie zum Beispiel im Gazastreifen.

Der Kampf gegen diese Bourgeoisie und die Gefahr der Machtergreifung des Faschismus, in Zusammenarbeit mit verschiedenen rassistischen Strömungen, erfordert eine starke und aufgeklärte, organisierte linke Bewegung und Intellektuellen und eine starke Zivilgesellschaft, die Fortgeschrittene Ideen und Aufklärungen unter der Masen verbreiten können. Diese ist nicht durch Antikapitalistischen oder Antifaschistischen Parolen möglich.

Heutzutage hat die Schwäche der linken Bewegung und der intellektuellen Gesellschaft Deutschlands die Gefahr der Machtergreifung dieses schmutzigen historischen Ungeziefers erhöht.

Die Geschichte der Menschheit bezeugt, dass in der Ära des Kapitalismus sowohl während der frühen Herrschaft dieses Systems und des Produktionstausch-Verteilungssystems als auch während großer wirtschaftlicher, sozialer und politischer Krisen die herrschende Klasse des Kapitals und des Landadels in verschiedenen Formen einen umfassenden Angriff gegen die Mehrheit der Arbeiter und der Werktätigen oder einen Teil der sozialen Gruppen (gestern Juden, Sinti –Roma, Kommunisten, Gewerkschaftler, usw. und heute Migranten, Flüchtlinge usw.) führt. 

Beispiele sind die Anhäufung des 17. Jahrhunderts in Europa, die Stalin-Ära der 1930er Jahre in Russland und der Nationalsozialismus in Deutschland sowie der Faschismus in Italien, der Völkermord an den Armeniern und Kurden durch die türkischen Herrscher in den Jahren 1915-1917.

Während des Gaza-Krieges haben der Philosoph Habermas und einige namhafte deutsche Schriftsteller und Intellektuelle ohne jeglichen Hinweis auf die unterdrückten und rechtlosen Menschen in Palästina ein Manifest unterzeichnet, das Israel erlaubt, sich zu verteidigen. 

Die Medien verteidigen unter dem Deckmantel des Kampfes gegen “Antisemitismus und Hamas-Terroristen” rücksichtslos die Völkermorde und Verbrechen der israelischen Besatzer im Gazastreifen.

Die gleichen Medien, die im Westen den Krieg im Irak, Libyen, Jugoslawien usw. als Kampf gegen die Diktatur, die Zerstörung von Chemiewaffen usw. propagierten. 

Aber diese werbende Invasion ist nicht ohne Nutzen. Die Verzehnfachung des Verkaufsvolumens deutscher Rüstungsgüter an Israel seit 2022 ist ein kleines Beispiel für solche Vorteile. 

Verteidigung bedeutet unter dem Vorwand des Kampfes gegen die Hamas und ihre kriminellen terroristischen Handlungen am 7. Oktober einen umfassenden militärischen Angriff auf das palästinensische Volk im Gazastreifen. 

Dies bedeutet, dass die Israelis berechtigt sind, innerhalb kurzer Zeit über vierzigtausend Menschen, darunter mehr als vierzehntausend Kinder und mehr als sechstausend Schüler, zu töten. 

Es ist bekannt, dass kurz vor und nach der Machtübernahme der Faschisten in Deutschland viele namhafte deutsche Philosophen wie Alfred Bäumler, Rosenburg, Martin Heidegger, Carl Schmitt, Kirk und andere sowie natürlich große Bourgeoisie, Unternehmen und große Konzerne sogar der Schriftstellerverband, Geistliche usw. die Machtinhaber unterstützten und Mitglieder der NSDAP-Partei wurden und eine wesentliche Rolle bei der Mobilisierung von Millionen von Deutschen spielten, um dem schmutzigen historischen Ungeziefer zu folgen. 

Diese Philosophen, Forscher, Wissenschaftler, Journalisten usw. waren jahrelang Mitglieder der Nazi-Partei.

Sie beteiligten sich praktisch am Mord von sechs Millionen Juden, über siebenundzwanzig Millionen Menschen in der Sowjetunion, fünfhunderttausend Sinti und Roma fünfundachtzigtausend Kommunisten und Gewerkschaftern, tausenden kranken und behinderten Kindern ermordet und Millionen jungen Deutschen an den Kriegsfronten opfern lassen. 

Um imperialistisch die Welt zu beherrschen wurden die Plünderung und das Verbrennen vieler Städte Europas unvermeidbar. 

Jetzt stellt sich die Frage: wenn aus Gründen großer wirtschaftlicher, politischer und sozialer Krisen in diesem Land das deutsche Kapitalismus seinen Weg aus seiner wirtschaftlichen und politischen Krise in Richtung der Übernahme ultrarassistischer und neofaschistischer Macht nimmt, wo werden Philosophen wie Habermas und diese Medien und Talkshow in der Geschichte stehen? 

Neben den Machthabern? 

Es sollte betont werden, wenn die neofaschistischen an die Macht kommen, keine Kraft kann es verhindern, dass der Übergang von der neofaschistischen Macht zum klassischen Faschismus und zum faschistischen Barbarei stattfindet. 

AFD hat jetzt schon mit der Polarisierung ihrer Struktur und raus werfen von Moderate Mitglieder angefangen. 

Die NSDAP wurde durch die Polarisierung und blutige Säuberungen ihrer Mitglieder – mehr als 120 NSDAP-Mitglieder wurden getötet ihre ursprünglichen Kadern – zu einer weltweiten faschistischen Bestie.

Zusammenfassend: 

Der Verlust des Vertrauens der Menschen in die regierenden Parteien sowohl heute als auch gestern. 

Die Kriegspolitik der Regierung in wirtschaftlichen, militärischen und diplomatischen Bereichen. 

Die Verbreitung von Lügen und falschen Versprechungen durch rechtsextreme und neofaschistische Strömungen mit einfachen und oft kriminellen Lösungen. 

Die beispiellose Schwäche der intellektuellen und linken Bewegungen, die sich am Meisten auf Parolen beschränken. 

Die Neigung und Zusammenarbeit einiger Kapitalisten und politischen Eliten mit neofaschistischen Strömungen. 

Große Konkurrenzen zwischen verschiedenen kapitalistischen Gruppen auf globaler und regionaler Ebene. 

Interne Spaltungen in den regierenden Parteien, die durch regionale Kriege und andere Faktoren verstärkt werden, sowie wachsender Unmut in den Reihen der deutschen Bevölkerung, die auch ihre eigene Geschichte nicht kennt und das Potenzial hat, einfache vorgeschlagene Lösungen zu akzeptieren.  

In Abwesenheit starker und stabiler oppositioneller Strukturen kann heutige Protestet und Widerstand der deutschen Zivilgesellschaft gegen die Gefahr des Aufstiegs des Neofaschismus, blutig Scheitern und weit mit verbreiteter Zersplitterung konfrontiert sein.

Denn die historischen Wendungen können sich sehr rasch auf Grund dem Hintergrund großer wirtschaftlicher, politischer und sozialer Krisen ergeben.

Es besteht die Gefahr, dass die rassistischen Kräfte und Parteien oder ultrarassistische und neofaschistische Strömungen und große Konzerne zu kriminellen Absprachen hinter den Kulissen in politischen, wirtschaftlichen usw. Bereichen gelangen.

Die Vorstellung einer korrekten und bodenständigen Alternative und der Kampf gegen rassistische und neofaschistische Propaganda sollten alle Bereiche umfassen: wirtschaftlich, sozial, politisch, kulturell, rechtlich, propagandistisch usw., sowohl auf nationaler Ebene im Kampf gegen interne Rückwärtsbewegungen und Bourgeoisie als auch auf internationaler und internationalistischer Ebene.

Dennoch sollten wir uns nicht den Bedingungen ergeben, die zur Machtübernahme des Neofaschismus führen könnten.

Dieser Zug darf Nie wieder gefahren werden!

–

، ارژنگ رحیم زاده

۱۴.۰۱.۲۰۲۴