ضرورت شناخت امپریالیسم برای عبور از سرمایه داری ناقص الخلقه ایران

 مقدمه

امروزه در بین اپوزوسیون ایران اغتشاشات نظری زیادی در مورد امپریالیسم وجود دارد. برای مثال، اینطور فرض میشود که این به نفع مردم خواهد بود اگر دولت اسرائیل به ایران حمله کرده و این رژیم را سرنگون کند؛ به خاطر اینکه در پی آن، یک سری گشایش های دموکراتیک برای مردم ایجاد میگردد. این اغتشاش نظری، ریشه در عدم درک عمیق امپریالیسم و رابطه اش با دولتهای سرمایه داری موجود در سراسر جهان دارد. دولتهای سرمایه داری جهان به دو بخش تقسیم میشوند:
• بخش اروپایی
در این بخش(کشورهای متروپل) ما شاهد دولتهایی هستیم که در طی یک مبارزه ضد فئودالی به قدرت رسیدند. در واقع در آن شرایط، آنها از جایگاه ترقی خواهانه برخوردار بودند، چون علیه یک رژیم پیشا-سرمایه داری (دولتهای فئودالی) مبارزه میکردند. در نتیجه، دولتهای سرمایه داری با یک سری رفاه های اجتماعی و رفرم ها، با اتکا به توده ها به قدرت رسیدند.
• بخش کشورهای عقب افتاده
در این کشورها، دولتهای سرمایه داری، شکل طبیعی و روال عادی را (مانند اروپا) طی نکرده اند [۱]؛ بلکه عموما از بالا توسط امپریالیسم بر این جوامع تحمیل شده اند. این دولتها از اوخر دوره صفویه با ظهور امپریالیسم در سطح جهانی مستقر شدند که، به خصوص مانند دولت ایران، پیوند کاملا تنگاتنگی با امپریالیسم دارند: به ویژه، رژیم آخوندی که ۴۴ سال پیش به قدرت رسید، در واقع هیئت حاکمی بود که امپریالیسم به ایران تحمیل کرده بود. همانطوریکه شواهد و قرائن تاریخی، نقش «خادمی امپریالیسم» روحانیت را نشان میداد:
 در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آیت الله کاشانی کاملا برای اجرای کودتای استعماری کمک کرد. {روحانیون دیگر مانند آیت الله بهبهانی نیز “مبالغ هنگفتی” از سیا برای اجرای این عملیات با اسم-رمز «آژاکس»، دریافت کرده بودند (طبق اسناد سیا ی آمریکا، که برای همگان در سایت «آرشیو امنیت ملی» آمریکا در دسترس است، چون اخیرا از طبقه بندی «سری» خارج شده است):
{ https://nsarchive.gwu.edu/briefing-book/iran/2018-03-07/new-findings-clerical-involvement-1953-coup-iran
 در طی انقلاب مشروطیت نیز، آخوندها (مثلا، شیخ فضل الله نوری) یک نقش کاملا ارتجاعی و خدمتکار امپریالیسم ایفا کردند و از این نقطه نظر، کاملا مورد اعتماد امپریالیسم قرار گرفته بودند.

 اهمیت درک نیروهای درگیر در انقلاب
هدف از سازماندهی یک انقلاب، انجام یک سلسله تکالیفی است که در جامعه وجود دارد که شامل مسئله دموکراسی، مسئله زنان، مسئله ارضی، مسئله ملی و غیره میباشد. برای به فرجام رسیدن هر انقلاب، دو نیروی متضاد، با هم درگیر هستند:

o نیروی بازدارنده: دولت سرمایه داری (بخشی از خانواده ی امپریالیسم)؛
• نیروی سازنده: طبقه کارگر، به همراه متحدین خود که شامل زنان، ملیتهای تحت ستم و جنبشهای اجتماعی است.

از اینرو، برای توفیق انقلاب در ایران، شناخت «ماهیت نیروی بازدارنده» بسیار مهم است: این دولت سرمایه داری شناخته نمیشود، مگر اینکه امپریالیسم شناخته شود، زیرا این دو از هم گسسته نیستند. در واقع، حتا اگر جنگی هم صورت میگیرد، این یک دعوای داخلی خانوادگی است؛ حتا اگر رژیمی هم سرنگون شود، این امر کماکان برای پیشبرد و تثبیت دولت سرمایه داری است که با یک رژیم دیگری تعویض میشود. از این جهت، نقش و تکالیف و وظایفی که پیش روی مارکسیستهای انقلابی قرار میگیرد، کاملا متفاوت ازموضعگیری هایی است که تلویحا یا تصریحا، از یکی از این دو نیرو حمایت میکند و دیگری را محکوم میکنند. از این زاویه است که باید کاملا واقف باشیم که برای سرنگونی دولت سرمایه داری، ما صرفا متمرکز روی این «جزء» نمیتوانیم باشیم. بلکه، این جزئی پیوند خورده به یک «کل»، یعنی امپریالیسم است که این «اجزاء» را در سطح بین المللی به وجود آورده است.
 این اشتباه بزرگی بود که اکثر نیروهای چپ در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ مرتکب شدند: در واقع از «جزء» شروع کردند که مثلا، شامل اصلاحات ارضی شاهنشاهی و تناقض بین فئودالیسم و «سرمایه داری کمپرادور» بود. از این نقطه نظر، ما دچار اغتشاشات نظری زیادی در جنبش چپ در گذشته شدیم. این به نوبه ی خود، منجر به این شد که رهبری جناح ارتجاعی خمینی از طرف چپ سنتی و ترقی خواه مورد حمایت قرار بگیرد و به قدرت برسد: به دلیل تحلیلهای اشتباه از جانب چپ، یعنی نادیده گرفتن نقش امپریالیسم.
از سوی دیگر، تعریف امپریالیسم را نمیتوان فقط به جزوه لنین محدود نمود. لنین، در جزوه ی بسیار برجسته ای همزمان با دیگر همقطاران خود (رزا لوکزامبورگ، بوخارین) یک تحلیلی از امپریالیسم در آن مقطع خاص ارائه دادند. ولی امپریالیسم یک پیش زمینه ای دارد و طبیعتا پس از دوران لنین و همقطارانش، تحولاتی در آن رخ داده است. فعالیتهای امپریالیسم به طور کلی شامل چهار مرحله است که در ادامه آمده اند.
مرحله اول: غارت گری برای «انباشت اولیه ی سرمایه»
این مرحله، از قرن پانزدهم تا هفدهم میلادی طول کشیدکه کاملا یک دوره ی تهاجم در سطح بین المللی توسط انگلستان، هلند، اسپانیا و پرتغال صورت گرفت. با این سلسله غارتها آنها توانستند نیروهای اولیه ای که برای پیشرفت اقتصادی در کشورهای قربانی به وجود آمده بود را مسدود کنند. ولی در مقابل، کشورهای اروپایی را غنی کرده و انباشت اولیه ی سرمایه را تسریع کردند و به انقلاب های صنعتی اول و دوم دست یافتند. این درحالی صورت گرفت که کشورهای غارت شده، عقب رانده شدند: با اینکه در آن دوران، نیروهای مولده و صنایع فلزاتی که در ایران، مصر و چین بودند، حتا در سطح بالاتری از خیلی کشورهای اروپایی بود. اما نهایتا در اواخر قرن هفدهم میلادی و بخاطر این تهاجم های امپریالیسم، این برتری صنعتی معکوس میشود.
{برخی نمونه ها در طول تاریخ غارتگری امپریالیسم (بدون لحاظ مرحله بندی زمانی): – حمله نظامی انگلستان و فرانسه به چین برای تحمیل «تجارت تریاک» (چون پیشتر، امپراطور چین با مشاهده ی اضمحلال جامعه اش توسط این تجارت کثیف انگلیسیها، تریاک را ممنوع کرده بود.)
– استفاده از برده داری ، برای ارزان نگه داشتن قیمت شکر و تنباکو و غیره برای مصرف کننده اروپایی
– استفاده از برده داری برای انباشت سرمایه ی بانکی .}
مرحله دوم: تجارت آزاد
پس از انقلاب های صنعتی اول (کشف ماشین بخار) و دوم (کشف برق) که به رشد نیروهای مولده کمک کرد، امپریالیسم یک سلسله صنایعی به وجود آورد: در این کارخانجات ایجاد شده، یک سری مصنوعاتی تولید میکردند که به کشورهای غارت شده صادر میشد. از این راه، حتا بازمانده های رشد نیروهای مولده درکشورهای قربانی را از بین بردند: چونکه محصولات تولیدی امپریالیسم با ماشین آلات تولید میشد، و از این رو، بهای کمتری در مقایسه با محصولات کشورهای غارت شده داشتند ( مثلا مصنوعات پارچه و کتان در هندوستان). در نتیجه، امپریالیسم توانست کشورهای قربانی را در همان رشته ی اموری هم که خودشان در دست داشتند، شکست دهد.
مرحله سوم: دوران کلاسیک
این مرحله موضوع بحث ارزنده ای است که لنین میکند، یعنی دوران انحصارات یا کارتل هاست. این دورانی است که به دلیل رقابت ها و با دستکاری قیمت ها در کارخانه های مختلف، سرمایه های کوچکتر کنار رانده میشوند و تمرکر بیشتری در دست عده ی قلیل تری از سرمایه داران متمرکز میشود. در نتیجه، سرمایه ی زیادی در دست امپریالیسم باقی میماند. طی این دوران است که امپریالیسم این کارتل ها را در جستجوی مواد خام، به کشورهای عقب افتاده صادر میکند. در این دوره، ما شاهد تشکیل دولتهای کاملا وابسته به امپریالیسم (به خصوص ایران) هستیم. از اینرو، بورژوازی ای که در این کشورها ایجاد میشود «بورژوازی کومپرادور» نام گرفت. در پی این تحولات، ما برای اولین بار با پدیده ی مبارزات «بورژوازی ملی» در جامعه ی ایران مواجه میشویم، که مترادف است با «انقلاب مشروطه» در ایران. ولی به دلایلی این انقلاب شکست میخورد و دیگر این ماجرای انقلابهای بورژوا ـ دموکراتیک از آن زمان منتفی میشود: زیرا امپریالیسم دولتهای کاملا متمرکز و مشخصی در جوامع ایجاد میکند. به خصوص که پس از انقلاب اکتبر، به دلیل ترس از گسترش انقلاب های کارگری، امپریالیسم دولتهای قدرتمندی پیرامون روسیه به وجود می آورد. مثلا رژیم های رضا شاه در ایران و آتاترک در ترکیه، که دولتهایی بودند که به ستم ملی دامن میزنند و حملاتی به ملیتهای تحت ستم انجام میدهند. در نتیجه، به دلیل سیاستهای امپریالیسم، ما در این دوران با پدیده ی «ستم ملی» مواجه میشویم. معهذا، این دورانی است که ما شاهد تثبیت نظامهای امپریالیستی از طریق دولتهایی هستیم که از بالا تحمیل شده اند.
مرحله چهارم: دوران «انقلاب صنعتی دائمی»
این مرحله از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و بسیاری از گرایشهای چپ به این «فاز تکاملی» امپریالیسم توجه نمیکنند. در نتیجه، اگر این مرحله موشکافی و روشن نشود، ریشه ی بسیاری از اغتشاشات نظری چپ حول «ماهیت امپریالیسم» (و طبیعتا، ماهیت دولت سرمایه داری ایران) است. { امپریالیسم با گذر زمان جهش های تکاملی یافته است: مانند جهش های ژنتیکی ای که تمورهای سرطانی را قادر می سازد تا خود را از دستگاه ایمنی بدن پنهان کرده و به ارگان های دیگر بدن تهاجم کنند. در ضمن، لنین و رزا لوکزامبورگ که زنده نماندند تا روی این مرحله تکاملی «مشاهده ی علمی» انجام دهند. از سوی دیگر، «توهم تاریخی سلطنت طلبان» مبنی بر اینکه “شاه در خدمت به آبادی ایران بود” نیز ریشه در عدم شناخت از این فاز دارد.}
این مرحله پس از جنگ دوم جهانی رخ میدهدکه درکشورهای متروپل، تولیدها ی بسیار برجسته و پیشرفته ای صورت میگیرد. مثلا، کشف هواپیمایی هایی که به پیشبرد اقتصاد کمک میکند. همچنین، تولیدات بسیاری در صنایع پیشرفته، مانند کشف الکترونیک و سپس انفورماتیک و غیره، باعث ایجاد جهش های عظیمی میشود. یعنی ما شاهد دورانی هستیم که در کشورهای امپریالیستی، هر روز یک اتفاق نوینی می افتد؛ بنابراین، دیگر انقلاب صنعتی سومی رخ نداد، بلکه در واقع به صورت «انقلاب صنعتی دائمی» درآمد . در پی این تحولات، امپریالیسم با یک بحران تازه ای مواجه میشود:
 بحران اشباع وسائل تولیدی
به این معنی که، کارخانجاتی که در دوران پیش ساخته بودند دیگر کارآیی نداشته و امپریالیسم مجبور بود با ترفندی این بنجل ها را به کشورهای عقب افتاده تحمیل میکرد. در این راستا بود که به صورت تصنعی، یک نوع سرمایه داری هایی که بتواند در کشورهای عقب مانده از این صنایع بنجل استقبال کنند، پدیدار میگردد. در نتیجه در این دوره، در بسیاری از کشورهای جهان سوم ما شاهد تحولات نوینی هستیم که مترادف است با «انقلاب سفید» شاه در ایران. مکانیسم اجرایی این تغییرات توسط موسسه ای وابسته به سیای آمریکا به نام «بنگاه فورد» صورت میگیرد که به کشورهای مختلف میرود و سه کار عمده در آنجا انجام میگیرد:
I. اصلاحات ارضی برای رهاسازی دهقانها از دهات
مثلا ۶۰% از دهقانان ایران به منظور تبدیل به یک نیروی کارآماده در این کارخانه هایی که امپریالیسم به وجود می آورد به شهرها کوچ داده شدند.
II. ایجاد تصنعی سرمایه داران کلان
با اختصاص دادن وامهای زیادی به قاچاقچی ها، تجار قدیم و انواع و اقسام افراد فاسد، آنها را به سرمایه دار مبدل کردند. این پروژه، از طریق بانکهای مختلفی که امپریالیسم در زمان شاه ایجاد کرد، مثل «بانک صنایع و معادن» انجام پذیرفت.
III. تغییرات ساختاری برای جوابگویی به این فاز نوین
با ساخت راه آهن، جاده ها و سد ها، زیرساختهای فنی و اقتصادی را هموار کردند تا شرایطی آماده کنند که از یک سو، اقدامات نوینی که متکی به نیازهای امپریالیسم بود انجام یابد و از سوی دیگر، نقش سرمایه داری ـ که آنها از بالا به جامعه تحمیل کردند ـ برجسته شود.

 ضرورت درک از امپریالیسم برای سازماندهی جنبش کارگری
با توجه اخص به این مرحله چهارم امپریالیسم، میتوانیم مشاهده کنیم که دولتهای سرمایه داری که در جوامع عقب افتاده پدید آمدند، دولتهایی کاملا وابسته و متکی به امپریالیسم بوده اند (نه صرفا از لحاظ سیاسی). مثلا مشاورین گوناگون آمریکایی از زمان قوام السلطنه تا پایان دوران شاه در ایران حضور داشتند. ولی در طی انقلاب ۱۳۵۷، این روابط سیاسی کاهش پیدا کرد. دلیلش این بود که روحانیون که با این تحولات نوین، از مراکز اقتصادی و سیاسی رانده شده بودند. در پی آن، با اتحاد با تجار بازار و تحت رهبری خمینی، یک اپوزوسیونی ایجاد کردند که ارتباطات سیاسی با امپریالیسم را برای دوره ای قطع کردند. با وجود اینکه شعارهای ضد امپریالیستی پرطمطراق (مانند شیطان بزرگ) سر میدادند، این بازیگری ها بتدریج کاهش میابد و ما دیدیم که این ارتباطات دوباره از طریق «برجام» بازسازی شده بود (که کماکان در حال مذاکره برای احیای آن هستند). در نتیجه، با وجود اینکه برای چانه زنی با امپریالیسم به سمت کشورهای دیگر تمایل نشان میدهند، این رقابت ها صرفا در راستای بازگشت رژیم ملایان به دامن امپریالیسم است (مثلا فروش پهپاد نظامی به روسیه برای جنگ با اوکراین).
بنابراین در چنین شرایطی، ما با شناخت امپریالیسم میتوانیم به شناخت دولت سرمایه داری ایران برسیم. از این نقطه نظر، برای سازماندهی جنبش کارگری و زحمتکشان در داخل ایران کاملا مشخص تر میشود که هدف نهایی چیست و اگر احیانا جنگی بین امپریالیسم و دولت ایران رخ دهد، موضع ما مارکسیست ها چه خواهد بود: واضح است که موضع ما در چنین شرایطی باید هم علیه امپریالیسم و هم علیه دولت سرمایه داری باشد. چون این دو، با وجود اختلافاتی که از لحاظ سیاسی رخ میدهد، با هم در پیوند هستند.
این تحلیلی است که از شرایط عینی و تاکید روی مراحل مختلفی که امپریالیسم طی کرده است نشات میگیرد. به بیان دیگر، یک تحلیل عمومی یا الگوبرداری از مواضعی که لنین در اوایل قرن بیستم مطرح کرده نیست. ما باید توجه کنیم که پس از لنین نیز، تئوری هایی میتوانند تکامل یابند و نمیتوان به تمام مواضع آثار کلاسیک، خیلی جامد نگاه کرد. بلکه ما بایستی اینها را با توجه به شرایط فعلی، به روز کنیم تا بتوانیم مواضع صحیحی اتخاذ کنیم. لذا، دخالتگری مارکسیستها باید متکی به این تحلیل باشد وگرنه دچار خطا میشویم: همان خطایی که «سازمان چریکهای فدایی خلق» در انقلاب ۱۳۵۷ مرتکب شده و در برابر امپریالیسم از «روحانیت مبارز» حمایت کردند، و یا «سازمان پیکار» حمایت از خمینی را با تحلیل های غیر مارکسیستی نظیر «خرده بورژوازی مرفه» توجیه کرد، و یا سربداران (مائوئیست ها) پیش از به قدرت رسیدن خمینی از او به عنوان یک «انقلابی ضد امپریالست، ضد شاه» و در نتیجه «خلقی»، نام بردند و از او حمایت کردند. همان خطایی که بسیاری از سازمانهای چپگرای اروپایی دچارش میشوند و در وضعیتی که یک جنگ امپریالیستی بروز میدهد، طرف یک رژیم ارتجاعی مثل صدام حسین، خمینی و غیره را در برابر امپریالیسم میگیرند.
 نتیجه گیری
ما با یک نظام جهانی روبرو هستیم که در تمام رشته های اقتصادی در سراسر جهان رخنه کرده و در کشورهای عقب مانده ی سنتی، دولتهای سرمایه داری را تاسیس کرده است. با این تفاوت که این دولتها در جوامع «جهان سوم»، دولتهای سرمایه داری عادی نیستند؛ بلکه دولتهایی ناقص الخلقه و متکی به امپریالیسم هستند که هرگز نخواهند توانست استقلال اقتصادی بیابند. در نتیجه، هرگز دمکراسی واقعی را به ایران نخواهند آورد.

سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz،
برنامه تلویزیونی «صدای کارگر سوسیالیست»

ویرایشگر: آرویند رادمنش (مطالب داخل {} برای ارائه شواهد بیشتر توسط ویرایشگر اضافه شده اند.)
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
#امپریالیسم #یا_سوسیالیسم_یا_بربریت #تکامل #انقلاب #مارکسیسم #انباشت_سرمایه #برده_داری #صنعت_بانکداری #دیکتاتوری_طبقه_بورژوازی

#Anticapitaliste #Imperialism #Evolution #Marxism Révolution #Dictature_de_Bourgeoisie# #Dictatorship_of_Bourgeoisie #Impérialisme

 منابع
[۱]برای پیشتازان کارگری و جوانان مطالعه «وجه تولید آسیایی» (نوشته مازیار رازی) ضروری است، به منظور درک نیروی بازدارنده ی انقلاب: (به دو شکل شنیداری و نوشتاری در وبسایت میلیتانت موجود است): https://militaant.com/?p=10725
همچنین شناخت ماهیت دولت سرمایه داری موجود در ایران: https://t.me/MarxistEnghelabi/6929

-ویدئوهای مربوط به بحث این مقاله (به زبان انگلیسی) سری ویدئو های «امپراطوری های کثافت»:

میلیتانت

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate