سرنگونی رژیم و دولت آتی: یک بررسی مارکسیستی

در شرایط پرالتهاب امروزی و در شرایطی که جمعیت میلیونی در خیابان‌های ایران شجاعانه و دلیرانه به اعتراضات و مبارزات خود تداوم بخشیده‌اند، مسئله رهبری جنبش به یکی از مباحث مهم بین احزاب، گروه‌ها و صاحب نظران تبدیل شده است. برخی از مردم نبود رهبری را یک مزیت و حتی نشان از رشد فکری و آگاهی مردم ایران و صحتی بر رهایی از کیش شخصیت پرستی ارزیابی می‌کنند و نه ضعف و نقصی برای جنبش. در مقابل احزاب راستگرا و میانه رو نیز از هم اکنون سرگرم تعیین رهبر جنبش و آلترناتیو لازم بوده و شعارهایی مانند «رهبری جمعی» و یا «رهبری شورائی» را به سخره گرفته و نسبت به خطر تجزیه ایران هشدار می‌دهند. این جریان‌های بورژوا و عموماً اپورتونیست و پوپولیست که صرفاً به دنبال منافع خود هستند، همبستگی خود با مردم معترض درایران را اعلام نموده و خود را حافظ منافع عمومی و ملی قلمداد می‌کنند. لذا جا دارد تا مارکسیست‌های انقلابی نیز موضع خود را نسبت به رهبری جنبش اظهار کنند.

از دوره انقلاب مشروطه تابحال تلاش مردم ایران در پی برقراری دموکراسی و سپردن قدرت به دست مردم با شکست مواجه شده و تعویض حکومت صرفاً در چارچوب حفظ نظام سرمایه‌داری و جایگزینی دولت وابسته به امپریالیسم صورت پذیرفته است. نیازی به توضیح نیست که تا چه میزان حقوق فردی، حقوق کارگران، حقوق ملیت‌های تحت ستم و غیره در زیر چکمه‌های این دولت‌های خونخوار و ستمگر پایمال شده و چه بسیار آزادی خواهانی که در این مسیر شکنجه و یا قصابی شدند. بنابراین مسئله حاکمیت آتی بسیار اساسی و حائز اهمیت است تا از یک سو مسئله نیاز یا عدم نیاز به رهبری و از سوی دیگر دولت آلترناتیو و جایگزین را از منظر مارکسیستی مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم. به کراّت شنیده‌ایم که برخی از تحلیل گران و یا گروه‌های سیاسی، طرحِ چنین بحث‌هایی را تفرقه افکن و عامل نفاق و دو دستگی نامیده، همواره خطاب به نظریه پردازان و انقلابیون تأکید می‌کنند که تعیین حکومت بعدی مسئله ایست مربوط به آینده و در حال حاضر می‌بایست بر وحدت و یکپارچگی به منظور سرنگونی رژیم آخوندی تکیه کرد.
لازم به ذکر است که در دوران پیش از سرنگونی حکومت محمد رضا پهلوی نیز چنین بحثی در میان نیروهای اپوزیسیون اعم از ملّی مذهبییون، چپگراها، لیبرال‌ها، و و غیره مطرح بود و تأکید و توجه آنها صرفاٌ بر سرنگونی نظام شاهنشاهی تمرکز یافته بود و تعیین حکومت بعدی به آینده نامعلوم موکول شده بود. اپوزیسیون تأکید داشت که پس از سقوط دیکتاتوری، مجلس مؤسسان تشکیل و نوع حکومت بعدی با تکیه بر آرای عمومی مشخص خواهد شد. در آن مقطع ما به عنوان مارکسیست‌های جوان به این موضوع اعتراض کرده و مخالفت خود را به صورت مکتوب نسبت به این تفکرات توهم زا و بیش از حد خوش بینانه اعلام کردیم. در آن زمان تکیه ما بر روی رهبری طبقه کارگر بود که مخصوصاً با بستن شیر لوله‌های شرکت نفت نقش مهمی نیز در سرنگونی رژیم شاه ایفا کرده بودند، اما نیروهای اپوزیسیون تأکید بر اتحاد و همبستگی میان احزاب و گرایش‌های مختلف کرده که ماحصل آن به قدرت رسیدن خمینی بود. در واقع به قدرت رسیدن خمینی با همکاری نزدیک دولت آمریکا به علت نبود یک رهبری انقلابی در آن دوره بود. سازمان‌های انقلابی ما به جای کار مستمر در درون طبقه کارگر، روی به مبارزه مسلحانه جدا از توده‌ها آورده بودند، که در دوره پیشا انقلابی اکثر جوانان مارکسیست توسط رژیم شاه متاسفانه یا کشته شده بودند یا در زندان‌ بودند. در واقع معضل بزرگ جنبش ایران از دوره مشروطه تا بحال این بوده که مردم ایران می‌دانستند چه نمی‌خواهند نه اینکه چه می‌خواهند! از این منظر لازم و ضروری است که احزاب و نیروهای انقلابی از هم اکنون موضع خود را نسبت به نوع حکومت بعدی مشخص کنند. جریانات راستگرا و میانه رو این موضوع را مسکوت باقی نگه می‌دارند، چرا که صرفاً خواهان روی کار آمدن رژیم دیگری، اما با حفظ همان دولت سرمایه‌داری بوده و نگرانی‌ای نسبت به استثمار مجدد کارگران و زحمت‌کشان ندارند. مشخصاً به دلیل بحران ساختاری اقتصاد سرمایه‌داری در کشورهایی نظیر ایران، رکود اقتصادی و متعاقباً محدودیت‌ها از سر گرفته شده و طبیعتاً سرکوب و اختناق و تشکیل نهادهایی مانند ساواک و ساواما مجدداٌ ظهور خواهند کرد.
معهذا مارکسیست‌ها می‌بایست از هم اکنون دیدگاه خود نسبت به نوع دولت بعدی را به طور صریح بیان کرده و مشخص کنند چه دولت و حکومتی قادر خواهد بود موجبات رفاه عمومی و رشد نیروهای مولده جدا از دخالت‌گری امپریالیسم را فراهم کند. از همه مهم‌تر اینکه چه نوع دولتی می‌تواند دموکراسی به معنای واقعی کلمه برای تمامی اقشار جامعه و ملیت‌های تحت ستم به ارمغان آورده و همچنین کشور را برای اولین بار در مسیر توسعه و سازندگی به دور از وابستگی قرار دهد.
کارل مارکس در مانیفست حزب کمونیست می‌نویسد: «نخستین گام در انقلاب کارگری عبارت است از ارتقای طبقه پرولتاریا به طبقه حاکم در نبرد برای دموکراسی ». بنابراین رسالت طبقه کارگر و زحمتکش، خلع ید از طبقه حاکم و تبدیل حکومت از سازمانی بوروکراتیک و انحصارگرا به نهادی شورائی بر پایه منافع جمعی و عمومی است. متأسفانه شاهد هستیم که عده‌ای که عموماً هم خارج نشین هستند از هم اکنون سرگرم تعیین حاکمیت بعدی بوده و قیم جدیدی برای مردم زحمت‌کش ایران مشخص کرده‌اند. اما مردم ایران دیگر نیازی به پیشوا و آقا بالاسر ندارند؛ صد سال تجربه کافی است تا مردم ایران به این باور برسند که می‌بایست با اتکا به خود و نیروی جمعی سرنوشت خویش را تعیین کنند. فی الواقع تغییر شرایط زندگی به نفع طبقه ستم‌کش هرگز از طریق پارلمان و یا افرادی که خود را نماینده مردم می‌خوانند، میسر نخواهد شد بلکه این امر نیازمند تغییرات بنیادین در شکل تولید، اقتصاد و مدیریت در سطح جامعه به طور کلان می‌باشد. تمام دولت‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که حقوق یک طبقه استثمارگر کوچک را حفظ کنند. اما دموکراسی شورائی بر مبنای منافع طبقات استثمار شده در مبارزه برای رهایی پایه‌گذاری می‌شود. این شوراها در تلاش هستند تا اقتصاد را بر اساس اصول کاملاً متفاوت و جدا از سرمایه‌داری و یا سوسیالیسم دولتی اداره نموده و سازماندهی مجدد را منطبق با منافع عمومی برپا سازند، و دمکراسی‌ای به بسیار عالی تر از دمکراسی بورژوائی در جامعه بوجود آورد.
اما، طبقه کارگر ایران فاقد تجربه نیست و در سال ۱۳۵۷ پیش از آنکه خمینی بر موج انقلاب سوار شود این توده‌های میلیونی مردم بودند که دلیرانه به خیابان آمده و خواهان سرنگونی حکومت وابسته به امپریالیسم شدند. کارگران شرکت نفت نیز با اعتصابات سراسری موفق شدند ضربه مهلکی به حکومت وارد آورند تا جایی که حکومت بیش از ۳ ماه از آغاز این اعتصابات دوام نیاورد و سقوط کرد. بنابراین طبقه کارگر ایران پتانسیل سرنگونی حکومتِ جمهوری اسلامی را نیز دارد و شکل گیری اعتصابات هر چند پراکنده نشان می‌دهد که این جنبش به سمت و سوی سرنگونی دولت و حکومتش خیز خواهد برداشت. البته چنانچه ستاد رهبری شکل گرفته و اعتصابات به شکلی عمومی و گسترده اعمال شود. تجربه تاریخی به خوبی لزوم شکل گیریِ این ستاد رهبری به منظور تقویت همبستگی طبقاتی با هدف سرنگونی نظم سرمایه داری و نهایتاً انقلاب و حاکمیت پرولتری را به اثبات می‌رساند. در سال ۱۳۵۷ با وجود اینکه شرایط بسیار مساعدی جهت تشکیل ستاد رهبری به وجود آمده بود، اما متأسفانه احزاب چپ که تحت تأثیر تز انقلاب دو مرحله‌ای قرار گرفته بودند و روش دخالتگری را جدا از توده‌ها با تدارک مبارزه مسلحانه سازمان دادند، نسبت به تشکیل این ستاد هماهنگ کننده غفلت ورزیده و در واقع اکثر قریب به اتفاق احزاب و نیروهای سیاسی اعم از چپ و راست از خمینی به عنوان یک نیروی «ضد امپریالیست» حمایت کردند. غافل از اینکه وی در نهان با امپریالیسم به سازش و تبانی پرداخته بود. در این ارتباط نیز بحثی که کارل مارکس مطرح می‌کند با شرایط فعلی نیز مطابقت دارد که همانا مشخص نمودن نوع حاکمیت باشد. مارکس در بخش دوم مانیفست حزب کمونیست صحبت از پرولتاریا و کمونیست‌ها ـ که همانا عناصر پیشرو و از جان گذشته که خواهان سرنگونی نظام سرمایه داری هستند ـ به میان آورد. «هدف فوری و فوتی کمونیست‌ها متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریاست.» لذا یک کمونیست نمی‌تواند خواهان متشکل شدن طبقه کارگر و سرنگونی سیادت بورژوازی نبوده و مدعی شود که در حال حاضر مصالح و منافع چنین اقتضا می‌کند که با طرفداران سلطنت یک جبهه واحد تشکیل دهد. این عناصر اپورتونیست، منفعل و فرمانبردار که حاضرند اصول را فدای موفقیت‌های کوتاه مدت نمایند، هیچگاه رنگ و بوی رهایی و آزادی را بر خود نخواهند دید. این عناصر از مارکسیسم گسست کرده و بدون شک برخی از افراد یا گروه‌هایی که نام چپ را یدک می‌کشند نیز در آینده نزدیک به این جبهه خواهند پیوست. ناگفته نماند که از این گفتار مارکس سوءبرداشت‌هایی ـ عموماٌ توسط آنارشیست‌ها ـ نیز شده و مدعی شده‌اند مارکس خواهان تشکیل حزب کمونیستی به جای کارگران بوده است. اما مارکس نه بینانگذار طبقه کارگر بود و نه کمونیسم، طبقه کارگر و کمونیست‌ها پیش از تولد کارل مارکس در جامعه سرمایه داری وجود داشته‌اند. بلکه هدف و منظور وی صرفاً متشکل کردن طبقه کارگر در قالب یک طبقه مبارز بود که هدف آن پایان دادن به سیادت بورژوازی، بی عدالتی، ستم طبقاتی و نهایتاً از بین بردن طبقات (از جمله طبقه کارگر) و برپاسازی جامعه‌ای عاری از طبقه و نابرابری بود. این وظیفه خطیر صرفاٌ از عهده طبقه کارگر بر می‌آید زیرا تنها طبقه کارگر است که منافعش با اجتماعی کردن وسایل تولید و از میان بردن طبقات و متعاقباً برقراری عدالت و مساوات گره خورده است. طبقات سرمایه‌دار و خرده بورژوا انگیزه‌ای برای از بین بردن طبقات و یا اجتماعی کردن وسایل تولیدی ندارند. نباید فراموش کنیم که خود رهایی طبقه ی کارگر، با دستان توده‌های ناتوان امکان پذیر نیست و در عین حال طبقه کارگر به خودی خود و به صورت خودجوش متحد نخواهد شد بلکه کارگران صرفاٌ در قالب یک طبقه آگاه می‌توانند در مسیر اتحاد و برپاسازی انقلاب سوسیالیستی قرار گیرند. کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها به عنوان نیروهای آگاه و پیشرو ضمن نفوذ در میان توده‌ها باید قادر باشند نیروها را در مسیر به پیروزی رساندن استراتژی سوسیالیستی هدایت کنند. اما در دوره پیشا انقلاب طبقه کارگر در کل نیاز به یک ستاد رهبری متشکل از پیشتازان کارگری و مخفی است. وظیفه مارکسیست‌های انقلابی دخالت‌گری هدفمند به منظور متشکل کردن این طبقه و اتخاذ تاکتیک‌های متناسب با روحیات توده‌ها و منطبق با سطح آگاهی فعلی ایشان است. همانطور که مارکس می‌گوید «عمل انقلابی» انسان‌ها را پرورش می‌دهد. لذا مارکسیست‌ها می‌توانند ضمن ارتباط گیری با توده‌ها و تلاش برای ارتقای دادن سطح آگاهی کنونی شان، مبارزه دموکراتیک و صنفی کنونی شان را یک گام فراتر برده و به شعارهای ضد سرمایه‌داری تبدیل کنند.
مارکس ضمن اشاره به تکالیف و وظایف کمونیست‌ها نسبت به جنبش و طبقه کارگر، تأکید می‌کند که «کمونیست‌ها به هیچ وجه جنبشی جدا از طبقه کارگر نیستند و منافعی جدا از طبقه کارگر ندارند… کمونیست‌ها از یک سو درعمل پیشرفته‌ترین و عزم جزم کرده‌ترین بخش احزاب طبقه کارگر هر مملکت را تشکیل می‌دهند در واقع بخشی هستند که همه آن دیگران را به حرکت در می‌آورند». این مطلب به خوبی گویاست که کمونیست‌ها نمی‌توانند در اتاق‌های درب بسته نشسته و فقط دستور العمل صادر کنند، بلکه باید به طور مستمر و فعال در راستای سازماندهی و متشکل سازی کارگران بکوشند. نه فقط در میان توده‌ها حضور داشته باشند بلکه باید طلایه‌دار و پیشرو جنبش انقلابی بوده و حتی در جنبش‌های دموکراتیک و صنفی هم مشارکت نموده و این مبارزات را گامی فراتر ببرند. بدین شکل شور انقلابی را به سمت و سوی یک انقلاب سوسیالیستی هدایت کنند. نظامی که کنترل جامعه و اقتصاد از طریق برپایی اداره شورائی و با مشارکت عموم مردم مطرح می‌شود. مبارزه انقلابی و رهبری انقلابی تنها از طریق صفحات مجازی، نشر و توزیع تئوری و یا نوشتن کتاب صورت نمی‌پذیرد، بلکه کمونیسم را باید به عنوان یک جنبش عملی و تاریخی پرولتاریا در نظر گرفت و مارکسیست‌ها ضمن اتخاذ و ترویج تئوری و تاکتیک مناسب باید در میان توده‌ها حاضر و با شرکت در مبارزه روزمره کارگران به فعالیت انقلابی پرداخته، روحیه انقلابی‌گری را در میان کارگران و طبقه زحمت‌کش تقویت کنند. اگر کمونیست‌ها خواهان ایجاد تغییرات بنیادین در جامعه هستند، می‌بایست به عنوان نیروهای آگاه و پیشرو در محل کار وزندگی کارگران و به عنوان محور اصلی مبارزه طبقاتی و با هدف سرنگونی سیادت بورژوازی و برپاسازی نظام شورائی حضور فعال داشته و تلاش کنند اراده مبارزه طلبی را در میان کارگران زنده کنند نه اینکه به جای این طبقه تصمیم گیری و یا عمل نمایند.
نکته دیگری که مارکس بدان اشاره می‌کند این است که «از سوی دیگر (از دیدگاه نظری) کمونیست‌ها نسبت به پرولتاریا این امتیاز را دارند که به روشنی، مسیر حرکت، شرایط و نتایج نهایی و کلی نهضت پرولتاریا را درک می‌کنند…» مشخصاً مارکس بر این نکته تأکید می‌کند که کمونیست‌ها گرچه چشم انداز و هدف نهایی یعنی انقلاب سوسیالیستی را در نظر دارند، اما در عین حال می‌بایست همگام با آگاهی توده‌ها پیش روند و از طرح شعارهای ماکسیمالیستی (حداکثری) اجتناب کنند. کمونیست‌ها باید آگاهی توده‌ها را از سطح فعلی به طور تدریجی و قدم به قدم به سوی آگاهی والاتر و فراتر از مطالبات دموکراتیک در چهارچوب نظام سرمایه‌داری برسانند تا توده‌ها به این باور برسند که دموکراسی را می‌توان به طور مستقیم و از طریق برپایی انقلاب سوسیالیستی و نظام شورائی در جامعه برقرار ساخت. طرح شعارهای پرطمطراق و یا مطالباتی که با شرایط فعلی جامعه همخوانی نداشته باشند فاقد کارایی بوده و مورد توجه توده‌ها واقع نخواهد شد. طرح این گونه شعارها نوعی فرقه گرایی محسوب شده و به همان اندازه از پیوند جنبش آگاهانه سوسیالیستی با جنبش مبارزاتی طبقه کارگر جلوگیری می‌کند که جنبش های سکتاریستی، رفرمیستی و اپورتونیستی. دخالت‌گری همواره با توجه به شرایط جامعه و تحلیل از وضعیت موجود و همچنین با توجه به میزان آگاهی توده‌ها و درک ایشان از سوسیالیسم، برنامه ریزی می‌شود. اگر در این جنبش‌ها شعارهای دموکراتیک مانند «زن زندگی آزادی»، در جامعه طرح می شود، باید این شعار دموکراتیک را گامی فراتر برده و به شعار «زن زندگی آزادی، اداره شورائی» ارتقا دهند. عموم مردم به منظور مقابله با دیکتاتوری و اختناق و همچنین حل تکالیف عقب افتاده دموکراتیک وارد کارزار مبارزه انقلابی می‌شوند و الزاماً مارکسیست و کمونیست نیستند. گرچه مارکسیست‌ها بر این نکته واقف هستند که تکالیف دموکراتیکِ عقب افتاده در جامعه تنها به رهبری پرولتاریا قابل حل است، اما توده‌ها این آگاهی را لزوماً با مطالعه کتب مارکسیستی کسب نمی‌کنند و در میدان مبارزه انقلابی به سطح قابل قبولی از آگاهی رسیده و در عین حال از پتانسیل بالایی برای کسب دانش سیاسی برخوردار می‌گردند. کمونیست‌ها یک اقلیت از جامعه را تشکیل می‌دهند اما به نیروی عظیم مردم باور داشته و معتقدند که توده‌ها در دوران‌های انقلابی می‌توانند به آگاهی والای سوسیالیستی خود را ارتقا دهند. پس کمونیست‌ها با دخالت گری هدفمند و هوشمندانه و با اتخاذ تاکتیک‌های مناسب و کار آمد می‌توانند مانع فریب خوردن توده‌ها از جریان‌های امپریالیستی شده و همچنین با گسترش افکار سوسیالیستی، مسیر انقلاب را دگرگون ساخته و مدیریت صنعت و اقتصاد را از کنترل سرمایه‌داران خارج نموده، به دست کارگران بر پایه منافع عمومی بسپارند.
متأسفانه برخی از گروه‌های مارکسیستی در خارج از کشور، خودسرانه به تأسیس حزب کمونیستی و کارگری پرداخته و خود را قیم و نماینده این طبقه معرفی می‌کنند بی آنکه کوچک‌ترین نفوذ و فعالیتی در میان کارگران و مارکسیست‌ها در ایران داشته باشند. عده‌ای نیز صرفاً به پخش اخبار و نوشتن مقاله اکتفا کرده و از پراتیک انقلابی جدا مانده‌اند. اما نباید فراموش کنیم که احزاب سوسیالیستی کلوپ‌های بحث و گفتگو نیستند بلکه سازمان‌های کارگران مبارز می‌باشند. کمونیست‌ها بدون نفوذ در میان توده‌های انقلابی و به کار بردن تاکتیک صحیح مبارزه و رعایت اکید نکات امنیتی، توانایی رهبری و هدایت انقلاب در مسیر انقلاب سوسیالیستی را نخواهند داشت. آن چه امروز خلأ آن به خوبی احساس می‌شود مسئله ساختن هسته‌های مخفی کارگری است. هسته‌هایی که لازم است حتی پیش از شرایط اعتلای انقلابی ساخته و به فعالیت در میان توده‌ها بپردازند به منظور متشکل کردن کارگران و ساخت و گسترش هر چه بیشتر این هسته‌ها و نهایتاً ایجاد ستاد رهبری. کمونیست‌ها و نیروهای پیشرو در صورتی که موفق به ساخت هسته‌های مخفی در سطح کشور شوند در شرایط اعتلای انقلابی قادر به رهبری جنبش در مسیر انقلاب سوسیالیستی خواهند بود. عدم موفقیت نیز نه به معنای شکست بلکه در حکم یک عقب نشینی و تجربه اندوزی تلقی می‌شود تا در آتیه کارگران قادر باشند ضمن بالابردن آگاهی سیاسی و تجربه انقلابی، به شکلی سازمانده وارد کارزار شده و گام مؤثرتری در راستای پایان دادن به استثمار و نابرابری و برقراری دموکراسی واقعی در کشور بردارند. با همه کاستی و قصورات صورت گرفته، هنوز هم فرصت از دست نرفته و علیرغم سرکوب‌های گسترده و بسیار خشن توسط حکومت جمهوری اسلامی، همچنان شور انقلابی در جامعه پابرجاست. نیروهای پیشتاز و آگاه می‌توانند با نفوذ در میان توده‌ها اقدام به ساخت هسته‌های مخفی متعدد کرده و آگاهی توده‌ها را قدم به قدم ارتقا داده به سمت انقلاب سوسیالیستی رهنمود دهند. تجربه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه بیانگر نقش مهم این هسته‌ها بوده و ثابت می‌کند که با وجود هسته‌های سوسیالیستی، هزینه‌های انسانی در پروسه انقلاب به طور قابل توجهی کاهش می‌یابد. هنر انقلابیون و بخصوص مارکسیست‌ها سازماندهی و پیروزی انقلاب با کمترین هزینه انسانی باید باشد. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ با نقش محوری شوراهای خودانگیخته مردمی موفق به سرنگونی حکومت بورژوائی روسیه شد. شوراهای کارگری که در انقلاب ۱۹۰۵ به طور خودجوش شکل گرفته بودند مورد توجه لنین نیز واقع شدند و نهایتاً شوراها به رهبری بلشویک‌ها در سال ۱۹۱۷ نخستین و تنها انقلاب سوسیالیستی جهان را سازماندهی کردند. دولت جدید کارگری در سال نخست توانست غنی‌ترین و عالی‌ترین نوع دموکراسی در تاریخ را رقم زند که اهدای حق تعیین سرنوشت به ملیت‌های تحت ستم، اهدای حق رأی و حق طلاق به زنان و برابری مرد و زن و باطل اعلام نمودن قراردادهای استعماری تزاری در مورد مشخصا ایران و غیره از نمونه های آن بود. متأسفانه پس از یک سال این انقلاب مورد تهاجم قدرت‌های بزرگ (۱۴ دول امپریالیستی و متحدانشان) و ارتش سفید (ضد انقلاب داخل روسیه) قرار گرفت و به دلایلی که در مقالات جداگانه شرح داده‌ایم انقلاب به بیراهه رفت.
توده‌ها تنها از طریق مبارزات انقلابی قادر به کسب آگاهی طبقاتی خواهند بود و این مهم به هیچ وجه بدون دخالت گری هدفمند آگاه‌ترین و از جان گذشته ترین عناصر انقلابی یعنی کمونیست‌ها به یک جنبش ضد سرمایه داری ختم نخواهد شد. بدون یک برنامه انقلابی، بدون اتخاذ تاکتیک صحیح مبارزاتی، بدون ساخت هسته‌های سوسیالیستی در سطح گسترده، بدون ایجاد ستاد رهبری و سرانجام بدون ارتقای آگاهی گام به گام توده‌ها نسبت به ارتجاعی بودن دولت بورژوائی، امکان برپایی یک انقلاب سوسیالیستی وجود نخواهد داشت.

۹ بهمن ۱۴۰۱
سخنرانی مازیار رازی در کلاب هاوس
ویرایش: امیرحسین حدادی
https://linktr.ee/mazraz

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate