نقش حزب پس از انقلاب کارگری

ما در ارزیابی انقلاب، باید دو فاز را در نظر بگیریم؛ قبل، و بعد‌از انقلاب، که در هرکدام از این مراحل یک رهبری وجود خواهد داشت. خوب، اگرچه این دو فاز پیوندی مشخص با یک‌دیگر دارند اما دو فازی هستند که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرند. البته توجه داشته باشید که از نقطه نظر ما به عنوان مارکسیست‌ها، منظور انقلاب سوسیالیستی‌ست، ما از هرگونه انقلاب دیگر مانند انقلاب دمکراتیک یا انقلاب‌های عمومی صحبت نمی‌کنیم، در واقع مشخصا هدف ما تدارک انقلاب سوسیالیستی و به حاکمیت رسیدن طبقه کارگر در ایران است.

بحث اول این است که ما خواهان استقرار چه نوع دولتی در ایران پس از انقلاب هستیم؟ واضح است که از نقطه‌ نظر مارکسیست‌ها ما خواهان این هستیم که دولت، دولت کارگری باشد؛ با اتکا به شوراهای کارگری که نماینده‌ی کل اردوی کار خواهند بود؛ و اردوی کار از نظر ما به کلیه زحمتکشانی اطلاق می‌شود که با فروش نیروی کار خود زندگی می‌کنند، یعنی در واقع هشتاد، نود درصد از جمیع آحاد مردم. آنان به این شوراها رای خواهند داد و اعضا آن‌را را انتخاب خواهند کرد. وقتی می‌گویم شورا، منظورم آن شوراهای کارگری هستند که در دوران اعتلای انقلابی ظاهر می‌شوند، در موقعیت انقلابی قدرت سیاسی را به‌دست می‌گیرند و قدم به یک مرحله انتقالی می‌گذارند که در دوسطح صورت می‌گیرد.
یکی درسطح اقتصادی، دورانی که به اصطلاح دوره انتقال از اقتصاد سرمایه‌داری به اقتصاد سوسیالیستی خواهد بود. این دوران ممکن است دورانی طولانی باشد و اتکا فراوانی به پیش‌رفت انقلاب‌های سوسیالیستی در دیگر کشورهای جهان، به طور عمده در کشورهای پیشرفته دارد.
و دیگری انتقال سیاسی، یعنی شکل دولتی که در واقع ظاهر می‌شود و قدرت را به‌دست می‌گیرد. البته ما مارکسیست‌ها اعتقاد داریم که در تحلیل نهایی نه دولتی باید وجود داشته باشد ونه طبقاتی. در نتیجه دولت دوران انتقال سیاسی قاعدتا باید دوران زوال خودش را طی کند.
اما از آن‌جایی که این مراحل باید طی شود، یا به اصطلاح زمینه‌های اولیه این شرایط ، آن‌هم در سطح بین‌المللی، آماده شود، ما وارد این بحث می شویم که در واقع بحث خود مارکس هم بود. مارکس برخلاف آنارشیست‌ها که تصور می‌کنند بلافاصله پس‌ازکسب قدرت یک‌شبه سوسیالیسم و جامعه عالی را می‌سازیم، بر این اعتقاد بود که “برای رسیدن به آن جامعه باید دورانی را طی کنیم؛ و در این دوران یک دولت (اما دولتی که باید نادولت خطابش کرد)، یعنی به‌تدریج در حال زوال خواهد بود، خواهیم داشت. این دولت، این قدرت سیاسی، در واقع همان دولت شوراهاست، شکلی از دیکتاتوری است”. مشخص است دیکتاتوری که مارکس در آن زمان صحبت می‌کرد، منظورش استبداد و خفقان و غیره نبود، منظورش این بود که در جوامع بورژوایی ما یک دیکتاتوری بورژوایی داریم، یعنی اقلیتی هستند که اعمال دیکتاتوری می‌کنند، حال از طرق مختلف، از طریق ایدئولوژیک ونرم، یا زور. پس‌از سرنگونی این دولت، دولتی جدید خواهد آمد به‌نام دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا. این دولت به‌معنای داشتن حق وتوست، درواقع، حق کنترل، تا بتواند شرایط برای گذار به سوسیالیسم را آماده کند. بنابراین از نقطه نظر ما، پس از انقلاب، همه قدرت باید در دست شوراهای کارگری باشد. این مسئله اساسی است. بحث‌های مارکس و هم‌چنین تجربه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ هم این اصل را ثابت کرد.
اما در دوران پیشا‌سرنگونی دولت نظام سرمایه‌داری و استقرار حاکمیت شورایی، ما دوران دیگری را داریم که مرتبط با دوران بعدی‌ست. دورانی که شرایط اختناق‌آمیزاست شرایطی‌ست که طبقه کارگر و تمام جمیع آحاد جامعه به‌طور دائمی در حال سرکوب‌شدن هستند؛ همان‌طور که مشاهده می‌کنیم چه زمان شاه و چه در زمان کنونی اختناق وجود داشته، ما کشتارها، شکنجه‌ها، تهاجمات نظامی به ملیت‌های تحت ستم، تهاجم به حقوق زنان، و تمام به اصطلاح مسائل فعلی را در قد‌و‌قامت‌های مختلف درهردو نظام مشاهده کرده‌ایم. بنابراین مسئله‌ مطرح این است که ما هنگام عمل در نظام‌های این‌چنینی سلسله تکالیف اخص‌تر‌ی داریم، ما در واقع باید تشکیلاتی داشته باشیم که درانقلاب اکتبر به نام حزب ونگارد یا حزب پیشتاز کارگری معرفی شد. این تشکیلات سازمان‌دهی دوران پیشاانقلاب را برعهده دارد. به‌این معنی باید حزبی بوجود بیاید که سازماندهی کند، البته نه حزب از بالا، بلکه حزبی که از پایین ساخته می‌شود. به‌نظر من چنین حزب انقلابی باید الزاما در ایران باشد. افراد و سازمان‌دهندگان‌ اولیه این حزب باید الزاما متشکل از پیشتازان سوسیالیست کارگری باشند، یعنی در واقع عناصر بسیار آگاه جامعه، کارگران سوسیالیست؛ و از طرف دیگر این حزب، به‌دلیل اختناق حاکم، باید الزاما مخفی باشد. منظور من تشکیلات مخفی‌ست، نه این‌که کاری در میان توده‌ها انجام نشود؛ کار در میان توده‌ها صورت می‌گیرد، اما سازمان‌دهندگان ازنظر پلیس مخفی و وزارت اطلاعات شناخته‌شده نیستند. کارهای سازماندهی در خفا انجام می‌گیرد اما حزب در عمل، در میان توده‌هاست. بنابراین احتیاج به حزب اخصی داریم که این دوران را طی می‌کند تا قدرت به‌دست طبقه کارگر بیفتد، دورانی که می‌تواند طولانی هم باشد.
همین‌طور که می‌بینیم کار مخفی در ایران، آن‌هم در شرایط کنونی کار سهل و ساده‌ا‌ی نیست و بسیاری از کارگران، حتی کارگرانی که در صف مقدم مبارزات هم بوده‌اند آغشته به علنی‌کاری می‌شوند. آن‌ها یا، مفهوم این حزب پیشتاز را درک نکرده‌اند و یا اصولا مخالفش هستند، تصور می‌کنند می‌توانند طبقه کارگر را از طریق کارهای علنی و براساس برنامه‌های حداقلی به‌تدریج به مرحله‌ای رساند که بتواند قدرت را به‌دست گیرد. این واقعه هرگز در جهان اتفاق نیفتاده، و به نظر من هرگز هم اتفاق نخواهد افتاد. تدارکات ستاد رهبری توده‌های بسیار وسیع باید روشن باشد، باید وجود داشته باشد، این ستاد رهبری باید در طی دوره‌ای اعتبار کسب کرده باشد.
بنابراین در پاسخ به این سوال: بله، حزب و تشکیلات در دوران پیشاانقلابی باید وجود داشته باشد، اما پس از انقلاب باید خود را یا منحل کند و یا کنار برود. اگر وجود یک حزب اخص لازم بود، شوراهای کارگری، احزاب و یا افرادی را که می‌شناسند انتخاب می‌کنند. به هرحال حزب کنار می‌رود. در این دوره دیگر به تشکیلاتی که برای به حاکمیت‌رساندن طبقه کارگر در دوران اختناق سازمان داده شده و درآن دوره هم وظایفش را انجام داده، نیازی نیست؛ نه‌اینکه حالا بیاید وارد دولت شود و قصد گرفتن قدرت و غیره را داشته باشد.
خب این نظریه بر اساس تحلیل بالا استوار است. این تحلیلی نیست که در کتاب‌های انقلاب روسیه، یعنی در زمان لنین یا تروتسکی و غیره، به شکل مشخص وجود داشته باشد. این تحلیلی‌ست که در واقع، ما تکامل دادیم. ما این مفهوم را از مشاهدات داخل روسیه، حتی در دورانی که جنگ داخلی جریان داشت، استخراج کردیم این حزب در دوران خود لنین وتروتسکی تخطی‌هایی انجام داد، خب این تخطی‌ها را نقد کردیم، حتی به لنین و تروتسکی، با وجودی که این‌ها از رهبران اصلی انقلاب اکتبر بودند، نقد کردیم. گفتیم که در آن دوران جایگزین‌گری اتفاق افتاد. یعنی یک سری اتفاقاتی افتاد، دوران جنگ داخلی بود، و حزب با توجه به شرایط، به‌جای توده‌ها قدرت را به‌دست گرفت. خوشبختانه این امر بیش‌تر از دوسال به درازا نکشید و اصلاح شد، تا این‌که در سال ۱۹۲۸ ضد انقلاب استالنیستی پیروز شد که تمام مسیر انقلاب را به کج‌راه برد و در عمل تمام رهبران اصلی و هم‌چنین جنبش کارگری را شکست داد و با امپریالیسم معامله کرد. در دوسال اول تخطی نبود، یعنی در واقع دموکراسی به‌طور مشخص و روشن وجود داشت. طبقه کارگر و شوراهای کارگری در حاکمیت بودند و آن‌ها منتخبین خود را براساس رای‌گیری درحکومت جای می‌دادند.
حالا چرا این موضوع را مطرح می‌کنیم؟ به‌خاطر این‌که ما احزابی دیدیم مثل حزب کمونیست روسیه زمان استالین و حزب مائویست چین پس از انقلاب و احزاب مشابه دیگر، حتی کوبا یا کشورهایی که به هر‌حال خودشان را کمونیست و سوسیالیست می‌نامند. در این مثال‌ها درواقع این حزب است که به‌طور یک‌پارچه قدرت را به‌دست گرفته، و اتفاقا از همان ابتدا شوراهای کارگری را کنار گذاشته، ونه تنها کنار گذاشته، بلکه حتی مخالفین درونی خودشان را هم سرکوب کرده اند. بنابراین ما برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی در ایران به یک ضامن نیاز خواهیم داشت، و آن ضامن این است که از هم‌اکنون اعلام کنیم، حزب پیش‌از تسخیر قدرت سهم مهم و عظیمی ایفا می‌کند، منتهی پس‌از تسخیر قدرت توسط شوراها، این حزب باید کنار برود. یعنی قدرت، به‌شکل واقعی در دست طبقه کارگر، پیشتازانش و منتخبین مردم باید باشد، و این از هم‌اکنون مقداری ضامن را سفت‌تر می‌کند.
حالا احزاب سانتریست کنونی ایران، مثل حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست ایران و انواع و اقسام گرایش‌ها، احزابی که ساخته شده، این‌ها اصولا قصد دارند که در نهایت طبقه کارگر از طریق حزب خودشان به قدرت برسانند. این انحرافی بسیار جدی در میان اپوزیسیون چپ امروز است، اپوزیسیونی که خود را مارکسیست، کمونیست و غیره می‌دانند. به سخن دیگر، این مسئله هنوز حل نشده. احزاب را هم می‌بینیم که چه‌گونه عمل می‌کنند، رهبری انتخاب می‌کنند، پیشوا انتخاب می‌کنند سخنران انتخاب می‌کنند؛ و بعد، هرکس مخالف این رهبری باشد، اخراج می‌شود؛ انشعاب اتفاق می‌افتد، به هم‌دیگر اتهام می‌زنند، این‌یکی راست‌روی کرده، آن‌یکی چپ‌روی و غیره. انشعابات اپوزیسیون هم که یکی دوتا نبوده است، هر حزبی که می‌بینیم چندین انشعاب به دنبال داشته؛ یعنی درواقع مسئله اصلی این‌ها مسئله قدرت سیاسی‌ست و اگر شرایطی ایجاد شود که قدرت سیاسی را به‌چنگ آورند، محال است اجازه قدرت‌گیری شوراهای کارگری را بدهند. در واقع، ما نمی‌خواهیم اشتباهات تاریخ را دوباره تکرار کنیم. به همین علت است که ما بحث این‌که پس از انقلاب سوسیالیستی در ایران، خواهان چه هستیم، از هم‌اکنون آغاز می‌کنیم. به اعتقاد ما، پس از انقلاب کارگری، قدرت سیاسی باید مشخصآ در دست شوراها باشد، نه این‌که جریانی از بالا خودش را جایگزین طبقه کارگر کند.

از: ماهنامه ستیز شماره ۱۱ -مرداد ۱۴۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate